text
stringlengths
300
261k
تاریخ ایران باستان ( 3 ) مانا[ 1 ]ها (ماننا) . در مورد ماناها کمبود شدید منابع وجود دارد و اطلاعات اندکی در درست است تنها می‌دانیم که این قوم آسیایی خیلی زود با درهم‌آمیختن و اختلاط با آریایی‌ها به نژاد آرین‌ها درآمدند، ایشان در جلگه‌ی جنوبی دریاچه‌ی ارومیه ساکن بودند و اولین‌بار در قرن نهم پیش از میلاد مسیح در کتبه‌های آشوری بنام آنان بر می‌خوریم ماناها یک قرن بعد نیروی مهمی در منطقه تشکی دادند به شکلی که از نواحی جنوب‌شرقی دریاچه‌ی ارومیه تا حدود جنوب‌غربی دریای خزر و از طرف غرب تا مرکز کردستان امروزی را تحت تسلط خویش گرفتند از جمله مراکز مهم آنها منطقه‌ای در شهر مراغه کنونی بود، ماناها جای کاشی‌ها را گرفته بودند، پایتخت ماناها شهر "ایزیرتو[ 2 ]" در نزدیکی شهر سقز کنونی بود. در قرن هفتم پیش از میلاد مسیح ماناها با اتحاد با اقوام سکایی متحد شدند و توانستند با حکومت‌های مهم منطقه مانند آشور و اورارتو جنگ‌های متعددی نمایند تا از هویت و موجیت خود دفاع کنند اما در فرجام این قوم باید گفت که ایشان در قرن 7 پیش از میلاد طی جنگی تحت تسلط آشور درآمده و منقرض گردیدند.ماناها نوع حکومتشان وابسته به سازمان‌های قبیله‌ای و شورای شیوخ بد که فرمانروا با توجه به این سازمان رهبری قوم را بر عهده داشت همچنین قلمروی حکومت به چند ناحیه تقسیم شده بود و در راس هر یک فرمانروایی قرار داشت، مردم بیشتر به دامداری اشتغال داشتند و از جهت فرهنگ و تمدن قومی پیشرفته بودند. لولوبی‌ها[ 3 ]این قوم در نیمه‌ی سوم هزاره‌ی پیش از میلاد مسیح بخش گسترده‌ای از کوه‌پایه‌های شرقی و غربی زاگرس از قسمت بالای رود دیاله تا کرمانشاه و کردستان را اشغال کرده بودند، کانون تجمع ایشان در دره‌ی شهر "زور" در نزدیک سلیمانیه‌ی عراق بود لولوبی‌ها در دوران اوج قدرت که هزاره‌ی اول پیش از میلاد بود قسمتی از اورارتوییان را که تا ارومیه امتداد یافته بود به تصرف خود در آوردند و چون حکومت اورارتو ایشان را دشمن خویش می‌دانست این اقوام را "لولو" به معنی بیگانه می‌خواند که به همین نام شهرت یافتند. لولوبی‌ها از نژاد آسیانی بودند و با ایلامی‌ها قرابت داشتند. سنگ‌نبشته‌ای بر صخره‌ای در سرپل ذهاب کرمانشاه از "آنوبانی‌نی[ 4 ]" شاه لولوبی‌ها باقی است که مرتبط به اوایل هزاره‌ی سوم پیش از میلاد است. از منابع بجای مانده می‌توان اندیشید لولوبی‌ها نسبت به کاشی‌ها و ایلامی‌ها در تمدن و فرهنگ درجه‌ی پایینتری قرار داشته‌اند، لولوبی‌ها با آشوری‌ها و بابلی‌ها در نبرد بودند و گاه تحت تابعیت آنان در می‌آمدند ایشان به وسیله‌ی گوتی‌ها از میان رفتند.گوتی‌ها[ 5 ] (کوتی‌ها)گستره‌ی قلمروی گوتی‌ها در شمال و شرق سرزمین لولوبی‌ها بود و مرکز آنها شمال شهر "زور" نزدیک سلیمانیه بود این قوم منطقه‌ی وسیعی را در دامنه‌ی شرقی زاگرس در تسلط خود داشته‌اند و در غرب کردستان در شمال بین‌النهرین تا اربیل پیش‌رفتند. شاه بزرگ گوتی‌ها "انریداواریز[ 6 ]" در اوایل هزاره‌ی سوم پیش از میلاد توانست تا جنوب بین‌النهرین پیش رود و شهر "نیپور[ 7 ]" شهر مقدس سومریان را فتح نماید و در آن سامان کتیبه‌ای به مانند فتحنامه از خود جای گذارد، در این دوره‌ی زمانی گوتی‌ها در منطقه نیروی برتر محسوب می‌شدند و بابل را در اختیار داشتند. همواره جنگ و گریز بین گوتی‌ها و حکومت‌های بین‌النهرین ادامه داشت، گاهی آکادی‌ها و سومری‌ها در این نبردها توفیق داشتند و زمانی نیز این پیروزی‌ها حاصل نمی‌گردید در دوران تهاجمات گوتی‌ها به بین‌النهرین شهرهای بسیاری ویران شد و شاهان محلی تحت تابعیت آنان حکومت می‌نمودند. گوتی‌ها حدود یک قرن بر بین‌النهرین شمالی و میانی حاکمیت راندند و سپس به وسیله‌ی آکادی‌ها از آنجا بیرون شدند. در هزاره‌ی اول پیش از میلاد قسمت اعظم دامنه‌های زاگرس تحت تسلط گوتی‌ها بود و پیش از آنکه مادها قدرت را به دست گیرند در اوج شکوه و عظمت می‌زیستند.در اوایل کار قبایل گوتی فرمانروایان را برای مدتی انتخاب می‌نمودند و ریاست بر قبایل انتخابی بود اما در اواخر عمر حکومتشان و در زمان اوج قدرت با فرمانروایی دراز مدت شاهان روبرو می‌شویم که این تغییر نشان از آن دارد آنها این رسم را از همسایه‌های خویش آموختند و حکومت را در میان شاهان خویش موروثی نمودند.گوتی‌ها دارای زبان خاص خویش بودند و این زبان را باید در ردیف زبان‌های اقوام دامنه‌های زاگرس قرار داد، آثار هنری بدست آمده از گوتی‌ها، هنری تلفیقی از سبک آکادی، سومری، ایلامی و سایر حکومت‌های این منطقه است. از نقوش باقی‌مانده از این تمدن می‌تان دریافت که مردم کوهستان نشین زاگرس امروزی شباهت بسیاری به گوتی‌ها داشته‌اند.سرانجام در نیمه‌ی اول هزاره‌ی اول پیش از میلاد مسیح بابلی‌ها از یک سو و ایلامی‌ها از سوی دیگر به گوتیان پیچیدند و شکست سختی بر ایشان وارد ساختند و چون در این زمان ایلامیان دارای قدرت برتر در جنوب ایران بودند از این حادثه نهایت سود را جستند و قلمروی ایشان را به متصرفات خود افزودند و نور فرمانروایی گوتی‌ها برای همیشه در تاریخ خاموش گردید. .(ادامه دارد) - - - - - - - - - - - - [ 1 ] manna [ 2 ] Izirtu [ 3 ] Lullubian [ 4 ] Anubanini [ 5 ] Kutian [ 6 ] Enridavariz [ 7 ] Nippur
وحشی بافقی شاعر غمگین قرن دهم چکیده:وحشی بافقی زندگی غمگینی داشته است. اشعار او به زیبایی بر دل تمام مخاطبان در طول تاریخ نشسته است. او احساس می‌کرد هیچ زنی به ازدواج با او در نخواهد آمد. اما دلیل آن چه بود. شما که شیرین و فرهاد را می‌خوانید باید با زندگی شاعر آن نیز آشنایی کافی را داشته باشید.وحشی بافقیروزی کمال الملک محمد در خیابان‌ها راه می‌رفت که حاکم کاشان رو به او گفت "این وحشی شعر هم بلد است بگوید" برای همین کمال الملک از آن پس نام خود را وحشی بافقی نام نهاد. البته عده‌ای نیز می‌گویند وحشی لقب برادرش بوده است که آن را به خود داده است. در هر صورت زندگی وحشی بافقی غم انگیز است. انسان وارسته و پاک و اهل خدایی که از مردم دوری می‌کرد. مردم نیز بارها او را مسخره کرده و از او دوری می‌کردند. شما یک شاعر قدر را در نظر بگیرید که موهای سرش ریخته و ریش بلندی دارد. گفته می‌شود وحشی بافقی اعتماد به نفس زیادی نداشت و اختیار کردن همسر برای خود را آرزویی محال می‌دانسته است. وحشی بافقی در سال 911 به دنیا آمد و در سال 961 دیده از دنیا فروبست و در یزد به خاک سپرده شد. برعکس شاعرانی از جمله حافظ، سعدی و اقبال، بافقی هیچگاه به خارج از کشور نرفته است و تمام آموزه‌های خود را داخل کشور یاد گرفت.وحشی بافقیاشعار وحشی بافقی بر چه کسی آشکار نگشته است. همه‌ی ما با شعر وحشی بافقی یعنی مثنوی زیبای "شیرین و فرهاد" زندگی کرده‌ایم. نکته‌ی جالبی که وجود دارد این است که تنها یک اثر نثر دارد و آن هم نامه‌ی بسیار غمگینی است که به دلدار خود نوشته است. این نسخه نثر را در مجموعه‌های خطی کتابخانه ملک تهران نگهداری می‌کنند. گفته می‌شود که بافقی بسیار تهیدست بوده و حتی از روی ناچاری اشعاری را مدح و تمجید حاکمان سروده است.منابع: - % D8 % A8 % D8 % A7 % D9 % 81 % D9 % 82 % DB % 8C - % D8 % B4 % D8 % A7 % D8 % B9 % D8 % B1 % DB % 8C - % DA % A9 % D9 % 87 - % D9 % 82 % D8 % A8 % D9 % 84 - % D9 % 88 - % D8 % A8 % D8 % B9 % D8 % AF - % D8 % A7 % D8 % B2 - % D9 % 85 % D8 % B1 % DA % AF % D8 % B4 - % D8 % A8 % D9 % 87 - % D8 % A2 % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 85 % D8 % B4 - % D9 % 86 % D8 % B1 % D8 % B3 % DB % 8C % D8 % AF
تاریخ بی خردی همان طور که خردورزی ویژگی برجسته و منحصر به فرد نوع بشر است بی خردی هم خصوصیتی است مختص بشر. وقتی موجودی صاحب خصوصیتی است در صورت بهره نبردن از آن، شرایطی خاص خلق می‌شود. اما اگر از آن خصوصیت بهره‌ای نبرده باشد که موضوع مورد بحثی نیست!برای مثال وقتی حیوان درنده‌ای مانند شیر در حمله به آهویی ناکام بماند هیچ وقت نمی‌گوییم شیر در انتخاب استراتژی حمله بی خردی کرده است. شیر بواسطه غریزه و نفس درنده و شکارگرش که در DNA ش نهفته ست حمله‌ای را ترتیب می‌دهد که نتیجه‌اش یا شکست است یا پیروزی.اما در مورد بشر که صاحب خرد است این موضوع متفاوت است و در صورت استفاده نکردن از خرد، سلسله‌ای از اتفاقات و شرایط را برای خود و اطرافیانش بوجود می‌آورد که قابل مذاکره و قضاوت و تامل است. هر چه فرد در جایگاه بالاتر و قدرتمندتری از نظر مرتبه اجتماعی باشد خردورزی و بی خردی اش دامنه وسیع‌تری دارد و گریبان گیر طیف گسترده‌تری می‌شود.تاریخ سرشار از بی خردی هاست. بی خردی هایی که مسیر تاریخ را رقم زدند و اینگونه شد که امروز می‌بینیم. لازمه‌ی داشتن افق دید وسیع، خواندن تاریخ است. کتاب تاریخ بی خردی نمونه هایی از بی خردی سردمداران حکومت‌های مختلف را مورد بررسی قرار می‌دهد و نشان می‌دهد که حتی با در نظر گرفتن سطح خرد آن موقع هم، آن تصمیمات و استراتژی‌ها به وضوح غلط بوده‌اند. هرچند کتاب تاکید دارد که باید تاریخ و اتفاقات آن را با خرد آن موقع قضاوت کرد.از تروا تا جنگ ویتنام، بشر در معرض تصمیم گیری بوده و هست، چه در امور جزیی و چه در امور کلان. زندگی بشر چیزی نیست جز انتخاب و تصمیم.اسب ترواتصمیم گشودن دروازه تروا به روی یونانیان با همه‌ی نشانه‌های واضح از وجود توطیه و کلک، تا ادامه دادن آمریکا به جنگی که فرانسه در ویتنام ناکام از آن بیرون آمده بود، نشان می‌دهد انسان در استفاده نکردن از خرد، ید طولایی دارد و در نادیده گرفتن آن بسیار توانمند است.یونانیان در دل اسبی غول پیکر پنهان شدند و از دروازه تروا گذشتند و مردم تروا را به خاک و خون کشیدند در حالیکه خردورزان مشخصا به این اسب مشکوک و مظنون بودند و برای عدم ورود این اسب تلاش کردند. علیرغم تلاش‌ها اسب وارد شد و دلیل سقوط تروا، خشم خدایان شد. جایی که بشر شانه از بار مسیولیت خالی می‌کرد حضور خدایان پر رنگ‌تر می‌شد. چرا که بی خردی خود را تفسیر به خواست خدایان و تقدیر می‌کردند.پاپ الکساندر ششمپس از ارایه‌ی جزییات ماجرای تروا، پنجره‌ی دیگری از تاریخ به رویمان گشوده می‌شود، پاپ‌های رنسانس. جایی از تاریخ که رفته رفته توجه انسان معطوف به انسان گرایی می‌شود. در یک دوره 60 ساله که در اواخر قرن 15 آغاز می‌شود، 6 پاپ بر مسند قدرت می‌نشینند که مشخصا در تاریخ به فساد و تباهی معروف اند.نتیجه‌ی بازی قدرت کلیسا و امپراطوری در این دوره، چیزی جز جنگ و تباهی نبود. درحالیکه حکومتداران در پی تصرف خاک‌های هم بودند، پاپ‌ها در کلیسا مشغول به ثروت اندوزی و وضع قوانین عجیب و غریب و سودجویی و معامله‌ی صندلی‌های قدرت و فروش آمرزش نامه‌ها بودند. کلیسای قدرتمند رم شروع به فروپاشی می‌کند و کلیسای محلی در گوشه کنار امپراطوری سر بر می‌آورند. پاپ‌های این دوره به همه چیز می‌اندیشیدند جز مصلحت مسیحیت و خداوند.در ادامه به نقطه جذاب‌تری از تاریخ میرسیم. جایی که بریتانیا بخاطر وضع قوانین مالیاتی و سخت کردن شرایط تجارت مهاجرنشین‌های آمریکا، زمینه مستقل شدن آمریکا را فراهم می‌کند که خود داستانی بسیار خواندنی ست که چگونه این روباه پیر به خاطر طمع زیاد، کشور پهناور و مستعدی مثل آمریکا رو از دست می‌دهد. آمریکا در اواخر قرن هیجدهم اعلام استقلال می‌کند و مانند هر حکومت دیگری سال‌ها بعد، خود دچار بی خردی عجیبی در رابطه با ویتنام می‌شود.جنگ ویتنامدر گیرو دار جنگ سرد بعد از جنگ جهانی دوم، آمریکا درگیر جنگی خود خواسته با ویتنام می‌شود که اگر این 20 سال جنگ نبود نتیجه همان حاصل می‌شد که پس از 20 سال جنگ حاصل شد! و آن غلبه نیروهای کمونیستی شمال ویتنام بر جنوب بود. آمریکا از وحشت غلبه کمونیسم بر آسیای جنوب شرق و در تعارض با شوروی هزینه هنگفتی پرداخت که هیچ ثمری برای آن کشور و منافعش نداشت. تصمیم گیری‌های روسای جمهور آمریکا که در این بازه آمدند و رفتند جای تامل عمیق دارد.نهایتا نیروهای کمونیستی شمال ویتنام به رهبری هوشی مینه که چند سال قبل از اتمام جنگ از دنیا رفت، بر ویتنام جنوبی فایق شدند و تمام بمباران‌ها و کشته‌ها و مین گذاری‌ها و دردها و زخم‌ها که بر روح و جسم بشر وارد شد، بدون ثمر به پایانی تلخ رسید.تاریخ سرشار از بی خردی هاست، خواندن "چند نمونه" از آن در این کتاب یادآوری خوبی است که بدانیم نقش خرد در حکومت جهان بسیار اندک است!
پاره کتاب: تاریخ استعمار زمان استقرار کمپانی هند شرقی انگلیس در سواحل هند برابر است با حاکمیت دولت مرکزی گورکانی، حکومتی 200 ساله که بنا به نقل مورخین به نام "عصر زرین تاریخ هند" شناخته می‌شود. البته طبق تاریخ نگاری غربی از این دولت با عنوان "مغولان کبیر" ویا "امپراطوری مغول" نام برده شده است. دولت گورکانی توسط "ظهیر الدین محمد بابر"، پسر بزرگ تیمور بنا نهاده شد که هم زمان با صعود دولت صفوی بود. اولین میسیون (هییت اعزامی) یسعوعی(شاخه‌ای از فرقه کاتولیک که اهم اعتقاد آن‌ها عبارتند از تقوا، فقر و اطاعت از پاپ) در 1580 م به پایتخت هند وارد شدند و دومین و سومین آن‌ها در 1590 م و 1595 م در دربار اکبر شاه (جلال الدین محمد) پادشاه گورکانی، حضور یافتند.ص 98 "رمزی موییر" استاد تاریخ معاصر در دانشگاه منچستر مدعی است که کمپانی هند شرقی برای هندوستان سه نعمت "وحدت سیاسی"، "صلح پایدار" و "حاکمیت قانون" را به ارمغان آورد. البته این اظهار نظر بسیار گزاف، خود خواهانه و بی‌پایه و اساس است. چرا که در زمان حاکمیت گورکانی بر هند، قوام و نظام سیاسی متمرکز فراهم آمده بود، ساختاری که در عین اختلاف، کاملا قانونمند و بر اساس احترام به قوانین عرفی هر قوم و طایفه و مذهبی اداره می‌شد. نظامی که حتی انگلیسی‌ها بعد از حاکمیت بر هند تا 100 سال جر ت دستکاری آن را نداشتند.فرمان اکبر شاه به دولت‌های محلی که به "منشور آداب الهی" مشهور است. نمونه بارزی از قانون مداری و ساختار قانونی این حکومت است. این فرمان 51 ماده‌ای، از زمامداری شروع می‌کند. آنان را به توجه به خداوند متعال، اعتدال و میانه روی و مطالعه کتب تاریخی و اخلاق توصیه می‌کند. آنگاه به آداب و سلوک برخورد با مردم می‌پردازد. به طور مثال: ساپاهیان حق ورود به خانه‌ای بدون رضایت اهلش را ندارند. استانداران موظفند به سخن یک جاسوس اعتماد نکنند. باید چند جاسوس را بدون اطلاع هم، م مور رسیدگی به یک مشکل کنند. به وضع نگهبانان قانون توجه داشته باشند که نگهبانی "عبادت عظیمی" است. طبق ماده چهل هفتم، استانداران وظیفه دارند نرخ بازار را همواره زیر نظر داشته و مانع احتکار شوند. در ماده بیست و یکم آن ماده، به کیش و مذهب و دین خلق خدا متعرض نشوند و امثالهم.بعد از اکبر شاه، دوران حکومت 23 ساله فرزندش جهانگیر شاه موسوم به "نورالدین محمد" آغاز شد. حاکمیت جهانگیر مصادف با اوج اقتدار شاه عباس در ایران بود و همچون گذشته روابط دو کشور در کمال صمیمیت و محبت برقرار ادامه داشت.از طرف دیگر هر دو دولت مسلمان منطقه از حضور خشن و بی‌قانون پرتغالی‌ها در رنج و ناخرسندی بودند. انگلیسی‌ها نیز به شدت در تکاپوی استقرار در بنادر هند و شرکت در بازار تجاری ایران و هند بودند. از این روی دو دولت مذکور ناوگان انگلیس را برای معضل پرتغالی‌ها بهترین راه حل می‌دانستند. اما در حقیقت علت نیاز به انگلیس عدم نیروی دریایی قدرتمند بود که توان مقابله با ناوگان اروپایی‌ها را داشته باشد.پس از اینکه نماینده انگلیس "ویلیام هاوکینز"، با کارشکنی پرتغالی‌ها در نفوذ به دربار جهانگیر و هند ناکام ماند، ناوگان‌های کمپانی شرقی کاپیتان "بست"، کشتی‌های پرتغالی را شکست داد و باعث شد توجه دولت هند به این قدرت جدید جلب شود. این امر منجر شد پرتغالی‌ها رویه‌ای خصمانه علیه مسلمانان و دولت هند در پیش بگیرند. همچنین در یکی از غارت‌های پرتغالی‌ها، دو زن از اقوام مادر جهانگیر اسیر می‌شوند. این عمل نیز باعث خشم جهانگیر شده و باعث می‌شود دو دولت وارد جنگ شوند.انگلیسی‌ها نیز از این فرصت استفاده کردند و در 1615 م نماینده خود، "ویلیام ادواردز" را با نامه‌ای به دربار جهانگیر فرستادند. در مقابل جهانگیر که از حضور پرتغالی‌ها ناخشنود بود و انگلیس را گزینه خوبی برای مقابله با پرتغالی‌ها می‌دید، نماینده آن را به شکلی دوستانه پذیرفت.بعد از این "سرتوماس رو" به عنوان نخستین سفیر رسمی انگلیس، راهی دربار جهانگیر شد و در سال 1615 م وارد بندر سورت شد و در 1619 م به کشورش بازگشت. اگر چه او در این زمان نتوانست امتیازات قابل توجه‌ای کسب کند اما شالوده تجارت کمپانی هند شرقی را پی‌ریخت. یعنی سرآغاز استعمار هند.منبع: شهبازی، عبدالله، زرسالاران یهودی و پارسی، ج 1 ، موسسه مطالعات و پژوهشی سیاسی، چاپ 1377 ، ص 105 - 93 .
معرفی و خلاصه‌ی "ما چگونه ما شدیم" نسخه صوتی چیست؟ عکس کتاب، برگرفته شده از وبسایت فیدیبوچرا به این روز افتادیم؟ این از آن سوالاتی است که حداقل یک بار ذهن همه‌ی ما را به خود درگیر کرده و نوعی رنج حاصل از جبر جغرافیایی را تجربه کرده‌ایم. نمکی که بر این زخم پاشیده می‌شود هم، آن وقتی است که به تاریخ نگاه می‌کنیم و می‌بینیم که همیشه به این شکل نبوده. چرا ملتی که یک زمان جزو اولین تمدن‌ها بوده، صنایع پیچیده (نسبت به زمان خودش) داشته و روزگاری در علم حرفی برای گفتن داشته، به جایی می‌رسد که میرزاتقی‌خان امیرکبیر باید برای "آبله کوبی" آنطور مبارزه کند؟آنچه معمولا در پاسخ به این سوالات گفته می‌شود، یک سری جملات کلی و معمولا یک طرفه و جانب‌دارانه است. گروهی از ناسیونالیست‌ها و باستان‌گرایان، حمله‌ی اعراب یا اعتقادات دینی را به عنوان یگانه عامل عقب‌ماندگی ایران مطرح می‌کنند، گروهی خلق‌وخوی ایرانیان را عامل عقب‌ماندگیشان می‌دانند، گروهی هم مثل معلم‌های تاریخ مدرسه، ظلم شاهان و استعمار قدرت‌های خارجی را علت می‌دانند. کتاب "ما چگونه ما شدیم" به تالیف دکتر صادق زیباکلام برای پر کردن جای خالی یک بررسی همه‌جانبه و کلی از عوامل تاریخی، فرهنگی و حتی جغرافیایی نوشته شده.کتاب بی‌طرفممکن است شما به هر دلیل با تفکرات و جناح فکری صادق زیباکلام به عنوان نویسنده‌ی کتاب موافق یا مخالف باشید. خبر خوشحال کننده این است که این کتاب ربط چندانی به سمت و سوی سیاسی نویسنده ندارد و بیشتر یک شرح تاریخی، اقتصادی و فرهنگی است. درواقع کتاب بیشتر اسناد را ارایه می‌کند و شرح وقایع می‌کند و تحلیل آن‌ها بیشتر به عهده‌ی خود خواننده است. پس اون گاردهاتون رو پایین بیارید تا بریم سراغ اصل مطلب!سوال‌های درست!مثل هر موضوع دیگری، اگر بخواهیم به کنه ماجرا پی ببریم، اولین قدم مطرح کردن سوالات درست است و این دقیقا اصلی‌ترین نقطه‌ی قوت کتاب "ما چگونه ما شدیم" است. همه‌ی ما درباره‌ی آنچه در دوران قاجار بر سر کشور آمد خوانده‌ایم، یا درباره‌ی استعمار انگلستان از پدربزرگ‌هایمان شنیده‌ایم، اما سوالی که کتاب مطرح می‌کند این است که اصلا چرا آن اتفاقات افتاد؟ این قسمت را مستقیما از مقدمه‌ی کتاب بخوانیم:این که استعمار برای بردن منابع و منافع ما وارد ایران گردید جای بحث ندارد. اما آن‌چه جای بحث بسیار دارد (بحثی که ما کمتر به طرح آن پرداخته‌ایم، چه رسد به تجزیه و تحلیلش) این است که چرا استعمار توانست به آن درجه از اقتدار و توانمندی برسد که از آن سر دنیا راه افتاده، بیاید اینجا و ایران را غارت کند و عقب نگه‌دارد و متقابلا ما به آن درجه از ضعف رسیدیم که نتوانستیم جلوی ورودش را بگیریم. [ .] این سوالی است که اساسا مدافعین نظریه‌ی "استعمار عامل عقب‌ماندگی" حتی زحمت طرح آن را نیز به خود نمی‌دهند.درمورد ضعف و بی‌کفایتی شاهان قاجار که معمولا به عنوان یکی از علل اصلی عقب‌ماندگی مطرح می‌شود نیز، کتاب این بحث را مطرح می‌کند که اصلا آن‌ها از کجا آمده بودند و چرا پادشاه کشور ما بودند؟ . آن سلاطین، رجال و دولت‌مردان از کره‌ی ماه یا سوییس نیامده بودند. آنان مولود و معلول شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه‌ی ایران آن‌روز بودند. (نقل قول از مقدمه‌ی کتاب)جغرافیایکی از عواملی که کتاب بررسی می‌کند (و بسیاری به آن نمی‌پردازند) جغرافیای ایران است. برخلاف اروپای غربی که بارندگی تقریبا در تمام نقاط بسیار زیاد است و وظیفه‌ی آب‌رسانی را ابرها انجام می‌دادند، در ایران و کلا خاورمیانه، آب‌رسانی یک مساله‌ی اساسی است. ما نقاط پرت و بیابانی زیاد داریم و بسیاری از زمین‌ها با نقاط پر آب فاصله‌ی زیادی دارند. جغرافیا همیشه از سه نظر در پیشرفت و عقب‌ماندگی ایرانیان سهیم بوده است. 1 ) خودکفایی هر ناحیه: به دلیل پراکنده بودن آب، اجتماعات انسانی با فواصل بسیار زیادی تشکیل می‌شد. این باعث می‌شد که هر ناحیه برای خودش تولیدات داشته باشد و چندان به فکر تجارت با سایر نواحی نرود. یعنی تولید مازاد و ساختن درآمد به آن صورت برایشان مساله‌ای نبوده و خلاصه هر چه کنی کشت همان بدروی! 2 ) زندگی عشایری و صحراگردی: از یک‌سو کمبود آب موجب می‌شد یکجا نشینی در بسیاری از نقاط ایران سخت باشد و از سوی دیگر تقریبا 2 / 3 خاک ایران را ارتفاعات بلند و کوتاه تشکیل می‌دهند که خود به دلایلی (که در کتاب مفصلا توضیح داده شده) منجر می‌شود زندگی ایلی و عشایری در ایران رواج زیادی داشته باشد. حتی تا اوایل قرن بیستم حدود یک چهارم جمعیت ایران را ایلات و قبایل تشکیل می‌دادند! شیوه‌ی زندگی عشایر ضرورتا ساده و ابتدایی است و به دلیل این سبک زندگی که در آن هر چند ماه باید زمین را ترک کرد و نوع نیازهای این زندگی، به قول کتاب چادرنشینان "نه نیاز به بازار دارند، نه مدرسه و مسجد، نه ساختمان حکومتی و دربار و پارلمان، نه بانک و شرکت و تجارتخانه و کارخانه، نه محکمه و قانون و زندان".مساله‌ی دیگر این است که صحرانشینان دایما به مناطق اسکان دایم تهاجم داشته‌اند. نقل از کتاب:زندگی صحرانشینان بالطبع آنان را وادار می‌ساخت سوارکارانی قابل و جنگاور باشند، به نحوی که دسته‌ی کوچکی از آنان برای حمله و قتل و غارت منطقه‌ی وسیعی کفایت می‌کرد. از سویی دیگر، اگر صحرانشینان دچار قحطی یا کمبود آذوقه می‌شدند، یا امکان دستیابی و استفاده از مراتع و چراگاه از آنان سلب می‌گردید، هجوم به مناطق مسکونی برای تهیه‌ی آذوقه، اگر نگفته باشیم طبیعی، واکنشی قابل انتظار بود.درواقع بخش عمده‌ای از تاریخ ایران آمدن و رفتن صحرانشینان در قالب حکومت‌های مختلف است! 3 ) تمرکز قدرت در دست حکومت: نویسنده در اینجا ابتدا کمی به این موضوع می‌پردازد که تشکیل حکومت‌ها در ایران برخلاف نظریات مارکسیستی است که البته کمی بحث تخصصی می‌طلبد و به آن وارد نمی‌شویم. سپس توضیح می‌دهد که در ایران و به طور کلی در شرق، به دلیل کم‌آبی در بسیاری از نقاط، مردم مجبور بودند برای بقا دست به تلاشی عظیم بزنند و ابزار و لوازم انتقال آب را اختراع کنند! آن‌ها شبکه‌های عظیم و پیچیده‌ای می‌ساختند که نیاز به یک کار جمعی و منسجم داشت که سال‌ها و حتی نسل‌ها طول می‌کشید و "بودجه" هم می‌طلبید. برای مدیریت همین موضوع بود که حکومت‌ها در شرق شکل گرفت.نه فقط در پروژه‌های ساخت، بلکه در تخصیص و توزیع منابع هم نیاز به حکومت بود و این یکی از اصلی‌ترین وظایف حکومت‌های باستانی در ایران بود که آب را عادلانه توزیع کند. همین قدرت بزرگ، یعنی کنترل منابع آب و قدرت ساخت تجهیزات آن، باعث می‌شود حکومت‌های مرکزی در این نواحی بسیار قدرتمند باشند. این موضوع در بعضی دوران تاریخی عامل نظم و انسجام و در نتیجه قدرت و امنیت بوده است، و در بعضی موارد هم ما را مستعد ظهور حکومت‌های دیکتاتوری ساخته.هجوم قبایل آسیای میانهکتاب در دو فصل بعدی به شرح چرایی و چگونگی حملات دایم قبایل مختلف آسیای مرکزی به ایران می‌نویسد. بعد از ورود اسلام به ایران بنا به دلایلی، خراسان تبدیل به یک ناحیه‌ی بسیار مهم و استراتژیک به خصوص از نظر اقتصادی می‌شود و همین یکی از عوامل هجوم قبایل آسیای میانه مانند غزنویان، سلجوقیان و مغول‌ها است. آسیب‌های این حملات بسیار بیش از چیزی است که فکرش را می‌کنید! در جریان این حملات بسیاری از شبکه‌های آب‌رسانی تخریب شد، زمین‌های کشاورزی همه غذای دام شد و بزرگان زیادی کشته شدند. همچنین هیچ سنت مکتوب حکومت‌داری باقی نماند و این قبایل فقط فتح می‌کردند و چندان چیزی از اداره‌ی حکومت نمی‌دانستند. تا هم یک قبیله مستقر می‌شده تا مملکت‌داری جا بیافتد، قبیله‌ی بعدی سر و کله‌اش پیدا می‌شده و خلاصه روز از نو و روزی از نو. شرح بسیار زیبایی از این وقایع به همراه نقل قول‌های مستند از منابع مهم تاریخی آورده شده که متاسفانه در این مقاله قادر به نوشتن آن‌ها نیستم.خاموش شدن چراغ علماین فصل یک پیاز است! اشک آدم را بدجور در می‌آورد ولی خیلی هم مهم است. در این فصل به طور مفصل به این موضوع پرداخته شده که دوران طلایی علم در تمدن اسلامی چطور شروع شد و چطور پایان یافت. چرا ملتی از دوران ابن سینا و زکریا و . رسید به جایی که از یک جایی به بعد به کل علم را بوسید و گذاشت کنار. برای پاسخ به این سوال به جریان‌های فلسفی - اعتقادی اهل سنت پرداخته می‌شود و مکاتب مختلف آن‌ها را می‌شناسیم. سپس می‌خوانیم که در زمان مامون عباسی به دلایل سیاسی روی علم سرمایه‌گذاری عظیمی می‌شود و حتی جالب است که فرار مغزها از ممالک دیگر به کشورهای اسلامی داشتیم! اما خلاصه روزگاری ورق بر می‌گردد و روزگاری می‌رسد که تمام دانشمندان برچسب کفر و زندقه می‌خورند. باز این بحث هم پیچیدگی‌های زیادی دارد و خلاصه کردن آن باعث می‌شود حق مطلب ادا نشود اما به نظر من اگر هیچ از این کتاب نخواندید، حداقل این یک فصل را بخوانید.غرب و شرق: تماس یا تقابلدر این فصل به تاثیری که طی جنگ‌های صلیبی، غربی‌ها بر ما و ما بر غربی‌ها گذاشتیم پرداخته می‌شود. به طور خلاصه آنکه در طی سال‌های دراز جنگ‌های صلیبی، ما مردمان شرق، اروپاییان را به شکل ملتی وحشی دیدیم که کلیساهای همدیگر را می‌سوزانند و چیزهای چندان جالبی در چنته ندارند. اما اروپاییان در این دوره از ما محصولات صنعتی جالب، گیاهان و ادویه‌های متنوع، ابریشم، شال کشمیر، پارچه‌های زربفت سمرقند و بخارا دیدند. آن‌ها این کالاها را در این دوران به کشورهای خودشان هم می‌بردند و مردم معمولی نیز در این دوره طعم کالاهای شرقی را چشیده بودند و جزو مصرف کنندگان آن بودند. همچنین آن‌ها از علم و تکنولوژی فرهنگ شرقی آگاه شدند.اروپاییان بعد از جنگ‌های صلیبی به دنبال راه‌هایی برای ادامه‌ی تجارت با شرق بودند اما ما شرقی‌ها دل خوشی از آن‌ها نداشتیم و تا می‌توانستیم بر روی این تجارت‌هایشان مالیات و عوارض می‌گذاشتیم. آن‌ها هم به دنبال پیدا کردن راه‌های جدید و کم‌خرج‌تر برای دسترسی به کالاهای شرقی و دور زدن حکومت‌های ما بودند و همین تلاش‌ها منجر به پیشرفت دریانوردی در اروپا شد. همچنین اروپاییان باید کالایی جهت ارایه به شرق پیدا می‌کردند، زیرا تولیدات اروپایی مثل چوب و لباس‌های پشمی چندان در ممالک شرقی طرفدار نداشت. همین عوامل باعث شروع "عصر اکتشافات دریایی" شد که داستان‌های زیادی هم درباره‌ی آن نوشته شده است. رقابت بین کشورهای اروپایی و تلاش‌های مداومشان برای پیشرفت در دریانوردی و تسخیر بازارها عامل اصلی بود که باعث شد اروپاییان به برتری کامل دریایی برسند و یک جورایی می‌شود گفت که عصر استعمار هم حاصل همین برتری‌ها بود. در نظر بگیرید که همین وسط‌ها بود که انقلاب صنعتی هم رخ داد و فاصله‌ی ما و آن‌ها دیگر به این زودی‌ها قابل جبران نبود. به قول شاعر "من و تو و اون بودیم از یه قطره / حالا ببین فاصله‌ی ماها چقدره"!مشکلات خلاصه‌نویسیلازمه عذرخواهی کنم که برای خلاصه‌نویسی، اصلا نتوانستم حق مطلب را ادا کنم و عملا به جز تیترها چیزی گفته نشد و دلایل پشت حرف‌ها و اسناد تاریخی مورد کنکاش قرار نگرفت. امیدوارم این مطلب جرقه‌ای باشد تا به سراغ این کتاب بروید و خودتان آن را بررسی و نتیجه‌گیری کنید.در پایان ممنونم که با ما همراه هستید. عذرخواهی می‌کنم که خیلی اوقات نمی‌تونم به موقع پاسختون رو بدم، لطف شما در تعداد کامنت زیر پست‌های اخیر من باعث شگفتی من شده. ضمنا اگر به مطالب من علاقه دارید می‌تونید در اینستاگرام هم من رو دنبال کنید.
عجایب هفتگانه جدید دنیا در سال 2000 یک بنیاد سوییسی، یک کارزار را برای تعیین هفت عجایب جدید جهان آغاز کرد. با توجه به اینکه لیست اصلی عجایب هفتگانه 200 سال قبل از میلاد مسیح گردآوری شده بود، به نظر می‌رسید زمان به روزرسانی باشد. ظاهرا مردم در سراسر جهان موافق بودند، زیرا بیش از 100 میلیون ر ی از طریق نظرسنجی در اینترنت ارسال شد. نتایج نهایی که در سال 2007 اعلام شد ، با موافقت و همچنین برخی از مخالفتها روبرو شد. آیا شما با لیست جدید موافق هستید؟ در ادامه این مقاله با ما همراه شوید تا آنها را به همراه هم بررسی کنیم.برای تهیه بلیط هواپیما می‌توانید به سایت سفیران مراجعه فرمایید.دیوار بزرگ چین ( Great Wall of China )بزرگ ممکن است یک تفسیر باشد. به نظر می‌رسد یکی از بزرگترین پروژه‌های ساخت و ساز در جهان ، دیوار بزرگ چین با حدود ( 8 ، 850 کیلومتر) طول می‌باشد. با این حال، یک نظریه چینی ، ادعا می‌کند طول آن ( 21200 کیلومتر) است. کار از 700 سال پیش از میلاد آغاز شد و به مدت 200 سال ادامه یافت. اگرچه یک "دیوار" خوانده می‌شود اما در واقع دو ساختار موازی طولانی است. علاوه بر این ، برج‌های نگهبانی و پادگان‌ها نقطه متصل کننده‌ای دیوار است. یک نکته نه چندان جالب در مورد دیوار این است که اگرچه برای جلوگیری از تهاجم و حمله ساخته شده است اما این دیوار تا حد زیادی نتوانسته امنیت واقعی را ت مین کند. در عوض، محققان خاطرنشان کردند که این امر بیشتر به عنوان "تبلیغات سیاسی" عمل میکرده است.چیچن ایتزا ( Chich n Itz )چیچن ایتزا اثری از تمدن مایان است که در شبه جزیره یوکاتان در مکزیک واقع شده است که در سده‌های نهم و دهم میلادی شکوفا شد. در زمان تمدن مایان که به شدت تحت ت ثیر تولتکها قرار گرفته بودند، تعدادی بنای مهم مانند معابد ساخته شد. این ساختار در مجموع 365 پله دارد که تعداد روزهای سال خورشیدی را نشان می‌دهد. در طول فصل بهار و پاییز ، در زمان غروب خورشید ، سایه هایی بر روی هرم می‌اندازد که جلوه‌ای از مار را نشان می‌دهد که در پله‌های شمالی حرکت می‌کند. در پایه‌های این بنا سر یک مار سنگی مشاهده میشود.پترا ( Petra )شهر باستانی پترا ، در یکی از دورافتاده‌ترین نقاط اردن ، در میان کوه‌های ماسه سنگی و صخره‌ها واقع شده است. گفته می‌شود که یکی از مکانهایی است که موسی از آب بیرون آمده است. بعدا ناتاتایان ، یک قبیله عرب ، آن را به پایتخت خود تبدیل کردند و در این مدت رونق گرفت و به یک مرکز مهم تجاری ، به ویژه برای ادویه تبدیل شد. ناتاتایان به وسیله کارگرهای منازل مسکونی ، خانه‌ها ، معابد و مقبره‌ها را با سنگ و ماسه ساخته‌اند. این بنا به مرور زمان با تابش خورشید تغییر رنگ داد. علاوه بر این ، آنها یک سیستم آبی ساخته‌اند که امکان آبیاری به باغ‌های خود را بدهند. یک زمین لرزه بزرگ در سال 363 بعد از میلاد خرابی زیادی ایجاد کرد و پس از یک زمین لرزه دیگر در سال 551 رخ داد، که باعث شد پترا به تدریج به متروکه تبدیل شود. اگرچه در سال 1912 مجددا کشف شد ، اما تا اواخر قرن 20 توسط باستان شناسان مورد توجه واقع نشده بود و همچنان سوالات بسیاری در مورد این شهر باقی مانده است.ماچو پیچو ( Machu Picchu )این مکان در نزدیکی کوزکو کشور پرو ، در سال 1911 توسط هیرام بینگام کشف شد. این یک دژ مخفی بود که در طول شورش قرن شانزدهم علیه حکومت اسپانیا مورد استفاده قرار گرفت. اگرچه این ادعا بعدا رد شد، اما هدف ماچو پیچو دانشمندان را بهم زده است. برخی دیگر فکر می‌کنند که احتمالا این مکان زیارتی بوده است. در سال 2000 یک جرثقیل که برای اهداف تبلیغی استفاده میشد ، سقوط کرد و باعث شد یک بنای تاریخی آسیب ببیند.مجسمه مسیح منجی ( Christ the Redeemer )مجسمه عظیم عیسی مسیح ، در بالای کوه کورکووادو ، در ریودوژانیرو قرار دارد. سرچشمه آن دقیقا به پس از جنگ جهانی اول ، زمانی که برخی از برزیلی‌ها از "موج غیر خدا بودن" می‌ترسیدند می‌باشد. آنها مجسمه‌ای را پیشنهاد کردند که در نهایت توسط سیلوا کاستا ، کارلوس اسوالدو و پاول لواندسکی طراحی شد. ساخت آن در سال 1926 آغاز شد و پنج سال بعد به پایان رسید. این بنای تاریخی به ارتفاع 98 متر است و بازوهای آن به زول 28 متر است. این سازه از بتون ساخته شده است و تقریبا با شش میلیون کاشی پوشانده شده است. جالبتر از همه، مجسمه اغلب با صاعقه مورد اصابت قرار میگیرد و در سال 2014 نوک انگشت شست عیسی در هنگام طوفان صدمه دید.کولسیوم ( Colosseum )کولسیوم در رم در قرن اول به دستور امپراطور وسپاسیان ساخته شد. این آمفی تیاتر که دارای یک شاهکار مهندسی است ، در اندازه ( 189 در 156 متر) ساخته شه است و دارای سیستم پیچیده‌ای از طاق‌ها میباشد. این بنا توانایی گنجایش 50 ، 000 تماشاگر را داشت که شامل تماشای انواع رویدادها بودند. شاید مهمترین آنها درگیری گلادیاتورها بود ، اگرچه مردانی که با حیوانات می‌جنگیدند نیز متداول بود.. طبق برخی برآوردها ، حدود 500 ، 000 نفر در کولوسیوم جان خود را از دست دادند. علاوه بر این ، بسیاری از حیوانات اسیر و سپس در آنجا کشته شدند که طبق گزارش‌ها ، گونه‌های خاصی منقرض شدند.تاج محل ( Taj Mahal )این مجموعه مقبره در آگرا هند به عنوان یکی از نمادهای یادبود جهان به حساب می‌آید و شاید بهترین نمونه معماری مغول باشد. این بنا توسط امپراتور شاه جهان برای پادشاهی همسرش ممتاز معال به عنوان یکی از کاخ هایش ساخته شده است ، او در سال 1631 در آنجا از دنیا رفت و فرزند چهاردهم خود را نیز در آنجا به دنیا آورد. ساخت این مجموعه با 20 ، 000 کاگر حدود 22 سال به طول انجامید. این سازه شامل یک باغ بیکران با استخر است. مقبره از سنگ مرمر سفید ساخته شده است که در الگوهای هندسی و گلدار دارای سنگهای نیمه قیمتی است. گنبد مرکزی با شکوه آن توسط چهار گنبد کوچکتر احاطه شده است. براساس برخی گزارش‌ها ، شاه جهان آرزو کرده است که آرامگاه مخصوص خود را از سنگ مرمر سیاه تهیه کند. با این حال ، وی قبل از شروع کار توسط یکی از پسرانش زندانی شد.عجایب هفتگانه جدید دنیا
نه غربی، نه غربی! نه غربی، نه غربی!میرزا هاشم نوری، به بهانه کم بودن مقرری ماهانه در ارتش ناصر الدین شاه، دست به دامن سفارت انگلیس میشود و سمت منشی اول سفارت را از آن خود میکند. میرزا هاشم باجناق ناصر الدین شاه بود و در کودکی غلام بچه دربار. وقتی سفارت نامه مینویسد که صرفا جهت اطلاع میرزا هاشم نوری در سفارت منصب منشی اول را گرفته است، دربار ایران اعلام میکند که میرزا هاشم نوکر خانه زاد حکومت ایران است و فلان و بهمان که شما حق ندارید. از مراجع هم استفتاء میشود و با حکم آنها پروین خانم، همسر میرزا هاشم و خواهر اولین زن عقدی ناصر الدین شاه را به بهانه میهمانی ناهار در خانه یکی از اقوام، از سفارت بیرون میکشند و میگیرند و حبس میکنند. چارلز موری، سفیر انگلستان، همین را بهانه میکند تا فشار بیشتری بر حکومت ایران بیاورد تا از خیر هرات نیز بگذرد. پرچم سفارت انگلستان پایین کشیده میشود و روابط ایران و انگلیس قطع میشود. دست آخر، ماجرا طوری میشود که هرات میرود و شاه و رجال عذرخواهی میکنند و سفارت انگلیس (و متعاقبا دولت انگلستان) روابطش را دوباره با ایران آغاز میکند. هرات میشود جزو افغانستان، شاه و رجال هم همچنان سر جایشان، سفیر و انگلستان هم همینطور، میرزا هاشم و پروین خانم هم برمیگردند به دربار به همراه دریافت حقوق معوقه و حقوق مکفی، اما یک چیز سر جایش نیست . ایران! سایه خدا (شاه) چنان سایه‌اش بر سر مردم ایران افتاده که فقط همان یک سایه انگار باقی میماند.هر چه میخواهم در این روزها پروژه من و تاریخ را از سیاست روز جدا کنم و خودم هم بیشتر در تاریخ خیلی دورتر غرق شوم، نمیگذارند که نمیگذارند. در این چند روزه وقایع دوره قاجار در ذهنم ضربه میزنند که دوره استعمار تمام نشده و فقط از کشوری به کشور دیگر منتقل شده است. بر روی سر در وزارت امور خارجه نوشته شده است، نه غربی، نه شرقی، جمهوری اسلامی . اما این روزها با کمی تغییر گویا شبانه کسی آنرا تغییر داده و به نه غربی، نه غربی، جمهوری اسلامی تبدیل کرده است. کتاب قلعه حیوانات را که خوانده‌ایم . امان از این کارهای شبانه!منشا ویروس کرونا هر چه که بود از چین پخش شدنش واضح است. بماند که گفتند نبرید و نیاورید، کسی اما گوشش بدهکار نشد و در مبادی ورودی تب سنجی کردند با چادر و فلان و بهمان. بعد گفتند ویروس وارد ایران نشده و همچنان همه چیز عادی بود. به جزییات انبوه ماجرا هم کاری ندارم که بالاخره کرونا وارد شد و همه گیر شد. کیانوش جهانپور، سخنگوی وزارت بهداشت گفت که نباید به داده‌های چین در مورد کرونا اعتماد میکردیم و از آن به عنوان شوخی تلخ چین با دنیا یاد کرد. همه چیز عادی و به نظر در این یک مورد مقبول میرسید اما با تلاش ما برای اننداختن تقصیر به گردن آمریکا همخوانی نداشت. سفیر چین در تهران به جهانپور تذکر میدهد و میگوید که باید به چین احترام بگذارد. توییتر میشود بساط اعتراض ایرانی‌ها و متعاقبا سفیر چین هر که را میتواند بلاک و قهر فور اور میکند. جهانپور بلافاصله توییت میکند که حمایتهای چین از ملت ایران در این روزهای سخت، کذا فراموش ناشدنی است. هر که از راه رسید چیزی گفت و وزارت خارجه هم ابراز پشیمانی و دلجویی کرد. یکی دیگر هم گفت که اظهارات سخنگوی وزیر بهداشت بی جا، غیر کارشناسانه و تاسف برانگیز بودو باید جبران شود!اگر کشور دیگری، هر کشوری از غرب واکنشی شبیه این داشت، در حال حاضر دیگر سفارتی در ایران نداشت که سفیرش اظهار نظر کند. اما ما بخواهیم یا نخواهیم گویا مستعمره‌ای از مستعمرات چین و شاید کشورهای دیگر هستیم. پیشتر غرب بود و حالا شرق. البته کشورهایی که ما فکر میکنیم مستعمره ما هستند هم نوعی استعمارگرند. فکر کنید انگلیس، مردم انگلیس را گرسنه نگه میداشت تا برای هندی‌ها خانه بسازد. عجیب مضحک میشد نه!پروژه من و تاریخ، نگاه شخصی ما است به وقایع تاریخی از یک ثانیه پیش تا بیگ بنگ.
سیاست در بوم ایران معاصر با انعقاد صلح وستفالیا در 1648 میلادی و پایان‌یافتن جنگ‌های چندصدساله‌ی خونبار در اروپا، جهان در آستانه‌ی نظم نوین جهانی قرار گرفت علی‌رغم فرازوفرودهای فراوانی که اروپای جدید پس از این تاریخ به خود دیده است، اما هنوز هم می‌توان سیاست جهان را در امتداد این حادثه مطالعه کرد. مهم‌ترین رخ‌داد جهانی به‌تبع این قرارداد، تکثیر الگوی دولت - ملت در سرتاسر جهان بود به‌نحوی‌که بدون توجه به بوم ملی و فرهنگی ملت‌های مختلف، الگوی سیاسی واحدی بر آن‌ها اعمال گردید. عنوان این پروژه‌ی جهانی، دولت - ملت‌سازی در جهان بود و علوم سیاسی جدید به‌عنوان پشتیبان این پروژه خود را بازسازی کرد.برای پروژه‌ی دولت - ملت‌سازی در ایران، تاریخ‌ها و موقف‌های مختلفی گمانه‌زنی شده است. برخی عصر صفویه را آغاز دولت - ملت‌سازی دانسته و برخی بر عصر ناصری تاکید داشته‌اند. اگرچه این دو نقطه‌ی زمانی درخور تامل است، اما بی‌شک یکی از نقطه‌عطف‌های تاریخی برای این پروژه، عهدنامه ترکمنچای در پی شکست لشگر نظامی ایران از روسیه در 1206 شمسی است موقفی که زخمی تاریخی بر تن ما نشست و ایران معاصر با آن آغاز شد. سنت سیاسی و الگوی زمام‌داری، پس از این حادثه است که به‌تدریج دست‌خوش تحول می‌شود و اندیشمندان، آهنگ این می‌کنند که دانش پشتیبان پیشرفت‌های غرب جدید را وارد بوم ایران کنند تا این سرزمین صاحب‌تمدن از عطایا و مواهب تمدن جدید جا نماند. این اخذ و اقتباس پرنشیب و فراز در طی زمان گاهی به نقطه‌هایی می‌رسد که گروهی بر آن می‌شوند که عطای این موهبت را به لقایش ببخشند و به عهد سنتی خود بازگردند گروهی دیگر نیز کلا سنت خود را انکار می‌کنند و پرستش وطن را در گرو این می‌بینند که سرتاپا فرنگی شوند. ایران امروز در دو سر این پاره خط پیش آمده است. و امروز پرسش ما این است که سیاست ما چه باید باشد و ما بر اساس کدامین الگو باید زمام‌داری کنیم؟ آیا ما هم باید دولت‌سازی مدرن را پیش برویم؟ دولت‌سازی در ایران کنونی ما چگونه باید باشد؟ این پرسش حتی در انقلاب اسلامی نیز پاسخ درخوری نیافته است.
کدام کشور متحد خوبی برای ایران است؟ اولین کشوری که میتوانم نام ببرم آمریکا است برای دلایل بسیار زیرا آمریکا نیرومند‌ترین کشور جهان از هر نگاه است که با ما تضاد منافع ندارد و ما میتوانیم از دستاورد‌های فناورانه آن استفاده کنیم و خود را بالا ببریم از آن گذشته چتر امنیتی که بزرگترین ارتش جهان برای ایران پدید می‌آورد برای ما بسیار ارزش مند‌تر است بیاد داشته باشیم که ما با فناوری‌های آمریکایی جلوی صدام ایستادیم و اگر آمریکا در کنار ما بود اصلا جنگ نمیشد اما باتوجه به این که برخری در کشور ما قایل به دشمنی با آمریکا هستند در نتیجه آمریکا و کلی کشور دوست آمریکا از جمله انگلیس فرانسه و ژاپن از دایره انتخاب ما بیرون میروند و میماند چین و روسیه. روسیه براحتی خییانت میکند مانند تحریف نام خلیج فارس که برای دل خوش کردن اعراب است پس چگونه میتوان به این کشور اعتماد کرد؟این وسط چین بهترین انتخاب و روسیه انتخابی نچندان مفید است زیرا اولا روسیه با ما دارای تضاد منافع است روسیه بر داغستان شیعه فرمان روایی میکند که قدرت گرفتن ایران که حکومت شیعی دارد قطعا روزی این دو کشور را رو در رو میگذارد حداقل روسیه این گونه فکر میکند. ما امروز در مساله سوریه درگیریم اما فردا ما وارد قفقاز جنوبی خواهیم شد که ایران مقتدر به زیان روسیه است گذشته از آنها روسیه و ایران صادر کننده گاز هستند در نتیجه ما رقیب تجاری روسیه هستیم اما آنسو چین با ایران هیچ رقابت استراتزیکی ندارند هیچ سرزمین چینی نیست که ایران ممکن باشد در آن دخالت کند هر دو کشور در زمینه دخالت پانترکیسم دشمن مشترک دارند. چین در زمینه فناوری بر روسیه برتری یافته چین در تجهیزات نظامی فعالیت خوبی دارد که روسیه بقول دوستی در قرن 20 جامانده است چین میتواند نیاز‌های نظامی مارا براورده کند مانند ساخت مشترک جنگنده همان گونه که چین و پاکستان جنگنده مشترک ساختند پس میتوان ایران را به ساخت جنگنده داخلی که آرزوی قدیمی است برساند. چین مصرف کننده انرژی است و ایران صا در کننده انرژی . من فکر میکنم ما باید با آمریکا متحد شویم اما اگر دوستان آمریکا را نمیپسندند قرارداد همکاری 25 ساله بسیار عاقلانه و مفید است.
عبور از ولی عبور جامعه‌ی اسلامی از کسی که از سوی پیامبر اکرم به عنوان جانشین معرفی شده بود، بلافاصله پس از شهادت ایشان، امریست که هر تاریخ‌پژوه حقیقت‌جویی از مطالعه‌ی تاریخ صدر اسلام درمی‌یابد. آنچه که مهم است، فهم انگیزه‌هایی است که به این "ارتداد دسته‌جمعی" انجامیده چه این که با توجه به واقعه‌ی غدیر، ممکن نیست کسی در مدینهالرسول از اراده‌ی آن حضرت در امر جانشینی بی‌خبر بوده باشد. در این نوشته، سعی شده به برخی از انگیزه‌ها، که مسلمین را به عبور از امیرمومنان و حذف ایشان از جامعه وادار ساخته اشاره شود.یک. گندم:به همین حقارت! یکی از مهمترین گام‌های کودتای منافقان، به وسیله‌ی قبیله‌ی بیابان‌گرد "بنی اسلم" برداشته شد. چنان که عمر میگوید: "زمانی که قبیله‌ی اسلم را دیدم، یقین پیدا کردم که پیروزی از آن ماست. (به واژه‌ی "پیروزی" دقت شود.)" شرح ماوقع از زبان شیخ مفید چنین است:در آن زمان، صحرانشینان عرب برای خرید خواروبار، به صورت قبیله‌ای به شهر می‌آمدند چون صحرا ناامن بود و اگر تعداد کمی از آنان می‌آمدند، بارشان را می‌گرفتند و خودشان را می‌کشتند. مردان قبیله‌ی اسلم از صحرا به مدینه آمده بودند تا آذوقه تهیه کنند. در آن زمان که وارد مدینه شدند، بیعت با ابوبکر در سقیفه انجام شده بود. عمر و بقیه به آنان گفتند: بیایید کمک کنید برای خلیفه‌ی پیامبر بیعت بگیریم، آن وقت ما هم خواروبار رایگان به شما می‌دهیم. آنها خوشحال شدند. اول خودشان ریختند و بیعت کردند، و بعد دارودسته‌ی ابوبکر شدند دامن‌های عربی خود را به کمر زدند و کوچه‌های مدینه را پر کردند. به هر جا می‌رسیدند، در بازار، کوچه، و .، هرکس را که می‌دیدند برای بیعت با ابوبکر "می‌آوردند". بدین ترتیب، ابوبکر به کمک قبیله‌ی اسلم خلیفه شد."دو. خون:"پس به دل‌هایشان کینه سپرد، کینه‌ی جنگ بدر و خیبر و حنین و غیر آنها را پس دشمنی او را در نهاد خود جا دادند ." (دعای ندبه). شاعر جاهلی، عبدالعزی طایی، در سروده‌ای گوید:" چون در طلب و انتقام از قومی باشیم، تا خون ننوشیم، شیر شتر ندوشیم.". در مدینه‌ی آن روز، کمتر کسی پیدا می‌شد که بخش عمده‌ی عمر خود را در دوران جاهلی نگذرانده، و سخت مت ثر از آن فرهنگ نباشد. فرهنگی که در آن بابت یک خون، دو قبیله‌ی تغلب و بکر وارد یک جنگ چهل‌ساله شدند، و این دقیقا همان کاری بود که باید انجام می‌دادند! در این شهر اما، مردی هست که در طول غزوات، یک‌تنه کمر کفر را زمین زده، تا جایی که هر قبیله‌ای چندین خون از او طلبکار است. بعد از شهادت رسول خدا، این مرد تنهاتر از همیشه به نظر می‌رسد. اما، این که همه م مور به بیعت با او هستند، ماجرا را پیچیده‌تر می‌کند!بنابراین حقیقت، علت این که سردمداران کودتای سقیفه، که از ابتدا به قصد تصاحب منصب جانشینی اسلام آوردند، در هیچ‌یک از غزوات مطلقا شمشیر نزدند مشخص می‌شود.سه. حسد:از اولین لحظات آغاز رسالت، تا لحظات پایانی عمر پیامبر اکرم ، هر بار که آن حضرت به بیان فضیلت، برتری و مقامی لب میگشودند، نام علی بن ابی‌طالب بود که شنیده می‌شد. اگر هم مدال افتخاری نصیب شخص دیگری از صحابه می‌شد، او کسی بود که امیرمومنان را از خود بیشتر دوست می‌داشت. این اختصاص، خصوصا در جریانات مهمی چون جانشینی، ازدواج حضرت صدیقه طاهره و عقد اخوت، بذر حسد را در دل صحابه می‌کاشت. این مطلب شواهد فراوانی دارد، که محض اختصار به این گزارش اکتفا می‌کنیم که فردی از ابوزید خلیل‌بن‌احمد نحوی پرسید: " چرا یاران پیامبر، مناسبات‌شان با یکدیگر به سان فرزندان یک مادر بود ، و تنها علی بن ابی طالب در میان آنان همانند یک فرزند نامادری بود؟" او در پاسخ گفت : علی بر همه‌گان در اسلام پیشی داشت، و در شرافت برتر بود و در علم والاتر، و در حلم پیشتر، و در هدایت یافتن افزون‌تر. پس دیگران بر او حسد ورزیدند، و مردم به همانندها و همگون‌های خود مایل‌ترند (تا به کسی که از آنان برتر است).چهار. دین!:موارد فوق، همگی ریشه در تعلقات دنیوی صحابه داشتند، ولی این مورد به جنبه‌ی دیگری از دلایل تلاش صحابه در حذف امیرمومنان می‌پردازد. جنبه‌ای که منحصر به سران کودتاست.ابتدا کمی در این بخش از آیه‌ی تبلیغ ت مل کنیم: "الیوم ییس الذین کفروا من دینکم"با توجه به عبارت "الیوم"، در همان روز غدیر خم، کافران از دین ناامید شدند. اما مگر آن روز در غدیر خم کافری حاضر بوده؟! پس باید در حجهالوداع، در میان مسلمانان کافرانی حضور داشته‌باشند که م یوس شده‌اند. مسلمانان کافر، همان منافقان! حال جا دارد که به واژه‌ی "دینکم" توجه نماییم. طبق آیه‌ی شریفه، این منافقان در روز غدیر خم، از "دین" مومنان م یوس شده‌اند. ی س در چیزی، زمانی معنا دارد که به آن "طمع" وجود داشته‌باشد. برای روشن شدن بیشتر مطلب، به ترجمه‌ی آیات زیر دقت فرمایید:" بسیاری از اهل کتاب پس از آن‌که حق برای آنان روشن شد به سبب حسدی که از وجودشان شعله کشیده، دوست دارند که شما را پس از ایمانتان به کفر بازگردانند." (بقره/ 109 )یهود و نصاری هرگز از تو راضی نمی‌شوند تا آنکه از آیین‌شان پیروی کنی. (بقره/ 120 )بنابر این آیات شریفه، عده‌ی زیادی از اهل کتاب مصرانه به دنبال این بودند که مسلمانان به دین آنان درآمده، و اثری از اسلام نماند. حال به حدیث شریف از حضرت صاحب الامر توجه کنید:"آنها از روی طمع اسلام آوردند. و آن بدین نحو بود که آن دو با یهود هم نشینی داشتند و از آنچه که در تورات و سایر کتب پیشین که حوادث و سرگذشت پیامبر و سرانجام کار او را بیان می داشتند، از یهودیان کسب اطلاع می نمودند ."طبق این حدیث شریف، سران کودتا با یهود در ارتباط بوده‌اند. یهودی که به دنبال نابودی اسلام بود، پس از آن که به واسطه‌ی امیر مومنان قلع‌وقمع شد و از کفار نیز قطع امید کرد، سرانجام به دست منافقان توانست نقشه‌ی خود را عملی کند. در این میان، برای ایستادگی در برابر بزرگترین کودتا علیه خدا بر روی زمین، لازم بود آیت‌الله‌الکبری، حضرت صدیقه‌ی طاهره به میدان آمده و فدا شوند، تا با شهادت مظلومانه و دفن شبانه‌ی خود، تا همیشه مظلومیت و حقانیت امیرمومنان علی‌بن‌ابی‌طالب را با صدایی رسا به گوش همه برسانند.مهدی صالح
اشکانیان کیا بودن؟ اشکانیان بعد از دو تا سلسله مهم هخامنشیان و سلوکیان به قدرت رسیدند و حدود 470 سال به ایران حکومت کردن . با این 476 سال حکومت ، به سلسله‌ای تبدیل شدن طولانی‌ترین زمان حکومت به ایران رو دارن . حتما هم میدونید که اون دو تا سلسله قبلی یعنی هخامنشیان و سلوکیان قبل از میلاد مسیح تاسیس شدن و از بین رفتن . اما اشکانیان 250 سال از حکومتشون قبل از میلاد بود و 226 سال بعد از میلاد مسیح حکومت کردن . یعنی وقتی که حضرت مسیح اونور در شهر بیت لحم به دنیا اومد ، اینجا تو ایران ، اشکانیان بودن که داشتن حکومت میکردند . حالا بریم سراغ به قدرت رسیدنشون . اول بگم که تو بیشتر منابه اشکانیان رو به نام پارت‌ها می‌بینیم . بین بیشتر مورخای جهان هم اسم پارت بیشتر رایجه پس به اشکانیان ، پارت‌ها هم میگن . حالا چرا پارت؟سلسله اشکانی از سرزمین پارت که تقریبا میشه خراسان امروزی به وجود اومد .وقتی که سلوکیان به ایران حکومت داشتن ، ارشک ، که در ادامه متوجه میشیم که موسس سلسله اشکانی بوده ، توی سرزمین پارت ، رییس یک سری قبیله بوده که حالا اسماشون مهم نیست . سلوکیان در آخرای سال‌های سلطنتشون که ضعیف شده بودن ، کنترل سرزمین پارت رو از دست میدن . بعد استاندار پارت که اسمش آندروگراس بود میاد و اعلام استقلال میکنه . بعدش ارشک از اختلافایی که به وجود اومده بود استفاده میکنه و علیه آندروگراس قیام میکنه و سرزمین پارت رو به دست میگیره . حالا تو این زمان سلوکیان درگیر جنگ با مصر هم بودن ، دوباره یه نفر به نام دویودوتس میاد و تو یه قسمت دیگه از ایران اعلام استقلال میکنه . تو این مدت هم ارشک پایه‌های حکومتش رو تو پارت محکم کرده . ارشک و دویودوتس ، همین فردی که الان گفتیم تو یه جای دیگه از ایران اعلام استقلال کرد ، تصمیم میگیرن که با هم متحد شن و علیه سلسله سلوکی قیام کنن . قیام هم میکنن اما شکست میخورن و به خاطر همین ارشک از پارت بیرون میشه و به یه قبیله دیگه پناه میبره . اونجا هم دوباره فرصت رو غنیمت میشمره و برای انتقام از سلوکیان لشکر جمع میکنه و میره که سرزمین پارت رو پس بگیره . و پس هم میگیره . بعدش از چند وقت ، پادشاه وقت سلوکیان برای بازپس گیری مناطقی که از دست داده بود لشکرکشی میکنه و شکست میخوره و مجبور میشه که با اردوان یکم ، یعنی سومین پادشاه اشکانی ، توافق کنه و اون رو به عنوان شاه رسمی کشور بشناسه . اینجا هنوز هم سلوکیان به ایران حکومت میکردن ، اما وقتی که روم به ایران حمله میکنه و سلوکیان شکست میخورن دیگه اشکانیان اجازه دخالت بهشون نمیدن و فرهاد یکم یعنی پنجمین پادشاه اشکانیان ، به دور از دخالت سلوکیان به تاج و تخت میرسه . پس یعنی از وقتی که ارشک تو سرزمین پارت قیام کرد تا زمانی که فرهاد یکم ، پنجمین شاه اشکانی کل ایران رو از سلوکیان گرفت حدود 80 سال طول کشید و 4 تا پادشاه مردن .وقتی که اشکانیان کشور رو به دست گرفتن ، کشور از همه طرف مورد حمله یونانی‌ها قرار گرفته بود و حتی بخش هایی از کشور رو هم گرفته بودن . واسه همین در اون دوران فرهنگ یونانی خیلی در کشور رواج پیدا کرده بود .اول از همه اشکانیان تلاش کردن که مناطقی که به دست یونانی‌ها افتاده بود رو پس بگیرن ، و گرفتن ، بعدش تلاش کردن فرهنگ یونانی رو که در اون مناطق چیره شده بود رو از بین ببرن واسه همین شروع به فرهنگ سازی کردن ، به همین خاطره که به دوره اشکانیان دوره احیای فرهنگ میگن . مثلا مردم اون سرزمین هایی که توسط یونان اشغال شده بود خداهای یونان باستان مثل زیوس رو میپرستیدند یا از خط یونانی استفاده میکردن .برای همین پادشاهای اشکانی تلاش کردن در بعضی زمینه‌ها مثل مذهب ، هنر و حتی پوشاک ، فرهنگ ایرانی رو جا بندازن . مثلا بلاش یکم که 22 دومین پادشاه اشکانی بود اومد برای اولین بار از خط اشکانی و زبان پارتی استفاده کرد و سکه‌های ایرانیی رو ضرب کرد که روی اونها به جای الفبای یونانی با خط اشکانی نوشته شده بود . همین توجه پادشاه‌های اشکانی به زکاوت و خردمندی باعث شکوفایی شده بود . مثلا سال 1330 وقتی داشتند در مناطق اطراف تیسفون ، یکی از پایتخت‌های اشکانیان کندوکاو میکردند ، پیل‌های الکتریکی یا همون باتری هایی رو پیدا کردند مطعلق به دوره اشکانیان بود . یا شهر زیرزمینی رو ساختن که کاربرد نظامیش به قدری عالی بود که رومی‌ها به تقلید از ما یکی برای خودشون ساختن . یا مثلا اشکانیان ابداع کننده جنگ‌های چریکی و خیلی چیز‌های دیگه بودن .در زمان اشکانیان مذهب رسمی وجود نداشته و به خاطر همین مذاهب مختلفی در این دوران پدید اومد که یکیش زرتشت بود. خاندان اشکانی در ابتدا آیین مهرپرستی داشتند اما بعدا‌ها بعضی از شاهان به زرتشت رو آوردن .اشکانیان در طول حکومتشون چند تا شهر رو به عنوان پایتخت انتخاب کردن . صددروازه ، تیسپون ، هگمتانه ، شوش ، نسا و ارشاک شهر هایی بودن که به عنوان پایتخت انتخاب شدن . مثلا ارشاک زمانی پایتخت بود که ارشک فقط سرزمین پارت رو به عهده داشت نه کل ایران رو ، هرچی که محیط فرمانرواییشون بزرگ‌تر میشد طبیعا شهر بهتری رو برای پایتخت انتخاب میکردن .وقتی که میخوایم درباره اقتصاد اشکانیان صحبت کنیم اولین چیزی که میاد تو ذهنمون جاده ابریشمه . این جاده که 1700 سال بزرگترین شبکه بازرگانی دنیا بود ، بخشی از اون از شمال ایران یعنی از گرگان تا گیلان ، عبور میکرد که همین باعث شد ایران به مرکز تجارت تبدیل بشه و اقتصاد رونق پیدا کنه .دوره اشکانیان ، دوره شروع جنگ‌های ایران و روم هم بود . یکم هم بیایم درباره اون جنگ معروف سورنا با کراسوس. وقتی که ارد ، شاه اشکانیان از حمله کراسوس مطلع شد ، یه سفیر فرستاد که به کراسوس بگه : اگه روم به ما حمله کنه میجنگیم و حتما شکستتون میدیم . بهت فرصت میدم که از سرزمین ما بری بیرون . کراسوس هم به این پیام جواب میده تو تیسفون میبینمت . یعنی مطمین بوده که جنگ رو میبره . پس ایران هم چاره‌ای جز جنگ نداشته . اشکانیان به داشتن مهارت تیراندازی جنگاوری معروف بودن . پس ارد اشکانی میاد سپاهش رو به دو قسمت تقسیم میکنه . یکی رو میفرسته سمت ارمنستان ، و اون یک رو به فرماندهی سورنا میفرسته برای مقابله با کراسوس . سورنا قبل از شروع نبرد ، تدبیری رو به کار میگیره ، یکی از افراد منطقه رو که قبلا با رومیان همکاری داشت رو میفرسته سراغ کراسوس که اون رو به حمله از یه منطقه بی آب و علف تشویق کنه .کراسوس هم قبول میکنه و فکر میکنه که قراره مثل اسکندر ایران رو بگیره . رومی‌ها وقتی به منطقه جنگ میرسن میبینن که محیط خیلی خشک و بی اب و علفه و وضع خوبی هم نداشتن . تو همین حال قاصد پادشاه ارمنستان هم از راه میرسه و میگه که نمیتونیم بهتون کمک کنیم پون خودمون وضع خوبی نداریم . کراسوس هم تصمیم میگیره که فرار کنه اما سورنا اون رو میگیره و به قتل میرسونه . در نهایت هم اشکانیان در اثر اختلافات داخلی ,اختلافات خانوادگی و مخالفت موبدان زرتشتی با سیاست آزادی دینی و جنگ‌های خارجی به تدریج ضعیف شدند تا سرانجام به دست اردشیر بابکان منقرض شدن.
حرمسرای شاهی در تاریخ ایران یک زن حرمسرای لمیده - نقاشی از گوستاو لیونارد - 1780 میلادی حرمسرا در دربار پادشاهان ایران از دوران هخامنشی تا پایان دوره قاجار کمابیش متداول بوده است. پلوتارک به تشریح حرمسرای اردشیر دوم پرداخته و می‌گوید خواجگان حرمسرا در آن زمان دارای قدرت فراوان بوده‌اند. از حرمسرای پادشاهان اشکانی و ساسانی اطلاعات دقیقتری در دست است که از جمله می‌توان به حرمسرای خسرو پرویز که در آن بیش از هزار زن بوده‌اند، اشاره کرد.در دوران پس از اسلام، حرمسرا به عالی منسبان محدود نماند و حتی برخی مردم عادی نیز اقدام به ازدواج با چند زن به صورت دایم و موقت نمودند. این سنت در دوران صفوی به اوج رسید و شاه عباس کبیر دارای حرمسرای بزرگی بود و هر از چندی دختران زیبا را در هشت‌بهشت جمع می‌کردند تا شاه، زنان جدید خود را از میان آنها انتخاب کند.این سنت تا پایان دوران قاجار در ایران ادامه داشت. فتحعلی‌شاه قاجار، به قولی بیش از هزار همسر داشت. او برای اینکه بین آمیزش با همسرانش فاصله زمانی زیادی نیافتد از وسیله‌ای استفاده می‌کرد که استفاده از آن بعدا در حرمسرای ناصرالدین شاه که 84 زن داشت هم استفاده می‌شد و به همین دلیل به سرسره ناصرالدین شاه شهرت یافت. بسیاری از صاحب‌نظران پرداختن بیش از حد پادشاهان ایرانی به زنان و خوشگذرانی را یکی از عوامل مهم عقب ماندگی ایران می‌دانند.
آینده جهان از دید نظریه‌پردازان جهان به کدام سو می‌رود؟گردآوری:فاطمه زرگرباشی - 98 کارشناسی ارشد مکانیکامروزه در اثر تحولاتی که در آخرین دهه قرن بیستم رخ داده است، خصوصا فروپاشی شوروی و پایان رسمی جنگ سرد، اندیشه "حکومت جهانی" به محور پیش‌بینی نویسندگان معاصر (عمدتا آمریکاییان) درباره آینده جهان تبدیل شده است. دیدگاه مشترک نویسندگان غربی، توسعه خطی تحولات و رسیدن حتمی به حکومت جهانی دموکراسی لیبرال است. لذا "مسیولیت" رهبران غرب برای رسیدن به آن موقعیت و "بی فایده بودن مقاومت" مردم و رهبران غیر غربی در برابر این سیر محتوم وقایع جهان را متذکر می‌شوند. اما هر یک از آن‌ها برای مقصود خویش راهی جداگانه را برگزیده‌اند. به تعدادی از این نظریات یا پیش‌بینی‌ها، بدون نقد آن اشاره می کنیم.الف) فرانسیس فوکویاما (معاون ژاپنی الاصل بخش برنامه‌ریزی سیاسی وزارت امور خارجه آمریکا تابستان 1989 ) با پردازشی نو از اندیشه هگل درباره آخرالزمان، چنین می‌اندیشد که "جریان حقیقی تاریخ" در سال 1806 کمال معنوی پیدا کرده‌است و پس از ظهور و شکست محتوم فاشیسم و مارکسیسم، سرانجام به سیطره دموکراسی لیبرال می‌انجامد و به کمال مادی هم دست می‌یابد. او تنها آلترناتیو (جایگزین) واقعی و معتبر لیبرالیسم را فاشیسم و کمونیسم می‌داند که فروپاشیده‌اند، ولی معتقد نیست که دیگر هیچ اندیشه‌ای وجود ندارد. بلکه به نظر او در "پایان تاریخ" برخی جوامع به صورت جوامع لیبرال موفق در آمده و بقیه هم از ادعای خود مبنی بر ارایه اشکال و الگوهای متفاوت و برتر درباره سامان‌دهی انسانی چشم می پوشند. در واقع لیبرالیسم از آن رو بر جهان مسلط می‌شود که در برابرش، ایدیولوژی بسیج کننده‌ای برای رویارویی با آن وجود ندارد. این به منزله نقطه پایان تحول ایدیولوژیکی بشریت و جهانی شدن دموکراسی غربی به عنوان شکل نهایی حکومت با لوازم آن یعنی شیوه زندگی سرمایه‌داری و میل دست‌یابی به جامعه مصرفی که به لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی منجر می‌شود است. او این رکود برخورد و تکاپوی اندیشه‌ها را پایان تاریخ می‌نامد دورانی که در آن شور و شوق‌ها از بین رفته و سده‌های ملالت باری در پیش‌خواهد‌بود.او درباره جهان سوم معتقد است که هنوز در تاریخ فرو رفته است و آن را تحقیر می‌کند و می گوید که جهان سوم در تحول ایدیولوژیکی جهان نقشی ندارد.از نظر او تعارض شمال و جنوب (به‌جای شرق و غرب)، بیداری جهان اسلام، رشد ملی گرایی، شکست سیاست‌های توسعه، گسترش تروریسم، بحران سیستم پولی بین المللی، بی‌ثباتی بازارهای جهانی، قدرتمند شدن متزاید هند و برزیل، همگی فرعی بوده و تناقض بنیادین با لیبرالیسم ندارند. بلکه "میراث مشترک ایدیولوژیکی بشریت" اهمیت دارد. این میراث مشترک، همان لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی است.ب) مارشال مک لوهان نیز همین نظر را با دیدگاه دیگری بیان می‌کند.دیدگاه او مبتنی بر انقلاب در عملیات با اطلاعات است که جهان کنونی را به یک دهکده تبدیل کرده است و حتی ارتباطات در جهان فعلی از ارتباط افراد یک دهکده سریع تر و راحت‌تر شده است. در همه دنیا یک دریای واحد اطلاعاتی هست که سرچشمه و منبع آن غرب است. این تحول در اطلاعات سبب تماس نزدیک فرهنگ‌های بومی غیرغربی با فرهنگ غربی دموکراسی لیبرال شده است و در این تماس طبعا فرهنگ قوی و غالب، فرهنگ های دیگر را جذب و هضم می‌کند و تفکر لیبرالیسم در سراسر جهان رواج می‌یابد. فرهنگ‌ها یک‌کاسه می‌شوند و عناصر کلیدی ساختار اجتماعی (اقتصاد، سیاست، فرهنگ و غیره) همه به سوی "یکسان‌شدن" پیش رفته و نهایتا مقتضی ایجاد یک حکومت جهانی که فرهنگ و ساختار اجتماعی "دهکده جهانی" هویت آن را تعیین می کند، خواهد بود. با این مقدمات ضرورتا حکومت واحد جهانی با فرهنگ دموکراسی لیبرال تشکیل می شود.ج) آلوین تافلر دیدگاهی دارد که نه مبنای فلسفی دارد و نه روش جامعه‌شناختی استدلال و برهان نهایی ارایه نمی‌دهد بلکه همواره از یک نقطه شروع کرده و با ارایه مثال و نمونه به نقطه دیگری عزیمت می کند. او مشکل آینده جهان را بر اساس نوع "قدرت" و "تقسیم آن" ترسیم می کند و قدرت را مهم‌ترین یا تنها عامل موثر سیاسی جهان و ساختار اجتماعی بشر می‌داند.او معتقد است که سه گونه تمدن در جهان وجود دارد که هر یک نظام خاصی برای تولید ثروت دارد: تمدن کشاورزی (موج اول)، تمدن صنعتی (موج دوم)، تمدن علمی و اطلاعاتی (موج سوم) که راه آیندهجهان در نتیجه برخورد آن ها با هم ایجاد و مشخص خواهد شد. در این تمدن‌ها اگر چه عناصری از مذهب، فرهنگ و قومیت وجود دارند، ولی این پیوندها توسط نیروهای صنعتی ضعیف شده اند، لذا در تمدن موج سوم تاثیر این عناصر بسیار اندک و در تمدن کشاورزی در بالاترین حد است. او هر یک از این تمدن‌ها را - چون جوامعی با مذاهب، فرهنگ ها و قومیت‌های متفاوتی را در بر می گیرد - یک "ابر تمدن" می‌نامد که با مفهوم رایج "تمدن" چندان سازگار نیست. به نظر تافلر جنگ به شیوه موج سوم جنگی با ابزار و تسلیحات هوشمندانه (الکترو - لیزری) است، که دقت بسیار و آسیب پذیری کم دارد و جنگی بهداشتی و پاکیزه است.د) پال کندی از استادان مشهور انگلیسی دانشگاه‌های آمریکا، نظارتی واقع‌بینانه‌تر دارد. البته نظریات وی جنبه پیش‌بینی ندارد، بلکه بررسی مشکلات واقعی است که به ترتیب ایالات متحده آمریکا، غرب و بال خره تمام انسان‌ها با آن مواجه هستند و خواهند بود. بنابراین می توانیم نظریات او را در دو قسمت بیان کنیم: 1 . افول نسبی ایالات متحده آمریکا: که به تعبیر وی به عارضه "گستردگی بیش از اندازه امپراتوری" دچار شده است.(یعنی مجموع منافع و تکالیف جهانی آن، امروزه بسیار بزرگتر از قدرت آن برای دفاع هم‌زمان از همه آن هاست.) و هم چنین با امکان نابودی هسته‌ای که ماهیت سیاست قدرتمندانه بین المللی را کاملا دگرگون کرده است روبرو است. به نظر وی به دلیل امکان نابودی کامل طرفین در یک جنگ تمام عیار هسته‌ای، آن‌ها به گسترش نیروهای سنتی خود که هزینه بسیار بیشتری دارد، رو آورده‌اند. مجموع این خصوصیات سبب شده است که اگر روزی کشورهای مهم دیگر درگیر جنگ غیرهسته‌ای شوند، وضعیت استراتژیکی ایالات متحده آمریکا سبب شود مثل اسپانیای امپراتوری یا بریتانیای دوران ادوارد هفتم، مخاطراتی عظیم متوجه منافع این کشور در خارج از آن شود و این کشور هم به تنهایی قادر به دفاع هم‌زمان از آن ها نخواهد بود و ترک هر یک از آن ها هم خطرات بزرگ دیگری دارد. 2 . مشکلات آینده جهان خصوصا جهان غرب: پاول کندی برخی از مسایل را که مشکلاتی مشترک (البته از وجوه مختلف) در انتهای قرن بیستم برای بشر می آفریند، بررسی می‌کند: انفجار جمعیت، انقلاب بیولوژی و در نتیجه بی‌کاری، فقر و نگرانی میلیون‌ها کشاورز، پیشرفت ارتباطات و .او نتایج این مشکلات و راه‌های مبارزه با آن یا تقویت آن را نیز بررسی می کند. روی هم رفته کار پاول کندی عمدتا بررسی واقعیات است نه پیش‌بینی وسیع آینده. البته نویسندگان دیگری هم در این مورد نظراتی دارند. مثلا دکتر احمد سیف معتقد است که دموکراسی‌های غربی از جهان سوم دشمنانی دیو هیبت و اهریمنی نشان می دهند (از نظر رقابت ایدیولوژیک، از نظر احتمال مهاجرت گسترده جنوب به شمال، و از نظر تهدید نظامی و غیره) تا خود موفق شوند به حالت بربریت برگردند.ه) سامویل هانتینگتون استاد دانشگاه هاروارد آمریکا که نظریه معروف "برخورد تمدن ها" را پرداخته است، خلاصه اندیشه وی از این قرار است: 1 . نقطه اصلی برخورد در جهان آینده نه ایدیولوژیکی است و نه اقتصادی، بلکه فرهنگی است و بین تمدن ها صورت می‌گیرد. 2 . حتی ممکن است در درون یک تمدن نزاع ها و برخوردهایی هم پدید آید ولی سرنوشت جهان را برخورد تمدن‌ها تعیین خواهد کرد. 3 . تمدن، بزرگترین واحد عرصه بین الملل است و در جهان کنونی هفت یا هشت تمدن بزرگ وجود دارد: تمدن غربی، تمدن کنفوسیوسی، تمدن ژاپنی، تمدن اسلامی، تمدن هندو، تمدن اسلاوی - ارتدکس، تمدن آمریکای لاتین و احتمالا تمدن آفریقایی. این تمدن‌ها وجوه اختلاف اساسی دارند: تاریخ، زبان، فرهنگ، سنت، و از همه مهم‌تر مذهب البته اختلاف لزوما به معنی درگیری و درگیری مترادف با خشونت نیست. هر چند اغلب، طولانی‌ترین و خشونت‌آمیزترین برخوردها بین تمدن‌ها بوده است. 4 . جهان در حال کوچک تر شدن، کنش و واکنش بین ملت‌های وابسته به تمدن‌های مختلف در حال افزایش، و در نتیجه هوش‌یاری تمدنی و آگاهی به وجوه اختلاف بین تمدن‌ها و وجوه اشتراک در درون هر تمدن در حال شدت‌یافتن است (خودآگاهی تمدنی). 5 . مذهب و فرهنگ، هویت واقعی افراد را تشکیل می دهد و حل مسایل مربوط به آن از حل مسایل اقتصادی و سیاسی دشوارتر است و تمایزات مربوط به آن واقعی و غیرقابل تعویض یا معامله است. 6 . تمدن های کنفوسیوسی و اسلامی در حال ارتباط و همکاری با هم در برابر تمدن غرب (برای برخورد با منافع، ارزش ها و قدرت آن) هستند. موضوعات همکاری و ارتباط این دو با هم، سلاح‌های هسته‌ای شیمیایی و بیولوژیکی، موشک های بالستیک و ابزار پیشرفته پرتاب آن ها، قابلیت های راهبری و اطلاعاتی و دیگر امکانات الکترونیکی در این زمینه است و غرب می کوشد در قالب "کنترل تسلیحات" با آن مقابله کند. این امر احتمالا موجب درگیری بین غرب و چند کشور اسلامی - کنفوسیوسی در آینده بسیار نزدیک خواهد شد. در انتها، وی به غرب اندرزهایی از قبیل هم‌کاری و وحدت بیشتر کشورهای غربی با هم، افزایش قدرت خود و سازش با تمدن های دیگر و حمایت از گروه های غرب‌گرا در تمدن های دیگر و درک عمیق‌تر از ارزش ها و باورهای تمدن‌های دیگر و شناخت عناصر مشترک بین تمدن غربی و سایر تمد‌ن‌ها و نیز تقویت نهادهای بین‌المللی تحت سلطه اش می‌نماید. 7 . از نظر هانتینگتون، جهان معاصر پس از جنگ سرد دو خصیصه دارد: یک) در گذشته یک نظام بین‌المللی چند قطبی (پس از شکست ناپلیون) مبتنی بر چارچوب غرب و اروپا وجود داشت، اکنون برای اولین‌بار در تاریخ، سیاست‌های جهانی هم چند قطبی است و هم چند تمدنی. دو) در جهان چند قطبی - چند تمدنی، بی تردید غرب هم‌چنان به صورت فایقه خواهد ماند، ولی قدرت و جذابیت تمدن‌های دیگر در حال افزایش و عکس العمل بر ضدغرب هم در حال شکل‌گیری است. ولی در دراز مدت قدرت غرب نسبت به دیگر تمدن‌ها در حال کاهش است. 8 . مهم ترین منابع بی ثباتی در جهان معاصر عبارت‌اند از: الف: در جهان چند ملیتی - چند تمدنی، بروز درگیری‌های قومی و قبیله‌ای در درون کشورها و جوامع امری کاملا بدیهی است. ب: پویایی موجود در جهان اسلام در زمینه تجدید حیات اسلام که بنیادگرایی اسلامی صرفا بخش کوچکی از آن است. احیای اسلام واکنشی است به مشکلات ناشی از نوسازی و تحول اجتماعی، افزایش جمعیت، شهری شدن مردم و ازخودبیگانگی (گسستن از سنت های بومی). ج: تحولات ژرف جاری در آسیای شرقی که پویاترین منطقه اقتصادی جهان است و چرخش قدرت از غرب به سمت کشورهای آسیایی بسیار بدیهی است و چین بازیگر اصلی در آسیاست و در آینده این کشور (پس از رشد اقتصادی سریع) گستاخ تر و توسعه طلب‌تر و مهاجم تر و امپریالیست‌تر خواهد شد. 9 . هانتینگتون جریان‌های دموکراسی شدن در جهان معاصر و آخرین مراحل آن و تغییر ساختارهای حکومتی مختلف در نقاط متفاوت جهان و همچنین تغییرات نهادها و سازمان‌های تشکیل‌دهنده هر یک و میزان سازگاری آیین کنفوسیوس و اسلام با دموکراسی را بررسی می‌کند و رهنمودهایی را نیز برای دموکرات شدن ذکر می‌کند و علل میزان پیشرفت دموکراسی در جوامع را مورد تحقیق قرار می‌دهد.و اما از دیدگاه قرآن: قرآن کریم درباره سرانجام بشر، دیدگاهی خوش‌بینانه دارد و در آن پایان دنیا، پایانی روشن و سعادت آمیز دانسته شده است. عبودیت الهی در سطوح گوناگون فردی و اجتماعی آن، بر اساس برنامه ریزی خداوند و در چارچوب اصل اختیار واقع شده و غالب انسان‌ها از آن بهره مند می شوند. آیات ناظر به آینده جهان، بر عنصر خوش‌بینی در جریان کلی نظام طبیعت و طرد عنصر بدبینی درباره پایان کار بشر ت کید ورزیده، به نوعی فلسفه تاریخ بر اساس سیر صعودی و تکاملی آن اشاره دارد. از نگاه اسلام، دین با پشت سر گذاشتن مراحل مختلف، در کامل‌ترین شکل خود به بشر عرضه شده است و تمام نبوت‌ها و شرایع پیشین، مقدمه شریعت ختمیه‌اند. در مجموع می‌توان نتیجه گرفت که دوره اسلامی، همان دوره آخرالزمان است که تحقق کامل دیدگاه مثبت اسلام درباره پایان تاریخ در عصر ظهور امام مهدی (عج) به وقوع خواهد پیوست.آیه 55 سوره نور "وعد الله الذین آمنوا و عملو الصالحات لیستخلفنهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذی ارتضی بهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم امنا یعبدوننی لا یشرکون بی شییا" دلالت بر پایانی خوش برای جهان دارد.منبع: موعودنامه: فرهنگ الفبایی مهدویت، مجتبی تونه‌ای
چوب دو سر طلا امیر هاشمی مقدم - از دیروز صبح که خبر شهادت سردار سلیمانی همه را شوکه کرد، اختلاف دیدگاه ایرانیان در زمینه سیاسی، خود را بیش از پیش نشان داده است. البته در ادامه توضیح می‌دهم که بیش از اختلاف دیدگاه، اختلاف موضع‌گیری است و دیدگاه‌ها اتفاقا به هم نزدیک است. به کسانی که از شهادت سردار سلیمانی ناراحت شده و در شبکه‌های اجتماعی چیزی نوشته‌اند، انتقاد شده که چرا این موضع‌گیری را در آبان‌ماه و برای چند صد کشته اعتراضات نگرفته‌اند؟آنچه در زیر می‌آید، در واقع جمع‌بندی چیزی است که در این دو روز شنیده و خوانده‌ام. وگرنه در زمینه مسایل امنیتی هیچ صلاحیتی ندارم و در حوزه کاری‌ام هم نیست (البته به جز حوزه گردشگری و تروریسم که مقاله علمی نوشته‌ام). هرچند نمی‌توانم ناراحتی عمیقم را پس از خواندن خبر شهادت سردار سلیمانی (که آنرا ضایعه ملی می‌دانم)، پنهان کنم.می‌توان از کشته شدن معترضان عمدتا بی‌گناه و حق به جانب آبان‌ماه ناراحت و خشمگین بود و حقیقتا آنها را هم شهید دانست و در غم از دست دادن سردار سلیمانی، به‌عنوان کسی که عمرش را در راه دفاع از میهن گذارد، سوگوار بود. سردار سلیمانی فرماندهی قدرتمند در سپاه بود نیروی نظامی‌ای که در کنار همه محاسن‌اش، بخش زیادی از مردم و اهل اندیشه ایران، از حضور بیش از حدش در اقتصاد و سیاست داخلی و خارجی و حوزه اجتماعی و فرهنگی ایران، ناخرسندند و آنرا خلاف دستور بنیانگذار انقلاب درباره دخالت نکردن سپاه در اقتصاد و سیاست می‌دانند. به‌ویژه وقتی احساس می‌کنند بیشتر این فعالیت‌ها عملا هم جلوی توسعه اقتصادی کشور را گرفته و هم جلوی گشایش‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی.سردار سلیمانی یکی از فرماندهان همین سپاه بود اما فرماندهی که دست‌کم نزدیک به دو دهه، کمتر موضع سیاسی گرفته و بیشتر اهل عمل و مرد میدان بوده است یعنی برخلاف برخی از فرماندهان پیشین سپاه که وارد حوزه اقتصاد و . شدند، در میدانی بود که از او انتظار می‌رفت. هیچ فرمانده نظامی ایرانی یا بیگانه‌ای را نمی‌شناسم که به اندازه سلیمانی شخصا در خط مقدم جبهه جنگ با دشمن (آن هم دشمنان بی‌رحمی همچون داعش و النصرت و .) حضور داشته باشد. سردار سلیمانی معصوم نبود و حتما اشتباهاتی داشته اما چند فرمانده نظامی را می‌شناسیم که اشتباهاتش کمتر از او بوده باشد؟"سلیمانی در عراق چه می‌کرده؟" هم پرسشی است که این دو روزه بخشی از منتقدان مطرح می‌کنند. او با درخواست رسمی دولت عراق به این کشور می‌رفته دولت عراق همان دیروز کشته شدنش را محکوم کرده و حمله امریکا را "نقض تمامیت ارضی عراق" دانسته آیت‌الله سیستانی که منتقد حضور و نفوذ بیش از حد ایران در عراق است، سلیمانی را ستوده و شهید نامیده مقتدی صدر که گاهی در انتقاد از ایران خیلی تندروی می‌کند، در تدارک انتقام است و . این یعنی دولت و بخش قابل توجهی از نیروهای سیاسی و مذهبی حتی منتقد ایران در عراق هم ترور سردار سلیمانی را محکوم کرده‌اند، اما برخی در ایران این را نمی‌پذیرند.البته می‌توان به نفوذ بیش از حد ایران در عراق انتقاد داشت (به شرط آشنایی کامل با شرایط منطقه)، اما سره را از ناسره جدا کرد. برای نمونه اعتراضات سه ماه گذشته بخشی از عراقی‌ها که نفوذ ایران را هم هدف گرفت، تا حدی نادرست بود و اصطلاحا سوراخ دعا را گم کرده بودند. عراقی‌ها حق دارند به نفوذ بیش از حد ایران در عراق معترض باشند، اما همانگونه که دکتر دغاقله (جامعه‌شناس عرب ایرانی و منتقد ساکن امریکا که دقیقا 1 0 یادداشت انتقادی تند درباره رویدادهای آبان‌ماه نوشته) در این یادداشت به خوبی نشان داده که ریشه اعتراضات اخیر عراقی‌ها حقیقتا ربطی به ایران نداشت و در اصل به استعمار نفت عراق به دست امریکا باز می‌گشت. اما سیر حوادث و شرایط حضور ایران در عراق به گونه‌ای شد که ایران اصطلاحا "بلا گردان" و آماج اعتراضات گردید.اتفاقا اصل حضور امثال سلیمانی در بیرون از مرزهای ایران، بخشی از سیاست قابل دفاع ایران است. اینکه ایران باید از مرزهایش در شعاع چند هزار کیلومتری دفاع کند، نه دکترین جمهوری اسلامی، بلکه ایده استراتژیست‌های زمان محمدرضا شاه بود و بر پایه همین دکترین بود که حکومت شاه بارها در کشورهای منطقه دخالت نظامی کرد. اگرچه می‌توان درباره شیوه حضور و فعالیت جمهوری اسلامی در کشورهای پیرامونی نقد داشت و البته نیازی به گفتن نیست که شکوفایی اقتصادی داخلی و آزادی‌های فرهنگی، اجتماعی، دینی و سیاسی بیشتر، مقدم و پیش‌نیاز عمق استراتژیک در منطقه است (چیزی که منتقدان و دلسوزان به درستی به آن اشاره دارند). اینکه عده‌ای از فعالیت تروریستی امریکا در 11 هزار کیلومتری مرزهای آن کشور (که ایران را کاملا در محاصره گرفته) خرسندند هم چیز جالبی نیست. امریکا در هر کشوری به نام حقوق بشر و دموکراسی و مبارزه با تروریست‌ها گام گذاشته، دستاوردی جز ویرانگری نداشته است. شخصا کمترین باوری ندارم که بحث‌های حقوق بشری، حقوق شهروندی، اقتصاد نابسامان ایران و . سر سوزن اهمیتی برای امریکا داشته باشد. امریکا تنها از آنها استفاده ابزاری می‌کند برای پیشگیری از قدرتمند شدن ایران (بدون توجه به حکومتش که شاهنشاهی باشد یا جمهوری اسلامی). و البته شوربختانه حکومت ایران هم بیش از اندازه بهانه‌هایی از این دست در اختیار می‌گذارد. امریکا تاکنون هیچ موضع جدی و اثرگذاری درباره بحث‌های حقوق بشری و برخورد با منتقدان در ایران نگرفته (و از قضا خودش و دیگر هم‌پیمانان غربی‌اش، م منی برای اختلاس‌گران و آقا‌زاده‌هایی است که ثروت تاراج‌شده از ایران را در آنجا سرمایه‌گذاری می‌کنند. شعارهایی که در اخراج کردن آقازاده‌ها و . می‌دهد را هم عملی نکرده و بعید است چنین کند) اما هر بار نفوذ و قدرت ایران در منطقه زیاد می‌شود، واکنش عملی (و عموما خلاف معاهدات بین‌المللی) نشان می‌دهد.همچنین عده‌ای که خودشان نه تنها در پی رویدادهای آبان ماه، بلکه در پی هیچ رویداد دیگری آشکارا جسارت انتقاد و اعتراض نداشته‌اند، به کسانی که سال‌هاست به نقد صریح سیاست‌های جمهوری اسلامی (از جمله در همان رویدادهای آبان‌ماه) می‌پردازند و در این راه هزینه‌های سنگینی (از انفرادی و زندان طولانی‌مدت گرفته تا اخراج از کار و فشار بر خانواده و .) را متحمل شده‌اند، انگ‌هایی چون استمرار طلبی برای جمهوری اسلامی می‌زنند (بگذریم از اینکه گروهی از همین انگ‌زن‌ها، گاهی برای پیشبرد کارهای‌شان حتی آرایش و پوشش‌شان ریاکارانه می‌شود و حتی عکس پس‌زمینه تلفن‌شان هم تصویری از مسیولین کشور و این را البته از زرنگ‌بازی خودشان می‌دانند).می‌شود به نظام و سپاه انتقاد جدی داشت، شهادت سردار سلیمانی را ضایعه ملی دانست و همزمان مخالف جنگ و پیامدهای ویرانگرش هم بود. اتفاقا کسانی که چنین دیدگاه‌هایی دارند، یعنی فراتر از سفید و سیاه و صفر و یک دیدن، آزاد اندیشانه نقدشان را به هر دو طرف وارد می‌کنند و دلسوزانه خواهان کمترین آسیب به ایران و ایرانیان هستند، چوب دو سر طلا (!) شده‌اند یعنی هم زیر فشار حکومتند و هم در مظان اتهام منتقدین.اما چرایی اینکه عده‌ای دلخوشی‌شان امریکا شده را باید از جمهوری اسلامی پرسید که کدام روزنه امید را برای اصلاحات واقعی و شنیدن اعتراضات مردم باز گذاشته تا آنان امید به اجنبی ویرانگر نداشته باشند؟ همچنانکه اگر حکومت بر تکرار برخوردهایی همچون آبان‌ماه پافشاری داشته باشد، پیش‌بینی‌پذیر است که در رویدادهای احتمالی پیش رو، همچنان این شکاف میان مردم (که هر دو گروه از وضعیت موجود و شیوه اداره کشور ناخرسندند، اما یک گروه راهی جز دخالت بیگانگان نمی‌بیند) گسترده‌تر می‌شود. این نشانه‌های آشکار (که عموما حکومت آنها را نادیده گرفته یا بی‌اهمیت جلوه می‌دهد) هشدارهایی است که باید دلسوزان و خردمندان درون حاکمیت از آنها درس بگیرند پیش از آنکه خیلی دیر شود.دست آخر آنکه جک استراو در کتاب تازه‌اش درباره ایران (که در اینجا معرفی کرده‌ام) نشان داده چگونه دولت کشورش با همراهی امریکا، مصدق را به سوی دامی کشاندند تا خودش دست به کارهایی بزند که عملا زمینه برکناری‌اش به دست شاه و سپس دخالت دولت‌های امریکا و انگلیس در کودتا را فراهم آورد. اکنون نیز امریکا دارد بسترهای تحریک‌آمیزی فراهم می‌کند تا توپ را در زمین ایران انداخته و مسیولین‌مان را به واکنش احساسی وا دارد و آنگاه جامعه جهانی را برای راه‌اندازی جنگ و جنایات بعدی‌اش توجیه نماید. شوربختانه برخی وقایع (همچون واکنش احساسی به اعدام شیخ نمر، که واکنش‌های بین‌المللی اولیه علیه عربستان را به واکنش‌های شدید علیه رفتار غیر دیپلماتیک ایران تبدیل کرد و همچنان از پیامدهای منفی‌اش زیان می‌بینیم) نشان می‌دهد ما گاهی مستعد افتادن در این دام هستیم. انتقام خون شهید سلیمانی را باید گرفت اما با رفتار به‌موقع و سنجیده. چیزی که به نظر می‌آید حکومت ایران فراتر از رفتارها و طعنه‌های تحریک‌آمیز دیگران - از خود نشان بدهد و امیدوارم که اینگونه باشد.منبع: کانال مقدمه @ moghaddames سایر مطالب:روی منفی تحصیل و زندگی در ایتالیاالناس علی دین ملوکهمکابوس تکراری پرده‌های سیاهفکولته دانشکده شد، سیب زمینی پوتیتو!با ما شرافتمندانه بجنگید!
