text
stringlengths
300
261k
تاریخ انتالیا یکی از بهترین شهر‌های ترکیه تا اکنون ساکنان اولیه آنتالیا نامشخص مانده‌است. بنا به شواهد تاریخی نام این شهر از آتالوس دوم ( Attalos II ) پادشاه پرماگون گرفته شده‌است که در 150 سال قبل از میلاد مسیح بر آن ناحیه حکومت می‌کرده‌است. در حفاری‌هایی که در سال 2008 در ناحیه Do u Garaj آنتالیا صورت گرفته مشخص شده‌است که روزگاری این شهر پایگاه نیروی دریایی روم و دارای ناوگان‌های قدرتمندی بوده‌است. بعد از این حفاری معلوم شد این شهر بیشتر از آنچه تخمین زده می‌شد در حدود 300 سال پیش از میلاد وجود داشته‌است. در سال 133 قبل از میلاد مسیح آنتالیا بخشی از جمهوری روم بود. در همان سال آتالوس سوم جهت حکمرانی بر کل امپراتوری روم در حین عزیمت جان خود را از دست داد. این شهر در زمان روم باستان دارای رونق و رشد چشمگیری بود. مسیحیت در قرن دوم میلادی در این شهر گسترش یافت. در دوران امپراتوری بیزانس آنتالیا یکی از شهرهای مهم بوده و در قرن سیزدهم میلادی آنتالیا توسط ترکان سلجوقی فتح و از سال 1321 میلادی تا 1423 میلادی به عنوان پایتخت بیگ‌نشین‌تکه ( beylik of Teke ) بوده است. ابن بطوطه عربی در سال‌های 1335 1340 مسافرتی به آنتالیا ترک چت داشته که این‌طور بیان می‌کند:از آلانیا به طرف آنتالیا رفته و این منطقه دارای پوشش‌های طبیعی و زیبایی بوده و حجم وسیعی از شهر دارای نقاط و اماکن جذاب و دیدنی بوده‌است. آنتالیا داری جمعیت زیادی است که به چهار ناحیه تقسیم شده که تاجران مسیحی در اطراف بندر ساکن بوده و محل زندگی آن‌ها را دیواری بزرگ احاطه می‌کرده و دروازه‌هایی داشته که در طول شب و روزهای جمعه بسته می‌شده‌است. یونانیان که ساکنان اصلی و قدیمی این شهر بوده‌اند و یهودیان و خانواده سلطنتی هر یک در نواحی چهارگانه خود ساکن بوده‌اند. مسلمانان این شهر در شهر اصلی ساکن بودند. تمام ناحیه‌های ذکر شده دارای دیوارهای و دروازه‌های بلند و مستحکمی بوده‌اند. این شهر دارای باغ‌ها و میوه‌های خیلی خوبی بوده و دارای زرد آلوهای بسیار مرغوب به هسته‌های شیرین که به عنوان اجناس لوکس به مصر صادر می‌شده‌است.
پسر اتریشی نادرشاه! - اگر به شما بگویم که پسر نادرشاه توسط مادر ماری آنتوانت بزرگ شده باور می‌کنید؟ - اگر بگویم نام او یوهان یوزف فون سملین بوده چی؟ - و اگر بگویم که مادر ماری آنتوانت ملکه زمان انقلاب فرانسه امپراطور اتریش بوده چی؟علی میرزا خان یا "مصطفی علی میرزا خان"، با نام و لقب اشرافی اتریشی " Freiherr Johann Joseph von Semlin " (بارون یوهان یوزف زملین)، به گفته تاریخ نگاران اروپایی فرزند کوچک نادرشاه افشار است.ماریا ترزا - ملکه اتریش و مجارستانچندی پیش با خانم گلی کاشانی همسر پسر عمویم که از طرف مادری از نوادگان پنج نسل بعد نادرشاه بود ناهار می‌خوردیم. این خانم که در دهه شصت در امریکا درس خوانده‌اند بسیار مطلع بوده و به پنج زبان صحبت می‌کنند و کتاب کلکسیونر تمبر ما را هم ایشان ویراستاری کردند. اخیرا که ایشان در مورد شجره‌نامه و ارتباطشان با نادر شاه افشار تحقیق می‌کردند به نکته خیلی جالبی برخوردند. نادرشاه فرزندی بنام علی میرزا خان داشته که تحت شرایط نامشخصی و شاید بدون اجازه نادر یا برای نجات جان وی از دست خونخواری آخر عمر نادر به اتریش و به دربار آن کشور فرستاده می‌شود و امپراطور ماریا ترزا که بعدها مادر ماری آنتوانت می‌شود نه تنها بزرگ‌کردن وی را بعهده گرفته و برای وی نام "یوهان یوزف فون سملین" را انتخاب می‌کند بلکه به‌وی لقبی سلطنتی معادل دوک هم می‌دهد. وی در ده‌سالگی به گراتس برای آموزش زبان آلمانی می‌رود و یازده ساله بوده که پدرش نادرشاه در ایران در سوءقصدی کشته می‌شود. وی در بیست سالگی مسیحی شده و‌به ارتش اتریش می‌پیوندد و بزودی مهارت‌های جنگی نادر گونه‌اش را نشان می‌دهد و به فرماندهی و بعد سرگردی رسیده و در جنگ‌های مختلف شرکت می‌کند. وی در پنجاه و‌شش سالگی پس از زخمی شدن در جنگ و‌بهبود از ارتش با یک مقرری ماهانه بازنشسته می‌شود و مدال افتخار ارتش اتریش را نیز دریافت می‌کند.یکبار ناپلیون که رویای بدست آوردن امپراطوری پرشیا را هم داشته برای وی پیغام می‌دهد که می‌تواند او را کمک‌کند که به مقام سلطنت در ایران برسد ولی او قبول نمی‌کند.وی دو‌پسر بنام‌های یحیی و‌یوسف از همسر ترکیه‌الاصل خود داشته و تا آخر عمر نام خود را به فارسی بنام "مصطفی علی میرزا خان" پسر نادرشاه امضا می‌کرده و در ارتش اتریش بنام پرنس ایرانی مشهور بوده. خانه وی که او‌در حیاط آن دفن شده اکنون‌در وین موزه شده است. خانه یوهان یوزف فون سملین، پسر نادرشاه در وین، اتریشنادرشاه در کشور گشایی از بزرگترین شاه‌های ایران بود و بنام آخرین سردار بزرگ آسیا شناخته می‌شود. وی متولد دره گز خراسان بود و‌فردی خود ساخته بود که فتوحات بسیاری برای ایران کرد و‌گنجینه‌ها را چنان پر کرد که تمام ایران را سه سال از مالیات معاف کرد.منبعسایر مطالب:سرنوشت غم‌انگیز مرسدسلذت شنیدن موسیقی باکیفیتمغالطه چیست؟ 10 مغالطه رایجختنه هم جزو امور مقدس است!فاجعه‌ای که سالانه 30 درصد بر شوری آب کارون می‌افزاید سد گتوندآیا ما در امانیم؟ امنیت به زبان آدمیزادبرای سروهای شیرازی پارک ساعیکابوس تکراری پرده‌های سیاهجامعه پزشکی تسلیت!
از چرخه‌ی باطل بیرون بیایید خطر اسپویلخولانه وه. فریادی بر سر تاریخ بشریت.خولانه وه از دل جامعه‌ی کردها سر بر آورده است. جامعه‌ای با تاریخی پر از درد و سختی. از همین رو است که این درد را می‌شناسد و آن را در قالبی مینیمال به زیبایی هر چه تمام‌تر به مخاطب ارایه می‌دهد. در روایت، خولانه وه سادگی را بر پیچیدگی برتری داده است و تاریخ جهان بشری را در چند دقیقه خلاصه کرده است. روایت دو قوم از گذشته و چگونگی نابود شدت آن‌ها و حال، همان جنگ که دوباره و دوباره از سر گرفته می‌شود. با روایت خود، خولانه وه بر سر مردم فریاد می‌زند که از چرخه‌ی ناتمام جنگ و نابودی خود و طبیعت بیرون بیایند و چشم خود را باز کنند. در عناصری که خولانه وه در جای جای فیلم قرار داده است، می‌شود دقیق شد و می‌شود مدت‌ها بررسی‌شان کرد. از برجسته‌ترین آن‌ها زانو زدن و پرستیدن است، که دهان کجی بزرگی به مذاهب دروغین تاریخ بشریت را بازتاب می‌دهد.در ساخت هم، خولانه وه در پی سادگی رفته است، اما نه سادگی از روی تنبلی. بلکه سادگی از آن روی که داستان، آن را، می‌طلبیده است. پس از راز پیجامه بابا، این بار نوبت خولانه وه است که زنگ انیمیشن ایران را به صدا در بیاورد و اعلام کند که حمایت‌ها باید به کدام سمت سرازیر شوند. خولانه وه به دوره‌گرد پیری می‌ماند که از عمق تاریخ بشریت سر برآورده است و قصه‌های فراوان این تاریخ را در چند دقیقه برای ما خلاصه می‌کند. خولانه وه فیلمی است که باید دیده شود، اما نه با چشم ظاهر، بلکه با چشم دل.خولانه وه را در ودیو ببینید. خرید اشتراک ماهانه ودیو با خرید اشتراک ماهانه ودیو به هزاران فیلم کوتاه ، مستند و انیمیشن ایرانی و بین المللی دسترسی داشته باشید. خرید اشتراک
پیروزی تیشتر بر اپوش - روز تیر از ماه تیر بر پایه باور ایرانیان، سیزدهمین روز هر ماه، روز تیر، نام دارد و روز تیر از تیر ماه، جشن تیرگان گرفته می‌شود است که جشنی است برای گرامی داشت تیشتر، نگهبان آب و باران . جشن تیرگان را جشن آبریزان هم نام می‌برند، زیرا به شگون (یمن) رهایی سرزمین ورجاوند ایران از دست خشکسالی، مردمان در این روز به کنار آبها رفته و به نشانه شادی، به یکدیگر آب می‌پاشند. وانگه (البته) نه در این دوران خشکسالی. ورجاوند به چم (معنی) ارجمند، شکوهمند، فرهمند است.در "تیر یشت" اوستا آمده که تیشتر با اپوش (اپوشه) سه بار میجنگد و دو بار نخست شکست می‌خورد و زمین را خشکسالی فرا می‌گیرد. سپس تیشتر به نزد اهورامزدا گله میکند که چرا مردمان مرا یاری نمی‌کنند. پس از اینکه مردم برای پیروزی او نیایش میکنند، تیشتر بر اپوش پیروز می‌شود و آبها بر زمین جاری می‌شوند و زندگانی دوباره جریان می‌یابد.تیشتر نگهبان آب و باران و اپوش (اپوشه) دیو خشکسالی.روز 13 هر تیر ماه، روز تیر است که جشن تیرگان نیر در این روز گرفته می‌شود.در سرودی که برای تیشتر است، سخن از نبرد میان این خدا و دیو خشکسالی (اپوش) است. بر پایه آن، تیشتر به ریخت اسب زیبا و سفید با زینهای زرین به دریا فرو می‌رود و در آنجا با اپوشه که به ریخت اسبی سیاه است سه شبانه روز می‌جنگد.ولی اپوش نیرومندتر است و تیشتر به اورمزد می‌نالد که ناتوانی من از آن است که مردمان مرا شایسته نیایش نکرده و قربانی نداده‌اند. پس اورمزد خود برای تیشتر قربانی می‌دهد و نیروی ده اسب و ده گاو، ده کوه و ده رود در تیشتر دمیده می‌شود و بار دیگر با اپوش می‌جنگد. این بار تیشتر نیرو یافته، پیروز می‌شود و آب به کشت زارها و چراگاه‌ها جاری میشود و باران هستی بخش در هفت کشور زمین باریدن می‌گیرد.ایرانیان باستان هنگام خشک‌سالی در این روز آیین ویژه‌ای برگزار می‌کردند و برای باریدن باران و پیروزی تیر ایزد بر دیو خشکسالی (اپوش) به دشت می‌رفتند و اوستای تیریشت می‌خواندند. در کنار باور بر پیروزی تیشتر بر اپوش، روز تیر از ماه تیر، روز کمان کشیدن آرش کمانگیر از فراز البرز نیز است. - eran - shahr /% D9 % 87 % D9 % 88 % D8 % B4 % D9 % 86 % DA % AF - % D8 % A2 % D8 % AA % D8 % B4 - % D9 % 86 % D9 % 88 % D8 % B1 % D9 % 88 % D8 % B2 - % D9 % 88 - % D9 % 85 % D9 % 88 % D8 % B4 - % D9 % BE % D8 % B1 % DB % 8C - % D8 % AF % D9 % 85 - pt5othvh8emu - eran - shahr /% D9 % 86 % D8 % A7 % D9 % 85 - % D8 % B1 % D8 % B2 % D9 % 87 % D8 % A7 - % D9 % 87 % D8 % A7 - % D8 % AF % D8 % B1 - % DA % AF % D8 % A7 % D9 % 87 - % D8 % B4 % D9 % 85 % D8 % A7 % D8 % B1 % DB % 8C - % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 86 % DB % 8C - o4txajqgqtpr - eran - shahr /% D9 % 88 % D8 % B1 % D9 % 87 % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 85 - % D8 % B1 % D9 % 88 % D8 % B2 - % D8 % AF % D8 % B1 - % D8 % A8 % D8 % A7 % D9 % 88 % D9 % 8E % D8 % B1 % D9 % 90 - % D8 % B2 % D8 % B1 % D8 % AA % D8 % B4 % D8 % AA % DB % 8C % D8 % A7 % D9 % 86 - ugtco4zpqbp7 - eran - shahr /% D8 % A7 % D9 % 90 % D8 % B3 % D9 % BE % D8 % A7 % D8 % B4 - % D9 % 81 % D8 % B6 % D8 % A7 - % D8 % A8 % D9 % 87 - % D9 % BE % D8 % A7 % D8 % B1 % D8 % B3 % DB % 8C - uu5niod2njb1 تارنما تاریخ ماتلگرام کهن دیار
آیا غارت منابع ملل، علت پیشرفت غرب بود؟ ?چای "منبع" هند نبود، انگلیس به یکی از منابع هند تبدیلش کرد.انگلیس فهمید هند پتانسیل کشت این گیاه را دارد. انگلیس بذر چای را قاچاقی به هند آورد.انگلیس چای بومی هند را توسعه داد، و انحصار چین را شکست. ?اما حتی اگر چای تولید بومی خود هند بود، باز هم هند نمی‌تونست از پس چین بر بیاید، چون مدیریت انگلیس داشت آن تجارت را هدایت می‌کرد.?در مورد الماس آفریقا هم داستان مشابهی وجود دارد. حالا بگذریم که کلا درباره سهم همه این محصولات در ثروت کشور استعمارگر اغراق شده است. بسیاری فعالان اقتصادی هیچوقت در عمر خود رنگ آن الماس‌ها را هم ندیدند.ولی فرض کنیم یک مشت الماس وارد کشور شد، وقتی نیروی مولد وجود ندارد چکار میتوانید با آن انجام دهید؟ جز اینکه درون صندوقچه‌تان قایمش کنید؟ من الماسی به اندازه یک گردو هم داشته باشم و حاضر باشم بدم به یک تعمیرکار، نمیتونم در تهران کسی را بیابم که گیربکس بی‌ام‌و را باز کند، عیب‌یابی‌کند، عیبش را برطرف کند و دوباره آن را ببند.?صرف منابع مفت، کشوری را ثروتمند نمی‌کند، مثالی غول‌پیکرتر از ایران لازم دارید؟
تحقیق درباره شاهنامه فردوسی شاهنامه فردوسی که نزدیک به پنجاه هزار بیت دارد ، مجموعه‌ای از داستانهای ملی و تاریخ باستانی پادشاهان قدیم ایران و پهلوانان بزرگ سرزمین ماست که کارهای پهلوانی آنها را همراه با فتح و ظفر و مردانگی و شجاعت و دینداری توصیف می‌کند .حکیم ابولقاسم فردوسی پس از آنکه تمام وقت و همت خود را در مدت سی و پنج سال صرف ساختن چنین اثر گرانبهایی کرد ،در پایان کار آن را به سلطان محمود غزنوی که تازه به سلطنت رسیده بود ، عرضه داشت ، تا شاید از سلطان محمود صله و پاداشی دریافت نماید و باعث ولایت خود شود. سلطان محمود هم نخست وعده داد که شصت هزار دینار به عنوان پاداش و جایزه به فردوسی بپردازد. ولی اندکی بعد از پیمان خود برگشت و تنها شصت هزار درم یعنی یک دهم مبلغی را که وعده داده بود برای وی فرستاد.حکیم ابولقاسم فردوسی از این پیمان شکنی سلطان محمود رنجیده خاطر شد و از غزنین که پایتخت غزنویان بود بیرون آمد و مدتی را در سفر بسر برد و سپس به زادگاه خود بازگشت.علت این پیمان شکنی آن بود که فردوسی مردی موحد و پایبند مذهب تشیع بود و در شاهنامه در ستایش یزدان سخنان نغز و دلکشی سروده بود ، ولی سلطان محمود پیرو مذهب تسنن بود و بعلاوه تمام شاهنامه در مفاخر ایرانیان و مذمت ترکان آن روزگار که نیاکان سلطان محمود بودند سروده شده بود.همین امر باعث شد که وی به پیمان خود وفادار نماند اما چندی بعد سلطان محمود از کرده خود پشیمان شد و فرمان داد که همان شصت هزار دینار را به طوس ببزند و به فردوسی تقدیم کنند ولی هدیه سلطان روزی به طوس رسید که فردوسی با سر بلندی و افتخار حیات فانی را بدرود گفته بود و در گذشته بود. و جالب این است که دختر والا همت فردوسی از پذیرفتن هدیه پادشاه خودداری نمود و آن را پس فرستاد و افتخار دیگری بر افتخارات پدر بزرگوارش افزود.معروف‌ترین داستانهای شاهنامه : داستان رستم و سهراب ، رستم و اسفندیار ، سیاوش و سودابه، زال و رودابه است.شاهنامهشاهنامه اثر فردوسی، یکی از بزرگترین حماسه‌های جهان، شاهکار حماسی فارسی و حماسه ملی ایرانیان و نیز بزرگترین سند هویت ایشان است.آن را قرآن عجم نیز نام نهاده‌اند. شاهنامه اثری است منظوم در حدود پنجاه‌هزار بیت در بحر متقارب مثمن محذوف (یا مقصور) (فعولن فعولن فعولن فعل (فعول)). سرایش آن حدود سی‌سال به طول انجامید. فردوسی خود در این باره‌می‌گوید:بسی رنج بردم درین سال سی عجم زنده کردم بدین پارسیآخرین ویرایشهای فردوسی در شاهنامه در سالهای 400 و 401 هجری قمری روی‌داد.موضوع داستانهای شاهنامهشاهنامه شرح احوال، پیروزیها، شکستها و دلاوریهای ایرانیان از کهنترین دوران (نخستین پادشاه جهان کیومرث) تا سرنگونی دولت ساسانی به دست تازیان است (در سده 7 میلادی). کشمکشهای خارجی ایرانیان با هندیان در شرق، تورانیان در شرق و شمال شرقی، رومیان در غرب و شمال غربی و تازیان در جنوب غربی است. علاوه بر سیر خطی تاریخی ماجرا، در شاهنامه داستانهای مستقل پراکنده‌ای نیز وجود دارند که مستقیما به سیر تاریخی مربوط نمی‌شوند.از آن جمله: داستان زال و رودابه، رستم و سهراب، بیژن و منیژه، بیژن و گرازان، کرم هفتواد و جز اینها بعضی از این داستانها به طور خاص چون رستم و سهراب از شاهکارهای مسلم ادبیات جهان به شمار‌می‌آیند.
متن اپیزود 10 پادکست پرچم سفید - بخش دهم روایت جنگ جهانی دوم این متن اپیزود دهم پادکست پرچم سفید هستش که منتشر میشه. می‌تونید این پادکست رو از لینک‌های زیر دنبال کنید: (کست باکس - اپل پادکست - شنوتو - ناملیک)اپیزود دهم رو هم می‌تونید از همینجا گوش بدید. جولای 1941 هیتلر تهاجم خودش رو به شوروی شروع کرد و این تهاجم برق‌آسا طبق معمول به نظر می‌اومد که توقف ناپذیره. اما امید شوروی برای نجات با یک خط دفاعی زنده موند. خطی به اسم "خط استالین"در یکی از روزهای اولیه تهاجم آلمان به شوروی که یگان موتوری آلمان در غرب اوکراین در حال پیشروی بود،‌به یکباره آتش مرکباری این یگان رو در بر گرفت. آلمانی‌هایی که زنده مونده بودن به سرعت سنگر گرفتن و به بررسی وضعیتی که گرفتارش شده بودن مشغول شدن. در بررسی اولیه اونها فکر کردن که این آتیش‌بازی از طرف ارتش سرخی هستش که در میدان نبرد قبلی شکست خورده و در حال عقب‌نشینیه. اما خیلی زود مشخص شد که این آتش از طرف عقبه ارتش در حال عقب‌نشینی نیست. تیراندازی از طرف تیربارهایی بود که از داخل سنگری بتنی ولی مخفی شده‌در خونه‌ای به ظاهر روستایی انجام می‌شد.جایی که یگان موتوری آلمانی‌ها در اون گرفتار شده بودن، چیزی نبود جز "خط استالین".اما خط استالین چی بود که تونست در طول جنگ بارقه‌های پیروزی رو برای نیروهای روس روشن نگه داره؟ در سال 1930 ، دیوارهای قلعه‌هایی که در شوروی بود، تقویت شدن و در موارد زیادی حتی جای خودشون رو به خطوط دفاعی بهتر دادن. این خطوط از جایگاه‌های بتنی برای تسلیحات، توپ‌های پیشرفته در برجک‌ها،‌و موانع ضدتانک تشکیل شده بود. اگر بخوایم مشابه‌های خط استالین رو بگیم، خط دفاعی ماژینو برای فرانسوی‌ها، خط مانهیم برای فنلاندی‌ها، و برای آلمانی‌ها خط زیگفرید رو می‌تونیم اشاره بکنیم. غربی‌ها اسم این خط رو گذاشته بودن خط استالین. خط استالین به عنوان یک خط دفاعی برای روس‌ها در جبهه غربی ساخته شده بود، اما تفاوت‌های عمده‌ای با ماژینو یا زیگفرید داشت. چیزی که ازش به عنوان خط دفاعی اسم برده می‌شد در حقیقت یک خط دنباله‌دار و ممتد نبود. خط استالین درواقع رشته‌ای از مناطق دفاعی بود که در جبهه غربی کشیده شده بود. و خب این تکه‌تکه بودن هم شاید دلیلی منطقی داشت که می‌تونیم ازش به طولانی بودن خطوط مرزی شوروی در غرب بود که کار ساخت یک خط دفاعی ممتد رو خیلی هزینه‌بر می‌کرد.استحکاماتی که در این خطوط در نظر گرفته می‌شد به یک سازه بتنی مستحکم و چند تیربار و تبدیل کردن تانک‌های قدیمی و فرسوده‌ای که دیگه به درد نبرد در میدان جنگ نمی‌خوردن به برجک توپ خلاصه می‌شد. عمر این خط دفاعی زمانی که آلمانی‌ها حمله خودشون رو شروع کردن، 13 سال بود. هم از لحاظ فرسودگی میشه گفت دیگه وضع خوبی وجود نداشت و هم اینکه در اکثر نقاط دفاعی، فاقد تجهیزات مدرن ضدتانک بودن.نکته دیگه‌ای هم که باید بهش توجه کنیم پیشروی و حمله نیروهای شوروی به لهستان بود که باعث شده بود شوروی پیش‌روی‌های خوبی داشته باشه ولی درنهایت با دور شدن از این نقاط دفاعی، اونها رو با سرباز و تسلیحات محدود تقریبا تنها بذاره. با پیشروی روس‌ها تعدادی خط دفاعی دیگه جلوتر کشیده شد که اونها کمی مدرن‌تر بودن ولی از لحاظ تعداد خیلی نمی‌شد روی اونها حساب جدی باز کرد. وقتی که آلمان‌ها حمله خودشون رو شروع کردن، روس‌ها به سرعت سعی کردن این خطوط رو بازسازی کنن و بتونن به میدان جنگ و دفاع برگردونن.هفته‌های اول جمله آلمان به شوروی درحال گذر بود و به نظر می‌رسید که این حمله برق‌آسا توقف‌ناپذیره. ژنرال‌های روس چاره‌ای نداشتن جز این که به این خطوط دفاعی یعنی خط استالین دل ببندن و امیدوار باشن که درست و خوب کار کنه و بتونه جلوی حمله آلمان‌ها رو بگیره.حالا نوبت به آزمون خط دفاعی استالین بود. اولین یگان آلمانی که با خط استالین روبرو شد، ارتش یکم پنزر بود ارتشی که توسط یکی از بهترین و باتجربه‌ترین فرماندهای ورماخت یعنی ایوالد وون کلایست رهبری می‌شد. وون کلایست در 1941 ، 60 ساله بود و تجربه خوب خودش رو با رهبری یگان سوارکاران در جنگ جهانی اول شروع کرده بود و حالا هم یکی از بهترین فرماندهای آلمانی بود که داشت به عنوان فرمانده ارشد، ارتش پنزر آلمان رو رهبری می‌کرد. وون کلایس در سال 1940 نقش پررنگی در سقط فرانسه، شکستن خطوط دفاعی فرانسوی‌ها در سدان و از همه مهمتر در محاضره متفقین در دانکرک داشت. البته این همه تجربه در نهایت عاقبت خوبی نداشت و در پایان جنگ، وون کلایست توسط آمریکایی‌ها دستگیر شد و به شوروی تحویل داده شد، محاکمه و به جنایت جنگی محکوم شد و به زندان افتاد که در نهایت در سال 1954 هم از دنیا رفت.اما برگردیم به خط استالین و ببینیم که وون کلایست چه تجربه‌ای از برخورد با این خط داشت. خط استالین، وون کلایست رو خیلی نگران نکرده بود. نیروهای وون کلایست طبیعتا از قبل برای برخورد با این خط دفاعی تمرین کرده بودن و حسابی آماده بودن. بخش از تیم هجومی آلمان‌ها رو گردان‌های پیاده‌نظام تشکیل می‌داد که تیم مهندسی رزمی و توپخونه سبک هم اونها رو همراهی می‌کردن.سرباز‌های آلمان سعی کردن که مواضع دشمن رو دور بزنن تا نسبت به آتش‌دشمن ایزوله بشن و صدمه نبینن. وقتی که موقعیت خودشون رو مستحکم می‌کردن، به سنگر‌های دشمن از پشت حمله می‌کردن. این حمله رو اونها با مواد منفجره که به داخل سنگر می‌نداختن شروع می‌کردن. تاکتیک دیگه‌ای که نیروهای وون کلایست بکار می‌بردن، آتیش مستقیم شعله‌افکن‌ها از روزنه‌ی دید سنگر بود.ارتش یکم پنزر همینطور که حمله خودشون رو شروع کرده بودن، در چند نقطه اون هم به طور همزمان به خط استالین برخورد کردن. یکی از این نقاط در راه کیف بود که حدود 3 روز نبردشون طول کشید. 4 جولای 1941 بود که لشکر چهاردهم پنزر درگیری خودش رو در راه کیف با خط استالین شروع کرد. به محض آمادگی برای یورش به مواضع شوروی، زیر حمله هوایی قرار گرفتن. همین موضوع باعث شد اونها به سمت خط استالین حمله خودشون رو شروع کنند. آلمانی‌ها به داشتن برنامه و قدم به قدم و با حوصله پیشرفت کردن معروفن. این جا هم همین اتفاق افتاد. نیروهای آلمانی به آرومی ولی قدم به قدم استحکامات خط دفاعی استالین رو تصرف می‌کردن و در خط دفاعی، راهشون رو باز می‌کردن. 8 جولای اونها به "شاهراه ژیتومیر" وارد شدن. اونها در جنوب به "آستروپول" هم نفوذ کردن. حالا می‌شد گفت که مسیر حرکت برای پایتخت اوکراین، یعنی کیف هموار شده بود. اما پیشروی به این سادگی‌ها هم نبود. حالا پیشروی کردن در مواضع توپهای مخفی شوروی شروع شده بود. هر کدوم از این سنگر‌های خط استالین باید با توپ‌های سنگین نابود می‌شد.توقف بعدی اما، شهر "بردیچف" بود جایی که بازمانده‌های ارتش سرخ یک بار دیگه عقب‌نشینی کرده بودن. خط استالین، ارتش پنزر وون کلایست رو فقط برای چهار روز تونست نگه داره. وقتی خبر شکسته شدن خط دفاعی استالین به "ژنرال کیرپونوس"،‌فرمانده جبهه جنوب غربی رسید، ژنرال فقط یک جمله گفت، :"با این اتفاق، ما بهای زیادی رو پرداخت خواهیم کرد."میخاییل پتروویچ کیرپونوش، قهرمان شوروی لقب گرفته بود. بالاترین درجه به خاطر فرماندهی‌اش در خلال جنگ شوروی فنلاند در سال 1940 . سال 1941 پتروویچ به فرماندهی منطقه ویژه نظامی کیف منصوب شد. پتروویچ فرماندهی زیرک، شجاع و پر انرژی بود. اما مشکلی که وجود داشت، این بود که خیلی‌های به ترفیع درجه سریع پتروویچ حسادت می‌کردن.صبح 9 جولای 1941 ،‌تانک‌های وون کلایسن به ژیتومییر رسیدن. فرمانده کل ارتش جنوب پیامی به برلین فرستاد با این مضمون: "ضروریه که پیشروی رو ادامه بدیم و کیف رو غافلگیرانه تصرف و از ارتش سوم استفاده کنیم." اما همونطور که قبلا هم شنیدید و دیدیم،‌هیتلر اولویت‌های دیگه‌ای داشت. به خاطر همین اولویت‌ها هم بود که به وون کلایست دستور داد به جنوب بره. دستوری که توی اپیزود قبلی دیدیم که برای کمک به محاصره نیروهای شوروی در حومه اومان بود. اگر این اتفاق نمی‌افتاد، وون کلایست فقط چند روز زمان لازم داشت که کیف رو تصرف کنه و شاید سرنوشت جنگ جور دیگه‌ای رقم می‌خورد.خطری خیلی جدی در کمین پایتخت اوکراین بود. فرمانده کل جبهه جنوب غربی با یکی از دیدبان‌ها دیدار کرد. افسر ارشدی که اخبار پیشروی آلمان‌ها رو گزارش میکرد.فرماندهی شوروی، تمام نیروهای ذخیره‌اش رو راهی کیف کرد. چتربازها، خدمه تانک‌های که بدون تانک مونده بودن، یگان‌های پلیش سیاسی، و در نهایت تفنگداران دریایی. همه و همه به میدون فراخوانده شدن تا از شهر دفاع کنن. روس‌ها می‌دونستن که اولین حمله ارتش آلمان از طریق شاهراه ژیتومیر هستش. به همین خاطر اونها در جایی که آلمان‌ها باید از رود ایرپین رد می‌شدن، کمین کردن و آماده نبرد شدن. ولی به محض اینکه نیروهای آلمانی به پل روی رود ایرپین رسیدن، توقف کردن. و چند لحظه بعد پل منفجر شد!آلمان‌ها به استحکامات ناحیه کیف رسیده بودن آخرین مرحله از خط استالین. اگر اونها می‌تونستن این خط رو نابود کنن یا ازش بگذرن، دیگه با خط استالین روبرو نمی‌شدن. ولی خب خط استالین هم آماده خوشامدگویی به مهاجمان بود.وون کلایست تقریبا به کیف رسیده بود اما پنزرها به سرباز نیاز داشتن تا بتونن مقاومت شهر رو در هم بشکنن. ولی پیاده‌نظام خیلی عقب‌تر بود. وون کلایست داشت با زمان هم می‌جنگید چون به جای تمرکز روی تصرف کیف، دستور رسید که به جنوب حرکت کنه اون هم برای محاصره نیروهای شوروی در حومه اومان.همزمان سربازای آلمانی راهشون رو در خط استالین باز می‌کردن تا به جنوب غربی برسن. پیشروی آلمان‌ها به خوبی انجام می‌شد چون اونها رو خودشون رو به تسلیحات جدید و هجومی مجهز کرده بودن. حالا 15 جولای 1941 شده. ارتش هجومی آلمان برای کمک به ارتش زرهی جنوب به خط استالین اعزام شدن جایی که از شهر اوکراینی وینیتسیا حفاظت می‌کردن. تسلیهات هجومی آلمان که ارتش سرخ در مقابله با اونها شوکه شده بودن زاییده تفکرات ژنرال اریک فون منشتاین بود. در 1935 اریک به فرماندهی کل نامه‌ای می‌نویسه و می‌گه: "تسلیحات هجومی باید هماهنگ با پیاده‌نظام عمل کنند. اونها نباید مثل تانک حمله یا برای ایجاد رخنه تلاش کنند. این تسلیحات باید از سربازها برای نابودی استحکامات دشمن حمایت کنند. پیاده‌نظام نباید مثل تانک‌ها عملیات گسترده انجام بدن. بلکه باید در گروه‌های مجزا اعزام بشن. پیاده‌نظام باید قابلیت خنثی کردن سنگرهای توپ را داشته باشن."در سال 1940 ، ارتش آلمان اولین اولین توپ هجومی خودش رو دریافت کرد. توپی ملقب به اشتوگ 3 . این توپ روی شاسی تانک سوار و مسلح به توپ کوتاه 75 میلیمیتری شده بود. این توپ جثه کوچیکی داشت و زرهش از اغلب تانک‌ها ضخیم‌تر بود. جلوی این توپ هم طوری طراحی شده بود که تقریبا برای سلاح‌های ضدتانک‌های استاندارد شوروی غیرقابل نفوذ بود. وقتی که زمان حمله می‌رسید، وظیفه اشتوگ نزدیک شدن به سنگر سلاح‌های دشمن بود و برای نابودی باید مستقیم به روزنه‌های دیدبانی سنگر شلیک می‌کرد.خیلی زود، اشتوگ 3 به پرتیراژترین خودروی زرهی آلمان در جنگ تبدیل شد. اما در 1941 تعداد کمی از اشتوگ‌ها در عملیات‌های جبهه جنوب شرقی مشغول بودن. مواضع ارتش سرخ در حموه لتچیف توسط توپخونه آلمان و تسلیحات هجومی کوبیده شد.دفتر خاطرات جنگ لشگر چهارم کوهستان آلمان هجومشون رو اینطوری توضیح میدن: "بعد از 3 ساعت از شروع کوبیدن توپخونه یگان‌های هجومی کوهستان و گروه‌های مهندسین جلو رفتن. تا ساعت 9 : 30 تمام هدف‌ها به تصرف در اومدن." خط استالین یه بار دیگه هم شکسته شد و بقیه واحدهای ارتش سرخ اگر عقب‌نشینی نمی‌کردن به زودی دور زده می‌شدن. شکسته شدن خط استالین در لتیچف برای فرماندهی شوروی فاجعه بود. مارشال سمیون بودیونی فرمانده ناحیه جنوب غرب در اوکراین بود. بودیونی فرمانده دو صف شد که این دو صف معادل یک ارتش برای شوروی بود. اون یه گزارش عجیب و صریحی رو به استاوکا یا همون فرماندهی عالی شوروی در مسکو فرستاد. گزارشی که بودیونی ارسال کرد شامل موارد زیر بود:بند اول: برگرداندن وضعیت به قبل از رخنه دشمن با نیروهای فعلی ممکن نیست.بند دوم: مقاومت بیشتر با ارتش‌های ششم و دوازدهم در موقعیت‌هایی که درحال حاضر در اونها قرار دارن، احتمالا به تسلیم شدن و نابودیشان ظرف 1 تا 2 روز منجر خواهد شد.سمیون میخایلوویچ بودیونی ارتشبد شوروی یک بولشوویک افسانه‌ای بود و به عنوان یکی از نزدیک‌ترین افراد به استالین هم به شمار می‌رفت. اون در اوایل زندگیش به عنوان پسر یه کشاورز فقیر به ارتش پیوست و بعد از مدتی به فرماندهی لشکر یکم سوارکاران ارتش سرخ در جنگ داخلی روسیه منصوب شد. بودیونی یک سوارکار بی‌نظیر بود و به شدت معتقد بود که تانک‌هیچوقت جای اسب رو نخواهد گرفت. همین طرز فکر باعث شده بود که از جنگ مدرن چیزی ندونه و بی‌اطلاع مونده بود.بودیونی برای عقب‌نشینی ارتش‌های ششم و دوازدهم به رود دنیپر از فرماندهی عالی ارتش شوروی اجازه خواست. این اجازه صادر شد و نیروها به سرعت عقب‌نشینی کردن. در ابتدا همه چی به نظر خوب و مساعد می‌اومد. ژنرال هوبه، فرمانده لشکر 16 پنزر گفته که: "قادر به انجام هیچکاری نیستیم. ما فقط می‌تونیم کاروان‌های قهوه‌ای رو ببینیم که از دستمان فرار می‌کنند و به شرق میرن." فرانس هالدر، رییس ستاد کل ارتش هم ناامیدی خودش رو اینطوری بیان کرده: "دشمن یک بار دیگه تونست راهی رو برای عقب بردن نیروهاش از چنگال ما پیدا کنه. با ضدحمله‌های شدید و مهارتی عالی، اونها توانایی این رو داشتن که صحیح و سالم فرار کنند." اما این یه روی قضیه بود. این دفعه عقب‌نشینی‌ای در کار نبود.طبق دستورات پیشوا، ارتش پنزر وون کلایست در حال حرکت به سمت جنوب بود تا بتونه نیروهای در حال عقب نشینی شوروی رو قیچی کنه. در سوم آگوست تله در اومان بسته شد. نیروهای محاصره شده برای نزدیک به دو هفته جنگیدند ولی شانسی برای بقا نداشتند.تعداد بسیار زیادی کشته و مجروح و تعداد بسیار زیادی اسیر شدند. دو فرمانده ارتش، موزیچنکو و پنودلین، در بین 103 هزار اسیر روز بودن. اکثر این افراد به علت گرسنگی یا بیماریی که اسمش رو گذاشته بودن بیماری خندق اومان مردن. البته ژنرال ارشد، پنودلین از اسارت آلمانی‌ها جون سالم به در برد و وقتی جنگ تموم شد، توسط نیروهای شوروی آزاد شد. ولی بعدش اون و معاونش به اسم ژنرال کیریلوف توسط "اسمرش" یا همون سرویس ضدخرابکاری شوروی دستگسر شدن. بعد از 5 سال تحقیق درباره رفتار این دو نفر، هر دوشون که به بزدلی و خیانت متهم شده بودن، گناهکار شناخته و تیربارون شدن. فقط این دو ژنرال نبودن که دستگیر شدن. سپهبد موزیچنکو فرمانده ارتش ششم هم از اردوگاه‌های آلمان زنده بیرون اومد. اون هم در پایان جنگ توسط اسمرش دستگیر شد. اما با تعجب موزیچنکواز هرگونه تخلفی تبریه شد. استدلالشون برای تبریه موزیچنکو هم جراحت‌های خیلی شدیدی بود که اون در زمان اسارت دچارشون بود. موژیچنکو نه تنها تبریه شد بلکه سمت جدیدی نظامی هم گرفت و دوباره به کار گرفته شد.برگردیم به نبرد اومان. بعد از پیروزی ارتش آلمان در نبرد اومان، ارتش پنزر وون کلایست در شرق پیشروی گسترده‌ای کرد. در بندر نیکولایف‌اونها غنایم زیاد و باارزشی رو به دست آوردن. یک ناو نیمه کاره، یک ناوشکن و دو زیردریایی فقط بخشی از این غنایم باارزش بود. خدمه تانک‌های آلمانی در اینباره گرفتن که: "دشتی از جرثقیل و زیردریایی‌های پهلو گرفته شده در زیرشون که مثل ماهی‌های غول‌پیکر در ساحل بودن."ولی برخلاف اونها، فرمانده‌شون یعنی وون کلایست ناراضی بود. از نظر وون کلایست اونها کیلومترها با جایی که باید باشن فاصله داشتن. تانک‌های وون کلایست صدها کیلومتر پیشروی کرده بودن. مسیر پیشروی‌ارتشش از قبر سربازها و تانک‌های نابود شده‌شون به خوبی قابل تشخیص بود. اما اونها بیشتر از هر وقت دیگه‌ای به وون کلایست ایمان آوردن کهمعتقد بود هدف تعیین کننده فقط و فقط یک جاست. جایی به اسم مسکو.بعد از 500 کیلومتر پیشروی کردن، پیاده‌نظام ارتش ششم آلمان بالاخره به حومه کیف رسید. تجهیزاتی که به حومه کیف رسیده بود، شعله‌افکن، توپ‌خونه سنگین، و توپ‌های هجومی اشتوگ 3 بود. در 30 جولای، ارتش ششم حمله‌ای هماهنگ به مواضع جنوبی شهر انجام داد. دلیل انتخاب موضع جنوبی هم این بود که مجبور نبودن در مواضع رود ایرپین بجنگن. ارتش سرخ باز هم مجبور شد که برای چندمین بار عقب‌نشینی کنه. تعداد بسیار زیادی از یگان‌ها توی سنگرهاشون قیچی شدن ولی تا اونجایی که می‌تونستن به نبرد ادامه دادن. سنگر 131 نزدیک کریمینشه حملات آلمانی‌ها رو یکی پس از دیگری دفع کرد. فرمانده اونها، یک ستوان 19 ساله به اسم یاکونین بود که از عمر فرماندهی‌ش فقط 6 هفته می‌گذشت. بالاخره آلمانی‌ها در ورودی سنگر رو منفجر کردن و هیچ اسیری نگرفتن. سنگر 127 که در همسایگی این سنگر قرار گرفته بود، برای 3 روز مقاومت کرد و وقتی به سکوت فرو رفت که دیگه مهماتی برای تیربارهاش باقی نمونده بود. وقتی آلمان‌ها در این سنگر رو منفجر کردن با دو سرباز مرده و سه مجروح که حالشون وخیم بود روبرو شدن. (دقیقه 21 )بالاخره 4 آگوست که فرا رسید، آلمان‌ها شدت حملاتشون به کیف رو شدیدتر از قبل کردن. از جبهه سمت چپ یا جناح چپ، نزدیک ویتا پشتوا، آلمان‌ها رشته‌ای از سنگرها رو تصرف کردن. روز بعد اونها به دومین خط دفاعی کیف حمله‌ور شدن. اما ورق زدن داستان جنگ با شوروی دیگه داشت برای آلمان‌ها هزینه‌های سنگین‌تری رو رقم می‌زد. فرانس هالدر، رییس ستاد مشترک ارتش آلمان هشدار داد که ارتش جنوبی تلفات سنگینی در کیف متحمل شده. ارتش ششم در حال از دست دادن روزانه 1600 نفر بود.از اون طرف تلفات ارتش سرخ هم زیاد بود. گردان‌های غیرنظامی تشکیل شد و به خط مقدم فرستاده شدن تا بتونن شکاف‌ها و گپ‌های به وجود اومده رو پر کنند. همونطور که گفتیم این‌ها مردم عادی بودن و طبیعتا آموزش نظامی ندیده بودن. برای اینکه بشه این افراد رو به جنگ فرستاد، فقط چند هفته آموزش داده می‌شد و این در حالی بود که خیلی از اونها هنوز پرونده نظامی‌شون آماده نشده و بهشون تحویل داده نشده بود. وقتی هم که کشته می‌شدن، هویتشون از روی برگه‌های حزبی‌شون شناسایی می‌شد یا حتی خیلی از اونها اسم و هویتشون از روی کتاب‌های درسی که همراه داشتن شناسایی می‌شدن. در 6 آگوست، در مه غلیظ صبحگاهی،‌آلمان‌ها حمله خودشون رو به خط دوم دفاعی کیف شروع کردن. نبرد شروع و شد و فراز و نشیب زیادی داشت. اما میشه از خاطرات هالدر روند دقیقش رو متوجه شد: "خطوط دفاعی در اطراف کیف شکافته شد." بالاخره سربازهای هیتلر به حوه کیف رسیده بودن. جاهایی مثل پیریگوف، میشلوفکا، گولوسیف پارک و دو دانشکده فنی شهر.یکی از جاهایی که جالب بود و جلب توجه می‌کرد، نزدیک بودن تنها چند مایلی آلمان‌ها با رود دنیپر و پل روی این روی بود. در غرب هم اونها به فرودگاه ژولیانی رسیده بودن که هنوز توسط یگان پنجم چتربازای ژنرال رودیمتسف نگه داشته شده بود. این چتربازهای به خاطر نوع لباس و کلاه چرمی‌شون خیلی شبیه به خلبان‌ها بودن. در اون سال یعنی 1941 از این افراد به عنوان پیاده‌نظام ویژه استفاده می‌شدن. اونها به خوبی آموزش دیده بودن و روحیه بالایی هم داشتن. فرمانده این یگان، ستوان الکساندر ایلیچ رودیمتسف بود که به عنوان یه سرباز کارآزموده ازش یاد می‌شد کسی که به عنوان "قهرمان شوروی" لقب گرفت. ایلیچ یک فرد شجاع و محبوب نزد افرادش بود. 18 ماه بعد ایلیچ ماموریت دفاع از استالینگراد رو به دست میاره و باعث میشه بهش لقب "خانه‌دار" در شوروی اعطا بشه. در 1943 هم فرماندهی لشگر گارد تفنگداران 32 ام رو به عهده می‌گیره. این لشگر همون لشگری هستش که نیروهای ارتش سرخ رو تا پراگ در چک با خودش به پیش می‌بره.در غروب 9 آگوست 1941 توپخانه شوروی نزدیک فرودگاه شروع کرد به شلیک. 10 دقیقه بعد چتربازهای رودیمتسف حمله خودشون رو شروع کردن. در ابتدا آلمان‌ها فکر کردن که این حمله از طرف خلبان‌های فرودگاه صورت گرفته و طبیعتا این یک حمله از روی ناامیدی هستش و نباید خیلی جدی گرفته بشه. اما خیلی زود فهمیدن که اشتباه می‌کنن. با طلوع آفتاب و شروع نبرد، چتربازهای روس تونستن آلمان‌ها رو 3 کیلومتر به عقب برونن اما از این اتفاق مهمتر، خریدن وقتی بود که برای شهر کیف اتفاق افتاد و اونها تونستن وقت بیشتری رو برای سازماندهی دفاعی خودشون داشته باشن.هر روزی که مقاومت بیشتری صورت می‌گرفت، نیروهای خیلی بیشتری هم به شهر می‌رسیدن و گزارش رسیدن ارتش سرخ در شهر با قطار 284 تفنگداران ثبت می‌شد. دیگه وقتش بود که نبرد خط استالین در حومه اومان که نبرد بسیار خونینی هم بود، با همه تلفاتی که داشت، حداقل باعث شد که پیشروی آلمان‌ها کند بشه. و هر روز و هفته‌ای که بیشتر این مقاومت طول می‌کشید، ارتش سرخه قوای تازه نفس بیشتری رو به شرق می‌فرستاد.گروه‌هایی تقویتی و تازه نفسی که برای دفاع از شهر ارسال می‌شدن، در ارتش 37 ام سازماندهی شدن و دیگه وقتش شده بود که ضدحمله گسترده و همه‌جانبه‌ای رو شروع کنند. در 14 آگوست ضدحمله‌های اونها موفقیت‌آمیز بود و تونستن تعداد زیادی از شهرهای جنوبی رو آزاد کنند. همینطور سنگرهای 205 ، 206 و 207 بعد از اینکه چند روزی رو در تصرف آلمان‌ها بودن، آزاد و بازپسگیری شدن. دو حلقه دفاعی دیگه هم در شهر کیف احیا شد. دیگه اوضاع اونطوری که در چند روز گذشته آروم و رووون برای آلمان‌ها پیش می‌رفت نبود. در اواخر آگوست، سرویس اطلاعاتی شوروی گزارش داد که فعالیت دشمن در اطراف کیف کم شده و کاهش پیدا کرده. دیگه شرایط طوری شده بود،‌با اینکه جنگ بیرون از شهر و در حومه ادامه داشت، ولی داخل کیف زندگی مثل قبل در جریان بود. آب و برق هر دو در جریان بود، قطارها و اتوبوس‌ها همچنان در حرکت بودن. اما با این حال نشر اطلاعات در مورد جنگ به شدت کنترل می‌شد. عده کمی می‌دونستن که اوضاع چقدر وخیم بوده و هنوز هست.اما در همین دوران و روزگار بود که هواپیمای ترابری یونکرز وارد فرودگاهی مخفی در پروس شرقی شد. داخل این هواپیما ژنرال گودریان فرمانده ارتش دوم پنزر آخرین اقدامات خودش رو برای گفت‌وگو با هیتلر انجام می‌داد. همونطور که توی قسمت قبل شنیدید، دستور آدولف هیتلر برای حرکت دادن ارتش پنزر گودریان به سمت کیف با مخالف ژنرال روبروو بود و گودریان می‌خواست که برای صحبت با هیتلر به برلین بره. بالاخره ژنرال به پناهگاه پیشوا رسید تا اون رو متقاعد کنه که در حال یک اشتباه استراتژیک مهلکی هستش که می‌تونه نابودکننده باشه.هیتلر در اون روزها از پیشرفت کند ارتش جنوبی نگران بود. دلیل محکمی که هیتلر برای تصرف اون سرزمین‌ها داشت، استفاده از زمین‌ها غنی اوکراین و منابع گران‌قیمت برای ارتش بود. مقاومت سرسختانه روس‌ها در جنوب یک برآمدگی خیلی خطرناک در خطوط دشمن ایجاد کرده بود که می‌تونست جناح جنوبی ارتش مرکزی رو تهدید کنه. هیتلر علاوه بر اینکه از این موضوع نگران بود از موضوع مهم دیگه‌ای هم نگران بود که چیزی نبود جز امکان حملات هوایی به میادین نفتی رومانی از طرف ارتش سرخ. بمبارانی که از پایگاه‌های کریمه بلند می‌شدن.بالاخره تصمیم این بود که ارتش دوم پنزرهای گودریان به جنوب بره تا قوای مدافع روس در کیف رو محاصره کنه. و خب می‌دونیم که گودریان مخالف این نقشه بود و همونطور که می‌دونیم تمام توجه گودریان به مسکو بود. مسکویی که هدف کلیدی برای فتح نبرد بزرگ بین دو کشور بود. به نظر اون، این حرکت انحرافی ارتش پنزرهاش به کیف، زمان ارزشمند و ذخایر حیاتی رو هدر می‌داد. و دیگه یواش یواش زمستون وحشتناک شوروی هم در حال فرارسیدن بود.هیتلر با حوصله زیاد به حرف‌های گودریان گوش داد ولی حرفهای ژنرال نتونست عقیده و نظر پیشوا رو تغییر بده. هیتلر در مورد این جلسه اینطور صحبت کرده: "ژنرال‌های من هیچ چیز از اثرات اقتصادی زمان جنگ نمی‌دونن." اون فقط همین جواب رو در قبال این جلسه نشون داد. بحث تموم شد و کودریان به جنوب اوکراین لشگرکشی کرد. همزمان با این اتفاق، در 240 کیلیومتری جنوب شرق کیف آلمان‌ها از رود دنیپر عبور کردن و با مقاومت خیلی کمی هم روبرو شدن. این ورود نیروها از روی رود دنیپر یک برآمدگی دیگه در خطوط دفاعی شوروی به وجود آورد که به نظر مهم می‌اومد ولی در نهایت فرماندهی شوروی به این برجستگی اهمیت و اولویت نداد. به نظر اونها با توجه به اینکه پلی در اون منطقه وجود نداشت، خیلی موضوع مهمی هم اتفاق نمی‌افتاد. بیشتر نگرانی اونها همون تانک‌ها بودن که داشتن به سمتشون حرکت می‌کردن.این نگرانی برای فرماندهی ارتش سرخ باعث شد اونها به قوای ژنرال یرمنکو بریانسک دستور حمله به جناح گودریان رو صادر کنن. مشکل بزرگ یرمنکو تنها تعدادی تانک قدیمی داشت و طبیعی بود که در مقابل ارتش پیشرفته پنزرهای گودریان شانسی برای مقاومت نداشتن. در 10 سپتامبر، گودریان به "رومنی" رسید، منطقه‌ای در 210 کیلومتری شرق کیف. زمانی که خط محاصره جدی شد، قوای جنوب غربی شوروی خواهان مجوز عقب‌نشینی شد ولی طبق معمول فرماندهی عالی استاوکا مردد بود. اونها هنوز امیدوار بودن که بتونن گودریان رو متوقف کنن و کیف نجات پیدا کنه. همونطور که امروز گفتیم دو تا برآمدگی در ارتش آلمان به وجود اومده بود و یه فرورفتگی که به دلیل عقب‌نشینی‌شون بود. با اینکه این فاصله متغیر بود و کم و زیاد می‌شد و ارتش پنزرها به کمکشون اومده بود، ولی هنوز هم 180 کیلومتر فاصله بین دو برآمدگی وجود داشت. در برآمدگی جنوبی،‌در "کرمنچوک" هم فقط پیاده‌نظام وجود داشت و خب می‌تونست به عنوان نقطه ضعف هم شناخته بشه. پنزرهای وون کلایست هم هنوز با فاصله زیاد در جنوب مستقر بودن. اگر نیروهای ارتش سرخ از کیف عقب‌نشینی می‌کردن، باعث می‌شد که آسیب‌پذیری زیادی براشون به وجود بیاد و این دقیقا همون چیزی بود که در اومان اتفاق افتاد. فرماندهی ارتش شوروی نمی‌خواست دوباره اشتباهی مثل اومان رو مرتکب بشه.استدلال‌های استراتژیکی که برای فرماندهی وجود داشت، ضد و نقیض و مدام در حال رفت و برگشت بود. اما حقیقت یک چیز بود و بس: استالین نمی‌خواست کیف به دست دشمن بیافته و نبرد کیف رو واگذار کنه. ارتش 37 ام باید با 100 هزار نیرو، شهر رو حفظ می‌کردن.در 11 آگوست، ژنرال کیرپونوس،‌فرمانده جبهه جنوب غربی، با مارشال شاپوشنیکوف رییس ستاد کل ارتش صحبت کرد. ژنرال برای عقب‌نشینی ارتش 37 ام از کیف اجازه می‌خواست تا بتونه با عقبه ارتشش با آلمان‌ها در زمان و مکان درست و مناسبی روبرو بشه. ولی مارشال بهش چنین اجازه‌ای رو نداد. چند ساعت بعد، مافوق کیرپونوس،‌یعنی مارشال بودیونی،‌با درخواستی مشابه با مسکو تماس می‌گیره. درخواست مارشال بودیونی شامل این پیام بود: "نقشه دشمن در محاصره جبهه جنوب غربی از موقعیت ناوگارد - سورسکی تاکرمنچوک است. این موضوع به همه ما واضح و روشنه."درخواست بودیونی درواقع انتخاب یکی از این دو راه بود که یا تمام نیروها به شرق عقب‌نشینی کنن یا کیف رو رها کنن تا نیروها بتونن از جبهه‌ای کوچکتر دفاع کنن. اما حتما همونطور که خودتون هم حدس می‌زنید استاوکا انعطاف‌پذیر نبود. اونها فقط و فقط یه هدف و در واقع یک دستور داشتن. کیف باید به هر ترتیبی نگه داشته می‌شد. این دستور به طور کامل برای همه خونده شد. دستور این بود "شما حق تخلیه کیف یا نابودی هیچی پلی را بدون مجوز استاوکا ندارید."با همه خدماتی که انجام داده بود، مارشال بودیونی از فرماندهی عزل شد و جای اون رو مارشال تیموشنکو گرفت. با این عزل و نصب نیروهای بیشتری به برجستگی‌کیف فرستاده می‌شد. از اون سمت هم تانک‌های آلمانی یکی‌یکی وارد پلهای طولانی 2 کیلومتری روی دنیپر می‌شدن. مهندس‌های آلمانی به ارتش پنزر وون کلایست کمک کردن که از برجستگی کرمنچوک رد بشن. اون هم به صورتی‌که نیروهای اطلاعاتی شوروی هیچی بویی از ماجرا نبردن. به محض اینکه صبح شد و آفتاب طلوع کرد، وون کلایست حرکتش رو شروع کرد. فرماندهی شوروی انتظار داشت حمله از جبهه شمالی اتفاق بیافته اما کاملا داستان برعکس اتفاق افتاد و ضربه محکم، ناگهانی و مهلک بود و از سمت جنوب وارد شد.وون کلایس و گودریان در حال محاصره کامل کل جبهه جنوب غربی شوروی بودن. در 13 سپتامبر رییس ستاد‌کیرپونوس، ژنرال توپیکوف تصویری غمگین رو ترسیم کرد: "ما هیچ چیز برای مقابله با دشمن نداریم. کسانی که به رومنی و لوخویتسا رسیده‌ان، پیشروی‌شون مهارشدنی نیست. برای رخ دادن فاجعه فقط بحث بر سر تعداد روزهای باقی‌مانده‌اس". یک بار دیگه کیرپونوس توصیه کرد که از کیف عقب‌نشینی انجام بشه اون هم درست قبل از اینکه نیروهاش در جبهه نبرد تحت حمله گازانبری قرار بگیرن. اما این دفعه هم مارشال شاپوشنیکوف جواب داد: "من فکر می‌کنم که این محاصره، توهی بیش نیست که ملکه ذهن فرماندهان جبهه جنوب‌غربی، و ارتش 37 م شده."اما در میدان نبرد، محاصر به واقعیت تبدیل شده بود. در 14 سپتامبر ارتش یکم و دوم پنزر آلمان، نزدیک لوخویتسا بهم رسیدن. این دو لشگر چیزی در حدود 532 هزار سرباز روس رو محاصره کرده بودن. دو روز بعد، کلنکلی از استاوکا به کیف پرواز کرد تا به کیرپونوس وظایف و دستورات جدیدش رو ابلاغ بکنه. ولی دیگه خیلی دیر شده بود و محاصره کامل شده بود. بالاخره اجازه عقب‌نشینی صادر شد. اما دستورات جدید با دستورالعمل استالین درباره کیف متناقض بود. کیرپونوس می‌دونست اشتباهاتی در چنین لحظه‌ها بوده که باعث شده ژنرال‌های قبل از اون اعدام بشن و اون هم در شرایط مشابهی قرار گرفته. اون زرنگی می‌کنه و درخواست تاییدیه کتبی می‌کنه و اگر تاییدیه رو به صورت کتبی ندن، شهر رو ترک نمی‌کرد. تاییدیه استاوکا قبل از نیمه شب 17 سپتامبر به دست ژنرال رسید و کیرپونوس هم به سرعت دستور تخلیه شهر رو صادر کرد. 48 ساعت بعد ارتش سرخ شهر رو رها کرد و راهی حاشیه شرقی دنیپر شد. کلنل پلیس سیاسی، ماژیرین هم همراه ارتش بود. کلنل درباره اون روز میگه: "اون روز به شدت و به طور شگفت‌آوری گرم بود. حدودای ساعت 11 صبح نازی‌ها آتش مهیبی در حومه شهر آغاز کردن. سپس اونها به سمت پل‌ها پیشروی کردن. طی یک پیام، پل دارنیتسیا منفجر شد و حالا طعمه حریق شده بود." با منفجر شدن همه پل‌ها، ارتش 37 ام به سمت یاگوتین عقب‌نشینی کرد ولی راهی برای فرار باقی نمونده بود.طی 5 روز نبرد، جبهه جنوب غربی، به نواحی مقاومت اون هم در اندازه‌هایی که هر لحظه کوچکتر می‌شد تبدیل شد. بعضی از واحدهای ارتش سرخ تا 10 روز رو هم مقاومت کردن ولی از هر طرف زیر آتش بودن و تدارکاتشون هم درحال اتمام بود. باز هم مثل دفعه‌های قبل تعدادی از سربازها به سمت شرق رو در پیش گرفتن و می‌خواستن از بین خطوط آلمانی‌ها رد بشن ولی در دره‌ها و جنگل‌ها توسط ستون‌های موتوریزه آلمان که پشتیبانی تانک‌ها رو داشتن شکار می‌شدن. بیش از نیم میلیون سرباز ارتش سرخ به اسارت گرفته شدن. در بزرگترین محاصره تاریخ نظامی، کمتر از 20 هزار نفر تونستن فرار بکنن.حتی فرمانده جبهه ژنرال کیرپونوس هم نتونست فرار بکنه. میخاییل پتروویچ کیرپونوس که متولد 1902 بود در سال 1941 ، موقعی که تلاش می‌کرد خط دشمن رو بشکنه، با ترکش گلوله کشته شد. رییس ستاد ژنرال، یعنی واسیلی توپیکوف،‌کمیسر میدانی، و اغلب کارکنانش همگی کشته شدن.گودریان بالاخره لبخندی شد و از نبرد کیف به عنوان موفقیت تاکتیکی عالی نام برد ولی هنوز هم نگران بود. آیا این واقعا یک پیروزی استراتژیک بود؟ آلمان‌ها هنوز به دنبال ضربه‌ای مهلک بودن. گودریان و بسیاری از ژنرال‌های دیگه‌ی آلمانی، این ضربه مهلک، فقط و فقط باید به مسکو وارد بشه، اون هم درست قبل از زمستون. ولی سوال مهم این بود که آیا زمان کافی باقی مونده بود؟آلمان‌ها در 19 سپتامبر وارد کیف شدن و ساختمون‌های مختلف و مهمی رو ظرف چند روز آینده خراب شدن یا به آتیش کشیده شدن. البته این آتیش‌سوزی‌ها همه و همه به دست پلیس سیاسی شوروی اتفاق می‌افتاد. تقریبا همه ساختمونای مهمی که آلمانی‌ها برای استقرار می‌تونستن استفاده کنن از بین رفتن. نازی‌ها یکبار دیگه انگشت اتهام رو به سمت یهودی‌های کیف گرفتن و سعی کردن که اونها رو جمع کنند. در 28 سپتامبر در اعلامیه‌ای که در شهر پخش شد به یهودی‌ها دستور داده شد تا در یک تقاطع جمع بشن. اون هم 8 صبح فردا تا همشون رو منتقل کنن.فردا 8 صبح، بیشتر از 30 هزار یهودی از کل شهر جمع شدن. همه اونها با هماهنگی انجام گرفته به سمت دره بابی‌یار در حومه شهر حرکت کردن. نزدیک دره، به زن‌ها و مردها و بچه‌ها دستور داده شد که لخت بشن و هر چه که دارن و ندارن رو روی هم در کپه‌های جداگانه قرار بدن. بعد اونها رو به گروه‌های 10 نفره تقسیم کردن و به سمت دره بردن. دو تیربار از دور اونها رو هدف گرفته بود و بقیه ماجرا معلومه که چه اتفاق سیاهی و دردناکی افتاده. نازی‌ها در دو روز 33 هزار و 771 یهودی رو قتل عام کردن.برای مدت 103 هفته، هر سه‌شنبه و جمعه،‌نازی‌ها افرادی رو برای کشتار به این مکانی‌می‌اوردن. افرادی از هر طایفه و مسلکی. یهودی‌ها، اوکراینی‌ها، روس‌ها، کولی‌ها و . 103 هفته نحس. دقیقا از 21 سپتامبر 1941 تا 29 سپتامبر 1943 .تاریخ‌دان‌ها تخمین می‌زنن که چیزی در حدود 100 تا 200 هزار نفر در بابی‌یار کشته شده باشن. این کشتارها اولین دستورهایی بود که آلمان‌ها برای شوروی برنامه‌ریزی کرده بودن. هر چی جلوتر بریم، می‌بینیم که جنگ در شوروی و جبهه شرقی هیچ شباهتی به نبردهای دیگه نداره.
چرا از سال نو متنفرم؟ آنتونیو گرامشی چرا از سال نو متنفرم؟آنتونیو گرامشیآنتونیو گرامشی ( 1891 - 1937 ) نظریه پرداز مارکسیست ایتالیایی است. او یکی از بنیانگذاران حزب کمونیست در ایتالیا بود. گرامشی در سال 1926 به دست حکومت فاشیستی موسیلینی زندانی شد.پس از سقوط فاشیسم کتابی از او با عنوان "یادداشت‌های زندان" ( 1929 - 1935 ) منتشر شد که حاوی نوشته‌های او در زندان بود. "یادداشت‌های زندان" یکی ازمهمترین کتاب‌های فلسفی و اجتماعی در قرن بیستم است و نقش مهمی در تکامل نظریه مارکسیسم داشته است.گرامشی با نقد دو ایده محوری مارکس یعنی جبر اقتصادی و ماتریالیسم تاریخی سعی کرد مارکسیسم را دوباره و هماهنگ با مقتضیات عصر بازسازی کند. انقلاب روسیه و تفسیر لنین از مارکس او را متقاعد ساخته بود که مارکسیسم به تفسیر تازه‌ای نیازمند است. در دیدگاه او مهم‌ترین عامل حرکت و انقلاب نه ماتریالیسم که نیروی ذهنی و فکری انسان‌هاست. او تحت تاثیر اندیشه‌های بندتو کروچه، نه سرمایه که انسان را تنها بازیگر اصلی تاریخ می‌دانست. آنچه برای او حایز اهمیت است قوانین شبه طبیعی‌نیست، بلکه آگاهی انسان از خویش، جامعه و جهان اطرافش است که جایگاه وی را در تاریخ تعیین می‌کند. از نظر گرامشی انسان‌ها موجوداتی کاملا تاریخی‌اند که در خلال زندگی اجتماعی‌شان نه تنها قادرند تاریخ خود را بسازند بلکه می‌توانند اساس طبیعت انسانی را نیز بازسازی و نوسازی کنند.گرامشی مدتها ستون ثابتی در نشریه سوسیالیستی "آوانتی!" داشت. متن حاضر نخستین بار در اول ژانویه سال 1916 در این ستون منتشر شد. زمینه این مقاله کوتاه: در ایتالیا مسیحیت تنها یک دین نبوده و به بخش مهمی از فرهنگ آن جامعه تبدیل شده‌است. کلیسای کاتولیک و آیین‌های مسیحیت برخلاف بسیاری از جوامع اروپایی نمادهای ملی جامعه ایتالیا بوده‌اند. در این میان جشن‌های سال نو با مسیحیت پیوندهای محکمی یافته‌است. متصدیان سال‌نو یعنی همه دستگاه دینی و دولتی با تبلیغات گسترده و جلب حواس جامعه همواره سعی کرده‌اند از خلال سال‌نو چیزهایی را فراموش کنند و چیزهایی را به خاطر بیاورند. یادآوری شکوه از دست رفته امپراتوری روم از یکسو و همزمان فراموشی بحران‌های مختلف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ایتالیا یکی از مهمترین کارکردهای جشن‌های سال‌نو شده‌است. نه تنها در ایتالیا که در همه جا با شکافی که تاریخ تقویمی ( Date ) در تاریخ ( History ) به وجود می‌آورد به تعبیر گرامشی نیروی فکر و عمل انسان‌ها را تضعیف می‌کند، نیرویی که برای ساخته‌شدن نیازمند پیوستگی است ونه گسست. این تفسیر به ما کمک می‌کند که دلایل سیاسی تاکید هرچه بیشتر طبقه حاکمه را بر جشن‌های سال نو متوجه شویم، مناسکی که هرچند ریشه در تاریخ دارد اما امروزه از نیروی تاریخ خالی شده‌است.چرا از سال نو متنفرم؟هر روز صبح آن هنگام که در زیر آسمان ملال‌آور بیدار می‌شوم، احساس می‌کنم که امروز "سال‌نو" است.دلیل اینکه از روز خاص سال‌نو متنفرم این است که همچون زمان سررسید مالی ثابتی است که حیات و شور انسانی را به نوعی نگرانی سودانگارانه با تراز‌های مالی پایان سال‌اش و یا قسط‌های معوقه و بودجه‌هایی برای مدیریت جدیدش تقلیل می‌دهد و می‌چرخاند.این چرخش و نگرانی‌ها باعث شده‌اند که پیوستگی زندگی و روح آن را از دست بدهیم. در واقع به سبب شکاف یکباره و عمیق بین دو سال (سال جدید و سال کهنه) فکر می‌کنیم که تاریخی جدید در حال آغازشدن است تصمیم‌هایی می‌گیرد و به خاطر تصمیم‌های اجرا نشده افسوس می‌خورید. این مسیله بطور کلی همان ایراد اصلی تاریخ تقویمی است.می‌گویند که رویدادنگاری ( Chronology ) ستون فقرات تاریخ است. خب. اما سخت محتاجیم همچنین بپذیریم که چهار یا پنج تاریخ تقویمی بنیادین در ذهن هر فرد سالمی لانه کرده که نقش فریبنده‌ای را در تاریخ بازی می‌کند. روزهای سال‌نو هم از این دسته هستند. سال نوی تاریخ رومی، یا قرون وسطایی و یا عصر مدرن.این نگرش‌ها بسیار تهاجمی و ارتجاعی بوده‌اند تا این میزان که بعضی اوقات تصور می‌کنیم که زندگی در ایتالیا از سال 752 آغاز شده و یا اینکه سال 1490 یا 1492 چون قله‌هایی افراخته، بشریت را ناگهان به جهان جدید و زندگی تازه پرتاب کرده‌است. تاریخ تقویمی به چنان مانع و خاکریزی تبدیل شده که جلوی دید ما را نسبت به اینکه تاریخ بدون توقف‌های آنی و بر روی خط زمانی ثابتی تداوم می‌یابد، گرفته‌است. شبیه وقتی که خیره بر پرده سینما فاصله بین نگاتیوها را نمی‌بینیم و فیلم به‌گونه‌ای پیوسته ظاهر می‌شود.این‌ها دلیل من بود در توضیح اینکه چرا از سال‌نو متنفرم. مایلم که هر روز صبح، برایم سالی نو باشد. می‌خواهم هر روز سروکارم با خودم باشد و نوزایی کنم خویشتنم را. هیچ روزی آغاز نمی‌شود مگر برای آسایش. در هنگامه حس مستی و شورمندی نسبت به حیات، متوقف کردن خویشتنم را برمی‌گزینم و مایلم در حیوانیت غوطه بخورم تا از درون آن بتوانم توان و شور زندگی را جذب کنم.زمان را با مسایل روحی و روانی نباید تلف کرد. با وجود پیوند و تعلق خاطر به زمانهایی که ازسرگذرانده‌ام، مایلم که درهرساعت از زندگی‌ام نو باشم.دلیلی ندارم که بخواهم روز عید و جشن سال نو را با آن ریتم‌های جمعی قیم مآبانه‌اش، با همه غریبه‌هایی که توجه چندانی بدان‌ها ندارم، مشترک شوم. اینکه چون پدربزرگ‌های پدربزرگ‌هایمان سال نو را جشن گرفته‌اند پس ما نیز باید نسبت به آن احساسی داشته‌باشیم و آن را بخواهیم، حال به‌هم زن است.این‌هم دلیل دیگری است که چرا در انتظار سوسیالیسم هستم. چراکه باید همه تاریخ‌هایی که طنینی در روح و شور زندگی ما ندارند را به زباله انداخت. اگر پس از این اتفاق، تاریخ تقویمی‌ای با گرامیداشت‌هایش ساخته شد حداقل می‌توانیم بگوییم که اینها را ما ساخته‌ایم و فقط گذشتگان ساده‌دل‌مان را تایید نکرده‌ایم.وبلاگ بخوان و بیندیش
ما نان می‌خواهیم گرسنگی بارها در تاریخ باعث شوریدن مردم علیه حکومتها شده است. در ایران به دفعات "بلوای نان" مردم عاصی را به خیابان کشانده است و حکومتها پاسخی جز گلوله و مرگ برایشان نداشتند. اعتراض مردم به وضعیت موجود در هفدهم آذر 1321 در تهران هم یکی از این موارد است. مردمی که در یک سال گذشته با تبعات اشغال ایران دست و پنجه نرم کرده بودند، عاصی و گرسنه راه بهارستان را در پیش گرفتند و شعار: "ما نان می‌خواهیم" و "نون و پنیر و پونه، قوام گشنمونه" سردادند. آن روز با دامنه دار شدن اعتراضات، معترضان وارد ساختمان مجلس شورا شدند و تعدادی از نمایندگان از خشم مردم در امان نماندند. شعله‌های خشم تا خانه نخست وزیر هم رسید، مردم آن روز خانه قوام را آتش زدند تا صدای خود را به گوش حکومت برسانند. در پی اعتراضات تهرانی‌ها که سه روز ادامه پیدا کرد و بعد هم به دیگر شهرها سرایت کرد، ریاست شهربانی و فرماندار نظامی تهران تغییر کرد و خشونت حکومت بالا گرفت. نظامیان با تیراندازی به سمت معترضان عده زیادی را مجروح کرده و به قتل رساندند. قوام هم به سرعت دستور توقیف کلیه نشریات و مجلات را صادر کرد.پیش از این بلوا کابینه قوام به صرافت بحران غله در ایران افتاده بود. راهکار او برای رفع این بحران تشکیل وزارتخانه‌ای جدید با نام وزارت خواربار بود که مهرماه 1321 به تصویب مجلس رسید. نخست وزیر، فرخ معتصم السلطنه را برای وزارت پیشنهاد کرد، اما او نپذیرفت و به قوام گفت: "عامل قحطی آینده ایران، متفقین هستند و شما هم قرار نیست با آنان کلنجار بروید. پس مساله وزارت خواربار من چیزی شبیه به این است که به من سیگار تعارف کنند اما نه من و نه تعارف کننده کبریت نداشته باشیم که آن را آتش بزنیم." قحطی که دو ماه بعد از تشکیل این وزارتخانه بیش از قبل گسترش پیدا کرد و مردم را به خیابان کشاند، نشان داد که راهکار قوام چندان هم متناسب با شرایط موجود نبود.یک سال بود که علیرغم اعلام بی‌طرفی ایران در جنگ جهانی دوم، متفقین کشور را اشغال کرده بودند. وسایل حمل و نقل، جاده‌ها و راه‌آهن و کلیه زیرساختهای نه چندان قدرتمند و محدود کشور در اختیار قوای متفقین بود. شهرهای مختلف با کمبود غلات و مواد غذایی مواجه شده بودند. چند ماهی بود که کیفیت نان تغییر کرده بود. بازار سیاه و قیمت آرد در این بازار آنقدر وسوسه کننده بود که نانواها بخشی از سهم آرد خود را در بازار آزاد می‌فروختند و مابقی را با خاک اره، ذرت و جو مخلوط می‌کردند. این نانهای بی‌کیفیت موجب بروز بیماریهایی، از جمله اسهال کودکان شده بود. اما در بعضی مناطق همان نان بی‌کیفیت که به "نان سیاه" معروف شده بود هم به دست مردم نمی‌رسید.نزاع و درگیری بین مردمی که نان از هم می‌دزدیدند و مردمی که با نانواها دست به گریبان می‌شدند، تبدیل به اتفاقی روزمره در کوچه و خیابان و مقابل نانوایی‌ها شده بود، روزنامه اطلاعات در یکی از گزارشهای خود در مورد وضعیت نان در تهران نوشته است: "چهارشنبه 28 آبان در دکان یکی از نانوایی‌ها در تجریش، نزاعی بین محمدنقی نانگیر و محمد نام تجریشی به وجود آمده است که به فوت محمد نام تجریشی منجر شده است." گزارشها و اسناد ثبت شده از آن روزها نشان از اعتراضاتی به کمبود نان در شهرهای مختلف ایران می‌دهد که عمده آنها مربوط به حمله به نانوایی‌ها و درگیری‌های تن به تن بین مردم است. روایت است که یکی از نمایندگان مجلس در اعتراض به ناتوانی حکومت در کنترل بحران در مجلس می‌گوید: "مردم جلوی نانوایی‌ها می‌میرند و ما به طور عادی این جا می‌آییم و چند دقیقه می‌نشینیم و چند ماده تصویب می‌کنیم و می‌رویم."علاوه بر نان، دیگر اقلام مورد نیاز مردم هم با قیمتی سرسام آور گران شدند. هرچند دغدغه اصلی نان بود، اما با ورود آوارگان لهستانی به ایران بحران ابعاد تازه‌ای پیدا کرد. در سالهای قحطی محتکران از احتکار هیچ چیز فروگذار نکرده بودند. یکی از اقلامی که قیمت آن بسیار افزایش پیدا کرده بود، پارچه بود، به گونه‌ای که ظرف دو سال قیمت قماش و پارچه حدود 40 درصد افزایش پیدا کرده بود. همین موضوع یکی از عوامل شیوع تیفوس در ایران شد. بیماری که تا چند سال بعد هم دست از سر مردم برنداشت. آوارگان لهستانی که وارد بندر انزلی می‌شدند، لباسهایی را که انواع آلودگی‌ها را با خود داشت با لباسهای نو تعویض می‌کردند. البسه رها شده لهستانی‌ها توسط عده‌ای سودجو بین مردم فروخته می‌شد و انواع بیماریها از جمله تیفوس را منتقل می‌کرد. تیفوس در ایران سابقه داشت اما شیوع آن در جریان جنگ جهانی دوم تبدیل به فاجعه‌ای شد که هر ماه بالغ بر هزار قربانی می‌گرفت.روزی که متفقین بی توجه به اعلام رسمی ایران مبنی بر بی‌طرفی در جنگ، نیروهای خود را به پایتخت گسیل داشتند و ایران را اشغال کردند، به حکومت وعده دادند که تمامیت ارضی ایران را به رسمیت بشناسند و تضمین کردند که به زندگی عادی مردم آسیبی وارد نشود و غله مورد نیاز برای جلوگیری از قحطی در شرایط جنگ را تامین کنند. اما نه تنها هرگز به این وعده عمل نکردند. که با رونق دادن به بازار سیاه خرید و فروش غله و اقلام ضروری زندگی مردم و احتکار آنها، به این قحطی دامن زدند.
