Chapter
int64
1
61
Part
int64
1
76
Bait
int64
1
890
Mesra
int64
1
2
Text
stringlengths
18
34
1
3
17
1
همی بر شد آتش فرود آمد آب
1
3
17
2
همی گشت گرد زمین آفتاب
1
3
18
1
گیا رست با چند گونه درخت
1
3
18
2
به زیر اندر آمد سرانشان ز بخت
1
3
19
1
ببالد ندارد جز این نیرویی
1
3
19
2
نپوید چو پیوندگان هر سویی
1
3
20
1
و زان پس چو جنبنده آمد پدید
1
3
20
2
همه رستنی زیر خویش آورید
1
3
21
1
خور و خواب و آرام جوید همی
1
3
21
2
و زان زندگی کام جوید همی
1
3
22
1
نه گویا زبان و نه جویا خرد
1
3
22
2
ز خاک و ز خاشاک تن پرورد
1
3
23
1
نداند بد و نیک فرجام کار
1
3
23
2
نخواهد از او بندگی کردگار
1
3
24
1
چو دانا توانا بد و دادگر
1
3
24
2
از ایرا نکرد ایچ پنهان هنر
1
3
25
1
چنین است فرجام کار جهان
1
3
25
2
نداند کسی آشکار و نهان
1
4
1
1
چو زین بگذری مردم آمد پدید
1
4
1
2
شد این بندها را سراسر کلید
1
4
2
1
سرش راست بر شد چو سرو بلند
1
4
2
2
به گفتار خوب و خرد کار بند
1
4
3
1
پذیرندهٔ هوش و رای و خرد
1
4
3
2
مر او را دد و دام فرمان برد
1
4
4
1
ز راه خرد بنگری اندکی
1
4
4
2
که مردم به معنی چه باشد یکی
1
4
5
1
مگر مردمی خیره خوانی همی
1
4
5
2
جز این را نشانی ندانی همی
1
4
6
1
تو را از دو گیتی بر آورده‌اند
1
4
6
2
به چندین میانجی بپرورده‌اند
1
4
7
1
نخستین فطرت پسین شمار
1
4
7
2
تویی خویشتن را به بازی مدار
1
4
8
1
شنیدم ز دانا دگرگونه زین
1
4
8
2
چه دانیم راز جهان آفرین
1
4
9
1
نگه کن سرانجام خود را ببین
1
4
9
2
چو کاری بیابی از این به گزین
1
4
10
1
به رنج اندر آری تنت را رواست
1
4
10
2
که خود رنج بردن به دانش سزاست
1
4
11
1
چو خواهی که یابی ز هر بد رها
1
4
11
2
سر اندر نیاری به دام بلا
1
4
12
1
نگه کن بدین گنبد تیزگرد
1
4
12
2
که درمان ازوی است و ز اوی است درد
1
4
13
1
نه گشت زمانه بفرسایدش
1
4
13
2
نه آن رنج و تیمار بگزایدش
1
4
14
1
نه از جنبش آرام گیرد همی
1
4
14
2
نه چون ما تباهی پذیرد همی
1
4
15
1
از او دان فزونی از او هم شمار
1
4
15
2
بد و نیک نزدیک او آشکار
1
5
1
1
ز یاقوت سرخ است چرخ کبود
1
5
1
2
نه از آب و گرد و نه از باد و دود
1
5
2
1
به چندین فروغ و به چندین چراغ
1
5
2
2
بیاراسته چون به نوروز باغ
1
5
3
1
روان اندر او گوهر دل‌فروز
1
5
3
2
کز او روشنایی گرفته است روز
1
5
4
1
ز خاور بر آید سوی باختر
1
5
4
2
نباشد از این یک روش راست‌تر
1
5
5
1
ایا آن که تو آفتابی همی
1
5
5
2
چه بودت که بر من نتابی همی
1
6
1
1
چراغ است مر تیره شب را بسیچ
1
6
1
2
به بد تا توانی تو هرگز مپیچ
1
6
2
1
چو سی روز گردش بپیمایدا
1
6
2
2
شود تیره گیتی بدو روشنا
1
6
3
1
پدید آید آنگاه باریک و زرد
1
6
3
2
چو پشت کسی کو غم عشق خْوَرد
1
6
4
1
چو بیننده دیدارش از دور دید
1
6
4
2
هم اندر زمان او شود ناپدید
1
6
5
1
دگر شب نمایش کند بیش‌تر
1
6
5
2
تو را روشنایی دهد بیش‌تر
1
6
6
1
به دو هفته گردد تمام و درست
1
6
6
2
بدان باز گردد که بود از نخست
1
6
7
1
بود هر شبانگاه باریک‌تر
1
6
7
2
به خورشید تابنده نزدیک‌تر
1
6
8
1
بدینسان نهادش خداوند داد
1
6
8
2
بود تا بود هم بدین یک نهاد
1
7
1
1
تو را دانش و دین رهاند درست
1
7
1
2
در رستگاری ببایدت جست
1
7
2
1
و گر دل نخواهی که باشد نژند
1
7
2
2
نخواهی که دائم بوی مستمند
1
7
3
1
به گفتار پیغمبرت راه جوی
1
7
3
2
دل از تیرگی‌ها بدین آب شوی
1
7
4
1
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی
1
7
4
2
خداوند امر و خداوند نهی
1
7
5
1
که خورشید بعد از رسولان مه
1
7
5
2
نتابید بر کس ز بوبکر به
1
7
6
1
عمر کرد اسلام را آشکار
1
7
6
2
بیاراست گیتی چو باغ بهار
1
7
7
1
پس از هر دو آن بود عثمان گزین
1
7
7
2
خداوند شرم و خداوند دین
1
7
8
1
چهارم علی بود جفت بتول
1
7
8
2
که او را به خوبی ستاید رسول
1
7
9
1
که من شهر علمم علیم در است
1
7
9
2
درست این سخن قول پیغمبر است
1
7
10
1
گواهی دهم کاین سخن‌ها ز اوست
1
7
10
2
تو گویی دو گوشم پر آواز اوست
1
7
11
1
علی را چنین گفت و دیگر همین
1
7
11
2
کز ایشان قوی شد به هر گونه دین
1
7
12
1
نبی آفتاب و صحابان چو ماه
1
7
12
2
به هم بستهٔ یک‌دگر راست راه
1
7
13
1
منم بندهٔ اهل بیت نبی
1
7
13
2
ستایندهٔ خاک پای وصی