حکم پادشاه ( 15 +)! در گذشته‌های دور پادشاهی بیگانه بر سرزمینی مسلط شد. او بدخواه و در عین حال زیرک بود. و وزیری داشت از خودش بسی بدخواه‌تر و زیرک‌تر. به او امر کرد که راهی بیاب تا بر روح و جان این مردمان مسلط شوم بدون آنکه بفهمند و اعتراضی بکنند. وزیر تفکری کرد و طوماری بنبشت و به جارچیان داد تا در سراسر شهرها و دیهات‌ها بخوانند. قوانین جدید اعتقاد به دین قدیم و سوادآموزی را غیر قانونی اعلام کرد. و مالیات‌ها را به سه برابر افزایش داد. شب زفاف عروس از آن شاه بود و ارزش جان مردمان به اندازه چهارپایان کشور همسایه که موطن اصلی شاه بود اعلام شد. هر گونه اعتراض و مخالفت با این قوانین مجازات مرگ داشت و در نهایت طبق این قوانین گوزیدن و چسیدن هم ممنوع اعلام شد.پادشاه گفت: ای وزیر این همه فشار آنان را به شورش وا خواهد داشت و مگر قرار نبود انقلاب مخملی کنیم؟ وزیر گفت: نگران نباشید اعلیحضرت. به بند آخر دقت نفرمودید. همان سوپاپ اطمینانیست که انرژی اعتراضشان را خالی کنند.و چنین شد که وزیر گفت. مردم لب به اعتراض گشودند که این ظلمی آشکار است. این طبیعی است که پادشاه بخواهد مردم را به دین خودش درآورد و یا سواد خواندن آنان را بگیرد. همچنین افزایش مالیات همیشه مطلوب شاهان بوده و مالکیت در شب زفاف هم رسمی قدیمی‌ست. و بی‌ارزش بودن جان ما در مقابل جان مردمان همسایه هم از وطن‌پرستی شاه است اما دیگر منع چسیدن و گوزیدن خیلی زور است. و تازه مگر پادشاه می‌تواند در تمام مستراح‌های این سرزمین نگهبان بگمارد. آنان که باسوادتر بودند داد سخن دادند که تازه خالی نمودن باد روده برای سلامت مفید است و هیچ قبحی در آن نیست. و اینان متحجرانی بیش نیستند که سرشان را در تنبان خلایق فرو می‌کنند. با کلی کیف به خاطر این تفسیر علمی و کلمه متحجر سر تکان می‌دادند و خودشان را روشنفکر می‌نامیدند. و گفتند تازه مگر خود شاه نمی‌گوزد. جوک‌های بسیاری ساختند در مورد شاه که از فرط نگوزیدن ترکیده، یا برای کنترل بر روده‌اش چوب‌پنبه به ماتحتش فرو کرده، یا مثل سگ بو کشان دماغش را به باسن مردم می‌چسباند و اینها را برای هم اس‌ام‌اس و تلگرام کردند و کلی خندیدند. نگهبانان حکومت در سراسر سرزمین پخش شدند تا اجرای قوانین را تضمین کنند. هر از چند گاهی بی‌خبر به مستراح‌ها یورش می‌بردند و افراد گوزو را دستگیر می‌کردند و به منکرات می‌بردند. اما مردم همچنان به چسیدن و گوزیدن در خفا ادامه می‌دادند و این صداهای بویناک روده‌شان را اعتراضی عظیم به حکومت می‌دانستند. مردم به صحراها می‌رفتند و می‌گوزیدند. در کوچه‌های شهر نگاهی به این ور و آنور می‌انداختند و پیفی می‌دادند. حتی مهمانی‌های زیرزمینی می‌گرفتند لوبیا می‌خوردند و گروپ گوز راه می‌انداختند. بعد از مدتی دیگر کسی آن ماجرای منع سواد و دین اجباری و کاپیتولاسیون و عروس دزدی و مالیات را به خاطر نیاورد و همگان سعی کردند از این آخرین حق بدیهی خوشان دفاع کنند. و در همین احوال پادشاه و وزیرش در قصر قهقهه سر می‌دادند که چه زیرکانه مردمان را در بخارات اسیدی خودشان غرق کرده و همگان را گوزو کرده‌اند.منبعسایر مطالب: - % D9 % BE % D8 % B2 % D8 % B4 % DA % A9 % DB % 8C - % D8 % AA % D8 % B3 % D9 % 84 % DB % 8C % D8 % AA - zpludakulgvy - % D8 % B9 % D8 % AF % D8 % AF - % D8 % B3 % D9 % 81 % DB % 8C % D8 % B1 - % D9 % 87 % D9 % 86 % D8 % AF % DB % 8C - % D8 % AE % D8 % B1 % DB % 8C % D8 % AF % D8 % A7 % D8 % B1 % DB % 8C % D9 % 85 - ko1p64xxuoqn - % D8 % AC % D9 % 86 % D8 % AA % D9 % 84 % D9 % 85 % D9 % 86 % D9 % 87 - jo6zkbn8wkxl
داستان 16 آذر باسمه تعالی 16 آذر سال 32 بود نه! دو ماه قبل از آن، 16 مهر 32 .بیشتر از 50 روز از کودتای آمریکایی ارتشبد زاهدی نگذشته بود. مردم هنوز درک کودتا برایشان سنگین بود. اولین تظاهرات یک پارچه مردم علیه رژیم کودتا در همین روز اتفاق افتاد. دانشگاه و بازار به طرفداری از تظاهرکنندگان اعتصاب کردند. تظاهرات به قدری سنگین بود که کودتاچیان وارد معرکه شدند و طاق بازار را بر سر بازاریان خراب کردند و دکان های آنان را به وسیله مزدوران خود غارت کردند.در تاریخ 24 آبان اعلام شد که نیکسون معاون رییس جمهور آمریکا از طرف آیزنهاور به ایران می آید. نیکسون به ایران می آمد تا نتایج "پیروزی سیاسی امیدبخشی را که در ایران نصیب قوای طرفدار تثبیت اوضاع و قوای آزادی شده است" ببیند. دانشجویان مبارز دانشگاه نیز تصمیم گرفتند که هنگام ورود نیکسون، نفرت و انزجار خود را به دستگاه کودتا نشان دهند. وقوع تظاهرات هنگام ورود نیکسون حتمی می نمود.رژیم شاه برای مسلط شدن بر اوضاع و حفظ سلامت (!) سفر نیکسون نیروهای نظامی خود را در دانشگاه مستقر کرد. روز 15 آذر یکی از دربانان دانشگاه شنیده بود که تلفنی به یکی از افسران گارد دانشگاه دستور می رسد که باید دانشجویی را شقه کرد و جلوی در بزرگ دانشگاه آویخت که عبرت همه شود و هنگام ورود نیسکون صداها خفه گردد و جنبنده ای نجنبد .صبح شانزده آذر، هنگام ورود به دانشگاه، دانشجویان متوجه تجهیزات فوق‌العاده سربازان و اوضاع غیرعادی اطراف دانشگاه شده بودند و وقوع حادثه ای را پیش بینی می کردند.دانشجویان حتی‌الامکان سعی می کردند که به هیچ وجه بهانه‌ای به دست بهانه جویان ندهند. از این رو دانشجویان با کمال خونسردی و احتیاط به کلاس‌ها رفتند و سربازان به راهنمایی عده‌ای کارآگاه به راه افتادند. ساعت اول بدون حادثه مهمی گذشت و چون بهانه‌ای به دست آنان نیامد، به داخل دانشکده‌ها هجوم آوردند از پزشکی، داروسازی، حقوق و علوم عده زیادی را دستگیر کردند. چون احتمال وقوع حوادث وخیم تری می رفت، لذا برای حفظ جان دانشجویان، دانشکده را تعطیل کردند و به آنها دستور دادند به خانه‌های خود بروند و تا اطلاع ثانوی در خانه بمانند.دانشجویان نیز به پیروی از تصمیم اولیای دانشکده، محوطه دانشگاه را ترک می کردند ولی هنوز نیمی از دانشجویان در حال خروج بودند که ناگاه سربازان به دانشکده فنی حمله کردند. بهانه حمله آنان به دانشکده ظاهرا این بود که در این گیر و دار دو دانشجوی رشته ساختمان به حضور نظامیان در دانشگاه اعتراض می کنند. ارتشی ها برای دست گیری آنان وارد کلاس درس مهندس شمس در دانشکده فنی می شوند تا دانشجویان معترض را دست‌گیر کنند وقتی مهندس شمس نسبت به حضور نظامیان در کلاس درس خود اعتراض می کند او را با مسلسل به جای خود می نشانند و حتی با شکنجه‌ی مستخدم دانشکده سعی می کنند که آن دو دانشجو را بیابند.رییس وقت دانشگاه تهران برای اینکه جلوی ناآرامی ها را بگیرد، کل دانشگاه تهران را تعطیل کرد. حضور نظامیان در صحن دانشکده فنی باعث شد که بین نظامیان و دانشجویان، زد و خورد شود. عده ای از سربازان، دانشکده فنی را به صورت کامل محاصره کرده بودند تا کسی از میدان نگریزد. آنگاه دسته‌ای از سربازان با سر نیزه از در بزرگ دانشکده وارد شدند.اکثر دانشجویان به ناچار پا به فرار گذاشتند تا از درهای جنوبی و غربی دانشکده خارج شوند. در این میان بغض یکی از دانشجویان ترکید و او که مرگ را به چشم می دید و خود را کشته می دانست دیگر نتوانست این همه فشار درونی را تحمل کند و آتش از سینه پرسوز و گدازش به شکل شعاری کوتاه بیرون ریخت: "دست نظامیان از دانشگاه کوتاه!". هنوز صدای او خاموش نشده بود که رگبار گلوله باریدن گرفت و چون دانشجویان فرصت فرار نداشتند، به کلی غافل‌گیر شدند و در همان لحظه اول، عده زیادی هدف گلوله قرار گرفتند. به خصوص که بین محوطه مرکزی دانشکده فنی و قسمت های جنوبی، سه پله وجود داشت و هنگام عقب‌نشینی، عده زیادی از دانشجویان روی پله‌ها افتاده، نتوانستند خود را نجات دهند مصطفی بزرگ‌نیا به ضرب سه گلوله از پا درآمد. مهندس مهدی شریعت رضوی که ابتدا هدف قرار گرفته بود، به سختی مجروح شده بود و بر زمین می خزید و ناله می کرد و دوباره هدف گلوله قرار گرفت. احمد قندچی حتی یک قدم هم به عقب برنداشته و در جای اولیه خود ایستاده بود و از گلوله باران اول مصون مانده بود که یکی از جانیان "دسته حاجیباز" با رگبار مسلسل سینه او را شکافت.بعد از پایان درگیری‌ها احمد هنوز زنده بود او را به یکی از بیمارستان های نظامی تهران منتقل کردند. در حالی که در درگیری ها لوله شوفاژ در مقابل احمد ترکیده بود و آب جوش تمام سر و صورت او را به شدت مجروح کرده بود، با این حال مسیولان بیمارستان از مداوا و حتی تزریق خون به او ابا کردند و 24 ساعت بعد او مظلومانه شهید شد.مظلومیت قندچی به حدی بود که حتی بعد از شهادت، به خانواده اش گفته بودند که احمد را با دو شهید دیگر در امام زاده عبدالله دفن کرده اند. برادر شهید قندچی گفت: "بعد از این که فهمیدیم احمد را در مسگر آباد دفن کرده اند با خانواده شریعت رضوی و بزرگ نیا به مسگر آباد رفتیم و قبر شهید را نبش کردیم و او را مخفیانه به امام زاده عبدالله بردیم و در آنجا در کنار دوستانش به خاک سپردیم."در جریان درگیری 16 آذر عده زیادی از دانشجویان که تحت فشار و حمله قرار گرفته بودند، به ناچار به آزمایشگاه پناه بردند. پس از ختم گلوله‌باران، سکوت دانشکده را فرا گرفت. ناگهان میان سکوت، ناله بلندی به گوش رسید که مانند دشنه در قلب ها فرو رفت و از چشم بیش تر دانشجویان اشک جاری شد. ناله‌های بلند سوزناک می فهماند که عده ای مجروح شده‌اند و در همان‌جا افتاده اند. اولیای دانشکده، مستخدمان و چند نفری از دانشکده پزشکی می خواستند مجروحان را به درمانگاه برده و معالجه کنند ولی سربازان با تهدید به مرگ مانع این کار شدند. بدن مجروحان حدود دو ساعت در وسط دانشگاه افتاده بود و خون جاری بود تا بالاخره جان سپردند. بدین ترتیب سه نفر از دانشجویان (بزرگ‌نیا، قندچی و شریعت رضوی) شهید و بیست‌وهفت نفر دستگیر و عده زیادی مجروح شدند.خب حالا که معنای حقیقی 16 آذر را فهمیدیم و متوجه شدیم که این روز نباید در ذهن ما محدود به روزی باشد که دانشگاه کباب بختیاری و دلستر می‌دهد (که البته دمشم گرم!)، به این سوال می‌رسیم که چطور بایدخون این 3 شهید را جبران کرد؟ 3 دانشجوی ایرانی در مسیر مخالفت با دخالت بیگانه در امور داخلی کشورشان، جان‌شان را از دست دادند و حالا وظیفه من به عنوان یک دانشجو در 66 امین سالگرد این واقعه چیست؟هر ساله در روز 16 آذر، دانشگاه‌های مختلف کشور میزبان طیف گسترده‌ای از مسیولین کشور هستند تا به مطالبات دانشجویان در حوزه‌های مختلف پاسخ دهند. امسال نیز بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی شریف با دعوت از مسیولین مختلف از بازه زمانی 1 ماه پیش تا کنون از هیچ یک از مقامات کشوری جواب مثبتی دریافت نکرده بود تا اینکه در روز یکشنبه 17 آذرماه دکتر علی ربیعی، سخنگوی دولت دوازدهم، آمادگی خود را برای حضور در جمع دانشجویان این دانشگاه به مناسبت روز دانشجو و شنیدن صحبت‌های آنان اعلام کردند که از ایشان متشکریم. امیدواریم این سنت در همه دانشگاه‌های کشور و در بین همه‌ی مسیولین به عنوان "روز مطالبات دانشجویان" و یا روز "پاسخگویی مسیولین" رواج یابد و آن 3 شهید، ثمره‌ی جان‌فشانی‌شان را دیده باشند.
آشنایی با رشته باستان شناسی و بازار کار آن در ایران در حال حاضر در ایران، تعداد زیادی فارغ التحصیل رشته باستان شناسی وجود دارند که شاغل نیستند. این در حالی است که بسیاری از آثار باستانی در کشور ما هنوز شناسایی و ثبت نشده‌اند و حتی آنهایی هم که ثبت شده‌اند، نه تنها به خوبی حفظ و نگهداری نمی‌شوند بلکه معرفی هم نمی‌شوند.در واقع با وجود اینکه در ایران زمینه‌های ملی رشته باستان شناسی وجود دارد و حداقل در خاورمیانه، می‌توانیم باستان شناسان مطرحی داشته باشیم اما متاسفانه در ایران مطالعات باستان شناسی بسیار ضعیف است.به همین علت است که توصیه می‌کنیم اگر عاشق و شیفته تاریخ، تمدن و فرهنگ ایران هستید، این رشته را انتخاب کنید اما اگر به بازار کار و پول فکر می‌کنید، سراغ رشته دیگری بروید.
برج پیزا ایتالیا ، وبلاگ اپلیکیشن مارکوپولو امروز در وبلاگ اپلیکیشن مارکوپولو (برای اطلاعات بیشتر اینجا بزنید) به بررسی برج پیزا ایتالیا پرداخیتم!عکس از سایت علی باباین بناهای جهان کم نیستند برج‌هایی که کج ساخته شده‌اند هر کدام نیز جذابیت خود را دارند، اما بی‌شک یکی از محبوب‌ترین آن‌ها یا بهتر است بگوییم معروف‌ترین آن‌ها برج کج پیزا است. برجی با ارتفاعی 55 متری که ساخت آن به 9 قرن پیش برمی‌گردد.برای مشاهده کلیه مقاله‌ها اینجا کلیک کنیداین برج دیدنی مقصد گردشگران بسیاری است در طول سال است و به یکی از باشکوه‌ترین و زیباترین بناهای دیدنی ایتالیا مبدل شده است. اگر دوست دارید با سرگذشت پر فراز و نشیب این برج، علت کج بودن آن، معماری و حقایق جالبی که در مورد آن وجود دارد بیشتر آشنا شوید، در ادامه با این مطلب با مارکوپولو همراه باشید.برای مشاهده 360 درجه و سه بعدی همین مکان اینجا کلیک کنیدبرج کج پیزا کجاست و ساعات فعالیت آن به چه شکل است؟عکس از علی بابابل از هر چیز بهتر است کمی در مورد موقعیت مکانی برج صحبت کنیم و دقیقا ببینم این برج کجای ایتالیا قرار گرفته است.برج کج پیزا در شهری به همین نام در ناحیه فلورانس ایتالیا قرار دارد. این برج در حدود 360 کیلومتری پایتخت ایتالیا قرار داشته و حدود 4 ساعت با آنجا فاصله دارد. فعالیت برج از ساعت 10 صبح آغاز شده و درب‌های آن تا ساعت 5 بعدازظهر به روی عموم باز است. برای بازدید از این برج لازم است بلیط ورودی تهیه کرده و برای اینکار حدود نیم ساعت فرصت دارید.آدرس دقیق برج پیزا Piazza del Duomo , 56126 Pisa PI , Italy داستان ساخت برج پیزاگفته می‌شود در سده 12 میلادی ثروت‌مندان و اشراف ایتالیا برای رقابت با یکدیگر، سرشناس‌ترین هنرمندان و معماران را به‌کار گرفته تا شاهکارهای معماری را خلق کرده و از این طریق با یکدیگر به رقابت بپردازند.ایده ساخت برج کج پیزا نیز تحت تاثیر همین جریانات شکل گرفته و در سده 12 میلادی مردم شهر پیزا تصمیم گرفتند کلیسای آن‌ها برجی داشته باشد که برج کلیسای سنت مارک ونیز را تحت تاثیر قرار داده و با آن رقابت کند.طولی نمی‌کشد که این تصمیم عملی شده و در تاریخ 9 آگوست 1173 استارت ساخت برج کج پیزا خورده شده است. ساخت برج تا 5 سال یعنی سال 1178 ادامه پیدا کرده و برج به طبقه سوم رسیده است. درست بعد از اینکه طبقه سوم تکمیل می‌شود، برج شروع به کج شدن می‌کند. از آن تاریخ به بعد ساخت برج متوقف شده و تا 100 سال بعد برج پیزا در طبقه سوم خود کج اما همچنان استوار باقی می‌ماند.عکس از سایت علی بابااینجا احتمالا این سوال برایتان پیش آمده که چرا برج پیزا کج است، پس قبل از ادامه داستان به جواب این سوال پرداخته و سپس ادامه داستان ساخت برج را خواهیم گفت.چرا برج پیزا کج است؟عکس از علی باباطبق گفته کارشناسان دلیل اصلی کج بودن برج پیزا به زمینی که روی آن برج را بنا کرده‌اند باز می‌گردد. زمینی که برج کج پیزا روی آن قرار گرفته است از خاک ماسه‌ای اسفنجی تشکیل شده که ترکیبی از شن، خاک و رس آبرفتی حاوی 60 درصد آب است. به‌عبارت دیگر برج روی یک زمین باتلاقی بنا شده و همین موضوع باعث کج شدن آن شده است.از سرگیری ساخت و ساز برج کج پیزابالاخره بعد از یک قرن توقف، ساخت برج در سال 1272 میلادی از سرگرفته می‌شود. در آن سال مهندسی ایتالیایی به‌نام جووانی دی‌سیمونه چرخ ساخت‌وساز برج را به جریان انداخته و 4 طبقه دیگر به آن اضافه می‌کند. او در تلاش بود تا با بلندتر کردن طرف دیگر برج کجی آن را برطرف کند، اما تلاش‌هایش بی‌حاصل بود و نهایتا به کجی بیشتر برج انجامید.تقلاهای جووانی دی‌سیمونه 8 سال به‌طول انجامید و ساخت برج کج پیزا تا طبقه هفتم پیش رفت. در نهایت مجددا ساخت‌وساز برج متوقف شد و حدود دو دهه و نیم این وقفه طول کشید. البته اینبار نه به‌خاطر کجی برج، بلکه به‌خاطر نبرد ملوریا که طی آن مردمان پیزا از جنوایی‌ها شکست خوردند.عکس از علی بابابعد از اتمام جنگ بالاخره در سال 1319 طبقه هفتم نیز تکمیل شد و با تکمیل اتاقک ناقوس در سال 1372 میلادی کار ساخت برج به برج کج اما استوار پیزا بعد از اینکه تکمیل شد، قریب به 4 و نیم قرن به حال خود رها شد، اما باز دستخوش تغییر شد. گویی کج شدن برج بر اثر دخالت انسان تمامی نداشت سرانجام در سال 1838 میلادی یکی از مهندسین سرشناس ایتالیا به‌نام الساندرو دلا گراردستکا در نزدیکی پی برج گذرگاهی حفر کرد تا از این طریق مردم بتوانند معماری پایه‌های برج را از نزدیک تماشا کنند، اما متاسفانه یا خوشبختانه برج از آنی که بود نیز کج‌تر شد. اگر خوش‌بینانه به این اتفاق نگاه کنیم، باید گفت که اگر چنین گذرگاهی حفر نمی‌شد برج کج پیزا جذابیت کنونی خود را نداشت. از این جهت شاید بتوان این اتفاق را خوب ارزیابی کرد.نکته جالبی که درباره برج کج پیزا وجود دارد این است که این برج در هر برهه زمانی در یک جهت کج شده است به‌طوری‌که در سال‌های 1174 تا 1250 در جهت شمال، 1272 تا 1997 در جهت جنوب و از 1997 تا به امروز چیزی حدود 5 متر نسبت به سطح افق کج شده است. علت این موضوع را می‌توان به‌سادگی متوجه شد سستی و نشست زمین زیر پی برج!بیشتر بخوانید : باغ ارم شیراز کجاست ؟؟ مشاهده 360 درجه مکانهای جهان!برج پیزا در جنگ جهانی دومبعد از اینکه برج آرام گرفت و دیگر خبری از کج شدن آن نبود، جنگ جهانی شروع شد و هر لحظه خطر تخریب آن وجود داشت، چراکه سربازان آمریکایی وقتی به ایتالیا رسیدند دستور داشتند همه بناها را برای جلوگیری از پنهان شدند تک تیراندازهای دشمن تخریب کنند. هیچ استثنایی برای این قانون وجود نداشت و ساختمان‌های زیادی به‌خاطر این دستور تخریب شدندبااین‌حال بخت با ایتالیا یار بود و قبل از تخریب برج کج پیزا آمریکایی‌ها کمی از قانون خود عقب نشینی کرده و تخریب بناهای تاریخی را از برنامه خود حذف کردند. البته ناگفته نماند این تنها دلیل تخریب نشدن برج پیزا نبود و استفاده نازی‌ها از این برج به‌عنوان پست بازرسی نیز دلیل دیگری بر حفظ برج در برابر تخریب بود.خلاصه که سرانجام برج کج پیزا در جنگ جهانی دوم نیز سالم ماند تا به عنوان میراثی شگفت‌انگیز این روزها به محلی برای بازدید گردشگران تبدیل شود.برج کج پیزا از نظر معماریبرج کج پیزا کاملا گرد و از سنگ‌های مرمر سفید ساخته شده است. همان‌طور که در داستان ساخت برج کج پیزا و مقدمه به آن اشاره شد، برج مجموعا با اتاقک ناقوس 8 طبقه دارد که روی هم رفته برج را به 55 متر فراتر از سطح زمین می‌برد.قطر خارجی برج حدود 16 متر و قطر داخلی آن چیزی حدود 7 متر است. اختلاف داخل و خارج را نیز دیوارهایی به قطر 4 متر پوشش می‌دهند. برج 7 ناقوس به‌سبک رومی دارد که توسط توماس آندره پیزانو طراحی شده و هرکدام نشان‌دهنده‌ی یک نت موسیقی هستند. این زنگ‌ها از سال 1262 تا سال 1721 به تدریج در اتاقک ناقوس برج قرار گرفته و هر کدام به دست یک طراح طراحی شده‌اند. سبک‌ترین ناقوس برج 300 کیلوگرم و سنگین‌ترین آن حدود 3620 کیلوگرم وزن دارد.اسامی زنگ‌ها به ترتیب به شرح زیر است:زنگ یکم L ' assuna با وزن 3620 کیلوگرمزنگ دوم Crocifisso با وزن 2462 کیلوگرمزنگ سوم San Ranieri با وزن 1448 زنگ چهارم La Terza با وزن 300 کیلوگرمزنگ پنجم La Pasquereccia یا La Giustizia با وزن 1014 کیلوگرمزنگ ششم Vespruccio با وزن 1000 کیلوگرمزنگ هفتم Dal Pozzo با وزن 652 کیلوگرمآیا برج پیزا ایمن است؟با دانستن سرگذشت برج کج پیزا این سوال در ذهن هر کسی از جمله خود من که در حال نوشتن این مطلب هستم پیش می‌آید که آیا برج پیزا ایمن است؟ آیا برج به‌طور ناگهانی فرو نمی‌ریزد؟در پاسخ به این سوال باید گفت که نه خیالتان راحت! می‌گویید چطور؟ جواب این سوال به مقاوم‌سازی برج کج پیزا در سال 1964 برمی‌گردد. در آن زمان ایتالیا برای جلوگیری واژگون شدن برج درخواست کمک کرد، دولت قصد داشت تا برج به شکل کج باقی‌مانده اما خطری آن را تهدید نکند.بالاخره خواسته ایتالیا عملی شد و تیمی از مهندسان و مورخان در آزور پرتغال گرد هم آمدند تا برای حل مشکل چاره‌اندیشی کنند.در اولین حرکت مهندسان تصمیم گرفتند تا یک وزنه تعادل از جنس سرب به وزن 800 تن به برج آویز کنند. اما این راه‌حل تنها یک راه حل موقت بود و برای عملیات ایمنی‌سازی، برج و میدان کلیسای جامع از سال 1987 میلادی به‌مدت 14 سال به روی عموم و بازدیدکنندگان بسته شد.برای مشاهده 360 درجه و سه بعدی همین مکان اینجا کلیک کنیددر این برهه زمانی تصمیم بر آن شد که قلاب‌هایی برای ثابت نگه داشتن برج درنظر گرفته شود و برج کج پیزا به کمک آن‌ها مقاوم استوار و محکم سرجای خود بایستد.قلاب‌های برج نصب و سرانجام در سال 2001 بازدید عمومی از برج پیزا آزاد شد. دیگر از آن تاریخ به بعد برج مقاوم و ایمن شد و رفتن به بالاترین نقطه آن به محبوب‌ترین فعالیت توریستی مبدل شد.نکاتی جالب در مورد برج کج پیزابرج کج پیزا حدود 14700 تن وزن دارد و تعداد پله‌های آن 297 پله است.ساخت بنا حدود دو قرن طول کشیده است.قبل از شروع مرمت بنا در سال 1990 شروع، برج با زاویه 5 ٫ 5 درجه کج شده بود پس از پایان عملیات مرمت انحراف به 3 ٫ 99 درجه رسید.موقعی که داخل برج می‌روید به‌وضوح انحراف آن را حس کرده و ممکن است حتی سرگیجه نیز بگیرید. چرا که برج شبیه یک منحنی به‌نظر می‌رسد.براساس یک افسانه گالیلیو گالیله آزمایش‌هایش را در طبقات بالای این برج انجام داده است. او دو گلوله با جرم‌های متفاوت را از بالای این برج رها کرده تا این نظریه که سرعت سقوط اجسام از جرم‌شان مستقل است را ثابت کند.طبق گفته مهندسان فرو رفتن برج کج پیزا از سال 2008 متوقف شده و تخمین زده شده است برج تا 2 قرن دیگر محکم و استوار سر جای خود باقی خواهد ماند.برج پیزا مجموعا 207 ستون دارد. همین موضوع باعث شده تا برج از دور شبیه یک کیک چند طبقه به‌نظر برسد.بهترین زمان بازدید از برج کج پیزاآنچه از قلم جا ماند بهترین زمان سفر به ایتالیا و بازدید از این برج است در این باره باید گفت که محدودیتی وجود ندارد و هر وقت که دوست داشته باشید می‌توانید از این بنا بازدید کنید.جمع‌بندی و سخن پایانیدر این مطلب سعی کردیم از سیر تا پیاز اطلاعات در مورد برج پیزا و همه آنچه لازم است درباره آن بدانید را برای شما بگوییم. دانستن فراز و نشیب‌هایی که این برج از گذشته تا به امروز داشته است، نه تنها جذاب و هیجان‌انگیز است بلکه شوق بازدید از آن را نیز بیشتر خواهد کرد.اگر به‌تازگی از برج کج پیزا بازدید کرده یا حقایق جالبی از آن می‌دانید، تجربیات و دانسته‌های خود را از طریق بخش نظرات با ما و سایر کاربران وبلاگ مارکوپولو درمیان بگذارید.اگه خوشتون اومد لایک فراموش نشه (:نظرات خودتون رو همینجا باهامون در میون بزارید برای مشاهده کلیه مقاله‌ها اینجا کلیک کنیدبرای مشاهده 360 درجه و سه بعدی همین مکان اینجا کلیک کنیدبرای دانلود اپلیکیشن مارکوپولو و مشاهده سه بعدی و vr این مکان و مکانهای دیگه از طریق لینک زیر اقدام کنید منبع : سایت علی بابا
سال‌های دور از خانه "نوروز هم‌دانشکده‌ای‌های سابق در دیار غربت" | مصاحبه | شماره 80 | اسماء شهنازی - رضا کریمیهفت‌سین دانشگاه کلگری کانادا برای نوروز 1400 نوروز 1400 دومین نوروز کرونایی است. در روز‌ها و ماه‌های گذشته کرونا ثابت کرد می‌تواند همه چیز و همه کس را تحت‌تاثیر قرار دهد و همان‌طور که به چشم دیدیم نوروز 1400 مانند نوروز 1399 هیچ شباهتی به آنچه که قبلا تجربه کرده‌ایم ندارد. دیگر آن شور و شوق دید و بازدیدها، سفرها و گردش‌ها به چشم نمی‌خورد و از این عید دل‌انگیز تنها سفره‌های هفت سین کوچک و خلوتی به جا مانده‌است. با علم به تمام آنچه که ذکر شد و آنچه که در این مقال نمی‌گنجد و لازم به ذکر نیست، به سراغ هم‌دانشکده‌ای‌هایی رفتیم که غریبی گزیدند و ترک دیار گفته‌اند، تا نوروز را از دریچه کنونی چشم آن‌ها ببینیم. در این امر، امیراشکان عسکری، محمد خدابنده‌لو، پیمان ملک‌محمدی، غزاله یزدانی، بهزاد گرجی، احسان بهرامی، صدیقه محسن‌پور و محمدحسین هوایی، دانشجویان فارغ‌التحصیل دانشکده، با بیان تجربه‌های خود به ما یاری رساندند.ترک وطن شاید، اما ترک نوروز هرگز!یکی از مسایلی که ما به دنبال پاسخ آن بودیم این بود که آیا جشن نوروز در محل اقامتشان برگزار می‌شود یا امور زندگی جدید و مشغله‌های نو، جای این عید را در ذهن و برنامه‌هایشان پر کرده‌است؟ که مشخص شد سایه سنگین کرونا در جای‌جای زندگی‌مان حس می‌شود و همانطور که حدس می‌زنید این ویروس منحوس جشن‌ها و دورهمی‌های گروه‌های ایرانی خارج از کشور را هم از میان برداشته است اما اگر بخواهیم در مورد پیش از کرونا سخن بگوییم می‌توان گفت دانشگاه‌های زیادی گروه‌ها و انجمن‌های ایرانی فعال دارند که این روز را در کنار هم جشن می‌گیرند و مسابقات، گفت‌وگو‌ها، مراسم‌های آوازخوانی و . را برگزار می‌کنند. اما به گفته دوستان عزیزمان امسال هم نوروز از یاد نرفته است و با این‌که دیگر از آن جشن‌های بزرگ خبری نیست اما دورهمی‌های دوستانه کوچک و در عین حال مطلوب یاد نوروز را زنده نگه داشته‌اند. در این میان تعدادی از هم‌نوعان مهاجرت‌کرده با زحمات فراوان سفره هفت‌سین کوچکی را فراهم کرده و لحظه سال تحویل را کنار آن سپری می‌کنند. مرا چو یاد ز یار و دیار خویش آید/ هزار ناله زار از درون ریش آید مطلب دیگری که در پی جواب آن بودیم، این است که حال و هوای بهار تاثیری در شدت‌گرفتن دلتنگی‌های قابل انکارشان دارد یا خیر؟ در این‌جا بر خود واجب می‌دانیم پاسخ دقیق محمد خدابنده‌لو را از قلم نیندازیم:" ما غربت گزیدگان/گزیدگان! نیک پر از یاد و خاطره وطن هستیم. شاید مراد حکیم عمر خیام از بیت دوم رباعی زیر را می‌توان به تحولات درونی یک به دور از وطن تاویل داد."جامی است که عقل آفرین می‌زندش/ صد بوسه ز مهر بر جبین می‌زندشاین کوزه‌گر دهر چنین جام لطیف/ می‌سازد و باز بر زمین می‌زندش"شاید هم بتوان عواطف یک دور از وطن را با مولانا (نی) و بیت "بشنو این نی چون شکایت[حکایت] می‌کند/ از جدایی‌ها حکایت[شکایت] می‌کند" گره زد .‌" عزیزان دیگر نیز به گونه‌ای بر سخن او مهر تایید زدند و گفتند از نکات مهم و قابل تامل این دگرگونی فصلی این است که ذهن انسان را در نوستالژی‌ها و عقبه‌اش غرق می‌کند. ولی مطلب دردسر ساز ماجرا آن‌جا است که چشم می‌گشایی و رنگ‌وبوی بهار را می‌بینی اما خبری از تعطیلات و جنب‌وجوش‌های عیدانه نیست و این تفاوت بارز میان حال درونی شما با جو اطراف آزاردهنده‌است. در ادامه همه متفق‌القول از هم‌یاری تکنولوژی گفتند و این‌که تلاش کرده‌اند حتما در لحظات سال تحویل به کمک تماس تصویری و . از حضور مجازی خانواده بهره‌مند شوند. هفت‌سین به سبک پیمان ملک‌محمدی! ( Louvain - la - Neuve ، بلژیک)به درد غربت و هجرم گرفتار/ نه یار و همدمی نه آشناییاز هم‌دانشکده‌ای‌های سابق، در مورد رفتار هم‌وطنان در ایام نوروز سوال پرسیدیم و بر حسب محل اقامت کمی پاسخ‌ها متفاوت بود. بعضی از آن‌ها در محله‌ها و حتی ساختمان‌هایی به سر می‌بردند که هم‌وطنان و دوستان زیادی را ملاقات می‌کردند، و بی‌شک نوروز و مناسبت‌های ایرانی را کنار هم جشن می‌گرفتند و از وجود هم‌زبان‌ها بهره‌برداری می‌کردند اما بعضی دیگر از این فرصت بی‌نصیب بودند و نظری در این‌باره نداشتند.نظر مخاطب خارجیسوال دیگر و شاید یکی از جالب‌ترین سوال‌ها این بود که واکنش اطرافیانشان در مورد نوروز چگونه بوده‌است؟ در این بخش نیز نمی‌توان جغرافیا را نادیده گرفت به‌گونه‌ای که به گفته یکی از آن‌ها، وابسته به شهر و کشوری که در آن ساکن هستید، آگاهی دیگران از نوروز متغیر است. به طور مثال در مونترال، ونکوور و یا تورنتو به دلیل تعداد زیاد ایرانی‌ها، افغان‌ها و . خیلی محتمل است که مخاطب خارجی شما در مورد نوروز اطلاع داشته باشد. از دیگر نکات مهم و جالب نوروز برای خارجی‌ها این بوده‌است که لحظه تحویل سال به صورت دقیق بر اساس چرخش زمین به دور خورشید مشخص شده است و نوروز از لحظه اعتدال بهاری آغاز می‌شود و بی‌شک مصادف است با یکی از زیباترین دگرگونی‌های فصلی. هم‌چنین واژه نوروز و معنای جالبش برای آن‌ها جذابیت دارد. از دیگر نکات زیبای نوروز این است که بر خلاف سال نوی میلادی که بر اساس ساعت 12 شب 31 دسامبر است و همان‌طور که همگی می‌دانیم این جشن بر اساس وقت محلی در هر نقطه از جهان در زمان‌های مختلفی برگزار می‌شود همه ایرانیان لحظه سال تحویل را در هر نقطه از این کره خاکی که باشند در یک وقت مقرر به صورت هماهنگ جشن می‌گیرند. یاد و خاطرات نوروزاز عزیزان خواهش کردیم اگر از نوروز خاطره جالب و طنزی دارند با ما به اشتراک بگذارند. خالی از لطف نیست که ذکر کنیم بعضی از عزیزان بعد از تلاش‌های زیاد برای پیدا کردن اقلام سفره هفت‌سین و شکست در این تلاش ناچارا مجبور به استفاده از سس، سوسیس، سنجاق و . شدند. از دیگر خاطرات زیبا و دل‌نشینی که قطعا نباید از آن چشم پوشید خاطره امیراشکان عسکری از نوروز امسال است که البته نگریستن از دیگر زاویه‌ها آن را به یک خاطره طنز تبدیل می‌کند "من حدود دو سه ماه پیش بالاخره(!) عقد کردم البته برای این کار داستان‌ها و مشکلات زیادی داشتیم از جمله این‌که من قصد داشتم در تابستان به ایران سفر کنم و امور عقد را انجام دهیم اما به دلیل کرونا تمامی پرواز‌ها لغو شد و .. بالاخره در تعطیلات کریسمس به ایران آمدم و کم‌کم برای ویزای کار همسرم اقدام کردیم. اما ایشان فرم‌ها و مدارک مورد نیاز را با سرعت خیلی کمی به دست من رساند و من تصمیم گرفتم انجام این امور را به تاخیر نیندازم و حتما قبل از سال تحویل این کار را به اتمام برسانم. لحظه تحویل سال به وقت این‌جا تقریبا ساعت 4 و 5 صبح بود و من عزمم را جزم کرده بودم که کاری که برای خودم در 7 یا 8 روز به طول انجامید را در یک شب تمام کنم، البته قصد داشتم خرید هم داشته باشم، خانه را هم تمیز کنم و حمام هم بروم. البته که ساعت 10 شب به خودم آمدم و دیدم هنوز اندر خم یک کوچه‌ام. در ادامه برای این‌که کار را به اتمام برسانم و با خواب مقابله کنم از رادیو ایران‌صدا، به رادیو تهران گوش می‌دادم. حال فرض کنید من تحت فشار و استرس تمام‌کردن کار بودم اما کامپیوترم هر چند دقیقه هنگ می‌کرد و مشکلاتی با فایل‌ها داشتم. در این میان گوینده رادیو دایما زمان باقی‌مانده تا تحویل سال را اعلام می‌کرد و آهنگ شاد پخش می‌شد. اما بالاخره توانستم به خیال خودم، نیم ساعت به سال تحویل مانده دوش بگیرم و از شدت گرسنگی به یک سیب پناه ببرم اما وقتی با خانه تماس گرفتم متوجه شدم کمی در محاسباتم اشتباه داشتم و تنها 2 دقیقه به تحویل سال مانده بود و همه خانواده از این متعجب بودند که چرا سیب را کنار نمی‌گذارم ." از دیگر نکاتی که تعداد زیادی از عزیزان به آن اشاره کردند خاطرات جشن‌های نوروز دانشگاه بود مثلا آن‌هایی که دستی در برگزاری جشن‌های کیمیا داشتند از حس و حال این فعالیت‌ها گفتند که قطعا تعداد زیادی از ما با این حس و حال و شور و شوق آشنا هستیم و حتی آن‌هایی که فعالیتی هم نداشتند، ذکر کردند در این جشن‌ها به آن‌ها و دوستانشان بسیار خوش می‌گذشته و اوقات خوبی را رقم می‌زدند. ابتکار بهزاد گرجی در چیدن هفت‌سین! (کلگری، کانادا)از خویشان نتوان گریختبسیار مورد بحث بود که بدانیم آیا آنان که مهاجرت کرده‌اند و از خانواده و اقوام دورند، هم‌چون ما از تبریک سال نو به خویشاوندان فراری هستند یا خیر؟ اما نتیجه جالبی که به دست آوردیم این است. تقریبا 99 درصد از آن‌ها با اقوام نزدیک مثل عمه، خاله، پدربزرگ، مادربزرگ و . تماس می‌گیرند و عید را به صورت مجازی تبریک می‌گویند. حول حالنا .اما آخرین سوال و شاید مهم‌ترین سوال ما این بود که آرزویتان برای مردم ایران در سال 1400 چیست؟ و قطعا قابل حدس است که اولین آرزوی آن‌ها واکسینه‌شدن همه اقشار جامعه و به تبع آن رفع و کنترل‌شدن معضل کرونا است. دیگر آرزوی آن‌ها بهبود وضعیت معیشتی مردم است چراکه عزیزان آن‌ها در ایران زندگی می‌کنند، پس هنوز هم تحت‌تاثیر شرایط ایران هستند. ایجاد ثبات اقتصادی به این معنا که فرد بتواند برای ماه‌ها و سال‌های آینده برنامه داشته باشد و تلاش کند، از دیگر آرزوهای این عزیزان بود. و اما مهم‌ترین آرزوی آن‌ها که شاید درد دل بسیاری از ما باشد این است که کاش ایران روزی فضایی باشد برای پیشرفت‌کردن و رسیدن به اهداف علمی و شخصی. در پایان باز هم از تمامی دوستان و عزیزانی که در تهیه این متن ما را یاری رساندند، تشکر می‌کنیم.
دلیل محبوبیت سردار دل‌ها واقعا چه بود؟ در روزهای اخیر شاهد مراسم سوگواری مردمی در برخی از شهرهای بزرگ کشور برای سردار دل‌ها بودیم. سرداری که آرزویش شهادت بود و یه آرزویش که لیاقت آن را داشت رسید. در میان تمام هیاهوهای سیاسی و تنش‌ها که بلافاصله پس از انتشار خبر شهادت سردار آغاز شد، یک امر آشکار بود و آن محبوبیت و عشق مردم به شخصیت وی بود. از گوشه و کنار کشور و از احزاب و عقاید سیاسی متفاوت و حتی کسانی که با نظام مشکل دارند و خواهان تغییرات اساسی در شکل سیاسی و نحوه اداره امور کشور هستند، عاشق این مرد بودند. سپهبد شهید سردار حاج قاسم سلیمانی که این روزها به عنوان نام کامل وی در برخی مطبوعات استفاده میشود همان سردار دل‌ها بود که سالهاست برای خطاب به وی مورد استفاده قرار گرفته شده است. اما چه چیزی وی را متمایز از دیگر فرماندهان و سرداران میکرد؟‌چرا و چگونه حاج قاسم همواره محبوب دلها ماند؟‌دلیل اصلی محبوبیت سردار سلیمانی را میتوان در یک جمله کوتاه خلاصه کرد. شهید سلیمانی مردی بود که هرگز پی مقام و قدرت نبود، نه در عرصه نظامی، نه در عرصه اقتصادی، و نه در عرصه سیاسی. در سالهای اخیر شاهد بوده‌ایم که متاسفانه بسیاری از عزیزانی که سابقه درخشانی هم در صحنه مقاومت داشتند از آن خلوصی که در زمان جنگ تحمیلی بود فاصله گرفتند و اسیر هواهای نفسانی شدند. شاهد بودیم که برخی وارد فعالیت‌های اقتصادی شدند و یا خود را وارد جناح بندی‌های سیاسی و حزبی کردند. سردار سلیمانی اما همیشه راه امام را ادامه داد و سرباز اسلام و خط مقاومت باقی ماند و در پی ایجاد وحدت بود.سردار دل‌ها با وجود درک سیاسی بالا،‌منافع ایران و نظام و اسلام را به جناح بندی‌های سیاسی و تمایلات حزبی و جناحی ترجیح می‌داد و دوستی‌های ایشان، همه گروه‌های سیاسی - از چپ و راست تا میانه - را پوشش می‌داد، در میان جمعیتی هم که برای یادبود ایشان حضور یافتند همه اقشار دیده می‌شود، همه کسانی که دل در گرو پیروزی و بزرگی ملت شهید پرور ایران دارند در این مراسم شرکت کردند.در این میان اما منش و سلوک سیاسی سردار شهید سلیمانی به مذاق بسیاری خوش نمی‌آمد و متاسفانه این موضوع باعث دروغ پراکنی‌ها و توطیه‌چینی‌هایی از سوی افراد و گروه‌های به ظاهر دوست هم شده بود. گروه‌هایی بوده و هستند که قصد مصادره شهدا و رهبری را دارند و از رویکرد سردار دل‌ها که بر همگرایی و وحدت تاکید می‌کرد دل خوشی نداشتند. چه بسا برخی برای خراب کردن شخصیت بزرگ آن عزیز وی را متهم به فساد مالی و خروج پول از کشور کردند و اکنون پس از شهادت پر افتخارش، منافقانه اشک می‌ریزند.همانطور که در مقاله "داغ وداع با سردار سپهبد سلیمانی" هم اشاره کردیم، اکنون داغ از دست دادن سردار سپهبد سلیمانی تازه‌تر از آن است تا بتوانیم به چیزی جزء شخصیت ملکوتی حاج قاسم بیندیشیم، ولی این سوال را باید به طور جدی مطرح کرد که آیا کسانی که از منش سیاسی حاج قاسم ناراضی بودند، خواسته یا ناخواسته آب به آسیاب دشمن نریختند و کار را برای دشمنانی که آرزوی حذف سردار دل‌ها را داشتند راحت نکردند؟شکاف‌های اطلاعاتی که در نحوه شهادت حاج قاسم وجود دارد باید کشف شود و باید مشخص شود کدام دست‌ها در داخل ایجاد این شکاف‌های اطلاعاتی مقصر بوده‌اند. گزارش‌های اولیه حاکی است که برخی از پرسنل مربوطه در عراق مورد پرسش و بازجویی قرار گرفته‌اند ولی باید مطمین شد که سرنخ‌ها تنها به چند مامور رده پایین و دست چندم ختم نشود. همه می‌دانیم بسیاری از کسانی که به ظاهر در کنار حاج قاسم بودند و اکنون اشک تمساح می‌ریزند، دشمنی عمیقی با سردار شهید داشتند. آیا ممکن است ریشه شکاف‌های اطلاعاتی را که منجر به شهادت سپهبد سلیمانی شد، در این عناصر منافق یافت؟ اشتباهات اطلاعاتی که منجر به شهادت سردار دل‌ها شد بیش از آنهاست که از کنار این سوال به سادگی بگذریم و این پرسشی است که باید دستداران حاج قاسم و همه دلسوزان سپاه و نظام در پی پاسخ به آن باشند.
و چون او محکم‌دل و آرام‌خاطر باشد نمی‌دانم دهه‌هفتادی‌ها و دهه‌هشتادی‌ها از پیرمردهای نازنین دهه شصت تصوری دارند یا نه. همان‌هایی که رادیو ترانزیستوری گوش می‌دادند، عصرها سه نفر روی نیمکت‌های پارک گعده سکوت می‌گذاشتند و همه‌شان اهل تاریخ خواندن بودند. بعضی‌هایشان خاطرات فردوس، بعضی مشروطه کسروی و . خاصیت سن است، بالا که می‌رود علاقه به گذشته در آدم‌ها زیاد می‌شود.این روزها مثل پیرمردهای بازنشسته که برگه آزمایش‌شان می‌گوید قسطی زنده‌اند، آن‌قدر از "حال" خودم خسته‌ام که رفته‌ام سراغ قدیمی‌ترین کتاب‌ها. تاریخ بیهقی و روایت کشتن حسنک وزیر و سعایت‌های بوسهل زوزنی. تاریخ مسعودی و ترجمه تاریخ طبری آب سرد است. آدم انگار می‌کند سنت ثابت همیشه "خوب‌کشان" و "مظلوم‌کشان" بوده است. هرچند تاریخ هم مخلوق راوی است و راوی لاجرم مواجب‌بگیر شاهی، وزیری یا امیری. کاتب خامه که بر بیاض صفحه می‌چرخانده، میل امیری را قلمی می‌کرده یا امید وزیری را، یا به جرینگ و جرینگ کیسه تاجری لرزش می‌کرده و به گوشه چشم شاهدی تب.در این میانه اما سند و مستند تاریخ را هم زرگر مورخان محک می‌زنند. من نمی‌گویم اما علی بن حسین مسعودی با آن کبکبه و دبدبه و واژه‌های مطنطن عربی‌اش می‌گوید: "تاریخ ابوجعفر محمد بن جریر از همه تاریخ‌ها برتر و بر همه کتاب‌های نوشته‌شده در تاریخ فزونی دارد."داشتم از حال بد این روزهایم می‌نوشتم. ماه‌ها می‌شود که زمان برایم غروب جمعه شده است به همان کلافگی و دلگیری و نیازی برای گریه که بغض آدم را بشوید و ببرد. اما امان که این گریه لعنتی عصرهای جمعه می‌رود پی دل خودش. در هیچ‌جا پیدایش نمی‌کنم، زیر تختم، در اتاق بچه‌ها، بین سکانس‌های لالالند و مون‌لایت و حتی در کتابخانه‌ام.محرم را می‌خواهم برای گریه‌های بی‌ربط‌ام به حسین (ع) که بهانه باشد و وقتی دیگران می‌گریند، اشک از هر ناکجاآبادی که فرار کرده، بازگردد و بغضم را بشکند. می‌نشینم مثل پیرمردهایی که غروب کلافه جمعه‌شان طولانی شده است، طبری می‌خوانم: "همان تاریخ ابوجعفر محم بن جریر"، آنجا که از حجاج بن عبدالله بن عمار از سپاهیان ابن زیاد نقل می‌کند: "به خدا هرگز شکسته‌دلی را ندیده بودم که فرزند و کسان و یارانش کشته شده باشند و چون او محکم‌دل و آرام‌خاطر باشد و دلیر بر پیش‌روی" و بغضم از ناکجاآبادی ناتوانی خودم به سند مستندترین تاریخ‌نگاره‌ها می‌شکند.فاطمه نجفی
معرفی کتاب ایرانشاه "ایرانشاه" به قلم "محمد‌اسماعیل‌حاجی‌علیان" روایت مامور اداره اوقافی است که در یکی از ماموریت‌هایتش با وقفنامه‌ای قدیمی مواجه می‌شود. بر روی وقفنامه کتابی با جلدی قدیمی می‌بیند. به مدد کنجکاوی او راوی دست ما را می‌گیرد و از دروازه تاریخ عبور می‌دهد. رفتن به دوران "امیراسماعیل‌سامانی" یکی از شخصیت‌های مهم تاریخ ایران که در حفظ و پاسداشت زبان فارسی نقش موثری ایفا کرده است اما متاسفانه کمتر نامی از او شنیده‌ایم. روایتی دلنشین با توصیفاتی گیرا گاه آراسته به زبانی طنازانه. رفت و برگشت میان حال و گذشته. جهان حال ضرباهنگ سریع زندگی روزمره امروزی را دارد و جهان گذشته با همه مختصاتش، به آرامی در چهار فصل روایت می‌شود. این داستان را به همه علاقه‌مندان به تاریخ این سرزمین و همچنین دوستداران داستان‌های تاریخی پیشنهاد می‌کنیم.
بررسی تاریخچه سربازی در ایران شیوه‌های اولیه سربازگیری در حدود 400 سال پیش از میلاد مسیح با اصول ابتدایی یعنی استخدام افراد مزدور و داوطلب آغاز شد.سربازگیری در ایران تاریخچه ای طولانی دارد که تمام آن از حوصله این مقاله خارج است. اما در این مقاله سعی داریم به طور کلی به سربازی در ایران، بررسی تاریخچه سربازی در ایران . همچنین آخرین قوانین سربازی در سال 1400 بپردازیم.در آغاز تاریخ بشر مردان قبیله، سپاهیان آن قبیله محسوب می‌شدند همه آن‌ها با فنون جنگ آشنا بودند. آن‌ها زمانی که به جنگ می‌رفتند آنکه زور و شجاعت بیشتری داشت، غنایم جنگی بیشتری را نیز به دست می‌آورد.بعد از شهر نشینی بشر، تقسیم کار صورت گرفت. در این زمان بود که بشر درصدد به راه انداختن سپاه منظمی شد تا در هنگام جنگ آمادگی لازم را داشته باشد.اولین سرباز گیری‌ها از هزاران سال قبل از میلاد مسیح آغاز شد. اما در آن زمان موقعیت سیاسی و اجتماعی به گونه‌ای نبود که بتوان به صورت مدرن سرباز گیری کرد بنابراین افرادی را به عنوان مزدور و داوطلب استخدام می‌کردند.در آن زمان جنگجویی برای این مزدوران به عنوان یک شغل محسوب می‌شد. در ایران در گذشته سرباز گیری بر مبنای بنیچه انجام می‌شد. به این ترتیب که تعیین شده بود از هر 10 نفر اهل روستا یک نفر به خدمت سربازی برود.
آتن . شهری افسانه‌ای این‌روزها دلتنگ سفر و رفتن به دوردستها هستم و بال پرواز ندارم گاهی سری به آرشیو عکس‌هایم می‌زنم و در دنیای خیالی خاطرات، دنبال ردپایی می‌گردم که هر کدام از آن تصاویر در جانم برای همیشه حک کرده‌اند، جایی در حوالی دریای مدیترانه ناگهان نسیمی خنک بر پشت گردنم حس می‌کنم و موهایم به‌سان تلاطم رقصان امواج بر پهنه‌ی دریا در هوای لطیف و مطبوع یه روز گرم تابسنانی آتن،به حرکت درمی‌آید.بر بلندای آکروپلیس،و در مقابل عبادتگاه باشکوه پارتنون ایستاده‌ام .بزرگ‌ترین شاهکار معماری یونان ،گویا دختر زیوس، الهه‌ی باکره آتنا که این معبد زیبا به او هدیه شده جایی، همان حوالی است و با درایت و خرد بر مشتاقان دیدار این مکان سحرآمیز و باابهت، تصویری از یونان باستان را مفتخرانه تقدیم می‌کند فضا به طرز عجیبی پرهیبت و مرموز است. خرابه‌های باقی مانده از شکوهی چند هزار ساله در ارتفاعی، مشرف به شهر اسطوره‌ها به وجد می‌آوردم آسمان به شکل دیوانه دیوانه‌کننده‌ای زیباست .کپه‌های پنبه‌ای ابرها در ساحتی آبی‌رنگ دستخوش نسیم ملایمی شده‌اند خیل جمعیت از پله‌های منتهی به فضای نیایشگاه‌ها در حال بالا آمدن هستند در حالی که نگاهشان تحیر و تحسین فریاد می‌زند سال‌ها در انتظار دیدن این شهر افسانه‌ای روزشماری کرده بودم و حالا در یک روز فوق‌العاده‌ی تابستانی خودم را خوشبخت‌ترین مسافر دنیای رویاهایم تلقی می‌کردم در یونان بودم در آتن ،آکروپلیس و آن‌چه که سال‌ها در کتاب‌ها و فیلم‌ها دیده بودم در یک قاب وسیع و پانورامیک در مقابلم گسترده شده بود و آن داستان‌های اسطوره‌ای فراوانی که در مورد خدایان و الهه‌های یونان باستان خوانده بودم این‌جا عینیت می‌یافت انگشتان نازک‌تراشانه‌ی فیدیاس را می‌دیدم که لبخند آفرودیت را قلم می‌زند و یا سپاهیان خشایارشا که شاید در هنگام فتح آتن در میان این ستون‌های مرمرین و در گذرگاه وسیع بناهای باشکوه ،سرود پیروزی سروده‌اند آکروپلیس تاریخ پرفراز و نشیبی از سر گذرانده ،بناهایش در ادوار مختلف گاه به شکل قصر فلورانسی و گاه به شکل مساجد اسلامی و حتی حرم‌های ترکی درآمده اما هم چنان اصالتش را حفظ کرده در آبادترین ویرانه‌ی دنیا خاطراتم را با چند عکس جاودانه می‌کنم آکروپلیس اعتلایی است از تمدن یونان باستان .
فرهنگ بختیاری‌ها 1 منبع: ویکی بختیاری، ویکی پدیافرهنگ بختیاری‌ها 1 فرهنگ آن چیزی است که مردم با آن زندگی می‌کنند. ادوارد تیلور فرهنگ را مجموعه پیچیده‌ای از دانش‌ها، باورها، هنرها، قوانین، اخلاقیات، عادات و هرچه که فرد به عنوان عضوی از جامعه از جامعه خویش فرامی‌گیرد تعریف می‌کند.کوچ ایل بختیاریاگر چه در دهه‌های آغازین قرن حاضر گروه‌های بسیاری از ایل بختیاری نیز همانند سایر ایل‌ها و عشایر ایران یکجانشین شدند، اما هنوز هم بخشی از ایل‌های بختیاری، کوچ‌رو هستند. کوچ‌روهای بختیاری زمستان را در دشت‌های شرق خوزستان و تابستان را در بخش‌های غربی چهارمحال و بختیاری به سر می‌برند. به مسیرهای کوچ در اصطلاح ایل راه می‌گویند.ضرب‌المثل‌های بختیاریضرب‌المثل‌های اولیه توسط افراد گمنامی به وجود آمده که شناخته شده نیستند. ضرب‌المثل‌ها جملات موزون، پرمعنی و معمولا منظومی هستند که سینه به سینه و نسل به نسل منتقل شده‌اند. قابل درک بودن برای تمام مردم، سادگی، کوتاهی، توانایی رساندن مفهوم، کاربرد عمومی و حالت طنز مثلها سبب شده جایگاه ویژه‌ای در بین مردم داشته باشند.موسیقی بختیاریموسیقی مردم بختیاری را می‌توان شاخه‌ای از موسیقی لری دانست. این موسیقی به وسیله سازهایی مانند سرنا، کرنا و کوس و سازهای بادی کوچکتر از سرنا و کرنا نواخته می‌شود. تشمالها سرپرستی موسیقی در ایل را بر عهده دارند و اکنون نیز در مجالس عروسی و مراسم سوگواری بختیاری‌ها وظیفه اجرای موسیقی‌های محلی مردم بختیاری را بر عهده دارند.باورهادر بین بختیاری‌ها مانند دیگر اقوام، باورهای زیادی وجود دارند که با زندگی مردم عجین شده و تمام کارها و برخوردهای روزمره‌شان، بر اساس همین باورها صورت می‌گیرد. باورها (خرافی یا غیرخرافی) جزیی از فرهنگ هر قوم و منش حرکت و نشان دهنده نحوه زندگی افراد هستند.عزاداری بختیاری‌هادر بختیاری‌ها هرگاه کسی از دنیا می‌رود مثل اینکه همه طایفه عضوی از خانواده را از دست داده و ماتم زده می‌شوند. مراسم عزاداری در بین بختیاری‌ها به شکل خاصی برگزار می‌شود که نحوه انجام آن در نقاط مختلف تفاوت‌هایی نیز با هم دارند.گاگریودر هنگام عزا، گونه‌ای سروده عزا بوسیله زنان خوانده می‌شود که به آن گاگریو می‌گویند. در آغاز خواندن گاگریو، رسم بر اینست که یکی از زنان سرشناس و بی بی‌های ایل شروع به خواندن بیتی از گاگریوه می‌کند و همه زنان نیز با وی همنوا می‌شوند و آن بیت به بیت ترجیعی تبدیل می‌شود و زنان پس از خواندن هر چند بیتی آن بیت را دوباره تکرار می‌کنند. معمولا پس از خواندن چهل بیت یا کمتر، زن دیگری خواندن اشعار و تکرار آن‌ها را بعهده می‌گیرد و زنان دیگر نیز با وی همنوا شده و این کار در مجالس ترحیم ممکنست ساعت‌ها به درازا بینجامد.شیرهای سنگیشیر سنگی از نمادهای فرهنگ مردم بختیاری است که در گویش لری، برد شیر گفته می‌شود. بختیاری‌ها معمولا بر سر مزار جوانان، پهلوانان و بزرگان خود شیر سنگی قرار می‌داده‌اند. شیر سنگی، تندیس‌هایی از جنس سنگ‌اند که در گذشته توسط سنگ‌تراش‌های ایل بختیاری در ایران و در استان چهارمحال و بختیاری و شمال استان خوزستان به شکل شیر تراشیده می‌شدند و به نشانه شجاعت، دلاوری و ویژگی‌هایی چون هنرمندی در شکار و تیراندازی در جنگ و مهارت در سوارکاری بر آرامگاه بزرگان قوم خود قرار می‌دادند.شهر هفشجان در گذشته یکی از مراکز مهم شیرتراشی بوده‌است و اکنون تعدادی از سنگ‌تراش‌های قدیمی در هفشجان در قید حیاتند. شیرهایی که در قبرستان‌های هفشجان باقی‌مانده‌است از زیباترین و خوش‌نقش‌ترین شیرهای سنگی محسوب می‌شوند. قدیمی‌ترین شیر سنگی موجود در استان چهار محال و بختیاری مربوط به دوره صفویه است. بنا به گفته‌ها، شیر سنگی یادگار، دوران ماد هاست (اما قدیمی‌ترین شیر سنگی کشف شده مربوط به عیلامی هاست). در 3 دهه گذشته شیرهای سنگی بی نظیر این قبرستان به غارت رفته‌اند. به‌طوری‌که از هزاران شیر سنگی این شهر، تنها تعداد، انگشت شماری باقی‌مانده‌است. پرویز تناولی از معروف‌ترین مجسمه سازان ایران کتابی در خصوص شیر سنگی به چاپ رسانده‌است که شیر سنگی هفشجان را از مهم‌ترین نمونه‌های ایران برشمرده است.کهن‌ترین شیرهای سنگی در هفشجانکوشکیک کوشک صخره‌ای در دره بیرگان(کوهرنگ)کوشک‌ها، حفره‌ها یا اتاق‌هایی کنده شده در صخره‌ها یا اتاق‌هایی ساخته شده بر روی سطح زمین هستند، که بعنوان گونه‌ای مقبره خانوادگی در ایل بختیاری مورد استفاده قرار می‌گرفتند.[نیازمند منبع] در این روش، وقتی یک نفر از اعضای پر نفوذ خانواده فوت می‌کرد، در کوشک را باز کرده و بقایای فرد درگذشته پیشین را با احترام به کناری نهاده و جسد تازه را در آن قرار می‌داده و در آن را دوباره می‌بستند.[نیازمند منبع] امروزه این روش منسوخ شده و دیگر از آن برای خاکسپاری درگذشتگان استفاده نمی‌شود. از این نمونه کوشک در دو سوی زردکوه - یعنی بازفت و بیرگان وجود دارد.هنر تیراندازیمهرزاد قنبری سرداراکبری طی مقاله‌ای در اینباره می‌گوید:مردان دلاور و سخت کوش ایل بختیاری از دیر باز در نزد ساکنان فلات ایران به سوارکاری و تیراندازی شهره بودند. چنان‌که رسته برجسته تیر اندازان ارتش ایران در دوره‌های صفوی، افشاریه، زندیه و قاجار از نخبگان تیراندازان ایل بختیاری تشکیل می‌شد.[ 46 ]امروزه نیز هر خانوار از عشایر بختیاری حداقل یک قبضه اسلحه (مجاز) در اختیار دارد، تا علاوه بر شکار و حفظ کیان ایل، بتواند در مواقع لزوم به استفاده از مهارت خود به دفاع از مرزهای میهن مبادرت نماید. بزرگان ایل اول فنی را که به فرزندان خود می‌آموزند، تیراندازی و سوارکاری است. تیراندازان بختیاری گاه چنان در این فن مهارت پیدا می‌کنند، که می‌توانند سواره و به تاخت، شیء متحرک را هدف قرار دهند. از جمله دلاورمردی‌های تیراندازان و سوارکاران بختیاری می‌توان نقش ایشان در فتح هرات (زمان نادرشاه)، جنبش مشروطه ایران، فتح تهران و همچنین در طول جنگ ایران و عراق اشاره کرد.منبع: ویکی بختیاری، ویکی پدیا
واپسین روزهای زندگی هدایت .روزی در یکی از کافه‌های مونت‌پارناس ( Montparnasse ) نشسته بودیم. اظهار داشت: "اگر عرضه یا میل تهیه‌ی قصری در دیار خود نداشتم از دیرزمانی در ملک خاج‌پرستان خانه‌ی آخرتی برای خود زیر سر گذاشته‌ام." من شوخی پنداشتم و حمل بر این کردم که می‌خواهد برای همیشه اینجا بماند و هرگز برنگردد ولی نمی‌دانستم چه مدت؟واپسین روزهای زندگی هدایت به نقل از مهین فیروز خواهرزاده‌ی هدایت________________صادق هدایتحسن قایمیان در مقدمه‌ی "نوشته‌های پراکنده‌ی صادق هدایت" نوشته است: "چند شب پیش از حرکت هدایت به پاریس با دوستانم آقایان اکبر هوشیار و دکتر محمدباقر هوشیار استاد دانشگاه تهران در منزل هدایت بودیم. هدایت مقدار زیادی از نوشته‌های خود را در حضور ما پاره کرده در زنبیل زیر میز تحریر خود ریخت. هنوز که هنوز است هروقت من و آقای دکتر هوشیار به هم می‌رسیم از این موضوع ابراز ت سف و ت ثر می‌کنیم که چرا آن شب هدایت را از این کار مانع نشدیم."مصطفی فرزانه نیز در شماره‌ی اول مجله‌ی "کبوتر صلح" پانزدهم اردیبهشت 1330 نوشته است: "روز اول آوریل که یکشنبه بود، بعد از چند روز (در پاریس) به سراغش رفتم. دیدم تو زنبیل زباله‌ی اتاقش پر از کاغذپاره است. بعد معلوم شد سه تا رومان و چهار تا نوول‌هایی را که این اواخر - یعنی پیش از آمدن به فرنگ - نوشته، پاره کرده است. موضوع دوتای آنها را خودش برایم گفت. من به‌اصرار و حتی به‌حیله خواستم کاغذپاره‌ها را از چنگش دربیاورم ولی نگذاشت . می‌گفت: "دیگر نمی‌خواهم یک کلمه فارسی ازم بماند. بنویسند، دیگران بنویسند، به من چه . از من نباید بماند."________________در همین موقعی که هدایت آرزو داشت یک نان بخور و نمیری در پاریس داشته باشد و به کار و مطالعه‌ی خودش ادامه بدهد، ده‌ها و صدها نفر از تمام دستگاه‌های دولتی م مور مطالعه در اروپا بودند . در چنین وضعی که صدها نفر از صندوق دولت حقوق و خرج سفر و فوق‌العاده و انواع و اقسام مزایای مالی داشتند و در پاریس ولو بودند، هدایت با حقوق چهارصد و نود تومن می‌بایست در پاریس زندگی کند.در تمام عمر هدایت، صد یک توجهی که به دیگران می‌شد به هدایت نشد. در همان سال‌هایی که هدایت با بی‌اعتنایی و حتی با دشمنی هی ت حاکمه‌ی ایران رو‌به‌رو بود، صدها نفر افراد بی‌هنر مدال علمی و هنری گرفتند ولی در قبال هیچ یک از کارهای هدایت حتی دو سطر هم نه تمجید بلکه حتی تشکر هم ازش نکردند. شما بردارید ببینید کار هدایت را که مشابهش را وزارت معارف وقت حق‌الت لیف داده و دیگران نوشتند: هدایت ترانه‌های خیام را نوشته و با پس‌انداز کردن از حقوق ناچیز خودش آن را چاپ کرده و بعد از آن وزارت معارف حق‌الت لیف گزاف به فروغی و غنی داده که خیام بنویسند. خیام هدایت را با خیام فروغی و غنی مقایسه کنید . گناه هدایت فقط یک چیز بود: مناعت و بزرگ‌منشی. او می‌خواست به خاطر هنرش او را بشناسند نه به خاطر زدوبند و تملق گفتنش یا به خاطر افراد متنفذ خانواده‌اش. مقصود این‌که این عوامل در هدایت همگی ت ثیر خود را گذاشته بود.انجوی شیرازی و روزهای واپسین هدایت________________
سنگ نگاره‌های فیروز آباد اردشیر بابکان (اردشیر پور بابک) که گویش پارسی میانه آن ارتخشیر پاپکان ( artax r p pakan ) است، در سال 224 ترسایی، بر اردوان پنجم، واپیسین شاه اشکانی پیروز شد و با براندازی دودمان اشکانی، دودمان ساسانی را پدید آورد. سنگ نگاره‌های فیروز آباد، نگاره‌ای از جنگ میان سربازان پارتی و پارسی را نشان می‌دهد. این سنگ نگاره در فیروز آباد، کیلومتر 3 و 5 جاده فیروزآباد به شیراز هست که اندازه آن 17 متر و از این رو بزرگترین سنگ نگاره درون ایران است.به جز واپسین نگاره، همه نگارهای دیگر از تارنمای ایران اطلس برداشته شده‌اند.نگارگری (نقاشی) از سنگ نگاره فیروز آبادسنگ نگاره از سه بخش است: نخست، سرباز ساسانی را نشان می‌دهد که گردن سربازی پارتی را گرفته است.نگاره بخش نخستبخش دوم در میانه سنگ نگاره است و نشان می‌دهد شاپور یکم فرزند و جانیشین پس از اردشیر، بر وزیر اردوان پنجم پیروز آمده و نیزه‌ای را بر تن آن فرو کرده است.نگاره بخش دومبخش سوم در سمت چپ، مبارزه اردشیر و اردوان را نشان می‌دهد که اردوان شکست خورده و از روی از اسب بر زمین افتادن است.نگاره بخش سومسنگ نگاره دیگری از اردشیر هست که تاج گذاری آن را نشان می‌دهد. در آن اردشیر تاج پادشاهی را از اهورامزدا می‌گیرد و پسرکی در پشت اردشیر ایستاده و سپس سه نفر از بلند پایگان پارسی ایستاده‌اند که نخستین آنها شاپور پور اردشیر و جانشین پس از او است.نگاره تاج گذاری اردشیر بابکاننگاره زیر نشان‌های ارتش ساسانی را نشان می‌دهند که بر روی کلاه‌ها و زره اسبان نگاریده می‌شدند.نشان ارتش ساسانیساسانیان از استان فارس بودند و خود را بازماندگان هخامنشیان می‌دانستند. اشکانیان 500 سال و ساسانیان 427 سال بر ایرانشهر فرمانروایی کردند و از این رو دیرپا‌ترین دودومان ایرانیان اشکانیان هستند ولی از آن 500 سال اندک یادگاری نمانده است. داستان بپاخیزی، جنگ و پیروزی اردیشر بابکان در برابر اردوان پنجم در نسکی به فارسی میانه به نام کارنامه اردشیر بابکان آورده شده است.نسک کارنامه اردشیر بابکانآبشخورهای این نوشتهسنگ نگاره‌های فیروز آبادسنگ نگاره پیروزی اردشیر
همه چیز درباره چین چین با نام رسمی جمهوری خلق چین کشوری مستقل در آسیای شرقی واقع شده‌است. چین با مساحت 961 ' 596 ' 9 میلیون کیلومتر مربع سومین کشور پهناور جهان بعد از روسیه و کانادا و با جمعیت بیش از 1 ٫ 407 میلیارد نفر، پرجمعیت‌ترین کشور جهان است.پرچم چیننام رسمی: جمهوری خلق چینپایتخت: پکن( 21540000 نفر در سال 2018 )مساحت: 9572900 کیلومترمربع(سومین کشور بزرگ دنیا)جمعیت: 1398000000 نفر در سال 2019 (پرجمعیت‌ترین کشور جهان)نوع حکومت: جمهوری تک حزبی خلق با یک مجلس قانونگذاریرییس حکومت: رییس جمهور= شی جینپینگ(از سال 2012 )رییس دولت: نخست وزیر= وانگ کیشان(از سال 2018 )زبان: چینی ماندارینواحد پول: رنمینبی یوآن= 10 چیایو= 100 فن یک یوآن= 6543 ریال(در یک خرداد 1400 )شهر‌های مهم: شانگهای، چونگچینگ، گوانگژو، شنژنچین کشوری تک‌حزب با نام حزب کمونیست چین، بر 22 استان، 5 منطقه خودمختار، 4 شهرداری زیر نظر دولت مرکزی در چین (پکن (پایتخت)، شانگهای (بزرگترین شهر)، تیانجین، چونگ‌کینگ) و به غیراز سرزمین اصلی چین، 2 منطقه ویژه اداری (هنگ کنگ و ماکایو) حکومت می‌کند. چین با 14 کشور از شمال با روسیه، مغولستان و قزاقستان، از شرق با کره شمالی، از غرب با قرقیزستان، تاجیکستان، افغانستان و پاکستان و از جنوب با هند، نپال، بوتان، میانمار، لایوس و ویتنام مرز خاکی دارد. زبان رسمی چین، ماندارین بر اساس الفبای چینی با 1 ٬ 700 ٬ 000 ٬ 000 نفر گوینده، پرشمارترین زبان جهان، یکی از زبان‌های رسمی سازمان ملل متحد و یکی از سخت‌ترین زبان‌های جهان است. واحد پول چین یوان ( ) است. شی جین پینگ با عنوان رهبر عالی‌مقام، رییس‌جمهور مادام‌العمر، رییس‌جمهور جمهوری خلق چین و قدرتمندترین فرد جهان براساس وبگاه فوربز است. چین چشم‌انداز طبیعی متنوعی دارد، از استپهای جنگلی و بیابانهایی چون گبی و تکله‌مکان در ناحیه خشک شمالی نزدیک به مغولستان و سیبری روسیه گرفته تا جنگل‌های زیرگرمسیری در سرزمین‌های مرطوب جنوبی نزدیک به ویتنام، لایوس و میانمار. مناطق غربی کشور ناهموار است و رشته‌کوه‌های هیمالیا و تیان شان مرز طبیعی آن را با هند و آسیای میانه ترسیم می‌کنند. در مقابل، نواحی شرقی این کشور کم‌ارتفاع است و با ساحلی به طول 14 ٫ 500 کیلومتر در جنوب شرقی با دریای جنوبی چین و در شرق با دریای چین شرقی همسایه‌است که در سوی دیگرش تایوان، شبه جزیره کره، ژاپن و اقیانوس آرام قرار گرفته‌اند.چین باستان به عنوان یکی از گهواره‌های تمدن در جهان است که ابتدا این تمدن، در سواحل حاصل‌خیز رود زرد در دشت شمال چین به‌وجود آمد. چین شاهد دودمان شانگ، دودمان ژو، دودمان هان، دودمان شین، دودمان جین، دودمان سویی، دودمان تانگ، دودمان سونگ، دودمان لیایو، دودمان مینگ، دودمان چینگ، جمهوری چین بوده‌است. نخستین دودمان پادشاهی این کشور دودمان شیا در حدود قرن 21 پیش از میلاد بود و نخستین حکومتی که چین را متحد کرد دودمان چه‌این در 221 پ. م بود. نظام سیاسی چین بیش از هزاران سال مبتنی بر سلطنت مطلقه موروثی بود. آخرین دودمان پادشاهی این کشور هم چینگ بود که در 1911 با تشکیل جمهوری چین به رهبری کومینتانگ حزب ملی چین، نابود شد. چین در نیمه اول سده بیستم میلادی در دریایی از اختلافات و جنگ‌های داخلی و امپراتوری ژاپن در جنگ جهانی دوم غوطه‌ور بود. کمونیسم‌های چین از 1 اکتبر 1949 با رهبری مایو حکومت جمهوری چین را شکست دادند و انقلاب کمونیستی چین را تشکیل دادند. مخاصمات اصلی در 1949 با پیروزی کمونیست‌ها در جنگ داخلی و ت سیس جمهوری مردمی چین در سرزمین اصلی پایان یافت. جمهوری چین به رهبری کومین‌تانگ پایتخت خود را به تایپه در تایوان منتقل کرد و حکومت آن امروزه به تایوان، کینمن، جزایر ماتسو و چند جزیره دوردست دیگر محدود شده‌است. از آن هنگام جمهوری مردمی چین و جمهوری چین درگیر اختلافات سیاسی شدیدی با یکدیگر در مورد حق حاکمیت و وضعیت سیاسی تایوان بوده‌اند. مایو ابتدا روابط دیپلماسی کشور چین را با کشورهای جهان قطع کرد و باور به اتکا کلی به جمعیت داخلی بود. شوروی و چین بعنوان بزرگترین کشورهای کمونیستی در جهان، شکاف‌های فکری زیادی داشتند و هرکدام تعاریفی مختلف از کمونیسم داشتند. همچنین یک درگیری مرزی هفت‌ماهه بدون اعلان جنگ بین شوروی و چین در سال 1969 رخ داد و تا فروپاشی شوروی (تا سال 1991 ) نسبتا ادامه داشت. مایو با جهش بزرگ خواستار برنامه‌های اقتصادی کمونیستی بود که به عنوان یک شکست تلخ اقتصادی و یک فاجعه بزرگ انسانی تلقی می‌شود زیرا منجر به گرسنگی کشیدن و مرگ 14 تا 43 میلیون چینی شد. پس از مرگ مایو، مایوییسم کمرنگ شد و اصلاحات اقتصادی در چین توسط شیایوپینگ، برای پی‌ریزی یک اقتصاد باز صورت گرفت و چین یکی از سریع‌ترین رشدهای اقتصادی جهان را داشته‌است. این کشور هم‌اکنون بزرگترین صادرکننده و دومین واردکننده است و دومین اقتصاد بزرگ جهان بر پایه تولید ناخالص داخلی را در اختیار دارد. چین عضو دایم شورای امنیت سازمان ملل و سازمان‌های چندجانبه‌ای همچون سازمان تجارت جهانی، اپک، سازمان همکاری شانگهای و گروه 20 است. چین به عنوان کشوری دارای سلاح هسته‌ای از بزرگترین ارتش دایمی جهان و دومین بودجه دفاعی بزرگ جهان برخوردار است. چین از سوی برخی از دانشگاهیان، تحلیل‌گران نظامی، اقتصادی و سیاسی یک ابرقدرت در قاره آسیا لقب گرفته‌است. شی جین پینگ، قصد اجرای طرح راه ابریشم جدید را دارد و تاکنون دالان اقتصادی پاکستان چین احداث شده‌است. سیاست چین براساس قوانین کمونیستی است که اعتراضات گسترده‌ای مبنی بر لغو آن‌ها صورت گرفته‌است. چین کشوری سکولار است اما آزادی ادیان در آن وجود ندارد و سال‌ها آزار مسلمانان در چین جزو موضوع‌های مورد توجه در چین است. سانسور در چین نیز توسط حکومت چین صورت می‌گیرد و مردم چین دسترسی به اینترنت جهانی ندارد و از اینترنت ملی استفاده می‌کنند. اعتراضات هنگ کنگ جزو آخرین اعتراضات علیه کری لم رییس اجرایی هنگ کنگ، محسوب می‌شود که به شدت توسط حکومت سرکوب شد. همچنین ویکی‌پدیای چینی در چین فیلتر است و از آنجایی که در ویکی‌پدیا تقریبا هرکسی می‌تواند به جمع ویراستاران بپیوندد و فهرست‌ها را ویراستاری کند، امکان اظهار نظر آزاد در مورد موضوعات حساسی که برای دولت چین چالش‌برانگیز است در آن وجود ندارد. همچنین دیپلماسی چین بعداز مایو نیز به علت رتبه پایین چین در شاخص مردم‌سالاری و بدین ترتیب وجود مشکلات اجتماعی در چین موجب شده تا این کشور روابط نسبتا خوبی با جهان غرب و هند نداشته باشد. دیپلماسی چین بیشتر بر اقتصاد متمرکز است و با دیپلماسی قرض - تله یا دام بدهی شناخته می‌شود. از نوامبر 2002 تا ژوییه 2003 شیوع سارس در استان‌های جنوبی چین باعث بروز 8 ٬ 098 مورد بیماری احتمالی شد و در پایان مرگ 774 تن در 17 کشور گزارش شد. آخرین نوع ، کروناویروس سندرم حاد تنفسی 2 ( SARS - CoV - 2 )، در دسامبر 2019 در شهر ووهان چین با همه‌گیری در انسان شیوع پیدا کرد. کرونا ویروس پس از مدت کوتاهی موجب دنیاگیری کروناویروس در جهان شد. ضربات کرونا به امور حوزه دیپلماسی و تصور جهانیان از چینی‌ها شد. به دلیل عدم شفافیت‌ها، در نهایت آثار منفی کرونا بر موقعیت جهانی چین تا جایی پیش رفت که کشورهای گوناگونی چین را به مخفی‌کاری درباره انتشار کرونا و همدستی با سازمان بهداشت جهانی برای مخفی‌کاری خطاب کردند. به دلیل این، هم سازمان بهداشت جهانی کمک سالانه 400 میلیون دلار واشینگتن را از دست داد.همچنین مطالبی نیز درباره تاریخ چین وجود دارد که به خاطر طولانی شدن، در پست بعد قرار می‌گیرد.منبع: ویکی پدیادرود بر انسانیتپست‌های مرتبط: - % DA % 86 % DB % 8C % D8 % B2 - % D8 % AF % D8 % B1 % D8 % A8 % D8 % A7 % D8 % B1 % D9 % 87 - % D8 % AA % D8 % A7 % D8 % B1 % DB % 8C % D8 % AE - % DA % 86 % DB % 8C % D9 % 86 - scwwywad7bue - % DA % 86 % DB % 8C % D8 % B2 - % D8 % AF % D8 % B1 % D8 % A8 % D8 % A7 % D8 % B1 % D9 % 87 - % DA % 98 % D8 % A7 % D9 % BE % D9 % 86 - vet03ouoopee - % DA % 86 % DB % 8C % D8 % B2 - % D8 % AF % D8 % B1 % D8 % A8 % D8 % A7 % D8 % B1 % D9 % 87 - % DA % A9 % D8 % B1 % D9 % 87 - % D8 % AC % D9 % 86 % D9 % 88 % D8 % A8 % DB % 8C - etixw2qdrx0x
جاده ابریشم داستان تاسیس بریتیش پترولیوم این نوشته ترجمه کتاب بالا می‌باشد.در سال 1866 ، تنها تعداد کمی از هم کلاسی‌های ویلیام ناکس دارسی گمان می‌کردند که هم کلاسی شان در مدرسه وست منیستر، در آینده تبدیل به چهره‌ای خواهد شد که دنیا را تغییر خواهد داد. مخصوصا بعد از اینکه دارسی مدرسه را در تابستان همان سال ترک کرد. پدر دارسی صاحب تجارتی در Devon بود. پدرش در همان سال ورشکسته شد و خانواده از لندن به Rokhampton در ایالت Queensland استرالیا منتقل شد. دارسی (پسر) تحصیلات خود را در شهر جدید ادامه داد و به یک وکیل پولدار و صاحب نفوذ شهر تبدیل شد. تا اینکه در سال 1882 شانس به ویلیام رو آورد. سه برادر به نام مرگان به دنبال فرصتی بودند تا کوه‌های نزدیک به Rockhampton را برای پیدا کردن طلا استخراج کنند. جایی که گمان می‌شد منابع وسیع طلا در آن پیدا خواهد شد. برادران مرگان در جست و جوی شریک، رو به مدیر بانک شهر آوردند و مدیر بانک آنها را با دارسی آشنا کرد. دارسی که مجاب شده بود با این سرمایگذاری پولش چند برابر می‌شود با برادران مرگان و مدیر بانک یک سندیکا تاسیس کردند و بر روی برنامه برادران مرگان سرمایه گذاری کرد. خیلی زود برادران مرگان احساس کردند که منطقه اشتباهی آمده‌اند و سریع سهم خود را به ما بقی شرکا فروختند. اما آنها اشتباه بزرگی کردند. تنها مدتی بعد، معدن طلایی در آن کوه‌ها ( که دیگر به نام کوه‌های مرگان شناخته می‌شد) یافت شد که به عنوان یکی از بزرگترین اکتشافات معدن طلا شناخته می‌شود. ارزش سهم‌های فروحته شده 2000 برابر شد. حالا ویلیام از وکیل یک شهر کوچک تبدیک به یکی از ثرونمندان جهان شده بود. او صاحب بیش از 30 درصد معدن طلا بود. مدتی بعد ویلیام به لندن بازگشت و خانه‌ای مجلل در میدان Grosvenor لندن خرید و با گران‌ترین لوازم آن را پر کرد. او با شرکت Morris قراردادی گران برای طراحی داخلی بست. او سپس با Edward Burne - Jones ، هنرمند بریتانیایی، قراردادی برای تولید پارچه‌های طرح دار بست و موفقیت خوبی در آن به دست آورد. کاری که ویلیام خوب یاد گرفته بود زندگی کردن خوب بود. دو عکس از وی در گالری ملی بریتانیا موجود است که حالات وی را به خوبی نشان می‌دهد. ویلیام دارسی در حال (احتمالا) تعریف کردن ماجراجویی هایش برای یک دوستویلیام دارسی با ژستی قهرمانان و سیگار برگی در دستحالا شهرت و موفقیت دارسی همه جا پیچیده بود و به همان نقطه‌ای رسیده بود که برادران مرگان رسیده بودند. به دنبال فرصت‌های بیشتر و سرمایه گذاران پولدار. یکی از این فرصت هایی که پیش آمد آشنایی وی با آنتونی کتابچی، از مسولین دربار قاجار، بود. این ارتباط از طریق Henry Drummond Wolff ، فرستاده‌ی بریتانیا به تهران، انجام شد. با وجود اینکه کتابچی به خاطر زمینه ارمنی بودنش یک کاتولیک بود ولی در دربار قاجار نفوذ زیادی داشت و به رییس کلی گمرک ایران رسیده بود. به همین خاطر در پروژه‌های زیادی نفوذ داشت.کتابچی تا آن موقع تلاش‌های زیادی برای آوردن سرمایه گذاران خارجی به ایران انجام داده بود. وی می‌خواست با این کار وارد بخش بانکی شود و خود را وارد تجارت تولید و پخش تنباکو کند. این تلاش‌ها با هدف میهن دوستی صورت نمی‌گرفت. کتابچی می‌دانست با این کار وارد حلقه پولدار‌ها خواهد شد.در آن زمان خط تجارتی بین لندن، پاریس، سنت پترزبورگ، و برلین وجود داشت. خط تجارتی که در آن دیپلمات‌ها، سیاست مداران، و تجار راه تاراج ایران را فهمیده بودند. کشوری که تلاش هایش برای توسعه به نتیجه نرسیده بود و راه‌های گذشته برای کشور داری هم به بن بست رسیده بود سپردن ارتش و موقعیت‌های حساس مدیریت کشور به خارجی‌ها. هر قدم رو به جلوی ایران منجر می‌شد به چند قدم رو به عقب. انتقاد‌ها متوجه هییت حاکمه بود. برای مدت طولانی شاهان ایرانی همانند بچه‌های لوس تربیت می‌شدند. آن‌ها یاد گرفته بودند تا در بازی قدرت‌های بزرگ دخالت نکنند و در عوض جایگاه خود را در این قسمت مهم از دنیا حفظ و پولی در مقابل آن دریافت کنند. رشوه در دربار حرف اول را می‌زد.اما زمانی که کتابچی از طریق Henry Drummond Wolff با ویلیام دارسی آشنا شد دیگر به صنعت بانکی و یا تنباکو فکر نمی‌کرد. دارسی بهترین فرد برای تجارت منابع طبیعی بود. کتابچی به دارسی پیشنهادی کرد تا موفقیتش در استرالیا با طلای زرد را با طلای سیاه در ایران تکرار کند.اولین تلاش‌های سیتماتیک برای پیدا کردن منابع طبیعی در دهه 1850 انجام شده بود. در حالی که ثروتمندان در حال بهره برداری از منابع مکان هایی مانند طلای کالیفرنیا یا جلگه‌ی Witwatersrand در آفریقای جنوبی بودند، Paul Julius Reuter ، موسس خبرگزاری رویترز، به ایران آمده بود. وی توانسته بود حق انحصاری استخراج معادن زغال، آهن، مس، و نفت را در سراسر ایران به دست بیاورد. همچنین حق انحصاری ساخت جاده‌ها، پروژه‌های عمومی، و دیگر پروژه‌های زیر ساخت را کسب کرده بود. اما به هر دلیل رویترز در ایران به موفقیت نرسید. از این دلایل عصبانیت عمومی، مخالفت‌های سید جمال الدین اسد آبادی بود. وی گفته بود این امتیاز کنترل دولت را به دست دشمنان اسلام می‌دهد. البته مخالفت‌های بین المللی هم با این امتیاز صورت گرفت و در نهایت یک سال بعد امتیاز رویترز لغو شد. البته رویترز 10 سال بعد یعنی در سال 1889 امتیازی دیگر دریافت کرد که در آن می‌توانست منابع طبیعی ایران به غیر از فلز‌های قیمتی را استخراج کند.ویلیام دارسی که با پیشنهاد کتابچی تحریک شده بود گزارش هایی که زمینشناس فرانسوی یک دهه پیش در مورد منابع نفتی ایران منتشر کرده بود، مطالعه کرد و با تایید Boverton Redwood متخصص حوزه نفت بیشتر ترغیب به این طرح شد. ویلیام دارسی ابتدا با وزارت خارجه بریتانیا هماهنگی‌های لازم را انجام داد و سپس از نفوذ Edouard Cotte ، نماینده رویترز در ایران که نفوذ زیادی در دربار مظفرالدین شاه داشت، کتابچی و Henry Drummond Wolff استفاده کرد و درخواست خود را پیش برد. وی به صورت رسمی Alfred Marriott را به عنوان نماینده خود و برای معرفی اولیه به سوی دربار فرستاد. طی نامه‌ی معرفی که در پای آن امضای وزیر خارجه بریتانیا بود، دربار ایران این طور برداشت کرد که دولت بریتانیا از دارسی حمایت می‌کند. البته زحمت اصلی را در این بین کتابچی کشیده بود. در گزارشی آمده است که کتابچی تمامی وزرا، درباریان و حتی پیشخدمت شخصی شاه که برای وی قلیون و چای صبحانه را می‌آورد با رشوه متقاعد کرده بود تا این امتیاز را به دارسی بدهند. همه‌ی خبر‌ها موید این بود که این امتیاز به دارسی داده خواهد شد. دارسی هر رشوه‌ای که لازم بود پرداخت کرد. و در یک مهمانی در تهران نماینده دارسی اعلام کرد که شاه با قرارداد موافقت کرده است. در مقابل شاه طلب 20 هزار پوند پول نقد، 20 هزار پوند سهم در شرکت نفتی و 16 درصد سهم از سود سالیانه را کرده بود. امتیاز هایی که به دارسی اعطا شد به این قرار بود: جست و جو، استخراج، توسعه، و فروش گاز، نفت، آسفالت، و اوزوکریت در سراسر ایران برای مدت 60 سال. بعلاوه وی حق انحصاری ساخت و کشیدن خط‌های لوله، پایگاه‌های ذخیره، پالایشگاه‌ها، و پمپ بنزین‌ها را به دست آورد.
