text
stringlengths
300
261k
تقویم شمسی دقیق‌تره یا تقویم میلادی؟ این پست به صورت ویدیویی در اینستاگرام و یوتیوب هم قابل مشاهده استاجازه بدین اصلا اول تعریف کنیم شغل تقویم چیه و یعنی چی یه تقویم دقیق‌تر از یه تقویم دیگه باشه؟وقتی می‌خوایم یه زمان خاص در روز با هم قرار بذاریم از ساعت استفاده می‌کنیم ولی وقتی بخوایم یه زمان خاص در یه روز خاص با هم قرار بذاریم به چیزی بیشتر از ساعت نیاز داریم. چیزی که بهش میگیم تقویم.و به صورت خیلی خلاصه شغل تقویم همینه. که روزها رو (مثل ساعات) شماره گذاری کنه تا بتونیم به جای اینکه بگیم " 5 روز دیگه می‌بینمت" و بعد در طول اون مدت روزها رو بشمریم، بگیم 27 م می‌بینمت و هر روز شماره روز رو یکی ببریم جلو.یه جورایی شبیه اینه که به جای اینکه روزشمار همه قرارهامون رو هر روز یکی کم کنیم، شماره هر روز یکی زیاد کنیم و بعد شماره جدید رو با شماره روز قرار مقایسه کنیم که یه عملیات ساده تره.خب مساله‌ای نیست. روزها رو شماره‌گذاری می‌کنیم. این میشه اولین روزمون ( 0001 ) و هر روز یکی بهش اضافه میشه. فردا میشه روز 0002 پس فردا میشه روز 0003 و به همین ترتیب میره بالا.ولی چند سال که بگذره سخت میشه حفظ کردن این عدد طولانی و هر روز یکی زیاد کردنش. ولی آسمون رو دوباره نگاه کن. تو آسمون دو تا شی هست که دایما می‌بینیم. یکی خورشیده و هر بار میره و میاد میشه یه روز جدید، ولی یه چیز سفید دیگه هم هست که به جای اینکه کاملا بره و بیاد، هر روز یه ذره شکلش با روز قبل تفاوت می‌کنه ولی یه چرخه ثابت رو طی می‌کنه. چرا از این شی دوم هم استفاده نکنیم؟ به نظر رفتارش منظم میاد میشه ازش برای زمان استفاده کرد.استفاده می‌کنیم. این شی دوم روزهامون رو گروه بندی می‌کنه. یعنی به جای اینکه فقط بشمریم خورشید چند بار رفت و اومد، می‌شمریم در این چرخه ماه که داره شکلش تغییر پیدا می‌کنه خورشید چند بار رفت و اومد. تغییرش هم در شمارشمون اینطوری میشه.به جای اینکه هر روز یه چیزی شبیه 0498 رو ببریم بالا و تبدیل بشه به 0499 و وقتی به 0499 رسید دو رقم اول رو صفر کنیم و بریم سراغ رقم بعدی ( 0500 ) روزها رو زیاد می‌کنیم تا وقتی که ماه یه دوره رو طی کنه. یعنی اگر امروز روز 29 هست در این چرخه ماه و ماه برگشته به شکل اولش، ما هم امروز روز شمارمون رو صفر می‌کنیم و میریم به گروه بعدی (یا همون ماه بعدی) و تاریخ امروز میشه 0500 . البته روز صفر که عجیبه بیاین هر وقت رفتیم گروه بعدی از یک شروع کنیم. پس امروز میشه روز 0501 .حالا ماه‌ها رو تا کجا زیاد کنیم؟ چون همینطوری اگه پیش بریم بعد یه مدت دوباره شماره ماه‌ها هم خیلی بزرگ میشه و کار رو سخت می‌کنه. بیاین خب ماه‌ها رو هم مثل روزها گروه بندی کنیم و هر وقت به نظر شما چند خوبه آقای یونان باستان؟ 10 ؟ آره منم موافقم عدد رند و دم دستیه. هر وقت به 10 ماه رسیدیم شماره ماه‌ها رو هم صفر کنیم و گروه بعدی رو یک شماره میبریم بالا. در نتیجه روز بعد از روز 29 ماه 10 اولین گروه بزرگ ( 01 / 10 / 29 ) با فرض اینکه شکل ماه امروز عوض بشه میشه روز یک ماه یک گروه بزرگ دو ( 02 / 01 / 01 ). که از این به بعد به این گروه بزرگ می‌گیم یک سال.بعد مدتی هم تعداد روزهای هر ماه رو دیگه ثابت می‌کنن که نیازی نباشه همه هر روز ماه رو چک کنن. از این به بعد مشخصه هر ماه دقیقا چند روز داره. این خوبه و داره کارمون رو راه میندازه ولی یه سری مشکل داره. مخصوصا که امروز (یعنی 700 سال پیش از میلاد) اکثر زندگی ما درگیر کشاورزیه. کارهایی که من دارم و لازمه براشون روزی رو در آینده مشخص کنم مربوط به مزرعه‌م و حیوون‌هام میشن.اینکه کی باید برای کاشت محصول جدید لوازم تهیه کنم یا اینکه کی قراره محصولاتم رو درو کنم که برم مالیات امسالم رو به حاکم بدم کاملا به کشت و کار من مربوطن و اون به وضعیت آب و هوا ربط داره. و این تقویم اینطوری عملا کمک زیادی نمی‌کنه چون من باز باید برای قرار گذاشتن و تاریخ مشخص کردن بگم "هر وقت هوا گرم شد". کل ایده این بود که بتونم بگم روز 10 ماه 5 و مشخص باشه چه روزیه.اون موقع می‌دونستن که این آب و هوایی که دایما داره عوض میشه هم به نظر در یک گردش و تکرار هست. هی گرم میشه و هی سرد میشه. که میشن فصل‌های ما و متوجه میشن 10 ماه کافی نیست برای پوشش دادن این تکرار فصل‌ها. در نتیجه 2 ماه دیگه هم به تقویم اضافه می‌کنن. ماه Januarius به اول تقویم و ماه Februarius رو به آخر تقویم اضافه می‌کنن که همون January یا ژانویه و February یا فبریه یا فوریه فعلی هستن. ولی یه مدت می‌گذره می‌بینن هنوز هم سال‌هاشون به اندازه کافی طولانی نیست (دلیلش این بوده که تعداد روزهای ماه‌هاشون بین 28 تا 30 بوده که کافی نبوده). و یه ماه سیزدهم هم اضافه می‌کنن که همه چیز رو به هم می‌ریزه و بعد مدتی برش می‌دارن و دوباره 12 ماهه میشن.و این ما رو می‌رسونه به جولیوس سزار. سزار طول سال رو اندازه گیری می‌کنه و متوجه میشه هر سال 365 به علاوه یک چهارم روز داره. در نتیجه طول همه ماه‌ها رو بیشتر می‌کنه که 30 یا 31 روز باشن به غیر از فبریه که 29 روزه می‌مونه و برای جبران کردن اون یک چهارم باقی مونده از هر سال هم تصمیم می‌گیره ماه فبریه هر 4 سال یک بار بشه 30 روز و ایده سال کبیسه از همینجا میاد. چرا فبریه یعنی ماه دوم سال ماهیه که روز کبیسه رو می‌گیره؟ چون اون موقع که اضافه شده ماه آخر بوده ولی بعدا تصمیم گرفتن جابجاش کنن و بیاد اول سال بعد ژانویه.بعد از کشته شدن جولیوس سزار، آگوستوس سزار میاد و این تقویم رو جایگزین تقویم قدیمی‌شون می‌کنه و یک ماه از تقویم رو به نام جولیوس سزار میزنن که میشه ماه جولای امروزی و یک ماه رو هم به نام آگوستوس سزار میزنن که میشه ماه آگوست امروزی. و کل تقویم هم میشه تقویم جولیان یا ژولینی. حالا اگه اینطوریه پس چرا فبریه در دنیای امروز 28 روز داره مگه نگفتی 29 روزه بوده؟ چون ماه آگوستوس فقط 30 روز داشته و ماه جولیوس 31 روز و خب آگوستوس خیلی از این مساله خوشحال نبوده در نتیجه یک روز از فبریه کم می‌کنن و به آگوست میدن تا تعداد روزهای آگوست و جولای برابر بشه.ایراد اصلی تقویم جولیوس سزار این بود که طول سال واقعا 365 و یک چهارم روز نبود. طول سال اصلا مقدار درست حسابی‌ای روز نیست چون طول سال رو زمان گردش زمین دور خورشید مشخص می‌کنه و طول روز رو گردش زمین دور خودش. این دو تا گردش کاملا بی‌ربط به همدیگه‌ن. مثل اینه که سوار یه ماشین باشین که داره یه مسیر دایره‌ای رو دور می‌زنه و همزمان که داخل ماشین هستین یه آهنگ خاص رو هم گذاشته باشید که هی تکرار بشه. تموم شدن هر دور شما تو مسیر لزومی نداره با تموم شدن آهنگ در یک جا باشه.حالا شاید بشه با اضافه کردن یک روز در هر چهارسال این‌ها رو کمی به هم نزدیک کرد ولی باز هم دقیق نیست و اینطوری هر 128 سال دوباره یک روز تقویم‌مون با حرکت زمین فاصله پیدا می‌کنه. و این اتفاق افتاد. از سال 45 قبل از میلاد که تقویم جولیان رسمی شد تا سال 1752 این تقویم 11 روز خطا پیدا کرد و اگه با همین روند ادامه پیدا می‌کرد دوباره فصل‌ها جابجا میشدن.همه اینا ما رو می‌رسونه به امروز. تقویم میلادی و شمسی. هر دوی این تقویم‌ها یک هدف داشتن. اینکه مشکلات تقویم جولیان رو برطرف کنن. در راس اون مشکلات، مشکل سال‌های کبیسه و اختلاف افتادن بین تقویم و حرکت زمین. و منظورمون هم از تقویم دقیق‌تر تقویمیه که این اختلاف توش از بقیه کمتر باشه. حالا کدوم تقویم دقیق‌تره؟ تقویم شمسی.تقویم شمسی و میلادی به روش‌های مختلفی این مشکل رو حل می‌کنن. ولی قدم اول هر دوشون اینه که طول دقیق سال رو اندازه بگیرن تا بتونن جلوی ناهماهنگی رو بگیرن. پاپ گرگوری 13 م دستور این کار رو میده و طول سال رو با 4 رقم اعشار محاسبه می‌کنن. در ایران هم ملک‌شاه دستور این کار رو به عمر خیام میده و عمرخیام طول سال رو با 12 رقم اعشار محاسبه می‌کنه که البته از رقم ششم به بعد اشتباه بوده ولی خیلی تقصیری بهش نیست چون زمان گردش زمین دور خورشید واقعا ثابت نیست و هر سال از همون رقم ششم اعشار به بعد عوض میشه.مساله مهم‌تر از محاسبه دقیق طول سال ولی روش جبران اون مقدار باقی‌مونده روز در هر سال یا همون سیستم سال‌های کبیسه‌ست. اگه یادتون باشه گفتیم تا همون سال در تقویمی که استفاده میشده 11 روز خطا ایجاد شده بوده در نتیجه قدم اول برای پاپ گرگوری این بود که 11 روز از سپتامبر سال 1752 رو حذف می‌کنه و اگه تقویمی رو باز کنین و به سال 1752 برین می‌بینین ماه سپتامبر از 2 م میپره به 14 م. برای آینده هم در تقویم میلادی به صورت قراردادی تعیین شده که سال نو همیشه ساعت 12 بامداد 365 مین روز سال باشه و هر 4 سال یک بار هم سال یک روز بیشتر داشته. ولی خب این میشه شبیه همون تقویم جولیان و با این قانون سال‌های کبیسه دوباره تقویم خراب میشه.برای اینکه اون مشکل رو برطرف کنن، قانون سال کبیسه رو در تقویم میلادی اینطوری‌گذاشتن: هر 4 سال یک بار سال کبیسه ست به غیر از هر 100 سال یک بار که نیست به غیر از هر 400 سال یک بار که دوباره هست. ولی خب این کار مشکل رو برطرف نمی‌کنه و صرفا به تعویق می‌ندازه‌ش.کاری که عمر خیام می‌کنه اینه که به جای اینکه یک قانون کلی برای تقویم بذاره، تصمیم می‌گیره تقویم بر اساس مشاهده باشه. یعنی سال نو به جای 12 بامداد روز 365 م سال، بشه هر لحظه‌ای که زمین از این نقطه در مدارش گذشت ( March Equinox ).چرا این نقطه؟ چون این نقطه دقیقا زمانیه که فصل بهار شروع میشه. و به این ترتیب سال ما دقیقا با فصل بهار شروع و با فصل زمستون تموم میشه و بقیه فصل‌ها هم دقیقا سر جاشون هستن در تقویم. سال کبیسه هم به صورت خودکار مدیریت میشه. اگه لحظه‌ای که زمین در اون نقطه شروع بهار قرار می‌گیره قبل از ساعت 12 ظهر به وقت ایران باشه، اون روز میشه اول فروردین در غیر این صورت میشه روز آخر اسفند. که اگر روز قبلش 29 اسفند بوده باشه باعث میشه سال کبیسه بشه و اسفند 30 روز داشته باشه. اگرچه این روش هم تقریبا هر 4 سال یک بار باعث سال کبیسه میشه ولی قانونی براش نیست. یعنی بعضی وقت‌ها هر 30 - 40 سال یک بار به جای 4 سال، بعد 5 سال سال کبیسه میشه که باعث میشه تقویم و موقعیت زمین با هم هماهنگ بمونن به صورت خودکار.قسمت سخت این ماجرا این بوده که اولا طول سال با این دقت محاسبه بشه دوما بشه دقیقا حساب کرد در چه زمانی زمین در اون نقطه مدار قرار می‌گیره و بهار شروع میشه. این کار امروز ساده‌ست ولی در زمان عمر خیام خیلی ساده نبوده ولی هنر بزرگ‌شون همین بوده که این کار رو انجام می‌دادن. و قسمت جالب این ماجرا اینه که این تقویم 500 سال قبل از تقویم میلادی ایجاد شده.یکی دیگه از مواردی که به صورت تاریخی و قراردادی در تقویم میلادی ثبت شده تعداد روزهای هر ماهه که دلیل خاصی ندارن و صرفا حاصل تغییرات جولیوس و آگوستوس سزار و قراردادهایی که بعدش توسط حاکمان انجام شده ست. در تقویم شمسی ولی شش ماه اول 31 روز و 6 ماه بعدی به استثنا اسفند 30 روزه هستن که به خاطر کمی طولانی‌تر بودن مدار زمین در 6 ماه اول حرکته.و در نهایت، در رابطه با دقت تقویم‌های مختلف، تقویمی که سال کبیسه رو در نظر نگیره هر سال 6 ساعت دچار خطا میشه، تقویم جولیان که به صورت ابتدایی سال کبیسه رو در نظر می‌گرفت هر سال 11 دقیقه دچار خطا میشد، تقویم میلادی هر سال 27 ثانیه دچار خطا میشه و تقویم شمسی عمر خیام هر سال کمتر از 1 ثانیه دچار خطا میشه (یا به عبارت دیگه هر 110 هزار سال یک روز دچار خطا میشه) که باعث میشه تا امروز دقیق‌ترین تقویم دنیا باشه.
ژاندارک، قهرمان ملی فرانسه و نمادی در ادبیات 588 سال پیش در چنین روزی ژاندارک را که قهرمان ملی فرانسه و از قدیسه‌های کلیسای کاتولیک است به جرم الحاد و ضدیت با قوانین کلیسا سوزاندند. او دختر یک کشاورز فرانسوی بود که در راه آزادی فرانسه از اشغال انگلیسی‌ها قیام کرد و با فرماندهی خود یک پییروزی بزرگ نظامی نصیب فرانسویان کرد. ژاندارک با پشتکار خود توانست با راضی‌کردن پادشاه فرانسه یگان‌هایی را تحت فرماندهی خود بگیرد و با پیروزی بر انگلیسی‌ها جنگ صدساله فرانسه با انگلستان را به پایان خود نزدیک‌تر کند.به همین خاطر انگلیسی‌ها خواهان از بین بردن او به بهانه‌هایی چون کفر، ارتباط دروغین با قدیسین و پوشیدن لباس مردانه بودند. اما با این کار به جای محو کردن او نامش را ماندگار کردند، آن چنان که تا کنون بیش از 30 اثر داستانی و 20 فیلم سینمایی درباره او ساخته‌اند.آناتول فرانس، مارک تواین، جرج برنارد شاو، موریس مترلینگ، برتولت برشت و شیللر تنها برخی از نامدارترین کسانی هستند که درباره او نوشته‌اند. ژاندارک اگر‌چه در این روایت‌ها متفاوت توصیف شده، اما مظلومیت، پاکی و آمادگی برای فدای خود، جزیی ثابت از این‌توصیف‌ها بوده است. به همین خاطر است که داستانش همیشه تازه است، چون با ارزش‌های والای انسانی در یک‌مدار آرمانی پیوند خورده است.مارک تواین درباره او گفته است: او بی شک خارق‌العاده‌ترین فردی است که نژاد بشر پدیدآورده است.‌شما از ژاندارک و تاثیراتی که در تاریخ فرانسه داشته است چیزی می‌دانید؟ کتاب‌هایی که درباره این شخصیت برجسته نوشته‌اند را خوانده‌اید؟ اگر بله، برای ما و دیگر دوستان بنویسید.
از مرگ سیاه تا جنگ تریاک سلام . این متن کامل اپیزود یکم از پادکست معجونهمعجون یه پادکست تاریخیه . یه گوشیدنی خوشمزه با طعم تاریخ. تو این پادکست سعی مون اینه که دیدگاه علمی نسبت به قصه‌های تاریخی داشته باشیم و تاریخ رو بصورت تلفیقی و عجین شده با موضوعات مختلف تعریف کنیم.عنوان این اپیزود هستش : از مرگ سیاه تا جنگ تریاک. نسخه صوتی با کیفیت این پست رو می‌تونید همین حالا از اینجا دانلود کنید و بشنوید ( حجم فایل 30 مگ ، مدت زمان 32 دقیقه ) هم چنین می‌تونید داستان‌های تاریخی دیگه‌ای رو هم از پادکست معجون بشنوید. ما در همه اپ‌های پادکست هستیم. کافیه عبارت " معجون" رو سرچ کنید.خب بریم که معجون امروز رو تقدیم تون کنیمعنوان این اپیزود در نوع خودش جالبه : از مرگ سیاه تا جنگ تریاک!قبل از اینکه کنجکاوی شما راجع به عنوان این اپیزود رو برطرف کنم باید بگم محتوای این اپیزود یه روایت تاریخی سیاسی بسیار جذابه که یکسری مفاهیم اقتصادی و جامعه شناسی هم درش نهفته است.فیودالیسمهمونطوری که خیلیاتون می‌دونید در اروپا بعد از فروپاشی امپراتوری رم یه نظام سیاسی برپا بوده بنام سیستم فیودالیسم و به این شکل بوده که یکسری سلسله مراتب خیلی خاص و سفت و سخت وجود داشته. یعنی یک شاه بوده که مالک همه چیز بوده و یه سری ارباب یا لرد زیردست شاه بودن که در قبال خدمات نظامی برای شاه بخشی از زمین‌ها و اموال شاه رو در اختیار میگرفتند که بهشون میگفتن فیودال.در پایین‌ترین مرتبه هم رعایا یا همون برده‌ها قرار داشتن که بهشون میگفتن سرف‌ها. اونا روی زمین‌های ارباباشون کار می‌کردن اما خودشون مالک هیچ چیز نبودن بلکه فقط در قبال بیگاری سخت و طاقت فرسا یه سری نیاز‌های اولیه شون مثل غذا و لباس رو از طریق ارباباشون تامین میکردن . سرف‌ها در ازای این همه کار و خدمت فقط حق این رو داشتن که زنده بمونن و نمیرن تا بتونن بیشتر کار کنن ! اونا حتی بدون اجازه ارباب هاشون این حق رو نداشتن نقل مکان کنن و زمینی رو که تو اون کار میکردن ترک کننهر وقت سرف‌ها می‌خواستن بخاطر ظلم هایی که بهشون میشد اعتراض کنن باید پیش قاضی یا پلیس میرفتن که در واقع قاضی و پلیس هم خود اون ارباب‌ها بودن . بله، ارباب‌ها فقط مالک زمین نبودن بلکه قاضی و قانون گذار و پلیس هم خودشون بودن که در واقع خودشون هم از فک و فامیل‌های شاه و وابسته به اون بودناروپای شرقی و اروپای غربیالبته این سیستم تو همه جای اروپا به طور یکسان اجرا نمیشده و اون طور که در تاریخ نوشتن کشورهای اروپای شرقی نسبت به اروپای غربی با شدت بیشتر و سرسختانه‌تر این نظام رو پیاده میکردن. مثلا تو کشورهای اروپای شرقی نسبت به اروپای غربی سرف‌ها مجبور بودن ساعات بیشتری رو به انجام کارهای سخت بپردازن و از حق و حقوق کمتری برخوردار بودن التبه تفاوت‌ها در دو سوی قاره اروپا ناچیز بوده و فیودالیسم در کل اروپا حاکم بودهاین نظام بشدت استثماری همین طور ادامه داشته تا اینکه در قرن 13 یه شرایط خاص توی قاره اروپا بوجود میاد یه مهمون ناخونده برای اروپایی‌ها میاد که اوضاع رو دگرگون میکنه یه بیماری خانمان سوز وارد اروپا میشه بنام طاعونورود طاعون ( مرگ سیاه به قاره اروپا ) طاعون خیارکی که بنام مرگ سیاه هم میشناسنش اولین بار از طریق بازرگان هایی که از چین میومدن وارد اروپا شد و تمام منطقه مدیترانه رو درگیر کرداونجوری که تاریخ نویس‌ها و شاهدهای دسته اول نقل کردن طاعون به هر دیاری که وارد میشد نصف جمعیت اونجا رو از بین می‌برد این اتفاق وحشتناک کشورهای دیگه اروپا رو به ترس انداخت. از بین کشورهای اروپایی واکنش انگلیسی‌ها در مقابله با این بیماری از همه جالب‌تر و حایز اهمیت تره و از قضا تو پیشرفت این کشور هم موثر بودهاون زمان که شاه ادوارد سوم حاکم انگلستان بوده قبل از ورود طاعون به کشورش تصمیم میگیره یه کاری بکنه تا کشورش قربانی این بیماری وحشتناک نشه و یه اقدام عجیب انجام میده. میاد به اسقف اعظم میگه مراسم‌های نیایش دسته جمعی تدارک ببینه تا مردم برای دفع خطر طاعون دعا کننبعد از مدت کوتاهی طاعون در انگلیس همه‌گیر میشه و نصف مردم کشور تلف میشن تاثیرات طاعون در قاره اروپاخب بروز این حادثه یه برهه سرنوشت ساز توی تاریخ اروپا ایجاد میکنه . چرا که اروپای بعد از طاعون یا مرگ سیاه خیلی با اروپای قبل از اون فرق داشته اروپای بعد از طاعون نصف اروپای قبل از طاعون جمعیت داره یعنی با جامعه جدیدی روبرو هستیم جمعیتش نصف شده و جاهایی هم حتی کمتر از نصف و از اون جا که بیشتر جمعیت اروپا رو سرف‌ها و برده‌ها تشکیل میدادن و نه ارباب‌ها یا پادشاه‌ها و قاعدتا برده‌ها نسبت به ارباب هاشون از سطح بهداشت کمتری هم برخوردار بودن بنابراین بیشتر قربانی طاعون هم از همین قشر بوده یعنی تقریبا میشه گفت جمعیت نیروی کار در اروپا نصف شدههمین موضوع باعث میشه یه شکاف سیاسی و اقتصادی بزرگ بین اروپای شرقی و غربی اتفاق بیوفتهاما چطوری این اتفاق میوفته ؟اروپای غربی که گفتیم از ابتدا قوانین سیستم فیودالیسم رو با شدت کمتری نسبت به شرق اروپا اجرا می‌کردن در قبال کاهش شدید جمعیت نیروی کارش در اثر طاعون واکنش قابل توجهی نشون میدن. اونا میان طبق همون ضرب المثل معروف که میگه هرچیزی کم بشه با ارزش میشه عمل میکنن یعنی جمعیت برده‌ها که تنها نیروی کار اون زمان بودن دیگه حاضر نبودن با شرایط قبل و به هر قیمتی بیگاری کنن و از ارباباشون حقوق و مزایای بیشتری رو درخواست کردن. قبل از ورود طاعون انقدر جمعیت سرف‌ها زیاد بود که اگر یکسری از اونها هم کار نمیکردن بازهم عده‌ای حاضر بودن به هر قیمتی کار کنن تا از گشنگی نمیرن اما بعد از ورود طاعون که جمعیت شون خیلی کم شده بود و با هم هماهنگ‌تر شده بودن تصمیم گرفتن که دیگه مثل سابق نذارن ارباب‌ها ازشون سواستفاده کنن! البته پادشاه و ارباب‌ها در ابتدا مقاومت میکردن و با خواسته‌های سرف‌ها کنار نمیومدن مثلا در انگلیس دولت با ابلاغ نامه‌ای بنام نظام نامه کارگران سعی کرد اوضاع رو تحت کنترل دربیاره و شرایط رو به قبل از هجوم طاعون برگردونه و حتی برای کارگرایی که از دستور ارباب شون سرپیچی می‌کردن تو این نظام نامه، مجازات‌های سنگین در نظر گرفته شده بود حکومت هرگز موفق نشد شرایط رو مثل سابق کنه و برده‌ها رو تحت کنترل کامل دربیاره . تا اونجایی که یکسری از برده‌ها به رهبری شخصی به اسم وات تایلر شورش کردن و حتی بیشتر لندن رو هم تصرف کرده بودن که نهایتا شکست خوردن و وات تایلر اعدام شد اما این شورش حکومت رو حسابی ترسونده بود و بهشون فهموند که شرایط دیگه مثل سابق نیست و اونا نمی‌تونن نظام نامه کارگران رو اجرا کنن و مجبور بودن یکسری امتیازات به کارگرها بدن پایه‌های نظام فیودالی تو بقیه کشورهای غرب اروپا مثل انگلیس به لرزه درومده بود کم کم کارگرها از حقوق و مزایای بیشتری برخوردار میشدن و دستمزد بیشتری دریافت میکردن نهادهایی برای دفاع از حقوق مردم شکل گرفتبازارها رونق گرفتن و مردم دیگه میتونستن ادعا کنن صاحب املاک و زمین هاشون هستن به همین صورت اروپای غربی کم کم داشت شکل یه جامعه مدرن و با رنگ و بوی دموکراسی رو به خودش میگرفت و به یه قاره پیشرفته تبدیل میشداما این اتفاقات فقط تو کشورهای غرب اروپا مثل انگلیس و فرانسه رخ داده بود و تو کشورهای شرق اروپا مثل لهستان با اینکه طاعون وارد شده بود نتایج کاملا معکوسی رو نسبت به اروپای غربی در پی داشتتو اروپای شرقی که گفته بودیم قبل از طاعون قوانین فیودالیسم رو با شدت نسبتا بیشتری نسبت به کشورهای همسایه غربی شون اجرا میکردن بعد از طاعون که جمعیت برده‌ها خیلی کمتر شده بود در نتیجه تسلط ارباب هاشون روی کارگرها بیشتر شده بود و روی زمین‌ها و املاک بیشتری سلطه داشتن . طبیعتا تسلط روی یک جمعیت مثلا 50 هزار نفری خیلی ساده‌تر از جمعیت 100 هزار نفریه ارباب‌ها قوانین سنگین‌تری نسبت به قبل برای برده‌ها وضع کرده بودن و تلاش کردن ازشون بیشتر کار بکشن چون جمعیت شون نصف شده بود این نصف باقی مونده بایستی جور نصف دیگه رو میکشیدنمثلا تو لهستان دستمزد کارگرها رو کم کردن یا تو آلمان شرقی و مجارستان تعداد روزهایی که کارگرها باید بدون دستمزد بیگاری میکردن رو افزایش داده بودنکارگرهای بیچاره هم که تعدادشون نسبت به قبل خیلی کم شده بود کاری نمی‌تونستن بکنن و تحت تسلط کامل ارباب‌ها قرار داشتنالبته در اروپای غربی هم مثل اروپای شرقی انگیزه تسلط بیشتر روی کارگرها از سوی حکومت وجود داشت و نظام نامه کارگران هم دقیقا تو همین راستا بوده ولی کارگرها قدرت کافی برای جلوگیری از این سیاست رو داشتنپیشرفت اروپای غربی یواش یواش تولیدات کشاورزی و دامی کشورهای اروپای شرقی بعلت کار کشیدن بیشتر از برده‌ها زیادتر شده بود و کشورهای شرق اروپا تبدیل شدن به صادر کننده محصولات کشاورزی و دامی به کشورهای اروپای غربی شده بود و از طریق همین صادرات شاه‌ها و ارباب‌ها ثروتمندتر شده بودن و به التبع تسلط شون روی برده‌ها بیشتر و بیشتر میشد چون طبیعتا ثروت زیاد قدرت بیش از حد هم به دنبال خودش میاره. اونا هرگز از این ثروت برای پیشرفت و آبادی کشورهاشون استفاده نکردن چون خودشون در راحتی و آسایش بودن و اصلا براشون مهم نبود برده‌ها دارن تو چه فلاکتی زندگی میکنن و از اون طرف هیچ نهادی هم برای دفاع از حقوق رعایا و پیگیری ثروت‌های بدست اومده وجود نداشتهمزمان که حکومت‌های شرق اروپا داشتن پیشرفت مالی زیادی رو در اثر پرکاری برده‌ها تجربه میکردن، جوامع غربی روز به روز صنعتی‌تر میشدنیکی از دلایل صنعتی‌تر شدن اروپای غربی این بود که کارگرها وقتی حقوق و مزایای بیشتری نسبت به قبل داشتن دیگه مجبور نبودن بیگاری کنن حالا فرصت اینو داشتن که فکر کنن و ایده‌های تازه‌ای رو بکار ببندن که تولیدات اون‌ها رو بالاتر ببره . این یه قانون کلیه که میگه کارگر اگر تحت استثمار باشه و این احساس رو داشته باشه که خیلی کمتر از زحمتش حقوق و مزایا دریافت میکنه دیگه حتی اگر ایده‌ای هم برای تولید بیشتر به ذهنش برسه اون ایده رو علنی نمیکنه چون میدونه تولید و سود بیشتر فقط به جیب کارفرماش میره و خودش هیچ سهمی نمیبره پس فقط به همون کار دیکته شده بهش ادامه میده . تو روش استثماری و فیودالی شاید بشه کار بیشتری از کارگر کشید و سود بیشتری برد اما این وضعیت پایدار نیست و فقط پیشرفتی ارزشمند محسوب میشه که مبتنی بر ابتکار خلاق و نوآوری باشه یه مثال دیگه بزنم تا این موضوع بهتر جا بیوفته. در قاره آفریقا کشاورزی خیلی دیرتر از قاره اروپا پیشرفت کرد. یعنی مثلا کشاورزای اروپایی چند صد سال قبل از کشاورزای آفریقایی از ابزار آلاتی مثل گاوآهن استفاده میکردن. علت این نبود که گاوآهن خیلی دیر به آفریفا صادر شد بلکه علت این بود که در آفریقا که حقوق کارگرها بشدت پایمال می‌شد و برعکس اروپا هیچ نهادی برای پیگیری حقوق اون‌ها نبود ، اصلا انگیزه استفاده یا ابداع ابزارآلات پیشرفته‌تر وجود نداشت چون ابزار آلات پیشرفته‌تر سودی بیشتری رو میاره که این سود فقط تو جیب حاکمان زورگو میره و هیچ نفعی رو برای قشر کارگر نداره. برای همین تو کشورهایی با این سیستم استثماری خیلی به ندرت پشرفت و مدرنیته اتفاق میوفته درسته که اروپای شرقی در ابتدا با پرکاری سود بیشتری بدست اورد ولی بعد از گذشت زمان اندکی غربی‌ها تونستن ابزار الات کشاورزی و دامی پیشرفته‌ای رو تولید کنن که باعث رونق تولید اون‌ها شد و پیشرفت اقتصادی وابسته به نوآوری و خلاقیت رو رقم زدن چون مردم اونجا انگیزه کافی برای تولید خلاقانه و ابتکارهای جدید رو داشتن و حتی اگر حقوق شون ضایع می‌شد نهاد هایی برای پیگیری و استرداد حقوق اون‌ها وجود داشت. خیلی زود تولیدات اروپای غربی حتی با نیروی کار و ساعت کاری کمتر نسبت به همسایه‌های شرقی افزایش پیدا کرد به این ترتیب ورود طاعون یا مرگ سیاه به اروپا بعنوان یه برهه تاریخی سرنوشت ساز محسوب میشه که باعث واگرایی اقتصادی ، سیاسی و صنعتی اروپای غربی و شرقی ازهم شداما حتما این سوال پیش میاد که چرا یه اتفاق مشابه، تو یه زمان یکسان، تو یه قاره که از نظر جغرافیایی شرایط خیلی نزدیکی بهم داشتن، دو نتیجه کاملا متفاوت رو رقم زد؟ یعنی چرا طاعون تو اروپای غربی باعث شد کشورها رو به پیشرفت و صنعتی شدن برن اما تو اروپای شرقی نتایج کاملا برعکس شد دلیلش اینه که قبل از طاعون فیودالیسم در کل اروپا حکم فرما بود اما همون طور که گفتم در اروپای غربی این قوانین، به صورت جزیی، کمرنگ‌تر بودن و همین اختلاف ناچیز تو شرایط جدید باعث واگرایی زیادی بین دو سمت قاره شد . کشورهایی مثل انگلیس ، فرانسه ، هلند ، آلمان غربی اسپانیا و پرتقال که اصلاحا در اون زمان کشورهای بلوک غرب نام گرفته بودن خیلی زودتر از کشورهای بلوک شرق یعنی لهستان ، مجارستان ، آلمان شرقی ، اوکراین ، بلغارستان و .. پیشرفت کردن و دموکراسی و صنعتی شدن توشون فراگیر شد . هنوزم خیلی از کشور‌های اروپای غربی یه برتری هایی نسبت به اروپای شرقی دارن . کمتر کسی فکر میکرد این جزییات ناچیز بتونه آینده قاره اروپا رو به این شکل رقم بزنه . برای همینه که هنوزم یه سریا میگن برنده کسیه که به جزییات توجه بیشتری داشته باشهیه مثال جالب بزنم از اینکه تغییرات جزیی اثرات بزرگی به دنبال داره : فرض کنید یه کاغذ مربعی شکل خیلی بزرگ در اختیارتون میذاریم و بهتون میگیم که از وسط اونو تا کنید و کاغذ تا شده رو دوباره از وسط تا کنید و این کارو 50 مرتبه تکرار کنید. بعد از اینکه کاغذ 50 مرتبه تا خورد فکر می‌کنید قطرش چقدر میشه ؟ شاید فکر کنید قطرش به اندازه یه کتاب قطور میشه یا اگه خیلی دست بالا بگیرید فکر می‌کنید قطر کاغذ به اندازه ارتفاع یخچال میشه اما جواب درست چیز دیگس . قطر کاغذ بعد از 50 بار تا خوردن به اندازه فاصله کره زمین تا خورشید میرسه ! باورنکردنیه ولی علم ریاضی این آزمایش رو ثابت میکنه . تو علم ریاضی به این اثر میگن تصاعد هندسی. یه تغییر جزیی در ابتدا اتفاق میوفته و اونقدر مرکب میشه و در نهایت تفاوت خیلی فاحشی با اولش داره جنگ تریاکخب تا اینجا فقط راجب مرگ سیاه صحبت کردیم و چیزی از جنگ تریاک نگفتیمجنگ تریاک یه نبرد سیاسی نظامی بین بریتانیا و چین بوده که در قرن 19 رخ داد . وقایع این جنگ ومقایسه اون با تنش‌های بین ژاپن و آمریکا میتونه یه مثال بارز دیگه باشه که درون مایه‌ی این اپیزود رو تایید کنهاما جنگ تریاک اساسا چی بوده و چرا رخ داده ؟ در قرن 19 میلادی که مردم بریتانیا به مصرف چای خیلی علاقه داشتن و چای مصرفی شون رو از طریق تجارت با چینی‌ها بدست میاوردن، اما در مقابل چایی که از چینی‌ها دریافت میکردن کمتر کالایی داشتن که به درد تجار چینی بخوره . برای همین تجار بریتانیای در عوض چای، نقره هایی که از مستعمرات خودشون مثل هند استخراج میکردن به چینی‌ها میدادن و این روال سال‌‌ها ادامه داشت. بعد از اینکه بریتانیایی‌های ساکن در هند از صدور نقره جلوگیری کردن ، تجارت چای با چین هم با مشکل مواجه شد. بریتانیایی‌های ساکن هند که زمین‌های وسیع کشت خشخاش داشتن تصمیم گرفتن چای چینی‌ها رو با تریاک مبادله کنند . این تجارت هم مدت کوتاهی ادامه داشت تا اینکه حکومت چین متوجه مضرات مصرف تریاک و افزایش اعتیاد مردم به این ماده مخدر شد و همیچنین بخاطر کاهش ذخایر نقره ، حکومت چین تصمیم گرفت تا تجارت تریاک رو ممنوع اعلام کنه . همچنین چای هم که فقط از چین وارد بریتانیا میشد یه کالای مصرفی با ارزش و پرسود براشون بوده و حاضر نبودن به هیچ وجه این کالا رو از دست بدن. برای همین تجار انگیسی سعی کردن این قانون رو دور بزنن و هر طوری که هست چای رو وارد کشورشون کنن . اما حکومت چین به سختی پای این قانون ایستاد و محموله‌های قاچاق تریاک رو کشف می‌کرد و از بین میبرد و دیگه کم کم هیچ تاجری نمیتونست در چین به تجارت چای بپردازه. در نهایت همین موضوع باعث شروع جنگ هایی موسوم به جنگ‌های تریاک بین دو دولت بریتانیا و چین شد . به این ترتیب که بریتانیا کشتی‌های جنگیش رو نزدیک بنادر چین اورد و هشدار داد که اگر تجارت تریاک آزاد نشه بنادر این کشور رو اشغال میکنه . چینی‌ها به این هشدار توجه نکردن و جنگ شروع شد . این جنگ‌ها در دو مرحله شکل گرفتند: جنگ نخست تریاک و جنگ دوم تریاک که هر مرحله حدود سه چهار سال طول کشید و نتیجه این شد که ناوگان بریتانیایی بسیاری از مناطق و بنادر مهم چینی‌ها مثل یاتگ تسه کیانگ و شانگهای رو تصرف کرد و به نانجینگ رسید و نهایتا حکومت چین مجبور شد با بریتانیا پیمان صلح ببنده و امتیازاتی رو به اون‌ها بده که در عهدنامه‌ای بنام پیمان نانجینگ ثبت شد . طبق مفاد این عهدنامه حکومت چین تجارت تریاک رو آزاد کرد و انحصار اون رو در اختیار چند تاجر انگیسی قرار داد و هنگ کنگ هم به بریتانیا واگذار شد. همچنین برای شهروندان بریتانیایی که در چین بودند حق کاپیتولاسیون قایل شد . با امضای این عهدنامه کشور چین به سوی استثمارشدن پیش رفت چرا که مدتی بعد کشورهای ایالات متحده و روسیه و فرانسه هم امتیازاتی مشابه امتیازاتی که بریتانیا از چین گرفته بود خواستار شدن و دولت چین برای اینکه بازم پاش به جنگ باز نشه قرارداد‌های مشابهی رو با این کشورها امضا کرد!حمله آمریکا به ژاپنمشابه همین اتفاق هم در کشور ژاپن افتاد . دولت ایالات متحده که از قبل اختلافاتی با حکومت ژاپن داشت وقتی عملکرد موفق بریتانیا رو در تقابل با چین دید تصمیم گرفت که مشابه همین کار رو با ژاپن انجام بده چون از لحاظ نظامی خودش رو کمتر از بریتانیا نمیدونست . برای همین ناوگانش رو نزدیک بنادر ژاپن برد و هشدار داد که اگر ژاپن یکسری امتیازات استثماری به ایالات متحده نده به این کشور حمله نظامی میکنه . ژاپن اهمیتی به هشدار آمریکا نمیده و آمریکا حمله میکنه اما مثل انگلیس موفق نمیشه شکست میخوره و نمیتونه ژاپن رو به استثمار خودش دربیارهاما علت شکست چین و موفقیت ژاپن چی بود ؟ هم چین و هم ژاپن قبل از هجوم دولت‌های بریتانیا و ایالات متحده دارای حکومت‌های زورگو و خودکامه بودن . در چین ، حکومت به شدت مخالفان رو سرکوب میکرد و سیستمی شبیه سیستم فیودالی اروپای قرن 13 در اونجا برپا بوده. مردم عادی از کمتر حقوقی برخوردار بودن در ژاپن هم تقریبا اوضاع همین طور بوده . خاندان توکوگاوا یک حکومت خودکامه در ژاپن تشکیل داده بودن که شبیه حکومت چین عمل میکرد اما یکسری تفاوت‌های جزیی داشت و یکسری نهادهای سیاسی و اقتصادی نوپا به ندرت در ژاپن دیده میشد اما درکل حکومتی شبیه حکومت خودکامه چین بود . مثلا یکی از تفاوت هاشون این بودکه خاندان توکوگاوا برعکس چین سعی نمیکرد مخالفان خودش رو به شدت سرکوب کنه و بیشتر با اون‌ها مدارا می‌کرد و اونا رو در حالت کنترل شده‌ای نگه می‌داشت . یکی از علت‌های موفقیت ژاپن در جنگ نظامی با ایالات متحده همین بود که مخالفان حکومت توکوگاوا با حکومت متحد شدن و جلوی نیروهای خارجی رو گرفتن. بعد از پیروزی در جنگ ، حکومت توکوگاوا مجبور شد از حالت خودکامگی بیرون بیاد و امتیاز و حقوقی رو برای اقشار مختلف کشور قایل بشه.کم کم نهاد‌های حقوقی و سیاسی مختلفی برای پیگیری خواسته‌های مردم در ژاپن شکل گرفت و ژاپن رو به توسعه و دموکراسی رفت. در واقع همین تهدید ایالات متحده تبدیل به فرصتی برای پیشرفت سیاسی اجتماعی در ژاپن شد. هم تهدید نظامی بریتانیا برای چین و هم تهدید ایالات متحده برای ژاپن هردو برهه‌های حساس و سرنوشت ساز برای دو کشور بودن که مورد اول باعث استثمار و عقب موندگی این کشور شد اما در مورد دوم باعث توسعه و پیشرفت . کمتر کسی فکر میکرد حکومت چین و ژاپن که خیلی شبیه هم بودن با بوجود اومدن شرایط جدید انقدر از هم فاصله بگیرن و سرنوشت‌های متفاوتی برای هر کدوم شون رقم بخوره دیگه بگذریم از اینکه بعدها اتفاقاتی افتاد که باعث همگرایی این دو کشور شد و توسعه رو هم در چین رقم زد. طوری که میبینیم بیشترین رشد اقتصادی رو کشور چین داشته اما این رو هم فراموش نکنیم که اقتصاد کشور چین در حال حاضر بیشتر از این که مبتنی بر تولید خلاقانه و نوگرایی باشه مبتنی بر پرکاری و تولید زیاده. یعنی همون تعداد زیاد کارگر که با حقوق خیلی کمتر نسبت به جاهای دیگه دنیا کار میکنن. تجربه‌ی تاریخی ثابت میکنه که چنین رشد اقتصادی پایدار نمیمونه و افت میکنه مثل همون اتفاقی که توی کشورهای اروپای شرقی در قرن 13 و 14 افتاد ابتدای اپیزود هم بهش اشاره کردم. شوروی هم مشابه چنین رشد اقتصادی رو یکبار تجربه کرد اما موقت بود و خیلی زود از کشورهای پیشرفته‌ای مثل ایالات متحده جا موند و دچار رکود اقتصادی شد. برای همین خیلی از کارشناس‌های اقتصادی میگن رشد بالای اقتصادی چین هم به همین شکله و دیر یا زود از اقتصاد جهانی عقب میمونه.خلاصه اینکه ما در این اپیزود دو داستان تاریخی نقل کردیم. یکی داستان مرگ سیاه از اروپای قرن 13 و دیگری داستان جنگ‌های تریاک که هر دو تقریبا پیام مشابهی داشتن: اینکه تغییر در یک کشور در برهه‌های حساس تاریخی اتفاق میوفته و باعث عقب موندگی یا پیشرفت اون کشور از بقیه کشورها میشه و علتش هم همون تفاوت‌های جزیی و ناچیزه که از قبل وجود داره ولی کسی بهشون اهمیت نمیده. در یک جمله میتونم بگم که همیشه جزییات آینده رو رقم میزنه.این قسمت از پادکست معجون به پایان رسید. نسخه صوتی رو می‌تونید از اینجا دانلود کنید و بشنوید ( حجم فایل 30 مگ ، مدت زمان : 32 دقیقه ) داستان‌های تاریخی دیگه‌ای هم از معجون وجود داره که می‌تونید اون‌ها رو از اینجا بشنوید. همچنین شما می‌تونید با دنبال کردن صفحه اینستاگرام و توییتر معجون به محتواهای تاریخی جذاب دسترسی داشته باشیداستفاده از این متن و همچنین فایل صوتی پادکست کاملا رایگانه اما منحصرا برای پادکست معجون تولید شده و برای انتشارش باید ایمیل بزنید و اجازه بگیرید. اما معرفی اون به دیگران مشکلی وجود نداره و ما از این کار خوش حال میشیمشاد باشید و پیروز مسعود فهیمی اردیبهشت 1399
نامه گاندی به هیتلر + معرفی کتاب نامه‌های ماندگار تاریخ در این مجموعه فوق‌العاده جالب، نویسنده 109 نامه ماندگار از دوره‌ها و فرهنگ‌های مختلف را برگزیده و گردآورده است: نامه‌هایی که دنیا را تغییر دادند، برخی از آن‌ها زیبا و امیدوارکننده‌اند، برخی دیگر خبیثانه و انزجارآورند، برخی آثار بی‌نظیر ادبی به حساب می‌آیند، و برخی دیگر صریح، خشن و به دور از هر گونه لطافت‌اند. نویسندگان و موضوعات به غایت متنوع‌اند: نامه‌های رهبران سیاسی به زیردستان خود، به دیگر رهبران، نامه‌های نویسندگان و هنرمندان بزرگ به هم‌قطاران و معشوقان خود، و نامه‌های خانوادگی و اجتماعی افراد گم‌نام. نامه‌ها دوره‌های زمانی گسترده‌ای (از 1000 هزار پیش از میلاد تا سال 2018 ) را در برمی‌گیرد.خواندن این کتاب، جدا از لذت فوق‌العاده و ارزش ادبی آن، روش بسیار جذابی برای یادگیری تاریخ هم هست بسیاری از این نامه‌ها حول و حوش وقایع بزرگ تاریخی نوشته شده‌اند: از این دست‌اند نامه چرچیل به روزولت در بحبوحه جنگ دوم جهانی، نامه میکل‌آنژ به همکارش هنگام خلق بزرگ‌ترین اثر خود (نقاشی سقف کلیسای واتیکان)، و نامه خداحافظی چه‌گوارا از فیدل کاسترو پیش از ترک کوبا. نویسنده پیش از آوردن هر نامه، وضعیتی که نامه در آن نوشته شده است را مختصرا شرح می‌دهد، که بسیار آموزنده و درس تاریخ است.نویسنده کتاب سیمون سبگ مونته‌فیوره ( Simon Sebag Montefiore ) مورخ و نویسنده انگلیسی است که هم‌زمان با این کتاب، مجموعه دیگری شامل سخنرانی‌های ماندگار تاریخ را منتشر کرده است. هر دو کتاب امسال منتشر شده‌اند.اگرچه که دوران طلایی نامه‌نگاری (بین سال‌های 1500 تا 1930 ) گذشته است، حقیقت این است که پیام‌های دیجیتالی (از اسمس و ای‌میل گرفته تا واتس‌اپ و تلگرام) هرگز به اصالت نامه کاغذی نیستند. باشد که خواندن این کتاب، شما را سر شوق آورد و با نامه‌نگاری، این هنر نازنین فراموش‌شده، آشتی دهد.در ادامه، ترجمه فارسی یکی از نامه‌های کتاب را با هم می‌خوانیم: نامه‌ای که مهاتما گاندی رهبر استقلال هندوستان به آدولف هیتلر، رهبر آلمان نازی در جنگ جهانی دوم، در بحبوحه این جنگ نوشته است و از او تقاضا کرده که به جنگ خاتمه دهد. حدود یک سال پیش از آن، گاندی در نامه دیگری از هیتلر او را از جنگ برحذر داشته بود. هیتلر جوابی به هیچ یک از نامه‌ها نداد. آن موقع هند هنوز تحت سلطه انگلستان بود و اصلا معلوم نیست آیا نامه‌ها به دست هیتلر رسیده و یا انگلیسی‌ها آن را توقیف کرده‌اند.نخستین نامه گاندی به هیتلر که سال 1939 نوشته شددر هر حال، نامه‌ای که می‌خوانیم تقابل دو شخصیت کاملا متضاد هم است: گاندی صلح‌طلب که همه انسان‌ها را دوست و برابر با خود می‌داند، در برابر هیتلر جنگ‌طلب که نژاد آریایی را برترین می‌داند. آن هم در زمانی که امپراتوری نازی‌ها در اوج قدرت بود، اروپا زیر سلطه‌اش بود و برای حمله به روسیه آماده می‌شد. گاندی 71 ساله در مقابله با استعمارگری بریتانیا با هیتلر 51 ساله هم‌آرمان بود، ولی برای مبارزه روش متفاوتی پیش گرفته بود.چه بر سر نویسنده و گیرنده نامه آمد؟ هیتلر در جنگ شکست خورد و در سال 1945 در خرابه‌ای به نام برلین خودش را کشت. مبارزه گاندی موفق‌تر بود، انگلیسی‌ها در 1947 هندوستان را ترک کردند و این مملکت به کشورهای مستقل هند و پاکستان (و بعدها بنگلادش) تجزیه شد. چند ماه بعد، یک هندوی متعصب گاندی را ترور کرد.دوست عزیز،این که شما را دوست خود خطاب کردم از سر تعارف نیست: من دشمنی ندارم. طی 33 سال گذشته تمام هم و غم من در زندگی به دست آوردن دوستی تمام انسان‌ها، از هر رنگ و دین و نژاد بوده است.امیدوارم مایل باشید بدانید آن عده کثیری از انسان‌ها، که همانند من به دوست داشتن تمام انسانیت معتقدند، درباره کارهای شما چه فکر می‌کنند. ما نه در شجاعت شما تردیدی داریم، نه در وفاداری شما به میهن خویش، و نه شما را آن هیولایی که دشمنانتان توصیف می‌کنند می‌دانیم. اما از نوشته‌ها و اعلامیه‌های خود شما و دوستان و طرفدارانتان واضح است که بسیاری از رفتارهای شما خبیثانه و غیرانسانی است، به ویژه نزد افرادی چون من که به شرافت تک‌تک انسان‌ها باور داریم. از این دست‌اند تحقیر چکسلواکی به دست شما، تجاوز به لهستان و بلعیدن دانمارک. می‌فهمم که شما این چپاول‌ها را اعمالی شجاعانه می‌دانید، ولی ما از کودکی یاد گرفته‌ایم این رفتارها را شیطانی بدانیم. بنابراین ما هرگز برای شما آرزوی پیروزی نداریم.البته ما و شما از لحاظی به هم شبیه‌ایم: مخالفت ما با استعمارطلبی بریتانیا کم‌تر از شما نیست، و آنچه آن دولت بر سر ما آورده به مراتب شدیدتر است. بریتانیا یک پنجم نژاد بشر را به زور سرنیزه زیر سلطه خود قرار داده است. مقاومت ما در برابر استعمار به معنای آسیب‌رسانی به انگلیسی‌ها نیست. ما می‌خواهیم آنان را به زبان خوش، و نه در میدان جنگ، قانع کنیم: جنبش ما یک شورش غیرمسلحانه علیه سلطه بریتانیاست. ولی، چه آنان خودشان قانع بشوند چه نشوند، ما از طریق عدم همکاری بدون خشونت سلطه آنان را عملا غیرممکن خواهیم ساخت. این روش ذاتا شکست‌ناپذیر است، چرا که بر این اصل استوار است که هیچ سلطه‌گری بدون همکاری قربانی (خواه داوطلبانه باشد یا اجباری) قادر به ادامه تسلط‌اش نیست. شاید حکمرانان انگلیسی بتوانند زمین ما و جسم ما را کنترل کنند، ولی نفوذی در روح ما ندارند .ما معنای چکمه انگلیسی را خوب می‌فهمیم: سال‌هاست که جسم و روح مردم ما، و بسیاری ممالک غیراروپایی دیگر، زیر آن له شده است. با این حال، ما هرگز برای پایان سلطه آنان از آلمان کمک نخواهیم گرفت. ما در مبارزه بدون خشونت نیرویی دیده‌ایم، که اگر درست هدایت شود، با مجموع نیروهای نظامی سرتاسر دنیا برابری می‌کند. این مبارزه‌ای بدون شکست است: یا پیروز می‌شویم یا می‌میریم، و نه به کسی صدمه‌ای می‌زنیم نه کسی را می‌کشیم. برای انجامش نه به بودجه نیاز داریم و نه به آن علم و فناوری مخربی که شما آن را به اوج پیشرفت رسانده‌اید.تعجب می‌کنم متوجه نیستید که دست بالای دست بسیار است: اگر هم بریتانیا را نابود کنید، روزی قدرت جدیدی برخواهد خاست و شما را با روش خودتان شکست خواهد داد. شما هیچ میراث قابل افتخاری برای مردم‌تان به جا نخواهید گذاشت. آنان هرگز نخواهند توانست به مجموعه افعال پلید شما افتخار کنند، هر چقدر هم که عالی برنامه‌ریزی شده باشند. بنابراین، به خاطر انسانیت از شما درخواست می‌کنم به این جنگ خانمان‌سوز پایان دهید.لابد می‌دانید چندی پیش از مردم بریتانیا خواستم به جنبش بدون خشونت ما بپیوندند. این را ازشان خواستم چون آن‌ها مرا دوست خود می‌دانند، اگرچه یک دوست یاغی. از آن‌جا که من برای شما و مردم‌تان یک غریبه‌ام، جر ت ندارم درخواست مشابهی از شما داشته باشم. بنابراین درخواستم از شما ساده‌تر و عملی‌تر است.امروز که تک‌تک اروپاییان ملتمسانه تقاضای صلح دارند، ما حتی مبارزه صلح‌آمیز خودمان را متوقف کرده‌ایم. آیا درخواست من از شما خیلی بزرگ است، در زمانی که شاید برای شخص شما زمانی معمولی است ولی برای میلیون‌ها اروپایی که بی‌صدا در طلب صلح فریاد می‌زنند دورانی سرنوشت‌ساز است؟دوست شما،م. ک. گاندی 24 دسامبر 1940
انسان همچنان گرفتار باغ وحش‌های انسانی! واژه باغ وحش یا Zoo در تمام فرهنگ لغت‌های زبان‌های رایج دنیا اشاره به مکانی برای نمایش حیوانات در بند دارد تا انسان‌ها از طریق مشاهده این حیوانات در بند با گونه‌های مختلف حیوانات آشنا شوند که البته این کار غیر انسانی توسط غربی‌ها برای کسب درآمد به وجود آمد و در دیگر کشورها رشد پیدا کرد. اما بد نیست بدانید که در تاریخ غرب باغ وحش تنها مکانی برای اسارت و نمایش حیوانات نبوده بلکه حتی انسان‌ها نیز در باغ وحش‌های اروپایی و آمریکایی به صورت گروهی در قفس‌هایی به اسارت کشیده می‌شدند تا مردم و گردش‌گران از نزدیک با سبک زندگی انسان‌های بومی مستعمرات غرب از نزدیک آشنا شوند!سریال WestWorld را که دیده‌اید؟رنسانس اروپا و تولد باغ وحش‌های انسانیدر منابع مختلف تاریخ تمدن غرب، از این باغ‌وحش‌های انسانی با عناوینی مانند Human Zoos یا Ethnological Expositions که به معنای نمایشگاه گونه‌ها یاد شده است. اما این مسیله به این معنا نیست که ماجرای ظهور و رواج باغ وحش‌های انسانی به قرن‌ها قبل باز‌گردد، بلکه تاریخ باغ‌وحش‌های انسانی با تاریخ استعمار، گره خورده است و غربی‌های استعمارگر از بدو استعمارگری خود دست به برگزاری نمایشگاه‌های انسانی با هدف نمایش سبک زندگی بومیان مناطق تحت استعمار خود می‌زدند تا به ظن خود علاوه بر نمایش شگفتی‌های مستعمرات تازه کشف شده این تلقی را به ذهن مخاطب القاء کنند که شهروند غربی متمدن‌ترین نوع بشر است!از همین رو هم حتی در قرن شانزدهم میلادی و دوران اوج تحولات مدرنیته، اروپا اعضای خاندان مدیچی دارای کلکسیون بزرگی از دام‌ها و انسان‌های در بند بودند که بعضا آنها را در مراسمات گوناگون به نمایش عمومی می‌گذاشتند. بنابر اسناد تاریخی منتشره آن دوران انسان‌های دربند باغ وحش‌های انسانی مدیچی، از کشورهای مختلف آسیایی و آفریقایی جمع آوری شده بودند تا زمان مرگ در قفس باقی می‌ماندند. با این‌حال در دوران رنسانس باغ وحش‌های انسانی هیچ‌وقت به صورت رسمی موضوعیت و گسترش نیافتند تا اینکه آمریکایی‌ها برای نخستین بار باغ وحش‌های انسانی را در یک قالب جدید و البته رسمی شکل دادند.آمریکا مهد باغ وحش‌های انسانی مدرنآمریکایی‌ها که سرزمینشان به غرب وحشی معروف بود با راه اندازی نخستین باغ وحش انسانی مدرن در 25 فوریه سال 1835 فصل جدیدی از نژادپرستی را به رخ جهانیان کشیدند. در آن زمان یک تاجر آمریکایی با هدف کسب درآمد دست به ابتکار عمل جدیدی دست زد و یک زن سیاه‌پوست را در قفس حیوانات به نمایش عمومی گذاشت. تاجر آمریکایی در واقع از این زن سیاه پوست که برده او بود، برای اجرای نمایش‌های سرگرم کننده و البته تحقیرآمیز استفاده می‌کرد و هربار با طرح داستان‌های مختلف، مردم را به تماشای این پیرزن 61 ساله دعوت می‌کرد و حتی تا جایی پیش رفت که او را یک موجود انسان نما معرفی کرد و مردم کنجکاو در سودای دیدن یک انسان نمای سیاه به آن تاجر آمریکایی پول می‌پرداختند!تاجر بد ذات آمریکایی، در طول یک سالی که از زن سیاه‌پوست در نمایشگاه خود سوءاستفاده میکرد توانست پول خوبی به جیب بزند، اما پایان ماجرا برای زن سیاه‌پوست شیرین نبود، زیرا در آخرین نمایش خود جانش را از دست داد و تاجر مدتی با جسد او به تداوم نمایش‌هایش مشغول بود در واقع مرگ آن زن پایانی بر سبک جدید نژادپرستی آمریکایی‌ها نبود بلکه رونق کسب و کار تاجر جوان موجب شد تا برده داران دیگری نیز به فکر راه‌اندازی باغ وحش انسانی بیفتند و کاری کنند که عملا قرن بیستم به عصر طلایی باغ وحش‌های انسانی غرب وحشی بدل شود.به طور مثال در آخرین سال‌های قرن هیجدهم میلادی، یک مرکز علمی ایالات متحده با عنوان بوستان گیاه‌شناسی و باغ‌وحش سینسینتی با هدف رونق بخشیدن به تعداد بازدیدکنندگان خود و تبدیل شدن به یک قطب گردشگری بیش از صد عضو یک قبیله بومی سرخ پوست را بالاجبار در باغ وحش قرار داد و آنها را مجبور کرد تا در باغ وحش فرایند زندگی خود را به نمایش بگذارند و با حرکات غیر اخلاقی بازدیدکنندگان را سرگرم کنند! این روند در سال‌های بعد هم ادامه یافت حتی به طوری که در سال 1904 و در جریان مسابقات المپیک تابستانی جمعی از مردم بومی آمریکا و فیلیپین در یک نمایشگاه شبه باغ وحش به نمایش عمومی در آمدند تا علاوه بر پر کردن اوقات فراغت علاقمندان المپیک به کسب و کار آمریکایی‌های نژاد پرست هم رونق ببخشند.البته هدف آمریکایی‌ها از توسعه این توحش مدرن صرفا کسب منفعت مالی نبود بلکه آمریکایی‌ها با نمایش و تحقیر ساکنین دیگر کشورها در حقیقت به دنبال طرح و اثبات مدعای برتر بودن نژاد سفید آمریکایی، نسبت به سایر نژادهای جهان بودند، لذا از باب نژاد پرستی سابقه آمریکایی‌ها دست کمی از صهیونیست‌ها ندارند!به طور مثال آمریکایی‌ها در آستانه جنگ جهانی اول دست به یکی از مذبوحانه‌ترین اقدامات تاریخ نژادپرستی خود زدند و آن اینکه یک برده نوجوان به نام "اوتا بنگا" را که دارای اصالتی آفریقایی بود مجبور به زندگی اجباری در باغ‌وحش کردند، آنهم در شرایطی که بنگا مجبور بود در یک قفس همراه میمون‌ها و شامپانزه‌ها زندگی کند و به دستور اربابان شکنجه‌گر آمریکایی خود با این حیوانات در بند کشتی گرفته و حتی آمیزش کند آنهم در شرایطی که بر روی قفس او عبارت حلقه گم شده نوشته شده بود که اشاره به تیوری انسان تکامل داروین داشت و در حقیقت هدفش القاء این پیام به مخاطب بود که مردم دیگر کشورها و بخصوص بومیان، نسل عقب مانده بشر هستند که بنابر قانون طبیعت داروینی سطحی همانند حیوانات دارند و طبیعتا یک حیوان حق مالکیت بر کشورش را ندارد و این مالکیت شایسته آمریکایی‌های سفید پوست است.هالیوود و باغ وحش‌های انسانیمرور سینمای آمریکا و ابر قهرمان‌های آن نشان از این واقعیت دارد که اگر چه امروز در ظاهر خبر از باغ وحش‌های انسانی چند دهه قبل نیست، اما هالیوود به عنوان مهمترین دستگاه تبلیغاتی دنیای سرمایه‌داری در تلاش است تا با نمایش ابرقهرمان‌هایی که الزاما آمریکایی هستند و قرار دادن آنها در مقابل دشمنانی که اغلب ملیتی آسیای، آفریقایی و یا لاتینی دارند همان پیامی را به مخاطب خود القاء کند که باغ وحش‌های انسانی در پی تلقین آن بودند!هالیوود در عصر جدید می‌کوشد تا آمریکا را به عنوان کشور نژاد برتر بشر تصویر سازی کرده و آمریکایی‌ها، قهرمان را در مقام پروردگاران عصر مدرن ترسیم کند که نژادهای ناقص و شکست خورده نوع بشر در نهایت محکوم به تسلیم در برابر آنها هستند.اما نکته جالب ماجرا اینجاست که آمریکایی‌ها از تولید این پیام‌های رسانه‌ای هم پول خوبی به جیب می‌زنند و بنا بر آمارهای بین‌المللی ملت‌های جهان در طول هر سال بیش از 11 میلیارد دلار برای تماشای این پیام‌های نژادپرستانه آمریکایی هزینه پرداخت می‌کنند!مت سفانه تفکر باغ وحش‌های انسانی همچنان در غرب وحشی و دنیای پر هیاهوی گانگسترهای تگزاسی وجود دارد و بایستی با نمایش این واقعیت به افکار عمومی جهان و خصوصا جوانانی که فریفته تبلیغات رسانه‌های آمریکایی هستند پرده از واقعیت پلید آمریکایی‌ها و برنامه‌های سلطه جویانه آنها علیه ملت‌های آزاد و مستقل برداشت.یادداشتی از: نوید کمالی
اولین نبرد ایرانیان و رومیان در دوران اشکانیان 55 سال پیش از میلاد مسیح، کراسوس سردار رومی و عضو شورای سه نفره حکومت روم توانسته بود براحتی شهرهایی درسوریه کنونی را فتح نماید. او حدود 15 سال قبل از این نیز قیام بردگان به رهبری اسپارتاکوس را سرکوب نموده بود. این دو پیروزی سبب بروز این گمان باطل در وی شد که میتواند به همین راحتی سرزمین‌های ایران را هم فتح و ضمیمه قلمرو روم نماید!کراسوس به ارد دوم اشکانی، پادشاه وقت ایران نامه‌ای نوشت که اگر مایل به کشته شدن مردمت نیستی، سربازانت را از سلوکیه خارج کن تا این شهر بدون خونریزی ضمیمه قلمرو روم شود!سلوکیه = شهری در بین‌النهرین که آنزمان متعلق به ایران بود.ارد که خواهان جنگ نبود ابتدا سفیری نزد کراسوس فرستاد و گفت که حاضرم اسرای روم را پس دهم تا جنگی روی ندهد. کراسوس که این انعطاف ارد را ترس ایرانیان از جنگ تعبیر نمود، جسورتر شده و پاسخ داد در سلوکیه به شما یاد خواهیم داد که چگونه مطیع اوامر ما باشید! سفیر اشکانی نیز در جواب گفت اگر در دست من مو میبینید، خاک سرزمین مرا هم خواهید دید!با قطعی شدن جنگ، ارد فرماندهی ارتش ایران را به سپهبد سورنا واگذار کرد. کراسوس با سپاه 43 هزارنفری خود وارد مرز حران شد.حران = شهری درجنوب ترکیه امروزی و مرز سابق بین ایران و رومسورنا که از نبوغ جنگی زیادی برخوردار بود بخوبی دانست که با ارتش ده هزارنفری خود، نبرد مستقیم با ارتش 43 هزارنفری رومیان به معنای نابودی کامل سپاه ایران است. لذا خود بهمراه یک هزار سرباز در برابر ارتش روم صف آرایی کردند و 9 هزار سرباز دیگر مجهز به کمان پشت تپه‌ها پنهان شدند.با حمله رومیان، سورنا دستور عقب‌نشینی صادر کرد و رومیان در تعقیب آنان به محوطه مورد نظر هدایت شدند. دراین هنگام کمانداران ایرانی از پشت تپه‌ها بیرون آمده و ارتش رومیان را تارومار کردند. پلوتارک مینویسد: سربازان اشکانی باچنان مهارتی تیرها را بسوی رومیان پرتاب میکردند انگار که پای سربازان روم را به زمین میدوختند! و رومیان فرصت هیچگونه واکنشی نداشتند.بیش از 22 هزار سرباز رومی کشته شده و بالغ بر ده هزار نفر اسیر و مابقی در بیابان‌ها پا به فرار گذاشتند. کراسوس فرمانده رومیان و پسرش فابیوس دراین نبرد بدست ایرانیان کشته شدند.این درحالی بودکه جمع کشته‌های ایران به یک هزار تن نمیرسید. این نبرد که اولین جنگ ایران و روم بود، ضربه سنگینی بر پیکره حکومت روم وارد ساخت و سبب شهرت اشکانیان درجهان شد. همچنین این نبرد اولین پیروزی امپراتوری شرق بر غرب لقب گرفت..
آتش و شمشیر در قفقاز: ارامنه، تاتارها و دولت روسیه، قسمت دوم قسمت اول این نوشته را می‌توانید از اینجا بخوانید.دلیل انتشار این مجموعه پست‌ها در ویرگول در مقدمه‌ی نوشته‌ی زیر توضیح داده شده است که در صورت علاقمندی می‌توانید مطالعه بفرمایید. - % D8 % AA % D8 % A7 % D8 % AA % D8 % A7 % D8 % B1 - % D8 % A7 % D8 % B1 % D9 % 85 % D9 % 86 % DB % 8C - 1905 - 1907 - % D9 % 82 % D8 % B3 % D9 % 85 % D8 % AA - % D8 % A7 % D9 % 88 % D9 % 84 - j30fgpu75jqn با قتل الکساندر دوم، نگرش دولت روسیه و رفتار مردم دستخوش تغییر اساسی شد. گرایشات لیبرالی که در سال‌های آخر حکومت وی نیز فروکش کرده بود، اکنون به سرکوب شدیدی که از زمان نیکلای یکم بی‌سابقه بود، بازمی‌گشت. آرمانهای قدیمی پان اسلاویسم، که هرچند بسیار برای اهداف مشکوک مورد استفاده و سوءاستفاده قرار گرفته‌اند، اما اساس بشردوستانه و مبنای سخاوتمندانه‌ای داشتند، از رواج افتاده و جای خود را به سیاست کوته‌فکرانه‌تر پان‌روسی و پان‌ارتدوکس دادند. تلاش می‌شد که کلیه اقوام غیر روس و غیر ارتدوکس امپراتوری به روس‌های ارتدوکس تبدیل شوند. اولین شورش ضد یهودی در استان‌های جنوبی و غربی رخ داد، شورشی که حتی اگر مقامات آن را تحریک نکرده باشند، به آن مجوز کامل دادند. لهستانی‌ها و آلمانی‌های بالتیک نیز از این رفتار ارتجاعی و متعصبانه در رنج بودند و حتی ارامنه نیز بی‌نصیب نماندند. در وهله اول، صرف این واقعیت که ارامنه "توطیه می‌کردند"، حتی اگر این توطیه علیه دولت روسیه نبود ، آنها را به چشم بوروکراسی حاکم مظنون ساخت. سپس نیابت سلطنت قدیمی قفقاز منسوخ شد و به عوض گراندوک که تحت فرمانش منطقه از خودمختاری نسبی برخوردار بود، یک فرماندار کل منصوب شد که مقام بوروکراسی سختگیرانه‌تری داشت و کاملا به سن پطرزبورگ وابسته بود. در نهایت، روسیه به دلایل مختلف، سیاست قدیمی ضد ترکیه خود را رها کرد.روسیه امید داشت که با حمایت از مسیحیان کلیسای شرق، حتی اگر نتواند کل امپراتوری عثمانی را تحت سلطه‌ی مستقیم خود درآورد، آن را کم و بیش تحت قیمومیت خویش درخواهد آورد. اما عهدنامه‌ی برلین روسیه را از میوه‌ی پیروزی محروم کرد و مردمان آزادشده‌ی بالکان روحیه‌ای از خود نشان دادند که هیچ‌یک، الکساندر دوم، لرد بیکونسفیلد، پرنس گورچاکف و لرد سالیسبوری بدان گمان نمی‌بردند. دولت روسیه و تا حدی مردم آن از مسیحیان شرقی خسته شده بودند، و ابراز پشیمانی می‌کردند که خون زیادی برای رهایی آنان ریخته شد و ثروت زیادی هدر رفت اما نیایج بسیار اندکی به لحاظ منافع فوری روسیه و حتی قدردانی بدست آمد. در مورد ارامنه، علاوه بر این، به علت تفاوت مذهب همدردی کمتری با رنج آنان می‌شد زیرا آن‌ها ارتدوکس نبودند و همچنین در روسیه آن‌چنان محبوب نبودند.علاوه بر تمامی این شرایط، روابط روسیه - بریتانیا در اوایل دهه 80 بسیار پرتنش بود و جنگ بین دو امپراتوری قریب‌الوقوع به‌نظر می‌رسید. انگلستان به عنوان دوست و حامی ترکیه می‌توانست هر لحظه ناوگان خود را به دریای سیاه بفرستد و پایگاه خود را در بنادر ترکیه بسازد. از آنجایی که سواستوپل هنوز ویران بود ، باتوم هنوز مستحکم نشده بود و ناوگان روسیه در دریای سیاه روسیه هنوز در مراحل ابتدایی خود بود، کل سواحل جنوبی روسیه در معرض حمله دریایی انگلستان بودند حتی اگر بریتانیایی‌ها را در مرز هند منحرف می‌کردند، تمامی بنادر دریای سیاه تصرف یا ویران می‌شد. از این رو توافق با ترکیه، هم به منظور از ریشه کندن بریتانیای بزرگ در شرق و هم برای محافظت از خود مطلوب‌تر به نظر می‌رسید. اما برای دستیابی به چنین توافقی، روسیه باید به نگرانی سلطان در مورد مسیحیان شرقی، به ویژه ارامنه که خطرناک‌ترین دشمنان امپراتوری عثمانی تلقی می‌شدند، پایان می‌داد. این همزمان شد با سوءظن بوروکراسی سن پطرزبورگ نسبت به تمامی آشوبگران و عدم تمایل این بوروکراسی به ملیت‌های بیگانه و مذاهب غیرارتودوکس داخل قلمرو روسیه.اولین هدف حمله مدارس ارمنی بود. پلوگنی، یا اساسنامه‌ی تنظیم کلیسای گریگوری، که در سال 1836 توسط دولت روسیه صادر شد، مدارس ارمنی را به رسمیت شناخت هرچند برنامه‌ی درسی منوط به تایید وزارت کشور روسیه بود. عشق به تحصیل یکی از ویژگیهای بارز ارامنه است و تمامی اقشار برای یادگیری و آموزش صحیح فرزندانشان اشتیاق زیادی نشان می‌دهند. دهقانان بی‌سواد حاضرند صرفه‌جویی کنند و گرسنگی را تحمل کنند ولی فرزندان خود را به مدارس خوب و در صورت امکان به دانشگاه بفرستند و بسیاری از ارامنه مبالغ زیادی را وقف مدارس و بورس‌های تحصیلی کرده‌اند. حدود 500 مدرسه ارمنی در قفقاز وجود داشت که بطورکلی برتر از مدارس روسی بودند. معلمان اکثرا مردان فرهیخته‌ای بودند و گاه مدارک دانشگاهی داشتند. تدریس به زبان ارمنی صورت می‌گرفت، اگرچه زبان روسی و تاریخ و جغرافیای امپراتوری نیز تدریس می‌شد. بیشتر مدارس تنها آموزش ابتدایی را ارایه می‌دادند، اما تعداد معینی پنج کلاس داشتند و حتی چندین دبیرستان نیز وجود داشت. دولت هرگز نگاه آنچنان دوستانه‌ای به آموزش نداشته است و آن‌چه به ایدیولوژی روسی دامن نزند، همواره مظنون به گرایش‌های اعتراضی است. ناگهان طبق فرمان 1884 ، سه کلاس آخر توقیف شدند زیرا گفته شد که هر نوع آموزش عالی باید در مدارس روسی صورت گیرد. از آن پس، کنترل مدارس ابتدایی ارمنی به وزارت کشور منتقل شد.روحانیون ارمنی بیهوده به این حکم اعتراض کردند و تنها پاسخ دولت به این اعتراض‌ها بسته شدن کلیه مدارس ارمنی بود. در سال 1886 ، ماکار، جاثلیق منتخب جدید، سرانجام به پذیرش این حکم راغب شد و مدارس ابتدایی دوباره باز شدند. اما مدارس عالی ممنوع باقی ماندند. همچنین معلمین مستلزم به داشتن مدرک روسی و دانستن زبان روسی بودند. تنها مدارس دینی دست نخورده باقی ماندند. در سال 1896 ، مدارس دوباره به صورت جریی تعطیل شدند و سال بعد، پرنس گولیتسین که مقدر شده بود دشمن بزرگ ارامنه باشد، به فرماندهی کل قفقاز منصوب شد. اولین اقدام وی ممنوعیت نهایی کلیه مدارس ارمنی بود.همزمان سیاست‌های ضد ارمنی در سایر جهات پیشرفت می‌کرد. سانسور مطبوعات حتی شدیدتر شد. کشتار ارامنه در ترکیه که سال 1890 با یک اتفاق کوچک در ارزروم آغاز شد، ادامه یافت تا اینکه در آدم‌کشی‌های وحشیانه سال‌های 1894 ، 1895 و 1896 به اوج خود رسید. روسیه هیچ کاری برای مهار باب عالی نکرد و حتی ابراز مخالفت ننمود، بلکه برعکس سلطان را در برابر سایر قدرت‌هایی که خواستار اجرای اصلاحات وعده داده شده بودند، حمایت کرد. روسیه می‌ترسید که چنانچه این اصلاحات اجرایی شود و نوعی خودمختاری به ارامنه اعطا شود، بلغارستان جدیدی در آسیای صغیر پدید خواهد آمد که به نوبه‌ی خود، جنبش الحاق‌گرایی ارمنی را در قفقاز به وجود خواهد آورد. دولتمردان روس قتل‌عام‌های ترکیه را با بدبینانه‌ترین بی‌تفاوتی می‌نگریستند و گفته می‌شود که پرنس لبانف گفته است: "ما ارمنستان را بدون ارامنه می‌خواهیم". اظهارنظری که کاملا با سیاست‌های روسیه در قبال ارامنه و مقدونی‌ها در بیست سال گذشته مطابقت دارد. اما در این رابطه نباید تنها تقصیر را به گردن روسیه بیفکنیم. قدرت‌های غربی نیز تا حد زیادی مسیول‌اند مخصوصا انگلستان که نویسنده اصلی پیمان برلین بود. بسیار تردید است که اگر دولتمردان انگلیس شجاعت اصرار بر اقدام جدی علیه ترکیه را داشتند، آیا روسیه قاطعانه با آن مخالفت می‌نمود با خیر. انقلابیون ارمنی دیگر اجازه نداشتند که از خاک روسیه برای توطیه‌چینی علیه ترکیه استفاده کنند و در حقیقت آنان اکنون شروع به رویارویی با دولت روسیه کرده بودند که دشمنی‌اش با ارامنه کمتر از باب عالی نبود. حتی بین انقلابیون روسی چند نفر ارمنی بودند.سال 1896 آغاز یک دوره سخت برای ارامنه روسیه است. پرنس گولیتسین بازوی اجرایی بوروکراسی ارتجاعی سن پطرزبورگ بود که در مردانی همچون سیپاژین، فون پلوف و پوبه دونویتسوف نمود یافته بود. هدف این دولتمردان این بود که ارامنه را روس کنند. روشنفکران ارمنی با بیزاری شدیدی نگریسته می‌شدند و مفهوم احیای ملت ارمنی، که در آن زمان به وسیله‌ی کتاب و جزوات گسترش می‌یافت، با وحشت کامل ملاحظه می‌شد. بی‌تردید میهن‌پرستان ارمنی آرزوی یک ارمنستان آزاد را داشتند اما ماهیت پیشنهادات آنان آنچنان مبهم بود که تنها برای دولت‌های عصبی و هیستریکی چون روسیه و ترکیه زنگ خطر محسوب می‌شد. فرماندار کل جدید احساس انزجار شخصی عجیبی نسبت به ارامنه داشت و سیاست‌های مافوق خود زا با حساسیت بالایی اجرا می‌نمود. همان‌طور که پیش‌تر گفتم، مدارس بسته شدند و کم‌کم کل ارامنه از خدمات عمومی حذف شدند یا داوطلبانه استعفا دادند تا اینکه کسی جز چند بازرس مالیاتی باقی نماند. اما حتی این کافی نبود. روس‌ها فهمیدند که اگر قرار است ارامنه کاملا مطیع شوند بایستی به دژ اصلی ملی‌گرایی آنان، کلیسای گریگوری، حمله کرد. آن کلیسا تا حدودی توسط پلوگنی 1836 محدود شده بود، اما هنوز هم می‌توانست تا حدی استقلال خود را حفظ کند و تمامی روحانیان از جاثلیق تا پایین‌ترین مقام، وطن پرستان سرسخت و رهبران طبیعی مردم بودند. اموال کلیسا تا حدی برای مقاصد سیاسی یا نیمه سیاسی مورد استفاده قرار گرفته بود. همچنین بعید نیست که مقامات روس نوعی امید داشته‌اند که با ناممکن ساختن موقعیت کلیسا و با مجوز دادن به فقط انتصاب اسقف‌های روس‌گرا، شاید این کلیسا روزی در چهارچوب ارتودوکس قرار گیرد. به هرحال ممکن است اینطور باشد. در تاریخ 12 (تقویم ژولینی مورد استفاه در روسیه) / 25 (تقویم گریگوری) ژوین فون پلو حکمی صادر کرد که در آن اعلام کرده بود که اموال کلیسای ارامنه به نحو نامناسبی مدیریت شده و برای مقاصد سیاسی مورد استفاده قرار گرفته است لذا مداخله دولت برای نگهداری مناسب آن ضروری است. از این پس املاک کلیسا توسط دولت روسیه اداره خواهند شد. قرار بود ده درصد از درآمد برای هزینه‌های اداری و 5 درصد برای صندوق بازنشستگی کسر شود و مابقی به کلیسا بازپرداخت شود و سرانه‌های مختلف هزینه به دقت مشخص گردد. در حقیقت، کلیسا مانند یک نوزاد یا یک دیوانه تحت سرپرستی قرار می‌گرفت. به مالکیت سرمایه‌ی خود ادامه می‌داد اما هیچ کنترلی بر درآمد نداشت.گرچه این اقدام به خودی خود اقدامی استبدادی بود اما کاملا غیرقابل دفاع نیست و می‌توان از بعضی جهات از این اقدام دفاع کرد. ارامنه خود معترفند که این اموال مورد سوء مدیریت قرار گرفته بود. اما اینکه این اتهام توسط بوروکراسی بدنام و فاسد روسیه مطرح شده بود که اکنون قرار بود املاک را اداره کند و شیوه‌ی بیرحمانه اجرای این فرمان ، خشم ارامنه را در سراسر جهان برانگیخت، خصوصا که اموال کلیسا تنها متعلق به ارامنه روسیه نبود، بلکه به کلیت کلیسا تعلق داشت. صومعه‌ی اچمیازدین توسط پلیس و نیروهای نظامی اشغال شد. به جاثلیق دستور داده شد که کلیدهای گاو صندوقی را که اسناد حقوقی کلیسا در آن نگهداری می‌شود به فرماندار ایروان (پرنس ناکاشیدزه) تحویل دهد و وقتی وی امتناع ورزید، گاوصندوق را شکستند و اسناد را توقیف کردند.این یاغیگری کل ارامنه را انقلابی کرد و کمیته‌ی انقلابی با ملت هماهنگ شد. این کمیته از قدرت و اعتباری برخوردار شد که پیش‌تر هرگز تصور نمی‌کرد و تمامی فعالیت‌های آن مستقیما علیه دولت روسیه شد. کلیسا از پذیرش مبالغی خارج از اموال خود امتناع می‌ورزید اما همه ارامنه برای نگهداری آن و کار تبلیغاتی کمک می‌کردند. پرنس گویتسین تعدادی از ارامنه را دستگیر، مجازات و تبعید کرد و دستور اسکان کازاک‌ها در مناطق ارمنی را صادر کرد. پاسخ ارامنه بمب و هفت تیر بود. در اکتبر 1903 ، ارامنه به جان پرنس سوءقصد کردند و وی به شدت زخمی شد. عصبانیت وی علیه ملت مضاعف شد و گفته می‌شود که وی گفته: "به زودی هیچ ارمنی در قفقاز باقی نخواهد ماند، به جز چند نمونه برای موزه". به جان دیگران نیز سوءقصد صورت گرفت. مقاماتی که به سرکوب ارامنه و مصادره اموال کلیسا معروف بودند و کشیش‌های روسی که به روش‌های مشکوک درصدد تغییر مذهب ارامنه برآمده بودند، به طور سیستماتیک ترور شدند. معاون فرمانداری الیزاوتپول، فرماندار ایغدیر و کشیش ارتودوکس الکساندروپول جز قربانیان انتقام ارامنه بودند. کمیته شروع به بکارگیری واقعی وحشت نمود. گرچه روش‌های آن خشن و بی‌رحمانه بود اما فکر نمی‌کنم که قانونمندترین اروپاییان هم آنها را مقصر بدانند. کمیته مقامات روسی را کاملا مشوش و نگران کرده بود و آنان تصور می‌کردند در هر واقعه تبهکارانه‌ای، کمیته دخیل است. هرچه قدرت کمیته افزایش می‌یافت، (اعضای آن) خودسرتر و مستبدتر می‌شدند و در موارد زیادی قربانیان کمیته، ارمنی‌هایی بودند که مظنون به خیانت بودند یا تسلیم خواسته‌های مالی کمیته نشده بودند. اعمال کمیته افکار عمومی غیررسمی روسیه را در تقابل با ارامنه قرار داد و اکنون بیزاری نسبت به آنان افزایش می‌یافت و با سوءظن نگریسته می‌شدند.بوروکراسی تصور می‌کرد که با از کار انداختن کلیسا، فعالیت سیاسی مردم پایان خواهد یافت. اما نتیجه بسیار متفاوت بود و مقامات از جان خود بیم داشتند. جنگ با ژاپن آغاز شده بود و کمبود قشون حس می‌شد و اعتبار دولت رو به افول بود. گرجستان طعمه‌ی تحرکات انقلابی بود. عنصر روسی در قفقاز بیش از حد کوچک و بیش از حد آغشته به ایده‌های انقلابی بود و فایده‌ای نداشت و تنها یک عنصر باقی می‌ماند که می‌شد به آنان تکیه کرد، تاتارها و بوروکراسی آنان را برای حل مشکل خود استفاده کرد.ادامه دارد .منبع: کتاب Fire and Sword in the Caucasus صفحات 150 تا 158 مطالب مرتبط: - % D8 % AD % DA % A9 % D9 % 88 % D9 % 85 % D8 % AA - % D8 % AA % D8 % B2 % D8 % A7 % D8 % B1 % DB % 8C - % D9 % 88 - % D8 % A7 % D8 % AA % D8 % AD % D8 % A7 % D8 % AF - % D8 % AC % D9 % 85 % D8 % A7 % D9 % 87 % DB % 8C % D8 % B1 - % D8 % B4 % D9 % 88 % D8 % B1 % D9 % 88 % DB % 8C - % D8 % AF % D8 % B1 - % D9 % 85 % D9 % 84 % D8 % AA % D8 % B3 % D8 % A7 % D8 % B2 % DB % 8C - % D8 % A2 % D8 % B0 % D8 % B1 % D8 % A8 % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % AC % D8 % A7 % D9 % 86 % DB % 8C - c48soh4f0ewy - % D8 % B1 % D9 % 88 % D8 % B3 % DB % 8C % D9 % 87 - 1905 - 1920 - % D8 % B4 % DA % A9 % D9 % 84 % DA % AF % DB % 8C % D8 % B1 % DB % 8C - % D9 % 87 % D9 % 88 % DB % 8C % D8 % AA - % D9 % 85 % D9 % 84 % DB % 8C - % D8 % AF % D8 % B1 - % D8 % AC % D8 % A7 % D9 % 85 % D8 % B9 % D9 % 87 % D8 % A7 % DB % 8C - % D9 % 85 % D8 % B3 % D9 % 84 % D9 % 85 % D8 % A7 % D9 % 86 - vq5robyi0cdu
میگویند مسلمانان تروریست هستند! و دین اسلام منشا جنگ! اما بزرگترین جنایتکاران تاریخ چه کسانی هستند؟ + عکس خطرناک‌تر از بمب اتمی که نزدیک به سیصدهزار تن را در ژاپن قربانی کرد ابداع واژه "کافر" بود که با استفاده از آن ، در حملات مسلمانان به سرزمین کفار ، میلیون‌ها تن انسان بی‌گناه کشته شدند ! برخلاف تصور و القای دشمنان اسلام، بیشترین و دهشتناک‌ترین جنایات که در آن میلیون‌ها بیگناه کشته شده‌اند را ملحدین، یهودیان و مسیحیان در طول تاریخ و همچنین در دوران معاصر رقم زده‌اند. نه مسلمانان. آن هم نه بر سر کفر و ایمان و مذهب! بر سر ملیت و تعصب نژادی و منافع مادی و استعمار. بزرگترین جنایات تاریخ بشر 1 . جنگ جهانی دوم : 70 - 55 میلیون کشته (عامل آن غیرمسلمانان) 2 . جنگ جهانی اول: 17 میلیون کشته (عامل آن غیرمسلمانان) 3 . بمباران اتمی ناگاساکی 200 هزار کشته (عامل آن غیرمسلمانان) 4 . جنگ ویتنام، بیش از 5 میلیون کشته (عامل آن غیرمسلمانان) 5 . جنگ در بوسنی/ کوزوو، بیش از 500 هزار کشته (عامل آن غیرمسلمانان) 6 . جنگ عراق، تاکنون 12 میلیون کشته (عامل آن غیرمسلمانان) 7 . افغانستان، عراق، فلسطین، میانمار (توسط راهبان!) و .که همچنان ادامه دارد (به دست غیرمسلمانان) 8 . در کامبوج 1975 - 1979 ، حدود 3 میلیون کشته (بدست غیرمسلمانان) در تاریخ جهان چه کسانی بیشترین تعداد انسانهای بی گناه را کشته‌اند؟ 1 . هیتلر او آغازگر جنگ جهانی دوم با 70 میلیون کشته در جهان و یک مسیحی بود. اما رسانه‌ها هیچ وقت مسیحیان را تروریست خطاب نمیکنند!! 2 . ژوزف استالین، مشهور به "عمو جو" او 20 میلیون انسان را قتل عام کرد که 14 ٫ 5 میلیون نفر آنها از گرسنگی مردند! آیا او مسلمان بود؟؟ خیر. او یک ملحد و بیخدا بود. 3 . مایو تسه تونگ (چینی) او بین 14 تا 20 میلیون نفر را قتل عام کرد. آیا او مسلمان بود؟؟ خیر یک ملحد بود. 4 . بنیتو ماسولینی (ایتالیایی) او 400 هزار نفر را کشت! آیا او مسلمان بود؟؟ 5 . هری ترومن رییس جمهور امریکا، او در کسری از دقیقه، 220 هزار ژاپنی را در هیروشیما و ناکازاکی قتل عام کرد و هولناک‌ترین جنایت تاریخ را رقم زد. آیا او مسلمان بود؟؟ خیر او یک باپتیست (مسیحی صهیونیست ) بود. 6 . اشغال و نسل کشی مستمر 70 ساله در فلسطین. توسط وحشی‌ترین قوم زمین، صهیونیسم که تنها در یک جنگ 2014 ، بیش از 2300 نفر را شهید کردند که 500 تن از آنها کودک بودند. آیا بن گوریون، مناخیم بگین، موشه دایان، آریل شارون، شیمون پرز، اولمرت، نتانیاهو و.. مسلمان بوده و هستند؟؟! 7 . محاصره اقتصادی که توسط جرج بوش در عراق اعمال شد تنها 1 میلیون و 200 هزار کودک در عراق کشته شدند! آیا جرج بوش مسلمان بود؟؟ خیر او هم یک مسیحی اوانجلیست (صهیونیست) بود. 8 . لوید جرج او نخست وزیر انگلستان در جنگ جهانی اول بود که یک فقره از جنایات او، قتل عام 9 میلیون تن از مردم ایران با ایجاد قحطی ساختگی برای تبدیل ایران به کشوری خرد و ضعیف بود. آیا او مسلمان بود؟ و ده‌ها جنایت‌کار دیگر که هیچ کدام مسلمان نبودند اما جنایات آنان تا پایان تاریخ و زمان از خاطره‌ها محو نخواهد شد و رسانه‌ها هرگز این جنایتکاران را تروریست نمی‌نامند!! هیچ یک از سلاح‌های کشتار جمعی و یورشی، توسط مسلمانان اختراع نشده. بزرگترین کشورهای اسلحه ساز، کشورهای غیرمسلمان هستند. نه مسلمان. امریکا، روسیه، چین، آلمان. () هیچ یک از گروه‌های نظامی که به اصطلاح، "تروریست مسلمان" نامیده میشوند توسط سازمانهای اسلامی ت سیس نشدند. و اتفاقا بزرگترین قربانیان آنها مسلمان هستند نه کافر! "مسلمانان در بخش اعظم ممالک دنیا، خود قربانی تروریسم بوده‌اند. نه عامل تروریسم" آری. خطرناک‌تر از بمب اتم، تفکر مبارزه با آرامش بخش‌ترین مکتب جهان (اسلام) است. تفکر تعظیم در برابر مستکبران و فشار بر مظلومان برای دست کشیدن از مقاومت و دفاع از هستی خویش! لینک مطلب در سایت http :// m - - % D9 % 85 % D8 % B3 % D9 % 84 % D9 % 85 % D8 % A7 % D9 % 86 % D8 % A7 % D9 % 86 - % D8 % AA % D8 % B1 % D9 % 88 % D8 % B1 % DB % 8C % D8 % B3 % D8 % AA - % D9 % 87 % D8 % B3 % D8 % AA % D9 % 86 % D8 % AF - % D9 % 88 - % D8 % AF % DB % 8C % D9 % 86 - % D8 % A7 % D8 % B3 % D9 % 84 % D8 % A7 % D9 % 85 - % D9 % 85 % D9 % 86 % D8 % B4 % D8 % A7 - % D8 % AC % D9 % 86 % DA % AF - % D8 % A7 % D9 % 85 % D8 % A7 - % D8 % A8 % D8 % B2 % D8 % B1 % DA % AF % D8 % AA % D8 % B1 % DB % 8C % D9 % 86 - % D8 % AC % D9 % 86 % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % AA % DA % A9 % D8 % A7 % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 86 - % D8 % AA % D8 %
تاریخچه کشور سوییس تاریخ سوییس به حدود 150 ٫ 000 سال قبل بر می‌گردد ، ضمنا قدیمی‌ترین شهرک کشاورزی یافت شده در این منطقه به 5300 سال قبل از میلاد می‌رسد ضمنا La Tene یکی از اولین فرهنگ‌هایی است که که در این منطقه بوجود آمده است و در طول عصر آهن در حدود سده‌پنجم قبل از میلاد توسعه و به اوج رسید . هلوتی‌‌ها ( Helvetii ) یکی از مهم‌ترین قبایل سلتی در سوییس بودند اما در جریان جنگ Bibracte ، ارتش روم به رهبری ژولیوس سزار آن‌ها را شکست داد. سلت‌ها اولین ساکنان کشور سوییس بودند و تیره‌ای از این قوم که هلوتیا ( Helvetia ) نام داشت قبل از تسلط رومیان بر سوییس ، در کوهستان‌های ژورا و آلپ ساکن بودند و آنجا را به اصطلاح هلوتیا می‌نامند.هلوتیا در سال 58 قبل از میلاد به تصرف ژولیوس سزار امپراطور روم درآمد و در قرن 5 میلادی ، ژرمن‌ها به این سرزمین وارد و در ساحل غربی رود آر سکونت کردند و ژرمن‌ها و اقوام بورگون ( Burgun ) و فرانک جامعه‌ای مستقل شکا دادند و آنها در سال 639 میلادی ، دولتی را بنیان گذاشتند که بعدها فرانسه نام گرفت و در دهه نهم بین سوابیا ( Swabia ) و بورگوندیها ( Burgundians ) تقسیم و در سال 1033 تحت نظارت امپراطوری مقدس روم وحدت بوجود آمد و حکومت منطقه در قرن 13 بین کنت‌ها و خاندان هابسبورگ و حکمرانان محلی تقسیم گردید و در سال 1291 میلادی سه منطقه : اوری (سرزمین فعلی سوییس) و شوایتس ( schweiz ) و اولتروالدن ( Ulterwalden ) اتحادیه‌ای شکل دادند که اساس کنفدراسیون سوییس قرار گرفت .