نسخه بنیادین ( Stammhandschrift ) اوستا اب اوستا، عکس از وبسایت بر اساس روایات آمده در دینکرد، می‌دانیم که ظاهرا اولین اوستای مکتوب در زمان بلاش شاه پارتی - یعنی در فاصله 54 تا 191 میلادی - گردآوری شده اما نسخه نهایی تا زمان خسرو ( 531 - 579 ) کامل نشده بوده. آخرین ویراستار دینکرد ظاهرا در سال 870 هنوز نسخه‌ای کامل از اوستا را در دست داشته و بر اساس توصیفاتی که از کتاب آورده به نظر می‌رسد که تنها یک چهارم اوستای نسخه "نمونه اولیه ساسانی" ( Der sasanidische Archtypus ) به دست ما رسیده است.مسیله تاریخ‌نگاری نسخ در نیمه دوم قرن نوزدهم و از طرف کارل هافمن مطرح شد. هافمن با همکاری نارتن در سال 1989 نتیجه‌گیری خود را منتشر کرد که دو مورد مهم آن قابل اشاره است:یک) حافظه دبیران نسخه‌هایی که به دست ما رسیده به مدلی گمشده بر‌می‌گردد، که نویسنده‌اش در حدود سال 1020 میلادی زنده بوده. این در حالی است که اولین اشارات به مزدیسنان مهاجر حاضر در هند به 1009 برمی‌گردد. از این نظر، قرن یازدهم در واقع تاریخی کلیدی در مطالعه اوستا محسوب می‌شود.دو) نسخه‌ها شامل اشتباهاتی است که نشان می‌دهد همه‌گی بر اساس اسناد موجود، بدون هیچ استثنایی، از یک نسخه واحد رونویسی شده‌اند که هافمن آن را "نسخه بنیادین" ( Stammhandschrift ) می‌نامد و تاریخ آن را سده‌های نهم و دهم فرض می‌کند.این تاریخ‌گذاری مستلزم رعایت بازه زمانی خاص بوده: نسخه بنیادین قطعا باید در تاریخی بین 870 ، قدیمی‌ترین اطلاع ما از نسخه کامل اوستا، و 1020 ، که تاریخ فرضی قدیمی‌ترین نسخه شناخته شده اوستا است، قرار بگیرد.
ماجرای روز زور و آلزایمر مجازی بسم‌الله الرحمن الرحیمسید مهدی سیدی | Kalamat . net شگفت آنکه این روزها برخی عکس پروفایل خود را در اینستا و تلگرام و واتس‌آپ به تمجید از رضاشاه اختصاص می‌دهند. علت این خطا را نمی‌توان صرفا دلخوری از وضع موجود دانست بلکه دو عامل مهم در این ماجرا دخیل است: 1 - تبلیغات پردامنه سلطنت‌طلب‌ها و جنگ رسانه‌ای غرب علیه ایران اسلامی 2 - بی‌اطلاعی تاریخی و فقر مطالعاتی جوانان نسبت به دوران پهلویالبته به‌صورت سنتی در فاهمه عمومی برخی، دو عنصر جاگیر شده است:الف) این کشور فقط با قلدری و زور اداره می‌شود، آنچنان‌که رضاشاه انجام داد.ب) رضاشاه با همین قلدری‌ها توانست ایران را به دوران مدرن وارد کند.این گزاره‌های ناصحیح در کنار آن هجمه تبلیغاتی، تلفات بسیاری بر طرز تفکر بعضی مردمان تحمیل کرده است. حقیقت آن است که رضاخان میرپنج، شخصی عامی، بی‌سواد و اهل خشونت بود که با طراحی مستقیم و حمایت انگلیسی‌ها ظرف چند سال به ر س قدرت رسید. او از فرماندهی قوای قزاق به وزارت جنگ و سپس نخست‌وزیری احمدشاه قاجار رسید و بعد با سرنگونی او، پادشاهی ایران را قبضه کرد و دودمانی جدید بر سر کار آورد رضاشاه کبیر در طول 16 سال سلطنت خود (از 1304 تا 1320 ) صدمات بسیاری بر این کشور تحمیل کرد و پس از او فرزندش محمدرضا سبب‌ساز عقب‌افتادگی‌های خسارت‌باری شد.عمده خدمات سردار سپه، بی‌خاصیت و یا در جهت منافع قدرت‌های بیگانه ارزیابی می‌شود و یا اینکه در پشت پرده بسیاری از تحولات مدنظر او، مقابله با دین اسلام به چشم می‌آید ازجمله آن ت سیس راه‌آهن شمال به جنوب است که در اصل جهت‌یابی ناصحیح بود و باید در مسیر غرب به شرق ساخته می‌شد اما انگلیسی‌ها برای مقابله با روسیه این مسیر را ابلاغ کردند روزنامه‌های غربی در آن زمان نوشتند که شاه ایران راه‌آهنی ساخته که از"هیچ کجا به هیچ کجا می‌رود!".رضاشاه مهره‌ای کاملا تسلیم و دربند بیگانه بود که قرار بود با ابزار زور در برابر سنت اصیل اسلامی و ایرانی بایستد بارزترین این سیاست، ماجرای کشف حجاب اجباری بود.مت سفانه در نظام رسانه‌ای ما در خصوص انعکاس خرده‌روایت‌های سلطنت پهلوی کم‌کاری شده است. آنچنان‌که گذر زمان و آلزایمر تاریخی باعث شده نزد برخی چهره منفور پهلوی تطهیر شده و به‌تدریج این سلطنت فاسد و خاین به یک رژیم خدمتگزار و ایران‌دوست تغییر چهره دهد.چندین سال قبل در مدرسه سینمایی عمار، مستند ارزشمندی ساخته‌شده است با عنوان "یک خانم محترم" کارگردان در این کار پژوهشی به سراغ روایتی ساده از یک رویداد مهم رفته است. ماجرای یکی از زنان عفیفه کاشانی که در زیارت مشهد همزمان با قیام مسجد گوهرشاد و به خاطر چادرش مورد ضرب و شتم عوامل رضاشاه قرار می‌گیرد و با بدنی مجروح به کاشان برمی‌گردد و هفته بعد از دنیا می‌رود. "محترم بانو" شهیده حجاب است اما کمتر ماجرای او و هم‌نسلانش برای ما روایت شده است.برای نمایش نابسامانی‌ها و تلخی‌های رژیم پهلوی به این قبیل کارهای رسانه‌ای نیاز مبرم داریم تا با شناسایی روایت‌های مصداقی و تصویری‌سازی آن، واقعیت آن رژیم منحوس برای افکار معاصر روشن شود.
امپراتوری که بدون غرب ستیزی ، ژاپن را ژاپن کرد! رویای ژاپن شدن ایران رویایی سوخته است، اگر می‌خواستیم ژاپن شویم اجازه نداشتیم هیچ فرصتی را در 150 سال گذشته از دست دهیم، در حالی که ما نه تنها فرصت‌ها را از دست داده‌ایم، بلکه "فرصت‌سوزی را نهادینه کرده‌ایم و به نوعی به شیوه زندگی تبدیلش کرده ایم". بیش از صد سال است که ما ایرانی‌ها خود را با ژاپن مقایسه می‌کنیم، یک نمونه آن مربوط به بیش از 110 سال پیش است: ناصرالملک، از رجال نامدار دوران قاجار که چند سال هم در دوران احمدشاه نایب‌السلطنه بود، در کوران انقلاب مشروطه نامه‌ای به آیت‌الله طباطبایی نوشت و توضیح داد راه سعادت ملت این است که ما هم همان راهی را برویم که امپراتور ژاپن رفت و گفت: "امروز برای سرمشق ملل غافل و خواب‌آلوده هیچ نمونه بهتر از ژاپون نیست". پس رجال ایران حتا همان زمان هم ژاپن را الگو می‌پنداشتند. بنابراین، در نوشتارهایی به اوج‌گیری ژاپن می‌پردازیم. برای فهم این‌که ژاپن چگونه و چه هنگام ژاپن شد باید به نیمه دوم قرن نوزدهم برویم. در این جستجو به نامی بزرگ برمی‌خوریم، مردی بی‌همتا در تاریخ ژاپن مدرن: "امپراتور موتسوهیتو"، معروف به "میجی". او بود که با تدابیر خود نقش هدایت‌کننده‌ای برای تبدیل ژاپن فیودال به ژاپن مدرن داشت. میجی سال‌های 1867 تا 1912 به مدت 45 سال امپراتور ژاپن بود (که برابر است با 1246 تا 1291 شمسی، یعنی نیمی از سلطنت ناصرالدین شاه، کل دوران مظفرالدین شاه، دوران محمدعلی شاه، و سه سال اول احمد شاه). امپراتور میجی چه کرد؟ گام نخست میجی این بود که سال‌های 1867 تا 1869 در سیاست داخلی ژاپن با سرکوب خان‌های فیودال قدرت را به "تنو" بازگرداند "تنو" یا "میکادو" هر دو لقب امپراتور ژاپن است. میجی دوباره قدرت را تمرکز بخشید و از کیوتو به توکیو (که آن زمان ادو نامیده می‌شد) رفت. او تردید نداشت که باید روابط با اروپا را گسترش دهد. بنابراین در گام بعد، هییتی ژاپنی از 1871 تا 1873 به اروپا اعزام شد تا پیوندها را با کشورهای پیشرفته عمق بخشند. ژاپن در همان سال 1873 در نمایشگاه جهانی وین شرکت کرد. نخستین اسکناس‌های ین که تازه پول ملی شده بود در فرانکفورت چاپ شد اقدام مهم دیگر میجی این بود که دانشجویان بسیاری را برای تحصیل روانه اروپا کرد و از آن مهم‌تر هزاران مستشار از اروپا و آمریکا به ژاپن دعوت کرد. آمار این مستشاران حیرت‌انگیز است: تا سال 1899 حدود 3 ٫ 000 مستشار، در همه زمینه‌ها از هنر و موسیقی گرفته تا امور نظامی و اقتصادی و پزشکی. این مستشاران (یا به قول ژاپنی‌ها "اویاتویی گایی‌کوکوجین") وظیفه داشتند روند مدرن‌سازی ژاپن را تسریع کنند. بین 1868 تا 1889 نام 2 ٫ 690 مستشار خارجی دیده می‌شود: 1 ٫ 127 بریتانیایی، 414 آمریکایی، 333 فرانسوی، 250 چینی، 215 آلمانی و 99 هلندی. بخش بزرگی از بودجه سالانه ژاپن صرف حقوق این مستشاران می‌شد. آن‌ها باید هم انتقال فناوری می‌دادند و هم ژاپنی‌ها را تعلیم می‌دادند تا جایگزینشان شوند. اقدام بعدی این بود که مدرسه رفتن اجباری شد، هدفی که تا سال 1910 محقق شد. اما از آن پرچالش‌تر مدرن‌سازی سازمان نظامی کشور بود. یاماگاتا آریتومو، سامورایی سابق و فرمانده ارتش جدید ژاپن، در سال 1869 به اروپا رفت و فروتنانه در آنجا آموزش نظامی دید و دستاوردهای غرب را در ژاپن پیاده کرد. نظام وظیفه عمومی در سال 1873 ( 50 سال پیش از ایران) برقرار شد. با وجود خدمت سربازی عمومی طبقه سامورایی‌ها کارکردشان را از دست می‌دادند، ضمن این‌که دهقانان نیز از سربازی رفتن ناراضی بودند. این دو گروه در سال 1877 شورش کردند (شورش ساتسوما) که با سرکوب آن، طبقه سامورایی برای همیشه اهمیت خود را از دست داد. اما نتیجه این نوسازی نظامی خیره‌کننده بود: شکست چین ( 1895 )، شکست روسیه ( 1905 ) و اشغال مناطق گسترده در آسیای شرقی و اقیانوس آرام. نوعی انقلاب صنعتی بر اساس الگوی اروپا رخ داد، برای مثال 1872 (برابر 1251 شمسی، یعنی در بیست‌وچهارمین سال سلطنت ناصرالدین شاه) نخستین خط آهن بین توکیو و یوکوهاما کشیده شد. در سال 1880 "نمایشگاه صنایع ملی" برگزار شد و در سال 1901 کارخانه فولادسازی یاواتا راه‌اندازی شد. اما در این سال‌ها ژاپن از توسعه سیاسی هم بی‌بهره نبود و جنبشی دموکراسی‌خواه با احزابی متنوع پدید آمد که در نتیجه آن در سال 1889 نوعی نظام مشروطه در ژاپن شکل گرفت که بیشتر شبیه مشروطه اقتدارگرایانه پروسی بود. وقتی میجی در سال 1912 درگذشت مبانی توسعه صنعتی و شتابان ژاپن محقق شده بود.
زرتشت(قسمت اول) زرتشت یا زردشت (اوستایی: ، زرثوشتره) یک رهبر و اصلاح‌گر دینی، فیلسوف و شاعر ایرانی بود. او به پیروانش آموخت که هستی میدان نبرد نیروهای خیر و شر است و انسان آزاد است جایگاه خود در این مبارزه را انتخاب کند. آموزه‌های او، هسته اصلی مزدیسنا را می‌سازد.زمان دقیق زندگی زرتشت، مشخص نیست. نوشته‌های سنتی، بر آنند که او " 258 سال پیش از اسکندر" یا " 5000 سال پیش از خشایارشا" زیسته‌است. با این حال، پژوهشگران جدید زمان زندگی او را حدود 1000 سال پیش از میلاد مسیح می‌دانند. محل زندگی او نیز نامشخص است. در منابع از آذربایجان، سیستان و ری به عنوان زادگاه او یاد شده‌است، اما تعیین دقیق آن ساده نیست و تنها روشن است که در شمال شرق ایران زندگی کرده‌است.مطالب موجود در منابع مزدایی درباره زرتشت، به دو گروه تاریخی و افسانه‌ای تقسیم می‌شوند. مطالب تاریخی شامل سروده‌های خود او، گاتاها، است که کهن‌ترین بخش‌های اوستا را تشکیل می‌دهد. منابع افسانه‌ای که در طول تاریخ به مرور درباره او نوشته شده‌اند، از زرتشت تاریخی فاصله بسیاری گرفته‌اند. این نوشته‌ها، در بخش‌های متاخر اوستا و کتب پهلوی بازتاب داشته‌اند.در گاتاها زرتشت در جامه مرد خردمندی که خود را در یک م موریت بزرگ می‌بیند، ظاهر می‌شود. او با قدم‌های استواری به دنبال ایجاد تغییر است و به صورت شورانگیزی اطرافیان خود را به راستی فرا می‌خواند. او در این سروده‌ها، مردم را از پرستش دیوان که آنان را آفریده اهریمن و تباه‌کننده زندگی می‌بیند، بازمی‌دارد و به آن‌ها وعده پیروزی نیکان را می‌دهد.زرتشت باور داشت که انسان موجودی آزاد است و در تصمیم‌گیری‌های خود اختیار دارد او می‌تواند انتخاب کند که در میان نیروهای روشنایی بایستد یا در صف نیروهای تاریکی قرار گیرد. زرتشت این آزادی را هدیه‌ای از جانب اهورامزدا می‌دانست که از آغاز به انسان‌ها بخشیده شده‌است در عین حال، به خوبی درک می‌کرد این آزادی می‌تواند به معنی آزادی گرویدن به نیروهای شر هم باشد.در مطالب متاخر شخصیتی افسانه‌ای از زرتشت ترسیم شده‌است چنان‌که جایگاه او را از انسان‌های عادی فراتر برده‌اند و هم‌تراز ایزدان قرار داده‌اند. نوشته‌های پهلوی می‌گویند فر زرتشت از آغاز خلقت وجود داشته‌است، فروهر او 3000 سال قبل از تولدش خلق شد و اهورامزدا در زمان تولد او، تن‌گوهرش را آفریده‌است. او پس از تولد در 30 سالگی با اهورامزدا دیدار کرد و به موجودیت جسمانی دیوان بر روی زمین پایان داد. بخش بزرگی از مطالب تازه‌تر را گفتگوهای او با اهورامزدا می‌سازند که "همپرسگی" نام دارند. بنا به نوشته‌های متاخر، زرتشت در 77 سالگی درگذشت.از زرتشت به عنوان نخستین فیلسوف شناخته‌شده جهان نام برده شده‌است. نبرد نیروهای خیر و شر مضمون اصلی فلسفه او را می‌سازد که بر بسیاری از مکاتب فلسفی اثر چشم‌گیری گذاشته و تا امروز اندیشه ایرانی را تحت ت ثیر خود داشته‌است. به علاوه، فلسفه زرتشت بر فلسفه یونانی و به واسطه آن، بر فلسفه غرب نیز ت ثیرگذار بود. از زرتشت به عنوان نخستین کسی که پاسخی منطقی برای مسیله شر ارایه کرد، یاد شده‌است.زرتشت در طول تاریخ همواره شخصیت مورد توجهی بوده‌است افراد گوناگون از تمدن‌ها و فرهنگ‌های مختلف مانند یونانی‌ها، رومیان، مسیحیان، مسلمانان و غربی‌ها بسته به تصورات و اهداف خودشان، مطالبی به او نسبت داده‌اند. هرچند بیشتر این نوشته‌ها سندیت تاریخی ندارند.افزون بر مزدیسنا، چند دین دیگر هم زرتشت را یکی از شخصیت‌های محترم یا مقدس خود می‌دانند که از جمله این ادیان اهل حق، مانویت، بابیت، بهاییت، مذهب احمدیه و جنبش‌های نوینی چون مزدزنان است. مانی مدعی بود کامل‌کننده م موریت زرتشت است و پیروان آیین بهایی از بهاءالله به عنوان یکی از نوادگان زرتشت نام می‌برند.منبع‌شناسینخستین منبع برای مطالعه زندگی زرتشت، گاتاها، سروده‌های خود او، است. گاتاها حاوی اطلاعاتی مانند نام‌های برخی از اعضای خانواده زرتشت، شرایط زندگی و چندی از رویدادهای زندگی‌اش است. اما مشخص نیست که این سروده‌ها، چه مدت از زندگی او را شامل می‌شود.پس از آن، بخش‌های متاخر اوستا دومین منبعی است که برای پژوهش در مورد زرتشت به کار می‌آید. اوستای متاخر به نام چند نفر دیگر از اعضای خانواده زرتشت اشاره می‌کند. اما اشاره‌های اندکی به اتفاقات زندگی او دارد. این مشکل از آنجا ناشی می‌شود که بخش‌هایی از اوستا، از جمله سپندنسک و چهردادنسک که احتمالا حاوی زندگینامه زرتشت بوده‌اند از بین رفته‌است. اما قسمت‌های مهمی از کتاب‌های پهلوی مانند دینکرد و گزیده‌های زادسپرم و چند کتاب دیگر، از این دو بخش از اوستا اقتباس شده‌اند. این کتاب‌های پهلوی، سومین منبع جهت مطالعه سرگذشت زرتشتند. البته در این کتاب‌ها تمایز افسانه از حقیقت ساده نیست.در نوشته‌های یونانی رومی، اسلامی، مسیحی، اروپایی قرون‌وسطی و رنسانس و. نیز مطالبی در رابطه با زرتشت آمده‌است که البته تردیدهای جدی درباره درستی تاریخی آن‌ها وجود دارد. در چندی از آثار ادبیات فارسی مانند شاهنامه و زراتشت‌نامه نیز درباره سرگذشت زرتشت سخن رفته‌است.زمان ، مکان "زرتشت کجا و کی زندگی کرد؟ ما نمی‌دانیم." جمله‌ای است از هرمان لومل که در کتاب "دین زرتشت"، چاپ سال 1930 میلادی، به چشم می‌خورد. پس از گذشت نزدیک به یک قرن، جمله لومل هنوز صادق است. با وجود تلاش‌های زیادی که برای تعیین دقیق زمان و مکان زندگی زرتشت انجام گرفته‌است، تمام چیزی که محققان در این مورد در دست دارند، حدس و گمان است.مناقشه بر سر زمان زندگی زرتشت، سال‌هاست که یک مشکل بزرگ در مطالعات زرتشتی به‌شمار می‌رود. تنها می‌توان گفت که در میان محققان توافقی وجود دارد که زمان زندگی او را حدود سال 1000 قبل از میلاد، یا یک قرن پیش یا پس از آن، تخمین می‌زند. اما زمان‌های دیگری مانند 1750 قبل از میلاد یا " 258 سال قبل از اسکندر" هم مطرح شده‌است. از آنجا که هیچ‌کدام از اتفاقاتی که در اوستا شرح آن رفته را نمی‌توان در منابع بیرونی یافت، نتیجتا نمی‌توان تاریخ ت یید شده‌ای را به زمان زندگی زرتشت پیوند داد.در منابع ایرانی غیراوستایی مانند کتب پهلوی یا منابع عربی و بیزانسی که برپایه سنت ساسانی نوشته شده‌اند، هم تواریخی برای زندگی زرتشت مطرح شده‌است. باید دانست که این تاریخ‌ها برپایه گاه‌شناسی کیهانی زرتشتی محاسبه شده‌اند در گاه‌شناسی زرتشتی، برخلاف گاه‌شناسی سلسله‌های سلطنتی که بر اساس سال‌های پادشاهی یک حاکم محاسبه می‌شود، جهان به چهار دوره سه هزار ساله تقسیم شده‌است و زمان پس از دوازدهمین هزاره بازخواهد ایستاد. در فصل 36 بندهشن، آفرینش نخستین فانی، یعنی گیومرته (کیومرث)، در نخستین هزاره سومین دوره روی می‌دهد و این هزاره با جمشید، نخستین پادشاه، به پایان می‌رسد. تمام هزاره دوم را پادشاهی ضحاک تشکیل می‌دهد و با پیروزی فریدون بر او خاتمه می‌یابد. هزاره سوم با پادشاهی ویشتاسپ پایان می‌پذیرد و ملاقات او با زرتشت و پذیرفتن مزدیسنا از سوی او، مصادف است با آغاز چهارمین هزاره این هزاره با حمله اعراب به ایران و سقوط شاهنشاهی ساسانی خاتمه می‌پذیرد. از ویشتاسپ تا اسکندر، به گفته منابع زرتشتی، 258 سال طول می‌کشد[الف] و " 258 سال قبل از اسکندر" که توسط نیولی و برخی دیگر مطرح شده، از اینجا گرفته شده‌است. اگر تاریخ مطرح شده برای زندگی زرتشت توسط نویسندگان یونانی مانند 5000 سال قبل از نبرد تروآ یا 6000 سال قبل از خشایارشا نیز منبع ایرانی داشته باشد، از همین شیوه تقسیم‌بندی تاریخ به هزاره‌های مختلف ریشه گرفته‌است.تندیس زرتشت (سمت چپ) بر فراز ساختمان دادگاه عالی نیویورکدرباره مکان زندگی او، در بخش‌های قدیمی اوستا هیچ سرنخی به دست نمی‌دهد که بتوان از آن برای تعیین محل زندگی زرتشت استفاده کرد. اوستا، جغرافیای وندیداد و یشتها این مسیله را آشکار می‌کنند که اتفاقات ذکر شده در شرق ایران روی داده‌اند اما در سنن متاخرتر، محل زندگی زرتشت را به غرب ایران، چون ماد و آذربایجان، انتقال داده‌اند. منطقی‌تر است که چون اوستا در مناطق شرقی در جریان است، شرق ایران به عنوان محل تولد و زندگی زرتشت پذیرفته شود. به علاوه، دو لهجه‌ای اوستایی مورد استفاده در کتاب به لحاظ زبان‌شناختی متعلق به شرق ایران هستند. هنینگ خوارزم را به عنوان محل زندگی او پیشنهاد داده‌است، درحالی نظر گرشویچ بر روی سغد است. به هر حال توافق جامعی وجود ندارد. می‌توان با اطمینان گفت که زرتشت در شمال شرقی ایران زیسته‌است و مناطق واقع در جنوب شرقی مانند سیستان به اندازه کافی محتمل به نظر نمی‌رسند.جامعه‌ای که در بخش‌های کهن‌تر اوستا توصیف شده‌است هم می‌تواند در رابطه با محل زندگی زرتشت یاری دهنده باشد. در گاتاها یک مرتبه از "خانمان‌ها و روستاها"[ب] سخن به میان آمده‌است اما هیچ اشاره‌ای به شهرها، معابد و کانال‌ها نشده‌است. این از جمله دلایلی است که از احتمال زندگی زرتشت در تمدن آمودریا و سیستان می‌کاهد.باستان‌شناسان تاکنون موفق نشده‌اند در تمدن یاز در شمال شرقی ایران هیچ گور یا گورستانی پیدا کنند که این می‌تواند آن تمدن را به جامعه‌ای که در اوستا توصیف شده‌است نزدیک سازد و همین موضوع تمدن یاز را به یکی از محتمل‌ترین گزینه‌ها برای خاستگاه مزدیسنا، یا حداقل ایرانیان شرقی، تبدیل کرده‌است.در ادوار پسین، زرتشت را از اهالی بلخ می‌دانستند که این موضوع به گوش نویسندگان یونانی هم رسیده بود. در کتب پهلوی که سنت متاخرتری را بازتاب می‌دهند، زرتشت را اهل آذربایجان یا رگ قلمداد کرده‌اند در تلاش برای برقراری پیوندی میان این دو، برخی مفسران محل زندگی زرتشت را "ری در آذربایجان" برشمرده‌اند که با تقسیمات اداری شاهنشاهی ساسانی همخوانی ندارد. درباره محل پادشاهی ویشتاسپ، محلی که زرتشت به آن نقل مکان کرد و در آنجا ویشتاسپ از او و دینش پشتیبانی کرد، از سیستان، سمرقند و بلخ در سنن مختلف نام برده شده‌است که این آخری در شاهنامه هم بازتاب یافته‌است.در اوستادر بخش‌های کهنزرتشت در قبیله سپیتامیان که نام جد قبیله، سپیتامه، چند بار در گاتاها ذکر شده، متولد شد. چون بخش دوم ( u tra ) نام او از لحاظ ریشه‌شناختی با کلمه "شتر" مرتبط است، می‌توان نتیجه گرفت جامعه‌ای که در آن رشد پیدا کرد، یک جامعه مبتنی بر دامپروری بوده‌است. نام‌های اعضای خانواده‌اش در گاتاها نیامده اما در بخش‌های دیگر از مادرش با نام دوغدو و پدرش با نام پوروشاسپه یاد شده‌است. در نام خانوادگی پوروچیستا، دختر کوچک زرتشت، در کنار "سپیتامه" از "هایچت‌اسپه" هم نام برده شده‌است. در نوشته‌های بعدی هایچت‌اسپه را پدر پدربزرگ زرتشت در نظر گرفتند اما ویلیام مالاندرا باور دارد که این نام خانوادگی مادر پوروچیستا باید باشد. زرتشت در یسنه 46 ، سپیتامیان و هایچت‌اسپیان را مورد خطاب قرار می‌دهد که نشان‌دهنده رابطه نزدیک او با این دو خاندان است. خاندان مهم دیگری که در گاتاها نامش ذکر شده، هوگوه نام دارد که هووی دختر فرشوشتره، همسر سوم زرتشت، از این خانواده بود. برادر فرشوشتره، یعنی جاماسپ که وزیر ویشتاسپ هم بود، احتمالا با دختر کوچک زرتشت ازدواج کرد.اسپه (اسب) در نام پدرش و نام‌خانوادگی همسرش، همچنین نام مادرش (به معنی "دوشیزه شیردوش")، در کنار نام خود زرتشت، نشان‌گر اعضای یک جامعه دامدارمآبانه است. هرچند که ممکن است این یک سنت خانوادگی باشد و نه شرایطی که زرتشت شخصا در آن متولد شده‌است. از سه پسر و سه دختر او در اوستای متاخر اسم رفته‌است پسرهایش ایست‌واستره، اوروتت‌نره، هورچیثزه و دخترهایش فرینی و ثریتی و پوروچیستا. پوروچیستا تنها فرزند اوست که نام او در گاتاها ذکر شده‌است او جوان‌ترین دختر زرتشت است و یسنه 53 به افتخار ازدواج او سروده شده‌است.زرتشت در گاتاها خودش را "روحانی" خطاب می‌کند. هرچند که مشخص نیست که او چگونه، کی و کجا به عنوان یک روحانی، آموزش دیده‌است،اما از متن گاتاها برمی‌آید که نویسنده آن باید به خوبی در این مورد، آموزش دیده باشد. مطابق نوشته‌های سنتی، زرتشت 30 ساله بود که با اهورامزدا روبرو شد و آنچنان که در گاتاها آمده‌است، "او را برای خویشتن برگزید." اما پس از آن، اینگونه که پیداست، در آغاز تنها پسر عمویش میدیوماه به او پیوست و دیگران توجهی نکردند. چنان‌که خود در گاتاها به این موضوع اشاره کرده و به اهورامزدا از "اندک بودن کسان" خود می‌گوید و از ناکامی خود گله می‌کند.چنان‌که از گاتاها برمی‌آید، زرتشت و پیروانش در ابتدا با مخالفت‌هایی روبرو شدند. این مخالفت، افزون بر دلایل دینی، از مسایل اقتصادی نیز برمی‌آمد. در گاتاها، نام چند تن از دشمنان او ذکر شده‌است. در یسنه، هات 32 ، از شخصی به نام گرهمه یاد شده‌است. تحت ت ثیر آموزه‌های گرهمه، کرپان که پیروان او بودند، به آیین‌ها و مناسک خاصی دست می‌زدند که زرتشت با آن‌ها مخالف بود چرا که باور داشت گرهمه در نهایت باعث تباه شدن زندگی خود و پیروانش خواهد شد. زرتشت در گاتاها از دشمن دیگری با نام بندویه اسم می‌برد و او را "بزرگ‌ترین ستیهنده با من" خطاب می‌کند او می‌گوید بندویه سر از "اشه" (راستی) پیچیده و پیروانش را به سوی "دروج" (دروغ) رهنمون می‌سازد و "این مرا اندیشناک" کرده. علاوه بر این اشخاص، دو گروه خاص، یعنی کرپان و کویها، نیز به دشمنی با او برخاستند. مناسک و اعمال دینی این دو گروه، بنا به دید زرتشت، باعث تباه‌سازی زندگی می‌شده‌است. ظاهرا کرپان و کوی‌ها توانایی ت ثیرگذاری بر رهبران سیاسی منطقه زندگی زرتشت را نیز داشته‌اند چنان‌که در یسنه، هات 10 آمده "کربان بدکار، [مردمان را] بدان می‌فریبند و فرمانروایان بد با آن به [دژ] خردی بر سرزمین‌ها فرمان می‌رانند."چون مقامات و صاحب منصبان دینی اینگونه با مخالفت با زرتشت برآمدند، او مجبور شد تا از محل زندگی خود سفر کند. اشاره‌ای به این وضعیت را می‌توان در یسنه 46 ، هات 1 دید. "به کدام مرز و بوم روی آورم؟ به کجا روم و [از که] پناه جویم؟ مرا از خویشاوندان و یاورانم دور می‌دارند. همکاران و فرمانروایان دروند سرزمین نیز خشنودم نمی‌کنند." این بخش به لحاظ تاریخی حایز اهمیت است. زرتشت از کلمه dahyu به عنوان "سرزمین" استفاده می‌کند که می‌تواند در لغت به معانی مختلفی به‌کار رود. هیچ اشاره‌ای در گاتاها یا بخش‌های متاخر اوستا وجود ندارد که نشان دهد زرتشت پس از ترک سرزمین خود، مسیر طولانی را طی کرده باشد و در سرزمین جدید، با تفاوت‌های اجتماعی یا زبانی روبرو شده باشد. نتیجتا می‌توان تصور کرد مسافت جغرافیایی طی شده، محدود بوده‌است. پس از مدتی سفر، با کوی‌ویشتاسپ روبرو می‌شود: "ای زرتشت! کیست دوست اشون تو؟" که خود او پاسخ می‌دهد: "به راستی او کوی‌ویشتاسب دلیر است))بخشی از نقاشی مکتب آتن اثر رافایل. شخص سمت چپ احتمالا زرتشت را نشان می‌دهد.در این هات، زرتشت ابتدا به صورت دوم شخص و سپس به صورت اول شخص ظاهر می‌شود. این آرایه ادبی در بخش‌های دیگر گاتاها و در سروده‌های ریگ‌ودا هم دیده می‌شود و می‌توان مدرکی بر اینکه گاتاها توسط خود زرتشت سروده شده‌است، باشد.به هر حال ویشتاسپ او را گرامی می‌دارد و چنان‌که خود زرتشت گوید، "هوادار" او می‌شود. پس از این در گاتاها دیگر هیچ بخشی وجود ندارد که حاوی اطلاعاتی درباره چگونگی افزایش پیروان زرتشت باشد. می‌توان تصور کرد که بدون بدون پشتیبانی ویشتاسپ، زرتشت احتمالا نمی‌توانست به موفقیتی که رسید، دست پیدا کند حتی نویسنده دینکرد هم اشاره می‌کند که "اگر ویشتاسپ و معاصرانش دین را نپذیرفته بودند" شاید اوستا "تا این زمان باقی نمی‌ماند."در بخش‌های متاخربخش‌های متاخر اوستا از زرتشت تاریخی فاصله می‌گیرند. نام‌های پدرش، مادرش، دختران و پسرانش در این بخش از اوستا ذکر شده‌است. او در اوستای متاخر به عنوان یک شخصیت آرمانی به تصویر کشیده شده‌است: کسی که زندگی خود را وقف خواسته اهورامزدا کرد و دین را به کامل‌ترین شکل ممکن به پا داشت. زندگی زرتشت در دو دوره کیهانی روی می‌داد او در اواخر سومین دوره سه هزار ساله، زاده می‌شود و دیدار او با ویشتاسپ، آغازگر نخستین هزاره از چهارمین دوره است.جزییات کمی که درباره زندگی زرتشت در اوستای کهن وجود دارد، باعث شده تا در نوشته‌های متاخرتر، تاریخ پشت سر گذاشته شده و زندگینامه‌ای بر اساس آرمان‌های دینی از زندگی او ترسیم شود. فروردین‌یشت در این مورد اهمیت ویژه‌ای دارد. در این یشت، فروشی زرتشت ستوده شده‌است فروشی او به سان دیگر ایزدان تصور شده‌است و زرتشت از یک انسان فراتر رفته‌است. فروردین‌یشت را می‌توان قدیمی‌ترین متن مرتبط با زرتشت از دید الهیات دانست. در هات 87 تا 89 آمده‌است:اینک بخشایش و فروشی زرتشت سپیتمان اشون را می‌ستاییم. نخستین کسی که نیک اندیشید، نخستین کسی که نیک سخن گفت، نخستین کسی که نیک رفتار کرد. نخستین آثربان، نخستین ارتشتار، نخستین برزیگر ستور پرور، نخستین کسی که بیاموخت، نخستین کسی که بیازمود، نخستین کسی که ستور را، اشه را، منثره ورجاوند را، فرمانبرداری از منثره ورجاوند را، شهریاری مینوی را و همه نهادهای نیک مزدا آفریده را که از آشه است، برای خود پذیرفت و دریافت.نخستین آثربان، نخستین ارتشتار، نخستین برزیگر ستور پرور، نخستین کسی که از دیو روی گردانید و مردمان را بپرورد، نخستین کسی که در جهان استومند، [نماز] "اشم وهو." را خواند دیوان را نفرین کرد و برگزید که مزداپرست، زرتشتی، دیوستیز و اهورایی کیش باشد.پیش از ستایش فروشی زرتشت، فروشی کیومرث اشون ستایش شده‌است. او اولین فانی است، نخستین کسی که "به اهورامزدا گوش فرا داد و از او خانواده سرزمین‌های ایرانی و نژاد ایرانیان پدید آمد." ویلیام مالاندرا از این موضوع برداشت می‌کند که در واقع زرتشت جایگاهی مانند کیومرث دوم داشته‌است. به خصوص اینکه زرتشت را اولین "آثربان، ارتشتار و برزیگر ستور پرور" هم خوانده‌اند. با آمدن زرتشت، دوران پرستش دیوان به پایان رسید و مزدیسنا در تمام هفت کشور گسترش پیدا کرد. این فحوای متون الهی درباره زندگی زرتشت در اوستای متاخر است. تقریبا یک سوم یشتها در ربط با گفتگوی زرتشت با اهورامزدا و دیگر ایزدان است که این بخش‌ها را در نوشته‌های پهلوی "همپرسگی" (مشاوره) خطاب کرده‌اند. با تولد زرتشت، عالم دوباره جوان شد او را به عنوان نخستین معلم دین اهورایی و کسی که دیوان را به زیر زمین راند، ستوده‌اند. در بخش‌های پایانی فروردین‌یشت درباره زرتشت آمده‌است:زرتشت رد جهانی و رد مینوی و نخستین آموزگار دینی سراسر جهان استومند را می‌ستاییم که نیک‌خواه‌ترین آفریدگان، بهترین شهریار آفریدگان، شکوهمندترین آفریدگان، فره‌مندترین آفریدگان، به ستایش برازنده‌ترین آفریدگان، به نیایش سزاوارترین آفریدگان، شایسته‌ترین آفریده‌ای که خشنودی وی خواسته شود، به آفرین شایسته‌ترین آفریدگان و نزد هر یک از آفریدگان، به راستی ستوده و برازنده ستایش و شایسته نیایش به آیین بهترین اشه خوانده شده‌است.بخش‌های دیگر اوستای متاخر نیز تصویر مشابهی از زرتشت به دست می‌دهد به عنوان مثال، در یسنه، هات 70 ، زرتشت و اهورامزدا در کنار یکدیگر پرستیده شده‌اند. همچنین در هات 42 ، مزدیسنان که در حالت اول شخص جمع خود را "ما" خطاب می‌کنند، زرتشت را در کنار اهورامزدا ستایش می‌گویند. از چنین خطوطی برمی‌آید که در زمان نگارش اوستای متاخر، زرتشت دیگر با انسان‌ها در یک سطح دیده نمی‌شده، بلکه در جایگاهی نزدیک ایزدان قرار داشته و او را شایسته پرستش می‌دانستند.در آبان‌یشت که شخصیت‌های مختلف خواست خود از آناهیتا را مطرح می‌کنند، اهورامزدا، در ایران‌ویج به کرانه رود دایتی، با هوم آمیخته به شیر، با زبان خرد و با پندار، گفتار و کردار نیک، از آناهیتا می‌خواهد که "مرا این کامیابی ارزانی دار که من پسر پوروشاسپه زرتشت اشون را بر آن دارم که دینی بیندیشد، دینی سخن گوید و دینی رفتار کند." پس از اهورامزدا، چند نیک و چند شریر خواسته‌های خود از ایزدبانو را مطرح می‌کنند، تا اینکه اهورامزدا به آناهیتا فرمان می‌دهد "از فراز ستارگان به سوی زمین اهورا - آفریده بشتاب!" سپس گفتگوی زرتشت با آناهیتا شرح داده شده‌است. او با لحنی مشابه اهورامزدا، از ایزدبانو می‌خواهد که "مرا این کامیابی ارزانی دار که من کوی‌ویشتاسپ را بر آن دارم که دینی بیندیشد، دینی سخن گوید و دینی رفتار کند."برای تنظیم‌کنندگان این بخش از اوستا، زرتشت واسطه گفتگو با اهورامزدا و دیگر ایزدان است. به همین دلیل است عباراتی چون "زرتشت از اهورامزدا خواست." و "اهورامزدا به زرتشت گفت." به تعدد در اوستای متاخر دیده می‌شوند.در مجموع، سیمای زرتشت، بنا به اوستای متاخر، با آنچه در نوشته‌های پهلوی دیده می‌شود شباهت بسیاری دارد. ظاهرا سپندنسک که بخشی از متون از دست رفته اوستاست، حاوی داستان‌های زندگی او بوده‌است و کمبود اطلاعات درباره زندگی زرتشت در اوستای متاخر نیز از همین موضوع ناشی می‌شود.
پوتین و روسیه جدید( 1 ) سر برآورده از نظامی توتالیتر برای منافع روسیه!شاید برای شما هم سوال پیش بیاید که بعد از "شوروی" چه بر سر روسیه آمد و روسیه به چه چیزی تبدیل شد؟چه کسانی روسیه نوین را ایجاد و چه کسانی آن را احیا کردند؟برای من روی کار آمدن "پوتین" و سیاست‌های روسیه‌ای دموکرات اما غیرغربگرا و مدرن و نوین جالب بود و برای همین شروع به نوشتن این یادداشت کردم. این روسیه دیگر روسیه دوره شوروی نیست! با پایان یافتن عمر جمهوری سوسیالیستی "شوروی" در دسامبر 1991 بیمی از بازگشت به دوره تزاری وجود نداشت و همه خواهان دموکراسی بودند و این در کودتا 19 اوت 1991 نیز خود را بیش‌ازپیش نشان داد و روسیه پس از دوره تاریک توتالیتاریسم شوروی به سمت روسیه‌ای نوین و دولت - ملتی جدید و مدرن حرکت کرد.بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ایجاد فدراسیون روسیه( چیزی در حد همون ایالت بندی ولی هر ایالت اختیاراتش بیشتره)، اولین تلاش برای ایجاد دولت ملت مدرن روسی بشمار می‌رفت. بااین‌حال، در این دوران نیز روسیه شاهد دو موقعیت متفاوت بود تزلزل سیاسی دولت "بوریس یلتسین" و بعد از او روی کار آمدن "ولادیمیر پوتین" و تثبیت قدرت وی. 1 . دوران تزلزل سیاسیدر زمان ریاست جمهوری "یلتسین"، کرملین تلاش کرد جامعه چند قومی روسیه را در یک دولت ملت و بدون ایدیولوژی منسجم یا دولت سازی ساماندهی کند. به دلیل بحران اقتصادی غیرقابل‌کنترل دوره "یلتسین"، نخبگان سیاسی آن دوره نتوانستند سیاست‌ها و سازمان مدنظر غیر غربی خود را در عرض یک دهه ایجاد کنند.فرهنگ بجا مانده سوسیالیستی که پایه‌های جامعه شهری را شکل می‌داد به همراه اقتصاد آزاد و حکومت دموکرات وقت می‌توانستند به همراه هم موقعیتی برای صعود روسیه پس از "شوروی" باشند ولی گام درستی برای همسان‌سازی اصلاحات با مردم و اقتصاد برداشته نشد و این عوامل کاری کرد تا در سال 2002 در یک نظرسنجی چهل درصد از شهروندان روسیه پس از فروپاشی را در مسیر اشتباهی بدانند.(هیچ‌گاه به آمار افراد طرفدار حفظ "شوروی"، تحت این عنوان که فروپاشی اشتباه و زود انجام شد، افزوده نشد)گورباچف آخرین رهبر اتحاد جماهیر شورویروند تحولات پس از اصلاحات "گورباچوف" با آهنگ سریع انجام گرفت به‌طوری‌که حتی به جامعه فرصت اندیشیدن و درک حوادث را نداد. مردم نتوانستند خود را تطبیق دهند طوری که این دسته اصلاحات توسط برخی اندیشمندان به "اصلاحات بدون فکر" ملقب شدند و زمانی که هنوز اصلاحات "گورباچوف" هضم نشده بود، فروپاشی و تغییر کلی اتفاق افتاد و در این میان دولت‌ها، چه "گورباچوف" و چه "یلتسین"، با استفاده از رسانه سعی در قانع کردن و مجبور کردن مردم به هضم اصلاحات کردند و از طرفی خود آن‌ها نیز به‌عنوان دولت هنوز برای مدرنیزاسیون آماده نبودند.تمام این اصلاحات در روسیه از 1986 تا پایان دهه 90 با شکست متوجه شد و یک مفهوم را مشخص کرد که برای تغییرات بایستی آماده بود و جامعه را نیز آماده کرد و فقط یک دستاورد روشن را نصیب روسیه کرد و آن اینکه سرمایه‌داری غربی در روسیه کارایی ندارد. 2 .عصر پوتینزمانی که همه اندیشمندان فهمیدند که در عرصه سیاسی روسیه ایده و راهکارهای ذهنی معنایی ندارند و از طرفی احزاب راست و چپ در جلب آرای عمومی ناکام بودند دیدگاه حفظ منافع ملی روسیه باعث ورود "پوتین" در غالب یک سیاستمدار نوین شد که به‌عنوان رویکرد اصلی حزب روسیه متحد نیز بود. رویکردی غیر ایدیولوژیک برای همزیستی مسالمت‌آمیز و انعطاف اقتصاد بازاری و دولتی برای حفظ منافع اقتصادی که در دوره "پوتین" بر روسیه مسلط شد.از اواخر دهه 90 که "پوتین" به قدرت رسید با همکاری نیروهای سیاسی وفادار خود این رویکرد را در پیش گرفت که مبتنی بر چند اصل اساسی بود:دو رهبر روسیه پس از شوروی با دو دیدگاه متفاوت 1 . روسیه همواره قدرت بزرگ و مستقلی بوده است و خواهد ماند که باید به‌حساب بیاید و مورداحترام قرار بگیرد 2 . روسیه طی تاریخ طولانی خود، دو نوع رهبر داشته است: رهبرانی با نگاه به غرب که کشور را تضعیف کردند و رهبرانی که با ندیدن ملت و دشمن فرض کردن همه کشور را تضعیف کردند ولی کشور به رهبرانی نیاز دارد که استقلال ملی کشور را با تمام ابزارهای مناسب تقویت کنند. غربگرایی یلتسین بر هیچکس پوشیده نبود 3 . روسیه در محاصره تلاش‌های مغرضانه و خصمانه قدرت‌های خارجی برای تضعیف اقتدار و حاکمیت خویش قرار دارد و این امر همچنان ادامه خواهد یافت.به‌این‌ترتیب این اصول و آن رویکرد نصب‌العین تصمیمات "پوتین" و یارانش در دوره گذار سیاسی بود و توانست خود را به‌عنوان قدرتی بزرگ و ت ثیرگذار مجددا نمایش دهد.لازم به ذکر است که مطابق سند"مفهوم امنیت ملی روسیه" که در ژانویه 2000 منتشر شد، بسیاری از تهدیدات امنیتی این کشور جنبه جهانی و حتی سیاسی داشتند. همچنین این سند فرایندهای جهانی در اقتصاد، حوزه اطلاعات و ارتباطات، مشکلات اجتماعی و قومی و فرهنگی داشت.در اوایل دهه 2000 میلادی بخت به این کشور رو کرد و شانس هم به کمک "پوتین" آمد . توی این یادداشت توضیح دادم که چرا ولی اگه از متن‌ها خوشت اومد میتونی به این شماره حساب کمک کنی: 0830 - 3808 - 4610 - 6393 چون تولید محتوا هزینه داره.
