Chapter
int64
1
61
Part
int64
1
76
Bait
int64
1
890
Mesra
int64
1
2
Text
stringlengths
18
34
61
11
29
1
ز خون کیان شرم دارد نهنگ
61
11
29
2
اگر کشته بیند ندرّد پلنگ
61
11
30
1
ایا بتّر از دد به مهر و به خوی
61
11
30
2
همی گاه شاه آیدت آرزوی
61
11
31
1
چو بر دست ضحاک جم کشته شد
61
11
31
2
چه مایه سپهر از برش گشته شد
61
11
32
1
چو ضحاک بگرفت روی زمین
61
11
32
2
پدید آمد اندر جهان آبتین
61
11
33
1
بزاد آفریدون فرخ نژاد
61
11
33
2
جهان را یکی دیگر آمد نهاد
61
11
34
1
شنیدی که ضحاک بیدادگر
61
11
34
2
چه آورد از آن خویشتن را به سر
61
11
35
1
برو سال بگذشت مانا هزار
61
11
35
2
به فرجام کار آمدش خواستار
61
11
36
1
و دیگر که تور آن سرافراز مرد
61
11
36
2
کجا آز ایران ورا رنجه کرد
61
11
37
1
همان ایرج پاک‌دین را بکشت
61
11
37
2
برو گردش آسمان شد درشت
61
11
38
1
منوچهر زان تخمه آمد پدید
61
11
38
2
شد آن بند بد را سراسر کلید
61
11
39
1
سه دیگر سیاوش ز تخم کیان
61
11
39
2
کمر بست بی‌آرزو در میان
61
11
40
1
به گفتار گرسیوز افراسیاب
61
11
40
2
ببرد از روان و خرد شرم و آب
61
11
41
1
جهاندار کیخسرو از پشت اوی
61
11
41
2
بیامد جهان کرد پر گفت‌و‌گوی
61
11
42
1
نیا را به خنجر به دو نیم کرد
61
11
42
2
سر کینه‌جویان پر از بیم کرد
61
11
43
1
چهارم سخن کین ارجاسپ بود
61
11
43
2
که ریزندهٔ خون لهراسپ بود
61
11
44
1
چو اسفندیار اندر آمد به جنگ
61
11
44
2
ز کینه ندادش زمانی درنگ
61
11
45
1
به پنجم سخن کین هرمزد شاه
61
11
45
2
چو پرویز را گشن شد دستگاه
61
11
46
1
به بندوی و گستهم کرد آنچ کرد
61
11
46
2
نیاساید این چرخ گردان ز گرد
61
11
47
1
چو دستش شد او جان ایشان ببرد
61
11
47
2
دُر کینه را خوار نتوان شمرد
61
11
48
1
تو را زود یاد آید این روزگار
61
11
48
2
بپیچی ز اندیشهٔ نابکار
61
11
49
1
تو زین هرچ کاری پسر بدرود
61
11
49
2
زمانه زمانی همی‌نغنود
61
11
50
1
بپرهیز زین گنج آراسته
61
11
50
2
وزین مُردری تاج و این خواسته
61
11
51
1
همی سر بپیچی به فرمان دیو
61
11
51
2
ببرّی همی راه گیهان خدیو
61
11
52
1
به چیزی که بر تو نزیبد همی
61
11
52
2
ندانی که دیوَت فریبد همی
61
11
53
1
به آتش نهال دلت را مسوز
61
11
53
2
مکن تیره این تاج گیتی‌فروز
61
11
54
1
سپاه پراگنده را گرد کن
61
11
54
2
وزین سان که گفتی مگردان سخُن
61
11
55
1
ازیدر به پوزش بر شاه رو
61
11
55
2
چو بینی ورا بندگی ساز نو
61
11
56
1
وزان جایگه جنگ لشکر بسیچ
61
11
56
2
ز رای و ز پوزش میاسای هیچ
61
11
57
1
کزین بدنشانِ دو گیتی شوی
61
11
57
2
چو گفتار دانندگان نشنوی
61
11
58
1
چو کاری که امروز بایدت کرد
61
11
58
2
به فردا رسد زو برآرند گرد
61
11
59
1
همی یزدگرد شهنشاه را
61
11
59
2
بتر خواهی از ترک بدخواه را
61
11
60
1
که در جنگ شیرست بر گاه شاه
61
11
60
2
درخشان به کردار تابنده ماه
61
11
61
1
یکی یادگاری ز ساسانیان
61
11
61
2
که چون او نبندد کمر بر میان
61
11
62
1
پدر بر پدر داد و دانش‌پذیر
61
11
62
2
ز نوشین‌روان شاه تا اردشیر
61
11
63
1
بود اردشیرش به هشتم پدر
61
11
63
2
جهاندار ساسان با داد و فر
61
11
64
1
که یزدانش تاج کیان برنهاد
61
11
64
2
همه شهریارانش فرخ‌نژاد
61
11
65
1
چو تو بود مهتر به کشور بسی
61
11
65
2
نکرد اینچنین رای هرگز کسی
61
11
66
1
چو بهرام چوبین که سیصد هزار
61
11
66
2
عناندار و برگستوانور سوار
61
11
67
1
به یک تیر او پشت برگاشتند
61
11
67
2
بدو دشت پیکار بگذاشتند
61
11
68
1
چو از رای شاهان سرش سیر گشت
61
11
68
2
سر دولت روشنش زیر گشت
61
11
69
1
فرآیین که تخت بزرگی بجست
61
11
69
2
نبودش سزا دست بد را بشست
61
11
70
1
بران گونه بر کشته شد زار و خوار
61
11
70
2
گزافه بپرداز زین روزگار
61
11
71
1
بترس از خدای جهان آفرین
61
11
71
2
که تخت آفریدست و تاج و نگین
61
11
72
1
تن خویش بر خیره رسوا مکن
61
11
72
2
که بر تو سر آرند زود این سخُن
61
11
73
1
هر آنکس که با تو نگوید درست
61
11
73
2
چنان دان که او دشمن جان تست
61
11
74
1
تو بیماری اکنون و ما چون پزشک
61
11
74
2
پزشک خروشان به خونین سرشک
61
11
75
1
تو از بندهٔ بندگان کمتری
61
11
75
2
به اندیشهٔ دل مکن مهتری
61
11
76
1
همی کینه با پاک یزدان نهی
61
11
76
2
ز راه خرد جوی تخت مهی
61
11
77
1
شبان‌زاده را دل پر از تخت بود
61
11
77
2
ورا پند آن موبدان سخت بود
61
11
78
1
چنین بود تا بود و این تازه نیست
61
11
78
2
که کار زمانه بر اندازه نیست