مقدمه‌ای بر سیاست در بریتانیا (شماره‌ی 102 ام نشریه)،قسمت دوم مطالعه‌ی قسمت اولدر قسمت دوم این مطلب قرار است کمی بیشتر در مورد تاریخ سیاسی انگلستان و بریتانیا توضیح دهیم و سپس به نحوه ر ی‌گیری و برگزاری انتخابات بپردازیم تا در انتها کمی در مورد پارلمان و ملکه صحبت کنیم اما در ابتدا نگاهی می‌اندازیم به خلاصه مطلب قبلی، به همراه توضیحات تکمیلی: گفتیم پادشاهی متحده ( UK )، متشکل از 4 کشور انگلستان، ولز، اسکاتلند و ایرلند شمالی است و به مجموعه سه تای اول، بریتانیای کبیر گفته می‌شود. مت سفانه اکثرا دو واژه بریتانیا و انگلستان را به‌جای عبارت پادشاهی متحده به کار می‌برند. لازم به ذکر است که دلیل آوردن صفت "کبیر" برای بریتانیا به علت قدرت زیاد سیاسی این جزیره نیست، بلکه در واقع در گذشته دو سرزمین با نام بریتانیا وجود داشته یکی در پایین کانال مانش و شمال غرب فرانسه، و دیگری خود جزیره بریتانیا. ازآنجاکه این جزیره مساحت بسیار بزرگ‌تری داشت، آن را کبیر خواندند تا این دو سرزمین با هم اشتباه نشوند. در حال حاضر، بریتنی (یا بغیتانیا) منطقه‌ای در شمال غرب فرانسه است که با نام بریتانیای صغیر هم شناخته می‌شود. [گرچه تیوری‌های دیگری هم برای دلیل این نام‌گذاری وجود دارند، اما هیچ‌کدام به قدرت زیاد این جزیره مربوط نیست.] بریتانیا تاریخ طولانی‌ای دارد، در ابتدا این جزیره از پادشاهی‌های بسیار متعددی تشکیل شده بود که با هم اتحاد زیادی نداشتند، پس از حمله مردم اسکاندیناوی، حمله امپراتوری روم و حمله نرمن‌ها به بریتانیا، این جزیره دستخوش تغییرات بسیاری شد اما این کشورها، زمانی به بیشترین قدرت خود رسیدند که انگلستان، ولز و اسکاتلند با هم متحد شده و امپراتوری بریتانیا ( The British Empire ) را تشکیل دادند. اما پس از جنگ جهانی دوم، با گذشت زمان، مستعمرات بریتانیا خواستار جدایی از این امپراتوری شدند و پادشاهی متحده تاحدی به آن‌ها استقلال داد. همان‌طور که خواندیم، این کشورها به اتحادیه ملل مشترک‌المنافع پیوستند که 54 عضو دارد و از بین آن‌ها 15 کشور (به جز پادشاهی متحده)، تحت حکومت الیزابت دوم قرار دارند. دوران امپراتوری بریتانیا حدودا در سال 1997 ، پس از استقلال دادن به هنگ‌کنگ به پایان رسید.می‌خواهیم در این متن، مطلب قبلی را تکمیل کنیم، پس در این قسمت کمی بیشتر در مورد تاریخ سیاسی انگلستان از سال 1215 تا 1295 توضیح می‌دهیم و ادامه آن را برای مطالب بعدی می‌گذاریم تا بتوانیم در مورد نقش پارلمان در حال حاضر نیز توضیح دهیم. می‌توان گفت شروع راه دموکراسی در انگلستان از حدود سال 1215 شروع شد، زمانی که پادشاه "جان لک‌لند" ( Lackland به معنای فاقد ملک و زمین)، به علت قدرت کم خود و فشار زیاد نجیب زادگان، مجبور به امضای "مگنا کارتا" شد. گفته می‌شود یکی از دلایل مهم نارضایتی نجیب زادگان از پادشاه، جنگ‌های پرهزینه و ناموفق او با فرانسه بود. او برای به‌دست‌آوردن پول مورد نیاز این جنگ‌ها و همچنین کنترل کشور، خراج را بسیار زیاد کرد. این سند ( Magna Carta ) اختیارات پادشاه را کمتر می‌کرد و به‌گونه‌ای بیان می‌داشت که پادشاه همچون بقیه افراد باید از قانون پیروی کند، عدالت باید برای همگی افراد اجرا شود و هر شخصی حق داشتن دادگاهی عادلانه را دارد. (چون در گذشته پادشاه قدرت بسیار زیادی داشت و بسیاری از افراد را بدون بیان دلیلی به قتل می‌رساند یا به زندان می‌انداخت). گرچه در واقعیت، این نجیب زادگان و روحانیون مسیحی بودند که از این سند منفعت بردند و حقوق زیادی به مردم داده نشد. "جان" پس از مدتی این سند را نادیده گرفت به همین خاطر جنگ اول برن‌ها ( First Baron ' s War ) علیه پادشاه شروع شد. [در زمانی که فیودالیته در انگلستان رواج داشت، اشخاصی که صاحب زمین‌های بزرگ بودند و قدرت نسبتا زیادی داشتند را برن ( baron ) می‌خواندند (آن‌ها لزوما نجیب‌زاده نبودند)] اختلاف تاحدی بالا گرفت که این افراد به شاهزاده لویی، پسر پادشاه فیلیپ فرانسه اجازه آمدن به انگلستان را دادند. او تا شهر وینچستر را تسخیر کرده و نیمی از حکومت انگلستان را به دست گرفت. برن‌ها حتی او را پادشاه انگلستان نامیدند، گرچه او هیچ‌گاه تاج‌گذاری نکرد. اما در سال 1216 ، پس از مردن پادشاه جان، توجه برن‌ها به پسر 9 ساله او جلب شد و به همین علت، آن‌ها لویی را در سال 1217 از خاک انگلستان بیرون کردند و هنری، پسر جان، پادشاه انگلستان شد. بعد از حدود 40 سال، برن‌ها از نحوه حکومت‌داری هنری نیز ناراضی بودند گرچه قحطی فراگیر در انگلستان و مشکلات بسیار زیاد دیگری که در آن زمان به وجود آمده بود هم در این بی رضایتی ت ثیر داشتند. افرادی که می‌خواستند مگنا کارتا دوباره اجرا شده و قدرت پادشاه کمتر شود، خلاصه در سال 1258 به رهبری سایمن د مانفرت، هنری را مجبور به موافقت با "شروط آکسفورد" یا " Provisions of Oxford " کردند. این بندها، قدرت بیشتری به یک شورای 24 نفره از برن‌ها می‌داد تا آن‌ها در مورد حکومت‌داری تصمیم بگیرند. 12 نفر از این شورا را پادشاه، و 12 نفر دیگر را برن‌ها انتخاب می‌کردند. این قوانین، ت ثیر مهمی بر حقوق عرفی و مشترک انگلستان ( English Common Law ) داشت. اما در سال 1261 ، هنری با اجازه‌ای از پاپ کاتولیک، شروط آکسفورد (و شروط وست‌مینستر را که بعدا قبول کرده بود) زیر پا گذاشت این اقدام، منجر به شروع جنگ دوم برن‌ها شد. د مانفرت که در ابتدای جنگ پیروزی‌هایی کسب کرده بود، در سال 1264 کنترل کشور را به دست گرفت و تا 18 ماه عملا حاکم کشور بود. اما مردم و نجیب زادگان کاملا با او موافق نبودند پس او برای افزایش مقبولیت خود، مجبور به برگزاری دو پارلمان شد، یکی مخصوص نجیب زادگان بود که مجلس لردها نام گرفت (و در گذشته نیز برگزار می‌شد) و دیگری مخصوص مردم بود که با نام مجلس عوام شناخته می‌شود. د مانفرت در سال 1265 در جنگ ایوشم ( Battle of Evesham ) توسط نیروهای موافق پادشاه کشته شد و در نهایت، هنری سوم به کمک پسرش ادوارد در سال 1267 پیروز شد.در سال 1295 هنگام حکومت ادوارد اول، پارلمانی با نام Model Parliament به وجود آمد که به هر بارو و هر شایر، 2 نماینده می‌داد (بارو یا شایر به انواعی از تقسیمات جغرافیایی در انگلیس اشاره دارند، در حال حاضر، انگلستان از 314 قسمت تشکیل شده). گرچه د مانفرت کشته شد، اما در زمان ادوارد اول یا حتی پس از او، در قرن 14 ام میلادی، دعوت از مردم عادی ( Burgess یا برجس) تبدیل به یک نرم شد (که در واقع د مانفرت پایه‌گذار این سنت بود). در 1430 ، به افرادی که ملکی با اجاره سالیانه حداقل 40 شیلینگ داشته باشند، حق ر ی تعلق گرفت. در طول جنگ‌های داخلی انگلستان، در سال 1647 ، بعضی از افرادی با نام Levellers یا تراز کننده‌ها تلاش کردند تا به هر مرد یک حق ر ی تعلق بگیرد. تا سال 1832 ، تغییرات بسیار زیادی در شهرهای انگلستان به وجود آمده بود، بعضی از مناطق خالی از سکنه شده و در بعضی مناطق دیگر، شهرهای صنعتی جدید و پرجمعیت ت سیس شده بودند بااین‌حال آن مناطق کم‌جمعیت (مثلا یک شهر کوچک با جمعیت 32 نفر) هنوز 2 نماینده به پارلمان می‌فرستاد، ولی شهرهای بزرگی مانند منچستر، برمینگام و لیدز نماینده‌ای نداشتند تا این‌که در این سال، قانون اصلاح نحوه ر ی‌دهی به تصویب رسید و این وضعیت کمی بهبود یافت. در 1918 ، تلاش‌های زنان برای گرفتن حق ر ی به ثمر رسید. ابتدا به زنان بالای 30 سال حق شرکت در انتخابات داده شد (درصورتی‌که در همان زمان این سن برای مردان، 21 سال بود) اما پس از 11 سال، این سن برای زنان نیز به 21 سال رسید. در حال حاضر، اکثر افرادی که بالای 18 سال سن داشته باشند، قادر به ر ی‌دهی در انتخابات هستند.در حال حاضر، پادشاهی متحده را یک پادشاهی مشروطه دموکراتیک می‌خوانند. همان‌طور که در گذشته گفتیم، پارلمان پادشاهی متحده (که از آن با نام پارلمان وست‌مینستر نیز یاد می‌شود)، بلندپایه‌ترین نهاد قانون‌گذاری در این کشور بوده و دو مجلسی یا bicameral می‌باشد. مجلس پایین‌تر، مجلس عوام ( House of Commons ) و مجلس بالاتر، لردها ( House of Lords ) نام دارد. گرچه پارلمان بریتانیا از بخش سومی نیز تشکیل شده است (پادشاهی یا Monarchy ). اما این پارلمان و 3 عضو آن چگونه کار می‌کنند؟ابتدا از مجلس عوام شروع می‌کنیم که بیشترین قدرت را دارد. اعضای مجلس عوام توسط ر ی‌گیری میان مردم انتخاب می‌شوند. به این ر ی‌گیری، انتخابات سراسری یا عمومی ( General Election ) می‌گویند. انتخابات سراسری اصولا هر 5 سال یک بار برگزار می‌شود. انتخابات به این گونه است که این 4 کشور، مجموعا به 650 حوزه انتخابیه تقسیم شده و در هر حوزه افراد مختلفی کاندید می‌شوند. هر فرد می‌تواند به کاندیدای مورد نظر در حوزه انتخابیه خود ر ی داده و هر یک از کاندیداها که ر ی بیشتری آورده باشد، برنده می‌شود و به مجلس عوام راه پیدا می‌کند. هیچ اهمیتی ندارد که آیا آن فرد بیش از 50 % آراء حوزه انتخابیه خود را کسب کرده یا نه. به این روش، First Past The Post یا ر ی‌گیری نخست‌گزینی می‌گویند که هر فرد بدون داشتن اکثریت مطلق آرای حوزه خود هم می‌تواند نماینده تمام مردم آن شود. به این روش انتقادات بسیاری وارد است مثلا فرض کنید 20 % مردم کشور به کاندیداهای لیبرال دموکرات ر ی بدهند، اما این افراد در سراسر کشور پخش شده‌اند، یعنی در هر حوزه انتخابیه، حدود 15 الی 25 درصد از مردم به این حزب ر ی می‌دهند. از آن طرف، احزاب بزرگتر مانند محافظه کار یا کارگر در اکثر حوزه‌ها، آرایی بیش از 23 % کسب می‌کنند و به همین علت، کاندیداهای لیبرال دموکرات بسیار کمی عضو پارلمان ( MP ) می‌شوند، بسیار کمتر از 20 درصد! نمودار زیر، نشان دهنده درصد آرا و درصد کرسی‌های کسب شده در مجلس عوام توسط احزاب مهم بریتانیا و ایرلند شمالی در انتخابات سراسری 2015 است. حلقه داخلی نشان دهنده تعداد آراء و حلقه خارجی نمایش دهنده کرسی هاست. همان‌طورر که مشاهده می‌کنید، محافظه کارها ( The Conservatives )، انتخاب 37 % مردم در کل کشور بوده‌اند، درصورتی‌که بیش از 50 % از کرسی‌ها را به‌دست‌آوردند. حزب کارگر ( Labour )، 30 % آراء و 36 % کرسی‌ها و حزب استقلال پادشاهی متحده ( UKIP )، 13 % آراء اما 2 دهم درصد کرسی‌ها را کسب کرد! همین اتفاق برای حزب لیبرال دموکرات ( LibDem ) و حزب سبز افتاد.به علت میزان انتقادات مختلف از این سیستم، از جمله مشکل Spoiler Effect ، در سال 2011 رفراندومی در کشور برگزار شد تا مردم انتخاب کنند که آیا سیستم FPTP یا ر ی‌گیری نخست‌گزینی مناسب است، یا سیستم ر ی‌دهی بدیل ( Alternative Voting ) باید با آن جایگزین شود اما تنها 42 % مردم در این رفراندوم شرکت کردند و 68 % مخالف تعویض این روش بودند (که در آینده به دلیل این اتفاق خواهیم پرداخت). حال برای متوجه شدن فرق بین FPTP و AV فرض کنید 5 نفر برای انتخابات در منطقه‌ای کاندید شده‌اند در سیستم ر ی‌گیری نخست‌گزینی ( FPTP )، هر یک از مردم می‌تواند فقط به یک شخص ر ی دهد وهمان‌طورر که توضیح دادیم شخصی که بیشترین آرا را کسب کند، برنده آن انتخابات خواهد شد. اما در سیستم ر ی‌گیری بدیل ( AV )، هر شخص میتواند انتخاب کند که با کدام اشخاص بیشتر موافق است و به چه مقدار به این صورت که 3 کاندیدا را انتخاب می‌کند و آن‌ها را بر اساس میزان موافقت با سیاست‌های مورد نظرش رتبه‌بندی می‌کند. فرض کنید که شما موافق سیاست‌های یک حزب چپ (مثل حزب کارگر) باشید، درصورتی‌که متوجه می‌شوید که در 20 سال اخیر، تنها کاندیداهایی که برنده انتخابات در حوزه انتخابیه شما شده‌اند، راست (مثل محافظه کار) یا میانه (مثل لیبرال دموکرات) بودند. با اینکه در انتخابات پیش رو می‌خواهید به یک کاندیدای چپ ر ی‌دهید، با این حال می‌دانید که او هیچ شانسی برای قبول شدن ندارد، پس برای برنده نشدن کاندیدای راست (محافظه کار)، به کاندیدای لیبرال دموکرات ر ی می‌دهید به این کار ر ی‌دهی تاکیکی ( Tactical Voting ) و به این حالت Spoiler Effect (اثر تباه‌شدگی) می‌گویند. برای مثال در تهران یکی از استدلال‌هایی که برای ایجاد لیست وحدت صورت میگرفت، ایتلاف برای عدم ر ی آوردن اشخاص منسوب به اصلاح‌طلبی بود. درصورتی‌که این سیستم ر ی‌دهی بدیل امکان آزادی عمل به افراد می‌داد و از ر ی لیستی جلوگیری میکرد.*در قضیه گیبارد - ساترویت آمده که هیچ روشی به‌صورت 100 % از ر ی‌دهی تاکتیکی جلوگیری نمی‌کند. اما طبق نظر چندی از دانشمندان این حوزه، مانند نیکولاس تایدمن (استاد دانشگاه ویرجینیا تک)، ر ی‌دهی بدیل روش خوبی برای مبارزه با استفاده از استراتژی در انتخابات است. البته بهترین نحوه ر ی‌گیری، بحثی است که مربوط به علوم ریاضیات و آمار می‌شود که بهتر است در این قسمت زیاد وارد آن نشویم.حال در مورد نحوه انتخاب اعضای مجلس عوام می‌دانید اما سوالی مهم‌تر وجود دارد: نخست‌وزیر چگونه انتخاب می‌شود؟ نکته جالب در پادشاهی متحده این است که تشکیل دولت از پارلمان صورت می‌گیرد یعنی نخست‌وزیر باید یکی از اعضای مجلس عوام باشد و اعضای کابینه نیز باید در یکی از مجلس‌های پارلمان عضو باشند. در واقع مردم، نخست‌وزیر را به طور مستقیم انتخاب نمی‌کنند. اصولا چیزی که گفته می‌شود این است که حزبی که اکثریت مطلق (بیش از 50 %) اعضای مجلس عوام را داشته‌باشد، حزب دولت را تشکیل می‌دهد و رهبر حزب از آن پس به عنوان نخست‌وزیر پادشاهی متحده بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی منصوب می‌شود. نخست‌وزیر تا زمانی در منصب خود باقی می‌ماند که اعضای حزبش او را به عنوان رهبر خود بدانند، او از مجلس عوام ر ی عدم اعتماد نگیرد و استعفا ندهد. درصورتی‌که هیچ حزبی، اکثریت مطلق اعضای مجلس عوام را کسب نکند، به این دوره از پارلمان، Hung Parliament اطلاق می‌شود به این معنا که حزب برنده نامشخص است از این رو اصولا چند حزب با هم ایتلافی تشکیل می‌دهند و احزاب دولت را می‌سازند. به این دولت ایتلافی، Coalition Government گفته می‌شود. می‌توان از دولت کمرون - کلگ از سال 2010 تا 2015 مثال زد در پایان انتخابات 2010 ، محافظه‌کارها اکثریت مطلق نداشتند و از 650 کرسی، موفق به کسب 306 کرسی شدند درصورتی که برای کسب اکثریت مطلق، حداقل نیاز به 326 کرسی است ( 650 کرسی تقسیم بر 2 ، به علاوه 1 ). به همین علت، آن‌ها برای تشکیل دولت، مجبور به تشکیل ایتلافی با حزب یا احزاب دیگری بودند که بهترین گزینه، لیبرال دموکرات‌ها بودند. البته نخست‌وزیر قبلی، و رهبر حزب کارگر، گوردن برون ( Gordon Brown )، هم به نوبه خود سعی کرد تا با لیبرال دموکرات‌ها به توافقی برسد، اما زمانی که متوجه شد نمی‌تواند این کار را انجام دهد، از سمت خود کناره گیری کرد.خب، صحبت بیشتر در مورد مجلس عوام و دولت را می‌گذاریم برای بعد و سعی می‌کنیم بیشتر در مورد انتخاب اعضای مجلس لردها صحبت کنیم. مجلس لردها همانند مجلس عوام در قصر وست‌مینستر قرار دارد اما برخلاف مجلس عوام، لردها توسط مردم انتخاب نمی‌شوند، بلکه انتصابی هستند (به جز 92 لرد). اعضای مجلس لردها از دو قسمت تشکیل شده‌اند، لردهای روحانی ( Lords Spiritual ) و لردهای موقت ( Lords Temporal ). لردهای روحانی به 26 اسقف انگلیس اشاره دارد که توسط پادشاه یا ملکه انتخاب می‌شوند. در کل، 42 اسقف‌نشین در انگلیس وجود دارند. اسقف‌های کنتربری، لندن، یورک، دارم و وینچستر، همیشه جزو این 26 نفر هستند. از 35 اسقف باقی مانده، اصولا 21 نفری که سابقه بیشتری داشته باشند، انتخاب می‌شوند گرچه در سال 2015 ، به علت کم بودن تعداد زنان در این مجلس، قوانینی وضع شد تا زنان هم بتوانند به عنوان لرد روحانی در مجلس حضور داشته باشند که ت ثیر زیادی نداشت (از آن زمان، 4 خانم این پست را گرفته‌اند). در کل، روحانیون حدودا 3 ٫ 3 % اعضای مجلس لردها را تشکیل می‌دهند. لردهای موقتی، خود به دو دسته "صاحب لقب برای طول عمر" ( Life peer ) و "صاحب لقب ارثی" ( Hereditary peer ) تقسیم می‌شوند. در مورد این ترجمه البته، کمی باید توضیح داد لقب "حضرت" را فرض کنید، هر کسی که مقام بالایی داشته باشد، مثلا آیت الله العظمی باشد، یا امام یا .، بعضا لقب حضرت را می‌گیرد peer /پی یر/ هم کمی مانند لقب حضرت است، هر شخصی که مقام بسیار بالایی را در پادشاهی متحده داشته باشد (یعنی دوک، مارکوییس/مارکی، ارل، وای‌کونت یا برن باشد) را peer می‌خوانند. در گذشته تمام افرادی که صاحب لقب موروثی ( Hereditary peer ) بودند (به جز peer‌های ایرلند)، در مجلس لردها عضویت داشتند و همان‌طور که از اسمش پیداست، این لقب به‌صورت موروثی انتقال پیدا می‌کرد یعنی اگر شخصی دوک ولینگتن بود، اولین فرزند پسر او این لقب را پس از فوت او می‌گرفت، و یعنی اگر پدرش یک لرد در مجلس اعیان بود، او هم مقام پدرش را حفظ می‌کرد اما در سال 1958 و 1999 ، تغییراتی در قانون ایجاد شد تا از این روند جلوگیری کند. تعداد این افراد بسیار کم شد و از چند صد نفر به 92 نفر رسید. در سال 2003 و 2007 ، جنبش‌هایی برای دموکراتیک کردن مجلس اعیان صورت گرفت، اما همان‌طور که حدس می‌زنید، لردها با این قضیه مخالفت کردند! در عوض، در حال حاضر اکثریت جمعیت مجلس لردها را Life peer ها تشکیل می‌دهند. Life peer هم به شخصی گفته می‌شود که از زمانی که این لقب به او داده شده، تا پایان عمرش، صاحب این لقب خواهد بود و می‌تواند در مجلس لردها حضور داشته باشد. در حال حاضر، 766 نفر از اعضای مجلس لردها، peer هستند 679 نفر از آن‌ها برای طول عمر به این لقب منصوب شده‌اند یعنی Life peer هستند و 87 نفر نیز به‌صورت موروثی به این مقام رسیده‌اند یعنی Hereditary peer هستند (البته، این تعداد افرادی است که می‌توانند در ر ی‌گیری‌ها شرکت کنند که کمی با تعداد تمام اعضا متفاوت است، مثلا در کل 92 نفر صاحب القاب موروثی هستند و 2 نفرشان عضو ex officio هستند که باشد برای بعد). این 679 نفر که Life peer هستند توسط نخست‌وزیرها به این مقام منصوب شده‌اند، اما این از نظر قانونی درست نیست، در واقع این ملکه است که اعضای مجلس لردها را منصوب می‌کند، تنها نقش نخست‌وزیر، پیشنهاد چندین اسم به ملکه است حتی از نظر قانونی، این ملکه است که نخست‌وزیر را انتخاب کند و او می‌تواند هر شخصی را که دوست داشته باشد به این منصب بگمارد! چه آن شخص رهبر بزرگ‌ترین حزب پارلمان باشد، چه نباشد! در واقع "الیزابت اکساندر مری دوم، مورد لطف خداوند، از پادشاهی متحده بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی و سرزمین‌ها و قلمروهای دیگرش، رییس مشترک‌المنافع و مراقب دین" (!!!) قدرت‌های بسیار زیادی دارد. او رییس نیروی دریایی، نیروی زمینی ارتش و نیروی هوایی است. به طور رسمی، این ملکه است که می‌تواند اعلان جنگ کند، هر قانونی که دوست داشت را رد کند و هر زمانی که خواست، پارلمان را منحل کند او صاحب تمام کشور است و از نظر رسمی، مردم بریتانیا، کانادا، نیوزلند و . همگی رعایای علیاحضرت. او حتی فرماندار عالی کلیسای انگلستان نیز هست، در واقع دین رسمی انگلیس، کاتولیک بود، تا زمانی که هنری هشتم برای گرفتن طلاق از زنش، دین رسمی کشور را تغییر داد و خود را رییس کلیسای انگلیس کرد. پس اگر تمام این کشورها، پادشاه یا ملکه‌ای به این قدرتمندی دارند، چطور می‌توان آن‌ها را دموکراتیک خواند، پس این‌همه تلاش برای چه بود .؟منابع:,_ King _ of _ England - john - known - for - murder - and - magna - carta . html - history / british - parliament - past - the - post _ voting - in - the - uk - runoff _ voting - - % D8 % A7 % D9 % 86 % D8 % AA % D8 % AE % D8 % A7 % D8 % A8 % D8 % A7 % D8 % AA - % D9 % 85 % D8 % AC % D9 % 84 % D8 % B3 - % D8 % B4 % D9 % 88 % D8 % B1 % D8 % A7 % DB % 8C - % D8 % A7 % D8 % B3 % D9 % 84 % D8 % A7 % D9 % 85 % DB % 8C - heritage / evolutionofparliament / - e42f - 11e9 - 9743 - db5a370481bc ( 1258 ) - shilling _ freeholders - heritage / evolutionofparliament / houseoflords / house - of - lords - reform / overview / hereditarypeersremoved / - heritage / evolutionofparliament / houseoflords / house - of - lords - reform / from - the - collections / from - the - parliamentary - collections - lords - reform / lords - reform - 1963 - 1999 / houseoflordsact1999 /
قحطی بزرگ ایران: نگاهی به آنچه که از 1917 تا 1919 رخ داد - - 1919 - enc4hs نسخه شنیداری را در اسپاتیفای، انکر، کست‌باکس، اپل پادکستس، گوگل پادکست و تلگرام هم می‌توانید بشنوید. نسخه شنیداری علاوه بر نوشتار زیر، چند مطلب خودمانی اضافه‌تر نیز دارد.پیش‌گفتاربشریت تا کنون شاهد دو جنگ جهانی بزرگ بوده. جنگی که چه در غرب و چه در شرق تلفات بسیاری داده. ایران در هر دوی این جنگ‌ها بی‌طرف بوده، ولی پس از اتمام هر دو جنگ صدمات بسیاری متحمل شده. پس از جنگ جهانی دوم، ایران به اشغال نیروهای متفقین درآمد، رضاشاه از سلطنت عزل شد و ارتش ایران [بنا به روایاتی] در عرض یک و نیم روز سقوط کرد. اما آن‌چه که برای بعد جنگ جهانی اول می‌دانیم در این جمله خلاصه می‌شود: قحطی شد و ایرانی‌ها مردند. آمارها و اطلاعات ضد و نقیضی در این باره می‌شنویم. یک دسته می‌گویند که در طی این قحطی جمعیت ایران نصف می‌شود و دسته‌ای دیگر می‌گویند که این آمار درست و منطقی نیست و آمار کشته‌ها زیاد بوده، ولی نه آن قدر. اما واقعا در خلال سال‌های 1917 تا 1919 چه رخ داد؟ اوضاع ایران در آن دوره چطور بود؟ چرا قحطی شد؟ و چند نفر مردند؟ ایران و جنگ جهانی اولدر سال 1907 ، قراردادی با نام "قرارداد سن‌پترزبورگ" امضاء شد که ایران را به سه قسمت شمالی (تحت کنترل روسیه تزاری)، جنوب (تحت کنترل امپراطوری بریتانیا) و مرکزی (منطقه‌ای تحت حاکمیت ملی ایران) تقسیم می‌کرد. ایران، "واسطه‌ای" دیپلماتیک بود بین دو ابرقدرت جهانی. و تلخ‌تر این که حاکمیت وقت ایران [البته اگر بتوان نامش را حاکمیت گذاشت] توانی برای مخالفت با این قرارداد نداشت. ایران در آن زمان دولت و ملت به معنای مدرن و امروزی‌اش نداشت، ایران (که در آن دوران با عنوان Persia شناخته می‌شود) مجموعه‌ای از قبایل و قومیت‌ها و خاندان‌ها بود و دولتی با حاکمیت قانون در آن استقرار نداشت. را س قدرت در ایران، خاندان قاجار بود.از اواخر ژوییه 1914 جنگ اول جهانی آغاز شد و تا اوایل نوامبر 1918 ادامه داشت. در این جنگ همه کشورهای اروپایی به جز سوییس و اسپانیا و هلند و کشورهای اسکاندیناوی وارد جنگ شدند. یک سوی جنگ متحدین بودند (آلمان و هم‌پیمانانش اتریش - مجارستان، امپراطوری عثمانی و بلغارستان) و سوی دیگر متفقین (امپراطوری روسیه، بریتانیا، فرانسه، صربستان، ایتالیا، ژاپن، رومانی و ایالات متحده.) آمار دقیقی از تلفات جنگ اول جهانی نداریم تنها اجماعی که وجود دارد، این است که حدود 10 میلیون سرباز در طول 5 سال جنگ کشته شدند. اما درباره قربانیان غیرنظامی اطلاعات دقیقی در دست نیست. (قربانیان غیرنظامی کسانی هستند که در جنگ یا در اثر عوارض آن مردند عوارضی مانند بیماری‌های مهلک یا قحطی. مهلک‌ترین این بیماری‌ها، آنفولانزای اسپانیایی بود.) بنا بر روایاتی، تلفات غیرنظامی جنگ 13 میلیون نفر تخمین زده می‌شود.بررسی تاریخی قحطی ایراندر کمال تعجب، منبع چندانی برای بررسی قحطی ایران نداریم [البته برای مخاطب عام] و گفته‌های مورخان هم‌خوانی خاصی با یک‌دیگر ندارند! این قضیه پژوهش درباره قحطی ایران را به کاری سخت و طاقت‌فرسا تبدیل کرد. تنها منبع مکتوبی که برای قحطی ایران نوشته شده، کتاب " The Great Famine And Genocide in Iran " از محمدقلی مجد است که با عنوان "قحطی بزرگ" ترجمه و منتشر شده. این کتاب بر اساس اسناد و مدارک و گزارش‌های آرشیو وزارت خارجه آمریکا و گزارش‌های موجود در روزنامه‌های آن دوره نوشته شده و در آن از خاطرات افسران و فرماندهان انگلیسی حاضر در ایران نیز استفاده کرده. تاکید اصلی کتاب بر نقش بریتانیا در این قحطی‌ست. اما ادعایی که اختلاف نظرات بسیاری را برانگیخته، این است: ایران در آن دوره 20 میلیون نفر جمعیت داشته و 40 % این جمعیت (معادل 8 میلیون نفر)، در اثر گرسنگی و سوءتغذیه جان سپردند.در واقع فصل دوم کتاب، تلاش نویسنده است برای استدلال آماری. نویسنده از گزارش‌های دیپلمات‌های آمریکایی در تهران و تبریز، مطبوعات و شهادت‌های شاهدان عینی برای تخمین رقم کشته‌شدگان استفاده می‌کند. در فصل سوم هم با استفاده از مقایسه جمعیت ایران در سال‌های 1914 و 1919 به بررسی آمار جمعیت ایران می‌پردازد و ادعا می‌کند که جمعیت ایران در سال 1914 میلادی، 20 میلیون نفر بوده نه 10 میلیون نفر. [رقم 10 میلیون نفر حاصل پژوهش‌های مورخین در دهه‌های 60 و 70 میلادی بوده] و پس از قحطی، جمعیت ایران به 11 میلیون نفر سقوط کرده است. با حساب و کتاب سرانگشتی، نتیجه گرفته شده که 10 میلیون نفر (معادل 40 % جمعیت ایران) در قحطی تلف شده. [ 20 منهای 11 می‌شود 9 ، ولی باید نرخ زادوولد را نیز در نظر گرفت.]کتاب، سرشار است از کینه و تنفر نویسنده از بریتانیا. دو فصل بعدی این کتاب، به دلایل قحطی در ایران می‌پردازند. در این کتاب آورده شده:"در نیمه دوم سال 1916 ، در اثر جنگی که در خاک ایران، ابتدا میان ایرانیان و روس‌ها و سپس میان روس‌ها و ترک‌های عثمانی درگرفته بود، مردم ایران با کمبود مواد غذایی و گرانی روبرو شدند. کمبود مواد غذایی، در پاییز 1917 به قحطی انجامید. در بهار 1917 ، ترک‌های عثمانی خاک ایران را ترک کردند و به دنبال انقلاب روسیه، نیروهای روسیه نیز در پایان پاییز 1917 از ایران رفتند. از آن پس تنها انگلیسی‌ها در ایران باقی ماندند. بنابراین، ایران زمانی به بزرگ‌ترین فاجعه تاریخ خود دچار آمد که تمام خاک ایران و کشورهای همجوارش در شرق و غرب، علاوه بر خلیج فارس، در اشغال نظامی انگلستان بود. از همان آغاز، انگلستان، دست به تبلیغات ماهرانه‌ای زد تا مسیولیت و تقصیر فاجعه قحطی ایران را متوجه روس‌ها و عثمانی‌ها کند. اما همانطور که گفته شد، ترک‌ها و روس‌ها پیش از بروز قحطی، ایران را ترک کرده بودند. در این پژوهش نشان داده می‌شود عامل اصلی تشدید و طولانی شدن قحطی‌ای که منجر به مرگ میلیون‌ها ایرانی شد، سیاستهای بازرگانی و مالی بریتانیا بود."البته نویسنده اشاراتی به نقش روس‌ها در قحطی هم داشته و در فصل چهارم کتاب هم به این موضوع پرداخته. برای مثال، ارتش روسیه برای تامین هیزم مورد نیاز خود، تیرک‌ها و پنجره‌های خانه‌ها را از جای درآورده و سوزانده‌اند و مردم هم از گرسنگی و هم از سرما جان داده‌اند. در واقع فصل چهارم کتاب،‌روایت غارت اموال مردم به دست روس‌ها و استثمار آن‌هاست. نویسنده هرچند به این موارد اشاره می‌کند، ولی نقش انگلیس را پررنگ‌تر می‌داند.فصل پنجم کتاب، بررسی خرید‌های غله ایران است و در آن سعی شده تا با ارایه شواهدی، به نقش انگلیس در خالی شدن انبار غلات ایران پرداخته شود. و جالب‌تر این که انگلیسی‌ها مانع از وارد شدن غلات از آمریکا، هند و بین‌النهرین به ایران شدند. در این فصل یادداشت‌های ژنرال دنسترویل آورده شده:"ژنرال دنسترویل، در جایی با صراحتی عجیب ضمن اظهار ت سف، به این واقعیت اعتراف کرده است که خریدهای غله از سوی انگلیسی‌ها منجر به کمبود و افزایش قیمت‌ها گردید و در نتیجه به مرگ شمار بسیاری از ایرانیان انجامید از این عجیب‌تر گزارش سرگرد داناهو درباره تخلیه شهر مراغه در آستانه شکست ارتش انگلستان از ترک‌ها در سپتامبر 1918 است. انگلیسی‌ها که قبلا مواد غذایی بسیاری خریده بودند، ذخیره غله شهر را در شرایط سخت قحطی از میان بردند تا به دست ترک‌های عثمانی نیفتد."فصل هفتم کتاب نیز درباره تنگا‌های مالی حاکمیت وقت ایران و عدم پرداخت درآمدهای نفتی از جانب انگلستان است.لب کلام کتاب این است: خالی شدن انبار غله ایران به دست انگلیسی‌ها و عدم واردات مواد غذایی از هند، آمریکا و بین‌النهرین، باعث افزایش قیمت غلات شد و این که در این دوره قحطی، انگلیسی‌ها از پرداخت پول نفت ایران ممانعت کردند. نویسنده در مصاحبه‌ای گفته که:" چنین اقداماتی را قطعا باید جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت به شمار آورد. هیچ تردیدی نیست که انگلیسی‌ها از قحطی و نسل‌کشی به‌عنوان وسیله‌ای برای سلطه بر ایران استفاده می‌کردند."هرچند نویسنده تلاش کرده تا با سند و مدرک صحبت کند، اما چیزهایی با واقعیت و منطق هم‌خوانی ندارند. آقای مجد تنها مورخیست که به جمعیت بیست میلیونی ایران در آن دوره اشاره کرده و تا پیش از ایشان همه این رقم را معادل 10 میلیون نفر می‌دانستند. از سویی دیگر، ایشان در مقدمه کتابشان به نکته‌ای عجیب و مبهم اشاره کرده‌اند. ایشان در پاسخ به این که چرا تنها منبع استفاده شده، منبع آمریکاییست گفته‌اند:"میان عملکرد دولت‌های آمریکا و انگلیس در زمینه انتشار اسناد طبقه‌بندی‌شده تفاوت جالبی وجود دارد. در آمریکا قانون آزادی اطلاعات وجود دارد. طبق این قانون دستگاه‌های دولتی موظفند پس از گذشت 30 سال اسناد طبقه‌بندی‌شده خود را علنی کنند و اگر بخواهند سندی را همچنان در حالت طبقه‌بندی‌شده نگه دارند، باید دلیل موجهی ارایه کنند. در چنین مواردی، محقق می‌تواند با استناد به قانون آزادی اطلاعات، خواستار علنی شدن سند فوق شود. اگر دستگاه دولتی مربوط امتناع کند، محقق می‌تواند در دادگاه فدرال اقامه دعوی کند و سرانجام با حکم دادگاه سند را به دست آورد. در انگلستان مسیله کاملا فرق می‌کند. در این کشور قانون آزادی اطلاعات وجود ندارد. دولت بریتانیا می‌تواند اسناد را همچنان در حالت طبقه‌بندی‌شده نگه دارد و تنها اسناد گزیده و دست‌چین شده را در اختیار محققین قرار دهد. به علاوه، امکان اقامه دعوای محققان علیه دولت به خاطر علنی نکردن اسناد تاریخی نیز وجود ندارد. به این دلیل، دستگاه‌های دولتی بریتانیا می‌توانند تا هر وقت که بخواهند اسناد را در حالت طبقه‌بندی‌شده نگه دارند و از انتشار آن خودداری کنند.یک نمونه چشم‌گیر و مهم، اسناد وزارت جنگ و اسناد نظامی انگلیس در رابطه با ایران 1914 - 1921 است. این اسناد هنوز در حالت طبقه‌بندی‌شده قرار دارند و اعلام شده که تا پنجاه سال دیگر، یعنی تا سال 2053 ، علنی نخواهند شد. حتی اگر این پنجاه سال نیز طی شود، هیچ تضمینی وجود ندارد که این اسناد حتی در آن زمان نیز علنی شوند. در اینجا، انسان حیران می‌شود که انگلیسی‌ها می‌خواهند چه چیزی را پنهان کنند؟"همین‌جا به یک مشکل بزرگ برمی‌خوریم. نویسنده خودش بعدها گفته که سندی از مرکز اسناد بریتانیا درخواست نکرده. و حتی به این مورد که کدام اسناد تا سال 2053 منتشر نخواهد شد هم اشاره‌ای نکرده. دکتر مجید تفرشی (مورخ ایرانی ساکن بریتانیا) مکاتباتی با ایشان داشته و پرسش‌ها و نکات جالب توجهی را مطرح کرده‌اند. برای مثال دکتر تفرشی در گوشه‌ای گفته‌اند:"آقای دکتر مجد به گزارش های آمریکایی ها درباره کاهش شدید جمعیت ایران و شهر تهران استناد می کنند، ولی آمارهای دولتی و مستقل داخلی و گزارش های آلمانی، بریتانیایی، روسی، عثمانی و فرانسوی و آرای شماری از مورخان داخلی و خارجی ناقض و مخالف دیدگاه ایشان و منبع منحصرشان را به کلی نادیده می گیرند." (منبع)هم‌چنین گفته‌اند:"در آرشیو ملی بریتانیا دقیقا 2716 پرونده شامل تقریبا 204 هزار برگ سند مربوط به ایران در فاصله سال های 1914 تا 1918 وجود دارد. اگر مقدمات و تبعات این حادثه را به آن بیافزاییم (دوره زمانی 1913 تا 1919 ) حجم اسناد مرتبط با جنگ جهانی اول در ایران در این آرشیو، به 3590 پرونده شامل حدود 270 هزار برگ سند خواهد رسید. این مجموعه عظیم کمی وکیفی را نه می توان نادیده گرفت و نه منکر اهمیت آن در تاریخ نگاری جنگ جهانی اول در ایران شد. ضمن آن که همه منابع تاریخ معاصر ایران این اسناد نیستند و این اسناد هم طبعا مثل هر سند دیگری، خالی از حب و بغض و نادرستی نمی تواند باشد." (منبع)ما حتی در دیدگاه‌های مورخین دیگر هم به نکات جالبی برمی‌خوریم. برای مثال دکتر عباس میلانی (مورخ در واحد ایران‌شناسی دانشگاه استنفورد) در کتاب "نگاهی به شاه"، بسیاری از آراء مطرح شده توسط آقای مجد را "محل تردید" می‌نامند و گفته‌اند که ایشان منابعی را برگزیده‌اند تا دیدگاه‌های از پیش تعیین شده‌شان تایید شود. از سویی دیگر، رکسانا فرمانفرماییان، استاد تاریخ دانشگاه کمبریج، معتقد است که ایران نصف جمعیتش را از دست نداده، بلکه 20 % کل جمعیت کشته شده‌اند و این رقم برای جمعیت 10 میلیونی ایران در آن دوره، معادل 2 میلیون نفر می‌شود. حتی اگر میزان جمعیت ایران را 20 میلیون نفر در نظر بگیریم، با این اوصاف تعداد کشته‌شدگان از 4 میلیون نفر تجاوز نمی‌کند.در سویی دیگر، آقای آبراهامیان گفته‌اند که:"ما آماری در اختیار نداریم. اما یک تخمین محافظه‌کارانه این است که یک دهم جمعیت در ایران در فاصله سالهای 1918 تا 1921 در ایران کشته شده‌اند."ایشان شیوع آنفولانزای اسپانیایی و خشک‌سالی را عامل اصلی مرگ‌و‌میر می‌دانند، نه قحطی. سال‌ها پیش از آقای مجد، آقای احمد کسروی در آثار خودش این ادعا را کرده بود که جمعیت ایران در طول این قحطی یک سوم شده. ایشان اشاره‌ای به این که جمعیت ایران در آن دوران چند نفر بوده نکرده‌اند.تورج اتابکی، استاد کرسی تاریخ خاورمیانه و آسیای مرکزی، در مصاحبه‌اش با یورونیوز فارسی به نکات جالبی اشاره کرده:"یک پژوهشگر چگونه می‌تواند بر اساس یک روایت تاریخ یک مملکت را بنویسد؟ منابع آقای محمدقلی مجد منحصر است به آرشیو واشنگتن. در صورتی که ما باید همه روایت‌ها را در نظر بگیریم. اسناد انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها و روس‌ها را در کنار اسناد داخلی مد نظر قرار دهیم و نهایتا روایتی بدست دهیم که یکسویه و تک‌منبعی نباشد. اسناد آرشیو واشنگتن حتما باید مبنای تاریخ‌نگاری ما باشد ولی توجه به این اسناد نمی‌تواند ما را از در نظر گرفتن اسناد داخلی و سایر اسناد خارجی بی‌نیاز کند. در آن زمان 75 درصد جمعیت ایران روستایی بود. ما از جمعیت شهرهای بزرگ ایران در آن زمان تقریبا خبر داریم. بنابراین باید بر اساس یک روش‌شناسی علمی، معلوم کنیم که آن 75 درصد جمعیت روستایی ایران چند نفر بودند. اما این کار با استناد به گزارش چند دیپلمات یا سیاح آمریکایی و بدون توجه به اسناد داخلی، امکان‌پذیر نیست."به عبارت بهتر، ایشان آمار 8 میلیونی کشته‌شدگان را حاصل تاریخ‌نگاری غیرعلمی می‌دانند. در بحث جمعیت‌شناسی و دموگرافی، تخمین جمعیت فرمول ریاضی مخصوص خودش را دارد که عوامل مختلف را در محاسبه میزان جمعیت در نظر می‌گیرد. این روابط و تحقیقات به ما می‌گویند که جمعیت ایران در آن دوره 20 میلیون نفر نبوده، 10 میلیون نفر بوده. (این تخمین جمعیت حاشیه خطای 10 % دارد، به این معنا که میزان جمعیت را می‌توان با دقت خوبی بین 9 تا 11 میلیون نفر در نظر گرفت.)در نظر داشته باشید که در آن زمان ملت ایران شناسنامه‌هم نداشتند و سرشماری‌ای صورت نگرفته بوده. دکتر تفرشی (در همان مصاحبه با یورونیوز) تلفات هشت میلیونی را واقعی نمی‌دانند و معتقدند که آمار کشته‌شدگان 1 میلیون نفر بوده. ایشان درباره نظر سایر مورخین گفته:"درباره رقم بین مورخین اجماعی وجود ندارد ولی رای غالب یک تا سه میلیون است. ارقام ذکر شده از سوی هوشنگ صباحی و رکن‌زاده آدمیت و مورخ‌الدوله سپهر و ملک‌الشعرای بهار در همین محدوده است. کسروی هم که به مرگ یک‌سوم مردم ایران در اثر قحطی اشاره کرده، احتمالا جمعیت ایران را چیزی در حدود 9 میلیون نفر می‌دانست. یعنی او هم احتمالا به مرگ 3 میلیون ایرانی در اثر قحطی اعتقاد داشت نه بیشتر. البته من ندیده‌ام که کسروی در جایی تصریح کرده باشد جمعیت ایران چقدر است اما بعید است در آن زمان کسی معتقد بوده باشد جمعیت ایران بیش از 10 میلیون نفر است."دکتر اتابکی در ادامه درباره علل قحطی می‌گویند:"بیشتر این تلفات در پایان جنگ ایجاد شد. قحطی و بیماری، بخصوص آنفولانزای اسپانیایی که وارد ایران شد، علل اصلی مرگ و میر بودند. ما تلفات در میدان جنگ نداشتیم. قحطی هم علل گوناگونی داشت. خشکسالی یکی از این عوامل بود. علاوه بر این، حضور نیروهای نظامی انگلیسی و روسی و عثمانی موجب لطمه خوردن شبکه حمل و نقل ایران در آن زمان شد. نظامیان خارجی حیوانات ایران را مصادره کردند. انگلیسی‌ها در جنوب ایران شترها را مصادره کردند و روس‌ها در شمال ایران اسب‌ها را. در نتیجه قابلیت انتقال مواد غذایی از بین رفت.""مردم گندم داشتند اما نمی‌توانستند گندمشان را به نقاط مختلف کشور ارسال کنند. ترکش‌های جنگ این گونه به ایران اصابت می‌کرد. عامل بعدی، مصادره یا خرید غلات ایران توسط نظامیان خارجی بود. در شمال ایران برنج را و در جنوب ایران گندم و جو را مصادره کردند یا خریدند تا خوراک سربازانشان در جبهه‌های جنگ تامین شود. عامل دیگر، احتکار غله از سوی سرمایه‌داران ایرانی بود. محتکر ایرانی در ازای دریافت ارز خارجی، که روپیه یا روبل بود، اجازه نمی‌داد غلات در خود ایران مصرف شود.""مصادره یا خرید غلات فقط برای مصرف سربازان مستقر در ایران نبود بله برای مصرف سربازان مستقر در جبهه‌های جنگ نزدیک به ایران هم بود. ارتش‌های عثمانی و روسیه و انگلیس، خوراک سربازانشان در جبهه‌های نزدیک به ایران را حتی‌المقدور از ایران تامین می‌کردند. غلات خریداری شده، بیشتر به جبهه‌های شمال و شمال غرب و غرب کشور ارسال می‌شدند. اما چنانکه گفتم، در کنار ارسال آذوقه برای سربازان خارج از ایران، خشکسالی هم عامل موثری بود. در اوایل جنگ قحطی چندان گسترده نبود با اینکه آذوقه سربازان خارج ایران با غلات ایران تامین می‌شد. بروز خشکسالی‌های متمادی و احتکار تجار و صاحبان مزارع در داخل ایران، موجب تشدید قحطی در ایران در اواخر جنگ جهانی اول شد."بحث خشک‌سالی و احتکار موضوع بسیار مهمی‌ست که در کتاب آقای مجد به آن چندان پرداخته نشده، و نویسنده تلاش داشته تا "فقط" بریتانیا را مقصر جلوه دهد. در پرتال جامع علوم انسانی، نوشته‌ای شش صفحه‌ای با عنوان "سندی از قحطی سال 1287 هجری قمری" موجود است که توسط دکتر محمداسماعیل رضوانی نوشته شده. (از ایشان به عنوان پدر تاریخ مطبوعات و تاریخ معاصر ایران یاد می‌شود.)صفحه دوم سند مذکوردر ادامه گفته که چون در آن دوران، بارش باران کم بوده، محصولات زراعی برداشت شده هم کم بوده. این کمبود زندگی مردم را مختل کرد. حتی جابجایی غلات هم میسر نبود و حتی دسته‌ای از غلات هم توسط آفت از بین رفتند. اما عجیب‌تر این بود که در آن دوران، ناصرالدین شاه ایران را به مقصد زیارت عتبات عالیات (در عراق) ترک کرد.سند روایت‌های تلخ بسیاری را نیز در خود دارد. در جایی گفته شده که مردم شهر تربت (تربت جام) از گرسنگی به مرده‌خواری پرداختند. حتی موردی مشاهده شد که در آن شهر، مردم به جوانی حمله کرده و کشته و گوشتش را خوردند! در شهر قاین، دو نفر سر دو من آرد کشته شدند. در این سند قیمت کالاهای اساسی آن دوران هم آورده شده. این سند حتی به اهتکارهایی که در آن دوران صورت گرفت هم اشاره می‌کند. مثلا در جایی آورده شده که ریگ بیابان را زیر آسیاب خرد و با آرد و جو و گندم مخلوط می‌کردند. و قیمت‌ها به اندازه‌ای بالا رفته بود که کسی عملا توان خرید نداشت. میزان دزدی و غارت به قدری بالا رفته بود که مردم خواب راحتی نداشتند. تلخی روایت‌های این سند باورنکردنیست در جایی گفته شده که "مردم اطفال کوچک را طعام [غذا] نمی‌دادند تا زودتر فوت کنند." مردم در کوچه و خیابان می‌مردند و کسی آن‌ها را تا چند روز پس از مرگشان جمع نمی‌کرد.[بخشی از سخنان غلامحسین ساعدی در تاریخ شفاهی ایران (دانشگاه هاروارد) درباره قحطی تبریز.]"یک قبرستان بود در تبریز به اسم "آش توهتی قبرستانی" [یعنی قبرستانی که در آن آش ریخته شد.] و این خیلی جالب است برای اینکه داستانش اینجوری است که در یکی از قحطی هایی که در تبریز ظاهر شده بود یک مادری بچه هایش از گرسنگی می‌میرند و بعد از اینکه قحطی رفع می‌شود این یک دیگ بزرگ آش می‌پزد و می‌برد و می‌ریزد روی قبر بچه هایش، قبرستان خیلی معروفی بود ." (بخشی از سخنان غلامحسین ساعدی در تاریخ شفاهی ایران (دانشگاه هاروارد) درباره قحطی تبریز.)حتی مورد مشابه این را از اطرافیانم شنیده‌ام، گفته می‌شود که تا مدت‌ها پس از پایان قحطی، مردم هنگام گذر از گورستان قحطی‌زدگان، مقدار نان یا گندم روی قبرها می‌ریختند "بخورید، بخورید تا از گرسنه نمیرید ."دکتر تفرشی در واقع علت اصلی قحطی را فقر مردم و کمبود ارزاق می‌داند. ایشان گفته:"جنگ و کمبود ارزاق و کمبود نقدینگی یعنی فقر مردم عوامل اصلی قحطی بودند. خشکسالی عامل اصلی نبود. بین کمبود ارزاق و فقر مردم نیز، فقر عامل مهم‌تری بود. در واقع مردم امکان خرید نداشتند."کلام آخراین مطلب سعی داشت با دید سنجش‌گرانه، بحث قحطی ایران را مورد بررسی قرار دهد. نکته مهمی که باید به آن توجه داشته باشیم، این است که یک میلیون نفر که سهل است، اگر حتی 1 نفر هم به خاطر گرسنگی بمیرد، فاجعه است و ما نیازی به اغراق در ارایه آمار نداریم. و توجه داشته باشید که علیتی که ما در ذهنمان داریم، علیتی سطحی و محدود است و هیچ‌گاه نمی‌توان به صورت قطعی، یک یا چند عامل را به عنوان دلایل اصلی بروز حادثه‌ای معرفی کرد و مهم‌تر آن که نمی‌توان اثر شانس را نادیده گرفت. [ما در قسمت دوم رادیو می، دایی‌جان‌ناپلیونیسم به این قضیه پرداخته‌ایم.]تاریخ ایران سرشار است از ظلم‌هایی که از سوی بیگانگان به ما وارد شده، و کسی نمی‌تواند منکر نقش بریتانیا و روسیه و آلمان و . در فاجعه قحطی و سایر حوادث تلخ ایران شود، اما نکته‌ای که باید به آن توجه داشت این است که محکوم کردن این کشورها دوای درد ما نیست درس گرفتن از تاریخ بهترین کاریست که می‌توانیم انجامش دهیم. به نظر شما چه درسی از این قضیه می‌توان گرفت؟رادیو می‌تلاش داشت تا با آوردن گفته‌های مورخین مختلف، جنبه‌های مختلفی از ماجرای قحطی را مورد بررسی قرار دهد و درستی یا نادرستی منبع خاصی را تایید یا تکذیب نمی‌کند. [منابع مورد استفاده برای نوشتن این و آهنگی هم که در پایان این پادکست قرار داده شده، آهنگ بوی گندم از داریوش اقبالیست، که از نظر خودم ارتباط بسیاری با موضوع این قسمت دارد.
مسلمانی به کدام اسلام؟ زمان زیادی از عادی‌سازی روابط برخی از کشورهای اسلامی با رژیم صهیونیستی نگذشته‌بود که شنبه هفدهم آبان ماه، رییس دولت امارات متحده عربی دست به ایجاد تغییراتی در قوانین اسلامی این کشور زد. این تغییرات شامل برچیده شدن جریمه و مجازات برای شرب خمر، آزادی زنان و مردان نامحرم در آغاز زندگی مشترک و لغو قوانین حامی قتل‌های ناموسی بود. این اتفاق محل بحث برای بررسی ویژگی‌های یک حکومت اسلامی و‌جریان‌های دنبال‌کننده آن شده‌است.جریان‌ها و کشورهای اسلامیگستردگی سرزمین‌های اسلامی و جمعیت روزافزون مسلمانان باعث شده‌است که جریان‌های‌مختلفی تلاش کنند تا نظریه‌های خود را در زمینه تمدن اسلامی ارایه دهند و خود را به عنوان یک الگوی نمونه از حکومت اسلامی معرفی کنند. این جریان‌ها را بر اساس ایدیولوژی می‌توان به چهار دسته تقسیم کردک "تمدن نوین اسلامی" در ایران که توسط مقام معظم رهبری مطرح شده است، شکل‌گیری جریان "نوعثمانی" در ترکیه، "اسلام وهابی" در عربستان سعودی و "اسلام حضاری" در مالزی. جریان‌های ذکر شده را می‌توان در مولفه‌های مختلفی نظیر ایدیولوژی، ساختارهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی و روابط بین‌الملل با یک دیگر مقایسه کرد. در این مجال به طور مختصر به بررسی مولفه‌های برداشت از اسلام، سیاست داخلی و روابط بین‌الملل می‌پردازیم.از اصلی‌ترین و نخستین پایه‌های شکل‌گیری یک حکومت، وجود "ایدیولوژی" است. تمام جریان‌های یاد شده دارای ایدیولوژی مشترک اسلامی هستند، اما برداشت‌های متفاوتی از اسلام دارند. تاثیرات ایدیولوژی جاری در ایران را که پس از انقلاب 1357 شکل گرفت و بر پایه گفتمان امام خمینی (ره) و دارای مفاهیم استکبارستیزی و استضعاف‌زدایی است، کم و بیش می‌توان در مناسبات سیاسی داخلی و خارجی ایران، جمهوری یمن، حزب‌الله لبنان، گروه‌های مقاومت شیعی و نیز شیعیان نیجریه دید. همچنین وجود ولی فقیه در ایران از دیگر پایه‌های ایدیولوژی تمدن نوین اسلامی است که باعث ایجاد تمایزهای معناداری با دیگر جریان‌ها می‌شود.در جزیره‌العرب ترکیب پان‌عربیسم، نظام سلطنتی، طایفه‌گرایی و نفت حالت محافظه‌کارانه‌ای از اسلام را پدید آورده است. این جریان که به شدت تحت نفوذ اندیشه‌های مخالف با اسلام اصیل و حتی برخی اندیشه‌های غربی است در شمال آفریقا نیز طرفدارانی دارد. با اتفاقات اخیر و عادی‌سازی روابط این دست کشورها با رژیم صهیونیستی و نیز سابقه گذشته آنان در برخورد نامناسب با دیگر مسلمان‌ها می‌توان نتیجه گرفت حکومت اسلامی در این ایدیولوژی عملا یک شعار است که برای پیش‌برد اهداف استفاده می‌شود.پس از فروپاشی عثمانی، آتاترک در ترکیه طی یک سری اصلاحات به تقویت روحیه ملی‌گرایی و اسلام‌زدایی پرداخت و مسیر حرکت به سمت ارزش‌ها و فرهنگ غربی را در پیش گرفت. این رویه ادامه داشت تا این که پس از روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه، بهره‌برداری از ترکیب مدرنیسم و سنت، سکولاریسم و اسلام‌گرایی و هویت دوگانه شرقی - غربی مورد توجه قرار گرفت. به گونه‌ای که مردم مسلمان ترکیه از همان میزان آزادی جوامع غربی برخوردار شدند. همچنین ایدیولوژی اسلام میانه‌رو بر اساس منفعت‌طلبی حرکت می‌کند. یعنی مقابله آن با استکبار در گرو این است که به نفع یا به ضرر آن باشد وگرنه استکبارستیزی جزو اصول این ساختار نیست. البته می‌توان اثرات اندیشه اخوان‌المسلمین که یک جنبش فراملی اسلامگرا است را در این ایدیولوژی یافت. ترکیه، قطر و اخیرا پاکستان در این دسته قرار می‌گیرند.در دهه‌های اخیر، پس از روی کار آمدن ماهاتیر محمد که روحیات اسلامگرایانه‌ی بسیار قوی داشت و نیز مسیولان بعد او، حرکت به سمت یک جامعه و تمدن اسلامی در مالزی با جدیت پیگیری می‌شود که به خوبی توسعه یافته است. اسلام حضار که بر پایه اصول دهگانه ایمان به خدا و رعایت تقوای الهی، حکومت عادل و امین، مردم آزاد و مستقل، تحقیق مجدانه و تسلط بر علوم، توسعه اقتصادی متعادل و فراگیر، کیفیت مناسب زندگی، حفظ حقوق اقلیت‌ها و زنان، یکپارچگی فرهنگی و اخلاقی، حفاظت از منابع طبیعی و محیط زیست و قابلیت دفاعی مستحکم استوار است، در تلاش است تا یک جامعه پیشرفته میان مسلمانان و غیرمسلمانان ایجاد کند. اصلی‌ترین تلاش مالزی در این راستا ایجاد یک اتحاد مستحکم بین عموم مسلمانان است که همواره در اجلاس‌ها و همایش‌های مختلف این اهم را دنبال می‌کنند. از نمونه تلاش‌های اندونزی (احتمالا منظور نویسنده مالزی بوده) در این راستا را می‌توان در اجلاس سران کشورهای اسلامی 2019 کوالالامپور دید.ساختارهای سیاسی داخلی و خارجیاسلام یک دین جامع است، یعنی یک جامعه برای این که اسلامی باشد باید آموزه‌های اسلامی در تمام ارکان و لایه‌های آن جامعه دیده شود. از مهم‌ترین این موضوعات می‌توان به سیاست داخلی و خارجی اشاره کرد. سیاست داخلی که رابطه یک حکومت اسلامی با مردم را نشان می‌دهد باید بر پایه اصولی همچون عدالت، ترویج آموزه‌های اسلامی، تامین رفاه و امنیت مردم و موارد دیگر استوار باشد. از آن سو اسلام برای روابط مسلمانان با دیگر ملت‌ها و در برابر ظالمین نیز احکامی تعیین کرده‌است.انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 در تعارض با نظام بین‌الملل رخ داد و ارزش‌ها و هنجارهایی را مطرح کرد که با ساختار‌های موجود در تعارض بود. علی‌رغم تغییرات ساختار نظام سیاسی ایران پس از انقلاب اسلامی، هنوز اثرات سیستم‌هایی که بر پایه قوانین اساسی برخی کشورهای غربی استوار شده‌بودند بر ساختار حکومت ایران باقیست. نظام سیاسی ایران از سه قوه مجریه، مقننه و قضاییه که زیر نظر رهبری فعالیت می‌کنند تشکیل شده‌است. در روابط خارجی، پس از انقلاب، ایران بر پایه شعار نه شرقی نه غربی کم و بیش سیاست‌های حمایت از مستضعفین و مقابله با استکبار را در پیش گرفته‌است. از سویی دیگر ایران هدف تشکیل یک جامعه اسلامی را با عنوان صدور انقلاب در بهار عربی نیز تا حدودی پیش برده‌است. ولی همچنان کارهای نیمه تمام بسیاری وجود دارد.ساختار حکومتی شیخ‌نشین‌های خلیج فارس و عربستان سعودی، سلطنت مطلقه مبتنی بر شریعت اسلامی است. پادشاه کشور در راس حکومت و فرماندهی نیروهای نظامی قرار دارد و وزارتخانه‌ها مستقیما توسط خاندان سلطنت اداره می‌شوند. در جنگ جهانی اول اکثریت عرب‌ها خواستار تشکیل یک حکومت واحد به محوریت حجاز بودند. اما انگلیس و فرانسه در پشت‌پرده و با انعقاد قرارداد سایکس - پیکو، باعث تشکیل کشورهای مختلف عربی شدند که آتش تبعات آن تا به امروز منطقه را درگیر کرده‌است. حکام این دست کشورها همواره در درجات مختلف، قانون طلایی ارتباط حداکثری با آمریکا به عنوان مسیر توسعه را دنبال کردند. تا چند سال اخیر، علی‌رغم وجود ارتباطات با رژیم اشغالگر قدس، به دلیل اهمیت مسیله قدس برای مسلمانان و این که عربستان خواستار رهبری جهان اسلام بود آنان این روابط را مخفی نگاه می‌داشتند. رابطه نزدیک با غرب و حتی رژیم صهیونیستی نه تنها با آموزه‌های اصیل اسلام، که حتی با هویت اسلامی (احتمالا منظور نویسنده عربی بوده وگرنه این جمله با جمله قبلی حشو دارد) خود این کشورها در تعارض است.ترکیه دارای یک نظام "جمهوری دموکراسی پارلمانی" است. برخلاف انقلاب اسلامی ایران که با برخی تغییرات ساختاری همراه بود، حرکت ترکیه به سمت اسلامگرایی در قالب روی کار آمدن یک حزب اسلامگرا و بدون هیچ تغییری در قانون اساسی بود. به گونه‌ای که هم‌اکنون نظام ترکیه متعهد به اصول لاییک یا به عبارتی سکولاریسم است. رییس‌جمهور این کشور حق ندارد از اصول نظام لاییک تخطی کند و در صورت جهت‌گیری مذهبی در تصمیمات سیاسی، اصول سیاسی نظام ترکیه را نقض کرده است. با این حال با توجه به رقابت جریان اسلامگرای اخوانی با حکومت‌های عربی برای به دست گرفتن رهبری جهان اسلام، سیاست‌های خارجی این کشور دگرگونی‌های زیادی داشته‌است. پس از روی کار آمدن جمهوری ترکیه، تا دهه‌های 1980 و 1990 ، سیاست ترکیه در قالب سکولاریسم و توجه به ملی‌گرایی پیش می‌رفت و هر دولتی که به سمت مناسبات مذهبی حرکت می‌کرد با کودتا برکنار می‌شد. اما با قدرت گرفتن اسلامگرایان و حزب عدالت و توسعه از دهه 1990 با روی کار آمدن کسانی چون نجم‌الدین اربکان، عبدالله گل و رجب طیب اردوغان سیاست‌خارجی این کشور تغییر کرد و از بعد ملی‌گرایانه وارد بعد اسلامگرایی شد. به دلیل رقابت ترکیه و عربستان برای رهبری جهان اسلام، حکومت ترکیه در سال‌های اخیر حداقل درظاهر سعی داشته خود را دشمن صهیونیست‌ها نشان بدهد.مالزی دارای نظام "سلطنتی مشروطه" است که با الهام از سیستم حکومت پارلمانی انگلیس پایه‌گذاری و در بدنه حکومتی آن نیز از سیستم‌های فدرال استفاده شده‌است. پادشاه در ر س حکومت قرار دارد و دارای اختیارات و وظایف تشریفاتی است. قدرت اجرایی در اختیار نخست وزیر است. دین رسمی مالزی اسلام است و حدود 63 درصد جمعیت آن مسلمان هستند. علی‌رغم وجود قانون آزادی مذهب، اما اکثر قوانین داخلی بر پایه احکام اسلامی هستند. مالزی جزو کشورهایی است که اسراییل را به رسمیت نشناخته و بر این امر تاکید دارد. اما به دلیل اقتصاد پویا و گسترده، روابط خوبی با اکثر کشورها دارد و عموما سعی می‌کند تا اهداف خود را در قالب فضای بین الملل و توسط نهادهای بین‌المللی پیش ببرد.در پایان باید به این نکته توجه کنیم که نشانه‌های یک حکومت اسلامی علاوه بر لزوم تجلی در ایدیولوژی‌ها و ساختار سیاسی آن، باید در عملکرد و ثمرات آن حکومت نیز پدیدار شود. چرا که انگیزه اسلام از برقراری حکومت، برقراری عدالت در جامعه و رشد انسان‌ها در سایه آن است. از آن سو با توجه به وجود ایدیولوژی‌ها و جریان‌های گوناگون، باید شاخص‌های معینی در مولفه‌های مختلف تعریف شود. البته در بسیاری از مولفه‌ها می‌توان شاخص‌های مشترکی بین حکومت اسلام و دیگر حکومت‌ها یافت، اما آنچه که امروزه جهان اسلام را به طور دقیق و کامل از خارج آن متمایز می‌کند، دشمنی با اسراییل است.برای ورود به کانال پیام‌رسان تلگرام "مکتوبات هی ت‌الزهرا (س) دانشگاه شریف" کلیک کنید.
اولین و قدیمی‌ترین بناهای اصفهان اولین و قدیمی‌ترین بناهای اصفهان که در حال حاضر یکی از مهم‌ترین آثار تاریخی دنیا می‌باشند که نظر بسیاری از باستان شناسان خارجی را به خود جلب کرده است در کل اصفهان دارای مراکز تاریخی و باستانی بسیار زیادی است که بیش از صد بنای تاریخی در اصفهان فهرست شدند که بسیاری از آن‌ها بیش از هزار سال عمر دارند.با شکوه ترین دوران اصفهان را میتوان دوران صفویه دانست که در این دوران هنر و معماری ایرانی به مرحله ای جدید وارد شد که در تمام جهان بی نظیر بوده است.اولین و قدیمی‌ترین بناهای اصفهان که در حال حاضر یکی از مهم‌ترین آثار تاریخی دنیا می‌باشند که نظر بسیاری از باستان شناسان خارجی را به خود جلب کرده است در کل اصفهان دارای مراکز تاریخی و باستانی بسیار زیادی است که بیش از صد بنای تاریخی در اصفهان فهرست شدند که بسیاری از آن‌ها بیش از هزار سال عمر دارند.با شکوه ترین دوران اصفهان را میتوان دوران صفویه دانست که در این دوران هنر و معماری ایرانی به مرحله ای جدید وارد شد که در تمام جهان بی نظیر بوده است.فهرستی از بافت‌های تاریخی این شهرتعدادی از اولین و قدیمی‌ترین بناهای اصفهان را اینجا با هم مختصر مرور میکنیم. 1 - کتابخانه سارویهکتابخانه‌ی سارویه (کهن دژ یا تپه اشرف) یکی از دژهای باستانی اصفهان ،در قرن پنج و یا ششم قبل از میلاد که در آغاز سلطنت هخامنشیان بنا شده بود همچنین نام کتابخانه‌ای بوده در دژی قدیمی به همین نام در شهر جی سپاهان یا اصفهان کنونی، در کنار پل شهرستان که در کناره شمالی زاینده‌رود واقع شده است، در این کتابخانه بزرگ کتاب‌های فراوانی نگهداری می‌شده که کتاب‌های این کتابخانه بر روی پوست درخت نوشته شده بودند و خطی که کتاب‌ها بدان نگاشته شده بودند برای مردمان آن زمان نا آشنا بوده، این کتاب‌ها را به دستور خلیفه‌وقت به بغداد می‌برند، گویا همه‌ی این کتاب‌ها به مرور زمان نابود شده‌اند. دژ سارویه است که به گفته منابع، کتابخانه بزرگی بوده و با حمله اعراب ویران شده است در دوره صفوی،اشرف افغان در آن سکونت داشت. به همین دلیل برخی آن را به نام تپه اشرف میشناسند اکنون تنها بقایای آن به‌صورت تپه‌ای برجا مانده است که بنام "تپه اشرف " معروف است، این دژ دارای دالان‌های متعددی بوده و به همین دلیل در ابتدای حمله‌اعراب کتاب‌های سارویه از دسترس محفوظ ماندند. ? آتشگاه مهربینآتشکده اصفهان، در بین قدیمی‌ترین آتشگاه‌های ایران قرار دارد که در بین جاده اصفهان به سمت نجف آباد است و در واقع ساخت این بنا به 6 قرن پیش از میلاد مسیح بازمی‌گردداین و در اواخر دوران ساسانی ساخته شده است. از لحاظ معماری هشت ضلع دارد و درون هر ضلع نیز پنجره‌ای رو به بیرون باز شده است که نور آتش را به بیرون از آتشگاه هدایت می‌کند. جنس ساختمان از خشت و تپه‌های آن از جنس سنگ‌های رسوبی است ساخته شدن آتشگاه بر بلندی تپه بدین معنا بود که هم به تمامی شهر اشراف داشته باشد (برای دیدبانی و مراقبت از شهر) و هم از تمامی نقاط شهر قابل مشاهده باشد (برای اعلام اخبار رسمی و همچنین پرستش خدا). در کنار ساختمان اتشگاه اصفهان، دژ مهربین قرار دارد که محل استقرار موبدان و نگهبانان معبد در نظر گرفته می‌شد.آتشکده مهربین در منطقه‌ای به نام دژ مهربین قرار دارد و در میان 7 آتشکده بزرگ دوره قباد ساسانی جای دارد.آتشگاه مهربین اصفهان در میان 3 اثر قدیمی به جای مانده از دوران باستان قرار دارد.علاوه بر بنای اصلی آتشگاه، تعدادی خانه و اتاق کوچک نیز که احتمالا برای اقامت موبدان و گردانندگان آتشگاه بوده در بالای تپه قرار دارد.مسیر بالا رفتن از تپه به شکل مارپیچ و زیگزاگ طراحی شده اما هنوز هم بالا رفتن از آن برای همه ممکن نیست.ارتفاع محل بنای آتشگاه اصفهان تا سطح جاده حدود 105 متر است که دید نسبتا خوبی را از شهر اصفهان و روستاهای اطراف آن به بیننده می‌دهد. ? خانقاه علی بن سهلاین بنا نیز از جمله کهن‌ترین ساختمان‌های اصفهان است که عمر آن به هزار و صد سال می‌رسد. بقعه علی بن سهل هشتصد سال قبل از سی و سه پل ساخته شده است و معماری آن به شیوه خراسانی است.مناره باقوشخانه به دلیل مجاورت با بقعه علی بن سهل به مناره علی بن سهل نیز شهرت دارد. "ابوالحسن علی بن سهل محمد بن ازهر اصفهانی" از مردم شهر اصفهان و از بزرگان و عرفای صوفیه‌ای بوده است.خانقاه و مقبره علی ابن سهل در طول دوران مرکز تجمع عرفا و اهل علم و دراویش بوده ، و در حال حاضر به " دراویش سلسله خاکساریه " متعلق است . این بنا در مرکز باغی وسیع در محله طوقچی اصفهان است و هم اکنون نیز خانقاه دراویش خاکسار اصفهان تحت نظر جناب آقای احمد علیخان برومند (نصرت علیشاه) هست. این مجموعه دارای دستگاه و باغی بزرگ بوده که قسمت بیشتر باغ در حال حاضر در تصرف سازمان بهزیستی است و فقط محدوده کوچکی در اطراف بقعه باقی مانده است . ?خانقاهعلیبنسهل پل شهرستانپل شهرستان اصفهان، یکی از قدیمی‌ترین پل‌های رودخانه زاینده رود می‌باشد. این پل، جزو بناهای تاریخی و مشهور شهر اصفهان بوده که با نام‌های پل جی و پل جسر حسین نیز شناخته می‌شود. به گفته باستان شناسان بنای اولیه پل در زمان ساسانیان بوده که زمان هخامنشی تکمیل و ساخته شده و قدمت آن به قبل اسلام برمیگردد. اما ساختمان‌های روی پل، از نمونه معماری اسلامی، دیلمی و سلجوقی برگفته شده است. با توجه به ویژگی‌های معماری پل شهرستان محققین معتقد هستند که این پل کاربرد نظامی داشته است. علت آن که این پل شهرستان نامیده می‌شود این است که در روستایی به همین نام در شرق اصفهان واقع شده است .پل شهرستان دارای یازده چشمه و دوازده پایه سنگی بزرگ است، اما قسمت فوقانی پل که جهت عبور و مرور بوده، خراب شده‌است و فقط پیاده روی در آن امکان پذیر است. مصالح ساختمان به کار رفته در پل شهرستان که پلی باستانی است از سنگ، آجر، خشت و ملات است. ?پلشهرستان ? مسجد هفتشویهمسجد هفتشویه از جمله بناهای تاریخی هزارساله است که در شمال شرقی اصفهان به طرف شهرنایین در روستای هفتشویه قراردارد. مسجدجامع هفتشویه یک مسجد دو ایوانی سلجوقی ازنوع کلاسیک است و این مسجد با خشت خام و آجر ساخته شده بود که درقرن پنجم هجری بنیان نهاده شده وبازسازی کلی آن زمانی که روبه خرابی گرفته در ربع اول قرن هشتم هجری آغازشده که مهمترین بخش مسجدجامع هفتشویه محراب ان است که درحدود هفت قرنی ازعمرآن میگذردکه برخلاف بقیه قسمتهای مسجدسالم مانده است. یکی از زیباترین و پیچیده‌ترین گچبری‌های عهد ایلخانی است که به خط ثلث، خطی از بسم الله الرحمن الرحیم و آیه پرمعنای آیه الکرسی را در دل خود به روایت دارد. تنها محرابی منقش به تزیینات گل و بوته که عاشقانه در آغوش یکدیگر٬ گلستانی ایستاده را به نمایش گذاشته‌است.این مسجددر تاریخ 5 / 12 / 41 باشماره 430 در فهرست آثارتاریخی ایرانی به ثبت رسیده است. ? ?مسجدهفتشویه مسجد جامع اصفهانمسجد جمعه یا مسجد جامع اصفهان از مهم‌ترین و قدیمی‌ترین ابنیه مذهبی ایران است دارای لایه‌های تاریخی مختلفی را شامل می‌شود که ظاهر مسجد را عمدتا مربوط به اقدامات دوره سلجوقی می‌دانند که اما تعمیرات و الحاقات آن به دوران‌های بعد به‌خصوص عصر صفویان مربوط می‌شود و گرچه در کاوش‌های باستان‌شناسی آثاری متعلق به دوران آل‌بویه و قرن سوم هجری هم باز می‌گردد و بعد از آن در قرن دوم هجری اعراب ساکن روستای طهران سنگ بنای مسجد را گذاشتند و در هر دوره تاریخی تغییری در آن دادند تا به شکل امروز درآید. به خاطر همین هم رد ایلخانیان، مظفریان، تیموریان، صفویه و قاجار هم بر آجرهای آن دیده می‌شود.مسجد جامع اصفهان آنقدر قدیمی‌ست که گفته می‌شود روزی آتشکده شهر بوده است! ?مسجدجامعاصفهان ?مسجدجامعاصفهان معماری مسجد جامع اصفهانمسجد به جای گنبد چهار ضلعی، گنبدی 16 ضلعی دارد وهمین ویژگی هم باعث شده که الهام‌بخش ساخت مسجدهای دیگری در تبریز، شیراز و سمرقند با چهار ایوان و گنبدهای 16 ضلعی باشد. قدیمی‌ترین قسمت‌های مسجد را می‌توانید در شبستان آن که به دوران دیلمیان باز می‌گردد ببینید. کاشی کاری‌ها و مقرنس‌های این مسجد در فهرست زیباترین آثار معماری ایران در تمام تاریخ قرار دارند و شهرت جهانی آن را با ابنیه‌ای نظیر تخت جمشید و یا اهرام مصر مقایسه می‌کنند. این بنا یکی از 20 اثر تاریخی ایران است که در فهرست جهانی یونسکو به عنوان میراثی برای تمام بشریت به ثبت رسیده است. ? ? ? با وجود بافت تاریخی و توریستی زیادی که اصفهان دارد گردشگران زیادی به خود جذب میکند و به مراتب هتل‌های زیادی برای اقامت مسافران دارد. شما میتوانید برای رزروی راحت و اقامتی راحتتر در اصفهان از سایت‌های هتل دیدن فرمایید تا بتوانید انتخاب بهتری داشته باشید و با ورود به اصفهان به اولین و قدیمی‌ترین بناهای اصفهان سری بزنید.
آخرین تزار در بسیاری از کلیساهای روسیه کنونی ، شمایلی از یک خانواده هفت نفره شامل یک مرد ، یک زن و چهار دختر و پسر کوچکشان با هاله‌ای نورانی شبیه به تصاویر قدیسین به چشم میخورد. قدیس در کلیسای ارتدوکس روس به معنای شخصی عاری از گناه و دور از شهوات دنیوی معنا میگردد . این شمایل در حقیقت منسوب به خانواده آخرین تزار روس به نام نیکلای الکساندروویچ رومانف یا نیکلای دوم است که در زمان سلطنت خود علاوه بر روسیه ، پادشاه لهستان و گرانددوک فنلاند نیز به شمار میرفت .نیکلای دوم بزرگترین پسر امپراطور الکساندر سوم در 18 می 1868 در شهر سن پترزبورگ چشم به جهان گشود. این عکس زیبا ، خانواده آخرین تزار روس را به همراه همسرش الکساندرا که نوه دختری ملکه قدرتمند انگلستان ویکتوریا بود و چهار دخترشان اولگا ، تاتیانا ، ماریا ، آناستازیا و پسر کوچکشان الکسی را به نمایش میگذارد.از این خانواده عکس‌های زیادی به جا مانده است که بدلیل علاقه وافر نیکلای به عکاسی بوده است . این علاقه را دختر سومش ماریا نیز از پدر به ارث برده بود و در حال حاضر عکس هایی که از این خانواده بجای مانده است دارای زیبایی بصری دلنشینی میباشند . قطعا در آن مقطع زمانی این خانواده هیچ گاه گمان نمیبردند که سرنوشت بسیار شومی را پیش رو داشته باشند دوران حکومت نیکلای دوم از سال 1894 تا 1917 به طول انجامید و فرمانروایی وی سرانجام با انقلاب روسیه در سال 1917 به پایان رسید. در زمان حکومت نیکلای دوم ، روسیه دچار آشوب‌های داخلی شده و از طرفی نیز درگیر جنگ جهانی اول گردید که به تضعیف پایه‌های حکومت آخرین تزار روسیه منجر شد . جرقه آغاز جنگ جهانی اول در 28 ژوییه 1914 با حادثه ترور وارث تاج و تخت پادشاهی اتریش ، آرشیدوک فرانتس فردیناند و همسرش توسط یک افراطی صرب به نام گاوریلو پرنسیپ در سارایوو زده شد . پس از آن اتریش به صربستان اعلام جنگ داد و این سرآغاز جنگ جهانی اول بود که به درگیری سایر کشورها نیز انجامید.نیکلای دوم در آغاز جنگ میدانست که جنگ با امپراتوری اتریش به معنای جنگ با امپراتوری آلمان است ولی چون در آن زمان موج اسلاوگرایی در بین روس‌ها وجود داشت سیاست جنگی نیکلای بر مبنای پشتیبانی از صرب‌ها قرار گرفت . پیشروی نیروهای روسیه به سمت مرزهای اتریش منجر به دخالت امپراتوی آلمان شد و در نتیجه شعله‌های خانمان سوز جنگ جهانی اول زبانه کشید . امپراتوری قدرتمند آلمان در جنگ بسیار مقتدرانه ظاهر گردید و نیکلای دوم علی رغم هشدارهای اطرافیان ، پسرخاله‌اش گراندوک نیکلای که فرماندهی ارتش روسیه را به عهده داشت را برکنار و خودش فرماندهی جنگ را بر عهده گرفت که بدلیل ناتوانی در اداره جنگ روسیه در اولین گام‌ها لهستان را از دست داد . همچنین بدلیل دوری تزار روسیه از پایتخت بناچار اداره کشور به دست همسر ش الکساندرا انجام میپذیرفت . الکساندرا و نیکلای تنها یک پسر به نام الکسی داشتند که به بیماری هموفیلی دچار بود که این موضوع باعث افسردگی و رنج بسیار مادرش الکساندرا و گرایش وی به صوفی‌گری و وابستگی وی به مقدسین شده بود . در آن زمان مردی مقدس نما به نام گریگوری راسپوتین در دربار نفوذ پیدا کرد که تا حدودی در بهبودی الکسی موثر واقع شد . راسپوتین در مواقع خونریزی الکسی ، دست وی را میگرفت و زیر لب کلماتی را به زبان می‌آورد و بعد از مدتی خونریزی متوقف میشد . در تاریخ روسیه راسپوتین در نزد برخی بعنوان قدیس و در نزد عده‌ای دیگر بعنوان یک شیاد شیطان صفت نام برده میشود . بااین وجود در حال حاضر عده‌ای بر این باور هستند که آنچه که بعنوان قدرت مافوق بشری راسپوتین شناخته میشده در واقع توانایی هیپنوتیزم و همچنین قدرتی است که امروزه از آن به نام انرژی درمانی یاد میشود . نفوذ بسیار وی بروی تزار و ملکه منجر به دخالت وسیع راسپوتین در امور کشورداری گردید که باعث خشم بسیاری از سیاستمداران آنروز روسیه شد ولی تزار بدلیل ضعفی که بدلیل بیماری پسرش داشت از برکناری وی اجتناب میکرد . ملکه الکساندرا که معتقد بود قبلا پیش بینی‌های راسپوتین درست از آب در آمده ، توصیه‌ها ی وی در مورد تاکتیک‌های جنگی را از طریق نامه به فرماندهان جنگ ابلاغ میکرد که منجر به شکست‌های پی در پی ارتش روسیه گردید . مردم و درباریان که به شدت از نفوذ این مرد عصبانی بودند نامه‌ای به ملکه نوشتند که با بی توجهی وی روبرو شدند . در این مورد نیز عده‌ای بر این باور هستند که راسپوتین چون خود از قشر ضعیف و رنج دیده در زمان حکومت تزار‌ها بوده تعمدا پیش گویی و توصیه‌های اشتباه انجام میداده تا مقدمات سقوط حکومت خاندان رومانف را فراهم سازد .با این توصیفات سرانجام کینه درباریان با گسترش شایعه رابطه ملکه و راسپوتین به اوج رسید که منجر به قتل وی در 16 دسامبر 1916 توسط عده‌ای از درباریان گردید.در سال 1917 در ادامه شورش مردم در سن پترزبورگ ، نیکلای دوم مجبور به کناره گیری گردید که بدلیل بیماری شدید تنها پسرش و همچنین اجتناب برادرش از پذیرش سلطنت ، سرانجام انقلاب بلشویکها به سلطنت خاندان رومانف‌ها در روسیه پایان داد .در اوت 1917 نیکلای و خانواده‌اش به توپولسک در کوه‌های اورال تبعید شدند و در اکتبر همانسال به دژ جنگی یکاترینبورگ که در دست نیروهای بلشویک بود فرستاده شدند . سرانجام در ساعت 2 بامداد 17 ژوییه 1918 نیکلای به همراه همسر ، فرزندان و پزشک خانوادگی و سه خدمتکارشان در زیر زمین تیرباران شدند . به گفته شاهدان عینی آنها را با عنوان گرفتن یک عکس در کنار هم گرد آوردند وبه سمت ایشان شلیک کردند و آنهایی که بلافاصله نمردند را با سر نیزه به قتل رساندند. بلشویک‌ها بعد از مراسم اعدام جسدهای این خانواده را در اسید گذاشتند و بازمانده لاشه‌ها را به خاک سپردند . حقیقت آن است که آن روزگار در نگاه کمونیست‌ها خانواده تزار افرادی مستبد ، با بینشی ضعیف و عامل فقر مردم بودند و ایشان را مستحق مجازات میدانستند ولی در روسیه امروز بسیاری نگرش دیگری دارند و تزار را ناخدای کشتی روسیه میدانند که تا لحظه آخر در روسیه باقی ماند . هشتاد سال بعد از این واقعه هولناک و در زمان ریاست جمهوری بوریس یلتسین در سال 1998 میلادی باقیمانده این پیکرها را از خاک خارج کردند و طبق آیین مسیحیت در کلیسای جامع پیتر و پاول مقدس شهر سن پترز بورگ به خاک سپردند . در 14 اوت 2000 کلیسای ارتدکس روسیه بر قدیس بودن این خانواده صحه گذاشته و آنان را بعنوان شهید معرفی کرد.مریم پژمان
هر آنچه درباره ادبیات روسیه باید بدانیم تاریخ روسیه در حقیقت، از قرن نهم میلادی آغاز می‌شود و در این زمان وارگ‌ها، که مردمی غارتگر از نژاد اسکاندیناوها بودند، بر این سرزمین استیلا یافته و عادات جنگجویی خود را به اسلاوها تلقین کردند. در زمان سلطنت ولادیمیر، که روس‌ها درصدد برآمدند از میان دین‌های معمول آن زمان دینی را اختیار کنند، در این کار مدتی تردید داشتند و همه مذاهب آن زمان در جلب نظر آن‌ها رقابت می‌کردند، سرانجام دعوت مبلغان امپراتوری بیزنته را پذیرفتند و به دین عیسوی آن روز امپراتوری بیزنته، که همین کلیسای ارتودوکس روسی امروز است، گرویدند.روسیهدر پایان قرن دهم میلادی، در زمانی که ولادیمیر در کیف حکمرانی داشت، روس‌ها به دین عیسوی گرویدند و کتاب‌های تورات و انجیل را که اسلاوهای موراوی و بلغارستان به زبان خود ترجمه کرده بودند، به عنوان کتاب دینی پذیرفتند. زبانی که این کتاب‌ها را به آن ترجمه کردند زبان سلاون یا پالیوسلاو نام داشت و این زبان به‌ناچار‌باید زبان ادبی می‌شد، ولی در آغاز فقط وسیله بیان عقاید دینی بود.یکی از نمادهای روسیهدر این مرحله، هنوز شعری به این زبان فراهم نشده بود و شاید شعر را حقیرتر از آن می‌دانستند که جزء ادبیات به شمار آورند، چنانچه در آغاز ادبیات برخی از ملل دیگر هم دیده شده است.یکی از جالب‌ترین ذخایر ادبی ملی روسیه، ترانه‌ها و تصنیف‌ها و آوازهای کهنی است که در سرزمین اصلی خود رواج کامل دارد و طراوت و ظرافت خاصش در سراسر جهان شهره است. برخی از این منظومات بسیار کهنه‌اند و برخی دیگر را مردم از آثار شاعران زمان‌های بعد گرفته‌اند و در میان اشعار مدون آن‌هاست.ترانه‌هایی که کهنه‌ترند و گوینده آن‌ها معلوم نیست، همیشه قافیه ندارند و تعداد هجاهای آن‌نیز مختلف ا‌ست و موضوع‌آن‌ها نیز تنوع کامل دارد. مثلا ترانه‌هایی که در وصف بهار گفته شده و برای جشن‌های مذهبی سروده‌اند یا آنکه در مراسم ملی‌خوانده می‌شدند. در بیشتر این ترانه‌ها، اوصاف دقیقی از طبیعت است که با بیان شاعرانه خاصی سروده شده و نتیجه فکری و اخلاقی در لابه‌لای آن‌ها نهفته است. russian books اما بی‌شک، اثرگذارترین ادوار تاریخ ادبیات روسیه ادبیات قرن‌های نوزدهم و بیستم است. ادبیات قرن بیستم روسیه پدیده‌ای است پیچیده با سیماهای گوناگون. کل فرازونشیب‌های سرنوشت روسیه در این سده در عرصه ادبیات نیز بازتاب یافته و روند تکامل طبیعی این ادبیات چندین بار با یورش سهمگین و ناگهانی رویدادهای تاریخی دستخوش دگرگونی شده است. آثار ادبیات قرن بیستم روسیه از چنان تنوعی در فرم و شیوه ادبی و سبک فردی و جمعی برخوردار است که به دشواری می‌توان آن‌ها را در قالبی منسجم و یکپارچه گنجاند ولی همه این گونا‌گونی‌ها سرچشمه مشترکی دارند که همان دوره رشد و شکوفایی پر شور هنر در مرز سده‌های نوزدهم و بیستم میلادی است، زمانی که در ادبیات، موسیقی، تیاتر، نقاشی و فلسفه آن‌قدر ایده‌های نو پدید آمد که برای صد سال کفایت می‌کرد و تا امروز نیز امکانات بالقوه برگرفته از آن هنوز به پایان نرسیده است.این دوره در تاریخ فرهنگ روسیه، نام ویژه‌ای هم به خود گرفته است: عصر سیمین. این نام همانند عصر زرین یا عصر آهن از زمان‌های باستان رایج بوده است. این نام‌ها برای اطلاق به دوره‌های مختلف پیشرفت فرهنگ بشری به کار می‌روند.لیو تولستویشکوفایی ادبیات روسیه در مرز دو سده، با پیشرفت پر شور سایر مظاهر حیات معنوی این کشور همراه بود: فلسفه، نقاشی، موسیقی، تیاتر، باله. جایگاه منحصربه‌فرد ادبیات نیز هنگامی نمایان‌تر می‌شود که آن را کنار مجموعه اوضاع و شرایط فرهنگی آغاز سده بیستم در نظر بگیریم.میانه سده‌های نوزدهم و بیستم میلادی را می‌توان زمانه‌ای دانست که مکتب‌ها، گرایشات و جریان‌های ادبی مختلفی همزمان با هم ظهور کرده‌اند. جریان‌های ادبی، همانند خود زندگی، با شتاب در حال پیشرفت و گسترش بود، در قالب مجادلات تند و تیز نویسندگان با یکدیگر، تغییر سریع فرم‌ها و سبک‌ها، در شکل‌گیری و تکامل نظام‌های هنری فردی و مکاتب جدید تمام و کمال. مدتی طولانی در دانش ادبیات‌شناسی اندیشه‌ای وجود داشت درباره اینکه تقابل میان این مکاتب، تنها شکل ممکن برای ارتباط دو سویه آن‌هاست. این تقابل پیش از همه میان مکاتب ریالیستی و مدرنیستی مطرح بود.در ادبیات روسیه در طول زمان، نویسندگان و شاعران بسیار بزرگی به چشم می‌خورد از پوشکین و گوگول گرفته تا داستایفسکی، تولستوی، چخوف، گنچاروف، نکراسوف، تورگنیف و گریبایدوف.نویسندگان بزرگ روسیه نظیر : گوگول ، تولستوی ، چخوف ، داستایفسکی ، پوشکین ، تورگنیفنویسندگان بزرگ روسهر کدام از این نویسندگان، در ادبیات روسیه و جهان، وزنه‌ای هستند. به‌عنوان مثال، ظاهرا محال است بتوان از نبوغ داستایفسکی سخن گفت، بی آنکه واژه جنایت‌کارانه وارد بحث شود. منتقد برجسته روس، مرشکوفسکی در پژوهش‌های گوناگون خود درباره نویسنده کارامازوف‌ها، بارها از این واژه استفاده می‌کند. او آن را در معنایی دوگانه به کار می‌برد: نخست در رابطه با خود داستایفسکی و کنجکاوی جنایت‌کارانه شناخت در وی و دیگر در بحث از موضوع این شناخت، یعنی قلب انسان که پنهان‌ترین و جنایت‌کارانه‌ترین احساسات آن را داستایفسکی از خفا بیرون آورده است. مرشکوفسکی می‌گوید: "وقتی انسان آثار داستایفسکی را می‌خواند، گاه از اشراف مطلق وی و از نفوذش در وجدان اشخاص وحشت می‌کند. در آثار وی، با افکار پنهان خود مواجه می‌شویم، همان افکاری که نه در برابر دوستانمان و نه در خلوت خودمان هرگز به وجودشان اعتراف نمی‌کنیم."اما نوشته‌های داستایفسکی فقط به‌ظاهر کشف و پژوهش عینی یا به اصطلاح طبیبانه‌اند. در واقع باید آن‌ها را شعر روان‌شناسانه به عام‌ترین معنای کلمه دانست، اقرار و اعترافی هولناک، گشایش کامل اعماق جنایت‌کارانه وجدان خویش.بولگاکفاما از دیگر سو، سالیان سال چخوف را در اروپای غربی و حتی در روسیه دست‌کم گرفتند که به نظر می‌رسد علتش رویارویی به غایت انتقادی، پرتردید و دور از هر گونه توهم وی با خود بود، ناخرسندی وی از دستاورد خویش، کوتاه سخن، فروتنی او که بسیار دوست‌داشتنی بود، اما به درد آن نمی‌خورد که جهان را وادارد تا او را بزرگ و ارجمند بشناسد. می‌توان گفت که او با فروتنی‌اش، سرمشق بدی به جهان داد. مگر نه این است که نظر ما درباره خودمان، بر تصویری که دیگران از ما در ذهن دارند اثر می‌گذارد، آن را تغییر می‌دهد و گاه مخدوش می‌سازد. این نویسنده داستان کوتاه و نمایشنامه دیر زمانی توانایی‌های خود را بی‌مقدار و جایگاه هنری خود را پست شمرد. چخوف به سختی و کندی قدری به خود باور آورد، باوری که تا نباشد از اعتماد دیگران نیز برخوردار نخواهیم شد. اما ادبیات روس بعدها به‌درستی به ارزش‌داستان‌ها و نمایشنامه‌های چخوف پی برد و نام چخوف در میان ستارگان ادبیات روس قرار گرفت.ایوان تورگینفادبیات روسیه جایگاه درخشانی در ادبیات جهان دارد و آثار آن به زبان‌های گوناگون ترجمه شده‌است - گواه آنکه جنایت و مکافات تقریبا به همه زبان‌های دنیا ترجمه شده است - و به‌راستی خلق آثاری چون جنگ و صلح، ابله، یادداشت‌های یک دیوانه، دختر سروان، پدران و پسران، باغ آلبالو و آناکارنینا، خود نشان‌دهنده جایگاه والای نویسندگان این کشور و آثار خلق‌شده آن‌ها در زمره ادبیات جهانی است.منبع: ادبیات ملل: روسیه
نوروز در تاجیکستان عید نوروز برای مردم تاجیکستان،مخصوصا بدخشانیان،عید ملی اجداد است و از آن به عنوان رمز دوستی و زنده شدن کل موجودات یاد می‌کنند و این ایام به عید بزرگ معروف است. مردم تاجیکستان مخصوصا بدخشانیان در ایام عید نوروز خانه را پاک کرده و به اصطلاح خانه تکانی می‌کنند، همچنین ظروف خانه را کاملا شسته و تمیز می‌کنند تا گردی از سال کهنه باقی نماند و برابر رسم دیرینه نوروز، قبل از شروع عید نوروز بانوی خانه وقتی که خورشید به اندازه یک سر نیزه بالا آمد دو جارو را که سرخ رنگ است و در فصل پاییز از کوه جمع آوری کرده‌اند و تا جشن نوروز نگه داشته‌اند در جلوی خانه راست می‌گذارند. چون رنگ سرخ برای این مردم رمز نیکی و پیروزی و برکت است. پس از طلوع کامل خورشید هر خانواده‌ای سعی دارد هر چه زودتر وسایل خانه را به بیرون آورده و یک پارچه قرمز را بالای سر در ورودی بیاویزند که این یعنی همان رمز نیکی و خوشی ایام سال را در داخل خانه مرتب چیده و با بازکردن در پنجره به نوعی هوای نوروزی و بهاری را که معتقدند حامل برکت و شادی است وارد خانه نماید. عید نوروز برای مردم تاجیکستان،مخصوصا بدخشانیان،عید ملی اجداد است و از آن به عنوان رمز دوستی و زنده شدن کل موجودات یاد می‌کنند و این ایام به عید بزرگ معروف است. مردم تاجیکستان مخصوصا بدخشانیان در ایام عید نوروز خانه را پاک کرده و به اصطلاح خانه تکانی می‌کنند، همچنین ظروف خانه را کاملا شسته و تمیز می‌کنند تا گردی از سال کهنه باقی نماند و برابر رسم دیرینه نوروز، قبل از شروع عید نوروز بانوی خانه وقتی که خورشید به اندازه یک سر نیزه بالا آمد دو جارو را که سرخ رنگ است و در فصل پاییز از کوه جمع آوری کرده‌اند و تا جشن نوروز نگه داشته‌اند در جلوی خانه راست می‌گذارند. چون رنگ سرخ برای این مردم رمز نیکی و پیروزی و برکت است. پس از طلوع کامل خورشید هر خانواده‌ای سعی دارد هر چه زودتر وسایل خانه را به بیرون آورده و یک پارچه قرمز را بالای سر در ورودی بیاویزند که این یعنی همان رمز نیکی و خوشی ایام سال را در داخل خانه مرتب چیده و با بازکردن در پنجره به نوعی هوای نوروزی و بهاری را که معتقدند حامل برکت و شادی است وارد خانه نماید. کهنه باقی نماند و برابر رسم دیرینه نوروز، قبل از شروع عید نوروز بانوی خانه وقتی که خورشید به اندازه یک سر نیزه بالا آمد دو جارو را که سرخ رنگ است و در فصل پاییز از کوه جمع آوری کرده‌اند و تا جشن نوروز نگه داشته‌اند در جلوی خانه راست می‌گذارند. چون رنگ سرخ برای این مردم رمز نیکی و پیروزی و برکت است. پس از طلوع کامل خورشید هر خانواده‌ای سعی دارد هر چه زودتر وسایل خانه را به بیرون آورده و یک پارچه قرمز را بالای سر در ورودی بیاویزند که این یعنی همان رمز نیکی و خوشی ایام سال را در داخل خانه مرتب چیده و با بازکردن در پنجره به نوعی هوای نوروزی و بهاری را که معتقدند حامل برکت و شادی است وارد خانه نماید. در این سرزمین پختن شیرینی مخصوص و غذاهای متنوع جزء رسم و رسوم این ایام است، همچنین برگزاری مسابقاتی از قبیل، تاب بازی، تخم مرغ بازی، کبک جنگی، خروس جنگی، بزکشی، کشتی محلی نیز در این ایام به شادی آن می‌افزاید و یکی از غذا‌های این ایام "باج" نام دارد، در این غذا کله پاچه گوسفند را با گندم پخته و دیگران را با آن مهمان می‌کنند.
مروری بر تاریخ رنسانس در اروپا - قسمت 5 معرفی قرون وسطی به مثابه عصر تاریکی‌ها در ابتدا نوعی شعار خود ستایانه از سوی اومانیست‌های شهرنشین جوان از زمان فرانچسکو پترارکا ( 1374 - 1304 ) به این سو بود. این اندیشه سپس توسط اراسموس رتردام ( 1536 - 1466 ) به مکتب اومانیست‌های شمال اروپا راه یافت. فرانسوا ربله ( 1553 - (? 94 ) 1483 ) نیز در رمان‌های خود گوت‌ها (دسته‌ای از قبایل ژرمن) را به عنوان تجسم این عصر تاریکی به استهزا کشانده است. و چنین است درک یواخیم دو بله از قرون وسطی که در اثر فاخر وی "حمایت و تصویر سازی از زبان فرانسه" به سال 1549 منعکس شده است. اینگونه ست که این اندیشمندان برای تاباندن نوری بر عصر نوزایی، قرون وسطی را به عصر تاریکی‌ها فرو کاسته‌اند. فیلسوف و تاریخ نگاری چون لیوناردو برونی ( 1444 - 1370 ) بازگشت به نظام اجتماعی کمون‌ها را بازگشت به جمهوری روم - در برابر امپراتوری روم - دانسته و نیکولو ماکیاولی ( 1527 - 1469 ) در "تاریخ فلورنتین" سربرآوردن ایتالیا را نتیجه پیدایش کمون‌ها می‌داند. وسرانجام تبلور اندیشه گسست بیش از هر کس دیگری مدیون جورجیو وازاری دآرتزو ( 1574 - 1511 ) معمار پاپ و خاندان مدیسی و از دوستان میکل آنژ است. هرچند وی در "زندگی نقاشان" ( 1550 ) صرفا به نقاشان ایتالیایی و بیش از همه به نقاشان توسکانی پرداخته است، اما این نخستین شرح حال نویسی از هنرمندان است که اثر عمیقی بر تاریخ هنر اروپا گذاشت. یک میهمانی قرون وسطایی، در تالار کرد سور سیل در تارن فرانسهبنابر این:قرون وسطای فروکاسته به عصر گوت‌ها و اوستروگوت ها - قبایل کمتر متمدن ژرمن - (آنطور که ربله عنوان می‌کند) بیش از هر چیز عصری است مرجع که قربانی سوء نیت اومانیست‌های رنسانس شده تا ایشان با عاریت گرفتن بسیاری انگاره‌ها از آن، خود را تعریف نمایند. ربله شخصا در جای جای آثار خود فرم‌های قرون وسطی را به سخره می‌گیرد، در حالیکه خود تا حد زیادی وامدار آنهاست. امروز می‌دانیم که اروپاییان در قرون وسطی تا اندازه‌ای شناخت از عصر باستانی داشته‌اند که توانسته‌اند آن را با شرایط خود سازگار نموده، اخلاقی و مسیحی نمایند، اما این شناخت عمیق و علمی نبوده است. بخصوص که گسست‌ها در درک زبان‌های باستانی به ویژه یونانی، شناخت همه جانبه از گذشته را با اشکالاتی روبرو می‌نموده است. به هر حال در همین اعصار است که "اوید" باستانی الهام بخش "اوید مورالیزه" شده و قهرمانان اساطیری باستانی جای خود را به شوالیه‌ها می‌دهند. پس می‌توان گفت که دنیای باستان از طریق قرون وسطی است که به حیات خود ادامه می‌دهد. بخصوص به واسطه‌ی فلسفه و ریاضیات وارداتی توسط اعراب مسلمان، هر چند که این امر از چشم فرهنگ غرب پنهان مانده است. اروپایی رنسانس از دستنوشته‌های قرون وسطی بهره‌ها برده است چنانکه پترارکا در نوشتن سومین سروده‌ی حماسی خود "آفریقا" به لاتین، به طور قطع از لغت نامه‌ی اسطوره‌ای " Liber ymaginum deorum " (کتاب تصویر خدایان) اثر آبریکوس استفاده نموده است. چنین است که اروپایی رنسانس در قرن پانزدهم به طور وسیعی از مجموعه آثار وسطایی که انعکاس فرهنگ اروپای باستانی است، سود جسته است. رفرنس‌ها ذیل قسمت نخستپیشنهاد برای مطالعه: Du Bellay , une r volution po tique ?: La Deffence , et Illustration de la Langue Fran oyse & L ' Olive ( 1549 - 1550 ) Broch - 22 novmbre 2007 de Bruno Roger - Vasselin ( Auteur ), Collectif ( Auteur )
گوسان‌ها، داستان سرایان کهن زمانی داستان، روایت‌ها و آیین‌ها میان ایرانیان و همچنین دیگر ملت‌ها، زبان به زبان و سینه به سینه از مردمی به آیندگان و از پدر و مادر به فرزندان گفته می‌شده است. برای زنده نگهداری و رواک دادن آن میان مردمان و آیندگان، نیاز به کسانی بوده که آنها را به سخن و آهنگی خوش بازگو کنند.رواک یا رواک واژه‌ای فارسی است که در فارسی امروزی (و دگرگون شده در عربی) آن را رواج می‌گوییم. گویش آن در فارسی میانه رواک (یا r w k ) است.مادران، مادر بزرگ‌ها و پدران داستان‌های زیبایی را برای ما می‌خواندند که از پیشنیان خود شنیده بودند. شاید نوشتن نمی‌دانستند ولی خوب داستان می‌گفتند زیرا خوب شنیده بودند.تا سال‌های پیش در ایران نقالی و پرده خوانی رواگ داشته است و شاهنامه را با زبانی آهنگین می‌خواند و زنده نگاه می‌داشتند. ولی آیا این آیین و روش تنها به همین دوران و سده‌ها باز می‌گردد یا اینکه این نیز ریشه در پیشینه کهن ایرانشهر دارد.در دوران پارتی (فرمانروایی اشکانی پس از هخامنشیان و بیرون راندن سلوکیان) گروهی خنیاگران بوده‌اند که آنها را گوسان‌ها می‌نامیدند. وانگه (البته) نباید اینگونه پندار (تصور) شود که این آیین تنها برای دوران پارتی بوده وانگه این نیز ریشه کهن‌تر از دوران پارتی دارد.به هر روی گوسان‌ها داستان پردازان و موسیقیدان و بدیهه سرا بودند که از کهن‌ترین زمان در میان قوم‌های ایرانی، داستان‌های پهلوانی و گاهی حماسی عشقی را به صورت نمایشی همراه با بازی‌ها و بیشتر به نظم بازگو می‌کردند.ا نان بن مایه این داستان‌ها را از استادان می‌ا موختند، ولی خود را موظف نمی‌دانستند که گفته‌های استاد را به یاد بسپارند و همانگونه بازگو کنند، وانگه (بلکه) هر نوبت به تناسب حال و مقام در جزییات داستان‌ها، ا هنگ سخن و لحن بیان دگرگونی می‌دادند و جاذبه‌های پذیرشی پسندیده و تازه می‌افریدند تا با این جنبه‌های نوآوری بر گوناگونی نقل‌ها بی افزانید.از تارنمای آبادیس در زبان پهلوی به کسانی که ترانه ملی و مردمی می‌خواندند و حماسه سرایی می‌نمودند گوسان یا کوسان می‌گفتند. واژه گوسان تا جایی که می‌دانیم در دو متن فارسی به کار رفته است. یکی از آشناترین آنها، منظومه ویس و رامین می‌باشد که این واژه در آن به شکل کوسان بکار رفته است.به یاد داشته باشید هماره شاعری و نوازدگی با هم بوده است که نمونه‌های آن در پیش از اسلام، باربد و نکیسا بوده‌اند. باربد، نامورترین موسیقی‌دان، شاعر، بربط نواز و خواننده دوران ساسانی در زمان پادشاهی خسرو پرویز است. همچنین در تذکره‌ها آمده رودکی چنگ نواز بوده‌است.در دوره هخامنشیان، گوسانی و داستان پردازی همگانی‌تر شده است. در گفته هایی از گزارش گزنفون پیدا است که برای کورش تا واپسین روزهای زندگی، با داستان و ا واز، جشن و سرور بر پا میکرده‌اند و از پایه این آیینی زنده بوده است. همزمان با اشکانیان داستان پردازی در بالاترین ارزشمندی و شایستگی است و گوسان‌ها راویان داستان هایی چون بیژن و منیژه، ویس و رامین، درخت ا سوریک و دیگران ا ن هستند.در فرمانروایی ساسانیان افزون بر رشد رامشگری واژگانی همچون هونیاگر، هونیا و دو واژه نواگر و رامشگر نشان از گسترش ا یین گوسانی و داستان پردازیی دارد. سند باد نامه، کلیله و دمنه، هزار افسان و داستا‌های پر کشش دیگر مربوط به این زمان، نماینده شایستگی گوسانی است.چنین بر می‌آید که در زمان ساسانیان، برآن می‌شوند که این داستان‌های که زبان به زبان و سینه به سینه گفته می‌شدند را نگاشته کنند. نمونه آن نوشتن اوستا است که پیش از آن به دست استادان به شاگردان خوانده می‌شد و شاگردان از بر می‌کردند. برای نوشتن اوستا، دبیره خطی نو، به نام دین دبیره یا دینکرد پدید آمد که اوستا را با آن نوشتنددین واژه‌ای ایرانی است که گویش اوستایی آن daena یا اگر درست بنویسم؟؟؟ دانه است. گویش فارسی میانه آن d n یا اگر درست بنویسم؟؟؟ دن است. به یاد داشته باشید نگاشته کردن این داستان‌ها و آیین‌ها و گفته‌های گذشتگان، برای سده‌های بسیار دور بوده که سینه به سینه از پدر و مادر به فرزند و از استاد به شاگرد بازگو شده است.برای این نوشته از پیوندهای زیر کمک گرفته شده است و همچنین شما می‌توانید از آنها بیشتر یاد بگیرید.شاهنامه خوانی دکتر علی امینی از تارنمای چهارراهنوشتار سنت قصه‌پردازی و نقش گوسان‌ها در نقل روایت‌های پهلوانی از محمد رضا راشد محصلهمچنین می‌توانید پیوندهای زیر را برای نسک‌های دوران ساسانی یا شاید پیشتر از آنها بخوانید.کارنامه اردشیر بابکان یادگار دوران ساسانیمینوی خردماتیکان یوشت فریان
طباطبایی به ایران خدمت خواهد کرد یا خیانت؟ از برخی‌ها انتظار وطن فروشی که نمیرود که هیچ انتظار ایران پرستی حداکثری هم میرود از جمله آنها آرین طباطبایی فرزند دکتر سید جواد طباطبایی است که پدر از ایران دوستان نامی است که شرافت و خدمات سیاسی ایشان مدتها ست بر همگان دوست و دشمن آشناست پس آرین که در خانواده‌ای بزرگ و فرهیخته بزرگ شده انتظار میرود ایران دوستی و شرافت بخرج بدهد اما از قضای روزگار آرین طباطبایی به مقام مشاور ارشد معاونت کنترل تسلیحات و امنیت بین‌الملل وزارت خارجه ایالات متحده آمریکا رسیده است از این رو که خاور میانه تخصص آرین است و مهمترین پرونده تسلیحات کشتار جمعی آمریکا ایران است در نتیجه آرین خواه نا خواه باید برای کشورش ایران تصمیم مهم و سرنوشت ساز بگیرد اما آیا او به ایران خیانت خواهد کرد ؟یا خدمت؟ اگر آرین طباطبایی با تسلیحات اتمی و یا دیگر تسلیحات ایران مخالفت کند به ایران خیانت کرده , مخالف با سلاح هسته‌ای خیانت به ایران است همین چندی پیش در اختلاف ایران و عربستان پاکستان وسط پرید و ایران را به حمله اتمی تهدید کرد رقابت ایران روسیه در اینده دور یا نزدیک هم ماجراییست. اگر سلاح هسته‌ای نداشته باشیم باید آماده باشیم هرکس از راه رسید یکی در گوشمان بزند و ما از او تشکر کنیم. در قضیه تهدید پاکستان هم ما سکوت کردیم چون اصلا کار دیگری هم نمیتوانستیم بکنیم. کشور هایی که سلاح اتمی ندارند و بدنبال توازن هستند به سلاح‌های دیگری پناه میبرند اگر به هر دلیلی آرین برای هر سلاح مهمی ایراد تراشید خیانت قطعی کرده است. اگر ما با آمریکا رابطه بهتری داشتیم حتما تا کنون به سلاح اتمی دست پیدا کرده بودیم چرا که تسلیح شدن ما هیچ خطری برای آمریکا نبود اما اکنون به سد آمریکا خورده‌ایم و بسیاری از ایرانیان از مجاهد پلید بگیر تا انواع لیبرال‌های پست برای چند دلار سلاح اتمی ایران را پیراهن عثمان کرده تا سفرهای برای خود درست کننند. باید دید دختر سید جواد طباطبایی چه میکند. اگر خیانت کرد میرود در لیست خاینان بیشمار اگر خدمت کرد کار عجیبی شده نان امریکا را بخوری و به ایران خدمت کرده‌ای !!! بسیاری نان ایران میخورند و خدمت به امریکا میکنند‌ها لا عجب شده اما نگرانم ابروی سید جواد برود. تجزیه طلبهای ضد ایران نشسته‌اند تا دختر خیانت کند تا ایرانشهر پدر را بزنند. خیانت نکن آرین
معماری معماری در قرندر اوایل قرن 12 ، روش‌های جدید ساختمان به معنای این بود که کلیساهای جامع و دیگر ساختمان‌های بزرگ می‌توانند تا ارتفاعات جدید اوج بگیرند. معماری گوتیک با عناصری پشتیبانی می‌شود که از معماری بلندتر و برازنده‌تری پشتیبانی می‌کنند - نوآوری هایی مانند قوس‌های نوک تیز ، تکیه گاه‌های پرنده و طاقنمایی آجدار. علاوه بر این ، شیشه‌های رنگی دقیق می‌تواند جای دیوارهایی را بگیرد که دیگر برای حمایت از سقف‌های بلند استفاده نمی‌شود. Gargoyles و سایر مجسمه سازی‌ها عملکردهای عملی و تزیینی را فعال می‌کردند.بسیاری از مشهورترین مکانهای مقدس جهان مربوط به این دوره از تاریخ معماری است ، از جمله کلیسای جامع شارتر و کلیسای جامع نوتردام پاریس در فرانسه و کلیسای جامع سنت پاتریک دوبلین و Adare Friary در ایرلند.معماری گوتیکمعماری گوتیک عمدتا در فرانسه آغاز شد ، جایی که سازندگان شروع به تطبیق سبک رومانیک قبلی کردند. سازندگان نیز تحت ت ثیر طاق‌های برجسته و سنگ تراشی مفصل معماری مور در اسپانیا قرار گرفتند. یکی از قدیمی‌ترین بناهای گوتیک ، سرپناه عبادتگاه سنت دنیس در فرانسه بود که بین سالهای 1140 و 1144 ساخته شده است.در اصل ، معماری گوتیک به سبک فرانسوی معروف بود. در دوران رنسانس ، پس از آنکه سبک فرانسوی از مد افتاد ، صنعتگران آن را مسخره کردند. آنها کلمه گوتیک را ابداع کردند تا نشان دهند ساختمانهای سبک فرانسوی کار خام بربرهای آلمانی (گوتی) است. اگرچه برچسب دقیق نبود ، اما نام گوتیک باقی ماند.در حالی که سازندگان در حال ایجاد کلیساهای جامع بزرگ گوتیک در اروپا بودند ، نقاشان و مجسمه سازان در شمال ایتالیا از سبک‌های سفت و سخت قرون وسطایی جدا می‌شدند و پایه‌های دوره رنسانس را بنا نهادند. مورخان هنر دوره بین 1200 تا 1400 را رنسانس اولیه یا پروتیولنسانس تاریخ هنر می‌نامند.جذابیت معماری گوتیک قرون وسطایی در قرن نوزدهم و بیستم بیدار شد. معماران در اروپا و ایالات متحده ساختمانهای عالی و خانه‌های شخصی را طراحی کردند که از کلیساهای جامع اروپای قرون وسطی تقلید می‌کردند. اگر بنایی به نظر می‌رسد گوتیک و دارای عناصر و ویژگی‌های گوتیک باشد ، اما در دهه 1800 یا بعد ساخته شده است ، سبک آن Gothic Revival است.ویلا سنگی روی تپه‌ای روستایی ، مربع با چهار رواق در هر طرف ، گنبد مرکزی ، متقارنکلاسیک بازگشت به ایده‌های کلاسیک "عصر بیداری" را در ایتالیا ، فرانسه و انگلیس آغاز کرد. در دوران رنسانس ، معماران و سازندگان از ساختمانهای متناسب با دقت یونان و روم باستان الهام گرفتند. استاد رنسانس ایتالیایی ، آندره پالادیو هنگام طراحی ویلاهای زیبا و بسیار متقارن مانند ویلا روتوندا در نزدیکی ونیز ، ایتالیا ، به بیدار شدن از علاقه معماری کلاسیک کمک کرد.بیش از 1500 سال پس از نوشتن معمار رومی ویتروویوس ، کتاب مهم خود ، معمار دوره رنسانس ، جیاکومو دا وینیولا ، ایده‌های ویتروویوس را ترسیم کرد. کتاب پنج سفارش معماری Vignola که در سال 1563 منتشر شد ، به راهنمای سازندگان در سراسر اروپای غربی تبدیل شد. در سال 1570 ، آندره پالادیو با استفاده از فن آوری جدید از نوع متحرک ، I Quattro Libri dell ' Architettura یا چهار کتاب معماری را منتشر کرد. در این کتاب ، پالادیو نشان داد که چگونه می‌توان از قوانین کلاسیک نه تنها برای معابد بزرگ بلکه برای ویلا‌های خصوصی نیز استفاده کرد.ایده‌های پالادیو از نظم کلاسیک معماری تقلید نمی‌کرد اما طراحی‌های او به شیوه طراحی‌های باستانی بود. کار استادان دوره رنسانس در سراسر اروپا گسترش یافت و مدتها پس از پایان دوره ، معماران در دنیای غرب از معماری متناسب با زیبایی آن دوره الهام می‌گرفتند. در ایالات متحده به طرح‌های بعدی آن نیوکلاسیک گفته می‌شود.کاخ باروک ورسای در فرانسهدر اوایل دهه 1600 ، یک سبک معماری پیچیده و جدید مجلل ساختمانها بود. آنچه که به باروک معروف شد با اشکال پیچیده ، تزیینات عجیب ، نقاشی‌های مجلل و کنتراست‌های جسورانه مشخص می‌شود.در ایتالیا ، سبک باروک در کلیساهای مجلل و نمایشی با اشکال نامنظم و تزیینات عجیب منعکس شده است. در فرانسه ، سبک باروک بسیار تزیین شده با مهار کلاسیک ترکیب می‌شود. اشراف روسی تحت ت ثیر کاخ ورسای فرانسه قرار گرفتند و ایده‌های باروک را در ساختمان سن پترزبورگ گنجانیدند. عناصر سبک باروک استادانه در سراسر اروپا یافت می‌شود.معماری تنها بیان سبک باروک بود. در موسیقی نام‌های معروف شامل باخ ، هندل و ویوالدی بود. در دنیای هنر از کاراواجو ، برنینی ، روبنس ، رامبراند ، ورمیر و والاسکز یاد می‌شود. از مخترعان و دانشمندان معروف آن روز می‌توان به بلیز پاسکال و آیزاک نیوتون اشاره کرد.کاخ کاتریندر آخرین مرحله از دوره باروک ، سازندگان بناهای سفید برازنده با منحنی‌های گسترده را ساختند. هنر و معماری روکوکو با نقوش تزیینی ظریف با طومارها ، انگورها ، اشکال پوسته و الگوهای هندسی ظریف مشخص می‌شود.معماران روکوکو ایده‌های باروک را با لمس سبک‌تر و برازنده‌تری به کار بردند. در حقیقت ، برخی از مورخان معتقدند که روکوکو به سادگی مرحله بعدی دوره باروک است.معماران این دوره شامل بزرگان گچ بری باواریایی مانند دومینیکوس زیمرمن هستند که کلیسای زیارتی ویس در سال 1750 یکی از میراث جهانی یونسکو است.پایتخت ایالات متحده در واشنگتن دی سی معمار پایتختدر دهه 1700 ، معماران اروپایی از سبک‌های باروک و روکوکو مبدل به رویکردهای مهار شده نیوکلاسیک دور شدند. معماری منظم و متقارن نیوکلاسیک منعکس کننده بیداری فکری در میان طبقات متوسط و بالای اروپا در دوره‌ای است که مورخان معمولا روشنگری می‌نامند. سبک‌های تزیین شده باروک و روکوکو از آنجایی که معماران یک طبقه متوسط رو به رشد واکنش نشان دادند و از رشادت طبقه حاکم واکنش نشان دادند و مورد پسند قرار گرفتند ، مورد بی مهری قرار گرفتند. انقلاب‌های فرانسه و آمریکا طرح را به آرمان‌های کلاسیک - از جمله برابری و دمکراسی - نمادی از تمدن‌های یونان باستان و روم بازگرداند. علاقه شدید به ایده‌های معمار دوره رنسانس ، آندره پالادیو ، باعث بازگشت اشکال کلاسیک در اروپا ، انگلیس و ایالات متحده شد. این ساختمانها طبق دستورات کلاسیک با جزییات وام گرفته شده از یونان باستان و روم متناسب بودند.در اواخر دهه 1700 و اوایل دهه 1800 ، ایالات متحده تازه تاسیس از ایده آل‌های کلاسیک برای ساخت ساختمان‌های بزرگ دولتی و مجموعه‌ای از خانه‌های خصوصی کوچکتر بهره گرفت.منبع : widewalls
قدمت باغ‌شهر تاریخی نطنز به 14 هزار سال رسید حسین یزدانمهر در گفت‌وگو با ایسنا، اظهار کرد: اخیرا با مشاهده سنگ‌نگاره‌هایی در شهرستان نطنز، قدمت این باغ‌شهر تاریخی به 14 هزار سال رسید.وی افزود: سنگ نگاره‌های موجود در طبیعت بکر نطنز، در محوطه‌ها و سطوح باز و به شکل پراکنده کشف شده‌اند که طی بررسی‌های انجام شده توسط کارشناسان تخصصی باستان‌شناسی، دارای قدمت بیش از 14 هزار سال هستند و قدمت این سنگ نگاره‌ها به اواخر پارینه سنگی تا دوره تاریخی می‌رسد.سرپرست اداره میراث فرهنگی نطنز گفت: کارشناسان شروع سنت سنگ نگاره‌ها را به پایان دوره پارینه‌سنگی و آغاز کوچ‌نشینی انسان از غار به دشت و شروع نوسنگی همراه می‌دانند و سبک هنر سنگ‌نگاره‌ها و نمادهای به کار رفته و ابزارهای استفاده شده در نقوش آن‌ها هر کدام به همراه بررسی عوامل محیطی ت ثیرگذار معیاری برای تعیین پیشینه تاریخی این آثار ارزشمند است.یزدانمهر تصریح کرد: عمق حک شده در اغلب سنگ‌نگاره‌ها حداکثر به چند میلی‌متر می‌رسد که معمولا نقش‌های حیوانی مربوط به صحنه‌های شکار و تصاویر انسانی به همراه نقوش انتزاعی و خط است.وی خاطرنشان کرد: سنگ‌نگاره‌های کشف شده عمدتا در معرض شرایط جوی هستند و در معرض فرسایش و نابودی قرار دارند که امیدواریم با اتخاذ تدابیر لازم از این فرسایش جلوگیری شود.
