Chapter
int64
1
61
Part
int64
1
76
Bait
int64
1
890
Mesra
int64
1
2
Text
stringlengths
18
34
7
20
35
1
همه مهر جویید و افسون کنید
7
20
35
2
ز تن آلت جنگ بیرون کنید
7
20
36
1
خروشی بر آمد ز پرده سرای
7
20
36
2
که ای پهلوانان فرخنده رای
7
20
37
1
ازین پس به خیره مریزید خون
7
20
37
2
که بخت جفاپیشگان شد نگون
7
20
38
1
همه آلت لشکر و ساز جنگ
7
20
38
2
ببردند نزدیک پور پشنگ
7
20
39
1
سپهبد منوچهر بنواختشان
7
20
39
2
براندازه بر پایگه ساختشان
7
20
40
1
سوی دژ فرستاد شیروی را
7
20
40
2
جهاندیده مرد جهانجوی را
7
20
41
1
بفرمود کان خواسته برگرای
7
20
41
2
نگه کن همه هر چه یابی به جای
7
20
42
1
به پیلان گردونکش آن خواسته
7
20
42
2
به درگاه شاه‌آور آراسته
7
20
43
1
بفرمود تا کوس رویین و نای
7
20
43
2
زدند و فرو هشت پرده سرای
7
20
44
1
سپه را ز دریا به هامون کشید
7
20
44
2
ز هامون سوی آفریدون کشید
7
20
45
1
چو آمد به نزدیک تمیشه باز
7
20
45
2
نیا را بدیدار او بد نیاز
7
20
46
1
برآمد ز در نالهٔ کر نای
7
20
46
2
سراسر بجنبید لشکر ز جای
7
20
47
1
همه پشت پیلان ز پیروزه تخت
7
20
47
2
بیاراست سالار پیروز بخت
7
20
48
1
چه با مهد زرین به دیبای چین
7
20
48
2
بگوهر بیاراسته همچنین
7
20
49
1
چه با گونه گونه درفشان درفش
7
20
49
2
جهانی شده سرخ و زرد و بنفش
7
20
50
1
ز دریای گیلان چو ابر سیاه
7
20
50
2
دمادم بساری رسید آن سپاه
7
20
51
1
چو آمد بنزدیک شاه آن سپاه
7
20
51
2
فریدون پذیره بیامد براه
7
20
52
1
همه گیل مردان چو شیر یله
7
20
52
2
ابا طوق زرین و مشکین کله
7
20
53
1
پس پشت شاه اندر ایرانیان
7
20
53
2
دلیران و هر یک چو شیر ژیان
7
20
54
1
به پیش سپاه اندرون پیل و شیر
7
20
54
2
پس ژنده پیلان یلان دلیر
7
20
55
1
درفش درفشان چو آمد پدید
7
20
55
2
سپاه منوچهر صف بر کشید
7
20
56
1
پیاده شد از باره سالار نو
7
20
56
2
درخت نوآیین پر از بار نو
7
20
57
1
زمین را ببوسید و کرد آفرین
7
20
57
2
بران تاج و تخت و کلاه و نگین
7
20
58
1
فریدونش فرمود تا برنشست
7
20
58
2
ببوسید و بسترد رویش به دست
7
20
59
1
پس آنگه سوی آسمان کرد روی
7
20
59
2
که ای دادگر داور راست‌گوی
7
20
60
1
تو گفتی که من دادگر داورم
7
20
60
2
به سختی ستم دیده را یاورم
7
20
61
1
همم داد دادی و هم داوری
7
20
61
2
همم تاج دادی هم انگشتری
7
20
62
1
بفرمود پس تا منوچهر شاه
7
20
62
2
نشست از بر تخت زر با کلاه
7
20
63
1
سپهدار شیروی با خواسته
7
20
63
2
به درگاه شاه آمد آراسته
7
20
64
1
بفرمود پس تا منوچهر شاه
7
20
64
2
ببخشید یکسر همه با سپاه
7
20
65
1
چو این کرده شد روز برگشت بخت
7
20
65
2
بپژمرد برگ کیانی درخت
7
20
66
1
کرانه گزید از بر تاج و گاه
7
20
66
2
نهاده بر خود سر هر سه شاه
7
20
67
1
پر از خون دل و پر ز گریه دو روی
7
20
67
2
چنین تا زمانه سرآمد بروی
7
20
68
1
فریدون شد و نام ازو ماند باز
7
20
68
2
برآمد برین روزگار دراز
7
20
69
1
همان نیکنامی به و راستی
7
20
69
2
که کرد ای پسر سود برکاستی
7
20
70
1
منوچهر بنهاد تاج کیان
7
20
70
2
بزنار خونین ببستش میان
7
20
71
1
برآیین شاهان یکی دخمه کرد
7
20
71
2
چه از زر سرخ و چه از لاژورد
7
20
72
1
نهادند زیر اندرش تخت عاج
7
20
72
2
بیاویختند از بر عاج تاج
7
20
73
1
بپدرود کردنش رفتند پیش
7
20
73
2
چنان چون بود رسم آیین و کیش
7
20
74
1
در دخمه بستند بر شهریار
7
20
74
2
شد آن ارجمند از جهان زار و خوار
7
20
75
1
جهانا سراسر فسوسی و باد
7
20
75
2
بتو نیست مرد خردمند شاد
8
1
1
1
منوچهر یک هفته با درد بود
8
1
1
2
دو چشمش پر آب و رخش زرد بود
8
1
2
1
به هشتم بیامد منوچهر شاه
8
1
2
2
به سر بر نهاد آن کیانی کلاه
8
1
3
1
همه پهلوانان روی زمین
8
1
3
2
بر او یکسره خواندند آفرین
8
1
4
1
چو دیهیم شاهی به سر بر نهاد
8
1
4
2
جهان را سراسر همه مژده داد
8
1
5
1
به داد و به آیین و مردانگی
8
1
5
2
به نیکی و پاکی و فرزانگی
8
1
6
1
منم گفت بر تخت گردان سپهر
8
1
6
2
همم خشم و جنگ است و هم داد و مهر
8
1
7
1
زمین بنده و چرخ یار من است
8
1
7
2
سر تاجداران شکار من است
8
1
8
1
همم دین و هم فرهٔ ایزدیست
8
1
8
2
همم بخت نیکی و هم بخردیست
8
1
9
1
شب تار جویندهٔ کین منم
8
1
9
2
همان آتش تیز برزین منم