Chapter
int64
1
61
Part
int64
1
76
Bait
int64
1
890
Mesra
int64
1
2
Text
stringlengths
18
34
7
7
7
1
چو پژمرده شد روی رنگین تو
7
7
7
2
نگردد دگر گرد بالین تو
7
7
8
1
تو گر پیش شمشیر مهرآوری
7
7
8
2
سرت گردد آشفته از داوری
7
7
9
1
دو فرزند من کز دو دوش جهان
7
7
9
2
برینسان گشادند بر من زبان
7
7
10
1
گرت سر بکارست بپسیچ کار
7
7
10
2
در گنج بگشای و بربند بار
7
7
11
1
تو گر چاشت را دست یازی به جام
7
7
11
2
و گر نه خورند ای پسر بر تو شام
7
7
12
1
نباید ز گیتی ترا یار کس
7
7
12
2
بی‌آزاری و راستی یار بس
7
7
13
1
نگه کرد پس ایرج نامور
7
7
13
2
برآن مهربان پاک فرخ پدر
7
7
14
1
چنین داد پاسخ که ای شهریار
7
7
14
2
نگه کن بدین گردش روزگار
7
7
15
1
که چون باد بر ما همی بگذرد
7
7
15
2
خردمند مردم چرا غم خورد
7
7
16
1
همی پژمراند رخ ارغوان
7
7
16
2
کند تیره دیدار روشن‌روان
7
7
17
1
به آغاز گنج است و فرجام رنج
7
7
17
2
پس از رنج رفتن ز جای سپنچ
7
7
18
1
چو بستر ز خاکست و بالین ز خشت
7
7
18
2
درختی چرا باید امروز کشت
7
7
19
1
که هر چند چرخ از برش بگذرد
7
7
19
2
تنش خون خورد بار کین آورد
7
7
20
1
خداوند شمشیر و گاه و نگین
7
7
20
2
چو ما دید بسیار و بیند زمین
7
7
21
1
از آن تاجور نامداران پیش
7
7
21
2
ندیدند کین اندر آیین خویش
7
7
22
1
چو دستور باشد مرا شهریار
7
7
22
2
به بد نگذرانم بد روزگار
7
7
23
1
نباید مرا تاج و تخت و کلاه
7
7
23
2
شوم پیش ایشان دوان بی‌سپاه
7
7
24
1
بگویم که ای نامداران من
7
7
24
2
چنان چون گرامی تن و جان من
7
7
25
1
به بیهوده از شهریار زمین
7
7
25
2
مدارید خشم و مدارید کین
7
7
26
1
به گیتی مدارید چندین امید
7
7
26
2
نگر تا چه بد کرد با جمشید
7
7
27
1
به فرجام هم شد ز گیتی بدر
7
7
27
2
نماندش همان تاج و تخت و کمر
7
7
28
1
مرا با شما هم به فرجام کار
7
7
28
2
بباید چشیدن بد روزگار
7
7
29
1
دل کینه ورشان بدین آورم
7
7
29
2
سزاوارتر زانکه کین آورم
7
7
30
1
بدو گفت شاه ای خردمند پور
7
7
30
2
برادر همی رزم جوید تو سور
7
7
31
1
مرا این سخن یاد باید گرفت
7
7
31
2
ز مه روشنایی نیاید شگفت
7
7
32
1
ز تو پر خرد پاسخ ایدون سزید
7
7
32
2
دلت مهر پیوند ایشان گزید
7
7
33
1
ولیکن چو جانی شود بی‌بها
7
7
33
2
نهد پر خرد در دم اژدها
7
7
34
1
چه پیش آیدش جز گزاینده زهر
7
7
34
2
کش از آفرینش چنین است بهر
7
7
35
1
ترا ای پسر گر چنین است رای
7
7
35
2
بیارای کار و بپرداز جای
7
7
36
1
پرستنده چند از میان سپاه
7
7
36
2
بفرمای کایند با تو به راه
7
7
37
1
ز درد دل اکنون یکی نامه من
7
7
37
2
نویسم فرستم بدان انجمن
7
7
38
1
مگر باز بینم ترا تن درست
7
7
38
2
که روشن روانم به دیدار تست
7
8
1
1
یکی نامه بنوشت شاه زمین
7
8
1
2
به خاور خدای و به سالار چین
7
8
2
1
سر نامه کرد آفرین خدای
7
8
2
2
کجا هست و باشد همیشه به جای
7
8
3
1
چنین گفت کاین نامهٔ پندمند
7
8
3
2
به نزد دو خورشید گشته بلند
7
8
4
1
دو سنگی دو جنگی دو شاه زمین
7
8
4
2
میان کیان چون درخشان نگین
7
8
5
1
از آنکو ز هر گونه دیده جهان
7
8
5
2
شده آشکارا برو بر نهان
7
8
6
1
گرایندهٔ تیغ و گرز گران
7
8
6
2
فروزندهٔ نامدار افسران
7
8
7
1
نمایندهٔ شب به روز سپید
7
8
7
2
گشایندهٔ گنج پیش امید
7
8
8
1
همه رنجها گشته آسان بدوی
7
8
8
2
برو روشنی اندر آورده روی
7
8
9
1
نخواهم همی خویشتن را کلاه
7
8
9
2
نه آگنده گنج و نه تاج و نه گاه
7
8
10
1
سه فرزند را خواهم آرام و ناز
7
8
10
2
از آن پس که دیدیم رنج دراز
7
8
11
1
برادر کزو بود دلتان به درد
7
8
11
2
وگر چند هرگز نزد باد سرد
7
8
12
1
دوان آمد از بهر آزارتان
7
8
12
2
که بود آرزومند دیدارتان
7
8
13
1
بیفگند شاهی شما را گزید
7
8
13
2
چنان کز ره نامداران سزید
7
8
14
1
ز تخت اندر آمد به زین برنشست
7
8
14
2
برفت و میان بندگی را ببست
7
8
15
1
بدان کو به سال از شما کهترست
7
8
15
2
نوازیدن کهتر اندر خورست
7
8
16
1
گرامیش دارید و نوشه خورید
7
8
16
2
چو پرورده شد تن روان پرورید
7
8
17
1
چو از بودنش بگذرد روز چند
7
8
17
2
فرستید با زی منش ارجمند
7
8
18
1
نهادند بر نامه بر مهر شاه
7
8
18
2
ز ایوان بر ایرج گزین کرد راه