text
stringlengths 300
261k
|
---|
داروی کرونا وارد بازار جهانی شد. سلام من در هام محفلی هستم ???????????????????سرویسهای خبریآخرین اخبارشنبه 4 مرداد 1399 - 17 : 28 GMT 12 : 58 جمعه / 3 مرداد 1399 / 10 : 15 دستهبندی: علم و فناوری جهان کد خبر: 99050301600 خبرنگار : 71607 مدیر شرکت سروم خبر دادقیمت واکسن کووید - 19 در هند حدود 13 دلار خواهد بودقیمت واکسن کووید - 19 در هند حدود 13 دلار خواهد بوداز آنجا که نتایج واکسن بیماری کووید - 19 که توسط محققان دانشگاه "آکسفورد" ساخته شده امیدوار کننده بوده و نشان داده این واکسن بیخطر است و میتواند سیستم ایمنی را برای مقابله با این ویروس تربیت کند اکنون موسسه "سروم"( Serum ) هند به سرپرستی "آدار پوناوالا"( Adar Poonawalla ) گفته قرار است آزمایش مربوط به این واکسن و تولید دوزهای بیشتر از آن را در هند آغاز شود.به گزارش ایسنا و به نقل از تایمز نو نیوز، پوناوالا گفته است که 50 درصد دوزهای واکسنی که توسط شرکت وی تولید میشود به هند عرضه خواهد شد و مابقی به سایر کشورها داده میشود.پوناوالا همچنین گفت که این واکسنها به عنوان بخشی از برنامههای واکسیناسیون توسط دولتها خریداری خواهند شد. وی به یک روزنامه گفت که این شرکت سعی خواهد کرد که قیمت واکسن را زیر 1000 روپیه(حدود 13 دلار) نگه دارد.وی گفت: ما گفتیم که میخواهیم نیمی از واکسن خود را به هند و نیمی دیگر را به کشورهای دیگر عرضه کنیم. ما باید درک کنیم که این یک بحران جهانی است و میبایست از مردم سراسر جهان در برابر این بیماری محافظت کرد. این بسیار مهم است که ما به طور مساوی کل جهان را ایمن سازیم.پیش از این پوناوالا گفته بود که این شرکت به دنبال ت ییدیه سازمان کنترل دارو هند ( DCGI ) برای انجام آزمایشات مرحله 3 واکسن در هند است. تولید دوزهای این واکسن نیز به زودی آغاز خواهد شد.واکسن کرونای دانشگاه آکسفورد "کوویشیلد" نام گرفتواکسن دانشگاه آکسفورد در هند "کوویشیلد"( Covishield ) نامگذاری خواهد شد. هزینه هر دوز این واکسن کمتر از 1000 روپیه خواهد شد و اگر همه چیز خوب پیش برود، این موسسه میتواند تولید انبوه واکسن را تا ماه نوامبر(آبان) شروع کند. در مورد آزمایشات نیز این موسسه گفته بیش از پنج هزار نفر برای آزمایشهای بالینی واکسن دانشگاه آکسفورد که توسط این موسسه در هند انجام میشود، ثبت نام کردهاند و تخمین میزند که آزمایشات تا پایان ماه اوت آغاز میشود.اوایل این هفته هند، تولید و کارآزمایی واکسن آزمایشی کووید - 19 دانشگاه آکسفورد و شرکت "آسترازنکا" به نام " ChAdOx1 "را برای انجام آزمایش فاز 3 در هند (پس از آنکه این واکسن پاسخ ایمن را در کارآزماییهای بالینی که روی افراد بین 18 تا 55 سال انجام شده بود، نشان داد) آغاز کرد.شرکت سروم که در شهر "پونه"( Pune ) هند قرار دارد، در تولید انبوه واکسن کروناویروس، با دانشگاه آکسفورد همکاری میکند. گفتنی است این موسسه پیش از این هم با دانشگاه آکسفورد همکاری کرده و در پروژه تولید واکسن مالاریا هم با این دانشگاه همکاری داشته است. موسسه "سروم" قصد دارد همزمان با تولید واکسن، کارآزمایی بالینی آن را در هند انجام دهد.شما برای خرید خود میتوانید وارد وب سایت زیر شوید
|
بهروز مرادی به احترامتان تمام قد میایستیم . درودی به بلندای آسمان ایران زمین بر شما بزرگواران کم نظیر تاریخ علم. دو تصویری که مینگرید، چهرههای عزیز دو تن از عاشقان فرهنگ درخشان ایران زمین هستند که هزاران بار بیشتر از برخی کسانی که خود را ایرانی میدانند، به این فرهنگ اهورایی خدمت کردهاند. زاده ایران نبودند اما از بسیاری ایرانی زادگان ایرانیتر به شمار خواهند رفت. " تصویر سمت راست، چهره پروفسور {اوژن بورنوف}، خاورشناس بزرگ فرانسوی است. که در سال 1801 چشم به جهان گشود و در سال 1852 در حالی که تنها 51 سال داشت درگذشت. پروفسور بورنوف اولین کسی است توانست خط میخی پارسی باستان را رمزگشایی کرده و بخواند. خطی که نزدیک به هزار و ششصد سال در پردهای از رازها و رمزها باقی مانده بود. وی همچنین نخستین کسی است که متن کامل اوستا را به زبان فرانسوی ترجمه کرد و دنیای غرب را با این شاهکار کم نظیر تاریخ بشریت و این میراث گرانقدر اندیشه ایران باستان آشنا نمود و مطالعات اوستاشناسی و آشنایی با تاریخ ایران باستان با کوششهای او بود که در غرب آغاز شد. تصویر سمت چپ: " تصویر پروفسور هنری راولینسون، دانشمند بزرگ بریتانیایی است که متولد سال 1810 میلادی بود. او سالهای سال بر روی متون پارسی باستان کار کرد. وی نخستین کسی بود که توانست مهمترین و مفصلترین متنی را که از پارسی باستان باقی مانده، یعنی کتبیه بیستون داریوش کبیر، را بخواند و ترجمه کند. وی در سال 1836 میلادی به کرمانشاه رسید.نه ثروتی داشت و نه مکنتی. نه برای تفریح و تفرج به ایران آمده بود و نه برای غارت میراث ملی ما. با هزینه شخصی به ایران سفر کرد. وقتی به کتیبه بیستون رسید از یکی از جوانان کرمانشاهی کمک گرفت تا بتواند بالا رفته و کتیبه را بخواند. او با کمک آن جوان محلی و با استفاده از طناب و نردبان، عمود بر محل کتیبه بالا کشیده شد و در حالیکه در ارتفاع 100 متری زمین معلق بود، کتیبهها را با دقت و بسیار ظریف و کارشناسانه تمیز و سپس از آنها نسخهبرداری کرد و در نهایت یکی از مهمترین و مشهورترین سندهای تاریخ جهان را رمزگشایی نمود. این مرد بزرگ همچنین اولین کسی است که باقی ماندههای بنای دانشگاه {گندی شاپور}، کهنترین دانشگاه جهان متعلق به 1800 سال پیش و در دوره شاهنشاهی ساسانیان را شناسایی کرد. پروفسور "راولینسون" در سال 1895 چشم از جهان فرو بست.بهروز مرادی
|
دونستن تاریخ به چه دردی میخورد؟ در دوران مدرسه یادمون ندادند که تاریخ چقدر به دردمون خواهد خورد. خیلیهامون درس تاریخ رو دوست نداشتیم چون فقط باید یه سری اسم و تاریخ رو حفظ میکردیم و امتحان میدادیم و اصلا نمیفهمیدیم چرا باید تاریخ بخونیم، یا تو زندگی به چه دردمون میخوره. من هم همینطور بودم و هیچ علاقهای به تاریخ نداشتم تا همین چند سال قبل که شروع کردم به فیلم دیدن و کلی فیلم درباره اتفاقات تاریخی دیدم. همیشه برای اینکه بفهمم ماجرای اصلیشون چی بوده میرفتم یه کم سرچ میکردم و همین شد باب آشنایی من با تاریخ و علاقهمند شدن به دونستن تاریخ.اهمیت تاریخ به اطلاعات واقعیای که به ما میده نیست بلکه در اون مفاهیم نانوشته و ناگفتهای هست که نشون میدهبا اینکه اطلاعات کمی درباره اتفاقات تاریخی دارم ولی با دیدن این فیلمها به مرور متوجه یک الگو شدم که چقدر اتفاقات بوده که دوباره و چندباره در دورانهای مختلف به شکلهای مشابه تکرار شده و هر بار هم آدمها درس نگرفتند و دوباره تکرارش کردند و یا اینکه چقدر همه چیز در تاریخ سرزمینهای مختلف شبیه به هم بوده و هست. طبیعتا اولین سوالی که برام شکل گرفت این بود که اگه اتفاقات تاریخی انقدر شبیه به همه، پس چرا انقدر تکرار میشه؟ و جوابی که بهش رسیدم این بود که شاید چون خیلیهامون، مثل خود من در گذشته، تاریخ رو نمیخونیم و یا اگه میخونیم درس نمیگیریم. انگار همه فکر میکنند که تاریخ فقط یه سری زمان و مکان و اتفاقاته که یه جا ثبت شده و هر وقت لازممون شد میریم سراغش!نهایت معلومات تاریخی خیلی از ماها اینه که فلانی در چه سالی متولد شد و یا اینکه فلان جنگ در چه سالی بود. در حالی که اهمیت تاریخ به اطلاعات واقعیای که به ما میده نیست بلکه در اون مفاهیم نانوشته و ناگفتهای هست که نشون میده آدمهایی درست مثل خود ما در دورانهای مختلف چه کار کردند و چرا اون کارها رو کردند و چه بر سرشون اومده. تاریخ نشون میده که تحولات مختلف چرا و چطور رخ دادند و چطور میشه از وقوع مجددشون جلوگیری کرد چون تحولات تاریخی یک شبه رخ نمیدند و حاصل جریانهای بلند مدت هستند. همینطور کمک میکنه که اشتباهات گذشته رو تکرار نکنیم و در مواجهه با مسایل، دیدی نقادانه داشته باشیم و اونها رو ساده نبینیم و ساده تعبیر نکنیم.تمام آنچه ما الان هستیم یعنی کل موجودیت فردی و جمعی ما هم حاصل و برآمده از گذشته استخیلیها فکر میکنند تاریخ یعنی گذشته و نباید در گذشته زندگی کرد و باید به فکر آینده بود ولی همین گذشته است که مهمه چون مسیر راه آینده رو میسازه و یا هموار میکنه. تمام آنچه ما الان هستیم یعنی کل موجودیت فردی و جمعی ما هم حاصل و برآمده از گذشته است. جامعهای که از تاریخ خودش بیاطلاع باشه درک درستی از هویت جمعی نداره که در بحرانها به کمکش بیاد و نذاره از هم فرو بپاشه. تاریخ به ما بینش بهتر و عمیقتری از دنیا و زندگی میده وقتی میبینیم قبل از ما انسانهای زیادی همین راهو رفتن و همین تجربیات ما رو از سر گذروندن و ما اولین و یا تنهاترین انسانها در مواجهه با اتفاقات زندگی نیستیم.این جمله، با اختلاف، یکی از بهترین گفتهها در مورد گذشته و تاریخه: Those who cannot remember the past are condemned to repeat it . George Santayana خوشبختانه این روزا کلی پادکست خیلی خوب درباره تاریخ وجود داره که میتونیم کلی چیز ازشون یاد بگیریم. من خودم اینها رو گوش میدم: رادیو تراژدی، راوکست، پاراگرافشما هم اگه پادکستهای خوب دیگهای در مورد تاریخ میشناسید لطفا اینجا معرفی کنید.لینکهای من: اینستاگرام - وبسایت
|
روشنفکری دینی و اسلام بی تعصب نکتهای که من به عنوان یک جزء از کل بسیار بزرگ از مردم خاورمیانه در آن گیر کردهایم این ادعاست که اسلام و دین، با زندگی مدرن و فرامدرن امروز بشر چندان سازگار نیست. نه تنها سازگاری ندارد بلکه عاملی مخرب و ویرانگر برای بسط دنیای جدید است. خیلی وقتها آرزو میکنم ای کاش من هم مذهبی نبودم و دین برایم کمترین درجهی اهمیت را داشت یا ای کاش در چند صد سال قبل به دنیا میآمدم و زندگی میکردم تا در این برزخ بین ایمان دینی و شک فلسفی مدرن قرار نمیگرفتم.می توانم تصور کنم که چه متفکران مسلمان بسیاری درچند سدهی اخیر به خاطر همین تناقضات و تعارضات ولوله در جانشان افتاده و سر به بیابان حیرانی و ویلانی گذاشتهاند. چه اندیشوران که خسته از این چالشهای معرفتی همه چیز را منکر شدهاند تا شاید گریزی از این حیرانی بیابند و چه بسیار آنها که در صدد یافتن راه حلی بر آمدهاند و آستینها را بالا زدهاند و چه بسیار گمنامان که عمر شیرین را بدون یافتن پاسخی درست هدر رفته دیدهاند. چه کتابها نوشتند! چه خونها خرج خامهی قلم شد! تا کتابی نوشته شود. چه مجالس پر شر و شوری حلقه به حلقه شکل گرفت. اما و صد اما! که انگار باز هم یک جای کار میلنگد هر کس به زبان خودش سعی کرده این پیچشها و لنگشها را به تصویر بکشد اما به میدان اجرا و عمل که میرسیم و دکمهی اینتر را که میفشاریم آن بهشتی که از مدینهی فاضلهی اسلامی به خامهی خیال میکشیدیم شهری سوخته و خانهای ویران و غارت زده را به نمایش میگذارد.اگر نظریه پردازان و متفکران دنیای اسلام را به برنامه نویسان کامپیوتر تشبیه کنیم به این میماند که کدنویسانی متین و حرفهای تمام تلاششان را میکنند تا بی نقصترین کدهای ممکن را برای ساخت یک پلتفرم و نرم افزار بنویسند اما چیزی که در فرانت اند Front End به نمایش در میآید سرشار از ارور و باگهای غیر قابل اجراست. برخی اشکال را از هستهی معرفتی اسلام میبینند و ناامید از هرگونه نتیجهی قابل دفاع، راه حل را در حذف اسلام از فکر و ذهن جامعهی بشری معرفی میکنند. گروهی دیگر اشکال را نه در اسلام بلکه در فهم ناقص از دین اسلام معرفی میکنند و به طور کلی به هر سمت و سویی بنگری نظر و قیل و قال بلند است.در این مجال، به دنبال ورود به موضوعات اصلی که در عصر روشنگری مطرح شده نیستم. قصدم این است که با رویکردی تاریخی، روشنفکری را بستر تحولات تاریخی دو سدهی اخیر به طور خلاصه به تیغ نظر بکشم. و به دنبال این پاسخ بر خود بپیچم که به راستی روشنگری و به خصوص روشنفکری دینی چه متاعی را برای جامعهی ایران یا جهان اسلام، نقد کرده؟ و چه ثمرهای از خود بر جای گذاشته؟روشنفکری در محکمهی تاریخلب کلام در مقایسه بین دو نوع تفکر است یا بهتر است بگوییم مقایسهی بین 2 تمدن است . تمدن باستانی اسلامی و تمدن نوظهور غرب. دنیای جدید از غرب آغاز شد و در طی 4 - 5 قرن به شکلی اعجاب انگیز چنان پیش رفت که بشریت دورهی جدیدی از تمدن بشری را به چشم خود دید. این که پیشرفت تمدن غرب از کجا آغاز شد و بر اساس کدام بنیانهای معرفتی و چارچوبهای عملی سرفراز کرد بحثی دقیق است که اینجا قصد ورود به آن را ندارم اما هر چه بود ملتهای اروپایی به منابع متنوع اقتصادی مسلط شدند و در طی سدههای متمادی به این پیشرفت اقتصادی و تسلط جغرافیای مسکون بشری ادامه دادند. دریانوردان اروپایی به شکلی اعجاز گونه راههای جدید دریایی به شرق را کشف کردند و برای رسیدن به سرزمین هندوستان نه تنها دماغهی امید را در جنوبیترین نقطهی قاره آفریقا کشف کردند بلکه هندوستان جدیدی را در غرب سیارهی زمین یافتند و منابعی بی انتها برای شکوفایی اقتصاد و پیشرفت تمدن بشری حاصل آوردند.تمدن غرب برای پیشرفت تمدن و پیشرفت علم راه جدیدی را پیش گرفت و خلاصهی مطلب آن که در طول سالها کشمکش فکری به این نتیجه رسیدند که برای زندگی چندان نیازی به پرستش خداوند نداریم. و همان بهتر که به جای خداپرستی به انسان پرستی معتقد شویم. ظهور اومانیسم و کنار گذاشتن مقولهای به نا خدا مصادف شد با تحولات شگرفی در حوزهی علم و فناوری به انگیزه به افسار کشیدن قدرت طبیعت و پردازش هر چه بیشتر منابع اقتصادی. سیر تحولات بشر سرعت بیشتری به خود گرفت و با ظهور انقلاب صنعتی، بشر وارد دورهای از تاریخ شد که قبل از آن سابقهی مستند و مکتوبی نظیر آن به چشم نمیخورد. (همین یک یا چند پاراگراف خودش یک کتاب است.)نهاد علم تبدیل به قدرتمندترین آلترناتیو برای نهاد کلیسا شد. علم و دین به جدالی سخت و طولانی وارد شدند و در مقابل هم صف آرایی کردند. علم پوزیتیویسم جدید، دین را بزرگترین دشمن خود و مانع پیشرفت علوم بشری معرفی کرد و قاطعانه مدعی شد برای فهم علم هیچ نیازی به اثبات وجود خداوند نیست. انسان آزاد، خود قادر است مسیر زندگی را در این دنیای طبیعی پیدا کند وطبیعت را به زیر یوغ ارادهی خود بکشد.مسلمانان از زمانی به شکلی ملموس، برتری تمدن غرب را درک کردند که مبادلات تجاری ملل اروپایی به تدریج تبدیل به تسلط کامل بر شوون مختلف امت اسلامی و شکستهای نظامی و سیاسی پی در پی در مقابل این تمدن نوظهور شد. تمدن اسلامی از قرن هفده و هجده میلادی شبیه شیری فرتوت و پیر شده بود که از فرت کهولت یال و کوپالش ریخته وقدرتی در سر پنجه نداشت. و قلمرواش توسط شیرهای جوان و جویای نام به تصرف درآمد.جوامع اسلامی در این چند قرن اخیر مست و مسحور شکوه، و پیشرفت برق آسای تمدن غربی شدند و راهی جز پذیرش قدرت فایقه و امپریالیسم استعمارگر غرب نداشتند. تمدن غرب بهشت نسیهی موعود را در همین زندگی به سکهای نقد تبدیل کرد و چنان در علم و فناوری و تکنولوژی پیش تاخت. که طعنه به اعجاز انبیا میزدبه قول حافظ :من که امروزم بهشت نقد حاصل میشودوعدهی فردای زاهد را چرا باور کنمعلما و اندیشمندان اسلامی شکست نظری و معرفتی را نپذیرفتند و بسیار سعی کردند در نظر و عمل نشان دهند که عیب از اسلام نیست. بلکه از مسلمانی ماست. اما همین که پا در این میدان رقابت گذاشتند بسیاری از ضعفها و فتورهای فرهنگ و اندیشهی اسلامی در مقایسه با تمدن جوان غربی برای آنها آشکارتر و روشنتر میشد. اوج شکست تمدن اسلامی، با جنگهای جهانی اول و دوم شروع شد. ساختار پوسیدهی سیاسی و فرهنگی تمدن اسلامی با فروپاشی امپراتوری عثمانی، ته ماندهی تفکر صفوی و امپراتوری گورکانی در هند فرو ریخت. آسیای پهناور کابین عروس اروپا شد و تمدنهای شرقی و آسیایی در همهی ابعاد به زیر سلطهی تمدن غرب رفت.تنها نکتهی مسلم و واقعیت تاریخی قابل اجماع همین گزاره است که تمدن اسلامی یا تمدنهای آسیایی از تمدن یهودی - رومی غرب شکست خوردند و عقب ماندند. برای تبیین ریشهها و عوامل این عقب ماندگی و شکست، چنان معرکهی آرایی بوجود آمده و نظرات مختلف شده که خود همین اختلافات عامل حیرانی و سرگردانی بیشتر در میان جهان اسلام شده است. مشکل آنجا شروع میشود که تاریخ سازان، تاریخ را نمینویسند بلکه تمام تمرکز و قوایشان را برای تولید قدرت و ثروت و ایجاد تحول جمع میکنند. تاریخ بیشتر توسط افرادی نگارش میشود که شغلشان تاریخ نویسی است. فرقی نمیکند تاریخ تمدن غرب باشد یا شرق، از هر سر قضیه که بنگریم با همین ابهام روبرو میشویم که عامل یا عوامل اصلی پیشرفت تمدن غربی چه بوده است؟آیا عصر روشنگری یک توهم تاریخی است؟یک سوال : آنچه از تاریخ معروف و مرسوم در تاریخ اروپا به ما رسیده چندان نمیتواند احکام کلی به ما ارایه دهد. آیا اساسا آن طور که ادعا شده و تاریخ اروپا عنوان بندی شده قرون وسطی عصر تاریکی بوده؟ و با ظهور فلسفهی جدید عصر روشنگری در اروپا حکمفرما شده؟ یا این عنوان بندی تاریخی فقط در کتابهای تاریخ اندیشه این چنین منعکس شده؟ آیا واقعا کلیسا دشمن علم بوده؟ یا میتوان شواهدی جست که کلیسا تاثیر بسیاری بر پیشرفت علوم و تمدن اروپایی داشته؟ آیا اساسا اندیشهی فلسفی عصر روشنگری آن طور که ادعا میشود نقش عمده و اصلی را در پیشرفت ملل اروپایی داشته؟ یا این فقط ادعایی است که توسط خود فلاسفهی غربی در کتابهای متنوع گنجانده شده؟چیزی که در تاریخ مسلم است قدرت مسلط نظامی و انضباط مالی و اقتصادی، حجم غیر قابل وصفی از منابع و منافع اقتصادی را به سمت اروپای غربی گسیل داشت. و بسیاری از علوم از این جهت به پیشرفت قابل توجهی دست یافتند که برای توسعهی ناوگان نظامی جوامع اروپایی ضروری مینمود.مخلص کلام اینکه به طور کلی تاریخ با تعصب و منافع شخصی تاریخ نویس گره خورده است. و میتوان تاریخ را به شکل دیگری دید. به خصوص امروزه که با قرن نوزدهم فاصله گرفتهایم و جو عمومی حاکم بر مباحث فلسفی یا تاریخ علم و اندیشه بسیار متفاوت از آن سالهاست. اوضاع زمانی بدتر شد که روشنفکران مسلمان و مدرنیستها در جهان اسلام درپی یافتن گنج جوهری تمدن غرب، به متون و اندیشههای غربی پناه بردهاند. روشنفکران جهان اسلام اعم از دینی و غیر دینی طبق سنت مالوف در جهان اسلام، به مباحث نظری در تاریخ غرب علاقهی ویژهای نشان دادند و اوج تمدن غرب را در اندیشههای فلسفی غرب میدیدند. تاسف بارتر آن که روشنفکران مسلمان گمان میکردند با ترجمهی متون تاریخ اندیشهی غرب قادرند به راحتی همان مسیر پیشرفت را در خاورمیانه کپی کنند.اگر در تاریخ اندیشهی غرب بحث سکولاریته و جدایی دین از دولت داغ است لاجرم همین که ما بتوانیم همان مسیر را در مورد جهان اسلام و منطقهی خاورمیانه پیش بگیریم کافی است تا همان نوع توسعهی تمدنی چراغش در این بستر جغرافیایی بر افروخته شود. هنوز هم در قرن بیست و یکم، شاهد هستیم که روشنفکرانی چون دکتر سروش به دنبال پروتستانتیسم اسلامی هستند و سودای مارتین لوتر شدن را در سر میپرورانند غافل از آنکه در این قیاس مع الفارق، دنیای اسلام قرن هاست پروتستان شده و شاید بتوان ادعا کرد که از ابتدا این چنین بوده است.تشخیص غلط از پرچمداران واقعی غرب و نویسندگان پرهیاهودر غرب این دانشمندان علوم طبیعی، تجار، دریانوردان و معماران و فاتحان نظامی پرچمدار پیشرفت بوده و هستند و فلاسفه و ادیبان دنباله رو و پشتیبان این حرکت سریع و عمل گرایی شدید جامعهی اروپایی بودهاند و بستر تیوری را برای توسعهی عملی این حرکت همواره هموار میکنند. اما روشنفکران در جهان اسلام نه تنها علاقهای به ریشههای عملی این تمدن نشان ندادهاند بلکه با عدم شناخت جغرافیا و جامعهی هدف، تنها با ترجمهی مباحث نظری و فلسفی خود، مانعی برای پیشرفت علم و فناوری در جهان اسلام شدهاند.به طور مثال تعارض علم و دین آن چنان که در اروپا ظهور و بروز یافت ریشه در الهیات بنیادین مسیحیت دارد و کتاب مقدس آنها یعنی تورات و انجیل داشت و دارد در حالی که چنین چالشی در جهان اسلام نه اینکه ریشهای نداشته باشد اما با کتاب مقدس مسلمین یعنی قرآن تعارض ذاتی و بنیادین نداشته و ندارد. روشنفکران در جهان اسلام از تمام تاریخ تحولات غرب فقط روی دعوای علم و دین تمرکز کردند و در صدد حذف یا اصلاح مدرنیستی دین کمر همت بستند. در واقع تاریخ اندیشهی غرب و اعتراضاتی که به کلیسا میرفت را یک به یک به نهاد دین در تمدن اسلامی منسوب کردند. و دین اسلام را به جرمی که کلیسای مسیحیت مرتکب شده بود ( یا دست کم فقط به آن متهم شده بود) کیفر میدادند.همین باعث افت و رکود شدید پرچمداران اصلی یک تمدن، یعنی عمل گرایان شد. دعوای بیهودهی فلاسفهی مدرنیست اسلامی با روحانیت متحجر و سلفی نگر، علوم طبیعی، فناوری نظامی و تجارت و معماری را در جهان اسلام هر چه بیشتر و بیشتر به قهقرا برد و اقتصاد و تولید، زیر دست و پای این جنگ بیهوده و خیالی زیر دست و پا له شد.نکتهای که باید به آن توجه داشت در تاریخ غرب ، اختلاف نهاد دین و دانشگاه بعد از آن ظهور کرد. که ثروت حاصل از فتوحات و جهانگشایی غربیان روزبروز به سمت اروپای غربی سرازیر میشد و معرکهی آرا برای چگونگی توزیع این ثروت و قدرت در میان اقشار و صنوف مختلف پا گرفت و طبیعتا به همین جهت بود که تضاد و تعارض بین این دو نهاد به پیشرفت و توسعهی بیشتر کمک میکرد و چون چرخ دنده هایی به حرکت موتور تمدن غرب شتاب میبخشید.اما در جهان اسلام منفعت مازادی در میان نبود و کپی برداری از اختلاف دین و علم منجر به تسریع در فروپاشی اقتصاد فرتوت اسلامی شد. به عبارت دیگر در شرق، ثروت و قدرتی تولید نمیشد که به خاطر آن بر سر و کلهی هم بکوبند و در مورد روشهای پیشرفت روزافزون آن به تضارب آرا برخیزند.از همین رو انگیزهی من از بازخوانی تاریخ نه برای عرضه به دانشگاه یا دانش پژوهان است. بلکه مخاطب اصلی من صنعت گران، بازرگانان، نظامیان یا دانشمندان علوم ریاضی و طبیعی است. من با بازخوانی تاریخ چندان به دنبال دست یافتن به احکام و نتایج کلی نیستم بلکه به دنبال تحلیل و رویکردی از تاریخ تمدن اسلامی دست و پا میزنم که به درد تاریخ سازان واقعی جامعهی اسلامی بخورد.روشنفکری دینی و سکولاریسم اسلامی در تاریخ معاصرسکولاریزم مهمترین رکن تفکر و عقلانیت مدرن است. تمدن غربی به تمام دنیای مسکون گسترش یافته بود و تقریبا سرزمینی نمانده بود که زیر چتر و چکمهی اروپای غربی نرفته باشد. با ورود به قرن بیستم میلادی حجم تولید و سرمایه در این کشورها چنان سر به فلک کشیده بود که دیگر نوبت تسویهی حساب نهایی بین خود این قدرتها بود. جنگ جهانی اول و دوم تنها جرقهای بزرگ برای این رقابت طولانی شد. فروپاشی امپراتوری عثمانی و ته ماندهی تفکر صفوی و گورکانی، کار را در تمام دنیای اسلام یکسره کرد. این رخدادهای تاریخی اغلب روشنفکران مسلمان را به جزمی آشکار رساند که تفکر و اندیشهی غربی، تنها راه نجات از این چاه ویلانی است. و اعتقاد به سکولاریزم همان کیمیای سعادت و بهروزی برای هر جامعهای است که آرزوی زندگی در دنیایی جدید را در سر میپروراند. برخی به طور کلی و به تبعیت از ترجمهی متون اروپایی، دین را عامل بازماندگی و به قهقرا رفتن در تاریخ خرافاتی باستانی تلقی کردند و آبادانی این دنیا را ملازم کنار گذاشتن اعتقاد به دین دانستند. برخی دیگر دین را برای آبادی آخرت دانستند و برای زندگی در این دنیا، پای دین را لنگ دیدند و به دنبال تفکر مدرنیته شتافتند.روشنفکران دینی به طور کلی معتقدند دین، کماکان میتواند به رشد و حیات خود در دنیای جدید ادامه دهد به شرط اینکه خصوصیات و لوازم زیست در این دنیای جدید را به خوبی بشناسد و خود را با نوع تفکر و تعقل در دنیای جدید هماهنگ و همخوان کند. در نظر این گروه از اندیشمندان، راه پیشرفت و ترقی منحصرا با پذیرفتن چارچوب معرفت شناسی مدرنیته میگذرد. و هر جامعهای اعم از دینی و غیر دینی برای ساختن یک تمدن به پیشرفت در علوم طبیعی و تکنولوژی برای تصرف منابع و به کار گرفتن آن در زندگی نیازمند است. ثروتی که از این راه بدست میآید باید در چارچوب خاصی توزیع شود تا سعادت را برای آحاد یک جامعه تضمین کند و برای این امر نیاز به علم حقوق و علوم متنوع انسانی ضروری میشود.مدرنیستها معتقدند برای نیل به این اهداف باید پایههای فکری ما نسبت به دنیای باستانی تغییر کند اول اعتقاد به سکولاریته است یعنی بپذیریم که دین نمیتواند نقشی در سیاست، علم و ارزشهای اخلاقی داشته باشد و در مرتبهای پایینتر از عقل، اخلاق و علم و سیاست قرار میگیرد. و دوم اینکه فلسفه و عقلانیت جدید انسان محور است نه خدا محور، ما برای پیشرفت در طبیعت و تصرف در آن برای به خدمت گرفتن منابع طبیعی نیاز نیست به خدا پاسخگو باشیم. بلکه کافی است به حقوق طبیعی انسانی و بشریت پاسخ بگوییم و جواب پس بدهیم.تفکر مدرنیته به خوبی در اروپای غربی پا گرفت و رشد پیدا کرد در شرق و شمال آسیا یعنی چین و روسیه هم همین تفکر و به شکلی متفاوت از اروپای غربی راه خود را باز کرد. آمریکای شمالی نیز که حالا مرکزیت تفکر اروپای غربی به آنجا منتقل شده بود . در قرن بیستم به عنوان ام القری این تفکر تمدن ساز پا به عرصه گذاشت. اما قلب تاریخ جهان باستان، یعنی خاورمیانه در پذیرش بی چون و چرای بستر مدرنیته مقاومت کرد.شاید بتوان به ضرس قاطع ادعا کرد به لحاظ تاریخی، جریان مدرنیته و سکولاریسم با تمام شعبات فکری و نظری اش در خاورمیانه، درختی بی ثمر شد. شاید حکومتهای سکولار در خاورمیانه سر بر آوردند اما ریشه دار نشدند چرا که جوامع خاورمیانه یا بهتر است بگوییم حوزهی قلمرو جهان اسلام، تفکر مدرنیته و سکولار را آن طور که در غرب رشد و نما یافته بود پس زدند و با آن احساس غرابت و بیگانگی نشان دادند.چرا در خاورمیانه جلوههای تمدن غرب همچون سکولاریته، دموکراسی و به اصطلاح مرسوم عقلانیت مدرن توفیقی نیافت؟ این سوال خود به قطر هفتاد من مثنوی نیاز دارد.برای تبیین تاریخی شکست مدرنیته در خاورمیانه روشنفکران، متهم اصلی این بازماندگی در قبول مدرنیته را نهاد دین و روحانیت در جهان اسلام به خصوص فقهای اسلامی میدانند و با تاسی به آموزههای تاریخ اندیشهی غرب تنها راه توسعهی تمدن در جهان اسلام را عقب نشینی دین و فقها از عرصههای اجتماعی - فرهنگی و سیاسی بر میشمارند. در مقابل فقها و علمای اسلامی تمام این نظریه پردازیهای غربی را در راستای نقشهای برای چپاول و استعمار منابع طبیعی در جغرافیای جهان اسلام میدانند.در این بزنگاهها نقش دانش تاریخ به عنوان داوری بی رحم و دادستانی عادل در میان دعوای بین نومعتزلیان دینی که فلسفهی جدید غرب را مبنا قرار دادهاند و فقهای سنتی و اهل حدیث که به نوع منحصر بفردی از اسلام تاریخ محور و نقل گرا معتقد هستند به خوبی آشکار میشود.اگر تاریخ دویست سال اخیر در جهان اسلام را مورد مداقه قرار دهیم خواهیم دید که عوامل متنوعی در عدم توسعهی تمدن اسلامی در جهان معاصر نقش داشته است. مدعیان اصلی، خود همان، متهمان درجه یک هستند. روشنفکران اعم از دینی و غیر دینی بیشترین نقش را در این رقابت اندیشه به عهده گرفتهاند و کمترین ثمر را به جامعهی خود بخشیدهاند. و برای فرار از مسیولیت، همیشه انگشت اتهام را به سمت فقها و علمای دین، نشانه گرفتهاند. اینکه تحجر و سلفیگری و اشعری مسلکی جهان اسلام را به قهقرا فرا میخواند و مدینهی فاضله را نه در آیندهای روشن، بلکه در گذشتهای دور و دراز ترسیم میکند هیچ شکی نیست.اما مشکل آنجاست که روشنفکران در خاورمیانه با ترجمهی ناقص و عموما تاریخ گذشته از متون اندیشهی غربی، نه تنها توان تولید فکر و اندیشه را نداشتهاند بلکه همیشه امت اسلامی را به اندیشهای فرا میخواندند که در بهترین حالت، در بستر تاریخی جغرافیایی و فرهنگی به خصوص در غرب ظهور و بروز یافته بود. اشکال به متفکران غربی نیست که تاریخ و جامعهی خود را به خوبی شناختند و بهترین طرح ممکن را به تمدن غرب ارایه دادند. روشنفکران جهان اسلام ، فقها را به کنار گذاشتن آرا و احکام فقهی دعوت میکنند اما جایگزین خاصی برای آن در چنته ندارند بلکه به حقوق مدرن که برپایههای مکاتب حقوقی روم باستان و فقه یهودی بنا شده دعوت میکنند.روشنفکران دینی: اشاعرهی فیلسوفبررسی تاریخ عملکرد روشنفکران مسلمان نشان میدهد آنها تا حد زیادی با همان اشعری نگری و نقل گرایی به سراغ مطالعه و کپی برداری از فلسفهی جدید غرب رفتند و اگر از آنها سوال کنید که چرا و به چه دلیل میگویید دین با علوم طبیعی در تعارض است؟ یا چرا باید ماتریالیسم و اومانیسم را بی چون چرا بپذیریم؟ یا مگر ساحت عقل، قدیم و جدید دارد که بگوییم عقل مدرن احکامی صادر میکند که عقل قدیم از درک آنها عاجز بوده است؟ خلاصهی جواب آنها این است که چون کانت و دکارت یا هگل و مارکس و فرانسیس بیکن و . این را گفتهاند.حالا با گذر زمان و تاریخی شدن نظریهی مدرنیته، این گروه هم به نوعی سنت گرا شدهاند اما به جای سنت نبوی به سنت کانت و پوپر و مارکس و هگل تمسک میکنند.تولید فکر و نظریهی ناب در میان این گروه فقط در حد پر کردن بازار نظریه پردازی در مراکز دانشگاهی است. لذا نادیده گرفتن اندیشهی این طیف از روشنفکران نه صدمهای به فهم اندیشه غربی میزند و نه ثلمهای به اندیشهی اسلامی وارد میکند به عبارت دیگر این طیف از روشنفکران نتوانستند جریان اصیلی را در تعقل و اندیشه ایجاد کنند و در بهترین حالت سیاهی لشگر نوابغ اروپایی عصر روشنگری باقی ماندند. و به نقش حاشیه نویسان و مترجمان بعد از موعد برای اندیشهی اروپای غربی اکتفا کردند.تمام سخن این است که وقتی با عینک تاریخ به تحولات مینگریم فلسفهی جدید غرب به خصوص حتی تاریخ تحول در علوم طبیعی به شکلی عامتر تنها بخشی از پازل توسعهی تمدن در اروپای غربی را پر کرده است و دقیق معلوم نیست که این تحولات اندیشهای تا چه میزان تاثیر گذار بودهاند؟ چیزی که عیان است روشنفکران مسلمان به علت ریشه و گرایشاتی که در پروراندن مباحث نظری داشتهاند این جنبه را چنان منعکس کردهاند که گویا اساسا هیچ تمدن جدیدی شکل نخواهد گرفت مگر اینکه به سنت فلاسفهی غربی ایمان بیاورد.آنچه تاریخ به ما نشان میدهد این است که علوم طبیعی در اروپای غربی در سایهی نیازها و انگیزههای نظامی و گسترش فتوحات و جهانگشایی و استخراج منابع طبیعی به حیات خود ادامه داده و تاکنون نیز همان رسم و سنت سابق را پیش میرود. پیشرفت جنگ افزارها، وسایل ارتباطی همچون رادیو و اینترنت، صنایع داروسازی و پزشکی، گسترش ناوگان حمل و نقل و حتی معماری در همین امروزی که ما در آن زیست میکنیم وابسته به ناوگان نظامی است.این به معنای انکار آزاداندیشان غربی و عقل گرایان یا فلاسفهی بزرگ تمدن غربی و تاثیری که آنها در پیشرفت تعقل و اندیشه داشتهاند نیست بلکه این درسی از تاریخ است. چیزی که تاریخ به ما نشان میدهد ممکن است با خوب و بد و یا عدل وظلمهای اخلاقی و عقلانی سازگار نباشد اما تاریخ چارهای جز بی رحمی در قضاوت ندارد.قرن 21 و کارنامهی عملی جهان بینی هازمانی که دعوای علم و دین در اروپای غربی شروع شد و آوای سکولاریته تنها راه رهایی و سعادت بشر خوانده میشد زمانی بود که سکولاریته و حکومت غیر دینی سابقهی چندان روشنی در تاریخ بشری نداشت بیش از هزار سال بود که شرق و غرب عالم با موتور سیاست دینی، حرکت میکرد. مدرنیته و سکولاریته با ادعای پایان بخشیدن به تمام رنجها و موانعی که زیر سلطهی دین ایجاد شده بود، هدایت جامعهی غربی را به عهده گرفت و در قرون هجده و نوزده و بیست چنان سرعتی به پیشرفت در دنیا گرایی و دنیا سازی بخشید که در طول تاریخ بشر بی سابقه یا کم سابقه بود.اما اتفاقی که امروزه برای این تفکر افتاده است این است که یک کارنامهی کامل و قابل بررسی را پیش چشم جهانیان به نمایش گذاشت. حالا تفکر دینی با تفکر سکولار در تمام جنبهها قابل مقایسه است.شتاب غیر قابل باور در تصرف طبیعت و توسعهی مادی گرایی دنیایی هر چند محاسن و منافع انسان امروز را به سرعت ارتقا داد. اما به همان سرعت مشکلات و بحرانهای بشری را در حوزههای فردی و اجتماعی بزرگ کرد. امروزه در قرن 21 میلادی بحران محیط زیست به حدی رسیده که خبر از پایان امکان حیات در سیارهی زمین زمزمه میشود.در کنار پیشرفت افسانهای علم پزشکی، ویروسهای خطرناکی مثل کووید 19 رشد یافتهاند که امنیت و سلامت تمام ساکنان کرهی زمین را به مرز غیر قابل باوری از هشدار رساندهاند. علم که قرار بود بر گردن طبیعت افسار بزند به اختراع جنگ افزارهایی افسانهای دست زده که در هیچ اسطوره و افسانهی باستانی این سطح از کشتار و تخریب قابل تصور نبود. به شکلی که حالا بشریت احساس میکند، افسار علم را دور گردن خودش پیچانده است.نابرابریهای اجتماعی به حدی رسیده که به جای یک خدای نادیدنی که معمولا در درون انسانها خانه داشت. عدهای معدود و درصد بسیار قلیلی از آدمیان به انسان - خدایی، نایل شدهاند و بسیار قدرتمندتر از سلاطین و جباران دنیای قدیم، تمام ثروت و سرمایهی جهان را چون خون آشامان میمکند.روزنامه و رسانه که قرار بود ناخدای آزادیهای اساسی بشریت باشد حالا خود کدخدایی شده است و چنان مغز آدمی را در باتلاق دروغ میفشارد که تحلیل وضعیت زندگی، رویایی دست نیافتنی به نظر میرسد.اینترنت ابزاری است که کنشهای انسان را سرعت میبخشد چه این کنشها، فناوری اطلاعات و ارتباطات باشد و چه فسادهای مالی یا اخلاقی در مقیاس جهانی، کامپیوتر و اینترنت با همان شتابی که میتواند آزادی بیان و عقاید را به ارمغان آورد به همان سرعت میتواند امنیت و حریم خصوصی و عمومی یک جامعه را به انحطاط و سقوط بکشاند.روشنفکران دینی : پیرمردهای قرن نوزدهمعلم طبیعی و دانش تجربی در قرن 21 پشت دروازههای متافیزیک و ماوراء طبیعت چمباتمه زده و در جستجوی راهی برای ورود به این عرصه اسرار آمیز است . نکتهای که روشنفکران دینی هنوز از آن غافل اند و هنوز بر اساس مبانی نظری قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به دنبال چشم پوشی و انکار مفاهیم متافیزیکی در متون دینی هستند.از این سو با ظهور کامپیوتر و اینترنت و چرخش سریعتر اطلاعات و دادههای علمی، باعث شده دانشمندان در رشتههای مختلف از جمله روانپزشکی، عصب شناسی، باستان شناسی و زیست شناسی و ژنتیک، اینقدر دادههای مختلف در مورد تجربههای ماورایی از انسانهای مختلف و در دورههای متفاوت بیابند که دیگر نمیتوانند حضور و تاثیر عوامل متافیزیکی در این دنیا را نادیده بگیرند. هر چند هنوز به درستی نمیتوانند فرضیهی مستدل علمی، برای این تجربهها و پدیدهها ارایه کنند.تاریخ علم در نیمهی دوم قرن بیستم به مراحل جدیدی دست یافت و همانطور که کشف نیوتون و انیشتین، انقلاب عظیمی در مباحث فلسفی ایجاد کرد. پیشرفت در علم ژنتیک در دههی نود میلادی و ابتدای قرن بیست و یک، پیشرفت در نجوم و فضانوردی و پرداختن دانشمندان فیزیک به داستان آفرینش، ظهور علم کامپیوتر و همه گیری اینترنت، پیشرفت در عکاسی و فیلمبرداری و بالاخره شبکههای اجتماعی، همه و همه نوع نگاه نهاد علم را به دنیای حیات به شکلی بنیادین تغییر داد.دیگر مشاهدهی جن و ملک، و انرژیهای کیهانی یا قدرت ذهن و روح آدمی از مقولاتی نیست که مثل ابتدای قرن بیستم به دیدهی اسطوره و خرافات به آن بخندیم و به تمسخر بگیریم.دانش طبیعی خود را در پرانتزی میبیند که با نقطهی آفرینش و لحظهی پس از مرگ بسته میشود و برای تبیین این پدیدهها دست خود را کوتاه مییابد. این دقیقا همان حوزه هایی است که دین روی آن تاکید و پافشاری میکرده است و به زبان رمز و نشانه در صدد سیگنال دادن به بشریت برای تفکر و تامل بیشتر در حوزهی آفرینش، معاد و دنیای ماورای طبیعت بوده است.به همین خاطر در اواخر قرن بیستم و امروزه در قرن بیست و یکم توجه به آموزههای دینی در تمام دنیا دوباره قلبها را به خود جلب کرده و آموزههای هندو و بودا به زندگی روزمرهی غربیان راه یافته و دین اسلام سریعترین رشد را در تمام ادیان جهان به خود اختصاص داده است. حالا دیگر تصوف وعرفان با تمام انشعاباتش در ادیان و فرق مختلف مورد توجه کانونهای آکادمیک قرار گرفته و میتوان ادعا کرد که زبان علم طبیعی و زبان دین به نحوی خود را مکمل یکدیگر یافتند و برای درک آگاهی به تعامل و تعادلی هر چند ابتدایی و ناپایدار دست یافتند.حالا نظریهی تعامل علم و دین طرفداران بسیار بیشتری پیدا کرده و این دو به تعبیری همچون یین و یانگ به عنوان مکمل و محرک یکدیگر شناخته میشوند.در این میان باید به تحولات سیاسی و تاثیر آن بر کمرنگ شدن مدرنیته به شکل رادیکال آن، اشاره کرد دههی هشتاد میلادی و با قیام انقلاب اسلامی ایران به زعامت امام خمینی (ره) اندیشهی اسلامی یک بار دیگر سربرآورد. فقه سنتی شیعه حالا مجهز به فلسفه صدرایی، ادعا کرد که میتواند راهی به غیر از سکولاریته را برای توسعهی تمدن نوین اسلامی ارایه دهد و سیاست و فرهنگ و جامعهای را بر این مبانی نظری استوار سازد.قضاوت تاریخی در مورد سرانجام این تفکر الان کاری است بسیار دشوار، چون ما در این برهه از تاریخ نفس میکشیم و نگاه تاریخ را به هر طرف که بگردانیم متهم به جانبداری و تعصب میشویم. اما با این وجود انقلاب اسلامی با تمام ضعفها و نقصانها و کژیها و فسادها نشان داد که میتوان در علوم ریاضی و طبیعی به پیشرفت رسید بدون اینکه قایل به سکولاریسم و جدایی دین از سیاست شد.فقه سنتی و فلسفه اسلامی با همهی کهنگی اینقدر ظرفیت دارد که عرصهی خاورمیانه را زیر عبای خود بگیرد.مهم نیست که موضع ما به عنوان یک ایرانی در مورد این ساختار فکر چگونه است؟ مهم این است که در تاریخ و در میدان عمل، کارکرد این نظریه به اثبات رسید. حالا بعد از چهل سال در آمریکا فردی به ریاست جمهوری برگزیده شده که پایگاه اصلی خود را نه احزاب مرسوم سیاسی، بلکه کلیسای اونجلیک (صهیونیسم مسیحی) میبیند. یا همین چند روز پیش در روسیه با تغییر قانون اساسی کلیسای ارتودکس، دوباره نقش بیشتری را در رهبری جامعه بر عهده گرفته است. و موزهی ایاصوفیه در استانبول یک بار دیگر بوی سلطان محمد فاتح به خود گرفت و بعد از حدود هشتاد سال دوباره به مسجد ایاصوفیه تغییر کاربری داد، پدیدهای که خبر از بازگشت به هویت تاریخی عثمانی در عرصه تحولات جهان اسلام میدهد.جان سخن من این است که گذر زمان خود بهترین داور است و شناخت زمانه خود بهترین دادرس، برای بررسی غث و ثمین یک نظریه لاجرم باید کارنامهی عملی آن را زیر ذره بین دانش بگیریم امری که روشنفکران مدرنیست دینی در جهان اسلام به کلی از آن غافل بودهاند وهنوز به سبک قرن نوزدهم به پدیدهها مینگرند و در زمانهی اوایل قرن بیستم گیر کردهاند و به دلالی در بازار تضاد علم و دین، دل خوش کردهاند.فردایی نه چندان دور را به چشم میبینم که هندسهی ایمان سازمانی، افسار بر گردن شکاکیت فردگرای فلسفی انداخته و به هر سمت که بخواهد میچرخاند و سوار بر این مرکب، سیاست را به بازی میگیرد.و لله عاقبه الامورنویسنده: محمد حسین قربانیانمنبع: HoseinGH
|
کاپی پیست (نقل قول دوم) مرحوم حجه الاسلام و المسلمین حاج سید کاظم حکیم زاده، از اصحاب سر وحواریون مرحوم علامه امینی (صاحب الغدیر) و از متصدیان کتابخانه ایشان در نجف (مکتبه الامام میرالمومنین العامه) بود. ایشان که این اواخر مقیم قم بوده و چند سال پیش درگذشت، نقل کردند:یکی از علمای بزرگ نجف زمانی به هند رفت و ضمن دیدار از برخی نقاط آن کشور، ساعاتی را نیز در موسسه مشهور "ندوه العلماء" واقع در لکنهو (واقع در شمال هند، گذراند که دارای کتابخانه عظیم و مجلات مخصوص بوده و مع ال سف از بستگی به حکومت سعودی و آلایش به وهابیت خالی نیست. موسسه مزبور، همواره سوالات دست چین شده و حساب شدهای در چنته خویش آماده دارد که به هنگام دیدار شخصیتهای علمی شیعه از آن جا، با آنان در میان میگذارد و چنان چه پاسخها بامذاقش سازگار بود، از طریق درج آن در مجله، به انتشار آنها در سطحی وسیع میپردازد. کمترین اثر تخریبی این کار، ایجاد واکنش منفی در بین شیعیان هند است که به عقاید مذهبی خویش قویا پایبند بوده و نسبت به موسسه مزبور سوء ظن و حساسیت شدید دارند.از عالم بزرگ مزبور، در جریان دیدار از ندوه العلماء سوال شد که آیا شهد ن علیا ولی الله جزء اذان و اقامه است یا خیر؟ و او، که از جو هند و غرض ورزی سایلین اطلاع کافی نداشت، پاسخ داد: خیر، از نظر فقهی دلیل معتبری بر "جزییت" شهادت ثالثه دراذان و اقامه وجود ندارد. موسسه این پاسخ را همراه تفسیر دلخواه خویش و تجلیل از عالم یادشده، با آب و تاب در مجله منعکس کرده و در هند منتشر ساخت و این عمل، خاصه با بدبینی شدیدی که از قبل در بین شیعیان هند نسبت به آن موسسه وجودداشت، جنجالی برپا کرد و سبب شد عالم مزبور که به هنگام ورود به هند با استقبال گرم و پرشور شیعیان روبه رو شده بود، با بدرقه سردی - تقریبا به شکل گریز - خاک هند راترک گوید..چندی بعد، در سال 1380 ه، ق مرحوم علامه امینی(ره) به عزم مطالعه نسخ خطی قدیمی در کتابخانههای هند، سفری به آن کشور کرد و در ضمن دیدار از شهرهای مختلف آن کشور، سری نیز به ندوه العلماء زد. در آن جا ضمن مصاحبه، همان سوال پیشین مجددا از مرحوم امینی به عمل آمد: آیا شهد ان علیا ولی الله جزء اذان و اقامه است؟مرحوم امینی، که با این گونه ترفندها از قبل آشنا بود، در پاسخ، روی کاغذی که در برابر وی بود، مرقوم داشت: قال رسول الله(ص): ذکر علی عباده. و در ذیل آن، منابع متعدد این حدیث نبوی را از کتب خود اهل سنت برشمرد. سپس از آراء ایمه مذاهب چهارگانه اهل سنت(ابوحنیفه، مالک، محمد بن ادریس شافعی و احمد بن حنبل) یاد کرد که، همگی بالاتفاق، عبادت در عبادت را شرعا جایز شمرده و مبطل عمل عبادی نمیدانند و در پایان نتیجه گرفت که - ذکر نام مولای متقیان، بر پایه روایات بسیار منقول در کتب معتبر فریقین، عبادت است و ذکر عبادی نیز (به قصد "قربت"، نه "تشریع ") در خلال عبادات، و از آن جمله در خلال اذان و اقامه، به اجماع ایمه اهل سنت، شرعا خالی از اشکال بوده، بلکه امری مستحسن است، و بنابراین اشکالی در ذکر شهادت ثالثه (اشهد ان علیا ولی الله) در خلالاذان و اقامه وجود ندارد.مرحوم امینی این پاسخ مستدل را، که در حکم "فصل الخطاب" بود، نوشت و به دست متصدیان ندوه العلماء داد، ولی آنان که صرفا به دنبال اغراض سیاسی و فرقوی خویش بودند، پاسخ را به بایگانی سپرده و لام تا کام چیزی از آن را در مجله منعکس نکردند! تا آن که چند روز بعد، در سخنرانی عمومی و باشکوهی که مرحوم علامه در دانشگاه علیگره هند داشت، یکی از حضار پرسید: حضرت آیه الله، شما ساعاتی را در مرکز ندوه العلماء مهمان حضرات بودید. آیا هیچ گفت و شنود، و سوال و پاسخی درمیان نیامد؟ و اگر به میان آمد، چه بود؟مرحوم امینی، در پاسخ، ضمن گلایه شدید از رسم تحریف و کتمان حقیقت در تاریخ اسلام توسط خلفا و اتباع آنان، شرحی مبسوط از آن چه بین وی و آنان گذشته بود، بیان داشت که با استقبال پرشور حاضران روبه رو گردید.[ 1 ]پی نوشت[ 1 ] ابوالحسنی، علی، تراز سیاست، ص 84
|
آتش ? #آتش یکی از چهار آخشیج یا عنصر مقدس (آب، باد، آتش، خاک) نزد ایرانیان است و تا به امروز کانون مناسک هندو و زرتشتی بوده است اما ریشههای آن به دوران هندواروپایی باز میگردد. در هند آتش که واسطه میان انسان و خدایان است با نام اگنی ستایش میشود و در عین حال هم زمینی است و هم ایزدی. اگرچه هم باورها و هم اعمال دینی مربوط به آتش در #ایران به اقوام کهن آریایی و دوران پیش از #زرتشت تعلق دارند اما کاملا رنگ #زرتشتی به خود گرفتهاست. آتش پسر #اهورامزدا، نشانه مرعی حضور او و نمادی از نظم راستین اوست. در آیین زرتشت از عصر #ساسانیان به بعد آتش چنان مقدس است که نه اشعه خورشید باید بر آن بیفتد و نه چشم کافری اجازه دارد آن را ببیند و دقیقا به همین دلیل است که از آن به بعد چهارتاقیهایی گنبددار (آتشکده) ساخته شدند و روحیانیونی مسیول پرستاری از آتش گشتند. ? در #اساطیر ایرانی آمدهاست که هرمزد در آغاز آفرینش، سه آتش دنیوی یا گیتیانه را که هر سه از نوع آذر آتش بهرام هستند برای پاسبانی جهان آفرید: ? آذر فرنبغ را جمشیدجم برای موبدان در #آتشکدهای در خوارزم نشاند و گشتاسب شاه آنرا به سرزمین کاریان فارس آورد. ? آذر گشنسب را کیخسرو برای جنگجویان در آتشکدهای در شیز، تخت سلیمان، نشاند. ? ? آذر برزینمهر را گشتاسب شاه برای کشاورزان در آتشکدهای در کوهریوند نیشابور برافروخت. ادامه دارد . .#هوای_سفر
|
اردوغان کمی تاریخ بخواند!! برای داشتن یک لوگو حرفهای و اقتصادی کلیک کنیدیدالله جوانی در مطلبی تحت عنوان " اردوغان تاریخ بخواند!" در هفته نامه صبح صادق نوشت:در روز رژه پیروزی کشور جمهوری آذربایجان در جنگ قرهباغ،رییسجمهور ترکیه شعاری را خواند که از یکسو با تدبیر حسن همجواری و همکاری با همسایگان سازگار نبود و از سوی دیگر، نشان داد خواننده از مسایل تاریخی بیاطلاع است.تجربه نشان داده است هرگاه رهبران سیاسی،با بیاطلاعی از تاریخ دست به اقدامی بزنند، تاوان سختی خواهند داد. از این رو بهتر است آقای اردوغان، اول تاریخ را بخوانند و سپس شعرخوانی داشته باشند! اما در این خصوص فرازهایی از تاریخ دانستنش برای همگان و از جمله رییسجمهور ترکیه، بیش از دیگر مقاطع ضروری است فرازهایی چون: 1 - آذربایجان در دوران هخامنشیان و پیش از آن جزیی از سرزمینایران بود. سرزمینی که بین کوههای قفقاز، دریای خزر، رود ارس،سرزمین سرمتها(کوههای کراوان)، ایبری(گرجستان) و رود آلازان ارمنستان قرار گرفته،در آثار نویسندگان کلاسیک یونان و روم، آلبانیا و در آثار نویسندگان مت خر یونانی "آریایا"،در فارسی میانه "آردان"،در ارمنی، "الوانک" و "اخوانک" در گرجی "رانی"،در سریانی "آران" و در عربی "اران" نامیده شده است. به دنبال جنگهای ایران و روس در دوره فتحعلی شاه، این مناطق از ایران جدا شد و از سال 1828 میلادی ضمیمه خاک روسیه شد. نکته قابل توجه اینکه، چه در این تاریخ و چه قبل از آن، سرزمینی که اکنون از آن با عنوان جمهوری آذربایجان نام برده میشود،هرگز چنین نامی نداشته است.? 2 - قصه تاریخی تغییر نام اران به آذربایجانحکومت ترکان جوان وقتی در ترکیه به قدرت رسید از ضعف دولت روسیه تزاری به خاطر انقلاب اکتبر بهره برد وبا حمله به منطقه قفقاز، بخشهایی از آن و از جمله اران را تصرف کرد. با به قدرت رسیدن هواداران ترکان جوان در بخشی از قفقاز در سال 1918 میلای از سوی حزب مساوات نام "جمهوری آذربایجان" با اهداف سیاسی بر سرزمین اران گذاشته شد.با این اقدام، اینچنین تبلیغ شد که آذربایجان نام سرزمین واحدی است که بر اثر جنگهای ایران و روس دو قسمت شده و پس از آزادیبخشی شمالی از استیلای روس، باید بخش جنوبی هم از استیلای ایران آزاد شود!در آوریل سال 1920 م حکومت مساواتیان وابسته با ترکیه، با تهاجم ارتش سرخ و تصرف باکو سرنگون شد، ولی بلشویکها نامی را که جداییطلبان برای این بخش از قفقاز انتخاب کرده بودند، حفظ کردند."بارتولد" دانشمند برجسته روسی،هدف اصلی بلشویکها از حفظ نام جعلی را در کتابی که در سال 1963 میلادی در مسکو منتشر کرد،چنین بیان میکند:"نام آذربایجان برای جمهوری سوسیالیتی آذربایجان،از آن جهت انتخاب شد که گمان میرفت با برقراری جمهوری آذربایجان،آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان یکی شوند." 3 - قصه جمهوری خودمختار پیشهوری با ورود ارتش سرخ شوروی به ایران،بلشویکها به دنبال پیادهسازی نقشه جداسازی بخشهایی از ایران برآمدند. مبتکر این نقشه "میر جعفر باقراف" دبیر اول حزب کمونیست آذربایجان شوروی بود.وی نقشه تصرف آذربایجان ایران را در سر میپروراند و اسم آن را "آذربایجان جنوبی" گذاشته بود. احسان طبری در کتاب "کژراهه" در این خصوص مینویسد: "باقراف یک بار با صراحت گفته بود که اگر پنج میلیون سکنه آذربایجان جنوبی به سه میلیون اهالی آذربایجان شمالی ملحق گردند، ما یک جمهوری هشت میلیونی خواهیم داشت و همین افزایش جمعیت،راه ورود مرا به دفتر حزب کمونیست شوروی باز میکند."در راستای همین سیاست بود که در سال 1323 هجریشمسی جعفر پیشهوری به عنوان رهبر فرقه دموکرات از سوی شوروی برگزیده شد تا یک دولت دستنشانده در مناطق آذرینشین ایران ایجاد کند. طبق اسناد فراوان تاریخی،ارتش سرخ قبل از خروج از ایران،فرقه دمکرات پیشهوری را برای شکلدهی به یک حکومت خودمختار ماندگار و وابسته، با یک میلیون قبضه سلاح و مهمات تجهیز کرد. پس از خروج ارتش سرخ شوروی، عمر جمهوریخودخوانده دموکراتهای وابسته به بیگانه در آذربایجان، یک سال بیشتر طول نکشید.نکته تاریخی بسیار مهم آن است که پس از خروج ارتش سرخ،این مردم آذربایجان بودند که فرقههایتجزیهطلب را، دستگیر،محاکمه، اعدام و متواری کردند.ارتشبد فردوست که خود از نزدیک شاهد قضایای آن دوران بوده، میگوید: " . وارد فرودگاه تبریز شدیم،ساختمان آن هنوز میسوخت،با کامیون به شهر رفتیم،تمام مسیر و سطح خیابانها مملو از جمعیت بود و همه سلاحدر دست داشتند و به نفع ارتش تظاهرات میکردند و دایما تیراندازی هوایی میکردند و باز هم به دنبال طرفداران پیشهوری بودند و آنها را از خانههایشان بیرون آورده و خود اعلام میکردند.در کنار خیابان جسد اعدام شده زیاد دیده میشد و حدود 2000 الی 3000 نفر را اعدام کرده بودند. اهالی تبریز، تا بستانآباد به استقبال ارتش آمده بودند که ما پیشهوری را بیرون کردیم و شهر در اختیار ماست." بنا بر اظهارات ارتشبد حسین فردوست، ارتش هیچ نقشی در شکست دادن فرقه پیشهوری تجزیهطلب و وابسته به بیگانگان نداشت و این مردم آذربایجان بودند که خاینان به تمامیت ارضی ایران را به سزای اعمالشان رساندند. 4 - براساس منابع معتبر تاریخی و همچنین تحقیقات زبانشناسی،مردم ایران در عهده باستان به زبانها یا لهجههای مختلفی سخن میگفتهاند که ریشه همه آنها یکی است. یکی از کاملترین این تحقیقات در این زمینه،منسوب است به عبدالله بن مقفع (روزبه) که ابن ندیم در کتاب معروف "الفهرست" خود به آن اشاره کرده و مینویسد: "زبانهای ایرانی عبارتند از پهلوی، دری،فارسی،خوزی و سریانی،پهلوی منسوب است به پهله (فله) که خود شامل پنج ناحیه است،اصفهان و ری و همدان و ماه نهاوند و آذربایجان."ابوعبدالله محمدبن خوارزمی که در قرن چهارم هجری میزیسته، در کتاب "مفاتیح العلوم" نظری شبیه ابن مقفع دارد و مینویسد: "پهلوی (فهلویه) یکی از زبانهای ایرانی است که پاداشان در مجالس خود با آن سخن گفتهاند. این زبان به پهله منسوب است و پهله نامی است که بر پنج شهر اطلاق میشده: اصفهان، ری،همدان،ماه نهاوند و آذربایجان." "ابن حوقل" از دیگر محققانی است که در نیمه نخست قرن چهارم زندگی کرده و در کتاب "المسالک و الممالک" خود،درباره زبان مردم آذربایجان مینویسد: "فاما لسان اهل آذربایجان و اکثر اهل ارمنیه فالفارسیه تجمعهم." بنابراین زبان مردم آذربایجان آذری(نه ترکی) است و آذری از گویشهای اصلی زبان مادری، یعنی زبان فارسی است. بسیاری از اسامی روستاها،کوهها، دشتها و . فارس است و اگر هم تغییراتی در تلفظ دارد، به دلیل لهجههای محلی است. 5 - اما در پایان،اشعار استاد محمدحسین شهریار، این شاعر معاصر،تاریخ را و پیوستگی آذربایجان و دیگر مناطق ایران را باید یادآور شد. شهریار در شهریور 1320 وقتی ایران را زیر باران بلا میبیند، چنین میسراید:روز جانبازیست ای بیچاره آذربایجان سرتو باشی در میان هرجا که آمد پای جانای بلاگردان ایران سینه زخمی به پیش تیر باران بلا باز از تو میجوید نشانکاخ استقلال ایران را بلا بارد به سر پای دار ای روز باران حوادث ناودانتو همایون مهد زرتشتی و فرزندان تو. پور ایرانند و پاک آیین نژاد آریاناختلاف لهجه ملیت نزاید بهر کس ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمانهر زیانی کو قضا باشد به ایران عزیز چون تو ایران را سری، بیشت رسد سهم زیانمادر ایران ندارد چون تو فرزندی دلیر روز سختی چشم امید از تو دارد همچنان
|
فرازی از شکوه فرهنگ شاهنشاهی در شاهنامه همانطور که قبلا اشاره کردیم، در شاهنامه فردوسی داستان بهرام گور به این صورت نقل شده که پدرش یزدگرد بزهگر پادشاهی ظالم و مردم آزار بود و پس از مرگش بهرام گور بعد از یک سری کشمکشها و داستانها نهایتا بر تخت سلطنت مینشیند و کلاه کیانی را بر سر مینهد.بهرام شاه پادشاهی بود که اهل بزم و بازی و سرگرمی بود. علی الخصوص در شکار گورخر تبحر خاصی داشت که به همین دلیل به بهرام گور معروف شده بود. همچنین در جایی از شاهنامه اشاره شده که گویا در حرمسرایش بیش از نهصد زن داشته است.القصه، به دلیل همین بازیگوشیها اینطور شایع میشود که بهرام پادشاهی خوشگذران و عیاش است و امورات لشکر و سپاه را بکلی فراموش کرده. لذا همین مساله باعث میشود تا دشمنان به فکر تجاوز به خاک ایران بیافتند. خاقان چین از مرزهای شرقی لشکر میکشد و رومیان از مرزهای غربی. اما بهرام شاه با یک استراتژی هوشمندانه شکست سختی به دشمنان میدهد و مرزهای ایران مجددا امن میگردد.پس از فراغت از تهدید رومیان، بهرام رو به بزرگان و درباریان کرده و سخنان پر شکوهی بیان میکند که یکی از زیباترین قسمتهای شاهنامه فردوسی است.چو از کار رومی بپردخت شاهدلش گشت پیچان ز کار سپاهشاه از رفتارهای غارتگری سپاهیان دلگیر شده بود، پس جلسهای تشکیل میدهد.بفرمود تا موبد رایزنبشد با یکی نامدار انجمنبزرگان و سران کشور را احضار کرد. سپس پاداش و مزد سپاهیان را پرداخت کرد.ببخشید روی زمین سربسرابر پهلوانان پرخاشخردرم داد و اسپ و نگین و کلاهگرانمایه را کشور و تاج و گاهعدالت را برقرار کرد و مجرمان را تنبیه و توبیخ کرد.پر از راستی کرد یکسر جهانوزو شادمانه کهان و مهانهرانکس که بیداد بد دور کردبه نادادن چیز و گفتار سردبعد رو به بزرگان و سران نمود و تاریخ گذشته را مرور کرد:وزان پس چنین گفت با موبدانکهای پرهنر پاکدل بخردانجهان را ز هرگونه دارید یادز کردار شاهان بیداد و دادبسی دست شاهان ز بیداد و آزتهی ماند و هم تن ز آرام و نازجهان از بداندیش در بیم بوددل نیکمردان به دو نیم بودهمه دست کرده به کار بدیکسی را نبد کوشش ایزدینبد بر زن و زاده کس پادشاپر از غم دل مردم پارسابه هر جای گستردن دست دیوبریده دل از بیم گیهان خدیوسر نیکویها و دست بدیستدر دانش و کوشش بخردیستبعد از یادآوری کردن ظلم پادشاهان ظالم گذشته، تاکید میکند که هر زمان ظلم و ستم در جامعه رواج پیدا کرده مقصر اصلی شخص اول مملکت بوده و خوبی و بدی هر دو حاصل سیاستهای حکومت و پادشاه هستند:همه پاک در گردن پادشاست که پیدا شود زو همه کژ و راستاین یکی از تفاوتهای اصلی نظام پادشاهی و نظام دموکراسی است. در نظام پادشاهی اینطور نیست که هر رییس دولتی که روی کار میآید تمام مشکلات را به گردن دولت قبلی انداخته و خود را بری از هر مسیولیتی بداند. اینطور نیست که بگویند مردم خودشان ما را انتخاب کردند پس ما هر غلطی کردیم انتخاب مردم بوده و مسیولیت با خود مردم است. اینطور نیست که بگویند فلان کشاورز یا کاسب یا صنعتگر به واسطه آن یک رای که در صندوق انداخته حالا باید مسیولیت تمام کژیها و راستیهای جامعه را بپذیرد. در نظام پادشاهی برخلاف دموکراسی پاسخگویی وجود دارد. اینطور نیست که سران حکومت در دوران خوشی در راس کار باشند و وقتی کشور وارد بحران شد خیلی راحت و شیک استعفا بدهند و بروند در ویلای تعطیلاتی خود استراحت کنند، یا سوار هواپیما بشوند و به بهانه درمان کشور را ترک کنند.همه پاک در گردن پادشاستکه پیدا شود زو همه کژ و راستپدرگر به بیداد یازید دستنبد پاک و دانا و یزدانپرستمدارید کردار او بس شگفتکه روشن دلش رنگ آتش گرفتببینید تا جم و کاوس شاهچه کردند کز دیو جستند راهپدر همچنان راه ایشان بجستبه آب خرد جان تیره نشستهمه زیردستانش پیچان شدندفراوان ز تندیش بیجان شدندکنون رفت و زو نام بد ماند و بسهمی آفرین او نیابد ز کسمی گوید که پدرش پادشاه ظالمی بود و به همین دلیل کسی به روانش درود نمیفرستد. اما با اینحال خودش به روان پدر درود میفرستد و برایش آرزوی آمرزش میکند:ز ما باد بر جان او آفرینمبادا که پیچد روانش ز کیناز اینجا به بعد شیوه پادشاهی خودش را مشخص میکند:کنون بر نشستم بر گاه اویبه مینو کشد بیگمان راه اویهمی خواهم از کردگار جهانکه نیرو دهد آشکار و نهانکه با زیردستان مدارا کنیمز خاک سیه مشک سارا کنیمکه با خاک چون جفت گردد تنمنگیرد ستمدیدهای دامنمشما همچنین چادر راستیبپوشید شسته دل از کاستییاد آوری میکند که هیچ مخلوقی نمیتواند از مرگ بگریزد. صرف نظر از نژاد و شغل، و حتی شیر و اژدها هم روزی میمیرند.که جز مرگ را کس ز مادر نزادز دهقان و تازی و رومی نژادبه کردار شیرست آهنگ اوینپیچد کسی گردن از چنگ اویهمان شیر درنده را بشکردبه خواری تن اژدها بسپردکجا آن سر و تاج شاهنشهانکجا آن بزرگان و فرخ مهانکجا آن سواران گردنکشانکزیشان نبینم به گیتی نشانکجا آن پری چهرگان جهانکزیشان بدی شاد جان مهانهرانکس که رخ زیر چادر نهفتچنان دان که گشتست با خاک جفتهمه دست پاکی و نیکی بریمجهان را به کردار بد نشمریمبعد به خدا و تاج و تخت و نژاد و ثروتش قسم میخورد که خطاکاران را به اشد مجازات برساند (بدون کوچکترین واهمهای از هشتگ اعدام نکنید نویسان):به یزدان دارنده کو داد فربه تاج و به تخت و نژاد و گهرکهگر کارداری به یک مشک خاکزبان جوید اندر بلند و مغاکهمآنجا بسوزم به آتش تنشکنم بر سر دار پیراهنشو اگر شخصی در ملک پادشاهی او مال باخته شد، ضرر و زیان او را جبران کند:وگر در گذشته ز شب چند پاسبدزدد ز درویش دزدی پلاسبه تاوانش دیبا فرستم ز گنجبشویم دل غمگنان را ز رنجوگر گوسفندی برند از رمهبه تیره شب و روزگار دمهیکی اسپ پرمایه تاوان دهممبادا که بر وی سپاسی نهمو جانبازان و فرزندان شهدا را مورد حمایت و تفقد خود قرار دهد:چو با دشمنم کارزاری بودوزان جنگ خسته سواری بودفرستمش یکساله زر و درمنداریم فرزند او را دژمز دادار دارنده یکسر سپاسکه اویست جاوید نیکیشناسبه آب و به آتش میازید دستمگر هیربد مرد آتشپرستمریزید هم خون گاوان ورزکه ننگست در گاو کشتن به مرزز پیری مگر گاو بیکار شدبه چشم خداوند خود خوار شدنباید ز بن کشت گاو زهیکه از مرز بیرون شود فرهی (در واقع ملت را از اصراف و تبذیر بر حذر میدارد که برکت را از مملکت خواهد برد)توصیه میکند همه از انسانهای دانا و خردمند پیروی کنند و کودکان یتیم را حمایت کنند.همه رای با مرد دانا زنیددل کودک بیپدر مشکنیدهمگان را بر حذر میدارد که مبادا در زمان درگیری و جنگ با دشمنان، فریب خورده و به دنبال خوشگذرانی باشند و مبادا به میهن خیانت کنند:از اندیشه دیو باشید دورگه جنگ دشمن مجویید سوراگر خواهم از زیردستان خراجز دارنده بیزارم و تخت عاجاگر بدکنش بد پدر یزدگردبه پاداش آن داد کردیم گردهمه دل ز کردار او خوش کنیدبه آزادی آهنگ آتش کنیدببخشد مگر کردگارش گناهز دوزخ به مینو نمایدش راهتوصیه میکند بگذارید جوانان خوش باشند و شادی کنند، و بر حذر میدارد مبادا مسنترها و سالخوردگان بدمستی کنند.کسی کو جوانست شادی کنیددل مردمان جوان مشکنیدبه پیری به مستی میازید دستکه همواره رسوا بود پیر مستگنهکار یزدان مباشید هیچبه پیری به آید به رفتن بسیچچو خشنود گردد ز ما کردگاربه هستی غم روز فردا مداردل زیردستان به ما شاد بادسر سرکشان از غم آزاد باداطرافیان وقتی سخنان شاه را میشنوند آنچنان تحت تاثیر قرار میگیرند که به گریه افتاده و سپس با صدای بلند پادشاه را تحسین میکنند. (صحنهای که به کرات در دهه 1360 میدیدیم)همه نامداران چو گفتار شاهشنیدند و کردند نیکو نگاههمه دیده کردند پیشش پر آبازان شاه پردانش و زودیابخروشان برو آفرین خواندندورا پادشاه زمین خواندند
|
از اثر شاهکار پدر نثر فارسی چه میدانید؟ ابوالفضل بیهقی نام کتاب را "تاریخ" ذکر کرده است. اما به دلیل اینکه بیشتر، بخشهای مربوط به پادشاهی مسعود غزنوی از کتاب باقی مانده، تاریخ بیهقی را "تاریخ مسعودی" هم نامیدهاند.تاریخ بیهقی ویژگیهایی دارد که ارزش این اثر را بسیار بالا میبرد. تا جایی که آن را جزء آثار بینظیر ادبیات منثور ایران قرار میدهد. از نظر بزرگان ادبیات ایران، ارزش بیهقی در نثر فارسی مثل ارزش سعدی در نظم است. یعنی در اوج سادگی زیباست.در این نوشته به طور مختصر به برخی از این ویژگیها اشاره میکنیم.بیشتر بخوانید: خاموش به روایت دیگران کتاب هایی درباره زندگی نامه مولاناویژگی تاریخی کتاب:بیهقی در نوشتن تاریخ خود، شیوهای علمی را در پیش گرفته است که در تاریخهای قبل از او سابقه نداشت. با این روش، او تحولی در زمینه تاریخنویسی ایجاد کرد. این دبیر پیر و باتجربه همه وقایع ذکرشده را یا به چشم خود دیده یا از فردی ثقه و معتمد شنیده است. بنابراین تمام وقایعی که روایت کرده مستند هستند. این ویژگی ارزش تاریخی کتاب را بسیار بالا میبرد. بیهقی درباره این روش خود میگوید:سخنی نرانم تا خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را.غرض من آن است که تاریخ پایهای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقیماند.در خلال تاریخ بیهقی مکرر میبینیم نویسنده برای جلب توجه خواننده تصریح میکند که خود در فلان واقعه حاضر بوده و در کجا قرار داشته، چه گفته، و چه شنیده است. این یادآوریها که وی مشهودات خود را به قلم میآورد ما را مطمین میکند که آنچه میخوانیم به اصطلاح از منبعی در درجه اول درستی و اعتبار است.ویژگیهای ادبی کتاب:سبک نثر بیهقی نه مثل سبک ساده و مرسل که تا قرن چهارم در خراسان رواج داشت بود و نه مثل شیوه صنعتپردازانه رایج در عراق. بلکه سبکی بینابین این دو، یعنی نه ساده و نه دشوار را در پیش گرفته است.محمد تقی بهار در کتاب سبک شناسی مشخصات نثر بیهقی را این طور نام میبرد:اطناب: در مقابل ایجاز که از مشخصههای دوره اول نثر فارسی است، و نه به معنی استفاده از مترادفات که در این نثر دیده نمیشود. بیهقی از واژگانی چنان غنی برخوردار است که حتی در توصیف صحنههای همسان نیازی به بهرهگیری از تعبیرات تکراری ندارد. حد و مرز کلمات را به خوبی میشناسد و آنها را بیهوده به کار نمیگیرد. از آوردن مترادفات بیفایده پرهیز دارد. اطنابهایش به جا است چنان که هنگامی که بخواهد صحنهای را برای خواننده تصویر کند از ذکر جزییترین نکتهها نیز خودداری نمیکند. و ایجازهایش به اقتضای موقع یادآور کار نقاش چیرهدستی است که با گردش محدود قلم و ترسیم چند خط چهره آشنایی را در نظر بیننده جان میبخشد.ادامه مطلب
|
ازیریس ازیریسایزد جهان زیرزمینی و زندگی پس از مرگ در اساطیر مصر باستان بود. او فرزند گب(زمین) و نوت (آسمان) بود. با خواهرش ایزیس ازدواج کرد و صاحب حوروس شد. برادرش ست(شب) او را کشت. اما زنده شد و خدای اموات گشت. ارواح قبل از اینکه بتوانند در جهان دیگر زندگی کنند، باید از برابر ازیریس بگذرند و تنها او بود که میتوانست جاودانگی ببخشد.هرچند مصریان میپنداشتند ازیریس نخستین کسی بود که تاج فراعنه را بر سر گزاشت، کیش او ظاهرا از قدیم در اعصار پیش سلسله فرمانروایان مصر وجود داشت، به ویژه با شهر عبیدوس در بخش علیای رود نیل مربوط بود. بعدها هویت او با ایزد خورشید، رعآمیخته شد و به شخصیتی به نام آمون - رع آوازه یافت.بسیاری از اسطورههای مربوط به شخص ازیریس، ایزد شهریار همیشگی مرگ و باززایی، میتوانند به عنوان واسطهای جمعی پنج هزاره تاریخ مصر و دوره ما قبل تاریخ در مضمون تداوم از راه تغییر و به عنوان الگوهای فراگیر چرخش در هستی انسان و کیهان پنداشته شوند. برجستهترین این چرخهها عبارت است از حرکت روزانه خورشید در آسمان، ناپدیداری شگرفش در شامگاه و بازپیدایی دوبارهاش در سپیدهدمان که به همان اندازه شگرف است. این تسلسل روزانه رویدادها در اندیشه اسطورهای مصریها، به صورت زایش همیشه مکرر، میانسالی (نقطه اوج او در ظهر) و مرگ نهایی ایزد خورشید بازتاب یافت. رع برای نایل شدن به زایش مجدد در آغاز روز بعد، از جهان دیگر عبور میکرد، جایی که ازیریس خود را به عنوان دادور و شهریار تثبیت کرده بود.زمانی که ارواح مردگان به جهان دیگر میرسیدند، با مراسم سخت قضاوت در تالار ازیریس مواجه میشدند. خدای قضاوتکننده توث بود. اگر قلب شخص مرده کمتر از یک پر وزن داشت، توث به ازیریس گزارش میداد که مقدس و راستکار بوده و شایسته جایی در سرزمبن آرامش یا بهشت ازیریس است. اگر قلب سنگینتر از پر بود، روح متوفا به دست غولی به نام آمهمت (خورنده مردگان) که میگفتند پشت توث ایستاده، نابود میشد. گفته میشد که روح شایسته در آنجا از زندگی آسودهای بهرهمند است، جامه کتانی سپید میپوشد و صندلهای سپید به پا میکند و خانه شخصی و قلمرو ویژه خودش را دارد.[ 1 ]افسانهها و رستاخیزی ازیریسدر اسطورهها آمده که ازیریس در پی نیرنگ برادرش، ست، درون تابوتی دراز کشید که بلافاصله توسط ست و ملازمانش بسته و لاکومهر شد و به رود نیل انداخته شد و درانتها به دریا رهسپار گردید. ایزیس غرقه در اندوه همه جا به جستجوی همسر خویش پرداخت تا سرانجام جسدش را که در بندر بیبلوس واقع در لبنان به ساحل رسیده بود و در بین درختی بزرگ گیر کرده بود، را یافت. آنگاه ست، در نبود ایزیس، که حتی قتل برادر سیرابش نکرده بود، جسد وی را به 14 تکه بخش نمود و در سراسر سرزمین مصر پراکنده ساخت. پس از این واقعه ایزیس و ایزدان دیگر همچون نفتیس و آنوبیس، تصمیم گرفتند که از نو ازیریس را بازسازی کنند. ایزیس و نفتیس تمام قطعات بدن او، به غیر از نراندامه را جمعآوری کردند و پیروزمندانه او را به نیکی بازگرداندند. ازیریس بیدرنگ شروع کرد به خوردن و آشامیدن، جامه تمیز پوشید و خود را با جواهر آراست و به زودی فرزندش حوروس را در تن ایزیس پدید آورد. اما او اجازه نداشت بر روی جهان زندگان بماند و برای همیشه به جهان زیرزمین فرستاده شد تا آنگاه او مقامش را به عنوان خداوندگار جهان پس از مرگ به دست آورد.[ 2 ]جستارهای وابستهآنوبیسعصر اوزیریسمنابع 1 . کتاب اساطیر جهان، سرویراستار: ویلیام داتی. شابک: 2 - 45 - 8332 - 964 - 9782 . ازیریس نوشته کاترین فیچر - بازدید در 6 مه 2014 دورانت، ویل. تاریخ تمدن، یونان باستان (جلد دوم). ترجمه امیرحسین آریانپور و دیگران. سرویراستار، محمود مصاحب. چاپ ششم. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1378 . ISBN 964 - 445 - 001 - 9 .
|
حافظ شیرازی خواجه شمسالدین محمد بن بهاءالدین محمد حافظ شیرازی ( 727 هجری قمری / 1315 میلادی 792 هجری قمری / 1390 میلادی) مشهور به لسانالغیب، ترجمان الاسرار، لسانالعرفا و ناظمالاولیاء، شاعر فارسیزبان سده هشتم ه .ق شیراز است. بیشتر شعرهای او غزل است. مشهور است که حافظ به شیوه سخنپردازی خواجوی کرمانی گرویده و همانندی سخنش با شعر خواجو مشهور است. حافظ از مهمترین اثرگذاران بر شاعران فارسیزبان پس از خود شناخته میشود. در سدههای هجدهم و نوزدهم میلادی اشعار او به زبانهای اروپایی نیز ترجمه شد و نامش به محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هر سال در 20 مهر مراسم بزرگداشت حافظ در آرامگاهش در شیراز با حضور پژوهشگرانی از اقصا نقاط دنیا برگزار میشود. در تقویم رسمی ایران 20 مهر روز بزرگداشت حافظ نامیده شدهاست.مشهور است که حافظ در سالهای نوجوانی و آغاز جوانی شاگرد نانوا بوده و از نسخههای خطی نیز رونوشت بر میداشتهاست. آگاهیها درباره تحصیل و تدریس حافظ فقط از اشارههای خودش در شعرها و نیز مقدمهای است که محمد گلندام در نهایت اختصار نگاشتهاست. حافظ در اشعار خویش به حضورش در مدرسه، چهل سال تحصیل علم و فضل، درس صبحگاهی، و حفظ قرآن برپایه قرایتهای گوناگون اشاره کردهاست. آوازه حافظ سبب شده بود که حاکمان سرزمینهای دور و نزدیک او را فراخوانند. او در طول زندگی با بسیاری از سلاطین و بزرگان تعامل داشت و با اهل علم و ادب و شعر هم همنشینی میکرد و از احوال صوفیان و درویشان زمانش هم باخبر بود اما خودش هرگز در هیچیک از این گروهها قرار نگرفت. حافظ هیچ گناهی را سنگینتر از مردمفریبی و ریاکاری نمیدانست و همواره به اهل تظاهر در اشعارش میتاخت. مکتب حافظ رندی است و رند و رندی اساسیترین اصطلاح در شعر و جهانبینی حافظ است از اینرو، شناخت رندی شناخت جهانبینی و اندیشه و هنر حافظ را نتیجه میدهد. رندی، در نگاه حافظ، نظامی روشنفکرانه و فلسفی است و رند متفکر روشنفکر. بیش از هر شخصیت دیگری که در دیوان دیده میشود رند است که حامل پیام حافظ است. بیشتر صاحبنظران بر آنند که حافظ غزل فارسی را به اوجی رساند که دیگر هرگز تکرار نشد. شعر حافظ دارای سه فضای عاشقانه و عارفانه و مدحی است. حافظ پژوهان برجستهترین ویژگی سبکی غزل او را "پریشانی" دانستهاند یعنی استقلال و عدم ارتباط ابیات: هر بیت موضوعی علیحده مطرح میکند. حافظ با دگرگونیهای پیدرپی در صور خیال و بنمایهها سبب میشود خیال کنیم که موضوع شعر پیوسته تغییر میکند، درحالیکه شاید چنین نباشد. از اینرو، برای تحلیل درست غزل حافظ باید مرز ظریف میان موضوع بیانشده و روشهای گوناگون بیان آن موضوع را در نظر داشت.در اثرپذیری حافظ از قرآن تردیدی نیست. انقلاب حافظ در غزل، که همانا سرودن ابیات معنا مستقل باشد، تحت ت ثیر سبک قرآن بودهاست. در عین حال، حافظ فرهنگ باستانی و فرهنگ اسلامی ایران را با دین، کلام، فلسفه و عرفان پیوند داد و در شعرش متبلور ساخت. او عناصر جهانبینی رندانهاش را وامدار فردوسی، خیام، سنایی، عراقی، عطار و مولوی است. بهگزارش خرمشاهی، حافظ از 25 شاعر اثر پذیرفتهاست. این اثرپذیریها هم جنبههای لفظی و هم جنبههای محتوایی داشتهاست. سبک بنیانگذارده حافظ، هم در مضمون و هم در محتوا، افزون بر شاعران روزگاران پس از او، بر شاعران دوران خودش نیز اثر گذاشت. آوازه شعر حافظ در زمان زندگیاش، به سرزمینهای دیگر مانند: شبهقاره هند رسید و شاعران آن سرزمینها کوشیدند تا ویژگیهای شعر حافظ را به کار برند و مانند حافظ مضامین عاشقانه و عارفانه را بههم بپیوندند و از صنایع ادبی بهروش حافظ بهره گیرند. در حوزه زبان عربی، پس از خیام، حافظ بیشترین اثر را داشتهاست.هجوم همهجانبه مغول به ایران بهرهبری چنگیز، از سال 616 ه . ق، با تصرف فاراب شروع شد.حملات مغول، درهمشکننده و همراه با شدت عمل بود آنچنانکه رعب و وحشت، سراسر مناطق تحت حمله از جمله خراسان و فرارود را فراگرفت و موج فرار مردم این نواحی به مناطق امنتر مانند کرمان، فارس و عراق شروع شد.اتابکان فارس یا سلغریان که در مصالحه با خوارزمشاهیان، حکومت فارس را در دست داشتند، با اوگتای و پس از آن با هلاکو از در صلح درآمدند و اینچنین، سرزمین فارس از تاختوتاز حمله مغول در امان ماند. در دوره سلغریان، شیراز دیگربار پایتخت ایالتی شد و آبادانی بسیار در آنجا صورت گرفت. پس از دورهای از دشمنی ویرانگر میان سلسلهها و قحطی در اواخر سده ششم ه . ق، اتابک سعد بن زنگی، پنجمین حاکم سلغریان فارس، با حکومتی عادلانه، مالیاتهای پایین و حمایت از هنر و کشاورزی، برخی موفقیتها بهدستآورد.بدین ترتیب، شیراز مرکز ادبی و علمی روزگار مغول شد.در سدههای هفتم و هشتم ه . ق، بهدنبال حمله مغول و درگیریهای ایلخانان، آل مظفر و تیموریان، سرزمین ایران شاهد دگرگونیهایی در زمینه نظام اجتماعی و فرهنگی بود. عدم ثبات و بیخاستگاه بودن حکومتها، سبب فشار حکومتی بر مردم میشد. در آشوب و آشفتگی، حکومتی به قدرت میرسید و چندی با روش و هنجار و سیاست اجتماعی و فرهنگی ویژه خود حکم میراند و سپس جای به دیگری میداد. این جابهجاییها قهرا بر روش اندیشه و الگوی رفتاری طبقات اجتماعی سرزمین فارس و رسوم و سنتهای مردمانش اثر منفی میگذاشت و معیارها و ارزشهای اخلاقی جامعه را متزلزل میکرد.پس از مرگ ابوسعید بهادرخان، آخرین پادشاه ایلخانی در سال 736 ه . ق، سرزمینهای تحت حکومت ایلخانان تجزیه شد و در گوشه و کنار گروهی از سرداران قدرتمند ابوسعید، دعوی استقلال کردند و اینچنین، حکومتهای محلی و منطقهای متعددی سر برآوردند. از میان داعیان حکومت در این روزگار، آل اینجو پس از مرگ ابوسعید جایگاهی یافتند. در میان افراد این خاندان، شیخ ابواسحاق، حاکمی اهل ادب و شعر بود و نویسندگان و شعرا بر درگاهش گرد آمدند. در مقابل، مظفریان و بهویژه مبارزالدین به ادب و علم توجه ویژهای ننمودند. آل جلایر نیز به شعر و ادب توجه داشتند و شاعران را مورد تشویق قرار میدادند. سلطان اویس به شاگردی نزد سلمان ساوجی بود و عبید و محمد عصار و شرفالدین رامی و حافظ نیز با این خاندان ارتباط داشتند.پایان کار آل اینجو بهدست آل مظفر و مرگ شیخ ابواسحاق، سبب اندوه نویسندگان و شاعرانی چون عبید زاکانی و حافظ شد. عبید برای وی مرثیهای سرود و حافظ در سرودههایش از روزگار پرشور و نشاط شیخ ابواسحاق میگفت. اما پس از سقوط اینجویان و روی کار آمدن مبارزالدین محمد از آل مظفر، دوران خوش شیراز و شاعرانش پایان یافت و محتسبان بر اوضاع اجتماعی و مردمی شهر تسلط یافتند. این وضع دوامی نیافت و سرانجام شاه شجاع، فرزند مبارزالدین، بر پدر شورید و او را دستگیر ساخت و به زندان انداخت. روزگار طولانی حکومت شاه شجاع، با آزادی و تساهل و تسامح گذشت، اما بااینحال نگرانی از عدم ثبات جریان داشت. این نگرانی بهخاطر درگیریهای شاه شجاع با برادرانش بود که سبب شد برای مدت سه سال حکومت شیراز از دست شاه شجاع بیرون شود. پایان کار مظفریان با یورش تیمور رقم خورد که ایران را تحت سیطره خویش درآورد.زبان و ادب فارسی در روزگار حافظبهاءالدین خرمشاهی در ایرانیکا میگوید با آنکه بیثباتیهای مداوم این روزگار، باعث ویرانی اجتماعی و عدم اطمینان سیاسی شده بود، اما درعینحال عصری از دستاوردهای بزرگ فرهنگی و ادبی و آفرینش شاهکارهایی در رشتههای مختلف بود، که نمونهاش نهتنها در شکوه شعر حافظ بلکه در تفسیر تاریخی نویسنده معاصرش، ابن خلدون و مقدمه معروف کتاب العبر نیز دیده میشود.آنهماری شیمل میگوید حدود سال 750 ه .ق در شیراز و دیگر شهرهای ایران شاعران کمشمار نبودند و بهباور ادوارد براون، سده هشتم ه . ق، پربارترین روزگار ادبی ایران بوده که تحت حمایت شماری از حکومتهای کوچک قرار داشته که سعی در رقابت برای پشتیبانی از شاعران و نویسندگان داشتند. سلمان ساوجی، شاعر ستاینده جلایریان در بغداد و تبریز، به مهارت در کاربرد ایهام در قصیدههای مصنوع شهرت داشت. کمالالدین خواجوی کرمانی که در شیراز اقامت گزیده بود، در همانجا درگذشت. شباهت میان شعر او و حافظ مورد توجه است. افزون بر دیوان غزلیاتش، خمسهای با درونمایه عرفانی دارد و یکی از آنها، همای و همایون است. کمال خجندی مفسر نظریه وحدت وجود بود و ظاهرا با حافظ مراوده داشت. حتی در شیراز شعر عمادالدین فقیه کرمانی مطرح بود. او بزرگترین مدحکننده مظفریان و نویسندهای غنایی و سراینده پنج مثنوی عرفانی بود. ظاهرا میان او و حافظ ارتباطی نبودهاست. او ادامه میدهد در روزگار حافظ، دوره زهد ابن خفیف، تجربههای عرفانی روزبهان بقلی و دوران سعدی پایان یافته و روش مذهبی متکلم اشعری، عضدالدین ایجی رخ نموده بود. اثر او بهنام مواقف، از کتابهای مرجع و معیار شد و متکلمان پس از او، بر آن شرحهایی نوشتند.بهگفته ذبیحالله صفا، روش استادان قدیم شعر فارسی در سدههای هفتم و هشتم ه . ق، هنوز کنار گذاشته نشده بود و با آنکه حکومتهای بزرگ خوارزمشاهیان و غوریان سقوط کرده بودند، اما اثری بزرگ در شعر درباری ایران نگذاشت و افزون بر اینها، حکومتهای کوچک نیز خود را پشتیبان علم و فرهنگ و هنر نگاه میداشتند. بااینهمه، بهخاطر غیرفارسیزبان بودن حکومت اصلی و مرکزی ایران، تا اندازهای رویکرد درباری شعر فارسی رنگ باخت و ادب فارسی بیشتر دارای بعدی عمومی شد. با کمرنگ شدن شعر درباری، شعر ذوقی و عارفانه رواج بیشتری پیدا کرد. صفا در ادامه میگوید اما با وجود این رنگ باختن شعر درباری، قصیده و شعر مدحگونه از بین نرفت و در این دوران، شاعران قصیدهسرای مدحگویی چون اثیرالدین اومانی، بدر جاجرمی، مجد همگر، رکن صاین، ابن یمین، سلمان ساوجی و برخی دیگر سربرآوردند و البته کسانی چون سیفالدین فرغانی با وجود مهارت در قصیده، زبان به مدح نگشودند. از سوی دیگر، با افول قصیده در سدههای هفتم و هشتم ه . ق، غزل راه اوج میپیمود و در اواخر سده ششم ه .ق با آنکه قصیده همچنان در کانون توجه بود، اما در کمتر دیوانی از آن دوران میتوان رد پایی از غزل مشاهده نکرد. در آغاز سده هفتم ه . ق، دو نوع غزل عاشقانه و غزل عارفانه دیده میشود که اگرچه غزل عارفانه هنوز زیر سایه غزل عاشقانه بود، اما نشان از آیندهای مستقل داشت. در آغاز سده هفتم و در غزلهای کمالالدین اسماعیل این پیوند کمابیش دیده میشود و غزل عارفانه این دوران در شعر عطار بهکمال رخ مینماید. پس از آن در غزل سعدی، غزل عاشقانه به نهایت کمال خویش رسید و همزمان نیز غزل عارفانه بهدنبال شیوه عطار رشد یافت و در شعر شاعرانی چون فخرالدین عراقی و مولوی به اوج خود رسید. سیف فرغانی نیز در این دوران غزلهایی عارفانه سرود که برخی در پاسخ غزلهای شاعر همروزگارش، سعدی است. با آنکه در بیشتر سده هفتم ه . ق، روند غزل عاشقانه و عارفانه جدا میکرد، اما اثری که شاعران بزرگ غزلسرای سده هفتم ه .ق مانند سعدی، مولوی و عراقی بر غزل گذاشتند، سبب درهمآمیختن دو غزل عاشقانه و عارفانه شد و روشی تازه در غزل پدیدار شد. در این روش، میان اندیشه عارفانه و حکمت و وعظ با زبان لطیف شعر تغزلی و دقت شاعرانش در بهکاربردن الفاظ مناسب پیوند برقرار شد و مجالی را فراهم کرد تا با بهره از تعبیرات و ترکیبات عاشقانه پیشین، اندیشههای متعالی خویش را بیان کنند و این پیوند در غزل شاعرانی چون خسرو دهلوی، اوحدی، خواجو، عماد، کمال خجندی، سیف فرغانی و حافظ نمود یافت و البته در شعر حافظ به اوج کمال خویش رسید.
|
تفاوت سنتور یک مهر و دو مهر چیست؟ یکی از معیارهایی که از زمانهای دور برای دسته بندی و معرفی ساز سنتور استفاده میشود، مهر ساز است. هنگام خرید سنتور، سنتورهای مختلفی را میبینید که برخی یک مهر، برخی دو مهر و برخی سه مهر بر روی خود دارند. هرچه تعداد این مهرها افزایش مییابد، قیمت سنتور نیز بالا میرود. در این مقاله به بررسی مهر و اینکه فرق سنتور یک مهر و دو مهر چیست میپردازیم.تفاوت سنتور یک مهر و دو مهرمهر در سازها درواقع یا هدف نشان دادن کیفیت یک ساز نسبت به ساز دیگر همان سازنده است. مثلا یک سنتور دو مهر یک سازنده، نسبت به سنتور یک مهر همان سازنده باید کیفیت بهتری داشته باشد. و این یک مهر یا دو مهر بودن توسط خود سازنده مشخص میشود. درواقع، سازنده با درج یک مهر یا دو مهر بر روی ساز خود، میزان رضایت خود از آن ساز نسبت به سازهای هم رده ساخت دست خود را نشان میدهد. بنابراین، میتوان تفاوت سنتور یک مهر و دو مهر را اینگونه دریافت.به عبارتی، مهره ساز به گونهای به عنوان شناسه ساز نیز شناخته میشود و این ارتباطی به کیفیت این ساز ندارد. زیرا معمولا سازندگان شناخت کمتر نوازندگان ساز، قادر به ارزش گذاری صحیح سازهای تولید ندارند. بنابراین نمیتوان از روی تعداد مهر سنتور، کیفیت آن را نتیجه گیری کرد.سنتور یک مهر و دو مهر کدام را بخرم؟همانگونه که گفته شد، دو مهر بودن سنتور دلیل بر برتری و باکیفیتتر بودن ساز نیست. سنتورهای یک مهر هم یافت میشوند که نسبت به دو مهره مشابه خود صدای بهتری دارند.تمامی سازندهها، یک مهر یا دو مهر ندارند. بعضی سازندهها براساس طرح مدل بندی میشوند. مثلا مافی ساده، مافی خاتم کاری، مافی طرح دار، یا مثل سیف ساده، سیف چهار خط، سیف سفارشی، سیف گل دار. برخی سازندهها هم مثل ایرانی یک مهر، ایرانی یک مهر ویژه یا دو مهر یا سنتور موسوی یک مهر، یک مهر ویژه یا دو مهر هستند. به عبارتی، یک مهر یا دو مهر عامیانه و مرسوم در همه جا نیست. بعضی سازندهها هم فقط یک مدل ساز ارایه میدهند مثلا یک مهر یا دو مهر.اما بطور کلی، در بررسی سنتور یک مهر و دو مهر، کارهای دو مهر از لحاظ صنعت کار که شامل پل گذاری ساز، تراش چوب، صنعت چوب، استفاده از چوبهای مرغوبتر، زمان صرف شده برای آماده سازی است، براین اساس باید صدای بهتری داشته باشند. باید کیفیت بهتری داشته باشند زیرا زمان بیشتری برای ساخت آنها صرف شده است. همچنین، لوازم درجه یکتری در آنها استفاده شده است. از این لحاظ باید برتری داشته باشند که اصطلاحا میگویند کار دو مهر هست. یعنی از لحاظ معیارهایی، از کار یک مهر بالاتر هستند.خرید سنتوربرخی سازندهها مانند سیف، یک مدل ساده و یک مدل چهار خط دارد. فرق ساده با چهار خط در این است که یک طرح را بر روی ساز اضافه کرده و صنعت کار بهتر شده است. این سبب شده ساز بهتری باشد.مدل سفارشی هم دارند و بصورت سفارشی ساخته میشوند. صدای متفاوتی با مدل ساده دارند. این ساز کاملا یک صدای سفارشی هم دارد. باز هم دلیلی بر برتر بودن نیست ولی تاثیر خودش را دارد.برای خرید باید باتوجه به بودجهی خود، میزان انتظار از ساز باتوجه به مبتدی یا حرفهای بودنتان بررسی کنید که ساز یک مهر برای شما مناسبتر است یا دو مهر بهتر است. همچنین باید ببینید کار یک مهر یک سازنده شاید بهتر از کار دو مهر یک سازنده دیگر با قیمت بسیار بالاتر باشد. باید این نکات را در هنگام خرید سنتور یک مهر و دو مهر مدنظر داشته باشید.
