Chapter
int64
1
61
Part
int64
1
76
Bait
int64
1
890
Mesra
int64
1
2
Text
stringlengths
18
34
6
3
37
1
سه روز اندر این کار شد روزگار
6
3
37
2
سخن کس نیارست کرد آشکار
6
3
38
1
به روز چهارم برآشفت شاه
6
3
38
2
بر آن موبدان نماینده راه
6
3
39
1
که گر زنده‌تان دار باید بسود
6
3
39
2
و گر بودنی‌ها بباید نمود
6
3
40
1
همه موبدان سرفگنده نگون
6
3
40
2
پر از هول دل، دیدگان پر ز خون
6
3
41
1
از آن نامداران بسیار هوش
6
3
41
2
یکی بود بینادل و تیزگوش
6
3
42
1
خردمند و بیدار و زیرک به نام
6
3
42
2
کز آن موبدان او زدی پیش گام
6
3
43
1
دلش تنگ‌تر گشت و ناباک شد
6
3
43
2
گشاده زبان پیش ضحاک شد
6
3
44
1
بدو گفت پردخته کن سر ز باد
6
3
44
2
که جز مرگ را کس ز مادر نزاد
6
3
45
1
جهاندار پیش از تو بسیار بود
6
3
45
2
که تخت مهی را سزاوار بود
6
3
46
1
فراوان غم و شادمانی شمرد
6
3
46
2
برفت و جهان دیگری را سپرد
6
3
47
1
اگر بارهٔ آهنینی به پای
6
3
47
2
سپهرت بساید نمانی به جای
6
3
48
1
کسی را بود زین سپس تخت تو
6
3
48
2
به خاک اندر آرد سر و بخت تو
6
3
49
1
کجا نام او آفریدون بود
6
3
49
2
زمین را سپهری همایون بود
6
3
50
1
هنوز آن سپهبد ز مادر نزاد
6
3
50
2
نیامد گه پرسش و سرد باد
6
3
51
1
چو او زاید از مادر پرهنر
6
3
51
2
به سان درختی شود بارور
6
3
52
1
به مردی رسد بر کشد سر به ماه
6
3
52
2
کمر جوید و تاج و تخت و کلاه
6
3
53
1
به بالا شود چون یکی سرو برز
6
3
53
2
به گردن برآرد ز پولاد گرز
6
3
54
1
زند بر سرت گرزهٔ گاوسار
6
3
54
2
بگیردت زار و ببنددت خوار
6
3
55
1
بدو گفت ضحاک ناپاک دین
6
3
55
2
چرا بنددم از منش چیست کین
6
3
56
1
دلاور بدو گفت گر بخردی
6
3
56
2
کسی بی‌بهانه نسازد بدی
6
3
57
1
برآید به دست تو هوش پدرش
6
3
57
2
از آن درد گردد پر از کینه سرش
6
3
58
1
یکی گاو برمایه خواهد بدن
6
3
58
2
جهانجوی را دایه خواهد بدن
6
3
59
1
تبه گردد آن هم به دست تو بر
6
3
59
2
بدین کین کِشد گرزهٔ گاوسر
6
3
60
1
چو بشنید ضحاک بگشاد گوش
6
3
60
2
ز تخت اندر افتاد و ز او رفت هوش
6
3
61
1
گرانمایه از پیش تخت بلند
6
3
61
2
بتابید روی از نهیب گزند
6
3
62
1
چو آمد دل نامور بازجای
6
3
62
2
به تخت کیان اندر آورد پای
6
3
63
1
نشان فریدون به گرد جهان
6
3
63
2
همی باز جست آشکار و نهان
6
3
64
1
نه آرام بودش نه خواب و نه خورد
6
3
64
2
شده روز روشن بر او لاژورد
6
4
1
1
برآمد برین روزگار دراز
6
4
1
2
کشید اژدهافش به تنگی فراز
6
4
2
1
خجسته فریدون ز مادر بزاد
6
4
2
2
جهان را یکی دیگر آمد نهاد
6
4
3
1
ببالید برسان سرو سهی
6
4
3
2
همی تافت زو فر شاهنشهی
6
4
4
1
جهانجوی با فر جمشید بود
6
4
4
2
به کردار تابنده خورشید بود
6
4
5
1
جهان را چو باران به بایستگی
6
4
5
2
روان را چو دانش به شایستگی
6
4
6
1
بسر بر همی گشت گردان سپهر
6
4
6
2
شده رام با آفریدون به مهر
6
4
7
1
همان گاو کش نام بر مایه بود
6
4
7
2
ز گاوان ورا برترین پایه بود
6
4
8
1
ز مادر جدا شد چو طاووس نر
6
4
8
2
بهر موی بر تازه رنگی دگر
6
4
9
1
شده انجمن بر سرش بخردان
6
4
9
2
ستاره‌شناسان و هم موبدان
6
4
10
1
که کس در جهان گاو چونان ندید
6
4
10
2
نه از پیرسر کاردانان شنید
6
4
11
1
زمین کرده ضحاک پر گفت و گوی
6
4
11
2
به گرد جهان هم بدین جست و جوی
6
4
12
1
فریدون که بودش پدر آبتین
6
4
12
2
شده تنگ بر آبتین بر زمین
6
4
13
1
گریزان و از خویشتن گشته سیر
6
4
13
2
برآویخت ناگاه بر کام شیر
6
4
14
1
از آن روزبانان ناپاک مرد
6
4
14
2
تنی چند روزی بدو باز خورد
6
4
15
1
گرفتند و بردند بسته چو یوز
6
4
15
2
برو بر سر آورد ضحاک روز
6
4
16
1
خردمند مام فریدون چو دید
6
4
16
2
که بر جفت او بر چنان بد رسید
6
4
17
1
فرانک بدش نام و فرخنده بود
6
4
17
2
به مهر فریدون دل آگنده بود
6
4
18
1
پر از داغ دل خستهٔ روزگار
6
4
18
2
همی رفت پویان بدان مرغزار
6
4
19
1
کجا نامور گاو برمایه بود
6
4
19
2
که بایسته بر تنش پیرایه بود
6
4
20
1
به پیش نگهبان آن مرغزار
6
4
20
2
خروشید و بارید خون بر کنار
6
4
21
1
بدو گفت کاین کودک شیرخوار
6
4
21
2
ز من روزگاری بزنهار دار
6
4
22
1
پدروارش از مادر اندر پذیر
6
4
22
2
وزین گاو نغزش بپرور به شیر