گزارش از مراسم مهرپرستی در ایران به نقل از فیثاغورس ( 569 - 500 پ.م) یک گزارش از مراسم میترایی در ایران موجود است که فیثاغورس ( 569 - 500 پ.م) در بازدید از ایران نقل می‌کند [ 1 ] با بیان این گزارش برخی از مراسم مهرپستی و تفکرات مذهبی ایران هخامنشی برای ما روشن خواهد شد."زرتشت[ 2 ]: فیثاغورس گوش کن، اگرچه مرا بعضی سخنان از موافقت باز می‌دارد، اما از دعوت تو به جشن شگرف دریغ نمی‌کنم، اگر اقوام بیگانه در حین مقایسه بین این جشن با جشن‌های خود بخواهند کیفیت آنرا صورت دیگر بیاورند تو گواه ما خواهی بود، تا سه روز برای دیدن آیین مقدس میترا مهیا باش، این جشن تو را خرسند خواهد داشت، من در آنجا وضعیت آینده یا افتران[ 3 ] آفتاب را و ارتفاع یا عبور آنرا از برج حمل بر برج ثور که نشان تازگی طبیعت است تقدیس می‌کنم. دخمه‌ی میترا نماینده‌ی گیتی است، اشیای آنجا در فواصل ثابته از یکدیگر نهاده شده رموز عناصر را به تو عرضه می‌کند.بیرون شهر در مدخل غاری حاضر شدم، از غرابت تعین این محل برای پاسداشتن جشن درخشنده‌ترین ستارگان (خورشید) متعجب بودم با تنی چند از تماشاچیان به درون رفتم، آنقدر اعمال و شعایر و مراتب ستایش از پیش چشمم گذشت که حافظه‌ی درستکار من توانایی بیان آن را ندارد، واقفان اسرار دیدم پیرامون چشمه‌ی آب روان بدن را می‌شستند و پاکیزگی روان و خرد را از ایزدان درخواست می‌کردند زرتشت وظایف پیشوایی مذهب را بجا می‌آورد و علامت زروال ناپذیر بر سینه‌ی حضار می‌گذاشت. از حصول غروری در این اشخاص به وجود می‌آمد. هر یک نانی خوردند و ظرف آب آشامیدند، این نشانه‌ی بعثت یا رمز ورود به حیات جدید بود، چنانکه خورشید در سال نور را به جهان و جهانیان می‌گشود، همین را در سرود و دعاهای خود می‌خواندند، یک نفر روحانی زیر دست که او را کلاغ مقدس می‌نامیدند تاجی آویخته به نوک تیغ به آنان تقدیم می‌کرد، نپذیرفتند و به لحن خاص گفتند: مهر تاج من است. در عمق دخمه‌ی مرموز به تشخیص نماینده‌ی مهر موفق شدم، این مجسمه نبود، جوانی بود دلیر و زیبا بر گاو نشسته بود و شمشیر به دست گرفته اشارتی مخصوص به آفرینش.شاه را به صورت شیری دیدم که زنبوری در دهان داشت، گروه دربانان در صور عقاب و شاهین و سگ و کرکس از عقب وی حرکت می‌کردند، محبوبه‌های شاه وارد شدند، همه صورت کفتار بر چهره نهاده و به همین اسم موسوم بودند. جملگی از تنگ نای امتحان گذشته راه تاریک و پر پیچ و خم را به اکراه پیمودند بر پاره‌های برف و یخ ساختگی پای برهنه راه رفتند، بر دوش عریانشان 15 چوب زده شد که نامش تازیانه‌ی میترا یا افتاب بود،[ 4 ] به مساعدت جامه‌ی پشمین خویش که مانند جامه‌ی حاضران بود توانستم به پیکر مقدس میترا نزدیک شوم، به مثابه‌ای که چگونگی آن را دریابم. خدای که نامش یگانه جاوید است تا گاو زورمندی را مقهور سازد و بکشد. تاج ایرانی شبیه افسران بر سر، نیم تنه‌ی کوتاه و زیر جامه‌ی فراخ ایرانی در تن و به ساز جنگ ایرانی مسلح. گمانم آنکه بالاپوشی بر دوش وی مشاهده کردم دو پیکر همراه او اگرچه همان جامه را داشتند اما از قسمت رویین محروم بودند. یکی از دو یاوران مشعل افراشته و دومی مشعل واژگون به دست گرفته بود. جنسیت آنها معلوم نبود، گفتند اشاراتی است به تولد و تناسل اگر از گلوی گاو مجروح چند قطره خون جاریست، حروف اطراف آن را برای من چنین معنی کردند: ژاله‌ی آسمان[ 5 ] و در متن این لوح اشکال خود حیوانات زنده که در تقویم ایران آفتاب و ماه و سیارات و صور نجومیه معرفی می‌کند مشهود می‌گشت. نیکوتر و جذاب‌تر از همه رسم و قواعد سوگندی است که هر مرد و زن از آگاهان و خواص به تناوب یاد می‌کنند و مهر را مخاطب قرار داده چنین می‌گویند:بر افزایش شمار آفرینندگان خرمند که در زمین مسکن دارند سوگند یاد می‌کنم بر کشتن هر حیوان زیانکار، سوگند یاد می‌کنیم بر شیارکردن و زراعت یک زمین و کاشتن یک درخت میوه. سوگند یاد می‌کنیم بر جاری کردن آب خنک در خاک خشک و عمارت یک راه سوگند یا می‌کنم راضی هستیم پس از مرگ از جایگاه نیک بختان رانده شوم اگر در اثنای زندگی این فرایض مقدس را انجام ندهم.دانستم زرتشت از روی مجاملت و موافقت با میل شاه و اتباع وی آزمایش‌های حقیقی بزرگ را در حق آنان روا نداشته، درباریان و زنان ناز پرورد از چهل روز از طعام هایی لذیذ باز داشتن، مدت دو روز تازیانه زدن، بیست روز روی توده‌های برف راه رفتن ناگهان میان چند کانون اخگر سوزان قرار گرفتن کاری بس دشوار بود.از خواص هیچ کس به درجات هفت گانه‌ی سیارات ارتفاع نیافت و به آخرین مرتبه‌ی کمال نرسید برای اختتام مراسم موافقت کردند و شاه و مقربان حضرت پس از آگاهان اندکی باده‌ی ممزوج در قدح زرین بیضی شکل بیاشامند. مرا اجازت دادند نزدیک رفته این ساغر ظریف را تماشا کنم، میان نقوش مختلفه برزیگری نیمه عریان و به عبارت نیکوتر خدایی چون پریاب[ 6 ] مشاهده کردم که مانند مردی نیرومند و قوی بود که در مزرعه بذر افشانی می‌کرد. با نظام و ترتیبی که در خور احترام و احتشام امر مذهب است از دخمه خارج شدند، مردم پاره‌ای آبگینه به دست در بیرون منتظر بودند. جوانی زیبا چهر سوار اسبی سپید بادبزن پر در دست راه باز می‌کرد، جمعیت به دنبال رفتند و حرده آبگینه بر او انداختند، رسمی دیرین که معنی آن جز به عارفان رموز و حقایق بر دیگران پوشیده است.در موسمی بودیم که صورت زمستان به پایان رسیده بود اما در چند ناحیه سپاه دی بر مقدم زیبا رویان فصول حمله می‌کرد.ایرانیان در نیایش و مناجات به میترای سه گانه توجه داشتند، بدین گونه گاه روشنایی و حرارت و زمان را که از مواهب آفتاب است اراده می‌کنند و گاه دانش و توانایی و نیکوکاری را که از خصایص ازجمند طبیعت است می‌ستایند. رقص هایی که حاکی از حرکات سالانه و روز و آفتاب بود جشن مقدس به انتها رسید."[ 7 ]دکتر علی نیکویی - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 1 ] فیثاغورس از سوی پولوکراتوس، شاه یونان، به آمازیس، فرعون مصر سفارش می‌شود و می‌تواند به سادگی به حضور کاهنان مصری برسد و دورانی را در میان ایشان سپری کند، اما لشکر ایران در زمان کمبوجیه پسر کورش، آمازیس فرعون مصر را شکست می‌دهد و مصر به دست شاهنشاهی هخامشنی می‌افتد فیثاغورس نیز در کنار بسیار اسرای دیگر به بابل فرستاده می‌شود، در بابل این فرصت برای فیثاغورس مهیا می‌شود تا با کاهنان بابلی و یهودیان آن سامان آشنا شود، بعد از مرگ کمبوجیه و روی کار آمدن داریوش فیاثاغورث می‌تواند به سرزمین ایران راه یابد و حتی داریوش شاه را ملاقات نماید و با یک موبد بزرگ به نام زرتشت آشنا می‌شود که البته او زرتشت پیامبر نمی‌بوده. او گزارشی می‌نویسد از وضعیت ایران، بازدیدش از تخت جمشید و اوضاع اجتماعی ایران و یک مراسم مهر پرستی هرچند که در صحت این موضوع که مولف اصلی این گزارشات که با نام سیاحت نامه‌ی فیثاغورس از ایران می‌باشد بسیار جای شک است که آیا به دست خود او نوشته شده یا یک سده بعد به نام او تحریر شده باشد، اما موضوع بحث ما صحت گزارش نویس که فیثاغورس باشد یا یونانی دیگر نیست، این گزارش از آن لحاظ ارزش مند است که گزارشی است که بازدید فیثاغورس (یا هر کس دیگر) از مراسم مهر پرستی در ایران. نک: سیاحت نامه‌ی فیثاغورس در ایران: 1314 : 10 - 1 [ 2 ] کسی که در ترجمه‌ی فارسی زرتشت آمده و برخی از مورخان قدیم او را به اشتباه زرتشت پیامبر معرفی کرده‌اند، زابراتاس می‌باشد. نک به: رضی، 1371 : 76 [ 3 ] اقتران کواکب واقع شدن دو و یا چندسیاره در یک برج . (ناظم الاطباء).[ 4 ] مقایسه کنید مراسم تازیانه را با متن زیر از بند 122 - 121 از یشت 10 اوستا می‌باشد. زرتشت پرسید: ای اهورامزدا اشون مرد چگونه می‌تواند از زور به آیین ساخته بهره گیرد و چنان کند که مهرفراخ چراگاه - که او را می‌ستاید خشنود شود و نهادش آرامش یابد؟ ( 121 ) آنگاه اهورامزدا پاسخ گفت: آنان باید سه شبانه روز خود را بشویند و گناهان را پس تازیانه برخود روا دارند. آنان باید ستایش و نیایش مهرفراخ چراگاه را دوشبانه روز تن خویش را بشویند و گناهان را، بیست تازیانه بر خود روا دارند. ستایش و نیایش مهرفراخ چراگاه را کسی که در سرودن ستوت یسنه و ویسپرد شایستگی نشان ندهد، نباید از این روز بهره گیرد.( 122 )[ 5 ] باران چون با کشتن گاو مقدس خونش بر زمین جاری شده و گیاهان می‌رویند. نک به: رضی، 1371 : 77 [ 6 ] پریاب Priape در اساطیر یونان پسر باک خوس Bacchos رب النوع شراب و زهره الهه‌ی جمال که خود رب النوع باغ و بوستان بود.[ 7 ] سیاحت نامه‌ی فیثاغورس، 1314 : 77 - 65
نخستین شاه ،گیومرت نخستین شاه گیومرت نوروز پیشدادیان گیومرث: در زبان اوستایی از دو جز گیو (به معنی زندگانی) و مرتن (به معنی میرنده یا فناپذیر) تشکیل یافته است.گند اوری :پهلوانی برج حمل یا برج بره :فروردین افتاب بر برج حمل امدن یعنی فرا رسیدن نوروزگیومرت نخستین شاه بود و به مدت سی سال فرمانروایی کرده .چو امد به برج حمل آفتابجهان گشت با فر و آیین و آب بتابید از آن سان ز برج بره که گیتی جوان گشت از آن یکسره کیومرث شد بر جهان کد خدای نخستین به کوه اندرون ساخت جای. گیومرث نخستین شاه پیشدادیان بود و در دوران او ایین شکار و تهییه‌ی پوشش از پوست پلنگان میان مردم باب شد ،به همین دلیل به انها پلنگینه پوش هم میگویند .از او اندر آمد همی پروش که پوشیدنی نو بد و نو خورشسیامک نخستین شاهزاده‌ی شاهنامه و پسر گیومرت است .سیامک :به معنی سیاه موی مند،دارای موی سیاه و جزو اول آن "سیاوا" (سیاه ) است.پس:مخفف پسر که شاه :شاهزادهآیین جنگاوری در دوران گیومرت ابداع نگشته بود وقتی سیامک بدون هیچ ابزار و لباس جنگ به جنگ خزوران میرود فردوسی میگوید بپوشید تن را به چرم پلنگکه جوشن نبود و نه آیین جنگ پذیرش شرش دیو را جنگجوی سپه را چو روی اندر آمد به روی سیامک برآمد برهنه تنابراویخت با پور اهرمنانام فرزند اهریمن خزوران است .هر هفته منتظر داستان‌های شاهنامه باشید ?قراره از شاه اول شاهنامه شروع کنیم و باهم تمام داستان‌ها رو بخونیم .متن هارو خودم با استفاده کمک دیکشنری و پادکست‌های شاهنامه خوانی به نثر ساده بازگردانی میکنم .کپی بدون ذکر منبع ممنوع
بمناسبت شهادت سپهبد حاج قاسم سلیمانی او شهید تمدن‌ساز ماستحاج قاسم سلیمانی، بامداد دیروز، شهادتی را در آغوش کشید که در نیم قرن مجاهدت، در جست‌وجوی آن بود. او آذرماه 94 درباره شایعات مربوط به مجروح یا شهید شدنش، لبخند زده و به خبرنگار سایت‌الوقت گفته بود "اینها چیزهایی است که دشت‌ها و کوه‌ها را برای پیدا کردنش پیموده‌ام".حاج قاسم، نه تنها محبوب‌ترین شخصیت ایرانی در تمام نظرسنجی‌هاست، بلکه جزو محبوب‌ترین شخصیت‌ها در منطقه محسوب می‌شود. او به همین خاطر، مبغوض‌ترین مردمان، نزد خبیث‌ترین دشمنان ملت‌های شد. حاج قاسم، بارها طومار نقشه‌های آمریکا و اسراییل را در لبنان و فلسطین و عراق و سوریه در هم پیچید. او در عراق، بهانسجام میان شیعیان و تقریب با کردها و بخشی از اهل سنت کمک رساند که نتیجه آن، تثبیت شرایط سیاسی در عراق برخلاف اراده‌اشغالگران بود. سلیمانی در هفته‌های اخیر هم به این امر مهم اهتمام داشت.ضربت مهم دیگری که هرگز از یاد دشمنان نخواهد رفت، نابودی افعی چند سر داعش در عراق و سوریه است. سلیمانی در وسط میدان رزم بود اما هرگز در این نبرد مهیب، لباس نظامی بر تن نکرد، چرا که نقش اول و مهم او، بسیج مردمی در منطقه بود. از یاد نبرده‌ایم تیتر و عکس صفحه اول مجله نیوزویک را که ژنرال سلیمانی را "الهه انتقام" خواند و نوشت "او ابتدا با آمریکا جنگید.اینک در حال له کردن داعش است". بی‌آبرویی آمریکا از این بالاتر که در دنیا، کنار دست تروریست‌ها جانمایی شده است؟! و کدام آبرو بالاتر از اینکه سلیمانی، قهرمان دفاع از جان و مال و ناموس مردم منطقه، فارغ از دین و مذهب و قومیت آنها شده است؟جنایت تروریستی آمریکا در بامداد جمعه و در فرودگاه بین‌المللی بغداد، قطعا با دو تلافی عاجل (قریب‌الوقوع) و آجل (آینده و میان‌مدت) روبه‌رو خواهد شد. انتقام خون این شهید والامقام، فقط با هلاکت چند ده نظامی یا انهدام چند پایگاه و ناو آمریکایی و حتی هلاکت رییس‌پنتاگون یا ترامپ گرفته نمی‌شود همچنانکه گرفتن انتقام خون اباعبدالله الحسین(ع) فقط با قیام و انتقام مختار ثقفی از ابن زیاد و شمر و حرمله و عمرسعد تمام نشد.در زیارت اربعین امام حسین(ع) به پروردگار متعال عرض می‌کنیم "و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیره الضلاله و جانش را در راه تو بخشید تا بندگانت را از نادانی، سرگردانی گمراهی نجات دهد". از خون مبارک امام حسین(ع) که همچنان تازه و جوشان است، حاج قاسم سلیمانی‌ها نو به نو روییده و بالیده و به ثمر نشسته‌اند.این جنبش و رویش همچنان ادامه خواهد یافت بسیج مردمی، به همت حاج قاسم‌ها، اکنون در لبنان و فلسطین و عراق و سوریه و یمن تکثیر شده و به آینه دق آمریکا و اسراییل بدل گشته است. سلیمانی فرمانده استراتژیستی بود که ورق را به ضرر دشمن در جنگ‌اشغالگرانه آمریکا علیه عراق و جنگ 33 روزه صهیونیست‌ها علیه حزب‌الله برگرداند.ترامپ و مارک اسپر وزیر دفاع او از امروز، حتی در رختخواب خود نیز احساس آسودگی نخواهند کرد. نظامیان آمریکایی بی‌شماری اکنون تابوت خود را بر دوش می‌کشند.این واکنش‌های جهانی به ترور حاج قاسم سلیمانی را مرور کنید: - ریچارد هاس، رییس‌شورای روابط خارجی آمریکا: ایران به فشارهای اقتصادی آمریکا، به شکلی نظامی پاسخ داده است. اکنون به‌نظر می‌رسد ما نیز فشار نظامی را به این ترکیب اضافه کرده‌ایم. ما می‌توانیم انتظار حملات ایران را داشته باشیم. هیچ ابتکار دیپلماتیکی با هدف تعدیل رفتار ایران نیز وجود ندارد.این بسیار بد و حتی فاجعه بار است که دولت ترامپ که قصد داشته حضور آمریکا را در خاورمیانه کم کند، مجموعه اقداماتی را شروع کند که ما را بیشتر در این منطقه بکشاند آن هم در شرایطی که ما با چالش‌هایی از جانب چین، کره شمالی در آسیا و روسیه در اروپا مواجه هستیم. - جیمز کلاپر مدیر سابق اطلاعات ملی آمریکا: آمریکایی‌ها در منطقه در خطر هستند. به هیچ وجه فکر نمی‌کنم ایران واکنشی نشان ندهد. ما اوضاع را به شدت مختل کردیم. - مشاور مرکل: ایران از جایی که آمریکا انتظارش را ندارد پاسخ خواهد داد. ترور فرمانده قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس، رهبر شبه‌نظامیان عراق، احتمالا اقدام تلافی‌جویانه‌ایران را در پی داشته باشد اما نه لزوما در جایی که آمریکا انتظارش را دارد. از نظر سیاسی و استراتژیک، این اقدام ایران می‌تواند موقعیت آمریکا در عراق را به خطر بیاندازد و یا حتی حضور آنها را به پایان برساند. - شموییل کاردلیو تحلیلگر نظامی اطلاعاتی رژیم صهیونیستی: ایرانی‌ها بسیار هوشمند و استراتژیک هستند. دهه‌ها هنر نبرد در سایه را آموخته‌اند و از جایی حمله می‌کنند و ضربه می‌زنند که حتی به فکر ما هم نخواهد رسید. - نشریه پولیتیکو: حتی اعلام گمانه‌زنی‌های اولیه در مورد خبر ترور ژنرال قاسم سلیمانی، مخصوصا اینکه چنین اتفاقی در خاک عراق رخ داده باشد، امواج شوک را در همه جهان منتشر کرد. ژنرال پترایوس به دولت آمریکا هشدار داده از این پس باید منتظر واکنش خطرناک در عراق، و احتمالا در سوریه و حتی سایر منطقه باشد."نگرانی فوری من این است که واکنش ایران چیست؟" این را یک مقام دولتی آمریکا گفته و اضافه کرده "ما هم‌اکنون در وضعیت جنگی قرار داریم. من فکر نمی‌کنم آنها بر ترور یکی از بزرگانشان چشم ببندند". ترامپ با ترور قاسم سلیمانی، مرتکب قمار بزرگی شد. این می‌تواند امنیت نیروهای آمریکایی را در خاورمیانه و فراتر، به مخاطره بیندازد.اما انتقام دردناک، به ضربات دقیق میدانی و حتی در عمق استراتژیک دشمن منحصر نخواهد ماند. بالاترین انتقام، ادامه راهبرد شهید والامقام حاج قاسم سلیمانی، در حوزه گسترش بیداری و مقاومت اسلامی در منطقه است. بیدارتر شدن ملت ایران و ملت عراق، از برکات اولیه خون پاک حاج قاسم است سرداری که همت او و همسنگرانش به تشکیل حزب‌الله لبنان، جهاد اسلامی و حماس در فلسطین، حشدالشعبی در عراق و سوریه، حزب‌الله و عصایب اهل حق در عراق، انصارالله در یمن، و زینبیون و فاطمیون انجامیده است.این بسیج مردمی، باطل‌السحر همه جادوهای شیطان بزرگ است و خون شهید سلیمانی و همرزمانش طبق اخبار و گزارش‌های اولیه، به موج برانگیختگی در ایران و منطقه، شتاب کم‌سابقه بخشیده است. هیچ چیز مهم‌تر از این نیست که نقاب تظاهر شیطان بزرگ به دوستی با ملت‌ها دریده شود و از صورت او کنار رود.جنایت ترور حاج قاسم و ابومهدی المهندس و سایر همرزمان آنها هر چند بزرگ است، اما سر سوزنی، درد بی‌درمان آمریکا و اسراییل در منطقه را ساکت نمی‌کند. بلکه منطقه را برای شیطان بزرگ ناامن و پر هزینه خواهد کرد.حاج قاسم سلیمانی بی‌نظیر بود اما شهادت او، بیش از زمان فرماندهی، الهام‌بخش رویش‌ها و حرکت‌های بی‌شمار در منطقه خواهد بود. او شهید تمدن‌ساز ماست در حالی که ابرقدرت مدعی تمدن‌سازی در دنیا را در موقعیت تروریستی عاجز، ایزوله کرده است. ترامپ با ترور محبوب ملت‌های منطقه، نه فقط گور خود و نظامیانش، بلکه گور ابرقدرتی آمریکا را کند."محمد ایمانی"
ما قبلا هم اینجا بوده‌ایم ما آدم‌ها، به مراتب بیشتر از چیزی که فکرش رو می‌کنید با رنج و عذاب آشناییم. طی هزاران سال به هزاران شکل ممکن آزار دیده‌ایم و با انواع و اقسام بلاها جنگیدیم. اما با اینکه همه خبرگزاری‌ها و رسانه‌ها دوست دارند پنهان‌ش کنند ولی، ما بهتر از رنج کشیدن می‌دانیم که چطور باید زنده بمانیم.ما قبلا هم اینجا بوده‌ایم، وقتی که 27 قرن قبل از میلاد مسیح، رود نیل به مدت هفت سال پیاپی خشک ماند و یکی از اولین و بزرگترین قحطی‌های تاریخ مصر را به وجود آورد.ما قبلا هم اینجا بوده‌ایم، وقتی که در 13 دسامبر 115 میلادی یک زلزله مرگبار در شهر باستانی آنتیوک، سه چهارم ساختمان‌های آن را ویران کرد و نیمی از 500 هزار ساکنان آن را در عرض چند دقیقه کشت. کار بازسازی به مدت یک دهه ادامه داشت.ما قبلا هم اینجا بوده‌ایم، وقتی که در 21 ژوییه 365 میلادی یک سونامی ویرانگر در اسکندریه اتفاق افتاد و 50 هزار نفر در این بندر و اطراف آن کشته شدند. محله سلطنتی این شهر برای همیشه در زیر آب دفن ماند، تا سال 1995 که با حفاری دوباره کشف شد.ما قبلا هم اینجا بوده‌ایم، وقتی که اولین بیماری همه‌گیر طاعون بوبونیک در سال 542 در قسطنطنیه شیوع پیدا کرد و از طریق مسیرهای تجاری به آسیا وارد شد. این بیماری 208 سال یعنی تا سال 750 ادامه داشت و 50 میلیون نفر را کشت. (جمعیت کل دنیا در این بازه فقط 200 میلیون نفر بود - مترجم)ما قبلا هم اینجا بوده‌ایم، وقتی که در سال 1346 میلادی، "مرگ سیاه" از استپ‌های روسیه به سمت اروپا آمد و یک چهارم جمعیت این قاره را قتل عام کرد، حدود 25 میلیون نفر.ما قبلا هم اینجا بوده‌ایم، وقتی که در 23 ژانویه 1556 ، یکی از مرگبارترین زمین لرزه‌های ثبت شده در تاریخ در استان پرجمعیت شانشی چین رخ داد. تخریب خانه‌ها و ساختمان‌ها باعث کشته شدن 830 ، 000 نفر شد.ما قبلا هم اینجا بوده‌ایم، وقتی که در 1 نوامبر 1755 ، زلزله‌ای در لیسبون، پایتخت پرتغال امروزی اتفاق افتاد و جمعیت بازمانده را به سمت ساحل فراری داد ساحل و مردمی که چند دقیقه بعد با یک سونامی عظیم درهم کوبیده شدند.ما قبلا هم اینجا بوده‌ایم، وقتی که بزرگترین فوران آتشفشانی تاریخ بشر در کوه تامبورا اندونزی در آوریل 1815 اتفاق افتاد، 71000 نفر را کشت. ابر خاکستری که ایجاد کرد، به مدت سه سال دمای کل جهان را 0 ٫ 4 درجه سانتیگراد کاهش داد و منجر به قحطی، هرج و مرج و یک اپیدمی تمام عیار شد.ما قبلا هم اینجا بوده‌ایم، وقتی که در سال 1894 سومین بیماری همه‌گیر طاعون بوبونیک آغاز شد و بحران 20 سال ادامه یافت. در سراسر جهان 15 میلیون نفر کشته شدند. هند با 12 میلیون کشته به مراتب بدترین ضربه را متحمل شد.ما قبلا هم اینجا بوده‌ایم، وقتی که در سال 1918 شیوع یک نوع آنفولانزا موسوم به "آنفولانزای اسپانیایی" بیش از 50 میلیون نفر را کشت، خیلی بیشتر از کشته‌شدگان جنگ جهانی اول که 13 میلیون نفر بود.ما الان اینجا هستیم، این دفعه با کرونا اما باهوش‌تر و قوی‌تر از گذشته. ما اینجا هستیم و دوباره همینجا خواهیم بود. - ترجمه آزاد از - been - here - before
کوف و بغ تا پیش از یورش عرب‌ها، مرزهای ایرانشهر تا درون خاک کشور عراق امروزی بوده است. ایوان خسرو از دوران ساسانی و شهر هترا از دوران پارتی که به دست داعشی‌های بی خرد ویران شد، نمونه هایی از یادگار گذشته ایرانشهر هستند.دو شهر سر شناس عراق، کوفه و بغداد نام دارند که شاید برخی گمان کنند که این نام‌ها عربی هستند ولی در این نوشته به شما نشان خواهیم داد که این چنین نیست و این نام‌ها فارسی و ریشه‌ای در زبان کهن فارسی دارند.واژه کوه در فارسی امروزه در زبان اوستایی کیوف ( ka fa ) و در پهلوی کهن آن را کوپ ( k p ) می‌گفتیند. امروزه نیز واژه کپ را در برخی واژگان مانند کپه و لاله کپی می‌بینیم. در نیشابور، لاله کپی به چم لاله کوهی است که آن را شقایق نیز می‌گوییم.همین واژه در پارسی میانه (پارسیگ) کوف ( k f ) خوانده می‌شود که امروزه آن را درون واژه کوفه می‌بینیم. در نسک‌های "تاریخ بلعمی و طبری" آمده است: هنگامی که سربازان عرب در تیسفون به دلیل هوای نمناک آن بیمار شدند و گزارش به خلیفه دوم (عمر خطاب) رسید، دستور داد که معماران ایرانی در جایی که هوایی نزدیک به هوای بادیه داشته باشد شهری بسازند و روستایی به نام کوفه در خاک ایران را برای آن کار برگزیدند که کنار کوهی بود و همان نام را داشت. همچنین شهران جلیلیان در برگردان شهرستان‌های ایرانشهر می‌گوید: پس از قادسیه، شهر کوفه به دست عرب‌ها ساخته شد. در باورهای ایرانی این شهر بدست هوشنگ ساخته شده است که شاید این سخن برگرفته از نسک شهرستان‌های ایرانشهر باشد.واژه بغ که پارسی میانه آن را ba می‌گویند به چم خدا است که امروزه آن را در نام شهر بغداد، پایتخت عراق می‌بنیم. بغ در کوردی (دیگر زبان ایرانی) بغ گفته می‌شود.بغداد ( ba d t ) به چم خدا داد است. این واژه در لهستانی B g و در روسی Bog به چم خدا است. آبشخورها (منابع)پژوهشی پیرامون نام کرماننسک نامه پهلوانی استاد فریدون جنیدینسک ریشه‌های هند و اروپایی زبان فارسی - منوچهر آریان پور کاشانی
عاقبت مسیر سیلی و فحش و لگد! روزنامه نقدحال، شماره 829 (سه‌شنبه، 14 بهمن 99 )حدود 120 سال پیش از این، پدربزرگ‌های ما چه دردی داشتند که موجب شد برای ت سیس مجلس شورای ملی، خود را به آب‌وآتش بزنند؟حدود 45 سال پیش از این، پدران ما چه دردی داشتند که موجب شد برای انحلال نظام پادشاهی، برقراری نظام جمهوری و ت سیس مجلس شورای اسلامی جان بدهند؟آیا علت این همه تلاش و سختی که گذشتگان ما در این راه به‌جان خریدند جز این بوده که می‌دیدند کسانی به‌ناحق به آنها سیلی می‌زنند و آیا غیر از این بوده که با برقراری نظام مشروطه یا جمهوری و سپردن امور به دست نمایندگان خود در مجلس شورای ملی یا اسلامی می‌خواستند شرایطی ایجاد کنند که دیگر کسی نتواند به آنها و فرزندانشان سیلی بزند؟چرا حاصل چند نسل تلاش برای پیمودن این مسیر ما را به جایی رسانده‌که نماینده‌مان در مجلس شورای اسلامی به صورت ما سیلی می‌زند، بعد انکار و مظلوم‌نمایی می‌کند، بعد با از مقدسات مایه گذشته و سایر نمایندگان را برای اعاده حیثیتش به کمک می‌طلبد و نهایتا فقط وقتی دوربین دیگری دروغش را بر ملا می‌کند است که مجبور به عذرخواهی می‌شود؟اگر آن کسانی که به ت سیس مجلس (ملی یا اسلامی) امیدها بسته بودند و برای تحقق آن جان دادند به این دنیا برگردند و این صحنه‌ها را ببینند چه حالی پیدا می‌کنند؟!چرا حاصل این همه تلاش و جان‌دادن‌ها بیشتر به "تغییر سیلی زنندگان" منجر شده تا به "برچیده شدن بساط سیلی‌زدن و سیلی‌خوردن"؟! آیا این بدبیاری حاصل شانس، اقبال و قضاوقدر و از این رو غیرقابل پیش‌بینی بوده یا نتیجه اشتباه‌بودن روش و منحرف‌بودن مسیرمان؟! آیا طی این صد و اندی سال هیچ‌کس پیش‌بینی نکرده‌بود که از این راه و با این روش، نهایتا به چنین جای نامطلوبی خواهیم‌رسید؟! آیا هیچ‌کس به ما تذکر نداده‌بود‌یا این ما بوده‌ایم که نسبت به تذکرهای اندیشمندان‌مان بی‌توجه بوده‌ایم؟!تذکر "آقا شیخ محمد شیرازی" در سال 1283 حدود 115 سال پیش، یکی از اولین گام‌هایی که در شکل‌گیری جنبش مشروطه ایفای نقش کرد نشست‌هایی بود که عده‌ای از روشنفکران دغدغه‌مند تحت عنوان "انجمن مخفی" تشکیل داده و در آنها درباره مسایل و مشکلات جامعه گفتگو می‌کردند. در یکی از این نشست‌ها که ناظم‌الاسلام کرمانی گزارش آن را در کتاب "تاریخ بیداری ایرانیان" (چاپ اول: 1332 ) نقل کرده، آقا شیخ محمد شیرازی (ملقب به فیلسوف) در پاسخ به شخص دیگری که بر لزوم تغییرات سریع ساختاری ت کید داشت، می‌گوید:"از آزادی حرفی نزنید، ملت جاهل باید عبد باشد بر فرض مملکت ما قانونی و یا مشروطه و یا بالاتر جمهوری گردید، آیا باز همین مستبدین و همین ظلمه نمی‌باشند [وجود ندارند؟] آن وقت به لباس قانون‌طلبی در می‌آیند و پدر ما را می‌سوزانند . امروز فلان عزب‌دفتر سالی بیست تومان یا دویست تومان به‌عنوان دزدی می‌برد. فردا که مملکت قانونی شد، ماهی چهارصد تومان به عنوان ریاست اطاق حساب خواهدبرد. امروز وزیر امور خارجه سالی به ده‌هزار تومان قناعت دارد، ولی فردا پسرش روی کار و سالی صد هزار تومان خواهد برد. لامحاله اسم قانونی هم بالای اطاق می‌گذارد . امروز ما صاحب مجلس و یا پارلمان بشویم جز آن [است] که همین آقازاده‌ها که امروز پدر مردم را در می‌آورند فردا وکیل پارلمان [می‌شوند] و در ادارات تصرف در کار می‌کنند؟! تا کسی بخواهد حرف بزند، می‌گویند این پسر آقای فلان است و این پسر [بهمان] وزیر است" (چاپ هفتم، صص: 204 و 205 ).آقا شیخ محمد شیرازی راهکار را تلاش برای "افزایش آگاهی عمومی" عنوان می‌کند.تذکر سیدجمال‌الدین اسدآبادیسید جمال‌الدین اسدآبادی در نامه‌ای که به یکی از دوستانش می‌نویسد توصیه می‌کند:"شما تا قوه دارید در نسخ عاداتی که میانه سعادت ایرانی سد سدید گردیده کوشش نمایید، نه در نیستی صاحبان عادات. هر گاه بخواهید به اشخاص مانع شوید، وقت شما تلف می‌گردد اگر بخواهید به صاحب عادت سعی کنید، باز آن عادت دیگران را بر خود جلب می‌کند" (همان، ص. 68 ).تذکرها و منش گاندیگاندی به عنوان رهبر نهضت آزادی‌بخش هند - رویکرد خاصی داشت که در ادامه به ابعادی از آن اشاره می‌شود:واکنش گاندی به سیلی‌زدن یکی از طرفدارانش به یکی از سربازان هندی انگلیسگاندی زحمت زیادی کشید تا موفق شد هم‌وطنانش را از خواب گران بیدار کرده و آنها را متقاعد کند که برای رها کردن خود از یوغ استعمار بریتانیا به‌حرکت درآیند. پس از به‌راه افتادن سیل مردمی، وقتی خبر سیلی‌زدن یکی از طرفداران گاندی به یکی از سربازان هندی انگلیس منتشر شد، گاندی از نهضت کناره گرفت و به اعتکاف و روزه‌گیری پرداخت. او توضیح داد: "تلاش ما وقتی ارزشمند است که در نتیجه آن، بساط سیلی‌زدن و سیلی‌خوردن برچیده شود اگر قرار باشد ما خودمان هم سیلی بزنیم دیگر این جنبش و حاصل آن هیچ ارزشی ندارد" (نقل به مضمون).واکنش گاندی به ترور مقام ارشدی از بریتانیا در امور هند توسط یکی از انقلابیان هندییکی از هندیان انقلابی به نام "مادان لعل دینگرا"، یکی از مقامات ارشد بریتانیا در هند (سر کورزون وایلی) را که در لندن به همایشی از هندیان دعوت شده‌بود، به‌ضرب گلگوله کشت.در کتاب "گاندی: گونه‌ای زندگی" (چاپ دوم صص 147 149 ) می‌خوانیم:"دینگارا بدون احساس شرمساری، در دادگاه با افتخار از عمل خود به‌عنوان اقدامی ناشی از ناب‌ترین احساسات میهن‌پرستانه و با ت یید و مجوز دینش دفاع کرد. دفاع جسورانه او که با درخواست یاری از خدا و مام میهن پایان یافت، بسیاری از هم‌وطنانش را عمیقا تحت ت ثیر قرار داد . اما گاندی بی‌اعتنا به جنون میهن‌پرستانه و بی‌هراس از ریشخندهای هم‌رزمانش، اقدام دینگارا را محکوم کرد، و حتی تا آن‌جا پیش رفت که بگوید دینگارا "درست مثل یک بزدل رفتار کرد"، چرا که کشتن مهمان دعوت‌شده به خانه شخص، بدون هشدار و بدون دادن فرصت دفاع از خود به او، اگر اقدامی بزدلانه نباشد، هیچ چیز نیست. آن چه را که دیگران شجاعت قهرمانانه دینگارا می‌دانستند که آگاهانه جان خود را در راه آرمانی به‌خطر انداخته که هیچ سود شخصی‌ای برایش ندارد، گاندی به نوعی از سرمستی و نشیگی نسبت می‌داد [و گفت:] "تنها شراب یا حشیش نیست که انسان را مست و نشیه می‌کند عقیده دیوانه‌وار هم می‌تواند انسان را از خود بی‌خود کند" . [او] این طور نوشت: " . آنانی که باور دارند و استدلال می‌کنند این چنین قتل‌هایی برای هند فایده دارند، در واقع انسان‌های نادانی هستند. هیچ اقدام خاینانه‌ای نمی‌تواند هرگز به ملتی سودی برساند. حتی اگر انگلیسی‌ها در پی این اقدامات جنایت‌کارانه هند را ترک کنند، چه کسی به‌جای‌شان حکومت خواهد کرد؟ تنها پاسخ این است که "قاتلان" . هند هیچ چیزی از حکومت قاتلان نمی‌تواند به‌دست آورد این که سیاه [هندی] باشند یا سفید [انگلیسی]، فرقی نخواهد داشت . آزادی هند، در بیرون راندن حاکمان بریتانیایی، به هر صورتی و با هر ابزاری [نیست] .. چرا که . [این مسیر] تنها به "حکومت انگلیسی بدون انگلیسیان" یا . "سرشت ببر، اما نه خود ببر" منجر می‌شود. میهن‌دوستی حقیقی، درخواست به‌دست گرفتن زمام حکومت در دستان یک فرد نیست، بلکه در کار برای جامعه‌ای است که "میلیون‌ها فرد، خود - فرمانی به‌دست آورند." ستم شاهزادگان یا سایر روسای هندی هیچ نمی‌تواند بهتر از ستم بریتانیایی‌ها باشد. "برداشت من از میهن‌دوستی، رفاه همه مردم است و اگر من می‌توانستم آن را در دستان انگلیسیان به‌دست انگلیسیان به‌دست آورم، سرم را به احترام‌شان خم می‌کردم."پیروزی سهم هر دو طرف است"در مبارزات بی‌همتای گاندی، پیروزی سهم هر دو طرف بود . [این] بسیار متفاوت [است] از جنگ خشونت‌آمیز که هزینه پیروزی‌اش همیشه بزرگ‌تر از نتایج و سود آن است." (همان، صص. 163 و 164 )فتح نفرت با عشق!"آن‌چه را که اصول پایه‌ای ایمان سیاسی‌اش در همه زندگی‌اش شد در این گزاره شرح داده‌بود: "شیوه ما . فتح این نفرت با عشق است." (همان، ص. 88 )جمع‌بندی و نتیجه‌گیریدر راهی که پیموده‌ایم، به جای پرداختن به "عادات سد سدید سعادت ایرانی"، تلاش کرده‌ایم که با سیلی، فحش و لگد، "صاحبان عادات" را برکنار کنیم. به نظر می‌رسد این راه نمی‌توانسته ما را به جایی غیر از نقطه جاری برساند که در آن مسیولان با "وعده‌های دروغین"، "حقوق‌های نجومی"، "امتیازات ویژه"، "رانت‌خواری"، "چرخش مدیریت هزار فامیلی" و غیره دایما به صورت‌مان سیلی می‌زنند.اکنون، در رابطه با رسیدن‌مان به نقطه جاری، اولویت ما نباید یافتن مقصر باشد بلکه باید تلاش کنیم مسیر آینده‌مان را با عبرت‌گرفتن از اشتباهات گذشته اصلاح کنیم. اگر پس از دیدن فیلم مورد نظر، از فحش و لگد مردم به نماینده و اتومبیلش خرسند شدیم، هنوز از اشتباهات گذشته عبرت نگرفته‌ایم. این نوع رفتار و رویکرد به هیچ وجه ظرفیت ندارد ما را به نقطه‌ای بهتر از موقعیت فعلی برساند. آیا وقت آن نرسیده که به خودمان بیاییم و مسیر صحیح را در پیش بگیریم یا لااقل برای شناخت مسیر صحیح کمی خودمان را به زحمت انداخته و توصیه‌های اندیشمندان‌مان را مطالعه و دنبال کنیم؟سایر یادداشت‌هایم را می‌توانید از طریق پیوند‌های زیر ببینید:کانال وحید احسانی در تلگرامصفحه‌ام در اینستاگرامصفحه‌ام در ریسرچ‌گیت
پروین اعتصامی، مشهورترین شاعر زن ایران چکیده:پروین اعتصامی را مشهورترین زن شاعر ایران می‌دانند. شاعری که تنها 35 سال عمر داشت و آنطور که خودش می‌گوید جز تلخی ز ایام ندید. تا چه اندازه با اشعار پروین اعتصامی آشنایی دارید. پیشنهاد ما این است که حتما دیوان پروین اعتصامی را بخوانید و از آن لذت ببرید.پروین اعتصامیاشعار پروین اعتصامی را خوانده‌اید؟ چه سوال بیخودی! معلوم است که اشعار بزرگترین شاعر زن ایران را باید خوانده باشید. نام اصلی او رخشنده اعتصامی است. وی در سال 1285 در شهر تبریز به دنیا آمد. پدر او از بزرگمردان مشهور و نویسنده و مترجم دوره‌ی قاجار بود. مادر او نیز شاعر بنامی بوده است. پروین اعتصامی در کودکی به همراه خانواده به تهران آمد. در یک مدرسه آمریکایی تحصیل کرده و در همانجا به تحصیل مشغول شد. در سال 1313 بود که با پسرعموی خود ازدواج کرد اما این پیوند تنها دو ماه و نیم طول کشید و روحیات شاعرانه‌ی پروین با پسر عموی نظامی اش چندان سازگاری نداشت.پروین اعتصامیآیا می‌دانستید که پروین اعتصامی پیشنهاد ورود به دربار را که به وی داده بودند، قبول نکرد و مدال وزارت معارف ایران را نیز رد کرده بود؟!!دیوان پروین اعتصامی در سال 1314 به همت پدر ادیب اش صورت گرفت. در اینجا بود که اوج استعداد و قریحه‌ی بی نظیر پروین به همگان اثبات شد. این شاعره‌ی گرانقدر در سال 1320 به دلیل بیماری حصبه درگذشت. آری این شاعر گرانقدر تنها 35 سال عمر داشت. در همین عمر کوتاه وی ادبیات را نزد بزرگانی نظیر ملک شعرای بهار و دهخدا آموخت. هنوز هم یکی از بزرگترین شاعرانی است که کشور ایران به خود دیده است.بر روی سنگ قبر این بزرگوار که در شهر قم به خاک سپرده شده است، قطعه شعر بی نظیری از خود او نوشته شده است:"اینکه خاک سیهش بالین است اختر چرخ ادب، پروین استگرچه جز تلخی ز ایام ندید هرچه خواهی سخنش شیرین است"و الی آخرمنابع: - % D9 % BE % D8 % B1 % D9 % 88 % DB % 8C % D9 % 86 - % D8 % A7 % D8 % B9 % D8 % AA % D8 % B5 % D8 % A7 % D9 % 85 % DB % 8C . p272 - parvin -
رمضان یا سپتامبر؟! 1 - "حدود سال 200 پیش از هجرت، عرب‌ها کبیسه را از یهودیانی که در همسایگی‌شان بودند آموختند. آن‌ها شروع به تقلید از یهودیان کردند و ما به التفاوت سال خود با سال شمسی را وقتی به حد نصاب می‌رسید [یعنی هر دو یا سه سال]، یک ماه مستقل نامیدند. و افرادی از بنی کنانه [یکی از قبایل ساکن مکه] م مور بودند در سخنرانی اختتامیه‌ی مراسم حج، سال نسیء را اعلام کنند و آن سال ماه قمری پس از حج، نسیء نامیده می‌شد [و سال قمری بعدی با یک ماه فاصله آغاز می‌شد]. عرب‌ها در این زمینه به اتفاق نظر رسیده بودند. نام این فرآیند را نیز به واسطه‌ی تناسبش با نسیان، نسیء گذاشته بودند چون هر دو یا سه سال یک‌بار حسب نیاز، آغاز سال را به فراموشی می‌سپردند. در نتیجه اولین ماه نسیء مصادف بود با محرم [اولین ماه قمری] و سال بعد مصادف بود با صفر [دومین ماه قمری] و الی آخر. پس سال اول، نام محرم [ماه اول] را می‌گذاشتند روی صفر [ماه دوم] و سال دوم نام ماه اول را می‌گذاشتند روی ماه سوم و. تا این‌که نسیء در دوازده ماه می‌چرخید به محرم باز می‌گشت. آن‌ها همچنین حساب چرخش نسیء را نگه می‌داشتند و آن را "چرخش سالیان" می‌نامیدند و می‌گفتند از فلان سال تا فلان سال، یک "چرخش" پیش آمد. با این حال اگر ماهی از فصل خودش جلو می‌افتاد دوباره تفاوت لازم را با سال شمسی اعمال می‌کردند. تا این‌که پیامبر(ع) هجرت کرد و آن سال، سال نسیء بود و شعبان، محرم نامیده شد و رمضان، صفر نام گرفت. پیامبر(ص) تا حجه الوداع صبر کرد و سپس برای مردم خطبه‌ای خواند و گفت امسال "چرخش سالیان" به هی ت روزی که خداوند زمین و آسمان را آفرید درآمده است و منظور ایشان این بود که ماه‌ها به جای اصلی خود بازگشته‌اند و اثر کار عرب‌های پیش از اسلام از بین رفته است. به همین دلیل است که حجه الوداع، حج ال قوم [یعنی قوام‌یافته] نامیده شده است. از آن سال به بعد نسیء حرام اعلام شد و کنار گذاشته شد (آثار الباقیه عن القرون الخالیه، ابوریحان بیرونی، تصحیح ادوارد شاو، نسخه‌ی عربی چاپ سال 1878 لایپتزیگ، ص 63 " . 2 - کاربرد جوهری تقویم در دوره‌ی پیشاصنعتی، تعیین فصل‌ها برای کشاورزی بوده است. 3 - نام ماه‌های قمری از جمله "ربیع ال ول - اولین ماه بهار" به روشنی به این کارکرد اشاره دارد. 4 - با فرض اعمال نسیء، ماه رمضان هر سال در حوالی ماه یلول سامی یا همان سپتامبر میلادی واقع می‌شود. که تقارنی نیز با روزه‌ی یهودیان به مناسبت بازگشت حضرت موسی(ع) از کوه طور یا همان یوم کیپور دارد. 5 - ابوریحان بیرونی در قرن 4 در بخشی که بالاتر آوردم، عینا روایت رییس منجمان دربار عباسی در بغداد در قرن 2 ، ابومعشر بلخی در کتاب الالوف را درباره‌ی چگونگی برهم خوردن نظم ماه‌های قمری ذکر می‌کند. 6 - نیازی عزالدین، پژوهشگر تاریخ اسلام در کتاب "النسیء والتقویم الاسلامی" با مقایسه‌ی تاریخ فتح شامات یعنی نبرد یرموک در منابع اسلامی و غربی نشان می‌دهد نسیء حداقل تا سال وقوع این نبرد یعنی 4 سال پس از فوت پیامبر(ص)، در تقویم قمری اعمال می‌شده است. 7 - شواهد درون‌متنی از جمله نسبت دادن موضوع نسیء به یهودیان در ابتدای داستان برای ایجاد نفرت و القای دخیل بودن آن و شواهد برون‌متنی از جمله موضوع تاریخ قمری نبرد یرموک، می‌تواند نشان از آن داشته باشد که نظر ابومعشر بلخی و سپس ابوریحان بیرونی، در واقع برساخته‌ی سلیقه‌ی سیاسی دربار عباسی است. چنان‌که در موضوع بنیان‌کن‌کردن مسجدالحرام و انتقال پایتخت، مکه نیز گویا عباسیان به موفقیت چشم‌گیری دست یافته‌اند [برای مطالعه‌ی بیش‌تر در این باره به کانال تلگرامی با همین آی.دی مراجعه کنید] . 8 - نهایتا ما با دو احتمال طرفیم:الف) روایت ابومعشر بلخی را بپذیریم که نسیء در حجه الوداع برچیده شده است.ب) روایت نیازی عزالدین را بپذیریم که نسیء پس از پیامبر(ص) و در زمان خلفا نیز اعمال می‌شده است و در دوره‌ی نامعلومی در قرن 1 و 2 توسط یکی از خلفای اموی یا مروانی یا عباسی برچیده شده.در صورت پذیرش احتمال اول به این نتیجه می‌رسیم که:روزه که از تشریعات دوران مدنی است، در تمام زمان حیات پیامبر(ص) در ماهی غیر از ماه رمضان "حقیقی(؟!)" گرفته می‌شده است! هر سال زمانی حوالی پایان تابستان. و این خود بیش از هر چیز نشان‌دهنده‌ی سرشت قراردادی احکام شرعی است.و در صورت پذیرش احتمال دوم به این نتیجه می‌رسیم که:بر خلاف روایت عباسی از ماجرا، پیامبر(ص) اعتراضی به "نسیء" نداشته و قصد نداشته تقویم و در نتیجه کشاورزی و "سفر [حج] زمستانی و تابستانی - رحله الشتاء والصیف ( 106 : 2 )" را به‌هم بزند و در تمام دوره‌ی حضور ایشان و پس از ایشان تا مدت نامعلومی همیشه رمضان در پایان تابستان بوده است. اما سپس ایمه‌ی شیعه(ع) نیز به فرآیند برداشته شدن نسیء توسط حکام تن داده‌اند و این نیز بار دیگر سرشت قراردادی احکام شرعی را نشان می‌دهد. 9 - همچنین در صورت پذیرش احتمال دوم می‌توانیم بگوییم اعتراض آیه‌ی 37 سوره‌ی توبه به خود "نسیء" به عنوان یک امر تقویمی نیست بلکه به حلال و حرام شمردن سلیقه‌ای آن است. زیرا در سال‌های کبیسه، ماه نسیء بلافاصله پس از "ذی الحجه" قرار می‌گرفته و در صورتی که نسیء را حرام اعلام نمی‌کردند، کاروان‌هایی که در مسیر بازگشت از حج زمستانی بودند مورد دست‌برد قرار می‌گرفتند و "حرمات الله" یعنی انسان‌ها مورد تعرض واقع می‌شدند. چنان‌که در تاریخ آمده در سال‌هایی که قبایل به هر دلیلی برای جنگ عجله داشتند، از بنی‌کنانه می‌خواستند آن سال نسیء را حرام اعلام نکند!
قبیله دوگون( آیا رهبران دوگون‌ها از سیاره‌ای دیگر امده بودند؟) دوگون‌ها قبیله‌ای هستند که در بخش اصلی ناحیه‌ی "بندیاگارا" و "دوانتزا" در مالی ، در غرب آفریقا ساکن شده‌اند.این منطقه از سه ناحیه‌ی زمین شناسی تشکیل شده است:قسمت هموار،قسمت صخره‌ای وقسمت مسطح.در داخل این ناحیه دوگون‌ها که تفریبا تعداد آن‌ها 300000 نفر می‌باشد دارای متمرکزترین جمعیت هستند.به امتدادی 200 کیلومتری نواحی پرتگاهی صخره‌ای نام صخره‌های بندیاگارا را داده‌اند.این صخره‌ها که جنس آن‌ها ماسه سنگ می‌باشد از جنوب غرب تا شمال شرق به طور نا هموار و موازی به سوی رود "نیجر" می‌روند و در نهایی‌ترین ارتفاع به 600 متر می‌رسند.این صخره‌ها بستری مناسب و تماشایی را برای ساخت دهکده‌های دوگون‌ها در کنار پرتگاه به وجود آورده‌اند.در این مکان 700 روستای دوگون وجود دارد که بیش‌ترین آن‌ها از لحاظ جمعیت،کمتر از 500 سکنه دارد.در طول فصل گرم،دوگون‌ها روی بام خانه‌های گلی و سفالیشان دراز می‌کشند و "آبدوله کویو" ، یک مرد دوگون ،بالای پرتگاه بندیاگارا که مشرف بر ناحیه‌ی هموار بونگو است می‌ایستد.همچنانکه از حاصلخیزی سرزمین سنگی اطراف بندیاگارا کاسته می‌شود،دوگون‌ها برای زراعت گندم در سرزمین‌های هموار و حاصلخیز بونگو که پربارتر و بهتر است به جلو پیشروی می‌کنند.بدون هیچ تجهیزاتی و فقط با زور ماهیچه و مهارت،یک مرد دوگون صد‌ها متر در امتداد شیب سخت زمین صعود می‌کند.روستایی‌های "ایرلی" از طنابی که از پوست درخت "بااوباب" درست شده است برای جستجوی چلغوز کبوتر وصنایع مصنوعی "تلم" صخره‌های بندیاگارا را بالا می‌روند.چلغوز کبوتر برای تولید کود به کار می‌رود و کیسه‌ای 4 دلار به فروش می‌رود.صنایع تلم،مانند مجسمه‌های برنجی و بالش‌ها و زیر سری‌های چوبی توسط کلکسیونر‌های هنری غربی به قیمت‌های گزافی خریداری می‌شوند.خاستگاه دقیق دوگون‌ها ، مانند تمدن‌های کهن دیگر ، نامعین است. تمدن آن‌ها ، در شباهت بسیاری با آداب و رسوم تمدن باستانی "سومر" پدیدار شد.هر دوی این تمدن‌ها از افسانه هایی سخن می‌گویند که آفرینش آن‌ها را توسط خدایانی می‌داند که از آسمان توسط کشتی‌های فضایی آمدند و جالب‌تر این که می‌گویند آن خدایان روزی باز خواهند گشت!به علت این منابع نادقیق و نادرست تعداد بیشماری از انواع افسانه‌ها و روایت‌ها وجود دارد که نشان می‌دهد آن‌ها چگونه از سرزمین اجدادی و مادریشان به ناحیه‌ی بندیاگارا آمده‌اند.آن‌ها به خودشان دوگون یا "دوگوم" می‌گویند ، اما در ادبیات و فرهنگ قدیم به آن‌ها "هبه" می‌گفتند که به معنای غریبه یا کافر و بت پرست است.تیوری‌ها می‌گویند که قبیله و طایفه‌ی آن‌ها نسبت و نژاد مصری دارد.دوگون‌ها بعد به منطقه‌ای مهاجرت کردند که امروزه به آن لیبی گفته می‌شود.سپس آن‌ها به سوی منطقه‌ای در گینه یا موریتانی رفتند.حوالی سال 1490 بعد از میلاد یعنی 600 سال پیش آن‌ها به علت مهاجم‌ها و یا خشکسالی سرزمین خود را ترک گفتند و به مکان فعلی ، یعنی صخره‌های بندیاگارا به مرکز مالی مهاجرت کردند.باور‌های دینی دوگون‌ها مجموعه‌ی عظیمی است.دین دوگون‌ها عمدتا به پرستش اجدادیشان و ارواحی که در راه مهاجرت به صخره‌های بندیاگارا با آن‌ها روبرو می‌شده‌اند استوار است.آن‌ها "نومو" نامیده می‌شدند.سه مکتب و آیین دینی برای دوگون‌ها وجود دارد که عبارتند از:"آوا" "لبه" و "بینو".آوا: آوا آیین و مکتب مرگ است که هدف آن دوباره مرتب کردن فشار‌های روحی است که به وسیله‌ی مرگ نومو به وجود می‌آیند ، یک افسانه اجدادی که برای دوگون‌ها اهمیت زیادی دارد.پیروان آیین آوا با لباس‌ها و نقاب‌ها ی نقاشی شده و ظاهر بسیار مزین در هر دو مراسم تدفین و یادبود می‌رقصند. 78 نوع نقاب آیینی برای دوگون وجود دارد که پیام نمادین آن‌ها به ورای زیبایی ، قلمروی دین و فلسفه می‌رود.نخستین هدف رقص آوا ، هدایت روح متوفیان یا مردگان به سوی آخرین آرامگاهشان در قربانگاه‌های خانواده و تقدیس گذرگاه آن‌ها به سوی مقام‌ها و جایگاه‌های نیاکانشان است.مکتب لبه ، خدای زمین ، عمدتا به چرخه‌ی کشاورزی و قدیس اصلی آن که به آن "هوگون" می‌گویند بستگی دارد.هر دهکده‌ی دوگون یک معبد لبه دارد که محراب‌های آن‌ها ذره‌ای زمین ثبت شده دارد که آن‌ها را به سوی ادامه‌ی حاصلخیز کردن زمین تشویق می‌کند.دوگون‌ها باور دارند که هر شب خدایی که نام ان لبه است هر شب در قالب ماری بزرگ نزد هوگون‌ها می‌آید و پوست آن‌ها را برای پاک کردن و تصفیه کردن و برانگیختن آن‌ها می‌مکد.هوگون‌ها مسیول هستند که از پاکی و خلوص خاک محافظت کنند بنابراین مراسم کشاورزی زیاد برگزار می‌شود.(آن مار بزرگ استعاره و کنایه‌ای از DNA است.)در ده "سنقا" پیاز‌ها را می‌کوبند و کوبیده‌ی آن‌ها به شکل توپی در می‌آورند که در آفتاب می‌خشکد.سپس آن‌ها را به دورترین نقطه ، به ساحل عاج برای فروش حمل می‌کنند که تهیه‌ی انواع سس‌ها به کار می‌رود.پیاز‌ها یکی از منابع اصلی مبادلات دوگون‌ها هستند که در سال 1930 توسط فرانسوی‌ها به دنیا شناسانده شد.محصول ارزن:زنان دوگون محصول ارزن را در دهکده‌ی کانی کمبال ذخیره می‌کنند.ارزن یکی از محصولات حیاتی برای دوگون است.آن‌ها ارزن را در ماه‌های خرداد و تیر میکارند ، هنگام آغاز باران می‌کارند که در ماه مهر قابل برداشت می‌شود.امروزه ، یک آهنگر دوگون تکه پاره‌های آهن‌های به جا مانده از ریل‌های قدیمی و ماشین‌های از کار افتاده را بازیابی و اهنگری می‌کند.بنابراین ، ذره به ذره هنر جدا کردن آهن از سنگ معدن که دانش و علم کامل و زیادی می‌خواهد از آتش گرفته تا دما هایی مشخص متروک شد و از یاد‌ها رفت.یکی از آخرین ذوب کنندگی‌ها در سال 1995 در مالی توسط آهنگران دوگون انجام شد.این اتفاق موضوع فیلمی به نام "ایناگینا ، آخرین پناهگاه و خانه‌ی آهن " شد.یازده آهنگر که هنوز رمز و راز‌های هنر اجدادیشان را به همراه و یادگار داشتند موافقت کردند که یکی از آخرین گدازگری‌ها را انجام دهند.آن‌ها جمع شدند که ارواح اجدادشان را شاد کنند.آن‌ها ذغال چوب برافروختند ، یک کوره به وسیله‌ی زمین و کلوخ درست کردند.آخرین کوره یا ایناگینا که به معنای " خانه‌ی آهن " است با کیفیتی فوق العاده به 69 کیلوگرم آهن حیات بخشید.با این حجم آهن ، آهنگران وسایل سنتی کشاورزی ، وسایل دفاعی و جواهرات مردم دوگون را ساختند.رقص‌های یودیو: هنگام جشن "داما" ، روستایی‌های یودیو دور دو رقاص چوب به دست حلقه می‌زنند.رقص و صورتک‌ها تقلیدی از "تینگه تنگ" ، پرنده‌ای آبی با پاهای بلند است.رقص کنندگان قدم‌ها و حرکات طاقت فرسایی را هنگام بالا و پایین پریدن در جمعیت انجام می‌دهند.مکتب یا آیین بینو یک رویه‌ی توتمی است (توتم ،روح محافظ شخص ،درخت یا جانوری که سرخ پوستان حافظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت آن خودداری می کردند،روح یاجانورحامی شخص مترجم - لغت نامه‌ی "بابیلون" ) و پیوستگی زیادی با مکان‌های مقدس دوگون‌ها که دوگون‌ها برای قربانی اجدادیشان ، ارتباطات روحی و قربانی کردن هایی برای امور کشاورزی استفاده می‌کردند دارد. مارسل گرایل و همکارانش آمدند تا مطمین شوند که همه‌ی مکان‌های عمده‌ی قربانی کردن دوگون‌ها با افسانه‌ی خلقت جهان که منحصرا به خدایی به نام نومو مربوط است ارتباط دارد. معابد بینو خانه‌ی ارواح اجداد افسانه‌ای بود که در مبدا تاریخی نامعین قبل از پیدایش مرگ در برابر انسان زندگی می‌کردند.ارواح بینو اغلب خودشان را به صورت حیوانات در برابر نسل‌ها و نوادگان شناخته شده یشان در می‌آورند و در هنگام ریخته‌گری یا مهاجرت پا در میانی و واسطه‌گری می‌کنند و این گونه توتم قبیله می‌شوند.روحانی‌های هر بینو از جایگاه‌ها و حرمهای مقدسی که اغلب نمای آنها با نگاره‌ها و سمبل‌های رمزی و نشانه‌ای نقاشی شده است نگهداری میکنند.قربانی‌های " مخلوط خون و گندم " که در برداشت محصول اول انجام میگیرد، معابد بینو به هنگام بذرپاشی زمین‌ها و وقتی که شفاعت اجداد ابدیشان در میان باشد ساخته میشود.دوگون‌ها بر این باورند که، با برگزاری چنین مراسمی، نیروی خیرخواهی از جدشان به آنها منتقل میشود.ماسک‌های کانانگا شامل طرح‌های هندسی است. این ماسک‌ها موجودیت اولین موجودیت انسان‌ها را اظهار میدارد. دوگون‌ها باور دارند که رقص داما پلی به درون دنیای ماوراء طبیعه خلق میکند. بدون رقص داما، فرد مرده نمیتواند به صلح دست یابد.خود - دفاعی آن‌ها از همبستگی اجتماعی شان، که بر پایه‌ی مجموعه‌ای از اعتقادات قوی فلسفی و دینی است می‌آید، قانون اساسی ای که توسط نیاکان پرستش میشود.ماسک‌های آیینی و جسدها برای مراسم‌ها استفاده میشود و این ماسک‌ها در غارها نگه داری می‌شود.دوگون‌ها مسلمان یا آنیمی هستند . پک توگونما، خانه‌ی کلمات که نشان مرکز اجتماعی مردان است، در هر کدام از دهکده‌های دوگون‌ها موجود است.سقف کوتاه که توسط حکاکی یا مجسمه سازی حمایت می‌شود، از بحث‌های تعصبی و هواخواهی که از تشنج زدایی درون جنگ می‌آید، جلوگیری میکند.سمبل‌ها و نمادهای با معنی "توگونا" را احاطه کرده است. در دشت "گوندو" ستون‌های "توگونا" اغلب از چوب "کایل" تراشیده و حکاکی میشوند و اغلب موضوع هایی درباره‌ی زایش و باروری را نمایش میدهند.تعداد زیادی از حکاکی‌ها از سینه‌ی زنان هستند. دوگون‌ها ضرب المثلی دارند که میگوید: " پستان دوم تنها به خدا " (با عرض پوزش این جمله‌ی انگلیسی معنی مشخصی برای ترجمه نداشت.مترجم.)متاسفانه ، کلکسیونرها، قسمت هایی از ستون‌ها که اشکال پیچیده‌تری را دارند، با عبور کردن افراد سالمند دهکده به یغما برده‌اند. این ناقص کردن ستون‌های حکاکی شده، امنیت آن‌ها را تضمین میکند." آماگومه دلو " راهب و غیب گویی در روستای " بونگو " مراسمی را انجام میدهند، او با دیدن نشانه‌ها و شبکه‌ها در ماسه پیشگویی میکند. هنگام تاریک و روشن و گرگ و میش شدن هوا، او سوال‌های خود را روی ماسه برای جواب گرفتن از روباه مقدس میکشد و مینویسد. مردم دوگون باور دارند که روباه دارای قدرت‌های ماوراء طبیعه است.قبیله‌ی دوگون ممکن است سوال هایی همچون، مردی که من عاشقش هستم، او نیز مرا دوست دارد؟ یا، آیا پیشنهاد شغلی کار در کلیسا را قبول کنم یا نه؟ را از غیب گو بپرسند. هنگام صبح، غیب گو پاسخ هایی را که روباه روی ماسه برجا گذاشته است را تعبیر میکند و میگوید.روباه حتما می‌آید ، چون خود میداند ارزن، شیر و بادام زمینی برای او ، این حیوان مقدس در آنجا آماده شده است.نجوم و اختر شناسیدوگون‌ها به علت داشتن دانش اختر شناسی و آموخته‌های سنتی شفاهی شان در این علم بسیارمعروف هستند اگر به هزاران سال پیش از این بازگردیم ، در مورد منظومه‌های ستاره‌ای ، پیوندی بین صورت فلکی شعرای یمانی و ایزیس ، الهه‌ی مصری می‌بینیم.تا قرون 19 و 20 میلادی ، در مورد دانش اختر شناسی دوگون‌ها و این که آن‌ها این دانش را از کجا آموخته‌اند اکتشافی صورت نگرفت.سنت شفاهی آن‌ها می‌گوید که "نومو" این دانش را به آن‌ها آموخته است.منبع اطلاعات و دانش آن‌ها شاید به زمان کاهنان مصر باستان برسد.در سال 1930 میلادی ، 4 کاهن دوگون ، مهم‌ترین و ارزشمند‌ترین سنت‌های نا گفته و در راز نگاه داشته شان را با دو انسان شناس فرانسوی ، به نام‌های "مارسل گریال" و "گرمین دیه ترلن" ، با 15 سال شاگردی و کارآموزی این دو فرانسوی در قبیله در میان گذاشتند.این‌ها افسانه‌های مرموز و در راز مانده‌ای در مورد ستاره‌ی شعرای یمانی (در فارسی به آن "شباهنگ" و در انگلیسی به آن " Sirius " می‌گویند. مترجم) که 6 / 8 سال نوری با زمین فاصله دارد بود.کاهنان دوگون می‌گویند که ستاره‌ی شعرای یمانی دارای ستاره‌ی همدمی است که از چشم انسان پوشیده و نا مریی است.آن‌ها حتی اظهار می‌کنند که این ستاره مدار بیضوی با دوره‌ی گردش 50 ساله‌ای دارد که به دور ستاره‌ی شعرای یمانی می‌گردد که این ستاره کوچک و به طرز شگفت انگیزی سنگین است و به دور محور و قطب خود دوران می‌کند و می‌چرخد.انسان شناس‌ها به طور ابتدایی این معلومات را در یک مجله‌ی گمنام انسان شناسی منتشر کردند، زیرا آن‌ها قدر و اهمیت اختر شناسی و علمی این اطلاعات مهم را نمی‌دانستند.چیزی که آن‌ها نمی‌دانستند این بود که از سال 1844 میلادی ، اختر شناسان به این نکته مظنون شده بودند که ستاره‌ی شعرای یمانی همدمی دارد ، یعنی آن‌ها حدس زده بودند که این ستاره باید همدمی داشته باشد.هنگامی که آن‌ها با رصد‌های انجام شده پی بردند که ستاره‌ی شعرای یمانی در مسیر خود تلو تلو می‌خورد و لنگ می‌زند و می‌لرزد ، گمان آن‌ها به یقین و واقعیت تبدیل شد.در سال 1862 ، الوان کلارک ستاره‌ی همدم ستاره‌ی شعرای یمانی را کشف کرد که با کشف او معلوم شد که این ستاره منظومه‌ای دو ستاره‌ای است.در سال 1920 ، معلوم شد که ستاره‌ی همدم ستاره‌ی شعرای یمانی ، یعنی شعرای یمانی B ، یک ستاره‌ی کوتوله‌ی سفید است.کوتوله‌های سفید ستاره هایی کوچک ، متراکم و چگال اند که به طور کم نور و تاریک می‌درخشند.کشش جاذبه‌ی این ستاره‌ی همدم ، علت تلو تلو خوردن ستاره‌ی شعرای یمانی است.شعرای یمانی B از سیاره‌ی زمین کوچکتر است.دوگون‌ها نام این ستاره‌ی همدم را پوتولو ( potolo ) به معنای ستاره‌ی تولو ، و به معنای کوچکترین بذر - پو گذاشته‌اند.بذر به خلقت مربوط است و بر می‌گردد در این جا شاید به معنای خلقت انسان.با این اسم (بذر) آن‌ها کوچک بودن ستاره را توصیف می‌کنند.آن‌ها می‌گویند این کوچکترین چیزی است که وجود دارد.آن‌ها حتی ادعا می‌کنند که این "سنگین‌ترین ستاره" است و به رنگ سفید است.دوگون‌ها بدین گونه ستاره‌ی همدم ستاره‌ی شعرای یمانی را با سه مشخصه‌ی اصلی و عمده به عنوان یک کوتوله‌ی سفید توصیف می‌کنند:کوچک ، سنگین و سفید.توصیف نومونومو‌ها ارواح و روان‌های اجدادیشانند (گاهی اوقات مربوط می‌شود به خدایان( که به وسیله‌ی قبیله‌ی دوگون مالی پرستش می‌شده‌اند.کلمه‌ی نومو از یک کلمه‌ی دوگونی به معنای "درست کردن یک نوشیدنی" مشتق شده است.نومو‌ها معمولا مخلوقاتی دو جنسه (ذوحیاتین ، خاکی و آبی.مترجم) و ماهی مانندی توصیف شده‌اند.هنر‌های بومی ، نومو‌ها را مخلوقاتی شبه انسانی ، با دست و پا و مانند ماهی با دم نشان می‌دهند.گاهی حتی به آن‌ها "ارباب آب" ، "آگاهی دهندگان و انگیزانندگان" و "معلمان" می‌گویند.نومو را می‌توان تک و منحصر بفرد یا گروهی از ارواح به عنوان یک کل نامید.معنی این عنوان یعنی "نومو" را میتوان "به طور مشخص فرد" و "نومو‌ها" را میتوان به گروهی از"هستی‌ها یا بودن‌ها" ربط دادنومو شایسته‌ی اسم هایی همچون "منحصر به فرد" یا "گروهی از ارواح به عنوان یک کل" نیز هستند.اسطوره شناسی (افسانه شناسی) نومواسطوره شناسی نومو اظهار می‌کند که نومو اولین مخلوقی بود که توسط خدای آسمانی ، آما ، آفریده شد.اندکی بعد از این خلقت نومو تحت تاثیر یک دگرگونی قرار گرفت و به 4 جفت دوقلو تبدیل شد.یکی از این دو قلو‌ها علیه نظم جهانی که توسط آما خلق شده بود،شورید.آما ،برای دوباره نظم بخشیدن به خلقتش یکی دیگر از اولاد و دودمان نومو را قربانی کرد و بدن او در سراسر جهان تجزیه و پراکنده شد.این پراکندگی بدن ، توسط دوگون‌ها ، به عنوان منبعی برای ازدیاد معابد بینو در سرزمین مادریشان تلقی شد ; بدین صورت که هر جا که تکه‌ی بدنی افتاد ، آن‌ها معبدی بنا کردند.در اواخر سال 1940 میلادی ، دو انسان شناس فرانسوی نامبرده ( که از سال 1931 با دوگون‌ها کار می‌کردند و به سر می‌بردند) ، میراث داراطلاعاتی ارزشمند و مرموز دیگری نیز شدند و آن چیزی نبود جز اسطوره شناسی مهر و موم شده و مرموز دیگری درباره‌ی نومو.دوگون‌ها به این دو انسان شناس ، باوری را گفتند که می‌گفت نومو‌ها ساکن و مقیم و اهل ستاره‌ی گردنده به دور ستاره‌ی شعرای یمانی بودند!نومو‌ها با یک کشتی فضایی به همراه غرش و صدای رعد آسا و آتش از آسمان فرود آمدند.بعد از پایین آمدن ، آن‌ها مخزن آبی ساختند و در آن به غواصی پرداختند.افسانه‌های دوگون‌ها اظهار می‌کند که نومو‌ها نیازمند زندگی در محیطی با مایع آب بودند.بر حسب افسانه‌ای که گرایل و دیه ترلن نقل می‌کنند :نومو بدن خود را در برابر انسان‌ها قسمت قسمت و تکه تکه می‌کرد تا انسان‌ها از آن تغذیه شوند.شاید به همین دلیل نیز آن‌ها میگویند که جهان "نوشیده از بدن او" است; نومو همچنین انسان‌ها را وادار به نوشیدن کرد.او تمام وجودش را به هستی‌های انسان بخشید.نومو به یک درخت به دار آویخته شد و مصلوب شد ، اما زنده و احیا شد و به خانه و دنیای مادری خودش بازگشت.افسانه‌های دوگون می‌گوید او روزی در قالب انسانی ، برای ملاقات دوباره‌ی زمین در آینده باز خواهد گشت.جدالدر سال 1970 کتابی با عنوان " راز شباهنگ " درباره‌ی سنت‌ها و باورهای دوگون‌ها در باب ستاره‌ی شباهنگ و نوموها توسط " رابرت تمپل " به چاپ رسیده و به محبوبیت قابل توجهی نیز رسید. در این کتاب " رابرت تمپل " به این نتیجه رسید دانش دوگون‌ها درباره‌ی نجوم و پدیده‌های غیر قابل رویت کیهانی را فقط در صورتی میتوان توضیح داد که قبول کرد این دانش‌ها توسط نژاد فرا زمینی که در برخی نقاط در زمان‌های گذشته به ملاقات دوگون‌ها آمده بودند به آن‌ها داده شده است. او این قبیله را به افسانه‌ی نومو ربط داد و قانع شد و به این پی برد که نوموها ساکنان فرا زمینی منظومه‌ی ستاره‌ای شباهنگ بودند که در گذشته‌های دور چندین بار به زمین سفر کردند و دانش درمورد منظومه‌ی ستاره‌ای شباهنگ ( شعرای یمانی را ) ، ( مانند منظومه‌ی شمسی ما ) را در اختیار قبایل دوگون قرار دارند.در این حال،" والتر ون بیک " ، انسان شناسی که درباره‌ی دوگون‌ها مطالعه میکند، هیچ شواهدی از اینکه دوگون‌ها ذره‌ای دانش تاریخی درمورد ستاره‌ی شعرای یمانی را در گذشته داشته‌اند پیدا نکرد.ون بیک مطرح کرد که " گرایل " درگیر مسایلی همچون مشکلات پرسش از منابع دوگونی خودش شد که در طی آن افسانه‌ها و اسطوره‌های جدیدی با درد دل‌ها و صحبت‌های دوگون‌ها به وجود آمد."کارل ساگان " در اولین گردهمایی دوگون اشاره کرد که دوگون‌ها دانش خود در مورد این که ستاره‌ی شباهنگ ستاره‌ای دوتایی است را در سال 1940 کسب کردند، یعنی در حالیکه فرصت فراوانی نیز داشتند تا دانش خود در مورد علوم کیهانی درباره‌ی ستاره‌ی شعرای یمانی و منظومه‌ی شمسی را در تماس با جوامع زمینی و انسان‌ها را ارتقا دهند. (یعنی او میگفت دوگون‌ها دانش خود را در همین 70 سال اخیر کسب کرده‌اند.) نیز باید به این نکته اشاره کرد که سیستم‌های ستارگان دوتایی مثل شباهنگ دارای منطقه بسیار محدود و یا منطقه‌ای غیر مسکونی برای حفظ سیاره‌ای قادر به حفظ زندگی ، آن طور که نوموها از زندگی وابسته به آب میگویند، هستند.بعد از این انتقاد شدید از سوی ون بیک، دختر و همکار " مارسل گرایل " ، " جنو یو کالاما گرایل" ، با دفاع از گفته‌های پدرش ، انتقادات ون بیک را رد کرد و این گفته‌های او را ناشی از حدس و گمان اشتباه که ریشه در جهل آشکار و عادت درونی او دارد ، دانست. اما ون بیک به نقل از خود و انسان شناسان دیگر همچنان به این گفته‌ی خود که دوگون‌ها در مورد ستاره‌ی همدم شباهنگ میدانستند ( " امه یا " یا ستاره‌ای بزرگتر از شباهنگ "ب " ،اما در بزرگی سبکتر و کمنورتر ) درست است، پایبند ماند و باعث شد که این موضوع همچنان مورد بحث قرار بگیرد.در سال 1995 ، مطالعات گرانشی احتمال وجود ستاره‌ی کوتوله‌ی قرمز را که به دور شباهنگ میگردد، نشان داد. اما مشاهدات بیشتر این موضوع را تایید نکردند.روزنامه نگار و شخص شکاکی به نام " جیمز ابرگ " که مقاله هایی درباره‌ی فضا مینوشت ادعای ظاهر شده در مورد افسانه و اسطوره شناسی دوگون را در کتابی که در سال 1982 به چاپ رسید جمع کرد. او تصدیق میکند که فرضیات اخیر کاملا اتفاقی هستند و هیچ پایه و اساس و شواهد مستندی ندارند و نتیجه میگیرد که رمز و راز ستاره‌ی شباهنگ همیشه به همین صورت باقی خواهد ماند، همان طور که از اسمش پیداست : " معمای شباهنگ " .پیش از این، منتقدان دیگری مانند ستاره شناسی به نام " پیتر پش " و همدستان او " رولاند پش " و " ایان ریدپث " ،دانش پیشرفته‌ی اختر شناسی دوگون‌ها را حاصل مخلوطی از زیاده روی در شرح و بیان توسط مفسران و عدم خلوص و ناپاکی فرهنگی دانسته‌اند.
آقایان پهلوی خواه: لطفا به فوت شدگان رحم کنید! این پست در رابطه با مجتبی عباس‌نژاد از جانباختگان حادثه هواپیمای اوکراینی نوشته شدهو اما توییت‌های مجتبی عباس‌نژاد در دو سال گذشته در رابطه با رای دادن و رییس جمهور روحانی:آقایون پهلوی‌خواه شما چه دوست داشته باشید چه نداشته باشید 73 % مردم تو انتخابات 96 رای دادند. 23 ٬ 636 ٬ 652 نفر هم به روحانی رای دادند. خیلی‌هاشون (نمیتونم بگم همه شون یا اکثریت) هم دقیقا به دلایلی مشابه دلایل همین جناب عباس نژاد به روحانی رای دادند. عاشق وعده‌های روحانی نبودن ولی مثل سوالای غلط کنکور که بالاخره مجبوری درست‌ترین رو بزنی، رفتن به روحانی رای دادن.این گروه دل خوشی نه از شما دارند نه از مجاهدین. نه امیدی به آینده دارند. تنها امیدشون در سال 96 که اونم پودر شد رفت این بود که روحانی معتدل‌تره و شاید از طریق تعامل با اروپایی‌ها اوضاع اقتصادی کشور کمی بهتر بشه.از هیچ گروه اپوزوسیون دیگه‌ای هم دل خوشی ندارم. به شخصه معتقدم که اگر اپوزوسیون جمهوری اسلامی عرضه داشت شما را در این 41 سال باید کیش و مات می‌نمود نه اینکه با شما فالوده بخوره و گاها مجیز شما رو بگه و امید به اتحاد با شما داشته باشه. چه شما به خاطر کشتار مردم ایران باید بعد از خروج از ایران در دادگاه‌های بین‌المللی محاکمه می شدید ( 120 کشته در یک روز و در یک میدان که آمار وزیر دادگستری خودتون هست، تعداد کمی نیست) نه اینکه 40 سال بعد ژست آزادیخواهی به خودتون بگیرید. دعوی ارث پادشاهی بکنید و در قبال عملکرد چیزی که قرار هست ارث ببرید پاسخگو نباشید (عقل سلیم میگه اگر فردی به کسی مقروض باشه و فوت کنه، قرض رو ورثه پرداخت میکنه. آنوقت چطور شما با استدلال رضا پهلوی در فلان تاریخ طفل بوده ایشان را از پاسخگویی مبرا می‌دانید. ایشان اگر ورثه‌نظام پیشین پادشاهی هستند، باید پاسخگو باشند و یا از ادعای ارث دست بردارند). اپوزوسیونی که شاهد فعالیت آزادانه پرویز ثابتی در ایالات متحده بود، نباید ذره‌ای مجیز شما را می‌گفت.بحران آب رو بهونه کردید و ژشت تکثرگرایی و مبارزه با توتالیتاریسم به خود گرفتید ولی حتی تحمل یک شعار در مخالفت با شاه را نداشتید و به زمین و زمان ربطش می‌دید؟ خیلی‌ها می‌گویند که این اکانت‌ها فیک هستند. اما به شخصه در مدت عضویتم در توییتر با خانم مرجانه روحانی که کاری جز ساخت پتیشن در وبسایت کاخ سفید ندارند و خانم پریناز اعتصام که امضایشان به عنوان شخص حقیقی در بیانیه‌های حمایت از رضا پهلوی موجود هست، بحثها داشته‌ام و مطمینم که حداقل این دو نفر اشخاص حقیقی هستند و بسیار هم طلبکار تشریف دارند.اینها فیک نیستند. اینها همین‌اند!!مستبد و دیکتاتور و هرکس که مخالف اینها باشد بی‌وطن و تجزیه طلب است.تجزیه‌طلبم چون گفته‌ام رضاشاه نمادی از شخص مناسب در زمان مناسب بود و این به نوادگانش ارتباطی نداره. اوضاعی مشابه در آن زمان در ترکیه و افغانستان هم وجود داشت و کلا منطقه در حال تغییر بود. اگر رضاشاه نبود هم به جبر زمان اصلاحاتی صورت می‌گرفت. تجزیه طلبم چون قبول ندارم که رضاخان ما را از شپش نجات داد (انتهای منطق این آقایان و خانمها این است که ما شپش بودیم و بعد از رضاخان دست و پا درآوردیم).در حالی که اولین شناسنامه ایرانی به تاریخ سوم دی ماه 1297 و دو سال قبل از کودتای 1299 صادر شده، این آقایان و خانم‌ها اصرار دارند که این ابتکار را به رضاشاه نسبت بدن درحالیکه حداقل در این یک مورد رضاخان ادامه دهنده اصلاحاتی بوده که پیش از وی آغاز شده.مقامات آمریکایی به دخالت در کودتای سال 1332 اذعان دارند اما تفاله‌های سلطنت پهلوی هنوز هم نمی‌پذیرند که 28 مرداد 1332 کودتا بود.بله روی شناسنامه 73 % از ما مهر شرکت در انتخابات 96 وجود داره که میتونید پس از براندازی کذایی و بازگشت به ایران و بررسی شناسنامه‌ها همچون پدر معنویتون از ما بخواید که توقعات دیگر نداشته باشیم.می‌گویید شاه مستبد نبوده چون گفته هرکس توده‌ای نباشد در پوشش قوانین ایران حقوقش محفوظ است. بله شاه گفته در پوشش قوانین ایران ولی قوانین ایران همان قوانینی هستند که خودش و مجلس فرمایشی‌اش تعیین کرده‌اند. ما هم امروز در پوشش قوانین ایران آزادیم.شاهنشاه شما در واقع گفته هرکس توده‌ای نباشد و کاری به کار من نداشته باشد (آسته برود، آسته بیاید) در پوشش قوانین ایران آزاد است.من واقعا تفاوت شاهنشاه شما با خانم زینب ابوطالبی را نمی‌فهمم. امروز هم کسی به من نوعی که آسته می‌روم، آسته میایم و هر 4 سال یکبار در پوشش قوانین ایران از بین بد و بدتر یکی را انتخاب می‌کنم کاری ندارد. من اگر به حقوق 1800000 تومانی و نبود مینیمم امکانات در محیط کار از جمله بخاری قانع باشم کسی کاری ندارد و مزاحمتی نیست.بعضی از شما دوستان انقدر سطحی‌نگرید خاندان پهلوی رو با خاندان یاماتای ژاپن مقایسه میفرمایید.اگر قرار باشد ریشه و هویت ما بنابر خون، تبار و . باشد که خاندان پهلوی نه تنها به هیچ‌یک از ایلات و قبایل کهن ایرانی منصوب نیستند بلکه حتی نامشون رو از محمود محمود دارند.خاندان یاماتا به گواه تاریخ 1800 سال و به گواه اسطوره 2700 سال سابقه پادشاهی پیوسته دارند. خاندان پهلوی به زور و ارعاب نمایندگان مجلس، 53 سال سابقه پادشاهی دارند. اگر حتی یک درصد قرار به بازگشت پادشاهی باشد (که حتی یک درصد ممکن نیست) خاندان قاجار ارجح‌ترند. چون آقا محمدخان قاجار (هر قدر مستبد که البته پدربزرگتان از قاجار فقط او را قبول داشت) با فشار خارجی پادشاه نشد بلکه با جنگهای ایلی و طایفه‌ای پادشاه شد. الغای سلطنت قاجار به زور و ارعاب پدربزرگ شما رخ داد ولی الغای سلطنت پهلوی با رای اکثریت مردم ایران رخ داد. احمدشاه تنها پادشاهی بود که مشروطه را قبول داشت (شاید بخاطر ترس از مشروطه‌خواهان که پدرش را سرنگون کردند) در حالی که رضاخان و پسرش هیچکدام به مشروطه وفادار نبودند و حالا من نمی‌دانم چطور آقای رضا پهلوی داعیه پادشاهی مشروطه دارند در حالی که رفتار طرفدارانشان که هیچ انتقادی را برنمی‌تابند درست همان سلطنت مطلقه است.راهی که کشورهای مشروطه پادشاهی در اروپا طی کردند این بود پادشاه در جنگ با مردم مجبور شده به تدریج بخشی از قدرت خودش رو به مردم تفویض کنه و در عوض مقام نمادین خودش رو حفظ کنه. در ژاپن هم بعد از شکست مفتضحانه جنگ جهانی دوم امپراتور هیروهیتو که تا آن زمان پسر آسمان خوانده می شد مجبور به انزوا و عدم دخالت در امور سیاسی شد. مشروطه شدن ایران فقط وقتی امکانپذیر بود که شاه شما در سال 57 با مردم کنار می‌آمد و به مقام تشریفاتی قانع می‌شد نه برعکس که کسی بیاید خود را وکیل ملت بنامد و در زمانی که مردم کر و کور شده به تحسین وی مشغول‌اند، حاضر باشد قدرت خود را به مردم تفویض کند. در همه کشورهای پادشاهی، پادشاه مشروعیتش رو از دین و مذهب اکثریت میگیره. دین مردم ژاپن در تمام این سال‌ها شینتو بوده در حالی که از 2000 سال پیش تا کنون مذهب اکثریت مردم ایران دو بار دچار تحول شده (یکبار از زرتشتیت به اسلام عمدتا سنی و بار دیگر به شیعه در زمان صفوی). آن‌وقت بعضی از شما انقدر ساده‌لوحید که از انتخاب نام نور زهرا برای دخترش شگفت زده میشید و فکر می‌کنید که رضا پهلوی که دندان برای تخت پادشاهی تیز کرده قرار هست مطابق میل شما حرف بزنه و مثلا صحبت‌های ضد شیعی داشته باشه.شاهنشاهان پهلوی، پرچمداران آزادی و استقلال ما؟! شاهی که حتی قدرت نداشت پدر تبعیدی توسط روسیه و انگلستان رو به کشور بازگردونه، پرچمدار استقلال ما بوده؟واقعا ما ایرانیها آنقدر بی ریشه و بی هویت نیستیم که خاندان پهلوی نماد تاریخ و هویت ما باشند.همچنین بخوانید: در فضیلت عدم گفتگو
روند 5 ساله تجارت کالایی ایران به اوراسیا تجارت کالایی ایران و اوراسیاروند 5 ساله تجارت کالایی ایران و اوراسیاتجارت کالایی بدون نفت خام ایران با اتحادیه اوراسیا در سال 1399 معادل 1 ٫ 2 میلیارد دلار بوده که حدود یک میلیارد دلار آن واردات ایران از این اتحادیه و 1 ٫ 1 میلیارد دلار آن نیز صادرات ایران به این کشورها بوده است. تجارت ایران با اتحادیه اوراسیا در سال 1399 نسبت به سال 1398 با کاهش حدود 11 درصدی همراه بوده که حدود 2 واحد درصد آن ناشی از افت صادرات( 4 درصدی) و 9 واحد درصد آن ناشی از افت واردات ( 5 ٫ 16 درصدی) بوده است. کاهش توام صادرات و واردات در این سال را میتوان ناشی از بحران کووید - 19 دانست. به طور کلی، بیشترین حجم تجارت ایران با اتحادیه اوراسیا طی 5 سال اخیر مربوط به سال 1398 بوده و بیشترین کسری تجاری ایران با این اتحادیه نیز به سال 1395 اختصاص داشته که معادل 2 ٫ 1 میلیارد دالر بوده است. کمترین کسری تراز تجاری ایران با اتحادیه اوراسیا مربوط به سال 1399 بوده که ناشی از افت بیشتر واردات در مقابل صادرات بوده استروند تجارت ایران با اتحادیه اوراسیا ( بدون احتساب نفت خام) طی 5 سال اخیرروند 5 ساله صادرات کالایی (بدون احتساب نفت خام) ایران به اوراسیابراساس آمارهای گمرک ایران، طی 5 سال اخیر، در میان مقاصد صادراتی ایران در کشورهای اتحادیه اوراسیا، روسیه بالاترین سهم را داشته و سهم آن طی دو سال اخیر با افزایش نیز همراه بوده است. بیشترین صادرات کالایی بدون نفت خام ایران به روسیه طی 5 سال اخیر به سال 1399 ( 501 میلیون دلار) اختصاص داشته که بیش از 48 درصد از ارزش کل صادرات ایران به اتحادیه اوراسیا در این سال را به خود اختصاص داده و نسبت به سال 1398 رشد 9 درصدی را تجربه کرده است. دومین مقصد صادراتی ایران در اتحادیه اوراسیا نیز ارمنستان بوده که در سال 1399 با ارزش صادرات بیش از 304 میلیون دلاری، سهم 29 درصدی از ارزش کل صادرات ایران به اتحادیه اوراسیا را به خود اختصاص داده است. صادرات ایران به این کشور در سال 1399 نسبت به 1398 افت 17 درصدی داشته است. طی 5 سال اخیر، قزاقستان نیز به عنوان سومین مقصد صادراتی ایران در اتحادیه اوراسیا ثبت شده است. در سال 1399 ،ایران حدود 167 میلیون دلار صادرات به قزاقستان( 1 ٫ 16 %از کل) انجام داده که نسبت به سال 1398 حدود 2 درصد افت داشته است. در سال 1399 ،صادرات ایران به قرقیزستان، به عنوان چهارمین مقصد صادراتی ایران در اتحادیه اوراسیا، حدود 46 میلیون دالر بوده که سهم حدود 5 ٫ 4 درصدی از ارزش کل صادرات ایران به اتحادیه اوراسیا را شامل میشود. طی 5 سال اخیر، بیشترین ارزش صادرات ایران به قرقیزستان مربوط به سال 1398 ( 65 میلیون دلار)بوده است. بلاروس نیز که سهم بسیار کمی از ارزش صادرات ایران به اتحادیه اوراسیا را شامل میشود، در سال 1399 حدود 6 ٫ 20 میلیون دالر از ارزش صادرات ایران به این اتحادیه را به خود اختصاص داده است. بیشترین ارزش صادرات به این کشور مربوط به سال 1399 است.واردات کالایی ایران از اتحادیه اوراسیاروند 5 ساله واردات کالایی ایران از اتحادیه اوراسیاعمده واردات کالایی ایران از اتحادیه اوراسیا از مبدا روسیه انجام شده و سایر کشورها سهم بسیار ناچیزی از واردات ایران را به خود اختصاص داده‌اند. در سال 1399 ،ایران بیش از یک میلیارد دلار کالا از روسیه وارد کرده که حدود 94 درصد از ارزش کل واردات ایران از اتحادیه اوراسیا را شامل میشود. ارزش واردات ایران از روسیه در سال 1399 نسبت به سال 1398 حدود 10 درصد کاهش داشته و بیشترین ارزش آن طی 5 سال اخیر به سال 1395 اختصاص داشته است. واردات ایران از قزاقستان اگرچه در سال 1399 نسبت به سالهای قبل کاهش قابل ملاحظه‌ای را تجربه کرده، اما همچنان دومین مبدا وارداتی ایران در اتحادیه اوراسیا باقی مانده است. واردات ایران از این کشور در سال 1399 بیش از 37 میلیون دالر بوده که سهم 4 ٫ 3 درصدی از ارزش کل واردات ایران از اتحادیه اوراسیا را به خود اختصاص داده است. سومین مبدا وارداتی ایران در اتحادیه اوراسیا، در سالهای 1398 و 1399 ارمنستان بوده است (پیش از آن این کشور در جایگاه چهارم قرار داشت). در سال 1399 ارزش واردات ایران از این کشور حدود 3 ٫ 17 میلیون دلار بوده که سهم 6 ٫ 1 درصدی از ارزش کل واردات ایران از اتحادیه اوراسیا را شامل شده است. بلاروس که پیش از سال 1398 سومین مبدا وارداتی ایران در اتحادیه اوراسیا بود، در دو سال اخیر جایگاه چهارم را به خود اختصاص داده است. ارزش واردات ایران از این کشور در سال 1399 حدود 9 میلیون دالر بوده و سهم حدود 8 ٫ 0 درصدی از ارزش کل واردات ایران از این اتحادیه را به خود اختصاص داده است. در نهایت پنجمین مبدا وارداتی ایران در اتحادیه اوراسیا نیز قرقیزستان بوده که ارزش واردات ایران به آن در سال 1399 حدود 5 ٫ 5 میلیون دالر بوده و سهم 5 ٫ 0 درصدی از ارزش کل واردات ایران از اوراسیا را به خود اختصاص داده است.
چهار طاقی تیموری تاریخچهسابقه ساخت بناهای چهارطاقی در ایران به دوره اساطیری باز می‌گردد و سبک خاصی از معماری اصیل ایران محسوب می‌شود. از بناهای چهار طاقی که طی دوره‌های زمانی مختلف در ایران ساخته شده‌اند می‌توان به آتشکده فریدون، بنای نوبهار بلخ، چهار طاقی شیروان و . اشاره نمود. بنای چهار طاقی تیموری که به چهار طاقی شیروان شهرت دارد در واقع بنایی هشت ضلعی است که دارای شباهت بسیاری به مقبره‌ها است. خیلی از تاریخ شناسان بر این باوراند که این مقبره به امیر تیمور اختصاص دارد. زیرا در سنگ نوشته قبر سال 758 هجری قمری ذکر شده که همزمان با دوره حکومت تیمور است.?در چهار طاقی شیروان سنگ قبری به رنگ سیاه وجود دارد که قسمت قابل توجهی از نوشته آن به مرور زمان از بین رفته و تنها نام عید خواجه از آن باقی مانده است. منابع تاریخی که از دوره تیموریان وجود دارد نشان می‌دهد که نام یکی از بزرگان دوره تیموریان عید خواجه بود و با توجه به اطلاعات درج شده بر روی آن قبر این مقبره متعلق به عید خواجه است. با توجه به اینکه این اثر تاریخی دارای تاریخ مشخصی نیست، روایت‌های مختلفی در مورد آن وجود دارد که نمی‌توان آن‌ها را تایید یا رد نمود.در این بنا سردابه‌ای در عمق یک و نیم متری وجود دارد و بر اساس آن مورخان معتقد هستند که چهار طاق در دوره ایلخانان ساخته شده است، زیرا در آن زمان ساخت سردابه‌ها رواج داشت.نقشه و معرفی بخش‌های مختلفاین بنای چهار طاقی که از خشت و چوب ساخته شده به صورت هشت ضلعی است. در قسمت بیرونی بنا طاق نماهایی با پوشش جناقی به چشم می‌خورند، همچنین قسمت ساقه گنبد نیز با استفاده از آجر چینی خفته راسته تزیین شده است. درهای ورودی این بنا دارای دو متر ارتفاع بوده و بسیار بزرگ هستند. هر یک از این درها دارای نورگیری به اندازه عرض خود هستند. علاوه بر این، چهار طاقی شیروان یک گنبد زیبا دارد که ارتفاع آن، تا زیر گنبد 4 ٫ 28 متر است.
راز فردوسی و نوروز در شاهنامه‌ی فردوسی روایت عجیبی وجود دارد. داستان از این قرار است که: وقتی زال می‌خواست از سیمرغ خداحافظی کند و او را ترک‌کند،سیمرغ سه پر از پرهای خود را به زال می‌دهد و به او می‌گوید "هر وقت در تنگنا و تیره‌روزی قرار گرفتی پرها را به آتش بکش تا‌من ظاهر شوم و به یاری‌ات بشتابم." سال‌‌ها می‌گذرد.رودابه،همسر زال ، رستم را آبستن می‌شود و ناتوان از وضع‌حمل در بستر مرگ می‌افتد.زال هراسان اولین پر سیمرغ را به آتش می‌کشد.سیمرغ به یاری همسر و فرزندش می‌آید و از مرگ می‌رهاندشان. زال در اواخر عمر و قبل از مرگش دو پر دیگر را به رستم‌می‌دهد تا درتنگنا آن‌ها را به آتش بکشد. سال‌ها می‌گذرد و رستم در جنگ با پهلوانی به نام اسفندیار دچار زخم‌های فراوان می‌شود و مستاصل از شکست او. رستم پر دوم را به آتش می‌کشد.سیمرغ آشکار می‌گردد. رستم را درمان می‌کند و راز شکست اسفندیار را بر‌ملا می‌نماید.رستم پیروز می‌شود. اما راز سر به مهری که فردوسی قرن‌هاست آن را پنهان کرده، این‌جاست.فردوسی تکلیف پر سوم را مشخص نکرده است.در هیچ جای شاه‌نامه نشان و خبری از پر سوم نیست.سرنوشت پر سوم در پرده‌ی معماست.حتی هنگامی که رستم در هفت‌خوان در نبرد دیو سیاه و سپید گرفتار می‌گردد،و یا در رزم اول از سهراب شکست می‌خورد،پر سوم را به آتش نمی‌کشد.یا هنگامی که در چاه شغاد نابرادر به تیرهای زهر‌گون گرفتار می‌آید،کشته می‌شود،ولی پر سوم را به آتش نمی‌کشد. چه چیز با ارزش‌تر از جانش که مرگ را می‌پذیرد،ولی پر سوم را نگاه می‌دارد؟ چرا؟ رستم پر سوم را به چه کسی سپرده‌است؟ پر سوم باید به دست چه کسی برسد؟و در چه زمانی به آتش کشیده‌شود؟ادبیات اساطیری ایران شعله‌گاه دیرنده‌ای از اشارات و کنایه‌ها و نشانه‌های ژرف و رازآلود است. اشاراتی که خاستگاهش، همان تجسم آمال و آرزوهای ساکنان فلات ایران می‌باشد. فردوسی با هوش تاریخی و جامعه‌شناسش، پیش‌بینی روزهای تیرگون میهنش را نموده‌بود. او نیک می‌دانست گردش گردون بر ایرانیان روزهای هم‌دیس حاکمیت ضحاک را بازمی‌آورد چو ضحاک شد بر جهان شهریار بر او سالیان انجمن شد هزار نهان گشت آیین فرزانگان پراگنده شد نام دیوانگان هنر خوار شد،جادویی ارجمند نهان راستی،آشکارا گزند ندانست جز کژی آموختن جز از کشتن و غارت و سوختن فردوسی در تعبیری عاشقانه و رازآلود، صبح امید رهایی‌بخش از تیره‌بختی ایرانیان در هر دوره‌ای از این تاریخ را، درصدفی مکتوم قرار داده است. باور این که هنوز راهی بر سعادت‌مندی ایرانیان وجود دارد. تاریخ گواه این مدعاست. ایران خانه‌ی سیمرغ است و ما نوادگان رستم و زالیم . سومین پر سیمرغ را به آتش خواهیم کشید،تا سیمرغ خرد و شادی و سعادتمندی، از این پس ظلام وحشت و تیره‌روزی بر فلات ایران لبخند بزند. آری ما وارثان پر سوم سیمرغ‌ایم.پا نوشت یک :در کتاب تاریخ سیستان آمده است: از دور که سواد شهر پیدا شد ، دود و آتش بود که از شهر زبانه همی کشید ، به شهر که رسیدم ، کشته بود که بر جای جای شهر فتاده بود ، زنان و‌مردان و کودکان . مهاجمان حتی بر حیوانات رحم نکرده آنها را نیز کشته بودند . ناگاه از برزنی صدای بربط شنیدیم .به کوی وارد شدیم و مردی را در حال بربط نوازی و رقص دیدیم . گفتیم ای مرد ، این چه حال است ؟ با چشمانی گریان و حالی پریشان گفت : که سپاهیان مسلمان بر نیمروز تاخته و یزیدابن مهلب دستور کشتار همگان داد و کشتند و سوختند ، من به همراه اندکی بیرون از شهر بودیم و پس از رفتن آنان آمدیم.حیرت زده گفتیم پس این نواختن و رقص از برای چیست ؟گفت : مگر نمیدانید که امروز نوروز است!پا نوشت دو : برای ماندگاری یک ملت و تمدن سه عامل نقش اساسی دارد (طبق گفته بزرگان ادب و هنر و فرهنگ ) :سرزمین زباندین از بین این سه مولفه ، ایرانیان جز در حوزه دین بقیه را با فراز و نشیب‌های زیاد بازهم حفظ کردند و بهش غنا بخشیدند . نمیدانم دین در دنیای امروز ما چقدر می‌تواند همان نفوذ و کارکرد قرن‌ها و سالها پیش را داشته باشد اما اگر فقط جنبه اخلاقی و ارزشهای والای انسانی رو درنظر بگیریم باید به خودمان متذکر شویم که برای رهایی از تاریکی و سیاهی و فساد فردی و اجتماعی حتما و حتما باید به آیین پاک گذشتگانمان که همان پندار نیک گفتار نیک کردار نیک به اصل مان بر می‌گردیم . است برگردیم .پانوشت سوم : با وجود همه تلاشها و شستشوهای ذهنی و فکری و تبلیغات بسیاری که گلوبالیستها و جهان وطنی‌های عمدتا (چپ ) سالها برای زدودن مفهوم وطن از ذهن و روان کشورهای جهان و بخصوص خاورمیانه ، حس می‌کنم امسال بیشتر از هر سال دیگری وطن، واژه پرمعنایی برای همه مان باشد .اینطور نیست!؟ به امید سرنگونی همه جهان وطنی‌های چپ و راست و این وری اون وری . پاینده وطن پاینده ایران امکان اشتراک ویدیو فعلا در ویرگول وجود ندارد این آهنگ ای ایران ای مرز پرگهر رو تقدیم می‌کنم به همه وطن دوستان عزیزم .
مثلث خیام - پاسکال بسیار کاربردی و مفید_ آرمین احمدی بلث خیام - پاسکال پر از نکات مفید و ارزشمند هرگونه چاپ و کپی برداری بدون اجازه مولف، پیگرد قانونی دارد _ آرمین احمدی . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . ..
مهاجرت اقوام آریایی به فلات ایران و تشکیل حکومت در این فلات دکتر علی نیکویی ورود آریایی ها به فلات ایران در گروهای گوناگون کوچک و بزرگ، طی تقریبا هزار سال به درازا انجامید و سرانجام در اوایل هزاره ی اول قبل از میلاد جایگزینی و سپس ایجاد فرمانروایی آنان در نقاط گوناگون این سرزمین شکل گرفت.از برسی منابع و شواهد موجود می توان چنین دریافت که از اوایل هزاره‌ی سوم پ.م مهاجرت آریایی ها به ایران آغاز شد که در دسته های بزرگ و کوچک به گونه ای متناوب طی دو هزاره ادامه یافته است. اقوام آریایی در این حرکتها در نقاط گوناگون پراکنده و در بین اقوام بومی مستحیل می شدند، در حالی که در نحوه ی زندگی اجتماعی آنان آثار چشمگیری برجای می گذاشتند تا اینکه سرانجام در هزاره ی اول پ.م این قوم در سه گروه متمایز مادی، پارسی و پارتی انسجام و وحدت یافتند و چون مثلثی غرب و جنوب و شرق ایران را فرا گرفتند. سپس اولین شکل از حکومت آریایی به نام مادها در گوشه‌ی غربی این مثلث تشکیل یافت و فصلی نو در تاریخ ایران به طور اخص و در تاریخ جهان به طور اعم گشوده شد.در سراسر ایران بخصوص در غرب ایران حکومت های کم و بیش مهمی وجود داشت که زندگی عهد کهن این منطقه را شکل و رنگ بخشیده بودند، آریایی ها هنگام مهاجرت و ورود خود به تدریج ولی به گونه ای مستمر و مداوم وارد قلمروی این حکومت ها می شدند که ابتدا نمود مشخصی نداشت و با اخذ فرهنگ و تمدن بومی و نیز تاثیر نهادن بر آن، به زندگی می پرداختند و گاه در بین آنان مستحیل می گشتند، اما به تدریج بر اثر ازدیاد نیروی انسانی آنان و ضعف و فتور حکومت های کهن، فرتوت و انحطاط یافته، ، تا اینکه جابجایی شگفت و عظیمی رخ می دهد و نه تنها مخدومان جای خادمان را می گیرند بلکه به علت کثرت جمعیت، نیروی جسمانی و قدرت تحرک بسیار، نژاد فایق را به وجود می آورند و این بار بومیان آسیایی در کام آنها به نابودی کشانیده می شوند اما چگونگی ورود و جایگزینی آرایاییان:به علت کمبود منابع در مورد نحوه ی حرکت و ورود آریاییان به سرزمینهای جدید، از قراین چنین پیداست از میان حرکتهای متناوب آنان در دسته‌های بزرگ و کوچک می توان گروه بزرگی را تشخیص داد که به هند و اروپایی[ 1 ]یا به قولی هند و ژرمنی[ 2 ] معروف شده است. این عنوان از این جهت به این گروه اطلاق شده است که آنان منطقه ی وسیعی از هندوستان تا اسکاندیناوی را فرا گرفته اند. بطوری که امروز دانشمندان در چگونگی فرهنگ، تمدن و بخصوص زبان و نژاد مردمان این گستره ی وسیع جغرافیایی مشترکات بسیاری یافته‌اند.[ 3 ]با مهاجرت آریاییان زندگی دنای کهن به سرآمد و اولین فصل کهنه ی بشری بسته و فصل نویی در آن گشوده شد. ایران در ابتدای هزاره ی اول پ.م در حالی که زندگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و نیز تمدن پربار و درازی را گذرانده و هر قسمت از آن تحت حاکمیت قومی تاریخ بومی خود را پشت سر گذاشته بود، این بار با اقوام تازه نفس آریایی زندگی تاریخی نوین خود را آغاز کرد که دوران ایران باستان را شکل داد و حدود هزار سال به درازا انجامید. این دوران از اعصار طلایی تاریخ ایران به حساب می آید، زیرا در راس آن امپراطوری هایی قرار گرفتند که ابرقدرت شرق را در برابر ابرقدرت غرب تشکیل دادند.[ 4 ]سرزمین اولیه این اقوام در نواحی جنوب غربی استپ های روسیه مشخص شده است، یعنی کمی پاین تر از جنوب دریاچه‌ی آرال و هندوکش، که مرز طبیعی بین فلات ایران و آسیای مرکزی است منطقه ای که اصطلاحا به آن ایرانویچ گفته می شود. اقوام هند و اروپایی از مسیرهای شمال شرقی فلات ایران به راه افتاده اند، ضرب المثلی لاتینی می‌گوید: پرتو از مشرق است[ 5 ] و در کتاب انجیل آمده است: خانه‌ی اولین انسانها در آسیای مرکزی بوده است.[ 6 ] آریایی‌ها از رود سیحون گذشتند و به خوارزم و سغد رسیدند و سپس از جیحون گذشتند و به بلخ (باکتریا) آمدند، در اینجا این گروه بزرگ به دو شاخه‌ی غربی و شرقی تقسیم شدند دسته ای که آن را گروه غربی می نامند با گذر از شمال و غرب دریای خزر و قفقاز و دور زدن دریای سیاه، داخل شبه جزیره‌ی آناتولی(آسیای صغیر) شدند ایشان در همان ابتدای ورود بین اقوام هوری که حکومتی مهم داشتند رخنه کردند و بتدریج از جهت کثرت جمعیت نژاد برتر شدند و بدین ترتیب حکومت میتایی آریایی را در هزاره‌ی دوم پ.م تشکیل دادند که همان حکومت هوری تغیر شکل یافته بود.[ 7 ]شاخه‌ی شرقی آریایی هایی که به نام هند و ایرانی معروف است پس از عبور از کناره های رود جیحون و رود بلخ نواحی را زیر پوشش نژادی خود قرار دادند و گروه باقی مانده دوباره راه خود را به سمت جنوب ادامه دادند و به دو شاخه‌ی متمایز تقسیم شدند: 1 . شاخه ی هندی 2 . شاخه ی ایرانیشاخه ی هندی پس از گذر از بلخ به جانب کوه های هندوکش روان شدند گروهی از آنان در کناره های رود کابل مستقر شدند و گروه دیگر به موازات آن رود به جانب هند رفتند، این گروه پس از ورود به سرزمین هندوستان به سوی رود سند پیش رادند و تا حوالی پنجاب رسیدند و به تدریج نژاد آریایی هندی را به وجود آوردند. آریایی های ایرانی و هندی که در سرزمین مادر در کنار یکدیگ می زیستند، دارای مشترکات فراوانی در تمام شیون زندگی بودند که برسی این مشترکات خود فصلی مجزا را می طلبد[ 8 ]، این مشترکات در تمدن هیتی شبه جزیره ی آناتولی نیز کاملا نمایان است. شاخه ی آریایی ایرانی در ابتدای هزاره ی اول پ.م در حدود بلخ از برادران خود که به جانب هند می راندند جدا و وارد ایران شدند. آنان پس از معابر شرقی دریای خزر به جانب شرق و غرب ایران روان گشتند و به تدریج در سراسر این سرزمین پهناور پراکنده شدند، شواهد اینگونه بیان می کند که آریاییان ایرانی و هندی ساکن در ایرانویچ مدت های بسیار طولانی در یکجا و در کنار هم زندگی می کردند این همبستگی نژادی، فرهنگی و تمدنی بخصوص از فحوای ودا کتاب مقدس هندیان و نیز اوستا کتاب مقدس ایرانیان عهد باستان بروشنی مشخص می گردد.آریایی های وارد شده به ایران به دسته های گوناگونی تقسیم شدند، یک گروه به سوی شمال و شمال غربی این سرزمین راندند، ایشان به داخل سرزمین کاسی ها نفوذ کردند و به گونه ای نژاد بومی و آریایی که از قبل در نزد آنان رخنه کرده بود و آریایی هایی که اکنون وارد شده بودند در هم آمیخت که سرانجام کاسی ها را باید آریایی خواند. دسته ی دیگر در شمال شرقی و شرق ایران استقرار یافتند و بتدریج با تکمیل تعداد افرادشان که از شمال می رسیدند اقوام پارتی را به وجود آوردند یعنی همان هایی که بعدها شاهنشاهی اشکانی را به وجود آوردند دسته ای دیگر نیز به سمت جنوب و غرب ایران سرازیر شدند.با آنچه ذکر شد می‌توان چنین نتیجه گرفت که در ابتدای هزاره ی اول پ.م مهاجمان آریایی که به زور و با امواج متوالی وارد می شدند و از دو راه یعنی دو معبر شرقی و غربی دریای خزر از طریق ماورا النهر و قفقاز به مهاجرت خود ادامه می دادند دیگر چون هزاره های گذشته در بین بومیان و در کام حکومتهای وقت مستهلک نشدند بلکه خلاف آن رخ داد.شعبه ی شرقی آریایی ها دیگر نمی توانست به جانب هندوستان رود زیرا قبلا هم نژادانشان این سرزمین را تسخیر کرده بودند پس به جانب ایران سرازیر شدند و در طول مسیری که از بلخ آغاز می شد به جانب مرکز و غرب پیش راندند. در غرب با ایلام روبه رو شدند و بدین ترتیب در کنار شهر ایلام رحل اقامت افکندند و به کوچ نشینی های فصلی پرداختند. آنان در ماورا زاگرس با آشور روبرو شدند که پیشتر نتوانستند بروند، اما در شال غربی به داخل حکومت اورارتور نفوذ کردند و بدین ترتیب به تخریب دنیای کهن و ساختن بنایی نو به جای آن پرداختند. در میان این اقوام مهاجر آریایی، ما با سه قوم روبرو می شویم که تاریخ ایران باستان را این سه قوم ساختند که عبارت بودند از: 1 . مادها 2 . پارسها 3 . پارتهاچگونگی ورود آریایی‌ها به یک زندگی متمدن و جامعه ای با فرهنگ و مبتنی بر فرمانی منسجم از هزاره ی پنجم پ.م پی گیری می شود. رشد اجتاعی و اقتصادی و فرهنگی آنان در این هزاره که برابر با دوره ی نوسنگی است آغاز می شود و سپس تداوم این رشد در دوره‌ی عصر مفروغ ادامه می یابد که برابر با هزاره ی چهارم پ.م است. آریاییان از جهت دارا بودن اندامی درشت و متناسب، پوست سفید، چهره ی زیبا و گیسوانی به رنگ روشن و همچنین از جهت جنگاوری و تمدنی خاص و نمایان از اقوامی با نژادهای دیگر در اطراف و اکناف خود، کاملا متمایز بودند. توصیف ایشان با این صفات و خصوصیات در ادبیات ودایی و هندی نمایان است. آنان بر خلاف همسایگان زردنژاد خود بیابانگرد نبودند بلکه آبادی نشین، گله دار و کشاورز بودند.[ 9 ]باری، در سده های پایانی و سده های نخست هزاره ی دوم پیش از میلاد، گروهایی از مردمان نژاده ی هنداروپایی از آسیای میانه گذشتند و در گستره ی جغرافیایی ایران پراکنده شدند.[ 10 ] گروه نیرومند و بزرگی از آنها که در تاریخ ایران مادها نام گرفته اند در غرب و شمال غرب فلات ایران فرود آمدند و به زودی پهنه ی جغرافیایی زیستگاه آنها سرزمین ماد نام گرفت.[ 11 ] پارس ها گروه دیگری از تازه واردان نژاد آریایی بودند که دوشا دوش مادها از آسیای میانه تا کوه های زاگرس پیش تاختند و در بخش های غربی و جنوب غربی دریاچه ی ارومیه جای گرفتند. قبیله های گوناگون پارسی در سده‌ی هشتم پیش از میلاد در نتیجه ی فشار آشوری ها و اورارتویی ها به سوی جنوب ایران کوچیدند و در سرزمینی پراکنده شدند که از آن هنگام به نام این تازه واردان سرزمین پارس نام گرفته است.[ 12 ]چنین به نظر می رسد که مادها در نواحی شمال رشته کوه زاگرس در محدوده ی میان آذربایجان و شهرهای میانه و مراغه در شمال، آشور در غرب و ناحیه‌ی قزوین - تهران تا دماوند و دشت کویر در شرق و اصفهان تا دره‌ی سفید رود و در جنوب پراکنده شده بودند و پارسی ها نیز در نواحی جنوبی تر از مادها در زاگرس جنوبی مستقر شدند که قلمروی آنها در غرب و جنوب غربی به سرزمین عیلام و در شرق به کرمان و یزد و در جنوب به خلیج فارس و در شمال به سرزمین مادها محدود می شد.[ 13 ]هم جواری دو قوم پارس و ماد در نهایت باعث به برخی درگیری ها بین آنها شد که در نهایت باعث برچیده شدن حکومت مادها به دست کوروش کبیر در سال 559 پ.م می گردد. شوربختانه تا کنون از مادها هیچ اثر نوشتاری و حتی غیر نوشتاری کافی که بر اساس آن بتوان درباره ی مادها قضاوت درستی کرد به دست نیامده، علاوه بر نوشته های هردوت تنها اطلاعات موجود در بازسازی تاریخ روابط مادها و پارسی‌ها تا پیش از ظهور کوروش بزرگ مکتوبات اقوام دیگر یعنی منابع آشوریان و بابلیان و اطلاعات پراکنده دیگر مورخان یونانی است.[ 14 ] در باره ی روابط مادها و پارسی ها تا پیش از تشکیل شاهنشاهی هخامنشی گزارشات موجود اعم از منابع یونانی و گزارشات بین النهرین اطلاعات گوناگون و گاهی متضادی را ارایه می دهد. در راس این مورخان هردوت قرار دارد که برای نخستین بار شرحی مفصل از مادها ارایه می دهد و دیگر مورخان یونانی نیز به تقلید و با نگاه به کتاب او همان مطالب را تکرار کرده اند.[ 15 ] هرودت اولین مورخ یونانی است که کامل ترین شرح پیوسته همراه با تفضیل جزییات از تاریخ مادها را اریه می کند[ 16 ]، بنا به گزارشات هرودت ما با امپراطوری مقتدر و یکپارچه‌ای از مادها رو به رو هستیم که زمان فرورتیش موفق می شوند بر پارس ها چیره شوند و آنان را خراج گذار خود کنند،[ 17 ] هرودت همچنین ادعا می کند که مادها نخستین قومی بودند که از سلطه ی آشور رها یافتند.[ 18 ]وی در ارتباط با اتحاد ماد نقل می کند که در یک مجلس مشورتی میان سران قبایل ماد، دیااکو به عنوان شاه ماد انتخاب شد و به خواسته هایش که ایجاد تشریفات و گرد هم آمدن مادها و تاسیس شهری جدید و کاخی باشکوه بود، مردمان تن دادند.[ 19 ] پس از 53 سال حکمرانی دیااکو، فرزندش فروتیش شاهی را به مدت 22 سال به ارث می برد. بنا بر ادعای هرودت پارس ها نخستین قومی بودند که مورد حمله ی مادها قرار گرفتند و مطیع مادها شدند، پس از آن فروتیش به آشور حمله می کند که در این نبرد کشته می‌شود.[ 20 ] بعد از فروتیش حکمرانی مادها به فرزندش هوخشتره می رسد، او پس از تشکیل ارتش منظم به جنگ با آشوریان بر می خیزد و در همین احوال مورد حمله ی سکاها قرار می گیرد و منجر به 28 سال حاکمیت سکاها بر ماد می شود. سرانجام هوخشتره با نیرنگ موفق می شود سکاها را شکست داده و خود را آماده ی حمله ی مجدد به آشوریان نماید و سرانجام موفق می گردد این بار به همراهی بابلیان آشور را شکست دهند [ 21 ] هرودت بلاخره حکومت 25 ساله ی فرزندش آستیاگ و فراز و فرودهای سلطنت آستیاگ تا انتقال قدرت به پارس‌ها توسط کوروش کبیر را شرح می دهد.[ 22 ]اما حکومت مادها در واقع اولین شاهنشاهی یا امپراطوری در ایران نبود بلکه آن را یک مجموعه ی سیاسی ثابت می توان پذیرفت، آنچه که باعث شکل گیری ایده امپراطوری ماد در میان مورخان گردیده است می تواند ناشی از این باور عمومی باشد که اولا فقط قدرتی هم تراز با آشوریان باید باشد که بتواند آشور را منهدم سازد، با این استدلال پس مادها هم امپراطوری بوده اند، ثانیا ارتباط نزدیک مادها و پارس ها و نقش مادها در امپراطوری پارس ها و آمدن نام ماد اغلب همراه با امپراطوری پارس این باور را ایجاد می کند که مادها نیز پیش از سقوط باید امپراطوری بوده باشد و سوم وجود اسامی مشترک در اثر هرودت با نوشته های میخی، ذهن را به تقلید از الگوی هرودت به سوی امپراطوری ماد سوق داده است.[ 23 ]اما در مقابل عده ای حضور مادها را همراه با بابل در ماجرای سقوط آشور عاملی در برتری ماد معرفی می کنند و بر این باورند که حضور کمرنگ مادها در گزارش های بین النهرین پیرامون این واقعه می تواند ناشی از عدم انتقال درست این خبر از جانب بابلی‌ها باشد [ 24 ] به هر حال بدون توجه به چگونگی گزارش این واقعه ی مهم توسط بابلیان، در این تردید نیست که همکاری بابلیان در این عملیات نقش مهمی در موفقیت مادها در این پیروزی داشت و تمام شواهد نشان می دهد این بابلیان بودند که از لحاظ ارضی از شکست آشوریان سود بردند و مادها از این پیروزی ها سهم کمتری نصیب شان شد که همین امر نشان دهنده ی مطرح نبودن مادها به عنوان یک قدرت نظامی و سیاسی برتر در این اتحادیه می باشد وقایع بعدی نظیر جنگ با لیدی ها که بی نتیجه به پایان رسید یا جنگ با پارسیان که البته به نابودی سیاسی مادها منجر شد مشخص می گردد که برخلاف عقاید رایج نمی توان از پادشاهی متمرکز و یا یک امپراطوری مادی در این زمان سخن گفت.[ 25 ]نام مادها برای اولین بار در کتیبه های شالمانسر سوم[ 26 ] در اواسط قرن نهم پیش از میلاد در کنار سایر اقوام چون پارس ها، گوتی ها، کاسی ها، هوری ها، به عنوان یکی از اقوام ساکن در دامنه های کوه های زاگرس آمده است،[ 27 ] با دقت در این گزارشات و سایر کتیبه های آشوریان در رابطه با اقوام ایرانی و غیرایرانی به نظر می رسد که هیچ یک از این اقوام برتری خاصی بر قوم دیگری نداشته اند[ 28 ]خصوصا با توجه به ویژگی های جغرافیایی غرب فلات ایران در منطقه‌ی غرب زاگرس یعنی وجود دره ها و کوه های متعدد، شکل گیری شمار زیادی واحد سیاسی کوچک و پراکنده در این منطقه امری منطقی می‌باشد [ 29 ]دیگر آنکه اولین اشاره ی شالمانسر سوم( 824 - 858 پ.م) به این دو قوم در سال 843 پ.م چنین می توان استنباط کرد که هر دوی آنها از نظر آشوریان از یک اهمیت برخوردار بوده اند و حتی در کتیبه‌های بعدی از شمشی اداد پنجم[ 30 ] ( 811 - 823 پ.م) اداد نیرای سوم ( 783 - 810 پ.م) تیگلات پیلسر سوم ( 727 - 744 پ.م) هرگاه که سخن از تحت سلطه درآوردن یا خراج گذار بودن و هدیه و گروگان پیشکش فرستادن می شود، نام مادها و پارس ها در کنار هم و بدون برتری از یکدیگر آورده می شود[ 31 ] و حتی در کتیبه ی سارگن دوم هم که اندیشمندان فقط انگشت اشاره به سمت وقایع ماد و نام دیااکو نشانه رفته اند نیز می توان حضور پارس ها را در کنار مادها شاهد بود.[ 32 ] بعلاوه در متون آشوری از جمله در گزارش سارگن دوم آشوری از بیت دیااکو نام برده شده است که شماری از پژوهشگران تاریخ کهن سعی کرده اند آن را به اشکال گوناگون با دیااکو که هرودت به عنوان پادشاه ماد نام می برد یکی پنداشته اند و نتیجه ی آن برای صحت ادعای هرودت پیروان تاریخ مادها و در نتیجه برتری مادها بر پارس ها ذکر کنند اما یکی دانستن دیااکو در گزارش سارگن آشوری با دیوکس مذکور در گزارشات هردوت در سالهای اخیر توسط برخی پژوهشگران زیر سوال رفته و آنان با برسی این رویدادها وجود گونه ای از ناهمگونی در این گزارشات را نشان داده اند. آنان بر این باورند مکان مورد اشاره در گزارشات سارگن یعنی همان بیت دیااکو با هیچ مکان جغرافیایی در منطقه منطبق نیست[ 33 ] به هر صورت برخلاف گزارشات هردوت و با استفاده از منابع و گزارشات آشوری چنین برداشت می شود که شاهان ماد هیچ کدام به یک ساختار دولتی متمرکز و دایمی به مانند شاهان آشور دست نیافته بودند. ممکن است در آن روزگار حرکتی به سوی اتحاد و یکپارچگی سیاسی صورت پذیرفته باشد، اما این روند به یکباره و ظاهرا تحت تاثیر سقوط آشور که تا آن زمان به عنوان تامین کننده ی امنیت جاده های تجاری غرب به شرق، که باعث رشد اقتصادی و سیاسی همسایگان خود شده بود به ناچار دچار رکود و افول شد [ 34 ] از طرفی مادها از مولفه های تعریف شده مانند: وجود یک دستگاه اداری، قشربندی اجتماعی، مقامات و مشاغل منظم، ارتش و ساختار نظامی، منبع منظم درآمد، ایدویولوژی برای مشروعیت زایی، قانون و نظم برخوردار نبودند و حتی اطلاعات هردوت با ویژگی‌های یک امپراطوری یا شاهنشاهی هم خوانی ندارد [ 35 ] برخی از پژوهشگران بر این باورند دلیل نام گذاری شاهنشاهی یا امپراطوری برای مادها توسط هرودت برای سهولت در شرح حوادث سیاسی متنوع و پرآکنده‌ی آن دوره بوده است،[ 36 ] که البته منطقی به نظر نمی رسد. با تکیه بر تمام مطالب فوق می توان به این باور رسید که بر خلاف عقاید رایج، مادها نه تنها یک امپراطوری تشکیل نداده اند حتی موفق به تشکیل یک دولت دایمی هم نگردیدند و تنها در مواقعی و لزوما مواقع بحرانی اتحادیه ای با ساختار قبیله ای تشکیل می دادند. به نظر می‌رسد که مادها جامعه ای در حال دگرگونی مداوم بوده اند که شاید به سمت دولتی دایمی حرکت می کردند اما شرایط تحت تاثیر سقوط آشور این جریان را متوقف ساخت.با نگاه به چنین جایگاه سیاسی و نظامی در منطقه بعید به نظر می رسد که مادها به جای تلاش در برقراری روابط دوستانه با پارس ها که از نظر نژادی، فرهنگی و اجتماعی نسبت به سایر اقوام در منطقه با آنها نزدیکتر بودند در فکر سلطه بر آنها برآمده باشد و یا حتی قادر به این کار بوده باشند خصوصا که منابع آشوری و بابلی و همچنین دیگر شواهد تاریخی نشانگر استقلال و توانمندی نظامی پارس ها در منطقه و شرکت آنها در پیمان‌های نظامی علیه آشوریان و در نهایت سلطه بر سرزمین انشان، قلمروی شرقی عیلامی ها در زمان فرمانروایی مادها در منطقه‌ی زاگرس می باشد.دکتر علی نیکویی [ 1 ] Indo - European [ 2 ] Indo - Germanic [ 3 ] سه گفتار از آریاییان، بی تا صفحات گوناگون[ 4 ] بیانی، شیرین تاریخ ایران باستان( 2 ) ص 5 [ 5 ] بیانی، شیرین تاریخ ایران باستان( 2 ) ص 26 [ 6 ] بیانی، شیرین تاریخ ایران باستان( 2 ) ص 26 [ 7 ] گریشمن، رومن ایران از آغاز تا اسلام ص 43 - 46 [ 8 ] گریشمن، رومن ایران از آغاز تا اسلام ص 42 الی 46 [ 9 ] سه گفتار از آریاییان، بی تا ص 48 [ 10 ] امستد، آلبرت تاریخ شاهنشاهی هخامنشی ص 28 [ 11 ] فرای، ریچارد میراث باستان 85 - 103 [ 12 ] داندامایف،م.آ تاریخ سیاسی هخامنشیان ص 18 [ 13 ] ایمان پور، محمدتقی مکان جغرافیایی پارسه‌ی داریوش فصلنامه‌ی دانشگاه ادبیات و علوم انسانی، 1383 ص 5 [ 14 ] بوکهارت، کیناست آنچه امپراطوری ماد خوانده می‌شود ص 205 [ 15 ] علی یف، اقرار پادشاهی ماد ص 30 [ 16 ] زرین کوب، روزبه بنیان گذاری اتحاد مادها و اهمیت منبع شناسی آن نشریه‌ی دانشگاه ادبیات و علوم انسانی تهران، 1387 ص 101 [ 17 ] تاریخ هرودت، کتاب اول، بند 102 [ 18 ] تاریخ هرودت، کتاب اول، بند 95 [ 19 ] تاریخ هرودت، کتاب اول، بند 97 الی 101 [ 20 ] تاریخ هرودت، کتاب اول، بند 102 [ 21 ] تاریخ هرودت، کتاب اول، بند 103 الی 106 [ 22 ] تاریخ هرودت، کتاب اول، بند 107 الی 130 [ 23 ] بوکهارت، کیناست آنچه امپراطوری ماد خوانده می‌شود ص 213 [ 24 ] دیاکونف،آ.م تاریخ ماد ص 280 [ 25 ] کورت،آملی هخامنشیان ص 33 [ 26 ] Shalmaneser III [ 27 ] Luckenbill , D . D . Ancient Records Of Assyria and Babylonia , 2 vols , 2nded . New York . 1973 . p : 637 [ 28 ] دیاکونف،آ.م تاریخ ماد، ص 207 [ 29 ] بوکهارت، کیناست آنچه امپراطوری ماد خوانده می‌شود ص 202 [ 30 ] Shamshi - Adad V [ 31 ] Luckenbill , D . D . Ancient Records Of Assyria and Babylonia , 2 vols , 2nded . New York . 1973 . p : 637 [ 32 ] Levine , L . D . Sargon ' s Eight Campaign . In Levine , D . L ., and T . C . Young Jr .( eds ), Mountains and Lowlands , Malibu : Undena . 1977 p : 59 - 140 [ 33 ] علی یف، اقرار پادشاهی ماد ص 110 [ 34 ] وردنبورخ، هلن سانسیسی شفاهی بودن مدیکوس لو گوس، تاریخ هخامنشیان،ج 8 ، ص 301 [ 35 ] وردنبورخ، هلن سانسیسی شفاهی بودن مدیکوس لو گوس، تاریخ هخامنشیان،ج 8 ، ص 292 الی 307 [ 36 ] Rolinger , R . ' Herodotus ii , The Histories as a Sourse For Persia and Persians , Enclr2 , 2004 , p254 مشاوره رایگان مهاجرت به مهاجرت فکر میکنید؟ تحصیلی یا کاری، مهاجرت به خارج از کشور یک اتفاق چالش برانگیز است، ما در کنار شما خواهیم بود و در مراحل مهاجرت به شما کمک خواهیم کرد. همین الان درخواست مشاوره رایگان ثبت کن درخواست مشاوره رایگان
سفر به شهرهای تاریخی ایتالیا همه جاده‌ها به رم نه بلکه به کل ایتالیا منتهی می‌شوند! اگر تاکنون از این کشور زیبا و حیرت انگیز بازدید نکرده‌اید ، حتما آن را در صدر لیست بازدیدهای آینده خود قرار دهید و در اسرع وقت این کار را انجام دهید! پیشینه تاریخی غنی ، غذاهای معروف دنیا ، ایتالیایی‌های مهمان نواز که در خیابان‌ها فریاد می‌زنند و شادی می‌کنند . ایتالیا همچنین خانه بسیاری از بهترین آثار هنری و معماری در جهان است ، بنابراین مهم نیست که کدام بخش از کشور را برای دیدن انتخاب کنید ، خواهید دید که چرا مردم عاشق این مکان هستند! ایتالیا از تاریخ غنی خود الهام می‌گیرد و به شما نشان می‌دهد که چگونه تاریخ می‌تواند با مدرنیته تلفیق شود ، بنابراین هنگام مسافرت به گهواره تمدن اروپا ، ببینید کدام شهرها در لیست شما هستند. برای تهیه بلیط هواپیما می‌توانید به سایط سفیران مراجعه فرمایید.رمباید از شهر اصلی شروع کنیم. فقط تعداد کمی از شهرها در جهان وجود دارند که می‌توانند با میراث تاریخی و فرهنگی رم به رقابت بپردازند. پس از 3 هزار سال توسعه شهری ، رم به یکی از پر بازدیدترین شهرها در جهان تبدیل شده است که نقاط دیدنی باستانی مانند کلاسیوم ، رم فروم و پانتیون در آن وجود دارد و خاطره تاریخ غنی این شهر باستانی را زنده نگه می‌دارد. رم شهری است که نه تنها دیده می‌شود ، بلکه احساس می‌شود ، بنابراین سعی کنید همه مکان‌های آن را ببینید و تمامی غذاهای آنجا را امتحان کنید ، غذای محلی رم حتما می‌دانید چیست؟ بله پیتزا.ناپلشهر ناپل ، بر فراز کوه عظیم وسوویوس واقع شده است. شهر ناپل شاید به اندازه شهرهای دیگر جاذبه‌های توریستی نداشته باشد ، ولی این می‌تواند یک تور کامل پیتزا گردی برای شما باشد ، چراکه این شهر معروفترین و حتی خوشمزه‌ترین پیتزاهای دنیا را دارد. با این حال ، اجازه دهید فقط راجع به پیتزا صحبت نکنیم. به عنوان یکی از قدیمی‌ترین شهرهای اروپا ، ناپل چیزهای زیادی برای کشف دارد. بازدید از قلعه‌های تاریخی این شهر بسیار شگفت انگیز خواهد بود. زمانیکه در ناپل هستید ، فراموش نکنید که یک سفر یک روزه را به پومپی ، یک شهر روم باستان که پس از فوران آتشفشان کوه وسوویوس زیر خاکستر و آتشفشان شده است داشته باشید.ونیزبه یکی از رمانتیک‌ترین شهرهای اروپا خوش آمدید! کانال‌ها ، پل‌های جذاب ، کافه‌ها و رستوران‌ها شما را در یک ثانیه متحیر می‌کنند. این شهر که زمانی ثروتمندترین بندر تجاری در اروپا بود ، اکنون پر از نمونه‌های جذاب هنر و معماری است. در گوندولا در زیر کانال بزرگ سوار شوید و کاخهای قدیمی که با سنگ مرمر و معرق سنگفرش شده است را بازدید کنید . ونیز شهری است که شب و روز ندارد و تمامی ساعات شبانه روز زیبایی را به چشمانتان هدیه می‌دهد. پس سعی کنید بیشتر از یک روز در این شهر زیبا سفر کنید.فلورانسفلورانس یکی از پر بازدیدترین شهرهای ایتالیا است ، سرشار از تاریخ ، هنر و معماری باشکوه ، همه در یک شهر کوچک و صمیمی ، اطراف آن جمع شده است . این شهر محل قرارگیری یکی از مشهورترین گالری‌های هنری جهان یعنی گالری یوفیزی است که شاهکارهایی از اسامی بزرگ مانند رافایل ، میکل آنژ ، داوینچی ، بوتیچلی و دیگران را در خود جای داده است. هنرمندان هرگز فلورانس را ترک نکرده‌اند ، بنابراین بسیاری از مشاغل خلاق کوچک ، مجریان خیابانی و طراحان مد را در سراسر شهر مشاهده خواهید کرد. این شهر قلب منطقه توسکانی است ، معروف به تپه‌های سبز که تا آنجا که چشم می‌بیند ، تاکستان‌های بزرگ و غذاهای خوشمزه است ، بنابراین فرصت خود را برای امتحان کردن برخی از غذاهای محلی از دست ندهید.بولونیابولونیا احتمالا محبوب‌ترین شهر دانشجویی در ایتالیا است ، سنت دیرینه بولونیا با ت سیس اولین دانشگاه در اروپا در سال 1088 آغاز شده است. در شهر بولونیا یک مرکز غذایی قرار دارد که بازارهای بسیاری را در این مرکز با میوه‌های تازه و شیرینی‌های عالی در خود جای داده است. رستوران هایی وجود دارند که با بودجه هر کسی همخوانی دارد ، در حالی که در بولونیا هستید ، حتما با نمادهای شهر ، دو برج گاریسندا و آسینلی ، چند عکس بگیرید و از منظره دیدنی و جذاب بولونیا استفاده کنید. به غیر از برج‌ها ، این شهر قرون وسطایی مملو از چشم انداز طاق‌های زیبا است که خیابان‌های بولونیا را از هم جدا می‌کند.میلانهرچه راجع به میلان می‌شنوید باور نکنید! این شهر آلوده و پر ازدحام دارای مردمی غیر دوستانه با دیگران نیست ، بلکه شهر سرمایه داران و مد ایتالیا است که با تاریخ این شهر گره خورده است. این شهر دارای بناهای بسیار زیبا است که توسط برخی از بهترین معماران جهان طراحی شده است ، به همین دلیل میلان از همه دوره‌های معماری تاریخ، نمونه‌ای در بر دارد ، این شهر تاریخی و باستانی بیشترین آثار ثبت شده سازمان جهانی یونسکو را در خود جای داده است. بهترین پیشنهاد برای گشت و گذار در میلان ، پای پیاده است. بازدید از آثار تاریخی رم باستان و نوشیدن قهوه اسپرسو ایتالیایی در کوچه‌های زیبای این شهر شما را شگفت زده خواهد کرد.کالیاریکالیاری مانند اکثر شهرهای ایتالیا ، گذشته‌های زیبا و غنی خود را در هر گوشه‌ای از خود و از طریق ویرانه‌های رم باستان ، کلیساهای قرن قدیمی ، کاخ‌های باشکوه و موزه‌های عالی به یاد شما می‌آورد. به عنوان شهری که در سواحل جنوبی ساردینیا واقع شده است ، کالیاری دارای موقعیت بندری مهمی است ، اما همه چیز مربوط به دریانوردی و بنادر نیست. باستین سن رمی در مرکز شهر قدیمی کالیاری قرار دارد و یکی از مشهورترین نقاط دیدنی شهر استتنها است که با یک پیاده روی کوتاه ، برج مشهور فیل را پیدا خواهید کرد که در سال 1307 ساخته شده است تا به عنوان یک برج نگهبانی خدمت کند و یکی دیگر از مکانهای عالی و شگفت انگیز کالیاری است.سفر به شهرهای تاریخی ایتالیا
چشم شیطان (فراماسونری 2 ) قسمت اول این مقاله رو خوندید؟ اگه نخوندید حتما و حتما اول اونو بخونید"فراماسون‌ها همیشه در همه‌جای جهان در پی مردم متوسط‌اندک‌همت کوته‌نظر ظاهرپرست گشته‌اند و اساس کار فراماسون‌ها، همواره در هر زمانی و در هر کشوری، بهره‌جویی و بهره‌یابی از مردم زبون ناتوان سست‌پای سست‌دل سست‌رای بوده است." " فراماسونری در ایران "فراماسون‌ها از دیرباز روی ایران توجه داشتن. احتمالا یک دلیل اش بخاطر اعتقادات مردم بود که به ظهور حضرت مهدی باور داشتن. درحالیکه فراماسون‌ها میخوان پایان دنیا رو مطابق میل خودشون رقم بزنن.چاپ ده‌ها کتاب در زمینه جهت دریافت کتاب فوق از لینک زیر استفاده کنید :((( دانلود فایل کتاب ))) طبق بررسی هایی که در جاهای متعدد کردم اغلب منابع به این اشاره کردن که فراماسون‌ها از دوره پهلوی در دربار نفوذ کردن. برخی منابع هم میگن از زمان قاجار یا دوره‌های قبل‌تر بوده این جریان.فراموشخانهگفتیم جایی که فراماسون‌ها کارهای مختلف شونو توش انجام میدن لژ هست. در ایران به لژ‌ها، فراموشخانه میگفتن. میرزاعسکرخان سفیر ایران در فرانسه در زمان فتحعلی شاه قاجار، اولین کسی بود که به عضویت شبکه فراماسون‌ها دراومد. البته سر این که اولین نفر کی بوده اختلافاتی هم هست. پس کلنجار رفتن سر رسیدن به نتیجه‌ی واحد دراین موضوع بیهوده است. در زمان محمدرضا پهلوی چون ارتباطات ایران با انگلیس و فرانسه و .. بیشتر شد لذا شرایط هم برای ورود فراماسون‌ها بهتر شد. در این دوره نام 3 نفر می‌درخشه. چون گل سرسبد فراماسونری بودند :محمد علی فروغی ، سیدحسن تقی زاده، جعفر شریف امامی ( منبع : ویکی فقه )جعفر شریف امامیمحمدعلی فروغیسید حسن تقی زادهکتاب دیگه‌ای هست که جزو منابع اصلی تحقیقاته. بعلت قدیمی بودنش کمیاب هست. حاوی اطلاعات ارزشمندیه از وضع ایران در منجلاب فراماسون‌ها. چنانچه حس می‌کنید دریافت و مطالعه این کتاب برای شما الزامی هست میتونید از ادامه دانلودش کنید.((( لینک دریافت فایل کتاب قسمت اول )))((( لینک دریافت فایل کتاب قسمت دوم )))((( لینک دریافت فایل کتاب قسمت سوم ))) یکی از اتفاقا غم انگیزی که بر اثر سلطه فراماسونری در سلطنت قاجار رخ داد ماجرای صدور و اجرای حکم اعدام فضل الله نوری بود. آن هم به دست یک روحانی..به دار آویخته شدن شیخ فضل الله نوریفردی که فتوا یا حکم اعدام را صادر کرد شیخ ابراهیم زنجانی بود. فردی که غرق در منجلاب فراماسونری شده بود و به گواه تاریخ، از اعضای لژ بود.ابراهیم زنجانی عده‌ای نوشتن که محمد رضاشاه پهلوی جزو حامیان فراماسونری بود. در اسناد مکتوب ساواک هم در این باره مطالبی هست که نشون میده در ساخت لژ به فراماسون‌ها کمک میکرده.. نمادهای فراماسونری در ایرانبا اینکه عصر قاجار و پهلوی تمام شده اما هنوز برخی از آثار فراماسونری باقی مانده. گاهی اوقات چیزایی هم ساخته میشه که شبیه نمادها در میاد. و جنجال درست میشه براشون. عکس بالا نماد آلت تناسلی شیطان هست . خواسته یا ناخواسته در ایران از اینها ساخته میشه گاهی. شاید هم بر اثر شیطنت پیروان فراماسونری باشه که همچین چیزایی ساخته میشن برای ترویج نمادهای تشکیلات شونویدیوی استاد رایفی پور درباره فراماسونی در ایران رو تقدیم میکنم حتما ببینید در ادامه لینک ر ومیزارم : - % D9 % 84 % DA % 98 - % D9 % 81 % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 85 % D8 % A7 % D8 % B3 % D9 % 88 % D9 % 86 % D8 % B1 % DB % 8C - % D8 % AF % D8 % B1 - % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 86 - % D9 % 85 % D8 % AD % D9 % 85 % D8 % AF % D8 % B9 % D9 % 84 % DB % 8C - % D9 % 81 % D8 % B1 % D9 % 88 % D8 % BA % DB % 8C - % DA % A9 % DB % 8C % D8 % B3 % D8 % AA % D8 % 9F ایران، هم اکنون !در شرایط کنونی جامعه، هر از گاهی عده‌ای جوان رو به جرم شیطان پرستی دستگیر میکنن. عده‌ای که چهره و بدن شون پر شده از تتو و برچسب و خالکوبی شیطانی. این رفتارها در واقع یک عمل سطحی از فراماسونری هست. چون هدف مشغول کردن جوانان به اعمال پوچه. اما این کارها زمانی خطرناک میشه که منجر به مرگ بشه! سنت قربانی کردن انسان رو دارن اجرا میکنن. یا نوشیدن خون انسان! با این ترفند، نه تنها جوانان ایرانی به بیراهه میرن بلکه دچار نوعی خودکشی میشنفیلمی که مخفیانه از سنت قربانی کردن آدمها در جلسه محرمانه ماسون‌های ترکیه گرفته شده رو ببینید : - % D9 % 85 % D8 % AE % D9 % 81 % DB % 8C - % D8 % AF % D8 % B1 - % D9 % 84 % DA % 98 - % D9 % 81 % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 85 % D8 % A7 % D8 % B3 % D9 % 88 % D9 % 86 % D8 % B1 % DB % 8C - % D9 % 82 % D8 % B1 % D8 % A8 % D8 % A7 % D9 % 86 % DB % 8C - % DA % A9 % D8 % B1 % D8 % AF % D9 % 86 - % D8 % A7 % D9 % 86 % D8 % B3 % D8 % A7 % D9 % 86 این مقاله ادامه دارد..