تغییرات جهانی در اطراف ما I amar prestart aenHan mathon ne nenHan mathon ne chaeHan noston ned wilith تغییرات جهان ما جهان اطراف ما با سرعت بسیار زیادی در حال تغییر است. روند تغییرات جهانی پس از انقلاب صنعتی شتاب فزاینده‌ای به خود گرفته است و تقریبا هر روز که از خواب بر می‌خیزیم، جهان دیگر به آن شکلی نیست که دیروز بوده است.تغییرات جهانی عموما ابتدا در حوزه‌های تکنولوژی و علوم آغاز می‌شوند، با سرعتی سرسام آور صنعت و تجارت و داد و ستد را زیر سلطه خود می‌گیرند و در نهایت جوامع را دگرگون می‌کنند. هر چند پاسخ جوامع انسانی به این تغییرات همیشه با سرعت بالای آن‌ها هماهنگ نمی‌شود. مطالعه تاریخ بشری از انسان هوشمند تا انسان معاصر نشان می‌دهد عموما هیچ سدی در برابر تغییرات اعم از غرور ملی، عوامل مذهبی، باورهای سیاسی و تلاش‌های پیش‌گیرانه نمی‌تواند مانع اتصال دو سوی جهان شود و جهان انسانی ناگزیر از تغییر و تحول دایمی است. پاراگ خانا به ما می‌آموزد که جهان ما در حال حرکت به سوی یک جهان ابرمتصل است که در آن مرزهای جغرافیایی و سیاسی نه تنها مفهوم ندارند که بیشتر هم چون سدی مانع جریان‌های انسانی دو سوی آن هستند. قبلا نیز از آلوین تافلر و مک‌لوهان آموخته‌ایم که تکنولوژی "مرزهای شیشه‌ای" می‌سازد و هر تفاوتی در دو سوی جهان، به تدریج، هم چون دو سنگ تیز که در کنار هم حرکت می‌کنند، سابیده شده و تیزی‌هایشان گرفته می‌شود. همان قدر که استیو پینکر معتقد است جهان ما در حال حرکت به سمتی است که "خشونت" در آن کاهش می‌یابد، پاراگ خانا در Connectography از روندی عمیق در تحولات جهانی می‌گوید: "هندی‌ها در حال تغییردادن جهان هستند."جهان اطراف ما در حال چه تغییراتی است؟تا قبل از قرن بیستم، دوران‌های مختلفی در جهان مدل ذهنی و فهم بشر از جهان را دگرگون کرده است: تا زمان‌هایی استعمار و برده‌داری و استثمار کشورهای به اصطلاح "عقب مانده" امری عادی تلقی شده‌است. سراسر قاره آفریقا (به جز اتیوپی) تماما به دست اروپاییان متمدن و برخوردار از تکنولوژی هم چون لحافی چهل تکه به تکه‌های مختلفی تقسیم شده‌بود. فرهنگ اروپایی، زبان و تکنولوژی و هنر عمیقا از اروپا به آفریقا سرایت کرد. اما دینامیک سیستم همیشه هیجان‌انگیزتر از آن است که ثابت و یکسان و ساکن باقی بماند.آفریقای میراث خوار استعمار، در اثر مجاورت با همان اندیشه‌ها و دانسته‌ها بر ضد استعمار قیام کرد. فرهنگی که از اروپا به آفریقا منتقل شد، باعث شد آفریقایی‌های نسل جدید با ارزش‌های اروپایی بزرگ شوند و طبیعتا به دلیل آشنایی عمیق و ریشه‌های ارتباطی که با اقوام برده سابق خویش در اروپا داشتند، به سرعت به سمت اروپا گسیل شوند. در واقع استعمار چرخه دو سویه دارد: غارت آفریقا و ساختن زیرساخت‌های مهم در اروپا در قرن هفدهم و هجدهم، باعث شد تا نوادگان غارت شدگان بر برساخت‌هایی متمرکز شوند که با ثروت پدرانشان زیرساختش در سیستمی توسعه‌پذیر در قلب اروپا ساخته شده‌است. در اندک زمانی "سیستم‌های بازمانده" از استعمارگران نظیر پست، تلگراف، شبکه ارتباطی و لجستیک، محصولات کشاورزی و صنعتی که با "سیستم و دانش استعمارگران" و "منابع غنی آفریقا" ساخته شده بودند باعث شدند جریانی دایمی از تبادل کالایی و بالطبع آن "فرهنگی" بین دو قاره برقرار شود. امروز یافتن محصولات کشاورزی نیوزیلند، استرالیا، آمریکا یا آفریقا، تنها یک روز پس از برداشت، در فروشگاه‌های لندن امری عادی است. اما مهم‌ترین نکته در این میان مغفول می‌ماند: آفریقا هم با تمام توان در حال تغییر لندن است. فرهنگ غذایی آفریقا امروزه آن‌چنان در بریتانیا نفوذ کرده‌است که به ندرت می‌توان رستورانی در بریتانیا یافت که از محصولات غذایی یا دستورالعمل یا حتی طلسم‌های آفریقایی بی‌بهره مانده‌باشد. فرهنگ انسانی ذاتا امتزاج‌پذیر است. دو انسان با فرهنگ متفاوت، با زندگی در کنار هم می‌آموزند از داشته‌های فرهنگی همدیگر درس بگیرند و زواید فرهنگی خود را بزدایند. به تدریج انسان‌هایی که حتی از فرهنگ‌های مختلف کنار هم زندگی می‌کنند "شبیه" هم می‌شوند. برگزیت، یک نمونه از عدم موفقیت سیاست‌های بسته‌نگرافکار دون‌پایه و مدل‌های ذهنی انحصارنگر و بسته‌نگر، به سادگی از صفحه روزگار محو نمی‌شوند. به بیانی همواره بین زباله‌دانی تاریخ و جهان معاصر حرکت می‌کنند و به اشکال مختلف خود را بروز می‌دهند. به هر صورت افکار و مدل ذهنی بشر همواره بین حماقت و عقلانیت در حرکت است. در قرن اخیر شاهد یکی از مهم‌ترین و عجیب‌ترین تحولاتی بودیم که "زیبایی" دینامیک سیستم و بی‌توجهی آن به افکار بسته‌نگری را به رخ‌مان کشید. در برگزیت، بیشترین ت کید بر روی پیش‌گیری "روند تغییرات جهانی" بود: مهاجرانی که بریتانیا را آلوده کرده‌اند. چاشنی تند ملی‌گرایی و تمامیت‌خواهی منقرض شده جنگ جهانی دوم ادویه اصلی این واقعه شد. برگزیت یک نمونه کامل از ت ثیر دیرپای دینامیسم استعمار است: بخش مهمی از ر ی دهندگان نسل دوم و سوم کشورهای استعمار زده بوده‌اند. واقعه‌ای که از مناظر مختلفی قابلیت بررسی دارد. نسل سوم مهاجران، خودش را بریتانیایی می‌دانست تا آفریقایی. این واقعه می‌تواند تا حد زیادی از مسیله همسانی و یکسان شدگی فرهنگی ناشی شده‌باشد. نگاه از بالا به پایین تاریخی به آفریقا همان‌قدر در بین نسل سوم مهاجران نفوذ کرده‌است که فرهنگ غذایی آفریقا، بریتانیا را دگرگون ساخته‌است. و اکنون جهان با پرسش بسیار مهمی مواجه شده‌است: در جهان ابرمتصل، اگر لندن نتواند و نخواهد پایگاه و مرکز اتصال شرق و غرب دنیا باشد، این مرکز کجا قرار خواهد گرفت؟به نظر می‌رسد پاسخ در برزیل، هندوستان، استونی، لیتوانی، بوتسوانا و آلمان باشد. کشورهایی که آرام‌آرام در حال تسلط بر جهان هستند و آلمانی که توانست از پتانسیل مهاجران برای رقیق‌کردن افکار بسته‌نگرانه میراث نازیسم به خوبی بهره بگیرد. هر چند در این میان سیستم جامعه آلمان به این سادگی نتوانست این دو محلول ناهمگن را با هم امتزاج کند. هندی‌های مسلط بر جهان اما هندی‌ها چگونه بر جهان مسلط شده‌اند؟جمعیت زیاد و میراث استعمار بریتانیا که در قالب زبان اول جهانی در این شبه جزیره بزرگ به یادگار گذاشته شده‌است و شبکه مهمی از هندی‌هایی که در سراسر جهان پراکنده‌اند.این دو عامل باعث می‌شوند هندی‌ها در تمام جوامع بشری، در همه‌جای اروپا، آفریقا، خاورمیانه و آمریکا تقریبا در همه بخش‌های اقتصاد اعم از کشاورزی، صنعت و خدمات حاضر باشند. اما حضورشان یک مولفه مهم دیگر دارد: آن‌ها ضعف‌ها و کمبودها را می‌بینند، به سرعت به دایره ارتباطی‌شان در هند می‌رسانند و محصولی بسیار ارزان‌تر تحویل بازار جهانی می‌دهند. هر چند هندوستان به دلیل ساختارهای سنتی و گاها سیستم‌های کندش نمی‌تواند در همه بخش‌های صنعت و خدمات با رقیبی تازه نفس که بر مبنای سیستم‌های توسعه‌پذیر خودش را ساخته است رقابت کند (چین) اما قادر است بخش‌های خاصی از بازار جهانی را کاملا تحت اختیار خودش بگیرد.این بخش‌ها "لبه‌های تکنولوژی" هستند. به باور دنیل پینک، امروز دیگر برای آمریکایی‌ها مشاغل "چپ‌مغز" بسیار گران تمام می‌شوند. امروز می‌توان مشاغل چپ‌مغزی را به سادگی به هندوستان منتقل کرد و با هزینه بسیار پایینی خروجی باکیفیت تحویل گرفت. مشاغل دیجیتالی چپ‌مغزی نظیر برنامه‌نویسی به سرعت توسط هندی‌ها در حال تسخیر است. شاید تا چند سال دیگر شرکت‌های هندی حتی بتوانند در این صنایع "انحصار" ایجاد کنند. هزینه تمام شده بسیار کم (برابری ارزی روپیه در برابر دلار) باعث می‌شود سرمایه‌گذاران جهانی به این سمت از دنیا توجه بیشتری داشته‌باشند. این شاید یکی از دلایلی باشد که ترامپ و طرفدارانش دایما به "خروج مشاغل از آمریکا" اعتراض می‌کنند. به هر صورت امضای هندی بر نرم‌افزار آمریکایی همانند تحولی است که در ذایقه مردم بریتانیا توسط هندی‌ها ایجاد شده‌است: غذاهای تند و ادویه‌هایی که هیچ بریتانیایی نمی‌تواند هیچ نوع غذایی بدون ادویه را "حتی" تصور کند. دینامیک سیستم جهانی که ما در آن زندگی می‌کنیم، با سرعت در حال حرکت به سوی "ابر اتصال" است و احتمالا تا چند صد سال آینده، مفاهیمی مانند مهاجرت به اروپا و آمریکا به دلیل رشد سریع تکنولوژی در آسیا و نیز فزونی جمعیت و منابع در آفریقا، کاملا بر عکس شود. به بیانی شاید همه‌مان روزی به سرزمینی بازگردیم که از آن خارج شده‌ایم: "دشت‌های شرق آفریقا".اما سوال مهم‌تر این است: "جایگاه ایران در این تحول بزرگ جهانی چیست؟" آیا باید به خاطر اشتباه نسل‌های گذشته "هم‌چنان" پشت درهای بسته جریان جهانی باقی بمانیم تا سیل تحولات بنیان‌کن هر چه داریم و نداریم را یک جا از ما بگیرد؟ اقدامات لازم برای رویارویی با این جریان چیست؟ برای مطالعه بیشتر:دنیل پینک، ذهن کامل نو، انتشارات آگاهمهره حیاتی، ست گادین، ترجمه علیرضا خاکساران، نشر آموختهموج سوم، آلوین تافلر، شهیندخت خوارزمی، نشر فرهنگمارشال مک لوهان: "رسانه همان پیام است."پاراگ خانا، Connectrography
تاریخچه اخبار تلویزیونی در ایران پیش مقدمه!به تاریخ چیزها علاقه‌ی خاصی دارم! مخصوصن چیزهایی که در کتابهای تاریخی زیاد به آنها پرداخته نمی‌شود. چیزی شبیه "تاریخ مردمی". احتمالن رشته یا تخصصی در این باره باشد اما از آن بی اطلاعم. این مطلب را هفت سال و پنج ماه پیش (بهمن 1390 ) با عنوان "تحلیل برنامه‌های خبری تلویزیون ایران" نوشتم و با عنوان "من اخبار 53 سال دارم: نگاهی بر نیم قرن خبررسانی در تلویزیون ایران" در فصلنامه‌ی "آینه هنر" (ش 23 ، بهمن 90 ، به صاحب امتیازی هییت اسلامی هنرمندان) در هفت صفحه چاپ شد.بعدها (پاییز 1393 ) بعد از این که از بانک استعفا دادم، دو ماهی در "خانه متن سین" کار کردم. رییس آن جا (سعید زاهدی) گفت من از این مطلبت (که به عنوان نمونه کار فرستاده بودم) خوشم آمد و دعوتت کردم (گرچه در نهایت، هم به خاطر کم تجربگی و عجول بودنم و هم به خاطر این که محیط زیادی دوستانه آن جا را دوست نداشتم، از آن جا زدم بیرون).صفحه اول مطلب چاپ شده در آینه هنرمقدمهگفته‌اند از میان چهار وظیفه‌ی عمده‌ی رسانه‌های جمعی، مهم‌ترین و اصلی‌ترین وظیفه، خبررسانی است. هرکسی هم که روزی سکان‌دار یک رسانه‌ی جمعی می‌شود یا به نوعی قرار است در مورد یک رسانه‌ی جمعی حرف بزند، به احتمال قریب به یقین، تاکیدش در سخن روی خبررسانی مناسب است. قاعدتا وقتی هم که یک محققی بخواهد سر از کار یک رسانه در بیاورد، یکی از مهم‌ترین وجوه کارش بررسی همین وظیفه‌ی خطیر است. خلاصه این که این خبررسانی خیلی کار مهمی است! مخصوصا وقتی پای ایران در میان باشد و بحث پرمخاطب‌ترین رسانه‌ی ایران یعنی تلویزیون به میان بیاید. آن چیزی را که در این جا می‌خوانید، می‌توان تاریخچه‌ی تحلیلی دانست از خبررسانی تلویزیونی در ایران. از ابتدای ورود ایران به جرگه‌ی کشورهای تلویزیون‌دار تا همین یکی دو سال اخیر. شاید در بعضی مسایل توضیح کم باشد و بعضی موارد مهم در روند خبررسانی سیما، از قلم افتاده باشد. به بزرگواری خودتان ببخشید. یک دلیلش سختی به دست آوردن منبع برای بررسی این مسیله بود و یک دلیل دیگرش آن که به قول آن بنده خدا: "بضاعت ما همین بود!" - پخش اخبار نداریم! ( 1337 : تاسیس تلویزیون در ایران)رادیو وقتی به شکل رسمی در ایران راه افتاد (یعنی اردیبهشت 1319 ) در کنار موسیقی و آموزش، یکی از بخش‌های اصلی‌اش اخبار بود. قرار هم این بود که اخبار مهم جمع آوری شود و روزی سه بار به زبان‌های مختلف پخش شود. بگذریم از این که همان روزهای اول تاسیس رادیو، روزنامه‌ی اطلاعات شاکی شد که رادیو خبرهای روزنامه را عینا می‌خواند و هیچ اسمی هم از منبع نمی‌آورد! تیر ماه همان سال رییس کمیسیون رادیو به دفتر شاه احضار شد و به او ابلاغ شد که از این به بعد اخبار سیاسی از طرف دولت برای رادیو فرستاده می‌شود و رادیو باید آن‌ها را پخش کند.اما وضع تلویزیون فرق می‌کرد. وقتی در تیر ماه 1337 ، "ثابت پاسال" اجازه‌ی تاسیس تلویزیون ایران را از مجلس گرفت و بعد از آن که در مهر همان سال، تلویزیون خصوصی‌اش را با حضور شاه افتتاح کرد، برنامه‌های تلویزیون، فقط پخش نمایش و فیلم، موسیقی و تبلیغات بود و خبری از اخبار در میان نبود. البته پخش اخبار تصویری برمی گردد به سینماها که از دهه‌ی 1310 فیلم‌های خبری را که آلمان و انگلیس تهیه‌شان کرده بودند، پخش می‌کردند. از دهه‌ی 30 هم اداره‌ی اطلاعات آمریکا، فیلم‌های خبری مختلف از ایران، آمریکا و جهان تهیه می‌کرد و در سینماها پخش می‌کرد و از سال 1343 اداره‌ی هنرهای زیبای کشور هر دو هفته یک بار، فیلم‌های خبری را با عنوان "اخبار هفته" تحویل سینماها می‌داد. اما پخش تصویری اخبار مربوط می‌شود به دولتی شدن تلویزیون ایران. - پخش اولین فیلم خبری در کم‌تر از 24 ساعت ( 1345 : دولتی شدن تلویزیون ایران)تلویزیون خصوصی ثابت پاسال، آن قدرها نتوانست موفقیت کسب کند و جای خودش را داد به تلویزیون ملی ایران که چهارم آبان 1345 افتتاح شد. رضا قطبی از سال 43 که سازمان برنامه و بودجه پیشنهاد تاسیس تلویزیون را به او داد با دوستانش برای تلویزیون، طرح و برنامه می‌ریختند. یکی از این طرح‌ها، مصور کردن اخبار در کم‌تر از 24 ساعت بود. برای این کار، در اولین قدم یک فیلم خبری از بازگشت شاه از آمریکا تهیه کردند و موفق شدند این فیلم را در کم‌تر از یک شبانه روز برای پخش در تلویزیون آماده کنند. و این سرآغاز پخش اخبار تلویزیونی در ایران بود. - در تلویزیون خبری نیست . هست؟! (دوران بی تغییر)پس از تاسیس تلویزیون تا زمان انقلاب، بخش خبری تلویزیون تغییر خاصی نداشت. ساعت‌های پخش اخبار هم حتی زمان مشخصی نداشت و سازمان تلویزیون ملی، هر روز برنامه‌های پخش روزهای بعد را به روزنامه‌ها می‌داد تا چاپ کنند. اما معمول این بود که شبکه‌ی اول چهار پنج بخش خبری داشته باشد (که یکی‌شان ورزشی بود) و شبکه‌ی دوم یکی دو بخش. (البته آن زمان ساعت‌های پخش هر دو شبکه روی هم 10 - 12 ساعت بود) مدت پخش خبر هم قاعده‌ی خاصی نداشت و از یک ربع تا یک ساعت و نیم متغیر بود! یک شبکه‌ی بین‌المللی هم بود که آمریکا راه انداخته بود و به زبان فارسی برنامه نداشت. - آغاز پخش اخبار بی سانسور (تحولات سال 57 )مهم‌ترین اتفاق تلویزیون پیش از انقلاب، در سال 57 افتاد، بعد از آن که شریف امامی، نخست وزیر وقت، دولت آشتی ملی را راه انداخت و به مطبوعات و رادیو تلویزیون آزادی داد. در این دوران، تلویزیون گفتگوهای مجلس را زنده پخش می‌کرد و مباحث جنجالی پارلمان در تلویزیون مطرح می‌شد. حتی بر اثر اعتصاب کارکنان در اعتراض به سانسور، اخبار تظاهرات هم از تلویزیون پخش می‌شد. اما آن اتفاق مهم، پخش فیلم خبری از حمله‌ی نظامیان به دانشگاه تهران در روز 13 آبان بود. تصاویر نشان می‌داد که ارتشی‌ها به راحتی به سمت دانشجویان تیراندازی می‌کردند و دانشجویان یکی یکی با شلیک گلوله به روی زمین می‌افتادند. روز بعدش، تلویزیون به تسخیر نیروهای نظامی در آمد و اعتصاب کارکنان رادیو تلویزیون گسترده‌تر شد. این اعتصاب گسترده، مسیولین را به فکر تغییر و تحول در تلویزیون انداخت. اواخر آذر ماه تورج فرازمند به عنوان رییس سازمان انتخاب شد و این مدیر جدید تلاش کرد که به اعتصاب پایان بدهد. اما اتفاق خاصی نیفتاد جز این که کارکنان سازمان به ویژه واحد مرکزی خبر، تهدید شدند به اخراج یا بازخرید.کش و قوس‌های اعتصاب کارکنان رادیو تلویزیون ادامه داشت تا 30 دی ماه که باز هم رییس سازمان عوض شد. امیرمسعود برزین، رییس جدید چند روز بعد از شروع به کار اعلام کرد که می‌خواهد ورود امام به تهران را به صورت مستقیم از تلویزیون پخش کند و این کار نیاز به همکاری کارمندان اعتصاب کننده دارد. روز دوازدهم بهمن، فرستنده‌های سیار به فرودگاه و مسیر استقبال از امام، فرستاده شدند و همه چیز برای پخش مستقیم آماده بود. اما کارکنان اعتصابی بر خلاف رویه‌ی معمول، برنامه‌های آن روز را بدون پخش سرود شاهنشاهی، شروع کردند و اولین تصاویر از فرودگاه روی آنتن آمد. این اتفاق باعث شد فرمانده‌ی گارد شاهنشاهی دستور قطع پخش برنامه را بدهد. سازمان دوباره به تسخیر نیروهای نظامی در آمد و این روند تا 22 بهمن و پیروزی انقلاب ادامه داشت. - تلویزیون پا برهنه‌ها (پس از پیروزی انقلاب)با پیروزی انقلاب، دولت موقت، صادق قطب زاده را به عنوان سرپرست رادیو تلویزیون منسوب کرد. در روزهای اولیه، بیانیه‌های گروه‌های مختلف در مورد انقلاب از تلویزیون پخش می‌شد. اما بعد از مدتی قطب زاده گفت به جای این بیانیه‌ها، "پیام‌های امام خمینی، مشکلات دولت و اخبار ستاد فرماندهی" را پخش می‌کنند. بعد از انقلاب بود که شبکه‌ی بین‌المللی تعطیل شد و در کنار شبکه‌ی اول که عمومی بود شبکه‌ی دو به شبکه‌ی فرهنگی هنری تبدیل شد. از همان زمان بود که پخش اخبار فرهنگی - هنری بخش ثابت شبکه‌ی دو شد. (البته در ساعت‌های مختلف)کم کم ساعت‌های پخش اخبار، مشخص و ثابت شد. در پایان سال 72 (اواخر دوران ریاست محمد هاشمی) شبکه‌ی یک، سه بخش خبری 16 ، 19 و 21 داشت و شبکه‌ی دو هم سه بخش 17 و 30 دقیقه (انگلیسی)، 18 و 45 دقیقه (فرهنگی) و 22 : 30 . (که پایان بخش برنامه‌های این شبکه بود) - بهترین و مورد اعتمادترین اخبار را می‌رسانیم ( 1373 : آغاز ریاست علی لاریجانی)"وظیفه‌ی اصلی ما اطلاع رسانی به مردم است. ما باید احساس کنیم در دنیای امروز مورد اعتمادترین اطلاعات را باید با ساده‌ترین روش در اختیار مردم قرار دهیم. اعتلای فرهنگی و بالا بردن فرهنگ عمومی، جز از طریق دادن اطلاعات انبوه به مردم امکان پذیر نیست." این‌ها را علی لاریجانی در اولین سخنانش به عنوان رییس صدا و سیما گفت. بعد هم تاکید کرد که کار صدا و سیما ارایه دادن بهترین و مورد اعتمادترین اطلاعات با روش ساده به مردم است. در دوران ریاست لاریجانی، بخش‌های خبری گسترده‌تر شدند و شبکه‌ی خبر و باشگاه خبرنگاران جوان تاسیس شدند. - آن‌ها که دل خوشی از سیما نداشتند! ( 1376 : اصلاح طلبان و صدا و سیما)دولت اصلاحات که روی کار آمد، بین اصلاح طلب‌ها و صدا و سیما درگیری‌های متعددی پیش آمد. اصلاح طلب‌ها به پخش برخی برنامه‌ها (مثل کنفرانس برلین) اعتراض داشتند و در مقابل انتظار داشتند بعضی از اتفاقات مثل ماجراهای کوی دانشگاه از سوی تلویزیون پوشش داده شود. مهم‌ترین انتقادهای این جریان در کتاب "سیمای اقتدارگرایی: تلویزیون دولتی ایران" نوشته‌ی مجید محمدی آمده است. (این کتاب در سال 79 چاپ شد) خبررسانی دیر هنگام، پوشش ندادن خیلی از خبرها با وجود راه اندازی شبکه‌ی خبر، دقت نکردن در ارایه‌ی خبرها و بی طرف نبودن در بسیاری از مسایل بعضی از مهم‌ترین انتقادهایی است که این کتاب به صدا و سیما وارد کرده بود. در پژوهش‌های خود سازمان صدا و سیما هم انتقادهای مردم به بخش‌های خبری سال 79 پوشش ندادن خبرهایی چون سفر خاتمی به فرانسه، اخبار مربوط به رییس جمهور و اخبار مربوط به عبدالله نوری بوده است. - گفتگوهای چالشی ( 1378 : راه اندازی شبکه‌ی خبر، آغاز به کار بخش گفتگوی ویژه‌ی خبری)"تا آبان 78 خبر شبکه دو یک کپی ناقص از خبر شبکه یک بود. یعنی خبر شبکه یک 45 دقیقه پخش می‌شد، همان اخبار کمی خلاصه‌تر می‌شد و به مدت نیم ساعت در شبکه دو پخش می‌شد. فقط گوینده‌ها متفاوت بودند ." اگر بخواهیم یک چهره را به عنوان چهره‌ی ت ثیرگذار خبررسانی سیما معرفی کنیم، بی شک باید به مرتضی حیدری اشاره کنیم. کسی که در سال 78 پس از گذشت سه سال از آغاز کارش در صدا و سیما، به عنوان کم اشتباه‌ترین گوینده‌ی خبر انتخاب شده بود. در همان زمان او با وجود سن و تجربه‌ی کم، در خبر رادیو جوان، شبکه دو، جام جم و اخبار ناشنوایان کار می‌کرد. وقتی ایده‌ی گفتگوی ویژه‌ی خبری مطرح شد، او هم به عنوان مجری این بخش انتخاب شد. بخش گفتگوی ویژه‌ی خبری اول یک بخش 15 دقیقه‌ای بود که هر شب در مورد موضوعات روز به گفتگو با مسیولان می‌پرداخت. کم کم این مدت زیادتر شد و ت ثیر گذاری این بخش هم بیش‌تر.خود حیدری می‌گوید: "من عاشق گفتگوی ویژه‌ی خبری هستم و آن را مثل فرزند خود می‌دانم." انتخابات ریاست جمهوری سال‌های 80 و 84 و نقشی که این بخش خبری در گفتگو با کاندیدها داشت باعث جذب مخاطب بسیار شد. اما با کنار رفتن حیدری از مجری‌گری ثابت این بخش و کم شدن بار چالشی برنامه، از اقبال به این برنامه هم کاسته شد.اما شبکه‌ی خبر آن طور که از آن انتظار می‌رفت، نتوانست وظیفه‌ی خود را انجام دهد و به عنوان یک شبکه‌ی خبری فارسی زبان بین‌المللی، جای خود را بین دیگر شبکه‌ها باز کند. ایده‌ی اولیه‌ی مسیولان سازمان این بود که این شبکه هر نیم ساعت اخبار کوتاه سه تا پنج دقیقه‌ای و هر ساعت اخبار هفت تا ده دقیقه‌ای پخش کند و در بین این بخش‌ها هم، گزارش، مستند خبری، تحلیل و میزگرد داشته باشد. این ایده عملی شد اما در هر صورت اخبار سیما و اخبار شبکه‌ی خبر هر دو از واحد مرکزی خبر تهیه می‌شدند و هر دو هم به شکل سنتی و نه اتوماتیک. همین‌ها باعث شد که شبکه‌ی خبر به عنوان یک مرجع خبری کامل در نیاید و نتواند چندان با دیگر بخش‌های خبری رقابت کند. گرچه بخش‌های موفقی مانند اخبار ساعت 20 هم در میان برنامه‌های شبکه‌ی خبر هستند. - فرار از فضای رسمی خبری ( 1383 : شروع پخش 20 : 30 )آذر ماه 83 وقتی خاتمی برای آخرین بار به عنوان رییس جمهور به دانشگاه تهران رفته بود، علاوه بر پوشش خبری معمول صدا و سیما، بخش تازه راه افتاده‌ی بیست و سی شبکه دو هم به این خبر پرداخت. مقایسه‌ی نحوه‌ی پرداخت بخش خبری رسمی و 20 : 30 به این موضوع، روش تازه پیش گرفته‌ی صدا و سیما را نشان می‌داد. دوربین بیست و سی از میان دانشجویان، فیلم می‌گرفت و به این ترتیب توانست جنجال و شلوغی آن محیط را به خوبی منتقل کند دقیقا بر خلاف شبکه‌ی یک که کاملا رسمی با قضیه برخورد کرده بود.این روش تازه که در ابتدای مدیریت عزت‌الله ضرغامی بر صدا و سیما اجرا می‌شد، برای خیلی‌ها جذابیت داشت. لحن صمیمی مجریان و شکسته حرف زدن، رعایت نکردن ترتیب سنتی خبرها، پرداختن به خبرهایی که دیگر بخش‌های خبری به آن‌ها نمی‌پرداختند و شکستن برخی خطوط قرمز ویژگی‌هایی بود که بیست و سی را خیلی زود به یکی از محبوب‌ترین برنامه‌های تلویزیون تبدیل کرد. اضافه شدن کامران نجف زاده، خبرنگار خوش ذوق و متفاوت تلویزیون به مجموعه‌ی 20 : 30 هم باعث رشد این برنامه شد جوری که یک مدت تیتراژ هر شب این برنامه از تصویر نجف زاده شروع می‌شد! یکی دیگر از ابتکارات بیست و سی در زمان انتخابات سال 84 خودش را نشان داد و آن هم دادن فرصت یک دقیقه‌ای به هر کاندید برای ارایه‌ی برنامه‌های خود بود. بعد هم اضافه کردن آیتم‌های مختلف مخصوص روزهای هفته بود. مثلا شنبه‌ها بخش ورزشی، چهارشنبه‌ها بخش پزشکی و .همیشه انتقادهای مختلفی به این برنامه وجود داشته است. بعضی وقت‌ها بیش‌تر و بعضی وقت‌ها کم‌تر. اما همیشه هم بوده‌اند ایده‌هایی که این برنامه را از سقوط نجات می‌دادند. مثل بخش تازه تاسیس "صرفا جهت اطلاع" که البته خود محمد دلاوری می‌گوید این آیتم خبری - طنز از نظر سازمانی ربطی به 20 : 30 ندارد. اما در هر صورت مردم این بخش را به نام بیست و سی می‌شناسند. - جهانی می‌شویم ( 1381 و 1386 : راه اندازی شبکه‌های العالم و پرس تی‌وی)شبکه‌ی خبری العالم اولین شبکه‌ی تلویزیونی بین‌المللی ایران بود. ضمن این که اولین تجربه‌ی ایرانی‌ها در زمینه‌ی اتوماتیک کردن ارایه‌ی خبر هم محسوب می‌شد. یعنی این که از لحظه‌ی رسیدن خبر تا وقتی خبر روی آنتن می‌رود، روند اتوماتیک حاکم باشد و کار دستی این وسط نباشد که از دقت و سرعت می‌کاهد. آن طور که مسیولین این شبکه گفته‌اند، نرم افزار و سخت افزار لازم برای این کار را هم خود ایرانی‌ها طراحی کرده‌اند. اصلی‌ترین مخاطبان این شبکه هم مردم عراق، لبنان و سوریه هستند. (این را هم از نظرسنجی‌های صدا و سیما از مردم این کشورها می‌شود فهمید و هم از دفاتر این شبکه که در پایتخت‌های این سه کشور است) مهم‌ترین آزمون برای این شبکه، حمله‌ی آمریکا به عراق بود. این حمله هم‌زمان بود با تاسیس این شبکه. العالم با کمک خبرنگاران محلی عراق توانست پوشش خوبی از اتفاقات عراق بدهد و همین باعث شد مردم عراق (که عموما در آن زمان فقط رادیو تلویزیون ملی و العالم را در اختیار داشتند) به این شبکه روی بیاورند و به اخبار آن اعتماد کنند. پرس تی وی هم که بعد از تجربه‌ی موفق العالم راه افتاد ، مخاطبان انگلیسی زبان را هدف قرار داده است و البته با توجه به قدرتمند بودن رقبایش هنوز به موفقیتی از جنس موفقیت العالم دست پیدا نکرده است. پیوستن چهره‌های مختلف و مشهور انگلیسی زبان به این شبکه هم همیشه از حاشیه‌های جذاب‌تر از متن این شبکه بوده‌اند. مثل ایوان ریدلی خبرنگار سابق روزنامه‌ی ساندی اکسپرس که بعد از مسلمان شدن، مجری‌گری یکی از برنامه‌های ثابت این شبکه را بر عهده گرفت یا لورن بوت، خواهر زن تونی بلر که او هم فعلا در این شبکه مشغول است. همیشه هم مشکلات خاصی برای این شبکه وجود داشته است. مثل مسدود شدن حساب بانکی این شبکه در یکی از بانک‌های انگلیس که گفته شد به خاطر شکایت مازیار بهاری از این شبکه بوده است. آن طور که ضرغامی گفته، حالا صدا و سیما در پی راه اندازی یک شبکه‌ی خبری اسپانیولی زبان هم هست. - آزمایش بزرگ (برنامه‌های تلویزیونی سال 88 )انتخابات سال 88 در صدا و سیما از جهات مختلفی، متفاوت با دوره‌های قبل بود. یکی از مهم‌ترین این تفاوت‌ها را باید پخش مناظره‌ی کاندیدها دانست. اما علاوه بر این بخش‌های خبری هم روزهای متفاوتی را تجربه کردند. به ویژه پس از انتخابات و در اتفاقات خاص آن روزها. پخش گزارش‌های مختلف از درگیری‌ها، آشوب‌ها، مواضع افراد مختلف و مانند آن از تلویزیون، باعث شد که مواضع صدا و سیما موافقین و مخالفین بسیاری پیدا کند. ضرغامی، رییس صدا و سیما بعدها گفت که برخی از تصمیم‌های جنجال برانگیز و جریان ساز بخش‌های خبری صدا و سیما را خود او و بر اساس "اجتهاد رسانه‌ای" گرفته است:"وقتی در تظاهراتی عکس امام را پاره کردند، یک ساعت مانده تا پخش خبر بیست و سی، معاون سیاسی تلفنی از من سوال کرد که از این تجمعی که انجام گرفت و برخی شعار علیه انقلاب داده و عکس امام را هم پاره کرده و روی زمین انداختند می‌توانیم تصویر نشان دهیم؟ همان لحظه بر اساس اجتهاد رسانه‌ای تصمیم گرفته شد. آن موقع برای من مثل روز روشن بود که اگر با هرکدام از دستگاه‌های نظارتی تماس می‌گرفتم و می‌گفتم ما می‌خواهیم عکس پاره‌ی امام را نشان دهیم آن‌ها احتیاط می‌کردند و می‌گفتند مصلحت نیست! عصر عاشورای سال 88 جماعت اندکی زیر چهارراه فلسطین رقص و پایکوبی می‌کردند . آن موقع هم من از هر مسیولی می‌خواستم سوال کنم که آقا تصاویر امروز بعد از ظهر را در خبر نشان دهم یا نه یقین داشتم که همه مخالفت می‌کردند ." بر همین اساس است که خود ضرغامی معتقد است: "در خلق نهم دی، اول رهبر و مردم و بعد اقدام هوشمندانه‌ی صدا و سیما نقش داشت." - من، محمدرضا حیاتی هستم! (تغییر دکور و فضای بخش‌های خبری)"گفتگو می‌کنم با آقای . کارشناس امور خاورمیانه"، "خب علی جان! امروز برامون چه خبری آوردی؟" این جملات را پیش از پاییز 88 نمی‌توانستید در بخش‌های رسمی خبرهای صدا و سیما ببینید. اما بالاخره پس از مدت‌ها، ساختار اخبار 14 و 21 شبکه‌ی اول سیما تغییر کرد و این دو بخش خبری با سر و شکل تازه‌ای که از شکل ظاهری اخبار بی بی سی فارسی گرفته شده بود، پخش شدند. تغییر هم یعنی صمیمانه‌تر شدن لحن مجریان، تغییرات گرافیکی و حتی تغییرات محتوایی خاص. راه افتادن مجله‌ی خبری 19 : 15 را هم که کار باشگاه خبرنگاران جوان است، می‌توان در همین زمینه تعبیر کرد. منابعآرشیو روزنامه‌های آیندگان، اطلاعات، بامداد و کیهان و مجلات پنجره، سروش، سوره و مدیریت ارتباطاتتاریخ سینمای ایران - جمال امید - انتشارات روزنه - 1374 سایت مرکز تحقیقات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران و سایت تاریخ ایرانیسیمای اقتدارگرایی: تلویزیون دولتی ایران - مجید محمدی - نشر جامعه‌ی ایرانیان - 1379
روستای قدیمی و دستکند میمند که سه هزار سال قدمت تاریخی دارد. روستای سه هزار ساله‌ی میمندنمایی از روستای دستکند میمند شهر بابک کرمانمسجد میمند وخانه‌های ان نمای بالایی روستای میمنددر تعطیلات حتما به این روستا سفر کنید و از ان دیدن کنید.روستای میمند کجاست؟ ?خانه‌هایصخره‌ایدرمیمندکرمان روستای میمند در شهر بابک استان کرمان و در ارتفاع 2240 متری از سطح دریا قرار دارد. این روستا با شهر بابک حدود 38 کیلومتر فاصله دارد. میمند به شهربابک، انار، رفسنجان و سیرجان نزدیک است و بیشتر مسافرانی که به آن سفر می‌کنند در یکی از شهرهای بزرگ اطراف اقامت کرده‌اند. وسعت روستا چیزی حدود 420 کیلومتر می‌باشد. این روستا به دلیل وجود صخره‌های زیاد در کوه‌هایش که به دست انسان‌ها کنده شده‌اند، به روستای دست‌کند میمند نیز شهرت دارد.معنی میمندمیمند از دو لغت می‌(شراب) و مند (مست) تشکیل شده است. اهالی روستا داستان‌های متفاوتی را برای این نام‌گذاری روایت می‌کنند. بر اساس داستان‌هایی که سینه به سینه نقل شده است، مردم این روستا پس از نوشیدن می‌و مست شدن، شروع به کندن حفره‌ها در دل صخره می‌کردند. اما عده‌ای معتقدند میمند یعنی میمنت. در این میان نیز برخی می‌گویند: مردم میمند فارس در گذشته به این مکان نقل مکان کرده‌اند و به همین دلیل نام این‌جا را میمند گذاشته‌اند. البته فرضیه سوم به دلیل تاریخچه و قدمت روستای میمند و با توجه به کوچ‌نشینی ساکنان نخست روستا فرضیه‌ای سوخته می‌باشد.تاریخچه روستای میمند ?کیچه‌هایمیمند بر اساس آن‌چه معاونت پژوهشی میراث فرهنگی اعلام کرده است عمر این روستا چیزی حدود 2 تا 3 هزار سال است. البته این قدمت با بررسی سفال‌هایی که در دژ میمند پیدا شده، تخمین زده شده است. با توجه به این نکته که حدود بیست سال پیش یک باستان‌شناس عمر این روستا را 12 هزار سال تخمین زده، پژوهشگران همچنان در حال بررسی آثار به جای مانده در این روستا هستند تا تاریخ دقیق‌تری برای قدمت روستای میمند مشخص نمایند.باستان‌شناسانی که 20 سال قبل میمند را بررسی کرده‌اند، برخی نقوش و سفال‌ها را مربوط به شش تا ده هزار سال قبل دانسته‌اند. چیزی که در این روستا بسیار جالب توجه است استحکامات دفاعی این منطقه می‌باشد. همین توانمندی دفاعی بر اساس سبک ساخت روستا سبب شده تا میمند در طول تاریخ از حملات جدی دشمنان در امان بماند و به دنبال آن تحولات اجتماعی و فرهنگی نیز در آن کمتر رخ دهد.روستای میمند در واقع منطقه‌ای باستانی محسوب می‌شود که آثار تاریخی‌ای چون: معبد، خانه‌های صخره‌ای پراکنده، برج و قلعه را در دل خود جای داده است.این‌که روستای میمند به دست کدام مردم و از چه قومی کنده شده است را هنوز هیچ‌کس نمی‌داند. حتی مشخص نیست که علت این نوع خانه‌سازی در دل صخره‌ها چه بوده است. با این وجود گمانه‌زنی‌هایی درباره میمند وجود دارد که دانستن هر کدام از آن‌ها خالی از لطف نیست.فرضیه اولروستای میمند مربوط به قرن 7 یا 8 قبل از میلاد است. این دوره هم‌زمان با دوره زندگی اقوام ماد می‌باشد. مادها نیز در بخش غربی ایران از معماری صخره‌ای برای بناهای خود استفاده کرده‌اند. پس می‌توان گفت که اهالی میمند گروهی از اقوام آریایی بوده‌اند. البته با در نظر گرفتن گسترش آیین مهرپرستی در ایران و در این قرون، امکان این‌که این مردم آریایی نبوده اما مانند آریایی‌ها پیرو آیین مهرپرستی بوده باشند نیز زیاد است. در این آیین جاودانگی و غیر قابل شکست بودن، یک رکن بسیار مهم محسوب می‌شده که موجب قداست بالای کوه‌ها به دلیل استحکام و استواری‌شان در مهرپرستی شده است. معماری‌های صخره‌ای نیز تبلور بخشی از آیین مهرپرستی بوده‌اند.فرضیه دوممنطقه میمند مربوط به قرون 2 و 3 پس از میلاد است. این دوره هم‌زمان با حضور سلسله اشکانیان در ایران می‌باشد. در این دوران قبایل کوچ‌نشین کرمان که از زمان سلسله اشکانی به نقاط مختلف کوچ می‌کردند، با انتخاب مناطق خوش آب و هوا به یکجانشینی روی آوردند. با توجه به آثار باقی‌مانده‌ای که نشان‌گر وجود دژ در میمند است و دخمه‌هایی که برای تدفین مرده‌ها ساخته شده بودند، به نظر می‌رسد که این نظریه به واقعیت نزدیک‌تر باشد. شباهت نوع دفن اموات و گورستان‌ها به زمان ساسانیان نیز فرضیه دوم را موثق‌تر می‌کند.چه چیزهایی در میمند می‌بینیم؟ ?نماییازورودیخانه‌هایروستایمیمند آن‌چه در میمند بسیار جلب توجه می‌کند ساختار و شکل خانه‌ها است. در ساخت این خانه‌ها هیچ‌گونه ملاتی استفاده نشده است. خانه‌ها را در دل کوه‌ها و صخره‌ها کنده‌اند، بدون آن‌که به خاک و آب و خشت و آجر احتیاج داشته باشند.در هر اتاق یک طاقچه کنده شده تا روی آن وسایل مختلف گذاشته شود. در این نوع معماری نام خانه‌ها را کیچه می‌گویند. کیچه‌ها از یک تا چند اتاق تشکیل شده‌اند و دارای اصطبل هستند. هر خانه دارای یک ورودی مشترک است که اتاق‌ها به آن وصل می‌شوند. شکل و ساختار کیچه‌ها با هم فرق دارد و متراژ آن‌ها نیز متفاوت است. اتاق‌ها را با پرده از پستو جدا کرده‌اند. دمای اتاق‌ها همیشه چیزی حدود پنج درجه از دمای بیرون گرم‌تر است. اجاق خانه‌ها در درون اتاق‌ها قرار دارد و رنگ سقف و دیوار اتاق‌ها به خاطر سوختن هیزم در اجاق‌ها سیاه شده است. جالب است بدانید وجود آتش و تهیه غذا در اتاق موجب عایق‌بندی آن‌ها شده و این امر عمر اتاق‌ها را بیشتر کرده است. اتاق‌هایی که چند سال در آن‌ها آتش روشن نشده با ریزش خاک سقف‌ها مواجه شده‌اند. بزرگ‌ترین کیچه در میمند حدود نود متر است و عموم اتاق‌ها مساحتی حدود 12 متر دارند.در روستای میمند تقریبا 405 کیچه وجود دارد که در مجموع 2560 اتاق دارند. گویش مردم روستا هنوز هم مزین به لغات پهلوی ساسانی است. در زندگی مردم این روستا همچنان تعامل بین انسان و طبیعت برقرار بوده و سنت‌های دیرینه محفوظ مانده است. همچنین شغل مردم روستای میمند کشاورزی و دام‌پروری است. ?گله‌هایروستایمیمند روستای میمند شهر بابک در سال 1394 به عنوان نوزدهمین اثر جهانی ایران در فهرست آثار باستانی یونسکو به ثبت رسیده است.نکات مهم سفر به میمندفصل بهار مناسب‌ترین زمان سفر به روستای میمند است. البته فصل تابستان نیز مسافران زیادی به این روستا می‌روند. در پاییز زیبایی‌هایی زیادی در این روستا وجود دارد اما هوا کمی خشک خواهد بود.جاذبه‌هایی چون تنگه راگه، رودخانه گیودری، یخدان دوقلو، بادگیر چپقی سیرجان، باغ سنگی و خانه حاج‌آقاعلی که بزرگ‌ترین خانه خشتی جهان است با روستای میمند فاصله زیادی ندارند. البته برای سفر به هر کدام از این‌ها بین یک تا دو ساعت راه را باید طی کنید. بازدید از روستای میمند را می‌توانید در برنامه‌های سفر به کرمان بگنجانید. با اجاره سوییت ارزان کرمان را به عنوان محل اقامت خود انتخاب کرده و به روستای میمند و دیگر مناطق دیدنی اطراف شهر کرمان سفر کنید.سخنی دیگرروستاهای ایران زمین سرشار از حس ناب زندگی و عطر خوش لحظه‌های زیستن هستند. شاید باید گفت اولین تمدن‌ها از قلب همین روستاها، که این روزها در مقایسه با شهرهای پر از چراغ کوچک به نظر می‌رسند، شروع شده است. قرن‌ها پیش از امروز را در نظر مجسم کنید و این روستاهای شگفت‌انگیز را تصور کنید. درست آن لحظه‌ای که برای اولین بار اولین گام‌ها بر پهنه خاکی یا شاید حتی سبز زمین برداشته شد و اولین ذهنی که به آن خطور کرد که این قوم می‌توانند در آن ساکن شوند. بدون شک در آن لحظه شگرف، جسورترین فرد جمع عجیب‌ترین فکرها را به ذهن خود راه داده است تا توانسته امکان‌پذیرترین راه برای ساختن سرپناه را پیدا کند. بعد احتمالا همه با هم همراه و هم‌دل و همکار شده‌اند و بدون هیچ چشم‌داشتی یا بدون هیچ طلب منفعتی و رقابتی مشغول به کار شده‌اند.یکی از راه‌های خیلی خوب و امن برای ساکن‌شدن، در آن دوره از تاریخ که هر لحظه بیم از هجوم بیگانگان یا اقوام وحشی یا حتی حیوانات وحشی می‌رفته، پناه‌گرفتن در دل کوه‌های مستحکم بوده است. بدون شک تا به حال بارها و بارها شنیده‌اید که کوه مظهر استحکام است چون در مقابل تندباد و طوفان و رگبار و هر اتفاق مهیب دیگری ایستادگی می‌کند و خم به ابرو نمی‌آورد. مردم دوره‌های پیش به قلب کوه‌های پابرجا پناه می‌بردند و به این ترتیب با این تمهید از آفات و آسیب‌های زمانه و طبیعت در امان باقی می‌ماندند.وقتی از فاصله‌ای دور چشم به این خانه‌های دست‌کند که در دل کوه نقش بسته‌اند نگاه می‌کنیم شباهتی عجیب و آشنا پیدا خواهیم کرد. شاید بتوان ادعا کرد که این خانه‌های کوچک که در قلب کوهی عظیم ساخته شده‌اند شباهت بسیار زیادی به آپارتمان‌های امروزی دارند. این خانه‌ها نیز فضاهای کوچکی هستند که در کنار هم قرار گرفته‌اند و خانواده‌هایی در هرکدام از این خانه‌ها زندگی می‌کنند. خانواده‌هایی که هرکدام ممکن است چندین فرزند داشته باشند.این خانه‌ها حتی تزیینات ساختمانی هم دارند. تزییناتی که به وسیله قرارگرفتن سنگ‌هایی ریز و هم‌اندازه و حتی هم‌رنگ در کنار هم ایجاد شده‌اند. امروزه ما به این تزیینات ساختمانی نمای بنا می‌گوییم.بنابراین روستای میمند با قدمت و دیرینگی بسیارش باری دیگر یادآور تمدن، فرهنگ و شکوه ایران زمین خواهد شد. شکوهی که متعلق به تمام تاریخ زیست بشر بر روی کره خاکی زمین می‌شود. امید که این شگفتی غریب همچنان سرپا باقی بماند و درس ایستادگی و مقاومت در برابر تندبادهای حوادث را همواره تکرار کند.
آتش و سده، دو یادگار باارزش شاهنامه اگر درباره چگونگی کشف آتش سراغ اینترنت بروید، حتما از شدت گوناگونی و تنوع پاسخ‌های دریافتی حیرت‌زده خواهید شد. آتش از حیاتی‌ترین و مهم‌ترین اکتشافات تاریخ زندگی انسان است و به خاطر اهمیت زیاد این اکتشاف و نقش مهم و زندگی‌بخشی که در حیات انسان‌های عصر باستان داشته از همان دوران باستان همواره مورد ستایش و تقدیس بوده و در بیشتر فرهنگ‌های اساطیری موجودی مقدس و متعالی به حساب می‌آمده و ستایش می‌شده است. در اساطیر ایران باستان پیدایش آتش به هوشنگ نسبت داده شده است. به روایت شاهنامه هوشنگ، که دومین پادشاه تمام جهان و نوه پسری کیومرث( 1 ) است، روزی برای شکار رفته بوده که ناگهان سر راه خود ماری می‌بیند که قصد حمله و آسیب زدن به او را داشته است. هوشنگ به قصد کشتن مار سنگی به طرف او پرتاب می‌کند اما سنگ به جای خوردن به مار به سنگ دیگری کنار سر مار برخورد می‌کند و حاصل این برخورد، پیدایش نخستین جرقه آتش مقابل چشمان بشر بوده است: برآمد به سنگ گران سنگ خورد همان و همین سنگ بشکست گرد فروغی پدید آمد از هر دو سنگ دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ نشد مار کشته ولیکن ز راز پدید آمد آتش از آن سنگ باز اما نکته جالب توجه در ادامه این داستان در شاهنامه، نسبت دادن بنیانگذاری "جشن سده" به هوشنگ در پی کشف آتش است:" جهاندار پیش جهان آفرین نیایش همی کرد و خواند آفرین که او را فروغی چنین هدیه داد همین آتش آنگاه قبله نهاد یکی جشن کرد آن شب و باده خورد( 2 ) سده نام آن جشن فرخنده کردز هوشنگ ماند این سده یادگار بسی باد چون او دگر شهریار ." جشن سده از نظر گاه‌شماری و تقویمی صد روز بعد از زمستان بزرگ (یکم آبان‌ماه) یعنی روز دهم بهمن برگزار می‌شده است. به اعتقاد مردم آتشی که در این روز بر فروخته می‌شود زمین را گرم و آماده ورود بهار می‌کند. دانستن این مسیله هم خالی از لطف نیست که بر خلاف باور عمومی جشن سده یک جشن با پیشینه زرتشتی نیست بلکه جشنی ملی است و یادگار اسطوره‌های ملی - میهنی و تمام داستان‌های مربوط به آن هم غیردینی است. این جشن هنوز هم بین تمامی قشرهای مردم بعضی شهرها مثل کرمان، اعم از مسلمان و زرتشتی و مسیحی و یهودی به عنوان جشنی ملی رواج دارد. در "نوروزنامه" (منسوب به) خیام این چنین آمده است: "هر سال تا به امروز جشن سده را پادشاهان نیک‌عهد در ایران و توران به جای می‌آورده‌اند و بعد از آن تا امروز زمان این جشن به دست فراموشی سپرده شد و فقط زرتشتیان که نگهبان سنن باستانی بوده و هستند این جشن باستانی را برپا می‌داشتند." امروز هم زرتشتیان داخل و خارج ایران پیشگام برپایی این جشن هستند که به علت تلاش این مراسم در یادآوری اهمیت نور و آتش و انرژی است که همواره مورد توجه آنها بوده است. 1 .نخستین پادشاه هفت اقلیم(تمام جهان) 2 .به فراخور قافیه خرد تلفظ میشودمنتشر شده در ضمیمه قفسه روزنامه جام جمسه شنبه 29 بهمن 98
پهلوان گرامیک پسر جاماسپ گرامی (که در پارسی میانه و زبان پهلوی آن را گرامیک) پسر جاماسپ در داستان‌های ملی ایران و شاهنامه فرمانده بخشی از سپاه ایران در جنگ با ارجاسپ (پادشاه توران) بود و خود دلیرانه جنگید و سرانجام به دست دلاوران چینی کشته شد. نام وی در یادگار زریران و شاهنامه آمده است. یادگار زریران نام نسکی (کتابی) است که کهن‌ترین سوگنامه ایرانی است.ارجاسب، پادشاه توران به ایران زمین یورش می‌آورد و سربازان و پهلوانان میهن پرست ایران‌زمین نیز با درفش کاویان که نماد استواری و پایداری ایرانیان بوده و انگیزه دلگرمی ایرانیان می‌باشد، به رویارویی آنها می‌روند و با دلاوری به پدافند از میهن می‌پردازند. میدان جنگ، کبود، و زمین پر ز آتش و هوا پر ز دود می‌شود. تورانیان که می‌دانند درفش کاویانی چه نخش (نقش) بزرگی در دلگرم کردن سربازان ایرانی دارد، با کوشش فراوان، پیل و درفش دار اختر کاویانی را از پای در می‌آورند و درفش سرافراز ایرانیان بر زمین می‌افتد.بیفتاد از دست ایرانیاندرفش فروزنده‌ی کاویانگرامی، پهلوان نامدار ایرانی که در گرماگرم نبردی جانکاه است، هنگامی که درفش کاویان را بر زمین افتاده می‌بیند، بی درنگ از اسب پیاده شده، درفش از زمین برداشته، گرد و خاک از آن زدوده، بر سر یک دست بلند کرده، دوباره به اهتزاز در می‌آورد.گرامی بدید آن درفش چو نیلکه افگنده بودند از پشت پیلفرود آمد و برگرفت آن ز خاکبیفشاند از خاک و بسترد پاکسپاهیان ارجاسب که درفش را دوباره برافراشته می‌بینند، به سوی گرامی، پهلوان به اهتزاز درآورنده درفش کاویانی، یورش می‌برند. گرامی با دلاوری هرچه تمامتر، درفش پر از زر و گوهر، زیبا، بزرگ و سنگین کاویانی را بر یک دست می‌گیرد و با دست دیگر به نبرد با پهلوانان توران می‌پردازد. ولی پهلوانان پرشمار پس از کوشش بسیار و نبردی سهمگین، دست پهلوان گرامی را با شمشیر می‌اندازند.به یک دست شمشیر و دیگر درفش بگیردبدان جا درفش بنفشازین سان همی افگند دشمنانهمی برکند، جان اهرمنانز هر سو به گردش همی تاختندبه شمشیر دستش بینداختندپهلوان گرامی دلیر، با آنکه یک دستش را با شمشیر انداخته‌اند و خون از بازویش فوران می‌زند، برای آنکه درفش کاویان، این نماد (سمبل) سربلندی (افتخار) ایرانیان را پاسداری کند، اختر کاویان را به دندان می‌گیرد و با گرز گرانی در دست ، به دریای دشمن میزند.درفش #فریدون به دندان گرفتهمی زد به یک دست گرز، ای شگفت!ولی به فرمان ارجاسب، آن پهلوان دلیر را تیرباران کرده و تیری بر دلش می‌نشیند و او را همانگونه که درفش را در آغوش دارد از پای در می‌آورد.یکی تیر تیزی زدند بر برشبه خاک اندر آورد ، سر و افسرشپس از آن، واژه گرامی در میان ایرانیان، برای ارجگزاری به کار برده شد.نام و یاد پهلوان گرامی و گرامی‌ها ماندگار و گرامی باد!این نوشتار از تلگرام کهن دیار برگرفته شده است.پارسی‌گویان باستان زبان خویش را چه می‌نامیدند؟آرایش و پیرایشزبان‌های ایرانیچهار سوی جغرافیایی در فارسینخستین نوشته به نام یزدان
موزه ملی ایران موزه ملی ایران (موزه ایران باستان) قدیمی‌ترین، مهم‌ترین، بزرگ‌ترین و از غنی‌ترین موزه‌های ایران است. این موزه به دو بخش ایران باستان و دوران اسلامی تقسیم می‌شود. در بخش ایران باستان اشیای تاریخی از دوران پارینه سنگی تا دوران ساسانی به نمایش گذاشته شده است. در بخش اسلامی هم آثار دوران پس از اسلام به نمایش در آمده است.موزه ملی ایران علاوه بر آنکه به عنوان اولین موزه رسمی کشور شناخته می‌شود در لیست بزرگ‌ترین، مهم‌ترین و قدیمی‌ترین موزه‌های ایران قرار دارد. جالب است بدانید که بیشترین یافته‌های باستان‌شناسی از کاوش‌های علمی توسط گروه‌های باستان شناسی داخلی و خارجی که در سال‌های گذشته در ایران فعالیت داشتند، از دوران پارینه‌سنگی تا اسلامی در قالب دو موزه (ایران باستان) و (دوران اسلامی) در سالن‌های مجزا و یا در گنجینه موزه نگهداری می‌شوند.مجموعه موزه ملی ایران در استان تهران قرار دارد و یکی از جاهای دیدنی تهران به شمار می‌رود.این موزه در مجاورت خیابان سی‌تیر و در بخش غربی خیابان ملل متحد، شمال خیابان امام خمینی یا سپه سابق و در غرب وزارت امور خارجه قرار دارد.در سال 1928 میلادی در زمان رضاخان به منظور طراحی دو ساختمان مدرن در شهر تهران فردی به نام آندره گدار فرانسوی به ایران آورده شد. او باستان شناس و مهندس معمار بود که در کشورهای خاورمیانه از جمله هند و مصر به تحقیق پرداخت. از این مهندس فرانسوی خواسته شد تا کار طراحی یک ساختمان مدرن موزه و یک ساختمان کتابخانه ملی را متناسب با ویژگی‌های معماری ایرانی به ویژه معماری باستانی شروع کند. پس از طراحی موزه توسط آندره گدار در سال 1313 خورشیدی کار تکمیل دو ساختمان توسط عباسعلی معمار و استاد مرادعلی تبریزی شروع شد.آندره گدار حدود 25 سال در استخدام دولت ایران بود و در این زمان به جز طراحی موزه ملی ایران به طراحی سقف حافظیه شیراز و مدرسه ایرانشهر یزد در خیابان رجایی پرداخت. از ویژگی‌های مهم طراحی او تلفیق معماری مدرن اروپا با عناصر سبک معماری ساسانی و صفوی بود.
واتسون کیتنر، مارکوپولوی قرن بیستم واتسون کیتنر 1 :مارکوپولوی قرن بیستممریم باقریدر سال 2004 ، دکتر کالین هلب 2 به‌طور کاملا اتفاقی در کتابخانه دانشگاه پنسیلوانیا به مجموعه راش‌هایی برمی‌خورد که حاوی تصاویری شگفت‌انگیز و ناب از مردمان و مکان‌های سرتاسر جهان‌اند. این راش‌ها که در بین سال‌های 1930 تا 1969 فیلم‌برداری شده، مجموعه‌ای است متشکل از 408 حلقه فیلم 16 میلی‌متری کداک کروم رنگی و صامت که از کیفیت تصویر بسیار خوبی برخوردارند. دکتر هلب با پرس‌وجوهای خود متوجه می‌شود که این راش‌ها در چند قسمت و در بین سال‌های 1965 تا 1970 ، توسط فردی به‌نام واتسون کیتنر به موزه دانشگاه پنسیلوانیا اهدا شده است. کالین هلب که در آن زمان هنوز دکترای خود را نگرفته بود و شغل مشخصی نداشت، الساندرو پزاتی، آرشیویست ارشد کتابخانه پنسیلوانیا را راضی می‌کند که سرمایه‌ای تهیه و هلب را استخدام کند تا بتواند این مجموعه را ببیند و از آن‌ها فهرست تهیه کند. حاصل این تلاش مجموعه‌ای کم‌نظیر از سفرنامه‌های تصویری واتسون کیتنر به بیش از 30 کشور جهان، ازجمله ایران است که در دو وب‌سایت آرشیو موزه پنسیلوانیا 3 و اینترنت آرشیو 4 به همراه فهرست کامل نماها برای تماشا موجود است. در اینجا لازم می‌دانم از آقای پرهام وفایی، مسیول واحد دیجیتال فیلمخانه ملی ایران که برای اولین بار داستان واتسون کیتنر را از زبان ایشان شنیدم و همچنین آقای الساندرو پزاتی برای در اختیار قرار دادن اطلاعات تکمیلی تشکر کنم.واتسون کیتنر کیست؟واتسون کیتنر، مهندس آمریکایی و فارغ‌التحصیل از دانشگاه پنسیلوانیا است که در طول زندگی 89 ساله خود و در بین سال‌های 1933 تا 1969 میلادی به بیش از 30 کشور جهان سفر کرده و با دوربین 16 میلی‌متری‌اش تصاویری دیدنی و کم‌نظیر از مردمان، حیوانات، غذاها، خانه‌ها، آداب‌ورسوم، پوشش و لباس‌ها، بازارها، پوشش‌های جغرافیایی، ابزارآلات مختلف، وسایل حمل‌ونقل و بسیاری موارد دیگر تهیه کرده و اسنادی منحصربه‌فرد از سفرهای گسترده خود به سرتاسر جهان باقی گذاشته است. فیلم‌هایی آموزشی از فرهنگ‌های گذشته و کهن ممالک مختلف که بررسی و مطالعه آن‌ها برای نسل‌های آینده فوق‌العاده است.واتسون کیتنر فرزند چارلز و کارولین کیتنر و متولد ایالت پنسیلوانیا در 22 آوریل 1890 میلادی است. آنچه از تحصیلات او می‌دانیم این است که او در بین سال‌های 1912 تا 1916 در دانشگاه پنسیلوانیا مشغول به تحصیل بوده و در سال 1916 با مدرک مهندسی شیمی از این دانشگاه فارغ‌التحصیل شده است.واتسون سال‌ها برای RCA (شرکت رادیویی آمریکا) کار کرده است. گذرنامه او در سال 1949 شغل او را مهندسی، در سال 1953 مدیر و در سال 1956 بازنشسته نشان می‌دهد. او هیچ‌گاه ازدواج نکرد و به نظر می‌رسد تنها همراه او در زندگی، تنها خواهرش، فلوی بوده است. او در سال 1979 و در سن 89 سالگی چشم از جهان فروبست.واتسون کیتنر انسان‌شناس، باستان‌شناس یا مردم‌شناس نبود. او هیچ علاقه یا اطلاعات به خصوصی نسبت به فرهنگ یا جغرافیای یک مکان خاص نداشت. هیچ آموزش رسمی یا غیررسمی درزمینه تحقیقات مردم‌شناسی، عکاسی و فیلم‌برداری ندیده بود و به نظر می‌رسد که به هیچ زبان دیگری به‌غیراز انگلیسی تسلط نداشته است. کیتنر در نیمه دوم زندگی‌اش مدت‌زمان زیادی را صرف سفر به مکان‌هایی می‌کند که در آن زمان و در دنیای غرب تنها مردم‌شناسان، آن‌هم به‌ندرت، به آن دسترسی، علاقه و یا دانشی نسبت به آن داشتند. هرچند کیتنر درزمینه فیلم‌برداری آماتور به‌حساب می‌آمد اما فیلم‌هایش نمایشگر برخی از جذاب‌ترین و نادرترین نگاه به فرهنگ غیر غربی است. دوربین تنها همراه او در تمامی این سفرها بوده است. کیتنر سفرهای خود را در سال 1933 و در سن 43 سالگی آغاز کرد و تا 79 سالگی‌اش ادامه داد.اولین سفر واتسون به مکزیک است و او در بین سال‌های 1933 تا 1939 چندین بار به مکزیک سفر می‌کند. از تعداد دفعات سفرهای او به مکزیک در این بازه زمانی اطلاعاتی در دست نیست. فهرستی از تمامی سفرهای واتسون به همراه سالی که به کشورهای مختلف سفر داشته و تعداد حلقه‌هایی که برداشته به شرح زیر است: 1933 - 1939 : مکزیک ( 15 حلقه) 1947 : گواتمالا ( 7 حلقه) 1948 : گویان بریتانیا (گویان مدرن) ( 8 حلقه) 1949 : اکوادور ( 10 حلقه) 1950 : پرو ( 9 حلقه) 1951 : مراکش ( 10 حلقه) 1952 : موزامبیک ( 10 حلقه) 1953 : پاکستان ( 10 حلقه) 1955 : اندونزی ( 6 حلقه) 1955 : سریلانکا ( 5 حلقه) 1955 : هندوستان ( 6 حلقه) 1955 : نپال ( 5 حلقه) 1957 : نپال ( 12 حلقه) 1957 : تایلند ( 10 حلقه) 1957 : استرالیا و گینه‌نو ( 16 حلقه) 1959 : هندوستان ( 27 حلقه) 1961 : موزامبیک ( 35 حلقه) 1961 : سواحل آفریقای ساوثوست ( 19 حلقه) 1963 : ایران ( 25 حلقه) 1965 : ژاپن ( 31 حلقه) 1965 : افغانستان ( 9 حلقه) 1967 : نیجریه ( 8 حلقه) 1967 : چاد ( 3 حلقه) 1967 : تونس ( 23 حلقه) 1967 : ترکیه ( 18 حلقه) 1969 : اتیوپی ( 35 حلقه) 1969 : لبنان و اردن ( 12 حلقه) 1969 : قبرس و استانبول ( 18 حلقه)واتسون کیتنر در ایراناز تاریخ فیلم‌هایی که در آرشیو موزه پنسیلوانیا موجود است این‌طور می‌توان نتیجه گرفت که واتسون کیتنر در 29 مارس 1963 مصادف با نهم فروردین‌ماه سال 1342 وارد ایران شده است. از اسامی فهرست نماهایی که در کنار هر حلقه فیلم نوشته شده این‌طور برمی‌آید که اولین مقصد کیتنر شمال کشور بوده است. کیتنر تا 5 آوریل یعنی 16 فروردین را در شهرهای بابلسر، رامسر، بندر انزلی و منجیل اقامت داشته و آنچه او از خطه شمال به تصویر درآورده است شامل تصاویری از طبیعت شمال، دامنه کوه‌ها، رودخانه‌ها، باغ‌ها، خانه‌های روستایی، کاه‌گلی و کومه‌ها، مردان و زنان و کودکان شمالی در لباس‌های محلی، آرامگاه‌ها، خیابان‌ها و کوچه‌پس‌کوچه‌ها، بازار، واگن‌های حمل آب که توسط اسب‌ها جابه‌جا می‌شوند، زمین‌های کشاورزی، فعالیت‌های مربوط به برنج و برنج‌کاری، قایق‌های ماهیگیری، ماهیگیران و فعالیت‌های آنان، هتل رامسر، بازار ماهی‌فروشان، سفال فروشان و صنایع‌دستی و سد سفیدرود است.کیتنر پس از گذراندن یک هفته در شمال ایران و برداشتن سه حلقه فیلم در تاریخ 16 فروردین عازم قم می‌شود و اولین نمایی که از قم برمی‌دارد گنبد طلایی حرم حضرت معصومه است. قم در آن زمان شرایط ملتهبی داشت. تنها 14 روز قبل و در پی اعلام عزای عمومی در نوروز 42 ، م موران رژیم پهلوی با هجوم به مجلس عزاداری شهادت امام جعفر صادق(ع) در مدرسه فیضیه قم، ضمن شکستن در و پنجره مدرسه و ضرب‌وجرح طلاب عده زیادی از آنان را مجروح کرده بودند. جامعه روحانیت تهران، قم، مشهد، اصفهان و شیراز و دیگر شهرها، به‌منظور اظهار همدردی و پشتیبانی از حوزه علمیه قم از ششم تا دوازدهم فروردین در اعتصاب بودند و از رفتن به مساجد و اقامه نماز جماعت خودداری کردند. بازار تهران و سایر شهرها نیز به تبعیت از علما و روحانیون به مدت سه روز در اعتصاب روحانیت شرکت کردند. چنین شرایطی بر آن روز ایران حاکم بود. درهرحال ازآنجایی‌که تعداد نماهای مربوط به قم چندان نیست و تنها چند نمای مختلف از گنبد و حرم و یک قهوه‌خانه سنتی و قبرستان را شامل می‌شود مشخص می‌شود کیتنر زمان اندکی را در شهر قم گذرانده اما اقامت او در شهر بعدی که اصفهان است طولانی‌تر بوده و کیتنر در مدت اقامت خود در اصفهان نزدیک به 11 حلقه فیلم از این شهر شگفت‌انگیز برداشته است. تصاویر سی‌وسه‌پل، مسجد شیخ لطف‌الله و کاشی‌کاری‌های بسیار زیبای آن، کاشی‌کاری‌های مسجد شاه، دری نقره‌ای که به گفته سایت موزه پنسیلوانیا 350 سال قدمت دارد، کارگاه‌های بافندگی، دختران کوچک در حال فرش‌بافی، نمایی از ابزار فرش‌بافی و دار قالی و طرح‌های فرش، پل‌های زاینده‌رود، سی‌وسه‌پل، پل خواجو و پل شهرستان (یا پل جی) قدیمی‌ترین پل زاینده‌رود که قدمتی بیش از 1000 سال دارد، بازار اصفهان، منارجنبان، قبر عمو عبدالله کارلادانی، معبد زرتشتیان، چهل‌ستون، نقاشی‌ها و دیوارهای کاشی‌کاری شده. هنرمندان اصفهانی در حال میناکاری، منبت‌کاری و حکاکی بر مهر چوبی، صنایع‌دستی مختلف چون معرق، منبت، موزاییک و کاشی، کلیسای وانک، ظرف آب سنگی چهارگوش قدیمی، محراب گچ‌بری شده زیبای مسجد الجایتو، کنیسه و طومار خطی. در این نما خود کیتنر حضور دارد و در حال بررسی طوماری است. ساخت دیگ‌های مسی، مردان در حال نخ‌ریسی، قنات و چاه‌های قنات، کبوتر خانه‌ها، نهرها، خیابان‌ها و خانه‌ها، پختن نان لواش. دروازه روستایی با قدمت 600 سال، قفل‌های بسیار قدیمی، دیوارهای روستا، خوش‌نویسی و حکاکی‌های بسیار زیباروی دیوار. آرامگاه، نمایی از قبرستان، سالن موسیقی عالی‌قاپو، کاروانسرای شاه‌عباسی، شترها و چادرنشینان ازجمله تصاویری است که کیتنر از اصفهان برداشته است. کیتنر در تاریخ 25 فروردین اصفهان را ترک کرده و راهی شیراز می‌شود.دژ باستانی ایزد خواست که در شرق جاده اصفهان به شیراز قرار دارد و نخستین اثر تاریخی است که پس از ورود به خاک فارس دیده می‌شود، اولین بنایی است که کیتنر از سفر خود به استان فارس به تصویر درآورده است. مقبره کوروش کبیر، بقایای تخت‌جمشید، خانه‌های کاه‌گلی، آتشکده‌های باستانی. مقبره‌های داخل کوه، نقش داریوش و اهورامزدا، مجسمه‌های سنگی شکسته، کاخ شخصی داریوش کبیر، کاخ آپادانا، کاخ خصوصی خشایارشا، مقبره‌های داریوش سوم و خشایارشا دوم، نمای نزدیک از دیوارها و حکاکی‌ها، نمای داخلی موزه و نمایش آثار سفال، چادرنشینان در حال برپا کردن چادرهای‌شان، زنان و کودکان با لباس‌های محلی‌شان و خیره به دوربین، حصیربافی، قالی‌بافی، خاتم‌کاری، دروازه قرآن، سعدیه، حافظیه، کاشی‌کاری‌های مسجد وکیل، بازار وکیل و حجره‌های مختلفی چون حجره‌های پارچه، قالی و آهن‌فروشان، ظروف مسی، خانه زینت‌الملک، طراحی و ساخت کاشی، موزه و نمایش سفال‌های متعلق به 4000 سال پیش از میلاد، نقاشی‌های قدیمی، کتاب‌های خطی، زنان بختیاری در لباس‌های محلی، قبایل بختیاری و زندگی روزمره آنان چون دوشیدن شیر، پختن نان، درست کردن کره و بسیاری تصویر دیگر، ازجمله نماهای گرفته‌شده توسط کیتنر از شیراز و اطراف آن است.مقصد بعدی کیتنر جنوب ایران و اولین نما، نمای رود کارون است. کیتنر در تاریخ دوم اردیبهشت‌ماه وارد خوزستان شده و از مهم‌ترین مکان‌هایی که به تصویر کشیده است می‌توان رود کارون، قلعه و خرابه‌های شوش، زنان چادرنشین و نمایش جزییات زندگی‌شان، زیارتگاه دزفول، زیارتگاه دراویش، پل قدیم دزفول (پل رومی)، خانه‌های کنار آب، قبایل مهاجر و سازه‌های رومی را نام برد. در تاریخ ششم اردیبهشت‌ماه کیتنر خوزستان را ترک می‌کند و البته از این بابت بسیار شانس می‌آورد چراکه ده روز بعد، در اثر بارندگی‌های شدید در استان‌های خوزستان، خراسان و اصفهان سیل جاری می‌شود و خسارات زیادی به کشاورزی وارد می‌کند و به دنبال آن مالاریا در جنوب کشور شیوع می‌یابد. کیتنر پس از خوزستان راهی کرمانشاهی می‌شود که در تاریخ چهارم فروردین‌ماه یعنی در حدود یک ماه پیش از ورود او زمین‌لرزه‌ای به بزرگی 5 / 8 ریشتر را از سر گذرانده و 23 قریه‌اش به‌کلی ویران گشته و خسارات زیادی به بار آمده است. بااین‌وجود تصاویری که کیتنر از کرمانشاه ثبت کرده، طاق‌بستان است و بیستون، روستاهای تاریخی و کوزه‌های سفالی، قالی‌بافان، زنان کرد در لباس‌های محلی در حال ساخت کیف‌های چرمی، دوشیدن گوسفندان، مساجد و کاشی‌کاری‌های زیبای آن‌ها، کاروانسرایی قدیمی و در آخر جشنی در روستا که نوازندگان با دف و طبل و تنبک و دیگر آلات می‌نوازند.از دیگر شهرهایی که واتسون کیتنر به آن‌ها سفرکرده و از تاریخ دهم تا 26 اردیبهشت‌ماه را در آن‌ها گذرانده است می‌توان شهرهای همدان، کاشان، یزد، کرمان، زاهدان، مشهد و نیشابور را نام برد. خلاصه تصاویری که از این شهرها توسط دوربین کیتنر به ثبت رسیده‌اند به شرح زیر است:تصاویر از چادرنشینان، شترها، کاشی‌ها و مناره‌های مسجدی در کاشان، برج‌های بادی برای خنک نگاه‌داشتن خانه‌ها، قالی‌بافان، آرامگاه شاه‌عباس، سنگ آسیاب، بازار، باغ فین کاشان، خرابه‌های یک روستا، نخ‌ریسی، سفال‌گری، طراحی روی سفال، کتاب‌های خطی، پارچه‌بافی، دخمه زرتشتیان، برج خاموشان، بازار یزد، آرامگاهی در یزد، کاروانسرایی در یزد، مسجدی در کرمان، ساخت تشت‌های مسی، بازار مسگرها، آتشکده زرتشتیان، ارگ بم، تصاویری از مردم چادرنشین (اطراف زاهدان)، مردم در حال نواختن موسیقی و زندگی روزمره، خانه‌های سنگی (خارج از بیرجند) مدرسه و بچه‌ها در حال قرآن خواندن، کارگاه بافندگی، کوچه‌پس‌کوچه‌های روستا، آرامگاه امام رضا، گنبد طلایی، مناره‌ها، کاشی‌کاری‌ها، کتاب‌های خطی موجود در کتابخانه موزه، آرامگاه عطار نیشابوری و آرامگاه خیام که در سیزدهم فروردین همان سال افتتاح شده است.سفر واتسون کیتنر به ایران در اینجا پایان می‌یابد و کیتنر بدون ثبت هیچ تصویری از تهران، ایران را ترک می‌کند. شاید بزرگ‌ترین ویژگی فیلم‌های کیتنر را بتوان در به تصویر کشیدن جزییات زندگی روزمره انسان‌ها دانست. او در این سفرها از مقاصد توریستی خودداری کرده و به‌جای آن به ضبط و ثبت زندگی عادی و روزمره از مردمانی پرداخته که با آن‌ها ملاقات کرده است. واتسون کیتنر ده سال انتهایی زندگی‌اش را صرف برگزاری کارگاه‌های عکاسی برای باستان‌شناسان و مردم‌شناسان کرد و زمانی که از دنیا رفت بیشتر آنچه از این سفرها داشت را به موزه پنسیلوانیا بخشید.ارثیه‌ای گران‌بها از یادداشت‌های روزانه، یادداشت‌های مربوط به فیلم‌های گرفته‌شده، صورت‌حساب‌ها، نامه‌نگاری‌ها و یادداشت‌های مقدماتی درباره فرهنگ‌ها، جغرافیا و تاریخ کشورهایی که کیتنر در بین سال‌های 1951 تا 1969 از آن‌ها بازدید داشته، از او به‌جامانده است. آنچه برای ما ایرانی‌ها از کیتنر به یادگار مانده مجموعه تصاویری است زیبا و فوق‌العاده از کشوری که بسیاری ازآنچه در این فیلم‌ها آمده است را به دلایل انسانی یا طبیعی ازدست‌داده است.در پایان لازم می‌دانم یادآوری کنم که فیلم‌های واتسون کیتنر به مالکیت عمومی تعلق ندارد و هرگونه استفاده از این تصاویر ممنوع است مگر این‌که در تماس با آرشیو موزه پنسیلوانیا به آدرس ایمیل [ email protected ] اجازه استفاده از آن‌ها گرفته شود. 1 . Watson Kintner2 . Colin Helb3 . . museum4 . این مقاله ابتدا در یازدهمین شماره فصلنامه پژوهشی تحلیلی سینماحقیقت (زمستان سال 1395 ) منتشر شده است.
عبدالکریم گلشنی عبدالکریم گلشنیعبدالکریم گلشنی، نویسنده، استاد دانشگاه و پژوهشگر در چهاردهم خرداد ماه 1307 در محله "مسجد ملاعلی محمد" رشت به دنیا آمد. پدرش در کاروانسرای "شیشه کوچک" به داد و ستد اشتغال داشت و تجارت او بیشتر با انواع کاغذ و مقوا بود. در حریق بازار به سال 1298 هجری شمسی حجره او و همسایگانش طعمه آتش شد و ناگزیر به سرای گلشن تغییر مکان داد که بعدها به "گلشنی" شهرت یافت. طی سال‌های 1330 تا 1331 هفته نامه سیاسی - انتقادی "هفگز" را راه‌اندازی کرد. این هفته‌نامه تنها 17 شماره منتشر شد. بعد از کودتای 28 مرداد 1332 مدت سه سال در وزارت فرهنگ به شغل معلمی روی آورد و در سال 1335 برای ادامه تحصیلات دانشگاهی به آلمان رفت و تا سال 1348 در دانشگاه هامبورگ به تحصیل، تحقیق و تدریس مشغول بود و در سال 1347 درجه دکترای تاریخ و شرق‌شناسی را دریافت کرد. گلشنی در شهریور 1348 به دعوت رسمی دانشگاه به وطن بازگشت و به عنوان استاد قراردادی و سرپرست بخش تاریخ دانشکده ادبیات و علوم دانشگاه شیراز به تدریس و پژوهش مشغول شد. در سال 1355 به تهران منتقل شد و به جمع استادان و اعضای هییت علمی گروه تاریخ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران پیوست و مدیر گروه تاریخ دانشگاه تهران شد. از آثار او می‌توان به ترجمه "طبقات ابن سعد"، "قیام گیومات مغ" و . و همچنین تالیف "فرهنگ ایران در قلمرو ترکان"، "گلشن تاریخ"، و مقالات او که بیش از صد عنوان است، درباره تاریخ و معارف اسلامی، ادبیات، تاریخ ایران و تاریخ پیش از اسلام است. گلشنی، در دوشنبه، 26 آبان‌ماه 1399 در سن 92 سالگی بعد چند روز کما رفتن، بخاطر کهولت سن، درگذشت. - نمونه آثار: در مقاله‌ای از او با عنوان "جمال الدین شروانی" که در "دانشنامه جهان اسلام" منتشر شده است می‌خوانیم: "جمال الدین شروانی، وزیر موسی خان از شوال تا ذیحجه 736 وزیر امیرعلی پادشاه، وی پسر تاج الدین علی بود. با مرگ سلطان ابوسعید بهار در 13 ربیع الآخر 736 و فقدان فرمانروایی لایق اقتدار دولت ایلخانی وسیله‌ای برای قدرت طلبی امیران با نفوذ شد. پس از جلوس ارپاخان / ارپای گایون، به جانشینی ابوسعید، این که غیاث الدین محمد، وزیر سلطان ابوسعید، امرا را به اتحاد دعوت کرده بود، امیرعلی پادشاه، دایی سلطان ابوسعید و حکمران دیاربکر، به سلطنت ارپاخان رضایت نداد و موسی خان مغول نواده بایدو را به شاهی برگزید ."جمع‌آوری و نگارش: #لیلا_طیبی (رها)
روایت مرگ شاه اسماعیل دوم صفوی شاه اسماعیل دوم صفوی که مردی شقی و خونخوار بود معشوق پسری به نام حسن بیگ حلواچی اوغلی داشت. این پسر جوان و بسیار زیبا مصاحب و همراه شبانه‌روزی شاه بود و شاه بیشتر اوقات در حال آمیزش با حسن بیگ!.شاه اسماعیل به حسن بیگ علاقه فراوانی داشت و به او اختیارات فراوانی داده بود. بطوری که امیران و درباریانی که میخواستند درخواستشان نزد شاه مستجاب گردد میبایست از حسن بیگ وساطت و شفاعت بطلبند!.یک شب شاه پس از صرف طعام با حسن بیگ، با لباس مبدل به قصد گردش بیرون رفتند و تا پاسی از شب در کوچه‌ها و محلات و مساجد به گردش و خوردن تریاک و شیرینی و تنقلات گذرانیدند..پس از گردش شبانه، نزدیک صبح شاه با حسن بیگ به خانه‌ای که برای او در جوار دولتخانه ساخته بود و دری به میدان طویله شاهی داشت رفت و پیش از خفتن، شاه باز قوطی مخصوص فلونیای خود را خواست..فلونیا ترکیبی از تریاک و بنگ و مواد مخدر دیگر بود که بصورت حب میساختند و در قوطی خاصی برای شاه آماده میگذاشتند. سر این قوطی را معمولا حسن بیگ معشوق شاه مهر و موم میکرد..آن شب پریخان خانم خواهر شاه اسماعیل با موافقت جمعی از سران قزلباش حب‌های فلونیا را به سمی مهلک در آمیخته بود. به همین سبب چون قوطی را به دست حسن بیگ دادند، مهر خود را بر سر آن ندید و هرچه شاه را از خوردن فلونیا منع کرد، شاه توجهی نکرد و مقداری زیادتر از معمول در دهان افکند و حبی چند نیز به معشوق خود حسن بیگ داد..روز دیگر تا نزدیک ظهر شاه از خوابگاه بیرون نیامد. پس از آمدن وزرا و پزشکان و شکستن در شاه را مرده و مسموم یافتند. به این ترتیب این پادشاه شقی پس از یک سال و نیم سلطنت در سن 43 سالگی در آغوش معشوقش درگذشت..منبعزندگی شاه عباس اول، جلد اول، نصرالله فلسفی .
ولنتاین یا سپندارمذگان؟ valentine چند سالی است که 25 بهمن ( 14 فوریه) روز ولنتاین و خرید گل و عروسک ، شکلات و . در کشور ما مد شده است . اکثر جوان‌ها بدون اطلاع از اینکه اصلا این ولنتاین چی هستو از کجا اومده، فقط می‌دونند که در این روز باید برای کسانی که دوست دارند هدیه بخرند، نامه‌های عاشقانه بنویسند، حرف‌های عاشقانه بزنند، عکس‌های عاشقانه بفرستند و خلاصه هر کار عاشقانه‌ای از دستشون بر بیاد انجام بدن .خیلی‌ها هم که عادت به فال گرفتن دارند تو این روز با یه فال عاشقانه دنبال سرنوشت عشقششون هستن .ولنتاین چیست؟در قرن سوم میلادی که مطابق می‌شود با اوایل امپراطوری ساسانی در ایران، در روم باستان فرمانروایی بوده است به نام کلودیوس دوم . کلودیوس ، عقاید عجیبی داشت، از جمله اینکه سربازی خوب خواهد جنگید که مجرد باشد از این رو ازدواج را برای سربازان امپراطوری روم قدغن می‌کند. کلودیوس به قدری بی رحم و فرمانش به اندازه‌ای قاطع بود که هیچ کس جرات کمک به ازدواج سربازان نداشت. اما کشیشی به نام والنتیوس (ولنتاین)، مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری می‌کرد. کلودیوس دوم از این جریان خبر دار می‌شود و دستور می‌دهد که ولنتاین را به زندان بیاندازند. سرانجام کشیش به جرم جاری کردن عقد عشاق با قلبی عاشق اعدام می‌شود. بنابراین او را به عنوان فدایی و شهید راه عشق می‌دانند و از آن زمان نهاد و سمبلی می‌شود برای عشق.همه اسم "ولنتاین" را شنیده‌اند و مراسم آن را مانند سایر بیگانگان بجا می‌آورند،ولی شاید تا به حال اسم "سپندارمذگان" به گوششان هم نخورده باشد .کمی بیشتر از سپندارمذگان بدونیم .سپندارمذگانجشن سپندارمذگان یا جشن اسپندگان روز گرامیداشت زن و زمین است و یکی از جشن‌های ایران باستان که در روز 5 اسفند در گاهشمار زرتشتی که برابر با روز 29 بهمن در گاهشمار خورشیدی است، برگزار می‌شود. این جشن ریشه در امپراتوری هخامنشیان دارد. ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه آورده‌است که ایرانیان باستان، روز پنجم اسفند را روز بزرگداشت زن و زمین می‌دانستند.دکتر محمد نجاری پژوهشگر مطالعات تطبیقی زنان در هنر و ادبیات، نیز در سخنرانی خود با عنوان سوگ و سورنامه، با استناد به ابوریحان بیرونی و گردیزی، تاریخ پنج اسفند را در گاهشمار زرتشتی درست می‌داند و می‌گوید: "بنا به گفته ابوریحان اسپندارمذ ایزد موکل بر زمین و ایزد پشتیبان و نگاهبان زنان شوهر دوست و پارسا و درستکار بوده و به همین مناسبت این روز، جشن زنان، نامگذاری و مردم برای گرامیداشت زنان، به ایشان کادو می‌دادند و بخشش می‌کردند. این گزاره را گردیزی نیز در زین الاخبار آورده‌است: این جشن را مردگیران می‌گفتند که زنان به اختیار خویش و با آزادی، شوی و مرد زندگی خود را برمی‌گزیدند بنابراین در روز پنجم ماه اسفند در گاهشمار زرتشتی جشن زنانه "مردگیران" یا "مژدگیران" که ویژه زنان نام داشته، برگزار می‌شده‌است پس تاریخ درست جشن سپندارمذگان یا اسپندگان یا مردگیران یا مژدگیران، در گاهشمار خورشیدی 29 بهمن برابر با 5 اسفند در گاهشمار زرتشتی خواهد بود".
نخستین روز سال، جشن به جا مانده از دوران ایران باستان است که با آغاز بهار برگزار می‌شود. ایرانیان نوروز را آغازگر رستاخیز طبیعت نیز می‌نامیدند سال 1400 خورشیدی بر همه مبارک باد. نخستین روز سال، جشن به جا مانده از دوران ایران باستان است که با آغاز بهار برگزار می‌شود. ایرانیان نوروز را آغازگر رستاخیز طبیعت نیز می‌نامیدند که همزمان با طبیعت ، روزگار نو و جدیدی بوجود می‌آید.امید است که این نو آوری‌ها برای همه با شادی و آرامش همراه باشد .