زندگی بزرگان حاشیه زاینده‌رود به روایت تاریخ مونث رودخانه‌های بزرگ همواره تمدن‌های بزرگ را ساخته‌اند. مهم‌ترین آن‌ها نیل است که هرچند دو سرچشمه دو شعبه معروف آن، یعنی نیل آبی و نیل سفید، در دو کشور دور از مصر قرار دارد، اما آبرفت‌های آن کشاورزی و تمدن غنی هفت‌هزار سال پیش را پدید آورد که امروزه جهان‌گردان را از سراسر جهان فرامی‌خواند تا معماری پرشکوه آن را ستایش کنند. برای رودخانه‌ها در زبان‌های مختلف کلمات معرف مونث به کار می‌برند و نیل را هم "مادر نیل" نامیده‌اند. رودخانه در ادبیات ملل همواره نقش پررنگی داشته‌است. مارک تواین ( 1835 - 1910 ) پرشورترین ستایشگر رودخانه موطن خود (روستای فلوریدای میسوری) یعنی می‌سی‌سی‌پی بود که شاهکار خود "زندگی بر روی می‌سی‌سی‌پی" ( 1883 ) را درباره آن نوشت. ماجراهای هاکلبری‌فین ( 1884 ) نیز در حاشیه این رودخانه می‌گذرد. تام دیگر قهرمان مارک تواین نیز تحت هدایت یک زن (عمه خود) بزرگ شد، گویی رودخانه همواره با یک زن پیوند یافته است.در این مقاله شجره‌نامه خانواده‌هایی را بررسی می‌کنیم که از فرزندان حاج ملا علیرضا (حاج آخوند، متولد سال 1184 ش) به شمار می‌آیند و در میان آنان چهره‌های برجسته‌ای پدید آمدند که تاریخ اصفهان به آن‌ها می‌بالد. این شجره‌نامه مربوط به خانواده‌هایی است که در شهرهای کوچک حاشیه رودخانه زاینده‌رود زندگی می‌کردند. شجره‌نامه‌ها در ایران معمولا پدرسالارانه است و بر محور افراد مذکر خانواده‌ها شکل می‌گیرد و دختران در آن‌ها نادیده گرفته می‌شوند. مثلا آیت‌الله شاه‌آبادی، عارف برجسته و استاد امام خمینی، هفده فرزند داشته است اما امروز تنها از نسل و خانواده پسری او مطلعیم. چه‌بسا در خانواده دختری او نیز افراد برجسته‌ای باشند که نامی از آن‌ها در میان نیست. در این نوشته، زندگی بزرگان حاشیه زاینده‌رود را روایت می‌کنیم و در مقابل تاریخ مذکر (اصطلاحی از رضا براهنی)، این تاریخ را "مونث" می‌نامیم.در آغاز، دو نوع شجره‌نامه مونث و مذکر را با دو کتاب مقایسه می‌کنیم که اولی از رضا صناعی، نویسنده شجره‌نامه موضوع این مقاله است.صناعی روزی در میان جمعی قرار می‌گیرد که به دیدار یکی از بزرگان کهن‌سالی که محل اتصال خانواده‌هاست، رفته بودند. در آنجا درمی‌یابد بسیاری از افراد حاضر در جمع را نمی‌شناسد این موضوع او را که بازنشسته ارتش بوده، وامی‌دارد تا چند سالی را برای یافتن حلقه‌های ارتباطی بین این خانواده‌ها وقت صرف کند. نگارنده مقاله شخصا او را نمی‌شناسد، اما همت بالای او را ستایش می‌کند و اینکه او بدون دریافت دیناری این پروژه را تا به آخر پیش برده است. گفته می‌شود پس از تکمیل این شجره‌نامه آن را به هزینه خود در دو نوبت ( 1382 و 1390 ) چاپ و به‌رایگان به همه کسانی که نام آن‌ها در کتاب آمده است اهدا کرده و هدف او، چنان‌که خود در مقدمه می‌گوید، افزایش پیوندهای اجتماعی بین این خانواده‌ها بوده است. چند سالی پیش از چاپ اول این کتاب، در تبریز کتاب دیگری ( 1376 ) چاپ شد که نسب‌نامه شاخه‌ای از طباطبایی‌های تبریز (به قلم سید جمال ترابی طباطبایی) است و از آن جمله، عارف جلیل‌القدر حاج میرزاعلی قاضی طباطبایی (فرزند میرزا حسین از نسل میرزا محمدتقی قاضی) است. نکته جالب توجه در مقایسه این دو نسب‌نامه این است که شجره‌نامه حاج ملا علیرضا بیشتر از ناحیه نسوان (زنان) ترسیم شده و در آن نام بسیاری از زنان برجسته آمده است درحالی‌که در نسب‌نامه طباطبایی تبریز همه اسامی متعلق به مردان است. این امر در واقع به هدف نویسنده شجره‌نامه حاج ملا علیرضا (حاج آخوند) هم مربوط می‌شود. او هدف خود را آشنایی بیشتر با وابستگان نسبی و سببی اعلام کرده است یعنی در جست‌وجوی افزایش سرمایه اجتماعی و پیوندهای اجتماعی است که در گفتمان جنسیتی، زنان حامل این نقش هستند. در ادامه، ابتدا به کاری پرداخته می‌شود که در متن کتاب کمتر به آن توجه شده و آن معرفی تفصیلی افرادی است که به کارهای آن‌ها در شجره‌نامه اشاره نشده است. ازآنجاکه نگارنده بسیاری از این اطلاعات را در اختیار نداشت، ناگزیر از طریق مصاحبه با افراد مسن فامیل سعی در زنده ساختن این خاطرات داشته و از طریق مصاحبه‌های متعدد این اطلاعات را اعتباریابی کرده است مثلا همه این افراد مسن عبدالمجید دری مدیر و پایه‌گذار مدرسه باغ بهادران را که با ترکه‌های چوب انار دانش‌آموزان را ت دیب می‌فرمود و اشرف سادات را که معلمی مهربان بود و او را تالی حضرت فاطمه می‌دانستند، به یاد می‌آورند. هفت شهری که به آن‌ها اشاره می‌شود در نواحی مختلف در کنار یا نزدیک زاینده‌رود هستند و در هر شهر یک زن نقطه گره شجره‌نامه است.:::: لنجاندر سال 1114 ش ( 1735 م) موسی سرسلسله این خانواده در لنجان به دنیا آمد. اهمیت او بیشتر مربوط به نوه او علیرضا (فرزند علی‌اکبر فرزند ارشد موسی) است که در سال 1184 ش ( 1805 م) متولد شد. در ایران اوضاع خوبی حاکم نبود. جنگ‌های ایران و روس از سال قبل از آن آغاز شده و فتحعلی‌شاه برای بسیج مردم علیه روسیه به علمای دینی روی آورده بود. 2 علیرضا به مدرسه علوم دینی اصفهان رفت و در آنجا تحصیل علوم دینی کرد. پدرش بعد از پایان تحصیلات برای او دختر ملا حسن واعظ را خواستگاری کرد. ملا حسن واعظ پیش‌نماز سده بود و دو همسر داشت که این دختر از همسر باغ بهادرانی او بود. موقعیت و طالع ملا علیرضا وقتی بالا می‌گیرد که او در خدمت یکی از اخلاف صفویه یعنی عباسقلی میرزای صفوی (هم‌عصر فتحعلی‌شاه) درمی‌آید و هم معلم فرزندان او و هم مباشر املاک فراوان او می‌شود. همسر علیرضا ملقب به حاج بی‌بی (متولد 1186 ش) هم نقش کلیدی در این خانواده دارد. در این زمان، ظل‌السلطان حاکم اصفهان که از دوستان عباسقلی میرزاست، از علیرضا می‌خواهد معلمی فرزندان او یعنی صارم‌الدوله و معتمدالدوله را بر عهده بگیرد. صارم‌الدوله علی‌رغم پدر بدنام خود، با ت سیس دبیرستان صارمیه نام نیکی در بین مردم اصفهان دارد. مرکز حکومت او باغ نو است. ملا علیرضا به باغ نو راه می‌یابد. دلیل شهرت او به حاج آخوند و همسرش حاج بی‌بی سفر آن‌ها به مکه است. ملا علیرضا عمری طولانی یافت و در 96 سالگی، پس از مرگ همسر اول، زوجه جدید اختیار کرد و در کربلا مقیم‌شد. او از این همسر دوم، دختری به نام رباب پیدا می‌کند. نویسنده این سطور در نوجوانی این دختر را که پس از ازدواجی ناموفق دیگر ازدواج نکرده بود، در منزل مادربزرگ خود (کوچه شهشهان) دیده بود. مهندس علی‌اکبر اخوت، فارغ‌التحصیل دانشگاه کارلزروهه آلمان که مت سفانه در 21 بهمن 1396 فوت کرد، رباب مومنی را طبق وصیت آن مرحوم به خواجه ربیع انتقال داد و در آنجا دفن کرد.:::: از چالشتر به اصفهان و کرمانشجره‌نامه‌ها معمولا دارای نقاط گرهی در نمودار گرافیکی خود هستند. نقاط گرهی شجره‌نامه حاضر، برخلاف شجره‌نامه‌های دیگر مربوط به مردان نیست. یکی از این نقاط گرهی فاطمه سلطان فرزند اول حاج آخوند است. این دختر همسر محمدحسن فرزند دوست نزدیک حاج آخوند یعنی ملا مومن چالشتری است که در سفر مکه با هم ملزم رکاب و دوست بوده‌اند اما از این پسر مهم‌تر، دو دختر ملا مومن یعنی حمیده خاتون و خدیجه سلطان هستند که به‌ترتیب با سید حسن و میرزا رضا، فرزندان سید ابراهیم سرسلسله خاندان اخوت ازدواج می‌کنند. خدیجه سلطان مادربزرگ والده دکتر ابوتراب نفیسی است. خانواده نفیسی اصالتا اهل کرمان‌بودند و جد اعلای آن‌ها برهان‌الدین نفیسی بوده که به اصفهان می‌آید و مزارع و املاکی در پوده اصفهان خریداری می‌کند. فرزند حاکم کرمان ظهیرالدوله شیخی بود و برهان‌الدین نفیس به‌دلیل فضای کرمان به شیخیه گرایش داشت. ابوتراب نفیسی که سال‌ها ریاست دانشگاه اصفهان را بر عهده داشت در سال 1293 شمسی (سال آغاز جنگ جهانی اول) در همین پوده به دنیا آمد. او بعدا با بتول اخوت (فرزند عبدالجواد اخوت) ازدواج کرد. خاطرات عبدالجواد اخوت که تحت عنوان "تجارت تا طبابت" چاپ شده، تصویری زنده از اصفهان حدود یک قرن پیش ارایه می‌دهد. برادر او احمد نفیسی شهردار تهران بود و در زمانی که در دوره پهلوی دوم، استادان دانشگاه در برابر تغییر ریاست دانشگاه (دکتر حکمی) که در واقع ایجادکننده دانشگاه اصفهان بود، موضع گرفته و تصمیم به ترک خدمت گرفته بودند، پیشنهاد کرد برادرش ابوتراب نفیسی به این سمت گمارده شود. مدیریت او مورد پذیرش همه استادان بود و در دوره فعالیت او دانشگاه علوم پزشکی به اوج خود رسید و ساختمان‌های فعلی پزشکی و داروسازی و زیست‌شناسی و علوم و زبان ساخته شد. او پزشک حاذقی بود و مطبی در ابتدای کوچه کلینیک قایدی داشت. منزل او در جوار همین مطب بود و بعدها به کوچه باغ جنت در ابتدای خیابان شمس‌آبادی نقل مکان کرد. از فرزندان او مجید نفیسی دوست نزدیک هوشنگ گلشیری رمان‌نویس و ادیب بزرگ است. گلشیری در میان دوستان خود بیش از همه به بهرام صادقی و مجید نفیسی اشاره می‌کند و آثار داستانی اولی و شعرهای دومی را می‌ستاید. حمید نفیسی که استاد تاریخ سینما در دانشگاه هاروارد است و کتاب "تاریخ اجتماعی سینمای ایران" او در این اواخر ترجمه شده، فرزند دیگر ابوتراب نفیسی است. حمید نفیسی در مقدمه کتاب فوق شرح می‌دهد که همسایه آن‌ها حشمت‌الله دهش پس از بازگشت از آلمان، یک دوربین آگفای 35 میلی‌متری برای او آورد که عشق به سینما را در او بارور کرد. مهدی نفیسی فرزند دیگر او هم استاد جامعه‌شناسی در دانشگاه هایدلبرگ است. آذر نفیسی دختر احمد نفیسی هم استاد ادبیات در دانشگاه جان هاپکینز آمریکاست و کتاب "نابوکوف‌خوانی در تهران" او مشهور است. برادر دکتر ابوتراب نفیسی، عبدالحسین نفیسی از رجال مشهور در آموزش‌وپرورش ایران و تدوین‌کننده سند تحول آموزش‌وپرورش است. 1 برادر دیگر او حسن نفیسی در زمان پهلوی دوم رییس دانشگاه آزاد 2 بود. همسر ابوتراب بتول اخوت است. همسر حسن و عبدالحسن نیز مهین اخوت و مریم اخوت هستند. در این دو خانواده ازدواج‌های فامیلی بسیار زیاد است.در میان همه افراد این خانواده پدر نگارنده این سطور، جواد عریضی تنها فرد غیر شیخی است. او در آغاز دوران دبیری، در مدرسه دخترانه شهناز اصفهان در طوقچی، به تدریس فیزیک اشتغال داشت. همسر او زینت اخوت در همان مدرسه، هنر تدریس می‌کرد و آشنایی آن‌ها منجر به ازدواج شد. این سنت‌شکنی به‌دلیل اهمیت شغل دبیری در آن سال‌ها بود. 3 :::: از پاریس به کرمانهانری کربن در کتاب زیبای خود به نام " corpes spiritual et terre celeste " که با عنوان "ارض ملکوت" به همت ضیاءالدین دهشیری (ترجمه اول) و انشاءالله رحمتی (ترجمه دوم) به فارسی درآمده و در سال 1396 بهترین کتاب در حیطه الهیات شناخته شده است، به بزرگان ایران، یعنی شهاب‌الدین سهروردی، محیی‌الدین عربی، عبدالکریم جبلی، داوود قیصری، شمس‌الدین محمد لاهیجی، صدرالدین شیرازی، محسن فیض کاشانی، احمد احسایی، شیخ محمد کریم خان کرمانی و شیخ ابوالقاسم خان کرمانی می‌پردازد. نفر اول پایه‌گذار فلسفه نور ایرانی در مقابل فلسفه وجود و نفر دوم عارف مشهور و نویسنده کتاب فصوص است. سه اثر معروف انسان کامل مربوط به محی‌الدین عربی، عبدالکریم جبلی و عزیزالدین نسقی است که مقایسه آن‌ها مقاله مجزایی می‌طلبد. سومی و چهارمی بیشتر با شرح دو اثر عرفانی گلشن راز شبستری و فصوص‌الحکم ابن‌عربی شناخته شده‌اند. دو شخصیت برجسته فیاض لاهیجی و فیض کاشانی شارح ارتدکس (راست‌اندیشانه) ملاصدرا هستند و احمد احسایی‌در دو کتاب خود، "مشاعر" و "عرشیه" دو اثر ملاصدرا را شرح می‌کند. هانری کربن شیفته عالم مثالی بود که از آن با عبارت لاتینی mundus imaginalis تعبیر می‌کرد. او عالم مثالی را در مکتب شیخیه و پایه‌گذار آن احمد احسایی می‌دید و آن را کاملا معادل "هورقلیا" می‌خواند که اصطلاح معروف شیخ احمد احسایی است. او به دعوت شیخ ابوالقاسم خان کرمانی، پنجمین جانشین احمد احسایی، به ایران آمد و شیفته آنان شد به‌گونه‌ای که نیم بیشتر کتاب خود را به ارض عرفانی هورقلیا اختصاص داد. دکتر ابوتراب نفیسی، پدر و تمام برادرانش نماینده مکتب شیخی کرمان بودند. شیخیه کرمان و تبریز هردو در مقابل فتنه باب قرار گرفتند و ملاباشی که باب را محاکمه کرد (این محاکمه به اعدام باب در 1850 منجر شد)، به روایت عباس امانت (تاریخ‌نگار برجسته ایران)، به شیخیه گرایش داشت. ستارخان هم خود شیخیه تبریز بود. ابوتراب نفیسی نماینده ادامه شیخیه کرمان از ملا باقر همدانی است که به فرقه باقریه معروف‌اند. حاج مشیرالملک نایینی که در دوره ناصرالدین‌شاه، در 1301 ق،پس از ازدواج به شهر اصفهان آمد، به شیخیه گرایش یافت و پیوندهای سببی بین خانواده مشیر (فاطمی) و نفیسیص از اینجا افزایش یافت. فرزندان حاج مشیرالملک عضو دارالشوری کبری ناصری بودند که میرزا حسن خان سپهسالار آن را پایه گذاشت، اما بعدا منحل شد و زمینه مجلس شورا در دوره مشروطیت شد.:::: اصفهانحاج سید علی‌محمد نوه سید ابراهیم، بزرگ خانواده اخوت اصفهان است. در بخش قبلی اشاره شد که دختران ملا مومن با فرزندان سید ابراهیم جد اعلای خانواده اخوت ازدواج می‌کنند. حاج سید علی‌محمد بازرگانی مشهور در اصفهان بود و چون با حاج مشیرالملک و فرزندان او پیوندی نزدیک داشت، از خانه‌ای شاهانه و بزرگ در محله شهشهان برخوردار بود که بعدها میراث فرهنگی اصفهان آن را، که در حدفاصل کوچه نصیب و خیابان مدرس قرار داشت، ثبت ملی کرد. او سه پسر داشت: عبدالحسن ( 1295 ، تاجر)، ابوالحسن ( 1300 ، تاجر) و علی‌اکبر اخوت ( 1313 ، مهندس فارغ‌التحصیل از آلمان). آخرین پسر او یک سال پیش در 83 سالگی از دنیا رفت. مادر آن‌ها رقیه عبد، دختر فاطمه سلطان فرزند ارشد حاج آخوند بود. حاج سید محمد سه دختر داشت: ملوک‌السادات ( 1307 )، فخرالسادات ( 1316 )، زینت‌السادات ( 1318 ). خوشبختانه هر سه اینان در قید حیات‌اند. رحیم اخوت نویسنده برجسته معاصر که رمان‌های مشهور "تعلیق" و "نام‌ها و سایه‌ها" را نوشته و کتاب دوم او جوایز یلدا، مهرگان و پکا را گرفت، فرزند ارشد ملوک‌السادات است. دکتر احمد اخوت متخصص مشهور گوش، حلق و بینی اصفهان فرزند ارشد ابوالحسن است. همسر فخرالسادات، مهندس کمال‌الدین دری ( 1309 - 1393 ) طراح پالایشگاه بندرعباس و از بالاترین مهندسین نفت کشور بود. همسر زینت‌السادات، جواد عریضی ( 1306 - 1376 ) فوق لیسانس فیزیک و اولین رییس دبیرستان هراتی بعد از انقلاب بود. فرزند برادر محسن کمال‌الدین دری، دکتر بهروز دری است که پس از انقلاب سال‌ها معاون مالی و اداری دانشگاه شهید بهشتی بود. عروس مهندس دری به نام فاطمه شیرازی از برجسته‌ترین دانشمندان آمریکا در زمینه تصفیه آب است که در مقابل دو روش فیزیکی و شیمیایی تصفیه آب، پایه‌گذار روش زیستی است که در آن، نیترات یا آمونیاک آب را به‌وسیله باکتری‌هایی که آن‌ها را مصرف می‌کنند، تصفیه می‌شود.:::: مدیسه و باغ بهادرانآقا سید محمد بعد از ازدواج با دختر کدخدا حاج محمد صفی صاحب دو دختر و سه پسر به نام‌های سید مرتضی، سید مصطفی و سید مجتبی شد. آیت‌الله مدیسه‌ای مرجع تقلید بزرگ شیعیان که اکنون خیابان سید ابوالحسن اصفهانی به نام اوست با سید مرتضی پسرعمو بودند و با یکدیگر برای درس خواندن در مدرسه نیم‌آورد اصفهان طلبه شدند. سید مرتضی پس از طی مرحله مقدمات، درس طلبگی را ادامه نداد و پزشکی سنتی را نزد حاج میرزا باقر حکیم‌باشی فرا گرفت و بعدا در باغ بهادران به طبابت پرداخت. او با خدیجه سلطان دختر حاج آخوند (با خدیجه سلطان دختر ملا مومن چالشتری اشتباه نشود) ازدواج کرد. هشت فرزند حاصل این ازدواج بود که از میان آن‌ها دکتر ابراهیم چهرازی که او را پدر روان‌پزشکی نوین ایران می‌دانند، مشهورتر است. او در آمریکا درجه استاد تمامی گرفت و در 102 سالگی ( 1389 ) در آمریکا فوت کرد و در باغ بهادران به خاک سپرده شد. برادرش دکتر حسین حکیمی (متولد 1285 ) و همسرش فرنگیس جلالی هستند. حسین حکیمی در 73 سالگی در سوییس فوت کرد و همان‌جا به خاک سپرده شد. دکتر سید حسن چهرازی (متولد 1303 ) با طاهره یزدانی (متولد 1306 ) ازدواج کرد. طاهره یزدانی اولین زن لیسانسیه ایرانی است که در تهران تحصیل کرد و معلم دبیرستان‌های اصفهان بود. او زنی سخت متدین و مهربان بود. نگارنده با بسیاری از دانش‌آموزان او مصاحبه کرده است. آن‌ها او را سخت دوست می‌داشتند و همگی در مراسم تدفین او در آخرین روز خرداد سال 1388 شرکت کردند. بسیاری از آن‌ها روش‌های آموزشی او را در دبیرستان بهشت‌آیین، ملهم از مونته‌سوری می‌دانستند. او خود گاهی در کلاس درباره مونته‌سوری سخن گفته بود و حتی از مبارزه او با دیکتاتوری موسیلینی یاد کرده و از دانش‌آموزان خواسته بود تن به استبداد ندهند موضوعی که بیانش در زمان پهلوی دوم شجاعت می‌خواست. خواهر دیگر چهرازی‌ها (طیار) سلطان‌آغا (متولد 1286 ) است که با محمدحسن دانشور (متولد 1274 ) ازدواج کرد و حاصل این ازدواج سه پسر به‌نام‌های اصغر، اکبر و داریوش بود. دکتر حسین حکیمی فرزندی نداشت به همین دلیل داریوش را همسر او، فرنگیس جلالی بزرگ کرد. اکبر اکنون پزشک اصلی شهر باغ بهادران است. فرنگیس جلالی دختر حاجی خان جلالی است. در تاریخ مشهور است که او عامل ترور محمدعلی‌شاه بوده و شرط کرده بوده است که اگر در این امر موفق نشود، همسر خود (ربابه) را طلاق می‌دهد و همین کار را می‌کند. طاهره یزدانی در تمام دوران کاری خود معاون دبیرستان بهشت‌آیین اصفهان بود. خواهر دیگر چهرازی‌ها اشرف‌السادات چهرازی است که با ابوالقاسم چهرازی عکاس معروف اصفهان که بیشتر عکاسان قدیمی شاگرد او بوده‌اند پیوند زناشویی می‌بندد. نگارنده با بسیاری از دانش‌آموزان او در مدرسه باغ بهادران مصاحبه کرده است. همگی آن‌ها پرورش خود را مدیون او می‌دانستند و حتی او را با اولیای خود مقایسه می‌کردند. فرزندان پسر او ایرج، بیژن، بهروز و بهزاد هستند. بیژن در زمان پهلوی دوم، شخصیت سیاسی بسیار مشهور و از اعضای کنفدراسیون بود. او سال‌های زیادی را به‌همراه همسر خود شکوه اعظم همایی در زندان گذراند. لطف‌الله میثمی با او همکلاس بود و در کتاب‌هایش به نیکی از او یاد می‌کند.:::: نوگورونمحمدعلی تدین همسر حمیده دختر حاج آخوند است. او پنج فرزند داشت. سه فرزند او به نام‌های محمدباقر ( 1272 1343 )، عبدالمجید ( 1285 1347 ) و نیره ( 1283 1365 ) دوران کودکی را پشت سر گذاشتند و دو فرزند دیگر او در کودکی فوت کردند. نوگورون منطقه‌ای زیبا در حاشیه رودخانه، نزدیک پل کله و قبل از مدیسه است. آنان نسلی عجیب از معلمان بسیار موثر اصفهان را تشکیل می‌دهند. محمدباقر و عبدالمجید مدرسه باغ بهادران را پایه‌گذاری کردند. نیره مادر طاهره یزدانی ناظم محبوب و پرقدرت دبیرستان بهشت‌آیین اصفهان است. عبدالمجید دری مدیری بسیار پرقدرت بود اما این قدرت بیشتر به جدیت متمایل بود تا خشونت. دانش‌آموزان مدرسه باغ بهادران نظم او را به خاطر داشتند و خاطرات خود را برای نگارنده بازگویی کردند. عبدالمجید با عالم خانم (متولد 1300 ) دختر غلامرضا نوگورانی ازدواج کرد.:::: سدهحاج حیدر معتمدی همسر طوبی عبد است. او هفت فرزند داشت که دو نفر از فرزندان او، یعنی اسفندیار معتمدی مولف کتاب‌های دبیرستانی فیزیک و دکتر محمود معتمدی شهرت بیشتری دارند. اسفندیار معتمدی درعین‌حال تاریخ مدارس ایران و تاریخ فیزیک در ایران را در کتاب‌های متعدد تحریر کرده است. بیشتر کتاب‌های او را انتشارات فاطمی چاپ کرده و آثارش در تاریخ‌نگاری آموزش بی‌تردید موثر است.:::: همامفاضل همامی (ملا محمد همامی) که شاعر و دبیر دبیرستان‌های اصفهان بود، فرزند محمدحسن (فرزند ملا مومن) است. او که در سال 1319 شمسی ( 1940 ) در عصر رضاشاه فوت کرده، فرزند پسری به نام علی داشته که در سال 1277 شمسی متولد می‌شود. او دبیرستان ادب (آن زمان کالج ادب) را به پایان می‌برد و از طریق معلم خود دکتر کار (پایه‌گذار مدرسه کار اصفهان) مترجم ژنرال سایکس سیاستمدار معروف انگلیسی می‌شود. نقش مهم او به ارتباط شیخ خزعل با شرکت نفت ایران و انگلیس (بعدا BP ) مربوط است. او از طریق امیرقلی امینی خاطرات خود را در روزنامه اصفهان و قبل از آن در مجله خاطرات وحید چاپ کرد. دختر او بتول، همسر علی‌اکبر اخوت است که قبلا معرفی شد.همان‌طور که اشاره شد، دختران شجره‌نامه حاج آخوند با شهرهای حاشیه زاینده‌رود پیوند دارند. با مرگ زنده‌رود خانواده‌های مشهور حاشیه آن نیز به اصفهان مهاجرت کردند و آن تاریخ تبدیل به رویایی نوستالژیک شد. رضا براهنی از تاریخ مذکر شواهدی آورده است اما شجره‌نامه حاج آخوند بدون تردید مثال نقضی بر نظریه تاریخ مذکر است و اعضای این خانواده با چهره‌های فرهنگی اصفهان ارتباط عمیقی داشتند. به‌عنوان‌مثال، به مصاحبه کیوان قدرخواه (سراینده شعر بی‌نظیر "سایه‌های نیاصرم") با کانال چهار تلویزیون درباره نقاشی‌های نوشین نفیسی (کوچک‌ترین فرزند دکتر نفیسی) در گالری کلاسیک یا مصاحبه ناهید دایی‌جواد، پس از مرگ قدرخواه، درباره رحیم اخوت و تکمیل رمان نیمه‌تمام قدرخواه با مجله برای‌فردا اشاره‌می‌کنم.:::: راز شگفت‌آور تاریخ مونثخواننده‌های این مقاله رابطه‌های تودرتوی خانواده‌های نفیسی، اخوت، دری، فاطمی و هماهی را که ریشه‌های آن از دوره فتحعلی‌شاه در حاشیه زاینده‌رود شکل‌گرفته است دریافته‌اند. مثلا برادران متعدد نفیسی تقریبا همگی با خانواده اخوت ازدواج‌کرده‌اند. اگر این ازدواج‌های درون‌فامیلی نبود، هرگز این تاریخ مونث شکل نمی‌گرفت و اگر گره‌های پیونددهنده شجره‌نامه با مردان نوشته می‌شد نیز همین رابطه‌ها دیده می‌شد. با این حال نویسنده شجره‌نامه ترجیح داده است از زنان این خانواده روایت کند. نویسنده این مقاله دریافته است که هر دو فرد سرسلسله این پیوندهای فامیلی، یعنی ملا مومن چالشتری و ملا علیرضا (حاج آخوند) خود ثمره خانواده‌هایی هستند که پیش از آن، هیچ پیوند درون‌فامیلی در آن‌ها دیده نمی‌شود و شجره‌نامه‌شان شدیدا واگراست. نقطه آغاز ایجاد همگرایی، سفر مکه ملا مومن و حاج آخوند است. در همین سفر است که فرزند اول ملا علیرضا یعنی فاطمه سلطان را به عقد محمدحسن فرزند اول ملا مومن درمی‌آورند و این رابطه تا امروز نیز شدیدا هم‌گراست. مثلا رحیم اخوت فرزند ملوک اخوت و سید محمد اخوت است که پسردایی و دخترعمه هستند. تشابه فامیل آن‌ها به این دلیل است که در نسل‌های قبلی آن‌ها نیز ازدواج درون فامیلی وجود داشته است. این هنجار آن‌چنان شدید است که مثلا خواهر ملوک، فخرالسادات که دو پسر او ازدواج درون فامیلی کرده‌اند، سعی می‌کند از ازدواج پسر دومش با فردی خارج از خانواده جلوگیری کند. طبق شجره‌نامه‌ای که این مقاله روایتگر آن است، این هم‌گرایی در نسل اول 92 درصد، در نسل دوم 87 درصد، در نسل سوم 93 درصد، در نسل چهارم 86 درصد و در نسل پنجم 85 درصد است. این شجره‌نامه یک روایت خانوادگی است، مشابه آنچه توماس مان در رمان "بودنبروک‌ها" (ترجمه علی‌اصغر حداد، نشر ماهی، 1383 ) نوشته است. با این تفاوت که آن رمان شرح زوال یک خانواده است، اما این خانواده در طی زمان به‌لحاظ فرهنگی قدرتمندتر می‌شود. این خانواده در شهرهای حاشیه زاینده‌رود (که در زمان آن‌ها روستا بوده است) مدارسی ایجاد می‌کنند که سبب افزایش میزان باسوادی در میان این خانواده‌هاست به‌نحوی‌که اولین مرد و اولین زنی که در ایران موفق به اخذ مدرک لیسانس شدند رضا اخوت و طاهره یزدانی از این خانواده بوده‌اند. دو مدیر مهم در دو دبیرستان پسرانه و دخترانه اصفهان یعنی هراتی و بهشت‌آیین (یعنی جواد عریضی و طاهره یزدانی) متعلق به این خانواده‌اند. ریشه اصلی این خانواده‌ها خود به حاج ملا علیرضا حاج آخوند بازمی‌گردد که در مدرسه علوم دینی اصفهان در دوره فتحعلی‌شاه آموزش دید و در پیری معلم صارم‌الدوله پایه‌گذار دبیرستان پسرانه صارمیه شد. بعد از دبیرستان ادب که به دست انگلیسی‌ها در اصفهان ساخته شد، دبیرستان صارمیه اولین دبیرستانی است که به دست یک ایرانی در اصفهان ساخته شد. دکتر ابوتراب نفیسی نیز که به همین خانواده متعلق است در یک دوره طولانی رییس دانشگاه اصفهان بود. روایت شجره‌نامه نشان می‌دهد که زنان با گزینش همسری از همین خاندان، در حاشیه زاینده‌رود به شهرهای نزدیک هجرت کرده‌اند. چهره‌های سرشناس آنان چهار زن هستند، یعنی خدیجه سلطان دختر ملا مومن چالشتری، رقیه عبد فرزند فاطمه سلطان دختر ارشد حاج آخوند، حمیده دختر حاج آخوند و طوبی عبد فرزند فاطمه سلطان فرزند ارشد حاج آخوند. با این چهار زن، شجره‌نامه در شهرهای اصفهان، نوگرون، سده، باغ بهادران و مدیسه گسترش می‌یابد. اگر ملا مومن و حاج آخوند می‌دانستند که پیوندهای فامیلی با عقب‌ماندگی رابطه دارد، شاید هرگز چنین توصیه‌ای نمی‌کردند. اما در واقع این پیوندها با دو ناحیه کرانه‌ای در هوش رابطه دارد که یا سبب عقب‌افتادگی می‌شود یا هوش بسیار زیاد. خوشبختانه در این خاندان همین مورد اخیر اتفاق افتاده و هرگز عقب‌ماندگی در خانواده آنان مشاهده نشده است. دلیل دیگر این پیوندهای خانوادگی گرایش آنان به شیخیه است که این تاریخ مونث را معنادار ساخته است.برای دریافت نسخه کامل ماهنامه اینجا کلیک کنید.
زیباترین مدل‌های هفت سین نوروز 1400 نوروز نخستین روز سال خورشیدی ایرانی مصادف با جشن آغاز سال نوی ایرانی و یکی از کهن‌ترین جشن‌های به جا مانده از دوران ایران باستان است.ایرانیان نوروز را آغازگر رستاخیز طبیعت، گاه رویش و زایش باغ و بوستان می‌دانند و بر این باور هستند که در نوروز، همزمان با طبیعت، باید روزگار نو و جدیدی را با روان و نگرش نو، در تن‌پوش تازه‌ای آغاز کنند. به همین جهت سعی می‌کنند با خانه تکانی، غبار روبی و پوشیدن لباس‌های نو و پهن کردن سفره هفت سین، ایام نوروز که یکی از آیین‌های باستانی شان هست را زنده نگاه دارند.هفت سین از بلندترین و نوستالژیک‌ترین سفره‌های ایرانیان است که هر ساله به مدت حداقل 15 روز مهمان پذیرخانه‌های ماست. از آنجا که آدمی فطرتا زیباپسند و تنوع گراست، بسیاری از بانوان سرزمین مان با نزدیک شدن به ایام نوروز به فکر تدارک و برپایی سفره هفت سینی منحصر به فرد هستن که تکراری و بی روح نباشد. (مجموعه سفال تک 20 ) نمونه‌ای از جدیدترین مدل‌های هفت سین را برای زیبا کردن سفره‌های شما عزیزان در ادامه پیشنهاد میدهد. این مدل‌ها تماما هنر دست فرزندان هنرمند سرزمین مان است که با سلیقه و ذوق هر چه تمام خلق شده‌اند.هفت سین نقطه کوبی مدل پنجره‌ای هفت سین مدل ترانسفربرای چیدمان و تزیین سفره هفت سین ایده‌های مختلفی وجود دارد که عمدتا به دو دسته سنتی و مدرن تقسیم میشوند که در حقیقت (مجموعه سفال تک 20 ) برای شما که به این مسیله اهمیت می‌دهید مدل هایی از ظروف هفت سین را در سبک های‌جدید و سنتی آماده کرده است. شما نیز می‌توانید با تهیه این مجموعه سفره هفت سینی متفاوت و زیباتر از سال‌های قبل داشته باشید. تماس با ما از طریق اینستاگرام ( sofaltak20 )
اپیزود چهار پادکست بی‌پلاس; خلاصه‌ی کتاب تاریخ نمک معرفی: بی‌پلاس یک پادکست فارسی است که در هر اپیزودش علی بندری خلاصه‌ی یک کتاب غیرداستانی را تعریف می‌کند. اپیزودهای بی‌پلاس جایگزین کتاب‌خواندن نیستند. هدف پادکست معرفی و پیشنهاد کتاب است فصل اول پادکست بی‌پلاس شانزده اپیزود دارد از و از اردیبهشت تا آذر 1397 هر دو هفته‌یک بار منتشر شده است و می‌شود. از پاییز 97 متن کامل اپیزودهای بی‌پلاس که بر اساس خلاصه‌های سایت Blinkist نوشته شده‌اند در صفحه‌ی اختصاصی پادکست در ویرگول هم منتشر می‌شوند. نمک ما روزی کمابیش یک قاشق چای‌خوری نمک می‌خوریم. نمک سفره با نام علمی کلرید سدیم چیزی است که ما را زنده نگه می‌دارد. شاید جالب باشد بدانیم نیاکان ما روزگاری سر همین نمکی که امروز برای ما اهمیت زبادی ندارد چه خون‌هایی که نریخته‌اند. حتی تا همین قرن گذشته هم نمک و مالیات نمک باعث خیزش‌های احتماعی شده .تمدن‌هایی اساسا روی نمک بنا شده بودند. در ماجرای انقلاب گاندی در هند هم نمک نقش مهمی دارد. خلاصه اینکه نقش نمک در تاریخ بشر قابل انکار نیست. از این نظر سبک این اپیزود هم شبیه اپیزود دوم، تاریخ جهان در شش لیوان، است. از نمونه کتاب‌هایی که یک چیز کوچک و .معمولا‌مغفول را برمی‌دارند و با بررسی داستانش تاریخ کل جهان را از یک زاویه‌ی تازه می‌بیننداین اپیزود را می‌توانید اینجا بشنوید
شرق عاشقیش را میکند اگر غرب بگذارد علی و نینو از معدود فیلم‌هاییست که شرق در آن با ترور و افراطی‌گری و جادوگری و فلوت و مار کبری و عمامه هندی و دندان‌های زرد و بهداشت شخصی پایین نشان داده نشده. عینکی که ده‌ها سال است سینمای غرب به چشم دنیا و حتی خود شرقیان برای نگاه به خودشان زده. اینکه شما کثیف و عقب افتاده و تروریست و بی فلسفه و بی فکر بودید و ما شمارا نجات دادیم. اینکه ما مردان کروات و کت شلواریم و شما پوستین پوشان کثیف و پر مو. نینو و علی، یکی مسیحی و دیگری مسلمان، عاشقند. درام واقعی خود را دارند. آذربایجان هم مسیحی دارد هم مسلمان. همگی با هم با مسالمت زندگی میکنند. هم کلیسا هست هم مسجد. فیلسوفان ما نه سنت آگوستین بودند که بعدها با آموزه هایش گناه کاران زنده زنده سوزانده شوند نه نیچه بودند که بگوید ضعیفان را له کنید. قهرمان پوشالی ما کریستف کلمب نسل کش نبوده. ما مسیر تمدنی خود را به پیش میبردیم. زمانی که قرون سیاهی بر تمدن غرب حاکم بود، شرق قله‌های علم فتح میکرد. علی و نینو نمونه بسیار زیبایی از همین جمله است. "ما زندگیمان را میکنیم اگر شما بگذارید". فیلم به شکل خوبی این تصویر را ترسیم کرده. نینو و علی درامی متفاوت است. علی در فکر مراسم عروسیست که جنگ جهانی تمدن غرب آغاز میشود. ناچار آذربایجانی که تزار‌های تمدن غرب اشغالش کرده‌اند هم باید وارد جنگ شود و سرباز بدهد. اساسا کدام جنگ جهانی؟ جنگ خودتان بود نه کل جهان. تمدن شرق جنگ جهانی نساخت و به زور ایران و آذربایجان هم اشغال کند و در جنگ تقسیم کند. علی و نینو تا آرام بگیرند مسیله استقلال آذربایجان مطرح میشود. آذربایجان به رسمیت شناخته میشود. باز خون خواری دیگر سر کار میاید. میگوید انقلاب کارگران بدون نفت باکو ممکن نیست. ارتش بلشویکی وحشیش را میفرستد و تمدن غرب این بار با عکس آن ریش بزی و و داس و چکش شرق را میدرد و استقلال آذربایجان را نقض میکند.در ایران هم که لیبرال هایشان نه میلیون شرقی بی گناه کشتند. متوجه شدید؟! نه میلیون. نه تعدادی احمق کمونیست یا کاپیتالیست که در جنگ هایی که هردو طرف ظالمند کشته شده‌اند. نه میلیون را خیلی‌ها قبول ندارند؟! اصلا یک میلیون. یک میلیون بی گناه که نه نیچه نه مارکس نه لاک نه روسو نه . . . میشناسند. بی گناهانی که قربانی هجوم این تمدن نژاد پرست اند . . .شوپنهاور اوپانیشادها را میخواند و میگوید خیلی برایش جالب است که تعالیم کانت سالها قبل از تمدن غرب در شرق ذکر شده. چرا جالب است؟! چرا برای من و شما هم مایه مباهات است اگر شوپنهاور از هندوییسم بخواند یا کربن از ملاصدرا بخواند یا آکوییناس از بوعلی؟! ما فلسفه و فهم و فرهنگ و وجدان و اخلاقیات شرقی خودمان را داشتیم خیلی پیش از تمدن غرب. اساسا حرف من این است. شوپنهاور کیست که بخواهد به ما اعتبار بدهد؟! بله ما مسیر تمدنی خود را در پیش گرفته بودیم. منتها از نظر غرب ما وحشیانی بودیم که باید آدم میشدیم . . .شرق دارد عاشقیش را میکند اگر غرب بگذارد . . .حتما توصیه میکنم اگر شما هم با چند دهه سینمای ضد شرق غرب مسموم شده‌اید نگاهی به این فیلم بیندازید. البته بازهم در شات هایی که از ایران دارد لگد به تصویر شرق میندازد که خب در مقایسه با مابقی سینمای جهانی باز هم چیزی نیست.
آمریکا درحال نابودی است؟؟ همواره بیماری‌های کشنده و همه‌گیری‌های بزرگ باعث فروپاشی‌های گسترده سیاسی و اقتصادی در سرتاسر تاریخ بوده است. امپراتوری روم غربی توسط طاعون جالینوسی تضعیف شده و سپس از بین رفت. امپراتوری ساسانی پیش از حمله مسلمانان توسط طاعون شیرویه تضعیف شده بود. آنفلوآنزای اسپانیایی باعث تضعیف ارتش متحدین و سپس سقوط امپراتوری عثمانی شد. طاعون سیاه باعث تغییر قوا در اروپای غربی و در نهایت سقوط فیودالیسم و بسیاری از پادشاهی‌های غرب اروپا شد، طاعون آتنی باعث سقوط آتن و پادشاهی یونان شد و این سیاهه را می‌توان تا مدت‌ها ادامه داد.امروز نیز در چنین نقطه‌ای قرار داریم و شاید کرونا یکبار دیگر در نقش یک بیماری نابودگر ظاهر شده باشد. همانطور که پیشتر گفتم تغییرات در جهان به طرز باورنکردنی به سرعت درحال انجام شدن است. طوری که هیچکس نمی‌تواند تضمین کند دنیای فردا همان دنیای امروز باشد. جهان انگشت به دهان در حال نظاره کردن اتفاقات است. امکان دارد تظاهرات در آمریکا نقطه پایان امپراتوری عظیم آمریکا باشد اما چقدر این فرض محتمل است؟عده‌ای خوش‌بینانه معتقد هستند که امریکا این وضعیت را نیز پشت سر خواهد گذاشت. این ایده چندان دور از ذهن نیست. از آنجایی که تظاهرات در آمریکا به شدت کور هستند و خواسته‌ها نامشخص. بعید به نظر می‌رسد که تظاهرات ادامه پیدا کند. از طرفی ما تظاهرات جنبش اشغال وال استریت را هم داشته‌ایم. آن تظاهرات عمدتا به خاطر فرسایشی شدن متوقف و در نهایت به فراموشی سپرده شد. اینکه آمریکایی‌ها حاضرند تا کجا به این تظاهرات ادامه دهند جای سوال دارد. بعید به نظر می‌رسد که تظاهرات بتواند به درازا کشیده شود و یا موجب فروپاشی سیاسی ایالات متحده شود. در حقیقت حتی همین الان هم تظاهرات از اشغال و خرابکاری و غارت که در ابتدا وجود داشت وارد فاز تظاهرات نمادین شده است.اما از طرف دیگر نمی‌توان از قدرت این تظاهرات و حجم وسیع آن که در سالهای اخیر بی سابقه بوده چشم پوشید. در حقیقت تظاهرات کنونی امریکا تقریبا تمام 50 ایالت امریکا را درگیر کرده است. (تا زمان نوشتن این مطلب تنها ایالت هاوایی درگیر نشده) چند ده کشته و چند هزار زخمی و میلیاردها دلار خسارت برجای گذاشته است و هرروز به این آمار افزوده می‌شود. از طرفی کاخ سفید و مقامات آن در یک بی عملی و سرگردانی خاص به سر می‌برند. ترامپ قصد دارد تا به زور و سرکوب دست بزند از طرفی نیروها دموکرات این اجازه را به وی نمی‌دهند. نمونه بارز آن شهردار دموکرات سیاتل است که به دستور ترامپ مبنی بر پاکسازی شهر از عناصر آنتیفا (ضد فاشیست) وقعی نمی‌گذارد.ایالات متحده بعد از ناامیدی از تغییراتی که قرار بود اوباما به ارمغان بیاورد و سپس بروز شخصیت فاشیستی مانند ترامپ در غیرمتحد‌ترین حالت ممکن قرار گرفته است. طوری که اطلاق لفظ divided states امروز قرابت معنایی بیشتری با حال و روز امریکا دارد. همچنین کرونا، بیکاری و مشکلات پس از آن به این حس خشم و نفرت در میان آمریکاییان دامن زده است.چه می‌شود؟بعید است که واقعا آمریکا دچار فروپاشی شود. اما پس از این واقعه احتمالا ایالت‌های مختلف آن خصوصا ایالت‌های دموکرات‌تر با انگیزه بیشتر به برگزاری رفراندوم و جدایی از ایالات متحده فکر میکنند. یکی از مهم‌ترین ایالت‌های امریکا که به شدت به دنبال جدایی است. ایالت کالیفرنیاست که سالهاست به فکر برگزاری رفراندوم است اما از تحریم‌های احتمالی به شدت می‌ترسند. خصوصا هنگامی که بدانیم ایالت کالیفرنیا پنجمین اقتصاد بزرگ دنیاست. ایالتی که دیگر نمی‌خواهد به حکومت مرکزی باج بدهد و حکومت مرکزی هم نمی‌خواهد یکی از بزرگترین منابع مالیاتی خود را از دست بدهد. این جدا شدن ابدا آسان نخواهد بود. نکته دیگر اینکه با جدا شدن کلیفرنیا از امریکا دموکرات‌ها در موقعیت بسیار بدی قرار میگیرند. این ایالت بیش از 50 رای الکترال دارد که عموما سهم دموکرات‌ها می‌شود. اگر این ایالت جدا شود توازن قدرت در امریکا به شدت به نفع جمهوری خواهان تغییر خواهد کرد.اما کالیفرنیا تنها ایالتی نیست که به فکر جدایی از آمریکاست. ایالت هایی مانند هاوایی، تگزاس، اوهایو، اکثر ایالت‌های ساحل شرقی لایه‌های خاموشی از جدایی طلبی دارند که نمونه‌ای از آن را در سال 2016 و همینطور دوران ریاست جمهوری اوباما دیده بودیم. تنها کاری که می‌توان کرد این است که منتظر بمانیم و ببینیم چه خواهد شد. چه تفاوتی میان شورش در امریکا و ایران است؟پس از شروع شورش در آمریکا افراد زیادی این شورش را با شورش در آبان مقایسه کرده‌اند. اما در واقع چنین مقایسه‌ای غیر قابل قبول است. ما در ایالات متحده با یک تبعیض سازمان مند و سیستماتیک روبرو هستیم. همانطور که می‌دانید در ایالات متحده سیاهپوستان به احتمالا بالاتری به زندان می‌افتند، احتمال پایین‌تری دارد که بتوانند کار گیر بیاورند، هنگام خرید خانه مجبورند پول بیشتر بپردازند و از این قبیل تبعیضات که اگرچه توسط حاکمیت تایید نمی‌شود اما مردم به صورت خاموش آن را دنبال می‌کنند و به نوعی قانون نانوشته است. درحالیکه نمی‌توان گفت در ایران به صورت سیستماتیک فساد و یا تبعیض وجود دارد. اگرچه بی مسیولیتی‌ها و اختلاس هایی صورت می‌گیرد اما نمی‌توان گفت ساختار چنین چیزی را تحمیل می‌کند. نکته دیگر که بسیار جالب توجه است این است که مردم امریکا بزرگترین زرادخانه سلاح سبک جهان را در اختیار دارند. چند صد میلیون سلاح گرم در ایالات متحده توسط مردم نگه داری می‌شود اما در تمام تظاهرات حتی یک نمونه از شلیک توسط سلاح گرم به سمت نیروی پلیس گزارش نشده است (تا زمان نگارش این مقاله) درحالیکه اکثر شورش‌ها در خاورمیانه عموما با حمله عده‌ای ناشناس با سلاح گرم به سمت پلیس همراه بوده است. در سوریه، لیبی، عراق، لبنان، ایران و . حتی یک نمونه استثنا وجود ندارد. متاسفانه عده‌ای بدون آگاهی از این تفاوت‌ها اقدام به مقایسه این دو شورش می‌کنند که در نهایت پاسخ‌های اشتباه نیز دریافت کرده و به مردم ارایه می‌دهند. به این افراد خصوصا کسانی مانند علی علیزاده می‌گویم اجازه بدهید مردم آمریکا دست به اسلحه ببرند. آن وقت ببینید چه کشتاری توسط ارتش ایالات متحده رخ می‌دهد. کشتاری که نمونه‌اش را بارها خصوصا در مورد سرکوب فرقه داوودیه دیده‌ایم.در پایانبه نظر می‌رسد کرونا در حال رقم زدن پایان ابرقدرتی آمریکا است. بدهی این کشور به تازگی از 26 تریلیون دلار فراتر رفته است. چین به عنوان کارخانه جهان مشغول آزمایش پول مجازی جدید است تا جایگزین دلار در معاملات بین المللی این کشور شود. هند که قرار بود جایگزین چین در تولیدات آمریکا باشد در حال تغییر روش حاکمیتی است. قیمت نفت به شدت افت کرده و جایگاه خود را به عنوان یک دارایی استراتژیک از دست داده است و می‌دانیم که یکی از دلایلی که دلار آمریکا جایگاه مستحکمی در معاملات جهانی دارد نفت است، پایگاه‌های نظامی آمریکا در خاورمیانه ناامن شده‌اند و امریکا مشغول خروج از منطقه است. توازن قوا در جنوب شرق اسیا تغییر کرده، اروپا نشان داده است که در بسیاری از پرونده‌ها دیگر طرف آمریکا را نخواهد گرفت، تحریم قضات دادگاه بین المللی لاهه نشان داد که امریکا هیچ حد و مرزی برای قلدری نمی‌شناسد، فروش بنزین توسط ایران به ونزویلا نشان داد که امریکا چندان هم توانایی بازدارنده برای متوقف کردن ایران را ندارد و مثالهایی از این دست که همگی نشان از پایان یک امپراتوری می‌دهد. تحولات سرعت گرفته است و همانطور که گفتم هیچکس نمی‌داند آینده چه خواهد شد اما شیب ثابت است و به ضرر آمریکا. قطعا سقوط آمریکا مانند نابودی امپراتوری هایی مانند عثمانی و روم و پارس نخواهد بود. بلکه احتمالا در حد سقوط امپراتوری بریتانیا خواهد بود. کاهش تدریجی و سالیانه قدرت. تا جایی که دیگر نتوان به آن گفت امپراتوری. نظم جدیدی در جهان در حال شکل گیری است و هرکس که بتواند در این نظم جدید بیشتر از سایرین غنایم ذخیره کند آقای جهان خواهد بود.
همه چیز در مورد قوم کرمانج خراسان بزرگ و گرگان که از قدیم الایام اقوام مختلفی را در خود جای داده است ، این روزها نیز همچنان برخوردار از تنوعی از اقوام به حیات فرهنگی خود ادامه می‌دهد . تعدد اقوام در استان خراسان شمالی سبب تنوع ایل‌ها و عشایر شده و طایفه‌های گوناگون با ویژگی‌های سنتی خاص خود ، چشم اندازهای مختلفی به وجود آورده‌اند . اگر خراسان شمالی را گنجینه فرهنگ‌های ایران زمین لقب دهیم ، سخنی به گزاف نگفته‌ایم . وجود قومیت‌های گوناگون همانند کرمانج ، فارس ، ترک ، ترکمن ، کرد و اقلیت‌های بلوچ ، عرب ، لر و ترک‌ها با ویژگی‌های فرهنگی خاص خودشان ، سبب شده است لقب گنجینه فرهنگ‌ها برازنده این خطه بااهمیت از ایران باشد .?امروزه جاذبه‌های فرهنگی استان خراسان شمالی یکی از مهم‌ترین دلایل جلب گردشگران مختلف ایرانی و خارجی است . صنایع دستی استان خراسان شمالی که توسط فوم‌های متنوع این خطه ساخته می‌شوند هر یکدارای ویژگی‌های منحصر به خود است . موسیقی استان خراسان شمالی نیز مخلوطی از نواهای گوناگون همراه با اشعار زیبای محلی است که برای گردشگران شنیدنی و دیدنی است . لباس‌های محلی هر یک از اقوام مذکور نیز از دیگر جاذبه‌های فرهنگی استان خراسان شمالی به شمار می‌آیند .قوم کرمانج حدود 70 % از تمام کردهای جهان را که امروزه در بیش از 30 کشور پراکنده‌شده‌اند را شامل می‌شود. از مهمترین نقاط کرمانج نشین که به شواهد آمار حدود دو میلیون نفر از این قوم در آن زندگی و مت سفانه به دلیل جدا بودن از دیگر نقاط تجمع کردها کمتر مورد توجه بوده "شمال خراسان " و شمال شرقی ایران است .در این مطلب می‌خوانید : [مخفی]مهمترین سکونتگاههای کرمانج‌هاپیشینه قوم کرمانججغرافیای محل سکونت قوم کرمانجآداب و رسوم قوم کرمانجگویش و موسیقی قوم کرمانجپوشش زنان و مردان کرمانجمهمترین سکونتگاههای کرمانج‌هاسراسر جنوب و بخش‌هایی از شرق و مناطق مرکزی ترکیه یا کردستان ترکیه، کردستان سوریه، کردستان عراق و بسیاری از کشورهای آسیای میانه و اروپا که بعضا جوامع چند صد هزار نفری کرمانج‌ها را در خود جا داده‌اند می‌شود. بنابراین می‌توان گفت که این قوم از آن دسته از اقوام معروفی است که کمتر کسی است که از آن شناختی نداشته باشی. لازم به ذکر است که کرمانج به کرد شمال معروف است.محل زندگی اغلب اقوام ایرانی از گذشته ثابت بوده است. برای مثال کردهای ایران، از سال‌های دور در غرب کشور ساکن بوده‌اند. اما در این میان اقوام کرمانج دارای سرگذشتی متفاوت بوده‌اند. این پیشینه، برای بسیاری از افراد غیر کرمانج جذاب و شنیدنی است. کرمانج خراسان شمالی، دارای رقص کرمانجی و لباس کرمانجی منحصر به فرد است. دختر کرمانج سرشار عفت و حیا است و روزی عروس کرمانج زیبایی خواهد شد. پسر کرمانج، فتوت و مردانگی را به همگان درس می‌دهد. عکس کرمانجی این اقوام، سرشار از رنگ‌ها و نقش‌های زیبا است.?پیشینه قوم کرمانجاغلب کردهای کرمانج زبان ایران در مناطقی از خراسان شمالی زندگی می‌کنند. بنا به روایتی، شاه عباس کردهای شرق ترکیه را در زمان خود برای نگهداری و حفاظت از مرزهای ایران، به این محل منتقل نموده است. خان‌های بزرگ کرمانج، وظیفه مقابله با هجوم ارتش‌های ازبک، مغول و ترکمن را داشته‌اند. کرد بودن ابومسلم خراسانی و یا خاطرات تیمور در کتاب منم تیمور جهانگشا، نمایان این امر است که کردها قبل از دوره صفوی نیز در این مکان زندگی می‌کرده‌اند.در اواسط قرن دهم، ازبک‌ها نه تنها مشهد، بلکه بخش هایی از شاهرود، سمنان، دامغان، ورامین و کاشان را تحت سلطه خود در آورده بودند. مهاجرت کردها به شمال خراسان بزرگ و مقابله جانانه آنها با ازبک‌ها، سبب بیرون راندن دشمن از مرزهای ایران شد.?جغرافیای محل سکونت قوم کرمانجطوایف کرد خراسان شمالی، در حقیقت از ایلات کرد عثمانی، موسوم به چشمگزک بودند. مذهب آنها شیعه بود. این ایلات در زمان صفویه وارد خاک شده و سپس به خراسان شمالی کوچ کردند. زعفرانلو، بزرگترین ایل کرمانج است که به 32 شاخه تقسیم شده و در شهرهای اسفراین، قوچان، درگز، بجنورد، شیروان، فاروج و نیشابور زندگی می‌کنند. در این میان تجمع کرمانج‌ها بیشتر در شهرهای قوچان، شیروان، اسفراین و بجنورد دیده می‌شود.جهل تا پنجاه درصد جمعیت 811 هزار نفری خراسان شمالی را، کرمانج‌ها تشکیل می‌دهند. گویش کرمانجی، باعث جذابیت سخن گفتن کردهای خراسان شمالی در مقابل سایر افراد شده است. اما ایلات خراسان شمالی به چند دسته تقسیم می‌شوند. این دسته‌ها به شرح زیر هستند :کیکانلو : در بخش شمال شرقی کشور و در شهرهای قوچان، آشخانه و بجنورد زندگی می‌کنند. کیکانلوها در زمان حکومت ناصرالدین شاه، به سه بخش بیچرانلو، کیکانلو و سیوکانلو تقسیم می‌شده‌اند.قهرمانلو : اعضای این ایل بسیار مهم در جنوب قوچان و در شهرهای شیروان و اسفراین زندگی می‌کنند. آخرین رهبر این ایل به دستور رضا شاه در سال 1310 به قتل رسید.میلانلو : یکی دیگر از ایلات مهم کرد خراسان شمالی، ایل میلانلو است که در اسفراین سکنی گزیدند. حدود 80 % مردم اسفراین را این ایل تشکیل می‌دهد.توپکانلو : این ایل شهرت زیادی در کشور دارد، زیرا رهبر آن، فرهاد خان توپکانلو به همراه ولیخان قهرمانلو، قصد کشتن رضا شاه را داشتند. این ایل در قوچان، شیروان، اسفراین، چناران و بخش هایی از سبزوار و نیشابور ساکن است.از دیگر ایلات مهم کرمانج خراسان شمالی می‌توان به زیدانلو، هودانلو، رشوانلو، قرباشلو و غیره اشاره کرد.به طور کلی می‌توان گفت که در شهرستان قوچان، طوایف عمارلو، زعفرانلو، سعدانی، شادی و سایر شاخه‌های ایل حسنلو، شیخ امیرانی، شامی، بهادرانی، ایل توپکی‌ها، رشوانی، زیدانی، رودکانی و تیتکانی‌ها زندگی می‌کنند.
شاهان پارس کشورداری هخامنشی در دوره اشکانی - فرترکه‌ها فرترکه (فرمانتار) به سرداران پارسی در سده سوم پیش از زاد روز مسیح گفته می‌شد که طمانی از سوی سلوکیان به فرماندار سرزمین پارس گماشته شدند ولی سپس، این فرمانداران با برپایی جنبش‌هایی در برابر سلوکی، اقدام به بازپس‌گیری ایران نمودند. این دسته از فرمانروایان میان سالهای 300 تا 200 پیش از زاد روز مسیحریال در پارسه فرمانروایی می‌کردند. شهر اصطخر بزرگترین و مهمترین شهر این فرمانروایی بوده و دارای یک آتشکده بسیار بزرگ نیز بوده است.رو سکه بگدادپشت سکه بغدادبگداد یکم (بغداد) به چم خداداد، نخستین ساتراپ ایرانی در اصطخر بود که پس از شکست هخامنشیان از جانب سلوکیان به جایگاه فرمانداری در پارسه گماشته شد تا مسیول امور جنوب ایران باشد. پس از شکست هخامنشیان، کشور ایران بخشی از زیر مجموعه‌های شاهنشاهی مقدونی به شمار می‌آمد. - eran - shahr /% DA % A9 % D9 % 88 % D9 % 81 - % D9 % 88 % D9 % 8E - % D8 % A8 % D9 % 8E % D8 % BA - lc54dbnmdifo پس از مرگ اسکندر مقدونی، شاهنشاهی او میانسردارانش تقسیم شد و ایران به سردار سلوکوس رسید و شاهنشاهی سلوکی نام گرفت. سلوکیان، فرماندارانی را برای کنترل بخش‌های گوناگون شاهنشاهی می‌گماردند.سلوکوس یکم شاهنشاهی آن زمان سلوکیان دستور داد تا بگداد یکم فرمانداری استان پارس ایران را بداشته باشد. در زمان ایران زرتشتی، یکی از بزرگترین دغدغه‌های مردم این بود که آتش سپند در آتشکده‌ها خاموش نشود، از این رو، بگداد یکم و دیگر فرمانداران آتشکده‌های بزرگ ایران با کنیه آتشبان نیز شناخته می‌شدند.در پشت سکه‌های بگداد یکم دیده می‌شود که او عصای پادشاهی را به دست راست و جام نوشیدنی را به دست چپ دارد. در سکه‌های دیگر دیده می‌شود که فرمانداران در برابر آتشکده زرتشتی ایستاده‌اند و دو دست را به نماد نیایش به درگاه اهورامزدا بالا برده‌اند. در سکه‌های مربوط به سده سوم پیش از زاد روز مسیح، درفش کاویانی در برابر همه شاهان درحالی به نمایش درآمده که دارای چهار نقطه بزرگ، چهار پر و چهار آویزه است.به نظر می‌رسد که بگداد یکم پس از مرگ اسکندر مقدونی ادعای استقلال ایران از شاهنشاهی مقدونی را اعلام کرد و موجب ایجاد تنش‌های بسیاری بین سلوکیان و پارس گشت. به گونه‌ای که بگداد یکم اولین شورش شرقی در امپراتوری مقدونی را رقم زد.پس از مرگ بگداد، این جایگاه به پسرش وهبرز (وهوبرز) رسید و او هم مطابق با دین و آیین ایرانیان، به رسم پدرش سکه‌های خود را با نقش درفش کاویانی و آتشکده زرتشت و نماد فر کیانی ضرب کرد. چندی بعد در سال 150 پیش از میلاد، وادفرداد یکم رسما استقلال پارسه را از امپراتوری سلوکیان اعلام کرد و جنبش آزادی ایران را از پارسه و نواحی جنوب و جنوب‌غربی ایران و شاخاب پارس آغاز کرد. چندی گذشت وادفرداد دوم نیز با سلوکیان به مقابله پرداخت. از این خاندان سکه‌های بسیاری موجود است و نشان می‌دهد که در زمان سلوکیان، این خاندان مستقل بوده و سکه‌های خود را با تعالیم زرتشتی و نمادهای ایرانی همانند فر کیانی و درفش کاویانی ضرب می‌کردند.در دهه 220 پیش از میلاد، پس از اینکه یکی از فرمانداران پارسه علیه سلوکیان شورش کرد، پادشاه وقت سلوکی قدرت را از فرماندار ایرانی ستاند و شخصی به نام الکساندر را مسیول فرمانداری پارسه کرد. الکساندر یکی از برادران مولون فرماندار ماد بود. در نهایت در سال 190 پیش از میلاد، رومیان از غرب به سلوکیان هجوم بردند و در نبرد ماگنزیا سلوکیان را شکست دادند و بدین گونه ایرانیان فرصت یافتند تا از زیر سیطره سلوکیان خارج شوند سپس پارتها که قدرت زیادی داشتند، با متحد کردن پارسها و مادها یک اتحاد بزرگ تشکیل دادند و امپراتوری اشکانی شکل گرفت. - rezakhani - 01 - 1395 - 06 - 01 / ویکی پدیا فارسی
بیست سال در ایران به روایت دکتر جان ویشارد کتر جان ویشارد پزشک آمریکایی بود که در 1269 خ جهت طبابت به ایران سفر کرد و قطعه‌ای زمین جهت تاسیس مریضخانه در تهران خریداری نمود. ناصرالدین شاه تاکید کرد که چون پزشک خانم وجود ندارد، مریضخانه فقط باید مردانه باشد و ورود زنان به مریضخانه تحت هر شرایطی ممنوع اعلام شد.دکتر ویشارد به جهت ممنوعیت ورود زنان به مریضخانه، از ساخت آن منصرف شده و به ولایات غربی ایران رفت و کار طبابت خود را با دایر نمودن مطب آغاز نمود. دو سال طول کشید تا برخی اطرافیان ناصرالدین شاه توانستند شاه را مجاب به احداث مریضخانه‌ای نمایند که بیماران زن را هم پذیرش نماید.به محض رضایت شاه، دکتر ویشارد را خبردار نمودند. وی بلافاصله به تهران مراجعت کرد و با هزینه شخصی خود اقدام به ساخت مریضخانه‌ای نمود که بعدها آنرا بیمارستان آمریکایی تهران نامیدند. مریضخانه دکتر ویشارد از 1272 خ رسما آغاز به کار کرد و به جهت جراحی‌هایی که انجام میداد خیلی زود اعتباری در بین مردم کسب نمود.دکتر ویشارد در خاطرات خود از دختربچه‌هایی میگوید که در سنین پایین و به دلایل مختلف توسط والدین‌شان شوهر داده و یا بهتر است بگوییم فروخته شده بودند و در نتیجه رابطه جنسی، آسیب دیده و به مریضخانه او مراجعه میکردند. وی از وضعیت این دختربچه‌ها متاثر میشود اما کار چندانی از دستش بر نمی‌آید.از دیگر خدمات دکتر ویشارد دایر نمودن کلاس‌های پزشکی در بیمارستان بود. وی شخصا در این کلاس‌ها حاضر میشد و دانش پزشکی و تجربیات کاری خود را به کارآموزان ایرانی انتقال میداد.دکتر ویشارد تا 1283 خ در ایران ماند و سپس به آمریکا مراجعت نمود.منبعبیست سال در ایران، دکتر جان ویشارد
معانی نام کشور‌های جهان ایران: سرزمین نجیب زادگان(آریاییان)(فارسی دری) ..امریکا.؟؟؟؟؟؟؟.انگلستان ؟؟؟؟؟؟؟در اینجا معنی نام کشورهای جهان به ترتیب حروف الفبا آمده و زبانی که ریشه این نام در اصل نامیده شده است. آذربایجان: آتورپاتکان نگهدار آتش است(فارسی دری) آرژانتین: سرزمین نقره(اسپانیایی) آفریقای جنوبی: سرزمین بدون سرما (آفتاب) جنوبی(لاتین،یونانی) آفریقای مرکزی: سرزمین بدون سرما(آفتاب)مرکزی(لاتین،یونانی) آلبانی: سرزمین کوهنشینان آلمان: سرزمین همه مردان یا قوم ژرمن(فرانسوی - ژرمنی) آنگولا: از واژه نگولا که لقب فرمانروایان محلی بود اتریش: شاهنشاهی شرق(ژرمنی) اتیوپی: سرزمین چهره سوختگان(یونانی) ارمنستان: سرزمین فرزندان ارمن،نام نبیره نوح(ع)(فارسی دری) ازبکستان: سرزمین خودسالارها(سغدی، ترکی، فارسی دری) اسپانیا: سرزمین خرگوش کوهی(فنیقی) استرالیا: سرزمین جنوبی( لاتین) استونی: راه شرقی(ژرمنی) اسراییل: جنگیده با خدا(عبری) . .(استثنایا معنی جدید کلمه )!!! اسکاتلند: سرزمین اسکات‌ها البته در لاتین قوم گایل را گویند.(لاتین) افغانستان: سرزمین قوم افغان( فارسیدری) اکوادور: خط استوا(اسپانیایی) الجزایر: جزیره‌ها(عربی) السالوادور: رهایی بخش مقدس(اسپانیایی) امارات متحده عربی: شاهزاده نشین‌های یکپارچه عربی(عربی) اندونزی: مجمع الجزایر هند(فرانسوی) انگلیس: سرزمین قوم آنگل(ژرمنی) اوروگویه: شرقی اوکراین: منطقه مرزی(اسلاوی) ایالات متحده امریکا: از نام آمریگو وسپوچی دریانورد ایتالیایی ایتالیا: شاید به معنی ایزد گوساله(یونانی) ایران: سرزمین نجیب زادگان(آریاییان)(فارسی دری) ایرلند: سرزمین قوم ایر(شاید هم معنی با آریا)(انگلیسی) ایسلند: سرزمین یخ(ایسلندی) بحرین: دو دریا(عربی) برزیل: چوب قرمز بریتانیا: سرزمین نقاشی شدگان(لاتین) بلژیک: سرزمین قوم بلژ(از اقوام سلتی)، واژه بلژ احتمالا معنی زهدان و کیسه می‌داده است. بنگلادش: ملت بنگال(بنگلادشی) بورکینافاسو: سرزمین مردم درستکار(از زبان‌های موره - دیولا) بولیوی: از نام سیمون بولیوار مبارز رهایی بخش آمریکای لاتین پاراگویه: این سوی رودخانه پاکستان: سرزمین پاکان پاناما: جای پر از ماهی( کویوا) پرتغال: بندر قوم گال(از اقوام سلتی)(لاتین) پورتوریکو: بندر ثروتمند(اسپانیایی) تانزانیا: این نام از هم آمیزی تانگانیگا(سرزمین دریاچه تانگا)و زنگبار به دست آمده است. تایلند: سرزمین قوم تای ترکمنستان: سرزمین ترک مانندها ترکیه: سرزمین قوی‌ها(ترکی با پسوند عربی) جاماییکا: سرزمین بهاران چاد: دریاچه( بورنو) چین: سرزمین مرکزی(چینی) دانمارک: مرز قوم "دان" دومینیکن: کشور دومینیک مقدس(اسپانیایی) روسیه: کشور روشن‌ها، سپیدان(شاید از ریشه سکایی"راوش") روسیه سفید(بلاروس): درخشنده(روس)سفید(روسی) رومانی: سرزمین رومی‌ها ژاپن: سرزمین خورشید تابان(ژاپنی) ساحل عاج: ساحل عاج سریلانکا: جزیره باشکوه(سانسکریت) سلیمان جزایر: از نام حضرت سلیمان سوید: سرزمین قوم "سوی" سوازیلند: سرزمین قوم سوازی سوییس: سرزمین مرداب سودان: سیاهان(عربی) سوریه: سرزمین آشور(سامی) سیرالیون: کوه شیر شیلی: پایان خشکی - برف(از زبان بومی آنجا) صحرا: بیابان(عربی) صربستان: سرزمین قوم صرب(یوگسلاوی: سرزمین اسلاوهای جنوب) عراق: شاید ازایراک به معنای ایران کوچک(فارسی) عربستان سعودی: سرزمین بیابانگردان در تملک خاندان خوشبخت. واژه عرب به معنی گذرنده و بیابانگرد است. سعود یعنی خوشبخت. فرانسه: سرزمین قوم فرانک(از اقوام سلتی) فنلاند: سرزمین قوم "فن" فیلیپین: از نام پادشاهی اسپانیایی به نام فیلیپ قرقیزستان: سرزمین چهل قبیله(قرقیزی) قزاقستان: سرزمین کوچگران(قزاقی) قطر: شاید به معنای بارانی(عربی) کاستاریکا: ساحل غنی(اسپانیایی) کانادا: دهکده(زبان سرخپوستی"ایروکویی") کلمبیا: سرزمین کلمب(کریستف کلمب)(اسپانیایی) کنیا: کوه سپیدی(زبان کیکویو) کویت: د ژ کوچک(هندی - عربی) گرجستان: سرزمین کشاورزان(یونانی) لبنان: سفید(عبری) لهستان: سرزمین قوم "له" لیبریا: سرزمین آزادی مجارستان: سرزمین قوم مجار(مجاری) مصر: شهر - آبادی مقدونیه: سرزمین کوه نشین‌ها، بلندنشین‌ها(یونانی) مکزیک: اسپانیای جدید(اسپانیایی) موریتانی: سرزمین قوم مور(لاتین) میکرونزی: مجمع الجزایر کوچک(فرانسوی) نرو ژ: راه شمال نیجر: سیاه(لاتین) نیجریه: سرزمین سیاه(لاتین) واتیکان: گرفته شده از نام تپه‌ای به نام واتیکان(اتروسکی) ونزویلا: ونیز کوچک ویتنام: اقوام "ویت" جنوبی(ویتنامی) ویلز: بیگانگان(ژرمنی) هلند: سرزمین چوب(آلمانی) هند: پر آب(فارسی باستان) هندوراس: ژرفناها(اسپانیایی) یمن: خوشبخت یونان: سرزمین قوم "یون"
یک ونیزی در پکن مارکو پولو در بندر ونیز ایتالیا به دنیا آمد. وقتی کودک بود پدر و عموی تاجرش تصمیم گرفتند به چین سفر کنند. این دو در سفر دور اولشان که 10 سال طول کشید خود را به دربار خان مغول رساندند.در آن زمان قوبلای خان در چین و برادرش هلاکو در ایران حکم می‌راندند.فرمان راندن در سرزمینی پهناور،ارث پدر بزرگشان تموچین (چنگیز خان) بود. به مرور بر وسعت قلمرو مغولان افزوده شد تا جایی که نصف دنیای آن روز تحت سیطره‌ی این دو برادر قرار گرفت.فکرش را بکنید اگر در آن زمان تلفن وجود داشت و دو برادر حاکم می‌خواستند از حال و احوال هم مطلع شوند پشت گوشی به هم چه چیزهایی که از تفاوت مردمان تحت سیطره و سنگدلی‌های خودشان نداشتند که بگویند.سفر نیکولو و ماتیو پولو سه سال پس از آغاز نگارش "گلستان "توسط شیخ اجل سعدی شیرازی آغاز شد: *** در این‌مدت‌که‌ما را وقت‌خوش‌بود ز هجرت‌ششصد و پنجاه‌و شش‌بود ***پدر و عمو به دربار پادشاه می‌رسند. قوبلای خان که مثل ما از توریست اروپایی خوشش می‌آمده به آنان ماموریت می‌دهد که بروند از پاپ رهبر مسیحیان جهان صد کشیش برای تبلیغ دین مسیح در چین درخواست کنند.همچنین مقداری از روغنی که بر سر مزار مسیح در بیت المقدس می‌سوزد به آنجا بیاورند.(یعنی مسیح هم مزار داره؟)این دو برادر می‌روند و بر می‌گردند. در این میان تعداد صد کشیش درخواستی قوبلای خان توسط پاپ جدید به دو عدد کاهش یافت که آن دو هم در راه می‌میرند یا از سفر پشیمان می‌شوند. ولی مقداری از روغن به دربار چین می‌رسد.در این سفر مارکوی هفده ساله همراه پدر و عمو بود و پس از سه سال و نیم سفر خود را به چین رساند. قوبلای خان از مارکو خوشش آمد و او را به فرمانداری چند ایالت گمارد.با چشمهایت جهانی را به آتش کشیدیچندین سال بعد پلو‌ها تصمیم به بازگشت به وطن گرفته از خان خداحافظی کرده، راهی ونیز می‌شوند تا این بیست و چند سال سفر به خوبی و خوشی پایان یابد.وقتی به شهرشان می‌رسند متوجه می‌شوند بندر ونیز در جنگی با "بندر جنوا" به سر می‌برد.در این جنگ مارکو توسط دشمن اسیر شده و به مدت یکسال به زندان می‌افتد.او در زندان با نویسنده‌ای به نام روستیکلو هم بند است .روستیکلو خاطرات سفر مارکو را شنیده و به نوشته در می‌آورد.در این کتاب می‌بینیم مارکو پولو یک مسیحی متعصب است و از قوبلای خان جز عظمت و اقتدار نمی‌گوید.کتاب پر است از افسانه هایی که مارکو از مردمان سرزمینهای مختلف شنیده .او با نقل یک افسانه چند خطی در مذمت اصفهانی‌ها آنان را با کرمانی‌ها مقایسه کرده و مشکل بد جنس بودن اصفهانی‌ها را از خاصیت خاک اقلیمشان می‌داند که اگر این خاک به کرمان آورده شود مردم مهربان این دیار هم بدجنس و زخم زبان زن می‌شوند.دید مارکو پولو به مسلمانان نمی‌تواند مثبت باشد . فردی مسلمان به نام احمد در شهر ختا مامور اجرایی خان بزرگ بود و خان کاملا قبولش داشت .مردم ختا بر او شوریدند و وی را کشتند.خان دستور داد از علت شورش تحقیق شود.پس از این که فهمید مامورش فردی فاسد بوده فرمان داد جسد احمد را از گور در آورده و جلوی سگ‌ها بیندازند و تعدادی از فرزندان او را هم زنده زنده پوست کندند.مارکو بیش از هفتاد سال زندگی می‌کند.گزیده‌ای از کتاب "سفرنامه‌ی مارکو پولو (ایل میلیونه)" :شهر هرمز:در اینجا اگر کسی چه زن و چه مرد فوت کند برایش یک عزاداری مفصل انجام می‌دهند.بیوه‌ها تا 4 سال و حد اقل روزی یک بار در مرگ شوهران نوحه سرایی می‌کنند. تمام بستگان جمع می‌شوند و با صدای بلند و فریاد گونه گریه می‌کنند .در این سرزمین زن‌های ماهری هستند که با پول و حقوقی که دریافت می‌کنند روی قبرها گریه و زاری می‌کنند.ایالت بزرگ بدخشان: اینجا سرزمینی ست بسیار سرد ولی در آن نوعی اسب قوی تیزتک هست که پاهایش نیاز به نعل نداشته و می‌تواند هر روز به کوه رود. مردها با این اسب در سرازیری کوه‌ها یعنی جایی که اسب‌های دیگر قدرت حرکت ندارند سواری می‌کنند.زمانی در اینجا اسبانی از نزاد بوچه فالو(اسب اسکندر) وجود داشت که همه‌ی آن‌ها یک شاخ بر پیشانی داشتند.تنها صاحب این اسب‌ها یکی از عموهای شاه بود که نمی‌خواست کس دیگری از این اسبها داشته باشد.شاه برای تصاحب اسبها عمویش را کشت.بیوه‌ی عمو هم برای انتقام گرفتن از شاه دستور کشتار تمام اسبها را داد و به این ترتیب نژاد این نوع اسب از بین رفت.کشمیر: مردم کشمیر بت پرستند و با زبان خاص خود حرف می‌زنند.مردمی هستند جادوگر با هنرهای شیطانی که کارهای جادویی شگفت انگیز انجام می‌دهند.از جمله این که بت‌ها را به سخن در می‌آورند و یا قادرند وضعیت هوا را عوض کنند.پم (منطقه‌ای در ختن): مردم این ناحیه مسلمانند و تابع خان بزرگ .مردمش از راه هنر و تجارت زندگی می‌کنند.مردم اینجا آداب و رسوم عجیبی دارند. وقتی شوهر بخواهد به مسافرت برود و سفرش از بیست روز بیشتر شود زن می‌تواند شوهر دیگری انتخاب کند.مردان هم به هر جا بروند می‌توانند زن دیگری بگیرند.خدای تاتارها (مغولان) :معتقدند که خدای بزرگ در آسمانهاست و برایش هر روز کافور سوزانده و برای خود آرزوی سلامتی می‌کنند.به خدای دیگری به نام ناتیگام نیز اعتقاد دارند و می‌گویند او خدای زمین و حامی فرزندان ،دامها و محصولاتشان است.تاتارها به این خدا ایمان بسیار دارند و احترام زیادی می‌گذارند.در خانه نزدیک پیکره‌ی بتشان پیکره‌ی زن و بچه آن را نیز قرار می‌دهند. به طوری که پیکره‌ی زن در طرف چپ و پیکره‌ی بچه در مقابل آن قرار می‌گیرد و آنگاه آن را ستایش می‌کنند.هنگام غذا خوردن ابتدا قطعه‌ای گوشت چربی دار را روی لبه‌های بت و زن و بچه‌اش می‌کشند کمی از شوربای خود را در کنار در برای ارواح درگذشتگان خود می‌پاشند و معتقدند که به این ترتیب خدا و خانواده‌اش نیز سهمیه شان را گرفته‌اند و پس از انجام این مراسم خود شروع به خوردن و نوشیدن می‌کنند.منجمین : خان بزرگ قریب پنج هزار منجم و پیشگو دارد که باید به آن‌ها غذا و لباس بدهد .منجمین مسیحی، مسلمان و ختایی در زیج در جاهایی که صور فلکی مشخص هستند می‌نشینند و ساعات و دقایق نحس و سعد هر سال را تعیین و دنبال می‌کنند تا بدانند که در این برج چه می‌گذرد .در یک ماه وقوع طوفان و یا رسیدن هوای بد را پیشبینی می‌کنند،در ماهی دیگر صاعقه و رعد و برق و بارندگی یا بیماری و جذام و جنگ‌ها را پیشبینی می‌کنند و معتقدند مطابق نظام طبیعت باید این کار شود اما شدت و وضعیت آنها بستگی به اراده‌ی خداوند دارد.یک نوستالژی با دوبله‌ی ناصر ممدوح
تمدن ماچی از اوایل تا سومین قرن میلادی، تمدن ماچی در دره‌های ساحلی شمال پرو، توسعه یافت. ماچ‌ها مردمی جنگجو بودند و جنگجویان آنها اعضاء برجسته جامعه محسوب می‌شدند. ماچ‌ها همچنین کشاورزان ماهری بودند که برای آبیاری زمینهای کشاورزی خود، کانال حفر می‌کردند. ماچ‌ها برای احترام به خدایان خود، معبدهای بزرگی به شکل اهرام ساختند. یک نمونه از این معبدها، هرم هواکادل سول بود. آنها همچون سفالگران متخصصی نیز بودند که ظروف رنگی زیبایی برای دفن کردن به همراه مردگانشان، ساختند. 300 قبل از میلادتمدن ماچ در شمال پرو آغاز می‌گردد.اولین قرن بعد از میلادمردم ماچ کنترل دره‌های ساحلی شمال پرو را به دست گرفتند. 100 - 700 میلادیماچ‌ها معبدهای هرمی شکل خود را روی ساحل شمالی پرو بنا کردند. بسیاری از ظروف ماچ، تصویر پیروزیهای جنگجویان این قوم و قتل اسیران آنها را نشان می‌دهند. 700 میلادیتمدن ماچ رو به زوال می‌رود. جنگحویان ماچ دره‌های ساحلی را زمانی از دست دادند که منابع حیاتی آب توسط دشمنانشان که از سرزمینهای بلند آند آمده بودند، قطع شدند. 800 ساخت ظروف زیبایی ماچ متوقف می‌گردد. 1000 مردم چیمو، که آنها نیز از اهالی شمال پرو بودند، کنترل دره‌های ساحلی را که زمانی توسط جنگجویان ماچ اداره می‌شد، به دست گرفتند. چیموها سیستم آبیاری را که توسط ماچ‌ها استفاده می‌شد، توسعه دادند.حقایق ثبت شدههمانطور که ذکر شد این افراد کشاورزان بسیار ماهری بودند که یک سیستم قابل توجه آبیار اختراع کرده بودند. آنها برای انتقال آب حیاتی زمینهای بلند به زمینهای خشک و پست دره هایی که در آن زندگی می‌کردند، کانالهایی حفر کرده بودند. ماچهای کشاورز از فضولات پرندگان به عنوان کود برای زمینهایشان استفاده می‌کردند. آنها ذرت، سیب زمینی و بادام زمینی و همچنین پنبه می‌کاشتند. - ? page =% d8 % aa % d9 % 85 % d8 % af % d9 % 86 +% d9 % 85 % d8 % a7 % da % 86 % db % 8c & amp ; SSOReturnPage = Check & amp ; Rand = 0Date : Friday June 4th2010 13 : 04
الناس علی دین ملوکهم ناصرالملک، از رجال نامدار دوران قاجار که چند سال هم در دوران احمدشاه نایب‌السلطنه بود، در کوران انقلاب مشروطه نامه‌ای به آیت‌الله طباطبایی نوشت و توضیح داد راه سعادت ملت این است که ما هم همان راهی را برویم که امپراتور ژاپن رفت .سیر تحول مقایسه و آرزوی ایرانیان: ژاپن " کره‌جنوبی " امارات " ترکیه " گرجستان " ؟!ایرانیان زمانی رویای ژاپن شدن داشتند، بعدها که این رویا دست‌نیافتنی شد، رویای کره‌جنوبی شدن در سر پروراندند، وقتی این رویا با کرده خودشان نقش بر آب شد، شروع به غبطه خوردن به حال کویت و امارات و قطر کردند و اکنون که اینها از دسترس دور شده‌اند، در حال تلاش برای مهاجرت به ترکیه و گرجستانند. وقتی گرجستان و ترکیه دست نیافتنی شوند (که شوربختانه آن زمان چندان هم دور نیست) به کجا خواهند رفت؟رویای ژاپن شدن ایران رویایی سوخته است، اگر می‌خواستیم ژاپن شویم اجازه نداشتیم هیچ فرصتی را در 150 سال گذشته از دست دهیم، در حالی که ما نه تنها فرصت‌ها را از دست داده‌ایم، بلکه "فرصت‌سوزی را نهادینه کرده‌ایم و به نوعی شیوه زندگی تبدیلش کرده ایم".بیش از صد سال است که ما ایرانی‌ها خود را با ژاپن مقایسه می‌کنیم، یک نمونه آن مربوط به بیش از 110 سال پیش است: ناصرالملک، از رجال نامدار دوران قاجار که چند سال هم در دوران احمدشاه نایب‌السلطنه بود، در کوران انقلاب مشروطه نامه‌ای به آیت‌الله طباطبایی نوشت و توضیح داد راه سعادت ملت این است که ما هم همان راهی را برویم که امپراتور ژاپن رفت و گفت: "امروز برای سرمشق ملل غافل و خواب‌آلوده هیچ نمونه بهتر از ژاپون نیست". پس رجال ایران حتا همان زمان هم ژاپن را الگو می‌پنداشتند. بنابراین، در نوشتارهایی به اوج‌گیری ژاپن می‌پردازیم.برای فهم این‌که ژاپن چگونه و چه هنگام ژاپن شد باید به نیمه دوم قرن نوزدهم برویم. در این جستجو به نامی بزرگ برمی‌خوریم، مردی بی‌همتا در تاریخ ژاپن مدرن: "امپراتور موتسوهیتو"، معروف به "میجی". او بود که با تدابیر خود نقش هدایت‌کننده‌ای برای تبدیل ژاپن فیودال به ژاپن مدرن داشت. میجی سال‌های 1867 تا 1912 به مدت 45 سال امپراتور ژاپن بود (که برابر است با 1246 تا 1291 شمسی، یعنی نیمی از سلطنت ناصرالدین شاه، کل دوران مظفرالدین شاه، دوران محمدعلی شاه، و سه سال اول احمد شاه).امپراتور میجی چه کرد؟گام نخست میجی این بود که سال‌های 1867 تا 1869 در سیاست داخلی ژاپن با سرکوب خان‌های فیودال قدرت را به "تنو" بازگرداند "تنو" یا "میکادو" هر دو لقب امپراتور ژاپن است. میجی دوباره قدرت را تمرکز بخشید و از کیوتو به توکیو (که آن زمان ادو نامیده می‌شد) رفت.امپراتور موتسوهیتو (میجی)او تردید نداشت که باید روابط با اروپا را گسترش دهد. بنابراین در گام بعد، هییتی ژاپنی از 1871 تا 1873 به اروپا اعزام شد تا پیوندها را با کشورهای پیشرفته عمق بخشند. ژاپن در همان سال 1873 در نمایشگاه جهانی وین شرکت کرد. نخستین اسکناس‌های ین که تازه پول ملی شده بود در فرانکفورت چاپ شد.اقدام مهم دیگر میجی این بود که دانشجویان بسیاری را برای تحصیل روانه اروپا کرد و از آن مهم‌تر هزاران مستشار از اروپا و آمریکا به ژاپن دعوت کرد. آمار این مستشاران حیرت‌انگیز است: تا سال 1899 حدود 3000 مستشار، در همه زمینه‌ها از هنر و موسیقی گرفته تا امور نظامی و اقتصادی و پزشکی. این مستشاران (یا به قول ژاپنی‌ها "اویاتویی گایی‌کوکوجین") وظیفه داشتند روند مدرن‌سازی ژاپن را تسریع کنند. بین 1868 تا 1889 نام 2690 مستشار خارجی دیده می‌شود: 1127 بریتانیایی، 414 آمریکایی، 333 فرانسوی، 250 چینی، 215 آلمانی و 99 هلندی. بخش بزرگی از بودجه سالانه ژاپن صرف حقوق این مستشاران می‌شد. آن‌ها باید هم انتقال فناوری می‌دادند و هم ژاپنی‌ها را تعلیم می‌دادند تا جایگزینشان شوند.اقدام بعدی این بود که مدرسه رفتن اجباری شد، هدفی که تا سال 1910 محقق شد. اما از آن پرچالش‌تر مدرن‌سازی سازمان نظامی کشور بود. یاماگاتا آریتومو، سامورایی سابق و فرمانده ارتش جدید ژاپن، در سال 1869 به اروپا رفت و فروتنانه در آنجا آموزش نظامی دید و دستاوردهای غرب را در ژاپن پیاده کرد. نظام وظیفه عمومی در سال 1873 ( 50 سال پیش از ایران) برقرار شد. با وجود خدمت سربازی عمومی طبقه سامورایی‌ها کارکردشان را از دست می‌دادند، ضمن این‌که دهقانان نیز از سربازی رفتن ناراضی بودند. این دو گروه در سال 1877 شورش کردند (شورش ساتسوما) که با سرکوب آن، طبقه سامورایی برای همیشه اهمیت خود را از دست داد. اما نتیجه این نوسازی نظامی خیره‌کننده بود: شکست چین ( 1895 )، شکست روسیه ( 1905 ) و اشغال مناطق گسترده در آسیای شرقی و اقیانوس آرام.نوعی انقلاب صنعتی بر اساس الگوی اروپا رخ داد، برای مثال 1872 (برابر 1251 شمسی، یعنی در بیست‌وچهارمین سال سلطنت ناصرالدین شاه) نخستین خط آهن بین توکیو و یوکوهاما کشیده شد. در سال 1880 "نمایشگاه صنایع ملی" برگزار شد و در سال 1901 کارخانه فولادسازی یاواتا راه‌اندازی شد.اما در این سال‌ها ژاپن از توسعه سیاسی هم بی‌بهره نبود و جنبشی دموکراسی‌خواه با احزابی متنوع پدید آمد که در نتیجه آن در سال 1889 نوعی نظام مشروطه در ژاپن شکل گرفت که بیشتر شبیه مشروطه اقتدارگرایانه پروسی بود. وقتی میجی در سال 1912 درگذشت مبانی توسعه صنعتی و شتابان ژاپن محقق شده بود.منبعسایر مطالب:یک ملت بی کشور!نظام پارلمانی، نقطه صفر جمهوریتسهم هر ایرانی از بودجه دین و مذهبفکولته دانشکده شد، سیب زمینی پوتیتو!فیلم مستند: ماک ایران، رویایی که مصادره شدبیمارستان‌های آمریکاتجربه من از دانشگاه در نروژمثل پاکستان درمانده نشویم!سفرنامه: در آن سر دنیا ( 9 - نیوزیلند)
بیرون کشیدن روز‌های خاص هفته از شروع تا پایان یک تاریخ(تاریخ هاش) php laravel تاریخ شروع و تاریخ پایان و ایام هفته‌ای را که میخواهید به این تابع بدهید تا برای شما کل روز هایی که شامل ان میشود را از تاریخ بیرون بکشدمثالتاریخ شروع 1 - 6 - 99 تاریخ پایان 30 - 6 - 99 روز‌های هفته‌ای که میخواهیم = 1 و 5 خروجی = تمام دوشنبه ، جمعه‌ها بین تاریخ شروع تا پایان - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - ایام هفته به شماره 1 == دوشنبه 2 == سه شنبه 3 == چهارشنبه 4 == پنج شنبه 5 == جمعه 6 == شنبه 7 == یک شنبه - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - روز‌های انتخاب شده $ weekselect = $ request - > weekselect ;تاریخ شروع $ start _ date = $ request - > start _ date ; تاریخ پایان $ end _ date = $ request - > end _ date ;فرستادن به تابع $ date = $ this - > ExportDateAsNumberWeek ( $ start _ date , $ end _ date , $ weekselect ); خروجی شامل تاریخ هایی میشود که در ان هفته‌های مورد نظر هست public function ExportDateAsNumberWeek ( $ start _ date , $ end _ date , $ weekselect ) { $ startTime = strtotime ( " $ start _ date 12 : 00 " ); $ endTime = strtotime ( " $ end _ date 12 : 00 " ); // Loop between timestamps , 24 hours at a time $ j = 0 ; for ( $ i = $ startTime ; $ i <= $ endTime ; $ i = $ i + 86400 ) { $ NumberWeek = date ( ' N ', $ i ); if ( in _ array ( 1 , $ weekselect )) if ( $ NumberWeek == 1 ) { //دوشنبه $ result [ $ j ] = date ( ' Y - m - d ', $ i ); } if ( in _ array ( 2 , $ weekselect )) if ( $ NumberWeek == 2 ) { //سه شنبه $ result [ $ j ] = date ( ' Y - m - d ', $ i ); } if ( in _ array ( 3 , $ weekselect )) if ( $ NumberWeek == 3 ) { //چهارشنبه $ result [ $ j ] = date ( ' Y - m - d ', $ i ); } if ( in _ array ( 4 , $ weekselect )) if ( $ NumberWeek == 4 ) { //پنج شنبه $ result [ $ j ] = date ( ' Y - m - d ', $ i ); } if ( in _ array ( 5 , $ weekselect )) if ( $ NumberWeek == 5 ) { //جمعه $ result [ $ j ] = date ( ' Y - m - d ', $ i ); } if ( in _ array ( 6 , $ weekselect )) if ( $ NumberWeek == 6 ) { //شنبه $ result [ $ j ] = date ( ' Y - m - d ', $ i ); } if ( in _ array ( 7 , $ weekselect )) if ( $ NumberWeek == 7 ) { //یک شنبه $ result [ $ j ] = date ( ' Y - m - d ', $ i ); } $ j ++; } return $ result ; }این کد شاید بهینه نباشه و ...در اینترنت سرچ کردم فارسی و انگلیسی نمونه‌ای نبود گفتم بنویسم شاید بدرد کسی بخوره / اگر کد بهینه‌تر یا ویرایش شده همین را داشتید ممنون میشم در اختیار همه قرار بدید و بنده.@ miladtajare میلاد تجری Extract certain days from the beginning to the end of a date مقدار دهی و فراخوانی تابعتبیرون کشیدن هفته‌های مورد نظر phplaravelgitlab : . tajare instagram : miladtajare _ newtelegram : miladtajarewebsite : ideamon . irbackend _ developer ?
