Chapter
int64
1
61
Part
int64
1
76
Bait
int64
1
890
Mesra
int64
1
2
Text
stringlengths
18
34
6
4
23
1
و گر باره خواهی روانم تراست
6
4
23
2
گروگان کنم جان بدان کت هواست
6
4
24
1
پرستندهٔ بیشه و گاو نغز
6
4
24
2
چنین داد پاسخ بدان پاک مغز
6
4
25
1
که چون بنده در پیش فرزند تو
6
4
25
2
بباشم پرستندهٔ پند تو
6
4
26
1
سه سالش همی داد زان گاو شیر
6
4
26
2
هشیوار بیدار زنهارگیر
6
5
1
1
نشد سیر ضحاک از آن جست جوی
6
5
1
2
شد از گاو گیتی پر از گفت‌گوی
6
5
2
1
دوان مادر آمد سوی مرغزار
6
5
2
2
چنین گفت با مرد زنهاردار
6
5
3
1
که اندیشه‌ای در دلم ایزدی
6
5
3
2
فراز آمدست از ره بخردی
6
5
4
1
همی کرد باید کزین چاره نیست
6
5
4
2
که فرزند و شیرین روانم یکیست
6
5
5
1
ببرم پی از خاک جادوستان
6
5
5
2
شوم تا سر مرز هندوستان
6
5
6
1
شوم ناپدید از میان گروه
6
5
6
2
برم خوب رخ را به البرز کوه
6
5
7
1
بیاورد فرزند را چون نوند
6
5
7
2
چو مرغان بران تیغ کوه بلند
6
5
8
1
یکی مرد دینی بران کوه بود
6
5
8
2
که از کار گیتی بی‌اندوه بود
6
5
9
1
فرانک بدو گفت کای پاک دین
6
5
9
2
منم سوگواری ز ایران زمین
6
5
10
1
بدان کاین گرانمایه فرزند من
6
5
10
2
همی بود خواهد سرانجمن
6
5
11
1
ترا بود باید نگهبان او
6
5
11
2
پدروار لرزنده بر جان او
6
5
12
1
پذیرفت فرزند او نیک مرد
6
5
12
2
نیاورد هرگز بدو باد سرد
6
5
13
1
خبر شد به ضحاک بدروزگار
6
5
13
2
از آن گاو برمایه و مرغزار
6
5
14
1
بیامد ازان کینه چون پیل مست
6
5
14
2
مران گاو برمایه را کرد پست
6
5
15
1
همه هر چه دید اندرو چارپای
6
5
15
2
بیفگند و زیشان بپرداخت جای
6
5
16
1
سبک سوی خان فریدون شتافت
6
5
16
2
فراوان پژوهید و کس را نیافت
6
5
17
1
به ایوان او آتش اندر فگند
6
5
17
2
ز پای اندر آورد کاخ بلند
6
6
1
1
چو بگذشت ازان بر فریدون دو هشت
6
6
1
2
ز البرز کوه اندر آمد به دشت
6
6
2
1
بر مادر آمد پژوهید و گفت
6
6
2
2
که بگشای بر من نهان از نهفت
6
6
3
1
بگو مر مرا تا که بودم پدر
6
6
3
2
کیم من ز تخم کدامین گهر
6
6
4
1
چه گویم کیم بر سر انجمن
6
6
4
2
یکی دانشی داستانم بزن
6
6
5
1
فرانک بدو گفت کای نامجوی
6
6
5
2
بگویم ترا هر چه گفتی بگوی
6
6
6
1
تو بشناس کز مرز ایران زمین
6
6
6
2
یکی مرد بد نام او آبتین
6
6
7
1
ز تخم کیان بود و بیدار بود
6
6
7
2
خردمند و گرد و بی‌آزار بود
6
6
8
1
ز طهمورث گرد بودش نژاد
6
6
8
2
پدر بر پدر بر همی داشت یاد
6
6
9
1
پدر بد ترا و مرا نیک شوی
6
6
9
2
نبد روز روشن مرا جز بدوی
6
6
10
1
چنان بد که ضحاک جادوپرست
6
6
10
2
از ایران به جان تو یازید دست
6
6
11
1
ازو من نهانت همی داشتم
6
6
11
2
چه مایه به بد روز بگذاشتم
6
6
12
1
پدرت آن گرانمایه مرد جوان
6
6
12
2
فدی کرده پیش تو روشن روان
6
6
13
1
ابر کتف ضحاک جادو دو مار
6
6
13
2
برست و برآورد از ایران دمار
6
6
14
1
سر بابت از مغز پرداختند
6
6
14
2
همان اژدها را خورش ساختند
6
6
15
1
سرانجام رفتم سوی بیشه‌ای
6
6
15
2
که کس را نه زان بیشه اندیشه‌ای
6
6
16
1
یکی گاو دیدم چو خرم بهار
6
6
16
2
سراپای نیرنگ و رنگ و نگار
6
6
17
1
نگهبان او پای کرده بکش
6
6
17
2
نشسته به بیشه درون شاهفش
6
6
18
1
بدو دادمت روزگاری دراز
6
6
18
2
همی پروردیدت به بر بر به ناز
6
6
19
1
ز پستان آن گاو طاووس رنگ
6
6
19
2
برافراختی چون دلاور پلنگ
6
6
20
1
سرانجام زان گاو و آن مرغزار
6
6
20
2
یکایک خبر شد سوی شهریار
6
6
21
1
ز بیشه ببردم ترا ناگهان
6
6
21
2
گریزنده ز ایوان و از خان و مان
6
6
22
1
بیامد بکشت آن گرانمایه را
6
6
22
2
چنان بی‌زبان مهربان دایه را
6
6
23
1
وز ایوان ما تا به خورشید خاک
6
6
23
2
برآورد و کرد آن بلندی مغاک
6
6
24
1
فریدون چو بشنید بگشادگوش
6
6
24
2
ز گفتار مادر برآمد به جوش
6
6
25
1
دلش گشت پردرد و سر پر ز کین
6
6
25
2
به ابرو ز خشم اندر آورد چین
6
6
26
1
چنین داد پاسخ به مادر که شیر
6
6
26
2
نگردد مگر ز آزمایش دلیر
6
6
27
1
کنون کردنی کرد جادوپرست
6
6
27
2
مرا برد باید به شمشیر دست
6
6
28
1
بپویم به فرمان یزدان پاک
6
6
28
2
برآرم ز ایوان ضحاک خاک
6
6
29
1
بدو گفت مادر که این رای نیست
6
6
29
2
ترا با جهان سر به سر پای نیست