تسخیری که از کشف حجاب شروع می‌شود! خوشحالم در دانشگاه شریفم که اصل ماجرای تسخیر ، توسط بچه‌های شریف بوده، مثل اصغر زاده، نعیمی پور، سیف اللهی و مسیول لانه آقای زحمتکش. بعضی‌هایشان البته شهید شدند. من اینجا تاریخ را آن طور که شما می‌شناسید نمی‌گویم. آن روش پایه‌ی تاریخ است که کی ، چه زمانی، چکار کرد. بعضی وقایع هستند که باید با شیوه‌ی تاریخ تحولات اجتماعی بررسی شوند. درواقع بیشتر از تاریخ، از جامعه شناسی صحبت می‌کنیم. بچه‌های علوم انسانی با این شیوه‌ی نگاه کردن به تاریخ مشکل دارند اما بچه‌های فنی بخاطر ذهن تحلیلگر راحت‌تر می‌توانند درک کنند. در نگاه اول به تاریخ دچار دو قطبی هایی می‌شویم مثل مصدق - کاشانی که روی اشخاص است. اما در نگاه دوم دو قطبی ملت ایران - آمریکاست. اگر در وقایعی نمی‌توانیم خوب تحلیل کنیم، بخاطر نگاه خرد ماست. باید نگاه را کل نگر کرد.تاریخ معاصر را از کشف حجاب تا الان ار نظر اجتماعی بررسی میکنیم تا ببینیم چرا تسخیر صورت گرفت؟برویم به 31 شهریور 59 .. دو سال از انقلاب حدودا گذشته بود که صدای انفجارهایی از غرب تهران شنیده شد. مردم که هنوز اسلحه‌ها را تحویل نداده بودند، رفتند سمت صدا، فرودگاه مهرآباد و آن را محاصره کردند و می‌گفتند کودتا شده! فرمانده ارتش سخنرانی کرد و گفت کودتا نشده، عراق به ما حمله کرده! مردم باور نکردند و گفتند یا فرودگاه را بدهید یا خود امام بایداز رادیو بگوید که کودتا نشده! امام خمینی ساعت 5 عصر در رادیو سخنرانی می‌کند و شروع حمله‌ی عراق را تایید می‌نماید. این‌ها نشانه‌ی ترس از کودتاست! ما الان این ترس را نداریم!پس درک آن زمان برای ما سخت است! نمی‌توانیم با وارد شدن خرد به تاریخ این ترس را نشان بدهیم، چهل سال دیگر یکی مثل من باید اینجا بنشیند و بگوید چرا در سوریه جنگیدیم! علتش این است که آن موقع از ترس از داعش عبور کرده‌ایم! همین الان هم تا حدی عبور کرده‌ایم.کسانیکه تاریخ را در ظرف زمانی خود نمی‌بینند، مثل بچه هایی هستند که می‌روند روضه و می‌گویند اینکه کاری نداشت! امام حسین باید سوار تانک می‌شد و دشمن را از بین می‌برد! تاریخ را اگر در ظرف زمانی نبینیم، نمی‌شود به سوالات پاسخ داد!دوقطبی‌ها تا ظهور آقا وجود دارد و این ناشی از قدرت طلبی انسان است! ناشی از فوتبال است! (امام هم آن زمان هراس داشت. اصلا چرا موشک می‌سازیم؟ چرا نیروی نظامی داریم؟ مگر می‌خواهیم به کسی حمله کنیم؟ نه! بخاطر ترس از حمله‌ی دشمن است. اما آمریکا می‌گوید فقط من حق دارم بترسم!! ترس کودتا کی رفت؟ زمانی که جنگ شروع شد. الان هم اگر صدای بمبی بیاید مردم به هرچیزی فکر میکنند الا کودتا! اما آن زمان اینطور نبود، باید حتما مردم از زبان امام می‌شنیدند که کودتا نشده تا خیالشان راحت بشود. مهمترین واقعه در این سیر تاریخی کشف حجاب است! امروز رهبری نظریه‌ای را مطرح کردند که من هم سال‌هاست به آن معتقدم، گفتند تسخیر سفارت آمریکا مربوط به آن زمان نیست، ناشی از کودتای 28 مرداد است! حالا ببینیم چرا؟رضاشاه بعد از رفتن به ترکیه راه پیشرفت را در تغییر پوشش و کلاه پهلوی و .. دید. از طرفی شروع کرد به سرکوب عشایر. حتی عنوان سید را شروع کرد به حذف کردن. خیلی تغییرات اجتماعی داد. بعد از بحث کشف حجاب سالها خانم‌ها از خانه بیرون نیامدند. سرلشگر شیبانی در خاطراتش می‌نویسد: وقتی برای سرکوب عشایر به سمت دنا حرکت می‌کردم، 8 کیلومتر درازای لشگرم بود. تعدای از عشایر آمدند گفتند شروطی داریم که اگر عمل کنید با شما نمی‌جنگیم! خندیدم و گفتم چی؟! گفتند: ما را مجبور به پوشیدن کلاه پهلوی نکنید، اسلحه‌های ما را نگیرید. من خندیدم. دو سه روز بعد چیزی از لشکر من باقی نمانده بود!! عشایر اینطور بودند، لشکر داشتند. سال 1320 ایران اشغال شد بدون اینکه ایرانی‌ها مقومت کنند! اصلا در تاریخ سابقه نداشت! یعنی از اقوام و عشایر گذشته بودند تهران را گرفته بودند اما کسی مقاومت نکرده بود! این از سوالاتی است که ما نمی‌پرسیم که چرا؟!ملت ایران وقتی دید حکومت مرکزی به فرهنگش احترام نمی‌گذارد، ملیتش را فراموش کرد و اصلا مقاومت نکرد! نویسنده در کتاب "سپیده دم در ایران" می‌نویسد که ایرانی‌ها خیلی با انگلیسی‌ها مشکل داشتند. می‌گوید قشقایی‌ها یک ارتش خصوصی صد هزارتایی دارند،مدتی را بین عشایر می‌گذراند. او روایت می‌کند که عشایر ما چه قدرتی داشته، چه مشکلی با انگلیسی‌ها داشته اما آنها از ایران عبور میکنند و عشایر هیچ کاری نمی‌کنند؟!علتش سرکوبی به مدت یک دهه توسط رضاخان است! دهه‌ی بیست دهه‌ی سلطنت حزب توده است. همه‌ی روشنفکران توده‌ای اند. از جلال آل احمد تا شاملو. همه توده‌ای شده بودند! نشست برگزار می‌کرد در کشور. بعد که محمدرضا پهلوی آمد بخاطر بی عرضه بودنش آزادی‌ها بیشتر می‌شود. ده سال بعد از اشغال ایران اتفاق خاصی میفتد!ملت ایران را میشود تحقیر و سرکوب کرد اما دوباره برمی خیزند، جواب تحقیر 1320 در سال 1329 با نهضت ملی شدن نفت گرفته شد! مصدق و دیگران کاره‌ای نبودند، مردم صنعت نفت را ملی کردند! اصلا دلیل موفقیت حضرت امام همین است! باید از نگاه مردم به قضیه نگریست نه از نگاه سران. اصولگرایان شکست می‌خورند چون فکر میکنند می‌شود مردم را از بالا مهندسی کرد. اما نمی‌شود! خود رهبری به زبان‌های مختلف این را می‌گوید. این ذات جامعه‌ی ایرانی است و اگر روزی حکومتی بجای این حکومت بیاورند، ده‌ها برابر اسراییل ستیز‌تر خواهد بود! مردم ایران بجای دشت‌ها در کوه خانه می‌ساختند چون نماد قدرت و اقتدار بود. الان قدرت بمب اتمی نیست، مردم اند. قدرت دست مردم است.مردم در نهضت ملی شدن صنعت نفت آمدند پای کار. انقدر این اتفاق مهم است که امام در بهمن 57 می‌گوید: اگر مصدق اشتباه نکرده بود، می‌توانست کار شاه را تمام کند، و من الان اینجا نبودم ، اصلا احتیاجی به انقلاب نبود! یعنی می‌گوید ما قبلا انقلاب کرده‌ایم! آن زمان هیچ کس از ما نفت نمی‌خرید! مردم رفتند نفت خریدند! اوراق می‌گرفتند همان را در بازار بجای پول معامله می‌کردند!مصدق فکر میکرد اگر بخواهد با انگلیس مقابله کند باید برود سمت آمریکا درحالیکه خبر نداشت بعد از شکل گیری سازمان ملل این‌ها هم تیم شده‌اند! اصلا نمی‌دانست اسراییل چیست؟! از لحاظ مقبولیت اما ، مصدق شبیه دوره اول احمدی نژاد بود، شبیه خاتمی ضربدر هزار! بعداز عزل مصدق در سال 31 چنان مردم از او حمایت می‌کنند که عملا شاه قدرتش را ازدست می‌دهد! بعد از ملی شدن نفت جامعه‌ی ایرانی دچار شکوفایی شد! اصل چهار ترومن در کودتا موثر بود! به دنبال اجرایی شدن این قانون در کشورها از جمله ایران سم ددت به طور گسترده در مزارع ما پخش شد. گفته بودند سم ضد مالاریا است. در آن زمان جریانات چپ قدرت گرفته بودند. ترومن که رییس جمهور آمریکا بود گفت برای جلوگیری از کمونیسم باید وارد کشورها بشویم وجلوی این اتفاق‌ها را بگیریم. سم پاشی کشورهای دنیا هم ذیل این اصل ترومن بود! برای من در بچگی سوال بود که چرا مرگ بر آمریکا می‌گوییم وقتی این سم خوب را آمریکایی‌ها آورده‌اند!! بزرگتر که شدم با محمد بهمن بیگی آشنا شدم که مسیول آموزش اصل چهارم ترومن در ایران بود. او آموزش نوین را وارد عشایر ایران کرد! همه‌ی مناطق عشایری تحت تاثیر این فردند! الان هم محبوب و مشهور است! اما معلمین آموزش یافته توسط او هیچکدام جبهه رو نبودند اصلا ضدانقلاب بودند! در اسناد لانه هست که بهمن بیگی جاسوس بود! او عامل کودتای 28 مرداد بود! این اصل چهارم در سال 31 فقط در ایران اجازه‌ی ادامه پیدا کردن یافت. آمریکا تا قبل از ایران هیچ جا کودتا نکرده بود و تصمیم گرفت در برابر این دولت ملی کودتا کند و برای این کار از ابزارهایشان از جمله همین اصل چهارم ترومن استفاده کردند! یک ابزار دیگر اراذل و اوباش تهران اند.احمدشاه پشت جایی که الان پارک شهر است(کاخ دادگستری) کاخی برای زنانش ساخته بود. رضاخان دستور داد آنها را به بیرون از تهران به بیابان‌ها ببرند و رهایشان کنند. ارباب جمشید نامی مسیولیت آنها را به عهده می‌گیرد و فاحشه خانه راه می‌اندازد که از مراکز مهم سیاسی کشور می‌شود و بعدا نامش مرکز فساد شهر نو می‌شود! که در بسیاری از وقایع تاریخ معاصر حتی انقلاب اسلامی افرادش موثر بوده‌اند! الان پارک رازی است. آنجا صرفا مرکز فساد و فحشا نبود بلکه دقیقا یک جایی بود که بارها از آنجا استفاده سیاسی شد. انگلیسیها که آمدند و ایران را اشغال کردند لهستانی‌ها وارد ایران شدند و بعدها که رفتند دختران لهستانی را همانجا رها کردند. آنها مدتها درمیدان ژاله بودند. بعدها اهالی شهرنو اینها را آوردند آنجا و اصلا یک خیابانی در شهرنو بود به اسم خیابان لهستانیها و همانها در کودتای 28 مرداد نقش داشتند. یکی آنجا و دیگر پایگاه اراذل، شعبان جعفری معروف به شعبان بی مخ . آنها روی اینها سرمایه گذاری میکنند و دیگر همان اتفاقات کودتای 28 مرداد که کم و زیاد دیده‌اید و بخواهم وارد آن شوم طول می‌کشد، که محمود مسگر میرود و زنها (پری بلنده و ثریا ترکه و .) را سوار میکند و میاورد و اراذل و اوباش می‌ریزند و . در گیرودار اتفاقات کودتا همان ساعت 11 صبح،خسرو خان و ناصرخان قشقایی (بزرگ قشقایی‌ها) می‌روند خانه مصدق و میگویند که آقا اینها می‌خواهند کودتا کنند، شما بیا با ما برویم فارس و آنجا بهت کمک می‌کنیم و دوباره تهران را میگیریم. جریانش معروف است همان نامه فدایت شوم مصدق که بعد‌ها نوشت . . خسروخان و ناصرخان می‌روند جنوب ارتش قشقایی را شکل می‌دهند که به تهران حمله کنند. قشقایی‌ها خیلی قدرت داشتند. می‌آیند با چندتا ایل قدرتمند جنوب مثل بویراحمد،بختیاریها متحد میشوند. شخصی داریم به اسم خسروخان بویر احمدی، که سخنران بزرگی در نهضت ملی شدن صنعت نفت است و بسیار مصدق را دوست دارد و بارها تهران نزد مصدق امده است. عشایر معاهده‌ای می‌نویسند که به تهران حمله کنند.بیست روز بعد خسرو بویر احمدی ترور شد. ناصرخان در خاطراتش مینویسد که در اردو پیچیده که محمد بهمن بیگی چندتا از سران عشایر را آورد پیش زاهدی، بهشان امان نامه داد و ارتش قشقایی از هم پاشید.میخواهم بگویم که عوامل بسیاری در کشور حتی در مناطق دور افتاده دست به دست هم میدهند و این کودتا شکل میگیرد .کودتا که رخ میدهد عصرجدیدی در ایران رخ میدهد. میدانید مغولها که حمله کردند 250 سال بر ایران حکومت کردند. ایرانی‌ها خیلی باهوشند،نه انفرادی،منظورم وقتی است که اینها وقتی باهم جمع می‌شوند یک هوش قدرتمندی را شکل میدهند. وقتی جامعه‌ی ایرانی تحت فشار قرار میگیرد میرود سراغ چیزهایی که تاثیرات مخدر دارد .مثلا آهنگ .شبکه‌های اجتماعی .مثلا در دوره مغول رفت سراغ کوهها و غارها . ایرانی زورش به مغول نمیرسید. میگفت اصلا این زندگی چه ارزشی دارد؟! رفت سراغ تصوف. جامعه ایرانی پس از کودتا هم دچار یک افسردگی شدید شد. اصلا در ادبیات داریم ترمی داریم به نام افسردگی بعد از کودتا..علی حاتمی اصلا کارگردان نبود.تحت تاثیر کودتای 28 مرداد به فیلمسازی رو آورد و در آثارش سرکوب را می‌بینید.نازلی شاملو .اشعار اخوان..در هنرهای تجسمی اصلا یک چیزی شکل گرفت تحت عنوان هنرهای سقاخانه .تحت تاثیر 28 مرداد. اما سینما بیشترین تاثیر را میگیرد .و مراکز فساد که به شدت گسترش پیدا میکنند. جامعه ایرانی فاسد نشده، بلکه فساد مخدرش شده. مثلا در موسیقی یک ترانه‌ای ساخته میشد هیچ ربطی نداشت به کودتا نویسنده قسم میخورد، میگفتند این تحت تاثیر کودتاست! اصلا انگار هرچیز غمگین برای پس از کودتاست!برگردیم به ماجرا، زاهدی آمد دور شهرنو دیوار کشید و بهداری گذاشت و . آن‌جا رسمی شد!فساد درون سینماها را شهرنو تغذیه میکرد، جامعه ایرانی که مذهبی بود! و سینما به شدت مبتذل شد .فرح پهلوی یک جمله‌ای دارد میگوید این جوانهایی که ما تربیت کردیم 8 سال در جنگ جنگیدند،جوانهایی که شما تربیت کردید ببینیم چه می‌کنند؟! اما فرح به یک نکته‌ی مهم توجه ندارد که بعدا عرض میکنم. یک کتابی نوشته شده با نام شاه شهیدپرور! برگرفته از همین صحبت فرح.حتما بخوانید.در همان دوران یک فیلم‌هایی هم ساخته میشود مثلا قیصر .قیصر نماد خشم جامعه ایرانی است.. خیلی‌ها تجلیل میکنند. هنوز هم صحبت میکنند میگویند شاهکار قیصر .. حتی فیلم گاو .تا سال 57 .یک جامعه افسرده و تحقیرشده .به تمام معنا..الگوی این جامعه میشود شعبان بی مخ .لهجه‌ی مردم تهران میشود لهجه‌ی شعبان بی مخ! یک جامعه‌ی الکلی،یک جامعه‌ی فاسد، . آن جامعه یک آن انقلابی میشوند بهتر از مردمان عصر رسول الله! اینها همان جامعه اندها! رهبری یک جمله‌ای دارند میگویند این شهدا را ببینید .قبل از اینکه به جبهه بروند و هنگام شهید شدن .یک دفعه رزمنده را میببینی که انقدر تغییر میکند. جامعه‌ی ایرانی را میشود سرکوب کرد، میرود یک جایی خاموش می‌شود.همه‌ی انقلابها تلاششان برای این است که حکومتی را ساقط کنند و حکومتی را به جایش بیاورند. ما به این دلیل انقلاب نکردیم. ما 22 بهمن 57 فقط شاه را بیرون کردیم. دولت بازرگان همان دولت بختیار است. هردو از جبهه ملی اند،بختیار اگر بود همین کابینه بازرگان را میگذاشت. ما اصلا انقلابی نکردیم! اصل انقلاب 13 آبان است. انقلاب ما تفاوتش این است،اصلا جامعه‌ی ایرانی یک خصلتی دارد از سلطه و استکبار بیزار است. جامعه‌ی آزاده‌ای است. به همین دلیل هم انقلاب میکند و شعارهایش صرفا تغییر رژیم نیست. این شعارها را که ما نساخته‌ایم! مردم میگفتند استقلال آزادی جمهوری اسلامی. اصلا به هر ایرانی ای میگفتید که ایران یک هواپیمای آمریکایی را در مرز زده حال میکرد!اصلا ربطی ندارد که طرف مذهبی است یا . . این ذات جامعه‌ی ایرانی است. درحالی که مثلا عراق اینطور نیست. همین یک شاخصه قدرت است.جلسه بعد میرویم سراغ ماجرای تسخیر .
قدم بر پرچم غاصبان یا قدم بر خون کودکان؟! - بخش 1 این نوشتار - در زمانی که فرصتی بود، یعنی تابستان امسال - در پی توییت صادق زیباکلام بعد از راهپیمایی روز جهانی قدس نوشته شد که وی در آن توییت از حکومت درخواست اجازه در جهت برگزاری تظاهرات در حمایت از اسراییل رو کرده بود. گذشته از اینکه از او باید پرسید، واقعا قانون اساسی کشور - مثلا اصل 3 - رو خوانده‌اند یا نه این نوشتار رو در اینجا به جهت اتفاقات اخیر تحت عنوان "معامله قرن" منتشر میکنم، البته قصد بنده در آن برهه از زمان این بود که این نوشتار 3 بخش باشه ولی تنها فرصت تدوین و نگارش 2 بخش از اون دست داد که امروز بخش یکم اون رو ارایه میکنم.بخش یکم: خسی "در میقات" یا در[ 1 ] "ولایت اسراییل" - دایی جان ناپلیون کیست؟خسی "در میقات" یا در "ولایت اسراییل"در بهمن سال 42 که جلال آل احمد - پس از سفر خود به اسراییل در 15 ام تا 28 ام بهمن سال 1341 [ 2 ] - در مقاله "ولایت اسراییل" می‌نوشت:"[اینکه] ولایت میگویم به دو معنا اول اینکه حکومت یهود در آن سرزمین فلسطین، نوعی ولایت است و نه دولت، حکومت اولیاء یهود بر ارض موعود نه حکومت ساکنان فلسطین بر فلسطین. . و اکنون اگر نه جر ت قیاسی با ابراهیم خلیل و داود و سلیمان و موسی (ع) باشد به هر صورت رجال سیاست امروز اسراییل را به راحتی میتوان - اگر نه از انبیاء - اولیاء خدا خواند و مقایسه شان کرد با آن الباقی صد و بیست و چهار هزار پیغمبر . نه "بن گوریون"[ 3 ] کمی از ادریس(ع) دارد و نه "موشه دایان"[ 4 ] از "یوآب"[ 5 ]. .حتی به علت وقوع چنان امری (:دستگیری، محاکمه و اعدام "آیشمن"[ 6 ]) شده نیز چاره‌ای نیست جز اینکه اسراییل را ولایتی بدانیم و اداره کنندگانش را اولیاء که به نام چیزی برتر از اعلامیه حقوق بشر گام می‌زنند.، گویی هوایی از "یهوه" در سر ایشان است و از آن نبوت‌ها . که موسی تا قتل نفس نکرد و سر به بیابان نگذاشت، داغ پیامبری را بر سینه خود نیافت. ولایت اسراییل گفتم، این به یک معنی"[ 7 ].هرگز گمان نمیکرد که در تیر ماه سال 1346 چنین بنویسد:"به مناسبت اینکه نازیسم - این گل سرسبد تمدن بورژوایی غرب - شش میلیون یهودی فلک زده را در آن کوره‌های آدم پزی ریخت[ 8 ]، امروز دو - سه میلیون عربهای فلسطین و غزه و غرب اردن باید در حمایت سرمایه داران وال استریت و بانک روچیلد کشته و آواره بشوند و چون حضرات روشنفکران اروپایی در جنایت‌های هیتلر شریک بوده‌اند و در همان ساعت دم بر نیاورده بوده‌اند، حالا به همان یهودی‌ها در خاورمیانه سرپل داده‌اند تا ملل مصر و سوریه و الجزایر و عراق شلاق بخورند و دیگر خیال مبارزه ضد استعمار غرب را در سر نپرورند و دیگر کانال سویز را به ملل متمدن نبندند! تف بر این تمدن گند بورژوا! . الآن 90 درصد نفت اسراییل را ایران میدهد و آنوقت حکومت ایران از ترس اعراب اعلامیه میدهد که "ما در مقابل کمپانی هیچکاره‌ایم. ایشان خودشان نفت را به هر که بخواهند میفروشند!" و آیا این عذر بدتر از گناه نیست؟ آخر این دم خروس را ببینیم یا کمک‌های شیر و خورشید سرخ را به آوارگان اردن که از حد یک عوام فریبی در داغ‌ترین شرایط سیاسی بالاتر نمی‌رود. سربازان فراری عرب در صحرای سینا دسته - دسته دارند از تشنگی می‌میرند، آنوقت تمام مطبوعات فارسی پر است از انتقام گرفتن از ناصر[ 9 ] و هیچکس نیست بنویسد که آقایان! این اسراییلی‌های متمدن اند که لوله‌های آب را بریده‌اند. . مطبوعات فرانسه - که همچون دیگر بنگاه‌های انتشاراتی این ملک در دست یهودیان سرمایه دار است - چنان افکار را مسموم و تخدیر کرده‌اند که نظیرش را تا سالهای دیگر نمیتوان دید. رادیوهای خصوصی و دولتی هم که با پول تبلیغات اینها میگردد. مگر نه این است که نخست وزیر مملکت فرانسه، رییس بانک روچیلد است؟ . اینها عجیب نیست عجب این است که وجدان روشنفکر مملکت ایران را هم اینها میسازند. من این روزها از فارسی دانستن خود بیزارم. در سراسر مطبوعات فارسی جز یک مقاله در یک مجله سپید و سیاه، هیچ چیز دیگری ندیدم که بشود گفت آن را یک ایرانی نوشته. . وجدان روشنفکر ایرانی باید از این ناراحت باشد که چرا نفت ایران در تانک و هواپیمایی میسوزد که برادران عرب و مسلمانش را میکشد. وجدان روشنفکر ایرانی باید از این ناراحت باشد که چرا نفت سعودی و کویت در تانک‌ها و هلی کوپترهایی میسوزد که ملت فقیر ویتنام را به توپ بسته‌اند! چه کسی گفته است که وجدان روشنفکر ایرانی را هم باید مطبوعات فرنگ بسازند و مالیخولیاهای روچیلد و لانزمن؟"[ 10 ].لذاست که رضا براهنی میگوید:"خود جلال هنگام شمردن مشخصات روشنفکر ایرانی، اولین وجه مشخصه او را اینطور بیان میکند: " 1 - روشنفکر ایرانی، وارث بدآموزی‌های صدر مشروطه است یعنی وارث روشنفکران قرون 18 و 19 متروپل(به معنای گنده شهر و شهر مرکز و پایتخت بزرگ جهانی) - که اگر در حوزه ممالک مستعمره دار پذیرفته بود - در حوزه ممالک مستعمره نمیتوانست و نمیتواند پذیرفته باشد. تا روشنفکر ایرانی متوجه نشود که در یک حوزه استعماری اولین آموزش او باید وضع گرفتن]:موضع گرفتن[در مقابل استعمار باشد، اثری بر وجود او مترتب نیست". و بعد جلال نتیجه گیری خود درباره روشنفکران را اینطور بیان میکند: "هم اکنون این دو راههء اصلی بزرگ پیش روی روشنفکران است که به غربزدگی خاتمه دادن و به جایش با محیط بومی و مسایل بومی آشنا و طرف شدن و به قصد حل آن کوششی لایق روشنفکری کردن و در این راه از آخریین روشهای علمی و دنیایی بهره بردن یا کار غربزدگی را به آخر رساندن، یعنی رضایت دادن به تطبیق کامل این محیط بومی بر هر چه ملاک‌های اخلاقی و سیاسی و اجتماعی متروپل میطلبد یعنی از نظر روحی و ملی و سنتی از صغحه عالم محو شدن. به تعبیر دیگر یا در مقابل استعمار ایستادن یا دربست به آن سر سپردن و راه دوم البته بس راه کوتاهی است و چه نعماتی که در پیمودن آن بدست میآید! و راه اول راهی است دراز و چه فداکاری‌ها را که ایجاب نمیکند .. خود جلال وقتی ولایت اسراییل را می‌نویسد، دقیقا مصداق اعلای روشنفکری است که وارث بدآموزی‌های صدر مشروطه است. . این عقاید اگر در حوزه ممالک مستعمره دار پذیرفته باشد، در حوزه ممالک مستعمره نمیتوانست و نمیتواند پذیرفته باشد. یعنی جلال، یکی از محبوب‌ترین مضامین حیات ادبی - سیاسی خود را پیش رو دارد: مضمون ریشه و بی ریشگی. . با معیارهای آمریکا و اسراییل، رهبران اسراییل جزو اولیا هستند، ولی همین ارزش در متروپل کشورهای استعمارگر و امپریالیست به محض اینکه قدم در فلسطین اشغالی میگذارد و یا قدم در ایران آمریکا زده و اسراییل زدهء دوران شاه میگذارد، از همان اولیاء، جلادهای خون آشام میسازد"[ 11 ].شهریار زرشناس در این باره چنین میگوید:"از این حیث باید [صادق] هدایت را نویسنده‌ای غیر اصیل دانست، زیرا کل جریان روشنفکری ایران به عنوان داعیه داران فرهنگ و ادبیات مدرن، غیر اصیل و تقلیدی و مصنوعی بوده است. اساسا میتوان گفت پروژه مدرنیته در معنای غربی آن هرگز در ایران به طور تام و تمام و کامل محقق نشده و چون از خاستگاه‌های تاریخی - فرهنگی ما برنخاسته بود، اصیل هم نبوده است. در واقع آنچه در ایران با اصلاحات میرزا حسین خان سپهسالار و آرای میرزا ملکم خان و پس از آن در فعالیت لژ‌های فراماسونری آغاز گردید و در رژیم پهلوی تجسم تام و تمام یافت، نحوی غربزدگی شبه مدرن بود نه سهیم شدن در عقل مدرن. . در واقع ایران، اسیر شبه مدرنیته بیمار بوده و هست و روشنفکران ما غالبا سطوح و وجوه مختلف این شبه مدرنیته را نمایندگی میکرده‌اند"[ 12 ].با این توضیحات روشن میگردد که بزرگترین آفت روشنفکری، "شبه روشنفکر"ی است که در بیان رضا براهنی چنین آمده است:"انسان به دو شیوه میتواند به یک مس له نگاه کند: یکی به شیوه "مکانیستی" یا "مکانیکی" که شیوه‌ای است مبتنی بر پیشداوری، جزمیت، ایدیولوژیکی و قالبی و قلابی، بدون در نظر گرفتن شرایط واقعی و عینی و دیگری شیوه "اورگانیک" یعنی شیوه‌ای که محصول حرکات پویای مجموعه‌ای از عناصر متشکله شرایط عینی باشد"[ 13 ].بر این اساس براهنی در آغاز چنین گفته است:"جلال باید از اقبال خود شاکر باشد که بلافاصله پس از بازگشت از اسراییل نمرد، به دلیل اینکه نویسندهء غربزدگی اش از نیمی از محبوبیت خود را حتما به دلیل شیفتگی اش به اسراییل در چشم مردم از دست می‌داد"[ 14 ].و یک نمونه‌اش را در اعتراض زیر نمود یافته است:"دقیقا یادم نیست کدام کتاب یا مقاله، مرا با جلال آشنا کرد. دو کتاب "غربزدگی" و "دستهای آلوده" جزو قدیمی‌ترین کتابهایی است که از او دیده و داشته‌ام اما آشنایی بیشتر من به وسیله و به برکت مقاله "ولایت اسراییل" شد که گله و اعتراض من و خیلی از جوان‌های امیدوار آن روزگار را برانگیخت. آمدم تهران، البته نه اختصاصا برای این کار. تلفنی با او تماس گرفتم و مریدانه اعتراض کردم. با اینکه جواب درستی نداد، از ارادتم به او چیزی کم نشد. این دیدار تلفنی برای من خاطره انگیز است. در حرفهایی که رد و بدل شد هوشمندی، حاضر جوابی، صفا و دردمندی مردی که آن روز در قله "ادبیات مقاومت" قرار داشت، موج می‌زد ."[ 15 ].مقاله اول به گفته براهنی "چون موضع آن دقیقا امپریالیستی است و دقیقا به نفع سلطنت و دقیقا مخالف جهت حرکت آغاز شده جامعه در اوایل دهه 1340 ، در شرایط سال 42 و 43 اجاز انتشار می‌یابد"[ 16 ] ولی مقاله دوم به گفته همو باعث شد که "صاحب هفته نامه، سیروس طاهباز را مجبور کنند تا همه نسخ "دنیای جدید" را از دکه‌ها جمع آوری کند و مورد بازجویی چند ساعته قرار گیرد"[ 17 ]و به گفته شمس آل احمد "هفته نامه را به توقیف ابدی گرفتار ساخت"[ 18 ].روند فکری در مورد صادق زیباکلام دقیقا بالعکس است:"من هم . همانند بسیاری از آنان[:ایرانیان هم نسل ام] طرفدار فلسطینی‌ها بودم. . من هم تصور میکردم که اسراییلی‌ها مردمانی متجاوز، زورگو، ظالم، غاصب و بی رحم هستند که به کمک استعمار انگلستان، شبکه مرموز و مخوف صهیونیستی و بالآخره حمایت امپریالیزم آمریکا سرزمین فلسطین را تصاحب کرده‌اند و در جریان اشغال آن سرزمین، فلسطینی‌های مسلمان و مظلوم را در به در و آواره کرده‌اند. . زمانی که برای نخستین بار به انگلستان وارد شدم، درست مصادف با جنگ 6 روزه سال 1967 م. (: 1346 ه.ش.) میان اعراب و اسراییل بود. . در دوران دانشجویی همیشه با اعراب و بالاخص فلسطینی‌ها دوست و نزدیک میشدم . هر از گاهی که با یک اسراییلی یا یهودی مواجه میشدم، گارد میگرفتم. . مطالعه آن کتاب ]"اعراب و اسراییل"، نوشته "ماکسیم رودینسون"[برای نخستین بار مرا متوجه ساخت که اسباب و علل به وجود آمدن اسراییل بسیار پیچیده‌تر از تصویر و تصورات ساده‌ای بود که از دوران نوجوانی در ذهن من شکل گرفته بودند. بال خص متوجه شدم که تحولات اروپای قرن نوزدهم نقش زیادی در به وجود آمدن اسراییل پیدا میکند. [پس از بازگشت از انگستان و علیرغم مشکلات یکی - دو ساله موفق به دریافت یک درس 2 واحدی اختیاری به نام "اعراب و اسراییل و مسیله فلسطین" در سال 1372 شدم.] وقتی سرفصل درس را که مصوب شورایعالی انقلاب فرهنگی بود نگاه کردم، بی اختیار به یاد بیست و اندی سال پیش دوران دانشجویی افتادم. عناوین یا سرفصل‌های درس همان مطالبی بودند که همواره از رسانه‌های دولتی می‌شنویم و با آن آشنا هستیم . همان مطالب تکراری همیشگی. ان سرفصل‌ها را کنار گذاردم و کارم را با بخش هایی از کتاب ماکسیم رودینسون که سالها پیش خوانده بودن شروع کردم. . از سال 1372 به بعد هر ترم که این درس را ارایه میدادم، فرصتی پیش می‌آمد تا بر یادداشت‌ها و مطالبی که جمع آوری میکردم اندک اندک اضافه شود. . واقعیت آن است که حجم معلومات و دانش ما ایرانی‌ها نسبت به یهود و یهودیت به شدت اندک است. در عوض معلومات و رویکرد تاریخی، دانش ما از اسباب و علل به وجود آمدن کشور یهود خلاصه میشود در مشتی (تیوری توطیه) و (فرضیه‌های دایی جان ناپلیونی)"[ 19 ].حال باید از خود پرسید: خسی در میقات یا در ولایت اسراییل؟ "روشنفکر ایرانی" یا "شبه روشنفکر ایرانی"؟الآن مثلا از روی پرچم نمیخان رد بشن!دایی جان ناپلیون کیست؟"تام سگف" کیست؟ تاریخ نگار اسراییلی است که کتاب پر فروش "نخستین اسراییلی‌ها" را که به بررسی 10 سال نخست پیدایش اسراییل می‌پردازد - منتشر کرده است. وی در یکی از مصاحبه هایش گفته است:"تاریخ ما آن چیزی نیست که در مدرسه به ما آموخته‌اند، زوایای تاریک و رخداد‌های فراموش شده پر شمارند. . ما همواره مهربان نبوده‌ایم و خطاهای فراوانی مرتکب شده‌ایم. من به اسناد و مدارک مربوطه به امور خارجه و حتی برای نخستین بار به خاطرات روزانه بن گوریون دست یافته‌ام. . من اطلاعاتی در سه زمینه پیدا کرده‌ام.نخست، اطلاعات مربوط به روابط یهودیان با اعراب که اسناد به ما میگوید در سال 1948 و اوایل استقلال اسراییل، جمعیت‌های پر شماری از اعراب از خانه و کاشانه شان رانده شده‌اند، پس از اخراج نیز به آنان اجازه بازگشت داده نشد. خاطرات بن گوریون نشان میدهد او بر این عقیده بود که مشکل آوارگان فلسطینی خود به خود حل میشود یعنی اینکه برخی از آنها از بین می‌روند. برخی دیگرباری خودشان خانه جدید در کشورهای عربی دست و پا میکنند و باقیمانده آنان نیز فراموش میکنند روزگاری در فلسطین خانه‌ای داشته‌اند .. دوم، موضوع جنایات سربازان اسراییل در خلال جنگ استقلال به سال 1948 بود .. سوم، آگاهی‌های تازه در مورد مسیله مهاجران جدید الورود بود. به عنوان مثال: اسناد و مدارک آژانس یهود نشان میدهد که کثلا اسکان یهودیان لهستانی در چادرها - همچنانکه در مورد یهودیان یمنی و مراکشی اعمال شد - تا چه اندازه غیر ممکن بود. برای حل این معضل، هتل هایی به منظور استقبال از این قبیل یهودیان اجاره شد که این، تبعیض آشکار بود. ]البته[ ما این مطالب را میدانستیم، اما اسناد بازیافته موید آنها بود"[ 20 ].هر چند گفته تام سگف و صادق زیباکلام یکسان است و هر دو میگویند: تاریخ آن چیزی نیست که در مدرسه آموخته ایم[ 21 ] ولی روش صادق زیباکلام در این مورد نیز دقیقا بالعکس است. وی برخلاف تام سگف نه تنها در کتاب "تولد اسراییل" برای سخنانش هیچ منبع و مستندی ارایه نمیکند - و به زعم نویسنده، با توجه به نوع ویرایش و لحن کتاب گویا این کتاب با اندکی تغییر و ویرایش، عملا پیاده شده مطالب گفته شده در کلاس و لحن گفتاری آن نیز مشهود است و ای کاش حداقل اولیات نگارش کتاب را ایشان رعایت میکردند - بلکه در کتاب "غرب چگونه غرب شد؟" نیز چنین است و نهایت پاورقی‌های این کتاب دو چیز است: یک. درج نوشتار انگلیسی برخی واژه‌ها از جمله نام افراد - که همان هم نیز به زعم نگارنده، توسط ویر h ستار محترم صورت گرفته است - دو. ارجاع بسیار محدود به کتاب "ما چگونه ما شدیم؟" - گویا از نظر وی هیچ نیازی به مستند کردن مطالب نیست و صرف گفتن در کتاب دیگرش کافی است!!عجیب‌تر آنکه سایرین - حتی قرایت موجود در ایران و جهان پیش از انقلاب اسلامی ایران - را در جای جای نوشته‌ها و گفته هایش با برچسب زنی به توهم توطیه و فرضیه‌های دایی جان ناپلیونی که علاوه بر آنکه خلاف رفتار اسلامی و خلاف اخلاق علمی ست بلکه حتی خلاف رفتار انسانی است - متهم میکند، غافل از اینکه:اولا: گویا[ 22 ] وی با این اتهام، آن هم به این گستردگی درصدد بیان این نکته است که: یا هیچکس جز من چیزی نمی‌فهمد یا می‌فهمند ولی همه دروغ میگویند. با مطالعه مقدمه دو کتاب فوق و همچنین کتاب "ما چگونه ما شدیم؟" دقیقا این برداشت حاصل میشود که: در مورد اتفاقات تاریخ معاصر ایران، از جمله انقلاب اسلامی ایران همگان یا نفهمیده‌اند و اشتباه کرده‌اند یا همگان فهمیده‌اند ولی دروغ میگویند. در مورد تاریخ غرب و خصوصا عصر روشنگری نیز همین طور. در مورد پیدایش اسراییل هم، همچنین. گویا همه نفهم یا دروغگو هستند و فقط اوست که اولا همه چیز را فهمیده است و ثانیا فقط اوست که راستگو است.ثانیا: با مطالعه نظرات وی روشن میشود که خود این انتساب توهم توطیه، آن هم به این گستره در بستر زمان و مکان، مصداقی ست برای توهم توطیه یعنی وی برای القاء توهم توطیه، گرفتار توهم توطیه‌ای دیگر و به مراتب بزرگتر است که نشان از خودمتناقض و بی اساس بودن این گفته دارد.ثالثا این نوع از بحث کردن از یک سو دستمایه‌ای است برای ابتذال و همچنین هرج و مرج علمی و از سویی دیگر راهی است برای دیکتاتوری و تکفیر علمی. وی در نوشته‌ها و گفته‌های خود بارها مرتکب مغالطات عدیده مانند: توسل به جهل، طلب دلیل از طرف مخالف، طرد شقوق دیگر، تکرار، بار ارزشی کلمات، توسل به احساسات و . میگردد - که خود موضوعی مناسب برای یک نوشتار جداگانه است. به عنوان نمونه: "روزی ملانصرالدین در نقطه‌ای ایستاد و گفت: این نقطه مرکز زمین است اگر قبول ندارید، متر بردارید و اندازه بگیرید"[ 23 ]. صادق زیباکلام نیز اولا بدون بیان و سپس نقد و رد ادله و نظرات مخالف و ثانیا با بیان نظر خود بدون ارایه ادله و مستندات، در نهایت مدعی میگردد همه اشتباه میکنند/دروغ میگویند و فقط من هستم که حرفم منطبق با واقع است.وی در مقدمه کتاب "غرب چگونه غرب شد؟" چنین می‌نویسد:"در عین حال همکاری با خواهرم و خانم پورمومن در نیمه راه بتر ماند، علیرغم آنکه خانم پورمومن دو - سه ماه بر روی گردآوری منابع کار کرده بودند. هر دوی آنان فقدان منابع در کتاب را نقص و ایرادی اساسی میدانستند آنان استدلال میکردند که بدون ارایه مرجه و منابع موثق، کتاب از هیبت یک اثر علمی خارج میشود و علیرغم زحمات فراوانی که برای ت لیف آن به کار رفته است، نمیتواند مدعی جایگاه علمی شود. من ضمن پذیرش اصل ایراد و انتقاد آنان و اینکه بدون ارایه منابع و م خذ معتبر و مستند، اعتبار و ارزش هر کتابی از جمله این اثر، عملا خدشه دار شده و به زیر سوال می‌رود، با این حال میان اصرار آقای سید علیرضا بهشتی شیرازی(:ناشر) برای چاپ کتاب از یک سو و اصرار خواهرم و خانم پورمومن برای عدم تعجیل و ت مل بیشتر به منظور غنای بیشتر و تهیه فهرست منابع، من اولی را برگزیدم"[ 24 ].به نظر نگارنده چنین میرسد که: اولا چنین دلیلی هیچ گاه توجیه قابل پذیرشی نیست ثانیا با فرض پذیرش اشتباه، آیا در چاپ بعدی نیز نمیشد آن اشتباه را جبران کرده و متن را ویراست؟!در این نوشتار به بررسی 3 مورد از مواضع اصلی وی در مورد رژیم اسراییل پرداخته میشود:موضع یک. آنچنانکه گذشت و همچنانکه در کتاب وی بارها نیز تکرار[ 25 ] شده است: در مورد اسراییل نه انگلیس نقشی داشته است و نه انگلیس نه انگلیس استعمارگر بوده است و نه آمریکا، امپریالیست و مستکبر[ 26 ].در مورد آمریکا، از آنجا که موضوع بحث وی و همچنین نگارنده بررسی پیدایش اسراییل است و در این موضوع، آنچه بیشتر مطرح است نقش انگلیس است، لذا صرفا به چند کد مشخص اشاره شده و به صورت تفصیلی بدان پرداخته نمیشود: 1 . موافقت رییس جمهور وودرو ویلسون، با تشکیل موطن ملی یهود در فلسطین با وساطت انگستان، صهیونیست‌ها و براندیس، مدیر دادگستری آمریکا[ 27 ] . 2 . موافقت آمریکا با قیمومیت انگلیس بر فلسطین در کنفرانس صلح پاریس[ 28 ] . 3 . به رسمیت شناختن پیوند تاریخی مردم یهود با سرزمین فلسطین با هدف تبدیل کلیه خاک فلسطین به کشوری یهودی در کنفرانس بیلت مور[ 29 ] . 4 . فریب دادن بن سعود توسط رییس جمهور روزولت[ 30 ]تکذیب تعهدات پیشین آمریکا در قبال فلسطینیان توسط رییس جمهور ترومن با بیان التزام دایم آمریکا به تعهد در قبال صهیونیسم[ 31 ] . 5 . مخالفت آمریکا با طرح اقلیت - که از سوی برخی اعضای کمیته ویژه فلسطین ارایه شده بود - مبنی بر تشکیل یک فدرالیسم مرکب از یهودیان و اعراب[ 32 ] که پس از مخالفت انگلستان با طرح کشورهای عربی مبنی بر حل مسیله فلسطین در چهارچوب خاتمه قیمومیت انگستان بر فلسطین و اعلام استقلال فلسطین[ 33 ] رخ داد.لازم به ذکر است: تا پیش از جنگ جهانی اول، تمامی مناطق فلسطین و سایر کشورهای عربی به عنوان استانهایی تحت حاکمیت دولت عثمانی بود ولی از مدتها قبل از جنگ جهانی اول در پی بازگرداندن خلافت اسلامی به دامن اعراب - در اثر مسایل ناسیونالیستی بودند ولی با وعده‌ها و فریب‌های انگلستان فریب خوردند[ 34 ]. اگر بنا بود این کشورهای عربی استقلال نیابند و از چاله به چاه بیفتند که هیچ گاه چنین تجزیه طلبی نمیکردند و "روز نکبت"ی هم نداشتند چرا که اساسا هدف اینان استقلال بود نه رفتن تحت قیمومیت انگلستان. 6 . ر ی و الزام به ر ی سایر کشورها به تشکیل رژیم اسراییل[ 35 ] . 7 . حمایت‌های از قبیل: معافیت‌های مالیاتی، وامهای بدون بهره، وامهای بلا عوض، واردات کالا از اسراییل در مقابل صادرات اسلحه به این کشور، انتقال تکنولوژی صنعتی و نظامی، کمک‌های بلا عوض نظامی چنانچه میزان کمک‌های آمریکا به رژیم اسراییل تا کنون]حدود سال 1382 ه.ش. معادل 2003 م.[، بیش از صد میلیارد دلار بوده است[ 36 ] . 8 . استفاده از حق[ 37 ] وتو در سازمان ملل در دفاع از اسراییل:"مسیله فلسطین، قدیمی‌ترین و قطورترین پرونده سازمان ملل و به ویژه شورای امنیت است. . از [آغاز کار سازمان ملل تا سال 2003 م.]، 234 قطعنامه یا به عبارتی بیش از 17 درصد (بیش از یک ششم) از مجموع قطعنامه‌های شورای امنیت در مورد این مسیله بوده است. قطعنامه‌های شورای امنیت در طول این مدت مدید سیر نزولی داشته است. به عبارتی سازمان ملل تمام کوشش خود را در همان سالیان اولیه بحران در قالب چند قطعنامه مهم (هر چند بعضا تا حدودی غیر عادلانه) از جمله [شمارهء] 181 مجمع عمومی، 242 ، 338 و غیره ارایه داد و پس از آن، سازمان هیچ حرف تازه دیگری نداشت و مرتبا به همان قطعنامه‌های پیشین خود رجوع میکرد. بیشتر قطعنامه‌های سازمان ملل درباره بحران اعراب و اسراییل، بسیار شبیه به هم و تکراری است و به ویژه در دو دهه اخیر کمتر مفاهیم نو و بدیعی در قطنامه‌های شورای امنیت میتوان یافت. به عنوان مثال: قطعنامه 1428 شورای امنیت مورخ 30 ژوییه سال 2003 م. دقیقا همان بندها و مفاد قطعنامه 1391 مورخ 28 ژانویه سال 2002 م. را بیان میکند و واقعا جای تعجب است.مسیله بسیار مهم در این میان، نبودن هیچ گونه ضمانت اجرایی برای آن دسته از قطعنامه‌های شورا است که درباره فلسطین صادر شده است . و جالب آن است که شورا به جای اندکی توجه به انجام این قطعنامه‌های صادر شده در عمل، تلاش خود را تنها مصروف افزایش شمار قطعنامه‌های بی قایده خود میکند.ویژگی دیگر قطعنامه‌های شورای امنیت درباره فلسطین، غیر شفاف بودن و عدم تصریح آنها در مورد برخی جنایات آشکار رژیم اسراییل است. به عنوان مثال: در برهه حساس تاریخی کشتار مردم فلسطین توسط اسراییل در روزهای آغازین انتفاضه دوم، شورا قطعنامه 1322 را صادر کرد که در آن تنها با قربانیان این حادثه اظهار همدردی شده است و به خود اجازه نداده است که صراحتا رژیم اسراییل را به عنوان مسیول مستقیم این فاجعه انسانی معرفی، محکوم و بازخواست نماید، که شاید فهم این مسیله چندان دشوار نباشد.[از یک سو] کل وتو هایی که درباره قضیه فلسطین در شورای امنیت اعمال شده است، 51 مورد بوده است که 33 مورد آن را آمریکا به تنهایی مرتکب شده است. به عبارتی، 65 درصد کل وتوهایی که به روی قضیه فلسطین انجام شده، توسط ایالات متحده آمریکا بوده است. از سوی دیگر کل وتو‌های آمریکا در تمام عمر شورای امنیت، 73 مورد بوده است که از این تعداد - [همچنانکه گذشت] - 33 مورد آن درباره فلسطین بوده است. این رقم نشان میدهد که ایالات متحده بیش از 45 درصد از کل وتوهایی که در شورای امنیت انجام داده بر روی قضیه فلسطین بوده است. اگر یک لحظه شما]:نما[یی کلی از تحولات بسیار حساس نیم قرن گذشته جهان، حوادث و بحرانها و تحولات حساس مربوط به دوران جنگ سرد که در همه آنها ایالات متحده حضور مستقیم داشته است - را از نظر بگذارنیم، آنگاه مشخص میشود که صرف 45 درصد از کل وتوهای ایالات متحده در جهت حمایت از اسراییل در شورای امنیت، بسیار رقم چشمگیری است."[ 38 ]قابل توجه است که تعداد وتو‌های آمریکا در 27 سال آغازین مسیله فلسطین تنها 2 مورد بود[ 39 ] اما حمایت‌های آمریکا در آن دوره منحصر به همین 2 وتو نمیشود و همچنانکه برخی موارد آن بیان شد، کارهای دیگری صورت گرفت، مانند: "رایزنی‌های زیاد برای تصویب قطعنامه 181 [ 40 ]، شناسایی کشور جدید الت سیس اسراییل، حمایت از عضویت در سازمان ملل .. تنها موردی که در این دوره به صورت یک استثناء ایالات متحده جانب اسراییل را نگرفت، قضیه کانال سویز است"[ 41 ]که شاید با اندکی ت مل دلیل آن نیز روشن شود.اما مشاهده میشود که در 17 سال دوم، 27 بار توسط ایالات متحده از حق وتو استفاده شده است[ 42 ]. در دهه 90 نیز آمریکا تنها 3 بار از حق وتو استفاده کرده است. علل این مطلب را چنین باید برشمرد:یک. کاهش توجه شورا به مسیله فلسطین با توجه به فروپاشی شوروی و شکل گیری بحران‌های متعدد در سطح بین الملل، چنانچه مجموع فعالیت‌های شورا در طی دهه 90 بیش از تمام 45 سال فعالیت شورا پیش از آن است[ 43 ].دو. نابودی ابر قدرت شرق و پیدایش دنیای تک قطبی و برقراری نظم نوین جهانی که در سایه آن وجود اسراییل برای اعراب تلخ و چاره ناپذیر گشت، چنانچه همانها که در ابتدا قطعنامه 181 مجمع عمومی و 242 شورای امنیت را ناعادلانه میخواندند، اکنون در انتظار بودند تا اسراییل لطف کرده و آنها را بپذیرد![ 44 ]و دلایل دیگر[ 45 ] که از حوصله این نوشتار خارج است.بر اساس آنچه گذشت روشن میگردد که اولا ایالات متحده در شورای امنیت، تنها از پشت عینک اسراییل به قضیه فلسطین نگاه میکند و حاضر نیست نگاهی بیطرفانه داشته باشد. ثانیا و در اثر نکته اول، منطق آمریکا درباره فلسطین یک منطق خنده دار است، یعنی منطق "نخست، غلاف کردن مشت و سپس، شمشیر" به این معنا که به جای آنکه ابتدا به طرف شمشیر و اسلحه در دست بگوید: "شمشیر و اسلحه را غلاف کن"، به طرفی که مشت‌های خالی دارد میگوید: "مشتت را غلاف کن تا شمشیرش را غلاف کند".[ 46 ] و اینجاست "که خنده ما بر لب قاه قاه می‌گرید"[ 47 ] که تمام این مواضع را با نام حفظ و بسط صلح در جهان انجام میدهد[ 48 ] . 9 . موارد فراوان دیگری نیز موجود است که بنای بر بیان تمام آنها نیست. مورد اخیر - که همه از جمله صادق زیباکلام نیز از آن مطلع است - انتقال سفارت آمریکا از تل آویو به بیت المقدس می‌باشد.براساس قطعنامه 181 مجمع عمومی سازمان ملل سرزمین فلسطین به سه قسمت تقسیم شد: یک قسمت به عنوان کشور فلسطین، یک قسمت برای رژیم اسراییل و یک قسمت یعنی بیت المقدس - نیز به عنوان منطقه بین المللی که تحت نظر سازمان ملل باید اداره گردد.بن گورویون، نخست وزیر وقت اسراییل در پارلمان(کنست) اعلام کرد که بیت المقدس را به عنوان پایتخت اسراییل اعلام میکند و پارلمان بر آن صحه گذاشت[ 49 ] که خب روشن است که این، دقیقا خلاف قطعنامه فوق است. به دنبال تشکیل اسراییل، ایالات متحده علیرغم شناسایی این کشور، حاکمیت اسراییل بر بیت المقدس را انکار کرد و قایل به تعیین یک نظام بین المللی بر بیت المقدس شد اما در حین فرآیند صلح و پیمان‌های اسلو، با تصویب قانون سفارت آمریکا در بیت المقدس در سال 1995 مناقشه جدیدی در موضوع بیت المقدس ایجاد شد. قانون فوق که با قشار لابی‌های صهیونیستی در کنگره ایالات متحده آمریکا تصویب شد - بیت المقدس را به عنوان پایتخت اسراییل می‌شناسد و ادامه میدهد که سفارت آمریکا بایستی حداکثر تا 31 می سال 1999 به بیت المقدس منتقل شود. اما از زمان اجرایی شدن قانون تا ژوین 2017 روسای جمهور وقت ایالات متحده(کلینتون، بوش و اوباما) با تعویق‌های شش ماهه خود - که مستند به قسمت هفتم این قانون است - از اجرای ان خودداری می‌ورزیدند.[ 50 ]نگارنده هیچ موضع گیری از صادق زیباکلام در قبال این رفتار اسراییل و آمریکا ندیده است. عجیب‌تر اینجاست که وی حتی قطعنامه را هم به شکل نادرست درج کرده است:"در تقسیم بندی اولیه و با توجه به آنکه جمعیت اعراب در حدود 700 , 000 نفر و یهودی‌ها حدود 200 , 000 نفر بودند، در حدود 60 درصد از خاک فلسطین از آن اعراب و 30 درصد از آن یهودی‌ها و 10 درصد هم نامشخص بود. پایتخت کشور فلسطین، بیت المقدس و پایتخت کشور یهودی یا اسراییل هم تل آویو بود. . جالب است که انگلستان به طرح تقسیم، ر ی مخالف داد"[ 51 ].در خصوص همین چند سطر - که نگارنده در حین نگارش آنها، بهت زده بود - چند نکته لازم به ذکر است:یک. جمعیت‌های مندرج نیز اشتباه و طبق معمول تمام مطالب دیگر کتاب بدون هیچ استنادی هستند. در این باره در بخش دوم سخن خواهد رفت اما به عنوان نمونه رجوع شود به فصول 3 الی 8 کتاب محققانه "آژانس یهود". حد اقل توصیه به صادق زیباکلام نیز این است که برای فراگیری روش نوشتن کتاب، آن هم در مسایلی چنین مهم این کتاب را مطالعه کنند که تا چه میزان دقیق، مستند و جامع است.دو. با رجوع به قطعنامه 181 که در دسترس همگان نیز هست - روشن میگردد که از اساس این درصد بندی‌ها غلط است و تقسیم بندی درست از قرار زیر است: 43 درصد، دولت فلسطین 56 درصد، دولت یهودی و 1 درصد، قدس(بیت المقدس).سه. صادق زیباکلام که در همین سطور، پایتخت اسراییل رژیم اسراییل و کشور فلسطین را بیان کرده است، آیا در قبال رفتار اسراییل و آمریکا قصد یک اظهار نظر را نیز ندارد و به آن اندازه که به فلسطین حمله و از اسراییل دفاع میکند، از فلسطین که نه، حد اقل از نظر خود که در این سطور نوشته است به احترام خود - دفاع کند؟!چهار. هر کس که با قطعنامه فوق آشنایی داشته و آن را مطالعه کند میداند که انگلستان بدان قطعنامه ر ی ممتنع و نه مخالف - داد.حال سوال اینجاست: در این چند سطر بسیار مهم، این میزان خطا/تحریف رخ داده است دایی جان ناپلیون کیست؟!!! و آنکه با ذهنیات خود از جهان - برخلاف واقعیات موجود در آن - زندگی میکند کیست؟![ 1 ] عطف به "در میقات".[ 2 ] سفر به ولایت عزراییل، جلال آل احمد، ص 11 [ 3 ] نخست وزیر وقت رژیم اسراییل[ 4 ] فرمانده ارتش رژیم اسراییل که بعدها به وزارت امور خارجه نیز رسید.[ 5 ] فرمانده لشکر داود(ع)[ 6 ] از افسران بلند مرتبه آلمان نازی در جنگ جهانی دوم.[ 7 ] همان، صص 47 - 48 [ 8 ] این مسیله اساسا از نظر نگارنده مردود است و جای بحث آن نیز در این مختصر نیست ولی با فرض وقوع نیز استدلال علیه شکل میگیرد یعنی بالفرض هم که چنان شده باشد، خب بعدش که چه؟![ 9 ] مقصود، جمال عبدالناصر، رییس جمهور پیشین مصر است.[ 10 ] همان، صص 90 - 92 [ 11 ] سفر مصر و جلال آل احمد و فلسطین، رضا براهنی، صص 189 - 191 [ 12 ] جستارهایی در ادبیات داستانی معاصر، شهریار زرشناس، صص 20 - 22 .[ 13 ] سفر مصر و جلال آل احمد و فلسطین، صص 191 - 192 . البته مسلما خواننده گرامی توجه دارد که به همین مفاهیم پیشداوری، ایدیولوژیک و . نیز نباید با بی ریشگی نگریست.[ 14 ] همان، ص 158 . در بخش دوم کتاب، رضا براهنی تحلیل‌های خوبی از چگونگی چرخش فکری جلال آل احمد ارایه میدهد.[ 15 ] سفر به سرزمین عزراییل، ص 36 . به نقل شمس آل احمد از یادداشت ارسالی مقام معظم رهبری، سید علی خامنه‌ای به انتشارات رواق.[ 16 ] سفر مصر، ص 166 [ 17 ] همان، ص 157 [ 18 ] سفر به ولایت عزراییل، ص 37 [ 19 ] تولد اسراییل، صص 9 - 14 . لازم به ذکر است که این کتاب به صورت غیر قانونی توسط ایشان منتشر شده است، همچنانکه کتاب شان در مورد رضا خان نیز همین گونه است، مانند بسیاری از کارهای دیگر ایشان از جمله همان نکته که ایشان سرفصل‌های مصوب شورای انقلاب فرهنگی را کنار گذارده و مطالب خودخواه شان را در کلاس ارایه کرده‌اند همانند دو کتاب دیگر شان - و خب علاوه بر انجام، آن را اعلان نیز میکنند تا در عمل به اینجا ختم شود که اینچنین رفتاری شیوع یابد - که خب هر کسی که رویکرد آنارشیستی ندارد توجه دارد که اولا جامعه قانون دارد و ثانیا باید به قانون اگر چه غلط، اگر چه مورد نقد - تا زمان تغییر پایبند ماند که در غیر اینصورت روشن است که هر کس با خود خواهد گفت: من این بند از قانون را قبول ندارم یا بدان نقد دارم، پس بدان عمل نمیکنم که در این صورت دیگر هیچ جان، مال و آبرویی در امان نخواهد ماند. هر صاحب عقلی - اگر چهاندک - این را درک میکند. عجیب‌تر اینجاست که ایشان یکی از دلایل خود برای مشروعیت بخشی به اسراییل و رد نشدن از روی پرچم آن رژیم را، "قانونی بودن" ت سیس این رژیم از منظر سازمان ملل میداند. گویا پایبندی به قانون کشور از منظر ایشان مهم نیست و آنچه مهم است، قانون سازمان ملل باشد اگر چه همچنانکه در ادامه روشن خواهد شد - همین کار سازمان ملل نیز خلاف قوانین بین الملل بوده است. از آنجا که رویکرد این نوشته بررسی مشکلات رفتاری ایشان نیست و از سویی این موارد نیز کم نیست، نگارنده به همین حد اکتفا میکند.لازم به ذکر است طبق بند 7 از ماده 2 منشور سازمان ملل متحد، "هیچ‌یک از مقررات مندرج در این منشور، ملل متحد را مجاز نمی‌دارد در اموری که ذاتا جزو صلاحیت داخلی هر کشوری است دخالت نماید و اعضاء را نیز ملزم نمی‌کند که چنین موضوعاتی را تابع مقررات این منشور قرار دهند" هیچ فردی نمیتواند با تمسک به منشور سازمان ملل، قوانین داخلی کشور را زیر پا بگذارد.نگارنده با کسی که از سویی گفتن "ملت قهرمان و شجاع ما"، "فرهنگ غنی ما" و . را نژاد پرستی میداند (تولد اسراییل، فصل 11 ، ص 18 فیلم این مطلب نیز در فضای مجازی موجود است) و از سوی دیگر روی پرچم اسراییل قدم نمیگذارد، چه حرفی دارد؟![ 20 ] مقاله تاریخ ما آن چیزی نیست که در مدرسه به ما آموخته‌اند: جنایات اسراییلیها در فلسطین بر اساس نو یافته در فلسطین بر اساس اسناد نویافته، ص 1 - 3 (با تلخیص).[ 21 ] باید توجه داشت که از این دو نیز یکی صحیح است و دیگری غلط.[ 22 ] انتخاب این کلمه به جهت احتیاط نویسنده در انتساب نکته فوق به صادق زیباکلام است، هر چند با خواندن نوشته‌ها و شنیدن گفته‌های وی میتوان به جای واژه (گویا) از واژه (یقینا) استفاده کرد.[ 23 ] مغالطات، علی اصغر خندان، ص 132 - 135 . برای آشنایی با سایر مغالطات نیز این کتاب، منبع مناسبی میباشد.[ 24 ] غرب چگونه غرب شد؟، ص 7 - 8 [ 25 ] که این، از موارد مغالطه مصادره به مطلوب و مغالطه تکرار است.[ 26 ] لازم به ذکر است: خلاف آنچه از شوروی براساس کمونیست بودن - انتظار میرفت، آنان یکی از بزرگترین حامیان اسراییل بودند ولی از آنجا که صادق زیباکلام بدان نپرداخته است، نگارنده بدان نمی‌پردازد، همچنانکه به نقش ایران پرداخته نشده نمیشود.[ 27 ] مقاله نگاه فلسطین، سازمان ملل و ایالات متحده آمریکا ، ص 5 - 6 و 11 [ 28 ] همان، ص 6 .[ 29 ] همان، ص 12 .[ 30 ] همان، صص 13 - 14 .[ 31 ] همان، ص 16 .[ 32 ] مقاله انتقال سفارت آمریکا به سرزمین‌های اشغالی فلسطین از منظر حقوق بین الملل، ص 3 .[ 33 ] همان.[ 34 ] فلسطین و صهیونیزم، مرتضی شیرودی، ص 31 - 35 . این نکته نشانگر آن است که آنچه در اروپا در دوره رنسانس(:روشنگری و رنسانس) شروع شده بود در کشورهای عرب چه به بار آورد و در اثر یک طمع به چنین بدبختی گرفتار شدند.[ 35 ] همان، ص 64 .[ 36 ] همان، ص 65 .[ 37 ] نامگذاری آن به عنوان حق، صرفا از باب تسامح در تعبیر است و اساسا بزرگترین ظلم همین اعمال وتو است.[ 38 ] مقاله نگاه فلسطین، سازمان ملل و ایالات متحده آمریکا ، صص 27 - 29 [ 39 ] همان، ص 6 .[ 40 ] در مورد این قطعنامه - که مهم‌ترین قطعنامه در مورد این مسیله است - سخن گفته خواهد شد ولی به عنوان نمونه بیان میگردد: یهودیان که پیش از این تنها 6 درصد سرزمین فلسطین را در اختیار داشتند به یکباره صاحب بیش از 56 درصد کل زمین‌های فلسطین شدند.[ 41 ] همان، ص 7 .[ 42 ] همان، ص 13 - 14 .[ 43 ] همان، ص 17 .[ 44 ] همان، ص 18 .[ 45 ] همان.[ 46 ] همان، ص 25 .[ 47 ] مصراع از بیدل دهلوی در غزلی با مطلع "چو شمع بر سر اقبال و جاه می‌گرید"[ 48 ] به عنوان نمونه بنگرید به اظهارات کوتینگام، نماینده آمریکا در شورای امنیت درباره دلیل وتو کردن (همان، ص 24 ). البته هر روز این مدعیات را می‌شنویم.[ 49 ] مقاله انتقال سفارت آمریکا به سرزمین‌های اشغالی فلسطین از منظر حقوق بین الملل، ص 3 [ 50 ] همان. لازم به ذکر ست: طبق بند اول قسمت هفتم این قانون، از اکتبر 1998 میتواند برای یک مدت شش ماهه اجرای این قانون را به دلیل حمایت از منافع امنیتی ایالات متحده، معلق کند و مطابق مقرره ذیل بند دوم، اگر رییس جمهور صلاح ببیند و گزارش کنگره به همراه باشد، میتواند این مدت شش ماهه را مجددا تمدید نماید. (همان)[ 51 ] تولد اسراییل، فصل 14 ، ص 21
قسمتی کوچکی از تاریخ گوگوریو‌جومونگ گروه دامل را دوباره تاسیس میکند و قبیله‌هایی را تحت اختیار خود در می‌آورد و تسو سعی میکند او و گروه دامل را از بین ببرد اما هر دفعه که به جومونگ حمله میکرد شکست میخورد و افرادش را از دست میداد جومونگ قبیله‌های تحت فرمان خود را افزایش میدهد و دیگر جایی که در آنجا مستقر بود برای حمایت و پشتیبانی از قبایل تحت فرمانش مناسب نبود و به همین دلیل به قبیله گیرو میرود و افرادش را در آنجا مستقر میکند و قبایل جولبون را باهم متحد میکند و جومونگ با بانو سوسانو ازدواج میکند و گوگوریو را تاسسیس میکند و بویو و امپراطوری هان باهم متحد میشوند و گوگوریو را که تازه تاسسیس شده بود مورد تحریم تجاری قرار میدهد و گوگوریو را نزدیک به نابود شدن در دوران اولیه خود میکند اما با کمک بانو سوسانو تحریم تجاری شکسته میشود و نقشه بویو و امپراطوری هان بهم میخورد و گوگوریو شروع به افزایش قلمروی خود میکند . جومونگ اولین امپراطور گوگوریو در دوران حکومت خود پیروزی‌های زیادی بدست آورد.جومونگ در سن 40 سالگی می‌میرد و امپراطوری را به پسرش یوری میسپارد. در دوران حکومت یوری گوگوریو ضعیف میشود و بیشتر افراد پدرش بجز فرمانده اویی و بوبانو را ازدست میدهد افرادی که از خدمت به گوگوریو دست کشیدند با شیوه حکومت یوری مخالف بودند.در زمان حکومت یوری بویو قدرتش را بالا میبرد و سعی میکند گوگوریو را نابود کند اما موفق نمیشود و فرمانده مهیل یا تیموشین با کمک یارانش بویو را از بین میبرد و امپراطور تسو را میکشد و بویو از تاریخ پاک میشود.پس از یوری امپراطور مهیل یا تیموشین حکومت گوگوریو را بدست میگیرد و دوباره گوگوریو را قدرتمند میکند.
معماران برتر ایرانی و نگاهی به آثار ماندگار آنان معماران برتر ایرانی کسانی هستند که در طول زمان با ثبت آثار بی‌نظیر و طراحی سازه‌های منحصر به فرد جایگاه خود را ثبت کرده‌اند. از صد سال گذشته به این سو که کم و بیش معماری مدرن رونق گرفته سبک متفاوتی از هنر به وجود آمده است. به این صورت دیدگاه ما مخاطبین نیز دستخوش تغییر و تحول گردیده است. این تفاوت حاصل تلاش خستگی ناپذیر و همت معماران بزرگان بوده که ذایقه ما را متحول کرده‌اند.ایران ما به لحاظ برخورداری از پشتوانه قوی فرهنگی و تاریخی سازه‌های خلاقانه و شاخصی در گوشه و کنار خود دارد. در واقع این هنرمندان توانسته‌اند سبک خاصی از معماری را بنیان گذاری کنند و در برخی موارد آثار شگفت انگیزی همچون پرسپولیس، کاخ بیشاپور در بخش مرکزی استان فارس و شهر کازرون، برج کاشانه بسطام در شمال شهرستان شاهرود، گنبد سلطانیه در شهر زنجان، کاروانسرای سنگبست خراسان و. را خلق کنند. قرون 15 ، 16 ، 17 و 18 میلادی دوران اوج معماری ایرانی به شمار می‌آید که گستره هنر ایرانیان به خارج از مرزهای کشور کشیده شد. در واقع، سرزمین‌های امروزی ترکیه، آذربایجان، عراق، ازبکستان، هندوستان و. از هنر دست هنرمندان و معماران برتر ایرانی بهره‌مند شدند.تاج محلبنایی که همگان به خوبی آن را می‌شناسند و سالانه میزبان بازدیدکنندگان متعددی از سراسر جهان است. . پرآوازه‌ترین آرامگاه‌جهان که در 200 کیلومتری شهر دهلی‌نو واقع شده است. به دستور شاه جهان با هدف یادبود همسر ایرانی‌اش ارجمند بانو مشهور به ممتاز محل بنا شد. شاید جالب باشد بدانید معماری این ساختمان که ترکیبی از معماری ایرانی و معماری مغولی است به رهبری معمار ایرانی احمد لاهوری و برادرش حمید لاهوری صورت گرفته است. در ساخت آن بیش از 20 ٫ 000 معمار شرکت داشته‌اند و عیسی خان شیرازی و امانت خان شیرازی طغرانویس خوشنویسی کتیبه‌ها و دیوارهای این بنا را را بر عهده داشته‌اند.هوشنگ سیحونمرد بناهای ماندگار پس از اتمام تحصیلات در دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران راهی پاریس شد. علت نام‌گذاری ایشان به این عنوان خلق آثار چشم‌نوازی همچون طراحی آرامگاه نادرشاه در مشهد، آرامگاه کمال‌الملک در نیشابور، آرامگاه بوعلی سینا در همدان، آرامگاه خیام در نیشابور، بازسازی و طراحی آرامگاه فردوسی در طوس، طراحی و ساخت مقبره کلنل محمد تقی خان پسیان و ساخت ساختمان بانک سپه در میدان توپخانه تهران است. این چهره فاخر فرهنگ و هنر ایران در سال 1393 در ونکوور کانادا چشم از جهان فرو بست.بهرام شیردلیکی از چهره‌های بین‌المللی معماری ایران که پروژه‌های متعددی در سطح جهانی طراحی کرده است. بهرام شیردل همچنین موفق به دریافت جوایز معتبر متعددی برای فعالیت‌های خود شده است. کارنامه او سرشار از آثار چشم‌گیر و بی نظیری همچون میدان ژاک کارتیه مونترال، بازسازی شهر سمرقند در ازبکستان، موزه ملی اسکاتلند، کتابخانه شهر اسکندریه، کتابخانه ملی شورای شهر کانسای - کان ژاپن است. آقای شیردل پس از بازگشت به ایران در دهه 70 پروژه‌های موفق دیگری در وطن خود طراحی کرد. مرکز تجارت جهانی شیراز، مجموعه گردشگری پدیده شاندیز کیش، طرح توسعه حرم حضرت معصومه، ساختمان مرکزی بانک صادرات ایران و ترمینال مسافری فرودگاه بین‌المللی امام خمینی تهران برخی از آنان هستند.سید هادی میرمیرانسید هادی میرمیران زاده 1323 در قزوین در طول زندگی حرفه‌ای خود جوایز متعددی را کسب کرد. از میان آن‌ها می‌توان به دریافت نشان معماری ایران از انجمن مفاخر معماری ایران، طرح برگزیده در مسابقه طرح خانه مولانا تهران، دریافت لقب شهروند افتخاری اصفهان و. اشاره کرد. از جمله پروژه‌های و آثار وی نیز باید به طرح ساختمان کتابخانه ملی ایران (اجرا نشده)، طراحی سفارت ایران در بانکوک و فرانکفورت، طراحی کتابخانه ملی ژاپن و طرح ساختمان موزه ملی آب (اجرا نشده) توجه نمود.میرمیران پس از انقلاب از سال 1358 به عنوان مدیر طراحی در شرکت خانه‌سازی ایران در اصفهان مشغول به کار شد و از سال 1364 به همراه گروهی از همکارانش شرکت مهندسان مشاور نقش جهان - پارس را بنا نهاد و تا واپسین روزهای حیات خود در این شرکت مشغول بود. از مهمترین ویژگی‌کارهای میرمیران توجه و ت کید بر "زمینه" و "تاریخ"، با هدف احیای فرهنگ ایرانی - اسلامی، حفظ روح معماری کهن ایران با روش‌های نوین طراحی، تکیه بر الگوها و فرم‌های تاریخی و. بوده‌اند. وی پس از یک دوره ده ساله نبرد با بیماری سرطان، سرانجام در شامگاه فروردین 1385 در برلین چشم از جهان فرو بست.حسین امانتطراح و معمار نام آشنا ایرانی مقیم کانادا است که در سال 1321 به دنیا آمد. نام آشناترین فعالیت او طراحی و ساخت پروژه برج میدان آزادی (شهیاد) تهران در سال 1349 است. این بنا به عنوان نمادی از "ایران مدرن" و نشانی از "دروازه تمدن بزرگ" در سده بیستم ساخته شد.امانت همچنین طراح و آرشیتکت ساختمان‌های اولیه دانشگاه صنعتی شریف و ساختمان سازمان میراث فرهنگی بوده است. همچنین بنای دانشکده مدیریت دانشگاه تهران، ساختمان مرکزی رادیو و تلویزیون پکن، بنای سفارت ایران در پکن که متمایز‌ترین سفارتخانه در ناحیه دیپلماتیک در این شهر است، نیز در جمله آثار اوست. حسین امانت دانش‌آموخته دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران و از شاگردان حیدر غیایی و هوشنگ سیحون بوده است.بدون شک لیست نام‌داران و معماران برتر ایرانی آن‌چنان طولانی و پر ستاره است که پرداختن به آن در قالب یک مطلب نمی‌گنجد و درازای آن ممکن است از حوصله خوانندگان محترم خارج باشد. از این رو، با پرداختن به برخی چهره‌های شاخص در این فرصت تلاش کردم تا سهم خود را هر چند اندک به جا آورم.
کمی از فردوسی بدون شک شاهنامه در کنار مثنوی مولوی بزرگترین ساخته ذهن بشر در سرتاسر تاریخ است. یکسال پیش همین موقع‌ها بود که برای دوستی داشتم بیت اول شاهنامه را توضیح میدادم که چه ریشه‌های عمیقی دارد. و نمی‌دانم چطور شد که گفتم همین را در ویرگول ثبت کنم و این شد اولین پست من در ویرگول، که البته از بابت این انتخاب خجسته برای آغاز ویرگولیدن بسیار خرسند هستم. به همین مناسبت تصمیم گرفتم کمی از شاهنامه بگویم.شاهنامه با "به نام خداوند جان و خرد" آغاز می‌شود و با "به نام جهان‌داور کردگار" پایان می‌یابد. "کردگار" ترجمه شده "فعال مایشاء" است. "کرد" همان خلق کردن است و "گار" حکایت از استمرار یا پیشه همیشگی آن دارد. یعنی خداوندی که اراده او دایما در جریان است و بر اساس "کن فیکون" پیوسته در حال آفرینش است، و شاهنامه هم چیزی جز داستان همین فرایند الهی نیست. سراسر شاهنامه داستان همین تکوین تدریجی است بر پایه دو محور اراده انسان و خواست خدا. "جهان‌داور" هم جالب است. انگار که داوری راجع به این اثر بزرگ را به خدا می‌سپارد و مزد واقعی زحمات خود را هم فقط از او می‌خواهد، نه آن مزدی که برخی شصت هزار بیت شاهنامه را نمی‌بینند و می‌گویند چرا فردوسی مدح سلطان محمود غزنوی را گفته است، حالا اینکه همین افراد مزدور چه کسانی هستند باید پنجاه شصت سال صبر کنیم تا اسنادی از سیا و موساد آشکار شود. اگر هم مزدور جایی نیستند لابد اثری مثل شاهنامه نداشته‌اند که نگران حفاظت از آن باشند، تازه آن هم در این عصر که سخنان هر ننه قمری را اولا به خاطر صنعت چاپ و دوما عصر ارتباطات هر جایی می‌توان پیدا کرد. و اگر اثری از خود داشته‌اند در آن حرفهایی مثل باد شکم بوده که خودشان هم اهمیتی به آن نمی‌داده‌اند. فردوسی مانند دیگر شاعران دربار سلطان محمود و مسعود می‌توانست در نامه شهریاران مجیزگوی شاهان غزنوی باشد نه رستم و سیاوش و کسانی که مشخص نیست که بوده‌اند و هر چه بوده‌اند مربوط به عجم هستند و آتش‌پرست، یا در بهترین حالت و با کلی تخفیف جزو مجوسان زندیق بوده‌اند.آخر شاهنامه جایی است که پایان داستان یزدگرد است، یعنی پایان هر چیزی که مربوط به قبل از آغاز دوره اسلامی است. این پایان باشکوه جوری است که انگار فقط از انجام یک وظیفه حکایت دارد که تمام شد و دیگر چیزی باقی نماند که ممکن باشد در گذر تاریخ محو شود. فردوسی در انجام این مسیولیت بزرگ موفق بوده است، اما کار او فقط حفاظت از میراث گذشتگان نبوده است. در خراسان قدیم دیگرانی هم قبل از فردوسی به این فکر افتاده بودند که یاد ایران باستان را به هر طریقی که شده زنده نگه دارند، اما ارزش کار فردوسی این است که اولا کار او تماما فرهنگی بوده است، یعنی یک کار ارزشی در مقابل یک نوع تهاجم فرهنگی. دوما اینکه میراث فرهنگی و تمدن شکوهمند نوستالژیک را از دید خود که یک مسلمان شیعه است و البته مسلط به دانش زمان، روایت کرده است. در واقع آن را به روز کرده است و همه چیزی که ما در این هزار سال به عنوان تمدن و فرهنگ ایرانی - اسلامی می‌شناسیم و هویت ملی و شناسنامه ما به حساب می‌آید بر پایه همین دیدگاه فردوسی است. البته این هویت جداست از ترجمه‌هایی که در صد سال اخیر از آثار تاریخ‌نویسان یونانی شده است و کشفیات باستان شناسی که نهایتا قدمت آن به صد و پنجاه سال می‌رسد. اینها را نمی‌توان جزو هویت ملی به حساب آورد. زیرا برای عموم مردم حتی در زمان حال ناشناخته است. صرف دیدن معماری‌های باشکوه یا اخبار لشکرکشی‌های میلیونی شاهان هخامنشی یا دانستن رموز اندیشه‌های زرتشت و چند جمله حکیمانه از این و آن نمی‌تواند فرهنگ‌ساز باشد، بلکه صرفا می‌تواند "جالب" باشد. فردوسی در برابر پالایش و انتقال میراث فرهنگی و تمدن ایرانیان احساس مسیولیت می‌کرد و این مسیولیت را در تاریخ 25 اسفند سال 400 هجری به پایان رسانید:سر آمد کنون قصه یزدگرد / به ماه سپندارمذ روز اردز هجرت شده پنج هشتاد بار / به نام جهان داور کردگاردر ادامه به بررسی واژه "نام" در ابیات آغازین شاهنامه می‌پردازم.به نام خداوند جان و خرد / کزین برتر اندیشه بر نگذردشاهنامه با "نام" آغاز می‌شود. در این بیت که سنگ‌بنای اندیشه توحیدی فردوسی است، خداوند به واسطه انسان معرفی می‌شود. شاهنامه داستان نامداران و نام‌آوران است و انسان اساس آن است. در مصراع اول، "جان" به معنی انسان و به طور خاص بخش روحانی وجود انسان است. "خرد" جزء دیگر این تعریف است که در حکمت مشا اهمیت بالایی دارد. ارسطو خداوند را اندیشه‌ی اندیشنده به ذات خودش می‌داند. یعنی اندیشه‌ی خداوند اندیشیدن درباره ذات اندیشیدن است و این اندیشه با اندیشنده هر دو یکی هستند. چون خداوند وجود اعلاء است و به هیچ چیزی برتر از این نمی‌توان اندیشید. در واقع خداوند به خودش که عالی‌ترین نوع اندیشه است می‌اندیشد و در مصراع دوم بیان می‌شود که هیچ اندیشه‌ای بالاتر از این نیست. یا به تعبیر دیگر، ثمره و بر هیچ اندیشه‌ای از حدود این تعریف که خداوند آفریننده جان و خرد است فراتر نمی‌رود. اندیشه‌ی انسان از توصیف خداوند در بالاترین حد خود به توصیف او از راه انسان می‌رسد، یعنی جان و خرد. و ثمره خرد در بالاترین حد خود اندیشه راجع به خداوند است، زیرا هدف از خلقت انسان اندیشیده شدن خداوند است.اسطوره‌شناسان به رابطه نزدیکی میان "نام" و افسانه‌ها و اساطیر قایل هستند. این ارتباط به حدی است که بعضی از اساطیر قدیم یونان و هند، از راه شباهت ظاهری نام آنها به پدیده‌ها توجیه می‌شده‌اند. یعنی برخلاف چیزی که تصور می‌شود این نام نیست که از اسطوره مشتق می‌شود بلکه بالعکس، خود آن اسطوره از نام آن به وجود آمده است. مثلا وقتی نام یک اسطوره وارد فرهنگ دیگری می‌شود، یا در اثر گذشت زمان معنی نام آن متفاوت می‌شود، یا شباهت ظاهری به واژگان دیگر پیدا می‌کند، خود آن اسطوره هم معنی متفاوتی به خود می‌گیرد. در ادیان هم "نام" اهمیت بالایی دارد. در داستان آفرینش انسان گفته شده است که وقتی فرمان سجده صادر می‌شود، فرشتگان از این کار خودداری می‌کنند. پس خداوند می‌فرماید که من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید. اما این چه چیزی است که فقط خدا می‌داند و سبب شده است خداوند انسان را خلیفه خود بنامد. در دنباله آیات مشخص می‌شود که حقیقت خلیفه الله بودن دانستن "علم‌الاسماء" است. یک تفسیر احتمالی از "علم‌الاسماء" این است که انسان می‌تواند کیفیت و چگونگی پدیده‌ها و اشیاء گوناگون را به واسطه زبان بیان کند. در ادیان ابراهیمی وجود خداوند معادل نام او بود و به همین خاطر به موضوعاتی مانند اسماء الهی یا آغاز وحی با "اقراء باسم ربک الذی خلق" و البته واژه "قلم" در قرآن برمی‌خوریم. در عهد عتیق و مسیحیت هم این رابطه وجود دارد. مثلا آنجا که در انجیل می‌گوید "در آغاز کلمه بود و کلمه با خدا بود و کلمه، خدا بود". همینطور نهضت‌هایی مانند "حروفیه" و "نقطویه"، و یا اهمیتی که "حروف ابجد" برای پیشینیان داشته‌اند ریشه در ارتباط عمیق "نام" با اندیشه انسان و اساطیر دارد.همینطور می‌توانم به بخشی از تفسیری که در "کشف الاسرار و عده‌الابرار" برای "بسم الله" آمده است اشاره کنم که گفته است نام در اینجا همان خداوند است. همانگونه که گفته است "سبح اسم ربک" یعنی "به پاکی بستای نام خداوند خویش را". و مفسر اینجا گفته است که "نام" زاید است و منظور این بوده که "به پاکی بستای خداوند خویش را". یا جای دیگر که می‌گوید "تبارک اسم ربک" یعنی "با برکت و بزرگواری و برتری است نام خداوند تو". در واقع برای خداوند نام او منطبق بر ذات او تلقی می‌شده است و به گفته مفسر اسم و مسمی یا نام و نامور یکی هستند. و یک نام مهین (اعظم) هست که نام حقیقی خداوند است:اما هر نامی از صفتی شکافته چون علیم از علم و قدیر از قدرت و رحیم از رحمت، یا بر کردی (فعلی) نهاده چون صانع از صنع، و خالق از خلق، و قابض از قبض، و باسط از بسط. مگر این نام حقیقی که نه بر کرد (فعل) نهاده و نه از صفت شکافته، و بناء همه نامهاست. نبینی که هر جایی گوید الله غفور است و رحیم، الله سمیع است و بصیر، الله لطیف است و خبیر، الله بنا نهد و دیگر نام‌ها بر آن اوصاف بندد.خداوند نام و خداوند جای / خداوند روزی ده رهنمایدر بیت دوم دوباره به "نام" برمی‌خوریم که در تقابل با جای قرار دارد. "نام" اشاره به جهان مینوی دارد و "جای" همین جهان ماده است. چنانچه صفت "روزی‌ده" مربوط به "جای" می‌شود و صفت "رهنمای" مربوط به "نام" یا جهان آخرت است. تلقی من این است که وجه شباهت "نام" با جهان غیرمادی را باید در نظریه مثل افلاطون جست. ما وقتی می‌گوییم "درخت"، منظورمان کلیتی به نام درخت است، که در جهان ماده وجود ندارد. یعنی هیچ چیزی را نمی‌توان پیدا کرد که "درخت" باشد. بلکه چیزهایی که آنها را درخت می‌نامیم، نمونه‌های عینی متنوعی از این کلیت مطلق هستند. و اینجا یکی دیگر از رموز "نام" گشوده می‌شود. "نام"ها ابدی و مطلق هستند، و برخلاف نمونه‌هایی که در جهان ماده به آنها نسبت داده می‌شود فانی نیستند.ز نام و نشان و گمان برترست / نگارنده‌ی بر شده پیکرستدر گذشته تفکر انسان سه محدوده داشته است: اندیشه، خیال، وهم، و ظاهرا "نام و نشان و گمان" اشاره به این سه‌گانه دارد. ارتباط عمیق و محکمی که بین "نام" و "اندیشه" وجود دارد جالب است. یعنی اینکه ما جهان آخرت را به واسطه نام‌ها می‌شناسیم، در واقع نمونه‌های عینی را در این جهان می‌بینیم و به واسطه آنها به "نام"های ابدی و جاویدان پی می‌بریم. و "نشان" هم مربوط به جهان ماده است. زیرا جهان ماده را به واسطه نشانه‌ها و در واقع حواس شهودی خود می‌توانیم درک کنیم. معنی بیت این است که خداوند را حتی در وهم که دست‌نیافتنی‌ترین پدیده‌ها را ممکن می‌سازد نمی‌توان دریافت. در مصراع دوم می‌گوید خداوند نقاش چیره‌دستی است که همه پدیده‌های هستی چیزهایی هستند که او نقاشی کرده است. اما آیا یک نقاشی می‌تواند کوچکترین خیالی راجع به نقاش داشته باشد؟ کسب معرفت نسبت به خداوند در همین حدود است. زیرا مربوط به دو دنیای کاملا مجزا می‌باشند. انسان برای شناخت خداوند باید بتواند او را با چیزی مقایسه کند یا نمونه‌ای از او را دریافت کند، یعنی او را با "نام" یا "نشان" دریابد، اما او شبیه این نقاشی‌ها نیست، بلکه خود نقاش است.
کشاورزی کهن میراث فراموش شده خبرگزاری میراث فرهنگی گروه میراث فرهنگی ایران یکی از نخستین مناطق خواستگاه کشاورزی جهان است. بخش غربی این کشور حدود 12 هزار سال قبل با بهره‌گیری از فنون اهلی کردن غلات و حیوانات، به کشاورزی و یکجانشینی روی آوردند و به این ترتیب آنچه امروز میراث کشاورزی نامیده شده در ایران و بین‌النهرین آغاز می‌شود. این در حالی است امروز کشاورزی به عنوان میراث فرهنگی رو به فراموشی است.کشاورزی از جمله بزرگترین حرکت‌های بشری در جهان بوده که زندگی انسان را با تغییرات گسترده‌ای همراه می‌کند. گفته می‌شود که از حدود 14 تا 12 هزار سال قبل انسان اهلی کردن غلات را آغاز کرده و از آن پس به تولید غذای خود پرداخته است. به همین علت شهرها شکل گرفتند و پیشه‌وری آغاز شد. اما امروز استفاده‌های بی‌رویه از آب‌های زیرزمینی و بهره‌برداری بی برنامه از زمین‌های کشاورزی، این میراث کهن را با مشکلاتی مواجه کرده است.کامیار عبدی، باستان‌شناس و استاد دانشگاه درباره آغاز کشاورزی در ایران به CHN می‌گوید: منطقه غرب ایران از جمله مناطق شکل‌گیری اقتصاد کشاورزی روستایی و یکجانشینی است. ایران را یکی از کشورهای خواستگاه کشاورزی می‌دانند و شواهد باستان‌شناسی نشان می‌دهد که در کنار عراق، سوریه، ترکیه و اردن، برای اولین بار کشاورزی در این منطقه آغاز شده است.وی در ادامه می‌گوید: تمام محدوده خاور نزدیک از جمله غرب ایران را می‌توان به عنوان زادگاه کشاورزی نامید. اینجا جایی است که انسان یکی از بزرگترین حرکت‌های زندگی خود را انجام داده و با دست کشیدن از شکارگری به کشاورزی و تولید غذا روی آورده است. دشت دهلران یکی از قدیمی‌ترین سوابق کشاورزی دنیا را دارد. کوهپایه‌های مشرف به دشت دهلران در ایلام، کرمانشاه و از‌طرف دیگر خوزستان و فارس مناطقی هستند که برای اولین بار به کشاورزی روی آورده‌اند.عبدی معتقد است که چند غلات مهم مثل گندم،‌نخود، عدس و جو در خاور نزدیک اهلی شده‌اند و در این موضوع شک و شبه‌ای وجود ندارد. خاور نزدیک از سواحل مدیترانه شروع می‌شود و تا کوهپایه‌های شرقی زاگرس که بر مرکز فلات ایران مشرف است ادامه دارد. در کنار اهلی شدن غلات، تعدادی حیوانات از جمله گوسفند، بز، خوک و گاو هم در این منطقه اهلی شدند.این استاد دانشگاه می‌گوید: کشاورزی پدیده جالبی است که به نظر می‌رسد ابتدا در قسمت‌های غربی خاور نزدیک، یعنی سواحل شرقی مدیترانه، آنجایی که فرانسوی زبان‌ها لوانت می‌گویند به وجود آمده باشد. مدارکی که تا کنون از حوزه آبریز رودخانه اردن بدست آمده حکایت از اهلی شدن گندم و جود در حدود 14 تا 12 هزار سال قبل در این منطقه دارد. اهلی شدن به معنای بزرگتر شدن سمبله‌ها و دانه‌ها است و این موضوع زمانی رخ می‌دهد که تعداد دانه‌ها روی یک سمبله افزایش پیدا می‌کند. زمانی که گیاه اهلی می‌شود، تغییرات ژنتیکی رخ می‌دهد و دیگر بدون دخالت انسان نمی‌روید.اما از سوی دیگر در شرق خاور نزدیک و در حوزه زاگرس مرکزی، یعنی جایی که گنج‌دره و سراب (کرمانشاه‌امروزی) قرار گرفته، مردمان در حال اهلی کردن بز بودند. همچنین در کوهپایه‌های زاگرس و اطراف دهلران نیز مردمانی گوسفند را اهلی می‌کردند. این اتفاق حدود 12 تا 10 هزار سال قبل رخ‌داده است.عبدی در ادامه می‌افزاید: در گوشه شمال شرقی مدیترانه که امروز سوریه در آن قرار گرفته خوک اهلی می‌شود. اما چون محیط زندگی این حیوان با محیط زیست خاور نزدیک مطابقت ندارد منقرض می‌شود. در همین زمان در نقاط مختلف از جمله دهلران و خوزستان نخود و عدس اهلی می‌شدند. به واقع کشاورزی پدیده‌ای است که در قسمت‌های مختلف منطقه رخ می‌دهد و در نهایت آنچه در شرق و غرب اهلی شده‌اند با هم مخلوط شده و جوامع روستایی کشاورز را شکل می‌دهند.تا همین اواخر، حدود 5 یا 10 سال قبل باستان‌شناسان تصور می‌کردند که وقتی انسان به کشاورزی روی آورد به ناچار و برای مراقبت از مزارع یکجا نشین شد. پس گمان می‌رفت که اول تولید غذا صورت گرفته و بعد یکجانشینی رخ داده است.عبدی دراین‌باره می‌گوید: اما طی سال‌های اخیر تعدادی محوطه باستانی مثل قرمز دره در شمال بین النحرین و حالت چمی کاوش شد و در آن آثاری که نشان از یکجانشینی داشت کشف شد. اما اثری از حیوان و یا گیاه اهلی شده در این محوطه‌ها یافت نشد و این پرسش که چرا این مردم یکجا نشین شده‌اند پیش‌آمد. پس از مطالعات این نظر مطرح شد که در این دوره به علت تغییرات آب و هوایی توده‌های گیاهان خودرو به وجود آمده است که در مساحت گسترده‌ای به چشم می‌خورند و مورد استفاده مردم بودند.وی در ادامه می‌افزاید: این ماجرا حدود 12 هزار سال قبل رخ داده است. در حال حاضر دیدگاه ما عوض شده و به نظر می‌رسد که اول یکجانشینی رخ داده و بعداز آن بر اثر این نزدیکی و برهمکنش بین گیاهان وحشی خودرو و انسان، آهسته روند اهلی سازی آغاز شده و تقریبا جوامع کشاورزی در همین منطقه که به نام هلال حاصلخیزی از آن نام می‌برند شکل گرفته است.عبدی با اشاره به آغاز تحولات چشمگیر در کشاورزی می‌گوید: اما حدود هزاره 5 پیش از میلاد ( 7 هزار سال قبل) اتفاق دیگری رخ می‌دهد و به نظر من در تحولات آتی که به گسترش جوامع کشاورزی و آغاز شهرنشینی بود منجر شد. این اتفاق اهلی کردن گاو است. از اواخر دوره نوسنگی و آغاز مس سنگ ما مدارک مربوط به اهلی کردن گاو را در دشت دهلران داریم.گاو نسبت به بز و گوسفند حیوان مفید‌تری است. گاو حیوان بزرگتری است و قدرت بیشتری دارد و برای شخم زدن زمین استفاه می‌شود. عبدی با اشاره به این موضوع می‌گوید: قبل از این مردم با دست خودشان شخم می‌زدند و حداکثر زمین را 10 تا 15 سانت می‌کندند اما با شخم گاو زمین تا 30 سانت زیرو رو می‌شد و خاکی که در پایین قرار گرفته و از نظر مواد معدنی و عالی غنی است استفاه می‌شد. این درست زمانی است که خر و اسب هنوز اهلی نشده و تنها حیوانات اهلی این زمان بز، گوسفند، خوک، سگ و گربه است که هیچکدام برای شخم زمین مناسب نیستند.به کمک گاو آب از رودخانه کشیده شده و به کرت‌های مزارع ریخته می‌شد. این کار محدوده آبیاری را بزگتر می‌کرد. اما یکی از نکات مهم اهلی شدن گاو تولید شیر بیشتری است. عبدی دراین‌باره می‌گوید: بعد از این‌که مردم رو به کشاورزی می‌آورند از نظر تندرستی افت می‌کنند در عوض جوامع شکارگر تنوع غذایی بیشتری نسبت به جوامع کشاورز داشتند. کشاورزها از غلات استفاده می‌کردند و گوشت آنچنانی در غذای آن‌ها وجود نداشت اما شکارگرها گوشت زیادی مصرف می‌کردند و پروتیین زیادی به آن‌ها می‌رسید و محصولاتی از قبیل میوه‌ها و دانه‌ها متنوع‌تری فراهم می‌کردند. شکار یه کار تفریحی است و مثل ورزش می‌ماند. در حالی که کار کشاورزی کار طاقت فرسا بوده و باعث فرسودگی بدن می‌شود. شیر باعث جبران پروتیین از دست رفته می‌شد.این باستان‌شناس و استاد دانشگاه می‌گوید:‌گاو منافع دیگری هم دارد. پوست آن چرم است و به عنوان لباس استفاده می‌شود. با آرد کردن شاخ و سم آن چسب درست می‌شود و از همه مهمتر مدفوع گاو است که به طرق مختلف استفاده می‌شد. هم کود خیلی خوبی است و هم این‌که از این مدفوع کیک‌های تاپاله ساخته می‌شود و می‌سوزانند تا گرمای بیشتری تولید کنند. این گرما در سفال‌گری استفاده می‌شود و همین امر در دوره مس سنگ تحولی در ساخت سفال به وجود آورد و آن سفال‌های پوک دوره نوسنگی به سفال‌های نخودی خیلی قوی تبدیل شد. انسان با این حرارت دست به ذوب فلزات زد و کم‌کم وارد عصر مفرغ شد.گفته می‌شود که کشاورزی در ایران از کوهپایه‌های زاگرس در دهلران و خوزستان شروع شده و به سمت شمال کشیده شده است. یعنی به جاهایی مثل زاگرس مرکزی، تپه گوران در لرستان، تپه آسیاب و سراب و بعد آهسته به آذربایجان و مناطقی مانند حاجی‌فیروز رفته و از آنجا به فلات مرکزی مثل سیلک و زاغه کشیده شده است. کشاورزی همچنین از خوزستان به فارس رفته و از آنجا به کرمان رسیده است.از سوی دیگر این احتمال وجود دارد که از سمت شرق نیز جریان‌های وابسته به کشاورزی وارد مرکز فلات ایران شده باشد اما چون تا کنون آثار نوسنگی پیش از سفال در آسیای مرکزی دیده نشده، احتمالا کشاورزی از فلات مرکزی ایران به آن‌جا کشیده شده باشد. به نظر می‌رسد که این فرهنگ تا حدود پاکستان و جاهایی مانند موندیگا و مهرگارو را نیز در بر گرفته باشد.عبدی با بیان این مطلب که گسترش کشاورزی نقش مهمی در شکل‌گیری شهرها داشته می‌گوید: سابقه شهرنشینی در ایران تا 4500 قبل از میلاد به عقب بازمی‌گردد. محوطه‌ای مثل چغامیش در خوزستان چنین قدمتی دارد. تعریف شهر در باستا‌ن‌شناسی مشکل است و به طور کلی محوطه‌های مسکونی با بیش از 2 هزار نفر جمعیت را شهر می‌دانند. اما از نظر جامعه شناسی و جمعیت شناسی، شهر باید خصوصیات دیگری داشته باشد که در باستان‌شناسی قابل مشاهده نیست. جمعیت شناسان می‌گویند نه تنها شهر باید دارای جمعیت زیادی باشد که این جمعیت باید به طور ناهمگن در آن منطقه مسکونی زندگی کنند. یعنی این جمعیت نباید صرفا ارتباط فامیلی داشته باشند و از جاهای مختلف به آن منطقه آمده باشند در غیر این صورت شهر محسوب نمی‌شود و یک روستای بزرگ است.وی در ادامه می‌افزاید:‌از سوی دیگر وسعت محوطه‌های باستانی به نسبت قرار گرفتن در مناطق خاص نیز در تعریف شهر مهم است. در خوزستان یا در جنوب بین‌النهرین باید محوطه 30 تا 40 هکتار باشد که شهر نامیده شود. ولی در زاگرس مرکزی محوطه‌ای با 10 هکتار را هم شهر می‌دانند. این اختلاف به دلیل مواجه با دو سیستم اقتصادی که شهر را پشتیبانی می‌کنند به وجود می‌آید. در دشت‌های آبرفتی مثل جنوب بین‌النهرین و منطقه‌ای مثل خوزستان یک سیستم کشاورزی توسعه یافته وجود داشته که مواد غذایی بیشتری را تولید می‌کرده، پس بنابراین شهرها بزرگتر می‌شدند.برای مثال شوش به 400 هکتار می‌رسد، و یا چغامیش هم به همین شکل شهر بزرگی می‌شود. این‌ها شهرهایی هستند که اقتصاد وابسته به کشاورزی دارند، اما آهسته به سمت تخصص‌گرایی پیش می‌روند. پیش از این و در روستاهای نوسنگی یک‌کشاورز علاوه بر حرفه خود کارهایی از جمله تولید سفال، ساخت خانه و بهره‌برداری از محصول خود را به تنهایی انجام می‌داد، اما در شهرهای آغازین سفال‌گری، ساخت ابزار کار، معماری تخصص‌گرایی می‌شود. درکنار این موضوع تفاوت‌های طبقاتی شکل می‌گیرد و جوامع از آن حالت مساوات خارج می‌شود.عبدی می‌گوید: بی شک شهرها و در کنار آن شکل‌گیری حکومت‌ها نیازمند نظام اقتصادی متکی بر کشاورزی بوده است. گفته می‌شود که تمدن‌ها نیز به واسطه اقتصاد کشاورزی رشد کرده‌اند. حال آنچه برای گسترش و شکوفایی این اقتصاد لازم بوده زمین‌های آبرفتی و کاشت محصول در آن است. به همین دلیل تمام تمدن‌های آغازین بین‌النهرین مثل ایران، مصر، چین و هند در جاهایی شکل گرفته‌اند که رودخانه‌های بزرگ و زمین‌های مستعد برای کشاورزی دارند. - keshavarzi - kohan - mirase -
بل دیزاین ( Bel Design ) بل دیزاین (به انگلیسی: Bel Design ) ترجمه آن به زبان انگلیسی طراحی زیبا و معادل ایتالیایی و در زبان آلمانی طراحی خوب ( Good Design ) می‌باشد.دوران اوج بل دیزاین بین سالهای 1960 تا اوایل 1970 بوده است. شروع آن همزمان با رونق اقتصادی در ایتالیا و پایان آن همزمان با بحران نفت، صنعت نفت و جنبش‌های ضد طراحی(دیزاین) که منجر به بدبینی گسترده نسبت به نقش طراحی در حال پیشرفت شد.این واژه نخست به طراحی ایتالیایی اشاره دارد در برگیرنده تمامی فرم‌ها در شاخه دیزاین و در گرایشات طراحی داخلی، طراحی شهری، معماری، طراحی فشن و مد. ایتالیایی که در دیزاین و روند گذارنده در سراسر جهان و به عنوان رهبر و پیشرو در حیطه طراحی مدعی می‌باشد.ویژگی‌های بل دیزاین شامل فرمهای زیبا و ظریف، تجربه و آزمایشات، و همکاری با صنایع علاقه‌مند به نوآوری است. همچنین همکاری با صنایع پلاستیکی به ویژه محصولات کاربردی ساخته شده با مواد پلاستیک است، محصولات ساخته شده بر پایه بل دیزاین بیشتر محصولاتی کلاسیک و مدرن مانند صندلی تاشو جیانکارلو پی‌یرتی ( Giancarlo Piretti ) پلکسی گلس برای کاستلی( Castelli ) 1968 ، صندلی جو کلمبو ( Joe Colombo ) برای کارتل( Kartell )، صندلی‌های پلاستیکی ویکو ماجیسترتی ( Vico Magistretti ) برای آرته مید( Artemide ) 1969 ، و ماشین حساب ماریو بلینی( Mario Bellini ) برای اولیوتی( Olivetti ) 1972 میباشند. - design /پژوهش و برگردان: محمود عباسی
از جیحون تا فرات اثر تورج دریایی و خداداد رضاخانی منتشر شد از جیحون تا فرات اثر تورج دریایی و خداد رضاخانی منتشر شد . از جیحون تا فرات ایرانشهر و دنیای ساسانی اثر تورج دریایی و خداداد رضاخانی با ترجمه مریم بیجوند و به کوشش انتشارات مروارید منتشر شده است . به گزارش باشگاه شاهنامه پژوهان تورج دریایی استاد تاریخ ایران و جوامع پارسی‌زبان و رییس مرکز مطالعات ایرانی دکتر سمویل جردن در دانشگاه کالیفرنیا است. از او تاکنون چندین کتاب و ده‌ها مقاله به چاپ رسیده‌است و بخشی از آثار انگلیسی او به فارسی نیز ترجمه شده‌اند. تازه‌ترین اثر او که به فارسی ترجمه شده است از جیحون تا فرات نام دارد . این کتاب اثری است مبتنی بر تاریخ تحلیلی که به دوران پساباستان می‌پردازد. تورج دریایی درباره این کتاب آورده است که پساباستان یک واژه‌ی نسبتا جدید در تاریخ نگاری هزاره اول پس از میلاد عموما به مطالعه دنیای مدیترانه و به طور خاص امپراطوری روم و ادامه آن در دوره بیزانس پرداخته است.ادامه در سایت باشگاه شاهنامه پژوهان
قتل میرعماد حسنی قزوینی چلیپایی از میرعماد بزرگ‌ترین نستعلیق‌نویس همه اعصارقتل میرعماد قزوینی و مهاجرت خوشنویسان به هند و عثمانیخط نستعلیق را عروس قلم‌های خوشنویسی می‌دانند و میرعماد حسنی سیفی قزوینی ( 961 - 1024 هجری قمری) مشهور به عمادالملک، برجسته‌ترین استاد این خط و تکمیل‌کننده و واضع بسیاری از قواعد و اصول آن دانسته می‌شود. خط نستعلیق با میرعماد به اوج درخشش و بالندگی رسید و او را بزرگ‌ترین نستعلیق‌نویس همه اعصار دانسته‌اند. از میرعماد چلیپاها و مرقعات بسیاری بازمانده که همچنان و پس از حدود 400 سال از روزگار او، معیار و سرمشق‌های ممتاز و بی‌بدیل خط نستعلیق به حساب می‌آیند. میرعماد در زمان حیات خود شاگردان زیادی پرورش داد و آوازه‌اش چنان تا نواحی گوناگون و تا دربار عثمانیان آناتولی و گورکانیان هند رسیده بود که قطعات خوشنویسی شده او را با هم‌وزن طلا مبادله می‌کردند.شهرت و توانایی‌های شگرف هنری میرعماد - چنانکه انتظار می‌رفت - موجب بروز دسیسه‌های حاسدان و سخن‌چینی و تهمت‌زنی رقبایی شد که خلاقیت و توانایی‌های او را نداشتند و احساس کمبود می‌کردند. میرعماد در چندین سروده و نامه منظوم خویش که برای شاه عباس صفوی نوشته، از این اعمال مخرب یاد کرده و گله گذارده است. تحریکات و القایات مداوم این بی‌هنران هنرمند نشان در ایراد اتهامات مذهبی و نیز در تخریب وجهه و شخصیت میرعماد، موجب سوءظن و بدگمانی شاه عباس بدو شد و به تصمیم شاه به نابودی میرعماد و اشاره به قتل او انجامید.مقصودبیک قزوینی - سردسته شاهسونان قزوین - م مور اجرای این فرمان ملوکانه می‌شود. او شبانه در کوچه‌ای تاریک در شهر اصفهان و به همراهی عده‌ای از اراذل و اوباش راه بر میرعماد می‌بندند و با ضربت‌های متعدد انواع سلاح‌ها تکه‌تکه‌اش می‌کنند. آن شب شومی که برای هنر ایران رقم خورد، شامگاه سه‌شنبه سی‌ام رجب سال 1024 هجری قمری برابر با سوم شهریور سال 994 هجری شمسی بود.قتل میرعماد فقط قتل یک شخص نبود بلکه ضربتی هولناک به قامت فرازنده هنر و خوشنویسی ایران بود. واقعه‌ای که موجب شد بسیاری از خوشنویسان و شاگردان او به همراهی دوستان و فرزندانش (که آنان نیز خوشنویسان برجسته‌ای بودند) جلای وطن کنند و هنر خود را به عثمانی و هند و نواحی دیگر ببرند.پس از قتل میرعماد، جهانگیرشاه - پادشاه هند - برای او مراسم سوگواری برگزار می‌کند و به شاه عباس می‌گوید: "تو که قصد هلاک او را داشتی، به من می‌دادی‌اش تا هم‌وزنش طلایت می‌دادم".وبلاگ بخوان و بیندیش
اروپا، در مقابل آسیا تنها در انتهای قرن 15 بود که اروپا تبدیل به موتورخانه توسعه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی شد. بین سال‌های 1500 تا 1750 اروپای غربی شروع به حرکت کرده، تبدیل به ارباب کنترل کننده جهان بیرونی شد. اما حتی در آن زمان هم اروپا در حد و اندازه قدرت‌های آسیایی نبود. اروپایی‌ها موفق به تصاحب آمریکا و برتری در دریاها شدند فقط به این دلیل که قدرت‌های آسیایی علاقه‌ای به این کارها نداشتند. اولین دوره امپراطوری‌های مدرن، دوره طلایی امپراطوری عثمانی در مدیترانه، صفوی در ایران، مغول در هند، و مینگ و جینگ در چین بودند. اینها قلمرو خود را بطور چشمگیری گسترش دادند و از توسعه اقتصادی و جغرافیایی بی نظیری بهره بردند. در 1775 آسیا مسیول 80 % اقتصاد جهان بود. مجموع اقتصاد چین و هند بتنهایی دو سوم تولید جهانی بود. مرکزیت قدرت جهانی تنها بین 1750 و 1850 به اروپا انتقال یافت، وقتیکه اروپاییان قدرت‌های آسیایی را در مجموعه‌ای از جنگ‌ها تحقیر کرده و بیشتر قلمروشان را تصاحب نمودند و تا 1900 بیشتر اقتصاد جهانی و قلمروهایش را کنترل می‌کردند. در 1950 اروپای غربی و آمریکا بیش از نصف تولید جهانی را بر عهده داشتند درحالیکه نقش چین به 5 % کاهش یافته بود. در نتیجه یک نظم و فرهنگ جدید جهانی پدیدار گشت. امروزه همه انسان‌ها تا حدی زیادی در لباس پوشیدن، تقکر و ذایقه اروپایی هستند، بیشتر از آنکه خود حاضر به اعتراف آن باشند. ممکن است در بیان عقاید خود بشدت ضد اروپایی باشند اما تقریبا همه مردم سیاست، پزشکی، جهان و اقتصاد را از دریچه‌ای اروپایی میبینند. اما چطور مردم این ناحیه سرد اوراسیا توانستند از گوشه و کنج خود خارج شده و جهان را تصاحب کنند؟معمولا دانشمندان اروپایی بعنوان دلیل این تحولات شناخته می‌شوند. بدون شک پس از 1850 اروپاییان جلودار دنیای تکنولوژی، علم، صنعت و نیروی نظامی بودند. تمام این امپراطوری‌های موفق اخیر در تحقیقات علمی با امید استفاده از نوآوری‌های تکنولوژیک سرمایه گذاری نمودند و بسیاری دانشمندان بیشتر زمان شان را صرف کار روی پروژه‌های نظامی، دارو ، و ماشین‌ها برای اربابان امپریالیست خود نمودند. حتی تکنولوژی‌های غیرنظامی هم کم اهمیت‌تر نبودند. غذای کنسرو شده برای پر کردن شکم سربازان بکار میرفت، راه آهن و کشتی برای انتقال سربازان، و داروها برای درمان سربازان. این پیشرفت‌های لوجستیک نقش مهمتری در فتح آفریقا داشتند تا مسلسل‌ها.اما وضعیت تا پیش از 1850 اینگونه نبود. دستگاه علمی صنعتی نظامی در دوران طفولیت خود بود، میوه‌های انقلاب علمی هنوز نارس بودند، فاصله تکنولوژیک بین قدرت‌های اروپای، آفریقایی و آسیایی کوچک بود. در 1770 جیمز کوک مطمینا سلاح‌های پیشرفته‌تری نسبت به بومیان استرالیایی داشت اما عثمانی و چین هم چنین برتری را داشتند. پس چرا استرالیا توسط کاپیتان جیمز کوک کشف و فتح شد و نه کاپیتان وان ژنگ یا کاپیتان حسین پاشا؟ مهمتر اینکه اروپاییان در 1770 هیچ برتری تکنولوژیکی نسبت به مسلمانان، هندیان، و چینی‌ها نداشتد پس چطور در قرن پس از آن موفق به ایجاد این فاصله شدند؟ چرا توسعه علمی صنعتی نظامی در اروپا بوقوع پیوست و نه هند؟ چرا بریتانیا بود که اولین جهش را کرد و پس از آن فرانسه و آلمان و آمریکا، و چرا چین عقب ماند؟ وقتی فاصله بین کشورهای صنعتی و غیرصنعتی آشکار شد، چرا روسیه، ایتالیا و استرالیا موفق به کم کردن این فاصله شدند ولی ایران، مصر، و عثمانی شکست خوردند؟ هر چه باشد نکنولوژی اولین موج صنعتی سازی بسیار ابتدایی بود. آیا مهندسی کردن موتور بخار، تولید مسلسل، و ایجاد راه آهن برای چینی‌ها یا عثمانی سخت بود؟اولین راه آهن تجاری جهان در 1830 در بریتانیا افتتاح شد. تا 1850 ملت‌های اروپایی با حدود 40 هزار کیلومتر راه آهن بهم متصل بودند اما در کل آسیا، آفریقا و امریکای لاتین تنها 4 هزار کیلومتر خط آهن وجود داشت. چینی‌ها و ایرانیان مشکل عقب ماندگی تکنولوژیکی مانند موتور بخار نداشتند چون اینها به سادگی قابل کپی برداری بودند. آنچه کم داشتند ارزش‌ها، اسطوره‌ها، و دستگاه قضایی و ساختار سیاسی اجتماعی بود که ایجاد آنها در اروپا قرن‌ها به طول انجامید و قابل کپی برداری نبودند. چینی‌ها و ایرانیان نمی‌توانستند بسرعت به اروپاییان برسند چون ساختار اجتماعی متفاوتی داشتند.این موضوع وضعیت بین 1500 تا 1850 را توضیح می‌دهد. در این دوره اروپا هیچ برتری تکنولوژیک، سیاسی، نظامی، و اقتصادی نداشت اما پتانسیلی را رشد داد که ارزش آن در حدود 1850 مشخص گردید. برابری ظاهری اروپا و چین و مسلمانان در 1750 سرابی بیش نبود. دو بنا را تصور کنید مشغول ساختن دو برج بلند، یکی با چوب و آجر، و دیگری با فولاد و بتن. در ظاهر تفاوتی در روش کار دو بنا نیست چون سرعت ساختشان مشابه است اما بعد از گذر از یک آستانه حیاتی، برج چوبی نمی‌تواند ادامه دهد و فرو میریزد درحالیکه برج فولادی طبقه به طبقه به رشد خود ادامه می‌دهد.اروپاییان چه پتانسیلی را رشد دادند که انها را قادر به غلبه بر جهان مدرن کرد؟دو پاسخ مکمل وجود دارد: علم مدرن و کاپیتالیسم. اروپاییان به تفکر و عمل علمی و کاپیتالیستی عادت کرده بودند. وقتی پیشرفت تکنولوژیک از راه رسید آنها قادر بودند بهتر از دیگران استفاده کنند. بنابراین شگفت آور نیست که علم و کاپیتالیسم مهمترین میراث امپرالیسم اروپایی برای جهان قرن بیست و یکم هستند. اروپا و اروپاییان دیگر بر جهان حکمرانی نمیکنند ولی علم و کاپیتالیسم قوی‌تر از همیشه رشد می‌کنند.از کتاب انسان خردمند نوشته یوآل هراریمنبع:
همه چیز درباره خرید آپارتمان در محله اختیاریه محله اختیاریه به اعتبار بالا بودن قیمت خانه و زمین، یکی از محلات اعیان‌نشین تهران محسوب شده و متقاضیان بسیاری را به خود جذب کرده است.اختیاریه در شمال شرقی منطقه 3 شهرداری تهران واقع شده است و از شمال به بزرگراه صدر، از جنوب به خیابان شهید کلاهدوز، از سمت شرق به خیابان پاسداران و از غرب به بزرگراه کاوه محدود می‌شود. همچنین این محله از شمال با محله قیطریه و رستم‌آباد، از شرق با محله پاسداران، از جنوب با محله دروس و از غرب با محله درب دوم هم‌مرز است. اگر قصد خرید خانه در اختیاریه را دارید در این مطلب با مجله دلتا همراه شوید.به گزارش مجله دلتا با تقسیم‌بندی محله‌ها در سال 84 اختیاریه، از محله رستم‌آباد جدا شد. این محله به دلیل قرار گرفتن در محدوده شمالی تهران، بسیار خوش آب و هوا است و ساکنان این محله، به طور معمول شاهد بارش سنگین برف در زمستان هستند.اختیاریه در گذشتهزمین‌های اختیاریه درگذشته جزء زمین‌های دروس بود و با نام حسین‌آباد شناخته می‌شد. در زمان مظفرالدین شاه قاجار، غلامحسین غفاری کاشانی از پیشخدمتان مخصوص و تحصیل‌کردگان قاجاری و ملقب به "صاحب‌اختیار"، زمین‌های حسین‌آباد را از محمودخان قایم‌مقام خرید و زمین‌ها را آباد کرد. از آن پس محدوده این زمین‌ها که در میانه راه روستاهای حسین‌آباد لویزان و رستم‌آباد در شمال دروس قرار داشت، اختیاریه نامیده شد.کاخی که توسط صاحب اختیار، در شمال شرق اختیاریه ساخته شد، اغلب اقامتگاه مشیرالدوله، صدر اعظم ناصرالدین‌شاه بوده‌است. گفته می‌شود که چون صاحب‌اختیار عاشق گل مریم بود بنا به دستور او هر سال در تمام باغچه‌های اختیاریه از این گل کاشته می‌شد.دسترسی به محله اختیاریهاختیاریه، نام یکی از طولانی‌ترین خیابان‌های قدیمی در شمال تهران و در این محله است. میدانی به همین نام، خیابان اختیاریه را دو قسمت می‌کند. اگر با خودروی شخصی تردد می‌کنید، اختیاریه هیچ نوع محدودیت ترافیکی ندارد و شامل طرح زوج و فرد نمی‌شود.سامانه اتوبوس‌رانی تندروی لاله_ پارک‌وی و همچنین اتوبوس‌های عادی پایانه شهید دستواره _ تجریش و سوهانک - سه‌راه ضرابخانه دسترسی به این محله را پوشش می‌دهند.دسترسی به ایستگاه مترو در این منطقه فقط از خط 3 مترو، در میدان نوبنیاد در شرق و خیابان قیطریه در غرب امکان‌پذیر است. از ایستگاه شریعتی واقع در خط یک مترو نیز می‌توانید به‌وسیله تاکسی به شرق محله اختیاریه دسترسی پیدا کنید.مراکز گردشگریمحله اختیاریه به دلیل اینکه روزگاری محل اقامت رجال سیاسی و تردد شاهزاده‌های قجری بوده است خالی از آثار تاریخی نیست. باغ و عمارت خواهر ناصرالدین‌شاه به نام عزت الدوله، باغ و منزل مشیرالدوله وزیر خارجه ایران در دوره قاجار که فرمان مشروطیت نیز در باغ او صادر شد، باغ پسر مشیرالدوله با لقب معتمدالملک، باغ و منزل امین خلوت و منزل امین السلطان و امین الملک همگی از آثار تاریخی اختیاریه هستند.مراکز ورزشیمجموعه فرهنگی ورزشی شهدای اختیاریه در خیابان‌همای جنوبی، مجموعه باشگاه شهرداری در خیابان همای جنوبی، مجموعه ورزشی امام علی‌(ع) در سه‌راه اختیاریه، مجموعه وزشی کوثر در خیابان شهید رحمانی، باشگاه ورزشی آروشا در خیابان منظریه از مراکز ورزشی اختیاریه بوده و پذیرای ورزشکاران در رشته‌های مختلف ورزشی هستند.مراکز تفریحیسهیل، نگار و ارغوان بوستان‌های محله اختیاریه هستند که با برخورداری از وسایل ورزشی و زمین‌بازی برای کودکان لحظات خوبی را برای مراجعه‌کنندگان فراهم می‌کنند. بوستان مازیار در خیابان غیاثوند دارای فضای سبز و وسایل ورزشی بسیار متنوعی است. بوستان سحر نیز یک پارک کم وسعت محلی با وسایل بازی برای کودکان است.قیمت ملکمحله اختیاریه به اعتبار بالا بودن قیمت خانه و زمین، یکی از محلات اعیان‌نشین تهران محسوب می‌شود و برخورداری از امکانات کامل نیز مزید بر علت شده است بنابراین برای خرید خانه در اختیاریه باید مبلغ قابل توجهی را کنار بگذارید.دامنه قیمت هر متر مربع آپارتمان با در نظر گرفتن همه عواملی که بر قیمت ساختمان تاثیر می‌گذارد بین 25 تا 35 میلیون تومان است و برای افرادی که تمکن مالی دارند خرید خانه در اختیاریه به دلیل خوش‌آب‌و هوایی و دسترسی به امکانات و خیابان‌های مهم یک گزینه عالی به شمار می‌رود. برای اطلاع از قیمت خرید خانه در اختیاریه اینجا کلیک کنید.