زنان مهره هایی گمشده در بازی تاریخ . پرنیان قربانی | ? دانشجوی مهندسی شیمی | ? ویژه نامه "زنان"? حضور زنان در جریانات مشروطه می‌توان اتفاقی بزرگ و بی سابقه در آن زمان تلقی کرد که گرچه در ابتدا هدفشان تحقق اهداف مردان مشروطه خواهشان بود اما به تدریج و با فعالیت‌های تاثیر گذاری که در زمینه نوشتن شب نامه‌ها ،شرکت در تظاهرت و حمایت‌های خود در مشروطه انجام دادند، بستری برای تحقق آرزوها و حقوق از دست رفته‌ی خود یافتند.این که چرا در طول تاریخ و پس هر جنبش و تغییر بزرگی نقش این عناصر همیشه در صحنه نادیده و یا با کمی ارفاق بسیار کمرنگ در نظر گرفته می‌شود پرسشی است که هنوز نمی‌شود برای آن مقصر و یا دلایلی قطعی پیدا کرد اما واضح است که با بیان فعالیت‌ها و تکاپوهای زنان و البته اهدافی که این نیمه مورد بی‌مهری قرار گرفته‌ی جامعه توسط سیاست برای رسیدن به آن به سختی اقدام کرده‌اند می‌توان قدمی بزرگ در راستای ایجاد خودباوری و اعتماد به نفس در زنان جامعه و هم چنین تلاش برای احقاق برخی حقوق فراموش‌شده‌ی جنس مونث دانست.حضور زنان در جریانات مشروطه می‌توان اتفاقی بزرگ و بی‌سابقه در آن زمان تلقی کرد که گرچه در ابتدا هدفشان تحقق اهداف مردان مشروطه‌خواهشان بود اما به تدریج و با فعالیت‌های تاثیرگذاری که در زمینه نوشتن شب نامه‌ها ،شرکت در تظاهرات و حمایت‌های خود در مشروطه انجام دادند، بستری برای تحقق آرزوها و حقوق از دست رفته‌ی خود یافتند.اما افسوس که گرچه این زنان تاریخ‌ساز شدند اما وقایع اتفاق افتاده در تاریخ را هرگز آنان ثبت نکردند و شاید به سبب همان فرهنگ مردسالارانه‌ی آن زمان باشد که حضور زنان این چنین نادیده گرفته شد.پیش از گفتمان درباره‌ی انجمن‌ها و فعالیت‌های زنان در راستای اهداف مشروطه، بهتر است به این بپردازیم که اصلا چه موضوعاتی زنان را این چنین درگیر بطن ماجرا کرد. از جمله مشهورترین ماجراهایی که می‌توان در این باره به آن پرداخت، موضوع دختران قوچان است.در واقع مردم قوچان که مجبور به پرداخت خراج و مالیات فراوان به حکومت آصف الدوله بودند هنگامی که به علت حمله‌ی ملخ‌ها و در نتیجه کم‌محصولی مزارع ، از پرداخت خراج خود بازماندند مجبور به فروش دختران خود به قبایل ترکمن و ارامنه در آن سوی عشق آباد شدند.فروش دختران قوچانی در دوران قاجارگرچه از این دست اتفاقات پیش از این هم رقم خورده بود اما به علت همزمانی با وقایع مشروطه و در نتیجه به جوش آمدن خون مردان و زنان در برابر اختیارات بی‌قید و شرط حکومت، بازتابی عمیق یافت و این چنین زنان و مردان را همراه هم به صف مبارزه روانه کرد.زنان از همان ابتدا به نوعی همراه و پیرو مردان مشروطه خواه خود بودند و به طرق مختلف از جمله شرکت در تظاهرات، مشارکت در اعتصابات و حمایت‌های مالی و معنوی در جریان مشروطه فعالیت می‌کردند.آنها برای حمایت از بست‌نشینان حرم حضرت عبدالعظیم صف بستند و در برابر قوای مسلح ایستادگی کردند. و در ادامه با سرمایه گذاری جواهرات خود که تنها دارایی آنان بود از تاسیس بانک ملی حمایت و رونق شایانی به آن بخشیدند.اما فعالیتی بسیار تاثیرگذارتر از جانب زنان صورت گرفت و آن تحریم منسوجات خارجی بود. زنان که پیش از این در جریان گردآوری سرمایه برای تاسیس بانک ملی،انجمنها و گروه‌هایی تشکیل داده بودند با اعتقاد بر این که تحریم منسوجات اروپایی در ایران، ملت را از وابستگی به تاجران و تولید کنندگان اروپایی آزاد می‌کند در جنبش تحریم منسوجات وارداتی اروپایی شرکت کردند.نسوان وطن خواهدر تبریز نیز زنان اجتماعاتی برگزار کردند و دیگران را تشویق کردند که تا حد امکان به لباسهای قدیمی خود بسنده کنند به این امید که کشور به زودی در این زمینه به خود کفایی برسد و منسوجات خودش را تولید کند.زنان همچنان پیرو و خواستار محقق شدن اهداف مشروطه بودند اما کم کم این قشر از جامعه که اکنون متوجه قدرت و حقوق نسبی خود شده بود خواستار ایجاد شرایط و بستری مناسب برای آموزش و پرورش شدند.اما به مرور چنددستگی پیرامون این موضوع پدید آمد. علمایی نظیر شیخ فضل ا . نوری که از ابتدا مخالف تحصیل دختران بودند و آن را مطابق حکم شرع، حرام و بی عفتی می‌خواندند و در مقابل علمایی همچون مجتهد برجسته محمد حسن مصباح یزدی که از فکر تحصیل زنان حمایت و حتی همسر خود را به تاسیس مدرسه تشویق می‌نمود تا جایی که صفیه یزدی، همسر ایشان مدرسه دخترانه‌ی عفتیه را در سال 1288 تاسیس نمود.اما زنان طی نامه‌ای به مجلس علمای مخالف آموزش زنان را محکوم کرده و در نامه بیان کردند که سخنان ایشان هیچ مطابقتی با قوانین شرع و انسانیت ندارد و نه تنها بی پایه و اساس است بلکه کمک به عقب مانده بودن و عدم پیشرفت کشور می‌کند فلذا خواستار عزل این مقام از درجه‌ی روحانیت شدند.از سویی دیگر متاسفانه عقیده‌ی برخی مردان روشنفکر جامعه متاثر از ژان ژاک روسو، بر آن بود که زن اگر کاملا با سواد و تحصیل کرده شود دیگر مقید به وظایف زناشویی و خانگی اش نخواهد بود. و البته در برابر این دیدگاه افراطی، روشنفکرانی بودند که با کمی نرمش و ملایمت سعی در بیان این واقعیت داشتند که زنان تحصیل کرده، دارای اعتماد به نفس بیشتر می‌شوند و هم چنین در زندگی مشترک تصمیمات هوشمندانه‌تری می‌گیرند. و به همین ترتیب فرزندان خود را ،که همان شهروندان آینده‌اند ، متعهدتر و با ذکاوت بیشتری تربیت خواهند کرد.فعالیت زنان به گونه‌ای گسترش یافت که روزنامه‌ی صور اسرافیل نامه‌ای را چاپ کرد که نویسنده در آن خطر علمای محافظه کار را به مردم هشدار میداد و هم چنین از نارضایتی شدید مردم از سخنان شیخ فضل ا . نوری سخن به میان آورد.روزنامه‌ی حبل المتین نیز در آن سالها نامه‌ی زن جسوری را منتشر کرد که به مخالفت با خط فکری نوری پرداخته بود و برکناری او را از مقام رهبری روحانیت خواستار شده بود.و در متن نامه با استدلالی معقول بیان کرده بود که تحصیل علم، انسان را چه زن و چه مرد ،از درجه‌ی امیال حیوانی به سوی کمال سوق می‌دهد و چنانچه کسی با تحصیل زن مخالفت کند، خواستار همانند سازی زن به حیوانی بی شاخ و دم است که هیچ نیازی به تحصیل ندارد.هنگامی که زنان بی‌مهری و بی توجهی مجلس به حقوق زنان را مشاهده کردند و هم چنین پس از صدور قانون اساسی مشروطه در سال به 1285 که در آن برای زنان حقی قایل نشده بود و حتی زنان را در کنار مهجوران و مجرمان از حق رای محروم کرده بود. زنان اطاعت از قانون را الزامی ندانسته و به صورت خودجوش شروع به تاسیس مراکز و آموزشگاه‌های کاملا دخترانه حتی به صورت رایگان شدند و با این کار تاثیر عمیق و غیر قابل تغییری بر روی عوامی که پیش از این اهمیت چندانی به تحصیل دختران نمی‌دادند و عده کثیری نیز مخالف بودند، گذاشتند.در مشروطه‌ی دوم نیز زنان در نهضت ملی فعال شدند و به رویارویی با علمای مستبد و نمایندگان منفعل آنها پرداختند. با اعاده‌ی حکومت مشروطه در سال 1288 انجمن مخدرات وطن و چندین انجمن دیگر به مخالفت با استقراض خارجی از روسیه و بریتانیا پرداختند و بحثهایی عمومی پیرامون سیاست ، حقوق اجتماعی و حقوق زنان، انجمن‌های زنان را تشویق کرد.بعد از افتتاح دوره دوم مجلس ،نقش زنان خیلی پر رنگ‌تر شد و بعضی زنان به تدریج شروع به انتقاد از فرهنگ مردسالاری،قوانین چند همسری، حجاب و حق طلاق پرداختند.اما پس از این زنان در اقدامی هوشمندانه هم جنسان خود را مخاطب قرار دادند و با بیان ارزشهای یکسان زن و مرد سعی در ایجاد خودباوری و منسوخ کردن باورهای سنتی غلط و مستبدانه که زن را از برخورداری طبیعی و بی دردسر از بسیاری حقوق محروم می‌کند، داشتند.در هرصورت درست که زنان تا حدود پنجاه سال یعنی تا سال 1343 در زمان انقلاب سفید محمدرضا شاه حق رای خود را به دست نیاوردند اما هرگز نمی‌توان بیداری که آن زمان در قشر زنان و نیز تحولی که در انتظارات جامعه از زنان پدید آمد را نادیده گرفت.بی تردید تاریخ پر از پله‌های پیشرفت و شکستی است که از ابتدا تا به حال، جایگاه کنونی ما را مشخص میکند. ما مردمان این سرزمین که همواره برای پیشرفت و تحقق رویاهای همگانی خود تلاش کرده‌ایم هرگز دست از مقاومت و مبارزه بر نمی‌داریم و انقلاب مشروطه گرچه نقطه‌ی عطفی در تاریخ ایران بود اما پیامد‌های آن به زمان خودش منتهی نمی‌شود و ما همواره با مرور تاریخ و به یادآوردن قدرت بی نظیر ملت و به خصوص قشر زنان، سعی در تغییر و بهبود هر چه بیشتر شرایط و اوضاع کنونی خود داریم.به امید بیداری و خودباوری برای همه زنان و مردان سرزمینم.? برای دسترسی به فایل تمامی مطالب این پرونده، می‌توانید به لینک فایل سی و دوم آرمان شهر مراجعه کنید.
از تاریخ یاد بگیریم، از یزد (قسمت اول) این نوشته شاید با نوشته‌های قبلی ام یک تفاوت عمده داشته باشد و آن این است که این بار میخواهم صاف و شیوا و صمیمی بنویسم، مثل مردم یزد.یزد یکی از چند تمدن قدیمی ایران است، در کنار تمدن خوزستان و سیستان و . تمدن یزد به چشم میخورد. نارین قلعه‌ی میبد که برای 4000 سال قبل از میلاد است و در دوران ماد‌ها بنا شده است یکی از اسناد موجود برای این تمدن صحراست.یزد - تمدن کویر و صحرا باید ساختصحرا یکی از سخت‌ترین اقلیم‌های موجود برای زندگیست آفتاب سوزان، سوزهای دهشتناک، هوای خشک و بی آب . و در این صحرا است که ما تمدنی داریم به نام تمدن صحرا .آیا نمیشد که در جایی دیگر تمدنی را بنا میکردند؟ در جای دیگر میزیستند؟ به جای دیگر کوچ میکردند؟ ولی آنها ماندند و با تمام مشکلات ساختند و آنها را به نقاط قوت خودشان تبدیل کردند . و یزد را یزد کردند.از یزد یاد بگیریم، زندگی سخت است، شرایط سخت است اما باید ماند و دانه به دانه رشد کرد .گاهی باید به یاد آوردبعضی اوقات باید چیزهایی را به خاطره‌ات نگه داری. همیشه در جلوی چشمانت باشد تا آنها را فراموش نکنی. هر چیز که دیده نشود فراموش میشود، تلاش هایمان را خراب نکنیم. آنها را انکار نکنیم و به آنها افتخار بکنیم مثل بافت تاریخی یزد.گاهی از آنجا که فکر نمیکنی تا چشم کار میکند شن و ماسه است. در روزش عرق می‌ریزی و در شب‌ش می‌لرزی. و این همان جایی است که سالیانه چه افرادی که برای رفتن به آن لحظه شماری نمی‌کنند . گاهی از آنجا که فکر نمیکنیبر خلاف انتظار ، با صفا و محکمتا با چشم خود و با پوست خود لمس نکرده بودم و اختلاف را تجربه نکرده بودم تصورم چیز دیگر بود. چیزی که از ترکیب چند چیز ساده‌ست تا چه حد میتواند مطبوع، ملایم، باصفا و محکم باشد. در گرمای کویر دمای داخل چه ملایم است. ساده اما کارا میثل کاه‌گل .اگر نیست بیاور ، اگر خنک نیست بکنقبل از آنکه در زیر آن ابهت 34 متری بایستم فکر میکردم که گاه گداری شاید هوایی از آن بگذرد. اما به محض اینکه نزدیک آن شدم بادش مرا یاد آن کولر گازی‌های ایستاده انداخت و وقتی در زیرش رفتم فهمیدم که آن کجا و این کجا . و اینگونه میشود ساخت و لذت برد . بلندترین بادگیر واقعی جهان در باغ دولت آبادبلند‌ترین بادگیر جهان - باغ دولت آبادادامه دارد .
درسهایی از انقلاب اکتبر در روسیه شکی نیست که مدرنیته در غرب متولد شد. گذار غرب به مدرنیته شامل سه حرکت بود که از سه نقطه متفاوت در اروپا شروع شده و پس از مدتی در هم ادغام گشتند. 1 - اولین اتفاق بزرگ، وقوع انقلاب کبیر فرانسه بود. بر اثر این انقلاب، حکومت پادشاهی و اشرافیت سنتی در فرانسه سرنگون شده و نظام جمهوری برپا شد. برخلاف تصور بسیاری که می‌پندارند این انقلاب موجب پیشرفت فرانسه شد، اتفاقا وقوع انقلاب موجب تضعیف و فلاکت و بدبختی فرانسه شد. 2 - تقریبا همزمان با وقوع انقلاب در فرانسه، در انگلستان اصلاحاتی در سطح اجتماعی اجرا شد که موجب وقوع انقلاب صنعتی گردید. انگلیس اولین کشور جهان بود که وارد انقلاب صنعتی شد، و به دلیل در اختیار داشتن مستعمرات گسترده، صنایع انگلیسی به سرعت گسترش پیدا کردند. 3 - مولفه سوم، حرکت فکری و فلسفی در آلمان بود که در همان مقطع، بزرگترین فلاسفه غربی را پدید آورد. در آن زمان کشوری به نام آلمان هنوز وجود خارجی نداشت، بلکه مجموعه‌ای از پادشاهی‌های کوچک و ملوک الطوایفی وجود داشت که قدرتمندترین آنها پادشاهی پروس بود. نهایتا با حدود هشتاد سال تاخیر، این پادشاهی‌ها با هم متحد شدند و امپراطوری آلمان را تشکیل دادند. امپراطوری آلمان با اعمال سیاست‌ها و اصلاحات اجتماعی و سیاسی، زمینه ساز سریعترین انقلاب صنعتی در اروپا شد، بطوریکه طی مدت کوتاهی قدرت صنعتی آلمان از انگلیس و فرانسه گوی سبقت را ربود. - % D9 % BE % DB % 8C % D8 % B4 % D8 % AA % D8 % A7 % D8 % B2 - % D8 % AF % D8 % B1 - % D8 % A8 % D8 % A7 % D9 % 86 % DA % A9 % D8 % AF % D8 % A7 % D8 % B1 % DB % 8C - % D8 % A8 % D8 % AF % D9 % 88 % D9 % 86 - % D8 % B1 % D8 % A8 % D8 % A7 - vrqeep6c50pe به این ترتیب، سه قدرت بزرگ اروپایی، یعنی انگلیس، فرانسه و آلمان، با تاثیر گذاری و تاثیر پذیری از هم، توانستند بطور متقارن از نظام اجتماعی فیودالی و سنتی وارد نظم اجتماعی سرمایه داری و مدرن شوند.به همین ترتیب، سایر کشورهای کوچک اروپایی هم با تاثیر پذیری از این سه قدرت بزرگ، برنامه‌های اصلاحات سیاسی و اجتماعی را پیاده کرده و وارد مدرنیته شدند.کشورهای جنوب و شرق اروپا تا حدودی از این قافله عقب ماندند، و به همین دلیل یا توسط یکی از این قدرتها بلعیده شدند، و یا تحت تاثیر نفوذ سیاسی قدرتهای بزرگتر، درگیر جنگ‌ها و درگیری‌های ویرانگر داخلی گشتند.در منطقه شرق آسیا، ژاپنی‌ها که دور از دسترس اروپایی‌ها بودند، توانستند از فرصت اضافه‌ای که به دلیل بعد مسافت بدست آورده بودند بهترین استفاده را نموده و برنامه مدرنیزاسیون بسیار موفقی را در دوران انقلاب میجی اجرا نمایند. به این ترتیب، ژاپن هم مانند آلمان به یک قدرت صنعتی و برخوردار از توسعه متقارن بدل شد. - % DA % 86 % DA % AF % D9 % 88 % D9 % 86 % D9 % 87 - % DA % 98 % D8 % A7 % D9 % BE % D9 % 86 - % D8 % B4 % D8 % AF - cah4gglggfsv کشور روسیه وسط این دو قطب بود. بعنوان شرقی‌ترین کشور اروپایی، نه آنقدر به مرکز مدرنیته نزدیک بود که مانند آلمان و فرانسه و بلژیک و غیره همان اوایل کار وارد روابط تولیدی سرمایه داری شود، و نه مانند ژاپن آنقدر دور بود که بتواند از دور نظاره‌گر باشد و بدون اسیر شدن در شعاع میدان مغناطیسی روابط استعماری، یک برنامه مدرنیزاسیون مستقل و ملی را پیاده نماید.نتیجتا امپراطوری روسیه با وجودیکه بطور سنتی یکی از قدرت‌های بزرگ جهان محسوب می‌شد، با گذار ناقص به مدرنیته عملا به یک کشور جهان سومی تبدیل شد (هر چند آنزمان اصطلاح "جهان سوم" هنوز پیدا نشده بود).بخش اعظم جمعیت روسیه در روابط تولیدی و اجتماعی سنتی و دهقانی باقی مانده بودند، و در عین حال چند شهر بزرگ مانند سن پطرزبورگ و مسکو به شکل شهرهای صنعتی در آمده و طبقات نوپای سرمایه دار و کارگر در آنها شکل گرفته بود.این همان وضعیتی است که به آن می‌گوییم "توسعه نامتقارن". - % D8 % AF % D9 % 85 % D9 % 88 % DA % A9 % D8 % B1 % D8 % A7 % D8 % B3 % DB % 8C - % D8 % AA % D9 % 86 % D9 % 87 % D8 % A7 - % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 87 - % D8 % AA % D9 % 88 % D8 % B3 % D8 % B9 % D9 % 87 - % D9 % BE % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % AF % D8 % A7 % D8 % B1 - % D8 % A7 % D8 % B3 % D8 % AA - oa4lgch41uza عده‌ای تصور می‌کردند توسعه یک فرایند خطی است. یعنی یک جامعه ابتدا ماهیتی کاملا سنتی دارد. بعد به تدریج وارد مدرنیته می‌شود و مدتی ترکیبی از این دوست. و نهایتا به جامعه‌ای صددرصد مدرن خواهد رسید. حتی مارکس در مقدمه جلد اول "سرمایه" این جمله را آورده بود که کشورهای شرق اروپا می‌توانند آینده خود را در غرب اروپا ببینند. البته بعدها که تفکر مارکس پخته‌تر شد، در ویرایش جدیدتر سرمایه این جمله را حذف کرد.اما این تصور غلط هنوز در میان بسیاری از مارکسیست‌ها وجود دارد. و جالبتر اینکه حتی دشمنان مارکسیسم هم در این مورد دیدگاه مشترکی با مارکسیست‌ها دارند. تنها تفاوتشان این است که مارکسیست‌ها سرمایه داری را یک مرحله موقتی برای گذار نهایی به سوسیالیسم می‌دانند، اما طرف مقابل سرمایه داری را مرحله آخر و پایان تاریخ می‌داند.لنین به درستی این نکته را دریافته بود که وقتی سرمایه داری بطور نامتقارن وارد جامعه‌ای می‌شود، طبقه سرمایه دار در آن جامعه ماهیت ملی پیدا نمی‌کند، بلکه وابسته به قطب‌های سرمایه داری در جهان می‌گردد.به این ترتیب، تحلیل لنین این بود که گذار از جامعه سنتی به نظام سرمایه داری ملی و مدرنیته در روسیه از عهده طبقه سرمایه دار روس خارج است. لذا هدف اصلی لنین در انقلاب روسیه به هیچ عنوان برپایی سوسیالیسم نبود. بلکه لنین و بلشویکها بعنوان نیروهایی که در راه دستیابی به آرمان سوسیالیسم مبارزه می‌کردند، به این نتیجه رسیده بودند که برای گذار به سوسیالیسم باید ابتدا روسیه وارد سرمایه داری و مدرنیته شود. و چون طبقه سرمایه داری روسیه ماهیتی وابسته و غیرملی داشت، کمونیست‌های بلشویک خود تصمیم گرفتند این وظیفه را بعهده بگیرند و روسیه را وارد سرمایه داری ملی نمایند.لذا انقلاب کمونیستی در نظر لنین دو مرحله داشت: 1 - مرحله گذار به سرمایه داری، و این مرحله ماهیت ملی داشت 2 - مرحله گذار به سوسیالیسم، و این مرحله ماهیتی فراملی داشتانقلاب اکتبر در راستای تحقق مرحله اول بود. همانطور که کتاب "امپریالیسم، آخرین مرحله سرمایه داری" توضیح داده، تصور لنین این بود که سرمایه داری در اروپا به حدی رشد کرده که به مرحله گندیدگی رسیده. اما چیزی که از وقوع انقلاب در جوامع سرمایه داری پیشرفته اروپای غربی جلوگیری می‌کرد، روابط استعماری با جوامع کم توسعه بود.این مطلبی بود که مارکس هم دریافته بود. در یادداشتی که مارکس در یکی از مکاتبات خود با رفیقش فردریک انگلس نوشته بود، اشاره می‌کند که هر چند سرمایه داری در اروپا کاملا رشد کرده و به مرحله گذار به سوسیالیسم رسیده، اما چون در دیگر جوامع کره زمین گذار به سرمایه داری تازه شروع شده، این عدم تقارن از وقوع انقلاب سوسیالیستی در اروپا هم جلوگیری می‌کند.در جای دیگری مارکس اظهار می‌دارد که سلطه یک ملت بر ملت دیگر، بیش از هر چیزی موجب زوال و بدبختی ملت سلطه‌گر خواهد بود. دلیل این بدبختی دقیقا در همین نکته است که چنین سلطه‌ای مانع از رشد طبیعی روابط اجتماعی در جامعه سلطه‌گر است.مصداق دقیق این دیدگاه مارکس را امروز در نظم نولیبرال جهانی می‌بینیم. سلطه جوامع غربی بر دیگر جوامع جهان منشاء بسیاری مشکلات در همان جوامع غربی است. بعنوان مثال، کارگران جوامع جهان سوم که از سطح دستمزد و رفاه پایینتری برخوردار هستند، با مهاجرت به جوامع غربی و رقابت با طبقه کارگر محلی در این جوامع، موجب کاهش سطح دستمزد و امکانات رفاهی در جوامع غربی می‌شوند. - % D8 % B1 % D9 % 81 % D8 % A7 % D9 % 87 - % D9 % 88 - % DA % A9 % D8 % A7 % D8 % B1 % D9 % 88 % DB % 8C % DA % 98 % D9 % 87 - % D9 % 87 % D8 % A7 % DB % 8C - % D8 % A2 % D9 % 86 - jyp9yrkxmgah به همین ترتیب، به دلیل وجود جریان دایمی متقاضیان مهاجرت به جوامع غربی، فرهنگ و شیوه زندگی در جوامع غربی بکلی متحول شده، بگونه‌ای که زنان به جای مادر باید کارگر باشند، و کودکان به جای تجربه زندگی در کانون گرم خانواده، توسط مادران و پدران مجرد یا همجنس باز تربیت می‌شوند. چون نظام نولیبرال ترجیح می‌دهد کارگران ماهر و تحصیلکرده را مفت و مجانی از خارج وارد کند، و هر گونه هزینه برای تربیت کودکان یا حمایت از مادران و خانواده‌ها را نوعی سربار می‌داند. - % D8 % AE % D9 % 88 % D8 % A7 % D9 % 87 % DB % 8C - % DB % 8C % D8 % A7 - % D8 % B9 % D9 % 82 % DB % 8C % D9 % 85 - % D8 % B3 % D8 % A7 % D8 % B2 % DB % 8C - ye93lim7e3mi بنابراین مارکس و لنین به درستی این دو نکته را دریافته بودند: 1 - ماهیت توسعه نامتقارن سرمایه داری در یک جامعه موجب شکل گیری طبقه سرمایه دار وابسته به قطب‌های سرمایه داری خارجی شده و از شکل گیری طبقه سرمایه دار ملی جلوگیری می‌نماید. همانطور که امروز در ایران هم مشاهده می‌کنیم سرمایه‌های تجاری و مروجین مصرف برندهای خارجی دست بالا را داشته، و در عوض صنایع و تولیدات داخلی نابود می‌شوند. 2 - ماهیت نامتقارن سرمایه داری در سطح جهانی، موجب تثبیت و بازتولید این نظم نامتقارن می‌گردد. یعنی جوامع غربی همچنان در موضع استعمارگر، و دیگر جوامع در موضع مستعمره باقی می‌مانند.لذا هدف لنین و بلشویک‌ها ابتدا این بود که با خارج کردن روسیه از درون نظام سرمایه داری نامتقارن جهانی، اولا زمینه توسعه بورژوازی (سرمایه داری) ملی را در روسیه فراهم کنند، و ثانیا ضربه‌ای به نظام سرمایه داری در جوامع اروپای غربی وارد کنند. لنین تصور می‌کرد اندکی پس از پیروزی انقلاب در روسیه، کارگران در جوامع اروپای غربی هم انقلاب کرده و به یاری روسیه خواهند شتافت.پیش بینی لنین کاملا درست از آب درنیامد. برخلاف تصور لنین، کشورهای اروپایی به دنبال روسیه وارد انقلاب نشدند. سرمایه داری هم سقوط نکرد. فقط مرکزیت آن از اروپا به آمریکا منتقل شد.اما انقلاب روسیه کماکان در یک زمینه موفق عمل کرد.با قطع شدن ارتباط روسیه و نظام سرمایه داری جهانی، انقلاب صنعتی روسیه آغاز شد و روسیه دهقانی با سرعتی بسیار زیاد به یک کشور صنعتی تبدیل شد. این سرعت به حدی بود که در جنگ جهانی دوم ارتش مجهز و مدرن آلمان که همچنین از سلحشورترین و رزم آزموده‌ترین و منضبط‌ترین سربازان اروپایی هم برخوردار بود را روسیه عملا به تنهایی شکست داد. همچنین در مسابقه تسلیحاتی با آمریکا که پس از جنگ جهانی دوم قطب صنعتی جهان شده بود، روسیه در موارد استراتژیک دست بالاتر را پیدا کرد. از جمله روسیه اولین کشوری بود که ماهواره و فضانورد به فضا پرتاب کرد، و اولین موشکی که به کره ماه رسید متعلق به روسیه بود. همچنین از نظر تعداد موشک‌های قاره پیما روسیه همیشه از آمریکا جلوتر بود.با این وجود مدل توسعه روسیه از ابتدا ضعف هایی اساسی داشت. نظام اقتصادی روسیه طوری طراحی شده بود که فرض می‌کرد همیشه یک منبع پایان ناپذیر از نیروی کار دهقانی در اختیار خواهد داشت که تمایل دارند وارد بخش صنعتی شوند. لذا تا زمانی که اکثریت جمعیت روسیه دهقان بودند، توسعه صنعتی با سرعتی بسیار بالا ادامه داشت. اما به محضی که ترکیب جمعیت به نفع طبقه کارگر تغییر کرد، کارگران روس تمایل و انگیزه خود برای کار را از دست دادند.بعلاوه، مدل اقتصاد سوسیالیستی محدود به منابع و مواجه با مازاد تقاضای مصرف بود. در حالیکه اقتصاد سرمایه داری محدود به تقاضا و مواجه با کمبود تقاضای مصرف است. یا به عبارت دیگر، اقتصاد سوسیالیستی در طولانی مدت با کمبود عرضه مواجه شده، و اقتصاد سرمایه داری در طولانی مدت با مازاد تولید مواجه می‌شود، که البته این مازاد تولید خود منشا نوآوری و ابتکار در صنایع می‌شود.این کمبودها اجرای اصلاحات را در شوروی اجتناب ناپذیر می‌نمود. اما مدل اصلاحات شوروی هم مانند سوسیالیسم آن اشکالات اساسی داشت.به تدریج یک طبقه از الیگارش‌ها در راس حزب کمونیست شوروی شکل گرفت. جالب است که یهودیان در میان این الیگارش‌ها حضوری پررنگ داشتند. بطوریکه پس از فروپاشی شوروی، بسیاری از ثروت‌های ملی روسیه توسط همین الیگارش‌های یهودی چپاول شد.الیگارش‌های حزب کمونیست شوروی علاقه زیادی به دوستی با غرب داشتند. این تمایل به آشتی و دوستی با غرب علنی نبود، اما روز به روز تقویت می‌شد. درست مانند بسیاری از مسیولین جمهوری اسلامی که تا مدتها بطور علنی تعلق خاطر خود را به غرب بروز نمی‌دادند، اما بسیاری از آنها امروز یا در آمریکا و اسراییل و کانادا هستند، یا در داخل مانده‌اند و علم غربگرایی برافراشته‌اند.نهایتا با روی کار آمدن میخاییل گورباچف، این نیروهای غربگرا مجال آن را پیدا کردند تا به تدریج خواسته‌های خود را علنی کنند.برنامه‌های گورباچف دو قسمت داشت، یکی اصلاحات اقتصادی یا "پرسترویکا"، و دیگری اصلاحات سیاسی یا "گلاسنوست".در راستای این اصلاحات، سانسور و کنترل مطبوعات و رادیو و تلویزیون برداشته شد و برای اولین بار شهروندان شوروی در رسانه‌ها مطالبی را دیدند که تصاویری منفی از شوروی و مثبت از غرب را نشان می‌داد.ساختار سیاسی شوروی تغییر کرد. ساختار شورایی که مدتها وجود داشت حذف شد، و در عوض یک کنگره (مشابه آمریکا) تشکیل شد. همچنین پست جدید رییس جمهور بوجود آمد که مانند آمریکا از طریق انتخابات عمومی انتخاب می‌شد.بعلاوه، شوروی با آمریکا یک توافق برجام حاصل کردند. طبق این توافق، شوروی موافقت کرد تا حضور منطقه‌ای خود در کشورهای اروپای شرقی و بالکان را پایان دهد. در مقابل آمریکاییها هم تعهد کردند پیمان نظامی ناتو حتی یک وجب به سمت شرق گسترش پیدا نخواهد کرد. و البته مانند برجام خودمان، این وعده‌ای بود که آمریکاییها شفاهی دادند و در هیچ سندی مکتوب نشد. در برجام خودمان هم ما تعهد کردیم صنعت هسته‌ای خود را بدهیم، و آمریکاییها هم بطور شفاهی وعده دادند تحریم‌ها را لغو کنند. - % D8 % AF % D8 % B3 % D8 % AA % D8 % B1 % D8 % B3 % DB % 8C - % D8 % A8 % D9 % 87 - % D8 % A7 % D9 % 86 % D8 % B1 % DA % 98 % DB % 8C - % D9 % 87 % D8 % B3 % D8 % AA % D9 % 87 - % D8 % A7 % DB % 8C - % DA % 86 % D9 % 87 - % D8 % A7 % D9 % 87 % D9 % 85 % DB % 8C % D8 % AA % DB % 8C - % D8 % AF % D8 % A7 % D8 % B1 % D8 % AF - rhllbj4pfyyr در نتیجه این اصلاحات، طی مدت کوتاهی کشور شوروی تجزیه شد، و روسیه بدترین بحران اقتصادی تاریخ خود را تجربه کرد. پس از تجزیه شوروی، میلیونها نفر روس از گرسنگی و قحطی جان باختند، بطوریکه حتی در زمان محاصره لنینگراد در جنگ جهانی دوم تا این اندازه از قحطی تلفات نداده بودند.علاوه بر اینها، به محض فروپاشی شوروی، پیمان نظامی ناتو وارد کشورهایی شد که سابقا حوزه نفوذ شوروی بودند. لذا از یک طرف روسیه به دلیل پذیرفتن نسخه‌های اقتصادی آمریکا دچار قحطی و فلاکت داخلی شد، و از طرف دیگر آمریکاییها حلقه محاصره نظامی علیه روسیه را تنگ‌تر کردند.مشابه مدل موفق تجزیه و تضعیف روسیه در ایران هم قرار بود اجرا شود.برنامه‌های اصلاحات اقتصادی (پرسترویکا) موسوم به "تعدیل ساختاری" ( Structural Adjustment ) که از سوی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول (هر دو از نهادهای آمریکایی) دیکته شده بود توسط دولت آیت الله هاشمی اجرا شد. در دولت خاتمی برنامه "توسعه سیاسی" (گلاسنوست) در دستور کار قرار گرفت. - % D8 % B3 % DB % 8C % D8 % A7 % D8 % B3 % DB % 8C - % D9 % 88 - % D8 % A7 % D9 % 82 % D8 % AA % D8 % B5 % D8 % A7 % D8 % AF % DB % 8C - % D9 % 88 - % D8 % A7 % D8 % AC % D8 % AA % D9 % 85 % D8 % A7 % D8 % B9 % DB % 8C - % D9 % 81 % D8 % B9 % D9 % 84 % DB % 8C - % D8 % AF % D8 % B1 - % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 86 - ikxupoj9sedi مانند شوروی، اینجا هم هدف تضعیف و تجزیه ایران بود.اما تا امروز این پروژه شکست خورده. چرا ابرقدرتی مانند شوروی که بزرگترین کشور جهان بود و همه ملزومات اقتدار ملی را دارا بود در برابر نفوذ غرب شکست خورد و تجزیه شد، اما این اتفاق برای ایران که بسیار کوچکتر است و چنان قدرتی هم ندارد نیافتاد؟آیا پاسخ این پرسش می‌تواند همان هزاران سال سابقه تمدنی باشد که ما داریم و روسها نداشتند؟آیا همین هزاران سال سابقه و تجربه تمدن نیست که کشور چین را هم در برابر تهدیدات مشابه مقاوم کرده؟بعد از فروپاشی شوروی، روسها مقابل شعبه‌های ساندویچ مکدونالد در صف‌های طویل و طولانی می‌ایستادند تا غذای آمریکایی بخورند. شاید حق هم داشتند. غذاها یکی از نشانه‌های قدمت تمدنها هستند. غذاهای روسی به همان اندازه بدوی و مضحک هستند که غذاهای آلمانی و انگلیسی و آمریکایی.اما سوال اینجاست، چرا بسیاری از هموطنان ما دلشان برای غذاهای فرنگی پر می‌کشد؟!
بازی سازی در ایران، یک فرصت است . این متن صرفا انتشار مجدد مطلبی است که قبلا در وبسایت شخصی خودم در تاریخ 1396 / 07 / 25 منتشر کرده‌ام."یک فرصت جدی وجود دارد در ایران بودن."قسمتی از صحبت‌های آقای امیرحسین فصیحی (استودیو فن افزار) در کارگاه معرفی دوره طراحی بازی مدرسه اینورس امیرحسین فصیحی:. یک فرصت جدی وجود دارد در ایران بودن.و آن این است که آیا در ایران بودن و ایرانی بودن، بخاطر ایرانی بودن و بخاطر در ایران بودن، (آیا) ممکن است شما کاری بکنید که عالی باشد؟ (که) اگر مثلا در فرانسه بودید آن کار را نمی‌توانستید بکنید؟ این چیزی است که غربی‌ها سال هاست دارند به ما می‌گویند، ما هنوز خودمان نفهمیدیم. می‌گویند شمایی که تو ایران هستید ما انتظار داریم کاری از شما ببینیم که یک ربطی به ایرانی بودنتان داشته باشد.و ماهایی که ایرانی هستیم هم، منبع (که) کم نداریم، آن قدر زیاد داریم که خیلی وقت‌ها منابع مان را غربی‌ها استفاده می‌کنند و داستان، بازی و فیلم می‌سازند. ریشه‌اش تو اساطیر، قصه‌ها و تاریخ شرق شاید بوده. بنابراین این جا هم یک نگاه بومی هست و اگر توجه کنید یک مقدار هم ت کید روی عناصری که یک ذره از تکنیک بیشتر است، عناصر معنایی هست.ما تو ایران یک پازل گیمی بخواهیم درست کنیم که چهار تا مربع را جابجا می‌کنیم، خیلی اهرم رقابتی نداریم با جهان، خب با یک تیم تو فنلاند چه فرقی داریم؟ ولی اگر چیزی هست که تو این همه تاریخ و اساطیر و ادبیات و هنر ما خودش را نشان داده معماری ما خودش را نشان داده و ما از آن‌ها استفاده کنیم، حالا دیگر ما چندین قدم از اونی که تو سوید هست جلوتریم چون ما این را می‌شناسیم خب.خارجی هایی که برای TGC اومده بودن ایران، یک چیز می‌خواستند، آن این بود که بازی هایی میخواستند ببینند که یک ربطی دارد به فرهنگ ایران، و یا یک حرف جدیدی دارد و یک چیز ندیدند، بازی هایی بود که یک ربطی به فرهنگ ایران دارد و این دمق شان کرد، با چندتایی که من صحبت کردم، گفتند ایران هم مثل برزیل هست، همه دارند کلون می‌کنند، همه می‌خواهند عین غربی‌ها باشند، چرا نمی‌خواهید خودتان باشید؟امیدواریم که این نگاهه وجود داشته باشد، این هم یک فرصت است. بنابراین ایران خیلی چیزها، ضد فرصت است، بالاخره تو جامعه خودمان داریم زندگی می‌کنیم، خیلی چیزها سخت‌تر است، تحریم است از یک نظری، خیلی چیزها خیلی راحت نیست ولی یک فرصت هایی هم هست و فکر می‌کنیم آن فرصت‌ها را میشود پیدا کرد..
نکات لازم در زمینه پرورش گاو امروزه پرورش گاو در کشور به دوشکل گاوداری سنتی و گاوداری صنعتی انجام می‌گیرد . از آنجایی سود پرورش گاو شیری و یا گاو گوشتی با رعایت یکسری نکات اصولی می‌تواند چندین برابر شود ، در ادامه به معرفی برخی نکات ضروری و مفید در حوزه پرورش گاو خواهیم پرداخت که برای اشخاص دامپرور موثر واقع شود . پرورش گاو | گاوداریهمانطور که اشاره شد افراد از شغل گاوداری می‌تواند سود خوبی را بدست آورند اما با این وجود دامدارانی هستند که از سود کسب و کار خود راضی نبوده و حتی در حال ضرر و زیان نیز می‌باشند . به نظر می‌آید این دسته افراد از روش‌های نوین دامپروری استفاده نمی‌کنند و از فواید آن آگاه نیستند . نکات صحیح پرورش گاو :به کارگیری جیره غذایی متناسب با نژاد گاو و سن دام زنده عمل به برنامه واکسیناسیون و مقاوم سازی دام‌ها در برابر انواع میکروب‌ها و ویروس‌ها رعایت معیارهای و نکات بهداشتی در محیط نگهداری گاو‌ها انبار کردن درست علوفه‌های موردنیازخرید علوفه در فصولی که این گیاهان از قیمت کم‌تری برخوردار هستند پرورش نژادهای متناسب با اهداف پرورشی ( به طور مثال چنانچه که هدف شما از پرورش تولید شیر باشد باید نژادهایی را که در زمینه پتانسیل بیشتری دارند و همچنین با شرایط آب و هوایی منطقه شما متناسب هستند را انتخاب نمایید . ) ایجاد محیطی مناسب جهت نگهداری دام‌ها مزایای گاوداری صنعتی چیست ؟امکان ایجاد مدیریت اصولی مهم‌ترین مزیت این روش از پرورش دام می‌باشد . در این مجمتع‌های پرورشی به دلیل مهیا بودن انواع تجهیزات راندمان کاری به طور چشمگیری بیشتر از روش سنتی پرورش گاو می‌باشد .خوشبختانه طی چندین سال گذشته شمار گاوداری‌ها صنعتی رو به افزایش است .
دمکرات‌های مسلمان، ان‌شاءالله آیا اسلام سیاسی می‌تواند با دمکراسی لیبرال کنار بیاید؟حسام‌الدین میرجلیلی/ دانش‌آموخته رشته‌ی مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شریف"مرده‌اند در بستر مرگ‌اند یا زندانی" این‌ها توصیفاتیست که یکی از اعضای مصری "اخوان‌المسلمین" پیرامون وضعیت دوستانش می‌گوید، جمعیتی که از نخستین پیش‌قراولان جنبش اسلامی به شمار می‌آیند. پس از بهار عربی در سال 2011 ، اخوان‌المسلمین پیروز نخستین انتخابات آزاد در مصر گردید و تا اوایل سال 2012 توانست در قدرت بماند. اما ارتش به فرماندهی عبدالفتاح السیسی و با پشتیبانی انبوه معترضان توانست آنان را از اریکه‌ی قدرت به پایین بکشاند. در ماه‌های اوت و سپتامبر 2013 سیسی، رییس‌جمهور کنونی، جنبش میدان رابعه‌العدویه را به شدت سرکوب کرد (تصویر بالا). امروز آن‌هایی که کشته نشده‌اند و زندانی نیستند، خود را پنهان کرده‌اند یا گریخته‌اند.اخوان‌المسلمین به عنوان یک جنبش فراملی هنوز هم مایه‌ی ترس حکمرانان عرب است. برای نمونه، به بازی بی‌دستاورد کشورهای عربی با قطر نگاه کنید. مصر، عربستان سعودی، امارات متحده‌ی عربی و بحرین روابط دیپلماتیک و ترابری خود را با این جزیره‌ی شیخ‌نشین سرشار از منابع گاز قطع کرده‌اند. این تحریم‌ها با هدف پایان‌دادن قطر به پشتیبانی از اخوان‌المسلمین، بستن شبکه‌ی "الجزیره" (که به اخوان‌المسلمین نزدیک است) و اخراج نیروهای نظامی ترکیه‌ای به فرماندهی حزب "عدالت و توسعه"ی مت ثر از اخوان‌المسلمین، انجام شده‌اند. این کشورها ت کید دارند که اخوان‌المسلمین یک سازمان تروریستی است که سامان حاکم بر کشورهایشان را تهدید می‌کند.در این که اخوان‌المسلمین به خشونت دامن می‌زند و اعضایش به حملاتی دست یازیده‌اند، تردیدی نیست اما این که آیا بنیان فعالیت آنان بر خشونت بنا شده، پاسخ دشوارتری دارد. حسن البنا، بنیانگذار جنبش اسماعیلیه در شمال شرق مصر به سال 1928 ، دیگران را به تغییرات تدریجی فرا می‌خواند ولی به تجهیز اعضای نظامی نیز می‌پرداخت. سید قطب، از رهبران اخوان‌المسلمین در دهه‌های 1950 و 1960 ، هوادار به‌کارگیری راهکار نظامی علیه دولتمردان بی‌اعتنا به دین بود. اسلام‌گرایی نوین که در معنای گسترده‌ی آن جویای حکومتی بر پایه‌ی مبانی اسلامیست، از درون چنین بحثی به سویه‌های گوناگونی گسترش یافته است. آمیزه‌ی کنونی اسلامگرایی دربرگیرنده‌ی طیف گسترده‌ای می‌شود که در سویی از آن حزب مسالمت‌جوی تونسی "النهضه" قرار می‌گیرد و در سوی دیگری از آن گروه‌جهادی دولت اسلامی (داعش) که اخوان‌المسلمین را مرتد می‌دانند. اخوان‌المسلمین امروز مصر، هم افرادی را درون خود جای داده که راهکارهای رویارویانه از جمله خشونت‌بار را پشتیبانی می‌کنند و هم افرادی که بر رویکردهای پرهیز از تنش پافشاری می‌کنند.اخوان‌المسلمین به عنوان یک جنبش فراملی هنوز هم مایه‌ی ترس حکمرانان عرب است.سعودی‌ها و کشورهای دیگر بر نمونه‌ی قطر دست می‌گذارند و همه‌ی جریان‌های اسلام‌گرا را غیرقابل‌پذیرش می‌دانند (گرچه برخی از آنان راهکارهای همانندی با روش‌های اسلام‌گرایان فلسطینی، یمنی و سوری را پیگیری می‌کنند). دیگران، دربرگیرنده‌ی دولت‌های غربی که در برابر تروریستی‌اعلام‌کردن اخوان‌المسلمین مقاومت می‌کنند، می‌پندارند که تمایزهای قابل ت ملی میان این جریان‌ها وجود دارند. این نگرش به آسانی به دست نیامده است. هنگامی که اسلام‌گرایان منتخب، به ظاهر میانه‌رو و دموکرات غالبا ثابت کرده‌اند که چنین نیستند که می‌نمایند و پایبندیشان به دمکراسی تنها برای یک نامزد، یک انتخابات و یک دوره است، ایده‌ی تمایز میان جریان‌های اسلام‌گرا به سختی قابل باور می‌شود. اما اسلام‌گرایانی هستند که در سیاست مشارکت داشته‌اند، حتی دولت را به دست گرفته‌اند و در عمل میانه‌رو باقی مانده‌اند.به سختی می‌توان گفت که تنها اسلام‌گرایان هستند که برای تزریق مذهب به زندگی عمومی شهروندان‌در تلاش‌اند. در هند، حزب حاکم بهاراتیا جاناتا مشخصا پشتیبان سیاسی ایده‌ی ملی‌گرایی هندوست. اسراییل احزاب گوناگونی دارد که می‌کوشند دولتی آشکارا یهودی‌تر را بر سر کار آورند. در اروپا می‌توان از احزاب دمکرات مسیحی پرشماری در جناح‌های راست و چپ نام برد. در ایالات متحده آمریکا نیز، مواضع‌حزب جمهوری‌خواه نشان می‌دهد اگر "حقوق خدادادی، طبیعی و انکارنشدنی" در تضاد با "حقوق حکومتی، قضایی یا بشری" باشند، همواره اولی بر دومی مقدم است. ناتان برون( 1 ) از دانشگاه واشنگتن می‌گوید: "آنان از چیزی می‌گویند که همه‌ی اسلام‌گرایان می‌توانند با آن موافق باشند".آغاز راهاسلام لااقل از یک جنبه دین یگانه‌ایست. در حالی که موسی(ع) رهبری بدون حکومت بود و عیسی(ع) معترضی معدوم، محمد پیامبر(ص) رهبری سیاسی بود که یک نظام سیاسی را بنیان نهاد همانگونه از متن مقدس مسلمانان برمی‌آید. شادی حمید از موسسه‌ی بروکینگز( 2 ) در کتاب "استثناگرایی اسلامی( 3 )" می‌نویسد: "در قرآن توصیه‌هایی صریح و مستقیم به نوشتار آمده‌اند که دربرگیرنده‌ی شیوه‌ی به‌کارگیری مجازات "حدود" ]برای بزه‌هایی مانند دزدی[ می‌شود تا دستورهایی جزیی پیرامون ارث". برای همین اخوان‌المسلمین با افتخار می‌گوید: "قرآن قانون اساسی ماست".با این حال گرچه قرآن پیرامون مسایل معینی مانند ارث و موضوعات دیگر سخن گفته است، اما پیرامون چگونگی سازماندهی حکومت مبهم‌تر است. در یکی از سوره‌ها، به پیامبر دستور داده است با اعضای جامعه مشورت کند و در جایی دیگر به او قدرت کامل بر اعضای جامعه داده شده است. اختلافات بی‌درنگ پس از وفات ایشان آغاز می‌شود. نزدیک‌ترین پیروان او بر سر انتخابی یا انتصابی‌بودن نقش "خلیفه" - جانشین احتمالی محمد (ص) به عنوان رهبر جامعه - سردرگم می‌شوند مناقشه‌ای که در ادامه مسلمانان را به دو شاخه‌ی سنی و شیعه تقسیم می‌نماید.به سختی می‌توان گفت که تنها اسلام‌گرایان هستند که برای تزریق مذهب به زندگی عمومی شهروندان‌در تلاش‌اند.در قرآن پیرامون خلافت دستور معینی نیامده‌است. اما به گفته‌ی مصطفی اکیول( 4 )، نویسنده‌ی کتاب "اسلام بدون افراط‌ها( 5 ("، "اندیشه‌ی سنتی اسلامی بر این باور است که خلافت بخشی اصیل از اسلام است که ناخواسته اعتقادات را به سیاست آمیخته". خلافت ارثی که در آن قدرت سکولار و دینی جمع می‌شود، برای بیش از یک هزاره الگوی ساختار سیاسی اسلام بود. با سرنگونی فرمانروایی عثمانی و الغای خلافت از سوی جمهوری‌خواهان ترکیه، سرانجام جنبش اسلام‌گرایی نوین امروزی سر بر آورد. مسلمانان شرمسار از استعمار و شکست‌های سوسیالیسم و ملی‌گرایی، در حالی که دولتمردانشان از اسلام برای نفع شخصی بهره می‌بردند، خواهان یک جایگزین بامعنا برای روزگار دولت - ملت و انتخابات‌ها بودند. اخوان‌المسلمین یکی از این جایگزین‌ها بود.دمکراسی از آموزه‌های پیامبر(ص) نبود، بنابراین بنا آن را به عنوان پدیده‌ای فرنگی نپذیرفت، او همچنین از پذیرش احزاب سیاسی و حتی حکومت نوین عربی نیز سرباز زد. او پیشروی به سوی حکومت اسلامی را امری گام‌به‌گام می‌دانست که هر گام به ترفندی فراخور خود نیاز دارد. از این رو شاید در آغاز امر مسایل دینی برای اسلام‌گرایان اولویت نداشته باشد و حتی در انتخابات‌ها نیز شرکت کنند، اگر به تقویت جایگاه آنان در بلندمدت بینجامد. گرچه برخی پیروان او (بنا) دمکراسی را به عنوان رویه‌ی همه‌ی گام‌ها پذیرفته‌اند اما منتقدان باور دارند که بیشتر اسلام‌گرایان قلبا ضددمکراسی‌اند و همچنان مخالف آن خواهند ماند.این یک دریچه است که می‌توان از درون آن به تماشای حزب عدالت و توسعه و رهبر اثرگذار آن، رجب طیب اردوغان، نشست. هنگامی که اردوغان این حزب را در سال 2001 بنیان نهاد، به نظر آمد که او گونه‌ی تازه‌ای از اسلام‌گرایی را ارایه داده که برخی آن را "اسلام‌گرایی رقیق( 6 )" نامیدند که تمرکزش را به آزادی و بازار آزاد معطوف کرده بود. پس از پیروزی در انتخابات قوه‌ی مقننه در سال 2002 ، حزب عدالت و توسعه بر تغییرات دمکراتیک، مهار نیروهای نظامی ترکیه و به‌رسمیت‌شناسی حقوق بشر از سوی حکومت پافشاری نمود. این نمونه یک الگوی امیدبخش برای دیگر احزاب اسلام‌گرا برای پیروی به شمار می‌آمد.مسلمانانی که می‌گویند شریعت باید قانون رسمی باشد (سال 2013 ، % از جمعیت کل)اما آرام‌آرام، اردوغان تمرکز قدرت در دستان خود را بیشتر نمود. او رسانه‌ی دولتی را به پشتیبانانش سپرد و منتقدان را از دولت، ارتش و دادگستری بیرون راند. اعضای لیبرال‌تر حزب نیز همانند عبدالله گل، رییس‌جمهور پیشین، کنار گذاشته شدند. کودتای ناکام ژوییه 2016 هم این روند تصفیه را شدت بخشید. ده‌هاهزار نفر از دشمنان، واقعی یا خیالی، از جمله روزنامه‌نگاران دستگیر شدند. گروه‌های مدنی بسته شدند، کارمندان دولت برکنار شدند و دسترسی به بخش‌هایی از اینترنت محدود شد. همه‌پرسی درباره‌ی قانون اساسی در ماه آوریل نیز (که منتقدان باور داشتند در آن تقلب صورت گرفته) به رییس‌جمهور قدرت بیشتری بخشید. در حالی که هنگام کودتای ]نظامی[علیه او، اکثریت مردم پشتیبان ارتش بودند.اکنون برخی این پیامدها - پیروزی غیرلیبرال در ترکیه و شکست غیرلیبرال در مصر - را قابل انتظار می‌دانند و حتی غیرقابل‌گریز. اما ارزش دارد که به زمینه‌ها نیز نگاهی شود. پیش از آن که حزب عدالت و توسعه به میدان بیاید، چهار حزب اسلام‌گرای پیشین یا با کودتا یا به دستور قضایی بسته شده بودند. پس از این که عدالت و توسعه بر سر کار آمد، همچنان با تهدیدها روبه‌رو بود. سکولارهای ارتش - بخشی از "دولت پنهان( 7 )" کشور - کوشیدند که نامزد ریاست جمهوری این حزب را از انتخابات سال 2007 کنار بگذارند. یک سال پس از آن، دادستان کل ترکیه حزب عدالت و توسعه را به ضدسکولاربودن متهم نمود و نزدیک بود که این حزب نیز بسته شود. نمونه‌های پرشماری از حملات سیاسی دیگر نیز بوده‌اند که واپسین آنان تلاش برای کودتا بود.به گفته‌ی مصطفی اکیول، نویسنده‌ی کتاب "اسلام بدون افراط‌ها"، "اندیشه‌ی سنتی اسلامی بر این باور است که خلافت بخشی اصیل از اسلام است که ناخواسته اعتقادات را به سیاست آمیخته".اخوان‌المسلمین در مصر هم با مخالفت‌های همانندی از سوی دولت پنهان نظامیان، قضات و کارمندان دولت روبه‌رو شد. نیروهای پلیس از گشت‌زنی در خیابان‌ها امتناع می‌کردند که منجر به افزایش آمار جرایم شده بود. کارمندان شرکت‌های سوخت و نیرو قطعی‌ها و کمبود‌های ساختگی ایجاد می‌کردند. قضات منتصب به دوران پیش از آقای مرسی اعلام کرده بودند که نتایج انتخابات نامعتبر است.تلافی اقلیت‌هاگرچه این چالش‌ها عذرهای موجهی برای تمامیت‌خواهی مرسی و اردوغان نیستند اما شاید بتوانند عصاره‌ی غیرلیبرال ایدیولوژی آنان را توضیح دهد. مارک لینچ( 8 ) از دانشگاه جرج واشنگتن می‌گوید: "احزاب اسلام‌گرا تمایل دارند که با فضای سیاسی‌شان سازگار شوند". ترس آنان از تضعیف دولت‌هایشان از سوی سکولارها، اسلام‌گرایان منتخب را متقاعد می‌کند تا هر چه می‌توانند قدرت بیشتری به دست آورند نبود سنت دموکراتیک باپیشینه نیز وضعیت را دشوارتر هم می‌کند. چنان که آقای اکیول می‌گوید، مشکل اصلی حزب عدالت و توسعه این نیست که بیش از اندازه اسلام‌گراست بلکه "این است که بیش از اندازه ترکی است".از سوی دیگر، همچنان احزاب اسلام‌گرا به مشارکت خود در انتخابات‌ها ادامه می‌دهند. شاخه‌ی اخوان‌المسلمین در اردن و کویت، پس از تاب‌آوردن سال‌ها سرکوب، توانستند در انتخابات مجلس نسبتا خوب عمل کنند. حزب عدالت و دمکراسی، انشعابی از اخوان‌المسلمین، توانست در دو انتخابات اخیر مجلس پیروز شود و اکنون هدایت دولت را در دست دارد. بیرون از حوزه‌ی نفوذ اخوان‌المسلمین، احزاب اسلام‌گرا در اندونزی، مالزی و پاکستان به لحاظ سیاسی فعال‌اند. اما همه‌ی این‌نمونه‌ها نمی‌توانند ایده‌ی اجرای راهبرد بلندمدت بنا از سوی این احزاب را بی‌اعتبار کند. اما لااقل قانع‌کننده است که گمان کنیم در فضایی که انگیزه‌ای برای تمامیت‌خواهی نباشد، لزومی برای خودکامگی دیده نشود. در همه‌ی جاهایی که احزاب اسلام‌گرا در سیاست فعال‌اند، همواره اندازه‌ی قدرت و اثرگذاری آنان ارزیابی می‌شود. در مراکش، اردن و کویت همچنان قدرت واقعی از آن پادشاهان است.آنان بر این گمان بودند که اسلام‌گرایان نباید در انتخابات‌های ملی پیروز شوند تا اثری غیرلیبرال نداشته باشند. در دمکراسی سکولار اندونزی، هیچ حزب دینی رسما تاکنون نتوانسته است به بیش از هشت درصد آرا در انتخابات ملی مجلس دست یابد، گرچه اکثریت در این کشورها با مسلمانان است. اما احزاب محلی اسلام‌گرا تاکنون توانسته‌اند بیش از 400 ممنوعیت بر پایه‌ی قوانین اسلامی را به تصویب برسانند هنگامی که استان‌های کشور توانستند استقلال بیشتری در سال 1999 به دست آورند. در استان اکه( 9 (الکل ممنوع شده، محدودیت‌هایی بر پوشش زنان اعمال شده و برای زنای محصنه و هم‌جنسگرایی مجازات شلاق در نظر گرفته شده است.شاید مهم‌ترین نشانه‌از مشکل‌سازی قدرت اقلیتی اسلام‌گرایان خود را در آوریل سال 2017 نمایش داد. هنگامی که باسوکی تجهاجا پورناما( 10 ) معروف به آهک، مسیول وقت محبوب و اما مسیحی، در رقابت‌های فرمانداری جاکارتا شکست خورد. پشتیبانان اسلام‌گرای رقیب او، آنیس بسویدان( 11 )، به ر ی‌دهندگان مسلمان گفته بودند که ر ی‌دادن به رقیب او حرام است. و آهک کوشیده بود تا با استناد به قرآن علیه این استدلال سخن بگوید اما ویدیویی دستکاری‌شده علیه او ساخته شد که نشان می‌داد او به قرآن بی‌احترامی کرده است. او متهم به اهانت به مقدسات شد، در انتخابات شکست خورد و به حبس محکوم گردید.تجربه‌ی اندونزی نشان می‌دهد چگونه کارکرد دمکراسی می‌تواند به افزایش قدرت اقلیت غیرلیبرال بینجامد. پژوهشی انجام‌شده از سوی مرکز مطالعات اسلام و جامعه( 12 )، اندیشکده‌ای در جاکارتا، می‌گوید که بخش بزرگی از افزایش شمار ممنوعیت‌ها بر پایه‌ی شریعت به کوتاه‌آمدن سیاستمداران محلی در برابر خواسته‌های گروه‌های محافظه‌کار مسلمان در ازای دستیابی به آرایشان باز می‌گردد. برای دولت‌مردان دشوار است دستورهای الهی را که به صورت قانون در آمده‌اند، ملغی سازند. در اکه، همچنان بخش بزرگی از مردم نااطمینانی‌هایی درباره‌ی شریعت دارند. گرچه هیچ یک از نامزدهای اصلی انتخابات‌های بهار 2017 ، محدودیت‌های شرعی قانونی اخیر را از ترس تحریم )از سوی اسلام‌گرایان) به چالش نکشیدند.پشتیبانی از قوانین اسلامی، فارغ از آن که کدام حزب حامی آن باشد، پدیده‌ای فراگیر در کشورهای اسلامی است (نمودار 1 ). نظرسنجی‌ها نشان می‌دهند در مصر اکثریت از قوانین برگرفته از مجازات‌های اسلامی پشتیبانی می‌کنند و به روحانیان اختیار قانون‌گذاری می‌دهند. اما این ویژگی اصلی قوانین مصوب حزب عدالت و توسعه در ترکیه نیست. این حزب بیشتر به ساخت مساجد رو آورده و مدارس دینی ت سیس کرده است، محدودیت‌هایی بر فروش الکل اعمال ساخته و ممنوعیت حجاب را برداشته است. گرچه نوشیدنی‌های الکلی را ممنوع نکرده است و یا محدودیت‌هایی را بر پوشش برقرار نساخته است. در واقع، به نظر می‌رسد حزب بیشتر گرایش داشته تا اسلام را در خدمت سیاست بگیرد تا رویکرد دیگری.در دمکراسی سکولار اندونزی، هیچ حزب دینی رسما تاکنون نتوانسته است به بیش از هشت درصد آرا در انتخابات ملی مجلس دست یابد، گرچه اکثریت در این کشورها با مسلمانان است.امکان افزودن بر محدودیت‌ها از سوی اسلام‌گرایان حتی اگر در اقلیت باشند، برای لیبرال‌ها نگران‌کننده است. اما در پایان این نگرانی و نااطمینانی در هر گونه از دمکراسی برقرار است و اگر دموکراسی عمیق باشد می‌تواند با این تهدید روبه‌رو شود. ازین رو به باور برخی از کارشناسان انتخابات اهمیت بیشتری نسبت به لیبرالیسم دارد چراکه از نگاه آنان دمکراسی غیرلیبرال پیش‌درآمدی بر دمکراسی لیبرال خواهد بود. در حکومت‌های خودکامه‌ی گذشته، دمکراسی به پاگیری و تقویت‌شدن با تمرین نیاز داشته است. سکولارهایی که کوشیدند اخوان‌المسلمین را از قدرت در مصر به سال 2013 کنار بزنند، اغلب این بحث‌ها را می‌دانند. آن چه مرسی انجام داد، می‌تواند دیگر از سوی دولت‌های سکولار در سال‌های آینده تکرار نشود.الگوی تازهاگر بخواهیم این الگو را جدی بگیریم، باید فرض کنیم اسلام‌گرایان به برگزاری انتخابات پس از برسرکارآمدن ادامه دهند. الگوی یادشده در تونس پیاده شده است. بسیاری از اعضای النهضه رویای برپایی یک حکومت اسلامی انباشته از قوانین شرع را در سر دارند. اما در مجموع جنبش بنیان‌نهاده‌شده و رهبری‌شده از سوی رشید غنوچی از خود مداراگری به نمایش گذاشته و گرایش کمیابی به کنارآمدن دارد.النهضه دهه‌ها زیر سیطره‌ی دیکتاتوری زین‌العابدین بن‌علی رنج‌های بسیاری را تاب آورد بن‌علی این جنبش را ممنوع کرده بود. پس از سرنگونی بن‌علی در سال 2011 ، جنبش حزبی را ت سیس کرد که توانست کرسی‌های بسیاری را در نخستین انتخابات آزاد تونس به دست آورد. اما این پیروزی در دولت ادامه نیافت چون بسیاری از تونسی‌های نومید به کارایی اسلام‌گرایان مردد شده بودند. حتی حملات مسلمانان بیش از حد محافظه‌کار به سیاست‌مداران دو جناح از چپ‌ها در سال 2013 به بهبود این روند کمکی نکرد.مخالفت‌ها با قانون اساسی النهضه با اعتراضات خیابانی که کلیت شکننده‌ی دستاوردهای دمکراسی ]تونس[ را تهدید می‌کرد، پایان یافت. اما النهضه به جای پافشاری، همان رویه‌ای که اخوان‌المسلمین مصر در پیش گرفت، زمین قدرت را تا حدی واگذار کرد (به ویژه پس از رخداد کودتا در مصر). در مذاکرات درباره‌ی قانون اساسی تازه، پیشنهادهای لیبرالی چون آزادی ادیان پذیرفته شد. پس از تصویب این قانون در مجلس، اعضای مجلس بارها فریاد "مبارک علینا (بر ما فرخنده باد)" سر دادند. النهضه قدرت را به دولتی فن‌سالار در ژانویه 2014 سپرد. این حزب در انتخابات بعدی نیز به "ندای تونس"، حزب سکولاری که مشخصا برای شکست‌دادن اسلام‌گرایان ت سیس شد، شکست خورد. غنوچی به سرعت ایتلافی (و دوستی‌ای) با باجی قاید السبسی( 13 )، بنیانگذار این حزب نوپا، برقرار کرد. اما پس از انشعاب‌های ندای تونس، النهضه از برتری خود به عنوان بیشترین دارنده‌ی جایگاه‌های مجلس بهره نگرفت. آقای غنوچی گفته بود: "آن چه ما در این وضعیت گذار بدان نیاز داریم، اجماع گسترده است". عضوی از اخوان‌المسلمین مصر به گونه‌ای دیگر گفته بود: "آنان (تونسی‌ها) از اشتباه ما آموختند".غنوچی میانه‌رو (سمت چپ)غنوچی می‌گوید النهضه اکنون یک حزب اسلام‌گرا نیست بلکه حزب "دمکرات‌های مسلمان"، همتای احزاب دمکرات مسیحی اروپایی، است. این جنبش شاخه‌ی دینی خود را از حزب سیاسی‌اش جدا کرده به گونه‌ای که این شاخه به تنهایی مسیول "دعوت" (تبلیغ دین و ترویج آن) است. سیاستمداران النهضه نمی‌توانند در مساجد سخنرانی کنند و روحانی‌ها نیز نمی‌توانند رهبری حزب را بر عهده بگیرند. غنوچی می‌گوید النهضه همچنان برای اثرگذاری به اسلام تکیه دارد اما به باور او، "اثرگذاری دین امری نیست که از سوی حکومت تعیین شود". این پدیده از نگاه او، "پدیده‌ای پایین‌به‌بالا"ست و با یک مجلس منتخب، "باید کوشید تا دین به‌نمایش‌گذاشته‌شده در جامعه در حکومت نیز بازتابیده شود".سکولارها و لیبرال‌ها سال‌ها امید داشتند تا اسلام‌گرایان جریان اصلی چنین راهی را دنبال کنند. جان سخن این که آنان امیدوار بودند که گرایش اسلام‌گرایان به اسلام در جریان اعتراضات، در هنگام رویارویی با واقعیت قدرت کمتر شود. این مسیله پرسش‌های دیگری را پیش می‌آورد. حمید می‌نویسد: "اگر احزاب اسلام‌گرا انتخاب شوند و ناگزیر باشند که اسلام‌گرایی را کنار بگذارند، . آن‌گاه این امر با عصاره‌ی دمکراسی در تضاد است - باور به پاسخگوبودن دولت‌ها یا لااقل همراهی با ترجیحات مردم".امکان افزودن بر محدودیت‌ها از سوی اسلام‌گرایان حتی اگر در اقلیت باشند، برای لیبرال‌ها نگران‌کننده است. اما در پایان این نگرانی و نااطمینانی در هر گونه از دمکراسی برقرار است و اگر دمکراسی عمیق باشد می‌تواند با این تهدید روبه‌رو شود.اما اعضای محافظه‌کارتر النهضه از این سوگیری‌های جنبش خرسند نیستند. دیگران نیز به صداقت النهضه شک دارند و می‌گویند ترس از سرکوب و نافرمانی عامل انگیزاننده‌ی میانه‌روی آنان شده است به سخن دیگر این که کنش آنان تاکتیکیست. غنوچی می‌گوید: "ما این پیام را از همه سو دریافت می‌کنیم".با سرنگونی اسلام‌گرایان در مصر، پیشرفت آنان در تونس، به صورت گسترده‌ای موضوع بحث خواهد بود. برخلاف مصر و ترکیه، تونس ارتش نیرومند و سیاسی ندارد. و در حالی که سرکوب حکومتی اخوان‌المسلمین در مصر پیش از انقلاب، آنان را سرسخت کرده بود، همان‌سرکوب‌ها در تونس رهبران النهضه را که سلول‌های زندانشان را با دیگر رهبران مخالف به اشتراک می‌گذاشتند، به سوی جهان‌بینی لیبرال‌تری رهنمون ساخت. بی‌شک چالش‌های یگانه‌ای در هر کشوری رخ داده‌اند که روند رفتار آنان را شکل می‌دهند. چنان که آقای غنوچی می‌گفت او خواهان صدور الگوی النهضه به دیگر کشورها نیست چون آن را برآمده از زمینه‌ی تونسی می‌داند. "اما اگر دیگران بپندارند که تجارب آنان می‌تواند برایشان سودمند باشد، این ما را خشنود خواهد ساخت"] 1 [.پاورقی:( 1 ): Nathan Brown ( 2 ): Brookings Institution ( 3 ): Islamic Exceptionalism ( 4 ): Mustafa Akyol ( 5 ): Islam without Extremes ( 6 ): Islamism - lite ( 7 ): deep state ( 8 ): Marc Lynch ( 9 (: Aceh ( 10 ): Busaki Tjahaja Purnama ( 11 ): Anies Baswedan ( 12 ): Center for the Study of Islam and Society ( 13 ): Beji Caid Essebsi مراجع:گزارشی از شماره‌ی 26 اوت 2017 مجله‌ی اکانمیست با عنوان " Muslim democrats , inshallah "برای ورود به کانال پیام‌رسان تلگرام دوهفته‌نامه‌ی دانشجویی "داد" کلیک کنید.
