Chapter
int64
1
61
Part
int64
1
76
Bait
int64
1
890
Mesra
int64
1
2
Text
stringlengths
18
34
61
16
6
1
به تیزی ازو چشم خود برمدار
61
16
6
2
که با او دگرگونه سازیم کار
61
16
7
1
چو برسام چینی درفشش بدید
61
16
7
2
سپه را ز لشکر به یکسو کشید
61
16
8
1
همی‌تاخت تا پیش ریگ فرب
61
16
8
2
پرآژنگ رخ پر ز دشنام لب
61
16
9
1
مر او را بریگ فرب دربیافت
61
16
9
2
رکابش گران کرد و اندر شتافت
61
16
10
1
چو نزدیک ماهو برابر ببود
61
16
10
2
نزد خنجر او را دلیری نمود
61
16
11
1
کمربند بگرفت و او را ز زین
61
16
11
2
برآورد و آسان بزد بر زمین
61
16
12
1
فرود آمد و دست او را ببست
61
16
12
2
به پیش اندر افگند و خود برنشست
61
16
13
1
همانگه رسیدند یاران اوی
61
16
13
2
همه دشت ازو شد پر از گفت‌وگوی
61
16
14
1
ببرسام گفتند کاین را مبر
61
16
14
2
بباید زدن گردنش را تبر
61
16
15
1
چنین داد پاسخ که این راه نیست
61
16
15
2
نه زین تاختن بیژن آگاه نیست
61
16
16
1
همانگه به بیژن رسید آگهی
61
16
16
2
که آمد بدست آن نهانی رهی
61
16
17
1
جهانجوی ماهوی شوریده‌هُش
61
16
17
2
پرآزار و بی‌دین خداوندکش
61
16
18
1
چو بشنید بیژن از آن شاد شد
61
16
18
2
ببالید و ز اندیشه آزاد شد
61
16
19
1
شراعی زدند از بر ریگ نرم
61
16
19
2
همی‌رفت ماهوی چون باد گرم
61
16
20
1
گنهکار چون روی بیژن بدید
61
16
20
2
خرد شد ز مغز سرش ناپدید
61
16
21
1
شد از بیم همچون تن بی‌روان
61
16
21
2
به سر بر پراگند ریگ روان
61
16
22
1
بدو گفت بیژن که ای بدنژاد
61
16
22
2
که چون تو پرستار کس را مباد
61
16
23
1
چرا کشتی آن دادگر شاه را
61
16
23
2
خداوند پیروزی و گاه را
61
16
24
1
پدر بر پدر شاه و خود شهریار
61
16
24
2
ز نوشین‌روان در جهان یادگار
61
16
25
1
چنین داد پاسخ که از بدکنش
61
16
25
2
نیاید مگر کشتن و سرزنش
61
16
26
1
بدین بد کنون گردن من بزن
61
16
26
2
بینداز در پیش این انجمن
61
16
27
1
بترسید کش پوست بیرون کشد
61
16
27
2
تنش را بدان کینه در خون کشد
61
16
28
1
نهانش بدانست مرد دلیر
61
16
28
2
به پاسخ زمانی همی‌بود دیر
61
16
29
1
چنین داد پاسخ که ایدون کنم
61
16
29
2
که کین از دل خویش بیرون کنم
61
16
30
1
بدین مردی و دانش و رای و خوی
61
16
30
2
همی تاج و تخت آمدت آرزوی
61
16
31
1
به شمشیر دستش ببرید و گفت
61
16
31
2
که این دست را در بدی نیست جفت
61
16
32
1
چو دستش ببرید گفتا دو پا
61
16
32
2
ببرید تا ماند ایدر بجا
61
16
33
1
بفرمود تا گوش و بینیش پست
61
16
33
2
بریدند و خود بارگی برنشست
61
16
34
1
بفرمود کاین را برین ریگ گرم
61
16
34
2
بدارید تا خوابش آید ز شرم
61
16
35
1
منادیگری گرد لشکر بگشت
61
16
35
2
به درگاه هر خیمه‌ای برگذشت
61
16
36
1
که ای بندگان خداوندکش
61
16
36
2
مشورید بیهوده هر جای هش
61
16
37
1
چو ماهوی باد آنکه بر جان شاه
61
16
37
2
نبخشود هرگز مبیناد گاه
61
16
38
1
سه پور جوانش به لشکر بدند
61
16
38
2
همان هر سه با تخت و افسر بدند
61
16
39
1
همان جایگه آتشی بر فروخت
61
16
39
2
پدر را و هر سه پسر را بسوخت
61
16
40
1
از آن تخمه کس در زمانه نماند
61
16
40
2
و گر ماند هرکو بدیدش براند
61
16
41
1
بزرگان بر آن دوده نفرین کنند
61
16
41
2
سر از کشتن شاه پرکین کنند
61
16
42
1
که نفرین برو باد و هرگز مباد
61
16
42
2
که او را نه نفرین فرستد بداد
61
16
43
1
کنون زین سپس دور عمّر بود
61
16
43
2
چو دین آورد تخت منبر بود
61
17
1
1
چو بگذشت سال از برم شست و پنج
61
17
1
2
فزون کردم اندیشهٔ درد و رنج
61
17
2
1
به تاریخ شاهان نیاز آمدم
61
17
2
2
به پیش اختر دیرساز آمدم
61
17
3
1
بزرگان و بادانش آزادگان
61
17
3
2
نبشتند یکسر همه رایگان
61
17
4
1
نشسته نظاره من از دورشان
61
17
4
2
تو گفتی بدم پیش مزدورشان
61
17
5
1
جز احسنت از ایشان نبُد بهره‌ام
61
17
5
2
بکفت اندر احسنتشان زهره‌ام
61
17
6
1
سر بدره‌های کهن بسته شد
61
17
6
2
وزان بند روشن دلم خسته شد
61
17
7
1
ازین نامور نامداران شهر
61
17
7
2
علی دیلمی بود کو راست بهر
61
17
8
1
که همواره کارش بخوبی روان
61
17
8
2
به نزد بزرگان روشن‌روان
61
17
9
1
حسین قتیب است از آزادگان
61
17
9
2
که از من نخواهد سخن رایگان
61
17
10
1
ازویم خور و پوشش و سیم و زر
61
17
10
2
وزو یافتم جنبش و پای و پر
61
17
11
1
نیَم آگه از اصل و فرع خراج
61
17
11
2
همی‌غلتم اندر میان دواج
61
17
12
1
جهاندار اگر نیستی تنگ‌دست
61
17
12
2
مرا بر سر گاه بودی نشست