|
"کار، کار انگلیسیهاست" و چرا ایران به انگلیس بیاعتماد است؟ کتاب کار، کار انگلیسیهاستکتاب کار، کار انگلیسیهاست نوشتهی جک استراو وزیر امور خارجهی بریتانیا است که در سال 2019 منتشر شد. این کتاب که با سفر تفریحی استراو و همسرش در سال 1394 به ایران آغاز میشود، دلایل بیاعتمادی ایرانیان نسبت به بریتانیا را بررسی میکند. کتاب کار، کار انگلیسیهاست به مسایل، چالشها و ارتباطات دو کشور ایران و بریتانیا میپردازد.کتاب کار کار انگلیسیهاست / جک استراو / علی مجتهدزاده / انتشارات پارسهدربارهی کتاب کار، کار انگلیسیهاست جک استرا در این کتاب 380 صفحهای خاطراتی از تمامی مراوداتش با ایران بیان میکند. چه در زمانهایی که به عنوان وزیر امور خارجهی انگلیس فعالیت میکرده، و چه پس از آن که با دقت و موشکافی تمامی تحولات ایران را نظاره میکرده و طبعن در اتاق فکری حضور داشته که دربارهی ایران تصمیماتی میگرفتهاند. و البته محور اصلی کتاب، بررسی تاریخ چند قرن اخیر ایران با تمرکز بر دخالتها یا روابط با انگلیس است. میزان شناخت استرا از ایران و جریانات داخلی ایران بهقدری دقیق و کامل است که خوانندهی ایرانی را به حیرت میاندازد. برای مثال، در فصلی از کتاب که عنوانش "هالهی نور" است مینویسد: "احمدینژاد از نظری فکری خود را وامدار و نزدیک به آیتالله مصباح یزدی میدانست، و خط اندیشهی مصباح یزدی به محمدباقر مجلسی میرسد. کسی که در زمان شاه سلطان حسین لقب شیخالاسلام گرفت و بیش از 100 کتاب در تحکیم بنای تفکر شیعه نوشته و بیشترین تمرکزش بر موضوع امام غایب بوده است".دربارهی نویسندهجک استراو نویسندهی این کتاب، یک سیاستمدار انگلیسی است که در سالهای 2001 تا 2006 ، سمت وزارت امور خارجه بریتانیا را برعهده داشت. جک استراو از زمان انقلاب 57 تا زمانی که وزیر خارجه بود، بارها به ایران سفر کرده و با مقامات مسیول ملاقات کرده بود. اما این کتاب با سفر شخصی او به ایران که به قصد سپری کردن تعطیلات خود بود شروع میشود و وضعیت عجیبی را برای او به وجود میآورد. استراو در این کتاب به دنبال روشن کردن مشکلات و پیچیدگیهای ارتباط با ایران است.دیدار استراو و ظریف / به نقل از الف 19 دی 1396 کتاب کار، کار انگلیسیهاست به چه کسانی توصیه میشود؟اگر به مباحث روابط بینالملل و علوم سیاسی علاقهمند هستید، این کتاب برایتان جذاب و خواندنی خواهد بود. همچنین اگر میخواهید بدانید که روابط ایران و انگلیس قبلا چگونه بود و در سالهای بعد به چه شکل پیش خواهد رفت، باید این کتاب را بخوانید"وسط برنامهی تهران گردی یک وقفه ایجاد کردم تا تماسی رسمی داشته باشم با دکتر کمال خرازی که در زمان وزارت خودم وزیر امور خارجه ایران بود. کمال خرازی همیشه آدم صاحبنفوذی در امور خارجه ایران بوده: زمانی مشاور آیتالله خمینی و بعدها مشاور رهبر کنونی ایران، یک آدم قرص و سرسخت و نمایندهای تمام عیار برای کشورش یادم هست روزی به او گفته بودم: "کمال، تو نمیدانی چقدر کار کردن با حکومتی مثل ایران سخت است." که بیدرنگ و محکم با آن انگلیسی بینقصاش جواب داد:جک، در عوض تو هم نمیدانی کار کردن در حکومتی مثل ایران چقدر سخت است!"ت ثیرگذار بود. شاید ما غربیها بنشینیم و کلی کتاب از پیچیدگیهای دولتهای ایران بنویسیم اما این حاضرجوابی قدر همه آنها کار کرد و حرف زد".خواندن این کتاب برای ما ایرانیها در یک کلام لازم، لذتبخش، و در عین حال گاهی بسیار اعصابخرد کن است! چراکه میبینیم اینهمه ما را دقیق و موشکافانه میشناسند و میبینند. نکتههای بسیاری میتوان از دیدن خود در آینهی یک سیاستمدار کارکشتهی انگلیسی آموخت، از جمله اینکه: هم ما را به خودمان بهتر میشناساند، و هم خودش را.منبع: سایت همیشه
|
شادمهر عقیلی هنر را با زهر آلوده کرد. آنچه شاد مهر عقیلی انجام داد، از هرجهتی که به آن نگاه کنی جز نژاد پرستی هیچیز دیگر تعریف نمیشود. او در واقع شیر را بازهر آلوده کرد. وقتی شیر با زهر آلوده شد خطرناک و کشنده میشود. هنر هم همین گونه است اگر با تعصب ونژاد پرستی آلوده شد هنرنیست. هنر شایستهی کسانی است که مرزهای جغرافیایی ، تباری ونژادی را دریده باشند. #شادمهر_عقیلی نتنها به شهروندان افغانستان که به ایران وتمدن کهن فارسی نیزاهانت کرده است.هنر از آنچه او انجام داده امروز شرمنده است. من دیگر به او گوش نخواهم داد،مطمنا هزاران علاقمند اش در افغانستان و تاجیکستان نیز همین کا ر را خواهند کرد.امید حوزه هنر و موسقی ایران نیز تکلیف اش را با آقای عقیلی مشخص کند. او از کدام بخش جامعهی ایران نمایندگی میکند؟
|
معماری باستان و طراحی ویلا طراحی ویلاپرستش گاههای مصر باستانپرستشگاههای مصر باستان از معابد کوچک به پرستشگاههای عظیم برای عبادت خدایان تبدیل شدند. در دوران پادشاهی جدید معابد از ساختمانهای سنگی بزرگ با تالارهای فرعی و حیاطها و راهروهای متعدد تشکیل میشد. ورود به بخش اصلی تنها در انحصار کاهنان بود اما مردم معمولی در فضاهای دیگر عبادت میکردند.هدایا و نذورات خود را به پیشگاه خدایان تقدیم میکردند و از آنها هدایت میطلبیدند. از جمله نمونههای قابل توجه، معبد خونسو است که در 1198 پیش از میلاد ساخته شد، با خیابانی که مجسمه ابوالهول آن را به عمارتی ستون دار ( hypostyle hall ) و ابلیسک ( oblisk ) رهنمون میگشت. آرامگاه مشهور ملکه حتشپسوپ را که عمارتی هندسی حفاری شده بر سطحی سنگی است. معماری به نام سننموت 323 سال پیش از میلاد طراحی کرده است.ایوانهای ستون دار این بنا در سه طبقه به وسیله رمپ به یکدیگر متصل شدهاند. معبد ابوسمبل در مصر نیز ساختار سنگی عظیمی دارد و به دستور رامسس دوم در یادبود خودش و همسرش ملکه نفرتاری بنا شده است. در سال 1968 بنای یادبود به طور کامل جا بجا شد تا در اثر آب گیری سد دریاچه ناصر به زیر آب نرود.معابد و قلعههای آشوریانآشوریان مردمانی جنگ جو بودند که قلعه هایشان هم به کار دفاع از حریم شهرشان میآمد و هم آرمان هایشان باروهای عظیم سنگی قدرت پادشاهان را نمایان میکرد و حجاریهای دیوارها پیروزی آنها را بر دشمنان.شهر نمرود بر کاخ پادشاه، زیگورات، معبد ازیدا و بارویش که برجها مزینش میکردند، میبالید. آخریم پایتخت امپراطوری آشوریان شهر نینوا بود که 700 سال پیش از میلاد در ساحل رود دجله، در ناحیه موصل امروزی بنا شد.پادشاه سنخریب دیواری آجری به طول 12 کیلومتر با 15 دروازه بلند ساخت که هر کدام از آنها از یکی از خدایان آشور نام گرفته بود و در هر یک از برجهای چهار گوشش سنگری تعبیه شده بود.آشوریان مردمانی مشرک بودند با طبقهای از کاهنان قدرتمند. شهرهایشان معابدی داشت که خدایان اصلی در آنها محترم شمرده میشدند. مانند مصریان، انها هم اعتماد داشتند که خدایان در مکانهای مقدس زندگی میکنند و تنها کاهنان اجازه رفت و آمد به آنجا را داشتند. در این معابد هر یک از خدایان با شمایلی خاص نشان داده شدهاند.بابلبابل در سالهای اوج قدرتش در حدود 562 پیش از میلاد با مساحت دست کم 10 کیلومتر مربع با فاصله بزرگترین شهر دوران خود بود. در حوضه رود فرات دیوارهای بابل شهری متراکم از مکانهای مقدس معابد، بازارها، گذرها و خانهها را که در امتداد شبکه هایی از راهها مجتمع شده بودند، در بر گرفته بود. تصور میشود داستان برج بابل از زیگورات اتمنانکی ( Etemenanki ) سرچشمه گرفته باشد. بخشی از مجموعهای مذهبی در مرکز شهر احتمالا مفروش به آجرهایی لعاب دار و رنگی بود. هفت ردیف بر شالودهای مربعی نود متر از هر سو تا معبد مردوک در بالاترین بخش بالا رفته بودند. 600 سال پیش از میلاد پادشاه نبوکد نصر دوم در بخشی از فرآیند نوسازی شهر بابل زیگورات را هم بازسازی کرد. او همچنین باغهای معلق بابل را برای همسرش آمیتیس ساخت که یکی از عجایب هتگانه باستان است.دروازه ایشتار، بزرگترین و پر ابهتترین دروازه از میان هشت دروازه شهر از آجر لعاب دار آبی رنگ ساخته شده و مزین به نقوش حیوانات است.کاخ کنوسوسکاخ کنوسوس ( Palace of Knossos ) با دیوار نگاره هایی از مراسم مذهبی و ورزشها واقع در جزیره کرت از دریای اژه، پایتخت سیاسی و تشریفاتی تمدن مینوسی بود که در حدود 1380 تا 1100 پیش از میلاد متروک شد.مجموعه عمارتهای کاخ، با دو طبقه ارتفاع، گرداگرد حیاطی فراخ و چهارگوش ساخته شده بود که اتاقهای کار، فضاهای مسکونی و انبارهایی را در خود جای میداد.تالارهای ستون دار برای مهمانیها و تشریفات ساخته شده و معمولا در طبقه اول قرار داشتند. در داخل کاخ، ستونها نه از سنگ که از تنه تنومند درختان سرو بودند که واژگون بر پایهای سنگی سوار شده و به رنگ قرمز درآمده بودند. هر چند در افسانهها و اساطیر یونانی کاخ کنسوس به عنوان هزارتو (خانه مینوتور موجودی افسانهای که نیمی انسان و نیمی گاو است) شهرتی سرمدی یافت، اما در واقعیت نیز تالارهای آفتاب رویش چشم اندازی خیره کننده ارزانی میداشت. گرچه هیچ طرح یکپارچهای برای انبوه سرگردان ساختمانها که طی قرنها افزوده شده بود، وجود نداشت.هخامنشیانکوروش پادشاه هخامنشی، 560 سال پیش از میلاد، با متحد کردن دو قوم پارس و ماد سلسله هخامنشی را بنیان نهاد. او پایتخت خود را شهر پاسارگاد قرار داد و مجموعه پاسارگاد را در آن بنا کرد. طرح پردیس پاسارگاد، اولین نمونه چهار باغ ایرانی است.این شیوع باغ سازی که در دوره هخامنشی در ایران رواج یافت، پس از اسلام نیز ادامه یافت و در دوره صفویه به اوج رسید. ساخت مجموعه تخت جمشید با نام باستانی پارسه به دستور داریوش بزرگ در سال 518 پیش از میلاد آغاز شد، خشایارشا و اردشیر اول آن را تکمیل کردند. مجموعه تخت جمشید تا سال 330 پیش از میلاد که اسکندر پایتخت را فتح کرد، هنوز در حال ساخت بود. در طراحی تخت جمشید از ویژگیهای معماری تمام سرزمینهای تحت سلطه هخامنشیان الهام گرفته شد، هر چند، نتیجه نهایی هویتی کاملا ایرانی و متمایز داشت. کل مجموعه بر روی صفهای به ارتفاع 20 متر ساخته شده است. ستونهای تخت جمشید در زمانه خود از بلندترین ستونها و در تمدنهای مدیترانهای، مصری و هندی کاملا بی سابقه بوده است.تیوتییواکاندر دره وسیع سن ژوان واقع در شمال شرقی مکزیکوسیتی کنونی و 2000 متر بالاتر از سطح دریا، بقایای تیوتییواکان ( Teotihuacan )، یکی از بزرگترین و قدرتمندترین شهرهای آمریکایی - کلمبیایی قرار دارد. کدام مردمان و در چه تاریخی آن را بنا گذاشتند؟به راز میماند، اما نقطه اوج آن حدود 150 سال پیش از میلاد تا 750 سال پیش از میلاد بود. قوم آزتک که قریب هزار سال پس از آنها سربر آوردند تیوتییواکان را مکانی مقدس تلقی کردند و از معماری آن در ساخت بناهای خود الهام گرفتند. تیوتییواکان زمانی محوطهای به مساحتی بالغ بر 36 کیلومتر مربع را، سازمان یافته در شبکه هایی مستحکم، پوشش میداد.در قلب تیوتییواکان خیابانی است که آزتکها بر آن نام خیابان مرگ نهادند خط کشی برآمدگیهای کنار خیابان در نظرشان به گورستان میمانست. هرمهای تیوتییواکان، بسیار شبیه به سکوهای زیگوراتها، دو هرم خورشید (حدود 200 میلادی) و ماه (حدود 250 میلادی) است. هرم خورشید که 61 متر ارتفاع دارد و در آغاز به رنگ قرمز درآمده بود اتاق هایی دارد که در اعماق آن مدفون اند. اتاق هایی که احتمالا محل نیایش و انجام آیینهای مذهبی بوده است.مایاهاتاثیر تیوتییواکان در سرزمینهای پست گرمسیری که امروزه گواتمالا نامیده میشود به مایاها رسید. تمدن مایاها شش سده پیش از میلاد در اوج شکوفایی بود با داشتن 50 استان مستقل و شهرهای سنگی اش که بیش از هر تمدن دیگر پیشاکلمبی بود. این شهرها مجموعههای گسترده هرم - معبدهای ایوان دار را گرداگرد میدانهای با شکوه در خود جای میدادند.با جمعیتی حدود 4500 نفر، شهر تیکال سیمای میدانی گسترده را داشت که معابد سنگی فراوانش بر فراز سکوها با نماهای گچ اندود و نقاشی شده و پلکان عریض آن را احاطه کرده بودند. بزرگترین این معابد، معبد کتیبهها، در حدود 700 - 800 میلادی بنا شده است.هرم چهار وجهی سنگی عظیمی که نمایی طبقه طبقه دارد و پلکانی سراشیب این نه طبقه را به بالا رهنمون میگردد. معبد سنگی باریک و بلند جگوار بزرگ یا معبد تیکال که 730 سال پیش از میلاد بنا شد هم از این دست است. با این تفاوت که نه ردیف پلکان نمای این معبد در آخرین طبقه به سنگی خمیده میانجامد.شانه سقف ( Roof combs ) یا کریستریا ( Cresteria ) بسیاری از معابد مایاها را تاج دار کرده است. در شهر اوکسمال ( Uxmal ) که معنی نامش ساخت سه گانه است، بنای کاخ پادشاه (در حدود 900 میلادی) شامل سه ساختمان عریض و کوتاه است که به وسیله قوسی سه گوش به یکدیگر متصل شدهاند.اینکاهاحوالی سالهای 1438 تا 1532 اوج قدرت اینکاها بود سال هایی که قلمروشان از پرو تا شیلی 4000 کیلومتر در امتداد جنگلهای بارانی آمازون گسترده بود.پیشرفت اینکاها در زمینه شهرسازی و معماری چشمگیر بوده، اما از آنجایی که کتابت نمیدانستند، تاریخ آنها مبهم باقی مانده است. بیشتر بناهای تشریفاتی آنها برای پرستش خدای خورشید بوده است و سمبل دنیوی اش اینکا.اجزای ساختمان هایشان را ایوان بندیها و نقش برجستههای دیوارها و دریچههای ذوزنقهای تشکیل میدهد.چان چان ( Chan Chan ) پایتخت پیشااینکایی امپراطوری چیمورد در حدود 1400 - 1200 پیش از میلاد ساخته شد. با شبکه منظمی از آب انبارها و سامانه آبیاری پیشرفته، شهر چان چان، از قرار گرفتن نه چهار ضلعی در کنار هم تشکیل میشد که هر یک صدها بنای خشتی نسبتا همسان را در خود جای میداد.شهر ماکوپیچو با دیوار گرانیتی برافراشتهاش 1400 سال پیش از میلاد، در ارتفاع 2430 متری از سطح دریا، با مواد و مصالح بومی آن ناحیه، بنا شد. ردیف خانههای متصل به هم شامل حیاطها و باغها و کشتزارها است که به سبب نوع بنایی بدون ملاتش حایز اهمیت است.خاصه که در کنار چفت و بست قطعات سنگی به یکدیگر، نوع پیوند سست گونه بلوکهای سنگی تحرکات اندک را بر میتابد و همین به پایداری بنا در برابر زلزله کمک میکند.منبع: گروه معماری مهندس متینه درویشیان,
|
نقدی بر "نظریه ایرانشهر" سید جواد طباطبایی سید جواد طباطبایی اندیشمندی است که این روزها اسمش تا حدودی در محافل روشنفکری سر زبانها افتاده. مهمترین بحث او همان نظریه ایرانشهر است که در جای خود بسیار جالب توجه است.نظریه ایرانشهر طباطبایی از بسیاری جهات آموزنده و روشنگرانه است. رد و نفی کلی این نظریه، آنهم صرفا با استناد به اینکه در جایی ادعا میکند "اسلام مرده است"، دور از انصاف و عقلانیت است. ما از بسیاری اندیشمندان در حوزه علوم انسانی که هیچ قرابتی با اسلام ندارند در زمینههای مختلف نکات ارزشمندی را آموخته و پذیرفتهایم. لذا دلیلی وجود ندارد کلیه مشاهدات و آرا و افکار یک اندیشمند را به دلیل عدم توافق در یک موضوع بخصوص مردود بدانیم.لیکن از سوی دیگر باب نقد همیشه در خصوص آرای معتبرترین اندیشمندان هم باز است. و طبیعتا این مطلب شامل حال اندیشههای سید جواد طباطبایی هم میشود.یکی از پایه ایترین مطالبی که کلیت نظریه ایرانشهر جواد طباطبایی بر آن استوار شده، تفکیک میان "امت" و "ملت" است. بر پایه همین تفکیک است که طباطبایی ادعا میکند شریعت و سیاست باید از هم جدا شده و تمرکز ما "سیاستنامه نویسی" باشد، و نه "شریعتنامه نویسی".از آنجا که دانشگاه و نظام علمی ما ملی نیست، ناچار واقعیت خودش را در قالبهایی میریزد که از جای دیگری گرفته است. این دانشگاه از ابتدا بند نافش به دانشگاههای اروپا و امریکا وصل بوده است و اگرچه هیچ چیز از آنجا نمیفهمد، اما میتواند بدترین چیزهایش را از طریق آن بند ناف وارد کند. وقتی غربیها میگویند در قرون 15 و 16 دولتهای ملی ایجاد شدهاند، معنایش این است که در کشورهای غربی دولتهای ملی در این قرون ساخته شدهاند و اگر بپرسید در ایران چطور؟ میگویند ما نمیدانیم. این طبیعی است، زیرا آنها متخصص ایران نیستند و ایرانیان باید مطالعه کنند که دولت و ملت ایران کجا ظاهر شد. دولت و ملت ایران باستانی و قدیم است. آنچه مشروطه و رضاشاه ساختند، این بود که به آن دولت قدیم، سازماندهی دولت جدید دادند، یعنی نهادهای دوران جدید را ساختند، نه اینکه اینها دولت ایجاد کنند. چنین چیزی خندهدار است. اما چرا واقعیت ما متفاوت است و اروپا نمیتواند به ما پاسخ دهد؟ علت روشن است، زیرا تاریخ آنها با ما متفاوت است. مفاهیم از سیر تاریخ اخذ شدهاند و اموری مجعول نیستند. مطالعه واقعیتهاست که ما را به آنجا رسانده که باید مفاهیمی ایجاد کرد و مواد متشتت را در قالب مفاهیم جدید ریخت. به دلیل تحول تاریخی متفاوت با مفاهیم غربی نمیتوانیم تاریخ ایران را مطالعه کنیم. اروپا تا آغاز دوران جدید امپراتوری مقدس رمی - ژرمنی بود، یعنی به عبارت دیگر حکومت مسیحی تا قرن 15 در اروپا جاری بود و ملتی وجود نداشت. به عبارت دیگر ملیگرایی کفر به حساب میآمد، زیرا به این معنا بود که یکی از اقوام در داخل جمهوری مسیحی بزرگ نسبت به وحدت امت مسیح ادعاهایی کند. میدانیم برخی چنین ادعاهایی کردند و اعدام و سوزانده شدند. آنجا هم امت بود تا زمانی که به تدریج اختلافاتی میان شاهان با پاپ پدید آمد و اصلاحگران دینی برای فهم جدید دین و به خصوص مفهوم کلیسا کوشیدند و بهتدریج ملتها یا گروههای انسانی از واقعیت امت جدا شدند و مثلا ملت فرانسه یا ملت آلمان یا ملت انگلیس و . شدند. از زمانی که مثلا شاه فرانسه حاضر نشد برای جنگهای پاپ مالیات و خراج از مردمش بستاند، نزاع و اختلاف ایجاد شد. از اینجاست که مردم فرانسه به تدریج ظاهر میشوند. مورد عجیب انگلستان است که استقلال کلیسای آنگلیکن را اعلام کرد و شاه مدعی شد که هم سر کلیسا است و هم سر یا رییس دولت است.ایران به عنوان ایرانشهر / جواد طباطبایی | مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی ()مطلب کاملا صحیحی که طباطبایی اشاره میکند همین است که "به دلیل تحول تاریخی متفاوت با مفاهیم غربی نمیتوانیم تاریخ ایران را مطالعه کنیم". ما تاریخ خودمان را داریم، تمدن خودمان را داریم، فرهنگ و دولت ملی خودمان را داریم، و لذا مفاهیمی که در حیطه تمدنی ما موضعیت پیدا میکند الزاما معادل چیزی نیست که در غرب وجود داشته و دارد.عجز و ناتوانی از درک این مطلب اساسی موجب شده طی یکی دو قرن گذشته، نسخههای بی ربط و لایتچسبکی توسط روشنفکران غربگرا وارد کشور ما شده و این ملغمه پر تناقضی را ایجاد کند که امروز در شیون مختلف اجتماعی و سیاسی و فرهنگی خود میبینیم.اما نکته دیگری که بلافاصله طباطبایی اشاره کرده، همان تفکیک امت و ملت است. بدین صورت که ادعا میکند "اروپا تا آغاز دوران جدید" یک حکومت مذهبی و امت بود و سپس با ظهور دولت - ملتهای اروپایی، دین و سیاست از هم تفکیک شدند.اما در تعریف مفاهیم "ملت" و "دولت"، که طباطبایی آنها را مقابل امت و حکومت مذهبی قرار داده، در جای دیگر اینطور آورده:در حالی که اولا قبل از آنکه ما کلمه "ملت" را معادل nation قرار دهیم، ایران دارای واقعیت ملی بوده است. یعنی تمامی اقوامی که در ایران بودند از زمانهای بسیار دور ملتی را ایجاد کرده بودند و این ملت است که دولت خودش را در زمانهایی مثل هخامنشی و ساسانی ایجاد کرده است. صفویه نیز نوعی دولت ملی است. بنابراین اینکه دولت واقعیت جدیدی در ایران است، از نظر کلمه و لفظ چنین است، زیرا کلمه "دولت" در فارسی و عربی به این معنای امروزین به کار نمیرفته است و معنایی اندک متفاوت از دولت به معنای state داشته است و ما از طریق ترجمه این تعبیر را ساختهایم. اما چون ایران ملت بوده است، توانسته دولت خودش را در دورههای بسیار طولانی ایجاد کند. ما میتوانیم بگوییم دولت ملی داشتهایم، دولتی که دولت ممالک محروسه ایران بوده است. کلمه "ممالک محروسه" همان دولت در معنای جدید آن است. کسانی که به بحث من انتقاد میکنند، یک مسالهشان مخالفت با دولت است. یعنی میگویند بحث ایرانشهری در نهایت تقویت دولت است. ایراد این ادعا آن است که اولا من در کنفرانسی توضیح دادم که حقوقدانهای ما هنوز کلمه دولت را درست استفاده نمیکنند، مثلا میگویند دولت روحانی در حالی که اینها حکومت هستند، نه دولت. دولت واقعیت دیگری است که یک ملت ایجاد میکند. حکومت کارگزار دولت است و اداره امور ملت را انجام میدهد، ملتی که دارای دولت است. حکومتها گذرا هستند و آنچه میماند، دولت است. دولت ایران از آغاز هخامنشی همواره دولت ممالک محروسه و دولت ملت ایران بوده که از اقوام بسیار فراهم آمده است. بنابراین این ایراد که بحث ایرانشهری دولت را تقویت میکند، اگر منتقد بفهمد چه میگوید، درست است.این دولت ملی ما است و گفتن اینکه مردمشناسان میگویند کلمات دولت و ملت از درجه اعتبار ساقط شده، خطاست. ترامپ که در راس مقتدرترین دولت فعلی جهانی است، آمد نخست گفت من میخواهم امریکا را قویتر کنم، یعنی حتی مقتدرترین دولت هم حس میکند که ضعیفتر شده است. در حالی که برخی اینجا میگویند دولت وجود ندارد! چرا دولت وجود ندارد؟ پس چه چیز وجود دارد؟ نماینده تجسم این ملت در کجاست؟ در دولت باید باشد. اینکه حکومت بد است یا خوب است، بحث دیگری است. اما امری ورای حکومت هست که دولت ملی ایران است و وظیفه همه ما این است که (من در حوزه نظر بحث میکنم) از این دفاع کنیم. بنابراین ایران دولت ملی بوده است و این اتفاق قبل از آنکه دولتهای ملی در معنای جدید ظاهر شوند، در ایران رخ داده است.بنابراین: 1 - مفاهیم دولت و ملت قدمتی بسیار طولانیتر از اسلام و مسیحیت دارند. 2 - ایرانیان هزاران سال قبل از ظهور دولت - ملتهای مدرن در اروپا، اولین دولت ملی در تاریخ بشریت را تشکیل داده بودند.پایینتر همین مطلب بیشتر صیقل میخورد:از زمانی که در اروپا مفهوم دولت در معنای جدید درست شد، شروع کردند به توضیح اینکه دولت در کجاها بوده و به طور تاریخی ظاهر شده است. یک مورد حرف هگل در حدود 1820 در درسهایش است که میگوید تاریخ جهانی با ایران آغاز میشود. زیرا ایرانیان نخستین دولت ( der Staat ) را درست کردهاند. از نظر هگل چین و هند به این معنا دولت نبودند. هگل میگوید دولت (یعنی دولت جدید که ما در اروپا میفهمیم) نطفهاش در ایران بسته شده است. هگل میگوید چین و هند نظامهای استبدادی مبتنی بر اقتدار یک شخص بودند، یعنی وحدت شان کثرت را نمیپذیرفت. در حالی که دولت جدید، دولت کثرتها و دولت اقوام متکثر است. او کلمه آلمانی Reich (رایش) را به کار میبرد که بعدا هیتلر آن را به گند کشید. اما رایش به معنای دقیق همان شاهنشاهی قبلی ما است. هگل میگوید ایران رایش یعنی شاهنشاهی بود به این معنا که دولت واحد مرکزی کثرتها را میپذیرفت یا به زبان فلسفی جدیدتر، این کثرتها در یک رابطه دیالکتیکی پیچیدهای با نظام وحدت عمل میکرد. هگل میگوید اینجاست که تاریخ جهانی با ایران آغاز میشود، زیرا قبل از آن استبداد است و در استبداد تاریخ نیست. تاریخ آنجایی آغاز میشود که میان حاکم و شهروندان یا رعیت نسبت متفاوتی از آنچه در مصر باستان و چین بود، برقرار شود. میدانیم در ایران برده داری نبود و در ساخت تخت جمشید همه حقوق میگرفتند، در حالی که در ساختن اهرام بردگان نقش داشتند. بنابراین دو نسبت متفاوت میان مردم و شاه در ایران و مصر باستان وجود داشته است. البته تاریخ ما صفحات تاریک بسیاری نیز دارد، اما مساله مهم این است که ما منطق متفاوتی ایجاد کردیم که نسبت میان کثرتها و وحدت است و تاریخ جهانی اینجا آغاز میشود و به اروپا میرسد.بعلاوه، طباطبایی از اسطورهها و آثار فاخر ادبی فارسی گفته و معتقد است اینها ارکان شکل دهنده همان هویت ملی است که دولت ملی را ایجاد میکند. در عین حال که آن هویت ملی که وجود داشته موجب تولید این آثار ادبی شده. - % D9 % BE % D8 % A7 % D8 % B1 % D8 % B3 % DB % 8C - % DA % AF % D9 % 88 % DB % 8C - vblk7jnlcwaw به نظر میرسد اصرار طباطبایی به تفکیک "امت" و "ملت"، و تفکیک "حکومت مذهبی" از "دولت ملی" ناشی از نداشتن تعریفی شفاف و مشخص از مفهوم "مذهب" باشد.باز گردیم به مطلبی که در خصوص تفاوت امت و ملت در اروپا گفته بود:اروپا تا آغاز دوران جدید امپراتوری مقدس رمی - ژرمنی بود، یعنی به عبارت دیگر حکومت مسیحی تا قرن 15 در اروپا جاری بود و ملتی وجود نداشت. به عبارت دیگر ملیگرایی کفر به حساب میآمد، زیرا به این معنا بود که یکی از اقوام در داخل جمهوری مسیحی بزرگ نسبت به وحدت امت مسیح ادعاهایی کند.اینطور به نظر میرسد که به دلیل ماهیت مذهبی حکومت در امپراتوری مقدس رمی - ژرمنی، طباطبایی به این نتیجه رسیده که اروپاییها امت بودند و ملت نبودند.در اینصورت این سوال مطرح میشود که آیا مسیحیت امپراتوری روم را خلق کرد، یا برعکس، امپراتوری روم بود که مسیحیت را در خدمت خود در آورد؟تاریخ به ما میگوید که امپراتوری روم قبل از ظهور مسیحیت وجود داشت. نطفه امپراتوری روم از جمهوری کوچکی بسته شد که در شبه جزیره ایتالیا برقرار بود. ساکنان این جمهوری مذاهب بومی خود را داشتند. با گسترش امپراتوری روم، مذهب همیشه بخشی جدایی ناپذیر از دستگاه دولت روم بود و اتفاقا رشد و گسترش دستگاه کلیسای کاتولیک در سایه حمایت امپراتوری روم امکانپذیر شد. بنابراین، مسیحیت ابزاری بود که امکان همگرا کردن اقوام متعدد تحت حکومت امپراتوری روم را فراهم نمود.طباطبایی میگوید:فرانسوی وقتی از درون امت مسیحیت بیرون آمد، ناگزیر بود که تعبیر ملت را به کار ببرد، اما ما بیرون امت بودهایم و ما خودمان را ملت میفهمیدیم و بنابراین نیازی نداشتیم بگوییم چه هستیم.اما این فرانسوی با اضمحلال و فروپاشی دولت روم پدیدار شد. روم هم ابتدا بیرون از مسیحیت بود. آیا مسیحیتی که در دستگاه امپراتوری روم گسترش یافت همان "مسیحیت ناب عیسوی" بود که در بیت المقدس متولد شد؟مایکل هادسون در کتاب "و بدهی هایشان را ببخش" ( And Forgive Them Their Debts ) شواهدی ارایه میکند که قیام عیسی مسیح در حمایت از طبقاتی بود که توسط ثروتمندان نزول خوار به بردگی کشیده میشدند و فاقد هر گونه ساز و کارهای حکومتی بود. اما شریعت مسیحیت که بعدها در امپراتوری روم گسترش یافت یک نظام ارزشی مفصلی بود که در خدمت تداوم نظم اجتماعی و سیاسی روم عمل میکرد.طباطبایی میگوید:ما به شکل متفاوتی جانشینی پیامبر(ص) را فهمیدیم و با این فهم متفاوت به کلی از جهان اسلام بیرون بودیم. یعنی در درونش بودیم، چون کشوری مسلمان بودیم، اما بیرونش بودیم زیرا وارد امت نبودیم، به همین دلیل است که عربها هنوز هم ما را به رسمیت نمیشناسند. زیرا ما از آغاز بیرون بودیم. در زمان آل بویه ایرانیان خلیفه تعیین میکردند و خلیفه را جایگزین میکردند، زیرا میگفتند این خلیفه با من سازگار نیست (نه اینکه من با او سازگار نیستم).پس در ایران هم اتفاق مشابهی افتاد. یعنی یک دولت ملی از قبل وجود داشت که با ظهور یک مذهب جدید، توانست امکانات این مذهب جدید را در خدمت خود گرفته و همچنان به موجودیت خود ادامه دهد.اگر تعریف مشخصی از مذهب در اختیار نداشته باشیم به این اشتباه خواهیم افتاد که تصور کنیم ملت و امت و دولت و مذهب از هم تفکیک پذیرند. اسلام و مسیحیت مصادیق مفهوم مذهب هستند. اما مفهوم خود مذهب در سطحی بالاتر و انتزاعیتر از اسلام و مسیحیت قرار دارد.تعریفی که ما از مذهب پیشنهاد کردیم عبارت است از مجموعهای از اصول و ارزشها که یک یا چند جامعه حول آن مجموعه همگرا میشوند. - % DA % 86 % DB % 8C % D8 % B3 % D8 % AA - % D9 % 88 - % D8 % A2 % DB % 8C % D8 % A7 - % D8 % A7 % D9 % 86 % D8 % B3 % D8 % A7 % D9 % 86 - % D9 % 88 - % D8 % AC % D8 % A7 % D9 % 85 % D8 % B9 % D9 % 87 - % D8 % A8 % D8 % AF % D9 % 88 % D9 % 86 - % D9 % 85 % D8 % B0 % D9 % 87 % D8 % A8 - % D8 % A7 % D9 % 85 % DA % A9 % D8 % A7 % D9 % 86 % D9 % BE % D8 % B0 % DB % 8C % D8 % B1 - % D8 % A7 % D8 % B3 % D8 % AA - vuly0j8d3sr6 به این ترتیب، هیچ جامعهای منهای مذهب مشترک نمیتواند وجود داشته باشد.اما این مذهب مشترک الزاما اسلام یا مسیحیت نیست. در روم باستان پیش از ظهور مسیحیت، مذاهب چند خدایی وجود داشت، و در ایران قبل از اسلام مذهب رسمی آیین زرتشت بود. پیش از رسمیت یافتن آیین زرتشت هم مذاهب دیگری رایج بود.دولت روم برای رشد و گسترش خود نیازمند مسیحیت بود، و دولت ملی ایران در مسیر تکامل خود به شریعت زرتشتی و سپس اسلام رسید.اینجاست که تناقض نهفته در اندیشه جواد طباطبایی آشکار میشود. دولت روم باید از هم میپاشید تا دولت فرانسه و دیگر دولت - ملتهای اروپایی پدید آیند. و برای فروپاشی دولت روم، هژمونی مذهب کاتولیک باید شکسته میشد. ولی ما که بنا نداریم دولت ملی ایرانی را از هم بپاشیم تا روی ویرانه هایش دولت - ملتهای جدیدی جعل کنیم!وقتی طباطبایی از طرفی به درستی اشاره میکند ما اولین دولت ملی تاریخ را ایجاد کردیم که تا امروز برقرار بوده، و از طرف دیگر اشاره میکند که برداشت ما از اسلام همسو با نیازهای ملی ما بود، نه اینکه از بیرون بر ما تحمیل شده باشد، پس با این حساب چه لزومی برای شکستن هژمونی مذهبی اسلام ایرانی و تفکیک شریعت از سیاست وجود دارد؟ایرانیان خلیفه تعیین میکردند و خلیفه را جایگزین میکردند، زیرا میگفتند این خلیفه با من سازگار نیست (نه اینکه من با او سازگار نیستم).و در جای دیگر:صفویه نیز نوعی دولت ملی است.اگر صفویه نیز نوعی دولت ملی است، بر چه اساسی ادعا میشود جمهوری اسلامی دولت ملی نیست؟!آیا در صفویه میان شریعت و سیاست تفکیکی ایجاد شده بود، یا برعکس، شریعت در خدمت سیاست و سیاست در خدمت شریعت بود؟مگر در دنیای امروز دستگاه خلافتی وجود دارد که ما بخواهیم از زیر نفوذ آن خارج شویم و دولت ملی خود را احیا کنیم؟! اگر منظور ایشان نهاد ولایت فقیه است، باید پرسید آیا همین ولایت فقیه موجب گسترش نفوذ نرم دولت ایران در سرتاسر جغرافیای تمدنی ایران از لبنان تا افغانستان و از یمن تا قفقاز نشده؟ آیا "امت" اسلامی پیرو ولی امر مستقر در تهران نیست که "ممالک محروسه" ایران بزرگ را یکپارچه کرده؟شکستن هژمونی این مذهب، و بیرون رفتن از این امت، آیا موجب تقویت دولت و ملت ایران میشود یا موجب تضعیف آن؟اندیشه جواد طباطبایی نکات بسیار جالب و آموزندهای ارایه میکند که ریشه در مطالعات مستقل و گسترده وی دارد. لیکن نتیجه گیری نهایی وی در خصوص تفکیک شریعت از سیاست ناشی از جمع بندی غلطی است که تحت تاثیر دو نقصان فکری پدید آمده: 1 - در اختیار نداشتن تعریفی دقیق و مشخص از مفهوم مذهب، و یکی گرفتن مصادیق مذهب با مفهوم کلی مذهب. 2 - تاثیر پذیری از اندیشههای لاییسیته و سکولاریسم غربی. یعنی دقیقا همان ایرادی که خود طباطبایی از دیگر روشنفکران ایرانی میگیرد و تاکید میکند اینها عاجز از درک این واقعیتند که "به دلیل تحول تاریخی متفاوت با مفاهیم غربی نمیتوانیم تاریخ ایران را مطالعه کنیم".
|
چین: تمدنی منزوی چینیها، مانند بسیاری از مردمان دیگر تمدنها، خود و تمدنشان را یگانه میپنداشتند و به سرزمین خود نام "پادشاهی میانه" را داده بودند که فلسفهاش این بود که سرزمین چین در وسط عالم قرار گرفته و بقیه سرزمینها و حکومتها در اطراف آن واقع شدهاند و وظیفه الهی چینیها حکومت بر آنان است. آنها فرهنگ چینی را فرهنگ انسانهای متمدن میدانستند و دیگران را بربر قلمداد میکردند و معتقد بودند که دیگر حکومتها با معیار بهرهمندیشان از فرهنگ چینی درجهبندی میشوند.چین در بیشتر طول تاریخ، تمدن بستهای بودهاست و جز دورانهای محدودی در زمان حکمرانی دودمانهای "سونگ" و "مینگ" که دریاسالاری رواج پیداکردهبود، به نسبت دیگر حکومتها، ارتباط چندانی با سایر فرهنگهای جهان نداشت و برخلاف همتایان غربیاش که شیفته کشورگشایی و تجارت بودند، علاقهای هم به گسترش قلمروی خودش جز به صورت محدود و آن هم در اطراف اراضی سرزمین اصلی، نداشت. همین موضوع باعث شده بود که آنها تمام پدیدههای جهان را از یک دیدگاه، آنهم فرهنگ چینی، تحلیل و تفسیر کنند. حتی زمانی که در قرن نوزدهم شاهد تغییرات فرهنگی - اجتماعی کشورهایی چون ژاپن، کره و ویتنام بودند تمایلی به بازنگری در فرهنگ اصیل چینی و خوانش تمدنهای دیگر نشان ندادند و در ذهن همچنان ایده سروری بر تمام دنیا را نگهداشته بودند. برای مثال در نامهای که در سال 1793 از طرف امپراتور وقت چین به سفیر بریتانیایی "مکارتنی" داده شد ذکر شده بود که: "من از دورافتادگی جزیره شما مطلع هستم و میدانم که آبهای زاید چگونه شما را منزوی و از بقیه دنیا جدا کردهاند". اما پایتخت چین، به گفته امپراتور، "قبله و مرکز عالم است، و هرچه که هرکجا میگذرد حول محور آن گردش میکند . ما به مردمی که در سایه وابستگی به ما زندگی میکنند هرگز اجازه نمیدهیم در پکن کسبوکار دایر کنند."یا نمونهای دیگر اینکه در سال 1863 ، امپراتور چین از دودمان "منچو" نویسهای برای "آبراهام لینکن"، رییس جمهور وقت آمریکا، ارسال کرد که در آن از تعهد چین به روابط حسنه با آمریکا سخن گفته بود. امپراتور یادداشت خود را بر محور این گزافهگویی تنظیم کرده بود که: "از آنجا که م موریت حکمفرمایی جهان، با تکریم، از سوی پروردگار عالم به ما واگذار شده است، لاجرم ما امپراتوری میانه، یعنی کشور چین و کشورهای بیرون از آن را، بدون هیچ امتیازی، از اجزای یک خانوار بهشمار میآوریم."[ 1 ]طرفه آنکه زمانی که این نامه ارسال شد چین به تازگی در دو جنگ پیدرپی مغلوب قدرتهای غربی شده بود. به نظر، امپراتور این شکستها را تعرض بربرهای نامتمدن میدانست که چینیها سرانجام با صبر و پایداری مثل همیشه بر آن غلبه خواهند کرد.ارجاعات:[ 1 ] کسینجر، هنری. چین. ترجمه حسین ر سی. تهران: انتشارات فرهنگ معاصر/ 1391
|
اگر جسارت باز کردن دریچهای را نداریم لااقل مانع باز شدنش توسط کسان دیگر نشویم! کندهای را لوطیی در خانه بردسرنگون افکندش و در وی فشردبر میانش خنجری دید آن لعینپس بگفتش بر میانت چیست این!؟یک نفر لوطی، مخنثی را به خانه میبرد و مشغول نزدیکی میشود در حین انجام لواط، مرد لوطی شمشیری را در زیر لباس مخنث میبیند و با تعجب میپرسد این چیست!؟لوطی = لواطکارمخنث = امرد، مذکری که با او نزدیکی میکنند.گفت آنک با من ار یک بدمنشبد بیاندیشد، بدرم اشکمشگفت لوطی حمدلله را که منبد نه اندیشیدهام با تو به فنمخنث همینطور که در زیر مرد لواطکار خوابیده بود گفت هرکسی در مورد من فکر بد کند با این شمشیر شکمش را چاک میدهم! مرد لوطی گفت خدا را شکر که من در مورد تو فکر بد نمیکنم و تنها در عمل تو را بکار میگیرم!در ادامه مولانا به تضاد حرف تا عمل اشاره میکند و افراد اینچنینی را همانند آن مخنثی میداند که حین مفعول واقع شدن هم لاف اخلاق و عزت میزند! اشاره مولانا به زاهدنماهایی است که با ظاهرسازی و موعظه و خطابههای پرشور، لاف تقوا و پرهیزکاری میزنند اما همزمان بزرگترین معاصی و جنایات هم مرتکب میشوند. مردمانی که با دیدن یک نقاشی نیمه برهنه یقهها جر میدهند اما فاحشگی جهت سیر کردن شکم را نمیبینند و فریاد مظلوم را نمیشنوند!از علی میراث داری ذوالفقاربازوی شیر خدا هستت بیارگر فسونی یاد داری از مسیحکو لب و دندان عیسی ای قبیحکشتیی سازی ز توزیع و فتوحکو یکی ملاح کشتی همچو نوحبت شکستی گیرم ابراهیموارکو بت تن را فدی کردن بنارمنبعمثنوی معنوی مولانا#پ_ن مولانا با شهامت و زیرکی تمام دریچههایی را بر ادبیات پارسی، آنهم در آن عصر و زمانه گشوده که سبب شده مثنوی معنوی هم طنز باشد و هم درس و هم عبرت! اکنون ما داریم در این عصر و زمانه، به جهت ترس، آن دریچهها را میبندیم! ترس از چه چیزی؟ از عفت عمومی!؟ از اخلاق!؟ نمیدانیم! شاید ترس از چیزیکه چهره ندارد! تعریف ندارد! و ما همیشه از آنچه نمیدانیم میترسیم. کاش اگر جسارت باز کردن این دریچهها را نداشتیم لااقل مانع باز شدنشان توسط کسان دیگر نمیشدیم!
|
چرا باید خیام ریاضیدان بد اخلاق را دوست داشته باشیم 28 اردیبهشت روز بزرگداشت حکیم عمر خیام نیشابوریه. رباعیات بدون شک مهمترین یادگار خیام و علت اصلی شهرتش در زمان ماست. در مورد رباعیات "به انواع سخنها گفتند"، از نجمالدین رازی تا صادق هدایت. از اسلامی ندوشن تا خورخه لویس بورخس. خیام رباعیات در منظر خوانندگانش جمع همهی ایناضداد بوده: فیلسوف اپیکور مشرب، عارف خدا جو،شاعر گستاخ کفر گو، دانشمند شکاک . .خیام شاید معروفترین ایرانی تمام دوران باشد - مجسمه خیام در رومانیاما هرچقدر در زمان به عقب برگردیم چهرهی خیام شاعر کمرنگتر میشه. همینطور که به گذشته میریم خیام هم از میو مطرب و طرف جویبار و لب کشت دور میشه و میره زیر گنبد رصدخانهی اصفهان. به جای قدح باده، اسطرلاب به دست میگیره و عوض نگاه به صحن چمن و روی دل افروز، با ابزارهای نجومیاولیهش میشینه به تماشای آن گاو در آسمان،قرین پروین.میدونیم که اگه رباعیات را از شخصیت خیام کم کنیم، چیز جالبی باقی نمیمونه: یک ریاضیدان عمامه به سر و بداخلاق که تخصصش حل معادلات درجه سوم و توضیح اصل پنج اقلیدس در هندسه است. یکی از چند صد دانشمند مسلمان دوران قبل از حملهی مغول. اما خیام خشک منجم - ریاضیدان و خیام سرخوش رباعیات دو شخصیت مجزا نیستند. این دو، دو سر یک طیف از یک شخصیت واحدن و این دو وجه شخصیت خیام از نظر من در یک جا به هم میرسه: پروژهی بزرگ تقویم جلالی. از آمدن بهار و از رفتن دی . خیام شاعر استاد توصیف زیباییهای طبیعته. توصیفهای کوتاه و موجز، در حد یک بیت. اما توصیف زیبایی طبیعت دغدغه خیام نیست. بیت دوم این رباعیها را بخونید: هنوز فرصت نکردید از زیبایی توصیف شده کیف کنید که شما را بلند میکنه و پرت میکنه وسط قبرستون. خیام شما را به بزم و رقص و عیاشی در باغ خودش دعوت میکنه اما درست در لحظهی ورود در گوشتون یاداوری میکنه که چند روز دیگه بیشتر زنده نیستی و به همین زودیها خواهی مرد. ابر آمد و زار بر سر سبزه گریست / بی باده گلرنگ نمیشاید زیست این سبزه که امروز تماشاگه ماست/تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست چون ابر به نوروز رخ لاله بشست / برخیز و بجام باده کن عزم درستکاین سبزه که امروز تماشاگه توست/فردا همه از خاک تو برخواهد رست مهتاب به نور دامن شب بشکافت / مینوش دمی بهتر از این نتوان یافتخوش باش و میندیش که مهتاب بسی/ اندر سر خاک یک به یک خواهد تافتدر بخش مهمی از رباعیات، مسیله مسیلهی گذر عمره. شاید غلط نباشه اگه بگیم پس بخش مهمی از ذهن خیام همیشه درگیر همین مسیله بوده: گذر عمر، گذر روزگار، چرخش دوران یا خلاصهش کنم مسیلهی زمان. حالا این شاعر،فیلسوفی، منجم و ریاضیدان با این ذهنیت درگیر مسیله زمان از قضا دوستی داره که در دربار سلطان ملکشاه سلجوقی وزیر اعظمه و سلطان تصمیم داره وضعیت تقویم را به دلایل زیادی (از جمله کشاورزی،مالیات و .) سر و سامون بده. به خیام پیشنهاد میشه که سرپرست هیات تنظیم گاهشمار جلالی بشه و خیام قبول میکنه.بر مفرش خاک خفتگان میبینم .از رباعیات این طور برمیاد که خیام هم مثل بقیه آدمها خیلی با شغلش ارتباط برقرار نمیکرده و ترجیح میداده به جای اینکه دایم خودش را درگیر 4 عنصر و 7 سیاره بکنه، از عمرش لذت ببره. چون چرخ به کام یک خردمند نگشت / خواهی تو فلک هفت شمر، خواهی هشتچون باید مرد و آرزوها همه هشت / چه مور خورد به گور و چه گرگ به دشتای آنکه نتیجه چهار و هفتی / وز هفت و چهار دایم اندر تفتیمی خور که هزار باره بیشت گفتم: باز آمدنت نیست، چو رفتی رفتی.اما شاید خیام به این کار جدید، به این پروژه خاص علاقهای ورای مسایل کاری و ارزش علمی داشته. خیام به این کار به چشم فرصتی نگاه میکرده برای درگیر شدن با مسیله همیشگیش: گذر زمان و مگر غیر از اینه که گاهشماری قبل از هر چیز اندازه گرفتن همین گذر زمانه؟ اندازه گرفتن یعنی گرفتن و در ظرف مشخصی قالب کردن. به نظم کشیدن. شاید نشه جلوی گذر عمر را گرفت اما میشه حسابش را نگه داشت و تازه همین کار هم از دست هیچکدوم از انسانههای زمان خیام ساخته نبود. این بحث که چرا پیشینیان ما به تقویم و گاهشماری احتیاج داشتند بحث دیگهایه و مطلبی طولانی،کاربرد تقویم در زندگی روزمره، کشاورزی، اخذ مالیات، اعیاد مذهبی و آیینی و . همونقدر مهم بوده که امروز مهمه. اما دستاورد خیام در نهایت فراتر از فراهم کردن یک تقویم دقیق بود. خیام کار بزرگتری کرد: زنده کردن نوروز.خیام نه ابداع کننده تقویم در تاریخ بشره و نه اولین کسیه که از سیستم تقویم 365 روزه شمسی استفاده کرده. حتی کبیسه گیری هم قرنها قبل از خیام سابقه داشته. یعنی مدتها قبل از خیام (شاید از دوران تمدنبابل) انسان فهمیده بود که یک سال شمسی برابر با یک دور کامل چرخش زمین دور خورشیده (یا به زعم اخترشناسان باستانی چرخش خورشید به دور زمین) و این گردش 365 ٫ 25 روز طول میکشه. پس یک سال شمسی 365 روز باید داشته باشه. اینجا بود که اون بیست و پنج صدم روز ( 0 ٫ 25 ) در یک سال کار دست تقویم میداد و باعث میشد هر 4 سال تقویم یک روز جابجا بشه. یعنی اگر در اولین سال روز اول فروردین و برابر با روز اول بهار ( یعنی قرار گرفتن زمین در وضع اعتدال بهاری که طول روز و شب برابره) باشه، چهار سال بعد، روز اول فروردین تقویمی یک روز قبل از اعتدال بهاری خواهد بود و 120 سال بعد روز اول سال برابر خواهد بود با 60 امین روز از فصل زمستان (یا اول اسفند). در دوران ساسانی روش کبیسه گیری اتفاقا 120 ساله بوده( کبیسه گیری مزدیسنا یا بهزیکی). به این شکل که هر 120 سال یکبار به جای سال 12 ماهه، یک سال کبیسهی 13 ماهه داشتند و بعد از 120 سال نوروز را به جای واقعی خودش بر میگردوندن. حالا فرض کنید بنا به دلایلی مثلا شورش، عوض شدن حکومت،جنگ،تصمیم شخصی پادشاه و . بعد از 120 سال کبیسه نمیگرفتن. در بل بشوی حکومتهای ایران بعد از اسلام اصلا حکومت مرکزی در کار نبود یا اگر بود به فکر کبیسه گیری نبود یا اگر فکر کبیسه هم میبود عمرش به 120 سال نمیرسید.در این وضعیت میشه تصور کرد نوروز یا روز اول سال تقویمی میتونسته وسط هر فصلی بیافته: نوروز و برگ ریزونهای پاییز، نوروز و برف زمستونی، نوروز و ستیغ آفتاب وسط مرداد. این اتفاق در عمل میافتاده و چون زرتشتیگری جای خودش را به اسلام داده بود حساسیتی هم وجود نداشت که مبادا آیینهای نوروز (که برای زرتشتیها جنبه دینی و مقدس داشت) در روز اشتباه برگزار بشن. هرچند که برای مردم کشاورز مشکل آفرین بود (کشاورزها بر اساس چرخش طبیعت کشت و کار میکردند اما مالیات را بر اساس تقویمی میدادن که دیگه منطبق با طبیعت نبود). شاید برای ملکشاه سلجوقی و خواجه نظام الملک گرفتن مالیات از کشاورزها در زمان درست اهمیت داشت، شاید مردمی از اهالی خراسان نگران از بین رفتن آیینهای ایرانی بودند و شاید برای ریاضیدانها و منجمین قضیه صرفا یک چالش علمی بزرگ بود هر چی که بود،نهایتا خیام و همکارانش موفق شدند طول سال خورشیدی را با دقت یک روز در هر 88 هزارسال محاسبه کنند و با وضع کردن کبیسههای یک روزه در هر دورهی 4 سال (و بعضی دورهها 5 ساله) پایه و اساس تقویمی را بنا کنند که ما امروز از اون استفاده میکنیم. تقویمی که یک مشخصه بارز نسبت به تمام گاهشماریهای موجود داره: اولین روز سال برابر شده با اولین روز از فصل بهار. خیام با تنظیم تقویم جلالی، نوروز را از خطر نابود شدن و فراموش شدن نجات داد. ورق خوردن تقویمهای کهنه همزمان با سبز شدن دوباره درختها تا امروز اجازه نداده که نوروز به سرنوشت جشن مهرگان(بزرگترین جشن باستانی بعد از نوروز) بیافته و ما این را مدیون خیام هستیم. خیام ریاضیدان هم دوست داشتنی استمیدونیم که قبل از تنظیم تقویم جلالی نوروز از نقطه اعتدال بهاری جابجا شده بوده. پس احتمالا خیام این شعر را در سالهای بعد از تنظیم تقویم و کبیسه گیری جلالالدین ملکشاه سلجوقی سروده. در زمانی که حقیقتا نوروز مصادف بوده با باران بهاری و چمن و سبزه: چون ابر به نوروز رخ لاله بشست/بر خیز و به جام باده کن عزم درستکاین سبزه که امروز تماشاگه توست/فردا همه از خاک تو برخواهد رست! کتابی هست به اسم نوروزنامه و منسوب به خیام. کتاب شامل چند مقاله کوتاه در موضوعات مختلفه: آیین پادشاهان عجم، توصیف خواص زر، نشانههای پیدا کردن گنجها، خواص انواع شرابها، ذکر خوبیهای شمشیر، خواص قلم و . . این کتاب با مقالهای در مورد نوروز شروع میشه و نویسنده میگه قصدش از نوشتن این رساله مختصر کشف حقیقت نوروز، سبب برگزاری و مهمتر از همه بررسی آشفتگیهای کبیسه گیریه. این کتاب با نثر موجز و روانی که داره شاید پیوندی بین رباعیات خیام و رسالههای پیچیدهی ریاضیش باشه. ما در اساطیر نوروز را به جم پسر ویونگهان نسبت میدیم. نخستین شاهی که در روز سال نو وقتی آفتاب در برج حمل بود بر تخت زرین نشست و آفتاب بر تختش تابید، او درخشید و شد جمشید. اگر در اساطیر نوروز یادگاری از جمشید پادشاه آنچنانی شاهنامه است، در واقعیت تاریخ نوروز یادگار عمر خیام دانشمند نابغه و عیاش خوش قریحه است. شاید فکر کنید که اگه خیام این کار را نمیکرد لابد دانشمند دیگهای تو دربار ملکشاه این کار را انجام میداد اما من اینطور فکر نمیکنم. خیام میخواست و به دنیا اومده بود که این کار را انجام بده. به نظر من خیام این کار را انجام میداد اگه در دربار شاه سلجوقی نمیشد، میرفت جای دیگهای. خیام در یکی از رباعیات معروفش میگه:از آمدن و رفتن ما سودی کو؟ / وز تار وجود عمر ما پودی کو؟در چنبر چرخ جان چندین پاکان / میسوزد و خاک میشود، دودی کو؟نمیدونیم خیام به جواب این سوالهاش رسید یا نه. اما میدونیم که خیام میدونست از دنیا چی باقی میمونه:این کهنه رباط را که عالم نام است / و آرامگه ابلق صبح و شام استبزمیست که وامانده صد جمشید است/ قصریست که تکیهگاه صد بهرام است خیام هم مثل جمشیدها و بهرامها لابد تا الان هزاربار گل کوزهگران شده. اما جشنی و بزمی که امروز به نام نوروز باقی مونده دیگه فقط وامانده جمشید نیست. یادگار خیامه.
|
" سفیانی کیست ؟! " سمبل شرحتما درباره سفیانی زیاد شنیدید. مخصوصا در شرایط امروزی منطقه خاورمیانه که اشخاص و گروههای زیادی ظهور کردن و تشخیص اینکه آیا اینها همون سفیانی هستن یانه رو سخت کرده. اما امروز قراره در این مقاله به بررسی این نظریات بپردازیم. البته قبلش یه شرح مختصری از سفیانی در روایات شیعه بیان میکنیم. این مطالب همه معتبرن و کسی رد شون نمیکنه. با سرچ در اینترنت میتونید منابع شونو پیدا کنید : شرح مختصر از ویژگیهای سفیانی سفیانی مردی سرخرنگ، بور، چشم آبی، پیشانی پهن و چهار شانه است و صورتی خشن دارد و اثر آبله بر صورتش مشهود است. نقطه سفیدی در چشمش هست که هر که او را ببیند گمان میکند که کور است در حالیکه اینطور نیست و او خبیثترین مردم است که هیچگاه خدا را نپرستیده است و از نوادگان عثمان و نام پدرش عینیه و یا عنبسه میباشد.سفیانی به قدری بددل و شکاک و سنگدل است که همسر خودش را که مادر فرزندانش است، زنده به گور میکندسفیانی وقتی بیاد جنایات بزرگی انجام میده که محوریت اش نابودی شیعیان هست. به حدیث توجه کنید تا عمق کینهاش به شیعیان رو ببینید :امیرالمومنین (علیهالسلام) در خطبهای میفرمایند :سفیانی به خاطر بغض و کینه و عداوتی که با آل محمد (صلیاللهعلیهوآله) دارد هر کس را بیابد که نام او محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین، جعفر، موسی، فاطمه، زینب، مریم، خدیجه، سکینه و رقیه باشد به قتل میرساندمنبع : یزدی حایری، الزام الناصب فی اثبات الحجت الغایب،ج 2 ،ص 163 و همچنین این حدیث :امام صادق (علیهالسلام) در این زمینه میفرماید :" منادا او ندا میدهد که هر کس سر یک تن از شیعیان را بیاورد، هزار درهم پاداش اوست و در این هنگام همسایه به همسایه حمله برده و میگوید این شخص از شیعیان است پس گردن او را میزند و هزار درهم جایزه میگیرد ."منبع : شیخ طوس، الغیبه، ص 450 ، قم، موسسه معارف اسلامی، 1411 هجری قمریسفیانی در عراق و شام و.. به کشتار وسیعی اقدام میکنه و به دنبالش تجاوز و غارت هم میان. برای اثبات این موضوع اکتفا میکنیم به یک روایت :سپس عراق را وحشت فراوان فرا میگیرد و پس از آن وارد زوراء - که همان بغداد است میشوند و دست به کشتار وسیعی میزنند. سفیانی تا سه روز همه چیز را مباح اعلام میکند و شصت هزار نفر را میکشد و خانههایشان را ویران میکنند و بعد از آن تا هجده روز اموال آنان را بین خود تقسیم میکنند.سپس به طرف کوفه و نجف میروند و هزاران دختر باکره را به اسارت میگیرندمنبع : صافی گلپایگانی ، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، ج 3 ، ص 425 ، قم، مکتبه المرجع الدینی آیه الله العظمی الصافی الگلپایگانی، 1428 ه ق، چاپ دوم" سفیانی هم اکنون زنده است ؟ "برخی از افراد و گروهها در جهان هستند که آنها را همان سفیانی میدانند. برخی بر این باور هستن که اینها همون سفیانی هستن . حالا در ادامه میخونید که نگاهها به چه گروهها یا اشخاصی دوخته شده : عزت ابراهیم معاون صدام عزت ابراهیم دوریعزت ابراهیم دوری از فرماندهان نظامی عراقی است. او معاون اول سابق صدام حسین رییس جمهور عراق و نایب رییس شورای رهبری انقلاب عراق تا سال 2003 و اشغال عراق توسط آمریکا بود. وی مهمترین مقام ارشد حزب منحله بعث عراق است که تاکنون توسط نیروهای ایتلاف و دولت عراق دستگیر نشدهاست.این شخص جزو کسانی هست که برخی اونو کاندیدای سفیانی بودن میدونند گروهک داعشپرچم داعشاز وقتی که داعش سر برآورد خیلیا باور داشتن این همون سفیانی هست. با توجه به نوع رفتارها و مناطقی که در اونها قتل و تجاوز انجام دادند و با توجه به دشمنی شون با شیعیان احتمالات قویتر شد که حتما اینها جریان سفیانی هستند. اما هم اکنون این نظریه رد شده و طبق اسناد، داعش نمیتونه سفیانی باشه. بلکه میتونه پیش قراول سپاه سفیانی باشه که همه رفتارهاشون مانند سفیانیه.. برای اینکه بهتر پی به مسیله ببرید وارد لینک زیر بشین ( اینجا کلیک کنید ) ملک عبدالله دوم شاه اردنملک عبدالله دوم بعد از وفات پدرش به تخت نشستالان خیلیها باور دارن این شخص واقعا همون سفیانی هست که منتظر آمدن اش ایم. برای اثبات حرف شون اسنادی هم میارن. مختصری از اسناد شونو مینویسیم :امام صادق (ع) فرمودند:اگر سفیانی را ببینی، او پلیدترین مردمان است بور و چهرهاش سرخ آبی است.و با توجه به حدیث بالا این متن رو بخونید :سفیانی بور و سرخ آبی است و چهرهای تا حدی شبیه به اروپاییها دارد و چهرهی او با اکثر اعراب متفاوت است. نکتهی جالبی که دربارهی ملک عبدالله میتوان دریافت، این است که چهرهی وی با اعراب تفاوت داشته و حتی شباهت کمی با پدرش ملک حسین دارد. این چهرهی متفاوت ملک عبدالله، به این دلیل است که مادر وی زنی انگلیسی است و به همین دلیل چهرهی او بور و سرخ آبی است و شبیه همان توصیفی است که روایات از چهرهی سفیانی کردهاند.در بین صفاتی که در احادیث غیر معتبر وجود دارند، آبله رو بودن سفیانی یکی از نکاتی است که علاوه بر بحث ضعف سند، از نظر علمی نیز بعید میباشد زیرا بیماری آبله در سال 1979 در سطح دنیا ریشه کن شد و از آن تاریخ به بعد حتی یک نفر مبتلا به آبله شناسایی نگشتملک عبدالله اردن نسبت به شیعیان بسیار کینه میورزد و در این میان بیش از همه از ایرانیان متنفر است. فراموش نمیکنیم که اولین کسی که عبارت " هلال شیعی " را بر سر زبانها انداخت و از خطرناک بودن " هلال شیعی " سخن راند، ملک عبدالله دوم پادشاه اردن بودملک عبدالله پادشاه اردن طی اظهارات خود از اینکه دولت شیعی در عراق به روی کارآمده است، اظهار نگرانی کرده و آن را در راستای تشکیل هلالی از سرزمینهای شیعه ( هلال شیعی ) اعم از ایران، بخش اعظم عراق، بخشهایی از سوریه، لبنان و مناطق نفت خیز عربستان دانست. این سخنان ملک عبدالله نشان از کینهی وی نسبت به شیعیان داشته و در حالی که هر روزه شیعیان بسیاری در عراق و نقاط دیگر جهان توسط گروههای تکفیری به شهادت میرسند، سخن او تلاشی در جهت آسیب بیشتر به شیعیان میباشد.البته این نظریات رو عدهای رد کردن و میگن ملک عبدالله دوم هیچ ربطی به سفیانی نداره. چون با سایر احادیث در تضاد هست. فتنهی جدید با حضور ملک عبدالله دوم مدتی هم در همه جا میگفتن ملک عبدالله در واقع همون موعود هست و همه باید باهاش بیعت کنند . از جمله برخی مفتیان عربی فتوا به این کار دادند :( کلیک کنید جهت تماشای ویدیو ) " سفیانی زنده است؟! + ویدیو "در اینترنت تعدادی کلاینجایپ در این موضوعات هست که میتونید ببینید. خیلی جالبن. مثلا در یه جا گفته شده که حدود 96 سال قبل متولد شده و شاهد بر این موضوع هم هست. لطفا کلیپ هارو تماشا کنید : ( کلیک کنید جهت تماشای ویدیو )
|
صد سال از سقوط رومانفها گذشت صد سال از سقوط رومانفها گذشت یک صد سال پیش در چنین روزی تزار نیکولای دوم در قطار سلطنتی در شهر پسکوف٬ 200 کیلومتری سنت پترزبورگ آشوب زده٬ بعد از ملاقات با دو فرستاده مجلس دوما از سلطنت کناره گیری کرد. او دو روزی بود که از ستاد فرماندهی کل در موهیلف راه افتاده بود تا به سنت پترزبورگ بازگردد٬ ولی بعنوان تزار روسیه در پی شورشهای پی در پی و سرکشی هنگهای مستقر در سنت پترزبورگ نه اقتداری برایش مانده بود نه سرمایهای سیاسی داشت. ژنرالهایش٬ که مدالها و ترفیعشان را مدیون او بودند٬ از جبهه جنگ تلگراف پشت تلگراف میفرستادند که برای پیروزی بر دشمن خارجی او باید استعفا بدهد تا دولت جدیدی اداره امور را در دست بگیرد. فیودالها و زمینداران بزرگ که مخالفتشان با اصلاحات روسیه را اسیر یک دیوانسالاری فاسد و بی کفایت نگهداشته بود٬ از او حمایت نمیکردند. همسرش الکساندرا در کاخ الکساندر در سنت پترزبورگ از تب دختران سرخک گرفتهاش مینوشت در حالیکه نگهبانان کاخ و هنگهای پر افتخار پاسداران او را تنها گذاشته بودند. همه رفتن تزار را میخواستند.جالب است برای هر کس که شاهکاری از شاهکارهای ادبیات روسیه را خوانده باشد٬ این حادثه در زندگی روزمره مردم عادی تاثیر خاصی نداشت. انگار تزار و سلسله سیصد ساله رومانف برگهای خشکی بودند که افتادنشان دیگر نمیتواند تابستان را برگرداند. گرسنگی٬ هرج و مرج و جنگ ادامه مییابند. شوراها یا ساویتهای سربازان و کارگران قدرت میگیرند و بلشویکها یا همان کمونیستها خیلی زود مجلس دوما و دولت موقت را کنار میزنند. ژنرالهای تزاری به جنگ ادامه میدهند ولی بدون تزار رهبری ندارند که توده کشاورزان و قزاقها را گرد هم بیاورد. جنگ در سیبری دور افتاده و جنوب حاصلخیر با پیروزی ارتش سرخ خاتمه مییابد و به جای دیکتاتوری مستبد و فاسد حکومت تزاری٫ دیکتاتوری خونریز و کارآمد استالینی مینشیند. روشنفکرانی که در دوره تزار در پاریس و لندن شمع محافل بودند و حالا در گولاگها یا میپوسند یا اعدام میشوند. یک صد سال بعد همه مورخان و پژوهشگران از این تعجب میکنند که چرا تزار برای قدرت نجنگید یا چرا آنقدر ساده استعفا داد و بازگشت و در نهایت راهی را رفت که به اعدام خودش٬ همسرش٬ دخترانش و پسر 13 سالهاش در زیرزمین یک خانه در قلب روسیه ختم شد.حالا نیکولای بعنوان تزار شخصیتی حقیقی و مجزا از حکومت تزاری دارد. شوهری وفادار و پدری مهربان که فرمانروایی اسیر سنتها بود و نتوانست قهرمان اصلاح حکومتش باشد. او ژنرالهای فاسد را به خاطر وفاداری و نزدیکیشان به ژنرالهای کارآمد ترجیح میداد٫ وزرایش نماینده طبقه حاکمه بودند و مشاور همسرش کشیش فاسدی بود که از نفوذ خود بعنوان یک روحانی برای دخالت در همه امور کشور استفاده میکرد. تزار تشنه قدرت نبود ولی حکومت تزاری نه تنها قدرت بلکه حقانیت میخواست و در نهایت هر دو را از دست داد. آدم نمیتواند برای پدر شش بچه احساس تاسف نکند ولی تزار نیکولای دوم از روزی که در پی ترور پدرش به تخت نشست و تصمیم گرفت دربرابر اصلاحات مقاومت کند تا عناصر تندرو قدرت نگیرند٬ با آن زیرزمین و جوخه اعدام وعده ملاقات داشت.
|
نیروهای فنی پر اطوار و مدیریت سفت و سخت توییت بالا واکنشهای زیادی داشت، خود توییت، توییتی که روش نوشته شده(کوت شده)، توییتهای دیگه نویسنده برای پاسخ به انتقادها، و البته بعضی از انتقادها همه و همه بازتاب انبوهی از کجفهمیها و نفهمیها بود. در این نوشته سعی میکنم این اشتباهات رو توضیح بدم.یک: چرا نیروهای فنی در استارتآپها عمدتا دیر سر کار حاضر میشوند؟ به خاطر اینکه معمولا ازشون انتظار میره که تا دیروقت شرکت باشند. حتی توی اون توییت درونی هم شما مشاهده میکنید، اون کارمند علاف ایشون تا ساعت 19 در شرکت هستش. بالانس بین کار و زندگی چیز خیلی مهمیه، متاسفانه این رو حتی خیلی از نیروهای فنی استارتآپها هم درک نمیکنن. هر کسی باید یک زندگی بیرون از کار داشته باشه. اینجوری هم برای خود فرد بهتره هم برای شرکت(محصول با کیفیتتر) و هم برای جامعه.دو: نمیشه در برخورد با نیروها استاندارد دوگانه داشت، شما جایی که زور داری (در برخورد با کارگرهای ساده) تا میتونی زور میگی(خود پرداخت حداقل دستمزد که البته اون هم خیلی وقتها دیر واریز میشه بدترین ستم هستش) ولی جایی که نیرو زور داره (صرفا به دلیل تقاضای زیاد برای اون نیرو و کمبود نیروی متخصص) آه و ناله شما از ستمی که توسط این نیروها به شما میشه به آسمان میره. بله نیروی فنی زور میگه، من انکار نمیکنم، از شرایط برتری که داره (بابت کمبود نیروی متخصص) حتی سوء استفاده هم میکنه، ولی این دقیقا کاریه که شما هم میکنید. شما هم از کمبود شغل توی جامعه علیه کارگر ساده سوء استفاده میکنید و بدترین شرایط رو بهش تحمیل میکنید و اون هم از ترس اینکه همین رو هم از دست بده مجبوره به هر شرط غیر عادلانه شما تن بده، شرایط شما در مواجه با نیروی متخصص دقیقا برعکسه. خلاصه نمیشه جایی که دست بالا رو دارید شمر ذیالجوشن باشید و جایی که دست پایین رو دارید بیاید بگید ما مثل یه خانواده میمونیم و بیاین تلاش کنید که همه با هم پیشرفت کنیم و از این چیزا.سه: یک راهی که در انتقادها پیشنهاد شده بود این بود که بخش فنی از باقی بخشها مجزا باشه، بله این میتونه تا حدی مشکل شما رو حل کنه ولی تا نوک دماغ رو دیدنه. این فقط موجب میشه که شما یه آپارتاید داخل شرکتتون داشته باشید.چهار: آدمهای فنی هیچ برتری خاصی نسبت به سایر آدمها ندارند. اینکه خودمون رو تافته جدا بافته بدونیم که ما کارمون خیلی خفنه و اون کارش خیلی ساده هست پس ما خیلی برتریم تفکر خیلی اشتباهیه، همه ما کارگر هستیم و کار خودمون رو در ازای مزد میفروشیم. اینکه شرایط ما با اون کارگر ساده فرق میکنه یه موقعیت خاص هستش که تقاضا برای این نیرو زیاده و نیرو متخصص کمه و ما داریم از این شرایط استفاده میکنیم، همین، این موجب نمیشه ما انسانهای بهتر، باشعورتر، برتر، صاحب رایتر و غیره بشیم. شما رو ارجاع میدم به رشته توییت اخیر آلن کوپر اینجا.پنج: مشکل اصلی استارتآپهای ایرانی به نظر من نه اینه که نیروی فنی کار نمیکنه و نه اینکه نیروی فنی پیدا نمیشه(سخت شده ولی اگر خوب باشید پیدا میشه)، مشکل اصلی مدیریت ناکارآمد است. مدیرهایی که حس ریاست و برتری دارند، نه این حس که من باید مشکلات افراد تیم رو حل کنم که کارها بهتر پیش بره. جالب اینکه عمدتا هم خودشون رو خیلی خفن و همه کاره و در هر زمینه متخصص میدونند. ترکها ضرب المثلی دارند که ترجمهاش میشه: دو نفر از کاری که میکنند خسته نمیشن، یکی اون که میگوزه و دیگری اون که دستور میده.حکایت زیر هم که حکایت معروفی در ادبیات هست شاید بی ربط به بحث نباشد:" . مگر روزی خواجه به دیوان نشسته بود. عمر خیام درآمد و گفت: " ای صدر جهان، از وجه ده هزار دینار معاش هر سال من کهتر به دیوان عالی مانده است. نایبان دیوان را اشارتی بلیغ میباید تا برسانند." خواجه گفت: "تو جهت سلطان عالم چه خدمت میکنی که هر سال ده هزار دینار مرسوم تو باید داد؟"عمر خیام گفت: "واعجبا، من چه خدمت کنم سلطان را؟ هزار سال آسمان و اختران را در مدار و سیر به شیب و بالا جان باید کندن، تا از این آسیابک، دانهای درست چون عمر خیام بیرون افتد، و ازین هفت شهر پای بالا و هفت دیه سرنشیب یک قافله سالار دانش چون من درآید. اما اگر خواهی از هر دهی در نواحی کاشان چون خواجه ده ده بیرون آرم و به جای او بنشانم، که هر یک از عهده کار خواجگی بیرون آید." خواجه از جای بشد و سر در پیش افکند که جواب بس پای بر جای دید. این حکایت به حضرت سلطان ملکشاه باز گفتند، گفت: "بالله که عمر خیام راست گفت".
|
جاذبههای گردشگری مد نظر توریستها برای سفر به ایران پربازدیدترین مکانهای تاریخی و جاذبههای گردشگری ایرانبر همگان محرز است که معماری مکانهای تاریخی ایران در دنیا حرف اول را میزند و بر هیچ کسی پوشیده نیست با ما باشید تا با 20 مکان تاریخی پرطرفدار و جذاب آشنا شوید.برترین مکانهای تاریخی در ایرانبافت فرهنگ پارسی و داستانهای طولانی ایران به کمک معماری ایرانی با تاریخ غنی بهتر و بیشتر نمایان شده است. به طوری که در طول قرنها نشانههای معماری ایرانی همچون شاهکاریهای مهندسی و کاشی کاریهای تزیینی زبان زد عام و خاص بوده است.از آنجایی که معماری تاریخی از تنوع بسیار بالایی برخوردار است به نوعی خیره کننده جلوه میکند ما در این بخش از گردشگری نمناک شما عزیزان را با 20 مکان تاریخی ایران آشنا میکنیم. 20 جاذبه گردشگری و اماکن تاریخی پربازدید ایران:شاه چراغ شیرازکاشیهای شیشهای و براق که از همه جهات نور را بازتاب میکنند فضای خارجی زیارتگاه را احاطه کرده است قدمت این مکان تاریخی و ارزشمند متعلق به قرن چهاردهم میباشد و بعد از زلزله بازسازیهای بسیاری روی آن انجام گرفته است و جالب اینجاست که به هیچ عنوان مداخلاتی که روی آن صورت گرفته چیزی از زرق و برق آن کم نکرده و با این حال هر فردی را به هنگام ورود به داخل بنا شگفت زده و متحیر میکند.?مسجد شیخ لطف الله اصفهاناین مسجد با عظمت و باشکوه که یک شاهکار معماری ایرانی در دوره صفویه محسوب میشود قدمت آن به قرن هفدهم میلادی تعلق دارد و محبوبیت و شهرت اش را به خاطر وجود کاشی کاریهای ظریف و کربلهای پیچیده کسب کرده است. نکته بسیار جالبی که در این میان حایز اهمیت میباشد هارمونی بسیار دقیقیست که در کل ساختمان حاکم است.دره ستارگان قشماز مناطق دیدنی قشم میتوان به درهی ستارگان اشاره کرد. این صخرهها از ماسه سنگ و مارل (سنگ آهک رس دار) تشکیل شدهاند و بر اثر فرسایش طی سالیان دراز به اشکال عجیب وغریبی درآمدهاند که اگر از قوه تخیل بالایی برقرار باشید آنها را شبیه چیزهایی همچون حیوانات، صورت، دست یا . خواهید دید .پرسپولیس، شیرازپرسپولیس پایتخت سلسلهی هخامنشی و نمونهی بارز معماری آن دوره است. بقایای باستانی ، حضور این شهر را تا سال 515 قبل از تصلب مسیح نشان میدهند. ساختمانهای عظیم الجثه و مجسمههای غول پیکردر این شهر نشان دهنده معماری باستانی ایرانی است.پلهای اصفهانسی و سه پل و پل خواجو ازمعروفترین پلهای اصفهان هستند که از روی زاینده رود میگذرند و از شاهکارهای معماری ایرانی محسوب میشوند. هر ساله افراد زیادی برای دیدن این پلها به اصفهان سفر میکنند.?باغ و کاخ ارم در شیرازبا وجود این که باغ ارم احتمالا در قرن یازدهم ساخته شده اما کاخی که داخل آن ساخته شده است قدمت آن به قرن سیزدهم میلادی برمیگردد. کاخی که با ساختمان سه طبقه به قدری حس خوب و همیشگی در ذهن هر شخصی پدیدار میکند که بازگو کردن کمی دشوار است ، جریان هوا در این ساختمان در طبقات پایینتر به حداکثر میرسد. استخری در آن وجود دارد زیباییهای بی بدیل کاشیهای رنگارنگ در کنار باغهای سرسبز را منعکس میکند.
|
کلیسای نوتردام و جایگاهش در ادبیات جهان شاید در دنیای ادبیات، کمتر داستانی به اندازه "گوژپشت نوتردام" با هنر معماری گره خورده باشد. کسانی که کلیسای نوتردام پاریس را از نزدیک دیده باشند، یا حداقل فیلم یا انیمیشن این داستان را دیده باشند، این گزاره را تصدیق میکنند.ویکتور هوگو نویسنده این داستان معروف، 188 سال پیش در مقدمه کتابش آورده است: "به هنگام تماشا یا بهتر بگوییم ضمن کاوش در کلیسای نوتردام پاریس در یکی از زوایای تاریک برجهای آن کلمه ANATKH (به معنای سرونوشت) را که دستی عمیقا بر یکی از دیوارها کنده بود مشاهده کردم. کسی که این کلمه را بر دیوار برج کلیسای نوتردام نقش زده بود چندین قرن پیش از جهان رخت بربسته و نوشته او هم بهدنبال وی ناپدید گردیده، پایان عمر کلیسا نیز بسیار نزدیک است. کتاب حاضر درباره سنگ نوشته مزبور به رشته تحریر درآمده است."از این نوشته ویکتور هوگو نزدیک به دو قرن میگذرد. دو قرنی که نه تنها باعث فراموشی و پایان عمر این کلیسا نشد، که با شاهکار ویکتور هوگو به اهمیت و عمر معنوی آن در ذهن جامعه بشری هم افزود.این نوشته به مناسبت سرنوشت غمانگیز این کلیسا و آتشسوزی شب گذشته آن جمعآوری شده است، اما ترجیح دادیم به جای استفاده از عکسهای غمانگیز آتشسوزی کلیسای نوتردام، از عکسهای زیبای زمان شکوه آن استفاده کنیم.
|
برشی از خاطرات علم در مورد سیاست پهلوی در خاورمیانه تکه هایی از خاطرات علم در مورد سیاست پهلوی در خاورمیانه:تشکر پادشاه اردن از شاه برای ت مین هزینه آوارگان فلسطینی"پیام تشکر آمیز پادشاه اردن را عرض کردم. اردوی 5 هزار نفری که وسیله ما داده خواهد شد، در هر ماه 150 هزار دلار خرج دارد. شوخی نیست، این اردوی آوارگان فلسطین است".(خاطرات علم، جلد هفتم، ص 84 . 6 تیر 1346 ).شاه: نفت سوریه را ما میدهیم. سلاحهای سومالی و اردن و مراکش را هم ما میدهیم. برای عمان که سال هاست با کمونیستها میجنگیم. پس چرا اینها از عربستان سعودی نوکر آمریکا کمک نمیگیرند؟"شرح ملاقات سفیر سومالی را[که دیروز به منزل من آمده بود]، عرض کردم، که حالا که رابطه آنها با اتیوپی و شوروی تیره شده، تقاضای همه جور کمک از اعلیحضرت همایونی دارند: اسلحه، نفت [و] پول. خندیدند. فرمودند، خیلی کم است، چرا از عربستان سعودی، نوکر آمریکا نمیگیرند؟ عرض کردم، اتفاقا این سیوال را من از او هم کردم. میگفت به قول برادران عرب اعتمادی نیست. فرمودند، عجیب است که به سوریه هم ما نفت میدهیم، حال آن که لوله نفت عراق از داخل سوریه میگذرد. به هر حال یک مطلبی را راست میگویند و اگر ما قولی بدهیم، عمل میکنیم. به هر صورت به او بگو اسلحه سبک در صورتی که قبلا فرستادهاند، ممکن است بدهیم"(خاطرات علم، جلد ششم، ص 483 . 23 خرداد 1356 ).شاه: عربستان سعودی نوکر آمریکاست و هرچه آمریکا دستور بدهد اطاعت میکند. به همین خاطر به خودش، به اوپک و به ایران خیانت میکند. بگو که حکومت فاسد ناقض حقوق بشر عربستان سعودی برای یک دزدی کوچک دست میبرد، اما رسانههای آمریکا به جای آن ایران را محکوم میکنند. این مردکه - پادشاه سعودی - فکر میکند من هم نوه کور خودش هستم."فرمودند، اولا که [عربستان سعودی] ملتی نیست. ثانیا بدبختها یواشکی به ما گفتهاند که هیچ نوع قدرتی در مقابل آمریکا ندارند. به صورت ظاهر یک حکومتی هستند، ولی میدانند که اگر یک ذره از اطاعت دستورات واشینگتن سرپیچی کنند، یا کشته میشوند یا مفتضح. با این همه فساد و کثافتی که دارند، راهی جز اطاعت ندارند"(خاطرات علم، جلد ششم، ص 366 ٫ 4 دی 1355 ). "بی بی سی شنیدم که عربستان سعودی تولید خودش را به نزدیک 11 میلیون تن بشکه در روز خواهد رساند و این برای کوبیدن رقباست(حالا 9 میلون است). هیچ از این خبر خوششان نیامد. فرمودند، این خیانت هم به خودشان و هم به اوپک است. عرض کردم، بازهم نمیتواند خیلی صدمه بزند، در سی و چند میلیون بشکه تولید اوپک. فرمودند، فرق نمیکند، به هر حال خیانت و صدمه است"(همان، ص 376 . 7 دی 55 ). "فرمودند [در سخنرانیت] به عربستان سعودی حمله کن و بگو اینها که هرگز حقوق بشر را رعایت نکرده و نمیکنند و برای دزدی ساده دست میبرند، روزنامههای آمریکا حرفی از آنها نمیزنند، ولی ما ناقض حقوق بشر هستیم. عرض کردم، آیا مصلحت است غلام که وزیر دربار شاهنشاه هستم، چنین [حملهای] بکنم؟ فرمودند، عیبی ندارد، پدرسوختهها، هم به خودشان و هم به ما، خیانت کردند"(همان، ص 382 . 11 دی 55 ). "از جواب ملک خالد نه فقط خوششان نیامد، بلکه عصبانی شدند. فرمودند ..مردکه(ملک خالد) مثل این که به نوه کورش نصیحت میکند! من و رییس جمهور ونزویلا خواستهایم تا اول ژانویه نرخها ترقی نکند، او میگوید سال آینده هم باید بی تغییر بشود"(همان، ص 415 . 28 اردیبهشت 1356 ). "صبح شرفیاب شدم .بازهم فحشی نثار عربستان سعودی فرمودند که مردکه خیال میکند به نوه کور خودش درس میدهد"(همان، ص 437 . 29 اردیبهشت 56 ). "خبری از نیوزویک در مورد افزایش تولید عربستان سعودی بود که به نظر مبارک رساندم. عرض کردم، این که با تشکری که شاهنشاه و رییس جمهور ونزویلا از پادشاه عربستان به خاطر اضافه نکردن تولید فرمودید، مغایرت دارد. فرمودند، خوب هر چه آمریکاییها به آنها دستور بدهند، اطاعت میکنند. چه باید کرد؟"(همان، ص 444 . 2 خرداد 56 ). "فرمودند، گویا جبهه[هوای گرم] عربستان باز به ایران آمده است. از این پدر سوخته عربها جز ضرر و زیان چیزی نداریم"(همان، ص 475 . 17 خرداد 56 ). "عرض کردم کارتر اظهار خوشوقتی از روابط با سعودی کرده است. فرمودند، البته هر کسی نوکرش را دوست دارد!"(همان، ص 476 . 18 خرداد 56 ).
|
مسیح، مسیحیت و سه کلیسا متن اپیزود 32 از رادیو تراولکست: مسیح، مسیحیت و سه کلیسادو هزار و بیست سال قبل، یه کم بیشتر، یه کم کمتر، مریم باکره در حال عبادت خدای یهود بود که ناگهان بشارت تولد پسر خدا را میشنود. در همین زمان، لرونداد، گشناساف و هرمیزداز، سه مغ از ایران به دیدار هرودیس پادشاه روم میروند تا بر اساس پیشگوییها، پادشاه یهود را پیدا کنند. بر اساس پیشگویی، کریستوس یا مسیح یهودیان میبایست به زودی در بیت اللحم یهودیه به دنیا بیاید. پادشاه راه را به سه مغ نشان میدهد و از آنها قول میگیرد که به محض اطلاع یافتن از جای کودک به او خبر دهند. اما سه مغ به خاطر خونریزی هایی که از پادشاه در خواب دیده بودند تصمیم گرفتند از اطلاع هرودیس جلوگیری کنند. سه مغ ستاره تولد مسیح را دنبال کردند تا بتوانند منجی و پادشاه وعده داده شده را پیدا کنند. مریم باکره، عیسی را در بیابان به دنیا آورد و به همراه او به سمت شهر خود بازگشت. سه مغ نیز به شهر رسیده بودند و در جستجوی کودک تازه متولد شده بودند. کاهنان معبد، مریم را بابت خطای بزرگش شماتت کردند، اما مریم گفت کودک خود جواب شما را خواهد داد. کودک در گهواره به سخن در آمد و با کاهنان یهودی معبد صحبت کرد. طبق بعضی از روایات تاریخی، سه مغ به شرق برگشتند و شروع به تبلیغ برای مسیح کردند. مارکوپلو در کتاب سفرنامه خودش، از مقبره این سه مغ در ساوه هم اسم برده و کلی از آن تعریف کرده است. عیسی در سی سالگی به پیامبری مبعوث شد و شروع به تبلیغ دین خود و اصلاح دین یهود کرد. اما بزرگان یهود شروع به توطیه کردند و دست آخر به دست رومیان به صلیب کشیده شد. در این مقاله قصد داریم مجموعهای از مراکز مذهبی مسیحیان ایران را که در فهرست میراث جهانی ثبت شدهاند و جزو میراث تمام انسانهای روی زمین محسوب میشوند را بررسی کنیم، اما پیش از آن لازم است، تاریخچهای از مسیحیت و پیش زمینه تقابل آن در سیاست و فرهنگ ایران را بدانیم.تاریخ مسیحیت در ایرانهنگامی که عیسی مسیح متولد شد، فرهاد پنجم در ایران دوران اشکانی حکومت میکرد اما رواج مسیحیت به دوران اردوان سوم برمیگردد. از آنجاییکه امپراطوری اشکانیان، دین رسمی ای برای خود نداشت، روش هخامنشیان را در برخورد با دینهای جدید پیش گرفت و اصولا تسامح و سهل گیری را سرلوحه خود قرار دادند. بنا بر روایتی بعد از به صلیب کشیده شدن مسیح، دو تا از حواریون به نامهای شمعون و یهودا به سمت شرق به راه افتادند تا تبلیغ دین تازه را انجام دهند و بعد از آن بود که مسیحیت از طریق ایران به هند و چین رسید. شهر اورفا در ترکیه امروزی، تبدیل به مرکز فرهنگی مسیحیت شد. با شروع پادشاهی ساسانی اوضاع بر همان منوال گذشته بود. اردشیر بابکان، اولین پادشاه ساسانی، بعد از تشکیل حکومت، دین زرتشتی را به عنوان دین رسمی پادشاهی اعلام کرد اما از آنجاییکه مسیحیت و البته سایر دینها تهدید خاصی حساب نمیشدند، پس واکنشی هم در برابرشان لازم نبود. از یک طرف دیگر، رفتار سرکوب گرایانه امپراطوری روم در برابر مسیحیان باعث مهاجرت خیلی از آنها به سرزمینهای شرقی، یعنی ایران میشد که دشمن دیرینه و فعال روم بود و هر دو گروه مدتهای مدید با یکدیگر درگیر بودند. همین امر باعث افزایش شمار مسیحیان و ترویج آسان آن در مناطق مختلف کشور میشد. اما اوضاع همیشه به یک شکل باقی نمیماند. بعد از اردشیر بابکان، جنگ بین ایران و روم به صورت جدی شروع شد و شاپور، روم و پادشاهش والرین را شکست میدهد و با تعداد زیادی اسیر به ایران میآورد. این اسرا که تعدادی مسیحی هم در بین شان بود، در جنوب غربی ایران، در شهر جندی شاپور ساکن میشوند. اولین اسقفی هم که در کلیسای ایرانی از آن نام برده میشود فردی به نام پاپا بوده است که در شهر تیسفون، پایتخت ساسانیان، مقام اسقفی دااشته است.از قرن چهارم میلادی به بعد، شرایط ایران و پارس برای مسیحیان به تعقیب و آزار بزرگ شهرت دارد. کنستانتین، امپراطور روم در سال 313 مسیحی میشود و دوران سرکوب مسیحیان در روم تمام میشود. مسیحیت طی فرمان میلان به عنوان دین رسمی امپراطوری معرفی میشود و این آغاز یک چالش جدید است. در همین گیر و دار بود که کنستانتین، نامهای به شاپور دوم مینویسد با مضمونی این چنینی:من خوشحال میوم که بشنوم بهترین استانهای پارس با مسیحیان مزین شدهاند . چون شما بسیار قدرتمند و متدین هستید، من آنها را به دست شما میسپارم و در پناه حمایت شما قرار میدهم.به نظر نامه محبت آمیزی میرسد اما نتیجه چیز دیگری میشود. بعد از مرگ کنستانتین دوباره جنگهای بین ایران و روم آغاز میشود. اما این بار مسیحیان در مضان اتهام برای همکاری با هم کیشان و هم دینان خود قرار گرفتند. پس شاپور شرایط را بر مسیحیان تنگتر کرد، مالیاتها را بالا برد و در مواردی قتل و کشتار و تخریب انجام شد. اما آمار و شرایط تعقیب و آزارها متفاوت ذکر شده و در برخی منابع بیشتر شبیه افسانه هستند تا واقعیت.القصه، بعد از شاپور دوم، بهرام چهارم شاه میشود و قرارداد صلحی با روم بر سر تقسیم ارمنستان بین ایران و روم منعقد میشود که این امر به مذاق موبدان و نجبا خوش نمیآید و نتیجتا بهرام قربانی تصمیم آنها میشود. بعد از آن نوبت به یزدگرد یکم میرسد. نکته جالب در مورد وی، تضاد بین اظهار نظرات است. از یک طرف حیله کار، فریبنده و گناهکار و از طرف دیگر یزدگرد نیکوکار و مقدسترین پادشاه. تفاوت نظرات فقط ناشی از تفاوت دیدگاهها است. یزدگرد قصد آبادی بیشتر کشور و سر و سامان دادن به اوضاع مملکتی و حکومتی داشت و تسامح راحتترین راه حل بود، تا جاییکه مسیحیان میتوانستند به هر جایی از کشور که میخواهند برای تبلیغ مسیحیت آزادانه بروند. اما در اواخر دوره حکومت یزدگرد این شرایط تغییر کرد و دلیلش ن موبدان و نجبا زرتشتی، که خود مسیحیها بودند. در شهر هرمزداردشیر واقع در خوزستان یک اسقف، آتشکدهای را که در نزدیکی کلیسای عیسویان بود، ویران کرد و بعد از دستگیری، شاه شخصا از او استنطاق کرد. این اسقف در حضور شاه اعتراف کرد که خود او آتشکده را خراب نموده و الفاظی رکیکی هم نسبت به دین زرتشتی بر زبان آورد. شاه به او دستور میدهد که دوباره آتشکده را بنا کند و چون او امتناع میکند، محکوم و اعدام میشود. خشونتهایی که عیسویان میکردند، طبعا به ضرر آنان تمام میشد و شاید انتصاب مهرنرسی دشمن بزرگ مسیحیها را به مقام وزیری بتوان دلیل تغییر رفتار شاه نسبت به آنها دانست. مورخان عرب و ایرانی مهرنرسی را مردی هوشمند و دانا و صاحب تدبیر میدانستند ولی مسیحیها به جهت توجهی که این وزیر به دین زرتشتی داشت، او را خاین و دو رو و بیرحم صدا میکردند.بعد از به پادشاهی رسیدن بهرام گور، همچنان تعقیب و کشتار ادامه دارد. تعدادی از مسیحیان به امپراطوری بیزانس پناهنده میشوند و ایران درخواست استرداد آنها را میکند و از طرف بیزانس رد میشود. دوباره جنگ و دوباره صلح. هر دو امپراطوری قبول میکنند که مسیحیان در ایران و زرتشتیان در بیزانس آزاد و راحت باشند. یزدگرد دوم که شاه میشود، شاه ارمنستان خط جدیدی ابداع میکند و عملا اعلام استقلال میکند. مهرنرسی در طی فرمانی به اسم مهر نرسی، مسیحیت را رد و از آیین زرتشتی دفاع میکند. مسیحیها، فرمان مهرنرسی را رد میکنند و دست آخر دوباره جنگ. یزدگرد به ارمنستان حمله میکند و چون قبایل ارمنستان نمیتوانند متحد شوند به شدت شکست میخورند. بعد از آن دوباره تعقیب و آزار مسیحیان شروع میشود، اما این بار جنگ دامن یهودیها را نیز میگیرد و آنها که تا به حال کاری به این ماجراها نداشتند و اصولا مورد لطف پادشاهان بودند هم با سخت گیریهایی مواجه میشوند. البته گویا یهودیها نیز در این فقره بی تقصیر نبودهاند. ماجرا از این قرار بود که انگار یهودیها، دو تن از موبدان زرتشتی را زنده زنده پوست کنده و کشته بودند. همین ماجرا باعث شد تعداد زیادی یهودی در اصفهان که مرکز اصلی آنها بود کشته شوند.در زمان سلطنت پیروز یکم، ارمنستان دوباره شورش میکند. پیروز یکم درگیر جنگ با هفتالیان بود و زرمهر یکی از سرداران او به ارمنستان رفته و موقتا شورش را میخواباند. پیروز در جنگ کشته میشود و ارمنیان دوباره شورش میکنند و از شاه بعدی، بلاش، امتیازاتی میگیرند. مسیحیت مذهب رسمی ارمنستان و ایبریا میشود اما بلاش از سلطنت خلع، زندانی و کور میشود.قباد یکم به تخت مینشیند. اوضاع مملکت خراب و نا بسامان است و هرج و مرج و آشوب در جای جای امپراطوری موج میزند. موبدی به اسم مزدک به شاه نزدیک میشود و یک سلسله اصلاحات اجتماعی را شروع میکنند. قباد به کمک مزدک توانست از توان زمینداران و موبدان و اشراف کم کند. همچنین قباد با پشتیبانی از مزدک میان توده مردم محبوبیت پیدا کرد. به فرمان او در انبارهای غله شاهنشاهی به روی مردم گشوده شد و زمینهای کشاورزی میان دهقانان تقسیم شد. البته در نوشتههای زرتشتیان این دوره را دوره آشوب نامیدهاند. اظهار علاقه پادشاه، به مزدک و یارانش فرصت داد به نهضت خود شکل انقلابی ببخشند و اعیان و نجبا که همه اینها را از چشم قباد میدیدند، ضد وی با موبدان و روحانیان همدست شدند. سرانجام در سال 496 میلادی، قباد یکم را دستگیر کردند و در زندانی به نام زندان فراموشی به بند کشیدند و برادرش جاماسپ را به جای او به شاهی انتخاب کردند. زندان یا قلعه فراموشی زندان سیاسی ای در خوزستان بوده که هیچ کس حق نداشته حتی در مورد آن، زندانیان و زندانبانانش صحبت کند و به همین دلیل نام آن را زندان فراموشی گذاشتهاند. در این زندان نه کسی آزاد میشد و نه اعدام، فقط زندانیان که عمدتا از افراد طبقات بالای جامعه بودند، آنقدر آنجا میماندند تا بمیرند. بعدها شیرویه تعدادی از این زندانیها را آزاد میکند و به کمک آنها، پدر خود خسرو پرویز را از سلطنت خلع کرد. در هر صورت، قباد از زندان فرار کرد و به کمک طرفدارانش بار دیگر بر تخت پادشاهی نشست. قباد سه پسر داشت، کاووس که ارشد بود، فرزند دوم از یک چشم نابینا بود و پسر سوم، خسرو . کاووس تربیت یافته مزدکیان بود. اما قباد خصایلی را که شایسته پادشاهان بود را در خسرو انوشیروان میدید بنابراین فرزند کوچک خود را، بر پسر ارشد یعنی کاووس که علنا پیرو کیش مزدک بود ترجیح داد و همین امر تبدیل و تغییر عقیده شاهنشاه را نسبت به این فرقه که در آغاز به آن گرویده بود، بهطور وضوح آشکار میکند (دریایی، 2014 ).خسرو انوشیروان، به شدت باعث قدرت گرفتن و اعتلای زرتشتیان شد و یکی از موفقیتهای او در این زمان، جمع آوری اوستا بود. از نظر او، مسیحیت و مسیحیان از نقطه نظر سیاسی و در تقابل با بیزانس اهمیت داشتند و افراد مسیحی ای که از بیزانس به ایران پناهنده میشدند مورد احترام و پذیرش انوشیروان قرار میگرفتند. این گروه از مسیحیان در تقابل با مسیحیان دیگر بوده و نام نسطوری بر آنها نهاده شد. کلیساهای آنها به کلیسای نسطوری یا ایرانی معروف شد و توانستند به راحتی مبشرانی را برای تبلیغ به مناطق مختلف ایران بفرستند. در زمان انوشیروان در هرات و سمرقند کلیساهای آنها دایر بود و در زمانهای بعد مبلغین آنها تا چین و هند هم رفتند. نسطوریان، طرفداران و معتقدان نسطوریوس، اسقف اعظم قسطنطنیه بودند که عنوان کرد مسیح دارای دو شخصیت و دو طبیعت بوده است، طبیعت انسانی که از مادر زاده شده و طبیعت الهی و پسر خدا بودن. نسطوریوس به بدعت گذاری در دین محکوم و به صحرای لیبی تبعید شد. معتقدان به نظریات نسطوریوس هم به اجبار فرار کرده و به دربار ساسانیان پناهنده شدند (دریایی، 2014 ).اما خسروی بعدی، کسی نبود جز خسرو پرویز که در برخی از منابع حتی گفته شده است که مسیحی بوده است. دلیل این امر میتواند همسر مسیحی خسرو پرویز بوده باشد، شیرین. افسانههای عاشقانه فراوانی پیرامون این دو وجود داشته است تا به ما رسیده است. در این زمان فرقه دیگری از مسیحیان به نام یعقوبیان، تحت حمایت شاه و همسرش قرار گرفتند و قدرت نسطوریان کمتر شد. خسرو نوه انوشیروان بود و بعد از هرمزد ادعای پادشاهی کرد. بهرام چوبین از سرداران سپاه، به خاطر مشکلاتی که به وجود آمده بود، این ادعا را قبول نکرد و برای مدت یک سال شاه ایران بود. خسرو پرویز به همراه خانوادهاش به بیزانس فرار کرد و بعد با کمک امپراطور بیزانس، مریکیوس، تخت پادشاهی را باز پس گرفت. بهرام هم به شرق فرار کرد و دست آخر با توطیه خسرو به قتل رسید. در زمان خسرو پرویز، حداقل در ابتدای حکومتش، قدرت امپراطوری ساسانیان روز به روز بیشتر میشد و روابط حسنهای نیز با بیزانس برقرار بود. اما مریکیوس کشته شد و خسرو به بهانه خونخواهی به بیزانس حمله کرد تا جایی که حتی کنستانتینوپل، پایتخت بیزانس را هم مورد محاصره قرار داد. از طرف دیگر، سردار بیزانسی دیگری به نام هراکلیوس یا همان هرکول، فرمانده شورشیان بیزانس را بعد از چند سال حکومت ناموفق کشت و به تخت نشست. در ادامه مشغول بازپس گرفتن ممالکی شد که ایرانیان در این مدت از بیزانس جدا کرده بودند. او تا جایی پیش رفت که به دروازههای تیسفون رسید، اما ادامه نداد و با فرستادن نامهای برای خسرو پرویز برای صلح آنجا را ترک کرد. با این حال، خسرو پرویز این شکستهای مفتضحانه بعد از پیروزیهای ابتدای را از چشم سرداران خود میدید. در نهایت پسرش شیرویه، با کمک بزرگان و سرداران (و کسانی که از زندان فراموشی آزاد کرده بود) پدر را از سلطنت خلع و با اسم قباد دوم تاجگذاری کرد. خسرو پرویز آخرین شاه پر ابهت و قدرتمند ساسانیان بود. داستان این بخش از تاریخ ساسانیان پر از نشیب و فرازهای فراوان است که مورد بحث این نوشتار نیست. دست آخر با حمله اعراب به ایران، امپراطوری ساسانی به انتهای خود رسید.رفتار مسلمانها با مسیحیان ساکن ایران متناقض بود، گاهی خوب، گاهی معمولی و گاهی همراه با بغض، محدودیت و کشتار. پرداخت خراج و مالیات به اعراب مسلمان تا اندازهای از بروز مشکل جلوگیری میکرد اما در طی حکومت برخی محدودیتهایی برای مسیحیان، زرتشتیان و یهودیان وجود داشت. به عنوان مثال برای مشخص شدن از مسلمانان میبایست قطعهای به لباسشان دوخته شود و حتی در مواردی میبایست قطعهای فلزی به دور گردنشان آویزان میکردند. بعد از اعراب، شرایط چندان تغییر نکرد. در زمان ترکها و مغولها گاهی با ریاضت و گاهی با آسایش برای مسیحیان (و البته دیگر ساکنان ایران) سپری شد. البته در دوران مغولها در طی یک دوره از هلاکو خان، مسیحیان قدرت بیشتری پیدا کردند و شروع به آزار مسلمانان کردند. در برهههای بعدی که شرایط قدرت جا به جا شد از تلافی مسلمانان در امان نماندند (رشدی، 1385 ).با حضور صفویان در ایران، چالشهای بین دولتهای صفوی و عثمانی کستردهتر شد. طی یک معاهده صلح قسمتهایی از ارمنستان، گرجستان، آذربایجان و تبریز زیر سیطره عثمانی قرار گرفت اما بعدتر شاه عباس بخش اعظمی از آذربایجان، ارمنستان و قرهباغ را از عثمانیان بازپس گرفت ولی بمحض اطلاع از حرکت سردار عثمانی از شروان به ساحل جنوبی رودخانه ارس عقبنشینی کرد و دستور داد ارمنیانی که در مسیر حرکت سپاهیان عثمانی اسکان داشتند، خانه و کاشانه خود را رها و به این ایران کوچانده شوند. قسمتی از این مهاجرین اجباری به اصفهان آورده شدند و منطقه جلفا را ساختند. مالیات سنگین، شغلهای محدود و خاص و آزار و اذیتهای گاه و بیگاه برای مسلمان کردن مسیحیان از جمله سختیهای زندگی مسیحیان در دورههای صفوی، افشاری و قاجار بوده است (پاشایان، 1348 ). اما در پی انقلاب مشروطه و تاثیر مسیحیان در تشکیل حزب دموکراتیک ایران شرایط بهتر و راحتتر شد. تا جایی که در حال حاضر به عنوان اقلیت در حکومت، نقشی هر چند اندک دارند.این تاریخ فشرده و خلاصه مسیحیت در ایران بود که بسیاری از موارد خواسته یا ناخواسته از قلم افتاد و سعی بر این بوده تا یک دید کلی و به دور از حب و بغضهای معلوم در روایتهای تاریخی از شرایط آنها داده شود.تراولکست 32 : مسیح، مسیحیت و سه کلیسامجموعه آثار رهبانی ارامنه ایرانمجموعه رهبانی ارامنه ایران مجموعه سه کلیسای ارمنی قره کلیسا، کلیسای استفانوس مقدس و کلیسای زور زور است که در استانهای آذربایجان غربی و آذربایجان شرقی قرار دارند. پرونده مجموعه کلیساهای متعلق به ارامنه در سی و دومین اجلاس کمیته میراث جهانی سازمان یونسکو در هشتم ژوییه 2008 در ایالت کبک کانادا، مطرح و به تصویب این کمیته رسید. این مجموعه شامل این سه کلیسا، چند بنای اطراف، دهکدهها و قبرستانها بوده است.قره کلیسا یا کلیسای تادیوس مقدس، در استان آذربایجان غربی و شهرستان چالدران در روستای قره کلیسا در 20 کیلومتری شمال شرقی سیهچشمه و هفت کیلومتری شمال جاده چالدران به قرهضیاءالدین قرار دارد. تادیوس مقدس، همان یهودا است، یکی از دو حواریونی که به سمت شرق برای تبلیغ مسیح حرکت کردند و به شهر آرداز که مرکز فرماندهی ارمنستان بود وارد میشوند. آنها شروع به تبلیغ مسیحیت میکنند و در طی یک دوره 3500 نفر از جمله ساندوخت دختر پادشاه ارمنستان، ساناتروک را به گرد خودشان میآورند. ساناتروک برای جلوگیری از گسترش مسیحیت دستور قتل همه مسیحیها را صادر میکند و دختر خود را به همراه تادیوس به زندان میاندازد. تادیوس در زندان 33 نفر از زندانیان را غسل تعمید میدهد. ساناتروک هم یکی از سرداران خود را برای تغییر نظر دخترش به زندان میفرستد اما نتیجه مطلوب پادشاه نبوده است. سردار پیام رسان خود مسیحی میشود و پادشاه دستور قتل همه را صادر میکند. بدین ترتیب ساندوخت لقب اولین زن شهید مسیحی را میگیرد. در حال حاضر ارامنه ایران هر سال هفته آخر تیر و هفته اول مرداد برای بزرگداشت آنها به آن منطقه میروند. البته روایت دیگری نیز وجود دارد. تادیوس در سال 65 میلادی در شهر بیروت از توابع سوریه در امپراطوری روم با تبر کشته میشود و بعدها جنازه و استخوانها به روم و کشور واتیکان کنونی انتقال داده میشود و در کلیسای سنت پیترو به خاک سپرده میشود (هویان، 1346 ).در طول سالیان دراز این کلیسا بارها از سوی صاحبان قدرت غارت شده و نیز به سبب بلایای طبیعی چون زلزله، آسیب فراوانی دیدهاست. کلیسای تادیوس از دو بخش قدیمی سیاه رنگ و بخش جدید سفیدرنگ تشکیل شدهاست که هر یک تاریخچهای دارند. نخستین بار هنگام حمله چنگیزخان مغول بخش وسیعی از کلیسای تادیوس مقدس تخریب شده اما در زمان حکومت هولاکوخان این کلیسا به همت خواجه نصیرالدین طوسی مرمت گردید. همچنین بر مبنای کتیبهای که در کنار محراب بخش قدیمی کلیسا موجود است، در سده 14 میلادی (سال 1391 میلادی) زلزله مهیبی بنای این کلیسا را تخریب میکند و بنای موجود توسط اسقف زاکاریا و دو تن از برادران او به نامهای پطروس و سرکیس در دوره زمانی 10 ساله تعمیر و بازسازی شده و در سال 1401 میلادی بار دیگر درهای کلیسا به روی زایرین گشوده میشود. همچنین کلیسا در سال 1691 میلادی با سنگهای سیاه و در سال 1810 میلادی به دستور سیمون بزنونی، اسقف ماکو با سنگهای سفید بازسازی گردید. ساختمان جدیدتر کلیسا در دوران قاجار به فرمان عباس میرزا ولیعهد فتحعلیشاه، به بخش قدیمیتر الحاق میگردد. هر چند مراحل ساختن این کلیسا به علت مرگ عباس میرزا ناتمام ماند (هویان، 1382 ).کلیسای استفانوس مقدس دومین کلیسای مهم ارمنیهای ایران است که از نظر اهمیت بعد از قرهکلیسا قرار میگیرد. این بنا در استان آذربایجان شرقی در 17 کیلومتری غرب شهر جلفا و در فاصله سه کیلومتری جنوب رودخانه ارس در محلی به نام قزل وانک (صومعه سرخ) واقع شدهاست. این کلیسا در سده نهم میلادی ساخته شدهاست ولی به علت زلزله دچار آسیبهای جدی شده بود که در دوران صفویه مورد مرمت و بازسازی قرار گرفت. این اثر در تاریخ 15 اسفند 1341 با شماره ثبت 429 بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیدهاست (شجاع دل، 1384 ).سنت استفان یا استفانوس مقدس به عنوان اولین شهید مسیحیت شناخته میشود. آخرین جملههای استفان خشم مردمی را که در دادگاه سنهدرین بودند به همراه داشت و آنها دیگر نمیتوانستند خشم خود را کنترل کنند ولی استفان که به آنها بیتوجه بود گفت:نگاه کنید، من میبینم که بهشت باز شدهاست و پسر آدم، حضرت عیسی، در کنار دست راست خداوند ایستادهاست.برای افراد دادگاه این جمله که عیسی در کنار دست راست خداوند ایستادهاست آنقدر سنگین بود که گوشهای خود را گرفتند تا این سخن را نشنوند. کنیسههای یهودی به او اتهام کفر نسبت به موسی و خدا زدند، بعد او را بیرون بردند و سنگسار کردند.در سال 1384 کارشناسان سازمان میراث فرهنگی طی مرمت بنا، بقایای استخوان حواریون و قدیسین مسیح را کشف کردند که طبق روایات تاریخی در این کلیسا نگهداری میشدهاست. آنها بقایای استخوانها را در میان دو طاق کلیسا شناسایی کردند. علاوه بر بقایای استخوانی چند تکه تخته مربوط به جعبههای نگهداری این استخوانها، چند تکه پارچه زرد و آجری، تکههای موم، گل اخرا و دانههای کندر نیز در این محوطه شناسایی شدهاست. اسقف اعظم و خلیفه ارامنه تهران و شمال ایران با ارزشمند خواندن بقایای استخوانی یافت شده در این کلیسا از احتمال تعلق این بقایا به جسد یحیی پیامبر خبر داد.کلیسای زور زور یا کلیسای مریم مقدس در استان آذربایجان غربی، شهرستان ماکو و در 12 کیلومتری شمال غرب قره کلیسا و در نزدیکی روستای بارون و در دهنه درهای که رودخانه زنگی مار از آن جاری است بنا گردیدهاست. تاریخ بنای زور زور بین سالهای 1315 - 1342 میلادی تخمین زده میشود و توسط اسقف اعظم کلیسای تادیوس مقدس، به نام زکریا ساخته شده است.وزارت نیرو به منظور ت مین آب به دشت ماکو، پروژه سد مخزنی بارون را به تصویب رسانید و از سال 1366 ، عملیات ساختمانی آن شروع شد. کلیسا در همان نقطهای قرار گرفته بود که دیوار حایل سد نیز میبایستی در آنجا بر پا میگردید و طبق نقشههای مصوب، پس از اتمام آن و آبگیری دریاچه، کلیسای مزبور در دریاچه سد غرق میشد. از طرفی عملیات خاکبرداری تونلهای انحرافی و یک رشته انفجارهای ساختمانی به بقیه بنای کلیسا آسیب فراوانی وارد نموده بود. به همین علت مدیریت اجرایی سازمان میراث فرهنگی کشور، با موافقت وزارت نیرو و همکاری شرکتهای (مهاب قدس و پیماب) و سازمان آب و برق منطقهای و همچنین توسط کارشناسان سازمان میراث فرهنگی و به همکاری متخصصین و معماران جمهوری ارمنستان در مدت 25 روز، با رعایت نکات علمی، سنگ به سنگ، لایههای دیوار چینی شماره گذاری، پیاده و به محل دیگری با ارتفاع حدود 110 متر و به فاصله 600 متری آن نقطه، منتقل و بر روی یک برآمدگی صخرهای، از نو بنا گردید. بعد از انتقال کلیسا، میراث فرهنگی لوح سنگی را به دیوار کلیسا با این مضمون نصب میکند: پس از مطالعات لازم، سنگ به سنگ پیاده کرده و در حدود ششصد متری محل اولیه در پاییز هزار و سیصد و شصت و هفت هجری شمسی با هییت اصلی خود بازسازی کرد تا نشانی باشد زنده از توجه جمهوری اسلامی ایران به حفظ آثار تاریخی و احترام به شعایر و مقدسات هموطنان ارمنی (ملکمیان، 1380 ).در مورد تاریخ مسیحیت در ایران از شروع تا حال حاضر، داستانها و بحثهای برای ارایه بسیار زیاد وجود دارد و در برخی از موارد شامل در هم تنیدگی و جزییات و ابهامات فراوانی میشود که این امر خود در تغییر و تحریف در موارد زیادی میشود. رنگ و بوی مذهبی پیدا کردن تاریخ، تقدیس یا تکفیر یک فرد یا یک پادشاه، ذینفع بودن در ارایه داستانهای تاریخی، قدرت طلبی و استفاده ابزاری از دین شاید شاخصه انسانها در دورههای مختلف تاریخی باشد. در این مقاله سعی شد از جهت گیری نسبت به هر دین، قومیت و ملیتی خودداری بشود و به همین خاطر موارد فراوانی وجود داشت که هر گروه به صلاحدید و از نقطه نظر خود نقل کرده بود که در عین جذاب بودن، در این جستار جایی نداشتند. به امید روزی که انسانها، فارغ از دین، ملیت، زبان، رنگ پوست، نژاد و ویژگیهای ظاهری ، با عشق، صلح و احترام و در حال قدردانی و احترام به طبیعت در کنار یکدیگر زندگی کنند.منابعپاشایان ک.، 1348 . ارامنه در ایران. مجله ارمنان. شمارههای 5 و 6 .دریایی ت.، 2014 . تاریخ ایران، پژوهش آکسفورد. ترجمه شهربانو صارمی. انتشارات ققنوس (چاپ اول، 1399 ).رشدی آ.، 1385 . سرگذشت مسیحیت در ایران زمین. انتشارات ایلام.شجاع دل ن.، 1384 . مروری بر کلیساهای ارامنه استان آذربایجان شرقی. فصلنامه فرهنگی پیمان. سال نهم ( 34 ).ملکمیان ل.، 1380 . کلیساهای ارامنه ایران. دفتر پژوهشهای فرهنگی.هویان آ.، 1346 . قره کلیسا. مجله بررسیهای تاریخی. سال دوم. شماره 5 .هویان آ.، 1382 . مجموعه کلیساهای ایران. پژوهشگاه سازمان میراث فرهنگی کشور.
