Chapter
int64
1
61
Part
int64
1
76
Bait
int64
1
890
Mesra
int64
1
2
Text
stringlengths
18
34
7
15
9
1
هم از شاه یابند دیهیم و تخت
7
15
9
2
ز سالار زر و ز دادار بخت
7
15
10
1
چو پیدا شود پاک روز سپید
7
15
10
2
دو بهره بپیماید از چرخ شید
7
15
11
1
ببندید یکسر میان یلی
7
15
11
2
ابا گرز و با خنجر کابلی
7
15
12
1
بدارید یکسر همه جای خویش
7
15
12
2
یکی از دگر پای منهید پیش
7
15
13
1
سران سپه مهتران دلیر
7
15
13
2
کشیدند صف پیش سالار شیر
7
15
14
1
به سالار گفتند ما بنده‌ایم
7
15
14
2
خود اندر جهان شاه را زنده‌ایم
7
15
15
1
چو فرمان دهد ما همیدون کنیم
7
15
15
2
زمین را ز خون رود جیحون کنیم
7
15
16
1
سوی خیمهٔ خویش باز آمدند
7
15
16
2
همه با سری کینه ساز آمدند
7
16
1
1
سپیده چو از تیره شب بردمید
7
16
1
2
میان شب تیره اندر خمید
7
16
2
1
منوچهر برخاست از قلبگاه
7
16
2
2
ابا جوشن و تیغ و رومی کلاه
7
16
3
1
سپه یکسره نعره برداشتند
7
16
3
2
سنانها به ابر اندر افراشتند
7
16
4
1
پر از خشم سر ابروان پر ز چین
7
16
4
2
همی بر نوشتند روی زمین
7
16
5
1
چپ و راست و قلب و جناح سپاه
7
16
5
2
بیاراست لشکر چو بایست شاه
7
16
6
1
زمین شد به کردار کشتی برآب
7
16
6
2
تو گفتی سوی غرق دارد شتاب
7
16
7
1
بزد مهره بر کوههٔ ژنده پیل
7
16
7
2
زمین جنب جنبان چو دریای نیل
7
16
8
1
همان پیش پیلان تبیره زنان
7
16
8
2
خروشان و جوشان و پیلان دمان
7
16
9
1
یکی بزمگاهست گفتی به جای
7
16
9
2
ز شیپور و نالیدن کره نای
7
16
10
1
برفتند از جای یکسر چو کوه
7
16
10
2
دهاده برآمد ز هر دو گروه
7
16
11
1
بیابان چو دریای خون شد درست
7
16
11
2
تو گفتی که روی زمین لاله رست
7
16
12
1
پی ژنده پیلان بخون اندرون
7
16
12
2
چنان چون ز بیجاده باشد ستون
7
16
13
1
همه چیرگی با منوچهر بود
7
16
13
2
کزو مغز گیتی پر از مهر بود
7
16
14
1
چنین تا شب تیره سر بر کشید
7
16
14
2
درخشنده خورشید شد ناپدید
7
16
15
1
زمانه بیک سان ندارد درنگ
7
16
15
2
گهی شهد و نوش است و گاهی شرنگ
7
16
16
1
دل تور و سلم اندر آمد بجوش
7
16
16
2
به راه شبیخون نهادند گوش
7
16
17
1
چو شب روز شد کس نیامد به جنگ
7
16
17
2
دو جنگی گرفتند ساز درنگ
7
17
1
1
چو از روز رخشنده نیمی برفت
7
17
1
2
دل هر دو جنگی ز کینه بتفت
7
17
2
1
به تدبیر یک با دگر ساختند
7
17
2
2
همه رای بیهوده انداختند
7
17
3
1
که چون شب شود ما شبیخون کنیم
7
17
3
2
همه دشت و هامون پر از خون کنیم
7
17
4
1
چو کارآگهان آگهی یافتند
7
17
4
2
دوان زی منوچهر بشتافتند
7
17
5
1
رسیدند پیش منوچهر شاه
7
17
5
2
بگفتند تا برنشاند سپاه
7
17
6
1
منوچهر بشنید و بگشاد گوش
7
17
6
2
سوی چاره شد مرد بسیار هوش
7
17
7
1
سپه را سراسر به قارن سپرد
7
17
7
2
کمین‌گاه بگزید سالار گرد
7
17
8
1
ببرد از سران نامور سی‌هزار
7
17
8
2
دلیران و گردان خنجرگزار
7
17
9
1
کمین‌گاه را جای شایسته دید
7
17
9
2
سواران جنگی و بایسته دید
7
17
10
1
چو شب تیره شد تور با صدهزار
7
17
10
2
بیامد کمربستهٔ کارزار
7
17
11
1
شبیخون سگالیده و ساخته
7
17
11
2
بپیوسته تیر و کمان آخته
7
17
12
1
چو آمد سپه دید بر جای خویش
7
17
12
2
درفش فروزنده بر پای پیش
7
17
13
1
جز از جنگ و پیکار چاره ندید
7
17
13
2
خروش از میان سپه بر کشید
7
17
14
1
ز گرد سواران هوا بست میغ
7
17
14
2
چو برق درخشنده پولاد تیغ
7
17
15
1
هوا را تو گفتی همی برفروخت
7
17
15
2
چو الماس روی زمین را بسوخت
7
17
16
1
به مغز اندرون بانگ پولاد خاست
7
17
16
2
به ابر اندرون آتش و باد خاست
7
17
17
1
برآورد شاه از کمین گاه سر
7
17
17
2
نبد تور را از دو رویه گذر
7
17
18
1
عنان را بپیچید و برگاشت روی
7
17
18
2
برآمد ز لشکر یکی های هوی
7
17
19
1
دمان از پس ایدر منوچهر شاه
7
17
19
2
رسید اندر آن نامور کینه خواه
7
17
20
1
یکی نیزه انداخت بر پشت او
7
17
20
2
نگونسار شد خنجر از مشت او
7
17
21
1
ز زین برگرفتش بکردار باد
7
17
21
2
بزد بر زمین داد مردی بداد
7
17
22
1
سرش را هم آنگه ز تن دور کرد
7
17
22
2
دد و دام را از تنش سور کرد
7
17
23
1
بیامد به لشکرگه خویش باز
7
17
23
2
به دیدار آن لشکر سرفراز
7
18
1
1
به شاه آفریدون یکی نامه کرد
7
18
1
2
ز مشک و ز عنبر سر خامه کرد
7
18
2
1
نخست از جهان آفرین کرد یاد
7
18
2
2
خداوند خوبی و پاکی و داد