برترین کتاب‌های تاریخ ایران و جهان تاریخ منبعی از اطلاعات در مورد نحوه رفتار افراد و جوامع را در اختیار ما می‌گذارد. با وجود آنکه‌برخی از شاخه‌های علمی تلاش‌هایی را در جهت شناخت عملکرد افراد و جوامع انجام داده‌اند، ولی تحقق این کار بسیار دشوار است. اتکای بیش از اندازه بر یافته‌های کنونی، ناخواسته تلاش‌های ما را فلج می‌کند. اگر ملتی در صلح است، چگونه می‌توانیم جنگ را بدون اطلاعات تاریخی برآورد کنیم؟ اگر ما از تجارب گذشته استفاده نکنیم، چگونه می‌توانیم نبوغ را بشناسیم؟ چگونه می‌توانیم به ت ثیر نوآوری در تکنولوژی پی‌ببریم؟ یا چگونه می‌توانیم نقشی که باورها در شکل‌گیری خانواده ایفاء می‌کنند را بیابیم؟ برخی از جامعه شناسان تلاش کرده‌اند تا قوانین و نظریه‌هایی را در باب رفتار انسان به‌طور دقیق مطرح کنند، اما حتی دست‌یابی به این مهم، جز‌در موارد تصنعی و محدود که می‌توان تجارب را برای تعیین اعمال و رفتار افراد تعبیه کرد، منوط به اطلاعات تاریخی است. جنبه‌های مهم چالش‌های‌اجتماعی، مثل انتخابات در سطح گسترده، فعالیت مذهبی و یا اتحاد نظامی را نمی‌توان به عنوان تجاربی دقیق تلقی کرد. در نتیجه، تاریخ را باید هر چند کم، ولی به عنوان یک آزمایشگاه و یافته‌هایی از گذشته که به عنوان حیاتی‌ترین عنصر در پژوهش‌ها ضروری‌است جهت نشان دادن گونه‌های رفتاری پیچیده ما که در رویدادهای اجتماعی نقش دارند به کار گرفت. در مقاله امروز در نظر دارم کتاب هایی را که به شناخت دقیق‌تر تاریخ ایران و جهان به شما کمک می‌کنند معرفی کنم. خواندن این مقاله را به افرادی که به دانستی‌های تاریخی علاقمند هستند توصیه می‌کنم. خلاصه یا چند خط از هر کدام را با هم بخوانیم. با من همراه باشید. 1 .دو قرن سکوتخلاصه : عبدالحسین زرین‌کوب زبان تاریخ ایران است، بیان کننده فلسفه ژرف تصوف، مولوی شناس و مترجمی زبردست . برای پی بردن به دانش و احاطه او به موضوعات مورد تحقیقش، تنها باید نگاهی به کتاب‌های او انداخت. بدین ترتیب، صورتی از مردی عاشق وطن و فرهنگ و تمدن دیرپای آن بدست می‌آید که با شوقی باور نکردنی همچون دوران کودکیش در پی کسب حقیقت و انتقال آن است. دو قرن سکوت، روایتی است از آن چه بر سرزمینی کهن و مردمانش رفته است، بازتاب فرازها و فرودهای کشور و قلمرویی که تا قرن‌ها بعد دیگر به نام یک پارچه ایران خطاب نشد. درباره فروپاشی حکومت دیرینه ساسانیان که با غلبه یک آیین و اعتقاد الهی اتفاق افتاد تا زمان برآمدن طاهریان که اولین حکومت نیمه مستقل ایرانی را به وجود آوردند، مورخان و نویسندگان بسیار گفته و نوشته‌اند. نویسندگانی که سهوا یا عمدا از کنار وقایعی بسیار مهم و آینده ساز در طی این دو قرن یعنی قرون اول و دوم اسلامی گذشته‌اند یا بسیار خلاصه به آن حوادث تاریخی و اجتماعی پرداختند. کتاب دو قرن سکوت، اما به همان سکوت نویسندگان درباره وقایع آن دوره حیاتی و بنا به نوشته نویسنده به سکوت زبان و ادب پارسی و دلایل آن می‌پردازد.قسمتی از متن : اعراب با ورود به کسری و غنایم آن شروع به غارت کردن گویند فرق بین نمک و کافور راهم نمی‌دانستند حتی بعضی فکر میکردند که نقره از طلا با ارزش‌تر است. گفته‌اند عربی یاقوتی به هزار دینار فروخت گفتند چرا ارزان فروختی گفت از هزار بیشتر اگر میدانستم همان میگفتم. یا فرش مهستان را به مدینه فرستادند و از بزرگی فرش در مدینه مکانی یافت نشد که فرش را در آنجا بیندازند و در آخر فرش را پاره پاره کردند و بین سران قوم تقسیم کردند. گویند قسمتی را بیست هزار دینار فروختند.گویند اعراب به عمر نامه نوشتند که با کتاب‌های کتابخانه‌ها چه کنیم عمر گفت: آن‌ها را به آب افکن که اگر آنچه در آن کتابها هست سبب راهنمایی است خداوند برای ما قرآن فرستاده است که از آنها راه نماینده‌تر است و اگر در آن کتاب‌ها جز مایه گمراهی نیست ،خداوند ما را از شر آنها در امان داشته است.از این سبب کتاب‌ها در آب یا اتش افکندند. در آخرین جنگ دولت ساسانی ، یعنی جنگ نهاوند از سر تا سر ایران سپاه به نهاوند آمد و هر روز بیشتر میشدند و سپاهیان اعراب که صف آرایی کرده بودند می‌دیدند که جنگی در نمی‌گیرد و تعداد ایرانیان با گذشت هر روز بیشتر میشود این شد که حیله‌ای ساختند تا سپاه ایران را از استحکامات خود بیرون بیاورند.به دروغ گفتند که خلیفه مرده است و ما بر میگردیم سپاه ایران هم برای تعقیب و کشتن اعراب بیرون آمد و در دام اعراب افتادند. با شکست در نهاوند ایران به دست اعراب افتاد. 2 .صلحی که همه‌ی صلح‌ها را به باد دادخلاصه : دیوید فرامیکن مورخ آمریکایی سال 1989 کتابی با عنوان کامل صلحی که همه‌ی صلح‌ها را بر باد داد فروپاشی امپراتوری عثمانی و شکل‌گیری خاورمیانه‌ی معاصر نوشت که در آن درباره‌ی نقش قدرت‌های اروپایی در خاورمیانه بین سال‌های 1914 تا 1922 صحبت کرده است. او نقش این قدرت‌ها را در فروپاشی بزرگ‌ترین قدرت آن زمان خاورمیانه و در نتیجه شکل‌گیری خاورمیانه‌ی جدید بررسی کرده است. دیوید فرامکین پیشگفتار مفصلی بر کتابش نوشته است و در آن موضوع کتاب و هدفش از نگارش آن را شرح داده است. یکی از مهم‌ترین نکاتی که فرامکین بر ان تاکید دارد این است که بسیاری از گزارشه‌های فرانسه و انگلیس از آن دوران و همین‌طور ادعای آن‌ها مبنی بر دخالت نکردن در امور مذهبی مسلمانان دروغی بیش نیست و مفهومی که آن را "قیام اعراب" نامیده‌اند زاده‌ی تخیل فردی آمریکایی به نام "تامس ادوراد لارنس" است. او در کتابش خواننده را با ماجراجویی‌های لارنس همراه می‌کند اما در کنار آن پرده از مسایل بسیاری که تا مدت‌ها به گونه‌ای دیگر روایت می‌شد برمی‌دارد. فرامکین تغییر جهت‌های دولت‌ها را دنبال می‌کند و جزییات سیاست‌های آن‌ها را آشکار می‌کند و در نهایت شکلگیری خاورمیانه‌ی امروزی را به تصویر می‌کشد. کتاب صلحی که همه‌ی صلح‌ها را بر باد، داد نامزد نهایی هر دو جایزه‌ی "پولیتزر" و "جایزه‌ی ملی دایره‌ی منتقدان" بود.قسمتی از متن : سهولت اشغال دمشق نشان می‌داد ادعای ملی‌گرایی فیصل و عرب‌ها را ظاهرا انگلیسی‌ها جعل کرده‌بودند تا ادعای فرانسه نسبت به سوریه را از سرش بیرون کنند. هربار که قیامی محلی در سوریه به پا می‌شد - مسیله‌ای شایع در دوره‌ی قیمومیت فرانسه - طبیعی بود که فرانسوی‌ها بریتانیا را مقصر قلمداد کنند و همین کار را هم می‌کردند. لوید جورج که با تلاش برای نگه‌داشتن سوریه از چشم فرانسویان افتاده بود، دیگر نتوانست جایی در دل آن‌ها بیابد، حتی وقتی سیاستش را عوض کرد و دست فرانسه را در سوریه بازگذاشت. لوید جورج، بعد از عقب کشیدن نیروهایش در سال 1919 ، دیگر بر اوضاع سوریه تسلطی نداشت، دست کم به اندازه‌ی تسلطش در داخل آناتولی، در بیابانهای شبه‌جزیره‌ی عربستان، در کوه‌های افغانستان و در روستاهای مصر. نتیجه این بود که در سوریه همه‌ی تقصیرها را به گردن انگلیسی‌ها می‌انداختند. فرانسوی‌ها ظهور فیصل را تقصیر بریتانیا می‌دانستند، و عرب‌ها سقوطش را. چریک‌های عرب فیصل در فلسطین و عراق اکنون خود را دشمن بریتانیا می‌دانستند. در نتیجه این پرسش پیش می‌آمد که چرا بریتانیا از خاورمیانه نمی‌رود؟ به مردم بریتانیا گفته می‌شد یکی از اهداف بریتانیا حمایت از نهضت عرب فیصل است. اما حالا که عرب‌های فیصل دشمن بریتانیا شده بودند، برای چه باید به حمایت از آن‌ها ادامه می‌داد؟ وانگهی، هواداران فیصل به روابط بریتانیا با فرانسه لطمه می‌زدند، خصوصا در فلسطین تحت اشغال بریتانیا در شرق رود اردن. فعالیت‌های ان‌ها فرانسه را به تهاجم به ماورای اردن تحریک می‌کرد و باز بریتانیا را به درگیری بین‌المللی ناخواسته و خطرناک دیگری می‌کشاند. روابط بریتانیا و فرانسه همین حالا هم به اندازه‌ی کافی شکننده بود - مخصوصا بر سر فلسطین که فرانسه چشم طمع بدان داشت - و انگلیسی‌ها می‌ترسیدند چریک‌های فیصل در شرق اردن بهانه‌ی به دست جناح استعمارگرای فرانسه بدهند تا به طرف دیگر مرز نیرو بفرستد. 3 .تاریخ جهانخلاصه : ارنست گامبریچ نویسنده و تاریخ‌دان متولد 1909 در اتریش است. در سال 2001 بود که گامبریچ تصمیم گرفت نسخه‌ی انگلیسی کتاب تاریخ جهان را بنویسد. گامبریچ که اسرار داشت فقط خودش کتاب را به انگلیسی برگرداند، در میان نوشتن نسخه‌ی انگلیسی کتاب بود که از دنیا رفت. بعد از مرگ او ترجمه‌ی این کتاب توسط نوه دختری و دستیار شخصی او انجام شد و کتاب در سال 2005 توسط انتشارات دانشگاه ییل منتشر شد. خبرنگار نشریه معتبر لس آنجلس تایمز درباره ارنست گامبریچ می‌گوید: "گامبریچ به تاریخ جان می‌بخشد و خواننده را همراه خود در سفینه‌ای زمان پیما بر فراز تاریخ جهان به پرواز درمی‌آورد و او را همواره در طول کتاب به سیر و سلوکی فکری و عاطفی میان گذشته و حال وا‌می‌دارد."کتاب تاریخ جهان نوشته ارنست گامبریچ برای اولین بار در سال 1935 منتشر شد. ارنست گامبریچ این کتاب را سال 1935 در شهر وین، پایتخت اتریش و زمانی که تنها بیست‌وشش سال داشت، نوشت . کتاب تاریخ جهان تحولات و رخداد‌های بشر را در 40 فصل از عصر حجر تا عصر اتم با زبانی بسیار ساده و صمیمی روایت می‌کند. توجه داشته باشید این کتاب را با کتاب تاریخ جهان اثر کریس هارمن منتشر شده توسط انتشارات ققنوس و کتاب تاریخ جهان اثر فیلیپه فرناندس آرمستو ترجمه‌ی شهربانو صارمی اشتباه نگیرید.قسمتی از متن : رخدادی بس شگفت‌انگیز بین سال‌های 550 و 500 قبل از میلاد به وقوع پیوسته است. من خود به‌راستی آن را نمی‌فهمم، ولی چه‌بسا همین مسیله آن را این‌چنین جالب‌توجه کرده باشد. در سلسله جبال مرتفعی که از شمال بین‌النهرین می‌گذرد، یک قوم کوه‌نشین وحشی برای زمانی طولانی می‌زیستند. آن‌ها دینی زیبا داشتند: آن‌ها نور و خورشید را می‌پرستیدند و بر این باور بودند که در جنگی بلاانقطاع با تاریکی به سر می‌برند یعنی با قدرت‌های تاریک و سیاه شیطان. این جماعت کوه‌نشین، پارس‌ها بودند. آن‌ها صدها سال، نخست زیر سیطره آشوری‌ها و سپس بابلی‌ها به سر برده بودند. روزی صبرشان به پایان رسید. فرمانروای آن‌ها مردی بود با دلاوری و هوشمندی فوق‌العاده که کوروش نام داشت. انسانی که دیگر حاضر نبود انقیاد مردم خویش را تحمل کند. او سپاه سواره‌نظام خود را به دشت بابل حرکت داد و آن را رهبری کرد. 4 .توپ‌های ماه اوتخلاصه : باربارا تاکمن نویسنده‌ی کتاب توپ‌های ماه اوت مورخ آمریکایی در زمان حیاتش برای دوره‌ای رییس "انجمن مورخان آمریکا" و "فرهنگستان هنر و ادبیات آمریکا" بود. از تاکمن یازده کتاب در زمینه‌ی تاریخ منتشر شد که در بین آن‌ها برای توپ‌های ماه اوت و استیلول و تجربه آمریکا در چین جایزه‌ی پولیتزر دریافت کرد. ادبیات جذاب تاکمن برای روایت وقایع تاریخی و نگاه تیزبین و تحلیل‌گرش، همه کتاب‌هایش از جمله کتاب توپ‌های ماه اوت را درگیر‌کننده و جذاب کرده است. برای همین هر کتاب تاریخی که تاکمن نوشته خواننده را خیلی راحت با خود همراه می‌کند. ریشه‌ی بسیاری از اتفاقات قرن بیستم و حتی قرن بیست و یکم را می‌شود در گلوله‌ای جستجو کرد که باعث شروع جنگ جهانی اول شد. ما چقدر درباره‌ی این جنگ بزرگ و تاریخ‌ساز می‌دانیم؟ کتاب توپ‌های ماه اوت کتاب تاریخی است و از آن کتاب‌های تاریخی که از شرایط کشورها قبل از شروع جنگ جهانی اول تصویر منسجمی می‌دهد.قسمتی از متن : ارتش فرانسه در برابر تجهیز به تکنولوژی‌های روز نیز مقاومت می‌کرد چنان که "در برابر پذیرفتن توپ‌های جدید با کالیبر بالای 75 میلی‌متر به‌همان اندازه سرسختی نشان داده بودند که بعد‌ها در برابر حذف شلوار قرمز!" از توپ سنگین هم بیزار بودند، آن را برای برنامه تهاجم سریع فرانسه به قصد فتح و نابودی آلمان دست و پاگیر می‌دانستند. آن‌ها حتی اینکه فرمانده کل ارتش فرانسه "چون همه جا با اتومبیل می‌رفت به چکمه‌اش مهمیز نمی‌بست اسباب تاسف می‌دانستند که یکی دیگر از نمادهای شکوه دیرین از دست رفت!" قرن‌ها پیش از فرانسوی‌ها، این ینی‌چری‌ها (سربازان ارتش عثمانی) بودند که استفاده از توپ و زدن حریف از راه دور را خلاف آیین مروت می‌دانستند و دویست سال طول کشید تا حساب کار دستشان بیاید، اما اروپایی‌ها چنین درس‌های تلخی را از‌همان چند هفته اول ماه خون‌بار اوت و پس از کشتار بی‌حساب مسلسل‌ها یاد گرفتند و ابتدا آلمانی‌ها، بعد فرانسوی‌ها و انگلیسی‌ها و آخر سر روس‌ها، فهمیدند سواره‌نظام از این پس تنها به درد گشت و دیدبانی می‌خورد و برای پناه گرفتن در برابر رگبار مسلسل و شلیک پیاپی توپ‌های سریع ته پر باید سنگر کند. چنین بود که پس از هزاران سال جنگ تن به تن، جنگاوران عصر جدید تازه دریافتند استفاده از بیل و کلنگ و درازکش کردن در سنگر می‌تواند در پیروزی موثر باشد. این سنگر‌ها اما خود فصلی تازه در داستان جنگ بود که طرف‌های درگیر را در ورطه‌ای مملو از بیهودگی، تکرار اعمالی بی‌ثمر، مرگ میلیون‌ها مرد جوان و کشته یا معلول شدن شماری دیگر در غایله‌ای که دولت‌ها قادر به خروج از آن نبودند، گرفتار کرد. 5 .بازنگری تاریخ ایرانخلاصه : مرحوم محمود طلوعی از مورخان تاریخ معاصر ایران روزی تصمیم می‌گیرد برای نوه‌اش که در خارج زندگی می‌کرده کتابی در مورد تاریخ ایران پیشنهاد دهد. دو انتخاب پیش روی خود می‌بیند. یکی کتاب روزگاران عبدالحسین زرین کوب و دیگری چکیده تاریخ ایران حسن نراقی. اما می‌ترسد حجم زیاد روزگاران و زبان فارسی باصلابت زرین کوب باعث شود نوه‌اش از خواندن تاریخ کشورش منصرف شود. از طرفی کتاب چکیده تاریخ ایران را نیز خیلی خلاصه می‌یابد. پس محمود طلوعی تصمیم می‌گیرد خودش دست به کار نوشتن تاریخ ایران شود. بازنگری تاریخ ایران از عهد باستان تا امروز حاصل تلاش پدربزرگ مورخ دلسوزی است که خواسته است نوه‌ی غربت نشین اش هیچ بهانه‌ای نداشته باشد تا خود را از خواندن تاریخ کشورش محروم کند. پس می‌شود این کتاب را با خیال راحت به مخاطبینی که می‌خواهند با تاریخ ایران آشنا شوند پیشنهاد داد. معرفی سلسله‌های حکومت‌گر در ایران از عهد باستان تا به امروز و همچنین رخدادهای مهم تاریخی به خصوص جنگ‌ها در کنار یکدیگر تحولات تاریخی و جنبه‌های فرهنگی و تمدنی هر سلسله از جمله مطالبی است که در این به اختصار به آن‌ها اشاره شده است.قسمتی از متن : مطالب این کتاب از دوره اساطیری تاریخ ایران و سلسله‌های پیشدادی و کیانی آغاز و سپس وارد دوره تاریخی می‌شود و با شرح حوادث عهد ایران باستان، از مادها تا ساسانیان، ادامه می‌یابد. ورود اسلام به ایران و جنبش‌های مردمی ایرانیان در دو سده نخست هجری، حکومت‌های مستقل و نیمه مستقل ایرانی و حکومت‌های ترک تا ورود مغول به ایران از دیگر مطالب کتاب به شمار می‌رود. حکومتی که چنگیزخان و جانشینان وی در ایران تشکیل دادند و تیموریان به آن تداوم بخشیدند سرانجام به حکومتی ملی و ایرانی با نام صفویه ختم شد که هویت ایرانی را احیاء کرد کاری که نادرشاه پس از سلطه افاغنه انجام داد. سلسله‌های افشاریه، زندیه، قاجار و پهلوی خاندان‌های حکومتگری هستند که مطالب کتاب با معرفی آنها به پایان می‌رسد.ممنونم که تا انتهای این مقاله با من همراه بودید. برای خرید هر یک از کتاب‌ها با ارسال رایگان و پراخت درب منزل با شماره تلفن 02154063 تماس بگیرید.
قصه شاه شهید / چه بر سر پادشاه باستانی ایران در میدان جنگ آمد؟ (فیلم) "به روی لینک بالا فشار دهید و فیلم ببینید" 2700 سال پیش، در سرزمین عیلام (خوزستان امروز) نبردی در گرفت که "تپتی هومبان" شاه ایران نیز در آن حاضر بود. این نبرد پایان خوشی نداشت. کرخه، سومین رود بلند ایران، به شوش که می‌رسد، به مرکز قدیمی‌ترین تمدن ایران رسیده. سرزمینی باستانی که رویدادهای بیشماری به خود دیده است. چه آن‌ها که مشهورند و چه از یاد رفته‌هایی مثل داستانی که قرار است آن را بشنوید قصه شاه شهید. نه ناصرالدین‌شاهی که به تیر میرزارضا کرمانی از دنیا رفت و این لقب را گرفت. شاهی بسیار قدیمی‌تر از او که در میانه میدان جنگ کشته شد. "تپتی هومبان این‌شوشیناک"، شاه سرزمین عیلام تمدنی در خوزستان امروز، جایی که آن را محوطه شوش باستانی می‌نامیم. شهری قدیمی که آن را نخستین پایتخت ایران دانسته‌اند. تمتی هومبان، 2600 سال پیش در این سرزمین شاه شد. همسایه یکی از قدرتمندترین حکومت‌های تاریخ باستان یعنی "آشور"، آن هم در زمان مقتدرترین شاه این حکومت یعنی "آشوربانیپال". پادشاهی بی‌رحم و زیرک، که دنیای باستان را باجگذار خود کرده بود. تمتی هومبان زیر باج و خراج آشوربانیپال نرفت و به این ترتیب یکی از مهم‌ترین نبردهای تاریخ باستان رخ داد همین‌جا در کنار این رود آرام و زیبا که آن را کرخه می‌نامیم و در اسناد تاریخی آشوری‌ها، "اولای" نام گرفته. دو سپاه عیلامیان و آشوری‌ها، تابستان 2671 سال پیش در کنار این رودخانه به هم می‌رسند و نبردی شکل می‌گیرد که به نبرد اولای معروف است. نبردی که به شکست سنگین ایران می‌انجامد و شاه ایران به همراه پسرش "تمیریتو" کشته می‌شوند.یک نقش‌برجسته بی‌نظیر آشوری، جزییات این نبرد و مرگ شاه ایران را در دل آن به تصویر کشیده. سربازی در حال بریدن سر تمتی‌هومبان شاه ایران است. بر بالای سر او، پسرش "تمیریتو" از این غم پیرهن چاک کرده و سرباز آشوری دیگری با گرز بر سرش می‌کوبد .
کشف شواهدی از فعالیت‌های صنعتی گسترده در لبه غربی فلات ایران به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری ، ثریا الیکایی دهنو سرپرست فصل سوم بررسی و شناسایی محوطه‌های دارای شواهد فلزکاری کهن در دهستان گل گل کوهدشت لرستان امروز "شنبه " با اعلام این خبر گفت : براساس داده‌های باستان شناختی و متون تاریخی می‌توان به طور نسبی به اهمیت صنعت فلرکاری در ایران پی برد.او وجود سرباره‌های ذوب فلز قدیمی و کانسنگ‌ها و معادن حاوی ترکیبات فلزی را نشان دهنده گسترش صنعت فلزکاری در فلات ایران دانست و افزود: به دلیل اهمیت کاربرد فلزات در تمامی سطوح زندگی بشر تلاش برای شناخت معادن و بهره وری فلزات در دوره پیش از تاریخ تا دوران اسلامی مورد توجه بوده است.الیکایی دهنو با اشاره به اینکه لرستان یکی از مناطق دارای اهمیت بسزایی در زمینه صنعت فلزکاری است تصریح کرد: منطقه لرستان با توجه به شرایط زیست محیطی و موقعیت استراتژیکی آن، همواره از سوی گروه‌های انسانی مورد استفاده بوده است.او با ابراز ت سف از اینکه به علت کم توجهی به صنعت فلزکاری در ایران خصوصا حوزه فرهنگی لرستان تا کنون نتوانسته‌ایم شناخت کافی از این صنعت و چگونگی سیر تحولات آن را به دست آوریم و مورد ارزیابی قرار دهیم اظهار داشت : یکی از ابهامات در ارتباط با اشیاء مفرغی و آهنی در لرستان، بخش چگونگی استحصال و تولید آنها است.
قرارداد 25 ساله ایران و چین قرارداد بلند مدت 25 ساله‌ای که قرار است بین ایران و چین منعقد شود به یکی از بحث‌های داغ این روزهای ایرانیان بدل شده است و این بحث داغ در کنار نامشخص بودن بند‌های این قرار داد باعث شده بازار شایعات در این باره داغ باشد. این موضوع را در کنار سابقه‌ی فاجعه بار ماهیگیری قایق‌های چینی در خلیج فارس با مجوز دولت ایران سبب شده تا افکار عمومی ایرانیان درباره‌ی همکاری بلند مدت ایران و چین حساس شود. مسایلی که در این باره مطرح می‌شود مثل واگذاری خلیج فارس یا جزایری مانند کیش و قشم به این کشور از دل همین جو مبهم سر برآورده است. اما مطینن اگر از کسی که این جملات را مطرح می‌کند بپرسید که از کدام منبع آن را ذکر می‌کند، قطعا هیچ پاسخی نخواهد داشت مگر این که بگوید" همه میگن". آری همه میگن ولی واقعیت ماجرا چیست؟ این سوال مرا واداشت تا متن 18 صفحه منتشر شده فارسی توسط ایران در این باره را بخوانم. انکار نمی‌کنم که قبل از خواندن این متن برایم مثل روز روشن بود که تمام چیزهایی که در این مدت شنیدم فقط شایعاتی هستند که به درد آدم‌های علافی می‌خورد که می‌خواهند با چند هشتگ و پست در صفحات مجازی، حس وطن دوستیشان را ارضا کنند اما باز هم خواندمش تا متن ناخوانده آن‌ها را محکوم نکنم. نتیجه این کار شد که توییت و یک استوری در اینستاگرام اما به پیشنهاد دوستی تصمیم گرفتم آنچه خود از این هجده صفحه برداشت کردم را کمی شرح دهم.اما متنی که منتشر شده چیست؟ این متن تحت عنوان "برنامه همکاری جامع ( 25 ساله) ایران و چین" منتشر شده و در واقع فقط یک برنامه‌ی کلی است از آنچه طرفین در آینده قصد انجامش را دارن. این برنامه نه دارای عدد و رقم است و نه از نظر حقوق دارای ارزشی است. درواقع فقط یک پیش زمینه است برای بستن قراردادهای واقعی تعهد آور وگرنه خود این 18 صفحه همه‌اش در حد حرف است که می‌دانیم باد هواست.اگر نظر مرا بخواهید می‌توان این برنامه را به شکل مختصر چنین توصیف کرد: چین باید سرمایه و دانش فنی مورد نیاز در حوزه هایی نظیر پتروشیمی، کشاورزی، حمل و نقل و تقریبا تمام حوزه هایی که ایران در آنها به سرمایه گذاری کلان نیاز دارد، به ایران منتقل کند و در عوض ایران باید به صورت بلند مدت خیال چین را از واردات نفت (طبعا منظور نفت ارزان است هرچند در متن برنامه اشاره‌ای به قیمت نشده) ایران و دسترسی به بازار غرب از طریق بنادر جنوب و شبکه ریلی ایران راحت کند. این دو مسیه آنقدر برای چین دارای اهمین است که ایران می‌تواند از طریق آن‌ها چین را مجاب به سرمایه گذاری کلان و بلند مدت در ایران بکند. البته که همان جمله‌ی کلیشه‌ای که همه می‌گویند اینجا هم کاربرد دارد: "چین هم به خاطر منافعش حاضر می‌شود چنین معاهده‌ای را امضا کند" ولی نیاز نیست توهماتی مانند واگذاری آب و خاک ایران را در سر بپرورانیم. دادن یک سری امتیاز مثل نفت با قیمت کمتر خیلی فرق دارد با واگذاری یک جزیره به دیگران، کاری که از قضا پادشاه پهلوی آن را خوب بلد است. از آن گذشته مگر ایران همین الان، اندک مقدار نفتی را که می‌فروشد،به قیمت واقعی می‌فروشد؟ چنین قراردادی به نفع ایران هم هست. چرا؟ فکر می‌کنم واضح باشد که هیچ کشور ثروتمند دیگری به جز چین حاضر نیست با وجود تحریم‌های آمریکا، با ایران معامله کند. در واقع این تحریم‌های کمر شکن آمریکاست که ایران را به سمت چین سوق داد. جالب است که بعد از امضای برجام، شرکت‌های اروپایی بیشترین قرارداد‌ها را با ایران بستند و چین و روسیه کمتر از بقیه کشورها مورد توجه ایران قرار گرفتند. در حالت عادی ایران همیشه نگاهش به غرب بوده و فقط در تنگناهاست که عباراتی مثل "نگاه به شرق" برای توجیه رابطه با چین و روسیه مطرح می‌شود.یکی از همکاری هایی که طبق این برنامه پیش بینی شده است همکاری‌های امنیتی و سیاسی دو کشور است که به نظر می‌آید در صورت امضای قرارداد باید انتظار پشتیبانی چین از مواضع ایران در سازمان‌های بین المللی را داشته باشیم همچنین مطالبی درباره همکاری دانشگاهی و علمی در آن پیشبینی شده بود که به شخصه فکر میکنم بیشتر کاربرد دکوری برای آن دارد تا کاربرد واقعی.بخشهایی از این متن که به نظرم مهمتر بود مربوط می‌شد به سرمایه گذاری چین در توسعه‌ی بنادری مثل چابهار و شبکه‌ی ریلی و بخش گردشگری، پتروشیمی، نیروگاهی، انرژی‌های تجدید پذیر، صنایع و معادن، کشاورزی و خلاصه انواع زمینه هایی که ایران در آن‌ها به سرمایه گذاری نیاز دارد. تصویر کلی که از مطالعه‌ی این برنامه در ذهن من شکل گرفت به این صورت است که ایران نفت خود را به چین صادر کند و سرمایه گذاری و خدمات فنی چین را دریافت نماید.مزایای این قرارداد برای ایران،ترمیم صنایع و خروج از شرایط اسفناک فعلی که حاصل تحریم‌های غیرقانی آمریکاست و داشتن متحدی قدرتمند در ابعاد جهانیست. برای چین هم علاوه بر منفعت مالی ناشی از سرمایه گذاری، داشتن منبع تامین نفت پایدار و نسبت به بازار ارزان‌تر است ضمن این که از طریق شریکی چون ایران می‌تواند جای پای محکمی در خاورمیانه باز کند، جایی که آمریکا به شدت مراقب عدم نفوذ چین است. آمریکا ، ایران را به زور در این منطقه‌ی حساس تحمل می‌کرد، بعد پای روسیه باز شد و در صورت ورود چین به معادلات خاورمیانه آیا دیگر جایی برای اعمال نفوذ آمریکا می‌ماند؟در مورد این قرارداد اگر قرار باشد یک طرف از عدم انجام تعهدات طرف مقابل بترسد، به نظر من آن چین است چرا که سرمایه خود را به ایران می‌آورد و حتی طبق یکی از بندهای این برنامه، قرار است پالایشگاه هایی متناسب با نفت ایران طراحی کند.از طرفی ایران هم در این تنگنا، به شدت دنبال مشتری دایم برای نفتی می‌گردد که روی دستش باد کرده است و بسیاری از صنایع ایران از جمله در بخش پتروشیمی و نیروگاهی، قدیمی هستند و نیاز به بازسازی دارند که سرمایه گذاری چین در این بخش‌ها پیش بینی شده است.چین البته فقط در ایران پروژه ندارد. وقتی به سرمایه گذاری‌های خارجی چین نگاه می‌کنیم می‌بینیم که تقریبا در تمام دنیا به جز اروپای غربی و آمریکای شمالی سرمایه گذاری‌های کلانی انجام داده است. حتی بسیاری از شرکت‌های اروپایی و آمریکایی هم کارخانه‌های خود را در چین دایر کرده‌اند که نشان دهنده‌ی عمق روابط اقتصادی آن هاست. حالا جالب است که وقتی نوبت سرمایه گذاری چین در ایران می‌رسد داد و فغان عده‌ای بلند می‌شود. وزیر امور خارجه آمریکا، مایک پوپیو این قرارداد را ترکمانچای دوم می‌نامد! همان پمپیویی که تمام تلاش خود را برای تحریم همه جانبه و فلج کردن نه فقط اقتصاد که تمام حیات و ممات ایرانان به کار بسته، حالا قرارداد ایران و چین را ترکمانچای می‌نامد که البته دلیلش واضح است. ایران و چین هر دو در مقابل سلطه‌ی بی چون و چرای آمریکا در نظام فعلی جهان سرکشی کرده‌اند و هر دو با نسبت‌های متفاوت تحت تحریم آمریکا هستند. از نظر استعماگر آمریکایی اصلا چه معنی دارد بدون اجازه‌ی من، دو کشور یاغی و تحت تحریم با هم قرارداد اقتصادی ببندند؟ آمریکا به طرق مختلف سعی در محدود کردن چین در تجارت دارد. یکی از دلایل حضور پر رنگ نظامی آمریکا در محدوده‌ی شرق آسیا همین مورد است. حال چین با تکیه بر خط تجاری که بنادر و شبکه ریلی ایران و آسیای میانه برایش فراهم می‌کند، می‌تواند راه دیگری به جز سواحل شرق آسیا برای تجارت داشته باشد. همان راه تاریخی که قبلا به جاده ابریشم معروف بود و قطعا چنین امری مورد رضایت آمریکا نیست. از آن بدتر اگر یک طرف این معامله که قرار است در اثر تحریم‌های آمریکا خرد و ویران شود، با چنین قراردادی دوباره چرخ اقتصادش _هرچن لنگ لنگان_ بچرخد! آری وزیر خارجه‌ی کشوری که دشمنی اش با ایران اظهر و من الشمس است باید هم مخالف چنین قراردادهایی باشد.از طرف دیگر لشگر تحلیلگران و روزنامه نگاران قلم به مزد آن را شرم آور و ضد منافع ملی بیان می‌کنند! افرادی که علنا برای لابی‌ها و موسسات خارجی کار میکنند که وظیفه‌ی تعریف شده آن‌ها دخالت و جهت دهی افکار عمومی مردم ایران در راستای منافع تامین کنندگان مالیشان است و چه کسی منابع مالی آن‌ها را تامین می‌کند؟ امارات، عربستان، اسراییل و آمریکا در صدر این فهرستند. یعنی همان دولت هایی که خواستار بیشترین فشار به ایرانند و آیا انتظار دارید این کشور‌ها قرار داد بلند مدت و حجیم ایران و چین را به فال نیک بگیرند؟ مسلما با هر ترفند رسانه‌ای که بتوانند به کار میبندند تا این قرارداد را شرم آور و خاینانه معرفی کنند. حکمرانی چهل ساله‌ی جمهوری اسلامی هم آنقدر مشعشع بوده و چنان بی اعتمادی در مردم ایجاد کرده که هر دروغ شاخداری را می‌توان به راحتی در افکار عمومی ایرانیان جا انداخت و مگر چند نفر حوصله دارند بروند پی اصل قضیه تا بفهمند داستان چیست و اولین بار چه کسی و با چه استنادی گفت قرار است کیش را به چین واگذار کنند؟ نتیجه‌اش می‌شود اینکه همه فکر میکنند ایران را دو دستی به چین دادند و تمام. کافی است بروید از هر کسی که چنین دیگاهی درباره‌ی این قرارداد دارد بخواهید دلایل خود را با ذکر منبع برایتان بگوید.مخلص کلام این که هنوز معلوم نیست چه قراردادی بین ایران و چین قرار است بسته شود و تا وقتی چیزی مشخص نیست اظهار نظر در این باره هم مضحک است. درخواست من در این مورد این است که بدانید چه افراد و گروه هایی در حال دامن زدن به شایعاتند و چه نفعی از این کار می‌برند. در حال حاظر به جای دامن زدن به شایعات باید طلب شفافیت کرد تا بندهای قرارداد برای همگان روشن باشد آن وقت می‌شود درباره‌ی خوب یا بد بودنش بحث کرد و البته برای اجرایی شدن در مجلس بررسی شود. امیدوارم این بار مانند برجام، آن را بیست دقیقه‌ای تصویب نکنند.
مشخصات کعبه زرتشت واقع در اطراف شیراز کعبه زرتشت نام بنای سنگی چهارگوش و پله‌داری در محوطه نقش رستم در کنار روستای زنگی‌آباد شهرستان مرودشت استان فارس در ایران است. محوطه نقش رستم علاوه بر بنای مذکور، یادمان‌هایی از عیلامیان، هخامنشیان و ساسانیان را نیز در خود جای داده‌است.فاصله کعبه زرتشت تا کوه، 46 متر است و دقیقا روبه‌روی آرامگاه داریوش دوم قرار دارد و شکلش مکعب مستطیل است و تنها یک در ورودی دارد. جنس مصالح این بنا از سنگ آهک سفید است و بلندی آن حدود 12 متر است که با احتساب پله‌های سه‌گانه به 14 ٫ 12 متر می‌رسد و ضلع هر قاعده آن، حدود 7 ٫ 30 متر درازا دارد. در ورودی آن به وسیله پلکانی سی پله‌ای از جنس سنگ به درون اتاقک آن راه می‌یابد. قطعات سنگ‌ها به صورت مستطیلی شکل است و بدون استفاده از ملات، روی هم گذاشته شده‌اند که اندازه سنگ‌ها از 0 ٫ 48 × 2 ٫ 10 × 2 ٫ 90 متر تا 0 ٫ 56 × 1 ٫ 08 × 1 ٫ 10 متر متفاوت است و با بست‌های دم‌چلچله‌ای به هم وصل شده‌اند. این بنا در دوره هخامنشی ساخته شده و از نام بنا در آن دوران اطلاعی در دست نیست ولی در دوره ساسانی به آن بن خانک گفته می‌شده و نام محلی این بنا هم، کرنای‌خانه یا نقاره‌خانه بوده و اصطلاح کعبه زرتشت در دوران اخیر و از حدود قرن چهاردهم میلادی به این بنا اطلاق شده‌است.درباره کاربرد این اتاقک، دیدگاه‌ها و تفسیرهای متفاوتی ارایه شده‌است و نمی‌توان هیچ‌کدام از آن‌ها را به قطعیت پذیرفت چنان‌که برخی این برج را آتشگاه و آتشکده می‌دانند و معتقدند که این بنا، مکان روشن کردن آتش مقدس و محلی برای عبادت بوده‌است اما عده‌ای دیگر با رد آتشگاه بودن آن، این بنا را به دلیل شباهتش به آرامگاه کورش بزرگ و برخی از آرامگاه‌های لیکیه و اریا چت، آرامگاه یکی از شاهان یا بزرگان هخامنشی می‌دانند و برخی دیگر از ایران‌شناسان این اتاقک سنگی را بنایی برای نگهداری اسناد و کتاب‌های مقدس دانسته‌اند اگرچه اتاقک کوچک کعبه زرتشت برای نگاهداری کتابهای دینی و اسناد شاهی بسیار کوچک به نظر می‌رسد. البته نظریات دیگری همچون معبدی برای ایزد آناهیتا یا تقویم آفتابی هم ذکر شده‌است که کمتر مورد توجه هستند.بر بدنه شمالی، جنوبی و خاوری این برج، سه کتیبه به سه زبان پهلوی ساسانی، پهلوی اشکانی و یونانی در دوره ساسانیان نوشته شده‌است.که یکی به شاپور اول ساسانی و دیگری به موبد کرتیر تعلق دارند و چنان‌که والتر هنینگ گفته‌است، "این کتیبه‌ها مهم‌ترین سند تاریخی از دوره ساسانی می‌باشند." ساختمان کعبه زرتشت از نظر تناسب اندازه‌ها، خطوط و زیبایی خارجی، بنای زیبایی است که از نظر اصول معماری نمی‌تواند مورد ایراد قرار گیرد.این بنا امروزه بخشی از محوطه نقش رستم است و در اختیار سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری ایران قرار دارد که از طریق جاده شیراز به اصفهان قابل دسترسی است و دسترسی محلی آن از طریق جاده قدیمی حاجی‌آباد - زنگی‌آباد و جاده تخت جمشید - نقش رستم امکان‌پذیر است.
مهر بیمارستان مهر توضیحات اولیه :در خیز اول کرونا ،خانم بنده ، تحت نظر آقای دکتر علیپور جدی ، در بیمارستان مهر بستری شد ، جهت عمل لیزر گردن و ستون فقرات .در یک شبی که در بیمارستان بودیم ، برخورد گرم پرسنل محترم بیمارستان و اینکه در اورژانس یکی از دوستان خوبم آقای دکتر روشن دل را دیدم که در این بیمارستان مشغول بکار شده ، طبع شاعری (که هر چند وقت یکبار و فقط برای سید الشهداء علیه السلام به جوش می‌آمد و البته در این شعر نیز بی بهره نبود) به جوشش کمی آمد و ابیات زیر گفته شد :عهد کرنا آمدم جدی به درمانگاه مهر بستری کردم عزیزم ، همسرم دریای مهرمدخل اورژانس دیدم دکتر روشن دلی بر دل بنده حک شد مهر بیمارستان مهر ساکن کرب و بلا،منت گذاری‌گر زمهر جشن میلاد عقیله، دخت حیدر ، بنت مهربلا گردان شود از ما رود این لعنتی بر دل صادق نوشته : حسین ارباب مهر این شعر کوتاه را برای چند تن از دوستانم ارسال کردم ، یکی از آنها با تخلص ملوله نوشت :تو خودت تنها گفتی این همه شعر ؟ یا کمک کردند دیگران از باب مهر؟تا تولد 15 روز مانده است یا که تقویم تو را پیچانده استدر ادامه جسارتا جواب ایشان ارسال شد :من به تنهایی نگفتم شعر مهر بس عنایت بود از ارباب مهرتا تولد پانزده روز مانده است ؟ کی بلا گردان نبودند ، آل مهرعذر تقصیر از رضا ، هشتمین مولای مهر که ببسته این حکومت ، گنبد و بارگاه مهرحتم دارم چون بیاید صاحب العصر و زمان سخت گیرد انتقام از آمران ، با تیغ مهر
شهر نشینی =یک فرهنگ هنگ تهران چگونه پایتخت شد؟به عقیده اکثر تاریخ نگاران ، قاجاریه در اصل طایفه یی از نژاد مغول بودند، که همراه با چنگیز و جانشینان مهاجهم او به کشورهای اسلامی آن روزگار آمده ، در " ایران " ، شامات و مخصوصآ در حدود ارمنستان مستقر شده بودند. این طایفه به هنگام تشکیل سلسله صفویه به یاری شاه اسماعیل صفوی ، موسس این سلسه ، شتا فتند . پنجاه سال بعد ، در زمان شاه عباس اول ملقب به " کبیر " ، که پنجمین پادشاه سلسله صفوی بود ، قاجاریه براساس مقاصد سیاسی نظامی خویش از محل اصلی خود به نقاط مختلف کوچ داد و به مرور زمان، آن دسته از قاجاریه که به منظور جلوگیری از دستبرد‌های ترکمانان در استرآباد و گرگان مستقر شده بودند ، در اواخر عهد صفوی قدرت و شوکت بسیار یافتند و چابک سوران در ظهور " نادر " که از نوابغ عصر خود بود ، در ارتش جهانگشای او نقش مهمی داشتند و حکومت استر آباد و گرگان نیز معمولا در دست بزرگان طایفه بود . " نادر " که در پایان عمر خود دچار جنون قدرت شده بود ، بعد از دوازه سال سلطنت و آن همه فتوحات نمایان در ماورای مرزهای ایران ، سرانجام به دست سران " قزلباش " که از فرماندهان سپاه او بودند ، کشته شد و با مرگ او ، که در 257 سال پیش اتفاق افتاد ، بار دیگر خان‌های مدعی سلطنت و سران ایلات و عشایر برای تصاحب تاج و تخت به جان هم افتادند . در روزگار قدیم تغییر سلطنت همیشه با آشوب‌ها و قتل و غارت‌ها و جنگ‌ها ی خونین همراه بود . خونها ریخته می‌شد و خانمان‌ها برباد می‌رفت و همیشه ملت مظلوم ، وجه المصالحه مناقشات اهل قدرت بود تا ظالمی برود و ظالمی دیگر به جای او بنشیند . باری " نادر " که کشته شد ، رقیبان به جان هم افتادند . جنگ‌های خونین مدعیان سلطنت یازده سال نمام به طول انجامید و سرانجام از مدعیان تاج و تخت ایران دو نفر بیشتر باقی نمانده ، یکی از این دو " محمد حسن خان قاجار ، پدر آقا محمد خان ، مو سس سلسله قاجاریه ، بود که بر سواحل خزر و شمال ایران تا اصفهان مستولی بود ، و دیگری کریم خان زند که بر فارس و قسمتی از ایران غربی فرمانروایی داشت . اما تقدیر چنان رقم ده بود که محمد حسن خان با وجود فتوحات درخشانی که کرده بود به دست خودی‌ها کشته شود و چنین شد . " آقامحمد خان " قاجار ، بعد از کشته شدن پدر، از بیم دشمنان خانوادگی که قصد جانش را داشتند به " صحرای یموت " گریخت و نزد ترکمانان پناه جست و بعد از چهار سال دربدری و آوارگی به دربار کریمخان زند برده شد و " خان زند " او را تحت حمایت خود گرفت و با خود به شیراز برد . " آقا محمد خان قا جار " ، که در کودکی به وسیله دشمنان پدرش " مقطوع النسل " شده بود، تا هنگامی که ساعات عمر " خان زند " به شمارش افتاد به گروگان در دربار کریمخان بود، و چون به وسیله یکی از زنان حرم که با او نسبتی داشت از مرگ قریب الوقوع خان زند با خبر شد ، تصمیمی بموقع گرفت ، منتظر مرگ کریمخان نماند ، خان را مرده انگاشت و با چند تن از سران قاجاریه ، که مثل خود او در دربار کریمخان گروگان بودند ، بی خبر از شیراز گریخت و به تاخت خود را به دهکده " تهران " رسانید ، یعنی همان دهکده یی که مقدر بود پایتخت جدید ایران باشد . این واقعه در 1193 هجری قمری ، یعنی 225 سال پیش اتفاق افتاد . تهران در گذشته‌های دور " تهران "، پیش از اسلام و بعد از آن ، از " ری " تبعیت داشته و " ری " از شهرهای بزرگ و معتبر مشرق زمین بوده است تا آنجا که شهرت و ثروت این شهر از قلمرو تاریخ به عالم شعر و ادب رسیده و دوبیتی‌های منسوب به بابا طاهر عریان : " دوچشمونت پیاله پرز می‌بی دوزلفونت خراج ملک ری بی "حکایت از آن دارد که ثروت سرشار مردم " ری " زبانزد مردم آن روزگار بوده است . نام " تهران " را در متون قدیم اسلامی در ترجمه احوال یکی از محدثین بزرگ به نام " محمد بن ابو عبداله حافظ تهرانی رازی " می‌بینیم . این اثر مربوط به 1157 سال پیش است و این خود دلیل بر آن است که در آن روزگار دهکده یی به نام " تهران " وجود داشته و از آبادی‌های حومه " ری " به شمار می‌رفته است . در فارسنامه " ابن بلخی " نیز که مربوط به سال‌های 500 تا 510 هجری قمری یعنی 918 سال پیش می‌باشد . از " تهران " به خاطر انارهای خوبش یاد شده است . اگر چه در آثار مکتوب قدیمی از تهران قبل از اسلام نام برده نشده است ، لیکن کاوش‌های باستان شناسی 1321 شمسی در دهکده " دروس " شمیران نشان می‌دهد که در این منطقه ، در هزاره دوم پیش از میلاد ، مردمی متمدن زندگی می‌کرده‌اند. همچنین کاوش‌های دیگری که در 28 سال پیش در ارتفاعات قیطریه انجام شد، حاکی از آن است که این پهنه در سه هزار سال پیش ، محل زندگی مردمی متمدن بوده است و همین بررسی‌ها نشان می‌دهد که " تهران " در اعصار قبل از اسلام از مناطق مذهبی بود ه و آیین زرتشتی در این منطقه رونق داشته است . همچنین پرستش " مهر " و آیین " ناهید پرستی " نیز در جلگه پهناور " تهران " از رواج کامل برخودار بوده است.در متون قدیم از محلات " عودلاجان " و " چال میدان " و " بازار " و " سنگلج " به عنوان قدیمی‌ترین مناطق " تهران قدیم " یاده شده است . همچنین از مطالعه این متون چنین برمی آید که مردم دهکده " دولاب " و " تهران " پیرو مذاهب اهل سنت و اهالی " ونک " و " فرح زاد " شیعه و زیدی مذهب بوده‌اند . در کتاب " آثار البلاد " زکریای قزوینی نیز ، که مربوط به 674 هجری قمری ( یعنی 744 سال پیش ) است ، اطلاعات جالبی درباره مردم این دهکده وجود دارد در این کتاب " تهرانی " ها مردمی سرسخت و یاغی ، باج نده و ستیزه جو توصیف شده‌اند . همچنین آمده است که " تهران " دوازه محله دارد و اهل هر محله با محله دیگر در نزاع اند و به سلطان وقت خراج نمی‌دهند ، خانه هایشان نیز در زیر زمین است. این نکته را یاقوت حموی نیز در کتاب " معجم البلدان " آورده و نوشته است : " خانه‌ها ی ایشان را دیدیم که به تمامی در زیر زمین ساخته شده است و راه عبور درهایی که به خانه‌ها می‌رسد ، در نهایت تاریکی و صعوبت عبور است ، این کار را برای جلوگیری از تهاجم شبانه و غارت سپاهیان می‌کنند و ، هر گاه خانه‌ها چنین نمی‌بود ، کسی در آنجا باقی نمی‌ماند . "روزی که تهران پایتخت ایران شدگرچه امروزه انتخاب تهران به عنوان پایتخت ایران از دید کارشناسان محیط زیست خبطی بزرگ و خطایی نابخشودنی به شمار می‌آید ، اما آن روز که آقا محمد خان قاجاراین دهکده کوچک را پایگاهی برای استقرار حکومت قاجار قرارداد ، تصمیمی درست ، بجا و سرنوشت ساز گرفت ، زیرا موقعیت نظامی جغرافیایی تهران طوری بود که پشت سرش در شمال ، چابک سواران قاجار گوش به زنگ بودند و زیر پایش در مرکز و جنوب ایران ، مهم‌ترین مدعیان سلطنت خونین‌ترین نبردها را تدارک می‌دیدند . در شرایطی که ملوک الطوایفی و خانخانی ، ایران را تکه تکه کرده بود و در هر گوشه‌ای خانی سر برآورده ، ادعای سلطنت می‌کرد ، مهمترین عامل در انتخاب پایتخت موقعیت نظامی جغرافیایی آن بود و تهران می‌توانست همان جایی باشد که آقا محمد خان می‌خواست یعنی مرکز ثقل سلطنت جدید و ستاد نظامی خان قاجار . روزگار به کام خون آشامان بود . هنوز چند سالی بیشتر از مرگ نادر نمی‌گذشت که خون آشام دیگری ، که البته نبوغ نظامی هم داشت ، سر برآورده بود تا آنچه را نادر فرصت ویران کردنش را پیدا نکرده بود ، او به ویرانی بکشاند و بیگناهانی را که اجل به نادر مهلت نداده بود خونشان را بریزد ، او از دم تیغ بی دریغ بگذراند ، و خانمان‌ها بر باد دهد و کله منارها بسازد .در غرب هم جمهوری خواهان فرانسه به قدرت رسیده بودند . " بناپارت " در آستانه ظهور بود تا چند صباحی دیگر ، آن سوی دنیا را به خاک و خون بکشد با جانشین همین " خواجه تاجدار " طرح دوستی بریزد ، سفیر فوق العاده به دربار او بفرستد ، هدایای بیشمار ، مستشاران نظامی و اسلحه و ساز برگ روانه کند و در گرما گرم نبرد ، رفیق نیمه راه باشد ، ایران را تنها بگذارد ، ملت ایران را وجه المصالحه روس و انگلیس کند و چنان بار کمر شکنی بردوش این مردم بی گناه بگذارد که تا " انقلاب اسلامی " زمین گذاشتنی نباشد. باری ، تهران به خاطر شرایط بسیار مساعد سوق الجیشی اش عملا پایتخت و ستاد نظامی " خواجه تاجدار " شد . اما تهران چه بود و چه داشت ؟ هیچ ! دهکده یی بود با ده پانزده هزار جمعیت . نه کاخی داشت تا سزاوار پادشاه باشد ، و نه مهمانسرایی که آبروی " خواجه تاجدار " را در پیش سفیران شاهان و فرمانروایان جهان حفظ کند .سیصد سال پیش از آنکه خواجه تاجدار تهران را پایتخت خود کند ، به دستور شاه طهماسب اول صفوی ، فرزند شاه اسماعیل موسس این سلسله ، با رویی به گرد این آبادی کشیدند ، و این کار هیچ دلیلی نداشت جز اینکه پایتخت شاه طهماسب اول در قزوین بود و چون او غالبا به زیارت حضرت عبدالعظیم ( ع ) می‌آمد، می‌خواست در جوار حرم مطهر استراحتگاهی داشته باشد . تاریخ نویسان نوشته‌اند که : " شاه طهماسب در سنه 961 هجری قمری فرمان داد تا بارویی دور تهران بنا کنند . مسافت این بارو ، شش هزار قدم بود . و نیز شاه طهماسب دستور داد تا به عدد سوره‌های مبارکه قرآن مجید 114 برج در این بارو بسازند و در هر برجی یک سوره از سوره‌های قرآن کریم را حک کنند . همچنین به دستور شاه طهماسب صفوی ، برای تهران چهار دروازه ساختند که رو به چهار سوی دنیای پیرامون داشت، (از شمال به میدان توپخانه و خیابان سپه، از جنوب به خیابان مولوی، از شرق به خیابان ری و از غرب به خیابان وحدت اسلامی (شاپور) محدود می‌شد) و دور تا دور آن خندقی کندند و از خاکش ، قلعه و برج‌های آن را ساختند . چون خاک خندق‌ها برای ساخت و ساز برج و بارو کفایت نمی‌کرد از دو محله شهر خاکبرداری کردند . از همان زمان این دو محل معروف شد به " چال میدان " و " چال حصار " . "منطقه شمالی تهران به ظاهر از روزگار گذشته به شاهان و امیران و بزرگان اختصاص داشته ، و این همان منطقه‌ای است که بازار تهران و کاخ گلستان در آن قرار دارند . در محلی که پادشاهان قاجار بعدها در آن ارک سلطنتی و کاخ گلستان را بنا کردند قبلا به دستور شاه عباس باغی احداث شده بود به نام " چها ر باغ " و چنارها ی کهن آن به چنارهای شاه عباسی معروف بوده است .این بود وضع تهران به هنگام ورود آقا محمد خان قاجاربه این شهر ، اما در همان دهه اول فرمانروایی او ، تهران بطور محسوسی رو به آبادانی گذاشت . " مسیو اولیویه " ، سیاستمدار و پزشک فرانسوی که در اوان ظهور آقا محمد خان قاجار به تهران آمده است ، پایتخت جدید ایران را این طور توصیف می‌کند : " تهران در سطحی خوب و هموار ، که به خوبی آبیاری شده است، واقع است . قله دماوند ، که قریب به ده فرسخ در جهت شرقی تهران است ، از همه قله‌های این سلسله جبال مرتفع‌تر است و همواره و در تمام فصول مستور از برف است و بعضی اوقات دود از قله آن بیرون می‌آید . عقیده اهالی این است که روح یکی از سلاطین بدکار ایران در این کوه در عذاب است " .پیترودلاواله " ، که در سال 1618 میلادی ( 1028 هجری قمری ) از تهران گذشته ، نوشته است که : " این آبادی وسیع و بزرگ است ، اما جمعیت کمی دارد . اکثر محلات این شهر باغستانهایی است که درختان میوه دارند . تمامی کوچه‌ها آب جاری دارند و با سایه درختان چنار پوشیده شده‌اند ، به همین جهت این شهر را " شهر چنار " نامیده‌اند . غیر از این ، چیزی که در خور گفتن باشد ، در این شهر دیده نشد "در ایام سلطنت سلسله صفویه ، شهر تهران شهر چندان قابلی نبوده است و جمعیت کمی که در آن ساکن بوده‌اند ، مایه شهرتی برای این شهر نشده‌اند . تهران مزیتی نداشته است جز اینکه اراضی آن وسیع و حاصلخیز بوده و به خوبی آبیاری می‌شده است . مردم تهران دهقان و زارع بوده‌اند ، و محصولات زمین‌های آنان ، غیر از گندم و جو و حبوبات ، چیز دیگری نبوده است . البته چون گله هایی هم داشتند ، پشم نیز عمل می‌آورند و تمامی این پشم به قزوین و قم حمل می‌شده است . در فتنه افغان ، مهاجمین افغانی به بهانه اینکه دروازه شهر را دیر گشوده‌اند، دست به کشت و کشتار مردم تهران زدند و شهر را بکلی خراب کردند .آبادانی تهران در زمان خواجه تاجدار " مسیو اولیویه " در یادداشت‌های خود پس از اشاره به سوابق تاریخی تهران و بناهای صفوی و خراب شدن و انهدام آن بنا‌ها در فتنه افغان ، می‌نویسد : " آقا محمد شاه که پایتخت خود را در این شهر قرار داد ، کاروانسر اهای خوب و مکان‌های مرغوب بنا کرد . چنانکه امروزه تهران بهترین شهر‌های مملکت ایران شمرده می‌شود . ارک و عمارت شاهی ، کمال وسعت و نیکویی عمارت و زینت باغ و فراوانی آب را دارد این ارک در طرف شمالی شهر واقع شده و به قدر یک چهارم شهر بزرگی دارد و مانند خود شهر به شکل مربع با دیوارهای بلند و عریض با خندقی پهن و عمیق ، مصون و محفوظ است و تمامی این حصار از گل ساخته شده است . حصار شهر ، همان طور که گفته شد ، مربع است و به مقدار دو میل ( هر میل 1600 متر ) بیشتر دور دارد ، اما به قدر نصف داخل آن مسکون نیست . باغهای وسیع پر از درخت میوه در آن است و در وسط هر ضلعی از بارو ، دروازه یی ساخته‌اند که به هنگام ضرورت و محاصره ، به وسیله برج‌های گرد و مدور ، که به قدر سیصد قدم بیشتر است و دو عراده توپ در آن می‌توان جای داد ، شهر و دروازه‌ها محفوظ می‌مانند . " " مسیو اولیویه " ، سیاستمدار و پزشک معروف فرانسوی ، آن گاه به پیش بینی آینده تهران می‌پردازد و عظمت امروزی تهران را پیش بینی . و به عبارت بهتر پیشگویی می‌کند : " با وجود سعی و کوشش زیادی که آقا محمد شاه در ازیاد جمعیت شهر به عمل می‌آورد و حمایت و اعانتی که از کسبه و تجار می‌کند ، خاصه آنهایی که به تازگی به تهران مهاجرت کرده در آن شهر مسکن می‌کنند ، هنوز جمعیت آن تاریخی که ما وارد شدیم ( 1211 هجری قمری ) بیشتر از پانزده هزار کس نبود . قراول و عملجات دیوانی را نیز که به قدر سه هزار نفر می‌شدند ضمن این جمعیت به شمار آوردیم به نظر می‌رسد که اگر جانشینان آقا محمد شاه در این شهر سلطنت کنند جمعیت این شهر بسیار عظیم شود " .هوای تهران سالم نیست " مسیو اولیویه " آن گاه به آب و هوای تهران اشاره می‌کند و از گرمی هوا و ناسالمی آن می‌نالد و درجه حرارت را در تابستان 27 الی 30 درجه ذکر می‌کند، بقیه خاطرات او را می‌خوانیم: " هوای تهران سالم نیست. در اواخر تابستان در اینجا امراض خطرناک و نوبه و تب و لرز صفراوی عمومیت پیدا کرده که تا اواسط زمستان ادامه دارد. در فصل تابستان غیر از اشخاصی که به جهت ضرورت شغلی و یا کارهای لازم و ضروری مجبور به توقف در تهران باشند، یا بی چیزی و فقر مانع از حرکت آنها باشد، کسی در شهر نمی‌ماند اهل تهران تا اواخر پاییز که خطر ناکترین اوقات است در خارج شهر می‌مانند و بعد مجددا به شهر برمی گردد. درجه حرارت و گرمی در تهران به 27 تا 28 درجه می‌رسد و باد شمال، که تابستان منضما از جانب دریای خزر می‌وزد و هوا را معتدل می‌کند، در ماه‌های " ژوین " و " اوت " قطع می‌شود یا اینکه باد، شرقی یا غربی می‌شود اگر چه این امر به ندرت اتفاق می‌افتد، ولی در صورت شرقی یا غربی شدن باد حرارت به 29 الی 30 درجه می‌رسد. "آب تهران طعم آب مرداب را دارد ! " مسیو اولیویه " آن گاه به آب نا سالم و سنگین تهران اشاره کرده می‌نویسد : " علاوه بر نا سازگاری هوا ، بدی آب است که طعم آب مرداب را دارد. آب تهران تمامی، از جانب کوه می‌آید و فراوان است بوی آب تهران از آن جهت است که مسیر قنات‌ها را درست پاک نمی‌کنند. ایرانیان، به استعمال یخ بسیار مایل و راغب هستند، لذا در تمامی شهر‌ها یخچال دارند و در فصل تابستان یخ به وفور وجود دارد و ارزان می‌فروشند ایرانیان یخ را مثل قند و نبات می‌خورند "ورود آزاد ، خروج ممنوع " مسیو الیویه " آن گاه به مقررات خروج از تهران اشاره کرده می‌نویسد: " به علت آنکه در تهران بسیاری از اشخاص، از بزرگان و روسای قبایل، به عنوان گروگان آقا محمد خان قاجار وجود دارند که حق خروج از پایتخت را ندارند ، در این صورت هر کس به تهران داخل می‌شد مانعی نبود ، اما هر کس می‌خواست از دروازه بیرون رود باید از حاکم شهر اجازه مخصوص می‌گرفت و الا مانع می‌شدند . "ورود آقا محمد شاه به تهران"مسیواولیویه" آن گاه به تشریفات ورود آقا محمد خان به تهران اشاره می‌کند، " و این زمان مصادف است با بازگشت او از خراسان و مصادره جواهرات نادری.روز چهاردهم عمارت را آب و جارو زده صفا می‌دادند که شاه تشریف خواهد آورد. روز پانزدهم شاه نیامد، چون ساعت سعد نبود. دو روز تاخیر شد. تمام ایرانیان از بزرگ و کوچک و عالم و جاهل هیچ کاری را بدون اختیار ساعت سعد، نمی‌کنند.روز بیستم شاه وارد شهر شد، تشریفات ورود ایشان را به واسطه شلیک توپ خبر داند، دو ساعت به ظهر مانده در عمارت دوم خود فرود آمدند، جواهرات بسیاری زیب پیکر خود کرده بودند، خاصه بازوی ایشان که غرق جواهر بود، این جواهرات بعضی از بازماندگان کریمخان زند گرفته شده و بعضی نیز از نبیره نادرشاه که در همین سفر به چنگ آمده بود. ""مسیواولیویه" آن گاه به بررسی افکار عمومی مردم ایران پرداخته می‌نویسد: " حقیقت این است که آقا محمد‌خان نظمی بنیان نهاده، راهها کمال امنیت و کاروانیان و مسافرین از گزند راهزنان ایمن شده‌اند و در تمامی قلمرو مملکت آسودگی به صورت ظاهر وجود دارد. اما آیا این سختگیریها می‌تواند ادامه داشته باشد؟ از اولین قدمی که به ایران نهادیم، به چشم خود دیدیم که در کرمانشاهان، همدان، و در تهران مردم به طور مکرر در کوچه و بازار از شدت حرص و ظلم شاه می‌نالیدند وما هر قدر بیشتر در ایران توقف کردیم و هر قدر زیادتر مطلع شدیم بر حیرت و تعجب ما افزوده شد که شخصی مانند آقا محمد‌خان که در دوازده سالگی مقطوع‌النسل شده و تا سن چهل سالگی تحت نظر و محبوس بوده است و خان‌زاده‌ای است بدون هیچگونه فضیلت روحانی و قوه جسمانی، چگونه ممکن است به سلطنت برسد؟" کسی که مقطوع‌النسل شده و مردم او را به نظر تحقیر می‌نگرند و بارها از دشمنان خود شکست خورده و طمع، حرص، غرور و وحشیگری او موجب شده است که کسی با او همدل نباشد، کدام معجزه او را به تاج و تخت رسانده است؟ "باری، با آنکه در همان اول فرمانروایی " خواجه تاجدار"، تهران روبه توسعه و‌آبادانی گذاشت، در مقایسه با شیراز و کاخ‌های مجللی که او دوران اسارت و تحت‌نظر بودنش را در دربار کریمخان گذرانده بود، دهکده‌یی بیشتر نبود. برای خان قاجار هم که خلق و خوی ایلیاتی داشت و اهل تشریفات نبود و اوقات زندگیش را پشت اسب و در میدانهای نبرد می‌گذراند، فرقی نمی‌کردکه کجا اطراق کند و کجا بخوابد. شاهان بعدی قاجار هم که قصرها و کاخ‌ها داشتند بنا به خلق و خوی ایلیاتی خود، خیلی ساده زندگی می‌کردند.کوتاه سخن آنکه در زمان بنیانگذار سلسله قاجار، تهران در حدود 15 هزار نفر جمعیت داشت و حدود شهر از شمال به خیابانی که بعدها سپه نامیده شد، از مشرق به خیابان ناصرخسرو، از سوی غرب به خیابان جلیل‌آباد و از جنوب به خیابان بوذرجمهری محدود می‌شد.خواجه تاجدار در اوج قدرت و پیروزی کشته شد. سحرگاه روز 12 ذی‌الحجه 1211 هجری قمری، هنگامی که "خواجه تاجدار" در اردوگاه سپاه پیروز خود، واقع در یکی از قلعه‌های تسخیر شده شهر "شوشی" (گرجستان)، در خواب بود، سه نفز از نوکرانش که شب پیش مورد غضب او قرار گرفته بودند و شاه به آنها وعده مرگ داده بود، وارد خوابگاه آقا محمد‌خان شدند و به ضرب شمشیر او را از پای درآوردند، همچنانکه پنجاه و یک سال پیش از آن نیز فرماندهان سپاه نادر او را در خواب خوش غافلگیر کرده، سرش را از تن جدا کرده بودند.آقا محمدخان و نادرشاه سرنوشت یکسانی داشتند، با این تفاوت که سلسله افشاریه، بعد از مرگ نادرشاه، به زودی منقرض شد، ولی سلسله قاجاریه حدود یکصد و سی سال دیگر برقرار ماند و شش پادشاه از تبار قاجاریه بر تخت سلطنت نشستند."آقا محمدخان قاجار" و جانشینش "فتحعلی شاه" که برادرزاده او بود، آخرین پادشاهان سنتی ایران بودند که خود پیشاپیش سپاهیان شمشیر می‌زدند، بعد از این دو، شاهان کاخ نشین شدند و پا به عرصه نبرد و کارزار ننهادند.همچنین آقا محمد خان و فتحعلی شاه آخرین پادشاهانی بودند که بدون تایید خارجیان به سلطنت رسیدند. تا زمان این دو پادشاه، تصاحب تخت و تاج ایران در گرو تدبیر و شمشیر مدعیان سلطنت بود، اما بعد از آن سرنوشت قدرت و حکومت دیگر در میدانهای جنگ رقم زده نمی‌شد و رسین به تخت و تاج بدون موافقت روس و انگلیس میسر نمی‌گردید.تهران فتحعلیشاهفرستادگان ناپلیون بناپارت، که در زمان فتحعلی شاه قاجار به ایران آمده‌اند، جمعیت این شهر را سی‌هزار نفر نوشته‌اند. یکی از دیپلماتهای انگلیسی هم که 196 سال پیش به تهران آمده است، طول حصار شهر تهران را 4 / 5 تا 5 مایل ذکر کرده، می‌نویسد:"تهران 6 دروازه دارد. سردر دروازه‌ها را کاشیکاری کرده، صورت ببر و حیوانات دیگر را بر کاشی‌ها نقش کرده‌اند"و هم او در مورد عمارت و ابنیه تهران می‌نویسد:"خانه‌های تهران چندان خوب نیست و غالبا با خشت خام بنا شده است. تنها بنایی که قابل ملاحظه است مسجد شاه می‌باشد که ناتمام است. افواها می‌گویند که 150 کاروانسرا و به همین شماره حمام در تهران وجود دارد. این شهر دو عمارت ییلاقی سلطنتی دارد که یکی قصر قاجار است و دیگری قصر نگارستان که مشغول ساختن آن هستند"یک گردشگر انگلیسی به نام "سر رابرت کرپرتر"، که در سال‌های 1817 - 1829 میلادی از تهران دیدن کرده است، می‌نویسد:"نیم قرن پیش به سختی به نظر می‌رسید که تهران پایتخت ایران بشود". تهران مدتها موقعیتی تاریک و مبهم داشت تا آنکه ورق برگشت و اقامتگاه سلطنتی شد. تهران در یک موقعیت مرکزی قرار دارد میان ایالت شمال‌غربی که سرحد آن گرجستان است و ایالت شرقی ایران که همیشه مورد دستبرد ترکمن‌هاست و اقامتگاه متحدان ناراحت افغانی ایران. در حقیقت جهت انتخاب جدید، آقا محمدخان نتوانست محلی بهتر از تهران پیدا کند. شهر تهران با خندقی عمیق توسط چهار دروازه احاطه شده است. دروازه جنوب به اصفهان می‌رود و دروازه شمال غرب به تبریز. در جلوی هر دروازه به فاصله 200 یارد (هر یارد 91 / 4 سانتیمتر) یک برج مدور قرار دارد که بوسیله خندقی محافظت می‌شود. این استحکامات برای زیرنظر داشتن دشمن و سنگربندی ساخته شده است و خروج از دروازه‌ها کاملا از بالای این بناها مراقبت می‌شود.خیابانهای تهران تنگ و پر از گل و خاک است. شترها، قاطرها و الاغ‌ها و چه بسا یک یا دو فیل سلطنتی، مدام از اینجا به آنجا می‌روند و خیابان‌ها را مسدود می‌کنند.از دروازه قزوین که وارد تهران شوید، فضای باز بزرگی نمایان می‌شود که پر است از حفره‌های عمیق و عریض یا به عبارت دیگر گودالهایی که در زمین فرورفته‌اند. در اطراف این گودالها شکافهای متعددی هست که به خانه‌های زیر زمینی راه دارند. "بناهای فتحعلیشاهی در تهرانمسجد شاه، بناهای باغشاه، برج نوش، کاخ نگارستان، قصر لاله‌زار و کاخ نیاوران ار آثار دوران فتحعلی‌شاه است و امروزه، تمامی آنها جز مسجد شاه و کاخ نیاوران از بین رفته است. در زمان فتحعلی‌شاه تغییرات عمده‌ای در تهران صورت گرفت و اگر جنگهای طولانی ایران و روس و غرامتهای آن نبود، شاید فتحعلی‌شاه فرصت می‌یافت که تهران را زیباتر و وسیعتر کند. فتحعلی‌شاه در سال 1250 قمری( 168 سال پیش) در حدود هفتاد سالگی بعد از 39 سال سلطنت درگذشت.اگر ناپلیون پیروز شده بود و فتحعلی‌شاه که متحد او بود، از فتوحات او سهمی گرفته بود، امروز تاریخ درباره او قضاوت دیگری داشت، ولی مردم ما او را مسیول از دست دادن قفقاز می‌دانند. فتحعلی‌شاه اگرچه در جوانی دلیر و شمشیرزن بود و پا به پای عموی خود در جنگها شرکت می‌کرد اما وقتی به سلطنت رسید، راحت‌طلب شد و تاریخ از او به نیکی یاد نمی‌کند.تهران محمدشاهیفتحعلی‌شاه قاجار، یک سال پیش از مرگ، فرزند دلیر خود "عباس‌میرزا" را از دست داده بود. اما او به پاس خدمات جانشین از دست رفته‌اش و بمنظور قدردانی از دلیری‌های او در طی جنگهای ایران و روس، فرزندش " محمد میرزا" را به ولیعهدی برگزید و به تبریز فرستاد. از آن هنگام بود که تبریز ولیعهدنشین شد و این سنت تا پایان سلطنت قاجاریه برقرار ماند.در تاریخ عضدی آمده است: "وقتی که خبر مرگ عباس‌میرزا به تهران رسید، الله یارخان آصف‌الدوله با دیدگان گریان و در حالی که اشک از محاسنش می‌چکید،‌این خبر را به شاه داد و گفت: "بحمدالله شاه در هر ولایت یک نایب‌السلطنه دارد . " و این اشاره‌ای بود به پنجاه و نه پسر شاه. فتحعلی‌شاه در جواب تسلیت آصف‌الدوله به حقیقتی اشاره کرد و گفت:"الله‌یار خان، انصاف نکردی که گفتی در هر ولایت یک نایب‌السلطنه دارم، می‌بایست عرض می‌کردی بعد از هفتاد سال عمر و چهل سال سلطنت،‌از دنیا بی اولاد و بی جانشین خواهی رفت." فتحعلی‌شاه با آنکه بعضی از فرزندانش براستی لایق و شایسته بودند، محمدمیرزا فرزند عباس‌میرزا را به ولیعهدی برگزید و این پیش از مرگ قریب‌الوقوع او، مقدمه‌ای شد برای یک سلسله عصیانها و شورشهای زیانبار در سراسر ایران آن روز.باری، فرزندان شاه هنوز متوجه این نکته نبودند که دیگر تکلیف تاج و تخت مملکت، مثل گذشته، در عرصه کارزار و به قوت بازو و شمشیر معلوم نمی‌شود، بلکه قرارداد ترکمنچای شرایطی را تحمیل کرده است که بعد از آن، عامل تعیین کننده سیاست خارجی است و تا روس و انگلیس موافقت نکنند، هیچ مدعی سلطنتی نمی‌تواند پادشاه ایران شود. به دلیل همین ناباوری بود که بعد از مرگ فتحعلی‌شاه در هر گوشه مملکت یکی از عموهای شاه مدعی سلطنت شد. حتی یکی از آنها هم در تهران به تخت نشست و به نام خود سکه زد، اما تمامی این تلاشها بیهوده بود و سرانجام محمدشاه تحت حمایت وزرای مختار روس و انگلیس به تهران رسید و عموهای مدعی سلطنت، که هنوز تحولات سیاسی را باور نداشتند، از ترس جان فرار کردند و در اقصی نقاط جهان دربدر شدند. می‌دانیم که یکی از موارد قرارداد "ترکمنچای" تضمین سلطنت ایران در اولاد عباس‌میرزا نایب‌السلطنه بود و روسیه در طول سلطنت قاجاریه بر این تعهد وفادار ماند. اگر جنگ جهانی اول پیش نیامده بود و روسیه از درون متلاشی نشده بود، "رضاخان" هرگز موفق به خلع قاجاریه و تغییر سلطنت ایران نمی‌شد.اوضاع آشفته ایران در طول سلطنت چهارده ساله محمدشاه، مانعی برای کار عمران و‌آبادانی و توسعه تهران به شمار می‌رفت و با وجو د آنکه "حاجی میرزا آقاسی" صدراعظم درویش مسلک شاه، به حفر قناتهای تازه و آباد کردن دهات خراب علاقه زیادی داشت، پایتخت ایران در این دوره توسعه چشمگیری پیدا نکرد. تقدیر چنین بود که نوسازی پایتخت، بعد از مرگ محمدشاه و به دست فرزندش ناصرالدین شاه انجام شود.تهران عهد ناصریپنجاه سال سلطنت ناصرالدین شاه قاجار ( 1264 - 1313 هجری قمری) دوران آبادانی و توسعه گسترده پایتخت ایران به شمار می‌رود و اگر آثار ارزنده آن دوران تخریب نمی‌شد، امروزه تهران یکی از شهرهای زیبا و دیدنی شرق بود. از آنجا که آثار دوره ناصری بسیار است، به ناچار فهرست‌وار به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.یکی ار بناهای عهد ناصری ساختمان مدرسه دارالفنون است. این مدرسه به تشویق میرزا تقی خان امیرکبیر احداث شد، اما امیر در مراسم افتتاح آن زنده نبود و ناصرالدین شاه هم هنگام شرکت در مراسم گشایش این مدرسه 22 سال بیشتر نداشت. عمارت دارالفنون، که قسمتی از آن هنوز باقی است، محوطه بسیار وسیعی بود که تقریبا تمامی ضلع جنوبی میدان امام خمینی را دربر می‌گرفت و آن قدر وسعت داشت که در آن عملیات ورزشی و مانورهای پیاده نظام و توپخانه اجرا می‌شد. در آغاز منظور از ایجاد این مدرسه ت سیس یک دانشکده افسری با رشته پزشکی نظامی بود، ولی بعدها رشته‌های مختلف علوم به آن اضافه شد.بنای قصرهای جدید و تجدید بنای کاخ نیاوراندر یازدهمین سال "عهد ناصری" یک سرتیپ فرانسوی که معلم توپخانه دارالفنون بود، نقشه‌ای برای تهران فراهم آورد که در همان زمان به چاپ رسید. این نقشه که اصل آن موجود است، نشانگر آن است که در 143 سال پیش محوطه پایتخت درون دو قلعه تو در تو قرار داشته است. قلعه اول به دور شهر کشیده شده بود و سه کیلومتر طول داشت. قلعه دوم به حفاظت کاخهای سلطنتی اختصاص داشت، دیوارهای قلعه دوم و خندق دور آن، در صورت لزوم،‌شهر را از محوطه "ارک" و اقامتگاه شاه جدا می‌کرد و اگر احیانا دشمنی می‌توانست به درون شهر نفوذ کند، حصار و باروی دوم با خندق دور آن،‌کاخهای سلطنتی را از هجوم دشمن در امان می‌داشت.روزی که تهران دارالخلافه شددر بیستمین سال سلطنت ناصرالدین شاه تغییرات زیادی در ساختار پایتخت بوجود آمد و تهران از سوی دروازه شمیران، که مدخل در "پامنار" قرار داشت، به قدر 1600 ذرع ( هر ذرع 104 سانتیمتر) و از سوی دیگر به اندازه 1000 ذرع توسعه یافت. نظارت بر برنامه‌های نوسازی تهران از طرف شاه به "میرزا یوسف مستوفی الممالک" که صدر اعظم شاه بود، واگذار شده بود. مستوفی الممالک مردی درویش مسلک و محترم بود و شاه و بزرگان کشور او را "حضرت آقا" خطاب می‌کردند. بعدها میرزا حسن که پسر او بود، با همین لقب جای پدر را گرفت و بارها به مقام وزارت و نخست‌وزیری رسید. مراسم آغاز نوسازی تهران با تشریفات خاصی برگزار شد و ناصرالدین شاه شخصا با کلنگ نقره‌ای که در دست داشت، نخستین کلنگ را بر زمین زد. از همان روز هم تهران "دارالخلافه ناصری" نامیده شد. با اجرای طرح نوسازی تهران تمام برجها و باروها و استحکامات دفاعی تهران فتحعلیشاهی را خراب و خندق‌های عمیق شهر را پر کردند. مسافت دور شهر هم که سه کیلومتر بیشتر نبود، به نوزده کیلومتر افزایش یافت. خندق جدید تهران را هم به تقلید از خندق پاریس هشت ضلعی ساختند. در ادامه همین برنامه ، در آخرین دهه سلطنت ناصرالدین شاه ، از دارالخلافه ناصری نقشه برداری کردند و معلوم شد که " دروازه دولت " که حد شمالی شهر بود ، با "خانی آباد" در جنوب شهر 82 ذرع اختلاف ارتفاع داشت و مسیل‌های جدید را با توجه به این نقشه ساختند.در آخرین سالهای دوران پنجاه ساله ناصری مسافت دور محیط شهر تهران بالغ بر 22 کیلومتر بود و دوازده دروازه داشت. تمامی این دروازه‌ها در دهه اول سلطنت رضا خان، به بهانه تعریض خیابان‌های پایتخت و نوسازی شهر تخریب شد. یکی از دیپلمات‌های مقیم تهران به نام " احمد امین " که وابسته نظامی امپراتوری عثمانی در دربار تهران بوده است، در گزارش خود که مربوط به سال 1311 قمری یعنی 2 سال پیش از ترور ناصر الدین شاه قاجار است، می‌نویسد :" تهران با جمعیت متجاوز از 250 هزار نفر در قسمت شرقی جلگه‌ای به مساحت 2500 کیلومتر مربع بنا شده است . هوایش گرم ، ولی سالم است. نمای خانه‌های آن تماما گلی است و بدین جهت منظره عمومی شهر دلگیر است. کوچه‌های تهران هم تنگ و غیر منظم است.شهر تهران با یک باروی گلی محصور است و خندقی به عمق 15 متر ، این بارو را محافظت می‌کند. تهران دروازه‌های متعدد دارد و ماموران گمرک در این دروازه‌ها حقوق گمرکی می‌گیرند . در تهران اغلب ساختمان‌ها را با خشت خام ساخته‌اند و فقط در چهار گوشه در و پنجره‌ها آجر مصرف می‌کنند. پایتخت ایران دچار کم آبی است و قنات‌ها ، که حفر آن پر خرج است، در تصرف ثروتمندان می‌باشد. مجرای آب‌های جاری در داخل شهر، بر خلاف خارج شهر، سرپوشیده نیست و اهالی در اطراف جوهای آب، لباس می‌شویند و آب انبارها از همین آبهای آلوده پر می‌شود. حمام‌های ایران یک خرینه دارد که آب آن دیر عوض می‌شود و شیر مخصوص و حوض ندارد.ثروتمندان و وزراء با کالسکه‌های شش اسبه و سرویس چای و قلیان که به همراه می‌بردند، در کمال عظمت در شهر رفت و آمد می‌کنند. "آثار دیگر عهد ناصریاز دیگر آثار این عهد "قصر عشرت‌آباد" است. باغ عشرت‌آباد و قصران در بیست و هفتمین سال سلطنت ناصرالدین شاه ایجاد شده و شاه به دست خود در آن چهار اصله درخت کاشت. از آثار دیگر این دوره " قصر یاقوت" است که در سی و نهمین سال سلطنت ناصرالدین شاه ساخته شد و شامل قصر بیرونی و حرمخانه سلطنتی بود. قصر "سلطنت آباد" از آثار این دوره است که مشتمل بر عمارت کلاه فرنگی و برج خوابگاه است. این بنا متعلق به دوازدهمین سال سلطنت است.باغ " عیش آباد " چهار سال پیش از کشته شدن شاه به اتمام رسید و "قصر امیریه" که محل زندگی کامران میرزا، پسر شاه و نایب السلطنه بود از آثار همین دوره است که بعدها به دانشکده افسری واگذار شد.مسجد و مدرسه سپهسالار نیز در سی‌وهفتمین سال عهد ناصری بنیان نهاده شد. این مسجد و مدرسه از موقوفات میرزا حسین خان سپهسالار صدراعظم ناصرالدین شاه است. در ساخت این بنای ارزنده و عظیم سه تن از مشهورترین معماران سنتی ایران مشارکت داشتند. از یادگارهای دیگر این دوره راه آهن حضرت عبدالعظیم است که هفت سال پیش از مرگ ناصرالدین شاه به کار افتاد و امتیاز آن متعلق به یک شرکت بلژیکی بود. این خط آهن در حدود چهل سال پیش برچیده شد. تراموای اسبی تهران نیز توسط همین شرکت بلژیکی دایر گردیده بود که در حدود شصت سال پیش، به دلیل خیابان بندی‌های جدید و افزوده شدن اتوبوس‌ها و رواج اتومبیل سواری و البته سرعت کم تراموای اسبی، برچیده شد.آثار دیگر عهد ناصری را به شرح زیر می‌توان خلاصه نمود:اتاق موزه: این بنا در ضلع شمالی باغ گلستان قرار دارد. ناصرالدین شاه این بنا را برای حفظ آثار قدیمی و اشیای قیمتی ساخت. در سال 1290 هجری قمری "تالار الماسیه" را، که از آثار فتحعلیشاهی بود، خراب کردند و اتاق موزه و حوضخانه را ساختند که خوشبختانه هنوز هم باقی است. "تالار آینه" نیز در همین محل بنا شد. این تالار از آثار ارزنده حاجی ابولحسن صنیع‌الملک، معمارباشی عهد ناصری است. "تالار برلیان" در محل سابق "تالار بلور" که ار بناهای فتحعلیشاهی بود ساخته شد و تخریب و بازسازی آن به جهت فرسودگی این بنا بود."کاخ ابیض" در سالهای آخر زندگی ناصرالدین شاه در گوشه جنوب غربی محوطه کاخ گلستان ساخته شد و تاریخ احداث آن 1308 هجری قمری است. به سبب سفیدی رنگ نمای بیرونی آن، این کاخ را ابیض نامیده‌اند. انگیزه بنای کاخ ابیض آن بود که سلطان عبدالحمید، امپراتور عثمانی، هدایای زیادی از جمله مبلهای معروف دوره لویی شانزدهم و پرده‌های ارزنده و قالی‌های گرانبهایی برای ناصرالدین‌شاه فرستاده بود و چون تمام کاخ‌ها از اشیای نفیس انباشته بود،این کاخ، برای نگهداشتن هدایای سلطان عثمانی ساخته شد.عمارت گالری: در اواخر سلطنت ناصرالدی شاه، در سمت غربی ارک شاهی ساخته شد و تعداد زیادی از تابلوهای نقاشی ایرانی و فرنگی جدید و قدیم در آن نگهداری می‌شد. 25 چلچراغ زیبا و دیدنی هم از سقف این گالری با شکوه آویزان بود.میدان توپخانه امروزی نیز از آثار عهد ناصری است. توضیح آنکه قبل از نوسازی گسترده تهران در سال 1284 قمری، محل میدان توپخانه در محوطه مقابل کاخ‌های سلطنتی در میدان ارک بود. وقتی تهران توسعه پیدا کرد و اراضی خارج از محوطه ارک آباد شد، محل فعلی توپخانه را به صورت ساختمانهای دو طبقه ساختند و توپ‌های مقابل محوطه ارک را به آنجا منتقل کردند. در ساختمانهای دو طبقه دور میدان، طبقه همکف محل نگهداری توپ‌ها بود و طبقه‌های بالایی محل زندگی توپچی‌ها. از احداث میدان توپخانه 134 سال می‌گذرد و در این مدت ساختمان این میدان چندین بار تغییر شکل یافته و امروز هم اثری از آن بناهای قدیمی ناصری، مظفری و رضاخانی در این میدان وجود ندارد و همه تخریب گردیده و از بین رفته است. میدان توپخانه قدیم چهار دروازه داشت: دروازه شرقی، ورودی خیابان لاله‌زار بود، دروازه جنوب شرقی، اول خیابان ناصریه بود و دروازه غربی، ورودی خیابان علاء‌الدوله (فردوسی امروزی)، دروازه جنوب غربی هم ورودی خیابان باب همایون و کاخ‌های سلطنتی بود.تهران عهد مظفریوقتی تلگراف رمز ترور ناصر الدین شاه به تبریز رسید و مظفرالدین میرزا ولیعهد آشفته حال و پریشان، پیام تسلیت و تبریک سلطنت صدر اعظم پدرش را خواند 45 ساله بود . ولیعهدی او چهل سال طول کشید و جان درباریان تبریز از عمر طولانی شاه به سر آمده بود . رویای شاه شدن ولیعهد، رفتن به تهران و قبضه کردن تمامی مقامات مهم مملکتی خواب طلایی این دور ماندگان از قدرت بود. وقتی مظفر الدین میرزا به سلطنت رسید خزانه تهی بود ولی دولت مقروض هم نبود. ولی شاه جدید در سلطنت و حکومت جربزه پدرش را نداشت و درباریان از او واهمه نداشتند و به همین جهت رجال جدید کشور که اطرافیان او بودند و پس از چهل سال محرومیت به تهران آمده بودند دست در خزانه مملکت بردند و حیف و میل‌ها کردند و چون خزانه تهی شد و از خارجیان وام گرفتند و تمامی آن قرض‌ها با بهره‌های سنگین و شرایط استقلال بر باد ده ، صرف سفرهای فرنگ و هوا و هوس اطرافیان شاه شد ، پس جای تعجب نیست که در دوران مظفر الدین شاه در عمران و آبادانی پایتخت اثری نبینیم . او تنها بنایی که ایجاد کرد و در خور اهمیت بود، قصر فرح آباد بود که خودش ساخت و آباد کرد و نامش را هم انتخاب کرد .روی هم رفته در دوره ده ساله سلطنت مظفر الدین شاه برای عمرانی و آبادانی پایتخت کار مهمی انجام نشد و اقدامات دولت منحصر به رفع مشکلات شهر از قبیل :‌لایروبی قناتها و حل معضلات پیش آمده بود و از این مرحله فراتر نمی‌رفت و اگر رجالی چون معیر الممالک در محدوده املاک خود دست به آبادانی‌های استثنایی می‌زدند و انواع تخم گیاهان و میوه‌های فرنگستان را در تهران بعمل می‌آوردند و باغی چون بهشت می‌ساختند ، چون در محدوده املاک خودشان بود و مورد استفاده عموم نبود ، این قبیل اقدامات شخصی را در عمران و آبادانی شهر نمیتوان تلقی کرد، در دوره این پادشاه چشم و گوش مردم باز شد، ارتباط با فرنگستان بیشتر شد، روزنامه‌های بیشتری انتشار یافتند، پیشرفت معارف و مدارس جدید از حرف به مرحله عمل در آمد، اتومبیل و تلفن معمولی شد و در علم سیاست هم رقابت روس و انگلیس تا حد رویارویی نظامی به اوج خود رسید و انگستان که خود را در برابر روسها بازنده میدید، به نفع مشروطه خواهان، مشروطه خواه شد و همین، امتیازات لازم را از رقیب سیاسی خود گرفت .این دو قدرت بزرگ طبق قراردادی که به قرارداد 1907 مشهور شد، ایران را بین خود تقسیم کردند، شمال از آن روس و جنوب از آن انگلیس، یک منطقه آزاد هم که بیشترش کویر بود و حایلی بود بین دو منطقه نفوذ ، به ظاهر مستقل و در اختیار دولت ایران.در شرایطی که دو دولت استعماری با هم ساخته بودند و در شرایطی که دولت ایران زیر بار قرض‌های سنگین کمر شکن رفته بود صحبت از عمران و آبادانی معنایی نداشت و اگر پاره‌ای از رجال وطن دوست، علاقه به این کار داشتند، پولی در بساط نبود که صرف عمران و آبادانی شود، این بود که آنچه ناصر الدین شاه در طول سلطنت پنجاه ساله خود ساخته بود به دلیل عدم مراقبت در حال خرابی و ویرانی بود. دوره دو ساله سلطنت محمد علی شاه هم که سراسر جنگ و شورش و خونریزی بود خزانه کشور را آن قدر تهی کرده بود که آبدار باشی دربار هم به خاطر عقب افتادن مواجبش قهر میکرد و می‌رفت و شاه بی شام و ناهار می‌ماند . در چنین گیر و داری هم طبیعی است که کسی به فکر آبادانی نباشد . در پایان سال 1327 هجری قمری وقتی محمد علی شاه خلع و تبعید شد و دولت انقلابی مشروطه بر سر کار آمد، اختلاف بین سران مشروطیت و دو دسته شدن مجلسیان و ناامنی و گرانی و هزار گرفتاری ناشی از انقلاب، امکان این که یک قدم کوچک در راه عمرانی و آبادانی پایتخت برداشته شود نمی‌داد . همین که احمد شاه به سن بلوغ رسید، چند روزی از تاجگذاریش نگذشته، در حالی که در و دیوار پایتخت غرق در آذین بود و جشن‌های تاجگذاری هنوز به پایان نرسیده بود، جنگ جهانی اول آغاز شد . ایران اعلام بی طرفی کرد، اما گوش جهانخواران به این حرف‌ها بدهکار نبود . ملتی که ضعیف باشد و قدرت دفاعی نداشته باشد، حق بی طرف ماندن را هم ندارد. در این ایام جنگ و قحطی سراسر ایران را فرا گرفت و چه بسا پدرها که فرزندانشان، از گرسنگی پیش روی آنان جان می‌دادند .باری، جنگ، قحطی، مرگ، بیماری‌های خانمان بر انداز نه اینکه در ایام جنگ بلکه سال‌ها بعد از آن نیز اجازه نمی‌داد که فکر آبادانی پایتخت به مخیله کسی خطور کند . سر انجام جنگ تمام شد. روسیه تزاری از درون پاشید، آلمان و عثمانی شکست خوردند و انگستان برنده شد. اما هنوز بازی تمام نشده بود و به هر حال امنیت مرزهای هندوستان مطرح بود و ایران را از دیر باز دروازه هندوستان میشناختند. پس مصحلت برنده جنگ در این بود که ایران را هم مثل هندوستان کند، وثوق الدوله را بر سر کار آوردند و سید ضیاء الدین طباطبایی مدیر روزنامه " رعد " مدافع قرارداد استعماری 1919 شد. ملت مقاومت کرد و انگستان عقب نشست، اما نه برای همیشه. ملت مست پیروزی بود که سید ضیاء همان کسی که برای انگستان سینه چاک میداد نخست وزیر شد، نه با فرمان شاه بلکه با کودتا و فرمانی که بعدا با فشار انگلیس به آخرین شاه قاجار تحمیل شد. باری، سید اولین کاری که کرد وعده اصلاحات داد و مژده عمران و آبادانی در پایتخت. برای تظاهر بد وسیله‌ای نبود. کارهای نمایشی زیادی انجام شد. یک روز می‌دیدی در خیابان لاله زار سیم کشی می‌کنند و همان شب در همان خیابان چراغ برق روشن می‌شد .چند روز بعد می‌دیدی کارگرها مشغول خراب کردن شمال میدان توپخانه‌اند، چه خبر است؟ عمارت جدید شهرداری را میسازند. این کند و کوب‌ها برای چیست و گاری‌های شهرداری این خاکها را کجا میبرند و این همه ماشین غلتک برای چیست ؟ خیابان شوسه می‌کنند. م موران شهرداری برای چه راه افتاده‌اند؟ برای کنترل بهداشت مردم پایتخت. در و دیوار مغازه‌ها را چرا رنگ می‌کنند، و چرا به رنگ سبز ؟ دستور رییس الوزرا است و هر کاسبی که اطاعت نکند سر و کارش با رضا خان است. نوشته‌های لاتین را چرا از در و دیوار شهر می‌کنند؟ چون حکومت، حکومت کودتاست و دست فرنگی‌ها را باید کوتاه کرد. در حالی که تمامی این نمایشات مردم پسند، برای آمدن فرنگی‌ها بود نه رفتن آنها. به هر تقدیر و به هر دلیل در حکومت سه ماهه سید ضیاء، شهرداری حرکتی چشم گیر داشت و سنگ بنای شهرداری نوین گذاشته شد و انتخاب شهردار تهران هم فقط در اختیار وزیر الوزرا بود. سید ضیاء که تندروی می‌کرد تاریخ مصرفش تمام شد و رضا خان که محتاط‌تر و مطرح‌تر بود ستاره اقبالش درخشیدن گرفت. فلسفه کودتا ایجاد دولت مقتدر نظامی بود که تحت فشار یک حکومت پلیسی بتواند بی سر و صدا در قالب استقلال، همان مواد و مفاد قرارداد 1919 ایران و انگلستان را اجرا کند. احمد شاه مانع کار و سد راه بود، نغمه جمهوریت آغاز شد و اصلاحات شهری و عملیات عمرانی، مشروعیت کودتا را تضمین میکرد. عوارض جدید، درآمد شهرداری را بیشتر کرد، خیابانها به سرعت سنگ فرش شد، سیم‌های برق به سرعت و بدون توجه به نوع سیم کشی به محلات شهر متصل گردید، جاده‌های اطراف پایتخت را شوسه کردند و نظافت شهر در اندک زمانی بهبود نسبی پیدا کرد و اجمالا با وجود آنکه تمامی این کارها بی برنامه و نمایشی بود، تهران با همان استخوان بندی سابق و خیابانهای تنگ از کثافت قدیم بیرون آمد. به تحریک نظامیان دست نشانده رضاخان، یک دفعه تمام ملت جمهوری خواه شدند. روحانیت و آن دسته از روشنفکران که آن روی سکه را می‌دیدند مخالفت کردند و یک مرتبه سر و صداها خوابید و معلوم نشد آن تب گرم و سوزنده جمهوری خواهی چگونه یک شبه سرد شد؟ولی تنور اصلاحات و کارهای عمرانی که از تعهدات رضا خان بود روز به روز گرم‌تر شد و بعد از سلطنت او نیز ادامه یافت. ایجاد جاده‌های شوسه ، راه آهن سراسری، ساختمانهای جدید دولتی، خیابان بندی‌های جدید در طول حکومت بیست ساله دیکتاتوری به صورت یک اصل ثابت و تغییر نا پذیر دنبال شد و این بعد از حرکت چشم گیر زمان ناصر الدین شاه، نخست اقدام فراگیر شهری بود با این تفاوت که در حرکت دوران ناصری هر چه بود تجدد بود، ولی در بطن حرکت‌های عمرانی عهد پهلوی که سخت داعیه نوآوری و تجدد خواهی داشت، تحجر زیانباری نهفته بود و با ت سف بسیار در دوران بیست ساله دیکتاتوری رضا خانی میراثهای فرهنگی دویست ساله پایتخت یکسره نابود شد و تنها مساجد و شماری تکایا که حرمت و قداست آنها مانع این قبیل دستبردها بود از ویرانی در امان ماندند .یک استاد تاریخ این دوره تاریخی نظری دارد که شنیدنی است : " میدانم که او ثبات سیاسی ، امنیت ، مدارس ، دانشگاه و برق را به ایران آورد، اما هر وقت به یاد می‌آورم که او تفکر سیاسی، اندیشه آزادی و آزادی بیان و قلم را از مردم ایران گرفت و به املاک مردم تجاوز کرد و دهان‌ها را دوخت و مشتی متملق و چاپلوس تربیت کرد و مردم را به خاک و خون نشاند و پول در بانکهای خارجی ذخیره کرد و اصول جاسوسی را بنیان نهاد و روزنامه را توقیف کرد و ایرانیان را به زندان انداخت ، بی اختیار در دل میگویم : کاش هرگز نیامده بود ! "" باری چو فسانه می‌شوی ای بخرد افسانه خوب شو نه افسانه بد "با حمله ناگهانی متفقین به ایران در شهریور ماه 1320 فقر، بیماری، نا امنی و آشوب بار دیگر پایتخت ایران را فرا گرفت و تمامی کارهای عمرانی تعطیل و متوقف شد و همه در فکر نان شب بودند و بعد از پایان جنگ نیز، غایله‌ی آذربایجان و ناثباتی سیاسی به دولت مستعجل بعد از جنگ فرصت آن را نمی‌داد که به کارهای عمرانی توجهی کند و یا به نظافت شهر بپردازد. محله سنگلج که آن را برای نو سازی خراب کرده بودند، محل پرسه زدن سگ‌های ولگرد شده بود و بوی گند خرابه‌ها در گوشه و کنار شهر از مسافت دور مشام رهگذران را می‌آزرد. عدم احساس امنیت در شهرستان‌ها موجب هجوم جمعیت شهرها به تهران شد و پایتخت ایران بی نقشه و بی رویه روز به روز بزرگتر و وسیع‌تر شد. اصلاحات ارضی فرمایشی نیز آخرین تیر خلاص بود و تهران را به شهری بی در و دروازه با گسترشی نا مناسب و ترافیکی چاره ناپذیر بدل کرد که با تمام مشکلاتش روی دست دولت ماند. زمانی که انقلاب اسلامی بساط ستم شاهی را در هم کوبید، در میان تمام مصایب بازمانده از نظام گذشته، تهران یک بن بست نا گشودنی و معمای حل نشدنی به نظر می‌رسید و هیچ کس امید آنرا نداشت که برای مشکلات درمان ناپذیر پایتخت یک راه حل عملی پیدا شود .جنگ 8 ساله تحمیلی هم مزید بر علت شد و هجوم شهرستانی‌های جنگ زده، پایتخت را به صورتی در آورده بود که تهرانی‌ها با نا امیدی و افسوس میگفتند:‌تهران دیگر جای زندگی نیست! و گروهی از کارشناسان نیز معتقد بودند که هر چه زودتر باید پایتخت را به جای دیگری منتقل کرد. داستان گذشته‌های تهران در همین جا به پایان میرسد، اما داستانی دیگر آغاز میگردد که سرگذشت امروز تهران است. با این همه، پیش از آنکه با گذشته خداحافظی کنیم، بجا است که یک بار دیگر دیده عبرت بین را به جای پای رفتگان و در گذشتگان بدوزیم و ببینیم راهی که آنان در کوچه‌ها و پس کوچه‌ها و باغهای تهران رفتند، سرانجام به کجا انجامید .واقعیت تاریخی این است که هم در ایران و هم در جهان کمتر پایتختی هست که عمری کوتاه چون تهران داشته باشد، یا چون تهران جوان باشد. دویست و اندی سال برای پایتخت کشور کهنسالی که بستر و گهواره یکی درخشانترین تمدنهای بشری بوده است عمر زیادی نیست. واقعیت دیگر این است که حتی در این دویست سال هم تهران کمتر آن فرصت و فراغت را داشته است که به سر و وضع خود برسد. تهران را پادشاهان قاجار به پایتختی برگزیدند و می‌دانیم که آنان هرگز سلاطین مقتدری نبودند تا چنان امنیتی در مملکت پدید آورند که منجر به اطمینان خاطر مردم و سبب عمران و آبادانی شود. پادشاهان قاجار، اگر هم فرصتی برای اندیشیدن به ساخت ساز و آبادانی می‌یافتند، حداکثر چند کاخ دیگر برای خود می‌ساختند. مردم " رعیت " بودند و نه " شهروند " شهر و کل مملکت، ملک مطلق پادشاه بود، نه سرزمین و میهن مشترک همه ایرانیان .باری، تهران در قیاس با بسیاری از شهرهای کهنسال ایران، شهر نسبتا جوانی است. نهالی است که خیلی زود رشد کرده، و هرس هم نشده است . نه تنها تهران بلکه همه آنچه امروز مظاهر و نمادهای تمدن جدید شمرده میشوند و تهران نیز از آنها برخوردار است سابقه‌ای چندان دیرین ندارند
آنچه روس‌ها در برلین انجام دادند! تجاوز و سواستفاده جنسی تقریبا در تمام جنگ‌های شناخته شده در طول تاریخ اتفاق افتاده است. اما یکی از گسترده‌ترین و وحشتناک‌ترین تجاوزات تاریخ، در آخرین روزهای جنگ جهانی دوم و پس از اشغال برلین توسط سربازان ارتش شوروی صورت گرفت.سرباز، اکنون تو دیگر در خاک آلمان هستی! ساعت انتقام فرا رسیده! به یاد بیاور روزی که آلمان‌ها در خاک روسیه هموطنانت را به رگبار بستند! با مجازات زنان و دخترانشان پاسخ جنایاتشان را بدهید و از کمونیسم و استالین دفاع کنید!اینها بخشی از گفته‌های فرماندهان ارشد ارتش سرخ شوروی به بیش از 80 هزار سرباز روسی بود که در نبرد ویستولا پیروز شده و اکنون آماده ورود به برلین بودند. گفته شده فرماندهان ارتش این جملات را جهت تقویت روحیه سربازان روس، از استالین نقل قول میکردند و یا در برگه‌هایی نوشته و بین سربازان پخش مینمودند.هرچه که بود سربازان شوروی در برلین جنایاتی مرتکب شدند که قلم تاریخ از نگارش آن به لرزه می‌افتد و بسیاری آنرا بعنوان لکه ننگی بر پیشانی ارتش سرخ میدانند.آنان که ارتش سرخ شوروی را ناجی مردم اروپا، از دست فاشیسم میدانند آمار این تجاوزات را صدهزار نفر برآورد میکنند و آنان که غبار این رنج‌ها برقامتشان نشسته و این صحنه‌ها را به چشم دیده‌اند مینویسند که تجاوزات سربازان روس نه یک روز و یک هفته و یک ماه، بلکه در تمام مدت اشغال برلین ادامه داشت و حدود دو میلیون زن و دختر مکررا مورد تجاوز قرار گرفتند!ولادیمیر گلفاند، ستوان جوانی که در ارتش شوروی خدمت میکرد علیرغم ممنوعیت نگارش خاطرات در طول جنگ، مشاهدات خود را در دفترچه‌ای به ثبت میرساند. او به صراحت شرح میدهد که چگونه 24 نفر از رفقایش به یک دختر جوان آلمانی تجاوز گروهی کرده‌اند! ولادیمیر که تماشاگر این صحنه بود مینویسد که دخترک با التماس از او تقاضای کمک میکرد! تقاضایی که هیچگاه پاسخ داده نشد!هزاران زن و دختر آلمانی برای خلاصی از روزها و شب‌های پروحشت برلین و تجاوزات مکرر روس‌ها، خودکشی کردند.کورنلیوس رایان مینویسد: به زنان گفته شد در کلیساها پناه بگیرند. اما مگر روس‌ها به کلیسا اعتقاد داشتند! تمامی آن زنان در کلیسا، با صلیبی در دست در حالیکه فرزندانشان را از ترس زیاد در آغوش میفشردند، مورد تجاوز روس‌ها قرار گرفتند! حتی دختران 9 ساله! حتی زنان 80 ساله! این فقط یک تجاوز نبود! این نقشه‌ای بود برای له کردن غرور ملتی که روزی داعیه برتری بر جهان داشتند.منابعخاطرات یک زن در برلین: هشت هفته در سیاهی، گردآوری مارتا هیلرزآخرین نبرد، کورنلیوس رایانتجاوز در برلین، لیزا اسلیتر
مزایای خرید ملک در یونان چیست؟ اگر به دنبال خرید ملک و سرمایه گذاری در یکی از بهترین کشورهای اروپایی هستید، یونان بهترین گزینه شما برای خرید ملک در اروپا است. کشوری با تاریخی 5000 ساله و پر از جاذبه‌های دیدنی، تفریحی و تاریخی ارزشمند که مخاطبین بسیاری در سراسر دنیا دارد. در ادامه با موسسه حقوقی سایرس همراه باشید تا مزایا خرید ملک در یونان به عنوان یکی از راه‌های اخذ اقامت اروپا را در اختیار شما بگذاریم.خرید ملک در یونان، بهترین سرمایه گذاری در اروپا استیونان، سرزمین خدایان و گهواره باستانی تمدن جدید، کشوری با تاریخ، فرهنگ و سنت‌های غنی است. این کشور تصویری از تابستان‌های باشکوه و آفتابی، آسمان آبی، سواحل شنی سفید و طلایی، روستاهای سفید، جزایر زیبا، بنادر با قایق‌های رنگارنگ، مردمی مهربان و مهمان نواز و مهمتر از همه آرامش است. یونان یکی از زیباترین کشورهای جهان و با وجود 1400 جزیره، بهشتی برای گذراندن تعطیلات بشمار می‌رود. به علاوه بهترین سواحل را می‌توانید در یونان بیابید.به عنوان محلی برای گذراندن تعطیلات، سپری کردن دوران بازنشستگی و یا حتی زندگی، این کشور می‌تواند مقصد مناسبی باشد. علاوه بر تفریح و سرگرمی، سرعت نسبتا پایین زندگی، آرامش، آب و هوای خوب، 300 روز آفتابی و هزینه‌های پایین در مقایسه با سایر کشورها، برای خرید ملک نیز مناسب می‌باشد.سرمایه گذاری در یونان با خرید ملکامکان خرید ملک در یونان از سال 2013 برای مهاجران فراهم شد و دولت یونان این امکان را در اختیار افراد قرار داد. همچنین خرید ملک در یونان اقامت دایم یونان نیز در اختیار شما قرار می‌گیرد. خرید ملک در یونان بهترین نوع از سرمایه گذاری‌های ممکن در اروپا است که اتفاقا ارزان‌ترین نوع از راه‌های اخذ اقامت اروپا است. اطلاعات بیشتری را در مقاله ارزان‌ترین ویزای طلایی اروپا مشاهده نمایید.خرید ملک در یونان چه مزایایی دارد؟پس از خرید ملک در یونان و سرمایه گذاری در بازه‌ای 5 ساله می‌توانید برای دریافت اقامت دایم اقدام نمایید. با خرید ملک در یونان امکان انواع داد و ستد ملکی نیز برای شما فراهم می‌گردد و تا زمانی که ملک در اختیار شما باشد اقامت شما در یونان نیز قابل تمدید است. در حقیقت خرید ملک در یونان اولین نوع از داد و ستد‌ها برای مهاجرین در یونان است.فرایند درخواست و اقدام برای خرید ملک در یونان نیازمند زمانی 40 روزه پس از سرمایه گذاری تا اجازه صدور اقامت یونان به درازا می‌انجامد. در حقیقت متقاضی باید سرمایه گذاری ملک را پیش از درخواست ویزا انجام دهد.خرید ملک در یونان چه مزایایی دارد؟یونان علاوه بر آنکه کشوری تاریخی است و جاذبه‌های دیدنی بسیار زیادی دارد، یکی از پاکترین مناطق دنیا به لحاظ آب و هوا و محیط زندگی است. همچنین املاک و مستغلات آن نسبت به دیگر کشورهای اروپایی قیمت بهتری دارد. از دیگر مزایای خرید ملک در یونان می‌توانیم به موارد زیر اشاره کنیم:دسترسی‌های راحت به بسیاری از نقاط دنیا بخصوص اروپاامکان استفاده از خدمات محلی و منطقه‌ای برای تجارتاستفاده از غذاهای سالم و مغزی با قیمت‌های مناسبهزینه‌های زندگی به نسبت پایین. حدود 25 تا 50 درصد پایین‌تر از کشور‌های شمال اروپا و امریکای شمالیجریان ارام و بدون استرس زندگی در یوناندوستی و مهمان نوازی مردم محلیزیبایی دراماتیک مدیترانه‌ای در نزدیکی املاک و مستغلات شماکیفیت بالای زندیگی بدون حد و حصراستفاده از گذرنامه اروپایی برای سفر بدون ویزا به بسیاری از کشور‌های اروپاییامکانات بهداشتی و درمانی بالا در حد استاندارد‌های اتحادیه اروپامدارس و دانشگاه‌های معتبر جهانیزندگی امن و ایمن برای خانواده و فرزندانخرید ملک در یونان چه مقدار هزینه دارد؟قیمت خانه‌ها در یونان بسته به نوع و مکان آن‌ها بسیار متغیر است. آتن ، پاتخت یونان گران‌ترین شهر یونان است و بسیاری از خارجی‌های ترجیح می‌دهند که مقصد آن‌ها برای خرید خانه، آتن نباشد. آپارتمان‌های نوساز یکخوابه در جزایر از 70 ٫ 000 یورو، دو خوابه از 100 ٫ 000 یورو و سه خوابه از 120 ٫ 000 یورو آغاز می‌شود.خانه‌های حومه‌ی شهر و یا ویلاهای دوخوابه از 105 ٫ 000 یورو تا 200 ٫ 000 یورو، سه خوابه از 150 ٫ 000 یورو (با استخر از 200 ٫ 000 یورو) و چهارخوابه‌ی ویلایی از حداقل 300 ٫ 000 یورو آغاز می‌شود.خانه‌های شهری به مراتب بسیار ارزان‌تر هستند و خانه‌های قدیمی‌تر شهری از 50 ٫ 000 یورو تا 200 ٫ 000 یورو شروع می‌گردد.البته به این نکته نیز توجه داشته باشید که قیمت‌های اعلام شده می‌تواند در طی سال‌های مختلف دستخوش تغییر باشد. برای کسب اطلاعات بیشتر پیشنهاد میکنیم مقاله اقامت طلایی یونان مطالعه کنید.بهترین محله یونان برای خرید ملک کجاست؟اگر قصد خرید ملک در یونان را دارید و به افزایش قیمت و درآمد اجاره‌ای که دریافت خواهید کرد اهمیت می‌دهید، خرید ملک در آتن گزینه منطقی‌تری نسبت به شهرهای کوچک و جزایر پرتعداد و کم جمعیت یونان خواهد بود. با توجه به ارزانی نسبی ملک در یونان پیشنهاد ما خرید در بهترین محله‌های شهر آتن است.اگر قصد از فرصت اقتصادی که جمعیت پرتعداد توریست هایی که آتن می‌آیند ایجاد درآمد کنید بهتر است در محله‌های ساحلی آتن مانند گلیفادا، وولا یا فالیرو آپارتمان‌های کوچک خریداری کرده و از طریق سایت هایی که مشغول به ارایه خدمات اجاره ملک به توریست‌ها هستند درآمد قابل توجهی به نسبت سرمایه گذاری خود کسب کنید. برای کسب اطلاعات بیشتر و مشاوره رایگان در زمینه اخذ اقامت اروپا می‌توانید با شماره‌های اعلام شده تماس بگیرید و از تجربه کارشناسان ما استفاده نمایید.
