Chapter
int64
1
61
Part
int64
1
76
Bait
int64
1
890
Mesra
int64
1
2
Text
stringlengths
18
34
8
3
97
1
کلید در گنج‌ها پیش تو است
8
3
97
2
دلم شاد و غمگین به کم بیش تو است
8
3
98
1
به سام آنگهی گفت زال جوان
8
3
98
2
که چون زیست خواهم من ایدر نوان
8
3
99
1
جدا پیش‌تر زین کجا داشتی
8
3
99
2
مدارم که آمد گه آشتی
8
3
100
1
کسی کو ز مادر گنه کار زاد
8
3
100
2
من آنم سزد گر بنالم ز داد
8
3
101
1
گهی زیر چنگال مرغ اندرون
8
3
101
2
چمیدن به خاک و چریدن ز خون
8
3
102
1
کنون دور ماندم ز پروردگار
8
3
102
2
چنین پروراند مرا روزگار
8
3
103
1
ز گل بهرهٔ من به جز خار نیست
8
3
103
2
بدین با جهاندار پیگار نیست
8
3
104
1
بدو گفت پرداختن دل سزاست
8
3
104
2
بپرداز و بر گوی هرچت هواست
8
3
105
1
ستاره شمر مرد اخترگرای
8
3
105
2
چنین زد تو را ز اختر نیک رای
8
3
106
1
که ایدر تو را باشد آرامگاه
8
3
106
2
هم ایدر سپاه و هم ایدر کلاه
8
3
107
1
گذر نیست بر حکم گردان سپهر
8
3
107
2
هم ایدر بگسترد بایدت مهر
8
3
108
1
کنون گرد خویش اندر آور گروه
8
3
108
2
سواران و مردان دانش پژوه
8
3
109
1
بیاموز و بشنو ز هر دانشی
8
3
109
2
که یابی ز هر دانشی رامشی
8
3
110
1
ز خورد و ز بخشش میاسای هیچ
8
3
110
2
همه دانش و داد دادن بسیچ
8
3
111
1
بگفت این و برخاست آوای کوس
8
3
111
2
هوا قیرگون شد زمین آبنوس
8
3
112
1
خروشیدن زنگ و هندی درای
8
3
112
2
برآمد ز دهلیز پرده سرای
8
3
113
1
سپهبد سوی جنگ بنهاد روی
8
3
113
2
یکی لشکری ساخته جنگجوی
8
3
114
1
بشد زال با او دو منزل به راه
8
3
114
2
بدان تا پدر چون گذارد سپاه
8
3
115
1
پدر زال را تنگ در برگرفت
8
3
115
2
شگفتی خروشیدن اندر گرفت
8
3
116
1
بفرمود تا بازگردد ز راه
8
3
116
2
شود شادمان سوی تخت و کلاه
8
3
117
1
بیامد پر اندیشه دستان سام
8
3
117
2
که تا چون زید تا بود نیک نام
8
3
118
1
نشست از بر نامور تخت عاج
8
3
118
2
به سر بر نهاد آن فروزنده تاج
8
3
119
1
ابا یاره و گرزهٔ گاو سر
8
3
119
2
ابا طوق زرّین و زرّین کمر
8
3
120
1
ز هر کشوری موبدان را بخواند
8
3
120
2
پژوهید هر کار و هر چیز راند
8
3
121
1
ستاره‌شناسان و دین آوران
8
3
121
2
سواران جنگی و کین‌آوران
8
3
122
1
شب و روز بودند با او به هم
8
3
122
2
زدندی همی رای بر بیش و کم
8
3
123
1
چنان گشت زال از بس آموختن
8
3
123
2
تو گفتی ستاره است از افروختن
8
3
124
1
به رای و به دانش به جایی رسید
8
3
124
2
که چون خویشتن در جهان کس ندید
8
3
125
1
بدین سان همی گشت گردان سپهر
8
3
125
2
ابر سام و بر زال گسترده مهر
8
4
1
1
چنان بد که روزی چنان کرد رای
8
4
1
2
که در پادشاهی بجنبد ز جای
8
4
2
1
برون رفت با ویژه‌گردان خویش
8
4
2
2
که با او یکی بودشان رای و کیش
8
4
3
1
سوی کشور هندوان کرد رای
8
4
3
2
سوی کابل و دنبر و مرغ و مای
8
4
4
1
به هر جایگاهی بیاراستی
8
4
4
2
می و رود و رامشگران خواستی
8
4
5
1
گشاده در گنج و افگنده رنج
8
4
5
2
بر آیین و رسم سرای سپنج
8
4
6
1
ز زابل به کابل رسید آن زمان
8
4
6
2
گرازان و خندان و دل شادمان
8
4
7
1
یکی پادشا بود مهراب نام
8
4
7
2
زبر دست با گنج و گسترده کام
8
4
8
1
به بالا به کردار آزاده سرو
8
4
8
2
به رخ چون بهار و به رفتن تذرو
8
4
9
1
دل بخردان داشت و مغز ردان
8
4
9
2
دو کتف یلان و هش موبدان
8
4
10
1
ز ضحاک تازی گهر داشتی
8
4
10
2
به کابل همه بوم و برداشتی
8
4
11
1
همی داد هر سال مر سام ساو
8
4
11
2
که با او به رزمش نبود ایچ تاو
8
4
12
1
چو آگه شد از کار دستان سام
8
4
12
2
ز کابل بیامد به هنگام بام
8
4
13
1
ابا گنج و اسپان آراسته
8
4
13
2
غلامان و هر گونه‌ای خواسته
8
4
14
1
ز دینار و یاقوت و مشک و عبیر
8
4
14
2
ز دیبای زربفت و چینی حریر
8
4
15
1
یکی تاج با گوهر شاهوار
8
4
15
2
یکی طوق زرین زبرجد نگار
8
4
16
1
چو آمد به دستان سام آگهی
8
4
16
2
که مهراب آمد بدین فرهی
8
4
17
1
پذیره شدش زال و بنواختش
8
4
17
2
به آیین یکی پایگه ساختش
8
4
18
1
سوی تخت پیروزه باز آمدند
8
4
18
2
گشاده دل و بزم ساز آمدند
8
4
19
1
یکی پهلوانی نهادند خوان
8
4
19
2
نشستند بر خوان با فرخان
8
4
20
1
گسارندهٔ می می آورد و جام
8
4
20
2
نگه کرد مهراب را پور سام
8
4
21
1
خوش آمد هماناش دیدار او
8
4
21
2
دلش تیز تر گشت در کار او