ورود صنعت چاپ به ایران #تاریخیشاردن در خاطرات خود جایی بیان میکند که برادر وزیر دربار، که شخص دانشمندی بود میخواست با من قراری بگذارد تا دستگاه چاپ به ایران بیاید و حتی کتابهای چاپ شده عربی و فارسی را که در فرانسه به طبع رسیده بود را به اعلیحضرت همایونی نشان داده بودند و ایشان پسندیده بودند .شاردن اضافه میکند همه چیز خوب پیش رفت تا اینکه بحث مالی و پول آن به میان آمد و این طور جمله‌اش را تمام میکند"هرچه رشته بودیم پنبه شد".واقعا صد افسوس!! تصور بفرمایید صنعت چاپ و کتاب و کتابخوانی نزدیک 150 سال زودتر از سال 1816 میلادی در ایران دایر میشد و رواج پیدا میکرد . مسلما در مسایل سیاسی و فرهنگی تا ثیر شگرف بجا میگذاشت و پر بیراه نیست که مشروطه یک قرن پیشتر انجام می‌پذیرفت و شاید ما با رنسانس اروپا، همنوا میشدیم و ." براستی صد افسوس ! ".پی نوشت : اولین دستگاه چاپ در ایران در تبریز و در سال 1816 میلادی نصب و بکار گرفته شد.پی‌نوشت 2 : البته که امروز، جای افسوس نیست به قول السا: The past is in the past !!باشد که از تاریخ خود، عبرت بگیریم، از تجدد نترسیم و نوآوری ذهنمان را بر مسند عمل بنشانیم..پاینده ایران.#صفوی #قاجار #چاپ #ناصرالدین_شاه #قاجاری #ساسانیان #صفویه #هخامنشیان #فرنگ #مشروطه #تاریخ #تاریخ_ایران #ایران #کتاب #کتابخوانی
جاذبه‌های گردشگری شهر تاریخی یزد شهر باشکوه یزد یک شهر قدیمی با سازه‌های آجری و خشتی است که دارای آثار باستانی برجسته ، خانه‌های تاریخی و تعداد زیادی بنای تاریخی است. این شهر با معماری منحصربفرد و سنتی خود میتواند هر بازدیدکننده‌ای را شگفت زده کند ، همچنین گردشگران برای استراحت میتوانند در خانه‌های قدیمی با طراح‌های فوق العادی داخلی این سبک خانه‌ها بیشتر آشنا شوند. محصول اصلی شهر منسوجات ابریشمی به نام ترمه است که دارای الگوهای سنتی ایرانی است. اگر علاقه به چیزهای شیرین دارید ، مطمینا از خوشمزه‌ترین شیرینی‌های محلی یزد لذت خواهید برد. به عنوان مثال ، باقلوا ، پشمک و قطاب را می‌توان بعنوان محبوب‌ترین آنها معرفی کرد. یزد ، مانند سایر شهرهای ایران ، غذاهای سنتی خود را دارد که اصطلاحا به آن آش شولی می‌گویند. این آش خوشمزه ایرانی حاوی اسفناج ، جعفری ، تره فرنگی ، شنبلیله و چغندر است که با سرکه یا رب انار سرو می‌شود. برای بسیاری از گردشگران خارجی سفر به ایران بدون سفر به یزد کامل نمی‌شود. بنابراین این شهر باید در صدر لیست بازدیدکنندگان قرار گیرد. حال با تعدادی از جاذبه‌های گردشگری این شهر تاریخی آشنا میشویم.برای تهیه بلیط هواپیما می‌توانید به سایت سفیران مراجعه فرمایید.یزد شهری قدیمیهمانطور که در ابتدا گفته شد ، با توجه به تاریخچه این منطقه که یکی از قدیمی‌ترین شهرهای جهان است . ساکنین آنجا با خونگرمی از شما استقبال خواهند کرد . با کوچه‌های به هم پیوسته ، با رنگ زرد ، قهوه‌ای آجری و معماری باشکوه ، مطمینا از قدم زدن در آن منطقه لذت خواهید برد و از دیدن بادگیرها در بالای هزارتوی پشت بام‌های خشتی شگفت زده خواهید شد. یونسکو "شهر تاریخی قدیمی یزد" را به فهرست میراث جهانی خود در سال 2017 اضافه کرد.مسجد جامعاز هر گوشه شهر می‌توانید بنای باشکوه مسجد جامع را ببینید که در قرن 14 ساخته شده است. این بنای تاریخی یکی از بلندترین مناره‌های مسجد در کشور است و نمایانگر معماری ایرانی - اسلامی است. این بنا دارای طراحی داخلی چشم نواز و زیبا با کاشی کاری‌های تزیینی موزاییک و خطوط قرآنی ظریف است. آیتم‌های مختلف به کار رفته در طراحی از ابتدای دوره اسلامی تا مرمت در قرن چهاردهم دایما متغیر بوده است. علاوه بر این ، تعدادی از عناصر موجود در مسجد به قرن دوازدهم برمی گردد ، به عنوان مثال ، سردر و کتیبه‌های ایوان بزرگ.برج خاموشان (دخمه زرتشتیان(برج‌های سکوت که در فارسی به آن دخمه گفته می‌شود ، در واقع دو برج دایره‌ای هستند که در یک بیابان ساخته شده است. این سازه‌های بلند توسط زرتشتیان ساخته شده است که در زمان گذشته برای قرار دادن اجساد مردگان در نوک آنها استفاده میشده و معمولا این اجساد خوراک حیواناتی مانند کرکسها میشدند. علاوه بر این ، در بنای این برجها ساختمانهای دیگری نیز وجود دارد. هنگام بازدید از این منطقه ، متوجه خانه‌های کوچکی خواهید شد که اقوام مردگان برای اقامت و عزاداری از آنها استفاده می‌کردند ، در حالی که افرادی اجساد را به برج‌ها منتقل می‌کردند. این سنت قدیمی زرتشتیان جهت آرامش روح مردگان اجراء میشد.باغ دولت آباداین باغ زیبا یکی از نه باغ ایرانی در ایران است که در سال 2011 توسط یونسکو به عنوان میراث جهانی ثبت گردید. برخی از ویژگی‌های مشابه این نوع باغ‌ها ، مانند تعداد چشمه‌ها ، تقارن و فضاهای سبز با درختان سرو مشترک است. علاوه بر این موارد ، درختان انار نیز در باغ کاشته شده‌اند که برای رشد در این نوع آب و هوا بسیار مناسب هستند. در این باغ اقامتگاهی وجود دارد که در قرن 18 ساخته شده است و متعلق به محمدتقی خان بافقی ، یکی از حاکمان سلسله زندیه است. بلندترین بادگیر در جهان با ارتفاع 33 متر یکی از اصلی‌ترین جاذبه‌های این بنای تاریخی است. پنجره‌های شیشه‌ای رنگ نیز زیبایی منحصربفردی را به این بنا بخشیده است.آتشکده زرتشتیانیزد به عنوان مرکز زرتشتیان ایران شناخته شده است که در آن می‌توانید تعداد مکانهای مذهبی و تاریخی زرتشتیان را کشف کنید. آیین زرتشتی که یک دین توحیدی باستانی است تقریبا 3500 سال پیش مذهب اصلی در ایران بوده است. یکی از مکانهای اصلی این گروه آتشکده است ، که مهمترین معبد ایران و جهان برای زرتشتیان است. اعتقاد بر این است که آتشی که در مرکز این بنا قرار دارد بیش از 1500 سال است که در حال سوختن است. این معبد به عنوان یک میراث ملی به ثبت رسیده و به جز رویدادهای مذهبی، هر روز پذیرای گردشگران است . به عنوان یک پیشنهاد ، هنگام بازدید از مکان از لباس‌های سفید یا رنگ روشن استفاده نمایید تا احترام خود را به مکان نشان دهید.مجموعه امیر چخماقدرست در قلب شهر ، شما با مجموعه امیر چخماق روبرو خواهید شد که می‌توان آن را به عنوان مکانی دانست که مردم اغلب اوقات خو را شب‌ها در آنجا می‌گذرانند، خصوصا در حین برگزاری مسابقات ملی و مجالس مذهبی. نمای سه طبقه این بنا دارای تعداد زیادی ایوان زیبا و متقارن است. اعتقاد بر این است که این مجموعه قبلا ورودی شهر بوده است. با این حال ، امروزه از آن برای مناسبت‌های مختلف مذهبی مانند عاشورا و اربعین استفاده می‌شود. شما میتوانید در این مکان شیرینی‌های محلی نیز خریداری کنید. این مکان نوعی بازارچه سنتی نیز محسوب میشود و برای خرید سوغاتی نیز انتخاب مناسبی است.موزه آب یزدیکی از با شکوه‌ترین معماری‌های ایران که حداقل به 2000 سال پیش بر می‌گردد، کاریز یا قنات است که در سال 2016 توسط یونسکو به عنوان میراث جهانی ثبت شد. در این موزه ابزارهایی را مشاهده خواهید کرد که مربوط به هزاران سال پیش میشود و تکنیکهایی که برای بددست آوردن آب استفاده میشده است را خواهید دید . برخی از این سیستم‌ها امروزه هنوز کاربرد دارند. در حقیقت ، یک خانه بزرگ در زیر این موزه وجود دارد که از آنجا نیز میتوانید بازدید نمایید.جاذبه‌های گردشگری شهر تاریخی یزد
ناگفته‌های پرچم در ایران مقدمه پرچم یک نماد ملی مذهبی و سیاسی است که هر کشور و ملیتی دارای یک پرچم به بخصوص مخصوص به خود است . کشور ما هم از این مسیله مستثنی نیست و سال‌های سال پرچم کشور ما دست خوش تغییرات شده تا به شکل کنونی ای که اکنون مشاهده میکنیم در بیاید . کشور ما بعد از انتقلاب سال 1357 به پرچم سه رنگ با نماد الله در وسط آن و 22 الله و اکبر به معنی 22 بهمن که رو پیروزی انقلاب اسلامی است درآمده .تاریخچه ایران از گذشته تا به امروز درفش کاویانیدر داستان‌های اساطیر ایرانی درفش کاویانی خیلی معروف است درفش کاویانی از قیام کاوه آهنگر علیه ظلم و ستم ضحاک معروف شده کاوه آهنگر برای اینکه مردم را علیه قیام ضحاک جمع کند پیش بند چرمی خود را بر رویه چوبی گذاشت و آن را بالا گرفت تا مردم دور هم جمع شوند .پس از جمع شدن مردم به کاخ شاهی حمله کرد و پس ار پیروزی فریدون را به پادشاهی نشاند فریدون هم که پس از قیام به پادشاهی رسیده بود دستور داد پیش بند کاوه آهنگر را با رنگ‌های زرد و سرخ و بنفش و جواهر بی آرایند و آن را درفش شاهی خواند به همین دلیل به اسم درفش کاویانی معروف شد .ایران 200 سال بدون پرچم ایران پس از حمله تازیان به ایران تا 200 سال هیچ گونه پرچمی نداشت به دلیل آنکه روحانیون تصویر بردای و نقش نگاری را حرام میدانستند .در ایران دو قهرمان فقط دارای پرچم بودند که یکی از آن‌ها ابومسلم خراسانی نام داشت که دارای یک پرچم ساه رنگ بود . قهرمان دوم بابک خرمدین نام داشت که دارای یک پرچم سرخ رنگ بود به همین این دو قهرمان طرفداران زیادی داشتند به همین دلیل به آن‌ها را سیاهجامگان و سرخ جامگان می‌نامیدند .اولین تصویر در پرچم کشورمان غزنویان با شکست دادن سامانیان پادشاهی جدید خود را آغاز کردند و در سال 979 میلادی سلطان محمود غزنوی برای اولین دستور داد نقش ماه با پس زمینه سیاه را با جواهرات بر روی پرچم نقش ببندند .و بعد‌ها در سال 1031 میلادی سلطان محمود غزنوی به دلیل علاقه‌ی زیاد خود به شیر دستور داد نماد آن را به شیر تغییر دهند که تا انقلاب سال 1357 هیچ گاه تغییر نکرد .قدرتمند‌ترین پرچم در این دوره‌ها پرچم تیموریان به عنوان قدرتمند‌ترین پرچم مینیاتوری شناخته شده است که این پرچم مینیاتوری در کنار پرچم شیر و خورشید معروف نشان داده شده که حمله مغولان به ایران را روایت میکند که حلال ماه را حمل میکند . پرچم در دوران صفویانسسله صفویان تقریبا 230 سال در ایران حکومت کردند و تنها شاه اسماعیل اول و تهاسب اول بودند که در پرچم خود نقش شیر و خورشید را نداشته‌اند .پرچم ساه اسماعیل اول یک پرچم سبز رنگ بود که در بالای آن عکس ماه قرار داشت و شاه تهماسب دوم به دلیل اینکه متولد فروردین بود دستور داد به جای شیر و خورشید تصویر گوسفند نماد آن ماه را قرار بدهند .پرچم شیر خورشید همیشه به یک شکل نبوده به صورتی گاه شیر نشسته بود گاهی ایساده و در مواقعی در دست شمشیری بود به نشانه شمشیر حضرت علی (ع) و به نظر میرسد تا زمان قاجار پرچم ایران سه گوش بوده نه چهار گوش .پرچم در زمان نادرشاه افشار نادرشاه مردی خودساخته بود، توانست با کوششی عظیم ایران یکپارچه و متحد کند. سپاه او از سوی جنوب تا دهلی، از شمال تا خوارزم و سمرقند و بخارا و از غرب تا موصل و کرکوک و بغداد و از شرق تا مرز چین پیشروی کرد. در همین دوره بود که تغییراتی در خور در پرچم ملی و نظامی ایران به‌وجود آمد.پرچم شاهی در دوراه نادرشاه افشار در پرچم سلطنتی از ابریشم سرخ و زرد ساخته می‌شد و در آن تصویر شیر و خورشید هم وجود داشت .اما پرچم ایرانیان سه رنگ سبز و سفید و سرخ با شیری در حالت نیمرخ و درحال راه رفتن با خورشیدی پشت آن بوده که رویه دایره آن نوشته المک الله . دوره قاجاردر دورهی قاجار اولین بار بود که پرچم سه گوش به پرچم چهار گوش تبدیل میشود و همین باعث چند تغییر اساسی در پرچم به وجود آورد . آقا محمدخان قاجار دشمنی که با نادر شاشه داشت سه رنگ سبز و سفید و سرخ را برداشت و تنها رنگ سرخ را روی پرچم گذارد. دایره سفید رنگ بزرگی در میان این پرچم بود که در آن تصویر شیر و خورشید وجود داشت، اما با این این تفاوت شمشیری در دست شیر قرار داشت. پرچم در زمان امیرکبیر امیرکبیر، دلبستگی ویژه‌ای به نادرشاه داشت و به همین سبب بود که پرچم نادر را پذیرفت، اما دستور داد شکل پرچم مستطیل باشد و سراسر زمینه پرچم سفید، با یک نوار سبز به عرض تقریبی 10 سانتی متر در گوشه بالایی و نواری سرخ رنگ به همان اندازه در قسمت پایین پرچم دوخته شود و نشان شیر و خورشید و شمشیر در میانه پرچم قرار گیرد .پرچم بعد از انقلاب اسلامیدر اصل هجدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مصوب سال 1358 در مورد پرچم گفته شده‌است که پرچم جمهوری اسلامی از سه رنگ سبز، سفید و سرخ تشکیل می‌شود و نشانه جمهوری اسلامی (تشکیل شده با حروف الله اکبر) در وسط آن قرار دارد . حسین منعم منبع : سایت پرچم سلامی
سهم حکومت تزاری و اتحاد جماهیر شوروی در ملت‌سازی آذربایجانی دلیل انتشار این مجموعه پست‌ها در ویرگول در مقدمه‌ی نوشته‌ی زیر توضیح داده شده است که در صورت علاقمندی می‌توانید مطالعه بفرمایید. - % D8 % AA % D8 % A7 % D8 % AA % D8 % A7 % D8 % B1 - % D8 % A7 % D8 % B1 % D9 % 85 % D9 % 86 % DB % 8C - 1905 - 1907 - % D9 % 82 % D8 % B3 % D9 % 85 % D8 % AA - % D8 % A7 % D9 % 88 % D9 % 84 - j30fgpu75jqn اگر به وقایع پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نگاهی بیفکنیم، درخواهیم یافت که عوامل منحصر به شوروی و عواملی که در بسیاری از مناطق تحت استعمار مشترک‌اند، هر دو روی تجربه‌ی آذربایجانی‌ها تاثیرگذار بوده‌اند. شهرنشینی، صنعتی‌سازی، آموزش همگانی و دسترسی بیشتر به رسانه‌های چاپی و دیگر رسانه‌ها، جامعه قومی - زبانی آذربایجان را به عنوان یک ملت آذربایجانی تثبیت کرد، همان‌طور که همین اتفاق در بسیاری از دیگر مناطق دنیا رخ داد.استقرار حکومت بوروکراتیک و نظامی تزاری در آذربایجان در سال 1828 و تضعیف نخبگان محلی، باعث مقاومت هر دو گروه نجیب‌زادگان و و دهقانان آذری شد. با این وجود، در اواسط قرن نوزدهم، سیاستهای معتدل‌تر برای نایب‌السلطنه میخاییل وروونتسو جنگ سالاران مسلمان و مسیحی را به سمت اشراف روسی سوق داد و آنها را به عنوان فرمانداران محلی به کار گرفت. بنابراین خشم اولیه ملی‌گرایانه یا شبه ملی‌گرایانه از تحمیل حکومت "کافر" (یا مسیحی) فروکش کرد. علاوه بر این، حضور روسیه همیشه پایین بود و بنابراین احساسات ضد روسی متعادل بود.تا زمان جنگ ارمنی - تاتار 6 - 1905 (آذری‌ها توسط روسیه تاتار خوانده می‌شدند)، محلی‌گرایی اصلی‌ترین جز هویت فرهنگی در بین نخبگان آذری بود. این نگرش بر گفتارهای بومی، تاریخ محلی و تمایل بر حل مسایل محلی در مناطقی چون باکو، گنجه، تفلیس، نخجوان و شوشا تکیه داشت. معضلات پانترکیسم از جمله آذربایجانیسم و همبستگی با ترکیه یا دیگر جوامع ترک یا مسلمان چندان در روسیه تزاری طرفدار نداشتند.جنگ ارمنی - تاتار 6 - 1905 نخبگان و جمعیت آذری را به این فکر واداشت که آیا محلی‌گرایی برای تحمل تجاوز ارامنه و حکومت تزاری کافی است یا خیر. این جنگ تا حدودی به دلیل افزایش اختلافات طبقاتی بین ارمنی‌ها، که در صنعت نفت در حال شکوفایی، مشاغل بهتر و دستمزدهای بالاتری داشتند، و آذربایجانی‌های کم‌سوادتر و دارای مهارت کمتری، که مشاغل پست‌تر و دستمزد پایین‌تری داشتند، رخ داد. به این اختلاف طبقاتی بایستی تبعیض سیستم اداری تزارها به نفع جامعه ارمنی که یا واقعا وجود داشت و یا صرفا آذربایجانی‌ها چنین حسی را داشتند - را افزود. آذری‌های مرفه‌تر از جمله بازرگانان، صنعتگران نساجی و نفت و نجبای زمین‌دار، از سوی همتایان ارمنی خود احساس فشار می‌کردند و همچنین گرایش روس‌ها به نفع ارامنه را درک می‌کردند. تا قبل از شروع جنگ، آذری‌های ثروتمند شروع به کمک به فعالیت‌های آموزشی، فرهنگی و دیگر فعالیت‌های همگانی کرده بودند. پس از جنگ، آنان ترکیه و ایران را متحد خود می‌شمردند.اتفاقا انقلاب مشروطه‌ی 9 - 1905 ایران، انقلاب ترکان جوان در سال 1908 ، افکار اصلاح‌طلبانه‌ی اسماعیل بیک گاسپرالی و نوگرایی دینی سید جمال‌الدین اسدآبادی به طور حرفه‌ای بر تفکرات روشنفکران آذری ابتدای قرن بیستم تاثیر گذاشت. برخلاف روشنفکران تاتار که اغلب در سن پطرزبورگ یا برلین تحصیل کرده بودند، روشنفکران آذری در درجه اول در استانبول تحصیل کرده بودند. بین این روشنفکران می‌توان رهبران تاثیرگذاری همچون محمد امین رسول‌زاده، نریمان نریمانف، احمد آغ اوغلو، علی حسین زاده، هاشم وزیروف، عضیر و جیحون حاجی بیگلو و مردان بیگ توپچوباشی را نام برد.نخبگان معنوی آذری، به دلیل نفوذ تفکرات ترکان جوان، خصومت با سلطنت ایران - که همه قدرت واقعی را به روسیه، بریتانیا و دیگر کشورهای اروپایی باخته بود - و دشمنی با روحانیت شیعه حامیان سرسخت مدرنیسم و مشروطه سکولار بودند. روشنفکران آذری همانند معاصران خود در ترکیه و ایران، پذیرای ایده‌های مردمی و سوسیالیستی بودند و ناسیونالیسم و سوسیالیسم را در تقابل با یکدیگر مورد استفاده قرار می‌دادند زیرا برای آنان امپریالیسم ستیزی به معنی روسیه ستیزی بود. روشنفکران آذری تا انقلاب 1905 روسیه متحد باقی ماندند. بعد از انقلاب 1905 ، گروه سوسیالیستی همت پدید آمد. حزب ملی‌گراتر مساوات که سوسیالیست نیز بود در 1911 تاسیس شد. این دو گروه تا سال 1917 علیه رژیم تزاری و محافظه‌کاران مذهبی با یکدیگر همکاری داشتند و لذا طبیعی بود که اعضای این دوگروه با هم معاوضه شوند. به عنوان مثال، محمد امین رسول‌زاده که رییس جمهور جمهوری مستقل آذربایجان ( 20 - 1918 ) شد، از اعضای گروه همت بود که در سال 1913 به مساوات پیوست. نریمان نریمانف که اولین دبیر حزب کمونیست آذربایجان شد، پیش‌تر عضو گروه مساوات بود.منبع: کتاب Identity Politics in Central Asia and the Muslim World : Nationalism , Ethnicity and Labour in the Twentieth Century صفحات 43 و 44
تخت سلیمان زیباترین و شکوهمندترین میراث ایران اینجا میراث جهانی تخت سلیمان تکاب، یکی از مهمترین مراکز تاریخی تمدن ایران و جهان است. جایی که از زبان گردشگران فراوانی که هر ساله راهی این منطقه می‌شوند به نگین پرجاذبه شمال غربی ایران نامگذاری شده است.مناظر تماشایی تخت سلیمان شگفتی‌های این بنای تاریخیتخت سلیمان یک مکان باستانی در آذربایجان غربی ایران که در زمان امپراتوری ساسانیان شکل گرفته و در میانه راه بین همدان و ارومیه و در نزدیکی شهرستان تکاب قرار دارد. این بنای مستحکم در تپه‌ای که بر اثر خروج یک حوضچه چشمه غنی از کلسیم ایجاد شده و در سال 2003 به عنوان یک بنای گردشگری و کهن به عنوان میراث جهانی ثبت گردید. این ارگ شامل آتشکده زرتشتیان در دوره ساسانی و در دوره ایلخانی بخشی از آن (به عنوان مسجد) بازسازی شده است.این معبد یکی از سه "آتش‌سوزی بزرگ" یا "آتش‌سوزی سلطنتی" را در خود جای داده بود که پیش از این فرمانروایان ساسانی برای رسیدن به تاج و تخت به جنهمی از آتش بدل نمودند. آتش‌سوزی در تخت سلیمان Adur Gushnasp نام داشت و به طبقه آرتشتار یا جنگجویان ساسانی اختصاص داشت. در قرن چهارم نسخه خطی ارمنی مربوط به عیسی و زرتشت میگردد و مورخان مختلف دوره اسلامی، این حوضچه را ذکر می‌کنند.در کاوش‌های باستان‌شناسی آثاری از اشغال قرن 5 قبل از میلاد در دوران هخامنشی و همچنین سکونت‌گاه‌های بعدی اشکانیان در ارگ مشخص شده است. سکه‌های متعلق به پادشاهان ساسانی و پادشاه امپراتور بیزانس تیودوسیوس دوم ( 408 - 450 میلادی) نیز در آنجا کشف شده است. زندان سلیماندر نزدیکی این بنای تاریخی کوهی مخروطی شکل قرار دارد که در قدیم به نام زندان دیوها مشهور بوده است، در واقع این کوه رسوبی بوده است که در درون این دهانه آب به مرور زمان خشک شده است. همچنین این دهانه شگرف معبد زرتشتیان بوده است. در افسانه‌های عامیانه آمده است که پادشاه سلیمان هیولاها را در داخل دهانه‌ای به عمق 100 متر عمق که "زندان سلیمان" نامیده می‌شود‌، زندانی کرده‌است. همچنین گفته می‌شود که سلیمان حوض روان در قلعه را ایجاد کرده است. دوره ایلخانیانبه نقل از مورخان آن دوره " بنایی واقع در استان آذربایجان در شمال غربی ایران، بقایای مجموعه تخت سلیمان را می‌توان در یک دشت چمنزار یافت. تخت سلیمان در قرن سیزدهم تحت سلطنت ایلخانیان به عنوان کاخ تابستانی و شکار ساخته شد و به معنی "تخت سلیمان" در فارسی، همچنین سوغورلوخ در ترکی بود. پیش از این، این مکان یک آتشکده برای زرتشتیان بود، که جزوی از آیین دولت سلسله ساسانیان بود، که آنها در طول قرن پنجم ساخته شده‌اند.اباقا خان دومین حاکم ایلخانی و پسر هولاگو اولین حاکم سلسله ایلخانی بخشی از این بنا را به دلیل ویرانه‌های عظیم باقی‌مانده از آتشکده قدیمی و کاخ ساسانیان انتخاب کرد. انتخاب این مکان تاریخی در ایران نیز حضور آنها را در فرهنگ قبلی ایران قانونی دانست. ایلخانیان می‌خواستند خود را در بافت تاریخی ایران ادغام کنند، از این‌رو آنها با استفاده از ساختار ساسانی و قبل از اسلام مجموعه خود را الهام گرفته بودند. کاشی‌های گران‌بهاتزیینات کاشی‌های تخت سلیمان ترکیبی از فرهنگ‌های مختلف را نشان می‌دهد، با استفاده از سنت‌های هنری بودایی، اساطیر چینی و ایران پیش از اسلام و خود جهان اسلام فعلی ادغام شده است. به عنوان مثال، گل نیلوفر آبی، که از آیین بودایی گرفته شده است، اغلب در طرح‌های گل به عنوان نمادی برای ثروت استفاده می‌شود یا به عنوان نمادی مقدس دیده می‌شود. ثانیا همانطور که قبلا ذکر شد، اژدها یک نقوش رایج بود که مربوط به تایوییسم، کنفوسیوسیسم و بودیسم بودند. این مفهوم حاکمیت را ارایه می‌داد و به عنوان اجداد همه حیوانات موجود مشاهده می‌شد.از طرف دیگر عناصر ایرانی در کاشی‌های تخت سلیمان نیز بیان شده‌اند. اینها عمدتا مضامین ادبی از شاهنامه یعنی "کتاب پادشاهان" است. شاهنامه روایتی تاریخی از پادشاهان ایران و مسایل اساطیری با استفاده از خط و تصاویر است. به عنوان مثال، یک کاشی تصویری از فریدون یکی از پادشاهان افسانه‌ای ایران قبل از اسلام را کشیده است، که ظحاک ظالم را شکست داده است. کاشی با تصویری از بهرام پنجم وجود دارد که در قرن 5 در خاندان ساسانی سلطنت کرد و گوزن‌های شکار شده نشان می‌دهد. صحنه دیگر با خوشنویسی با استفاده از نقاشی درخشان رستم (جنگجوی مشهور ایرانی که اغلب در شاهنامه حضور دارد) توضیح داده شده است که فرزندش سهراب را کشته است. جمع‌بندیمواردی که اشاره شد توسط مورخان و باستان‌شناسان تاریخی این بنا نوشته شده‌اند و در سایت‌های مختلف موجود و تنها بنده ترجمه کرده‌ام و به این نکته باید اشاره شود که حتما اشکالات نگارشی و املایی در متن این پست موجود است. آقای مجید ناظمی نیز با دقت و نکته‌سنجی مناسب در ادیت این پست همراهی نمودند و از ایشان بسیار سپاسگزارم. دوستان و اهالی عزیز تکاب هرآنچه که درباره این مکان دیدنی شنیده و یا دیده‌اند در همین پست به صورت کامنت با بنده به اشتراک بگذارند.
گزینش تاریخ شهید آمریکایی جنبش مشروطه "شهید آمریکایی جنبش مشروطه" معلم آمریکایی مدرسه مموریال در تبریز به نام بسکرویل ( Baskerville ) است. او از سال 1907 (دوره محمدعلی‌شاه) به ایران آمد و در دوره‌ای که مردم تبریز به رهبری ستارخان و باقرخان به پا خاسته و طرفداران شاه تبریز را محاصره کردند او رهبری فوج نجات را برای شکستن محاصره تشکیل داد.او که دوره‌ی سربازی را در آمریکا دیده بود، به قول خودش به‌جای آنکه بخواهد تاریخ مردگان را روایت کند، تصمیم گرفت تاریخ را بنویسد و تلاش کرد تا آموزش‌های نظامی به جوانان دهد. "تنها فرق من با این مردم، زادگاهم است، و این فرق بزرگی نیست"در جریان یکی از نبردهای میان فوج نجات مشروطه‌خواهان و محاصره‌کنندگان طرفدار استبداد شاه، باسکرویل بر اثر گلوله‌ای که به سینه‌اش اصابت کرد، کشته شد. بعدترها، ستارخان، تفنگی را که باسکرویل در هنگام کشته‌شدن در دست داشت، با حک کردن نام و تاریخ کشته‌شدنش در پرچم ایران پیچیده و برای خانواده‌اش در آمریکا فرستاد.خیابان جردنسامویل مارتین جردن موسس و سازنده مدرسه‌ی نمادین البرز است. دبیرستان البرز که زمانی "کالج البرز" نام داشت، نزدیک چهارراهی است که هنوز هم "چهارراه کالج" نامیده می‌شود. این دبیرستان زمینه‌ساز شکل‌گیری دانشگاه پلی‌تکنیک (امیرکبیر) شد.جردن تا سال 1319 در ایران ماند و یادگار او هنوز که هنوز است، به عنوان یک اثر ملی و یک پدیده‌ی تاثیرگذار است.خارجی‌های دوست داشتنی و دوست‌نداشتنیدر کنار نام جردن و بسکرویل می‌توان بسیار نام‌های دیگر از میان آمریکایی‌های خوشنام و تاثیرگذار در ایران نام برد. همانطور که می‌توان از ماموران آمریکایی مختلفی نام برد که در کودتای 28 مرداد شرکت داشتند.درست همانطور که اگر لیاخوف روسی مجلس مشروطه را به توپ بست، نیکلای مارکف معماری همان دبیرستان البرز و دارالفنون و عمارت مشیرالدوله و ساختمان شهرداری (تخریب‌شده) را برعهده داشت.اگر دولت آیزنهاور نقشه‌ی کودتای دولت مصدق را کشید، چند سال قبل‌تر، پس از جنگ جهانی دوم، حدود 45 میلیون دلار در چارچوب قانون وام و اجاره به ایران پرداخت کرد و در سال 1328 نیز مبلغ 27 میلیون دلار کمک نظامی به ایران داشت.آمریکایی‌ها هم مطابق برنامه اصل 4 ترومن به ایران کمک می‌کردند و هم در اسنادی که منتشر شده است، در طرحی به اسم Daniel Policy آماده بوده‌اند که در صورت احتمال دستیابی شوروی به منابع نفتی خاورمیانه، ایران و عربستان را بمباران هسته‌ای کنند!برای روس‌ها هم می‌توان فهرستی از کمک‌ها و دشمنی‌ها درست کرد. اگر ما انتظار داریم کشورهای دیگر دوست یا دشمن همیشگی ما باشند، اشکال از ماست نه آن‌ها!اساسا سیاست چیزی جر همین نیست که بتوان دوستی‌ها و کمک‌ها را تقویت کرد و دشمنی‌های را کم! سیاستمدار اگر یک کار داشته باشد همین است!دوست و دشمن دایمیتاریخ را می‌توان گزینشی خواند. می‌توان همیشه در گذشته باقی ماند و تنها بر داستان‌هایی تکیه کرد و داستان‌هایی را نادیده گرفت اما تاریخ را باید کامل دید. گزینش تاریخ با اهداف سیاسی است.هنری جان تمپل، نخست وزیر انگلستان در قرن 19 جمله معروفی دارد:"انگلستان دوستان یا دشمنان دایمی ندارد، تنها منافع دایمی دارد"جمله ساده است! و ساده هم فراموش می‌شود!برنده کسی است که منافع را آن‌قدر خوب می‌شناسد و درست تعریف می‌کند که "رفتار دشمنانه را به دوستانه تبدیل می‌کند".اعتقاد به بد بودن یا خوب بودن شهروندان و دولتها یک فریب بزرگ است. هیچکس دوست و دشمن همیشگی ما نیست. اگر ملتی فریب می‌خورد، باید خودش را سرزنش کند! هیچ کشوری نه مهر مادرانه دارد به ملت ما و نه دشمنی قسم‌خورده! گزینش تاریخی با هدف دوست یا دشمن دایمی نشان دادن یک کشور دیگر، ریاکاری تاریخ است.اینکه ایران میزبان جردن‌ها شود یا جولانگاه کودتاگران آمریکایی بر عهده‌ی ماست! همانطور که می‌تواند میزبان مارکوف‌ها باشد یا لیاخوف‌ها!به قول شهید آمریکایی مشروطه: "تنها فرق ما با آن‌ها، زادگاهمان است، و این فرق بزرگی نیست"
قلعه خورموج بوشهر قلعه خورموج یا قلعه محمدخان دشتی در شهر خورموج با فاصله 87 کیلومتری از شهر بوشهر قرار دارد. سفر به آن با خودرو حدود 1 ساعت زمان می‌برد. قلعه در زمان قاجار و به سبک قلعه‌های سلجوقیان و ساسانیان ساخته شده است. متاسفانه بیشتر قسمت‌های قلعه تخریب شده و تنها یکی از برج‌های آن باقی مانده است. قلعه‌ی محمدخان دشتی که روزگاری بلندترین بنای شهر خورموج بوده و از همه‌ی نقاط شهر نمایان بود، اکنون در ساخت و سازهای شهری گم شده است. متاسفانه خطراتی این اثر ملی را تهدید می‌کند.محمدخان دشتی متولد 1246 (درگذشت: 1298 قمری) فرزند حاجی خان و نوه جمال خان دوم است که پس از درگذشت برادرانش حیدر خان و حسین‌خان حکومت دشتی را به عهده گرفت. این خان شاعر در روستای شنبه از محال دشتی متولد شد. تحصیلات مقدماتی را در دشتی به پایان رساند و سپس برای تکمیل تحصیلات به عتبات عالیات رفت. این سفر که در نوجوانی انجام گرفت به همراه مادر و برادران خود بود و تا زمانی که مادرش در قید حیات بود در عتبات باقی ماند و بعد از درگذشت مادرش به دشتی بازگشت.در داخل قلعه مهمانخانه و قراول خانه به سبک معماری ایتالیایی و به سبک بناهای زمان صفوی ساخته شده بود که معماران شیرازی و اصفهانی کار ساختن آن را بر عهده داشتند.قلعه خورموج دارای در بزرگی رو به شمال به‌اندازه 4 در 5 متر بود که از چوب درختان جنگلی ساخته شده بود که به آن هشتی می‌گفتند و محل ورود ماشین و سواران بود. در کوچک جنوبی به ارتفاع 5 ٫ 3 متر و عرض 5 ٫ 1 متر که محل رفت و آمد پیاده‌ها بود و به آن چیله می‌گفتند. چشمه آب روان بنگه از کنار در جنوبی قلعه می‌گذشت و در کنار آن محمدخان حمامی به سبک معماری دوره قاجار بناکرده بود. 20 سال محمدخان در این قلعه حکومت کرد و سپس جمال خان دشتی در قسمت جنوب غرب آن قلعه‌ای گچی بسیار زیبا بنا کرد.در اواسط دوره پهلوی اول قلعه به تصرف ارتش درآمد و پس از تخریب قسمت مهم ساختمان، تنها برج جمال خان باقی ماند. برج قلعه خورموج دارای 3 طبقه و یک زیرزمین است. در زیرزمین بنا سقف به شکل گنبدی و با تقارن زیبایی ایجادشده است.این تقارن در طبقات دیگر نیز حفظ شده است. در طبقه اول سقف چندان تفاوتی نکرده و تنها فرق آن، نقش و نگار‌هایی است که به آن اضافه شده است.قلعه خورموج بوشهر قلعه‌ی محمدخان دشتی که روزگاری بلندترین بنای شهر خورموج بوده و از همه‌ی نقاط شهر نمایان بود، اکنون در ساخت و سازهای شهری گم شده است. متاسفانه خطراتی این اثر ملی را تهدید می‌کند.نخستین ضربه‌ی مهلکی که بر پیکر این اثر تاریخی واردشده، به سال 57 برمی‌گردد که شهرداری وقت خورموج بخش اعظم آن را به‌منظور احداث ساختمان جدید شهرداری تخریب کرد. در آن زمان بخش اعظم قلعه‌ی محمدخان تخریب و با لودر با خاک یکسان شد و بدین‌وسیله یکی از آثار باارزش گذشته‌مان نابود شد.قلعه خورموج که امروزه تنها یکی از برج‌های آن برجای مانده است، دارای چهار حصار، چهار برج، اندرونی، عمارت مرکزی و قراول خانه و اصطبل بوده است. قسمتی از آن به نام قلعه محمدخان دشتی و قسمت دیگر آن به نام قلعه جمال خان معروف بوده است. این اثر در سال 1379 در فهرست آثار ملی به شماره 3032 به ثبت رسید. اطلاعاتی از بنای قلعه خورموج :از این بنا برای سکونت و مقاصد نظامی و دیده‌بانی استفاده می شده است. شاه‌نشین‌‌ها و گوشواره‌ها به سبک سلجوقی بنا شده بودند. گچبری دیوارها و درون اتاق ها و تزیینات اصلی قلعه بسیار جالب است و سبک بنا با بناسازی و گچبری و طاق‌سازی کاخ اردشیر در فیروزآباد فارس همانند است.حدود 150 سال پیش محمد خان دشتی حاکم دشتی قلعه‌ای ساخت که دارای چهار برج گلی بود و دیوارها و باروها گچی که به ارتفاع 10 تا 12 متر و با وسعت تقریبی 120 در 110 متر مربع بود. برجی که تا به حال برجای مانده‌است بقایای قلعه عظیمی است که به نام قلعه خورموج مشهور بوده‌است.در داخل قلعه مهمانخانه و قراولخانه به سبک معماری ایتالیایی و به سبک بناهای زمان صفوی ساخته شده بود که معماران شیرازی و اصفهانی کار ساختن آن را بر عهده داشتند.برج قلعه خورموج دارای سه طبقه و یک زیرزمین است. در زیرزمین بنا سقف به شکل گنبدی و با تقارن زیبایی ایجاد شده‌است.این تقارن در طبقات دیگر نیز حفظ شده‌است. در طبقه اول سقف چندان تفاوتی نکرده و تنها فرقی که کرده نقش و نگارهایی است که به ان اضافه شده است.قلعه دارای در بزرگی رو به شمال به اندازه 4 در 5 متر بود که از چوب درختان جنگلی ساخته شده بود که به آن هشتی می‌‌گفتند و محل ورود ماشین و سواران بود.در کوچک جنوبی محل رفت و آمد پیاده‌ها بود و به آن چیله می‌‌گفتند. چشمه آب روان بنگه از کنار در جنوبی قلعه می‌‌گذشت و در کنار آن محمد خان حمامی به سبک معماری دوره قاجار بنا کرده بود.قلعه خورموج یا قلعه محمد خان دشتی در شهر خورموج مرکز شهرستان دشتی یکی از آثار تاریخی و از نقاط دیدنی استان بوشهر در جنوب ایران است.قلعه خورموج بوشهر منبع :سایت راهنما سفر
ما دست‌کم یک روز در تقویم به کوروش مدیونیم .. 7 آبان - بزرگداشت کوروشبا انتشار مطلبی از انوشیروان کیهانی زاده در روزنامه شرق و سپس با تایید کمیته بین‌المللی نجات پاسارگاد، روز هفتم آبان ماه به عنوان روز بزرگداشت کوروش در تقویم نا نوشته این ملت نام گرفت .مطلبی که به سندیت گاه شمار نبونایید، روز ورود کوروش به بابل است.خب تا این جای مطلب همه چیز از نگاه ملت گل و بلبل است، اما فقط برای ملت .خب این مانع تراشی‌ها که اجازه نمی‌دهد این روز در تقویم رسمی قرار گیرد، برای چیست؟ UNESCO یک: در مطالبی که برای رد این تاریخ نگاره می‌خواندم به این مطلب اشاره شده بود که در تقویم‌های رسمی جهانی عنوانی برای این روز متذکر نشده‌اند.سوال: تقویم سازمان‌های جهانی سند روز ملی باید باشد، یا ما باید یک روز ملی را به ثبت جهانی برسیم؟ (حقیقت مطلب را بخواهید فرآیند کاری آن را نمی‌دانم، اما منطقم می‌گوید باید ابتدا یک ملت ثبت این چنین تاریخی را بپذیرد و بعد یونسکو را متقاعد به ثبت آن بنماید.)جشن‌های 2500 ساله پهلویدو: سند بعدی برای رد این روز این بود که، تاریخ برگزاری جشن‌های 2500 ساله پهلوی بین 20 تا 24 ام مهر هست و در تقویم شاهنشاهی هم روزی به نام کوروش ثبت نشده است.سوال: آیا سلسله پهلوی برای شما سند کل تاریخ ایران است و اگر‌آنها این روز را از قلم انداختند ما نیز باید آن را نادیده بگیریم؟ پهلوی آن الگویی است که باید دنبال شود و یا تاریخ جدا از پهلوی هم معنا دارد؟ حالتان خوب است؟کوروش و رهایی یهودیان سه: نکته‌ی بعدی برای رد این روز، جعلی انگاری گاه‌شمار نبونایید است و این نکته که یهودیان جشنی موسوم به پوریم به معنای رهایی را در فروردین جشن می‌گیرند و تاریخ ورود کوروش به بابل باید در همان زمان باشد که مصادف رهایی یهودیان است، در کنار اینها همه، اصلا چرا باید روزی که برای یهود خوش یمن است را، جشن بگیریم؟سوال: آیا مسیله 7 آبان است و یا مسیله کوروش است؟اگر مسیله 7 آبان است، لطف بفرمایید، کمر همت ببندید و تاریخ مناسبی را اعلام بفرمایید. اگر هم سندی نبود، فدای سرتان، یک روز را الابختکی مقدر فرمایید. ما هم راضی‌ایم. حالا 7 آبان هم بود که چه بهتر!و اما اگر مسیله ارتباط این روز با یهودیت است. که خب اجازه دهید یهودی‌ها جشن خود را در فروردین بگیرند و ما به اشتباه به انگاریم که 7 آبان روز بزرگداشت کوروش کبیر است و یا اصلا هر روز که شما صلاح میدانید.و باز از شما می‌پرسم، آیا مسیله 7 آبان است و یا مسیله کوروش کبیر است؟حالا که این شانس را داریم یکی از چهره‌های تاریخی خود را بشناسیم، چرا نباید روزی را به پاس او، گرامی بداریم؟ و به تاریخ خود غره شویم، بگذاریم مسیله به این سادگی سبب وحدت ایران و ایرانی شود؟راستش همین که منشور حقوق بشری هست که سند فرهنگ‌ما باشد و یا هنوز پاسارگادی هست که توریستی را برای بازدید از آن به ایران بکشاند، ارزش آن را دارد که یک روز را در تقویم این ولایات به بزرگداشت بنیان گذار آن امپراطوری بزرگ ارج نهاده شود، چه مسیله کوروش باشد و چه فقط امپراطوری او. حالا اگر 7 آبان هم نبود، نبود. شما هر روز را که خواستید بفرمایید تا ما همان روز را گرامی بداریم!
خانه انیس سلطان در نقشه عبدالغفار که در سالهای پایانی سلطنت ناصرالدین‌شاه یعنی حدود سال 1270 شمسی بیست و چند سال بعد از گسترش تهران توسط ناصرالدین‌شاه تصویر شده است در میان خانه باغ‌هایی که در غرب لاله‌زار قرار دارد یک قطعه زمین کوچکتر از باغ‌هایی که در اطرافش با این نام مشخص شده است:" خانه انیس‌الدوله"شاید این قطعه زمین یکی از زمین‌هایی باشد که ناصرالدین‌شاه در تقسیم لاله‌زار به قطعات کوچک‌تر و فروش آن برای تامین کسری خزانه به انیس‌الدوله سوگلی دربارش فروخته شده بود. البته احتمالش هست که انیس‌الدوله این زمین و عمارت را سالها قبل خریده باشد. ناصرالدین‌شاه بعد از لغو قرارداد رژی ناچار بود 90 هزار تومان غرامت به شرکت انگلیسی پرداخت کند. او برای تامین این غرامت باغ لاله‌زار را با وجود مخالفت نزدیکانش در قطعات مختلف به فروش رساند.خانه متعلق به انیس‌الدوله در میان املاک ورثه مرحوم امیر نظام که در دست خانواده محمدرحیم‌خان علاالدوله بود و عمارت جناب امین‌السلطان قرار داشت.انیس‌الدوله به روایت همه منابع داخلی و خارجی مهمترین همسر ناصرالدین‌شاه و به نوعی ملکه دربار او بعد از مهدعلیا بود. درباره تاریخ تولد انیس‌الدوله اطلاع زیادی در دسترس نیست. او در خانواده‌ای گرجی‌تبار در روستای امامه به دنیا آمد. پدرش نورمحمد، از تبار گرجیانی بود که در زمان صفویه، از گرجستان به سمت مازندران کوچ کرده بودند. پشت قرآن خانوادگی نامش را فاطمه گذاشتند. پدرش زمانی که هنوز خردسال بود درگذشت و فاطمه را به عمه‌اش سپردند که ارتباطاتی با دربار داشت.درباره ورود فاطمه خانم به دربار البته روایت‌های مختلفی وجود دارد. تاج‌السلطنه دختر ناصرالدین شاه که علاقه زیادی به انیس‌الدوله داشت نوشته او توسط عمه‌اش برای همراهی و خدمت جیران فروغ‌السلطنه به حرم آمد و در همان جا ماندگار شد. او تا زمانی که جیران زنده بود خدمتش را کرد و جزو نزدیکان سوگلی محبوب شاه بود و تا لحظه مرگ او را رها نکرد. انیس‌الدوله بعد از مرگ جیران جای او را در حرم سلطنتی گرفت و خیلی زود رمزهای سیاست و گرداندن حرم شاهی را از مهدعلیا آموخت و بعد از مرگ او در جایش نشست. او یکی اززنان ثروتمند ناصرالدین‌شاه بود و زمین‌های زیادی در تهران و اطراف تهران خریده بود. یکی از این املاک همین خانه بود که او احتمالا برای سالهایی که باید حرم را ترک می‌کرد خریده است. زنان شاه در صورتی که صیغه و بدون بچه بودند باید بعد از مرگ او حرم را ترک می‌کردند. انیس‌الدوله به گفته تاج‌السلطنه اما چند ماهی بیشتر بعد از مرگ شاه زنده نماند و درگذشت. این خانه چند سال بعد زمانی که احتشام‌السلطنه قصد داشت دومین مدرسه تهران یعنی علمیه را راه‌اندازی کند اجاره و در اختیار انجمن معارف قرار گرفت. علمیه دو سالی در این خانه باقی ماند. در مورد سرنوشت بعدی خانه اطلاع زیادی در دست نیست اما به نظر می‌رسد که این خانه حدود سالهای 1325 تخریب و پاساژ تابان و چند مغازه در جایش ساخته شد است. براساس تطبیق نقشه عبدالغفار با نقشه امروز حدود کوچه شاهچراغی و تماشاخانه تهران یا تیاتر نصر است.
زبان‌های ایرانی نو زبان‌های ایرانی نو زبان‌هایی هستند که پس از فتح ایران به دست مسلمانان رفته‌رفته در مناطق گوناگون پدیدار شدند و با آن‌که برخی از آن‌ها هم‌زمان با برخی از زبان‌های ایرانی میانه رایج بودند، از لحاظ ساختاری تحول‌هایی در آن‌ها دیده می‌شود که آن‌ها را از زبان‌های ایرانی میانه متمایز می‌سازد. مورخان و جغرافیانویسان دوره‌ی اسلامی، همچون اصطخری در "المسالک والممالک"، مقدسی در "احسن التقاسیم" و حمدالله مستوفی در "نزهه القلوب"، نام و گاه نمونه‌هایی از واژه‌ها یا جمله‌های برخی از زبان‌ها و گویش‌های ایرانی نو را که پیش از سده 10 ق/ 16 م در مناطق گوناگون ایران رواج داشته است، آورده‌اند.اکنون مرکز زبان‌های ایرانی نو، ایران، افغانستان و تاجیکستان است،‌اما برخی از آن‌ها در جمهوری‌های آسیای مرکزی،‌ترکستان چین،‌ترکیه، کشورهای حاشیه‌ی خلیج فارس، سوریه، شبه قاره‌ی هند، عراق، فلات پامیر و قفقاز نیز رواج دارد. از میان زبان‌های ایرانی نو فقط فارسی (با 3 گونه‌ی اصلی ایرانی، افغانی، و تاجیکی) و یغنابی به‌ترتیب بازمانده‌های مستقیم فارسی میانه و سغدی هستند اصل‌ونسب دیگر زبان‌های ایرانی نو به‌درستی دانسته نیست.مهم‌ترین و متداول‌ترین زبان ایرانی نو فارسی دری است که به‌تفصیل درباره‌ی‌آن سخن گفته خواهد شد. دیگر زبان‌ها و گویش‌های ایرانی نو را که شمارشان به صدها می‌رسد بر پایه‌ی نزدیکی‌های ساختاری و جغرافیایی به دو گروه غربی و شرقی بخش کرده‌اند:الف - گروه غربیزبان‌ها و گویش‌های ایرانی نو غربی این‌هاست: 1 . گویش‌های مرکزی ایران:این گویش‌ها را که در منطقه‌ی‌میان اصفهان، تهران‌،‌همدان و یزد رواج دارد به 6 گروه بخش می‌کنند: 1 . گروه شمال غربی در غرب جاده‌ی قم اصفهان: خوانساری، محلاتی، و انشانی . 2 . گروه شمال شرقی در منطقه‌ی کاشان و نطنز:‌آرانی، ابوزید آبادی، ابیانه‌ای، بادرودی، تاری، جوشقانی، سویی، فریزندی، قهرودی، کشه‌ای،‌میمه‌ای،‌نطنزی، یرندی، گویش یهودیان کاشان، . 3 . گروه جنوب غربی در اصفهان: سدهی، کفرانی، گزی، ورزنه‌ای، گویش یهودیان اصفهان .. 4 . گروه جنوب شرقی: اردستانی، انارکی،‌زفره‌ای، نایینی،‌گویش زردشتیان کرمان و یزد (معروف به بهدینی)،‌گویش یهودیان کرمان و یزد . 5 . گویش‌های منطقه‌ی‌تفرش: آشتیانی، آمره‌ای الویری، کهکی، وفسی، ویدری . 6 . گویش‌های دشت کویر: خوری،‌فروی (یا فرویگی) مهر جانی .. 2 . گویش‌های حاشیه‌ی دریای خزر: 1 . گویش‌های گیلکی:‌رشتی، لاهیجانی، لنگرودی، ماچیانی . 2 . گویش‌های مازندرانی (طبری کهن): بابلی، ساروی، شهمیرزادی، گرگانی (اکنون مرده است) 3 . گویش‌های منطقه‌ی سمنان: افتری، بیابانکی، سرخه‌ای، سمنانی، سنگسری، لاسگردی .، 3 . گویش‌های شمال غربی: 1 . تاتی شمالی در میان یهودیان داغستان و شمال شرقی جمهوری آذربایجان 2 . تاتی جنوبی در میان مسلمانان و برخی از مسیحیان شمال شرقی جمهوری آذربایجان 3 . گویش‌های تالشی در آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان: پره‌سری،‌زیده‌ای، ماسالی، ماسوله‌ای .، 4 . گویش‌های آذری که گاه تاتی خوانده می‌شوند: اشتهاردی، الموتی، تاکستانی، چالی، خوینی، رودباری، سگزآبادی، شالی، کجلی، کرینگانی،‌هرزنی، هزاررودی .. 2 . گویش‌های جنوب غربی: 1 . سیوندی 2 . گویش‌های منطقه‌ی فارس: اردکانی، بورنجانی،‌خلاری، دشتستانی، دوانی، سمغانی، کلاتی، کندازی، ماسرمی . 3 . گویش‌های لری: بختیاری،‌فیلی، کهگیلویه‌ای، گیانی، ممسنی 5 . گویش‌های جنوب شرقی: 1 . گویش‌های لارستانی: اردی، اوزی، بستکی، بنارویه‌ای، بیخوبی،‌خنجی، فداغی، فیشوری، گراشی، لاری .، 2 . گویش‌های بشاگردی: بندری (در بندر عباس)‌، رودانی،‌رودباری، مینابی، هرمزی..، 3 . کمزاری: در شبه جزیره مسندم در عمان. 6 . گویش‌های کردی: 1 . کردی شمال غربی (یا کرمانجی) در آذربایجان غربی، کردستان، خراسان، بلوچستان، افغانستان،‌ترکیه و سوریه 2 . کردی شمال شرقی در جمهوری‌های آذربایجان، ارمنستان،‌ترکمنستان، قرقیزستان، قزاقستان، گرجستان، و نیز در موصل و دوهک عراق، معروف به بادینانی: 3 . کردی مرکزی: سورانی (در اربیل، خانقین، سلیمانیه و کرکوک (سنه‌ای (سنندجی) و مکری (در جنوب آذربایجان غربی و کردستان) 4 . کردی جنوبی: سنجابی، کرمانشاهی، کلهری،‌لری پشت کوه، لکی. 7 . گویش‌های زازا و گورانی، که گاه به غلط کردی خوانده می‌شوند: 1 . زازا یا دیلمی در میان کردهای‌ترکیه 2 . اورامانی (در غرب سنندج در پاوه،‌نوسود، .)، باجلانی (در اطراف سر پل زهاب، قصر شیرین،‌خانقین،‌کرکوک، موصل، .)، کندوله‌ای (در شمال شرقی کرمانشاه) و گورانی (در شمال کرمانشاه) . 8 . گویش‌های بلوچی:رخشانی (در میان اکثر بلوچ‌های ایران، افغانستان، پاکستان و نیز در شهر مرو در‌ترکمنستان)،‌سراوانی (در بلوچستان ایران)،‌کچی (در مکران پاکستان)، لاشاری (در جنوب ایرانشهر)، بلوچی شرقی (در شرق و شمال شرقی کویته‌ی پاکستان)،‌کرشی (در میان شترداران ایل قشقایی در فارس) و گویش‌های ساحلی (در ایران و پاکستان)ب - گروه شرقیزبان‌ها و گویش‌های ایرانی نو شرقی این‌هاست: 1 . آسی، در مناطق مرکزی قفقازی با دو گویش ایرونی (گویش شرقی) و دیگوری (گویش غربی.( 2 . پشتو، در افغانستان و پاکستان با 4 گویش اصلی شمال شرقی (پیشاوری)،‌شمال غربی (کابلی)، جنوب شرقی (وزیری) و جنوب غربی (قندهاری). 3 . ارموری و پراچی، در شرق افغانستان و پاکستان. 4 . مونجانی و یدغه: مونجانی در دره مونجان در شمال شرقی افغانستان و یدغه در شرق دره مونجان. 5 . یغنابی، در دره یغناب در تاجیکستان. 6 . زبان‌های پامیر،‌در دو سوی رودخانه‌ی آب پنجه در مرز افغانستان و پاکستان: اشکاشمی، زباکی، سنگلیچی، وخی ونجی (اکنون مرده است) یزغلامی:برتنگی، رشروی، روشانی، شغنی، سریکلی. سریکلی شرقی‌ترین زبان ایرانی نو است و در کنار مرزهای چین رواج دارد.شمار اندکی از زبان‌های یادشده دارای خط و ادبیات مکتوب هستند. خط عربی قرن‌هاست که با پاره‌ای تغییرات برای نگارش زبان‌های پشتو و کردی،‌و اخیرن نیز برای نگارش زبان بلوچی به کار گرفته می‌شود.خط آسی در اواخر سده 12 ق/ 18 م بر پایه‌ی الفبای دینی اسلاوی بود، اما مدتی بعد به سیرلی و سپس به لاتینی تغییر یافت. از 1938 م/ 1317 ش در جمهوری خودمختار آسی شمالی خط سیریلی،‌و از 1969 م/ 1318 ش در ایالت خودمختار آسی جنوبی (در جمهوری گرجستان) خط گرجی رواج یافت، اما اکنون همه آسی‌زبانان از خط سیربلی استفاده می‌کنند.آثار اندکی به خط عبری از یهودیان تاتی زبانی که در گذشته در داغستان زندگی می‌کردند،‌محفوظ مانده است. تاتی‌زبانان داغستان از 1928 م/ 1307 ش از خط لاتینی استفاده می‌کردند، اما از 1938 م تا کنون خط سیربلی را مورد استفاده قرار می‌دهند.اگرچه اکثر کردی‌زبانان قرن‌هاست که از خط عربی استفاده می‌کنند، از 1931 م/ 1310 ش تا کنون خطی بر پایه‌ی لاتینی در میان کردان سوریه رایج شده است. به‌علاوه کردان ساکن در جمهوری‌های آذربایجان، ارمنستان،‌ترکمنستان، قرقیزستان، قزاقستان و گرجستان از 1945 م/ 1324 ش تا کنون خط سیربلی را مورد استفاده قرار می‌دهند.فارسی دریابن ندیم در الفهرست به نقل از ابن مقفع زبان‌های ایرانیان را در پایان دوره‌ی ساسانی چنین برشمرده است: 1 - فهلوی (پهلوی)، که منظور از آن احتمالن پهلوی اشکانی یا پهلوانی یا پارتی بوده است 2 - فارسی (پارسی)، که همان فارسی میانه، زبان رسمی دولت ساسانی و زبان مورد استفاده در کتاب‌های زردشتی بوده است 3 - سریانی، که از زبان‌های سامی رایج در بین‌النهرین بوده است 4 - خوزی، که احتمالن بازمانده زبان ایلامی در خوزستان بوده است 5 - دری منسوب به دربار که زبان محاوره‌ای درباریان و ساکنان پایتخت تیسفون= مداین بوده است.اگرچه با ورود اسلام به‌ایران، زبان عربی زبان دین و دولت شد، فارسی دری که در واقع صورت تحول‌یافته‌ی فارسی میانه بود همچنان در میان عامه مردم در اکثر نقاط ایران رواج داشت. نهضت‌های استقلال‌طلبانه‌ای که در سده‌های نخستین اسلامی در ایران به وقوع پیوست،‌منجر به پیدایی سلسله‌های ایرانی طاهریان ( 205 - 259 ق/ 820 - 873 م) در خراسان و صفاریان ( 253 - 298 ق/ 867 - 911 م) در سیستان شد. یعقوب لیث،‌موسس سلسله صفاری نخستین کسی بود که شعرا را به سرودن شعر فارسی تشویق می‌کرد،‌اما دولت سامانی ( 263 - 395 ق/ 877 - 1005 م) که در اوج قدرت بر خراسان و ماوراءالنهر و بخش‌هایی از ایران و افغانستان کنونی فرمان می‌راند و مرکز آن بخارا بود مقتدرترین دولت پشتیبان زبان و ادب فارسی محسوب می‌شد. از جمله خدمات سامانیان به ادب فارسی تشویق دانشمندان ایرانی به‌ترجمه‌ی کتاب‌های مهم عربی به زبان فارسی بود که از آن میان می‌توان به‌ترجمه‌ی تاریخ طبری (معروف به تاریخ بلعمی) و‌ترجمه‌ی تفسیر طبری به فرمان امیرمنصور بن نوح سامانی اشاره کرد.( حک 350 - 365 ق/ 961 - 976 م)فارسی دری در زمان حکومت غزنویان ( 366582 ق/ 9771186 م) و سلجوقیان ( 429552 ق/ 10381157 م) همچنان مورد توجه برخی از درباریان بود، تا آن‌جا که در عهد وزارت فضل بن احمد اسفراینی، وزیر سلطان محمود غزنوی (وزارت: 388398 ق/ 9981008 م)، و ابونصر کندری، وزیر طغرل و آلب ارسلان سلجوقی، فارسی زبان دیوان‌ها و دفترهای دولتی و مکاتبات رسمی بود. پس از آن نیز در عهد خوارزمشاهیان (ح 470628 ق/ 10771231 م) دیوان رسایل غالبن به فارسی بود.گسترش زبان فارسی در شرق شمال شرقی ایران، در شهرهایی چون بخارا، بلخ، سمرقند، طوس، مرو و هرات از یک سو، و کاربرد آن در دربار امیران‌ترک زبان غزنوی و سلجوقی از سوی دیگر، سبب ورود واژه‌هایی از زبان‌های پارتی، سغدی و‌ترکی به زبان فارسی شد. با وجود این، از آن‌جا که زبان عربی همچنان زبان علم و دین بود، شمار واژه‌های دخیل عربی در فارسی رو به افزایش گذاشت، به‌گونه‌ای که نسبت واژه‌های عربی در فارسی که در سده 4 ق در حدود 30 % بود، در سده 6 ق به حدود 50 % رسید.پس از مرگ جلال‌الدین خوارزمشاه ( 628 ق) و استیلای مغول بر ایران، در زمان حکومت ایلخانان ( 654 - 754 ق/ 1256 - 1353 م) و تیموریان ( 771912 ق/ 1369 1506 م) فارسی‌نویسی همچنان رواج بسیار داشت، اما ویرانی خراسان و ماوراءالنهر موجب شد که مرکزیت زبان فارسی به شهرهای مرکزی و جنوبی ایران، به‌ویژه شیراز، انتقال یابد. در این دوره نیز واژه‌هایی از زبان مغولی، به‌ویژه در زمینه‌ی امور لشکری و کشوری، وارد زبان فارسی شد.از سوی دیگر نفوذ زبان‌ترکی در آذربایجان مرکز حکومت‌ترکمانان آق‌قویونلو (ح 800908 ق/ 13981502 م) تا اندازه‌ای بود که صفویان ایرانی‌تبار‌ترک‌زبان شدند و حتا در زمان پادشاهان صفوی ( 907 1135 ق/ 15011723 م) زبان‌ترکی در آذربایجان چنان گسترش یافت که گویش آذری را که از گویش‌های کهن ایرانی بود به کناری نهاد.پس از دوره افشاریان ( 11481210 ق/ 17351795 م) و زندیان ( 11631209 ق/ 17501794 م) و روی کار آمدن سلسله قاجار ( 11931342 ق/ 17791924 م) تهران مرکز تجمع ادبا، نویسندگان و صاحبان مناصب اداری و دولتی شد و رفته‌رفته گونه تهرانی زبان فارسی بر دیگر گونه‌ها غالب آمد و زبان معیار گردید.کسی به‌درستی نمی‌داند که خط عربی از چه تاریخی برای نوشتن زبان فارسی مورد استفاده قرار گرفت، چه، کهن‌ترین متن تاریخ‌دار فارسی به خط عربی کتاب الابنیه عن حقایق ال دویه ابومنصور موفق هروی، به خط اسدی توسی است.کهن‌ترین آثار مکتوب فارسی نو، 3 کتیبه به خط عبری است که در تنگه ازایوا در غرب افغانستان بر دل کوه کنده‌اند. گونه‌ی زبانی به‌کاررفته در این کتیبه‌ها را فارسی یهودی می‌خوانند. دو کتیبه از این مجموعه دارای تاریخ 1064 سلوکی (= 135 ق/ 752 م) است. آثار مشابهی نیز به خط عبری به دست آمده که برخی از آن‌ها‌ترجمه و تفسیر بخش‌هایی از تورات است.فارسی دری در سده‌ی 4 ق به خط مانوی نیز نوشته می‌شد. برای نمونه می‌توان به بخش‌هایی از یک قصیده‌ی فارسی و منظومه‌ی معروف بلوهر و بوداسف اشاره کرد که در‌ترکستان چین یافته‌اند و زمان نگارش آن‌ها را نیمه‌ی نخست سده‌ی 4 ق/ 10 م می‌دانند.در میان دست‌نوشته‌هایی که از واحه‌ی‌ترفان (در‌ترکستان چین) به دست آمده است، بخشی از‌ترجمه‌ی فارسی زبور داوود به خط سریانی نیز وجود دارد. فارسی ایران و افغانستان قرن‌هاست که به خطی م خوذ از عربی نوشته می‌شود. تاجیکان نیز قرن‌ها از خط عربی استفاده می‌کردند، تا این‌که در 1928 م خط لاتینی را به کار گرفتند، اما از 1939 م/ 1318 ش تاکنون خط سیریلی را به کار می‌برند.خطوط عبری، عربی و سریانی، مانند بسیاری از خطوط ایرانی میانه (پارتی، فارسی میانه کتیبه‌ای، فارسی میانه کتابی، فارسی میانه زبوری، مانوی، آرامی خوارزمی و سغدی) از خط آرامی گرفته شده‌اند. خط عربی بازمانده‌ی گونه‌ی نبطی خط آرامی است که تا زمان انقراض سلسله نبطیان به دست رومیان ( 106 م) در شهر پترا (در اردن کنونی) رواج داشت.دکتر علی نیکویی
فستیوال عشق و رنگ هندوستان در تور نوروز 99 امسال با شروع سال میلادی 2020 شور و شوق بسیاری در میان مردم دنیا ایجاد شد. تقریبا سه ماه پس از این تاریخ هم عید نوروز 99 هجری شمسی آغاز می‌شود. این دو سال برای بسیاری از مردم ایران سال‌های خوش یمنی تلقی می‌شوند. چرا که تکرار اعداد 20 یا 9 در نام آن‌ها ظاهر خوبی ایجاد کرده است. حتی شخصی چون من که به خوش شانسی تکرار اعداد و این قبیل افکار اعتقادی ندارم باز هم حال و هوای بهتری از اطرافم دریافت می‌کنم و نمی‌توان این حالت را منکر شد. سال میلادی 2020 که شروع شد و بسیاری از مردم جهان یا شاهد مراسم زیبای آن بودند یا در آن شرکت کرده‌اند. برای مردم ایران شروع سال جدید با عید نوروز است که عیدی باستانی بوده و باشکوه برگزار می‌شود. چه بهتر است که از الان برای این عید فرخنده برنامه داشته باشیم و چه برنامه‌ای بهتر از سفر! ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزیجستجو در گوگل برای سفر در عید نوروز 99 همیشه یکی از سوال هایی که قبل از عید از خودم می‌پرسم این است که امسال سفر کجا بروم و تعطیلات عید خود را چطوری سپری کنم؟! دقیقا موضوع انشای دوران مدرسه که همیشه معلم‌ها از ما می‌خواستند و ما از آن فراری بودیم. اکنون با اینکه بزرگ شده‌ام اما هر سال قبل از عید همین موضوع ذهن من را درگیر می‌کند. در چند روز تعطیلی عید و با مرخصی از کار موقعیت خوبی برای سفرهای خارجی فراهم می‌شود. بنابراین به سراغ مقاصد و تورهای خارجی رفتم. تنها کافی بود تا تور نوروز 99 را در گوگل جستجو کنم تا تمامی آژانس‌های مختلف با تورهای پیشنهادی نشان داده شوند. با کمی پایین و بالا کردن صفحات وبسایت‌ها واقعا در مانده شدم. بسیاری از تورهای خارجی برای اروپا برگزار می‌شد که نیاز به ویزای شینگن داشت. گرفتن ویزای شینگن نیز که حداقل دو ماه تا سه ماه طول می‌کشید. در نتیجه کشورهای آسیایی بهترین مقصد برای من و البته افرادی هستند که ویزای شینگن ندارند یا از دردسرهای گرفتن آن فراری هستند. در نتیجه تور چین، تور هند، تور تایلند، تور مالزی یا تور دبی می‌تواند یکی از انتخاب‌های من و شما باشد. اما از میان تورهای مختلفی که برای شهرهای آسیایی برگزار می‌شود، کدام مقصد برای من بهترین است؟ پاسخ سوال من شاید جوابی برای شما خوانندگان نیز باشد.انتخاب تورهای آسیایی برای سفر در نوروزهمیشه شهرهای آسیایی برای من مرموز بوده‌اند. بسیاری از دوستان شرکت در تور مالزی یا تایلند را پیشنهاد می‌دادند. مخصوصا اینکه چنین کشورهایی در عید نوروز آب و هوای خوبی در سواحل دارند و هنوز وارد گرمای شدید و بارندگی‌های فصلی نشده‌اند. یکی از دوستانم تور هند را پیشنهاد داد. تور دهلی آگرا جیپور که در این عید برگزار می‌شود می‌تواند تجربه 3 شهر مهم هند را در تعطیلات نوروز برای شخصی ماجراجو چون من فراهم کند. به خصوص که همیشه تصورم از هند ترکیب کشوری عجیب و غریب با وهمی خیالی و مرموز بود. آشنایی من با هند بیشتر عکس‌های معروف مرتاض هایی با ظاهر عجیب یا بناهایی به شدت زیبا و قصر گونه بود یا از طریق چندین فیلم بالیوودی با سینمای این کشور آشنا بودم. با جستجوی بیشتر در گوگل عکس‌های جذابی دیدم از مردمی که مملو از رنگ‌های گوناگون شده‌اند یا روی صورت یکدیگر رنگ می‌پاشند. وجود رنگ‌های شاد و سرزنده روی خانه‌ها، کوچه‌ها، بازارها و مردمی که در عکس‌ها می‌دیدم من را مجاب کرد که در این جشن شرکت کنم. جشنی که با تحقیق متوجه شدم نام آن، "جشن رنگ‌ها" یا "جشن هولی" است. این جشن در سال میلادی 2020 روز 10 ام ماه مارچ یا 20 اسفند هجری شمسی برگزار می‌شود. مت سفانه این تاریخ قبل از عید نوروز بود و شرکت در آن، نیازمند برنامه ریزی دیگری غیر از تور هند بود. آیا باید از سفر به هند در عید نوروز می‌گذشتم یا سفرم را زودتر از عید انجام می‌دادم؟هیچ گاه برای رسیدن به آرزوها دیر نیست خدا‌گر ز حکمت ببندد دری به رحمت گشاید در دیگریاز آن جهت که بیشتر تورهای هند برگزار شده از طرف آژانس‌های ایرانی همزمان با شروع نوروز 99 است، امکان شرکت در جشن هولی هندوستان امکان پذیر نبود. یکی از دلایلم برای سفر به هند نیز، شرکت در فستیوال عشق یا همان جشن رنگ هولی بود. بنابراین از سفر به هند ناامید شده بودم و باید مقصد دیگری را برای سفر انتخاب می‌کردم یا قید این جشن را می‌زدم. جمله‌ای که مدام در ذهنم می‌چرخید، این بود که چرا برای این جشن تور برگزار نمی‌شود. از طرفی آب و هوای اسفند هند بهتر از آب و هوای فروردین است. دوباره دست به دامان موتور جستجوی دوست داشتنی یعنی گوگل شدم و "خرید تور هند" را جستجو کردم. در بین سه آژانس پیشنهادی اول گوگل تحقیق کردم و آنچه را که به دنبالش بودم یافتم. یکی از آژانس‌های بزرگ گردشگری به مسافرانش اجازه می‌داد تا تاریخ تور خود را به سلیقه خودشان انتخاب کنند. اینکه بتوانم تور دهلی آگرا جیپور یا اصلا هر مقصد دیگری در هندوستان را طبق تاریخ مورد نظر خودم داشته باشم، خبری خوش بود. ابتدا باید مرخصی می‌گرفتم. با چانه زنی‌های بسیار با مدیرم توانستم از 19 اسفند مرخصی بگیرم تا روز 20 ام را در دهلی باشم. شرکت در جشن هولی و آن همه رنگ از الان قلب من را به تپش می‌اندازد.سفر به هند همزمان با جشن رنگ‌های هولیپس از گرفتن مرخصی از کار و مشخص شدن روز سفر تنها باید خرید تور هند را تکمیل می‌کردم. با شماره 0218540 تماس گرفتم تا اطلاعات خود را در این باره بیشتر کنم. برای تاریخ مورد نظرم به راحتی می‌توانستم از سایتی همچون الی گشت بلیط هواپیما دهلی و هتل بگیرم. حتی ویزای هند را می‌توانستم از طریق آژانس اقدام کنم. این موضوع من را از دردسرهای اخذ ویزای هند نیز رهانید. تنها از من خواسته شد تا مدارک ویزای هند را برای آژانس مسافرتی بفرستم. مشاور پشت تلفن بسیار خوش برخورد و صبور به تمامی سوالات من پاسخ داد. سوالاتی مانند چطور ویزای هند بگیرم یا اینکه چه مدارکی لازم دارم؟ چقدر گرفتن ویزای هند زمان می‌برد؟ پرواز ایران هند یا پرواز تهران دهلی چند ساعت طول می‌کشد؟ کدام هتل خدمات بهتری ارایه می‌دهد؟ کدام هند دهلی تمیزتر است اما قیمت مناسبی دارد؟ هتل ارزان جیپور چه هتلی پیشنهاد می‌دهید؟ و بسیاری سوالات دیگر را پرسیدم و یادداشت برداری کردم.خرید اینترنتی تور هند قبل از نوروز 99 به سراغ خرید اینترنتی رفتم پرواز دهلی را برای تاریخ قبل از عید نوروز 99 به صورت رفت و برگشت خریداری کردم . هتل خود را با توجه به مشاوره‌ای که گرفته بودم و البته کمی جستجو در گوگل انتخاب کردم و تور هند 10 روزه‌ای برای خودم طراحی کردم. با چنین برنامه‌ای نه تنها در جشن رنگ و فستیوال هولی شرکت خواهم کرد بلکه عید نوروز 99 را می‌توانم در میان خانواده و دوستانم باشم.خوشحالم که سفرم با شروع سال جدید هجری شمسی به پایان می‌رسد و از انبوه گردشگران ایرانی در تورها فاصله می‌گیرم. این طراحی سفر به من و البته دوستانی که همانند من علاقه مند به شرکت در فستیوال هولی هستند، کمک بزرگی خواهد کرد. از اکنون برای رسیدن زمان پرواز هند روز شماری می‌کنم.