پشت نرده‌های سازش پشت نرده‌های سازشامروز در آستانه چهل سالگی آن واقعه‌ی بزرگ ایستاده‌ایم. حماسه‌ای که امام امت آن را انقلابی بزرگتر از انقلاب اول نامید."ما کار کوچکی نکردیم بالای نرده‌های لانه جاسوسی آمریکا که بودیم احساس کردم فرشته‌های هفت آسمان نگاهمان می‌کنند با خود گفتم ما که این کار را کردیم یا از روی نرده‌ها به آسمان چنگ می‌زنیم یا با سر به قعر جهنم میرویم."امروز در کمال تاسف عده‌ای می‌گویند باید راهبرد جمهوری اسلامی را در مواجهه با آمریکا مشخص کنیم.آقایان! ملت ما چهل سال پیش از این دیوارها عبور کرده شما چرا پشت نرده‌ها معطل مانده‌اید؟نسل جوان برآمده از انقلاب، همان‌ها که جنگ را از زاویه دوربین آوینی و امام را از لابلای صفحات صحیفه نور و نه روایت‌های جعلی شناخته‌اند می‌دانند که تقابل مستمر با آمریکا از امهات و اصول بنیادین انقلاب است.آنان که در چهل سالگی انقلاب همچنان دل در گرو آمریکا بسته‌اند بدانند که انابراء منکم و مما تعبدون من دون الله .کسانی‌که که به دست خود تروریست خلق می‌کنند، نمی‌توانند امنیت را برای منطقه به ارمغان بیاورند رژیم کودک‌کش صهیونیستی را که پنجه در خون هزاران بی گناه فلسطینی دارد پشتیبانی می‌کنند، یک روز در دامن خود القاعده را پرورش می‌دهند، روز دیگر بذر داعش را در سوریه و عراق می‌کارند و امروز اعتراضات مردمی را به آشوب و جنجال می‌کشند.کشورهای منطقه بدانند که امنیت و ثبات جز با خروج تروریست‌پروران محقق نمی‌شود. حضور آمریکا در منطقه خود بزرگ‌ترین تهدید علیه جامعه بشری و ملت‌های آزاده است.خطاب به جوانان آزاده در اقصی نقاط جهان می‌گوییم:استکبار مانع رسیدن چهره حقیقی اسلام و انقلاب اسلامی به شماست. از تجربه موفق انقلاب اسلامی الگو بگیرید و دست ایادی آمریکا را از مقدرات خود کوتاه کنید.اگر نسل اول انقلاب، پرچم آمریکا را برای همیشه در ایران پایین آورد و پرچم سازش‌ناپذیری و استقلال را برافراشت و نسل دوم و سوم انقلاب، با بلند کردن پرچم مقاومت اسلامی پشت آمریکا را در منطقه به زمین زد، این نسل چهارم انقلاب خواهد بود که افول آمریکا را خواهد دید و پرچم توحید را بر فراز قلل رفیع کرامت عالم علم خواهد کرد.سلام و درود خدا بر امام بزرگوار و شهدای راه حق من الاولین و الآخرین
این انبوه سیب‌خورها این متن به سفارش مجله فرم و نقد نوشته شده بود که هیچوقت مجال چاپ نداشت. به همین دلیل بعد یک سال و نیم تصمیم گرفتم اینجا منتشر کنم تا خواننده‌ای جز من داشته باشد. جنگ نه تنها ساختمان‌ها را با بمب‌هایش بلکه بیشتر از آن ذهن‌ها را با التهابات درون سنگرها نابود میکند. تبلور التهابات بعد از جنگ جهانی دوم و فروپاشی ساختار فرهنگی - ادبی دغدغه اصلی نویسندگان دهه دوم قرن بیستم شده بود. تعدادی از آنان روشنفکران نگران از نابودی تمدن ، که هرگز خط مقدم را ندیدند و عده‌ای دیگر مردم عادی‌ای که خود شاهد جنگ و تمام زشتی‌های آن بودند. اما در این میان نویسندگانی دست به قلم شدند که متعلق به هر دو دسته بودند. جروم دیوید سالنیجر با شرکت در نبرد نرماندی با اسلحه و کمی بعدتر با داستان هایش دینش را ادا کرد.نه داستان یا دلتنگی‌های نقاش خیابان چهل و هشتم با ترجمه احمدگلشیری به فارسی زبانان معرفی شد.همانطور که ازاسم کتاب پیداست شامل نه داستان کوتاه از سالینجر نویسنده گوشه‌گیر آمریکایی ست .کتابی که جنگ محور کلی اما پنهان آن است. با پایان یافتن جنگ جهانی دوم و پیروزی متفقین در جنگ و بدل شدن ایالات متحده به عنوان قدرت و نماد اصلی غرب، مجموعه نه داستان کتابی پر فروش و جنجالی در میان جوانان آمریکایی پیروز و البته خسته و دلزده از جنگ شد.آثار مخرب جنگ چه برکشور و چه بر مردم عادی و سربازان از موضوعات تکرار شونده در آثار سالینجر و البته کتاب نه داستان است. در داستان اول در این کتاب (یک روز خوش برای موزماهی) سیمور به دلیل آثار ناشی از جنگ در بیمارستان ارتش بستری بوده و حالا مرخص شده . در داستان دوم( عمو ویگیلی) دوست الوییز در جنگ به احمقانه‌ترین شکل کشته شده . در داستان سوم ( پیش از جنگ با اسکیموها) برادر سلنا از جنگ با اسکیموها ( دشمن فرضی) خبر میدهد . در داستان پنجم عینک عمو سیمور به عنوان یادگاری از جنگ حضور دارد . در داستان ششم ( تقدیم به ازمه با عشق و نکبت ) راوی لحظات پس از پیروزی را روایت میکند و ساعت قدیمی پدر ازمه هم نشانی از جنگ است و در داستان آخر (تدی) نیز نشان نظامی پدرش حضور دارد.سالینجر به دلیل حضور مستقیمش در جنگ جهانی دوم و درک فجایع آن تلاش می‌کند در برخی از داستان‌هایش این حقایق را بیان کند. چرا که بعد از اتمام جنگ شاید بصورت طبیعی جامعه به سوی برداشت حماسی از جنگ می رود. سالینجر در بیشتر آثارش به ویرانی‌های بعدازجنگ نظر داشته است بی آنکه وارد دنیای نیوریالیسم شده باشد. اگر نیوریالیست‌های پس از جنگ به ویرانی‌های جهان از جنبه مناسبات اجتماعی پرداخته‌اند، سالینجر نه تنها جنگ را ، بلکه پیشرفت تمدن جدید غرب را عامل سقوط ارزش‌های انسانی دانسته است. سالینجر بارها به این موضوع اشاره میکند که تنها حوادثی مثل جنگ انسان را به زوال نمی‌کشاند، بلکه کلیت جهان و زندگی مدرن باعث این اتفاق شده است. با این که نویسنده از مهمترین نویسندگان غرب است هرگز به تمامی وارد دنیای غرب نشده است. دنیای مورد علاقه او، دنیای سیاه و پوچ نیست بلکه خواهان جهانی است که انسان ها با قلبشان زندگی میکنند، دنیایی سرشار از عاطفه و زیبایی وسادگی همچون داستانهایش.داستان "تقدیم به ازمه با عشق و نکبت" درباره ملاقات یک نظامی آمریکایی با یک دختر جوان به نام ازمه و پس از آن حضور این نظامی در جنگ و بازگشتن به زندگی عادی به خاطر نامه ازمه است.ازمه وقتی میفهمد سرباز نویسنده است از او میخواهد برایش داستانی از نکبت بنویسد. نکبتی که تا آخرین لحظه همراه سرباز می ماند.هنگام خداحافظی ازمه به سرباز میگوید: " امیدوارم وقتی از جنگ برمیگردین ذهنتون سالم مونده باشه. " مایه اصلی داستان را همین دعای ازمه شکل میدهد. در واقع مانور داستان نیز روی این موضوع است. و اینکه همه چیز زیر ارابه‌ی جنگ خرد می‌شود. قوای ذهنی و ساعتی که ازمه در نامه‌اش می‌نویسد : "بینهایت ضد ضربه است".داستان با زاویه دید "اول شخص" که شخصیت اصلی است آغاز میشود اما به علت طرح پیچیده داستان راوی نمیتواند همزمان در دو مکان حضور داشته باشد به همین دلیل در قسمت دوم داستان از راوی سوم شخص استفاده شده است. زاویه دید غالب اثر اول شخص است چون اول و آخر داستان با آن روایت میشود. با استفاده از اول شخص در دوبند آغاز داستان "حال" داستان تشریح میشود. و بعد با فلاش‌بکی انگیزه راوی از نوشتن آغاز میشود.داستان خود داستانی درون داستان دیگر است. چرا که نویسنده‌ی اصلی داستان(سالینجر) از نویسنده‌ای می‌نویسد که خود در قسمت دوم داستان دست به خلق اثر میزند. این می‌تواند دلیلی باشد برای این که فلاش‌بک به حال داستان برنگردد. راوی در قسمت اول شرح حال خود را می‌نویسد. ولی در قسمت دوم ،دیگر از شرح‌حال خارج شده و وارد داستانی نکبت بار می‌شود و درصدد قولی که به ازمه داده داستانی نیمه واقعی نیمه‌داستانی خلق می‌کند.شخصیت‌های داستان همه از جنگ ت ثیر گرفته‌اند: "ازمه" که مدام از رفتار خشن سربازهای آمریکایی حرف می‌زند. همه‌ی امریکایی‌ها به چشمش یکسان می‌آیند و در صدد مقایسه‌ی آنها با یکدیگر بر می‌آید و حتی برایش تعجب‌آور است که چرا رفتار راوی با بقیه فرق می‌کند.بخش آخر داستان برگردان داستان است. نویسنده با چیره‌دستی قهرمان داستان را به آنچه دختر میخواهد نزدیک میکند. وقتی قوای آلمان شکست میخورد مردجوان که تازه از بیمارستان مرخص شده با تمام تیره روزی‌ها و سختی‌هایی که جهان گرفتارش شده در خواب آرام فرو میرود و داستان را بااین جمله به پایان می رساند :" ازمه به راستی سروکار تو با مردی خواب‌آلود افتاده است. مردی که همیشه بخت آن را دارد باز انسانی بشود که ق .و .ا..ی..ذ..ه..نی..اش همه سالم مانده است."به عقیده گلشیری آدم‌های داستان های سالینجر حقیقی‌تر و معقول‌تر از خود اویند. یکی از این آدم‌های حقیقی‌تر "کودک" است. سالینجر یکی از بهترین نویسندگانی‌ست که به کودکان پرداخته که در واقع اقتباسی از کلام مسیح است " کودکان قلمرو خداوندند" . و با تکیه بر این کودکان ، شخصیت‌های داستانش را نجات میدهد. در داستان " تقدیم به ازمه با عشق و نکبت" گروهبان دچار آسیب روحی شده و ازمه و چارلز کودک - یک ساعت مچی و نامه به عنوان هدیه میفرستند، گروهبان احساس میکند که حالش دارد بهتر میشود که در واقع این همان کودک است که شخصیت اصلی داستان را نجات می دهد.به نظر میرسد از نگاه نویسنده ، کودکان هنوز آن سیب معروف را نخورده و آلوده به منطق نشده‌اند ، لذا جهان را بهتر میبینند و قضاوتشان در باب امور مختلف ونسبت به جهان سخت گیرانه‌تر است . هنوز در فرایند اجتماعی شدن وارد نشده‌اند ، در این فرایند یاد میگیرند همانند بزرگسالان به جهان و اتفاقات آن نگاه کنند و کم کم تغییر میکنند و نگاهشان مخدوش میشود.طبق مقدمه گلشیری در تفکر جدید،انتقال کودک از پیرامون هنر به مرکز هنر و در واقع به مرکز حیات یکی از دگرگونی‌های اساسی بوده است. نویسندگان امروز با به کارگرفتن کودک در داستان از چشم او، که در واقع الگوی چشم نویسنده است، به جهان ما ، به شادی‌های اندک و نومیدی‌های بزرگ ما چشم می‌دوزند. کودک گاه از سوراخ کلید می‌نگرد، گاه در پشت دیوار گوش می‌خواباند و گاه ، رو در رو، از جهان بی گناهی خویش تماشاگر جهان ما می گردد که از بی‌گناهی عاری است.داستان نهم (تدی) نمونه کامل نقش کودکان در آثار سالینجر است. داستان روایت پسر بچه 12 ساله‌ای به نام تدی است پسری با توانایی‌های روحی فوق‌العاده، بچه‌ای که فراتر از هر انسان دیگری می‌فهمد و دانش اشراقی‌اش البته شاید الهام درونی عنوان بهتری باشد برای همه اطرافیان‌اش به‌ویژه پدر و مادرش درک نشدنی و غریب است. تدی پس از یک مکالمه طولانی با یک جوانک دانشجوی فلسفه و ادبیات که لااقل بخشی از ارزش‌های وجودی تدی را درک می‌کند و توصیف فلسفی دنیای اطراف از دید خودش، در پایان داستان مطابق پیش‌بینی خودش در استخر کشتی به دلیل شوخی احمقانه خواهر کوچک‌ترش می‌میرد و باز این سوال را پیش می‌کشد که آیا زندگی ارزش‌اش را دارد!؟تدی بچه‌ای است که سلوکی روحی/عرفانی را پشت سرگذرانده. این در آثار سالینجر که کودکان از نوعی نبوغ برخوردارند - طبیعی است. در بخشی از داستان به کسی که با او صحبت میکند میگوید: " آدم را میشناسی؟" مخاطبش میگوید:" منظورت کدام آدم است؟" تدی میگوید:" همان که شوهر حوا بود. میدانی چرا آدم از بهشت هبوط کرد؟ چون توی بهشت سیب را خورد و با خوردن سیب که هیچ چیز نبود مگر عقل و چرندیات منطق، هبوط کرد و اگر بخواهیم سیکل را کامل کنیم و به بهشت برگردیم چاره‌ای نداریم مگر اینکه آن را استفراغ کنیم و آن معرفت ، عقل و چرندیات منطق را کنار بگذاریم وبه یک بصیرت برسیم تا به حالت اولیه بازگردیم.نگاه کودک داستان نهم (تدی) به مقولات مهم زندگی و مرگ شباهت‌های زیادی به اندیشه‌های بودا دارد.طبق آیین بودا اگر فردی از طریق ریاضت و درونگرایی و تفکر، خود را از شر وجود خلاص نکند به یک نوع تولد جدید مداوم که عبارت از تناسخ و انتقال روح از جسمی به جسم دیگر است، مبتلا خواهد شد. ولی چنانچه میل به زندگی و حیات را از راه ریاضت و معرفت در خود کشته و نابود سازد در این صورت راه نجات را پیدا کرده و پس از مرگ به نیروانا واصل خواهد شد.تدی در جایی از داستان خطاب به هم صحبتش نیکلسن - این عقیده بودایی را بیان میکند و می‌گوید: "بدبختی اینه که بیشتر مردم نمیخوان اشیا رو همونطور که هستن ببینن. ( اشاره به این موضوع که در زندگی بعدی میتوانیم در کالبد جسمی دیگر ظهور کنیم ) حتی نمیخوان جلو تولد و مرگ مداومشونو بگیرن. به جای اینکه دست از این کار بکشن و کنار خدا، جای به اون خوبی،بمونن همش میخوان تو جسم‌های تازه به دنیا بیان."با همه این اوصاف نباید فراموش کرد که داستان‌های او نه فرزند اندیشه‌های شخصی بلکه زاییده آشفتگی زمانه است. کار را به جایی می رساند که دیالوگ‌های طولانی چنان دامن از کف نویسنده می‌برد که به جزییات بی‌توجه شده و تنها رسوا کردن زمانه است که قلمش را به حرکت در می‌آورد. بعد از بارها خواندن داستان‌های سالینجر فکر می‌کنم حقیقتی که در پس کلمات داستان پنهان شده همین است که : جهان قشنگ، جهان باورها و ارزش‌ها‌، معانی‌ای است که باید وجود داشته باشند اما نیستند. جهانی که والا و فارغ از مناسبات روزمره ماست.لینک خرید کتاب الکترونیکی لینک خرید کتاب چاپی
غیر تسلیم و "رضا" کو چاره‌ای؟ رضا آلاشتی را " رضاشاه کبیر" ساختند اما عظمت او به قدری بود که دامان خودشان را گرفت و سرنوشتی تلخ برایشان رقم زد. آمپول هوای پزشک احمدی تنها برای مخالفین کارساز نبوده و مقربینی که بیش از حد بزرگ و مهم شوند نیز چاره‌ای جز تسلیم و مرگ نداشتند.شهریور 1320 با حمله همه‌جانبه به ایران فصلی تازه از تاریخ این کشور را رقم می‌زند. روزگاری که دیگر ترس از رضاشاه، سکوت ایجاد نمی‌کند و حقایقی که به قدر 16 سال انباشته شده بود، افشا خواهد شد. از قضا در این مدت به خوبی روشن خواهد شد که چگونه کسی که خود را "پدر ملت ایران" می‌نامید حق پدری را برای سه سیاست‌مدار جمهوری‌خواه سابق و یاری‌رسان وقت، ادا کرده است.از قضا قتل‌های سیاسی متعددی در دوران سلطنت رضاشاه رخ داده است اما قتل سه نفر از نزدیکان و ذی‌نفوذان سلطنت و دولت بسی عجیب است. نه مثل فرخی یزدی و میرزاده عشقی به او تاخته‌بودند و نه همچون مدرس پس از ناامیدی از مبارزه مدنی، نقشه قتل وی را ترسیم کرده بودند.در بهمن‌ماه 1320 و پایان یافتن عضر رضاشاه، ایران‌دخت تیمورتاش، مظفر فیروز و سلمان اسدی با مراجعه به شهربانی تهران جهت یافتن و مجازات قاتل پدران خود شکایت تنظیم کردند. فرزندان افرادی که سال‌هایی نه‌چندان دور، مجلس و کابینه بدون اشارات و فرمان آنان شکل نمی‌گرفت.مشهورترین و بانفوذترین فرد لیست مقتولان، سردار معظم خراسانی، عبدالحسین تیمورتاش است. او که روزگاری وزیر دربار، وزیر تجارت و فواید عمومی، نماینده مجلس و فرماندار گیلان، کرمان و بلوچستان بود. اما سوظن شاه به او چاره‌ای جز مرگ برایش باقی نگذاشت.از موسسین حزب "اصلاح‌طلبان" در مجلس چهارم، پس از تاسیس سلسه پهلوی اما نقشی بزرگ در سیاست کشور برعهده دارد. بازیگر اصلی سیاست خارجی ایران است و در عرصه داخلی نیز قدرتی بیش از حد یک "خدمت‌کار شاه" داشته است.برای رضاشاه دو مسیله بسیار حیاتی است به خطر افتادن جان خانواده سلطنتی و تهدید عمر سلطنت پهلوی. تیمورتاش که اکنون در کشورهای خارجه از او با عنوان "شاهزاده" پذیرایی می‌شود و در داخل نیز به قدری نفوذ دارد تا نمایندگان مجلس را له و علیه فلان وکیل بشوراند، حتما هم تهدید جان ولایت عهد محسوب می‌شود و هم گزینه احتمالی سلطنت پس از رضاخان.این مسایل رضاشاه را نسبت به تیمورتاش بدبین می‌سازد. سردار معظم خراسانی نیز متوجه این رفتار شده و حتی در جمعی خصوصی و به بیان مهدی‌قلی‌خان هدایت، با خواندن شعری از فردوسی چنین زبان به گلایه می‌گشاید: که رستم یلی بود در سیستانمنش کردم آن رستم داستانخود تیمورتاش در تقریراتی که در زندان داشته، خاطره جالبی از شب پیش از توقیف و دستگیری خود از مکالمه‌ای که بین او و رضاشاه صورت گرفته چنین می‌گوید: "تیمورجان. دستت را به من بده که می‌خواهم بار دیگر عهد دیرین را تجدید کنم. همیشه به خاطر داشته باش که من نسبت به تو بدی نکرده و نخواهم کرد. تو نیز نسبت به من و خانوده‌ام هرگز بد نکن."شاه اما بعدتر و پس از دستگیری دیگر عطوفت سابق را نداشته و در دیدار با علی دشتی، تعبیر " از اول خلقت، چنین آدم خاینی وجود نداشته" درمورد او به کار می‌برد. و یا تقی‌زاده نقل می‌کند که شاه پس از دستگیری وی بسیار به بدگویی از تیمورتاش می‌پرداخت: "رضاشاه با تیمورتاش خیلی بد شد. دایما از او بد می‌گفت. پیش من که می‌گفت جواب نمی‌دادم. دلش هم از آن بابت پربود که چرا جواب نمی‌دهم."سوظن و بدگمانی شاه که ایجاد شد، اقدامات دیگران جهت پرونده‌سازی و رساندن تیمورتاش به مخمصه نیزآغاز می‌شد. ابتدا تیمورتاش با چهار اتهام مالی و ارتشا روبه‌رو می‌شود. مهم‌ترین مسیله در جریان دادن امتیاز صدور انحصاری تریاک به حاج حبیب‌الله امین‌التجار اصفهانی رخ داده است و اتهام آن بوده است که در طی دادن این امتیاز، مبلغی از حساب شخصی امین‌التجار به تیمورتاش پرداخت می‌شود.اما چنین اتهاماتی دلیلی برای مرگ تیمورتاش نیست و پرونده‌سازان بایستی مسیله‌ای حادتر به سمع و نظر همایونی برسد تا بتوان نقشه قتل را اجرا نمود. نقشه‌ای که به قول تقی‌زاده شاه از ابتدا به دنبال اجرای آن بوده است. رضاشاه از ابتدای سلطنت به دنبال افزایش سهم درآمد ایران از قرارداد دارسی بوده است. در اثنای سال 1310 به سبب کاهش درآمد ایران از 800 هزار لیره به 200 هزار لیره، به انگلستان رفت تا مشکلات میان ایران و انگلستان بر سر مسیله نفت را حل کند.پس از این سفر و ناکامی تیمورتاش، او جهت ایجاد فشار به دولت انگلستان به شوروی رفته تا بتواند حمایت آنان در عرصه بین‌الملل را جلب کند. در این سفر کیف اسناد محرمانه تیمورتاش گم می‌شود و از سویی روزنامه‌های انگلیسی خبر از یافته شدن آن می‌دهند. آنان که وی را سدی دربرابر قرارداد نفتی با ایران می‌دانند، از او به سبب قدرت فراوان به عنوان پادشاه آینده ایران نام می‌برند.ز سویی دیگر، هنگامی که تیمورتاش در محبس بوده، باژانوف، مجری و دفتردار استالین از طریق عبور از ایران به غرب پناهنده می‌شود. او در این سفر بیان می‌کند که ارتباط عمیقی بین دفتر جاسوسی شوروی و تیمورتاش وجود دارد. ضربه نهایی آن وقت است که کاراخان، معاون وقت وزارت امرو خارجه شوروی به ایران می‌آید. پرونده‌سازان برای نشان دادن وابستگی تیمورتاش به شوروی تنها به یک دیدار نیاز داشتند، دیداری که با تهدید کاراخان صورت می‌گیرد. پس از این اتفاقات، دیگر رضاشاه نسبت به خیانت تیمورتاش مسجل شد. از سوی شهربانی به رضاشاه گزارش رسید که این دیدار حاوی یک پیام "رمزی" به تیمورتاش است. پیامی که ممکن است توطیه‌ای برای کشتن یا سقوط شاه.تیمورتاش در 9 مهرماه 1312 با فرمان رضاشاه و با آمپول هوایی که احمد احمدی، میرغضب وقت زندان قصر و ملقب به پزشک احمدی به کام مرگ رفت. عباسقلی گلشاییان در خصوص روز مرگ تیمورتاش و قضایایی که گذشته، بیان می‌کند: "در این گیرودار آقای راسخ می‌گفت بلی چند روز بود مبتلا به آنژین دوپواترین بوده. بیچاره نمی‌دانست آنژن دوپواترین چیست . وقتی به دیوان جزا رسیدیم دیدم دکتر قزل‌ایاغ به قدری ناراحت است که روی صندلی افتاد . گفت تیمورتاش نمرد بلکه او را مسموم کردند. این حرف در نظر من غریب آمد بعد گفت اشتباه نکردم مسلم است او را کشته‌اند. گفتم پس چرا تصدیق کردید که به مرگ طبیعی مرد گفت می‌خواهی من هم مثل او بشوم؟"بلوشر، وزیرمختار وقت آلمان در ایران تایید می‌کند که انگیزه قتل تیمورتاش بایستی ترس رضاشاه از قدرت او بوده است: " چه اگر بلایی بر سر رضاشاه می‌آمد قدرت به تیمورتاش منتقل می‌شد. رضاشاه همه جا نگران است که ببیند آیا مردم فهم کاردانی که جاهطلب هم باشد وجود دارد، آن وقت برای تحکیم پایه‌های سلسله‌اش امر به قتل او می‌دهد. از فردی مانند فروغی بیمی ندارد . این آدم هیچوقت به دنبال تحصیل تاج و تخت نیست". تقی‌زاده نیز انگیزه رضاشاه از قتل را اینگونه شرح می‌دهد: " . به خاطر پسرش، پسرش کوچک بود. شاید فکرش هم درست بود. چون اکر از بین نمی‌رفت معلوم نبود که آدم کوچکی در مقابل شخصی مثل تیمورتاش چه می‌توانست بکند. احتیاط می‌کرد که بعد از خودش اشخاص باجربزه‌ای نباشند که مزاحم جانشینش بشوند".مرگ تیمورتاش، ضربه کاری به حلقه جمهوری‌خواهان مقرب به رضاشاه است. گام بعدی سردار اسعد بختیاری است. مرگی عجیب که بهتی بزرگ برای عالم سیاست ایران به همراه می‌آورد. جعفرقلی‌خان بختیاری اندکی بعد از مرگ تیمورتاش، به همراه شاه جهت اسب‌دوانی و تفریح به بابل می‌رود و وانگهی شاه آنجا دستور به دستگیری او می‌دهند.در دستوری که از بابل به تهران مخابره شد، علت دستگیری او چنین بیان شده: "چون بواسطه کشف سندی که شرکت جعفرقلی‌خان اسعد را با تیمورتاش در قضیه نفت می‌رساند و خودتان اطلاع دارید ." اما مهدی‌قلی‌خان هدایت علت دستگیری را توطیه علیه شاه بیان می‌کند: " . بعدها در ملاقات از شاه شنیدم: "بلی! می‌خواهند محمد حسن میرزا رابیاورند. شهوترانی که از این بیشتر نمی‌شود! "".در فروردین 1313 تصمیم به مرگ سردار اسعد بختیاری می‌گیرند. ابتدا از طریق مسموم کردن غذایی که از خانه برای او می‌آید، نقشه شوم خود را دنبال می‌کنند اما به سبب ازدیاد غذا، سم کارساز نیست و از سویی حتی نگهبانان زندان قصر نیز دچار مسمومیت می‌شوند. برای کشتن سردار اسعد چاره‌ای نمی‌ماند جز این که علنی‌تر وارد شوند. تلاش برای خوراندن غذای مسموم به سردار اسعد کارساز نیست و به ناچار در ده فروردین 1313 شخص پزشک احمدی به سلول سردار رفته و عمل انژکسیون را اجرا می‌کند.تیمورتاش و سردار اسعد دو شکار بزرگی بود که رییس نظمیه محبوب رضاشاه، محمدحسین آیرم برای او انجام داده بود. کسی که چنان سیستم پلیسی حکومت رضاشاه را گسترده و کارا کرده بود که حتی گزارش دیدار روزانه افراد خانواده سلطنتی با دقت و کیفیت بالا در اختیار شاه قرار می‌گرفت. کافی بود اندک سوظنی نسبت به فردی ایجادشود و یا حتی آیرم از آن فرد دلخور شود، بایستی کار را تمام شده دانست.آیرم پس از قتل تیمورتاش و سردار اسعد، برای مدتی گویی نفر دوم حکومت رضاشاه می‌شود اما چندان تمایلی برای حکومت ندارد. او تا آنکه شاه متوجه فساد در گاردن پارتی می‌شود، به سرعت و به بهانه "لال" شدن خود را به اروپا می‌رساند. شاه نیز برای اینکه در عوض خدمات گسترده‌ی او در دو مرحله هزار لیره برای او ارسال می‌کند.محمدحسین آیرم که در آلمان به عنوان مقام عالی‌رتبه ایران تردد می‌کند، تلگرافی از سوی شاه دریافت می‌کند که پس از بهبودی به ایران بازگردد اما آیرم اعلان می‌کند که پزشکان حضور او در ایران را ممنوع کرده‌اند و چنین از دست رضاشاه متواری می‌شود.نفر بعدی این لیست، نصرت‌الدوله فیروز است که در خرداد 1308 دستگیر شده بود اما به سبب شفاعت پدرش، فیروز میرزا فرمانفرما از مرگ نجات یافته بود.غرور و تکبری که این شاهزاده قجری در دوران والی‌گری کرمانشاه به کاربسته بوده، از دل رضاشاه بیرون نرفته بود. روز عاشورای سال 1308 و در تکیه دولت رو به مهدی‌قلی‌خان هدایت می‌کند و می‌گوید: " آقای رییس‌الوزرا، دیگر نصرت‌الدوله مورد اعتماد ما نیست". او در همان مجلس به رییس نظمیه دستور دستگیری او را می‌دهد.حدس و گمان پیرامون چرایی دستگیری او زیاد است و باوجود ایجاد یک پرونده مالی، اما در شهر خبر پیچیده است که این دستگیری سیاسی است. علت اصلی توقیف حتی برای مهدی‌قلی‌خان هدایت که رییس‌الوزرای وقت بوده نیز مشخص نیست و او تنها به حدس زدن اکتفا می‌کند: " علت رنجش شاه از نصرت‌الدوله باین غلظت معلوم نشد، حدس من این شد که باید ارتباط با صارم‌الدوله و قضایای فارس داشته باشد". قضایای فارس و صارم‌الدوله بر این دلالت دارد که گویی نصرت‌الدوله به دنبال تجهیز ایلات و عشایر فارس جهت توطیه علیه شاه است. گمان دیگر نگارش برخی مقالات تند علیه سلطنت و رضاشاه به تحریک نصرت‌الدوله است.نصرت‌الدوله البته به واسطه اتهامات مالی و ارتشا تنها به چهارماه حبس محکوم شده بود و شفاعت پدر کارساز بود. اما مرگ فرمانفرما، این اجازه را به رضاشاه را داد تا مقریبن نیز به قتل برساند. او در سال 1315 به سمنان تبعید می‌شود و یک‌سال در تبعید‌گاه باقی می‌ماند.در دی‌ماه 1316 چهارنفر از شرورترین افراد پایتخت برای انجام فرمان ملوکانه به سمنان گسیل می‌شوند. در زیرزمین خانه نصرت‌الدوله در سمنان به او سم می‌خورانند. اما صبر هییت مرگ کمتر از این است که سم اثر کند. او را از پشت گرفته، بر زمین می‌کوبند و بر سینه او می‌نشینند و خفه کردن راه‌حل مرگی سریع برای نصرت‌الدوله است. هدایت در مرگ این افراد چنین می‌نویسد: "سینه‌زن‌های پای علم جمهوری و تغییر سلطنت یکی یکی پاداش خدمت می‌یابند. نصرت‌الدوله، تیمورتاش، سردار اسعددو تدین، از برای هیچکس امنیت نیست .".پزشک احمدی پس از سقوط رضاشاه، با رنگ‌کردن مو و جعل گذرنامه خود را به عراق می‌رساند. این داروساز مشهدی این بار پیشه رمالی و دعانویسی را پی می‌گیرد. ایران تیمورتاش که از سایر افراد جهت ستاندن انتقام پدر مصمم‌تر است، خود را به عراق رسانده و با کمک متنفذین شیعه عراق، پزشک احمدی را به ایران باز می‌گرداند.دادگاه جهت محاکمه پزشک احمدی برگزار می‌شود و احمد کسروی نیز وکالت او را برعهده می‌گیرد و او بایستی بابت اتهام قتل فرخی یزدی، تیمورتاش، سردار اسعد و سایرین جوابگو باشد. دادگاه در نهایت رای به اعدام او می‌دهد.غلامحسین بقیعی از روز اعدام پزشک احمدی نقل می‌کند که سرانجام او قاتلین حقیقی را معترف می‌شود: " . پس از نماز روی چهارپایه زیر چوبه دار ایستاد و فریاد زد: " ای مردم من قاتل نیستم! یگانه گناهم اینه که دستور مافوقم را اجرا کردم و حالا چون از همه ضعیف‌ترم، همه چیز گردن من افتاده! قاتل اصلی سرتیپ مختاری و خود رضاشاهه! " ".
اولین تبریک ولنتاین در ایران! فاطمه ملقب به انیس‌الدوله دختر رعیت یتیمی بود که چوپانی گوسفندان عموی خود را در امامه لواسان می‌کرد که در سفر ناصرالدین شاه قاجار به امامه، در یک گفت وگوی کوتاه میان وی و شاهنشاه، دل سلطان صاحب‌قران[ 1 ] را ربود و همراه شاه به حرم‌سرای قاجار برده شد و به دست یکی از زنان محبوب شاه بنام جیران سپرده شد تا آداب دربار را بیاموزد با مرگ جیران، انیس‌الدوله به ازدواج شاه درآمد و آن دختر یتیم چوپان چنان مراتب پیشرفت را طی کرد که هگان حیرت نمودند! از سوی ناصرالدین شاه نشان حمایل آفتاب و تمثال همایونی دریافت کرد و عملا وی را می‌توان ملکه‌ی ایران در دوران ناصری نام برد.مادام کارلا سرنا[ 2 ]، در کتاب خاطراتش می‌نویسد که "در ایام نوروز خانم‌های سرشناس از رفتن به دیدن ملکه انیس الدوله غفلت نمی‌کنند و این روزها را برای مطرح کردن درخواست‌هایی که از سوگلی شاه دارند مغتنم می‌شمارد. ضمنا اهدای تحفه‌های سنتی از قبیل شیرینی، مربا، نقل و نبات که لای آنها با مهارت خاصی جواهرات گرانبها و کیسه‌های کوچک محتوی سکه‌های یک تومانی جا داده می‌شود، نیز فراموش نمی‌گردد. خانم‌ها بعد از مبادله تعارفات معمولی، آزادانه با هم سخن می‌گویند. مثلا خانمی برای یکی از اعضای خانواده خود از ملکه مقام بهتری را درخواست دارد و در عین حال هدیه‌ای را که برای گرفتن چنین مقامی به همراه آورده است به او عرضه می‌کند.انیس الدوله تنها زنی بود [یا حتی تنها کسی بود] که می‌توانست با شاه مخالف باشد و این مخالفت را بیان دارد و در مقابل شاه بایستد آن داستان معروف که بعد از اعلام فتوای حرمت تنباکو زنان حرمسرای ناصرالدین شاه قلیان‌ها را شکستند در اصل به فرمان انیس‌الدوله بود و هم او بود که از بردن قلیان بعد از آن نزد شاه ممانعت کرد. انیس‌الدوله اولین ملکه ایران بود که به اروپا رفت! او به همراه شاه تا مسکو رفت، هنگامی که خبر ورود ملکه‌ی ایران به شهردار مسکو رسید وی تلاش کرد دسته گلی به وی تقدیم نماید ، برای گریز از چنین دردسرهایی، مشیرالدوله به شاه توصیه کرد تا انیس‌الدوله را به تهران بازگرداند و اینگونه شد که انیس‌الدوله از ادامه‌ی سفر فرنگ بازماند.در سومین سفر ناصرالدین شاه قاجار به فرنگ وقتی شاه در 14 فوریه روز ولنتاین قرار می‌گیرد و کنش فرنگیان را به معشوقه‌هاشان می‌بیند دستور می‌دهد تا کارت‌پستالی تهیه شود برای انیس‌الدوله به انظمام یک بلیطتیاتر (به شکل نمادین) و پشت کارت مرقوم می‌نمایند: "خاطرمان به شما سخت مشغول است ." - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - عاشق شو، ار نه روزی کار جهان سر آید ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی .#حافظ - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 1 ] عنوان صاحبقران معمولا به حاکمی‌داده می‌شد که به هنگام قران سیارات، خاصه قران سعدین، متولد می‌شد یا مدت حکومتش از سی سال، تجاوز می‌کرد. با این حال، این لقب برای حکامی‌نیز به‌کار رفته است که چنان ویژگی‌هایی نداشته‌اند.[ 2 ] یک جهانگرد ایتالیایی قرن نوزدهم اروپا بود که در زمان حکومت قاجار و همزمان با سلطنت ناصرالدین شاه از طریق دریای خزر به ایران آمد. سفرنامه او با نام سفرنامه مادام کارلا سرنا ( یا آدمها و آیین‌ها در ایران) شناخته می‌شود که در احوال، خلق و خو و آداب و رسوم ایرانیان است.
نگاهی کوتاه به نهادهای کارگری ایران در گذر تاریخ بازنشر از شماره 28 نشریه آرمانشهر (اردیبهشت 98 ) به بهانه‌ی موج جدید اعتصابهای کارگری در صنایع نفت و انرژی علی غلامیآنتونیو گرامشی، مارکسیست انقلابی ایتالیایی، در تعریف اتحادیه‌ی کارگری می‌گوید:" به طور عینی، اتحادیه شکلی است که کالای کار، هنگامی که می‌خواهد در رژیم کاپیتالیستی سازمان بیابد تا بر بازار مسلط شود، به خود می‌گیرد و می‌تواند بگیرد." در اینجا گرامشی از بازار کار می‌گوید در بازار کار کمترین حد بهای کالای کار تنها به اندازه‌ی بهای تامین نیازهای حداقلی‌ای است که برای بازتولید نیروی کار ضروری است و بهای فراتر از این در بستر مبارزه‌ی طبقاتی تعیین می‌شود. طبقه‌ی کارگر در جریان مبارزه‌ی طبقاتی نهادهای متعلق به خودش را نیز می‌سازد نهادهایی در قالب‌های اتحادیه سندیکا، انجمن‌ها، شوراها و احزاب. هر کدام از این نهادها به فراخور شکل و موقعیت کارکردهای مشخصی دارند. حزب طبقه‌ی کارگر تعین اراده‌ی آن در مقام یک طبقه برای تصرف قدرت سیاسی است. سندیکا و اتحادیه در قالب ساختار نظم موجود به دنبال کسب امتیازاتی به نفع طبقه‌ی کارگر اند و شوراها الگویی بدیل برای نحوه‌ی کنترل بر ابزار تولید. این نوشتار قصد دارد تا نگاهی مختصر به تاریخ و سیر تکوین و فراز و فرود نهادهای کارگربنیاد در ایران داشته باشد دهه‌ی 1320 و شکوفایی جنبش کارگری با توسعه‌ی سرمایه‌داری و صنعتی‌تر شدن ایران در دوره‌ی پهلوی اول، بخصوص توسعه در صنعت نفت، بر جمعیت طبقه‌ی کارگر ایران نیز افزوده شد. همچنین از سال‌ها قبل به دلیل مهاجرت کارگران ایرانی به قفقاز و هم نشینی با جریان‌های سوسیال دموکرات، بذر اندیشه‌های انقلابی در میان طبقه کارگر نحیف آن دوران کاشته شده بود و بعدها از ثمرات آن سازمان‌یابی تشکیلاتی کارگران بود. تشکیل اتحادیه‌ی مخفی "جمعیت کارگران نفت جنوب" در سال 1308 یکی از اتفاقات مهم تاریخ جنبش کارگری ایران بود. این اتحادیه در اردیبهشت همان سال اقدام به سازماندهی یک اعتصاب عمومی سه روزه با هدف به رسمیت شناخته شدن اتحادیه در روز اول می‌در مناطق نفت‌خیز کرد که یکی از ویژگی‌های آن نقش پررنگ زنان در آن بود. همچنین آن سال روز جهانی کارگر با مشارکت تقریبا 11 هزار کارگر برگزار شد. اتفاقی که منجر به اعزام کشتی‌های جنگی انگلستان از بندر بصره برای سرکوب اعتصاب مذکور شد. حکومت وقت هم برای توسعه‌ی صنعتی نیاز به خیل کارگران و تکنسین‌ها داشت و هم از طرفی با افزایش تعداد کارگران و مزدبگیران با خطر سازمان‌یابی و فعالیت‌های آن‌ها برای دفاع از حقوق خود در محیط کار مواجه بود که اقتدار حاکمیت را به چالش می‌کشیدند. پس حکومت تلاش می‌کرد تا امکان هر گونه تشکل‌یابی را از کارگران سلب کند. در این راستا در سال 1310 با تصویب قانون ممنوعیت مرام اشتراکی فعالیت تمامی اتحادیه‌ها و سندیکاهای کارگری ممنوع شد. همچنین در سال 1315 نظام‌نامه‌ی کارخانجات و موسسات صنعتی به تصویب رسید این نظام نامه بیشتر در مورد مقررات ایمنی، بیمه، شرایط تاسیس کارخانه، مقررات فنی و مسایلی از این دست بود اما ممنوعیت فعالیت جمعی و اعتصابات را هم در بر داشت. با این وجود اما سازمان‌یابی کارگران به شکل زیرزمینی و به دور از چشم حکومت ادامه داشت، در کارخانه‌های صنعتی اصفهان، راه‌آهن و قالی‌بافی‌های مشهد کارگران، اتحادیه‌های مخفی تشکیل دادند. در تاریخ مبارزات کارگران ایران، دهه 1320 جایگاه ویژه‌ای دارد. اعتصاب‌های متعدد و بزرگی در این دهه برگزار شد. دهه‌ی 20 همچنین دهه‌ی عروج حزب توده و ریشه دواندن و تثبیت و تقویت آن بود. با سقوط پهلوی اول و آزادی زندانیان سیاسی در پی آن، که بسیاری از فعالان چپ هم در میان آنها بودند، مسیر احیا و تاسیس اتحادیه‌ها و سندیکاها پی گرفته شد در اوایل دهه 20 حزب توده شورای متحده‌ی کارگران را تشکیل داد که متشکل از اتحادیه‌های کارگری صنایع مختلف بود گستره‌ی این اتحادیه‌ها از صنعت نفت، نساجی، دخانیات، ذغال سنگ، چاپ، فرشبافی، نقاشان ساختمانی، دوزندگان، وسایل نقلیه‌ی عمومی و . را در برمی گرفت که بیشترین اعضای آن کارگران صنعت نفت بودند. تعداد اعضای شورای متحده‌ی کارگران از 30 هزار نفر در پایان سال 1321 به بیش از 335 هزار نفر در سال 1325 رسید. چنین نیروی تشکیلاتی عظیمی توان چانه‌زنی کارگران را بالا می‌برد و حتی بعدها موفق شد مجلس را وادارد تا قانون حداکثر 8 ساعت کار روزانه را به تصویب برساند.انقلاب 57 و شوراهابا هر چه فروزان‌تر شدن شعله‌های انقلاب، عقب رانده شدن اقتدار دولتی و تضعیف اهرم‌های سرکوب رژیم، مردم نیز پیشروی می‌کردند و خلایی را که بواسطه‌ی از بین رفتن اقتدار مرکزی دولت به وجود آمده بود را با ایجاد تشکیلات خودشان، یعنی شوراها، پر می‌کردند بدین ترتیب در جریان انقلاب شاهد نضج گرفتن نوعی ساختار مدیریتی شورایی از پایین بجای ساز و برگ‌های بوروکراتیک دولتی در عرصه‌های مختلف جامعه اعم از کارخانه‌ها، محلات، دانشکده‌ها و مدارس و . بودیم. در واقع این شوراها نوعی حکومت آلترناتیو محسوب می‌شدند. پس از فروپاشی کامل شیرازه‌ی رژیم پهلوی، بسیاری از سرمایه‌داران و صاحبان کارخانه‌ها از کشور خارج شده بودند و در این میان بنا بر ضرورت‌های عینی وضعیت، خود کارگران هر کارگاه و کارخانه اقدام به مدیریت و کنترل آن کردند. فاصله‌ی بین سال‌های 57 تا 60 برای جنبش کارگری ایران از حیث تحقق خودگردانی محل‌های کار در قالب شوراهای کارخانه و مانند آن تجربه‌ی تاریخی ارزشمندی است. اما کل متولیان نظم پساانقلابی همچون دولت موقت، شورای انقلاب و توابع آنها یکی از وظایف خود را انحلال این شوراها و به اصطلاح جمع کردن آنها می‌دانستند اما با توجه به پیشینه‌ی تاریخی اتحادیه‌ها و سازمان‌های کارگری و همچنین نقش پررنگ کارگران در مبارزات انقلابی بخصوص اعتصاب‌های شرکت نفت، آزادی کامل فعالیت‌های اتحادیه‌ای و خودگردانی تبدیل به یکی از خواسته‌های اصلی انقلاب شد پس حکومت پساانقلابی حداقل به صورت تبلیغاتی هم که شده نمی‌توانست این مسیله را نادیده بگیرد. تا سال 60 این شوراها به صورت کژدار و مریز باقی بودند هرچند که تعرض هایی که گاه بصورت فیزیکی هم بودند، از همان سال 58 آغاز شده بود. بتدریج شرایط سیاسی و توازن قوای سیاسی به سمتی رفت که دست‌های شوراهای کارگری حاصل از انقلاب و سندیکاهای بجا مانده برای ادامه فعالیت بسته شد و دیگر اجازهی فعالیت نداشتند. با از میان رفتن نهادهای کارگری قبلی و تصویب قانون شوراهای اسلامی کار، شوراهای اسلامی کار به پشتوانه‌ی حمایت‌های دولتی جایگزین نهادها و شوراهای شکل گرفته در جریان انقلاب و قبل از آن شدند.تشکل‌های جمهوری اسلامی قانون کار در سال 1369 با کش و قوس‌ها و درگیری‌های فراوانی به تصویب رسید. قانون کار تنها چند تشکل محدود دولت‌ساخته را مجاز به فعالیت می‌داند که در میان آنها شوراهای اسلامی کار تنها تشکل فراگیر کارگری موجود در وضعیت فعلی کشور محسوب می‌شود. خانه‌ی کارگر نیز با این که ریشه‌ی آن به دوران پهلوی و قانون کار سال 37 می‌رسد اما به دلیل کارکرد سیاسی‌اش برای حاکمیت، پس از انقلاب نیز به حیات خود ادامه می‌دهد. اکنون به بررسی مختصر این دو نمونه می‌پردازیم: 1 _ شوراهای اسلامی کار: همان طور که بالاتر توضیح داده شد شوراهای اسلامی بر روی ویرانه‌های شوراهای مستقل شکل گرفته در جریان انقلاب تاسیس شد. مطابق با قانون، هدف نهایی این تشکل ایجاد و هماهنگی برای پیشرفت امور واحدهای تولیدی است. این شوراها به هیچ وجه ماهیتی سندیکایی ندارند و از لحاظ حقوقی همه‌ی کارگران هم به دلیل محدودیت‌های تحمیلی عقیدتی حق عضویت در آن‌ها را ندارند. 2 _ خانه‌ی کارگر: حکومت پهلوی برای نظارت بر فعالیت‌های تشکل‌های کارگری، تشکیلاتی را به عنوان "سازمان مرکزی کارگران ایران" ایجاد کرد. این سازمان پس از انقلاب و تغییر نام به خانه‌ی کارگر و در طی درگیری‌های سیاسی اوایل انقلاب تبدیل به شاخه‌ی کارگری حزب جمهوری اسلامی شد پس در تمام طول دهه شصت، مواضع گردانندگان آن منطبق بر مواضع حزب جمهوری بوده است. خانهی کارگر پس از انحلال حزب مستقلا به عنوان یک حزب به فعالیت ادامه داد. خانه‌ی کارگر گرچه در سال‌های اخیر دست به تاسیس اتحادیه‌های مختلف متعلق به خود زده اما این تشکیلات عریض و طویل هرگز در جایگاه نمایندگی واقعی کارگران نبوده است. از طرفی خود این ت سیس اتحادیه‌ها و استفاده از لفظ اتحادیه موید برخورداری از نوعی رانت امنیتی است چرا که کارگران چه در سطح کارگاه و چه در سطح شهر و استان از تشکیل اتحادیه منع شده‌اند همچنین در حالی خانه‌ی کارگر خود را به طرزی آیرونیک کنفدراسیون کارگران ایرانی می‌نامد که رویه‌ی دوران پهلوی در جلوگیری از هر گونه سازمان‌یابی مستقل تداوم دارد. دهه 80 احیای سندیکالیسم برای جنبش‌های اجتماعی، دهه 80 در تاریخ ایران دوره‌ی پرجوش و خروشی بود از سر برآوردن سندیکاهای مستقل کارگری و خروش چپ دانشجویی از دل خاکستر سال‌ها سرکوب تا اولین جنبش گسترده‌ی خیابانی اعتراضی و غیرحکومتی در سال 88 . سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه اولین نهاد مستقل کارگری بود که پس از مدت‌ها در سال 84 احیا شد همچنین در اردیبهشت 87 سندیکای شرکت کشت و صنعت هفت‌تپه اعلام موجودیت کرد. این بازگشایی‌ها پیروزی‌های مقطعی ارزشمند و نقاط عطفی در روند شکل گیری جریان سندیکالیستی جنبش کارگری ایران بودند فعالان بازگشایی این نهادها در نظر داشتند تا با اتکا به نیروی طبقه کارگر در چارچوب نظم اقتصادی و سیاسی موجود به تحقق مطالبات صنفی کارگران کمک کنند این فعالان از همان ابتدا بودند زیر فشار قرار گرفتند تا در پی خواست‌هایشان در تشکل صنفی خود نروند ولی آنها با پرداخت هزینه‌های سنگین مبارزه‌ی خود را تا به امروز ادامه داده‌اند. دهه 90 و افق‌های نو در دو سه سال گذشته اعتصاب‌های پی در پی و سراسری اصناف مختلف طبقه کارگر اعم از رانندگان کامیون و معلمان و همچنین خیابانی شدن اعتراضات کارگران هفت تپه و فولاد اهواز را شاهد بودیم که سویه‌های سیاسی آنها انکارناپذیر است اما نمی‌توان با اطمینان سیاسی بودن جنبش واقعا موجود طبقه‌ی کارگر سخن گفت یعنی کم و کیف و چگونگی عروج مبارزات از سطح معیشتی به سطح سیاسی همچنان یک مسیله انضمامی و مورد بحث است هر چند که در یک سال گذشته در بازه‌ای کوتاه جنبش کارگری قدم‌هایی لرزان اما با شهامت به سمت کنترل ابزار تولید برداشت و امیدهایی را برانگیخت و ظرفیت‌ها و امکان‌های تازه‌ای به ما نشان داد ولی به نظر می‌رسد سرکوب سیاسی همان اندک ظرفیت‌ها را از بین برده است.برای دسترسی به سایر شماره‌های نشریه به کانال تلگرامی انجمن مراجعه کنید
واسازی در چین از بیونگ چول هانمترجم آراز بارسقیانگوآن: قانون خود هگل بود که چینی‌ها را آدم‌هایی دانست که گرایش مادرزادی به دروغ‌گویی دارند. او آن‌ها را محکوم به "بی‌اخلاقی بزرگ" کرد. او مدعی شد در چین شرف و آبرویی در کار نیست. چینی‌ها "بدنام هستند چون هر وقت بتوانند دست به فریبکاری می‌زنند."[ 1 ]هگل از این متعجب بود که چرا هیچ‌کس حتی وقتی فریب آن‌ها رو می‌شود از چنین چیزی نمی‌رنجد. هگل ادامه می‌دهد "عمل چینی‌ها زیرکانه و حیله‌گرانه است" پس اروپایی‌ها در مقابل آن‌ها باید بسیار مراقب باشند. هگل هیچ منطقی برای توضیح این "دور انداختن آگاهانه‌ی اخلاق" پیدا نمی‌کرد. در نتیجه آن را به بودیسم متصل کرد، بودیسمی که می‌گوید "بالاترین و مطلق‌ترین چیز، همان خدا یعنی، هیچی خالص است" و فرض می‌گیرد که "سرافکندگی فردی . والاترین کمال است." البته هگل هیچ‌بودن نیهلیستی‌ای را در این بار منفی مفهوم تهی‌بودگی بودیستی می‌دیده. برای مثال او این موضوع را عامل اصلی "بی‌اخلاقی بزرگ" چینی‌ها می‌دانسته. به استناد هگل، در مقابل این هیچ‌بودن نیهلیستی، خدایی می‌ایستد که نماینده حقیقت و حقیقت‌مندی است.در واقعیت تهی‌بودن در بودیسم چینی به معنی امر منفی نابودگر[ 2 ]( Ent - schopfung ) و عدم وجود[ 3 ]( Ab - wesen ) است. هستی ( Sein ) را تهی و عاری از جوهره می‌کند. ماهیت ( Wesen , ousia ) آن چیزی است که پاینده‌است[ 4 ]، تمام تغییرات و امور گذرا را در بر می‌گیرد این در حالی است که در آن هیچ چیز تغییری نمی‌کند.[ 5 ]باور به تغییرناپذیری ذاتی و ثبات، شکل دهنده‌ی ایده‌های غربی در باب ذهنیت اخلاقی و عنیت تجویزی است. در مقابل فلسفه‌ی چین از همان آغاز اهل واسازی بوده و تا جایی پیش می‌رود که به طوری رادیکل با هستی و جوهر برخورد می‌کند. تایو (که در لغت به معنی "مسیر" یا "راه" است) در جهت ارایه‌ی ظاهری متضاد با هستی یا جوهر است. تایو تغییر را با آغوش باز می‌پذیرد، در حالی که جوهر در مقابل دگرگونی مقاوم است. امر منفی نابودی و عدم وجود، هستی را در فرایند یا مسیریتهی راه می‌کند که نه شروعی دارد نه پایانی.در وضعیتی که همه چیز دچار دگردیسی بی‌رحمانه است، فرایند داشتن حاکم فهم چینی‌ها از زمان و تاریخ است. برای مثال تغییر شکل نه به صورت یک سلسله رخداد یا فوران رخ می‌دهد بلکه محتاطانه و نامحسوس و مداوم رخ می‌دهد. هر نوع از خلق که در لحظه‌ای مطلق و ویژه رخ می‌دهد کلا غیرقابل درک حساب می‌شود. عدم امتداد خصوصیت زمانی است که بر رخداد بنا می‌شود. رخداد نشانه‌ی گسستی است که پیوستار تغییر را نقض می‌کند. گسست‌ها یا انقلاب‌هایی بنیادین، تحت هر شرایطی با فهم چینی‌ها از زمان بیگانه است. به خاطر همین است که افکار چینی‌ها ارزشی برای ویرانه‌هاقایل نیست. هویتی که براساس رخدادی ویژه به وجود آمده را به رسمیت نمی‌شناسد.[ 6 ]به خاطر همین است ایده‌ی اصالت را نمی‌پذیرد. آن‌ها اصالتی را نمی‌پذیرند که سرآغازش را معنایی قاطع[ 7 ] در نظر گیرند. خلق با شروعی مطلق را نمی‌پذیرند، بلکه فرایندی ممتد بدون پایان یا شروع، بدون مرگ و تولد برای آن‌ها چهارچوب فکری محسوب می‌شود. به خاطر همین نه مرگ آن طوری که در کار هایدگر است، معنایی قاطع است، نه تولد آن طور در نوشته‌های هانا آرنت[ 8 ]، معنایی قاطع است. هیچ‌کدام از این‌ها در تفکر شرق دور معنای قاطع ندارند.هستی خود را از جوهره خالی می‌کند و تبدیل به راه می‌شود. هایدگر معمولا به تصویر راه ارجاع می‌دهد ولی راه او، بنیانش از راه تایویست‌ها[ 9 ]متفاوت است راه هایدگر فرایند ندارد، بلکه عمیق می‌شود. مثال معروف "راه‌های جنگل" هایدگر راه‌هایی هستند که "مدام وسیع‌تر می‌شود . تا جایی می‌رسد که جنگل یک دور پیموده شده با جای می‌رسد که پاخورده نیست." در مقابل راه چینی است که تخت است، به طور مداوم مسیر عوض می‌کند بدون اینکه "ناگهان" قطع شود، بدون اینکه تا عمقی "پا نخورده" برسد یا به "سر و رازی" منتهی شود. نه مفهوم غیرمنتظره بوده نه عمق نقشی به‌خصوصی در تفکر چینی‌ها بازی نمی‌کنند.برای یوناینان باستان واژه‌ی معادل گذرناپذیر یا دست نیافتنی adyton بود. adyton فضای داخلی معبد‌یونان باستان بود که در آن نیایشگاهی امن وجود دارد و به طور کامل از دنیای بیرون جدا است. این جدایی، این وقفه‌ی آشکار، معیار تعیین کننده‌ی آن چیزی بود که مقدس می‌نامیدنش. این فضای بدون پنجره، عمق دور از دسترس یا ژرف اندیشانه با اندیشه‌ی شرق دور بیگانه است. یکی از خصوصیات اصلی معابد بودایی همانا نفوذپذیر‌بودن آن است، معابد آن‌ها از هر چهار طرف باز است. بعضی از معابد آن‌ها عملا خالی از در و پنجره است و به هیچ صورت نمی‌توان در آن خلوت کرد. در تفکر چینی‌ها adyton وجود ندارد. هیچی از چیزی جدا نیست، هیچی خودش را از دنیا جدا نمی‌کند. هیچی مطلق نیست، مطلقیتی که در درون خود جدایی و گسست داشته باشد. خود اصالت جنبه‌های متفاوتی از این جدای‌ها و گسست‌ها از دنیای بیرون است. شاید این را هم بگوییم که همین مفهوم adyton موجب ایجاد اصالت و اعتبار است.تفکر چینی‌ها از یک منظر خاص، عملگرایانه[ 10 ]است. تفکر آن‌ها به دنبال ماهیت یا اصل نیست بلکه دنبال صور تغییرپذیر چیزهای موجود ( pragmata ) است. مسیله‌ی آن‌ها بازشناسی روند تغییرپذیر چیزهاست، روندی که در ارتباط متقابل با وضعیت آن‌هاست و می‌خواهد سود و بهره‌ی ناشی از آن‌ها را بردارد. تفکر چینی‌ها به ماهیت‌یا قواعد ثابت و ایستا اعتماد ندارد. چنین انعطاف‌پذیری یا توانایی تطبیق که ریشه در نبود جوهر، یا تهی‌بودگی است، برای هگل به شدت مکارانه و ناخالص و خالی از اخلاق است.رن گوآن ( ) اصطلاح چینی‌هاست برای واژه‌ی حقوق بشر. گستره‌ی معنای شکل واژه‌ی quan (گوآن) است که می‌تواند به چینی‌ها مفهومی از قانون یا حقوق عده‌ای خاص را بدهد. به طور خاص این واژه خالی از هر گونه مفهومی از فرجام و مطلق بودن یا تغییرناپذیری است. معنی دقیق گوآن می‌شود وزنی که می‌تواند روی ترازو کم و زیاد شود. به خاطر همین ابتدا به ساکن گوآن یعنی وزن یا سبک و سنگین کردن. هیچ وضعیت ثابت یا نهایی‌ای ندارد. در عوض قابل حرکت است، قابل تنظیم است و موقتی. درست به مانندن وزن متحرکی که با ترازو سنجیده می‌شود. جایش را نسبت به وزن سوی دیگر ترازو تغییر می‌دهد تا به تعادل برسد. به حکم قانون کارش تعادل است نه استثنا قایل شدن یا طرد کردن. به خاطر همین انحصاری بودن برایش غریبه است. البته تفکر چینی با قاعده‌ی سنت‌های عرف و معمول آشناست (به نام جینگ می‌شناسدش)[ 11 ]ولی در عین حال به شدت تحت تاثیر فهمش نسبت به تغییر مداوم است. در آثار ژو زای[ 12 ]این گفته را می‌بینیم: "چانگ زی شو جینگ، بین زو کونگ گوآن , ." معنایش می‌شود: "تحت شرایط متعادل ما مقید به قواعد سنتی می‌مانیم ولی در مواقع تغییر ما از گوآن استفاده می‌کنیم."[ 13 ]گوآن توصیف قابلیتی است برای همراه شدن با شرایط در حال تغییر و سود بردن از آن. برای مثال گوآن ی زی جی ( ) یعنی تدبیری تاکتیکی که در موقع عملیات و کنش مناسب است. گوآن توصیفی است از امکان بلقوه‌ای که در یک موقعیت است نه یک سری قانون که سوای موقعیت و وضعیت، تغییری نمی‌کنند. در فحوای کلام گوآن هیچ چیز نهایی نیست. این لایه از معنا برای گوآن لزوما حک ایده‌هایی مربوط به نسبت و موقعیت است که وارد مفاهیم قابل درک چینی‌ها از قانون و حقوق بشر شده است. به همان میزان، قدرت[ 14 ](گوآن لی، ) با نیرو[ 15 ](لی، ) تفاوت دارد درست برخلاف نیرو، قدرت نه تنها نماینده‌ی چیزی ایستا نیست بلکه منظومه‌ای از عوامل است. کسی که از مجموعه و موقعیتی ازامکانات استفاده و سواستفاده می‌کند، قدرت کسب می‌کند. قدرت متعلق به ذهنیت نیست، بلکه متعلق به وضعیتی است وابسته به موقعیت است.به همین میزان نشانه‌ی بصری گوآن در زبان چینی هم برای مفهوم مالکیت فکری[ 16 ] (زی شی چن گوآن، ) به کار می‌رود هم برای مفهوم کپی‌رایت یا حق انحصاری (زوه ژیو گوآن، ) استفاده می‌شود. در نتیجه این مفاهیم به شکلی جک شده با مفهوم نسبت یا موقیت هستند حداقل در بعد معنا چنین است. زی[ 17 ]( ) در زبان چینی نشانه‌ی خرد[ 18 ] است. این نشانه که در ارتباط با نشانه‌ی دانش ( ) است در مفهوم مالکیت معنوی استفاده می‌شود و معنایی زیرکانه‌ای دارد، نوعی قابلیت تاکتیکی یا استراتژیک در یک کنش است، درست به مانند خود واژه‌ی خرد.[ 19 ]به خاطر همین مفهوم چینی خرد به شدت با مفهوم غربی آن از حقیقت یا حقیقت‌مندی‌تفاوت دارد دو مفهومیکه براساس تغییرناپذیری و ثبات بنا شده‌اند. این مفهوم‌سازی توسط نسبت و موقعیت گوآن دچار واسازی می‌شود. چینی‌ها برای بار سنگین هستی، جایگزینی دارند: همان وزن قابل تغییر گوآن آن‌ها موقعیت را جایگزین قوه‌ی گرانش می‌کنند. 2 زان جی: اصل در نامه‌ای به تاریخ ششم دسامبر 1896 فروید به ویلهلم فلیس[ 20 ]نوشت: "دارم روی این فرضیه کار می‌کنم که مکانیسیم روانی ما براساس فرایند لایه‌بندی شده‌ای می‌کند: اطلاعاتی که خود را به شکل ردپای خاطرات ارایه می‌دهند هر از گاه که در موقعیت تازه‌ای قرار می‌گیرد از نو ترتیب‌بندی می‌شوند‌گویی مورد بازنویسی قرار می‌گیرند. حال آنچه در تیوری من کاملا تازه است این تز است که می‌گوید خاطره نه تنها یک بار بلکه بارها تکرار می‌شود و این طوری است که در گونه‌هایی مختلفی از "نشانه" خود را ثبت می‌کند."[ 21 ]به همین ترتیب تصاویر، خاطرات را نمی‌تواند از بازارایه‌ی تغییرشکل یافته‌آنچه تجربه شده ندید گرفت. بلکه آن‌ها تولید ساخت و ساز پیچیده‌ای هستند که توسط دستگاه روانی شکل می‌گیرد و به همین خاطر مدام به دچار تغییر مستمر است. منظومه‌های جدید فکری و ارتباطی همیشه در سدد تغییر ظاهر هستند. در این مورد دستگاه روانی تحرک زمان‌مند پیچیده‌ای دارد، تحرکی که اتفاقات بعدی باعث از نو شکل یافتن اتفاقات اولیه است. گذشته و حال و آینده در دستگاه روانی بهم آمیخته می‌شوند. تیوری رونویسی فروید شک به تیوری بازنمایی‌ای انداخت بازنمایی فرض می‌گرفت صحنه‌های تجربه شده بدون تغییر در ذهن ضبط می‌شوند و حتی بعد از دوره‌ای بسیار طولانی می‌توانند به همان شکل اولیه خود را تکرار کنند. این خاطرات بازنمایی آن چیزی نیستند که همیشه یکسان بوده بلکه اثر متقاطع و تداخل کننده‌ای دارند.در زبان کلاسیک چینی به واژه‌ی اصل می‌گویند zhen ji ( ). معنی اصلی این کلمه "ردی معتبر" است. منظور ردی ویژه است که پیرو راهی غایت‌مدارانه نیست. و در آن هیچ وعده‌ای به ما وعده نداده شده. نه خبری از چیزی اسرارآمیز است نه چیزی که بشارتش در انجیل آمده باشد[ 22 ]. به علاوه اینکه خود را در حضوری واضح و تک ریخت خلاصه نمی‌کند. برعکس باعث واسازی ایده‌ای از هر امر اصلی است که با خود حضور و هویتی متمرکز و بی‌خطا و تغییرناپذیر دارد.[ 23 ]فرایند داشتن و تفاوت باعث می‌شود رد مورد نظر نیروی واسازانه و مرکزگریز داشته باشد. این رد تحمل هیچ اثر هنری محور و کاملی را ندارد اثر هنری‌ای که که شاید از خود شکل نهایی بروز دهد و دچار دگرگونی نشود. این تفاوت با خود اجازه نمی‌دهد اثر هنری به نقطه‌ی ایستایی برسد، نقطه‌ای که آن را تبدیل به قالب نهایی می‌کند. به خاطر همین رد همیشه به اثر هنری اجازه می‌دهد متفاوت از خود باشد. مفهوم چینی‌ها از اصیل به معنای رد یا اثر ( ji ، ) است. این مفهوم با خود ساختار "رد خاطرات" فروید را دارد یعنی چیزی که به سوژه اجازه می‌دهد مستمر تغییر وضع بدهد و دایم رونویسی شود. ایده‌ی چینی‌ها از اصالت نه تنها توسط عمل ویژه‌ی خلق تبیین نمی‌شود فرایندی بی‌پایان تعریف می‌شود ایده‌ی آن‌ها با هویتی قابل تشخیص تعریف نمی‌شود بلکه با تغییر مداوم معنی می‌گیرد. در اصل تغییر در روح سوژه‌ی هنرمندانه جا نمی‌گیرد. این رد و اثر باعث زدودن سوژه‌ی هنرمندانه می‌شود و جای آن را به فرایندی می‌دهد که اجازه‌ی داشتن جایگاه بنیادین نمی‌دهد.شرق دور با عوامل پیشاواسازای، عواملی همچون مفهوم اصیل، ریشه یا هویت آشنایی ندارد. برعکس تفکر شرق دور شروعش با واسازی است. هستی به عنوان یکی از مفاهیم بنیادین تفکر غرب فقط به خود شباهت دارد و تحمل بازتولیدی که بیرون از خود رخ دهد را ندارد. نفی تقلید توسط افلاطون نتیجه‌ی مستقیم همین مفهوم از هستی است. از نظر افلاطون زیبایی یا امر خوب چیزی است تغییرناپذیر که فقط به خود شبیه است. چیزی است تک ریخت ( monedies ). همین به آن اجازه‌ی گوناگونی نمی‌دهد. در هر بازتولید این مفهوم از هستی به نظر چیزی اهریمنی است که هویت اصیل و خلاص را از بین می‌برد. تصور اصالت در خود تیوری فرم افلاطون وجود دارد. جای خالی هستی میراث هر تصویری است. در مقابل فیگور پایه‌در تفکر چینی تک‌ریخت بودن و هستی ویژه نیست بلکه فرایندی چند لایه و چندریختی است.شاهکاری چینی هیچ‌وقت در خود ثابت نمی‌ماند. هر چه بیشتر مورد توجه قرار گیرد، بیشتر به تغییر نزدیک می‌شود. معمولا توسط خبره‌های هنری و کلکسیونرها مورد بازنویسی قرار می‌گیرد. آن‌ها اسم خود را پای کار و روی مهر‌ها امضا می‌کنند. این طوری است که رونویسی‌های آثار هنری مدام دچار لایه‌های متعدد می‌شوند. درست به مانند رد خاطرات دستگاه روانی. خود اثر دچار تغییر و نسخه‌برداری مداوم است. اثر ثابت نیست. برعکس سیال است. رد گذاری باعث سیال بودنش است. رد گذاری در مقابل ارایه قرار دارد. کار خود را تهی می‌کند تا جایگاه زایا و گویایی برای نوشته‌های دیگر شود.[ 24 ]هر چه اثر مشهورتر، برنوشت‌ها بیشتر. اثر تبدیل به لوحی می‌شود که مدام پاک شده و از نو چیزی بازنویسی شده است.نه تنها تک آثار هنری بلکه کلیه‌ی آثار هنری هنرمند دچار چنین تغییر شکلی می‌شود. کلیات آثار او مستمر تغییر می‌کند. کم و زیاد می‌شود. تصاویر تازه‌ای از راه می‌رسند تا جای کارها را پر کنند و تصاویری که زمانی به کلیات آثارش نسبت داده می‌شد ناپدید می‌شود. برای مثال مجموعه آثار هنری استاد معروف دونگ یوآن[ 25 ] در دوره‌ی خاندان مینگ متفاوت از دوره‌ی خاندان سونگ بود حتی آثار جعلی یا نسخه‌های کپی هم اصل حساب می‌شدند. به خاطر همین وارونگی زمان‌مندی رخ داده بود. آن متعاقب است یا مبتنی بر گذشته است تعریف کننده‌ی ریشه است. به خاطر وارونگی باعث واسازی‌آن است. مجموعه آثار هنری از قلم افتادگی بزرگ یا محل گودبرداری‌ای است که همیشه با محتوای و تصاویر تازه پر می‌شود. حتی می‌توان گفت هر چه استاد شهیرتر، مجموعه آثارش تهی‌تر. او دالی است بدون هویت کسی است که همیشه با دلالت‌های تازه پر می‌شود. اصل چیزی نیست جز ساختمانی مبتنی برگذشته[ 26 ].[ 27 ]آدورنو هم به اثر هنری نگاهی ایستا و ثابت ندارد. او هم می‌گوید اثر هنری ساختمانی تغییرناپذیر نیست بلکه برای او چیزی معنوی و زنده است که توانایی تغییر داشته باشد. برای مثال او درباره‌ی واگنر می‌نویسد: "ولی آنچه درباره‌ی واگنر تغییر کرده . نه تنها تاثیر آن روی دیگران نیست بلکه خود اثر هنری واگنر است، اثری هنری‌در خود . اثر او به عنوان ذاتی روحانی، آثاری که در خود کامل نمی‌شوند. آن‌ها از تمامی نیروها و مقاصد ممکن میدان مغناطیسی‌ای می‌سازند، میدانی پر از گرایش‌های درونی و مقابل هم . از منظر عینی لایه‌های تازه مدام از هم جدا می‌شوند، از درون به بیرون می‌آیند برخی از آن‌ها رشد نامربوطی دارند، پس از بین می‌روند. ارتباط شخص با اثر هنری برخلاف آنچه می‌گویند براساس سازگار کردن آن اثر با شرایط تازه نیست بلکه از طریق رمزگشایی درونی اثر که زمانی واکنش‌های مختلفی تاریخی گرفته است."[ 28 ]ادامه دارد . اگر این مطلب ذهن شما را به اندازه حداقل یک فنجان اسپرسو روشن کرده‌است، از حداقل کلانشهر به قدر یک فنجان اسپرسو حمایت کنید:? [ 1 ] G . W . F . Hegel , The Philosophy of History , trans . J . Sibreen ( Mineola , NY : Dover , 1956 ), 131 .[ 2 ] decreation [ 3 ] absence [ 4 ] کانت هم جوهر را در ارتباط با دوام تعریف می‌کند: "هر آنچه به نظر می‌رسد، دارای دوام (جوهر) است ، در خود عینت است و همان اندازه که گذراست، همان اندازه هم اراده به ماندن دارد. این خود بسته به ماهیت وجودی آن عینت دارد." از کتاب نقد خرد محض ترجمه‌ی نورمان کمپ اسمیت صفحه 212 [ 5 ] فعل Substare (به معنی "ایستادن در زیر") که از آن مفهوم Substance (جوهر) می‌آید در کنار سایر معانی، به معنای تحمل بار هم هست. واژه Stare به نوعی شکلی از بقا هم هست، یعنی ایستادن در موقعیتی، باز یعنی تحمل شرایط. جوهر یک شکل است که درون خویش ثابت است و بین خود و دیگری تفاوت قایل می‌شود. چیزی وابسته به ماده معنی‌ای ندارد جز ثابت قدمی و پایندگی. به موازات آن ماهیت یا بنیاد یا ذات ( Hypostasis ) به معنی تاب آوردن و استواری است که به شکلی قهرمانانه تمام تغییرات را تاب می‌آورد.[ 6 ] رخداد را می‌تواند به عنوان بنایی تخیلی در نظر گرفت که به سرکوب آنچه قبلا رخ داده و آنچه قبلا به آن تبدیل شده می‌پردازد و خویش را به عنوان شروعی مطلق جایگزین می‌کند.[ 7 ] emphatic sense [ 8 ] موقعیت انسانی نوشته‌ی هانا آرنت، صفحه 274 : "معجره . تولد انسانی تازه است و شروعی دوباره، معجزه کنشی است که آن‌ها به فضل تازه به دنیا آمدن خود می‌توانند انجام دهند . این ایمان است و امید برای دنیایی که احتمالا بزرگ‌ترین افتخار و به هدف‌ترین ابراز وجود خود را با کلامی تازه بیان می‌کند، کلامی تازه که عهد جدید آن را "خبر خوش نوید" می‌نامند: "کودکی برای ما زاده شد."" برای هایدگر حرکت به سمت مرگ موجب فردیت قهرمانانه می‌شود و اراده‌ای به سمت خویش را ایجاد می‌کند.[ 9 ] Taoist [ 10 ] pragmatic [ 11 ] فرانکویس جولین ( Fran ois Jullien ) به اندازه‌ی زیادی چهره‌ی Jing را در تفکر چینی‌ها تیره و تاریک تحویل داد. ایده‌ی ناخلق هم حکم کلی درباره‌ی Jing می‌دهد. برای مثال کنفسیوس به شکل قابل توجه‌ای مولف بودن در آموزه‌هایش را رد می‌کند. او خالق نیست بلکه تنها یک رسانه است. او چیزی را در میان می‌گذارد که قبلا وجود داشته: "من پخش می‌کنم ولی نوآوری نمی‌کنم در آنچه می‌گویم صادقم و به کهن‌ترانم وفادار." (گفتارها، 1 ، 7 )[ 12 ] Zhu Xi [ 13 ] Cf . Harro von Senger , " Strategemische Weisheit : Chinesische W rter im Sinnbezirk der List ," in Archiv f r Begriffsgeschichte , vol . 39 ( Bonn : Felix Meiner Verlag , 1996 ), 27 102 , at 52 .[ 14 ] power [ 15 ] strength [ 16 ] intellectual property [ 17 ] Zhi [ 18 ] Wisdom [ 19 ] هارو ون سنگر ( Harro von Senger ) اشاره می‌کند در دایره‌المعارف‌های غربی چینی این حد از معنی zhi بهش اشاره نشده است. این جزییات غیرمعمول می‌تواند با این اصل توضیح داده شود که ادراک غربی‌ها از خرد ( Wisdom ) باعث شده آن‌ها این واژه را همراستا با مکر و حیله ندانند.[ 20 ] Wilhelm Fliess [ 21 ] Sigmund Freud , The Origins of Psychoanalysis : Letters to Wilhelm Fliess , trans . Eric Mosbacher and James Strachey ( New York : Basic , 1954 ), 173 .[ 22 ] kerygmatic [ 23 ] دریدا هم نامش را گذاشته " diff rance " که در اصل در مقابل هر حضور و هویتی که "رد زن" هست مقاومت می‌کند. مفهومی که او از رد زنی در نظر دارد خالی از هر نوع بعد غایت‌مداری و الهیاتی‌ای است. این حتی با مفهومی که هایدگر از "رد پا" ( Trail ) در نظر دارد فرق دارد. از نظر هایدگر تقریبا حکم "وعده‌ای است نامحسوس" که ابراز می‌کند "ما در فضای باز آزاد هستیم، حالا تاریک می‌شود و سردرگمیم، باز دوباره نور می‌آید و اشعه‌اش همچون شهود درونی به ما مسیر را نشان می‌دهد."[ 24 ] نه فقط تاریخ وصول اثر بلکه سایر عوامل هم در تغییر مداوم اصل متهم هستند: تغییر در قالب که نتیجه‌اش می‌شود آرایش تازه، کسر کردن‌ها به خاطر خراب شدن مواد فیزیکی اثر، مسایل زیباشناسانه یا حتی ملاحظات تجاری، دستکاری یا واژگون‌سازی اثر تمامی نشانه‌هایی هستیند که تاثیرشان را روی کار شکل گرفته در طول زمان می‌گذارند. با توجه به نقاشی‌ای چینی در مواردی بسیار افراطی استعاره‌ی کشتی برایش می‌تواند صدق کند کشتی‌ای که بعد از چند نسل به بندرگاه اصلی‌اش برمی‌گردد کشتی‌ای که تمام قطعاتش در طول مسیر و روند تعمیرات جایگزین شده است. آیا این می‌تواند از هر لحاظ همان کشتی باشد؟ خدمه‌اش عوض شده‌اند، ساکنین شهر مبدا عوض شده‌اند و هیچ‌نقشه‌ی اصلی‌ای وجود ندارد که نشان دهد لااقل شکل و شمایل اصلی کشتی چه بوده. کشتی‌ای که حالا بعد از این همه تغییرات دیگر همان نیست.[ 25 ] Dong Yuan [ 26 ] retrospective construction [ 27 ] حتی اگر این ادعا درست باشد، که باز هم برای چینی‌ها بیگانه است، نمی‌تواند به طور کامل مجموعه آثار استادی را در بر بگیرد. ویلهلم والنتینر در کاتالوگش به سال 1921 ، 711 نقاشی از رامبراند ثبت کرده. در 1935 بردیوس 630 اثر از نقاش که به دست خودش کشیده شده را ثبت کرده. سی سال بعد یعنی در سال 1968 هورست گرسون فقط 420 اثر را تصدیق کرده. مجموعه آثار رامبراند براساس پروژه‌ی تحقیقی رامبراند که مدعی است از مجموعه آثار او آثار همکارنش را کسر کرده، 300 اثر به او نسبت داده. حتی بررسی‌های دقیق و تحلیلی به اصطلاح خبرها یا همان مختصص‌ها خالی از بوالهوسی نیست.[ 28 ] Theodor W . Adorno , " Wagner ' s Relevance for Today ," in Essays on Music , ed . Richard Leppert , trans . Susan H . Gillespie ( Berkeley : University of California Press ), 586 587
رستوران برج میلاد 360 درجه می‌چرخد؟منو غذایی گران؟(واقعیت یا دروغ) رستوران برج میلا شب برج میلاد که بجر با هدف مخابراتی به شمار می‌روه، امروزه یکی از مکان‌های گردشگری تهران به حساب می‌آید و هر روزه افراد زیادی در تهران با اهداف مختلف از این برج بازدید می‌کنن. امکاناتی که برج میلاد را به برجی گردشگری تبدیل کرده شامل سینما ، سکوی تهران،سالن‌های همایش‌های بین المللی موزه گالری هنر و رستوران گردان برج میلاد می‌باشد که تجربه فوق العاده‌ای رو برای مشتریاش فراهم می‌کنه. در این نوشته میخوایم این رستوران را زیر ذره بین بررسی کنیم. پس با من همراه باشید:ویدیویی از سالگرد او زوج عاشق و قدیمی در برج میلاد تهران امکانات رستوران برج میلاد :گردش آرام 360 درجه رستوران طوری که در 2 ساعت کل تهران زیر پای شما خواهد بودمرتفع‌ترین رستوران تهران، واقع در راس برج میلادبوفه‌ای مجهز به فناوری‌های روز دنیااینترنت بی سیمجشن گروهی شامل تولد، سالگرد عروسی، خواستگاری غذاهای رستورن برج میلادغذاهای اصلی: جوجه کباب ،خوراک زبان ، کباب کوبیده، با قالی پلو، قورمه سبزی، قیمه،میگو پلو، زرشک پلو، کتلت گوشت،مرغ سوخاری، انواع ناگت، انواع پیتزا، لازانیادسرها: موس شکلات ،کاپ کیک ، ژله ، براونی شکلات، تیرامیسوپیش غذاها: سوپ قارچ ، سوپ جو ، سبزیجات پخته، سوپ گوجهچاشنی‌ها: ماست و بادمجان، ماست و کدو ، ماست موسیر،بورانی اسفناج ، ماست و خیار، سالادها:سالاد شیرازی ،سالاد سزار، سالاد روسی ، سالاد ماکارونی ، سالاد کاهو ، سالاد مکزیکی ، غذاهای رستوران گردان برج میلادمنو رستوران گردان برج میلاد:منو رستوران گردان برج میلادهزینه ورودی رستوران گردان برج میلاد:بوفه شام در رستوران گردان برج میلاد تنها با پرداخت 225000 تومان ولی به ارزش 250000 تومانکودکان زیر 5 سال نیازی به خرید ندارندکودکان 5 تا 10 سال نیم بها محاسبه می‌شوند.ساعت سرویس دهی شام: پذیرش از ساعت 20 تا 22 و پذیرایی از ساعت 20 تا 24 هزینه پارکینک خودرو در برج میلاد جداگانه دریافت می‌شود.عکس هایی از رستوران گردان برج میلاد:حضور هنرمندان در رستوران گردان برج میلادخوردن غذاهای خوشمزه در رستوران برج میلادصبح دلچسپ در رستوران برج میلادغذای خوشمزه در شام برج میلاددر کل اگه دنبال ایجاد یه خاطره بی نظیر هستید، قطعا رستوران برج میلاد می‌تونه اولویت اول و آخر شما باشه، هزینه داره ولی قطعا در قبال خاطره خلق شده ناچیز است.ممنون میشم نظراتتون رو با من به اشتراک بزارید.منبع : رستوران گردان برج میلاد(دیدو)اینستاگرام برج میلاد
تاریخ، شناخت، احترام یکی از فایده‌های مطالعه‌ی تاریخ این است که بر آگاهی و شناخت افراد افزوده می‌شود.افزایش شناخت نسبت به ریشه‌ها، اصالت‌ها و عناصر کهن و دیرین فرهنگ و تمدن این سرزمین و این مردم، تکریم و احترام را در پی خواهد داشت و از تحقیر و تمسخر و توهین بازخواهد داشت.روی دیگر این سخن آن است که بی‌احترامی و تمسخر و تحقیر، نشانه‌ی آشکار ناآگاهی و بی‌اطلاعی از گذشته‌ی هزاران ساله‌ی این سرزمین است.حتی اگر به لطف رسانه‌های گسترده و زرق و برق زندگی شهری و چهار عمل جراحی و چند اصطلاح و کتاب و کلیشه‌ی مد روز، این ناآگاهی و بی‌احترامی در زرورقی از تجدد، بزک شود، هرگز از تعفن و زشتی آن کاسته نمی‌شود.تاریخ را اگر بخوانیم، کرد و لر و فارس و ترک و بلوچ و عرب و گیلک و دیگران، همدیگر را بهتر خواهیم شناخت و آن‌گاه نگاه و لحن و سخن‌مان نه تنها آلوده به تحقیر و توهین نخواهد بود بلکه سرشار از کرامت و احترام خواهد شد.آن‌ها که در پس عنوان به‌سرقت‌رفته‌ی هنرمند به یک قوم اصیل اهانت می‌کنند، اگر تنها یک کتاب از تاریخ هنر خوانده بودند، می‌دانستند که بخشی از کهن‌ترین و زیباترین آثار هنری جهان به لرستان تعلق دارد."جای آن است که خون موج زند در دل لعلزین تغابن که خزف می‌شکند بازارش"(حافظ)
سند همکاری 25 ساله ایران وچین تحریف واقعیت امضا سند همکاری ایران و چینامضای سند نقشه راه 25 ساله همکاری‌های راهبردی ایران و چین با موجی از حاشیه سازی مبتنی بر تحریف واقعیت مواجه شده است و از آنجایی که دشمنان ایران بزرگ در کار رسانه‌ای به بلوغ رسیده‌اند ،مطالعه یادداشت زیر بر تمام وطن پرستان واجب است.اولین نکته قابل ذکر تفاوت سند همکاری و قرارداد می‌باشد، توافق صورت گرفته بین ایران و چین سند همکاری یا توافق نامه است که دو نکته را ایجاب می‌کند: 1 - بعضی از نمایندگان مجلس نسبت به عدم تصویب توافق نامه فوق در مجلس اعتراض داشتند که باید در جواب آن‌ها گفت : بر اساس اصل هفتاد و هفتم قانون اساسی، عهدنامه‌ها، مقاوله نامه‌ها، قرارداد‌ها و موافقت نامه‌های بین المللی باید به تصویب مجلس شورای اسلامی برسد اما همانگونه که مدیرکل شرق آسیای وزارت امور خارجه تصریح کرده سند همکاری جامع چین و ایران، اصولا ماهیت و حتی شکل قرارداد و یا موافقتنامه ندارد بلکه صرفا یک نقشه راه و چارچوب روابط بلند مدت است. 2 - سند همکاری الزام به انجام تعهد ندارد و غیر تعهد آور است یعنی اگر طرف دوم از تعهدات خود قصور کرد یا این سند همکاری به نفع کشور ما نبود بدون دادن غرامت از آن خارج خواهیم شد.در ادامه باید بدانیم که چین و آمریکا درگیر جنگ اقتصادی هستند و فعلا چین در این رقابت پیشی گرفته . چین بخاطربخاطر جمعیت بالا و نیروی کار ارزان ، اقتصاد جهان را در سلطه خود قرار داده ولی یک ضعف اساسی دارد ، آن هم نداشتن حامل‌های انرژی بخصوص نفت و گاز به صورت خدادادی و وارد کردن آن از کشور‌های دیگر. این موضوع اهرم فشار آمریکا بر چین بوده و از آن سمت هم تحریم‌های ظالمانه آمریکا مانع فروش نفت ایران می‌شود و چین احتیاج مبرم به یک هم پیمان دارای نفت و مخالف آمریکا داشت. جمهوری خلق چین و ایران با این توافق نامه برد - برد خواهند توانست معضل واردات نفت برای چین و صادرات نفت برای ایران را حل و فصل نمایند.در این توافق صورت گرفته، قراربر این شده چین در ایران در زمینه‌های مختلف مانند اقتصادی ، فناوری، گردشگری، پتروشیمی، حمل و نقل، کشاورزی و . و نوسازی و بهسازی بسیاری از صنایع در ایران سرمایه گذاری کند. مبلغ این سرمایه گذاری را پترولیوم اکونومیست [ 1 ] و نیویورک تایمز بالغ بر 400 میلیارد دلار می‌دانند که در ازای آن قرار است ایران با احتساب تخفیف 30 درصدی نسبت به قیمت جهانی نفت خود را به چین بفروشد. نکته بعدی حایز اهمیت این است که در سند همکاری ایران و چین ، ایران دست بالاتر را دارد و چین آلترناتیو قدرتمندی مانند ایران ندارد ،بدین منظور که پس از اجرای کامل پروژه‌های چین، ایران می‌بایست نفت به آنها بدهد و نه مانند برجام توافق را منوط به اجرای تعهدات ایران کنند و سر آخر هم یک کشور از آن خارج شود و دست ما توی پوست گردو بماند. تک حزبی بودن نظام جمهوری خلق چین هم در دوام بلند مدت این سند همکاری کمک شایانی خواهد کرد.یکی دیگر از اهداف این قرارداد خنثی سازی تحریم برای هردو کشور می‌باشد و به تازگی آمریکا، 28 مقام ارشد چینی را تحریم کرد از این رو هر دو کشور نخواستند قرارداد را به طور کامل انتشار دهند تا از گزند حملات اقتصادی و سنگ اندازی آمریکایی‌ها در امان بمانند اما یک نسخه پیش نویس در خرداد 1399 از {دبیرخانه سازوکار عالی مشارکت جامع و راهبردی ایران} منتشر شد و به تعبیر بنده هشتاد درصد نسخه نهایی را پوشش میدهد و علاقه مندان با مطالعه آن می‌توانند از کلیات سند همکاری ایران و چین مطلع شوند.[ 2 ]جمله به جمله سند همکاری ایران و چین تحلیل پذیر ولی از حوصله مخاطبان خارج بوده و سعی کردم مختصر و مفید ابعاد این سند را برایتان آشکار سازم و من حیث المجموع سند همکاری ایران و چین با در نظر گرفتن تمامی جوانب به نفع ایران می‌باشد. به امید فردایی روشن ، ایرانی سربلند
خرید در شب یلدا خرید در شب یلدا فرهنگ سنتی و اصیلی است که می‌تواند جایگزین خریدهایی به مانند بلک فرایدی در غرب شود ، شما در این نوشته با تاریخچه‌ی خرید ایرانیان در شب یلدا آشنا می‌شوید.شب یلدا یا شب چله بزرگ از بزرگترین جشن‌ها و اعیاد باستانی مردمان ایران زمین است .این عید که یک رویداد کیهانی است ،در بین ایرانیان قدمتی هشت هزارساله دارد.اقوام مختلف در تاجیکستان و افغانستان نیز این شب را جشن می‌گیرند وبه آن چله کلان میگویند.یلدا که بلندترین شب سال است مصادف است با آغاز انقلاب زمستانی و طولانی‌تر شدن روزها ،به همین علت آن را شب زایش خورشید و پیروزی مهر میدانند.و همچنین آمدن روشنایی و پیروزی امشاسپندان بر اهریمن نوید داده میشود. پیشینیان معتقد بودند با تابش نور ایزدی روزها بلندتر شده و فزونی یافته ،روزهای طولانی روزهای پیروزی و روشنایی بوده و آغاز بلند‌تر شدن روزها و رسیدن به پیروزی را باید جشن گرفت.رنگ قرمز نیز که نماد نور خورشید و تولد است نماد این عید باستانی است.واژه یلدایلدا به معنی ولادت و تولد کلمه‌ای است که ریشه سریانی دارد. تولد و ولادت خورشید، مهر و میترا. دی که نام اولین ماه فصل زمستان است به معنای آفریننده‌ی نور است. نور، روز و روشنایی نشانه آفریدگار در مقابل شب ، تاریکی و سرما که نمادی از اهریمن است. ابوریحان بیرونی نیز در آثار الباقیه نقل کرده است که یلدا شب میلاد مهر یا خورشید است. نام گذاری نخستین ماه زمستان به نام دی نیز به معنای دادار و خداوند از باورهای میترایی سرچشمه میگیرد.مراسم یلداایرانیان در همه جای دنیا این شب را از غروب آفتاب آخرین روز پاییز تا طلوع آفتاب اولین روز زمستان به جشن می‌نشیند و آتش می‌افروختند.رسوم مختلف خود رابه جای می‌آورند.اغلب به بازدید از بزرگان رفته و صله رحم را به جای آورند. با تنقلات و میوه‌های مختلف از جمله انار و هندوانه و در قدیم سنجد پذیرایی می‌شوند و کامشان با شیرینی‌های مختلف شیرین میشود.فلسفه شب یلدا در دور هم بودن ،جشن گرفتن و به شادی پرداختن ، رفع کدورت‌ها و افزایش صمیمیت و محبت است.بزرگان فامیل با گستردن سفره‌ای در خور یلدا به این شادمانی می‌افزایند.خوراکی‌های شب یلداانار و هندوانه و آجیل از خوراکی‌های مهم در این شب هستند.هر خوراکی با دلیل و فلسفه‌ای خاص وارد این سفره میشود.مثلا هندوانه برای جلوگیری از ورود سرما به بدن در زمستان است .انار نماد شادی و زایش است با فلسفه زایش یلدا همخوانی دارد. اغلب میوه‌های کثیر الدانه به دلیل زایش و برکت خیزی مرسوم است و مردم افزایش نیروی باروری و برکت خیزی خود را با خوردن این میوه‌ها به دست می‌آورند. رنگ سرخ انار و هندوانه نیز نماینده خورشید در شب است.تنقلات و شیرینی‌ها در هر منطقه با توجه به خوراکی‌های بومی ممکن است تغییر کند.رسم کادو دادن در شب یلداعیدی و هدیه دادن از دیرباز از رسومی است که در هر جشن و هر عید و هر شادی کاربرد داشته است.اعیاد و جشن‌ها بهانه‌ای است برای شاد کردن اطرافیان. یلدا نیز از این قاعده مستثنی نیست و با هدیه دادن،بازدید و تبریک گفتن به روش‌های مختلف محبت خود را ابراز میکنند.در هر شهر و هر منطقه با توجه به فرهنگ موجود آیین‌های متفاوتی در این شب اجرا می‌شود.بردن هدایا و خنچه برای نوعروسان موسوم به شب چله‌ای و دیدار از عروس و خانواده‌اش و جشن گرفتن دو خانواده با یکدیگر از رسومی است که در تمام ایران اجرا می‌شود. در این عید غالبا خانواده داماد با بردن هدایایی خاص مهمان خانواده عروس میشوند.محصولات ویژه شب یلداآجیل، میوه ،لباس‌های زمستانی و غالبا خرید قطعه‌ای طلا از جمله هدایایی است که به نوعروسان داده می‌شود.هر خانواده با توجه به موقعیت خود هدایایی را تهیه و تزیین کرده و در طبق هایی به عروس تازه وارد پیشکش میکند.تا محبتشان را به نو عروس شان ابراز کنند.طلا از جمله هدایایی است که برای مناسبت‌های خاص هدیه داده می‌شود.هدیه‌ای ارزشمند که ضمن آینده نگری اقتصادی خنده بر لب هر کسی می‌نشاند. خرید طلا از خرید هایی است که معمولا خانواده‌ها را به سختی و سردرگمی دچار میکند.در این بین طراحان و شرکت‌های مختلف طلاسازی همچون گالری طلا سنجاق طرح هایی ویژه این مناسبت طراحی و تولید کرده‌اند .طرح هایی خاص و زیبا با المان هایی از شب یلدا مانند انار که هدیه‌ای در خور و ویژه دختران جوان است و خرید طلا را برای هدیه دهندگان آسان می‌کند.