|
اولین یادداشت قرن پانزدهم هجری خورشیدی عادت به تبریکهای کلیشهای برای نوروز ندارم، معمولا هم سعی میکنم متنی که روی آن فکر کرده باشم برای دوستان و آشنایان ارسال نمایم.چون حس میکنم با این عمل، کار تبریک نوروز را هم به ابتذال رفع تکلیف نکشاندهام.اما امسال به موضوعی برخوردم که ترجیح دادم به بهانه عید به آن نیز بپردازم..با تبریک سال نو و عرض شادباش به همه دوستان برگردیم به موضوع بحثبرانگیز امسال .آیا لحظه تحویل سال هنوز در قرن چهاردهم هستیم یا وارد قرن پانزدهم شدهایم؟!امسال در فضای مجازی معمایی مطرح شده به مانند معماهای مرغ و تخممرغ که آیا اول این بوده است یا آن؟ ظاهرا دست گذاشتن روی باگهای ذهنی افراد جذابیتهای منحصر به فرد خود را تولید میکند و انها را گرفتار در رفتوبرگشت بین دو نقطه. گویا ما هم علاقمندیم بین دو نقطه پاندولوار حرکت کنیم. بچهای متولد میشود در لحظه صفر و بعد از 365 روز میشود یک ساله. یعنی اگر این بچه یکم فروردین 1300 متولد شده باشد، در یکم فروردین 1301 میشود یک ساله و در یکم فروردین 1302 میشود دو ساله و . . . ...در یکم فروردین 98 میشود 98 ساله و در یکم فروردین 99 میشود 99 ساله و در یکم فروردین 1400 میشود 100 سال تمام. در نتیجه لحظه بعد از تحویل سال ما وارد قرن پانزدهم شدهایم و در فروردین 1401 ما یک سالگی قرن پانزدهم را جشن خواهیم گرفت. حال این وسط برخی از افراد وارد این بحث شدهاند که چون اول فروردین سال یکم جلالی مبدا تقویم جلالی، در حوالی قرن پنجم، به صورت قراردادی از سال یکم شروع شده، پس بر این اساس باید شمارش را از سال یکم معیار گرفت و 1401 را پایان قرن تصور کرد!!! عدهای از ریاضیدانان و منجمهای زمان به فرمان خواجه نظامالملک که عبارتند بودند از: حکیم عمر خیام، ابوحاتم مظفر اسفزاری، ابوالعباس لوکری، محمد بن احمد معموری، میمون بن نجیب واسطی، ابن کوشک بیهقی مباهی و در ر س آنان ابوالفتح عبدالرحمان منصور خازنی در 3 رمضان 471 هجری قمری تقویم جلالی را تدوین کردند. در حالی که خود ریاضیدانها و منجمهای تنظیم کننده این تقویم تاریخ را 18 روز جابجا کردهاند (یعنی 18 روز را به صورت قراردادی از تاریخ حذف کردهاند) تا تطابق کامل گاهشماری یزدگردی با نظام جدید تقویمی یعنی گاهشماری جلالی داشته باشد. زیرا گاهشماری یزدگردی سال کبیسه نداشت و عدم توجه به این نکته باعث شده بود نقطه اعتدال بهاری به 19 فروردین منتقل شود. سال صفرم شمسی برای مردم آن زمان قابل تصور نبود، برای ماهم امروز قابل تصور نیست. فکر نمیکنم کسی کودک تازه متولد شده، که ساعتی از تولدش میگذرد، کودکی یک ساله تصور نماید. قرار داد عقلانی این است که شما بایست مرحلهای را طی نمایید تا مصداق آن دستاورد شوید. قرن اول، 99 ساله بوده و از قرن دوم قرنهای ما صد ساله شدند، تا از منطق حاکم بر اعداد پیروی نمایند. ما هیچ کودک تازه متولد شدهای را یک ساله نمیدانیم. منتظر میمانیم تا یک سالاش تمام شود. از یکم فروردین 1400 تا یکم فروردین 1401 ما در حال طی یک سالگی قرن پانزدهم هستیم.تبریک دوباره به خاطر این شروع، با امید تجربه روزهای خوب در این قرن. سالهای پایانی قرن سالهای سخت و نفسگیری هستند، زمان آخرین دستوپاهای خود را برای زنده ماندن میزند، اما نهایت شروع دوباره، لاجرم با بهار به زودی آغاز میشود و زمستان رفتنیست.فریبرز نعمتی@ tammollaat
|
خانه زینت الملک شیراز خانه زینت الملک شیرازخانه زینت الملک شیراز در ضلع غربی نارنجستان قوام، عمارتی زیبا قرار دارد که به دلیل سکونت خانم زینتالملک قوامی، دختر قوامالملک چهارم، به این نام معروف است. این عمارت که به فاصله یک کوچه با خانه قوام قرار دارد و به وسیله یک راه زیرزمینی با آن در ارتباط است، در حقیقت اندرونی خانه قوام و محل رفت و آمد محارم بود. زینت الملک قوامی کیست ؟خانم زینت الملک قوامی دختر حبیب الله خان، قوام الملک چهارم و خواهر ابراهیم خان قوام، قوام الملک پنجم و شوهرش فروغ الملک بوده است.خاندان قوام الملک از نسل حاج ابراهیم خان کلانتر، اعتمادالدوله شیرازی هستند که در دورههای مختلف به عنوان والی و کلانتر در شیراز و فارس حکومت می کردهاند. خانم زینت الملک زنی مومن و خیر بوده و در دهههای محرم مراسم عزاداری و سفرههای خیریه در منزلش برپا بوده. آوردهاند که وی بن و کوپن هایی جهت مستمندین آماده نموده که برای تهیه اقلامی نظیر برنج، گوشت، قند، شکر و . بوده است.خانه زینت الملک شیرازساختمان باغبنا از آثار دوره قاجاراست. ساخت بنا در سال 1290 ه.ق به وسیله علیمحمدخان قوامالملک دوم آغاز شد و در سال 1307 ه.ق به وسیله محمدرضاخان قوامالملک سوم به پایان رسید.در ورودی خانه زینتالملک معرقکاری شده است و با عبور از هشتی، یک راهرو با زاویه شمال شرقی به حیاط راه مییابد. در حیاط علاوه بر ازارههای سنگی حجاری شده و مشبک، دو باغچه زیبا و حوض بزرگ و کوچک مشاهده میشود. کاشی کاری هفت رنگ هلالی که در پیشانی ساختمان جا گرفته از زیبایی خاص برخوردار است و تصاویر خورشید، دو فرشته، دو شیر شمشیر به دست همراه با آیه نصرمنالله و فتحقریب به چشم میخورد.به جز ایوان بدون سقف در شرق حیاط، در اطراف حیاط 20 اتاق وجود دارد که به یکدیگر راه دارند. ساختمان غربی بنا دارای تالار شاهنشین آینهکاری و گچبری با تصاویر اروپایی .است.این ساختمان در سه ضلع دارای زیرزمین بسیار وسیع و گستردهای است که امروزه از آن به عنوان نگارخانه استفاده میشود .در این موزه تمامی شخصیتهای برجسته شیراز به صورت مجسمه برای بازدید مردم در آمدهاند.
|
گسترش شاهنامه در فرهنگ جهان شاهنامه عربی ( 4 ) داستان کیومرث (پرده سوم): دومین رزم اسطورهای نیکی و بدی و بنیاد خونخواهی کشتگانخجسته سیامک، یکی پور داشتکه نزد نیا، جاه دستور داشتگرانمایه را نام، هوشنگ بودتو گفتی همه هوش و فرهنگ بودپری و پلنگ انجمن کرد و شیرز درندگان گرگ و ببر دلیرسپاهی دد و دام و مرغ و پریسپهدار پرکین و کندآوریبیازید هوشنگ، چون شیر چنگجهان کرد بر دیو نستوه، تنگکشیدش سراپای یکسر، دوالسپهبد برید آن سر بیهمالچو آمد مر آن کینه را خواستارسرآمد کیومرث را روزگاراستاد "مالطی" در برگردان عربی بخش پایه و پایانی داستان کیومرث، چنانچه روش او در این بازگفت چکیده از شاهنامه فردوسی است تنها آن فرازهایی را آورده است که اگر گفته نمیشد رشته داستانی از هم میگسست.او از فرزند سیامک "هوشنگ" با گویش عربی "اوشهنج" نام میبرد و جایگاه ویژه او را در نزد نیایش کیومرث یادآور میشود که زمامدار کارهای کشور و فرمانده لشکریان بود و دیگر از آن توصیفات دلانگیزی که فردوسی در پیوند پدر و فرزندی و مهرورزی این پدربزرگ و فرزندزاده و رایزنی کیومرث با هوشنگ و انگیزش او برای خونخواهی پدرش آورده است درمیگذرد و تنها به توصیف لشکر بزرگی که هوشنگ و کیومرث در جنگ با اهریمن میآرایند و در اینجا استاد مالطی به نیکی سخن فردوسی را دریافته است که خردمند توس چنان زیرکانه و انسانگرایانه، میدان جنگ نابرابر میان انسان و اهریمن را آراسته است که گوهر ارزشمند جان انسانی فدای جنگ نابرابر با اهریمن نگردد پس همانگونه که فردوسی آورده است در برگردان عربی استاد مالطی نیز میخوانیم که سپاهیان هوشنگ و کیومرث نه با سپر نیروی انسانی مردمانشان که با لشکری از جانوران و نیروهای ماورایی فراهم میآید. شاید این چاره پایانی فردوسی برای دور نگهداشتن جان ارجمند و گوهر پاک وجودی مردمان از جنگ و خونریزی است که در این تنها حماسه جنگی انسانگرایانه جهان پرداخته است.پس از آن استاد مالطی باز به شیوه چکیدهگویی از همه فراز جنگ پهلوانی هوشنگ با اهریمن و اشاره هوشمندانه فردوسی به دوره تازهای از تاریخ جنگهای باستانی با ابزارسازهای نخستین جنگی مانند دوال و تیغ بود میگذرد و تنها به پیروزی هوشنگ و آرام گرفتن کیومرث پس از خونخواهی فرزندش بدست فرزندزاده بسنده میکندو در پایان باز با یادکرد دوره پادشاهی سی ساله کیومرث، پایان زندگی او را بسیار به سادگی و نه چنانچه فردوسی با شکوهی آمیخته با دریغ و پند و اندرز به ما میگوید آورده استو اینچنین داستان نخستین پادشاه ایرانی در شاهنامه عربی استاد مالطی به پایان میرسد.
|
کتاب عقاید یک دلقک زندگی پرفراز و نشیب دلقکی افسرده عقاید یک دلقک( Ansichten eines Clowns ) را احتمالا در قفسه کتابهای پرفروش کتابفروشی شهرتان دیدهاید. رمانی فوقالعاده با موضوعات اجتماعی و عاشقانه که جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کرده است. اما علت محبوبیت عقاید یک دلقک چیست؟ این مطلب را بخوانید تا درباره این رمان شگفتانگیز بیشتر بدانید.کتاب عقاید یک دلقکدربارهی کتاب عقاید یک دلقککتاب منحصربهفرد و پرطرفدار "عقاید یک دلقک"، دربارهی روایتهای شخصی دلقکی بهنام هانس شنیر است دلقکی که بهقول خودش زودتر از یک شیروانیساز مست سقوط خواهد کرد.هانس دچار برخی سرخوردگیهای عاطفی و اجتماعی است و همسرش ماری نیز، او را بهدلایلی عجیب تنها گذاشته است.درواقع ما در تمام طول داستان شاهد دستوپنجه نرم کردن او با مشکلات ریز و درشتی هستیم که او را دچار دلتنگی و آشفتگی میکند. مثلا هانس بهتازگی دریکی از اجراهایش مصدوم شده، شغلش را تقریبا ازدسترفته میبیند و نبودن ماری به دلتنگیهایش دامن زده است. اینها فقط نمونهی کوچکی از روایتهای ریز و درشتی است که داستان را میسازد و برای فهم و همراهی با هانس داستان باید با جملهجملهی کتاب همراه شد.با نگاهی جزییتر میتوان هانس را شخصیتی بیپروا، متفاوت و هنجارشکن دید چنانکه حتی در کوچکترین کارهای هانس نیز این ویژگیها دیده میشود: "هنگام ورود خودم را مجبور کردم تن به اجرای تشریفاتی ندهم که طی پنج سال سفرهای متمادی کرده بودم.".نویسنده در کتاب عقاید یک دلقک سعی کرده تلخیها و ناکامیهای دنیا را از پشت نقاب یک دلقک ببیند هنرمندی که در شغلش به بنبست رسیده و در رابطه عاطفیاش شکستخورده است، همیشه مست روی صحنه میرود و راه نجات خود را فقط دو چیز میبیند: الکل و ماری.درهمتنیدگی زندگی عاشقانه هانس در گذشته و بررسی مسایل مختلف اجتماعی، این کتاب را منحصربهفرد کرده است. ویژگی دیگر جالب کتاب، شخصیت هانس است. او بسیار درونگرا و تنها است حتی وقتی روی صحنه اجرا میکند. انگار وقتی کتاب را ورق میزنیم، هانس را در یک دنیای خالی تنها میبینیم که با مسایل جهان بیرون از خودش که فاصلهی زیادی با او دارد، روبهرو میشود. او در همان خلایی که شناور است، به جامعه انتقاد میکند.پیشنهاد:برای دریافت کتاب صوتی عقاید یک دلقک به سایت مراجعه کنیدآیا این کتاب برای شماست؟اگر بهدنبال یک رمان متفاوت با موضوع انتقادی هستید، این کتاب انتخاب خوبی برای مطالعه است. شخصیت جالب هانس و جهانبینی گستردهی نویسنده حتما شما را بهوجد خواهد آورد.در حاشیهکتاب عقاید یک دلقک در سال 1963 جنجالهای بسیاری بهپا کرد. دیدگاه آزاد نویسنده درمورد مسایل اجتماعی و بهویژه مذهبی، خشم بسیاری از محافظهکاران آلمانی را برانگیخت. بااینحال این نویسندهی جسور با این اثر متفاوت، حیات تازهای به ادبیات آلمان بخشیده است. قطعا شنیدن این اثر هم میتواند بسیار لذت بخش باشد و در حال حاضر کتاب صوتی عقاید یک دلقک نیز قابل تهیه از سایت است.بخشی از کتاباز اینکه میشنوم هنوز چیزی بهنام وظیفهی زناشویی وجود دارد و قانون و کلیسا زن را طبق قرارداد موظف به اطاعت از آن میکند، دلواپس میشوم و ترس وجودم را فرا میگیرد. محبت و صمیمیت را نمیتوان با زور در مردم بهوجود آورد.وقتی میخواهم بهتنهایی برای خودم چیزی در آشپزخانه سرهم کنم، احساس ازدسترفتگی میکنم. دستهایم از فرط تنهایی ندانمکار میشوند و احتیاج به باز کردن در قوطی کنسرو و یا شکستن تخممرغ در تابه، مرا به مالیخولیای عمیقی میکشد. من نمیتوانم عزب باشم.من گمان میکنم در تمام دنیا کسی پیدا نشود که بتواند یک دلقک را بفهمد. حتی یک دلقک هم دلقک دیگر را نمیفهمد. در این مورد همیشه حسادت یا چشم و همچشمی مانع میشود. ماری به مرحلهای رسیده بود که میخواست کمکم مرا بفهمد، ولی تمام و کمال هیچوقت نتوانست مرا بفهمد.منبع:چطور
|
روابط سیاسی ایران و یهود ( از تاج دار شدن کوروش هخامنشی تا مرگ داریوش هخامنشی) دکتر علی نیکوییچکیدهبی تردید هخامنشیان بزرگترین امپراطوری منظم و قانون مند و با دوام دوران باستان بودند که جهان را بیش از دو قرن با ترتیب خاص سیاسی و اداری کنترل میکردند. جهان باستانی که در اطاعت شاهنشاهان هخامنشی بود، دارای ملل و مذاهب و ادیان گوناگون بود که در بسیاری از موارد نزدیکی بین این ملل و ادیان نبود اما مدیریت پارسی تمام این نژادها و تفکرات را دو قرن در کنار هم و در خدمت یک پادشاه وا داشت. یکی از این ملل، یهودیان بودند که در ابتدای کار هخامنشیان با ایرانیان آشنا گردیدند و در طول تاریخ شاهنشاهی هخامنشی قسمتی از روابط سیاسی ایران را با خود تشگیل دادند.در این پژوهش سعی برآن شده تا به روابط سیاسی یهودیان با شاهنشاهی هخامنشی در ادوار شاهی کوروش،کمبوجیه و داریوش پرداخته شود و پیرامون این موضوع با رویکردی نظری و استنادی به تحقیق پرداخته شود.کلید واژهها: شاهنشاهی هخامنشی،کوروش،کمبوجیه،داریوش،یهود،پیامبران یهوشاهنشاهی کوروشپارسیها از اقوام آریایی بودند که از آغاز هزارهی اول پیش از میلاد وارد ایران شدند و شماری از آنان در ناحیهی پارس اقامت گزیدند نام این قوم اول بار در کتیبههای آشوری در قرن نهم پیش از میلاد آمده است.آنها ابتدا مطیع آشور بودند و از قرن ششم پیش از میلاد به اطاعت مادیها درآمدند (مشکور،محمدجواد تاریخ ایران زمین ص 24 ).در همین اعصار بود که کوروش پسر کمبوجیهی پارسی و نوهی دختری آژدهاک در سال 559 پ.م به دنیا آمد(صبوری فر،فرهاد روابط ایران و یهود در دورهی هخامنشی ص 53 )خاندان وی از قبیلهی پاسارگاد بود که در میان قبایل پارسی منصب رهبری داشتند کوروش پس از مرگ پدرش در حدود سال 558 پ.م پادشاه قبایل پارسی شد وی در ابتدای دوران حاکمیت خود وابسته به پادشاه ماد بود ولی بعدها علیه وی شورش کرد و در سال 550 پ.م ماد را تسخیر نمود (مشکور،محمدجواد تاریخ ایران زمین ص 25 ) و از این به بعد ایران وارد عرصهی تاریخ جهانی شد.کوروش در سال 546 پ.م لیدی را تصرف نمود و در پی آن شهرهای یونانی آسیای صغیر را تحت مالکیت خویش درآورد و در سال 539 پ.م بابل نیز توسط کوروش فتح شد و با تصرف بابل حکومت ایران به رهبری کوروش به شکل یک امپراطوری جهانی در آمد (داماندایف،آ ایران در دورهی نخستین شاهان هخامنشی ترجمهی نعمت الله شکیبایی ص 53 )وسعت قلمروی شاهنشاهی کوروش از شمال به کوهای قفقاز و دریای خزر و از مغرب به داردانل و از جنوب به عربستان و از شرق به رود سند میرسید(مشکور،محمدجواد تاریخ اجتماعی ایران در عهد باستان ص 179 )تسخیر بابلدر اثر یک سلسله عوامل فتح بابل به دست کوروش به آسانی صورت گرفت که آنها را به اختصار بی لیاقتی زمامداران بابل،نارضایتی مردم و روحانیون از حکومت و نفاق درونی و وجود اسرای بیگانهی مقیم در آن سرزمین میتوان نام برد.کوروش در سال 559 پ.م به قصد تصرف بابل حرکت کرد تصرف آن سرزمین از طریق حمله محال بود و محاصرهی آن هم لازمهی اتلاف وقت زیاد بود زین رو کوروش دستور داد تا خندقی ساخته و آب را به آن منحرف نمایند و سپاه وی از بستر رودخانه وارد شهر شوند و این امر محقق گردید(گزنفون کوروش نامه ترجمهی رضا مشایخی 261 - 260 ) و کوروش پس از ورود به معبد این شهر بلافاصله تاج گذاری نمود پس میتوان آغاز شاهنشاهی کوروش را از سال تاج گذاری وی در بابل محاسبه نمود(زرین کوب،عبدالحسین تاریخ مردم ایران ج 1 ص 129 - 128 )شیوهی کوروش در برخورد با یهودیان مقیم بابلکوروش پس از ورود به سرزمین بابل اصلاحات سیاسی،اجتماعی و فرهنگی را در این سرزمین آغاز کرد و یکی از اقدامات مهم وی آزادی اسرا و بازگرداندن خدایان به سرزمینهایی بود که شاهان خود کامهی بابل آنها را در سرزمین خود حبس نموده بودند (ناس،جان بایر تاریخ جامع ادیان ترجمهی حکمت ص 536 - 535 )یک گروه از این اسرا یهودیان بودند که کوروش در کنار آزادی تمام اقوام محبوس در بابل ایشان را نیز فرمان آزادی داد و بازتاب آن در کتاب مقدس نمود داشت :"یهوه خدای آسمانها،جمیع ممالک زمین را به من داد و مرا امر نمود که خانهای برای او در اورشلیم که در یهود است بنا سازم پس کیست از شما از تمامی قوم او که خدایش با وی باشد تا او به اورشلیم برود و خانهی یهوه را که خدای اسراییل است در اورشلیم بنا نماید"(کتاب مقدس کتاب عزرا 1 / 5 - 2 )کوروش پس از مختار نمودن یهودیان به بازگشت یا ماندن در بابل اقداماتی جهت کمک نمودن به قوم یهود را آغاز کرد که این خدمات عبارتند از:الف:کوروش به تمام یهودیان ساکن در بابل اجازه داد به سرزمین اجدادی خود بازگردند،با تصرف بابل سرزمین یهودا که مطیع بابل بود از قلمروی ایران محسوب میگشت و دولتی نمیتوانست به ورود مجدد این قوم به سرزمین یهودا اعتراض نماید(بیانی ،شیرین تاریخ ایران باستان ص 104 )ب:کوروش تمام ظروف سیمین و وسایل زرین که بخت النصر از معبد جهودان گرفته بود و به بابل آورده بود به ایشان بازگردانید(صبوری فرد،فرهاد روابط ایران و یهود در دورهی هخامنشی ص 60 ))ج:کوروش از یهودیان خواست پس از بازگشت به اورشلیم کار بازسازی معبد ویران را شروع نمایند و هزینهی آن را شاهنشاه قبول نمود(صبوری فرد،فرهاد روابط ایران و یهود در دورهی هخامنشی ص 60 )اما تمام یهودیان مایل به بازگشت و استفاده از این موقعیت که کوروش پدید آورده بود نبودند و حدود پنجاه هزار نفر یهودی متعصب اقدام به هجرت از بابل به اورشلیم نمودند اما عدهای از یهودیان که در دوران اسارت سررشتهی برخی امور چون تجارت را در دست گرفته بودند در بابل ماندندزیرا ایشان مایل نبودند پایگاه اقتصادی خود را از دست بدهندو به ویرانههای اورشلیم بازگردند پس کوروش به این گروه اجازه داد در بابل بمانند و چون دیگر شهروندان بابلی به زندگی خود ادامه بدهند(آزاد،ابوکلام کوروش کبیر یا ذولقرنین ترجمهی محمدابراهیم باستانی پاریزی ص 34 )هرچند این گروه از یهودیان که اقامت در سرزمین آباد بابل را بر رفتن به سرزمین ویران یهودا ترجیح دادند اما ایشان نیز به نحوی از دعوت کوروش استقبال نمودند و از بخشش مال و تقدیم هدایای سیمین و زرین به مهاجرین امتناع ننمودند(کتاب مقدس کتاب عزرا 1 / 6 )ظاهرا آن گروه از یهودیان به مهاجرت مایل بودند که آرمان گراتر و فقرا و پیشوایان قوم بودند،عزرا در کتاب خود مراجعین را چنین توصیف میکند:پس رویسای قوم یهود و کاهنان و لاویان و بنیامین با همهی کسانی که خداوند روحشان را برانگیخته بود برخاستند و روانه شدند تا خانهی خدا را که در اورشلیم است بنا نمایند(کتاب مقدس کتاب عزرا 1 / 5 )هنگامی که یهودیان برای رفتن به سرزمین خود آماده میشدند کوروش از میان ایشان نمایندهای برگزید که معتمدش بود به نام"شیس بصر" وی از دربار ایران به دستور کوروش اعتبار لازم را برای بازسازی معبد اورشلیم دریافت نمود و یهودیان مهاجرت خود را آغاز نمودند(کتاب مقدس کتاب عزرا 11 / 9 ) بدون شک بازگشت مهاجرین در نخستین سال تاج گذاری کوروش در بابل صورت نگرفت زیرا در مدت چهل و هشت سال اسارت ایشان در بابل،یهودیان صاحب کار و خانه و زندگی شده بودندکه برای جمع آوری آن وقت زیادی لازم بود برخی از مورخان حرکت یهودیان به سمت اورشلیم را دو سال پس از فرمان آزادی کوروش دانسته اند(شاندور،آلبر کوروش کبیر محمدقاضی ص 342 ) و نهایتا تعداد 423600 نفر از یهودیان به سرزمین یهودا بازگشتند و علاوه بر این تعداد 7337 غلام و کنیز و 200 نفر نوازندهی مرد و زن نیز به وطن بازگشتند(کتاب مقدس کتاب عزرا 2 / 68 - 64 )یهودیان موفق شدند بعد از چهارماه رنج سفر از راه بیابانهای عربستان به یهودا برسند (مشکور،محمدجواد تاریخ اجتماعی ایران در عهد باستان ص 159 ) کتاب مزامیر با جملاتی به این بازگشت اشاره نموده که چیزی جز تعریف و شادی و مسرت بر آن نمیتوان داد.چون خداوند اسیران صهیون را باز آورد مثل آن بود که خواب میدیدیم آنگاه دهان ما از خنده پر شد و زبان ما از ترنم(کتاب مقدس کتاب مزامیر 126 / 6 - 1 )اما ورود آنان به سرزمین اورشلیم با با مشگلاتی همراه گشت که مهمترین آنها عبارت بود از:الف)کشوری که قوم یهود به آن باز میگشت مانند گذشتهی خود آباد و غنی نبود بلکه اوضاع نابسامانی داشت برای همین مهاجرین یهودی در سالهای ابتدای اقامت با مشکلات متعدد روبرو شدند(آباسولومن،آبان قوم من،تاریخ بنی اسراییل نعمت الله شکیبایی ص 87 )ب)مشگل دیگر یهودیان مهاجر اقوام سامی نژادی بودند که "اسراحدون" در سال 772 پ.م ایشان را با خود بدین سرزمین آورده بود و در سامره واقع در قسمتهای شمالی سرزمین یهودا ساکن نموده بود آنها بعدها به دین یهود گرویدند اما همچنان باورهای آشوری خود را حفظ نمودند و وارد مذهب یهود کردند و دینی آمیخته از دو مذهب یهودی/آشوری داشتند(کلاپرمن،ژیلبرت ولینی تاریخ قوم یهود ترجمهی مسعود همتی ص 15 )یهودیان مهاجر با کوشش خستگی ناپذیر خرابیهای شهر ویران اورشلیم را تعمیر کردند و گونهای در این شهر مستقر شدند که گویی از هزاران سال قبل در آن میزیستند بدون شک اگر کمک و مرحمت شاهنشاه ایران،کوروش کبیر نبود هیچ گاه یهودیان نمیتوانستند در آن شهر مستقر شوند(شاندور،آلبرت کوروش کبیر ترجمهی محمد قاضی ص 214 )اما پس از مدت اندکی میان یهودیان بازگشته از بابل و مهاجرین سامی نژاد اختلاف رخ داد یهودیان که سالها درد دوری و اسارت و غربت را چشیده بودند به مقیمان شهر به دیدهی نفرت مینگریستند و ایشان را خارج از شریعت موسی میدانستندزیرا میپنداشتند ایمان آنها هنوز خالص نگشته و این مشکل در بنای معبد به اوج خود رسید.بزرگان یهود از درهم آمیختگی نژادی با آن سامی نژادان ترس داشتند زیرا میهراسیدند در اثر این آمیزش موجبات سستی یهودیان مهاجر از بابل در دین و شریعت گردد اقوام تازه وارد نیز که شرایط را چنین دیدند روزگار را برای تازه واردان یهودی تنگ کردند(ناس،جان تاریخ جامع ادیان ترجمهی حکمت ص 354 )با وجود تمام این دشواریها یهودیان بازسازی بنای معبد را آغاز کردند و قربانگاهی را در معبد برپا نمودند و صبح و شب به برپایی مراسم خود پرداختند اما تجدید بنا به دلایل بالا در زمان شاهنشاه بزرگ،کوروش کبیر به اتمام نرسید اما تشریفات و جشن رسمی برپا شد گویا ادارهی سیاسی/مذهبی بیشتر مایل بود تجدید بنای معبد به انجام رسد(بریان،پیر تاریخ امپراطوری هخامنشی ترجمهی مهدی سمسار ص 135 )اما علت توجه کوروش به یهودیان یکی از ظریفترین مباحث را تشکیل میدهد مورخان اسلامی علت این توجه را نوعی خویشاوندی بین کوروش و یهودیان میدانند مسعودی در کتاب مروج الذهب مینگارد:هنگامی که بخت النصر به به قلمروی بنی اسراییل حمله کرد شاهنشاه ایران نیز دختری از بنی یهود به زنی داشت،پس ایرانیان به یاری قوم یهود شتافتندو یهودیان اسیر را آزاد نمودندو به دیار خویش بازگرداندند(مسعودی،ابولحسن علی بن حسین مروج الذهب و معادن الجواهر ترجمهی پاینده 1 / 63 ).ابن بلخی در فارسنامهی خود مادر کوروش را دختر یکی از پیامبران یهود میداند(ابن بلخی،فارسنامه به کوشش علی نقی بهروزی ص 63 )از متون مورخان اسلامی میتوان به این نتیجه رسید که مسیلهی مذکور سندیت تاریخی ندارد زیرا در هیچ منبع عبرانی و یونانی هم زمان با کوروش اشارهای به ازدواج کوروش یا پدر کوروش با دختری یهودی نشده است اما ممکن است یکی از علل حمایت کوروش از یهودیان نقش مثبت یهودیان در فتح بابل باشد(ناس،جان تاریخ جامع ادیان ترجمهی حکمت ص 354 و بریان،پیر تاریخ امپراطوری هخامنشی ترجمهی مهدی سمسار ص 135 ).زیرا یهودیان برای موفقیت کوروش در فتح بابل بی تاثیر نبودند.این پیامبران یهود بودند که با پیشگوییهای خود فضای جامعه را برای حملهی کوروش به بابل آماده میکردند و برای جلوگیری از جنگ مردم بابل با کوروش کوروش را چون پیامبر و مسیح جلوه میدادند تا مردم برای حفظ جان و مال خود به حمایت از حاکم بابل نپردازند و این عوامل در پیروزی کوروش بی اثر نبود و جامعهی بابل را برای پذیرش وی آماده نمود و در ادامهی این سیاست مهربانی با یهودیان کوروش خواستار آن بود ملتی با وفا به سلطنتش را در مقابل دشمن غربیش که همان مصر و اسپارت بود پرورش دهد تا پایگاه نظامی خوبی در مقابل آنها باشد(کلاپرمن،ژیلبرت ولینی تاریخ قوم یهود ترجمهی مسعود همتی ص 222 ) و در آیندهای نه چندان دور او یا پسرش میبایست به مصر بتازند وجود متحدی شاید وفادار لازم مینمود(تویین بی،آرنولد تاریخ تمدن ترجمهی آژند ص 225 ) و علاوه بر تمام اینها وجود دولت دست نشاندهی وفادار یهود در ساحل شرقی مدیترانه شاهنشاهی هخامنشی را به تجارت دریایی مربوط میساخت(بختورتاش،نصرت الله دیپلماسی دولت هخامنشی ص 54 )البته هیچ کدام از مطالب فوق بدان معنی نیست که کوروش احترام به اقوام را برای منافع سیاسی برپا میداشت زیرا او هر سرزمینی را که متصرف میشد به هیچ عنوان احساسات ملی و مذهبی ایشان را خدشه دار نمینمود و سیاست مردم داری و آزادی عقیده از شاخصههای بارز وی بود(خلیلی،عباس کوروش کبیر ص 407 ) و این احترام حتی به ملل ضعیف و ناچیز از جانب شاهنشاه ایران برپا بود نمونهی بارز آن پیروان ضعیف و زبون "زین" که ماه پرست بودند و در بابل معبدشان به شدت مورد اهانت قرار گرفته بودو علتش دشمنی پیروان مردوک با ایشان بود که کوروش از ایشان نیز دلجویی نمود(شاپورشهبازی،علیرضا کوروش کبیر ص 39 )همواره باید در نظر داشت کوروش با تمام اقوام تابعهی خود خوب رفتار نمود و حتما تمام اقوام سپاس گذار وی بودند اما چون جز جهودان اقوام دیگر به ثبت رفتار و تاریخ خودنمی پرداختند در نتیجه جز از یهودیان از قوم یا ملل تابعهی کوروش گزارشی به ما نرسیده است(شاپورشهبازی،علیرضا کوروش کبیر ص 39 )شاهنشاهی کمبوجیهپس از مرگ کوروش کبیر پسر ارشدش کمبوجیه که در دوران حکومت پدرش حاکم بابل بود به تخت شاهی ایران نشست اما در ابتدای کار شورشهایی در کشور رخ داد که شاه جوان تصمیم گرفت ریشهی این آشوبها که موجب تضعیف شاهیش بود را بخشکاند(گریشمن،رومن ایران از آغاز تا اسلام محمد معین ص 147 ).نوشتههای هرودوت از کمبوجیه شاهی ستمگر به نمایش میگذارد که در چهار سال اول حکومتش تمام شورشهایی که در ولایتهای تحت حکومتش رخ داده بود را سرکوب نمود و سپس سپاهی بزرگ آراست برای نبرد با مصر(امستد،تاریخ شاهنشاهی هخامنشی ص 91 و 120 - 118 )،اما قبل از حرکت به سمت مصر برادر خود بردیا را که در زمان پدرشان والی گرگان و خوارزم و پارت بود(مشکور،محمدجواد تاریخ ایران زمین ص 29 ) و صفات اخلاقیش بسیار به پدرش مانند بود و مردمان به او بسیار علاقه مند بودند از این رو کمبوجیه از برادرش بردیا هراسان بود تا مبادا در مدت غیبتش بردیا علیه او شورش نماید و شاهی را از او بگیرد پس مخفیانه و در خفا برادر خود بردیا را کشت(شارپ،رلف نارمن فرمانهای شاهنشاهان هخامنشی ص 28 ).کمبوجیه پس از این واقعه به مصر لشگر کشید و در سال 526 پ.م به غزه رسید و در کنار مدیدترانه از سپاه بزرگش سان دید در همین زمان شوربختی بر مصریها فر ارسید زیرا فر عون لایق ایشان آمازیس درگذشت و به جای او پسر جوان و ناآزمودهاش فستمیخ فرعون مصر شد و کمبوجیه پسر کوروش کبیر به سرعت به پلوزیوم لشگریان خود را هدایت نمود و در کنار شعبهی شرقی نیل سپاه مصر را درهم شکست(مشکور،محمدجواد تاریخ ایران زمین ص 29 و پیرنیا،حسن تاریخ ایران باستان 484 - 497 )در ابتدا رفتار کمبوجیه چون پدرش کریمانه بود اما پس از سه سال اخباری برای او رسید که روان شاه جوان را برهم ریخت ..شورش در پایتخت و نشستن کسی به نام بردیا به جای او و خبر زیر طوفان شن ماندن سپاهیانش در بیابانهای مصر و حبشه شاهنشاه جوان را هرچه بیشتر درهم میریخت.شاه پس از سه سال اقامت در مصر چارهای جز بازگشتن به ایران ندید از این رو به سمت ایران حرکت کرد اما در سوریهی امروزی مرد و به قول داریوش خودکشی کرد(پیکولوسیکایا،ن،و تاریخ ایران در دوران باستان تا پایان سدهی 18 ص 21 )در برسی منابع میتوان به این نتیجه رسید که کمبوجیه نیز مانند پدرش با یهودیان مدار ا فرمود و در تصدیق ادعاهای بالا همواره نام همواره نام کمبوجیه در کنار پدرش کوروش در منابع یهودی به عنوان شبان یهود و کامل کنندهی مسرت خدای قوم یهود آمده است(زرین کوب،عبدالحسین روزگار گذشتهی باستانی ایران ص 285 )،همچنان از مستعمرات یهودی نشین در مصر اطلاعاتی به دست آمده که کمبوجیه شهریار ایران تمام معابد خدایان مصری را ویران کرد اما معابد یهودیان بی آسیب پاس داشت(پیرنیا،حسن تاریخ ایران باستان ص 506 ).اما کمبوجیه بود که برای نخستین بار یهودیانی ر ا که در کوهای ماد ساکن بودند را مجبور به مهاجرت به کوهای خالی از سکنهی افغانستان نمود(هاکس،جیمز قاموس کتاب مقدس ص 67 )و چون مشغول به جنگ با مصر گشت از رسیدگی و کمک به یهودیان سرزمین مقدس بازماند(لوی،حبیب تاریخ یهودایران ج 1 ص 235 - 234 )اما مهمترین اتفاق در این دوران را میتوان مهاجرت یهودیان به سمت ایران دانست زیرا بنا به دلایل مطرح شده در قسمتهای پیشین بسیاری از یهودیان به علت شرایط بد مایل به بازگشت به سمت اورشلیم نبودند و بسیاری از ایشان مایل به ماندن در بابل هم نبودند از این جهت در این دوران شاهد مهاجرت یهودیان به سمت ایران هستیم که ایشان در مناطق گوناگون پارس و ماد اقامت گزیدندو در زمان خشایارشاشاه جمعیت بزرگی را در ایران تشکیل دادند(قایمی،محمد هخامنشیان در تورات ص 152 )شاهنشاهی داریوشبا مرگ بردیا در سوریه اسرار مرگ وی با اسرار مرگ برادر در هم آمیخت و اوضاع آشفتهای در ایران به وجود آمد(کتاب هرودوت،کتاب سوم بند 66 ) پس از گذر افسانههای پیچیده و با استناد بر کتیبهی داریوش در بیستون میتوان این واقعه را اینگونه تلقی نمود که گیوماتا همان مغی که از جانب کمبوجیه به مصدر کارها نشسته بود اما به دلیل شباهت زیادبه بردیا پس از نابودی مخفیانهی او خود را بردیا نامید و بر تخت شاهی هخامنشی تکیه زد او برای پوشانده ماندن این راز خود در انظار عمومی نشان نمیداد و جز چند محرم حرمسرایی کسی او را ندید(گریشمن،رومن ایران از آغاز تا اسلام محمدمعین ص 129 )،وی برای جذب دل مردم مالیات سه ساله را بر ایشان بخشید و دست به اصلاحاتی زد که مورد توجه بزرگان قرار گرفت اما نهایتا داریوش پس از هشت ماه به حکومت او پایان داد و او را کشت و با این عمل غایلهی بردیای دروغین خاتمه یافت(شارپ،رلف نارمن فرمانهای شاهنشاهان هخامنشی ص 33 - 28 و کتاب هرودوت،کتاب سوم بند 64 - 61 70 - 68 ، 67 ) و بامداد شاهنشاهی هخامنشی با تاج دارشدن داریوش آغاز شد با قلمرویی از سیحون تا نیل(بیانی،شیرین تاریخ ایران باستان ج 2 ص 112 )داریوش در ابتدا در کمال قدرت شورشها را سرکوب نمود و نهایتا نظام شاهنشاهی را احیا نمود که در آن محدودهی زمانی و مکانی بهتر از آن امکان پذیر نبود و فرمانرواییش به مدت 36 سال ادامه داد(پیرنیا،حسن تاریخ ایران باستان ص 687 )امادر پیرامون تاریخ یهود در زمان داریوش کبیر میتوان به اتمام ساخت معبد اورشلیم اشاره کرد که در زمان وی رخ داد (کلاپرمن،ژیلبرت قوم من،تاریخ بنی اسراییل ص 87 ) و تصدیق این سخن نام بردن از دو نفر به نامهای زوربابل و یشوع میباشد که در عصر کوروش اسرای یهود را از بابل به اورشلیم رساندند و همین دو نفر ساختن معبد را به فرمان داریوش کبیر به پایان رساندند(پیگولوسکایان،ن،و،و تاریخ ایران زمین تا دورهی باستان تا پایان سدهی 18 ج 1 - ص 33 - 32 )داریوش اول برای رشد و اعتبار حکومت هخامنشی دست به اقدامات گسترده زد تلاش برای رشد امورتجاری و بازرگانی شاهنشاهی هخامنشی و گسترش روابط هخامنشیان با دیگر اقوام و برای مهیا نمودن این شرایط اقدامات زیر را انجام داد:اصلاح راهها،تجارت،ضرب سکه و.نمونههای این اقدامات میباشند یهودیان نیز در بابل نقش مهمی در رشد اقتصادی آن ولایت ایفا نمودند و از گردانندگان اصلی بانکهای تجاری بابل بودند از این رو این عامل میتوانست دلیل خوبی برای ملاطفت پادشاه ایران که دوستدار کشور ثروتمند بود با یهودیان گردد و همچنین کشور یهودیه در نزدیکی رود نیل و دریای سرخ و دریای مدیدترانه قرار داشت و تمام این دلایل اقتصادی توجیه مناسبی میتونست باشدبرای شاهی که خواهان نشان دادن هرچه بیشتر شوکت کشور خود بود که هزینهی بسیار بسیار میخواست روی گشاده به یهودیان نشان دهد اما مسیلهی دیگر علاقهی شخصی داریوش به حمایت روحانیون ادیان گوناگون از دولتش بود زیرا در امر حفظ یکپارچگی کشور گستردهاش تنها راه چاره ساز تامین ر ضایت روحانیون بود زین رو بود کمک فرمود تا معبد اورشلیم ساختنش به پایان رسد(پیگولوسکایان،ن،و،و تاریخ ایران زمین تا دورهی باستان تا پایان سدهی 18 ج 1 - ص 33 - 32 )نتیجه گیریدر برسی تاریخ سیاسی یهودیان در زمان سه پادشاه بزرگ هخامنشی، یعنی کوروش،کمبوجیه و داریوش به این نتیجه میرسیم که سیاست کلی شاهنشاهی هخامنشی ملاطفت و احترام به تمام ادیان و مذاهب میبوده که به دین یهود نیز مانند سایر مذاهب این مهرورزی روی گردان نگردید.اما به یهودیان در زمان این سه خسروی بزرگ شاید توجه بیشتری معطوف شد که به اختصار به دلایل آن میتوان چنین نگریست که:در زمان کوروش و در قضیهی فتح بابل کاهنان یهودی در پدید آوردن شرایط اجتماعی مناسب و آماده سازی مردمان بابل برای یورش کوروش به شکل یک منجی نقش بسزایی داشتند پس کوروش ایشان را به چشم یک متحد مورد اعتماد همواره در عنایات شاهی خویش غرقه مینمود.در زمان کمبوجیه برای فتح مصر و داشتن ملتی جز پارسیان که مورد اعتماد باشند بازهم به حضور ایشان نیاز میبود که شاه جوان نیز برای این خدمات الطاف خود را از آنها وا مداشت. در زمان داریوش به علت یک رشته اموراقتصادی که در دست یهودیان بابل بود و شاه همواره خواهان گسترش ثروت کشور بود یهودیان مورد عنایت بودند و جز این شاهنشاه ایران خواستار آن بود که در موقعیت حساس کنار دریای مدیدترانه و رود نیل و دریای سرخ ملتی مورد اعتماد ساکن باشد. به طور کلی میتوان روابط سیاسی ایران و یهودیان را در عصر هخامنشیان در حد بسیار عالی و خوب توصیف نمود.
|
غول چراغ جادو صحبت از مذاکره و توافق، امر جدیدی نیست. مذاکره در کشور ما، سبقهی طولانی دارد! در حدود صد سال پیش، در اوضاعی که ایران ما در بحبوحهی جنگ جهانی اول و اشغالش توسط کشورهای متجاوز دستخوش جنایات متفاوت خارجیان بود و کشور درگیر قحطی، صدای نالهی ایران به گوش هیچ کس نمیرسید. این ایران است که جسم بیجانش بر روی زمین افتاده و نیازمند دستی است که او را از زمین بلند کند. این دست کسی نیست جز انگلیس! انگلیسی که در جنوب ایران مشغول درو کردن انبار و غلات مردم ایران است و سرمست از بوی نفت، نگاهش به جسم ایران میافتد. دست کمک آنان، برگهای است که ظاهرش کمک است اما باطنش چیزی غیر از وجوه ظاهری است! فصل جدیدی از روابط ایران و انگلیس قرار است رقم بخورد! با روی کار آمدن میرزا حسن وثوقالدوله به سمت نخستوزیری، انگلیس و ایران به پای میز مذاکره مینشینند.چه چیز باعث میشود تا دولت وثوقالدوله به سمت مذاکره و توافق با انگلیس گرایش پیدا کند؟با گشتی در اسناد و مدارک تاریخی، در اعلامیهای از وثوقالدوله در دفاع از قرارداد 1919 ، عبارتی یافت میشود که شاید سرآغاز هر مذاکرهای باشد. وثوقالدوله در این اعلامیه مینویسد: " . نجات مملکت بدون انتظام و اصلاح ادارات بدون توسل به معلومات فنی مستشارها و معلمین خارجی صورت نمیپذیرد و بال خره ت سیس و اصلاح ادارات ایران که علیالظاهر مدعی مشابهت با ادارات اروپایی هستند ولی از حقایق و تنظیمات اروپایی به کلی بیبهره میباشند، بدون توسل به معلومات متخصصین و ارباب فن خارجی، غیرممکن است! . "فروش وطن از جایی شروع میشود که خود را کوچک بنگاریم و از کشورهای خارجی، غول چراغ جادویی را بسازیم که از هر انگشت پنجهی او، خیرخواهی و شادمانی میریزد!تحریم و قحطی، بهانهای است برای به زیر سلطه بردن ایران! تحریمی که بانیاش انگلیس و رهایی از تحریمی که باز هم عاملش انگلیس است. عجیب، اما واقعی و تکراری!چیزی که تقبیح میشود، گفتوگو و حل مشکلات ایران نیست چیزی که بوی تعفن از آن بلند میشود این است که انگلیس در ماجرای 1919 به دنبال رفع مشکلات مردم این مرز و بوم نبود او به دنبال هموار کردن راه خود در ایران بود و این نیز از بررسی بند به بند این قرارداد به دست میآید.مستند 1919 ، مستندی است که قرار است غبار گرفته شده بر روی این پروندهی تاریخی را کنار بزند تا بلکه با نیمنگاهی به آن، خطرات احتمالی پیشروی کشور را کاهش دهد. 1919 مستندی است از پس پردهی این قرارداد و نشاندهندهی چگونگی ایستادگی و وحدت مردم در مقابل تمامیتخواهی انگلیس. این مستند ادای دینی است به ادیبان و سیاستمداران وطنخواهی از جمله مدرس، خیابانی، میرزادهی عشقی و دکتر مصدق و . که خالصانه در مقابل این قرارداد و سلطهی انگلیس ایستادند که شاید اگر در روزگار کنونی میزیستند، سکوت را جایز نمیدانستند!
|
کتاب دو قرن سکوت دکتر زرین کوب در کتاب دو قرن سکوت که به قلم عبدالحسین زرین کوب است، تاریخ 200 ساله پس از سلطه عربها به خوبی و به صورت کاملا مستند و با ارایه انواع مراجع و منابع به تصویر کشیده شده است. این کتاب برای نخستین بار در سال 1330 منتشر شده است.کتاب دو قرن سکوت دکتر زرین کوبمشکلات نشر کتاب دو قرن سکوت :"دو قرن سکوت" ابتدا به صورت پاورقی در نشریه "مهرگان" ارگان "جامعه لیسانسیههای دانشسرای عالی" چاپ گردید. سپس در سال 1330 برای نخستین بار به صورت کتاب توسط همان نهاد منتشر شد.پس از انتشار در زمان پهلوی دوم، به سرعت چاپ اول "دو قرن سکوت" کمیاب میشود. دکتر عبدالحسین زرینکوب به تجدید چاپ رضایت نمیدهد تا در فرصت مناسب به تجدید نظر درباره کتاب بپردازد. زرینکوب جوان، پنج سال وقت و انرژی صرف میکند و منابع متعدد را از دیده میگذارند تا در اردیبهشت 1336 متن گسترش یافته و تجدید نظر شده اثر از سوی انتشارات امیرکبیر منتشر میشود. او در مقدمه ویرایش دوم، برخی از انتقادات ویرایش اول کتاب را ناشی از جوانی و تعصب خود در آن هنگام میداند.از فروردین 1336 متن "دو قرن سکوت" از چاپ دوم به بعد تغییر نکرد و چاپهای بعدی بر پایه همین متن انجام شدهاست. پس از گذشت بیست سال از پیروزی جمهوری اسلامی ایران، کتاب "دو قرن سکوت" مجوز چاپ گرفت و انتشارات سخن، چاپ نهم آن را منتشر کرد. در ابتدای این کتاب نقد مرتضی مطهری بر این کتاب که بخشی از کتاب "خدمات متقابل ایران و اسلام" بودهاست عینا آورده میشود که به تحلیلهای زرین کوب پاسخ داده شدهاست.کتاب دو قرن سکوت یک بار توسط پل اسپراکمن و بار دیگر توسط آوید کامگار به زبان انگلیسی ترجمه شدهاست که ترجمه کامگار توسط موسس انتشاراتی آترهاوس در آمریکا به چاپ رسید.
|
سیاست خارجی جمهوری اسلامی در چهل سالگی نویسنده: آرین طباطبایی / دکترای مطالعات جنگ، استاد دانشگاه و پژوهشگر رندترجمه: مجتبی یکتااشارهرند یکی از مهمترین اندیشکدههای سیاسی در امریکا است که از پیشگامان آیندهپژوهی محسوب میشود. با این حال، روی سخن گزارشاین موسسه با سیاستگذاران امریکایی است و بدون تردید، منافع ملی امریکا را مد نظر قرار میدهد. انتشار متن حاضر که نخست اندیشکدهی آتلانتیک آن را منتشر کرد و سپس رند به انتشار مجدد آن مبادرت نمود، برای آگاهی از مطالعات و توصیههای سیاستی در امریکا است و هیچ گونه جنبهی ت یید یا رد نظریات مطرح شده مدنظر پیشران نیست. به هر روی، در مطالب اندیشکدههای تراز اول جهان، میتوان نکاتی مهم را یافت و از آنها بهره گرفت چه به صورت آموختن از نکاتآنها و چه به صورت آمادهشدن برای تقابل با رویکردهایی که احتمالا به عنوان پیامد توصیههای سیاستی آنها اتحاذ میشود. در ترجمهی حاضر، افزودههایی جزیی نسبت به متن اصلی وجود دارند که با علامت [ ] مشخص شدهاند.چهل سالی میشود که گروههایی ناهمگون از انقلابیون، محمدرضا شاه پهلوی را سرنگون کردند در حالی که اغلب این گروهها تنها در یک چیز اشتراک داشتند: مخالفت با دولت شاهنشاهی ایران که مورد حمایت ایالات متحده بود. از آن زمان تاکنون، صدها پژوهشگر و متخصص [جریان اصلی در سیاست جهانی] سعی داشتهاند تا سیاست خارجی جمهوری اسلامی را درک و در برخورد با چالشهایی که [برای نظم مسلط جهانی] ایجاد میکند، بهترین راه ممکن را انتخاب کنند. برخی از راه متعهد کردن رژیم ایران و پایبند کردن آن به قواعد بینالمللی حمایت کردهاند در حالی که سایرین به دولت آمریکا فشار آوردهاند تا موضع سختتری در مقابل آن بگیرد. رییس جمهور ایالات متحده دونالد ترامپ استدلال کرده است که با کمپین فشار حداکثری بر آخوندها، آنها را مجبور خواهد کرد تا بر سر کل سیاست خارجی، شامل برنامههای موشکی و هستهای و دخالتهایشان در تعدادی از صحنههای نبرد در خاورمیانه و جنوب آسیا پای میز مذاکره نشسته و با آمریکا معامله کنند. اما به نظر نمیرسد جمهوری اسلامی، در سیاست خارجی خود، قصد تغییر مسیر داشته باشد.آیتالله روحالله خمینی که هدایت انقلاب ایران را به دست گرفت، بارها از صدور آرمانهای انقلاب به خارج از مرزهای کشور سخن راند. بر طبق نظر [آیتالله] خمینی و هواداران او، تودههای ستمدیده در سراسر جهان اسلام خاموش ماندهاند و موفقیت ایران در برکناری دیکتاتور مورد حمایت غرب، میتواند تنها الگوی موفق برای الهامبخشیدن به مردم تحت سلطه باشد تا آنها نیز بیدار شوند و حاکمان ستمگر را سرنگون کنند.بینش متعارف مسلط که بخش اعظم گفتمان معطوف به [تحلیل] سیاست خارجی ایران را در اختیار دارد، این رژیم را به گونهای ترسیم میکند که گویی خود را وقف صدور انقلاب کرده است. برای این اساس، پشتیبانی تهران از گروههای [از نظر امریکا] تروریستی و شبه نظامیان در خاورمیانه و جاهای دیگر - به همراه مداخلاتش در افغانستان، عراق، سوریه، و یمن - تنها بر این امر صحه میگذارد که جمهوری اسلامی از آن ریشههای انقلابی خود جدا نشده است. اما با وجود این شواهد، با ارزیابی دقیقتر سیاست خارجی رژیم، ما شاهد ایرانی به مراتب عملگرایانهتر هستیم حکومتی که سیاستهایش بر اساس فرهنگ و تجربیات تاریخیآن شکل گرفته است.در مدت کوتاهی پس از سقوط شاه و شکلگیری جمهوری اسلامی، عراق تحت حکومت صدام حسین به ایران حمله کرد. این حمله، آغازی بر 8 سال نبرد ویرانگر بود که صدها هزار کشته برجای گذاشت و میلیاردها دلار خسارت به اقتصاد و زیرساختهای کشور وارد آورد. ایران از این جنگ بدون جرح و تعدیلات سرزمینی بیرون آمد. در حالی که بازسازی کشور بعد از جنگ آغاز شده بود، حکومت ایران همچنان سیاست خارجی و دکترین نظامی پسا انقلابی و پساجنگ خود را توسعه داد و تا ظهور دولت [خودخواندهی] اسلامی عراق و شام (داعش) در سال 2014 بر مبنای آن عمل میکرد.طبق تفکر غالب در دهههای 1990 و 2000 ، دغدغه اصلی ایرانیان جلوگیری از برآمدن بازیگران دولتی نیرومند بود تا قادر نباشند حق حاکمیت و تمامیت ارضی ایران را به چالش بکشند. آنها از سرمایهی اشتراکات و ارتباطات مذهبی و نژادی برای شکلدادن به اتحادهایی با گروههای مختلف درون کشورهای همسایه بهره بردند. از این طریق، ایران توانست با هزینهای نسبتا پایین، تاثیر و نفوذ خود را در سراسر منطقه ارتقا دهد. از افغانستان تا لبنان، ایران قادر بود قدرتهای مرکزی را تضعیف کند، اطلاعات محرمانه بدست بیاورد، در برابر دشمنانش بازدارندگی ایجاد کند و قدرت خود را طرحریزی نماید. و در دورهی پس از یازده سپتامبر، وقتی نیروهای آمریکایی طالبان را در افغانستان و صدام حسین را در عراق سرنگون کردند، سیاست خارجی ایالات متحده در عمل [گرچه ناخواسته] تا حد زیادی یاریگر تهران برای رسیدن به اهدافش شد.این دو تهاجم ایالات متحده، برای ایران فضای عملیاتی کافی فراهم آورد تا موقعیت خود را در این دو صحنه نبرد به خصوص در عراق تثبیت کند اما برآمدن داعش نشان داد که تضعیف قدرتهای مرکزی، تنها به کار ایران نمیآید بلکه خوراک مناسبی برای رشد گروههای تروریستی هم میتواند باشد. بر این اساس، ایران درصدد تنظیم سیاستی برآمد تا بین دو هدف اغلب ناسازگار تعادلی برقرار کند: دولتهای مرکزی را تضعیف کند تا هیچ یک از آنها نتواند ایران را تهدید کنند و همزمان تلاش کند از فروپاشی آنها جلوگیری کند تا زمین حاصلخیزی برای تروریستها فراهم نشود. ایران با دولتهای مرکزی افغانستان، عراق، و سوریه کار کرده است اما همزمان از گروههای غیردولتی در آن کشورها و جاهای دیگر نیز پشتیبانی میکند تا از این طریق، آن دولتها را ضعیف نگه دارد و همچنین سعی کند اشتراکات و ارتباطات خود را با هر تعداد ممکن از مدعیان قدرت استحکام بخشد - در منطقهای که دولتها اغلب شکننده هستند و تضمینی برای بقای آنها وجود ندارد.بخشی از کمپین ترامپ برای رسیدن به ریاست جمهوری، مسالهی ترک توافق هستهای بود که در دورهی رییس جمهور سابق، باراک اوباما امضا شده بود. بدین ترتیب، ترامپ به دنبال افزایش فشار بر ایران از طریق تحریم و منزوی کردن ایران بود. حکومت او تاکنون نیز همین برنامه را دنبال کردهاست. با توجه به اظهارات علنی کاخ سفید در مورد کوشش برای آوردن ایران پای میز مذاکره [ی مجدد و تحت فشار]، با خروج از توافق و افزایش تدریجی فشار بر ایران، تلاش میشود در مورد برنامههای موشکی و هستهای، درگیری در نبردهای منطقهای و پشتیبانی از تروریستها و شبه نظامیان، زمینه برای توافقی جامع فراهم شود. در دو سال اخیر اینگونه به نظر رسیده است که رهبران ایران برای اجتناب از تحریک واشنگتنی که احتمالا از دید آنان پیشبینیناپذیرتر و متمایلتر به نظامیان شده است، رویهای محتاطانه در پیش گرفتهاند. با این حال، مسیر سیاست خارجی آنان تغییر قابل ملاحظهای نکرده است. این کشور تا حد زیادی خلاف میل خود، در توافق هستهای باقی مانده است تا مزایای آن را حفظ کند و ایالات متحده را در سطح بینالمللی منزوی نماید چنان که وزیر خارجهی ایران، محمد جواد ظریف در توییتر خود نوشته است: "امروز، ایالات متحده با تحمیل مجدد تحریمها بر علیه ایران که مردم عادی را هدف قرار داده است، با دادگاه عالی سازمان ملل و شورای امنیت به مخالفت برخواسته است. اما قلدربازی ایالات متحده نتیجهی عکس میدهد . ایالات متحده منزوی شده است نه ایران". ایران همچنان پشتیبانی از نیروهای غیردولتی مختلف و اعزام نیرو به سوریه را ادامه داده است. این امر نشام میدهد که خلاف آنچه بسیاری باور دارند، سیاست خارجی ایران امروز بر اساس شناخت تهدیدها و منافع شکل گرفته است، نه ایدیولوژی.به دلیل خط مشی سیاست خارجی ایران که به نظر میرسد در درجه اول بر اساس ملاحظات امنیتی نظیر بازدارندگی و طرحریزی قدرت منطقهای ترسیم شده است، احتمالا ایالات متحده درصدد تغییر اساسی در رفتار این کشور نخواهد بود اما رسیدن به توافقی جامع در حکومت ترامپ طبق آنچه پیشتر گفته شد، به سادگی قابل دستیابی نیست، به خصوص در وضعیت حاضر که رییس جمهور، زمان محدودی در اختیار دارد - تنها دو سال از دور اول ریاست جمهوری ترامپ باقی مانده است. علاوه بر این، واشنگتن هر از گاه سیگنالهای متناقض برای تهران ارسال کرده است.به عنوان مثال، جان بولتون، مشاور امنیت ملی، در پاییز گذشته اعلام کرد ارتش ایالات متحده در سوریه تا زمانی که ایران آنجا باشد، باقی خواهد ماند. درست چند هفته بعد، رییس جمهور اعلام کرد که وی برای خروج ارتش آمریکا از سوریه برنامهریزی کرده است. چنین تغییری ممکن است برای رهبران ایران نشانهی این باشد که ایالات متحده میخواهد آنان را محدود کند اما هنوز تصمیم نگرفته است در کجا و چگونه آن را عملی کند. این دورنمای منطقهای برای تهران مطلوب به نظر میرسد، به طوری که میتواند به لطف شبکهی در حال رشد مبارزانش، قدرت خود را فراتر از انتظار طرحریزی کند.جمهوری اسلامی چهل سال بعد از شکلگیری، نتوانسته است سیستم حکومت دینی منحصربهفرد خود را صادر کند اما نفوذ خود را به طور قابل ملاحظهای گسترش داده است. زمانی صدور انقلاب برای رهبران ایران هدفی بود که در آرزوی رسیدن به آن بودند اما حالا بیشتر راهکاری است برای رسیدن به حداکثر قدرت و حفظ منافع خود. امروز به نظر میرسد ایران در انتظار اتمام حکومت ترامپ است و همچنان از تقابل نظامی مستقیم با ایالات متحده اجتناب میکند بدون این که به نظر برسد میخواهد بر سر منافع خود سازش کند یا از دستاوردهای خود عقبنشینی نماید.منبع: RAND منتشر شده در ماهنامه پیشران - شماره 23 اردیبهشت ماه 1398 برای مطالعه بیشتر به مراجعه کنید.
|
درجستجوی انسان! . دیوجانس حکیم دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر: "کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست!" گفتند: "یافت مینشود، جستهایم ما." گفت: "آن که یافت مینشود، آنم آرزوست!"این شعر زیبا و پر مغز منسوب به "مولانا" است.اصل شعر را میتوانید، در غزلیات "مولانا" در "دیوان شمس" ببینید.این بیت به حکیم یونانی "دیوجانس یا دیوژن" اشاره میکند که در روز روشن چراغ در دست گرفته بود و میگفت: "من در جستجوی انسانم!"آنها که او را میدیدند، به او میخندیدند و مسخرهاش میکردند و میگفتند: "بیچاره عقلش را از دست داده و دیوانه شده! ."درست مثل دیوانگانی که در تیمارستان بستری و تحت درمان هستند. آنها همه مردم، از جمله روانپزشکان را دیوانه میپندارند!اما دانایان و عاقلان آن روزگار، درک کرده بودند که این حکیم دانا چه میگوید.او کاملا هوشیار و عاقل بود و میدانست چه میگوید و چه میکند.این مسیله مربوط به چند هزار سال پیش است که روابط انسانها بسیار سادهتر از روزگار ما بود و به این پیچیدگی نرسیده بود.اوضاع روابط انسانی در دنیای امروز روشن است!با این شرایط امروز اگر ما نیز چراغی در دست بگیریم و به دنبال "انسان" بگردیم آیا کار درستی انجام دادهایم؟و دیگر اینکه چند درصد از افراد جامعه امروز ما را به جنون و دیوانگی متهم خواهند کرد؟شما چگونه میاندیشید؟
|
ایران و احتمال پیروزی بایدن کمتر از دو ماه دیگر به برگزاری انتخابات سراسری ایالات متحده امریکا باقیمانده و در این بین بسیاری از ایرانیان امیدوار به پیروزی جو بایدن، نامزد حزب دمکرات هستند. در واقع بایدن با طرح مسایلی چون بازگشت به برجام، بسیاری را به این امیدوار کرده تا با حذف تحریمها بار دیگر رشد اقتصادی ایران به حالت مثبت درآمده و بسیاری از نابسامانیهای اقتصادی فعلی رفع شود. با این تحلیل جو بایدن به نوعی ناجی خارجی اقتصاد ایران خواهد بود و شکست او در انتخابات نوامبر و پیروزی مجدد ترامپ فاجعهای برای مردم ایران رقم خواهد زد. لازم به ذکر است، هستند عدهای که معتقدند نتایج انتخابات در ایالات متحده بر سیاستهای خارجی آن ت ثیر خاصی ندارد و لذا پیروزی هر یک از طرفین انتخابات را برای ایران تقریبا یکسان تلقی میکنند با این حال با درک تفاوتهای فکری و عملی بین دو حزب دمکرات و جمهوریخواه و هم تفاوتهای شخصیتی کاندیداها ی این دو حزب، به نظر میرسد آنگونهکه عدهای تصور میکنند صرف پیروزی بایدن، ایران را از گرداب اقتصادی کنونی رهایی نخواهد بخشید، اگرچه میتوان از فرصت پیش آمده استفاده بهینه را نمود اما گره زدن آینده اقتصادی کشور به پیروزی یا شکست یک کاندیدا، خطایی راهبردی محسوب خواهد شد. در ادامه به برخی ویژگیها که توجه به آنها در صورت پیروزی بایدن برای ایرانیها اهمیت دارد، پرداخته خواهد شد. پس از انعقاد توافق برجام در اکتبر 2015 ، امیدها به حضور شرکتها و سرمایهگزاران خارجی در ایران قدرت گرفت در این بین لابی قدرتمند صهیونیست که منافع خود را در خطر میدید به سرعت فعال شد و از دولتها و شرکتهای دیگر خواست تا از حضور در ایران ممانعت به عمل آورند، آنها حتی با مطرح کردن احتمال پیروزی هیلاری کلینتون، کاندیدای وقت حزب دمکرات، شکست برجام را قطعی القاء میکردند. با این حال شرکتهای کوچک و بزرگی چون توتال به ایران روی آوردند. اینها در حالی رخ میداد که شرکتهای امریکایی نظیر خودروسازیها برای حضور در ایران با مشکلاتی مواجه بودند. خروج امریکا از برجام سبب شد تا این شرکتها از ایران رخت بربندند در واقع نوعی ناامنی اقتصادی که به سیاست گره خورده است سبب فرار سرمایه از کشور گردید. حال این پرسش پیش میآید، در صورت بازگشت بایدن به توافق برجام، چقدر احتمال بازگشت مجدد شرکتهای خارجی جود دارد؟ آنهم در شرایطی که حتی بانکهای چینی به بهانه قوانین مرتبط با گروه ویژه اقدام مالی ( FATF ) از معامله با ایران سرباز میزنند. لذا تا زمانی که وضعیت ناپایدار و متشتت سیاسی و اقتصادی در کشور حکمفرما باشد، نمیتوان جز به صادرات دوباره نفت به عنوان ثمره اقتصادی برجام امیدوار بود.یکی از تفاوتهای مهم دو حزب دمکرات و جمهوریخواه که در بررسی تاریخ عملکرد آنها بهدست میآید آناست که دمکراتها دغدغه بیشتری در زمینه مسایل حقوق بشری دارند. دونالد ترامپ که بارها ایران را به مذاکره دعوت کرد، محورهای اصلی خود برای یک توافق جامع را برنامه هستهای، برنامه موشکی و حضور نظامی ایران در منطقه عنوان کرد، این در حالی است که جو بایدن از هم اکنون (در پی اعدام نوید افکاری) بحث فشار بر ایران به علت مسایل حقوق بشری را مطرح کرده است. و از طرفی مقامات نظام نسبت به تعاریف حقوق بشری مقامات امریکایی حساسیتی ویژه و اختلاف نظری عمیق دارند. با این حساب نمیتوان توقع داشت که اختلاف مقامات ایرانی با تیم بایدن به سادگی و بلافاصله پس از پیروزی او در انتخابات حل و فصل گردد. نکته قابل ت مل دیگر، لابی قدرتمند اسراییل در سیاست ایالات متحده و به تبع آن در حزب دمکرات است، بایدن رابطه نزدیکی با این لابی داشته و بزرگترین قراردادهای اقتصادی بین ایالات متحده و اسراییل به واسطه او اجرا شده است و . این سخنان بدان معنا نیست که لابی اسراییل، بایدن را از هر توع تعامل با ایران منع خواهد کرد اما مادامیکه یک کانال قدرتمند دیپلماسی بین ایران و ایالات متحده شکل نگیرد، لابی صهیونیستی دست بالا را خواهد داشت. در واقع به هیچ وجه نمیتوان توقع داشت که ساز و کارهای موجود در برجام، راه حلی همه جانبه برای حل گره مناقشه چندساله بین ایران و امریکا باشد. اگرچه توقع وجود لابیهای قدرتمند از طرف ایران غیرممکن است، اما نوعی رایزنی مستمر دیپلماتیک میتواند تا حد زیادی خل نبود چنین لابیهایی برای ایران را بی اثر کند. همچنان که ایالات متحده میبایست در برخورد و روابط خود با جمهوری اسلامی نوعی بازنگری انجام دهد، مقامات ایران نیز نیازمند بازنگری جدی در شیوه برخورد خود با مقامات امریکایی هستند. برجام نه توانایی حل مناقشه ایران و غرب را داشته و نه اصلا با چنین هدفی تدوین شده است، نگاه درست آن است که برجام به عنوان گام نخست در تعامل صحیح و بر اساس منافع ملی با غرب در نظر گرفته شود. بازنگری ذهنیت مقامات امریکایی میبایست آنان را به این مرحله برساند که پروژه تغییر رژیم در اثر فشار تحریمها در ایران راه به جایی نمیبرد و مادامیکه اسراییل با حمایتهای آمریکا به عنوان یک تهدید جدی علیه مسلمانان در منطقه عمل کند نمیتوان توقع تغییر رفتار از ایران را داشت از سوی دیگر مقامات مسیول ایرانی نیز میبایست اصول تعامل با جهان به ویژه همکاریهای اقتصادی را بپذیرند و سیاست خارجی خود را بر اساس منافع ملی استوار گردانند تفکر دشمنی ابدی امریکا و تصور آنکه ارتباط با امریکا ما را وابسته و مستعمره میکند، غلط پنداشته شود و روابط ایران و غرب با اصولی منطقی و بر اساس منافع ملی و آرمانهای تاریخی ملت ایران از جمله استقلال تنظیم گردد. مسلما نمیبایست از اتکاء به توان داخلی برای حرکت اقتصادی غافل شد اما تعامل اقتصادی موثر با دیگر کشورهای میتواند بسیاری از تنگناها در این مسیر را به گشایش مبدل گرداند. حل مشکل اقتصاد ایرانی، فارغ از نکات فنی علم اقتصاد، نیازمند نوعی بازنگری و اطلاح سیاسی رویههاست.امیرحسین داوودآبادی فراهانی ادوار شورای مرکزی
|
خاورمیانه در یک قاب قاب درخشان دیگری از رضا دقتی.دو یهودی معتقد ایستاده نزدیک قبهالصخره، منتظر تماشای آفتاب. تقابلی که خلاصهی خاورمیانه است. وقتی "خونخورده" را مینوشتم بسیار دربارهی این صخرهی مقدس متن خواندم و دریافتم این تکهی زمین تا چه حد مهم است. دقتی شمایل سایهوار یهودیان را مقابل گنبد و بنای نمادین قرار داده. هر دو خیره به هم. اولی به منطقهی معبد سلیمان مینگرد و دومی به شاهکار معماری اسلامی. به آن صخره که هر دو دین از آن خود میدانندش، به قصهی ابراهیم. نوشتهاند ابراهیم روی این صخره کارد بر حلق پسر نهاد و همینطور آدم بر این صخره هبوط کرد، پیامبر اسلام از آن به معراج رفت . منطقهای که عموزادهگان هر دو مدعیاش هستند. عبدالملک مروان این بنای درخشان را در ویرانههای معبد سلیمان ساخت تا هم بیانگر تلالو دین تازه باشد مقابل کلیسای مشهور روز قیامت، هم پیام دهد به یهودیان که او و همکیشاناش وارث ابراهیماند. بنایی مدور و تنها بنای تاریخ هنر اسلامی که کاربرد عبادی ندارد و فقط "نمادین" ساختهشده. دقتی قصه را میداند و نگاه را میشناسد.دو پیرو دین موسی و میانشان نمادینترین بنای اسلامی. حسی از داستانی کهن در عکس متبلور است.درخشش نور بر گنبد مطلا و آبی تند آسمان و این سو هیاکل انسانی با کلاههای نمادین. درواقع نمادها مقابل هماند. قطعن میدانید که در یهودیت شمایلنگاری و صورتگری منع شده و برای همین گاه مهمترین نمادها پوششهای متدینین این قوماند. اینجا سایهی این پوشش مقابل قبهالصخره همچون شمایل تصویر شده. کلاهها بهمثابه گنبد. بدنها در مقام بدنه و آن سو نماد هزار و سیصد و اندی ساله نیز جان انسانی گرفته در این تقابل. این سو آدمها خلاصهی مسلکاند و آن سو بنا خلاصهی ایمان تاریخی. و هر دو به هم نگاه میکنند و منتظرند. فضای بینشان را هزار سال ماجرا پر کرده. از ارواح فاتحان تا شکستخوردهگان. میگویند این نقطهایست که روز حشر درش رقم خواهد خورد و برای همین قرنها بسیاری خود را به اینجا میرساندند تا موقع مرگ در خاکاش دفن شوند. پس ببینید حجم مردهگان را و تلون خاکاش را. نمادها همدیگر را زیر نظر دارند. دقتی زیرکانه از فاصلهی آفتاب و سایه استفاده کرده تا عمقی معنایی به عکس بدهد. به قصهی پسران و نوادهگان ابراهیم. به مواجههی اسماعیل و اسحاق و تلفظ بیتالمقدس و اورشلیم آتشی که انگار تا ابد خاموش نخواهدشد. هرچند آفتاب مثل همیشه بر قبهالصخره میتابد و این سو مردان منتظر تحقق وعدهی بزرگاند. کمی دورتر بر جلجتا نیز ارواح منتظرند رستگاریاند.این نوشته را ابتدا در اکانت اینستاگرام خود٬ مهدییزدانیخرم منتشر کردم!
|
برج آزادی طراحی حسین امانت یا تعالی مقرنس ایرانی! طراحی برج آزادیبنای برج آزادی که پیش از انقلاب به برج شهیاد معروف بود نمونهء متعالی از یک معماری یادمانی ست و به عنوان نشانی از دروازه ورودی ایران به جهان مدرن توسط "حسین امانت" طراحی شد. نمای اصلی این برج شباهت نزدیک و آشکارایی به یکی از نمادهای اصیل در تزیینات معماری ایرانی یعنی "مقرنس" دارد که در کمتر منبعی به آن اشاره شده است.در دوران پهلوی دوم، اندیشه ایجاد تغییرات و تحولات نمادین در ایران بسیار مورد بحث بود. در آستانه برگزاری جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی، دولت وقت به فکر طراحی نمادی در مسیر ورودی شهر تهران از سمت غرب(فرودگاه مهرآباد) بود. این نماد بایستی، در میانه میدانی که بعدها به عنوانی یکی از بزرگترین میادین شهری خاورمیانه، لقب میگرفت، بنا میشد تا گردشگران به محض ورود به تهران این نماد را ببینند و با ایران نوین آشنا شوند.این بنا بایستی، زیباییهای بصری خاصی میداشت که در عین مدرن بودن حاوی المانهای شاخص تاریخ و هنر ایران زمین نیز بود. بنایی که قرار بود از آن به عنوان نماد پایتخت ایران ، در کل دنیا یاد شود.ادامه مطلب در لینک زیر:مقالات - معماری/مقالاتجهت مشاهده پروژههای بزرگ طرح معماری ایوان به لینک زیر مراجعه نمایید
|
مقدمهای بر سیاست در بریتانیا (شمارهی 101 ام نشریه)،قسمت اول احتمالا هرگاه که اخباری را در مورد بریتانیا میشنوید، سوالاتی در ذهن شما به وجود میآید: - انگلستان چه فرقی با بریتانیا دارد؟ آیا پادشاهی متحده همان بریتانیاست؟ ایرلند دقیقا عضو کدام یکی است؟ آیا اسکاتلند از انگلستان مستقل است؟ - دولت بریتانیا چگونه کار میکند و چگونه تشکیل میشود؟ - سیستم سیاسی بریتانیا چگونه است؟ - پارلمان چه نقشی دارد و اعضای آن چگونه انتخاب میشوند؟ - فرق مجلس اعیان و عوام چیست و هر کدام چه قدرتی دارد؟ - با توجه به سیستم پادشاهی در بریتانیا، آیا تصمیم گیرنده اصلی در حال حاضر، ملکه الیزابت دوم است؟ اگر نه، پس چه کسی کشور را اداره میکند؟و سوالاتی دیگر . اما باید توجه داشت که جواب به این سوالات آنقدر هم ساده نیست پس سعی میکنیم در چندین شماره، به پاسخ این سوالات بپردازیم. احتمالا بهترین نقطه شروع برای آشنایی با سیستم سیاسی بریتانیا، پارلمان است گرچه تمام این کشورهای متحد، پارلمانهای مختلفی دارند، اما ما امروز با "پارلمان پادشاهی متحده بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی" شروع میکنیم. این پارلمان بالاترین دستگاه مقننه تمام پادشاهی متحده، جزایر وابسته به تاج و تخت بریتانیا ( Crown dependencies ) و سرزمینهای فرادریایی بریتانیاست. احتمالا از خودتان میپرسید: خب همه این عبارات "پادشاهی متحده" و . چه معنایی دارند؟ برای یافتن معنای دقیق هر یک از این عبارات باید سفری در تاریخ داشت، از قبل از 927 میلادی تا اواخر قرن بیستم، که ان شاء ا . بعدا به آن خواهیم پرداخت، اما به طور خلاصه باید اینگونه بگوییم: این تصویری از جزایر بریتانیایی است که از 5 قسمت تشکیل شده، 1 . انگلستان 2 . ولز 3 . اسکاتلند 4 . ایرلند شمالی 5 . جمهوری ایرلند. از نظر جغرافیایی، به شمارههای 1 تا 3 ، بریتانیای کبیر گفته میشود و به شماره 4 و 5 ، جزیره ایرلند. اما از نظر سیاسی، شمارههای 1 تا 4 ، پادشاهی متحده را تشکیل میدهند. در واقع ماجرا از این هم سختتر است و جزایر کوچکی در اطراف بریتانیا وجود دارند که عضو هر کدام از این قسمات هستند. و به آنها، جزایر وابسته به تاج و تخت گفته میشود اما از آن جا که اهمیت بسیار کمی دارند در مورد آنها صحبت نمیکنیم. میتوان گفت موضوع این مقاله، سیاست در تمام پادشاهی متحده است. اما، هنوز تمام نشده، پس سرزمینهای فرادریایی بریتانیایی ( British Overseas Terriories ) چطور؟ آنها باقی ماندههای امپراطوری بریتانیا هستند که هنوز به استقلال نرسیدهاند. اما هنوز هم کشورهایی در جهان وجود دارند که وابسته به بریتانیا میباشند که با نام رسمی "ملل مشترک المنافع" ( Commonwealth Nations ) شناخته میشوند. اکثر این کشورها در گذشته عضوی از مستعمرات بریتانیا بودند که کانادا، هند، نیوزلند، پاکستان، افریقای جنوبی و استرالیا، از اعضای این اتحادیه هستند. از این 54 کشور، 15 کشور عضو، ملکه/پادشاه بریتانیا را به عنوان رهبر رسمی خود میشناسند. این کشورها با عنوان قلمروی همسود/مشترک المنافع ( Commonwealth realm ) شناخته میشوند. در هر حال، تمام این کشورها، به عنوان مستقل شناخته مشوند. حال که با این عبارات آشنا شدید، بهتر است به ماجرای پارلمان برگردیم .. از این پس صرفا برای کوتاهی، به جای استفاده از عبارت "پارلمان پادشاهی متحده" از کلمه پارلمان استفاده میکنیم، اما یادتان باشد که ولز، اسکاتلند و ایرلند شمالی، هر کدام پارلمان مخصوص به خود را هم دارند. اما پارلمان چیست؟ چگونه کار میکند؟ چه وظایفی دارد و چگونه تشکیل میشود؟ پارلمان، از سه قسمت تشکیل شده، پادشاه/ملکه، مجلس عوام و مجلس اعیان/لردها. داستان پارلمان را میتوان به صورت خلاصه از زمان پادشاه جان شروع کرد. به احتمال زیاد، شما ریچارد شیردل را تا حدودی میشناسید، ریچارد اول از اوایل حکومت خود، برای انجام دستور پاپ، شروع به تلاش برای باز پس گیری بیت المقدس از مسلمانان سنی کرد. او مدت زمان قابل توجهی از دوران پادشاهی خود را در خارج از کشور و در جنگهای صلیبی گذراند، این جنگها هزینههای بسیار زیادی داشتند و به همین علت، پادشاه مالیات را بسیار بیشتر از گذشته کرده بود که باعث نارضایتی شدید مردم میشد. در هنگام بازگشت ریچارد از جنگ صلیبی سوم به انگلستان، او و ارتشش آنقدر ضعیف شده بودند که او توسط لیوپولد اتریش دستگیر شد (که بعدا به آن خواهیم پرداخت). انگلستان برای آزادی ریچارد مجبور به پرداخت هزینه سنگینی شد که باعث نارضایتی بیشتر مردم شد. پس از مرگ ریچارد، پادشاه جان با اختلافات فراوان، تاج گذازی کرد. این اختلاف زیاد و وضعیت بد مردم، باعث شد که برنها ( barons که در فارسی بعضا بارون خوانده میشود!)، او را مجبور به امضای مگنا کارتا ( Magna Carta ) کنند مگنا کارتا سندی بود که اختیارات پادشاه را کمتر و او را مجبور به پیروی از بعضی قوانین میکرد. قدرت جان آن قدر کم و کمتر شده بود که شایعاتی وجود دارند که میگویند جان حتی به فکر اسلام آوردن افتاده بود تا تحت نظر خلیفه محمد الناصر باشد و قدرت نظامی بدست آورد! این اتفاقات و امضای مگنا کارتا، شروعی برای راه دموکراسی در انگلستان شد. سالها بعد، سایمن د مانفرت ( Simon de Montfort ) یکی از نجیبزادگان انگلیسی بر علیه هنری سوم شورش کرد و عملا قدرت را بدست گرفت، او در طول زمان حکومتش، دو پارلمان تشکیل داد، اولی، قدرت پادشاه را کمتر میکرد (که توسط نجیب زادگان اداره میشد و عملا همان مجلس لردها بود) و دومی، از مردم معمولی شهرها تشکیل شده بود (یا همان مجلس عوام). لازم به ذکر است که او به دلیل کمبود حمایت از طرف مردم، مجبور به تشکیل دومین پارلمان شد. از او در حال حاضر با عنوان یکی از پدرهای دموکراسی پارلمانی یاد میشود. در طول سالهای متمادی، قدرت مجلس عوام بیشتر شد. پس از آتش گرفتن قصر/کاخ وست مینستر در زمان هنری هشتم، هنری مکان دیگری را برای سکونت گزید و قصر وست مینستر از آن زمان به بعد، تبدیل به مکانی صرفا برای نشستهای پارلمان شد. همان طور که متوجه شدید، پارلمان بریتانیا دو مجلسی است. مهمترین بخش پارلمان، مجلس عوام است که البته به طور رسمی، مجلس سفلاست و به نظر میرسد که تحت نظر ملکه و مجلس لردها قرار دارد اما با اینحال قدرت بیشتری دارد. حداکثر هر 5 سال، یک انتخابات سراسری در پادشاهی متحده برگزار میشود و مردم هر منطقه اقدام به رایدهی میکنند سیستم رایگیری پارلمانی در بریتانیا با ایران و بسیاری از کشورها فرق دارد. در انتخابات سراسری، کشور با توجه به جمعیت در هر منطقه، به 650 بخش مختلف تقسیم میشود که در حال حاضر هر کدام حدود 100 هزار نفر جمعیت دارد. مثلا شهرستان لندن، به 73 حوزه انتخابیه تقسیم شده است و مردم هر حوزه فقط به کاندیدهای منطقه خودشان رای میدهند. در این انتخابات، بسیاری از افراد میتوانند به عنوان کاندید ثبت نام کرده و در صورت داشتن رای اکثریت در حوزه انتخابی خودشان، میتوانند در نهایت عضو پارلمان (یا MP : Member of Parliament )بشوند. هر فردی که بالای 18 سال سن داشتهباشد، درصورت زندانی نبوده و لرد یا خود پادشاه نباشد و توسط حداقل ده نفر واجد شرایط برای رایدهی تایید شده باشد، توانایی اقدام برای کاندید شدن را دارد! و خب، آن شخص باید حتما شهروند بریتانیای کبیر، جمهوری ایرلند و یا یکی از کشورهای مشترکالمنافع باشد. در ابتدا از هر کاندید 500 پوند گرفته میشود و در صورتی که آن فرد بیش از 5 % آرای حوزه خود را به دست بیاورد، این سپرده به او برگردانده میشود. این کار برای جلوگیری از این است که افرادی صرفا برای شوخی اقدام به کاندید شدن بکنند (مثلا در انتخابات ریاست جمهوری ایران، بسیاری از افراد - حدود هزار نفر - اقدام به کاندید شدن میکنند). ضمنا، هر شخصی که بالای 18 سال سن داشته باشد، در زندان نباشد (و .) و برای رای دهی از قبل ثبت نام کرده باشد، میتواند رای دهد. پس عملا هر کسی میتواند کاندید شود و هر کسی میتواند رای دهد! گرچه باید در نظر داشت که این انتخابات فقط برای مجلس عوام است و اعضای مجلس لردها توسط مردم انتخاب نمیشوند! اکثر افرادی که کاندید میشوند، عضو یک حزب سیاسی هستند. حزبهای سیاسی معروف بریتانیا در حال حاضر عبارتند از: محافظهکار، کارگر، لیبرال دموکرات، ملی اسکاتلند، اتحادگرای دموکراتیک، شین فین ( Sin Fein ) و پلید کامری یا حزب ولز ( Plaid Cymru ). به شکلی که بعدا دربارهاش صحبت خواهیم کرد، در اکثر مواقع، حزبی که بیش از 50 % صندلیهای پارلمان را داشته باشد، قدرت را به دست میگیرد و رهبر آن، نخستوزیر، دولت تشکیل داده و کابینهای معرفی میکند. در واقع در انگلستان هیچ انتخاباتی برای گزینش نخستوزیر توسط مردم وجود ندارد و رهبر حزب برنده، اصولا دولت را اداره میکند! اما این تمام ماجرا نیست! اطلاعات زیادی وجود دارند که هنوز در این شماره ننوشتهایم. در مطالب بعدی خواهید خواند: - وظایف مجلس عوام چیست و چه اختیاراتی دارد؟ - دولت چطور؟ آیا نخستوزیر اداره کننده اصلی کشور است؟ - آیا سیستم بریتانیا، دموکراتیک است؟ - رییس پارلمان چه کسی است؟ - آیا این روش انتخابات سراسری عادلانه است؟ - سیستم قضایی کشور چگونه اداره میشود؟ - ملکه/پادشاه این وسط چه میکند؟ - آیا وجود مجلس لردها، خلاف دموکراسی نیست؟ - لردها چگونه انتخاب میشوند و چه کار میکنند؟ - وزارتخانهها چگونه اداره میشوند؟و .ان شاء ا . در شمارههای بعدی به بررسی و آنالیز سیستم سیاسی بریتانیا خواهیم پرداخت تا شاید کمی بهتر متوجه اتفاقات مربوط به دنیای غرب و مخصوصا بریتانیا شویم.مطالعهی قسمت دومویدیوی مرتبط با مطلب: منابع و مآخذ: - in - the - uk
|
حاجی برخوردار، مردی که به خانههای ایران رفاه آورد صنعتگر متدین و سرمایهداری که چندی پیش از انقلاب 1357 یک تلویزیون مداربسته از بریتانیا با خود به تهران آورده و آن را برای حفاظت از آیتالله خمینی رهبر انقلاب به محل اقامت او در مدرسه رفاه برده بود، شاید باور نداشت که در اولین تابستان پس از انقلاب حکم مصادره اموالش را از رادیو بشنود.محمدتقی برخوردارمحمدتقی برخوردار معروف به حاجی برخوردار که به پدر صنایع خانگی ایران هم ملقب است پس از مصادره اموالش خوش خیالانه میگفت تولیدکنندهای که مالیاتش را پرداخته، نباید مشمول مصادره شود اما تلاشهای دولت موقت مهدی بازرگان هم ظاهرا فقط در حد وعده باز پس دادن اموال آقای برخوردار باقی ماند.نگاهی به کارنامه آقای برخوردار در تاسیس کارخانجات صنعتی در ایران نشاندهنده نقش او در تجهیز خانههای ایرانی به وسایل روزآمد آن دوران و تغذیه رفاهی بخشی از شهروندان ایران است که با بالا رفتن قیمت نفت و سیاستهای مدرنسازی ایران در عصر محمدرضا پهلوی، آرام آرام معنای رفاه و طعم آن را میچشیدند و همزمان با مردمان دیگر جوامع توسعه یافته، به لوازم طبقه شهرنشین مجهز میشدند.وضعیت خانوادگی و شغلی آقای برخوردار نشاندهنده حضور طبقهای از تجار متدین ایرانی است که نسل اندر نسل، بازاری و تاجر بودهاند اما بخت آن را نیافتند که در حکومت نوپای پس از انقلاب، در جوی از بیاعتمادی و سوءتفاهم مسیر توسعه صنعتی ایران را ادامه دهند یا دست کم اموال و داراییهایشان را حفظ کنند.فقط مرور تعداد کارخانهها و شرکتهایی که محمدتقی برخوردار در ایران تاسیس کرده بود، نشان میدهد که اگر آهنگ توسعه آن حفظ میشد یا حداقل دست حکومت و دولت از آنها کوتاه بود، شاید ایران امروز به لحاظ میزان و کیفیت تولیدات صنعتی وضعیت متفاوتی داشت. محمدتقی برخوردار ابتدا باتری از آمریکا وارد میکرد اما در مدت کوتاهی توانست با تاسیس کارخانه قوه پارس مشابه آن را در ایران تولید کند به دنبال ملی شدن شرکتها و کارخانجات صنعتی ایران از جمله اموال آقای برخوردار که بعدها در اختیار بنیاد مستضعفان قرار گرفت، او پیش از یک سالگی انقلاب، از ایران خارج شد و این هجرت تا سال 1370 ادامه داشت که به سودای بازپسگیری اموالش به ایران بازگشته بود. درهم کوبیده شدن شیرازه کارخانجات صنعتی ایران با مصادره و سپس ناامنی حاصل از آن برای سرمایهگذاران و کارآفرینان، نه فقط سرمایههای مادی و انسانی موجود را به رکود کشاند که بخش وسیعی از آنها را وادار یا دست کم تشویق به مهاجرت و خروج از ایران کرد.تقریبا همه هم نسلان کارآفرین آقای برخوردار در جریان مصادره اموالشان رخت خود را از ورطه هولناکی که ایران در آن قرار گرفته بود بیرون کشیدند اما آقای برخوردار به ایران بازگشت و در خانه خود درگذشت. عباس میلانی در کتاب "نام آوران ایران" از محمدتقی برخوردار به عنوان یکی از صد شخصیت تاثیرگذار در زندگی ایرانیان نام برده است.زندگینامه حاجی برخوردارحاج محمدتقی برخوردار در خانوادهای تجارت پیشه در یزد به دنیا آمد. بنا به روایتی خانواده او تا قرن نوزدهم میلادی زرتشتی بودند و سپس به اسلام گرویدند. خانواده او، خانوادهای بسیار مذهبی بودند و پدرش از تاجران بزرگ و متدین معروف شهر بود. از دوران جوانی در تجارت خانه پدر در یزد کار میکرد تا 18 سالگی که جهت ادامه تحصیل به تهران آمد. او تمایل چندانی به تحصیل در دانشگاه نداشت و به کارهای دولتی نیز وارد نشد. در تهران حجرهای در سرای امید روبروی مسجد شاه خرید و به تجارت پرداخت. او در 33 سالگی ازدواج کرد. همسر او قبلا ازدواج کرده بود و از ازدواج قبلی خود دارای فرزند بود. این امر با معیارهای آن روز جامعه همخوانی نداشت، اما برخوردار به این مسایل توجهی نداشت. محمدتقی برخوردار تاجر پسته بود سپس واردکننده باتری و تلویزیون شاوبلورنس شد. اما پس از آن با ت سیس اولین کارخانه تولید باتری در ایران (قوه پارس)، و اولین کارخانه تولید تلویزیون در ایران (پارس الکتریک) و شماری دیگر از واحدهای تولیدی، از کارآفرینان موفق در دوره صنتعی شدن ایران در دهههای 40 و 50 خورشیدی بود. حاجی برخوردار لوازمی را وارد و سپس در ایران تولید کرد که با به وجود آمدن طبقه شهرنشین و شکل گرفتن طبقه متوسط مورد توجه و بلکه مورد نیاز بود شرکت پارس الکتریک (تولیدکننده رادیو و تلویزیون)، شرکت صنعتی پارس توشیبا (تولیدکننده انواع کالاهای لوازم خانگی مثل پنکه، آبمیوهگیری، چرخ گوشت و انواع پلوپز در شهر رشت (پارس خزر کنونی))، شرکت لامپ پارس توشیبا، شرکت فرش پارس، شرکت کالای الکتریک و شرکتهای کارتن البرز، سرامیک البرز و کاشی پارس از جمله واحدهای تولیدی او بودند. گفته میشود بیش از 20 هزار نفر در واحدهای تولیدی آقای برخوردار مشغول بهکار بودند.با قانون شورای انقلاب تمامی کارخانجات و اموال او مصادره شد. سالها بعد در دوره دولت سید محمد خاتمی بخشهایی از زمین و دارایی او برگردانده شد، اما کارخانههای او همچنان در مصادره دولت باقی ماندند. محمدتقی برخوردار در سال 1390 در سن 87 سالگی درگذشت.حاج محمد تقی پس از ناکامی در بازپس گیری اموالش، در برابر این سوال که اگر امروز فعالیت تجاری را شروع میکردی چطور عمل میکردی این جواب را داده بود: یک شرکت تاسیس میکردم و آن را شخصا اداره میکردم و در جهت گسترشش هیچ اقدامی نمیکردم.منابع: 1 و 2 و 3 پینوشت: "انقلابیون عدالتخواه" تصور میکردند که صنعت و تولید و اقتصاد عبارت است از جمعآمد "زمین، پول، ماشینآلات و کارگر" که اگر آنها را از دست "سرمایهدار زالوصفت" خارج و "دولتی" کنند، عدالت برقرار خواهد شد. اما واقعیت چیز دیگری بود: پول، ماشینافزار و نیروی کار، فقط با تدبیر و خلاقیت صنعتگران و صاحبان میهندوست سرمایه میتواند به تولید و کارآفرینی منجر شود. این همان نکته کلیدی بود که گفتمان چپ و انقلابیون چپگرا در ایران و برخی کشورهای مشابه در طول سده گذشته نادیده گرفتند و به دست خود اقتصاد کشورشان را ویران کردند. به برکت درایتمان، در اقتصاد ایران اکنون به جای صنعتگران کارآفرینی مانند برخوردارها، ایروانیها، لاجوردیها، خیامیها و توکلیها، "سلطان"ها حکم میرانند: سلطان آهن، سلطان شکر، سلطان چای، سلطان برنج، سلطان لاستیک و دیگر سلاطینی که عموما از وابستگان قدرت نیز هستند.سایر مطالب: - % D9 % 85 % D8 % B3 % D8 % AA % D9 % 86 % D8 % AF - % D9 % 85 % D8 % A7 % DA % A9 - % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 86 - % D8 % B1 % D9 % 88 % DB % 8C % D8 % A7 % DB % 8C % DB % 8C - % DA % A9 % D9 % 87 - % D9 % 85 % D8 % B5 % D8 % A7 % D8 % AF % D8 % B1 % D9 % 87 - % D8 % B4 % D8 % AF - eiao2fkjl6k5 - % D8 % B1 % D8 % A7 - % D8 % AD % D8 % A7 % D8 % AC - % D9 % 85 % D8 % AA % DB % 8C % D9 % 86 - % D9 % 86 % DA % A9 % D9 % 86 % DB % 8C % D9 % 85 - da4k0v3pl5a5 - % D8 % AE % D9 % 88 % D8 % A7 % D8 % B1 - % D8 % B4 % D8 % AF - % D8 % AC % D8 % A7 % D8 % AF % D9 % 88 % DB % 8C % DB % 8C - % D8 % A7 % D8 % B1 % D8 % AC % D9 % 85 % D9 % 86 % D8 % AF - a09nq0tboqzu
|
روشهای اسطورهشناسی تطبیقی تور، خدای آذرخش اسطورههای شمالی، تصویر از historyofvikings . com کتابی که امروز دستم است "کتاب جامع پیشاهندواروپاییها و دنیای پیشاهندواروپایی آکسفورد" است. تاریخ انتشار اول کتاب 2006 بوده، که مطمینا بعدا منابع جدیدتری منتشر شدهاند و احتمالا اطلاعات کتاب به روز شده. ولی در حدی که به کار تحقیق من بیاید، مناسب است. (صرفا توضیح دادم، که اگر تحقیق تخصصی در این زمینه انجام میدهید، شاید بهتر باشد که منابع جدیدتری استفاده کنید)کتاب از حوزه ارتباط زبانی آغاز میشود، به توصیف عناصر مختلف هندواروپایی میپردازد که مردم (مثلا هندیها، سلتیها، ایرانیها، ارمنیها، یونانیها، غیره) و زبانهای مختلف هستند. فصل بعدی "بازسازی پیشاهندواروپایی" است که چند تیوری معروف در این زمینه را بررسی میکند. سیستمهای مختلف، ارتباطات، گروههای اسمی مختلف (شامل زمان و مکان، اعداد و کمیت، ذهنیت و احساسات و ادراک، زبان و سخنوری، فعالیتها، دین) و نهایتا عناصر دستوری در ادامه میآیند.اینها همه به تفصیل بررسی شدهاند که جزییاتش برای من کاربردی نیست. از فصل "اسطورهشناسی تطبیقی" شروع کردم که روشها و بعد از آن خدایان، اسطوره آفرینش، نبرد آغازین، قهرمانان و مار (اژدها)، قربانی اسب، شاه و باکره، آتش در آب، الگوهای کاربردی، مرگ و دنیای پسین، نبرد نهایی، و جریانهای فکری معاصر در این حوزه بخشهای مهمش هستند.در فصل بعدی با نام "داستان بیپایان"، بخش مسیله سرزمین پیشاهندواروپایی و نظریات و روشهای بررسی مسیله برای من مهم است.درباره روشهای اسطورهشناسی تطبیقی اما باید اشاره کنیم که: اسطورهشناسی تطبیقی به چند روش انجام میشود، که بعضا اینها در دل هم قرار دارند. جستجوی "همهشمول"ها به دنبال موتیفهایی میگردد که ممکن است در مناطق مختلف به صورت مستقل پرداخته شده باشند: جهتیابی چهارگانه و دادن نقش سمبلیک به آنها، دستهبندی دوگانه راست/چپ و زن/مرد و دادن نقشهای از پیش تعیین شده اجتماعی بر اساس جنیست. مثلا راست:مرد - قوی، و چپ:زن - ضعیف. در هر فرهنگی که دوره"آهن و آهنگری" داشته، همیشه خدای آهنگری دیده میشود. متقابل دانستن خدای جنگ با توفان و آذرخش نیز مثال دیگری است. جستجوی خاستگاه تاریخی به دنبال تشابهات بسیار نزدیک میگردد که ارتباط تاریخی را اثبات میکنر. مثلا اسطوره اورفیوس در یونان،که در پی مرگ همسرش به جهان زیرین میرود تا او را نجات بدهد، در آمریکای شمالی هم دیده شده. جستجوی ارتباط پرداختی دنبال تشابهات قویتر میگردد که داشتن منبع مشترک را اثبات میکند. - norse - mythology - norse - mythology
|
امپریالیسم مثل سگ نفس میکشد دست رهبران سیاسی آمریکا هزاران هزار بار از ابوبکر بغدادی - که به تعبیر ترامپ مثل سگ و مثل یک احمق کشته شد - خونینتر است. چه بسیار زنان و مردان و کودکانی که در افغانستان عراق ویتنام هیروشیما و ناکازاکی کشته شدند و فکل کراواتیهای مسبب آن مثل سگ به زندگی شیرین خود ادامه دادند.میان مایه تنها دستی را میبیند که به چاقو برده میشود و سری را میبرد و نه تحریمی که ملتی را عقب میراند، استعدادها را میکشد، مرگ بیماری را جلو میاندازد و بمبی که به نام آزادی میلیونها کودک را بیخانمان و بیسرپرست میکند و نه حتی دستی که بن لادن و بغدادی را با همدستی آلسعود تولید، تجهیز و بعد نابود میکند #میانمایه_نباشیم
|
آسیبشناسی مطالعات تاریخی( 2 ) تاریخسازی و جعل پیشینه از دیگر آسیبها در مطالعات تاریخی، تلاش برای تاریخسازی و جعل پشتوانه و پیشینهی تاریخی مطابق برخی اهداف و تمایلات سیاسی، قومی، مذهبی و مانند آن است.در این باره به دو نمونهی آشکار اشاره میکنیم.امروزه در برخی متون مکتوب و غیرمکتوب و در رسانهها و فضای مجازی چنین القا میشود که در طول صدها یا هزاران سال گذشته دو سرزمین و دو کشور مستقل و یکپارچه به نامهای آذربایجان و کردستان وجود داشته و این دو کشور در گذر زمان تجزیه و به چند بخش تقسیم شدهاند.برخی نویسندگان و نیز هواداران، بر پایهی این تحلیل چنین موضع میگیرند که بخشهای جداشدهی این کشورها باید با هم متحد شده و کشورهای مستقل آذربایجان و کردستان را تشکیل دهند.واقعیت این است که تاریخ، این دیدگاه را ت یید نمیکند و مشکلی که این تحلیل تاریخی با آن روبروست این است که طرفداران آن برای دفاع از دیدگاه خود، ناچار به جعل و تحریف تاریخ در عرصههای گوناگون سیاست و حکومت و فرهنگ و زبان و ادبیات و مانند آن میشوند.امروزه این عده بهشدت در پی ترسیم نمایی دروغین از تاریخ هستند که ت ییدکنندهی دیدگاه آنان باشد.این تلاش نامعقول، تنها محدود به عرصهی تاریخ نیست و پیامدها و بازتابهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و امنیتی آن میتواند جامعه را با تنشها و بحرانهایی جدی روبرو سازد و البته در نقطهی مقابل، افزایش آگاهی عمومی از واقعیتهای تاریخی، میتواند مانع گسترش این دیدگاه بحرانساز شود.
