Chapter
int64
1
61
Part
int64
1
76
Bait
int64
1
890
Mesra
int64
1
2
Text
stringlengths
18
34
5
4
6
1
یکایک ز ایران برآمد سپاه
5
4
6
2
سوی تازیان برگفتند راه
5
4
7
1
شنودند کان‌جا یکی مهتر است
5
4
7
2
پر از هول شاه اژدها پیکر است
5
4
8
1
سواران ایران همه شاه‌جوی
5
4
8
2
نهادند یک‌سر به ضحاک روی
5
4
9
1
به شاهی بر او آفرین خواندند
5
4
9
2
ورا شاه ایران زمین خواندند
5
4
10
1
کی اژدهافش بیامد چو باد
5
4
10
2
به ایران زمین تاج بر سر نهاد
5
4
11
1
از ایران و از تازیان لشکری
5
4
11
2
گزین کرد گرد از همه کشوری
5
4
12
1
سوی تخت جمشید بنهاد روی
5
4
12
2
چو انگشتری کرد گیتی بروی
5
4
13
1
چو جمشید را بخت شد کندرو
5
4
13
2
به تنگ اندر آمد جهاندار نو
5
4
14
1
برفت و بدو داد تخت و کلاه
5
4
14
2
بزرگی و دیهیم و گنج و سپاه
5
4
15
1
چو صد سالش اندر جهان کس ندید
5
4
15
2
بر او نام شاهی و او ناپدید
5
4
16
1
صدم سال روزی به دریای چین
5
4
16
2
پدید آمد آن شاه ناپاک دین
5
4
17
1
نهان گشته بود از بد اژدها
5
4
17
2
نیامد به فرجام هم ز او رها
5
4
18
1
چو ضحاکش آورد ناگه به چنگ
5
4
18
2
یکایک ندادش زمانی درنگ
5
4
19
1
به ارّه‌ش سراسر به دو نیم کرد
5
4
19
2
جهان را از او پاک بی‌بیم کرد
5
4
20
1
شد آن تخت شاهی و آن دستگاه
5
4
20
2
زمانه ربودش چو بیجاده کاه
5
4
21
1
از او بیش بر تخت شاهی که بود
5
4
21
2
بر آن رنج بردن چه آمدش سود
5
4
22
1
گذشته بر او سالیان هفتصد
5
4
22
2
پدید آوریده همه نیک و بد
5
4
23
1
چه باید همه زندگانی دراز
5
4
23
2
چو گیتی نخواهد گشادنت راز
5
4
24
1
همی پروراندت با شهد و نوش
5
4
24
2
جز آواز نرمت نیاید به گوش
5
4
25
1
یکایک چو گیتی که گسترد مهر
5
4
25
2
نخواهد نمودن به بد نیز چهر
5
4
26
1
بدو شاد باشی و نازی بدوی
5
4
26
2
همان راز دل را گشایی بدوی
5
4
27
1
یکی نغز بازی برون آورد
5
4
27
2
به دلت اندرون درد و خون آورد
5
4
28
1
دلم سیر شد زین سرای سپنج
5
4
28
2
خدایا مرا زود بِرْهان ز رنج
6
1
1
1
چو ضحاک شد بر جهان شهریار
6
1
1
2
بر او سالیان انجمن شد هزار
6
1
2
1
سراسر زمانه بدو گشت باز
6
1
2
2
برآمد بر این روزگار دراز
6
1
3
1
نهان گشت کردار فرزانگان
6
1
3
2
پراگنده شد کام دیوانگان
6
1
4
1
هنر خوار شد جادویی ارجمند
6
1
4
2
نهان راستی آشکارا گزند
6
1
5
1
شده بر بدی دست دیوان دراز
6
1
5
2
به نیکی نرفتی سخن جز به راز
6
1
6
1
دو پاکیزه از خانهٔ جمّشید
6
1
6
2
برون آوریدند لرزان چو بید
6
1
7
1
که جمشید را هر دو دختر بدند
6
1
7
2
سر بانوان را چو افسر بدند
6
1
8
1
ز پوشیده‌رویان یکی شهرناز
6
1
8
2
دگر پاکدامن به نام ارنواز
6
1
9
1
به ایوان ضحاک بردندشان
6
1
9
2
بر آن اژدهافش سپردندشان
6
1
10
1
بپروردشان از ره جادویی
6
1
10
2
بیاموختشان کژی و بدخویی
6
1
11
1
ندانست جز کژی آموختن
6
1
11
2
جز از کشتن و غارت و سوختن
6
2
1
1
چنان بد که هر شب دو مرد جوان
6
2
1
2
چه کهتر چه از تخمهٔ پهلوان
6
2
2
1
خورشگر ببردی به ایوان شاه
6
2
2
2
همی ساختی راه درمان شاه
6
2
3
1
بکشتی و مغزش بپرداختی
6
2
3
2
مر آن اژدها را خورش ساختی
6
2
4
1
دو پاکیزه از گوهر پادشا
6
2
4
2
دو مرد گرانمایه و پارسا
6
2
5
1
یکی نام ارمایل پاک‌دین
6
2
5
2
دگر نام گرمایل پیشبین
6
2
6
1
چنان بد که بودند روزی به هم
6
2
6
2
سخن رفت هر گونه از بیش و کم
6
2
7
1
ز بیدادگر شاه و ز لشکرش
6
2
7
2
و زان رسم‌های بد اندر خورش
6
2
8
1
یکی گفت ما را به خوالیگری
6
2
8
2
بباید بر شاه رفت آوری
6
2
9
1
و زان پس یکی چاره‌ای ساختن
6
2
9
2
ز هر گونه اندیشه انداختن
6
2
10
1
مگر زین دو تن را که ریزند خون
6
2
10
2
یکی را توان آوریدن برون
6
2
11
1
برفتند و خوالیگری ساختند
6
2
11
2
خورش‌ها و اندازه بشناختند
6
2
12
1
خورش خانهٔ پادشاه جهان
6
2
12
2
گرفت آن دو بیدار دل در نهان
6
2
13
1
چو آمد به هنگام خون ریختن
6
2
13
2
به شیرین روان اندر آویختن
6
2
14
1
از آن روزبانان مردم‌کشان
6
2
14
2
گرفته دو مرد جوان را کشان
6
2
15
1
زنان پیش خوالیگران تاختند
6
2
15
2
ز بالا به روی اندر انداختند
6
2
16
1
پر از درد خوالیگران را جگر
6
2
16
2
پر از خون دو دیده پر از کینه سر