Chapter
int64
1
61
Part
int64
1
76
Bait
int64
1
890
Mesra
int64
1
2
Text
stringlengths
18
34
7
19
30
1
به نیک و به بد هر چه شاید بدن
7
19
30
2
بباید همی داستان ها زدن
7
19
31
1
چو دژدار و چون قارن رزمجوی
7
19
31
2
یکایک به روی اندر آورده روی
7
19
32
1
یکی بدسگال و یکی ساده دل
7
19
32
2
سپهبد به هر چاره آماده دل
7
19
33
1
همی جست آن روز تا شب زمان
7
19
33
2
نه آگاه دژدار از آن بدگمان
7
19
34
1
به بیگانه بر مهر خویشی نهاد
7
19
34
2
بداد از گزافه سر و دژ به باد
7
19
35
1
چو شب روز شد قارن رزمخواه
7
19
35
2
درفشی برافراخت چون گرد ماه
7
19
36
1
خروشید و بنمود یک یک نشان
7
19
36
2
به شیروی و گردان گردن کشان
7
19
37
1
چو شیروی دید آن درفش یلی
7
19
37
2
به کین روی بنهاد با پردلی
7
19
38
1
در حصن بگرفت و اندر نهاد
7
19
38
2
سران را ز خون بر سر افسر نهاد
7
19
39
1
به یک دست قارن به یک دست شیر
7
19
39
2
به سر گرز و تیغ آتش و آب زیر
7
19
40
1
چو خورشید بر تیغ گنبد رسید
7
19
40
2
نه آیین دژ بد نه دژبان پدید
7
19
41
1
نه دژ بود گفتی نه کشتی بر آب
7
19
41
2
یکی دود دیدی سراندر سحاب
7
19
42
1
درخشیدن آتش و باد خاست
7
19
42
2
خروش سواران و فریاد خاست
7
19
43
1
چو خورشید تابان ز بالا بگشت
7
19
43
2
چه آن دژ نمود و چه آن پهن دشت
7
19
44
1
بکشتند از ایشان فزون از شمار
7
19
44
2
همی دود از آتش برآمد چو قار
7
19
45
1
همه روی دریا شده قیرگون
7
19
45
2
همه روی صحرا شده جوی خون
7
20
1
1
تهی شد ز کینه سر کینه دار
7
20
1
2
گریزان همی رفت سوی حصار
7
20
2
1
پس اندر سپاه منوچهر شاه
7
20
2
2
دمان و دنان برگرفتند راه
7
20
3
1
چو شد سلم تا پیش دریا کنار
7
20
3
2
ندید آنچه کشتی برآن رهگذار
7
20
4
1
چنان شد ز بس کشته و خسته دشت
7
20
4
2
که پوینده را راه دشوار گشت
7
20
5
1
پر از خشم و پر کینه سالار نو
7
20
5
2
نشست از بر چرمهٔ تیزرو
7
20
6
1
بیفگند بر گستوان و بتاخت
7
20
6
2
به گرد سپه چرمه اندر نشاخت
7
20
7
1
رسید آنگهی تنگ در شاه روم
7
20
7
2
خروشید کای مرد بیداد شوم
7
20
8
1
بکشتی برادر ز بهر کلاه
7
20
8
2
کله یافتی چند پویی براه
7
20
9
1
کنون تاجت آوردم ای شاه و تخت
7
20
9
2
به بار آمد آن خسروانی درخت
7
20
10
1
زتاج بزرگی گریزان مشو
7
20
10
2
فریدونت گاهی بیاراست نو
7
20
11
1
درختی که پروردی آمد به بار
7
20
11
2
بیابی هم اکنون برش در کنار
7
20
12
1
اگر بار خارست خود کشته‌ای
7
20
12
2
و گر پرنیانست خود رشته‌ای
7
20
13
1
همی تاخت اسپ اندرین گفت‌گوی
7
20
13
2
یکایک به تنگی رسید اندر اوی
7
20
14
1
یکی تیغ زد زود بر گردنش
7
20
14
2
بدو نیمه شد خسروانی تنش
7
20
15
1
بفرمود تا سرش برداشتند
7
20
15
2
به نیزه به ابر اندر افراشتند
7
20
16
1
بماندند لشکر شگفت اندر اوی
7
20
16
2
ازان زور و آن بازوی جنگجوی
7
20
17
1
همه لشکر سلم همچون رمه
7
20
17
2
که بپراگند روزگار دمه
7
20
18
1
برفتند یکسر گروها گروه
7
20
18
2
پراگنده در دشت و دریا و کوه
7
20
19
1
یکی پرخرد مرد پاکیزه مغز
7
20
19
2
که بودش زبان پر ز گفتار نغز
7
20
20
1
بگفتند تا زی منوچهر شاه
7
20
20
2
شود  گرم و باشد زبان سپاه
7
20
21
1
بگوید که گفتند ما کهتریم
7
20
21
2
زمین جز به فرمان او نسپریم
7
20
22
1
گروهی خداوند بر چارپای
7
20
22
2
گروهی خداوند کشت و سرای
7
20
23
1
سپاهی بدین رزمگاه آمدیم
7
20
23
2
نه بر آرزو کینه خواه آمدیم
7
20
24
1
کنون سر به سر شاه را بنده‌ایم
7
20
24
2
دل و جان به مهر وی آگنده‌ایم
7
20
25
1
گرش رای جنگ است و خون ریختن
7
20
25
2
نداریم نیروی آویختن
7
20
26
1
سران یکسره پیش شاه آوریم
7
20
26
2
بر او سر بیگناه آوریم
7
20
27
1
براند هر آن کام کو را هواست
7
20
27
2
برین بیگنه جان ما پادشاست
7
20
28
1
بگفت این سخن مرد بسیار هوش
7
20
28
2
سپهدار خیره بدو دادگوش
7
20
29
1
چنین داد پاسخ که من کام خویش
7
20
29
2
به خاک افگنم برکشم نام خویش
7
20
30
1
هر آن چیز کان نز ره ایزدیست
7
20
30
2
از آهرمنی گر ز دست بدیست
7
20
31
1
سراسر ز دیدار من دور باد
7
20
31
2
بدی را تن دیو رنجور باد
7
20
32
1
شما گر همه کینه‌دار منید
7
20
32
2
وگر دوستدارید و یار منید
7
20
33
1
چو پیروزگر دادمان دستگاه
7
20
33
2
گنه کار پیدا شد از بی‌گناه
7
20
34
1
کنون روز دادست بیداد شد
7
20
34
2
سران را سر از کشتن آزاد شد