|
تاثیر ارتباط در مقابله با بیماری های مهم تاریخی: نویسنده: شهریار خونساری دکتر شهریار خونساریمقدمه: در طول تاریخ، بیماری های کشنده ای تمدن بشر را تهدید کرده است . بعضی اوقات روند تاریخ و تمدن انسان ها را تغییر داده است. برای این بیماری ها واژه هایی وجود دارد که برای بشریت دور ه هایی تلخ و تاریک را تداعی می کند. یکی از این واژهها، همه گیری است. همه گیری به معنای بروز بیش از حد یک بیماری در جمعیتی معین در یک شهر یا منطقه است و زمانی که این منطقه شامل چند کشور و یا چند قاره شود، همه گیری جهانی، دنیاگیری، پاندمی[ 1 ]یا همه گیری عالم گیر نامیده می شود.( وبی، 1993 ) در حقیقت، بیماری های همه گیر قسمتی از تاریخ بشر است که ارتباط میان انسان ها، شهر ها،کشورها و قارهها سهم مهمی در آلوده کردن مناطق سالم دارد. به همین دلیل، قرنطینه شاید اولین راه حلی باشد که به ذهن هر کسی می رسد. اما در مقابل، ارتباط سازنده میان حکمرانان و سیاستمداران شهرها و کشورهای مختلف توانسته در مهار این همه گیری ها تاثیرگذار باشد.از آذر 1398 کووید 19 در چین شناسایی شد و در زمان کوتاهی بسیاری از کشورهای جهان را درگیر کرد و تبدیل به یک بیماری همه گیر جهانی مرگبار شد و اهمیت همکاری و ارتباط سازنده میان کشورها در مبارزه به بیماری های همه گیر را یادآور شد. در این مقاله، با بررسی تاریخی همه گیری ها سعی بر آن است که از این همه گیری ها درسی برای امروز و معضل پاندمی کرونا بدست است تا مشخص گردد، ارتباط و یا عدم ارتباط چه تاثیری بر مقابله با این بیماری در طول تاریخ داشته است.روش تحقیق، تحقیق کتابخانه ای[ 2 ]است که با توجه به نگاه تاریخی به همه گیری ها در این مقاله انتخاب شد.همه گیری ها ، نگاه به گذشته :اولین سلسله پادشاهی که موفق به ت سیس حکومت نیرومند بین المللی در آسیا گردید سلسله هخامنشیان بودند که از 559 ق. م تا 330 ق. م دوام آوردند. این دولت تقریبا همه جهان متمدن آن زمان را دربرمیگرفت و باعث شد ارتباط میان اقوام و تمدن های متنوع امکان پذیر گردد. در مقابل، هخامنشیان دریافتند در برقراری ارتباط میان اقوام مختلف، احتمال خطر به ابتلا به بیماریهای مختلف نیز بالاتر خواهد رفت. ایشان دلیل ابتلا به بسیاری از بیماری ها را نمی دانستند و این بیماریها را به حلول روحی بد در بدن بیمار نسبت می دادند. به همین دلیل گروهی از درمانگران وظیفه داشتند این روحهای بد را از بدن بیمار خارج نمایند.در وندیداد فرگرد 7 بند 44 نوشته شده:" ای زرتشت آن کس که با سخن ایزدی (مانتره ) درمان میکند درمان بخشترین درمان کنندگان است. "پزشکان روح یکی از سه گروه پزشکان دوران هخامنشی بودند. مهمترین وظیفه این پزشکان جلوگیری از ابتلای پادشاه به بیماری های ناشناخته بود و هم چنین خطرناکترین زمان برای ابتلای پادشاه به بیماریهای ناشناخته، زمان ملاقات بزرگان اقوام مختلف در مراسم بار عام نوروز در تخت جمشید بود. به همین دلیل پزشکان روح، هر کسی که از مناطق مختلف پادشاهی آمده بود را چهل روز در اتاقی نگاه میداشتند تا روحهای پلید از جسم او خارج گردد. در زمان صحبت کردن با پادشاه نیز همه باید جلوی دهان خود را با دست میپوشاندند. از این مسایل میتوان نتیجه گرفت که با اینکه پزشکان دلیل بیماری را نمیدانستند اما حدس میزدند که شیوه انتقال بسیاری از بیماریها چیست و سعی در مقابله با آن داشتند.یکی از ویران کنندهترین بیماریهای تاریخ بشری ، اولین بیماری همه گیری طاعون (قرن ششم تا هشتم میلادی) بود که به نام امپراتور بیزانس آن زمان ، ژوستینین ، نامگذاری شد. امپراتوری بیزانس که با پادشاهی ساسانیان مرز مشترک داشتند مرکز شیوع این بیماری بود و در طول دو قرن جمعیتی میان 25 تا 50 میلیون نفر را از بین برد و در زمان اوج آن در مدتی یک ساله نیمی از جمعیت مردم اروپا را به کام مرگ فرستاد.از زمان طاعون جوستینانیک بیماری های همه گیر با مدلهای ثابت اپیدمیولوژیک و اکولوژیک در هر زمان و هر کجای کره زمین ، فراتر از منشاء، فرهنگها و مذاهب ، دوباره ظهور می کنند.شروع یک بیماری و تغییر آن به یک بیماری همه گیر ، نیاز به تعامل پیچیده بین سه عنصر دارد. عامل خارجی شامل میکروارگانیسمها (باکتریها ، ویروسها و انگلها) است که با توجه به عفونت آنها (نسبت افراد در معرض آلودگی) ، بیماری زایی (نسبت افراد آلوده که به یک بیماری ظاهری بالینی مبتلا میشوند) و شدت آن (نسبت بالینی موارد ظاهری شدید یا کشنده) بررسی می شوند.عنصر دوم این سه گانه ، میزبان است که به جمعیت انسانی و عواملی اشاره دارد که می تواند در معرض خطر بودن و مبتلا شدن به عوامل بیماری زا نقش داشته باشد. عنصر سوم محیط زیست است که هر دو عوامل زیست محیطی و بیولوژیکی را شامل میشود. محیط زیست فقط نوع آب و هوایی یا طبیعت نیست بلکه بیشتر پارامتری اقتصادی است و پارامترهایی مانند جمعیت زیاد ، سرویس بهداشتی و سطح خدمات درمانی را شامل می شود. این سه گانه از طاعون دور اول (طاعون ژوستینین) تا همه گیری بیماری کویید - 19 ثابت مانده است.در بیشتر همه گیری ها اگر تعداد کافی از افراد در برابر پاتوژن (به دلیل واکسیناسیون یا عفونت قبلی) مقاوم باشند ، افراد مستعد توسط اکثریت مقاوم محافظت میشوند و ایمنی یک گروه با تعمیم ایمنی فرد ، مصونیت گله ای نامیده می شود. در مورد طاعون ژوستینین ، 1500 سال پیش، جمعیت بیزانس در برابر عامل بیماری زا آسیب پذیر بودند. در جهانی بدون دانش پزشکی و واکسنها ، ایمنی گله ای، تنها راه پایان یافتن یک همه گیری بود. در زمان ژوستینین ، طاعون تقریبا در هر 10 سال در قسطنطنیه و روم ظاهر می شد.در نتیجه تعامل میزبان و پاتوژن ، تکامل طبیعی هر بیماری و تنها محافظت در برابر شیوع آینده بود. پدیده ایمنی گله ای می تواند مرگ و میر جمعیت زیادی از انسان ها در شهرهای بیزانس و اروپای غربی را توضیح دهد. به همین جهت، جمعیت بومی قاره آمریکا پس از اولین تماس با استعمارگران اروپایی از آنجایی که هرگز با بیماری های قاره های دیگر درگیر نبوده و تماس پیدا نکرده بودند به همه گیری بیماری آبله مبتلا شده و بسیاری از ایشان مردند. باید گفت شاید مرگبارترین زنجیره ارتباط در دوران استعماری برای بومیان رقم حوردسفیدپوستان تعدادی از بیماریهای جدید را به کشورهای مستعمره منتقل می کردند که باعث مرگ بسیاری از افراد محلی می شد. در چارچوب وسیعتر استعمارگران باعث کاهش و نقض کل جمعیتها شدند و بسیاری از بومیان مستعمره نشین را عمدا آلوده کردند.در بعضی موارد مردم بومی برای قانونی کردن تیوریهای مشکوک غربی برتری نژادی مورد سوء استفاده قرار میگیرند. به عنوان مثال ، اوژن فیشر ، نظریههای خود را هنگام انجام "تحقیقات میدانی" در نامیبیای امروزی توسعه داد. حتی رابرت کخ آزمایشاتی را که در آلمان به دلیل غیر انسانی بودن آنها ممنوع شده بود ، بر روی بومیان در مستعمرات انجام داد.در طول تاریخ ، بیشتر شهرهای بزرگ و مراکز تجاری جهان در اثر بیماریهای عفونی کشنده و همه گیر قرار گرفته اند که این امر به واسطه ارتباط تجاری و فرهنگی میان شهرها قابل توجیه است. از زمانی که ارتباط دریایی میان تمدن ها قویتر شد لفظ قرنطینه به وجود آمد. این کلمه از چهل[ 3 ] در زبان لاتین به وجود آمده است. در آن زمانها وقتی یک کشتی از کشوری دور به بنادر ایتالیا وارد میشد، کارکنان و مسافران چهل روز اجازه خروج از کشتی نداشتند تا بیماری های کشورهای دیگر را به سوقات نیاورده باشند. این دوره چهل روزه کوارانتنا[ 4 ] نامیده شد که در زبان فارسی به لغت قرنطینه تبدیل گردید.تقریبا در هر کشور در زمان بروز بیماریهای اپیدمیک ، بستن مرزها و محدود کردن سفر اولین راه حل ممکن برای جلوگیری است. اما مرزهای ملی برای بیماریها بی معنا هستند. در مقابل ارتباط و همبستگی میان کشورها می تواند پاسخی هماهنگ در مقابل بیماریها به وجود آورد.بیماری های اپیدمیک بارها باعث تغییرات بزرگی در جامعه شده است. مرگ سیاه(طاعون) قرون وسطایی (حدود 1346 - 1352 میلادی) باعث مرگ نیمی از جمعیت اروپا شد و قرنها بعد از دوره قرون وسطا وجود داشت. اما مرگ سیاه باعث شد فیودالیسم در اروپا از بین برود. ( موساپ، 2019 ).بدیهی است که قرون وسطا یک سیستم جمعیتی پویا به وجود آورد. دین و زبان علمی مشترک( لاتین) باعث شدجابجایی گسترده مردم هرگز متوقف نشود و منجر به شهرنشینی و برنامه ریزی غیررسمی شهری شود که به نوبه خود منجر به بازیافت بیماریها یا زمینه ای برای شیوعهای جدید شد.(همان)اپیدمیهای دوران قرون وسطایی ، به عنوان نتیجه قابل پیش بینی خرافات و جهل علمی جمعیتهای معاصر تعبیر میشود.(همان) رفتارهای اجتماعی که در طول همه گیریهای گذشته پدید آمده ، امروزه عجیب به نظر می رسد. اما ، فراتر از اختلافات فرهنگی ، به نظر میرسد انسانهای مدرن همان ترسهای جمعی و واکنشهای عاطفی را با مردم قرنهای گذشته به اشتراک می گذارند. با وجود تکامل پزشکی ، در مورد بیماری کووید 19 ، طیف مشابهی از رفتارهای اجتماعی فردی و جمعی پدیدار شده است. این ویژگی از همبستگی با پرسنل پزشکی و بیماران گرفته تا تیوریهای توطیه تشابهات بسیاری با رفتارهای قرون وسطایی مردم دارد. اسطورهها و توجیهات کلیشهای که هم اکنون از طریق رسانههای اجتماعی گسترش مییابند به همان اندازه کلیشههای قرون وسطایی غیر منطقی و متناقض هستند و با تعدادی از اسطورههای توطیه ادغام میشوند.شعارهای ضداجتماعی در متن بحران تعجب آور نیست. این بحران فرصتی به جامعه می دهد که می توانند پیامهای نفرت پراکنانه خود را درباره "دیگران" پخش کنند. مقصر بودن "دیگری" برای بحرانهای طبیعی ، سیاسی و اقتصادی تحول جدیدی نیست. قرن هاست که این جوهر جهان بینی ضد "دیگری" وجود داشته است. در حقیقت انتشار تفکر توطیه ت ثیر ماندگار خواهد داشت و روند خطرناکی را به دنبال خواهد داشت.بیماری همه گیر طاعون (موج سوم طاعون [ 5 ]) (حدود 1855 - 1955 ) در سراسر جهان از یونان[ 6 ]چین شروع شد و در سال 1894 گسترش پیدا کرد. طاعون میلیونها نفر را در آسیای جنوبی طی چند دهه کشت ، اما در قاره های دیگر بسیار کمتر مردم مردند. به عنوان مثال ، در سانفرانسیسکو ، در طی 4 دهه "فقط" 300 نفر از طاعون مردند. در پاسخ به این همه گیری واکنشهای بسیار متفاوت انسانی مشاهده می شود. در هندوستان این همه گیری منجر به وضع قوانین جدید بهداشتی شد که جامعه را برای همیشه متحول ساخت و در مقابل شیوع بیماریهای آینده مقاومت جامعه را بالا برد. (گالی، 2018 )(برامانتی، 2019 )در مقابل فرماندار کالیفرنیا، هنری گیج[ 7 ]، بیماری طاعون در سانفرانسیسکو را پنهان کرد زیرا این امر منجر به ممنوعیت صادرات کالاهای کالیفرنیا به ایالتهای دیگر می گردید. طاعون سان فرانسیسکو این امر را گوشزد می کند که نیاز به ارتباط نزدیک بین مقامات منتخب ، کارمندان بهداشت عمومی و مردم محلی برای حفظ رویکردی هماهنگ مهم ترین امر در مقابله با همه گیری است.اولین تلاشها برای ایجاد همکاری میان کشورها در جهان به قرن نوزدهم در زمان شیوع وبا در اروپا بوجود آمد. وحشت از وبا به عنوان یک کاتالیزور شکل جدیدی از همکاری بین کشورهای مستقل اروپایی ایجاد کرد و زمینه را برای سیاست بهداشت جهانی امروز فراهم کرد. این بیماری از جنوب آسیا سرچشمه گرفته بود و در چندین موج از آغاز سال 1817 در سراسر جهان گسترش یافت و اولین بار در اوایل دهه 1830 به اروپا رسید. در سال 1851 دوازده کشور اروپایی در جلسهای در پاریس به این مساله اذعان کردند که مقابله با همه گیری ها تنها با همکاری و ارتباط میان کشورها قابل حل است و یک دیپلماسی بین المملی می تواند بسیار یاری گر باشد تا در مقابل طاعون، تب زرد و مخصوصا وبا بتوان مقاومت کرد.کشورهای اروپایی به این نتیجه رسیدند که اقدام هماهنگ قرنطینه تمام کشورهای اروپایی تنها راه خلاصی از این بیماری است. وبا نتیجه توسعه ارتباطات میان کشورهای اروپایی و مستعمرات ایشان بود. آخرین کشتار وبا در اروپا در هامبورگ رخ داد که در 1892 بیش از هشت هزار نفر در چند هفته جان خود را از دست دادند. پس از رسیدن به نتیجه و ریشه کن شدن وبا در اروپا، این کشورها عمدتا علاقه خود را برای مبارزه با وبا در مقیاس جهانی از دست دادند. به تصور غرب وبا ریشه کن شده است اما در هاییتی پس از زلزله سال 2010 (حدود هفتصدهزار نفر)، و در یمن جنگ زده پس از سال 2016 (حدود یک میلیون و هفتصد هزار نفر)) وبا جان بسیاری از انسان ها را گرفت. با این حال ، واکنش غرب به چنین مسایلی بطور تکان دهندهای منفعل بوده است. در مورد اپیدمی ایبولا در غرب( 2014 - 2015 ) و مرکز آفریقا ( 2018 ) نیز غرب به سختی واکنشی نشان داده است. دلیل منفعل بودن غرب شاید نگاه "ما در مقابل دیگری" بود. یعنی در ناخودآگاه جامعه غربی، هنوز آن خودبرتر بینی که باعث شد باغ وحش های انسانی در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم شکل گیرد، هنوز وجود دارد.بیماری آنفلوانزای اسپانیایی ، بزرگترین بیماری عفونی کشنده در تاریخ مدرن است. آنفلوانزای اسپانیایی در 1918 - 1919 در ایران و کشورهای درگیر ، باعث مرگ بسیاری از انسان ها گردید. تخمین زده می شود حدود 50 میلیون به واسطه این بیماری کشته شده باشند.آنفولانزا با جهش های پی در پی باعث به وجود آمدن مجموعه ای از همه گیری های جهانی در طول سالها شده است. آنفولانزای آسیایی در سالهای 1957 و 1958 حدود یک میلیون نفر را در سراسر جهان کشت. نوع جهش یافته این ویروس پس از ده سال همه گیری دیگری را به وجود آورد که به آنفولانزای هنگ کنگ معروف شد. آنفولانزای خوکی در سال 2009 نوع دیگری از آنفولانزا بود که در بعضی آمارها بیش از پانصد هزار نفر را در جهان از بین برد. این بیماری، تنها گروه های سنی زیر 65 سال را می کشت. ( هنزلر و دیگران، 2003 )در دهه 1940 ، ایده "بهداشت جهانی" ظهور یافت تا جامعه جهانی از چرخه هراس و غفلت خارج خواهد شوند و به تهدید بیماریهای عفونی بصورت جهانی پاسخ دهد. پس از جنگ جهانی دوم با رشد صنعت هوایی این ایده که جهان در حال کوچک شدن است و به واسطه ارتباطات جهان به چیزی مانند یک دهکده تبدیل شده و به عنوان یک مسیولیت مشترک سازمان بهداشت جهانی تاسیس گردید.در تاریخ بهداشت جهانی در غرب تصورات جهانی سازی اغلب با مفاهیم خطر حاد ناشی از بیماریهای عفونی همراه بودهاند. آنها میترسیدند با طلوع دهکده جهانی، بیماری های خطرناکی با سرعت حیرت انگیزی در سراسر کره زمین گسترش یابد و هیچ کس از آسیب آن در امان نخواهد بود مگر اینکه ارتباطی سازنده میان دولت ها بوجود آید. زیرا سلامتی افراد هر کشور به طور غیرقابل توصیفی با سلامتی افراد کشورهای دیگر در ارتباط است و ارتباط جهانی فقط راه پیش رو برای مقابله با این بیماری ها است. در نتیجه ، بسیاری از سیاستگذاران و کارشناسان بهداشت کشورهای مختلف، مبارزه با بیماریها را در مقیاس جهانی دیدند و سازمان بهداشت جهانی به وجود آمد.با افزایش تنشها در اوایل جنگ سرد، ادراک تهدید حاد از بیماری در غرب کم رنگ میشود و چنین آرزوهایی از ارتباط جهانی به سرعت فروکش میکند.همه گیری بیماری ایدز در دهه هشتاد قرن بیستم، همه گیری دیگری بود که جهان را به چالش کشید. این بیماری در سال 1981 کشف شد اما چند سالی گذشت تا سازمان بهداشت جهانی این بیماری را به عنوان یک همه گیر معرفی نماید و در 1989 بود که سازمان بهداشت جهانی از کشورهای ثروتمند خواست که برای مبارزه با این بیماری به کشورهای فقیر کمک مالی نمایند. (گرین ، 2008 )همه گیری جهانی کووید - 19 که از اواخر سال 2019 آغاز شده، شاید مهم ترین همه گیری در قرن بیست و یکم بشود. این بیماری در منطقه ووهان چین شناسایی شد و می توان گفت تمامی کشورهای جهان را آلوده کرده است. این بیماری نسبت به بیماری هایی همچون طاعون و آنفولانزا کشندگی کمتری دارد. اما سرعت انتشار آن بسیار بالاتر است. ساختار ویروس کرونا به شدت تغییرپذیر است و مقاومت کرونا در برابر دما بسیار زیاد است. این همه گیری وضعیت اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و روانی جامعه را تحت تاثیر قرار داده است. گفتمان" ما، دیگری " در میان کشورها بسیار پررنگ ظاهر شده و مسابقه ای میان آن ها برای اول بودن برای نمایش قدرت و برتری خود، در کشف واکسن وجود دارد. در گفتمان سیاسی بعضی از رهبران کشورها، تیوری های توطیه تکرار می شود. رییس جمهور ایالات متحده آمریکا با اهرم های مختلف سعی در ضعیف کردن و حتی از بین بردن سازمان بهداشت جهانی می کند. زیرا این سازمان را دست نشانده چین می داند و چین را مسیول این همه گیری معرفی می کند.اما در زمینه ارتباطات میان دانش مندان علوم مختلف، جهشی عظیم بوجود آمده است. بیشتر موسسات تحقیقاتی و داروسازی به گونه ای متحد شده اند تا واکسن این بیماری را بسازند و در مقابل خواسته های نامتعارف و زیاده خواهی های رهبران سیاسی خود مقاومت می کنند.نتیجه گیری: در دوره ای که جهان به مانند یک دهکده جهانی شده است، دیگر نمی توان بیماری را پس از آنکه به یک کشور می رسد از بین برد. بلکه با بیماری ها باید در زمان آغاز آن در مبداء شکل گیری مقابله کرد. تاریخ شاهدی بر این ادعاست که ارتباط میان تمدنها و کشورها با تمام مزیت ها، باعث سرعت بخشیدن به رشد بیماری های خطرناک شده است. شاید تاریخ نتواند به انسان معاصر بیاموزد که چگونه با چالش جهانی پاندمی کرونا مقابله شود. اما تاریخ یادآوری میکند که در برابر چالشهای این چنینی با ایجاد ارتباط سازنده و همبستگی بین الملی می توان پیروز شد. در حقیقت ماهیت ارتباط سازنده است که کلیشه "ما در مقابل دیگران" را از بین می برد تا تمامی کشورها در مقابل بیمارهای همه گیر جهانی با اتحاد صف آرایی کنند.منابع: Bramanti B , Dean KR , Wall e L , Chr Stenseth N . 2019 . The Third Plague Pandemic in Europe . Proc Biol Sci . 286 ( 1901 ) Galy A , Loubet P , Peiffer - Smadja N , Yazdanpanah Y . La peste : mise au point et actualit s [ The plague : An overview and hot topics ]. Rev Med Interne . 2018 ; 39 ( 11 ): 863 - 868 . Greene WC . A history of AIDS : looking back to see ahead [ published correction appears in Eur J Immunol . 2008 Jan ; 38 ( 1 ): 309 ]. Eur J Immunol . 2007 ; 37Henzler DJ , Kradel DC , Davison S , Ziegler AF , Singletary D , DeBok P , Castro AE , Lu H , Eckroade R , Swayne D , Lagoda W , Schmucker B , Nesselrodt A . 2003 . Epidemiology , production losses , and control measures associated with an outbreak of asian influenza subtype H7N2 in Pennsylvania ( 1996 98 ). Avian Diseases . Mussap CJ . The Plague Doctor of Venice . Intern Med J . 2019 ; 49 ( 5 ): 671 - 676 . Snacken R , Kendal AP , Haaheim LR , Wood JM . 1999 . The next influenza pandemic : Lessons from Hong Kong , 1997 . Emerging Infectious Diseases .[ 1 ] pandemic [ 2 ] Library Research [ 3 ] Quaranta [ 4 ] Quarantena [ 5 ] Bubonic plague [ 6 ] Yunnan ,[ 7 ] Henry Gage
|
هوشنگ، آتش، جمشید، موش دم پری و نوروز در همه دوران زندگی آدمی شاید دو کامیابی و پیروزی برای آدمی، سخن گفتن و پیدایش آتش است. آدمی آتش را در آذرخش (رعد و برق) و در آتفشانها دیده بود ولی توان بر پا کردن آن را نداشت. از دید ایرانیان و شاهنامه آتش نخستین بار در زمان هوشنگ پدید آمده و نگهداری شد.برخی شاهنامه فردوسی را به دو بخش افسانه و کارنامه گذشتگان (تاریخی) دسته بندی میکنند. ای سخنی نادرست است زیرا در شاهنامه هیچ داستانی بر پایه افسانه نیست، وانگه (بلکه) بر پایه پیشنه (تاریخ) و دانش است. در این نوشته میخواهیم یکی از جنبههای راستینه (واقعی) شاهنامه را برای شما بازگو کنیم.افسانه واژهای فارسی است که در پارسی میانه (پهلوی دروران ساسانی) آن را afs n یا افسان میگفتند.پیدایش آتشداستانی که در ادامه میبنید از شاهنامه است و خواهیم گفت که پایهای از پیشینه و دانش دارد. در شاهنامه هوشنگ شاه پیشدادی و فرزند سیامک و نوه کیومرث است. هوشنگ به چم (معنی) کسی است که خانههای خوب میسازد. نگارهای پنداری (خیالی) از هوشنگ پیشدادیچهل سال با شادی و کام سازبه داد و دهش بود آن سرفراززمانه ندادش هم آخر درنگشده شاه هوشنگ با هوش و هنگگرانمایه را نام هوشنگ بودتو گفتی همه هوش و فرهنگ بود.بنا بر کهن نگاری (تاریخ) در آن زمان ایرانیان 10 ماه سال در زمستان و 2 ماه را در تابستان میگذراندند. بنابراین با پیداش و شناخت آتش (به دست هوشنگ) ایرانیان بر دو دشمن خود، سرما و تاریکی چیره شدند. زمانی نگذشت که ایرانیان بر گرد آتش خانه ساختند و بدین سان پا به دوران شهر نشینی و تمدن گذاشتند. گفتیم که واژه هوشنگ به چم سازنده خانه خوب است، خانهای که گرم و روشن است. پس ایرانیان با پیدا کردن آتش بود که سرزمینهای سرد را رها کردند و به شهر نشینی دست زذند.در شاهنامه فردوسی میخوانیم که روز هوشنگ از جایی میگذشت و با دیدن مار سیاهی به سوی او سنگی پرتاپ کرد که با خوردن آن سنگ به دیگر سنگهای روی زمین، آتشی پدیدار میشود و از این رو هوشتگ چگونگی بدست آوردن آتش را میفهمد.ایوب گبانچی در نسک خود گفته است که این داستان هرگز نمیتواند افسانه باشد، بلکه یک بحث بزرگ جامعه شناسی است که نشان میدهد چگونه ایرانیان به آتش دست یافتهاند. من هرگز استوره را نفی نمیکنم، تخیل و استوره یکی از ویژگیهای مهم انسان است. آنچه میگوییم، این است که کسانی که باور دارند و مینویسند که، بخشی از شاهنامه افسانه است، برداشت نادرستی از استوره و افسانه دارند و تاریخ ما را به نادرست افسانه میپندارند. با پافشاری میگوییم که استوره در شاهنامه افسانه نیست، بلکه تاریخ است.نوروز باستانیمی دانیم که نوروز از زمان جمشید آغاز شده است. جمشید از پادشاهان بسیار بزرگ ایرانی است که نام او در اوستا به گونه یمه خشیه به چم همزاد فروغ آمده است. فردوسی در شاهنامه خود به این اشاره کرده و این گونه سخن گفته است که:سر سال نو هرمز فرودینبرآسوده از رنج روی زمینبزرگان به شادی بیاراستندمی و جام و رامشگران خواستندچنین جشن فرخ ازان روزگاربه ما ماند ازان خسروان یادگارهمه گفتههای فردوسی پایهای ژرف دارد. این سخن نیز اشاره به رویدای بزرگ دارد. فردوسی میگوید در روز نخست از ماه فروردین که نام آن هرمز یا اورمزد است و پس از آنکه زمین از رنج آسوده شد، جمشید بر تخت پادشاهی نشت و چون این رویدادی بزرگ بود، آن را روز نو نامیدند. اما آن رنچ بزرگ که فردوسی گفته سر سال نو هرمز فرودین برآسوده از رنج روی زمین چست؟برای پاسخ به این پرسش باید نوشتههای اوستایی و پهلوی را خواند یا اینکه باید به پژوهشها و یافتههای دانشورانه (علمی) دانشمندن سدههای 20 و 21 را بنگریم. دانشمندن دوران ما یافتهاند که 8000 سال پیش ستارهای دنباله دار به زمین ما نزدیک شده بود. بر هنایش (اثر) این ستاره بر زمین، دگرگونی پدید آمد که سرمایی سخت و توان فرسا را در همه جای زمین پدید آورد. پس از سه سال این ستاره دنباله دار ناپدید شده و رنج از زمین برداشته میشود.درباره این رویداد در اوستا و نوشتههای پهلوی نیز چنین آمده است: در ماه فروردین، روز هرمزد، به نیمروز (نیمروچ) که روز و شب برابر بود، پتیاره تاخت و چون شب در رسید، ستارهای که چون ماری ایستاده بود، پدید آمد. موش پری دم برجست.نیمروز یا نیمروچ گویش پارسی جنوب در عربی است.موش دم پری، در بالا به آن اشاره شد، همان ستاره دنباله دار است. چون آن ستاره همانند موش بوده است، آن را اینگونه پندار و انگاره کردهاند. اهورامزدا به جمشید میگوید که پناهگاهی بسیازد و از نژاد مردمان، پرندگان و سگها با خود به آن جا ببرد. آنگاه جمشید با خود میاندیشد که چگونه چنین بارویی بسازد، اهورا مزدا راهنمایی میکند.بنابراین موش پی دم سرمایی سخت را به همراه برفی دانه درشت با خود میآورد و مردم از آن رنج به باروی جمشید پناه میبرند و پس از گذشت سه سال و زمانی که همه سرزمین آنها در برف پنهان شده بود، دیو سرما به پایان میرسد و دوباره خورشید بر ایران ویچ چهره مینمایاند. زمین از رنج آسوده شده و مردم از غارها بیرون میآیند. این درست در روز یکم ماه فروردین یا همان روز هرمز (هرمزد - اورمزد)، رخ میدهد که از آن پس آن را روز نو (نوروز) مینامند. بنابراین میبنید که شاهنامه سراسر راستی و درستی و سخنی از پیشنه ما است.جمشید کارهای بزرگی انجام داده که سرگذشت آن در شاهنامه آمده است ولی از او لغزش بزرگی سر زده است. در پایان زندگی و پس از آنکه به شکوه فراوانی را به دست آورده بود، آن چنان خودبینی او را فراگرفت که خود را خداوند خواند. به گفته فردوسی در شاهنامهچو این گفته شد فر یزدان از وی بگشت و جهان شد پر از گفتوگوینگاره زیر تبار جمشید و دیگر پیشدادیها را نشان میدهد که از تارنمای ویکی پدیا فارسی گرفته شده است.تبار هوشنگ و جمشید پیشدادیهمه این نوشته از نسک جشنها و آیینهای ایران باستان گذری بر آیینهای سال نو، روزهای خجسته و چکامههای بهار نوشته ایوب گبانچی گرفته شده است.در این تارنگار نوشته پهلوی به گونه دیگری و نه متفاوت گفته شده است.
|
انشا دربارهی فواید گاو بودن با سلام خدمت معلم عزیزم و عرض تشکر از زحمات بی دریغ اولیاء و مربیان مدرسه که در تربیت ما بسیار زحمت میکشند و اگر آنها نبودند معلوم نبود ما الان کجا بودیم،اکنون قلم به دست میگیرم و انشای خود را آغاز میکنم،البته واضح و مبرهن است که اگر به اطراف خود بنگریم در مییابیم که گاو بودن فواید زیادی دارد من مقداری در این مورد فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که مهمترین فایدهی گاو بودن این است که آدم دیگر آدم نیست.بلکه گاو است.هرچند که نتیجه گیری باید در آخر انشاء باشد بیایید یک لحظه فکر کنیم که ما گاویم ببینیم چقدر گاو بودن فایده دارد.مثلا در مورد همین ازدواج وقتی گاوی که پدر خانواده است میخواهد دخترش را شوهر دهد، نگران جهیزیهاش نیست. نگران نیست که بین فامیل و همسایه آبرو دارند. مجبور نیست به خاطر این که پول جهاز دخترش را تهیه نماید، برای صاحبش زمین اضافه شخم بزند، یا بدتر از آن پاچه خواری کند.هیچ گاوی نگران کرایه خانهاش نیست.گاوها آنقدر عاقلند که میدانند،بهترین سالهای عمرشان را نباید پشت کنکور بگذرانند،گاوها حیوانات مفیدی هستند و انگل جامعه نیستند. شما تاکنون یک گاو معتاد دیدهاید؟ گاوی دیدهاید که سر کوچه بایستد و مزاحم ناموس مردم شود؟ آخر گاوها خودشان خواهر و مادر دارند.تا حالا شما گاو بیکار دیدهاید؟ آیا دیدهاید گاوی زیرآب گاو دیگری را پیش صاحبش بزند؟ تا حالا دیدهاید گاوی غیبت گاو دیگری را بکند؟ آیا تا بحال دیدهاید گاوی زنش را کتک بزند ؟ یا گاو مادهای شوهر خواهرش را به رخ شوهرش بکشد؟ و مثلا بگوید از آقای فلانی یاد بگیر. آخر توهم گاوی؟!هیچ گاوی غمباد نمیگیرد هیچ گاوی رشوه نمیگیرد.هیچ گاوی اختلاس نمیکند هیچ گاوی آبروی دیگری را نمیریزد. هیچ گاوی خیانت نمیکند. هیچ گاوی دل گاو دیگر را نمیشکند.هیچ گاوی دروغ نمیگوید.هیچ گاوی آنقدر علف نمیخورد که از فرط پرخوری تا صبح خوابش نبرد در حالی که گاو طویله کناریشان از گرسنگی شیر نداشته باشد تا به گوسالهاش شیر بدهد هیچ گاوی گاو دیگر را نمیکشد یا گاو مادهای شوهر خواهرش را به رخ شوهرش بکشد؟ و مثلا بگوید از آقای فلانی یاد بگیر. آخر توهم گاوی؟! هیچ گاوی غمباد نمیگیرد.هیچ گاوی رشوه نمیگیرد.هیچ گاوی اختلاس نمیکند هیچ گاوی آبروی دیگری را نمیریزد. هیچ گاوی خیانت نمیکند. هیچ گاوی دل گاو دیگر را نمیشکند. هیچ گاوی دروغ نمیگوید. هیچ گاوی آنقدر علف نمیخورد که از فرط پرخوری تا صبح خوابش نبرد در حالی که گاو طویله کناریشان از گرسنگی شیر نداشته باشد تا به گوسالهاش شیر بدهد.هیچ گاوی گاو دیگر را نمیکشد.هیچ گاوی.گاو خیلی فایدهها دارد لباس ما از گاو است غذایمان از گاو، شیر و پنیر و کره و خامه . ولی با همه منافع یادشده هیچ گاوی نگفت : من . بلکه گفت: مااااااااگر بخواهم هنوز هم در مورد فواید گاو بودن بگویم، دیگر زنگ انشاء میخورد و نوبت بقیه نمیشود که انشایشان را بخوانند.اما به نظر من مهمترین فایده گاو بودن این است که:" دیگر آدم نیست "و این شد بهترین انشای ایران
|
اپیزود پنجم پادکست اوتسایدرز حشمت حشمت مهاجرانی روز 21 آذر 1318 تو مشهد و تو یه خانواده شلوغ متولد شد. البته اینکه میگم شلوغ به نظرم با معیارهای الان شلوغ وگرنه خانوادهای که 7 تا بچه داشته باشن اون زمان خیلی هم عادی بود.مهاجرانی وقتی به سن 18 سالگی رسید تصمیم داشت برای تحصیل از ایران بره اما وقتی احترامی که جامعه به نظامیها میذاشت و البته وضعیت مالی نسبتا خوب تحصیل کردههای دانشکده افسری رو دید، تصمیمش رو تغییر داد و تو آزمون ورودی دانشکده افسری شرکت کرد. تو آزمون ورودی هم قبول شد. حدود دو سالی تو باشگاه شهربانی که اون موقع زیرمجموعه دانشکده افسری بود بازی کرد. پستش دفاع وسط بود. قد نسبتا بلند حدود 190 ، هیکل نسبتا لاغر اما ورزیده. مناسب برای دفاع وسط بازی کردن تو فوتبال اون موقع.مهاجرانی حدود 20 سال داشت که باشگاه شهربانی رو ترک کرد و بازیکن تیم دیهیم تهران شد. دیهیم یکی از تیمهای اقماری تاج بود. تیمسار خسروانی که اسمش رو تو اوتسایدرز زیاد شنیدید و فکر میکنم بازهم خواهید شنید، با الگو برداری از فوتبال شرق اروپای اون زمان، چهار تا زمین تمرین تو تهران برای تاج درست کرد. چهار تا زمین تمرین با مجموعههای ورزشی تو شرق و غرب و شمال و جنوب تهران اون زمان. داریم درباره دهه 30 خورشیدی صحبت میکنیم و حواسمون باشه که محدوده جغرافیایی تهران حدود 70 سال پیش چقدر متفاوت با الان بوده. مجموعهای که در جنوب تهران ساخته شد و امروز به اسم ورزشگاه شهید مرغوبکار میشناسیمش و مجموعهای که در شرق تهران ساخته شد و الان به اسم ورزشگاه رسالت میشناسیمش طبیعتا از دو مجموعه دیگه رونق بیشتری داشتن. ورزشگاه جنوبی به خاطر علاقه بیشتر مردم اون مناطق به فوتبال و ورزشگاه شرقی به خاطر حضور تیمهای ردههای سنی استقلال و این که بچهها این شانس رو داشتن که اونجا خودشون رو نشون بدن.اوضاع تو شرق تهران جوری پیش رفت که خیلی زود تیمی جدا از تاج اما زیر مجموعه باشگاه تاج تاسیس شد به نام دیهیم. حشمت مهاجرانی زمانی وارد باشگاه دیهیم شد که یکی از بزرگترین مربیهای پایه تاریخ فوتبال ایران اونجا کار میکرد. مرحوم رسول مددنوعی که فوتبالیها بهش آقا مدد یا رسول مدد میگفتن سرمربی تیم و همه کاره مجموعه دیهیم بود.آقا مدد که متولد تبریز بود و اوایل دهه 30 به تهران مهاجرت کرده بود، باشگاه راه آهن رو تاسیس کرد. پدر آقا مدد، عباسعلی خان چرندابی از رهبرای نهضت مشروطه تبریز بود. البته نه در حد ستارخان و باقرخان و غیره، اما به هر حال آدم مهمی تو اون دوره بود. این چرنداب هم از محلههای قدیمی و تاریخی تبریزه که عرفای زیادی اونجا زندگی میکردن و حالا دفن هستن.آقا مدد تو کلی باشگاه مهم مثل شاهین، اکباتان و کشاورز نفر اول بود و به نوشته کیهان ورزشی حدود 350 تا زمین و سالن ورزشی تو تهران و تبریز و اطراف تهران ساخت و راه اندازی کرد. آقا مدد بعدها به کادر فنی تیم ملی تو دوره مهاجرانی هم رسید که حالا به داستان اون هم میرسیم.مرحوم اقا مدد که سال 74 بعد خروج از ورزشگاه شیرودی در حالی که از عرض خیابان رد میشد، با ماشینی که کنترلش رو از دست داده بود تصادف کرد و از دنیا رفت،کاشف یا پرورش دهندهی کلی از بازیکنهای بزرگ فوتبال ایران به حساب میاد. از ناصر حجازی و ابراهیم آشتیانی تا فرشاد پیوس و رضا حسنزاده. این لیست شامل حداقل 30 تا بازیکن در سطح همایون بهزادی و علی جباری میشه.خلاصه، گفتم مهاجرانی وارد تیم دیهیم تهران شد. اونجا با همراهی پرویز ابوطالب و کرم نیرلو دیهیم رو به یه تیم قابل احترام تو فوتبال ایران تبدیل کردن. پرویز ابوطالب هم از جمله چهرههای بسیار مهم تاریخ فوتبال ماست که متاسفانه کمتر بهش پرداخته شد. 20 خرداد 99 یعنی دو ماه پیش از ضبط این اپیزود از دنیا رفت. بازیکن خیلی خوبی بود و بعدها به یکی از مهمترین سرمربیهای تاریخ ردههای سنی ایران تبدیل شد.دیهیم با حضور این چهرهها نمایش خوبی داشت. گفتم که این تیم، یکی از تیمهای اقماری تاج بود. وقتی میگم تیمهای اقماری، به یه عددی حدود هفتاد تا باشگاه ریز و درشت فکر کنید که سراسر ایران پخش بودن. در واقع یکی از تیمهای سازمان ورزشی تاج بود که تیم تاج، تیم اصلی این سازمان بود. مدیرای وقت تاج که به فکر تغییر نسل تیم تاج بودن، چند نفری از بازیکنهای دیهیم منجمله مهمترین بازیکنشون یعنی حشمت مهاجرانی رو به این تیم منتقل کردن.داریم درباره زمانی صحبت میکنیم که پرویز شیخان مدیر تاج و بعد از تیمسار خسروانی نفر دوم این سازمان بود و تیم تاج در اوج قرار داشت. فصل 40 - 39 تیم تاج با فقط یک شکست و یک مساوی از 14 مسابقه دور مقدماتی و نهایی جام باشگاههای تهران، قهرمان این مسابقات شد که مهمترین لیگ ایران در اون مقطع بود. جالبه که بدونید دیهیم تهران که به نوعی تیم دوم تاج بود تنها مساوی این تیم رو تو اولین بازی ثبت کرد. از بازیکنهای اون تاج مثلا میشه به بیوک جدیکار، گارنیک مهرابیان، محمد بیاتی، حسن حبیبی، محمد رنجبر، محمود بیاتی، بیوک وطنخواه و پرویز کوزهکنانی اشاره کرد. این کوزهکنانی، بازیکنیه که بعدها تو کلن و لورکوزن آلمان هم بازی کرده. بازیهای استقلال تو امجدیه برگزار میشد و تیمهایی مثل سپه، کیان، شجاعت، تهرانجوان، نادر، شعاع، داریوش، البرز، کوروش، دارایی و البته شاهین رقباش بودن.البته اون سال مسابقات قهرمانی کشور هم تو ساری برگزار شد اما با بهترین تیمها تو تهران، جام باشگاههای تهران اعتبار بیشتری داشت.باید گفت که مهمترین بازیکن اون تیم احتمالا حسن حبیبی بود. مدافعی که به اعتقاد خیلیها جزو سه مدافع برتر تاریخ فوتبال ایران به حساب میاد. یک نکته جالب هم در مورد اون فصل تاج اینه که بازیهای دوستانه پیش فصل رو تو اسراییل بازی کرد. تو سه شهر تل آویو، حیفا و اورشلیم سه تا بازی با تیم جوانان اسراییل و دو تیم منتخب انجام داد و هر سه رو باخت.خلاصه پرویز شیخان باوجود اینکه تیمش با مربیگری علی داناییفرد قهرمان شده بود، میخواست جوونهای بیشتری تو ترکیبش داشته باشه و گفتیم که چندتا از خوبهای دیهیم منجمله خوبترینشون یعنی حشمت مهاجرانی رو منتقل کرد به تاج.اولین فصل حضور مهاجرانی تو تاج خوب پیش نرفت. قهرمان تقریبا بلامنازع ایران، تو اون فصل با سه شکست تو جام باشگاههای تهران به مقام سوم رسید. اون سال هم مسابقات قهرمانی کشور برگزار میشد اما بازهم مسابقات تهران اعتبار بیشتری داشت و تیمهای تهرانی تو مسابقات کشوری نبودن. تاج اون سال 4 - 3 به شاهین و تو روز آخر و در رقابت برای قهرمانی 3 - 1 به دارایی قدرتمند باخت. اگه براتون سال شده که چی سر دیهیم اومد هم باید بگم که 6 - 1 به همین تاج باختن. تو بازی بعدیش هم تاج 5 - 2 به یارانجوان باخت. فصل بعدش که حشمت مهاجرانی هم بیشتر تو تاج جا افتاده بود، بدون شکست قهرمان تهران شدن. راجع به فصلی داریم صحبت میکنیم که بازی تاج و شاهین به جنجال کشیده شد و بعد به حکم فدراسیون، شاهین 5 - 0 بازنده اعلام شد. بله 5 - 0 ، نه 3 - 0 ! تو این فصل تاج 8 - 1 دیهیم رو دوباره گلباران کرد. سال 42 لیگ تهران برگزار نشد و تو جام حذفی هم به دلیل حضور بازیکنان تاج تو تیم ارتش، تاج شرکت نکرد.حشمت مهاجرانی تا آخر سال 42 تو تاج موند تا اینکه تو سال 43 شهربانی تصمیم به تیمداری گرفت. خشمت خان یکی از چهار بازیکن مهم تاج بود که راهی این تیم شد. سه بازیکن دیگه حسن حبیبی، محمد رنجبر و اصغر شرفی بودن.اینجا باید به این نکته اشاره بکنم که دهه 30 تیمی داشتیم به نام شهربانی که گروهی از افسرای شهربانی راه انداخته بودن اما در حد تیمی بود که تو مسابقات داخلی نیروهای مسلح شرکت میکرد. پاس شهربانی تیمی جدیتر و به مراتب بزرگتر بود.جذب بازیکنهایی که استخدام نیروهای مسلح بودن،پاس رو خیلی زود به یه تیم قوی تبدیل کرد. فرامرز ظلی، حسن حبیبی، محمود یاوری، همایون شاهرخی و حشمت مهاجرانی تیمی ساخته بودن که از نظر دفاعی جزو بهترین تیمهای تاریخ ایران به شمار میاد.حشمت مهاجرانی با پاس یک بار قهرمان جام باشگاههای تهران شد تو سال 45 که گفتم اون زمان بسیار جام معتبری بود. میخواید بدونید چی به سر دیهیم اومد؟ اون سال با 11 شکست از 11 بازی، 5 گل زده و 42 گل خورده احتمالا بدترین فصل یک تیم در یک لیگ رو در تاریخ ایران ثبت کردن.پاس و مهاجرانی دو فصل بعد از اون متوالی نایب قهرمان شدن. سال 46 به خاطر تفاضل گل قهرمانی رو به دارایی باختن.مهاجرانی سال 47 با زری شیخان ازدواج میکنه و همون سال برای آخرین بار به عنوان کاپیتان تیم ملی نیروهای مسلح ایران رو تو مسابقات ارتشهای جهان همراهی میکنه.اگر یادتون باشه گفتم که مهاجرانی به این دلیل وارد نظام شد که اون زمان نظامیها هم خوب پول درمیاوردن هم جایگاه اجتماعی بالایی داشتن. همین مسیله باعث شده بود چند نفر دیگه از بازیکنهای خوب فوتبال ایران هم وارد نظام بشن. مثلا میشه به علی جباری و حسن حبیبی هم اشاره کرد.تیم ایران تو اون سالنتایج بسیار خوبی گرفت و کاپیتان مهاجرانی افتخار کسب مدال برنز مسابقات ارتشهای جهان رو به دست آورد. راجع به مسابقات سیزم سال 1969 صحبت میکنیم یونان قهرمان شد، الجزایر دوم شد و ایران و کره جنوبی به رده بندی رفتن که بازی 1 - 1 شد اما ایران تیم سوم و کره چهارم شدن. اینم بگم که بین 1946 تا 1969 مسابقات ارتشهای جهان هرساله برگزار میشد. بعدها دو سال یک بار و حالا چهار سال یکباره. سال 1997 هم تو ایران برگزار شد. یادتون باشه سال 95 هم تیم ملی ایران به فینال مسابقات رسید که 1 - 0 باخت به فرانسه. مهاجرانی بعد از اون فصل و در حالی که تازه داشت به سنی میرسید که یک مدافع وسط اوج گرفتن رو شروع میکنه، از فوتبال خداحافظی کرد. 31 سالش بود و موهاش ریخته بود.یک سال بعد خداحافظی یعنی سال 50 خورشیدی حشمت مهاجرانی با دو برادرش عطالله و اصغر تصمیم گرفتن به فوتبال شهرشون مشهد بدن. اول سال 50 ابومسلم تو محله سه راه شاه عباسی تاسیس شد اما تیم خوبی نداشت و به سطح اول نرسید. برادرای مهاجرانی بعد اینکه وضعیت رو اینطوری دیدن ابومسلم رو که خودشون تاسیسش کرده بودن با تیم آریا یه تیم دیگه مشهدی ادغام کردن. این ادغام باعث شد ابومسلم جون بگیره.ابومسلم از 2 سال بعد یعنی سال 1352 خورشیدی به سطح اول فوتبال ایران رسید و برای دههها یکی از تیمهای قابل احترام لیگهای سراسری بود. ابومسلم رو میشه یکی از اولین تیمهای غیر تهرانی غیر خوزستانی صاحب جایگاه واقعی تو فوتبال ایران دونست. مشهدیها برای مدتها عاشق ابومسلم بودن و این تیم شخصیت مهمی تو فوتبال ایران به حساب میومد.اوضاع ابومسلم تا دهه 90 خورشیدی خوب بود تا اینکه بین چند مالک حرف و حدیثدار رد و بدل شد و در نهایت سقوط کرد. آخرین آثار از ابومسلم مشهد تو سال 92 دیده شد. اون زمان اسماعیل وفایی نامی مالک تیم بود که اعلام انحلال کرد.خداحافظی زودهنگام و شاید بشه گفت تعجب برانگیز البته، مهاجرانی رو از فوتبال دور نکرد. فدراسیون جهانی فوتبال اون زمان دنبال گسترش فوتبال تو آسیا بود. داریم درباره اواخر دهه 60 اوایل دهه 70 صحبت میکنیم. دورهای که فوتبال تو آسیا نسبت به اروپا و آمریکای جنوبی خیلی عقب افتاده بود. فیفا از طریق کنفدراسیونآسیا شروع کرد به برگزاری دورههای درست حسابی آموزش مربی. هدف این بود که مربیهای زیر 40 سال با دانش اون روز فوتبال دنیا آشنا بشن، برگردن کشورشون و اونجا شروع کنن به آموزش دادن و کار تو ردههای پایه.فدراسیون فوتبال ژاپن پیشتاز برگزاری اون دورهها تو آسیا بود. چند سالی قبل از شروع این برنامههای فیفا، ژاپن که بعد جنگ جهانی به ویرانهای تبدیل شده بود، با آوردن دیتمار کرامر تلاش میکرد فوتبالش رو دوباره سرپا کنه. اونا برای چیزی حدود دو دهه با تقریبا خوبی تو هیچ فوتبال درست حسابی حتی دوستانهای شرکت نکرده بودن.دیتمار کرامر یکی از اون مغزهای بزرگ تاریخ فوتبال دنیاست. کرامر که تو جنگ جهانی هم جنگیده بود، تو دوره عجیب و غریب اون زمان فوتبال آلمان، بازی هم کرده بود اما خیلی بیشتر از اینکه استعداد فوتبال داشته باشه، ایده برای رهبری داشت. یه مقطعی آنالیزور تلویزیون آلمان شد و بعد فدراسیون فوتبال این کشور استخدامش کرد. کرامر از جمله اولین مربیهایی بود که ایدههای نوینی تو فوتبال داشتن و میشه گفت فوتبال بعد از جنگ جهانی رو پایه ایدههای امثال کرامر بنا شد.خلاصه سال 60 کرامر اومد ژاپن تا هم یه پولی گیر فدراسیون فوتبال کشورش بیاد هم ژاپنیها ایدههای نوینش رو ببینن. اواخر دهه 60 میلادی کرامر تغییرات خوبی تو فوتبال ژاپن ایجاد کرده بود اما خب اونقدری وضع اقتصادیشون بد بود که توانایی پیاده کردن تمام ایدههاش رو نداشتن. سال 69 فیفا تصمیم گرفت مربیهای آسیایی رو ببره تو کلاسهای درست حسابی.ژاپن میزبان و دیتمار کرامر، مدرس دوره بودن.به جز مهاجرانی، پرویز ابوطالب همتیمیش تو دیهیم و تاج و مرحوم محمد رنجبر هم تو این دورهها حضور داشتن. هر سه نفر زیر 40 سال سن داشتن و بازیکنهای بسیار خوبی بودن اما تصمیم گرفته بودن وارد دنیای مربیگری بشن. ابوطالب رو که گفتم، یکی از مهمترین و پرافتخارترین مربیهای تیمهای پایه در ایران شد بعدها. همینطور قهرمانی تیم ملی تو جام ملتهای 72 با سرمربیگری مرحوم رنجبر به دست اومد. اقای رنجبر سال 83 تو 69 سالگی از دنیا رفت و مثلا باید اشاره کنیم که قهرمانی بازیهای اسیایی پوسان تو سال 2004 که سرمربی برانکو بود، در حالی به دست اومد که محمد رنجبر یا اونطور که همدورهایهاش میگن، "رییس" سرپرست و مدیرفنی تیم بود. هرچند شاید بیشتر از هر چیزی، فوتبالیها این رو از رنجبر یادشون باشه که در مورد خداداد عزیزی (بعد از جنجالها تو دوره بلاژویچ) گفته بود "یک گل زده و یک عمر دارد نانش را میخورد!"خلاصه این سه مربی جوون رفتن تو کلاسهای کرامر و با کولهباری از ایدههای جذاب، برگشتن.در برگشت، ابوطالب هدایت تیم ملی جوانان رو برعهده گرفت، محمد رنجبر سرمربی تیم زیر 20 سال یعنی رده سنی قبل از جوانان شد و مهاجرانی به عضویت کمیته جوانان فدراسیون فوتبال در اومد. بله اون زمان همچین کمیتهای داشتیم در فدراسیون فوتبال. توجه دارید دیگه؟ سه نفری که از کلاسهای فیفا برگشتن، کلاسهایی که استادش دیتمار کرامر بود، سرمربی تیم ملی بزرگسالان نشدن رفتن تو ردههای سنی. البته اینو باید بگم که دیتمار کرامر موفقیتهای بزرگش مثل قهرمانی جام باشگاههای اروپا با بایرن رو بعدا کسب کرد و اون موقع هنوز در سطح دنیا جایگاهی که الان داره رو نداشت اما خب به هرحال کلاسها، کلاسهای بسیار سطح بالایی بود. ناصر ابراهیمی و محمود یاوری هم از شاگردهای دورههای دیگهش بودن. محمود یاوری میگه که کرامر فوتبال مدرن رو به ایران آورد و از طرفی به جز فوتبال، درسهایی مثل روانشناسی، اخلاق، فرهنگ و زندگی هم میداده به شاگراش.ابوطالب و رنجبر هم رفته رفته تیمهای ردههای بالاتر رو در اختیار گرفتن اما مهاجرانی بیشتر خارج از زمین بود.اوایل دهه 50 خورشیدی، فوتبال ایران دچار دگرگونی بزرگی شد. سال 51 پرویز دهداری سرمربی وقت تیم ملی که حتما در اوتسایدرز داستان شنیدنی زندگیش رو خواهید شنید، با محمد رنجبر که اون موقع دستیارش بود به مشکل خورد. دهداری استعفا داد و برای درمان بیماریش از کشور خارج شد. رنجبر مربی موقت تیم ملی شد.پرویز ابوطالب هم همون زمان از تیم جوانان استعفا داد و برگشت سراغ باشگاه محبوبش دیهیم. ابوطالب همه کاره دیهیم شد و چون عاشق پله بود اسم تیم رو به پله تغییر داد.خلاصه، این تغییرات بزرگ باعث شد مهاجرانی که تا اون زمان فقط یه تیم تو دستههای پایین رو هدایت کرده بود و بیشتر عضو کمیته جوانان بود، وارد صحنه بشهبا این سیستمی که شرحش رفت، فوتبال پایه ایران متحول شد. تیم ملی جوانان ایران تا قبل از اون دو مقام سومی آسیا یکی با مرحوم دهداری و یکی با مرحوم ابوطالب به دست آورده بود. با حشمت مهاجرانی اما تیم جوانان ایران به قدرت مطلق قاره تبدیل شد.سال 52 یعنی اولین سالی که حشمت مهاجرانی سرمربی تیم جوانان ایران بود، مسابقات قهرمانی آسیا به میزبانی تهران برگزار شد. ایران با 5 برد از 5 بازی شامل دو بازی مرحله گروهی و سه بازی مراحل حذفی جلوی ژاپن، مالزی، سنگاپور، کره جنوبی و مجددا ژاپن برای اولین بار در تاریخ قهرمان جوانان آسیا شد. از چهرههای مهم اون تیم باید به مسیح مسیحنیا کاپیتان، پرویز مظلومی، حسن روشن، مهدی دینورزاده و اسماعیل نوربخش اشاره کرد.اونطور که کیهان ورزشی مینویسه، بعضی از تیمهای این رده سنی ایران تو دورههای قبل متهم بودن که بازیکنهایی بزرگتر از 19 سال رو به مسابقات زیر 20 میبردن اما تیم حشمت مهاجرانی، کاملا پاک بوده.از اون سال تا سال 1355 یعنی چهار دوره متوالی، حشمت مهاجرانی تیم جوانان ایران رو به مقام قهرمانی آسیا میرسونه. چنین عملکردی در هیچ رده سنی دیگهای در آسیا تا امروز نه برای ایران نه برای هیچ تیم دیگهای تکرار نشده.همه این چهار قهرمانی هم در شرایطی ثبت میشن که تیم ایران با اختلاف بهترین تیم تورنمنت بوده. مثلا در سال 53 ایران در حالی قهرمان میشه که تا فینال حتی گل هم نمیخوره. حالا بامزه اینجاست که اون سال 53 ایران و هند تو فینال 2 - 2 میکنن و در نهایت قهرمانی به هر دو تیم میرسه. یه همچین وضعیتی.سال 54 مهاجرانی درحالی تیمش رو برای هتریک قهرمانی آسیا آماده میکرد که فرانک اوفارل رو هم تو کادرفنیش داشت. اوفارل ایرلندی یه سال قبل از اون برای هدایت تیم ملی بزرگسالان اومده بود ایران و تیم رو به المپیک هم رسونده بود. این آقای اوفارل سال 71 با انتخاب سر مت بازبی سرمربی افسانهای یونایتد، جانشینش شد اما مثل جانشین سرالکس فرگوسن اون هم سرنوشت خوبی نداشت. درگیریهاش با جرج بست بهترین بازیکن وقت یونایتد در نهایت باعث ثبت نتایج فاجعهباری شد و در نهایت فقط یک سال و نیم اونجا دووم آورد. اوفارل درحالی که قرارداد 5 ساله داشت و تیمش از آخر سوم لیگ بود از یونایتد اخراج شد. تو ایران البته اوفارل عملکرد فوقالعادهای داشت و تو دو سال و چند ماه، یه قهرمانی بازیهای اسیایی، یه قهرمانی جام ملتها و یه صعود به المپیک به دست آورد.میگفتم اوفارل سال 54 کنار مهاجرانی بود تا بازیکنهای جوون رو از نزدیک ببینه. اون موقع واقعا تیم جوانان پشتوانه تیم ملی بود و خیلی از بازیکنهایی که با مهاجرانی قهرمان میشدن، برای تیم ملی هم یا به صورت همزمان یا با اختلاف یکی دو سال بازی میکردن.قدرتمنایی تیم جوانان ایران با هدایت مهاجرانی تا سال 1355 و پوکر قهرمانی تو آسیا ادامه داشت.سال 55 مهاجرانی تیمش رو تو آب و هوا و زمین عجیب استادیوم بانکوک به قهرمانی رسوند. اون قهرمانی هم به دلیل مساوی شدن فینال مشترک بود. این قهرمانی اما پایان دوره سلطنت جوانان ایران و حشمت مهاجرانی به این رده سنی آسیا بود. این رو هم بگم که دوره بعدی تو تهران برگزار شد اما ایران که مربیش الکساندر یاگودیچ (که سابقه خاصی ازش پیدا نکردیم) یوگوسلاو بود، تو فینال به عراق 4 - 3 باخت و دوم شد. خلاصه هنوز تورنمنت سال 1355 تموم نشده بود که فرانک اوفارل سرمربی تیم ملی که آماده میشد تیمش رو برای دومین دوره به جام ملتهای اسیا ببره، یه روز صبح از خواب بیدار شد، چمدونش رو جمع کرد و رفت.خود اوفارل سالها بعد تو یه مصاحبه گفت که جشن خوبی را برای خروجش ترتیب داده بودن و ازش تجلیل کردن. حتی بهش یک فرش زیبای دستبافت دادن. در آخر هم گفت رفتارشون قطعا از منچستریها بهتر بود!اونطور که گزارشهای اطلاعات هفتگی نقل میکنن، مهاجرانی قبل از فینال میدونست که اوفارل رفته و فدراسیون تصمیم داره هدایت تیم ملی رو به بهترین شاگرد و دستیار اولش یعنی حشمت مهاجرانی بسپاره.مهاجرانی بلافاصله بعد اینکه از تایلند برمیگرده، مامور تشکیل اردوی تیم ملی برای حضور تو جام ملتهای 1355 تهران میشه. یادمون باشه که تیم ملی دو دوره قبلی جام ملتها قهرمان شده، چهار دوره اخیر جوانان آسیا قهرمان شده، دو سال قبل با اقتدار طلای بازیهای آسیایی رو هم به دست آورده و با اختلاف خیلی زیادی قویترین فوتبال قاره رو داره. حالا تصمیم بر این شده که یه سرمربی 37 ساله رو که از باتجربههای تیمش اونقدری هم بزرگتر نیست، بذارن سرمربی تیم ملیایران با یکی از بهترین ترکیبهای تاریخ فوتبال آسیا وارد این مسابقات شد. مهاجرانی بهترینهای تیم جوانانش رو با باتجربههای تیم اوفارل ترکیب کرد. حسن روشن، علی پروین، ابراهیم قاسمپور، حسن نظری، نصرالله عبداللهی، آندرانیک اسکندریان، ناصر نورایی، مرحوم غلامحسین مظلومی و بیژن ذوالفقارنسب مهمترین چهرههای اون تیم بودن. مهمترین چهره اما کسی نبود جز پرویز قلیچخانی. کاپیتان تیم ملی تو اون دوره که تو اپیزود یک اوتسایدرز داستان پرفراز و نشیبش رو شنیدیم.تیم ایران تو فینال اون بازیها، کویت رو شکست داد که سرمربیش ماریو زاگالو بود. زاگالو که سال 1970 برزیل رو قهرمان جهان کرده بود و اولین انسان تاریخ بود که هم به عنوان بازیکن و هم به عنوان سرمربی جام جهانی رو فتح کرده، حسابی برای ایران کری خوند. بعد بازی نیمهنهاییشون جلوی عراق که با خشونت زیاد و برتری 3 - 2 کویت تموم میشه، زاگالو به خبرنگارهای ایرانی میگه که منتظر قهرمانی تیمشون نباشن. کویت اون موقع حدود 10 سالی بود که سرمایهگذاری خوبی کرده بود و تیمهای پایه خوبی هم داشت. رسانههای ایران از اظهارنظر زاگالو خیلی خوشحال نمیشن و تیترهای تندی علیهش میزنن. موزیک ویدیویی هم تو جواب زاگالو ساخته و از تلویزیون پخش میشهجالب اینجاست که مهاجرانی سرمربی ایران نه اون زمان و نه حالا، چندین دهه بعد تمایلی به اظهارنظر درباره کری زاگالو نداشت و نداره و با احترام از سرمربی افسانهای حریف یاد میکنه.تیم ایران در نهایت با تک گل علی پروین، کویت رو شکست میده و هتتریکش در قهرمانی جام ملتهای آسیا رو تکمیل میکنه.حشمت مهاجرانی با این قهرمانی، قبل از 40 سالگی به افتخاراتی رسید که نه قبلش و نه بعدش کسی اونها رو به دست نیاورده بود چه تو باشگاهی و چه تو ملی. 35 روز بعد فینال آسیا، مهاجرانی باید تیمش رو تو بازی اول المپیک مونترال به زمین میفرستاد. گفتم که مرحله مقدماتی رو تیم ملی با هدایت فرانک اوفارل سپری کرده بود. تیم ایران 27 روز بعد بالا بردن جام قهرمانی آسیا راهی کانادا شد تا تو المپیک بازی کنه. اون زمان فوتبال المپیک مثل حالا نبود و تیمهای ملی توش بازی میکردن نه تیمهای زیر 23 سال. یه فکت کاملا بیربط هم بدم که المپیک مونترال رو ملکه انگلستان افتتاح کرد. تنها آدمی که دو تا المپیک رو افتتاح کرده.ایران تو بازی اولش کوبا رو با گل گل مرحوم غلامحسین مظلومی شکست داد و باتوجه به تساوی روز اول کوبا و لهستان، قبل از برگزاری بازی دوم تو گروه سه تیمیش، راهی مرحله بعد شد.لهستان دو سال قبل تو جام جهانی 1974 به مقام سوم رسیده بود و یکی از بهترین تیمهای مسابقات بود. لهستان برای صعود به مرحله بعد حداقل یه مساوی از ایران میخواست. بازی ایران و لهستان رو میشه یکی از بهترین بازیهای تاریخ ایران دونست چون تیم مهاجرانی مقابل یکی از بهترین تیمهای دنیا که انگیزه خیلی زیادی هم داشت با نتیجه 3 - 2 شکست خورد اونم در شرایطی که نیمه اول رو یک هیچ برنده شد.تیم ایران تو دور بعد باید به مصاف شوروی میرفت که یکی دیگه از بهترین تیمهای وقت دنیا بود. اولگ بلوخین برنده توپ طلای جهان تو سال 1975 ، مهمترین چهره شوروی بود. ایران اون بازی رو در حالی به شوروی باخت و حذف شد که تو دقایق آخر بازی به شدت روی دروازه حریف فشار آورد و دقیقه 84 صاحب یه ضربه پنالتی هم شد. پرویز قلیچخانی کاپیتان ایران اون پنالتی رو به گل تبدیل کرد اما در نهایت تیم ایران شکست خورد.برای اینکه بدونیم تیم ایران اون زمان چقدر قدرتمندتر از بقیه تیمهای آسیایی بود، باید بدونیم که کره شمالی نماینده دیگه قاره تو اون مسابقات که اتفاقا تیم خوبی هم داشت تو گروهی سه هیچ به شوروی و تو مرحله اول حذفی هم 5 هیچ به لهستان باخت.یک سال و چند ماه بعد از شکست تلخ مقابل شوروی که تا امروز آخرین حضور ایران تو المپیک بوده، تیم ملی ایران با هدایت حشمت مهاجرانی تو مقدماتی جام جهانی 78 آرژانتین حاضر شد. اون زمان آسیا و اقیانوسیه در مجموع یک سهمیه داشتن. به همین دلیل هم بود که تیم قدرتمند ایران تو سال 1974 نتونست به عنوان قدرت اول قاره به جام جهانی آلمان صعود کنه.تو اون مسابقات هم ایران یه بار دیگه با کویت ماریو زاگالو مواجه شد و شکستش داد. بعد از اون نوبت به استرالیا بود و بازی انتقامی از دوره قبل مقدماتی. داستان شایعههایی که رسانههای استرالیا برای تیم ایران تو مقدماتی جام 74 درست کردن رو تو اپیزود یک تعریف کردیم شایعههایی که در نهایت به شکست خیلی نزدیک ایران تو دو بازی رفت و برگشت و نرسیدن به جام جهانی منجر شدن.خیلی قبلتر از معجزه خدادادعزیزی، علی دایی و کریم باقری، این حسن روشن بود که با گل دقیقه هفتادش تو استادیوم المپیک پارک ملبورن، ایران رو مقابل استرالیا برنده کرد و به جام جهانی فرستاد. اون طور که کیهان ورزشی مینویسه مهاجرانی اونقدر اعتماد به نفس داشته قبل بازی که با تامی اندرسون و تونی بلچفورد دو تا تحلیلگر تلویزیون استرالیا قبل بازی سر یه دست بازی که نقل نشده چه بازیای شرط بندی میکنه و دو تا آبجو برنده میشه.ایران تو دور برگشت مسابقات هم استرالیا رو تو تهران شکست میده و با اقتدار میره جام جهانی. مقدماتی اون دوره در واقع مثل مقدماتی فعلی آمریکای جنوبی به صورت گروهی برگزار میشده در دو مرحله. تیم ایران هم اونقدری قوی بوده که استرالیا در واقع شانسی برای پیروزی تو تهران نداشته و شانس اصلی رو تو خونه دنبال میکرده.تیم مهاجرانی برای رفتن به آرژانتین، خارج از زمین هم کار سختی داشت. همونطور که تو اپیزود اول گفتیم، پرویز قلیچخانی کاپیتان تیم ملی بعد از درگیری با دربار و بازداشت، تو تلویزیون مجبور به عذرخواهی سوری شد. قلیچ بعد ایران رو ترک کرد. مهاجرانی اونطور که روزنامهها میگن خیلی دوست داشت قلیچ رو دعوت کنه اما نه دربار دل خوشی داشت نه ستارههای تیم ملی علی پروین و ناصر حجازی با وجود تمام احترامی که برای قلیچ قایل بودن و هستن. پروین که در غیاب قلیچ کاپیتان تیم ملی بود و ستارههای مهم دیگه تیم معتقد بودن قلیچ چون تو مقدماتی نبوده، تو جام جهانی هم نباید باشه. مهاجرانی رابطه خوبی با دربار داشت. رضا پهلوی ولیعهد محمدرضا پهلوی که علاقه زیادی به فوتبال داشت، شاگرد مهاجرانی بود اصلا. در واقع اینطوری بود که برای فوتبال بازی کردن ولیعهد تیمی تشکیل شده بود و مهاجرانی مدتی هدایتش رو برعهده داشت. ولیعهد به تمرینهای تیم ملی هم زیاد رفت و آمد میکرد. گزارشی هست از تمرین ولیعهد 16 ساله وقت با تیم ملی که آماده حضور تو جام جهانی میشه. ویدیوش رو میذاریم روی تلگرام و توییتر و اینستاگرام.مهاجرانی اون طور که روزنامههای اون زمان مینویسن برای اینکه وضعیت رو مشخص کنه، میره رامسر محل اقامت ولیعهد که گفتم اون موقع 16 سالش بیشتر نبود. گویا مخالفتی نمیشه به شرط اینکه قلیچ حرف سیاسی نزنه و تو آرژانتین میتینگ درست نکنه.آیا فشاری برای دعوت نشدن قلیچخانی به تیم ملی بود؟هرطور بود، قلیچخانی به تیم ملی برنگشت و تیم بدون قلیچ راهی آرژانتین شد.تیم ملی ایران تو بازی اول مقابل هلند، نایب قهرمان دوره گذشته و همون دوره جام جهانی با سه گل شکست خورد و نتونست شروع ویژهای برای حضورش تو جام جهانی ثبت کنه. چهار روز بعد، ایران به مصاف اسکاتلند قدرتمند اون روزها رفت و یکی از بهترین نتایج تاریخش رو گرفت. تساوی یک یک ایران با اسکاتلند برای مدتها جزو بهترین نتایجی بود که یک تیم آسیایی در یک مسابقه مهم رسمی کسب کرده تساوی که اگر گل به خودی عجیب اسکندریان نبود ممکن بود پیروزی باشه حتی.چهار روز بعد از این بازی ایران مقابل تیم قدرتمند دیگه اون زمان یعنی پرو قرار گرفت. یه پیروزی میتونست ایران رو به دور بعد ببره. اونطور که کیهان ورزشی مینویسه، تساوی جلوی تیم قدرتمند اسکاتلند اعتماد به نفس کسب این برد رو هم تو تیم ایجاد میکنه اما روز بازی، گل دقیقه 2 ولاسکویز و بعد دو پنالتی نزدیک به همی که تیوفیلو کوبیاس فوق ستاره کوبا تو دقایق 36 و 39 وارد دروازه ایران کرد، اوضاع رو خراب کرد. حسن روشن دو دقیقه بعد از گل دوم کوبیاس یه گل زد اما در نهایت هتریک کوبیاس و شکست چهار یک مقابل پرو، پرونده ایران تو جام آرژانتین رو بست.مهاجرانی چند هفته بعد اینکه از آرژانتین برگشت، استعفا داد. اونطور که آرشیو دنیای ورزش نشون میده، بازی دوستانه جلوی شوروی تو تاریخ 18 شهریور 57 ، آخرین حضور مهاجرانی روی نیمکت تیم ملی ایران بود.دنیای ورزش تقریبا دو هفته قبل از این بازی و تو 5 شهریور مینویسه که مهاجرانی قراره سرمربی پرسپولیس بشه. این پیشنهاد رو مهاجرانی نصفه و نیمه قبول میکنه. داستان از این قرار بوده ک محراب شاهرخی اون زمان سرمربی پرسپولیس بوده و مهاجرانی نمیخواسته جاش رو بگیره و پیشنهاد میده که دو تایی کار رو پیش ببرن. تو گیر و دار این بحثها، جام تخت جمشید که قرار بوده تو پاییز سال 57 برگزار بشه به خاطر شرایط وقت جامعه لغو میشه. چند ماه بعد هم انقلاب میشه و پرونده حضور مهاجرانی تو پرسپولیس، قبل از اینکه کامل باز بشه، بسته میشه.گفتم که مهاجرانی رابطه خوبی با دربار داشت. مربی تیم ولیعهد هم بود. اینم گفتم که نظامی و در واقع درجهدار شهربانی بود. وقتی انقلاب شد، نیروهای انقلابی به ورزش و چهرههای مهمش به چشم مهرههای طاغوتی نگاه میکردن. تو اپیزود چهار داستان تعطیل شدن زمینهای تنیس رو براتون تعریف کردم. اوضاع برای مهاجرانی، به فقط تعطیلی و بیکاری ختم نشد. اونطور که کیهان ورزشی مینویسه، تو تابستون سال 58 یه گروه 40 نفری ناشناس حمله میکنن به آپارتمانهای ایرانسکنا. این مجتمع که حوالی ده ونک قرار داشته و هنوزم هست، محل زندگی درجهدارها و کلا افراد رده میانی نظام بوده. در جریان این حمله حشمت مهاجرانی هم بازداشت میشه. اونطور که کیهان ورزشی مینویسه، حتی دفتر نخستوزیری دولت موقت انتقالی هم اطلاعی از هویت این گروه که مسلح هم بودن و دلیل حمله خبری نداشته.تو اسناد روزنامههای وقت ردی از ادامه ماجراها و جزییات بیشتر نیست. خود مهاجرانی هم تمایلی به اظهارنظر نداره.مهاجرانی سال 59 از ایران خارج میشه. اصغر شرفی دوست صمیمی پرویز قلیچخانی و یکی از بازیکنهای مورد علاقه مهاجرانی هم باهاش همراه میشه. این دو نفر میرن امارات و کاری رو شروع میکنن که مهاجرانی توش استاد بلامنازع به شمار میاد: کار تو تیمهای پایه.امارات اون زمان چیزی به اسم تیم جوانان نداشت. مهاجرانی تیمهای ردههای سنی امارات رو ساخت و هدایت تیم ملی این کشور رو هم برعهده گرفت. سال 1980 ، تو اولین دوره جام ملتهای آسیا بعد از انقلاب ایران، مهاجرانی سرمربی امارات بود. ایران که درگیر جنگ تحمیلی بود به عنوان قهرمان سه دوره اخیر مسابقه به مقام سوم رسید. امارات هم با هدایت مهاجرانی در اولین حضورش تو یه تورنمنت رسمی قارهای یک امتیاز از چهار بازی گروهی کسب کرد. اون تیم البته پایههای تیمی رو ساخت که یک دهه بعد با هدایت ماریو زاگالو برای اولین بار در تاریخش راهی جام جهانی شد. حشمت مهاجرانی رو تو امارات به عنوان آدمی همکارهاش به یاد میاورن که با وجود افتخارات زیاد در گذشته، آدمی بسیار خاکی و اهل مشورت بود. همینطور بازیکنها براش مثل بچههاش بودن و هر شب به تک تک بازیکنها تو اتاقهاشون تو هتل سر میزد.حشمت مهاجرانی بعد از امارات مدتی هم سرمربی تیم ملی عمان و تیم الاهلی قطر بود. در تمام سالهای بعد از انقلاب، نام حشمت مهاجرانی مثل نام پرویز قلیچخانی کاپیتانش در تیم ملی یک نام ممنوعه بود. تلویزیون و رسانههای دولتی کمتر نامی از مهاجرانی میبردن و در بررسی افتخارات فوتبال ایران تلاش این بود که سرمربی قهرمان آسیا ناشناخته باقی بمونه.مشکل مهاجرانی با جمهوری اسلامی البته به شدت مشکل قلیچ نبود. همین هم شد که سال 86 مهاجرانی که عملا سرمربیگری رو مدتها قبل رها کرده بود و در امارات مدیریت چندتا آکادامی رو به عهده داشت با خانوادهش به ایران برگشت.حدود هفت سال طول کشید تا تلویزیون، مهاجرانی رو از ممنوع بودن خارج کنه. آذر 93 تو روزهایی که شبکه ورزش هنوز سراسری نبود، مهاجرانی بعد از چند دهه روی صفحه تلویزیون ملی ایران ظاهر شد و تو برنامه استودیو ورزش، درباره برنامههای تیم ملی با کیروش صحبت کرد. چهار سال بعد از اون عادل فردوسیپور مهاجرانی رو به ویژهبرنامه جام جهانی 2018 روسیه دعوت کرد. اون برنامه که با حضور علی پروین برگزار شد رو میشه اولین حضور واقعی مهاجرانی تو یه رسانه دولتی بعد از انقلاب دونست.حشمت مهاجرانی در بخش اعظمی از افتخارات تاریخ فوتبال ایران شریک بوده و بخش مهمی از اونها رو معماری و هدایت کرده اما برای سالها از وطنشتر شد و حالا در 81 سالگی، بخش مهمی از تاریخ فوتبال ایران رو روایت میکنه.
