Chapter
int64
1
61
Part
int64
1
76
Bait
int64
1
890
Mesra
int64
1
2
Text
stringlengths
18
34
7
2
60
1
شنیدستم از مردم راه‌جوی
7
2
60
2
که ضحاک را زو چه آمد بروی
7
2
61
1
ازین در سخن هر چه دارید یاد
7
2
61
2
سراسر به من بر بباید گشاد
7
2
62
1
جهان آزموده دلاور سران
7
2
62
2
گشادند یک‌یک به پاسخ زبان
7
2
63
1
که ما همگنان آن نبینیم رای
7
2
63
2
که هر باد را تو بجنبی ز جای
7
2
64
1
اگر شد فریدون جهان شهریار
7
2
64
2
نه ما بندگانیم با گوشوار
7
2
65
1
سخن‌گفتن و کوشش آیین ماست
7
2
65
2
عنان و سنان تافتن دین ماست
7
2
66
1
به خنجر زمین را میستان کنیم
7
2
66
2
به نیزه هوا را نیستان کنیم
7
2
67
1
سه فرزند اگر بر تو هست ارجمند
7
2
67
2
سر بدره بگشای و لب را ببند
7
2
68
1
و گر چارهٔ کار خواهی همی
7
2
68
2
بترسی ازین پادشاهی همی
7
2
69
1
ازو آرزو‌های پرمایه جوی
7
2
69
2
که کردار آنرا نبینند روی
7
2
70
1
چو بشنید از آن نامداران سخن
7
2
70
2
نه سر دید آن را به گیتی نه بن
7
3
1
1
فرستادهٔ شاه را پیش خواند
7
3
1
2
فراوان سخن را به خوبی براند
7
3
2
1
که من شهریار ترا کهترم
7
3
2
2
به هرچ او بفرمود فرمانبرم
7
3
3
1
بگویش که گرچه تو هستی بلند
7
3
3
2
سه فرزند تو برتو بر ارجمند
7
3
4
1
پسر خود گرامی بود شاه را
7
3
4
2
بویژه که زیبا بود گاه را
7
3
5
1
سخن هر چه گفتی پذیرم همی
7
3
5
2
ز دختر من اندازه گیرم همی
7
3
6
1
اگر پادشا دیده خواهد ز من
7
3
6
2
و گر دشت گردان و تخت یمن
7
3
7
1
مرا خوارتر چون سه فرزند خویش
7
3
7
2
نبینم به هنگام بایست پیش
7
3
8
1
پس ار شاه را این چنین است کام
7
3
8
2
نشاید زدن جز به فرمانش گام
7
3
9
1
به فرمان شاه این سه فرزند من
7
3
9
2
برون آنگه آید ز پیوند من
7
3
10
1
کجا من ببینم سه شاه ترا
7
3
10
2
فروزندهٔ تاج و گاه ترا
7
3
11
1
بیایند هر سه به نزدیک من
7
3
11
2
شود روشن این شهر تاریک من
7
3
12
1
شود شادمان دل به دیدارشان
7
3
12
2
ببینم روانهای بیدارشان
7
3
13
1
ببینم کشان دل پر از داد هست
7
3
13
2
به زنهارشان دست گیرم به دست
7
3
14
1
پس آنگه سه روشن جهان‌بین خویش
7
3
14
2
سپارم بدیشان بر آیین خویش
7
3
15
1
چو آید بدیدار ایشان نیاز
7
3
15
2
فرستم سبکشان سوی شاه باز
7
3
16
1
سراینده جندل چو پاسخ شنید
7
3
16
2
ببوسید تختش چنان چون سزید
7
3
17
1
پر از آفرین لب ز ایوان اوی
7
3
17
2
سوی شهریار جهان کرد روی
7
3
18
1
بیامد چو نزد فریدون رسید
7
3
18
2
بگفت آن کجا گفت و پاسخ شنید
7
3
19
1
سه فرزند را خواند شاه جهان
7
3
19
2
نهفته برون آورید از نهان
7
3
20
1
از آن رفتن جندل و رای خویش
7
3
20
2
سخنها همه پاک بنهاد پیش
7
3
21
1
چنین گفت کاین شهریار یمن
7
3
21
2
سر انجمن سرو سایه فکن
7
3
22
1
چو ناسفته گوهر سه دخترش بود
7
3
22
2
نبودش پسر دختر افسرش بود
7
3
23
1
سروش ار بیابد چو ایشان عروس
7
3
23
2
دهد پیش هر یک مگر خاک‌بوس
7
3
24
1
ز بهر شما از پدر خواستم
7
3
24
2
سخنهای بایسته آراستم
7
3
25
1
کنون تان بباید بر او شدن
7
3
25
2
به هر بیش و کم رای فرخ زدن
7
3
26
1
سراینده باشید و بسیارهوش
7
3
26
2
به گفتار او برنهاده دوگوش
7
3
27
1
به خوبی سخنهاش پاسخ دهید
7
3
27
2
چو پرسد سخن رای فرخ نهید
7
3
28
1
ازیرا که پروردهٔ پادشا
7
3
28
2
نباید که باشد به جز پارسا
7
3
29
1
سخن‌گوی و روشن دل و پاک‌دین
7
3
29
2
به کاری که پیش آیدش پیش‌بین
7
3
30
1
زبان راستی را بیاراسته
7
3
30
2
خرد خیره کرده ابر خواسته
7
3
31
1
شما هر چه گویم ز من بشنوید
7
3
31
2
اگر کار بندید خرم بوید
7
3
32
1
یکی ژرف‌بین است شاه یمن
7
3
32
2
که چون او نباشد به هرانجمن
7
3
33
1
گرانمایه و پاک هرسه پسر
7
3
33
2
همه دل‌نهاده به گفت پدر
7
3
34
1
ز پیش فریدون برون آمدند
7
3
34
2
پر از دانش و پرفسون آمدند
7
3
35
1
بجز رای و دانش چه اندرخورد
7
3
35
2
پسر را که چونان پدر پرورد
7
4
1
1
سوی خانه رفتند هر سه چوباد
7
4
1
2
شب آمد بخفتند پیروز و شاد
7
4
2
1
چو خورشید زد عکس برآسمان
7
4
2
2
پراگند بر لاژورد ارغوان
7
4
3
1
برفتند و هر سه بیاراستند
7
4
3
2
ابا خویشتن موبدان خواستند
7
4
4
1
کشیدند با لشکری چون سپهر
7
4
4
2
همه نامداران خورشیدچهر