آپدیت‌های جدید گوگل در جهت مبارزه با کرونا گوگل که بیش از نیم میلیارد نفر در هند به آن مراجعه می‌کنند. خدمات خود را به ابزاری برای کمک به جهانیان در مقابل مبارزه با بیماری همه گیر کرونا تغییر داده است.این شرکت مستقر در ایالات متحده در حال آزمایش ویژگی‌های جدید در Google Maps برای کمک به کاربران در یافتن منابع حیاتی است.آپدیت‌های جدید گوگل در مپ برای تقویت اطلاعات درباره ویروس کرونا جهت کمک به مردم آسیای جنوبی است.اطلاعاتی برای یافتن مراکز واکسیناسیون و منابع حیاتی همچون تخت بیمارستان، اکسیژن پزشکی آمده است.که در همین راستا طیف وسیعی از به روزرسانی‌ها را در جستجو نقشه‌ها، یوتیوب و خدمات Google Pay خود در هند انجام داده است. Google که بیش از یک سال است که به روزرسانی‌هایی را در مورد ویروس کرونا ارایه می‌دهد. هم اکنون پانل‌های اطلاعاتی با جزییات ثبت واکسن در هند را به نمایش گذاشته است. و وب سایت رسمی دولت هند را برای تزریق واکسن در بالای صفحه برجسته کرده است.این اعلامیه به عنوان بخشی از تلاش‌های گوگل برای حمایت از اقدامات امدادی در میان موج مرگبار کرونا در هند صورت گرفته است.نمونه هایی از آپدیت‌های جدید گوگل در مپگوگل گفت که آزمایش ویژگی جدیدی را با نام Q & A (پرسش و پاسخ) در Google Maps برای کمک به افراد در یافتن پاسخ راحت‌تر آغاز کرده است.تا افراد بتوانند اطلاعاتی در مورد موجود بودن تخت و اکسیژن پزشکی را در مکان‌های انتخاب شده در کشور سوال کنند و به اشتراک بگذارند.از آنجا که بسیاری از هندی‌ها به دنبال یافتن اطلاعات در مورد منابع مختلف مربوط به مراقبت COVID - 19 به صورت آنلاین هستند. گوگل اعلام کرد که این اطلاعات توسط کاربران به اشتراک گذاشته می‌شود.و لازم است قبل از استفاده از این اطلاعات، صحتشان را بررسی کنید.جستجو و نقشه هایی که 2500 مرکز آزمایش را در هند نشان می‌داده‌اند. اکنون بیش از 23000 مرکز واکسیناسیون در سراسر کشور را به زبان انگلیسی و هشت زبان هندی نشان می‌دهند.آپدیت‌های جدید سرچ گوگل در هندوقتی کاربران هندی در مورد واکسن کرونا در جستجوی Google سوال می‌کنند، پانل‌های اطلاعاتی مختلفی در اختیارشان قرار می‌گیرد.که آپدیت‌های جدید گوگل اطلاعاتی در مورد ایمنی، اثر بخشی و عوارض واکسن را به همراه اطلاعات مربوط به نحوه ثبت نام را نشان می‌دهد.غول جستجو یعنی گوگل همچنین به پورتال CoWIN دولت پیوند می‌دهد. تا به کاربران اجازه ثبت نام برای واکسن COVID - 19 را بدهد.علاوه بر آخرین به روزرسانی‌ها در مورد واکسن کرونا، جستجوی Google اطلاعاتی در مورد پیشگیری، مراقبت از خود و درمان عفونت کشنده را در زیر برگه پیشگیری و درمان آغاز کرده است. گوگل خاطر نشان کرد که برای تهیه این اطلاعات با وزارت بهداشت و رفاه هند همکاری می‌کند.اقدامات دیگر گوگل در یوتیوپ و توییتراخیرا گوگل برای تشویق واکسیناسیون COVID - 19 یک Doodle در صفحه اصلی خود به نمایش گذاشته است.توییتر همچنین ویژگی‌های مشابهی را فراهم کرده است. که به کاربران امکان می‌دهد منابع مناسبی را که دیگران در سایت میکروبلاگینگ خود به اشتراک گذاشته‌اند پیدا کنند. به همین ترتیب، فیس بوک و واتس اپ گروه‌های زیادی دارند. که به افراد در یافتن منابعی مانند اهدا کنندگان پلاسما و غیره کمک می‌کنند.گوگل گفت که در حال اجرای یک کمپین برای جمع آوری کمک مالی برای سازمان‌های غیر انتفاعی از جمله GiveIndia و بنیاد کمک خیریه هند است.آخرین موج شیوع ویروس کرونا به طور قابل توجهی هند را تحت تاثیر قرار داده است. YouTube مجموعه‌ای از لیست‌های پخش را با ویدیوهایی که اطلاعات معتبری در مورد واکسن، شیوع ویروس و حقایق از متخصصان ارایه می‌دهد تنظیم کرده است.این شرکت گفت که همچنین یک کمپین COVID Aid را در Google Paly راه اندازی کرده است. تا کاربران بتوانند به سازمان‌های غیر انتفاعی مانند GiveIndia کمک نمایند.تیم‌های گوگل روی سه زمینه اولویت دار متمرکز هستنداطمینان از دسترسی افراد به جدیدترین و معتبرترین اطلاعاتتقویت پیام‌های ایمنی و اطلاعیه‌های مربوط به واکسیناسیونفراهم آوردن پشتوانه مالی برای جوامع آسیب‌دیده، مقامات بهداشتی و سایر سازمان‌ها.نتیجه گیریآپدیت‌های جدید گوگل در حالی صورت می‌گیرد که هند روزانه بیش از 350 ، 000 مبتلا و بیش از 3500 کشته گزارش می‌دهد.گوگل گفت که از کانال‌های مختلف خود برای کمک به گسترش فعالیت‌های اطلاعاتی بهداشت در هند نیز استفاده می‌کند.این شرکت در یک پست وبلاگ گفت: در حالی که هند با این موج ویرانگر مبارزه می‌کند. ما تمام تلاش خود را برای حمایت از افراد فداکار و سازمان‌های متعهد در خط مقدم ادامه خواهیم داد.و در حال همکاری نزدیک با وزارت بهداشت و رفاه خانواده برای در دسترس قرار دادن اطلاعات بیشتر مرکز واکسیناسیون در دسترس کاربران در سراسر هند هستیم.من به این نکته باوردارم که نیمی از علت‌های موفق بودن و نبودن انسان‌ها به درجه پشتکار آن‌ها بستگی دارد.در راه رسیدن به اهدافتان سمج باشید.
خاقان غرق در خون گلوله‌ای که میرزا رضا کرمانی شلیک کرد، به آسودگی در بین دنده پنجم و ششم سلطان صاحب‌قران جاخوش کرد و زاویه مقدسه حرم عبدالعظیم حسنی را سرخ‌گون ساخت. این گلوله، تنها جان مقتدرترین سلطان قجر را نگرفت، بلکه بر بسیاری از وقایع نقطه پایان گذاشت و فصل‌های جدیدی را در تاریخ ایران آغاز نمود امنیتی که تا پایان سلسله رخت بربست، مشروطه‌ای که یک دهه بعد به ثمر نشست، سلسله‌ای که به تعبیر تاج‌السلطنه، پس از ترور به زوال سلام کرد و جاافتادن رسم مذموم ترور سیاسی، همه و همه من جمله ثمرات آن شلیک کذایی بود. این نوشتار بر آن است که به پاره‌ای از حواشی پیرامون این واقعه مهم به شکلی مجمل بپردازد.شاه‌کشیشرح اصلی واقعه بسیار متواتر و شرح آن در اقوال و کتب بسیار آمده است. شاه در آستانه پنجاه‌سال زمام‌داری به حرم عبدالعظیم به جهت زیارت مشرف شد اما میرزا رضا که در صحن کمین کرده بود، از زیر عبا تپانچه روسی را بیرون کشید، نامه شکوایه خویش را پرتاب کرد و به سمت شاه شلیک نمود. بیان شده که هنگام شلیک، "شاه‌شکار" فریاد زده : "انتقام سید جلال‌الدین" که سال‌ها قبل در همین مکان بست نشسته بود و سپس از سوی دولت ایران نفی بلد گشت. شلیک به شاه آسان بود اما دولت علیه ایران را با هزار مشکل ریز و درشت روبه‌رو ساخت. ضارب که در بین زنان بود، به دست آنان اسیر شد و چنین بیان شده که معین‌السلطان، با کارد گوش میرزا رضا را برید. امین‌السلطان، در اولین گام دخالت کرد و قاتل را از دست جمعیت عصبی و ترس‌خورده نجات داد. سپس رو به شاه کرد که احیاء‌الملک بر بالین وی بود. شاه جا در جا مرده بود: "با کمال ت مل انگشت خود را چندین بار داخل و خارج و میان قلب‌را هم امتحان کردم و مطمین شدم که قلب به کلی از کار افتاده و شاه مدتی است که مرده". مرگ شاه، مرگ دولت بود و آغاز هرج‌ومرج و در خطربودن جان همه دولتیان. امین‌السلطان، شاه را به درون اتاقی کشاند و به جمعیت گفت که تیر به پای شاه اصابت کرده و شاه سالم است اما توان لازم را ندارد و فردا سلام عام خواهد داشت. جسد شاه را می‌بایست بدون اینکه جماعت متوجه مرگ وی بشوند، از زاویه مقدسه خارج کنند. برای این کار، جسد شاه را با البسه رسمی، به همراه چند تن از وزرا و اولیای دولت، در کالسکه نشاندند و چنان برخورد کردند که گویی شاه زنده و سرحال است و اتفاقی رخ نداده. معیرالممالک در این خصوص ذکر کرده: "در کالسکه پدر ملیجک امین‌خاقان همچنان در پشت سر شاه را روی زانو نگاه داشت، اتابک روبرویش قرار گرفت و مانند آنکه با وی سخن می‌گویند، گاه بلخندی می‌زد و زمانی سری می‌جنباند تا به شهر رسیدند و یکسر به قصر گلستانش بردند". در این بین، اتابک گاهی دست شاه مرده را بلند می‌ساخت تا چنین وانمود کند که شاه به رعایا ابراز تفقد و دوستی می‌نماید.چنین، شاه را به قصر بردند. پس از یک روز، شاه را تغسیل و کفن نمودند که البته نقل است که شخص شاه، کفن نداشت و کفن علیرضاخان عضدالملک را به تن شاه کردند. ظهیرالدوله نقل کرده است: "زخم شاه را درست دیدم همچون دست قضا مهر زده بود که اگر شخص می‌خواست قراول برود و در کمال دقت قلب را بزند، یقینا آنطور نمی‌زد . دیدن زخم شاه که سرخ و خونی بود در آن بدن خیلی سفید بی‌عیب چشم را بی‌اندازه متالم می‌کرد". پس از دو روز، همه مردم به راز بزرگ حرم پی بردند. جهانیان نیز از این رویداد باخبر شدند و در روزنامه‌های انگلستان و آمریکا این مسیله بازتاب پیدا کرد هرچند در عثمانی، برای آنکه شلوغ نشود، خبر دادند که شاه ایران به بیماری فوت کرده است. مظنونین همیشگیضارب ناصرالدین‌شاه مشخص بود اما باورکردن آن‌که سید اسدآبادی و مرید بی‌بضاعت‌اش، آن سلطان پرابهت را به کام مرگ کشانده است، بسیار سخت بود. این باورناپذیری، چندین علت داشت که می‌توان به استنطاق ناقص و پرابهام قاتل و همچنین، درگیری‌های فراوان درون دربار اشاره کرد. اولین مظنون به دست‌داشتن در قتل سلطان، امین‌السلطان اتابک است و این مدعا، در کتاب خاطرات تاج‌السلطنه آمده است. دختر شاه، میرزا رضا را تحت ت ثیر جلال‌الدین، که به وصف شاهدخت یک آنارشیست بود، می‌دانست اما اجرای عملیات ترور، با هم‌دستی امین‌السلطان و صنیع‌الدوله، یا همان اعتمادالسلطنه، صورت گرفته است. تاج‌السلطنه ذکر می‌کند: "در همین ایام . پس از چندی با ترک وطن با دستورالعمل از طرف سید به تهران آمد. کاغذی از سید مزبور به صنیع‌الدوله داشته است. صنیع‌الدوله .کاغذ سید را با این مرد به صدراعظم ارایه داده او هم برای خیال ثانیه خود، وسیله بهتر از این پیدا نمی‌کند و این مرد را اغوا می‌نماید که پدر من را بکشد". سپس او در ادامه، شرحی از مذاکرات میرزا رضا و اتابک ارایه می‌دهد که چند‌وچون حضور شاه در زاویه را به اطلاع ضارب رسانده است: "چند روز قبل از این قضیه، صدراعظم و صنیع‌الدوله به حضرت عبدالعظیم رفته، در سر قبر جیران [همسر مورد علاقه شاه] با همین میرزا رضا گفتگوی زیادی می‌کنند. پس از مراجعت، صنیع‌الدوله طاقت این خیانت عظیم را نیاورده سکته می‌کند و می‌میرد لیکن صدراعظم با کمال قوت قلب و وقار، منتظر نتیجه می‌شود". برای این مدعای خود، شاهدخت چند دلیل دیگر نیز اقامه می‌کند، من جمله اینکه اتابک، شاه را به زیارت‌کردن تحریک می‌کند و وی را ترقیب می‌سازد که زاویه را مانند همیشه، قرق‌نکنند. اما انگیزه اصلی اتابک چه بود؟ تاج‌السلطنه شرح می‌دهد که شاه قصد داشته که اتابک را عزل و مجازات کند. در این خصوص، دو روایت مشابه موجود است نخست آنکه اتابک این روایت را از زنان حرمسرا دریافته است و دوم آنکه شاه پیش از عزیمت به زیارت، به انیس‌الدوله بیان می‌کند که اتابک را پس از برگزاری جشن، معزول و مجازات می‌نماید. چنین، اتابک به قتل شاه مصم گشته بود. همچنین، روایتی که از اعدام میرزا رضا در تاریخ بیداری آمده است، بر قوت این فرضیه می‌افزاید جایی که بیان شده اتابک آخرین نفری بوده که با قاتل دیدار داشته و میرزا پای چوبه دار، سخنانی به زبان رانده که به واسطه همهمه به گوش نمی‌رسیده و گویی، در حال پرده‌برداری از رازی بزرگ بوده است.اما این روایت، تنها یک سو ندارد. افرادی از مقربین شاه نیز در حمایت از اتابک، مطالبی قلمی کرده‌اند. ظهیرالدوله در کتاب "تاریخ بی‌دروغ" نه تنها از اتابک چهره‌ای ساعی و دلسوز ارایه می‌دهد و برخی مدعیات تاج‌السلطنه را رد می‌کند، بلکه در این قضیه، به نحوی نگاه‌ها را به سمت نایب‌السلطنه کامران‌میرزا برمی‌گرداند. در این کتاب، ذکر شده که برخلاف دیدگاه شاهدخت، شاه بسیار مصر به حضور در زاویه بوده است و اتابک تلاش داشته که وی را منصرف سازد یا حداقل خود در این سفر همراه شاه نباشد. همچنین، شاه خود دستور به عدم قرق حرم داده و بیان کرده است که "می‌خواهم مانند مردمان عادی زیارت کنم".علاوه بر ظهیرالدوله، احیاءالملک نیز روایتی مشابه بیان می‌کند که اتابک پس از اینکه شاه به حضور وی در حرم اصرار دارد، این مصرع از مولوی را زمزمه کرده است: "دشمن طاووس آمد پر اوی" اما ادامه آن را تقریر نکرد: "ای بسا شه را که کشته فر اوی". علاوه بر این، کاساکوفسکی، فرمانده قشون قزاق، از آخرین دیدار اتابک و میرزا نقل می‌کند که در آن دیدار، اتابک همچنان تلاش داشته که میرزا اعترافاتی دیگر در زمینه قتل داشته باشد و خود را از اعدام برهاند. چنین، بحث در خصوص مشارکت اتابک یا دیگران در این قتل، بسیار است و کدربودگی‌ها نیز فراوان.بدشانسی‌های تاریخیعلاوه بر این جدلیات، چندین "اگر" مهم و اسف‌ناک نیز در این واقعه مستتر است. شاه می‌توانست مانند سوء قصد پیشین، از این واقعه نیز جان سالم به در ببرد اگر کمی شانس با او یار بود. آنگونه که کاساکوفسکی نقل می‌کند، شاه یک بیماری مادرزاد داشته که وی را محکوم به مرگ کرده بود: "قلب شاه بسیار بزرگ بود، در دم جان سپرد، اگر به اندازه طبیعی بود گلوله به قلب اصابت نمی‌کرد". مورد دیگر، آن است که نقل شده تپانچه میرزا رضا بسیار مستعمل بوده و اگر فاصله وی با شاه اندکی بیشتر بوده یا آنکه شاه لباسی ضخیم‌تر به تن می‌داشت، ممکن بود که از شدت جراحات کاسته شود و خاقان صاحب قران، به کام مرگ فرو نرود.اما یک اگر مهم دیگری نیز تاج‌السلطنه در خاطرات خویش ذکر می‌کند و آن‌هم اینکه شاه پس از جشن قرن، به دنبال انجام اصلاحاتی اساسی در راستای تفویض قدرت به مردم بوده است: "و حال هم با این نقشه که کشیده و این تهیه که برای رعایا نموده‌ام که: پس از قرن، به آن‌ها حق بدهم، مالیات را موقوف کنم، مجلس شورا را برای ایشان افتتاح کنم، از ولایات وکیل از طرف رعایا در آن منجلس بپذیرم گمان نمی‌کنم صلاح رعیت در قتل من باشد". اما کسی نمی‌داند، که آیا به راستی شاه چنین گفته و علاوه بر آن، اگر کشته نمی‌شد، چنین می‌کرد؟
مجموعه تاریخی و بقعه شیخ صفی‌الدین اردبیلی شیخ صفی‌الدین اردبیلی کیست؟شیخ صفی‌الدین اردبیلی، عارف و بزرگ خاندان صفوی و بنیان‌گذار فرقه صوفی است. او در شهر اردبیل، در سال 650 هجری قمری، به دنیا آمد و زبان مادری‌اش آذری بود و شعرهای زیادی به زبان ترکی در کتاب‌های صفوه الصفا و سلسله النسب سروده است. پدر و اجداد پدری شیخ در کلخوران اردبیل به کار زراعت اشتغال داشتند.شیخ صفی‌الدین برای همسری فاطمه خاتون دختر زاهد گیلانی را انتخاب کرد و از اون سه پسر به نام‌های محیی‌الدین، صدرالدین و ابوسعید داشت. شیخ صفی‌الدین فردی بود که به عزلت و گوشه‌نشینی علاقه داشت و ساعت‌ها به عبادت و راز‌و‌نیاز می‌پرداخت.علاقه شیخ به مسایل مذهبی باعث شد تا در شهر اردبیل یک خانقاه تاسیس کند و شاگردان و پیروان زیادی را پرورش دهد. شیخ صفی‌الدین اردبیلی در سال آخر عمرش به حج مشرف شد و در راه برگشت بر اثر بیماری در سال 735 هجری‌قمری و در سن 85 سالگی درگذشت.تاریخچه بقعهساختن این بقعه در اوایل قرن شانزدهم میلادی پس از مرگ شیخ و به دستور صدرالدین موسی، پسر دوم صفی‌الدین، شروع و در اواخر قرن هجدهم میلادی تمام شد. پادشاهان صفویه به شیخ صفی‌الدین ارادت زیادی داشتند و همین موضوع باعث شد تا افراد زیادی از خاندان صفوی را مانند مادر شاه طهماسب و شاهزادگان زیادی در کنار او دفن کنند.همچنین بخش‌های زیادی را هم به مرور زمان در اطراف این بقعه ساختند تا به مرور زمان به یک مجموعه ارزشمند با معماری ایرانی و آذری تبدیل شود. این بنای تاریخی در سال 2010 میلادی در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت شد. جالب است که بدانید اگر به شهر اردبیل سفر کنید و سراغ بناهای تاریخی آن‌را بگیرید اولین جایی که به شما معرفی می‌کنند بقعه شیخ صفی‌الدین اردبیلی است.البته ما به شما پیشنهاد می‌کنیم قبل از هرکاری از طریق اجاره آنلاین ویلا اقامتگاه‌تان را مشخص کنید تا بتوانید با خیال راحت همه جاذبه‌های گردشگری اردبیل را ببینید.آشنایی با بخش‌های مختلفهمانطور که در بخش‌های قبلی این متن گفتیم شاهان صفوی در کنار قبر شیخ صفی‌الدین بناها و مقبره‌های زیادی را ساختند و مدفن او را هم تبدیل به آرامگاه باشکوهی کردند که اکنون به‌عنوان یکی از مهم‌ترین مکان‌های گردشگری شناخته می‌شود.گردشگران زیادی از سراسر ایران و کشورهای دیگر بعد از اجاره هتل آپارتمان در اردبیل به دیدن این جاذبه تاریخی می‌روند و لحظه‌های به‌یاد‌ماندنی زیادی را در ذهنشان ثبت می‌کنند.اگر تا به حال موفق به دیدن این مجموعه نشده‌اید ما در این قسمت توضیح می‌دهیم که از چه بخش‌هایی تشکیل شده است.آرامگاه شیخ صفی‌الدینآرامگاه شاه اسماعیلآرامگاه مادر شاه طهماسبقندیل خانه یا دارالحفاظچینی خانهمقبره شاهزاده‌های صفویدفترخانههیمه خانهنقاره خانهگنبد الله اللهحرم خانهایوان بزرگقبرهای امیران صفویآشپزخانه و دیگ‌خانهآرامگاه شیخ‌های صوفیهمحوطه شهیدگاهچله خانه‌های قدیمی و جدیدمراحل ساخت مجموعهکارشناس‌ها بعد از بررسی بناهای مجموعه شیخ صفی‌الدین مراحل ساخت این مجموعه را به چهار مرحله به شرح زیر تعیین کرده‌اند:مرحله اول از سال 1300 تا سال 1349 میلادی است که شامل ساخت بنای خانقاه شیخ صفی‌الدین اردبیلی، حرم خانه، گنبد الله الله، عمارت دارالحفاظ، حیاط میانی، شاه‌نشین و چله خانه جدید می‌شود.مرحله دوم از سال 1349 تا سال 1533 میلادی است که شامل ساخت بنای مقبره شاه اسماعیل اول و مادرش، حیاط آرامگاه،‌شهیدگاه، دارالحدیث و جنت‌سرا می‌شود.مرحله سوم از سال 1544 میلادی تا سال 1752 میلادی است که شامل ساخت بناهای چینی خانه، حیاط باغ و دروازه شاه عباسی می‌شودمرحله چهارم از سال 1752 تا قرن بیستم میلادی است که شامل ساخت بنای مدرسه، گلخانه و موتورخانه می‌شود.معماریاین اثر تاریخی معماری منحصر‌به‌فرد و قابل توجهی دارد که از به هم پیوستن چندین رشته هنری در کنار هم به وجود آمده است. در این مجموعه عظیم می‌توانید بهتری آثار کاشی‌کاری،‌گچ‌بری کتیبه‌ها، معرق، مقرنس، خط بزرگ‌ترین خطاط‌های دوره صفویه، طلاکاری،‌منبت‌کاری، نقره‌کاری، تذهیب و نقاشی را ببینید. استادکاران زیادی با هنر بی‌نظیرشان دست‌به‌دست هم دادند تا این اثر جاویدان را بسازند که هنوز یکی از دیدنی‌ترین بناهای ایران است.راه‌های دسترسیبقعه شیخ صفی در محله عالی‌قاپو اردبیل قرار دارد. شما می‌توانید با استفاده از تاکسی و خودروی شخصی به این مکان دیدنی بروید. اگر با خودروی شخصی سفر می‌کنید باید ماشینتان را کمی دورتر از بقعه پارک کنید چون ممکن است جای پارک کافی در خیابان اصلی وجود نداشته باشد.سخن آخرفراموش نکنید جاذبه‌های دیدنی استان اردبیل فقط به شهر اردبیل ختم نمی‌شود. این استان به بهشت گردشگران و طبیعت‌دوستان معروف است. خلخال، مشگین شهر و سرعین از شهرهای دیگر این استان‌اند و شما می‌توانید به راحتی با اجاره سوییت در سرعین به دیدن شهرهای اطراف و نزدیک هم بروید و سفری پر از خاطرات خوب بسازید.مطالب مشابهمسجد کبود کجاست؟آشنایی با تخت جمشید | میراث 2500 سال تمدناگر قصد سفر به اردبیل و دیدن این اثر تاریخی را دارید برای اجاره اقامتگاه مناسب کافی است اینجا کلیک کنید و اقامتگاه مورد نظرتان را رزرو کنید.دیگر مطالب ما را از دست ندهید.
نو یافته‌ای ارزنده از سمیرم، سنگ نبشته‌ای اشاره به نام ایران باستان‌شناسان سنگ نبشته‌ای از سده نخست اسلامی در سمیرم یافته‌اند که در واکاویهای این گروه ، روشن شد که در گوشه‌ای از این سنگ‌نبشته نام "ایران" به زبان پارسی برروی سنگ‌کنده شده است.این یافته می‌تواند برای دانش‌پژوهانی که به پژوهش پیشینه نام ایران می‌پردازند پلی باشد باهوده میان پیشینه‌ی نام ایران در روزگاران باستان* و پس از اسلام در این سرزمین.این یافته‌ی نوین نشان می‌دهد با اینکه ایران، شیرازه‌ی شاهنشاهی‌اش، پس از تازش ددمنشانه اعراب فروپاشید وانگهی ، نام و فرهنگ خویش را با نام نامی ایران همواره نگه‌داشته است.این یافته پاسخ درخوری به آنانیست که نام ایران را بدون آگاهی از پیشنه کهن آن همچون اوستا، سنگ‌نبشته‌ها ، شاهکار جهانی شاهنامه، و اسناد امروزین همچون سکه‌های افشار ، تا قاجار را نادیده گرفته‌اند ، و آن را ساخته پرداخته رضاشاه پهلوی می‌دانند!درسنگ نبشته‌های پارسی باستان به دبیره‌ی میخی داریوش و خشایارشا شاهنشاهان هخامنشی ، در سه و یک نمونه خود را آریایی خوانده‌اند تا روزگار ساسانی، سنگ‌نبشته‌های پارسی میانه (پارتی و پهلوی ساسانی) ایران را در زبان پارتی اریان ( ary n ) و در پهلوی ساسانی اران ( r n ) آورده‌اند ،در نوشته‌های مانوی اریان - ویزان ( Ary n - wai an )، همچنین در اوستا نیز نام سرزمین کهن ایران ایرانویج ( airyan m va jo ) آمده است و با اینکه واژه‌ای اسطوره‌ایست وانگهی سندی کهن به شمار می‌آید.برگرفته از آژفنداک هوخشترریشه نام ایران - eran - shahr /% D8 % B1 % DB % 8C % D8 % B4 % D9 % 87 - % D9 % 88 % D8 % A7 % DA % 98 % D9 % 87 - % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 86 - q6vwoikywuxb
کلمه‌ها می‌جنگند محمد فاضلی عضو هییت علمی دانشگاه شهید بهشتی صدوچهارده سال پیش در چنین روزی متنی بر دیوار تاریخ ایران آویخته شد که در آن مظفرالدین شاه قاجار "بکف کفایت" خودش، "رعایای صدیق" خودش را به‌واسطه "اراده همایون" و "نیات حسنه" خودش، مفتخر می‌کرد به داشتن "مجلس شورای ملی" که در آن "منتخبین شاهزادگان قاجاریه، علما، اعیان، اشراف، ملاکین، تجار و اصناف" گرد هم آیند تا "نگهبان عدل" باشد و اسباب "ترقی دولت و ملت" ایران را فراهم سازد و رعایا به این واسطه "مشغول دعاگویی دوام این دولت و این مجلس بی‌زوال باشند." عبارات داخل گیومه‌ها را از متن فرمان مشروطه انتخاب کرده‌ام. هر ایرانی دغدغه‌مند شایسته است که سالی یک بار هم که شده فرمان مشروطه را مطالعه کند، فرمانی که سیزده مرداد 1285 به امضای مظفرالدین شاه رسید و چهارده مرداد سالروز مشروطه‌شد.متن فرمان مشروطهجناب اشرف صدراعظم - - از آن جا که حضرت باری تعالی جل‌ش نه سررشته ترقی و سعادت ممالک محروسه ایران را بکف کفایت ما سپرده و شخص همایون ما را حافظ حقوق قاطبه اهالی و رعایای صدیق خودمان قرار داده لهذا در این موقع که اراده همایون ما براین تعلق گرفت که برای رفاهیت و امنیت قاطبه اهالی ایران و تشیید مبانی دولت، اصلاحات مقننه به مرور در دوایر دولتی و مملکتی به موقع اجرا گذارده شود چنان مصمم شدیم که مجلس شورای ملی از منتخبین شاهزادگان قاجاریه، علماء، اعیان، اشراف، ملاکین و تجار و اصناف به انتخاب طبقات مرقومه در دارالخلافه تهران تشکیل و تنظیم شود که در مهام امور دولتی و مملکتی و مصالح عامه مشاوره و مداقه لازمه را به عمل آورده به هییت وزرای دولت خواه ما در اصلاحاتی که برای سعادت و خوشبختی ایران خواهد شد اعانت و کمک لازم را بنماید و در کمال امنیت و اطمینان عقاید خود را در خیر دولت و ملت و مصالح عامه و احتیاجات قاطبه اهالی مملکت به توسط شخص اول دولت به عرض برساند که به صحه همایونی موشح و به موقع اجرا گذارده شود. بدیهی است که به موجب این دستخط مبارک نظامنامه و ترتیبات این مجلس و اسباب و لوازم تشکیل آن را موافق تصویب و امضای منتخبین از این تاریخ معین و مهیا خواهد نمود که به صحه ملوکانه رسیده و بعون‌الله تعالی مجلس شورای ملی مرقوم که نگهبان عدل است افتتاح و به اصلاحات لازمه امور مملکت و اجراء قوانین شرع مقدس شروع نماید و نیز مقرر می‌داریم که سواد دستخط مبارک را اعلان و منتشر نمایند تا قاطبه اهالی از نیات حسنه ما که تماما راجع به ترقی دولت و ملت ایران است کماینبغی مطلع و مرفه‌الحال مشغول دعاگویی دوام این دولت و این مجلس بی‌زوال باشند - - در قصر صاحبقرانیه به تاریخ چهاردهم جمادی‌الثانیه 1324 هجری در سال یازدهم سلطنت ما." شاه مظفر، پرنخوت و مغرور، قدرت خود را به اراده "حضرت باری تعالی" نسبت می‌دهد، خویش را صاحب "کفایت" می‌شمرد، ایرانیان را "رعایا" می‌خواند، اراده خود را "همایون" برشمرده و مطالبه ملت را به هیچ می‌گیرد، "شاهزادگان قاجاریه، علما، اعیان، اشراف، ملاکین، تجار و اصناف" را به مجلس راه می‌دهد و اکثریت ملت هیچ حساب می‌شوند، خویش را مبارک می‌داند، از "نیات حسنه" خود برای مردم می‌گوید، "ترقی دولت و ملت" را از فرمان خود می‌طلبد و خلق‌الله را "مشغول دعاگویی دوام این دولت و این مجلس بی‌زوال" می‌پسندد. این شیوه نگریستن به ملت و حقوق ملت با معیارهای جهان امروز شرم‌آور است اما مغزها اندیشیده‌اند، قلم‌ها نوشته‌اند، مردمان رنج‌ها برده‌اند، خون‌ها به پای این متن ریخته شده و مادر تاریخ درد فراوان کشیده است تا این کودک بزاید. فایده سالی یک بار خواندن این فرمان برای هر ایرانی که دغدغه ایران دارد آن است که اسباب سنجش می‌شود، سنجش این‌که بدانیم این صدوچهارده سال چقدر راه در تاریخ آمده‌ایم و چقدر راه مانده است که برویم. فایده این است که بدانیم "کلمات مهم‌اند و کار می‌کنند." همین متن سراسر از بالا به پایین پر از غرور و نخوت پادشاهی، دست‌آویز تاریخی و الهام‌بخش حرکت یکصدساله ملت ایران شده است. دست‌آویز این‌که هنوز آرمان مشروطه برای مشروط کردن قدرت سیاسی، برابری، عدالت، آزادی، رفاه و معیشت بهتر و پاسخ‌گو ساختن قدرت سیاسی، زنده است و هر سال دوباره از یادآوری آن نیرو بگیریم. کلمات و متن‌ها فقط بی‌حرکت به دیوار تاریخ آویخته نمی‌شوند، بلکه بر صحنه تاریخ راه می‌روند، می‌جنگند و نیرو می‌بخشند فرمان می‌دهند، اثر می‌گذارند و از این منظر است که هر قدر متن تولید کنیم و بر در و دیوار تاریخ و اذهان آدمیان بیاویزیم، فقط حرف نزده‌ایم، بلکه کار کرده‌ایم.شما می‌توانید شبکه توسعه را در تلگرام به نشانی زیر دنبال کنید.@ I _ D _ Network باز نشر از کانال تلگرامی "دغدغه ایران"@ fazeli _ mohammad
وصیتنامه خسرو گلسرخی وصیت نامه خسرو گلسرخی 29 - 11 - 1352 "من یک فدایی خلق ایران هستم و شناسنامه‌ی من جز عشق به مردم چیز دیگری نیست، من خونم را به توده‌های گرسنه و پابرهنه‌ی ایران تقدیم می‌کنم و شما آقایان فاشیست‌ها که فرزندان خلق ایران را بدون هیچگونه مدرکی به قتل‌گاه می‌فرستید، شما ایمان داشته باشید از هر قطره خون ما صدها فدایی بر می‌خیزد و روزی قلب همه‌ی شما را خواهد شکافت. شما ایمان داشته باشید که حکومت غیرقانونی ایران که در 28 مرداد سیاه به خلق ایران توسط امریکا تحمیل شده، در حال احتضار است و‌دیر یا زود با انقلاب قهرآمیز توده‌های ستم کشیده‌ی ایران واژگون خواهد شد".شاعر و نویسنده‌ی خلق ایران خسرو گلسرخی و ضمنا یک عدد حلقه‌ی پلاتین (طلای سفید) و مبلغ یک هزار و دویست ریال وجه نقد را به خانواده و یا به زنم بدهند.خون ما پیراهن کارگران، خون ما پیراهن دهقانان، خون ما پیرهن سربازان، خون ما پرچم خاک ماست. نماینده دادستانی ارتش سرگرد قیایی فرمانده گردان زندان سروان حسن زاده افسر اطلاعات سروان جاوید نسب قاضی عسگر صادق متقی، نماینده شهربانی
آرامگاه همدم الملوک | مقبره خاندان ظل السلطان تاریخ اصفهان هنوز در خاطر دارد گرد و خاک کینه توزی‌های ظل السلطان را که هرچه در توان داشت برای نابودی میراث صفوی در این شهر گذاشت اما حافظه تاریخی مردم اصفهان مدتها آرامگاه همسر ظل السلطان یعنی همدم الملوک که قبل از این نسبت سببی نیز دلیل بزرگی برای شهره شدن داشت را کاملا از یاد برده بود. آرامگاه دختر امیرکبیر در آرامگاه خانواده ظل السطان در یک بقعه پرنقش و نگار در امامزاده احمد واقع شده است. قطعا اگر گم نمیشد نام نشان ظل السلطان از این بارگاه، نسل داغ دیده‌ی اصفهان همان کاری را با آن می‌کردند که شاهزاده قجری با میراث اصفهان کرده بود.عکسی از داخل مقبره همدم الملوکدر مورد تاریخ آن دوره در مطلب پایین بیشتر مطالعه کنید: - % d8 % af % d8 % b1 - % d8 % a7 % d8 % b5 % d9 % 81 % d9 % 87 % d8 % a7 % d9 % 86 - % da % af % d8 % b4 % d8 % aa % db % 8c - % d8 % af % d8 % b1 - % d8 % a7 % d8 % b5 % d9 % 81 % d9 % 87 % d8 % a7 % d9 % 86 - % d8 % a8 % d8 % a7 - % d9 % 86 % da % af % d8 % a7 / در داخل مقبره همدم الملوکدر اتاقی که گچبری‌های باشکوه و نقاشی‌های مناظر اروپایی به چشم می‌خورد 3 مقبره که ارتفاع سنگ آنها حدود 70 سانت بود وجود داشت، یکی از آ‌ن‌ها نوشته شده همدم السلطنه این شخص همسر عقدی ظل السلطان و دختر امیرکبیر بوده است. قبری مجاور آن نوشته شده عزیزالسلطنه، علیرضا جعفری زند استاد دانشگاه و کارشناس میراث فرهنگی معتقد است که این مقبره متعلق به بانو عظمی خواهر ظل السلطان است.از اینجا که بگذریم پایین این 2 مقبره مقبره دیگری است که روی آن نوشته شده ابوالفتح خان صارم الدوله بر اساس تاریخ این مقبره مربوط به شوهر خواهر ظل السلطان، ابوالفتح خان صارم الدوله است که همسر بانو عظمی بوده است. سرگذشت - دختران - امیر - کبیر/ به هیچ وجه نباید از زیبایی‌های کچبری و نقاشی‌های دیواری که عموما مثل اکثر خانه‌های قاجاری تصویری از سفرهای اروپایی است از یاد برد. در این مقبره چند دقیقه‌ای می‌توان محو تماشای این زیبایی‌ها شد.دسترسی به مقبره همدم الملوکدرخیابان استانداری خیابان فرشادی بازار حسن آباد داخل امام زاده احمد واقع شده استبازارچه حسن آباد و تمام محله پر است از خانه‌های تاریخی اصفهان است. خانه مشروطه، خانه ملاباشی و انگورستان ملک التجار جزو دیدنی‌ترین آنها هستند.مقبره همدم الملوک در منطقه پشت مسجد شاه اصفهانداستان نامه تازه کشف شده از دختر امیر کبیررییس سازمان اسناد و کتابخانه ملی استان اصفهان از پیدا شدن نامه‌ای خطاب به مادر محمدعلی شاه قاجار و دختر بزرگ امیرکبیر در یکی از خانه‌های قدیمی اصفهان خبر داد.مسعود کثیری در خصوص این نامه اظهار کرد: این نامه، نامه‌ای سر بسته خطاب به‌ام الخاقان نوشته می‌شود او دختر بزرگ امیرکبیر زن مظفرالدین شاه و مادر محمدعلی شاه است.این زن از زنان معروف دوره قاجار که جز زنان جسور است. ام الخاقان دختر امیرکبیر و دختر عزت الدوله خواهر تنی ناصرالدین شاه بوده به همین دلیل زن معروفی در آن زمان به حساب می‌آید.وی خاطرنشان کرد: این نامه در یک خانه قدیمی پیدا شده است که در یک کرباس پیچیده و سه برگه لاک و مهر شده در آن قرار گرفته شده است.
اپل و گوگل تعدادی از اپلیکیشن‌های چینی را در هند مسدود کردند! ظاهرا جنگ و دعواهای سیاسی میان آمریکا، چین و هند دامن برنامه نویسان را هم گرفته است.در اقدامی جدید از سوی شرکت‌های اپل و گوگل، تعدادی از اپلیکیشن‌های چینی به طور کامل در هند بلاک شده‌اند.در این مقاله با پین استارتاپ همراه بمانید تا باهم بیشتر در خصوص این موضوع بخوانیم.مسدود شدن 59 اپلیکیشن‌های چینی توسط دولت هنددو روز پس از آنکه دولت هند تعداد 59 اپ چینی را برای شهروندانش مسدود کرد، گوگل و اپل نیز با حمایت از این اقدام تصمیم مشابهی گرفتند.لازم به ذکر است، کشور هند، دومین کشور بزرگ جهان از نظر اندازه مارکت اینترنتی می‌باشد.شرکت گوگل اعلام نموده است که به منظور حمایت از تصمیم دولت هند، اقدام به مسدود کردند تعدادی از اپ‌های چینی در بستر Google Play نموده است.ضمنا شرکت گوگل در بیانیه خود اعلام نموده است که این مسدود شدگی موقتی است و مطابق با تصمیم دولت هند عمل خواهد نمود.علارغم، توضیح شفاف شرکت گوگل، اپل هیچگونه توضیحی در خصوص این اقدام خود نداده است.همچنین بخوانید: چگونه جک ما توانست ثروتمند‌ترین مرد چین شود؟چه اپلیکیشن هایی از این پس در هند در دسترس نخواهند بود؟در میان تعداد 59 اپلیکیشنی که توسط هند مسدود شده‌اند، UC Browser ، Shareit و Club Factory از مهم‌ترین و پرکاربرترین اپ‌ها بوده‌اند.انتخاب این اپلیکیشن‌ها توسط مسیولین دپارتمان وزارت هند صورت گرفته است.یکی از مقامات آگاه اعلام نموده است که بر اساس دستور ابلاغ شده به آنها، تعداد 59 اپلیکیشن چینی می‌بایست به سرعت و با شدت بالا فیلتر شده و از دسترس خارج شوند.گفتنی است با مسدود شدن 59 اپ چینی، این شرکت‌ها حداقل 500 میلیون کاربر فعال در ماه را از دست خواهند داد.حرکت خودجوش چینی‌ها به نشانه اعتراضبا وجود اینکه هنوز هم برخی از اپلیکیشن‌های چینی مانند اپ‌های مجموعه ByteDance توسط هند مسدود نشده‌اند، این شرکت به صورت خودکار برنامه‌های خود را از دسترس هندی‌ها خارج نموده است.شاید جالب باشد بدانید که اپلیکیشن محبوب TikTok نیز متعلق به این شرکت می‌باشد.در وبلاگ پین بخوانید: خرید Giphy توسط فیسبوک ، اینبار برای رقابت با تیک تاکچه عاملی باعث این تصمیم هند شده است؟با وجود اینکه روابط چین و هند به عنوان دو اقتصاد بزرگ دنیا به سال‌های دور برمیگردد، ظاهرا در این مدت این رابطه کمی شکر آب شده است.وزارت اطلاعات و ارتباطات هند اعلام نموده است که برخی از اپ‌های چینی نقش جاسوس را دارند و اطلاعات کاربران هندی را به سرقت میبرند.همچنین در یک درگیری مرزی میان چین و هند که منجر به کشته شدن 20 سرباز هندی و وارد شدن آسیبات شدید به برخی از بناهای تاریخی هند گشت، این اختلافات شدت گرفت.همچنین بخوانید: 10 تا از بهترین اینفلوینسرهای تیک تاک ( TikTok ) در سال 20200
نگاه کسروی به شعر نگاه کسروی به شعر: "آنچه را که ما در پیرامون شعر نوشته‌ایم می‌توانیم آن را در چند جمله کوتاه بگنجانیم. بدینسان: شعر سخنست سخن آراسته. سخن باید از نیاز برخیزد. سخن که از روی نیاز نباشد بیهوده است." و بر این باور است که اکثر شعرای پارسی گو همچون خیام، مولوی، سعدی، حافظ و . گرفتار بیهوده گویی بوده‌اند. "شما چون بجویید خواهید دید که از هزار و دویست سال [تاریخ نگارش کسروی 1318 خورشیدی] پیش که اینگونه شعر سرایی در ایران رواج پیدا کرده هزاران کسان آلوده آن بوده‌اند که شعر را یک چیز جداگانه دانسته و آن را بسته به نیاز نگرفته‌اند و اینست هر کدام صدها بیهوده گویی از خود بیادگار گزارده‌اند" (احمد کسروی: "چند سخنی در پیرامون نگارشهای پیمان"، در "پیمان"، سال پنجم، شماره ششم، اردیبهشت ماه 1318 ، صص. 240 - 226 ، اینجا، ص. 233 ). برگرفته از فیسبوک سعید رضایی تاژیک کامنت بنده زیر پست : شعر نوعی بستن راه گفتگو است نه تداوم آن ! ؟ .از آن جایی که شعر به نوعی حالت معجزه آسا دارد و معجزه همواره خاتمه دهنده است نه آغازگر و چالش را از بین می‌برد در حالی که گفتگو نیازمند چالش می‌باشد نه معجزه !
بزرگ علوی، در جستجوی یک نفس آزاد بزرگ علوی،در جستجوی یک نفس آزاد محسن ثروتی اواخر بهمن ماه سالروز درگذشت استاد بزرگ علوی است، از نویسندگان و فعالان سیاسی برجسته تاریخ معاصر ایران،از خانواده‌ای مشروطه خواه و روشنفکر،از پدری ملی گرا و نماینده مجلس کسب شهرت کرد و وارد عرصه سیاست شد،اما برخلاف پدر چپگرا شد و به حزب تازه تاسیس توده پیوست،قبل از آن نیز در گروه " 53 نفر" در سال 1316 به زندان افتاد و تا سقوط رضاشاه در زندان بود، خودش در خاطراتش بنام "گذشت نامه" میگوید تحت تاثیر دکتر تقی آرانی به سیاست گرویده است، اما این را با گلایه مندی تعریف میکند، این گلایه در متن مشهود است،در دوران قبل از زندان در مجله دنیا با تقی ارانی نیز همکاری می‌کرد و با نام مستعار "فریدون ناخدا" مقاله می‌نوشت، از لحاظ ادبی هم تحت تاثیر استاد صادق هدایت بود، بعد از سقوط رضاشاه بصورت فعالانه با همکاری بازماندگان گروه " 53 نفر" حزب توده را تشکیل دادو از اعضای بنیانگذار آن شد، در سال 1322 عضو هییت مدیره انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی و سردبیر پیام نو شد و تا 1330 ترجمه‌ها، نقدها، داستان‌ها و سفرنامه‌هایی در این مجله و مجلات سخن و مردم به چاپ رساند، مجله پیام نو از ارگان‌های ادبی مشهور و موفق دوران جنگ جهانی دوم بود،پیام نو، مجله ادبی، هنری، علمی پیام نو ارگان رسمی انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی بودمجله مذکور ناشر افکار انجمن و نخستین صاحب امتیاز آن سعید نفیسی بود. پس از چند سال که نفیسی این مجله را اداره کرد، بزرگ علوی اداره آن را بر عهده گرفت. مجله پیام نو در تقویت روابط فرهنگی دو کشور ایران و شوروی نقش اساسی ایفا کرد. در این مجله مقالات متعددی در زمینه پژوهش‌های تاریخی و ادبی و علمی و اجتماعی به چاپ رسیده و آثار برخی از نویسندگان و شاعران شوروی ترجمه و در شماره‌های مختلف نشریه مذکور به طبع رسیده است. اعضای هی ت تحریریه در سال نخست افراد زیر بودند خانم فاطمه سیاح، سعید نفیسی، صادق هدایت، دکتر ذبیح‌الله صفا، عبدالحسین نوشین و عیسی بهنام اما دبیر هی ت تحریریه سعید نفیسی بود فعالیتش در حزب توده موجب شد تا بعد از کودتای مرداد 1332 به ایران برنگردد،برادر بزرگش مرتضی علوی نیز از چپهای سرشناس آن دوران محسوب میشد که قربانی تصفیه‌های بیرحمانه استالین شد ، بزرگ علوی درباره برادرش میگوید"بنده ابدا روابط سیاسی با مرتضی، برادرم در آلمان نداشتم .بواسطه اینکه همیشه از هم دور بودیم .از زندگی برادرم تا آمدن به ایران، یعنی موقعیکه در ارکان حرب بودم خبر نداشتم" در نامه‌ای از جمال زاده به علوی نیز از برادرش صحبت شده:مرگ برادرت مرتضی را حالا پس از سالها بتو تعزیت میگویم، جوان بدبختی بود و من او را دوست میداشتم، چون بی ادعا و آرام بود و امروز خوشوقتم که روزی او را از چنگ جلادهای ایرانی خلاص ساختم، گمان میکنم" مشخص نیست منظور مرحوم جمال زاده از جلادهای ایرانی چیست و کیست!آنچنان که در بالا خواندیم مرتضی علوی در شوروی و توسط ماموران استالین کشته شد! از دیگر اعضای خانواده بزرگ علوی میتوان به خواهرش شادروان نجمی علوی اشاره کرد، نویسنده، فعال سیاسی، از زنان پیشرو و از پایه‌گذاران جنبش زنان ایران و عضو تحریریه مجله بیداری ما بود، او که 62 سال از عمر خود را در مهاجرت گذراند، زمستان 1387 در سن 88 سالگی درگذشت، بزرگ علوی پنج ماه پیش از وقایع 28 مرداد برای دریافت مدال طلای شورای صلح جهانی که نهادی چپ محسوب میشد به بوداپست (مجارستان) و بعد بعنوان مهمان به چند کشور سوسیالیستی دیگر از جمله به چکسلواکی رفت. از آنجاییکه او بازگشت خود به ایران را به عنوان یک توده‌ای در آن جو جایز نمیدانست، با اشاره دوستان به برلن شرقی رفت، آنجا در سال 1333 کارش را با تدریس زبان فارسی در آن شهر شروع کرد. علوی در سال 1341 عضوهی ت علمی فاکولته" آسیا - افریقا - امریکای لاتین" شد، در سال 1342 رییس بخش ایران شناسی گردید و در سال 1347 "استاد تمام وقت" شد، به تصور او تدوین کتاب " تاریخ و تحول ادبیات جدید ایران" در این ارتقا موثر بوده است، او در تمام سالهای تبعید علاقمند به بازگشت وطن بوده و چند مکاتبه هم با سفارت ایران داشت، خودش در این باره در خاطراتش اشاراتی داشته است:یک وردست ساواک در برلن شرقی به من گفت: اعلیحضرت امر فرمودند که شما میتوانید به ایران برگردید " "امروز تلفن کردم و رفتم به قونسولخانه. . . . . باز صحبت از رفتن به ایران شد، گفتم: نمی‌خواهم در غربت بمیرم، اما چه جور به ایران برگردم. من اینجا زندگی دارم و زندگیم تامین است و در ایران در کجا زندگی کنم.[سرهنگ مرتضوی ] گفت: اگر بخواهید هم این کارها درست میشود. استادتان میکنند، بعد حقوق بازنشستگی میدهند" اما باز هم با وجود دلتنگی و جو سنگین غربت حاضر نشد به ایران برگردد، ایرانی که از دیروز تا امروز انگار تبعید بخشی از زندگی روشنفکران و فعالان سیاسی آن است، او سرانجام در سال 1358 در جستجوی یک نفس آزاد به وطن بازگشت،مدتی به دیدار دوستان و آشنایان گذراند اما انگار او هم خیلی زود متوجه شد که ایران این سرزمین دیرپا، این معشوقه رنج دیده رنگ آرامش نخواهد دید،دیری نپایید و باز ترک وطن کرد " ظهر منزل شاملو بودم. ساعدی هم آنجا بود . .گفتم: یک سال دیگر برمیگردم، بشرط اینکه کشوری باشد که بتوان نفس آزاد کشید. شاملو جواب داد: یا ما دیگر نیستیم و یا شما میتوانید بیایید و نفس آزاد بکشید" نفسی آزاد دیگر در کار نبود و او برای همیشه رفت، او چندسال بعد دور از کشورش درگذشت و پرونده زندگی یکی از مهمترین چهره‌های ادبی و فعالان چپ بسته شد، اما انگار او در زیر خاک نیز قرار نبود رنگ آرامش را ببیند،کیهان لندن به تاریخ 6 فروردین 1395 گزارشی از آرامگاه علوی نوشت که بر پایه قوانین ایالتی شهر برلین آرامگاه بزرگ علوی در"گورستان کلمبیادام" پس از گذشت 20 سال از مرگش باید واگذار شود یا تغییر کاربری دهد،جامعه ایرانیان آلمان برای نگهداشت آرامگاهش به عنوان یکی از مشاهیر، نامه‌ای به فرمانداری ایالتی برلین نوشته‌است، به گزارش فعالان ایرانی در آلمان ثبت آرامگاه مشاهیر در آلمان کار چندان ساده‌ای نیست و روند قانونی و شرایط ویژه‌ای چون تاثیرگذاری دستاوردهای آن شخص تا مدت‌ها پس از مرگش دارد. از آنجا که بزرگ علوی به عنوان استاد دانشگاه در آلمان شرقی (جمهوری دمکراتیک آلمان) سال‌های بسیاری به تربیت دانشجو پرداخت و یک فرهنگ آلمانی - فارسی و کتاب‌هایی نیز به زبان آلمانی منتشر کرده است، اعضای حامعه ایرانیان در آلمان نسبت به حفظ و نگهدای آرامگاه این نویسنده امیدوارند . یادش گرامی باد
صنعت زنبورداری در ایران به لحاظ تاریخی سابقه رشته زنبورداری در ایران به قرنها قبل از میلاد مسیح بازمی گردد. در آن دوران زنبورداری به عنوان یک شغل جانبی و سرگرمی مطرح بود. در قرن بیستم صنعت، زنبورداری ایران دچار تغییر و تحول شد. در این دوران به تدریج کندوهای جدید، جای بیشتر کندوهای بومی را که به اشکال مختلف تنه درختی، کوزه‌ای، سبدی و چلیکی بود، گرفت و روش‌های جدید جایگزین روش‌های قدیمی شد. از حدود 40 سال پیش با ورود ملکه‌های اصلاح شده به ایران و آموزش متقاضیان پرورش ملکه‌ی زنبور عسل، تولید ملکه در بخش‌های دولتی و خصوصی آغاز شد و امروزه سالانه بیش از 100 هزار ملکه درایران تولید و بین زنبورداران توزیع می‌شود.صنعت زنبورداری در استانهای مختلف ایران همچون آذربایجان غربی و شرقی، اردبیل، کردستان، لرستان، گلستان، مازندران و اصفهان رواج دارد. صاحبان کندوی عسل برای مبارزه با آفات، از مواد طبیعی گیاهی استفاده می‌کنند و محصول تولید شده، ارگانیک است. در این استان، شهرستان خلخال رتبه برتر ایران را از نظر تولید عسل از کندوهای بومی و سنتی دارد.
سماع پس از مولانا پس از درگذشت مولانا حسام الدین چلبی جانشین او شد و پس از او سلطان ولد پسر بزرگ مولانا بر مسند رهبری طربقت مولویه تکیه زد و به یادبود پدرش، مراسم سماع برگزار می‌شد.بارگاه #مولانادرویشان هر شب جمعه پس از زیارت تربت مولانا و بوسه بر صندوقچه‌اش در مقابل تربت او سر تعظیم فرود می‌آوردند و در سماع خانه مجاور تربت به چرخ و سماع می‌پرداختند. در این زمان، قونیه مرکز طریقت مولویه شناخته می‌شد و هنوز هم پیروان مولانا آنجا را درگاه می‌نامند. اولین رساله‌ای که از شکل نهایی سماع به صورت امروزی سخن رانده از نوه دختری سلطان ولد است. در سال‌های بعد هم سماع در بین پیروان مولانا رواج داشت و بعضی از سلاطین عثمانی نیز از مریدان مولانا بودند و در مراسم سماع شرکت می‌کردند. مولوی خانه‌ها در دوران اوج خود بودند که در سال هزار و نهصد و بیست و سه آتاتورک به ریاست جمهوری ترکیه رسید. او مجلس را تعطیل، سلطان عثمانی را تبعید، دادگاه‌های شرعی را منحل، الفبای جدید لاتین را جایگزین الفبای قبلی و تغییرات بسیاری صورت داد. از جمله اقدامات او ممنوعیت اجتماعات دراویش، ممنوعیت سماع، تعطیلی خانقاه‌ها و مولوی خانه‌ها بود. در شب عرس سال هزار و نهصد و بیست و پنج ماموران، مراسم سماع را متوقف کردند و دامن‌های شکفته‌ی دراویش برای سال‌ها از چرخش ایستاد و قفل بزرگی بر در مقبره مولانا زده شد. دو سال بعد آتاتورک اجازه داد تا مقبره مولانا با عنوان موزه قونیه باز شود. بیست و هشت سال بعد شهردار موافقت کرد تا فقط به بهانه جذب توریست و نه به عنوان مراسمی عرفانی، مراسم سماع در سینمای شهر برگزار شود. تا سالها بعد ماموران کوچکترین نشانه هایی از عرفان را در این مراسم بر نمی‌تابیدند مثلا شبی با ذکر زیر لب گفتن پیری در هنگام سماع قصد تعطیلی مراسم را داشتند. این مراسم در کتابخانه عمومی شهر و بعدتر در سالن ورزشی دبیرستانی انجام می‌شد. از سوی دیگر "رسوخی بایقرا" شیخ خانقاه قونیه با اعتراض به این که آنچه در قونیه انجام می‌شود نمایش است نه سماع از حضور در مراسم منع شد. او قونیه را برای همیشه ترک کرد. در سال هزار و نهصد و پنجاه و چهار، نام موزه به عنوان "موزه مولانا" تغییر کرد. از دو سال بعد از این تغییر نام مراسم شب عرس در ورزشگاه شهر انجام می‌شد. در سالهای اخیر مرکز فرهنگی مولانا با معماری زیبا برای مراسم سماع ساخته شده و هر هفته مراسم سماع در تالار سماع آن برگزار می‌شود اما هنوز مراسم اصلی شب عرس، به دلیل گنجایش بیشتر در استادیوم ورزشی برگزار می‌شود.در ادامه "سماع مولویه" .
ادم فضایی آیا حقیقتا مایاهای امریکای مرکزی بودند که یکی از پیشرفته‌ترین تمدنهای دوران باستان را بنا نهادند؟یا آنکه این، کار نیاکان هوشمندآنها از مکانی دیگر بوده است؟جایی خارج از این جهان؟ ،فلز نداشته‌اند .الکتریسیته هم نداشته‌اند.اما اسطوره‌های پیشرفته‌ای داشته‌اند . زبان پیشرفته و فرهنگ مذهبی پیشرفته‌ای هم داشته‌اند .قوم مایا و گاه شمار تاریخیاینها از نجوم در حدی باور نکردنی و بیش از هر جامعه دیگری در زمان خودشان آگاه بوده‌اند مایاها کاملا متقاعد شده بودند که زمان ،عنصری تعیین کننده هست چون میدانستند که خدایان بر می‌گردند.سنگ قبر "لرد پاکال"، سفینه فضایی او بودهاو یک فضانورده !میلیونها نفر در سراسر جهان بر این باورند که ما در گذشته با موجوداتی فضایی ملاقات داشته‌ایم .اگر این موضوع حقیقی باشد چطور؟آیا غریبه‌های باستانی حقیقتا در شکل دادن تاریخمان به ما کمک کرده‌اند ؟در اینصورت، آیا آنها طراح موفقیت و انتقال تمدن باستانی مایایی بوده‌اند ؟برای خواندن به این لینک مراجعه نمایید.
قبل از اختراع پد بهداشتی زن‌ها چیکار می‌کردن؟ "قبل از اینکه پدهای بهداشتی اختراع بشن، زن‌ها چه خاکی توی سرشون می‌ریختن؟" این سوالی بود که همیشه پس ذهنم بود و هیچوقت متاسفانه نرفتم سراغش که بفهمم قضیه از چه قراره؟! تا اینکه مثل همیشه دست به دامن گوگل شدم و چندتا مقاله انگلیسی خوندم و فهمیدم که چی به چیه!چرا عکس این گوسفند پشمالو رو انتخاب کردم؟ دلیلشو با خوندن ادامه مطلب میفهمید!تا قبل از دهه 1970 میلادی خبری از پدهای بهداشتی نبود و چیزی که الان ما خانم‌ها با خیال راحت استفاده‌اش می‌کنیم (البته نه کاملا با خیال راحت) در گذشته نه چندان دور خبری ازش نبوده. زن‌ها هرچیزی که خاصیت جذب داشته برای این کار استفاده می‌کردند و خیلی وقت‌ها این مواد بهداشتی نبودن. واسه همین میانگین عمر زن‌ها در گذشته خیلی کمتر از امروز بوده. زن‌ها خیلی ساده بیماری‌های عفونی می‌گرفتن و می‌مردن و یکی از دلایلش در کنار نبود پیشرفت پزشکی، همین مسایل بهداشتی خانم‌ها بوده. خلاصه که قراره خیلی برگردیم عقب و ببینیم زن‌های هر قوم و کشوری چیکار می‌کردند؟! 1 - یونانی‌ها از چوب استفاده می‌کردندقبول دارم عجیب به نظر می‌رسه و البته ترسناک اما یونانی‌ها از چوب‌های باریکی به عنوان تامپون استفاده می‌کردند. تیکه چوب‌ها در اندازه‌های کوچک و استوانه‌ای برش داده می‌شدند و دورشونو با پنبه می‌پوشوندند. بعدش هم اونو وارد بدن می‌کردند تا خون رو جذب کنه. 2 - رومی‌ها رفتند سراغ پشم گوسفنداین یکی شاید نسبت به چوب کمتر عجیب به نظر برسه اما دردسرها و بدبختیای خودشم داشت. از اونجایی که رومی‌ها تبحری توی پشم‌ریسی داشتن و خیلی بهش افتخار می‌کردند، برای همین ازش برای هر مصرفی استفاده می‌کردند که یکیش بهداشت شخصی زن‌هاشون بود. اونا پشم گوسفند رو مثل پدهای بهداشتی الان درست می‌کردند و ازش استفاده می‌کردند. اما تا حالا بوی پشم خیس‌خورده بهتون خورده؟ تا حالا گوسفند زیر بارونی رو دیدید که چه بویی ازش میاد؟ پشم‌های پدشکل هم دقیقا همین مشکل رو داشتند. بوی بدی می‌دادند و به محض خیس شدن، سنگین می‌شدند. اما خب چاره‌ای نبود! حالا فهمیدید چرا عکس گوسفند پشمالو رو گذاشتم؟ 3 - مصری‌ها با پاپیروس رفتن به جنگ خون‌ریزیخیلی‌ها می‌گن این در حد تیوریه و هنوز چیزی راجع بهش پیدا نشده. میگن مصری‌ها از اونجایی که با پاپیروس همه چی می‌ساختن از کاغذ، طناب، صندل تا قایق پس حتما پد بهداشتی هم ازش درست می‌کردن. 4 - مذهبی‌ها از کاه استفاده کردن توی بعضی از ادیان و جوامع مثل زردشتی‌های دوره ساسانی، زن‌ها موقع عادت ماهیانه‌شون باید می‌رفتن یه مکانی دور از خونه‌شون و اونجا میموندن. توی این کلبه‌ها یا ساختمون‌ها، جاهایی در نظر گرفته شده بود که با کاه پوشونده شده بودن و زن‌ها باید روی کاه می‌نشستن. توی اینجور جوامع زن در زمان عادت ماهیانه‌اش موجود ناپاکی بوده و باید از جامعه‌اش دور می‌مونده. 5 - قبایل آمریکایی‌رفتن سراغ حصیر و کفپوش گیاهیبرعکس گروه چهارم که زن موجود ناپاکی شناخته می‌شد، توی قبایل آمریکایی، زن‌ها خوش به حالشون بود. موقع عادت ماهیانه‌شون، می‌رفتن جایی به اسم Moon Lodge و یه هفته از کارای خونه مرخصی می‌گرفتن. می‌نشستن روی حصیرهای گیاهی و غیبت می‌کردن، خیاطی می‌کردن یا پشم می‌ریسیدن. خلاصه که خونواده‌هاشون (شوهر، برادر، پدر، مادرشوهر و مادر) در غیاب اونا کارا رو انجام می‌دادن و حتما بهشون می‌گفتن: عزیزم تو برو استراحت کن و خوش بگذرون، من به کارهای خونه و بچه‌ها می‌رسم! (:)) 6 - خزه مردابی هم می‌تونه کمک باشه؟بعد از کاه و چوب، دیگه شنیدن اینکه از خزه مردابی هم میشه استفاده کرد، متعجبم نمیکنه. اتفاقا راه حل بدی هم به نظر نمیرسه. خزه آب رو به خودش جذب می‌کنه. زن‌ها، خزه رو گوله گوله می‌کردن و می‌ذاشتن توی پارچه بعدشم به لباسشون متصلش می‌کردن. اما خب اینم یه مشکلی داشت. خزه معمولا با گل هست و جدا کردنش زمان می‌برده و از طرف دیگه هم کسی چه می‌دونست توی خزه‌ها چه باکتری‌ها و میکروب‌هایی باشن. 7 - چینی‌ها رفتن سراغ شن زن‌های چینی، با پارچه‌پد بهداشتی درست می‌کردن و توشو با شن پر می‌کردن. البته از گیاه‌های خشک شده هم به جای شن استفاده می‌کردن. هربار که شن یا گیاه خشک‌شده خیس می‌شد، می‌ریختنشون دور و دوباره پارچه رو با شن تازه جایگزین می‌کردن. و در آخر کمربندهای بهداشتی در اواخر 1800 میلادی وارد عمل شدند.توی این زمان، یه چیزی اختراع شد به اسم کمربند بهداشتی یا Hoosier که شبیه پوشک بچه بود. خب منطقی به نظر می‌رسه که یه همچین چیزی درست بشه. راستش خودمم توی ذهنم بهش فکر کرده بودم که شاید قبل از پدهای بهداشتی زن‌ها با چیزی شبیه پوشک بچه خودشونو تمیز نگه می‌داشتن. این کمربندها تا 1970 میلادی استفاده می‌شد تا اینجا پدهای بهداشتی ساخته شدند.پانوشت: خب امیدوارم که با این مطلب یه چیزهایی به اطلاعاتتون اضافه شده باشه. البته دوست دارم که کسی با دیده تمسخر به این مطلب نگاه نکنه و حرف بی موردی هم نزنه. اینم بگم که مطلب راجع به این موضوع زیاده و من فقط یه مقدارشو گلچین کردم.
اشتباه را اصلاح کنیم! در بیشتر تقویم‌ها و تاریخ‌زدن‌های امروز خواهد نوشته شد: 1 ./مرداد / 1399 !متاسفم که بگویم ما نباید بگوییم مرداد! در فروردین 1314 در دوران سلطنت رضا شاه پهلوی دستوری صادر شد که در تمام نوشتجات و معاملات رسمی تنها تاریخ خورشیدی ذکر گردد و از نوشتن دیگر گاهشماری‌ها خودداری شود. این گاهشماری بر حسب تقویم_جلالی بود تقویم جلالی اصلاحیه‌ای بود بر تقویم یزدگردی ساسانی!ترتیب نام ماه‌های تقویم جلالی و ترتیب بروج دوازده‌گانه آن عبارتند از: حمل، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدی، دلو و حوت که هم‌اکنون در کشور افغانستان از همین نام‌ها برای ماه‌های سال استفاده می‌شود.اما در دستوری که در دوران رضاشاه داده شده بود نباید از نام ماه‌های تقویم جلالی استفاده می‌شد. بنابراین سالشماری با تقویم جلالی و نام ماه‌های تقویم اوستایی تدوین شد در نامگذاری ماههای تقویم اوستایی - که قدمت آن به دوران اواخر شاهنشاهی داریوش اول هخامنشی ( 522 486 پ.م) می‌رسید - از یکی از القاب اهورامزدا، یعنی دی و یازده تن از فرشتگان و یاوران اهورامزدا استفاده شده بود. با این احتساب اکنون در ماه امرداد هستیم!امرداد که در اصل ریشه امرتات می‌باشد یکی از هفت نامیرای جاودان زرتشتی [ امشاسپندان] می‌باشد که به معنی بی مرگی است و تجلی دیگری از رستگاری و جاودانگی در سرای جاودان.اما وقتی نوشته می‌شود مرداد یعنی مرگ و نیستی!اکنون شما مختار هستید بنویسید:یکم/مرگ‌ماه/ 1399 خورشیدییایکم/جاودانگی/ 1399 خورشیدی ..شاید یک نفر اصلاح کردعلی نیکویی 01 /امرداد/ 1399 خورشیدی
مغان پارسی و مسیح یا شاهزادگان اشکانی و مهر انجیل متا باب دوم بند یکم:و چون عیسا در ایام هیرودیس پادشاه در بیت لحم یهودیه تولد یافت، ناگاه مجوسی چند از مشرق به اورشلیم آمده گفتند: کجاست آن مولود که پادشاه یهود است زیرا که ستاره او را در مشرق دیده‌ایم و برای پرستش او آمده ایم.در آن زمان شاهنشاهی پارتیان (اشکانیان) و امپراتوری روم دو قدرت بزرگ جهان بودند و یهودیه زیر فرمان روم بود. شاید مسیحیان برای اعتبار بخشیدن به پیامبر خود این داستان را نقل کرده اند، داستانی که در باره‌ی زایش مهر است.در میان جشن‌های زایش مسیح، جشن اپیفانی یکی از آیین‌هایی است که در آن می‌توان ارتباط میان مسیحیت و آیین‌های کهن‌شرق را جستجو کرد. این واژه به معنی تجلی یافتن و شناخته شدن و آشکار شدن است.لغتنامه‌ی دهخدا نام این جشن را عید خاج شویان آورده است و می‌نویسد: در جنوب شهر اصفهان یک قصبه ارمنی بنام جلفا موجود است اهل اصفهان هم این لفظ را می‌دانند چه هر سال در روز معینی اهل جلفا در کلیساها جمع شده خاچ حضرت مسیح را می‌شویند و آبش را به تبرک میبرند و نام آن روز خاچ شویان است.اپیفانی جشنی است برای بزرگداشت آن‌چه که مسیحیان آن را تجسد خداوند در پیکر مسیح می‌نامند. این جشن که اکنون در روز ششم ژانویه برگزار می‌شود تا سال‌های گذشته یکی از مهمترین و اصلی‌ترین جشن‌ها در برخی از کشورهای غربی بود.اپیفانی در باور کلیساهای غربی و کاتولیک روزی است که مغانی از شرق برای ستایش مسیح تازه به دنیا آمده به دیدار او و مادرش مریم می‌روند. موضوعی که در آثار بسیاری از نقاشان اروپایی نیز دیده می‌شود: ستایش مجوسان.مغان شرقی در این روایت مسیحی، برای زایش مسیح هدایایی برده‌اند: طلا، کندر و مرکه صمغ نوعی درخت است.در روایت برخی کلیساهای شرقی و ارتدوکس، روز اپیفانی روز غسل تعمید مسیح در رود اردن است، یعنی همان روزی که اکنون نیز در کلیسای ارامنه به عنوان زاد روز مسیح جشن گرفته می‌شود.مطابق روایت انجیل متی، یکی از انجیل‌های چهارگانه و رسمی، زمانی که مسیح در بیت لحم و در دوران پادشاهی هیرود به دنیا می‌آمد، سه مغ از شرق به اورشلیم می‌رسند و از هیرود سراغ پادشاه یهودیان یا همان مسیح را می‌گیرند. او آنان را به بیت لحم راهنمایی می‌کند، جایی که سرانجام مغان، نوزاد و مادرش را می‌یابند و هدایای خود را تقدیم او می‌کنند.اما در روایت انجیل متی سخنی در مورد نام، تعداد، خاستگاه و قومیت این مغان وجود ندارد. با این حال باور بر آن است که آنها سه مغ بودند به نام‌های کاسپار، ملکیور و بالتازار که به نام سه پادشاه شرقی نیز شناخته می‌شوند و یکی از آنها، ملکیور، از ایران است.نخستین شاهدی که با جزییات بیشتری در مورد این مغان سخن می‌گوید انجیلی است به نام انجیل طفولیت که از سوی کلیسا به طور رسمی جزوانجیل‌های مشکوک شناخته می‌شود.انجیل طفولیت همان گونه که از نام آن نیز برمی‌آید بیشتر به ماجراهای دوران کودکی مسیح می‌پردازد. بخش‌هایی از این انجیل الهام بخش هنرمندان سده‌های میانی برای خلق آثار هنری بوده است.در نسخه سریانی این انجیل به طور خلاصه چنین آمده است: زمانی که مسیح در بیت لحم یهودیه و در زمان پادشاهی هیرود به دنیا آمد، مغانی از شرق، مطابق پیش بینی زرتشت، به آنجا آمدند و با خود هدایایی از طلا، کندر و مر آوردند.در این روایت به نام زرتشت اشاره شده است که در انجیل متی به چشم نمی‌خورد. بر مبنای این انجیل، انجیل دیگری به نام انجیل عربی طفولیت نیز وجود دارد که در آن نیز به پیش‌بینی زرتشت اشاره شده است.اما روایت دیگری از انجیل طفولیت به زبان ارمنی وجود دارد. این انجیل ارمنی کهن‌ترین و یگانه متن به جای مانده‌ای است که در آن به نام وهویت این مغان اشاره شده وداستان آنها بیان شده است. فشرده‌ای روایتی که در انجیل طفولیت ارمنی در باب مغان آمده چنین است:زمانی که فرشته‌، بشارت بارداری مسیح را به مریم می‌دهد روز پانزدهم از ماه نیسان برابر با هفتم فوریه در چهارمین روز هفته و سومین ساعت روز بود. پس از آن فرشته به سوی سرزمین ایران می‌رود و این بشارت را به پادشاهان مجوس (مغان) می‌دهد و می‌گوید آنان باید به ستایش این نوزاد بروند. آنگاه ستاره‌ای به مدت نه ماه سپاه پادشاهان مغ را راهنمایی می‌کند تا آنان هنگام تولد مسیح سرمی‌رسند.در آن دوران پادشاهان پارسی نیرومندتر از سایر پادشاهان در مشرق زمین بودند. این پادشاهان سه برادر بودند: نخستین آنها ملکون پادشاه ایران بود، دومی گاسپار که بر هندوستان فرمان می‌راند و سومی بالتاسار که حکمران عربستان بود.ماجرای این سه مغ بار دیگر در بخش یازدهم انجیل طفولیت، با نام آمدن مغان با شرح زیادتری تکرار می‌شود.بنا بر این روایت آنها با سپاهیان بسیار زیادی به اورشلیم وارد می‌شوند. مغان دوازده فرمانده را به عنوان پیشقراول سپاهیان خود گمارده بودند، به گونه‌ای که هر فرمانده هزار سپاهی داشت و به این ترتیب شمار سپاهیان به دوازده هزار نفر می‌رسید.هیرود از آنان می‌پرسد: شما چگونه از به دنیا آمدن این کودک آگاه شدید؟ آنها در پاسخ به سندی اشاره می‌کنند که از پدرانشان، مهر و موم شده به ایشان رسیده است.سندی که بنابر گفته مغان، آن را خداوند فرو فرستاده و از طریق آدم نسل به نسل گردیده و از نوح به پسرانش و به ابراهیم و به ملچیزدک رسیده و او آن را به کوروش، پادشاه پارسی سپرده است. این سند مهر و موم شده در اتاقی نگهداری شده تا زمانی که فرشته به سراغ آنان می‌رود.در این روایت هدایایی که مغان آورده‌اند گوناگون است. چنانچه ملکون، پادشاه ایران، چوب عود، مر، پارچه‌های اعلاء، جامه ارغوانی و هدایای گرانبهای دیگری تقدیم می‌کند.گرچه در این روایت و روایت‌های همانند، تنها یکی از مغان از ایران است، اما در ریشه ایرانی مغ تردیدی وجود ندارد. کلمه‌ای که با دگرگونی اندکی در زبان‌های اروپایی نیز دیده می‌شود. اما در مورد ریشه‌نام‌های این سه مغ و معانی آنها اختلاف فراوانی وجود دارد.مارکو پولو نیز در سفرنامه اش نوشته است: وقتی به پارسه رسیدم سراغ آرامگاه سه پادشاه مغی را گرفتم که برای پرستش آقای مان عیسای مسیح آمدند. اما هیچ کس از آنان خبری نداشت. او از این بی خبری تعجب می کند. وی سپس می‌نویسد که مزار آنان را در شهر ساوه یا به قول وی سابا زیارت کرده و شرحی هم از آرامگاه می دهد.پس از شرح کوتاهی در مورد آرامگاه آنان، می‌نویسد که بدن آنها همچنان در تابوت سالم مانده است. این بخشی از دیده‌های مارکو در سال 1270 میلادی است.اما این تنها مکانی نیست که از آن چونان آرامگاه مغان پارسی نام برده شده است. در کلیسای سنت ایوستورجو در شهر میلان ایتالیا، نمازخانه‌ای به نام نمازخانه مغان وجود دارد که در آن تابوت سنگی بزرگی نهاده شده است و باور مردم بر آن است که بقایای پیکر آنها از کلیسای ایاصوفیه به این کلیسا در میلان آورده شده است.می‌توان در زیرزمین بیشتر کلیساهای تاریخی اروپا، از جمله کلیسای بزرگ کلن، باقی مانده نیایشگاه‌های میترایی را یافت. سبب شهرت کلیسای بزرگ کلن در دنیای مسیحیت، گذشته از بزرگی آن (زیربنای تقریبی 7914 متر مربع)، تابوت طلایی می‌باشد که در آن اسکلت سه پادشاه مقدس یا مغ‌های مقدس مشرق زمین قرار دارد.اسکلت‌ها را اسقف اعظم راینالد فون داسل در سال 1164 مسیحی از شهر میلان ایتالیا به کلن آورد.در سال 1225 بخاطر تعداد روز افزون زواری که برای زیارت مغ‌های مقدس به این نیایشگاه می‌آمدند، خواستند تا نیایشگاهی بزرگ بسازند و به سبب جنگ و درگیری داخلی این کار نزدیک ششصد سال به درازا کشید و در هزار و هشتصد و هشتاد کار ساختمان پایان گرفت.در سال هزار و نهصد و پنجاه و دو اپرایی توسط جیان کارلومینوتی برای تلویزیون به زبان انگلیسی نوشته شد به نام امال و میهمانان شبانه. ماجرای زندگی یک پسر بچه فلج به نام امال که با مادرش در کلبه‌ای حقیر زندگی می‌کند و سه پادشاه مجوس را که برای تقدیم هدایا به مسیح نوزاد ، عازم بیت‌لحم هستند به خانه خود پناه می‌دهد. مادر ستمدیده و بی‌نوای امال در اثر وسوسه شیطان در صدد بر‌می‌آید که قسمتی از هدایای گرانبهایی را که سه مجوس برای تقدیم به نوزاد به ارمغان می‌برند برباید و به فرزندش بدهد ولی دزدی‌اش فاش می‌شود. سه مجوس که به بی‌نوایی او پی می‌برند او را می بخشند. امااز روی ساده‌دلی،چوبهای زیر بغلش را توسط ایشان برا‌ی نوزاد می‌فرستد. معجزه‌ای رخ می‌دهد و امال شفا می‌یابد.منوتی در مقدمه این اپرا که برای کودکان نوشته توضیح می‌دهد که در ایتالیا پاپانویل وجود ندارد و به جای او سه پادشاه برای اطفال خوب هدیه و تعارف می‌برند. ملکیور ایرانی به صورت پیر‌مردی با ریش بلند و سفید و کاسپار درچهره مردی کر و خل وضع برایشان ظاهر می‌شود.در سال هزار و هشتصد و نود و یک نیز اپرایی با نام مجوس در پنج پرده و شش تابلو توسط ژول ماسنه فرانسوی تنظیم شده است. موضوع این اپرا داستان جنگ بین ایرانیان و تورانیان در سرزمین باختر یا بلخ است.در کلیسای نتردام در پاریس که از بناهای باشکوه سده دوازدهم میلادی و یکی از شگفتی های معماری گوتیک است، صحنه‌ای از این واقعه، با مجسمه، نشان داده شده است. درورودی کلیسای شهر اولم در جنوب آلمان نیز صحنه دیگری از این واقعه تصویر شده است. در شهرشانتی‌یی واقع در شمال پاریس ، که از کاخهای زیبای تابستانی‌است وموزه آن دارای آثار بسیار گرانبهاست ، تصویری از ملاقات سه مجوس با یکدیگر تحت عنوان ساعات بسیار گرانقدر موجود است. تصویر دیگری از سواری سه مجوس بر اسب،‌تحت عنوان سواری در کاخ معروف به ریکاردی در شهر فلورانس هست که در‌آن سه مجوس و همراهانشان در لباس سلاطین مدیسی دیده می‌شوند.در موزه متروپولیتن نیویورک نیز تابلویی با نام ستایش پادشاهان اثر هیه رونیموس بوش موجود است. الساندو بوتیچلی نقاش مشهور و برگزیده‌ایتالیا که آثار نقاشی‌اش از مریم و وقایع مذهبی، در جهان معروف است نیز تابلویی به نام ستایش مجوسان که در گالری صاحب منصبان در شهر فلورانس نگاهداری می‌شود. روبنس نقاش مشهور فلمان که آثارش از دیدگاه طرح و رنگ‌آمیزی و قدرت و غنای تخیل در جهان مشهور است نیز تابلویی تحت همین عنوان ستایش مجوسان از خود باقی گذاشته که در موزه لوور پاریس است. رافایل نقاش شگفت انگیز رنسانس نیز تابلویی در باره‌ی شاهان مجوس دارد که در برلن نگه داری میشود.برناردینو لویی‌نی که از شاگردان معروف لیوناردو داوینچی بوده و در نقاشی فرسک سر آمد این طبقه از هنرمندان است نیز تابلویی با همین نام دارد که در موزه لوور است.درفرانسه در شهری به نام تروا کوچه‌ای به نام سه پادشاه هست که گوستاو فلوبر در رمان خود موسوم به مکتب عشق در فصل دوم از آن یاد می‌کند.در زمینه ی ماجرای دیدار مغان شرقی یا پارسی با مسیح تازه به دنیاآمده، تفسیرهای فراوان وگوناگونی وجود دارد. از جمله آن‌که دنیای مسیحیت خواسته تا پذیرفته شدن مسیح را در میان خردمندان، پادشاهان و مغان پارسی و شرقی نشان دهد.اما باید به برآمدن مسیحیت از آیین مهر در دوران اشکانی توجه کرد. ستاره‌ی بیت اللحم و آمدن مغان به دیدار مسیح را می‌توان در آیین مهر به خوبی دید:نیاکان ما شب آخر پاییز را شب زایش مهر و یا زایش خورشید می‌نامیدند و جشن باشکوهی بر پا می‌کردند و رسم بر این بود که به تپه‌ای می‌رفتند و با لباس نو، طی مراسمی از آسمان می‌خواستند که آن رهبر بزرگ را برای رهایی آدمیان گسیل دارد. زیرا باور داشتند که نشانه شب یلدا، ستاره‌ای است که بالای کوهی به نام کوه پیروزی پدیدار خواهد شد و همراه موبد بزرگ نیایشی می‌خواندند که هنوز بخشی از آن در بهمن یشت برجای مانده است:آن شب که سرورم زایدنشانه‌ای از ملک آیدستاره از آسمان بباردهمان گونه که رهبرم درآیدستاره‌اش نشان نمایددر پایان بر این گمانم که سپاس و نیایش شاهزادگان اشکانی و مغان ایرانی بر ایزد مهر است که در آیین مسیح بدین گونه درآمده است.; task = view & amp ; id = 353Date : Sunday June 27th2010 17 : 53
تاریخ دست ساز یه جمله معروفی هست که میگه: تاریخ رو همیشه فاتحان می‌نویسند!از گیر و گرفت‌های فلسفی این جمله که بگذریم حقیقت اینه که به تعداد افرادی که در یک واقعه حضور داشتند(و گاهی حضور هم نداشتند حتی!) روایت‌های مختلفی از اون اتفاق وجود داره که شنیدن هر کدوم از آنها میتونه جهت‌گیری‌های کاملا متفاوتی رو برای مخاطب به دنبال داشته باشه. اما نکته‌ای که در مورد تاریخ وجود داره اینه که همیشه یه روایت هست که تبدیل به روایت غالب میشه و اکثر مردم اون رو به‌عنوان حقیقت می‌پذیرند. در واقع تاریخ اون چیزی نیست که دقیقا اتفاق افتاده بلکه قضاوت و روایت امروز ما از اون ماجراست که برای ساختنش فقط یه راه وجود داره: رسانه!!تاریخ اون چیزی نیست که دقیقا اتفاق افتاده بلکه قضاوت و روایت امروز ما از اون ماجراسترسانه در هر دوران مصادیق خاص خودش رو داشته اولین تاریخی که از زمان ایران باستان و هخامنشیان به دست ما رسیده نوشته هردوت تاریخ‌نویس یونانی است. روایتی که هردوت از ایرانیان که در آن زمان بزرگ‌ترین دشمن یونان به‌حساب میومدند، ارایه میدهد. به علت نبود روایت تاریخی دیگر (شما بخونید رسانه) و همین‌طور سقوط هخامنشیان توسط اسکندر یونانی (این رو هم بخونید صاحبان قدرتمند رسانه) تبدیل به روایت غالب میشه ولی آیا می‌تونیم ادعا کنیم که کاملا مطابق حقیقته؟ در جایی از تاریخ، هردوت مدعی میشه که کوروش پس از فتح لیدی تصمیم به سوزاندن کرزوس و چهارده جوان لیدیایی داشت در حالی که مطالعات انجام‌شده امروزه ثابت می‌کند که ایرانیان آتش رو عنصری مقدس می‌دونستند و اون رو با سوزاندن افراد آلوده نمی‌کردن و همچنین ایرانیان هیچ وقت آیین قربانی کردن انسان رو که یه رسم غربی بود نپذیرفتند. امثال همین بازنمایی‌ها باوجود اینکه از طریق شواهد تاریخی قابل رد شدن هست اما به دلیل تبدیل شدن به روایت غالب تصور مردم خصوصا در جوامع غرب رو شکل داده و زمینه ساخت بسیاری از فیلم‌ها در مورد وحشی‌گری ایرانی‌ها شده (مثل فیلم 300 )در زمان حال هم یهودی‌ها با در اختیار داشتن بزرگ‌ترین کمپانی‌های رسانه‌ای جهان (مانند هالیوود) در تحریف تاریخ حسابی سنگ تموم گذاشتند! تحریفات یهودیان در تاریخ به نفع منافعشون به‌قدری زیاد هست که حتی نام بردن همه شون هم غیرممکنه. برای مثال قرن‌ها به عقیده مسیحیان به صلیب کشیده شدن حضرت عیسی به دست یهودیان صورت گرفته بود و این موضوع زمینه‌ساز ایجاد اختلاف و تنفر زیادی بین آنها شده بود. در چنین شرایطی یهودیان که نیاز داشتند افکار عمومی جهان رو به سمت خودشون جذب کنند سعی کردند تا با کمک فیلم‌های زیادی که می‌سازند این واقعه تاریخی رو طور دیگه‌ای نمایش بدهند و در واقع روایت غالب از آن را در ذهن مردم جهان تغییر بدهند. از جمله آنها، میتوان به فیلم پرهزینه بن هور اشاره کرد که در آن یهودیان نه تنها در ماجرای مصلوب کردن حضرت مسیح نقشی ندارند بلکه به ایشون ارادت زیادی دارند و سعی میکنند که از دست رومی‌ها نجاتشون بدهند! این فیلم در حالی به مردم دنیا نمایش داده میشه که با عقیده و تاریخی که خود یهودیان به‌عنوان حقیقت قبول دارن صد و هشتاد درجه متفاوته. در حقیقت صاحبان رسانه تاریخ رو روایت نمی‌کنند آنها تاریخ رو آنطور که می‌پسندند میسازند، آن هم در کمال رضایت و خرسندی! مریم امام | مدال آور المپیاد سواد رسانه‌ای
بلوچستان کجاست؟ بلوچستان اسم سرزمینی در جنوب شرقی ایران و شمال دریای عمان و اقیانوس هنده که امروزه بین سه کشور پاکستان، ایران و افغانستان قرار گرفته. بلوچستان با وسعتی در حدود 700 هزار کیلومتر مربع، محل زندگی قوم بلوچ، یکی از قدیمی‌ترین اقوام ایرانیه. از اونجایی که عبارت "بلوچستان کجاست" یکی از پرتکرارترین چیزهاییه که توی گوگل در مورد این منطقه جستجو می‌شه، تصمیم گرفتم قبل از این که برم سراغ داستان‌های سفر بلوچستان، به صورت مختصر راجع به تاریخ و جغرافیای این منطقه توضیح بدم. لطفا تا آخر این مقاله با من همراه باشید.حدود بلوچستان بزرگ، متشکل از بلوچستان ایران، افغانستان و پاکستانبلوچستان کجاست؟بلوچستان منطقه‌ای در جنوب شرقی ایران و محل زندگی قوم بلوچه که امروزه بین سه کشور پاکستان، ایران و افغانستان قرار گرفته. بلوچستان ایران که بخش اعظم استان سیستان و بلوچستان رو تشکیل می‌ده، از شمال به شهر زابل و از غرب به شهر بم، جیرفت و بندر جاسک ختم می‌شه و به بلوچستان غربی معروفه. بلوچستان شرقی یا بلوچستان پاکستان که بزرگ‌ترین ایالت پاکستانه، از بندر کراچی تا مرز ایران رو شامل می‌شه و در نهایت بلوچستان شمالی، قسمت جنوبی کشور افغانستانه که از ایالت‌های نیمروز و هلمند در جنوب شهر قندهار تشکیل شده.بلوچستان از دو قسمت سرحد و مکران تشکیل شده که به ترتیب اسم نیمه‌ی شمالی و جنوبی این سرزمینه.تاریخ بلوچستانتوی تمام منابع قدیمی به جای بلوچستان، نام مکران اومده و این طور که به نظر می‌رسه، کلمه‌ی بلوچستان از حدود قرن 18 میلادی برای اشاره به این نواحی مورد استفاده قرار گرفته. با این وجود این منطقه از زمان ساسانیان تا به امروز محل زندگی مردم بلوچ بوده. مردمی که تا حدود 100 سال گذشته، اکثرشون به صورت عشایری و طایفه‌ای زندگی می‌کردن.فردوسی توی شاهنامه بارها به مردم بلوچ به عنوان یکی از اقوام ایرانی اشاره می‌کنه. این طور که به نظر می‌رسه، بلوچ‌ها در زمان‌های خیلی دور در شمال غربی ایران و در نزدیکی دریای خزر زندگی می‌کردن که شباهت زبان بلوچی با بقیه‌ی زبان‌های شمال غربی ایران از جمله گیلکی، تالشی و کردی این فرضیه رو تایید می‌کنه.مهاجرت بلوچ‌ها از شمال به جنوبدر زمان پادشاهی خسرو انوشیروان یکم ساسانی، تعدادی از اقوام ایرانی، من جمله بلوچ‌ها بر علیه حکومت مرکزی دست به شورش می‌زنن که نتیجه‌ی این شورش، کشته شدن هزارها نفر از بلوچ‌ها و تبعید باقی اون‌ها به جنوب شرق ایران و نزدیکی شهر کرمانه. البته لازم به ذکره که به خاطر نبودن تاریخ مکتوب، تمام این‌ها فرضیاتیه که مورخ‌ها با استفاده از شواهد موجود بهش رسیده‌ن. برای مثال، زبان‌شناس‌ها با مطالعه‌ی زبان‌های مناطق ایران، متوجه شده‌ن که توی مسیر احتمالی مهاجرت بلوچ‌ها از شمال غرب به جنوب شرق ایران، رد پای زبان بلوچی دیده می‌شه و همین امر، این فرضیه رو تقویت می‌کنه که بلوچ‌ها در دیرباز ساکن شمال غرب ایران بوده‌ن و بعدها (احتمالا در زمان ساسانیان) به نزدیکی کرمان مهاجرت کرده‌ن.حکومت خانات کلاتیکی از نکات جالب توجه در تاریخ بلوچستان، حکومت خانات کلاته. در حدود قرن 15 و 16 میلادی، بلوچ‌ها برای اولین بار حکومتی مستقل به مرکزیت شهر کلات، واقع در پاکستان کنونی تشکیل دادن و تا اواخر قرن بیستم، به بخش بزرگی از بلوچستان حکومت کردن. اگرچه سیطره‌ی حکومت خانات، گاها به بخش‌هایی از بلوچستان ایران هم می‌رسید، اما بخش اعظم این حکومت در قسمت بلوچستان پاکستان قرار داشت که در سال 1955 ، منحل و بلوچستان شرقی به خاک پاکستان ضمیمه شد.مهم‌ترین شهرهای بلوچستانزاهدان، مرکز استان سیستان و بلوچستان، بزرگ‌ترین شهر بلوچستان ایرانه. سراوان، ایرانشهر، خاش، چابهار، سرباز و قصرقند شهرهای دیگه‌ی بلوچستان ایران هستن. در پاکستان، شهرهای کویته، گوادر، کلات، پنجگور و تربت مهم‌ترین شهرهای بلوچستانن.