|
عدالت در بوستان به بهانه اول اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی نخستین باب از ابواب ده گانه بوستان باب عدالت است . سعدی در ابواب ده گانه بوستان خواسته است سیمای یک انسان نمونه آرمانی را ترسیم کند و انسانها را به سوی صلاح و سداد رهبری کند و به شایستها فرا خواند و از ناشایستها به دور دارد .از آنجا که سعدی جور و ستم ستمگران قرن هفتم هجری را به چشم دیده و این مسیله در روحیات او تاثیر شگرفی گذاشته است،لذ بر آن شده که از عدل سخن گوید و ستمگر را از ستم بر زیر دست باز دارد و در مجموع سعدی در هر باب از ابواب ده گانه بوستان ، در این اندیشه بوده که انسان را به سوی کمال رهنمون و انسان آرمانی را مجسم سازد.در بوستان باب عدل که بیش از پنجاه قطعه و متجاوز از 900 بیت شعر دارد، طولانیترین ابواب ده گانه بوستان است که در آن سه قصه درباره خود سعدی و سیزده قصه از زبان شخصیتهای تاریخی و چهل قصه هم ، قصههای عمومی است. هدف سعدی از بیان این داستانها این است که میخواهد پادشاه و یا امیر و حاکم و سلطان را نصیحت کند و او را به امور دنیوی و تدبیر شیون ملک داری و رعیت داری اشنا کند.عصر سعدی مصادف با استیلای مغولان بر این سرزمین است. استیلایی که در آن کشتارهای بی امان ، قتل عامهای پی در پی،شکنجهها و آزارها، ساختن منارهها از سرهای آدمیان ، دزدی و غارت و . در این سرزمین رواج یافت همزمان ، اروپا در گیرو دار جنگهای صلیبی است که در قرن یازدهم یا سیزدهم در این سرزمینها اتفاق افتاد ایران در آستانه قرن هفتم هجری از یک سودر مرحلهای از پیشرفت مساعد فرهنگی و اجتماعی بود و از سوی دیگر مواجه با بی تناسبی حاکمیت زمان با محتوای آن پیشرفت بود که حمله مغول نیز به نوبه خود بر پیچیدگی آن افزود.واقعه دردناکی که در مدت طولانی انجام گیرد، طبعا در هم ریختن مبانی حیات جامعهی مغلوب و راه یافتن انحطاط و ضعف و زبونی در آن قوم و پیدا شدن مفاسد مختلف اجتماعی است حاصل این مشکلات مداوم فقر روز افزون و خرابی پیاپی و فتور و سستی دمادم برای مردم ایران بود. مغولان با داشتن مقررات خاص و تشکیلات بیابانی خود بسیاری از مقررات و رسوم ممالک مفتوح را واژ گون کردند و از میان بردند. نتیجه مستقیم چنین وضعی از میان رفتن تشکیلات منظم اجتماعی متمدنین مغلوب بوده است . فقر و تهیدستی که معلول غارت زدگی و دربدری بود این آشفتگی نظام اجتماعی را شدیدتر و ریشه دارتر میساخت .واژگون شدن مبانی حیات اجتماعی در چنین حالی که معمولا حرکت جامعه از کمال به سمت فروپاشی و انحطاط است ، با انواع معایب و مفاسد همراه ست . ملت ایران با حمله خانمان سوز مغول، به نحوی فاسد شده و ارزشهای اجتماعی خود را از دست داده بود که افرادش به جای اتحاد و اتفاق در برابر بیگانگان غالب ، به جان یکدیگر میافتادند.شنیدم که خسرو به شیرویه گفت در آن دم که چشمش زدیدن بخفتبر آن باش تا هرچه نیت کنینظر در صلاح رعیت کنی الا تا نپیچی سر از عدل و رایکه مردم ز دستت نپیچند پای گریزد رعیت ز بیدادگر کند نام زشتش به گیتی سمربسی بر نیاید که بنیاد خود بکند آن که بنهاد بنیاد بدخراب کند مرد شمشیر زننه چندان که دود دل طفل وزنچراغی که بیوه زنی برفروختبسی دیده باشی که شهری بسوختاز آن بهره ورتر در افاق نیستکه در ملکرانی بانصاف زیستچو نوبت رسدزین جهان غربتش ترحم فرستند برتربتشبدو نیک مردم چو میبگذرد همان به که نامت بنیکی برند
|
تدفین و آرامگاه عیلامیان تدفینقبور متعددی که دارای تاریخهایی تا نیمه دوم هزاره دوم م باشد، کشف گردیده ولی مهمترین و گویاتریناین قبور سردابهایی با طاق قوسی میباشد که یک یا چند مرده از افراد یک فامیل را که به مرور از بین میرفتند، یکی پس از دیگری در آن دفن میکردند. در انتهای بعضی از قبور محفظه کوچکی تعبیه شده که هدایا و یا یک سری الواح در آن گذاشته شده است که بر روی آنها تون تدفینی حک شده است.از آنجایی که انسان همیشه به دنبال نگهداری شکل مردگان بوده است ایلامیها نیز به جهت از بین نرفتن خطوط چهره مردگان، سرتندیس هایی از گل خام نقاشی شده ایجاد میکردند که بی شک از روی سر مرده بمحض فرارسیدن مرگ قالب گیری میشد و حالت واقعی همان لحظه را حفظ میکرد.گاهی این سر تندیسها بصورت کامل بود که تمام سر را در برمی گرفت و گاهی به صورت ماسکی فقط روی صورت را میپوشاند.تطهیرعیلامیها مراسم تطهیر مذهبی خود ( غسل ) را در دو مرحله قبل از مرگ و بعد از مرگ انجام میدادند: 1 . مراسم تطهیر قبل از مرگ ( در زمان حیات ):مطالعات و بررسیهای باستان شناسی نشان داده است که ایلامیها در کنار مجموعههای مذهبی خود، خصوص در معابد خدایان، حوضهای کوچک یا بزرگ و یا اینکه ظرفهای سفالی بزرگی که داخل آنها پر از آب بوده، وجود داشته است که نیایشگران ایلامی قبل از اینکه به حضور خدا در معابد مشرف شوند، خود را به وسیله آب این مخازن شستشو و غسل میدادند. 2 . مراسم تطهیر بعد از مرگ:با توجه به اطلاعات باستان شناسی در دو محوطه باستانی هفت تپه و چغازنبیل، چنین استنباط میشود که احتمال ایلامیها مردگان خود را به دو طریق تطهیر و پاکیزه مینمودند: یکی با آب و دیگری با آتش. احتمال یک ایلامی اعتقاد داشته، همانطوری که در طول حیات جهت حضور یافتن در پیشگاه خدایان باید جسم و بدن خویش را تطهیر و غسل نمایدف بعد از مرگ نیز جهت وارد شدن به دنیای سایهها (بنا براعتقاد عیلامیها) و نیز حضور در پیشگاه خدای اینشوشیناک در زیر زمین، باید جسم و بدن او را با آب یا آتش تطهیر نمایند.آرامگاهاز بین آرامگاههای ایلامی میتوان به آرامگاه شاهی تپتی اهر، آرامگاه دسته جمعی و بنای معبد آرامگاه در هفت تپه و ارجان اشاره کرد.آرامگاه شاهی تپتی اهراین آرامگاه محوطه وسیعی به همراه دو بنای ذکر شده در بالا را شامل میشود. دارای یک سکوی بزرگ که بیشتر سطح کف اتاق را میپوشاند به دیوار شمالی و غربی متصل میشود. در بخش شمالی 7 جسد کنار هم به پهلوی راست خوابانده است و در بخش جنوبی دو یا سه اسکلت وجود دارد.این آرامگاه که از آجر ساخته شده است حدود 10 متر طول و 75 / 3 متر عرض دارد و بلندی آن از کف اتاق تا بلندترین نقطه اتاق در حدود 75 / 3 متر است. این مقبره که زیر تالار 1 واقع است دارای یک سکوی بزرگ مستطیل شکل آجری است که سطح آن با تیغههای کوتاه ( دو دیوارک) به سه بخش نا برابر تقسیم شده است. بقایای 19 اسکلت انسان روی این سکو به دست آمد. در جنوب شرق آرامگاه مدخلی وجود دارد که آن را به معبد متصل میسازد.طاق آرامگاه به صورت قوس بیضی شکل به طریق ضربی است ( طاق آهنگ) که این نمونه طاق یکی از اولین نمونههای است که تا کنون کشف شده است و در اصطلاح معماری به طاق رومی معروف شده است. البته با توجه به اینکه این طاق در اواسط هزاره دوم ساخته شده و از نمونههای چغازنبیل یکی دو قرن قدیمیتر است مشکل به نظر میرسد بتوان اختراع این نوع طاق را به رومیان که 1500 سال بعد از معماری هفت تپه در دنیای باستان وجود داشتهاند منتسب نمود. آرامگاه دسته جمعیاین بنا در گوشه شمال غرب مجموعه ساختمان آرامگاه و معبد و غرب آرامگاه تپتی اهر قرار دارد و فاصله آن تا آرامگاه یاد شده با دو دیوار خشتی قطور پر شده است. این بنا نیز از آجر با پوشش طاق ضربی هلالی کوچکتر از طاقهای آرامگاه تپتی اهر میباشد. در مجموع 23 جسد به صورت دسته جمعی دفن شدهاند.این بنا از آجر و ملاط گچ ساخته شده است. پوشش آن طاق ضربی هلالی ( طاق آهنگ ) است که بخش عمده آن فرو ریخته است. این گور از لحاظ ابعاد بسیار کوچکتر و تقریب نصف مقبره تپتی اهر است و در مجموع 23 نفر در آن دفن شده بودند. بنای معبد آرامگاهاین بنا در جنوب آرامگاه تپتی اهر و آرامگاه دسته جمعی و چسبیده به آن قرار دارد و مجموعه بنای عظیمی است که "معبد آرامگاه یا ساختمان تشریفات مذهبی" نام دارد.این آرامگاه در آخرین سده هزاره سوم پ.م برپا شده و دارای دو بخش تحتانی و فوقانی است که بخش تحتانی بنایی است در زیرزمین و در واقع محل تدفین بوده است. بخش فوقانی برسطح زمین ساخته شده است و مجموعه ساختمان بزرگی است به صورت زیارتگاه یا در مواقع خاص برای انجام تشریفات مورد استفاده قرار میگرفته است.ساختن معبد در کنار آرامگاه پادشاه در خاورمیانه سابقه طولانی دارد و شناختهترین نمونه آن آرامگاه پادشاه سلسله سوم اور در شهر اور است. بنای مشابه دیگری در چغازنبیل حفاری شده که گریشمن آن را کاخ مردگان نام نهاده است.پس از تشریح مجموعه گور معبد جا دارد توضیحی درباره این اصطلاح ارایه شود. اینکه مبنای این تاریخ گذاری چه بود؟ پروفسور نگهبان هیچ دلیلی برای استفاده از عبارت گور - معبد نداده است. کارتر آن را معبد تدفینی خواند. در واقع در کتیبه سنگ یادمان 1 هفت تپه که به لهجه بابلی میانی نگاشته شده است از واژههای اکدی که در آجرهای کتیبه دار شوش برای معبد بکار رفته است (کیزوم، کوکونوم یا سیان/زینم) استفاده نشده است بلکه نام ا. در(او).ا به معنی خانه، ساختمان به کار رفته است که این نظر را قطعی میسازد که ساختمانی با این نام مقبره بوده است. گذشته از این راینر در توصیفش از این سنگ یادمان گفته است که متن از گور شاهی یافت شده است. اینک که مالبرن_ لابات 18 قطعه از آجرهای شوش مربوط به تیپتی اهر را منتشر کرده نظر راینر دیگر پذیرفتنی نیست. علاوه بر این متن سنگ یادمان هفت تپه گزارشی از پیشکش خوراک است که در طول سال برای مرده تحویل داده میشد و همچنین آذوقه شش نگهبان خانه است. به این دلایل مجموعه گور معبد را گورشاهی هم مینامند. به نظر دکتر نگهبان سنگ یادمان مورد بحث که دو تکه از آن یافت شد احتمال زمانی روی سکو یا محرابی آجری در وسط حیاط گور شاهی قرار داشته است. در کتیبه این سنگ یادمان از افرادی که باید در برابر ارابه تپتی اهر قربانی میشدند یاد شده است که به نظر راینر این قربانیها پس از فرمانروایی تپتی اهر رواج یافت. این نظر گرچه قطعی نیست این تصور را میسازد که این مجموعه آرامگاهی متعلق به شخص شاه بوده است، هرچند این نظر نگهبان که دو اسکلت مکشوف با هم همراه با ظرف سفالی درازی در بخش جنوبی تالار 1 در واقع مربوط به شاه و سوگلی اش است گمانی صرف است.زیگورات (کاخ 1 )در وسط این زیگورات در جنوب شرق آرامگاه شاهی صفه ییا سکوس عظیمی از خشت است که قسمت اصلی زیگورات روی آن ساخته شده است. تاکنون دلایل قطعی زیادی برای اینکه این بنا زیگورات یا کاخ و یا فقط قصر بوده است بدست نیامده. این صفه به زیگوراتهای بین النهرین و چغازنبیل شباهت دارد ولی با توجه به شکل عجیب آن و نبود پلکانی برای صعود نمیتوان کارکرد آن را مشخص کرد.به نظر دیگران این مجموعه شامل دستهای از معابد یا کاخ شاه است که فعالیتهای صنعتی گستردهای از جمله سفالگری، پیکرتراشی و غیره در آن انجام میشد. معبد تقریب به طور قطع مدرسه کتابت بوده و گروهی کاتب و کاهن آزموده داشته است که برخی از آنها اعمال وارسی امعا و احشای جانور قربانی به منظور پیش گویی انجام میدادند. پیرامون این صفه را تالارهای دراز با نقاشیهای دیواری فرا گرفتهاند.در مشرق صفه مرکزی کارگاهی در تالار 6 برای عرضه صنایع دستی گوناگون واقع است که احتمال براساس نحوه استفاده از آن به قسمتهای مجزا تقسیم گردیده است. کاسه هایی با رنگهای خشک شده در کف آنها یک اسکلت فسل و سرپیکانهای مفرغی در این محوطه پیدا شدهاند. عجیبترین اثر پیدا شده مجسمه منقوش سر یک پادشاه و ملکه ایلامی همراه با یک ماسک گلی است. در مقابل این کارگاه در حیاط شرقی یک کوره بزرگ سفال پزی قرار دارد که ظاهر هم سفال و هم برنز در آن پخت میشده است. سقف کوره که قسمتی از آن هنوز باقی است از طاق هلالی ساخته شده است. پلاک مفرغی تزیین داری مکشوف از مجموعه تراس دار 1 با نقش خدایی که احتمال رب النوع نرگال است، ایستاده بر پشت شیری همراه با زنی برهنه که در برابرش زانو زده است و شخصی که در پشت او در حال نیایش است کارکرد مذهبی این مجموعه را نشان میدهد.زیگورات( کاخ 2 )در جنوب صفه 1 و ساخته شده از خشت خام میباشد. به نظر میرسد نقشه کلی این ساختمان شبیه به کاخ یا زیگورات 1 باشد، بدین معنی که در وسط یک سکوی بلند وجود داشته و بنای اصلی ساختمان روی آن ساخته شده است.در بنای هفت تپه از دو نوع پوشش استفاده شده است: پوشش مسطح و پوشش طاقی.از پوشش مسطح برای سالنهای بزرگ، به کمک تیرهای چوبی نخل استفاده میشد و در محل هایی از آجر ساخته شده است پوشش سقف عموم از طاق هلالی تشکیل شده است.این نوع طاق به دو نوع متمایز با قوس بازتر تقسیم میشد.آرامگاه ارجاناین آرامگاه به شکل گودال تدفینی بوده که تمامی دیوارها به استثنای دیوار شرقی از تخته سنگهای متعدد ساخته شده بود که برای تراز کردن کنارههای آرامگاه و روکش کردن سطح دیوارها و کف از آستر گچ استفاده شده بود و درپوش آن نیز سنگی بود در وسط این مقبره سنگی که حدود 3 متر ارتفاع داشت یک تابوت مفرغی U شکل بدست آمد. منش این نوع آرامگاه را با قبور جمعی در لرستان غربی و شرقی مرتبط دانست. در تپه گوران و تپه جمشیدی نیز نمونه هایی از این نوع تدفین به دست آمد.نتیجه گیریما بیشتر مواقع هویت و قومیت فرهنگهای باستانی و تاریخی مورد مطالعه را بدیهی میپنداریم بدون توجه به اینکه بین تعاریف ما و تعریف خود مردم مورد بحث تفاوتهایی وجود دارد یا خیر.همان طور که طی بخشهای مختلف اشاره گردیده است مردم ساکن منطقه جنوب ایران خود را ایلام نمینامیند بلکه این نامی است که کاتبان سومری به سرزمینهای بلندشرق بین النهرین دادهاند و آنجا را سرزمین بلند میخواندند.نخستین متون ایلامی در بلندیهای استان فارس کشف شدهاند. یشترین آثار خط میخی در شهر هخامنشی تخت جمشید و نزدیکی نقش رستم آمده که بعضی به سه زبان بابلی، اکدی و ایلامی ترجمه شدهاند. به نظر دامرو و انگلاند ایلام "شکل اکدی شده واژگان سومری و ایلامی مت ثر از elum به معنای بلند بودن است"در سده 18 ق.م کاتبان سومری و اکدی ایلام را Hatamti نامیدند که hal به معنی سرزمین و tamt به معنی خدای بخشنده میباشد.درباره ایلام روشن است که با مفهومی تحمیلی از سوی کاتبان بین النهرینی سرو کار داریم نه تعریفی که بومیان از قوم و زبان خود داشتند. گروههای گوناگون ساکن در جنوب غرب ایران در ذیل این عنوان خارجی قرار گرفتند زیرا به طور قطع انتخاب این عنوان یک بافت متمایز از تعریف خود آنها را به دست میداد.ایلام همنام و هم مفهوم است. چگونگی تغییر اینها در طول زمان مشهود است. آن زمان که واژه اتریش در مدارکی در سال 966 به کار رفت، به ناحیه خاصی در اتریش سفلای امروزی اشاره داشت که مردم سابق آن را سرزمینی در شرق میخواندند. در آن زمان خاندان بابن برگ در این سرزمین حکومت میکردند. سپس این نام رفته رفته به همه سرزمین هایی اطلاق شد که خاندان بابن برگ پیش از پایان فرمانروایی شان به سال 1246 م در دو سوی دانوب تصرف کرده بودند. با این حال، به استریا اطلاق نمیشد که در سال 1192 م الحاق شده بود.مدارک مورد نیاز برای شناسایی کوچ نشینها در آثارباستان شناختی، شاید لازم باشد به کوه نشینان ایلام نظر کنیم. اینها اندکی متفاوت از قبایل جنگجویی بودند که تسلیم در برابر اسکندر در هزاره و پانصد سال بعد سر باز زدند.تا کنون باستان شناسی ما، باستان شناسی شوش و انشان بوده است، و متون ما تا حد زیادی به چشم انداز غرب محدود میشود که از خط میخی استفاده میکرد.جالب توجه است که قلع در اوایل هزاره دوم ق.م احتمال مهمترین کالای خارجی در گردش در غرب آسیا بود. طبق متون کاروانی آشور قدیم آشور آن را با مهرهای آناتولی معامله و در بین مشتریانش در نواحی دوردست غرب توزیع میکرد.یکی از پر مدرکترین دورهها در تاریخ ایلام و انشان کارهای برجسته شاهانی چون اونتش - نپیریش، شوتروک - نهونته در مقایسه با تاریخ ایلام قدیم و مت خر بی همتاست. گرچه قضاوت درباره ت ثیر کامل حملات نبوکدنزار دشوار است. بی تردید در تاریخ ایلام نقطه عطفی بوده است و از سه سده بعد از آن هیچ مدرکی در دست نیست.در آخر سازگار شدن ایلامیان و ارتباط متقابل آنها با پارسیان را میتوان در سطوح و حوزههای گوناگون - زبان شناختی، مذهبی و مادی بررسی کرد. هم چنان که از زمان به قدرت رسیدن کورش به واپسین روزهای داریوش سوم میرسیم سبکهای مهر استوانهای و رزم افزار تا خدایان و وضعیت دیوان سالاری که زمانی هویت ایلامی روشنی در فرهنگ مادی و معنوی داشتند، بیش از پیش تیره و تار و مبهم م گردند. ما باید این عناصر ایلامی را در محیط اجتماعی ایرانیتر شدهای در چند سطح عملی جستجو و بررسی کنیم. با این حال وقتی این کار انجام شد روشن میگردد که هویت فرهنگی ایلامی صرف به سبب پیروزی آشور و رسیدن ایران به برتری سیاسی و پارتی روشنتر است مطمون نشانهای ار ان است که نیروهای همانند ساز در دوره هخامنشی کامل بر ان غلبه نکرده بودند.پیوند بین دوران باستان خوزستان و تجلی آن در ساسانی عمیقتر از ارتباط جغرافیایی ساده آن است. در سده دهم م طبق ت یید نوسندگان عرب علاوه بر عربی، پارسی، عبری یا آرامی هنوز به زبان دیگری در این منطقه سخن گفته میشد. و به جز شکل جدید زبان ایلامی گزینههای بسیاری وجود نستوری قدیم که کل به بخشی به نام بت هوزه مشتق شده است. نوسندگان مت خر سوری ترجیح میدادند از ایلام سخن بگویند و از این روی میبینیم که تیودوربارکونی بت لاپات را شهر ایلامیان مینامد و نامهای از شورای روحانیان متعلق به سال 782 _ 781 م افرم، مادر شهربت لابات، اسقفها و کشیشهای وفادار به ایلامن را مخاطب قرار داده است.تاریخ و باستان شناسی ایلام را تحول ادواری موجودیتی معین میکند که آن را ایلام میخوانیم. گرچه میتوان شاهد تداومهایی نیز بود، مدارک بسیاری از تغییر و گسستگی وجود دارد.در همین رابطه باید به مذهب ایلام اشاره کرد و میتوان گفت بقایای مذهب ایلام در محیطی بود که روز به روز بیشتر زرتشتی میشد و ویرانی ایلام همسایه به دست آشوریان شرایطی را به بار آوردکه در آن زرتشتیگری پیشرفت سریعی میان پارسیان یافت.متن ایلامی کتیبه داریوش در بیستون بی تردید اهورامزدا را خدای ایرانیان توصیف کرده و ایلامیان را به نام بدکردارانی که اهورامزدا را نمیپرستند شماتت میکند.مذهب بومی ایلامیان در منابع دیگر منعکس نشده و فقط بررسی متون باروری تخت جمشید که در آن از چهار خدای ایلامی و چهار خدای دیگر با منش نامعلوم نام برده نشان دهنده این است که مذهب ایلام در زمان حکومت داریوش جایز شمرده میشد.همینطور که کوورش به مذهب یهودی و بابلی آزادی هایی داده بوداستروناخ کورش،کمبوجیه و داریوش را وارث مذهب بین النهرین میداند به علت اینکه آنها به اهمیت میراث ایلامیان واقف بودند.او در بحث اعمال تدفینی دوره هخامنشی میگوید. اکثریت تعداد زیادی از جمعیت فارس ایلامی بودند و بنابراین ممنوع بودن تدفین در آنجا برای تحمیل اعمال زرتشتی منطقی نبود.ایلامیها قومی بودند که به خدایان متعدد اعتقاد داشتند و تشکیلات وسیعی متشکل از کاهنان و راهبهها در جهت اجرای روند امور مذهبی و آشنایی مردم ایلام به مذهبشان وجود داشت که در ر س این تشکیلات مذهبی کاهن بزرگی به نام پاشی شو_رابو به خط اکدی قرار داشت.کاهنان عادی که زیر نظر کاهن بزرگ در معابد مشغول امور مذهبی بودند شاتن نامیده میشدند. کاهنان بعضی اوقات با لباس رسمی و یا برهنه در ماکتهای برنزی مراسم نیایش را به جا میآورند.علاوه بر کاهن بزرگ و کاهنان دیگر تعدادی راهبه نیز در تشکیلات مذهبی ایلامیها مشغول خدمت بودند. راهبهها علاوه بر حفاظت شبانه از معابد ایلامی خود نیز در اجرای مراسم مذهبی مستقیم شرکت میکردند به طوری که آنها نیایشگرانی را که قصد انجام امور مذهبی را داشتند به معبد و به پیش خدایان ایلامی هدایت میکردند. همچنین به دریافت نذورات میپرداختند.ایلامیها در بسیاری از کتیبهها در حال ذبح حیوانات قربانی در مقابل خایان ایلام اند و در بعضی از این مراسم به خواندن سرودهای مذهبی به همراه نواختن موزیک میپرداختند.در کتیبهای در جنوب بین النهرین به نام 37 خدای ایلامی اشاره شده است.در زمینه تدفین نیز میتوان گفت قبور متعددی که دارای تاریخهایی تا نیمه دوم هزاره دوم م باشد، کشف گردیده ولی مهمرین و گویاتریناین قبور سردابهایی با طاق قوسی میباشد که یک یا چند مرده از افراد یک فامیل را که به مرور از بین میرفتند، یکی پس از دیگری در آن دفن میکردند. در انتهای بعضی از قبور محفظه کوچکی تعبیه شده که هدایا و یا یک سری الواح در آن گذاشته شده است که بر روی آنها تون تدفینی حک شده است.از آنجایی که انسان همیشه به دنبال نگهداری شکل مردگان بوده است ایلامیها نیز به جهت از بین نرفتن خطوط چهره مردگان، سرتندیس هایی از گل خام نقاشی شده ایجاد میکردند که بی شک از روی سر مرده بمحض فرارسیدن مرگ قالب گیری میشد و حالت واقعی همان لحظه را حفظ میکرد.گاهی این سر تندیسها بصورت کامل بود که تمام سر را در برمی گرفت و گاهی به صورت ماسکی فقط روی صورت را میپوشاند.در مجموع ایلام هنوز بسیاری مسایل ناشناخته دارد که با بررسی و مطالعه به مطالب غنی میتوان دست یافت.در این مقاله به گوشهای از اطلاعات آن اشاره گردیده و امید است مورد توجه عزیزان قرار گیرد.
|
متن آهنگ به پای ایران از حجت اشرف زاده متن آهنگ به پای ایران از حجت اشرف زاده بیا بگو از طلوع فردا دریچهای وا کن از تماشابیا بگو از طلوع فردا دریچهای وا کن از تماشابه مژده با من بخوان دوباره از آن بهاری که نیست رویاخوشا به نام دیار خواندن به پای ایران صبور ماندنبه مردمش از امید گفتن به پرچمش بوسهای نشاندنایران ایران تپش دل قرار جانمایران ایران نام پاک تو بر زبانمبیا بگو از طلوع فردا دریچهای وا کن از تماشابه مژده با من بخوان دوباره از آن بهاری که نیست رویاسحری میرسد دوباره به روشنای امیدمانسحری روشن از نفسهای عاشقان شهیدمانسحری از حضور روشن از افقهای نور روشننورش از بارش امید و جانش از شادی تو و منایران ایران تپش دل قرار جانمایران ایران نام پاک تو بر زبانم.منبع: دانلود آهنگ به پای ایران حجت اشرف زاده
|
تاریخچه صنعت سرامیک در ایران تاریخچه صنعت سرامیک در ایران | کشور ایران با تاریخ و تمدن کهن در هنر و صنعت و چنین پیشینه درخشانی در هنر سفالگری و نیز برخورداری از ذخایر متنابهی از مواد اولیه از دیر باز با عنوان بستری مناسب برای صنعت کاشی و کاشی سازی و موزاییک در اواخر هزارهی دوم قبل از میلاد جلوهگر میشود.در کاوشهای باستان شناسی چغازنبیل، شوش و سایر نقاط باستانی ایران، علاوه بر لعاب روی سفال، خشتهای لعابدار نیز یافته شده است. فن و صنعت موزاییک سازی یعنی ترکیب سنگهای رنگی کوچک و طبق طرحهای هندسی و با نقوش مختلف زیبا در این زمان به اوج ترقی و پیشرفت خود رسیده که ساغر بدست آمده از حفریات مارلیک را میتوان نمونه عالی و کامل آن دانست. این جام موزاییکی که از ترکیب سنگهای رنگین به شیوهی دو جداره ساخته شده از نظر اصطلاح فنی به "هزار گل" معروف است و از لحاظ کیفیت کار در ردیف منبت قرار دارد.نمونه هایی از صنعت کاشی کاری ایران در شوش که مربوط به کاخ هخامنشیان است پیدا شده که قدمت آن مربوط به 400 سال قبل از میلاد است و اکنون در موزههای فرانسه موجود است.کشور ایران با تاریخ و تمدن کهن در هنر و صنعت و چنین پیشینه درخشانی در هنر سفالگری و نیز برخورداری از ذخایر متنابهی از مواد اولیه از دیر باز با عنوان بستری مناسب برای صنعت کاشی و کاشی سازی و موزاییک در اواخر هزارهی دوم قبل از میلاد جلوهگر میشود.در کاوشهای باستان شناسی چغازنبیل، شوش و سایر نقاط باستانی ایران، علاوه بر لعاب روی سفال، خشتهای لعابدار نیز یافته شده است. فن و صنعت موزاییک سازی یعنی ترکیب سنگهای رنگی کوچک و طبق طرحهای هندسی و با نقوش مختلف زیبا در این زمان به اوج ترقی و پیشرفت خود رسیده که ساغر بدست آمده از حفریات مارلیک را میتوان نمونه عالی و کامل آن دانست. این جام موزاییکی که از ترکیب سنگهای رنگین به شیوهی دو جداره ساخته شده از نظر اصطلاح فنی به "هزار گل" معروف است و از لحاظ کیفیت کار در ردیف منبت قرار دارد.نمونه هایی از صنعت کاشی کاری ایران در شوش که مربوط به کاخ هخامنشیان است پیدا شده که قدمت آن مربوط به 400 سال قبل از میلاد است و اکنون در موزههای فرانسه موجود است.کاشیهای هشت پر ستارهای و چلیپا - قرن هفتم هجری - امامزاده جعفر دامغانتزیینات به جای مانده از زمان هخامنشیان حکایت از کاربرد آجرهای لعابدار رنگین و منقوش وترکیب آنها دارد، بدنهی ساختمانهای شوش و تخت جمشید با چنین تلفیقی آرایش شدهاند، دو نمونه جالب توجه از این نوع کاشی کاری در شوش به دست آمده که به "شیران و تیراندازان" معروف است. از تزیینات کاشی هم چنین برای آرایش کتیبهها نیز استفاده شده است. رنگ متن، اصلی کاشیهای دورهی هخامنشیان اغلب زرد، سبز و قهوهای میباشد و لعاب روی آجرها از گچ و خاک پخته تشکیل شده است. تاریخچه صنعت سرامیک در ایرانپس از گسترش اسلام، به مرور هنر کاشی کاری یکی از مهمترین عوامل تزیین و پوشش برای استحکام بناهای گوناگون به ویژه بناهای مذهبی گردید. از اوایل دورهی اسلامی کاشی کاران و کاشی سازان ایرانی مانند دیگر هنرمندان ایرانی پیشقدم بوده و طبق گفتهی مورخین اسلامی شیوههای گوناگون هنر کاشی کاری را با خود تا دورترین نقاط ممالک تسخیر شده - یعنی اسپانیا - نیز بردهاند.کاشی کاری یکی از روشهای دلپذیر تزیین معماری در تمام سرزمینهای اسلامی است. تحول و توسعه کاشیها از عناصر خارجی کوچک رنگی در نماهای آجری آغاز و به پوشش کامل بنا در آثار تاریخی قرون هشتم و نهم هجری انجامید.کاشی زرین فام - قرن پنجم هجری کاشانکاشی در تزیینات معماری سدههای نخستین دوران اسلامی، با رنگ فیروزهای و لاجوردی رایج شد که بهصورت گسترده در کنار آجرهای بدون لعاب بهکار میرفت. در این دوران، کاشیکاری ابتدا برای آراستن قسمتهای بالایی منارهها، برجستهنمودن (نشاندادن) جملات مذهبی و آسانکردن بازخوانی آنها بهکار میرفت. ولی به مرور جای خود را در تزیینات بناها بازکرد، طرحهای هندسی با گلبوتههایی به شکل قرینه در زمینه آمیخته شد و کمکم رنگهای شفاف نیز به کار رفت.هنرمندان ایرانی از ترکیب کاشیهای با رنگهای مختلف به شیوه موزاییک، نوع کاشیهای "معرق" را به وجود آوردند وخشتهای کاشیهای ساده و یکرنگ دورهی قبل از اسلام را به رنگهای متنوع آمیخته و نوع کاشی "هفت رنگ" را ساختند. همچنین از ترکیب کاشیهای ساده با تلفیق آجر و گچ، نوع کاشیهای "معقلی" را پدید آوردند و به این ترتیب از قرن پنجم هجری به بعد کمتر بنایی را میتوان مشاهده کرد که با یکی از روشهای سه گانه فوق و یا کاشیهای گوناگون رنگین تزیین نشده باشد.در دوران صفویه هنر و صنعت کاشی سازی به اوج ترقی خود رسید به طوری که هنوز هم کاشی کاری هایی که در زمان شاه عباس در اصفهان انجام شده از لحاظ زیبایی و ثبات رنگ بی نظیر است. نمونه این کاشی کاری در مسجد شیخ لطف اله در اصفهان، زیباترین معرق کاری دنیاست.کاشی هفت رنگ - قرن هشتم هجری ایرانمساجد و مدارس صفویه به طور کلی با پوششی از کاشیها در درون و بیرون بنا تزیین شدهاند. در حالیکه کاربرد کاشیهای معرق تداوم مییافت، شاهعباس که برای دیدن بناهای مذهبی کامل نشدهاش بیتاب بود، استفاده بیشتر از تکنیک سریع کاشی هفترنگ را تقویت کرد.در عصر صفویه، کاشی هفترنگ در قصرهای اصفهان به نحوی گسترده مورد استفاده قرار گرفت و نصب کاشیهای چهارگوش درون قابهای بزرگ، منظرههایی بدیع همراه با عناصر پیکرهای و شخصیتهای مختلف، به وجود آورد.در دوران معاصر اما شیوهی آموزش شفاهی هنرهای سنتی و انتقال سینهبهسینهی آن در چارچوب محدود خانواده یا صنف، سبب شدهاست که بسیاری از روشهای بدیع کاشیسازی و کاشیکاری سنتی از میان برود.کاشیهمچنان ارزشمند و زیبا است. اما در ایران امروز، استفاده از کاشی سنتی، به بناهای مذهبی یا بناهایی که اصرار به تظاهر در سنتیبودن دارند، محدود شدهاست. بیشتر آنچه ساخته میشود تقلیدی از یادگارهای گذشته، آن هم در مرتبهای پایینتر است و بهسختی ردپای خلاقیت در آنها مشاهده میشود. رسوخ فرهنگ غربی در فرهنگ بومی و انقطاع تاریخی ناشی از آن، موجب شدهاست که کاشیکاری بهعنوان یک عنصر سنتی، پیوند و کارکرد مناسب خویش با معماری مدرن را پیدا نکند و بیشتر یک مقولهی موزهای به حساب آید.کاشی معرق - پنجره مشبک کاری مسجد شیخ لطف الله اصفهانصنعت مدرن کاشی و سرامیک در ایراناز زمان احداث اولین کارخانه مدرن تولید کاشی در ایران بیش از نیم قرن میگذرد. اولین تولیدکننده کاشی به روش صنعتی درایران درسال 1336 به ثبت رسیده و در سال 1339 مورد بهره برداری قرارگرفت.تولید صنایع سرامیکی تا سال 1339 به صورت دستی در کشورمان رواج داشت. از سال 1330 به بعد رفته رفته صنعتگران ایرانی به فکر احیای این صنعت دیرینه افتادند و تا سال 1342 این صنعت با تشکیل اتحادیههای کاشی سازی رو به ترقی رفت. به دلیل زمینهها و قابلیتهای بالقوه کشور ایران در این صنعت، روند رشد پر افت و خیز اما شتابان این صنعت طی 52 سال گذشته به گونهای بوده است که از تولید 500 هزار مترمربع در سال 1339 به قریب 300 میلیون مترمربع در حال حاضر رسیده است ( 600 برابر).طی دهه گذشته سه میلیارد دلار در این صنعت سرمایهگذاری شده است. هماکنون در صنعت تولید کاشی و سرامیک و چینی بهداشتی ایران حدود 40 هزار نفر به طور مستقیم اشتغال دارند و در حال حاضر بیش از 100 شرکت در ایران در زمینه تولید انواع کاشی و سرامیک فعالیت میکنند.براساس آخرین آمار منتشر شده، درسال 1390 میزان تولید کاشی و سرامیک در ایران به بیش از 270 میلیون مترمربع رسید که این رقم 22 درصد رشد را نسبت به قبل از آن نشان میدهد.همچنین ایران در زمینه صادرات کاشی و سرامیک رتبه هفتم دنیا را در اختیار داشته و به دلیل حجم بالای ساختوسازها و تقاضا برای احداث مسکن ایران هشتمین مصرفکننده بزرگ کاشی و سرامیک در جهان بهشمار میرود. این در حالیست که سرانه مصرف انواع کاشی در ایران 4 / 2 مترمربع و در جهان حدود 8 / 5 مترمربع است.
|
و چرا نوروز ماندگار است . نوروز یک جشن کیهانی است که مرتبط با تولد و مرگ کسی نیست. در فرهنگهای دیگر این جشن در ارتباط با میلاد یک فرد مانند مسیح قرار میگیرد. در نوروز اما صحبت از رستاخیز طبیعت است. دومین تمایز را میتوان در تغییر زمان برگزاری این جشن دانست که در بسیاری فرهنگها در وسط زمستان است. اما، مزیت فوقالعادهای که نوروز دارد در این است که با آغاز بهار آغاز میشود، هنگامی که پرتو آفتاب به برج حمل میافتد. امتیاز فوقالعاده این جشن بر فرهنگهای دیگر در این امر است که ممکن است به مرور زمان از یادها رفته باشد، اما همزمانی عید ما با طبیعت نکته برجسته و امتیازی برتر به حساب میآید. در نوروز نوشدگی عالم کبیر با نوشدگی عالم صغیر همراه میشوند طبیعت نو میشود، من نیز نو میشوم. در مراسم نوروز لباس نو پوشیده میشود، شست و شو صورت میگیرد، آراستگی انجام میشود و . که این اعمال و نوشدگی رفتار همزمان با نوشدگی عالم طبیعت میگردد. تقارن آدمی و طبیعت از امتیازات نوروز است.
|
هچ اندرز ی اشنر ی داناک در این نوشته میخواهیم نسک دیگری از پارسی میانه به نام اندرزی اوشنری داناک ( andarz i nar i d n k ) یا به فارسی امروزه اندرز اوشنر دانا را به شما بشناسانم. اوشنر دانای کیانی که نام وی در اوستا و زبان پهلوی با صفت بسیار دانا و پرخرد آمدهاست. به روایت دینکرد وی مشاور کی کاووس بوده و به روایت بندهشن وی در زمان همین پادشاه کشته شدهاست.بر پایه نوشتهها و گفتههای پارسی میانه کی کاووس شاه کیانی وزیری دانا به نام اوشنر داشت، که این مرد همه خردمندی بود و با آموزشهای بخردانه خود ایرانیان را پرورش داد، دانایی او دست آویز شد تا کاوس بر هفت کشور جهان دست بیابد. برای دنباله، میتوانید دیباچه نسک برگردان از ابراهیم میرزای ناظر را خوانش کنید.نگاره از نسک ابراهیم میرزای ناظر استبه گویش پارسی میانه: تنها بند نخست - شاید کمی نادرستی داشته باشد، پس پوزش میخواهم.پرسید اشاکرد اوشنری داناک کو اوگ تا 1000 ماریگ اد رای سخنی پد فرهنگ ب گوگویش فارسی امروزی: پنج بند نخستپرسید شاگرد از اوشنر دانا که (از) یک تا هزار، هر ماریک(شماره)، این را به سخنی به فرهنگ بگواوشنر گفت: نخست هنر (برای) مردمان، خود نیک (است)(آن) یک کار (که در) کردن (آن) پشیمانی نه بود، کرفه (است)(آن) یک کار (که در) کردن (آن) مایه ورترین چیز، تخشایی (است)(آن) یک کار (که برای) مردم فرخترین چیز، دانش و دهش (است)کرفه به چم و همسان واژه ثواب است که در برابر گناه است.تخشایی به چم کوشش است.استاد روان شاد و زنده یاد بهرام فره وشی در آغاز نسک خود، فرهنگ فارسی به پهلوی گفتهاند که بسیاری از واژگان از یاد رفته پارسی را، که اصل آنها در این فرهنگ یافت میشود، را میتوان امروزه به کار ببریم. فارسی میانه مادر فارسی امروزی است و همانگونه که در بالا دید، واژگان امروزی بسیار نزدیک به پارسی میانه است.پارسیگویان باستان زبان خویش را چه مینامیدند؟از نسک فرهنگ فارسی به پهلوی - روان شاد و زنده یاد بهرام فره وشیاندرز اوشنر دانا - ویکی پدیا فارسیبرگردان نسک بدست ابراهیم میرزای ناظر همراه با نوشته پهلویتنها نوشته برگردان از همان نسک ابراهیم میرزایدیگر نسکهای پارسی میانهدرخت آسوریگ یادگاری به پهلوی ولی پس از اسلامکارنامه اردشیر بابکان یادگار دوران ساسانیمینوی خردماتیکان یوشت فریانهچ ( ha ) واژهای است در فارسی میانه که همان از امروزی است. در اوستایی آن را هچا میگویند. پس هچ اندرزی اوشنری داناک به امروزه از اندرز اوشنر دانا خوانده میشود.
|
آیا ایران مستعمره چین میشود؟ خبر داغ روز قرارداد توافق 25 ساله ایران و چین است، و لاجرم بازار انواع و اقسام تحلیلهای آب دوغ خیاری و شایعات و هوچیگریها هم داغ و پر هیاهو!واکنشها به قرارداد 25 ساله ایران و چین در دو دسته کلی قابل مشاهده است: 1 - یک دسته انعقاد این قرارداد را بسیار مثبت ارزیابی میکنند، البته نه از این جهت که آن را در راستای شکل گیری یک بلوک قدرت در برابر امپریالیسم آمریکا ببینند. بلکه مثبت بودن این قرارداد را از آنرو میدانند که اساسا اعتقادی به وجود امپریالیسم نداشته و پدیده وابستگی را بی معنا یا لااقل اجتناب ناپذیر میدانند. لذا برای این دسته اتحاد با چین چندان تفاوتی با اتحاد با آمریکا نداشته و اگر امکان اتحاد با آمریکا وجود داشت آن را بر چین ترجیح میدادند. 2 - دسته دوم نگاهی کاملا منفی داشته و قرارداد 25 ساله ایران و چین را به معنی فروش ایران به چین و پذیرش استعمار چینی میدانند.دسته اول را فعلا به حال خود میگذاریم تا خوش باشند. از آنجا که دسته دوم صدای غالب را در رسانههای داخلی و خارجی و فضای مجازی تشکیل میدهند، کمی وارد مبحث امپریالیسم چینی میشویم.اولین سوال این است که آیا چین حقیقتا یک قدرت امپریالیستی است؟ گروهی از چپها، بخصوص مارکسیستهای تروتسکیست و برخی دیگر از نهلههای مارکسیستم نوین، چین را در کنار آمریکا یک قدرت امپریالیستی میبینند. نه تنها چین، بلکه اینها حتی از امپریالیسم روسی، امپریالیسم ایرانی، امپریالیسم عربستان و امپریالیسم ترکیه و غیره هم صحبت میکنند! در نظر اینها، هر کشوری که کوچکترین نفوذی خارج از مرزهای سیاسی خود داشته باشد بلافاصله به یک قدرت امپریالیستی تبدیل میشود.طبیعتا این گروه با هرگونه توافق یا اتحاد یا همسویی با چین مخالفند. نه تنها چین، بلکه هر نوع توافق بین المللی یا اتحاد استراتژیکی که برتری هژمونیک و اقتدار جهانی آمریکا را مورد تهدید قرار دهد بلافاصله توسط این گروه محکوم میشود. البته امروز نوک پیکانها به طرف چین است که در بسیاری زمینهها تهدیدی جدی علیه آمریکا محسوب میشود، اما دقیقا همین فرمول در موارد دیگر برای سایر کشورها و دولتها هم استفاده میشود. استدلال اصلی این گروه به اینصورت است که به فرض اگر چین مورد حمایت ما قرار گیرد، قدرتمند خواهد شد. وقتی قدرتمند شد، میتواند آمریکا را شکست دهد. وقتی آمریکا را شکست داد تبدیل به یک قدرت امپریالیستی خواهد شد. و هنگامی که قدرتی امپریالیستی شد ما را استعمار و استثمار خواهد کرد. و بعد وقتی به استعمار و استثمار ما توسط چینیها فکر میکنند بسیار عصبانی میشوند و لذا توافق با چین را وطن فروشی و خیانت میخوانند.این استدلال انسان را به یاد آن داستان معروف در کلیله و دمنه میاندازد که مردی پارسا مدتها زحمت کشیده بود و با قناعت توانسته بود کاسهای روغن پس انداز نماید. وقتی کاسه روغن بالاخره پر شد پیش خود فکر میکند که میتوانم این کاسه را به ده درهم بفروشم و با آن پول تعدادی گوسفند بخرم و گوسفندانم زاد و ولد کرده و گله بزرگی درست میشود و به این ترتیب پولدار میشوم و میتوانم زن بگیرم و بچه دار شوم و اگر بچه من پسر شود او را درست تربیت میکنم و اگر پسرم بخواهد سرکشی کند با این عصا او را محکم میزنم! . و از عصبانیت عصا را چنان بر کاسه روغن کوبید که شکست و تمام روغنها هدر رفت!پارسا مردی بود و در جوار او بازارگانی بود که شهد و روغن فروختی، و هر روز بامداد قدری از بضاعت خویش برای قوت او بفرستادی. چیزی ازان بکار بردی و باقی در سبویی میکردی و در طرفی از خانه میآویخت. بآهستگی سبوی پر شد. یک روزی دران مینگریست. اندیشید که: "اگر این شهد و روغن بده درم بتوانم فروخت، ازان پنج سرگوسپند خرم، هرماهی پنج بزایند و از نتایج ایشان رمهها سازم و مرا بدان استظهاری تمام باشد، اسباب خویش ساخته گردانم و زنی از خاندان بخواهم لاشک پسری آید، نام نیکوش نهم و علم و ادب درآموزم، چون یال برکشد اگر تمردی نماید بدین عصا ادب فرمایم. این فکرت چنان قوی شد و این اندیشه چنان مستولی گشت که ناگاه عصا برگرفت و از سر غفلت بر سبوی زد، درحال بشکست و شهد و روغن تمام بروی او فرو دوید.و این مثل بدان آوردم تا بدانی که افتتاح سخن بی اتقان تمام و یقین صادق از عیبی خالی نماند و خاتمت آن بندامت کشد.از آنسو، عدهای هم به شیوه هوچیگری همین استدلال را میکنند. یعنی با وجودیکه خودشان اعتقادی به وجود پدیده امپریالیسم ندارند، اما به زبان تمسخر و هوچیگری دقیقا همان حرف چپهای تروتسکیست را تکرار میکنند! به عبارت دیگر، با ارایه مبتذلترین و احمقانهترین تعریف موجود از پدیده امپریالیسم، بطور کلی هر گرایش فکری که از امپریالیسم صحبتی کرده باشد را به تمسخر گرفته و همه را با یک چوب میزنند.در همین راستاست که میبینیم همان نولیبرالهایی که در حمایت از توافق ننگین برجام سینه چاک میکردند و برای تسلیم کامل ایران به آمریکا و غرب سر از پا نمیشناختند، حالا با لحن تمسخر و استهزاء پس از امضای قرارداد 25 ساله ایران و چین، فریاد "هیهات منا الذله" سر میدهند!یعنی مشکل اینها در حقیقت این نیست که از شدت وطن پرستی (!) نسبت به فروش و تسلیم ایران به امپریالیسم چینی معترض باشند. بلکه ناراحتند چرا این آخوندها به جای آمریکا، ایران را به چین فروختهاند؟! چین که یک دیکتاتوری کمونیستی و ضد انسانی و عقب افتاده است که فقط جنس بنجل و نامرغوب صادر میکند، و آمریکا هم لابد اجناس مرغوب صادر میکند چون کشوری دموکراتیک و پیشرفته و آزاد است . - % D8 % A2 % D9 % 85 % D8 % B1 % DB % 8C % DA % A9 % D8 % A7 - % D9 % 85 % DB % 8C - % D8 % AA % D9 % 88 % D8 % A7 % D9 % 86 % D8 % AF - % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 86 - % D8 % B1 % D8 % A7 - % D8 % A2 % D8 % A8 % D8 % A7 % D8 % AF - % DA % A9 % D9 % 86 % D8 % AF - jkhj6v30ejqo آخر و انتهای بحث این دسته همین است که بگویند این آخوندها دروغ میگفتند که به دنبال استقلال و عزت و اقتدار ایران هستند. چون اصلا استقلال و عزت و اقتدار معنا و مفهومی ندارد. بالاخره یا باید نوکر آمریکا باشیم، و اگر نوکری آمریکا را نپذیرفتیم میشویم نوکر چین بنجل فروش و دیکتاتوری و کمونیستی و خدا نشناس! همانهایی که تا دیروز ریشه عقب افتادگی ایران را نفوذ اجتماعی مذهب و باورهای مذهبی میدانستند، ناگهان رگ توحیدشان بیرون میزند که چرا باید ما مستعمره یک کشور کمونیستی خدانشناس شویم؟! همانهایی که تا دیروز طرفدار تجارت آزاد و تعامل با جهان بودند، ناگهان فریادشان به هوا بر میخیزد که چرا جلوی ورود کالاهای بنجل چینی را نمیگیریم؟!از همینجا هم میشود فهمید که مساله اینها از ابتدا هم تجارت آزاد و رقابت جهانی و تعامل با جهان نبوده. بلکه همه اینها پوششی بود برای توجیه تسلیم در برابر آمریکا. چون به محض اینکه به جای آمریکا، رقیبش چین وارد معرکه شد، تمام آن شعارها را رها کرده و به جبهه "هیهات منا الذله" گویان پیوستهاند!از هوچیگری و دهن کجی و مطالب تهی مغزانه معمول و رایج در دنیای روشنفکری امروز که بگذریم، امپریالیسم تعاریف و بارهای معنایی متعدد و متنوعی دارد که با توجه به مدلهای فکری و تحلیلی مختلف شکل گرفتهاند.داشتن تعاریف و درکهای متعدد از یک پدیده در عرصه علم چیز عجیبی نیست. بعنوان مثال، در فیزیک نور مدتها عدهای تصور میکردند نور ماهیتی به شکل موج دارد. عدهای هم تصور میکردند نور متشکل از ذراتی است که در یک جهت حرکت میکنند. بعد اینشتین نظریه جدیدی ارایه داد مبنی بر اینکه نور برخی از خصوصیات موج و برخی از خصوصیات ذرات را بطور همزمان داشته و لذا نور ماهیتی جدید پیدا کرد که در فیزیک نیوتونی قابل توجیه نبود. و همچنان کسی نمیتواند با قطعیت اعلام کند ماهیت نور را بطور کامل کشف و درک کرده. اما یک پژوهشگر و دانشمند علم فیزیک میتواند با مطالعه این نظریهها و روند تاریخی شکل گیری آنها، درک کلی خود از ماهیت نور را ارتقا داده و تصویر و تصوری که از نور در ذهن دارد را صیقل دهد.در وجود پدیده نور هیچ تردیدی نیست، اما وقتی وارد عرصه علم میشویم، همین نوری که نماد وضوح و پدیداری است تبدیل به یک سوال و دنیایی از مجهولات میشود. نظریههای مختلف در توضیح ماهیت نور شکل میگیرند و هر نظریهای را بپذیریم به یک سری پیش بینیهای علمی میرسیم که ممکن است درست از آب در بیایند یا نیایند. نهایتا با آزمایش و راستی آزمایی این پیش بینیها میتوانیم اعتبار آن نظریه هایی که چنین پیش بینی هایی کرده بودند را بسنجیم. علوم انسانی هم دقیقا یک چنین خصوصیتی دارد.مفهوم امپریالیسم ابتدا از ادبیات مارکسیستی و چپ متولد شده و در متون علمی ظاهر شد. متفکرین چپ نوعی عدم تقارن را در نظام جهانی مشاهده میکردند و اصطلاح امپریالیسم در توصیف همین عدم تقارنی بود که یک قدرت یا ملتی را بر جوامع و ملل دیگر مسلط و مطاع مینمود. در نتیجه رشد و دگردیسی نظام سرمایه داری از مرحله رقابتی به مرحله انحصارات ملی، لنین و عدهای دیگر به این نتیجه رسیدند که نقطه اوج امپریالیسم همان تسلط سرمایههای انحصاری ملی در یک جامعه (جوامع اروپایی آن زمان) بر جوامع دیگر است. از آنجا که در آن مقطع، رقابت سرمایه داری از سرمایههای خرد به رقابت میان سرمایههای ملی و دولتهای ملی رسیده بود، این رقابت عامل شدت گرفتن تنشهای بین المللی شده و همانطور که لنین و حتی پیش از او فریدریش انگلس پیش بینی کرده بودند، موجب وقوع دو جنگ جهانی شد.اما رشد سرمایه داری در آن مرحله متوقف نشد و از دهه 1970 به اینسو شاهد دگردیسی دیگری بوده که ما آن را با عنوان نولیبرالیسم میشناسیم. نولیبرالیسم گاهی با عناوین دیگری مانند دوران پسا صنعتی یا پسا مدرن هم نامیده میشود. - % D9 % 86 % D9 % 88 % D9 % 84 % DB % 8C % D8 % A8 % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 84 % DB % 8C % D8 % B3 % D9 % 85 - % D8 % AA % D8 % A6 % D9 % 88 % D8 % B1 % DB % 8C - % D8 % AA % D9 % 88 % D8 % B7 % D8 % B9 % D9 % 87 - % D8 % A7 % D8 % B3 % D8 % AA - llpvxvlnn0w0 از آنجا که از یکسو فروپاشی شوروی موجب تک قطبی شدن نظام هژمونیک جهانی شده، و از سوی دیگر نولیبرالیسم ماهیت فراملی و جهان وطنی پیدا کرده، عدهای که معنا و مفهوم امپریالیسم را همچنان بر پایه تیوریهای لنین و بوخارین و دیگر اندیشمندان صد سال پیش تعریف میکنند، به این تصور رسیدهاند که یا امپریالیسم قبلا وجود داشته و حالا دیگر وجود ندارد، یا اینکه از ابتدا هم وجود نداشته و تنها یک تیوری قدیمی است که تاریخ مصرف آن به پایان رسیده است.در نظام نولیبرال جهانی، نه تنها همچنان عدم تقارن در سطح جهانی وجود دارد، بلکه این عدم تقارن یکی از ارکان و لوازم و نیروی محرکه ایست که موجب تداوم و بقای نظم نولیبرال میشود. به یاد بیاوریم نظم نولیبرال سه رکن اساسی دارد: 1 - ترمیم نیروی کار از طریق جریان دایمی مهاجرت نیروی کار از جهان سوم (قطب منفی) به سوی جوامع متروپل (قطب مثبت) 2 - کاهش نرخ باروری در جوامع متروپل (از طریق ترویج فرهنگی که بر پایه ناباروری است، منجلمه ترویج همجنسبازی، سقط جنین، تغییر جنسیت، پیشگیری از بارداری، و غیره) 3 - شکل گیری طبقه متوسط بهره مند از شیوههای درآمدی غیر مولد (رانت خواری)از این میان، رکن اول عموما به دلیل وجود عدم تقارن در سطح جهانی امکانپذیر شده، و دو رکن دیگر بدون رکن اول غیرممکن میگردند. لذا آن جوامعی که در قطب مثبت نولیبرالیسم قرار دارند با تمام توان و قوا تلاش مینمایند تا این عدم تقارن حفظ، بازتولید، و تشدید شود.باید بخش اعظم جهان (جهان سوم) در ناامنی و بی ثباتی و سطوح پایین معیشتی و فقر و بدبختی و بیکاری و نکبت نگه داشته شوند، تا همیشه جریانی متداوم و نامتناهی از نیروی کار متخصص و مطیع و ارزان و قانع از این بخش اعظم جهان به سوی جوامع متروپل و پیشرفته و توسعه یافته و پیشرو سرازیر باقی بماند، تا این جوامع پیشرفته و توسعه یافته و پیشرو بتوانند فرهنگ ناباروری را در غالب جنبشهای اجتماعی "پیشرو" از قبیل فمینیسم و حقوق همجنسبازان و حقوق ترنسجندرها و آزادی حق انتخاب در سقط جنین (یعنی بچه کشی مدرن) و پیشگیری از بارداری و تجرد خود خواسته و غیره ترویج و گسترش دهند، تا منابعی که سابقا برای توسعه اجتماعی و فنی و علمی و اقتصادی استفاده میشد آزاد شده و بخشی به جیب سرمایه داران عمده سرازیر شده و بخشی هم از طریق شیوههای غیرمولد مانند سفته بازی در بازارهای املاک و بورس و غیره به جیب طبقه متوسط این جوامع سرازیر شود، الخ.شروع این زنجیره همان عدم تقارن در سطح جهانی است که باید حفظ و تشدید شود تا نظم نولیبرال توان ادامه حیات داشته باشد.معنای حقیقی امپریالیسم در عصر نولیبرالیسم و سرمایه داری جهانی دقیقا همین است. یعنی اعمال زور و فشار جوامع قطب مثبت (متروپل) برای نگه داشتن سایر جوامع جهان در قطب منفی (جهان سوم). این اعمال فشار دو وجه دارد. یکی جلو گیری از خزیدن جوامع جهان سوم از قطب منفی به درون قطب مثبت، یعنی انحصاری کردن جایگاه جوامع متروپل. دیگری جلوگیری از فرار جوامع جهان سوم از قطب منفی، یعنی تحکیم و تداوم وابستگی به قطب مثبت (متروپل).با در نظر داشتن این تصویر و تعریف از امپریالیسم در عصر نولیبرالیسم، متوجه میشویم، همانطور که سمیر امین فقید متوجه شده بود، نوعی امپریالیسم اشتراکی میان جوامع غربی پدید آمده که آمریکا در راس آن قرار داشته و اروپا و دیگر جوامع غربی در سلسله مراتب پایینتر قرار میگیرند، لیکن همه اینها برای غارت بقیه جهان به قول معروف دستشان در یک کاسه است. البته سمیر امین ژاپن را هم بخشی از این امپریالیسم اشتراکی میدانست، اما دلایلی هست که میتوانیم ادعای عضویت ژاپن را به چالش بکشیم.بنابراین، موضع ما در برابر این امپریالیسم به دو گونه میتواند باشد: 1 - یکی اینکه نظم نولیبرال را بپذیریم و هر گونه تلاش در جهت به چالش کشیدن آن را "عدم پایبندی به صلح جهانی" یا "عدم پایبندی به قوانین بین المللی" قلمداد کنیم. در اینصورت باید بپذیریم که آمریکا و اروپا ذاتا برتر از ایران و چین و دیگر جوامع جهان سوم بوده و راه پیشرفت از طریق مهاجرت تک تک ما به این جوامع غربی است، نه تلاش برای ارتقای وضعیت داخلی. 2 - دوم اینکه نظم نولیبرال را به چالش بگیریم و از هر فرصتی برای در هم شکستن سلطه عنصر هژمون در رابطه امپریالیستی غرب و جهان سوم استفاده کنیم.در صورتی که موضع ما گزینه دوم باشد، تشخیص عنصر هژمون در رابطه امپریالیستی مهمترین و اساسیترین مرحله از کار ما خواهد باشد.لذا در پاسخ به این سوال که آیا ایران مستعمره چین خواهد شد، باید ببینیم آیا چین دارای قدرت نرم و هژمونیک هست یا خیر؟تشخیص این مطلب بسیار ساده است. همین حالا میتوانیم در خیابانها، شهرها و روستاهای ایران راه بیافتیم و نظر سنجی کنیم. از هر نفر بپرسیم اگر مخیر به انتخاب میان مهاجرت به آمریکا یا چین بودند، کدام کشور را انتخاب میکردند؟ احتمالا بدون نظر سنجی هم هر کسی در ایران زندگی کرده باشد از قبل میداند تقریبا هیچکس تمایلی به مهاجرت به چین نخواهد داشت، بلکه همه به دنبال مهاجرت به آمریکا هستند. شاید به همین دلیل هم اختلاسگران بزرگ و چندهزار میلیاردی همه سر از آمریکا و کانادا و دیگر جوامع غربی در میآورند، نه چین.همین مطلب در خود چین هم صادق است. بخش اعظم طبقه متوسط چینی، آمریکا و غرب را الگوی مطلوب خود میدانند، نه خود چین را. اما عکس این مطلب صادق نیست. یعنی آمریکاییها در حسرت مهاجرت به چین نیستند.برخلاف تصور عموم، این پدیده به این دلیل نیست که کیفیت زندگی و امکانات و سطح پیشرفت علمی و اجتماعی و غیره در آمریکا بسیار بالاتر از چین است. بلکه این موضوع ناشی از همان نفوذ هژمونیک فرهنگی و ذهنی است، نه واقعیات عینی و محاسبهگری علمی. - % D8 % A2 % D9 % 85 % D8 % B1 % DB % 8C % DA % A9 % D8 % A7 - % D9 % 82 % D8 % B7 % D8 % A8 - % D8 % B9 % D9 % 84 % D9 % 85 % DB % 8C - % D8 % AC % D9 % 87 % D8 % A7 % D9 % 86 - % D8 % A7 % D8 % B3 % D8 % AA - n6ft5uhrwkjw همین هژمونی و نفوذ فرهنگی و ذهنی است که باعث میشود آمریکا بزرگترین مهاجرپذیر جهان باشد و چین یکی از بزرگترین مهاجر فرستان جهان. و به همین دلیل در مورد ژاپن و متروپل بودن آن تردید میکنیم. چون نفوذ هژمونیک غربی در ژاپن هم وجود دارد. هنوز که هنوز است ژاپن کشوری مهاجر فرست است و نه مهاجر پذیر.چین و ایران قطعا هر دو در زمره جوامع جهان سوم هستند. اتحاد ایران و چین به همان میزان موجب استعمار ایران توسط چین خواهد شد که اتحاد فرانسه و انگلیس در جنگ جهانی دوم موجب استعمار فرانسه از سوی انگلیس شد.بر خلاف تصور روشنفکرانی که همچنان در بند افکار و نظریههای عتیقه صد سال پیش باقی ماندهاند، رابطه استعماری و امپریالیستی تنها بر پایه روابط تجاری نیست. در دوران سرمایه داری جهانی نولیبرالی، هژمونی فرهنگی از هر رابطه تجاری مهمتر است.اگر مساله اصلی روابط تجاری بود، آمریکا هیچ وقت نفت ایران را تحریم نمیکرد، بلکه تمام تلاش خود را برای واردات بیشتر نفت ایران با قیمتی نازلتر و پایینتر، و صادر کردن کالاهای آمریکایی با قیمتهای دولا پهنا به کار میبست! اما تحریم نفت ایران ثابت میکند منافع آمریکا چیزی فراتر از تجارت را شامل میشود. مشابه همین مطلب در مورد چین هم صادق است. کشوری که حدود سی سال یکی از بهترین شرکای تجاری آمریکا بوده، چطور ناگهان هدف انواع و اقسام تحریمها و فشارها قرار میگیرد؟ ایضا همین مطلب در مورد روسیه هم صادق است. اگر امپریالیسم به معنای سلطه تجاری باشد، سیاست آمریکا و اروپا باید هجوم و نفوذ همه جانبه به بازارهای مصرف روسیه و واردات نفت و دیگر مواد خام از روسیه باشد. پس چرا با اعمال تحریم و فشارهای تجاری عملا روسیه را وادار به خودکفایی در بسیاری از صنایع و تولیدات مصرفی و سرمایهای کردهاند؟نولیبرالیسم تجارت گرایی نیست که عامل تعیین کننده در آن تجارت و صنعت باشد. جوامع غربی که طی سی سال گذشته تعمدا به سوی صنعت زدایی از خود رفتهاند، با کدام پشتوانه و پایه صنعتی قرار است بازارهای مصرف جهان سوم را به روی خود باز نمایند؟!اساسیترین عرصه قدرت در نظام نولیبرالیسم، همان عرصه فرهنگی و ذهنی است. تا زمانیکه عموم مردم در جوامع جهان سوم باور داشته باشند که جوامع غربی در اوج پیشرفت و شوکت و قدرت هستند، نظم نولیبرال به حرکت خود ادامه خواهد داد. هرگونه خدشه بر هیمنه ابرقدرتی و قوی شوکتی و اقتدار و شکوه تمدن غربی، بصورت تهدیدی جدی علیه امنیت جوامع امپریالیستی غربی قلمداد شده و با شدت و خشونت پاسخ داده میشود.نه تنها با اقدام در جهت ایجاد خدشه بر تصویر پیشرو غرب برخورد میکنند، بلکه حتی اگر کشوری توان یا ظرفیت اقدام در این جهت را داشته باشد هم بعنوان تهدیدی بالقوه مورد خشم و غضب دولتهای غربی قرار میگیرد.در حال حاضر بزرگترین چالشگران علیه اقتدار جهانی قدرتهای امپریالیستی غربی، سه کشور چین، روسیه و ایران هستند. چین بعنوان بزرگترین قدرت صنعتی جهان، روسیه بعنوان بزرگترین قدرت هستهای و نظامی، و ایران بعنوان کشوری که بیش از همه دارای عزم و اراده برخورد مستقیم و شاخ به شاخ با قدرتهای غربی بوده و در عین حال ظرفیت تبدیل شدن به قدرت هژمون منطقهای را هم دارد. - % D8 % AF % D8 % B4 % D9 % 85 % D9 % 86 - % D9 % 85 % D8 % A7 % D8 % B3 % D8 % AA - % DB % 8C % D8 % A7 - % D9 % 85 % D8 % A7 - % D8 % AF % D8 % B4 % D9 % 85 % D9 % 86 - % D8 % A7 % D8 % B3 % D8 % B1 % D8 % A7 % D8 % A6 % DB % 8C % D9 % 84 - djbpk7hqxah9 بر خلاف جوامع غربی که همگی تحت چتر نظم نولیبرال، جایگاه سلسله مراتبی خود ذیل آمریکا را پذیرفتهاند، در قطب منفی هیچ عنصر هژمونیکی وجود ندارد. لذا هر کدام از سه دولت چالشگر، یعنی روسیه، ایران، و چین، به دنبال تحقق منافع ملی خود هستند. بعلاوه، هر کدام از اینها از داخل و درون به درجات مختلف تحت تاثیر هژمونی غرب هم هستند. به همین دلیل، اولا هر گونه اتحاد میان این سه به سختی شکل گرفته، ثانیا در صورت شکل گرفتن به شدت شکننده بوده، و ثالثا، در صورت تداوم ناچارا باید در جهت منافع مشترک و منافع ملی هر یکی از طرفهای چنین اتحادی باشد.اگر قدرت هژمونی جهانی را به نیروی مغناطیسی تشبیه کنیم، بعد از جنگ جهانی دوم یک نظام دو قطبی در جهان شکل گرفت. به اینصورت که دو نیروی مغناطیسی عظیم در سطح جهانی وجود داشت. اذهان و قلوب نیمی از انسانهای جهان مجذوب آمریکا و غرب بود، و اذهان و قلوب نیمی دیگر مجذوب شوروی که اصطلاحا شرق نامیده میشد. اما بعد از فروپاشی شوروی، نیروی مغناطیسی شرق از میان رفت و تنها یک نیروی مغناطیسی باقی ماند، یعنی آمریکا و غرب. قدرت صنعتی و تجاری چین، یا قدرت نظامی روسیه به معنی شکل گیری یک نیروی مغناطیسی جدید نیست. چین حتی در داخل چین همچنان مغلوب قدرت نرم و هژمونیک آمریکا و غرب است. وضعیت روسیه از چین هم بدتر است. و وضعیت ایران که نیازی به توضیح ندارد، همه ما میدانیم بخش اعظم ایرانیان آمریکا را در جایگاهی نزدیک به خدایی میبینند.به عبارت دیگر، در دنیای امروز جهان همچنان به دو بخش تقسیم شده، بطوریکه یک بخش که منافعی همسو و همگرا با آمریکا دارد، آمریکا را بعنوان کدخدا پذیرفته، اما بخش دیگر که در تضاد با آمریکا و بخش اول قرار دارد هیچ کدخدایی نداشته و لذا ذاتا تمایل به واگرایی دارد. چون قدرت هژمونیکی غیر از آمریکا در جهان امروز وجود ندارد.به همین دلیل همگرایی ایران و چین، یا ایران و روسیه، یا روسیه و چین، یا هر سه اینها با هم آنچنان بعید و دور از ذهن بوده که آمریکاییها روی عدم شکل گیری چنین اتحادی شرط بندی کرده و بطور همزمان سیاستهای خصمانه علیه هر سه دولت را پیگیری نمودهاند. و نکته اصلی دقیقا همینجاست که نزدیکی چین و روسیه، یا روسیه و ایران، یا ایران و چین، نه به دلیل شکل گیری نیروی هژمونیک و جذب کننده در یکی از اینها، بلکه به دلیل فشار بیرونی از طریق آمریکا و غرب واقع شده. فشاری که سه دولتی که هر سه دوستی با آمریکا و غرب را به نزدیکی با دو دولت دیگر ترجیح میدادهاند را وادار به اتحاد استراتژیک با یکدیگر در مقابل غرب نموده.در حال حاضر چیزی که موجب حرکت ایران و چین به سوی نوعی اتحاد استراتژیک و بلند مدت شده، چیزی نیست مگر تداوم فشار و تخاصم آمریکا و غرب علیه هر دوی اینها. تا زمانی که آمریکا هنوز علیه چین شمشیر را از رو نبسته بود، چین در مقابل فشار آمریکا علیه ایران موضعی همسو با غرب داشت. بعلاوه، دولت فخیمه پرزیدنت حسن در ایران به اندازه تک تک سلولهای بدن آقای پرزیدنت تمایل به دوستی و نزدیکی با غرب و تسلیم شدن در برابر غرب و ذوب شدن در غرب و تمکین در برابر کدخدای غرب را داشت. و به همین اندازه نسبت به چین بی میل و بی رغبت.نه چین قدرتی هژمونیک در سطح جهانی دارد، نه چین قدرتی هژمونیک در ایران دارد، و نه حتی چین در همان جامعه چین به چنان درجهای از انسجام فرهنگی رسیده که بتواند مدعی نفوذ هژمونیک در جایی خارج از خاک چین شود. چین نه هالیوود دارد و نه حتی بالیوود. چین حتی هیچ شبکه تلویزینی غیر چینی زبان قابل توجهی ندارد. خبرگزاریهای چینی خارج از چین هیچ نفوذ معناداری ندارند. شبکههای اجتماعی چینی خارج از چین تنها توسط چینی تبارها، آنهم بصورت بسیار محدود استفاده شده و به وضوح مغلوب شبکههای اجتماعی آمریکایی هستند. با این اوصاف، وقتی شخصی ادعا میکند همانطور که دستگاههای دولتی و نظامی و امنیتی ایران مملو از جاسوسان و نفوذیهای آمریکایی هستند، قطعا چین هم چنین نفوذی در ایران دارد، چنین ادعایی یا گواه شدت بی سوادی و غفلت و گمراهی چنین شخصی است، یا غرضی در کار بوده و آگاهانه قصد دارد نعل واروونه زده و آب را گل آلود نماید تا واقعیاتی به این روشنی دیده نشوند.نفوذ و جاسوسی گسترده برای قدرتی که مهاجر پذیر است و بخش قابل توجهی از شهروندان ما بصورت دو تابعیتی همچنین شهروند آن قدرت هم هستند چیز عجیبی نیست. کما اینکه چپ و راست از این جاسوسان و نفوذیها در دولت گرین کارتی تدبیر و امید بازداشت شدند. اما نفوذ و جاسوسی گسترده برای قدرتی که خودش مهاجر فرست است و در کل جمعیت ما تعداد افرادی که زبان رایج در آن را بلد باشند بسیار قلیل و اندک است، از آن حرفهاست که فقط از زبان همین آکادمیسینهای غربزده و عاشق و مفتون غرب میشود شنید!سیاست آمریکا در برابر ایران تضعیف و تجزیه بوده و هست. - % D8 % A8 % D9 % 88 % D8 % AF - % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 86 - % D9 % 87 % D9 % 85 - % D8 % A7 % D8 % B4 % D8 % BA % D8 % A7 % D9 % 84 - % D8 % B4 % D9 % 88 % D8 % AF - % D8 % A7 % D8 % B4 % D8 % BA % D8 % A7 % D9 % 84 - % D9 % 87 % D9 % 81 % D8 % AA - % DA % A9 % D8 % B4 % D9 % 88 % D8 % B1 - % D8 % AF % D8 % B1 - % D9 % BE % D9 % 86 % D8 % AC - % D8 % B3 % D8 % A7 % D9 % 84 - onba2mboahxw با تجزیه ایران، اولا ظرفیت تبدیل شدن ایران به قدرت هژمون منطقهای و سپس جهانی از میان میرفت، ثانیا آمریکاییها میتوانستند با تسلط کامل بر منابع انرژی در منطقه غرب آسیا، شاهرگ چین را که به شدت محتاج و وابسته به واردات انرژی است در دستان خود بگیرند.اتحاد استراتژیک ایران و چین فرصتی است برای هر دو طرف، تا از طریق پیوند دادن ظرفیتهای عظیم انرژی و جغرافیایی ایران، و ظرفیت عظیم صنعتی و تولیدی چین، فشارهای آمریکا علیه هر دوی اینها را خنثی کرده و هژمونی آمریکا در جهان و منطقه و داخل این دو کشور را بطور جدیتری به چالش بکشند.نه ایران مستعمره چین خواهد شد و نه چین به قدرتی استعماری و امپریالیستی مبدل خواهد گردید. اما هژمونی و هیمنه آمریکا بیش از پیش به چالش کشیده میشود. و دقیقا به همین دلیل است که غربگرایان داخلی و خارجی به آه و زوزه افتاده و فریاد میزنند "هیهات منا الذله"!
|
زنان روسپی در دوران مغولان بهاءالدین ولد پدر مولانا بود که با واقعبینی و صفای باطن خود از درد و دل روسپیان که محرومترین گروه جامعه بودند و ستمهای بیشمار به آنان روا میشد سخن میگوید و نشان میدهد که روسپیان به میل و رغبت خود به اینکار تن ندادهاند. بلکه زندگی نکبتبار آنان، معلول نظام غلط اقتصادی، اجتماعی و قضایی حاکمان بوده و چه بسیارند زنانی که در نتیجه خودخواهی مردان و ستمگری حاکمان به این ورطه فساد گرفتار آمدهاند.یواخیم بارکهاوزن مینویسد: آماده کردن و فرستادن فاحشگان نزد میهمانان، یکی از ارکان میهماننوازی و سنت دیرینه مغولان بود. این امر به قدری در بین مغولان طبیعی مینمود که برخی مغولان زن و دختران خود را به میهمانانشان عرضه مینمودند.پس از استیلای مغول بر ایران، از آنجا که حکام مغول برای لذایذ جنسی محدودیتی قایل نبودند، اعتقادات مردم ایران نقصان پذیرفت و قبح روسپیگری در جامعه از میان رفت.در چنین شرایطی بیشترین آسیب متوجه زنان بود. زنانی که توسط مغولان در جنگها اسیر میشدند و یا از بردهفروشان خریداری شده بودند، وادار به روسپیگری میشدند.این زنان در ایجاد شرایط موجود کوچکترین نقشی نداشتند و تنها به جبر حاکمان زمانه در این مسیر قرار گرفته بودند. با اینکه این روسپیان را زنان دستوری یعنی زنانی که به حکم حاکم و محتسب به کار خودفروشی مشغول هستند، مینامیدند با اینحال بیشتر مردم بدون توجه به علل پیدایش فاحشگان، همواره از روسپیان به زشتی و پستی نام میبردند و انواع ظلم و ستمها را در حق این گروه روا میدانستند.بهاءالدین ولد از معدود افرادیست که در آن دوره با نگاهی ژرف و روشنبینانه به پژوهش و تجسس در این بحران اجتماعی زمان خود پرداخته و علل پیدایش فاحشگان را جبر و ظلم حکام در کنار فقر و بیپناهی زنان برمیشمارد. از این روی میتوان بهاءالدین ولد را یکی از اولین جامعهشناسان تاریخ ایران دانست.منابعزن در ایران عصر مغول، شیرین بیانیمعارف، بهاءالدین ولدامپراتوری زرد، یواخیم بارکهاوزن
|
قوم مایا و نکاتی که درباره این تمدن باستانی باید بدانید قوم مایا با داشتن نزدیک به 4 هزار سال قدمت، یکی از قدیمیترین تمدنهای باستانی شناخته شده محسوب میشود. موضوع مهم درباره تمدن مایا پیشرفته بودن مردم آن با در نظر گرفتن زمان زیستنشان است.تمدن باستانی مایا، شاید قدیمیترین تمدن انسانی شناخته شده نباشد. قومهای زیادی حتی قبل از مایا زندگی میکردند. اما نکته بسیار جالب توجه درباره مایا که سبب شده باستان شناسان بیش از بقیه تمدنهای تاریخی درباره آنها مطالعه کنند، جلوتر بودنشان از زمان است مایاییها در حوزههایی از قبیل تقویم، اخترشناسی، پزشکی، سازههای عظیم، ساخت هرم، ریاضیات و معماری تخصص داشتند.قوم مایا سیستمهای ریاضی و نجومی پیشرفتهای در اختیار داشت. البته نزد عموم مردم تصورات اشتباهی نیز درباره آنها رایج شده است. در این مطلب تصمیم داریم به بررسی نکاتی درباره قوم مایا بپردازیم.محل زندگی قوم مایاهنوز برای برخی راهکارهای مورد استفاده توسط مردمان این تمدن دلیل واضحی وجود نداشته و پاسخ درستی برای آنها پیدا نشده است. محل زندگی مردم، در سطحی پایینتر از زمین صاف قرار داشت. با گذر زمان شیب زمین محل زندگی آنها بیشتر شد و رفته رفته از بین رفت. با در نظر گرفتن اسناد به جا مانده و توجه به نوع تخریب سازههای مربوط به دوران قوم مایا این اتفاق حتما رخ داده و تنها یک فرضیه نیست.البته درباره دلیل اصلی نابودی این قوم جواب دقیقی ارایه نشده است. افزایش بیش از اندازه جمعیت، حمله قومهای دیگر، شورش داخلی و بروز قحطی برخی فرضیهها در این رابطه محسوب میشوند. آخرین یافتههای باستان شناسان، بروز خشکسالی دویست ساله را نشان داده است. این موضوع رفته رفته جمعیت مردم را کم و قوم مایا را به طور کامل نابود کرد.تقویم باستانیمایا به جای یک تقویم تاریخی، تعدادی تقویم مرتبط با یکدیگر داشت. در یکی از تقویمهای آنها حتی زمان پایان حیات در کره زمین با عنوان Long Count نیز اعلام شده است. با در نظر گرفتن پیشبینی قوم مایا، دنیا باید در 20 دسامبر سال 2012 به پایان میرسید اما چنین اتفاقی رخ نداد و ما هنوز به زندگی ادامه میدهیم!البته برخی باستان شناسان، از Long Count به عنوان شروع یک عصر جدید یاد میکنند. حقیقت این است که دسامبر، آخرین ماه سال میلادی است و بعد از آن وارد سال جدیدی میشویم.استفاده از سوناچیزی که امروز تحت عنوان سونا شناخته و از آن استفاده میکنیم، در زمان تمدن مایا، تحت عنوان حمامهای آرامشبخش، به منظور شستشو توسط مردم مورد استفاده قرار میگرفت. حمامهای آرامش بخش قوم مایا از دیوارهای سنگی و سرپوشیده تشکیل شده و دارای یک دریچه کوچک روی سقف بود. گفته میشود یکی از رسم و رسومات پادشاهان این قوم، حمام کردن بعد از هر مرتبه ملاقات با افراد مختلف بود.داشتن مناطق بازیسازههایی شبیه به تصویر بالا در سرتاسر زمینهای مربوط به قوم مایا پیدا شده است. به طور واضح مردم روی سکوها نشسته و اجرای بازیهای مختلف در میانه را تماشا میکردند. هنوز درباره نوع دقیق بازیها و تفریحهای دست جمعی قوم مایا اطلاعات دقیقی در دسترس نیست. یکی دیگر از استفادههای زمینهای شیبدار این چنینی، برگزاری مراسمهای مذهبی بود.استعمال مواد مخدرمردم قوم مایا از موادی برای دست پیدا کردن به حس نشیگی استفاده میکردند! نکته جالب اینجاست که از مواد توهمزا در مراسم مذهبی استفاده میشد! البته آنها جزو مواد مخدر طبیعی بوده و توهمزایی مواد شیمیایی امروز را نداشتند. کاربرد دیگر آنها درمان بود.ایجاد و سرو نوشیدنیهای الکلی برای خارج شدن از حس طبیعی و احساس شادابی از دیگر تفریحهای آنها بود. اما تعجب برانگیزترین نکته در این رابطه استعمال برخی مواد مخدر از راه مقعد برای جذب سریعتر توسط مردمان این قوم بود! به نظر میرسد آنها جزو خلافکارترین قومهای تاریخ نیز بودهاند!تور باکو تور زمینی باکوتور استانبولتور وان
|
گذر از رنجها گذر از رنجها اسمی است که برای زمستان میخواهم به کار ببرم.چون شال و کلاه کردن و پوشیدن انبوهی لباس گرم و فرار از سرما برای من رنج آور است. هر روز زمستان چند سالی میشود که با خودم تکرار میکنم "بر زمستان صبر باید، طالب نوروز را" و همیشه با آمدن نوروز خوشحال بودم و میشدم همان کودی که شوق خانه تکانی و چهارشنبه سوری و چیدن سفره هفت سین را داشت. اما کرونا از پارسال صبر بر زمستان و رسیدن نوروز و طالب نوروز بودنمان را زهرمار کرد. عجیبترین نوروز عمرم را تجربه کردم و شوق نوروز سالهای دیگر را نداشتم. بوی توپ و کاغذ رنگی و ماهی دودی را به یاد سالهای پیش و زمستانهای پیش گوش میدادم و زمزمه میکردم، ولی هیچ چیز نوروزمان شبیه بقیه نوروزها نبود. گذر از رنجها، حالا امسال در کنار کرونا و محدودیتهای تردد، با باران هم همراه است. بارانی که بی امان میبارد و من دوستش دارم. بارانی که گویا اگر نباشد، کرونا هم کاری به ما نداشته باشد، سوزاندن مازوت در شهرها خفه مان خواهد کرد. از اینها که بگذریم در گذر از رنجهای امسال یادم به گذر از رنجهای پارسال بود. یکسالی میشد که از یک عشق یک طرفه و بیهوده خلاص شده بودم و ناگهان یک چشم آبی شیرین زبان، هم صحبتم شده بود. شما که غریبه نیستید، توی بغل جاشو بود و ظریف. اولین بار ترم سوم دانشگاه دیده بودمش. یعنی پنج سال پیش. چشم هایش انگار آهن ربا داشت. وقتی حواسش به جزوه نوشتن بود از ردیف دوم نگاهش میکردم. نیم رخش، چشمهای آبی و صورت سفیدش. همه دلربا بودند. در تصوراتم بین جزوه نوشتن حتی دیدم که با مامان و بابا در خانه شان نشستهایم و او با چادر سفید و سینی چای میآید و زیر چشمی نگاهم میکند و لبخندی میشود پایان ماجرا. همه اینها برای همان چند جلسه اول بود که ردیف جلو مینشست. بقیه جلسهها را یا یک خط در میان میآمد یا ردیفهای عقب مینشست. حالا در گذر از رنجهای پارسال و کمی قبل از آن، دقیقا ماهی که اینترنت نداشتیم، به یاد ایوم قدیم با بهانه و بی بهانه پیامک بازی داشتیم و بعد هم که واتساپ وصل شد. گاهی هم زنگ میزدیم. یک شب بارانی تا دم در خانه شان رفتم. نگاه کردم به آجرهای سه سانتی خانه شان و حسرت خوردم که آن آجرها چه قدر از من خوشحال ترند که هر صبح و غروب چشمهای آبی اش را میبینند. یکبار که در دوران نبود اینترنت دیدمش، توی کافه که نشسته بودیم، مدهوش چشم هایش بودم. دست برد به موهایش. موهایش را نشانم میداد. دیگر از دنیا چه میخواستم. موهای یله و رها داشت و چشمانی جاذبه دارد. اینها همه تا چند روز پایانی گذر از رنجهای پارسال بود. همین و بس. من دیدم. زیبایی را و محوش شدم. اما انگار این بار هم عشق یک طرفه بود و خبر آمد که خبری در راه است و اگر کرونا نبود، کارت عروسیشان به این زودیها چاپ میشد ..
|
مسیحیت عیسی، مسیحیت روم تفاوت در مسیحیت میان مسیحیت رومی با مسیحیت عیسی را میتوان از قبل ظهور مسیح مورد بررسی قرار داد اما در این دین سه عامل و سه نقش اساسی وجود دارند: 1 . عیسی: که بذر مسیحیت را کاشت. 2 . پولس: که مسیحیت را شکل داد. 3 . تاریخ: که مسیحیت را به شکل امروزی درآورد و آموزههای خاصی در آن ایجاد و یا حذف کرد.در زمان ظهور مسیحیت سه عرصه فکری بر اذهان مردم علیالخصوص طبقاتی که اندکی از درک فکری برخوردار بودند ت ثیر داشتند: 1 . اساطیری: جهانبینی هلنی یونانی 2 . دینی: تعالیم پیامبران گذشته تا مسیح 3 . فلسفی: یهودیتاین تعالیم که در ادامه تعالیم حضرت عیسی را نیز با خود همراه میکرد یک امت دینی را در ادامه خود داشت که نتوانست تا مدتها دارای حکومت شود ولی حالت امت خود را حفظ کرد و اقتدار روم باعث این امر بود اما بهتدریج امت مسیحی که تفاوتی آنچنان زیاد در فقه خود با یهود نداشتند با بهرهگیری از دوره طلایی ساختوساز رومیان که جادههای مناسب را در کل عرصه امپراتوری خود گسترانیده بودند مبلغان خود را برای رساند پیام مسیح به همهجا گسیل کردند.نمونه جاده ساخت رومیانوضعیت دین یهود در زمان پیدایش مسیحتچهار فرقه اصلی یهودیان در آن زمان شامل: 1 . صدوقیان: که اعتقادی به رستاخیز و بهشت نداشتند و تمایل فرهنگی به یونان داشتند. 2 . فریسیان: اعتقاد راسخ به شریعت یهود داشتند و سختگیرانه عمل میکردند و مخالف نفوذ فرهنگ هلنی یونانی بودند 3 . اسنیها: زهدگرایانی بسیار سادهزیست و بیآلایش بودند و تمام زندگیشان اشتراکی بود. 4 . زیلوتها: گروهی مبارز و مقابلهگر با رومیها که به قومیت و شریعت یهود اهمیت میداند.در این میان نیز فریسیان قدرت و نفوذ بسیاری داشتند و یکی از مخالفتهای مسیح با فریسیان خشک بودن آنها در شریعت بود و همین عامل و ساده زیستی مسیح باعث شد تا صدوقیان و اسنیها بعدتر به سمت مسیحیت بیایند و جزو مبلغان مسیحیت شوند.عوامل اقبال مردم به مسیحمردم با دو دسته دلیل به مسیح متمایل میشدند: 1 . دلایل مربوط به یهود 1 ٫ 1 . انتظار منجی که در وعدههای انبیا چون اشعیا و دانیل و حزقیل بود 1 ٫ 2 . حواریون و رسولان مسیح همان یهودیانی بودند که قبل از آن در کنیسه بجای خشک بودن تبشیری بودند 2 . دلایل مربوط به روم 2 ٫ 1 . فرهنگ یونانی مردم روم دعوت به بحث و مناظره میکرد و مبلغان نیز با این بستر بهراحتی مذاکره میکردند 2 ٫ 2 . زبان مشترک یونانی که باعث شد زمان برای یادگیری هدر نرود و مبلغان سریعتر دست به تبلیغ میزدند(سلطه زبان تا حدی بود که عهد جدید به جای عبری آرامی به یونانی نوشته شد) 2 ٫ 3 . انحطاط اخلاقی مردم روم مت ثر از فلسفه لذتگرایی و رواج پرستش امپراتوران و بیکاری مردمهمین موارد البته بعدتر ردپای خود را در فرهنگ مسیحی و تعالیم آن نیز بهجای گذاشت و برای مثال در تاریخ تمدن ویل دورانت جلد 3 صفحه 689 میخوانیم:"واژه کوریوس(خداوندگار) که پولس به مسیح اطلاق میکند همان عنوانی است که مذاهب سوریه و یونان به دیونوسوس که خدای لذت و رستگاری بود و رستگاری را با مرگ خویش عملی میساخت داده بودند."پس پولس بنا به دلایلی اعم از ت ثیر فرهنگی یا قصد و نیتی دیگر مفاهیمی را در مسیحیت جایگزین کرد همچون: 1 . پسر خدا: پیامبر خدا 2 . گناه نخستین: عمل به شریعت 3 . فدا شدن مسیح برای کفاره گناهان: رستگاری و تقوای فردیو از این قبیل موارد.عقاید مسیحیان نسبت به عیسی 1 . وجودی ازلی و ابدی 2 . دارای نقش در خلقت 3 . مجسوم در برههای حساس 4 . زاده شده از باکره 5 . مبلغ 6 . مصلوب 7 . بر صلیب مرده 8 . دفن شده 9 . زنده شده 10 . به آسمان رفته 11 . گناه نخستین را کفاره کرده 12 . انسانها را نجات داد 13 . برای سلطنت و عدل بازخواهد گشت.اما این عقاید از چه منابعی رسیده است که باعث شده تا مسیحیان به اینها باور داشته باشند؟ادامه دارد .
|
کار سخت روح را صیقل میدهد و فکر را آرام میکند کار سخت روح را صیقل میدهد و فکر را آرام میکند. شکوفههای عناب، رمانی است با پیش زمینه تاریخی. درون مایه رمان در هر بخش، معنی خاصی دارد. جایی درونمایه رمان وطن دوستی است، جایی خیانت، جایی دوستداشتن و جایی نفرت. در سیر زمانی رمان صحنهای از آخرین جشن پادشاهی ناصرالدین شاه دارد و بعد نگاهی به احوال شاه بیمار، مظفرالدین شاه قاجار میاندازد و در نهایت، محمدعلی شاه گریخته به آغوش امپراتوری روسیه را میبینیم. نقطه پایان سیر زمانی، روزی است که قرار است کار یکسره شود. شاه پناهنده، دستور را صادر میکند و مجلس به توپ بسته میشود. سیر زمانی داستان، شخصیتهای تکمیل کننده را نیز همراه خود دارد. لیاخوف، صوراسرافیل، داودخان و دهخدا. البته که شاه هم هر از گاهی سوار بر اتول یا کالسکه،یا پوشیده با جامه گران بها و چکمه چرم، در صحنه قدم میزند. داستان از یوم التوپ سخن میگوید و گریزی هم به زندگی شخصیت هایش دارد. نثر روایت داستان آسان، بدون تکلف و قابل فهم است. پرفروشترین کتابهای چاپی نسخه چاپی پرفروشترین آثار نویسندگان برجسته ایران و جهان را میتوانید از طریق لینک زیر خریداری کنید مشاهده کتابها
|
طغرا و طغرانویسی طغرا و طغرانویسی عبارت است از القاب و نام شاهان که به خط درشت پیچیده بر بالای فرامین پادشاه مینوشتند. کسی که این کار را انجام میداد "طغرایی" و "طغراکش، یا طغرانویس" نامیده میشد.طغرا در نوشتههای فارسی به صورت طغری و تغری نیز آمده است، و در ترکی کهن به صورت توغراغ و به معنی امضای خاقان و پادشاه هم بوده است.در نظر گاه اقبال آشتیانی: هنر طغراکشی. مستلزم درست سوار کردن نام و القاب سلطان وقت بوده است به شکلی که از مجموع آن، شکل تیر و کمانی حاصل آید و این عادت گویا ناشی از ایامی بوده است که روسای پادشاهان سلجوقی به واسطه نداشتن خط و سواد، به جای صحه و امضا، نقشی از تیر و کمان خود بر صدر فرمانها میکشیدند"
|
دعوای ایران وآمریکا برسر چیست؟ به نام خدابارها درباره علتهای دشمنی بین آمریکا وجمهوری اسلامی ازسوی برخی ازآگاهان مطلبی مطرح گردیده است. اما هرگز به علت اصلی نپرداختهاند. بنده با بضاعت اندک خود در این باره مینویسم.از زمانیکه استعمار وارد منطقه خاور میانه شد دو امر پایه تلاشهای آنان بود یکی منابع عظیم نفت در عربستان وشیوخ منطقه وایران ودیگری وجود آخرین دین در خاور میانه که پایگاه اصلی آن کعبه در حجاز بود استعمار با پیوند این دو عامل برنامه خودرا برایجاد اختلاف میان شیعه وسنی قرار داد وعربستان را مرکز جهان اسلام وسلطه بر کشورهای سنی و دربرابر ایران شیعی قرار داد. بعدا با تاسیس دولت صهیونیستی در قلب خاور میانه در کنار عربستان زمینه درگیریهای میان مسلمانان وبویژه شیعه وسنی را فراهم نمود.دو قرن چنین گذشت و استعمار وسپس کاپیتالیسم آمریکا جایگزین آن از این شرایط سود بردندبناگاه در 1357 انقلاب اسلامی روی داد ومسیر حرکت دینی در منطقه بزیان آنان درآمدروابط پنهان عربستان وشیوخ با اسراییل آشکار شد ومنافع آمریکا در منطقه درمعرض خطر قرار گرفتاینک جمهوری اسلامی در منطقه حضور سراسری دارد وپس از دو قرن اسراییل عربستان وشیوخ منطقه در خطرند ودرنهایت آمریکا درخطر است .این از علت اصلی دشمنی آمریکاجمهوری اسلامی خواهان حق خود درمنطقه برای شیعیان است واگر آمریکا این حق را بپذیرد مشکل حل است
|
چرا برخی ایران ستیزند؟ چگونه ممکن است گروهی پیدا شوند و با شاهان دادگر و مهر بان و تمدن ساز ایران مانند کوروش بزرگ و داریوش که به مردم ایران بسیار خدمت کردند و در پایه گذاری تمدن ایران نقش بسزای داشتند (هرچند شاه یکی از پایههای تمدن و فرهنگ ایران است و فرهنگ ایرانی ستونهای بسیاری دارد مانند هنر مندان ایران و سلحشوری سلاحشوران و متفکرین وصنعت گران ) هخامنشیان ایران را از قتل عام قریب الوقوع به دست نیروهای بابلی و مصری نجات دادند , در قبال شهرهای فتح شده بابلی و میان رودی نرمش و مهربانی نشان دادند در حالی که منش و مشی فاتحان آن دوران و هزاران سال بعد بر اساس نسل کشی مغلوبان و شکست خوردگان بود و برده کردن زنانشان , یادمان باشد همین صد سال پیش عثمانی ارمنیان و یونانیان را قتل عام کرد و در هشتاد سال پیش آلمانیها یهودیان را نسل کشی کردند اما داریوش کوروش و دیگر شاهان هخامنشی در برابر دشمنان شکست خورده انسانی و با گذشت بودند.دلایل گونا گونی برای ایران ستیزی و مخالفت و دشمنی با هخامنشیان و کوروش و داریوش وجود دارد .یکی از آنها ستون پنچم و وابستگان سیاسی فرهنگی دولتهای رقیب مانند شوروی در داخل کشور بود که سیستم سیاسی آن بر اساس سوسیالیسم و برابری بود سوسیالیسم مدعی است تمام انسانها برابر هستند و باید هر مانعی را از سراه برداشت بنابر این آنها با تمام حکومتهای پادشاهی مخالف بودند و پادشاهی را از مصادیق نابرابری و ظلم به انسانها میدانستند و در تفکر ایدیولوژیک آنها دشمنی با کروروش و هخامنشیان امیری عادی بود از نظرآنها پادشاه نمیتواند دوست مردم باشد کوروش نمیتواند مردم را از دست کسی نجات دهد پادشاهان تنها ظالمانند اما کافی بود آنها تاریخ و عمل کرد هخامنشیان را نگاه میکردند و متوجه اشتباه خود در یکی کردن پادشاهان دادگر ایران با پادشاهان ظالم احتمالی در نظرشان خود داری میکردند. مخالفت مارکسیستها وکمونیستها با هخامنشیان مخالفت با امنیت مردم ایران در 2600 سال پیش است چرا که اگر هخامنشیان و پیش دستی کوروش بزرگ نبود بابلیها خاک ایران را به توبره میکشیدند. از طرفی کمونیستهای شوروی خود را درگیر افکار خنده داری مانند برابری کرده بودند چرا که مثلاما کمتر ایرانی و انسانی در جهان توان برابری با بهداد سلیمی در زور و نیرو را دارد همه به اندازه تیلور سوییفت زیبا و خوش صدا نیستند ,بسیاری زیبا با صدای بد و بسیاری زیبا با صدای خوب هستند اما همه مثل تیلو سوییفت نیستند که هم صدای خوبی داشته باشد و هم چهره زیبا. بسیاری از ایرانیان به آمریکا رفتند اما همه فیروز نادری نشدند و هر کس به آلمان رفت پروفسور صمیعی نشد. بنابر این همه برابر نیستند در اندیشه ایرانی که بسیار خرد گرا است مردمان هریک استعداد خاصی دارند . مردمان در بهره هوشی و وژدان برابر نیستند گروهی با وژدان و با هوش و گروهی بی وژدان و بی هوش هستند و بر عکس . بنا بر این حکومت پادشاهی حکومت افراد باهوش و با وزدان است آنچنان که هخامنشیان بودند.گروه دیگری که با کوروش و هخامنشیان دشمن هستند ستون پنچم برخی کشورهای همسایه در داخل کشور ما است مثلا پانترکها نمیخواهند باور کنند که تمدن و فرهنگ آریایی بسیار برتر از توحش فرمان روایان ترک است که هر کجا رفتند جز ظلم و تغیان کاری نکردند. این دست از کشورها نه مانند ایران تاریخ غنی چند هزار ساله دارند که مانند ایران کتیبهها و سنگنارههای پادشاهانش 2600 سال قدمت داشته باشد و یا آثار فرهنگیش نزدیک به 10000 سال قدمت داشته باشد و نه در بعد آثار فرهنگی و هنری حرفی برای گفتن دارند مانند ترکیه که سرکله شان در تاریخ هزار و صد سال پس از کوروش بزرگ است یعنی در هزار و پانصد لال پیش وارد تاریخ شدهاند آنهم تاریخشان تاریخ خشونت جنایت و غارت است. از آغاز ورودشان بگیر تا نابودی اروپا در دوران عثمانی و ویرانی ایراندر دوران خوارزمشاهیان و سلجوقیان . در دوران مدرن هم که شاهکار کرده و دست به نسل کشی ارامنه و یونانیها زدهاند و هم اکنون در حال نسل کشی کردها هستند پانترکها و ترکیه باید هم به ایران حسادت کنند و برای بالا بردن خود تلاش کنند تا شکوه ایران را کم جلوه کنند. از طرفی تاریخ ترکها هیچ دستاورد علمی و فرهنگی ندارد در حالی که سراسر تاریخ ایران تاریخ علم و اندیشه ورزی و فرهنگ است . - content / uploads / 2021 / 06 /% D8 % AF % D8 % A7 % D8 % B1 % DB % 8C % D9 % 88 % D8 % B4 - % D9 % 87 % D8 % AE % D8 % A7 % D9 % 85 % D9 % 86 % D8 % B4 % DB % گروه دیگری عزیزانی هستند که به دنبال جلب توجه هستند و میخواهند هر حرف عجیبی را بزنند تا بلکه دیده شوند و بعنوان کسی که حرف مخالف جمع میزند بعنوان انسانی عاقل و پیشرو شناسایی بشود. این گونه افراد قبلا ژست سوسیالیستی و همراه جمع داشتند اما از روزی که شوروی جمع شد و به زباله دان تاریخ پیوست حال لیبرال شده و از واردیلیبرالیسم سعی در نکوهش کوروش و هخامنشیان دارند هر چند خود کوروش بر قانون اساسی امریکا نیز اثر گذار بوده باشد بهر حال عزیزان آقایان و کمتر بانوان کلا مخالف هستند.گروه آخر که خنده دارترین بین این جماعت ضد ایرانی هستند گروه مارکسیستهای مذهبی یا بهتر بگویم بر عکسش است. در دورهای توده ایها فهمیدند که نمیتوانند با عقاید مذهبی مردم مقابله کنند آنان به نا چار استراتژی مخالفت با مذهب را کنار گذاشته و از راه نفوذ از راه مذهب تصمیم به فعالیت و نیل به اهداف خود گرفتند . این روش بسیار جواب داد و شوروی با این روش توانست به اهداف بسیاری در ایران دست یابد .اما این گروه که اغلب احساس مذهبی فراوانی دارند سعی میکنند با دشمنی با تاریخ و فرهنگ ایران خود را همراه و یاور تجدد نمایش دهند تا انگ تحجر از آنان برداشته شود . خب آنها را باید درک کرد منبع
|
بخشی از زندگی نامه بی بی مریم بختیاری بخشی از زندگی نامه بی بی مریم بختیاری خواهر سردار اسعد بختیاری، [مادر علیمردان خان بختیاری و همسر علیقلی خان چهارلنگ] از زنان مبارز عصر مشروطیت است که در سال 1251 ه.ش در سرزمین بختیاری بدنیا آمد. وی که در بختیاری به "بی مریم" و سردار مریم معروف بود به مثابه زندگی ایلیاتیدر فنون تیراندازی و سوارکاری ماهر بود و چون همسر و جانشین خان بود عدهای سوار در اختیار داشت و در مواقع ضروری به یاری مشروطهخواهان میپرداخت.او از زنان تحصیلکرده و روشنفکر عصر خود بود که به طرفداری از آزادیخواهان برخاست و در این راه از هیچ چیز دریغ نورزید.سردار بی بی مریم بختیاری، یکی از مشوقین اصلی سردار اسعد بختیاری جهت فتح تهران محسوب میشد.وی طی نامهها و تلگرافهای مختلف بین سران ایل و سخنرانیهای مهیج و گیرا، افراد ایل را جهت مبارزه با استبداد صغیر (استبداد محمدعلی شاهی) آماده میکرد و به عنوان یکی از شخصیتهای ضداستعماری و استبدادی عصر قاجار مطرح بوده است.سردار مریم بختیاری قبل از فتح تهران مخفیانه با عدهای سوار وارد تهران شده و در خانه پدری حسین ثقفی منزل کرد و به مجرد حملهایسردار اسعد به تهران، پشت بام خانه را که مشرف به میدان بهارستان بود سنگربندی نمود و با عدهای سوار بختیاری، از پشت سر با قزاقها مشغول جنگ شد.او حتی خود شخصا تفنگ به دست گرفت و با قزاقان جنگید. نقش او در فتح تهران، میزان محبوبیتش را در ایل افزایش داد و طرفداران بسیاری یافت به طوری که به لقب سرداری مفتخر شد.سردار مریم بختیاری در هنگام جنگ جهانی اول سلاح بر دوش به همراه بختیاریها با انگلیسیها نبرد میکند و در سختترین شرایط به آزادی خواهان مشهور ایران زمین در خانه خود در سرزمین بختیاری پناه میدهد.در جریان جنگ جهانی اول با وجود آنکه برخی از سران ایل بختیاری از انگلیسیها حمایت میکردند به مخالفت با انگلیسها پرداخت و با عدهای از تفنگچیان و سرداران خود جانب متحدین را گرفت و با آنان نبرد میکند.او پارهای از خوانین جزء بختیاری چون خوانین پشتکوه را با خود یار ساخت و در یورشهای مداوم خود به انگلیسها صدماتی وارد ساخت به طوری که پلیس جنوب مبارزات دایمی و پیگیری را با او شروع کرد. وی از سربازان و افسران آلمانی و سرکوب و قلع و قمع راهزنان کهگیلویه و کنترل خوانین کوچک استفاده نمود.قدرت سردار مریم در منطقه به حدی بود که روسها به هنگام فتح اصفهان خصمانه به منزل او تاختند و اثاثیه او را به یغما بردند وکلیه اموال و املاک او را دراصفهان مصادره کردند.رشادت و دلاوری این زن بختیاری به حدی بود که آوازه شهرت و آزادگیش در سرتاسر میهن پیچید و منزل او م من و پناهگاه بسیاری از آزادیخواهان عصر مشروطه شد. در هنگام فتح اصفهان توسط روسها (در جنگ جهانی اول) فن کاردف، شارژ دافر سابق آلمان به خانه سردار مریم بختیاری پناه برد و مدت سه ماه و نیم در پناه او بود تا اینکه پس از شکست بختیاریها از روسها و کشته شدن 58 نفر راهی کرمانشاه شد و از آنجا به برلن رفت.به پاس حمایتهای سرسختانه بی بی مریم از فن کاردف و نجات جان آلمانیهای مقیم ایران ویلهلم امپراطور آلمان ، کمان تمثال میناکاری و الماس نشان و همچنین صلیب آهنین خود را که مهمترین نشان دولت آلمان بود، برای او فرستاد. بی بی مریم بختیاری تنها زنی بود که در دنیا توانست به دریافت این نشان نایل آید.همچنین برخی رجال سیاسی و آزادی خواهان دیگر همچون علامه دهخدا، ملک الشعرا بهار، وحید دستگردی و. که در خلال جنگ جهانی اول مورد تعقیب نیروهای متفقین بویژه انگلیسیها بودند به خانه بی بی مریم پناه آوردند. پروفسور گارثویت مینویسد:این پیرزن برجسته روحی سرکش و فکری مستقل داشت و در تعیین سیاست بختیاری به ویژه در جنگ جهانی اول نقش مهمی ایفا کرد.جریان مبارزات سردار مریم بختیاری با انگلیسها در طی قرارداد 1919 و کودتای 1299 همچنان ادامه یافت در این هنگام دکتر محمد مصدق حاکم فارس در زمان کودتای 1299 پس از مخالفت و عزل از اصفهان راهی بختیاری شد و مدتها مهمان سردار مریم بود.دکتر مصدق تا پایان عمر همواره از این بزرگواری و شجاعت بی بی مریم بختیاری به نیکی یاد میکردسرانجام سردار مریم بختیاری سه سال پس از تیرباران فرزند برومندش علیمردان خان بختیاری به دستور رضاشاه، در سال 1316 ه.ش در اصفهان زندگی را بدرود گفت و در تخت پولاد به خاک سپرده شدمنابع:نشریه پژوهشی تاریخ و فرهنگ سرزمین بختیاریبررسی و نوشته: رضابهرامی دشتکی 1391 تدوین و آماده سازی برای انتشار در وب سایت : شهره السادات عربشاهیویکی بختیاری
|
دیوار چین - نمادینترین بنای چین رو بشناسیم. The Great Wall at Mutianyu qiao liang / 500px پوشیده در افسانه و رمزوراز، دیوار چین، در مسیر خستگی ناپذیر خود (جایی که زمانی مرزهای شمالی چین خوانده می شدند)، از کوهها، علفزارها و صحراها عبور می کنه.یک سیستم دفاعی مرزی، با صدها هزار سرباز گماشته، در مقاطع مختلفی از تاریخ آشفته ی چین، هم اکنون با حالتی تماشایی درعین حال ویرانه ای ناپایدار، یادگاری در حال محوشدن، که تنها قسمت کوچکی از کل طول آن ترمیم و بازسازی شده و برای گردشگران باز است.دیوار بزرگ چیست؟این دیوار از زمانی که مسافران برای اولین بار در قرن شانزدهم میلادی، قصه هایی از آن را به غرب آوردند، در تخیل جهانیان نمایان شد. حتی امروزه این بنای تاریخی برجسته و این کوشش بشری، یک شگفتی ست که درست درک نشده است. در حقیقت، این "یک" دیوار پیوسته نیست بلکه تعداد زیادی از ساختارهای دفاعی مرزی جداگانه است که در قرنهای مختلف، بخشهای مختلف آن ساخته شده، و به عنوان یک ساختار کلی، پیشینه ی معماری کشاکش و کشمکش بین چینیهای ساکن این سمت دیوار (مثل Xiongnuها که از نوادگان قوم Hun بودند) و قبایل چادرنشین وحشی سمت دیگر دیوار (مغول ها) را عرضه می کند. Photo by bjdlzx قدیمیترین بخش دیوار تقریبا به 2000 سال پیش، به زمان اولین امپراتور برمی گردد. امپراتور Qin ShiHuang (معروف ارتش سفالین) که برای نخستین بار چین را متحد کرد. اگرچه بیشتر آنچه امروز از دیوار قابل مشاهده است، تنها پنچ قرن پیش در سلسله ی مینگ ( 1368 - 1644 ) ساخته شده است. مینگها، بخش های قدیمی دیوار را بلندتر کردند و یا از نو ساختند تا سد دفاعی موجی شکل و هم پوشانی (از اقیانوس آرام گرفته تا فلات تبت) تشکیل شود. بخش های مرتفع حیاتی و استراتژیک اطراف پایتخت (پکن) _که بالغ بر حدود 600 کیلومتر از دیوار دوره ی مینگ است_ از صفحات آجری و گرانیتی محلی ساخته شده است. دیواری با برج های دیدبانی پرآذین که اغلب در امتداد خط الراس کوهها قرار گرفته است. اما دیوار، در امتداد دشت های شمالی خشک چین، بیشتر از خاک فشرده درست شده است، از این رو کمتر باابهت به نظر می رسد.طول خالص دیوار دوره ی مینگ، شامل تمامی انشعابات، شاخههای فرعی و عوارض طبیعی جداکننده (مانند صخره های صعب العبور)، عدد سرگیجه آور 8850 کیلومتر تخمین زده شده است. طی بررسی دولت چین در سال 2012 ، طول کامل تمام بخش های دیوار بزرگ که در سلسلههای مختلف برپا بوده (شامل دیوارهای موازی، دیوارهایی که در اثر هوازدگی کاملا از بین رفته اند)، 21 ٫ 196 کیلومتر برآورد شده است. از شرق به غرب، دیوار در راستای طول جغرافیایی 23 درجه امتداد یافته و مسیر مارپیچ خود را در 15 استان چین ادامه داده است. هنگامی که خورشید در شرقیترین بخش دیوار (در نزدیکی مرز کره) غروب می کند، تقریبا دو ساعت طول می کشد تا در غربیترین بخش دیوار (در امتداد جاده ی ابریشم قدیم به بخش های مرکزی آسیا) فرو رود. The Wall is one of the most recognizable landmarks in the world yet is often misunderstood zhu difeng / Shutterstock دیوار بزرگ چگونه استفاده می شده؟در دوره ی سلسله ی مینگ، تقریبا یک میلیون سرباز بر روی دیوار گماشته می شدند (در هر کیلومتر حدودا 110 سرباز)، که در برجهای دیدبانی زندگی می کردند تا در صورت لزوم و برای دفع حملات، به سرعت بین برج ها حرکت کنند. دشمن بزرگ مینگها _مغول ها_ کمانداران و اسب سواران ترسناکی بودند، که چینیها برای داشتن دفاع موثر در برابر آن ها، وابسته به دیوار بزرگ بودند. دیوار، علاوه بر اینکه بزرگراه مرتفعی برای انتقال نیروها، سربازان، اسبها و تجهیزات بود، دارای سیستم اطلاع رسانی توسط آتش هم بود. به این صورت که با سوزاندن سرگین گرگ و ایجاد سیگنال هایی با دود آن، اخبار مربوط به حرکات دشمن را به پایتخت (پکن) مخابره می کردند. سلاح های مورد استفاده ی مدافعان در آن زمان به طرز شگفت انگیزی پیشرفته بودند که شامل کمان های زنبورکی خودکار، توپ جنگی و نوعی ابتدایی از مین زمینی میشدند.اما علی رغم برتری مینگ ها در دفاع با دیوار بزرگ، منچوها راهی برای عبور از آن پیدا کردند (دیوارها تا زمانی قابل اعتمادند که دروازبانان دیوار قابل اعتماد باشند)، پکن را فتح و سلسله ی چینگ، آخرین سلسله ی سلطنتی چین ( 1644 - 1912 ) را تاسیس کردند. اگرچه دیوار مینگ برای چینگها هم کاربردهایی داشت، کاربردهایی را هم خودشان به آن افزودند اما، بزرگترین دوره ی دیوارسازی در تاریخ بشر به پایان رسیده بود. برج و باروها در نهایت متروکه شدند و آجرها و سنگ های بدون سرنشین آن به دست لاشخوران افتاد.دیوار بزرگ در دوران مدرنمسافرانی که در اواخر قرن نوزدهم به پکن می رفتند، به قصد بازدید از دیوار بزرگ راهی سفری 60 کیلومتری به خارج از پکن میشدند. سفری سوار بر قاطر، که استخوان ها را به تق تق می انداخت، حدودا دو روز طول میکشید. مقصد آن ها Badaling بود، یک تنگه ی بلند در کوه های Jundu . دیوار اینجا، گرچه درحال خراب شدن بود اما به طور ویژه ای بزرگ بود، و نشان دهنده ی اهمیت استراتژیک این دروازه، بین زمین های حاصلخیز پایتخت و دشتهای آن سوی دیوار بود. در سال 1909 ، اولین راه آهن خودساخته ی چین، پایتخت را به بادالینگ متصل کرد اما بعدها به دلیل جنگ با ژاپن و سپس جنگ داخلی چین، بازدید از دیوار بزرگ محدود شد. Sections of the Wall have been restored in modern times Michael Gordon / Shutterstock کمونیستهای پیروز در ابتدا علاقه ی چندانی به دیوار نداشتند. به این دلیل که مایو زدونگ کشاورزان را به اسکان نزدیک دیوار تشویق می کرد تا ازآن به عنوان منبع رایگان مصالح ساختمانی استفاده کنند. در اواسط دهه 1950 ، هرچند تصمیم بر این شد که دیوار بزرگ در بخش بادالینگ اولین جایی از دیوار باشد که بعد از دوره ی مینگ ترمیم و بازسازی می شود، اما مجددا در سال 1987 ، دو پروژه ی ترمیم و بازسازی دیگر در هشت کیلومتری دیوار و شامل 20 برج دیدبانی احیا شدند. احیا شده به عنوان یک نمونه ی بی ن ظیر از میهن پرستی جمهوری خلق چین، جایی که صدها نفر از سران دولتهای خارجی از جمله: نیکسون، تاچر، گورباچف و اوباما روی برج و باروی آن برای دوربینها لبخند زده اند و صدها میلیون گردشگر چینی و خارجی روی پلههای شیب دار آن نفس نفس زده اند. The Great Wall of China can be packed with tourists or empty , depending on which section you go to Roberto Westbrook / Getty Images بازدید از دیوارچیندرکنار بادالینگ ( Badaling ) (که این روزها با تله کابینها و استندهای سوغاتی فروشی خود بیشتر شبیه پیست اسکی شده است)، چندین بخش دیگر از دیوار دوره ی مینگ ترمیم و بازسازی و به روی گردشگران باز شده اند، ازجمله: موتیان یو ( Mutianyu )، جین شن لینگ ( Jinshanling )، سیماتای ( Simatai ) که همگی در محدوده ی شهرپکن قرار دارند. اما با این حال، به یادماندنیترین راه برای صعود به پشت این اژدها، یافتن بخشی از دیوار است که متروکه و دست نخورده باشد، جایی که گیاهان پرتراکم ند و خالی از گردشگر است. میتوان عکس های خارق العاده ای از این پهنه ی شگفت انگیز سنگی گرفت، اما ممکن است دسترسی به آنجا دشوار باشد و سنگهای زیرپایتان به طرز خطرناکی بی ثبات باشند. بنابراین بهترین راه برای دسترسی به بخشهای بکر دیوار، همراه شدن با تورهای کوهنوردی ویژه است. Photo by bjdlzx اگر به خواندن سفرنامه ی چین علاقمندید، لطفا حساب من در اینستاگرام را دنبال کنید.