همه چیز درباره بریتانیا پادشاهی متحد بریتانیا کبیر و ایرلند شمالی که به‌اختصار بریتانیا یا پادشاهی متحد خوانده می‌شود، مجموعه کشورهای متحدی است که در شمال غربی اروپا واقع شده‌است. بریتانیا یکی از مهم‌ترین بازیگران عرصه سیاست و اقتصاد جهانی است و یکی از بزرگ‌ترین اقتصادهای جهان را داراست. این سرزمین از چهار کشور، تشکیل شده‌است: سه کشور انگلستان، اسکاتلند و ولز روی هم جزیره بریتانیای کبیر را تشکیل می‌دهند. چهارمین کشور، ایرلند شمالی نام دارد که در شمال شرقی جزیره ایرلند واقع شده‌است. لندن پایتخت و بزرگ‌ترین شهر پادشاهی متحد و نیز کشور انگلستان است. بریتانیا را اقیانوس اطلس از غرب و شمال، دریای شمال در شرق، کانال انگلیس در جنوب و دریای ایرلند در غرب احاطه کرده است. این کشور یکی از اعضای دایم شورای امنیت سازمان ملل می‌باشد و دارای حق وتو است.پرچم بریتانیانام رسمی: پادشاهی متحد بریتانیا کبیر و ایرلند شمالیپایتخت: لندن( 8982000 نفر در سال 2019 )مساحت: 244100 کیلومتر مربع(هفتاد و نهمین کشور بزرگ دنیا)جمعیت: 66650000 نفر در سال 2019 (بیست و یکمین کشور پر جمعیت دنیا)نوع حکومت: مشروطه سلطنتی با دو مجلس قانونگذاریرییس حکومت: ملکه الیزابت دوم، از سال 1952 رییس دولت: نخست وزیر، بوریس جانسون، از سال 2019 زبان: انگلیسیواحد پول: پوند استرلینگ= 100 پنی، یک پوند= 332860 ریال(در 28 اردیبهشت 1400 )شهر‌های مهم: بیرمنگام، منچستر، لیدز، گلاسگو، لیورپولبریتانیا در سواحل شمال غربی اروپا واقع شده‌است و توسط دریای شمال از شبه جزیره اسکاندیناوی و هلند، و توسط کانال مانش از فرانسه جدا می‌گردد. این کشور از دو جزیره اصلی تشکیل شده است جزیره اصلی و بزرگ‌تر "بریتانیای کبیر" نامیده می‌شود و شامل اسکاتلند، ولز و انگلستان است. جزیره دیگر "ایرلند" است که توسط دریای ایرلند از بریتانیای کبیر جدا می‌شود و شامل ایرلند شمالی (در شمال) و جمهوری ایرلند (در جنوب) می‌باشد. جمهوری ایرلند (ایرلند جنوبی) یک کشور مستقل و عضوی از اتحادیه اروپا است و بخشی از کشور بریتانیا محسوب نمی‌شود. آب و هوای بریتانیا، مرطوب و معتدل بوده، و میانگین دما در تابستان بین 17 تا 13 درجه و در زمستان بین 7 تا 5 درجه سانتی گراد متغیر است. میزان بارندگی سالانه در نوسان بوده، و در اطراف "منطقه دریاچه" ( Lake District ) بالاترین میزان را دارد. 76 درصد زمین‌های بریتانیا زیر کشت هستند، و اگرچه عده کمی از جمعیت این کشور به کشاورزی مشغول هستند، اما تولیدات آنها، علاوه بر ت مین نیازهای داخلی، به خارج نیز صادر می‌شوند. محصولات مهم کشاورزی بریتانیا عبارت‌اند از: گندم جو سیب زمینی گوجه فرنگی نیشکر و سبزیجات. این کشور دارای چراگاههای دایمی زیادی است که در آنها گوسفند، گاو، خوک و طیور پرورش می‌یابد. در اقتصاد بریتانیا، صیادی و جنگلداری جایگاه ویژه‌ای دارد. ذخایر معدنی آن شامل: زغال سنگ که در صنعت تولید برق بکار می‌رود نفت و گاز طبیعی که در مراکز صنعتی، تجاری و مسکونی به مصرف می‌رسند، و منیزیم، فسفات مس و آنتیموان است. صادرات این کشور که شامل: گوشت لبنیات کالاهای الکترونیکی - ماشین آلات صنعتی - اتومبیل - کشتی قطعات و موتور هواپیما - غلات تنباکو و نفت می‌باشد. بریتانیا از خدمات یک شبکه حمل و نقل بسیار گسترده بهره مند است.در عصر یخبندان انسان‌های اولیه در انگلستان ساکن می شوند. در آن زمان انگلستان هنوز تبدیل به جزیره نشده بود. بنای تاریخی استون هنج مربوط به این دوره است. در عصر برنز، تقریبا بین 1500 تا 500 سال پیش از میلاد مسیح، قبایل سلتیک به بخش‌های مرکزی اروپا و فرانسه و انگلستان مهاجرت می کنند. این موضوع باعث تلفیق نژادی بین بومیان انگلستان و سلتیک‌ها می‌شود و فرهنگ و تمدنی جدا شکل می‌گیرد. رومی‌ها که به زبان لاتین به جزیره انگلستان بریتانیا می‌گفتند، تصمیم می‌گیرند در 55 سال قبل از میلاد تحت فرماندهی ژولیوس سزار به انگلستان حمله کنند، اما موفق نبودند. تا اینکه در سال 43 میلادی روم توانست با فرماندهی امپراطور کلادیوس به انگلستان حمله کند. امپراطوری روم انگلستان و ولز را تحت سلطه داشت، امروزه علاوه بر شهرهایی نظیر لندن، لینکلن، یورک شهرهایی که به " - چستر"، " - کستر" ختم می شوند، شهرهایی هستند که رومی‌ها بنا نهادند. با رفتن رومی‌ها در قرن پنجم، قبایل سلتیک با هم به جنگ پرداختند و یکی از روسای قبایل تصمیم گرفت از قبایل ژرمن کمک بگیرد. ژرمن‌ها بعد از جنگ تصمیم گرفتند بمانند و جزیره را از آن خود بکنند. این قبایل که از نژادهای آنگلز و ساکسون بودند، 7 قلمرو پادشاهی تشکیل دادند و از 500 تا 850 میلادی بر انگلستان حکمفرما بودند. از نیمه دوم قرن نهم میلادی، نورس‌ها که از قبایل وایکینگ‌ها بودند از اسکاندیناوی شروع به لشکرکشی به اروپا کردند و توانستند بخش وسیعی از انگلستان را تحت کنترل خود در بیاورند. "ویلیام فاتح" سلسله نورمن‌ها را پایه گذاری می‌کند و اولین پادشاه انگلستان لقب می‌گیرد. نورمن‌ها سیستم فیودال و زبان فرانسه را رسمی می کنند. این زبان تا 1362 میلادی زبان رسمی باقی می‌ماند. در دوران حکومت ادوارد سوم انگلستان وارد بحران جنگ صد ساله و مرگ سیاه (طاعون) می‌شود که یک سوم جمعیت انگلستان در این حوادث از بین می‌روند. جنگ‌های صدساله در سال‌های 1337 تا 1453 میلادی بین انگلستان و فرانسه درگرفت. شروع این جنگ به خاطر ادعای ادوارد سوم برای تملک بر فرانسه بود. فرانسوی‌ها در دور اول جنگ شکست می‌خورند اما در دوره دوم جنگ می‌توانند بخش‌هایی از کشور را که از دست داده اند پس بگیرند. در زمان شاه ویلیام سوم و ملکه ماری دوم انقلابی بدون درگیری در انگلستان شکل می‌گیرد که در آن حکومتی دموکراتیک تر جای نظام پادشاهی را می‌گیرد. به دلیل بدون درگیری و خونریزی بودن، این انقلاب را انقلاب آرام نیز می‌نامند. پادشاه توافق می‌کند که اختیاراتش محدود شود و قدرت بیشتری به پارلمان داده شود. نتیجه این انقلاب سلطنت مشروطه بود که تا به امروز در نظام حکومتی انگلستان باقی مانده است. ملکه ویکتوریا در سن 18 سالگی به سلطنت می‌رسد و طولانی‌ترین و باشکوه‌ترین دوران سلطنت را در بین پادشاهان و ملکه‌های انگلستان دارد. او در دوران 64 ساله سلطنت خود ملکه بیش از 40 % سرزمین‌های جهان بود. از وقایع مهمی که در دوران استعمارگری انگلستان روی داد تاسیس شرکت‌های نفتی کمپانی هند شرقی، برمه و ایران بود. جنگ واترلو نیز در این دوران به وقوع پیوست. در سال 1914 جنگ جهانی اول آغاز شد. با ترور آرشیدوک فرانتس فردینند ولیعهد امپراطوری اتریش - مجارستان به دست یک صربستانی، اتریش ادعا کرد که صربستان در این کار مقصر است و خواستار ورود تیم تحقیقاتی به این کشور شد. صربستان با این موضوع مخالفت می‌کند و در ادامه این موضوع اتریش به صربستان اعلام جنگ می‌کند. آلمان به حمایت از اتریش به روسیه و فرانسه اعلام جنگ می‌کند و به بلژیک لشکرکشی می‌کند. این موضوع یعنی لشکرکشی به کشوری که از هم‌پیمانان انگلیس محسوب می‌شد انگلستان را وارد جنگ جهانی اول می‌کند. انگلستان با نیروی دریایی بسیار قوی خود توانست پیروز شود. در پایان جنگ جهانی اول طبق قرارداد ورسای خیلی از مستعمرات آلمان در آفریقا تحت سلطه انگلستان درآمد. شورش‌هایی که پس از جنگ جهانی اول در انگلستان درگرفت باعث استقلال دولت ایرلند جنوبی و بخشی از مصر شد. در جریان جنگ جهانی دوم ( 1939 - 1945 ) کشورها دو دسته متحدین و متفقین را تشکیل دادند. متفقین کشورهایی بودند که در طول جنگ جهانی دوم در برابر متحدین قرار گرفتند. این کشورها ضد نازی‌ها با هم توافق نظر داشتند و شامل کشورهای فرانسه، لهستان، بریتانیا، روسیه و آمریکا بود.در برابر متفقین، دولت‌های محور یا متحدین بودند که در جنگ با دشمنان مشترک خود متحد بودند و دوشادوش یکدیگر در برابر آنها می‌جنگیدند. اصلی‌ترین کشورها در این دسته آلمان، ایتالیا و ژاپن بودند.در طول جنگ نازی‌ها توانستند با تشکیل اتحاد نظامی با ایتالیا و ژاپن، بخش عمده‌ای از قاره اروپا را تحت کنترل خود درآورند. آلمان بعد از این مرکز اروپا، اتریش، چکسلواکی، مجارستان و سپس با حمله نظامی به شمال اروپا، اسکاندیناوی و غرب اروپا، فرانسه را اشغال و انگلستان را محاصره دریایی و جنگ هوایی نمود.انگلستان بعد از این اقدام در سال 1939 علیه نازی‌ها اعلام جنگ کرد. این جنگ خسارت‌های زیادی به انگلستان وارد کرد. این موضوع باعث ورشکستگی این کشور و اعطای استقلال به مستعمراتش شد. در سال 1947 هند و پاکستان به استقلال می‌رسند. در سال 1963 کشور کنیا به استقلال می‌رسد و در ادامه آن مالت و قبرس کشورهایی مستقل می‌شوند. انگلستان مستعمرات خود در خلیج فارس و خاورمیانه را نیز از دست می‌دهد و در کاراییب و جزایر اقیانوسیه نیز مردم به استقلال دست می‌یابند. در دهه 1980 انگلستان حق تغییر قانون اساسی بدون نیاز به نظارت خود را به کشورهای کانادا، استرالیا و نیوزلند اعطا می‌کند و آنها نیز تبدیل به کشورهایی مستقل می‌شوند. در سال 1952 ، ملکه الیزابت دوم در سن 26 سالگی به سلطنت می‌رسد. دهه 70 انگلستان با بحران نفت و سقوط صنعت نفت مواجه شد. در این دوران مارگارت تاچر نخست‌وزیر شد. او بسیاری از کارخانه‌های ناکارآمد را بست و با این کار شکاف طبقاتی بین فقیر و غنی را بسیار زیاد کرد. از دیگر وقایع مهم در تاریخ معاصر انگلستان می توان به همکاری این کشور در بنیان‌گذاری اتحادیه اروپا در سال 1973 ، شرکت در جنگ خلیج فارس در سال 1991 ، انعقاد قرارداد صلح و همه‌پرسی در ایرلند شمالی در سال 1998 اشاره کرد. از دیگر وقایع مهم در تاریخ معاصر می‌توان به جدا شدن بریتانیا از اتحادیه اروپا اشاره کرد که به آن برکسیت ( Brexit ) گفته می‌شود. بعد از همه‌پرسی در سال 2016 برای خروج، بریتانیا تصمیم گرفت از اتحادیه جدا شود. در سال 2017 مقدمات این کار فراهم شده و تا سال 2019 این کار عملی خواهد شد.منابع: ویکی پدیا، سایت بیاموزدرود بر انسانیتپست‌های مرتبط: - % DA % 86 % DB % 8C % D8 % B2 - % D8 % AF % D8 % B1 % D8 % A8 % D8 % A7 % D8 % B1 % D9 % 87 - % D9 % 84 % D9 % 86 % D8 % AF % D9 % 86 - zkj4m3bnjptj - % DA % 86 % DB % 8C - % D8 % AF % D8 % B1 % D8 % A8 % D8 % A7 % D8 % B1 % D9 % 87 - % D8 % A7 % D8 % B1 % D9 % 88 % D9 % BE % D8 % A7 - ncprlgqu8059 - % DA % 86 % DB % 8C % D8 % B2 - % D8 % AF % D8 % B1 % D8 % A8 % D8 % A7 % D8 % B1 % D9 % 87 - % D8 % B1 % D9 % 88 % D8 % B3 % DB % 8C % D9 % 87 - gchfjlrcgdiz - % DA % 86 % DB % 8C % D8 % B2 - % D8 % AF % D8 % B1 % D8 % A8 % D8 % A7 % D8 % B1 % D9 % 87 - % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % AA % D8 % A7 % D9 % 84 % DB % 8C % D8 % A7 - cdeasjyhiddt - % DA % 86 % DB % 8C % D8 % B2 - % D8 % AF % D8 % B1 % D8 % A8 % D8 % A7 % D8 % B1 % D9 % 87 - % D8 % A2 % D9 % 84 % D9 % 85 % D8 % A7 % D9 % 86 - obz3lbdwpjia - % DA % 86 % DB % 8C % D8 % B2 - % D8 % AF % D8 % B1 % D8 % A8 % D8 % A7 % D8 % B1 % D9 % 87 - % D9 % 81 % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 86 % D8 % B3 % D9 % 87 - lwu0z0e5oyzg - % DA % 86 % DB % 8C % D8 % B2 - % D8 % AF % D8 % B1 % D8 % A8 % D8 % A7 % D8 % B1 % D9 % 87 - % D8 % A7 % D8 % B3 % D9 % BE % D8 % A7 % D9 % 86 % DB % 8C % D8 % A7 - upbd1c9rjv85
از اولین موزه دنیا بیشتر بدانیم سراسر دنیا 18 می‌(اگر سال میلادی کبیسه نباشه، 28 اردیبهشت) روز بین‌المللی موزه هست. درسته که تک و توک به رفتن به موزه، مخصوصا اگر راهنمایی هم نداشته باشیم رغبت نشون میدیم، ولی موزه‌ها میتونن راهکار خوبی برای نشون دادن غنای فرهنگ‌ها ، تبادلات فرهنگی و همینطور توسعه درک متقابل، همکاری و صلح میون ملتها باشن.کلمه ی موزه، از واژه یونانی ( Mousein ) گرفتن که نام منطقه‌ای در آتن بوده که اونجا عبادتگاهی برای موزها که 9 الهه هنر و صنعت بوده‌اند، ساخته شده بود. از فرهنگ دهخدا هم بپرسیم تقریبا همین رو میگه با این تفاوت که فقط گفته 9 خدای زن بودن! و جالبتر اینکه بدونین برطبق فرهنگ دهخدا موزه معناهای دیگه ای هم داره که از نظر من غریب ترینش چکمه یا پاپوشه!میدونین قدیمی ترین موزه کی و کجا بازگشایی شده؟!شاید باورتون نشه ولی قدیمی‌ترین موزه به 350 سال قبل از میلاد تعلق داره و در سال 1925 توسط باستان‌شناس انگلیسی، لیونارد وولی، در حالی که در قصر بابل در اور کاوش می‌کرد، کشف شد. اونجا او یک مجموعه عجیب و غریب از مصنوعات و اشیایی که متعلق به زمان‌ها و مکان‌های مختلفی بودند (البته اکثرشون متعلق به منطقه بین‌النهرین بودن) و با این حال به صورت منظمی سازمان یافته و حتی برچسب‌گذاری شده بودند، رو دید. در نتیجه وولی اینگونه اولین موزه جهان رو کشف کرد! این باستان شناس سرشناس معتقده که شاهزاده خانم بابلی Ennigaldi - Nanna ، دختر نبونیدوس (آخرین پادشاه سلسله کلدانی بابل) ، متصدی و بنیانگزار این موزه بوده.اشیاء این موزه تقریبا متعلق به سالهای 2100 تا 600 قبل از میلاد بودن. از جمله چیزایی که پیدا کردن بخشی از یک مجسمه از یک شاه اولیه. مجسمه shulgi پادشاه اور که حدود 2025 قبل از میلاد حکومت میکرده، یه سر گرز سنگی و چند سنگ نوشته. و البته یک سند مکتوب از مرزبندی‌های اون زمون که تقریبا متعلق به 1400 قبل از میلاد بوده.نقشه مرزبندی‌ها از بابل مربوط به 1400 قبل از میلادهمونطور که قبلا هم گفتم تموم این اشیا برچسب گذاری شده بودن که به سه زبان از جمله سومری بوده! شاید بشه از این کار به عنوان یکی از نمونه‌های اولیه "ابرداده " نام برد که برای حفظ آثار باستانی و تاریخی به کار برده شده.به فروهر و ماه و خورشیدی که در دو طرفه توجه کنید!اما بشنوید از پدر مادر موزه داری دنیا! این احتمال وجود داره که نبونیدوس خودش هم به تاریخ علاقه ی زیادی داشته و یکی از کسانی بوده که دست به اکتشاف و پیدا کردن این عتیقه ها زده و شاید بشه ازش به عنوان اولین باستان شناس نام برد!!!در هر صورت شهر اور هم مثل عموم شهرها و پادشاهی های هم عصر خودش (عصر برنز) احتمالا به دلیل وخیم شدن شرایط و خشکسالی شدید ، همراه با تغییر الگوهای رودخانه حدود 500 سال قبل از میلاد متروک شد ولی داستان اولین موزه شناخته شده جهان ، پدیدآورندش و خانواده اون، نشون میده که انسان از همون قدیما هم دنبال حفظ گنج های گذشته و کشف رازهای اونها بوده. و این اهمیت و البته مسیولیت میراث فرهنگی رو در حفاظت از این دارایی ها بالا میبره.این بود گزیده ای از آنچه که من روز بین المللی موزه ها در 29 اردیبهشت ماه 99 خواندم#آنچه_که_ازوبگردی_هایم_آموختم
سوزاندن عروس در هند هند کشور عجایب است و شما هرچقدر که بیشتر درباره آن تحقیق کنید، بیشتر متعجب می‌شوید! البته عجیب بودن این کشور همیشه هم جذاب نیست و مردمانش فرهنگ‌ها و آداب و رسومی دارند که بعضی هایشان بسیار خشونت آمیز و منزجر کننده هستند! یکی از این رسم و رسوم‌ها سوزاندن عروس در هند است! با ما همراه باشید تا یک سری حقایق تلخ و ناراحت کننده درباره این رسم در هند به شما بگوییم!درباره سوزاندن عروس در هندمطمینا شما هم شوکه می‌شوید، اما باید به شما بگوییم که در هند یک جرم رایج وجود دارد و آن هم سوزاندن عروس است! متاسفانه باید بگوییم که بعضی از مردم این کشور بعد از وصلت عروس خودشان را می‌سوزانند! این جرم شاید یکی از بدترین جرم و جنایت هایی باشد که در این کشور اتفاق می‌افتد و نشانگر این است که حق و حقوق زنان به هیچ عنوان در آن رعایت نمی‌شود!علت سوزاندن عروس در هنددر واقع وقتی خانواده داماد در هند این فکر را در سر دارند که جهیزیه عروسشان مناسب نبوده، اقدام به سوزاندن او می‌کنند! البته قبل از آن به خانواده او فشار وارد می‌کنند تا به آن‌ها پول هنگفتی پرداخت کنند، برایشان طلا بخرند و یا یک سری وسایل مثل تلویزیون و یا ماشین لباسشویی تهیه کنند! این طور می‌گویند که فشارهای این خانواده‌ها درست بعد از اتمام مراسم عروسی شروع می‌شود و آن‌ها همه کاری انجام می‌دهند تا خانواده عروس را متقاعد کنند که باید پول بیشتر و یا وسایل بیشتری به آن‌ها بدهند! اگر آن‌ها زیر بار نروند و یا به هر دلیلی نتوانند این هزینه‌ها را متقبل شوند، در نهایت دختر آن خانواده و یا به عبارتی عروس خودشان را زنده زنده می‌سوزانند!آمار سوزاندن عروس در هندقسمت ناراحت کننده ماجرا این است که بر طبق گزارش‌های موجود در هر ساعت 1 عروس در هند سوزانده می‌شود و این یعنی در سال بیش 8 ، 000 مورد عروس سوزی در هند وجود دارد! این نوع خشونت با نام مرگ جهیزیه نیز شناخته می‌شود و تنها دلیلی که دارد، این است که جهیزیه عروس از نظر خانواده داماد کامل نبوده است!ریشه سوزاندن عروس در هنداز آنجایی که زن نقش واقعی و درست خودش را در جامعه هند ندارد و مردسالاری در آن بیداد می‌کند، داماد تصور می‌کند که می‌تواند با فشار به خانواده همسرش پول بیشتری دریافت کند! در واقع ضعف زنان در جامعه هند باعث فرصتی برای اخاذی بعضی از مردان بی فکر این کشور شده است. شاید شما تصور کنید که این اتفاق فقط در خانواده‌های فقیر این کشور می‌افتد! اما متاسفانه باید بگوییم که یک سری از موارد سوزاندن عروس در خانواده هایی اتفاق افتاده که اتفاقا از نظر مالی در شرایط ایده آلی قرار دارند!پروسه سوزاندن عروس در هنداما با این حال داماد و خانواده‌اش از جهیزیه راضی نبوده‌اند و بعد از اینکه این موضوع را به اطلاع خانواده عروس می‌رسانند و از راه صحبت نتیجه نمی‌گیرند، از در خشونت وارد می‌شوند! در این زمان تهدیدها آغاز می‌شود و داماد شروع به کتک زدن عروس می‌کند! اما هرچه خانواده عروس پول بیشتری می‌دهند، باز او راضی نمی‌شود و بیشتر کتک می‌زند! حتی یک ضرب المثل نیز در این کشور وجود دارد که هرچقدر که بیشتر کتک بزنند، بیشتر پول دریافت می‌کنند! در نهایت وقتی که می‌بینند، آن اتفاقی که به دنبالش بوده‌اند، نیفتاده است و آن پولی که مد نظرشان بوده را دریافت نکرده‌اند، عروس را می‌کشند!با مواردی که گفته شد، می‌توانید حدسش را بزنید که هند تا چه اندازه در شرایط فرهنگی ضعیفی قرار دارد! در واقع به خاطر آداب و رسوم‌های عجیب و غریب و کمبود آموزش کافی در این کشور و همین طور ضعف فرهنگ سازی در این کشور باعث شده که چنین اتفاق‌های ناراحت کننده‌ای در این کشور رخ بدهد. به هر حال این یک واقعیت است که این مساله و جرم و جنایت‌های شبیه به آن فقط و فقط به خاطر نبود فرهنگ درست در این کشور است و مردسالاری باعث سخت شدن شرایط زندگی برای زنان کشور هند شده است!
متن پادکست نقش علما در جنگ ایران و روس هم شورش‌های داخلی و اعتراضات مردم اوج گرفته بود. هم روس‌ها حمله کرده بودنو چندتا از شهرهارو گرفته بودن. دیگه بدتر از این نمیشد. هرچی به این درو اون در ز دن تا از این مخمصه خلاص بشن، نشد که نشد .حتی به انگلستانم رو زدن که بیا کمک. اما بخاطر اتحادش با روسیه در مقابل فرانسه ،حاض ر نشد به ایران کمک کنه. اما عباس میرزا، یه فکری به ذهنش رسید. گفت باید یه بسیج مردمی درست کنیم .اینجوری می‌تونیم از شر روسا خلاص بشیم! اما عباس میرزا خوب م یدونس که جمع کردن مردم، زیر علم دربار، به همین سادگی هام نیس! باید یه فکری کنه که مو لا د رز ش نره! تو همین فکر بود که یه هو یه چیزی به ذهنش رسید. فتوای جهاد علما و روحانیت! اما باید دید عاقبت جنگ چی م یشه؟ اصلا فتوای علما ت ثیری داره یا نه؟ }آهنگ{ سلام. من محمد کرمی نژاد هستم و چیزی که می‌شنو ید اپیزود سوم از مجموعه جایگاه دین، در تاریخ ایران در ا وایل خرداد نود و نه .بریم ببینیم داستان این قسمتمون چیه و آخر عاقبتش چی میشه؟! }آهنگ{ این ده سال از 1218 تا 1228 قمری، تو دوره سلطنت فتحعلی شاه، سال خیلی سختی برای ایران بود. شاید اگه بگم سال نابودی ایران بود بیراه نگفتم! شورش‌های داخلی از یک طرف، جنگ با روس‌ها از طرف دیگه،چیزی واسه مملکت باقی نذاشته بود. یه آشفته بازار به تمام معنا! اما گفتیم که ولیعهد فتحعلی شاه، که اسمشم عباس میرزا بود، تصمیم گرفت یه حرکتی کنه. گفتش می‌رم پیش علما و بهشون م یگم یه فتوای جهاد بدن تا بین مردم پخش کنیم. بعد اینجور ی مردمم راضی میشن که بیان میدون ، واسه جنگ با روس‌ها. این کار البته برای خود عباس میرزا هم یه خو بی هایی داشت. ینی بی هیچم نبود .چون از طرفی برادراشم سودای ولیعهدی داشتن. خیلی تلاش می‌کردن که یه جور ی خودشون جای عباس میرزا ولیعهدی رو ب قاپ ن. عباس میرزام دید فرصت خوبیه که این وسط یه خودی نشون بده! اومد چند نفرو به نمایندگی از شاه روونه عراقو قم و کاشان و اصفهان کرد، تا فتوای جهاد رو از علما بگیرن . همینم شد اتفاقا! بعد از مدتی، علما شروع کردن به نوشتن مقاله و فتوا و اینا که هر کی م یتونه و قدرتشو داره، واجبه که بیاد میدونو آماده جنگ با روس‌ها بشه .مثلا شیخ جعفر کاشف الغطاء، یا مثلا سید محمد طباطبایی و خیلی از علمای بزرگ اون دور ه، هر کدومشون یه فتوای جهاد دادن .حتی به عباس میرزا هم گفتن از خمس و زکات و اینا واسه هزینه‌ها ی جنگ استفاده کنین. مشکلی نداره .بلاخره جنگه، هزینه زیاد داره! اینم بگم بهتون که لقب سید محمد طباطبایی رو گذاشته بودن سید مجاهد! چون اینقدر توی جنگ با روس‌ها حضور فعال داشت و کمک م یکرد، این اسمم شد لقبش .خلاصه که یه شور و حال خو بی بین مردم افتاد. مردم همه آماده بودن، همه اومده بودن برا کمک. اما خب یه عده‌ای هم طبیعتا از این هیجان و شور و اتحادی که بود خوشحال نبودن. بعد برای اینکه علما رو از فتوای جهادی که دادن پشیمون کنن، برداشتن نامه زدن این درسته که یه عالم دینی، با لباس رزم بیاد تو میدون؟! آخه جنگ جای خون و کشته و این حرفاس! یه نامه‌ای جناب میرزای قمی که از علما هم بوده می‌نو یسه و جواب میده بهشون. می‌گه ما که دیگه از امیرالمومنین ع بالاتر نیستیم! خود ایشونم تو جنگا بوده، لباس رزم داشته! آخرشم این حرفا فایده‌ای نداشتو علما پای فتوای جهادی که داده بودن وایسادن.عباس میرزا هم دستور داد تا همه این رساله‌ها و مقاله‌ها ی علما ر وجمع کننو بدن به چاپخونه تبریزتا چاپ کنه و بین مردم پخش بشه. عنوان این کتابا رو هم لیست م یکنیم می‌زاریم تو پیج و کانال حتما .دو دوره بین ایران و روس جنگ شد. قرار هم شد که تو دورهاول خود عباس میرزا فرماندهی جنگ رو دستش بگیره. جنگ اول شروع شدو اوایلش سپاه ایران خوب داش جلو می‌رف. یه چندتا شهرو مثل ایروان و دریاچه گوگچه رو هم تونست بگیره. حتی روس‌ها گاهی یه حمله هایی م یکردن تا بتونن دوباره اون شهرهایی که از دست دادنو پس بگیرن. اما سپاه ایران خیلی مقاومت نشون می‌داد. بعد که روس‌ها دیدن نه، نمیشه حریف اینا شد، تصمیم گرفت با ایران یه قرارداد صلح امضا کنه. ولی خب هیچ گربه‌ای محض رضای خدا موش نمیگیره! دیدن از طرفی با فرانسه می‌جنگیدنو اوضاع درست و حسابی ندارن، گفتن به ایران پیشنهاد صلح بدیم بلکه از این بار سنگینی که رو دوشمونه یه کم کمر راست کنیم. روسا پیشنهاد صلحو دادن، اما عباس میرزا قبول نکر د. بعد نماینده انگلستانم افسراشو از سپاه ایران جمع کردو برد. ولی عباس میرزا که فرمانده جنگ بود، بازم کوتا نیومد. شاید اون حس غروری که سپاه ایران از پیروزی هاش پیدا کرده بود، تو اینتصمیم بی ت ثیر نبوده! خلاصه جنگ ادامه داشت تا اینکه سپاه ایران رسید به منطقه اصلاندروز. دیگه اینجاست که سرنوشت جنگ اول رقم می‌خوره! تو همین منطقه بود که روسا خیلی ناگهانی و با یه حرکت غافلگیرانه سپاه ایرانو زمین گیر کردن .عباس میرزا هم دید مقاومت دیگه فایده‌ای نداره. نمی‌شه اصلا پیشروی کرد! بخاطر همینم دستور داد تا سپاه بره سمت تبریزو اونجا عقب نشینی کنه. حالا دیگه دور، دور روسا بود! روسا هم همینطور شخم می‌زدنو جلو می‌اومدن تا اینکه آذربایجان محاصره شد. دیگه هر چی که عباس میرزا و سپاه ایران جمع کرده بود، هر پیروزی که بدست اومده بود، داشت جلوی چشمشون بر باد می‌رفت! فتحعلی شاه هم دید از طرفی مصیبت شورش‌های داخلی گریبانش رو گرفته، نمی‌شه اصلا کاری کرد، بخاطر همینم به سپاه روس اعلام کرد که آقا تسلیم! یه قرداد صلحه میشینیم باهم امضا می‌کنیم دیگه. بعد این هیاهو، شاه به جناب میرزا ابوالحسن ایلچی گفتش که رخت سفر ببنده و بره روسیه، برای امضای قرارداد صلح .بلاخره سال 1228 قمری، قراردادو با روسا امضا کردنو .تمام .اسم قراردادم شد قرارداد گلستان! زیادم اسمش به گوشتون خورده حتما. تو این قرارداد یه سری شهرها مثل دربند، باکو، شیروان ، قراباغ و قسمتایی از خاک ا یران جدا شد. این همه جنگ و بگیر و ببند و فتوای جهاد علما،آخرشم هیچی به هیچی! ایران رسما شکست خورد. }آهنگ{ بعد از این قرارداد، انتقادها آوار شد رو س ر شاهو حکومت! دیگه حکومتو قاجارو قاجاری از چشم مردم افتاده بود. شده بود مایه ننگ مملکت. فتحعلی شاهم که دید اوضا ع یه جور ناجوریه! دوباره دست به دامن جناب ایلچی شد. همونی که گفتم فرستادش واسه امضای قرارداد گلستان. خلاصه اومد به ایلچی گفتش که برو سن پطرزبورگو به روسا بگو که بیان لااقل یه تجدید نظری تو قرارداد گلستان کنیم. به قول معروف بگو که یه تخفیفی به ما بدن. سال 1229 ینی دقیقا یه سال بعد قرارداد گلستان ،جناب ایلچی بارو بونه رو جمع کردو رهسپار سنپطرزبورگ شد. اونجا هم رفت پیش الکساندر اول که امپراطور روسیه بود، تا بلکه بتونه یه تخفیفی از قرارداد با روسا بگیره. ولی باز هم دربار ایران به در بسته خورد! روسا حاضر نشدن بالاخره چیزی رو که بعد این همه کشمکشو بگیر ببند گرفته بودن، به راحتی آب خوردن از دست بدن .مذاکرات و اصرارهای جناب ایلچی، نتیجه‌ای نداد. ایلچی هم روسیه موند. برنگشت تهران. حالا شاید موندش بخاطر این بوده که یکم بیشتر اصرار کنه تا بلکه یه نتیجه‌ای بگیره. دست خالی نباشه .اما یک سال دیگه هم گذشتو شد سال 1230 . حالا اجازه بدین اینم بگم بدونید با بحثمون بی ارتباطم نیس. اگه یاتون باشه گفتم که روسیه همون موقع که با ایران می‌جنگید ،با فرانسه هم زد و خورد داشت، تو جنگ بود. اون موقع هم با فرانسه‌ای درگیر شده بود که ر س قدرتش ناپلیون بوده! اما خب بعدا که ناپلیون سقوط کرد، تبعیدش کردن به یه جزیره‌ای به نام الب اگه تلفظشو اشتباه نگفته باشم. حالا تو همین سال 1230 ، جناب ناپلیون از تبعیدگاهش فرار کرده بودو دوباره قدر ت افتاده بود دستش. این ینی خطر دوباره بیخ گوش روساست. تو همین وانفسا، یه دلشوره‌ای افتاد به دل روسا! با خودشون گفتن که . نکنه حالا که ناپلیون برگشته، بره با ایران متحد بشه و طومار مارو بپیچه؟! بعد اونوقت دوباره خر بیارو باقالی بار کن! همین دلهره هم باعث شد تا به جناب ایلچی که هنوز تو روسیه بود یه قولایی واسه تجدید نظر تو قراردادشون بدن. اما نباید دلشونو به همین قول و قرارها خوش می‌کردن.چون دست بر قضا، همون سال، ناپلیون تو جنگ واترلو شکست بدی خورد. هم شکست خورد، هم دوباره به یه جزیره دیگه‌ای به نام هلن تبعیدش کردن. همینم باعث شد تا روسا بزنن زیر قول و قراری که با ایران گذاشته بودن. گفتن اصلا چه قولی؟! چه کشکی؟ قرارداد امضا شدو رفت .کلا تو این ماجرا انگار بخت با ایران یار نبود! دولت ایران هم که دید روسیه زبون خوش حالیش نمی‌شه ،شروع کرد سپاهشو تجهیز کر د تا سال 1241 قمری، دوباره جنگو شروع کنه. ینی بعد از سیزده سال، جنگ دوم ما با روس ا شروع شد. دلیل واسه جنگ با روسا هم زیاد بود. مثلا بعضی از حاکمای شهرای مرز ی ایران شورش کرده بودن. یا خود روس‌ها جلوتر اومده بودنو خیلی آسیب زدن به محصولات کشاورزی مردم قفقاز. مردم اونجا هم خیلی شاکی و ناراحت بودن. هی نامه می‌زدن گله می‌کردن و اینا. بعد از طرفی اینا هم بالاخره مسلمون بودن. روسا هم که دین و مذهب نداشتن اومدن اینارو اسیر کردن .همین دلیلم باعث شد تا علما و روحانیت وقتی این وضعیتو دی دن، شروع کنن به تهییج مردم برا ی مقابله با سپاه روس. تو جنگ دوم ایران و روس، دقیقا همون اتفاقاتی که تو جنگ اول برای ایران افتاد ،تو جنگ دومم تکرار شد. فرمانده جنگ که ایندفعه هم خود عباس میرزا بود، خیلی خوب پیشروی کرد.تقریبا همه سرزمین هایی که ایران از دست داده بود و دوباره پس گرفت. اما بازم خیال نکنیم کار تموم شده. همه چی داشت خوب پیش می‌رفت تا اینکه ورق جنگ، ایندفعه تو منطقه گنجه به نفع روسا برگشت! چیزی تا پیروزی سپاه ایران نموده بود، اما صدراعظم ایران، جناب آصف الدوله اینقدر تو اعزام نیروی کمکی این پا و اون پا کرد، تا اینکه بالاخره شکست دوم سپاه ایران هم رقم خورد. بازم همون داستان همیشگی شکستو نابودی پیروزی‌ها اینجا هم تکرار شد. اما یه فرق اساسی داشت این جنگ دوم. اینجا دیگه روسا داشتن عملا تا پایتخت جلو می‌اومدن! ینی حتی بیشتر از جنگ اولی که ایران باخته بود. سپاه ایران که شکست خورده بود مجبور شد عقب نشینی کنه و بره تبریز. ولی سپاه روسا که دست بردار نبودن! اونا هم اومدنو تبریزو محاصره کردن. عباس میرزای خوش باور هم تبریز رو سپرد دست جناب آصف الدوله که گفتیم صدراعظم بود. ولی زهی خیال باطل! همین جناب صدراعظم هوای خیانت به سرش زدو دروازه‌های تبریز رو به روی سپاه روس باز کرد. آخرشم شد . آنچه نباید می‌شد! دیگه اینجا بود که عباس میرزا فهمید هرچی بیشتر تقلا کنه ،بیشتر تو این باتلاق فرو می‌ره .برای همینم جناب فتحعلی خان رشتی رو فرستاد پیش روسا و بهشون گفت که .بیان تا قرارداد صلحو امضا کنیم. قطعا اسم این قراردادو بگم، کاملا می‌شناسین. روسا و دربار ایرانو انگلیسیا، تو یه روستایی به اسم ترکمانچای جمع شدنو قرارداد ترکمانچای رو امضا کردن. اولشم فتحعلی شاه که دید قرارداد خیلی سنگینو کمر شکنه! قبول نمی‌کرد امضا کنه! ولی خب دیگه تقلای بیجا بود .بعدشم سفیر انگلیس اومدو خلاصه راضیش کرد که تن بده به این قرارداد. ایرانم قبول کردو بعد از دو سال جنگو زحمتو هزینه واسه جنگ دوم، سال 1243 ، باز هم شکست خورد. }آهنگ{ بعد از اینکه قراردادو امضا کردن، تو بوق و کرنا کردن ما که گفتیم نمی‌تونیم با روسا بجنگیم! علما و روحانیت هی اصرار کردنو ما هم مجبور شدیم بجنگیم! اسم سید مجاهد هم سر زبونا افتاد که مقصر اصلی ،همین سیده. اگه یادتون باشه گفتم که چرا بهش لقب سید مجاهدو داده بودن. خلاصه دربار هم که دید تنور شایعات داغه، پیاز داغ ماجرا رو زیاد کردو عامل اصلی شکست سپاه ایران، شد سید مجاهد! حتی اعتضاد السلطنه که پسر فتحعلی شاه بود می‌گه اصلا هرچی م یک شیم از همین آخونداس! اگه اینا و دور و بری هاشون نبودن، الان ما نشسته بودیم تو سن پطرزبورگو داشتیم شکلات روسی م یخوردیم! ینی اونم عامل اصلی شکست رو همین مجاهدین و روحانیت می‌دونسته .اما خب اینطور که از نامه نگاری‌های شاه و روس و درباری‌ها پیداست، تقصیرها همچین گردن علما و سید مجاهد هم نبوده! چندتا سایتو اینا هم هس که این نامه‌ها رو آورده، لینکشو می‌زارم اونا هم بخونید بد نیس. اما بالاخره آخر این داستانا و این بگو مگوها، همین شد که علما و در ر سشو سید مجاهد، شدن مقص ر اصلی ماجرای شکست ایران. مردمم یه عده اشون خیلی بی احترامی کردن به سید مجاهد بعد این حرفا. یه نمونه اشو بخوام بگم مثلا گفتن که سید مجاهد که تو تبریز مونده بود سوء هاضمه پیدا می‌کنه و بیمار می‌شه. بعد که دید چاره‌ای نداره، بار و بندیل شو جمع کردو از تبری ز رفت. اما تو راه که به قزوین رسیده بود، خیلی بهش توهین کردنو مسخره‌اش کرده بودن. تو همون شهر قزو ینم بخاطر همین بیماری که داشت به رحمت ایزدی رفت. اما واسه خودم جالب بود که انگا رجناب شاه، یادش رفته بود که کی نیروی کمکی نفرستاد واسه پشتیبانی از عباس میرزا .یا مثلا شاید یادش رفته که کی اون روز آذوقه و غذا نفرستاد واسه سپاه تا بتونن مقاومت کنن. یا اون خیانت صدر اعظمش ،آصف الدوله رو تو تبریز فراموش کرده بود. بعد حالا جالبه که اصلا شاه، تو نامه‌اش به سید مجاهد گفته بوده که بیاد تو جنگ شرکت کنه و ثواب داره و اینا! }آهنگ{ ممنونم که با ما همراه هستین. چیزی که شنیدین اپیزود سوم از مجموعه جایگاه دین در تاریخ ای ران بود. امیدوارم از شنیدش لذت برده باشین. یادتون نره که برامون کامنت بزارین، و اینکه واسه دوستاتون هم پادکستارو بفرستین. واقعا تنها راه انتشار پادکست همین معرفیش به دیگرانه. تصاویرو متن پادکست این اپیزود رو هم تو پیج و کانالمون حتما می‌زاریم. لینکشم تو جز ییات قرار دادیم. ممنونم از امیر عباس آذر حزین، ممنونم از امین شوشتری که زحمت می‌کشن واقعا. خسته نباشید م یگم بهشون. هفته بعد منتظر اپیزودی از مجموعه علم و دین باشین. ممنونم.
لقب عجیب هندی‌ها به پرسپولیس سایت khelnow هند در مورد پرسپولیس نوشت: مهار پرسپولیس با دفاع سرسخت و سبک هجومی، کار سختی است و مقابله با این غول ایرانی برای تمام حریفان در گروه چالش سختی خواهد بود.در ادامه گزارش این سایت درخصوص شرایط سرمربی پرسپولیس آمده است: گل‌محمدی ملی پوش سابق ایران از سال 2008 تاکنون سرمربی بوده و در دو موقعیت مختلف هدایت پرسپولیس را بر عهده گرفته است.با این حال ثابت می‌شود که قدرت فعلی او بیشتر است زیرا او به ارتش سرخ کمک کرده است که سنگر خود را در لیگ ایران حفظ کند و همچنین در آسیا موفق شود
موضع ایران در قبال مناقشه قره باغ یادداشتی در باب موضع گیری ایران در مناقشه قره باغ:در پی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی درسال 1991 میلادی و شکل گیری جنبش‌های استقلال طلبانه در سراسر این کشور، دولت‌های جدیدی شکل گرفتند که با وجود اینکه برخی از آنها پیشینه فرهنگی دیرینه‌ای هم داشتند اما تقریبا به جز فدراسیون روسیه هیچکدام نتوانستند کشوری قدرتمند و با نفوذ را بنیان بگذارند و اغلب آنها تحت نفوذ قدرتهایی مانند دولت جدید حاکم در روسیه و آمریکا قرار گرفتند.در این میان بر سر مالکیت برخی مناطق قفقاز همچنان مناقشه وجود دارد که سرزمین‌های قره باغ بارزترین این موارد است. قره باغ پس از مدتها جنگ و درگیری منطقه‌ای است که همچنان جمهوری آذربایجان این سرزمین را بخشی از خاک خود می‌پندارد و از طرفی ارمنستان هم داعیه مالکیت این منطقه را دارد.در ادامه این مناقشات چند روزی است جمهوری آذربایجان اقدام به تهاجم نظامی به منطقه قره باغ کرده است، هرچند که دولت آذربایجان از اعلام جنگ رسمی به ارمنستان پرهیز کرده است اما عملا قره باغ تبدیل به جبهه نبرد این دو کشور شده است و در سوی دیگر نخست وزیر ارمنستان ضمن اعلام وضعیت جنگی اقدام به اعزام نیروهای داوطلب به جبهه نبرد کرده است.در این میان مواضع کشورهای منطقه از جمله جمهوری اسلامی ایران درقبال طرفین مناقشه جای بررسی و مطالعه فراوانی دارد. ایران به عنوان یکی از قدرتمندترین کشورهای منطقه خاورمیانه که از لحاظ جغرافیایی در جنوب منطقه قفقاز قرار دارد و با هر دو کشور آذربایجان و ارمنستان مرز زمینی دارد می‌تواند نقش تاثیرگذاری را در این مناقشات ایفا کند. در روزهای اخیر شایعاتی بر حمایت نظامی ایران از ارمنستان منتشر شده بود که از جانب مقامات ایرانی تکذیب شد. اما سوالی مطرح می‌شود این است که جمهوری اسلامی ایران در صحنه عمل از کدام یک از طرفین حمایت خواهد کرد؟ برهیچکس پوشیده نیست که ایران از گذشته تا کنون ثابت کرده که در مناقشات منطقه می‌تواند نقش بسیار موثر و سرنوشت سازی داشته باشد. از قبیل این موارد می‌توان به سوریه و عراق و حتی یمن اشاره کرد.برای پاسخ به این سوال باید دید که ایران به کدام یک از دوکشور مورد نظر نزدیکی بیشتری دارد. هرچند که هردو کشور آذربایجان و ارمنستان در گذشته بخشی از خاک ایران بوده‌اند اما اکنون دولت ایران تمامیت ارضی هردو کشور را به رسمیت می‌شناسد و برهمین اساس ادعای در باب حاکمیت اراضی آنها ندارد، با این وجود میان ایران و جمهوری آذربایجان می‌توان وجه اشتراکاتی را مشاهده کرد که در میان ایران و ارمنستان ابدا صادق نیست. مهم‌ترین و بارزترین این اشتراکات را می‌توان دین اسلام دانست. ایران به عنوان کشوری اسلامی و همچنین بزرگترین کشور شیعه مذهب جهان خود را پایبند به حمایت از همه مسلمانان جهان می‌داند. در اظهار نظرهایی که مقامات ایرانی در مورد مناقشه اخیر در منطقه قره باغ داشتند در مواردی هم به موضع رهبر جمهوری اسلامی ایران اشاره شد که عنوان کرده بودند:"قره باغ خاک اسلام است". شاید همین مورد کافی باشد تا بتوان گفت جمهوری اسلامی ایران قطعا از آذربایجان حمایت خواهد کرد، لاکن باید درنظر داشت که ایران در منطقه‌ای پر از مناقشات گوناگون حضور دارد که تنها در مرزهای شمالی خود شاهد صلح و ثبات است و قطعا به خطر افتادن این صلح و ثبات به نفع ایران نخواهد بود.اما در ادامه به موردی دیگر از اشتراکات میان ایران و جمهوری آذربایجان اشاره خواهم کرد که مسیله‌ای است بسیار مهم و تاثیر گذار، آن هم جمعیت کثیر ترک‌ها و خصوصا آذری زبان‌های ایران است. بنابر تحقیقاتی غیر رسمی که در مورد جمعیت ترک زبانهای ایران انجام شده است قریب به 20 درصد از جمعیت این کشور ترک زبان هستند. بدیهی است که حکومت ایران در موضع گیری‌های خود به تمایلات این بخش بزرگ از مردم این کشور توجه ویژه‌ای داشته باشد و اقداماتی همسو با نظر اکثریت مردم این کشور انجام دهد.از دیگر مواردی که می‌توان از آن به عنوان دلایلی برای حمایت محسوس یا نامحسوس ایران از آذربایجان نام برد رقابت دیرینه این کشور با ترکیه یا عثمانی سابق است. در طول تاریخ همواره امپراتوری‌های ایران و عثمانی سعی داشته‌اند خود را به عنوان رهبر جهان اسلام نشان دهند و در حمایت و مالکیت اراضی اسلامی همواره رقابتی بین این دو امپراتوری بزرگ وجود داشته است، این مسیله در عصر جدید هم میان دولتهای ایران و ترکیه همچنان برقرار است. برهمین اساس با توجه به حمایت تمام قد ترکیه از آذربایجان، ایران هم که در حمایت از ارمنستان برای خود منافعی نمی‌بیند قطعا به منظور حفظ وجهه خود در جهان اسلام و جلب رضایت بخش کثیری از جمعیت ترک زبان خود و همچنین پیرو خط مشی انقلاب اسلامی در حمایت از مسلمانان و اراضی اسلامی در سراسر جهان رسمی یا غیررسمی به حمایت از جمهوری آذربایجان خواهد پرداخت.در گزارشاتی که از گذشته باقی مانده است اخباری مبنی بر حمایت ایران از آذربایجان در جنگ پیشین قره باغ هم وجود دارد که حاکی از تمایل ایران به الحاق این منطقه به خاک جمهوری آذربایجان است هرچند که بخاطر اختلافاتی که میان دولتمردان ایران و آذربایجان به وجود آمد میان دو کشور روابط صمیمی شکل نگرفت اما ایران همواره در مواضعی غیررسمی منطقه قره باغ را جزیی از خاک آذربایجان برشمرده است. قابل توجه است که دولت جمهوری اسلامی ایران هیچگاه به طور رسمی در قبال حق حاکمیت هیچکدام از طرفین از مناقشه بر منطقه موردنظر اعلام موضع گیری جانب دارانه نکرده است و سعی در میانجی‌گری به منظور حل مسالمت آمیز دعوا داشته است که این امر ریشه در خواست ایران برای حفظ صلح در پیرامون مرزهای خود دارد. قطعا دولت ایران با وجود مشکلات امنیتی که مرزهای شرقی، غربی و جنوبی خود با آن دست به گریبان است هیچگاه به دنبال بروز جنگ در مرزهای شمالی نخواهد بود.سعید نویدی پشتیری، 1399 / 07 / 16 [ email protected ]
دنیا فقط به خاطر اون تغییر کرد دنیا فقط به خاطر اون تغییر کردسلام . امیدوارم همه‌ی شما عزیزانی که در حال خوندن این نوشته هستید ، حالت دلتون خوب باشه . چند تا نکته هستش که دوست دارم بهتون بگم . . . 1 . نوشته هایی که داخل این بلاگ گذاشته میشه تماما توسط خودم نوشته شده . و هر جایی رو که کپی کرده باشم شک نکن که با لینک منبع قرار میدم جهت استفاده شما . خوش حال میشم نظراتتون رو با من در میان بزارید . 2 . چون نوشته هایی که قرار من نشر بدم نگارشون کتابی نیست ممکنه غلط‌های املایی یا یا تلفظی داشته باشه . 3 . امیداورم از خواندن این مقاله لذت ببرید . دانش اندکی رو از این نوشته همراه خودتون داشته باشید . کودکیه وی ^^شروع داستان . مقاله :عنوان نوشته رو چیزی گذاشتم که اینطور بهش فکر میکنم . شخصی که میخوام در موردش با شما صحبت کنم اگر نبود دنیا تغییر میکرد . اسمش رو همین اول میگم که خیالتون راحت بشه . اسمی که همیشه برای من دلنشینه . آقای آلن ماتیسون تورینگ ، افسانه‌ای . . . میخوام از داشته‌ها و نداشته‌ها و چیز هایی که این بزرگ برای ما به ارمغان آورد و کار هایی که انجام داد و خیلی چیز‌های دیگه به صورت بسیار مختصر گپ بزنیم . آلن تورینگ توی یک روز بارونی ، مثل همین روز هایی که توی شهرهای شمالی کشورمون ( رشت ) داریم . بدنیا اومد . یکشنبه 2 تیر 1291 شمسی خودمون ، بقول کتاب‌ها چشم به جهان گشود . سال کبیسه هم نبود اون سالی که به دنیا اومد . برج فلکی اون ماه هم سرطان بود. حدود 106 سال و 11 ماه میگذره از روزی که آلن تورینگ به دنیا اومد . اما متاسفانه دنیا با این دانشمند بی همتا یار نبود . چرا چون به خاطر خودکشی که دلایل خاصی داشت تو سن 41 سالگی در تاریخ دوشنبه 17 خرداد 1333 شمسی چشم از جهان فرو بست . جالبه اگه به تاریخ میلادی بخوام براتون بگم تو ماه ژوین بدنیا اومد و بعدش تو همین ماه 41 سال بعد فوت کرد .بزرگسالی ویآلن تورینگ خالق اولین ماشین هوشمند جهان بود ، هست ، و خواهد بود . ماشین هوشمند تورینگ (کریستوفر )یا همون کامپیوتر‌های امروزی . این‌ها همه‌ی اسم هایی هستند که برای آن دستگاه گذاشته شدن .اولین کامیپوتر جهان که لقب پدر علم کامپیوتر رو برای آلن ماتیسون تورینگ به ارمغان آورد . خیلی‌ها میگن ماشین حساب اولین کامیپوتر جهان و که خالقش یه کس دیگست و این جور چیزا ، آره ماشین حساب هم جز ماشین‌های هوشمنده . اما کامپیوتری که آقای تورینگ درست کرد قدرت تفکر داشت . در واقع پایه اولیه‌ی کامپیوتر‌های هوشمند امروزی رو بنا گذاشت . باعث شده که ما خیلی راحت و آنلاین بریم دیجی کالا یک هارد سفارش بدیم . بریم علی بابا بلیط هواپیما بگیریم . بریم تو اسنپ ماشین بگیریم . بریم بانک داری آنلاین پول پرداخت بکنیم . بریم تو آلو قلیون : قلیون سفارش بدیم .و کلی کار‌های هیجان انگیز دیگه . آلن این پایه رو بنا کرد که دنیایی دیجیتال توسط دیگران به اینجا رسیده . من میگم آلن از طرف خدا اومده بود . یک رسالتی داشت . و به خوبی هم انجامش داد . رسالتش هم تنبل کردن ما ، یا راحتی بخشیدن به اون بوده . که باعث شد کامپیوتر‌ها شکل بگیرن بعد ارتباط بین آن‌ها شکل بگیره . بعد ترش شبکه و بعد‌تر از شبکه اینترنت و دنیای مجازی و . .آلن تورینگ خودش به بی خدایی اعتقاد داشت . آلن تورینگ اگه نبود خیلی از اتفاقات آشنایی‌ها . دوستی‌ها . نجات زندگی‌ها خیلی از قتل‌ها . خیلی از اختلاس‌ها . خیلی از جراحی‌ها . خیلی از عکس‌های فضایی . خیلی از سیارات . خیلی از خیلی‌ها اتفاق میوفتاد و شاید اتفاق نمیوفتاد . اما من فرض رو بر این میگیرم که الان تورینگ کامیپوتر‌ها رو اختراع نمیکرد . و هیچ کس دیگه‌ای هم این قابلیت رو نداشت . همین الان دنیا رو بدون بودن و داشتن کامیپوتر‌ها فرض کنید . خیلی بد میشه نه ؟؟؟ آلن تورینگ رو ، پدر علم کامپیوتر . پدر علم محاسبات نوین و هوش مصنوعی و پدر علم رمزنگاری نوین هم میدونن . تمام این افتخارات رو تو 41 سال سن به دست آورد . ریاضی دان . دانشمند رایانه . منطق دان . فیلسوف . زیست ریاضی دان . الکترونیک . رمزنگار . هوش مصنوعی . تمام این‌ها تخصص هایی که بودش که این فرد بزرگ داشت . . . و داخل صفحه ویکی پدیاش زده . به خاطر دست آوردهایی که این دانشمند داشته جایزه‌ای با اسم این فرد درست کردن که به نوبل علوم کامپیوتر مشهور هستش جایزه تورینگ . و به افرادی بسیار برجسته در حوزه علوم کامیپوتر تعلق میگیره .جنگ جهانی دوم بود آلمان داشت به همه جای دنیا موشک و بمب میزد . اون‌ها یک ماشین رمز گزاری داشتن به اسم انیگما که باهاش پیام هایی رو مخابره میکردن به پایگاه‌های مختلف نازی‌ها . اسم بمب . مکانی که باید بهش برخورد میکرد . زمان برخورد .شرکت در مسابقات دومیدانی این اطلاعات تمام رمز میشد و غیر قابل خواند بود . و فقط آلمان‌ها میتونستن این پیام‌ها رو بخون . عمل بکنند بهش . ادامه داستان رو براتون تعریف نمیکنم . میخوام لذت این داستان رو در قالب فیلم به شما معرفی کنم . فیلم The . Imitation . Game . 2014 یا بازی تقلید . این فیلم رو به شدت سفارش میکنم ببین . حتمان خوشتون میاد. حتمان دانلود کنید و ببنید . دانشمندا تخمین زدن با کامپیوتری که آلن اختراع کرد . حداقل دو سال از طول جنگ جهانی دوم کم کرد . و بلاغ بر 14 میلیون نفر رو نجات داد . اون فرد یک قهرمان واقعی بود . تمام .والپیپری که خودم طراحی کردم و سال هاست روی صفحه لپ تاپ منهتویه این نوشته حدود 976 کلمه تایپ شده تا این نوشته شکل بگیره . خیلی خوش حال میشم این نوشته رو نشر بدید و نظرتون رو در ارتباط با این نوشته بگید . اگر جایی رو هم اشتباه گفتم بگید که من هم در جریان باشم . امیدوارم لذت برده باشید . محمدعلی میرحامد
" پندار نیک ، گفتار نیک ، کردار نیک " نماد فروهر در فرهنگ باستان ایران واژه فروهر یا " فره وشی " واژه‌ای است اوستایی که در زبان پهلوی فروهر آمده است. البته این کلمه در گات‌ها نیامده ولی بسیاری از بخشهای اوستا دربرگیرنده مطالبی در رابطه با آن است. نگاره‌ی فروهر نشان دوران هخامنشی است که صد البته پیش از این قوم بوجود آمده است. در حقیقت فروهر یکی از پنج جز بوجود آورنده آدمی است. در اوستا اینگونه آمده است که وجود آدم زنده از پنج جز ساخته شده است. ( تن، جان، روان، وجدان، فروهر ). فروهر نماد یکی از نیروهای جهان هستی است که در آدمی نیز وجود دارد. این نیرو که سرچشمه‌اش اهورامزدا است، روشن کننده راه پیشرفت و نیروی پیش برنده و انگیزه دهنده است. - دوبال در پهلوها که هر کدام سه پر دارند. این سه پر نشانه سه نماد " پندار نیک ، گفتار نیک ، کردار نیک " که همزمان انگیزه پرواز و پیشرفت است. - در پایین تنه فروهر سه بخش، پر هایی بسوی پایین است، که نشانه پندار و گفتار نادرست و یا پست می‌باشند، از این رو آن را، آغاز بدبختی‌ها و پستی برای آدمی می‌دانند. - دو رشته که در سر هر یک گردی ( پایین حلقه ) بصورت چنبره شده‌ای، در کنار بخش پایینی تنه می‌باشند، نماد " سپنتامینو و انگره مینو " هستند که یکی در پیش پای و دیگری در پس آن است. و این رشته‌ها هر یک در تلاش هستند که آدمی را بسوی خود بکشند. این نشانه‌ی آنست که آدمی باید به سوی سپنتا مینو ( خوبی ) پیش رود و به انگره مینو ( بدی ) پشت نماید. - یک گردی ( حلقه ) در میانه بالاتنه فروهر وجود دارد این نشان، جان و روان جاودان است که نه آغاز و نه پایانی دارد. این حلقه نشانه‌ی آنست که انسان وظیفه دارد از بند وابستگی‌های دروغین در این جهان در گذرد تا شایستگی و توانایی پرواز به سرچشمه‌ی خورشید حقیقت را بیابد. - یک دست فروهر کمی به سوی بالا و در راستای سپنتا مینو اشاره دارد که نشان دهنده سپاس و ستایس اهورمزدا و راهنمایی آدمی بسوی راستی و والایی و درستی می‌باشد. در دست دیگر حلقه‌ای وجود دارد که نشانه‌ی وفاداری به عهد و پیمان می‌باشد و نشانگر راستی و پاک خویی و جوانمردی است.
نوروز در تیغه طلوع ( لواسان ) قسمت اول نوروز در تیغه طلوعلواسان از مناطق تاریخی و کهن ایران است و قدمت تمدن آن به بیش از 7000 سال پیش می‌رسد و به همین خاطر از قدیم‌الایام مراسم مختلف مذهبی و ملی در آن برگزار می‌شد و از جمله آن مراسم جشن استقبال از بهار و عید نوروز است که بسیاری از آن رسم و رسوم‌ها امروزه متروک و دیگر اجرا نمی‌شود، ولی خیلی از آن آیین‌های ویژه هنوز پابرجاست. اما قبل از اینکه به بعضی از این مراسم اشاره شود به نزدیکی مفهوم نوروز و وجه تسمیه نام لواسان با آن پرداخته می‌شود.در مبد و آغاز نوروز حرف و سخن بسیار است، ولی آنچه مسلم است این است که اولین کسی که دستور داد نوروز به عنوان جشن ملی در سراسر سرزمین ایران شناخته شود، کوروش کبیر به سال 538 قبل از میلاد بوده است.هر روز صبح، خورشید از افق شرق طلوع کرده و سفر آرامش را در آسمان آغاز می‌کند و بالاخره در سمت غرب نیز، غروب می‌کند. بعد این سفر را در نیم کره دیگر زمین ادامه می‌دهد و صبح روز بعد دوباره از افق شرق طلوع می‌کند. این عمل 365 روزه میلیاردها سال است که تکرار می‌شود. این همان تصویری است که مردمان از زمان باستان تا امروز آن را می‌بینند و به آن نیز می‌اندیشند. اما یک روز مهم‌تر از روزهای دیگر سال وجود دارد و آن اول فروردین است. ایرانیان قدیم معتقد بودند این همان روزی است که نور و روشنایی، خوبی و پاکی بر اهریمن تاریکی و بدی و تباهی پیروز می‌شود و این روز را نوروز نامیدند و برای آن جشن و شادی می‌کردند. پس نوروز روزی است که خورشید از افق شرق طلوع می‌کند. از طرفی نام لواسان از دو کلمه " لو" به زبان قدیمی یعنی لبه و تیغ و دماغه و " اسان" به معنی خورشید و طلوع آن، تشکیل شده است. گردنه‌ای از یال‌های کوه دماوند به نام گردنه لواسان وجود دارد که هر بیننده‌ای موقع طلوع خورشید در آنجا باشد به خوبی معنای لواسان را درک می‌کند. چراکه در این مکان صبح خورشید در کسری از دقیقه از پشت دماغه کوه به ناگاه بیرون می‌آید و انفجار نور به خوبی مشهود و عیان است. این نظریه را برای اولین‌بار در اینجا می‌توان مطرح کرد که "لواسان سرزمین "نو" "روز" است" در واقع لواسان اسم مکان طلوع خورشید است و نوروز اسم زمان طلوع خورشید می‌باشد.اگر به کتابشناسی نوروز مراجعه شود، در خصوص نوروز صدها عنوان کتاب و بیشتر از آن مقاله توسط نوروزشناسان داخلی و خارجی منتشر شده است که نشان از اهمیت نوروز در میان ایرانیان و دیگر ملل جهان دارد. با وجود این همه اسناد و مدارک باید تحقیقی مستقل انجام شود که آیا فرضیه عنوان شده در بالا حقیقت دارد یا نه؟بقیه در قسمت دوم .حسین فتاحی لواسان نوروز 1399
مقاله اسطوره شناسی و پادکست‌های اسطوره شناسی مقاله اسطوره شناسیمقاله اسطوره شناسیامروزه حوزه اسطوره گسترش یافته و با مفاهیم متعددی گره خورده است. اسطوره پیوندی بیواسطه با تخیل و کارکردهای ذهن بشر دارد، بدین ترتیب می‌توان امیدوار بود که با شناسایی جهان شمول‌های ذهن و روان به شناختی عمیقتر از فرهنگ‌های دور از دسترس اما دارای تجربه مشترک بشری برسیم و بعد از آن به اسطوره شناسی عصبی تکاملیاگر مغز دستگاهی شامل ده میلیارد سلول عصبی است و کارکرد ذهن را می‌توان کم و بیش به صورت فعالیت جمعی تعداد قابل شمارشی از واکنش‌های شیمیایی و الکتریکی توضیح داد، پس مرزهایی هستند که افق دید بشر را محدود می‌کنند ما موجوداتی زیست‌شناختی هستیم و روح‌مان نمی‌تواند از حصار تن بگریزد. ( Wilson 1978 : 1 )دست یافتن به محتوای ذهن و اندیشه مردمان باستان امری است محال، چون برای کسب اطلاع درمورد آن منبعی در اختیار نداریم جز بخشی شاید بسیار اندک از فرآورده‌های فرهنگی تولیدشده با استفاده از آن محتوا. از سوی دیگر، ما برای دست یابی به شناخت دقیقی از آن فرهنگ‌ها، در راستای بهره هایی که از بررسی آنها برای آگاهی از روندها و فرآیندهای زیستن در جهان هستی می‌گیریم، به آن محتوا نیاز داریم.یکی از راه‌های تحقق پذیر برای دست یابی به چنین محتوایی، استفاده از جهان شمول هاست: خصوصیت‌های نوع بشر، اندیشه‌ها و باورهایی که بتوان ثابت کرد بین همه انسان‌ها، ورای مرزهای زمان و مکان، مشترک هستند.تعری اس وره به گونهای که بتواند تمام یا غالب دیدگاه‌های م اتب اسطوره‌شناسی را دربر داشته باشد، دشوار است، اما در غالب تعریف‌ها و دیدگاهها، ی وجه مشترک درباره اس وره است: اس وره به آغاز و خ قت میپردازد و نوعی نگاه قدسی به آفرین است. همه اساطیر با آغاز پیدایش عالم سروکار دارند و اشاره به وقایعی می‌کنند که در زمان ازلی تحقق می‌یابند. در این آموزش ابتدا با مفهوم اسطوره آشنا می‌شویم و ضمن اریه تعریفی جامع، اصطلاحات مرتبط با آن را بررسی می‌کنیم. سپس اسطوره‌های مهم ایران و جهان را برمی‌شماریم و ایزدان و خدایان نامدار ایرانی و غیر ایرانی را معرفی می‌کنیم. اسطوره‌پژوهان و دانشمندان حوزه‌های انسان‌شناسیغالب اسطوره‌پژوهان و دانشمندان حوزه‌های انسان‌شناسی و مردم‌شناسی و فرهنگ، بر این باورند که اساطیر همزاد انسان‌هستند و توانسته‌اند تا روزگار کنونی، یعنی تا دورانی که بشر، خود را مدرن و حتی پسامدرن می‌داند، به حیات خود ادامه دهند و در این زندگی مدرن امروزی حل شوند.اینجاست که سخن از تحول اسطوره‌ها و جابه‌جایی آن‌ها به میان می‌آید. در بخش بعدی این آموزش با اسطوره در دنیای امروز آشنا می‌شویم و میزان تاثیر این مفهوم بر داستان و فیلم را بررسی می‌کنیم.امروزه حوزه اسطوره گسترش یافته و با مفاهیم متعددی گره خورده است تا جایی که گاه آن را به اشتباه به جای مفاهیمی دیگر به کار می‌برند. هدف ما در این مقاله اسطوره شناسی، تبیین مفهوم اسطوره برای علاقه‌مندان به آن و آشنا کردن آن‌ها با اساطیر دیروز و امروز است. بیشتر مردم بر این باورند که اسطوره با پیچیدگی همراه است و همین امر سبب گریزان شدن از فراگیری آن شده است.هدف مقالات اسطوره شناسیهدف بعدی این مقالات، ساده و روان کردن شناخت اساطیر در حوزه مغز واعصاب برای همه است. انتظار می‌رود که مخاطب در پایان مقالات به درک درستی از اسطوره شناسی عصبی تکاملی و دنیای زیبای اساطیری برسد.