چرا تاریخ بیهقی بخوانیم؟ تاریخ بیهقی را اولین بار در داستان "بر دار کردن حسنک وزیر" در کتاب ادبیات دبیرستان خواندم. بعد از آن تا چند هفته تمام جزییات قصه را، انگار که در یک فیلم سینمایی دیده باشم، از جلوی چشمم می‌گذراندم. با وجود عاقبت تلخ حسنک، شیرین‌ترین درسی بود که تا آن موقع خوانده بودم.لاجرم چون سلطان پادشاه شد این مرد بر مرکب چوبین نشست و بوسهل و غیر بوسهل درین کیستند، که حسنک عاقبت تهور و تعدی خود کشید.می‌توان تجربه و مهارت و تیزبینی بیهقی را در پس تمام جملات او دید. ارزش و جایگاه واقعی بیهقی شاید بعد از مدت‌ها برای جامعه ما روشن شود. کتابی که می‌تواند آموزشگاه نویسندگی ما باشد. چنان که محمود دولت آبادی، ابوالفضل بیهقی را استاد خود در نویسندگی می‌داند.تاریخ بیهقی یا تاریخ مسعودی نام کتابی نوشته ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی است که موضوع اصلی آن، تاریخ پادشاهی مسعود غزنوی و دودمان غزنوی است. این کتاب علاوه بر تاریخ غزنویان، قسمت‌هایی درباره صفاریان، سامانیان و دوره پیش از برآمدن و پادشاهی محمود غزنوی دارد. نسخه اصلی کتاب حدود 30 جلد بوده و از این کتاب امروزه مقدار کمی (حدود پنج مجلد) بر جای مانده‌است. کهن‌ترین کتابی که از تاریخ بیهقی یاد کرده‌است، تاریخ بیهق اثر ابوالحسن بیهقی بوده‌است که پس از شرح حال ابوالفضل بیهقی، از کتاب او نیز یاد کرده‌است.ادامه مطلب
واکاوی ایده‌ی ایران: رویکردی برخاسته از دل تجربه ملی و بازاندیشی جهان مدرن وقتی از ایده‌ی ایران صحبت می‌کنیم، از یک تمدن صحبت می‌کنیم. تمدنی که در این پهنه از کره‌ی خاکی بر اثر زیست مشترک میلیون‌ها انسان و در فرایند یک تاریخ طولانی شکل گرفته‌است. مساله‌ی ملی ما در حال حاضر در ایران این است که با سه وجدان پاره‌پاره روبه‌روییم. حال آن‌که توسعه ملی نیازمند هم‌گرایی این سه ساحت است. بی‌گمان، بدون سازگاری درونی و بازخوانی و بازآفرینی مفهوم ایران امکان رشد و بالندگی محدود است. مسیر ذهنی طی شده توسط من از تصدی پست‌های اجرایی و تصور بسیار ساده از توسعه و فقرزدایی آغاز می‌گردد. بعدها با جان سختی مشکل و مساله‌های ملی متوجه شدم که ما با یک مفهومی فراتر از تصمیم‌های اداری مواجه هستیم. در این سفر تجربی با بازاندیشی در باره مفهوم سیاست‌گذاری ملی و جان‌مایه‌های توسعه و تامل و آشنایی با تجربه‌های ملی و بین‌المللی به این نتیجه رسیدم که ما به عنوان ملت ایران نیاز به بازخوانی مفهوم ایران به مفهوم یک تمدن داریم. از این رو، از عنوان ایده‌ی ایران سود می‌جویم. این ایده یک رویکرد مبتنی بر بازتعریف عناصر همبستگی درون ملت ایران است نه به مفهوم یک پروژه. در این گفت‌وگو طرح‌واره کلی این ایده عرضه می‌شود.فیلم کامل مصاحبه را در زیر می‌توانید ببینید مهمان این برنامه از سلسله گفت‌وگو‌های دیدار، چهره سیاسی است که در بین سیاست‌مداران ایران ویژه است. ایشان فعالیت سیاسی‌اش را از طیف اصول‌گرایی شروع کرد و بعد به سمت طیف تحول‌خواه و اصلاح‌طلب آمد. او همین‌طور فعالیت اجرایی‌اش را در سمت‌های اصلی اجرایی کشور ادامه داد و بعد در حوزه اندیشه و ساحت نظر، فعالیت کرد. در خدمت دکتر آخوندی هستیم. کسی که در رزومه پربار و طولانی‌اش معاونت سیاسی وزارت کشور، رییس بنیاد مسکن، قایم‌مقام مدیریت صداوسیما، وزیر مسکن و شهرسازی و وزیر راه و شهرسازی را جای داده است. اما طی چند سال اخیر اگرچه ما ایشان را در یکی از اجرایی‌ترین و عمرانی‌ترین وزارتخانه‌های این کشور دیدیم، ولی وقتی به گفت‌وگوها، سخنرانی‌ها و نوشته‌هایشان رجوع می‌کنیم، می‌بینیم که بیشتر در حوزه نظر و در تبیین ایده ایران، فعال بوده است چیزی که محور بحث و گفت‌وگوی امروز ما است.آقای دکتر خیلی خوش آمدید.ممنون منتهی لازم است توضیح بدهم اینکه گفتید از اصول‌گرایی شروع کرده‌ام، درست نبود. چون من معاون آقای ناطق بوده‌ام، تصور می‌شود که من اصول‌گرا بوده‌ام. البته من هیچ‌وقت عضو سازمان اصلاح‌طلبی هم نبوده‌ام بنابراین هر دو درست نیست.ما شما را مخصوصا در سال 1388 به‌عنوان چهره اصول‌گرای ستاد مهندس موسوی می‌شناسیم.به هر حال از جهت وابستگی ممکن است اصول‌گرا‌ها اعتراض کنند که دارید فردی را به ما نسبت می‌دهید که هیچ‌گاه هم‌جنس ما نبوده است. اگر هم اعتراض کنند حق دارند، چون هیچ‌گاه همجنس‌شان نبوده‌ام.ایده ایران که شما مدت‌هاست پیگیری می‌کنید و مطرح می‌کنید از ایده ایران شهر منشعب شده است، همان‌طور که خودتان هم تبیین می‌کنید. ایده ایران شهر در واقع مفهومی نظری است که خیلی از اندیشمندان مطرح کرده‌اند و بعضا این ایده‌ها با هم در تضاد هم هستند. شاید مشهورترین‌شان دکتر طباطبایی باشد که بحث ایران شهر را مطرح می‌کند. از همین ایران شهر شروع کنیم. چرا شهر به‌عنوان پسوند ایران شهر آمده است؟ می‌دانیم که در فلسفه یونان شهر تعریف ویژه خودش را دارد. مفهوم شهر در ایران شهر به چه معنی است؟اینجا ایران شهر به مفهوم یک سرزمین است و به مفهوم یک آبادی و یا سکونت‌گاه نیست. ما در واقع وقتی از ایران شهر صحبت می‌کنیم، از یک تمدن صحبت می‌کنیم. تمدنی که در طول تاریخ شکل گرفته است. ایران شهر هم از نظر من یک صورتی از ایده ایران در زمان خودش است. من اساسا به مفهوم پدیدارشناسی اعتقاد دارم و با رویکرد پدیدارشناسی به مفهوم تمدن نگاه می‌کنم لذا این تمدن در مقاطع مختلف می‌تواند در واقع صورت‌های مختلفی داشته باشد. تمدن به این مفهوم نیست که یک باکس بسته است که ورودی و خروجی نداشته باشد. مرتب با تحولات جهان و تحولات پیرامونی ارتباط دارد. هم ورودی دارد و هم خودش را بازتعریف می‌کند لذا وقتی از مفهوم ایران شهر صحبت می‌کنید، از یک صورتی از ایده ایران در یک مقطع تاریخی مشخص صحبت می‌کنید. ولی این صورت می‌تواند در فرایند تاریخ و در مواجهه با تحولات تاریخی صورت‌های دیگری هم بگیرد و خودش را مرتب بازتعریف کند و بتواند برای یک سرزمین امکان صلح و امید اجتماعی را ایجاد کند.شما از یک روند تمدنی و یک روند تاریخی یاد می‌کنید که ایده ایران طی آن مدام بازتعریف می‌شود. در آن چیزی که شما می‌نویسید سه برهه را نام می‌برید برهه اول زمانی است که فردوسی ایده ایران را بازتعریف کرده است. برهه دوم در زمان صفویه مجددا ایده ایران یک نقطه عطف پیدا می‌کند. برهه سوم هم حال حاضر است که معتقد هستید بر اساس نیاز کنونی باید این ایده تبیین شود. اما این تاریخ که شما اشاره می‌کنید پر از گسست است. یعنی پر از تحولاتی است که ما می‌بینیم ممکن است ایران قبل و بعدش چندان باهم همخوان نباشد. کاملا چهره‌اش تغییر کرده است. مثلا ایران پیش از اسلام و ایران پس از اسلام شاید دو ایران مختلف است. می‌شود از دل این هزاره‌ها که مفهوم ایران وجود داشته و البته تا به امروز هم باقی‌مانده است، به یک ایده واحد و متشکل رسید؟اصلا نیاز نیست به یک ایده واحد و متشکل برسیم. این تقسیم‌بندی شما به پیش از اسلام و پس از اسلام، کفایت نمی‌کند. حتی در پیش از اسلام با چندین ایران مواجه هستیم ایران دوره هخامنشی یک ایران است. ایران دوره اشکانیان به شدت مت ثر از یونان است. ایده ایران دوره ساسانی یک ایده‌ای است که ایران به شدت در آن از نظر قدرت سیاسی و قدرت مذهبی یکپارچه شده است. پس از اسلام دوباره ایران با یک تحول بسیار بزرگ مواجه می‌شود ولی همچنان ایران، ایران باقی می‌ماند و مجددا خودش را بازتعریف می‌کند. دوباره در فرایند‌های تاریخی می‌بینیم که به‌تدریج ایران می‌تواند از زیر قیمومیت خلفا خارج شود و مجددا ایران به‌عنوان یک دولت مستقل خودش را بازتعریف کند و قطعا اندیشمندان بزرگی در این بازتعریف‌ها نقش داشته‌اند. پس از اسلام، مشخصا فردوسی به‌عنوان کسی که ایرانی مسلمان است، نقش بسیار تعیین‌کننده‌ای در بازتعریف ایران در تضارب تمدن ایران پیش از اسلام و آموزه‌های اسلامی داشت و توانست مجددا یک ایده‌ای از ایران را در مقطع خودش ایجاد کند و یک رویای ملی برای ایرانیان بسازد که آن رویای ملی نقش بسیار مهمی در ایجاد همبستگی ملی در قرون پنجم و ششم و هفتم در ایران داشت. باز می‌بینید در دوره صفویه هم مجددا به‌نوعی ایده ایران بازتعریف می‌شود. شما وقتی راجع‌به ایده ایران صحبت می‌کنید، از یک پدیدار تاریخی صحبت می‌کنید. از یک موضوع استاتیک صحبت نمی‌کنید. ایده ایران در واقع فرآیند و فراگشت تعریف و بازتعریف‌های مجدد ایران است. البته هر زمان ایران توانسته است خودش را بازتعریف کند، دوران رشد و تعالی را طی کرده است و هر وقت ایران نتوانسته خودش را بازتعریف کند، دچار فرسایش و روند نزولی شده است. مشکلی که ما مشخصا بعد از دوره مدرن داریم و هنوز نتوانسته‌ایم ایده ایران را بازتعریف کنیم. در واقع ما ایران را در حال حاضر با سه وجدان پاره‌پاره داریم. یعنی وجدان اسلامی، وجدان ایرانی و وجدان مدرن لذا وقتی می‌خواهیم اتفاقات و مسایلی را که رخ می‌دهد صورت‌بندی کنیم و نهایتا در حوزه اجرا برایشان سیاست‌گذاری کنیم آخر کار با هر کدام از این وجدان‌ها بخواهیم مسیله را صورت‌بندی کنیم یک پاسخ می‌گیریم. چون این پاسخ‌ها کاملا در تعارض است، لذا شما در آخر کار نمی‌توانید یک سیاست یکپارچه‌ای از داخل مجموعه موجود در بیاورید. به همین خاطر است که من الآن می‌گویم اصلی‌ترین مسیله ما ایران است. شما ممکن است در حوزه مشکلات اجرایی ایران ده‌ها مسیله را از مسایل روز مثل تورم مثال بزنید. همین مسیله تورم به ظاهرا هیچ ربطی به ایده ایران ندارد. تورم یک مسیله صددرصد تکنیکی است. در علم اقتصاد نهایتا همه تکنیک کنترل تورم را بلد هستند. اما چرا در ایران 50 سال است که تورم داریم؟ آیا در ایران اقتصاددانانی که تکنیک کنترل تورم را بلد باشند، نداشته‌ایم؟ میانگین تورم ما در این 50 سال چیزی حدود 19 درصد است. رقم وحشتناکی است. این به معنای تداوم بسیار بلندمدت فقیر شدن مردم و در واقع شکاف طبقاتی و ایجاد یک نوع الیگارشی بسیار وحشتناک است. چرا نمی‌شود راجع‌به تورم تصمیم‌گیری کرد؟ تکنیکش را که همه بلد هستند، اما وقتی شما می‌خواهید راجع‌به تورم سیاستگذاری کنید، در آخر وارد یک بستر می‌شوید که در آن بستر سیاسی باید این سیاست‌گذاری صورت بگیرد. در آن بستر سیاسی که وارد می‌شوید می‌بینید هرکسی آن را به یک طرف می‌کشد. یعنی یکی از طرف ناسیونالیسم می‌کشد، یکی از طرف حوزه مدرن می‌کشد، یکی از حوزه اسلامی می‌کشد و در آخر کار هرکسی راجع‌به تورم صحبت می‌کند هیچ اتفاقی نمی‌افتد. علتش این است که شما برای مسیله تورم در نهایت باید بتوانید که مسیله رشد نقدینگی را حل کنید. حل رشد نقدینگی به مسیله بدهی دولت ربط دارد. بخواهید بدهی دولت را حل کنید باید بر هزینه‌هایی که قدرت‌های سیاسی بر مردم بار می‌کنند، مسلط بشوید. شما اگر بخواهید وارد کنترل هزینه هر یک از این منابع قدرت در ایران بشوید، اصلا ورود شما امکان‌پذیر نیست. اینجاست که با یک امتناع سیاست‌گذاری مواجه می‌شوید. تورم فقط یک نمونه است. شما می‌توانید راجع هر مسیله دیگری وارد بحث شوید. برای اینکه بتوانید سیاستگذاری بکنید، تقلیل سیاست به مدیریت بزرگ‌ترین فاجعه‌ای است که در ایران رخ‌داده است. به‌محض اینکه خواستید سیاست‌گذاری بکنید، برای سیاست‌گذاری نیاز دارید یک نظام ارزشی داشته باشید. یک نظام راهنما می‌خواهید. آن سیاست شما در یک محیط مکانی صورت می‌گیرد. آن سیاستگذاری شما در یک مختصات تاریخی صورت می‌گیرد. وقتی بخواهید مسیله را با سیاست‌گذاری و مختصات تاریخی و مکانی ارتباط دهید، نیاز به یک ایده منسجم دارید که در آن ایده منسجم نتیجه سیاست‌گذاری مورد تعارض قرار نگیرد. شما هر مسیله‌ای را که در ایران مطرح کنید، راه‌حل‌ها مورد تعارض است.آیا این مسیله مختص ایران است؟ چون بقیه کشور‌ها احتمالا با همین سه ساحت وجدانی طرف هستند.خیر، این‌گونه نیست. من نمی‌خواهم خیلی وارد بحث‌های روز شوم. مثلا بحث بازگشایی مدارس را در نظر بگیرید. آیا مسیله بازگشایی مدارس فقط مسیله ایران بود؟ آیا هیچ کشوری به‌اندازه ما دچار تعارض شد؟ چرا ما این‌قدر دچار تعارض شدیم؟ اصلا چرا در ایران نمی‌توانید هیچ مسیله‌ای را جمع کنید. هر مسیله‌ای را مطرح کنید، با وجدان سه پاره مواجه می‌شود و این وجدان سه پاره فقط می‌تواند خلق تعارض کند. نمی‌تواند شما را به سمت همبستگی ملی هدایت کند. شما نیاز به یک ایده‌ای دارید که بر اساس آن ایده بتوانید همبستگی ملی ایجاد کنید و سرمایه اجتماعی خلق کنید. این مسیله بنیادی‌ترین مسیله است. ممکن است در ظاهر هیچ‌کس این را نبیند. مثلا گفته شود راه‌حل‌های تورم مشخص است. نظریه پولی و نظریه مالی وجود دارد. من هم با این گفته مخالف نیستم، اما چرا 50 سال است این مسیله حل نمی‌شود؟!عده‌ای از اندیشمندان حوزه سیاست نظریه‌های ساختاری را مطرح می‌کنند و می‌گویند، چون ساختارمان معیوب است، کارگزاران نمی‌توانند ایده‌هایی که از قبل هم طراحی شده و مدلش وجود دارد، پیش ببرند. شما دارید در واقع یک ساحت دیگر را مطرح می‌کنید و می‌گویید چرا ما نتوانستیم یک ساختار منسجم کارا شکل دهیم؟بله، من می‌گویم نظریه ساختاری کاملا درست است. ولی آیا ساختار یک مفهوم ثابتی است؟ خود ساختار هم در فرایند تاریخی دایم دچار تغییر و تحول می‌شود. کسانی که بحث ساختار را مطرح می‌کنند کاملا درست می‌گویند. ولی مسیله ساختار این است که آیا شما امکان ساخت‌یابی مداوم دارید یا خیر؟ اگر شما مسیله ساختار را به‌عنوان یک جبرگرایی مطرح کنید که حرفی نیست و در واقع می‌گویید ما محکوم به فنا هستیم. اما اگر ساختار را به مفهوم یک پدیده تاریخی در نظر بگیرید که خود ساختار در مواجهه با اتفاقات تاریخی مرتب خودش را بازتعریف می‌کند، آن‌وقت ساختار می‌شود یک پدیدار تاریخی، ولی این ساختار چگونه خودش را بازتعریف می‌کند؟ اجازه دهید به‌گونه‌ای دیگر موضوع را مطرح کنم. یک تعریف ساختار، قرارداد اجتماعی است. یعنی ما بر اساس یک قرارداد اجتماعی یک ساختار را داریم که در این ساختار ارکان قدرت و نحوه جریان امور و تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری مشخص هستند. به‌محض اینکه این حرف را زدید آیا قرارداد اجتماعی ما قرارداد اجتماعی است که از امروز تعریف می‌کنیم؟ یعنی روز صفرش امروز است؟ مثل اینکه یکی از آقایان در مجلس شورای اسلامی اول گفت امروز 1 / 1 / 1 است. یا این قرارداد اجتماعی ما اصلاحیه‌ای بر قرارداد‌های قبلی است؟قطعا مدل دوم است.به‌محض اینکه گفتید این قرارداد اجتماعی امروز ما اصلاحیه‌ای بر قرارداد‌های قبلی است، مفهومش این است که باید قرارداد‌های قبلی را بدانید و بدانید کدام بخش از قرارداد را می‌خواهید اصلاح کنید. در غیر این صورت نمی‌توانید قرارداد فعلی را اصلاح کنید. از نظر من بزرگ‌ترین نقدی که به مشروطه ایرانی وارد می‌شود، همین مسیله است. یعنی در مشروطه گفتند از امروز حاکمیت قانون را قبول داریم. این حرف درستی است و حاکمیت قانون بزرگ‌ترین دستاورد بشری است. اگر ما می‌گوییم که از امروز می‌خواهیم قرارداد اجتماعی را عوض کنیم و این قرارداد اجتماعی ما مبتنی بر حاکمیت قانون است، کدام بخش از قرارداد اجتماعی دوره قبل را داریم اصلاح می‌کنیم؟ آن قرارداد قبلی ممکن است نقاط قوت و ضعفی داشته باشد و یا برای شما تعهدات زیادی ایجاد کرده باشد. مگر شما می‌توانید بگویید که من از امروز به تعهدات قبلی خودم پایبند نیستم، چون امروز من قرارداد اجتماعی جدیدی امضا کرده‌ام. اصلا این‌گونه نیست، می‌خواهد هر ایدیولوژی‌ای باشد. بگویید از امروز قانون ما اسلام است. خب من می‌توانم بگویم از امروز قانون ما اسلام است و ما نیاز به مجلس شورای اسلامی، نیاز به قانون‌گذاری و هیچ‌چیز دیگری نداریم! اما آیا واقعا من می‌توانم چنین حرفی بزنم؟ تمام کسانی که این حرف را زدند در آخر کار به یک هرج‌ومرج مطلق رسیده‌اند. یا مثلا بگوییم از امروز قرارداد اجتماعی ما لیبرالیسم یا مارکسیسم است. فرقی نمی‌کند شما هر چیزی را مثال بزنید در آخر کار این قرارداد اجتماعی شما اصلاحیه‌ای بر قرارداد‌های قبلی است لذا من می‌گویم نمی‌توان از تاریخ و یا مکان فرار کرد. شما اگر بخواهید از مکان و زمان فرار کنید، شاید به‌ظاهر بتوانید اما در آخر کار زمان و مکان بر شما محیط است و شما بر آن محاط و در آخر نمی‌توانید کاری بکنید. باید ببینید که در این فراگشت تاریخی کجا قرار می‌گیرید. اگر نفهمید در کجا قرار می‌گیرید، فقط می‌توانید خودتان را تخریب کنید و به بیراهه می‌روید.ما یک سری مفاهیم مدرن داریم که در تمام کشور‌های دنیا وقتی به قرارداد‌های تاریخی‌شان رجوع می‌کنیم، این مفاهیم شکل نگرفته بود و از یک جایی به بعد این مفاهیم شکل‌گرفته است. شما خودتان در مطالبی که در ذیل ایده ایران نوشته‌اید مثلا مفهوم شهروند خیلی مورد ت کید شما است. درصورتی‌که ما نه در ایران باستان چندان تعریفی از شهروند داشتیم و در اسلام به این معنا شهروند امت تعریف می‌شود نه شهروند. شاید بتوان گفت اصولا شهروند یک تعریف مدرن است که در سیاست مدرن جای پیدا کرده و اهمیت یافته است. ما برای اینکه مثلا بتوانیم شهروند شکل بدهیم و بعد به سراغ دولت - ملت‌سازی برویم، چطور می‌توانیم از تاریخ طولانی که ایران طی کرده به چنین مفهومی برسیم؟خیلی مثال خوبی است. تمام بحث من این است که شما وقتی می‌خواهید یک مفهوم مدرن را وارد نظام و ساختار اجتماعی بکنید، در نهایت می‌گویید من با محیط خودم بی‌ارتباط هستم. یعنی در واقع شما الان یک ایرانی دارید که یک صفحه سفید است. در آن صفحه سفید می‌نویسید "به نام خدا، از امروز تمام مردمان ایران شهروند هستند." اما یک وقتی شما یک صفحه نقاشی دارید که باید این شهروند را بر روی این صفحه نقاشی بشناسانید و آن را برجسته کنید. آیا شما می‌توانید این صفحه نقاشی را فراموش کنید؟! شما می‌گویید در ایران ما اصلا مفهوم شهروند نداشتیم، مفهومی به نام رعیت داشتیم. ما در ایران مفهومی به نام حاکمیت ملت نداشتیم ما در اینجا هر چه داشتیم حاکمیت قدرت بود. ما می‌خواهیم دو تا تحول خیلی عظیم در ساختار ایران ایجاد کنیم. من با شما موافق هستم. من به شما می‌گویم وقتی می‌خواهید این تحول را صورت بدهید، گاهی کم حوصلگی می‌کنید و آن ساختار قبلی را نادیده می‌گیرید، آن ساختار قبلی شما را جارو می‌کند و شما را بیرون می‌اندازد. یک زمانی است که شما حوصله می‌کنید و می‌بینید که کجای آن ساختار قدیم را باید نقد تیز کنید. می‌گویید من نمی‌خواهم تمام آموز‌ه‌های تمدنی نظام معرفتی خودم را نابود کنم. من می‌خواهم این مفهوم حاکمیت قانون را که حاکمیت ملت است و در واقع می‌خواهد منبع قدرت را جابه‌جا کند در آن ساختار بگذارم. یک مقدار بحث ما نظری می‌شود، اما چاره‌ای نیست. مارکس می‌گوید منبع قدرت چیست؟ او می‌گوید منبع قدرت سرمایه است. می‌گوید سرمایه و منابع قابل توزیع منبع قدرت است. به این دلیل در اروپا نظام سرمایه‌داری است، چون سرمایه بر ساختارشان حاکم است و نهایتا این سرمایه می‌تواند تمام انسان‌ها را خریدوفروش کند لذا همه چیز به کالا و مبادله تبدیل می‌شود بنابراین سرمایه غالب است و ارزش هم مبادله است بنابراین در نظام ارزشی مبادله، من آنقدری ارزش دارم که نیروی کار من توسط یک سرمایه دار قابل خرید است. پس ارزش انسان به اندازه مبلغی است که یک سرمایه‌دار حاضر است نیروی کار او را بخرد. بعد در مرحله بعدی می‌گوید اصلا خود آن فرد اندازه‌اش به اندازه همان نیروی کارش است و اگر یک رقابت بسیار گسترده‌ای در حوزه نیروی کار باشد، این ارزش به سمت صفر میل می‌کند و در واقع نیروی کار به سمت صفر می‌رود بنابراین قدرت را آنجایی شکل می‌دهد که منابع توزیعی در اختیارش است. وقتی این نظریه را در مورد ایران مطرح می‌کنند می‌بینند که در ایران اینگونه نیست. مارکس فرد باهوشی بوده و وقتی می‌بیند که این تیوری تمام جهان را جواب نمی‌دهد، شیوه تولید آسیایی را مطرح می‌کند و می‌گوید منبع قدرت در این‌ها به نوع دیگری است. یکی از متفکران اخیر به نام آقای گیدنز در نقد مارکس می‌گوید درست است مارکس منبع توزیع قدرت را تعریف کرد، اما به منابع اقتدار توجه نکرد. او می‌گوید ما یک سری منابع اقتدار داریم، مثل ایدیولوژی یا ساختار قومی. در ساختار قومی لزوما رییس قوم منابعی را توزیع نمی‌کند، اما اقتدار دارد. یا در ساختار ایدیولوژیک یا دینی لزوما آن فردی که مرجعیت را دارد منابعی را توزیع نمی‌کند، اما اقتدار دارد بنابراین گیدنز می‌گوید مارکس این موضوع را ندیده است. حال به ایران برگردیم. منابع اقتدار ما در ایران چیست؟ منابع اقتدار در ایران به منابع اقتدارگرایانه بر می‌گردد نه منابع توزیعی. یکی از این منابع ایدیولوژی است. حال ممکن است این ایدیولوژی پیش از اسلام یعنی زردشت باشد یا ساختار قومی است که ساختار‌های قومی می‌تواند منابع اقتدار ایجاد کند. حال شما می‌گویید دوره مدرن است و ما می‌خواهیم این منابع قدرت را از منابع قدرت اقتدارگرا به حاکمیت ملت و شهروند منتقل کنیم. شما می‌خواهید یک اتفاق بسیار بزرگی ایجاد کنید. آیا به صرف گفتن این موضوع این اتفاق انجام می‌شود؟ اگر قرار بود انجام بشود که ما باید در مشروطه به نتیجه رسیده باشیم. چرا انجام نشد؟ مگر در جمهوری اسلامی گفته نشد حاکمیت بر مبنای اراده ملت است، پس چرا انجام نمی‌شود؟ پس ما در یک جایی مانع داریم. من نمی‌گویم که این بد است. بلکه می‌خواهم بگویم که شما چگونه می‌خواهید از این منبع قدرت اقتدارگرای ایدیولوژیک یا قوم گرایانه یا هر نوع اقتداری که در ساختار‌های ایران وجود دارد، به حاکمیت ملت منتقل کنید؟ این نیاز به اندیشه دارد. اگر بگویید که من این را بر اساس نظریه ناسیونالیسم انجام می‌دهم، در نظریه ناسیونالیسم هیچ راهکاری برای انتقال این قدرت وجود ندارد. اگر بگویید این را بر اساس نظریه ایدیولوژیک انجام می‌دهم، در ایدیولوژیک هیچ عنصر مقومی که کمک کند تا انتقال انجام شود، وجود ندارد. اگر بگویید که من دانش و فهم جهانی پیدا کرده‌ام و بر اساس نظریه مدرن انجام می‌دهم، دو نیروی بسیار قدرتمند جلوی شما را می‌گیرد و نمی‌گذارد که شما این حرکت را انجام دهید بنابراین شما نیازمند این هستید که از داخل خود شروع کنید و یک بار دیگر منابع قدرت را از دورن نقد و بازتعریف کنید. برای اینکه بتوانید از درون این کار را انجام دهید، نیاز به یک سری بنیان‌های محکم‌تر از ایدیولوژی و ناسیونالیسم دارید. آن بنیان‌ها، از نظر من تمدن است. زیرا که شما با آموزه‌های تمدنی است که می‌توانید این اتفاق را انجام دهید. در آموزه تمدنی می‌گوید شما باید یک نظام معرفتی داشته باشید که تنوع اقوام، مذاهب و فرهنگ‌ها را در آن بپذیرید. اگر به یک مرحله عقب‌تر برگردید و به آموزه تمدنی برگردید، حال در آموزه تمدنی می‌توانید نقد آموزه‌های تمدنی را انجام دهید. در نقد آموزه‌های تمدنی هیچ دلیلی ندارد که ما بگوییم که اگر تمدن قبلی ما بر مبنای شاه رعیت بوده، خیلی خوب بوده است. ما می‌توانیم آن را نقد کنیم. اما وقتی آن را نقد می‌کنیم، به این مفهوم نیست که تمام بنیان آن ساختار را به هم بریزیم. در آن ساختار ما مبانی معرفتی، نحوه نگاه به جهان، رابطه با هستی، رابطه با طبیعت و رابطه انسان‌ها با یکدیگر را داریم. ما یک سری نظم اجتماعی داریم که بر اساس آن توانسته‌ایم صلح و امید ایجاد کنیم. ما نمی‌توانیم همه این‌ها را دور بریزیم. در نهایت بحث من این است که شما نمی‌توانید به رویی‌ترین مسایل بپردازید. پرداختن به مسایل رویی مانند این است که اقتصاددانان 50 سال است که قصد دارند مسیله تورم را حل کنند. همه هم فرمول آن را بلد هستند، اما هیچ گاه هم نمی‌توانند فرمول آن را اجرا کنند. مانند این است که همه می‌دانند شهروند و حاکمیت و آزادی بسیارخوب است، اما این‌ها هیچگاه جنبه اجرایی پیدا نمی‌کند. من می‌گویم که شما در نهایت، به آموزه‌های تمدنی برگردید. آموزه‌های تمدنی هم هیچ وقت به معنای مقدس انگاری آن نیست چرا که تمدن شما در طول تاریخ ده‌ها بار پوست انداخته است. باید یک بار دیگر پوست بیندازد. اما آن را دور نیندازید. یعنی نمی‌توانید آن را دور بیندازید. اگر شما نظم اجتماعی پیشین را دور بریزید، دچار تعلیق می‌شوید و در آن تعلیق هرج و مرج و آشوب مطلق ایجاد می‌شود.این پوست اندازی که از آن نام می‌برید، در ساحت گفتمانی مطرح می‌شود. ابزار غیرگفتمانی برای پیاده سازی این چیست؟ زیرا به نظر می‌رسد مزیتی که شما برای نظریه ایران قایل هستید نسبت به آن چیزی که دکتر طباطبایی به عنوان ایران شهر بیان می‌کند، این است از ساحت فلسفه فاصله گرفته است و بیشتر به حوزه سیاست ورود کرده و اجرایی‌تر شده است. ما یک نظم مستقر و حاکم داریم. قرار است که ایده ایران با نظم فعلی چه کند؟همان طور که شما گفتید، مسیری که من طی کرده‌ام این است که من از اجراء به ایده ایران رسیده‌ام، نه اینکه از فلسفه به ایده ایران برسم. اساسا من وقتی شروع به کار کردم، این چنین اندیشه‌ای نداشتم. به عنوان عضو شورای مرکزی جهاد شروع کردم. ما آن موقع بر این تصور بودیم که مردم ایران رعیت پادشاه بودند و باید به کمک این رعیت رسید. پیش خود گفتیم باید چه کاری انجام دهیم؟ داس برداریم و به روستا رفته و گندم بچینیم. بعد هم به خاطر اینکه به این روستاییان ظلم نشود، به آن‌ها بگوییم که شورای اسلامی ده تشکیل دهید که بتوانید حق خود را از کدخدا بگیرید.در واقع این ایده تشکیل جهاد بود؟اگر بخواهیم واقع بین باشیم این ایده خیلی ساده بود و خیلی هم بی راه نبود. مگر از یک تعداد جوان انقلابی دانشجو بیش از این انتظار داشتید؟ فکر می‌کردیم که باید رفت و این کار را انجام داد. دانشجویان چپ گرا و مارکسیست هم می‌گفتند که باید به کارخانجات برویم و کارگران را علیه سرمایه‌داران متشکل کنیم. ولی به تدریج متوجه شدیم که داستان به این سادگی که تصور می‌کردیم، نیست. اول اینکه اکثر کدخداها انسان‌های محبوبی هستند و رابطه بسیار تنگاتنگی بین کدخدا و مردم وجود دارد. دوم اینکه ما هنگامی که به ده می‌رویم، تا زمانی که کود و سم و ماشین و بذر و منابع قابل توزیع را توزیع می‌کنیم، محبوب هستیم. ولی اگر به مردم آنجا بگوییم که سر این تیر را بگیرید، تا زمانی که کدخدا اجازه ندهد، کسی کمک نمی‌کند. محبوبیت ما تا آن حدی است که منابع را توزیع می‌کنیم. بعد از آن دیگر محبوبیتی وجود ندارد و به همین جا ختم می‌شود. به تدریج فهمیدیم که داستان پیچیده‌تر است و نظمی در ده وجود دارد که مسایل زمین را از آب و زمین، کاشت و داشت، برداشت، توزیع محصول، صلح و امنیت روستاییان را کدخدا سازمان می‌دهد و همه ما از بیرون آمده‌ایم. آن‌ها با خود می‌گفتند که تا زمانی که ما داس در دست داریم، با ما کاری ندارند و کمک می‌کنند و به ما کود و سم و بذر و ماشین آلات توزیع می‌کنند و این خیلی خوب است. ولی ما در آخر کار نتوانستیم نظم حاکم در روستا را تغییر دهیم و آن نظم در جای خود جان سختی می‌کرد. پس معلوم بود که در جا‌هایی خیلی اشتباه کردیم و جا‌هایی را ندیدیم. به یاد دارم که وقتی قرار بود برنامه اول توسعه را بنویسم، عده‌ای در سازمان برنامه گفتند که ایران باید صنعتی شود. ما در جهاد همه عزا گرفتیم که در کشاورزی باید چه اتفاقی بیفتد و همه دسته جمعی بلند شدیم و به قم نزد آقای منتظری رفتیم و گفتیم که قرار است در ایران فاجعه‌ای رخ دهد و قرار است که ایران صنعتی شود. ایران باید کشاورزی شود و کشاورزی در ایران مسیله مهمی است. نتیجه همه آن نگاه‌ها این شد که امروز کشاورزی ما طوری شد که اگر با این همه مشکلات نتوانیم 15 میلیارد دلار واردات داشته باشیم، گوشت، مرغ، تخم مرغ، حبوبات و هیچ چیزی دیگر نداریم. 65 درصد همین یک عدد مرغی را که می‌خوریم، ارز است بنابراین نمی‌خواهم سخن را طولانی کنم و می‌خواهم به همان بحث شما برگردم که چرا به ایده ایران بر می‌گردم. بنابراین شما با یک نظم اجتماعی مواجه هستید. من همان طور که در بحث‌های اجرایی از جهاد به سمت وزارت کشور و برای ایجاد امنیت اجتماعی از وزارت کشور به بازسازی مناطق سیل زده و زلزله زده برای یک نوع همکاری جمعی برای باسازی و بحث بنیاد مسکن پیش می‌رفتم، بیشتر به این نتیجه می‌رسیدم که ما با یک سری از نظم‌های کهنی مواجه هستیم که می‌توانیم آن‌ها را بیرون بریزیم، ولی هیچ گاه نمی‌توانیم نظمی را جایگزین آن‌ها کنیم. یک مثال خیلی عادی می‌زنم که شاید برای همه قابل فهم باشد. در حوزه شهرسازی شما وارد هر شهری بشوید، یک نظمی داشته است که این نظم در حوزه کالبدی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی است. همچنین به هر محله‌ای که می‌رفتید بازاری و مسجدی داشته و مردم در آنجا با یکدیگر ارتباط داشته و یک ریش سفیدانی بوده‌اند که مسایل را حل و فصل می‌کرده‌اند، با یکدیگر عزاداری می‌کرده و عروسی می‌گرفتند و به همدیگر کمک می‌کردند. حال ما آمده‌ایم و می‌گوییم که این نظم خوب نیست و ما یک نظام شهرسازی داریم و طرح جامع و تفصیلی تهیه می‌کنیم و در واقع شهر‌هایی مدرن و شیک و زیبا درست می‌کنیم. نتیجه به هم زدن نظم قبلی این شد که بازارچه نایب السلطنه، میدان سید اسماعیل و تمام خیابان بوذرجمهری و شمس العماره به مرکز تخریب و بزه کاری و اعتیاد تبدیل شد. به طوری که هنگامی که غروب می‌شود، در برخی از محلات تهران افراد به سختی می‌توانند رفت و آمد کنند. شهردارانی پیدا شده‌اند که گفته‌اند قوانینی که ما در نظام شهرسازی تعریف کرده‌ایم، همه آن‌ها را ما می‌فروشیم و هر کسی بیشتر پول دهد، به او بیشتر می‌فروشیم. نتیجه آن می‌شود که شهری که در آن نه می‌توان نفس کشید، زیرا هوای سالم ندارد و نه می‌توان در آن راه رفت، زیرا امکان حمل و نقل روشنی ندارد و نه می‌شود آسمان را دید، زیرا ساختمان‌های بد قواره از هر طرف سر به فلک کشیده‌اند، نه رابطه اجتماعی قوی وجود دارد و شما همسایه خود را نمی‌شناسید و اگر در منزل خود بمیرید، هیچ کسی اساسا حال شما را نمی‌پرسد، نه می‌توانید از بقالی سر کوچه خود حتی ماست و شیر نسیه بخرید. قبلا یک چوب خطی وجود داشت که فرد می‌توانست بر روی آن چوب خط گوشت و ماست و چیز‌های دیگر بخرد که آن هم بیرون ریخته شده و کسی به داد شما نمی‌رسد. همان طوری که من در این تجربیات تاریخی خود پیش می‌رفتم، به این نتیجه رسیدم که ما در نه گفتن به نظم اجتماعی قبلی، استاد بوده‌ایم. این نظم‌های اجتماعی هر چیزی از قبیل نظم شهری و اقتصادی را شامل می‌شود. من یک مثال دیگری می‌زنم. در جنوب ایران مانند بوشهر و بندرعباس، همه با زنگبار و هند یک شبکه مراودات تجاری داشتند. گفتیم که ما از این به بعد ال سی و شبکه‌های تجاری خیلی مدرن داریم و همه آن شبکه‌های مبادله را به هم زدیم و از طرف دیگر هم هیچ شبکه‌ای ایجاد نشد. در جنوب که مرکز مبادله و خلق ثروت بود، الان در چه وضعیتی است؟ تراکم جمعیتی جنوب ایران در هر کیلومتر مربع چهار و هشت دهم نفر است. یعنی در هر 100 هکتار چهار و هشت دهم نفر زندگی می‌کنند. پتر کبیر برای این که به این ساحل برسد، خواب و رویا داشت که هر طور شده به این ساحل برسد. این ساحل دست ما است و در هر 100 هکتار چهار و هشت دهم نفر زندگی می‌کنند بنابراین مسیر ذهنی طی شده توسط من از اجرا است نه فلسفه. از اجرا که آمدم، متوجه شدم که شما با یک مفهومی فراتر از تصمیم اداری مواجه هستید و با یک مفهومی خیلی پیچیده با عنوان نظم مواجه هستید. نظم تاریخی است که به شما امکان زندگی می‌دهد. این نظم در همه عرصه‌های زندگی وجود دارد. در اصل می‌خواهم بگویم که چرا این داستان با آن فلسفه فرق می‌کند و من سفر زندگی خود را می‌گویم. من از بحث بسیار ساده شروع کردم و به این جا رسیدم که سیاست‌گذارانی که فکر می‌کنند می‌توانند نظم اجتماعی را نادیده بگیرند و بگویند که از فردا ما این نظم‌ها را دور می‌ریزیم و یک نظم لیبرال یا مارکسیستی یا نظم اسلامی و هر نظمی را که شما بگویید ایجاد می‌کنیم که این نظم سابقه تاریخی ندارد، همه این حرف‌ها ما را به آشوب و وضعیت نامعین مطلق می‌رساند. به این خاطر من این گونه جمع بندی می‌کنم که اگر بخواهم تعریف تمدن را ارایه دهم، می‌گویم که تمدن عبارت است از انباشت نظام معرفتی به اضافه انباشت آموزه‌هایی که نظم اجتماعی ایجاد کرده است. نظم اجتماعی همان قرارداد‌ها است. شما حق دارید که نظم اجتماعی را تغییر دهید و من نمی‌توانم بگویم که لزوما نظم اجتماعی صد سال پیش بهترین نظم اجتماعی بوده است. ممکن است آن نظم اجتماعی برای دوره‌ای که انقلاب آی سی تی رخ داده کفایت نکند، اما شما نمی‌توانید همه آن را دور بریزید و باید ببینید که چه چیزی از آن را اصلاح می‌کنید و چه چیزی به آن اضافه و چه چیزی از آن کم می‌کنید. اگر خواستید آن را دور بریزید، همانند شهر تهران یا اهواز می‌شود که در گذشته عروس شهر‌های ایران بوده است و الآن باید روزی چندین هزار تن فاضلاب به کارون ریخته شود و اصلا نمی‌توان به آن دست زد.شما به نظام‌های اجتماعی اشاره می‌کنید که در پیش از این در ادوار مختلف حاکم بوده است. آیا نظم اجتماعی سابق، امکان تطبیق با نظم اجتماعی مدرن را داشته است و امکان اینکه باقی بماند و آن ساحت فلسفی و مدیریتی که نظم سابق داشت، می‌توانست باقی بماند؟من عرض کردم که نظم اجتماعی پدیداری تاریخی است بنابراین حتما امکان تدوام نداشت و اگر می‌خواست ادامه پیدا کند، حتما در هم می‌شکست، همان طور هم که شکست. اما نقطه کانونی بحث من این است که اگر شما می‌خواهید بگویید که آن نظم به مفهوم تداوم نبود، به مفهوم دورریز بود یا به مفهوم بازتعریف و اصلاح بود؟ تمام بحث من اصل تداوم تاریخی است. من می‌گویم که آن نظم نمی‌توانست ادامه پیدا کند. زیرا آن نظم نه بر مبنای انقلاب صنعتی استوار بود، نه بر مبنای اقتصاد کشور بود و نه می‌توانست به نیاز‌های پسامدرن و پساصنعتی شدن با انقلاب آی سی تی پاسخ دهد بنابراین من اساسا جانب‌دار زندگی در تاریخ نیستم که بخواهم یک حالت نوستالژی داشته باشم چه به ناسیونالیسم و چه نظم‌های قدیمی ایران. ولی تمام بحث من این است که وقتی شما آن نظم را به هم می‌ریزید، چه اتفاقی می‌افتد؟ زمانی شما می‌گویید من یک نقشه معماری دارم و می‌خواهم تغییراتی ایجاد کنم. برای مثال این دیوار را بر می‌دارم و ستونی را برمی‌دارم و این دیوار حمال است که اول باید جای آن یک ستون بگذارم که مسیله آن ستون در تحمل وزنی که آن دیوار داشته است حل کنم. اگر بخواهم این تیغه‌بندی‌ها را عوض کنیم، باید نحوه ارتباط اجزاء درون ساختار معماری را ببینم و یک نظم جدیدی را تعریف می‌کنم همچنین جزء به جزء میزان تغییراتی را که باید انجام دهم، روشن کنم. به این فرایند بازتعریف می‌گویند. اما زمانی می‌گوییم، ساختمان قبلی را بکوبیم و از نو بسازیم. قدرت! همیشه توان کوبیدن هست. اما به محض اینکه خواستید بسازید، دچار مشکل می‌شود و سایر منابع قدرت می‌آیند و می‌گویند چه چیزی قرار است بسازید؟ سهم من چه می‌شود؟ آنجا چه ساخته خواهد شد؟ آنجا خلاف اسلام است؟ آنجا خلاف ناسیونالیسم است و همین طور دعوا شروع می‌شود و در نهایت نمی‌توانید نظم جدیدی را ایجاد کنید.مدل‌هایی است که در سایر کشور‌های توسعه یافته تست شده است و این اتفاق را ما می‌بینیم. برای مثال همان طور که شما به درستی تبیین کردید، در نظم تاریخی ایران، تجارت جایگاه ویژه‌ای داشته و ایران یکی از مجاری اصلی تجارت جهانی بوده است و مسیری از شرق به غرب دنیا بوده است. حال می‌بینیم که در نظم جدید به واسطه سیاست‌های جدیدی که پی گرفته می‌شود، این نظم به هم خورده و ایران دیگر آن جایگاه را ندارد. منتهی برعکس آن را می‌بینیم که کشور‌هایی بودند که مفهوم تجارت خیلی در آنجا شکل نگرفته بود و بیزنس نداشتند، ولی در 40 سال اخیر به سمت توسعه حرکت کردند و ما می‌بینیم که کشور‌های تجاری هستند. آیا می‌توان در کشور‌هایی که مدل موفقی داشتند، این چنین عناصری را در دل مدلی که پیش برده و پیاده کردند، استخراج کرد؟ یعنی تمام مدل‌ها با نگاهی به نظم‌های گذشته آن‌ها بوده است که به موفقیت رسیده‌اند؟ما دو بحث داریم یکی تجربه ایران و یکی تجربه‌های دیگران. در تجربه‌های دیگران شما تجربه موفق و شکست خورده را داشتید. در تجربه‌های موفق چه در غرب و چه در شرق همینطور بوده است. آیا انگلستان در فرایند صنعتی شدن و فرایند پساصنعتی، دچار انقطاع تاریخی شد؟ خیر، به هیچ وجه نشد. آیا در آلمان و فرانسه و اصلا در غرب شما با پدیده انقطاع تاریخی مواجه هستید؟ در واقع آن‌ها توان این را در خود داشتند که با تحولات فناورانه جدید چه در نظام معرفتی و چه در نظام اجرایی و نظام نظم اجتماعی، مرتب خود را بازنگری کنند و هیچ وقت به یک مرحله آشوب و مرحله تعلیق نرسیدند. با همدیگر جنگیدند، اما از جهت نظم اجتماعی و درونی خود دچار تعلیق نشدند لذا سرعت بازسازی بعد از جنگ جهانی دوم در اروپا فوق العاده مثال زدنی است. نمونه‌های موفق خارج از غرب هم وجود دارد. ژاپن و عصر میجی هست. در آنجا هم در واقع شما می‌بینید که بدون اینکه نظم اجتماعی قبلی بخواهد فرو بریزد، خودش شروع به بازتعریف نظم در ژاپن می‌کند لذا مرتب خودش را با تحولات صنعتی و پساصنعتی آماده می‌کند. نظمی که در ژاپن می‌بینید، همان نظمی است که در آمریکا یا اروپا می‌بینید؟ قطعا متفاوت است. ولی کارآمد است و می‌تواند مسیله حل کند و دچار تعلیق و امتناع در سیاست ورزی نمی‌شود. در این سمت در آنچه در خاورمیانه وجود دارد، آشوب محض است. چه در شمال آفریقا، چه در کشور‌های عربی و چه در کشور‌های آسیای میانه و حوزه تمدنی خودمان. در واقع در اینجا نتوانست خودش را با تحولات سازگار و بازتعریف کند. من می‌گویم که اگر می‌خواهیم بفهمیم که برای مثال نظم اجتماعی و ساختار ذهنی ما ایرانیان چیست، بر بلندی بروید و شهر را نگاه کنید. این همان آینه ذهن ما است. یکی بلند است و یکی کوتاه است، یکی کج است و یکی راست است. همین آشوبی که در شهر می‌بینیم، برگردان چیزی است که در ذهن ما است و از ناکجاآباد نیامده است. در نهایت، این بردار برآیند قدرت‌های سیاسی و اجرایی و تفکر ایران است و شهر مشهد از ناکجا این طور نشده است. حرم امام رضا نقطه کانونی آن بوده است و همواره قرار بوده که آن گنبد به صورت یک نگین بدرخشد. الان می‌بینیم اطراف حرم امام رضا (ع) یک پلازای تجاری است و اگر مرقد امام رضا را از آنجا بردارید، یک پلازای زشت و بد قواره می‌ماند که مبنای همه آن از تجارت است و هیچ نوع مفهومی به نام عشق، فداکاری، ارادت، خلوص و توحید در آن دیده نمی‌شود. من می‌گویم که این اتفاقی که در مشهد رخ داده، به شکل تصادفی نیست. این برآیند همین تفکر است. گفت از کوزه همان برون تراود که در اوست.تازه این مشهدی است که برای ما ارزش نمادین دارد!من مثال زدم. مگر در اصفهان نمی‌خواستند آن ساختمان را درست کنند که ساختمان جهان نما را از بین ببرند؟! فرقی نمی‌کند. در برخی جا‌هایی که رفته‌اند، مرتب این نظم را بازتعریف کرده‌اند. در یک جا‌هایی بازتعریف نکرده‌اند. ما نمی‌توانیم زندگی شهری را در هر صورت نادیده بگیریم. بیش از 70 درصد مردم ایران در شهر‌ها زندگی می‌کنند. امتناع بازتعریف همه این بافت‌های تاریخی که الان به یک بافت‌های فرسوده تبدیل شده است، برگردان فیزیکی ساختار تفکر ما و برگردان فیزیکی نظم اجتماعی ما است بنابراین بحث من این است که شما باید آن نظم را بازآفرینی کنید و نمی‌توانید آن را دور بریزید. اگر دور ریختید، به منطقه 22 تهران تبدیل می‌شود که قرار بود مجال تنفس شهر تهران باشد و الان در واقع باغ برج‌هایی است که تمام آن برج است و به مانع مسیر عبور هوا و تنفس مردم تبدیل شده است.این ایده ایران به عنوان یک ایده‌ای که در ساحت تمدنی با یک وجه پررنگ ناسیونالیستی مطرح می‌شود، به نظر می‌رسد تلکیفش را با گذشته خود و عناصری که در تاریخ تمدنی ایران با آن مواجه هستیم روشن کرده است. اینکه در واقع کدام را قرار است کسب و کدام را اصلاح کند و چطور این روند را پیش ببرد. منتهی به نظر می‌رسد که در سیاست مدرن سنجه‌ای به نام راست و چپ داریم که نحله‌های مختلف فکری در این شاقول قرار می‌گیرند و سال‌ها است که هر ایده‌ای که مطرح می‌شود، اولین سوال این است که آیا این ایده راست است یا چپ؟ لیبرالیستی محافظه کار است یا کمونیستی و سوسیالیستی است؟ نسبت ایده ایران با این نحله‌های غالب جهانی چیست؟ من در مطالب شما خوانده‌ام که شما جریان راست سرمایه‌دار را حال نگوییم جریان نحله فکری لیبرالیستی مثلا انسان کالاوارگی را نقد می‌کنید.‌می‌گویید که سرمایه‌داری بین المللی به عنوان یک ایدیولوژی بین المللی جهانی، باعث از جا کندگی شده است. جریان سوسیالستی و چپ را هم که بسیار نقد می‌کنید. آیا ایده ایران می‌خواهد یک جریان سومی باشد یا می‌خواهد به عنوان یک ایده مزایای اندیشه‌های مختلف را برای خود جمع کند و کسب کند؟ نوع مواجهه آن با این نحله چیست؟من به عنوان دانشگاهی می‌گویم که شما 7 الی 8 سوال را در قالب یک سوال مطرح می‌کنید و باید یکی از آن‌ها را جواب دهیم و 7 بار باید به من نمره بدهید نه یک نمره. اولا بحث ناسیونالیسم را مطرح می‌کنم. اگر شما مفهوم ناسیونالیسم را به عنوان پروژه بگیرید، یعنی بگویید پروژه ملت سازی یا ناسیونالیسم، تمام بحث این است که این پروژه در جایی تعریف می‌شود که چیزی به نام ملت وجود نداشته است لذا در واقع قدرت برای اینکه بخواهد همبستگی ملی ایجاد کرده و خود را توجیه کند، یک مفهموم ناسیونالیستی را به عنوان یک پروژه مطرح می‌کند تا خودش را بر مردم مسلط کند. اولین بحث این است که این حرف در ملت‌های تاریخی مانند ایران اصلا مصداق ندارد. زیرا این ملت قبل از دولت ملت و قبل از پروژه‌های ناسیونالیسم وجود خارجی داشته است بنابراین این مفهوم را که می‌گویند ایده ایران یک مفهوم ناسیونالیستی به مفهوم ایجاد یک ملت است را قبول ندارم و ملت از قبل وجود داشته است. این ایده به مفهوم بازتعریف عناصر همبستگی درون ملت ایران است نه به مفهوم پروژه. به نظر من اگر به مفهوم پروژه باشد، تداوم و کارآمدی و ارزش ندارد بنابراین من اصلا به ایده ایران به عنوان مفهوم ملت سازی نگاه نمی‌کنم. حال در اینجا اندیشمندان بزرگی بحث کردند که آیا مفهوم ناسیونالیسم در ملت‌هایی که تاریخی هستند و پیش از دوران مدرن، ملت بودند، در آنجا چه معنایی می‌دهد. حال فرصت گفت‌وگوی ما نیست که وارد آن بحث شویم. در مورد سوال دوم که آیا این چپ یا راست است؟ تمام بحث من این است که ایده‌های جهان شمول و به قول معروف ایده‌های یونیورسال، وقتی وارد یک ساختار می‌شوند، در آنجا یا بازتعریف می‌شوند و آن را باز تعریف می‌کنند و یا به عنوان عنصر مخرب عمل می‌کنند بنابراین از نظر من، این نوع سوال انحرافی است و به این مفهوم آن را نمی‌پذیرم. زیرا از نظر من فرض کنید در مورد نظام‌های سرمایه‌داری، من نمی‌گویم نظام سرمایه‌داری بلکه نظام‌های سرمایه‌داری. زیرا نظام سرمایه‌داری در اسکاندیناوی و آمریکا و فرانسه و آلمان و ژاپن با یکدیگر متفاوتند. ما تعداد زیادی نظام سرمایه‌داری داریم و یک نظام نداریم و این از زیرکی‌های مارکس بود که همه این‌ها را با یک چوب راند تا بتواند ایدیولوژی خود را مسلط کند بنابراین من با ایده یونیورسال و یگانه آن در سطح جهان مخالف هستم بنابراین ایده ایران بر اساس آزادی مبادله است. اگر شما بگویید که آزادی مبادله به مفهوم لیبرالیسم است، شما می‌توانید این بحث را مطرح کنید و من با شما مخالف نیستم. اما اگر شما بگویید این ایده ایران بر مبنای آزادی مبادله، همان چیزی است که در اسکاندیناوی، آمریکا، یا انگلستان است، من می‌گویم این طور نیست و در بستر تاریخی و مکانی ایران بازتعریف می‌شود بنابراین کلمه بازتعریف است که مرتب روی آن تاکید می‌کنم. نکته کانونی بحث من این است که تمام مشکل روشنفکری را من در ایران این می‌بینیم که بخواهد جریان‌های یونیورسال را مستقل از بستر زمان و مکان تعریف کند. امکان پذیر نیست. از نظر من شما باید یک ایده و جریان فکری یونیورسال را در عنصر زمان و مکان بگذارید و از درون آن بازتعریف کنید. ممکن است بازتعریف در نیاید و هیچ تضمینی برای بازتعریف نیست. می‌تواند جنگ و فرسایش دایمی باشد. همانند اتفاقاتی که در اطراف ما رخ می‌دهد و همه آن‌ها گرفتاری‌شان است که با یک سری ایده‌های یونیورسال مواجه شده‌اند و نتوانسته‌اند بازتعریف کنند و دچار یک آشوب مطلق هستند بنابراین یک ملاحظه‌ای برای آن بحث دارم. به نکته سوم شما بر می‌گردم. حال این حرف‌ها در عمل چه خاصیتی برای یک شهروند دارد و مسایل امروز را چگونه می‌توانیم حل کنیم و در آخر کار چه چیزی به درد ما می‌خورد و بنیان است؟ به نظر من نظم اجتماعی ایران مبتنی بر چه بوده است؟ شما می‌گویید که وقتی ایران را تعریف می‌کنید، منظور چیست؟ می‌گویید ایران چهار راه مبادله است. مبادله شرق غرب و شمال و جنوب. اگر به یک ایرانی بگویید که سمبل ایران را چه می‌داند، برای مثال می‌گوید جاده ابریشم. مفهوم این دو یعنی ایده ایران مبتنی بر آزادی مبادله است. جاده برای چه چیزی درست می‌کنند؟ برای مبادله کالا و آدم و ایجاد حرکت در آن است بنابراین ایده ایران مبتنی بر حرکت است. در چهار راه هم مبادله می‌کنند. اگر شما بگویید که نظم اجتماعی ایران مبتنی بر مبادله و حرکت است، آیا می‌توانید بپذیرید که همخوان با اندیشه سوسیالیستی دهه 70 که مبتنی بر خودکفایی ملی بود و مرز‌ها باید بسته باشد تا خودکفا شویم، است؟ اندیشه خودکفایی و بستن مرز‌ها اساسا با کل تاریخ، اقتصاد سیاسی و جغرافیای سیاسی ایران مغایرت دارد. شما می‌توانید در چهارراه مبادله ایران باشید و پلیس چهارراه شوید و چهار طرف چهارراه را ببندید. خب معلوم است که این اندیشه در مغایرت است. حضراتی که در مجمع تشخیص مصلحت رفتند و اساسا FATF را متوقف کردند، یعنی مبادله را متوقف کردند اصلا ایران را نشناخته بودند. این‌ها چگونه مصلحت ایران را تشخصی دادند؟ نمی‌شود که آدم در ایران باشد و آن را بشناسد، جاده ابریشم نماد آن باشد، شعار آن این باشد که ایران چهارراه مبادله است و بگوید که مبلغی که از محل ترانزیت می‌تواند بگیرد بیشتر از درآمد نفت است. در عین حال چهار طرف چهارراه را هم ببندد! شرایط شبیه حال حاضر و اتفاقاتی می‌شود که افتاده است. به همین خاطر است که من می‌گویم باید به ایده ایران برگردیم. اگر شما ایران را بشناسید، غیر ممکن است که سیاستی اتخاذ کنید که بر مبنای کنترل مبادله باشد. شما می‌گویید که این چهار راه و جاده ابریشم است. وقتی در جاده ابریشم هستید، یعنی ایمنی حرکت و ایمنی عبور. اگر مبنای شما حرکت است، چگونه فیلترینگ می‌کنید؟ نظم قبلی که قابل تداوم نیست، اما می‌توانیم از نظم قبلی معیار به دست بیاورم و با به دست آوردن آن می‌توانم بگویم که مبنای معیار من حرکت است. مبنای معیار من مبادله است. اگر من حرکت را قبول دارم، باید آزادی را قبول داشته باشم. زیرا حرکت بدون آزادی امکان پذیر نیست. هر کسی که شروع می‌کند که آزادی را که می‌خواهد، این آزادی می‌تواند حرکت اندیشه و پول و کالا و انسان باشد که فرق نمی‌کند، من از نظم قبلی، حرکت را می‌فهمم. مفهوم جاده ابریشم برای من حرکت است بنابراین من می‌گویم که اگر بخواهم در این جهان موقعیت داشته باشم، هر سیاستی که انتخاب می‌کنم، باید مبتنی بر روانی حرکت باشد. هر سیاستی که با روانی حرکت مخالف باشد، مخالف ایده ایران است. وقتی که وسیله جابجایی شما شتر است، یک طور تعریف می‌شود، وقتی که ماشین و لوکوموتیو و کشتی است یک گونه تعریف می‌شود، وقتی پلاتفرم دیجیتال است، یک طور تعریف می‌شود. ولی در نهایت آنچه که در هر سه این‌ها وجود دارد حرکت است. به نظر من هر کسی که جلوی این‌ها را گرفت، ایران را نفهمیده است. اگر شما مرکز مبادله هستید، باید تمام سیاست‌های شما روانی مبادله و کاهش هزینه مبادله باشد. الان نرخ تعرفه موثر در جهان به زیر حدود 3 آمده است و در ایران حدود 12 درصد است و در ضمن آن می‌گوییم که می‌خواهیم آزادی مبادله هم داشته باشیم. معلوم است که این یک جک است. شما تصور کنید در جایی که مرکز مبادله است، مبنای توسعه آن را محدودیت تجارت تعیین کند. من می‌گویم که باید ایران را بفهمیم و ایده ایران را داشته باشیم، حرف‌هایی که من می‌زنم ایده فلسفی نیست. زیرا سفری که کردم از اجرا آمده است. من از نظام اجرایی که آمده‌ام دیدم که در این سیستم ده‌ها تصمیم گرفته می‌شود و این تصمیمات تبدیل به یک منظومه منسجم نمی‌شود. آن نقصی که در ایران وجود دارد و مانع انسجام سیاست گذاری در ایران است، چیست؟ از نظر من، مانع انسجام سیاست گذاری در ایران به آن عنصر زمان و مکان و فهم از ایران بر می‌گردد لذا از نظر من ایده ایران آزادی مبادله و روانی حرکت است. ایده ایران از نظر معرفتی دوست داشتن انسان‌ها و عشق ورزیدن به آن‌ها است. چون اساسا ایده ایران بر مبنای روشنایی استوار است و به همین علت کارش این است که بر تاریکی‌ها نور بتاباند و خودش هیچ جا را تاریک نمی‌کند. حال این جای بحث زیادی دارد که من اینجا آن را باز نمی‌کنم. لازم است که یک بار وارد بحث نظام معرفتی در حوزه ایده ایران شویم.بحث مبانی ایده ایران یک بحث مفصلی است که به نظرم می‌سد که باید یک وقت بگذاریم و در مورد آن صحبت کنیم. الان که بحث تجارت است، این سوال به ذهنم رسید که نفع برندگان اصلی از اقتصاد سیاسی از ایده ایران کیست؟ یعنی چه قشری هستند؟ چون چپ‌ها معتقد هستند که هیچ ایده‌ای برای یک کلیتی به اندازه ایران قابل طرح نیست. همیشه یک گروه یا قشری هستند که نفع اصلی را می‌برند و سعی دارند که جا بیندازند که این ایده به نفع عموم است. شاید بتوان گفت که تجار اصلی برندگان ایده ایران هستند یا این که شبکه‌ای کل شهروندان ایران را در بر می‌گیرد که از پیاده سازی این ایده منتفع هستند؟مارکسیست‌ها که اساسا به دلیل همان شیوه تولید آسیایی که من اول عرایضم مطرح کردم، نمی‌توانند مسیله ایران را تعریف کنند. زیرا مبنای تحلیل آن‌ها اساسا منابع قابل توزیع است. زیرا بر اساس منابع قابل توزیع می‌خواهند همه چیز را تحلیل کنند و در ایران ساختار قدرت بر مبنای منابع قابل توزیع نیست. هر چند بعد‌ها آن کسانی که منابع اقتدار آن‌ها غیر منابع قابل توزیع بود، تمام تلاششان این بود که بر شیر نفت مسلط شوند و منابع قابل توزیع را در جهت تثبیت حاکمیت خود در اختیار گیرند. ولی مبنای اقتدار آن‌ها شیر نفت نبود و آن را برای تثبیت اقتدار خود می‌خواستند و نه مبنای اقتدار خود. حال این یک بحث مفصل است و شاید بتوان روی آن بحث کرد لذا شما در ایران نگاه کنید، همه احزاب سیاسی ایران در این صد ساله فکر می‌کردند که اگر به شیر نفت دسترسی پیدا کنند، چه کار‌ها که نمی‌توانند انجام دهند و این تصور مارکسیستی است. آن‌ها تصورشان بر این بود که تمام منابع اقتدار، در منابع قابل توزیع است. اولین چیزی که می‌توان توزیع کرد، نفت است. در انتخابات ریاست جمهوری گفتند که نفت را سر سفر‌های شما می‌آوریم. یعنی این تصور بود که منبع قدرت، منابع قابل توزیع هستند بنابراین اینکه ایده ایران روبروی کدام گروه است، من می‌خواهم بگویم که مارکسیست‌ها، چون اساسا در گام یک نمی‌توانند مسیله ایران را تعریف کنند و در گام دوم اساسا با اصل مبادله مسیله دارند، چه رسد به مبادله آزاد. پس قطعا ایده ایران به نفع مارکسیست‌ها نیست و از جنبه مارکسیستی حمایت نمی‌کند. به طرف دیگر بر می‌گردیم. آیا ایده ایران به نفع سرمایه‌داری است؟ در اینجا نیاز به یک تفکیک بسیار ظریف و دقیق داریم. چون در ایران بین نظام‌های سرمایه‌داری و مفهوم آزادی مبادله و رقابت تفکیک قایل نیستند. می‌گویند کسانی که از بازار آزاد و آزادی رقابت صحبت می‌کنند، طرفدار نظام‌های سرمایه‌داری هستند. نظام سرمایه‌داری اگر مبنای آزاد رقابت باشد، می‌تواند یکی از فرم‌های اجرایی نظریه آزادی مبادله باشد. ولی ما نظام‌های سرمایه‌داری داریم که اساسا ضد آزادی مبادله هستند و آن در واقع مرکانتلیست‌ها هستند. کار مرکانتلیست‌ها این بوده است که قدرت سیاسی و قدرت تجاری را یکی کنند و به جای خلق ثروت، به دنبال جمع آوری آن بودند. همان اتفاقی که شما در دوره استعمار می‌بینید. در دوره استعمار نظام مرکانتلیستی استعمارگر بریتانیا دنبال خلق ثروت نبوده، بلکه دنبال این بوده در اتحاد تجارت و نیروی نظای و سیاسی بر منابع قدرت جهان مسلط شود و آن را به نفع خود زهکش کند. اتفاقا آن‌ها هم بر ضد مبادله هستند. نظام مرکانتلیستی ضد مبادله است بنابراین ایده ایران اساسا به نفع مرکانتلیست‌ها نیست. زیرا این ایده مبتنی بر آزادی مبادله است، نه مبتنی بر محدودیت مبادله. اتفاقا مرکانتلیست‌ها و مارکسیست‌ها در این موضوع به هم رسیده و یکی می‌شوند و هر دو آدم‌ها را کالا می‌کنند. زیرا از نظر آن‌ها ثروت نباید خلق شود، بلکه باید جمع شده و توزیع شود. پس این ایده به نفع کیست؟ این ایده به نفع کسانی است که محور توسعه را آزادی انسان می‌دانند. آزادی انسان فقط در حوزه سیاست نیست، بلکه در حوزه اقتصاد و اجتماع و فرهنگی است بنابراین اقتصاد سیاسی ایده ایران از نظر من با آن تعریفی که من از نظم اجتماعی و معیار‌های اصلی نظم اجتماعی ایده ایران دارم، به نفع آزادی مبادله است. نه مرکانتلیستی است و نه مارکسیتی و نه ایران شاهی است. ایران شاهی در واقع یک نوع بیان همان نظام مرکانتلیستی است.کلی سوال بعد از بیش از یک ساعت صحبت به ذهن من می‌رسد. من فکر می‌کنم می‌توان در چند جلسه نشست و راجع به آن بحث کرد. سوال آخر اینکه ایده ایران و توصیفی که شما از اول این بحث تا به این لحظه کرده‌اید، شاید عده‌ای بگویند که آنچه که اصلاح طلب‌ها به دنبال آن بودند، طی این 20 سال همخوان با این ایده است. یعنی آن‌ها یک تکیه‌گاه ارزشی تاریخی داشتند و گفتند که تبار ما به مصدق و قبل‌تر به امیرکبیر می‌رسد و به دنبال بر هم زدن نظم و کنار گذاشتن آن هم نبوده‌اند و می‌گفتند ما باید نظم مستقر را تغییر دهیم و اصلاح کنیم. در شعارشان "ایران برای همه ایرانیان" را مطرح می‌کردند و به دنبال همخوان کردن دین با دموکراسی و مردم سالاری بودند. آیا می‌توان گفت که ایده ایران با ایده اولیه اصلاح طلب‌ها، فارغ از اینکه چقدر توفیق به دست آورد، همپوشانی دارد؟ایده ایران با تقریبا تمام جنبش‌ها و نهضت‌های اخیر ایران می‌تواند همراهی و همدلی داشته باشد. ولی اینکه بگوییم دقیقا یکی است، این طور نیست. علت آن این است که در بحث حرکت‌های اصلاحی در این زمینه‌هایی که شما مثال زدید، همه با ایده ایران همراهی دارد. اما نقطه تمایز آن این است که بیشتر در حرکت اصلاح طلبی، مفاهیم به صورت جهان شمول مطرح می‌شد و انطباق آن با شرایط تاریخی و مکانی ایران کمتر مورد توجه بود. ولی در ایده ایران می‌گوییم که آن حرف جهان شمول درست است اما آن را در بستر زمان و مکان ایران بگذارید و از آن یک تعریف مستقل در آورید. بدون اینکه کار دوم را انجام دهیم، فقط تکرار شعار‌های جهان شمول دردی را درمان نمی‌کند، زیرا تکرار شعار‌های جهان شمول می‌تواند نظم موجود را متلاشی کند و در نهایت منجر به نظم جدید نشود. تفاوت تنها در این حلقه دوم است بنابراین تا آنجا که شما گفتید کاملا درست است. ولی مهم این است که در آنجا چند حلقه مفقوده داشت که در مورد آن‌ها باید از تاریخ درس بگیریم. یعنی اگر فقط بخواهیم فعلا بحث اصلاح‌طلبان را در این 20 سال مطرح کنیم، باید بگوییم درسی که از نتیجه اصلاح‌طلبی می‌گیریم این نیست که اصلاح‌طلبی را کنار بگذاریم و روی آن خط قرمز بکشیم و بگوییم کار جریان اصول‌گرا و اصلاح‌طلب تمام است. من می‌گویم این تازه آغاز ماجرا است. اصلا هیچ ماجرایی تمام نشده است و تمام این پروژه‌ها نیمه تمام است و ما اول راه هستیم. ولی باید مرتب مسیر را تصحیح کنیم. تصحیح مسیری را که من پیشنهاد می‌کنم این است که آن ایده‌های جهان شمول و ایده‌های عام در بستر زمان و مکان ایران قرار گیرد و آن را بازتعریف کنیم و اگر نتوانیم آن‌ها را بازتعریف کنیم، دچار تعلیق می‌شویم و تعلیق بدترین نتیجه برای توسعه است و نتیجه توسعه فقر است که هم فقر مادی و هم ذهنی را شامل می‌شود.برای پایان گفت‌وگو سخنی ندارید؟خیلی خوشحال شدم که در خدمت شما بودم. سوالات زیادی ایجاد شد. لزومی ندارد که ما در یک مصاحبه به همه مشکلات پاسخ دهیم و همین که بتوانیم سوال‌هایی را ایجاد کنیم خود خیلی خوب است. اگر کسی که این مصاحبه را می‌خواند، اگر سبب شود در ذهنش سوالاتی ایجاد شود، خیلی خوب است و من به هدف خود رسیده‌ام. من به دنبال ایجاد پرسش هستم. - % D8 % A2 % D8 % AE % D9 % 88 % D9 % 86 % D8 % AF % DB % 8C - % D9 % 85 % D8 % B1 % DA % A9 % D8 % A7 % D9 % 86 % D8 % AA % D8 % A7 % D9 % 84 % DB % 8C % D8 % B3 % D8 % AA % E2 % 80 % 8C % D9 % 87 % D8 % A7 - % D9 % 88 - % D9 % 85 % D8 % A7 % D8 % B1 % DA % A9 % D8 % B3 % DB % 8C % D8 % B3 % D8 % AA % E2 % 80 % 8C % D9 % 87 % D8 % A7 - % D8 % A8 % D8 % A7 - % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % AF % D9 % 87 - % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 86 - % D9 % 85 % D8 % AE % D8 % A7 % D9 % 84 % D9 % 81 % D9 % 86 % D8 % AF - % D8 % A7 % D8 % B2 - % D8 % AD % D9 % 88 % D8 % B2 % D9 % 87 - % D8 % A7 % D8 % AC % D8 % B1 % D8 % A7 - % D8 % A8 % D9 % 87 - % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % AF % D9 % 87 - % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 86 - % D8 % B1 % D8 % B3 % DB % 8C % D8 % AF % D9 % 87 % E2 % 80 % 8C % D8 % A7 % D9 % 85
خلاصه کتاب سایه روشن بهاییت کتاب سایه روشن بهاییت یکی از مجموعه کتاب‌های نیمه پنهان انتشارات کیهان است که به بررسی فرقه جعلی بهاییت و ریشه آن از زمان بابیت می‌پردازد. بهاییت فرقه‌ای بود که به انگیزه تضعیف تشیع دوازده امامی در ایران به همراه فرقه‌های دیگری مثل ازلی‌گری و بابی‌گری و صوفیه ساخته شد. فرقه‌ای که ادعا می‌کند اصلا نباید در سیاست دخالت کرد در حالی که مهم‌ترین جاسوسان دستگیر شده بهایی هستند و حتی عباس افندی پسر بهاء الله رسما جاسوس روسیه بود و حاکم عثمانی به همین جهت می‌خواست او را اعدام کند که روسیه از او حمایت همه جانبه کرد و مانع اعدامش شد."خلاصه کتاب سایه روشن بهاییت"برادران شرلی، جاسوسان بریتانیا بودند وقتی به ایران آمدند فهمیدند تا زمانی که تشیع 12 امامی حاکم است کاری نمی‌شود کرد. سر جان ملکم، سیاستمدار انگلیس و نایب السلطنه انگلیس در هند دست به فرقه سازی در ایران زد و برخی از فعالیت‌های او عبارتند از:پا فشاری و حمایت از تفکر شیخ احمد احسایی در شیخیه(تشیع افراطی)فرستادن 12 درویش هندی و فرقه سازی‌هایی که خود را منسوب به شاه "نعمت الله ولی" می‌دانند ولی در واقع منسوب به همین دوازده نفر هستند.انجمن اخوت که ماسونی بود و به دست ظهیر الدوله جانشین میرزا حسن اصفهانی بنیان شد.فصل اول: تاریخچه پیدایش فرقهیک زمانی لرد گلادستون نخست وزیر بریتانیا در پارلمان، قرآن را روی دستش بلند کرد و گفت تا زمانی که این کتاب در دست مسلمانان است نمی‌توانیم کاری بکنیم. به همین جهت بریتانیا اقداماتی علیه تشیع 12 امامی انجام داد. از راه‌های نظامی استفاده کردند و یکی از کارهایشان تحریک امپراطوری عثمانی برای جنگ علیه ایران بود. و بعد از روش فرقه سازی هم استفاده کردند و فرقه‌های اسلامی متعددی به دست غازی حیدر الدین و به دستور پادشاه صوبه‌اود در شهرهای مذهبی عراق و ایران زده شد.برخی از فرقه‌های ساخته شده:بهاییت به دست میرزا نورعلی کجوری(بهاء الله)بابیت به دست میرزا سید علی محمد شیرازی(باب)ازلی‌گری به دست میرزا یحیی صبح ازلشیخیه به دست شیخ احمد احساییسید محمد علی باب پسر یتیمی بود که کنار دایی خود در بوشهر به تریاک مالی مشغول بود و روزانه حدود 10 ساعت کار می‌کرد. محققین بر این باورند که به دلیل کار بیش از حد و گرمای بالای بوشهر دچار مالیخولیا شد و مشکلات روانی پیدا کرد.پرنس کینیاز دالگورکی روسی کسی بود که باب را به فرقه سازی تحریک کرد. باب ادعا می‌کرد که می‌تواند در کار ستاره‌ها دخالت کند. پرنس دالگورکی هم او را مستعد فرقه سازی یافت و به فرقه سازی تحریکش کرد. 5 جمادی الاول 1260 روز بعثت باب است که بهاییان هم آن را مقدس می‌دانند و اشتغال در این روز حرام است. جالب است که محمد علی باب 6 مرتبه ادعای خودش را تغییر داد که عبارتند از: 1 - ذکریت 2 - بابیت(واسطه امام زمان بود) 3 - مهدویت(خود امام زمان بودن) 4 - نبوت(پیامبر بودن) 5 - ربوبیت(هدایت کننده عالم و مقام خدایی) 6 - الوهیت(ظهور خدا بودن)منوچهر خان معتمد الدوله گرجی که یک مسیحی گرجستانی بود در جنگ ایران و روس مقطوع النسل شده بود و بسیار مورد توجه فتحعلی شاه قرار می‌گرفت. وی پس از مرگ آغا محمد خان قاجار حاکم اصفهان شد و از عوامل روسیه تزاری بود و تا توانست از باب حمایت کرد و باب به نوعی دست پرورده او شد اما بعدها همین بابی که ادعا می‌کرد خداست به دستور امیر کبیر در تبریز تیرباران شد.جالب است بدانید که ترور امیرکبیر را همین بابی‌ها برای انتقام طراحی کرده بودند.بهاء الله: میرزا حسینعلی نوری، فرزند میرزا عباس بود. پیش پدرش درس خوانده بود. پدرش منشی‌گری و حسابداری خانه اشراف را می‌کرد و بعدها از سران بابیت شد.بابی‌ها نقشه‌ای برای ترور ناصرالدین شاه کشیدند که شکست خورد و تمامی بابیان جز او به دلیل پا در میانی سفیر روس اعدام شدند. حتی شخص شاه هم نتوانست او را اعدام کند چرا که نفوذ و سلطه روسیه شدید بود. بهاء الله در آخر به عراق تبعید کردند.در فرقه بابیت و بهاییت توسل به زور منع شده است الا درباره مسلمانان که جان و مال ناموس‌شان مباح است. درباره مسلمانان به دروغ می‌گفتند که اخلاق خشن و سخت دل و کینه جو هستند اما فقط ظاهری محبت آمیز دارند!بابیان در سال 1280 به استانبول تبعید شدند و اختلافات بین آن‌ها سبب فرقه فرقه شدنشان گشت. میرزا یحیی صبح ازل ازلی‌گری را بنیان نهاد و طرفداران کتاب بیان(کتاب باب) بیانی‌شناخته شدند و میرزا حسنعلی بهاء، بهاییت را ساخت و طرفدارن اسد الله دیانی نیز، به دیانی‌ها معروف شدند.در همین اختلافات بهاء برادرش را حرام زاده خواند و تهمت به رابطه جنسی او با همسر باب زد و همسر باب را ام الفواحش خواند! بهاییان به میرزا یحیی، لقب گاو و خر و سوسک و مار و گوساله هم دادند.ازلی‌ها هم در مقابل می‌گفتند بهاء پس از درمان رعشه‌اش بیاید و به درمان بشریت بپردازد!حکومت عثمانی به علت اختلافات شدید آن‌ها، بهاییان را به عکای فلسطین و ازلی‌ها را به جزیره قبرس تبعید کرد.تبعید به عکاء برای بهاییان سودمند بود چرا که مظلوم نمایی کردند. بعدتر روسیه بهاییت را به رسمیت شناخت و معبد مشرق ال ذکار در عشق آباد را برایشان ت سیس کرد. روسیه از بهاییت حمایت می‌کرد تا آن که انقلاب اکتبر روسیه شکل گرفت. بهاء الله وابستگی به روسیه را انکار نمی‌کرد و حتی از پیروانش می‌خواست که برای روسیه دعا کنند!مهناز ریوفی(یکی از بهاییانی که مسلمان شده و در کتابی به نام شعبده شوم سرگذشت خودش را نگاشته) می‌نویسد: عقاید بهاییان شبیه عقاید یزیدیه است که 700 سال پیش از اسلام جدا شدند.فصل دوم: تعالیم بابیت و بهاییتبهاء پس از ادعای پیامبری، ادعای خدایی کرد. ازش پرسیدند چطور تو خدایی و خدا را صدا می‌کنی؟ گفت ظاهر باطن را و باطن ظاهر را صدا می‌کند! او کسانی را که خدایی او را انکار می‌کردند غافلان می‌خواند.کتاب بیان: کتاب سید علی باب است و در تفسیر سوره یوسف، خود را بالاتر از حضرت خاتم می‌داند! چون پیامبر مقام الف و او مقام نقطه است. کتاب بیان 19 واحد دارد و هر واحد 19 باب، ولی باب فقط 11 واحد نوشت. نوشته‌هایش غلط‌های فاحش صرفی و نحوی دارد و در همین حال معتقد است کتابش معجزه است در حالی که بسیاری از مطالب آن معنایی ندارد.اگر بهش اعتراض می‌کردند که غلط است می‌گفت: لم و بم ندارد(چون و چرا ندارد).برخی از آموزه‌های بابی گریغیر کتاب بیان، هر کتابی حتی قرآن منسوخ است و باید منهدم شود. بهاء الله می‌گوید "بیان"، ناسخ قرآن و "اقدس" ناسخ بیان است.بابیان معتقدند تمام بناهایی که به اسم دیانت ساخته شده‌اند مثل کعبه باید تخریب شوند.کعبه بابیان خانه باب در شیراز است و حج بر تمام مردان و زنان واجب است. سال 19 ماه و ماه 19 روز و روزه 19 روز است. و عید فطر اول نوروز است. ازدواج با محارم غیر از زن پدر حلال است. ربا آزاد است و دخالت در سیاست ممنوع. سن بلوغ فردی 16 سال و سن بلوغ اجتماعی اتمام 21 سالگی است.سلام مردان: الله اکبر است و جوابش الله اعظم. سلام زنان اللهی بهی است و جوابش الله جمل.فصل سوم: دوران پس از بهاء اللهعباس افندی پسر زن اول بهاء بود که با وجود مخالفت‌های عمو و پسران دیگر مثل محمد علی افندی، رهبر بهاییان شد. وابسته بود و اخلاقی محافظه کارانه داشت. برایش وابسته بودن شرم آور نبود و رسما برای روسیه جاسوسی می‌کرد. جمال پاشا پادشاه عثمانی تصمیم به اعدام او گرفت که لرد بالفور انگلیسی از او حمایت کرد و مانع شد. تا زمان انقلاب اکتبر وابسته به روسیه بود و پس از آن وابسته به بریتانیا. پس از شکست عثمانی در برابر بریتانیا به مقام سر رسید. نوشته‌های عباس افندی یعنی عبد البهاء به نام "مکاتیب" چاپ شده است. در سال 1330 ه ش مرد و در عکای فلسطین اشغالی دفن شد. عبدالبهاء رسما جاسوس روس‌ها بود که به خاطر خدماتش لقب سر را گرفت. شوقی افندی فرزند میرزا هادی شیرازی و ضیاییه دختر عباس افندی بود. خود را ولی مر الله خواند. عباس افندی جانشین انتخاب نکرده بود اما شوقی افندی، وصیت نامه تقلبی منتشر کرد که به این دلیل احمد سهرابی و عده‌ای از بهاییان به تبعیتش، از بهاییت منشعب شدند و به نام سهرابیان شناخته شدند. شوقی تعالیمی داشت که با آموزه‌های بهاء الله در تضاد بود. او پیام برابری زن و مرد داد و دستور برداشتن حجاب را صادر کرد.بدون لایک از دنیا نری لایک کن - % D8 % A2 % D9 % 88 % DB % 8C % D9 % 86 % DB % 8C - dawthhyl3uoo
ترکیه و میراث عثمانی 1 اشغال قدس توسط بریتانیابسم الله الرحمن الرحیم شاید هنگامی که ژنرال انگلیسی ادموند النبی در واپسین روزهای جنگ جهانی اول پس از تصرف بیت‌المقدس و دمشق مقابل قبر صلاح‌الدین ایوبی ایستاد و پایان کار ترک‌ها را پایان جنگ‌های صلیبی دانست ، گمان نمی‌کرد که آتش زیر خاکسترهای عثمانی صدسال بعد و در جایی که روزگاری قلب امپرتوری بیزانس و مسیحیت بوده است، دوباره شعله‌ور شود. جمعه‌هفته‌گذشته، یک روز تاریخی برای اسلام و اسلامگرایان ترکیه بود. روزی که دوباره و پس از هشتادوشش‌سال ، ایاصوفیه میزبان نمازجمعه مسلمانان بود. ایاصوفیه مهمترین بنا و عبادتگاه تاریخی کشور ترکیه است که همواره محور کشمکش‌های سیاسی و فکری بسیاری بوده است. این بنا در دوران حکومت روم شرقی بر قسطنطنیه توسط کنستانتین یکم و به عنوان کلیسا ساخته شد و تا مدت‌ها محل تاجگذاری و مراسمات مذهبی پادشاهان بیزانس و قلب تپنده مسیحیت کاتولیک و متعاقبا اورتدکس در مشرق زمین بود. نماز جمعه در ایاصوفیه سرانجام در سال 1453 میلادی و فتح قسطنطنیه توسط سلطان محمد فاتح، این بنا به مسجد تغییر کاربری داد و محل برگذاری عبادات مسلمانان بویژه نماز جمعه گردید. پس از فروپاشی عثمانی و تشکیل جمهوری ترکیه، سال 1935 در راستای سیاست‌های اسلام‌زدایی آتاتورک بنیانگذار و رییس جمهور وقت ترکیه، این بنا به موزه تبدیل شد. تا این که در 10 ژوییه 2020 ، پس از آن که دیوان عالی اداری ترکیه رای به اصالت مسجد بودن این بنا داد، تغییرکاربری دوباره آن به مسجد به امضای رییس‌جمهور اردوغان که این اقدام از وعده‌های انتخاباتی او بود نیز رسید. در دنیا هستند کشورهایی که خود را وارث شکوه و عظمت تمدن‌های پیشین می‌دانند و همواره در تکاپوی بازگشت به دوران اوج خود هستند، من جمله ترکیه. اکنون چند سالی است که این آرزوی مردم شبه‌جزیره آناتولی، با بلندپروازی‌های مردی که سودای رهبری جهان اسلام را در سر دارد پیوند خورده است. رجب طیب اردوغان پس از شکست‌های متوالی در تلاش برای پیوستن به جبهه غرب و اتحادیه اروپا، تغییر رویه داده است. اردوغان که روزی به دنبال عادی‌سازی مناسبات با رژیم صهیونیستی بود، در چهارمین کنگره حزب عدالت و توسعه ترکیه در سال 91 (در زمانی که حماس از محور مقاومت دور شده بود) توسط خالد مشعل رییس سابق دفتر سیاسی حماس، رهبر دنیای اسلام خوانده شد و اکنون پروژه برافراشتن پرچم شرق و اسلام دربرابر غرب و مسیحیت و تحقیر آنان را وارد مرحله جدی‌تری کرده است. به همین دلیل تهدید می‌کند که دست‌های متجاوز به بیت المقدس را خواهد شکست و برای کمک به دولت وفاق لیبی نیروی نظامی اعزام می‌کند. تبدیل ایاصوفیه به مسجد نیز علی‌رغم تمام مخالفت‌های داخلی توسط سکولار‌ها و بیرونی توسط جهان مسیحیت، در همین راستاست. باید دید جاه‌طلبی‌های شخصی و بلندپروازی‌های دینی و ملی اردوغان که بار‌ها توانایی‌های دیپلماتیک و پروپگاندای دینی و ملی اش را نشان داده، تا کجا استمرار خواهد یافت.آدرس کانال جهان اسلام بسیج شریف : @ OmatVahedeh مطالب مرتبط: عراق پس از داعش، میدان جنگی نیمه تمام/ 2 عراق پس از داعش، میدان جنگی نیمه تمام/ 1 چریک یا مجاهد؟
چشمه برم لردگان استان چهارمحال بختیاری به عنوان یکی از زیباترین استان‌های ایران شناخته می‌شود که در تمامی نقاط خود جاذبه هایی منحصر به فرد را جای داده است. بیشتر افراد از جاذبه هایی که در سراسر شهرهای ایران وجود دارد اطلاعی ندارند. بسیاری از مردم اگر بخواهند برای مسافرت به استانی راهی شوند تنها با چند مورد از جاذبه‌های آن استان و شهر رو به رو خواهند شد اما باید بگوییم هر شهری از ایران جاذبه‌های زیادی را دارا است که هر کدام از ویژگی هایی برخوردار هستند. حال اگر نگاهی به استان چهار محال بختیاری بیندازید می‌بینید که دارای شهرهای مختلفی است هر کدام از این شهرها از مناظر طبیعی و بی نظیری برخوردار هستند. در مجله مستر بلیط اطلاعات زیادی را در مورد این جاذبه‌ها در اختیار شما قرار خواهیم داد. شهر لردگان که در چهارمحال بختیاری قرار دارد جاذبه‌ای چون چشمه برم لردگان را دارا است که عاملی برای شکل گیری تمدن هزار ساله در این منطقه است.تاریخچه چشمه برم لردگاندر مورد قدمت و تاریخچه این چشمه لازم است بگوییم که این چشمه از زمان پادشاهی ایلخانیان و اتابکان لر وجود داشته است. باستان شناسانی که به کاوش در این منطقه پرداخته‌اند آثاری قدیمی را پیدا کرده‌اند که چشمه برم یکی از قدیمی‌ترین اثرهای باستانی این شهر به شمار می‌رود. نقشه و معرفی بخش‌های مختلفهمان طور که در مطالب بالاتر ذکر شد می‌توان شکل گیری تمدن بشریت را به وجود چشمه برم نسبت داد. این چشمه باعث سرسبزی و آبادانی لردگان شده است. جانوران، انسان‌های گیاهان و . همگی از این چشمه حیات می‌یابند. از چشمه برم برای کشاورزی پرورش ماهی هم استفاده می‌شود. این چشمه خود جوش برای شاعران نماد فرد عاشقی را دارد که سال‌های سال است گریه‌اش بند نمی‌آید. حتی در زمان هایی که خشکسالی رخ می‌دهد، این چشمه از جوش و خروش نمی‌افتد. می‌توان گفت چشمه برم لردگان به عنوان سرشاخه اصلی رود کارون شناخته می‌شود. لردگان یکی از شهرهایی است که در چهار فصل سال دارای آب و هوای معتدل است و گرمای آزار دهنده را به خود راه نمی‌دهد. لردگان با توجه به اینکه شهری کوهستانی است، اما در فصل زمستان گویی نسیم فصل بهاری را حس خواهی کرد. اطراف این چشمه در تابستان‌ها بسیار خنک است که امکانات و خدمات رفاهی مناسبی را در اطراف خود دارا است. - barm - lordegan /