|
آیین شهریاری در ایرانباستان با اینکه طبق نظریات مذهبی و اخلاقی، کشاورزان و عامه مردم امانت خدا هستند و سلاطین و خداوندگاران قدرت باید در حفظ حقوق آنان کوشا باشند، عملا در تمام دوران بعد از اسلام، جز تنی چند از سلاطین و زورمندان، هیچیک از مسیولین امور کماهوحقه، به رعایت حال این طبقه وسیع توجه و عنایت شایانی نکرده و همیشه مال و جان و حقوق انسانی آنان مورد تجاوز و دستبرد قرار گرفته است..محمد جریر طبری در وصف یک سلطان خوب در تاریخ طبری مینویسد: یک پادشاه دادگستر واقعی میبایست نعمتهای جهان را فقط برای خود نخواهد بلکه با حسن نیت، همه افراد اجتماع را در خوشیها، خوراکها و پوشاکها شریک و سهیم خود گرداند..اگر عامل او ملکی را از رعیت به زور گرفته و رعیت نزد سلطان دادخواهی نماید، میباید عامل را تنبیه و ملک را به رعیت بازگرداند و اگر عامل ملک را فروخته و مالی نیز ندارد میباید از املاک خاصهی خود، ملک بدان رعیت دهد و عامل را مجازات نماید..آنجا که پادشاه ستم کند آبادی پدید نیاید. شیر درنده از شاه ستمگر بهتر است. خراج ستون کشور است که با عدالت افزایش یابد و با ستم کاهش. شهریار دادگر به از پربارانی است. آنچنان که:.مردم استخر از نیامدن باران شکایتی نوشته و به دست اردشیر یکم هخامنشی دادند. اردشیر زیر آن نوشت اگر آسمان از باریدن بخل ورزیده، ابر ما خواهد بارید. فرمان دادیم خسارت شما را جبران و بینوایان را با برگ و نوا کنند..سال بعد باران فراوان بارید و رعیت خشنود از بذل و کرم پادشاه، خراجگزار شاه شدند و مال بسیار در خزانه حکومت فراهم آمد..منبعتاریخ الرسل و الملوک یا تاریخ طبری، محمدبن
|
ایران را چرا باید دوست داشت؟ این ایام بسیاری از اصول و نوامیس که در نظر مردم همواره مسلم و مقدس بود از مسلمیت و قدس افتاده است یا لااقل مثل سابق محل اتفاق نیست، برای بعضی در آن باب تردید و تشکیک حاصل شده و جماعتی مخالف و منکر آن گردیدهاند.از جمله آن اصول حب وطن و علاقه ملیت است که منکر آن شده و درصددند به احساسات بینالملل تبدیل نمایند.در نظر من علاقه ملیت با احساسات بینالمللی و وطنپرستی و با حب نوع بشر منافات ندارد و به آسانی جمع میشود.اگر مهر من نسبت به وطن تنها از آن سبب باشد که خود از آن مرز و بوم هستم و بخواهم این عنوان را وسیله مغایرت خویش و بیگانه قرار داده و از اختلاف و نفاق بین مردم برای خود استفاده کنم این وطنپرستی نیست، خودپرستی است، و مانند تعصب دینی آن جماعت از ارباب ادیان که اختلاف دین و مذهب و نفاق بین مردم را وسیله منافع و اعتبارات شخصی و فرقهای قرار میدادند مذموم است، و باید مردود باشد.ولیکن یک وطنپرستی بیغرضانه هم هست که هر فردی چون پرورده آب و خاکی است بواسطه نعمتها و تمتعاتی که از وطن و ابنای وطن دریافت کرده نسبت به آنها در خود حقشناسی احساس میکند، چنان که فرزند نسبت به پدر و مادر مهر میورزد. این حب وطن مستحسن است بلکه هر فردی به آن مکلف میباشد الا اینکه میتوان متذکر شد که این وطنپرستی با حب کلیه نوع بشر منافات ندارد، و انسان همچنان که در درجه اول رهین منت پدر و مادر و در درجه دوم مدیون ابناء وطن است، در درجه سوم ذمهاش مشغول کلیه نوع بشر میباشد، و همه را باید دوست بدارد، و خیر و سعادت همه را باید بخواهد که خیر و سعادت خود او و قوم او هم در آن است، به عبارت آخری این قسم وطنپرستی جزء تعاون و همبستگی کل نوع بشر است.از این گذشته یک منشاء و م خذ دیگر نیز برای وطنپرستی هست که در نظر من از منشاء سابقالذکر هم محکمتر و معقولتر میباشد، و آن وطنپرستی کسی است که وطن و ابناء وطن خود را لایق مهر و قابل محبت میداند، از جهت قدر و منزلتی که در واقع دارند، مانند دوستی کسی نسبت به شخص دیگر نه از جهت خویش و قرابت، یا مهربانی و ملاطفتی که بین آنها بوده، بلکه به سبب منزلتی که بواسطه قدر و قیمت واقعی در نظر یکدیگر حاصل نمودهاند.به عقیده من بویژه این نوع محبت است که بقول معروف بنای آن خالی از خلل است. امروز دانشمندان و صاحبنظران دنیا متفقاند بر این که کلیه موجودات و نوع بشر در طریق ترقی قدم میزنند، و متوجه کمال و طالب وصول به آن میباشند، و اگر یک وظیفه معنوی برای مردم فردا یا جمعا قایل باشیم چنان که نمیتوانیم قایل نباشیم آن وظیفه این است که در وصول نوع بشر به مدارج عالیه کمال شرکت و مدد نمایند.هر قوم و جماعتی مانند هر فردی که این وظیفه را ادا کند عزیز و قابل احترام و محبت است، و هر چه بهتر و بیشتر از عهده آن برآید گرامیتر است، و علاقه بوجود و بقای او بیشتر باشد داشت. و هر چه یک قوم در ادای این وظیفه کوتاهی کند البته عزتش کمتر، و علاقه به وجود و بقای او ضعیفتر خواهد بود، مگر این که این کوتاهی تقصیر او نبوده و عوایق و موانع او را از کار باز داشته باشد، و در آن صورت وظیفه هر کس است که آن عوایق را حتیالامکان مرتفع سازد و عنصر بیثمر را در مجمع انسانیت مثمر نماید.غرض این که هر کس عضو هییت و جماعتی باشد که وظیفه انسانیت خود را چنان که بیان کردم ادا نموده است حق دارد هییت و جماعت خود را دوست بدارد، و در عین این که البته نباید منکر وجود سایر اقوام و ملل باشد علاقه او نسبت به قوم و ملت خویش علاقه معقول و مستحسن است.حال تصور میکنم هر کس به احوال ایرانیان درست معرفت یابد تصدیق خواهد کرد که این قوم در وظیفه خود در عالم انسانیت کوتاهی نکرده بلکه نسبت به بسیاری از اقوام دیگر در راه وظیفهشناسی پیشقدم است و مداومتش در این راه نیز از اکثر ملل بیشتر بوده است.هر چند برای ملت ایرانی به اقتضای طبیعت روزگار مت سفانه دورههای تنزل و انحطاط نیز پیش آمده که در آن دورهها از ابراز استعداد و مایه خداداد ممنوع و محروم گردیده است، و لیکن ظلمت آن ایام همه وقت عارضی و قهری و موقتی بوده و با این همه هیچگاه تندباد حوادث که بر ایران و مردم آن هجوم آورده چراغ معرفت را در آن مملکت و آتش ذوق و شور را در دل ایرانیان به کلی خاموش ننموده و به قول خواجه حافظ شیرازی:از آن به دیر مغانم عزیز میدارند/ که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماستقوم ایرانی هر وقت شوکت و سیادت داشته، قدرت خود را برای استقرار امنیت و آسایش و رفاه مردم به کار برده، اقوام زیردست خویش را به ملاطفت و ر فت اداره کرده، مزاحم آداب و رسوم و زبان و خصوصیات قومیت آنها نشده، هرگز به هدم و تخریب آبادیها و قتل عام نفوس نپرداخته، و با آن که از طرف دشمنان مکرر به بلیات نهب و حرق و قتل و چپاول گرفتار گردیده هنگام قدرت درصدد تلافی بر نیامده است.کیش باستانی ما ویرانی و درندگی را مانند بیماری و تاریکی از آثار شیطان و اهریمن خوانده و ایجاد وسایل آبادی و روشنایی و تندرستی را مایه تقرب یزدان دانسته است.در تمام دوره سه هزار ساله تاریخ ما از صاحبان شوکت آنها که ایرانی حقیقی بودهاند نام خود را به عملیاتی مانند فجایع آشوریان و بابلیان و چنگیزیان و تیموریان و امثال آنها ننگین و ملوث ننمودهاند. آزار و اذیت و قتل و غارت و ویرانی و تعصب جاهلانه در مملکت ایران کمتر وقتی از خود ایرانیان ناشی شده و غالبا عمل خارجیان یا از تاثیر نفوذ ایشان بوده است.ایرانیها مثل یونانیان و رومیان زیردستان خود را بنده و عبید نساخته و زحمات زندگانی خویش را به دوش آنها بار نکرده، و بزرگان و سلاطین ایرانی هیچ وقت مانند رومیان برای تفنن و تفرج خاطر، اسرا را با یکدیگر یا با شیر و ببر و پلنگ به جنگ نینداختهاند. دولتهای ایرانی هرگز مانند اسپانیولیها طرد و تبعید چند صد هزار نفر مردم بیآزار را به جرم اختلاف دین و مذهب روا نداشته بلکه خارجیان را به مملکت خود دعوت نمودهاند. رفتار سلاطین صفویه با ارامنه نمونهای از این شیوه و طریقه است و دست یافتن کوروش شاهنشاه ایران بر بابل بشارت آزادی قوم یهود از اسارت هفتاد ساله بوده است. هر یک از ادوار شوکت و سلطنت ایرانی را که بنگریم میبینیم در آن دوره آثار و خصایص انسانیت از علم و حکمت و شعر و ادب و زراعت و تجارت و صناعت و کلیه لوازم مدنیت رونق و رواج داشته است، ایرانیها خود ر سا به آن امور اشتغال میورزیدند، و بیگانگان را هم در این راه تشویق و ترغیب و تقویت و حمایت مینمودند. داراها و اردشیرهای ما، دانشمندان و حکمای یونان و غیره را به دربار خود دعوت میکردند و فلاسفه و علمایی که از وطن خود طرد و تبعید میگردیدند در نزد اکاسره به مهربانی پذیرفته شده و در دارالعلمهای ما به مطالعات و عملیات علمی اشتغال میورزیدند.مت سفانه دست جفاکاران آثار و نتایج زحمات اجداد ما را محو و خراب نموده و چون میخواهیم پی به چگونگی آنها ببریم به وسایل غیرمستقیم باید متوسل شویم. اما آیا کلمات حکیمانهای که از بزرگان و پادشاهان ما منقول است دلیل بر بزرگواری و بلند نظری آنان نیست؟ آیا اهتمامی که برای دست یافتن بر خزاین حکمت و معرفت مانند کتاب کلیله و دمنه و امثال آن داشتند علامت دانشپروریایشان نتواند بود؟ آیا آثار صنعتی که در خرابههای قصور آنها دیده میشود دلالت تامه بر هنرپروری و ذوق فطری ایشان ندارد؟بزرگمنشی و استعداد و دانشمندی ایرانیان چنان بوده که همه اقوام و مللی که با آنها سر و کار داشتهاند حتی دشمنان ایشان از آنها به خوبی یاد میکردهاند، و همه وقت نام ایرانی در اذهان و خواطر مردم شهامت و ملاطفت و ذوق و شور و ظرافت و حکمت و عرفان به یاد میآورده است. هر گاه به گفتههای بزرگان دنیا از هر قوم و مملکت و هر دوره و زمان رجوع شود و از دوست و دشمن، از یونانی و رومی و عرب و یهود و هنود گرفته تا اقوام عدیده اروپایی و از هردوت و گزنوفون و افلاطون تا ولتر و منتسکیو و ارنست رنان و مستشرقین گذشته و معاصر اگر در کلماتشان تتبع به عمل آید دفاتر چند میتوان ترتیب داد از آنچه در حق ایرانیان گفته و بصراحت یا کنایه و عامدا یا من غیر قصد، مستقیم یا غیرمستقیم آنان را ستایش نمودهاند.از طرف دیگر هر وقت سیادت از ایرانی سلب شده و غلبه اقوام خارجی ذوق سلیم و طبع رقیق ایرانی را محجوب کرده، عالم انسانیت در این قسمت دنیا که ما هستیم تنزل و انحطاط یافته است، ولیکن در آن مواقع نیز مایه و استعداد ایرانی ت ثیر خود را بخشیده و اقوام وحشی و بیتربیت را که به زور کثرت جمعیت و یا بر حسب پیشآمدهای خاص بر مملکت ایران چیره شدهاند در اندک زمانی بر حسب استعداد آنان بیش یا کم داخل در عالم تمدن و تربیت کرده است.رونق کلیه لوازم تمدن و تربیت در زمان خلفای عباسی که یکی از دورههای درخشان تاریخ عالم انسانیت بشمار میرود بهترین شاهد این مدعاست. چه همه کس تصدیق دارد که جلوه خوشی که مسلمین در آن دوره در علم و حکمت و سیاست و صنعت و غیرهها کردهاند جزو اعظم آن به همت ایرانیان و از اثر وجود ایشان بوده است. قریحه و استعداد ایرانیان در ابراز افکار عالی و بدیع و ایجاد آثار صنعتی ظریف و لطیف چنان سرشار و زاینده بوده که انسداد مجاری عادی از آن جلوگیری ننموده و خود مجاری برای ظهور و بروز احداث کرده است. اگر مایه طبیعی فکر خود را به صورت حکمت و فلسفه نمیتوانسته است جلوه دهد، به عنوان دین و مذهب درآورد، و اگر ممنوع بوده است که ذوق صنعتی خود را به نقاشی و مجسمهسازی ظاهر کند به خوشنویسی و تذهیب و منبتکاری و سایر تزیینات و تنزهات جلوه داده است.نفوذ علمی و ادبی و صنعتی ایران در ممالک مجاوره از آفتاب روشنتر و با اینکه در این صد سال اخیر در برانداختن آن اهتمام به عمل آوردهاند هنوز آثارش پدیدار است، چنانکه میتوان گفت از دیرزمان در آسیای غربی و مرکزی، ایرانی یگانه عامل تربیت و تمدن و ایران مرکز و کانون تابش انوار معرفت بوده است.از این گذشته از ایرانیان هر وقت فردی یا جماعتی اوضاع وطن را مساعد احوال خود ندیده و جبرا یا اختیارا به ممالک دیگر مهاجرت کردهاند همواره نام ایرانی را به آبرومندی حفظ نموده، حامل علم و صنعت و عامل آبادی و ثروت بودهاند. چنانکه میتوان گفت در همه ممالک مجاور ایران آثار تمدن و آبادی کلا یا بعضا از نتایج وجود ایرانیان است. مردم ممالک وسیعه هندوستان اگر انصاف دهند میتوانند بهترین شاهد این مدعا باشند که ت ثیرات ایرانیان اسلامی در آن مملکت آشکار است و قابل انکار نیست، مقام ایرانیهای باستانی نیز در هندوستان حاجت به شرح و بیان ندارد که جماعت پارسیان که بازماندگان آن قوم شریفاند امروز در آن سرزمین چه مقام ارجمند در همه رشتههای خصایص انسانیت دارند، و چگونه نام ایرانی را در میان اقوام و فرق بیشمار آن دیار محترم نگاه داشته و مایه سرافرازیما میباشند.از ذکر این جملات مقصود در رجزخوانی نیست، بلکه غرض این است که به عقیده من ایرانی از آن اقوام است که استعداد ادای وظایف انسانیت را دارد. چنانکه امروز هم با آن که تازه از یکی از دورههای تاریکی تاریخ ایران بیرون آمدهایم معهذا آثار استعداد ایرانی ظاهر است و میتوان امیدوار بود که باز با کاروان ترقی نوع بشر همقدم شود و در این موقع که به نظر میرسد که تمدنهای مختلف شرق و غرب به یکدیگر بر خورده، و با هم اختلاط و امتزاج یافته، و یک یا چند تمدن تازه باید ایجاد گردد، ذوق و هوش و فکر ایرانی هم مثل ایام گذشته یک عنصر مفید با قیمت واقع شود.پس ما ایرانیها حق داریم که وطنپرست و ملت دوست باشیم، چنان که از خارجیان نیز هر کس درست به احوال این قوم بر خورده تصدیق کرده است که وجودش در عالم انسانیت مفید بوده و هست و نسبت به ملت و مملکت ما اظهار مهر و ملاطفت نموده و ما قدر آن مهربانیها را میشناسیم و منظور میداریم.آخرین عقیدهای که میخواهم اظهار کنم این است که چون وطنپرستی و ملتدوستی البته لوازمیدارد که هر کس باید به قدر قوه به آن قیام نماید در نظر من نخستین لوازم آن این است که شخص در ادای آن وظایف انسانیت که موجب عزت و حرمت ملتش میشود کوتاهی ننماید، و اگر استعدادش در انجام این وظیفه سرشار نباشد لااقل در تجلیل و تکریم کسانی که استعداد را داشته و به کار انداختهاند بکوشد.پس این حقیر که استعدادم در ادای وظیفه نخستین ضعیف است قیام به لوازم وظیفه دوم را اختیار کرده و تجلیل جناب شمسالعلماء دکتر جیوانجی جمشید مودی را که یکی از بهترین نمونههای طبع بلند و همت عالی ایرانی است تکلیف مهم دانسته از روی جان و دل در مساعی دوستان و ارادت کیشان ایشان در این باب شرکت میکنم و با شرمساری از تهیدستی خود این چند سطر را برای این منظور هدیهای ناقابل به سوی آن عالی محفل روانه میسازم شاید که نظر به حسن ارادتم پذیرفته شود.محمد علی فروغی.
|
مهمترین و محبوبترین جاذبههای توریستی ایران به انتخاب مردم تخت جمشید (پرسپولیس)تخت جمشید به وسیله "داریوش اول" سومین شاه سلسله هخامنشی ساخته شد اما تا زمان مرگ او این بنا به اتمام نرسیده بود و ساخت و سازها در دوره جانشینان او یعنی خشایارشا و اردشیر اول هم ادامه پیدا کرد. البته عملیات ساختمانی در تخت جمشید تا پایان دوره هخامنشی تمام نشد ولی اصل ساخت بنایی که در حال حاضر موجود است در زمان همین سه پادشاه انجام شده و به همین دلیل در محوطه تخت جمشید بقایای بناهای نیمه کاره به چشم میخورد. یکی از این بناها دروازه بزرگی است که در ضلع شمال شرقی مجموعه قرار دارد.حافظیه (مزار لسان الغیب)خواجه شمس الدین محمد شیرازی، غزل سرای بزرگ، متخلص به حافظ و ملقب به لسان الغیب و ترجمان الاسرار، در آغاز سده هشتم هجری در شیراز متولد و در سال 792 ه. ق. در شیراز درگذشت. حافظ ،قرآن را بنابر گفته خود، بر چهارده روایت، از بر بوده و از این رو حافظ خوانده شده. وی علاوه بر جایگاه بسیار والایی که در شعر فارسی داره، جایگاه بالایی نیز در زمینه ادبیات عرب داره. این مکان به یکی از اصلیترین جاذبههای تفریحی و توریستی در شمال شهر شیراز و در جنوب دروازه قرآن معروفه که هم اهالی هم مسافران ساعات خوشی رو آنجا تجربه میکنن.
|
نشانه ماه و ستاره در گنج یابی نشانه ستاره و ماه در دفینه یابینشانه ستاره و ماه در دفینه یابی | علامت ستاره در گنج یابی | سنگ نگاره ستاره | مفهوم سنگ نگاره ستاره | علامت ماه در دفینه یابیستاره چیست؟ستاره گوی پر نور و درخشان و بسیار داغی ایست از پلاسماست که انسجام خود را توسط نیروی گرانش خود حفظ میکند .نزدیکترین ستاره به زمین خورشید است ،سایر ستارگان که در شب از روی زمین قابل دیدن است .به دلیل فاصله بسیار دورشان به شکل نقاطی ثابت( چشمک زن ) و روشن دیده میشود .در طول تاریخ ستارههای برجستهتر ،تحت گروه هایی به نام صورتها و صورتوارههای فلکی،گروه بندی شدهاند و روشنترین ستارگان نام گذاری شدهاند .از نظر تاریخی ستارگان برای تمدنهای مختلف در سراسر تاریخ اهمیت داشتهاند .گاهی ستارگان بخشی از آیینهای مذهبی بودهاند و برای ناوبری فلکی و جهت یابی از آنها استفاده میشده است .بسیاری از ستاره شناسان بر این باورند که ستارگان به طور دایمی به کره آسمانی دوخته شدهاند و هرگز تغییر نمیکنند .نشانه ستاره و ماه در دفینه یابیستاره شناسان برمبنای قراردادهایی ستارگان را در قالب صور فلکی دسته بندی میکردند واز آنها برای ردیابی مسیر حرکت سیارات و موقعبت خورشید استفاده میکردند از حرکت خورشید نسبت بهستارگان پس زمینه و افق در ساختن گاه شمار استفاده شده که در قاعده مند کردن فعالبتهای کشاورزیبه کار میرفت . گاه شمار میلادی که امروزه در بسیاری از نقاط دنیا مورد استفاده قرار میگیرد .یک گاه شمار خورشیدی براساس زاویه محور چرخشی زمین نسبت به ستارگان محلی اش خورشید است .اهمیت نشانه ستاره و ماه در تاریخقدیمیتر نقشه آسمان که تاریخ دقیقی دارد . حاصل تلاشهای اخترشناسی مصر باستاندر سال 1548 پیش از میلاد است . قدیمیترین کاتالوگ ستارگان کشف شده توسط اختر شناسان بابلیبین النهرین در اواخر هزاره دوم پیش از میلاد در دوره کاسیها گردآوری شده است ( 1531 - 1155 پیش از میلاد )نقش ماه نصفه 2500 سال قبل از میلاد نشانه خدای ماه بوده است و هنگام مشاهده علامت ماه ،عموما در جهت دهانه بازش باید جستجو را انجام داد . دراین جهت احتمال پیدا کردن تومولوس نیز زیاد است .اگر داخل هلال ماه یا ستاره این نقشها علامت + باشد درکناز نقش ممکن است دفینه وجود داشته باشد .اهمیت هلال ماه در دفینه یابینقش هلال به تنهایی نشانه مزار میباشد . باید در جهت دهانه بازش جستجو انجام دهید .با اینکه از نشانه سیتاره کم استفاده شده است .به معنای یک منطقه باز (اراضی صاف) میباشد .در اطراف نشانه و در زمینی صاف نزدیک آن باید کاوش انجام شود . اگر ماه و ستاره با هم نقش شده باشند .در بعضی از پلها و کنارههای پل کشورمان این نقش وجود داشته و در نزدیکیهای آن دفینه مشاهده شده است .نظر اول در نشانه ستاره و ماه : ستاره چهار گوش به معنای خطر بوده و ستاره 6 گوش معنای تلهی بزرگ را میدهد ،از طرفی برای نشان دادن جهت سیارهها نیز ممکن است درست باشد .در جهت بلندترین گوشهاش باید حرکت کرد .نظرهای مختلف درمورد علامت ستاره و ماه در گنج یابینظر دوم در بررسی نشانه ستاره و ماه : ستاره یکی از قدیمیترین نمادهای معنوی میباشد. 5 6 7 و 8 گوشه هایشان نیز موجود است. معنای هر کدام متفاوت میباشد،از همه قویتر 8 گوش آنها میباشد. مثلا 5 گوشه، نماد خاک، آتش، حیوان و آب میباشد، 8 گوش زیبایی، اعتماد، حکومت، و قدرت را معنا میدهد و نماد قدرت و قوت میباشد.نماد خدا و فرشتهی محافظ نیز میباشد.نظر دیگر : معانی نشانههای ستاره خیلی مختلف میباشد. مهم است که مربوط به کدام دوره میباشد.ستاره هم 5 گوشش و هم 7 گوشش هست، ولی گاها 5 گوشها به معنای 7 گوش میباشند. 5 + خورشید میشود 6 و 6 + ماه میشود 7 ٫ به این صورت است که میتوان ستاره 5 گوش را به معنایستاره 7 گوش نیز در نظر گرفت. همانطور که اشاره شد این مهم است کهستاره مربوط به کدام دوره بوده و به کدام مدنیت مربوط میباشد.هیچ وقت به اثارهای هنری و یا کتیبهها یا سنگ نوشتهها یا هر شکل ،اثری که به دست قدیمیان نوشته یا حجاری یا نجاری شده دست نزنید .و این اثار ارزشمند ملی را تخریب نکنید . 1 تخریب آثار ملی و فرهنگی تاریخ ایران عزیزمان ، 2 این را مطمین باشید که در هیچ جای ایران گنج در اغوش اثر قرار داده نشده است ،نشانهها همیشه علامت یکی مانده به نقطهی اصلی یا چند تا مانده به نقطهی اصلی میباشند ،هر اثری درونش گنج وجود ندارد ،مواظب میراث ملی مان باشیم.برای کسب اطلاعات بیشتر با کارشناسان ما تماس بگیرید . 09362131009 و 09372131009
|
تعصبات مذهبی در هند پیامدهای حقوقی و سیاسی عکس از اسوشیتدرپرسبا لغو ماده 370 قانون اساسی هند، که خودمختاری کشمیر و جامو را نادیده میگیرد،رویدادهایی منجر به مهجوریت مسلمانان هند شد از محاصره کشمیر،قطع اینترنت، برق و اعلام حکومت نظامی برای مردم کشمیر گرفته تا ضرب و شتم مسلمانان در مناطق دیگر هند.اکنون ماههاست که مردم کشمیر از سوی نیروهای دولتی هند در منازل خود حبس شدهاند. کشتار جوانان مسلمان کشمیری و تخریب 910 خانه در این منطقه به بهانه عملیاتی به نام تفتیش از دیگر وقایعی بوده که اخیرا روی داده است.متن پیشرو مشروح گفتوگویی است که با بخش بینالملل خبرگزاری ایکنا داشتهام.ایکنا اعطای قانون شهروندی هند حمله به قانون اساسی این کشور محسوب میشود و در اصل اقدامی علیه مسلمانان است که در اقلیت هستند. اعطای این قانون را بر چه اساس میدانید؟برای پاسخ به این سوال میبایست دلایل را در سه سطح داخلی، منطقهای و بینالمللی بررسی کرد. در سطح داخلی میدانیم که عمده طرفداران حزب نارندرا مودی، نخستوزیر هند در بین هندوها هستند بنابراین وی تلاش دارد تا پایگاه مردمیاش را بیشاز پیش تقویت کند. چنین رفتاری را در قضیهخودمختاری کشمیر هم شاهد بودیم. در واقع با نگاهی به مناطقی که سختگیریها و فشارها علیه مسلمانان جریان داشته، میشود به راحتی فهمید که این جنس فشارها بیشتر در مناطقی بوده که حزب مودی در آن ر ی کمتری داشته است.در سطح منطقهای میتوان به دو مولفهمهم در سیاستگذاری هند، یعنی پاکستان و افغانستان اشاره کرد که البته در یکی جنبهامنیتی دخیل بوده است و در دیگری نفوذ منطقهای.همچنین در بعد امنیتی میتوان به افزایش ریسکدر ارتباط با روابط میان جوامع مسلمان هند و دولت پاکستان، بهویژه در ارتباط با بحران کشمیر اشاره کرد. با این نگاه میتوانیم از نگرانی دستگاههای امنیتی هند در ارتباط با برخی زمزمههای گرایش به جدایی در میان جوامع مسلمان هند در ایالتهای جنوبی اشاره کنیم البته این نوع نگرانی در طول حیات هند و پس از استقلال از بند استعمار، همواره مطرح بوده و نباید چنین چیزی بهانهای برای سرکوب و انجام اقدامات ضد حقوق بشری باشد.در همین راستا و درباره نفوذ منطقهای و رقابت میان هندوستان و پاکستان میتوان به افغانستان به عنوان زمین بازی توجه داشت. میدانیم که پاکستان در افغانستان از نفوذ بالایی برخوردار است و در مقابل، پس از اشغال افغانستان از سوی آمریکا، افغانستان به نوعی حیاط خلوت ایالات متحده هم محسوب میشود بنابراین هند ترجیح میدهد که با آمریکا کنار بیاید تا در زمین بازی افغانستان، نقشی هم داشته باشد و بتواند سطحی از موازنهقدرت ایجاد کند. چنین همراهی با سیاستهای آمریکا را در موضوع تحریمهای یکجانبه این کشور علیه ایران هم شاهد بودهایم.در واقع هندوستان بنا بر منافع ملی خودش، اولویتبندیهایی را در سیاست خارجی تعیین میکند. امروزه دیگر سیاست داخلی جدای از سیاست خارجی تفسیر نمیشود با کمرنگ شدن مرزها و محدودیت دولتها در حاکمیت داخلی خودشان، سیاست خارجی را میتوان ادامهسیاست داخلی کشورها تعریف کرد.تا زمانی که چنین رفتارهای تبعیضآمیز و سرکوبگرنهای علیه مسلمانان هندی و از سوی دولت با واکنش جدی دیگر کشورها بهویژه دولتهای مسلمان مواجه نشود، دولت هند هزینهای بابت این نوع رفتارها نمیپردازد پس با خیالی آسوده به ادامهسرکوبها و نقض حقوق بشر شهروندانش ادامه میدهد. کما اینکه در همین مدت هم شاهد اندک اعتراضاتی از سوی دولتهای عرب و مسلمان بودیم همانطور که مت سفانه شاهد پاکسازیهای قومی و همینطور جنبههایی از نسلکشی در روهینگیای میانمار بودیم و هستیم، ولی کشورهای مسلمان کمترین واکنش به این جنایات را از خود نشان دادهاند و تنها به حرف و سخنپراکنی تبلیغاتی بسنده کردهاند.در بعد بینالمللی میتوان به ت ثیر سیاستهای افراطی ترامپ در ایالات متحده بر نارندرا مودی اشاره کرد. در خبرها داشتیم که دونالد ترامپ در سفر اخیر خود به هند، از اینکه این کشور به نخستین الگوی "دولت ملیگرا" و مورد حمایت کاخ سفید در آسیا بدل شود، استقبال کرده است.میدانیم که با روی کار آمدن ترامپ در کاخ سفید، احزاب موسوم به راست افراطی و عمدتا ملیگرا و ناسیونالیست در اروپا یا بر سر قدرت آمدهاند یا جنبههایی از قدرت بیرون دولت را از خود نشان دادهاند. بنابراین نزدیکی مودی به آمریکا هم در این قضیه میتواند نقش داشته باشد. البته ایالات متحده در همراهی با سازمانهای حقوق بشری چون عفو بینالملل و دیدبان جهانی حقوق بشر، اقدامات تبعیضآمیز هند علیه مسلمانان را به صورتی خفیف محکوم کرده، ولی برای حزب مودی ماندن در قدرت مهم است. وقتی در قدرت نباشی حمایت دیگر کشورها به چه دردی میخورد؟ایکنا آیا این قانون میتواند دلیلی بر پیشگیری از قانونی شدن مهاجران مسلمان بنگلادشی یا اخراج مسلمانانی باشد که اسناد قانونی برای اقامت در هند ندارند؟بهنظرم بحث مهاجرت از بنگلادش به هند و مخالفت جامعه هند، بهویژه ایالتهای شرقی با این مسیله، موضوع تازهای نبوده و همواره هم جزء مباحث پرحاشیه سیاست منطقهای هند بوده است. از سویی دیگر باید دقت داشته باشیم که اگر کمکهای اقتصادی هند به بنگلادش نبود، این کشور از مدتها پیش غرق در بحرانهای گوناگون میشد بنابراین بحث مهاجرت مسلمانان بنگلادش به دلیل آنچه دربارهجامعه مسلمانان خود هند و پاکستان مطرح میشود، مسیله چندان ت ثیرگذاری محسوب نمیشود. معتقدم که باید ریشهبحران را در کشمیر جستوجو کنیم و همینطور جریان افراطی هندومذهب در جامعه ملیگرای هند.اینکه این مسیله به اخراج مسلمانانی که اسناد قانونی برای اقامت در هند ندارند، مربوط است یا خیر، قطعا میتواند یکی از دلایل باشد و کاملا محتمل است. در واقع هر دو مواردی که در سوالات مطرح شد، در این باره نقش دارند، حال یکی کمتر و دیگری بیشتر. واقعیت تلخ این است که این نوع از خشونتهای فرقهای و مذهبی در هند ریشهدار است. عمده دلیل این موضوع نیز استفادهابزاری از تعصبات مذهبی برای پیشبرد منافع سیاسی احزاب هست. همانطور که در ترورهای سیاسی پیشین، شاهد کنار زدن سیکها از مناسبات قدرت بودیم.ایکنا این قانون چه تبعاتی برای مسلمانان، که 14 درصد از مردم این کشور را تشکیل میدهند، به همراه دارد؟شدت یافتن سختگیریها، فشارها و تبعیضها و کنار رفتن مسلمانان از مناسبات قدرت در هند، تنها ثمرهتلخ این قانون و رویه دولتی پس از اجرای آن است. بیتردید این قانون پایهای برای تصویب قوانین سختگیرانهتر در راستای نظارت و کنترل مسلمانان این کشور در آینده خواهد شد، بهویژه در سایه عدم واکنش منفی دوستان و متحدان هند و حتی حمایت ضمنی چین از این قانون. گرچه این سختگیریها، افتان و خیزان ادامه خواهد داشت، ولی در بلندمدت باید منتظر روزهای سختتری برای مسلمانان هند باشیم.ایکنا واکنش جامعه جهانی به رفتار هند را با توجه به اینکه کمترین میزان آن را در صحبتهای خود یادآور شدید، چطور ارزیابی میکنید؟وقتی از اصطلاح جامعه جهانی استفاده میکنیم، به این معناست که دیگر تنها با اجتماعی از دولتها به مثابه جزایری جدای از هم سر و کار نداریم. دولتهایی منفرد که هر کدام بخواهند زیر سایه مصونیت دولتی، راه خودشان را بروند! جامعه جهانی یا به عبارتی دیگر "جامعه بینالمللی" یعنی اجتماعی از دولتها، سازمانها و دیگر نهادهای بینالمللی، اعم از دولتی و غیردولتی که دارای ارزشها و منافع مشترکی بوده و همینطور از یک میزان از هویت مشترک بهرهمند هستند.ما در عصری به سر میبریم که جامعه بینالمللی در راه تثبیت هویت خودش است، بهویژه ذیل ساختارهای حقوق بشری به این معنا که چنانچه دولتی رفتاری ضدحقوق بشری از خود بروز دهد، این دولت به علت حاکمیت مستقل خودش رها نمیشود، بلکه وظیفهجامعه بینالمللی است که از دولت مرتکب عمل خلاف تعهدش، تعادل مجدد و رعایت حقوق بشر را خواستار شود. در همین راستا باید یادآور شوم که تعهدات دولتها به چند دسته کلی دستهبندی میشوند که از آن میان دو دسته تعهدات معاهداتی و غیرمعاهداتی است.عکس از رویترزتعهدات معاهداتی میتوانند دوجانبه یا چندجانبه باشند یا آن که در قبال کل جامعه بینالمللی باشند. به چنین تعهداتی که به منافع عام بشریت گره خورده، در اصطلاح "تعهدات عامالشمول" گفته میشود.به مورد هند بازگردیم بررسی روند رفتار دولت هند از لغو خودمختاری کشمیر گرفته تا یکسانسازی قوانین مدنی برای کل مردم هند، بازسازی معبد رام در محل مسجد بابری و تلاش برای به کرسی نشاندن شعار حزب مودی با عنوان "هند از آن هندوها" که برآیندشان غیر از پاکسازی قومی و دینی نیست، ما را متوجه برخی نقض تعهدات از سوی دولت هند میکند که به چند مورد از آن اشاره میکنم: 1 . قراردادهای دوجانبهالف) نقض قرارداد انضمام به هندطی این قرارداد که به هنگام فرار حاکم دوگرا از دست نیروهای پاکستانی با مقامات هندی به امضا رسید، باید خودمختاری منطقه جامو و کشمیر همواره مورد احترام قرار گیرد. بازنوشت این قرارداد در ماده 370 قانون اساسی هند انجام گرفت بنابراین لغو خودمختاری کشمیر، یعنی قطع بند نافی که کشمیر خودمختار، ولی زیر پرچم هند را به هویتی مستقل تبدیل میکند.ب) قراردادهای شیملا و لاهور با پاکستانپس از پیروزی هند طی جنگ کوتاه 13 روزه با پاکستان به سال 1971 ، توافقی با نام شیملا مابین طرفین به امضا رسید که البته بهتر است بگوییم به اسلامآباد تحمیل شد. در این قرارداد اشاره شده بود که تمام مشکلات دو کشور پیرامون موضوع کشمیر، تنها به صورت دوجانبه حل و فصل خواهد شد. همین قرار در شرایط آتشبس پس از جنگ لداخ (کارگیل) به سال 1999 هم تکرار شد یعنی در اعلامیه موسوم به لاهور، هند و پاکستان تعهد دادند که منازعه و اختلافات در کشمیر را تنها از طریق دوجانبه و بدون حضور شخص ثالث حل و فصل کنند. 2 . نقض تعهدات بینالمللیهمانطور که پیشاز این اشاره شد تعهدات بینالمللی گاه در قالب قراردادی و گاه غیر قراردادی (در قالب قواعد عرفی، آمره و تعهدات عامالشمول) است.الف) تعهدات قراردادی بینالمللی منشور ملل متحد اعمال هند نقض بندهای اول و سوم ماده یک، نقض بندهای دوم و سوم ماده دو و نیز ماده 33 منشور ملل متحد تفسیر میشود. میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی نقض موادی از جمله ماده 1 ، 2 ، 4 ، 12 ، 17 و 19 .در همین باره خوب است که به تفسیر عام شماره 22 کمیته حقوق بشر سازمان ملل در باب "حمایت از پیروان مذاهب اقلیت" اشاره کنیم که اینطور بیان کرده است: "این واقعیت که مذهبی بهعنوان مذهب رسمی کشور شناسایی شده یا از دیرباز مذهب سنتی کشور بوده و پیروان آن مذهب، اکثریت جمعیت کشور را تشکیل میدهند نباید در بهرهمندی از حقوق مندرج در میثاق از جمله مواد 18 و 27 خللی ایجاد کند یا به تبعیض علیه پیروان مذاهب دیگر مذاهب بینجامد، بهویژه اقداماتی که صلاحیت تصدی مناصب دولتی را به اعضای مذهب غالب اختصاص میدهد یا امتیازات اقتصادی به آنها اعطا میکند یا محدودیتی ویژه در اجرای عبادات افراد پیرو دیگر مذاهب قایل میشوند، مغایر با اصل ممنوعیت تبعیض به دلیل مذهب و اعتقاد و اصل برابری مندرج در ماده 26 خواهند بود."از چنین تفسیری آزادی ت سیس اماکن مذهبی، حمایت از گروههای اقلیت در برابر احساسات خصمانهپیروان مذهب غالب جامعه و حق برگزاری نشستها و تجمعات مذهبی، بر میآید. همچنین کنوانسیونهای مرتبط عبارتند از: کنوانسیون بینالمللی ضد شکنجه و دیگر رفتارها یا مجازاتهای بیرحمانه، غیرانسانی یا تحقیرکننده نقض مواد 1 و 16 کنوانسیونبینالمللیرفعهر نوعتبعیضنژادی نقض ماده 5کنوانسیون چهارچوب حمایت از اقلیتهای ملیب) تعهدات غیر قراردادی اعلامیه جهانی حقوق بشر اعمال هند نقض چندین مورد از مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر تلقی میشود از جمله مواد 2 ، 3 ، 5 ، 6 ، 15 ، 22 نقض مفادی چند از اعلامیه درباره محو همه اشکال تعصب و تبعیض مبتنی بر دین یا اعتقاد نقض اصل حقوقی حق تعیین سرنوشت نقض قطعنامههای شورای امنیت پیرامون حلو فصل مسالمتآمیز اختلافات هند و پاکستانعکس از اسوشیتدپرسایکنا تبعات این رفتارها از سوی دولت هند چیست؟اینگونه رفتارها از سوی هند میتواند هم چالشهای داخلی را برای این کشور رقم بزند و هم منطقهای و بینالمللی را. در بعد داخلی میتوان به صورت مختصر به رادیکال شدن فضا در ایالت کشمیر و ایجاد بهانه برای گروههای جداییطلب و افراطی اشاره کرد. باید توجه داشت که این تنها مسلمانان نبودند که از لغو خودمختاری کشمیر دلخور شدند، بلکه سیکها و حتی بخشی از هندوهای ساکن در کشمیر هم از این اوضاع نگران هستند. احزاب غیرمسلمانی چون سکولارها و گروههای چپ هم مخالف چنین تصمیماتی از سوی حزب حاکم هستند. کشمیریها سابقهبسیاری در مقاومت برابر بیگانگان و مبارزه علیه ستم داشتهاند، کمتر خانوادهای در بخش کشمیر وجود دارد که در راه آرمانهایش، عضوی از خانواده را فدا نکرده باشد. دولت هند باید از تبعات رفتارش بترسد.در بعد منطقهای، شاهد شدت اختلافات بین هند و پاکستان خواهیم بود. با توجه به انفعال دولتهای مسلمان و بهویژه اعراب، نمیتوان چندان به تحت فشار قرار گرفتن هند از سوی آنان امیدی داشت. در این بین با آن که کشمیر همواره مت ثر از تاریخ و تمدن ایران بوده، ولی شرایط سخت اقتصادی ایران که تحت شدیدترین تحریمهای ایالات متحده است، دستان ایران را برای حمایت از مسلمانان هند تا حدود زیادی بسته است. چنین مسیلهای را در فرا خواندن سفیر ایران در هند، آن هم فقط به خاطر یک توییت اعتراضی (و ملایم) از سوی محمدجواد ظریف شاهد بودیم البته نقدی که به سنگینی نگاه جمهوری اسلامی ایران به سمت آسیای غربی بوده و خلیی که در آسیای میانه شاهدیم در این بین نقش دارد و همواره مطرح بوده است.در حوزه بینالملل اعتراضات یا از سوی سازمانهای بینالمللی (دولتی یا غیردولتی) بوده یا کم و بیش از طرف دولتها این نوع اعتراضات ملایم نمیتواند مشکل جدیبرای دولت هند ایجاد کند. سازمانهایی چون عفو بینالملل و دیدبان جهانی حقوق بشر و همینطور کمیسیون حقوق بشر اسلامی، مواردی را بیان کردهاند، ولی چون از قدرت اجرایی و ضمانت برخوردار نیستند نمیتوانند پیگیر مطالبات باشند.طرفهای درگیر در داخل هند شکایاتی هم به دیوان عالی هند بردهاند که باید دید دستگاه قضایی هند که همواره به رفتاری مستقل و بیطرفانه شهره بوده است، چه واکنشی به این موارد خواهد داشت.ایکنا به عقیده شما راهکارهای پیشرو در قبال اعمال هند چیست؟ببینید اینگونه رفتارهای هند چالشهای مختلفی را پیش روی این کشور قرار میدهد که هم بعد حقوقی خواهد داشت و هم سیاسی. پیش از اینکه تفضیلیتر موضوع را بشکافم باید بگویم که دیگر دوران "چهاردیواری اختیاری" برای دولتها سپری شده است و تعریف جدیدی که از حکمرانی خوب (مطلوب) ارایه میشود، پیرامون "مسیولیت" دولتها در قبال شهروندانشان است. به این معنا که دولتها در قبال حفظ حقوق مادی و معنوی اتباع خودشان، دارای مسیولیت هستند و میدانیم که هر مسیولیتی دارای بخش مطالبهگری هم است. اینجا سوالی پیش میآید مبنی بر اینکه اگر کشوری درون مرزهای خودش اعمال شدید خلاف حقوق بشری انجام دهد، مطالبهگری برعهده کیست و آیا مردمی که خود زیر فشار و سرکوب دولت قرار دارند، آیا میتوانند امیدی به این مطالبهگری داشته باشند؟در چنین وضعیتی مفهومی تحت عنوان "مسیولیت حمایت" در جامعه بینالمللی مطرح شده است البته این مفهوم بیشتر در دکترین مطرح بوده، ولی جنبههایی از آن را در رویه دولتها و سازمانهای بینالمللی هم شاهد بودهایم، از جمله در بحران کوزوو یا بحران لیبی. بنابراین زمانی که یک دولت از حمایت شهروندانش عاجز است یا تمایلی به این کار ندارد، این وظیفه برعهده جامعه بینالمللی نهاده میشود که از راههایی همچون یاری، کمک، تنبیه و حتی مداخله (غیرنظامی) دولت خاطی یا ضعیف را در انجام وظایفش رهنمون کنند. درباره هند جامعه جهانی باید هم از ابزار حقوقی خود و هم از ابزار سیاسی برای حفظ حقوق مسلمانان این کشور استفاده کند.در بعد حقوقی میتوان مواردی چون شکایت به دیوان بینالمللی دادگستری، شکایت به شورای حقوق بشر و همچنین کمیته حقوق بشر سازمان ملل متحد را در نظر داشت. باید گفت که تمام کشورها براساس مفاد پیشنویس مسیولیت بینالمللی دولتها مصوب 2001 کمیسیون حقوق بینالملل سازمان ملل متحد (بهویژه مواد 40 ، 41 و 42 ) میتوانند مطالبه اجرای تام و تمام حقوقی چون عدم تبعیض، منع شکنجه، منع نسلکشی یا پاکسازی دینی را از هر دولتی خواستار شوند. در چنین حالتی با آن که دولتهای غیرزیاندیده، مستقیم نمیتوانند مطالبه خسارت (غرامت) کنند، ولی حداقل خواهند توانست با اعمال فشار منجر به توقف فعل متخلفانه بینالمللی شوند.عکس از پی.تی.آیدر این مورد افعال متخلفانه بینالمللی هم حالتی عرفی داشته و هم عامالشمول یا ناشی از قواعد آمره هر چه هست، ورای توجه به مبنای تعهد نقض شده باید به نقض تعهد تکیه شود و در این مورد نقض سیستماتیک حقوق بشر اقلیتی تنها به جرم مذهب و عقیدهشان، خود گویای وضعیت خواهد بود.درباره دیوان بینالمللی دادگستری، چشمانداز روشنی نیست، چون عمدتا دولتها میلی به این ندارند که در زمینههایی چون مسایل حقوق بشری از دولت دیگری شکایت کنند. جدای از مباحث مالی، چنین رفتاری اصولا دوستانه محسوب نمیشود و کم یا زیاد، بسیاری از دولتها درگیر مسایل معتنابه هستند، پس میلی هم به این کار ندارند، چون میترسند که بار آینده خودشان در جایگاه متهم بنشینند. در ضمن تنگاتنگی روابط اقتصادی و امنیتی هم مانع از چنین کاری میشود کمااینکه پاکسازی قومی مسلمانان روهینگیایی و یا رفتار دولت چین با مسلمانان خود، گویای این بحث است. اما درباره فشارهای سیاسی باید اذعان کنیم که دولتهای مسلمان کمترین حد از فشاری را که میتوانستند با توجه به منابع خود وارد آورند، در قبال هند اجرایی کردهاند و همانطور دیدهایم به چند توییت یا اظهارنظر پشت تریبونی بسنده کردهاند.در این باره شدیدترین اعتراضات از سوی پاکستان بوده که آن هم به دلیل اختلافات ارضی با هند قابل درک است. در کنار پاکستان میتوان به ترکیه، مالزی و تا حدی هم ایران اشاره داشت. در بقیه موارد میتوان به چین اشاره کرد که گاهی به نعل زده و گاهی به میخ به عنوان نمونه درباره کشمیر طرف پاکستان را گرفته است و در موارد دیگر نقض حقوق بشر مسلمانان، یا سکوت کرده یا حتی حمایت! در مقابل موضعگیری روسیه، امارات و انگلیس در حمایت از هند بوده، با ذکر اینکه باید به قرار و مدارهای دوجانبه با پاکستان هم احترام بگذارد.بنابراین نقش قدرت بهویژه در بعد اقتصادی مانع از آن میشود که هندوستان را وادار به تغییر کلی خط مشی خود کند. گر چه میتوان سیاست افتان و خیزان هند را در ادامه پیشبینی کرد. گاهی این سرکوب و فشار تعدیل میشود و گاهی سخت رویکرد کلی همان است که روند فعلی و چند ساله اخیر نشانداده انزوا و تحت فشار بودن جامعه مسلمان هند ..گفتوگو از آزاده غلامیبیشتر بخوانید: - % D9 % 88 - % D9 % 86 % D9 % 82 % D8 % AF - % DA % A9 % D8 % AA % D8 % A7 % D8 % A8 - % D8 % AD % D8 % B1 % D9 % 85 % D8 % B3 % D8 % B1 % D8 % A7 % DB % 8C - % D9 % 82 % D8 % B0 % D8 % A7 % D9 % 81 % DB % 8C - kscfdw2w3pu2
|
آذربایجان روسیه ( 1905 - 1920 ): شکلگیری هویت ملی در جامعهای مسلمان جنگ تاتار - ارمنی به مثابهی نقطهی عطف شکلگیری هویت ملی:دلیل انتشار این مجموعه پستها در ویرگول در مقدمهی نوشتهی زیر توضیح داده شده است که در صورت علاقمندی میتوانید مطالعه بفرمایید. - % D8 % AA % D8 % A7 % D8 % AA % D8 % A7 % D8 % B1 - % D8 % A7 % D8 % B1 % D9 % 85 % D9 % 86 % DB % 8C - 1905 - 1907 - % D9 % 82 % D8 % B3 % D9 % 85 % D8 % AA - % D8 % A7 % D9 % 88 % D9 % 84 - j30fgpu75jqn همچنان که قفقاز جنوبی در تب انقلابی پیش میرفت، مسلمانان در ابتدا بیتفاوتی و انزوای خود را نسبت به آشفتگیهای جهان کفار (غیرمسلمانان) حفظ کردند. این بخش از جمعیت محلی که کمترین عقاید انقلابی را داشت تنها به واسطه خشونت بین قومی از انفعال خارج شد. از دید آذربایجانی، خیزش 1905 با آنچه بعدها به جنگ ارمنی - تاتار معروف شد، آغاز گشت.خصومت بین دو قوم مدتها در حال تشدید شدن بود و اکنون فراتر از اختلاف مذهب یا تعصبات بیگانه هراسانه پیش رفته بود. یک ناظر غربی درباره مسیله ملیت در منطقه نوشته است: "ارامنه در دو چیز با یهودیان مشترکاند. این دو چیز عبارتند از پراکندگی شدید و برتری کلی در آموزش، صنعت و کارآفرینی نسبت به جمعیتی که در میان آن زندگی میکنند و این برای آنان هم نقطه ضعف و هم قوت است. همسایگان ارامنه از آنان میترسند و دوستشان ندارند و ارامنه در برابر حملات همسایگان بیدفاع شدهاند." بخش زیادی از ارامنه محلی به تازگی در پی جنگهای روسیه با ایران و ترکیه به استانهای مسلماننشین روسیه مهاجرت کرده بودند. ارامنه در بخش اعظم زمان حاکمیت تزاری در قفقاز، روابط خوبی با روسیه داشتند و این کشور را به عنوان رهاییبخش خود از سلطهی مسلمانان میدیدند. جامعه ارمنی زیر سپر حمایتی روسیه مدرنیزاسیون را با سرعتی بسیار سریعتر از مسلمانان آغاز کرده بود. در نتیجه، ارامنه جهت برخورداری از فرصتهایی که با رشد اقتصاد آذربایجان پدید آمده بود، آمادهتر بودند. در مزایدهی سال 1872 برای اجاره نامههای نفتی که در آن "تاتارها" سهم ناچیز 5 % از پیشنهادهای موفق را بدست آوردند، سهم سرمایه گذاران ارمنی تقریبا ده برابر بیشتر بود. از مجموع 167 بنگاه نفتی، آذربایجانیها مالک 49 شرکت عمدتا کوچکتر بودند، درحالیکه خانوادههای ثروتمند ارمنی، میرزایفها، میلوفها، لیازونوفها، آرامیانها، تاوتوسیانها و مانتاشایانها، مالک 55 شرکت بزرگ و متوسط بودند. تا سال 1900 ، از 115 شرکت صنعتی فعال در گوبرنیای باکو، 29 درصد متعلق به ارامنه بود و فقط 18 درصد به "تاتارها" تعلق داشت. بعضی از صنایع مانند شرابسازی، فرآوری ماهی و تولید دخانیات کاملا به دست ارامنه سپرده شد که آذربایجانیها را از رقابت بیرون راندند.عدم تناسب مشابهی در نیروی کار نیز وجود داشت: ارامنه که 17 ٫ 5 درصد از کل کارگران باکو را تشکیل میدادند، 25 درصد از مشاغل تخصصی را در اختیار داشتند در حالیکه آذربایجانیهای مسلمان، لزگیها، ایرانیها و تاتارهای ولگا اکثریت قریب به اتفاق (بیش از 70 درصد) مشاغل غیر تخصصی و کمدرآمد را عهدهدار بودند. علاوه بر این، در میان ارامنه گروه بزرگ و رو به رشدی خود اشتغال بودند - 4 ٫ 83 درصد از تعداد کل آنها. ارامنه همچنین بین خلقهای قفقاز شهریترین بودند و 39 درصد آنها در شهرها زندگی میکردند. خصومت ارمنی - مسلمان به مسیلهای چند وجهی تبدیل شده بود. علاوه بر ابعاد فرهنگی - مذهبی، عواملی مانند نارضایتی بورژوازی تازه آذربایجانی که از رقابت فاسد به ستوه آمده بود، تضاد منافع کارگران غیرماهر "تاتار" و کارآفرینان و بازرگانان ارمنی، و دشمنی مسلمانان غالبا روستایی نسبت به ارامنه عمدتا شهرنشین نیز در این دشمنی دخیل بود. یک مسافر معاصر اظهار داشته است: "نفرت تاتارها بیشتر از روسها علیه ارمنیها است. ارامنه ساکنان دایمی هستند، روسها به عنوان سرباز، صاحب منصبان، کارمندان موقت میآیند و بعد از چند سال میروند. همچنین تاتارها از ارامنه کمتر میترسند تا روسها."واژگونی لوکوموتیو در پی اعتصاب کارگران راهآهن تفلیس، 1905 تفاوت در ساختار اجتماعی دو جامعه با میزان سازماندهی سیاسی هریک از آنان موازی بود. در مقایسه با آذربایجانیها، ارامنه جنبش ناسیونالیستی پویایی به سرکردگی داشناکسیون ایجاد کرده بودند. هدف برجسته این حزب ایجاد یک کشور ارمنی آزاد و مستقل در استانهای عثمانی در شرق آناتولی بود و دشمن خود را در ترکیه عبدالحمیدی میدید نه در روسیه. با وجود این، ناسیونالیسم ارمنی در دهه 1890 با وجود فشار آسیمیلاسیون حاکمیت تزاری، تضادی آشکار با دوستی روس - ارمنی داشت. هنگامی که ارامنه نظارهگر تعطیلی تلخ مدارس خود به دستور دولت و فشار روی کلیسای حواری ارمنی جهت الحاق به کلیسای ارتودوکس بودند، مقامات تزاری شروع به سوءاستفاده از تنش بین مسلمانان و ارامنه کردند. پرنس گریگوری گولیتسین که در سال 1896 فرماندار کل قفقاز شد، یک سری حرکات حساب شده صورت داد. در پاسخ به ابراز نارضایتی نسبت به حضور نامتناسب ارامنه در خدمات کشوری - که گفته میشود 50 تا 90 درصد سمتها را در اختیار داشتند، وی تعداد مقامات ارمنی را کاهش داد و جای خالی را با مسلمانان پر کرد. در بعضی از دبیرستانهای روسی، مطالعهی زبان مادری مجاز بود و در سال 1904 پس از تاخیری طولانی مجوز انتشار روزنامهای به زبان آذربایجانی به نام "شرقی روس" اعطا شد. گولیتسین حتی دلسوزانه به صداهایی که خواهان افزایش تعداد نمایندگان مسلمانان در دوماهای شهرداری بودند، گوش فرا داد اگرچه هیچ اقدامی نکرد. در بحبوحه نزدیکی خود با مسلمانان، در سال 1903 وی اموال کلیسای حواری ارمنی را مصادره کرد. این ضربه به نماد ناسیونالیسم ارمنی جامعه را در آستانه شورش قرار داد. تروریستهای ارمنی، که پیشتر در ترکیه فعال بودند، شروع به سوء قصد به جان مقامات تزاری از جمله گولیتسین کردند. وی از جراحات وارده در اکتبر 1903 جان سالم به در برد، اما قفقاز را اندکی بعد ترک کرد. برای مدتی هیچ جانشینی منصوب نشد، اما سیاستهای گولیتسین با تعصب خاصی توسط فرماندار باکو، شاهزاده ناکاشیدزه دنبال میشد. وی به زودی مجبور شد با وضعیتی روبرو شود که به دلیل تنشهای انقلابی و تعداد کم سربازان در دسترس به دلیل جنگ روس - ژاپن از کنترل وی خارج شد. گمانهزنیهای گستردهای مبنی بر اینکه ناکاشیدزه قصد داشته با سوءاستفاده از دشمنی بین مسلمانان و ارامنه شورشی، نیروهای ضد دولتی را تضعیف کند، صورت گرفته است. در واقعیت، میزان مسیولیت مقامات تزاری در وقایعی که پس از آن پیش آمد هرگز به طور کامل مشخص نشده است. هیچ مدرک غیرقابل انکاری از وابستگی رسمی کشف نشده است و خصومت انباشته شده بین دو ملت آنقدری بوده است که بتوان بدون آن، انفجار را برپا کرد. با این وجود مشخص است که ناکاشیدزه پس از سفر به سن پترزبورگ در ژانویه سال 1905 ، اجازه تحویل تعداد زیادی اسلحه به مسلمانان را صادر کرد.اولین طغیان خصومت ارمنی - مسلمان در باکو رخ داد. علت آنی، قتل یک مسلمان توسط داشناکها بود. در 6 فوریه 1905 هزاران نفر از آذربایجانیها، که بسیاری از آنان اهل روستاهای اطراف بودند، به بخشهای ارمنی شهر حمله کردند. در ادامه، سه روز قتل و غارت روی داد در حالی که پلیس و نیروهای نظامی آشکارا بیتفاوت بودند همانطور که بعدها در اکثر درگیریها نیز چنین کردند. خشونتهای باکو، در مقیاس کوچکتر، در تاریخ 20 - 21 فوریه در ایروان، سپس در ماه مه در نخجوان و بخشهای دیگر گوبرنیای ایروان تکرار شد و در اوایل ژوین خشونتها در شوشا به وقوع پیوست. موج دیگری از خشونت که حتی مخربتر از ماه فوریه بود، باکو را در ماه اوت در بر گرفت و برخی از میادین نفتی متعلق به ارامنه به آتش کشیده شدند. یکی از خونینترین درگیریها در 15 - 18 نوامبر در گنجه رخ داد و درگیری دیگری 21 نوامبر در تفلیس رخ داد. نبردها تا سال بعد، هرچند با شدت کمتر، ادامه یافت. همچنین درگیری تنها به شهرها محدود نبود. تخمین زده میشود که 128 روستای ارمنینشین و 158 روستای تاتارنشین، غارت یا تخریب شدهاند. تخمین تلفات انسانی از 3000 تا 10000 نفر متغیر است. یکی از نویسندگان که از تلفات ارامنه در شهرهای مختلف خبر میدهد یادآور میشود که "تعداد کشته شدگان تاتارها بیشتر بود، اما ما آماری نداریم زیرا محمدیها طبق رسمی عجیب تمامی اطلاعات مربوط به تعداد کشتهشدگان و موارد دیگر این چنینی را پنهان میکنند." در واقع، تمام دادههای موجود نشان میدهد که مسلمانان که معمولا حمله کننده بودند، نسبت به ارامنه متحمل خسارتهای بیشتری شدند، هرچند که به طرز فزایندهای اینگونه نباشد.این وقایع در مطبوعات جهان، عموما با لحنی جانبدارانه به نفع ارامنه گزارش شده است، گویی که از شوک قتلعامهای سال 1890 در ترکیه خبر میدهد. در بعضی از محلههای ارامنه با افتخار این را استثنایی برای ارامنهای که صرفا قربانی بودهاند، قلمداد میکنند. یکی از نشریات جامعه ارمنی - آمریکایی گزارش زیر را از قفقاز نقل کرده است.این نگاه به ارامنه به عنوان گوسفندان بی ضرری که بی هیچ شکایتی گردن خود را به دست قصاب میسپارند زاییده واقعیت نیست .همچنین واقعیت ندارد که ارامنه همواره دچار رنج شدهاند. اگرچه در باکو ونخجوان اینطور بود اما در ایروان و اچمیادزین، ارامنه پیروز بودند. در شوشا و اتفاقات سپتامبر در باکو، خسارت مادی زیادی به آنان وارد شد اما از دیگر سو آنان پیروز شدند و انتقام خود را از تاتارها به روش خود تاتارها گرفتند.ضربات وارده به دست دستههای مبارز داشناک، عامل تسریع همبستگی جامعه مسلمانان آذربایجان بود. جنگ ارمنی - تاتار برای نخستین بار بین مسلمانان همبستگی به دلایلی فراتر از وفاداریهای محلی و فرقهای ایجاد کرد و چنین تقسیماتی که تا آنزمان مانعی جدی برای اقدام سیاسی بودند، از میان رفتند. نماد وحدت هنوز پرچم سبز پیامبر بود ، اما دعوت مذهبی عمدتا به عنوان وسیلهای سنتی برای بسیج جمعیت مسلمانان برای درگیری قومی عمل میکرد. اگرچه شعارها به شکل "مرگ بر کافر" بودند اما اشاره کافر به طور مشخص به ارامنه بود و روسها، گرجیها و سایر مسیحیان را شامل نمیشد. عنصر محبوب که در این غلیان کاملا آشکار بود، همان است که بعضی روسها آن را ناسیونالیسم خودجوش میخوانند. در سراسر روستاها گروههای دهقانان جنگ چریکی را انجام میدادند. از صفوف آنها قهرمانان افسانهای مانند یوسف و دلی علی ظاهر شدند. این دومی موقتا بخش هایی از گوبرنیای الیزاوتپول را کنترل میکرد و در آنجا علیه ارامنه و در نهایت علیه نیروهای دولتی مبارزه میکرد، زیرا به زودی مشخص شد که موضع روسیه نسبت به جوامع متخاصم دوباره به طرز چشمگیری تغییر کرده است.جانبداری مقامات تزاری از مسلمانان فراتر از دوره اولیه جنگ نبود. در ماه مه، به نیروهای روسی دستور داده بودند که به سمت "تاتارها" تیراندازی کنند. این چهره جدید روسها با انتصاب ورونتسوف - داشکوف به عنوان نایبالسلطنه پدیدار شد. ورونتسوف - داشکوف که سیاستمدار باهوش و باتجربهای بود نسبت به تمامی خلقهای قفقاز خیرخواهی در پیش گرفت. به طور کلی، او معتقد به اصل "تفرقه بینداز و حکومت کن" بود و مصمم بود آن را عملی کند، اگرچه نظرات متفاوتی نسبت به گولیتسین و ناکاشیدزده داشت. نایبالسلطنه ارامنه را خلقی متصل به اموال، خانواده و مذهب میدید و آنان را حامیان طبیعی قانون و ثبات میدانست. به محض تصدی مقام، وی بلافاصله کار مداوم خود را در احیای سنت قدیمی که دوستی با ارامنه را به ستون حکومت روسیه در فراتر از قفقاز تبدیل کرده بود، آغاز کرد. برای ورونتسوف - داشکوف مسیله ورای مقابله با آشفتگی انقلابی بود و او روش دوراندیشانهای را در پیش گرفت. بین مقامات عالیرتبهی تزاری وی در جنگ با ترکیه پارتیزان بود و در آنجا وی میدید که ارامنه نقش گارد پیشروی روسیه را ایفا میکنند. وی به نیکلای دوم نوشت: "اعلیحضرت آگاهند که در روابط تاریخی ما با ترکیه، سیاست روسیه از زمان پطر کبیر در قفقاز مبتنی بر خیرخواهی نسبت به ارامنه بوده است. آنان در طول جنگها فعالانه به ما کمک کردهاند." توصیههای وی به تزار فراتر از قفقاز بود و وی پیشنهاد داد که "روسیه ابتکار عمل را در دفاع از ارامنه ترکیه خصوصا در این زمان بدست گیرد. ما بایستی احساسات دوستانه نسبت به روسیه را در بین جمعیت مناطقی که ممکن است در آینده به صحنهی عملیات نظامی تبدیل شوند، ترویج دهیم نه اینکه چنین احساسات دوستانهای را سرکوب کنیم." یکی از اولین اقدامات او در این سمت این بود که از تزار بخواهید فرمان 1903 خود را در مورد اموال کلیسای ارامنه لغو کند. ابطال این حکم در اوت 1905 بلافاصله منجر به تظاهرات خودجوش سپاسگزارانه شد که حتی داشناکها نیز به آن پیوستند. در همین زمان، نایبالسلطنه اقدامات سختگیرانهای علیه مسلمانان در پیش گرفت. در آشفتگیهای تفلیس، وی تا آنجا پیش رفت که بین شبه نظامیان سوسیال دموکرات اسلحه توزیع کرد تا "تاتارها" را کنترل کند. شواهد همکاری بین مقامات تزار و داشناکها آشکار بود، و حتی نخست وزیر، پیوتر استولیپین، ورونتسوف - داشکوف را به دلیل ملایمتش نسبت به انقلابیون ارمنی سرزنش کرد.در پاسخ به تشکیلات برتر داشناکسیون، گروههای مختلف مسلمان که بدون سازماندهی میجنگیدند، شروع به هماهنگی اقدامات خود کردند. با این حال واقعیت خطرناک توافق روس - ارمنی، آذربایجانیها را به ایجاد یک انجمن مخفی سیاسی به ویژه برای مقابله با چنین خطری سوق داد. این انجمن که دفاعی نامیده میشد، پاییز 1905 در گنجه به ابتکار چند تن از نخبگان محلی که از همینجا فعالیت سیاسی را آغاز کردند، تاسیس شد. این افراد عبارت بودند از: شفیع رستمباکف، برادران علی اکبر و خلیل خسمحمدوف، اسماعیل زیادخاناف، نصیب اوسوباکوف (یوسف بیگلی) و دکتر حسن آقازاده. از باکو احمد آقایف به آنان ملحق شد. تاسیس انجمن دفاعی گنجه را به عنوان مرکز جنبش ملی در آذربایجان برجسته کرد. موقعیتی که این شهر از آن زمان در اختیار دارد.نکته قابل توجه این بود که رهبران دفاعی تلاش کردند تا حاشیه درگیری بین قومی را محو کنند. آقایف در یکی از مساجد گنجه برای جمعیت سخنرانی کرد و گفت که "حتی حیوانات وحشی همنوع خود را نمیکشند" و به یاد آنان آورد که مسلمانان و ارامنه تا قبل از آمدن روسها، قرنها در صلح زیسته بودند. در بیانیهای درباره "جنگ تاتار - ارمنی" که زیادخاناف در مقابل دوما قرایت کرد، به نکات مشابهی اشاره شد:از طرف دولت به ما مسلمانان گفته شد که ارامنه شما را به لحاظ اقتصادی به بردگی کشیدهاند. آنان در حال مسلح کردن خود هستند و برای ایجاد دولت خود برنامهریزی میکنند و یک روز شما را خواهند کشت. به ارامنه گفته شد که اندیشه پان اسلامیسم ریشههای عمیقی در همه اقشار جامعه مسلمانان یافته است و روزی مسلمانان آنها را قتل عام خواهند کرد. این الگو برای تحریک جامعه بکار برده شد. هنگامی که کشتار در باکو آغاز شد، دولت سعی داشت بهانه کند که نیروهای کافی در اختیار ندارد و وقوع درگیری را پیشبینی نکرده بود. سپس گفته شد که علت درگیریها، خصومت ملی بوده است. من اعلام میکنم که هرگز بین ما مسلمانان و ارامنه به دلایل اقتصادی دشمنی وجود نداشته است. ما به عنوان همسایگان خوب زندگی کردهایم و همدیگر را دوست داشتهایم . در گذشته هیچ درگیری مسلحانه اتفاق نیفتاده است و اگر در موارد قتلی رخ داده، یک استثناء منفرد بوده و هرگز جمعیت بزرگی را درگیر نکرده است.انجمن دفاعی در اعلامیههای سری اش روسیه را در خونریزی اخیر مقصر دانست، اما به ارامنه هم هشدار داد که خشونتشان متقابلا پاسخ داده میشود. در حقیقت، دفاعی به ترورهای فردی متوسل شد، عمدتا علیه مقامات تزاری - پلیس و ارتش - که گفته میشد ارامنه را به اقدامات افراطی علیه مسلمانان تحریک کردهاند. دفاعی حاصل"جنگ تاتار - ارمنی" در مقابله با روسیه، طلسم دیرین تن دادن آرام (مقصود تسلیم بدون دعواست) به قوانین تزاری را شکست، آن هم در کشوری که از زمان شامیل هیچ مقاومت سازماندهی شدهای به خود ندیده بود.دست سخاوت دراز شده به سمت ارمنیان از سمت رهبران تودههای خشمگین، چیزی بیش از بیانیههای روشنفکران تعلیمی اومانیستی بود، و حتی چیزی بیش از یک زیرکی برای فریب مقامات عالی رتبه روسی. آنچه در فعالیتهای دفاعی آشکار بود تاثیر درک اتحاد بین خلقهای قفقاز بود که به تازگی بین برخی آذربایجانیها به ویژه در گنجه رواج یافته بود. ایده چنین وحدتی برای نخستین بار در قرن بیستم توسط حزب فدرالیستهای اجتماعی گرجستان مطرح شده بود و پیروانی در کمیته انقلابی مبهم فدرالیستهای اجتماعی ترک پیدا کرده بود. پس از انتشار دو اعلامیه در فوریه 1905 تحت عنوان "خلقهای قفقاز، متحد شوید"، که خواستار مبارزه مشترک مسلمانان، گرجیها و ارامنه علیه روسیه بود، دیگر چیزی از این کمیته شنیده نمیشود. اما یک گروه حاشیهای بذر یک ایده مهم را کاشت و شعارهای وحدت سه ملت در رسالههای سازمان دیگری در گنجه دوباره ظاهر شد. این سازمان غیرت (ثبات قدم) نام داشت که تابستان 1905 توسط رستمباکوف تاسیس شد که اندکی پس از آن یکی از بنیانگذاران دفاعی گشت. نشانههایی وجود دارد مبنی بر اینکه اعضای برجسته دفاعی با مخالفان خود در داشناکسیون ارتباط برقرار میکنند، و هر دو انجمن به طور مشترک با جناح لیبرال ترکهای جوان، یعنی اتحادیه تمرکززدایی عثمانی، همکاری میکردند. در دو جامعهی متخاصم، گروههای سیاسی در ایده رهایی از روسیه با ایجاد وحدت ملتهای قفقاز، زمینه مشترکی پیدا کردند. هنگامی که در سال 1907 داشناکسیون، که در آن زمان قدرتمندترین حزب منطقه بود، در برنامهی خود طرحی را برای وضعیت آینده قفقاز گنجاند، رهبران دفاعی احتمالا به این نتیجه رسیدند که که اهداف آنان به طور کلی با آرمانهای دفاعی ناسازگار نیست. مطابق با بخش مربوط در برنامهی داشناکسیون، قفقاز قرار بود که بخشی از جمهوری فدرال روسیه شود اما کاملا در امور داخلی خود مستقل باشد. همچنین قرار بود که پارلمان منطقهای منتخب به روش دموکراتیک در آن بالاترین سطح اختیارات اجرایی را داشته باشد. منطقه قفقاز قرار بود که به کانتونهایی تقسیم شود که مرزهای آنان تا حد امکان براساس ترکیب قومی جمعیت ترسیم شود. همچنین قرار بود که قانون اساسی حق خودمختاری فرهنگی و استفاده از زبانهای محلی به صورت مساوی با روسی، زبان رسمی، را تضمین کند.منبع: کتاب Russian Azerbaijan , 1905 - 1920 : The Shaping of a National Identity in a Muslim Community صفحات 38 تا 46 - % D8 % AD % DA % A9 % D9 % 88 % D9 % 85 % D8 % AA - % D8 % AA % D8 % B2 % D8 % A7 % D8 % B1 % DB % 8C - % D9 % 88 - % D8 % A7 % D8 % AA % D8 % AD % D8 % A7 % D8 % AF - % D8 % AC % D9 % 85 % D8 % A7 % D9 % 87 % DB % 8C % D8 % B1 - % D8 % B4 % D9 % 88 % D8 % B1 % D9 % 88 % DB % 8C - % D8 % AF % D8 % B1 - % D9 % 85 % D9 % 84 % D8 % AA % D8 % B3 % D8 % A7 % D8 % B2 % DB % 8C - % D8 % A2 % D8 % B0 % D8 % B1 % D8 % A8 % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % AC % D8 % A7 % D9 % 86 % DB % 8C - c48soh4f0ewy
|
نفت سرخ، سفید، سبز/ مسیله نفت، هیچ وقت تمام نمیشود با وجود سالها شعار برای کاستن از وابستگی اقتصاد به درآمدهای طلای سیاه، چشم امید همه هم چنان به نفت است. وابستگی دولت امروز ایران به نفت و امیدواری به درآمدهای نفتی بیش از همیشه است. "دلارهای نفتی که بلوکه شده است"، "دلارهای نفتی که از صادرات جدید حاصل میشود" باید برسد تا بندها از اقتصاد ایران باز شده و مردم نفسی تازه کنند.در اسفندماه امسال، ملی شدن صنعت نفت هفتاد ساله میشود. در هفتادسالی که اقتصاد ایران خود را به درآمدهای نفت سپرده، به بیماری مشهور هلندی دچار شده است. در صنعت پس رفته، دم دولت را کلفت کرده و نفس بخشهای مولد اقتصاد را گرفته است. دست همه دولتها در سالهای پس از ملی شدن صنعت نفت، سیاه است. حتی امروز در پایان قرن و پس از دوسال چالش برانگیز در روابط ایران و ایالات متحده آمریکا، نفت هنوز حرف اول را میزند. این نفت است که آمریکا برای به صفر رساندن صادرات نوع ایرانی آن تلاش کرد و ایران از ناحیه نفت، آماج حملههای تمام عیار آمریکاییها و دیگر دولتهای استعماری بوده است.نفت در سال 1329 ، در 29 اسفندماه با تصویب قانونی در مجلس سنای وقت، ملی شد و پس از این بود که تحریم نفتی علیه اقتصاد ایران پاگرفت. دولت بریتانیا در مخالفت با ملی شدن نفت ایران، خرید نفت از ایران را ممنوع و همکاری دیگر شرکتها و کشورها برای خرید یا فروش تجهیزات از ایران را هم مشمول مجازات کرد. تلاشی که مصدق و موافقان ملی شدن صنعت نفت ایران در سال 1327 آغاز کرده بودند و عنوان نهضت ملی شدن نفت را به خود گرفت، با برخوردن به سد تحریم ضعیف شد و در نهایت با کودتای آمریکایی در 28 مردادماه سال 1332 ، و کنار زدن مصدق از نخست وزیری و سیاست ایران پایان یافت.در سال های 2010 و 2011 اجماع جهانی علیه ایران در ترکیب با قطع نامههای شورای امنیت، دست آمریکاییها را برای اعمال تحریم هایی که خود به آن فلج کننده میگفتند، باز گذاشت. دولت دموکراتیک آمریکا در آن زمان از هیچ تلاشی برای کوتاه کردن دست ایران از دادوستد جهانی فروگذار نبود. ماموریت اصلی آمریکا در آن زمان، قانع کردن خریداران نفت ایران برای خرید کمتر نفت از کشورمان بود چراکه به قول وزیر امور خارجه وقت آمریکا حیات ایران وابسته به نفت بود.هیلاری کلینتون، وزیر خارجه وقت آمریکا در کتاب انتخابهای سخت درباره تحریم نفتی ایران مینویسد: "هر کاری میتوانستیم کردیم تا انجام تجارت را برای ایران مخصوصا در حوزه نفت سخت کنیم. اروپاییها یکی از یاران اصلی ما در این تلاشها بودند و زمانی که تمام 27 عضو اتحادیه ارووپا توافق کردند نفت ایران را بایکوت کامل کنند اثر زیادی ایجاد شد. مسدود کردن دارایی بانکهای ایران، خرید برای تانکرهای ایرانی را در بازارهای بین الملل غیرممکن کرد . این حملهای تمام عیار بود".همراهی کشورهای اروپایی برای آمریکا کافی نبود. بزرگترین مشتریان نفت ایران در آسیا نفس میکشیدند. چین و هند برای تامین نیاز روز افزون به انرژی به نفت ایران وابسته بودند. مشتریان دیگری هم مثل کره جنوبی و ژاپن در آسیا از ایران نفت میخریدند که البته همراه کردن آنها برای آمریکا خیلی کار سختی به نظر نمیرسید. وزیر امور خارجه وقت آمریکا درباره هند مینویسد: "هند در مقابل ابتدا درخواست غرب برای کاهش وابستگی شان به نفت ایران را رد کرد". با این وجود اما هندیها در نشست خبری مشترک با کلینتون که در کشور خودشان برگزار شد، به اندازه کافی با آمریکاییها همراهی کردند. وزیر امور خارجه هند در آن زمان از این گفت که به دلیل نیاز فزاینده به انرژی این کشور تلاش میکند نفت و گازش را از منابع گوناگون تامین کند. او گفت: "ایران به عنوان یک منبع مهم در تامین نفت ما باقی خواهند ماند، هرچند که بدیهی است سهمش در وادرات ما کاهش خواهد یافت".تلاشهای مداوم دولت اول اوباما برای تحریم نفتی ایران در نهایت به ثمر نشست و در نهایت خرید نفت از ایران به میزان زیادی کاهش یافت. صادرات نفت ایران از پنج میلیون و 200 هزار بشکه در روز در ابتدای سال 2012 به یک میلیون افت کرد. کلینتون محصول تلاش هایش را اینطور توصیف میکند: "تورم در ایران به بالاتر از 40 درصد اوج گرفت و ارزش واحد پولی ایران سقوط کرد. صادرات نفت از پنج میلیون و دویست هزار بشکه نفت خام در هر روز در ابتدای سال 2012 به یک میلیون افت کرد که در نتیجه حدود هشتاد میلیارد دلار ضرر در درآمد ایران ایجاد کرد. تانکرهای نفت ایرانی بلااستفاده مانده بودند. هیچ بازاری پذیرای آنها نبود و هیچ سرمایه گذار خارجی با شرکت بیمهای حاضر نبود آنها را حمایت کند. جتهای ایرانی در آشیانه شان زنگ میزدند و هیچ قطعهی جایگزینی در دسترس نبود. کمپانیهای بزرگ چند ملیتی مثل شل، تویتا، دویچه بانک شروع به خروج از ایران میکردند .. سالها درباره تحریمهای فلج کننده صحبت کرده بودم و حالا این حرف به واقعیت پیوسته بود. بی بی(بینجامین) ناتانیاهو به من گفت آنقدر از این عبارت خوشش آمده که شاید آن را به نام خودش استفاده کند".پس از امضای برجام در دولت دوم اوباما، ایران فرصت جنگیدن برای رسیدن به سهم واقعی اش در اوپک و صدور بیشتر نفت را یافت. بنابر اعلام وزارت نفت، ایران که با تولید روزانه 2 میلیون و 820 هزار بشکه نفت در سال 92 به پایینترین جایگاه در اوپک در سه دهه اخیر رسیده بود با اجرایی شدن برجام و با پشتوانه افزایش سریع تولید نفت از سوی کارکنان این صنعت توانست جایگاه واقعی خود بهعنوان یکی از موسسان اوپک را با ایستادگی در مقابل زیادهخواهی برخی اوپکیها احیا کند. تولید نفت ایران از 2 میلیون و 820 هزار بشکه در روز در سال 92 به 3 میلیون و 823 هزار بشکه در روز در سال 97 و پیش از خروج آمریکا از برجام رسید. با این حال روزگار خوش پسابرجام برای نفت ایران ماندگار نشد و دولت ترامپ با ایده به صفر رساندن فروش نفت ایران، دورهای تازه در تاریخ را کلید زد. حسن روحانی، رییس جمهور ایران در تابستان سال 97 در پاسخ این ایده گفت: "امکان ندارد نفت منطقه صادر شود و نفت ایران صادر نشود. چراکه اگر ایران صادر نکند، دیگر کشورهای منطقه هم قادر به صادرات نخواهند بود". با این حال در کمتر از دوسال از خروج ایالات متحده امریکا از برجام، میزان فروش نفت ایران به کمتر از 500 هزار بشکه در روز رسید.در دور تازه از تحریمهای نفت ایران، حتی مشتریان سنتی هم چارهای جز تمکین از سیاستهای دولت ترامپ نداشتند. فشار ترامپ بر صادرات نفت ایران به بیشتری میزان ممکن رسید و این کشورها، از ترس جریمههای سنگین ناشی از نقض تحریمهای ایران، پس از پایان مهلتهای تعیین شده توسط آمریکا، دست از خرید نفت کشیدند. با افزایش فشارها، نرخ ارز از مرز 30 هزار تومان گذشت و تورم بالای 30 درصد، سفره مردم را کوچک کرد.تحریمهای نفتی ایران در سالهای 1330 و 1390 به تاریخ پیوسته است اما در روزهایی که اکنون آن را زندگی میکنیم، سایه تحریم هنوز بر نفت ایران سنگینی میکند. ترامپ از کاخ سفید رفته است اما سابقه دولتهای دموکراتیک در رویارویی با ایران، از منظر راهبردهای کلان دست کمی از جمهوری خواهها ندارد. حتی اگر در زمان بایدن، فروش نفت ایران افزایش پیدا کند، که به گفته زنگنه، وزیر نفت این افزایش صادرات محقق شده است، بعید نیست دوباره ایران از محل تشدید تحریمهای نفتی آسیب بیشتری ببیند و دور باطل سالهای گذشته را تکرار کند. اما چرا نفت، با این همه دردسر برای ما مهم است؟ آیا دردسرهای نفت به ملی شدنش میارزید؟ به قول محمد علی موحد، نویسنده کتاب خواب آشفته نفت:"مسیله نفت هیچ وقت برای ما تمام نمیشود".حتی اگر ما نفت را نخواهیم و میزان مصرف داخلی خودمان به نفت را به کمترین سطح برسانیم، کشورهایی در دنیا وجود دارند که قدرت را در گرو دستیابی هرچه بیشتر به نفت میدانند. آنها نفت میخواهند و میخورند، بنابراین، دامان هیچ کشوری را که نفت دارد، رها نمیکنند. تاریخ حرفهای بسیاری در این زمینه برای گفتن دارد. در ادامه به 10 پرسش درباره نفت، جایگاه آن در تاریخ مطرح شده است. پرسش هایی که پاسخ آنها را از دل منابع تاریخی و گفتههای بزرگان و اندیشمندان تاریخ و سیاست ایران استخراج کردیم. در این 10 پرسش، به جایگاه نفت در تاریخ ایران، جهان و چرایی رقابت کشورهای دیگر پرداختیم و اینکه چرا دولت ایران در نهایت نفت را ملی کرد و ملی کردن نفت چه ثمرهای برای اقتصاد ایران داشت. 1 .*نقطه شروع نفت کجاست؟*ما نفت را میشناختیمایرانیان نفت را از دیرباز میشناختند. در منطقه خاورمیانه و ایران که در آن روزگار وسیعتر از امروز بود، از نفت در سفالگری، ساخت جواهر و زیور آلات، زورق و قایق و روشنایی استفاده میشد. نفت در آن زمان مصارف دارویی هم داشت و در بعضی سفرنامهها به مصرف آن اشاره شده است. هم چنین در آتشکدههای قدیمی مثل آتش آذرگشسب در جنوب آذربایجان و آتشکده باکو از آتشی خاموش ناشدنی یاد شده که احتمالا با نفت روشن شده است. نفت در اشعار شاعرانی مثل فردوسی، خاقانی، نظامی و سعدی و مولوی هم وجود داشته است. هم چنین ابن بطوطه نویسنده، هفتصد سال پیش از استفاده از قیر در ساخت گرمابههای بغداد گفته است. علاوه بر این در بعضی اسناد و کتبیههای تاریخی، از وقف معادن نفت برای سادات سخن به میان آمده است. وقف معادن و چشمههای نفت بیشتر در دوران صفویه رایج بوده است. برای مثال چشمههای قیر و نفت ناحیه هفت شهیدان در مسجد سلیمان در زمان صفویه وقف امامزدهای در آن محل شده است و تولیت آن را به سادات دادهاند. حتی به همین مناسبت، به سادات آن ناحیه میگویند سادات قیری. این سادات حتی پس از اجرای قراردراد دارسی به دلیل سهم سنتی شان از این چاههای نفت، از کمپانی نفت مستمری میگرفتند تا اینکه پس از ملی شدن نفت، وزارت دارایی حقوق آنها را از نمایندگان سادات بازخرید. فرنگی هایی که در دوران صفویه به ایران آمدند از درامدهای نفتی دولت یاد کردهاند. ظاهرا قسمت عمده این درآمدها از نفت باکو و قسمت کمتر از چشمههای واقع در حوالی شوشتر حاصل شده است. محمد علی موحد در کتاب خواب آشفته نفت با مرور کتب وآثار تاریخی که به استفاده ایرانیان از نفت در آن اشاره شده یک پرسش مهم را هم مطرح میکند. او مینویسد:"آشنایی مردم با ما نفت به قرون و اعصار است اما چگونه بود که صنعت امروزی نفت د رآمریکا به وجود آمد، کشوری که تاریخ کشف آن از زمان ظهور صفویه دورتر نمیرودو آغاز آشنایی مردم آن با نفت اواسط قرن نوزدهم است". به نوشته موحد "ایرانیان در طول قرنها نفت را میشناختند و از فواید آن در محدوده کوچکی استفاده میکردند. نه تنها قیر را در ملاط ساختمانها به کار میبرندند، چشمههای طبیعی نفت سفید را هم در اختیار داشتند و میدانستند که خیلی بهتر از پیه و سایر روغنهای حیوانی و گیاهی به درد روشنایی میخورد. ایرانیان از زمان باستان، با نیروی اشتعال زای نفت هم آشنا بودند و از آن در جنگها بهره میگرفتند. پس چرا برای توسعه امکانات کاربردی نفت نیندیشیدند و ایجاد صنعت نفت را برعهده نورسیدگانی در آن سوی دنیا گذاشتند؟چرا طی قرنها به اظهار حیرت در برابر این پدیده و خضوع و کرنش در آتشکده بسنده نمودیم؟" . 2 .*چرا نفت مهم است؟*کنترل ایران و همه دنیایروند آبراهیمیان، پژوهشگر تاریخ در مقالهای نوشته آدم وقتی اسناد وزارت خارجه انگلستان را مطالعه میکند، میبیند یک کلمه هست مثل ترجیع بندی که هی تکرار میشود و آن کلمه کنترل است. اما این کلمه از اسناد رسمی حذف شده یعنی ملاحظه کنترل که در مطالعات پشت پرده، در درجه اهمیت نخست قرار دارد، در اسناد رسمی ظاهر نشده و به زبان نمیآید. محمد علی موحد، نویسنده کتاب خواب آشفته نفت میگوید دعوای همه دنیا درباره نفت بر سر همین کنترل است. مقصود آن هم از کنترل، مهار کار و اراده است و اینکه حق تصمیم گیری درباره تولید و قیمتگذاری را به دست آورند. انگلیسیها میخواستند همیشه این مهار را به دست خود بگیرند و عمده تلاش و پیشنهادهای آنها به دولتهای مختلف در کشورهای نفتی از جمله ایران، با همین هدف بوده است. انگلستان طی سالها پیش از تبدیل شدن ایالات متحده آمریکا به حریفی قدر در عرصه بین المللی، تلاش میکرد با تقویت کمپانیهای نفتی اش، زعام امور را به دست بگیرد. هدف اصلی هم این که عرضه نفت به مصرف کننده غربی متوقف نشود. این اهداف پس از جنگ جهانی دوم تغییر کرد. تا نیمه نخست قرن بیستم، نفت تنها یک صنعت پولساز بود که برای اربابانش منافعی در پی داشت. اما پس از جنگ جهانی دوم، نفت اهمیت استراتژیک یافت. در ربع سوم قرن بیستم که اختلاف اعراب و اسراییل به میان آمد، اعراب خواستند از نفت به عنوان سلاحی علیه متحدان غربی اسراییل استفاه کنند اما پس از مدتی دریافتند این سلاح در عمل کارآیی چندانی ندارد چراکه بیش از حریف، به خودی صدمه میزند. اما در جنگ اسراییل و اعراب چه شد؟ اعراب در این جنگ تصمیم گرفتند غرب را از نظر نفتی تحریم کنند. آنها در کویت جمع شدند و در مرحله اول 5 درصد و در مراحل بعدی 10 و در نهایت 25 درصد از تولید نفت خود را کم کردند تا به کشورهای متحد اسراییل آسیب بزنند. کمبود محسوس نفت در بازارهای جهانی در سال 1974 ، کشورهای غربی را به وحشت انداخته بود. تا اینکه ایران که در آن زمان با عربها در تحریم نفتی مشارکت نمیکرد، 475 هزار بشکه نفت را به تولید روزانه خود به مدت شش ماه افزود و آن را به مزایده بین المللی گذاشت. در جو متشنج و بازار تشنه آن زمان، شرکتهای آمریکایی با پیشنهادی باور نکردنی و به چند برابر قیمتهای رسمی، هر بشکه نفت ایران را خریدند و پس از این ماجرا بود که افزایش 400 درصدی قیمت نفت در بازارهای جهانی کلید خورد. این تجربه به امریکاییها آموخت که وابستگی شدید کشورهای تولیدکننده به درآمد نفت، ضامن امنیت نفت و دسترسی جهان غرب به کشورهای نفتی است. به همین دلیل آمریکا رژیم شاه را در مقابل اعراب تقویت میکرد و امروز هم به حضور نظامی در خلیج فارس روی آورده است. دلیل اصلی، نفت است. 3 .*چشم کدام کشورها به نفت ایران بود؟*کشف قانون حمورابی و شناخت منابع نفتی ایراندر سال 1859 ، صنعت جدید نفت در آمریکا متولد شد. در ان سال چاهی در ایالت پنسلیوانیا حفر کردند که درعمق 21 متری به نفت رسید. توسعه حفاریها با پیشرفت علم شیمی بشر را به استفاد حداکثری از منابع نفت امیدوار کرد. اما با وجود تولد صنعت نفت د ر امریکا، زمین ایران تا مدتها از رقابت این کشور با دیگر استعمارگران خالی بود و در تاریخی که از تلاشها برای گرفتن امتیاز حفاری و استخراج و فروش نفت ایران وجود دارد، تا مدتها کمتر خبری از آمریکاست. در مقابل این نام انگلستان است که بیشتر در تورق منابع تاریخی به چشم میخورد. منابع نفتی ایران پس از انجام حفاریهای باستان شناسی یک هییت فرانسوی در سال 1889 بود که به چشم غربیها آمد. این هییت علمی فرانسوی در سال 1268 خورشیدی و به دعوت دولت ایران به کشور آمد تا در زمینه آثار باستانی اطلاعاتی پیدا کند. ریاست این هییت باباستان شناس معروف ژاک دومورگان بود. او از سال 1889 تا 1891 ، به شهرهای مختلفی سفر کرد و گزارش مقدماتی درباره وضعیت باستانی و فرهنگی ایران نوشت. او در سال 1897 ، عملیات حفاری را در شوش آغاز کرد که در نهایت به کشف قانون حمورابی و آثار ارزشمند دیگری از دوره هخامنشی، بابلی و عیلامی و اشکانی و ساسانی انجامید. اما باستان شناسی تنها ثمره فعالیتهای او نبود. دومورگان گزارشهای دیگری درباره منابع عظیم نفت ایران در قصر شیرین نوشت. گزارش او در 1895 در پاریس در نشریهای چاپ شد. او در این گزارش پیش بینی کرده بود که صنعت نفت در ایران به یکی از منابع درآمدی عظیم دولت تبدیل شود. پیش از این بررسیها، چند امتیاز به خارجیها و البته بیشتر به انگلیسیها داده شده بود اما هیچ یک به نتیجه نرسیده بود. هم چنین یکی از بزرگترین رقبای انگلستان در گرفتن امتیازهای کلان از دولت وقت ایران روسیه بود. روسیه به اندازهای برای انگلستان رقیب خطرناکی به شمار میرفت که انها برای راضی نگه داشتن روس هادر قرارداد دارسی، بی خیال پنج ایالت شمالی ایران در استخراج نفت شدند و با پرداخت رشوه کلان، عوامل روسها در دربار و دولت ایران را خریدند تا مشکلی ایجاد نکنند. هم چنین همه فرایند کار رامحرمانه نگاه داشتند تا روسها به منافع انگلستان در جنوب ایران چشم ندوزند. روسها هم در جریان تاریخ نفت ایران، بارها امتیازاتی را به ویژه برای استخراج نفت شمال ایران از دولت وقت گرفتند. تا مدتها و پیش از جنگ جهانی دوم، انگلستان و روسیه سهم عمدهای در تحولات نفتی ایران بازی میکردند، با این حال آمریکاییها هم برای نفوذ در نفت ایران تلاش میکردند. به ویژه که در سال هایی سیاستمداران ایرانی خود به دنبال دریافت وام از امریکا و وثیقه کردن منابع نفتی کشور بودند. برای مثال در تیرماه سال 1300 ، قوام السطنه نخست وزیر وقت، از برادرش وثوق الدوله خواست راجع به امکان وام گرفتن از شرکتهای نفتی آمریکایی تحقیق کند و هم چنین حسن علا وزیر مختار وقت ایران در اسپانیا پیگیری کرده بود آیا ممکن است آریکا پنج میلیون دلار به ایران وام بدهد و درامد ایران از حق الامتیاز نفت جنوب وثیقه آن باشد؟ با این حال در همان سالها نفوذ انگلستان در نفت ایران به اندازهای بود که مانع همکاری نفتی ایران و آمریکا و گرفتن وام از شرکتهای نفتی میشد. حسین علا، در نامهای به قوام السلطنه نوشت:"تاخیر انجام مساعده به وساطه دسایس و ضدیت دولت انگلیس است که امروز کشف شد که نمیخواهد استاندارد اویل داخل ایران شود". البته این نفوذ انگلستان دوامی نیافت چراکه پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا جای بریتانیا را گرفت. 4 .*قراردادهای نفتی پیش از ملی شدن نفت*خدمتها و خیانت هاپنج سال پس از ایجاد صنعت نفت، نخستین امتیاز نفت در ایران به یک خارجی واگذار شد. در سال 1243 ، یک انگلیسی امتیاز کشیدن راه آهن در ایران و انتقال نفت و قیر و فلزات معادن را در اختیار گرفت. اما این امتیاز به جایی نرسید. نه راه آهنی کشیده شد و نه بهره برداری از معادن کلید خورد. امتیاز دوم در سال 1872 یا 1251 خورشیدی به رویتر داده شد. قرار بود رویتر در ازای کشیدن راه آهن، حق بهره برداری از همه معادن ایران از جمله نفت را به دست بگیرد اما این امتیاز به جایی نرسید تا اینکه رویتر در ماجرای راه اندازی بانک شاهنشاهی، حق بهره برداری از کلیه معادن از جمله نفت را احیا کرد و آن را به شرکت حقوق معدنی ایران فروخت که یک شرکت انگلیسی بود. این شرکت در جزیره قشم، رامهرمز و سمنان عملیات اکتشاف را ناجام داد و تا ده سال کار کرد. اما در نهایت با انحلال شرکت صاحب امتیاز به کار خود پایان داد. از این سال به بعد یعنی 1901 میلادی است که اسم دارسی به میان میآید. او در این سال امتیاز استخراج نفت را با پشتیبانی دولت بریتانیا از جمله وزیر مختار انگلیس گرفت. امتیاز دارسی سرآغاز عملیات اکتشاف نفت در ایران بود. وقتی حفاری در مسجد سلیمان در بهمن ماه سال 1286 آغاز و در خردادماه سال دو سال بعد به نتیجه رسید، سرآرتور هاردینگ، وزیر مختبار بریتانیا از شادی در پوشت خود نمیگنجید. پس از کشف نفت در مسجد سلیمان، شرکت نفت ایران و انگلیس پابه عرصه وجود گذاشت و از گرفتاریهای سیاسی زمان محمدعلی شاه به نحو مطلوب به نفع انگلیسیها استفاده کرد. در سالهای بعد، نفوذ انگلستان بر نفت جنوب ایران به شدت افزایش یافت. رقابت آلمان و بریتانیا در نفت سوز کردن نیروهای دریایی، توجه انگلستان به نفت ایران را بیشتر میکرد. در این بین بریتانیا برای سلطه بیشتر تلاش میکرد امتیاز دارسی را از آن دولت انگلیس کند و در مقابل دولت ایران در بهره برداری و فروش نفت قرار بگیرد. این درحالی بود که دارسی براساس قانون مجاز به واگذاری امتیاز خود به دیگران نبود و صرفا میتوانست حق اجرای آن را به دیگران واگذار کند. چنین اقداماتی از طرف بریتانیا و چند مورد اختلاف درباره حق السهم دولت ایران باعث شد مخالفتهای داخلی با نقش آفرینی انگلیس در نفت ایران شکل بگیرد. محمدعلی موحد در کتاب خواب آشفته نفت تغییرات قرارداد دارسی را به عنوان ریشه اصلی یا دورتر نهضت ملی شدن صنعت نفت معرفی کرده است. او در این باره در مصاحبهای میگوید: "درباره ایران قضیه خیلی روشن است. ما در ایران قرارداد امتیازی داشتیم که در سال 1312 به امضا رسید. اصولا درباره هر قرارداد بخواهیم صحبت کنیم دو مطلب وجود دارد. یکی مفاد قرارداد و مقررات آن و دیگری طرز عمل و اجرای آن،. میتوان گفت که هم مفادش مورد رضایت مردم ایران نبود و هم در مقام اجرا به صورت یک معضل اجتماعی و سیاسی درآمده بود". نکته دیگری که موحد به آن اشاره میکنند تلاش روسها برای رقابت با انگلیسها در گرفتن امتیاز نفتی از ایران است. او در ادامه به سفر کافتارادزه، معاون وزیر خارجه شوروی به ایران میپردازد که تقاضای امتیاز نفت شمال در ایران را کرد و این در شرایطی بود که پیشتر، شرکتهای آمریکایی هم با دولت ایران و ارد مذاکره شده بودند. با پیشنهاد مصدق در نهایت، با تصویبی قانونی در مجلس، انجام رسمی و غیررسمی مذاکره دولتها به منظور اعطای امتیاز نفت را ممنوع کرد، به ویژه که کشور در سالهای 1323 و 1322 در اشغال بود و ادامه جنگ، کار اداره کشور را دشوار کرده بود. 5 .*ملی شدن نفت چطور کلید خورد؟*ریشه نهضترقابت قدرتهای استعماری برای گرفتن امتیاز از نفت ایران، در نهایت مجلس را به تصویب قانونی رساند که هر نوع مذاکره رسمی و غیررسمی را برای اعطای امتیاز نفت در شرایط جنگ و اشغال ایران، ممنوع میکرد. اما به محض تصویب این قانون، حزب توده با راه انداختن تظاهرات از اعطای نفت شمال به شوروی حمایت کرد. غرض توده این بود که شوروی در ایران منافعی دارد و منافع انگلستان در نفت جنوب بر منافع شوروی در شمال ایران پیشی گرفته است. درحالیکه باید منافع این دو کشور را توامان حفظ کنیم. این زمان، زمانی است که کشورها از جمله انگلستان بیش از همیشه دریافتند که نفت تا چه اندازه در تعیین سرنوشت آنها اثربخش است. چراکه پیروزی در جنگهای اول و دوم جهانی، به نفت گره خورده بود و نفت نقشی تعیین کننده در برنده ماجرا داشت. کمشکشها بر سر امتیاز نفت شمال ایران با خروج متفقین از ایران همراه شد. با این حال روسیه قوای خود را در کردستان و اذربایجان نگه داشت و در این بخشها، به طور علنی از تجزیه طلبی گفت. تا اینکه قوام السلطنه روی کار آمد و با روسها درباره نفت شمال مذاکره کرد. براساس این مذاکرات ایران و شوروی قراردادی را امضا کردند که براساس آن روسها برای 50 سال به سهمی 51 درصدی و برای 50 سال دوم به سهمی 49 درصدی از نفت شمال ایران میرسیدند. قرار شد این قرارداد مثل امتیاز نفت جنوب به مجلس برود اما شرط تشکیل مجلس، خروج نیروهای روس از ایران بود. در نهایت پس از مدتی کشمکش سیاسی، مجلسی تشکیل شد که تحت نفوذ قوام بود. قوام این لایحه را به مجلس برد اما به این دلیل که باطنا قصد تصویب آن را نداشت، لایحه در مجلس رد و قرارداد به طور کامل مردود شد. برعکس مجلس وقت، دولت را مکلف کرد تا برای استیفای حقوق ایران از نفت جنوب هم وارد مذاکره شود. به این ترتیب بود که نفت در رسانهها و مطبوعات و کتابها مطرح شد و توجه مردم را به خود جلب کرد. پس از این دولتهای متعددی وارد مذاکره با شرکت نفت جنوب شدند اما شرکت که خبر داشت این قانون یک قانون تشریفاتی برای بستن دهان روس هاست آن را جدی نمیگرفت. با این حال و به قول محمدعلی موحد، مسیله نفت بازی با آتش است و شرکت نفت جنوب اینقدر با نفت بازی کرد تا شعله گرفت و ماجرا از کنترل آنها خارج شد. در نهایت این کشمکشها به شکل گیری قرارداد گس - گلشاییان انجامید. قراردادی که به قرارداد 1312 الحاق شد. دولت لایحه این قرارداد را به مجلس برد اما مجلس در پایان دوره بود و کار به مجلس بعدی رسید. مجلسی که در آن کمیسیونی برای نفت درست کردند و رییس آن کمیسیون کسی جز دکتر مصدق نبود. 6 .*کدام شخصیت، نقش اصلی را برعهده داشت؟*سایه سنگین مصدقمصدق در مجلس برای مذاکره برای سهم ایران از قراردادهای نفت تلاش میکرد و در دورهای که دولت را به دست گرفت، در مسیر استفاده حداکثری از منافع ملی شدن نفت گام برداشت. با این حال نقدهای زیادی به عملکرد مصدق مطرح شده است. محمدعلی موحد در پاسخ به این نقدها و درباره نقش مصدق در این بین میگوید: "سوال پرسیدید که چرا دکتر مصدق تمام خواستها و آرمانهای ملت ایران را در ملی سازی صنعت نفت خلاصه میدید؟ هر جامعهای مشکلاتی دارد و مسایل به دلایلی جلب نظر میکند و بجسته میشود و توجه مردم را در خودش متمرکز میکند. مسیله نفت یک چنین مسیلهای بود. نفت برای ایران یکی از مشکلات بود. مسیله هییت حاکمه نالایق مسلط، مسیله انتخابات، مسیله مجلس فاسد، پریشانی اقتصادی، بی نظمی اجتماعی و فقر هم بود اما یکی از آنها نفت بود. خود دکتر مصدق در رو آوردن و برجسته کردن آن نقش اصلی را داشت. اصلا دکتر مصدق برای مسیله نفت آمده بود. نخست وزیر که شد برنامه دولت او دوماده بیشتر نداشت: یکی اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت در سرار کشور براساس قانون مصوب نهم اردی بهشت ماه 1330 تخصیص عواید حاصل از آن برای تقویت بنیه اقتصادی کشور و فراهم کردن موجبات رفاه و آسایش عمومی. مسایل و بدبختیهای دیگر را مطرح نکرده چون پول نبود و میخواست از نفت پول بگیرد و خرج تقویت بنیه اقتصادی کشور کند. ماده دوم برنامه دولت مصدق، اصلاح قانون انتخابات مجلس شورای ملی و شهرداری بود که این آدم هایی که میآیند در مجلس، نمایندگان واقعی مردم باشند. با اجرای این دوماه خیلی از مشکلات دیگر هم دست کم در عالم خیال قابل حل به نظر میرسید". موحد نویسنده کتاب خواب آشفته نفت به نکته مهمی در تحلیل عملکرد مصدق اشاره کرده است. به گفته او "خیلی از مطالبی که بنده نوشتهام، مورد سواستفاده قرار گرفته است. بدین معنی که دشمنان مصدق اصلا طاقت آن را ندارند که از هنرهای او چیزی بشنوند و دوستانش هم مطلقا تحمل ندارند که به کم آمدهای او اشاره شود. هر دو گروه یا سیاه سیاه میخواهند یا سپید سپید. برای اینها مصدق باید یا قدیس باشد یا شیطان رجیم. در هرحال نمیتواند یک انسان باشد. اینها یک جو جوانمردی ندارند که خودشان را جای مصدق بگذارند. شما خودتان را جای مصدق بگذارید. آن وقت محدودیتها یا گرفتاریهای او را مییابید". مصدق در نهایت پای حرف خود درباره غرامت ایستاد. او میخواست مردم بدانند که او به آرمان اصلی اش خیانت نمیکند. 7 .*ایران باید غرامت میپرداخت*پیشنهادی که مصدق نپذیرفتدر 20 اوت 1952 برابر با 29 مرداد 1331 چرچیل، در پیام محرمانهای به ترومن، پیشنهاد کرد که آمریکا و انگلیس پیام مشترکی را شامل ارایه شرایطی بهمنظور حل موضوع نفت، برای نخستوزیر ایران ارسال کنند. این پیام در ملاقات سفیر آمریکا(هندرسن) و کاردار انگلیس(میدلتن) با دکتر مصدق بهعنوان پیشنهاد مشترک آمریکا و انگلیس در 5 شهریور 1331 ارایه شد که دکتر مصدق آن را نپذیرفت. در این پیام آمده بود، اگر ایران قبول کند که در اختلاف بر سر غرامت حاصل از ملیکردن نفت و ابطال قرارداد 1933 ، به داوری بینالمللی مراجعه شود، دولت انگلستان نیز تحریمها و محدودیتهایی که برای صادرات ایران و استفاده از ذخایر لیره استرلینگ وضع شده را تخفیف میدهد و دولت آمریکا نیز فورا مبلغ 10 میلیوندلار بلاعوض به ایران پرداخت خواهد کرد. این پیشنهاد در ملاقات مجدد سفیر آمریکا و کاردار انگلیس در 8 شهریور با دکتر مصدق مطرح شد که اینبار او با پخش اعلامیهای از رادیو، مخالفت خود را با پیشنهاد مشترک آمریکا و انگلیس به اطلاع عموم رساند. محمدعلی موحد این پیشنهاد را در کتابش مطرح کرده است. او در این باره گفته:"کاش مصدق آن پیشنهاد را به عنوان یک مبنا برای مذاکرات میپذیرفت تا تحریم نفت ایران برداشته میشد. تنها مشکلمصدق در قبول این پیشنهاد غرامت بود. شرط آنها این بود که مسیله پرداخت غرامت به حکمیت برود. مصدق خیلی ناراحت بود. از این بابت که اینها در بحث غرامت عدم النفع هم خواهند خواست. این بود که دو پایش را در یک کفش کرد که اینها بیایند و سقف ادعایشان را معلوم کنند. آنها هم حاضر نشدند. من حالا امروز میگویم که اگر دکتر مصدق آن پیشنهاد را میپذیرفت بهتر بود. الته او با خودش فکر میکرد اگر بپذیرد اول کسانی که تکفیرش میکنند و جنجال راه میاندازند، همین مخالفان چپ و راست بودند. ازتودهها گرفته تا عوامل انگلیس در مجلس و دربار و دوستان سابق مصدق که مصدق در خاطرات خودش هم به آن اشاره کرده است. من فکر میکنم به هر جهت قبول این پیشنهاد از نظر مصالح ایران خیلی بهتر بود. هم به لحاظ اینکه پیشنهادی که به مصدق دادند، بعداد همان پیشنهاد را از دولت کودتا که بعدها خودشان سر کار آوردند دریغ کردند". در سومین جلد از کتاب خواب آشفته نفت، پیامدهای عدم پذیرش این پیشنهاد به دقت مطرح شده است. به نوشته موحد در آن زمان دنیا در شرایط دیگری بود و بازار نفت اشباع بود. بنابراین آنها نیازی به نفت ایران نداشتند و بنابرجنبه سیاسی ماجرا به ایران آمده بودند. وزیر خارجه آمریکا در زمان ارایه این پیشنهاد به ایران، غرامتی که حساب کرده بود کمتر از 500 میلیون بود اما بعد ایران مجبور شد یک میلیارد غرامت بدهد. به گفته موحد"چه بسا با پذیرش آن پیشنهاد خسارات به دموکراسی به لحاظ 25 سال دیکتاتوری احمقانه بر ما تحمیل نمیشد و از آن مصون میماندیم" . 8 .*ملی شدن نفت خوب بود؟*رود بزرگی که میسازد و نابود میکنددر سال هایی که نفت ملی شده بود، مهندس بازرگان، به عنوان رییس هییت اعزامی دولت به پالایشگاه آبادان در کانون مهندسان نفت خوزستان سخنرانی کرد. او در این سخنرانی که در خردادماه سال 1331 انجام شد، از خوبیهای نفت برای اقتصاد ایران گفت. او تلاش کرد در این سخنرانی که دوسال پس از ملی شدن نفت انجام میشد، با عدد و رقم ثابت کند که مالکیت ایران بر نفتش، تا چه اندازه به نفع اقتصاد ایران بوده است. بازرگان گفت براساس آمار و اطلاعات رسمی وزارت کار، در سال 1329 ، 60 هزار نفر در کشور مشغول به کار بودهاند که سهم صنایع نساجی از کل اشتغال 50 درصد بوده است. این درحالی است که در همان سال، نزدیک به 68 هزار نفر تنها در دستگاه نفت کشور کار میکردند. هم چنین کل صادرات کشور در سال 1329 ، 350 میلوین تومان بوده اما صادرات مواد نفتی به 2 ٫ 218 میلیون تومان رسیده که هفت برابر آن است. بازرگان در تشریح خوبیهای نفت میگوید هفت برابر شدن درآمد دولت از محل عایدات فروش نفت، یک انقلاب است مثل رود بزرگی است که از یک طرف آبادی و رفاه میآورد و با کمترین غفلتی همه چیز را محو و نابود میکند. در سالهای آغاز ملی شدن صنعت نفت، صنعت به معنای دستگاه سازنده مصنوعات وجود نداشت و اگر بود، بیشتر در زمینه نساجی فعالیت میکرد. بیشتر صنایع در آن زمان برای پاسخ به مصارف عمومی شکل گرفته بود. مثل برق، آب، حمل و نقل و کشاورزی موتوری. یکی از دلایل عدم رشد صنعت در ایران پیش از ملی شدن صنعت نفت را به فقر جمعیت، نبود مواد اولیه از جمله سوخت نسبت میدادند. بنابراین بازرگان در سخنرانی اش استدلال کرده بود که با ملی شدن نفت و دسترسی بیشتر به سوخت، امکان توسعه صنایع برای ایران فراهم میشود. متخصصها در سال 1330 ایده داده بودند که کشاورزی ایران در زمینه آبیاری هم میتواند با اتکا به نفت در استفاده از منابع آبی بهتر عمل کند چراکه سهم سوخت در حفر چاههای عمیق و استفاده از نیرو محرک در انتقال و استخراج آب، 20 تا 40 درصد بوده است. هم چنین به زعم افراد متخصص در آن زمان، شکل گیری شرکت ملی نفت ایران فرصتی برای ایجاد یک مدرسه فنی و تربیت کارگران و متخصصان بود. دولت در آن زمان امیدوار بود بتواند مردم را به جای فعالیت در محیطهای بسته و انجام کارهای جزیی و ضعیف، به حل و فصل مشکلات فنی عادت بدهد و صنایع مختلف را در کنار نفت بزرگ کند. با این حال این امیدها به دلیل توقف فروش نفت ایران به کشورهای خارجی مورد نقد بود. بازرگان در پاسخ به منتقدان در این باره گفته:"خواهید گفت نفت ملی شده اما همه آثار و مزایا به فرض بهره برداری و فروش خارجی است که فعال متوقف شده است. میخواهید باور کنید یا نکنید، به عقیده من به هیچ وجه مسلم نیست که مثلا ملی شدن نفت از جهت مشکلات و مساعی که برای ما پیش آورده و خواهد اورد، کمتر مفید باشد تا از جهت منافع فوری که انتظار داشتیم. صنعت نفت اعم از آنکه به زودی درست بشود یا نشود، اثر فوق العاده خود را به کار انداخته و مشکلاتی که دچار هستیم، به عقیدهمن بزرگتن نعمت و عامل اصلاح و ترقی ماست" . 9 .*ملی شدن نفت خواست همه بود؟*ملی، مذهبی، مردمیدر جریان ملی شدن صنعت نفت، بیشتر این نام مصدق است که به میان میآید. بااین حال تحلیل گران و تاریخ نویسان از اسامی دیگر هم یاد میکنند که در نهضت ملی شدن نفت و چشیدن طعم استقلال در ایران نقش آفرینی کردهاند. بسیاری باور دارند شکل گیری یک چنین فرآیند مهم و تاثیرگذاری نیازمند ارادهای بالاتر از اراده و تصمیم یک فرد است و اینکه یک نفر به تنهایی، هر کسی و نه فقط "مصدق"، توانایی چنین کاری را داشته باشد، یک مسیله غیرعلمی است. تحلیل گران به طور کلی مصدق را سیاستمدار سرسختی توصیف میکنند اما اوج توانایی و درخشش او را مربوط به زمانی میدانند که توانست نیروهای سیاسی و طبقههای اجتماعی ایران را برای ملی شدن صنعت نفت آرایش داده و نمایندگی کند. با اینحال دیگر گروهها هم در نهضت ملی شدن نفت نقش آفرینی کردند. یک مثال مهم برای فهم این مسیله ماجرای ترور "رزم آرا" است. رزم آرا در سال 1329 ترور شد. در تحلیل موضوع ملی شدن صنعت نفت نباید نقش این ترور را دست کم گرفت. اتهام اصلی رزم آرا که به دلیل آن ترور شد، توهین او به ملی شدن بود. جالب اینکه عامل این ترور "خلیل طهماسبی" از اعضای "فداییان اسلام" بود. این ترور چنان جوی در ایران ایجاد کرد که دیگر کسی جرات اینکه علیه ملی شدن صنعت نفت در ایران حرف بزند را نداشت. به این ترتیب نیروهای مذهبی هم در کنار نیروهای ملی و دربار بخشی از نیروهای اثربخش بر فرایند ملی شدن صنعت نفت بودند و محمد مصدق با سرسختی و لجاجتی که تاریخ از او به یاد دارد، تبلور و تجسم آنها بوده است. به طور کلی به اثرگذاری سه دسته بر ملی شدن صنعت نفت اشاره شده است اما نقش ملی گرایان به دلیل انتصاب شخصیت محمد مصدق به جبهه ملی در سالهای گذشته از ملی شدن صنعت نفت، بیشتر دیده شده است. ملی گرایان یا جهبه ملی شامل افرادی بود که به نوع رای گیری انتخابات مجلسشانزدهم اعتراض داشتند. این نمایندگان در اعتراض به برگزاری انتخابات مجلس شانزدهم به دربار رفته و تحصن کردند. آنها مدعی بودند هیچ یک از نمایندگان طرفدار ملی شدن صنعت نفت در تهران و دیگر شهرها رای نیاورده است. اعتراض آنها در آن سال به همراهی آنها در سالهای آینده منجر شد. جبهه ملی شامل یک شاخه از افراد نظامی هم بود که با تشکیل کانون افسران آزادیخواه از مصدق حمایت میکردند. هم چنین در کنار انها طرفداران مظفر بقایی هم بودند که بعد با تشکیل حزب زحمتکشان به حیات خود ادامه دادند. علاوه بر ملی گرایان، اسلام گرایان هم به رهبری آیت الله کاشانی بر جریان عمومی نهضت ملی شدن نفت اثر گذاشتند. در جریان مذهبی و اسلام گرا میتوان به دو رویکرد اشاره کرد که هر دو در ملی شدن نفت نقش آفرینی کردند. رویکرد نخست، رویکرد آیت الله کاشانی است که بیشتر به سیاستهای استعماری انگلستان اعتراض میکرد و کمتر با رژیم پهلوی مخالف بود. در مقابل او نواب صفوی قرار داشت که بیشتر، به دنبال تغییر نظام سیاسی بود. در این بین نام فردی به شمس قنات آبادی هم مطرح شده است که با حمایت آیت الله کاشانی در فضای سیاسی ان زمان وارد شد اما در کنار دیگر اسلام گرایان باقی نماند و جذب دربار شد. شمش به طور کلی در حوزه هم روحانی خوش نامی نبود. 10 .*آتش کدام اختلاف به کودتا دامن زد؟*نفت هنوز هم مال ماستهرچند دولت آمریکا با اصل ملی شدن نفت در ایران موافق بود اما در نهایت، پس از نخست وزیری دکتر مصدق از حالت طرفداری به سوی بیطرفی وبعد رویارویی با دولت ملی ایران حرکت کرد. به نوشته موحد آمریکا علاقه داشت کشورها با دسترسی به درآمدهای نفتی به سطحی از رفاه برسند تا کمتر به دامان کمونیسم بیفتند. با این حال پس از نخست وزیری مصدق و ادامه پافشاری مصدق بر شروط ایران و عدم پرداخت غرامت، با دولت انگلیس در تحریم نفت ایران همکاری کرد. امریکا پس از تصویب قانون 9 مادهای ملی شدن نفت در ایران اعلام کرد شرکتهای آمریکای مایل به همکاری و خرید نفت از ایران نیستند. دکتر هرمیداس باوند در تحلیلی در این باره میگوید:"تحت فشار انگلیسیها کم کم این تصور به آنها(آمریکاییها) القا شد که ادامه نهضت ملی شدن نفت در ایران زمینه ساز نفوذ کمونیست هاست". به گفته باوند انگلیسی هاپس از مدتی در مذاکرات پی میبرند که مصدق قصد دارد با کارت آمریکاییها با آنها بازی کند پس تصمیم گرفتند به این مسابقه پایان داده و خودشان با آمریکاییها مشارکت کنند. غیر از آمریکا، شوروی هم در آن زمان به دلیل شکستی که در امتیاز نفت شمال از قوام خورده بود، با دکتر مصدق و دولت او دشمنی میکرد. همین باعث تحرک توده ایها علیه مصدق شده بود. در واقع در شرایطی که ایران میرفت تا کودتای آمریکا را به چشم ببیند، همه گروههای سیاسی علیه مصدق و ملی شدن نفت آرایش گرفته بودند. در این دوره هم چنین مصدق با آیت الله کاشانی دچار چالش شده بود. احسان نراقی در این باره در میزگردی گفته است:"زمانی که دکتر مصدق لایحه اختیارات را در اواسط مرداد به مجلس برد، هرچند مجلس هم با آن موافقت کرد اما کم کم زمزمههای مخالفت شنیده شد. مخالفت آیت الله کاشانی زمانی جدی شد که دکتر مصدق درخواست تمدید اختیارات را برای یک سال دیگر ارایه کرد. مخالفانی از نمایندگان مجلس پیش آقای کاشانی آمده و اظهار نارضایتی کردند. آیت الله کاشانی مخالفتی با تصویب لایحه در نوبت اول نداشت چون وضعیت بحرانی کشور را درک میکرد اما تمدید آن را برای یک سال دیگر تحمل نمیکرد. البته باید پذیرفت دکتر مصدق وقتی اختیارات را از مجلس گرفت، توانست قوانینی را تصویب کند که آرزوی هر اصلاح طلبی بود. یعنی نمیخواست از قدرت به نفع خود استفاده کند. بارها تاکید کرد من مستبد نیستم. او روحیهای داشت که میگفت مجلس در وضعیت است که مانع تصویب این قوانین است. اختلاف دیگر هم در مورد انتصابات دکتر مصدق بود. برای مثال آیت الله کاشانی معتقد بود کسی که نشان از ملکه انگلیس گرفته شایسته نیست به عنوان مشاور نزدیک در امور نفتی تعیین شود. به هر روی، اختلاف هایی از این دست بین جریانهای موثر در نهضت ملی شدن نفت شکاف انداخت و این شکافها زمینه ساز بروز کودتا و نقش آفرینی استعمار در از بین رفتن دولت ملی ایران شد. هرچند ایران پس از کودتا مجبور به پرداخت غرامتی سنگین به علت ملی شدن نفت خود به بیگانه شد اما نفت، دیگر هرگز در قالب امتیازها و قراردادها به بیگانگان واگذار نشد و تا امروز، به عنوان منبع اصلی درآمد دولتها نقش آفرینی میکند.
