Chapter
int64
1
61
Part
int64
1
76
Bait
int64
1
890
Mesra
int64
1
2
Text
stringlengths
18
34
61
10
12
1
چنین داد دستور پاسخ بدوی
61
10
12
2
که ای شیر‌دل مردِ پرخاشجوی
61
10
13
1
از ایدر تو را ننگ باشد شدن
61
10
13
2
به یاریِ ماهوی و باز‌آمدن
61
10
14
1
به برسام فرمای تا با سپاه
61
10
14
2
بِیاری شود سوی آن رزمگاه
61
10
15
1
به گفتار سوری شوی سوی جنگ
61
10
15
2
سبکسار خواند ترا مرد سنگ
61
10
16
1
چنین گفت بیژن که اینست رای
61
10
16
2
مرا خود نجنبید باید ز جای
61
10
17
1
به برسام فرمود تا ده هزار
61
10
17
2
نبرده‌سواران خنجرگزار
61
10
18
1
به مرو اندرون ساز جنگ آورد
61
10
18
2
مگر گنج ایران به چنگ آورد
61
10
19
1
سپاه از بخارا چو پرّان تذرو
61
10
19
2
بیامد به یک هفته تا شهر مرو
61
10
20
1
شب تیره هنگام بانگ خروس
61
10
20
2
از آن مرز برخاست آواز کوس
61
10
21
1
جهاندار زین خود نه آگاه بود
61
10
21
2
که ماهوی سوریش بدخواه بود
61
10
22
1
به شبگیر گاه سپیده‌دمان
61
10
22
2
سواری سوی خسرو آمد دوان
61
10
23
1
که ماهوی گوید که آمد سپاه
61
10
23
2
ز ترکان کنون بر چه رایست شاه
61
10
24
1
سپهدارِ خانست و فغفور چین
61
10
24
2
سپاهش همی برنتابد زمین
61
10
25
1
بر‌آشفت و جوشن بپوشید شاه
61
10
25
2
شد از گرد گیتی سراسر سیاه
61
10
26
1
چو نیروی پرخاش ترکان بدید
61
10
26
2
بزد دست و تیغ از میان برکشید
61
10
27
1
به پیش سپاه اندر آمد چو پیل
61
10
27
2
زمین شد به کردار دریای نیل
61
10
28
1
چو بر لشکر ترک بر حمله برد
61
10
28
2
پس پشت او در نماند ایچ گُرد
61
10
29
1
همه پشت بر تاجور گاشتند
61
10
29
2
میان سوارانش بگذاشتند
61
10
30
1
چو برگشت ماهوی شاه جهان
61
10
30
2
بدانست نیرنگ او در نهان
61
10
31
1
چنین بود ماهوی را رای و راه
61
10
31
2
که او ماند اندر میان سپاه
61
10
32
1
شهنشاه در جنگ شد ناشکیب
61
10
32
2
همی‌زد به تیغ و به پای و رکیب
61
10
33
1
فراوان از آن نامداران بکشت
61
10
33
2
چو بیچاره‌تر گشت بنمود پشت
61
10
34
1
ز ترکان بسی بود در پشت اوی
61
10
34
2
یکی کابلی‌تیغ در مشت اوی
61
10
35
1
همی‌تاخت جوشان چو از ابر برق
61
10
35
2
یکی آسیا بُد بر آن آب زرق
61
10
36
1
فرود آمد از باره شاه جهان
61
10
36
2
ز بدخواه در آسیا شد نهان
61
10
37
1
سواران بجستن نهادند روی
61
10
37
2
همه زرق ازو شد پر از گفت‌وگوی
61
10
38
1
ازو بازماند اسپ زرین ستام
61
10
38
2
همان گرز و شمشیر زرین‌نیام
61
10
39
1
بجستنش ترکان خروشان شدند
61
10
39
2
از آن باره و ساز جوشان شدند
61
10
40
1
نهان گشته در خانهٔ آسیا
61
10
40
2
نشست از بر خشک لختی گیا
61
10
41
1
چنین است رسم سرای فریب
61
10
41
2
فرازش بلند و نشیبش نشیب
61
10
42
1
بدانگه که بیدار بُد بخت اوی
61
10
42
2
بگردون کشیدی فلک تخت اوی
61
10
43
1
کنون آسیابی بیامدش بهر
61
10
43
2
ز نوشش فراوان فزون بود زهر
61
10
44
1
چه بندی دل اندر سرای فسوس
61
10
44
2
که هزمان به گوش آید آواز کوس
61
10
45
1
خروشی برآید که بربند رخت
61
10
45
2
نبینی به جز دخمهٔ گور تخت
61
10
46
1
دهان ناچریده دو دیده پرآب
61
10
46
2
همی‌بود تا برکشید آفتاب
61
10
47
1
گشاد آسیابان در آسیا
61
10
47
2
به پشت اندرون بار و لختی گیا
61
10
48
1
فرومایه‌ای بود خسرو به نام
61
10
48
2
نه تخت و نه گنج و نه تاج و نه کام
61
10
49
1
خور خویش زان آسیا ساختی
61
10
49
2
به کاری جزین خود نپرداختی
61
10
50
1
گوی دید بر سانِ سرو بلند
61
10
50
2
نشسته بران سنگ چون مستمند
61
10
51
1
یکی افسری خسروی بر سرش
61
10
51
2
درفشان ز دیبای چینی برش
61
10
52
1
به پیکر یکی کفش زرین بپای
61
10
52
2
ز خوشاب و زر آستین قبای
61
10
53
1
نگه کرد خسرو بدو خیره ماند
61
10
53
2
بدان خیرگی نام یزدان بخواند
61
10
54
1
بدو گفت کای شاه خورشید‌روی
61
10
54
2
برین آسیا چون رسیدی تو گوی
61
10
55
1
چه جای نشستت بود آسیا
61
10
55
2
پر از گندم و خاک و چندی گیا
61
10
56
1
چه مردی بدین فرّ و این برز و چهر
61
10
56
2
که چون تو نبیند همانا سپهر
61
10
57
1
از ایرانیانم بدو گفت شاه
61
10
57
2
هزیمت گرفتم ز توران‌سپاه
61
10
58
1
بدو آسیابان به تشویر گفت
61
10
58
2
که جز تنگ‌دستی مرا نیست جفت
61
10
59
1
اگر نان کشکینت آید به کار
61
10
59
2
ورین ناسزا ترّهٔ جویبار
61
10
60
1
بیارم جزین نیز چیزی که هست
61
10
60
2
خروشان بود مردم تنگ‌دست
61
10
61
1
به سه روز شاه جهان را ز رزم
61
10
61
2
نبود ایچ پردازش خوان و بزم