Chapter
int64
1
61
Part
int64
1
76
Bait
int64
1
890
Mesra
int64
1
2
Text
stringlengths
18
34
61
12
31
1
کجا ارج آن کشته نشناختند
61
12
31
2
به گرداب زرق اندر انداختند
61
12
32
1
چو شب روز شد مردم آمد پدید
61
12
32
2
دو مرد گرانمایه آنجا رسید
61
12
33
1
از آن سوگواران پرهیزگار
61
12
33
2
بیامد یکی بر لب جویبار
61
12
34
1
تن او برهنه بدید اندر آب
61
12
34
2
بشورید و آمد هم اندر شتاب
61
12
35
1
چنین تا در خانه راهب رسید
61
12
35
2
بدان سوگواران بگفت آن چه دید
61
12
36
1
که شاه زمانه به غرق اندرست
61
12
36
2
برهنه به گرداب زرق اندرست
61
12
37
1
برفتند زان سوگواران بسی
61
12
37
2
سُکوبا و رهبان ز هر در کسی
61
12
38
1
خروشی بر آمد ز راهب به درد
61
12
38
2
که ای تاجور شاه آزادمرد
61
12
39
1
چنین گفت راهب که این کس ندید
61
12
39
2
نه پیش از مسیح این سخن کس شنید
61
12
40
1
که بر شهریاری زند بنده‌ای
61
12
40
2
یکی بدنژادی و افگنده‌ای
61
12
41
1
بپرورد تا بر تنش بد رسد
61
12
41
2
از این بهر ماهوی نفرین سزد
61
12
42
1
دریغ آن سر و تاج و بالای تو
61
12
42
2
دریغ آن دل و دانش و رای تو
61
12
43
1
دریغ آن سر تخمهٔ اردشیر
61
12
43
2
دریغ این جوان و سوار هژیر
61
12
44
1
تنومند بودی خرد با روان
61
12
44
2
ببردی خبر زین به نوشین‌روان
61
12
45
1
که در آسیا ماه‌روی تو را
61
12
45
2
جهاندار و دیهیم‌جوی تو را
61
12
46
1
به دشنه جگرگاه بشکافتند
61
12
46
2
برهنه به آب اندر انداختند
61
12
47
1
سکوبا از آن سوگواران چهار
61
12
47
2
برهنه شدند اندران جویبار
61
12
48
1
گشاده تن شهریار جوان
61
12
48
2
نبیره‌ی جهاندار نوشین‌روان
61
12
49
1
به خشکی کشیدند زان آبگیر
61
12
49
2
بسی مویه کردند برنا و پیر
61
12
50
1
به باغ اندرون دخمه‌ای ساختند
61
12
50
2
سرش را به ابر اندر افراختند
61
12
51
1
سر زخم آن دشنه کردند خشک
61
12
51
2
به دبق و به قیر و به کافور و مشک
61
12
52
1
بیاراستندش به دیبای زرد
61
12
52
2
قصب زیر و دستی زبر لاژورد
61
12
53
1
می و مشک و کافور و چندی گلاب
61
12
53
2
سکوبا بیندود بر جای خواب
61
12
54
1
چه گفت آن گرانمایه دهقان مرو
61
12
54
2
که بنهفت بالای آن زادسرو
61
12
55
1
که بخشش ز کوشش بود در نهان
61
12
55
2
که خشنود بیرون شود زین جهان
61
12
56
1
دگر گفت اگر چند خندان بود
61
12
56
2
چنان دان که از دردمندان بود
61
12
57
1
که از چرخ گردان پذیرد فریب
61
12
57
2
که او را نماید فراز و نشیب
61
12
58
1
دگر گفت کآن را تو دانا مخوان
61
12
58
2
که تن را پرستد نه راه روان
61
12
59
1
همی خواسته جوید و نام بد
61
12
59
2
بترسد روانش ز فرجام بد
61
12
60
1
دگر گفت اگر شاه لب را ببست
61
12
60
2
نبیند همی تاج و تخت نشست
61
12
61
1
نه مهر و پرستندهٔ بارگاه
61
12
61
2
نه افسر نه کشور نه تاج و کلاه
61
12
62
1
دگر گفت کز خوب گفتار اوی
61
12
62
2
ستایش ندارم سزاوار اوی
61
12
63
1
همی سرو کشت او به باغ بهشت
61
12
63
2
ببیند روانش درختی که کشت
61
12
64
1
دگر گفت یزدان روانت ببرد
61
12
64
2
تنت را بدین سوگواران سپرد
61
12
65
1
روان تو را سودمند این بود
61
12
65
2
تن بدکنش را گزند این بود
61
12
66
1
کنون در بهشت است بازار شاه
61
12
66
2
به دوزخ کند جان بدخواه راه
61
12
67
1
دگر گفت کای شاه دانش‌پذیر
61
12
67
2
که با شهریاری و با اردشیر
61
12
68
1
درودی همان بر که کشتی به باغ
61
12
68
2
درفشان شد آن خسروانی چراغ
61
12
69
1
دگر گفت کای شهریار جوان
61
12
69
2
بخفتی و بیدار بودت روان
61
12
70
1
لبت خامش و جان به چندین گله
61
12
70
2
برفت و تنت ماند ایدر یله
61
12
71
1
تو بیکاری و جان به کار اندر است
61
12
71
2
تن بدسگالت به بار اندر است
61
12
72
1
بگوید روان گر زبان بسته شد
61
12
72
2
بیاسود جان گر تنت خسته شد
61
12
73
1
اگر دست بیکار گشت از عنان
61
12
73
2
روانت به چنگ اندر آرد سنان
61
12
74
1
دگر گفت کای نامبردار نو
61
12
74
2
تو رفتی و کردار شد پیش رو
61
12
75
1
تو را در بهشت است تخت این بس است
61
12
75
2
زمین بلا بهر دیگر کس است
61
12
76
1
دگر گفت کآن کس که او چون تو کُشت
61
12
76
2
ببیند کنون روزگار درشت
61
12
77
1
سُقُف گفت ما بندگان تویم
61
12
77
2
نیایش‌کن پاک‌جان تویم
61
12
78
1
که این دخمه پر لاله باغ تو باد
61
12
78
2
کفن دشت شادی و راغ تو باد
61
12
79
1
بگفتند و تابوت برداشتند
61
12
79
2
ز هامون سوی دخمه بگذاشتند
61
12
80
1
بر آن خوابگه رفت ناکام شاه
61
12
80
2
سر آمد بر او رنج و تخت و کلاه