|
قدیمیترین شواهد حرارت دادن سنگ سیلکریت برای ساخت ابزار قابلیت حرارت دادن سنگ سیلکریت به عنوان یکی از نخستین نمادهای رفتار پیچیده و مدرن انسان و یا حتی انسان ریختهای همزمان او در آفریقا به حساب میآید. از آنجایی که سنگ سیلکریت به وفور در جنوب آفریقا یافت میشود، طبیعتا یکی از گزینههای ماده اولیه برای ساخت ابزار توسط نخستین انسانهای مدرن در آفریقا بوده است. اما از آنجایی که سنگ سیلکریت جزو سنگهای سخت به حساب میآید و تراشهبرداری از آن مشکل است، شواهد حرارت دادن آن که تکنیکی برای تغییر ساختار سنگ و تراشهبرداری راحتتر از آن است در چندین مکان پارینهسنگی جنوب آفریقا یافت شده است. مقالهای در یکی از مجلات نیچر منتشر شده که برای پی بردن به قدیمیترین تاریخ ابداع این تکنیک دو مجموعه دستتراش سنگی ساخته شده از سنگ سیلکریت را از دو مکان واقع در جنوب آفریقا مورد مطالعه قرار داده است. یکی از این مجموعهها مربوط به اواخر عصر سنگ قدیم آفریقا بوده و به بازه زمانی دویست هزار تا چهارصد هزار سال پیش باز میگردد (مکان پارینه سنگی دوین فونتین) و مجموعه دوم جدیدتر و به تاریخ حدودی صد و سی هزار سال پیش باز میگردد (مکان هوجیسپاند). در نتیجه این مطالعه که بیشتر بر پایه آنالیز میکروسکپی و تجربی بوده شواهد ابداع تکنیک حرارت دادن این سنگ به زمانی مابین این دو بازه زمانی بر میگردد. چرا که شواهد آن در مجموعه متعلق به پایان عصر سنگ قدیم آفریقا قابل لحاظ نیست اما در مجموعه اوایل عصر سنگ میانی که دارای این صنعت است به صورت بسیار ماهرانه به کار برده میشده است. نتایج این مطالعه با نتایج یک مطالعه دیگر در مکان پارینهسنگی پیناکل پوینت جنوب آفریقا همخوانی داشته که تاریخ صد و شصت و چهار هزار سال را برای استفاده از تکنیک حرارت دادن سنگ سیلکریت ارایه میکند. به غیر از تاریخ دقیق ابداع این روش، پرسشهای بسیاری همچنان مطرح است که آیا هومو ساپینسهای اولیه میتوانستهاند مبدع این تکنیک باشند و یا استفاده آن را از دیگر انسان ریختهای هم زمان یاد گرفتهاند که نیازمند مطالعات بیشتر و پاسخ هستند.مقاله مرجع: - 020 -0454 - z - % d8 % aa % d8 % b1 % db % 8c % d9 % 86 - % d8 % b4 % d9 % 88 % d8 % a7 % d9 % 87 % d8 % af - % d8 % ad % d8 % b1 % d8 % a7 % d8 % b1 % d8 % aa - % d8 % af % d8 % a7 % d8 % af % d9 % 86 - % d8 % b3 % d9 % 86 % da % af - % d8 % b3 % db % 8c % d9 % 84 % da % a9 % d8 % b1 % db % 8c /
|
جستارهایی در حیات فرهنگی ایرانیان نام کتاب جستارهایی در حیات فرهنگی ایرانیانتالیف جلیل عرفان منش با ویراستاری یعقوب توکلی و مقدمه دکتر علی اکبر ولایتیچاپ اول 1393 انتشارات صدا و سیما در 558 صفحه شامل 7 فصلفصل اول درباره پیشینه ایرانیانفصل دوم ذوالقرنین در اندیشه ایرانیفصل سوم گسترش اسلام در ایرانفصل پنجم زبان فارسی و تحکیم هویت ایرانی اسلامیفصل چهارم استمرار هویت ایرانی در دوران اسلامیفصل ششم نقش آیینهای ملی و مذهبی در تقویت هویت ایرانی اسلامیفصل هفتم فراز و فرود هویت ایرانی اسلامی در دوران معاصردر ابتدای کتاب اشارهای به مفهوم حیات و فرهنگ شده و لزوم کاربرد عبارتی مانند حیات فرهنگی مورد توجه قرار گرفته است. از ویژگیهای خاص این کتاب تبیین مفاهیم و موضوعات بر مبنای آیات قرآن است در مقدمه کتاب شرح مفصلی از مفهوم هویت، عوامل هویت ساز و حفظ هویت ایرانی در بحرانها ارایه شده است که به نظر میرسد نویسنده در تبیین موضوع موفق بوده است. مطالب کتاب به طور کلی روان و با فارسی سلیس نگاشته شدند و خواننده برای مطالعه کتاب دچار مشکل خاصی به لحاظ نگارشی و ادبیات نگارشی نمیشود.در فصل اول کتاب تاریخچه ایران به طور مختصر ولی مفید ارایه شده است. بهطور طبیعی به جهت تعلق خاطر نویسنده به کشور و زادگاه خویش به نظر میرسد مطالب ارایه شده در این بخش جانبدارانه و در بعضی موارد اغراق آمیز باشد به هر روی این مطالب بسیار عالی بیان شده است. این فصل در حد قابل قبول توانسته است مختصر و بسیار مفید تاریخچه کهن ایران را ارایه نماید البته اگرچه زیرنویسهای ریز و بعضا طولانی آنها شرایط دشوار خود را دارند.فصل دوم کتاب بحث خود را درباره کیستی ذوالقرنین آغاز میکند و بررسی میکند که ذوالقرنین که در قرآن هم آمده است به چه کسی گفته میشود به اسکندر، داریوش و یا کوروش هخامنشی. در این فصل به هجوم اسکندر به ایران و تخریبهای او نیز اشاره شده است .نویسنده فصل سوم را با وضع ایران در عصر ظهور و گسترش اسلام آغاز کرده است و اعتقاد دارد که ایرانیان پذیرای اسلام شده و این دین را برای خود برگزیدند و به نقش بسیار پررنگ سلمان از مهاجرت و پیوستن به اسلام سخن گفته است. بعد از آن به گسترش اسلام در ایران به ویژه در زمان خلافت خلیفه دوم میپردازد در این فصل به نقش دانشمندان و مورخان شیعه در نگارش تاریخ اسلام نیز پرداخته شده است. موضوع توجه و محبت حضرت علی علیه السلام نسبت به ایرانیان نیز مورد توجه خاص قرار گرفته است.نقش ایرانیان در شکل گیری و انحلال سلسله عباسیان و حمایت آنان از علویان یکی از موضوعهای قابل توجه است و شرح نسبتا مبسوطی از حضور امام رضا به عنوان ولیعهد مامون و ارادت ویژه ایرانیان به آن حضرت ارایه شده است.در فصل چهارم موضوع اصلی شیوه انتقال فرهنگ و تمدن ایرانی و استمرار هویت ملی است حضور دانشمندان و حتی سیاستمداران و وزرا و وکلا درباره حاکمان اسلامی و تاثیرگذاری آنها به به نحوه حکومت یا خلافت آنها انتقال فرهنگ و تمدن ایرانی موجب شده است و مراکز علمی ایرانیان به حاکمان اسلامی کمکهای شایان توجهی کرده است و حتی در شکل گیری معماری اسلامی بسیار موثر بوده است.در فصل پنجم به نقش زبان و ادبیات فارسی در انتقال میراث فرهنگی ایرانیان اشاره شده است. نویسنده در این فصل بقای زبان و خطوط فارسی در طول حکومت حاکمان اسلامی پرداخته است.گسترش هویت ایرانی اسلامی با تشکیل حکومتهای ایرانی مانند سامانیان، آل بویه، غزنویان و سلجوقیان و حضور شعرای درباری نیز مورد دیگری که در این فصل به آن پرداخته شده است.نویسنده نقش هویت ایرانی اسلامی در مهار خودسریهای مغولان را توضیح داده است. تاثیر بسیار سعدی حافظ و دیگران نیز حایز اهمیت است. در این فصل نقش سلسله صفویان، افشاریه، زندیه و قاجار و حتی پهلوی نیز در احیای هویت ایرانی اسلامی نیز دیده شده است.فصل ششم اشاره دارد به آیینها و مراسمهای مذهبی مانند نوروز و دیگر مراسمها. تداوم برپایی مراسم جشن نوروز در ایران پس از اسلام به ویژه در حکومتهای آل بویه، صفویه و دیگر پادشاهان مورد توجه است به سنتهای تعزیه و سوگواری هم پرداخت شده است.در فصل هفتم به مفهوم هویت ملی و مولفههای آن به طور کلی در طی دوران معاصر اشاره کرده است.در کتاب جستارهای حیات فرهنگی ایرانیان، مباحث متنوع و مفصل درباره موضوعات فوق برای مطالعه دوستداران فرهنگ ایرانی جمع آوری شده است و به همین منظور به دوستان پیشنهاد میشود کتاب مذبور مطالعه نمایند.
|
بزرگترین کروکودیل تاریخ بزرگترین کروکودیل تاریخ :یک کروکودیل ماقبل تاریخ به طول بیش از پنج متر "پادشاه مرداب" لقب دارد این کروکودیل چند میلیون سال پیش بر آبراههای جنوب شرقی کویینزلند حاکم بود.مطلب از گروه طبیعت گردی و گروه گردشگری گلگشتمحققان دانشگاه کویینزلند گونههای جدید تمساح ماقبل تاریخ را که آنها آن را Paludirex vincenti نامیدند از فسیل هایی که برای اولین بار در دهه 1980 کشف شد شناسایی کردند. جورگو ریستفسکی ، نامزد دکترای UQ ، از دانشکده علوم بیولوژیکی UQ ، گفت که آنها این گونهها را به نام جف وینسنت که جمجمه فسیل شده غول پیکر را در نزدیکی شهر Chinchilla کشف کرد ، نامگذاری کردنددر لاتین ، " Paludirex " به معنی "پادشاه باتلاق" است ."چندین سال جمجمه فسیل شده در موزه کویینزلند به نمایش گذاشته شد ، قبل از اینکه در سال 2011 به موزه چینچیلا اهدا شود."پادشاه باتلاق" یکی از لقبهای ترسناک بود. اندازه جمجمه فسیل شده آن حدود 65 سانتی متر است ، بنابراین تخمین میزنیم که Paludirex vincenti حداقل پنج متر طول داشته باشد. تور طبیعت گردی"بزرگترین تمساح امروز تمساح هند و اقیانوس آرام است ، Crocodylus porosus ، که تقریبا به همان اندازه رشد میکند. اما Paludirex جمجمهای گستردهتر و سنگینتر داشت ، بنابراین شبیه استروییدها به تمساح هند و اقیانوس آرام بود. " Paludirex یکی از برترین شکارچیان استرالیا در چند میلیون سال پیش بود که قادر به شکار بزرگترین موجودات ان منطقه میباشد.سرپرست آقای ریستفسکی ، دکتر استیو سالزبری ، گفت که گونههای مختلف تمساحهای ماقبل تاریخ در استرالیا وجود داشته است. تور گردشگریدکتر سالسبری گفت: " Crocs یکی از اجزای مهم جانوران استرالیا برای میلیونها سال است."وی افزود: "اما دو گونه امروزی Crocodylus porosus و Crocodylus johnstoni فقط تازه وارد شدهاند و بخشی از جانوران بومی کروک نیستند که از حدود 55 میلیون سال پیش در اینجا وجود داشته است.
|
تمدن کاریز در ایران پیدایش تمدنهای باستانی ایران مانند سیلک در کاشان ، حصار در دامغان ، شهر سوخته زابل و خبیص (شهداد) کرمان در سرزمینهای خشک و حتی تمدنهای کنار رودها مانند سوزیانا (شوش) هلیل رود جیرفت ، گیان نهاوند و . که از قدیمترین سکونت گاههای بشری محسوب میشوند و یا ظهور تمدن مادها و هخامنشیان در همدان ، شیراز و شوش به همراه رونق کشاورزی شهر نشینی و ساخت و ساز شکل گیری شهرهای دوران اسلامی مانند تبریز، ری،نیشاپور،قزوین ،اصفهان و ... گواهی میدهد بر آمیختگی شکوهمندی از تکوین حیات تمدنی ایرانیان با شرایط اقلیمی پیرامون آنها به ویژه بهره برداری از منابع سطحی و زیرزمینی .نگاه به تاریخ گذشته ایران بیانگر آن است که جهانیان ، ایرانیان و اقوام ایرانی را به مردمانی که صاحب دانشهای تاثیر گذار در زمینههای مختلف عملی برای تکوین تمدن بودند میشناختند ،سرزمینی هم طراز با امپراتوری چین و هند و روم باستان و ساکنان آن از آیینها ، ادبیات و معماری غنی برخوردار بوده و از گذشتههای بسیار دور تکنولوژی استفاده از آبهای زیرزمینی را میدانستند در آن زمانها نام ایران و قنات در کنار هم آورده میشد تا آن جا که به محدوده وسیعی از ایران و قنات در کنار هم آورده میشد تا آنجا که به محدوده وسیعی از ایران آن روزگار تمدن کاریزی میگفتند.بر این اساس قنات همزاد واقعی مدنیت گروههای اجتماعی است که در گوشه و کنار سرزمین ایران حیات فرهنگی و تمدنی خود را رقم زدهاند به همین دلیل نیز متناسب با شرایط اقلیمی و تحولات سیاسی اجتماعی در روند تکاملی جامعه اثر گذار بوده است .قنات که هم یک شیوه استخراج آبهای زیرزمینی است و هم فرهنگ استفاده از آب را در تمامی ابعاد محیطی اجتماعی و اقتصادی در بر میگیرد در ایران باستان و ایران اسلامی مصرف فراروانی داشته واکنون بیش از نیم قرن است که در ایران کمتر مورد استفاده قرار میگیرد در نیم قرن گذشته حتی یک قنات شامل مجموعه چاههای عمودی وافقی در محدوده جغرافیایی کشور ساخته نشده و بسیاری دیگر بر اثر عدم مراقبت ویران شدهاند.در این نیم قرن برای تامین آب مورد نیاز جمعیت رو به رشد کشور راه حل هایی همچون احداث سدهای بزرگ بر روی رودخانههای دایمی کشور انتخاب شده است و در نواحی مختلف کشور نیز تعداد زیادی چاههای عمیق و نیم عمیق در داخل زمین در کنا رمیلهها و حریم قناتها حفر شده اما همچنان ایرانیان با خشکسالیهای جدی و طولانی دست و پنجه نرم میکنند و در مقیاس محلی و جهانی نیز ایران جزء کشورهای پیشرفته به حساب نمیآید.بر این اساس میتوان در یافتن پاسخ به پرسشی که در درآمد این فصل ارایه شده دو پدیده را مطرح کرد : 1 ) رها کردن قنات و"شیوه تفکر کاریزی " که نقش تامین آب و سلامتی محیط زیست را در بر دارد . 2 ) پذیرش تداوم خشکسالی در مناطق مختلف کش.ر و پذیرش هم زمامی آن با جاری شدن سیلهای مخرب و پذیرش عواقب آنها .بررسی تاریخی ایران نشان میدهد که شیوه تفکر کاریزی در پیوند ناگسستنی با سیر تمدن این سرزمین بوده و پویایی تمدن را باعث شده است.ایرانیان از همان زمان که یک جانشینی را آغاز کردند از شیوههای حفر قنات و بهربهرداری از آبهای زیرزمینی برای شکل دادن تمدنهای پراکنده بهره جستند.قنات برخوردار از گونهای نظامی مهندسی دیر پا و تکوین یافته در طی سدههای طولانی است که مطابق با آن با مشارکت جمعی و استفاده از دانش بومی هرمنطقه قطره قطره آبهای پراکنده در درون خاک را از عمق زمین استخراج میکند و آنها را به هم پیوند میدهد و همانند رودخانهای جاری در زیر زمین آب را به روی زمین میآورد در این نظام مهندسی تعداد چاه عمودی به نام میله حفر میشود با عمق و فاصله محاسبه شده در مکان مسیر و شیب محاسبه شده میلهها از زیر توسط یک چاه افقی کخ کوزه نام دارد و از شیبی اندک برخوردار است به یکدیگر وصل میشوند محاسبات آنقدر دقیق است که به تدریج پس از طی مسافتی در درون میله افقی کوره آب از مظهر قنات و جاری میشود بدین سان این آب بر اساس محسبات در مکان مورد نظر از زیر زمین بیرون میآید .آب بدست آمده از نظام مهندسی چاههای عمودی وافقی معمولا ثابت است و خطر خشکسالی را از بهره وران پایین دست مظهر قنات دور نگه میدارد بدین گونه میتوانند ثابت پویای خود را تدوام بخشند .در بسیاری از مناطق ایران و جهان اگر نظام مهندسی قنات نبود تمدن روستا و شهر پدید نمیآمدند .طبق نظر هانری گوبلر قنات در حدودسده هشتم قبل از میلاد در شمال غربی ایران در مرز کنونی ترکیه توسط معدن کاران برای استخراج آب معادن حفر گردید در مورد درستی یا نادرستی این نظر گفت گوهای فراوان وجود دارد، مهم این ست که این شیوه از دست یافتن به آب به تدریج مورد استفاده کشاورزان واقع شده و به سراسر فلات ایران گسترش یافت .در دوره هخامنشیان این شیوه توسط ایرانیان به مناطق خشک در سواحل جنوبی دریای پارس عمان و عربستان کنونی منتقل شد حدود 500 ق . م در طی لشکر کشیهای ایرانیان این فن در مصر رواج یافت با گسترش اسلام ساکنان شکال افریقا با قنات آشنا شدند و قنات یا فوگا در حدود 750 م میلادی توسط مسلمانان در شهر مادرید پایتخت اسپانیا دایر گردید در سال 1520 م اسپانیاییها حفر قنات را در مکزیک آغاز کردند و از آنجا این نظام مهندسی تامین طبیعی آب به لوس آنجلس برده شد در سال 1540 م شهر پیکا در شیلی صاحب قنات گردید.در شرق ایران وجود قنات در چین از حدود 120 ق.م گزارش شده اما گسترش قنات در ترکستان به ویژه در تورفان جدید است و در حدود 1780 م مقنیهای خراسانی شروع به احداث قنات در این قسمت از آسیا کردند قناتهای ژاپن حدود 280 رشته که غالبا در ناحیه نارا پایتخت قدیم ژاپن بودند به نام منبو یا مانبو میشوند و قدمتی سیصد ساله دارند واژه مانبو میتواند ریشه در واژه منبع آب داشته باشد .پاپلی یزدی اعتقاد دارد که اگر چه قنات در بیشتر مناطق خشک و نیمه خشک جهان پراکنده است، اما گاه در مناطق پر بارانی چون منطقه نارا با باران سالیانه بیش از یک متر و بیسست سانتی متر هم قناتها دایر شدهاند.پاپلی یزدی نتیجه میگیرد که قنات متعلق به همه مناطقی است که انسان باهوش وجود داشته و دارد مهم آن است که بدون دست یابی به نظام مهندسی قنات به احتمال زیاد انسان نمیتوانست در قسمت عمدهای از مناطق کره زمین حداقل در ووسعتی حدود بیست میلیون کیلومتر مربع اسکان یابد و زندگی روستایی و شهری بادوامی را بنیان نهد اگر قنات نبود شهرهای قدیمی مهمی چون ری نیشابور ، یزد، کاشان سبزوار کاشمر مشهد فردوس گناباد و .. که همگی در حوزه تمدنی کم باران ایران هستند به وجود نمیآمدند و یا حداقل بخش مهمی از توسعه آنها مختل میشد.تا حدود سال 1340 تمام یا قسمت اعظم آب شهرهای مذکور از طریق قنات تامین میشد و هم اکنون نیز قنات تامین کننده بخشی از آب شهرها و روستاهای کشور است . بنابراین قنات یک پدیده روستایی و کشاورزی نیست بلکه نقشی بنیادی در تاسیس و گسترش شهرها داشته است، بدین سان اگرچه در بسیاری از بخشهای ایران استفاده از قنات و دایر کردن و حفاظت از آن رو به فراموشی سپرده شده است اما همچنان ایران در زمره مهمترین کشورهای صاحب تمدن کاریزی و گویا مهمترین آنان است مختصر آنکه ایرانیان در تکوین این تمدن این گونه کوشیدند.برای آن که آب پر ارزش را از گزند تبخیر در برابر خورشید نگاه دارند یا آنکه آن را از فرورفتن به زمین مصون دارند یک روش بسیار خوب در ساختمان مجراهای زیرزمینی ابداع کردهاند، در مغرب ایران این مجراها را قنات و در مشرق ایران آنها را کاریز میکویند .این مجراها یا جویهای زیرزمینی از روزگار باستان ساخته میشد پلیپ یا پلیبیوس از وجود آنها به فراوانی در ماد خبر میدهد .. بعضی از آنها چندین میل تا سرچشمه خود فاصله دارند ساختمان و تعمیر این قناتها خود شاهکار مهندسی است و نیازمند اشخاص کاردان وماهر است.انواع قنات اگر قنات همانند یک مثلث فرو رفته در زمین در نظر گرفته شود که در یک ضلع آن چاه و در ضلع دیگر آن کوره و ضلع بزرگتر آن روی زمین در حد و فاصل دهنه مادر چاه تا مظهر قارا دارد میتوان به هریک از اضلاع مثلث فرضی قناتهای ایران را به سه گروه دسته بندی کرد :تقسیم بندی قنات بر حسب طولتقسیم بندی قنات بر حسب عمقتقسیم بندی قنات بر حسب آبدهیدر دسته بندی قنات بر حسب طول دو نوع قنات طویل و کوتاه وجود دارد هرچه باران سالیانه بیشتر باشد طول قنات کمتر و عمق مادر چاه آنها نیز کمتر است و برعکس هرچه باران مناطق سایانه کمتر باشد طول قنات بیشتر و عمق مادر چاه بیشتر است ،دلیل این امر این است که در نقاط پر باران آبهای زیر زمینی در عمق کمتری قرار دارند و در نقاط کم باران آبهای زیر زمینی را باید در عمق بیشتری را جستجو کرد برای نمونه باران سالیانه تهران نسبت به یزد بیشتر است و بر همین اساس طول متوسط قناتهای تهران نسبت به یزد به مراتب کوتاهتر و عمق مادر چاه آنها نیز کمتر است.در تقسیم بندی قناتها بر حسب عمق نیز میتوان دو نوع قنات را تعریف کرد قنات عمیق و مقنات سطحی به قنات هایی که برای دست یافتن به آب میبایست به بیش از سی متری زمین فرو روند و گاه عمق را تا صد متر و بیش از آن ادامه دهند قنات عمیق میگویند اکثر این نوع قناتها در نواحی ممرکز ایران جنوب و جنوب شرقی استانهای یزد و کرمان واقع اند.در بعضی مناطق لایه قابل نفوذ در سطح زمین کم است احداث قنات در این مناطق نیازمند عمق زاد مادر چاه و میلهها نیست در روستاهای مناطق بیابانی شرق کاشان به مادر چاه هایی که عمق آنها از سی متر کمتر است پوست آب میگویند.در دسته بندی قناتها بر حسب آبدهی نیز دو گروه قنات جای دارند :قنات هایی که آبدهی آنها در طول سال ثابت و همیشگی است و قناتهایی که آبدهی آنها در طول سال بر حسب میزان بارندگی و خشکسالی تغییر میکند به این نوع قناتها در اصطلاح قناتی فصل یا هواببین میگویند.اگر چه شیوه احداث قنات از نظر کلی یک روش مشخص دارد و آن عبات است از یک تونل سرتاسری افقی کم شیب با دها چاه عمود بر آن برای هوادهی و تسهیل عملیات خاک برداری لایروبی و اکثریت قناتهای موجود در کشور به همین شکل ساخته شدهاند اما همین قناتها را از نظر ساختمان و فرم میتوان به سه دسته تقسیم کرد: 1 ) قناتهای ساده 2 ) قناتهای دو طبقه 3 ) قناتهای منشعب از رودخانهمراد از قناتهای ساده همان تونلهای زیر زمینی با تعداد چاه عمودی است اما در قناتهای دو طبقه به جای تونل سراسری دو تونل افقی وجود دارد که یکی از آنها با فاصله در بالای آن قرار دارد و از مبدا تا مظهر دارای دو طبقه زیر و روست تا کنون تانها یک قنات دو طبقه شناخته شده و آن قنات مون در اردستان است که ب یک طبقه در طبقه دیگر نفوذ نمیکند قناتهای منشعب از رودخانه بر خلاف قناتهای ساده آب را از کوهستان نمیگیرند بلکه از رودخانه به زمینهای زراعتی منتقل میکنند و نمونههای بسیاری از آنها دیده شده و در گذشته نیز مورد استفاده بوده است ناصر خسرو در سفرنامهاش این نوع قنات را در طارم گزارش کرده و یعقوبی در البلدان به قناتی اشاره میکند که از رودخانههای منشعب از دجله و فرات آب را به داخل شهر بغداد منتقل میکردهاند در شرق ایران در خبیص جایی که نخستین نمونه قناتها را میتوان دید نیز یکی از قناتهای منشعب از رودخانه وجود دارد و هم چنین در رامهرمز این نوع قنات از قدیم وجود داشته است.برگرفته از کتاب قنات در ایران " آقای حایری " سایت :
|
علیه شیطان انقلاب اسلامی ایران مایه افتخار همه آزادیخواهان جهان است. این نظر من به عنوان یک شهروند مسلمان عادی اهل روسیه است. رسیدن به جشن چهل و دومین سالگرد انقلاب اسلامی ایران، نماد موفقیت انقلاب اسلامی به رهبری افسانهای امام خمینی (ره) میباشد. اگر پیش از این، تبریک به جمهوری اسلامی محدود به جغرافیای خاورمیانه بود، اکنون پیروان مکتب خمینی افسانهای در همه قارهها زندگی میکنند.در مورد روسیه، تبریک از مسلمانان محلی به تهران در مقایسه با سایر کشورها با کمترین حد بیان میشود. بیسوادی و آلوده شدن فضای مسلمانان اوراسیا به عقاید وهابی در این مسیله ت ثیرگذار بودهاست. با این وجود، فعالین شیعه محلی روسیه با حمایت کنسولگری ایران، همچنان در تلاشاند تا به مناسبت چهل و دومین سالگرد انقلاب اسلامی مراسماتی را برگزار کنند. اگر مسلمانان روسیه در معرض پارازیت آخوندهای بیکفایت و ایضا وهابیت قرار بگیرند، در این صورت جمعیت غیرمسلمان فدراسیون روسیه از تبلیغات صهیونیستی بهره خواهد برد.در روسیه، استعمارشدگان صهیونیستها در زمینه رسانهای و تجاری صاحب نفوذ و قدرت هستند. با این وجود، همکاری روسیه با جمهوی اسلامی روندی مثبت داشته است. کرملین یکی از اولینهایی بود که نقش منطقهای رو به رشد جمهوری اسلامی را تشخیص داد. این شناخت و ارتباط دیپلماتیک، باعث شناخته شدن ایران اسلامی در میان شهروندان روسی بی اطلاع از ماهیت انقلاب اسلامی شد.شایان ذکر است که علاقه ویژه روسها به ایران و انقلاب اسلامی، پس از اطلاع از شهادت فرمانده افسانهای سپاه حاج قاسم سلیمانی ظاهر شد. مردم روسیه از اقدامات مشترک نیروهای مسلح فدراسیون روسیه و ایران در سوریه اطلاع داشتند و پس از خبر ترور ژنرال، یاد و خاطره این سرباز انقلاب اسلامی را با اهداء یادبودهایی گرامی داشتند.روسیه مدرن، نگاه مثبتی به ادامه همکاری با جمهوری اسلامی و متحدانش دارد. شخصا برایم واضح است که مخالفت مشترک ایران و روسیه و چین در برابر امپریالیسم غربی، محدود به سوریه نخواهد شد. امروز، ما میبینیم که چگونه این سه کشور در تلاشاند تا در افغانستان و یمن نیز، همکاری مثمر ثمر داشته باشند. من شخصا مطمین هستم که درگیریها در آسیا، قفقاز و بالکان زمانبر است، زیرا شیطان بزرگ و صهیونیسم، نفوذ شدیدی در این مکانها دارند. تجربه همکاری ایران و روسیه میتواند برای جلوگیری از خونریزی برای این کشورها و مردم منطقه مفید باشد./ دامیر نظروف، باشقیرستان، روسیه
|
سنگ نگارههای پارتی کالجنگال کال جنگال نام دره هایی کوچک، در خاور (غرب) رشته کوههای باقران، در خراسان اواخشتری (جنوبی) است. این دره تنگ و دور از دست، در 45 کیلومتری اواخشتر خاور (جنوب عرب) شهر بیرجند و 11 کیلومتری اواخشتر (جنوب) شهر یوسف جای گرفته است. از 60 سال پیش، سنگ نگارهها و سنگ نبشتههای ویژهای در کال جنگال شناسایی شده است.خراسان بزرگ، خاستگاه پارتیان به گونه پرسش برانگیزی با اندک یادگارهای دوره پارتی مواجه است، یافت شدن سنگ نگاره و سنگ نبشتهای پارتی، در کال جنگال بیرجند در سال 1330 ، یکی از اندک یادگارهای این دوره از برجستگی بسزایی برخوردار است. در سنگ نگاره کال جنگال (نگاره زیر)، مردی در حال مبارزه با یک شیر نشان داده شده است که در کناره این سنگ نگاره، دو نوشته به زبان و دبیره پارتی هست. اینگونه سنگ نگاره هایی که مبارزه با یک جانور مانند شیر و گاو را نشان میدهد، پیشینه در ایران و دیگر کشورها دارد، مانند نگ نگارهها و مهرهای داریوش یکم هخامنشی که در پارسه (تحت جمشید) کنده شده است.نوشته پهلوانیک پهلوی پارتی اشکانی???? ??????????? ? ?????واج نویسی gry ' rth trnhwdr w h trp آوانویسی gar - artax ahrnaxwad r ut x ahrap گر ارتخشهرنخودار اوت خشهرپترجمهسنگ نگاره درباره کسی به نام "گر اردشیر" است که "نخودار" و "خشهرپ یا ساتراپ" آن کوست (ناحیه) بوده است. این "اردشیر" نام، باید فرماندار یا فرمانروای این کوست باشد زیرا در دیگر جاها مانند سنگ نبشتههای "لاخ مزار" در پیرامون بیرجند، نام "اردشیر" به گونه "اردشیر خدای" و "اردشیر" دیده شده است. حتی اگر نامهای اردشیر در سنگ نبشتههای لاخ مزار، پیوندی با این اردشیر (کال جنگال) نداشته باشد، تکرار این نام، نشان از نیرو و جایگاهی برجسته برای اردشیر نامی در این کوست (ناحیه) بوده است ولی آشکار کردن گستردگی فرمانروایی او کار سادهای نیست.این اردشیر نام را دو شهرت بوده است. نخست، "نخودار (نخوذار)" یا "نوخدار" که به چم (معنی) "دارنده نخستین جایگاه" است. دارنده این جایگاه، از سوی دولت مرکزی تعیین میشده است. "فرای (نام یک پژوهشگر است)" این واژه ( nhwdr ) را با واژه "نوهدرس ( nohadares )" در نوشتههای "آمین مارسلن" میسنجد که واژه "نوهدرس" به چم "دوستان ممتاز و معدود فرمانروا" است. وی بر این باور است که جایگاه "نوهودر" به چم "دارنده نخستین پایگاه" است که در زبان ارمنی به گونه "نخور ( naxarar )" به چم "سربزرگان" آمده است.از دید "لباف خانیکی" و "بشاش"، آن را با واژه "نوزورت"، به چم کسی که پس از انجام آیین "ناوبر" یا " نابر" به درجه "هیربدی" میرسد. "نوزوت" یا "نوزود" جشن "کستی بندی" کودک در آیین زردشتی است. کستی، کمبرند ویژهای است که مزدیسنان بر روی سدره میبندند."نابر" یکی از مدارج دینی مزدیسنان است. در نسک خرده اوستا آمده است نزد مزدیسنای ایران "نوزوتی" عبارت است از آداب و آیینی که پس از انجام آنها "هیربدزادهای"، "نابر یا ناور یا نونابر" میشود یا به درجه یک پیشوای دینی رسیده هیربد میگردد.. از برای نابر شدن سن پانزده سالگی شرط شده است. (خرده اوستا رویههای 69 و 70 )شهره دیگر این اردشیر نام، "خشهرپ ( x ahrp )" است که واژهای پارتی به چم "شهربان" یا همسان "ساتراپ" پارسی باستان است که، شاید در زمان اشکانیان، به چم فرمانروای شهر بوده است، چنانکه در سنگ نبشته کعبه زرتشت، شاپور یکم ساسانی، همین واژه را به کار برده است.نکته پایانیدر زبانهای ایرانی، چندین "پیوند واژه" هست که یکی از آنها همانی که "و" میگوییم، مانند "من و تو" که این "و" پارسی نیست و از عربی وارد شده. همسان آن در زبانهای ایرانی "ا" است به گونهای که میگوییم "من تو" یا درستتر "من ا تو".در پارسی باستان "ادم اوتا تووم ( adam ut tuvam )" که به ریخت ???????????? نوشته میشود، برابر با همین "من ا تو" امروزی است. بنابراین "اوتا ut " برابر با چیزی است که امروزه "و" مینویسیم و آن را "ا" میخوانیم مانند "من و تو".در زبان پارتی، این "اوتا ut " به گونه "اوت ut " خوانده و به ریخت یک ? نوشته میشود. نویسه ? در دبیره پارتی برابر با نویسه "و" امروزی است."اوتا ut " در پارسی باستان و "اوت ut " در زبان پارتی، در پارسی میانه (یا پهلوی ساسانی پارسیگ)، به گونه "اود ud " بوده است. برای نوشتن "اود ud " در پهلوی ساسانی، نویسه ? به کار برده میشده است که برابر "و" امروزی و ? پارتی است.بنابراین در زبان پهلوی (پارتی و ساسانی) "من ا تو یا من تو" امروزی به گونه "من اود تو" گفته میشده است.همچنین امروزه ما "ت" میگوییم ولی همان واژه پهلوی "تو" را مینویسیم که همین "تو" پهلوی، از "تووم" باستانی گرفته شده است. بنابراین "نخودار اوت خشهرپ" یا "نخودار اود خشهرپ" در سنگ نگاره کال جنگال، برابر با "نخودار ا شهربان" یا "نخودار شهربان" امروزی میشود.در زبان اوستایی، "من" برابر با "ازم ( az m )" است که به ریخت ???? و "تو" برابر با "توم ( tum )" است که به ریخت ??? نوشته میشوند. - eran - shahr /% D9 % BE % DB % 8C % D8 % B4 % DA % AF % D9 % 81 % D8 % AA % D8 % A7 % D8 % B1 % DB % 8C - % D8 % A8 % D8 % B1 - % D8 % B2 % D8 % A8 % D8 % A7 % D9 % 86 - % D9 % 88 - % D8 % A7 % D8 % AF % D8 % A8 % DB % 8C % D8 % A7 % D8 % AA - % D9 % BE % D9 % 87 % D9 % 84 % D9 % 88 % DB % 8C - % D8 % A7 % D8 % B4 % DA % A9 % D8 % A7 % D9 % 86 % DB % 8C - % D9 % BE % D9 % 87 % D9 % 84 % D9 % 88 % D8 % A7 % D9 % 86 % DB % 8C % DA % A9 - ljuvcpshi1kc - eran - shahr /% D9 % 86 % D9 % 88 % D8 % B4 % D8 % AA % D9 % 87 - % D9 % 87 % D8 % A7 % DB % 8C - % D8 % A8 % D8 % B1 - % D8 % AC % D8 % A7 % DB % 8C - % D9 % 85 % D8 % A7 % D9 % 86 % D8 % AF % D9 % 87 - % D8 % A7 % D8 % B2 - % D8 % B2 % D8 % A8 % D8 % A7 % D9 % 86 - % D9 % BE % D8 % A7 % D8 % B1 % D8 % AA % DB % 8C - % D9 % BE % D9 % 87 % D9 % 84 % D9 % 88 % D8 % A7 % D9 % 86 % DB % 8C % DA % A9 - iv4zid7ehrab - eran - shahr /% D8 % A2 % D8 % B4 % D9 % 86 % D8 % A7 % DB % 8C % DB % 8C - % D8 % A8 % D8 % A7 - % D8 % AF % D8 % A8 % DB % 8C % D8 % B1 % D9 % 87 - % D9 % BE % D8 % A7 % D8 % B1 % D8 % AA % DB % 8C - % D9 % BE % D9 % 87 % D9 % 84 % D9 % 88 % D8 % A7 % D9 % 86 % DB % 8C % DA % A9 - ob6ecamq8qut - eran - shahr /% D8 % B4 % D9 % 85 % D8 % A7 % D8 % B1 % D9 % 87 - % D9 % 87 % D8 % A7 - % D8 % AF % D8 % B1 - % D8 % AF % D8 % A8 % DB % 8C % D8 % B1 % D9 % 87 - % D9 % BE % D8 % A7 % D8 % B1 % D8 % AA % DB % 8C - % D9 % BE % D9 % 87 % D9 % 84 % D9 % 88 % D8 % A7 % D9 % 86 % DB % 8C % DA % A9 - ampflsh7mnwc - eran - shahr /% D9 % 86 % D8 % A7 % D9 % 85 - % D9 % 88 % D8 % A7 % DA % 98 % D9 % 87 - % DA % A9 % D8 % B4 % D9 % 88 % D8 % B1 % D9 % 87 % D8 % A7 - % D9 % 88 - % D8 % B4 % D9 % 87 % D8 % B1 % D9 % 87 % D8 % A7 - % D9 % 88 - % D8 % AA % D9 % 85 % D8 % AF % D9 % 86 - % D9 % 87 % D8 % A7 - % D8 % A8 % D9 % 87 - % D8 % AF % D8 % A8 % DB % 8C % D8 % B1 % D9 % 87 - % D9 % BE % D8 % A7 % D8 % B1 % D8 % AA % DB % 8C - % D9 % BE % D9 % 87 % D9 % 84 % D9 % 88 % D8 % A7 % D9 % 86 % DB % 8C % DA % A9 - ksfactshenoh
|
ساکنان واقعی سرزمین فلسطین کیانند؟ به نام خدامساله فلسطین نه ربطی به دین اسلام دارد ونه عربیت تا اینکه حامیان آنرا از مسلمانان ویا اعراب بدانیم. فلسطین سرزمینی است با ساکنان آن در طول تاریخ وادیان گوناگون مانند مسیحیت یهودیت اسلام ودورانی هم شرک وبا زبانهای محتلف عربی عبری و ..آنچه در این سرزمین روی داده است تخلیه ساکنان آن با تجاوز ازسوی گروهی یهودی وارداتی وافراطی(صهیونیسم) از اروپا وآمریکابنابراین حمایت از مردم فلسطین نه به دین آنان ربطی دارد ونه زبان آنها هر مظلومی که مورد ستم قرار میگیرد باید مورد حمایت همگان قرار گیرد وبخشی از ساکنان سرزمین فلسطین هم اینک در اردوگاههای 10 کشور جهان پراکندهاند و متجاوزان جایگزین گردیدهاند.شبههای در این مورد مطرح است که این سرزمین تعلق به قوم یهود ویا بنی اسراییل دارد و نتیجه میگیرند که مردم فلسطین اشغالگرند وباید سرزمین به صاحبان آن برگردد.پاسخ این شبهه: آیا مردم ایران که مسلمانند عربند؟ وایران را اشغال کردهاند؟ خوب چه کسانی باید بیایند ایرانیان عرب را بیرون کنند؟ معلوم است که دچار حیرت میشوید . اما مساله روشن است. ملت ایران روزی در یک جنگ نابرابر مسلمان شد ودین زردشتی را کنار گذاشت که البته اقلیتی برآن ماندند.همین امر درمورد مردم فلسطین مطرح است ساکنان آن همانانی هستند که دردوران موسی بودند وبنی اسراییل هم پس از خروج ازمصر بدانجا برگشتند ودر دوران ظهور مسیح بخشی مسیحی شدند ودر عصر اسلام غالب آنان مسلمان گردیدند اما اقلیتی هم همچنان بردین خود ماندند.برخی هم دست به مهاجرت زدند.پس فلسطین مال ساکنان آن است با هر دینی وزبانی چرا باید گروهی که روزی مهاجرت کردهاند بعنوان ساکنان اصلی برگردند وبا کمک سلطه جهانی ساکنان موجودرا آواره وبراساس داستان ساختگی خودرا صاحبان این سرزمین بدانند؟اگر مردم ایران با هر دینی وزبانی مالک این سرزمینند مردم فلسطین هم چنین اند و با داستانسرایی و اختلاف دینی نمیتوان مدعی مالکیت شد.شاید بگوییم که اجداد شما روزی برای وضعیت بهتر راهی مصر شدید وبعدا همراه موسی برگشتید .باز دوباره راهی اروپا وآمریکا شدید دوباره قصد برگشت دارید؟ آیا به کسانی که سرزمین خودرا بارها رها کردهاند میتوان اعتماد کرد؟ آیا بجای اعتذار به زور متوسل میشوید؟ با مجوز کدام دین ؟ شاید مجوز بیگانگان که همیشه در صدد استعمارند.
|
جیرفت، سفر به اولین گامهای بشر متمدن تپه تاریخی کنارصندل ( konar - sandal ) - جیرفت - عکس از Kerman Land از جادهی راین به سمت جیرفت که حرکت کنیم، جادهی کوهستانی به ما میفهماند که سرزمین جدیدی در انتظار ماست که با ارتفاعات سرسبز و بسیار متفاوتی محصور شده است. خوش آمدگویی این سرزمین کم نظیر، با درهی مدیترانهای دلفارد آغاز میشود منطقهی سردسیری که خستگی راه طولانیمان را در میکند. دلفارد در چند سال اخیر از جهت میزبانی گردشگری رشد قابل توجهی داشته است اقامتگاههای بومگردی، تجربههای زیست محلی و گشتهای طبیعتگردی یک روزه در قلب کوهستان، تجربههایی اند که به راحتی نمیتوان از کنار آنها گذشت. اما پس از فرود از آسمان دلفارد به دریای جیرفت میرسیم. دریای سبز و مسطحی از بزرگترین مرکز کشت و صنعت مرکبات ایران که به سادگی میشود هزاران سال تمدن را از تپههای تاریخی اطرافش نفس کشید و فرهنگ غنی و هزار رنگ محلی را از قلب محله هایش دریافت کرد.از جیرفت و تنوع اقلیمی و طبیعی و جاذبههای رنگارنگش در سه روز به اندازهی سه ماه تجربهی بکر داشتم، مراسم محلی حنابندان و موسیقی جنوبی مختص این منطقه و گم شدن در باغهای پرتقال و انار را میگذارم برای بعد، تجربهی نابی که ذهنم را در خود حل کرد، تجربهی شهر تاریخی جیرفت و تپههای کنارصندل بود. دریافت من از این تاریخ, پراکنده بود ولی تصویری که در ذهن من ایجاد شد، تصویری اساطیری از لایههای تاریخ است، تصویری که نمیدانم چقدر اش سند تاریخی داشته باشد ولی من ترجیح میدهم به خلاقیتام بال بدهم.تصور کنید منطقهای در کنار رودخانهای تاریخی - که ممکن است ثابت شود مهد تمدن بشر بوده است - تا کنون چند شهر را به خود دیده باشد. یکی هشت هزار سال پیش یکی پنج هزار سال پیش، یکی کمتر از هزار سال پیش و آخری در همین حوالی آری چند شهر! هر کدام بر روی دیگری به نحوی که هرچه عمیق میکاوی قدمت خاک نشان از تمدنی قدیمیتر میدهد. انسانهایی که از هر کدامشان تا نسل قبل ممکن است کمترین اشتراکات وجود داشته باشد با افکار و اندیشهها، ملتها و حکومتها، صنایع و نیازها و دنیاهای کاملا متفاوت دقیقا بر یک نقطه با یک اشتراک، همه در قلب مادر زمین بذر میکارند و نان برمیدارند.مثلا اولی به خاطر جنگ و ناامنی متروک شده و رودخانه روکشی از سیلاب بر روی آن کشیده و منطقه تبدیل به جلگهای حاصلخیز شده است. چند هزار سال بعد تمدنی دیگر از ابتدا بر روی این خاک شهر ساخته است. تمدن دوم اما از خود بقایای بیشتری بر جای گذاشته، - تمدن آرتا - ، کشورگونهای قدرتمند، زرخیز و افسانهای. اینکه چه بر سر این تمدن آمد را نمیدانم ولی احتمالا سیلی عظیم شهر را باز به خوابی بلند فرو برده است. این خواب در دوران سلجوقیان دوباره شکسته است، این بار تمدنی اسلامی در دوران جادهی ابریشم، شهر را به مرکزی تجاری تبدیل کرده شهر اقیانوس شهری که آب، معدن، هنر و زراعت شاخصههای ثابت آن بوده است و این آخری شاید هیچوقت کاملا فراموش نشده باشد ولی تفاوتهای بسیاری با جیرفت امروز دارد پس احتمالا به دلیلی خاص مجددا از مرکز توجه بیرون آمده مثلا شاید مسیر تجارت تغییر کرده و یا رودخانه مدتی بیمهری نشان داده است. نمیدانم این خیال پردازیهای من چقدر میتواند درست باشد ولی برای من پاگذاشتن بر روی دیوارههای چند متری کاخهای هزاران سال پیش که اکنون زیر خاک اند، همزمان هم وهمناک و هم شیرین است. شیرین از اینکه تاریخ ما آدمها بیش از توان تصور ما بلند است و تمام عصر ما و نگرانیهایش در چشم تاریخ مانند پلک زدن است و وهمناک از این جهت که روزی آدمهایی با کمترین اشتراک با ما، بر خاک و خشتی درخت میکارند که روزی تمام دارایی ما بوده است و برایش شب بیداری میکشیدهایم.با این اوصاف اطمینان دارم همنوعهای من به این راحتی زیست بر روی این زمین را وا نمیدهند.ضمنا اگر دانستن از سرزمین کرمان برایتان تازگی دارد به [ email protected ] در شبکههای اجتماعی و یا سایت سر بزنید.
|
خواجهنصیرالدین طوسی: خورشیدی در دل تاریکی یادداشت منتشر شده در روزنامه شرق، صفحه علم. پنجم اسفندماه هر سال در ایران "روز مهندس" نام دارد و مناسبت آنهم روز بزرگداشت خواجهنصیرالدین طوسی است. دانشمندی تمامعیار و پیشانیبلند در تاریخ علم این سرزمین. در تاریخ کشورهای کهن همواره فرازوفرود و وقوع حوادث وجود داشته است. کشورهایی همچون یونان و ایران، همواره آبستن حوادث بودهاند. گاهی فاتح بودند و گاهی مغلوب. ایران، در این میان از ویژگی شگفتانگیزی برخوردار است. چه پیش از اسلام و چه بعد از اسلام، هرگاه ایرانیها فاتح بودهاند، آنچه داشتهاند به دیگر ملل آموختهاند و هرگاه مغلوب شدهاند، عاقلان ایرانی در پی بهترین راه ممکن بودهاند. در این میان تاریخ ایران همواره شاهد ظهور دانشمندان نامدار در تاریکترین دوران بوده است. همواره از ویرانهها و خاکسترهای خانهها، کتابخانهها و کتابها دانشمندانی از دل تاریکی و ویرانه برخاستهاند. خواجهنصیرالدین طوسی یکی از آن دانشمندان نامور است. سال 615 هجری قمری، سواران مغول یکییکی شهرهای ایران را فتح میکنند. آنها در یورش و غارت، آبادیها را ویران و قناتها را کور و درختان را سوزاندند. شهرهای بخارا، سمرقند، اورگنج، بلخ، هرات، توس یا طوس، نیشابور و گرگان قدیم جملگی ویران شدند. مغولها معتبرترین مراکز علم در ایران را ویران کردند. در حمله مغولان به ایران، بخشی از مردم کشته شدند، اقلیتی به اسارت درآمده و اندکی هم موفق به کوچ شدند. در این بازه زمانی که مغولها بیرحمانه مراکز علمی ایران را ویران کردند، قرون وسطای اروپا بود و نخستین دانشگاهها در اروپا در شرف ت سیس بودند. با تمام حوادث تلخ عهد مغول در ایران، کودکی بهغایت بلند اقبال برای خودش و سرزمینش زنده ماند و بلندآوازه شد. خواجهنصیرالدین طوسی.ابوجعفر نصیرالدین محمد بن محمد بن حسن طوسی ملقب به خواجهنصیرالدین طوسی، به سال 579 هجری مصادف با 1201 میلادی در اقلیم خراسان بزرگ آن زمان و خراسان فعلی امروز، در جایی نزدیک مشهد فعلی و نیشابور، موسوم به طوس در خانوادهای صاحبکمال دیده به جهان گشود. سرزمین خراسان خاکی عالمخیز دارد. گستردگی دانش چنان بوده که اگر در یکسوی طیف دانشمندی همچون خواجه نصیر ایستاده و دستاوردهای علمی بسیار دارد، آنسوی طیف هم فقیه عالیقدری همچون امام محمد غزالی از همین خطه از خاک ایران سر برآورده است. نیشابور هم در حوزه تمدن اسلامی در کنار چهار شهر دیگر، یکی از شهرهای برجسته علمی در دوران شکوفایی اسلامی بود. خواجهنصیرالدین ابتدا نزد پدر به علمآموزی پرداخت. سپس به نیشابور رفته و نزد کمالالدین فارسی فرزند یونس، با ریاضیات آشنا شد. با حمله مغول به خدمت اسماعیلیان درآمد و حتی به خاطر حسادت وزیری نبست به هوش و نبوغش مورد اتهام واقع شد و مدتی در قلعهای به زندان افکنده شده. اما با فاتح شدن هلاکوخان به خدمت او درآمد. با جلب نظر هلاکو توانست مرکز بزرگ علمی مراغه را بنیان گذارد. مراغه در نوع خود از بالاترین استاندارهای علمی زمان خود بهره میبرد و محل مناسبی برای رفتوآمد دانشمندان شده بود. در آنجا رصدخانه و کتابخانهای بزرگ بنا نهاد و اگر عددی که از تعداد کتب آنجا گزارششده، درست باشد، قریب به چهارصد هزار جلد کتاب داشته است. خواجهنصیرالدین طوسی زیج ایلخانی را تنظیم کرد و تا نزدیکی اواخر عمر در مراغه ماند و در کنار مدیریت آنجا به کارهای علمی دسته اولی پرداخت. اواخر عمر قصد سفری کرد و در شهر بغداد چشم از جهان فروبست. او را در جوار امام هفتم شیعیان دفن کردند. نوشتههای خواجهنصیرالدین طوسی بسیار متنوع بوده و در زمینههای ریاضیات، اخترشناسی، فیزیک، موسیقی، معدنشناسی، پزشکی، جغرافیا، منطق، کلام و فلسفه از او نوشتههایی برجایمانده است. برخی از آثار شاخص او در ریاضیات عبارتاند از: 1 . کتاب کشفالقناع عن اسرار شکل القطاع، درباره مثلثات که به زبانهای فرانسوی، آلمانی و روسی بهطورکلی یا جزیی ترجمهشده است 2 . جوامع الحساب بالتخت والتراب، که به روسی هم ترجمهشده است 3 . الرساله الشافیه عن الشک فی خطوط المتوازیه، که موضوع آن بحث درباره اصل پنجم اقلیدس است.جورج سارتن در کتاب دانش پیشینیان و ت ثیر آن در انقلاب علمی خلال سال 1600 میگوید: نصیرالدین کتابی تحت عنوان تحریر اصول اقلیدس و در آن بسیاری از مسایل و نظریات دانشمندان مسلمان پیش از خود را مورد شرح و نقد قرار داد. خواجهنصیرالدین طوسی در بسیاری از شاخههای ریاضیات ابتکارات متعددی داشت. موریس کلاین، ریاضیدان نامور در کتاب تاریخ ریاضیات از گذشته تاکنون مینویسد: نصیرالدین طوسی اعداد گنگ را بهخوبی میشناخت. همانطور که از سطور بالا پیداست خواجهنصیرالدین در علم نجوم هم از سرآمدان عصر خود بوده و ت لیفات روشنگرانه بسیار دارد. شاید نقلقول سارتن در کتاب درآمدی بر تاریخ علوم بهتنهایی نشان دهنده عظمت کار خواجه باشد. سارتون مینویسد: نصیرالدین طوسی، بطلمیوس و آنچه را وی در کتاب مجسطی اظهار کرده است، مورد نقد قرار داد. این مطلب نشانه نبوغ نصیرالدین و گستردگی قدرت و توانایی او در علم فلک است. میتوان بهصراحت گفت این انتقاد او گامی مقدماتی برای اصلاحاتی بود که توسط نیکلاس کپرنیک در زمانی بیش از دویست سال پس از درگذشت نصیرالدین انجام شد.از میراث خواجهنصیرالدین، گذشته از 145 اثر بهجامانده علمی در زمینههای گوناگون میتوان بهاختصار به سه مورد اشاره کرد. نخست اینکه با هوشمندی تمام توانست دشمن اشغالگر وطن را رام کرده و حتی مشاور او شود. خواجه توانست از هلاکوخان مغول بهره برده و برای ایران میراثی ماندگار در مراغه مهیا سازد. دیگر اینکه توانست مراغه را تبدیل به مرکزی برای حضور ریاضیدانها، اخترشناسان و سازندگان ابزارهای نجومی نماید. در مراغه نهفقط از کشورهای همسایه، بلکه از قفقاز و مراکش حضور داشتند و نهفقط از کشورهای مسلمان که از سوریه مسیحی و حتی چین گرد آمدند. با تلاش خواجهنصیرالدین طوسی علم اخترشناسی از یک فعالیت فردی به فعالیت و پژوهش گروهی مبدل شد که در زمان خود دستاوردی بزرگ بود. در رصدخانه مراغه دانشمندان آن دوره از ملیتها و مذاهب متعدد گرد هم آمدند، کتابهای یونانی را به فارسی ترجمه کرده و حتی اشتباهات گذشتگان را تصحیح میکردند. خواجه در تربیت شاگردان زبردست و باهوش هم اهتمام تام داشت و قطبالدین شیرازی که از اخترشناسان سرشناس عصر خود بود، در مکتب نجومی پایهریزی شده توسط خواجهنصیرالدین تربیت شد. او حتی مسیولیت ساخت ابزارآلات نجومی را به محمد مویدالدین عرضی واگذار کرد و بدین شکل پایهگذار نجوم رصدی در زمانه خودش شد. خواجهنصیرالدین البته دشمنانی و رقیبانی هم داشته که حاکی از راه سخت و دشوار وی برای ساختن بنایی علمی در ایران اشغالشده در دوره مغول است. او در بسیاری از زمینههای دانش عصر خود نوشتههایی دارد و برخی او را همچون ابنسینا صاحب دانش گسترده میدانند.
|
نماد قوچ در دفینه یابی نماد قوچ در دفینه یابی بیان کننده چیست؟نماد قوچ در دفینه یابی برجسته مهم میباشد،گمانه اول : اگر در کنار نماد قوچ برجسته 43 پله وجود داشته باشدرو به رو نشانه سه تپه وجود دارد .با توجه به گفته کارشناسان یکی از تپه دارای گنج است .نماد قوچجستجو رو از تپهای شروع کنید با تپههای دیگر متفاوت باشد .اگر تفاوت را بین تپهها متوجه نشدید از تپه وسطی شروع به بررسی کنید.از تپه وسط شروع که کنید زمان کمتری هدر میشود.گمانه دوم: قبل از اینکه گمانهای را بیان کنیمنشانه قوچ بیان کننده مزار یک مرد است.بیان کننده قدرت و نشان رهبری میباشد.در اکثر فرهنگها و حکومتها بیان کننده نشان مردم پسندی بیان شده است.نشانه قوچ در اکثر رهبران و مردان بزرگ زمانهای گذشته بودهنشانه قدرت آن شخص در آن دوران بوده استنماد قوچنماد سر قوچ در دفینه یابی بیان کننده چیست؟باید از سنگ نگاه کند و دوره این نماد سنگهای ردیفی است.با کمر به نشانه سر قوچ تکیه کنید .سپس به سمته راست 15 الی 20 قدم حرکت کنید باید به دنبال غاری باشید که درش بسته شده است.اگر این غار را پیدا کنید به گنج عظیمی دست پیدا کردید.نماد قوچکارشناسی نشانههای گنج زرشناسانهیچ وقت به اثارهای هنری و یا کتیبهها یا سنگ نوشتهها یا هر شکل ،اثری که به دست قدیمیان نوشته یا حجاری یا نجاری شده دست نزنید .و این اثار ارزشمند ملی را تخریب نکنید . 1 تخریب آثار ملی و فرهنگی تاریخ ایران عزیزمان ، 2 این را مطمین باشید که در هیچ جای ایران گنج در اغوش اثر قرار داده نشده است ،نشانهها همیشه علامت یکی مانده به نقطهی اصلی یا چند تا مانده به نقطهی اصلی میباشند ،هر اثری درونش گنج وجود ندارد ،مواظب میراث ملی مان باشیم ،
|
نفوذ اسراییل در کردستان عراق (قسمت سوم) ایران و کردستان عراقکشور ایران در زمان حکومت رژیم شاهنشاهی روابط تجاری، تسلیحاتی و سیاسی خوبی با کردهای عراقی داشت. بعد از جنگ با صدام هم کردها دیگر تمایلی برای دشمنی با ایران ندارند. با این حال موافق برخی از اقدامات ایران هم نیستند. موضع ایران هم کاملا مشخص است که با تجزیه عراق و تشکیل دولت مستقل کردی کاملا مخالف است. به طور مثال وزیر خارجه ایران مخالفت خود را با تجزیه عراق، بعد از تشکیل پارلمان کردستان عراق در 1992 م بطور علنی اعلام نمود.البته ایران بخشی از روابط خود را با کردستان عراق باقی نهاد. جالب است بدانید که حجم مبادلات ایران و کردستان به 800 میلیون دلار میرسد. این ارتباط برای پاسخگو بودن کردهای عراق در قبال امنیت منطقه و مسایل مرتبط با امنیت بخش کرد ایران است. به خصوص کنترل کردن امنیت مرزها و اپوزیسیون مسلح کرد ایران.در واقع علت مخالفت ایران با مستقل شدن کردستان عراق این است که از تشکیل جبهه جدیدی از معارضان در شمال عراق، علیه ایران مانع شود. چرا که در این صورت این منطقه به عرصهای برای نفوذ و فعالیتهای دشمنانی چون اسراییل و آمریکا خواهد شد.اسراییل و کردستان عراقهمانطور که قبلا گفته شد اسراییل تنها موردی است که از تشکیل مستقل کردی در عراق حمایت میکند. چرا که او سعی دارد جدایی قومیتی را به یکی از اصلیترین نگرانیهای ایران، ترکیه و سایر کشورهای کرد نشین تبدیل کند وآنان را تحت فشار قرار دهد.اما کردهای عراق جدای از دلایل قومیتی به دنبال آن هستند که از کشورهای همسایه خود بینیاز شوند. چنانکه گفته شد، کردستان عراق در تنگنای ژیوپلوتیکی قرار دارد و اگر بخواهد بر خلاف سیاستهای منطقه رفتار کند، با ایتلاف چهار کشور اطراف آن نابود خواهد شد. بنابراین کردها در تلاشند تا زیر ساختهای اقتصادی، صنعتی، حمل و نقل و ارتباطات خود را تقویت و بازسازی کنند تا بتوانند از این وابستگی نجات یابند. برای همین ارتباط با اسراییل را بهترین گزینه میدانند. چون ارتباط با اسراییل یعنی جلب حمایت آمریکا.در مقابل اسراییل هم از حامیان قدیمی احزاب کرد غرب گراست و این قابلیت وجود دارد که اسراییل از طریق لابیهای یهودی خود توجه آمریکا را به موضوع کردستان جلب کند. 1 کردستان عراق و سیاستهای آمریکاتوجه آمریکا به کردستان عراق به زمان اشغال عراق و طرح مس له "خاورمیانه بزرگ" یا "خاورمیانه جدید" باز میگردد. ژنرال "جی. گارنر" به عنوان نخستین حاکم نظامی آمریکایی عراق در این باره میگوید: "اگر تلاش آمریکا در عراق به شکست بیانجامد، باید از استقلال کردها دفاع کرد. همانگونه که فیلیپین به عنوان سکوی آمریکا برای حفظ اقیانوس آرام بود، کردستان در این سده میتواند به عنوان سکوی آمریکا برای خاورمیانه عربی باشد."چگونه؟ کاملا مشخص است. با بیان کردن طرح فدرالی کردن عراق و تجزیه آن، ایجاد جنگ داخلی قومی - مذهبی، بخصوص شیعی و سنی، پشتیبانی کردن از سکولاریسم با استفاده از کردهای عراق که یک چهارم کرسیهای پارلمان عراق را در اختیار دارند و ...دلیل دیگر حمایت آمریکا از استقلال کردستان، موضوع نفت است. آمریکا سعی دارد بعد از استقلال کردستان عراق، با استفاده از نفت آن نیاز کشورهای اروپایی را ت مین کند. استقلال انرژی اروپا نسبت به روسیه، ایران و سایر کشورهای مخالف اسراییل، این امکان را به آمریکا میدهد تا هر چه بیشتر مخالفان خود را تحت فشار قرار دهد. 2 پینوشت: 1 فصلنامه مطالعات خاورمیانه، تعارض ژیوپلوتیکی کردستان عراق با میدانهای منطقهای، جذب اسراییل در میدان مغناطیسی کردستان عراق، عبدالله پور، محمدرضا، تابستان 1390 ، شماره 65 ، ص 106 - 85 ٫ 2 - فصلنامه تحقیقات سیاسی و بین المللی، ت ثیر ژیوپلوتیک کردستان عراق بر سیاست خارجی آمریکا در عراق، سید جلال دهقانی، خضر خدیری وریک، پاییز 1392 ، شماره 16 ، ص 28 - 1 .
|
موزه هنرهای ترکی و اسلامی - % d9 % 87 % d9 % 86 % d8 % b1 % d9 % 87 % d8 % a7 % db % 8c - % d8 % aa % d8 % b1 % da % a9 % db % 8c - % d9 % 88 - % d8 % a7 % d8 % b3 % d9 % 84 % d8 % a7 % d9 % 85 % db % 8c / موزه هنرهای ترکی و اسلامی Museumof Turkish & Islamic Arts این موزه در منطقه فاتیح شهر استانبول درترکیه قرار دارد ساعات بازدید این موزه هرروز به جز دوشنبهها از ساعت 9 صبح الی 4 : 30 عصر میباشد .نرخ بلیط حدود سه یورو میباشد که جزء ارزان هاست.آدرس : At Meydani sok Ibrahim Pa a sarayi no : 46 , Istanbul 34122 در این موزه از مهمترین مجموعههای هنرهای ترکی و اسلامی دنیا به نمایش گذاشته شده این موزه ابتدا در سال 1914 در داروضیافه مسجد جامع سلیمانیه ت سیس شد ول در سال 1938 به مکان فعلی اش در بیزانتین هیپودرم واقع در کاخ ابراهیم پاشا منتقل شد .این کاخ در سال 1524 به دستور یکی از قدرتمندترین وزرای اعظم امپراطوری ساخته شد . ابراهیم پاشا وزیر شاه سلیمان اول بود .کاخ ابراهیم پاشا بزرگترین مکان خصوصی عثمانی به حساب میآید.مجموعه آثار هنری موزه مربوط به دوره امویان ، عباسیان ، مملوکیان ، سلجوقیان و عثمانیان بوده است که شامل آثار و اشیاء نایاب و بی نظیر آثار سنگی ، سرامیک ، فلزی و نقره ، برنج ، چوب و نیز زیورآلات ، دست نوشته، خوشنویسی ، فرش و گلیمهای بسیاری است .از نمونههای بخصوصی که در این موزه به نمایش گذاشته شده میتوان به کمربندهای مراسم خاکسپاری، اشیاء جواهرنشان از قبیل شمعدانهای تزیینی که سنگهای باارزشی بر روی آنها کار شده و میزهای تحریر ساخته شده از مروارید، فنجانهای مسی حکاکی شده ، تاجهای سلطنتی ، لباسهای سلطان ییلدیرم بیازیتو سلطان سلیم دوم ،فرشهای قفقازی و درهای حکاکی شده اشاره کرد علاوه بر آن قرآنهای نفیس خطی ، مینیاتورهای عثمانی و همچنین قانونهای مربوط به سلاطین عثمانی و کلید کعبه از دیگر آثار و اشیاء بی نظیر در این موزه هستند .مجموعه فرشهای نمایش داده شده در این موزه از نظر کارشناسان نساجی به عنوان مهمترینهای جهان معرفی میشود . در این مجموعه سبکهای فرش ترکیه به همراه فرشهای قفقاز و ایران را مشاهده میکنید .کاخ ابراهیم پاشا که گفته میشود بزرگتر و باشکوهتر از کاخ توپکاپی است شاهد بسیاری از عروسیها ، اعیاد ، جشنها و نیز شورشها و آشفتگیها بوده است .در سال 1536 این کاخ مورد استفاده پادگانها ، کاخ سفارتخانه ، دفتر ثبت نام ، خانه باند جانیساری ، کارگاه خیای و زندان بوده است . بر خلاف اکثر بناهای دوره عثمانی که از جنس چوب بوده است ، این بنا از سنگ ساخته شده به همین دلیل به امروز رسیده و لازم به ذکر میباشد این بنا در سالهای 1966 تا 1983 تعمیر شده است .بخشی از این بنا که امروز به عنوان موزه مورد استفاده است ، تالار بزرگ مراسم کاخ و دو حیاط اطراف آن است .موزه آثار ترکی و اسلامی با دریافت جایزه ویژه هییت داوران موزه سال مسایقه شورای اروپا در سال 1984 و با جایزهای که از طرف شورای اروپا یونسکو به دلیل مطالعات خود در زمینه تربیت کودکان و عشق به میراث فرهنگی اعطا شده است .قرآن بخش بزرگی از مجموعه نگارش موزه آثار ترکی و اسلامی را از قرن هفتم تا بیستم تشکیل میدهد و یک منطقه جغرافیایی بزرگ است که اسلام در آن گسترش یافته است .در میان نوشتارهای دستی به جز قران کتابهایی وجود دارد که در مورد موضوعات مختلف نگارش شده و بعضی از آنها دارای عکس هستند .احکام شاهنشاهی ف ضمانت نامه هایی که دارای مهر امضاهای سلاطین هستند ، امضاهایی که هر کدام از آنها یک اثر هنری است و همینطور نوشتههای ترکی و ایرانی .در بخش آثار چوبی مهمترین بخش ان نمونه هایی از هنر چوب آناتولی قرن 9 و 15 است . علاوه بر قسمتهای منحصر به فرد که از سلجوقیان و اصولگرایان اناتولی باقی مانده است ، کارهای مادری مروارید ، عاج ، لاک پشت ، تزءینات چوبی تزیین شده دوره عثمانی ،نمونههای بی نظیری از هنرهای تزیینی ، مواردی از قرآن ، موارد کتابی ، قفسههای زیرشلواری ، بخشهای جذاب مجموعه چوب هستند .بخش هنر سنگی این اثار متعلق به اموی ، عباسی ، مملوک ، سلجوقی و دوره عثمانی است .نمونههای بی نظیر از هنر سنگی دوره سلجوقی ، سنگهای قبر که روی آنها صحنههای شکار ، موجودات پری مانند ابوالهول ، گریپون ، اژدها ، کارهای سنگی در اوایل دوره با نوشتههای حاشیهای ، کتیبه هایی که به روشهای مختلف نوشته شدهاند و جلوههای هنر خوشنویسی عثمانی هستندبخش سرامیک و شیشهدر این مجموعه بیشتر آثار مربوط به کاوشهای انجام شده بین سالهای 1908 تا 1914 است و آثار سافرا ، راگا ، تل هالپ در ردههای اول قرار دارند، نمونههای کاشی معرق میراب و دیوارهای متعلق به اصول آناتولی و دورهی سلجوقیان و تزیینات گچبری کاخ قونیه کالیشاسلان است .نمونههای کاشی و سرامیک عثمانی با سرامیکهای نزدیک به دوره کوتاهیا ، anakkale به پایان میرسد .مجموعه شیشهای با نمونههای هنر شیشهای اسلامی قرن 9 آغاز میشود و شام شمعهای مملوک قرن پانزدهم ، نمونههای هنر شیشهای دوره عثمانی است .بخش فلزیمجموعه اثار فلزی با شروع از نمونههای منحصر به فردمتعلق به دوره امپراطوری سلجوقی بزرگ و هاون ، داروسازی مجمره ، آفتابی ، آینه و درهم مجموعه مهمی را با درپوش درب مساجد جامع اولو جلاهای قرن چهاردهم تشکیل میدهد . تزیین شده با صورتهای فلکی سیارهای است که از جایگاه مهمی در هنر فلز اسلامی برخوردار است .در بین هنر فلزی عثمانی که از قرن شانزدهم شروع شده و تا قرن نوزدهم به آن رسیده است ، مجموعههای نقرهای ، برنجی ، توباکی ( تزیین شده با سنگهای ارزشمند ) قالیچهها ، شمعها ، قوطیهای گلاب ، مجمرها ، مجموعههای مخزن وجود دارد .جوانترین بخش این موزه شامل فرش وگلیم که از مناطق مخیلف آناتولی جمع آوری شده است. تکنیکهای نقاشی پشم ، نمونه کارهای هنری بافی و تزیینات ، لباسهایی که در بخشهای منطقهای آنها ، کالاهای خانگی ، هنرهای دستی وجود دارد .سازها و چادرهای عشایری که در مکانهای خاص برای نمایش وجود دارد.
|
تا هوا گرم نشده کجا بریم؟ طبس طبس، عروس کویرهای ایران است، منطقه ای بیابانی در جنوب خراسان و شمال یزد، نخستین شهر پهناور ایران. با این که بیشتر مورخان قدمت این شهر را به زمان هخامنشیان نسبت می دهند، اما برخی مستندات که از دره "کال جنی" به دست آمده این زمان را تا نزدیک دوره ساسانیان عقب برده است.جاذبههای گردشگریکال جنییکی از زیبایی های بی نظیر شهر طبس در نزدیکی روستای ازمیغان است. دره ای رازآلود، و پر از سروصداهای وحشت زا که بومیان منطقه حتما به شما خواهند گفت، با تمام زیبایی های این دره، هرگز تنها به آن جا سفر نکنید، چراکه تونل ها و خانه هایی قدیمی در آن قرار دارد که محل زندگی جن هااست.ازمیغانیکی از روستاهای بسیار زیبا در شهر طبس روستای ازمیغان است. کمی پایین تر از سطح دشت واقع شده، با نخل های بلند که این درختان یادگاری از اشغال شدن این منطقه توسط اعراب است.باغ گلشندیدن باغی در میان کویر شاید یکی از هیجان انگیزترین بخش های سفر به شهر طبس است. باغی پر از پرندگان رنگارنگ، با آب جاری دایمی و چمنزارها و استخری در وسط باغ.چشمه مرتضی علیچشمه های آب گرم بسیاری را در جای جای ایران می توان یافت، اما چشمه مرتضی علی در طبس به این دلیل چشمه ای شگفت انگیز است که تلفیقی از آب گرم و سرد است و تا مسافت ها در کنار هم پیش رفته و قابل تفکیک هم هستند.طاق شاه عباسیاین آب بند یکی از رکورد دارترین آثار تاریخی ایران است، چرا که نازک ترین سد جهان بوده و به طاق شاه عباسی معروف است. این سازه بی نظیر میان دو کوه نزدیک به هم ساخته شده و در قسمت بالا یا تاج آن از سنگ استفاده شده است.برج هادرباشدر شهر طبس، بومیان برای مراقبت از نخلستان های خود، برج هایی به نام هادرباش می ساختند که در گویش یزدی - که در قبل هم اشاره شد طبس بخشی از استان یزد بوده است - به معنای مواظبت است.جالب است بدانید جاذبه های گردشگری طبس به همین جا ختم نشده و شما می توانید از سد کریت، کاروانسرای خان، امامزاده حسین بن موسی بن کاظم، غار حلوان، قلعه اسماعیلیان و . در این شهر دیدن کنید. برای خواندن مطالب بیشتر به مجله دلتا و بخش گردشگری سر بزنید.همچنین مطالبی که شاید به آن علاقه مند باشید:غار علیصدر ، مرموز بدون نجواهای شبانهیگانه تخت جمشید ، یادواره امپراتوری جهان (+ویدیو)
|
باد آورده را باد میبرد مصر پس از سقوط هخامنشیان از قلمرو ایران جدا شده و جزو مستعمرات روم بود و رومیان از آن محافظت میکردند. ساسانیان در 616 میلادی تصمیم گرفتند بار دیگر مستعمرات از دست رفته را ضمیمه قلمرو ایران نمایند.در همین سال ارتش ساسانی به فرماندهی شهربراز و احتمالا کارداریگان طی چندین نبرد سنگین رومیان را در هم کوبیده و شهر بندری و بسیار ثروتمند اسکندریه را تصرف نمودند.رومیان که اسکندریه را از دست رفته دیدند درصدد خارج نمودن ثروت و طلاهای موجود در شهر برآمدند تا به دست ایرانیان نیافتد. به گفته سبیوس مورخ ارمنی که در همان دوره زیست میکرد رومیان تمام گنجینههای اسکندریه را که حدود شش هزار تالنت " 15 تن" طلا و نقره بود سوار بر چند کشتی کرده تا آن را از اسکندریه دور نمایند.اما در همین هنگام بادی مخالف وزید و کشتیها را به جانب ایرانیان راند. ایرانیان نیز این گنجینه را به تیسپون آورده و آن را در 120 کیلومتری شمال شرقی شهر در کاخی با نام دستگرد متعلق به خسروپرویز برده و گنج باد آورده نام نهادند.در 622 میلادی هراکلیوس امپراتور روم شرقی با استفاده از خزاین کلیساها توانست سپاهی مجهز جمعآوری کند و به طرف ایران لشکرکشی نماید. خسرو پرویز با ارتشی چهل هزار نفره به شیز "تخت سلیمان کنونی" واقع در آذربایجان غربی شتافت اما هراکلیوس فاتح شد و به سمت تیسپون حرکت نمود.سرانجام پس از چندین نبرد در 627 میلادی هراکلیوس با آگاهی از خزاین کاخ دستگرد در شمال شرقی تیسپون، به دستگرد حمله کرد و طی نبردی که به نبرد نینوا معروف است توانست محافظان کاخ را شکست داده و نه تنها گنج بزرگ بادآورده بلکه گنجینههای بسیار زیادی را در این کاخ به غنیمت بگیرد.علاوه بر گنجینهها، سیصد پرچم رومی با نشان جنگی، که طی نبردهای سابق ایران و روم به دست ایرانیان افتاده و نشانهای بود از شکست رومیان در برابر ایرانیان، به دست ارتش هراکلیوس افتاد.با این وجود ارتش ایران استقامت کرده و با انهدام پلها و کانال نهروان، از پیشروی قشون هراکلیوس به طرف تیسپون، پایتخت ساسانیان، جلوگیری کرد.از آن تاریخ عبارت "باد آورده را باد میبرد" نزد ایرانیان به ضرب المثل بدل گشت . ...منابع:حبیب السیر، غیاث الدین خواندمیرایران در زمان ساسانیان، آرتور کریستن سنحماسهی کویر، باستانی پاریزی.پینوشت: تصویر سمت چپ: دو نمونه از آثار کشف شده متعلق به دوره ساسانی. پایین ورقههای طلایی جهت تزیین برروی پاپوشهای سلاطین و شاهزادگان ساسانی.
|
معماری آرامگاه حافظ نماد استعمار یا خاصیت فرهنگی "بر سر تربت ما چون گذری همت خواهکه زیارتگه رندان جهان خواهد بود" - حافظحافظ شیرازی، شاعر بزرگ قرن هشتم، برای ایرانیان جایگاه ویژهای دارد. به جرات میتوان گفت دیوان او، در خانه هر ایرانی هست و اکثر ایرانیان شیفته اشعار لسان الغیب هستند. شاید به سبب همین علاقه مردم ایران به حافظ است که آرامگاهش یا حافظیه نیز به محبوبترین مکانهای توریستی ایران تبدیل شده است. اما تاریخچه این بنا چیست؟ این بنا را چه کسی طراحی کرده و ساخته است؟ آیا طرح این بنا از هویت چهل تکه ما برآمده یا تلاش استعمار است برای سلطه بیشتر؟دشت "مصلی" در کوهپایههای کوه چهل مقام و شمال شیراز قرار دارد و برای مردم شیراز همواره مکان مقدسی بوده است. وجه تسمیه نام " مصلی"، به معنی محل برگزاری نماز، از این روست که مردم در آن رسوماتی مانند نماز جماعت، نماز عید فطر و قربان را به جا میآوردند. بخشی ازین دشت به گورستانی تبدیل میشود که آرامگاه حافظ نیز در آن قرار دارد. بنای اولیه گنبدی و حوضی بود، درمیان باغ که در زمان تیموریان، شصت و پنج سال پس از وفات خواجه شیراز بنا شد که از آن امروز اثری نمانده. آن گنبد دوبار به واسطه فالی از دیوان حافظ ترمیم شد، یکبار در زمان شاه عباس اول و بار دیگر در زمان نادرشاه افشار. اما ساختار اصلی باغ در زمان کریم خان زند شکل گرفت. او محوطه را محصور کرد و میان آن طاقی بنا کرد که در شمال و جنوب چهار ستونی سنگی عظیم داشت و در دو طرف آن در جهت شرق و غرب دو اتاق بزرگ داشت که قبرستان در قسمت شمالی را از نارنجستان در جنوب بنا تفکیک کرد. بدین ترتیب مقبره حافظ در وسط قسمت شمالی و در میان قبور دیگر قرار گرفت و تخت سنگی مرمری با خط نوشتههای از اشعار حافظ، به خط نستعلیق استادان بزرگ خوشنویسی زمان خود، بر مزار حافظ قرار داد که تا به امروز وجود دارد. در آن زمان رسم بود که تاریخهای مهم را از جمله تاریخ بنای ساختمانها یا وفات اشخاص را بر روی سنگ مزار به "حروف ابجد" یا "ماده تاریخ" مینوشتند. بر روی سنگ مزار حافظ نیز تاریخ وفات به این شکل آمده: " چراغ اهل معنی خواجه حافظ/ بجو تاریخش از خاک مصلی. کلمه "خاک مصلی" به حروف ابجد میشود 792 که به تاریخ هجری قمری، سال وفات خواجه شیراز است، که ظرافتش در این است که علاوه بر مشخص کردن تاریخ وفات به مکانی که آرامگاه در آن قرار دارد یعنی خاک همان دشت مصلی نیز اشاره میکند. آرامگاه حافظ ترسیم شده توسط اوژن فلاندن که به همراه پاسکال کوست به ایران سفر کرده بودند آرامگاه حافظ ترسیم شده توسط پاسکال کوستآرامگاه حافظ در سال 1906 مپس از زندیه در دوران قاجار چندین بار بنا مرمت شد و حصاری و سپس ضریحی به دور آرامگاه حافظ ساخته شد. تا اینکه در سال 1314 علی اصغر حکمت، اولین رییس دانشگاه تهران که درآن زمان وزیر معارف یا به اصطلاح امروز آموزش و پرورش بود، طرح ایجاد بنای حافظیه را کلید زد. در آن زمان باستان شناسی فرانسوی به نام آندره گدار، طرح و نقشه معماری بنا و محوطه را با الهام از المانهای سنتی معماری و هنر ایران، طراحی کرد. آندره گدار فارغ التحصیل مدرسه بوزآر پاریس بود و در رشته باستان شناسی خاورمیانه تحصیل کرده بود. او در طراحی ساختمانهای دانشگاه تهران به همراه چندتن دیگر دست داشت و خود ریاست دانشکده معماری را بر عهده گرفت. بعدتر بنای موزه ایران باستان را طراحی کرد و ساخت و به عنوان رییس سازمان باستانشناسی آنرا مدیریت کرد. در دوران ریاستش در این سازمان بسیاری از آثار کهن معماری ایران از جمله، مسجد عتیق، مسجدشاه، مسجد شیخ لطف الله اصفهان را مرمت کرد و گنجینههای بزرگی از دل خاک استخراج کرد. Monopteros اما در طراحی حافظیه، او ساختار دو بخشی محوطه که در زمان زندیه شکل گرفته بود، حفظ کرد. ایوان میان باغ را گسترش داد و به ایوانی به سبک زندیه و ارتفاع 5 متر، به طول 56 متر و عرض 7 متر با 20 ستون سنگی زیبا، که چهارتای وسط باقی مانده از بنای عصر کریم خان هستند، ، تبدیل کرد. در بخش آرامگاهی یک عمارت کلاه فرنگی بر مزار حافظ بنا کرد که به یاد ماندنیترین بخش مجموعه است و تبدیل به نماد حافظیه شده است. همان بنایی که در اکثر تصاویر، کارت پستالها، و یادگارها دیده میشود. این بنا در تزیینات معماری به سبک بناهای عصر کریم خان زند است، پنج پله مدور، سنگ قبر و هشت ستون نگه دارنده گنبد هشت ضلعی بنا را احاطه کرده است. گنبدی دو پوسته بر روی این هشت ستون بنا شده که پوسته فوقانی، که از بیرون بنا دیده میشود، از ورقهای مس، شبیه کلاه ترکدار درویشی، ساخته شده و گنبد زیرین که از داخل بنا مشخص است، با روشی موسوم به کاربندی اجرا شده و با کاشی هفت رنگ تزیین شده است. گرچه تزیینات ایرانی بنا، مانند کاشی هفت رنگ، مقرنس سر ستونها و کاربندی به بنا ظاهری خاطره انگیز و ایرانی داده است اما شکل این بنا یعنی طاق مدور ستون دار، بدون هیچ جدارهای، در معماری گذشته ایران به ندرت دیده میشود. در ایران رایج بوده آرامگاهها معمولا به صورت بناهای ایوانی یا بقعه هایی چهارگوش و چهاردیواری با سقفی گنبدی بنا شوند. اما این نوع بنا که ساخته شده، کاملا از سنت غربی باغسازی که گدار به آن تعلق دارد میآید. چنین بناهایی در منظر باغهای اروپا مخصوصا در قرن 19 نمونههای فراوانی دارند. این نوع بنا که به آن Monopteros گفته میشود، به عنوان معابدی تقدیم به ایزدان کلاسیک، زیباترکردن یک نقطه خاص با شاخص کردن آن یا به عنوان محلی برای استراحت و لذت بردن از منظر باغ ساخته میشدند. مقبره حافظ از این حیث بنایی است که از امتزاج کامل فرهنگ شرق و غرب بوجود آمده است.با این حال ایرانیان علاقه خاصی به این بنا نشان دادهاند و هیچگاه احساس غریبه گی با آن نکردهاند. عدهای پذیرش امتزاج عناصر فرهنگی مختلف را از خواص ایرانیان بر میشمارند و معتقدند ایرانیان به همین شیوه در طول تاریخ زیستهاند و با پذیرش ارزشهای فرهنگی دیگران، گاهی حتا سهمگینترین دشمنان مانند مغولها، توانستهاند آنهارا در ارزشهای خود نیز جذب بنمایند و آنها را به سفیران فرهنگی ایران تبدیل کنند، مانند مغولهای شمال هند که زبان و هنر و فرهنگ فارسی را به این سرزمین بردند. این پذیرا بودن و رواداری باعث پویایی فرهنگ ایرانی شده که هر چیزی که دارای ارزشی باشد را در خود جذب میکند و به چیزی والاتر بدل میسازد. میتوان این بنا را نیز از چنین زاویهای نگاه کرد. ایرانیان این بنای التقاطی را به عنوان بنایی ایرانی پذیرا شدهاند و هیچگاه در نظرشان غیر ایرانی نخواهد آمد زیرا بخشی از ایرانی بودن پذیرا بودن زیباییهای فرهنگهای دیگر است. این حالت را داریوش شایگان "هویت چهل تکه مینامد". از نظر او هویت ایرانیان مانند یک پارچه چهل تکه شکل گرفته است، هویت ایرانیان همواره در حال اقتباس تکه هایی از دیگر فرهنگهای معاصر یا احیاء گذشته است، که مدام در حال الصاق به ما یا انفصال از ما هستند و نحوه رشد ویژهای ایجاد کردهاند که از همنشینی تکههای مختلف فرهنگهای گوناگون است. "چنین هویتی شهر فرنگ وار، بیقاعده و پیشبینی ناپذیر رشد و تغییر میکند و هویت ما را متنوع و ناهمگون و البته آینده آن را نامعین میسازد." او در چنین فرهنگی، جریانهایی را که در فضای جدید به دنبال حفظ هویتهای محلی و قومی خود هستند محکوم به شکست میداند.اما از طرفی دیگر نیز، عدهای چنین کاری را محکوم میکنند. این عده معتقدند در بطن این امتزاج، نوعی نگاه از بالا به پایین، با برتر بینی غربیها نهفته است. در حالی که ساختار اصلی بنا از فرهنگ مغربیان آمده، وجهه ایرانی آن، تنها به بزک دوزک بنا بدل شده است. ارتباط معنای بنا با گذشته منقطع شده، و مفاهیم ایرانی آن در ارتباط با بنای یادبود، آرامگاه یا محلی مقدس از بین رفته است. ادوارد سعید، در کتاب Orientalism که سال 1978 منتشر شده است، این اصطلاح را برای چنین نگاهی به شرق بر میگزیند. نگاهی که حاصل تفسیرهای متعصبانه افرادی خارج از فرهنگهای جهان شرق است و از منش فرهنگی اروپاییان و سلطه جوییهای آنان میآید. در مطالعات آنان جوامع شرقی ثابت و توسعه نیافته تلقی میشوند، در نتیجه بافتهای از فرهنگ شرق شکل میگیرد که برای خدمت به سلطهگر مطالعه میشوند، نمایش داده میشوند و باز تولید میشوند. مانند کلاه فرنگی آرامگاه حافظ که در واقع کلاه فرنگی است که به اسم ایرانیت سر باغ ایرانی گذاشته شده است. تزیینات و بزک ایرانی خوب است مادامی که ایده و شالودهای غربی را بیاراید و تصویری ثابت و بی تغییر از شرق ارایه دهد که مطلوب سلطهگر استعمارگر است. عناصر فرهنگی که از ریشهها جدا و مفقود میشوند، تلاشی برای تطبیق مشرق زمین با تصاویر خیالی در خدمت استعمارگر، هستند. عناصری که مفاهیم عمیق در بستر فرهنگی دارند تنها به بزک و دوزک و بازیچهای "اگزوتیک" برای فرهنگ غالب در میآیند و در نهایت منجر به غریبه گی مردمان یک فرهنگ با گذشته فرهنگی خود میشود.هردو دیدگاه نقاط قابل تاملی دارند و انتقاداتی نیز میشود به آنها وارد کرد اما شاید یک دیدگاه سومی هم بشود متصور شد. چه این بنا حاصل هویت چهل تکه ایرانیان باشد، چه تلاشی استعماری برای افزایش سلطه، یک چیز واضح است و آنهم اینکه این بنا به اهداف خود دست یافته است و کار میکند. محبوبیت این مکان بین گردشگران داخلی و خارجی منبع درآمد مهمی برای شهر شیراز است و حجم مراجعان نشان میدهد که مردم به این بنا علاقه دارند. حافظیه و کلاه فرنگی آن اهمیتی نمادین برای مردم و خصوصا شهر شیراز پیدا کرده. شاید بتوان گفت در کنار برج آزادی، یکی از شناخته شدهترین و نمایانترین بناهای ایران است. تصویر آن بر روی اسکناسها و بسیاری از یادبودها، در بسیاری از دیوان حافظ و کتابهای گردشگری ثبت شده و همواره یکی از تصاویری است که برای معرفی ایران به جهان انتخاب میشود. به اقتصاد منطقه کمک شایانی میکند و برای شهر شیراز اهمیت ویژهای دارد. شاید راز موفقیت بنای آن، همین بن مایههای جهان وطنیش باشد که آنرا برای ایرانیان و خارجیان محبوب میکند. مردم برای تفریح به نارنجستان میروند و به یاد حافظ بر سر مزارش حاضر میشوند و فاتحهای میخوانند و یادی از اشعار شاعر بزرگ میکنند، عاشق میشوند، خاطره بازی میکنند و میآیند و میروند، شاید تف لی بر حافظ بزنند، اختر نیک خود را شکر بگویند. امروز همه حافظ را میشناسند و از آموزههای رندانه او در زندگی بهره میجویند. شاید آرامگاه حافظ هرچه شود، "زیارتگه رندان جهان" باشد، چه با کلاه فرنگی، چه با ضریح، چه تنها با پاره سنگی، مردم به عشق حافظ بر سر مزارش آیند.