رویای تجدد با اونیورسیته ساخت سردر دانشگاه تهرانهنوز هم وقتی صحبت از دانشگاه در ایران می‌شود، نام دانشگاه تهران و سردر معروفش بیش و پیش از هر عنوان و تصویر دیگری به ذهن می‌آید. شاید این‌طور بتوان گفت که در حافظه جمعی ایرانیان مفهوم دانشگاه با دانشگاه تهران مترادف است دانشگاهی که در سال 1313 پای دانشگاه، به شکل غربی‌اش را به آموزش عالی ایران باز کرد و بساط مدارس عالی را تا حدی برچید و پله‌ای شد برای رفتن به سوی رویای تجدد رضاخانی. سوژه اصلی دومین قست از سده‌خوانی به دانشگاه تهران اختصاص دارد از شکل‌گیری ایده ت سیس آن همراه با دوره اقتدار پهلوی اول در سال‌های ابتدایی دهه دوم قرن حاضر تا تصویب طرح آن در مجلس شورای ملی و هییت دولت و انتخاب زمین و افتتاح آن در سال 1313 با پنج دانشکده. در این دو صفحه کمی از اهداف ت سیس دانشکده‌های مختلف دانشگاه تهران می‌گوییم، به‌ویژه دانشکده‌های ادبیات و معقول و منقول که قرار بود در چارچوب دستگاه تبلیغاتی پهلوی فعالیت کنند، سری به اولین اعتصاب‌های دانشجویی با موضوعات صنفی و اندکی سیاسی می‌زنیم و در نهایت به عنوان چهره شاخص این دهه از آموزش عالی ایران سراغ علی‌اصغر حکمت می‌رویم.رویای تجدد و اقتداردر قسمت پیشین سده‌خوانی به‌طور مختصر به وضعیت علم و دانشگاه و آموزش عالی در ایران تا سال 1310 پرداختیم. در این قسمت اتفاقاتی که در این حوزه تا سال 1320 آمده را مرور می‌کنیم. این دهه با اقتدار تامه رضاشاه همراه است و بنا بر تقسیم‌بندی اکثر تاریخ‌نگاران، حکومت او را می‌توان به دوره بازه 13 - 1304 و 20 - 1313 تقسیم کرد. در دوره اول، اطرافیان شاه سیاستمدارانی نظیر تیمورتاش، داور، تقی‌زاده، فیروز و فروغی هستند که برای خود، ش ن و جایگاهی قایل‌اند و به همین خاطر آرام آرام به همراه منتقدین از صحنه سیاسی ایران حذف می‌شوند اما در دوره دوم، شاه توانسته تمامی صحنه سیاسی کشور را از آن خود کند و اقتدارش را به نمایش بگذارد. سال 1313 از این رو نقطه عطفی در حکومت پهلوی اول به شمار می‌رود سالی که البته از جهت مرور بر اتفاقات حوزه علم و دانشگاه نیز سال ویژه و مهمی‌ست و به نوعی سرآغاز تاریخ دانشگاه، به شکل غربی در ایران.. تا این سال در کشور، چندین و چند موسسه آموزشی وجود داشت که با عنوان مدارس عالیه اطلاق می‌شدند و در قسمت قبل به آنها پرداخته بودیم. همچنین ایرانی‌های زیادی نیز با هزینه شخصی یا بورسیه دولتی به کشورهای غربی رفته تا صنعت و هنر و علم و فن آنها را بیاموزند و در برگشت به توسعه مدنظر رضاخان کمک کنند اما افتتاح دانشگاه در پایتخت ایران بود که رویای تجدد پهلوی اول را تکمیل می‌کرد.سنگ اول اونیورسیتهاولین بحث‌ها پیرامون ایجاد اونیورسیته را اسماعیل‌خان سنگ، نماینده مجلس شورای ملی از حوزه ساری در ششمین دوره مجلس شورای ملی مطرح کرد و از وزیر وقت معارف خواست که در این مورد چاره‌اندیشی کند. سید محمد تدین هم شخصا از طرفداران ت سیس دانشگاه بود و می‌گفت:"یک روزی این مملکت از علم کاملا مستفید خواهد شد که ما دارای اونیورسیته و دار‌العلوم باشیم و الا با این تحصیلات ابتدایی و متوسطه آن استفاده که ممالک دیگر از علوم عالیه می‌کنند ما هم اگر بخواهیم منحصر کنیم به همین قسمت، آن استفاده را نخواهیم کرد."و این چنین بود که تدین ایده‌اش برای ت سیس دانشگاه در فضایی به اندازه 80 تا 100 هزار متر را برای شاه توضیح داد. برای تکمیل طرح، مقرر شد عیسی صدیق اعلم، از نزدیکان و یاران علی اکبر داور با مسافرت به اروپا طرح ت سیس دانشگاه را آماده کند. به جز صدیق اعلم، محمود حسابی هم به عنوان یکی از ایده‌پردازان در مورد دانشگاه تهران نام برده می‌شود اما به جز کتاب "استاد عشق" که پسرش درباره او نوشته، سند مطمین و معتبر دیگری وجود ندارد که از حسابی نام ببرد. هرچند با توجه به فضای فکری تحصیل‌کردگان جامعه بعید نیست که او نیز ایده ت سیس دانشگاه را در نزد یوسف قراگوزلو، وزیر وقت معارف در سال 1310 مطرح کرده باشد.بودجه 250 هزار تومانی ساخت اولین دانشگاههم‌زمان با بازگشت دکتر صدیق اعلم، علی‌اصغر حکمت، کفیل وزارت معارف چنین نقل می‌کند که:"در یکی از شب‌های فرخنده اواخر بهمن 1312 جلسه هییت وزرا در حضور شاه در عمارتی که اکنون مقر کاخ ملکه پهلوی است تشکیل شده بود. سخن از آبادی تهران و عظمت ابنیه و عمارات و قصور زیبای جدید در میان آمد. مرحوم فروغی (ذکاءالملک)، رییس‌الوزرا در این باب به شاهنشاه تبریک گفت. دیگر وزیران نیز هریک به تحسین و تمجید زبان گشوده بودند. نوبت به بنده نگارنده رسید که به سمت کفیل وزارت معارف در آن میان حاضر بودم. گویا خداوند متعال به قلب من الهام کرد که عرض کردم در آبادی و عظمت پایتخت البته شکی نیست ولی نقصی که دارد این است که این شهر هنوز عمارت مخصوص "اونیورسیته"(دانشگاه) ندارد و حیف است که این شهر نوین از همه بلاد بزرگ عالم از این حیث عقب باشد. شاه بعد از اندک ت ملی یک کلمه گفتند "بسیار خوب آن را بسازید. در جلسه بعد هییت وزرا در آغاز به وزیر مالیه، مرحوم علی‌اکبر داور رو نموده و فرمودند در بودجه سال آینده مبلغ 250 هزار تومان به وزارت معارف اعتبار بدهید که به مصرف ساختمان مدرسه برسانند. چند روز بعد که بودجه سال نو تدوین و تنظیم شد و به تصویب رسید، وزیر مالیه اضافه بر اعتبار مقرر سال قبل، مبلغ مزبور را جهت ساختمان مدارس در فصل مخصوص گنجانیده و قبل از نوروز 1313 به تصویب رسید و به وزارت معارف هم ابلاغ شد و من م مور و مکلف شدم که ساختمان دانشگاه را آغاز نمایم."قانون مجلس تکلیف همه‌چیز را مشخص می‌کنداین چنین اندکی بعد با پیگیری حکمت و طراحی آندره گدار کار انتخاب زمین دانشگاه هم پیگیری شد. جالب اینجاست که رضاشاه در مورد انتخاب منطقه زمین دانشگاه نیز ر ی نهایی را صادر می‌کند و حتی چنین امری نیز خارج از ساختار موردنظر او اجرا نمی‌شود. پس در نتیجه دور از ذهن نیست که فاصله تصویب طرح ت سیس دانشگاه در هییت دولت و مجلس و افتتاح آن از هم فاصله‌ای ندارد. در هشت خرداد 1313 مجلس شورای ملی با تصویب لایحه ت سیس دانشگاه به وزارت معارف اجازه داد موسسه‌ای به این نام برای تعلیم درجات عالیه علوم و فنون و ادبیات و فلسفه در تهران ت سیس نماید. قانونی 21 ماده‌ای که مسیولیت مستقیم اداره آن را بر عهده وزیر معارف می‌گذاشت، نحوه استخدام استاد و کارمندان دانشگاه را تعیین و بیان می‌کرد که شیوه ارتقای استاد چگونه است، وظیفه شورای دانشگاه و دانشکده چیست و حتی در مورد اعطای دکترای افتخاری به افراد شامخ بحث کرده بود. این قانون، دستمزد اساتید را مشخص کرده بود و برای اساتید رتبه 1 (پایین‌ترین رتبه) در سال 1313 حقوق صد تومان در ماه در نظر گرفته بود. همچنین در این قانون شش دانشکده پیش‌بینی و مدارس صنایع مستظرفه و دانش‌سراهای عالی نیز ذیل دانشگاه تعریف شد. نامگذاری دانشگاه و دانشکده به جای اونیورسیته و فاکولته، پیشنهاد فرهنگستان بود تا در کنار نام‌های استاد و دانشجو برای برای معلمین و شاگردان آن، تفاوت شرایط جدید آموزشی با گذشته را نشان دهد.افتتاح با پنج دانشکدهدانشگاه تهران بر پایه مدارس موجود ساخته شد. مدرسه حقوق و علوم سیاسی، طب، کشاورزی و صنایع مستظرفه تجمیع شد تا بنیان دانشگاه تهران را بنا نهد. در 15 بهمن 1313 هم شاه با حضور در دانشکده پزشکی، لوح یادبود دانشگاه را به خاک سپرد. دانشگاه در محدوده فعلی پردیس اصلی دانشگاه افتتاح می‌شود اما افتتاح رسمی دانشگاه تهران در روز جمعه، 24 اسفند 1313 ، یک ساعت و نیم قبل از ظهر در دانشکده حقوق انجام گرفت. نخست‌وزیر وقت، محمدعلی فروغی در نطق خود درباره مقام علم و دانش گفت و از افتتاح دانشگاه به‌عنوان یک اتفاق فرخنده در تاریخ فرهنگ ایران یاد کرد. هم‌زمان با افتتاح دانشگاه تهران، شورای دانشگاه تهران با حضور چهره‌هایی که قرار بود دانشکده‌های مختلف را راه‌اندازی کنند، تشکیل شد. در این شورا این افراد حضور داشتند:دانشکده طب: دکتر لقمان‌الدوله و دکتر امیراعلمدانشکده حقوق: دهخدا و صدیق حضرت،دانشکده ادبیات و علوم: صدیق اعلم و میرزا غلامحسین‌خان رهنما و دکتر سیاسیدانشکده معقول و منقول: حاج سیدنصرالله تقوی و بدیع‌الزمان فروزانفردانشکده فنی: امین، رییس اداره کل صناعت و دکتر حسابیاستادان برجسته دانشکده ادبیات دانشگاه تهراندانشکده‌های ایدیولوژیک پهلویهر کدام از این دانشکده‌ها کاربردی داشتند و به صورت مشخص قرار بود در تربیت کادرهای ادارات دولتی نقش ایفا کند. دانشکده‌هایی مثل طب و فنی مشخص بود که قرار است چه کنند؟ جمله‌ای منسوب به دکتر حسابی وجود دارد که می‌گوید هدف از ت سیس دانشگاه و دانشکده فنی، تربیت مهندسینی‌ست که کارهایی را که در آن دوره از سوی مهندسین اروپایی و به‌ویژه آلمانی صورت می‌گرفت انجام دهند. از آنجا که محل خاصی برای استقرار دانشکده فنی تدارک دیده نشده بود‌، طبقه دوم مدرسه دارالفنون به عنوان دانشکده فنی مورد استفاده قرار گرفت. در سال 1313 از بین 100 نفر از فارغ‌التحصیلان دبیرستان‌ها، 40 نفر دانشجو در رشته‌های مهندسی راه و ساختمان‌، مکانیک‌، برق و معدن از طریق کنکور پذیرفته شدند. همچنین قرار شد ادامه کار مدرسه حقوق و علوم سیاسی برای تربیت کادر وزارت خارجه و عدلیه صورت بگیرد.اما با تفاوتی بارز دو دانشکده ادبیات و علوم معقول و منقول در چارچوب دستگاه تبلیغاتی پهلوی کارکردهایی داشتند که البته هرکدام در رسیدن به اهداف‌شان نتایج متفاوتی گرفتند. رضاشاه با گذشت زمان از آغاز سلطنتش تلاش کرد که نهاد دین و روحانیت را تحت کنترل درآورد. در کنار مطالبات روشنفکرانه، تجددخواهانه برای اصلاح نظام اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، ت کید بر اصلاح فکری و فرهنگی مردم هم وجود داشت که بایستی از دین خرافه‌زدایی می‌شد تا بتواند مفید باشد. نقش وزارت اوقاف، کنترل شرایط اقتصادی این نهادها بود اما لازم بود که شرایط تبلیغی و ارشادی روحانیت نیز کنترل شود. معروف است که به واسطه فشارها به روحانیت، تعداد روحانیون حاضر در حوزه علمیه به شدت کاهش یافته بود و این اتفاق فرصتی بود که دانشکده معقول و منقول، نقش خالی آن نهاد را پر کند. اتفاقی که در نهایت رخ نداد و حتی در سال 1318 به توقف فعالیت دانشکده انجامید تا بعدا مجددا بازگشایی شود.از سویی دیگر دانشکده ادبیات کارکردی ترویجی داشت. ابتدا این دانشکده و دانشکده علوم، با دارالمعلمین به‌طور مشترک اداره می‌شد اما به مرور دانشکده ادبیات و علوم انسانی گسترش می‌یافت. در این دوره زمانی، عقاید ملی‌گرایانه و باستانی در سطح کشور ترویج می‌شد و از همین رو از دانشکده ادبیات نیز انتظار می‌رفت که در بسط این ایدیولوژی کوشا باشد. بده‌بستانی که بین حکومت و دانشکده - و به عبارتی اصحاب دانشکده - وجود داشت، باعث شده یکی از پررونق‌ترین دوره‌های توجه به متون ادبی یا اماکن تاریخی در این دوره رقم بخورد و حتی چهره‌های برجسته‌ای از دانشکده ادبیات، در ادوار مختلف به وزارت و وکالت رسیدند.همچنین با توجه به آنکه تحصیلات آکادمیک مرسوم و کسب درجه دکتری برای جذب هییت علمی در این دو دانشکده وجود نداشت، هییت ممیزه‌ای که در قانون دانشگاه پیش‌بینی شده بود، با ترکیب اعضای ولی‌الله نصر، علی اکبر دهخدا و سیدنصرالله تقوی به جذب هییت علمی پرداخت. چهره‌های برجسته‌ای همچون علامه بدیع‌الزمان فروزانفر یا شیخ فاضل تونی از این دسته از افراد هستند که با وجود تحصیلات سنتی، ردای استادی دانشگاه را بر تن کردند.اعتصاب‌های صنفی با چاشنی سیاستگرچه در دوران حکومت رضاشاه، دستگاه سرکوب پررنگ بود و پلیس سیاسی بر روزنامه‌ها نظارت می‌کرد تا هر مطلبی چاپ نکنند و اکثر مخالفین حکومت کشته یا تبعید می‌شدند اما اعتراض دانشجویی، از همان ابتدا در دانشگاه تهران شکل گرفت و جزیی از فضای دانشگاه شده بود. اعتراض‌هایی که بیشتر جنبه صنفی داشت اما از پشت پرده سیاسی هم تهی نبود. در در سال 1315 ، اعتصاب دامنه‌داری در دانشکده فنی شکل گرفت تا هم رییس دانشکده و هم برنامه درسی را تغییر دهد اتفاقی که موفق بود و توانست به تغییر دکتر حسابی منتهی شود.اعتصاب دوم در دانشگاه تهران نیز متعلق به دانشجویان دانشکده پزشکی در سال 1318 بود که علیه مصوبه دولت دست به نافرمانی زدند. دولت مصوب کرده بود که فارغ‌التحصیلان این دانشکده باید بعد از اتمام تحصیل به خدمت نظام بروند و آنها نیز با توجه به سلب آزادی شغلی‌شان اعتراض کردند تا توانستند مصوبه دولت را باطل کنند. آنگونه که ابوالحسن ضیاظریفی و انور خامه‌ای روایت کرده‌اند این اعتصاب‌ها با محوریت جمعی دانشجویی بود که در کنار محفل تقی ارانی شکل گرفته بود و کارشان به جایی رسید که در دستگیری 53 نفر از اعضای حلقه‌ی نزدیک به ماهنامه دنیا، نام 13 دانشجوی دانشگاه نیز دیده می‌شد دانشجویانی همچون انور خامه‌ای، احسان طبری و عباس نراقی از این دسته بودند. هر چند در این دوران، اعتصاب‌های صنفی صورت می‌گرفت اما امکان تشکل‌یابی و حرکت‌های سازمان‌یافته داده نمی‌شد و به موجب قانون مبارزه با فعالیت‌های اشتراکی با هرگونه کنشگری سیاسی دگراندیشانه برخورد می‌شد.علی‌اصغر حکمتوزیر حکیمبدون تردید، علی اصغر حکمت را می‌توان برجسته‌ترین چهره فرهنگی دهه‌ی دوم این قرن دانست. او در راه‌اندازی دانشگاه تهران نقشی کلیدی داشت و با ارایه لایحه ت سیس دانشگاه تهران و پیشبرد امور اجرایی آن دانشگاه را شکل داد و تا سال 1317 که اسماعیل مرآت جایگزین او شود، ریاست دانشگاه را بر عهده داشت. او خود استاد ادبیات فارسی دانشگاه بود و تصحیح کشف الاسرار خوجه رشیدالدین میبدی را برعهده گرفت. حکمت از لحاظ سیاسی عضو حزب رادیکال بود که تحت رهبری علی اکبر داور در فضای سیاسی کشور فعالیت می‌کرد. حکمت از سال 1312 در جایگاه سرپرست وزارت معارف از سوی فروغی منصوب شد و از سال 1313 به وزارت معارف منصوب شد و تا سال 1317 در این سمت باقی ماند. او در این جایگاه مسیول سه وزارتخانه‌ای بود که امروز به عنوان وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی می‌شناسیم. او برای آموزش معلمین اقدام به گسترش دارالمعلین کرد و با اصلاحات قانونی، دانش‌سرای عالی را راه‌اندازی نمود.حکمت مجری قدرتمند و مدیر موفق سیاست‌های نوسازی فرهنگی و متناسب ساختن نظام آموزش و پرورش کشور با مقتضیات سیاسی اجتماعی دولت وقت بود. کشف حجاب در ایران در سال 1314 ، با مسیولیت او در وزارت معارف مصادف شد. در مراسمی که در 17 دی همان سال در دانش‌سرای عالی تهران با حضور رضاشاه و زنان بی‌حجاب برگزار شد، او نقشی محوری داشت. حکمت همچنین به تحصیل زنان نیز اهتمامی جدی داشت و براساس گزارشی که به وزارت خارجه ارسال شده، این‌طور بیان شده است:"تا اکنون ( 1314 ) زن‌ها می‌توانستند در مدارس ابتدایی و متوسطه تحصیل کنند و تعلیمات عالی برای آنها وجود نداشت. اخیرا از طرف وزارت معارف اجازه ورود به مدارس عالی به زنان داده شده است. در تعلیمات نسوان در ظرف پانزده سال اخیر، پیشرفت‌های جالب توجهی رخ داده است و اکنون، دبستان‌ها و دبیرستان‌های زیادی در سرتاسر کشور برای زنها وجود دارد. اکنون 58700 دختر در مدارس ابتدایی و مکاتب مشغول تحصیل هستند و عده زن‌هایی که به آموزگاری اشتغال دارند، به دو هزار نفر بالغ می‌شود. عده دخترانی که در مدارس متوسطه تحصیل می‌کنند، متجاوز از 3479 نفر و عده دبیران زن (معلم متوسطه) بیش از 295 نفر می‌شود. عده زیادی از دختران نیز در مدارس صنعتی، فنون نقاشی و خیاطی و دفترداری و ماشین‌نویسی را می‌آموزند."حکمت با عضویت در انجمن آثار ملی در برگزاری کنگره هزاره فردوسی و هزاره ابن‌سینا و همچنین ساخت آرامگاه چهره‌ها و مفاخر فرهنگی نقش مهمی داشت. همچنین در دوران وزارت او، اداره بهداشت مدارس، فرهنگستان ایران، سازمان پیشاهنگی و تربیت بدنی، نظام تعلیم اکابر، موسسه وعظ و خطابه به منظور تربیت واعظان و خطیبان منبری، کتابخانه ملی و موزه ایران باستان شکل گرفت. حکمت همچنین در نخستین کنگره نویسندگان ایران که به همت سفارت شوروی در ایران پس از سقوط رضاشاه برگزار شد، سخنران بود و البته با طعنه نویسندگان رادیکال این دوره برای مشارکت در دستگاه سانسور پهلوی اول مواجه شد.محمد ملانوری
دیوث یادیوس عراب به ما آموختن که دیوث به معنی "مرد بی غیرت " است اما واقعا دیوث یعنی بی غیرت؟؟؟اص‌میدونید دیوث از کجا وارد زبان پارسی شده؟؟؟اص‌میدونید دیوث کی بوده؟؟؟دیوث از طرف عرب ها وارد وا گان لغت پارسی شده و به ما آموختن که از آن به عنوان ف شی که معنی "مرد بی غیرت " است، یاد کنیم. در حالی که دیوث نام ی ی از فرماندهان با غیرت بزر ساسانی بود که در جنگ های پیاپی در برابر اعراب ایستادگی کرد و بار ها آنان را ش ست داد."پومپه دیوس" از سرکردگان پارتی در زمان ارد اول پادشاه اشکانی (و نه ساسانی) بوده است که اصلا عمرش کفاف شرکت در جنگ با اعراب را نمی‌داده است و به احتمال زیاد حتی روح اعرابی که در آن زمان به ایران حمله کردند از وجود او بی خبر بوده است! چه برسد به اینکه چنین انتقامی بخواهند بگیرند.دیوث در لغت نامه دهخدادیوث. [ دی یو ] (ع ص ) قواد. دیبوب . آنکه مردان را بر زن خود وارد کند. آنکه درباره زن خود حسادت و غیرت نداشته باشد. این واژه از زبان سریانی است و معرب شده است . (از تاج العروس ). کسی که درباره زن خود غیرت نداشته باشد. پزوند.دراره و دنگل . (ناظم الاطباء). قرطبان . کلتبان . قندع . (منتهی الارب ). مرد بی غیرت . (مقدمه لغت میرسید شریف جرجانی ). قواد. (قاموس فیروزآبادی ). بی غیرت و بی حمیت و در رساله معربات نوشته که این معرب است در اصل دیوث بتخفیف تحتانی و تاء فوقانی بود و بعضی نوشته‌اند که دیوث بمعنی کسی که زن خود را بدیگران دهد. (غیاث ) (آنندراج ). بی رشک . (تفلیسی ) (مهذب الاسماء) (زمخشری ) (دهار). بی ننگ . (دهار). بنابگفته جوالیقی این کلمه عبری و یا سریانی است . (المعرب جوالیقی ص 155 ). زن جلب. قرمساق. جاکش. زن بمزد. قرنان . ممانی . کشخان . معرس . قواد بر عیال خود و بر اهل خود. بی رشک . بچشم خودبین . شاخدار. بی عار. (یادداشت مو لف ) :چون سبب کردی کشیدی سوی خویشمثل آن را پس تو دیوثی ز پیش
تاریخ ایران‌باستان ( 10 ) گردنبند ایرانی که در گیلان پیدا شده و دارای قدمت حدود یک هزار سال قبل از میلاد می‌باشد، موزه ملی ایران آریایی‌های هند و ایرانیشاخه‌ی شرقی آریایی‌ها که بنام هند و ایرانی معروف است، پس از گذر از کناره‌های رود جیحون و ورود به بلخ (باکتریا) این نواحی را زیر پوشش نژادی خویش قرار دادند و گروه بزرگی از ایشان باز راه خود را به سمت جنوب ادامه دادند و در سرزمین بلخ ایشان به دو شاخه تقسیم شدند و از یکدیگر جدا گشتند! بعدها این دو شاخه را بنام شاخه‌ی هندی و شاخه‌ی ایرانی خواندند.شاخه‌ی هندی پس از گذر از بلخ بسوی کوه‌های هندو کش روانه شد، عده‌ای از ایشان در کنارهای رود کابل از هجرت دست شستند و ماندگار شدند اما گروه بزرگتر به موازات رود راه خویش را پیمودند تا به سرزمین هندوستان امروزی رسیدند و از روی رود "سند" گذشتند و برای این گذر از رود به ایشان بعدها "سندی" و "هندی" گفته شد، ایشان تا حوالی پنجاب رسیدندشاخه‌ی آریایی ایرانی در ابتدای هزاره‌ی اول پیش از میلاد مسیح در حدود بلخ از برادران خود که بسوی هند می‌راندند جدا شدند و وارد سرزمین ایران شدند، اینان از گذرگاه‌های شرقی دریای خزر به سوی شرق و غرب ایران حرکت کردند و بتدریج تمام سرزمین ایران را از آن خود نمودند.آریایی‌های ایرانی و هندی که خواستگاه اولیه‌آنها یک سرزمین بود بنام "ایرانویچ" که در آن در کنار هم سالیان دراز زیسته بودند از آن مهاجرت نمودند دارای مشترکات فراوانی در تمام شیون زندگی بودند این نزدیکی شدید فرهنگی آریاییان هندی و آریاییان ایرانی از بررسی دو کتاب مقدس هرکدام یعنی "وداها[ 1 ]" هندی و "اوستای" ایرانی بخوبی قابل مشاهده است.آریایی‌های درآمده به ایران به دسته‌های کوچکتر تقسیم شدند، گروهی به سوی شمال و شمال‌غربی راند و به داخل سرزمین کاسی‌ها درآمد و بگونه‌ای در ایشان رخنه نمودند و آمیختند که سرانجام کاسی‌ها را باید آریایی خواند. گروه دیگر در شمال‌شرقی و شرق ایران راندند و با گذشت زمان و تکمیل تعداد نفوسشان اقوام پارتی را تشکیل دادند یعنی همانهایی که بعدها شاهنشاهی اشکانی را در ایران برپا نمودند، دسته‌ای دیگر به جانب جنوب و غرب ایران رفتند.با توجه به آنچه که گفته شد می‌توان چنین نتیجه گرفت که در ابتدای هزاره‌ی اول پیش از میلاد مسیح مهاجمان که با زور و با امواج متوالی وارد می‌شدند از دو راه شرقی و غربی دریای خزر از طریق ماورالنهر و قفقاز به مهاجرت خویش ادامه می‌دادند، دیگر چون هزاره‌های گذشته در بین بومیان و در کام حکومت‌های وقت مستهلک نشدند بلکه خلاف آن رخ داد! شعبه‌ی شرقی آریایی‌ها دیگر نمی‌توانست به هندوستان مهاجرت نماید زیرا پیش‌تر همنژادگانشان این سرزمین را اشغال نموده بودند پس بسوی ایران سرازیر شدند و در طول مسیری که از بلخ آغاز می‌شد پیش‌راندند و در غرب با ایلام روبرو شدند و اینگونه در کنار شهرهای ایلام رحل اقامت نهادند و به کوچ‌نشینی‌های فصلی پرداختند، آنها وقتی از زاگرس گذشتند با آشوریان روبرو شدند که پیشتر نتوانستند بروند اما در شمال غربی به داخل حکومت اورارتو نفوذ کردند و بدین ترتیب به تخریب دنیای کهن و ساختن بنایی نو به جای آن پرداختند، در رویایی با این قوم تازه وارد با سه گروه متمایز روبرو می‌شویم پارت‌ها، مادها و پارس‌ها که تاریخ ایران باستان را بخود اختصاص دادند. . (ادامه دارد) .[ 1 ] Vedas
باند قاچاق عتیقه! نام اشخاص از راست به چپ: احمد رضا احمدی (شاعر و نمایشنامه نویس)، عزت الله نگهبان (باستان شناس)، شهرام پهلوی نیا (فرزند اشرف پهلوی)آثار بجا مانده از انسان در طول تاریخ باگذشت زمان ارزشمند می‌شود، چراکه بیانگر اوضاع گذشته و هویت است این وسایل آنقدر با ارزش هستند که دهان طمع کار هارا به آب می‌اندازد تا هرجور شده به این آثار ارزشمند ملی هر کشور دست پیدا کرده و بفروشند و خانه‌های خراب خود را آباد کنند!از جمله این طمع کارها می‌توان به یهودیان، مستشرقین اشاره ویژه‌ای کرددقیق نمی‌توان گفت که حضور عتیقه یابها یا باستان شناسان غربی در ایران به چه زمانی باز می‌گردد اما قطعا بعد از شروع دوران تاریک استعمار است.در دوره قاجار دولت‌های غربی با دولت ایران پیمان کاوش می‌بستند، اما هیچ کدام متعهد به قرار داد نبوده و مخفیانه یا با دادن رشوه به والی‌ها عتیقه‌ها را از کشور قاچاق می‌کردند اما شکل گیری باند عتیقه در داخل کشور از سوی مقامات ایران درد را دوچندان می‌کند.پس از پشت سر گذاشتن جنگ جهانی دوم، ایران 2 بار توسط روسیه و انگلستان اشغال شد و میلیونها ایرانی بر اثر تحریم‌های چند جانبه انگلستان کشته شدند. دولت مرکزی ایران که در موضع ضعف قرار داشت هم توانایی برخورد با مفاسد داخلی و خارجی را نیز نداشت، از سوی دیگر در داخل خود دولت و حتی خانواده باند‌های فساد به سرعت رشد کرد.شهرام قوام، موسوم به شهرام پهلوی‌نیا، بزرگ‌ترین پسر اشرف محسوب می‌شد. پدر وی، علی قوام از خاندان معروف قوام شیرازی بود که در سال 1317 و با دستور رضاشاه، با اشرف ازدواج کرد و البته، به روایت فردوست، این ازدواج اجباری، باعث بروز و ظهور عقده‌های فراوانی در اشرف شد و زمینه فساد بی‌حد و حصر اخلاقی او را، بیش از پیش، فراهم کرد. شهرام، مانند مادرش، فردی جاه‌طلب و البته، فعال در عرصه چپاول اقتصادی ایران بود. شهرام پهلوی نیا فرزند اشرف پهلوی از دوران کودکی همیشه دردسر‌های فراوانی برای خانواده درست می‌کرد، بعد‌ها که بزرگتر شد حتی آثار باستانی نیز از دست او در امان نماندن. او علاقه فراوانی به اشیای عتیقه داشت. ارتباط گسترده شهرام پهلوی‌نیا با باند‌های بین‌المللی قاچاق عتیقه که عمدتا، شامل یهودیان ثروتمند می‌شد، به وی فهمانده بود که سود هنگفتی در این فعالیت نهفته است و ایران، به عنوان کشوری واجد میراث فرهنگی غنی و آثار متعدد و نایاب تاریخی، قادر است ولع وی را به کسب درآمد نامشروع از این طریق، ارضا کند. گزارش‌های موجود نشان می‌دهد که شهرام پهلوی‌نیا، با حمایت دربار و به ویژه مادرش، اشرف، یک باند گسترده کشف و قاچاق اشیای عتیقه ایجاد کرده بود باندی که البته از چشم ساواک هم پنهان نماند و گزارش‌های مفصل و بایگانی شده‌ای از آن تهیه و تنظیم می‌شد. این گروه "گنج‌یاب"! در هر جایی که اخبار مربوط به کشف آثار باستانی در آن منتشر می‌شد، حضور پیدا می‌کرد و از آذربایجان تا سیستان، هیچ محدودیتی برای فعالیت آن وجود نداشت. بیشتر روسای ادارات مربوط، برکشیدگان همین باند بودند. شهرام، بهترین تجهیزات گنج‌یابی را هم در اختیار داشت. او به نقاط بکر و کاوش نشده، بسیار علاقه‌مند بود چرا که کشف نمونه‌های دیده نشده و مربوط به تمدن‌های ناشناخته، می‌توانست درآمد بیشتری را برای او به همراه داشته باشد. افزون بر این شبکه گسترده، شهرام پهلوی‌نیا از یک شبکه قدرتمند فروش در خارج ایران نیز، استفاده می‌کرد شبکه‌ای که دلالان غربی عتیقه‌جات، سخت به آن علاقه‌مند و حاضر بودند در قبال اشیایی که از ایران برای آن‌ها قاچاق می‌شد، میلیون‌ها دلار بپردازند. سیستان، یکی از نقاطی بود که به دلیل محدود بودن کاوش‌های باستان شناسی در آن، بسیار مورد توجه شهرام پهلوی‌نیا و دار و دسته وی بود. آن‌ها با استفاده از نفوذ خود، دست به کاوش‌های غیرمجاز در سیستان زدند. احسان نراقی در یادداشت‌های خود به برخی از این غارت‌های آشکار اشاره کرده است غارت‌هایی که اخبار آن در اروپا، بیش از ایران منتشر می‌شد و خریدار داشت و مجموعه‌های ثروتمندان عتیقه دوست را پر و کامل می‌کرد. از حجم آثار ربوده شده توسط باند پسر اشرف از سیستان و دیگر نقاط، اطلاعات دقیقی در دست نیست اما برخی گزارش‌ها از حجم بالای این غارت‌ها حکایت می‌کند.گزارش ویلیام شوکراس در این باره نشان می‌دهد که یک بار، شهرام پهلوی‌نیا پس از کشف اشیای عتیقه‌ای از جنس طلا، توسط گروه‌های باستان شناسی دانشگاهی، رسما به سراغ آن‌ها رفت و بدون هیچ تعارفی، اشیای به دست آمده را به زور تصاحب کرد و برای فروش به توکیو فرستاد.این اقدام، آن هم جلوی چشم باستان شناسان، این بار سر و صدای زیادی به راه انداخت به گونه‌ای که:احمد رضا احمدی( نمایشنامه نویس و شاعر) درباره آن در ویژه نامه کتاب "نوشتن با دوربین" میگوید: من و دکتر نگهبان (باستان شناس) شب‌ها بیدار میماندیم که ایادی شهرام پهلوی نیایند در تاریکی شب عتیقه‌ها را بدزدند!این موضوع بعدا در خاطرات دکتر نگهبان، در کتابی که سازمان میزاث فرهنگی منتشر کرده نیز آمده است.منابع: 1 - دیبا، فریده. دخترم فرح، ترجمه الهه رییس فیروز، تهران: به آفرین، 13812 - نراقی، احسان، از کاخ شاه تا زندان اوین، ترجمه سعید آذری، تهران: رسا، 13723 - شوکراس، ویلیام. آخرین سفر شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران: البرز، 13714 - حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، انتشارات اطلاعات، 13725 - "تپه مارلیک در استان گیلان". بایگانی‌شده از اصلی در 5 دسامبر 2010 . دریافت‌شده در 6 فوریه 2010 ٫ 6 - جاهد پ. " نوشتن با دوربین"، چاپ چهارم، 1394 ، بخش ضمیمه، ص 290 ،‌خود به نقل از نشریه نگاه نو،‌ویژه نامه کتاب " نوشتن با دوربین"، شماره 67 ،‌آبان 1384 صفحه نقشه جهان را در اینستاگرام با آدرس @ حتما دنبال کنید
اندازه امکان قدرت می‌آورد کشورهای بالای 5 میلیون کیلومتر مربعاین نقشه جهان هست که فقط کشورهای بالای 5 میلیون ک.متر مربع رو روشن کردم:روسیه، کانادا، #آمریکا، چین، برزیل، استرالیا.چرا همه قدرت‌های مطرح جهان بزرگ اند؟ "چون همه کشورهای بزرگ قدرت شدن"! اینجا توضیح میدم چطور آینده #ایران به اندازه‌اش وصله، خواستید پخش کنید. نقشه بعدی جالب تره:کشورهای بالای 1 میلیون کیلومتر مربعکشورهای تا 1 م km2 ، تقریبا همه اقتصاد‌های در حال توسعه.آیا واقعا اندازه اینقدر مهم هست؟ البته قدرت عوامل زیادی داره ولی با این نقشه‌ها به نظر میرسه اندازه خیلی تعیین کننده است.گرچه نمونه هایی هستند که کل فرض ما رو به لرزه می‌اندازند. اینجا باید نقشه سوم رو روشن کنم.کشورهای بالای 50 هزار کیلومتر مربعکشورهای متوسط. همونطور که پیداست اروپا مثال نقض بزرگ فرضیه بالاست. انگلستان، فرانسه، آلمان و . کشورهای بزرگی نیستند ولی قدرتهای بزرگی دارند. پس اندازه اونقدر‌ها هم مهم نیست و همه چیز اتفاقی بوده است. ولی صبر کنید، یه چیزی هست که تو نقشه نیست: اندازه واقعی!نقشه امپراطوری دانمارکنقشه‌ها اندازه‌های زمینی کشور‌ها رو نشون میدن، در صورتی که اندازه‌های واقعی قدرت محدود به مرز‌ها نیستند. مثلا دانمارک. اون لکه کوچولو پایین خود دانمارک هست و این عظمت گرین لند زمینی هست که گرفته است. دانمارک خودش 130 جهانه ولی با حساب گرینلند 12 !نقشه تخمینی از حوزه نفوذ و استعمار بریتانیااین نقشه تخمینی امپراطوری بریتانیا است! تقریبا همه جهان را بلعیده تا قدرت شده. حتی همین الان هم کانادا و استرالیا را باید وابسته به جزیره کوچک انگلستان دید. حدودا همه قدرت‌های اروپایی چنین نقشه‌های "واقعی" دارند که تا الان هم ادامه دارد.خیلی کشورهای آفریقا وابسته بودند و هستند.نقشه پایگاه‌های آمریکا در جهانبسیاری کشورها را باید در نقشه کشورهای دیگر هم حساب کرد. قزاقستان و مغولستان با همه عظمت شان ذیل نفوذ روسیه و چین تعریف می‌شوند. این نقشه پایگاه‌های نظامی #آمریکا بیرون از خاک آمریکاست: تقریبا همه جا!(اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم هر جا که با دلار معامله میشود حوزه نفوذ آمریکاست)نقشه اتحادیه اروپاپیش از جدایی انگلستاناما از همه اینها مهم‌تر "اتحادیه" هست. وقتی آمریکا به عنوان قدرت جدید متولد شد، اروپا شوکه شد. رقبای قدیمی اشغالگر دست به رفاقت زدند و اتحادیه اروپا شکل گرفت.این اندازه واقعی اتحادیه اروپاست!در جایگاه هشتمین کشور جهان. حتی بدون احتساب کشورهای بزرگ وابسته افریقایی. بله " اندازه امکان قدرت می‌آورد"استان بحرین با انبوه منابع نفت و مردم شیعهبه همین دلیل است که روسیه کریمه را میگیرد، #ارمنستان_آذربایجان می‌جنگند، ترکیه عراق و سوریه را اشغال میکند، اسراییل فلسطینی‌ها را می‌کشد و آمریکا کیلومتر‌ها به اشغال افغانستان و عراق می‌آید.چیزی که محمدرضا پهلوی نفهمید و #بحرین را بخشید. چون منبع قدرت او خارج از ایران بود.نقشه امپراطوری ژاپن در کنار مستعمرات فرانسه، انگلستان، هلند، پرتغال و آمریکاپس ژاپن چی؟ کشوری کوچک با اقتصادی بزرگ. جواب: درست است اندازه قدرت میاورد اما تنها راه قدرت اندازه نیست. (البته نباید از استعمار توسط ژاپن هم غافل بود) 30 اقتصاد برتر جهان در شاخص gdp اگر شاخص gdp را ملاکی برای رتبه بندی اقتصادی در نظر بگیریم به طرز جالبی نزدیکی رتبه بعضی کشور‌ها به اندازه را می‌بینیم. (متاسفانه قدرت اقتصادی شاخص خاصی ندارد و استفاده از Gdp عرفا رایج است ولی دقیق نیست) 20 کشور برتر وسیع جهانمثلا اتحادیه اروپا (رتبه 8 وسعت) رتبه دوم را دارد، اندونزی ( 14 وسعت) اینجا شانزدهم است.ایران که هفدهیمن کشور بزرگ دنیاست با وجود تحریم‌ها 25 است.ایران نمونه جالبی است. بی سابقه‌ترین تحریم‌های خارجی از زمان ناپلیون و بی کفایتی داخلی را تحمل میکند. چرا نمی‌ریزد؟ چون بزرگ است.مغولستان، قرقیزستان، تاجیکستان و افغانستان بدون ارتباط به دریا، قزاقستان، ازبکستان، ترکمنستان بدون ارتباط به آبهای آزادوسعت کشور به ما اجازه میدهد همه نیاز کشاورزی مان را تامین کنیم. بزرگی ایران به ما دسترسی به دو دریا را میدهد. مغولستان، چاد، نیجر، تاجیکستان، افغانستان نمونه هایی از کشورهای بی دریا هستند. هر چقدر هم بزرگ باشند "محکوم به وابستگی" اند.وسعت ایران تنوع فرهنگی میدهد. ما تمدنی هستیم که ارمنی تا ترک را پذیراییم و همدیگر را نمی‌کشیم. گستردگی به ما قدرت تولید علم و استعدادهای متنوع و بستر گفتگو میدهد.بزرگی محاصره را سخت میکند و دیگران را مجبور به عبور از ما میکند. تعداد همسایه را بیشتر میکند و فرصت تعامل را.ایران و عربستان دو کشور وسیع منطقه غرب آسیااین نقشه منطقه است. #ایران و عربستان بزرگترین دانه‌ها هستند. دقیقا 2 قدرت منطقه که باقی کشورها را به اقمار خود تبدیل میکنند. این "جبر جغرافیایی" است. و شاید یک مشکل اردوغان هم همین کوچک‌تری ترکیه است.اما وسعت ایران الزاما برای ما آینده خوبی نمی‌سازد!اطراف ایران را ببینید تقریبا تمام مرزهای همسایه "دست ساخته" اند. از ترکیه تا سعودی و مصر با تجزیه عثمانی توسط انگلستان و فرانسه خط کشی شده. از ارمنستان تا تاجیکستان و . حاصل تقسیم شوروی است. افغانستان نتیجه غنیمت انگلستان و نزاع روسیه است، پاکستان خروجی تقسیم هندوستان است.#ایران تنها استثنا در منطقه‌ای تقسیم شده و طراحی شده است.و این مشکل آمریکاست: "ایران زیادی بزرگ مانده". پس آینده ایران "اجبارا" دو چیز است: 1 - ظرفیت اندازه‌اش را آزاد میکند و یک قدرت بزرگ می‌شود. 2 - تجزیه می‌شود.هیچ راه وسطی نیست، شک نکید.(پ.ن: این نوشته منکر اهمیت دیگر عوامل قدرت نیست، بلکه تلنگری است برای توجه به اهمیت اندازه، جغرافیا و منابع )
نیوتن، طاعون، کرونا! این آقا جناب نیوتن است! همه او را می‌شناسیم. همان دانشمند مشهور با درخت سیب! همان سه قانون به ظاهر بی‌کاربرد درس فیزیک (البته کلی از درس ریاضی هم به ایشون مربوط می‌شود. ولی اسمش تو فیزیک در رفته!)هیچ می‌دانستید نیوتن در زمان همه‌گیری بیماری طاعون می‌زیسته؟! همین که تحصیلات اولیه‌اش را در دانشگاه تمام کرد،(حدود 23 سالگی) دانشگاه (کمبریج) به دلیل این بیماری تعطیل شد و او نتوانست به تحصیل ادامه دهد و به روستای زادگاهش بازگشت. او دو سال در خانه ماند و در همین دوران بود که به مطالعات خود در زمینه گرانش، اپتیک و حساب ادامه داد و همانجا بود که طرح و نظریه اولیه خود را در رابطه با گرانش پایه‌ریزی کرد. (ماجرای افتادن سیب از درخت)دو سال بعد دوباره به دانشگاه برگشت و سرانجام شد آنچه باید می‌شد. علم متحول شد. یک پیشرفت و تحول واقعی. اصلا به دلیل حضور او، قوانین او، است که هواپیماها پرواز می‌کنند!حالا طاعون بخشی از تاریخ است و نیوتن هم. تاریخ ماندگار. حالا ما هم در زمان کرونا هستیم. شاید حالا هم علم و جهان در آستانه یک تغییر است که ما نمی‌بینیم و نمی‌دانیم. یعنی چه کسی و کجا مشغول کشفی بزرگ است؟
کلیه منابع مربوط به هند جهت تجارت با این کشور کلیه منابع مربوط به هند جهت تجارت با این کشور:?? 0 مرجع شرکت‌های پخش در هند 1 بازارهای بازرگانی ( B2B marketplaces ): بزرگ‌ترین سایت و موتور جستجوی فروشگاه‌های اینترنتی هند جهت کشف قیمت خرده فروشی در این کشور 3 بزرگ‌ترین دایرکتوری تولیدکنندگان و تامین کنندگان هندی همراه با اطلاعات تماس کامل
کرونا و اجتماع سلام. اواخر اسفندماه متنی را ترجمه کردم و برای دوستی که می‌توانست در رسانه‌ای منتشرش کند فرستادم. چند روز قبل از تصمیمشان برای انتشار پرسیدم و پاسخ داد که منتشر نخواهیم کرد. در همین حال‌وهوا بود که در ویرگول عضو شدم و حالا هم اولین نوشته‌ام همان ترجمه است. اصل متنش را می‌توانید از اینجا ببینید.مرگ سیاه درباره‌ی اثرات بیماری‌های همه‌گیر روی اقتصاد جهان به ما چه می‌گوید؟نگرانی‌ها از شیوع ویروس کرونای جدید منجر به کاهش رشد اقتصادی شده است. بازارهای سهام صدمه دیده‌اند: شاخص اف‌تی‌اس‌ای 100 انگلستان بدترین روزهای مبادلاتی خود را بعد از سال‌ها تجربه کرد و شاخص‌های داوجونز و اس‌اندپی ایالات متحده نیز همین وضعیت را داشتند. پول باید به جایی برود و قیمت طلا که به چشم یک ماده‌ی باثبات در طول اتفاقات غیرمترقبه دیده می‌شود - به بالاترین سطح خود در هفت سال اخیر رسید.بازبینی تاریخ می‌تواند ما را در درک اثرات اقتصادی ناشی از وضعیت اضطراری بهداشت عمومی یاری کرده و چگونگی بهترین شکل مدیریت را بیاموزد. بدین منظور ضروری است به یاد آوریم که به هر حال، همه‌گیری‌های قبلی بسیار مرگ‌بارتر از ویروس کرونا بوده‌اند که نرخ مرگ‌ومیرش نسبتا پایین است.مردمان دیروز در فقدان پزشکی مدرن و نهادهایی چون سازمان بهداشت جهانی، آسیب‌پذیرتر بوده‌اند. برآوردها حاکی از آن است که طاعون ژوستینین 25 میلیون نفر و آنفلوانزای اسپانیایی حدود 50 میلیون نفر را کشته‌اند.بدترین نرخ مرگ‌ومیر را طاعون سیاه با اختلافی فاحش در تاریخ رقم زده است. در اثر انواع مختلف طاعون، دوره‌ی این بیماری از 1348 تا 1350 طول کشید، بین 75 تا 200 میلیون نفر در سرتاسر جهان کشته شدند و شاید نیمی از جمعیت انگلستان از بین رفت. اثرات اقتصادی هم عمیق بود.خشم، ستیز، خلاقیتممکن است خلاف واقع به نظر آید و نباید آشفتگی‌های روانی و عاطفی دوران مرگ سیاه را کوچک شمرد - اما اکثریت کسانی که زنده ماندند از بهبود استانداردهای زندگی متنعم شدند. پیش از مرگ سیاه، انگلستان از ازدیاد شدید جمعیت رنج می‌برد.پس از همه‌گیری، کمبود نیروی انسانی منجر به افزایش دستمزد روزانه‌ی کارگران شد، چنان که آن‌ها می‌توانستند خدمات خود را در اختیار بهترین پیشنهاد کاری قرار دهند. رژیم غذایی کارگران نیز بهبود یافت و شامل گوشت، ماهی تازه، نان گندم و آب‌جوی بیشتری شد. علی‌رغم آن که زمین‌داران به دنبال مست جرانی برای زمین‌هایشان بودند، تغییر شکل‌های اجاره درآمدهای املاک را افزایش داد و تقاضایشان را کم کرد.اما به گفته‌ی یک مورخ اقتصادی، کریستوفر دایر، دوران بعد از مرگ سیاه زمان "آشفتگی، هیجان، خشم، ستیز و خلاقیت" بود. واکنش فوری دولت تلاش برای جلوگیری از جذر و مدهای ناشی از اقتصاد عرضه و تقاضا بود.زندگی به عنوان یک کارگر در قرن چهاردهم دشوار بود.این نخستین بار بود که دولت انگلستان برای مدیریت خرد اقتصاد تلاش می‌کرد. اساسنامه قانون کارگران در سال 1351 در تلاشی برای حفظ دستمزدها در سطوح پیش از طاعون تصویب شد و آزادی جابه‌جایی را برای کارگران محدود می‌کرد. قوانین دیگری هم معرفی شد که در تلاش برای کنترل قیمت غذا و حتی اعمال محدودیت روی آن بودند که چه زنانی اجازه‌ی پوشیدن پارچه‌های گران‌بها داشته باشند.اما این تلاش برای تنظیم بازار کار نکرد. اجرای قانون کار منجر به گریز و اعتراض شد. در بلندمدت، با شیوع مکرر طاعون و کاهش جمعیت، دستمزدهای واقعی بالا رفت.در اثر کاهش جمعیت، زمین‌داران سعی کردند با تغییرات در بازار زمین کنار بیایند. بعد از مرگ سیاه، مردم از فرصت‌ها برای رفتن به زمینی بهتر یا پیگیری تجارت در شهرها استفاده کردند و مهاجرتی گسترده رخ داد. بیشتر زمین‌داران برای اطمینان از این که مست جرین روی زمین‌هایشان کشاورزی خواهند کرد، مجبور به پیشنهاد معاملات جذاب‌تری شدند.یک طبقه متوسط جدید از مردان (تقریبا همواره مردها) ظهور کرد. این‌ها مردمی نبودند که به عنوان نجیب‌زاده‌ای زمین‌دار به دنیا آمده باشند، اما می‌توانستند با جمع‌آوری ثروت مازاد کافی به خرید قطعات زمین اقدام کنند. تحقیقات اخیر نشان داده‌اند که مالکیت دارایی برای سفته‌بازی در بازار، آزاد شد.تغییر چشم‌گیر جمعیت در اثر مرگ سیاه، انفجاری در پویایی اجتماعی هم به دنبال داشت. دولت سعی داشت این روند توسعه را که کشمکش و نارضایتی به دنبال می‌آورد، محدود کند.در همین حال، انگلستان کماکان درگیر جنگ با فرانسه بود و به لشکرهای بزرگ برای عملیات‌های نظامی در خارج کشور نیاز داشت. بدین منظور باید هزینه می‌کرد و این منجر به دریافت مالیات‌های بیشتر از جمعیتی شد که کاهش یافته بود. پارلمان ریچارد دوم جوان با ایده‌ی خلاقانه‌ی مالیات سرانه‌ی تنبیهی در سال‌های 1377 ، 1379 و 1380 وارد قضیه شد، چیزی که ناآرامی‌های اجتماعی را به صورت شورش دهقانان در سال 1381 در پی داشت.شورش دهقانها در سال 1381 شورشی بدین بزرگی که هیچ‌گاه در انگلستان دیده نشده بود، مستقیما از شیوع مکرر طاعون و تلاش‌های دولت برای تشدید کنترل اقتصاد و پیگیری جاه‌طلبی‌های بین‌المللی‌اش حاصل شد. شورشیان ادعا کردند که آن‌ها شدیدا تحت ظلم قرار گرفته‌اند، چرا که اربابانشان "با آن‌ها مثل حیوانات برخورد می‌کردند".درس‌هایی برای امروزاگرچه طاعونی که مرگ سیاه را سبب شد بسیار متفاوت از ویروس کروناست که امروز شیوع پیدا کرده، اما اینجا چند درس مهم برای رشد اقتصادی آتی وجود دارد. نخست، دولت‌ها باید توجه زیادی به مدیریت پیامدهای ناخوشایند اقتصادی نشان دهند. حفظ وضع موجود برای منافع معین می‌تواند ناآرامی و بی‌ثباتی سیاسی به وجود آورد.ثانیا محدودسازی آزادی رفت‌وآمد می‌تواند موجب واکنشی خشونت‌بار شود. جامعه‌ی مدرن و پویای ما قرنطینه را حتی اگر برای منافع بیشتر باشد، تا چه حد می‌پذیرد؟همچنین ما نباید واکنش‌های روانی ناخواسته را دست‌کم بگیریم. مرگ سیاه موجب افزایش بیگانه‌هراسی و حملات یهودستیزانه شد. ترس و بدگمانی نسبت به افراد غیربومی، الگوهای تجاری را تغییر داد.با وضعیت اضطراری فعلی بهداشت عمومی، برندگان و بازندگانی از لحاظ اقتصادی وجود خواهند داشت. در مورد مرگ سیاه، نخبگان برای تحکیم قدرتشان تلاش کردند، اما تغییر جمعیت در بلندمدت موجب ایجاد توازن‌هایی به سود کارگران شد، هم از نظر دستمزدها و پویایی و هم در آزادسازی بازار زمین (منبع اصلی ثروت در آن زمان) برای سرمایه‌گذاران جدید. کاهش جمعیت، مهاجرت را هم تشویق کرد، اگرچه برای کسب مشاغل کم‌درآمد یا نیازمند مهارت اندک. همه‌ی این‌ها درس‌هایی هستند که نیاز به پاسخ‌های پژوهشی دقیق و اندازه‌گیری‌شده از سوی دولت‌های فعلی را تقویت می‌کند.
کمی از خیام ( 1 ) فیثاغورث جوهر همه چیزها را عدد می‌دانست. یعنی شیء همان عدد است. مثلا یک درخت همان عدد یک است و دارای خصوصیاتی است از قبیل چوپ و تنه، شاخه، برگ، ریشه و غیره. اعداد برای فیثاغورثیان زیبا بودند چون هم تقارن دارند، و هم هارمونی، و هم اینکه نظمی درون خود دارند که کشف آن بالاترین لذت روحی برای این گروه به حساب می‌آمده است. اینکه فیثاغورثیان از موسیقی برای تطهیر روح استفاده می‌کردند ریشه در همین موضوع دارد. موسیقی چیزی نیست جز یک توالی از اعداد، که بالا و پایین دارد، پشت سر هم می‌آید و گسسته است، و ما امروزه به آن "نت" می‌گوییم. نظم اعداد برای فیثاغورث و پیروان او آخرین درجه‌ای است که یک انسان می‌تواند از زیبایی لذت ببرد. اعداد مثلثی از جمله ابداعات این گروه است که برایشان زیبایی داشته، و البته باید توجه کنیم که دست آنها هم حسابی خالی بوده و برای نشان دادن اعداد از سنگریزه استفاده می‌کرده‌اند. چنانچه ریشه کلمه calculus در زبان انگلیسی از همین سنگریزه می‌آید.ای آمده از عالم روحانی، تفت / حیران شده در پنج و چهار و شش و هفتمی نوش ندانی ز کجا آمده‌ای / خوش باش ندانی به کجا خواهی رفتخیام در اینجا با نگاهی تیزبینانه این تلاش انسان برای یافتن جوهر ماده را نقد می‌کند. اینکه جوهر ماده آب است، یا باد است، یا چهار عنصر اصلی، یا اصلا عدد است. قدیمی‌ها همانطور که از فیثاغورث گفتم، برای اعداد حرمت بالایی قایل بودند. می‌گویند انسان اولین بار وقتی خود را شناخت به عدد "یک" رسید. و عدد "دو" را در تضاد پدیده‌ها دید. چون هر چیزی در طبیعت یک مفهوم متقابل هم دارد. مثلا زن و شوهر، سرد و گرم، روز و شب. و عدد "سه" را زمانی شناخت که بین این دو چیز متضاد، یک سنتز انجام گرفت و موجود سوم پدید آمد. مثلا از زن و شوهر، بچه به وجود آمد. عدد "چهار" هم نمود واضحش در طبیعت، همان چهار جهت اصلی است که در راستای دو دست، و پشت و روی انسان قرار دارد. عدد "پنج" هم در انگشتان دست و پا دیده می‌شود. عدد "شش" را شاید انسان به این خاطر درک کرده که در گلبرگ‌های یک گل که پنج برگ دارد، هر کدام از برگ‌ها نمی‌تواند اثر برگ دیگر را دفع کند (مشابه عدد دو)، پس یکی به آن اضافه می‌کند تا به تعادل برسد. در واقع دستکاری انسان در طبیعت، و عقیده به اینکه طبیعت کامل نیست. شاید به همین خاطر شش در مسیحیت عدد شیطان به حساب می‌آید. و عدد "هفت" را هم که لابد در تعداد ستاره‌های اصلی آسمان دیده است و در بسیاری از فرهنگ‌ها عدد مقدس است. شاید یک توضیح برای این مقدس بودن غیر از تعداد آسمان‌ها این باشد که این عدد همان شش است به اضافه یک، که آن یک خداست.مصراع اول این شعر خیام همان است که مولوی گفت "مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک". این انسانی که ریشه در عالم روحانی دارد، بیخبر از همه جا، رمز و راز و جوهر همه چیز را در اعداد جستجو می‌کند. همین الان ما هم دست‌کمی از فیثاغورث نداریم. مثلا کرونا برای اکثر ما صرفا یک مشت داده و ارقام است. در بیت دوم خیام یک نسخه اپیکوری می‌پیچد. وقتی نمی‌دانیم، پس گناهی متوجه ما نیست. چرا که این ندانستن عیب ما نیست، و به خاطرش ما را سرزنش نمی‌کنند، و اصلا چه بهتر که چیزی نمی‌دانیم، بلکه اینگونه راحت‌تر هم هستیم. به قول دموکریتوس، بزرگترین بدبختی انسان این است که درست فکر کند. عقیده خیام در اینجا ما را یاد برتراند راسل می‌اندازد که از او پرسیدند اگر مردی و در جهان دیگر دیدی خدایی هست و حساب و کتابی هست، چه می‌کنی. و او پاسخ می‌دهد به خدا خواهم گفت که تو ظرفیت عقل مرا در همین حد قرار دادی و من نمی‌توانستم به بالاتر از آن فکر کنم. در واقع این کفر برتراند راسل خودش نوعی ایمان است. برتراند راسل نمی‌خواهد زودباور باشد، و البته این تمایل شدید به اینکه هر چیزی را زود باور نکند، خیلی راحت تبدیل به "عناد" می‌شود. یعنی لجبازی در پذیرفتن حق. اما باز هم به همان پاسخ راسل برمی‌گردیم. اگر خداوند ذهن برتراند راسل را کمی زودباورتر آفریده بود، که اینقدر ریاضی و منطقی فکر نکند، شاید دست از عناد هم برمی‌داشت.این ذهن ریاضی و منطقی، که تلاش می‌کند جوهر همه چیز را در اعداد و نسبت‌ها ببیند، ناچار است به معنویات هم فکر کند. همانطور که راسل به نوعی از اخلاقیات سخت پایبند بود. اینجا هم خیام منکر بعد روحانی وجود انسان نمی‌شود، بلکه ظرفیت او را برای تفکر راجع به منشاء و مقصد زندگی ما ناکافی می‌داند. یعنی صرفا به واسطه اندیشیدن نمی‌توان به پاسخ پرسش‌های متافیزیکی رسید. این همان چیزی است که غزالی هم گفته است، البته با بیانی دیگر.سفارش کردن به نوشیدن می‌معمولا ایجاد سوءتفاهم می‌کند. غربی‌ها آن زمانی که فیتزجرالد اشعار خیام را ترجمه کرده بود، نام کافه و بار‌های مشروب‌خواری را خیام می‌گذاشتند. می‌گویند روزی زنی وارد یکی از این بارها می‌شود و به صاحب بار می‌گوید من اشعار شما را خوانده‌ام و خیلی دوست داشتم یکبار شما را از نزدیک ببینم !توصیه خیام به نوشیدن می‌یک اقدام بالهوسانه، یا دعوت به منکر نیست، که خود این کار خلاف عقل و حکمت است. کسانی که زبان شاعرانی مثل خیام و حافظ را نشناسند دچار سوءتفاهم می‌شوند. می‌در این شعر به طور خاص، در مقابل "عالم روحانی" آمده است. در هنر این کنتراست یک نوع زیبایی ایجاد می‌کند و باعث تاثیرگذاری اثر هنرمند می‌شود. حافظ هم از این تکنیک به خوبی استفاده کرده، و به همین خاطر خود را رند می‌داند، که در لغت به انسان‌هایی گفته می‌شود که به خوب یا بد بودن چیزها کاری ندارند. آنطور که دکتر زرینکوب در "از کوچه رندان" نوشته است، گویا در زمان‌های قدیم گروه‌هایی از مردم ایران که با عناوینی مثل جوانمرد، عیار، رند، و قلندر شناخته می‌شدند به همین صورت بوده‌اند. این رندان کسانی بودند که به نام و ننگ دنیا، و به پاداش و جزای آخرت، بی‌توجه بودند. اما این به معنی ولنگار بودن آنها و اباحه‌گری نیست. بلکه به این معنی است که کاری که وجدان خودشان تشخیص می‌داد را انجام می‌دادند. رندانی بودند که مثلا راهزنی می‌کردند و اموال به دست آمده را مانند رابین‌هود بین فقرا پخش می‌کردند. یا با همان اموال روز و شب در "خرابات" مشغول خرابکاری بودند. اصلا نمی‌توان فهمید که بین رندان چه چیزی خوب و چه چیزی بد است. صرفا خودشان آن را تشخیص می‌دهند. مثلا می‌گویند یکبار در شیراز شیرینی‌فروشی برای حاکمی که از آنجا می‌گذشته شعری می‌سراید و حاکم دستور می‌دهد تمام مغازه‌اش را از طلا و جواهرات پر کنند. و آن رند هم در یک لحظه به مردم می‌گوید بیایید و همه این جواهرات را ببرید. رند به طور مختصر یعنی بی‌اعتنایی به اخلاقیاتی که مردم از سر عادت و بدون دخالت دادن وجدان به آنها پایبند هستند. وقتی از یک نفر می‌پرسید چرا فلان کار خوب است چه خواهد گفت؟ احتمالا هیچ دلیلی برای آن ندارد. صرفا برای اینکه بقیه هم می‌گویند آن کار خوب است، او هم این عقیده را دارد. یا ممکن است بگوید برای اینکه به بهشت برویم، یا خداوند فرموده که خوب است، یا خدا را خوش بیاید. اما اگر فرمان خداوند است، به غیر از احکام که باید بی‌چون و چرا اجرا شود، آیا برای اخلاقیات باید کورکورانه تبعیت کرد؟ یک تعریف "اخلاق اربابی" از یونگ چند سال پیش در فضای مجازی دیده بودم که به همین تعریف رند خیلی نزدیک است. اما نمی‌دانم مربوط به کدام کتاب یا سخنرانی یونگ است و جستجو در منابع انگلیسی هم نتیجه‌ای نداشت. البته از حجم زیاد سخنرانی‌های یونگ بعید نیست که چنین چیزی واقعیت داشته باشد،. مخصوصا اینکه با تبارشناسی اخلاق نیچه نزدیکی دارد که آن هم تحت تاثیر تعریف ارباب / برده هگل است. اینجا یک نقد برای این نظر یونگ نوشته شده که جالب است و به نظر من هم درست است، اما تعریف رندی یا اخلاق اربابی مشکلی برای اخلاقیات ایجاد نمی‌کند. چون بیشتر مردم دارای همان اخلاق برده‌ای هستند، و تا وقتی که دین وجود دارد مشکلی برای اخلاق پیش نخواهد آمد. دین از این منظر چیزی است که باعث می‌شود اخلاقیات مردم به صورت قاعده‌مند درآید. وگرنه اگر دین نباشد، هر کسی به سلیقه خود اخلاقمدار خواهد شد و جامعه دچار هرج و مرج می‌شود. چنانچه الان می‌بینیم کسانی می‌گویند "مهم اینه که دلت پاک باشه". کسی که اینگونه فکر می‌کند، فاقد اخلاق است و نمی‌توان او را صاحب اخلاق اربابی یا انسان کامل دانست. بلکه اخلاقیات او به شرایط مکانی و زمانی وابسته است و هر جور عشقش بکشد می‌تواند رفتار کند.استفاده از روش رندان در شعر حافظ و خیام یک نوع نقد به حساب می‌آید و نباید آن را به ولنگاری این شاعران تعبیر کرد. در شعر حافظ، نقد سیاسی و اجتماعی موضوعیت دارد و در شعر خیام، نقد فلسفی.حرف خیام این است که ظرفیت انسان بسیار محدود است. هم عقلش به خیلی جاها نمی‌رسد، هم عمرش کوتاه است، هم تا حد زیادی تحت تاثیر جبر قرار دارد. اما اگر اینطور است چه باید کرد؟ آیا باید بیخیال همه چیز شد و به پوچی رسید، یا اینکه قدر لحظات عمر را بیشتر دانست چرا که فرصتی بهتر از این نصیب آدم نمی‌شود:امروز ترا دسترس فردا نیست / و اندیشه فردات به جز سودا نیستضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست / کاین باقی عمر را بها پیدا نیستدر ایران قدیم تمام فلاسفه و متفکران یا پیرو خط مشی افلاطون بودند و یا ارسطو. در فلسفه جدید غرب در این چند قرن هم این سنت برقرار است. این پایبندی به حدی است که بعضی از فلاسفه از لحن شاعرانه برای بیان افکار خود کمک می‌گیرند، نظیر کاری که افلاطون می‌کرد، و برخی دیگر به زبان ریاضی و منطق نزدیک می‌شوند، یعنی راه ارسطو را ادامه می‌دهند. اما خیام را اگر بخواهیم در یک دسته‌بندی قرار دهیم باید او را اپیکوری لحاظ کنیم. فلسفه اپیکوروس که آن را در لفظ "می" دیدیم، به اشتباه فلسفه لذتخواهی تصور می‌شود. اما واقعیت آن بسیار فراتر از این موضوع است. اپیکوروس در یونان مکتبی راه انداخته بود که شامل جلسات او با پیروانش می‌شد. این گروه بسیار ساده زندگی می‌کردند، بی‌پول بودند و درآمدشان وابسته به کمک‌های مردم بود، و معمولا غذایشان آب و نان بود که در جشن‌ها کمی پنیر به آن می‌مالیدند:در حالیکه به نان و آب روزگار می‌گذرانم، تنم از خوشی سرشار است. بر خوشی‌های تجمل‌آمیز تف می‌اندازم، نه به خاطر خود آن خوشی‌ها، بلکه به خاطر سختی‌هایی که در پی دارند.منشاء این عقیده اپیکوروس بیماری او بود که در همه عمرش او را عذاب می‌داد. اما او یاد گرفته بود چطور با بیماری‌اش کنار بیاید. فلسفه اپیکوروس، نه لذتخواهی، بلکه کنار آمدن با رنج زیستن است. فلسفه اپیکوروس یک نیاز فکری نیست، بلکه یک نیاز روانی است، یا یک درمان روان‌شناسانه. لذت از دیدگاه ایپیکوروس همان خوبی است. او سرمنشاء همه چیزهای خوب را، حتی خود فلسفه و فرهنگ را، در شکم می‌دانست. این نگاه لذت‌گرایانه دارای یک جنبه روانی است که باعث می‌شود رنج و درد کم‌اهمیت‌تر باشد. در واقع از نظر او وقتی انسان غذایی می‌خورد، حتی اگر نان خالی باشد، باید تلاش کند تا از آن لذت ببرد، زیرا لذتی فراتر از آن نیست.وقتی انسان گرسنه است، به غذا خوردن گرایش پیدا می‌کند و در حین غذا خوردن احساس لذت می‌کند. اما این لذت پایدار نیست زیرا با سیر شدن او از بین می‌رود. اما وقتی انسان از غذا خوردن سیر می‌شود، نوع دوم لذت پدیدار می‌شود که پایدارتر است. اپیکوروس معتقد است که لذت نوع دوم بهتر است زیرا نیازمند وجود درد برای محرک نیست. هنگامی که بدن انسان در حالت اعتدال باشد، دردی وجود ندارد. پس ما باید به دنبال وضعیت میانه باشیم و لذت‌های ملایم را بخواهیم، نه لذت‌های آنی و شدید را. بهترین نوع لذت خود لذت نیست، بلکه نداشتن درد است:این یک دو سه روز، نوبت عمر گذشت / چون آب به جویبار و چون باد به دشتهرگز غم دو روز مرا یاد نگشت / روزی که نیامده‌ست و روزی که گذشت
کمیل درویشی گردشگری روز خیامامروز 28 اردیبهشت ماه و روز بزرگداشت خیام است. منجم، ریاضیدان و شاعر بلند آوازه‌ی ایرانی. یکی از زیباترین جاذبه‌های گردشگری ایران، آرامگاه این دانشمند منحصر بفرد ایرانی در نیشابور است که ساخته‌ی دست استاد هوشنگ سیحون در سال 1341 است. استاد سیحون درباره ساخت این آرامگاه می‌نویسد: "شنیده بودم که خیام گفته بود گور من در موضعی باشد که هر بهاری، شمال بر من گل افشانی کند. بنابراین بنای یادبود باید طوری ساخته می‌شد که باز باشد و این خواسته خیام انجام شود." هم اکنون بنا در میان درختان کاج تنومند و زردآلو قرار دارد، استاد هوشنگ سیحون ادامه می‌دهد: "خیام در واقع سه شخصیت دارد، ریاضی دان، منجم و شاعر که باید هر سه شخصیت در بنا نشان داده می‌شد." این بنا 10 پایه دارد، عدد 10 اولین عدد دورقمی ریاضی و پایه‌ی اصلی اعداد است. از هر پایه دو تیغه مورب به صورت مارپیچ به سمت بالا می‌رود تا با یکدیگر تلاقی کنند، سقف بنا را بسازند و از سمت دیگر فرود آیند که خود یکی از اشکال پیچیده ریاضی است. این شکل هندسی و عدد 10 هر دو سمبل دانش ریاضی خیام است. بر خورد تیغه‌ها با یکدیگر، فضاهایی پر و خالی و به خصوص در بالا ستاره هایی درهم را به وجود می‌آورد که از لا به لای آنها آسمان آبی نیشابور پیدا است و به تدریج به طرف نوک گنبد، ستاره‌ها کوچکتر می‌شوند و درآخر یک ستاره پنج پر آنها را کامل می‌کند. این ستاره‌ها و نقش آسمان، اشاره به شخصیت منجم خیام دارند و اما برخورد تیغه‌ها با هم، ده لوزی بزرگ می‌سازند که با کاشی کاری هایی به خط نستعلیق شکسته و به روش خطاطان بزرگی مثل میرعماد، به شکل انتزاعی و مدرن از رباعیات خیام پر شده‌اند. از آنجا که شکسته نستعلیق خطی کاملا ایرانی است، ایرانی دوست بودن شاعر در بنا لحاظ شده. استاد سیحون در جایی گفته‌اند: "دور تا دور برج در کنار چشمه سارها، یک دایره وسیع به مرکز خود برج ساخته شد. همه از سنگ گرانیت با اجزاء مثلثی شکل و تورفتگی‌ها و برون آمدگی هایی که تا اندازه‌ای شکل خیمه را تداعی می‌کنند واین اشاره به نام خیام است. چون پدرش خیمه دوز بود و نام او به همین مناسبت انتخاب شد." از طرف دیگر حوض‌ها با کاشی فیروزه که در مجموع قسمتی از ستاره را نشان می‌دهند، به تعداد هفت پر به مفهوم هفت فلک و هفت آسمان و هفت تپه باز اشاره به افلاک و نجوم، دانش دیگر خیام است. روی هم رفته مجموعه در یک حال و هوای شاعرانه با درختان تنومند در اطرافش ساخته شد و همان طور که خواست خود خیام بوده کاملا باز است و مزارش بهاران گل افشان."
شاه و ارتش علاقه‌مندی شاه نسبت به ارتش صرفا به خریدهای نظامی محدود نبود. وی به کلیه مسایل نظامی اعم از آموزش، رزمایش‌های نظامی، پادگان‌ها، و مسیال رفاهی افسران ارتش، علاقه‌مند بود. برای آنان حقوق‌های سخاوت‌مندانه‌، پاداش و مزایای جنبی از جمله مسکن مناسب، سفرهای خارجی، پادش‌های ادورای، امکانات و تسهیلات پیشرفته پزشکی، فروشگاه‌های زنجیره‌ای ارزان قیمت و هدایای به‌صورت املاک و مستقلات در نظر گرفته بود. فعالیت‌های دولتی را با لباس نظامی انجام می‌داد، سران و افسران ارتش را به مناصب بالای اداری منصوب می‌کرد، و بر کلیه ترفیع‌های بالاتر از سرهنگی نظارت داشت. از واحد‌های افسری از بابت نجات کشور در "روز شکرگزاری" 28 مرداد 1332 (کودتای نظامی علیه مصدق) تقدیر و ستایش به عمل آورد. این روز تعلطیل رسمی اعلام شد و آیین‌هایی برای بزرگ‌داشت آن برگزار می‌شد. ارتش و پادشاه به اندازه‌ای با یکدیگر در هم آمیخته شده بودند که شاه طی مصاحبه‌ای با یک پژوهشگر آمریکایی، ناخواسته خود را نه مانند لویی چهاردم یک دولت، بلکه همانند پدرش یک ارتش نامید.شاه همچنین اقدامات پیش‌دستانه‌ای را برای جلوگیری از کودتای احتمالی ارتش اتخاذ کرد. وی بر اساس تجربه شخصی، در مرود سرهنگ‌های پشت صحنه احساس نگرانی می‌کرد، و به همین دلیل، تماس مستقیم روسای بخش‌های خدماتی و اداری و همچنین سران واحدهای امنیتی را با یکدیگر ممنوع کرد. کلیه ارتباطات از کانال دربار انجام می‌گرفت. مناصب کلیدی ارتش را در اخیار اعضای خانواد و افسران "بی‌طرف" قرار دارد. البته این امر در سال‌های 57 _ 1356 پیامدهای فاجعه‌باری به همراه داشت. گارد شاهنشاهی متشکل از بیش از 8000 نفرپرسنل کارآزموده را تشکیل داد یک سازمان بازرسی شاهنشاهی زیر نظر دوست دوران کودکی‌اش فرودست، برای کنترل و نظارت بر نخبگان کشور ایجاد کرد. اداره رکن دو شاخه اطلاعاتی ارتش را تقویت کرد و از همه مهمتر، با همکاری اف.بی.آی و سازمان اطلاعاتی اسراییل موساد، در سال 1336 یک سازمان اطلاعاتی جدید به اسم ساواک تشکیل داد که در اواخر حکومت شاه، 5000 نفر نیروی عملیاتی و شمار ناشناخته‌ای خبرچین داشت. برخی ادعا کردند که از هر 450 نفر مرد ایرانی یک نفر برای این سازمان جاسوسی می‌کرد. این سازمان طی سال‌های گسترش با ریاست ژنرال نعمت‌الله نصیری اداره می‌شد و قادر بود نظارت بر همه مردم ایران از جمله افسران رده بالا ارتش را انجام دهد و وظایف دیگری نظیر سانسور رسانه‌ها، نظارت بر درخواست‌های استخدام دولتی، و انتصابات دانشگاه‌ها، را بر عهده داشت. ساواک همچنین از همه ابزارهای در دسترس نظیر شکنجه و اعدام‌های سرخود برای سرکوب مخالفان استفاده می‌کرد. چیزی نگذشته بود که این سازمان با عملکرد خود یک فضای کاملا "اورولی"(اشاره به رمان 1984 جورج اورول) ایجاد کرد که در آن حتی روشنفکران مجاز به ذکر نام کارل مارکس نبودند. بر این مبنا وی به "یکی از فلاسفه اجتمای اروپای سده نوزدهم" تبدیل شد. به قول یک روزنامه‌نگار انگلیسی، طی این سال‌ها ساواک "چشم و گوش" شاه و در موارد ضروری "مشت آهنین" وی بود.تاریخ‌ایران مدرن|یرواند آبراهامیان|ترجمه:محمدابراهیم فتاحی
مذهب در اسراییل(هویت یهودی، بخش دوم) گویش واحد بهانه‌ای برای هویت ملیجامعه شناسان هویت را عبارت از احساسی می‌دانند که فرد در جامعه به آن دست می‌یابد و سپس با تکیه بر اشتراک‌ها و یا تفاوت‌هایی که با گروه‌های دیگر دارد، به درک هویت مستقل می‌رسد. البته تحقق هویت مستقل به عوامل گوناگونی نظیر جغرافیا، مذهب، زبان و .بستگی دارد. به طور مثال کشور پاکستان هویت مستقل خود را از دو عامل دین اسلام و زبان اردو گرفته است.در واقع زبان عامل پیونده دهنده ملت و عامل اصلی ارتباط و جریان فرهنگی یک سرزمین بوده که ایجاد مرزبندی و حصار با دیگر جوامع می‌کند. بنابراین هویت ملی با زبان ملی پیوندی ناگسستنی دارد. 1 در این بین صهیونیسم با ادعای هویت مستقل، باید دارای زبان واحدی باشد. صهیونیست‌ها در این زمینه به دو گویش "لادینو" 2 و "یدیشی" 3 اشاره می‌کنند. در پاسخ به این ادعا می‌توان گفت که نسل این گویش‌ها ادامه نداشته است. لادینو به کلی منقرض شده و گویش یدیشی در حال انقراض است. همچنین نویسندگان یهودی آثار خود را به این زبان‌ها و یا حتی عبری ننوشته و نمی‌نویسند بلکه به زبان کشوری که به آن تعلق دارند مطالب خود را نشر می‌دهند.جالب است بدانید که بعد از تشکیل شدن رژیم صهیونیستی در 1948 م با توجه به جمعیت سه میلیون نفری یهودی در قبل دهه هشتاد، بیش از صد روزنامه و مجله به زبان‌های مختلف منتشر می‌شده که گویای تشتت فرهنگی و زبانی این مردم است. 4 قومی یکپارچه یا گروه‌های پاره پارهصهیونیسم برای جمع کردن یهودیان دنیا این ایده را شعار خود قرار داد: "یهودیان عالم، وابسته به تمدنی واحد و دارای تاریخ واحد، سرنوشت، آینده، فرهنگ و چه بسا نژاد یکسانی هستند و منافع و آمال و آرزوهایشان مانند هم بوده و مشترکات آنان مهم‌تر از تفاوت‌هایشان است".همه این حرفا برای تلقین "هویت مستقل" برای یهودیانی است که از نظر فرهنگ و زبان کاملا با هم بیگانه هستند. اما هویت مستقل می‌طلبد که مردم آن دارای دوره‌های تاریخی مستقل، قوانین و مسایل اجتماعی خاص به همراه ساختارهای اقتصادی، تمدنی و همینطور نمادهای مخصوص به خود داشته باشند. این در حالی است که منابع تاریخی مختلف بر خلاف آن چیزی است که یهودیان صهیونیست ادعا می‌کنند.به طور مثال وضعیت یهودیان یمن و هلند در قرن 19 م نسبت به هم کاملا متفاوت بوده. یمن مردمی بادیه نشین و سنتی داشت و یهودیان هلند شهرنشین و متمدن، چیزی که حتی در عکس‌های یهودیان مهاجر به اسراییل و نظام شهروندی امروز رژیم صهیونیستی کاملا مشهود است. 5 علاوه بر این ساختارمندی جمعیت، وابستگی به وقایع مهم تاریخی، حوادث فرهنگی و تعلق مندی آن‌ها به جمعیت مذکور دارد. در حالی که شما می‌بینید غیر از تاریخ مذهبی، یهودیان به دلیل پراکندگی، هیچ تاریخ مستقل و مشابهی نداشته و ندارند. بلکه یهودیان دنیا در سایر جوامع و ملل هضم شده و ای بسا به مرور زمان تغییر آیین داده‌اند.ادامه دارد . . . . . . .پی‌نوشت: 1 دوفصلنامه زبان پژوهی دانشگاه الزهرا (س)، نقش زبان در هویت ملی، قمری، محمدرضا، حسن‌زاده، محمد، سال دوم، پاییز و زمستان 1389 ، شماره 3 ، ص 172 - 153 ٫ 2 - Ladino3 - Yaddish4 - ٫ 5 - فصلنامه کتاب نقد، هویت یهود از شعار تا واقعیت، دهقانی نیا، امیررضا، پاییز 1383 ، شماره 32 ، ص 292 - 268 .
ساخت شکوه و معماری شرقی گروه معماری خانم مهندس متینه درویشیانمعماری فاطمیاندر سده‌های دهم تا بیستم ناحیه‌ای شامل الجزیره، تونس، سیسیل، سوریه و مصر کنونی زیر سلطه خلافت فاطمیان قرار گرفتند که از توجه آن‌ها به ساخت و ساز و طراحی، عصری نو در هنرهای زینتی و ضرورت ایجاد زبان مشترک معماری به جریان افتاد. قاهره، شهر هزارمنار، به مرکز فرهنگی جهان اسلام تبدیل شد.مسجد بزرگ الحکیم حیاطی بزرگ دارد که چهار شبستان آن را فرا گرفته‌اند. مسجد الاقمار و مسجد الصالح طلایع نمونه هایی از نخستین مساجد گوچک تاریخی هستند که برای دسترسی محلات به مساجد ساخته شدند، اما همچنان بسیار آراسته‌اند. ساخت شکوه و معماری شرقی فاطمیان همچنین دست به ساخت آرامگاه‌های بسیار مجلل و پرتکلف، مانند آرامگاه ممتایک در پشت دیوار قاهره زدند.رمانسکوقتی معماری اسلامی و بیزانسی در حال شکوفایی بود، معماری اروپای غربی که زمانی درون امپراطوری رم قرار داشت، رو به تنزل نهاده بود. این چنین بود تا زمانی که پاپ لیوی سوم بر سر شارلمانی تاج نهاد و او امپراطوری مقدس روم را در 800 میلادی پایه گذاری کرد.از این تاریخ به بعد فصلی تازه در تاریخ معماری اروپا گشوده شد. شارلمانی مصمم به متحد ساختن امپراطوری و معتبر کردن سلطنتش، ساخت کلیساهایی با الگوی کلیساهای قدیم روم را آغاز کرد.حال ترکیبی بود از معماری سنتی رومی، بیزانسی، کارولنژی، اتونی و آلمانی. این کلیساها به طور کلی با کیفیت بسیار بالای ساخت با نقشه‌های چلیپا شکل و راهرو‌های جانبی و برج هایی بلند بر سر ناو و بازوهای کلیسا ساخته می‌شدند.سقف را طاق آهنگ‌ها بالا نگه می‌داشتند، دیوارها ستبر بودند. قوس‌ها معمولا نیم دایره و پنجره‌ها کوچک و کم. هر چه معماری رمانسک ( Romanesque ) در ایتالیا، آلمان، اسکاندیناوی و انگلستان بیشتر گسترده شد، بر حسب ویژگی‌های بومی هر منطقه، بر تنوع آن افزود.کلیساهای رمانسک ایتالیاشیوه رمانسک، بر خلاف اصالت رومی اش، در جنوب آلپ مسیر دیگری خاص خود می‌پیمود که بخشی از آن به سبب استقلال سیاسی ایتالیا بود.کلیساهای رمانسک ایتالیا عمدتا نقشه‌ای شبیه باسیلیکا دارند، اما در لومباردی به ویژه، کلیساها ظاهر مجلل‌تری دارند. مرمر رنگارنگ توسکان در پیزا و فلورانس بسیار به کار برده شده که بر خلاف تمام کلیساهای رمانسک در هر جای دیگر، در این بناها نماهای بسیار متنوع و زیبایی ایجاد کرده است.مثلا کلیسای سن مینیاتو ال مونته ( San Miniato al Monte ) که در سده دوازدهم در فلورانس ساخته شد، سبکی کلاسیک و فاخر با گذرگاه‌های قوس دار تاریک و بی روزن و سردری مرمرین دارد.همچنین تعمیدگاه سن جوانی که در فلورانس ساخته شد. هشت ضلعی است و با مرمر سبز و سفید بسیار ماهرانه آراسته شده است. ساخت ساختمان‌های ملهم معماری کلاسیک در میدان دوموی شهر پیزا، در سال 1153 آغاز شد.از جمله تعمیدگاه آن که سبکی میانه رمانس و گوتیک دارد، کلیسای جامع یا دومو که نمایی از مرمر ابلق روشن و قوس هایی ظریف دارد و از همه مشهورتر، برج ناقوس کج آن نیز که گرد آن حلقه‌ای از ایوان‌های قوس دار تعبیه شده است.شیوه کارولنژیاحیای هنری که امپراطوری شارلمانی الهان بخش آن بود، بعد‌ها به نوزایی (رنسانس) کارولنژی ( Carolingian ) معروف شد. معماری کارولنژی در حالی که تلاشی آگاهانه برای تقلید از دستاوردهای معماری رومی بود و از شیوه‌های معماری بیزانسی و مسیحی نیز بسیار وام می‌گرفت، ایده هایی تازه هم ارایه می‌داد.کلیساهای کارولنژی مانند نخستین کلیساهای رم اغلب ساختاری شبیه باسیلیکا و معمولا ابتکار جبهه غربی کلیسا ( Westwork ) یعنی ورودی مجلل غربی را، در خود داشتند.نمازخانه پالاتین در آخن نمونه خوبی است که با الهام از کلیسای هشت ضلعی بیزانسی سن ویتاله در راونا متعلق به سده ششم ساخته شده است و نیز جبهه غربی بسیار بزرگی دارد.شارلمانی این کلیسا را همراه با کاخ خود دایر کرد و معماران ایتالیایی آن را ساختند. نقشه بنا که با دو قوس هشت ضلعی و محرابی چهارگوش بابالاخانه‌ای مدور احاطه شده، در ابتدا بر مبنای دو باسیلیکا در کنار هم طراحی شده بود. معمار آن اودوی متزی احتمالا از ساکنان سرزمین‌های شمال الپ و دارای اصالتی ارمنی بوده است.شیوه اتونیشیوه معماری اتونی ( Ottonian Style ) طی دوره سلطنت اتوی کبیر در امپراطوری مقدس رم توسعه یافت. به دنبال شیوه کارولنژی این نوع معماری نیز در آلمان آغاز شد و در فاصله نیم سده یازدهم رایج بود.مانند معماری کارولنژی این شیوه نیز ادامه رمانسک در ابعاد بزرگ‌تر است.در کنار دیگر ویژگی‌های این نوع معماری از نقشه باسیلیکاهای رومی دو سر با دو محراب در هر دو سو پیروی می‌کرد.معماران اتونی جبهه غربی بزرگ به شیوه معماری کارولنژی و سرداب‌های بیرونی کلیسا را حفظ کردند، اما معماری شان کلا ساده‌تر، سازمندتر و در ابعاد بزرگ‌تر بود.یکی از مهم‌ترین نمونه‌های این شیوه معماری را می‌توان در کلیسای سنت میشایل واقع در هیلدسهایم آلمان دید، با دو سرداب و دو محراب و دو بازو تعبیه شده در نظام هندسی.معماری اتونی ستون‌های سنگین و طاق نماهای بالای پنجره‌ها را نیز توسعه داد. در عین سادگی و ظرافت، تناسب هندسی و دقت ریاضی بسیاری در معماری اتونی به کار می‌رفت.طاق هاسقف‌های قوس دار سنگی یا طاق‌ها از زمان‌های دور عناصر بنیادین معماری بوده‌اند. طاق‌ها در ساختن فضا‌های فراخ و پل زدن در فواصل طولانی، برای معماران، تنها راه حل بوده‌اند.طاق در ساده‌ترین حالت نوعی قوس است و ساده‌ترین شکل آن طاق آهنگ نیم دایره‌ای است. نخستین نمونه‌های طاق آهنگ در معماری سومری، مصری و رومی مشاهده می‌شود.همچنین طاق گهواره‌ای از طاق‌های معروف ایرانی است. از نمونه‌های معروف آن بنای طاق کسری است که سقف طاق تا کف بنا 30 متر ارتفاع داشته است.پیش از اسلام، طاق‌های گهواره‌ای ایران بیضی شکل و پس از اسلام جناغی ساخته می‌شدند. رومیان استفاده از چارطاقی یا طاق تاژ را مرسوم کردند که در آن دو طاق آهنگ به هم تلاقی می‌کنند. پیشرفت معماری رمانسک توسعه طاق‌ها را در تناسبات و ارتفاعات مختلف ممکن ساخت، اما مهم‌ترین دستاورد آن طاق‌های تویزه دار گوتیک بود. برخی از این طاق‌ها که جنبه تزیینی داشته و بسیار پیچیده‌اند، در اروپای سده‌های میانه ساخته شده‌اند.کلونیصومعه کلونی ( Cluniac ) 250 سال پیش از احداثش در 910 میلادی به یکی از مهم‌ترین صومعه‌ها در اروپا تبدیل شد. هزاران صومعه و کلیسا از آلمان تا فرانسه و اغلب در امتداد مسیرهای زیارتی مشهور سده دوازدهم، با الهام از معماری رمانسک آن شناخته شدند.در میان تمام آن‌ها کلیسای سن سرنان در تولوز فرانسه است که در مسیر زیارتی سانتیاگو د کمپوستلا در اسپانیا قرار گرفته است. این کلیسا که از آجر نارنجی و در نقشه‌ای چلیپا شکل ساخته شده دارای ناوی با طاق آهنگ، قوس هایی اریب و متقاطع و برج ناقوسی هشت ضلعی به ارتفاع 65 متر است.باسیلکا با 115 متر طول و 21 متر ارتفاع فضایی آرام و فراخ ایجاد می‌کند. وجود نه نمازخانه در بازوها و محراب کلیسا به زیارت کنندگان امکان می‌دهد تا به یادبودهای مقدسشان ادای احترام کنند.آنچه بیشتر مسیر نبود عمدتا آن را دور از چشم دیگران در سرداب‌ها نگهداری می‌کردند. کلیسای سانتیگو دکمپوستلا که در فاصله سال‌های 1075 تا 1122 ساخته شد، بیشتر از سنگ گرانیت است و نه نمازخانه و فضایی فراخ برای طواف دارد.قلعه هاقلعه‌های قرون وسطایی ابتدا تنها برای زندگی اشراف و بزرگان و حاکمان و خانواده شان ساخته می‌شدند، اما کم کم دژهایی مستحکم در برابر نفوذ بیگانگان و مقر فرمانروایی حاکمان و اداره امور هم بودند.باروی قلعه‌ها دیوارهای ضخیم و بلند، درهای ورودی امنیتی، پایه‌های سنگی، برج‌های استوانه‌ای و درزهای پیکان داشت. برای ایستادگی در شرایط محاصره، وجود منبع دسترسی به آب پاک و تازه ضروری بود.پس از سقوط امپراطوری کارولنژی در سده‌های نهم و دهم میلادی ساخت قلعه در سراسر اروپا و خاورمیانه گسترش یافت. یکی از بهترین نمونه‌های قلعه بازمانده از آن دوران دژ شهسواران در سوریه است.به دنبال استیلای دوک نرماندی، ویلیام، بر انگلستان در 1066 ، او دست به کار ساخت قلعه برای تسلط بر مردم انگلوساکسون شد چرا که از طبقه اشراف نرماندی بسیار بیشتر بودند.بیشتر این قلعه‌ها ابتدا از سنگ، خاک و تیرچوبی ساخته شدند و بعدها با سنگ بازسازی شدند. بین سال‌های 1066 تا 1087 ، ویلیام سی و شش قلعه ساخت که قلعه داور ( Dover ) برج لندن ( Tower of London ) و قلعه وینزور ( Windsor ) از آن جمله‌اند.مورها در اسپانیااستیلای مورها (مسلمانان اسپانیا) بر شبه جزیره ایبری از 711 میلادی مفهوم تازه‌ای از هنر و معماری را برای ناحیه‌ای که بیشتر با سنت‌های معماری مسیحی عجین بود، به ارمغان آورد.تا هشت سده پیش از آن، مساجد، قلعه‌ها و خانه‌ها با ترکیبی از معماری مسیحی و اسلامی ساخته می‌شدند. هر چند این سنت در برخی نقاط بیش از برخی نقاط دیگر ادامه یافت.مثلا باز پس گیری زود هنگام بارسلونا به دست مسیحیان آنقدر به سرعت انجام شد که مورها مجال ساخت و ساز در آن را نیافتند. اما حضور طولانی مدت آن‌ها در کاستیل شرقی و آراگون میراث بسیار زیبایی به جا گذاشت که از جمله آن کاخ الجعفریه یا دارالاسرار در ساراگوسا است.در اندونزی جایی که مسلمانان بیش از 800 سال در آن حضور داشتند، معماری مورها بیشتر به چشم می‌خورد. شهر قرطبه در زمان فرمانروایی شاهزاده سوری، عبدالرحمان، به شهری بسیار پر رونق تبدیل شد. در مرکز این شهر مسجد جامع قرار دارد. قوس‌های دو طبقه نعل اسبی این مسجد با سنگ‌های سفید و قرمز بر 856 ستون عقیق و یشم و ممر و گرانیت استوار شده و 19 راهرو ایجاد کرده استکاخ الحمراقلعه الحمرا یا قلعه سرخ در شهر گرانادا در اسپانیا، قلعه، مسجد و بارویی نظامی است که از تیر چوبی و سنگ، برای آخرین امیران مسلمان اسپانیا و دودمان نصریان ساخته شده است.بیشتر بناهای به جا مانده از این دودمان در زمان حکمرانی محمد پنجم در فاصله سال‌های 1333 تا 1391 میلادی ساخته شده است. شاعران مور این بنا را رشته مرواریدی در میان زمرد توصیف کرده‌اند که به رنگ سفید آن در میان انبوه درختان پیرامونش اشاره دارد.حیاط و آبنمای شیران، یکی از بخش‌های کاخ، دارای چشمه آبی درون حوضی از مرمر سفید است که اطراف آن را دوازده مجسمه شیر سفید مرمرین فرا گرفته‌اند، حیاط با قوس هایی نعل اسبی احاطه شده است.آب از این سرچشمه به چهار جهت اصلی فرستاده می‌شده است. طراحی این بنا لطف و روشنایی، تقارن و سازواری را پیش چشم می‌آورد. تزیینات آن با اشکال هندسی، گل و گیاه و خوش نویسی همراه است.حیاط مرتل یا مورد با استخری طولانی در مرکز و قوس‌ها و ستون‌های منظم در مقابلش به تالار سفیران می‌رسد که طاق چوبی زیبایی سقف آن مشهور است.منبع: گروه معماری مهندس متینه درویشیان,
پادشاهی بزرگ به نام کوروش به نام خداکوروش که بود و چه کرد ؟کوروش بزرگ یا کوروش کبیر، که کورش هم نوشته می‌شود، بنیان‌گذار و نخستین شاه شاهنشاهی هخامنشی بود که به مدت سی سال، در بین سال‌های 559 تا 529 پیش از میلاد، بر نواحی گسترده‌ای از آسیا حکومت می‌کرد. کوروش در استوانه خود که در بابل کشف شده، خودش را "فرزند کمبوجیه، شاه بزرگ انشان، نواده کوروش، شاه بزرگ انشان، نواده چیش‌پیش، شاه بزرگ انشان، از خانواده‌ای که همیشه پادشاه بوده‌است" معرفی می‌کند. به گفته هرودوت، کوروش نسب شاهانه داشته‌است و به‌جز کتسیاس، دیگر نویسندگان یونانی، ماندانا، دختر آستیاگ را مادر کوروش دانسته‌اند و گزارش داده‌اند که کوروش حاصل ازدواج کمبوجیه یکم و ماندانا بوده‌است. برخی از مورخان امروزی این روایت را معتبر می‌دانند اما برخی دیگر اعتقاد دارند که رواج این روایت ریشه‌های سیاسی داشته‌است و هدفش این بوده که از بنیان‌گذار شاهنشاهی هخامنشی، مردی نیمه‌مادی بسازد تا مادها را با فرمانروایی پارس‌ها آشتی دهد و اصولا رابطه‌ای بین ماندانا دختر آستیاگ و کوروش قایل نیستند و آن را افسانه می‌دانند. درباره کودکی و جوانی کوروش و سال‌های نخستین زندگی او، روایت‌های گوناگونی، وجود دارد اگرچه هر یک، سرگذشت زاده شدن وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند اما شرحی که آن‌ها درباره ماجرای زایش کوروش ارایه داده‌اند، بیشتر، شبیه افسانه است. هرودوت در مورد دستیابی کوروش به قدرت، چهار داستان نقل می‌کند ولی فقط یکی از آن‌ها را معتبر می‌داند. طبق نظر کسنوفون از سده پنجم تا سده چهارم پیش از میلاد مسیح، سلسله داستان‌های متفاوتی درباره کوروش، نقل می‌شده‌است.کوروش ابتدا علیه ایشتوویگو، شاه ماد، به جنگ برخاست و سپس به پایتخت حکومت ماد در هگمتانه یورش برد و با کمک‌هایی که از درون سپاه ماد به او شد، هگمتانه را فتح کرد. سپس کرزوس، شاه لیدیه را شکست داد و به‌سوی سارد لشکر کشید و پس از دو هفته، شهر سارد به اشغال نیروهای ایرانی درآمد. کوروش مسیولیت فتح دیگر شهرهای آسیای صغیر را به فرماندهانش واگذار کرد و خود به اکباتان بازگشت و به‌سوی "پارت"، "زرنگ"، "هرات"، "خوارزم"، "باختر"، "سغد"، "گندار"، "ثه‌تگوش" و "ارخواتیش" لشکر کشید. جزییات این جنگ‌ها در تاریخ ثبت نشده‌است و اطلاع کمی درباره جزییات این نبردها وجود دارد.در بهار سال 539 پیش از میلاد، کوروش آهنگ تسخیر بابل را کرد و وارد جنگ با بابل شد. به گواهی اسناد تاریخی و عقیده پژوهشگران، فتح بابل بدون جنگ بوده‌است و توسط یکی از فرماندهان کوروش به‌نام گیوبروه در شب جشن سال نو انجام شد. هفده روز پس از سقوط بابل، در روز 29 اکتبر سال 539 پیش از میلاد، خود کوروش وارد پایتخت شد. تصرف بابل نقطه عطفی بود که باعث ایجاد امپراتوری بزرگی در آسیای مرکزی و غربی شد و زمینه بازگشت یهودیان تبعیدی به میهن‌شان در سرزمین اسراییل (کنعان) را فراهم کرد. کوروش همچنین دستور داد که پرستش‌گاه اورشلیم را بازسازی کنند و ظروف و اشیای طلایی و نقره‌ای را که نبوکدنصر، شاه بابل، از اورشلیم ربوده بود، به یهودیان تحویل داد. استوانه کوروش پس از شکست دادن نبونعید و تصرف بابل، نوشته شده و به منزله سند و شاهد تاریخی پرارزشی است. در سال 1971 میلادی، سازمان ملل متحد استوانه کوروش را به همه زبان‌های رسمی سازمان منتشر کرد و بدلی از این استوانه در مقر سازمان ملل در شهر نیویورک قرار داده شد.هرودوت گزارش می‌دهد که کوروش در جنگ با ماساگتها کشته شد ولی این دیدگاه را بیش‌تر مورخان جدید رد می‌کنند و معتقدند که داستان هرودوت ساختگی است.تنها منبع موثق کهنی که غیرمستقیم به مرگ کوروش اشاره می‌کند، دو لوح و سند گلی یافت‌شده در بابل است که نخستین آن مربوط به دوازدهم اوت 530 پیش از میلاد است که تاریخ آن "نهمین سال کورش، شاه کشورها" را نشان می‌دهد. سند دوم که مربوط به سی و یکم اوت 530 پیش از میلاد است، "سال آغاز فرمانروایی کمبوجیه، شاه کشورها" را بر خود دارد. این دو سند که در ظاهر اهمیت چندانی ندارند، در واقع نشان می‌دهند که کوروش در فاصله بین 12 تا 31 اوت سال 530 پیش از میلاد درگذشته‌است یا حداقل، خبر مرگ وی و برتخت‌نشینی کمبوجیه در این تاریخ به بابل رسیده‌است.پیش از سال 550 قبل از میلاد پارس‌ها نقش به سزایی در تحولات دنیا بازی نمی‌کردند اما در این سال پیروزی‌ها و فتوحات کوروش بر سلاطین همسایه آغاز گردید. کوروش یک نظامی نابغه بود، به‌طوری‌که بین سال‌های 550 تا 539 پیش از میلاد با فرماندهی موفق لشکریانش پیروزی‌های متعددی کسب نمود. گستردگی پهنه حکومت کوروش تا سال 539 پیش از میلاد از شرق، رود سند در هندوستان و از غرب، آناتولی بود. این قلمرو حکومتی 3200 کیلومتر طول داشت.آرامگاه وی { کوروش } در 120 کیلومتری شیراز قرار دارد :آرامگاه کوروشمهم‌ترین منابع کلاسیک یونانی برای زندگانی کوروش، هرودوت (حدود 484 تا 425 پیش از میلاد)، کسنوفون (حدود سال‌های 430 تا 345 پیش از میلاد) و کتسیاس (سال‌های 415 تا 398 پیش از میلاد در ایران) است. مهم‌ترین منابع شرقی، رویدادنامه معروف نبونیید، شاه کلدانی است که از کوروش شکست خورد و گزارش خود کوروش، استوانه کوروش است.در میان منابع کهن یونانی موجود که درباره کوروش هخامنشی سخن گفته‌اند، مهم‌ترین آن‌ها هرودوت، کتسیاس و کسنوفون هستند. با بررسی این نوشته‌ها مشخص می‌شود که در روزگاران پس از مرگ بنیان‌گذار شاهنشاهی هخامنشی، جاذبه‌ها و دافعه‌های شخصیت وی، مانند مردان بزرگ تاریخ، سرگذشت او را نزد ایرانیان در هاله‌ای از ابهام روایات گوناگون و متناقض فرو برده بود. به نظر می‌رسد، می‌توان گزارش‌های ایرانی درباره کوروش را به 3 دسته تقسیم کرد: روایت دوستداران، روایت مخالفان، روایت میانه‌روها.[ 9 ] از میان 3 مورخ مشهور یونانی، کسنوفون به تبعیت از کوروش جوان، روایت دوستداران کوروش بزرگ را گزارش کرد کتسیاس به پیروی از فضای حاکم بر دربار اردشیر دوم، روایت مخالفان کوروش را نقل نمود و هرودوت تحت ت ثیر طبع معتدل و شخصیت معقول داریوش - که تا روزگار اردشیر یکم هخامنشی نیز تداوم یافت - روایت میانه‌روها را درباره کوروش در بیان آورد. پایان
می‌خواهم شاهکارهای مجسمه‌سازی شهری را ببینم! (قسمت دوم) با قسمت دوم از بررسی شاهکارهای مجسمه‌سازی شهری جهان همراه باشید.قطره‌ی باران اثر نزار بلیکنزار بلیک ( Nazar Bilyk ) هنرمند اوکراینی، این مجسمه‌ی بی‌نظیر را که 1 ٫ 8 متر ارتفاع دارد خلق کرده است. این اثر "باران" نام داشته و از برنز و شیشه ساخته شده است. بر روی صورت این مجسمه درحالی‌که به آسمان می‌نگرد، قطره‌ی باران بزرگی نشسته است. این اثر دارای معانی گسترده‌ای از جمله ارتباط انسان با طبیعت می‌باشد.همان‌گونه که بلیک به ما خاطر نشان می‌کند نام اثر باران است که در نگاه اول، تطابق نام و محتوا بسیار واضح و آشکار به نظر می‌رسد. با این وجود این تصویر می‌تواند معانی گسترده‌تر و متنوعی داشته باشد که از میان آنها دیالوگ درونی مرد با خودش بسیار زیباست. این مرد با نگاه به سمت آسمان احساسات و سوالات بی پاسخ در زندگی خود را می‌جوید. قطره‌ی باران می‌تواند نمادی از گفتگو میان انسان با تمام اشکال حیات باشد.شبح سیاه کلایپداکلایپدا شهر ساحلی مجللی در لیتوانی و در حقیقت سومین شهر بزرگ این کشور است. گردشگران بسیاری از سراسر جهانی برای بازدید از بناهای تاریخی مربوط به قرن 13 میلادی، موزه‌ی دریایی و جشنواره‌های سالانه به این شهر می‌آیند. اما شاید این شهر را بیشتر با مجسمه‌ی عجیبی که از آب بیرون آمده و شبح سیاه نام دارد می‌شناسند. این مجسمه‌ی بی‌نظیر 2 ٫ 4 متر ارتفاع داشته و از برنز ساخته شده است.خالقین این اثر Svajunas Jurkus و Sergejus Plotnikovas هستند. این شبح فانوسی را در یک دست خود درحالی‌که انگشتان بلند و شیطانی او به دور آن چسبیده، نگه داشته است. این شیح، مردی بدون چهره است. شبح سیاه کلایپدا که در نزدیکی قلعه‌ی memel قرار گرفته یک روایت تاریخی نیز دارد شهر کلایپدا که توسط گروهی از پادشاهان توتنی (نژاد ژرمن قدیم) در اوایل قرن هفتم میلادی کشف شد، از قحطی قریب الوقوعی که یک شبح مرموز آن را پیش‌بینی کرده بود، نجات یافت. در این افسانه گفته شده که در سال 1595 ، یکی از نگهبانان قصر درحالی‌که مشغول قدم زدن در نزدیکی لنگرگاه بوده، شبحی را دیده که بالاپوش به تن داشته است. این شبح از او درباره‌ی میزان تولید غلات و ذخیره‌ی الوار و در خصوص اینکه آیا این میزان کافی است سوالاتی پرسید. نگهبان به او پاسخ داده بود که آنها ذخیره‌ی خوبی دارند اما آن شبح به او هشدارهایی مبنی بر اینکه به‌زودی موجودی انبارشان پایین خواهد آمد داده و ناپدید شده بود. در پایان داستان، شبح سیاه با هشدارش، کلایپدا را از قحطی نجات داده و روح دوست‌داشتنی این شهر شد.دستان محافظاین مجسمه‌ی بتنی، 1 ٫ 6 متر ارتفاع داشته و خالقین آن Eva Oertli و Beat Huber هستند. این مجسمه در ایالت گلاروس سوییس در یک پارک واقع شده است. خالقین این اثر نام آن را "دست" گذاشته اما به دلایلی آشکار به‌نام "دستان محافظ" شهرت دارد.رهایی اثر زنوس فروداکیسهمان‌گونه که می‌دانید یک هنرمند در زمان حیات خود شاید به ندرت در دسته‌ی اسطوره‌های هنری قرار بگیره با این وجود یک مجسمه‌ساز مستقر در فیلادلفیا صاحب چنین افتخاری شده است. زنوس فروداکیس ( Zenos Frudakis ) خودش را فیلسوفی می‌داند که افکارش را با گل به تصویر کشیده و عقاید او را در مخلوقاتش پیدا خواهید کرد. محبوب‌ترین اثر او "رهایی" و یا "شکستن قالب خود" است که در مرکز شهر فیلادلفیا قرار گرفته است. از این اثر به‌عنوان یکی از 10 اثر برتر پابلیک آرت در یک روزنامه‌ی سراسری در بریتانیا نام برده شده است.این مجسمه عرضی به طول 6 و ارتفاعی به طول 2 ٫ 4 متر دارد و در سال 2001 رونمایی شد. زنوس فروداکیس با مخلوق خود به ما می‌گوید که باید از شرایط، قالب یا وضعیتی که در آن گرفتار شدیم، خودمان را رها سازیم، خواه یک نزاع درونی و خواه یک موقعیتی متضاد با ما..با وجود اینکه در این اثر، چهار فیگور را می‌بینید، این کار در حقیقت یک فیگور را نشان می‌دهد که از سمت چپ به راست در حرکت است. این ترکیب‌بندی از چپ به راست با فیگور مومیایی گونه و مرده که به پس زمینه‌ی خود قفل شده است شروع می‌شود. در قاب دوم، این فیگور یادآور "برده‌ی سرکش " اثر میکل آنژ است که شروع به تکان خوردن و تقلا برای رهایی می‌نماید. در قاب سوم، فیگور همچنان دارد خود را از دیواری که او را اسیر خود ساخته، رها می‌کند و سعی می‌کند تا از آن بیرون رفته و در جستجوی آزادی است. در قاب چهارم فیگور کاملا آزاد شده و فاتحانه از قاب بیرون آمده و گورستان را پشت سر گذاشته است.فروداکیس در این اثر فضایی را برای بیننده خلق کرده تا درون آن بایستد و خودش را به‌عنوان بخشی از این اثر احساس کند. بر روی این قاب نوشته شده "اینجا بایستید".به یاد میهای امینسکو شاعر رومانیاییمیهای امینسکو ( Mihai Eminescu )، شاعر، نویسنده و روزنامه‌نگار رومانیایی است. او را مشهورترین و ت ثیرگذارترین شاعر رومانی و همچنین پایه‌گذار شعر نو در ادبیات رومانی دانسته‌اند. او توانست فرم و محتوای شعر رومانیایی را دگرگون کند. وی مکتبی را پایه‌ریزی کرد که به شدت شاعران و نویسندگان رومانیایی در اواخر قرن 19 و اوایل قرن بیستم را تحت تاثیر قرار داد. مجسمه‌ای که می‌بینید به عنوان یادبود چنین انسانی ساخته شده و در شهر onesti در کشور رومانی قرار گرفته است.با ادامه این داستان همراه باشید ..
طاعون نمونه‌ای از تطبیق انسانی بعضی آثار واقعن بی‌نیازند از معرفی اما وقتی در شرایط و وضعیت‌هایی خاص قرار می‌گیری خواندن و نوخواندن‌شان بسیار رهایی‌بخش است . و انتشار ترجمه‌ی جدید "طاعون" این فرصت را به من می‌دهد تا خواهش کنم چه این ترجمه چه هر ترجمه‌ی دیگری را از این شاه‌کار کامو بخوانید ولو دوباره یا سه‌باره . کامو "طاعون" را به سال 1947 نوشت. دو سال بعد ختم‌شدن جنگ. داستان شهری خیالی که ناگهان اجساد موش‌ها درش پیدا می‌شوند و بعد بیماری مخوف و باستانی شهر را درمی‌نوردد. قهرمان اصلی مبهوت‌اند. شهر قرنطینه می‌شود و قوانین تازه‌ای وضع. و این‌جاست که آدم‌ها وجه پنهان خود را آشکار می‌کنند. ترس، تخریب دیگری، اقدام به فرار، فداکاری، بی‌تفاوتی و کم‌کم طاعون‌زده‌گی به امری روزمره تبدیل می‌شود و وقتی هم که بیماری از بین می‌رود و کوهی از مرگ‌ها پشت سر رها، باز آدم‌ها به‌سرعت فراموش می‌کنند.‌کامو استعاره‌ی طاعون را به خوبی می‌شناخت و می‌دانست این باسیل کشنده‌که قرن‌ها اروپای مسیحی و البته امپراتوری اسلامی را به خود دچار کرد هیچ‌گاه از بین نمی‌رود. احتمالن نمادین‌ترین بیماری قرون گذشته که باعث تحولات فراوانی در دین، پزشکی و حتا هنر شد. ببماری‌ای که درواقع فقط می‌توان کنترل‌اش کرد و ریشه‌کن نمی‌شود. و این باسیل دردساز و بویناک همیشه زیر زمین منتظر است تا فرصتی یابد و شایع شود. چنان‌که چند سال پیش در کشمیر چنین اتفاقی افتاد. انسان طاعون‌زده رنج و تب و درد وحشتناکی تحمل می‌کند. اما اگر بتواند از طاعون عبور کند به سرعت خوب می‌شود. به‌ندرت چنین اتفاقی می‌افتد البته و طاعون مترادف است با مرگی گرم با زخم‌ها و خیارک‌هایی که چرک و خون ازشان بیرون می‌جهد. کامو در این درخشان‌ترین رمان اش به زعم من جامعه‌ای را به تصویر می‌کشد که حتا طاعون را می‌پذیرد و سعی می‌کند خودش را با آن تطبیق دهد. او این استعاره را ابتدا با توجه به ساختارهای حکومت‌های فاشیستی آلمان و ایتالیا ساخت اما بعدها طاعون از جمله رمان‌هایی بود که حکومت‌های کمونیستی نیز به آن واکنش نشان دادند و بسیاری مخاطبان رمان را مصداقی از آن فضاها دانستند. احتمالن فقط دو رمان با میلیون‌ها مخاطب هستند که چنین سمبولیستی و سیاسی نوشته شده‌اند اما هرگز کهنه نشده‌اند. این رمان و 1984 اورول. طاعون مدام خوانده می‌شود، چه دست‌آوردی ادبی‌ست و روایتی عمیق از جهان کافکا به درک کامو. طاعون مملو از یاس و امید است. هم در سیاهی فرومی‌رود، هم ناگهان نور را نشان می‌دهد. رمانی که هر وجدانی می‌تواند خود را لای خطوط‌اش بیابد و تاریخ را که به کمین نشسته است.