نماد‌های باروری نام نویسنده: لیلا شهریاری کارشناس زبان و ادبیات فارسیانسان روزگار باستان برای بیان ناشناخته هایی که با آن مواجه بوده، دست به خلق اسطوره ها و نمادها و آیین ها زده است و در واقع بن مایه های انتزاعی و ماوراء الطبیعی روزگار باستان به گونه اسطوره ها و نمادها و آیین ها در آمده است. رمزپردازی و یا نمادگرایی یک ابزار دانش کهن و قدیمی ترین و اصولی ترین روش بیان مفاهیم است. نماد به سادگی چیزی است که به جای چیز دیگر به کار می رود و نشانه آن است یا بر آن دلالت دارد."کاسیرر" در کتابش تحت عنوان زبان و اسطوره بیان می‌کند که: "اگر فرم اسطوره و فرم هنر واقعا یک کل را تشکیل دهند و این کل وحدتی سیستماتیک داشته باشد، در آن صورت سرنوشت هر یک از این فرم ها به سرنوشت دیگری وابسته خواهد بود."قابل ذکر است که در این زمینه ، محققان بسیاری کار کرده اند که می توان به فیلیس اکرمن و ریکا گیزلن اشاره کرد که هر کدام سعی در شناسایی نقش و کارکرد آن ها در دوره ساسانی داشته اند. همچنین در این زمینه پژوهش هایی در قالب پایان - نامه و مقاله نیز توسط پژوهشگران ایرانی صورت گرفته است که از جمله در رابطه با مهرهای ایران باستان، کتابی از دکتر حسن طلایی تحت عنوان " مهر در ایران از آغاز تا صدر اسلام" می باشد.کتاب "مهر و حکاکی در ایران" نوشته محمد جواد جدی است که در فصلی، راجع به مهرهای ساسانی نیز توضیحاتی ارایه گشته است. همچنین مصباح اردکانی و ابوالقاسم دادور در مقاله ای تحت عنوان: " نقشمایه زن بر روی مهرهای ایران از دوره پیش خطی تا پایان دوره ساسانی " ، به نقوش زن و جایگاه زن بر روی مهرهای دوره ساسانی پرداخته اند. - آرتور کریستین سن در کتاب ایران در زمان ساسانیان خود به این نتیجه رسیده است که : "ظهور ساسانیان در ایران علاوه بر ایجاد تحول سیاسی دگرگونی مذهبی را نیز به همراه داشته است".ساسانیان اشاره های فراوانی به ایزدبانوی آناهیتا (نیرومند نمناک نا ناپاک_بی آلایش_) داشته اند و خود را متولی معبد آناهیتا می دانسته اند. در این دوره شاهد زن سالاری، تصاویر و نمادهای زنانه و همچنین زنانی که شاه شده اند و مهر و سکه ی مخصوص به خود را داشته اند هستیم. در ادامه به نمادهای باروری مرتبط با آناهیتا در دوره‌ی ساسانی می‌پردازیم.نیلوفر(لوتوس)نماد کمال، شکفتن معنوی،خورشید و درنتیجه حیات،بی‌مرگی، باروری و زایش .مظهر میترا، آناهیتا و اهورامزدا می باشد. نقش برجسته های طاق بستان، گچ بری های کاخ تیسفون و چال ترخان، ظروف نقره و طال، منسوجات دیده می شود.نیلوفر گل ناهید است و ناهید در روایات مذهبی ایران قدیم، تصوری از مادینگی در هستی است که از جهاتی با اعتقادات هندیان باستان مشابهت دارد. سابقه کهن و اساطیری نیلوفر در نزد ایرانیان و هندیان به حدی است که آثاری از نیلوفر هشت، دوازده و حتی هزار برگ را در معماری و آثار باستانی این دو قوم به وضوح می‌بینیم. نیلوفر، نیلفر، نیلوپر، نیلوپرک، نیلوپل، نیلوفل یا پیچک، نام همگانی یک گروه ازگل‌ها و گیاهانی است که به فارسی گل آب‌زاد یا گل زندگی و آفرینش و یا نیلوفر آبی می‌گویند. لوتوس نام همگانی و فرنگی این گل است که هشتاد تا صدگونه از آن دیده شده است. در روایات کهن ایرانی، گل آبی نیلوفر را زردشت می‌دانستند. ازاین رو جای نگهداری تخمه یا فر نیلوفر با آیین مهرپرستی "میتراییسم" پیوستگی نزدیکی دارد و اندیشمندان معتقدند درصحنه‌هایی که زایش مهر را نشان می‌دهد، آن چیزی که مانند میوهی کاج است و مهر از آن بیرون می‌آید، همان غنچه‌ی نیلوفر است .در روزگار باستان، گویا آب نیلوفر را که خوشبو بوده همانند می‌و باده به منزله نوعی هوم(نوشیدنی مقدس هندوایرانی) می‌نوشیدند که به آن "بوشکر" می‌گفتند. در ایران باستان که نیلوفر سمبل و نشانه زندگی و آفرینش است ابتدای آن در آیین مهری ظهور پیدا می‌کند در زمان هخامنشی این گل درمراسم رسمی و درباری متجلی می‌شده است .گل نیلوفر در شرق باستان اهمیت بسیاری دارد. در سده هشتم پیش از میلاد تصویر نیلوفر احتمالا از مصر به فینیقیه و ازآنجا به سرزمین آشور و ایران انتقال یافت و در این سرزمین‌ها گاهی جانشین درخت مقدس بوده است. جنبه تقدس نیلوفر به محیط آبی آن برمی‌گردد، زیرا آب نماد باستانی اقیانوس کهنی بود که کیهان از آن آفریده شده است. نیلوفر که بر روی سطح آب درحرکت بود به مثابه زهدان آن به شمار می‌رفت. ازآنجا که گل نیلوفر در سپیده دم باز و در هنگام غروب بسته می‌شود به خورشید شباهت دارد. خورشید خود منبع الهی حیات است و ازاین رو گل نیلوفر مظهر تجدید حیات شمسی به شمار می‌رفت. پس مظهر همه روشنگری‌ها، آفرینش،باروری، تجدید حیات و بی‌مرگی است.انار:پردانگی انار, نماینده‌ی برکت و باروری است و نمادی از باروری آناهیتا می‌باشد. اما میوه ی انار, در داخل برگ پالمت (برگ نخل) مختص دوره‌ی ساسانی است و در اواخر دوره پالمت‌های شکافته شده، به صورت یک جفت بال در می‌آیند که نماد باروری و حاصل‌خیزی است و جنبه‌ی روحانی دارد. در تعدادی از مهرهای این دوره نقش شکوفه انار حک شده است که دارای مفهومی نمادین می‌باشد. در برخی از آثار گچ بری، طرح برگ انار بر روی ساقه‌ی متحدالمرکزی قرار دارد که آن را از غنچه تا مراحل گل و میوه و گاه به صورت طرح‌های استیلیزه ملاحظه می‌کنیم.گل لاله:نقش این گل معمولا به صورت سه شاخ‌های است با سه گل و در مواردی به صورت تک گل ارایه شده که دارای سه گلبرگ نوک تیز می‌باشد و انتهای شاخه گل با روبانی نیز بسته شده است. در سنت زرتشتی، گل لاله اختصاص به ایزد دارد که به معنی راستی است. این ایزد نمادی از عدالت و نمادی زنانه است. نقش گل لاله معمولا در دست انسان به صورت منفرد و یا در دستان زن و مرد که نشان‌های از پیوند ازدواج است، نیز نشان داده شده است و احتمالا نمادی از راستی و صداقت و وفاداری بوده است. این گل همچنین نمادی از باروری، رشد و فرخندگی است و در شاهنامه مظهری از صبر و تقوا می‌باشد .انگور:انگور یا تاک انگور یا تاک از دیگر گیاهان اساطیری است که نقش آن را در هنر دوره ساسانی خصوصا گچ بری‌ها به وفور مشاهده می‌کنیم و نماد امید باروری و فراوانی است. شاخه‌های به هم پیچیده‌ی تاک و میوه‌ی آن بر روی گچ بری‌های کاخ تیسفون ،کیش و چال ترخان به چشم می‌خورد. بر روی گچ بری چال ترخان و بر روی شاخه‌ای از درخت تاک، پرنده‌ای شبیه عقاب یا کبک دیده می‌شود و اطراف آن نقش گل وبوته و انار نیز در هر دو اثر موجود به چشم می‌خورد.درخت خرما (پالمت):درخت خرما در ایران باستان درخت مقدسی به شمار می‌رفته است و نمونه های زیادی از آن را در زمان ساسانی در گچ‌بری‌های بیشاپور می‌توان دید. ازآنجایی که در کهن سالی نیز ثمره خوبی می‌دهد، مظهر طول عمر و کهن سالی تو م با سلامتی است. فرم این گیاه در موتیف‌های مذهبی جنبه‌ی تقدس داشته و به عنوان شگون و برکت مورد استفاده قرار می‌گرفته است. این نقش نماد باروری، شگون و برکت و نماد پادشاهی است و در آثار گچ‌بری کاخ کیش و تیسفون و همچنین کاخ تپه حصار دامغان مشاهده می‌شود و در دوره‌های بعد تکامل یافته و به فرم اسلیمی تبدیل شده و در نقوش کاشی و فرش تجلی یافته است.به نظر میرسد که نقش نخل در ایران باستان نش ت گرفته از مصر و بین النهرین باشد در مصر، پیوندی میان شاه با نخل سلطنتی وجود داشت. داریوش که نیزه دار کمبوجیه بوده و در آن هنگام برای آشنایی با مصر به آن سرزمین رفته بود، در مقام شاهنشاه بزرگ به آن کشور بازگشت مفصل‌ترین بازنمایی دیدار شاهانه از نخلستان در نقش برجسته‌ی دروازه‌ی دوبرجی کاخ آپریس از دودمان ساییتی، در شهر ممفیس یافته شده است. پذیرفتنی است که داریوش سیاست‌های کمبوجیه را که کوشیده بود خود را نزد مصریان جانشین قانونی آپریس معرفی کند ادامه داد. در همان زمان ممکن است درخت نخل را به عنوان نماد پادشاهی، بر مجموعه‌ی موضوعات تصویری رسمی افزوده باشند. خوشه‌های خرما که در مهرهای استوانه‌ای هخامنشی بارز هستند اما در نخل‌های نقوش مصری وجود ندارند شاید اشاره بر جزء جدانشدنی، جنبه‌ی باروری داشته باشند که ظاهرا از بازنمایی درخت نخل در هنر آسیای غربی است.درخت زندگی:نماد باروری و رویش یا واسطه‌ی خیروبرکت است. در نقش برجسته‌های طاق بستان، ظروف نقره و طلا، منسوجات دیده می‌شود.در بین‌النهرین، درخت زندگی ترکیبی است از رستنی‌های گوناگون که به علت عمر طولانی و زیبایی و سودمندی مقدس شمرده می‌شوند از قبیل درخت سدر که چوبش گرانبهاست، نخل که خرما می‌دهد، تاکبن با بار خوشه‌های انگور و درخت انار با رمز باروری که میوهاش آبستن صدها دانه است. در باور ایرانیان، درخت زندگی دارای هفت شاخه است از طلا، نقره، برنز، مس، قلع، فولاد و آهن آمیخته که بر آن‌ها به هفت سیاره‌ی مقدس یا هفت ملت فرمانروایی می‌کرده‌اند و هریک از آن‌ها منطبق است بر عصری از ادوار هفتگانه‌ی تاریخ افسانه‌ای ایران. بر اساس اسطوره‌های ایرانی، گوهرتن زردشت به دقت خرداد و امرداد، دو امشاسپند اهورایی، از آب و گیاه ساخته شد و وقتی که زردشت به سن سی سالگی رسید وهومن از سوی نیمروز (جنوب)بر وی نازل گشت و او را برای نخستین گفتگوهایش با خداوند به عالم بالا گرزمان و عرش اعلی برد. زردشت در آنجا این درخت هفت شاخه را مشاهده کرد که خود درخت، نمادی از گیتی و هفت شاخه آن، نشان از هفت دوره‌ی آینده‌ی جهان بوده است. درخت در تصاویر و نقوش، میان دو راهب و کاهن زندگی معمول یا دو جانور افسانه‌های شیر دال، بز وحشی و . قرار دارد که نگهبانش به شمار می‌روند. درخت زندگی در تمدن‌های باستانی سراسر جهان، نماد باروری و رویش یا واسطه‌ی خیروبرکت شمرده شده و برگ‌هایش خاصیت درمانبخشی آلام بشری را داشته در هنرهای تزیینی و رمزی است. این نقش، خصوصا در بین‌النهرین از سه هزار و پانصد سال پیش از میلاد و در ایران زمان ساسانی به کار می‌رفته است. در اساطیر کهن، درخت مقدس نیز با همان مفهوم و محتوا و برابر با درخت زندگی آمده است.نقش بلوط :این نقش به عنوان عنصر تزیینی در گچبری‌های دوره ساسانی به کاررفته است. نمونه‌ای از این نقش در آثار گچ بری کاخ کیش و تیسفون به دست آمده است. در این نقش علاوه بر کاربرد نمادین گیاه و میوه بلوط که نشانه امنیت، باروری و دوام است، ویژگی بارز دیگر هنر ساسانی یعنی قرینگی را مشاهده می‌کنیم. هنرمند دوره ساسانی به زیبایی با پیچ و تاب دادن گیاهان از آن‌ها بهره برده و زمینه ساز نقوش تزیینی گیاهی در دوره‌های بعد و به ویژه نقوش اسلیمی در دوره اسلامی شده است.منابع:نگاهی به نشانه‌ها و نمادها در ایران باستانسیر تحول و تطور نقش و نماد در هنرهای سنتی ایران.درآمدی بر اسطورهها و نمادهای ایران و هند در عهد باستاناوج‌های درخشان هنر ایرانمهدخت درخت زندگی و ارزش فرهنگی و نمادین آن
لایف استایلی به نام دیوانگی ظاهرا دیوانه‌ها در قدیم آن‌هایی بودند که دیوها تسخیرشان می‌کردند و دیوانگان امروزی کسانی هستند که قرص‌های اعصاب احاطه‌شان می‌کنند یا گاهی آنقدر کله‌شق‌اند که اختیارشان را به هیچ پزشک دیوانه‌ای نمی‌دهند و دیوانگی را به‌عنوان سبکی از زندگی انتخاب می‌کنند.همین دیروز پریروز که داشتم دوباره بعد از چندین سال کارتون آلیس در سرزمین عجایب را نگاه می‌کردم، از شدت دیوانگی یک نویسنده سرم به دوران افتاد. هرچند که شرکت والت دیزنی همیشه همه‌چیز را به شکلی پیش‌پاافتاده در می‌آورد اما خب هر کسی می‌تواند برداشت‌های خودش را از از این همه رنگانگی خام دستانه داشته باشد.یادم می‌آید که در دوره دانشجویی و در فضای دانشگاه هنر، دیوانگی یک سبک زندگی بود، یک سبک زندگی بسیار والا که هرچه دیوانه‌بازی بیشتری درمی‌آوردی، جایگاه رفیع‌تری در میان دیوانگان پیدا می‌کرد اما پیدا کردن دیوانگان اصیل از میان خیل دیوانگان تقلبی، بحث دیگری است.دیوانگی از قرن هجدهم به بعد در دنیای غرب، شکل و شمایل دیگری به خودش گرفت و به‌عنوان پدیده‌ای کاملا علمی مورد بررسی قرار گرفت، ضعف اعصاب، فروپاشی اعصاب، رواج آب‌های گرم معدنی در سوییس و رشته کوه‌های آلپ و ظهور کسانی مثل زیگموند فروید که علم اعصاب را در چهاردیواری دانشگاه‌های وین پایه‌گذاری می‌کردند. دیوانه‌ها کم‌کم دیگر آن‌هایی نبودند که دیو به سراغشان آمده بود، دیوانه‌ها دارای یک سیستم عصبی معیوب بودند و می‌شد آن‌ها را با روش‌هایی علمی معاینه و مداوا کرد.دیوانگی معاصر بعد از صنعتی شدن به شدت رواج پیدا کردند و البته بخش نخبه دیوانه‌ها به هنر و فلسفه راه پیدا کردند، دیوانه‌هایی که از شدت باری که دنیای معاصر بر گرده آن‌ها می‌گذاشت، فرمی غیرعادی به خود می‌گرفتند، کسانی مثل ونگوگ و داستایوفسکی و نیچه، دیوانه‌هایی از جنس دیوانه‌های معاصر بودند که گاه صرع آن‌ها را از پای درمی‌انداخت و گاه مازوخیسم و گاه بستری دایمی در آسایشگاه‌ها.دیوانگی در قرن بیستم و بیست و یکم کمی متفاوت بود. یک عده خودشان را به پزشک‌ها معرفی کردند و جلسات روان‌درمانی‌شان را با پزشک معالج پیش بردند، بعضی‌ها خودشان را به قرص‌ها بستند، بعضی‌های دیگر به شکل‌های نامتعارف زندگی و اعتیاد بسنده کردند اما دیوانه‌های تراز اول همیشه دنیا را تکان دادند، همان‌هایی که از دیوانگی نترسیدند و آن را نقطه قوت خودشان دانستند. به قول آلیس در جواب کلاه ساز که از او پرسید آیا من دیوانه شده‌ام؟ گفت متاسفانه بله تو کاملا دیوانه‌ای ولی بگذار راز مهمی را با تو در میان بگذارم: "این خصلت همه افراد بزرگ است."دیوانگی مرض عجیبی است، دیوانه‌ها دنیا را غیر از مردم عادی می‌بینند، گاهی بسیار عجیب‌تر و شگفت‌انگیزتر و گاهی بسیار تلخ‌تر و رنجورتر ولی اگر دستی به خلق داشته باشند، دنیاهای عجیبی را می‌سازند که می‌توانند انگشت حیرت به دهان بیاورند مثل همان کاری کارول با آلیس در دنیای عجیبش انجام داد.همان روزها که دانشجو بودم، استاد دیوانه‌ای داشتم که از من درباره دیوانگی‌ام پرسید و من انکارش کردم و به کلوپ دیوانه‌در نیامدم. حالا دلم برای همان استاد دیوانه تنگ شده است و روحش جایی در فضایی ابری دارد به من می‌خندد. حالا می‌دانم که دیوانگی، رتبه‌بندی دارد، ارج و قرب دارد و به قول آلیس در جواب کلاه ساز که از او پرسید آیا من دیوانه شده‌ام؟ گفت متاسفانه بله تو کاملا دیوانه‌ای ولی بگذار راز مهمی را با تو در میان بگذارم: "این خصلت همه افراد بزرگ است."شاید این نوشته را هم دوست داشته باشید: - % D9 % 87 % D9 % 85 % D9 % 87 - % D8 % AF % DB % 8C % D9 % 88 % D8 % A7 % D9 % 86 % D9 % 87 % D8 % A7 % DB % 8C % D9 % 85 - molcqo1v2lyb
اخذ ویزای تحصیلی هند ویزای تحصیلی هنددر سال‌های اخیر دانشجویان زیادی علاقه‌مند بودند که در هند تحصیل کنند،مخصوصا در رشته‌های پزشکی این کشور بسیار مورد توجه دانشجویان قرار گرفت.یکی از جمله مهم‌ترین مزایایی که دانشجویان و محصلان علاقه به تحصیل در هند داشتند،شرایط آسان دریافت ویزای تحصیلی هند بود.به همین منظور ما در این مقاله از مهرآباد گشت تصمیم گرفتیم درباره ویزای تحصیلی و دانشجویی هند با شما عزیزان صحبت کنیم،پس تا انتهای این مقاله با ما همراه باشید.این نوع ویزای هند،بین شش ماه تا دو سال دارای اعتبار می‌باشد،اما اغلب،ویزای یک ساله برای متقاضیان صادر می‌گردد،که پس از به پایان رسیدن اعتبار ویزا، در اداره پلیس کشور هند امکان تمدید ویزای افراد وجود دارد.برای اخذ ویزای دانشجویی و تحصیلی هند در ابتدا باید مدارک مورد نیاز (تمامی مدارک باید به زبان انگلیسی ترجمه شده باشند.) برای دریافت ویزا را به سفارت هند در تهران و یا کنسولگری هند در شهرهای بندرعباس و زاهدان تحویل دهید،پس از موافقت سفارت هند،ویزا بعد از یک یا دو هفته صادر می‌گردد.البته این نکته مهم و پیش پا افتاده را حتما به یاد داشته باشید، که برای دریافت ویزای تحصیلی هند باید از یک دانشگاه در هند پذیرش داشته باشید،همچنین این پذیرش، می‌تواند برای دوره‌های موسسات آموزش زبان هم باشد. اصولا برای دریافت ویزای دانشجویی هر کشوری، داشتن پذیرش از یک دانشگاه، یکی از الزامات اولیه است.مدارک مورد نیاز برای دریافت ویزای تحصیلی هنداصل پاسپورت با حداقل 6 ماه اعتباراصل و کپی مدرک پذیرش از یکی از دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی معتبر در هندبه همراه داشتن اصل ترجمه آخرین مدرک تحصیلی به همراه ریز نمرات با ت ییدیه سفارت هندترجمه پشتیبان مالی (بستگان درجه یک)محضری دانشجوپرینت حساب ضمانت مالیتکمیل فرم تعهدنامه برای درخواست ویزای تحصیلی هنددو عدد عکس با ابعاد 5 × 5 و عکس 4 × 3 رسید خرید دو هزار دلار انگلیسیارایه گواهی حساب بانکی در هند برای متقاضیانی که برای دفع‌ه دوم قصد دریافت ویزای دانشجویی هند را دارند، ضروری است. افرادی که برای دفعه اول درخواست ویزای تحصیلی هند را می‌دهند، نیازی به ارایه این گواهی ندارند اما باید تعهدی دال بر افتتاح حساب بانکی در هند به سفارت بسپارند.نمونه‌ای از فرم تعهدنامه مالی برای ویزای تحصیلی هندبسمه تعالیدر تاریخ ذیل حاضر گردید آقای.. فرزند... ش ش.. صادره از.. متولد.. مقیم.. و بعد از حضور بر طبق این سند ملزم و متعهد گردید مادامی که آقای/خانم.. فرزند.. ش ش.. صادره از.. مقیم.. در کشور هندوستان مشغول به تحصیل است کلیه مخارج مشارالیه اعم از هزینه تحصیل و زندگی، هزینه رفت و برگشت، دارو و درمان و بیمه و سایر مخارج را کلا بپردازد، در غیر این صورت در مقابل سفارت کشور مذکور مسیول خواهد بود و تحت پیگرد قانونی قرار می‌گیرد. ضمنا ضامن فوق الذکر کلیه مراتب بالا را ت یید نموده و متعهد گردید که بعد از اتمام تحصیلات دانشجوی مذکور وسایل برگشت وی را به ایران فراهم نماید و اینکه دانشجوی مذکور در حین تحصیل هیچ شغلی را پیشه خود نسازد.آدرس و شماره تماس سفارت هندآدرس سفارت هند در تهران: خیابان دکتر بهشتی ،خیابان میرعماد ،خیابان نهم ، پلاک 22 ساعت کاری سفارت هند در ایران : از ساعت 9 الی 12 : 30 تلفن سفارت هند: 88755103 آدرس کنسولگری هند در زاهدان:زاهدان ، بین خیابان خیام و خیابان مدنیتلفن کنسولگری هند در زاهدان : 3222337 - 0541 آدرس کنسولگری هند در بندرعباس:بندرعباس ،خیابان گلشهر جنوبی ،خیابان حکمت پلاک 43 تلفن کنسولگری هند در بندرعباس: 661745 - 0761 همچنین ایران چندین سفارت و کنسولگری در هند دارد که در شهرهای دهلی نو،بمبیی و حیدرآباد واقع است.سفارت ایران در شهر دهلی نوساعات کار سفارت ایران در دهلی نو : از ساعت 9 : 15 الی 17 آدرس سفارت ایران در هند: هند، دهلی نو، خیابان باراخامبا 5 سفارت ایران در شهر بمبییساعات کار سفارت ایران در بمبیی : از 9 : 30 الی 15 : 30 آدرس سفارت ایران در بمبیی : هند، بمبیی، ماراگ کارنتی آگوست، جاده نپنسی، سواپنا لاک 47 خب ما در این مقاله با شما درباره ویزای تحصیلی و دانشجویی هند صحبت کردیم،همچنین شما عزیزان اگر سوالی درباره ویزای هند،تور و جاذبه‌های گردشگری آن داشتید،حتما به سایت مهرآباد گشت رجوع کنید تا سفر و تحصیلات خوب و خاطره انگیزی را با ما تجربه نمایید.
چالش کتابخوانی طاقچه:طاعون نقد کتاب طاعون_ نوشته‌ی آلبر کامو_ ترجمه‌ی پرویز شهدی_ انتشارات مجید کتاب طاعون و بیگانه از مشهور‌ترین کتاب‌های آلبر کامو است.خلاصه:داستان شهری به نام اوران است که در گیر بیماری طاعون می‌شود شهر قرنطینه می‌شود و رفته رفته ترس، وحشت، عصبانیت،بدگمانی شهر را در برمی گیرد.با وجود رعایت نکات بهداشتی، قرنطینه،واکسن و افراد دلسوز که با بیماری میجنگند(شامل پزشکان، کارشناسانی که آمار میگیرند ، کسانی که به پزشکان یاری میرسانند و .) طاعون بعد حدود یک سال فروکش می‌کنند و مردم از قرنطینه آزاد می‌شوند و به شادمانی میپردازند.اما این شادمانی شامل کسانی که عزیزانشان را از دست دادند، نمی‌شود. ( لااقل شادی شان بیش‌تر از بقیه مردم نیست).پزشکان هم زیاد شاد نیستند زیرا در همه‌ی مواقع باید برای نجات آدم تلاش کنند.قسمت هایی از کتاب: 1 - بلا‌ها در حقیقت شباهت و وجوه مشترکی دارند، ولی موقعی که نازل می‌شوند، آدم‌ها به دشواری آن‌ها را قبول می‌کنند. 2 - آدم‌ها فقط فراموش می‌کردند فروتن باشند، همین. و گمان می‌کردند هنوز همه چیز برایشان امکان پذیر است ولی این طرز تفکر باعث می‌شد تصور کنند بلا ناممکن است. 3 - مردمان شهر اینطور شدند:بی قرار نسبت به حال، دشمن گذشته، محروم از آیندهنقد: به گمانم طاعون می‌تواند سمبل هر گونه بیماری گسترش یافته (اپیدمی، پاندمی) و حتی سمبل هر نوع مسیله‌ای باشد که برای مردم مشکل ایجاد کند و حتی باعث تغییر سبک زندگیشان شود به مانند جنگ، قحطی غذا، قحطی آب، مشکلات محیط زیستی و . که ما آدم‌ها باید برای این نوع اتفاقات آمادگی بالایی داشته باشیم و اگر آمادگی لازم را نداشتیم و مسیله بحران ساز آمد،باید تمام تلاشمان را بکنیم تا عملکرد خوبی بر جای بگذاریم.به گمانم طاعون می‌تواند سمبل هر گونه بیماری گسترش یافته (اپیدمی، پاندمی) و حتی سمبل هر نوع مسیله‌ای باشد که برای مردم مشکل ایجاد کند و حتی باعث تغییر سبک زندگیشان شود به مانند جنگ، قحطی غذا، قحطی آب، مشکلات محیط زیستی و . که ما آدم‌ها باید برای این نوع اتفاقات آمادگی بالایی داشته باشیم و اگر آمادگی لازم را نداشتیم و مسیله بحران ساز آمد،باید تمام تلاشمان را بکنیم تا عملکرد خوبی بر جای بگذاریم. اما میخواهم طاعون خیالی شهر اوران را با اپیدمی حقیقی یعنی کووید 19 مقایسه کنم. مخصوصا در ایران که به نظرم خیلی با داستان کتاب جور در می‌آید. د.مردمی که در اوایل گمراه هستند و از آن بدتر مسیولانی که بلد نیستند چطور مدیریت کنند و روز به روز مرگ به خاطر این بیماری (طاعون و کووید 19 ) بیشتر می‌شود.کار اصلی را دکتر‌ها و پرستاران و کسانی که واکسن و دارو می‌سازند انجام می‌دهند. ولی جایزه کم شدن مرگ را مسیولان به خود برای مدیریتشان و مذهبی‌ها به خاطر دعاهایشان نسبت می‌دهند و مردم را غول می‌زنند.علاوه بر این در ایران افراد زیادی خود را دکتر طب سنتی معرفی می‌کنند و ادعا دارند که درمان بیماری کووید 19 را می‌دانند اما در حقیقت می‌بینیم که فقط به خاطر قدرتی که پیدا کردند حرف می‌زنند و دروغ میگویند و در حقیقت طب سنتی کاران یک نوع قاتل اند که باید از جامعه حذف شوند.در کتاب طاعون از جادوگران و کسانی که مدعی درمان طاعون به روش‌های عجیب و غریب اند سخنی به میان آورده نشده که به نظرم تنها نکته‌ای است که نویسنده در نظر نگرفته است.مردم شهر اوران هم بی فکر اند و دوراندیشی ندارند که به دلیل مسیولان بی مسیولیت است.بخوانید پیش از آنکه دیر شود.پایانلینک دانلود کتاب از طاقچه
عصر سرنوشت‌ساز چینی‌ها نفرین عجیبی دارند، به این مضمون:"تو را نفرین می‌کنم، امیدوارم در عصر سرنوشت‌سازی متولد بشوی."ما در عصر سرنوشت‌سازی به دنیا آمده‌ایم که آکنده از تجربیات، ماجراها، برخوردهای جوراجور است، نه تنها چون گذشته میان فضایل و رذایل، بلکه بین خود فضایل. و این از همه آن‌ها غم‌بارتر است. فضایل شناخته‌شده کهن اقتدار خود را دارند از دست می‌دهند. دیگر نمی‌توانند خواست‌های مذهبی، اخلاقی، عقلی و اجتماعی روح معاصر را برآورده سازند. چنین می‌نماید که روح انسان وسعت بیشتری یافته است و دیگر نمی‌تواند در قالب‌های کهن بگنجد. جنگ داخلی بی‌رحمی در اندام‌های حیاتی زمان ما آغاز شده است، و آگاه یا ناآگاه، در اندام‌های حیاتی هر انسان آگاه به زمانه‌اش هم: جنگی میان اسطوره قدیم و اسطوره جدید. اسطوره قدیم که قبلا قادر مطلق بوده است، اکنون قدرتش را از دست داده و با این حال مذبوحانه تلاش می‌کند تا لختی دیگر زندگی‌مان را به ضابطه خود درآورد. و اسطوره جدید که با ناشی‌گری و بدون سازمان در کشمکش اداره کردن روحمان است. از این‌روست که هر انسان زنده‌ای امروز لای دندانه‌های سرنوشت نمایشی زمانش درافتاده است.ما باید با قهرمانی کامل به این حقیقت تن دردهیم که صلح و لذت بی‌خیال و خوشبختی به زمان‌های دیگر، گذشته یا آینده، متعلق است و نه به زمان ما. زمان ما از مدت‌ها پیش وارد منطقه‌البروج اضطراب شده است.? گزارش به خاک یونان? نیکوس کازانتزاکیس
اومانیسم Humanism بە سیستم عقایدی گفتە می‌شود کە سر لوحە آن #انسان_گرایی ، انسان دوستی و رواج سعادت و نیک بختی بشر می‌باشد . از منظر تاریخی_اجتماعی آن به نهضتی گفته می‌شود که عمدتا فرهنگی ، ستیز داشتن و متضاد با ایدیولوژی‌های #کلیریکالیسم (تسلط عمده کلیسا و پاپ) و #فیودالیسم (اشرافی‌گری) می‌باشد که در طی قرون 13 تا 16 میلادی بر جهان سیطره داشتند . شایان ذکر است که این جنبش پیامد حوادث بیش از دویست ساله #جنگ_های_صلیبی است. از جمله حوادثی که می‌توان به آن اشاره کرد: استعمار #آمریکا و غارت منابع ارزشمند ثروت از جمله طلا از تمدن‌های مکزیک ، آمریکای مرکزی ، پرو و کشور‌های آفریقایی می‌باشد که در نوع خود موجب روانه سیل مانند طلا به درون اروپا بود که در پی آن باعث کشفیات و ابداعاتی نظیر #کشتی_شراعی_اقیانوس_پیما ، #ماشین_چاپ ، #توپ_و_تفنگ و . می‌باشد.در نتیجە این اکتشافات و ابداعات ، منابع ثروت افزایش یافتند و همینطور کشور‌های وابستە بە پاپ تقویت شدند . همین ماجرا باعث ترویج روحیە ملی و استقلال طلبی بسیاری از دولت‌ها شد و غرور ملی آنها را بیدار ساخت تا بیش از این بار اسارت ، خرافە و تابعیت منفعلانە از پاپ را بر دوش خویش نکشند و همچنین این بحبوحە موجب زایش و گسترش #سکولاریسم شود کە تاکنون هم از مهم‌ترین جهان بینی‌های امروز جهان است.سیطرە پاپ نتیجە وضع این ایدیولوژی_تیولوژیک چیرە بر زمانە بود کە "جنس بشر گناە آلود است" و تنها راە ادای کفارە گناە ، شفاعت از #مسیح است. و همچنین پاپ در این زمان با القابی و اسم هایی چون "جانشین #مسیح" ، کلیددار بهشت و نمایندە ملکوت اعلی شناخت می‌شد در نتیجە این ایدیولوژی‌ها، وعدە وعیدهای دروغین ، امید بە زندگی جاودانە در جهان دیگر و . بود کە قوە فاهمە ،عصیان، منطق و پرسشگری را از مردم بە غارت گرفتە بودند زیرا دراینصورت تنها پاسخ از جانب کلیسا برای فرونشاندن این جنبش یا چوبە دار و تیغ #گیوتین بود یا سوزاندن در آتش! با ظهور فلسفە #اسکولاستیک یا #مدرسی با نمایندگانی چون #آلبرت_کبیر ، #راجر_بیکن ، #قدیس_توماس_آکوییناس کە با طرح مسایل کلامی و مذهبی در دل فلسفە باعث شد کە آموزش عقلانی #فلسفە در کلیسا با شعار " #فلسفە_خادم_مذهب_است" تثبیت شود و بدین ترتیب کم کم دیوار ایمان کور کورانە پاپ سست شد ولی نتوانست آن را تماما فروپاشد.نکاتی کە شعلە این جنبش و نهضت را فروزان کرد چنین است : 1 .اندیشە ملی گرایی و تمایل بە استقلال طلبی در کشور‌های اسکاندیناوی، آلمان و انگلستان تقویت شد . و باعث چندین اعتراض مهم در تاریخ شد . #پروتستانتیسم در آلمان (اعتراض با پاپ و #کاتولیسیسم )، #کالوینیسم در سوییس وهمینطور #انگلیکانیسم در انگلستان . کە در این کشورها درپی ظهور این جنبش موجب دستاوردها و نتایج بسیار مهمی در #فلسفە و علم شد. 2 . موجب ظهور دو شاخە اصلی درفلسفە شد . #تجربە_گرایی (#فرانسیس_بیکن) و #عقل_گرایی (#دکارت و #لایبنیتس ) و همینطور بسط علوم تجربی (#گالیلە #نیوتن #هاروی ) شد. 3 .اساطیر و ادبیات و فلسفە یونان و روم باستان احیا شد و آثار ناشناختە #افلاطون توسط #فیچینو بە ایتالیایی ترجمە شد و سبک بازگشتی بەوجود آمد کە نویسندگان و شاعران بە سبک یونان و روم باستان می‌نوشتند. 4 . #اومانیسم شعار خود را بر اساس سخن #پروتاگوراس بیان کرد کە " انسان مقیاس همە چیز است . جای سوژە و ابژە در اندیشە‌های #دکارت و بعدها در رنسانس از سوی #کانت عوض شد . انسان و ذهن جانشین مفاهیمی چون مسیح ، کلیسا و خدا شد .محور شناخت جهان از خدا بە سوی انسان (صرفا قوە فاهمەای کە در ذهن انسان است ) چرخید و موجب رشد تفکر خودخواهانە معقول و همینطور #ایندیویدوالیسم (#فردگرایی) شد و خوش بینی ناسوتی(دنیوی و زمینی) بە جای اعتقاد بە بهشت و #جاودانگی تنظیم شد و دروازە را بە سوی #آتییسم ، #الحاد و #ماتریالیسم گشودە شد. توجە بە زندگی روزمرە و عمل و فعالیت روزمرە نیز بە تدریخ جای #ماوراءالطبیعە و تعالیم مسیح را گرفت.سر آغاز #اومانیسم در ایتالیا بود کە بە صورت توجە بە علوم و معارف انسان بروز کرد بە طوریکە بە جای توجە بە دروس صرفا مذهبی بە زبان لاتین ، مجموعە ادبیات و علوم متداول در تمدن‌های یونان و روم باستان توجە فراگیری شد .نمایندگان شاخص این جنبش:ایتالیا: دانتە ، پترارک ، بوکاچیو ، پیکودلامیراندولا ، داوینچی ، میکلانژ ، گالیلە .آلمان : دورر، لوتر ، مونتسر .هلند :#اراسموسانگلستان : چایوسر ، بیکن ، مور ، نیوتن ، شکسپیر .اسپانیا: میگل د سروانتسلهستان و بوهم : کپرنیک و تیخوبراهە#اومانیسم در #هنر و مجسمە سازی نیز رخنە کرد، بەبهانە احیاء مجسمەها و تصاویر خدایان یونان و روم باستان یا برای نقش چهرە مریم و مسیح کە تا پیش از آن در هالە ای مقدس کشیدە می‌شدند از آن زمان بە بعد عریان و نیمە عریان و با چهرە‌های عینی کشیدە شد و در ادبیات منظوم و منثور حجاب حیا و مراعات را کنار زد و موافق اشتهاء شاهان و شاهزادگان و اشراف هیاش مناظر فسق و عریانی را بە میان آورد.در پایان یک قطعە از #هردر ،متفکر آلمانی در مورد انسان و انسانیت را باز نویسی می‌کنیم: "انسانیت گنج و غنیمتی برای کلیە مساعی بشر است . هنر کەخود از جنس بشر است ، مانند انسانیت گنج و غنیمتی است و تشکل و ساخت آن کاری است کە بدون خستگی ادامە خواهد یافت و باید ادامە یابد و گرنە تنزل می‌یابیم و از مقام الا بە پایین ، بە سوی بهیمیت و حیوانیت خام بر می‌گردیم" از این جهانبینی همانطور کە مشاهدە کردیم چندین ایدیولوژی زاییدە شد کە میتوان بە تعدادشان #لیبرالیسم و #سوسیالیسم را اضافە کنیم کە در مباحث آیندە بە آنها نیز خواهم پرداخت .به کانال ما در تلگرام بپیوندید . Disideologization
زبان‌ها: روایتگر تاریخ امروز خیلی اتفاقی در یکی از مقاله‌های خانم کتایون مزداپور واژه‌ی عیلامی یا ایرانی wumrudda به معنی گلابی رو دیدم. از این جهت برام جالب بود که ما هم در زبان ترکی آذربایجانی واژه Armud رو برای گلابی به کار می‌بریم. اما موضوع وقتی جالب‌تر میشه که بدونیم در همه‌ی زبان‌های Turkic به جز ازبکی واژه‌ای مشابه برای اشاره به میوه گلابی به کار برده میشه. ازبک‌ها واژه nok رو به کار میبرن که وام واژه از زبان‌های Iranic مجاور هست. در زبان پشتو به گلابی ناک گفته میشه که به نظر میرسه وارد زبان ازبکی، گویش تاجیکی از زبان فارسی ( ) و زبان کشمیری ( نگ) شده.اویغوری: یام تقرقیزی: قزاقی: ترکی استانبولی: Armut قره قالپاقی: Almurt ترکمنی: armyt جالب‌تر اینکه این واژه اخیرا وارد ترکی نشده و در لغت نامه ترکی - عربی لغات الترک نوشته محمود کاشغری قرن 11 میلادی وجود داشته (منبع)در واقع کلمه‌ای که در فارسی میانه برای گلابی به کار برده میشده urmod هست و در گویش‌های برخی مناطق ایران هم هنوز این واژه به کار برده میشه (منبع).گویش گیوی (روستایی نزدیک خوسف، بیرجند، خراسان جنوبی): amrud گویش تالشی: ambru . در گویش ترکی منطقه آستارا برای میوه‌ی خرمالو بکار می‌رود (منبع)در اشعار سعدی، نظامی و جامی واژه‌ی "امرود" برای اشاره به گلابی بکار رفته (منبع)کدو برکشیده طربرودراگلوگیر گشته به امرود راشکل امرود تو گویی که بشیرینی و لطف کوزه‌ای چند نباتست معلق بر باربرفتم به رز تا بیارم کنشتوچه سیب و چه غوره چه امرود و آلوطبق امرودی در دست او بود . خواجه از وجه حل آن امرود پرسیدند.امرودها را در جایی خالی مساز.از میانامرودها یکی امرود را به آن یوسف دادند.چه درخت مثمره و میوه دار درخت امرود و زردآلوست.شد نار ترش شحنه و نارنج میرآب تالانه لشکری شد و امرود میر گشتسیب و امرود بهم مشت زده فندق از خرمی انگشت زدهمطالب دیگر: - % D8 % B2 % D8 % A8 % D8 % A7 % D9 % 86 - % D8 % A8 % D8 % A7 % D8 % B3 % D8 % AA % D8 % A7 % D9 % 86 % DB % 8C - % D8 % AF % D8 % B1 - % D8 % B2 % D8 % A8 % D8 % A7 % D9 % 86 - % D8 % B1 % D9 % 88 % D8 % B2 % D9 % 85 % D8 % B1 % D9 % 87 - % D9 % 85 % D8 % A7 - xtavgzzqmphv
آنلاین‌ترین بهار تاریخ! امسال آنلاین‌ترین بهار تاریخ است!نوروز 99 و یا حتی بهار 99 یکی از عجیب‌ترین بهارهای تاریخ تا به اینجا بوده‌است. هرسال در رسانه‌های رسمی مطالبی درباره ترک عادات دیجیتال در ایام نوروز و دید بازدید‌ها منتشر می‌شد. مطالبی که تمام افراد را به دیدارهای حضوری و گفتگو با دوستان آشنایان به جای استفاده از ابزار ارتباطی و همچنین شبکه‌های مجازی تشویق می‌کرد. اما امسال ماجرا کاملا برعکس شده است شیوع ویروس کرونا کار را به جایی رسانده که همه معتقدند دید و بازدیدهای حضوری را باید تعطیل نمود از راه دور به هم سلام رساند. درواقع امسال همه بر دوری و دوستی تاکید می‌کنند. علاوه براین اتفاق بسیاری دیگر از مراسمات و همچنین عادات روزانه دچار تغییر شده است، برگذاری هییات به صورت آنلاین، خریدهای غیرحضوری، افزایش استقبال نسبت به VOD ها، دورکاری و همچنین آموزش مدرسه‌ای‌ها به صورت آنلاین، بهار امسال را تبدیل به یکی از انلاین‌ترین بهارهای تاریخ کرده است! نکته‌ای که در این کلیپ کوتاه به آن اشاره شده‌است.
نام بهرام و تاج گذاری بهرام گور نام بهرام از واژه اوستایی ورثرغنه ( V r ra na و بخوانید ورث - رغن) گرفته شده است که بخش نخست آن به چم یورش (حمله) و تاخت و تاز (هجوم) و بخش دوم آن به چم پیروزی است.در زند اوستا بیشتر به پیروزگری برگردان شده است.در زروان سنجش زمان در ایران باستان نوشته فریدون جنیدی ورثرغن را زننده یا کشنده دزد برگدان کرده است.در زبان پهلوانیک (پهلوی اشکانی - پارتی) وریهرام و در زبان پارسیگ (پارسی میانه - پهلوی ساسانی) واژه‌های ورهران ( Warahr n ) و وهرام ( Wahr m ) برابر با بهرام امروزی هستند.بهرام ایزد توانایی و نیرومندی است که در جنگ‌ها به پیروزی ایرانیان کمک می‌کند.در ایران باستان هر ماه 30 روز بوده و هر روز را نامی و نام روز 20 هر ماه، بهرام (وهرام) بوده است. - eran - shahr /% D9 % 88 % D8 % B1 % D9 % 87 % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 85 - % D8 % B1 % D9 % 88 % D8 % B2 - % D8 % AF % D8 % B1 - % D8 % A8 % D8 % A7 % D9 % 88 % D9 % 8E % D8 % B1 % D9 % 90 - % D8 % B2 % D8 % B1 % D8 % AA % D8 % B4 % D8 % AA % DB % 8C % D8 % A7 % D9 % 86 - ugtco4zpqbp7 شاهان ساسانی برای نگهبانی از نیرو و فرمانروایی خویش، هماره آتشکده بهرام آذر بهرامان یا آذر ورهران می‌ساختند. آنها تلاش می‌کردند تا در روز بهرام لشکرکشی کنند.در نوشته‌های پهلوی، آرزوی آمدن شاه بهرام ورجاوند از سوی هندوستان شده است.در زبان ارمنی واهاگن یا ورام هر دو واژه‌های هستند که به بهرام اشاره دارند.در زبان سغدی وشن واژه‌ای است که به بهرام اشاره دارد.شاهنشاه بهرامبهرام پنجم، پسر یزدگرد یکم، پانزدهمین پادشاه ساسانی، در روز هرمزد از ماه فروردین زاده شد.پس از مرگ یزگرد یکم، کسی به نام خسرو که از خاندان پادشاهی ساسانی بود، خواستار شاهی شد.بهرام پنجم که به بهرام گور شهرت دارد، در زمان مرگ پدر در حیره به سر می‌برده است.به خواست پدر (یزگرد یکم)، بهرام به نزد منذر بن نعمان، فرمان روای دست نشانده ساسانی در حیره رفت، تا پیش منذر بن نعمان پرورش داده شود.منذر بن نعمان هفتمین پادشاه دودمانی عرب به نام لخمیان بود که بر حیره فرمان روایی می‌راندند.خاستگاه نخستین لخمیان یمن بود و در سده‌‌های دوم و یکم پیش از میلاد به سوی شمال عربستان، عراق، اسراییل و سوریه کوچیدند.با اینکه بزرگان ساسانی از شایستگی (لیاقت) بهرام و سزراواری (حق) او برای شاهی آگاه بودند، بازهم خسرو که از نوادگان اردشیر بابکان بود را بر تخت شاهی نشاندند.با اینکه تخت شهریاری سزاوار بهرام بود ولی برای از میان بردن دوگانگی‌ها (اختلافات)، پیشنهادی داد، بدین گونه که، به نبرد تن به تن با خسرو بپردازد یا این که با جای دادن تاج پادشاهی در میان دو شیر، یکی از این دو آن را به دست آورند.خسرو که می‌اندیشید (فکر می‌کرد)، بهرام در این پیشامد و رخداد (ماجرا)، کشته خواهد شد، خواست که نخست او وارد کارزار شود. بهرام نیز با دلاوری شیران را کشت و تاج را بر سر گذارد.به گفته فردوسی، پس از این رویداد، خود خسرو نخستین کسی بود که:بشد خسرو و برد پیشش نمازچنین گفت کای شاه گردنفرازنشست تو بر گاه فرخنده بادیلان جهان پیش تو بنده بادتو شاهی و ما بندگان توایمبه خوبی فزایندگان توایماین نوشته برگرفته از:بهرام گور - ویکی پدیا فارسیزروان - سنجش زمان در ایران باستان - فریدون جنیدیشاهنامه فردوسی - پادشاهی یزگرد بزه گرنگاره
میزی با طعم اسپیت فایر طراحی بریتانیایی این میز الهامی است از اسپیت فایر* جنگ جهانی دوم، ساختار مکانیکی‌وار آلومینیومی. سازه‌ای سبک اما مستحکم، نوارهایی در طول میز که با سطحی از شیشه پوشیده شده است. از دیدگاه مفهومی، همنشینی "احساس قدرت" و "ظرافت" در یک محصول تداعی کننده اسپیت فایر به شیوه‌ای معاصر است.*اسپیت‌فایر نام یکی از جنگنده‌های مهم در جریان جنگ جهانی دوم و نبرد بریتانیا است. این هواپیما را نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا و چند کشور دیگر از نیروهای متفقین در تمام عرصه‌های جنگ جهانی دوم به‌کار بردند. این هواپیما در جنگ رقیب اصلی مسرشمیت آلمانی‌ها بود. Source : Dexigner
آثار زبان باستانی در زبان روزمره ما روزی چندبار از کبریت استفاده می‌کنیم. نه تنها در فارسی بلکه در چندین زبان زنده‌ی دیگر دنیا نیز به آنچه در تصویر می‌بینید، "کبریت" می‌گویند.عربی: کبریتهترکی استانبولی و ترکی آذربایجانی: Kibrit سواحلی: Kibiriti سومالیایی: Kabriid رومانیایی: Chibrit آیا می‌دانید ریشه‌ی تمامی این کلمات از کدام کلمه در کدام زبان است؟ اکدی واژه‌ی دیگری که جالب به نظر می‌رسد، "لک لک" است. عربی: لقلقترکی: leylek اوکراینی: آلبانیایی: lejlek همگی از یک کلمه اکدی وام گرفته شده‌اند. واژه‌ی جالب بعدی "تنور" است. عبری: آرامی/سریانی: / عربی: التنورفارسی: تنورارمنی: گرجی: ترکی/آذربایجانی: Tand r / T ndir همگی از یک کلمه اکدی وام گرفته شده‌اند. اودی، تبرسرانی و خینالیقی سه زبان اقلیت در منطقه قفقاز و داغستان می‌باشند.
شهرهایی که می‌سازیم! فکر می‌کنم شهرها - در هر زمان و مکانی که هستند - روی‌ویرانه‌ای ساخته شده‌اند.فکر می‌کنم هیچ شهری، جدید نیست، نو نیست.زمین روزی از تاریخ شروع به بودن کرده است و این بودن فارغ از تاریخ بشریت، معنا و مفهوم خود را داشته است. فکر می‌کنم شهرها، از همان روز اول بوده‌اند. حالا چه فرقی می‌کند که ساکنانش، تک سلولی‌ها بوده‌اند، دایناسورها یا انسان‌های هوشمند. فکر می‌کنم شهرها در هر دوره‌ای از تاریخ، روی ویرانه‌ای از تاریخ گذشته‌شان بنا شده‌اند.حجم هوای شهرها را موجوداتی که در آن می‌زیسته‌اند، نفس کشیده و بازدم آن‌ها باقی مانده است برای بعدی‌ها، برای دیگرانی که از پس یک تاریخ، تاریخی دیگر را رقم زده‌اند برای موجوداتی دیگر. حالا چه فرق می‌کند که این موجودات چه‌اندازه پیشرفته باشند یا نه! موجوداتی که یک شهر را نابود کرده‌اند، خود نیز نابود شده‌اند و پس از آن‌ها، غریضی - حسی و یا با دانش و آگاهی، شهری دیگر ساخته شده توسط موجوداتی دیگر، که در آن زیسته‌اند، آن را به نابودی کشانده‌اند و دوباره و دوباره و صدباره، این چرخه‌ی اتفاق، تکرار شده تا به حالایی رسیده که من و ما در فلان شهر هستیم، در آن زیست می‌کنیم، آن را به نابودی خواهیم کشاند و می‌گذاریم یه میراث تا پس از مایان، چه پیش آوردند برای این چیزی که ما امروز به آن می‌گوییم "شهر".
قحطی عمدی انگلیس در ایران در اواخر قرن 13 شمسی با وجود بی طرفی ایران در جنگ جهانی اول،در طول این جنگ ضربات و خسارات جبران ناپذیری بر پیکر میهن و ملت ما وارد آمد.ورود بی محابای قوای بیگانه و نیروهای متخاصم به خاک ایران،در فقدان یک دولت قوی و متمرکز و دارای سامانه اداری کارآمد،هرج و مرج و ناامنی و پراکندگی و بی ثباتی را دامن زد و به تشدید ضعف دولت مرکزی و وخامت حال و وضع اقتصادی و اجتماعی مردم ایران انجامید.در نتیجه ایران بیطرف که با هیچ کشوری در جنگ نبود،تقریبا به اندازه یک کشور در حال جنگ خسارت و خرابی تحمل کرد.در میان آن همه نابسامانی و بدبختی،بروز قحطی بزرگ و فراگیر درایران مزید بر علت شد قحطی که علاوه بر خشکسالی چند ساله، حضور نیروهای بیگانه (به ویژه قوای انگلستان) در تشدید آن موثر و بلکه از علل اصلی آن بود و در نتیجه آن شمار زیادی از مردم ایران، در ابعادی باور نکردنی به ورطه مرگی هولناک افتادند.اخبار و گزارشهای مربوط به این قحطی در روزنامه‌های آن زمان و کتابهای تاریخی که به حوادث آن دوره پرداخته‌اند و خاطرات بعضی از رجال و دست اندرکاران - از جمله خاطرات بعضی از افسران انگلیسی که در آن دوره در ایران حضور داشتند و از نزدیک شاهد ماجرا بودند - تا حدودی منعکس شده است,با این حال تاکنون هیچگاه ابعاد این فاجعه بصورت کامل شفاف سازی نشد.می توان گفت در آن زمان احتکار مواد ضروری و نه فقط خوراکی توسط انگلیس خبیث صورت گرفتقحطی بزرگ در زمانی اتفاق افتاد که سراسر ایران در اشغال نظامی انگلیس بود،ولی انگلیس نه تنها کاری برای مبارزه با قحطی و کمک به مردم ایران نکرد،بلکه عملکردش اوضاع را وخیم‌تر نمود و سبب مرگ میلیونها نفر از ایرانیان شد.درست در زمانی که مردم ایران به دلیل فقر و گرسنگی نابود می‌شدند،ارتش بریتانیا مشغول خرید مقادیر عظیمی غله و مواد غذایی از بازار ایران بود و با این کار خود هم افزایش شدید قیمت مواد غذایی را سبب می‌شد و هم مردم ایران را از این مواد محروم میکرد جالبتر این که انگلیس مانع واردات مواد غذایی از آمریکا،هند و بین النهرین به ایران شد, به علاوه از پرداخت پول درآمدهای نفتی ایران استنکاف ورزید.چنین اقداماتی را قطعا باید جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت به شمار آورد. هیچ تردیدی نیست که انگلیس از قحطی و نسلکشی بعنوان مهمترین وسیله برای سلطه بر ایران استفاده می‌کرد.وجود انگلیس همواره برای ایران سمی بوده و هستچرا همه چیز مشکوک مانده است؟میان عملکرد دولتهای آمریکا و انگلیس در زمینه انتشار اسناد طبقه بندی شده تفاوت جالبی وجود دارد. در آمریکا قانون آزادی اطلاعات وجود دارد. طبق این قانون دستگاههای دولتی موظفند پس از گذشت 30 سال اسناد طبقه بندی شده خود را علنی کنند و اگر بخواهند سندی را همچنان در حالت طبقه بندی شده نگه دارند، باید دلیل موجهی ارایه کنند. در چنین مواردی،محقق میتواند با استناد به قانون آزادی اطلاعات،خواستار علنی شدن سند فوق شود اگر دستگاه دولتی مربوط امتناع کند،محقق میتواند در دادگاه فدرال اقامه دعوی کند و سرانجام با حکم دادگاه سند را به دست آورد.در انگلستان مسیله کاملا فرق میکند,در این کشور قانون آزادی اطلاعات وجود ندارد.دولت بریتانیا میتواند اسناد را همچنان در حالت طبقه بندی شده نگه دارد و تنها اسناد گزیده و دستچین شده را در اختیار محققین قرار دهد. به علاوه، امکان اقامه دعوای محققان علیه دولت به خاطر علنی نکردن اسناد تاریخی نیز وجود ندارد,به این دلیل،دستگاههای دولتی بریتانیا میتوانند تا هر وقت که بخواهند اسناد را در حالت طبقه بندی شده نگه دارند و از انتشار آن خودداری کنند.یک نمونه چشمگیر و مهم، اسناد وزارت جنگ و اسناد نظامی انگلیس در رابطه با ایران سالهای 1914 - 1921 است. این اسناد هنوز در حالت طبقه بندی شده قرار دارند و اعلام شده که تا 30 سال دیگر،یعنی تا سال 2051 ، علنی نخواهند شد. حتی اگر این سی سال نیز طی شود، هیچ تضمینی وجود ندارد که این اسناد حتی در آن زمان نیز علنی شوند.در اینجا،انسان حیران میشود که انگلیس میخواهد چه چیزی را پنهان کند؟؟خطر تحریف حقایق!ورود نیروهای متفقین روس و انگلیس به ایراندولت عثمانی با بهانه تراشی در مورد حضور نیروهای روس در آذربایجان، از مرزهای شمال غرب نیروهای خود را وارد کشور کرده و توقف نقض بی طرفی را به خروج روسیه از آذربایجان موکول کرد. قوای روس در شهرهای آذربایجان، اردبیل، قزوین و انزلی حضور داشتند و بخشهایی از جنوب کشور از جمله بوشهر و بندر لنگه نیز در اشغال نیروهای انگلیس بود.همچنین واحدهایی از سربازان انگلیسی به همراه نیروهای هندی تحت امر خود از بحرین وارد آبادان شدند.با انقلاب اکتبر 1917 روسیه، نیروهای روس از ایران خارج شدند و انگلیس برنامه ریزی خود برای پر کردن جای این نیروها را با بزرگ نمایی خطر آلمان‌ها و عثمانی آغاز کرد و بدین ترتیب انگلیسی‌ها از سال 1917 ایران را تحت اشغال خود درآوردند.حکومت مرکزی صرف نظر از معضلات سیاسی، با بحرانهای متعددی در ابعاد اقتصادی نیز مواجه بود و به دلایل گوناگون از جمله : دخالت بیگانگان، درگیریهای سیاسی جناحهای حاکم، بی لیاقتی و فساد جمعی از دولتمردان، فقر و محرومیت توده های مردم که به طرز اعجاب انگیزی رو به گسترش بود،اوضاع نابسامان موجود را پیچیده‌تر کرده بود.اوضاع اسفناک ایران در اوایل قرن 19 میلادیدر همین زمان قحطی در ایران بیداد می‌کرد و همه روزه کودکان، زنان و سالمندان بسیاری را به کام مرگ می‌کشاند. نیروهای اشغالگر انگلیس تمامی منابع و تولیدات کشاورزی را برای گذران نیاز نظامیان در جنگ خود، خریداری کرده و احتکار می‌کردند.سربازان انگلیسی علاوه بر این بدلیل عدم رعایت بهداشت موجب شیوع بیماری هایی نظیر آنفولانزا و وبا در ایران شدند که بدلیل عدم توانایی مردم برای مقاومت در برابر بیماریها، مبتلایان جان خود را از دست می‌دادند.در بهار 1918 ، قحطی شدت گرفت. هزاران نفر که کمک به آن‌ها میسر نشد به علت گرسنگی و بیماری به ویژه در تهران، مشهد و همدان جان خود را از دست دادند. اطلاعات موثق حاکی از آن است که فلاکت و گرسنگی چنان مهیب است که صدها نفر از مردم از علف و حیوانات مرده تغذیه کرده‌اند و حتی گاه از گوشت انسان‌ها نیز خورده‌اند .فلاکت گسترده حتی بر شهرهای کوچک و هزاران روستای ایران حاکم بوده استکاهش جمعیت ایران 1914 1919 مقایسه جمعیت ایران بین سال‌های 1914 و 1919 حاکی از آن است که حدود ده میلیون نفر طی این سال‌ها به علت قحطی و بیماری جان خود را از دست دادند. بر خلاف ادعای برخی نویسندگان قبل از جنگ جهانی اول، که جمعیت ایران را فقط ده میلیون نفر اعلام کرده‌اند، ادعایی که برخی از نشریات انگلیسی در دهه‌های 60 تا 70 تکرار کرده‌اند،جمعیت واقعی ایران دست کم نزدیک به 20 میلیون نفر بوده است. و در سال 1919 این رقم به 11 میلیون رسید. چهارسال طول کشیده بود تا ایران به جمعیت سال 1914 برسد و تا پیش از سال 1956 جمعیت ایران به این رقم نرسیده بود. قحطی سال‌های 1917 1919 به یقین بزرگترین فاجعه تاریخ ایران و شاید فجیع‌ترین نسل کشی قرن بیستم بوده است.پایان قحطی سراسریبا توجه به جمعیتی که طی این دوران از بین رفت(حدود نیمی از جمعیت کل کشور)میتوان گفت که ایران نتوانست شرایط را کنترل کند و بیش از این هم انتظار نمیرفت,زیرا از هر لحاظ(اقتصادی - سیاسی - اجتماعی)در بحران بودبه نوعی در ایران این قحطی و خشکسالی به دست زمان سپرده شد و گذر دوران این مسیله را حل کردبا پایان این دوره ایران هنوز از لحاظ سیاسی و اجتماعی همان وضع ناجور قبلی را داشت,در این حین رضا خان با بهره گیری از این شرایط توانست قدرت را در دست بگیرد که توضیح جریان فوق(شکل گیری حکومت پهلوی) در این گفتار نمیگنجد.موفق باشید 1400 / 2 / 28
تقویم شخصی ذهن ما تقویم چیز خیلی جالبیه ،تا بحال دقیق‌تر بهش نگاه کردین؟به تاریخ هایی که قرمز رنگ هستن و معمولا برای همه‌ی ما آشنا .میدونیم که چه اتفاقی توی اون روز افتاده و اون اتفاق چقدر مهم بوده که یه روز رو بخودش اختصاص داده .مثل روزای ابتدایی سال نو ،عیدای بزرگ و مهم ،ولادت وشهادت معصومین ،ملی شدن صنعت نفت ،روز طبیعت و خیلی روزای دیگه که تو ذهن ما حک شدن .تاریخ‌های ر‌ندم که هممون میشناسیم و هنوز یه ماهم از رندترین تاریخ قرن ینی 99 / 9 / 9 نگذشته .تاریخی که امکان نداره کسی از یاد ببره وفراموش کنه خیلی‌ها خواسته و ناخواسته تو این روز بدنیا اومدن ،بعضی یا ازدواج کردن وشاید خیلی‌های دیگه هم خاطره‌های دیگه‌ای ساخته باشن ،یا براشون رقم خورده باشه ،تلخ یا شیرین .اما از اینا که بگذریم ،یه تاریخهای دیگه‌ای هم هست که توی تقویم ذهن هرکسی پررنگ‌تر از هر تاریخیه ،و برای اون آدم خیلی مهمه و هیچ وقت از یاد نمیبره،روزایی که نه رند هستن و نه مناسبت خاصی توشون هست ولی مناسبتش برای اون آدمی که اونو تو ذهنش حک کرده از همه‌ی مناسبتای مهم مهمتره .حتما شما هم از این تاریخها تو تقویم ذهنتون دارین.تاریخ تولد خودتون و عزیزترین آدمای زندگیتون ، ازدواجتون ،اولین روزی که رفتین دانشگاه ،تاریخ جدایی از یه عزیز ،تاریخ اولین یا آخرین دیدار ،اولین زیارتی که رفتین ،یا تاریخ نوشتن اولین مطلب توی ویرگول .من فکر میکنم یکی از زیباترین ولذت بخش‌ترین تاریخهایی که توی ذهن هر کدوم از ما قرمز رنگ شده ،روز میلاد کسیه که خیلی دوسش داریم ،وقتی که یه روزی رو که برای خیلی از آدما یه روز معمولی ولی بخاطر تولد و بودن کسی ،برای شما خاص میشه رو به اون آدم خاص تبریک میگین حسی رو تجربه میکنین که باخیلی از حسهای زیبا قابل قیاس نیست .امروز جمعه ست، پنجم دیماه ،یه روز سرد زمستونی ،اما شاید امروز برای خیلی از شما اول بهار باشه ،بهار اومدن کسی که خیلی دوسش دارین .
بازبینی انقلاب شکوهمند بریتانیا: چرا این ملت شکست نخورد؟ معرفی: بی‌پلاس یک پادکست فارسی است که در هر اپیزودش علی بندری خلاصه‌ی یک کتاب غیرداستانی را تعریف می‌کند. اپیزودهای بی‌پلاس جایگزین کتاب‌خواندن نیستند. هدف پادکست معرفی و پیشنهاد کتاب است .این مطلب تکمیلی را "حامد نصیری" یکی از شنونده‌های پادکست برای اپیزود "چرا ملت‌ها شکست می‌خورند" نوشته. لطف کرده و برای انتشار برای ما فرستاده. ما هم با اجازه‌ی ایشون و بدون هیچ تغییر و ویرایشی منتشرش می‌کنیم. پایه‌ی این مطلب مقاله ای‌ست از جفری هاجسون در مورد "انقلاب شکوهمند". نویسنده مقاله معتقد است انقلاب نه تنها حقوق مالکیت رو امن‌تر نکرد، بلکه برخی حقوق معمول (مثل برده‌داری) را هم از بین برد. به عقیده نویسنده عامل اصلی توسعه تغییر نظام هانی نهادی است که به دلیل جنگ و اصلاحات قانونی ایجاد شده.متن کامل این اپیزود را می‌توانید اینجا بخوانید. گزیدهای از مقاله: 1688 and all that : Property rights , the Glorious Revolution and the rise of British capitalism . Journal of Institutional Economics - Geoffrey M . Hodgson ( 2017 )جفری هاجسون، استاد بریتانیایی دانشگاه هرتفوردشایر از اقتصاددانان نهادگرای شناخته شدهای است که به دلیل مطالعات عمیق تاریخی - سیاسی خود در مسیله اقتصاد، موفق به دریافت جوایز متعددی همچون دکترای افتخاری موسسه اقتصاد آکادمی علوم روسیه و جایزه شومپیتر شده است و از میان 35000 اقتصاددان جهان، جزو 6 درصد برتر قرار میگیرد. در مقاله حاضر او با بررسی تاریخی وضعیت بریتانیا پیش و پس از انقلاب 1688 ، به نقد برخی از مطالعات پراستناد (از جمله کتاب "چرا ملت‌ها شکست می‌خورند: ریشه‌های قدرت، شکوفایی و فقر" اثر عجماوغلو و رابینسون در زمینه توضیح رابطه انقلاب با رشد اقتصادی بریتانیا و خصوصا تاثیر افزایش امنیت حقوق مالکیت میپردازد و دریچه جدیدی را در این راستا میگشاید.برای مطالعه کامل مقاله ترجمه شده میتوانید به آدرس زیر مراجعه کنید:بدون شک انقلاب 1688 بریتانیا، یکی از بزرگترین نقاط عطف تاریخ از منظر سیاسی و اقتصادی محسوب میشود. انقلابی که بدون خشونت و خونریزی شکل گرفت و از این جهت به "انقلاب آرام" نیز شهرت دارد، پایههای یک نظام دیکتاتوری را چنان به لرزه درآورد که آن را مبنای ظهور دموکراسی مدرن میدانند.اگرچه پیش از انقلاب نیز پارلمان در نظام سیاسی بریتانیا وجود داشت اما ساختار فاسد و ناکارآمد و استبداد طبقه اشرافزادگان و خانواده سلطنتی به حدی بود که در نهایت جریان ضد فیودالیسم، موج انقلاب را به راه انداخت و جابجایی قدرت با کنار رفتن شاه جیمز دوم و روی کار آمدن شاه ویلیام سوم، موجب شد تا پادشاه حیطه قدرت بسیار محدودتری داشته و در برابر مجلس پاسخگو باشد. قدرت بیشتر مجلس و قدرت کمتر طبقه سلطنتی، نظام سلطنت مشروطه را برای بریتانیا به گونهای شکل داد که هنوز هم این سازوکار، ساختار حاکم سیاسی در انگلستان است.انقلاب شکوهمند را همچنین میتوان مبنای وقوع انقلاب صنعتی نیز دانست. مسیری که در انقلاب طی شد، ایدیولوژی سرمایهداری را جایگزین نگاه زمینداری کرد و موجب بسط رشد اقتصادی بریتانیا به سایر اروپا و سپس سایر کشورها شد تا جایی که تولید ناخالص داخلی در جهان در سال 2003 ، 11 برابر سال 1700 بوده است. از این جهت، پایههای اقتصاد جدید، آنطور که ما الان آن را میشناسیم، توسط انقلاب شکوهمند گذاشته شده است. آنچه که محل بحث است این که واقعا چه چیزی باعث رشد بریتانیا، به تبع انقلاب 1688 شد؟پژوهشگران زیادی همچون نورث و وینگست، در این باب صحبت کردهاند اما از معروفترین این مطالعات، مجموعه مطالعاتی است که عجماوغلو و رابینسون در چند مقاله و کتاب تدوین کردهاند و به صورت خاص کتاب مشهور "چرا ملت‌ها شکست می‌خورند: ریشه‌های قدرت، شکوفایی و فقر" به مفهوم نهادهای فراگیر اقتصادی و سیاسی اشاره میکند و تاکید دارد که رشد، یک عامل درونی وابسته به ساختار نهادها است و باید از تقسیم کشورها به فقیر و غنی خودداری کرد. البته این حرف به شکل کلی صحیح است ولی مبانی بحث عجماوغلو و رابینسون محل نقد قرار میگیرد و به شکل خاص، استدلال آنها از رابطه انقلاب شکوهمند و رشد سرمایهداری محل ابهام است. عجماوغلو و رابینسون معتقد هستند که بریتانیای پیش از انقلاب، با بحران امنیت حقوق مالکیت برای زمینداران، تاجران و صنعتگران مواجه بود و دستدرازی طبقه اشرافی به اموال و داراییهای افراد موجب شده بود تا فرآیند تولید و توسعه با مشکل مواجه شده و محافظهکاری شدیدی میان مردم در جریان باشد. از نظر این دو، انقلاب 1688 موجب اصلاح زیرساختهای مرتبط با حقوق مالکیت معنوی شد و به تبع آن موجی از توسعه صنعتی را به راه انداخت.انتقاداتی فراوانی به تحلیل این دو (همچنین پژوهش‌های نورث و وینگست) وارد شده است. آنچه هاجسون در مقاله خود مطرح میکند این است که داده کافی برای تایید رابطه انقلاب با امنتر شدن حقوق مالکیت وجود ندارد. حتی برعکس، در مورد برخی از انواع مالکیت که پیش از انقلاب در بریتانیا وجود داشت، وقوع انقلاب و قدرت گرفتن مجلس باعث شد تا امنیت دچار مشکل گردد. برای مثال، پیش از انقلاب 1688 ، برخی از امتیازهای قضایی و دادگاهی که پیشتر توسط خانواده سلطنتی به طبقه اشرافزادگان اعطا میشد، در خلال انقلاب از بین رفت. علاوه بر این، برخی از انواع حقوق مالکیت مانند حق اختراع هم که پس از جریان انقلاب بهبود یافتند، به سرعت موجب بهبود شرایط اقتصادی بریتانیا نشدند و مثلا ثبت حق اختراع تا حدود سال 1760 از رشد فزاینده برخوردار نشد. ضمن آنکه بسیاری از موارد نقض حریم حقوق که در پژوهشهای عجماوغلو و رابینسون مورد اشاره قرار گرفته است، نه برای بریتانیا بلکه برای سایر کشورهای اروپا بوده و بر اساس دادههای تاریخی، این موارد نقض در بریتانیا به مراتب کمتر مشاهده شدهاند.آنچه هاجسون بر آن تاکید دارد این است که در بهبود شرایط و گذار از وضعیت فیودالی به سرمایهداری، باید تعمیق و دقت بیشتری صورت بگیرد. به شکل ویژه، زمین، که مهمترین دارایی طبقه اشرافی محسوب میشد، پس از انقلاب امنیت حقوقی بیشتری دریافت نکرد. بلکه حقیقت آن است که به شکلی برعکس، دچار تغییر ماهوی و اصلاحات ارضی شد. اشرافزادگان که در طبقه خود به شکل سلسهای زمین را از پدران خود به ارث میبردند و به دلیل ذات فیودالیستی حاکم بر جامعه و قوانین رایج در آن دوره مانند وراثت انحصاری که به موجب آن برای ملک به ارث رسیده امکان فروش، انتقال یا اجاره وجود نداشت و به شکل خودکار از مالک قبلی به وارث منتقل میشد، باعث شده بود تا از زمین صرفا برای حفظ شیون خانوادگی و قدرت اجتماعی استفاده شود. حفظ زمین به عنوان یک دارایی فیودالیستی باعث شد تا از سویی از رونق کشاورزی جلوگیری شود و از سوی دیگر عدم امکان استفاده از زمین به عنوان یک دارایی قابل فروش یا وثیقهگذاری جهت تامین مالی تولید، جلوی رشد صنعت و فعالیتهای تجاری را میگرفت. اتفاقا انقلاب 1688 با اصلاحات ارضی، لغو قوانین انحصاری و حصارکشی بعضا اجباری زمینها، امنیت "بیش از حد" این نوع کلیدی از دارایی را به خطر انداخت و اگرچه در ابتدا با مخالفتهای اجتماعی شدید، هم در طبقه اشرافی و هم در طبقه عوام مواجه بود، تدریجا موجب تغییر مفهوم زمین، از یک دارایی فیودالی به یک دارایی بالقوه برای تامین مالی فعالیتهای اقتصادی شد.پس واقعا چه اتفاقی در بریتانیا افتاد و چرا این ملت شکست نخورد؟جنگ!هاجسون معتقد است، با تغییر ساختار سیاسی پس از انقلاب 1688 ، بریتانیا با تغییرات شدیدی در دستهبندی متحدان و دشمنان خود مواجه و با افزایش شرایط جنگی، نیاز به تامین مالی برای جنگ، موجب تغییر در ساختارهای مالی و اداری شد که سرریز این تغییرات در نهایت بر رشد چشمگیر اقتصادی بریتانیا اثرگذار بود.پس از جنگ نهساله اتحاد آگسبورگ از 1688 تا 1697 که میان فرانسه و دیگر قدرتهای اروپایی سر گرفت، بریتانیا به سرعت درگیر جنگ جانشینی اسپانیا ( 1701 - 1713 )، قیامهای داخلی برای بازپسگیری قدرت ( 1701 - 1713 )، جنگهای اتحاد چهارگانه ( 1718 - 1720 )، جنگ انگلیسی - اسپانیا ( 1727 - 1729 )، جنگ جانشینی اتریش ( 1740 - 1748 ) و جنگ جهانی هفتهساله ( 1756 - 1763 ) شد. در حقیقت بریتانیا از 1688 تا 1763 ، 45 سال را پیدرپی با حداقل یکی از قدرتهای جهانی در حال جنگ بود. این فشار شدید ناشی از جنگ، مخارج را به شدت افزایش داد ولی در عین حال مقابله با دشمن خارجی، تبدیل به تنها هدف مشترک مجلس و سلطنت شد. با کاهش قدرت مالی پادشاه، مجلس منظبطتر رفتار کرد و با تغییرات تدریجی، نظامهای مالی و اداری خود را به سمتی برد که بتواند در بیشترین حد ممکن تامین مالی انجام دهد. علاوه بر آنچه در مورد تغییر ماهیت زمین و تبدیل آن به یک دارایی مستعد گفته شد، به دنبال رویکردهای اصلاحی مالی و اداری، رفتهرفته بازارهای مدون بورسی شکل گرفتند، فعالیتهای بینالمللی بریتانیا از طریق ساماندهی شرکتهای مانند کمپانی هند شرقی جدید، کمپانی هند شرقی متحده یا شرکت دریای جنوب و البته از طریق رشد دامنه استعماری و تجارت بردهداری افزایش یافت و در نتیجه توان مالی دولت با دریافت مالیات و حق گمرکی افزایش پیدا کرد. در همین دوران سازوکارهای جدید مالی مانند نظام مدرن بانکی و امکان انتقال اوراق قرضه، تبادل سفته و . در عین حال که بریتانیا را به یک قدرت نظامی بلامنازع تبدیل کردند، در حقیقت انقلاب اصلی که انقلاب مالی و اداری بود را رقم زدند که این تغییرات عظیم را میتوان زیربنای انفجار اقتصادی بریتانیا و سپس اروپا محسوب نمود.آنچه از تحقیق هاجسون برمیآید، تاکید بر این نکته حیاتی است که در نظریهپردازی علل توسعه کشورها، تاکید صرف بر افزایش امنیت حقوق مالکیت کافی نیست و تعمیق بیشتر در تاریخ اقتصاد و تکیه بر دادههای و حقایق به جا مانده از آن میتواند فهم جدیدی از موضوع را حاصل نماید. در مورد مذکور انقلاب بریتانیا، در حقیقت بهرهبرداری از پنجره فرصت تاریخی وضعیت جنگی برای ایجاد وحدت عمومی و تغییر نظامهای مالی و اداری موجب توسعه تدریجی و اتصال انقلاب 1688 به انقلاب صنعتی بود.