آشنایی با مکان‌های دیدنی ایران که کمتر کسی آنها را می‌شناسد عمارت شاپوری ( فارس ) این بنا واقع در استان فارس و در شهر پرآوازه شیراز یکی از توریستی‌ترین شهرهای ایران و خاورمیانه است. شاید با وجود بناهای عظیم و جذاب شهر شیراز چون سعدیه ، حافظیه ، ارگ کریم خان زند و انواع آبشار‌ها و طبیعت بکر شیراز و شهرهای اطراف آن و همچنین قرار داشتن تخت جمشید ، نقش رستم و پاسارگاد در مرودشت استان فارس بناهایی چون این عمارت زیبا را به حاشیه برده باشد.نکته در خور توجه درباره این بنا عمر کوتاهش است. آری خانه شاپوری در دوران پهلوی بنا شده و متعلق به تاجری اهل شیراز بود که این عمارت را با کنده کاری‌ها و گچ بری هایی به سبک ایرانی اصیل و هخامنشی بنا کرد.سال‌های 1310 تا 1315 سال هایی بودند که این خانه شگرف در آنها در حال بنا شدن بود. هم اکنون بعد از گذشت حدود 80 سال از پایان ساخت این عمارت ، هنوز هم ستون‌ها ، گچ بری‌ها ، کنده کاری و انواع و اقسام نقش و نگارهایی که معماران حرفه‌ای ایرانی روی آن به یادگار گذاشتند ذهن را متحیر می‌سازد. نقش و نگارهایی به سبک ایرانی و مربوط به دوران هخامنشی!نورپردازی‌های شب هنگام ، آب زلال حوضچه ، گل‌های رنگارنگ که دور تا دور بنا حلقه زدند تنها گوشه‌ای از خصوصیت‌های جالب این مکان است. در حال حاضر یکی از دو طبقه خانه شاپوری به رستوران تبدیل شده است و گردشگران می‌توانند در آنجا در کنار لذت بردن از منظره از غذاهای لذیذ و خوش پسند هم استفاده کنند تا خاطره‌ای خوش برای آنها رقم زده شود.کوه‌های مینیاتوری ( سیستان و بلوچستان )کوه‌های با ظاهر عجیب و غریب در نزدیکی‌های دریای عمان و در استان‌های سیستان و بلوچستان و همچنین کرمان که پیرو رشته کوه‌های بشاگرد نیز می‌باشند بسیاری از جغرافی دانان و گردشگران را متعجب ساخته‌اند.گویی عامل فرسایش سبب ایجاد تغییرهای ظاهری شگرف و اعجاب انگیز در این کوه‌ها شده است. همین ظاهر خارق العاده و شکل و شمایلی که این کوه‌ها دارند گردشگران زیادی را به این ناحیه کشانده است.به حدی ظاهر این پدیده طبیعی غیر قابل باور است که بسیاری از افراد از این کوه‌ها با عنوان کوه‌های مریخی نیز یاد می‌کنند.بخش عمده این کوه‌ها در بندر چابهار واقع شده است. شکل گیری این پدیده در طی میلیون‌ها سال اخیر صورت گرفته و این رنگ‌ها و یکنواختی در جنسیت و خطوط ، دیدگان همه را مات و مبهوت گردانده است.در ناحیه بعضی از قسمت‌های این رشته کوه ، مریخی‌ها با آب پیوند خورده‌اند که باعث زیباتر شدن چند برابر منظره این منطقه طبیعی در منتهی جنوب شرقی ایران پهناور شده است.عمارت کازرونی ( بوشهر )بنایی که شاید فقط افراد محلی اسم آن را شنیده باشند در این حال و اوضاع روزگار کم نیست. اما عمارت کازرونی یکی از بناهای با معماری محلی و ایرانی است که در آن معماران خوش ذوق و هنرمند با چاشنی هوش و مهارت توانستند بنایی خلق کنند که جوابگوی گرمای طاقت فرسای تابستان بوشهر باشدعمارت کازرونی یک بنای شخصی است و مالک آن محمدرضا کازرونی است. این بنا متعلق به دوران قاجاریه است که طبق معماری محلی آن دوران خانه‌های جنوب ایران مثل همین عمارت با ارتفاع بلند و اتاق اتاق ساخته می‌شدند تا در گرمای تابستان که جان آدم را می‌ستاند ساکنین به طبقات بالا و بام خانه پناه ببرند.این بنای خاص در سال 1380 در بین آثار ملی ایران قرار گرفت و ثبت ملی شد.غار نمکدان ( قشم )طولانی‌ترین غار نمکی جهان در قشم است! این غار طی 500 میلیون سال اخیر به این شکل در آمده و در حدود 90 کیلومتری قشم واقع شده است. محققان هنوز پایان این غار را پیدا نکردند اما خدود 6600 متر را در این غار طی کردند اما به علت شرایط جوی و مناطق صعب العبور غار حتی مجبور به درآوردن لباس‌های خود نیز شدند. به همین دلیل این غار را به نام غار سه مرد برهنه نیز می‌شناسند.این غار در ارتفاع بیش از 200 متری از سطح دریا واقع شده است.هریک از رگه‌های این غار چندین طی چندین میلیون سال شکل گرفته‌اند تا هم اکنون ذهن جغرافی دانان را مشغول سازند. این پدیده شگفت انگیز در سال 2006 میلادی به ثبت یونسکو رسید. سقف این غار را قندیل‌های نمکی فراوان احاطه کرده‌اند تا معنایی ناآشنا به واژه زمینی دهند.رگه‌های رنگین این غار کنار هم گرد آمده‌اند و باعث ایجاد فضایی توهم آور شده‌اند که انسان‌ها را یاد نمایش‌های جادوگری می‌اندازد. از دیگر شگفتی‌های غار طول بسیارش است. طولی که نه تنها از جایی به بعد به مناطق صعب العبور می‌انجامد بلکه حتی از منطقه‌ای به بعد حتی نور چراغ قوه جوابگوی پیشروی نیست. بنابراین 6600 متر طول غار در واقع طول در دسترس غار تا حد امکان و تکنولوژی امروزی است.حمام نفت سفید ( خوزستان )یکی دیگر از حمام‌های ایران حمام نفت سفید در استان خوزستان می‌باشد. ایران از جنبه حمام‌ها و گرمابه‌های تاریخی و ارزشمند بسیار غنی است اما این حمام که شامل دو بخش جداگانه زنانه و مردانه بود در بیرون از محوطه توجه همگان بوده است. بافت این حمام حاکی از وجود رطوبت و بخار آب‌ها و مواد شوینده مصرفی در آن دوران است. قدمت این بنای تاریخی به دوران قاجاریه برمی گردد که در آن زمان توسط استاد معتمدی فقید در 55 کیلومتری اهواز مرکز خوزستان قرار دارد.شاید در نگاه اول این حمام قابل اهمیت به نظر نرسد اما به علت بافت خاصی که دیگر در عصر حاضر آن را نمی‌توان یافت و همچنین اینکه یاد و یادگاری از نیاکان ما است و یکی از هویت‌های اهواز و خوزستان می‌باشد یقینا باید مورد اهمیت قرار گیرد. به همین علت این بنای قاجاری در بین آثار ثبت ملی شده ایران دیده می‌شود.دره خزینه ( لرستان )یکی دیگر از پدیده‌های شگفت انگیز ایران که حاصل فرسایش و دست پرورده خود طبیعت است. اما این فرسایش توسط باد صورت نگرفته بلکه این آب بود که باعث و بانی ایجاد این قوس‌ها و کوه‌ها و ناهمواری‌ها شده است.این دره که توسط مناطق تقریبا هموار احاطه شده است در مرکز خود یک تکه کوه جالب و درخور توجه را می‌بیند که اطراف این تک کوه یا بهتر است بگوییم تل را آب احاطه کرده است. برخورد آب با خاک و پایداری در آن مکان باعث ایجاد فضاهایی سرسبز با گیاهان مختلفی چون خزه شده است.تشبیه این تل مرکزی به جزیره میتواند فضای این مکان را ملموس‌تر سازد چراکه تپه مرکزی این دره از اطراف به رودخانه نسبتا باریکی ختم می‌شود. این دره در فاصله بین اندیمشک و پل دختر واقع شده است. نکته جالب‌تر این است که این مکان طبیعی به علت پویایی جغرافیایی در هر لحظه در حال تغییر است و در فصول مختلف مثل سایر اماکن طبیعی ایران و جهان رنگ می‌گیرد یا می‌بازد.امیدواریم از خواندن این مطلب لذت برده باشید. غرض از نگاشتن این متن شناختن هرچه بیشتر و بهتر ایران پهناور و پویای عزیزمان بود.
آزادی در زمانه شاه: آزادی منفی یکی از علل سقوط شاه بود! بخش دوم افسانه آزادی در زمان شاه سرآغاز این فصل را با طرح یک پرسش شروع می‌کنم!سوال اصلی این است چرا بخش هایی از نسل جوان، در این مقطع کنونی نسبت به شاه و حکومت پادشاهی، علاقه نشان می‌دهند؟ و به خاندان پهلوی یک حس نوستانلوژیکی تاریخی دارند؟ اصلا موضوع بحثم ، تعداد و آمار آنها نیست! اقلیت اند یا اکثریت؟ حتی کاری با اغفال رسانه‌ای (ساختن مستند‌های تحریف شده از سوی شبکه منوتو و پخش برنامه هایی چون "تونل زمان" و تبلیغات سیاسی باندهای مجازی سلطنت طلب که این روزها در شبکه‌های اجتماعی، هدفشان برجسته کردن شخصیت رضا پهلوی است، ندارم..!). سوالم این است که چرا هنوز شاهان پهلوی‌ها، با گذشت بیش از 40 و 70 سال از پس از مرگ شان، به تاریخ نپیوسته‌اند و به جای اینکه در تاریخ جای بگیرند، هنوز در متن وقایع سیاسی و اجتماعی جامعه‌اند و بخشی از مردم، بخصوص نسل جوان، حداقل در فضای مجازی و رسانه‌ای، از رضا پهلوی به عنوان سمبل پادشاهی حمایت می‌کنند!؟ پاسخ به این پرسش شاید در حل کردن معمای آزادی در حکومت پهلوی به ما کمک کند! اما در اولین قدم برای رسیدن به جواب باید از خود بپرسیم که آزادی؟ دقیقا کدام آزادی؟..اگر بر اساس تعاریف آیزایا برلین و بر اساس تیوری‌های لیبرالی او: آزادی را در دو بخش آزادی مثبت و آزادی منفی و اینجا بازتعریف کنیم شاه در زمینه آزادی مثبت، سلطانی مستبد و حاکمی مرتجع و خود رای و در زمینه آزادی منفی، لیبرالی مترقی و پادشاهی مدرن محسوب می‌شد! البته در اینجا نقدمان به شاه و نگاهمان به آزادی ( بیشتر آزادی مثبت است) و وقایع بعد از کودتای 28 مرداد را مورد بررسی قرار می‌دهیم! چرا که پیش از کودتا، تصویر شاه در تاریخ، بیشتر به عنوان پادشاهی جوان که به قانون اساسی مشروطه پایبند و جوانی مدرن، تحصیل کرده و از سوییس باز گشته بود، در تاریخ دیده می‌شود که با بی طرفی جایی برای نقد از خود باقی نمی‌گذارد، گویا ظاهرا هنوز فرصتی برای نشان دادن اعمال زور و قدرتش به جامعه به دست نیاورده است!همین تفاوت نگاه‌ها و عدم شناخت آزادی‌ها (آزادی مثبت و منفی) از سوی مردم و بخصوص نسل جوان در دوران بعد از انقلاب اسلامی باعث شده است که آنها نسبت به حکومت پهلوی یک نگاه نوستانلوژیک داشته و بدون توجه به وقایع بعد از کودتای 28 مرداد از خود بپرسند که چرا پدران شان بر علیه حکومت شاهی که ظاهرا حکومت آزادی داشت! (خودشان هم نمی‌دانند که فرق بین آزادی مثبت و منفی چیست؟) انقلاب کردند؟! جواب سوال شان مشخص است! چرا که با لغو بسیاری از آزادی‌های فردی و اجتماعی در دوران بعد از انقلاب اسلامی آن هم در زیر سایه حکومت شریعت و تحت لوای دین، - که آنها را از بدیهی‌ترین "آزادی‌های منفی شان" محروم کرده (گشت ارشاد،حجاب زنان، مجازات به خاطر استفاده از مشروبات الکلی و حمله به مجالس خصوصی .) باعث شده که در نگاه مردم به حکومت پهلوی‌ها، آن هم در خلال دو دهه گذشته و در قضاوت تاریخی شان نسبت به شاه، یک فضای دوقطبی همراه با تعصبات کودکانه و تعاریف عوامانه از آزادی به وجود آید و هر کسی از ظن خود با او یاری کرده و وی را به مستبد بودن متهم و یا دموکرات بودن، قضاوت نماید! که در این میان فارغ التحصیلان مکتب شبکه منوتو معتقدند که او دموکرات بود! در حالی که جوانانی که اهل تاریخ و مطالعه‌اند معتقدند که او دیکتاتور بود . - اما برخلاف عوام که در قید و بند آزادی‌های مثبت نیستند و اکثرا در پی رفع نیازهای بیولوژیک و غریزی شان می‌باشند، خواص ( نه تنها اکثریت مخالفان شاه بلکه بخشی از حامیان وهمراهانش) نظر دیگری نسبت به شاه در مورد آزادی‌ها دارند: به عنوان مثال: داریوش همایون وزیر اطلاعات و جهانگردی شاه، در گفتگویی به حساسیت‌های مطبوعاتی شاه اشاره می‌کند و نگاه او به آزادی قلم و بیان را مورد نقد قرار می‌دهد! اینجا که اگر متن را بخوانیم شاه را نه در مقام یک پادشاه قانونی کشور بلکه در نقش مامور سانسورچی ساواک می‌بینیم که با ذره بینی که توآم با بدبینی و شکاکیت به دست گرفته بود، خط به خط مقالات روزنامه را می‌خوانده و اگر از یادداشتی خوشش نمی‌آمده مثل یک کودک فورا در همان لحظه واکنش نشان می‌داده ست! داریوش همایون :"بیشتر گرفتاری‌شان از خود شاه سرچشمه می‌گرفت. یعنی او مطلبی را می‌خواند و عصبانی می‌شد و به نخست وزیر و وزیر دربار می‌گفت و ماجرا به وزیر اطلاعات می‌کشید و می‌آمد تا سطح خبرنگار روزنامه." همان قبلیاما برخلاف نظر موافقان شاه در مجموعه مصاحبه‌های تاریخ شفاهی که برخی مثل مرحوم داریوش همایون استبداد شاه را تایید می‌کنند و علاوه بر مجموعه مصاحبه‌های تاریخی کوچ ایرانیان که بیشتر در بخش تلاش صد ساله (تلاش صد ساله ایرانیان برای آزادی) که حاصل تلاش‌های چندین ساله آقای علی لیمونادی در مصاحبه با اکثریت شخصیت‌های علمی، فرهنگی، ادبی، هنری، مسیولان سیاسی، کشوری و لشگری، رسانه‌ای .ایران در خلال 30 سال (شاید هم بیشتر) گذشته ضبط شده است، بخش بزرگی از این شخصیت‌ها که از طیف‌های مختلف فکری جامعه هستند (موافقان، منتقدان و مخالفان شاه) در میان مصاحبه هایشان به استبداد پهلوی دوم اشاره کرده و بجز عوامل استبداد تاریخی، فقر فرهنگی، مولفه‌های اجتماعی، دلایل اقتصادی و . محمد رضا شاه را در بستن فضای آزادی‌های سیاسی مسیول دانسته و وی را به دیکتاتور بودن متهم می‌کنند، که اگر به سه لینک بالا مراجعه کنید، ضمن دستیابی به یک آرشیو غنی و گنجینه بزرگ تاریخی (در حوزه تاریخ شفاهی) و علاوه بر دست یابی به اطلاعات جامع تاریخی، که برای اهل تحقیق و نقد و نظر، به عنوان منبع پژوهشی و تاریخی کاربرد دارد، با تایید درستی سخن نگارنده از زبان مهمترین شخصیت‌های تاریخ معاصر ایران، متوجه خواهید شد که فضای سیاسی ایران و تاریخ عصر پهلوی بخصوص در محدودیت هایی که حکومت برای آزادی‌های مثبت ایجاد می‌کرد، چگونه بوده است!( 5 ).بجز فضای رسانه‌ای و انتشاراتی که تحت نظارت شاه و ساواک بود، فضای اماکن علمی ومحیط‌های دانشگاهی نیز بعد از کودتای 28 مرداد در زیر تیغ سانسور حکومتی قرار گرفته بود. برای اینکه خوانندگان با محدودیت‌های دانشجویان و نخبگان در زمینه آزادی‌های مثبت حتی در بخش کتابهای درسی و دانشگاهی بیشتر آشنا شوند و بدانند که چگونه در زمان شاه، حکومت دانشگاه‌ها را به پادگان‌ها تبدیل کرده بود به سطور نخست مقاله اینجا مراجعه کنند که بنا به اعتراف نویسنده مقاله مذکور:" . شدت سانسور به حدی بود که حتی در ترجمه کتاب‌های درسی دانشگاهی، که گاه‌و‌بیگاه اشاره‌ای به مارکس و انگلس می‌شد، یا نقل قول‌های آنها را حذف یا با آوردن عنوان‌هایی چون "دو دانشمند بزرگ آلمانی" یا "دو اقتصاددان قرن نوزده" هویتشان را پنهان می‌کردند. در خارج از دانشگاه‌ها نیز ناشران، کتابفروشی‌ها، چاپخانه‌ها و نویسندگان و محققان غیردانشگاهی وضع مشابهی داشتند. در عین حال، دستگاه‌های سرکوب دولت اطلاعی از علوم اجتماعی و انسانی نداشتند و مارکسیسم را با کمونیسم و کمونیسم را با احزاب کمونیستی یکی می‌دانستند و سرکوب همه را در دستور کار قرار داده بودند ."به خاطر تداوم چنین فضای تیره و تار، بی جهت نبود که بعد از سرکوب‌های اولیه کودتای 28 مرداد که با قلع و قمع حزب توده، اعدام افسران نظامی حزب و اینجا اینجا اینجا و اعمال فشار و محدودیت بر نیروهای ملی همراه بود ( فقط دکتر فاطمی اعدام گردید باقی به زندان‌های نسبتا کوتاه مدت محکوم شدند) و پس از اینکه مرحوم بازرگان در دادگاه نظامی اعلام کرد که:"ما آخرین گروهی هستیم که با شما به زبان قانون سخن می‌گوییم، بعدا دیگران با زبان دیگری سخن خواهند گفت."جنبش چریکی در ایران از دل همان دانشگاه‌ها بر علیه حکومت شاه شکل گرفت و دانشجویان ایرانی در آن مقطع تاریخی به جای تحصیل به مبارزه سیاسی و نظامی با سلطنت پهلوی روی آورده و در دو بخش: کنفدراسیون دانشجویان در خارج ( 6 ) (که بیشتر بر علیه شاه فعالیت‌های سیاسی و تبلیغاتی می‌کردند) و سازمان‌های زیرزمینی در داخل (که خط و مشی مبارزه مسلحانه را انتخاب کرده بودند که مشهورترین آنها سازمان‌های چریک‌های فدایی خلق و مجاهدین خلق بودند) و با الهام از انقلاب کوبا (کاسترو و چگوارا) و جنبش‌های رهایی بخش و ضد استعماری (الجزایر، فلسطین و .) با پذیرش این ریسک که "عمر چریک بیش از 6 ماه نیست!" و با به خطر انداختن جان خود ( پذیرش الزامات مبارزات چریکی، زندگی مخفی، آمادگی برای درگیری‌های مسلحانه، حمل سلاح و سیانور و خودکشی .) با حکومت شاه مبارزه کنند که در امتداد این مبارزات خونین که وارد جزییات وقایع آن نمی‌شوم! باید دو سوال عمده مطرح شود که: 1 ) چه علل و عواملی باعث گردید که جوانان به جای تحصیل، تدریس و به جای ادامه زندگی، تشکیل خانواده و یافتن شغل مناسب و . به مبارزه مسلحانه روی بیاورند ؟ و چه کمبودهایی در جامعه و چه فشارهایی از جانب سیستم حکومتی وجود داشت که آنها را ترغیب می‌کرد که حتی در انتخاب نوع مبارزه هم بالاجبار مجبور شوند که به جای استفاده از راه‌های قانونی و روشهای مسالمت آمیز، - که تمامی مسیرهای آن توسط حکومت شاه مسدود شده بود - ، خطرناک‌ترین شکل مبارزه را که توام با دادن بیشترین هزینه‌ها بود (شکنجه، اعدام و خودکشی و مرگ) در مبارزه با حکومت جستجو کنند؟ و سوال 2 ) اینکه چرا جنبش‌های چریکی در سایر کشورهای پادشاهی که تابع قانون مشروطه بودند، مثل انگلیس، سوید و نروژ و سایر کشورهای اسکاندیناوی شکل نگرفت؟ و این نوع جنبش‌ها فقط در قلمرو حکومت آریامهری روی داد؟ جواب سوالات ساده است: به خاطر بسته بودن فضای سیاسی و عدم استفاده از ظرفیت‌های قانونی ( مثل تشکیل حزب، رقابت‌های پارلمانی، انتخابات آزاد و .) و به خاطر کوچکترین انتقاد به شاه که با بالاترین مجازات‌ها همراه بود، ظاهرا مبارزان آن دوره چاره‌ای جز مبارزه مسلحانه نداشتند! و نسل بازرگان به قول خودش :"آخرین نسلی بود که با زبان قانون و به روشهای مسالمت آمیز، می‌خواست که شاه را به اصلاح امور و اجرای قوانین مشروطه فرا بخواند" که متاسفانه شاه، نه بعد از کودتای 28 مرداد این پیام را فهمید و نه بعد از دهه 50 ، حاضر شد که با باز کردن فضای سیاسی و با ایجاد اصلاحات از بالا راه انقلاب را از پایین مسدود نماید! انقلابی که در سال 57 شکل گرفت حاصل عوامل زیادی بود که هر کدام از این عوامل در جای خود جای بحث دارد که بررسی همه ابعاد آن نیاز به نوشتن مقاله مستقلی دارد . اما اگر بخواهیم که به صورت خلاصه و در یک جمله بگوییم که چه عاملی باعث شد که در سال 57 ، انقلاب اسلامی شکل بگیرد؟ جوابش به استبداد مطلقه شاه و ریشه‌اش به کودتای 28 مرداد باز می‌گردد! که از دل آن جنبش‌های چریکی و خفقان دهه‌های 40 و 50 به وجود آمده بود. در مورد این واقعه تاریخی (جنبش‌های چریکی ایران) و رویدادهای مربوط به آن دوران و مرور خاطرات فعالان آن زمان به 1 اینجا 2 اینجا 3 اینجا 4 معرفی کتاب اینجا مراجعه کنید که به خاطر کثرت زیاد منابع موجود در این زمینه سعی می‌کنم که زیاد وارد این جزییات نشوم اما برای دوستانی که علاقمند در این زمینه هستند و قصد دارند در مورد این وقایع بیشتر بخوانند، خواندن مقالات نشریه چشم انداز ایران که در مورد زندگی و مبارزات مشهورترین چریک‌های آن دوران مقاله، مصاحبه هایی را منتشر می‌کند، توصیه نمایم . کتابهای خاطرات و آرشیو کل مقالاتاینجا را مطالعه کنند.اما در زمینه آزادی‌های منفی، ایران یکی از آزادترین کشورهای جهان محسوب می‌شد، نمونههمان آزادی هایی که نسل جوان در خلال 40 سال گذشته از آن محروم شده است! که اوج این آزادی‌ها شاید گاها از آزادی‌های منفی در کشورهای لیبرال غربی هم فراتر می‌رفت! به عنوان مثال به تعبیر مذهبیان، آزادی لجام گسیخته‌ای که را که در جشن هنر شیراز در ایران به نمایش درآمد! جشنی که شاید در این سالها برگزاری مجدد آن رویا و حسرت بخش بزرگی از براندازان ایرانی باشد! ولی برگزاریش در آن زمان ، اسباب حیرت و تعجب همگانرا برانگیخته بود که بعدها جوش و غلیان آن در انقلاب هم درآمد! تا جایی که سفیر انگلستان هم در مورد رویدادهایی که در حاشیه این جشن‌ها برپا شده بود ( روابط آزاد جنسی در ملاء عام و صحنه‌های پورنوگرافیک .) با نگاه انتقادی به این واقعه در کتاب خاطراتش نوشته بود که:" من به خاطر دارم که این موضوع را با شاه در میان گذاشتم و به او گفتم اگر چنین نمایشی به طور مثال در شهر "وینچستر" انگلیس اجرا می‌شد کارگردان و هنرپیشگان آن جان سالم بدر نمی‌بردند. شاه مدتی خندید و چیزی نگفت.." منبع غرور و سقوط صص 90 تا 92 .اما واقعیت این است که انجام چنین جشن هایی که بیشتر نه آزادی بلکه ابتذال آزادی بود، با فرهنگ عمومی مردم که اکثرا سنتی و مذهبی بودند، در تضاد قرار گرفته و تداوم این فرهنگ که بیشتر در تبلیغات رسانه‌ای، فیلم‌های سینمایی و اماکن فرهنگی و هنری و در فضای جامعه مثل سینماها، کاباره‌ها و . به آن دامن زده می‌شد باعث گردید که سرانجام از لحاظ سیاسی به ضرر حکومت شاه تمام شود و نتیجه‌ی خنده‌های شاه را دو سال بعد در گریه هایش در حین خروج از ایران دیدیم! برپایی این نوع مراسمات و جشن‌ها به عنوان مثال مراسم جشن 2500 ساله پادشاهی و جشن هنر شیراز که نشان دهنده‌ی اوج آزادی‌های منفی در حکومت پهلوی بود، نقش به سزایی در تحریک عوام به دست روحانیون داشت که شرح آن را در منابع بی طرف می‌توان مشاهده کرد به عنوان مثال در ادامه یادداشت‌های سفیر انگلستان و نشریات خارجی به این مورد اشاره شده است:اثر سیاسی برنامه‌هایی نظیر جشن هنر شیراز خیلی شدید بود و بسیاری از برنامه‌های این جشن که بی‌جهت به هنرهای رادیکال و نو اختصاص یافته بود به هیچ‌وجه با مقتضیات جامعه ایرانی تطبیق نمی‌کرد. چرا می‌بایست این قدر پول صرف تبلیغ و ترویج هنرهای اروپایی و جمع‌آوری مجموعه‌های هنری اروپا گردد و چنان مراکز فرهنگی و هنری بزرگی، خارج از ظرفیت اداره آن از طرف ایرانیان ت سیس شود منبع: قبلی .ویلیام شوکراس روزنامه‌نگار و نویسنده انگلیسی نیز درباره ت ثیر جشن هنر شیراز می‌نویسد: . ملکه ریاست جشن هنر شیراز را بر عهده داشت. در اواسط سال‌های 70 جشن مزبور یکی از پرجنجال‌ترین رویدادهای فرهنگی کشور به شمار می‌رفت . جنجال‌های جشن هنر وقتی به اوج خود رسید که در سال 1977 یک گروه هنرپیشه دکانی را در یکی از خیابان‌های اصلی شیراز در نزدیکی مسجد گرفت و در درون دکان و در پیاده‌روی جلو آن نمایشی اجرا کرد که شامل یک هتک ناموس تمام عیار و اعمال شهوت‌انگیز بین هنرپیشگان زن و مرد بود. چنین نمایشی در خیابان‌های هر شهرک انگلیسی یا آمریکایی جنجال بپا می‌کرد (و منجر به بازداشت هنرپیشگان می‌شد.) وقتی نمایش مزبور در شیراز اجرا شد، خشم و آزردگی فراوانی برانگیخت .بعدها در تبعید، فرح از جشن هنر دفاع کرد و اظهار داشت این جشن، هنر اصیل و سنتی تمام نقاط جهان را به ایران آورد! او که از جزییات نمایش‌ها بی‌اطلاع بوده و یکی دو نمایش توهین‌آمیز در آن یافته بوده می‌گوید: "در هر جشنواره‌ای مشکل می‌توان مانع از بیان آزاد هنرمندان شد و انتظار داشت مورد پسند گروه‌های مختلف اجتماعی قرار بگیرد منبع: آخرین سفر شاه، ویلیام شوکراس، ص 115 ..در امتداد این نقد باید از خود بپرسیم که دستاورد افزایش آزادی‌های منفی و کاهش آزادی‌های مثبت از طرف دستگاه سلطنت و شخص محمد رضا شاه پهلوی برای جامعه ایران چه بود؟ این پرسش نکته قابل تاملی در ریشه یابی انقلاب آن هم از نوع اسلامی اش است! سوال را می‌توان این گونه مطرح کرد که چرا نوع انقلاب در ایران از جنس انقلاب دینی ورهبری انقلاب به دست اسلامیون افتاد؟ و چه کسی باعث گردید که آقای خمینی به عنوان یک رهبر دینی و انقلابی در ایران ظاهر شود؟ که در زیر جواب این نوع سوالات را به صورت خلاصه پاسخ می‌دهم.وقتی در جامعه‌ای که تعداد مشروب فروشی‌ها از تعداد کتابفروشی‌ها بیشتر باشد (افزایش آزادی‌های منفی و کاهش آزادی‌های مثبت)و با بسته شدن فضای نقد وگفتمان و با افزایش خفقان و سانسور در مراکز فرهنگی و اماکن علمی، دانشگاه‌ها به پادگان‌ها تبدیل شودو به خاطر نبود آزادی‌های مثبت و با نفی "عقل انتقادی" از طرف حاکمیت و دامن زدن به فقر فرهنگی از سوی نظام سلطنتی - { که از قضا اجرای این پروژه در یک قرارداد نانوشته با همکاری ساواک شاه و روحانیت که نقطه مشترک شان ضدیت با کمونیسم بود به مرحله اجرا درآمد} - در چنین صورتی جامعه‌ای شکل می‌گیرد که در سر آن با حذف روشنفکران و انزوای آنان، نه تنها جامعه دوقطبی شده و اپوزیسون به رادیکالیسم گرایش پیدا می‌کند و شکل مبارزات از مطالبات مدنی به مبارزات خشونت آمیز تغییر پیدا می‌کند، بلکه در بدنه‌ی آن نیز با افزایش فقر فرهنگی و ناآگاهی عمومی که حاصل استبداد است، جامعه‌ی توده وار و ضد دموکراتیکی شکل می‌گیرد که سنت و مذهب به عنوان رقیب در تقابل با مدرنیته قرار گرفته وافکار عمومی جامعه که بیشتر تحت تاثیر تبلیغات روحانیت بود، به سوی ارتجاع و خرافات گرایش پیدا می‌کندو جامعه با نفی آزادی‌های منفی ( همان آزادی هایی که سیستم حکومتی با برپایی جشن هنر شیراز تبلیغ می‌کرد) به دنبال آرمانشهر روحانیت راه می‌افتد و از آنجا که حکومت شاه خود را نماینده ناسیونالیسم و شخص محمد رضا شاه خود را سمبل مذهب (تنها شاه شیعی جهان) قلمداد می‌کرد، سیستم حکومتی در مسابقه مذهب و تقدس با روحانیت که علما و فقها خودشان را نماینده خدا و دین بر روی کره زمین قلمداد می‌کردند، عقب مانده و شکست می‌خورد!اینجاست که با شکل گیری انقلاب ضد سلطنتی، رهبری انقلاب به دست روحانیت و شخص آقای خمینی می‌افتد و هیچ کس به اندازه شاه در سقوط حکومتش و پیروزی مذهبیون نقش اساسی ایفا نمی‌کند!فهم حکومت شاه از مدرنیته در حد شناخت او از ظواهر مدرنیته (استفاده از عقل ابزاری مدرنیته) و نفی عقل انتقادی مدرنیته (عقل فلسفی و انتقادی) بود در واقع باید گفت که شاه در خلال زندگی و تحصیل و مسافرت در غرب فقط تکنولوژی اش را فهمیده بود و با عقل انتقادی در غرب (افکار و عقاید فلاسفه) بیگانه بود! بی جهت نبود که برای حذف عقل انتقادی و جنبش چپ از یک سو دست روحانیت را باز گذاشت تا ناخواسته آنها را ترغیب کند که از طریق مذهب و خرافات به جهل و ناآگاهی عمومی دامن بزنند و از سوی دیگر با حذف سایر آلترناتیوهای مترقی مثل نیروهای ملی و چپ، جامعه روشنفکری، حکومت به ظاهر مدرن خود را در قبال سلاح خرافات دینی خلع سلاح کرد و با شدت یافتن نفوذ و تحرکات روحانیون در نزد عوام و با بر کشیده شدن تیوری اسلام سیاسی، اولین چیزی که مورد هدف قرار گرفت ارزشهای ایدیولوژیکی حکومت شاه (ناسیونالیسم باستان گرایی و آزادی‌های منفی) بود و بدین طریق بود که روحانیت که شاه را سمبل وابستگی و غرب گرایی قلمداد می‌کرد با حمله به آزادی‌های منفی، وعده اتوپیا و آرمانشهر اسلامی را می‌داد و جامعه را بر علیه سیاست‌های شاه ( مثلا آزادی‌های فردی و اجتماعی (مثلا آزادی‌های زنان ) تحریک می‌کرد و.. از آنجا که جامعه به بلوغ و آگاهی سیاسی دست نیافته و سالها تحت فشار خفقان و دیکتاتوری بود با هجمه‌های روحانیت به آزادی‌های منفی همراهی می‌کرد و بدین طریق حاکمیت که از یک سمت مبلغ و مروج فرهنگ غربی (عقل ابزاری و نفی عقل انتقادی مدرنیته) به شمار می‌رفت و از سوی دیگر شاه هم خود را نماینده ناسیونالیسم باستان گرا ( کوروش هخامنشی) و هم نماینده مذهب شیعی قلمداد می‌کرد و در تقابل با کمونیسم ناشیانه به ریسمان مذهب آویزان شده بود، در روزهای بحرانی و در دوران فروپاشی نه تنها نتوانست از برگ ناسیونالیسم و مدرنیته در مقابله با اسلام گرایی استفاده کند بلکه در مسابقه مذهبی و رقابت تقدس هم نمی‌توانست حریف روحانیتی شود که مدعی بود که اصل و نسبش به سادات می‌رسد. آزادی‌های منفی آنجا به ضرر شاه تمام شد که با برپایی اینگونه مراسمات فرمایشی و جشن‌های درباری (جشن 2500 و جشن هنر شیراز و .) آن هم در دل جامعه مذهبی و سنتی ایران که خود ناخواسته در به وجود آمدنش نقشی داشت نمی‌دانست که اعطای این نوع آزادی‌های بی حد و مرز بدون آزادی‌های مثبت نمی‌تواند که بدون پرداخت هزینه بالای سیاسی باشد!.. که نتیجه‌ی همه‌ی این سیاست‌های ناهمگون و متضاد، سرانجام به افزایش قدرت و نفوذ نیروهای مذهبی در جامعه سنتی ایران و برجسته‌تر شدن آیت الله خمینی در کانون مبارزات ضد سلطنتی منجر گردید که به عنوان بزرگترین رقیب در برابر این نوع سیاست‌های فرهنگی سالها حکومت شاه را به چالش کشیده و در سال 57 اسباب سقوط سلطنت و برپایی حکومت اسلامی را در ایران فراهم کرد! اما ناگفته نماند از آنجا که فرح دیبا، ملکه ایران مجری این نوع طرح‌ها بود، در آستانه انقلاب، انتقاد از او هم در کانون شعارهای انقلابیون مذهبی قرار گرفت! و انقلابیون برخلاف براندازان کنونی که وی را این روزها مادر ایران زمین معرفی می‌کنند! در آستانه انقلاب، بیشترین توهین‌های رکیک جنسی را نثار او می‌کردند! حال بعد از گذشت چهل سال بلاخره ما نفهمیدیم که آیا القاب زشتی که قبلا توسط پدران این براندازان به ملکه ایران نسبت داده می‌شد، آیا می‌تواند او را به مادر براندازان تبدیل نماید یا نه؟خلاصه کلام اینکه بنا به گزارش سازمان‌های حقوق بشری و براساس شهادت قربانیان شکنجه ساواک در زمان حکومت سلطنتی محمد رضا پهلوی، ایران از لحاظ آزادی‌های مثبت یکی از بسته‌ترین کشورهای جهان و از لحاظ آزادی‌های منفی یکی از آزادترین کشورهای جهان محسوب می‌شد، که در بالا هم به صورت خلاصه شرح دادیم که چگونه اعطای این آزادی‌های منفی در جامعه به یکی از علل سقوطش منجر گردید حال در قضاوت نهایی این به دیدگاه ما مربوط می‌شود که بخواهیم آزادی را از کدام زاویه فکری جستجو کنیم! اگر به دنبال آزادی‌های منفی باشیم، شاه پادشاهی دموکرات و اگر به دنبال آزادی‌های مثبت باشیم، شاه دیکتاتوری جبار بود!البته در کنار آزادی‌های منفی لازم است که در مورد آزادی‌های اجتماعی هم توضیح کوتاهی داده شود چرا که این سالهای اخیر، بحث‌های زیادی در مورد آن مطرح است که در تقابل آراء و نظرات، هر کدام آن دیگری را نقض می‌کنند! مثلا در حوزه آزادی زنان که بیشترین ابزار تبلیغاتی سلطنت طلبان است باید یادآور شوم که واقعیت امر این است که شواهد و قراین نشان می‌دهد که وضعیت آزادی‌های اجتماعی زنان در عصر پهلوی‌ها بخصوص در زمان پهلوی دوم، به شکل چشم گیری بهبود یافته بود! و زنان به حق رای و "حق انتخاب کردن و انتخاب شدن " دست یافته بودند، و یا با اصلاحیه هایی که در قانون حمایت از خانواده شکل گرفته بود، موقعیت اجتماعی زنان از لحاظ احقاق حقوق انسانی شان در نظام مردسالار و سنتی ایران، بهتر شده بود! اما از لحاظ آزادی‌های سیاسی، بجز زنان دربارنشین (خانواده سلطنتی) و طبقات بالای جامعه، سایر زنان سهم ناچیزی در عرصه سیاست داشتند. مثلا آزادی‌های اشرف پهلوی و فرح پهلوی اصلا با سایر زنان جامعه قابل مقایسه نبود و هر وقت که نظام پهلوی می‌خواست که در عرصه تبلیغات رسانه‌ای روی آزادی زن نمایش تبلیغاتی انجام بدهد، بیشتر روی همین زنان دربارنشین و زنان طبقه‌های بالا (اقلیتی از زنان مرفه‌ای که از حامیان حکومت محسوب می‌شدند) مانور تبلیغاتی برگزار می‌کرد! و از سایر زنان جامعه که اکثریت را تشکیل می‌دادند و از آن حقوق ویژه و مزایای حکومتی محروم بودند، نه تنها یادی به میان نمی‌آمد بلکه حتی اگر زنان در تقابل با حکومت قرار می‌گرفتند، در زندانها با همان شکنجه‌های وحشیانه‌ای مجازات می‌شدند که حتی مردان جوان هم تاب تحمل آن را نداشتند! یک نمونه اینجا و البته ناگفته نماند که نظر شاه در مورد زنان هم جالب و قابل تامل است که در یک مصاحبه‌ای در نزد همسرش دیدگاهش را در مورد عقل زنان اینجا مطرح می‌کند!.موضوعی که قبلا در مصاحبه با اوریانافالاچی به آن تاکید کرده:بخش کوتاهی از مصاحبه و نظر شاه در مورد زنان: " شاه: نه. شما هرگز یک میکل آنژ یا باخ تولید نکرده‌اید. شما حتی یک آشپز مهم نیافریده‌اید. و حرف نبودن فرصت‌ها را نزنید، حتما شوخی می‌کنید؟ آیا شما فرصتش را نداشتید که حتی یک آشپز قابل به تاریخ بدهید؟ شما هیچ چیز با ارزشی تولید نکرده‌اید، هیچ چیز! خودتان بگویید، چند زن قادر به حکومت در طی مصاحبه‌هایی نظیر این، ملاقات کرده‌اید؟ منبع اینجااز زاویه‌ای دیگر اگر نقدمان از استبداد شاه در زمینه آزادی‌های مثبت باشد البته لازم است که آن را در دو دوره مختلف: قبل از کودتای 28 مرداد و بعد از آن قابل نقد و بررسی کنیم! که در دوران قبل از کودتای 28 مرداد، چندان نمی‌توان شاه جوان تحصیل کرده و از سوییس برگشته را به دیکتاتوری متهم نمود، چرا که شاه به اصل قانون اساسی مشروطه پایبند بود اما بعد از آن از سال 32 تا 57 ، شکل‌های مختلف با فراز و نشیب‌های متفاوتی از دیکتاتوری را در حکومت و شخصیت شاه می‌بینیم. بعد از شکل گیری کودتا و پس از تشکیل ساواک و با قلع و قمع نیروهای چپ و با حذف تمامی نیروهای سیاسی تا زمان تثبیت قدرت شاه در دهه 40 شاهد دیکتاتوری تازه نفسی بودیم که تمامی تلاشش حفظ قدرت و بقای شاه بود اما در دهه 50 و پس از بالا رفتن قیمت نفت در سطح جهان و بعد از تثبیت حکومت، شاه می‌توانست که با باز کردن فضای سیاسی و آغاز اصلاحات از شکاف جامعه با حکومت کاسته و با انجام اصلاحات از بالا جلوی انقلاب از پایین را بگیرد اما با افزایش قیمت نفت، شاه در این زمینه هیچگونه رغبتی از خود نشان نداد، بلکه بر دامنه‌ی فشارها و محدودیت‌ها برمخالفانش افزود که اتخاذ این سیاست در فروپاشی حکومتش بی تاثیر نبود، چرا که از یک سو کشور با توسعه و رونق اقتصادی مواجه شده بود و جامعه جدیدی با مطالبات تازه‌ای در حال شکل گرفتن بود، که خواست آزادی‌های سیاسی ( آزادی مثبت) در کنار آزادی‌های اجتماعی، یکی از مهمترین مطالباتش در دوران رونق اقتصادی محسوب می‌شد ولی به جای اینکه شاه به مطالبات سیاسی مردم که باید نسبت به توسعه اقتصادی، پاسخ مناسبی به آن می‌داد، به بدترین شکل ممکن سرکوب کرد! و رشد اقتصادی کشور که شاه را مستبد‌تر و جامعه را جسورتر کرده بود، شکاف قبلی (کودتای 28 مرداد را نه تنها پر نکرد بلکه بین حاکمیت با مردم فاصله را بیشتر نمود و دولت ملت را در تقابل با یکدیگر قرار داد. نتیجه‌ی این تقابل به قهر انقلابی مواجه شد که از یک سو شاه به جای جذب منتقدان به دفع آنان پرداخت و از سوی دیگر جامعه روشنفکری و منتقدان دیگر تمایلی نداشتند که به عنوان پل ارتباطی بین انقلابیون و شاه به میانجی‌گری برخیزند، از قضا بخش بزرگی از آنان هم به اپوزیسون شاه تبدیل شده بودند. در چنین هنگامه‌ای بود که شاه صدای انقلاب را در روزهای آخر شنید اما بجز مرغ طوفان کسی نبود که به یاری اش برخیزد و او که با آخرین تلاش‌ها در آخرین روزها که به عنوان طبیب حاذق به بالین بیمار آمده بود، وقتی نبض بیمار را گرفت که بیمار در حال مردن بود .ادامه دارد . 5 ) - متاسفانه یا خوشبختانه به خاطر تعداد زیاد مصاحبه‌ها که قدمت گردآوری و ضبط آن به بیش از سی سال گذشته می‌رسد، امکان اشاره به تک تک نکات در اینجا موجود نمی‌باشد، مصاحبه‌های جالبی است با شخصیت‌های مهمی روبرو می‌شوید . 6 ) - کنفدراسیون تاریخ جنبش دانشجویان در خارج از کشور 32 - 57 / افشین متین عسگری 1378 . ترجمه ارسطو آذری
ایران در سال 1500 آینده درخشان از آن توستایران در سال 1500 چگونه خواهد یود. این سیوالی است که احتمالا خیلیها دوست دارند پیرامون آن بدانند اما چالشی که هست مسیله ظهور است آیا در این قرن ظهور اتفاق خواهد افتاد یا نه چون اگر اتفاق بیفتد بسیاری از پیش بینی‌ها الکی از آب در می‌آید حال ما فرض را بر این می‌گیریم که ظهور اتفاق نمی‌افتد چون اگر بیفتد ما قادر نخواهیم بود در مورد چند و چون آن زیاد بنویسیم اگر هم بنویسیم پرت و دور از واقعیت خواهد بود در قرن آینده ایران به بسیاری از دستاوردها خواهد رسید و چیزی از ابرقدرتها کم نخواهد داشت تمام سرزمینهایی که در زمان قاجار و پهلوی و حتی صفویه از ایران جدا شده بودند به مالکیت ایران در خواهند آمد و ایران بسیار قدرتمند خواهد شد کلیه سواحل خلیج فارس به ایران باز خواهد گشت و الحق که خلیج فارس همیشگی خواهد بود و این را مدیون قدرت رو به رشد ایران هستیم که باعث شد کشورهای مجاور جذب ایران شوند و خواست مردمشان این خواهد بود که به سرزمین اجدادی خود بپیوندند ما به دریای سیاه وصل خواهیم شد و از طرف شرق هم همسایه کشور چین خواهم شد از آن طرف عراق و سوریه و مصر و لبنان هم به سرزمین ایران ملحق خواهند شد قسمتی از عربستان و تمام یمن جزء ایران خواهند بود افغانستان و قسمتی از پاکستان و ترکمنستان و اذربایجان و ارمنستان به مالکیت ایران خواهند در آمد. و بالکل وضع فرق خواهد کرد ما قدرت اول دنیا می‌شویم و در آسیا که حرف اول را می‌زنیم یا خواهیم زد و ابرقدرت واقعی در دنیا خواهیم شد ظلمی وجود نخواهد داشت چون ایران مسایل منطقه را با خواست مردم و با قرآن تطبیق خواهد داد و جایی برای ظلم وجود نخواهد داشت مگر اینکه از چشم دولتمردان به دور باشند پس ما تقریبا می‌توانیم مسیله ظهور را حتمی بدانیم و این اتفاق خواهد افتاد تاریخ پیشرفته ایران از یک سو مسیله ظهور از سوی دیگر آینده درخشانی را برای ایران رقم خواهد زد. و ایران مکان حکومت امام زمان (عج) بوده و هست و خواهد بود چرا که پایتخت ایران اهواز خواهد شد و به کوفه هم وصل خواهیم شد و مکه هم از آن حکومت آینده ایران خواهد بود. در کل پادشاه جهان از طرف خداوند به کرسی خواهد نشست و بساط ظلم برچیده خواهد شد. این بود نظر من پیرامون آینده ایران و جهان در سال 1500 .
شب یلدا مرسوم است در شب یلدا کتاب حافظ را باز می‌کنند و با نیت کردن فال خود را می‌گیرند. حافظ یکی از یزرگترین شاعران ایرانی است و شعرهای او غزل هستند که به غزلیات حافظ شهرت دارند. او از مهم‌ترین ت ثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. هرساله در مهرماه مراسمی در محل آرامگاه او در شیراز برگزار می‌شود. مطابق تقویم رسمی ایران روز 20 مهر بزرگ داشت حافظ نامیده شده است.شب یلدا را شب میلاد خدای خورشید، عدالت، پیمان و جنگ هم می‌دانند.در شب یلدای چه کارهایی انجام بدهیم:دغدغه‌ی خیلی از تازه عروس‌ها و خانم‌های کدبانو این است که چه کاری در شب یلدا انجام دهند، شام چه بپزند و یا چه دسرهایی درست بکنند. یکی از رایج‌ترین دسرها، دسر ژله هندوانه است که درست کردن آن بسیار آسان است.دسر ژله هندوانه‌ای:کافیست از سه رنگ ژله استفاده کنین و تو قالب مورد نظرتون به ترتیب رنگ هندوانه، اول پودر قرمز را ریخته و ژله درست کنید و بعد دو ساعت که گرفت رنگ دوم (سفید) را بریزید ی بعد از دو ساعت از یخچال بیرون آورده و سپس در نهایت پودر سبز رنگ. بعد از دو سعت از قالب بیرون آورده و تزیین کنید.تزیین پشمک شب یلدا:پشمک یکی از شیرینی‌های خوشمزه است که علاوه بر طعم دوست‌داشتنی، امکان سفره‌آرایی رو به شما کدبانوها می‌ده.برای تزیین پشمک به شکل صورت دختر بچه، ابتدا گردی صورت را با کمک از پشمک سفید در ظرف سرومان شکل می‌دهیم. با کمک دست اطراف کار را جمع کرده تا به‌خوبی صورت دخترک شکل بگیرد، بعد از آن موهای دخترک را با پشمکی از رنگ دیگر به هر شکلی که تمایل دارید روی صورت و‌اطراف صورت شکل دهید.به‌همین سادگی شکل پایه صورت آماده شد. حالا با استفاده از شکلات چیپسی و آبنبات‌های رنگی اجزای صورت دخترک را کامل می‌کنید. بخش زیادی از موفقیت در درست‌کردن یک فرم زیبا به سلیقه شما در ترکیب رنگ‌ها برمی‌گردد. برای این منظور می‌تونید صورت‌های مختلف طرح رو در اینترنت جست‌وجو کنید و کلی ایده جدید به‌دست بیارید.شعری از خواجه حافظ شیرازی به مناسبت شب یلدا:معاشران گره از زلف یار باز کنیدشبی خوش است بدین قصه‌اش دراز کنیدحضور خلوت انس است و دوستان جمعندو ان یکاد بخوانید و در فراز کنیدتاریخچه‌ی شب یلدا:شب چله، که به عنوان یکی از شب‌های مقدس در ایران باستان بوده و در تقویم ایرانیان باستان در زمان داریوش یکم به ثبت رسیده است. چله و جشن‌هایی که در این شب برگزار می‌شود، یک سنت باستانی است. مردم دوران باستان و از جمله اقوام آریایی پی‌بردند که کوتاه‌ترین روزها، آخرین روز پاییز و شب اول زمستان است و بلافاصله پس از آن روزها به تدریج بلندتر و شب‌ها کوتاهتر، از همین رو آن را شب زایش خورشید (مهر) نامیده و آن را آغاز سال قرار دادند، کریسمس مسیحیان نیز ریشه در همین اعتقاد دارد.برای گذشتگان تاریکی نماینده اهریمن بوده، پس طولانی‌ترین شب سال برای ایرانیان نحس بود به همین دلیل آریایی‌ها آتش روشن می‌کردند، تا از اهریمن در امان باشند و دور هم جمع شده و شب را با خوردن، شادی و پایکوبی می‌گذراندند و در سفره‌های خود هرآنچه که نگهداری شده بود از جمله میوه‌های خشک قرار می‌دادند.دو روایت از شب یلدا:اولین روایت اینکه در این شب مهر، میترا (میترا معنی دوستی و خورشید می‌دهد و از ایزدگان زرتشتیان است.) به جهان بازمی‌گردد. دوم اینکه در شب یلدا، پیامبری در شب یلدا زاده می‌شود و او را دو دولفین از آب بیرون می‌آورند، چون در آیین مهر، آب با ارزش بوده است.سفره‌ی شب یلدا:سفره شب چله، میزد نام داشت و شامل میوه‌های‌تر و خشک، آجیل (به زبان زرتشتیان لرک) به افتخار جشن مهر برپا می‌شده.ایرانی‌ها امروزه با تنقلات و آجیل و میوهای فصل، غیر فصل مثل هندوانه و دسرهای خوشمزه و تزیین‌های ژله سفره‌ی شب یلدای خود را زیبا‌تر می‌کنند.در بعضی از نقاط کشور و پیرو بعضی سنت‌ها در شب یلدا، برای تازه عروس هدایایی به اسم شب یلدایی می‌برند. این هدایا بسته به هر شهر و فرهنگ متفاوت است. بعضی از افراد آجیل و میوه و هندوانه شب یلدا رو با تزیین‌های زیبا به خانه تازه عروس می‌برند بعضی نیز با هدایای گران قیمت، طلا و پول از نو عروس را خوشحال می‌کنند.کرسی شب یلدا:در زمان‌های نه چندان دور یکی از نشانه‌های آمدن فصل سرما و جمع شدن خانواده‌ها دور هم کرسی بود. کرسی به شکل‌های مختلفی درست می‌شود که هم می‌توان از چراغ نفتی، لامپ، ذغال یا المنت‌هایی استفاده کرد. هم‌چنین از یک میز چوبی هم تشکیل شده که وسیله‌ی گرمایشی زیر میز قرار گرفته و روی میز یک لحاف می‌اندازند و در هوای سرد از کرسی استفاده می‌کنند تا گرم شوند. اصولا پایه‌های میز چوبی از پایه‌های یک میز عادی کمی کوتاه‌تر است تا موقع نشستن روی زمین به راحتی بتوان از سطح رویی کرسی استفاده کرد. کرسی یکی از اجزای ثابت دورهمی‌های یلدا در طولانی‌ترین شب سال بود هم‌چنین از کرسی در عید نوروز هم استفاده می‌کردند. امروزه استفاده‌ی کرسی دوباره رایج شده و وسیله‌ی گرمایشی بسیار مناسبی هم است. افراد دور کرسی می‌نشستند و لحاف را روی پای خود می‌انداختند. اصولا روی سطح کرسی هم یک فرش بافته‌شده یا قالیچه هم می‌انداختند تا روی کرسی وقتی موادغذایی قرار می‌گیرد، کثیف نشود. وقتی پای شما زیر کرسی قرار بگیرد مدت زمان زیادی طول نمی‌کشد تا شما خوابتان ببرد. دلیلش این است که قوه‌ی مدبره‌ی انسان گرما را احساس کرده و به بدن دستور خواب را می‌دهد و فرد وقتی بخوابد پایش زیر کرسی قرار می‌گیرد و ریه‌اش بیرون است. هر جانداری وقتی زمستان برسد به خواب زمستانی می‌رود و از نو برای تابستان ساخته می‌شود. برای انسان هم این موقعیت را در زمستان درست کردند. در قدیم اتاقی که در آن کرسی قرار داشت به شدت گرم بود و در یا پنجره‌ی آن اتاق را باز می‌گذاشتند و شما زیر کرسی بودید و برف می‌آمد و شما خواب بودید و مغز شما دستور خواب و بازسازی مجدد شما را به اجزای بدنتان ارسال می‌کرد. کرسی امروزه هم دوباره به روی کار آمده است. شما انواع کرسی‌هی آماده که در بازار فروخته می‌شود را می‌توانید تهیه کنید و یک شب و دورهمی به یاد ماندنی در کنار عزیزانتان درست کنید ولی پیشنهاد من به شما این است که درست کردن کرسی را حداقل یک بار خودتان تجربه کنید.دانلود آهنگ معروف شب یلدا:بریده‌ای از متن آهنگ شب طولانی علی مولایی آخ! تو شب یلدای منی! دیوونه‌ی دوست داشتنی! لبای تو رنگ اناره و هندونه شیرینیش کم یاره پیش بوسه‌های تو! که غم نداره. غم نداره. غم نداره. آخ! تو شب یلدای منی! منبع: - night /
سنگ نوشته جزیره خارک اولین کتیبه مرجانی با خط میخی روز چهارشنبه 23 آبان سال 1386 در هنگام احداث جاده توسط شرکت ملی نفت ایران در جزیره خارک از زیرخاک بیرون آمد. باستان شناسان در تحقیقات اولیه، قدمت آن را دوره هخامنشی اعلام کردند. این کتیبه هخامنشی روی صخره‌ای مرجانی به ابعاد 85 در 116 حک شده است. در این کتیبه پنج سطر و شش واژه فارسی باستان به چشم می‌خورد که پنج واژه آن تاکنون ناشناخته بودند. این‌چنین ترجمه‌شده است:(این) سرزمین خشک و بی‌آبی بود شادی و آسایش را آوردمنوشتار سنگنبشته پیش از تخریب عمدیواژه بهنه در کتیبه می‌تواند اسم خاص و احتمالا نام یکی از شاهان و یا حکامی باشد که دستوراتی در خصوص آبادی آن مکان داده است. این کتیبه اولین کتیبه سنگی مرجانی کشف‌شده تا امروز است. طبق نظر کارشناسان باستان‌شناسی خط میخی فارسی باستانی کتیبه ایران مستند‌ترین سند تعلق خلیج‌فارس به ایران از زمان هخامنشیان بوده است. کتیبه یادشده در پنج سطر و با یک‌فاصله در حدود هشت سانتی‌متر در دو بخش سه سطری و دو سطری نقل‌شده که به‌صورت نامنظم و به خط میخی باستان حکاکی آن انجام‌شده است. فاصله بین دو بخش کتیبه یک خط افقی منحنی شکل بی‌نظمی است که هر دو سطر را از هم جدا می‌کند.در وسط کتیبه و در ابتدای سطرهای سوم و چهارم (که بسیار درهم است) نوشته‌ای به شکل تاج خوابیده دیده می‌شود که احتمال اینکه در اثر فرسایش‌های طبیعی صخره ایجادشده باشد، ضعیف است اما امکان انتساب آن را به دوره هخامنشی نیز بعید می‌کند. شرایط سطرهای سوم و چهارم بیانگر این است که این دو سطر باوجود نگاره تاج، از محلی جلوتر نوشته‌شده‌اند. چهار سطر اول با خطی باریک و بلند از دو سطر پایینی جداشده‌که این احتمال می‌رود نشانه‌ای از وجود دو کتیبه کوتاه و مستقل در بخش بالایی و پایینی باشد.خصوصیت دیگر این کتیبه، نگارش بی‌دقت آن است. برخلاف سنگ‌نبشته‌های کشف‌شده هخامنشی که با دقت و ظرافت ویژه‌ای نگاشته می‌شده‌اند، نگارش این کتیبه در کمال بی‌دقتی صورت گرفته است. ازلحاظ شیوه نگارش، کتیبه خارک بیشتر شبیه کتیبه‌پهلوی عصر ساسانی نوشته‌شده است و دقت و ظرافت فنی و هنرمندانه عصر هخامنشی را ندارد. علامت چند هجای منفرد در همه جای این صخره مرجانی به‌طور پراکنده دیده می‌شود.ترجمه سطر به سطر: 1 - بود 2 - زمین خشک بی‌آب، آسایش 3 - جاری من 4 - بهنه (یک اسم خاص) یا حاکم را 5 - چاه‌های آب .. این کتیبه تاریخی توسط برخی افراد ناشناس با یک شی نوک‌تیز در خرداد 87 از بین رفت. احتمال می‌رود برای آسیب رساندن به آن از تیشه و چکش استفاده کرده باشند. به گفته مسیولان محلی بیش از 70 درصد این کتیبه تخریب شده است. کشف این کتیبه دارای بازتاب‌های بین‌المللی فراوانی بود. ازجمله رسانه‌های کشورهای حاشیه خلیج‌فارس سعی بر تقلبی جلوه دادن کتیبه داشتند. قبلا سطرهای جدا از هم در آثار کشف‌شده از دوره هخامنشی تنها در متونی دیده‌شده که به زبان‌های دیگر بوده است.در خرداد ماه سال 1387 ، این کتیبه توسط افرادی ناشناس با عبور از حصار دور کتیبه با شی نوک تیز مابین حروف میخی کتیبه را تخریب کردند و در اثر این موضوع 70 درصد نوشته‌های این کتیبه که بر روی سنگ مرجانی نوشته شده‌است، به شدت آسیب دیده‌است و تنها یک خط سالم مانده‌است.کتیبه هخامنشی خارک روی یک تخته سنگ مرجانی نوشته شده و به همین علت احتمال می‌رود برای آسیب رساندن به آن از تیشه و چکش استفاده شده باشد. این اتفاق سبب شد تا به ناگاه برخی کارشناسان و متخصصین حوزه باستان‌ناسی و میراث فرهنگی وضعیت وخیم نگهداری دیگر آثار تاریخی جزیره خارک را که در خطر تخریب بودند به سازمان گوشزد کنند. پس از ده سال از کشف این سنگ‌نبشته، این سنگ‌نبشته همچنان در وضعیت نابسامانی به سرمی برد.کتیبه خارکسنگ نبشه هخامنشی - جزیره خارک - eran - shahr /% D8 % B3 % D8 % AA % D9 % 88 % D9 % 86 - % D9 % 87 % D8 % A7 % DB % 8C - % D8 % A8 % DB % 8C % D8 % B4 % D8 % A7 % D9 % BE % D9 % 88 % D8 % B1 - % D8 % B3 % D8 % A7 % D8 % B3 % D8 % A7 % D9 % 86 % DB % 8C - % D9 % 88 - % DA % AF % D8 % B4 % D8 % AA % D9 % 87 - % D8 % AF % D8 % A8 % DB % 8C % D8 % B1 % D9 % 87 - jlsybrch0baz ? source = grid _ footer _ post - - - - - 0 - 43 - eran - shahr /% D8 % B3 % D9 % 86 % DA % AF - % D9 % 86 % D8 % A8 % D8 % B4 % D9 % 87 - % D8 % B4 % D8 % A7 % D9 % BE % D9 % 88 % D8 % B1 - % D8 % B3 % DA % AF % D8 % A7 % D9 % 86 % D8 % B4 % D8 % A7 % D9 % 87 - % D8 % A8 % D9 % 87 - % DA % AF % D8 % B4 % D8 % AA % D9 % 87 - % D8 % AF % D8 % A8 % DB % 8C % D8 % B1 % D9 % 87 - % D8 % B3 % D8 % A7 % D8 % B3 % D8 % A7 % D9 % 86 % DB % 8C - zjdxm4xiqkks
جانشین پادشاه جانشین پادشاهروزی از روزها، پادشاهی سالخورده که دو پسرش را در جنگ با دشمنان از دست داده بود، تصمیم گرفت برای خود جانشینی انتخاب کند. پادشاه تمام جوانان شهر را جمع کرد و به هر کدام دانه‌ی گیاهی داد و از آنها خواست، دانه را در یک گلدان بکارند تا دانه رشد کند و گیاه رشد کرده را در روز معینی نزد او بیاورند. پینک یکی از آن جوان‌ها بود و تصمیم داشت .تمام تلاش خود را برای پادشاه شدن بکار گیرد، بنابراین با تمام جدیت تلاش کرد تا دانه را پرورش دهد ولی موفق نشد. به این فکر افتاد که دانه را در آب و هوای دیگری پرورش دهد، به همین دلیل به کوهستان رفت و خاک آنجا را هم آزمایش کرد ولی موفق نشد. پینک حتی با کشاورزان دهکده‌های اطراف شهر مشورت کرد ولی همه این کارها بی فایده بود و نتوانست گیاه را پرورش دهد. بالاخره روز موعود فرا رسید. همه جوان‌ها در قصر پادشاه جمع شده و گیاه کوچک خودشان را در گلدان برای پادشاه آورده بودند. پادشاه به همه گلدان‌ها نگاه کرد. وقتی نوبت به پینک رسید، پادشاه از او پرسید: پس گیاه تو کو؟ پینک ماجرا را برای پادشاه تعریف کرد . در این هنگام پادشاه دست پینک را بالا برد و او را جانشین خود اعلام کرد! همه جوانان به این انتخاب پادشاه اعتراض کردند. پادشاه روی تخت نشست و گفت: این جوان درستکارترین جوان شهر است. من قبلا همه دانه‌ها را در آب جوشانده بودم، بنابراین هیچ یک از دانه‌ها نمی‌بایست رشد می‌کردند. پادشاه ادامه داد: مردم به پادشاهی نیاز دارند که در عین راستگویی و درستکاری با آنها صادق باشد، نه آن پادشاهی که برای رسیدن به قدرت و حفظ آن دست به هر عمل ریا کارانه‌ای بزند!#داستان_کوتاه
جاهای دیدنی اروپا اروپا با لایه‌های تاریخی خود و همپوشانی فرهنگ‌ها ، گنجینه‌ای برای همه چیز است ، از قرون وسطی و باستان گرفته تا باروک و نو هنر. این را با شرایط قطب شمال در شمال و آب و هوای زیبای مدیترانه در جنوب جفت کنید ، و یک طرف کامل طبیعت برای تهیه غذای اصلی فرهنگ وجود دارد که می‌توان در این قاره شگفت انگیز یافت.شهرهای در حال غرق شدن ، برج‌های متمایل و گرفتن اقامت در اروپا شهرهای قدیمی عرفانی با کلیساهای کاتولیک ، دریاچه‌های عمیق و فیوردهای گسترده مخلوط شده‌اند. این کانون تاریخ و تمدن مکانی بی نظیر و هیجان انگیز را برای هر مسافری برای گشت و گذار ایجاد می‌کند ، بنابراین در اینجا بهترین جاذبه‌های گردشگری اروپا وجود دارد که به شما کمک می‌کند تا سفر بعدی خود را برنامه ریزی کنید.برج کج پیزابرج کج مشهور در جهان به دلیل شیب باورنکردنی چهار درجه‌ای خود در سراسر جهان شناخته شده است و به نظر می‌رسد این برج به نظر می‌رسد که برج در حال سرنگونی است. برج ناقوس شیب دار شگفت انگیز در پشت کلیسای جامع پیزا نشسته و به سبک رومانسک ساخته شده است.ساخت این برج با قدمت قرن 12 میلادی به طول انجامید و 199 سال طول کشید ، اما به دلیل نرم بودن زمین از یک طرف ، در هنگام ساخت شروع به کج شدن کرد. امروزه این برج - که بلندی 55 ٫ 86 متری دارد - توریست هایی را از گوشه و کنار به خود جلب می‌کند که می‌خواهند برج را تماشا کنند و تصاویر خود را در مقابل آن بگیرند.کانال‌های بروژشریان شهر قدیم ، کانال‌های بروژ از مدت‌ها قبل راه‌های ارتباطی شهر بوده‌اند. بروژ در ابتدا در حاشیه رودخانه ری نشسته بود. با توسعه شهر ، آبراه‌های جذاب آن روشهای اخذ اقامت اروپا نیز پیشرفت کردند. کانال‌ها برای حمل و نقل تجاری از رودخانه حفر شده‌اند تا کالاهای اساسی و مایحتاج شهر را جابجا کنند.کانال‌های داخلی بروژ دیوارهای قدیمی شهر و باروها را علامت گذاری کرده و منطقه‌ای زیبا را برای کاوش با پای پیاده یا یکی از بسیاری از قایق‌های توریستی ایجاد می‌کند. با گذر از پل‌های متعدد و قدیمی آجری ، در امتداد نهرهای کوچک حرکت کرده و خانه‌های دیدنی رودخانه را ردیابی کنید.منبع
تاریخچه تخت جمشید باشکوه تخت جمشید پایتخت تشریفاتی امپراتوری هخامنشی بوده است. این بنای باستانی در 60 کیلومتری شمال شرقی شهر شیراز در استان فارس ، واقع شده است. شهر افسانه‌ای تخت جمشید ، پایتخت سابق داریوش بزرگ است و در سال 512 قبل از میلاد تاسیس شده است. زمانی در جهان باستان هیچ ساخت و ساز قابل توجهی وجود نداشت ، به جز کارناک در مصر. تخت جمشید مرکز امپراتوری بزرگ پارس ، پایتخت تشریفاتی هخامنشیان و نمایشی از هنر هخامنشیان یک مکان تاریخی در استان فارس است. ایرانیان آن را تخت جمشید (تاج و تخت جمشید) می‌نامند ، جمشید اولین حاکم ایران بوده است(طبق افسانه‌ها). این دربار باشکوه محل اقامت تابستانی شاهنشاهان هخامنشی و محل استقبال رسمی آنها بوده است. اگرچه این مکان تاریخی توسط اسکندر با حرکتی که نماد از بین بردن قدرت شاهنشاهی ایران بود ، به آتش کشیده شد و از بین رفت ، اما ویرانه‌های آن هنوز هم چشمگیر است و هزاران نفر را برای بازدید به خود جلب می‌کند. برای تهیه بلیط هواپیما می‌توانید به سایت سفیران مراجعه فرمایید.تاریخچه تخت جمشیدکلمه انگلیسی Persepolis از یونان باستان گرفته شده است ، که ترکیبی از P rs s و p lis ، به معنی "شهر پارسی" یا "شهر پارسیان" است. از نظر پارسیان باستان ، این شهر به پارسا نیز معروف بود که کلمه‌ای برای منطقه پارس می‌باشد. در کتیبه‌ای که در سال 311 میلادی کشف شد ، و از شاپور ساکانشاه ، شاهزاده ساسانی ، پسر هرمیزد دوم به جا مانده است ، این مکان را "صد ستون" می‌نامیدند. این مجموعه از 9 سازه تشکیل شده بود: آپادانا ، تراخارا (کاخ داریوش اول) ، سالن شورا ، خزانه داری ، تالار تاج و تخت ، کاخ خشایارشا اول ، حرمسرای خشایارشا اول ، دروازه ملل ، آرامگاه شاه از این 9 مورد ، سه مورد اول توسط داریوش اول ساخته شده است و بقیه را جانشینان وی ، به ویژه پسرش خشایارشا اول (حدود 486 - 465 ق.م.) و نوه‌اش آرتاکرشس اول (حدود 465 ) ساخته‌اند. موقعیت مکانی دورافتاده این شهر که آن را از دنیای خارج مخفی نگه می‌داشت برای ذخیره سازی آثار هنری ، بایگانی‌ها و نگهداری خزانه داری پادشاهی به امن‌ترین شهر در امپراتوری پارس تبدیل کرده بود. یونانیان هیچ تصوری از وجود این شهر نداشتند تا اینکه در سال 330 قبل از میلاد توسط اسکندر ( 356 - 323 ) از بین رفت و به یغما رفت و آن را سوزاند و گنجینه‌های عظیم آن را به سرقت بردند. این ویرانه‌ها تا قرن هفدهم میلادی مدفون بودند.در زمان داریوش اولبنای اولیه تخت جمشید در مرو دشت امروزی توسط داریوش اول بنا گردید ، داریوش یک تراس عظیم ( 125000 متر مربعی) با ارتفاع ( 20 متر) ایجاد کرد که در آن سالن اجتماعات و کاخ پذیرایی خود را بنا کرد. تالار آپادانا ، شامل یک سالن به طول ( 60 متر) با 72 ستون ( 19 متری) بود. در بالای ستون‌ها مجسمه‌های حیوانات مختلفی که نماد اقتدار و قدرت پادشاه هستند ، مانند گاو نر و شیر قرار گرفتند. در چهار گوشه کاخ چهار برج قرار داشت و دیوارهای داخلی تالار به زیبایی تزیین شده بود. در بیرون ، روی دیوارهای سکو در زیر آپادانا ، نقش برجسته مردم مختلف بیست و سه ملت تابع امپراتوری هخامنشی را نشان می‌دهند که با هدایایی برای ادای احترام به پادشاه وارد کاخ می‌شوند.زمان خشایارشااگرچه ساخت و ساز اصلی از زمان داریوش اول آغاز شد ، اما عظمت این مکان به طور کلی ناشی از تلاش خشایارشا اول و اردشیر اول با ساخت و سازهای بعدی بود که توسط اردشیر دوم (ق. 404 - 358 پیش از میلاد) و اردشیر سوم ( 358 - 338 قبل از میلاد) کامل شد. ، و سایر پادشاهان هخامنشی نام و تصاویر خشایارشا و همچنین داریوش اول را بر روی لوح‌ها ، درهای ورودی و راهروهای سراسر خرابه‌های شهر نقش بستند. مجتمع بزرگ کاخ ساخته شده توسط خشایارشا اول از دروازه ملل آغاز شد و در کنار آن دو مجسمه برجسته از لاماسو (گاو نر) قرار داشت که تصور می‌شود به معنای دفع شر از سرزمین پارسیان است. دروازه به سمت یک سالن بزرگ که ( 25 متر) طول داشت ، با چهار ستون بزرگ به ارتفاع ( 18 ٫ 5 متر) باز می‌شد. در این مکان نمایندگان ملل تابع امپراتوری به پادشاه ادای احترام می‌کردند. دو در وجود داشت ، یکی در جنوب که به حیاط آپادانا باز می‌شد و دیگری در یک جاده پر پیچ و خم به سمت شرق باز می‌شد. خشایارشا اول بین کاخ خود و اتاق شورا برای حرمسرا اقامتگاهی احداث کرد که شامل 22 آپارتمان و دسترسی به باغ‌های محصور شده بود. ساختمان حرمسرا به شکل ال مانند ، در جهت شمال و جنوب بود و دارای چهار درب بزرگ بود که با نقوش برجسته تزیین شده بود. پشت محل اقامت حرمسرا ، خزانه داری بود که آرشیو دولت ، آثار مذهبی و سایر نوشته‌ها ، آثار هنری ، غنیمت‌های فتح شده و ادای احترامی که توسط ملت‌های مختلف به شهر آورده شده بود ، در آن قرار داشت.تخریب تخت جمشیداسکندر مقدونی پس از پیروزی خود بر داریوش سوم (در حدود 336 - 330 ق.م.) در جنگ گوگاملا در سال 331 قبل از میلاد به سمت شهر شوش حرکت کرد که مردم بدون مقاومت تسلیم شدند. وی پس از عزیمت از شوش به تخت جمشید نامه‌ای از یک درباری تخت جمشید دریافت کرد که به وی گفت پارسیان وفادار به داریوش سوم در حال رفتن به سمت تخت جمشید هستند. بنابراین او به سمت تخت جمشید رفت و آنجا را تصرف نمود. پس از تصرف شهر ، اسکندر و افرادش اواخر شب این پیروزی را جشن گرفتند ، نقل شده است ، زنی از گروه سربازان اسکندر ، به الکساندر (یکی از فرماندهان) پیشنهاد آتش زدن شهر را داد. فاجعه‌ای که گفته می‌شود تقریبا تمامی افراد و اسیران نیز در آن سوختند. آتش سوزی که تخت جمشید را کاملا به کام خود فرو برد به طوری که فقط ستون‌ها ، دیوارها ، راه پله‌ها و درها از کاخ‌ها و تالارهای بزرگ باقی مانده بود ، همچنین آثار مذهبی پارسیان نوشته شده روی پوست و همچنین آثار هنری کاملا از بین رفت. در واقع بنایی که امروزه از تخت جمشید باقی مانده است تنها ویرانه‌ای از شکوه و عظمت این بنای تاریخی عصر پرشکوه پادشاهی ایران باستان است.تاریخچه تخت جمشید باشکوه
"ترکمنچایی" دیگر یا "سند حکمت آمیز" .؟ تمدن‌های چند هزار سالهروابط ایران و چین در طول تاریخ .در طول تاریخ چند هزار ساله این دو تمدن بزرگ یعنی ایران و چین ،شاهد فراز و فرود‌های بسیاری بوده‌ایم ولی همواره این مساله به چشم می‌آید که چین هیچگاه دشمنی و کینه توزی نسبت به ایران نداشته است و حتی در مشکلات اقدام به کمکبه ایران نیز کرده است!روابط ایران چین در ابتدا با تجارت و مبادله کالا تعریف شد که موجب آن هر دو کشور کالا‌های مورد نیاز خود را از یکدیگر تهیه میکردند که از مهم‌ترین آنها میتوان به ابریشم چین و میوه جات و مرکبات ایرانی اشاره کرددر دوره‌های هخامنشیان و اشکانیان ایران و چین متحد مهم و استراتژیک یکدیگر بودند که این موضوع بار‌ها خودش را در جنگ‌های مختلف بروز داد ،اما در دوره ساسانیان و همزمان با حمله اعراب بر ایران امپراطوری ساسانی از چین درخواست کمک نظامی کرد ولی این کمک با تاخیر به ایران رسید ک موجب مرگ یزدگرد سوم شد،اما امپراطوری چین پناهندگی تمام مقامات و شاهزادگان ساسانی که در جنگ با اعراب شکست خورده بودند را پذیرفت و حتی نیروی نطامی خودش را در اختیار فرماندهان ساسانی قرار داد تا کشور را پس بکیرند ولی موفق نشدند ،لازم به ذکر است که امپراطور چین به بعضی از ایرانیان منسب حکومتی نیز داد سنگ نگاره‌ای از سفیر امپراطوری هان در ایراندوران معاصر:ایران چین در دوران معاصر همانند قبل همواره به عنوان کشور‌های دوست و گاهی متحد برای همدیگر شناخته میشوند ،ایران غول انرژی و چین غول اقتصاد دنیا و ترکیب این دو قدرت همواره برای غرب و مخالفان ایران و چین خطرناک قلمداد می‌شوددر دوران جنگ تحمیلی چین از معدود کشور هایی بود که به ایران کمک نظامی مستقیم کرد که شامل انتقال موشک‌های بالستیک تا موشک‌های ضد کشتی اسلحه و قطعات توپخانه و .به ایران بوده استموشک ضد کشتی کرم ابریشمجمع بندی مطالب :همانگونه که امروز میبینیم سند همکاری 25 ساله میان ایران و چین سر و صدای زیادی در رسانه‌های داخلی و خارجی به پا کرده و برخی را امیدوار و برخی دیگر را نامید کرده .در مرحله اول باید به این نکته توجه داشت که جهت و تفکر سیاسی مخالفان این قرار داد نسبت به حکومت و نظام حکومتی ایران چگونه است .شازده پهلوی که انگار از بیهوده حرف زدن خسته نمی‌شود این سند همکاری را محکوم و خیانت به ایران دانسته ،انگار یادش رفته است که پدر بزرگوارش چگونه آرارات را به ترکیه داد و بحرین را عروس اعراب جنوب خلیج فارس کرد،انگار یادشان رفته سالی یکبار دارند به جمهوری اسلامی تهمت فروش دریای خزر و خلیج فارس را میزنند پس لازم است یادآوری کنم به قول دوستی کالایی که یکبار فروخته شود را نمیشود دوباره فروخت،البته متاسفانه ایشون با وجود این که در درک این مسایل ساده دچار مشکلند هنوز ادعای پادشاهی و حکومت دارند .!جریان غربگرا و اصلاح طلب ایران هم که از اسمش مشخص است غربگرا پس این توافق با چین برای آن‌ها نگران کننده است چون موجب کمرنگ‌تر شدن روابط ایران و غرب میشود شخصیت‌های سیاسی مرده هم برای این که بار دیگر نام خود را بر سر زبان بیاندازند و مردم فراموششان نکنند هر چند وقت یکبار به بهانه‌های مختلف مانند همین توافق، اقدام به فرافکنی و اشکال وارد کردن می‌کنند تا بلکه افبالی به دست بیاورند ولی دریغ از یک سر سوزن تفکر .جریان‌های رسانه‌ای مخالف جمهوری اسلامی که در طول زمان دشمنی و عداوت آنها با جمهوری اسلامی بر همه روشن شده است هم اقدام به مخالفت با این سند همکاری کرده‌اند،چیزی که واضح است این است که آنها خیر ایران را نمی‌خواهند پس قطعا در این توافق خیری برای ایران است که آنها با این توافق مخالفت می‌کنند .!غربگرایان و اصلاح و طلبان ایران(جای خواهر مریم خالی است)اکنون زمان آن رسیده است که چشمانمان را باز کنیم و خوب نگاه کنیم ، تاریخ را که ورق میزنی ابران هیچگاه تحت ظلم و استعمار چین نبوده اما تا دلت بخواهد از غرب نیش و زخم خورده و آسیب دیده .! پس خنده دار است که غرب بیاید و به فکر کشور ما باشد و خیر خواه آن باشد پس تمام تلاشش را میکند تا کشور را زمین بزند و تسلیم کند .!اما به وسیله کوته فکران و کور دلان غربگرا که نان جمهوری اسلامیرا می‌خورند ولی برای غرب تخم میگذارند .!این سند همکاری در 16 صفحه نوشته شده است که نسخه اولیه آن انتشار پیدا کرده و توسط مترجمین حقوقی ترجمه شده و به زبان فارسی در دسترس است ،اما عده‌ای نخوانده آن را رد میکنند و به آن تکمانچای میگویند .!اما برجامی که 200 صفحه بود نسخه کاملش هیچگاه منتشر نشد و حتی یک ترجمه رسمی و حقوقی هم برای متن آن موجود نیست در طی 20 دقیقه تصویب میشود و آنچان ضربه‌ای به اقتصاد کشور میزند که ما را ده‌ها سال به عقب بازگردانده است .! یاد جمله معروف عزیزی افتادم که گفت :" به عقب برنمیگردیم" اما امروز میبینیم که آری با انتخاب اشتباه به عقب برگشته‌ایم ،پس ما:" چوب انقلاب را نمیخوریم چوب انتخاب را میخوریم ."#الهم_عجل_لولیک_الفرج
آنچه در صنعت هسته اب ایران گذشت هوالعالمزهرا رحیمیحالا پس از دو متن که در آنها بطور مختصر درباره فناوری هسته‌ای صحبت کردیم،رسیده‌ایم به آنجا که لازم است مسیری که فناوری هسته‌ای در کشور ما تا کنون پیموده را نگاهی بیندازیم.در ابتدا باید گفت که اکنون 63 سال از روزی میگذرد که اولین قرارداد ایران و آمریکا با محور مسایل هسته‌ای منعقد شد و البته گفتن این نکته خالی از لطف نیست که در همان بازه زمانی،آمریکا در هند و پاکستان هم فعالیت هسته‌ای خود را آغاز کرد و این کاملا نمایانگر یک دیوار هسته‌ای است که آمریکا در مقابل اتحاد جماهیر شوروی کشید ،آن هم در بحبوحه جنگ سرد.اندکی پس از این قرارداد اولین مرکز تحقیقات انرژی هسته‌ای در ایران( TNRC )در دانشگاه تهران ساخته شد و سپس از آمریکا ،یک راکتور کوچک 5 مگاواتی خواسته شد و آمریکا به این شرط پذیرفت که سوخت این راکتور توسط خودشان تامین شود،یعنی اجازه تامین سوخت به خود ایران داده نشد و البته در همین زمان بود که ایران به عضویت آژانس بین‌المللی اتمی ( I . A . E . A ) درآمد.و اما چند سال پس از این اتفاق یعنی در سال 1347 ، به محض مطرح شدن معاهده‌ی NPT یا همان پیمان منع گسترش سلاح‌های اتمی،ایران از امضا کننده‌های آن بود.در سال 1352 سازمان انرژی اتمی ایران به ریاست دکتر اکبر اعتماد که در رشته فیزیک تحصیل کرده بود، تاسیس شد و ساخت اولین نیروگاه در بوشهر در سال 1353 توسط یک شرکت متعلق به آلمان غربی به نام کرافت‌ورک یونیون Kraftwerk Union آغاز شد و پذیرفته شد که تا سال 1360 با هدف تولید برق، دو رآکتور آب سبک در نیروگاه بوشهر راه‌اندازی شود.در سالهای بعد،چندین و چند قرارداد در حوزه فعالیت‌های اتمی و ساخت و تجهیز نیروگاه‌ها بین ایران و کشورهایی از جمله آمریکا،هند،آلمان و .. بسته شد. مثل قراردادی یک سال بعد از قرارداد نیروگاه بوشهر بسته شد و بموجب آن فرانسه موافقت کرد که دو نیروگاه هسته‌ای 900 مگاواتی به مبلغ دو میلیارد دلا‌ر در دارخوین، بر کرانه کارون برای ایران بسازد.و اما میرسیم به سال 1357 و وانقلاب اسلامی ایران.اگر بخواهیم یک به یک از قرارداد هایی که یکطرفه فسخ شدند و تعهداتی که نادیده گرفته شدندو کارهایی که نیمه تمام رها شدند بگوییم،شاید به قدر یک کتاب جای صحبت داشته باشد،اما سخن کوتاه میکنیم نه به این علت که فرصت کم است، بلکه میخواهیم از توانمندی جوانان ایرانی بگوییم که محدودیت نمیشناسند و برای سربلندی کشورشان،از جانشان هم دریغ نمیکنند.چند سال پس از انقلاب ،اولین قدم‌ها در راستای تحقق کامل دستیابی ایران به فناوری هسته‌ای و تکمیل نیروگاه‌ها برداشته شد. والبته از آنجا که بزگترین دیکتاتور جهان(این را فراموش نکنیم که ابرقدرت خداست و لاغیر!) اجازه ادامه همکاری کشورها در حوزه فناوری هسته‌ای با ایران را نمیداد، بیشتر این فرایندها ،بصورت محرمانه انجام شدند.از جمله‌ی اقداماتی که برای تکمیل فرایند هسته‌ای انجام شد، میتوان به اکتشاف و فعالیت در ساغند یزد که از حدود 5 هزار تن ذخایر اورانیوم برخوردار است، تصمیم به راه‌اندازی برنامه‌غنی‌سازی به وسیله سانتریفیوژ اتخاذ شد، انعقاد قرارداد بین ایران و آرژانتین جهت انتقال فناوری غنی‌سازی اورانیوم(که البته مدتی بعد تحت فشار آمریکا،آرژانتین مجبور به کنار کشیدن از این قرارداد شد)،افتتاح آزمایشگاه جدید جابر‌بن‌حیان توسط رییس وقت مجلس شورای اسلامی ، امضا موافقتنامه همکاری هسته‌ای بین ایران و پاکستان، امضای موافقت نامه با چین جهت ساخت یک رآکتورتحقیقی کوچک 27 کیلوواتی در تاسیسات تحقیقات هسته‌ای اصفهان و..اشاره کرد.و اما در تاریخ 20 بهمن 1381 ، رییس‌جمهور وقت ایران، خبر از تهیه‌ی سوخت هسته‌ای توسط متخصصین ایرانی برای نیروگاه‌های هسته‌ای ایران داد و در فروردین 1385 ، اعلام شد که ایران موفق به غنی‌سازی اورانیوم به میزان 3 ٫ 5 درصد شده‌است.پس ازاین خبرها بود که جنگ سرد آمریکا علیه ایران به شکل رسمی آغاز شد. سال‌های 80 و 81 را بحرانی‌ترین سال‌های تاریخ هسته‌ای ایران می‌دانند. آمریکا در سال 1381 با انتشار تصاویر ماهواره‌ای مبهم از دو سایت اراک و نطنز، ایران را به داشتن برنامه تسلیحات هسته‌ای متهم کرد و خبر از آزمایشی مخفیانه در نیروگاه اتمی ایران داد. ریشه این افشاگری بی‌اساس به گزارش گروهی به نام شورای مقاومت ملی(در واقع همان مجاهدین خلق) برمی‌گشت. ایران در پاسخ به آمریکا، به آژانس پیشنهاد بازرسی از تجهیزات خود را داد.و البته ناگفته نماند که پس از این اتفاقات،آژانس بین المللی انرژی اتمی، ایران را به علت ندادن گزارش ساخت آن دو مرکز، به زیر پا گذاشتن معاهده NPT متهم کرد،در حالی که در نوشته قبلی این معاهده ،نه تنها اطلاع رسانی از مراکز در حال ساخت الزامی نبوده است،بلکه میتوانستند تا 6 ماه پس از ساخت نیز آن را مخفی نگه دارند.اینجای کار بود که اختلافات میان ایران و نهادهای بین‌المللی نظیر شورای امنیت سازمان ملل متحد ،به صدور چندین قطعنامه علیه برنامه هسته‌ای ایران و غنی‌سازی منجر گردید. تحریم‌های وسیعی علیه ایران از طرف سازمان ملل، آمریکا، اتحادیه اروپا و سایر کشورهای جهان علیه ایران اجرا گردید و شخصیت‌های دخیل در برنامه هسته‌ای ایران مانند شهیدان علیمحمدی، شهریاری، احمدی روشن، رضایی‌نژاد و اخیرا نیز شهید فخری زاده ،توسط عوامل رژیم منحوس صهیونیستی و آمریکا ،ترور شدند.اما همه چیز به اینجا ختم نمیشود .