|
مزایای خرید ملک در یونان اگر به دنبال خرید ملک و سرمایه گذاری در یکی از بهترین کشورهای اروپایی هستید، یونان بهترین گزینه شما برای خرید ملک در اروپا است. کشوری با تاریخی 5000 ساله و پر از جاذبههای دیدنی، تفریحی و تاریخی ارزشمند که مخاطبین بسیاری در سراسر دنیا دارد. در ادامه با موسسه حقوقی سایرس همراه باشید تا مزایا خرید ملک در یونان به عنوان یکی از راههای اخذ اقامت اروپا را در اختیار شما بگذاریم.خرید ملک در یونان، بهترین سرمایه گذاری در اروپا استیونان، سرزمین خدایان و گهواره باستانی تمدن جدید، کشوری با تاریخ، فرهنگ و سنتهای غنی است. این کشور تصویری از تابستانهای باشکوه و آفتابی، آسمان آبی، سواحل شنی سفید و طلایی، روستاهای سفید، جزایر زیبا، بنادر با قایقهای رنگارنگ، مردمی مهربان و مهمان نواز و مهمتر از همه آرامش است. یونان یکی از زیباترین کشورهای جهان و با وجود 1400 جزیره، بهشتی برای گذراندن تعطیلات بشمار میرود. به علاوه بهترین سواحل را میتوانید در یونان بیابید.به عنوان محلی برای گذراندن تعطیلات، سپری کردن دوران بازنشستگی و یا حتی زندگی، این کشور میتواند مقصد مناسبی باشد. علاوه بر تفریح و سرگرمی، سرعت نسبتا پایین زندگی، آرامش، آب و هوای خوب، 300 روز آفتابی و هزینههای پایین در مقایسه با سایر کشورها، برای خرید ملک نیز مناسب میباشد.سرمایه گذاری در یونان با خرید ملکامکان خرید ملک در یونان از سال 2013 برای مهاجران فراهم شد و دولت یونان این امکان را در اختیار افراد قرار داد. همچنین خرید ملک در یونان اقامت دایم یونان نیز در اختیار شما قرار میگیرد. خرید ملک در یونان بهترین نوع از سرمایه گذاریهای ممکن در اروپا است که اتفاقا ارزانترین نوع از راههای اخذ اقامت اروپا است.خرید ملک در یونان چه مزایایی دارد؟ اقامت یونان از طریق خرید ملکپس از خرید ملک در یونان و سرمایه گذاری در بازهای 5 ساله میتوانید برای دریافت اقامت دایم اقدام نمایید. با خرید ملک در یونان امکان انواع داد و ستد ملکی نیز برای شما فراهم میگردد و تا زمانی که ملک در اختیار شما باشد اقامت شما در یونان نیز قابل تمدید است. در حقیقت خرید ملک در یونان اولین نوع از داد و ستدها برای مهاجرین در یونان است.فرایند درخواست و اقدام برای خرید ملک در یونان نیازمند زمانی 40 روزه پس از سرمایه گذاری تا اجازه صدور اقامت یونان به درازا میانجامد. در حقیقت متقاضی باید سرمایه گذاری ملک را پیش از درخواست ویزا انجام دهد.خرید ملک در یونان چه مزایایی دارد؟یونان علاوه بر آنکه کشوری تاریخی است و جاذبههای دیدنی بسیار زیادی دارد، یکی از پاکترین مناطق دنیا به لحاظ آب و هوا و محیط زندگی است. همچنین املاک و مستغلات آن نسبت به دیگر کشورهای اروپایی قیمت بهتری دارد. از دیگر مزایای خرید ملک در یونان میتوانیم به موارد زیر اشاره کنیم:دسترسیهای راحت به بسیاری از نقاط دنیا بخصوص اروپاامکان استفاده از خدمات محلی و منطقهای برای تجارتاستفاده از غذاهای سالم و مغزی با قیمتهای مناسبهزینههای زندگی به نسبت پایین. حدود 25 تا 50 درصد پایینتر از کشورهای شمال اروپا و امریکای شمالیجریان ارام و بدون استرس زندگی در یوناندوستی و مهمان نوازی مردم محلیزیبایی دراماتیک مدیترانهای در نزدیکی املاک و مستغلات شماکیفیت بالای زندیگی بدون حد و حصراستفاده از گذرنامه اروپایی برای سفر بدون ویزا به بسیاری از کشورهای اروپاییامکانات بهداشتی و درمانی بالا در حد استانداردهای اتحادیه اروپامدارس و دانشگاههای معتبر جهانیزندگی امن و ایمن برای خانواده و فرزندانخرید ملک در یونان چه مقدار هزینه دارد؟قیمت خانهها در یونان بسته به نوع و مکان آنها بسیار متغیر است. آتن ، پاتخت یونان گرانترین شهر یونان است و بسیاری از خارجیهای ترجیح میدهند که مقصد آنها برای خرید خانه، آتن نباشد. آپارتمانهای نوساز یکخوابه در جزایر از 70 ٫ 000 یورو، دو خوابه از 100 ٫ 000 یورو و سه خوابه از 120 ٫ 000 یورو آغاز میشود.خانههای حومهی شهر و یا ویلاهای دوخوابه از 105 ٫ 000 یورو تا 200 ٫ 000 یورو، سه خوابه از 150 ٫ 000 یورو (با استخر از 200 ٫ 000 یورو) و چهارخوابهی ویلایی از حداقل 300 ٫ 000 یورو آغاز میشود.خانههای شهری به مراتب بسیار ارزانتر هستند و خانههای قدیمیتر شهری از 50 ٫ 000 یورو تا 200 ٫ 000 یورو شروع میگردد.البته به این نکته نیز توجه داشته باشید که قیمتهای اعلام شده میتواند در طی سالهای مختلف دستخوش تغییر باشد.خرید ملک در اروپا، بهترین محله یونان برای خرید ملک کجاست؟اگر قصد خرید ملک در یونان را دارید و به افزایش قیمت و درآمد اجارهای که دریافت خواهید کرد اهمیت میدهید، خرید ملک در آتن گزینه منطقیتری نسبت به شهرهای کوچک و جزایر پرتعداد و کم جمعیت یونان خواهد بود. با توجه به ارزانی نسبی ملک در یونان پیشنهاد ما خرید در بهترین محلههای شهر آتن است.اگر قصد از فرصت اقتصادی که جمعیت پرتعداد توریست هایی که آتن میآیند ایجاد درآمد کنید بهتر است در محلههای ساحلی آتن مانند گلیفادا، وولا یا فالیرو آپارتمانهای کوچک خریداری کرده و از طریق سایت هایی که مشغول به ارایه خدمات اجاره ملک به توریستها هستند درآمد قابل توجهی به نسبت سرمایه گذاری خود کسب کنید. برای کسب اطلاعات بیشتر و مشاوره رایگان در زمینه اخذ اقامت اروپا میتوانید با شمارههای اعلام شده تماس بگیرید و از تجربه کارشناسان ما استفاده نمایید.
|
چایی چیز خفنیه! (داستان چایی) خب خیلی سالها پیش که انسانها سرگرمیهای کمی داشتن و اینترنت هم وجود نداشت و حتی صنعت چاپ اختراع نشده بود، کشاورزی به اسم شن نانگ داشته داخل جنگل وقت خودشو میگذرونده و دنبال گیاههای دارویی و خوراکی بوده که کاملا اتفاقی خودشو 72 بار مسموم میکنه!خب، هرکسی جای اون بود میمرد! ولی وقتی که داشته جون میداده میگه: (خب من 72 بار که مسموم شدم دیگه از این بدتر چی میتونه باشه این که 73 بار مسموم بشم؟ خب فاعک ایت بیا اینم بار 73 م.) همون موقع برگ یکی از گیاههای جدیدی که پیدا کرده بود رو میخوره و به صورت معجزه آسایی حالش بهتر میشه و زنده میمونه!و بعله درست حدس زدین همونطور که از اسم مطلب پیداس اون گیاهی که اقای شن نانگ جوییده و خورده و حالش خوب شده قطعا چایی بوده و اینطوری بوده که چایی کشف شده. البته داستانها و افسانههای زیادی درباره چایی وجود داره که بعضیاشم میگن چایی قابلیت دفع سموم و یا رفع مسمومیت رو نداره که در اینجا ما هم مثله شن نانگ میگیم (فاعک دم، چایی خیلی خوبه).شن نانگ کبیرچایی، خوراکی یا نوشیدنی؟اوایل که چایی کشف شده بود روش مصرفش با روشی که الان ما چایی رو مصرف میکنیم خیلی فرق داشت. اوایل چایی رو به عنوان یه نوع سبزی مصرف میکردن و میخوردن و یا، آسیابش میکردن و با چیز میزای دم دستشون قاطی میکردن و میخوردن. 1500 سال پیش بود که انسانها با قدرت ماورایی و خفن گرما و رطوبت آشنا شدن و اون موقع بود که فهمیدن عه چایی هم میشه نوشید! و اونجا بود که چایی از یک گیاه خوردنی به یک گیاه نوشیدنی تبدیل شد و نحوه آماده سازیش به کل تغییر کرد که به شخصه بسیار از این تغییر راضیم.خب داستانش از این قرار بوده که اول برگ گیاه چایی رو خشک میکردن و بعد تبدیلش میکردن به پودر و بعدم آب داغ بهش اضاف میکردن و در آخر هم (آبراکادابرا) چایی ساخته میشد. (آموزش دم کردن چایی هم دادم بهتون. دیگه چی میخواین؟) خب حالا این آدما یه نوشیدنی خفن ساخته بودن که بهش مو چا میگفتن یا همون ماچا خودمون.بانوان گرامی در حال نوشیدن چایاین نوشیدنی خفن مثل بمب داخل چین ترکید و فرهنگ و کتاب و سبک زندگی و همه چی آدمای اونجا رو تحت تاثیر خودش قرار داد. و کلا هرچی شعر و کتاب هست از اون موقع کلا درباره چای بوده! و صد البته که از چایی هم به عنوان نوشیدنی مخصوص امپراطورها یاد شده. (هه)و همون موقع بود که آرتیستای خفن چینی اومدن و گفتن ایول چایی ماچا چه چیز خفنیه و شروع کردن به کشیدن و در آوردن طرحها خفن روی چایی، مثه همین طرح هایی که همین الان باریستاهای خفنمون توی کافههای روی لاته میزنن. (ناموسا خیلی سخته. دمتون گرم باریستاها)چایی محصولی که چین را متحول کرد!از اونجایی که چایی خیلی چیز خفنی بود تبدیل شد به یکی از سه کالای صادراتی اصلی کشور چین و تونست کنار ابریشم و ظروف چینی سهم بزرگی از بازار صادراتی چین رو به خودش اختصاص بده که همه اینا نشون میده چایی چیز خفنیه!اولین تاجرا، تاجرا و کشتیهای هلندی بودن که این محصول خفن رو به اروپا بردن و اونجا بود که ملکه کاترین از براگانزا (خاندان سلطنتی پرتغال که اون زمان حکومت میکردن) قدرت این محصول خفن یعنی چایی رو فهمید و چایی رو با خاندان سلطنتی بریتانیا آشنا کرد البته خب این اتفاقات زمانی افتاد که کاترین با شاه چارلز دوم در سال 1661 ازدواج کرد.دقیقا همون موقعها بود که بریتانیا داشت کشورهای تحت مستعمره خودش رو روز به روز افزایش میداد و داشت به قدرت برتر غالب بر بقیه کشورها تبدیل میشد. دقیقا همون موقع که بریتانیا داشت قوی و قویتر میشد، جهان علاقه خودشو به چایی این محصول خفن نشون داده بود و در سال 1700 چایی در اروپا 10 برابر بیشتر از قهوه فروش میرفت.حجم عظیم صادرات چاییخب این نشون میداد که چایی خیلی محصول پرطرفداری بوده و هست صد البته، ولی جای جالب داستان این جا بود که چایی اون موقع فقط و فقط داخل چین پرورش داده میشد، فقط و فقط داخل خود کشور چین نه جای دیگه!معاملاتی که سر چایی انجام میشد خیلی سود داشتن و حتی سریعترین کشتیهای باد بانی هم به همین دلیل به وجود اومدن. رقابت شدید و خفنی بین شرکتهای تجاری غربی شکل گرفته بود و هر کدوم از این شرکتها میتونست چایی رو زودتر از اون یکی شرکت وارد کشور کنه سود بیشتری میبرد.کشتیهای پر سرعت برای معامله چاییاوایل بریتانیا معاملههای خودش و چین رو با سکههای نقره انجام میداد اما با گذشت زمان کم کم فهمید که این معامله هایی که داره انجام میده رو میتونه کم هزینهتر کنه پس چیکار کرد؟ اومد یه میز گرد تشکیل داد و هرچی آدم تو دربار داشت آورد تا بتونن یه چیزیو جایگزین سکه نقره کنن تا بتونن معاملات چایی رو با هزینه کمتری انجام بدن و بعد از کلی فکر کردن به این نتیجه رسیدن که بهترین چیز برای جایگزینی سکههای نقره ماده مخدر تریاکه!خب باید بگم که چینیها هم بدشون نیومد و خب قبول کردن و خب در اینجا باید واقعا مغز و فکر دربار بریتانیا رو مورد ستایش قرار داد و پرستید و از این سیاست کثیفشون یاد گرفت! بریتانیا با انجام این کار و وارد کردن این مواد مخدر به کشور چین سلامت جامعه رو هدف گرفته بودن و خود چینیها کم کم از این داستان مطلع شدن تا اینکه سال 1839 دولت چین به دستور داد که کشتیهای بریتانیایی حامل تریاک رو نابود کنه و این شروع اولین جنگ تریاک بین بریتانیا و چین بود.دزدی به نام رابرت!جنگ بین بریتانیا و چین، قدرت تجارت چین را کاهش داد و همین موقع زمانی بود که بریتانیا هم تصمیم گرفت که دوست داره خودش چایی پرورش بده و بتونه باهاش تجارت کنه و دیگه نیازمند دولت چین نباشه پس چیکار کرد؟ اومد به یه آقایی به اسم رابرت فورتچون که یه گیاه شناس خفن بود ( توی خفنی رابرت یکمی شک دارم) ماموریت داد که چایی رو از چینیها بدزده!رابرت فورتچون (گیاه شناس)خب حالا رابرت قرار بود که یه ماموریت غیر ممکن انجام بده پس چیکار کرد؟ تو مرحله اول تغییر قیافه داد و رفت تو دل دشمن و طی یه سفر خطرناک رفت دامنه کوهی که چینیها چایی رو پرورش میدن و تونست که درخت چایی رو از اونجا بدزده و با خودش برگردونه!و در آخردر حال حاضر چایی که خیلی خفنه دومین نوشیدنی پرطرفدار جهانه که هنوز نتونسته اب رو شکست بده و نخواهد هم توانست (چرا شو نمیگم میزارم خودتون فکر کنین). خلاصه که چایی خیلی خفنه و دهها مدل از این نوشیدنی خفن تو سراسر جهان وجود داره که هرکدوم از اونها روشهای مختلفی برای به عمل آوردن دارن.منبع : The history of tea
|
ما ایرانیها و غفلت از خواندن تاریخ بسمالله الرحمن الرحیمسید مهدی سیدی | Kalamat . net خواندن تاریخ برای ما ایرانیها از نان شب هم واجبتر است! تجربه عمومی نشان داده است گذر زمان وقایع را از یاد ما میبرد و به نرمی، جای خوبها و بدها عوض میشود آنچنان که ممکن است حتی ریشه قیامها و انقلابهای خود را فراموش کنیم و به تلخی از پدران خود برایت بجوییم! همانند برخی چرخشها و پرخاشهای فکری که این روزها در تضاد با انقلاب اسلامی شاهدیم برخی به روان رضاشاه کبیر درود میفرستند و برخی دیگر برای التیام امور ایران، دیکتاتوری کوبندهتر از رضا قلدر آرزو میکنند وزرای دربار در مقام منجیان ایران جلوه میکنند و فرح پهلوی در مقام اندیشمندی فرهنگدوست، برای نسل جوان، روتوش شخصیت میشود! آنچنان که حتی مزایده لباس سفید ابریشم بافتش در حراجی آلمانی، به سوژه الهامبخش گروههای مجازی تبدیل میشود.باور کنیم مردمان همه کشورها این استعداد نهفته را دارند که حوادث گذشته و حتی شکنجههای قدیمی را بهکلی فراموش کنند و با آلزایمری همگانی، جنایتکاران تاریخی را تطهیر کرده و به قبرشان تاج گل هدیه بدهند.اگر بخواهیم برای خواندن تاریخ معاصر چند سرفصل جدی پیشنهاد کنیم قطعا یکی از دردآلودترین آنها ماجرای شهریور شوم 1320 است آنجا که شوروی و انگلستان از شمال و جنوب، ایران را اشغال کرده و ملت را به مذلت میکشانند اما تاج و تخت پهلوی، حتی برای لحظهای تاب و توان ایستادگی نشان نمیدهد. بیغیرتی سیاسی تا آنجا پیش میرود که ارتش کشور ظرف چند ساعت از هم میپاشد، فرماندهان نظامی از پادگانها به تهران فرار میکنند و حتی دربار پادشاه در سعدآباد بدون پاسدار و محافظ رها میشود. اراده قدرتهای خارجی ناگهان تصمیم میگیرد مهره خود را در صفحه شطرنج ایران با دستنشاندهای دیگر جابجا کند و در تمام این مدت هیچ ارادهای در داخل مرزها قدرتی برای عرض اندام نمییابد.این همان ریشه تلخی است که روان ایرانیان را از سلطنت وابسته مکدر میکند و در سالهای بعد در قامت انقلاب عمومی، علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی میشوراند و این خواسته یکی از پایههای بنیادین انقلاب اسلامی ایران را استوار میسازد: یعنی مطالبه عزت و استقلال ملی.اما امروز به ضرب و زور بیبیسی انگلیسی و رسانههای آمریکایی و دخترخالهها و پسرخالههای داخلیشان، همین یک خواسته عمومی از اذهان جوانان محو میشود و در نقطه مقابل، رژیم پهلوی به یک حکومت مدرن و کارآمد تغییر چهره میدهد. اینجاست که تاریخدانی برای ما از نان شب هم واجبتر میشود.
|
خداوند تمدن تمدنهای بزرگ چگونه قادر به توسعه خود بودهاند؟ چطور گروههای کوچک و بشدت در هم تنیده قادر به تبدیل به جوامع بزرگ امروزی مملو از افراد غریبه شدند؟ با احتساب انواع اعتقادات فراطبیعی، چرا اعتقاد به خدایان بزرگ (دانای کل و قدرت مطلق) تا این حد در سنتهای مذهبی بارز است؟آرا نورنزایان، استاد روانشناسی دانشگاه بریتیش کلمبیا، این موضوع را در کتاب خود و در قالب هشت اصل مهم توضیح میدهد.یکم - مردم تحت نظارت بهتر رفتار میکنند.وقتی انسانها فکر کنند که کسی رفتارشان را میبیند، حتی یک خدا، رفتار مثبتتری در قبال بقیه از خود نشان میدهند، و تحقیقات نشان میدهد حتی صرف حضور چشم این اثر را بهمراه دارد. تحقیقی در سال 2011 نشان داد وقتی پوسترهایی که آشغال ریختن را تقبیح میکردند دارای عکس چشم بودند تاثیر قویتری در رفتار مردم داشتند. مقاله دیگری در سال 2012 گزارش کرد وقتی مفهوم خدا به مردم یادآوری شود رفتار آنها مثبتتر میگردد. بنابراین ایده خداوندی که همه چیز را دیده و رفتار انسانها را مشاهده میکند میتواند موجب تقویت روابط درون گروهی و موفقیت آن جامعه شود.دوم - مذهب بیشتر امری موقعیتی است تا فردی.مذهب و خصوصا نمایش مذهب به شدت متاثر از موقعیت است. مثلا بسیاری از افراد مذهبی در روزهای بخصوصی بسیار مذهبیتر رفتار میکنند از جمله کمک بیشتر به خیریه و عدم گناه در روز یکشنبه. بنابراین با قدرت گرفتن بیشتر مذهب، شخص تلاش میکند رفتارش را در زمانهای بخصوصی با اعتقادات مذهبی اش هماهنگ کند.سوم - جهنم قویتر از بهشت است.به عنوان نمونه تحقیقی در سال 2011 نشان داد اعتقاد به خدا قادر به پیش بینی تمایل دانشجویان به تقلب نبود اما افراد معتقد به خدای انتقام جو و عذاب دهنده خیلی کمتر از معتقدان به خدای مهربان تمایل به تقلب نشان دادند. بنابراین میتوان نتیجه گرفت خدایی که پیروانش از او بترسند و درعین حال دوستش داشته باشند قادر به کنترل بهتر رفتار آنها در جهت مطلوب است.چهارم - به افراد معتقد به خدا اعتماد کن.رابطه مذهب و رفتار نسبت به افراد غریبه بسیار پیچیده است. از یک طرف مذهب میتواند مشوق دیدگاه مثبت و مهربان باشد، از طی جمله دستوراتی همچون با همسایهات مهربان باش. اما از طرف دیگر مذهب میتواند محرک خصومت نیز گردد خصوصا وقتیکه ارزشهای گروه بیرونی در تضاد با جهان بینی جامعه خود باشد. به عنوان نمونه تحقیقی در سال 2011 نشان داد مردم عموما به افراد آتییست (بی خدا) اعتماد ندارند، بنابراین مذهب مانند یک بازار بزرگ اعتماد عمل میکند.پنجم - عمل مذهبی مهمتر از حرف است.همیشه این مشکل برای مذهب وجود دارد که افرادی برای بهره مندی از مواهب جامعه مذهبی تظاهر به پیروی از آن مذهب بکنند. اما مشکل و پرهزینه بودن پیروی از دستورات مذهبی (مثلا در زمینه ازدواج و روابط جنسی، خوراک و غذاهای ممنوعه، مالیاتهای مذهبی و قربانی) موجب میشود نظارت بر پیروی مذهبی راحتتر گرد. بنابراین دستورات خشک مذهبی مشکل سوء استفاده افراد سودجو را کاهش داده موجب حفظ اتحاد گروه میگردند.ششم - خدایی که پرستیده نشود ضعیف است.بدون وجود پیروان متعهد که رفتارهای پرهزینهای چون قربانی کردن زمان، انرژی، و ثروت برای خدا را انجام دهند، خدایان قدرت جذب پیروان خود را از دست خواهند داد. نمایش رفتارهای پرهزینه باعث قدرت خدایان گشته و پیروان بیشتری را جذب خواهند کرد.هفتم - خدایان بزرگ برای گروههای بزرگ.تحقیقات نشان میدهد اعتقاد به خدایان بزرگ که در همه امور روزمره پیروانش دخالت دارد بندرت در قبایل کوچک مشاهده میشود، و با افزایش اندازه و پیچیدگی جوامع، اعتقاد به خدایان بزرگ و اخلاق گرا افزایش میابد.هشتم - گروههای مذهبی با هدف رقابت با هم همکاری میکنند.در طی تاریخ مذاهب اجتماعیتر موفقتر بودهاند. مذاهب دارای هنجارهای مفید برای اعضای خود که حس خودخواهی را سرکوب و همبستگی اجتماعی را افزایش میدهند فضای فرهنگی امروز را تسخیر کردهاند. همچنین این مذاهب از مسیرهای دیگری همچون تسخیر سرزمینهای دیگر و زاد و ولد بر تعداد پیروان خود افزودهاند.آرا نورنزایان نویسنده کتاب خدایان بزرگخدایان مذاهب بزرگ امروز همگی اخلاق گرا هستند، خدایانی که کارهای خوب را تشویق و اعمال بی رحمانه و خودخواهانه را پس از مرگ مجازات میکنند. اما مطالعه قبایل بدوی نشان میدهد اجداد ما خدایانی را در ذهن داشتند که به دنیای انسانها و رفتارش کاملا بی تفاوت بودند. به عقیده آرا نورنزایان پرستش خدایان اخلاق گرا در تمدنهای بزرگ تاریخی مانند مصر اتفاقی نیست. خدایان بزرگ اخلاق گرا نه تنها هر جا بروید شما را میبینند، بلکه قادرند از آنچه در ذهنتان میگذرد هم باخبر شوند.مردم قبیله بدوی هادزا در آفریقا به زندگی پس از مرگ معتقد نیستند، و خدایان شان یعنی خورشید و ماه نسبت به اعمال روزانه آنها بی تفاوتند. ولی در عین حال افراد این قبیله در زمان شکار و امور روزمره به خوبی با هم همکاری میکنند. آنها به ماوراء الطبیعه برای تشویق همکاری نیاز ندارند زیرا همه همدیگر را میشناسند و اگر کسی دروغ بگوید یا دزدی کند بقیه متوجه شده و دیگر با او همکاری نخواهند کرد.اما با افزایش اندازه جامعه چنین روش نظارت اجتماعی غیرممکن میشود. شما میتوانید از بقیه سوء استفاده کنید چون احتمال اینکه با آن شخص دوباره برخورد کنید بسیار کم است و در عین حال نهادهایی چون پلیس هم هنوز اختراع نشدهاند. اما اگر همه اینگونه رفتار کنند آن جامعه بزرگ سقوط خواهد کرد. بنابراین به عقیده نورنزایان اعتقاد به خدای بزرگ اخلاق گرا احتمالا راه حل این مشکل در بعضی از این جوامع بوده است.هرچند به عقیده نورنزایان تحت شرایط اجتماعی بخصوصی کشورها میتوانند جهان بینی را اتخاذ کنند که متاثر از مذهب نباشد (مثل سوید). بنظر میآید در این جوامع غیرمذهبی نهادهای سکولار موثر (مانند پلیس و دولت) جایگزین مذهب به عنوان انگیزه همکاری شدهاند و دیگر مذهب معیار قضاوت در مورد قابل اطمینان بودن اشخاص نیست.بعضی دیگر از دانشمندان این فرضیه را به چالش کشیدهاند، از جمله تحقیقی در سال 2015 نشان داد از 96 جامعه سنتی آسترونزیایی در مناطق مختلف اقیانوس آرام، شش مورد دارای خدایان اخلاق گرا بودند که پس از افزایش پیچیدگی سیاسی آن جوامع بوجود آمدند و نه قبل از آن. در مقابل نورنزایان اشاره میکند پیچیدگی این موارد مطالعه شده بسیار محدود است و شباهتی به جوامع کشاورزی ندارد.مطالعه دیگری در سال 2019 و با توجه به محدودیت دادهها در اثبات رابطه علی بین این دو، اقدام به بررسی 414 جامعه در طول ده هزار سال و از سی ناحیه مختلف جهان کرد. محققان میزان پیچیدگی جوامع و اخلاقیات متافیزیکی را با توجه به شاخص هایی چون جمعیت، اندازه نیروی نظامی، جادهها، سیستم قضایی، و متون علمی اندازه گیری کرده و نتیجه گرفتند ظهور خدایان بزرگ اخلاق گرا در واقع پس از بوجود آمدن شهرهای بزرگ با جمعیت بیش از یک میلیون نفر به وقوع پیوست. خدایان اخلاق گرا لازمه ظهور جوامع بزرگ نیستند ولی احتمالا در حفظ و توسعه پیچیدگی امپراطوریهای بزرگی که مخلوطی از اقوام مختلف بودند نقش داشتهاند. از طرفی آیینهای که استاندارد سازی سنتهای مذهبی را در میان جمعیتهای بزرگ تسهیل میکردند پیش از خدایان اخلاق گرا وجود داشته و احتمالا نقش مهمتری در تقویت پیچیدگی اجتماعی ایفا نمودند.منابع:
|
یادداشتهای فروغی در پاریس محمدعلی فروغی معروف به ذکا الملک شخصیتی مهم در تاریخ معاصر ایران بوده و در برهههای حساسی مانند انتقال سلطنت قاجار به پهلوی و پهلوی پدر به پسر نقش کلیدی ایفا کرده است. کتاب یادداشتهای کنفرانس صلح مجموعه یادداشتهای روزانه وی در طی دورانی تقریبا دو ساله پس از پایان جنگجهانی اول است. جنگی که در آن ایران با وجود اعلام بیطرفی متوجه خسارات مالی و جانی بسیاری شد و قحطی و تجاوز به خاک ایران از آثار آن دوران است. این متن کوتاه با هدف معرفی این یادداشتها نوشته شده است.تصویری که از فروغی در این یادداشتها میبینیم دیپلمات اعزامی به کنفرانس صلح در حوالی 40 سالگی ست . کلام و رفتار دیپلماتیکش بالغ است. مورد توجه گروههای مختلف سیاسی ست. توان نوشتار و تحلیل سیاسی بالایی دارد و در هیات اعزامی وزنه است. دیسیپلین دارد و ایراندوستی و حب وطنش به وضوح از خلال نوشتهها قابل مشاهده است.فروغی در این ایام تقریبا هر روز یادداشت نوشته است. این نظم در نوشتار به خواننده فرصت میدهد تا در جریان سیر وقایع و اوضاع و احوال تلاشهای دیپلماتیک هیات ایران در پاریس و لندن در جریان کنفرانس صلح 1919 قرار گیرد. وی در این ایام رسما ریاست دیوان تمیز عدلیه را دارد و البته در هیات دیپلمات ارشد همراه مشاورالممالک وزیرخارجه وقت عازم سفر اروپا میشود. هدف از اعزام هیات تلاش جهت اثرگذاری بر تصمیمات قدرتهای بزرگ در خصوص منافع ایران بوده است. در خلال یادداشتها میبینم که فروغی مصمم بر اثرگذاری به نفع منافع ملی ایران است، اگرچه عدم حمایت هیات دولت که در همان احوال و در خفا در حال تنظیم قرارداد بدنام 1919 با انگلستان است، به وضوح از یادداشتها بر میآید. شاید در دستگاه دولتی این اعزام بیشتر با هدف نشان دادن فعالیت انجام شده تا اراده جدی سطح بالا برای حفظ منافع ملی، اما به هرحال هیات اعزامی اقدامات و مذاکرههای بسیاری میکند که قابل توجه است. این اعزام از تلاشهای جدی دستگاه دیپلماسی ایران برای کسب منافع ملی در برههای حساس از تاریخ معاصر ایران بوده است.این یادداشتها از لحاظ اوضاع و شرایط سفر کردن در آن ایام و همچنین آشنایی با نحوه ارتباطات و سرعت انتقال پیامها قابل توجه است. از خلال نوشتهها با جهت گیریهای سیاسی فروغی آشنا میشویم و میبینیم فروغی اهل تیاتر و گردش است و فضای فرهنگی پاریس در میان نوشتههایش پررنگ است.علاقهاش به خرید کتاب زیاد است و البته جا به جا در ایام سفر اشاره به کار کردن بر روی کتابهای خودش هم میکند.فروغی در این سفر با شماری از افراد من جمله مشاورالممالک و انتظامالملک همسفر است و البته حین ماموریت و اقامت خود با شخصیتهای دیگری که در آینده نقشهای مهمی در تاریخ ایران بازی میکنند مانند حسین علا در تماس مداوم است. در خلال این نوشتهها با وجوهی از شخصیت رجال مهم آن عصر همچون نصرت الدوله فیروز وزیرخارجه پس از عقد قرارداد 1919 و ممتازالسلطنه وزیرمختار وقت در فرانسه آشنا میشویم. این نوشتهها همچنین آشنایی با احوال دستگاه دولتی ایران در آن دوران به دست میدهد که شایان توجه است.اوضاع و احوال کنفرانس صلح و حواشی تشکیل مجمع ملل و همچنین اوضاع و احوال همسایگان ایران اعم از آذربایجان و ارمنستان در یادداشتهایش دیده میشود. این یادداشتها برای علاقه مندان به تاریخ معاصر گنجینه برجستهای ست. ضروری برای نگاه به قرارداد معروف و بدنام 1919 با انگلستان، ضروری برای فهم وضعیت دنیای پس از جنگ جهانی اول که منجر به تغییرات بزرگی در آلمان و فروپاشی و تغییر در امپراطوریهای اتریش مجارستان و عثمانی شد و ضروری برای زاویهای از نگاه به فعالیتهای اولیه سیاسی بلوشیکها بعد از انقلاب 1917 . نظر شخصی فروغی نسبت به شاه در این نوشتهها جالب است. وی شاه را پول پرست و بی علاقه به وضعیت ایران توصیف میکند. این نظرات با اسناد و نقل قول هایی که سیروس غنی در کتاب ایران برآمدن رضاخان آورده همخوانی دارد.حضور پررنگ علامه قزوینی که در این یادداشتها به نام میرزا محمد خان از وی یاد میکند و از دوستهای صمیمی وی به شمار میآید هم جالب است.در میان یادداشتها به علاقه فروغی به علوم مختلف من جمله نجوم برمیخوریم و صد البته ادبیات و ابیاتی که جابهجا نقل میکند و از دیدارش با پروفسور ادوارد براون مستشرق معروف میگوید.فروغی هنگامه است!در آخر باید گفت قلم فروغی ارزش خواندن دارد و میتوان از این طریق با سبک نوشتاری آن دوران آشنا شد. اشارههای فروغی به دخل و خرجهایش در پاریس و علاقهاش به گرفتن معلم و طبیب خارجی برای ایران در آن دوران از دیگر چیزهاییست که در روزنوشتههای فروغی به چشم میآید.کتاب "یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی از سفر کنفرانس صلح پاریس دسامبر 1918 1920 " به کوشش محمد افشین وفایی، پزمان فیروز بخش و به خواسته ایرج افشار تالیف شده است و توسط نشر سخن منتشر شده است.برای مطالعه بیشتر در اوضاع و احوال سیاسی آن روزگار این کتابها را نیز پیشنهاد میکنم: - صلحی که همه صلحها را بر باد داد از دیوید فرامکین به ترجمه حسن افشار،نشر ماهی. - برآمدن رضا خان برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها از سیروس غنی و ترجمه حسن کامشاد، نشر نیلوفر.پینوشت:از فروغی یادداشتهایش در جوانی، یکسال قبل از مشروطه در 1321 قمری و کتاب دیگری با عنوان خاطرات فروغی 1293 تا 1320 به همت ایرج افشار منتشر شده است که آنها را نخواندهام اما قاعدتا میتوانند مکملی باشند برای ادامه مطالعه در خصوص فروغی و احوال سیاسی ایران در آن دوران.
|
خاطرهبازان بهار نگاهی به سیر تکوینی ترانهها و آهنگهای بهاریگنجینه شعر و ترانههای بهاری در ادبیات فارسی از شکوه و آبرویی به قدمت تاریخ ادبیات ایران برخوردار است. بزرگان ادبیات کلاسیک ایران هر کدام به سهم و در سبک و سیاق خود به روایت بهار و جشن نوروز پرداختند. برخی از این روایات به وصف فلسفه پیدایش جشن نوروز میپردازد و برخی دیگر بهار را دستمایهای برای غنا بخشیدن به عاشقانههای بهاری خود قرار میدهد. چنانچه فردوسی جشن نوروز را چنین به قلم آورده است: "سر سال نو هرمز فرودین، برآسوده از رنج تن، دل ز کین / به نوروز نو شاه گیتی فروز، برآن تخت بنشست فیروز روز / بزرگان به شادی بیاراستند، میو رود و رامشگران خواستند / چنین جشن فرخ از آن روزگار، بمانده از آن خسروان یادگار" و حافظ شیراز چنان سروده است: " زکوی یار میآید، نسیم باد نوروزی / از این باد ار مدد خواهی، چراغ دل برافروزی / چو گلگر خردهای داری، خدا را صرف عشرت کن / که قارون را غلطها داد، سودای زراندوزی"نوپردازان شعر نیز (از شفیعی کدکنی و فریدون مشیری گرفته تا مهدی اخوان ثالث و احمدرضا احمدی) به فراخور رویدادهای اجتماعی و سیاسی بهار را سوژه آثار خود قرار دادهاند. با این تفاوت که در اغلب اشعار نوپردازان دیگر خبری از آن طربانگیزی نیست. این روند تا جایی پیش میرود که در بهمن 1357 ترانههای بهاری رنگ و بوی انقلابی و حماسی به خود میگیرند و کارکرد آنها از انحصار شورانگیزی جشن نوروز خارج میشود.اما چرا گنجینه موسیقی بهاری آن هم با درونمایهای در خور این جشن بزرگ به گستردگی ادبیات آن نیست؟ در حالی که از طرفی جشن نوروز به دلیل همزمانی با رستاخیز طبیعت و پیشکشیدن کهنالگوی نوشدگی و زایش در برابر کهنگی و مرگ یکی از پویاترین اعیاد محسوب میشود، و از طرف دیگر زبان موسیقی به دلیل ریتم و قدرتی که در انتقال احساس دارد بیش از سایر ارکان هنر از پس انتقال پویایی احساس آن برمیآید.صفی الدین ارموی، نماینده نحله روش نظام در موسیقی، 12 مقام و 24 شعبه و 48 گوشه برای موسیقی ایرانی قایل میشود که بین این اسامی به نوروز عجم، نوروز صبا، نوروزعرب و نوروز خارا برمیخوریم. در دوره قاجاریه موسیقی ایرانی از شکل مقامی خود خارج و در قالب 7 دستگاه و پنج آواز تدوین میشود . آنچه از راه گوش و انتقال سینه به سینه از نغمههای نوروزی به امروز رسیده است تنها سه گوشه نوروز عرب، نوروز صبا و نوروز خاراست که هر 3 گوشههای سازی هستند و در ردیف آوازی از آنها یاد نشده است. این سه گوشه در دستگاه همایون و راست پنجگاه اجرا میشوند.نوروزخوانی در گذر تاریخبه روایتی، بدعت جشن نوروز به پادشاه پیشدادی ایران، جمشید، نسبت داده میشود. طبق این قول روز پیروزی جمشید در جنگ با اهریمن را "روز نو" میخوانند و در این روز که همزمان با یکم فروردین است اهورامزدا به زرتشت فرمان میدهد به مردم زمزمه آهنگین و نیایشگونه بیاموزد. این چنین بود که موبدان در آتشکده با زمزمه سرودی به نام "گاتها" بهار پیروزی اهورا بر اهریمن را بشارتدادند. و اما "گاتها" چیست؟ "گاتها" جمع گات به معنای سرود است، که در زبان پهلوی به آن گاس و در پارسی به آن گاه میگویند. همان که به روایتی در پسوند ترکیب دستگاههای موسیقی سهگاه و چهارگاه آمده است. (البته در روایتی دیگر "گاه" در موسیقی قدیم ایران را به پرده ساز نسبت میدهند.)نظامی گنجوی در منظومه "خسرو وشیرین" در فصل باربد - که با عنوان "سیلحن باربد" به 30 لحن موسیقی دوره ساسانی میپردازد - آورده است: "نوزدهم ناز نوروز یا ساز نوروز / چو در پرده کشیدی ناز نوروز / به نوروزی نشستی دولت آن روز". باربد نامورترین موسیقیدان، شاعر، بربتنواز و خواننده دوران ساسانی در زمان پادشاهی خسرو پرویز است. این خنیاگر بارگاه شاهان ساسانی هم آن است که اختراع دستگاههای موسیقی ایران و نغمههایی همچون باد بهار، ساز نوروز، نوبهاری و آیین جمشید را به او نسبت میدهند.روایت است که پارسیان با اندوه و سوگواری بیگانهبودند و به وقت آمدن نوروز صدای ساز و دهل و رامش و نیایش و خنیاگریشان به آسمان هفتم میرسید. مراسم نوروز در دوران هخامنشیان و بعدتر ساسانیان با نوای دف همراه میشد و بنیان موسیقی نوروز (نوروزخوانی، بهارخوانی یا نوروزی) بر پایه طربانگیزی استوار بود. نوروز درفش فرهنگ ایرانیان محسوب میشد و به همین سبب برای گرامیداشت آن سنگتمام میگذاشتند. از آنجا که این نوع موسیقی در ستایش اهورامزدا و توصیف دگرگونی طبیعت اجرا میشد برخی آن را در دسته موسیقی دینی طبقهبندی کردهاند. بعدها با ورود اسلام نیز این گونه با مفاهیم مذهبی آمیخته شد و حال و هوایی دیگری (خاصه در متن اشعار) یافت و برخی آن را در طبقه تعزیه، صلواتخوانی و مداحی قرار دادند. با توجه به آنکه نخستین سند تاریخی درباره خاستگاه نوروزخوانی به قلم بارالکساندر خوتسکو، ایرانشناس روسی، در سال 1842 در کتاب فرهنگ و گویشهای شمال ایران به رشته تحریر درآمده است، نوروزخوانی را بیشتر به مردم استان گیلان و مازندران نسبت میدهند.با وجود آنکه این روزها بسیاری از مردم شهرهای بزرگ با سنت نوروزخوانی آشنایی ندارند، ولی همچنان این سنت در برخی شهرستانهای شمال ایران _چه به صورت آوازی و چه به صورت سازی_ زنده و پویا دنبال میشود. به باوری ملودی کهن نوروزخوانی به بخشی از آیین موسیقی نواحی شمال ایران تبدیل شده است که قدمت آن به بیش از 2500 سال میرسد. زمان آغاز خواندن این آواز از نیمه دوم یا سوم اسفند است و به ندرت تا دهه اول فروردین ادامه پیدا میکند.قرار بر این است که شهرستان شفت (از شهرستانهای استان گیلان) در نوروز 1395 برای استقبال از گردشگران اجرای مراسم سنتی "نوروزخوانی" را به عنوان یکی از برنامههای شاخص خود برگزار کند.نوروزخوانان شهرستان آمل (در مرکز استان مازندران) نیز معمولا 15 روز پیش از فرارسیدن نوروز در روستاهای این ناحیه میچرخند و با خواندن ترانههای نوروزی طلیعه سال نو را به همگان مژده میدهند. در این مراسم یک نفر میخواند که به آن "نوروزخون" میگویند و به طور معمول فردی با طبع روان و ماهر در بداههسرایی است، یک نفر مینوازد و دیگری، که "کولهکش" نام دارد، در خانههای مردم را میزند و از صاحب خانه شیرینی آمدن بهار را میطلبد. از جمله ترانههایی که آملیها در این مراسم میخوانند میتوان به "باد بهارون بیمو / نوروز سلطون بیمو / مژده دهید به دوستان / گل به گلستون آمد / بهار آمد بهار آمد خوش آمد / علی با ذولفقار آمد خوش آمد / نوروزتان نوروز دیگر / شمارا سال نو باشد مبارک" اشاره کرد.نوروزخوانی تنها به دو استان شمالی کشور محدود نمیشود. گرگانیها و سمنانیها نیز در پیشباز از نوروز به نوروخوانی میپردازند. نوروزخوانی یکی از آیینهای ویژه شهرستان دامغان (از استان سمنان) است. دامغانیها در اواسط اسفند در حالی که چوب به دست دارند به همراه فردی به نام "پسخوان" و "کیسهدار" با خواندن اشعاری در وصف بهار، یا حضرت علی به در خانه روستاییان میروند و با چوب به درها میکوبند و برای گرفتن شیرینی نوروز وارد خانهها میشوند. نوروزخوانان شهرستان مهدیشهر (از استان سمنان) با ترانه "سی سلام و سی علیک / مشتی جون سلام علیک / مشتی جون مهربون / نو نسته چالا میدون / اشترو بار کند (شترها را بار میکنه) / دیم بدیم قطار کند (پشت سر هم قطار میکنه)" راهی کوی و برزن میشوند. همچنین مردم شهمیرزاد (از شهرستان مدیشهر) اغلب به خواندن ترانه "مشهدی عمه با خدا / تو را میبرن بالا بالا / دستت برسه قفل طلا / پسر ما را بکنی زوما(داماد)/ دستش بگذاری حنا / اما (ما) بیاییم مبارک با / به یاسین و به طه و تبارک / شما را سال نو باشد مبارک" میپردازند.نوروزخوانی همواره با هنر اجرا (پرفورمنس آرت) همراه است. در جشن باستانی نوروز موسیقی گاه به همراه اجرای خردهنمایشهایی برای بیرون راندن نمادین سرما و استقبال از بهار عرضه میشد. در روزگار ساسانیان مراسمی به شمایل کارناوالهای امروزی به نام "کوسهبرنشین" یا "بهار جشن" ازسوی غلامان سیاهی که دف و دایره میزدند رواج داشت. آنچه که از تمام آن کارناوالهای موسیقی و پایکوبی عمو نوروز و مطربان دورهگرد برجای مانده است چیزی نیست جز حاجی فیروزی خموده که گاه پشت چراغ قرمز دایرهای میزند و نوید آمدن بهار را به نگاههای خسته رانندگان و عابران میدهد.اما در اجرای نوروزخوانی از چه سازهایی استفاده میشود؟ رد پای ساز نوروزی را در اشعار حافظ میتوان پیگیری کرد: "می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش / که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی" نوای سازهایی چون سورنای، دونی، کرنا، دهل، کوبه، نقاره، دو تار، تنبک، کمانچه، دایره، تشت مسی و چوبی، قاشق و کاسه، به مراسم نوروزخوانی جلایی موسیقایی میبخشد. اما سازی که وظیفه اعلام تحویل سال را در گذشته برعهده داشت سورنای و دهل بود که در فضای موسیقی چهارگاه نواخته میشد و امروز به صورت نمادین هنگام تحویل سال از صدا و سیما یا رادیو پخش میشود.موسیقی بهاری در گذار امروزبا وجود چنین پیشینهباارزشی در زمینه شعر و موسیقی ویژه بهار و همچنین افزایش آثار سفارشی مختص بهار از سوی رادیو و تلویزیون، تعداد آثار ماندگار در این ژانر چشمگیر نیست و آنچه که تولید میشود اغلب موسیقیهای از تولید به مصرفی هستند. پس از انقلاب نام و ردپای بهار در ترانههای فارسی به دایرهای فراتر از جشن نوروز کشیده شد و بسته به حال و هوای دوران رنگ و بو و اثربخشیهای متفاوتی به خود گرفت. از بهار به وقت درگیریهای انقلاب و جنگ که بوی خون میداد، تا بهار به وقت روزگار تحریم و تنگدستی که سفرههای خالی مردمان این سرزمین را با نوای خود کوک میکرد.* محمود علیقلی قطعه "آب زنید راه را" را از میان آثاری که مولانا برای استقبال از بهار سروده بود به مناسبت بهار انقلاب برگزید و در استقبال از ورود امام به ایران در بهمن 1357 خواند و برگی دیگر را در تقویم ترانههای نوروزی ورق زد. او در این مسیر تنها نبود. ترانه "بهاران خجسته باد" سروده دکتر عبدالله بهزادی است که آن را در همدردی با همسر انقلابی جانباخته کنگویی "پاتریس لومومبا" در سال 1339 نوشته بود. کرامت دانشیان، این شعر را تبدیل به سرود کرد و اسفندیار منفردزاده، برای آن ملودی نوشت و در آستانهی پیروزی انقلاب 1357 به اجرا در آورد. سرود "بوی گل و سوسن و یاسمن آید" سروده ابرآویز نیز از جمله دیگر آثار بهاری در آستانه پیروزی انقلاب است.* نکته حایز اهمیت درباره آثاری که قرار است به رسومی با پشتوانه تاریخی بپردازند این است که برخلاف آنکه ساده به نظر میرسند برای ماندگاری وظیفه دشواری بر دوش دارند. باوری در بین سازندگان موسیقی بهاری وجود دارد که تصور میکنند با گنجاندن واژه بهار لابه لای متن ترانه و تنظیم آن روی ملودی شش و هشت میتوان به قلبهای یخزده انسان قرن بیستویکم نفوذ کرد و حال او را همچون حال طبیعت متحول ساخت. با نگاه به آثار بهاری اندکی که موفق به تثبیت در اذهان عمومی شدند متوجه میشوید که یکی از وظایف اصلی آثار بهاری کشیدن بار نوستالژیک برای مخاطب خاطرهباز امروز است. آنچه که "کودکانه" فرهاد را جاودانه میسازد به واسطه پیوندی است، که شنونده از طریق این اثر با حافظه تاریخی خود نسبت به بهار برقرار میکند. این ترانهنوروزی خاطرهانگیز در سال 1355 با همکاری فرهاد مهراد، شهریار قنبری و اسفندیار منفردزاده ساخته شد و خیلی زود با عنوان "بوی عیدی" دهان به دهان چرخید. امروز "بوی عیدی" پس از گذشت بیش از چهار دهه هنوز به قوت اولیه خود کارکرد دارد و در هر جا و هر زمان که شنیده شود مخاطب فارسیزبان را به روزهای نوستالژیک دهه 50 سوق میدهد. شاید متن این ترانه به دلیل تکیه بر خاطرهبازی نتواند در صد سال آینده اثربخشی امروزین خود را داشته باشد، اما به عنوان سند تاریخی هویت یک نسل ماندگار خواهد بود.* دهه 60 آن زمان که جنگ تاثیر خود را بر ذهن موسیقایی زمان گذاشته بود، به سالهای افسردگی حسین علیزاده معروف است. به روایت علیزاده در روز سیزدهم نوروز سال 1362 زمانی که اغلب آثار او رنگ و بویی از اندوه داشت او با دیدن شادی مردم در روز سیزدهبهدر به ایده ساخت قطعهای به نام "نوروز 62 " رسید. این قطعه این روزها به نام "نوروز" در سیدی مجزایی در کنار سیدی "نینوا" منتشر میشود. علیزاده در این قطعه غم درونی خودش را در مقابل شادی اجتماعی میبیند و ترکیب متناقض آن را به زبان موسیقی درمیآورد.* علیزاده در سال 1369 نیز سرپرست آهنگسازی آلبومی به نام "نوروز" را با صدای شهرام ناظری بر عهده گرفت. این آلبوم نخستین بار در شهر کلن به روی صحنه رفت و پنج سال بعد به صورت آلبوم منتشر شد.* محمدرضا شجریان نیز در سالهای پساجنگ ( 1373 ) در رثای آمدن بهار "ببار ای ابر بهار / ببار ای بارون ببار / با دلم گریه کن خون ببار" را برای آلبوم "شب، سکوت، کویر" خواند.* اما عدهای از خوانندگان موسیقی پاپ دهه 70 با خواندن توانههای بهاری برای صدا و سیما مطرح شدند و بعدها با وجود آنکه نامشان کمتر شنیده شد ولی ترانه بهاریشان در یادها ماند. یکی از این خاطرهسازان بهاری عباس بهادر بوی که ترانه "گل میروید به باغ" را خواند. شاید به دلیل همین ترانهها بود که دهه 60 و 70 را خاطرهانگیزترین نوروزهای صدا و سیما میدانند. اوایل دهه 60 علیاکبر مهدیپور دهکردی (از نوازندگان موسیقی مقامی و سنتی ایران) نوروزنامه یا همان موسیقی هنگام تحویل سال نو را ساخت. اثر او هنوز یکی از متداولترین موسیقیهایی است که در لحظه سال تحویل از رادیو و تلویزیون پخش میشود و سفره هفتسین ایرانیان را رنگین میکند.دو ترانه پر طرفدار دهه 80 و 90 درباره فصل بهار که از صدا و سیما پخش شد ترانه "بهار بهار" از سرودههای تورج شعبانخانی با صدای ناصر عبدالهی و "برقصآ" از دیوان شمس مولوی با صدای محسن چاووشی است.در مرور تاریخ موسیقی بهاری هر چه پیشتر میآییم بر کمیت افزوده و از کیفیت کاسته میشود. در این سالها که تب خواندن ترانههای مناسبتی داغ است، ترانههای بهاری بیشماری بر حسب وظیفه خواندهشده است که بعد از یکی دو بار پخش از تلویزیون یا رادیو از حافظه موسیقی رخت بربستند، بی آنکه اثری از آنها بر جای بماند.منتشر شده در روزنامهی شرق 1395
|
همه چیز درباره یونان باستان یونان باستان به تمدنی گفته میشود که متعلق به دورهای از تاریخ یونان است که از دوره باستانی ششم تا هشتم قبل از میلاد مسیح شروع شده و تا عصر کلاسیک (حدود قرن ششم تا هفتم) به طول انجامید. بلافاصله بعد از این دوران، آغاز اوایل قرون وسطی و امپراتوری روم شرقی بود.گاهشمار تحولات سیاسی یونان باستان: 1000 پیش از میلادمردم یونانی زبان در سرزمین اصلی یونان ساکن شدند. این افراد اولین منطقه شهری خود را بنیانگذاری نمودند. این کار همزمان با (یا پس از) سکونت آریاییان در ایران بود. 776 پیش از میلاداولین مسابقات المپیک، در شهر المپیا، در جنوب یونان برگزار گردید. 750 پیش از میلادیونانیها بهوجود آوردن مستعمرات را در سرتاسر مدیترانه، آغاز کردند. آنها مستعمراتی روی جزیره سیسیل و در جنوب ایتالیا، بهوجود آورند. 594 پیش از میلادقانون گذار آتنی، سولون، نخستین قوانین آتن در حوزه سیاست و قضاوت نوشت. 494 پیش از میلاد: حمله داریوش به یونان با عنوان جنگ لاده و شکست یونانیان در نزدیکی جزیره لاده.کلییستنس دموکراسی آتن را ت سیس کرده و عصر کلاسیک آتن باستان را آغازید. 490 پیش از میلادداریوش بزرگ، پادشاه هخامنشی، در پشتیبانی از هیپیاس، حاکم پیشین آتن، سپاهی را روانه یونان میکند. آتنیها در نبرد ماراتون، ارتش مهاجم ایرانیان را شکست میدهند.بنا بر دانشنامه ایرانیکا در سال 490 پیش از میلاد جنگی به نام ماراتن بین ایران و یونان در محلی به نام ماراتن در یونان کنونی رخ میدهد و ارتش هخامنشی از یونان شکست میخورد. این نبرد نخستین پیروزی یونان بر پارس در خشکی بود. 480 پیش از میلادلشکر پارس، به پادشاهی خشایارشا در نبرد ترموپیل، سپاه اسپارت، را در هم میکوبند و سپس آتن را فتح میکنند. مدتی بعد ناوگان دریایی پارس و آتن در جنگ سالامیس، درگیر میشوند. پس از نیمی از روز درگیری، ناوگان پارس صحنه جنگ را ترک کرده و خشایارشا به سرزمین پارس بازمیگردد. 479 پیش از میلادنیروی زمینی پارس به رهبری مردونیه، برای بار دوم آتن را فتح میکند. سپس نیروهای متحد آتن و اسپارت، پارسیان را محاصره کرده و در جنگ پلاته آنان را شکست میدهند. تاریخنگاران یونانی از این جنگ به عنوان پایان حضور نظامی پارس در یونان یاد میکنند. 429 462 پیش از میلادآتن در عصر پریکلس، ژنرال و سیاستمدار یونانی، شکوفا شد. بهترین بخشهای تپه آکروپولیس از جمله معبد بزرگ پارتنون برای ایزدبانو آتنا، در این زمان ساخته شد. 404 431 پیش از میلاددو اتحادیه یونان، اتحادیه دلوس به رهبری آتن و اتحادیه پلوپونزی به رهبری اسپارت برای بدست گرفتن کنترل یونان با هم وارد جنگ میشوند. این جنگ موسوم به جنگ پلوپونز مدت 27 سال طول کشیده و با پیروزی قطعی و کامل اسپارت که از پشتیبانی کوروش کوچک، شاهزاده هخامنشی برخوردار بود، به پایان رسید. پایان این جنگ با تخریب دیوارهای آتن و نابودی دموکراسی این شهر همراه بود. 338 پیش از میلادفیلیپ اهل مقدونیه، پدر اسکندر، در جنگ چایرونی، سراسر یونان را فتح میکند. پیروزی فیلیپ، عصر استقلال مناطق شهری یونان را پایان میدهد. پس از او اسکندر مقدونی، کار پدر را تکرار کرده و یونانیان را مجبور به اطاعت میکند. 187 پیش از میلادبا شکست فیلیپ پنجم مقدونی، رمیها جای مقدونیها را در یونان میگیرند.دستاوردهای فرهنگی دولت شهرهای یونان در طول دوران قدیم ( 500 قبل از میلاد 500 میلادی) برای مدت هزار سال جهان غرب را تحت ت ثیر قرار داد. دانشمندان یونانی اکتشافاتی در امور طبیعی انجام دادند. فلاسفه یونان نظریاتی در زمینه اداره جوامع به جهان ارایه دادند و هنر و درام یونانی شکوفا شد.از سال 87 تا 86 پیش از میلاد جنگهای مهردادی شروع میشود و مهرداد ششم پنتوس به وسیله رومیان از یونان باستان و دیگر نقاط اروپا عقب رانده میشود.مشاهیر یونان باستان:توجه شود که برخی از افراد که نامشان در زیر آمدهاست، لزوما یونانی نبوده بلکه آثارشان را به زبان یونانی نوشتهاند.فیثاغورث، فیلسوف و ریاضیدان یونانی، رابطه بین ضلعهای مثلث قایم الزوایه را کشف کرد.آناکسیماندروس فیلسوف یونانی، اهل سیلتوس، واقع در آسیای صغیر (ترکیه کنونی)، سعی میکند که آغاز جهان و ساختار آن را کشف کند. او نتیجه میگیرد که هوا مهمترین ماده جهان است. آیسوخلوس، نمایشنامهنویس یونانی، را برای موضوع نمایشنامههایش، مورد استفاده قرار میدهد. مشهورترین نمایشنامه او به نام "اورستیا" سرگذشت یک خانواده سلطنتی را در طول "جنگ تروا" نشان میدهد. ستارهشناس یونانی، آناکساغورس، متوجه میشود که نور ماه انعکاس نور خورشید است. پریکلس، سردار آتنی، واریپیدس (اریپید)، تراژدینویس نامدار، در محضر وی تعلیم مییابند. سوفوکلس، تراژدینویس نمایشنامه مینویسد. معروفترین نمایشنامه او "ادیپ شهریار" نام دارد که سرگذشت پادشاهی را که ندانسته پدر خود را به قتل میرساند و با مادر خود ازدواج میکند، به تصویر میکشد.اوریپیدس، تراژدینویس یونانی، نمایشنامههایی را بر پایه اساطیر یونان مینویسد. مشهورترین نمایشنامه وی، "مده ا"، داستان زنی است که فرزندان خود را به قتل میرساند. فیدیاس، مجسمهساز یونانی، مجسمههایی برای معبد "پارتنون" در آکروپولیس آتن. سقراط، فیلسوف یونانی و ملقب به پدر فلسفه، در آتن به تدریس میپردازد. مقامات آتن از عقاید او به خشم میآیند و او را به مرگ محکوم میکنند. او به مرگ با نوشیدن شوکران محکوم میشود و خودکشی میکند. آریستوفانس (آریستوفان)، نمایشنامهنویس یونانی، در نمایشنامههای کمدی اش مسایل روز را در قالب طنز مورد بحث قرار میدهد. برای مثال، نمایشنامه "ابرها"، فلاسفه آتن را به طنز میکشد. در حدود 385 450 پیش از میلادافلاطون، فیلسوف یونانی، نخستین دانشگاه، "آکادمی"، را در آتن دایر میکند و مردان جوان در آن به تحصیل فلسفه میپردازند. وی در رساله "محورات"، مجموعه مباحثات استاد خویش، سقراط، را با اهالی آتن به رشته تحریر درمیآورد. او با انتشار "رساله جمهوریت" به بیان عقاید خویش درباره نحوه اداره یک حکومت ایدیال میپردازد.در زبان یونانیان قدیم، کلمه فلسفه به معنی "عشق به دانایی" است. در طول سالهای 300 500 قبل از میلاد، تمامی علوم عقلانی رونق یافتند. ارسطو، فیلسوف یونانی، تعلیم و تربیت اسکندر مقدونی را که بعدها به سرداری بزرگ مبدل شد، به عهده میگیرد. ارسطو در آتن، مدرسهای به نام لیسیوم (لوکیون) ت سیس میکند. وی رساله "سیاست" را مینویسد و در آن به بحث درباره شش روش اداره حکومت میپردازد. او همچنین "نمودار نردبانی طبیعت" را که در آن موجودات زنده بر اساس پیچیدگی ساختمان بدنشان طبقهبندی شدهاند، ابداع میکند. در شهر اسکندریه، که بهوسیله یونانیان در مصر بنا گردید، پزشکی به نام هیرو فیلوس به منظور بررسی دستگاه عصبی و اجزای بدن انسان، به تشریح اجساد میپردازد. اقلیدس، ریاضیدان یونانی، مقدمات هندسه را به وجود میآورد.آریستارخوس (ارسطرخوس)، ستارهشناس یونانی، خورشید را به جای زمین، مرکز علم میپندارد. ارشمیدس در موطن خود، شهر سیراکوس (سوراقوسا)، به کشف این نکته که هر شییی به اندازه حجم خود آب جابجا میکند، نایل میگردد. وی دستگاهی برای بالا کشیدن آب، پیچ ارشمیدس، اختراع میکند و نام خود را بر آن میگذارد. سربازان رومی در جریان محاصره سیراکوس، ارشمیدس را به قتل میرسانند. تسبیوس اسکندرانی (اهل اسکندریه) ساعت آبی و تلمبه فشاری را اختراع میکند. هیپارخوس (ابرخس)، ستارهشناس یونانی، فهرستی از اسامی ستارگان، گردآوری میکند و زمان کسوفهای خورشیدی را محاسبه میکند. بطلمیوس در شهر اسکندریه مصر، که به دست یونانیان بنا شده بود، با استفاده از طول و عرض جغرافیایی، نقشهای از جهان شناخته شده آن زمان، ارایه میدهد. هیپاتیا فیلسوف زن نوافلاطونی که به عنوان نخستین زن برجسته ریاضیدان و آخرین کتابدار کتابخانه اسکندریه شناخته میشود. او استاد فلسفه و ریاضی در شهر اسکندریه بود و در علم نجوم تبحر داشت. وی در دوران حکومت روم بر مصر در اسکندریه زندگی میکرد و به دست مسیحیان و با تحریک کلیسا به اتهام جادوگری کشته شد.انیسیدموس (حدود یک سده پیش از میلاد) اهل کنوسوس در جزیره کرت و مبدع نظریه اپوخه. اپوخه لحظهای نظری را وصف میکند که تمامی قضاوتها درباره وجود یا هستی جهان خارجی و در نتیجه تمام کنشها در جهان به حالت تعلیق در میآید. این نظریه نقشی پر رنگ در مکتب شک گرایی که یکی از زیر مجموعههای خردگرایی است را ایفا کرد.تالس،ریاضیدان یونانیبقراط،دانشمند و پزشک یونانیمنبع: ویکی پدیادرود برانسانیتپستهای مرتبط: - % DA % 86 % DB % 8C - % D8 % AF % D8 % B1 % D8 % A8 % D8 % A7 % D8 % B1 % D9 % 87 - % D8 % A7 % D8 % B1 % D9 % 88 % D9 % BE % D8 % A7 - ncprlgqu8059 - % DA % 86 % DB % 8C % D8 % B2 - % D8 % AF % D8 % B1 % D8 % A8 % D8 % A7 % D8 % B1 % D9 % 87 - % D8 % AA % D8 % A7 % D8 % B1 % DB % 8C % D8 % AE - % DA % 86 % DB % 8C % D9 % 86 - scwwywad7bue - % DA % 86 % DB % 8C % D8 % B2 - % D8 % AF % D8 % B1 % D8 % A8 % D8 % A7 % D8 % B1 % D9 % 87 - % D8 % AC % D9 % 86 % DA % AF - % D9 % 87 % D8 % A7 % DB % 8C - % D8 % B5 % D9 % 84 % DB % 8C % D8 % A8 % DB % 8C - vkvcy7x01hxp - % DA % 86 % DB % 8C % D8 % B2 - % D8 % AF % D8 % B1 % D8 % A8 % D8 % A7 % D8 % B1 % D9 % 87 - % D9 % 81 % DB % 8C % D8 % AB % D8 % A7 % D8 % BA % D9 % 88 % D8 % B1 % D8 % AB - q7vrvipyiysr
|
و خداوند زمین را در شش روز آفرید (خداوند) همان کسی که آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است در شش روز آفرید آنگاه بر عرش استیلا یافت رحمتگر عام [اوست] در باره وی از خبره ای بپرس [که می داند]اوست آن کس که آسمانها و زمین را در شش هنگام آفرید آنگاه بر عرش استیلا یافت آنچه در زمین درآید و آنچه از آن برآید و آنچه در آن بالارود [همه را] می داند و هر کجا باشید او با شماست و خدا به هر چه می کنید بیناستاینان گفتارهایی از فرآن راستین است که نشان میدهد به گفته خداوند، زمین در شش روز (یا به گفته برخی در شش گام) آفریده شده است. در این نوشته نمیخواهیم میان باور مسلمانان و زرتشتیان و دیگر باورمندان سخن بگویم و آنها را به سنجش بگذارم، وانگه (بلکه) تنها میخواهم درباره باورهای کهن در میان ایران شهر سخن بگویم.گهنبار (گاهنبار یا گاهبار) در باورهای زرتشتی و آریایی آن شش روزی است که خدا جهان را آفرید و در نسک زند از زرتشت بازگو میشود که اهورامزدا جهان را در شش "گاه" آفرید. واژه گهنبار یا گاهنبار از دو بخش: گاه ( زمان ، هنگام ) وانبار (ذخیره کردن ) آمده است.این جشن شاید نخستین جشنی باشد که ایرانیان برپا میداشتند زیرا ریشه در پیشه کشاورزی و دامداری آنان دارد از زمانی که مردم آموختند که چگونه دانهها وگیاهان را کشت کنند و با کار در زمین کشاورزی آشنا شدند و برای بهبودی چونی و چگونگی (کیفیت) فرآوردههای کشاورزی و دامی کوشش کردند.آنگاه باور کردند و پذیرفتند که بخشی از برداشتهای کشاورزی و دامی خود را در جشنی که در هر فصل به فراخوری (مناسبتی) برپا میشد، به دیگران پیشکش کنند. این جشن در گذر زمان دگرگون شده و پیوسته رسا و آراسته (کامل) شد . در زمان ساسانیان سرود هایی از اوستا به نام آفرینگان برای اجرای این جشن سروده شد که اکنون در نسک خرده اوستا جای گرفته است.میدیوزریم ( Maidh - yo - zarem ) - نخستین گاهنبار روز پانزدهم اردیبهشتماه، چهلو پنجمین روز از آغاز سال که در آن "آسمان" آفریده شد.میدیوشیم ( Maidh - yo - shema ) - روز پانزدهم تیرماه، صد و پنجمین روز سال که در این روز "آب" آفریده شد.پیتهشهیم ( Paiti - shahem ) - روز سیام شهریورماه صد وهشتادمین روز سال که در این روز "زمین" آفریده شد.ایاسرم ( Aya - threm ) - سیام مهرماه، دویستو دهمین روز سال که در آن "گیاه" آفریده شد.میدیارم ( Maidh - ya - rem ) - بیستم دیماه، دویستو نودمین روز سال که "جانوران" آفریده شدند.همسپتمدم ( Hamas - path - maedem ) - این گهنبار که گاه آفرینش مردمان (انسان) است، پنج روز پایان سال ( بیست و پنجم تا بیست و نهم اسفند ماه ) برپا میشود. این پنج روز را "پنجهبزرگ" نیز مینامند. زرتشتیان باور دارند که در این پنج روز فروهرهای در گذشتگان برای سرکشی بازماندگان خود فرود میآیند.امید است به یاری یزدان درست و سودمند بوده باشد.چینود پلآبشخورها و خوانش بیشترگاهنبار - ویکی پدیا فارسیگهنبارها جشنهای آفرینشجشنهای فصلی و گهنبار ، گاهان بار
|
نقش شاهنامه فردوسی در احیای هویت ملی ایران به گزارش گلونی از سپیده دم تاریخ تا کنون ایرانیان، به رغم آنکه ایران بارها در معرض هجوم دشمنان خود بوده و گاه با انقراض سلسله شاهنشاهی سرتاسر کشور به دست بیگانگان افتاده، هیچ گاه هویت خود را فراموش نکردند و در سختترین روزگاران که گمان میرفت همه چیز نابود شده حلقههای مریی و نامریی هویت ملی چنان آنان را با یکدیگر پیوند داده که توانستند ققنوسوار از میان تلی از خاکستر دگربار سر برآورند.شاهنامه منبعی بسیار غنی از میراث مشترک ایرانیان است که در آن میتوان استمرار هویت ایرانی را از دنیای استورهها و حماسهها تا فرمانروایی واپسین شاهنشاهان ساسانی آشکارا دید.نقش شاهنامه فردوسیفردوسی بیگمان در احیای زبان فارسی، که از ارکان هویت ملی است، نقش بیچون و چرایی داشته است و محتوای شاهنامه دارای ویژگیهایی است که هویت ملی ایرانیان در پرتو آن حفظ شده است.هویت ایرانی ریشه در اسطورههایی دارد که از هزاران سال پیش نیاکان ما آنها را خلق کردند و استمرار بخشیدند و داستانهای حماسی درباره شاهان پهلوی و پهلوانان آرمانی ایرانیان چون کیخسرو و گرشاسپ و آرش و رستم، در تاریخ ایران، پشتوانههای فکری و معنوی نیرومندی بود که همبستگی ملی را تقویت میکرد.در عصر تاریخی شاهنامه، یکپارچگی اندیشهی ایرانی به لحاظ سیاسی و دینی در سه مقطع آشکارا قابل تشخیص است و در سرتاسر دورهساسانی ادامه دارد.مقطع نخست، زمان دارای دارایان، آخرین پادشاه کیانی تاریخ ملی، است که داریوش سوم، آخرین شاهنشاه هخامنشی، را به یاد میآورد و برخی رویدادهای مربوط به پادشاهی اوست که در دوران این پادشاه کیانی بازتاب یافته است.دوران این پادشاه در خدای نامه محل تلاقی دو اندیشهاصلی ایرانیان باستان است: یکی سیاسی با مرکزیت ایرانشهر دیگری دینی در سراسر قلمرو پادشاهی.تدوین کنندگان خدای نامه ایرانی یکپارچه به لحاظ سیاسی و دینی در عصر هخامنشی را در دورهدارای دارایان تجسم بخشیدند.مقطع دوم دورهپادشاهی اردشیر بابکان است که از یک سو، به گزارش تاریخ طبری، به کین خواهی پسر عم خود، دارای دارایان، برخاست و به گزارش کارنامه اردشیر بابکان، سراسر ایرانشهر را در نظام پادشاهی واحدی متمرکز ساخت و از دیگر سو، به هیربد هیربدان عصر خود، تنسر یا توسر، دستور داد تا متون پراکندهاوستای عهد اشکانی را گرد آورد و سامان بخشد.متون پهلوی شکلگیری دوبارهی یکپارچگی سیاسی و دینی در زمان ساسانیان را با عباراتی چون با آرایی ایرانشهر و بازگشت به یک پادشاهی بیان کردهاند.پایان پیامنویسنده: فاطمه نصیری راد
|
ماجرای خاکسپاری حافظ آرامگاه خواجه حافظ شیرازیروزی که حاف از دنیا میرود برخی مردم کوچه و بازار به فتوای مفتی شهر شیراز به خیابان میریزند و مانع دفن جسد شاعر در مص ی شهر میشوند، به این دلیل که او شرابخوار و بیدین بوده و نباید در این م ل دفن شود.فرهیختگان و اندیشمندان شهر با این کار به مخالفت برمیخیزند. بعد از بگو مگو و جر و ب زیاد، یک نفر از آن میان پیشنهاد میدهد که کتاب او را بیاورند و از آن فال بگیرند هر چه آمد بدان عمل نمایند.کتاب شعر را دست کودکی میدهند واو آن را بازمیکند و این غزل نمایانمیشود:عیب رندان م ن ای زاهد پاکیزه سرشتکه گناه دگران بر تو نخواهند نوشتمن اگر نی م و گر بد تو برو خود را باشهر کسی آن درود عاقبت کار که کشتهمه کس طالب یارند چه هشیار و چه مستهمه جا خانه عش است چه مسجد چه کنشتهمه از این شعر حیرت زده میشوند و سرها را بزیر میافکنند. با خره دفن پیکر حافظ انجام میشود و از آن زمان حاف #لسان_الغیب نامیده شد.تاریخ ادبیات ایران، نوشتهادوارد براون، ج د سوم
|
تقویم تاریخ : دومیلیون سال پیش در چنین روزی . * جدیدترین کشفیات علمی در هفتهای که گذشت: - سنگ، خوردن نه! - آتش، داغ ، میسوزونه. - شاخه، حیوون کشتن. - ماموت برای خوردن! - سنگ، حیوون کشتن. - زنبور درد است!لطفا این کشفیات فوقالعاده را برای آگاهی کسانی که میشناسید به اشتراک بگذارید. دیدن این تصویر طنز در فیسبوک، انگیزهای شد برای چند خطی نوشتن دربارهی اجداد پیش از تاریخمان.بسیاری از آن چه امروز برای ما بدیهیترین و پیشپاافتادهترین مسایل روزمره است برای انسانهای نخستین، برای اجداد کهن ما، گاه حتی به قیمت جانشان تمام شده است!لحظهای خودمان را جای این موجود ابزارساز ولی به لحاظ بدنی ضعیف و آسیبپذیر بگذاریم:موجودی که به تازگی از درخت پایین آمده است موجودی که به تازگی روی دو پای خود راه میرود و به همین سبب دستانش آزاد شدهاند تا بتواند ابزارهایش را با خود به این سو و آن سو ببرد موجود کنجکاوی که آرامآرام دارد دنیای اطرافش را کشف میکند.در فضایی که هر لحظه خطری در کمین است، از حیوانات درنده و همنوعان سایر گلهها (قبیلهها) گرفته تا سیلابهای خروشان، کوههای آتشفشان، سقوط از بلندیها، زمینلرزههای سهمگین (چون زمین دو میلیون سال جوانتر از امروز است!) و خلاصه هر چه در اطرافش میبیند بیشتر یک تهدید است تا فرصت!از اینجاست که یک سری از این تهدیدها جنبهای خداگونه مییابند و بغانپرستی* ( PAGANISM ) زاده میشود: خداهایی قدرتمند و هراسناک که هر کدام بر یکی از مظاهر خشم طبیعت مسلطاند و باید مهرشان را با خوف و رجا طلبید وگرنه آن روی خشنشان را به نمایش میگذارند: خدای باران باید راضی باشد، وگرنه سیل میشود خدای باد باید راضی باشد وگرنه طوفان میشود خدای آذرخش باید راضی باشد وگرنه همه چیز را میسوزاند . بگذریم که در این میان چند ریشسفید باهوش هم پیدا شدند که غذای خود و خانوادهشان را با ابداع مفهوم "قربانی کردن برای فرونشاندن خشم خدایان" حسابی ت مین کردند!حال در این میانه او باید شکم خودش و احتمالا چندتای دیگر را سیر کند، آن هم با غلبه بر حیواناتی که عمدتا چنگ و دندان تیزتر و هیکل بزرگتری دارند!روزها او ناگزیر به همراه گروهی از همنوعانش و با روشهایی که از پیرترهای گله (شما بخوانید قبیله!) آموخته است و با کمک چوبهایی سرتیز (شما بخوانید اسلحه!) به ت مین غذا میپردازد.شب، اما زمانی ترسناک است. آن گلولهی نورانی بزرگ (که بعدها خدای خورشید Ra شد و شایستهی پرستش) از آسمان رفته است و دیگر هیچجا امن نیست. باید به کنج غاری خزید تا صبح فردا. تجربه به او نشان داده است که آن گوی درخشان همیشه فردا دوباره بیرون میآید و میشود روی خوشقولیاش حساب کرد!تا این که روزی تصادفا درمییابد که میتوان بخش کوچکی از آن گوی رخشندهی آسمانی را با خود به روی زمین و داخل غار آورد! این فروزهی مقدس، هم نور دارد و هم گرما دو چیزی که کمبودش را همیشه در شبهای غار احساس میکرد! او به پریستاری** (مراقبت و نگهداری) از آتش مشغول میشود و این میشود بذر آتشپریستی (و نه پرستی) در ادیان کهن.خدای خشمگین و پر سر و صدای آذرخش با مهربانی، موهبت آتش را به او ارزانی داشته است حتما فدیهها و قربانیها کافی بوده است!از این پس شبهای غار میشود محل به اشتراکگذاری تجربهها، آموزش و آفرینش هنرهای آموزشی. ترفندهای شکار گروهی را میتوان بر دیوارهای غار نگاشت تا فرزندان کوچک از آنها بیاموزند .(ادامه دارد . شاید!)اردیبهشت 96 * "بغانپرستی" برابرنهادهی من است برای Paganism . آن را جای دیگری نیافتهام!** واژهی Priest (کشیش) نیز با همین واژهی "پریستاری" از یک ریشه است.
|
رمز ماندگاری و جاودانگی تمدنها پیشتر درباره ظهور و سقوط تمدنها گفتیم که چطور متولد شده، رشد کرده و به بلوغ میرسند، و نهایتا چطور دچار زوال و اضمحلال میگردند. همچنین گفتیم که از میان تمام تمدنهایی که آمده و رفتهاند، آنهایی که ماندگار شدهاند همانهایی بودهاند که موفق به تشکیل امپراطوری شدهاند. اما تشکیل امپراطوری شرط کافی برای جاودانگی یک تمدن نیست. بعنوان مثال، امپراطوری مغولها بزرگترین امپراطوری در کل تاریخ بشر بوده است. اما امروزه چیزی به نام تمدن مغولی نداریم. همین مغولها وقتی ایران را با قدرت نظامی فتح کردند، در واقع از نظر فرهنگی مغلوب شدند. بطوریکه زبان دربارشان فارسی بود و بسیاری از آنان دین اسلام را پذیرفتند.ایرانیان اولین تمدن جهان بودند که موفق به تشکیل امپراطوری شدند. بارها از نظر نظامی مغلوب تمدنها و امپراطوریهای دیگر شدند، اما باز همچون ققنوس سر از خاکستر برداشته و حیاتی دوباره پیدا کردند. اول نوبت اسکندر مقدونی بود، بعد حمله اعراب، بعد حمله مغولها، بعد تیمور لنگ، این اواخر هم که نوبت ترکتازی اروپاییها و آمریکاییها بود. اما چه عاملی باعث شد تا تمدنی ایرانی مانند تمدن مغولی در عرصه فرهنگی مغلوب نشده و هربار زمینه برای احیای سیاسی و جغرافیایی تمدن ایرانی فراهم شود؟رمز ماندگاری و جاودانگی تمدنها قطعا نمیتواند در عوامل عینی باشد، زیرا با سقوط یک امپراطوری و مغلوب شدن تمدن آن، عوامل عینی بکلی ناپدید شده و پایبندی به قوانین، هنجارها، اسطورهها و ارزشهای تمدن مغلوب و شکست خورده قطعا نمیتواند از روی فرصت طلبی یا به قول معروف نان را به نرخ روز خوردن باشد.پس قطعا عاملی ذهنی کلید این معماست. نیرویی که دلها را گرم کرده و با وجود تمام موانع و مشکلات اجازه نداده یاد و خاطره تمدن مغلوب از میان برود. وقتی ذهنیتی محکم و استوار باقی بماند، یا حتی موقتا ضعیف شود اما در طول زمان مجددا قدرت بگیرد، همین ذهنیت نهایتا میتواند عینیت بیرونی را هم تغییر دهد. همانطور که بارها شنیدهایم:ان الحیاه عقیده و جهاد شواهدی هست که نشان میدهد هسته مرکزی و عصاره این عامل ذهنی ماهیت زیبایی شناسی دارد.بعنوان مثالی ملموس که برای ما ایرانیان همین امروز هم قابل تجربه است، میتوانیم به مقدمه کتاب خسرو و شیرین اشاره کنیم. بعد از سقوط ایران به دست اعراب و غالب شدن فرهنگ عرب، جو سیاسی و اجتماعی از یک نظر شباهت زیادی به وضعیت امروز ما داشت. درست مانند امروز که غربگرایان فرهنگ ایرانی را عقب مانده دانسته و فرهنگ غربی را متجدد و مترقی میدانند و تقابل فرهنگ ایرانی در برابر فرهنگ غربی را تقابل سنت و مدرنیسم تعبیر میکنند، در آن زمان هم فرهنگ ایرانی را عقب مانده، ارتجاعی، کفرآمیز و آیین آتش پرستی و شرک میدانستند. در قرن پنجم هجری حکیم توس فردوسی شاهکاری به نام شاهنامه را آفرید که اسطورههای ایرانی پیش از اسلام را زنده و جاودانه کرد. بعد از فردوسی نوبت حکیم گنجه نظامی بود تا کار بزرگ فردوسی را ادامه دهد، یا به قول امروزیها خط را نگه دارد!نظامی نقل میکند که دوستی صمیمی و عالم و با سواد داشته که بسیار مومن و مذهبی و متعصب هم بوده. وقتی خبر به گوش این فرد میرسد که نظامی مشغول نوشتن منظومه خسرو و شیرین است بسیار آشفته و عصبانی میشود و نزد نظامی میاید تا او را سرزنش کند.در آن مدت که من در بسته بودمسخن با آسمان پیوسته بودمگهی برج کواکب میبریدمگهی ستر ملایک میدریدمیگانه دوستی بودم خداییبه صد دل کرده با جان آشناییتعصب را کمر در بسته چون شیرشده بر من سپر بر خصم شمشیردر دنیا بدانش بند کردهز دنیا دل بدین خرسند کردهشبی در هم شده چون حلقه زربه نقره نقره زد بر حلقه دردرآمد سر گرفته سر گرفتهعتابی سخت با من در گرفتهبا طعنه به نظامی میگوید احسنت! آفرین! دستت درد نکند! چشمم روشن! بعد از چهل سال عمر با آبرو و عزت چرا میخواهی آبرویت را یک شبه به باد بدهی؟!که احسنت ای جهاندار معانیکه در ملک سخن صاحبقرانیپس از پنجاه چله در چهل سالمزن پنجه در این حرف ورق مالتو که دین داری و زهدت تا امروز مانند این بوده که با اخلاص و استقامت روزهات را تا آخر گرفتهای، حالا چرا میخواهی با مرده خواری افطار کنی؟!درین روزه چو هستی پای بر جایبه مردار استخوانی روزه مگشایبه قول امروزیها، تو که انسان آزادهای بودی! چرا شرافت خودت را به پشیزی میخواهی بفروشی؟!نکرده آرزو هرگز ترا بندکه دنیا را نبودی آرزومندچو داری در سنان نوک خامهکلید قفل چندین گنجنامهچرا میخواهی افکار ارتجاعی و پوسیده قدیمی را با هنر خودت لای زرورق بپیچی؟!مسی را زر بر اندودن غرض چیستزر اندر سیمتر زین میتوان زیستچرا چون گنج قارون خاک بهرینه استاد سخن گویان دهری؟به جای این حرفها بیا از مدرنیسم بنویس! آن سنتها و عقاید پوسیده را دور بریز و بیا از تجدد و ترقی خواهی بگو! چرا میخواهی رسم آتش پرستان جاهل را زنده کنی؟در توحید زن کاوازه داریچرا رسم مغان را تازه داریبیا کنار مردم! اگر از این حرفهای کهنه و مرتجعانه بزنی روشنفکران جامعه دیگر تو را تحویل نخواهند گرفت!سخندانان دلت را مرده داننداگر چه زند خوانان زنده خوانندنظامی در پاسخ میگوید:ز شورش کردن آن تلخ گفتارترشرویی نکردم هیچ در کارز شیرین کاری شیرین دلبندفرو خواندم به گوشش نکتهای چندوزان دیبا که میبستم طرازشنمودم نقشهای دل نوازشیعنی نظامی در پاسخ چند بیتی از قصه خسرو و شیرین را انتخاب کرده و برای دوستش میخواند. از شیرین کاریهای شیرین و از دلربایی هایش میگوید. به این ترتیب جلوهای از زیبایی آن داستان قدیمی را بر رفیق تجدد خواهش نمایان میکند. واکنش رفیقش بعد از شنیدن چند بیت از داستان خسرو و شیرین بسیار دیدنی است!چو صاحب سنگ دید آن نقش ارژنگفرو ماند از سخن چون نقش بر سنگبدو گفتم ز خاموشی چه جوییزبانت کو که احسنتی بگویییعنی او از دیدن تصاویری که نظامی از جلال و شکوه عصر شاهنشاهی خسرو پرویز، و در واقع تمدن ایرانی پیش از اسلام روایت کرده بود آنچنان بهت زده میشود که در جا خشکش میزند! نظامی هم که متوجه این قضیه میشود، میپرسد: چی شد؟! چرا ساکت ماندی؟! زبان نداری که بگویی احسنت؟!به صد تسلیم گفت ای من غلامتزبانم وقف بر تسبیح نامتچو بشنیدم ز شیرین داستان راز شیرینی فرو بردم زبان رایعنی رفیقش میگوید وقتی داستان شیرین را شنیدم از بس به کامم شیرین بود که زبانم را هم قورت دادم!چنین سحری تو دانی یاد کردنبتی را کعبهای بنیاد کردنمگر شیرین بدان کردی دهانمکه در حلقم شکر گردد زبانماگر خوردم زبان را من شکروارزبان چون تویی بادا شکرباربعد به پای نظامی میافتد که حالا که نوشتن این داستان را شروع کردهای باید به هر قیمتی شده تا آخر ادامهاش بدهی!به پایان بر چو این ره بر گشادیتمامش کن چو بنیادش نهادیدر این گفتن ز دولت یاریت بادبرومندی و برخورداریت بادچرا گشتی درین بیغوله پا بستچنین نقد عراقی بر کف دستبعد همان فرد مدرنیست ضد سنت که آنطور ذهنیتی توام با نفرت و انزجار از ایران قبل از اسلام داشت، آنچنان محو زیبایی محض میشود که اصرار میکند تا نظامی تمام توانش را به کار بندد تا فرهنگ ایرانی را دوباره احیا کند!رکاب از شهربند گنجه بگشایعنان شیر داری پنجه بگشایفرس بیرون فکن میدان فراخستتو سرسبزی و دولت سبز شاخستمی گوید که در این دوره و زمانه چنین زیبایی هایی دیگر وجود ندارد.زمانه نغز گفتاری نداردوگر دارد چو تو باری نداردپس تو باید این زیباییها را احیا کنی و نگذاری چند جغد بد صدا که عرصه را خالی دیدهاند به اسم مدرنیته و مدرنیسم مملکت ما را تسخیر کنند.همایی کن برافکن سایه برکارولایت را به جغدی چند مسپاراین بی هنرها در مقابل هنر تو مانند نور یک چراغ در مقابل نور خورشید هستند. زرق و برق تمدن مدرن بسیار سطحی و موقتی است، لذا هرگز در طولانی مدت توان تقابل و رقابت با عظمت و شکوه تمدن ایرانی را ندارد.چراغند این دو سه پروانه خویشپدیدار آمده در خانه خویشدو منزلگر شوند از شهر خود دورنبینی هیچ کس را رونق و نورتو آن خورشید نورانی قیاسیکه مشرق تا به مغرب روشناسیحالا که تو پا پیش گذاشتهای، اینها باید بروند پی کارشان و دکان کاسبی خود را تعطیل کنند.چو تو حالی نهادی پای در پیشبه کنجی هر کسی گیرد سر خویشهم آفاق هنر یابد حصاریهم اقلیم سخن بیند سواری
|
مکانهای مقدس دنیا در این مقاله به مرفی و بررسبی مکانهای مقدس دنیا میپدازیم.در ادامه با ما همراه شوید. برای تهیه بلیط هواپیما میتوانید به سایت سفیران مراجعه فرمایید.اورشلیماورشلیم یکی از قدیمیترین شهرهای ساخته شده در این کرهی خاکی است. این شهر از لحاظ عرفانی و روحانی یکی از مهمترین مکانها نزد بزرگترین ادیان الهی یعنی اسلام، یهودیت و مسحیت است که دایما کشورهای اسراییل و فلسطین بر سر تصاحب آن با یکدیگر سر جنگ داشتهاند. در تاریخ آمده است که داوود نبی این شهر را به عنوان پایتخت یهودیان ساخته بوده است و پس از او حضرت سلیمان اولین مسجد را در بیت المقدس (اورشلیم) بنا نهاد. گفته شده است که حضرت عیسی مسیح نیز در همین شهر به صلیب کشیده شده است و همچنین در همین شهر به پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص) وحی هایی صورت گرفته است.معبد کاشی ویشوانات هنداین معبد در قسمت غربی رود گنگ واقع شده است و یکی از معروفترین معبدهای هند است که برای الهه هندی به نام "شیوا" ساخته شده است. گفته میشود که شیوا در هالهای از نور در این مکان حضور پیدا کرده است. بومیان هندی اصولا یک بار در زندگی خود را در این معبد به زیارت و عبادت میپردازند.لوردس - فرانسهلوردس یک شهر بازاری کوچک در منطقه میدی - پیرنه در جنوب غربی فرانسه است. این شهر در سال 1858 در بین کاتولیکها شهرت پیدا کرد وقتی که تصور میشود مریم باکره 18 بار در مقابل یک دختر 14 ساله محلی به نام Bernadette Soubirous ظاهر شده است. از آن زمان به بعد ، لوردس به مکانی زیارتی تبدیل شده و از سال 1860 تاکنون بیش از 200 میلیون بازدیدکننده داشته است ، بسیاری از آنها امیدوارند که با آب چشمهای که در غار این شهر میجوشد شفا پیدا کنند.معبد ماهابودی هندمعبد ماهابودی در بوده گایا واقع ده است. این مکان در قرن 7 میلادی و برای بزرگداشت شاهزاده سیهارتاگوتاما و رسیدن وی به مقام بودایی ساخته شد. این معبد، مقدسترین مکان برای بوداییان کل جهان به شمار میرود.مکه عربستانمکه به عنوان زادگاه پیامبر اکرم (ص) و دینی که او ت سیس کرد ، مرکز جهان اسلام است.این شهر که در میان کوههای صراط واقع شده است، کیلومترها با اقیانوس فاصله دارد و همچینین به سرزمین حجاز نیز معروف است. کعبه در شهر ، یک ساختمان مکعبی در مقدسترین مسجد اسلام یعنی المسجد الحرام است که به عنوان قبلهی مسلمانان شناخته میشود. جالب است بدانید که غیرمسلمانان مجاز به ورود به شهر نیستند.پارک ملی اورولو استرالیااین مکان چیزی بیش از چند صخرهی قرمز رنگ را در بر میگیرد. در واقع آنجا میلیونها سال است که محل زندگی بومیان استرالیایی بوده و آنها معتقدند که این محل توسط نیاکانشان ساخته شده است تا بتوانند نشانی از خودشان را برای آنها به یادگار بگذارند. همچنین این سرزمین نماد صلح و دوستی بین انسانها، حیوانات و سرزمینها است.کوه سینا - مصربه اعتقاد بسیاری از مردم ، این مکان از لحاظ معنایی و روحانی از اهمیت بالایی نزد ادیان یهودی ، مسیحی و اسلامی برخوردار است. کوه سینا یا کوه هورب در مصر جایی است که موسی ده فرمان را از خدا دریافت کرد. پیامبران ، زایران و جهانگردان هزاران سال است که به اینجا سفر میکنند.مکانهای مقدس دنیا
|
آیا نخستین کشاورزان جهان،ایرانیان بودهاند؟ نخستین کسانی که کشاورزی کردهاند چه کسانی بودند و در کجا کشاورزی میکردند؟ یک قطعه استخوان متعلق به هفت هزارسال پیش در این غار در ایران کشف شد. با بررسی دیانای آن و بررسی سایر قطعات کشف شده در ایران، نخستین کشاورزان دو گروه بودهاند.انسان نخستین بار حدود 10 هزارسال قبل کشاورزی را در منطقهای موسوم به هلال حاصلخیز یاد گرفت. هلال حاصلخیز شامل بخشهایی از خاورمیانه و مدیترانه با شرایط مناسب کشاورزی است. در این زمان،انسانها شروع به نگهداری حیوانات و زمینها کردند. یک تحقیق جدید نشان میدهد که نخستین کشاورزان، در حقیقت دو گروه بودهاند که پهلو به پهلوی هم زندگی میکردند!هلال حاصلخیز 7500 سال قبل. عکس از ویکیپدیامحققان نتیجهی غیرقابل انتظار خودشان را در 14 جولای منتشر کردند. یکی از این محققان یوآخیم برگر، تحصیل کردهی دانشگاه یوهانس گوتنبرگ آلمان در رشتهی تاریخژنتیک میباشد. او میگوید: "ما فکر میکردیم مردمانی که در هلال حاصلخیز زندگی میکردند، یک گروه با یک نوع فرهنگ بودهاند. ولی احتمالا آنها دو گروه یا بیشتر بودند." " نوشتههای تاریخی به ما میگویند مردم امروزی اروپا و آسیای جنوبی ( شامل افغانستان، هند، پاکستان، بنگلادش، مالدیو، سریلانکا، و نپال) از یک گروه نش ت گرفتهاند. ولی انگار باید تفکراتمان را عوض کنیم."در ابتدای 2016 یوآخیم و تیمش یافتند که نخستین کشاورزان اروپایی از بخشهایی به نام آنوتولی غربی آمدهاند، جایی که امروزه استانبول ترکیه قرار دارد. آنها معتقدند مردم آناتولی،زندگیشان را از نواحی دورتر شرقی آغاز کرده بودند. احتمالا جاهای قدیمیتری که امروزه ایران، عراق، سوریه و بخشهای جنوبی ترکیه را شامل میشود.اما مدارک جدید از دو بخش باستانی در ایران برای ما داستانی متفاوت ارایه میکند. این مدارک شامل باقی ماندههای انسانهای 7 تا 10 هزارسال پیش است. با بررسی نسبت کربن و نیتروژن در استخوانهای آنان،دانشمندان متوجهشدهاند این انسانهای حاضر در ایران محصولات کشاورزی را بیشتر از گوشت مصرف میکردند. این بدین معنی است که آنها کشاورزی میکردهاند. و آنها چند صدسال قبل از مردم آناتولیمیزیستند. و تحلیل دنای ( DNA ) این ایرانیان و مردم آناتولی میگوید که آنها خیلی هم مشابه هم نیستند.گرت هلنتال،ژنشناس از دانشگاه کالج لندن میگوید: "در حقیقت،دو گروه 45 هزارسال پیش از آن از هم جدا شدند. حتی صدهزارسال قبل،اجداد ایرانیان و آناتولیها برای حدود 36 هزار تا 67 هزارسال جدا از هم زندگی میکردهاند."مدارک و شواهد کشاورزان آناتولی،چند صدسال از یافتههای ایرانی جوانتر است.تحلیلهای تازهای که از باقی ماندههای باستانی در ایران بدست آمدند،از باقیماندههای دو منطقه بهنامهای غار وزمه و تپهی عبدالحسین میباشند. غار وزمه در استان کرمانشاه در شهرستان اسلامآباد غرب، بخش مرکزی، دهستان حومه جنوبی، 3 کیلومتری شمال شرقی روستای شیرکش، داخل تنگه وزمه واقع شده است. تپهی عبدالحسین در استان لرستان در شهرستان دلفان، بخش مرکزی، در دهستان خاوه جنوبی و در روستای عبدالحسین واقع شده است. نوادگان آنها در آسیای مرکزی پخش شدند. درضمن، نوادگان مردم آناتولی به سمت غرب و اروپا گسترش یافتهاند.یوآخیم برگر ادامه میدهد:" مردم این دو گروه ( ایران و آناتولی) احتمالا نگاه متفاوتی داشتهاند و به زبان متفاوتی حرف میزدند ولی حتما آنها ایدههایشان را درباره کشاورزی با یکدیگر به اشتراک میگذاشتند. اگرچه روشهای آنها متفاوت بود،به عنوان مثال،به نظر میرسد ایرانیان در شرق به خوبی گندم و جو، بز پرورش میدادند ولی در غرب چوپانها گوسفند نگهداری میکردند و از غذاهای دیگری استفاده مینمودند.مدتها بعد از توسعه کشاورزی، دو فرهنگ،شروع به جابجایی کردند. اما اینکه چرا آنها به صورت متفاوتی پخش شدند هنوز مبهم است. داشنمندان نیاز به نمونههای دنا ( DNA ) بیشتر دارند.یافتههای جدید شاید بتواند توضیح دهد چرا ایرانیان و مردم آناتولی جدا از یکدیگر ماندند. به نظر میرسد مرز یا مانعی بین دوگروه بوده. اگر اتصالی بین دوگروه بود،دانشمندان باید آن را از طریق دنا میفهمیدند.درحال حاضر دانشمندان میتوانند با تجزیه و تحلیل دنا جزییاتی را متوجه بشوند که قابل قیاس با مطالعه بر روی سنگها یا اشیا نیست. امید داریم بتوان با بررسی ژنها بتوانیم شجرهنامهی بسیار کامل از مردم باستان پیدا کنیم.منبع: ScienceNewsforStudents
|
Subsets and Splits
No community queries yet
The top public SQL queries from the community will appear here once available.