Chapter
int64
1
61
Part
int64
1
76
Bait
int64
1
890
Mesra
int64
1
2
Text
stringlengths
18
34
3
1
4
1
که بر هفت کشور منم پادشا
3
1
4
2
جهاندار پیروز و فرمانروا
3
1
5
1
به فرمان یزدان پیروزگر
3
1
5
2
به داد و دهش تنگ بستم کمر
3
1
6
1
و زان پس جهان یک‌سر آباد کرد
3
1
6
2
همه روی گیتی پر از داد کرد
3
1
7
1
نخستین یکی گوهر آمد به چنگ
3
1
7
2
به آتش ز آهن جدا کرد سنگ
3
1
8
1
سر مایه کرد آهن آبگون
3
1
8
2
کز آن سنگ خارا کشیدش برون
3
2
1
1
یکی روز شاه جهان سوی کوه
3
2
1
2
گذر کرد با چند کس هم‌گروه
3
2
2
1
پدید آمد از دور چیزی دراز
3
2
2
2
سیه رنگ و تیره تن و تیز تاز
3
2
3
1
دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون
3
2
3
2
ز دود دهانش جهان تیره‌گون
3
2
4
1
نگه کرد هوشنگ باهوش و سنگ
3
2
4
2
گرفتش یکی سنگ و شد تیز چنگ
3
2
5
1
به زور کیانی رهانید دست
3
2
5
2
جهان‌سوز مار از جهان‌جوی جست
3
2
6
1
بر آمد به سنگ گران سنگ خرد
3
2
6
2
همان و همین سنگ بشکست گرد
3
2
7
1
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ
3
2
7
2
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
3
2
8
1
نشد مار کشته ولیکن ز راز
3
2
8
2
از این طبع سنگ آتش آمد فراز
3
2
9
1
جهاندار پیش جهان آفرین
3
2
9
2
نیایش همی کرد و خواند آفرین
3
2
10
1
که او را فروغی چنین هدیه داد
3
2
10
2
همین آتش آنگاه قبله نهاد
3
2
11
1
بگفتا فروغی است این ایزدی
3
2
11
2
پرستید باید اگر بخردی
3
2
12
1
شب آمد بر افروخت آتش چو کوه
3
2
12
2
همان شاه در گرد او با گروه
3
2
13
1
یکی جشن کرد آن شب و باده خْوَرد
3
2
13
2
سده نام آن جشن فرخنده کرد
3
2
14
1
ز هوشنگ ماند این سده یادگار
3
2
14
2
بسی باد چون او دگر شهریار
3
2
15
1
کز آباد کردن جهان شاد کرد
3
2
15
2
جهانی به نیکی از او یاد کرد
3
3
1
1
چو بشناخت آهنگری پیشه کرد
3
3
1
2
از آهنگری ارّه و تیشه کرد
3
3
2
1
چو این کرده شد چارهٔ آب ساخت
3
3
2
2
ز دریای‌ها رودها را بتاخت
3
3
3
1
به جوی و به رود آب‌ها راه کرد
3
3
3
2
به فرخندگی رنج کوتاه کرد
3
3
4
1
چراگاه مردم بدان برفزود
3
3
4
2
پراگند پس تخم و کشت و درود
3
3
5
1
برنجید پس هر کسی نان خویش
3
3
5
2
بورزید و بشناخت سامان خویش
3
3
6
1
بدان ایزدی جاه و فرّ کیان
3
3
6
2
ز نخچیر گور و گوزن ژیان
3
3
7
1
جدا کرد گاو و خر و گوسفند
3
3
7
2
به ورز آورید آن‌چه بُد سودمند
3
3
8
1
ز پویندگان هر چه مویش نکوست
3
3
8
2
بکشت و به سرشان برآهیخت پوست
3
3
9
1
چو روباه و قاقم چو سنجاب نرم
3
3
9
2
چهارم سمور است کش موی گرم
3
3
10
1
بر این گونه از چرم پویندگان
3
3
10
2
بپوشید بالای گویندگان
3
3
11
1
برنجید و گسترد و خورد و سپرد
3
3
11
2
برفت و به جز نام نیکی نبرد
3
3
12
1
بسی رنج برد اندر آن روزگار
3
3
12
2
به افسون و اندیشهٔ بی‌شمار
3
3
13
1
چو پیش آمدش روزگار بهی
3
3
13
2
از او مردری ماند تخت مهی
3
3
14
1
زمانه ندادش زمانی درنگ
3
3
14
2
شد آن هوش هوشنگ با فرّ و سنگ
3
3
15
1
نپیوست خواهد جهان با تو مهر
3
3
15
2
نه نیز آشکارا نمایدت چهر
4
1
1
1
پسر بد مر او را یکی هوشمند
4
1
1
2
گرانمایه طهمورث دیو بند
4
1
2
1
بیامد به تخت پدر بر نشست
4
1
2
2
به شاهی کمر بر میان بر ببست
4
1
3
1
همه موبدان را ز لشکر بخواند
4
1
3
2
به خوبی چه مایه سخن‌ها براند
4
1
4
1
چنین گفت کامروز تخت و کلاه
4
1
4
2
مرا زیبد این تاج و گنج و سپاه
4
1
5
1
جهان از بدی‌ها بشویم به رای
4
1
5
2
پس آنگه کنم درگهی گرد پای
4
1
6
1
ز هر جای کوته کنم دست دیو
4
1
6
2
که من بود خواهم جهان را خدیو
4
1
7
1
هر آن چیز کاندر جهان سودمند
4
1
7
2
کنم آشکارا گشایم ز بند
4
1
8
1
پس از پشت میش و بره پشم و موی
4
1
8
2
برید و به رشتن نهادند روی
4
1
9
1
به کوشش از او کرد پوشش به رای
4
1
9
2
به گستردنی بد هم او رهنمای
4
1
10
1
ز پویندگان هر چه بد تیز رو
4
1
10
2
خورش کردشان سبزه و کاه و جو
4
1
11
1
رمنده ددان را همه بنگرید
4
1
11
2
سیه گوش و یوز از میان برگزید
4
1
12
1
به چاره بیاوردش از دشت و کوه
4
1
12
2
به بند آمدند آن که بد زان گروه
4
1
13
1
ز مرغان مر آن را که بد نیک تاز
4
1
13
2
چو باز و چو شاهین گردن فراز
4
1
14
1
بیاورد و آموختن‌شان گرفت
4
1
14
2
جهانی بدو مانده اندر شگفت
4
1
15
1
چو این کرده شد ماکیان و خروس
4
1
15
2
کجا بر خروشد گه زخم کوس