قدم بر پرچم غاصبان یا قدم بر خون کودکان؟ - بخش 2 در بخش 1 با بیان مقدمات و انتقاداتی اجمالی به شیوه‌های دانشی - روشی صادق زیباکلام بیان شد که مقصود این نوشتار نقد 3 موضع اصلی از مواضع وی در مورد اسراییل است. موضع اولی که مورد نقد قرار گرفت و در ادامه نیز بدان پرداخته میشود، آن بود که استکبار آمریکا و استعمار انگلیس نقش منفی در پیدایش اسراییل نداشتند بلکه نقش مثبت داشتند. در بخش 1 در مورد نقش آمریکا سخن رفت و اکنون قسمت دوم موضع اول وی - یعنی نقش انگلستان در پیدایش اسراییل - مورد بحث واقع میشود. از جمله نکات مهم که در این نوشتار با مستندات بین المللی از آن بحث شده است، مسیله بافت جمعیتی و گستره سرزمینی در گذر زمان است که پاسخی قاطع و روشن به شایعه فروش سرزمین‌های تحت ملکیت فلسطینی‌ها است. - % D8 % A8 % D8 % B1 - % D9 % BE % D8 % B1 % DA % 86 % D9 % 85 - % D8 % BA % D8 % A7 % D8 % B5 % D8 % A8 % D8 % A7 % D9 % 86 - % DB % 8C % D8 % A7 - % D9 % 82 % D8 % AF % D9 % 85 - % D8 % A8 % D8 % B1 - % D8 % AE % D9 % 88 % D9 % 86 - % DA % A9 % D9 % 88 % D8 % AF % DA % A9 % D8 % A7 % D9 % 86 - % D8 % A8 % D8 % AE % D8 % B41 - a6lqsgswe6hz از آنجا که بی توجهی یا کم توجهی به برخی نکات مقدماتی مایه برخی برداشت - تحلیل‌های اشتباه توسط بسیاری افراد - از جمله صادق زیباکلام - شده است لذا به ناچار 3 نکته مختصر و مقدماتی بیان میگردد و در نکته 4 به نقش انگلستان اشاره میشود، هر چند در خلال نکته 3 نیز نقش انگلستان پر رنگ است:نکته 1 موقعیت جغرافیایی:"سرزمین فلسطین با 27 , 024 کیلومتر مربع[ 1 ]وسعت در نیم کره شمالی، در جنوب غربی آسیا، شرق دریای مدیترانه و شمال دریای سرخ و صحرای سینا قرار دارد. همچنین از شمال با لبنان، شمال شرقی با سوریه، شرق با اردن و جنوب غربی با مصر همسایه است. دارای چندین رودخانه و دریاچه و به لحاظ آب و هوایی نیز انواع آب و هوای معتدل، کوهستانی و گرم - خشک را داراست.این سرزمین از نظر منابع طبیعی، غنی نیست و تنها میتوان از مواد معدنی پتاس، منگنز، سدیم و برومین نام برد از جهت پتاس، یکی از غنی‌ترین ممالک دنیاست. خاک فلسطین را زمین‌های قابل کشت تشکیل میدهد و بیشتر اهالی آن از راه کشاورزی امرار معاش میکنند[ 2 ]. فلسطین از نظر راهبردی[ 3 ]، موقعیت بسیار مهمی دارد. این کشور به مثابه پلی است که آسیا را به آفریقا متصل میکند و راه ارتباط و اتصال جزیره العرب به دریای مدیترانه است"[ 4 ].نکته 2 تاریخچه اجمالی فلسطین"با گذار از دوران پیشا تاریخ (: دوران ما قبل تاریخ/عصر حجر) و ورود به دوران اولیه تاریخ دو تمدن که اولین تمدن‌های بشری نیز بودند - ، ابتدا در عراق (: بین النهرین/میان رودان) و با فاصله اندکی، در مصر ایجاد شدند. در پی این دو تمدن و در منطقه‌ای میان این دو، تمدنی دیگر به نام تمدن سوریه البته در سطحی پایین تر - نیز شکل گرفت.این منطقه به لحاظ سیاسی همیشه تاریخ دارای اهمیت فراوان بوده است و بین حکومت‌های مختلف دست به دست گشته است و تا پیش از ایجاد حکومت یهودیان برآن که از حدود 1200 سال قبل از میلاد آغاز میشد - ، "دولت - شهر"های مختلفی در آن شکل گرفت که از آن میان میتوان به قبطیان، کنعانیان، عبرانیان و فلسطینیان اشاره کرد. پس از حکومت حدودا 400 ساله یهودیان بر این سرزمین تا فتح فلسطین توسط مسلمین نیز حکومت‌های مختلفی بر این نقطه حکمرانی کردند از جمله: ایرانیان و رومیان. اما در پی فتح فلسطین توسط مسلمین تا جنگ جهانی اول به جز مدتی کوتاه در دوران جنگ‌های صلیبی یعنی از سال 1099 م. تا 1291 م. - این سرزمین، تحت حکومت مسلمین بود"[ 5 ].نتیجه حداقلی آنکه: اولین ساکنین سرزمین فلسطین، یهودیان نبودند بلکه اولین دولت - شهر نیز متعلق به یهودیان نبوده است.نکته 3 تاریخچه آرمان صهیونیسمتفکر صهیونیسم قرنها مطرح بوده است و سابقه‌ای به اندازه سابقه یهود دارد[ 6 ]. پس از حاکمیت مجدد مسلمانان بر فلسطین نیز تفکر سرزمین موعود و صهیونیسم در قالب‌های مختلف و از سوی افراد مختلف مطرح شد:الف - در دوره جنگ‌های صلیبی نیز این تفکر وجود داشت چنانچه در قرن 12 نهضتی به نام "مسیح موعود" در میان "خزران" - به عنوان جماعتی که در اواخر قرن 7 تا اوایل قرن 10 میلادی، دولتی تحت عنوان "خزران" یا "خزر" در قفقاز و ولگا تشکیل دادند. ابتدا پیرو آیین "شمنی" که نوعی بت پرستی بود پیروی میکردند لیکن بعدها به دلیل اهداف سیاسی به یهودیان گرویدند - پدید آمد که کوششی نافرجام برای به راه انداختن یک جنگ صلیبی دیگر به منظور تسخیر فلسطین بود[ 7 ].ب - در عصر جدید و دوران پس از انقلاب رنسانس[ 8 ] نیز اولین کسی که در اواخر قرن 18 و آغاز قرن 19 میلادی این مسیله را مطرح کرد، ناپلیون بناپارت بود. با توجه به میل همیشگی یهودیان برای بازگشت به "سرزمین موعود"شان و همچنین شکست‌های مسیحیان از مسلمین در جنگ‌های صلیبی یک احساس درد مشترک و داشتن هدف مشترک بین دنیای یهودیت و مسیحیت شکل گرفت که همین عامل نیز باعث شد اولین بار طرح بازگشت یهود به فلسطین در دنیای جدید مطرح گردد. ناپلیون بناپارت که علاوه بر دلایل فوق - از سویی سودای سلطه بر جهان را داشت و مبارزه با نفوذ انگلستان در این منطقه[ 9 ] و از سوی دیگر از جامعه ناپذیری و کارشکنی یهودیان به تنگ آمده بود، در صدد برآمد تا یهودیان فرانسه و اروپا که در آن دوران گستره وسیعی از آن تحت سیطره وی بود - را به فلسطین انتقال دهد. البته این نقشه به ویژه پس از شکست ناپلیون در لشکرکشی از مصر به سوریه، مورد توجه یهودیان قرار نگرفت.هر چند وی بعدها در مورد این نقشه خود چنین گفته بود: "به تحسین حالات و احوالات یهود پرداختم، بدون اینکه هیچ گونه میلی به افزایش جمعیت آنها در کشورم داشته باشم و در عمل نیز کاری کردم که بی اعتنایی مرا درباره پست‌ترین ملت روی زمین ثابت کند".ج - پس از او نیز یکی از یهودیان بریتانیایی در سال 1827 ، استقرار یهودیان در فلسطین و کشیدن راه آهن از "یافا" - یکی از مهم‌ترین شهرهای فلسطین[ 10 ] - به خلیج فارس - برای وصل کردن سواحل مدیترانه به خلیج فارس - را مطرح ساخت و بریتانیا اولین کنسولگری اروپایی را در بیت المقدس ت سیس کرد[ 11 ]. گویا احداث راه آهن رضا خانی توسط انگلیس با محوریت اهداف بریتانیا، منحصر به ایران نیز نبوده است. در ادامه این روند نیز اهمیت این منطقه در نیمه دوم قرن 19 به دلیل گشایش کانال سویز، اشغال مصر توسط بریتانیا، فروپاشی امپراطوری عثمانی و رقابت‌های استعماری بریتانیا، فرانسه، آلمان و روسیه به مراتب افزایش یافت. به عنوان نمونه باید گفت: کشورهای بریتانیا، فرانسه، هلند، بلژیک، پرتغال، اسپانیا و ایتالیا - که خطر گسترش نفوذ آلمانها را احساس کرده بودند - در سال 1907 در نشستی به این نتیجه رسیدند که اگر آلمان، سواحل مدیترانه را تصرف کند، دولت‌های مزبور با خطر بزرگی روبرو شده و مستعمرات شان در منطقه از دست خواهد رفت لذا در این کنفرانس توصیه شد که منطقه مسلمان نشین را قطعه قطعه کنند[ 12 ].د - پس از او نیز نویسنده یهودی "یهودا کالای"[ 13 ]بود که در سال 1834 عنوان کرد: "تنها راه رهایی یهود، بازگشت به سرزمین مقدس است"[ 14 ].نکته 4 تشکیل کشور یهود براساس آرمان صهیونیسم + نقش انگلستانروند این تفکر همچنان ادامه یافت و میتوان مراحل آن را در دوره معاصر به شکل زیر از هم تفکیک کرد: 1 . مرحله پیش از نخستین کنگره صهیونیسم - که در سال 1897 در شهر بال سوییس برگزار شد.در این مرحله، صهیونیسم در دوران شکل گیری عقیدتی بود[ 15 ]. آنچه پیش از این بخش گذشت را باید به عنوان مراحلی از این تفکر تلقی کرد. البته باید توجه داشت که عناوینی همچون صهیونیسم و صهیونیست در گذشته برخلاف زمان کنونی رایج نبودند[ 16 ].در این سال خبرنگار مجار تیودور هرتزل - که طبق نظر روژه گارودی اساسا منکر خدا و مذهب بود و با کسانی که به یهودیت به عنوان یک مذهب نگاه میکردند، مبارزه میکرد[ 17 ] - در پی ماجرای "دریفوس" - یک افسر یهودی مذهب در ارتش فرانسه که به اتهام جاسوسی برای ارتش آلمان دستگیر، محاکمه و تبعید شد[ 18 ] - و سپس انتشار کتاب "دولت یهود" کنگره‌ای را در شهر بال سوییس تشکیل داد و سازمان صهیونیسم را بنیان نهاد[ 19 ].باید توجه داشت که: گویا تمسک به پدیده "آنتی سمیتیسم"[ 20 ] و مظلوم نمایی در پس آن پیش‌تر از داستان هولوکاست نیز وجود داشته است و یکی از نمونه‌های آن نیز همین ماجرای دریفوس است. ویل دورانت می‌نویسد: "در اسپانیای مسیحی، گردانندگان دستگاههای تفتیش عقاید - که یهودیان را به جرم عقیده و یهودی بودن، دستگیر و شکنجه میکردند - غالبا توسط خود یهودیان اداره میشد"[ 21 ]. لذاست که هرتزل عقیده داشت مسیله آنتی سمیتیسم برای تفکر صهیونیسم مفید بوده است[ 22 ].البته این روند، تاریخ طولانی داشته و یهودیان برای بیان مظلومیت خود بدانها استناد میکنند، جریان هایی مانند: اخراج یهودیان از اسپانیا، قتل عام یهودیان در لهستان، نهضت ضد یهود در روسیه و . [ 23 ]. از طرفی نیز - مثلا در مورد داستان افسانه‌ای هولوکاست - به اعتقاد بسیاری از محققان، آمار و ارقام کشته‌های یهودیان در آلمان نازی ساختگی بوده و صهوینیست‌ها به این جریان دامن میزدند چنانچه به عقیده برخی مانند "گری آلن" در مورد هولوکاست، اقدام هیتلر مورد حمایت صهیونیست‌ها و به منظور پراکندن یهودیها از اروپا و کشاندن شان به سمت سرزمین فلسطین بود[ 24 ]. البته همین مسیله در مورد داستان بنی قریظه نیز صادق است که بحث از آن خارج از عهده این نوشتار است[ 25 ] . 2 . مرحله پیش از آغاز جنگ جهانی اول ( 1897 - 1914 )در این مرحله همانطور که گذشت - جنبش صهیونیستی نوین، ساختاری تشکیلاتی به خود گرفت و اندیشه صهیونیستی دارای ابزاری شد که برای تحقق اهداف صهیونیستی آنگونه که نخستین کنگره صهیونیست‌ها تصویب کرده بود، فعالیت کند.گفته هرتزل در پایان آن کنگره را نیز باید در این همین راستا دید که: "اگر بخواهیم نتیجه کنگره بال را در یک جمله خلاصه کنیم - که من هرگز آن را فاش نخواهم ساخت - باید بگویم: من در بال، دولت یهود را پایه گذاری کردم"[ 26 ]. جالب توجه آنکه در پاییز سال 1914 ، وایزمن در گفتگویی با لرد پیرتی سفیر انگلیس در فرانسه خاطر نشان ساخته بود که اجرای طرح صهیونیستی در فلسطین 40 تا 100 سال طول میکشد[ 27 ].بر همین اساس پس از کنگره بال، اقدامات دیپلماتیک آژانس یهود و خصوصا هرتزل آغاز شد چنانچه وی در مدت یک سال با هفت کشور اروپایی مذاکره و قول حفظ منافع شان در صورت همکاری با صهیونیسم را داد. وی با آلمان و عثمانی نیز مذاکراتی داشت ولی نتوانست نظر آنان را برای همکاری درباره مهاجرت یهودیان به فلسطین جلب کند[ 28 ].لازم به ذکر است که آژانس یهود نقاط دیگری مانند اوگاندا، قبرس، لیبی و آرژانتین را نیز به عنوان موطن برای یهودیان مد نظر داشتند، اما علاوه بر بحث تاریخی یهود در مورد سرزمین موعود نقش بریتانیا با توجه به مطالب پیشین و آتی، فلسطین را گزینش کرد[ 29 ] . 3 . مرحله آغاز جنگ جهانی اول تا قیمومیت انگلستان ( 1914 - 1920 )الف - مصوبه کابینه بریتانیا: هربرت سامویل - یهودی صهیونیست و از وزرای دولت بریتانیا - در سال 1915 لایحه‌ای به تصویب کابینه رساند که بر ضرورت سلطه بریتانیا بر فلسطین ت کید داشت و اساس آن، یهودی کردن فلسطین بود و بدین منظور خواستار مهاجرت یهودیان به این سرزمین و خودمختاری آنان بود[ 30 ].ب - ایجاد تفرقه در امپراتوری عثمانی و خیانت به اعرابوقتی دولت عثمانی در جنگ جهانی اول بطور رسمی به نفع آلمان وارد جنگ شد، انگلستان ضمن تماس با "شریف حسین" امیر مکه و دلجویی از او، اعراب را به همکاری با خود تشویق کرد. بر طبق این طرح انگلستان در ازای قیام اعراب علیه ترکان عثمانی، از ارجاع خلافت جهان اسلام به اعراب و رهایی آنان از یوغ امپراتوری عثمانی، حمایت می‌کرد. هدف انگلستان از تشویق اعراب به قیام علیه ترکان عثمانی این بود که با تضعیف نظامی ترکها در منطقه، از فشار بر آبراه سویز بکاهد و منابع نفتی عراق را از خطر حفظ کند. بعلاوه قصد داشت از اتحاد مسلمانان جلوگیری کند و فتوای جهاد سلطان عثمانی را بی‌اثر سازد[ 31 ]. باید متذکر شد که:"بر خلاف ناسیونالیسم اروپایی و صهیونیستها که جنگها و دشمنیهای فراوانی را با خود به همراه داشت، حس ملی گرایی اعراب پس از نفوذ غربیان تحریک شد. قبل از آن عرب مسلمان بر اساس ارزشهای اسلامی با پیروان سایر مذاهب مسالمت‌آمیز برخورد می‌کرد. غربیان ملی‌گرایی و عربیت را ترویج کردند تابین عرب و ترک مسلمان اختلاف ایجاد کنند.بر همین اساس مسلمانان قبل از تجاوز صهیونیستها و نخستین مهاجرت صهیونیستی در سال 1882 هیچ نوع خصومتی نسبت به یهودیان نداشتند.این شیوه رفتار با یهودیان تنها زمانی عوض شد که طبیعت وجود یهودیان در فلسطین از جنبه دینی و همزیستی به جنبه استعماری تغییر یافت"[ 32 ].با توجه به آنچه گذشت:"در جریان جنگ جهانی اول، عثمانی به نفع آلمان وارد جنگ شد و جزو دول محور (:متحدین)[ 33 ]بود و از آنجا که امپراتوری عثمانی تمام منطقه شبه جزیره عربی را در اختیار داشت. متفقین[ 34 ]در خلال جنگ سعی کردند، پایه‌های داخلی حکومت عثمانی را تضعیف و زمینه تجزیه آن را فراهم نمایند. "شریف حسین" امیر مکه مناسبترین عنصر برای این کار بود. "هنری مکماهون"[ 35 ]نایب السلطنه انگلستان در مصر، م مور مذاکره با "شریف حسین"بود. "شریف حسین" در این مذکرات، همکاری با انگلستان و قیام علیه امپراتوری عثمانی را به چند شرط پذیرفت. از آن جمله اینکه دولت انگلستان منطقه وسیعی را که از شمال به "مرسین و افنیه" در ترکیه، از جنوب به "دریای هند"، از غرب به "دریای مدیترانه" و از شرق به "خلیج بصره و فارس" محدود می‌شد، به عنوان مملکت عربی به رسمیت بشناسد."مکماهون" در پاسخ به شرایط "شریف حسین"با تاکتیکهای خاصی سعی می‌کرد بحثی در مورد منطقه عربی صورت نگیرد، ولی "شریف حسین" همچنان برخواسته‌های خود پافشاری می‌کرد. سرانجام، "مکماهون"به "شریف حسین" پیام داد که بریتانیا خواسته‌های اعراب را مورد توجه قرار داده و آنها را پذیرفته است!سیاستهای انگلستان مبنی بر تحریک اعراب علیه عثمانی بزودی به ثمر نشست و اعراب به امید اینکه پس از جنگ به استقلال رسیده، حکومت عربی تشکیل خواهند داد، نیروهای تهیدست و ستمدیده را گرد آورده، بر ضد دولت عثمانی قیام کردند و با همکاری و همیاری نیروهای نظامی متفقین، منطقه را ناامن ساختند بطوری که نیروهای دولت عثمانی قدرت کنترل اوضاع را از کف دادند.دولت استعماری بریتانیا بدون توجه به وعده‌هایی که هنگام جنگ جهانی اول به اعراب داده بود، در همان روزها و بطور پنهانی، قرارداد "سایکس - پیکو" را با دولت فرانسه امضا کرد که به ت یید روسیه نیز رسید. طبق این قرارداد، سرزمینهای عربی، تابع امپراتوری عثمانی،بین دولت فرانسه و انگلیس تقسیم شده و هیچ نقطه‌ای برای اعراب در نظر گرفته نشده بود.بر این اساس، ساحل سوریه از "ناقوره" تا "اسکندرونه" و منطقه "موصل" در عراق به فرانسه و بقیه عراق، از شمال بغداد تا خلیج بصره و حد فاصل بصره و دو بندر حیفا و عکا به بریتانیا واگذار شده بود. همچنین مقرر شد فلسطین بجز دو بندر "حیفا و عکا" که سهم انگلستان بود، تحت اداره بین الملل درآید.زمانی که بلشویکها موفق شدند رژیم‌تزاری حاکم بر روسیه را ساقط کنند، جهت افشای جنایات تزارها و خیانت آنان به دولتهای منطقه خاور میانه و همسایگان و جلب اعتماد دولتها و ملتهای منطقه، قسمتی از اسناد محرمانه وزارت خارجه را که در مورد قرارداد مذکور بود، منتشر کردند. انتشار این خبر، اعراب را بشدت متحیر و وحشت زده کرد. دولت عثمانی در پی انتشار این اسناد، نامه‌ای را برای "شریف حسین" و مردم منطقه نوشت و در آن با کنایه خیانتهای بریتانیا را به رخ آنان کشید. "شریف حسین" امیر مکه که شگفت زده شده بود،بطور رسمی از انگلستان جواب خواست. وزیر خارجه انگلستان پس از مدتی با زیرکی در پاسخ یادآور شد: قرارداد مذکور یک قرارداد قطعی نیست! او پیمان سابق را که وعده استقلال به اعراب بود، مورد ت کید قرار داد. با پایان گرفتن جنگ جهانی اول، وعده‌های دولت بریتانیا به مردم منطقه به دست فراموشی سپرده شد و تمامی منطقه عربی بین فرانسه و انگلستان تقسیم شد.این قرارداد قبل از اینکه بی‌اعتنایی به وعده‌های قبلی بریتانیا به اعراب منطقه به شمار آید، چراغ سبزی به صهیونیستها بود که توسط قدرتهای استعماری انگلستان، فرانسه و روسیه تزاری ، جای پای آنها بدین منطقه باز می‌شد"[ 36 ].ج - کشاندن صهیونیستهای آمریکایی به قضیه فلسطین و صدور اعلامیه بالفوراقدام دیگر انگلستان برای شکست دادن جبهه متحدین به رهبری آلمان، کشاندن پای آمریکا را به جنگ جهانی اول بود.برای رسیدن به این هدف از صهیونیستهای آمریکایی در دستگاه حکومت که از نفوذ فراوانی برخوردار بودند، استفاده کرد. در این معامله سیاسی، انگلستان متعهد شد از آرمان صهیونیسم مبنی بر تشکیل دولت یهود حمایت کند. سرانجام "لرد بالفور"، وزیر خارجه وقت انگلستان، اعلامیه‌ای به شرح زیر حاکی از اظهار علاقه انگلستان به موافقت با خواست صهیونیستها صادر کرد:"لرد روچیلد عزیزم! خوشوقتم که به نام دولت شاهنشاهی انگلستان با کمال صراحت وعده ذیل را به شما ابلاغ می‌کنم. این وعده عطف به درخواست جمعیت یهودی صهیونیسم است که به این وزارتخانه رسیده است و با آن موافقت شده است. دولت شاهنشاهی انگلستان، نظر لطف مخصوصی به تشکیل وطن ملی یهود در فلسطین دارد، و در آینده نهایت سعی و کوشش خود را در راه رسیدن به این هدف و تسهیل وسایل آن مبذول خواهد داشت. این هم بطور وضوح معلوم باشد: نباید کاری شود که به حقوق اجتماعی و مذهبی مردم غیر یهودی فلسطین و حقوق و امتیازات سیاسی یهودی در سایر ممالک ضرری وارد آید."انتشار "اعلامیه بالفور"با عکس العمل اعراب، بویژه "شریف حسین"، امیر مکه روبه‌رو شد، ولی دولت انگلستان با سیاست مکارانه خود با وعده و وعیدهای توخالی آتش خشم آنان را خاموش کرد. عجیب آنکه صدور این اعلامیه در زمانی است که فلسطین هنوز تحت قیمومیت انگستان نیز در نیامده بود و هیچ حقی بر آن نداشت گذشته از آنکه با اعراب نیز بر تشکیل کشور عربی توافق کرده بودند.د - قیمومیت انگلستان بر فلسطینبرخلاف تمام توافقات صورت گرفته با اعراب "در راستای کنترل سرزمین فلسطین توسط انگلستان، 27 روز پس از صدور اعلامیه "بالفور"، نیروهای انگلیسی به فرماندهی ژنرال "آلن بی"[ 37 ]وارد بیت المقدس شدند. در کنفرانس "سان رمو" در 26 آوریل 1920 م. که با شرکت انگلیس، فرانسه، ایتالیا، ژاپن، یونان و بلژیک در ایتالیا تشکیل گردید، مقرر شد که قیمومیت سوریه و لبنان به فرانسه و قیمومیت اردن، فلسطین و عراق به انگلیس واگذار گردد. از آنجا که در تصویبنامه کنفرانس (در مورد قیمومیت انگلیس بر فلسطین) متن اعلامیه بالفور گنجانده شده بود، سیل تلگرافها و نامه‌های تبریک از سوی سازمانهای یهودی در سراسر جهان به سوی دولت بریتانیا سرازیر شد. پس از اعلام قیمومیت انگلستان بر فلسطین "هربرت سامویل"، یهودی انگلیسی[ 38 ]، در روز 30 ژوین 1920 م. از سوی دولت انگلیس با سمت "کمیسر عالی" وارد فلسطین شد تا یک حکومت غیر نظامی در آنجا سازمان دهد. انتصاب او باعث گسترش اعتراضات از سوی مسلمانان شد. او به صراحت هدفش را همکاری با صهیونیستها اعلام کرد"[ 39 ].آمریکا نیز در این میان حامی قیمومیت انگلستان بود[ 40 ].اما دوران قیمومیت چگونه گذشت؟علاوه بر آنچه در مورد نقش انگلستان گذشت بررسی دوران قیمومیت این نکته را در پی دارد که: خیانتی که به بشریت در این دوره رفته است، شاید بی سابقه باشد و بیان ابعاد آن از عهده این نوشتار خارج است. سیاست کلی انگلستان در این دوره به طور کلی فراهم کردن زمینه مهاجرت وسیع یهودیان به فلسطین و همچنین تملیک اراضی فلسطینیان به یهودیان بود که در این زمینه آمار بین المللی و حتی آمار خود انگلستان گویا است. در ادامه بحث در دو بخش به طور مجزا به 1 . بافت جمعیت فلسطین در طول تاریخ و 2 . مسیله ملکیت اراضی سرزمین فلسطین پیش برده میشود: 1 . بافت جمعیتی فلسطین:پس از حاکمیت عثمانی‌ها بر کشورهای اسلامی از جمله فلسطین در سال 1517 م. طبق آمار رسمی سال 1572 م. تعداد یهودیان در ولایت قدس فقط 115 نفر یهودی و در سال 1688 م. این رقم به 150 نفر رسید[ 41 ].در آغاز سده هجدهم، بیشترین شمار اهالی فلسطین را غیر یهودیان تشکیل می‌دادند. در آن زمان، حدود 400 هزار نفر در این سرزمین زندگی میکردند که تقریبا 394 هزار نفر(: 98 ٫ 5 درصد) از آنان، غیر یهودی و تنها نزدیک به 6 هزار نفر(: 1 ٫ 5 درصد) یهودی در آنجا سکونت داشتند[ 42 ].این تناسب با آغاز مهاجرت گسترده از اواخر سده نوزدهم به شدت تغییر کرد چنانچه از یک سو، به دلیل این مهاجرت‌ها در نتیجه رشد غیر طبیعی جمعیت یهودیان - و از سوی دیگر به جهت طبیعی (: زاد و ولد - مرگ و میر) غیر یهودیان در آغاز جنگ جهانی دوم نسبت جمعیت تقریبا مساوی و پس از پایان جنگ جهانی و ت سیس رژیم اسراییل، جمعیت یهودیان از غیر یهودیان بیشتر شد[ 43 ].در سال 1895 ، یهودیان فقط 8 درصد جمعیت آنجا را تشکیل داده و تنها 0 ٫ 5 دصد از خاک فلسطین را در اختیار داشتند و حال آنکه در زمان سپرده شدن قیمومیت فلسطین به انگلستان، جمعیت یهودیان به 11 درصد و میران مالکیت اراضی شان فقط 2 درصد بود[ 44 ].بررسی‌ها حاکی از این است که در زمان برگزاری کنگره بال سوییس یعنی سال 1897 - ، 95 درصد مردم فلسطین، عرب بودند که 99 درصد زمین‌های آنجا ار تحت مالکیت خود داشتند. همچنین طبق بررسی‌های دیگر در سال 1906 ، در تمام فلسطین 700 هزار نفر ساکن بودند که تنها 55 هزار نفر از آنان یهودی بوده و از این تعداد نیز فقط 550 نفر صهیونیست بودند[ 45 ].آمار رسمی انگلستان نشان میداد که در طول دوره قیمومیت انگلیس بر فلسطین، تراکم جمعیت در فلسطین افزایش می‌یافت و این، گویای مشکل جذب و اسکان است. افزایش جمعیت عربها به طور اصلی از افزایش تعداد موالید بر تعداد درگذشتگان ناشی میشد، در حالی که افزایش جمعیت یهود اساسا بخاطر ورود مهاجران از خارج صورت میگرفت. در دهه 1930 قریب 237 هزار مهاجر به جمعیت فلسطین افزوده شدند، به طوری که تعداد جمعیت از 649 هزار نفر در سال 1922 به 1 میلیون و 435 هزار نفر در سال 1939 افزایش یافت. بعلاوه در مدت مزبور، تعداد جمعیت یهودیان فلسطین از 84 هزار نفر به 445 هزار نفر افزایش پیدا کرد، در حالی که شمار جمعیت غیریهودی از 565 هزار نفر به 900 هزار نفر رسید. بنابراین، تعداد جمعیت روی هم رفته 786 هزار نفر و به نسبت 120 درصد افزایش یافت.[ 46 ]روند این مهاجرت‌های آشکار و مخفی تا دوران جنگ جهانی دوم و نقش انگلستان در آن به طور مبسوط - و میتوان گفت مو به مو - در فصول 3 تا 5 کتاب آژانس یهود بررسی شده است و در نهایت بیان شده است[ 47 ]:طبق برآورد کمیسیون یونسکوپ در سال 1946 ، توزیع جمعیت فلسطین برحسب ادیان به شرح زیر بود:مسلمان: 1 , 076 , 783 مسیحی: 145 , 063 یهودی: 608 , 225 دیگران: 15 , 488 جمع: 1 , 845 , 559 کمیسیون یونسکوپ پیش بینی کرد که در سال 1960 ، این توزیع جمعیت در صورت روی ندادن مهاجرت یا کوچ به شرح زیر خواهد شد:مسلمان: 1 , 533 , 000 مسیحی: 176 , 000 یهودی: 664 , 000 دیگران: 21 , 000 جمع: 2 , 394 , 000 با وجود این، فرآیند یهودی کردن فلسطین به پیش رفت، به طوری که شمار جمعیت فلسطین در سال 1948 قریب به 2 , 065 , 000 نفر از جمله 1 , 415 , 000 عرب و 650 , 000 یهودی شد.بسیار مایه تعجب است که در سال 1960 ، توزیع جمعیت نسبت به برآورد قبلی یونسکوپ تغییر یافته، به شرح زیر شد:مسلمان: 166 , 300 مسیحی: 49 , 600 یهودی: 1 , 911 , 300 دیگران: 23 , 300 جمع: 2 , 150 , 500 همه اینها در حالیست که حال دو سوال در اینجا مطرح است: یک. چگونه جمعیت به شدت کم یهودیان در طول این مدت کوتاه به آن میزان افزایش یافت؟ دو. چگونه جمعیت فراوان مسلمانان، چنان کاهش به شدت چشمگیر پیدا کرد؟بی مناسبت اگر نیست به دو نمونه - صرفا به عنوان نمونه، چرا که این قبیل موارد در آن دوران فراوان بود[ 48 ] - اشاره شود:الف - اعطای امتیاز کارخانه برق فلسطین و نیز امتیاز استخراج املاح بحرالمیت را برای 75 سال به یهودیان توسط هربرت سامویل[ 49 ]ب - "صدور دستور تشکیل دادگاه‌های زمینتوسط سامویل و تعیین نورمن بنتوویچ به عنوان ناظر بر آنها. صدور این دستور، کشاورز فلسطینی را ناگزیر ساخت که فقط بر رباخواران یهودی تکیه کند چون سامویل در طول مدت زمامداری خود آنان را با مالیات‌های کمرشکن از پا در آورده بود و هر چند گاه با صدور دستور منع صادرات غله به خارج از کشور، قیمت آن را به میزان زیادی کاهش میداد.برای مثال: کشاورز در صورت ثبات قیمت‌ها میتوانست بر پشتوانه مالی ثابتی تکیه کند و از تسویهء بدهی خود اطمینان داشته باشد، اما هربرت سامویل دستور منع صادرات غله و روغن را - که اساس ثروت کشور بود - صادر میکرد که در اثر آن بازار داخلی از این محصولات اشباع میشد و قیمت‌ها به شدت کاهش می‌یافت. در همان حال، دولت بر کشاورز عرب به منظور پرداخت اقساط بدهی فشار می‌آورد و وی برای نجات از این بحران راهی جز فروش زمین یا بخشی از آن به تنها مشتری - که یهودی بود - نداشت یا ناچار میشد از رباخواران یهودی وام بگیرد که افزون بر رهن زمین به عنوان ضمانت وام، بهره‌های گزافی میگرفتند. لذا هر گاه که کشاورز فلسطینی نمیتوانسن بدهی خود را بپردازد، رباخواران به دادگاه‌ها - همان دادگاه‌های زمین که هربرت سامویل ت سیس کرده بود - شکایت می‌بردند. دادگاه‌های نیز حکم خلع مالکیت زمین رهن شده و تحویل آن به وام دهنده را صادر میکردند. ص 254 حال به تمام این روند کارهایی همچون افزایش مداوم مالیات بر زمین و محصولات و افزایش قیمت بذر و کود را نیز اضافه کنید"[ 50 ].لازم به ذکر است که از ایران نیز تعداد قابل توجهی یهودی به اسراییل مهاجرت کردند و در ایران نیز با آشوب آفرینی ساختگی و به جان هم انداختن دروغین ایرانی مسلمان و یهودی توسط سفارت انگلستان، شاهد آنتی سمیتیسم و در نتیجه مهاجرت یهودیان به اسراییل رخ داد[ 51 ]. این نکته از آن جهت حایز اهمیت است که با دستیابی به این اسناد در ایران در اثر سقوط رژیم پهلوی چنین گمان یا به نعبیر بهتر چنین اطمینانی حاصل میشود که این برنامه در کشورهای دیگر نیز رخ داده است. 2 . مسیله ملکیت اراضی سرزمین فلسطینبررسی‌ها حاکی از این است که در زمان برگزاری کنگره بال سوییس یعنی سال 1897 - ، 95 درصد مردم فلسطین، عرب بودند که 99 درصد زمین‌های آنجا ار تحت مالکیت خود داشتند[ 52 ].حال آنکه "کل مساحت فلسطین 27 , 027 , 023 دونم برآورد شد که با مستثنا کردن مساحت بحر المیت، دریاچه طبریه(: الخلیل) و دریاچه الحوله، مساحت زمین‌های فلسطین به 26 , 323 , 023 دونم کاهش می‌یافت و طبق آمار سال 1945 بر این اساس توزیع شده بود[ 53 ]:تملک عرب‌ها: مساحت به دونم: 12 , 766 , 524 (معادل 48 ٫ 5 درصد)تملک یهودیان: 1 , 491 , 699 (معادل 5 ٫ 67 درصد)زمین‌های عمومی: 10 , 491 , 69 5 ٫ 67 درصد)منطقه بیر السبع(کشت نشده) : 10 , 573 , 110 (معادل 40 ٫ 16 درصد)با مقایسه این ارقام روشن میشود که: "آنچه به عنوان شبهه فروش زمین توسط فلسطینیان مطرح میشود اولا براساس چه سیاست‌ها و فشارهای کثیفی بوده است که عملا نمیتوان نام فروش بر آن نهاد، ثانیا میزان این فروش اراضی نیز در مقابل اراضی در ملکیت فلسطینیان ناچیز است و ثالثا باید گفت آنچه نیز فروخته شد اساسا توسط فلسطینیان نبوده است یعنی 461 , 250 دونم از زمین‌های فروخته شده - که تقریبا یک سوم زمین‌های تحت ملکیت یهودیان است - توسط چند تن از زمین داران بزرگ به یهودیان فروخته شد. این افراد پیوندی با زمین نداشتند، زیرا در خارج از فلسطین به سر می‌بردند که از جمله اینان میتوان به زمین داران لبنانی ( 388 , 800 دونم)، زمین داران سوری ( 56 , 400 دونم) و دیگر زمین داران - که در میان شان مصری و ایرانی نیز به چشم میخورد - ( 16 , 000 دونم) بودند"[ 54 ].در زمینه نقشه‌های تاریخی و دوره معاصر فلسطین میتوان به مقاله رجوع و میزان اجحاف به انسانیت را دریافت که به عنوان نمونه در صفحه 6 آن با ارایه نقشه مربوط به ماقبل سال 1947 ، به طور دقیق محل و میزان ملکیت یهودیان صهیونیست مشخص میشود.فلسطین در گذر زماناینجاست که باید گفته توفیق السویدی، وزیر امور خارجه وقت عراق را گفت: "اگر اروپا خواهان دادن پاداش به یهودیها در مقابل خدمت آنان باشد، چرا یک یا دو ایالت خود را به آنان نمی‌بخشد؟! چرا به ملک دیگران در آسیا چشم دوخته است؟"[ 55 ]و همین جاست که باید از صادق زیباکلام پرسید: فلسطینی که او ترسیم میکند و براساس ذهنیات خود بیان میکند دقیقا کجاست؟![ 1 ] آژانس یهود، دکتر محمد عبدالریوف سلیم، ترجمه: کاظم نراقی، ص 324 [ 2 ] این منطقه به همراه دو منطقه مصر و عراق - از آنجا که شبیه یک داس هستند - به "هلال خصیب (:داس بارور)" معروف است.[ 3 ] معادل واژه "استراتژی". همچنین لازم به ذکر است: "تاکتیک = راهکار/راه کنش"، به لحاظ مقیاس پایین‌تر از راهبرد و در واقع راه تحقق بخشیدن راهبرد است. همچنین "تکنیک = روش" نیز شیوه تحقق بخشی راهکار است. نتیجه آنکه: تکنیک، روش تحقق تاکتیک و تاکتیک، راهکار تحقق استراتژی است. همچنین باید توجه داشت که استراتژی، هدف نیست بلکه راهبرد رسیدن به هدف است.[ 4 ] فلسطین و صهیونیزم، مرتضی شیرودی، ص 14 - 15 [ 5 ] توجه به این نکته نیز شایسته ذکر است که باید بین دوره آغاز "شهرنشینی(:تمدن)" و آغاز "دولت - شهر(:حضاره)" تفکیک قایل شد که معمولا مورد غفلت قرار میگیرد. در عربی به تمدن و معنایی که از آن در فارسی مد نظر است، حضاره میگویند نه تمدن تمدن همچنانکه از ظاهر واژه روشن است - هم خانواده با واژگانی همچون مدنیت و مدینه است. این تفاوت معنایی در بسیاری از واژگان عربی که در فارسی به کار میرود وجود دارد خصوصا در عرف محاوراتی جامعه مثلا واژه "حیله" در عربی معادل واژه "چاره" در فارسی است ولی آنچه معمولا در ذهن است "فریب و کلاه گذاشتن" است.[ 6 ] فلسطین و صهیونیزم، ص 22 [ 7 ] همان.[ 8 ] رنسانس: (اسم) [فرانسوی: [ renaissance دورانی تاریخی در فاصله قرن 14 تا 16 میلادی که در آن اروپاییان با تقلید از قدما، به احیای مجدد ادبیات، علوم، و فنون خود پرداختند نوزایی. ادامه در صفحه بعد .ادامه از صفحه قبل . نکته حایز توجه این است که عده‌ای از جمله صادق زیباکلام در کتاب "غرب چگونه غرب شد؟" این تلقی اشتباه را دارد که دوران نوزایی و احیای گذشته یعنی بازگشت به "سنت ارسطویی" و حال آنکه باید گفت مقصود از رنسانس بازگشت به "سنت هرمسی" بود نه سنت ارسطویی. اساسا باید گفت مسیحیت بر پایه‌های فکر ارسطو شکل گرفته بود و توسط روحانیون مسیحی با آن تطبیق داده شده بود و معنا نداشت که برای عبور از مسیحیت و قرون وسطی به تفکر ارسطویی بازگشت کرد چرا که نه تنها با یکدیگر منافات نداشتند بلکه منطبق بر یکدیگر نیز میشدند لذا معنای درست، بازگشت به سنت هرمسی است. آنچه مهم است این است که هیچکدام از دو نوع تفکر منافی دین و خدا نیستند بلکه اثبات‌گر آن هستند چنانچه هرمس در متون اسلامی همان ادریس نبی(ع) است. در مورد هرمس برای نمونه به مقاله پژوهشی زیر میتوان ارجاع داد: این بحث نیز بحثی دامنه دار و خارج از عهده این گفتار است.[ 9 ] همان ، ص 24 [ 10 ] همان، ص 14 [ 11 ] همان، ص 24 [ 12 ] همان،صص 24 - 25 و مقاله ، چنانچه "لرد کرزن" از این سرزمین‌ها با نام "مناطق مورد آرزو" یاد میکند.[ 13 ] نگارنده نتوانست به اطلاعات بیشتر در مورد این نویسنده دست یابد.[ 14 ] التوسع فی الاستراتیجیه الاسراییلیه، دکتر عدنان السید حسین ص 19 [ 15 ] آزانس یهود، ص 11 [ 16 ] فلسطین و صهیونیزم، ص 22 [ 17 ] همان، ص 25 .[ 18 ] همان، ص 23 [ 19 ] همان، ص 25 [ 20 ] سام ستیزی. مقصود از سام، فرزند حضرت نوح(ع) است که یهود، خود را از نسل او و قوم برگزیده میداند.[ 21 ] همان، ص 22 [ 22 ] مقاله ، ص 4 [ 23 ] فلسطین و صهیونیزم، صص 22 - 23 [ 24 ] همان، ص 23 - 24 [ 25 ] برای مطالعه در این باره میتوان به الصحیح من سیره النبی ال عظم، ج 12 ، صص 144 - 149 و همچنین مقاله مراجعه کرد.[ 26 ] فلسطین و صهیونیزم، ص 25 [ 27 ] آژانس یهود، ص 625 [ 28 ] فلسطین و صهیونیزم، ص 26 [ 29 ] همان.[ 30 ] همان، 26 - 27 [ 31 ] همان، 27 [ 32 ] همان، صص 31 - 32 [ 33 ] آلمان، اتریش و عثمانی.[ 34 ] انگلستان، روسیه و فرانسه[ 35 ] فرستاده انگلستان در مذاکره با امیر مکه، هنری مکماهون، نماینده انگلستان در قاهره بود که بر طبق طرحی موسوم به"پروتکل دمشق" وعده انگلستان مبنی بر حمایت از استقلال اعراب و ایجاد کشور عربی را ت یید کرد. (مرداد 1294 ، ژوییه 1915 ). این قرارداد بسیار مبهم و مجمل بود پیش از اینکه مرکب توافقات حسین - مکماهون خشک شود، وزرات خارجه انگلستان برای تعیین مناطق تحت نفوذ خود در استانهای عربی تابع دولت عثمانی با دولت فرانسه وارد مذاکره شد و با این کار، همه وعده‌های خود را در مورد به رسمیت شناختن استقلال آن مناطق یکسره زیر پا نهاد. این توافق که موسوم به قرارداد "سایکس - پیکو" است،بعدها مورد موافقت روسیه تزاری قرار گرفت و به عنوان یک سند بین‌المللی رسمیت یافت.به هنگام بروز انقلاب بلشویکی در روسیه تزاری، انقلابیون اسناد این توافقنامه را افشا کردند. آنگاه بود که اعراب پی بردند چگونه فریب خورده‌اند.[ 36 ] همان، ص 32 - 35 [ 37 ] ژنرال آلن بی فرمانده نیروهای انگلیسی در مصر و فاتح بیت المقدس در جنگ جهانی اول بود.[ 38 ] از عجایب روزگار - که تدابیر استعمار پیر آن را رقم زده - همین است که در یک دعوای دو طرفه، به جای حاکم کردن فرد بیطرف دقیقا فردی از یک طرف را حاکم میکند!! توجه شود که وی همان شخصی است که در بند الف، لایحه لزوم سلطه بر فلسطین و یهودی کردن آن را در کابینه به تصویب رساند.[ 39 ] همان، صص 35 - 36 [ 40 ] مقاله ، ص 6 - 7 [ 41 ] مقاله ، صص 12 - 13 [ 42 ] مقاله ، ص 2 [ 43 ] همان، ص 3 [ 44 ] مقاله ، ص 26 [ 45 ] همان، ص 16 [ 46 ] آژانس یهود، ص 625 - 626 [ 47 ] همان، صص 241 - 242 [ 48 ] یکی از عوامل ت ثیر گذار در کوچ اجباری فلسطینی‌ها ارعاب حاصل از نیروهای نظامی صهیونیست مانند "هاگانا" بود که با همکاری نیروهای انگلیس و انجام فعالیت‌های نظامی خشن و فجیع، قصد ارعاب فلسطینیان را داشتند.(به عنوان نمونه رجوع شود به مقاله ، ص 7 )[ 49 ] فلسطین و صهیونیزم، ص 36 [ 50 ] آژانس یهود، ص 325 [ 51 ] رجوع به مقاله تحقیقی و مستند [ 52 ] مقاله ، ص 16 [ 53 ] آژانس یهود، ص 324 [ 54 ] همان، ص 325 [ 55 ] همان، ص 313
باید‌ها و نبایدهای انتخابگرهای تاریخ ( date Pickers ) در material design انتخابگرها تاریخ به کاربران اجازه می‌دهند یک تاریخ یا طیف وسیعی از تاریخ‌ها را انتخاب کنند. به کاربران اجازه می‌دهند تاریخ یا دامنه تاریخ را انتخاب کنند. آنها باید برای زمینه‌ای که در آن ظاهر می‌شوند مناسب باشند به دوشکل می‌توان اجرا کرد:به صورت dialog برای موبایل به صورت Text field dropdown برای دسکتاپاصولتناسبمی توانند تاریخ گذشته، حال یا آینده را نمایش دهند به کاربرد و وظیفه آن بستگی دارد.وضوحبه صورت واضح تاریخ‌های مهم، جاری و انتخاب شده را نمایش دهد.قابلیت درک برای اینکه انتخاب زمان یا تاریخ بصری باشد از پترن‌های رایج استفاده کنید مثل تقویم.ساختارانتخاب کننده تاریخ نقویم موبایلعنوان تاریخ انتخاب شدهآیکون ورودی سوییچ به کیبوردمنوی انتخاب سالصفحه بندی ماهتاریخ فعلیتاریخ انتخاب شدهانتخابگر دامنه تاریخ در موبایل عنوان محدوده تاریخ انتخاب شدهآیکون ورودی سوییچ به کیبوردبرچسب ماه و سالتاریخ فعلیتاریخ شروعمحدوده انتخاب شدهتاریخ پایانانتخاب کننده ورودی موبایلعنوان تاریخ انتخاب شدهآیکون نمایش سوییچ به تقویمتکست فیلدانتخاب کننده ورودی دسکتاپ تکست فیلد انتخاب ماه و سالصفحه بندی ماهتاریخ امروزروز انتخاب شدهوضعیت hover انتخاب کننده موبایلانتخابگر تقویم موبایلکاربردبرای انتخاب تاریخ در آینده نزدیک یا گذشته می‌توان استفاده کرد.زمانی مفید هستند که آنها را در فرمت تقویم ماه ببینیم. آنها در dialog نمایش داده می‌شوند.معمولا در کیس هایی استفاده می‌شوند که شامل موارد زیر است:رزرو رستورانبرنامه ریزی یک جلسهآنها برای انتخاب تاریخ در گذشته‌های خیلی دور یا آینده ایده آل نیستند چون نیاز به navigation بیشتری دارند مانند تاریخ انقضا یا تاریخ تولد.انتخابگر تقویم موبایل امکان انتخاب یک تاریخ و سال واحد را می‌دهد. Mobile calendar picker پدینگ چپ و راست را 16dp از لبه صفحه حفظ کنید. بالا و پایین انتخاب کننده باید به صورت عمودی در وسط صفحه قرار بگیرد. سمت چپ و راست را بیش از 16dp در نظر نگیرید چون اهداف لمسی کوچکتری ایجاد می‌کند.(یعنی با کوچکتر شدن دکمه‌ها و آیکون‌ها انتخاب آن‌ها با انگشتان دست سخت‌تر می‌شود.)برای انتخاب تاریخ در گذشته‌های دور یا آینده از تقویم استفاده نکنید به جای آن از انتخابگر ورودی موبایل یا تکست فیلد استفاده کنید.رفتاردر انتخابگرهای تقویم موبایل به چندین روش در تاریخ‌ها می‌توان حرکت کرد:برای جا به جایی میان ماه‌ها، swipe افقیبرای جا به جایی بین سال‌ها، اسکرول عمودیبرای دسترسی به انتخاب سال، ضربه روی سالانتخابگر تقویم تلفن همراه با جهت گیری دستگاه سازگار هستند.انتخابگر range در موبایلاستفادهانتخابگر دامنه تاریخ امکان انتخاب طیفی از تاریخ را فراهم می‌کند. آنها کل صفحه را می‌پوشانند.موارد استفاده متداول شامل:بوکینگ پروازرزرو هتلرفتاردر انتخابگرهای دامنه تاریخ موبایل به چندین روش در تاریخ‌ها می‌توان حرکت کرد:برای انتخاب دامنه تاریخ، ضربه روی تاریخ شروع و تاریخ پایان روی تقویمبرای جابه جایی بین ماه‌ها، اسکرول عمودیانتخابگرهای ورودی تاریخ موبایلاستفادهانتخابگرهای input تاریخ موبایل اجازه می‌دهند تا با اعداد روی صفحه کلید تاریخ‌های دستی وارد کنیدکاربران می‌توانند تاریخ یا طیف تاریخ را در دیالوگ وارد کنند.انتخابگر ورودی تاریخ موبایلانتخابگرهای ورودی تاریخ موبایل اجازه می‌دهند تا ورودی صفحه کلید برای انتخاب تاریخ یا دامنه تاریخ استفاده شود.برای تاریخ هایی که نیاز به نمایش تقویم ندارند انتخابگر ورودی تاریخ را به عنوان پیش فرض قرار دهید.از طرف دیگر یک تکست فیلد با متن راهنمای مناسب می‌تواند برای تاریخ‌ها، به سرعت استفاده کمک کند مانند استفاده در یک فرم.رفتاربه انتخابگر ورودی تاریخ موبایل از طریق هر یک از انتخابگر‌ها با آیکون ادیت می‌توان دسترسی پیدا کرد.انتخابگرهای دسکتاپانتخابگرهای تاریخ دسکتاپاستفادهانتخابگرهای تاریخ دسکتاپ امکان انتخاب یک تاریخ و سال خاص را می‌دهند. انتخابگر تاریخ دسکتاپ به صورت پیش فرض به صورت date input field نمایش داده می‌شوند و یک تقویم dropdown زمانی که کاربر روی input filed ضربه می‌زند ظاهر می‌شود.انتخابگرهای تاریخ دسکتاپ برا جا به جایی تاریخ در گذشته (یا آینده) نزدیک و گذشته (یا آینده) دور ایده آل هستند زیرا راه‌های مختلفی برای انتخاب تاریخ‌ها ارایه می‌دهند.رفتارکاربرها می‌توانند با استفاده از یک صفحه کلید یا با حرکت به ui تقویم تاریخ را وارد کنند، هر دو گزینه بلافاصله در دسترس است زمانی که به انتخابگر تاریخ دسکتاپ دسترسی داشته باشید.انتخابگر طیف تاریخ دسکتاپانتخابگر‌های طیف تاریخ دسکتاپ امکان انتخاب طیفی از روزها را فراهم میکنند. آن‌ها با تقویم و date input field‌ها نمایش داده می‌شوند.از حالت hover برای پیش نمایش انتخاب کاربر استفاده کنید.استفاده نادرستبرای حالت hover و انتخاب شده از استایل یکسان استفاده نکنید.برای توضیح نحوه استفاده از کنترل‌های انتخابگر از tooltip‌ها می‌توانید استفاده کنید.موارد استفاده از tooltip‌ها:انتخاب ماه و سالانتخاب روزکنترل پیجینیشن ماهروز انتخاب شدهنمونه سفارشی شده 1 انتخابگرها می‌توانند برای بیان هویت برند به وسیله تغییر در طرح، تایپوگرافی، شکل، رنگ و حرکت سفارشی سازی شوند.طرح بندیتایپوگرافیشکلرنگحرکترنگاز رنگ می‌توان برای ایجاد لحظات دیداری بولد در یک picker استفاده کرد.شکلشکل نشان دهنده انتخاب میتواند برای درجه میزان بولد بودن مطلوب یا هم تراز کردن با استایل خاص سفارشی سازی شود.رنگ و شکل سفارشی برای تاریخ انتخاب شدهشکل سفارشی شده مستطیلییک استایل گرد برای تاریخ‌های شروع و پایان و یک رنگ متفاوت برای تاریخ‌ها بین تاریخ‌های شروع و پایان به تمایز دوره انتخاب شده کمک می‌کند.طرح بندیانتخابگرهای تاریخ از عرض کل صفحه استفاده می‌کنند.یک انتخابگر تاریخ با طرح بندی، شکل، رنگ و تایپوگرافی سفارشی شدهفاصله هادسترسیدر تلفن همراه، یک انتخابگر تاریخ به کاربران امکان ورود دستی تاریخ به وسیله ورودی متن، بدون استفاده از انتخابگر را می‌دهد. interaction امکان روش‌های ورود چندگانه را می‌دهد و آن را در دسترس افرادی قرار می‌دهد که از فناوری کمکی استفاده می‌کنند.در دسکتاپ، فیلد متنی می‌تواند برای ورودی استفاده شود.در موبایل، انتخابگر ورودی باید برای انتخابگر تقویم به وسیله آیکون ویرایش در دسترس باشد.اهداف لمسیاهداف لمسی برای انتخابگر تاریخ موبایل باید به اندازه ممکن بزرگ باشد و فضای موجود را را پر کند. حداقل اندازه هدف لمسی برای انتخابگر موبایل 32X32 dp است.آیکون ادیت نشان دهنده توانایی تغییر در انتخابگر ورودی موبایل است.در انتخابگر دامنه تاریخ موبایل، اهداف لمسی حداکثر 48X48 dp هستند.انتخابگر تقویم موبایلانتخابگر تقویم موبایل یک دیالوگ استاندارد است.پدینگ راست و چپ: 24dp پدینگ بالا و پایین نوار منو: 16dp آیکون ویرایش: 24x24 dp اولین baseline : از بالا 32dp دومین baseline : از اولین بیسلاین 72dp سومین baseline : از پایین هدر 32dp پدینگ بین button و اسم ماه: 4dp دکمه dropdown ماه: 24x24 dp پیجینیشن ماه: 24x24 dp پدینگ بین پیجینیشن ماه: 24dp نمای تقویمابعاد: 328x512 dp پدینگ راست و چپ: 12dp باکس محدودیت تاریخ: 40x40 dp تاریخ انتخاب شده: 36x36 dp پدینگ میان تاریخ‌ها: 4dp نمای انتخاب سالانتخابگر تقویم موبایل حاوی یک منوی dropdown در معرض نمایش است که انتخاب سال را امکان پذیر می‌کند.حاشیه‌های راست و چپ: 24dp باکس محدودیت سال: 88x52 dp سال انتخاب شده: 72x36 dp انتخابگر طیف موبایلانتخابگر تقویم موبایل یک دیالوگ تمام صفحه است.حاشیه‌های راست و چپ: 12dp ارتفاع هدر: 128dp فاصله متن هدر: 60dp از حاشیه چپاولین baseline : از دومین بیسلاین 36dp دومین baseline : از پایین هدر 24dp سومین baseline (نام ماه): 32dp از روزهای هفتهآیکون ویرایش: 24x24 dp پدینگ آیکون ویرایش: 16dp از راستباکس محدودیت تاریخ: 48x48 dp تاریخ انتخاب شده: 40x40 dp پدینگ میان ماه‌ها: 4dp انتخابگر ورودی موبایلانتخابگر تقویم موبایل یک دیالوگ استاندارد است.ابعاد: 264x328 dp پدینگ راست و چپ: 24dp اولین baseline : از بالا 28dp دومین baseline : از اولین بیسلاین 72dp آیکون ویرایش: 24x24 dp تکست فیلد: 16dp از پایین header ارتفاع تکست فیلد: 56dp انتخابگر تاریخ دسکتاپنمای تقویمپدینگ چپ منو: 24dp پدینگ راست منو: 8dp پدینگ بالا منو: 16dp پدینگ پایین منو: 12dp دکمه dropdown ماه: 24x24 dp پیجینیشن ماه: 24x24 dp پدینگ بین دکمه و اسم ماه: 4 dp پدینگ بین پیجینیشن ماه: 24 dp پدینگ چپ و راست ناحیه تقویم: 16dp پدینگ پایین: 8dp اولین baseline : از بالا 32 dp دومین baseline : از اولین بیسلاین 36 dp باکس محدودیت تاریخ: 32x32 dp تاریخ انتخاب شده: 28x28 dp نمای انتخاب سالپدینگ چپ: 12dp پدینگ راست: 20dp پدینگ پایین: 8dp ارتفاع منو: 52dp پدینگ بین منو و سال‌ها: 4dp باکس محدودیت سال: 56x32dp سال انتخاب شده: 52x28dp انتخابگر طیف تاریخ دسکتاپانتخابگر طیف تاریخ دسکتاپ شامل دو انتخابگر مجزا که ماه‌های متوالی را نمایش می‌دهد.پدینگ راست،چپ و داخلی: 16dp پدینگ پایین: 8dp بیسلاین عنوان ماه از بالا: 32dp پیکان‌های پیجینیشن: 24x24 dp
ستون‌های بیشاپور ساسانی و گشته دبیره شهر باستانی بیشاپور که در نزدیکی کازرون امروزی است، از دوران ساسانیان در سال 266 ترسایی و به دستور شاپور یکم - دمین پادشاه ساسانی و فرزند اردشیر پاپکان بنیانگذار ساسانیان، ساخته شده است. بیشاپور یکی از کهن‌ترین شهرهایی است که پیشینه ساخت آن در سنگ نوشته‌ای به یادگار مانده است. شهر بیشاپور مرکز ایالت و کوره اردشیرخوره بوده‌است. بیشاپور تا سده هفتم هجری آباد و در آن زندگی بوده‌است و پس از آن ویران شده‌است. بیشاپور گنجینه‌ای از یادگارهای ارزشمند ساسانی مانند نیاشگاه آناهیتا است.پس از پیروزی شاپور بر والرین امپراتور روم، شاپور دستور داد در ناحیه‌ای خوش آب و هوا بر سر راه تخت جمشید به تیسفون (در راه شاهی ساخته شده بدست هخامنشیان) شهری ساخته شود. این جاده در زمان هخامنشیان، شهرهای تخت جمشید و استخر را به شوش وصل می‌کرد. شاپور نام خود را بر این شهر نهاد.شهر بیشاپور به پایه معماری یونانی و بدست سربازان شکست خوردن ارتش روم ساخته شده است. شهر دارای دو خیابان و چهار دروازه است به گونه‌ای که دو خیابان شمال و جنوب و شرق و غرب را به هم پیوند می‌دهند که در هر سو یکی از چهار دروازه هست. در میانه شهر، دو ستون و یک جایگاه هست که شاید در گذشته بر روی این جایگاه تندیسی بوده باشد.دو ستون شهر بیشاپوردر این دو ستون، به دو زبان پهلوی (پارتی) و پارسیگ (ساسانی) پیشینه ساخت شهر نوشته شده است. نگارهای زیر نخست بخشی از سنگ نوشته روی یکی از ستون‌ها و دیگری نام شهر بیشاپور به زبان پارسیگ را نشان می‌دهند. در زمان ساسانیان 7 دبیره بوده است که یکی از آنها گشته دبیره می‌خواندند.بخشی از سنگ نوشته ستون‌های شهر بیشاپورنام بیشاپور به گشته دبیرهگشته دبیره از سمت راست به چپ نوشته می‌شده و واک‌های آن از جدا نوشته می‌شدند و به یکدیگر نمی‌چسبیدند. یکی دیگر از دبیره‌های دوران ساسانی، هام دبیره است که آن نیز از سمت راست به چپ نوشته می‌شده است ولی واک‌های آن به یکدیگر می‌چسبیدند. همچنین گشته دبیره برای سنگ نوشته‌ها و سکه‌ها به کار می‌رفته ولی هام دبیره برای نوشتن نسک‌ها (نیبگ‌ها) به کار می‌رفته است. نگاره زیر واک‌های گشته دبیره پارتی و ساسانی را در برابر هام دبیره نشان می‌دهد.هام دبیره، گشته دبیره پهلوانیک پارتی و در پایان گشته دبیره پارسیگ ساسانییکی دیگر از یادگارهای درون شهر بیشاپور، نیایشگاه آناهیتا است. در کنار کاخ شاپور در دره بیشاپور اتاق چهارگوش بزرگی هست که به نام نیایشگاه آناهیتای بیشاپور خوانده می‌شود. این نیایشگاه به گونه مکعبی بوده که هر ضلع آن نزدیک به 14 متر است و از سنگ‌های تراشیده شده و بدون ملات و دو جداره ساخته شده و به سبک معماری هخامنشی است که با بست‌های آهنی به یکدیگر متصل شده‌است. نگاره‌های زیر نماهای گوناگونی از این ساختمان را نشان می‌دهد.نمای درونی نیاشگاه آناهیتا بیشاپورنمای درونی نیایشگاه آناهیتا بیشاپوراین نیایشگاه در فرورفتگی 6 متری از روی زمین ساخته شده و پلکانی از کاخ به آن بوده‌است. نیایشگاه بدون سقف است و انگیزه این بوده که آب رودخانه شاپور که در فاصله 250 متری آن جاری است را به درون نیایشگاه آورده تا پس از جریان به درون معبد بدست قناتی بیرون رانده شود.پلکان ورودی نیایشگاهدبیره‌های ایرانی - هام دبیره - بخش یکمدبیره‌های ایرانی - هام دبیره - بخش دومدبیره‌های ایرانی - هام دبیره - بخش سومدبیره‌های ایرانی - هام دبیره - بخش چهارمبیشاپورنیایشگاه آناهیتانگاره دبیره‌ها از نسک نامه پهلوانی فریدون جنیدی برداشته شده است. - eran - shahr /% D8 % B3 % D9 % 86 % DA % AF - % D9 % 86 % D9 % 88 % D8 % B4 % D8 % AA % D9 % 87 - % D8 % AC % D8 % B2 % DB % 8C % D8 % B1 % D9 % 87 - % D8 % AE % D8 % A7 % D8 % B1 % DA % A9 - qtgetsc7vncw - eran - shahr /% D8 % B3 % D9 % 86 % DA % AF - % D9 % 86 % D8 % A8 % D8 % B4 % D9 % 87 - % D8 % B4 % D8 % A7 % D9 % BE % D9 % 88 % D8 % B1 - % D8 % B3 % DA % AF % D8 % A7 % D9 % 86 % D8 % B4 % D8 % A7 % D9 % 87 - % D8 % A8 % D9 % 87 - % DA % AF % D8 % B4 % D8 % AA % D9 % 87 - % D8 % AF % D8 % A8 % DB % 8C % D8 % B1 % D9 % 87 - % D8 % B3 % D8 % A7 % D8 % B3 % D8 % A7 % D9 % 86 % DB % 8C - zjdxm4xiqkks
طلسم فناوری و طاعون "غربزدگی" در نگاه جلال آل احمد جلال آل احمد در میان شاگردانش در آخرین روز تدریس در مدرسه عالی مامازند (منبع عکس: وبسایت مجله دوستان)خواندن کتاب #غربزدگی سخت است. حوصله فیل می‌خواهد و دو چشم اغماض‌گر تا تناقض‌ها و بی‌دقتی‌های فراوان نویسنده را در تعریف مفاهیم نبینی و چشم بر ت کید بی‌جای نویسنده بر برخی افسانه‌ها و جعلیات تاریخی ببندی. خواندن و دانستن پیام #جلال_آل_احمد در غربزدگی و درک پیامدهای خیر و شری که این متن در تاریخ معاصر ما بر جای گذاشت مهم است. شناخت ت ثیر این مفهوم، چنان که هست، بر خوش‌تعریفی و انسجام مفهومی‌ای که انتظار داریم یک روشنفکر ارایه دهد غلبه می‌کند. با این‌که غربزگی متنی شعارزده، عصبی، شتابان، بی‌ساختار و پر از تکرارهای ملال‌انگیز است، شاید در ت ثیرگذاری و گفتمان‌سازی نتوان هیچ متنی را هم‌سنگ آن یافت. کافی است به بسامد بالای این عبارت در کلام بنیانگذار جمهوری اسلامی نگاه کنید.به اعتراف خود جلال، او مفهوم غرب‌زدگی را از دو اندیشمند دیگر وام گرفته است: فخرالدین شادمان و سید احمد فردید. غربزدگی شادمان، نسبت به فردید، هم به لحاظ گفتمانی شباهت بیشتری به نظریات جلال دارد و هم به لحاظ مفهومی انسجام بیشتری دارد. ریشه غربزدگی نزد #شادمان عدم شناخت درست ما از تاریخ، هم تاریخ خودمان و هم تاریخ غرب است. بر خلاف فردید که غرب را سرچشمه شر می‌بیند، شادمان بر این باور است که غرب هم کاستی‌ها و ضعف‌های خود را دارد و روشنفکر نباید با مرعوب شدن و تقلید کورکورانه از آن، به تحقیر ریشه‌های فرهنگی و تاریخی ایران دست بزند. اما برای #فردید، غرب و غربزدگی یک معنای فلسفی و ذات‌گرایانه دارد که با فراموشی هستی و انسان‌گرایی فلسفه یونان باستان و سوژه‌گرایی دکارت گره خورده است. هرچند برای هر شادمان و جلال، دوران مشروطه دروازه ورود غربزدگی به ایران بود، برای فردید غربزدگی اول بار، خیلی پیشتر از این‌ها وقتی در قرون میانی اسلام، هارون الرشید و م مون عباسی دارالترجمه‌هایی برای برگرداندن آثار فیلسوفان یونان به عربی گشودند، به اسلام و فلسفه اسلامی نفوذ کرد.برخلاف بعضی از منتقدان، که معتقدند آل‌احمد به تبعیت از فردید یک تصویر یکدست و ذات‌گرایانه از غرب ارایه داده است، به نظر من می‌رسد که استدلال او بیشتر مبتنی بر یک تصویر ساده‌شده از فرایند استعمار و غلبه سرمایه‌داری در دوران جنگ سرد است. بسیاری از حرف‌های آل‌احمد ناظر به شکست محتوم پروژه مشروطه در کودتای 28 مرداد 1332 و سلطه یک گفتمان غربگرا در فضای روشنفکری مدرن ایران است فضایی که بی‌محابا به دنبال رفاه و توسعه‌ای است که با تکنولوژی وارداتی ایجاد شده است.عمده نظریات فخرالدین شادمان درباره غرب‌زدگی در کتاب تسخیر تمدن فرنگی منعکس شده است. او یکی از متفکران ایرانی‌ای است که شاید به زبان انگلیسی محتوای بیشتری درباره‌اش نوشته شده است تا فارسی. مهرزاد بروجردی، علی قیصری و عباس میلانی (که سومی یک نسبت فامیلی هم با او دارد) محققانی بودند که شادمان را به نسل‌های جدید معرفی کردند. (عکس ایشان را از سایت Iranian companion و تصویر چاپ اول کتاب را از کانال رسول جعفریان برداشته‌ام)آل احمد معتقد است ماشینیسم غرب به صورت مضاعف همان پروژه استعمار را به پیش می‌برد. اول با استفاده از تکنولوژی‌های پیشرفته، نفت و منابع طبیعی کشورها را به ثمن بخس از چنگ‌شان در می‌آورد، سپس محصولات نهایی تولیدشده از همان منابع خام را دوباره به همین کشورهای ضعیف صادر می‌کند و سوم، و بدتر از همه این‌که، برخی از همین فرایندهای تولید ماشینی را نیز به این مستعمرات جدید ارسال می‌کند تا علاوه بر محصول، نیروی کار متخصص خود را هم به عنوان تکنیسین به کشورهای تحت استعمار صادر کند.تکنولوژی و فرهنگ ماشینیسم که برای ما شرقی‌ها جدید است عاملی می‌شود برای ماندن در وضعیت وابستگی. چرا که منابع و دانش لازم برای تولید همان تکنولوژی و ماشین را در دست نداریم. استدلال آل احمد درباره تکنولوژی هنوز تازگی دارد. او معتقد است تکنولوژی وارداتی غربی همچون طلسمی در برابر ما قرار گرفته است که سه راه بیشتر در برابرش نداریم. یا باید همچنان که تاکنون بوده‌ایم فقط مصرف‌کننده باقی بمانیم، یا باید درهای زندگی را به روی ماشین و تکنولوژی ببندیم و به قعر رسوم عتیق و سنن ملی و مذهبی بگریزیم یا راه سومی در پیش است:اما راه سوم - که چاره‌ای از آن نیست - جان این دیو ماشین را در شیشه کردن است. آن را به اختیار خویش در آوردن است. همچون چارپایی از آن بار کشیدن است . باید ماشین را ساخت و داشت اما در بندش نبایست ماند. گرفتارش نباید شد. چون ماشین وسیله است و هدف نیست. هدف فقر را از بین بردن است و رفاه مادی و معنوی را در دسترس همه خلق گذاشتن (ص 65 ).برایم جالب بود که آل احمد بسیار پیشتر از بسیاری از روشنفکران معاصر، راه توسعه ایران را نوعی توسعه مبتنی بر فناوری می‌داند. اما نه بازتولید همان فناوری غربی در غالب نظام سرمایه‌داری ماشینیستی. انتقادهای آل احمد از غرب و غرب‌زدگی خواندنی و قابل ت مل است. اما وقتی کار به توصیه‌های ایجابی می‌رسد، او یا طفره می‌رود یا به مبهم‌گویی می‌افتد.نکته جالب دیگر برایم این بود که سال‌ها پیش از کتاب مشهور ادوارد سعید، که در سال 1358 منتشر شد، جلال آل احمد بسیاری از همان انتقادات را به جریان فرهنگی شرق‌شناسی مطرح کرده بود. به قول آل احمد، شرق‌شناسی "به احتمال قریب به یقین، انگلی است روییده بر ریشه استعمار". همان طور که تکنولوژی و توسعه غربی صدور مستشاران فنی و اقتصادی به ایران را به همراه داشت، یک ارتباط یک‌سویه میان شرق و غرب سبب ایجاد جریان فرهنگی شرق‌شناسی شد:ما در مقابل این نفتی که آن‌ها می‌برند، باید ماشین وارد کنم و به دنبال ماشین، متخصص و به دنبال متخصص ماشین، متخصص در لهجه‌شناسی و ادب و نقاشی و مزقان (ص 86 ). البته آل احمد خود معترف است که احتمالا شرق‌شناسان به خاطر این‌که روش علمی‌تر و نظام‌مندی دارند دستاوردهای نظری قابل اعتمادتری هم دارند (ص 87 ). بدبینی شدید او نسبت به شرق‌شناسی به سرنوشت کلی‌گویی‌هایش درباره برخی از آثار بد فرایند استعمار دچار می‌شود و گاهی سبب خستگی خواننده می‌شود. اما بدتر از همه، در بسیاری از فصول ابتدایی کتاب، آل احمد به تاریخی مراجعه می‌کند که شرق‌شناسان قرون هجدهم و نوزدهم نوشته‌اند و غلط بودنشان محرز است. نظریاتی مثل "جاده ابریشم" یا "مهاجرت بزرگ آریاها" که با تحقیقات اخیر، صحت تاریخی‌شان زیر سوال رفته است.پی‌نوشت: درباره شادمان و آل‌احمد بهترین منبع مطالعه، نوشته‌های خودشان است. اما برای خواندن درباره مفهوم غرب‌زدگی نزد احمد فردید بهتر از هرچیز، کتاب نسبتا تازه دکتر علی میرسپاسی با عنوان "تراملی‌گرایی در سیاست ایران: زندگی و زمانه احمد فردید" ( Transnationalism in Iranian Political thought : the Life and Times of Ahmad Fardid ) است. غیر از یک زندگی‌نامه خواندنی از این شخصیت پیچیده تاریخ ایران، میرسپاسی چند فصل را به تغییرات مفهوم غربزدگی پیش و پس از انقلاب اختصاص داده است.
معرفی 100 جاذبه برتر گردشگری ایران/ از ارگ راین و پل ورسک تا ماسوله و گهر +تصاویر تعطیلات عید نوروز به‌طور حتم اصلی‌ترین زمان برای گردشگی ایرانیان است که معرفی جاذبه‌های گردشگری برای این ایام خالی از ضرورت نیست.گروه اجتماعی مشرق درصدد است طی این گزارش به معرفی مصور بیش از 100 جاذبه برتر گردشگری کشور عزیزمان بپردازد تا مخاطبان برای سفرهای نوروزی امسال قدرت انتخاب بیشتری در تعیین مقصدهای مسافرت خود داشته باشند.ارگ راینارگ راین یکی از بزرگ‌ترین بناهای خشتی جهان است. این بنای تاریخی بزرگ با مساحتی بیش از بیست و دو هزار مترمربع، دومین بنای خشتی بزرگ جهان بعد از ارگ بم است که هرساله میزبان هزاران گردشگر داخلی و خارجی است.ارگ راین در جنوب غربی شهر کنونی راین در استان کرمان ایران قرار دارد. این بنای خشتی تا حدودی به ارگ تاریخی بم شبیه‌است و بر بالای تپه‌ای قرار دارد.ارگ راین یک از دژهای فرمانروایی میرزا حسین خان(راینی)بوده که در زمان نادر شاه افشار و پسر او محمد علی خان در زمان زندیه بوده‌است. این ارگ پس از سرنگونی زندیه به دست آغا محمد خان قاجار جای زندگی نوادگان میرزا حسین خان نامی به میرحسینی بوده که هنوز گروهی از انان در این شهر و بیشترشان در شهر کرمان باشنده هستند.فرمانروایی پدر و پسر در این ولایت نشان از رخنه و محبوبیت آنان در این سرزمین دارد.تا انجا که این ارگ در بسیاری از منابع با نام ارگ میرزا حسین خان نامیده شده‌است. باغ شازده ماهانباغ شاهزاده یا باغ شازده زیباترین باغ تاریخی ایران محسوب می‌شود. این باغ در حدود 2 کیلومتری شهر ماهان و حوالی شهر کرمان و در دامنه کوه‌های تیگران واقع شده و مربوط به اواخر دوره قاجاریه می‌باشد. باغ شاهزاده به گونه‌ای استقرار یافته که حداکثر استفاده از مناظر بدیع داخلی را به صورت زیر امکان پذیر می‌سازد: در بدو ورود، به ویژه در طبقه فوقانی سردر خانه به غیر از دیدها و مناظر بیرونی باغ، منظره چهارباغ و در جهت عکس آن منظره کوه را امکان پذیر می‌سازد. این مناظر عمده یعنی رویت حرکت آب، حوض‌ها و آبشارها هرکدام به نوبه خود ت کیدی بر محورهای عمود بر محور اصلی دارند و تو م با نظام گیاهی مناظر بدیع داخلی را ارایه می‌دهند.این باغ ابتدا به دستور محمد حسن خان سردار ایروانی حاکم وقت کرمان ساخته شد و بنای درون آن بعدا توسط عبدالحمید میرزا ناصرالدوله حاکم کرمان طی یازده سال حکمرانی وی ( 1298 ه . ق تا 1309 ه. ق) ساخته شد و با مرگ وی نیز بنای آن نیمه تمام رها شد. گفته می‌شود وقتی خبر پپ ناگهانی حاکم را به ماهان می‌برند، بنایی که مشغول تکمیل سردر ساختمان بود تغار گچی را که در دست داشته محکم به دیوار کوبیده و کار را رها کرده و فرار نموده است. به همین علت جاهای خالی کاشی‌ها را بر سردر ورودی می‌توان دید. تاریخ بنای باغ 1276 خورشیدی است.هر ساله گردشگران از این باغ زیبای ایرانی بازدید می‌کنند و از زیبایی و طراوت آن لذت می‌برند. باغ شاهزاده در تاریخ سی ام تیرماه 1390 به ثبت جهانی یونسکو رسیده است. کوه سهندسهند نام قله‌ای در شمال شهرمراغه واقع در استان آذربایجان شرقی ایران است.مشخصات کوه : ارتفاع : 3707 متر مکان : شمال غربی ایران ارتفاع نسبی : 1826 متر گونه : آتشفشانی مطبقآخرین فوران : ناآشکار، احتمالا دوران هولوسنرشته کوه سهند به عنوان عروس کوهستانهای ایران مشهور است . دامنه‌های سر سبز و چشمه‌های روان آن بسیار دل نواز هستند . این رشته کوه در شمال مراغه واقع بوده و بلندترین قله آن جام نام دارد . سهند و جام دو قله به هم چسبیده این رشته کوه می‌باشند.چشمه‌ای در قله این کوه وجود دارد که تقد س خاصی برای آن قایلندسهند در باورهای آیینی اسطوره شناسی جایگاه برجسته‌ای دارد، به نظر برخی از محققان کوه سهند همان کوه اسنوند است که در اوستا آمده و زرتشت در آنجا با الهه آبها گفتگو کرده است. سهند رشته‌ای از جبال البرز است که در شمال مراغه و از غرب به شرق کشیده شده و بلندترین قله آن 3710 متر ارتفاع دارد.این کوه همواره محلی مناسب و سرسبز برای گردش و تفریح مردم شهرهای آذربایجان شرقی و غربی و گردشگران و مسافران این شهرها به ویژه شهرستان مراغه است.
شیخ مشروعه در سه نما قبل از مشروطهشیخ فضل الله نوری از شاگردان میرزای شیرازی بود که به درخواست میرزا راهی تهران شد. فعالیت مشترک شیخ فضل الله نوری و میرزای شیرازی را می‌توان از جمله نخستین واکنش‌های نسبت به حضور کمپانی‌های اقتصادی بیگانه در بازار مسلمین و فلج شدن اقتصاد داخل قلمداد کرد. از این رو رساله شصت سوال و جواب در باب تحریم کالاهای خارجی بین شیخ فضل الله و میرزای شیرازی رد و بدل شد. اکثر مورخان حضور وی در جریان مشروطه خواهی مردم را سبب تاسیس عدالت خانه و عامل اصلی عزل عین الدوله و تسلیم شاه می‌دانند.با شروع اعتراض‌های مردمی برای ایجاد عدالت خانه و به دنبال آن نهضت مشروطه خواهی در مهاجرت کبری علما به قم حضور یافت. به اعتراف مورخین از جمله ناظم الاسلام، شیخ در آغاز نهضت در ایجاد فکر و رهبری تاسیس عدالت خانه و جنبش روحانیت و سپس تدوین قانون اساسی نقش عمده‌ای داشت.درک و درایت وی از شرایط آن روز جامعه تهران از یکسو و شناخت عمیقش از مفاهیم دینی، شیخ فضل الله را چهره‌ای کارآمد و راهگشا ساخته بود. به گونه‌ای که در جریان مراحل مختلف نهضت مشروطه و با شدت و ضعف گرفتن حضور مردم، وی مواضع مناسبی در راستای حفظ آرمان‌های مشروطه می‌گرفت.پیروزی نهضت مشروطهنهضت مشروطه موج بزرگی بود که همه ابعاد جامعه ایران را تحت الشعاع قرار داد و حوزه‌های دینی نیز از ثمرات و عوارض آن نمی‌توانستند برکنار باشند. با توجه به اینکه خود زعما و پیشوایان روحانی، موسسان اولیه نهضت عدالتخانه و مبارزه علیه دربار و حکومت قاجار بودند، لذا بعد از صدور فرمان مشروطیت و تاسیس مجلس، بحث‌های حقوقی، فکری و سیاسی مشروطیت وارد حوزه‌های داخلی گردید و علمای بزرگ را در مورد مفاهیم جدید به تامل انداخت و اجتهادات گوناگون به منصه ظهور رسید. از جمله این افراد شهید آیت الله حاجی شیخ فضل الله نوری بود.با تشکیل نظام پارلمانی در ایران، بحث بر سر مشروطه و استبداد نبود بلکه بحث روی نوع مشروطه بود و شیخ فضل الله قسمت اسلامی را مد نظر قرار داد، در حقیقت برداشت اسلامی از مشروطیت. در این مرحله از مشروطه، شیخ مخالف مشروطه نیست بلکه خواهان اصلاح انحراف مشروطه است. شیخ فضل الله نگاهی نقادانه نسبت به مشروطه داشت، همه چیز آن را نمی‌پذیرفت و تسلیم واژه‌ها و مشهورات زمان نمی‌شد. از همین جهت است که شیخ فضل الله در مرحله اول، مشروطه ضد استبداد و در مرحله دوم مشروطه مشروعه را مطرح می‌کند. یعنی وقتی بین دو خط قرار می‌گیرد، هیچ کدام را نمی‌پذیرد. نه بطور مطلق مشروطه مورد نظر غربی‌ها را تایید می‌کند و نه به طور مطلق انقلاب مشروطه را نفی می‌کند که جانب دیگرش استبداد است. و به تعبیری با ضابطه اجتهادی خواهان بازسازی و بازیابی هویت دینی در مشروطه شد. نهضت مشروعه خواهی، بیداری اسلامی را بیش از پیش متوجه خطر غرب گرایی و فرنگی مابی دوران مدرن نمود.ارتباط با نهضت مشروطه اصفهانجریان مشروعه خواهی، بیشتر با نام شیخ فضل الله نوری شناخته می‌شود. ارتباط آقانجفی با شیخ فضل الله به قبل از مشروطه برمی گردد. آنها از شاگردان میرزای شیرازی بودند و هر دو سابقه رهبری و زعامت بخشی از قیام تحریم تنباکو را در کارنامه خود داشتند. این ارتباط در دوره مشروطه نیز ادامه پیدا کرد. یکی از اسناد مهم در این زمینه نامه‌ای است که شیخ شهید در اوایل مشروطه به آقا نجفی فرستاده و در آن تفسیری کاملا شریعت خواهانه از مشروطه ارایه کرده است."و بالجمله اگر از اول امر، عنوان مجلس، عنوان سلطنت جدید بر قوانین شرعیه باشد، قایمه اسلام همواره مشید خواهد بود."[ 1 ]در جریان تحصن و تجمع مردم اصفهان برای برکناری ظل السلطان شیخ فضل الله در کنار بهبهانی و طباطبایی تلگراف هایی را به اصفهان از جمله خطاب به آقانجفی و حاج آقا نورالله ارسال کرد و خواستار آرام کردن مردم توسط آن دو و پیگیری خواسته‌ها در شرایط مناسب شد.مدتی بعد به دنبال شرایط بوجود آمده از جمله توهین هایی که توسط برخی سخنرانان و روزنامه نگاران به مقدسات اسلامی شد و نیز با عدم پذیرش حداقل خواسته‌های شیخ فضل الله مبنی بر "اعمال اصلاحات علما بر متمم قانون اساسی" و "تصویب بدون تغییر اصل نظارت فایقه فقها بر مصوبات مجلس"، تحصن مشروعه خواهی عبدالعظیم به ریاست شیخ فضل الله در اواسط سال 1325 (جمادی الاول تا شعبان)، شکل گرفت. متحصنین در روزهای اول تحصن( 17 جمادی الاول)، تلگرافی کوتاه با لحن و ادبیاتی که نشان دهنده مخاطره آمیز بودن اوضاع بود، به علمای شهرهای مختلف از جمله اصفهان ارسال کردند.با رسیدن این تلگراف و احتمالا تلگراف‌های دیگر، آقانجفی و دیگر علمای اصفهان از جمله حاج آقا نورالله، تلگرافی را در حمایت و تایید خواسته‌های متحصنین به مجلس شورای ملی ارسال کردند.در وقایع مربوط به فتح تهران و شهادت شیخ فضل الله برخی گزارش‌ها وجود دارد که آقانجفی با توجه به احساس خطر جانی برای شیخ، در تدارک سفر به تهران بود، اما به عللی تحقق نیافت.[ 2 ]بازگشایی دوباره مجلسشیخ فضل الله نوری که مترصد اوضاع تهران بود چون متوجه انحراف نهضت مشروطه شد و آن را بستری برای رشد جریان غرب گرایی و نفوذ غربزدگی را مشاهده کرد حکم به حرمت مشروطه داد و جانب محمدعلی شاه را گرفت.در حقیقت شیخ شهید با بررسی زمانه و سبک سنگین کردن اوضاع، دست به چنین اقدامی زد. وی ناگزیر شد استبداد محمدعلی شاه را به استبداد و استعمار مدرن ترجیح و برتری دهد.از همین روست که جلال آل احمد در مورد شیخ فضل الله می‌نویسد: "من نعش آن بزرگوار را بالای دار نشانه استیلای غرب زدگی می‌دانم."سید شهیدان اهل قلم این درایت شیخ را ستوده و می‌نویسد: "اما هنوز این نظم نیهیلیستی گاو مقدسی است که پرستیده می‌شود، حتی در میان ما که همواره نظم و نظام و انتظام را از درون به بیرون معنا می‌کنیم. این، تفاوتی عمده است میان تمدن شرق و تمدن غرب. رویکرد تاریخی ما به غرب در مشروطیت با یک رویکرد ظاهری به "ضرورت وجود قانون" آغاز می‌شود. اولین نشریه‌ای که در ایران انتشار می‌یابد "قانون" نام می‌گیرد و میرزا ملکم خان یک قرن پیش، در نخستین شماره جریده "قانون" (رجب 1307 هجری قمری) می‌نویسد: "ایران مملو است از نعمات خداداد. چیزی که همه این نعمات را باطل گذاشته نبودن قانون است".شیفتگی در برابر قانون، تقدیر تاریخی همه اقوامی است که در آغاز ظهور تمدن غرب پای در آخرین دوران از اضمحلال تاریخی خویش نهاده بودند. اما این شیفتگی صرفا ظاهری است. وجود قانون، فی نفسه نمی‌توانست همه آن چه را که ما می‌خواستیم تامین کند. قانون تعیین کننده حقوق و ضامن تامین آن است. پس نخست باید درباره حق و حقوق اندیشید.نظم نیهیلیستی، یعنی قانونی که "حق" متناسب با روزگار غلبه نیهیلیستی معنا شده است و از آن گذشته، اگر قانون هر (قانونی) ضمانت اجرای خویش را در یک نظام ظاهری جست‌و‌جو کند، بشر خود را از "اخلاق" مستغنی خواهد پنداشت و قانون را به جای "شریعت" خواهد نشاند. قانون یا باید خود را "حافظ شریعت" بداند و یا خود، شریعتی دیگر خواهد شد. پس، رویکرد تاریخی ما به قانون در مشروطیت روی آوردن به شریعتی دیگر بود، بی‌آنکه خود بدانیم. شیخ فضل الله نوری به همین "نسبت" توجه یافته بود، چرا که "شرع" نیز در مقام احکام به مجموعه‌ای از شرط‌ها و حدود یعنی قانون مبدل می‌شود".[ 3 ][ 1 ] احمد کسروی، انقلاب مشروطه ایران، صفحه 288 [ 2 ] موسی نجفی، حکم نافذ آقانجفی، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ اول 1390 ، صفحع 279 الی 281 [ 3 ] فردایی دیگر، مرتضی آوینی، آخرین رنج دوران، ص 92 ،نشر واحه، چاپ دوم تابستان 1390 منبع
مهار کرونا در هند همان طور که می‌دانید در ماه‌های اولی که کرونا در دنیا گسترش پیدا کرده بود، هند جزء کشورهایی بود که خیلی با این ویروس درگیر نشده بود. همین باعث شده بود که همه این را از هم بپرسند که چگونه مهار کرونا در هند انجام شده است و سر و کار مردم چنین کشوری که اتفاقا بهداشت ضعیفی هم دارد، به این ویروس نیفتاده است!؟ خیلی از کارشناسان در گیر و دار پیدا کردن جواب این سوال بودند که به ناگاه خبر رسید که اوضاع کشور هند نیز به هم ریخته است و کرونا در این کشور نیز به طرز فجیعی شیوع پیدا کرده است! همین شد که دوباره این سوال در ذهن مردم سراسر دنیا شکل گرفت که حالا هند چگونه می‌خواهند کرونا را مهار کند!؟ اگر این سوال در ذهن شما هم هست، با ما همراه باشید تا اوضاع کرونا در این کشور را با هم بررسی کنیم.درباره شیوع ویروس کرونا در هندبه تازگی هند جایگاه دوم را در بین درگیرترین کشورهای دنیا با ویروس کرونا کسب کرده است! در واقع بعد از اینکه در دو روز متوالی آمار مبتلایان جدید در این کشور به بیش از 90 ، 000 نفر برای هر روز رسید، این کشور از برزیل هم پیشی گرفت و به این ترتیب بعد از آمریکا جایگاه دوم را از لحاظ بیشترین آمار ابتلا به ویروس کرونا به خود اختصاص داد! این یعنی اوضاع این کشور از نظر درگیری با این ویروس به هم ریخته است و هر روز حدود 90 ، 000 نفر به بیماران آن اضافه می‌شوند!آمار ویروس کرونا در هندتا به حال بیش از 6 میلیون نفر در هند به ویروس کرونا مبتلا شده‌اند و از بین این همه بیمار، حدود 5 میلیون نفر درمان شده‌اند و حدود 98 هزار نفر هم در این بین جانشان را از دست داده‌اند!دلیل آمار بالای ویروس کرونا در هندشاید بتوان گفت که اصلی‌ترین دلیل شدت گرفتن شیوع ویروس کرونا در هند این است که این کشور جمعیت پر تراکمی دارد. از طرفی این کشور از نظر خدمات درمانی و در کل کیفیت بهداشت از خیلی دیگر از کشورهای دنیا ضعیف‌تر است. اوضاع بهداشتی در این کشور به قدری به هم ریخته است که در خیلی از شهرها و روستاهای آن کمترین امکانات بهداشتی نیز وجود دارند و خیلی‌ها حتی در خانه هایشان سرویس بهداشتی و محلی برای شستن و نظافت خودشان ندارند!وضعیت کشور هند در دوران کرونانکته عجیبی که باید درباره حال و اوضاع کشور هند در دوران کرونا بگوییم، این است که با اینکه آمار ابتلا در این کشور خیلی بالاست، اما به نظر می‌رسد که مقامات دولت می‌خواهند که حال و اوضاع کشور را به حالت نرمال و عادی برگردانند! مثلا در همین چند روز پیش، مترو پایتخت هند یعنی دهلی باز شد و در 12 شهر دیگر این کشور نیز متروها بازگشایی شدند! همین مساله باعث شده که خیلی از کارشناسان و پزشکان این کشور اظهار نگرانی کنند و حقیقت این است که نگرانیشان هم به جاست! چراکه با این حال و اوضاع، به نظر نمی‌رسد که شرایط هند به این زودی‌ها بتواند واقعا به حالت نرمال برگردد!آمار مرگ و میر ویروس کرونا در هندنکته عجیب دیگری که باید درباره شیوع ویروس کرونا در هند بدانید، این است که آمار مرگ و میر در آن نسبت به دیگر کشورهای جهان بیسار پایین است! در واقع باید بگوییم بر طبق آمار و ارقامی که این دولت منتشر کرده، آمار مرگ و میر در هند حدود 1 ٫ 72 درصد است. در صورتی که آمار مرگ و میر جهانی بر اثر ویروس کرونا حدود 3 ٫ 3 درصد است. در واقع باید بگوییم که در هند از هر یک میلیون بیمار گزارش 48 مرگ داده می‌شود. در حالی که آمار و ارقام جهانی می‌گوید که به طور معمول در کشورهای مختلف دنیا از هر یک میلیون بیمار 110 نفر جانشان را از دست می‌دهند.نکته دیگر اینکه آمار مرگ و میر ویروس کرونا در کشورهایی مثل انگلستان و برزیل حدود 12 تا 13 برابر آمار مرگ و میری است که در هند وجود دارد.شیوه مهار کرونا در هنددولت هند معتقد است که پایین بودن آمار مرگ و میر ویروس کرونا در این کشور نشان می‌دهد که این کشور از نظر انجام تست ویروس و همین طور ردیابی بیماران و درمان آن‌ها عملکرد خوبی داشته است. این دولت می‌گوید که در اواسط اردیبهشت تعداد تست‌های انجام شده در این کشور حدود 100 ، 000 عدد تست بوده است. در حالی است که حالا در هر روز حدد 1 ٫ 2 میلیون تست در این کشور انجام می‌شود و مسیولین در تلاش هستند که زودتر بتوانند مبتلایان را شناسایی کنند و آن‌ها را تحت درمان قرار دهند و یا به نوعی آن‌ها را از دیگر اعضای جامعه جدا کنند تا آمار ابتلا و البته مرگ و میر در این کشور پایین بیاید و به نوعی ویروس کرونا در هند مهار شود.
چالش ورود به سال 1400 شمسی برای نرم‌افزارها و سامانه‌های فارسی به زودی سال 1400 و قرن 15 شمسی آغاز می‌گردد. این موضوع می‌تواند برای نرم‌افزارهای فارسی مشکلات جدی به همراه داشته باشد. بنابراین کسب و کارهایی که از این نرم‌افزارهای استفاده می‌کنند مورد تهدید هستند و پیش از مواجهه با آن چالش‌ها باید تدابیر لازم را اندیشه کنند و اقدامات مناسب را در پیش گیرند.مشابه این موضوع در سال 2000 میلادی و آغاز قرن 21 میلادی رخ داده است. سازمان‌ها و شرکت‌های بسیاری از سراسر دنیا با این چالش (که به Y2K مشهور شد) روبرو شدند. برنامه‌ریزی به موقع و اقدامات مناسب سازمان‌ها و شرکت‌ها از خسارات این چالش تا حد زیادی کاست. بسیاری از آنها از پنج سال قبل از سال 2000 میلادی با برنامه‌ریزی دقیق و هزینه میلیاردها دلار، نسبت به اصلاح برنامه‌ها و سیستم‌ها اقدام کردند. بدون تردید در ایران همزمان با شروع سال 1400 شمسی رویداد چالش‌برانگیز و خطرآفرینی مشابهی اتفاق خواهد افتاد. مدیران فناوری اطلاعات سازمان‌ها و شرکت‌ها باید با برنامه‌ریزی دقیق، تاریخ سیستم‌ها و سرویس‌های کاربردی را بررسی نموده و در صورت نیاز نسبت به بازنگری و اصلاح آنها به موقع اقدام نمایند تا سیستم‌های آنها دچار خطای محاسباتی نشود و در عملکرد آنها اختلال ایجاد نشود و بحرانی ایجاد نگردد.بررسی جزییات مشکلمشکل پیش رو در سال 1400 شامل عدم همخوانی و تطابق تاریخ‌های دو رقمی (سال) در شروع قرن جدید می‌باشد. برای ثبت تاریخ در نرم‌افزارها از یکی از الگوهای زیر استفاده می‌شود: 1 - تاریخ شمسی در فرمت YYYY / MM / DD2 - تاریخ شمسی در فرمت YY / MM / DD3 - نگهداری تاریخ در قالب DateTime به صورت میلادی 4 - نگهداری تاریخ در قالب Timestamp در فرمت شماره یک تاریخ سال به صورت چهار رقمی ثبت می‌شود( 21 / 10 / 1399 یا 2020 / 5 / 23 ). اگر نرم‌افزارها علاوه بر نگهداری و ذخیره، در محاسبات نیز از این نوع فرمت استفاده نمایند جای نگرانی وجود ندارد و مشکلی برای سیستم‌ها در این حالت به وجود نخواهد آمد.در فرمت شماره دو که هدف اصلی می‌باشد مقدار سال به صورت دو رقمی ثبت می‌شود ( 05 / 10 / 99 یا 20 / 23 / 5 )، استفاده از فرمت برای سازمان‌های استفاده کننده تهدیدی جدی محسوب می‌شود.در فرمت شماره سه و چهار، تاریخ شمسی به میلادی ( DateTime ) یا Timestamp تبدیل می‌شود و سپس در بانک اطلاعاتی ذخیره می‌شود. در صورتی که در محاسبات نیز از فرمت همین فرمت‌ها استفاده شود مشکلی بوجود نمی‌آید. در صورت استفاده از فرمت سال دو رقمی لازم است که برنامه بازنگری و اصلاح گردد.بیانیه سازمان نظام صنفی رایانه ایسازمان نظام صنفی رایانه‌ای استان تهران در بیانیه‌ای تحت عنوان "مشکلات سامانه‌های اطلاعاتی در آستانه ورود به سال 1400 " ، مشکلات احتمالی حاصل از عدم مدیریت درست تاریخ را بررسی و سپس پیشنهاداتی برای رفع آنها ارایه نمود. در این بیانیه، مشکلات ممکن ناشی از عدم مدیریت درست تاریخ ، به سه رده تقسیم است:رده ساده ، مانند عدم نمایش درست تاریخرده مهم ، مانند تولید نتایج نادرست و اشتباه و اختلال در کسب‌وکاررده بحرانی ، مانند ایجاد فجایع انسانی و زیست‌محیطیدر این بیانیه از اعضای سازمان نظام رایانه‌ای درخواست شده درصورتی‌که در محصولات تولیدی آن ها در هنگام ثبت اطلاعات تاریخ، فیلد سال چهار رقمی در نظر گرفته نشده است، اقدامات زیر انجام شود: 1 - اصلاح فرمت فیلدهای مرتبط با تاریخ شمسی در کلیه پایگاه‌های داده. شامل ورودی‌ها، خروجی‌ها و بخش‌های عملیاتی سامانه‌ها 2 - بازنگری نرم‌افزارها و اصلاح فرمت فیلدهای مرتبط با تاریخ شمسی ، ازجمله فیلدهای ورودی، واسط محاسباتی و خروجی 3 - بازنگری نرم‌افزارها و کنترل کلیه موارد محاسباتی که از فیلدهای مرتبط با تاریخ شمسی استفاده شده 4 - بازنگری و اصلاح تاریخ در انواع گزارش‌های خروجی 5 - تبدیل اطلاعات دورقمی سال به چهار رقمیدر کلیه پایگاه‌های داده موجود و سنوات قبلی 6 - تست و آزمون نرم‌افزار و حصول اطمینان از عملکرد صحیح کلیه محاسبات (اجرای آزمایشی و سپس جایگزین نمودن نرم‌افزارهای جدید) 7 - اصلاح فرم‌های کاغذی جمع‌آوری اطلاعاتپیشنهاد اجراییپیگیری این موضوع در شرکت‌های متوسط و کوچک پیچیدگی چندانی ندارد. در صورتیکه شرکت تولید کننده نرم افزار و مشتری نرم افزار یکی باشد آنگاه کافی است در نرم افزار ساختار ثبت ، پردازش و بکارگیری تاریخ بررسی شود و در صورت لزوم اصلاحات لازم انجام شود. اما اگر نرم افزار محصول شرکت دیگری باشد آنگاه لازم است با شرکت تولید کننده نرم‌افزار جهت بررسی و رفع مشکل مذاکره شود. توجه شود در اغلب موارد پس از اصلاح نرم‌افزار لازم است، داده‌های قدیم به داده‌های قابل استفاده توسط سیستم جدید تبدیل شوند(عملیات Convert اطلاعات).در سازمان‌ها و شرکت‌های بزرگ و حرفه‌ای پیگیری این موضوع بسیار پیچیده‌تر است و ممکن است عدم توجه به این موضوع مشکلات بزرگی را بوجود آورد. بنابراین پیشنهاد می‌شود به ازای هر نرم‌افزار، فرمی همانند فرم زیر تکمیل شود. پس از شناسایی نرم‌افزارهای دارای ایراد، اقدامات لازم جهت اصلاح آنها صورت گیرد. در نهایت به دلیل اهمیت موضوع یک کارشناس یا تیم به عنوان نماینده مستقیم مدیرعامل مسیول پیگری شود.
نفرت‌پراکنی قومی و مذهبی به نام تاریخ داستان‌ها و افسانه‌هایی می‌سازند و جعلیاتی را به نام تاریخ منتشر می‌کنند و با استفاده از آن، تصویرها و تصورهایی را شکل می‌دهند که جز کینه و نفرت و بدبینی را بازتاب نمی‌دهد.نمونه: لطفا به این داستان که با پوششی تاریخی روایت شده، دقت کنید.ما همه نادریمخورشید در میانه‌ی آسمان بود که سپاهیان نادرشاه افشار وارد دهلی شدند. به پادشاه ایران‌زمین گفتند اجازه می‌دهید وارد قصر پادشاه هند محمد گورکانی شویم؟نادرشاه گفت اینجا نیامده‌ایم پی تخت و تاج. بگردید و مزدوران اشرف افغان را بیابید. هشتصد مزدور اشرف را که بیست سال ایران را ویران ساخته بودند، گرفتند. نادر رو به آن‌ها کرد و گفت: چگونه بیست سال در ایران خون ریختید و به ناموس کسی رحم نکردید؟ آیا فکر نمی‌کردید روزی به این درد گرفتار آیید؟مزدوری گفت می‌پنداشتیم همه‌ی مردان ایران شاه‌سلطان حسین صفوی هستند و ما همواره با مشتی ترسوی صفوی روبروییم.از میان سپاه ایران فریادی برخاست که ما همه نادریم و مردان سپاه بارها این سخن را از ته حنجره فریاد کشیدند.در نقد و ارزیابی این داستان ظاهرا تاریخی می‌توان به چند نکته اشاره کرد:یک) از متن و لحن این روایت پیداست که یک داستان است و نه تاریخ به معنای دقیق آن. اما منبع این داستان کدام کتاب معتبر تاریخی‌ست؟ مشخص نیست. بنابراین در نخستین گام، اصل این داستان زیر سوال است و می‌توان احتمال داد که ساخته و پرداخته‌ی ذهن جاعلان باشد.دو) نویسنده و در حقیقت جاعل، تلاش کرده در این داستان با استفاده از بار مفهومی واژگان، رویارویی میان ایرانی و افغانستانی را ایجاد و تشدید کند. تعبیر پادشاه ایران‌زمین در برابر مزدوران اشرف افغان به خوبی گویای تلاش برای القای این تقابل است.سه) یکی از نکاتی که جعلی بودن این داستان را بیش از پیش آشکار می‌کند این است که می‌گوید هشتصد مزدور اشرف افغان که بیست سال ایران را ویران کردند. مشخص نیست با چه عقل و خردی می‌توان پذیرفت که هشتصد نفر در طول بیست سال بر کشوری به بزرگی ایران با میلیون‌ها نفر جمعیت هر طور خواسته‌اند رفتار کرده‌اند. عدد هشتصد چه مبنایی دارد؟چهار) چهره‌ای که در این داستان از نادر به عنوان پادشاه ایران‌زمین ترسیم شده یک فاتح عادل نیکوکار است. در حالی که مطابق کتاب‌هایی که صاحب‌نظران نوشته‌اند، نادر به قدری از هندوستان غنیمت و باج و خراج گرفت که تا چند سال مالیات داخلی را بخشید.پنج) تلاشی بر پایه‌ی تعصب ملی و ایران‌گرایی غیرمنطقی در این داستان و دیگر داستان‌ها به چشم می‌خورد با این مضمون که هر جا پادشاهان و فاتحان ایرانی به دیگر سرزمین‌ها حمله و آن‌ها را تصرف کرده‌اند، چهره‌ای نیکو ترسیم می‌شود و هر جا دیگران به ایران حمله کرده‌اند، به‌عکس چهره‌ای تیره و تار. این تلاش بی‌پایه هرگز بر واقعیت‌های تاریخی استوار نیست و غیر از گرایش‌های متعصبان، پشتوانه‌ای ندارد.شش) هزاران تن از مردم قندهار که در اواخر حکومت صفوی به جلوداری محمود افغان حکومت صفوی را سرنگون کردند، خارجی نبودند. بلکه از مردم ایران و در قلمرو صفوی بشمار می‌رفتند. آن‌ها معترضانی بودند که از ستم حاکم قندهار که منصوب دربار صفوی بود، به ستوه آمده و پس از آن که پی‌گیری‌های میرویس پدر محمود در گفتگو با دربار صفوی برای تغییر حاکم محلی بی‌نتیجه ماند، به صورت گروهی به سوی پایتخت حرکت و آن را محاصره کردند. حکومت صفوی از درون فرسوده و پوسیده بود و با این اعتراض نه چندان شدید دچار فروپاشی شد.هفت) نویسنده در این داستان تلاش کرده دو چهره‌ی متفاوت از نادرشاه افشار و حکومت صفویه ترسیم کند. نادرشاه را شجاع و ایران‌دوست و صفویه را ترسو و بزدل نشان دهد. این تلاش نیز برخوردار از پشتوانه‌ای واقعی و تاریخی نیست. چرا که صفویه بیش از دویست سال در ایران حکومت کردند و نمی‌توان و نباید صرفا بر پایه‌ی عملکرد شاه‌سلطان حسین که در نقطه‌ی افول و نزول صفویه قرار دارد، به ارزیابی آن پرداخت.هشت) نویسنده تلاش کرده چهره‌ای زشت و جنایتکار از اشرف افغان و همراهان او به عنوان عناصری غیرایرانی ترسیم کند. در حالی‌که در کارنامه‌ی همان نادرشاه که او را پادشاه ایران‌زمین و شخصیتی قابل تمجید معرفی کرده نقاط سیاهی از ستم و جنایت نسبت به مردم ایران به چشم می‌خورد.نه) در شرایط امروز که روابط منطقه‌ای ایران با کشورها و ملت‌هایی هم‌چون عراق و افغانستان در ابعاد گوناگون فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی اهمیت بسیار دارد، انتشار چنین جعلیاتی به نام تاریخ، تنها می‌تواند بر بدبینی فردی و جمعی بیفزاید و هم‌چون مانعی فکری و فرهنگی بر سر راه گسترش روابط عمل کند.ده) وقتی می‌گوییم هیچ متن و مطلب تاریخی را نمی‌توان بدون استناد به منابع معتبر و بدون نقد و ارزیابی استدلالی پذیرفت و انتشار داد، برخی موضع می‌گیرند که چرا مانع آگاهی ما می‌شوید !کتاب‌هایی برای مطالعه‌ی بیشتر: تحولات سیاسی اجتماعی ایران در دوره‌های افشار و زند، رضا شعبانی تاریخ ایران از آغاز تا انقراض قاجاریه، عباس اقبالسلسله‌های اسلامی، باسورث
خطوط بی انتهای تاریخ این چمدان، وطن من است/هر کجا بازش کنم/ بوی لاله های واژگون لب مرز یادبود جنگ جهانی دوممرزها در جهان سرچشمه‌های زیادی دارند. مرزها از ذهن، جنسیت، قومیت آغاز و تا جهان سیاست، جغرافیا و طبیعت کشیده می‌شود. خطوط مرزها گاه محدویت‌ها را تعیین می‌کند. گاه آزادی بخش است و گاه دست انسان‌ها را از هم جدا می‌کند.علت اغلب جنگ‌ها در طول تاریخ این خطوط بوده و هست، خطوطی که جداکننده حریم کشورها، عقیده‌ها و قومیت‌هاست و غوغای دیوانگانی که در پی گسترش و توسعه این خطوط بوده است. تاریخ، خون‌ها و آتش‌های بسیاری را تنها به خاطر وجود همین خطوط انتزاعی به خود دیده است. و چه بوسه‌ها، چه آغوش‌ها، چه خانواده‌ها چه مادران و چه پدران که به دشنه بی رحم همین خطوط سلاخی نشده‌اند. این روزها یادبود جنگ جهانی دوم است که به بهانه توسعه همین خطوط انتزاعی آغاز شد و تبعات آن در سرنوشت تک تک ما دخیل بوده و خواهد بود.دومین جنگ، جنگی جهانی و بسیار گسترده بود که قدرت‌طلبی دیوانه آن را آغاز کرد و جنگ سالارانی به آن ادامه دادند. جنگی که دیوانگان قدرت همچنان بر ریتم مارش آن می‌رقصند. جنگی که هرچند ماه‌ها بعد در ژاپن و بر فراز دره ناکازاکی پایان گرفت، اما آخرین سکانسش در روزهای بهاری برلین کلید خورد.در بهار سال 1945 میلادی، آلمان نازی در میان دو نیروی سهمگین از شرق و غرب گرفتار شد. نیروهای متفقین از روزی که در ساحل نورماندی پیاده شدند، با سرعت خیره کننده ای به شرق‌تاختند. نیروهای ارتش سرخ در اواخر آوریل، برلین را در محاصره گرفتند و در نهایت، نیروهای غربی و شوروی در روزهای اولیه ماه می، در قلب آلمان به یکدیگر پیوستند.رستگاری در برلینبا سقوط برلین و خودکشی دیوانه‌ترین جنگ سالار تاریخ آدولف هیتلر، جنگ جهانی دوم در اروپا پایان یافت. از این رو در هشتم می‌سال 1945 میلادی، وینستون چرچیل، نخست‌وزیر وقت انگلستان با توافق سه دولت متفق خود، یعنی آمریکا، شوروی و فرانسه، ضمن اعلام خبر تسلیم بدون قید و شرط آلمان نازی، این روز را عید پیروزی نام‌گذاری کرد. به این ترتیب، کابوس شش ساله به پایان رسید.سرباز شوروی بر فراز ساختمانی در برلینبه سوی خطوط جدیدفرجام نهایی جنگ جهانی دوم، پیروزی متفقین بود و رهبران جبهه پیروز استالین، روزولت و چرچیل به زمان اجرای رویای وحشتناک خود در کنفرانس تهران نزدیک شدند. پیامدهای این جنگ که کرت ونه‌گات ، فیلسوف آلمانی آن را "دومین تلاش بشر برای خودکشی" می‌نامید، تغییرات بسیاری در پی داشت، تغییراتی که در سرنوشت هر نوزادی که روزانه به دنیا می‌آید، تاثیر دارد و خواهد داشت.در طول این جنگ خونبار، چیزی حدود 100 میلیون انسان کشته و آواره شد، برخی از شهرها به طور کل ویران، ساختار زیربنایی و صنعتی اروپا نابود و آمریکا در قامت یک ابرقدرت جهانی ظاهر شد. از اتفاقات جالب این جنگ، تشکیل سازمان ملل متحد به دست طرف پیروز با هدف جلوگیری از مناقشات میان کشورها بود.دو چهره شاخص پیروز، ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی، به عنوان ابرقدرت‌های نوظهور، پس از جنگ به صف بندی جدیدی روی آوردند و خطوط نامریی را از خاک اروپا به کل زمین و درنهایت، تا مرزهای آسمان و ماه ادامه دادند. آنها با تقسیم غنایم و کشیدن دیوار برلین، جنگی 50 ساله را آغاز کردند که تبعات آن کمتر از جنگ های آتشین نبود.متفقین پیروزآمریکا و شوروی تمام جهان را در مناقشات بلوک غرب و شرق درگیر کردند. بارزترین تراژدی این مرزبندی هنوز در مدار 33 درجه شبه جزیره کره مشهود است. پس از جنگ، مرزهای جدیدی شکل گرفت و این مرزها در گستره جغرافیا، سیاست، ذهن‌ها و اقوام رشد کرد و امروز در قامت جنگ‌های کوچک منطقه‌ای نمود یافته است.در آستانه سومین دهه هزاره سوم، تقریبا کمتر جایی از جهان است که در صلح مطلق به سر برد. هنوز نطفه عقده‌های فروخورده از نزاع‌های گذشته آماده تولد است در مرز دو کره، در دره‌های برفی تبت، در دشت‌های سبز بدخشان، در کوچه‌های نجیب حلب، در سواحل سفید یمن، در جنگل‌های راش کریمه، در ساوان‌های شاخ آفریقا و در کرانه طلایی کاراییب و . .
زبان رونی دورف‌ها شما هم دوست دارین اسمتونو و یا شاید هر کلمه دیگه‌ای رو که بخوایین به خط رونی دورف‌ها بنویسید؟همون خطی که توی نقشه ترور به کار برده شده بود، همون خطی که در کتیبه‌ی ورودی سری کوه تنها استفاده شده بود. اسم رسمی این نوع نوشتار آنگرتاس هست که گرچه توسط دایرون خنیاگر (یکی از الف‌های دوریات در دوران اول) ساخته شده بود اما در دوران‌های بعدی بیشتر دورف‌ها از آن برای نوشتن و حجاری کردن استفاده کردند.ظاهر این سبک نوشتار به نظر پیچیده میاد ولی بعد از خوندن این مطلب، نوشتن به خط رونی براتون مثل آب خوردن میشه. هر صامت و هر مصوت در این شیوه نوشتار دارای یک علامت هست که خیلی ساده میتونید اونها رو برای نوشتن اسمتون جایگزین کنید. علامت‌های معادل هر کدوم از الفبا رو در جدول زیر میبینید:با وجود این الفبا فقط کافیه حروف رو برگردان و جایگذاری کنین تا متن مورد نظر شما به خط رونی نوشته بشه. کار با این خط به مراتب آسان‌تر از خطوط دیگه مثل خط الفی است.همین امر باعث جذاب شدن کار با این نوع خط میشه.وقتی روش نوشتن با خط رونی رو یاد بگیرید کار کردن با این خط براتون خیلی لذت بخش میشه. برای تمرین میتونید نوشته‌ها (و همچنین حروف مهتابی مخفی) در نقشه ترور رو بخونید.امیدوارم لذت برده باشید.
تمدن سیریان ها/ روایت یک خواب خواب دیدم با یه ناوگان دریایی سیریانی، از فضا پیما و با یه مار ماهی گنده، برای کمک به یه افسردریایی که نزدیک بود غرق بشه، به سمت دریا پریدیم. بین راه، انگار که خطوط ارتباطی آسیب دید و فرمانده، دیگه نتونست صدای افسرش رو به وضوح بشنوه. داخل دهن یه نهنگ بزرگ پنهان شدیم. چند نفر بودیم. بعضیامون دوستان همون افسری بودیم که نیاز به کمک داشت و بین راه نجات پیدا کرده بودن. توی دریا، نهنگ وارد یه صدف نرم و بزرگ شد و خودشو از چشم موجودات غول پیکر و درنده‌ی دریا پنهان کرد. کنار این نهنگ، تعداد زیادی کوسه هم بودن که از ترس فرد بخصوصی پنهان شده بودن. اونها از چیزی ترسیده بودن. از موجود کوسه مانندی که بهشون حکومت میکرد. اون کوسه‌ی بزرگ ، پیداشون کرد و جلسه‌ی فوری تشکیل داد. ما هم شرکت کردیم. کوسه‌ی بزرگ گفت: در جریان هستید که دغدغه‌ی اصلی و چالش امروز جامعه‌ی ما چیه؟کوسه‌ها دونه دونه دهن باز کردن و گفتن که بله باید هنر تصویری برای عصر جدید تمدنمون تهیه کنیم. کوسه‌ی بزرگ گفت بله، پس حالا کاراتون رو به ترتیب بفرستید دفترم تا بررسی شن و ببینیم با چه سبکی لازمه که تمدن خودمون رو برای آیندگان، ثبت و ضبط کنیم. موجودات اون تمدن که بیشترشون کوسه بودن، با ترس و لرز، کاراشونو تحویل دادن که اغلب تا حد یک طرح فوتو ریال پیش رفته بودن. اما رییس کوسه‌ها همه رو با عصبانیت رد کرد و گفت: اینها همه تکرار دوره‌های قبله. من ذوق زده شدم. چون دوست داشتم نقاشیام، به واسطه‌ی اون تمدن، به فرزندانشون برسه. و اونها با تمدن سیریان‌ها هم آشنا بشن. طرحای من، موجودات نیمه انسان و نیمه ماهی بودن که به سبک آدمک‌های بی چهره‌ی همین زندگی فعلیم کشیده بودم. صرفا کمی توی تکنیک خط و رنگ و آناتومی، متفاوت بودن. به رییس کوسه‌ها، چند پرتره رو نشون دادم. گفت این چیه که کشیدی؟ گفتم ایشون یه موجود مونثه که جمجمه‌اش الهام گرفته از شما کوسه هاست. اول کمی بهشون خیره شد، بعد گفت اینا خیلی ساده هستن، آیندگان ما درباره مون چی فکر میکنن اگه براشون این طرحا رو یادگار بذاریم؟ گفتم اشتباه نکنید، تمدن فعلی شما و حتی تمدن روی زمین، الان توی تکنیک و تصویرپردازی پا رو بسیار فراتر از حد معمول گذاشته. آیندگان ما نیاز به سمبل‌های ساده و گویایی دارن که راه و مفاهیم فکری ما رو منتقل کنه. و شروع کردم به نشون دادن نماد‌های توی نقاشی‌ها. یکی از نقاشیا، علامت‌ها و سمبل‌های ساده و ریزی داشت که داشت سال 1833 رو به تقویم همون تمدن نشون میداد. تقویم اون تمدن توی این خواب، حدودا به سال 2000 رسیده بود. آقای رییس به وجد اومد و گفت اتفاقا نوادخت منم متولد زمانی بود که همین سیستم تقویمی رایج بود. همین تقویمی که اینجا ترسیم کردی. اون متولد سال 300 بود. من مدت‌ها بود که تولد نوادختمو فراموش کرده بودم. ظاهرا نوا دخت در واقع نوه یا تنها نوه‌ی این آقا بود و بسیار هم براش عزیز. که سال‌ها پیش احتمالا مرده بود. و این آقا اینقدر عمر کرده بود که تولد نوادخت رو فراموش کرده بود. توی اون نقاشی، علاوه بر اطلاعات تقویمی، چند تا موجود زیبا درون یک سفینه هم بودن. و به سبک بقیه‌ی نقاشی هام، چهره شون خالی و خطوط هم ساده بود. آقای رییس، یک کاغذ و خودکار خواست و فورا تاریخ تولدو که به واسطه‌ی این نقاشی به یاد آورده بود یادداشت کرد. میز کارش خیلی شلوغ بود. ظاهرا بعد این بازیابی حافظه‌اش به کمک سمبل‌های این نقاشی، اون راضی شد که نقاشی‌های منو بپذیره. اون تونست به واسطه‌ی سمبل‌های نقاشی، روز، ساعت و صورت فلکی حاکم بر لحظه‌ی تولد نوادختش رو بفهمه و از این بابت خیلی خوشحال بود. چون میخواست براش هر سال، تولد با شکوهی برگزار کنه. به صورت یک یادمان.
تدفین در آیین زردشتی دخمه یا دخنه دگرگون واژه دخ خنه (دژ خانه) می‌باشد که به مرور زمان بدین وجه درامده و به معنای سرای پلیدی است و امروزه به مکان‌های ترسناک و نامناسب اطلاق می‌گردد.[ 1 ].در زبان فارسی به دخمه استدان و دخمه‌دان هم می‌گویند.[ 2 ] دخمه یا برج خاموشان مکانیست بی در و پیکر که زرتشتیان نسا یا مردار آدمیان را که بنا بر عقاید آنها نجس و پاریار است در آن می‌گذاردند تا گوشت مردار توسط درندگان و پرندگان خورده شود آنگاه باقیمانده استخوان‌ها را درون چاه میانه دخمه انبار می‌کردند. بنا بر عقاید زرتشتیان دفن مردار موجب آلودگی عنصر مقدس خاک می‌گردید و لازم به ذکر است که در دین زرتشتیان بیتابی از برای مرگ عزیزان شدیدا منع شده است.[ 3 ] دخمه‌ها خواه ساخته شده بدست انسان، خواه برآمده از عوارض طبیعی، بگونه‌ای آرایش میافتند تا دسترسی گوشتخواران به مردار را ساده میسر نمایند بدین منظور اکثر آن‌ها فاقد سقف یا میان فضا و در خارج سکونتگاه شهری و روستایی و معمولا بر فراز بلندی‌ها ساخته می‌شده‌اند.[ 4 ] با گذر زمان و تغییرات دبن زرتشت عملکرد دخمه‌ها پیچیده‌تر شد و وظیفه‌ی متلاشی کردن گوشت و نسج مردارها از درندگان به پرندگان ( با تدابیری مانند مرتفع کردن دخمه و یا محدود کردن دسترسی درندگان) مانند دخمه‌ی داریوش کبیر در نقش رستم شیراز و از پرندگان به نور عوامل طبیعی (مانند گنبد کاووس در استان گلستان) تغییر یافت.نسا یا مردار توسط فرد یا افرادی موسوم به نساکش از خانه به محل دخمه انتقال می‌یافت و در آن جا تحویل مسیول دخمه که "جاکش" نامیده می‌شد، می‌گردید و در آن جا باقی می‌ماند تا متلاشی می‌شد و سپس فردی که تمام عمر محکوم به خارج نشدن از دخمه بود و ( Kous - kesh ) نامیده می‌شد، بقایای استخوان و لوس ( Lous ) باقی‌مانده را درون چاه وسط دخمه می‌ریخت.در ایران هنوز دخمه‌هایی یافت می‌شود اما زرتشتیان دیگر از آن استفاده نمی‌کنند. از معروف‌ترین دخمه‌های ایران دخمه بندر سیراف است که بعد از اسلام به قبرستان مسلمانان تبدیل شد و نیز مقبره‌ی کوروش که تنها دخمه‌ی ساخته شده یه شکل خانه است.دخمه‌ها و آرامگاه‌های تاریخی مربوط به پیش از نفوذ اسلام در ایران که نوعی معماری صخره‌ای محسوب می‌شوند را گور دخمه می‌نامند.[ 5 ] پانویس 1 . فرهنگ مهرازی دکتر جودت دکتر رنجب 2 .فرهنگ دهخدا کلمه‌ی دخمه 3 .اردیفنامه نقل از کتاب حکومت دینی ساسانیان دکتر عبد الرفیع حقیقت 4 .نمای ایران پروتال جامع گردشگری دخمه زرتشتیان (برج خاموشان)، بابک گنجی‌زاده طاری 5 .حسین محسنی محمدجعفر سروقدی. "باستان شناسی و هنر ماد". در باستان شناسی و هنر دوران تاریخی. عفاف، 1375 . 63 و 64 و 74 .
