Chapter
int64
1
61
Part
int64
1
76
Bait
int64
1
890
Mesra
int64
1
2
Text
stringlengths
18
34
7
4
5
1
چو از آمدنشان شد آگاه سرو
7
4
5
2
بیاراست لشکر چو پر تذرو
7
4
6
1
فرستادشان لشکری گشن پیش
7
4
6
2
چه بیگانه فرزانگان و چه خویش
7
4
7
1
شدند این سه پرمایه اندر یمن
7
4
7
2
برون آمدند از یمن مرد و زن
7
4
8
1
همی گوهر و زعفران ریختند
7
4
8
2
همی مشک با می برآمیختند
7
4
9
1
همه یال اسپان پر از مشک و می
7
4
9
2
پراگنده دینار در زیر پی
7
4
10
1
نشستن گهی ساخت شاه یمن
7
4
10
2
همه نامداران شدند انجمن
7
4
11
1
در گنجهای کهن کرد باز
7
4
11
2
گشاد آنچه یک چند گه بود راز
7
4
12
1
سه خورشید رخ را چو باغ بهشت
7
4
12
2
که موبد چو ایشان صنوبر نکشت
7
4
13
1
ابا تاج و با گنج نادیده رنج
7
4
13
2
مگر زلفشان دیده رنج شکنج
7
4
14
1
بیاورد هر سه بدیشان سپرد
7
4
14
2
که سه ماه نو بود و سه شاه گرد
7
4
15
1
ز کینه به دل گفت شاه یمن
7
4
15
2
که از آفریدون بد آمد به من
7
4
16
1
بد از من که هرگز مبادم میان
7
4
16
2
که ماده شد از تخم نره کیان
7
4
17
1
به اختر کس آن‌دان که دخترش نیست
7
4
17
2
چو دختر بود روشن اخترش نیست
7
4
18
1
به پیش همه موبدان سرو گفت
7
4
18
2
که زیبا بود ماه را شاه جفت
7
4
19
1
بدانید کین سه جهان بین خویش
7
4
19
2
سپردم بدیشان بر آیین خویش
7
4
20
1
بدان تا چو دیده بدارندشان
7
4
20
2
چو جان پیش دل بر نگارندشان
7
4
21
1
خروشید و بار غریبان ببست
7
4
21
2
ابر پشت شرزه هیونان مست
7
4
22
1
ز گوهر یمن گشت افروخته
7
4
22
2
عماری یک اندردگر دوخته
7
4
23
1
چو فرزند را باشد آئین و فر
7
4
23
2
گرامی به دل بر چه ماده چه نر
7
4
24
1
به سوی فریدون نهادند روی
7
4
24
2
جوانان بینادل راه جوی
7
5
1
1
نهفته چو بیرون کشید از نهان
7
5
1
2
به سه بخش کرد آفریدون جهان
7
5
2
1
یکی روم و خاور دگر ترک و چین
7
5
2
2
سیم دشت گردان و ایران‌زمین
7
5
3
1
نخستین به سلم اندرون بنگرید
7
5
3
2
همه روم و خاور مراو را سزید
7
5
4
1
به فرزند تا لشکری برگزید
7
5
4
2
گرازان سوی خاور اندرکشید
7
5
5
1
به تخت کیان اندر آورد پای
7
5
5
2
همی خواندندیش خاور خدای
7
5
6
1
دگر تور را داد توران زمین
7
5
6
2
ورا کرد سالار ترکان و چین
7
5
7
1
یکی لشکری نا مزد کرد شاه
7
5
7
2
کشید آنگهی تور لشکر به راه
7
5
8
1
بیامد به تخت کئی برنشست
7
5
8
2
کمر بر میان بست و بگشاد دست
7
5
9
1
بزرگان برو گوهر افشاندند
7
5
9
2
همی پاک توران شهش خواندند
7
5
10
1
از ایشان چو نوبت به ایرج رسید
7
5
10
2
مر او را پدر شاه ایران گزید
7
5
11
1
هم ایران و هم دشت نیزه‌وران
7
5
11
2
هم آن تخت شاهی و تاج سران
7
5
12
1
بدو داد کورا سزا بود تاج
7
5
12
2
همان کرسی و مهر و آن تخت عاج
7
5
13
1
نشستند هر سه به آرام و شاد
7
5
13
2
چنان مرزبانان فرخ نژاد
7
6
1
1
برآمد برین روزگار دراز
7
6
1
2
زمانه به دل در همی داشت راز
7
6
2
1
فریدون فرزانه شد سالخورد
7
6
2
2
به باغ بهار اندر آورد گرد
7
6
3
1
برین گونه گردد سراسر سخن
7
6
3
2
شود سست نیرو چو گردد کهن
7
6
4
1
چو آمد به کاراندرون تیرگی
7
6
4
2
گرفتند پرمایگان خیرگی
7
6
5
1
بجنبید مر سلم را دل ز جای
7
6
5
2
دگرگونه‌تر شد به آیین و رای
7
6
6
1
دلش گشت غرقه به آزاندرون
7
6
6
2
به اندیشه بنشست با رهنمون
7
6
7
1
نبودش پسندیده بخش پدر
7
6
7
2
که داد او به کهتر پسر تخت زر
7
6
8
1
به دل پر زکین شد به رخ پر ز چین
7
6
8
2
فرسته فرستاد زی شاه چین
7
6
9
1
فرستاد نزد برادر پیام
7
6
9
2
که جاوید زی خرم و شادکام
7
6
10
1
بدان ای شهنشاه ترکان و چین
7
6
10
2
گسسته دل روشن از به گزین
7
6
11
1
ز نیکی زیان کرده گویی پسند
7
6
11
2
منش پست و بالا چو سرو بلند
7
6
12
1
کنون بشنو ازمن یکی داستان
7
6
12
2
کزین گونه نشنیدی از باستان
7
6
13
1
سه فرزند بودیم زیبای تخت
7
6
13
2
یکی کهتر از ما برآمد به بخت
7
6
14
1
اگر مهترم من به سال و خرد
7
6
14
2
زمانه به مهر من اندر خورد
7
6
15
1
گذشته ز من تاج و تخت و کلاه
7
6
15
2
نزیبد مگر بر تو ای پادشاه
7
6
16
1
سزد گر بمانیم هر دو دژم
7
6
16
2
کزین سان پدر کرد بر ما ستم
7
6
17
1
چو ایران و دشت یلان و یمن
7
6
17
2
به ایرج دهد روم و خاور به من