Chapter
int64
1
61
Part
int64
1
76
Bait
int64
1
890
Mesra
int64
1
2
Text
stringlengths
18
34
5
1
20
1
بدان تا پرستش بود کارشان
5
1
20
2
نوان پیش روشن جهاندارشان
5
1
21
1
صفی بر دگر دست بنشاندند
5
1
21
2
همی نام نیساریان خواندند
5
1
22
1
کجا شیر مردان جنگ آورند
5
1
22
2
فروزندهٔ لشکر و کشورند
5
1
23
1
کز ایشان بود تخت شاهی به جای
5
1
23
2
و ز ایشان بود نام مردی به پای
5
1
24
1
بسودی سه دیگر گره را شناس
5
1
24
2
کجا نیست از کس بر ایشان سپاس
5
1
25
1
بکارند و ورزند و خود بدروند
5
1
25
2
به گاه خورش سرزنش نشنوند
5
1
26
1
ز فرمان تن‌آزاده و ژنده‌پوش
5
1
26
2
ز آواز پیغاره آسوده گوش
5
1
27
1
تن آزاد و آباد گیتی بر اوی
5
1
27
2
بر آسوده از داور و گفتگوی
5
1
28
1
چه گفت آن سخن‌گوی آزاده مرد
5
1
28
2
که آزاده را کاهلی بنده کرد
5
1
29
1
چهارم که خوانند اهتو خوشی
5
1
29
2
همان دست‌ورزان ابا سرکشی
5
1
30
1
کجا کارشان همگنان پیشه بود
5
1
30
2
روانشان همیشه پر اندیشه بود
5
1
31
1
بدین اندرون سال پنجاه نیز
5
1
31
2
بخورد و بورزید و بخشید چیز
5
1
32
1
از این هر یکی را یکی پایگاه
5
1
32
2
سزاوار بگزید و بنمود راه
5
1
33
1
که تا هر کس اندازهٔ خویش را
5
1
33
2
ببیند بداند کم و بیش را
5
1
34
1
بفرمود پس دیو ناپاک را
5
1
34
2
به آب اندر آمیختن خاک را
5
1
35
1
هر آنچ از گل آمد چو بشناختند
5
1
35
2
سبک خشت را کالبد ساختند
5
1
36
1
به سنگ و به گچ دیو دیوار کرد
5
1
36
2
نخست از برش هندسی کار کرد
5
1
37
1
چو گرمابه و کاخ‌های بلند
5
1
37
2
چو ایوان که باشد پناه از گزند
5
1
38
1
ز خارا گهر جست یک روزگار
5
1
38
2
همی کرد از او روشنی خواستار
5
1
39
1
به چنگ آمدش چند گونه گهر
5
1
39
2
چو یاقوت و بیجاده و سیم و زر
5
1
40
1
ز خارا به افسون برون آورید
5
1
40
2
شد آراسته بندها را کلید
5
1
41
1
دگر بوی‌های خوش آورد باز
5
1
41
2
که دارند مردم به بویش نیاز
5
1
42
1
چو بان و چو کافور و چون مشک ناب
5
1
42
2
چو عود و چو عنبر چو روشن گلاب
5
1
43
1
پزشکی و درمان هر دردمند
5
1
43
2
در تندرستی و راه گزند
5
1
44
1
همان رازها کرد نیز آشکار
5
1
44
2
جهان را نیامد چون او خواستار
5
1
45
1
گذر کرد از آن پس به کشتی بر آب
5
1
45
2
ز کشور به کشور گرفتی شتاب
5
1
46
1
چنین سال پنجه برنجید نیز
5
1
46
2
ندید از هنر بر خرد بسته چیز
5
1
47
1
همه کردنی‌ها چو آمد به جای
5
1
47
2
ز جای مهی برتر آورد پای
5
1
48
1
به فرّ کیانی یکی تخت ساخت
5
1
48
2
چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت
5
1
49
1
که چون خواستی دیو برداشتی
5
1
49
2
ز هامون به گردون برافراشتی
5
1
50
1
چو خورشید تابان میان هوا
5
1
50
2
نشسته بر او شاه فرمانروا
5
1
51
1
جهان انجمن شد بر آن تخت او
5
1
51
2
شگفتی فرومانده از بخت او
5
1
52
1
به جمشید بر گوهر افشاندند
5
1
52
2
مر آن روز را روز نو خواندند
5
1
53
1
سر سال نو هرمز فرودین
5
1
53
2
بر آسوده از رنج روی زمین
5
1
54
1
بزرگان به شادی بیاراستند
5
1
54
2
می و جام و رامشگران خواستند
5
1
55
1
چنین جشن فرخ از آن روزگار
5
1
55
2
به ما ماند از آن خسروان یادگار
5
1
56
1
چنین سال سیصد همی رفت کار
5
1
56
2
ندیدند مرگ اندر آن روزگار
5
1
57
1
ز رنج و ز بدشان نبد آگهی
5
1
57
2
میان بسته دیوان به سان رهی
5
1
58
1
به فرمان مردم نهاده دو گوش
5
1
58
2
ز رامش جهان پر ز آوای نوش
5
1
59
1
چنین تا بر آمد بر این روزگار
5
1
59
2
ندیدند جز خوبی از کردگار
5
1
60
1
جهان سربه‌سر گشت او را رهی
5
1
60
2
نشسته جهاندار با فرّهی
5
1
61
1
یکایک به تخت مهی بنگرید
5
1
61
2
به گیتی جز از خویشتن را ندید
5
1
62
1
منی کرد آن شاه یزدان شناس
5
1
62
2
ز یزدان بپیچید و شد ناسپاس
5
1
63
1
گرانمایگان را ز لشگر بخواند
5
1
63
2
چه مایه سخن پیش ایشان براند
5
1
64
1
چنین گفت با سالخورده مهان
5
1
64
2
که جز خویشتن را ندانم جهان
5
1
65
1
هنر در جهان از من آمد پدید
5
1
65
2
چو من نامور تخت شاهی ندید
5
1
66
1
جهان را به خوبی من آراستم
5
1
66
2
چنان است گیتی کجا خواستم
5
1
67
1
خور و خواب و آرامتان از من است
5
1
67
2
همان کوشش و کامتان از من است
5
1
68
1
بزرگی و دیهیم شاهی مراست
5
1
68
2
که گوید که جز من کسی پادشاست
5
1
69
1
همه موبدان سرفگنده نگون
5
1
69
2
چرا کس نیارست گفتن نه چون