ملایان در دربار صفوی نادرشاه افشارشاه سلطان حسین صفوی پس ازحمله‌ی محمودافغان، علما را جمع نمود و از آنان راه حل خواست.علما گفتند چگونه این کافرجرات کرده و به مملکت امام زمان دست درازی نموده؟ الساعه دعایی میخوانیم و او را دود هوا میکنیم و برای اطمینان بیشتر از نابودی لشکر خصم، دستور طبخ آشی سحرآمیز صادر فرمودندکه پخت آن میبایست با خواندن دعاهایی مخصوص همراه باشد.پس از پخت آش خبرآوردند افغان‌ها به دروازه‌های اصفهان رسیده‌اند! سلطان حسین دوباره علما را فراخواند و علت را جویا شد. علما گفتند احتمالا به هنگام پخت آش بادی از خادمان درشده و آش بخوبی عمل ننموده است!سریعا دستور پخت آشی جدید صادر شد و برای اهل مطبخ گماشته نهادند تا مبادا از کسی بادی خارج شود! آش پخته شد اما نتوانست جلو لشکرخصم را بگیرد و با ورود محمودکابلی به کاخ، دودمان صفویان برباد رفت و ایران بدست افغان‌ها افتاد و ستم‌های زیادی برمردم روا داشته شد.هشت سال بعد نادرشاه با دلیری توانست افغان‌ها را از ایران بیرون نماید. نادر پس از بیرون راندن مهاجمان و برقراری ثبات و امنیت در مرزها و شهرهای ایران، سرداران و بزرگان را جمع نمود و گفت: آنچه میبایست، انجام داده‌ام. اجنبی را بیرون رانده‌ام و امنیت را به ولایات بازگردانده‌ام. اکنون این ملک برای اداره شدن به پادشاهی نیاز دارد و من به استراحت. با شماست که سلطانی لایق برای این سرزمین برگزینید.میرزا ابوالحسن ملاباشی، روحانی دربارصفوی گفت: من و بیشتر مردم ایران حامی سلسله صفویه هستیم و لازم است یکی از شاهزادگان صفوی بعنوان شاه انتخاب گردد.با اشاره نادر، میرزا ابوالحسن ملاباشی را به بیرون برده و او را با طنابی خفه نمودند. سپس حاضرین که میدانستند نادر تمایل به پادشاهی دارد او را بعنوان شاه ایران برگزیدند.نادر در اولین اقدام پس از تاج‌گذاری دستور داد تا جیره و مواجب هفتاد هزار طلاب که از دولت ایران مقرری میگرفتند قطع شود. بزرگان طلاب نزد نادر رفته بنالیدند. نادر پرسید کار شما در این مملکت چیست؟ گفتند لشکر دعا هستیم. هنگامی که سپاه شما به جنگ میرود ما با دعا پیروزی‌شان را تضمین میکنیم. چرا باید سلطان نان ما را قطع و موقوفاتمان را ضبط نماید؟نادر فریاد زد وقتی شش هزار افغان بی‌سروپا پایتخت ایران را گرفتند، دو کرور خلق اصفهان و یکصد هزار طلاب علوم چرا جواب شش هزار افغانی برهنه و بی‌سروپا را ندادند؟پاسخی ازکسی شنیده نشد. نادر دستور داد آنان را به زمین‌های زراعتی ولایات مختلف فرستادند و به کشاورزی واداشتند..منابعانقراض سلسله صفویه،لارنس لکهارتتاریخ اجتماعی ایران،جلد هشتم،راوندی
رابطه با آمریکا و تجربه لیبی لیبی در دوران باستان همراه با مصر به قلمر هخامنشیان در ایران ضمیمه شد و با سقوط هخامنشیان توسط اسکندر مقدونی اشغال شد و به قلمرو یونانیان اضافه شد. حدود هزار سال بخشی از قلمرو اسلامی بود و پس از آن حدود سیصد سال بخشی از قلمرو امپراطوری عثمانی بود.با شکست و فروپاشی امپراطوری عثمانی در جنگ جهانی اول، لیبی به تصرف نیروهای ایتالیایی در آمد و مستعمره ایتالیا شد. چیزی حدود 150 هزار سکونت گزین ایتالیایی در لیبی ساکن شدند. همچنین ایتالیایی‌ها بودند که نام این کشور را به لیبی تغییر دادند. در اصل لیبی نامی بود که یونانی‌ها برای کل منطقه شمال آفریقا منهای مصر استفاده می‌نمودند.به رهبری عمر مختار، شورش و مقاومت گسترده‌ای علیه نیروهای ایتالیایی صورت گرفت. تخمین زده می‌شود ایتالیایی‌ها حدود نیمی از جمعیت لیبی را در این مقطع قتل عام کردند. نهایتا عمر مختار دستگیر و اعدام شد.پس از شکست آلمان و ایتالیا در جنگ جهانی دوم، متفقین یک حکومت پادشاهی در لیبی تاسیس کردند. این حکومت پادشاهی عملا هیچ اختیاری از خود نداشت و کاملا مجری فرامین انگلیس و آمریکا بود و صد البته به این کشورها اجازه می‌داد پایگاه‌های نظامی خود را در خاک لیبی در اختیار داشته باشند.با ظهور جمال عبدالناصر در مصر و بلند شدن موج ملی گرایی عربی در منطقه، عده‌ای از افسران نظامی ارتش لیبی که تحت تاثیر جنبش ناصر بودند علیه حکومت دست نشانده پادشاهی کودتا کردند و موجبات اخراج نیروهای آمریکایی و اروپایی از لیبی را فراهم کردند. رهبر این گروه کسی نبود مگر معمر قذافی. پس از مدتی ناصر درگذشت و انور سادات پیمان کمپ دیوید را امضا کرده و رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخت و روابط دوستانه‌ای با آمریکا برقرار کرد. اما قذافی دست از آرمانهای انقلابی خود برنداشت. به حمایت از فلسطین ادامه داد، روابط دوستانه‌ای با ابرقدرت شرق یعنی اتحاد جماهیر شوروی برقرار نمود، و با الگو برداری از دولت‌های انقلابی جهان از قبیل جمهوری خلق چین و کوبا، شکل جدیدی از دولت در لیبی ایجاد کرد که بر مدار سلطه پذیری از غرب نمی‌چرخید.دوران رهبری قذافی بر لیبی طلایی‌ترین دوران در تاریخ این کشور بود.به محض به قدرت رسیدن دستور داد پایگاه‌های نظامی آمریکا و انگلیس از لیبی برچیده شوند. قذافی شرکت‌های نفتی غربی را تهدید کرد که اگر سهم درآمد نفتی لیبی را از 50 % به 79 % افزایش ندهند، آنها را از لیبی بیرون خواهد انداخت. غربی‌ها که در جریان ملی شدن صنعت نفت ایران و ملی شدن کانال سویز در مصر به ناتوانی خود پی برده بودند بلافاصله تقاضای قذافی را پذیرفتند.در 1970 قذافی مهاجرین ایتالیایی را که در زمان جنگ جهانی دوم توسط موسولینی و با اهداف استعماری به کشور لیبی آورده شده بودند، از کشور اخراج کرد. او تقویم اسلامی را جایگزین تقویم میلادی نمود و با تیوریزه کردن انقلاب خود، سرمایه داری و کمونیسم را به عنوان انواعی از برده داری مدرن معرفی کرد و وجود احزاب را گونه‌ای از دیکتاتوری دانست. او خواستار حکومت مستقیم مردم از طریق کمیته‌های مردمی شد. بالاترین مرجع قدرت در لیبی کنگره‌های اساسی مردمی بودند که در سطح شهر و روستا تشکیل می‌شدند و کلیه تصمیمات حکومتی از جمله تصمیمات خود قذافی باید به تایید این کنگره‌ها می‌رسید. در 1977 حکومت لیبی بطور رسمی اعلام کرد که یک دموکراسی مستقیم است. خود قذافی هیچ سمت رسمی در حکومت لیبی نداشت، اما در عمل همه از او حرف شنوی داشتند. یعنی شکل بندی حکومت لیبی ترکیبی از نظام سنتی قبیله‌ای و ریش سفیدی با انواع حکومت‌های مدرن بود. نظامی که در ترکیب جمعیتی لیبی اثربخشی و استحکام لازم را داشت.کشور لیبی از منابع طبیعی گسترده‌ای بهره مند است. قذافی از این منابع در جهت توسعه و پیشرفت لیبی استفاده کرد. در دوران حکومت انقلابی قذافی، میزان با سوادی از 10 % به 90 % و متوسط طول عمر مردم لیبی از 57 سال به 77 سال رسید. زنان و سیاه پوستان به حقوق برابر با سایر آحاد ملت دست یافتند، جایگاه و وضعیتی که بلافاصله پس از سقوط قذافی به خرید و فروش در بازارهای برده فروشی بدل شد. فرصت‌های شغلی مناسب برای مهاجرین از روستا به شهرها فراهم و نظام‌های تامین اجتماعی گسترده‌ای برقرار شد. آموزش و خدمات پزشکی بطور رایگان برای عموم مردم فراهم گردید و حمایت‌های مالی گسترده برای تامین مسکن صورت می‌گرفت. همچنین اعتبار‌های مالی برای بورسیه تحصیلی، ایجاد اشتغال و کاریابی برای عموم مردم تامین می‌شد. علاوه بر اینها قذافی ترتیبی داد تا پروژه "رود بزرگ دست ساز" اجرا شود تا آب گوارا در تمام کشور در دسترس همگان باشد. مردم لیبی این رود را عجایب هشتم ساخت دست بشر می‌دانستند. تمام این توسعه‌ها و اقدامات دولتی بدون دریافت کوچکترین وام خارجی صورت گرفت و کشور لیبی در طول حکومت قذافی هرگز بدهی خارجی نداشت. اقتصاد لیبی تا مقطعی با فرم اقتصاد با برنامه دولتی و نتیجه تمایل قذافی به شوروی بود. اما پس از شروع برنامه اصلاحات و پرسترویکا در شوروی، قذافی هم ساختار اقتصادی لیبی را باز کرد و اصلاحات مشابهی را پیاده نمود.قذافی وعده داده بود تمام مردم لیبی را خانه دار کند و در طول دوران حکومت وی مناطق مسکونی جدیدی در بخش‌های وسیع صحرایی کشور ایجاد شد. مردمی که در خانه‌های گلی و چادر زندگی می‌کردند به آپارتمانهای مدرن مجهز به آب، برق و تلویزیون ماهواره‌ای منتقل شدند. در طول پانزده سال اول حکومت قذافی تعداد سرانه پزشکان هفت برابر و تعداد تخت‌های بیمارستانی به سه برابر افزایش یافت. در طول حکومت قذافی میزان مرگ و میر نوزادان از 12 ٫ 5 % به 1 ٫ 5 % کاهش یافت. حکومت قذافی از ابتدا در چشم دولت‌های غربی یک حکومت یاغی بود. در هر گوشه دنیا هر عملیات تروریستی رخ می‌داد، معمولا آمریکا و انگلیس بدون نیاز به هیچ مدرکی، لیبی را مقصر می‌دانستند. درگیری لفظی میان آمریکا و قذافی بالا گرفت، تا جایی که پرزیدنت ریگان در یک مصاحبه مطبوعاتی، قذافی را "سگ هار خاورمیانه" خواند. و متقابلا قذافی هم ریگان را سگ هار خطاب کرد. اما آمریکا که طعم شکست در جنگ ویتنام را چشیده بود، هرگز جرات لشکر کشی به لیبی را پیدا نکرد. اوج تقابل نظامی آمریکا علیه لیبی یک فقره بمباران محل سکونت قذافی در طرابلس بود که منجر به کشتن عده‌ای از شهروندان و کودکان شد، و البته قذافی از این حمله جان سالم به در برده و جایگاه و قدرتش در لیبی بیش از پیش مستحکم شد.تا اینکه با فروپاشی شوروی، معادلات جهانی متحول شد. آمریکایی‌ها پس از جنگ اول خلیج فارس و بازپس گیری کویت از صدام، اعتماد به نفس جدیدی در استفاده از قدرت نظامی علیه دولت‌های جهان سومی پیدا کردند. بعلاوه، فروپاشی شوروی موجب شد تا آمریکا خود را تنها ابرقدرت جهان فرض کرده و پروژه "نظم نوین جهانی" و "قرن آمریکایی" را کلید بزند.در راستای همین پروژه، اشغال هفت کشور در طول پنج سال در دستور کار ایالات متحده قرار گرفت. از جمله عراق، ایران، و لیبی. - % D8 % A8 % D9 % 88 % D8 % AF - % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 86 - % D9 % 87 % D9 % 85 - % D8 % A7 % D8 % B4 % D8 % BA % D8 % A7 % D9 % 84 - % D8 % B4 % D9 % 88 % D8 % AF - % D8 % A7 % D8 % B4 % D8 % BA % D8 % A7 % D9 % 84 - % D9 % 87 % D9 % 81 % D8 % AA - % DA % A9 % D8 % B4 % D9 % 88 % D8 % B1 - % D8 % AF % D8 % B1 - % D9 % BE % D9 % 86 % D8 % AC - % D8 % B3 % D8 % A7 % D9 % 84 - onba2mboahxw پس از اشغال عراق، قذافی با دیدن سرنوشت صدام حسین خودش را باخت. پیش از آن قذافی خود را مستظهر به قدرت اتحاد شوروی می‌دید و از آمریکا نمی‌ترسید. اما با فروپاشی شوروی، سقوط صدام برای قذافی این پیام را داشت که دنیا عوض شده و دیگر نمی‌شود در مقابل آمریکا سرکشی کرد.به همین دلیل قذافی بطور داوطلبانه دست دوستی به سوی غرب دراز کرد. کلیه تاسیسات هسته‌ای خود را جمع کرد و مسیولیت بمب گذاری در هواپیمای لاکربی را که تا آن زمان زیر بارش نرفته بود پذیرفته و حاضر شد غرامت آن را پرداخت کند.نتیجتا قذافی مولفه‌های قدرت بازدارنده خود در مقابل تهاجم نظامی غرب را داوطلبانه نابود کرد. از سوی دیگر، فضای سیاسی داخلی بازتر شد و بسیاری از زندانیان سیاسی در لیبی آزاد شدند. همین زندانیان سیاسی آزاد شده اندکی بعد هسته اصلی شورش مسلحانه علیه قذافی را تشکیل دادند. در سال 2008 قذافی پیشنهاد کرد وزارت خانه‌های دولتی (بجز وزارت خانه‌های دفاع، امنیت، امور خارجه و وزارت خانه هایی که پروژه‌های استراتژیک را عهده دار بودند) بکلی تعطیل شوند و درآمد نفت مستقیما به مردم پرداخت شود تا کلیه امور اجرایی کشور به بخش خصوصی واگذار گردد. این سیاست احتمالا در راستای حرکت قذافی به سمت بازسازی ساختار حکومتی لیبی بود به نحوی که با ارزشهای نولیبرال غربی سازگارتر باشد.دولت‌های غربی در بدو امر قذافی را با آغوش باز پذیرفتند. تمامی تحریم‌های علیه لیبی برداشته شد و شرکت‌های اروپایی و آمریکایی برای سرمایه گذاری به سوی لیبی سرازیر شدند.اما بلافاصله بعد از سقوط حکومت تونس و مصر در جریان بهار عربی، شورش در لیبی هم آغاز شد. شورش از منطقه بنغازی در شرق لیبی شروع شد و به تدریج به سمت غرب و طرابلس حرکت کرد.قذافی که تلاش می‌کرد چهره‌ای ملایم و دموکرات از خود نشان دهد، ابتدا در مقابل شورشیان واکنشی نشان نداد. همین بی عملی موجب شد گروه‌های شورشی توسط مستشاران فرانسوی و اروپایی بیشتر تجهیز و سازماندهی شده و شورش ابعاد وسیع و گسترده‌تری پیدا کند. - % D8 % A7 % D8 % B9 % D8 % AF % D8 % A7 % D9 % 85 % D9 % 87 % D8 % A7 % DB % 8C - % D8 % B3 % D8 % A7 % D9 % 84 - 67 - % D8 % AC % D9 % 86 % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % AA - % D8 % AC % D9 % 85 % D9 % 87 % D9 % 88 % D8 % B1 % DB % 8C - % D8 % A7 % D8 % B3 % D9 % 84 % D8 % A7 % D9 % 85 % DB % 8C - % D8 % A8 % D9 % 88 % D8 % AF - yo6ctrltnpww به هر حال پس از مدتی قذافی وارد عمل شد و اعلام کرد شورشیان عده‌ای تروریست هستند و تا آخرین نفر باید پاکسازی شوند. نیروهای قذافی به حرکت در آمدند و شورشیان را عقب راندند. تا جایی که می‌رفت نیروهای شورشی بطور کامل سرکوب شده و قذافی پیروز شود.اما تاخیر قذافی در سرکوب شورشیان موجب شد تا او هزینه بسیار گزافی را بپردازد.با طولانی شدن شورش در لیبی و تبدیل شدن آن به جنگ داخلی، نیروهای ناتو فرصت پیدا کردند تا وارد عمل شوند.پیش از هر چیز بازوی جنگ نرم وارد عمل شد. کلیه رسانه‌های غربی، از "بی.بی.سی" و "سی.ان.ان" گرفته تا "نیویورک تایمز" و "واشنگتن پست" شروع به گزارش کردن اتهاماتی علیه قذافی کردند که به کلی دروغ و ساخته و پرداخته دستگاه جنگ نرم و تبلیغات آمریکا و غرب بود. از جمله گفته می‌شد قذافی دستور داده سربازانش به همه زنان تجاوز کنند، و میان سربازان خود قرص ویاگرا توزیع کرده تا در تعرض نسبت به زنان محکمتر عمل کنند!اخبار دروغ دستاویزی شد برای مطرح کردن پرونده لیبی در شورای امنیت سازمان ملل. با انفعال روسیه و چین، شورای امنیت بر فراز لیبی منطقه پرواز ممنوع اعلام نموده و جنگنده‌های ناتو با تمام قوا به بمباران مواضع نیروهای قذافی پرداختند. از سوی دیگر، مقادیر زیادی سلاح و تجهیزات نظامی در اختیار شورشیان لیبی قرار گرفت. همچنین تعدادی تروریست هم از خارج لیبی وارد آن شدند تا به دیگر شورشیان بپیوندند.نتیجتا نیروهای قذافی مغلوب شدند و قذافی به طرز فجیعی به قتل رسید.نکته جالب دیگر اینجاست که تهاجم نیروهای ناتو محدود به حملات هوایی بود. یعنی پیمان ناتو با اینهمه ادعا و دبدبه و کبکبه، حتی جرات درگیری مستقیم زمینی با یک کشور جهان سومی که سرجمع چیزی حدود شش میلیون نفر جمعیت دارد را نداشت! آن هم شش میلیون نفری که لااقل نیمی از آنها شورشی و نتیجتا همسو با متجاوزین آمریکایی و اروپایی ناتو بودند.در حقیقت اوباما، رییس جمهوری وقت آمریکا، حمله به لیبی را به این شرط پذیرفته بود که به هیچ عنوان نیروی زمینی آمریکا درگیر نشود. این در حالیست که نیروی زمینی آمریکا کارآمدترین نیروی زمینی در پیمان ناتو است.همین نکته بار دیگر تایید می‌کند تحلیل نیروهای نظامی ایران از شدت ضعف و ناکارآمدی نیروهای نظامی آمریکا و ناتو کاملا درست بوده و هیمنه ابرقدرتی آمریکا یک توهم و طبل توخالی بیشتر نیست.لیبی بیش از هر چیزی به دلیل خیانت‌های داخلی و نرمش قذافی در برابر نیروهای برانداز شکست خورده و به نابودی کشیده شد.با شکست و کشته شدن قذافی، یک شورای گذار که مورد حمایت آمریکا و دیگر دولت‌های غربی بود روی کار آمد. اما این شورای گذار که قرار بود دموکراسی را در لیبی برقرار کند، توان مطیع کردن گروه‌های شبه نظامی و یاغی را نداشت. نتیجتا جنگ داخلی در لیبی بالا گرفت که تا امروز هم ادامه دارد.کشور لیبی که تا چندی پیش ثروتمندترین و مرفه‌ترین و امن‌ترین کشور آفریقایی بود، حالا به وضعیتی رسیده که حتی آب و برق و مواد غذایی قابل تامین نیست. بسیاری از زنان و کودکان ربوده شده و در روز روشن در بازارهای برده فروشی به حراج گذاشته می‌شوند. کشور یکپارچه لیبی درگیر جنگ داخلی است و در حال طی کردن فرایند تجزیه کامل است.نکته جالب اینجاست که با وجود درگیری و جنگ داخلی، صنعت نفت و بانک مرکزی لیبی همچنان بی وقفه به کار خود ادامه می‌دهند. یعنی نفت لیبی همچنان استخراج و صادر می‌شود، و پول آن به بانک مرکزی لیبی پرداخت می‌شود. این پول سپس حقوق و مزد سربازان و جنگجویانی را پرداخت می‌کند که مشغول جنگ با یکدیگر هستند. یعنی هر دو طرف درگیر در جنگ داخلی از یک منبع حقوق می‌گیرند! تصور کنید مثلا در ایران میان ارتش و سپاه درگیری ایجاد شود و نیروهای دو طرف وارد درگیری طولانی مدت نظامی شوند، در حالیکه بودجه نظامی هر دو بطور لاینقطع توسط بانک مرکزی پرداخت می‌شود!هرچند آمریکا و متحدین اروپایی آن ادعا می‌کردند حمله به لیبی با هدف جلوگیری از کشتار مردم و سرنگونی یک دیکتاتور و برقراری دموکراسی در لیبی بود، اما در واقع امر سقوط قذافی چند منفعت بزرگ برای غرب داشت: 1 - قذافی و حکومت او بعنوان یک تهدید بالقوه برای غرب، بطور کامل و برای همیشه خنثی شد. 2 - با توجه به اینکه در آنزمان آمریکا به دنبال تهاجم نظامی به ایران هم بود، منابع نفت واقع در حوزه خلیج فارس بسیار آسیب پذیر انگاشته می‌شدند، و لذا بسیار مهم بود که منابع نفت لیبی کاملا در کنترل آمریکا و بخصوص اروپا قرار بگیرد. چون آمریکا از نظر منابع نفتی خودکفاست، اما اروپا نیاز به منابع تضمین شده انرژی دارد. 3 - جنگ داخلی و ناامنی در لیبی موجب شکل گیری موج عظیمی از مهاجران به سوی کشورهای اروپایی شد. بعد از بحران مالی سال 2008 ، دولت‌های اروپایی نیازمند دریافت حجم بالایی از مهاجران بودند تا بتوانند از این طریق طبقه کارگر خود را مهار نمایند. - % D9 % BE % D8 % AF % DB % 8C % D8 % AF % D9 % 87 - % D9 % 85 % D9 % 87 % D8 % A7 % D8 % AC % D8 % B1 % D8 % AA - % D8 % A8 % D8 % B1 - % D8 % B3 % D8 % B7 % D8 % AD - % D8 % AF % D8 % B3 % D8 % AA % D9 % 85 % D8 % B2 % D8 % AF - % DA % A9 % D8 % A7 % D8 % B1 % DA % AF % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 86 - % D8 % A2 % D9 % 85 % D8 % B1 % DB % 8C % DA % A9 % D8 % A7 % DB % 8C % DB % 8C - nqwytxi3hglb همان دولت‌های اروپایی که دست به دست هم دادند تا قذافی را سرنگون کرده و لیبی را از مرفه‌ترین کشور آفریقایی به ناامن‌ترین و مفلوکترین کشور تبدیل کنند، حالا برای جذب مهاجرانی که از ترس جانشان حاضر بودند تن به آب‌های مدیترانه بدهند تا شاید پایشان به اروپا برسد، ژست بشر دوستی و انسانیت می‌گرفتند. هر کس با ورود این مهاجران مخالفت می‌کرد نژادپرست و فاشیست خوانده می‌شد. یکی از نمایندگان پارلمان در یکی از کشورهای اسکاندیناوی لباس غواصی پوشید و مدتی در آب شناور شد، "تا بتواند حس مهاجرانی که از دریای مدیترانه عبور می‌کنند را درک کند" و به این ترتیب قصد داشت با این حرکت نمادین، شهروندان اروپایی را متقاعد کند تا با آغوش باز میلیونها پناهنده را بپذیرند. کشور آلمان بیش از یک میلیون مهاجر دریافت کرد که بخش زیادی از آنان از لیبی فرار کرده بودند، و بقیه از سوریه و دیگر کشورهای جهان سوم.عده‌ای معتقدند موج راست افراطی در کشورهای اروپایی در واکنش به هجوم گسترده مهاجران شروع شد. اما در واقع، این واکنش‌های سیاسی ناشی از بحران نولیبرالیسم بودند و نابودی لیبی و ایجاد موج مهاجرت، بخشی از نسخه‌ای بود که قرار بود برای ترمیم نظم نولیبرال استفاده شود. 4 - پس از عادی شدن روابط با غرب، لیبی صدها میلیارد دلار پول در بانک‌های اروپایی و آمریکایی داشت. اما پس از بحران مالی، بسیاری از بانک‌های اروپایی و آمریکایی به مرز ورشکستگی رسیده بودند. شورش لیبی بهانه خوبی بود تا این پولها مصادره شوند. این نوعی راهزنی در روز روشن بود، که البته با شعارهای بشردوستانه و حمایت از حقوق بشر صورت می‌گرفت.و البته، سرنوشت لیبی باید تلنگری باشد برای آندسته از هموطنانی که تصور می‌کنند اگر منافع غرب با اقتصاد ایران گره بخورد، این موضوع موجب امنیت و آبادی ایران خواهد شد!شباهت‌های زیادی میان وضعیت لیبی و ایران دیده می‌شود:از نظر وضعیت اجتماعی، جامعه لیبی واگرا بود. میزان واگرایی در جامعه ایران بسیار وخیمتر از لیبی است.از نظر موقعیت استراتژیک در جهان، تسلط بر لیبی برای دولت‌های غربی همیشه اهمیت بالایی داشت. این مساله در مورد ایران بسیار وخیمتر است.از نظر منابع طبیعی، لیبی کشوری نفت خیز بود. ایران هم کشوری نفت خیز است.لیبی مدت طولانی زیر فشار تحریم دولت‌های غربی بود. این تحریم‌ها در مورد ایران هم وجود دارد.لیبی مدت طولانی با آمریکا در حالت تخاصم بود. این موضوع در مورد ایران هم صادق است.لیبی حکومتی داشت که در طول دوران قذافی این کشور را یکپارچه نگه داشته و موجب امنیت و توسعه اقتصادی شده بود. حکومت فعلی در ایران هم چنین کارویژه‌ای را در طول بیش از چهل سالی که عمر کرده داشته است.اما عوامل تبدیل شدن لیبی به ویرانه رعب انگیز کنونی، و در مقابل تداوم اقتدار ایران در برابر آمریکا و غرب:قذافی با مشاهده حمله آمریکا به عراق و سقوط صدام، به این جمع بندی رسید که آمریکا ابرقدرت است و نمی‌شود با آن درگیر شد. جناح اصلاح طلب و دولت وقت در ایران هم دقیقا همین جمع بندی را داشتند. اما رهبر ایران و نیروهای نظامی و امنیتی دیدگاه کاملا متفاوتی داشتند و با رصد شیوه رزم و لشکر کشی آمریکا به عراق، علایم ضعف نظامی آمریکا را به وضوح دیده و تشخیص دادند.قذافی داوطلبانه در برابر فشارهای آمریکا و غرب تسلیم شد و مسیر تعامل و مذاکره را بر تقابل و مناقشه ترجیح داد. در همین راستا بود که لیبی تاسیسات هسته‌ای خود را کاملا برچید. اما ایران سیاست جنگ نیابتی با آمریکا را در عراق پیگیری کرد، و بطور همزمان سیاست گسترش صنعت هسته‌ای را در پیش گرفت.قذافی تلاش کرد منافع غرب را با منافع لیبی گره بزند، به این امید که این موضوع موجب خواهد شد غرب ثبات و امنیت در لیبی را به بی ثباتی و هرج و مرج ترجیح دهد. اما همانطور که دیدیم این سیاست دقیقا نتیجه معکوس داد. در مقابل ایران مدتها در برابر تحریم‌ها مقاومت کرد و حاضر به تسلیم نشد.قذافی همیشه به دنبال دستیابی به نوعی نفوذ منطقه‌ای در دیگر کشورهای اطراف خود بود. اما هرگز واقعا چنین نفوذی پیدا نکرد. اما ایران با سقوط صدام به سرعت نفوذ عمیقی در عراق پیدا کرد، و همچنین حضور خود در لبنان و سوریه را پررنگتر کرد. بعلاوه ایران در دیگر کشورهای منطقه هم نفوذ پررنگی دارد.با مشاهده این موارد است که متوجه می‌شویم شعارهایی مانند "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" از جنس همان شعارهایی هستند که لیبی را به ویرانه کنونی تبدیل کرده. شعار "مذاکره و تعامل" در راستای کشاندن ایران به همان موضع ضعفی است که موجب سقوط حکومت قذافی در لیبی شد. و این ادعا که رابطه با غرب می‌تواند موجب "پیشرفت" و رفع مشکلات کشور ما شود، چیزی بیش از یک فریب نبوده و اتفاقا چنین رابطه‌ای وقتی مانند لیبی از موضع ضعف باشد نهایتا به ویرانی کامل و غارت ثروتهای ملی ما منتهی خواهد شد.این موارد را هم جهت اطلاعات عمومی اضافه کنیم.پس از اینکه با الطاف ویژه آمریکا و متحدین غربی آن، مردم لیبی از شر یک دیکتاتور خونخوار (معمر قذافی) رها شدند، طبق گزارش رسانه‌های غربی، مزنه قیمت خرید و فروش برده در این کشور از 700 $ شروع شده و تا چندهزار دلار هم می‌رسد. احتمالا هفتصد دلاری‌ها ریقو و ضعیف و بد هیکل هستند، و گرانترها احتمالا دختران خوش هیکل‌تر و مردان قوی هیکل‌تر باید باشند!جلوه‌ای از تنعم و آزادی و دموکراسی در لیبیبعد از سقوط قذافی، آمریکا حتی توان برقراری امنیت سفارتخانه خود در لیبی را هم نداشته. بطوریکه سفیر آمریکا ربوده و کشته شد. قابل توجه آن هموطنانی که ادعا می‌کنند اگر ما تسلیم آمریکا شویم، آمریکاییها امنیت ما را عهده دار خواهند شد.امروز لیبی به مرکزی برای ترانزیت مهاجران از آفریقا به اروپا تبدیل شده. حتی اگر در لیبی نفت هم وجود نداشت، اهمیت نیروی انسانی مهاجر در نظام نولیبرال به قدری بالاست که همین یک مورد کافیست تا لیبی دیگر هرگز روی آرامش را نبیند.حواسمان باشد وقتی عده‌ای به ما می‌گویند "اگر جمهوری اسلامی سقوط کند هر اتفاقی هم بیافتد وضع ما از این که امروز هست بدتر نخواهد شد".به اعتقاد تحلیلگران اقتصادی و اجتماعی، قیمت ارزاق عمومی در این کشور [لیبی] امروزه در بالاترین سطح آن قرار دارد در حالی که نقدینگی دست مردم نیز به پایین‌ترین سطح خود رسیده است.مردم شهرستان‌ها بعضا با کشاورزی نیم بند خود نیازهای میوه و سبزیجات و صیفی جات خود را تا حدودی می‌توانند برآورده سازند، اما در جامعه کاملا شهری طرابلس نیمی از بازار سبزیجات خالی شده و خریداران از کمبود کالا و افزایش قیمت‌ها شکایت می‌کنند.مردم این شهر همچنین در عین حال که نگران موارد فوق هستند و از شدت گرما می‌نالند (چون برق ندارند)، نگران اعضای خانواده هستند که در جبهه دور از خانواده هایشان مبارزه می‌کنند.فلسفه و جهانبینی مبتنی بر "هر اتفاقی هم بیافتد وضع ما از این که امروز هست بدتر نخواهد شد"، نتیجه‌ای جز بدتر شدن وضعیت و از دست رفتن مواهب و نعمت‌های کنونی نخواهد داشت. مولانا می‌فرماید:شکر نعمت نعمتت افزون کندکفر نعمت از کفت بیرون کندشکر تنها گفتن الحمد نیستشرح این مطلب بیانی گفتنیستهیچ کاری بهتر از چاره جویی برای مشکلات نیست. اما نفی کلیه امکانات و دستاوردها و مواهب کنونی هرگز مشکلی را حل نکرده و نخواهد کرد.امنیت و یکپارچگی سیاسی کشور موهبت و نعمتی است که چون هرگز نبود آن را تجریه نکرده‌ایم، ارزش و اهمیت آن را متوجه نمی‌شویم. مانند داستان ماهیان در سبحه الابرار جامی:داشت غوکی به لب بحر وطندایم از بحر همی راند سخنروز و شب قصه دریا گفتیگوهر مدحت دریا سفتیگفتی از بحر پدید آمده ایمزو درین گفت و شنید آمده ایمدل ازو گوهر دانایی یافتتن ازو دست توانایی یافتهر کجا می‌نگرم اوست همههر طرف می‌گذرم اوست همهماهیی چند رسیدند آنجاوز وی آن قصه شنیدند آنجاعشق بحر از دلشان سر بر زدآتش شوق به جانشان در زدپای تا سر همگی پای شدنددر طلب مرحله پیمای شدندبرگرفتند تک و پوی نیازبحر جویان چه نشیب و چه فرازگاه در تگ چو صدف جا کردندگه چو خس رو به کنار آوردندنه نشان یافت شد از بحر به ناممی نهادند به نومیدی گاماز قضا صیدگری دام نهادراهشان بر گذر دام فتادیکسر آن جمع به دام افتادندتن به جان دادن خود در دادندصیدگر برد سوی ساحلشانساخت بر خشک زمین منزلشانچند تن کوشش و جنبش کردندخز خزان راه به بحر آوردندنیم مرده چو رسیدند به بحرجام مقصود کشیدند به بحردانش و بینششان روی نمودکانچه می‌داد نشان غوک چه بودزنده در بحر شهود آسودندغرقه بودند در آن تا بودندجوهر و عصاره تمام اندیشه‌ها و افکار و آرای محافظه کارانه ادموند برک انگلیسی در همین یک حکایت جامی روایت شده.نیم مرده چو رسیدند به بحر جام مقصود کشیدند به بحر دانش و بینششان روی نمود کانچه می‌داد نشان غوک چه بود
رشد اقتصادی یا استعمار؟! کشور هند در چند ساله اخیر در صنعت پوشاک و IT رشد قابل ملاحظه‌ای داشته است. بنا بر اظهارات سازمان ( Nasscom ) بسیاری از شرکت‌های اروپایی به دنبال افزایش برون سپاری خدمات خود هستند تا از طریق نیروی کار و مواد اولیه ارزان، بتوانند هزینه تولید خود را کاهش دهند.به گفته رییس ناس کام: "شرکت‌های هندی برای بسیاری از شرکت‌های اروپایی بخصوص آن‌هایی که در سال‌های اخیر با رکود اقتصادی مواجه شده‌اند، مزایایی از قبیل کاهش هزینه‌ها و کفیت بالا را به همراه خواهند داشت". همین امر سبب شده تا رشد صاردات هند در حوزه IT در 2014 م تا دوازده درصد و با ارزشی معادل 86 میلیارد دلار افزایش یابد. 1 البته این رشد خوب اقتصادی به طور عادلانه تقسیم نمی‌شود و ده درصد از فقیرترین مردم هند تنها 3 / 6 درصد از تولید ناخالص داخلی استفاده می‌کنند. در مقابل ده درصد از ثروتمندترین افراد هند 31 درصد تولید ناخالص داخلی را در اختیار دارند.نکته بعدی آن است که نخست وزیر به طور کاملا آشکار اذعان می‌کند که 40 % اقتصاد هند مربوط به سرمایه‌های و شرکت‌های خارجی است. این امر یعنی وابستگی اقتصادی و استعمار. در واقع هند در صورتی که بر خلاف خواسته غرب و آمریکا عمل کند در عرضه یک شب اقتصاد آن از هم فرو خواهد پاشید. 2 شرکت‌های خارجی ابزار جدید استثمارکشورهای غربی و جریان صهیونیسم حاکم بر آن همچون گذشته برای فتح یک سرزمین، متوسل به توپ و تفنگ نمی‌شوند بلکه قله‌های اقتصادی و معیشتی آن را فتح و یا نابود می‌کنند. به طور مثال "پراوین خاندلوال" رییس کنفدراسیون تاجران هند در این باره می‌گوید: "شرکت آمازون و فلیپ کارت (فروشگاه اینترنتی هندی که توسط شرکت "وال مارت" خریرداری شده است) نمونه مدرن "کمپانی هند شرقی" است. هدف آنان تجارت نیست بلکه کنترل بازار است".کمپانی هند شرقی در ابتدا یک بنگاه تجاری بود که تنها به دنبال دریافت هر چه بیشتر امتیازات تجاری بود. اما بعد با استفاده از فریب، زور و اسلحه تمام فعالیت‌های اقتصادی سرزمین پهناور و ثروتمند هند را در انحصار خود درآورد و چیزی حدود صد سال این سرزمین و مردمش را غارت نمود.قبل از این هم شرکت تاکسی رانی هند به کنترل بازار حمل و نقل توسط شرکت تاکسی رانی آمریکایی "اوبر" اعتراض کردند و دولت هند نیز این شرکت را مجبور نمود تا قیمت حمل و نقل مسافر خود را افزایش دهد. 3 این تنها بخشی از رفتار خزنده و مخفی شرکت‌های خاجی در حال توسعه در هند است. بنابراین توسعه اقتصادی در یک کشور همیشه به معنی افزایش رفاه و عدالت برای آن سرزمین نیست.پی‌نوشت: 1 شرکت‌های اروپایی به صنعت آی تی هند رونق می‌بخشند. - news / 2 - ابر اقتصاد آینده -
آشنایی با تقویم هجری خورشیدی یا همان تقویم شمسی ! ایرانیان از دیرباز اهمیت بسیاری به بحث نجوم و تقویم می‌دارند و در این مسیر به دستاوردهای بسیار چشمگیری هم رسیدند. شمس در کلام فارسی به معنی خورشید می‌باشد. ایرانیان خورشید را همواره مظهر بزرگی و آن را مقدس به شمار می‌آورند و در ادبیات ما ایرانیان جایگاه بسیار والایی نیز دارد. تقویم شمسی. بر پایه گاه‌شماری جلالی با مبد هجری است. آغاز سال خورشیدی برابراست با نخستین روز بهار. گاه‌شماری هجری خورشیدی، اکنون در کشورهای ایران و افغانستان گاه‌شمار رسمی است. این گاه‌شماری در ایران با تصویب مجلس شورای ملی در 11 فروردین 1304 ، گاه‌شمار رسمی ایران اعلام شد. نام دوازده ماه تقویم خورشیدی در ایران، نام‌های امشاسپندان و دیگر الهه‌های کیش زرتشتی است.شما حتی می‌توانید نشانه‌های پدیدار شدن تقویم شمسی را نیز در بخش هایی از تخت جمشید مشاهده کنید.تقویمی که امروز در اختیار ما قرار دارد در بسیاری از سررسید‌ها و در قالب‌های مختلف مشاهده می‌کنید جز دقیق‌ترین و بی نقص‌ترین تقویم‌های موجود در جهان می‌باشد. این تقویم در طول سال‌ها با فراز و نشیب هایی همراه بوده است.ما قصد داریم در این مقاله بطور مختصر درباره تقویم شمسی توضیحاتی را به شما ارایه بدهیم. امید است که مفید واقع شود.تقویم هجری شمسی برای اولین بار توسط عبدالغفارخان نجم‌الدوله به وجود آمد. عبدالغفارخان عبارت 1264 شمسی را در حاشیه تقویم سال 807 جلالی مطابق با 3 1302 هجری قمری ذکر کرد و از آن تاریخ به بعد تاریخی در کشور رایج شد که اساس کار آن شمسی و پیدایش آن هجرت پیامبر اکرم (ص) از مکه به مدینه النبی (ص) می‌باشد. البته این نکته حایز اهمیت می‌باشد که این تقویم نیز به تقویم برجی مشهور می‌باشد که اصل و اساس کار آن بر این شکل است که:شروع آن، اول فروردین ماه سال شمسی هجرت پیامبر اسلام(ص) از مکه به مدینه النبی است که 119 روز قبل از اول محرم سال اول هجری قمری و مطابق با روز جمعه 19 مارس 622 میلادی می‌باشد.لحظه سال تحویل مقارن است با عبور مرکز خورشید از نقطه اعتدال بهاری است، زمانیکه خورشید از نیم‌کره جنوبی وارد نیمکره شمالی آسمان می‌شود. این لحظه که اول برج حمل نامیده می‌شود، به آن نوروز گفته می‌شود و همیشه این روز با روز اول بهار مطابقت پیدا می‌کند.سال هجری شمسی برجی از نوع سال شمسی حقیقی است، یعنی مدت زمان دو عبور متوالی مرکز خورشید از نقطه اعتدال بهاری. مدت متوسط آن 365 شبانه‌روز و 5 ساعت و 48 دقیقه و 2 45 ثانیه اندازه‌گیری شده اما مدت سال شمسی حقیقی ثابت نیست و بر اثر تغییر تعدادی از پارامترهای نجومی، تغییر می‌کند.مدت سال شمسی حقیقی در دوره‌ای 50 ساله ( 1335 1385 ه.ش ) بین 365 شبانه‌روز و 5 ساعت و 42 دقیقه تا 365 شبانه‌روز و 6 ساعت و 4 دقیقه در تغییر بوده است. دقت داشته باشید این مقدار متفاوت با سال نجومی می‌باشد که زمین یک دور کامل به دور خورشید می‌گردد و مقدار آن 2564 . 365 شبانه‌روز معادل 365 شبانه‌روز و 6 ساعت و 9 دقیقه و 10 ثانیه است.این تقویم شامل دوازده ماه حقیقی به نام" برج " است که به نام 12 صورت‌فلکی قدیمی منطقه‌البروج که خورشید هر سال از آن‌ها عبور می‌کند، نام‌گذاری شده است. از حدود 20 قرن قبل از آن، منجمان دایره‌البروج را به 12 برج مساوی قرارداری تقسیم کرده بودند که اغلب متفاوت از آن صورت‌فلکی‌ای است که خورشید در آن به سر می‌برد.لازم به ذکر است به دلیل حرکت تقدیمی زمین، محور زمین هر 25800 سال یک بار در آسمان دور می‌زند و برج‌ها در این بازه زمانی یک دور کامل روی تمام صورت‌های فلکی گردش می‌کنند (همین حرکت موجب تفاوت بین سال شمسی حقیقی و سال نجومی است).همچنین این نکته حایز اهمیت می‌باشد که به دلیل حرکت ظاهری غیریکنواخت مرکز خورشید در آسمان، طول هر برج از 29 تا 32 روز متفاوت بود و همانند ماه قمری، گاه پیش می‌آمد که طول یک برج از سالی به سال دیگر تغییر کند. هر 4 یا 5 سال یک‌بار نیز مجموع طول سال به 366 شبانه‌روز می‌رسید و به اصطلاح به آن سال کبیسه گفته می‌شود.نکته بسیار مهمی که باید درباره تقویم شمسی گفته شود این است تقویم شمسی با بسیاری از فرمول‌های پیچیده ریاضی محاسبه می‌شود که نیاز به توضیح بسیار تخصصی دارد که باید در مقالات و کتاب‌های تخصصی در این رابطه مورد بررسی قرار بگیرد. تقویم شمسی امروزه در بسیاری از گوشی‌های موبایل ، کامپیوتر ، سررسید بر روی دیوار و در بسیاری از جاهای دیگر به راحتی در دسترس ما ایرانیان قرار دارد ، چه خوب است که ما دانش مان را درباره تقویم شمسی بیشتر و بیشتر کنیم.شما می‌توانید با مطالعه کتاب‌های بسیار زیاد و معتبری که در این رابطه به چاپ رسیده است را با دقت مطاله و ارزیابی کنید. از جستجو در اینترنت هم نیز برای افزایش آگاهی خود کمک بگیرید.ریشه‌های تاریخی تقویم شمسی:گاه‌شماری هجری خورشیدی، تکامل‌یافته گاه‌شماری ایرانی در دوره اسلامی با مبد هجری است. گاه‌شماری ایرانی برگرفته از گاهشماری بابلی با سال 12 ماه سی روزه بوده که هر 6 سال یکبار 13 ماهه می‌شده‌است. همه اینگونه تقویم‌های 365 روزه برگرفته از تقویم مصری‌اند. این تقویم در دوره هخامنشیان تغییراتی کرده و به صورت تقویم زرتشتی درآمد. در زمان اردشیر اول پادشاه ساسانی تقویم ایرانی مت ثر از تقویم جولیانی به سال 365 روزه درآمد و به آخر سال 5 روز اضافه شد و در دوره یزدگرد سوم هم تغییراتی کرد. پس از شکست ایرانیان و تسلط اعراب گاه‌شماری هجری قمری جایگزین تقویم خورشیدی ایرانی شد. اما بجهت ضرورت تعیین سال فصلی و مالی جهت زمان پرداخت مالیات کشاورزان، تقویم خورشیدی (ازجمله: گاه‌شماری خراجی) کاربرد داشت اما از مبد حقیقی آن گاه تا دوماه عقب می‌افتاد.در 3 رمضان 471 هجری قمری، گاه‌شماری جلالی که شکل کاملتر گاه‌شماری ایرانی بود ایجاد شد. این تقویم ضمن تغییراتی درقالب گاه‌شمار هجری خورشیدی (برجی) درآمده، در 2 اسفند 1289 به عنوان گاه‌شماری مالی کشور رسمیت یافت. پس از آن با تغییراتی در عناوین ماه‌ها و تعدیل آن‌ها درقالب تقویم هجری خورشیدی، در تاریخ 11 فروردین 1304 تقویم رسمی ایران اعلام شد. تا قبل از آن تقویم هجری قمری کاربرد عمومی داشت.گاه‌شماری هجری خورشیدی را نخستین بار میرزا عبدالغفارخان نجم‌الدوله اصفهانی (معلم ریاضیات مدرسه دارالفنون) با توجه به گاه‌شماری جلالی استخراج کرد. گاه‌شماری جلالی بدستور ملکشاه سلجوقی، براساس گاه‌شماری یزدگردی با تطبیق دقیق آغاز سال با اعتدال ربیعی شکل گرفت. مبد آن روز 10 رمضان 471 هجری قمری، برابر با اول نوروز سال نخستین جلالی بود و طول ماه‌های آن مانند گاه‌شماری یزدگردی و اسامی آن‌ها فارسی بوده‌است.نجم‌الدوله برای اولین بار عبارت 1264 هجری شمسی را در حاشیه تقویم سال 807 جلالی مطابق 3 1302 هجری قمری ذکر کرد و از آن تاریخ به بعد، گاه‌شماری را در ایران رایج کرد که برای اولین بار اساس آن شمسی و مبد آن هجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه باشد. ماه‌های آن براساس اسامی عربی برج‌های دوازده‌گانه فلکی (حمل، ثور، جوزا . حوت) و طول آن‌ها برمبنای توقف نسبی خورشید در بروج مذکور 29 تا 32 روزه بود. گاه‌شماری که او نوشت، به گاه‌شماری هجری شمسی برجی معروف است. این گاه‌شمار در دوره دوم مجلس شورای ملی ایران در 21 صفر 1329 مطابق 2 اسفند (حوت) 1289 ، به عنوان مقیاس رسمی زمان محاسبات مالی کشور پذیرفته شد.دست‌کم تا ربع قرن پیش از آن، تقویمهایی بر اساس گاه‌شماری هجری شمسی در ایران استخراج و چاپ می‌شد. 15 سال بعد در پنجمین دوره مجلس شورای ملی قانون گاه‌شماری هجری شمسی به تصویب رسید.ماه‌های گاه‌شمار هجری خورشیدی برجی، بین 29 تا 32 روزه و طول ماه‌ها در هرسال بستگی به توقف سالانه خورشید در هر برج متفاوت بوده‌است. طول ماه‌ها: حمل ( 30 یا 31 روزه)، ثور ( 31 یا 32 روزه)، جوزا ( 31 یا 32 روزه)، سرطان ( 31 یا 32 روزه)، اسد ( 31 یا 32 روزه)، سنبله ( 30 یا 31 روزه)، میزان ( 30 یا 31 روزه)، عقرب ( 29 یا 30 روزه)، قوس ( 29 یا 30 روزه)، جدی ( 29 یا 30 روزه)، دلو ( 29 یا 30 روزه)، حوت ( 29 یا 30 روزه).گاه‌شماری ( تقویم ) رسمی ایرانگاه‌شماری هجری خورشیدی، بر اساس مبانی گاه‌شماری جلالی (ایجاد شده در 471 قمری) و پس از تغییراتی در گاه‌شماری جلالی در قالب گاه‌شماری هجری خورشیدی برجی در سال 1289 خورشیدی برای امور مالی کشور رسمیت یافت. با تغییراتی در عناوین ماه‌ها و تعدیل آن‌ها در تاریخ 11 فروردین 1304 هجری خورشیدی تقویم رسمی ایران اعلام شد.بیشتر بخوانید: دانلود رایگان 14 طرح تقویم سال 99 بصورت لایه باز PSD در آخرین روزهای سال 1303 و اولین روزهای سال 1304 ش، نمایندگان پنجمین دوره مجلس شورای ملی گاه‌شماری هجری شمسی کنونی ایران را تصویب کردند. بر اساس این قانون استفاده از گاه‌شماری ختا و اویغور (گاه‌شماری دوازده حیوانی) منسوخ شد (در حالی که استفاده از گاه‌شماری دوازده حیوانی همچنان در فرهنگ عمومی مردم ایران رواج دارد) و گاه‌شماری هجری شمسی با مبد هجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه و با طول سال شمسی و با نام ماه‌های فارسی میانه مورد استفاده قرار گرفت. مبد این گاه‌شماری، اول فروردین سال اول هجرت پیامبر است یعنی، 119 روز پیش از مبد گاه‌شماری هجری قمری و 179 روز پیش از هجرت. در عمل بین کبیسه‌های اعمال شده در این گاه‌شماری با گاه‌شماری جلالی اختلاف‌هایی وجود دارد. آنزمان برای رفع چنین اختلافاتی در گاه‌شماری هجری شمسی، هییت اصلاح تقویم تشکیل شده. این هییت همان روش کلی کبیسه‌گیری گاه‌شماری میلادی گرگوری را پیشنهاد کرد و علاوه بر آن آرایه جدیدی برای تعدیل کبیسه‌گیری عرضه نمود. امروزه روش سهل ممتنعی برای استخراج دوره‌های‌کبیسه در گاه‌شماری هجری شمسی ابداع شده‌است. طول ماه‌های آن در نیمه نخست سال 31 روزه و درنیمه دوم سال 30 روزه است که در سال‌های غیرکبیسه ماه آخر 29 روزه است. تقویم شمسی سال 99 سال‌های عادی آن 365 روزه و هر چهار یا پنج سال یکبار کبیسه‌گیری 366 روزه می‌شود. تنها دریک وقفه زمانی بین 24 اسفند 1354 تا 5 شهریور 1357 ، تقویم شاهنشاهی تقویمی جدید با مبد تقریبی آغاز حکومت کوروش، فقط با مبد متفاوت ( 1180 سال افزوده) نسبت به تقویم هجری شمسی، بجای آن تقویم رسمی ایران اعلام شده بود.کبیسه‌های تقویم هجری شمسی از طریق قاعده نوروز تحویلی محاسبه لحظه تحویل سال و مقایسه آن با لحظه ظهر حقیقی را برای نصف النهار رسمی ایران تعیین می‌شود. طول جغرافیایی نصف النهار رسمی ایران 52 / 5 درجه شرقی است. در اینجا یکی از دو حالت زیر ممکن است اتفاق بیفتد:عید نوروزاگر لحظه تحویل سال، بین بعد از ظهر سیصد و شصت و پنجمین و قبل از ظهر سیصد و شصت و ششمین روز سال واقع شود، سیصد و شصت و ششمین روز سال را نوروز، و سال تمام شده را عادی به حساب می‌آورنداگر لحظه تحویل سال، در بعد از ظهر سیصد و شصت و ششمین روز سال واقع شود، سیصد و شصت و هفتمین روز سال را نوروز، و سال تمام شده را کبیسه به حساب می‌آورند.منابع : ویکی پدیا - سالنامه متین
ثروتمندترین مرد تاریخ کیست؟ بنابر فهرستی که مجله اقتصادی فوربز به تازگی منتشر کرده، جف بیزوس، بنیانگذار شرکت آمازون ثروتمندترین فرد دنیا در سال 2019 است. بیزوس که ارزش دارایی هایش 131 میلیارد دلار ( 99 میلیارد پوند) تخمین زده شده، شاید پولدارترین مرد تاریخ معاصر باشد اما به طور قطع ثروتمندترین فرد کل تاریخ نیست.ثروتمندترین فرد کل تاریخ مانسا موسی است که در قرن 14 میلادی بر غرب آفریقا حکمرانی می کرد و با دست و دلبازی هایش باعث شد اقتصاد کشور از هم بپاشد. "ارزش دارایی‌های موسی به نرخ امروز رقمی حیرت انگیز است و میزان ثروت و قدرت واقعی اش را نمی توان اندازه گیری کرد."سال 2015 جاکوب دیویدسن در وبسایت "مانی دات کام" () در توصیف این پادشاه آفریقایی نوشت: " مانسا موسی بیشتر از آنچه بشود تصور کرد، ثروتمند بود."در سال 2012 ، وبسایت آمریکایی "سلبریتی نت ورث" ( Celebrity Net Worth ) ثروت موسی را 400 میلیارد دلار تخمین زد. این در حالیست که مورخان اقتصادی معتقدند ارزش دارایی‌های او را نمی توان با یک عدد مشخص کرد.مانسا موسی در سال 1280 میلادی در خانواده ای از طبقه حاکم به دنیا آمد. برادرش، مانسا ابوبکر، تا سال 1312 بر امپراطوری حکم می راند پیش از این که برای رفتن به یک سفر اکتشافی از سلطنت کناره گیری کند.به گفته شباب العمری مورخ سوری قرن 14 ، ابوبکر کنجکاو بود بداند در پس آب های اقیانوس اطلس چه چیزی قرار دارد. گفته می شود او با 2 هزار کشتی و خیل عظیمی از مردان، زنان و بردگان راهی سفر اکتشافی به اقیانوس اطلس شد سفری که هیچ بازگشتی نداشت.برخی از تاریخ شناسان از جمله ایوان ون سرتیما این ایده را مطرح کرده اند که ابوبکر و همراهانش تا آمریکای جنوبی پیش رفته اند. اما هیچ مدرکی برای اثبات این ادعا وجود ندارد.بعد از ابوبکر، تاج و تخت پادشاهی به مانسا موسی رسید. امپراطوری مالی تحت حکمرانی موسی به شکل چشمگیری گسترش یافت. او 24 شهر از جمله تیمبوکتو را تصاحب کرد. در دوره امپراطوری موسی، وسعت قلمروی مالی بیش از 3 هزار کیلومتر افزایش پیدا کرد. از کرانه های اقیانوس اطلس تا منطقه ای که امروزه کشور نیجر در آن واقع شده متعلق به این امپراطوی بود قلمرویی که بخش هایی از سنگال، موریتانی، مالی، بورکینافاسو، نیجر، گامبیا، گینه بیسایو، گینه و ساحل عاج امروزی را در برمی گرفت.سلطه بر این قلمروی وسیع، به معنای دسترسی به حجم عظیمی از منابع طبیعی مختلف از جمله طلا و نمک بود.بنابر اطلاعات موزه بریتانیا، در دوران فرمانروایی مانسا موسی، امپراطوری مالی نزدیک به نیمی از طلای جهان را در اختیار داشت و همه آن متعلق به شخص پادشاه بود. مانسا موسی به عنوان پادشاه دسترسی تقریبا نامحدود به با ارزش ترین منابع ثروت در قرون وسطی را داشت. بزرگ ترین مراکز داد و ستد دنیا که مبادلات در آن‌ها بر پایه طلا و سایر کالاها انجام می شد، در قلمروی او قرار داشتند و او از راه تجارت توانست ثروت هنگفتی کسب کند." در دوره امپراطوری موسی، وسعت قلمروی مالی بیش از 3 هزار کیلومتر افزایش پیدا کرد. از کرانه های اقیانوس اطلس تا منطقه ای که امروزه کشور نیجر در آن واقع شده متعلق به این امپراطوی بود قلمرویی که بخش هایی از سنگال، موریتانی، مالی، بورکینافاسو، نیجر، گامبیا، گینه بیسایو، گینه و ساحل عاج امروزی را در برمی گرفت.سلطه بر این قلمروی وسیع، به معنای دسترسی به حجم عظیمی از منابع طبیعی مختلف از جمله طلا و نمک بود.بنابر اطلاعات موزه بریتانیا، در دوران فرمانروایی مانسا موسی، امپراطوری مالی نزدیک به نیمی از طلای جهان را در اختیار داشت و همه آن متعلق به شخص پادشاه بود. مانسا موسی به عنوان پادشاه دسترسی تقریبا نامحدود به با ارزش ترین منابع ثروت در قرون وسطی را داشت. بزرگ ترین مراکز داد و ستد دنیا که مبادلات در آن‌ها بر پایه طلا و سایر کالاها انجام می شد، در قلمروی او قرار داشتند و او از راه تجارت توانست ثروت هنگفتی کسب کند."امپراطوری مالی با وجود داشتن منابع عظیم طلا، شهرت چندانی در دنیا نداشت. اوضاع اما با سفر مانسا موسی به مکه تغییر کرد. موسی که یک مسلمان معتقد بود تصمیم گرفت برای زیارت به مکه برود و در طول سفر خود از صحرای بزرگ آفریقا و مصر عبور کرد. گفته می شود پادشاه به همراه کاروانی متشکل از 60 هزار مرد مالی را به قصد مکه ترک کرد. مانسا موسی تمامی اعضاء دربار سلطنتی، همین طور فرماندهان، سربازان، قصه گویان دربار - که حکایت ها را به شکل آواز روایت می کردند ( Griot ) - ، بازرگانان، ساربانان و 12 هزار برده را با خود به این سفر برد. صف طویلی از بز و گوسفند هم به منظور ت مین خوراک آن ها را همراهی می کرد.کاروان مانسا موسی همچون شهری متحرک در دل بیابان حرکت می کرد. شهری که ساکنان آن، حتی بردگانش لباس هایی از پارچه های زربافت و مرغوب ترین ابریشم‌های ایران به تن داشتند. صدها شتر با باری سنگین از طلای خالص پشت سر هم حرکت می کردند و همه این ها منظره ای بسیار تماشایی را شکل داده بود. منظره ای که با رسیدن کاروان به قاهره زرق وبرق بیشتری هم پیدا کرد، جایی که آن ها می توانستند ثروت خود را به رخ بکشند. مانسا موسی خاطره ای به یاد ماندنی از خود در قاهره بر جای گذاشت. شباب العمری که 12 سال بعد از پادشاه مالی به این شهر رفته، در نوشته های خود به این نکته اشاره کرده که مردم قاهره به نیکی از او یاد می کردند.شرکت فناوری " اسمارت‌است" ( SmartAsset ) آمریکا تخمین زده که به دلیل استهلاک طلا، سفر مانسا موسی در خاورمیانه نزدیک به 1 میلیاد و 500 میلیون دلار ( یک میلیارد و 100 میلیون پوند) خسارت به همراه داشته است.در مسیر بازگشت به خانه، موسی یک بار دیگر از مصر عبور کرد و به گفته عده ای، برای کمک به اوضاع اقتصادی این کشور بخشی از طلا را به منظور قرض دادن به آن ها از چرخه خارج کرد و دوباره با سود گزاف آن را از وام دهندگان مصری قرض گرفت. عده ای دیگر می گویند او آنقدر خرج کرد که دیگر هیچ طلایی باقی نماند.لوسی دوران، استاد مدرسه مطالعات آفریقایی و شرقی (سواز) لندن می گوید به خصوص قصه گویان دربار از دست پادشاه بسیار ناراحت بودند: " موسی در طول مسیر خود به اندازه ای طلا از دست داد که آن ها دیگر میلی به ستایش او در داستان‌های خود نداشتند. چون معتقد بودند او منابع طبیعی شان را در خارج از قلمروی امپراطوری بر باد داده است." هیچ شکی نیست که مانسا موسی، در جریان سفر طولانی خود مقدار زیادی طلا را خرج کرد یا به عبارت دیگر هدر داد. اما همین سخاوتمندی بیش از حد بود که چشم دنیا را به او خیره کرد.مانسا موسی با این کار خود عملا نام خودش و امپراطوری مالی را در نقشه به ثبت رساند. در نسخه‌ای از اطلس کاتالان که به سال 1375 میلادی تعلق دارد، بالای تیمبوکتو نقاشی یک پادشاه آفریقایی دیده می شود که یک قطعه طلا در دست گرفته و روی تختی زرین نشسته است.تیمبوکتو به الدورادوی ( سرزمین طلا) آفریقا تبدیل شد و مردم از دور و نزدیک برای دیدن این شهر به آن سفر می کردند.در قرن نوزدهم، این شهر همچنان جایگاهی اسطوره ای داشت و از آن به عنوان سرزمین طلای گمشده واقع در انتهای دنیا یاد می شد، شهری که مدت ها هدف نهایی جویندگان طلا و جهانگردانی بود که از اروپا می آمدند و همه این ها تا حد زیادی به کارهای بزرگی که مانسا موسی 500 سال پیش از آن انجام داده بود، برمی گشت.مانسا موسی در بازگشت از مکه چندین دانشمند اسلامی را با خود به مالی برد. از جمله نوادگان مستقیم محمد، پیامبر اسلام و یک شاعر و معمار اهل آندلس به نام ابو اسحاق الساحلی که با طراحی مسجد جینگاریبر اعتبار زیادی به دست آورد.گفته می شود پادشاه 200 کیلوگرم طلا به او دستمزد داد که با نرخ امروز 8 میلیون و 200 هزار دلار ( 6 میلیون و 300 هزار پوند) ارزش دارد.موسی علاوه بر تشویق و ترغیب هنر و معماری، روی ادبیات سرمایه گذاری کرد و چندین مدرسه، کتابخانه و مسجد ساخت. خیلی زود تیمبوکتو به مرکز آموزش تبدیل شد و مردم از سراسر دنیا برای درس خواندن در جایی که بعدها دانشگاه سانکوره نام گرفت، راهی این شهر می شدند.پادشاه ثروتمند به دلیل پایه گذاری سنت آموزش در غرب آفریقا اعتبار زیادی کسب کرد، هر چند در خارج از این منطقه هنوز هم اطلاعات چندانی در مورد دوران پادشاهی او وجود ندارد.وینستون چرچیل، نخست وزیر بریتانیا در جنگ جهانی دوم گفت: " تاریخ را فاتحان می نویسند."بعد از مرگ مانسا موسی در 57 سالگی در 1337 میلادی، تاج و تخت پادشاهی به دو پسرش رسید که نتوانستند امپراطوری را سر پا نگه دارند. سرزمین های کوچک تر جدا شدند و امپراطوری مالی فروپاشید. ورود اروپایی ها به این منطقه هم آخرین میخ را بر تابوت این امپراطوری کوبید.لیزا کورین گرازیوسه، مدیر موزه بلاک در دانشگاه نورت‌وسترن در رابطه با این که چرا دوران حکمرانی موسی چندان شناخته شده نیست، می گوید: " تاریخ قرون وسطی هنوز هم تا حد زیادی به عنوان تاریخ غرب در نظر گرفته می شود."رودولف باچ ویر می گوید:" اگر اروپایی‌ها به جای چند قرن بعدتر، در دوران حکمرانی موسی که مالی از نظر قدرت نظامی و اقتصادی در اوج بود، به این منطقه پا می گذاشتند، احتمالا همه چیز طور دیگری رقم می خورد."
آتش و شمشیر در قفقاز: ارامنه، تاتارها و دولت روسیه، قسمت اول دلیل انتشار این مجموعه پست‌ها در ویرگول در مقدمه‌ی نوشته‌ی زیر توضیح داده شده است که در صورت علاقمندی می‌توانید مطالعه بفرمایید. - % D8 % AA % D8 % A7 % D8 % AA % D8 % A7 % D8 % B1 - % D8 % A7 % D8 % B1 % D9 % 85 % D9 % 86 % DB % 8C - 1905 - 1907 - % D9 % 82 % D8 % B3 % D9 % 85 % D8 % AA - % D8 % A7 % D9 % 88 % D9 % 84 - j30fgpu75jqn از سوی دیگر نوشته‌ی حاضر در واقع ترجمه‌ی فصل هشتم کتاب آتش و شمشیر در قفقاز نوشته‌ی لوییجی ویلاری است که به سال 1906 منتشر شده است. این فصل که به زعم بنده اندکی با دیدگاه اروپامحورانه‌نگاشته شده است، اطلاعات ارزشمندی در رابطه با اینکه خارجی‌ها در یک قرن پیش چگونه به ما و اقوام مجاور ما و مسایل ما می‌نگریستند در اختیار می‌گذارد.ارتباط بین روسیه و ارامنه به زمان پطر کبیر بازمی‌گردد، اگرچه حتی قبل از سلطنت وی تعداد معینی از ارامنه راه خود را به روسیه باز کرده بودند. تا زمان اردوکشی این پادشاه به باکو در سال 1722 ، عملا کل قوم ارمنی در قلمرو سلطان ترکیه یا شاه ایران زندگی می‌کردند. اکثر آنها در منطقه مرزی بین ترکیه و ایران زندگی می‌کردند که تبدیل به میدان نبرد بین این دو قدرت شده بود. اودیسیوس می‌نویسد، مرزهای مشرق‌زمین به طورکلی مبهم‌اند مگر اینکه توسط کمیسیون‌های اروپایی اصلاح شده باشند و یکی ار اصول کشورداری در مشرق‌زمین این است که نواحی مرزی را متروک و محروم نگه داریم تا اگر دشمن به کشور حمله کرد، در راه نتواند آذوقه زیادی پیدا کند و در پیشروی دچار مشکل شود. ارامنه رنج زیادی از بکار گرفتن این اصل متحمل شده‌اند. در نبود هرگونه دولت ملی، آنان به طور متناوب توسط ترکان و ایرانیان مورد یورش قرار گرفته و توسط روسای محلی مسلمان غارت می‌شدند. حکومتداری ترکیه و ایران صرفا گرفتن خراج و مالیات بود و البته گاه و بیگاه یادآوری خونین این نکته که مسیحیان بایستی سکوت کنند.اما پس از اینکه روس‌ها شروع به پیشروی در قفقاز کردند و باکو و دربند را تصرف کردند، ارامنه که تحت ستم و سرکوب اربابان مسلمان خود بودند از طریق پاتریارک خود، اشعیا از تزار تقاضا کردند که اجازه دهد در قلمرو او مستقر شوند. جایی که می‌توانستند از آزادی عقیده و حق زندگی در صلح لذت ببرند. پطر مشتاقانه این درخواست را پذیرفت و به نمایندگان خود دستور داد که به هر طریق از آنها محافظت کنند. رومانوف زیرک ارامنه را مفیدترین ابزار برای پیشبرد سیاست‌های خود در خاورمیانه و خاور نزدیک می‌دید. قومی که به صورت گسترده در قلمرو ترکیه و ایران پراکنده بودند و می‌توانستند در موقعیت مناسب علیه این قدرت‌ها بکار گرفته شوند. به ارامنه معافیت‌ها و امتیازات زیادی اعطا شد و بین درجه‌داران ارتش و خدمات عمومی روسیه پذیرفته شدند. همچنین کلونی‌های تجاری آنان در تمام شهرهای اصلی امپراتوری تاسیس شد. جانشینان پطر سیاست مشابهی پیش گرفتند و مهاجرت ارامنه ادامه پیدا کرده و افزایش یافت.جایی که ارامنه در آن بیشتر از هرجا مورد ظلم و ستم بودند، جنوب شرق قفقاز بود که در آن زمان توسط خوانین یا شاهزاده‌های تاتار و تحت حاکمیت اسمی ایران اداره می‌شد. خانات اصلی عبارت بودند از: باکو، دربند، شاماخی، نوخا، ایروان، نخجوان و گنجه (الیزاوتپول). بیشترین مهاجرت ارامنه از این نواحی صورت گرفت. در قرن هجدهم، روسیه مداوم پیشروی می‌کرد و هربار نواحی جدیدی را از ترکیه و ایران می‌گرفت و هر فتح جدید با ورود بیشتر ارامنه از مرز همراه بود. گاه حتی آنان که آنطرف مرز باقی می‌ماندند، اموال خود را برای محافظت به این طرف و داخل مرز می‌فرستادند. به این ترتیب کلیسای حواری ارمنی اکثر املاک خود را در قسمت اروپایی روسیه بدست آورد. در زمان کاترین دوم، امتیازات جدیدی به ارامنه اعطا شد و کلونی‌های جدیدی برای پناهندگان تاسیس شد. برخی از این کلونی‌ها نام سکونت‌گاه‌های باستانی این مردم را بر خود دارند مانند نخجوان - نا - دونو و آرماویر در ناحیه‌ی کوبان.با الحاق گرجستان در سال 1800 ، روسیه تعداد اتباع ارمنی خود را افزایش داد. هرجا که روسیه در کشورهای مسلمان پیش می‌رفت ارامنه را دوست خود و حاضر به خدمت می‌یافت، زیرا آنان روسیه را ناجی خود می‌دانستند. ژنرال‌هایی که فرماندهی ارتش مهاجم روسیه را برعهده داشتند، غالبا ارمنی بودند، مانند لازارف و لوریس ملیکوف. در واقع به جرات می‌توان گفت که اگر ارامنه نبودند، روسیه هرگز قفقاز را فتح نمی‌کرد.باکو که در سال 1735 به ایران بازگردانده شده بود، در سال 1806 دوباره اشغال شد. استان قره‌باغ که شامل جوامع نیمه مستقل ارمنی به نام ملک‌نشین، آخرین بازماندگان فیودالیسم ارمنی، بود در سال 1813 فتح شد. خانات ایروان و نخجوان در آخرین جنگ با ایران در سال‌های 29 - 1828 تصرف شدند. این برای ارامنه مهم‌ترین الحاق بود، نه تنها به این خاطر که این ناحیه جمعیت ارمنی زیادی داشت بلکه به این خاطرکه صومعه‌ی اچمیادزین، پایتخت مذهبی ارمنستان، در این ناحیه واقع بود و لذا تعداد زیادی از ارامنه در این جنگ به نفع روسیه جنگیدند. آخالتسیخه پس از جنگ با ترکیه در سال 1829 تصرف شد و سرانجام در لشکرکشی 78 - 1877 ، قارص که تاکنون دوبار از ترک‌ها گرفته شده و به آنان بازگزدانده شده بود، قطعا ضمیمه روسیه شد. بسیاری از ارامنه از نواحی که روس‌ها طی این نبردهای گوناگون اشغال کرده ولی الحاق نشده بودند، مهاجرت نمودند. لذا پس از قرارداد صلح آدریانوپل ( 1829 )، 10000 خانواده به دنبال ارتش روسیه از ارزروم به خارج از ترکیه مهاجرت کردند و 40000 پناهنده در همان سال پس از عهدنامه ترکمانچای از آذربایجان به روسیه مهاجرت کردند. مهاجرت‌های دیگری نیز در سال 1878 صورت گرفت.نتیجه‌ی این فتوحات این بود که اکثریت ارامنه که پیش‌تر بین ترکیه و ایران تقسیم شده بودند اکنون بین روسیه و ترکیه تقسیم می‌شوند. اکنون ترکیه 15000000 و روسیه 1200000 تبعه ارمنی دارند و تنها چند صد هزار در ایران و سایر نقاط جهان باقی مانده‌اند.با حسن توجه روسیه، ارامنه از هر نظر شکوفا شدند و پیشرفت کردند و از رعیت سیاه بخت اربابان جبار مسلمان سریعا به بورژوازی ثروتمند و فعال تبدیل شدند. آنان را به عنوان بانکدار، بازرگان، مغازه‌دار، تولیدکننده، وکیل، پزشک، معلم، مهندس و صاحب منصبان اداری در سراسر قفقاز و حتی در قسمت اروپایی روسیه می‌توان یافت. صنعت نفت باکو عمدتا نتیجه‌ی سرمایه‌گذاری ارامنه است. در تفلیس، پایتخت باستانی گرجستان، ارامنه حدود یک سوم جمعیت را تشکیل می‌دهند و عملا تمام کسب و کار شهر را در کنترل دارند، بیشتر املاک متعلق به آنان است و 80 درصد شورای شهر را تشکیل می‌دهند. ارامنه حتی در ارتش روسیه، مناصب بالایی دارند. فرمانده کل نیروهای روس در نبرد آسیایی 1877 ، ژنرال لوریس ملیکوف یک ارمنی اهل لوری بود و یکی از شایسته‌ترین ستوان‌های وی، ژنرال ترقوکاسوف نیز ارمنی بود. لوریس ملیکوف بعدها وزیر ارشد الکساندر دوم شد و مدتی بسیار قدرتمند بود. گفته می‌شود که وی پیش‌نویس قانون اساسی را تهیه کرده بود و اگر تزار در سال 1881 کشته نمی‌شد، این قانون منتشر می‌شد.از این رو محبت ارامنه به روسیه قابل درک است. تحت حاکمیت روسیه، اگرچه آنان مشمول همه‌ی ناتوانی‌های شهروندان یک امپراتوری استبدادی بوده و در معرض بوروکراسی فاسد و ناکارآمد هستند اما حداقل خطر قتل‌عام‌های دوره‌ای آنان را تهدید نمی‌کند، هیچ ممنوعیتی برای پیشرفت آنان در هیچ حرفه‌ای اعمال نمی‌شود، اموال آنان نسبتا در امنیت است و اگرچه شرایط ایمنی عمومی در قفقاز با وضعیت مطلوب فاصله زیادی دارد، در مقایسه با آن‌چه در ترکیه یا ایران حکمفرماست به طرز غیرقابل مقایسه‌ای بهتر است. ارامنه روسیه از بسیاری جهات تمایل داشتند که خود را با حاکمانشان وفق دهند. آنان علیرغم پایبندی به ملیت و زبانشان، خود را کم و بیش روس می‌دانستند. ارامنه تقریبا به همان اندازه‌ی زبان ارمنی و در همه‌ی رویدادهای شهری، روسی صحبت می‌کنند و حتی با تغییر هجای آخر نام خود از یان و یانس به اف یا اف، اسامی خود را روسی‌سازی کرده‌اند.در همین حین، ناامنی و آزار و اذیت ارامنه در ترکیه روز به روز بدتر می‌شد و اکنون آن‌ها رویای تقلید از دیگر اقوام مسیحی امپراتوری عثمانی، رومانیایی‌ها، یونانی‌ها، صرب‌ها و بلغارها و رهایی از یوغ ترکیه را در سر می‌پروراندند. در میانه‌ی قرن نوزدهم، جوامع ارمنی در پاریس و دیگر نقاط شکل گرفت که از ایده‌ی احیای ملت ارمنی حمایت می‌کردند و تاریخ پادشاهی ارمنستان باستان با جدیت مورد مطالعه قرار گرفت و رویاهایی را برانگیخت. طی جنگ روسیه و ترکیه در سال 1877 ، بسیاری از ارامنه توسط ترک‌ها به دلیل همدستی واقعی یا فرضی آنها با روس‌ها قتل‌عام شدند. پیمان برلین و پیمان بریتانیا - ترکیه سال 1878 شامل بندهایی بود که ترکیه را ملزم به اجرای اصلاحات در "استان‌هایی که ارامنه در آن ساکن‌اند" می‌نمود. اما اصلاحات هرگز عملی نشد و نارضایتی ارامنه شکل آشفتگی فعال انقلابی را به خود گرفت. از آن‌جایی که ترکیه مکان بسیار نامناسبی برای طرح‌ریزی توطیه بود، تفلیس به مرکز جنبشی تبدیل شد که دولت روسیه از آن جلوگیری نمی‌کرد. در حقیقت، هرگاه مسیله‌ای بین ترکیه و روسیه پیش می‌آمد، شورش ارامنه اوج می‌گرفت و قاچاق اسلحه از سرحدات مرزی آغاز می‌شد. روسیه از کمیته‌ها برای پیشبرد سیاست خود در شرق بهره می‌برد و کمیته‌ها از حفاظت روسیه برای توطیه‌چینی ضد ترکیه بهره می‌بردند. روسیه در آن زمان تا حدودی محافظ اتباع مسیحی سلطان بود. اولین حزب ارمنی، تروشاک، بسیار مطلوب دولت روسیه بود و تا همین اواخر از هرگونه ارتباط با احزاب اپوزوسیون روس امتناع می‌ورزید. کمیته‌ی جدیدتر که در ژنو تشکیل یافت، هنچاک، روابط خوبی با حزب انقلابی، به ویژه تبعیدیان، داشت و به این حزب کمک کرد که افکار و خطوط فکری خود را از طریق ایران به روسیه معرفی کنند. اما هدف اصلی کلیه احزاب انقلابی ارمنی آزادسازی ارمنستان ترکیه بود.ادامه دارد .منبع: کتاب Fire and Sword in the Caucasus صفحات 144 الی 150 مطالب مرتبط: - % D8 % AD % DA % A9 % D9 % 88 % D9 % 85 % D8 % AA - % D8 % AA % D8 % B2 % D8 % A7 % D8 % B1 % DB % 8C - % D9 % 88 - % D8 % A7 % D8 % AA % D8 % AD % D8 % A7 % D8 % AF - % D8 % AC % D9 % 85 % D8 % A7 % D9 % 87 % DB % 8C % D8 % B1 - % D8 % B4 % D9 % 88 % D8 % B1 % D9 % 88 % DB % 8C - % D8 % AF % D8 % B1 - % D9 % 85 % D9 % 84 % D8 % AA % D8 % B3 % D8 % A7 % D8 % B2 % DB % 8C - % D8 % A2 % D8 % B0 % D8 % B1 % D8 % A8 % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % AC % D8 % A7 % D9 % 86 % DB % 8C - c48soh4f0ewy - % D8 % B1 % D9 % 88 % D8 % B3 % DB % 8C % D9 % 87 - 1905 - 1920 - % D8 % B4 % DA % A9 % D9 % 84 % DA % AF % DB % 8C % D8 % B1 % DB % 8C - % D9 % 87 % D9 % 88 % DB % 8C % D8 % AA - % D9 % 85 % D9 % 84 % DB % 8C - % D8 % AF % D8 % B1 - % D8 % AC % D8 % A7 % D9 % 85 % D8 % B9 % D9 % 87 % D8 % A7 % DB % 8C - % D9 % 85 % D8 % B3 % D9 % 84 % D9 % 85 % D8 % A7 % D9 % 86 - vq5robyi0cdu
داستان حرام و حلال شدن شراب نوشی در زمان بهرام گور مدتی پیش ویدیویی دیدم که در فضای مجازی دست به دست می‌شد. هموطنی بود که به خارج از ایران مسافرت کرده بود. ابتدای ویدیو کمی فحش و ناسزا به مسلمانانی می‌دهد که به سفر حج و زیارت خانه خدا می‌روند. بعد دوربین گوشی اش را چرخاند و مشخص شد در یک مشروب فروشی ایستاده. همینطور که قفسه‌های طویل که انواع و اقسام مشروبات الکلی در آنها چیده شده بود را نشان می‌داد، می‌گفت: "خونه خدا اینجاست ."همچنین اخیرا از عزیزی شنیدم یکی از بستگانشان در مجلس بزمی بوده که در آن برای تفریح آتشی هم روشن کرده بودند. گویا آتش نسبتا مفصلی هم بوده، مشابه آن آتش هایی که در چهارشنبه سوری درست می‌کنند و زبانه هایش به اندازه قد یک انسان بالغ بالا می‌رود. خلاصه این هموطن از شدت مستی رقصان رقصان داخل آتش می‌افتد و تمام بدنش به شدت می‌سوزد. به مزاح گفتم: "باز بگویید شراب خواران در آتش جهنم نمی‌سوزند".در همین مورد داستانی زیبا و بسیار جالب در شاهنامه فردوسی آمده که مربوط به دوران بهرام گور، پادشاه بزرگ ایران در سلسله ساسانیان است. اما پیش از پرداختن به آن داستان، خوب است بدانیم داستان تاجگذاری و سلطنت بهرام گور هم حکایت جذاب و جالبی دارد. پدر بهرام گور پادشاهی بود به نام یزدگرد بزه‌گر. در دوران پادشاهیش به قدری ظلم و بیداد کرده بود که وقتی با جفتک اسبی سرکش هلاک می‌شود، بزرگان و موبدان ایران یکصدا می‌شوند که ما دیگر پادشاهی از نسل و تخم یزدگرد بزه‌گر نمی‌خواهیم.بهرام گور خود مورد غضب پدرش واقع شده بود و در زمان مرگ پدر در یمن ساکن شده بود. با کمک سپاهی از اعراب و تازیان یمنی به پایتخت می‌تازد و ادعا می‌کند که پادشاهی ایران حق اوست، و اگر کسی مخالف این مطلب است باید دلایلشان را برای وی توضیح دهند. به همین دلیل بزرگان ایران ترتیبی می‌دهند تا هر کسی مورد ظلم و ستم یزدگرد پدر بهرام گور واقع شده بود در دشتی جمع شوند:بزرگان به پاسخ بیاراستندبسی خسته دل پارسی خواستندز ایران کرا خسته بد یزدگردیکایک بران دشت کردند گردبریده یکی را دو دست و دو پاییکی مانده بر جای و جانش به جاییکی را دو دست و دو گوش و زبانبریده شده چون تن بی‌روانیکی را ز تن دور کرده دو کفتازان مردمان ماند منذر شگفت (منذر از سرداران عرب تازی و یار بهرام بود)یکی را به مسمار کنده دو چشمچو منذر بدید آن برآورد خشمبهرام که این درجه از ظلم و بیداد پدرش را می‌بیند بر روان پدرش لعنت می‌فرستد:غمی گشت زان کار بهرام سختبه خاک پدر گفت کای شوربختاگر چشم شادیت بر دوختیروان را به آتش چرا سوختیبعد رو به ایرانیان می‌کند و می‌گوید که از کرده پدرش ناخشنود است، و خودش هم طعم ظلم او را چشیده، و هر بدی که پدر کرده، پسر جبران خواهد کرد و جز با عدل و داد پادشاهی نخواهد کرد. همچنین پیشنهاد می‌دهد برای اینکه ثابت شود چه کسی بر تاج و تخت پادشاهی سزاوارتر است، دو شیر درنده را در دو طرف تخت پادشاهی ببندند و تاج را هم روی تخت و میان آن دو شیر قرار دهند. هر مردی که توانست به میان دو شیر رفته و روی تخت نشسته و تاج بر سر نهد را به پادشاهی بپذیرند. همچنین تاکید می‌کند اگر پیشنهادش را نپذیرند با سپاه تازیان که همراه او بودند بر ایران تاخته و با زور تاج و تخت را تصاحب خواهد کرد.وگر زین که گفتم بتابید یالگزینید گردنکشی را همالبه جایی که چون من بود پیش روسنان سواران بود خار و خومن و منذر و گرز و شمشیر تیزندانند گردان تازی گریزبرآریم گرد از شهنشاهتانهمان از بر و بوم وز گاهتانکنون آنچ گفتیم پاسخ دهیدبدین داوری رای فرخ نهیدبگفت این و برخاست و در خیمه شدجهانی ز گفتارش آسیمه شدبزرگان ایران می‌بینند حرف حق می‌زند و همچنین قول داده پادشاهی عادل و دادگر باشد. پس پیشنهاد را می‌پذیرند. به ایران رد و موبدان هرک بودکه گفتار آن شاه دانا شنودبگفتند کین فره ایزدیستنه از راه کژی و نابخردیستنگوید همی یک سخن جز به دادسزد‌گر دل از داد داریم شادشخص دیگری که مدعی تاج و تخت بود خسرو نام داشت. وقتی خسرو چشمش به آن دو شیر درنده می‌افتد وحشت کرده و اصرار می‌کند که بهرام نفر اولی باشد که جلو می‌رود. بهرام هم جلو رفته با گرز بر سر شیرها کوبیده و هلاکشان می‌کند. به این ترتیب پادشاهی بهرام گور آغاز می‌شود.همی رفت با گرزه گاورویچو دیدند شیران پرخاشجوییکی زود زنجیر بگسست و بندبیامد بر شهریار بلندبزد بر سرش گرز بهرام گردز چشمش همی روشنایی ببردبر دیگر آمد بزد بر سرشفرو ریخت از دیده خون از برشجهاندار بنشست بر تخت عاجبه سر بر نهاد آن دلفروز تاجاما داستان اصلی که می‌خواهیم بازگو کنیم مربوط به شرب خمر و نوشیدن شراب است.روزی بهرام گور صبح که از خواب بیدار می‌شود و شراب می‌طلبد:چو بنشست می‌خواست از بامدادبزرگان لشکر برفتند شادهمان زمان مردی از بزرگان سر می‌رسد و برای شاه میوه می‌آورد.بیامد هم‌انگه یکی مرد مهورا میوه آورد چندی ز دهشتربارها نار و سیب و بهیز گل دسته‌ها کرده شاهنشهیبهرام گور هم او را حسابی تحویل می‌گیرد.جهاندار چون دید بنواختشمیان یلان پایگه ساختشنام این فرد هم کبروی بود.همین مه که با میوه و بوی بودورا پهلوی نام کبروی بوداین کبروی گویا از آن عرق خورهای قهار هم بوده و به قول امروزیها بدجوری خر خوری می‌کرده!به روی جهاندار جام نبیددو من را به یکبار اندر کشیدتازه بعد از اینکه دو من شراب را یک نفس سر کشیده، گویا گرم شده برای دورهای بعدی .چو شد مرد خرم ز دیدار شاهازان نامداران و آن جشنگاهیکی جام دیگر پر از می‌بلوربه دلش اندر افتاد زان جام شورباز هم از رو نرفته و جامی دیگر می‌گیرد.ز پیش بزرگان بیازید دستبدان جام می‌تاخت و بر پای جستبه یاد شهنشاه بگرفت جاممنم گفت میخواره کبروی نامبه روی شهنشاه جام نبیدچو من درکشم یار خواهم گزیدو به این ترتیب هفت جام که هرکدام پنج من شراب داشتند را سر می‌کشد.به جام اندرون بود می‌پنج منخورم هفت ازین بر سر انجمنپس انگه سوی ده روم من به هوشز من نشنود کس به مستی خروشچنان هفت جام پر از می‌بخوردازان می‌پرستان برآورد گردبعد از این خر خوری و هنگامی که حسابی مست لایعقل شده بود از آن مجلس بیرون می‌زند و به سوی دشت می‌رود.به دستوری شاه بیرون گذشتکه داند که می‌در تنش چون گذشتوزان جای خرم بیامد به دشتچو در سینه مرد، می‌گرم گشتبرانگیخت اسپ از میان گروهز هامون همی تاخت تا پیش کوهبه پای کوه که میرسد گویا خواب او را فرا می‌گیرد، پس پیاده شده و پای همان کوه می‌خوابد.فرود آمد از باره جایی نهفتیله کرد و در سایه کوه خفتاما وقتی خواب بوده، کلاغی از کوه پایین آمده و چشمانش را بیرون کشیده و می‌خورد. به این ترتیب این مرد می‌میرد.ز کوه اندرآمد کلاغ سیاهدو چشمش بکند اندران خوابگاههمی تاختند از پس‌اندر گروهورا مرده دیدند بر پیش کوهدو چشمش ز سر کنده زاغ سیاهبرش اسپ او ایستاده به راهبرو کهترانش خروشان شدندوزان مجلس و جام جوشان شدندوقتی خبر حادثه را به بهرام گور می‌رسانند بسیار تحت تاثیر قرار گرفته و دستور می‌دهد شرب خمر را بر همگان حرام است.چو بهرام برخاست از خوابگاهبیامد بر او یکی نیک‌خواهکه کبروی را چشم روشن کلاغز مستی بکندست در پیش راغرخ شهریار جهان زرد شدز تیمار کبروی پر درد شدهم‌انگه برآمد ز درگه خروشکه‌ای نامداران با فر و هوشحرامست می‌در جهان سربسراگر زیردستست‌گر ناموربه این ترتیب تا حدود یک سالی شراب خواری در ایران ممنوع بود. برین‌گونه بگذشت سالی تمام همی داشتی هرکسی می‌حرام همان شه چو مجلس بیاراستی همان نامه باستان خواستیتا اینکه روزی پیرزنی پسرش را که کفش دوزی فقیر بوده زن می‌دهد. بر مادر مشخص می‌شود که پسرش به قدری خجالتی و بزدل است که حتی توان همبستر شدن با همسرش را هم ندارد. این مادر برای علاج خوی ضعیف و بزدل و خجالتی پسرش، برای او شراب تجویز می‌کند!چنین بود تا کودکی کفشگرزنی خواست با چیز و نام و گهرنبودش دران کار افزار سختهمی زار بگریست مامش ز بختهمانا نهان داشت لختی نبیدپسر را بدان خانه اندر کشیدبه پور جوان گفت کاین هفت جامبخور تا شوی ایمن و شادکاممگر بشکنی امشب آن مهر تنگکلنگ از نمد کی کندکان سنگپسر کفش دوز هم هفت هشت جام شراب را سر می‌کشد و سرش که گرم می‌شود حسابی جسور و شجاع می‌شود!بزد کفشگر جام می‌هفت و هشتهم‌اندر زمان آتشش سخت گشتجوانمرد را جام گستاخ کردبیامد در خانه سوراخ کردو البته خجالتش هم می‌ریزد و سراغ همسرش می‌رود .وزان جایگه شد به درگاه خویششده شاددل یافته راه خویشاما گویا زیادی جسور شده بود، طوریکه بعد به محل نگهداری شیرهای پادشاه رفته و یکی از شیرها را بیرون کشیده و سوارش می‌شود!!چنان بد که از خانه شیران شاهیکی شیر بگسست و آمد به راهازان می‌همی کفشگر مست بودبه دیده ندید آنچ بایست بودبشد تیز و بر شیر غران نشستبیازید و بگرفت گوشش به دستبران شیر غران پسر شیر بودجوان از بر و شیر در زیر بودهمی شد دوان شیروان چون نوندبه یک دست زنجیر و دیگر کمندبیامد دوان تا در بارگاهشیربان این صحنه را می‌بیند و مطلب را به شاه گزارش می‌کند.چو آن شیربان جهاندار شاهبیامد ز خانه بدان جایگاهیکی کفشگر دید بر پشت شیرنشسته چو بر خر سواری دلیربیامد دوان تا در بارگاهدلیر اندر آمد به نزدیک شاهبگفت آن دلیری کزو دیده بودبه دیده بدید آنچ نشنیده بودشاه بسیار متحیر می‌شود و از اطرافیانش می‌خواهد تا آمار آن مرد کفش دوز را بگیرند ببینند آیا از نژاد پادشاهان و پهلوانان نامی است که اینطور از شیر مانند خر سواری می‌گیرد؟!جهاندار زان در شگفتی بماندهمه موبدان و ردان را بخواندبه موبد چنین گفت کاین کفشگرنگه کن که تا از که دارد گهرمادر کفش دوز مقر می‌آید و اعتراف می‌کند که به پسرش شراب داده تا شرم و بی عرضگی و ترس و بزدلی او را درمان کند، بلکه از این طریق عرضه داشته باشد بچه‌ای درست کند و نسلش ادامه داشته باشد!همان مادرش چون سخن شد درازدوان شد بر شاه و بگشاد رازنخست آفرین کرد بر شهریارکه شادان بزی تا بود روزگارچنین گفت کاین نورسیده به جاییکی زن گزین کرد و شد کدخدایبه کار اندرون نایژه سست بوددلش گفتی از سست خودرست بودبدادم سه جام نبیدش نهانکه ماند کس از تخم او در جهانهم‌اندر زمان لعل گشتش رخاننمد سر برآورد و گشت استخوان و اینکه هیچ اصل و نسب پهلوانی یا اشرافی هم ندارد، بلکه تمام آن شگفتی کار همان سه گیلاس شراب بوده!نژادش نبد جز سه جام نبیدکه دانست کاین شاه خواهد شنیدو شاه که این داستان را می‌شنود به خنده افتاده و دستور می‌دهد از آن به بعد نوشیدن شراب مجددا آزاد شود.بخندید زان پیرزن شاه گفتکه این داستان را نشاید نهفتبه موبد چنین گفت کاکنون نبیدحلالست میخواره باید گزیداما به شرطی که به اندازه بخورند. طوری که شیر را رام کنند، نه آنقدر زیاده روی کرده و خر خوری کنند که یک کلاغ سیاه بی مقدار چشمانشان را از کاسه در آورده و جانشان را بگیرد.که چندان خورد می‌که بر نره شیرنشیند نیارد ورا شیر زیرنه چندان که چشمش کلاغ سیاههمی برکند رفته از نزد شاهخروشی برآمد هم آنگه ز درکه‌ای پهلوانان زرین کمربه اندازه‌بر هرکسی می‌خوریدبه آغاز و فرجام خود بنگریدچو می‌تان به شادی بود رهنمونبکوشید تا تن نگردد زبون
در تکریم خیام بنده امیرحسین صبورطینت فارغ التحصیل دکترای رشته مدیریت منابع انسانی، مدرس و مشاور سازمانی و متولد 1360 هستم. از نوجوانی علاقه خاصی به اشعار خیام داشتم و به همین دلیل در همان سنین، کلیه رباعیات خیام را حفظ بودم و همواره به مطالعه کتب تفسیر مفاهیم آن می‌پرداختم. در این مجموعه تصمیم گرفتم به ازای بعضی از رباعیات کلیدی خیام، اشعاری ما به ازابسرایم. این اشعار متشابه، عمدتا در تایید، تکریم، ابراز ارادت و احترام به این شاعر بزرگ سروده شده است. در این مجموعه، برای شخص خودم، کنیه صبور را در نظر گرفته‌ام. ادعایی بر شاعری ندارم و صرفا می‌توان عنوان این کتابچه را "دلنوشته" نامید. امیدوارم با راهنمایی شعرای معاصر بتوانم این مجموعه را غنی نموده، نکات ضعف و ایرادات آن را برطرف نمایم.با تشکرامیرحسین صبورطینت INSTAGRAM : AMIRHOSSEIN _ SABOUR دریافت لینک دانلود دلنوشته: در تکریم خیام
پاسخ به پرسش‌ها (پرسش دوم) پرسش: چرا حافظ را با شاعران پس از او مقایسه کرده‌اید؟ شما ظرف زمان را در نظر نگرفته‌اید. تنها می‌توانید حافظ را با شاعران قبل از او مقایسه کنید.پاسخ: آنچه مرا اساسا به سنجش میان اشعار حافظ و دیگر شاعران برانگیخت، نقصان‌های شعر او بود. می‌توانستم و می‌توانم حتی بی آنکه چنین سنجشی در کار آورم، این نقصان‌ها را نشان دهم. اما عمدتا صورت کامل شعر او در دیوان دیگران یافت می‌شود. در نقدهایی که بر کار من می‌نویسند، عمدتا از ذکر بدیل‌های دیگر شاعران چشم می‌پوشند و تنها بر این حقیقت پای می‌فشرند که من شاعری حافظ را زیر سوال برده‌ام. آری چنین کرده‌ام. اما نه در خلا ! بیش از آنکه بر لسان‌الغیب تاخته باشم، از دیگر شاعران سند آورده‌ام. شوربختانه منتقدان گرامی این وزنه سنگین‌تر را عموما به هیچ می‌گیرند.روشن است که ذکر این بدیل‌های برازنده، هم معایب شعر حافظ را بیشتر عیان می‌کند و هم تمهیدی می‌شود برای آشنایی با آن شاعران بزرگ و در عین حال ناشناس. (البته که گاه کار خواجه را با شاهکارهای سرایندگانی بزرگ و سرشناس همچون سعدی و مولانا و عطار و . نیز سنجیده‌ام.) به حصر عقلی، این سرایندگان یا پیش از حافظ یا پس از او یا معاصر با او بوده‌اند.نگاهی بیندازید به شروح بیشماری که دوستداران حافظ بر شعر او نوشته‌اند. در این شروح به کرات، شاعران پیش از خواجه را با او سنجیده‌اند. اما کسی بر ایشان خرده نمی‌گیرد و پای ظرف زمان را پیش نمی‌کشد. فی‌المثل نمی‌گویند که "چرا خواجو (یا خاقانی) را با شاعری پس از او مقایسه کرده‌اید. شما ظرف زمان را در نظر نگرفته‌اید ." زیرا آنجا بناست سیادت حافظ بر دیگر شاعران - یعنی فرضی مسلم در ذهن مخاطب - ت یید شود. همه چیز امن و امان است. اما به محض آن که بخواهید مزایای شعر دیگران را بر کار حافظ نشان دهید، همگان برمی‌آشوبند و از تفاوت‌های زمان و زمانه سخن می‌گویند. یک بام و دو هوایی، مصداقی روشن‌تر از این ندارد. نکته اینجاست که عموما حافظ را مبنا و محور انگاشته‌اند.اما اگر بشود حافظ را با خواجو یا خاقانی سنجید، می‌شود جامی یا صایب را نیز با حافظ سنجید.دلیلی دیگر هم بر ذکر شاعران پس از حافظ وجود دارد در نگاه جامعه ادبی، سنت شعری ما پس از حافظ تدریجا به خاک سیاه می‌نشیند. ایشان باور دارند که به ویژه در عصر صفوی و با سبک موسوم به هندی یا اصفهانی، شعر فارسی به حضیض خود رسیده است و دچار انحاط شده. حتی شادروان احسان یارشاطر کتاب خویش را "شعر فارسی در عهد شاهرخ (نیمه اول قرن نهم) یا آغاز انحطاط در شعر فارسی" نام می‌گذارد. نیمه اول قرن نهم، یعنی زمانه‌ای بلافاصله بعد از حافظ. به زعم یارشاطر و بسیاری از دیگر آحاد جامعه ادبی، شعر فارسی در سده‌های نهم و دهم رهاورد چندانی نداشته و آغازگاه همان حضیض و انحطاط بوده است. حال برای آنکه صدق و کذب داوری - یا پیش‌داوری - ایشان روشن شود، ناگزیر باید نوشته‌های خواجه را با اشعار شاعران این دوره‌ها بسنجیم. بی چنین سنجشی، نمی‌توان دریافت که آیا حقیقتا امثال اهلی شیرازی و فتاحی نیشابوری و شمس مغربی و کاتبی ترشیزی و فضولی و نسیمی (در سده‌های نهم و دهم) و کلیم کاشانی و فیض دکنی و غنی کشمیری و طالب آملی (در عصر صفوی) بوته‌های خاری بی‌بر در برهوت بوده‌اند یا نخل‌هایی تناور و بارآور.حتی شاعران مکتب مشهور به بازگشت نیز از نگاهم دور نمانده‌اند. چرا که جریان شعر فارسی را هرگز ایستا ندیده‌ام. در مکتب مذکور هم (چونان مکتب وقوع که حدفاصل میان سبک‌های عراقی و هندی را شامل است) شاعر بزرگ کم نداریم. جامعه ادبی این دوران را نیز چندان ارجمند نمی‌داند. باز هم بررسی شعر بزرگانی چون فروغی بسطامی و قاآنی و یغمای جندقی ضرورت می‌یابد تا راست و دروغ دعوی اهل فن رو شود. برای توضیح بیشتر می‌توانید به صفحات 18 تا 21 از "حافظ پادشاه عریان شعر" مراجعه فرمایید. http :// t . me / abolfazl _ radjabi
"ایران" یک‌جاست و "ایرون" جای دیگر عکس از: آیدا اعظمیدکتر علی نیکوییچندی است که در سطح شهر تهران یک تابلو در بیلبوردهای تبلیغاتی به چشم می‌آید با این مضمون که: "فقط یه ایرونی می‌دونه ."پیش از پرداختن به بحث "ایرون" می‌بایست از عدم نظارت بر محتوای نوشتاری بیلبوردهای شهر گلایه کرد که چرا اجازه می‌دهند زبان فارسی این میراث گران‌بها که در طول تاریخ چند ده قرنی خویش توانسته به همیاری باشندگان خویش از ایلغارهای مغولان و ترکان و تهاجمات فرهنگی فرنگیان جان بدر ببرد و حتی پس از اسلام‌آوردن ایرانیان مردم ایران‌زمین بر خلاف بسیاری از تمدن‌های کهن مانند مصر که عرب زبان گردیدند همچنان بایسته و شایسته با زبان فارسی خویش بزید، چنین راحت مورد بی‌توجهی قرار گیرد! زبان فارسی در بستر خود چنان پوینده و بالنده بوده که بزرگانی چون رودکی، فردوسی، حافظ، سعدی، مولانا افکار ژرف خویش را توانستند در این زبان به جهان بیان نمایند.چرا باید این‌چنین دچار "غلط‌نویسی" و دهن کجی به زبان فارسی در سطح یک بیلبورد بزرگ تبلیغاتی در شاه‌راه بزرگ تهران، پایتخت کشوری که زبان رسمی‌اش فارسی است باشیم! تاکید بر روی "غلط‌نویسی" برای آن است که "محاوره‌نویسی" یک سطح بالاتر از متن تابلوی تبلیغاتی بالاست! زیرا در متن بالا شما شاهد غلط‌های املایی هستید و گاهی این غلط‌ها چنان بزرگ است که حتی شرکت تبیلغ کننده بی‌خبر است مردمانی بنام "ایرونی‌" نداریم و "ایرونی" زبان مردمی بنام "ایرونی‌ها" است که ساکنان سرزمین ایران نیستند بلکه مردمی دیگر در آن سوی مرزهای ایران می‌باشند!از سال 1350 خورشیدی به بعد به علت آنکه فضای تحقیر شهرستان‌ها در تهران روبه رشد گرفت گفتمان برخی اسامی با لهجه "تهرانی" اتفاقی ارزشمند تلقی گردید! در بسیاری از کاباره‌های شمال شهر تهران و تلویزیون آن زمان شومن‌ها با اقتباس از آنکه تهرانیان که در محاوره شهر خود را "تهرون" خویش را "بچه‌تهرون" می‌نامیدند ایران را "ایرون" و ایرانی را "ایرونی" خواندند! پس از انقلاب 1357 که بسیاری از این خوانندگان و شومن‌ها از ایران به سوی امریکا مهاجرت کردند و در لوس‌آنجلس اقامت نمودند غلط‌واژه‌ی "ایرونی" بجای "ایرانی" به شدت توسط ایشان مورد استفاده قرار گرفت!اما اگر مراد این دوستان از "ایرونی" باشندگان سرزمین ایران است که ره به خطا می‌روند! "ایرونی" یک زبان است نه یک ملت! "ایرونی" نام یکی از دو گویش اصلی زبان آسی[ 1 ]در قفقاز است که توسط "ایرونی‌ها" صحبت می‌شود. بیش‌تر آلان‌ها[ 2 ]این گویش را به کار می‌برند، به ویژه در شرق جنوب و مرکز اوستیای شمالی - آلانیا[ 3 ]. در صورتی که در غرب این جمهوری گویش دیگوری (دیغوری)[ 4 ]بیش‌تر رواج دارد.مراد از "ایرونی‌ها" هم مردمان سرزمین ایران نمی‌باشند! ایرونی‌ها زیر گروهی از اوستی‌ها[ 5 ]هستند![ 1 ] Ossetian language [ 2 ] Alans [ 3 ] North Ossetia Alania [ 4 ] Digor Ossetian [ 5 ] Ossetians
حاجی فیروزی که عمو نوروز رو جا گذاشت حاجی فیروزی که عمو نوروز رو جا گذاشتامسال منتظر نشستم که جناب حاجی فیروز بیاد و مژده اومدن عمو نوروز رو بده.. اما وقتی اومد گفت عمو نوروز رو گم کرده. گفت عمو بهش گفته برو برام نخود سیاه بگیر بیار. و حاجی فیروز رفته و از کنج بازار نخود رو گرفته برگشته دیده عمو نوروز پشت چهارپای ننه سرما سوار شده و کمر ننه سرمارو گرفته و پیتکو پیتکو انداخته جاده ابریشم و به سمت چین و ماچین میره..حاجی فیروز گفت هرچی دویدم بهشون نرسیدم و دوتایی رفتن .به حاجی فیروز گفتم حالا چی کار کنیم بدون همو نوروز چه جوری بریم سال جدید؟ اگه حاجی فیروز نیاد بهار خانم چی میشه؟ بهار خانم هرسال میاد مهمونی پیش عمو نوروز و باهم چایی میخورن و پامیشن میرن دور دور و با هم گل میکارن اما الان چی میشه؟حاجی فیروز گفت نمیدونم والا و من برم در خونه بهاری عمو نوروز رو باز کنم و اب و جارو کنم که حداقل بهار خانم پشت در نمونههیچی دیگه حاجی فیروز گذاشت و رفت..من موندم چه جوری عمو نوروز رو پیدا کنیم و برگردونیمش. یکی نیست بگه عمو با اون محاسن سفیدت بده افتادی دنبال ننه سرما .حالا اصلا دود از کنده‌ات بلند میشه اما دیگه چرا رفتی چین؟ خب یه روستای خوش و آب و هوا همین حوالی میرفتین دیگه.خلاصه نشستم ببینم چی میشه .بهار خانم اومد و مجبور شدم برم پیشش و با حاجی فیروز ازش پذیرایی کنیم که بهش بد نگذره.بهار خانم وقتی حکایت عمو نوروز رو شنید رنگ از رخسارش پرید. گفت که یه ویروس کوچولو بدون اجازه از سرزمین ویروسها زده بیرون و رفته تو سرزمین آدمها و الان داره تو چین میچرخه و تفریح میکنه و هرکس بهش نزدیک میشه هم تب میکنه و نفسش بند میاد و نمیتونه این وروجک رو بگیره بفرسته سرزمین خودش. گفت باید به عمو نوروز یجوری خبر بدیم.به پیشنهاد بهار خانم باد صبا رو صدا کردیم و راهی شد. روز بعدش برگشت و دیدیم ماسک زده و تک سرفه میکنه. گفت عمو نوروز سلام رسوند و گفت اینجا با ننه سرما قرنطینه شدیم و امسال نمیایم، اما شاید سال دیگه بچه بغل بیایم دست بوس بهار خانم و بریم گردش بهاری .خلاصه مام خونه عمو نوروز رو به همراه حاجی فیروز سپردیم دست بهار خانم و یه بسته سلامتی هم دادیم بهش که مواظب خودش باشه تا ببینیم بالاخره چی میشه. نشستم به برگهای سبزی که بهار خانم هدیه داده نگاه میکنم که مثل یه جنگجو داره رشد میکنه و بدون اهمیت به اخبار اطراف رشد میکنه .#وارونا
مقتدر‌ترین شاه تاریخ ایران خسروی دادگر انوشیروان بزرگپس از مرگ قباد یکم میان فرزاندان وی یعنی کیوس و خسرو ،بر سر جانشینی پدر جنگ داخلی شدیدی در گرفت، اما با پادرمیانی ماهبذ یا مهبذ وزیر و همچنین هوشیاری خود خسرو، تاج نصیب کم سن‌ترین فرزند قباد، یعنی خسرو شد و خسرو اول در سال 531 میلادی بر تخت نشست.( 531 579 میلادی) ظهور خسرو انوشیروان که لقب او انوشیروان به معانی دارنده روان جاوید است، دوران شکوفایی ایران ساسانی است. مورخان اروپایی او را خسرو یکم یا خسرو اول نامیده‌اند. در این بین او در میان اعراب به کسری مشهور بوده است.پادشاهی خسرو انوشیروانخسرو انوشیروان در آغاز سلطنتش تصمیم گرفت که در سراسر کشور اصلاحات بسیار عمیقی ایجاد کند و به همین دلیل با امپراتور روم صلح کرد (ایران از زمان قباد درگیر جنگ با روم بود) سپس تمام افکار خود را به وضع داخلی مملکت معطوف داشت. همه مشکلات داخلی فقط از یک چیز سرچشمه گرفته بود و آن چیزی یا کسی نبود جز مزدک و حامیانش.مزدک در زمان قباد پدر خسرو ظهور کرد و کیش تازه‌ای آورد و پیروان بسیاری به دست آورده و حتی خود قباد نیز به او علاقه مند بود.خسرو در نخستین اقدام دستور داد تا اموال منقولی که به دست مزدکیان مصادره شده بود، به صاحبان واقعی آنها مسترد گردد و اموال بی صاحب را صرف ترمیم خرابی‌های کشور اختصاص داده شد. خانواده‌های اشرافی که به دلیل کشته شدن سران خود به تنگدستی گرفتار آمده بودند از نو سر شماری شده و سپس فرزندان یتیم آنان نیز سرشماری شده و برای آنان همسرانی شایسته فراهم آوردند و هزینه تمامی خرج آنان و همچنین جهیزیه و هزینه‌های مربوط به ازدواج آنان نیز از سوی خسرو پرداخته شد و سپس از آنان در امور دربار و دیگر کارها بهره گرفت.از دیگر کارهایی که خسرو انوشیروان در دوران پادشاهیش انجام داد دستور داد تا صورت قیمت‌های جدید در خزانه شاهنشاهی و همچنین نگاهداری و رو نوشت هایی از آن برای مستوفیان(ماموران وصول مالیات) و قاضیان کشور فرستاده شود. وی به قشر قاضی‌ها ماموریت داد که مراقبت و نظارت کنند تا مالیات‌های عادلانه گرفته شود و در صورت بروز خسارت بر گندم و باغ مردم، آنان را از دادن مالیات معاف کنند. قاضیان دهستان‌ها صورت‌های مربوط به معافیت‌ها را برای حکومت مرکزی ارسال می‌داشتند و دربار در زمینه اجرای آنها دستورات لازم را ارسال و به تحصیل داران اعلام می‌کرد. منظور و قصد خسرو انوشیروان از این گونه اقدامات آن بود که از اسراف‌های ماموران در اخذ مالیات که سبب ناراحتی و زیان مردم می‌شد، جلوگیری کند.اصلاحات خسرو انوشیروان در ارتشخسرو انوشیروان در ارتش ایران هم دست به اصلاحاتی عمیقی زد،و در زمان او سواران سنگین اسلحه توجه ویژه‌ای شد و سراسر بدن آنان از زره پوشیده می‌شدو حتی اسب‌های آنان نیز دارای زره بود.سوار سنگین اسلحه ساسانیسلاح کامل سواران: برگستوان اسب، جوشن بلند، زره سینه پوش، ران بند، شمشیر راست دو دم، نیزه، سپر مدور، گرز، تبرزین و ترکشی حاوی دو کمان با چند زه و 30 دانه تیر تشکیل می‌داد، آن‌ها دو کمند بافته را از پشت سر به کلاهخود خویش وصل می‌کردند. از دیگر اصلاحات خسرو در ارتش آن بود که قوم یارز از اقوام شجاع ایرانی ساکن گواشیر(کرمان) را به جاهای مختلف کشور فرستاد و خدمت سربازی افراد آن را ملزم کرد. وی همچنین تنها 80 تن از قوم چول را که ظاهرا شورش کرده بودند، باقی گذاشت، و آن گروه جنگجورا به شهر رام پیره انتقال داد و آنان را نیز وظیفه دار انجام خدمت سربازی نمود. در زمان این پادشاه نیروی چریکی به نیروی دایم تبدیل شد و برای فرماندهان و نفرات ارتش حقوق و جیره تعیین گردید.انوشیروان به قصد دنبال کردن سیاست ضعیف کردن اشراف قدیم، در امور اداری و نظامی کشور نیز تغییراتی بزرگی ایجاد کرد.به طور مثال مقام"ایران اسپهبد" را لغو کرده و ارتش کشور را به چهار حوزه نظامی قدرتمند تقسیم کرد و فرماندهی هر یک از آن حوزه‌های نظامی را به یک سپهبد سپرد، وبا این کار، خطر تمرکز همه ارتش در دست یک تن، از بین رفت. قبل از آن زمان، کشور به اعتبار جهات چهارگانه، به 4 ایالت تقسیم شده بود و بر هر یک از آن ایالت‌ها، مسیولی به نام کنارنگ (مرزبان) فرمانروایی می‌کرد که می‌تونست از عناوین پادشاه نیز استفاده کند. در زمان انوشیروان کارهای چهار ایالت مورد اشاره به مامورانی به نام "پادگسبان" واگذار شد و این ماموران زیر فرمانبرداری سپهبدان قرار داشتند.انوشیروان برای بهبود دفاع مرزهای کشور، قبایل فرمانبردار ایران را عمدا به آن نقاط مستقر ساخت و در معبر "دربند" در شمال غربی به منظور قطع راه مهاجمان از جمله خزر‌ها، استحکامات قوی به وجود آورد. علاوه بر این کارها، خود شاه شخصا کارهای قضایی را مورد رسیدگی قرار می‌داد، شاکیان را پذیرش می‌کرد و حکم صادر می‌کرد و احکام صادره به سرعت در دورترین شهرهای ایران به مرحله اجرا گذاشته شد.اصلاحات فرهنگی خسروخسرو انوشیروان پس از بهبودی کارهای لشکری و کشوری، به اصلاح فرهنگ همت گماشت و در این زمینه از وجود دانشمندان و حکمایی استفاده کرد که به سبب وجود اختلافات مذهبی از اسکندریه گریخته به ایران پناهنده شده بودند. وی در گندی شاپور به ایجاد مدرسه طب دست یازید. می‌گویند در زمان او فلسفه ارسطو و افلاطون به زبان پهلوی ترجمه شد. به دستور انوشیروان برزویه کتاب کلیله و دمنه هندی را از هند به ایران آورد و به زبان پهلوی بازگردانید. به طوری که معروف است، کتاب کلیله و دمنه و بازی شطرنج در زمان انوشیروان به عنوان هدیه از سوی پادشاه هند به ایران فرستاده شده است. خسرو با انجام این کارها نشان داد که پادشاهی بس بزرگی باشد که در هر زمینه‌ای سرآمد همه است.نبرد با هپتالیان(هیاطله)چند دهه پیش از زمان خسرو انوشیروان، ارتش ایران از هیاطله یا همان هون‌ها شکست سختی خورد، و ایران خراجگذار هون‌ها و آخشنواز یا به قول فردوسی بزرگ خوشنواز شد. حتی پیروز ساسانی به دست آن قوم کشته شد و دربار ایران مجبور به دادن خراج به آنان شد.باری خسرو انوشیروان که از امور داخلی کشور فراغت حاصل کرده بود و خود را به اندازه کافی قدرتمند می‌دید از پرداخت باج به هپتالیان سر باز زد. هپتالیان که در خود قدرت مقابله با ارتش ایران را نمی‌دیدند هیچ واکنشی به پرداخت نکردن باج از سوی ایران، نشان ندادند.خسرو انوشیروان بیست سال پس از آن تاریخ با ترک‌های غربی متحد شد و به سوی هیاطله حرکت کرد و انوشیروان و نیروهای متحد ترک‌ها، هپتالیان را به طور قطعی در هم شکست و آنان را منقرض ساخته و متصرفاتشان را بین دو طرف تقسیم کرد و در نتیجه جیحون به عنوان مرز شرقی ایران تثبیت گردید. مرزهای شمالی ایران نیز به سبب استقرار ساخلوهای نظامی، در برابر هون‌ها به طور کامل مقاومت می‌کرد.لشکرکشی به یمنحبشیان که مسیحی مذهب بودند، در آغاز قرن ششم بر عربستان حمله برده و یمن را به تصرف خود در آورده بودند. فرماندهی حبشیان را بدین رهنمون شد، ابرهه نام داشت. وی در شهر صنعا پایتخت یمن کلیسایی به نام قلیس بنیاد نهاد و هدف وی از این کار آن بود که صنعا را مرکز حج اعراب قرار دهد و مکه را از شهرت و رونق بیندازد و آنگاه برای ویران کردن کعبه، به مکه روی آورد. اما به طوری که در تاریخ آمده است، وی در این اقدام توفیقی به دست نیاورد و به سبب بروز و شیوع طاعون، در سال 524 میلادی از نیمه راه بازگشت.امپراتور روم به اعتبار هم دینی با حبشیان، از تصرف یمن خوش حال بود. شاهزاده یمنی به نام "سیف بن ذی یزن" برای جلب کمک دربار ایران، به ایران پناهنده شد. خسرو انوشیروان شاهنشاه ایران که بسیار با تدبیر بود از نفوذ غیر مستقیم رومیان در عربستان و یمن آگاه شده بود درسال‌های 570 و 575 میلادی "وهریز" یا "وهرز" سردار خود ایرانی را با 800 تن پیاده نظام سنگین اسلحه با 8 کشتی از راه شاخاب پارس(خلیج پارس) و باب المندب به یمن گسیل داشت. دو کشتی از هشت کشتی مزبور دچار طوفان شده در راه غرق شدند و شش کشتی دیگر با 600 تن به سواحل خضرموت رسید و بر ساحل آنجا اردو زدند.یمنیان از ورود سپاهیان جنگدیده ایرانی دلگرمی یافته و بر حبشی‌ها شوریدند. مسروق، واپسین امیر از خاندان ابرهه، به دست وهریز سردار ایرانی به قتل رسید و بدین ترتیب عمر سلطه حبشیان به پایان رسید. ایرانیان مردم حبشی‌ها را از یمن بیرون راندند و در سال 576 میلادی وهریز به دستور مستقیم خسرو انوشیروان به فرمانروایی آن کشور انتخاب شد. پس از مرگ وهریز، انوشیروان استانداری یمن را به یکی سواران به نام "زین" یا "وین" واگذار کرد. هرمزد پسر انوشیروان وی را از این سمت برکنار کرد و مروزان پسر وهریز را بر جای وی گماشت. پس از مروزان، فرزندش بینگان جانشین پدر شد. خوره خسرو پسر بینگان پس از مرگ پدر، با اجازه خسرو پرویز بر جای پدر نشست. اما خسرو پرویز او را از این مقام برکنار کرد و بازان را فرمانروای یمن ساخت و حکومت سلسله فرمانروایان ایرانی یمن با او(بازان) به انتها رسید. سپاهیان ایرانی در یمن ماندگار شدند و تا قرن‌ها نژاد خود را حفظ کردند.فتح یمن باعث شد که ایرانیان بر راه‌های دریایی دریای سرخ و اقیانوس هند تسلط کامل یابند، و این امر از جهت بازرگانی دریایی به نقاط دور دست که در آن زمان رو به گسترش بود، اهمیت فراوانی داشت. گسترش سرزمین‌های ایران و قدرت و پیشرفت نظامی آن، برای امپراتوری بیزانس تهدیدی آشکار به شمار می‌رفت و برای آن امپراتوری قدرتمند هیچ تردیدی باقی نمی‌گذاشت که با دشمن همیشگی و قدرتمند خود نبردی نو در پیش خواهد داشت. به همین دلیل امپراتوری روم برای تشکیل اتحادیه‌ای بزرگ و چند گانه بر ضد امپراتوری ایران و محاصره کامل دشمن قدیمی، فعالیت سیاسی وسیعی به عمل آورد.جنگ با امپراتوری بیزانسهمان طور اشاره شد خسرو انوشیروان پس از رسیدن به سلطنت، با دولت روم صلح کرد. ژوستی نین امپراتور روم که در ایتالیا و شمال آفریقا سرگرم نبرد بود از پیشنهاد خسرو استقبال کرد و در سال 529 پیمان صلحی بین دو طرف بسته شد که مفاد آن عبارت بود: 1 . امپراتوری روم متعهد می‌شود 1000 پوند طلا به برای نگاهداری دربند و سایرقلعه‌های قفقاز به ایران بپردازد. 2 . امپراتوری روم می‌توانند شهر استراتژیک"دارا" را در اختیار داشته باشند، ولی هیچ گاه نباید آن شهر را مرکز تجمع لژیون‌های خود در بین النهرین قرار دهند. 3 . بخش هایی از شهر لازیکا که از زمان پادشاهی قباد در تصرف طرفین بود کماکان در اختیار آن‌ها قرار خواهد داشت. 4 . دو امپراتوری ایران و روم با یکدیگر دوست و متحد خواهند بود.ژوستی نین پس از انعقاد این قرارداد صلح با ایران توانست به پیروزی‌های بزرگی در قاره اروپا و شمال آفریقا به دست آورد. در همین زمان فرستادگانی از ارمنستان نزد خسرو انوشیروان آمده به وی اظهار داشتند "که با توجه به پیشروی‌های لژیون‌های روم، نیاز است از سوی پادشاه ایران واکنشی از خود نشان دهد و چنانچه امپراتوری ایران از این مهم غفلت و از جنگ با امپراتوری خودداری کند، دیگر توانایی تسلط بر اوضاع نخواهد داشت. "اما شروع یک جنگ با آن امپراتوری قدرتمند به بهانه نیاز داشت، واین بهانه را خود ژوستی نین در اختیار خسرو قرار داد میان حارث بن عمر و شاه غسان، که تحت الحمایه روم بود، و منذرین نعمان ملک حیره که از فرمانبردار ایران بود، نبردی روی داد. ژوستی نین در جنگ آن دو حریف دخالت کرد و بدون آنکه نظر دربار ایران را بگیرد، در مورد جنگ آنها به داوری پرداخت. انوشیروان که بهانه لازم را به کسب کرده بود، برخلاف پیمان صلح دایم با روم، در سال 540 میلادی با ارتش بزرگ ایران از رود دل ایران زمین(رود فرات) گذشت، به سوریه حمله برد و شهر انطاکیه را به محاصره خود در آورد سپس آن را به تصرف در آورد، و دیگر شهرهای رومی را به باد غارت و یغما قرار داد و برای آن که ساخلو‌های آن شهرها را هرچه زودتر حاضر به تسلیم وادارد، با اهالی آنها خشن و بی رحمانه رفتار کرد. امپراتوری روم که سخت غافلگیر شده بود، درخواست صلح چند ساله‌ای کرد و در سال 540 میلادی پیمان دوستی بین دو امپراتوری بسته شد که امپراتوری روم می‌بایستی سالانه 5 هزار لیبرای طلا (هر لیبرا : 500 گرم) بابت باج و خراج به امپراتوری ایران بپردازد. اما این صلح هم چندان نپایید. با آن که خسرو در شهر ادس (اورفه امروزی، شهری در بین النهرین) از امضای عهد نامه صلح آگاهی یافته بود، به هنگام بازگشت از شهر انطاکیه پول هایی از سه شهری که زیر سلطه روم قرار داشت، گرفت. از آنجا که ژوستی امپراتور روم این کار شاه ایران را بر خلاف قرارداد صلح مورد اشاره می‌دانست، جنگ از سر گرفته شد.خسرو انوشیروان انوشیروان نیز پس از آگاهی از این موضوع، بار دیگر با ارتش ایران به شامات حمله برد و پس از تصرف مجدد شهر انطاکیه، به ویه اردشیر یا همان سلوکیه رفت و در دریای مغرب به شنا پرداخت. سپس یک محراب زرتشتی ساخت و آیین نیایش را در آنجا به جای آورد. خسرو چنان از شهر انطاکیه خوشش آمده بود که دستور داد که یونانیان اهل بین النهرین شهری همانند انطاکیه در نزدیکی تیسفون بنا نهند و آن شهر را " وه اندیو خسرو" نام نهاد. این نام از زبان پهلوی به معنای " شهر خسرو بهتر از انطاکیه است" بود. این شهر چنان شبیه شهر انطاکیه بود که اسیرانی را که سپاه ایران از انطاکیه گرفته بودند در وه اندیو خسرو به راحتی خانه هایشان را پیدا کرده و در آن سکنی گزیدند.جنگ همچنان بین ارتش‌های ایران و روم ادامه داشت و امپراتور روم که دگرباره مزه تلخ شکست از ارتش‌های ایران را چشیده بود به دنبال راه حلی می‌گشت تا این شکست‌ها را جبران کرده و ضربه شستی به دشمن خود نشان دهد.جنگ لازیکااین جنگ بر سر شهر لازیکا(گرجستان امروزی) بین ارتش‌های ایران و روم در گرفت و از سال 540 میلادی آغاز شد. لازیکا شهری کوچکی به نام پترا داشت که زیر سلطه مستقیم امپراتوری روم بود. شهر پترا در کنار دریای سیاه قرار داشت و یک بندر کوچک به شمار می‌رفت. فرماندار رومی پترا بازرگانی را در انحصار خود گرفته بود و چون شاه لازیکا از این کار فرماندار رومی خشمگین بود، برای ستاندن انحصار مذکور، از دربار ایران یاری خواست.انوشیروان که از پیش از جنگ در فکر از کار انداختن نیروی دریایی روم بود و می‌خواست ایالات روم را از راه دریا مورد حمله قرار دهد، موقع را غنیمت شمرده به کمک پادشاه لازیکی شتافت و بندر پترا را محاصره و سپس تصرف کرد، و این کارباعث شد که گوبازس پادشاه لازیکا که از ایران کمک خواسته بود از کرده خویش پشیمان گردد و همین موضوع به آگاهی خسرو رسید و به همین دلیل تصمیم به قتل پادشاه لازیکا گرفت. ولی گوبازس از این تصمیم وی آگاهی یافته و این بار از روم کمک خواست. در سال 549 میلادی ژوستی نین امپراتور روم نیرویی مرکب از 7 لژیون رومی به ناحیه مزبور اعزام داشت و به وسیله آن شهر پترا را در محاصره گرفت و بلافاصبه سپاهیان رومی به شیوه باستانی شهر گیری یعنی همه پیاده‌های رومی که همراه خود نردبان‌های بلند داشتند، به شهر حمله ور شدند ولی درست هنگامی که نزدیک بود شهر به دست رومیان سقوط کند، نیروی امدادی سی هزار تنی به کمک مدافعان ایرانی شتافت و رومیان شکست یافتند. اما از آنجا که شهر لازیکا قدرت تامین هزینه یک ارتش 30 هزار تنی را دارا نبود، تنها 5 هزار تن از سپاه ایران در شهر باقی ماندند و ارتش ایران به سوی مرزهای ایران و شهر تیسفون بازگشت.اکنون تعداد ارتش ایران کاهش یافته بود و رومیان به راحتی می‌توانستند با استفاده از فرصت پیش آمده بر آنان بتازند. ارتش رومیان از این مهم غفلت نکرده و حمله را ازنو شروع کردند. پادگان 5 هزار تنی ایرانی مردانه مقاومت کرد، و سپاهیان آن تا آخرین نفر کشته شدند و شهر پترا به دست رومیان سقوط کرد. اما ارتش ایران که در راه تیسفون یود با آگاهی از این واقعه از نیمه راه به سوی لازیکا بازگشتند. این بار هم رومیان شکست خوردند و این پیروزی و شکست چندین مرتبه تکرار شد، و بالاخره گوبازس شاه لازیکا در یکی از همین نبرد‌ها به دست سربازان رومی کشته شد.در بین النهرین، در غرب امپراتوری ایران نبرد با همان شدت اولیه ادامه داشت سردار رومی بیلیزاریوس از مرزهای ایران گذشته و شهر نصیبین را به محاصره در آورد ولی از آنجایی که شهر دارای برج و باروی بسیار مستحکم بود از تصرف کردن آن عاجز ماند ولی دژ سیزورانن را که در نزدیکی‌های شهر نصیبین قرار داشت را به تصرف خود در آورد.در سال 542 میلادی خسرو انوشیروان به کماژن رفت. مقصود وی از این حرکت آن بود که پس از گذشتن از سوریه وارد فلسطین شود و اورشلیم را غارت کند. اما در بین راه به خسرو آگاهی دادند که طاعون بسیار کشنده‌ای در آن مناطق شیوع پیدا کرده است. خسرو نیز ریسک نکرده و به تیسفون بازگشت.پس از این اتفاقات جنگ‌های دیگری در ارمنستان روی داد که در همه آن جنگ‌ها ارتش ایران لژیون‌های رومی را به زانو در آورد. امپراتور روم ژوستی که دیگر قادر به کنترل اوضاع نبود، پیشنهاد صلحی به دربار ایران فرستاد و چون خسرو درگیر جنگ در شرق ایران بود از این درخواست پیروی کرده و قرارداد صلحی در سال 577 میلادی به مفاد زیر بسته شد. 1 . لازیکا از آن امپراتوری روم باشد. 2 . امپراتوری روم هر ساله سی هزار سکه طلا به ایران تسلیم کند. 3 . مسیحیان ایران از آزادی مذهبی برخوردار اما فاقد حق تبلیغ باشند 4 . ارتش ایران همچنان پادگان دربند قفقاز را نگاه دارد 5 . شهر استراتژیک دارا مرکز سپاه روم نباشد.نبرد با ترکانترکان که چینی‌های باستان آنان را توچویه می‌نامیدند، خود را از نسل آسنا می‌دانستند که یکی از شاخه‌های هوینگ نو یعنی همان هون‌ها بوند. نخستین خاقان ترکان، تومن نام داشت. او در حدود سال 533 میلادی مرد و پسرش کولو جانشین پدر شد و پس از مرگ وی نیز برادرش موکان به خاقانی رسید که موکان معاصر با خسرو انوشیروان بود که در سال 544 میلادی با امپراتور ایران یعنی خسرو دوم ارتباط برقرار کرد.پیش از این خدمت خوانددگان گرامی عرض شد که خسرو انوشیروان در سال‌های 588 561 میلادی با یکی از قبایل ترک که سین جیبو فرمانده آنان بود، متحد شده، و هپتالیان را منقرض کرد و جیحون مرز بین ایرانیان و ترکان شد. انوشیروان که مردی خردمند بود برای تحکیم روابط با ترکان، دختر خاقان را به همسری(مادر هرمز چهارم) خویش برگزید. اما این روابط دوستانه دیری نپایید و چنان که خواهیم گفت این ترکان به دشمن درجه یک ایران تبدیل شدند و حتی برخی از آنان در قفقاز ظاهر شدند. خسرو نیز برای تحکیم بند قفقاز، نیرو‌های فراوانی را به آنجا گسیل داشت.در سال 567 میلادی سین جیبو خاقان ترک کس نزد خسرو فرستاد تا قرارداد صلح دیگری با آنان امضا کند ولی به دلایل نا معلومی خسرو فرستاده خاقان را مسموم ساخت و خاقان با آگاهی از این کار خسرو تصمیم به جنگ با ایران گرفت ولی از آنجایی که در خود توانایی مقابله با ارتش زره پوش ایران را نمی‌دید طی نامه‌ها و هدایای فراوانی به امپراتوری روم، یعنی دشمن دیرینه و قدرتمند ایران، از آنان خواست تا با آنان متحد شده و به ایران حمله کند.جنگ سوم ایران و رومجنگ سوم ایران و روم در زمان انوشیروان در سال‌های 572 تا 579 میلادی درگفت. در این زمان انوشیروان 70 ساله بود و دلیل این جنگ نقض کردن قرارداد صلح توسط ژوستی بود. امپراتور ژوستی به دلیل کهولت سن انوشیروان به هیچ وجه فکر نمی‌کرد که شهریار پیر ایران بار دیگر فرماندهی ارتش ایران را در جنگ با او بر عهده بگیرد.خسرو انوشیروان با عجله از رود دجله عبور کرد، ارتش روم را که شهر مستحکم نصیبین را در محاصر گرفته بود، را شکست داد، و سپس در بین النهرین پیش رفت و شهر استراتژیک دارا را به محاصره گرفت و آن را تسخیر کرد. سپس برای غافلگیر کردن امپراتوری روم سواره نظام ایران بر سوریه حمله برد، شهر انطاکیه را به آتش کشید و دیوار‌ها و حصار‌های شهر آپامه آ را از بیخ و بن کند. ژوستی نین که غافلگیر شده بود و ارتش ایران را مهار ناشدنی میدید از سمت خود استعفا داد و جای خود را به کنت تیبریوس داد. او نیز که یارای مقابله با ارتش ایران را نداشت قرارداد صلح یک ساله‌ای با ایران بست. که طی آن 45 هزار سکه طلا به ایران پرداخت کرد .انوشیروان پس از بستن این قرارداد صلح، بر ارمنستان روم حمله برد. در آغاز نبرد از کورس سردار سکایی که در خدمت ارتش روم بود شکست یافت، ولی به زودی این شکست را جبران کرده و با پیروزی و افتخار وارد تیسفون شد. به سال 576 میلادی خسرو انوشیروان بار دیگر ارتش روم را به سختی شکست داده و منهدم کرد و دو سال پس از آن تاریخ دو دشمن قدرتمند و قدیمی بدون هیچ گونه مانعی در خاک یکدیگر تاخت و تاز آغاز نهاده دست به غارت و تاراج زدند.مرگ خسرو انوشیروانهمچنان که جنگ با همان شدت اولیه بین دو دشمن قدرتمند و قدیمی ادامه داشت، موریس سردار رومی که به تازگی امپراتور روم شده بود، پس از غارت ارمنستان ایران، به بین النهرین شرقی رانده و شهر مستحکم "سنگارا" را تصرف گرفت و مدی(کردستان) را مورد حمله شدید لژیون‌های رومی قرار داد. شهریار پیر ایران که از سوی ارتش روم مورد تعقیب قرار داشت، سوار بر فیل از رود دجله گذشت، با شتاب فراوان خود را به تیسفون رسانید و اندکی پس از رسیدن به تیسفون، چشم از جهان فرو بست( 579 میلادی). کورس سکایی و لژوین‌های رومی با غنایم به دست آمده از دجله گذشت و به موریس پیوست و نبرد خونین بین دو طرف متخاصم همچنان ادامه یافت.خسرو دوم معروف به انوشیروان پس از 48 سال پادشاهی پر ثمر برای امپراتوری ایران در حالی که بیش از 70 سال سن داشت به مرگ طبیعی درگذشت. پس از مرگ او پسرش هرمز چهارم که نوه خاقان ترک نیز به شمار می‌رفت، بر تخت نشست.
گسترش شاهنامه در فرهنگ جهان شاهنامه عربی ( 6 ) داستان هوشنگ (پرده دوم): عصر آهن و کشاورزیچو بشناخت آهنگری پیشه کرداز آهنگری اره و تیشه کردچو این کرده شد چاره آب ساختز دریایها رودها را بتاختبه جوی و به رود آبها راه کردبه فرخندگی رنج کوتاه کردچراگاه مردم بدان برفزودپراگند پس تخم و کشت و درودبدان ایزدی جاه و فر کیانز نخچیر گور و گوزن ژیانجدا کرد گاو و خر و گوسفندبه ورز آورید آنچه بد سودمندبرین گونه از چرم پویندگانبپوشید بالای گویندگانبرنجید و گسترد و خورد و سپردبرفت و به جز نام نیکی نبردزمانه ندادش زمانی درنگشد آن هوش هوشنگ با فر و سنگدر بخش دوم و پایانی داستان هوشنگ، استاد مالطی پا به پای فردوسی، سخن را با پایه تمدنی انسان پس از شناخت آتش که همان دست‌یافتن به آهن است آغاز می‌کند.با توانایی بدست آوردن فلز آهن از سنگ آهن در کوره‌های ذوب نخستین و آهنگری جنگ‌افزارها و ابزار کشاورزی ساده، مردمان باستان پا به دوره آهن می‌گذارند که آغازی است بر دوران یکجانشینی انسان و تمدنهای نخستین.استاد مالطی سپس با پیروی از اندیشه خردگرای فردوسی به بنیادی‌ترین دغدغه تمدنهای باستانی در اقلیمهای خشک و نیمه‌خشکی چون فلات ایران می‌پردازد که همان مایه زندگی مردمان و پایه تمدنهاست: "آب"مهار و کانالیزه کردن آبها از حوزه‌های آبخیزداری چون رودهای بزرگ و پرآب (که در زبان کهن پارسی به آنها دریا نیز گفته می‌شد) از راه رودخانه‌ها و راه‌آبهای باستانی به زمینهای خشک و نیمه‌خشک دور از آب، از هوشمندانه‌ترین گامهای مردمان باستان در گسترش حوزه‌های تمدنی خود از کناره رودها و دریاها تا دل دشتها و حتی بیابانها بود.با بهره‌گیری از نیروی آبادانی و زایندگی آب است که انسان پا به دوران کشاورزی می‌گذارد و تمدنهای باستانی به معنای راستین ساخته می‌شود.با آغاز دوره کشاورزی، یکجانشینی مردمان در ساختار روستاها و شهرهای نخستین پدید می‌آید. فرآورده‌های کشاورزی فراوانی و گوناگونی می‌گیرد و امکان فراهم کردن خوراک دام پدید می‌آید و مردم دنبال رام کردن و پرورش جانوران سودمندی چون گاو و گوسفند از میان گله‌های وحشی و آزاد دشتها می‌روند و دامپروی اینبار در تمدن یکجانشینی روستاها و شهرهای باستانی و نه در کوچ‌نشینی قبایلی پدید می‌آید.سپس صنایع دستی پوشاکی و گستردنی با بهره‌گیری از پشم و موی و چرم دامها ساخته می‌شود و .استاد مالطی داستان زیبای ساخت تمدنهای نخستین را به روش خود فردوسی، در دل اسطوره داستانی هوشنگ برای ما می‌گوید و سرانجام این بخش از تاریخ تمدنهای باستانی را با پایان دوره پادشاهی نمادین چهل ساله هوشنگ می‌بندد.او نیز مانند فردوسی، در پایان زندگی هوشنگ، آبادگردی و مردمداری این مرد نمادین باستانی را که ویژگی همه رهبران و پادشاهان اسطوره‌ای شاهنامه است یادآوری می‌کند و با کنایه‌ادبی زیبای عربی، نزدیک به دریغ خود فردوسی از مرگ این نیکمرد اسطوره‌ای، کتاب زندگی پرشکوه او را می‌بندد.
معرفی کتاب نگاهی به تاریخ و تمدن آریایی + دانلود رایگان در تاریخ تمدن جهانی هر یک خلق و ملت با آفریده‌های مادی و معنوی اش سهم ارزنده خود را می‌گذارد. صفحه‌های در زیر غبار فراموشی مانده را تجدید می‌کند و در مجموع سطح خودآگاهی و خود شناسی ملی و عمومی بشری را وسعت می‌بخشد. کتاب " نگاهی به تاریخ و تمدن آریایی " بار نخست در سال 2009 میلادی در انتشارات عرفان در شهر دوشنبه با شمارگان محدودی با ویراستاری ج شریف اف به چاپ رسیده است. از آنجا که این کتاب به بخش‌های برجسته‌ای از تاریخ و فرهنگ نیاکان پرداخته است از جناب امامعلی رحمان رییس جمهور تاجیکستان اجازه ویراستاری و انتشاردوباره آن گرفته شد. متن کتاب پس از جایگزینی واژه‌های سنگین با واژه‌های ساده‌تر به گونه‌ای که سبک ادبی گفتاری و نوشتاری تاجیکی پیام کتاب را دگرگون نکند، دوباره ویراستاری شده است نگاره‌های پادشاهان پیشدادی و کیانی از کتاب " نامه خسروان" جلال پور فتحعلی شاه قاجار وین اتریش 1297 آورده شده است. این کتاب در راستای هدف‌ها و آرمان‌های انجمن رودکی در پاریس که به کوشش فرهیختگان و هموندان آن برای شکوفایی فرهنگ در گستره‌ی فرهنگ ایرانی در سراسر جهان بنیان گذاری شده است، فراهم گشته با کمک فرهنگسرای آریایی آبتین ساسانفر و مهرافزون فیروزگر در شهرهای ایستروشن و دوشنبه در جمهوری تاجیکستان در نشر مهری لندن به چاپ رسیده و به پیشگاه امامعلی رحمان و همه فارسی زبانان جهان به پیشباز سی سالگی استقلال تاجیکستان - تقدیم می‌شود.این کتاب در 550 صفحه با یک پیشگفتار و مقدمه مرور و پژوهشی موشکافانه دارد به سرآغاز تاریخ و فرهنگ آریایی رشد تمدن آریایی در دوران باشکوه هخامنشیان سپس دوران ساسانیان. در بخش آیین‌های پیش از زرتشت و پس از زرتشت به زمان و مکان آمدن زرتشت اوستا و بخش‌های آن می‌پردازد . بخش درخشان این قسمت از کتاب نگاهی به تاریخ و تمدن آریایی آموزه‌های آشو زرتشت درباره‌ی انسان و جهان پیرامونش و پرسش هایی که مطرح می‌کند و به زبان زیبای موزون خود پاسخ میدهد.می توانید این کتاب را رایگان و به صورت PDF از اینجا دانلود کنید
پروژه من و تاریخ تاریخ چیز عجیب، شناور و عظیمی است. از یک زمانی به بعد انسانها به این نتیجه رسیدند که میبایست، داستان‌ها، افسانه‌ها و وقایع زندگی شان را برای مدت زمانی بیشتر از زندگی خودشان حفظ کنند. پس شروع به نوشتن کردند و این شد که ما الان ترکیبی از افسانه، داستان و اتفاق را درباره زمانهای دور میدانیم. اینکه خط از کجا پیدا شد و نگارش شروع شد، هنوز با قطعیت مشخص نیست، اما حوالی شروع ماجرا به پنج هزار سال پیش، کمی بیشتر و کمی کمتر، بازمیگردد و همین حوالی خودمان هم بوده است، جایی در خاور میانه کنونی و یونان. در هر صورت، یونیان در این مورد از ایرانیان، جدیت بیشتری به خرج دادند و هر چه توانستند را ثبت کردند و برای آیندگانی که ما هم جزوشان بودیم به یادگار گذاشتند. شدت وابستگی تاریخی ما، و البته جهان، به منابع یونانی به حدی زیاد است که اگر آنها نیز آن کارها را نمیکردند، انگار کنید که ما هیچ از آنها، افسانه هایشان و اتفاق هایشان نمیدانستیم.یک لحظه تصور کنید. اگر هیچ از تاریخمان نمیدانستیم. فکر کنید تاریخ ما محدود میشد به روزهای عمرمان تاکنون. انسان بودن، ایرانی بودن و خیلی چیزهای دیگر، اگر نگوییم که بی معنی میشد، حداقل معنای متفاوتی نسبت به امروز میداشت. تاریخ، سیر تحول و تکامل جوامع انسانی بوده است. قانونگذاری‌های ما همگی در ابتدایی‌ترین شکل ممکن به سر میبردند، اگر البته وجود میداشتند. زندگی بدون تاریخ چنان عظیم است، که تصورش به پوچی انتهایی ختم خواهد شد. تاریخ و البته داستانهایی که به اسم تاریخ باور میکنیم، نگاه ما به گذشته و حالمان را تعیین میکند و چشم اندازی از آینده پیش رو در برابرمان قرار میدهد.در این چند روزه قرنطینه، ایده‌ای به ذهنم رسید، که یادداشت شد و در پی چند روز کلنجار رفتن، به پروژه‌ای شخصی رسید که قصد دارم به انجامش برسانم . تا جایی که بشود. برای منی که داستان، تاریخ و داستانهای تاریخی را دوست دارم، غرق شدن در دنیای پر رمز و راز و نیمه تاریک تاریخ، همانند شنا در دریایی است که انتهایش را نمیبینی اما میدانی که غرق نمیشوی. این شنا کردن، همراه با ناراحتی، شادی، سرخوردگی، غرور، عصبانیت، رضایت و حسرت است، اما برای هر کسی متفاوت است. میتوانیم به یک واقعه تاریخی نگاه کنیم و هر کداممان برداشتی متفاوت، حسی متفاوت و نتیجه گیری ای متفاوت داشته باشیم. یک واقعه تاریخی برای من دوستدار تاریخ، جنبه‌های جالب متفاوتی نسبت به یک باستان شناس با تجربه‌ای دارد که سالهای سال، عمر و انرژی اش را بر روی مطالعه تاریخ گذاشته است، دارد. اما سوالی که ذهن من را درگیر کرد این بود که آیا جنبه‌ای که من از یک داستان تاریخی دوست دارم، بی ارزش است؟ آیا برداشت من از همان واقعه اشتباه است؟ مسلما نه! اما آیا کامل و بی نقص است؟ طبیعتا نه! پس به ذهنم رسید که شاید به تعداد آدمها، از هر واقعه تاریخی، تاریخ دیگری وجود دارد جذاب، اما شاید نه کاملا صحیح ولی همچنان جذاب. از آنجایی هم که تاریخ سیال و روان است و در ذهن و اتفاقات موخر شناور، پس ذهن ما نیز میبایست شناور باشد. وقایع تاریخی، مسیر رو به پیشرفت ما هستند اگر صرفا در کلمات چاپ شده در کتابها باقی نمانند و در زهنها گردش کنند. پس با همه این اوصاف، تصمیم گرفتم این پروژه را برای خودم شروع کنم تا بیشتر یاد بگیرم، تحلیل کنم و به کار بندم. پروژه من و تاریخ، پروژه‌ای است که من و هر کس دیگری که همراه شود، به یک ایده یا اتفاقی که به آن برخورده و علاقمند بوده، از دید خودم نگاهی می‌اندازم و اگر معیاری برای مقایسه، با وقایع، داستانها و افسانه‌های گذشته و آینده وجود داشته باشد، از آنها نیز تا جایی که دانشم اجازه دهد استفاده میکنم. موضوع میتواند برای یک ساعت پیش یا چند هزار سال قبلتر باشد. همین ثانیه که این مطلب را نوشتم و شما خواندید، تاریخ شد.امید من این است که جهالت و یک جانبه نگری از زندگی (بیشتر از زندگی خودم) بیرون برود و تاریخی از ما و نحوه نگاه کردنمان به گذشتگانمان، برای آیندگان بماند. همان کاری که سایرین برای ما کردند و ما داستانهایشان را میخوانیم، میشنویم و تعریف میکنیم.پروژه من و تاریخ
بلقیس، میزبان دومین ارگ ایران در این نوشتار به دنبال آنیم تا به معرفی شهر بلقیس بپردازیم. این شهر که در بخش مرکزی شهرستان اسفراین استان خراسان شمالی قرار دارد در شهریور ماه سال 1380 در لیست آثار ملی ثبت شده و ارزش تاریخی بالایی دارد.عمده‌ترین علت شهرت شهر بلقیس به ارگ واقع شده در این شهر برمی‌گردد. در واقع ارگ بلقیس اسفراین جز معدود آثار تاریخی باقی‌مانده از این شهر است و نشان می‌دهد که روزگاری این شهر آباد و شکوفا بوده و زندگی در آن جریان داشته است.براساس یافته‌های باستان شناسان ارگ بلقیس که شامل بقایای یک ارگ و خند‌های پیرامون آن است از لحاظ قدمت به زمان پیش از اسلام برمی‌گردد.این ارگ که پس از ارگ بم دومین بنای گلی کشورمان است شامل بقایای ارگ و خندق‌های پیرامون آن، شارستان یعنی برج و بارو، مقبره شیخ آذری، ویرانه‌های معروف به منارتپه (مسجد جامع)، کوره سفالگری، آب‌انبار، بازار، کاروانسرا، بنای معروف به یخدان‌ها و یک گورستان وسیع در نزدیک دروازه شرقی است.تاریخدانان معتقدند که شهر بلقیس برای اولین‌بار توسط اسفندیار پسر گشتاسب بنا نهاده شده و عده‌ای نیز البته بر این باورند که مشابهت میان این منطقه از لحاظ آب و هوایی با سرزمین ملکه سبا یعنی بلقیس سبب شده این شهر به بلقیس معروف شود.بلقیس یکی از شهرهای مهم در زمان حکومت ساسانیان بوده و حتی با ورود اسلام نیز از رونق نیفتاده است. غزنویان و سلجوقیان نیز در دوران حکومت خود از مزایای این شهر بهره برده و در واقع بر پویایی آن افزوده‌اند.بلقیس حتی در زمان حمله چنگیزخان مغول به ایران نیز توانست استحکام نسبی خود را حفظ کند اما با این وجود سرانجام در ابتدای حکومت نادر توسط افغان‌ها ویران شد. ارگ بلقیس بقایایی از نسخه قدیمی این شهر است که نشان‌دهنده اصول معماری دوره ساسانی نیز می‌باشد.از دیگر جاذبه‌های گردشگری این شهرستان کوچک می‌توان به مقبره شیخ آذری اشاره کرد. وی از مشایخ و شعرای مشهور قرن هشتم هجری است که در هند و ایران زندگی کرده است.بلقیس یکی از شهرهای دانشمند پرور کشور بوده و زجل سیاسی و مشاهیر بی‌شماری از این شهر برخواسته‌اند که از جمله آن‌ها می‌توان به بقایی اسفراینی اشاره کرد.بلقیس یکی از مراکز مهم ضرب سکه به خصوص در دوره ایلخانی و صفویه بوده و به همین دلیل نیز بر روی بسیاری از سکه‌های قدیمی مکشوفه نام این شهر دیده می‌شود.این شهر به خصوص برای توریست‌های خارجی از جذابیت بالایی بهره‌مند بوده و هرساله سیل قابل‌توجهی از گردشگران خارجی و داخلی را پذیراست.
محمد(ص) از نگاه دیگران اظهار نظرهای اندیشمندان غیر مسلمان در مورد پیامبر اعظم :گوتهگوته، شاعر پرآوازه آلمانی پس از آشنایی با دین اسلام و پیام آور این ایین یگانه، قطعه شعری با عنوان "نغمه محمد 9 " درباره پیامبر اعظم سرود. این قطعه شعر از زبان نزدیک‌ترین خویشان پیامبر یعنی حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه 3 گفته می‌شود. گوته در شعرش همه مراحل و مقاطع دعوت رسول اکرم 6 و راهنمایی اش در میان مردم را به زبان توصیف و تشبیه و نماد می‌آورد.شعر گوته با محوریت معرفی شخصیت والای پیامبر از زبان دو دردانه تاریخ اسلام و تشیع روایت می‌شود. اما همان طور که این مسیله را با خواننده‌اش در میان می‌گذارد، مسیر تاریخی پیامبر و همچنین گسترش مرزهای اسلام در جهان را نیز به عنوان بخش تاریخی متن، مورد ت کید و توجه قرار می‌دهد. پایان شعر با اعتقاد و ایمان این شاعر آلمانی به معاد و جهان ازلی و همچنین یقین وی بر پیروزی رسالت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله همراه است. شاید شیفتگی و علاقه شاعر به زندگی و مذهب پیامبر است که فردی اروپایی و غربی را با آن همه تهاجم فلسفه‌های متضاد و مختلف در پیرامون خود، به مفاهیم معنوی و والای اسلام علاقه مند می‌سازد. اینک قسمتی از شعر نغمه محمد را می‌آوریم:"بنگر بدان چشمههمان که از کوهساران می‌جوشدچه با طراوت و شادو می‌تراود به سان چشمان ستارگان آن گاه که می‌درخشندو با ورودی پیشوا گونه و راهبرهمه چشمه‌ها را که برادر اویندبا خویش همراه می‌سازدو در آن پایین اعماق درهدر مقدم این رود، گل‌ها می‌رویندو سبزه‌ها از نفسش حیات می‌یابند .".[ 3 ]برنارد شاوجرج برنارد شاو، نویسنده معروف ایرلندی درباره پیامبر کرم 6 می گوید:" او را باید منجی بشریت خواند. من اعتقاد دارم که اگر مردی مثل او حاکمی در عصر جدید می‌شد، برای حل مشکلاتش از صلح و دوستی استفاده می‌کرد. او عالی‌ترین مردی بود که روی زمین پا گذاشته است. او به دین دعوت کرد. یک تمدن را پایه گذاری کرد. ملتی را بنا نهاد. اخلاق را نهادینه کرد. اجتماعی زنده و قدرتمند ایجاد کرد تا آموزش‌های او را به صحنه عمل آورند و دنیای تفکر و رفتار انسانی را برای همیشه و به طور کامل منقلب کرد. نام او "محمد" است. در سال 570 بعد از میلاد، در عربستان چشم به جهان گشود. رسالت خود برای دعوت به دین راستین (اسلام) را در سال چهلم عمر خود آغاز کرد و در شصت و سومین سال عمرش با جهان وداع گفت. در مدت کوتاه 23 سال از پیامبری اش به پرستش خدای یگانه رهنمون شد. وی مردم را از جنگ و نزاع‌های قبیله‌ای رهانید و به اتحاد و همبستگی ملی رسانید. او در این مدت، مردم را از هرزگی و مستی به اعتدال و پرهیزکاری، از بی قانونی به زندگی نظام مند، و از تباهی به بالاترین معیارهای تعالی اخلاقی هدایت کرد. تاریخ بشری چنین دگرگونی کامل را از جانب یک شخص یا در مکان دیگر قبل از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله یا پس از او نشناخته است. تصور همه این عجایب باور نکردنی در طی این دو دهه نخست است".[ 4 ]گاندیمهاتما گاندی، رهبر فقید هند در کتاب "هند جدید" در مورد شخصیت محمد 6 می‌گوید:"جالب است بدانید که بهترین کسی که امروزه بدون هیچ چون و چرایی، در قلب میلیون‌ها انسان جا گرفته، "محمد" است. از اینجا من متقاعد شده‌ام که این شمشیر نبود که در آن روزها مردم زیادی را تسلیم اسلام کرد. "محمد" سخت ساده زیست بود. مثل دیگر پیامبران متقی بود. به شدت امانتدار بود. از خودگذشتگی شدید نسبت به دوستان و پیروان، جسارت، بی باکی و توکل مطلق به خدا در رسالت شخصی، از ویژگی‌های محمد 9 بود. قبل از این ویژگی‌ها او به هیچ وجه از شمشیر برای برداشتن سدهای جلوی راه خود استفاده نمی‌کرد".[ 5 ]لامارتینلامارتین مورخ مشهور می‌گوید:" اگر بزرگی هدف، کم بودن ابزار و رسیدن به نتایج شگفت انگیز، سه محور سنجش هوش بشری باشد، چه کسی ادعای مقایسه بزرگ مردان تاریخ کنونی را با "محمد" دارد؟ نام آورترین مردمان فقط ارتش، قوانین و فرمانروایی‌ها را ایجاد کرده‌اند. اگر نگوییم آنچه بنیاد نهاده‌اند، چیزی نیست، باید گفت: چیزی بیشتر از قدرت مادی که غالبا در چشم به هم زدنی فرو می‌پاشد، ایجاد نکرده‌اند.این مرد نه فقط ارتش‌ها، قوانین، فرمانروایی، مردمان و سلسله‌ها، بلکه میلیون‌ها نفر یعنی یک سوم از ساکنان این جهان و حتی بیشتر از آن را حرکت داد. او پرستشگاه‌ها، خدایان، ادیان، عقاید، اندیشه‌ها و نفوس را متحول کرد. صبر او در پیروزی، بلند همتی او که تماما در جهت یک عقیده بود، نه نوعی تلاش برای فرمانروایی، نمازهای بی نهایت او، زمزمه‌های سری او با خدا، مرگ او و پیروزی او بعد از مرگ، نشانه ایمانی راسخ است. محمد 6 یک معلم مذهبی، یک مصلح اجتماعی، یک رهبر اخلاقی معنوی، تجسم بزرگ اجرایی کردن امور، دوستی با وفا، همنشینی زیبا، شوهری علاقه مند و پدری با محبت بود. همه را با هم داشت. مرد دیگری در تاریخ نیست که در هر کدام از این جنبه‌های مختلف زندگی، بر او برتری یابد یا با او برابری کند. فقط آن شخصیت نوع دوست بود که چنین کمالات باورنکردنی را در خود جمع کرده بود".[ 6 ]آرمسترانگخانم کارن آرمسترانگ، از صاحب نظران غیر مسلمان وین است. پس از یازده سپتامبر 2002 م. در مورد زندگی پیامبر اسلام، کتابی نوشت که در ردیف پرفروش‌ترین کتاب‌های سال آمریکا و اروپا قرار گرفت. انگیزه اصلی او در نوشتن کتاب مذکور، دفاع از اسلام و روشن کردن ذهن مسیحیان غربی به پیامبر اسلام بود. او در مقدمه کتابش چنین نوشته است:"بیشتر هم پیامبر صرف جلوگیری از برخوردهای وحشیانه گردید زیرا لغت اسلام که به معنای تسلیم بودن در برابر خداوند است، از ریشه "سلام" به معنای "صلح" گرفته شده است. محمد 6 مرد جهاد بود، ولی یک صلح طلب واقعی هم بود زیرا جان و اعتقاد نزدیک‌ترین یاران خود را در جریان صلح با مکه به گرو گذاشت تا این اتحاد بدون خونریزی به انجام رسد. او به جای خونریزی و قتل عام، در فکر مذاکره و صلح بود. آگاهی از داستان واقعی زندگی حضرت محمد 6 در این مقطع خطرناک تاریخ بشری، لازم است و نباید اجازه داد که متعصبین خیره سر با تحریف زندگی پیامبر به نفع خود از آن استفاده کنند. انسان غربی معاصر از داستان زندگی آن حضرت، مسایل بسیار مهم‌تری را برای هدایت خود در این دنیای متغیر باید بیاموزد".[ 7 ]سخنانی کوتاه در مورد رسول اعظم صلی الله علیه و آلهویل دورانت: محمد، پیغمبری بزرگ و موحدی کامل بود که مانند نداشت و برای اصلاح بشر مبعوث شد.کارل ماکس: حقیقت انکار ناپذیر این است که محمد مبعوث شد تا رسالتی را که خلاصه رسالات سابق و مافوق آنها بود، برای عالم بیاورد.الکساندر دوما: محمد، معجزه شرق بود زیرا دینش دارای آموزه‌های بزرگی بود. اخلاقش برجسته بود و رفتاری پسندیده داشت.آلفرد گیوم: محمد، یکی از عظیم‌ترین شخصیت‌های تاریخی است که در ایمان به وجود خدای یگانه غرق شده بود.لیو تولستوی: شکی نیست که محمد از مردان بزرگ و مصلحانی است که به حقیقت خدمت بزرگی به بشر کرده است.واشنگتن ایرونیگ: او سریع الانتقال و دارای حافظه قوی، دیدی بلند و استعدادی سرشار بود.ژان ژاک روسو: حضرت محمد، پیامبر اسلام، نظریه بهتری داشت و توانست سیستم سیاسی خود را به خوبی متحد سازد.[ 8 ]مجله کوثر،زمستان 85 شماره 68
آشوربانیپال قدرتمند‌ترین امپراطور آشور باستانآشوربانی‌پال (به اکدی: A ur - b ni - apli ) (به آرامی: ) از 669 تا 625 یا 631 ق.م. پادشاه آشور بود. آشوربانی‌پال آخرین فرمانروای مقتدر آشوریان بود که جانشین پدرش اسرحدون شد. معنای نامش یعنی: "آشور به وجود آورنده یک وارث (جانشین) است." در کتاب مقدس نام او به صورت " Asenappar " آمده‌است. ژوستینوس تاریخ‌نگار رومی نام او را به صورت "سارداناپالوس"نوشته‌است. از خدمات این پادشاه آشوری به تمدن بشری را ت سیس اولین کتابخانه جهان می‌توان نام برد. در سال 639 پیش از میلاد آشوربانیپال شاه آشور، ایلام را شکست داد و تا شوش پیشرفت کرد. پس از این جنگ، دولت_شهر ایلام هرگز به عنوان یک قدرت مستقل ظاهر نگردید. خانواده، کودکی و جوانی سین - ایدین - اپل بزرگترین پسر اسرحدون بود، پسر کوچکتر از او، شمش - شوم - اوکین نام داشت و آشوربانیپال از هر دوی آنان کوچکتر و پسر سوم بود. سین - ایدین - اپل که نایب السلطنه بود، در سال 672 پ.م. درگذشت و علی‌القاعده بایستی برادر کوچکتر از او، یعنی شمش - شوم - اوکین سمت وی را عهده‌دار می‌شد اما این اتفاق نیفتاد. البته این احتمال وجود دارد که مادر شمش - شوم - اوکین با آشوربانیپال یکی نبوده باشد (یعنی مادران جداگانه‌ای داشته بوده باشند). آشوربانیپال به فعالیت‌های علمی علاقه‌مند بود و در کنار آن فعالیت‌ها، به سوارکاری، شکار، ارابه‌رانی، نظامی‌گری، هنروری و صنعتگری نیز می‌پرداخت. خود وی درباره این موضوع می‌گوید که فعالیت‌های علمی دوره جوانیش شامل این موارد می‌شدند:"غیبگویی با روغن، ریاضیات، خواندن و نوشتن."مرگ اسرحدون در سال 672 پیش از میلاد اسرحدون پس از مرگ همسرش، بنا به تحریک مادر خود، نقیعه - زکوتو ترتیب و قرار جانشینی خود را تغییر داد، وی با سرکردگان مادیهایی که دست‌نشانده پادشاه آشور بودند، و - همچنین گویا مردم و سرکردگان شهر سیپار - عهدی بست، بدین ترتیب که سرکردگان مزبور قسم خوردند که اگر اسرحدون هنگامی بمیرد که کودکانش هنوز خردسال باشند، آن‌ها و فرزندان آن‌ها این ترتیب را رعایت خواهند کرد که "آشوربانیپال پادشاه آشور خواهد بود و شمش - شوم - اوکین پادشاه بابل، هر چند که سن آشوربانیپال از برادرش کمتر است." یک لوح یادبود که دو سال پس از این ماجرا در یکی از ایالت‌های شمال غربی آشور تهیه شده‌است، اسرحدون را با حالتی برجسته به تصویر می‌کشد، در حالی که دو پسرش هر کدام در یک طرف او قرار دارند. دو شاهزاده از آن پس تعلیمات و آموزش‌های متفاوتی را تجربه کردند. اوضاع اینگونه بود تا این‌که اسرحدون در سال 669 ق.م. هنگامی که می‌رفت تا دوباره مصر را فتح کند، به‌طور ناگهانی درگذشت.رسیدن به سلطنت آشوربانیپال پس از مرگ پدرش، تا اواخر آن سال به تخت سلطنت آشور جلوس نکرد. مقامات دربار و بخشی از جامعه روحانیت آشور با به سلطنت رسیدن آشوربانیپال به عنوان برادر کوچکتر مخالف بودند، اما مادربزرگ آن دو برادر، نقیعه - زکوتو به همه دستور داد که از ادعای سلطنت آشوربانیپال به حکومت آشور حمایت و پشتیبانی کنند و با تحکم و قاطعیت به همه چنین حکم کرد که تحرکات و فعالیت‌های خیانتکارانه را به آشوربانیپال و خود او گزارش دهند، از اینجا معلوم می‌شود که نفوذ و قدرت زکوتو در ابتدای سلطنت آشوربانیپال چقدر زیاد بوده‌است. آشوربانیپال در سال 668 تاجگذاری کرد و برادرش را هم به حکومت بابل منصوب داشت. به این ترتیب، مسیله حکومت آن دو در ابتدای کار به خوبی و بدون هیچگونه مشکل و دردسری حل شد. از بررسی برخی متون و اسناد به‌جامانده از آن زمان، این احتمال داده‌می‌شود که آن دو برادران دوقلو بوده باشند، اما در هر صورت این مسیله آشکار و مبرهن است که منصب آشوربانیپال از برادرش رفیع‌تر بوده‌است.روابط آشوربانیپال با مصر اسیران مصری که توسط سربازان آشوری به خارج از شهر برده می‌شوند، موزه بریتانیا.آشوربانیپال هم سلطنت را از پدرش به ارث برد و هم جنگ با مصر و کوش را. وی در سال 667 ، در حالیکه خودش در نینوا مانده‌بود، سپاهی را به مصر فرستاد و این سپاه، طهارقه پادشاه نوبیایی مصر را در نزدیکی ممفیس شکست داد. همزمان با این اوضاع و احوال، حکام دست‌نشانده مصری علیه سلطه آشور شورش کردند و آنان نیز شکست داده شدند. همه فرمانروایان شکست خورده به غیر از یکی از آنان به نینوا برده شدند، فقط نخو یکم شاهزاده مصری‌ای که فرمانروای ساییس بود، توانست آشوری‌ها را نسبت به وفادار بودن خودش متقاعد کند و به‌همین‌جهت به مصر برگردانده شد تا عروسک خیمه شب بازی و حاکم دست‌نشانده آشوری‌ها در مصر باشد. پس از مرگ طهارقه در 664 ق.م برادرزاده و جانشین او Tantamani به مصر علیا حمله کرد و تبس را پایتخت خود قرار داد. او در ممفیس، دیگر شاهزاده‌های مصری را شکست داد و ممکن است که نخو در جریان این جنگ‌ها کشته شده باشد. سپاه دیگری از سوی آشوربانیپال فرستاده شد و دیگربار موفق شد که کوشی‌ها (نوبیایی‌ها) را شکست دهد. Tantamani به سرزمین مادری‌اش در نوبیا عقب رانده شد و در آنجا ماند، آشوری‌ها تبس را غارت کردند و با غنایم بسیار به آشور بازگشتند. این‌که مداخله آشوری‌ها در مصر چگونه پایان یافته، مشخص نیست، اما پسر نخو، پسامتیک یکم درعین‌حال که استقلال یافت، روابط گرم و دوستانه خود با آشوری‌ها را هم حفظ کرد.آشوربانیپال و ژیگس ویرایشیک کتیبه سلطنتی آشوری می‌گوید که چگونه پادشاه لیدیه، ژیگس از آشور، یکی از خدایان آشوری‌ها رویاهایی دریافت کرد. خواب‌ها به او می‌گفتند که هنگامی که ژیگس تسلیم و مطیع آشوربانیپال شود، او دشمنانش را شکست خواهد داد. ژیگس پس از این که سفرایی برای اعلام تسلیم خود به آشور فرستاد، توانست دشمنان کیمری خود را شکست دهد، اما هنگامی که از یکی از شورشیان مصری حمایت کرد، کشورش به تصرف کیلیکی‌ها درآمد.آشوربانیپال و پایان کار پادشاهی ایلام در سنوات نخستین سلطنت آشوربانیپال، ایلام از صلح و آرامش برخوردار بود (همان‌طور که در زمان پدرش آنگونه بود) و حتی به‌هنگام قحطی و خشکسالی در آن سرزمین، آشوربانیپال یک‌بار کمک‌های غذایی بشردوستانه برای آنان فرستاد. بااین‌حال در سال 664 پ.م. شرایط تغییر کرد و اورتکوپادشاه ایلام به‌طور شگفت‌آور و غیرمنتظره‌ای به بابل حمله کرد. آشور در فرستادن کمک به بابل ت خیر کرد. این ممکن است دو دلیل داشته بوده باشد، یا پیام‌های آرامش‌بخش و تسکین‌دهنده سفیران ایلامی یا این که به‌طور ساده‌تر بپذیریم که آشوربانیپال در آن زمان برای کمک به همسایه جنوبی خود آمادگی نداشته‌است. در هر صورت بالاخره ایلامیان به هنگام مواجه شدن با سپاه آشور عقب‌نشینی کردند و در همان سال اورتکو درگذشت. پس از وی، تیومن که وارث طبیعی و قانونی حکومت ایلام نبود، در آن سرزمین به قدرت رسید، از این رو بسیاری از شاهزاده‌های ایلامی ناگزیر شدند به دربار آشور بگریزند، از جمله بزرگترین پسر اورتکو به نام هومبن - نیکشگ. در سال 658 یا 657 پیش از میلاد دو امپراتوری بار دیگر درگیر شدند، چرا که ایالت "گمبولو" در 664 پ.م علیه آشوری‌ها شوریده بود و به همین علت آشوربانیپال تصمیم به تنبیه آن گرفت. از سوی دیگر تیومن از بابت شاهزادگان پناهنده به دربار آشور برای حکومت خود احساس خطر می‌کرد و به همین علت از پادشاه آشور استرداد آنان را طلب کرد. نیروهای آشوری به ایلام حمله کردند و در کنار رودخانه علایا ( Ulaya ) طرفین با هم درگیر شدند (جنگ علایا، در سال 652 ق.م رود علایا، اسمی است که منابع آشوری ذکر کرده‌اند، این رود یا رود کرخه بوده‌است یا رود کارون). انگیزه و هدف دیگری که برای نبرد علایا ذکر کرده‌اند، حفاظت راه‌ها و کاروان‌های تجاری حامل اسبان و فلزات از کوه‌های ایران و آناتولی شرقی می‌باشد، چرا که این کاروان‌ها از اهمیت زیادی برخوردار بودند. پادشاه ایلام به‌طور قاطعی شکست خورد و این شکست وی، نابودی و ویرانی تمام عیار ایلام را دربرداشت. به گفته نقش برجسته‌های آشوری، تیومن پس از این شکست خودکشی کرد. آشوربانیپال هومبن - نیکش را به عنوان پادشاه ماداکتو و یک شاهزاده دیگر به نام تمریتو را به عنوان فرمانروای شهر هایدالو تعیین کرد. ایلام جزیی از دولت_شهرها و مناطق دست‌نشانده و تابع آشوری‌ها شد و خراجی بر آن وضع گردید. هنگامی که مسیله ایلام حل شد، آشوری‌ها سرانجام موفق شدند "گمبولو" را تنبیه و مجازات کنند و پایتخت آن را به تصرف خود درآورند، سپس سپاه فاتح در حالی که سر تیومن ( Teumman ) را با خود همراه داشت، به خانه بازگشت.در این سند از آشوربانیپال، ویران‌سازی شوش در سال 647 پ.م. شرح داده‌شده‌است.آشوربانیپال از آشوربانیپال، ویران‌سازی شوش در سال 647 پ.م. شرح داده‌شده‌است.آشوربانیپال و شورش شمش - شوم - اوکین شمش - شوم - اوکین به عنوان نایب السلطنه بابل تعیین شده بود. قصد از این ترتیب و مقررات به‌طور آشکار این بود که بابلی‌ها را با تبلیغات و چرب‌زبانی راضی و خرسند کنند و با دادن القاب و عناوین ظاهری و واهی بفریبند و دلشان را به دست آورند، چون موقعی که گفته می‌شد برادر بزرگتر پادشاه آشور فرمانروای بابل است، به نظر این‌طور می‌رسید که سرزمین بابل از استقلال برخوردار است. برای مدتی این ترتیب موثر و مفید بود، اما سرانجام اختلاف و اصطکاک بین دو برادر فزونی یافت و در 652 پ.م. بابل علیه حکمفرمایی آشور شورید. آشوربانیپال برای نشان دادن حسن نیت خود، مجسمه خداوند مردوک را هنگام انتصاب برادرش به حکومت بابل، برای وی فرستاد. روابط بین دو برادر در ابتدا خوب بود و مشکلی در کتیبه‌ها در ابتدای پادشاهی آنان دیده نمی‌شود. با این حال قدرت شمش - شوم - اوکین محدود بود، به گونه‌ای که وی مراسم و تشریفات دینی بابلی‌ها را خود اجرا می‌کرد، اما پروژه‌های ساخت وساز رسمی بابل هنوز توسط برادر کوچکترش آشوربانیپال اجرا و مدیریت می‌شد. در آن زمان قلمرو بابل شامل بابل، بورسیپا، کوتا و سیپارمی‌شد. هنگامی که شمش - شوم - اوکین در تیوری فرمانروای عالی مقام و خودمختار جنوب بود، آشوربانیپال پادگانی را در نیپور نگه داشته بود تا بر نواحی جنوبی قلمرو خود نظارت و کنترل داشته باشد. در همین زمان، برخی از حاکمان و والیان زیردست ولایتی سعی می‌کردند مورد لطف و توجه پادشاه آشور قرار گیرند، مثلا نامه‌های سین - بلاسو - ایقبی حاکم اور نشان می‌دهد که وی چگونه سعی می‌کرد برای آشوربانیپال خودشیرینی کند و مورد مرحمت و توجه او واقع شود. در مقابل آشوربانیپال خودش هم سیاستمدار کارکشته و واردی بود و نقش فعالی در احیای پرستشگاه‌ها در جنوب بازی می‌کرد، به‌عنوان مثال استلی از چگونگی کمک وی به بازسازی و مرمت معبد اساگیلا حکایت دارد. حتی زبان سومری در زمان حکومت آشوربانیپال احیا شد و عنوان زبان رسمی را پیدا کرد. اما با وجود تمام این تدابیر و سیاست کاری‌ها، برادر بزرگتر در سال 652 پ.م. شورش کرد. دلایل این اقدام وی ناشناخته است، هر چند که دانشمندان حدس‌هایی دراین‌باره می‌زنند، مثلا این که وقتی ایلامی‌ها به بابل حمله کردند، آشوربانیپال در فرستادن کمک تعلل کرد و این ممکن است که موجب رنجش خاطر برادر بزرگتر شده باشد، یا اینکه شمش - شوم - اوکین از اینکه به سلطنت آشور نرسیده بود، احساس حقارت و توهین می‌کرد یا دلایل دیگر شبیه به آن، ولی در واقع ما علت قطعی این شورش را نمی‌دانیم، چون هیچ مدرک و نوشته بابلی‌ای در این خصوص در دست نداریم.بابل شورید و این بار تنها هم نبود و اتحادیه و لشکری از مردمان و ملل رنج دیده از آشور را با خود همراه داشت، یعنی قبایل کلدی و آرامی و ساکنان "سرزمین دریایی که در نواحی جنوبی سرزمین بابل سکونت داشتند، پادشاهان گوتیوم، امورو،و ملوخه (ملوها)،اعراب و انباط و حتی ایلامی‌ها.معلوم است که قیام مزبور بسیار پردامنه و گسترده بوده‌است و به همین علت هم چند سال طول کشید که به‌طور کامل فرونشانده شود.پایان کار آشوربانیپال در طی آخرین دهه از حکومت آشوربانیپال، آشور از صلح و ثبات نسبی برخوردار بوده‌است، اما معلوم است که امپراتوری مزبور، آشکارا از برخی نواقص و کاستی‌ها رنج می‌برد و دچار نوعی زوال و انحطاط زیرزمینی و پنهان شده‌بود. وسعت یافتن بیش از حد، کمبود منابع مالی و درآمدهای امپراتوری از مناطق و سرزمین‌های تسخیر شده به دلیل ویران شدن آن مناطق توسط آشوری‌ها و نبود نیروی نظامی و رزمی کافی برای اداره کردن چنان قلمرو پهناور و گسترش یافته‌ای، از معضلات آن امپراتوری بود. تعداد منابع اطلاعاتی مربوط به آخرین سال‌های حکومت آشوربانیپال کم و معدود است. پس از وی، پسرش آشور - اتیل - ایلنی به حکومت رسید. سال درگذشت آشوربانیپال به درستی معلوم نیست و علت آن هم کمبود منابع اطلاعاتی است، به گونه‌ای که ما نمی‌دانیم آشوربانیپال در سال 631 درگذشته یا در سال 627 پیش از میلاد. پس از آشوربانیپال امپراتوری آشور شروع به از هم‌گسستن کرد و سرانجام در زمان پادشاهی آشور - اوبلیت دوم(در فاصله سال‌های 612 و 605 پ. م) در اثر حمله اقوام شورشی و رنج‌دیده سقوط کرد.
تاریخ ایران‌باستان ( 4 ) مجسمه ناپیراسو ، همسر اونتاش‌گالایلام . در جنوب‌غربی فلات ایران حکومت ایلام قرار گرفته بود که در دوران شکوه خود گستره‌ی وسیعی شامل خوزستان، ایلام، لرستان تا کناره‌های کویر مرکزی و خلیج فارس را تحت کنترل خود داشت و در مدت سه هزار سال مهمترین حکومت در فلات ایران و از بزرگترین قدرت‌ها در منطقه بود. با پیدایش حکومت در بابل، ایلام به دشمنی با او برآمد و با آشور نیز سر رقابت داشت. بابلیان در دوران کهن با دو ابرقدرت در نبرد بودند، در مشرق دامنه‌های زاگرس با ایلام و در مغرب این رشته کوه با آشور.ایلامیان از فرهنگ و تمدن بسیار غنی برخوردار بودند، مهمترین راه‌های تجاری در اختیار ایشان بود بشکلی که محدوده‌ی عملیات بازرگانی آن از سویی تا دریای مدیترانه و از سوی دیگر تا چین گسترده شده بود شوش پایتخت آن از جنبه‌های گوناگون اقتصادی، سیاسی و بخصوص فرهنگی از مهمترین شهرهای جهان بحساب می‌آمد و با نینوا پایتخت آشوریان رقابتی تنگاتنگ داشت.عصر طلایی تمدن ایلام در دوره‌ی شاهان "انشان" و شوش در بین سال‌های 1300 - 1100 پیش از میلاد مسیح بود. "اونتاش‌گال[ 1 ]" از شاهان نام‌دار ایلام در نیمه‌ی اول هزاره‌ی دوم پیش از میلاد چنان حکومت ایلام را به شکوه رسانید که این دوره به قرن اونتاش‌گال معروف گشت، این پادشاه بود که در شهر "دوراونتاش[ 2 ]" که امروزه به "چغارزنبیل[ 3 ]" شهره است معبدی برپا نمود که تا امروزه پابرجاست و بزرگترین خدای ایلام به نام "شوشیانگ[ 4 ]" بر فراز این معبد جای داد و خدایان دیگر را در رده‌های پایینتر.معبد چغارزنبیلشاهی در میان ایشان بشکل موروثی بود، زنان در میان ایلامیان دارای احترام و اهمیت بسیار برخوردار بوند و در امور سیاست به روشنی دخالت می‌نمود شاه ایلامی در میان مردمانش جنبه‌ی تقدس داشت و در معبد در کنار خدایان جایگاهی به او و ملکه اختصاص داده شده بود. نژاد ایلامی‌ها نژاد بومی آسیانی بود، خط و زبان آنان در آن دوره جنبه‌ی بین‌المللی داشت و چنان انسجامی برخوردار بود که بعدها هخامنشیان در کتیبه‌ها، فرمان‌ها و نامه‌های خود از آن زبان و خط بهره بردند. آثار فراوانی از انواع گوناگون مجسمه‌ها، ظروف، مجسمه‌ها،کاخ‌ها و معابد ایلامی در دست است، آجرهای لعاب‌دار رنگین که در هزاره‌ی دوم پیش از میلاد ابداع شد برای تزیین دیوار کاخ‌ها، معابد و نقش‌برجسته‌ها بکار گرفته شد که بعدها الهام بخش هر هخامنشی گردید.قطعه سنگ با طرح شتر مرغ و حیوان افسانه‌ای با سر انسان - موزه هنر سیاتلسرانجام این تمدن بزرگ و کهن سرانجام به دست رقیب خود آشور در سال 640 پیش از میلاد مسیح پس از یک یورش ویرانگر از میان رفت. .(ادامه دارد)[ 1 ] Untash - Napirisha [ 2 ] Dur - Untash [ 3 ] Choga Zanbil [ 4 ] Inshushinak
سیل بزرگ آتلانتیس اثر لیزا رنی - اتحاد نور از زمان جنگهای نفیلیم‌ها، نیروهای آنوناکی خزنده و جناحهای پدرسالارانه ملچیزدک تصمیم به تصرف زمین داخلی (دنیاهای زیر زمین) گرفتند و از 30000 سال قبل شروع کردند به حمله و جنگ برای سلطه بر نواحی مختلف زمین. سیریان‌ها به آنها برای دست درازی و آسیب به تکنولوژی کریستال در هسته زمین اخطار دادند، اما این گروه‌ها به قرار دادن ژنراتورهای عظیم درون زمین و غارهای کریستالی با استفاده از زور، ادامه دادند. نتیجتا چندین ژنراتور قدرت منفجر شد و باعث جدایی و پارگی سطوح اقلیم‌های مختلف زمین شد. اتفاقی که خیلی قویتر از سیل قبلی در زمان نسل کشی لموری‌ها بود و دوباره انسانهای زیادی کشته شدند. محور چرخش زمین کج شد و همه دروازه‌های سیاره‌ای و شبکه‌ها و پرتال‌ها آسیب دیدند. همه هرم‌ها و تکنولوژی‌های فرازمینی قطع و از مدار خارج شدند. سیل و فجایع بوجود آمده جوامع آتلانتیس و بیشتر سطح زمین را از بین برد. از این خط زمانی به نام سیل آتلانتیس نام برده میشود. در طول زمانی که تکنولوژی هرمهای مصر در دروازه ستاره‌ای گیزا به عنوان پرتال بین ستاره‌ای فرازمینیها و مرکز کنترل عملیات بازسازی شد، سیریان‌ها و گروههای شعرای شامی در امنیت کامل بودند.نیروهای آنوناکی خزنده آخرین بازمانده‌های اجتماع آتلانتیسی‌ها را به ناحیه دروازه ستاره‌ای بعد سومی مثلث برمودا منتقل کردند و به تلاش خود بر سر قلمروها و سلطه بر زمین از طریق جنگها و دستکاری و تغییر ژنتیکی ادامه دادند. گروههای آنوناکی و ملچیزدک پدرسالارانه ( مرد سالار) مانند نژادهای اوریون، به دلیل جنگهای متعدد، از لحاظ نژادی و ژنتیکی به سرعت منحرف شدند. آنوناکیها 28000 سال قبل از میلاد تصمیم گرفتند تا همه تکنولوژی‌های فرازمینی را تصرف کنند و روی انسانها آزمایشات ژنتیکی انجام بدهند تا از آنها یک نژاد برده بسازند، سپس با گروههای دراکو اوریون مذاکره کردند تا غنایم و تصرفات زمین را قسمت کنند. این اقدام به گروههای اوریون و دراکو‌ها اجازه داد تا جایگاه ثابت و عمیقی در میدان‌های آگاهی زمین پیدا کنند و آسیبهای ژنتیکی عمیقی ایجاد کنند. با اتحاد آنوناکیهای خزنده و دراکوهای اوریون، آنها در واقع تشکیل نژادهای متجاوز زمان حاضر را دادند، و در واقع کسانی هستند که نظم نوین جهانی و جناحهای ایلومیناتی را برای تسلط بر زمین پایه ریزی کردند. تسلط بر زمین مستلزم ایجاد یک طبقه و سیستم سلسله مراتب اجتماعیست، یک طبقه حاکم و یک طبقه برده بر روی زمین که در واقع ایدیولوژی آرکان - رپتایل هست.سومین و آخرین سیل آتلانتیس:در 9558 سال قبل از میلاد، آنوناکیها جنگی بر علیه انسانها شروع کردند، تا یک نظام واحد را پایه ریزی کنند: نظام لوسیفریان‌ها بر روی زمین، که به نام شورش لوسیفریان نامیده میشود. این گروهها به دروازه ستاره‌ای اصلی مصر رفتند و پالسهای الکترومغناطیسی را به هسته زمین و کریستال‌ها اعمال کردند تا پرتالهای کمان و هر نوع دسترسی ارتباطی را ورای هفت سطح خورشیدی نابود کنند، که در واقع این کنترل اکنون از طریق دروازه ستاره‌ای در مصر، شبکه خطوط ابوالهول و شبکه بزرگ شیر سفید از طریق شبکه حصار فرکانسی انجام میشود. پالسهای الکترومغناطیسی باعث چنان انفجار عظیمی در هسته زمین میشود که سطوح اقیانوس‌ها و صفحات تکتونیکی را در سراسر زمین به حرکت وا میدارد. در این زمان بود که سیریانها همه تکنولوژی‌های فرازمینی و کریستالها را تصرف کردند تا آسیبهای بیشتری به زمین وارد نشود. بدون این تکنولوژی‌های فرازمینی و اهرام که فرکانسهای دریافتی مخرب را در طول دوره صعود 2012 معکوس میکردند، ممکن بود زمین کاملا با یک انفجار از بین برود و همینطور همه گونه‌ها و مواد ژنتیکی.آخرین سیل آتلانتیس، شروع دوره تاریکی:با آخرین فاجعه آتلانتیس، سیریانها همه تکنولوژی‌های پیشرفته فرازمینیها را غیرفعال کردند که باعث شد 11500 سال پیش انسان وارد دوره تاریکی شود. میدان‌های مورفوژنتیک و دستورالعملها نابود شدند، و میادین زمان فروپاشیدند و مشکلات زیادی از جمله تخریب کالبدهای روحی لایه اختری و مشکلات ایگوی منفی مثل انواع بیماریها و اعتیاد در هویت شخصی، ایجاد شد.( سیریانها برای ضربه زدن به زمین این کار را نکردند بلکه این نتایج، عواقب طبیعی جنگ بین نژادهاست). پرتال‌های سیاره‌ای و دروازه ستاره‌ای بعد چهارمی گیزا که به کالبد خورشیدی خورشید ما راه دارند، مثل پرتال زمین که به مرکز بعدهشتمی کهکشان راه دارد، نابود شدند. در نتیجه راههای ورود و خروج به جهان ما بسته شد. در این زمان محافظان از دنیاهای دیگر مجبور شدند مستقیما مداخله کنند و برای کمک و جلوگیری از آسیب‌های بیشتر مثل نابودی سطح اختری، روی زمین تناسخ کنند. حصارهای فرکانسی در اطراف منظومه شمسی سه بعدی و قرنطینه کهکشانی باعث قطع ارتباط انسان با همه محافظان و آگاهیهای ستاره‌ای در 9550 قبل از میلاد شده بود.شروع دوره تاریکی:برخی از نماینده‌ها از سایر دنیاها سعی کردند روی زمین تناسخ کنند تا به ترمیم آسیبهای زمین کمک کنند و ساکنین زمین را از شر متجاوزان نجات بدهند. از برخی از این نمایندگان می‌توان به آخناتون و عیسی مسیح و همسرش ماری سوفیا نام برد. ستاره کریستالی ( مسیح در واقع تجسم آگاهی ستاره کریستالی هست) آگاه بود که کاری میسر نیست مگر اینکه مرکز کهکشان با زمین و خورشید همراستا شود که باعث میشود هسته جهان ما به سوی پنجره نوترونی باز شده، و در نتیجه ارتباط با هسته‌های جهان‌های مادر شکل بگیرد. این پایان چرخه صعودی بود که به آگاهی ستاره کریستال اجازه می‌داد تا برای کمک به انسان برای ترمیم تایم لاین صعود به سیاره زمین برگردد.بشریت گناهکاربعد از سیل بزرگ آتلانتیس، 'گزارش‌های Founder به منظور جعل وقایع تاریخی در مورد تجاوزهای بیگانگان، ضبط وتحریف و وارون شدند. روایات حقیقی در مورد حمله بیگانگان، به منظور تعریف و طبقه بندی اعتقادات کنترل ذهن مذهبی در همه ادیان جهان، به روایتی از "بشریت گناهکار" تحریف شد. گروه‌های Thothian ، به منظور اینکه انسان‌ها را به پرستش "موجودات لوسیفری آنجلیک سقوط کرده هیبریدی آنوناکی" به عنوان خدای یکتای حقیقی سوق بدهند، خطوط جریان ایلومیناتی مورد پسند خود را با دانش‌های هرمتیک (کیمیاگرانه) و اطلاعات جعلی مغرضانه تجهیز کردند. دانش سری قوانین جهانی توسط شبکه Thothian و بر اساس جادوی هرمتیک به برخی جوامع پنهان و طبقات حاکم داده شد، در حالی که انسان معمولی تحت کنترل همان تفکر بردگی بود که در الهیات منجی گرایانه اکثریت ادیان سازمان یافته کار گذاشته شده بود، برخی لوسیفر را در راس هرم کنترل می‌دیدند. از زمان سیل آتلانتیس، بشریت در یک فراموشی هیپنوتیزم گونه بود و به زور تحت کنترل ذهن قرار گرفت تا ریشه‌ها و خاستگاه‌های حقیقی خود را به نفع تبلیغات جنگ‌های بیگانگان منفی که برای ترویج یک روایت تاریخی غلط، و در کنار آن ترویج پرستش یک خدای متعصب و عصبانی و مردسالار در ادیان خشن، فراموش کند.از این رو، دستورکار بیگانگان منفی NAA ، یک سری اعتقادات کنترل ذهن مذهبی جدید را از زمان خط زمانی شورای نیسا Nicaea تعریف کرد از جمله انتشار دروغ‌پراکنی‌هایی در مورد اینکه آنوناکی‌ها خدایان خالق انسان‌ها هستند، و ترویج پرستش خدای بیگانه کاذب که پشت القاب و عناوین زیادی پنهان شده بود و ظاهرا در دست نوشته‌های مقدسی که مدعی بودند سخنان خداوند است جلوه کرد. دو مثال از این موارد، گروه Annunaki Jehovian و آگاهی‌های جمعی Annunaki Yahweh هستند. بنابراین خیلی مهم است که بدانیم ادیان امروز جهان توسط جریان‌های متجاوز NAA به حرکت درآمدند، و در سطوح بالا توسط نیروهای عمدتا ضدبشری کنترل می‌شود که خود را به عنوان کرایست یا یک خدای کاذب معرفی می‌کنند.بیشتر متون دینی که در دسترس توده مردم قرار دارد به عنوان ابزارهای داستان سرایی جهت ترویج کنترل ذهن مبتنی بر تبلیغات به منظور رام کردن آگاهی و آزار معنوی بشریت به کار برده شده است. برای کنترل سیستمهای اعتقادی در اذهان متدین، تبلیغات گسترده‌ای صورت گرفته است که آموزه‌های مقدس سنتی بیانگر کلام مطلق خداوند است و هیچ چیز در آنها نمی‌تواند مورد تردید قرار گیرد. متاسفانه، این یک فریب ظالمانه است که طراحی شده است تا افراد را در مورد ماهیت واقعیت و ماهیت ارتباط مستقیمشان با خدا، همان روح کریستوس درونی، کاملا گیج و مبهوت کند. روح الهی زنده و جاودان در محدوده کلماتی که در یک کتاب نوشته شده نمی‌گنجد، بلکه در جریان محبت عاشقانه‌ای که در قلب مقدس هر شخص زنده وجود دارد، و همچنین در آگاهی درونی یک شی یا مکان یافت می‌شود. اعمال دستکاری بر آگاهی انسان و سوق دادن آن به سمت کنترل ذهن دینی یک دستور کار طولانی است که از زمان سیل آتلانتیس فعال بوده است، و یک جنبه دیگر برای درک سرپوش گذاری ستیزه جویانه بر روی هرگونه شواهدی از توطیه آتلانتیس است. تمام تاریخ بشریت قبل از تجاوز مصر - سومری از کتب تاریخ حذف شده است، و یک روایت دروغ در مورد خاستگاه انسان، و همینطور سرپوش گذاری‌ها و دروغ‌های زیادی در مورد تمدن‌های باستانی به ما گفته شده است. ادیان سازمان یافته به عنوان روش اصلی کنترل ذهن برای خدمت به مقاصد و اهداف نهایی برنامه بیگانگان منفی، به منظور بدست آوردن کنترل بر روی زمین در طول چرخه صعود به کار گرفته شده‌اند. مردم زمین قرن‌ها به شکلی دستکاری شده‌اند که با جنگیدن و کشتن یکدیگر به نام خدایان بیگانه کاذب، دایما قربانی‌های خون انسان را برای کمک به شکاف بین 12 قبیله جهانی انجام دهند.ادیان خشن و سرقت عصر جدید ( New Age hijack ) بطور مداوم از انسانها به عنوان بازیچه‌هایی در بازی بیگانگان منفی استفاده کرده‌اند که این بازی‌به منظور تولید ترس‌های مداوم و تروریسم معنوی در اذهان جمعیت زمین طراحی شده است تا تلاش کنند که نهایتا سناریوی آرماگدون را رقم بزنند.لیزا رنیمنبع اتحاد نور
منافع ایران / فراسوی روسیه و آمریکا فوادشمس، کارشناس ارشد جغرافیا و برنامه‌ریزی منتشر شده در هفته‌نامه مسایل ژیوپلتیکی را تبدیل به دعوای استادیومی نکنیمفواد شمسکارشناس ارشد جغرافیا و برنامه ریزی این روزها بعد از انتشار سخنان جواد ظریف وزیر امور خارجه کشورمان، شاهد راه افتادن بحث‌ها و جدل‌های فراوانی در فضای مجازی و عرصه رسانه‌ها بودیم. یکی از جنبه‌های مهم این بحث‌ها در مورد نوع رابطه ما با روسیه بود. در همین ابتدا باید این نکتهرا در نظر داشت که مباحث کلان ژیوپلتیکی را نباید همچون دعواهای مرسوم استادیومی مطرح کرد. شعار مرگ بر این و مرگ بر آن در ماهیت خود چندان راه گشا نیست. حالا چه این آمریکا با شد چه آن روسیه! چه هر دو! متاسفانه در تاریخ معاصر ایران همواره شاهد این بودیم که مسایل مرتبط با سیاست خارجی و جاگیری درست در تحولات ژیوپلتیکی را قربانی دعواهای مرسوم جناحی و سیاسی داخلی کرده‌ایم.چرا می‌گویم نباید مسایل کلان ژیوپلتیکی را از دریچه تنگ دعواهای سیاست داخلی دید؟ پاسخ به این پرسش بسیار صریح و مشخص است اما نه لزوما ساده! جغرافیا به مراتب بزرگتر و تاثیرگذارتر از هر نوع نگاه سیاسی و حتی ایدیولوژیک است. امکانات و محدودیت‌هایی که جغرافیا به یک کشور می‌دهد به مراتب از هر چیز دیگری در سرنوشت آن کشور در جامعه جهانی تعیین کننده‌تر است. در واقع ما همان مثل معروف "جبر جغرافیایی" را باید همواره مدنظر داشته باشیم. اگر بخواهیم از کارل مارکس وام بگیریم که نقل به مضمون گفته بود: انسان‌ها سرنوشت خود را می‌سازند اما نه درست آن‌گونه که دلشان می‌خواهد بلکه آن‌گونه که شرایط زندگی به آنان تحمیل می‌کند. در این جا ما هم باید بگویم کشورها سرنوشت خود را تعیین می‌کنند اما نه درست آن‌گونه که دلشان می‌خواهد بلکه آن‌گونه که جغرافیا به آنان تحمیل می‌کند.در این جا ذکر این نکته را لازم می‌دانم که در همین دعواهای مرسوم معمولا به گرایشات چپ و احزاب اصلی چپ در ایران اتهام طرفداری از روسیه و ضدیت با آمریکا را می‌زنند. این هم از جنس همان دعواهای مرسوم سیاسی داخلی است. در حالی که یک نگاه واقع بینانه از دیدگاه چپگرایانه این است که با هر نوع امپریالیسم و دخالت خارجی در سرنوشت ملل مخالف است. از طرف دیگر ضدیت چپ با کشور آمریکا نیست بلکه با دخالت امپریالیستی آمریکا است. بگذارید با یک مثال بگویم: برنی سندرز آمریکایی بسیار جذاب‌تر از ولادیمیر پوتین روسی برای هر چپی است. به همان نسبت احتمالا برای بخشی از راست‌گرایان پوتین هم جذاب‌تر باشد! پس بیایید این مباحث سیاسی و ایدیولوژیک را ورای مسیله منافع ملی و موقعیت ژیوپلتیکی ایران ببینیم.در مورد مشخص روسیه بالاخره این یک واقعیت جغرافیایی است که روسیه همسایه بزرگ و قدرتمند ما بوده است. قطعا رابطه ما با روسیه یک شاخص تعیین کننده در جایگاه ایران در منطقه و جهان است. این رابطه تاریخی فراز و نشیب‌های فراوانی داشته از زمان حمله تزارها به ایران تا زمان لغو تمام قراردادهای امپریالیستی تزارها و حسن نیتی که لنین و اتحاد جماهیر شوروی به ایران نشان داد تا زمان استالین و تحولات مرتبط با جنگ جهانی تا زمان فروپاشی شوروی و بعدها از زمان روی کار آمدن پوتین تا به امروز. اگر بخواهیم هر دوره را بررسی کنیم قطعا در این مجال نمی‌گنجد.در کنار موضوع جبر جغرافیایی تنها یک چیز است که چراغ راه کشورها و مردمانش برای بهبود جایگاه یک کشور در معادلات بین المللی است آن هم چنگ زدن به ریسمان منافع ملی است. هر کشوری و هر سیاستمداری در یک کشور باید بر مبنای این اصل اساسی پیش برود که منافع ملی کشور خودش را در تمام مسایل مدنظر داشته باشد. همان قدر که جغرافیا تعیین‌کننده‌تر و مهم‌تر از ایدیولوژی و دیدگاه سیاسی است به همان نسبت هم منافع ملی یک کشور مهمتر از هر نوع نگاه ایدیولوژیک و سیاسی است. اگر این اصل منافع ملی را در نظر بگیریم قطعا بسیاری از مسایل حل می‌شود.بازگردیم به همان مورد مشخص رابطه ما با روسیه. دراین جا هم باید هم عنصر جغرافیایی را مدنظر داشته باشیم و هم منافع ملی . روسیه بعد از فروپاشی شوروی سابق شاید امروزه مرز مشترک زمینی با ما نداشته باشد اما هنوز هم به معنایی همسایه بزرگ ماست. از طرف دیگر در معادلات بین المللی نقش روسیه را نمی‌توان نادیده گرفت. اما از طرف دیگر نباید اجازه دخالت هیچ کشوری در مسایل داخلی ایران را داد. متاسفانه مشکل دقیقا از همین نقطه شروع می‌شود که برخی گروه‌های سیاسی در ایران برای درگیری‌های داخلی سیاسی ناگهان رو به دخالت کشورهای دیگر می‌آورند. در حالی که موضع اصولی و درست داشتن روابط متوازن با تمام کشورهای جهان است.واقعیت آن است که صحنه جهان در دوران پسا ترامپ و پساکرونا تغییر کرده است. جهان و خصوصا منطقه ما یعنی جنوب غرب آسیا ( خاورمیانه) آبستن تغییرات بزرگ ژیوپلتیکی و تغییر جایگاه بازیگران جهانی و منطقه‌ای است. در این میان ایران واقعا موقعیت خاصی دارد. ایران در پروسه ادغام در سرمایه‌داری جهانی است. ادغامی که اجتناب ناپذیر به نظر می‌رسد. اتفاقا دراین پروسه چین و آمریکا در یک جبهه موافق حضور ایران هستند. با توجه به رویکرد جدید دولت بایدن در قبال جنگ یمن و عربستان سعودی همچنین تغییرات احتمالی در کابینه دولت اشغالگر اسرانیل و تحت فشار گذاشتن اردوغان در ترکیه باید منتظر تحولات بزرگ در منطقه باشیم. در این بین ایران هم باید سیاست درست و منطقی اتخاذ کند. برای رسیدن به یک سیاست متوازن و مبتنی بر منافع ملی ابتدا نیاز است که مسایل سیاست خارجی و روابط با دیگر کشورها را خرج دعواهای جناحی و انتخاباتی نکرد. برای کوبیدن ظریف به خیال سوزاندن امکان کاندید شدن وی کل سیاست خارجی کشور را زیر سوال نبرد. باید مراقب بود که در تحولات بزرگ آینده دوباره منافع ملی ایران قربانی اختلافات داخلی نشود. ایران در آستانه تحولات بزرگی است. باید این روند گذار به سلامت طی شود. برای همین باید تفکیکی بین رقابت‌های سیاسی و جناحی داخلی با مسایل بین المللی ایجاد کرد. هر گروه و جناحی که واقعا منافع مردم و منافع ملی کشور برایش اهمیت دارد باید مراقب باشد زمینه برای دخالت دولت‌های خارجی در مسایل داخلی ایران را فراهم نکند. در انتها جا دارد این هشدار که مبتنی بر تجربیات تاریخی است را بنویسم. در ایران متاسفانه همواره مسایل سیاست خارجی تبدیل به یک دعوای استادیومی حیدری _ نعمتی می‌شود. روزگاری از سر لجبازی با حکومت محمدرضا پهلوی که بر اساس برداشت و تفسیر افکار عمومی وابسته به آمریکا بود کل مسانل فروکاست داده شد به ضدیت با آمریکا و حمله و شعار بر ضد آمریکا! هراس من این است که این بار نیز با یک برداشت اشتباه دوباره شاهد یک جو احساسی علیه روسیه باشیم و کل مسایل فروکاست داده شود به ضدیت با روسیه و روس ستیزی حتی به شکل دیگری شاهد چین ستیزی هم باشیم. همه این نوع نگاه‌ها نادرست است. اصل برای همه مردم ایران باید منافع ملی ایران باشد و مبتنی با آن روابط متوازن و دوستانه و البته از روی عزت ملی با تمام کشورهای دنیا و قدرت‌های بزرگ از روسیه و چین گرفته تا اروپا و آمریکا.
سازمان حقوق بشر "شکست سکوت"( 1 ) یا ( BTS ) معرفی نهاد"شکست سکوت" یک سازمان غیر دولتی یا همان ( NGO ) است که در 2004 م توسط جانبازان ارتش اسراییل در انتفاضه دوم راه اندازی شد. داستان از این قرار است که "یهودا شایول"( 2 ) و دو سرباز سابق دیگر به نام‌های "جاناتان بویمفیلد"( 3 ) و "میکا کورتز"( 4 ) در 2004 م نمایشگاهی با عنوان ( Breaking the silence ) درد تل آویو برگزار کردند. نمایشگاهی که در آن از عکس و فیلم‌های نظامیان اسراییلی استفاده شده بود. در این نمایشگاه هزاران نفر شرکت نمودند که همین استقبال کم نظیر باعث تشکیل نهاد ( BTS ) شد.( 5 )شایول مدیر اجرایی این نهاد بود اما در 2008 م مدیرت روابط خارجی را برعهده گرفت و توانست با موفقیت برای ت مین بودجه سازمان، حمایت برخی از گروه‌های مذهبی مسیحی از کشورهای مختلف مثل اروپا و حمایت مستقیم برخی از دولت‌ها را جلب کند. 6 عقیده و اهداف ( BTS )از نظر این نهاد، سوء استفاده از فلسطینی‌ها ، غارت و از بین بردن دارایی‌های آنان که به شکل قانونی درآمده، منجر به بدتر شدن شرایط اخلاقی در فرمان‌های نظامی و قوانین مربوط به تعامل با طرف فلسطینی خواهد شد. قوانین و رفتارهایی که رژیم اسراییل به اسم امنیت انجام می‌دهد. 7 بنابراین آنان تلاش می‌کنند تا مردم اسراییل را در جریان زندگی روزمره فلسطینی‌ها در سرزمین‌های اشغالی قرار دهند. ( BTS ) با تبیین این مس له از هر راه حلی که به این نزاع و اشغالگری پایان دهد و آزادی، عدالت و رفاه را برای هر دو طرف به ارمغان بیاورد، حمایت و استقبال می‌کند. چرا که حکومت نظامی بر یک جمعیت غیر نظامی هرگز اخلاقی و انسانی نیست. 8 فعالیت‌هااین نهاد تلاش می‌کند تا تجربیات نیروهای در خدمت و یا ذخیره ( IDF ) در مناطق اشغالی را جمع آوری کند. به همین دلیل این نهاد بین سال‌های 2009 - 2004 م پروژه " Soldiers speak out " عملیاتی کرد و در آن به ثبت اعترافات سربازان قسمت گارد مرزی و نیروهای امنیتی پرداخت. 9 کارکنان ( BTS ) تا کنون شهادت بیش از هزار سرباز در تمام واحدهای ( IDF ) را ظبط کرده‌اند ولی به دلیل فشارهای مختلف مقامات نظامی و جامعه به طور کلی، بیشتر این سربازان گمنام می‌مانند.به طور کلی فعالیت‌های این نهاد به سه بخش تورها، جلسات خانگی و سخنرانی‌ها تقسیم شده است.جلسات خانگی و سخنرانیجلسات خانگی تقریبا در تمامی سرزمین اشغالی برگزار می‌شود. در این جلسات سربازان مرد و زن در مورد تجربیات شخصی خود صحبت کرده و آن را به اشتراک می‌گذارند. همچنین در این مراسمات درباره دو موضوع "روش‌های مختلف ( IDF ) برای کنترل مردم فلسطین" و "چگونگی ت سیس این ( NGO ) و اهداف آن" صحبت می‌کنند. در مراسمات سخنرانی هم همین روال برگزار می‌شود ولی جلسات خانگی از صمیمیت و جذابت بیشتری برخوردار است. 10 تورهااین تورها معمولا برای شهر هبرون، دومین شهر بزرگ فلسطین اشغالی برگزار می‌شود که شهرک‌های صهیونیستی در قلب و مرکز آن واقع شده‌اند. 11 این تورها برای آن است که مسافران داخلی و خارجی از نزدیک با آنچه برای مردم فلسطین اتفاق می‌افتد، از نوع رفتار نظامیان و شهرک نشینان، آشنا شوند. در این تورها از مکان‌هایی مثل "قبرستان"، شهرک‌ها، دیدار با فعالان یهودی صلح طلب، نقطه صلح 2014 م و . دیدن به عمل می‌آید. 12 این تورها از سال 2005 م آغاز شد و همچنان ادامه دارد اما در سال 2008 م این کار توسط پلیس اسراییل متوقف شد که علت آن هم حمله شهرک نشینان به اعضای تور بود. 13 ادامه دارد . . . ...پی‌نوشت: 1 Breaking the Silence2 - Yehuda shaul3 - Jonatn Boimfeld4 - Macha kurtz5 - ( non - governmental _ organization ) 6 - - - - - - ; amp ; pg = PT170 & amp ; amp ; redir _ esc = y # v = onepage & amp ; amp ; q & amp ; amp ; f = false12 - - - east / a - rough - guide - to - hebron - the - worlds - strangest - guided - tour - highlights - the - abuse - of - palestinians -
جستارهایی در تعریف اسطوره ایوان چهارم/ پاییز 98 / زهرا قمصری ورودی 96 مهندسی و علم مواد دانشگاه شریف/ نقد ادبی/ اسطوره شناسیاسطوره که یک مفهوم دقیق و عمیق و وسیع است، تاکنون موضوع پژوهش بسیاری از دانشمندان بوده است.( 1 ) اسطوره در فرهنگ‌ها و کشورهای مختلف وجود دارد و حتی در یک سری از کشورها با باورهای آن‌ها پیوند خورده‌است. اسطوره تاثیری عمیق بر ادبیات، روان شناسی و . می‌گذارد، لذا تصمیم گرفتیم که در این شماره صرفا کمی به مفهوم اسطوره بپردازیم.از اواخر قرن‌نوزدهم بود که اسطوره و نظام‌های اسطوره‌شناختی ملل، مورد توجه دانشمندان رشته‌های‌گوناگون نظیر مردم‌شناسی، کلام، روان‌شناسی و . قرار گرفت. امروزه در ادبیات و به ویژه در حوزه‌نقد ادبی، آشنایی با اسطوره‌ها و نظریه‌های‌مربوط به آن از اهمیت خاصی برخوردار است و کاربرد زیادی دارد. نکات متفاوتی من باب اسطوره وجود دارد، که در این‌جا برای مثال چند نمونه را ذکر می‌کنیم: 1 - اگر داستان‌های اسطوره‌ای مصر، یونان باستان، ایران، برخی ادیان و . را مطالعه کنیم، متوجه می‌شویم که بر خلاق تصور رایج چندان از یک‌دیگر دور نیستند و اگرچه تفاوت‌هایی دارند ولی شباهت‌هایی کلی نیز دارند. (برای مثال یکی از این شباهت‌ها وجود نمادهایی مثل دریا است که آن را نوعی کهن‌الگو می‌خوانند.) 2 - معمولا اسطوره‌ها از الگو پیروی می‌کنند.( چنان‌چه برخی در تعریف اسطوره آورده‌اند، کار اسطوره تبین و حل و فصل امور، هدایت و مشروعیت بخشیدن به آن‌ها است.) در واقع یک فرد از زندگی خودش داستانی می‌سازد که در دل یک داستان عظیم اجنماعی جا دارد. در حقیقت هر ملت برای رشد و بقای خود و برای الگو سازی سالم نیازمند برکشیدن بهترین و برجسته‌ترین شخصیت‌های خود در طول تاریخ است. 3 - در اسطوره سازی‌ها معمولا میل به تمام و کمال‌گرایی وجود دارد. 4 - برخی از اسطوره‌ها این هدف را داشتند که ما را به تعمل و تفکر وادارند و دریچه‌ای باز کنند تا با آن بتوانیم مسایل مهم هستی را تحلیل کنیم. (البته برخی با این نگاه منطقی برای اسطوره موافق نیستند.) حال می‌خواهیم درباره تعریف اسطوره سخن بگوییم تعریف‌ها از اسطوره چنان زیادند که گاهی واقعا سردرگم‌کننده می‌شوند. به قول کاسیرر "در این مورد، جنبه ناراحت‌کننده فقدان مورد تجربی نیست بلکه فراوانی آن‌هاست" اندیشه اسطوره را از زوایای مختلفی بررسی کرده‌اند هم در تحول‌های‌تاریخی و هم مشاورهای‌روان‌شناختی آن را به دقت مطالعه کرده‌اند. فیلسوفان، مردم‌شناسان، جامعه‌شناسان و . نیز در این مطالعه سهیم بودند. برای درک بیشتر چند تعریف را بررسی می‌کنیم: 1 - اسطوره یک تاریخ مقدس را حکایت می‌کند. واقعه‌ای را بازگو می‌کند که از زمان ازلی رخ داده بود. اسطوره همیشه روایتی از یک آفرینش است و روایت می‌کند که چگونه چیزی ایجاد شد. اسطوره نه تنها ماجرای آفرینش گیتی بلکه منشا پبدایش گیاهان و جانوران را تعریف می‌کند. مثلا برای همه انسان‌ها مرگ امری محتوم است که در برابر جاودانگی قرار گرفته است، پس برای توجیه امر، واقعه‌ای اسطوره‌ای خلق می‌کند که آن اسطوره نشان می‌دهد چرا انسان میرنده است. 2 - کاسیرر نیز در رابطه با تعریف اسطوره می‌گوید:" .اما آنچه در آرزوی دانستش هستیم نه محتوای محض اسطوره، بلکه بیشتر نقش اسطوره در حیات اجتماعی و فرهنگی بشر است." اسطوره از دل یک پیوند هم‌دلانه در می‌آید و بر پایه‌های روابط تجربی میان علت و معلول بنا نشده، بلکه بر پایه احساس و درک شدت و عمق روابط انسانی است. البته باز باید به یاد داشت که اسطوره عاطفه محض نیست بلکه بیان یک عاطفه است و بیان یک احساس خود احساس نیست. اسطوره عاطفه‌ای است که به تصویر مبدل شده است. یعنی آن‌چه تا به‌حال به طور مبهم احساس می‌شد، اکنون تغییر شکل یافته و آنچه حالت انفعالی داشت، به فراگردی فعال تبدیل می‌گردد. برای درک اسطوره باید بدانیم که اسطوره همیشه به یک شکل عمل نمی‌کند و نیروی اسطوره بر حسب شرایط، کاستی و فزونی می‌گیرد. اسطوره زمانی به نیروی خود کامل دست می‌یابد که بشر با موقعیتی غیرعادی و خطرناک روبه‌رو شود. بنابر تحقیقات مردم شناس معروف، مالینوسکی، هر گاه بشر با وسایل فنی هرچند ساده مسایل را بررسی و حل کند، هرگز به جادو متوسل نمی‌شود توسل به جادو زمانی تنها ضرورت پیدا می‌کند که بشر با کاری مواجه گردد که فراسوی توان‌های طبیعی او باشد. هنگامی که انسان می‌تواند بر مهارت خویش تکیه کند، اسطوره و جادو و مناسک را کنار می‌گذارد. 3 - بر عکس پیشینیان که اسطوره به معنای رایج کلمه، یعنی به عنوان "قصه"، "تخیلی" و "توهمی" بکار می‌رفت محققان جدید اسطوره را همان‌طور پذیرفته‌اند که در گذشته درک می‌شد. در چنین جوامعی اسطوره یعنی داستانی واقعی و فراتر از آن داستانی که گران‌بهاترین مایملک یک ملت است، زیرا مقدس، عبرت‌آمیز و سرمشقی نمونه است. این ارزش معنا شناختی جدیدی که به اسطوره داده‌شده است، کاربرد آن را در زمان حاضر دوپهلو ساخته است یعنی امروز هم به معنای"خیال" و "توهم" به‌کار می‌رود و هم به معنای "سنت و روایت مقدس" است. در حقیقت اسطوره بین رویا و واقعیت ایستاده است، بین دو امر خیالی و واقعی. به همین علت درک اسطوره نیازمند پرورش ذهنی است. اسطوره بی معنا نیست بلکه حاصل بخش‌هایی از فرهنگ است. اساطیر آن‌قدر در زمان عقب رفته‌اند که هیچ تاریخی به گرد آن‌ها نمی‌رسد. در نهایت سخن پایانی این است که اسطوره یک روایت زمانی است. از سوی دیگر ساختمانی نمادین دارد و باز از طرفی دیگر خیال است. در نهایت حاصل برخورد ذهن انسان با واقعیت بیرونی است. بنابراین اسطوره همانند بسیاری از پدیده‌ها و مقوله‌های ذهنی دیگر نمی‌تواند ثابت بماند و به فراخور نیازهای جامعه و شرایط تاریخی و جغرافیایی همواره در حال تغییر است. پاورقی:( 1 ): مقاله‌نامه اسطوره و آیین بابک پرتو و محمد‌رضا نیازمندمنابع: 1 - اسطوره‌/ لارس‌کوپ مترجم‌محمد دهقانی 2 - جستارهایی در اسطوره عبدالرحمن مجاهد نقی 3 - اسطوره و واقعیت، میرچا الیاده مترجم مانی صالحی علامه
تمام نام‌های یک دریا - قسمت پایانی 37 . دهستان : - دهستان که نام ناحیه‌ای است در شرق گرگان و در شمال آبسکون قرار داشته است، در گذشته از جایگاه استراتژیک و مهمی برخوردار بوده و روزگاری مرکز حکمرانی خاندان اسپهبد پهلو بوده است. - دهستان، نام خود را از مردمی به نام "داهه" گرفته است. 38 . سارایی : - شهر سارایی مرکز پیشین ناحیه آستراخان بوده که در کنار شهر آستراخان کنونی قرار داشته است. - نخستین بار در اسناد اروپایی بازمانده از سده‌های میانه دیده شده است. 39 . سارا : - در نقشه مارینو سانتو در سال 1320 به دریای شمال ایران نام دریای سارا داده شد. 40 . ساری : - ساری، شهری باستانی که مرکز استان مازندران است، بنای آن را به توس پسر نوذر نسبت داده‌اند. - کاپیتان فیلیپو یا فیلیپف، در کتاب جغرافیای مازندران، ت لیف شده در سال 1884 م، نوشته است که دریای شمال ایران را "دریای ساری" نیز می‌نامیدند. 41 . شیروان : - شیروان ناحیه‌ای است در غرب دریای مازندران و پایین رود کورا. - دریای شمال ایران از سده 13 م ، یعنی از زمان مغولان، دریای شیروان نامیده شده است. 42 . بحرالخزر : - نام دریای شمال ایران در نقشه محمدبن علی ابن احمدالشرفی(از امامان زیدیه 975 ه.ق) 43 . غز : - این نام را ترکان به این دریا داده‌اند. - غز برای جغرافیادانان عرب سده 10 م، واژه‌ای برای مشخص کردن قبیله اوقوز (اوغوز) بوده است. 44 . طیلسان (عربی شده تالش)، تالش، گسکر، کپورچال : - در گذشته به دلیل نزدیکی به این منطقه، دریای شمال ایران به این نام‌ها خوانده می‌شد. 45 . مازندران : - واژه مازندران، که از آغاز سده هفتم هجری قمری (سیزدهم میلادی) در زمان یورش‌های مغول، جای نام کهن‌تر یعنی تبرستان را گرفت، بر دریای شمال ایران نهاده شد و تا کنون نیز پایدار است. 46 . مغان : - دشت مغان در شمال استان اردبیل قرار دارد. از آن جا که مغان دین زرتشت، همه ساله برای گفتگو و انجام مراسم مذهبی در این دشت گرد می‌آمدند، این سرزمان را "مغان" نامیدند. - به دلیل جایگاه ویژه و نزدیکی دشت مغان به دریای شمال ایران، این دریا را دریای مغان نامیدند. - در نخبته الدهر، مغان برای نامیدن دریای شمال ایران به کار رفته است. 47 . دریای محبوس : - نامی است که در عصر باستان توسط اعراب به دریای شمال ایران داده شد. 48 . دریاچه خورشید 49 . جوزجان 50 . بحرالعجم 51 . سکوت ها 52 . هشترخان 53 . سالامنابع :ایرج افشار سیستانی - دریای مازندران Igor S . Zonn - The Caspian Sea Encyclopedia
ما همه نادریم خورشید در میانه آسمان بود که سپاهیان نادرشاه افشار وارد دهلی شدند به پادشاه ایران زمین گفتند اجازه می‌دهید وارد قصر پادشاه هند محمد گورکانی شویم ؟نادرشاه گفت اینجا نیامده‌ایم پی تخت و تاج ، بگردید و مزدوران اشرف افغان را بیابید .هشتصد مزدور اشرف ، که بیست سال ایران را ویران ساخته بودند را گرفتند . نادر رو به آنها کرد و گفت : چگونه بیست سال در ایران خون ریختید و به ناموس کسی رحم نکردید ؟ ! آیا فکر نمی‌کردید روزی به این درد گرفتار آیید ؟مزدوری گفت می‌پنداشتیم همه مردان ایران ، شاه سلطان حسین هستند و ما همواره با مشتی ترسوی صفوی روبروییم.از میان سپاه ایران فریادی برخواست که ما همه نادریم ! و مردان سپاه بارها این سخن را از ته حنجره فریاد کشیدند .
مرگ سیاه بررسی پیامدهای شیوع طاعون در اروپاهدی مسعود/ دانشجوی دوره‌ی کارشناسی رشته‌ی مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شریف - xjKxdzm8 / view ? usp = sharing طاعون سال 1347 میلادی اروپا که به مرگ سیاه معروف است، از آن سال شیوع پیدا کرد و تا سال 1351 ادامه داشت. رویدادی‌که از آن به عنوان بزرگترین فاجعه‌ی تاریخ یاد می‌شود و تنها در اروپا جان پنجاه‌و‌دومیلیون نفر (حدود شصت درصد جمعیت آنزمان) گرفت. طاعون توسط کشتی‌های تجاری از چین به اروپا آورده شد. منش این بیماری، باکتری "باسیل یرسینیا پستیس 1 " بود. این باکتری از طریق گزش کک‌هاییکه برروی بدن موش‌های صحرایی زندگی می‌کردند و یا گاز گرفته‌شدن توسط موش‌های گرسنه به انسان متنقل شد، به سرعت در شهرهای اروپا شیوع پیدا کرد و به هرجا وارد می‌شد، جان نیمی از مردمش را می‌گرفت[ 1 ]. از اولین نشانه‌های این بیماری، پدیدآمدن آماس‌هایی تخم‌مرغی‌شکل در کشاله‌ی ران یا زیر بغل 2 بود. بعدها نوعی از آن شیوع یافت که بیماران تیرگی و کبودی‌هایی بر روی دستان، ران‌ها و سایر قسمت‌های بدنشان مشاهده می‌کردند 3 . این بیماری آن‌قدر ناگهانی ظاهر می‌شد که ممکن بود فردی سالم به‌خواب برود و با طلوع آفتاب بمیرد 4 . معمولا پس از مشاهده‌یعلایم، بیمار بیش از سه روز عمر نمی‌کرد[ 1 ][ 2 ]. در این شرایط وحشت همگان را فراگرفت. افراد سالم تلاش می‌کردند تا از آلوده‌شدن خود جلوگیری کنند. پزشکان از دیدن بیماران پرهیز می‌کردند، کلیساها مراسم‌های مذهبی را لغو کردند، مغازه‌داران فروشگاه‌های خود را بستند و بسیاری از مردم، برای نجات جان خود، عزیزان بیمار و درحال‌مرگ خود را رها کردند. چون شیوع بیماری در شهرها، به دلیل تراکم جمعیت، بیشتر بود، مردم به روستاها گریختند اما بازهم نتوانستند از این بیماری فرار کنند و گاوها، گوسفندان، بزها، خوک‌ها و سایر دام‌ها نیز همچون انسان به سرعت آلوده شدند[ 3 ]. آن‌ها معتقد بودند اگر مردم خالصانه و پیوسته دعا کنند به این بیماری دچار نخواهند شد. اما طاعون وارد انگلیس شد و به سرعت نیمی از جمعیت آن‌را به کام مرگ کشاند.پزشکان هیچ درمانی برای طاعون سراغ نداشتند 5 و هیچ دارویی بر این بیماری کارساز نبود. آن‌ها حتی نمی‌دانستند این بیماری چگونه از فردی به دیگری انتقال می‌یابد تا جلوی شیوعش را بگیرند برای مثال یک پزشک معتقد بود زمانی که بیمار به شخص دیگری نگاه می‌کند، روح این بیماری به او نفوذ می‌کند. این ناآگاهی باعث شد تا پزشکان روش‌های خرافی و ناخوشایندی مانند حجامت، سوزاندن گیاهان معطر و استحمام در گلاب یا سرکه را به مبتلایان پیشنهاد بدهند[ 3 ]. زمانی که طاعون هنوز به انگلیس نرسیده بود، ادوارد سوم، پادشاه انگلیس، از اسقف اعظم خواست تا نیایش‌هایی برای نجات مردم ترتیب دهد. اسقف‌ها به کشیکان خود نامه نوشتند و از آن‌ها خواستند برای کمک به مردمی که در معرض بیماری قرار دارند، با آن‌ها سخن بگویند. آن‌ها معتقد بودند اگر مردم خالصانه و پیوسته دعا کنند به این بیماری دچار نخواهند شد اما طاعون وارد انگلیس شد و به سرعت نیمی از جمعیت آن را به کام مرگ کشاند. حتی ادوارد سوم نیز در امان نماند و دخترش "جوآن" را از دست داد[ 2 ]. برخی از مردم معتقد بودند این عذابی الهی است و خداوند می‌خواهد آنان را به خاطر گناهانی چون حرص، طمع، پرداختن به امور دنیوی، دروغ و زنا تنبیه کند. آن‌ها معتقد بودند باید شهرها را از گناهکاران و بی‌خدایان پاک سازند به راه‌افتادن موج خشونت علیه یهودیان و قتل‌عام آنان در سال‌های 1348 تا 1349 در این راستا بود. گروهی دیگر دسته‌های زنجیرزنی 6 به راه انداختند. آن‌ها با آزاردن خود و دعا‌کردن قصد پاک‌سازی روحشان را داشتند و از شهری به شهر دیگر می‌رفتند تا مراسم خود را اجرا کنند. در مقابل برخی نیز اعتقادات مذهبی خود را از دست دادند و تنها راه در امان‌ماندن از این شر را بدمستی، لذت‌بردن از زندگی و برآورده‌کردن نیازهای خود در هر فرصتی می‌دانستند. آن‌ها پس از شیوع مرگ سیاه، کمتر پاکدامنی می‌کردند. مجموع این رخدادها و مرگ هزاران کشیش باعث شد از قدرت کلیسا کاسته شود و کلیسا انحصار خود را در دین از دست بدهد[ 1 ][ 3 ]. فلاژلانت‌ها در هلند در سال 1349 درحال پاکسازی روح با زجردادن خود. آن‌ها معتقد بودند این فاجعه، عذابی از طرف خداوند به خاطر گناهانشان است.طاعون علاوه برآنچه گفته شد، اثرات دگرگون‌کننده‌ای به لحاظ اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بر جوامع اروپایی قرون وسطی گذاشت. اروپا در زمان شیوع طاعون توسط یک نظام فیودالی 7 که دارای سلسله مراتبی شامل پادشاه، لردها و رعایا بود، اداره می‌شد. شاه در ازای خدمات نظامی لردها، مالکیت زمین‌ها را به آن‌ها می‌بخشید و آن‌ها نیز در ازای بیگاری‌ها و مالیات‌های سنگین، زمین‌ها را به روستاییان اجاره می‌دادند. لردها تنها مالکان زمین‌ها نبودند بلکه آنان حاکم، قاضی و پلیس روستا نیز بودند، و هیچکس حق نداشت بدون اجازه‌ی ارباب خود به جای دیگری نقل مکان کند. این نظام به شدت استثماری‌بود و در آن ثروت از جانب تعداد زیادی از کشاورزان خرده‌پا به سمت تعداد اندکی از اربابان جریان داشت[ 2 ]. برخی از مردم معتقد بودند این عذابی الهی است و خداوند می‌خواهد آنان‌را به خاطر گناهانی همچون حرص و طمع، پرداختن به امور دنیوی، دروغ و زنا تنبیه کند.با آمدن طاعون بسیاری از کشاورزان جان خود را از دست دادند و اروپا با کمبود نیروی کار مواجه شد. کشاورزان از خدمات کار اجباری و بسیاری از دیگر تعهداتشان نسبت به اربابان سرباز زدند و خواستار افزایش دستمزد شدند. برخی اربابان برای جذب کارگران به زمین خود، حقوق‌های بهتری به کشاورزان پیشنهاد می‌دادند تا زمین دیگری را ترک و برای او کار کنند. در مقابل دولت‌ها تلاش کردند از این رخداد جلوگیری کنند. انگلیس قوانین سختگیرانه و نظام‌نامه‌ای جدید برای کارگران وضع کرد. حقوق پرداختی مجاز را همان مقدار که پیش از شیوع طاعون بود اعلام کرد و برای کسانی که زمین‌های خود را بدون اجازه‌ی اربابانشان ترک می‌کنند، مجازات زندان تعیین کرد اما تلاش حکومت برای متوقف‌کردن این تغییرات پایه‌ای کارسازنبود. روستاییان در سال 1381 شورش کردند و حتی نیمی از لندن را نیز تصرف کردند. با اینکه این شورش شکست خورد اما پس از آن بر اجرای نظام‌نامه‌ی جدید ت کیدی نشد. بازارهای فراگیر در انگلیس شروع به پیدایش کرد، دستمزدها افزایش پیدا کرد و در مجموع خواستگاه نهادهای سیاسی افزایش یافت[ 2 ].با آمدن طاعون بسیاری از کشاورزان جان خود را از دست دادند و اروپا با کمبود نیروی کار مواجه شد. کشاورزان از خدمات کار اجباری و بسیاری از دیگر تعهداتشان نسبت به اربابان سرباز زدند و خواستار افزایش دستمزد شدند.باتوجه به یکسانی شرایط در شرق، انتظار می‌رفت که نتیجه و اثرات این فاجعه نیزمشابه باشد، اما در شرق کمبود نیروی کار، به اربابان انگیزه‌ای مضاعف برای استثمار و به بیگاری‌کشیدن کارگران داد اگرچه کارگران در شرق نیز خواستار آزادی‌های بیشتر بودند، ولی به اندازه کارگران غربی قدرت نداشتند. آن‌ها به جای اینکه آزادتر شوند روزبه‌روز، آزادی‌های موجود خود را نیز از دست دادند و وضع‌شاننسبت به قبل به مراتب وخیم‌تر شد برای مثال پیش از شیوع طاعون کارگران در برخی از مناطق در ازای تمام خدماتی که به اربابان ارایه می‌دادند، دستمزد می‌گرفتند اما در سال 1600 نیمی از خدمات بدون مزد انجام می‌شد در سایر مناطق نیز کشاورزان پیش از این موظف به بیگاری برای یک روز در هفته بودند، که بعدها به دو روز و سپس به سه روز در هفته افزایش یافت. همچنین فرزندان آن‌ها مجبور شدند چندین سال برای اربابان بیگاری کنند و در نهایت موج دوم نظام ارباب و رعیتی در شرق آغاز شد[ 2 ].اما در شرق کمبود نیروی کار، به اربابان انگیزه‌ای مضاعف برای استثمار و به بیگاری‌کشیدن کارگران داد اگرچه کارگران در شرق نیز خواستار آزادی‌های بیشتر بودند، ولی به اندازه کارگران غربی قدرت نداشتند.علت این تمایز چشمگیر در پیامدهای این رخداد در شرق و غرب، تفاوت‌هایی بود که در جوامع آنها وجود داشت. در شرق، اربابان مالک زمین‌های بزرگتری نسبت به غرب بودند سازماندهی آن‌ها کمی بهتر و قواعد زمین‌داریشان مستحکم‌تر بود. شهرها نیز ضعیف‌تر و کم جمعیت‌تر از غرب بود و رعایا کمتر سازمان‌یافته بودند[ 2 ]. پس از شیوع طاعون شاعران زیادی از آن مت ثر شدند و شعرها سرودند، و نقاشان این رخدادها را به تصویر کشیدند. نگاه مردم به دین تغییر کرد، برخی ایمان آوردند و برخی بی‌دین شدند. برخی به خشونت روی آوردند و برخی به دعا. در این شرایط جوامع باید تصمیمات سرنوشت سازی می‌گرفتند که آینده‌شان را به کلی تغییر می‌داد. این تصمیمات در جوامعی باعث ایجاد نظام استثماری و در دیگر جوامع ایجاد جامعه‌ای با توازن بیشتر قدرت شد.پاورقی: 1 - Yersinia pestis ، این باکتری در قرن نوزدهم برای بار اول شناخته شد. 2 - طاعون از نوع خیارکی 3 - طاعون از نوع عفونت خونی 4 - طاعون از نوع ریوی، دورانی پنهان تنها به مدت چند ساعت دارد و به سرعت شخص را به کام مرگ می‌کشاند. 5 - این بیماری کماکان سالانه پنج‌هزار قربانی می‌گیرد و تا کنون واکسن یا درمانی برای آن ارایه نشده‌است. تنها با مصرف آنتی‌بیوتیک می‌توان آن را کنترل کرد. 6 - آن‌ها قطعاتی از فلز را به رشته هایی از چرم متصل می‌کردند و با آن به خود یا دیگران ضربه می‌زدند. 7 - Feudalism مراجع: Black Death : pandemic , medieval Europe , The Editors of Encyclopaedia Britannica , 2019 چرا ملت‌ها شکست می‌خورند؟ ترجمه محسن میردامادی، محمدحسین نعیمی‌پور، 1392Black death , editors , 2010 برای ورود به کانال پیام‌رسان تلگرام دوهفته‌نامه‌ی دانشجویی "داد" کلیک کنید.
چرا زنان هدف دیکتاتورها و جنگ طلبان قرار می‌گیرند؟(بخش اول) استفاده از بدن زن و فرزندان یک زن برای رسیدن به اهداف سیاسی و یا تحت فشار قراردادن آنها شیوه‌ای قدیمی است که در طول تاریخ موثر هم بوده است. لطمه به زنان هزاران سال است که به عنوان سلاحی در جنگ استفاده می‌شود. این روزها صداهایی از بوسنی به گوش می‌رسد که پرده از زندگی هزاران هزار زن برمی دارد که در جنگ مورد تجاوز قرار گرفته‌اند. بعد کم کم مشخص شد که زنان بسیاری در جنگ جهانی دوم، جنگ کره و ویتنام و سودان و . مورد تجاوز مردان جنگجویی قرار گرفتند که در کشورهایشان به عنوان قهرمانان جنگ شناخته می‌شدند.اما این تنها جنگ نیست که زنان را هدف قرار می‌دهد. در طول تاریخ از زنان و علاقه مادرانه آنها به عنوان ابزاری برای کنترل آنها از سوی قدرتمندان استفاده شده است. اینجا نمونه هایی تاریخی را از این اتفاقات بررسی کرده‌ام:سربازان روسی و برلیناگر نخواهیم خیلی به عقب برگردیم و تنها به بررسی اتفاقات قرن اخیر بپردازیم، باید از تجاوز سربازان روسی به زنان آلمانی یاد کنیم. بعد از شکست متحدین در جنگ جهانی دوم و ورود سربازان شوروی به برلین، صدهاهزار زن مورد تجاوز سربازان قرار گرفتند. بخشی از این سربازان تجاوز را به عنوان تلافی در نظر گرفته بودند. بر اساس خاطرات روس‌ها، المان‌ها وقتی وارد خاک شوروی شدند، از تجاوز به زنان شوروی کم نگذاشتند و درد و رنج بسیاری پشت سرشان باقی گذاشتند. اما تن زنان برلین، کسانی که نقشی در آن جنگ و اشغال نداشتند، عرص تاخت و تاز مردان روس شد. سربازان غلبه بر تن زنان آلمانی را حتی از غلبه بر برلین هم جدی‌تر می‌دیدند. فیلم زنی در برلین، بر اساس همین ماجرا ساخته شده است.فجایع ویتنام و بوسنیاگر بخواهیم از دو جنگ دهشتناک قرن بیستم نام ببریم، نام این دو کشور می‌درخشد. در این میان زنان هم از خشونت‌ها بی بهره نبوده‌اند. اما خشونت جنسی سازمان یافته علیه آنها چیزی است که ویتنام و بوسنی را متمایز می‌کند. در جنگ ویتنام و در نبرد"می لای" دست سربازان آمریکایی برای هرگونه جنایتی باز بود. هنوز بعد از دهه‌ها بسیاری از ابعاد این نبرد پنهان مانده است. عکسی که در بالا می‌بینید به عنوان سندی از تجاوز در"می لای" دانسته می‌شود که در آن زن در آستانه مرگ، میخ واهد هر طور شده دکمه‌های لباسش را ببندد.هابرل عکاس مشهور این عکس در شهادتی که طی تحقیقات داده، توضیح می‌دهد که گروهی از سربازان می‌خواستند ببینند این دختر "چند مرده حلاج است" و به همین دلیل "شروع به برهنه کردن او کردند و بلوزش را درآوردند. برخی از منابع می‌گویند اقدام سربازان امریکایی علیه زنان ویتنامی، سازمان یافته و از قصد قبلی بوده است. تجاوز به زنان در جنگ بوسنی به تجاوزی سازمان یافته مشهور است. این تنها بازداشتگاه‌ها نبودند که در جنگ بالکان تن زنان در آنها به تاراج می‌رفت، بیمارستان‌ها، مدارس و هر مکان دیگری که در طول جنگ تبدیل به مکانی برای شکنجه و نگه داری زندانیان و اسیران جنگی بود شاهد زنانی بودند که مورد دست درازی قرار می‌گرفتند. در این کشور مدتهاست که بحث بر سر آن است که این مکان‌ها باید به کار عادی خود ادامه دهند و یا در آنها دست کم یاداوری شود که در این مکان ده‌ها یا صد‌ها زن مورد شکنجه و تجاوز قرار گرفته‌اند؟از جنگ بوسنی زمان زیادی نمی‌گذرد، در طول این زمان زنان بسیاری به دلیل آنچه بر سرشان آمده، عملا از بازار کار، زندگی عادی و . کنار رفته و فلج شده‌اند و قدرت مقابله با آن را ندارند. این در حالیست که اغلب آنها هنوز 50 ساله هم نیستند. تعداد زنانی که در جنگ بوسنی مورد تجاوز قرار گرفته‌اند، تا 50 هزار نفر هم دانسته می‌شود.تجاوز به زنهای مسلمان در بوسنی در ضمره تجاوز سازمان یافته شمرده می‌شود. سربازان صرب و بوسینیایی با هدف ریشه کن کردند مسلمانان در این کشور اروپایی به زنان تجاوز کردند و یا آنها را به قتل رساندند. این روشی است که قرن‌ها برای کنترل جمعیت قومیت‌ها انجام گرفته و از بدن زنان به عنوان عامل بازدارند در رشد جمعیت گروه مقابل استفاده شده است. برای مردانی که در چنین حرکات سازمان یافته‌ای شرکت می‌کنند، تسلط بر بدن زنانه‌ی دشمن، تسلط بر مردان آنها به حساب می‌آید.
یادگار زریران - کهن‌ترین سوگنامه ایرانیان یادگار زریران، کهن‌ترین سوگنامه و نمایشنامه ایرانی است که به دست ما رسیده است. دبیره و زبانش پارسیک، پهلوی ساسانی است ولی با بودن واژه‌ها و ویژگی‌های زبان پهلوانیک (پهلوی اشکانی) در آن نشان می‌دهد که زمان سرایش آن بایستی بسیار کهنه‌تر و چنانکه برخی گمان کرده‌اند، به زمان اشکانیان باز می‌گردد.این سوگنامه را نویسندگانی در زمان ساسانی همان گونه که سینه به سینه و شنیداری شنیده بودند، گردآوری کرده‌اند. این داستان را دقیقی در نیمه نخست سده چهارم به نظم کشیده و فردوسی آن را در شاهنامه خود گنجانده است. - eran - shahr /% DA % AF % D9 % 88 % D8 % B3 % D8 % A7 % D9 % 86 - % D9 % 87 % D8 % A7 - % D8 % AF % D8 % A7 % D8 % B3 % D8 % AA % D8 % A7 % D9 % 86 - % D8 % B3 % D8 % B1 % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % A7 % D9 % 86 - % DA % A9 % D9 % 87 % D9 % 86 - c0e5jtac0s4q چکیده داستان از روی نوشته برگردان شده یادگار زریر بدین گونه است که، داستان جنگ پادشاه ایران، گشتاسب است با شاه خیونان، ارجاسب. نام گشتاسب در اوستا به گونه ویشتاسبه، به چم دارنده اسب رمنده و در زبان پهلوی این نام به گونه، ویشتاسب و در فارسی امروزین، گشتاسب گفته شده است. او از خانواده نوذری بود و برای گسترش آیین بهی (دین زردتشت - مزدیسنا) کوشش بسیار کرد و بسیازی از فرزندان و کسان خود را در این راه از دست داد.همچنین نام ارجاسب، در اوستا به گونه ارجت اسپه، به چم دارنده اسب با ارج آمده است. . او برادر زاده افراسیاب تورانی و پس از این پادشاه، از بزرگترین شاهان توران است. در زمان این پادشاه، جنگ هایی دینی میان ایران و توران درگرفت و سرانجام پس از ماجراهای بسیار، این پادشاه کشته شد.از رویداد‌های دوران گشتاسب، یکی پیدایی زردتشت، پیامبر آیین مزدیسنا و دیگر جنگ با ارجاسبظ، توران خدای (پادشاه توران) است.گشتاسب با همه برادران، خویشان، همالان و ندیمان دین زردتشت را می‌پذیرد و ارجاسب از گروش او به دین نو برآشفته می‌شود و در نامه‌ای که با دو تن از سران نژادی سپاه خود، بیدرفش و نامخواست، نزد او می‌فرستد، گستاخانه از او می‌خواهد که دین نو را رها کند و به دین کهن بازگردد، وگرنه جنگ را آماده باشد. ابراهیم دیوان مهست (صاحب دیوان) نامه را برای شاه و درباریان می‌خواند. گشتاسب شاه از شنیدن آن دلگیر و دلشکسته می‌شود. زریر سپاهبد، که برادر خود، گشتاسب شاه را چنین میبیند، اجازه می‌خواهد که نامه را پاسخ کند. پاسخ نامه به فرمان زریر نوشته می‌شود که: ما دین نو را رها نمی‌کنیم و جنگ را آماده‌ایم.زریر به فرمان گشتاسب، آگاهی مردم را بر سر کوه‌ها آتش می‌افروزند و همه مردان کشور را جز مغان، از ده ساله تا هشتاد سال به جنگ فرا می‌خواند و می‌خواهد که تا ماه دیگر، همه با جنگ افزار به در گشتاسب شاه گرد آیند.چنین می‌کنند و رو به میدان نبرد می‌آورند. در راه گشتاسب شاه وزیر خود، جاماسب، را فرامی خواند و از او می‌خواهد که پیامد جنگ را پیش بینی و پیشگویی کند. جاماسب از شاه می‌خواهد که نخست با آیین ویژه سوگند بخورد که پس از آگاهی از سرنوشت، هیچ گونه آسیبی به او نرساند، تا آینده را پیش بینی کند.گشتاسب سوگند می‌خورد و جاماسب او را از کشته شدن برادرش، زریر و چند تن از برادران و فرزندان و پایان یافتن جنگ به سود ایرانیان آگاه می‌سازد. . پس از یک ماه هر دو سپاه باهم رو به رو می‌شوند و چنانکه جاماسب پیشگویی کرده بود، زریر و چند تن دیگر از نزدیکان گشتاسب کشته می‌شوند. اسفندیار پسر گشتاسب، بستور پسر زریر، و گرامی کرد پسر جاماسب هنر نمایی می‌کنند. - eran - shahr /% D9 % BE % D9 % 87 % D9 % 84 % D9 % 88 % D8 % A7 % D9 % 86 - % DA % AF % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 85 % DB % 8C % DA % A9 - % D9 % BE % D8 % B3 % D8 % B1 - % D8 % AC % D8 % A7 % D9 % 85 % D8 % A7 % D8 % B3 % D9 % BE - e8kv0fh9smta - eran - shahr /% D9 % 85 % D8 % A7 % D8 % AA % DB % 8C % DA % A9 % D8 % A7 % D9 % 86 - % DB % 8C % D9 % 88 % D8 % B4 % D8 % AA - % D9 % 81 % D9 % 8E % D8 % B1 % DB % 8C % D8 % A7 % D9 % 86 - atncrpx7gexm - eran - shahr /% D8 % A7 % D9 % 8E % D8 % B1 % D8 % AF % D8 % A7 - % D9 % 88 % DB % 8C % D8 % B1 % D8 % A7 % D8 % B2 - % D9 % 86 % D8 % A7 % D9 % 85 % D9 % 8E % DA % AF - usjkcq1vhszl - eran - shahr /% D9 % 87 % D9 % 8E % DA % 86 - % D8 % A7 % D9 % 8E % D9 % 86 % D8 % AF % D8 % B1 % D8 % B2 % DB % 8C - % D8 % A7 % D9 % 88 % D8 % B4 % D9 % 86 % D9 % 8E % D8 % B1 % DB % 8C - % D8 % AF % D8 % A7 % D9 % 86 % D8 % A7 % DA % A9 - q4h1w2idlseq - eran - shahr /% D8 % AF % D8 % A7 % D8 % B3 % D8 % AA % D8 % A7 % D9 % 86 - % D9 % 85 % D9 % 88 % D8 % A8 % D8 % AF - % D9 % 88 - % D8 % AE % D8 % B1 % D8 % B3 - lonxkiqhcqwr - eran - shahr /% D8 % A7 % D9 % 88 % DB % 8C % D9 % 85 - % D8 % A7 % DB % 8C % D9 % 88 % DA % A9 - % DA % A9 % D9 % 87 % D9 % 86 - % D8 % AA % D8 % B1 % DB % 8C % D9 % 86 - % D9 % 81 % D8 % B1 % D9 % 87 % D9 % 86 % DA % AF - % D9 % 88 % D8 % A7 % DA % 98 % D9 % 87 - % D9 % 86 % D8 % A7 % D9 % 85 % D9 % 87 - % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 86 % DB % 8C - lrzykw0ybs5a - eran - shahr /% D9 % 85 % DB % 8C % D9 % 86 % D9 % 88 % DB % 8C - % D8 % AE % D9 % 90 % D8 % B1 % D9 % 8E % D8 % AF - lnwrrbqfsazt - eran - shahr /% DA % A9 % D8 % A7 % D8 % B1 % D9 % 86 % D8 % A7 % D9 % 85 % D9 % 87 - % D8 % A7 % D8 % B1 % D8 % AF % D8 % B4 % DB % 8C % D8 % B1 - % D8 % A8 % D8 % A7 % D8 % A8 % DA % A9 % D8 % A7 % D9 % 86 - % DB % 8C % D8 % A7 % D8 % AF % DA % AF % D8 % A7 % D8 % B1 - % D8 % AF % D9 % 88 % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 86 - % D8 % B3 % D8 % A7 % D8 % B3 % D8 % A7 % D9 % 86 % DB % 8C - nlehihdbfdym حماسه دقیقی و یادگار زریران