ارس و شعرخوانی اردوغان داستان آب! فواد شمس*: در روز‌های گذشته شعرخوانی اردوغان در مراسم رژه نظامی باکو جنجال آفرین شد. رجب طیب اردوغان در سخنرانی خود در آذربایجان قطعه‌ای از ترانه ارس را خواند که با واکنش افکار عمومی مردمان ایران از جمله استان‌های آذربایجان و اردبیل ایران مواجه شد. بعد از بالا گرفتن واکنش افکار عمومی در نهایت ظریف وزیر امورخارجه ایران و مقامات رسمی نیز واکنش رسمی نشان دادند. کار به احضار سفیر ترکیه کشید و مراتب اعتراض رسمی ایران به این اظهارات ابلاغ شد و در نهایت با تماسی که وزیر امور خارجه ترکیه با همتای ایرانی‌اش گرفت توضیحاتی در این رابطه داده شد و به نوعی عقب‌نشینی اردوغان از اظهاراتش تعبیر شد.خواندن ابیاتی از یک شعر فولکلور درباره رود ارس در مرز ایران و جمهوری آذربایجان را بسیاری تعبیر به مداخله اردوغان علیه تمامیت ارضی ایران کردند. بسیاری بر این اعتقاد هستند که اظهارات اردوغان نه تنها از روی احساسات و یا بی دقتی نبوده، بلکه کاملا هدفمند بوده است. این ابیات جنجالی به این شرح است: "ارس را جدا کردند و آن را با میله و سنگ پر کردند/ من از تو جدا نمی‌شدم به زور جدایمان کردن"ریشه نام ارسارس در زبان ارمنی: آراکس درزبان ترکی آذربایجانی: Araz آراز خوانده می‌شود. رودخانه ارس در منابع و اصطلاحات یونانیان و اروپاییان، آراکس ( ARAX ) و ارکساس و آراکسس ( ARAKSS ) بوده و از قدیم اراسک و آراسک نامیده شده. در منابع عربی الرس و در فارسی ارس و ارس و در ترکی آراز و آراس و اراز و ارز نام گرفته است. همین نامگذاری متعدد نشان دهنده تنوع فرهنگی و اجتماعی ساکنان اطراف ارس است. اقوام گوناگون ترک آذری، ارمنی، کرد و فارس زبانان و حتی اعراب در دوره‌ای در اطراف این رودخانه ساکن بوده‌اند.جغرافیای ارسسرچشمه رود ارس از کوه‌های بینگول مین گول داغ (هزار برکه) منطقه آناتولی ترکیه است. در ادامه وارد ارتفاعات جنوب قارص شده و پس از گذشتن از این محل به شمال کوه‌های آرارات بزرگ رسیده و از این مسیر وارد جلگه ایروان در جمهوری ارمنستان می‌شود. ارس پس از پیوستن به "آرپاچای" در محلی به نام "بهرام تپه" در نزدیکی مرز ترکیه و ارمنستان به سمت مرز ایران و جمهوری خودمختار نخجوان می‌آید. به طول 11 کیلومتر مرز ایران و نخجوان را تشکیل می‌دهد. سپس مرز بین ایران و ارمنستان و جمهوری خودمختار آرتساخ (قراباغ کوهستانی) را تشکیل می‌دهد و در نهایت مرز مشترک ایران با جمهوری آذربایجان باکو را شکل می‌دهد. در منتهی‌الیه شمالی استان اردبیل (شهرستان پارس‌آباد) وارد جمهوری آذربایجان می‌شود و به رود کورا می‌ریزد و در نهایت به دریاچه خزر می‌رسد. این رود 1072 کیلومتر طول دارد و از طولانی‌ترین رود داخلی ایران، یعنی کارون طولانی‌تر است. از ابتدا تا انتهای آبریز رودخانه ارس 4 کشور بهره‌برداری می‌کنند و حدود 40 درصد از اراضی حوضه ارس متعلق به ایران است.اهمیت تاریخی ارسرودخانه مرزی ارس به عنوان طولانی‌ترین و یکی از پرآب‌ترین رودخانه‌های مرزی ایران است. در عین حال یکی از مهمترین اتفاقات تاریخی برای ایران در حول و حوش این رودخانه افتاده است. رودخانه ارس در سال 1813 میلادی در پی عهدنامه گلستان به عنوان مرز ایران و روسیه انتخاب شد و تمامی مناطق شمال این رود از ایران جدا و به خاک روسیه تزاری اضافه شد. جنگ‌های ایران و روس که در سال‌های 1803 تا 1828 میلادی صورت گرفت و حدود 25 سال به طول انجامید، در نهایت به شکست ایران ختم شد و قرارداد‌های استعماری "گلستان" و "ترکمانچای" از نتایج آن‌ها بودند.ایران در این جنگ‌ها، بخش‌های بسیاری از خاک خود را در قفقاز جنوبی که شامل آذربایجان، ارمنستان و گرجستان بود، از دست داد و در نهایت رود ارس همچون سدی طبیعی در مقابل قوای روس تزاری ایستاد وگرنه شاید بخش‌های دیگری را هم از دست می‌داد. در نهایت ارس تبدیل به مرز ایران با روسیه شد. برمبنای مفاد اصلی عهدنامه‌ها و پروتکل‌های مرزی مربوط به رودخانه مرزی ارس که پس از جنگ‌های تزاری روسیه بوده، پس از انقلاب اکتبر 1917 میلادی هیچ تغییر اساسی نداشته و صرفا بعضی از توافق‌های جزیی مرزی در آن گنجانده شده است.بر همین اساس مهمترین منطقه سرحدی ایران و شوروی سابق رودخانه ارس بوده که در حال حاضر، مرز‌های مشترک ایران با کشور‌های ارمنستان و جمهوری آذربایجان را تشکیل می‌دهد. آخرین موافقتنامه (نهمین) در خصوص ارس بین دولت جمهوری اسلامی ایران و اتحاد شوروی سابق در 6 دسامبر 1988 برابر 15 آذر 1367 در مسکو به امضاء رسید. این موافقتنامه شامل یک مقدمه و 11 ماده بوده که در مورد احداث ت سیسات و بهره‌برداری از سد "خدا آفرین" و "قیزقلعه سی" بر روی رودخانه ارس بوده است. بعد از فروپاشی شوروی و جنگ‌های بین ارمنستان و باکو بر سر قره‌باغ کوهستانی رودخانه ارس اهمیت تاریخی خود را بیش از گذشته نشان داد. با این وجود ایران بر اساس اصول توافقنامه با شوروی سابق با طرفین درگیر در بحران برخورد کرد و همچنان بر اساس آن توافقنامه‌ها بر ارس نظارت و بهره‌برداری کرد.ارس در فولکلور مردمان ساکن اطرافشاز ویژگی‌های مهم فولکلور مردمان ساکن اطراف ارس خصوصا آذربایجان ایران مردمی بودن آن است. در این بین رود ارس یکی در فولکلور مردمان ساکن در شمال غرب کشور ریشه‌ای عمیق دارد. رود ارس در باور مردم ساکن در منطقه آذربایجان اهمیت و جایگاه ویژه‌ای داشته و افسانه‌ها و داستان‌های متعددی در طول تاریخ پیرامون آن شکل گرفته است. آثار تاریخی متعددی در کنار این رود احداث شده که هر یک روایتی از تاریخ مردم ساکن در حاشیه این رود است.رود ارس به دلیل جایگاه خود در ادبیات و باور مردم ساکن در پیرامون آن می‌تواند به عنوان اثر میراث ناملموس مشترک بین سه استان آذربایجان غربی، آذربایجان شرقی و اردبیل به ثبت ملی برسد.علاوه بر این که در زبان‌های محلی ترکی آذری و ارمنی ترانه‌ها و اشعار و داستان‌های بسیاری در مورد ارس وجود دارد از جمله همین ترانه محلی آراز آراز خان آراز. در فرهنگ و ادب ایرانی نیز ارس یکی از رود‌های مهمی است، که شعرای ایران به لحاظ ابهت و اهمیت این رود آن را در اشعار خود آورده‌اند. شاعرانی، چون حافظ، مولانا، نظامی، ملک الشعرای بهار و اوحدی مراغه‌ای از این رودخانه در اشعار خود تاثیر گرفته‌اند.‌ای صبا‌گر بگذری بر ساحل رود ارس****بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس (حافظ شیرازی)ارس را در بیابان جوش باشد****چو در دریا رسد خاموش باشد (نظامی)صمد بهرنگی و ارسداستان غرق شدن صمد بهرنگی نویسنده چپ‌گرای در دهه 40 شمسی در رودخانه ارس یکی از دلایل مشهور شدن این رودخانه در میان نسل جوان آن دوران شد. صمد بهرنگی که در زمینه داستان نویسی برای کودکان و همچنین ادبیات فولکلور ترکی آذری فعالیت زیادی کرده بود گرایشات سیاسی مخالف رژیم حاکم شاه داشت و غرق شدن مشکوک او در رودخانه ارس بسیار پرسروصدا شد. یکی از مشهورترین کتاب‌ها در این زمینه کتابی نوشته علی اشرف درویشیان نویسنده کردتبار ایرانی است با عنوان "صمد با موج‌های خروشان ارس به دریا پیوست" این عنوان اشاره‌ای به مشهورترین داستان صمد بهرنگی با عنوان "ماهی سیاه کوچولو" دارد. داستانی که به صورت نمادین حکایت سفر مبارزه گونه یک ماهی برای رسیدن به دریا و آزادی را حکایت می‌کند. بر همین اساس بسیاری از مردمان ساکن ایران و استان‌های آذری‌نشین نام رودخانه ارس را تداعی کننده صمد بهرنگی می‌دانند و حتی ترانه آراز آراز خان آراز را با یاد و خاطره صمد بهرنگی زمزمه می‌کنند.اشتباه بزرگ رضاخان و دردسر‌های اردوغانی!تا اینجا دیدیم که ارس یکی از پرماجراترین و سیاسی‌ترین رود‌های ایران است. ارس در زمان قاجار در نهایت همچون یک سد طبیعی جلوی پیشروی روس‌ها را گرفت، اما این پایان ماجرا نبود. یکی از بزرگترین اشتباهات در مورد ارس را رضاخان انجام داد که موجب شد امروز ترکیه و اردوغان مدعی باشند.بر اساس عهدنامه ترکمنچای، رودخانه ارس به‌عنوان مبنا و ملاک اصلی برای تشخیص مرز ایران و روسیه تزاری تعیین شده. اما از آنجا که در هنگام انعقاد عهدنامه ترکمنچای، روسیه تزاری بر کوه آرارات بزرگ و منطقه موسوم به ایغدیر نیز حاکمیت داشت نهر قره‌سو از سرچشمه تا اتصال به رود ارس به‌عنوان ابتدای خط مرزی ایران و روس تعیین شد. پس از الحاق قره‌سو به ارس، در مابقی مرز، رود ارس به‌عنوان خط مرزی تعیین شد.بعد از توافق‌نامه قارص بین استالین و آتاتورک که این مناطق از روسیه به ترکیه منتقل شد، از این‌سو رضاخان در نامه‌ای نوشت که روستا‌های قره‌سو از هنگام عهدنامه ترکمنچای، متعلق به روسیه بوده است. با این دستور موضوع مالکیت ایران بر منطقه شمالی قره‌سو پیگیری نشد و به دنبال آن ترکیه این منطقه را اشغال کرد و در قرارداد مرزی سال 1310 ایران و ترکیه، مالکیت ترکیه بر منطقه یاد شده به‌طور رسمی مورد تایید دولت ایران قرار گرفت.به این ترتیب زمینه برای تجزیه نزدیک به 800 کیلومتر مربع از خاک ایران فراهم شد. بخشی از خاک ایران که دارای ارزش استراتژیک بالایی بوده و کلا ژیوپلتیک منطقه را دستخوش تغییرات بزرگی کرد. قله آرارات کوچک به ارتفاع 4000 متر و دامنه‌های آن، از دست رفت. شاید این واگذاری را بتوان یکی از بزرگترین اشتباهات دردسرساز رضاخان برای آیندگان دانست. به صورتی که هم اکنون اردوغان با استفاده از این نوار استراتژیک چند کیلومتری از خاک ترکیه به نخجوان به دنبال تغییرات بزرگ ژیوپلتیک در منطقه است.خط‌کشی‌های مرزی با دهانه 3 و نیم کیلومتری و زایده‌عجیب و غریب در امتداد ارس ترسیم شد تا ترکیه به نخجوان راه پیدا کند و برای نفوذ در قفقاز با مانع زمینی روبرو نباشد. اگر به نقشه نگاه کنید از کوه‌های آرارات به این طرف انگار خط‌کش گذاشتند، اما این خط امتداد پیدا نکرد تا راه ترکیه به نخجوان و از آنجا به قفقاز باز باشد و رویا‌های اردوغانی این روز‌ها تبدیل به کابوس منطقه شود.سدسازی بر روی ارس راز اصلی شعرخوانی اردوغانرژیم حقوقی موجود پیرامون ارس به دوران شوروی سابق بر می‌گردد و سهم 50 درصد را برای ایران تعیین کرده، اما در عمل آذربایجان و ارمنستان دو سوم ارس را مورد بهره‌برداری قرار داده‌اند. این هم به دلیل کم‌کاری خود ایران در این زمینه بوده است.در حالی که در حاشیه رودخانه مرزی ارس در خاک ایران، جمعیت فراوان ساکن است که سالانه به تعداد آن‌ها افزوده می‌شود. کشاورزی در حاشیه رودخانه مرزی ارس و بهره‌برداری از آب آن، از محوری‌ترین فعالیت‌های اقتصادی استان‌های آذربایجان غربی و شرقی و اردبیل است. رود ارس از مهمترین رود‌های ایران است که افزون بر جذابیت ویژه گردشگری و ت ثیرات مثبت اکوسیستمی، قابلیت مهمی از نظر ماهی‌های قابل صید دارد. مناطق جنوبی ارس در استان‌های آذربایجان غربی و شرقی و خصوصا استان اردبیل با داشتن دشت‌های بسیار وسیع و حاصل‌خیز پارس آباد، مغان و اردبیل نیازمند آب ارس است در حال حاضر با کمبود منابع آب در امور کشاورزی مواجه است.ایران و اتحاد شوروی با هم سدی در ناحیه پلدشت به نام سد ارس بنا کردند. سد خداآفرین و سد قیزقعله‌سی به صورت مشترک با ارمنستان روی ارس احداث می‌شود. اما مشکل اصلی رودخانه ارس را باید سدسازی ترکیه بر روی سرچشمه‌های آن دید. اتفاقا اگر ترکیه از ابزار سدسازی بر بستر رودخانه‌ها به عنوان اهرمی ژیوپلیتیک علیه همسایگان خود استفاده کند، یک چالش محیط زیستی و کشاورزی دیگر در راه است. ترکیه پس از سد سازی‌های پی در پی در سرچشمه‌های دجله و فرات که موجب بحران‌های زیست محیطی در سوریه و عراق و حتی موجب حرکت ریزگرد‌ها به سمت ایران شده است، یک سد بزرگ در ناحیه ساری قمیش استان قارص بر روی سرچشمه‌های رودخانه ارس ت سیس خواهد کرد. این سد بزرگ برای مهار آب رود ارس در ناحیه ساری قمیش به مرحله بهره برداری می‌رسد. سد کارا کورت، آب شرب، کشت و صنعت و آبیاری دشت ایغدیر و استان قارص ترکیه را ت مین خواهد کرد. ترکیه تاکنون تنها از طریق سد آرپاچای از آب‌های حوضه ارس بهره برداری می‌کرد سد کاراکورت و همچنین سد سویلمز نیز ساخته شده است. سد دیگری که در نقطه ورود ارس به مرز مشترک ارمنستان و ترکیه احداث خواهد شد سد توزلوجاست.به نظر می‌رسد باید سیاست‌های آبی ترکیه را دنبال کنیم. رمز و راز شعرخوانی اردوغان را در اینجا باید بیابیم. شاید سوداهای عثمانی‌گرایی و تجزیه طلبانه و ادعا‌های ارضی را چندان نباید جدی گرفت اما سیاست‌های آبی ترکیه را باید یک خطر بزرگ دانست، چون تجربه دجله و فرات در جلوی چشمان ماست.کارشناس ارشد جغرافیا و برنامه‌ریزی
روایتی از فیلم کمال الملک محمد غفاری، ملقب به کمال الملک، یکی از بزرگترین هنرمندان ایران زمین است و آثاری بی‌نظیر را برای فرهنگ و هنر ما، به یادگار گذاشته است. فیلم کمال الملک نیز، یکی از آثار سینمایی ماندگار علی حاتمی است، که به مرور بخشی از زندگی این نقاش شهیر ایرانی، پرداخته است. فیلم‌های علی حاتمی، قطعا ارزش چند بار دیدن را دارند به ویژه دیالوگ‌های فیلم‌ها، که با سبک خاص وی نوشته شده‌اند، بسیار جالب توجه هستند و بعضا باید چندین و چند بار دیده و شنیده شوند، تا معنای کامل آن‌ها درک شود.فیلم کمال الملک با صحنه‌هایی از مراسم تحویل سال نو در دربار قاجار آغاز می‌شود و به اعطای القاب رسمی از طرف ناصرالدین شاه می‌رسد. در این بخش، پس از سال‌ها تلاش هنری ارزشمند محمد غفاری، لقب کمال الملک به او اعطا می‌شود. وزیر تشریفات دربار این طور می‌گوید: "میرزا محمد خان غفاری کاشانی، نقاش باشی خاصه و پیش‌خدمت حضور همایون، از مواهب سلطنتی و امتیازات دولتی، به دریافت لقب کمال الملک، منصب سرتیبی و نشان شیر و خورشید، حمایل سبز و شمشیر و کمربند مرصع، با انگشتر الماس نایل آمد."تلخی‌های بسیاری در این فیلم روایت می‌شوند اما از نظر من، یک صحنه دردناک‌تر از سایرین بود، که با ظرافت کامل به تصویر کشیده شده است. پس از اعطای لقب به نقاش باشی استادکار، وزیر تشریفات این طور می خواند: "میراز بیوک خان باروت‌ساز سرابی، ملقب به شجاع الدوله، مفتخر به دریافت تمثال همایون، منصب امیر لشکری ظفر بخت خراسان [می‌شود]." در همین میان، تصویر کسی که ملقب می‌شود، نمایش داده می‌شود یک کودک خردسال، که شمشیری به دستش داده‌اند و از خودش بزرگتر است، و در حالی که متن قرایت می‌شود، در مقابل شاه مشغول بازی با حمایلی است که به لباسش بسته‌اند. تصویر این نوشته، مربوطه به همان کودک در فیلم است.صحنه آن قدر مضحک است، که خود شاه هم خنده‌اش می‌گیرد. مرور ذهنی کمال الملک از شروع به تحصیلش در مدرسه دارالفنون نیز بسیار ظریف است زمانی که او نیز کودکی بود و طی سال‌ها، مدارج رشد هنری را طی کرده است و اکنون شده است، کمال الملک. احتمالا زمانی، کسی پا پیش گذاشته و برای فرزند جوانش، لقبی را گرفته، که واقعا شایستگی‌اش را نداشته است به مرور سن لقب گیرندگان کوچک و کوچک‌تر شده است، و نهایتا به پسر بچه‌های 8 ساله رسیده است. محمد غفاری اگر این لقب را از شاه نمی‌گرفت، باز هم کمال این ملک ایران بود اما این که نظام القاب حکومتی بازیچه کودکان و اسباب چشم و هم‌چشمی می‌شود، بسیار دردناک است.منبع: وب‌سایت شخصی سید مصطفی کلامی هریس
فرش مسجد هامبورگ فرش مسجد هامبورگ چگونه است ؟ مسجد هامبورگ به چه نامی معروف است ؟ ساخت مسجد هامبورگ به چه زمانی بر می‌گردد؟مسجد هامبورگ در سال 1332 هجری شمسی برابر با 1953 میلادی در جلسه‌ای که با حضور جمعی از ایرانیان مقیم هامبورگ در هتل آتلانتیک این شهر برگزار گردید گفتگویی پیرامون لزوم تشکیل مرکزی اسلامی و بنای مسجدی برای ایرانیان مقیم این شهر انجام گرفت. این پیشنهاد با استقبال حاضران روبرو شد و قرار شد دایرهء فعالیت این مرکز و مسجد تنها به ایرانیان محدود نگردد و مرکزی برای همهء مسلمانان شهر هامبورگ ت سیس شود. این خبر را به گوش مرجعیت تقلید آن زمان ایران , حاج اقا بروجردی رساند ایشان برای ساخت مسجد موافقت خود را اعلام کرده و مشغول جمع اوری کمک‌های مردمی برا ساخت این مسجد شدند ایشان تمام تلاش خود را برای ساخت مسجدی خاص در شهر هامبورگ به کار بستند طوری که حتی در خرید زمین آن نیز حساسیت نشان می‌دادند .داستانی کوتاه در مورد خرید زمین مسجد هامبورگ :ایت اله بروجردی شخصی را برای تهیه زمین به هامبورگ فرستاد. آن شخص رفت و زمینی تهیه و خریداری کرد و به محضر آقای بروجردی بازگشت، بعضی به آقای بروجردی خبر داده بودند که زمین خریداری شده در جای مطلوب و مرغوب نیست آقا نیز به نماینده خود گفتند: شنیده‌ام، زمین خریداری شده در موقعیت مناسبی قرار ندارد و این برای جامعه‌ای که ارزش را در زیبایی ظاهری می‌بیند، صلاح نیست. آن شخص گفت : آقا! یعنی می‌فرمایید در بالای شهر هامبورگ و در کنار دریا، زمین تهیه کنیم؟ آن جا خیلی گران است . ایشان فرمودند: بله،‌زمین مسجد را در جای مناسب تهیه کنید، من هزینه‌اش را تامین می‌کنم، شما تصور می‌کنید برای من زمین می خرید؟ خیر این مکان به نام امام زمان (عجل الله تعالی له الفرج )است، باید در جای آبرومندی باشد که باعث تحقیر مسلمین نشود.ساخت مسجد هامبورگفعالیت ساخت مسجد هامبورگ در سال 1334 در زمینی به مساجد 3744 متر مربع شروع شد . نخستین کلنگ ساخت مسجد در بهمن ماه 1336 زده شد . ساخت مسجد تا سال 1341 ادامه پیدا کرد اما بخاطر فوت ایت اله بروجردی در آن وقفه بوجود آمد از سال 1343 دوباره ساخت مسجد اغار گردید کار ساخت فضای این مسجد همراه با کتاب خانه‌های آن تا سال 1370 ادامه پیدا کرد. در ادامه مسجد را برای تشکیل مرکز اسلامی در شهر هامبورگ بازسازی و ترمیم کردند. اما افتتاح مسجد در سال 1378 در زمان حجت الاسلام خاتمی صورت گرفت . ?مسجدامامعلیهامبورگ فعالیت‌های مرکز اسلامی هامبورگ :برگزاری نماز جمعه، یکی از فعالیت‌های اصلی در مرکز اسلامی هامبورگ است که به سه زبان آلمانی، عربی و فارسی برگزار می‌شود. برپایی نماز جماعت و همچنین انتشار مجله‌ای به زبان آلمانی با عنوان "الفجر"، از دیگر اقدامات این مرکز است. مرکز اسلامی هامبورگ، کتابخانه‌ای با بیش از 6 هزار عنوان کتاب در موضوعاتی از قبیل: فقه، اصول فقه، قرآن، احادیث، سرگذشت امامان، عرفان، زبان و ادبیات عربی و همچنین تاریخ ایران دارد. این مرکز واحدی با عنوان "امور اجتماعی" دارد که به ارایه خدمات مشاوره درباره ازدواج، تشرف به اسلام و طلاق می‌پردازد. مرکز اسلامی هامبورگ، کتابخانه‌ای با بیش از 6 هزار عنوان کتاب در موضوعات مختلف اسلامی و شیعی داردفرش مسجد هامبورگ :فرش مسجد هامبورگ حدود 198 متر مربع می‌باشد . بافت آن توسط هنرمندان اراکی صورت گرفته است . شکل هندسی این فرش، دایره کامل و نقشه آن مطابق با طرح سقف مسجد امام علی(ع) است که قطر آن 85 / 15 متر می‌باشد. سطح فرش با طرحهایی ختایی مزین به گلهای شاه عباسی و حاشیه بزرگ آن محرابی می‌باشد حاشینه‌های فرش به صورت تلفیقی از طرحهای اسلیمی و ختایی و گل فرنگ بافته شده است. بافت این فرش توسط 20 بافنده در مدت 33 ماه انجام شده است و هزینه فرش‌ها معادل 350 میلیون ریال بوده است که توسط مدیریت صنایع روستایی سازمان جهادسازندگی استان مرکزی پرداخت شده است.توضیحاتی بیشتر در مورد فرش مسجد هامبورگ :فرش مرکز اسلامی هامبورگ از این ویژگی استثنایی برخوردار است زیرا افزون بر اندازه و شکل زیبای آن، هنرمندان بافنده این قالی با توجه به اعتقادات و باورهای خویش نهایت سلیقه را در فراهم کردن محصولی بی نظیر برای مفروش کردن مکانی متبرک به کار بسته و در دست یابی به هدف خویش موفق هم بوده‌اند. ?فرشمسجدهامبورگ برخی از ویژگی‌های فرش مسجد هامبورگ :طرح و نقشطرح قالی مدور است با نقش محرابی تکرارشده که شکل سجاده به خود می‌گیرد و از 14 نقش جداگانه ترکیب شده است: 1 ٫کتبیه‌ای با زمینه اسلیمی 2 ٫ قاب با زمینه ختایی 3 ٫ قندیلی با زمینه ختایی 4 ٫ بته جقه با لچک و گلدان محرابی اسلیمی با زمینه ختایی 6 ٫ ترنج دار با زمینه ختایی بته جقه 7 ٫ لچک دار با زمینه ختایی قاب در قاب با زمینه ختایی 9 ٫ لچک پیوسته با زمینه ختایی 10 ٫ گل فرنگ با گلدان و ختایی 11 - گلدانی با زمینه اسلیمی 12 ٫ قاب اسلیمی با گردش ختایی قندیلی اسلیمی با زمینه ختایی شاه عباسی 14 ٫ طرح قالبی.زمینه فرش حدود یک سوم از کل فضای فرش را تشکیل می‌دهد. طرح زمینه به سبک اصفهان و گنبد مسجد شیخ لطف الله است و نقش مایه‌ها و نگاره‌ها به قلم استاد ارچنگ تنوع و زیبایی خاصی به طرح داده است. طرح کلی را می‌توان ترنج افشان با حاشیه محرابی دانست.رنگ فرشرنگ زمینه، که رنگ غالب فرش است، آبی و از رنگ طبیعی نیل گرفته شده و ثابت است و حسی معنوی را القا می‌کند. سایر رنگ‌های حاشیه کرم، سرمه‌ای تیره، مسی، آبی روشن، و کرم استخوانی است.بافت و مواد اولیهاین فرش با گره نامتقارن و رج شمار 39 و مواد اولیه مرغوب در اراک بافته شد. با اینکه میانگین 10 بافنده ماهر در هر روز 12 رج از این قالی را می‌بافتند،
غروب یک دودمان پانصد ساله تاجگذاری اردشیر ساسانی و جسد شاه اشکانی زیر اسبشکاراکالا امپراتور روم بود. او هم همچون آگوستوس، نرو و تراژان خود را با اسکندر مقایسه می‌کرد. او برای رسیدن به امپراتوری 20 هزار زن و مرد را کشته بود و توسط نویسندگان قرون اول میلادی فردی خشن، مست و عاشق لاکچری معرفی شده است. در 216 میلادی بلاش پنجم و اردوان پنجم هردو ادعای پادشاهی کردند. آنها برادر بودند و با هم رقابت می‌کردند. اردوان پنجم ماد و بین النهرین را داشت و در هگمتانه سکه ضرب می‌کرد و بلاش پنجم سایر سرزمینها را داشت و در سلوکیه سکه میزد. کاراکالا این زمان را برای حمله به پارت مناسب می‌دید. او شروع به جذب نیرو کرد و سکه‌های زیادی ضرب کرد تا بتواند حقوق آنها را بدهد. کاراکالا از اشکانیان افردای مانند شاه ارمنستان را طلب کرد و گفت آنها باید به روم بروند و ابراز بندگی کنند. وقتی اشکانیان این درخواست را قبول نکردند، کاراکالا حمله خود را شروع کرد. ابتدا ارمنستان را فتح کرد و دختر اردوان پنجم را برای زنی طلب کرد. وقتی درخواستش رد شد حمله دوم خود را شروع کرد. اردوان برای مقابله با او ارتش خود را برای حمله آماده کرد و در همین حال کاراکالا تصمیم به خاتمه جنگ گرفت. حمله او به پارت ناموفق بود. در سال 217 میلادی دوباره از دختر اردوان خواستگاری کرد و استدلال کرد اگر آنها با هم متحد شوند می‌توانند هر دشمنی را نابود کنند. سود این تجارت برای روم تجارت مستقیم با چین بود. در ضمن کاراکالا می‌توانست پس از مرگ اردوان، خود ادعای پادشاهی اشکانی را داشته باشد. اردوان نیز در صورت اتحاد با روم می‌توانست بر بلاش پنجم پیروز شود. پس او تصمیم گرفت دختر خود را به زنی کاراکالا دهد. در حین جشن عروسی کاراکالا به مهمانان عالیرتبه اشکانی که بی سلاح بودند حمله کرد و همه آنها را کشت و سپس نیروهای رومی را به سمت دجله راند و گفت هر چه می‌توانند غارت و نابود کنند. نویسندگان رومی سعی در توجیه کار او دارند و اردوان را مقصر می‌دانند که در لحظه عروسی تصمیم خود را عوض کرده است اما تنها واقعیت تاریخی قابل استناد کشتار مهمانان عروسی توسط کاراکالا است. کاراکالا پس از چند حمله موفق به پارت، نیروهای خود را عقب کشید. اردوان که به پشت زاگرس پناهنده شده بود در پی کاراکالا ارتش راند و به قسمتی از بین النهرین که تحت کنترل روم بود حمله کرد و شهرهای رومی را غارت کرد. کاراکالا می‌خواست دوباره به پارت حمله کند اما به قتل رسید.اردوان در نصبین مشغول گسترش فتوحات نظامی خود بود که ماکرینوس به او حمله کرد. اردوان سواره نظام زیادی با اسب و شتر داشت و در صبح جنگ برای خدای خورشید قربانی کرد. در برخورد اول پیاده‌های رومی برتر بودند اما تیراندازان اشکانی که کار خود را شروع کردند سربازان رومی یکی یکی زخمی و کشته شدند. نهایتا آنها دور هم جمع شدند و حصاری برای خود درست کردند. دو روز حصار بدون دخالت اشکانیان باقی ماند تا اینکه اشکانیان سوار بر اسب دور حصار حلقه زدند و شروع به تیر اندازی به مرکز حصار کردند. سربازان مرکز حصار بدون حفاظ بودند و باران تیر آنها را به کشتن داد. ماکرینوس از این معرکه جان سالم به در برد اما شمار زیادی از سربازان او کشته شدند. این آخرین جنگ اشکانی و روم بود. ماکرینوس با پرداخت 20 میلیون سسترسس یا 50 میلیون درهم صلح را از اردوان خرید و به روم رفت. او در روم مورد نفرت قرار گرفت زیرا که افتخارات کاراکالا را نابود کرده بود. او در 228 میلادی توسط سربازانش به قتل رسید و فردی چهارده ساله امپراتور شد. از این سال به بعد در روم چند امپراتوری هر یک به مدت چند سال به شاهی رسیدند ولی بعد به قتل رسیدند و دیگری جای آنها را گرفت.آخرین سکه بلاش در سلوکیه ضرب شد. با ناپدید شدن بلاش از عرصه سیاست در 222 میلادی اردوان قدرت مطلق اشکانی شد اما در 228 میلادی دوباره بلاش به سلوکیه آمد و سکه ضرب کرد. احتمالا در این شش سال پارس‌ها او را به اسیری گرفته بودند و نهایتا بلاش از دست آنها فرار می‌کند. ساسانیان که در این زمان قدرت نظامی خوبی داشتند و بر ضد اشکانیان به پا خواسته بودند خطر بزرگی برای اردوان به شمار می‌آمدند. سرزمینهای دوست اشکانیان با پارس‌ها رابطه خوبی نداشتند و حتی سربازان کرایه‌ای اشکانی ترجیح می‌دادند به روم خدمت کنند تا به پارس‌ها. در پی جنگ اردوان و اردشیر ساسانی هترا کاملا به سمت روم رفت تا با کمک رومی‌ها با ساسانیان بجنگد. سرانجام اردوان توسط اردشیر ساسانی در سال 226 میلادی کشته شد.رومی‌ها و اشکانی‌ها برای بدست آوردن قدرت و ثروت چند قرن با هم جنگیدند. هر دو سعی در کنترل ارمنستان داشتند اما هیچ یک پیروز قطعی میدان نبودند. هر امپراتوری که می‌خواست خود را به مردم روم ثابت کند یک حمله به پارت می‌کرد. دلیل حملات متعدد آنها نفرت رومی‌ها از اشکانیان و پارتها بود و همیشه حس انتقام از شکستهای قبلیشان از پارتها عامل حمله بعدی آنها به شرق بود. اما مهمترین عامل حملات آنها تمایل آنها به کنترل تجارت با شرق و خارج کردن سود آن از دست اشکانیان بود.
گل نبشته‌های خاندان شاهنشاهی هخامنشی 74 لوح و گل نبشته از اسناد خانواده شاهنشاهی هخامنشی کشف شده است که یک نمونه از آن را مشاهده میکنید که سندی است در مورد امور خیاطی برای خاندان شاهی هخامنشی در یکی از الواح از شخصی بنام #تتنایی نام برده شده است که سرپرست خانواده ناپسانو در جنوب بین النهرین بوده است که برای ناهار مالک املاک زیادی در خارج از شهر #بورسیپا در نزدیکی #بابل بوده است با این حال یکی از الواح بسیار ویزه میباشد چرا که در سال بیستم حکومتی داریوش اول ثبت شده است و از شخصی به نام تتایو نام میبرد که فرماندار عبیر ناری (سراسر رود ) بوده است اطلاعات ثبت شده در لوح مشخص میکند که این فرد در 502 قبل از میلاد به این پست گماشته شده است درکتاب تاتنای، فرماندار آنسوی رودها آمده است که چی کسی بود که دستور و مجوز بازسازی معبد اورشلیم را داد که این کتاب توصیح میدهد در سال ششم حکومت داریوش اول بود که تاتنای نانها ای به داریوش اول فرستاد و درخواست کمک و اجازه بازسازی معبد را از داریوش اول خواست که داریوش با تایید این مجوز و دستور کمک مالی از خزانه سلطنتی برای انجام این کار دستور داد استاد طبق خواسته تاتنای امور انجام گردد اسناد نشان میدهد که در سالهای آغازین حکومت هخامنشی سرزمینهای آنسوی رودخانه و بین النهرین بصورت ساتراپی بوده‌اند که بعدها زیر نطر مستقیم حکومت هخامنشی در آمده و اداره شدند و بر طبق استاندارد و کتیبه‌ها اولین کسی که از طرف داریوش در این مناطق به عنوان یک فرستاده دولتی و حکومتی بر مسند قدرت قرار گرفت شخصی بنام #اوگبارو بود که احتمالا در سال 539 قبل از میلاد با تصرف بابل به این مقام گماشته شد هرچند اوگبارو از فرماندهان و درباریان پادشاه بابل بود اما داریوش اول بخاطر آشنایی بیشتر اوگبارو با این مناطق و خلق و خوی مردمان آنجا او را به این مسند گماشت پس از انتساب اوگبارو ساتراپ شناخته شده بعدی #اوشتانو نام داشت که تتانو در زمان اوشتانو به عنوان فرماندار نظامی آنسوی رودها انتخاب و گماشته شد #هخامنشی #لوح_زرین_هخامنشی #گنجیران_کالج #الواح_باستانی #کتیبه_های_هخامنشی #گل_نبسته_های_هخامنشی #ساتراپهای_هخامنشی #داریوش_اول #بین_النهرین #فتح_بابل #بابل # archeology # ganjiran174 لوح و گل نبشته از اسناد خانواده شاهنشاهی هخامنشی کشف شده است که یک نمونه از آن را مشاهده میکنید که سندی است در مورد امور خیاطی برای خاندان شاهی هخامنشی در یکی از الواح از شخصی بنام #تتنایی نام برده شده است که سرپرست خانواده ناپسانو در جنوب بین النهرین بوده است که برای ناهار مالک املاک زیادی در خارج از شهر #بورسیپا در نزدیکی #بابل بوده است با این حال یکی از الواح بسیار ویزه میباشد چرا که در سال بیستم حکومتی داریوش اول ثبت شده است و از شخصی به نام تتایو نام میبرد که فرماندار عبیر ناری (سراسر رود ) بوده است اطلاعات ثبت شده در لوح مشخص میکند که این فرد در 502 قبل از میلاد به این پست گماشته شده است درکتاب تاتنای، فرماندار آنسوی رودها آمده است که چی کسی بود که دستور و مجوز بازسازی معبد اورشلیم را داد که این کتاب توصیح میدهد در سال ششم حکومت داریوش اول بود که تاتنای نانها ای به داریوش اول فرستاد و درخواست کمک و اجازه بازسازی معبد را از داریوش اول خواست که داریوش با تایید این مجوز و دستور کمک مالی از خزانه سلطنتی برای انجام این کار دستور داد استاد طبق خواسته تاتنای امور انجام گردد اسناد نشان میدهد که در سالهای آغازین حکومت هخامنشی سرزمینهای آنسوی رودخانه و بین النهرین بصورت ساتراپی بوده‌اند که بعدها زیر نطر مستقیم حکومت هخامنشی در آمده و اداره شدند و بر طبق استاندارد و کتیبه‌ها اولین کسی که از طرف داریوش در این مناطق به عنوان یک فرستاده دولتی و حکومتی بر مسند قدرت قرار گرفت شخصی بنام #اوگبارو بود که احتمالا در سال 539 قبل از میلاد با تصرف بابل به این مقام گماشته شد هرچند اوگبارو از فرماندهان و درباریان پادشاه بابل بود اما داریوش اول بخاطر آشنایی بیشتر اوگبارو با این مناطق و خلق و خوی مردمان آنجا او را به این مسند گماشت پس از انتساب اوگبارو ساتراپ شناخته شده بعدی #اوشتانو نام داشت که تتانو در زمان اوشتانو به عنوان فرماندار نظامی آنسوی رودها انتخاب و گماشته شد #هخامنشی #لوح_زرین_هخامنشی #گنجیران_کالج #الواح_باستانی #کتیبه_های_هخامنشی #گل_نبسته_های_هخامنشی #ساتراپهای_هخامنشی #داریوش_اول #بین_النهرین #فتح_بابل #بابل # archeology # ganjiran1
سال بیست از سر کنجکاوی و البته برای کسب خبر از چگونگی ثبت نام برای واکسیناسیون کرونا، به سایت وزارت بهداشت سر زدم نوشته بود که فقط متولدین 1320 و قبل از آن، امکان ثبت نام دارند.با خودم فکر کردم متولدین 1320 ، یعنی چه کسانی؟ اصلا سال 1320 چه سالی بوده در تاریخ ما؟ سالی که نه خیلی دور است و نه خیلی نزدیک .یاد شهریور 20 افتادم ویکی‌پدیای 1320 را خواندم مهمترین اتفاقات این سال و معروف‌ترین شخصیت‌هایی را که در این سال به دنیا آمده‌اند یا از دنیا رفته‌اند فهرست کرده بود.اتفاقات و شخصیت‌هایی که هر کدام، سهمی در سرنوشت این سال‌های این مملکت، و این مردم، داشته‌اند و دارند: حمله شوروی و بریتانیا به ایران در جنگ جهانی دوم ( 3 شهریور) استعفای رضا شاه پهلوی و پادشاه شدن محمدرضا پهلوی، آخرین شاه ایران ( 25 شهریور) ت سیس حزب توده ایران تولد مسعود کیمیایی تولد کیومرث صابری فومنی (گل آقا) تولد اسدالله بیات زنجانی، مرجع تقلید شیعهتولد میرحسین موسوی درگذشت پروین اعتصامیو فکر کردم: تاریخ را انسان‌ها می‌سازند یا ما مردم، تحت سیطره و سلطه شماره‌ها و اعداد تاریخ هستیم؟ قرن معاصر ما، واقعا از کی شروع شده است؟ بنا بر عدد و شماره و از سال 1301 یا از سالی دیگر که در آن، سرنوشت دوران معاصر ما رقم خورده است؟ اگر بنا نبود که عدد قرن را با مضرب‌های صد بسنجیم، کدام سال را باید سال شروع "قرن معاصر" می‌نامیدیم؟پ.ن: این نوشته، در کانال تلگرام "ذهن بی‌خانمان" هم منتشر شده است.
جمهوری نامه: میرزاده عشقی دربحبوحه پایان غایله جمهوری‌خواهی سروده مفصلی تحت عنوان "جمهوری‌نامه" بر روی کاغذ آمونیاک چاپ و در صدها نسخه به طور مخفیانه منتشر شد و به دهها برابر قیمت در میان مردم دست به دست گشت، این سروده معرف روند شکل‌گیری غایله جمهوری‌خواهی و اهداف و مقاصد شومی بود که در پس پرده توطیه نهفته بود. این اشعار بسیار نغز، زیبا و صریح که در 15 فروردین 1303 در تهران منتشر شد، در آغاز امر سراینده آن آشکارا نبود، اما بعدها و پس از ترور و قتل میرزاده عشقی شاعر، نویسنده و روزنامه‌نگار وطن‌پرست و نام‌آور کشور توسط عوامل رضاخان، معلوم گردید، که این اشعار توسط این شاعر بلندمرتبه که نهایتا جانش را بر سر آزادیخواهی و مخالفت با رضاخان و مداخله‌گران خارجی (و عمدتا بریتانیا) از دست داد، سروده شده است.چه ذلت‌ها کشید این ملت زاردریغ از راه دور و رنج بسیارترقی اندرین کشور محال استکه در این مملکت قحط‌الرجال استخرابی‌از جنوب و از شمال استبر این مخلوق آزادی وبال استبباید پرده بگرفتن ز اسرارکه گردد شرح بدبختی پدیداردریغ از راه دور و رنج بسیاراگر پیدا شود در ملک یک فردبه مانند رضاخان جوانمردکنندش دوره فورا چند ولگردبه فکر اینکه باید ضایعش کردبگویند از سر شه تاج برداربه فرق خویشتن آن تاج بگذاردریغ از راه دور و رنج بسیارنخستین بار، سازیم آفتابیعلامت‌های سرخ انقلابیکه جمهوری بود حرفی حسابیچو گشتی تو رییس انتخابیبباید گفت کاین مرد فداکاربود خود پادشاهی را سزاواردریغ از راه دور و رنج بسیارحقیقت بارک‌الله‌، چشم بد دورمبارک باد این جمهوری زورازین پس گوش‌ها کر چشم‌ها کورچنین‌جمهوری‌بر ضد جمهورندارد یادکس‌، در هیچ اعصارنباشد هیچ در قوطی عطاردریغ از راه دور و رنج بسیارچو جمهوری شود آقای دشتیعلمدارش بود شیطان رشتیتدین آن سفیه کهنه مشتینشیند عصرها در توی هشتیکند کور و کچل‌ها را خبردارز حلاج و ز رواس و ز مسماردریغ از راه دور و رنج بسیارصبا، آن بی‌شعور بدقیافهنماید . . . جمهوری کلافهزند صد لاف در زیر ملافهکه جمهوری شود دارالخلافهولیکن بی‌خبر از لحن بازارز علاف و ز بقال و ز نجاردریغ از راه دور و رنج بسیارز عدل الملک بشنو یک حکایتکه آن بالا بلند بی کفایتمیانجی گشته بین بول و غایطکندگاهی تدین را حمایتشود گاهی سلیمان را مددکارکه سازد این دو را با یکدگر یاردریغ از راه دور و رنج بسیارببین آن کهنه الدنگ قلندرنموده نوحه جمهوری از برعجب جنسی است این‌! الله اکبرگهی عرعر نماید چون خر نرزمانی پاچه گیرد چون سگ هارولی غافل زگردن‌بند و افساردریغ از راه دور و رنج بسیاراز ایران رهنما گشته روانهبرای کارهای محرمانهگرفته پول‌های بی‌نشانهزده در بصره و بغداد چانهکه جمهوری شود این ملک ادبارنه من گویم خودش کرده است اقراردریغ از راه دور و رنج بسیارتقلاها نماید اندرین بینجلنبر زاده شیخ العراقینکند فریادها با شور و با شینکه جمهوری بود برگردنم دینادا بایست کرد این دین ناچاربباید جست از دست طدکاردریغ از راه دور و رنج بسیارضیاء الواعظین آن لوس ریقوکند از بهر جمهوری هیاهوچه جمهوری‌! عجب دارم من از اومگر او غافل است از قصد یاروکه می‌خواهد نشیند جای قاجارهمان‌طوری که کزد آن مرد افشاردریغ از راه دور و رنج بسیاردبیر اعظم‌، آن رند سیاسیز کمپانی نماید حق‌شناسیزند تیپا به قانون اساسیبه افسون‌های نرم دیپلوماسیبه سردار سپه گو به اصرارکه جمهوری نباشد کار دشواردریغ از راه دور و رنج بسیارنمایش می‌دهد این هفته عارفبه همراهی اعضای معارفشود معلوم با جزیی مصارفکه جمهوری ندارد یک مخالفمدلل می‌شود با ضرب و با تارکه مشروطه ندارد یک طرفداردریغ از راه دور و رنج بسیارنمودم من جراید را ادارهشفق‌، کوشش‌، وطن‌، گلشن‌، ستارهقیامت می‌شود با یک اشارهدگر معنی ندارد استخارههمین فردا شود غوغا پدیداربه زورکنفرانس و نطق و اشعاردریغ از راه دور و رنج بسیاربه عالم پیش رفته بالاصالهتمام کارها با قاله قالهبه زور نطق و شعر و سرمقالهبباید کرد جمهوری امالهبرین مخلوق بی‌عقل ولنگاربدون وحشت از اعیان و تجاردریغ از راه دور و رنج بسیارکه مستوفی است شخصی لاابالیمشیرالدوله مرعوب و خیالیوثوق‌الدوله جایش هست خالیبود فیروز هم در فارس والیقوام‌السلطنه مطرود سرکاربه غیر از ذات اشرف لیس فی‌الداردریغ از راه دور و رنج بسیاربود حاجی معین محتاط و معقولامین الضرب در عدلیه مشغولعلی صراف هم مستغرق پولفقیه التاجرین هم می‌خورد گولاهمیت ندارد صنف بازارز خراز و ز رزاز و بنکداردریغ از راه دور و رنج بسیارتدین گفته مجلس هست با مننماییم اکثریت را معینشود این کار پیش از عید روشنبه جمهوری بگیرم رای قطعانه قانون می‌شود مانع نه افکاربه زور مشت فیصل می‌دهم کاردریغ از راه دور و رنج بسیاربه تعلیم قشون اندر ولایاتمهیا تلگرافات و شکایاتز جمهوری اشارت و کنایاتز ظلم شاه و دربارش روایاتمسلسل می‌رسد با سیم و چاپارز بلدان و ز اقطار و ز امصاردریغ از راه دور و رنج بسیارزتبریز و ز قزوین و ز زنجانزیردستان وکرمانشاه وگیلانبروجرد و عراق و یزد وکرمانز شیراز و صفاهان و خراسانز بجنورد و ز کاشان و قم و لارتقاضاها رسد خروار خرواردریغ از راه دور و رنج بسیارز ملاها جوی وحشت نداریمقشون با ماست ما دهشت نداریمحذر از جنبش ملت نداریمشب عید است ما فرصت نداریمسلام عید را بایست این باربگیرد حضرت اشرف به درباردریغ از راه دور و رنج بسیاربه تهران نیست یک تن انقلابیبجز مشروطه‌خواهان حسابیکه از وحشت نگردند آفتابیاگرکردند قدری بد لعابیبیاویزیمشان بر چوبه داربنام ارتجاعیون و اشراردریغ از راه دور و رنج بسیارموافق گشته لندن این سخن راکه فوری خواست سرپرسی لرن رابود‌گر شومیاتسکی سوء ظن رافرستم پیششان استاد فن راهمان مهتر نسیم رند عیارکریم رشتی آن شیاد طراردریغ از راه دور و رنج بسیارنباید کرد دیگر هیچ مس مسبباید رفت فوری توی مجلساگر حرفی شنیدیم از مدرسجوابش گفت باید رطب و یابسوگر مقصود خود را کرد تکراربپیچیمش به دور حلق دستاردریغ از راه دور و رنج بسیاربه قدری این سخن‌ها کارگر شدکه سردار سپه عقلش ز سر شدبه جمهوری علاقه‌مندتر شدبنای انتشار سیم و زر شدبه مبعوثان و مطبوعات و احرارز آقای صبا تا شیخ معماردریغ از راه دور و رنج بسیارنمایان شد تجمع‌های فردیعلم در دست‌، گرم دوره گردیعلم‌ها سرخ و زرد و لاجوردیعیان سرخی و پنهان رنگ زردیبه جمهوریت ایران هوادارولو گشته میان کوچه بازاردریغ از راه دور و رنج بسیارازین افکار مالیخولیاییبه مجلس اکثریت شد هواییتدین کرد خیلی بی‌حیاییبه یک دم بین افرادش جداییفتاد از یک هجوم نابهنجاراز آن سیلی که خورد آن مرد دینداردریغ از راه دور و رنج بسیاراز آن سیلی ولایت پر صدا شددکاکین بسته و غوغا بپا شدبه روز شنبه مجلس کربلا شدبه دولت روی اهل شهر وا شدکه آمد در میان خلق سرداربرای ضرب و شتم و خشم وکشتاردریغ از راه دور و رنج بسیارز جمهوری به ما یک گام ره بودخدا داند که این سیلی گنه بودکه این سیلی زدن خدمت به شه بودتدین خصم سردار سپه بودرفاقت بد بود با عقرب و مارخطر دارد چو نادان اوفتد یاردریغ از راه دور و رنج بسیارقشونی خلق را با نیزه راندندولی مردم به جای خویش ماندندرضاخان را به جای خود نشاندندبه جای گل بر او آجر پراندندنشاید کرد با افکار پیکاربباید خواست از مخلوق زنهاردریغ از راه دور و رنج بسیاربپا شد در جماعت شور و شرهاشکست‌ازخلق‌مسکین‌دست‌و سرهارضاخان در قبال این هنرهاشنید از ناظم مجلس تشرهاکه این کارت چه بود ای مرد غدارچرا کردی به مجلس این‌چنین کاردریغ از راه دور و رنج بسیاربسی پیر وجوان سر نیزه خوردندگروهی را سوی نظمیه بردندچهل تن اندرین هنگامه مردندبرای حفظ قانون جان سپردنددو صد تن تاکنون هستند بیماربه ضرب‌ته تفنگ و زیر آواردریغ از راه دور و رنج بسیاررضاخان شد از این حرکت پشیمانبه سعدآباد رفت از شهر تهراناز آنجا شد به سوی قم شتابانحجج بستند با او عهد و پیمانکه باشد بعد از این بر خلق غمخوارز جمهوری نگوید هیچ گفتاردریغ از راه دور و رنج بسیارز قم برگشت و عاقل شد ولی حیفکه گردش باز اغوا ناصر سیفبه مجلس کرد توهین از سر کیفولیکن بی‌خبر بود از کم و کیفکه مجلس نیست با ایشان وفاداربجز شش هفت تن بیکار و بیعاردریغ از راه دور و رنج بسیاراز او بالمره مجلس بدگمان شدعقاید جملگی از او رمان شدبسوی رود هن آخر چمان شدهمان چیزی که می‌دیدم همان شدکشیده شد میان مملکت جارکه از میدان بدر رفته است سرداردریغ از راه دور و رنج بسیاربه مجلس قاصدی از راه آمدکه اکنون تلگراف از شاه آمدرضاخان عزل بی اکراه آمدشه از مجلس عقیدت‌خواه آمدکه قانون اساسی چون شده خواردگر کس ملک را باید پرستاردریغ از راه دور و رنج بسیاربه تعلیمات مرکز با گزافاترسید از احمد آقا تلگرافاتکه سرباز لرستان و مضافاتنمایند از رضاخان دفع آفاتقشون غرب گردد زور سیارسوی مرکز پی تنبیه احراردریغ از راه دور و رنج بسیارامیر لشکر شرق آن یل رادیک اولتیماتوم از مشهد فرستادبه مبعوثان دو روزه مهلتی دادکه آمد جیش تا فراش‌آبادبباید بر مراد ما شود کارولی بر توپ خانی نیست آثاردریغ از راه دور و رنج بسیاروکیلان این تشرها چون شنیدندز جای خوبش از وحشت پریدندبه تنبان‌های خود از ترس ریدندنود رای موافق آفریدندبر این جمعیت مرعوب گه کارسلیمان بن محسن شد علمداردریغ از راه دور و رنج بسیارولیکن چارده مرد مصممنترسیدند از توپ دمادمبه آزادی ببسته عهد محکماقلیت از ایشان شد فراهموطن‌خواهی از ایشان گشت پاداررضاخان را زبون کردند ازین کاردریغ از راه دور و رنج بسیاراین اشعار از میرزاده عشقی است که به گواه اشعارش شاید نتوان شاعری در دوره معاصر یافت که جسورانه‌تر از او در رابطه با سواستفاده از دین نوشته باشد.پی‌نوشت: پاراگراف آخر تنها به این دلیل اضافه شد که جامیان رضاخان و پهلوی مخالفان خود را یا به اسلام‌گرایی متهم می‌کنند یا به کمونیسم یا به تجزیه‌طلبی. میرزاده عشقی هیچ‌یک از این سه نبود. در همین شعر پرچم‌های سرخ را به سخره می‌گیرد پس نمی‌تواند کمونیست باشد. اشعارش در تقبیح حجاب و تقبیح روحانیت حامی قدرت معروف است و نمی‌تواند اسلام‌گرا باشد. به قومیت خاصی هم منسوب نیست و اشعارش و نوشته‌هایش همه فارسی است و مدرکی دال بر تجزیه طلب بودن وی وجود ندارد.
سنگ نبشه شاپور سگانشاه به گشته دبیره ساسانی بر کاخ تچر تخت جمشید چندین سنگ‌نبشته از روزگار هخامنشی از داریوش بزرگ و خشایارشا هخامنشی برجای مانده است. به جز سنگ‌نبشته‌های میخی، از روزگاران پسین چندین سنگ‌نبشته به خط و زبان پهلوی ساسانی بر روی ستون و‌رودی اواخشتری (جنوبی) کاخ نامبرده شده، از شاهپور سکانشاه فرزند هرمز دوم شاهنشاه، (برادر شاهپور دوم) و دیگری از سلوک دبیر به دستور شاهپور سکانشاه برجای مانده است که در سال 1811 ترسالیی به پیدایی آمد.شاپور سکانشاه فرمانروای سیستان، پسر هرمز دوم و برادر شاپور دوماز درون‌مایه این سنگ‌نبشته‌های پهلوی نمایان می‌شود که در روزگار ساسانیان به پارسه ( تخت جمشید) سد (صد) ستون و در زبان پارسی میانه، ست ستون می‌گفته‌اند. از روزگار دیلمیان دو سنگ‌نبشته از عضدالدوله به خط کوفی و زبان عربی، و سنگ‌نبشته دیگری از بهایدوله دیلمی برجای مانده است.سنگ‌نبشته‌های کوچک دیگری نیز بر دیوار کاخ داریوش بزرگ کنده‌اند به سال 881 ه.ق که از شاهزادگان تیموری هم‌چون ابراهیم سلطان ( 816 - 826 ه.خ) که درمیان این شاهزادگان سنگ‌نبشته‌ی خط ثلث نامبرده، که سروده سعدی را بر دیواره این کاخ کنده است جالب است.کرا دانی از خسروان عجم ز عهد فریدون و ضحاک و جمکه بر تخت ملکش نیامد زوال؟ ز دست حوادث نشد پایمال؟نه بر باد رفتی سحرگاه و شام سریر سلیمان علیه السلام؟به آخر ندیدی که بر باد رفت؟ خنک آن که با دانش (و) داد رفتالا تا درخت کرم پروری که بی شک بر کامرانی خورینگاره زیر، سنگ‌نبشته شاهپور سکانشاه و سلوک دبیر به دبیره (خط) و زبان پارسی میانه در تخت جمشید را نشان می‌دهد. در زمان ساسانیان هفت دبیره بود که تنها سه تا از آنها به ما رسیده است که آنها: هام دبیره برای نگارش دفتر و نسک‌ها (کتاب)، گشته دبیره که برای کنده کاری بر روی سنگ‌ها و ستون‌ها و دین دبیره برای نگارش اوستا هستند.نوشته سنگ نبشته 1 - ماه سپندرمد ابر سال II (دو) مزدسن بغ شابوهر شاهان شاه اران 2 - اود انیران ک چیهر از یزدان پد آن جر کا شابوهر سگان شاه هیند 3 - سگستان اود تورستان تا دریاب دنب پوس مزدسن بغ اوهرمزد شاهان شاه اران او انران 4 - ک چیهر از یزدان از در اوی - شان بغان نماز بورد اود پد ان راهی ابر 5 - ستخر اندر ا سگستان شود اود پد کیربگیه ادر ا سدستون مد او - ش 6 - نان اندر ایم خانگ خورد او - ش ورههران ای نخو - اوهرمزد سگستان هندرزبد 7 - اود نرسه‌ای مو ای ورازان اود دن ای رو - میهران ای زرنگ شهرب اود نرسه‌ای دیبیر 8 - اود اباریگ پارس - آزاد اود سگ آزاد اود زرنگان اود فرستاگ از هماگ پایگسان اود شهریار اباگ 9 - بود - هند اوش ووزورگ شادیه کرد اوش یزدان کیردگان فرماد کردن اوش 10 - پیدر اود نی - یاگان آفرین کرد اوش شابوهر شاهان شاه آفرین کرد اوش شابوهر شاهان 11 - آفرین کرد اوش خوش آفرین کرد اوش اوی - ایز آفرین کرد ک ان مان کرد 12 - یزد یاد.برگردان نوشته پهلوی به فارسینوشته بالا به زبان پهلوی ساسانی (پارسیگ - پارسی میانه) ولی به دبیره امروزین نوشته شده است. در پایان، آوا نویسی همین نوشته نیز آورده شده است. در زیر برگردان به فارسی امروزی آورده شده است. 1 - در ماه اسفندارمذ، در دومین سال پادشاهی مزداپرست، خدایگان شاپور، شاه شاهان ایران. 2 - و انیران (غیر ایران) که نژاد از ایزدان دارد، هنگامی که شاهپور سکانشاه، فرمانروای هند، 3 - سیستان و توران تا به مرز دریا (است)، پسر مزداپرست خدایگان هرمزد، شاه شاهان ایران و انیران، 4 - که از نژاد ایزدان بود، روانه شد، (در سال 311 ترسایی)، با درود فراوان از درگاه مهست همایون (برفت) وی از این راه، میان 5 - استخر و سیستان، روانه شد و به نیکویی به (یا در) اینجا، (سد ستون یا همان تخت جمشید) فرود آمد. 6 - آن گاه وی در این خانه (ساختمان) خوراک خورد. با وی اینها بودند: بهرام پسر نهو هرمزد، اندرزبد سیستان، 7 - نرسی موبد (از خاندان) ورزا، وین پسر مهر، فرمانروای زرنج، نرسی دبیر 8 - و دیگر اسوران پارسی و سیستانی با گروهی از مردم زرنگ و فرستادگان کوست‌ها (استانها) و سرداران همراه. 9 - بودند. وی بزمی بزرگ بر پا کرد و آیین‌های دینی به جای آورد. برای (روان‌های) 10 - پدر و نیاکانش درود فرستاد و نیاز فرستاد. آنگاه برای شاپور، شاه شاهان، و روان خودش 11 - و نیز آفرین کرد آن که این ساختمان را بفرمود ساختند (قربانی داد) 12 - یزدان یار بادشانزده سال پس از کنده کاری این نوشته، شاپور سکانشاه، کسی به نام سلوکوس را برای بازدید آن فرستاد که وی آن را دیده و سنگ نبشته دیگری نزدیک آن کند. از این دو سنگ نبشته به خوبی برمی‌آید که در میانه دوره ساسانیان، نام تخت جمشید (پارسه) دیگر به کار نمی‌رفته و آن را صد ستون می‌خوانده‌اند.چندین نکته درباره نوشته پهلویدر نوشته پهلوی چندین واژه را پر رنگ‌تر نشان داده‌ایم که در زیر درباره آنها می‌خواهیم بگوییم.واژه ک که همان کسی که امروزی است ولی می‌توان در برگردان فارسی آن را به واژه که امروزی نیز بدانیم.واژه کا که همسان با هنگامی که است.واژه اود (آوانویسی ud ) که همسان با و امروزی است. برای نمونه می‌گوییم سگستان اود تورستان که همسان سگستان و تورستان امروزی است. به گفته دیگر می‌گوییم سگستان و تورستان که در فارسی نادرست است و باید بگوییم سگستان تورستان و سگستان و تورستان بنویسیم.واژه اوی - شان که همان ایشان یا او امروزی است.واژه پد برابر با به امروزی است. برای نمونه نام پدرام که نباید پدرام بگوییم به چم به آرامش است. پد همان به و رام همان آرامش امروزی هستند.واژه ان همان این امروزی است.واژه ا (اوانویسی ) همان در امروزی است. در پهلوی واژه ا چم‌های گوناگونی دارد که می‌توانیم اینگوه پهرست کنیم: او، به، به سوی (به طرف)، و گاهی نیز می‌توان آن را با بدانیم. واژه‌های ا سدستون همسان با در سد ستون (پارسه) است.از این رو می‌توانیم واژه‌های ا سدستون مد او - ش را اینگونه برگردان کنیم: ایشان به (یا در) سدستون فرود آمد.واژه‌های نرسه‌ای مو همسان با نرسی موبد هستند. ای در نوشته‌های پهلوی همان کسره‌ای است که امروزی برای صفت به کار می‌بریم. برای نمونه نرسی موبد. مرد نیکوکار که اگر بخواهیم بر پایه دستور زبان پهلوی بگوییم، باید مرد ای نیکوکار بگوییم.واژه چیهر همسان با نژاد امروزی است.واژه سگستان یا سکستان همان گویش واژه سیستان امروزی است.واژه سد ستون نامی بوده که در زمان ساسانیان به پارسه (تخت جمشید) می‌داده‌اند.واژه اوی - ایز را می‌توان همسان او نیز امروزی بدانیم.واژه نی - یاگان (نیاگان) همان نیاکان امروزی است.واژه اباریگ همان واژه دیگران امروزی است.واژه اباگ همان واژه با امروزی است.واژه بود - هند همان بودند امروزی است. نمونه دیگر بود - هم که همان بودم امروزی است.واژه‌های اوش پیدر اود نی - یاگان آفرین کرد همسان پدرش و نیاکانش را آفرین (درود) فرستاد. همانگونه که می‌بینید آن ش که پایان پدرش و نیکانش امروزی می‌آید، در پهلوی به گونه اوش و در سرآغاز پیدر اود نی - یاگان آمده است.واژه یزد که ایزد نیز خوانده می‌شود، یکی از نام‌های خداوند بوده است. - eran - shahr /% D9 % 86 % D8 % A7 % D9 % 85 - % D9 % 87 % D8 % A7 % DB % 8C - % D8 % AE % D8 % AF % D8 % A7 % D9 % 88 % D9 % 86 % D8 % AF - % D8 % AF % D8 % B1 % D8 % A8 % D8 % A7 % D9 % 88 % D8 % B1 - % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 86 % DB % 8C % D8 % A7 % D9 % 86 - % D8 % A8 % D8 % A7 % D8 % B3 % D8 % AA % D8 % A7 % D9 % 86 - djs73xrvnhut آوا نویسی نوشته پهلوی m h Spandarmad abar s l II mazd sn bay buhr h n h r nud an r n k ihr az yazd n pad n j r ka buhr Sag n - h HindSagast n ud T rest n t dray b danb pus mazd sn bay Ohrmazd h n h r n ud an r nk ihr az yazd n az dar y - n bay n nam z burd ud pad n r h abarStaxr andar Sagast n ud ud pad kirbag h dar Sadst n mad u - n n andar im x nag xward u - Warhahr n Naxw - ohrmazd Sagast n handarzbedud Nars h mow war z n ud d n R w - Mihr n zarang ahrab ud Nars h dib rud ab r g p rs - z d ud sag - z d ud zarang n ud fr stag az ham g p yg s n ud ahry r ab gb d - h nd u - wuzurg d h kard u - yazd n kirdag n fram d kardan u - pidar ud niy g n fr n kard u - buhr h n h fr n kard u - buhr h n h fr n kard u - xw afr n kard u - y - iz fr n kard k n m n kard [ y ] azd y d - eran - shahr /% D8 % B3 % D8 % AA % D9 % 88 % D9 % 86 - % D9 % 87 % D8 % A7 % DB % 8C - % D8 % A8 % DB % 8C % D8 % B4 % D8 % A7 % D9 % BE % D9 % 88 % D8 % B1 - % D8 % B3 % D8 % A7 % D8 % B3 % D8 % A7 % D9 % 86 % DB % 8C - % D9 % 88 - % DA % AF % D8 % B4 % D8 % AA % D9 % 87 - % D8 % AF % D8 % A8 % DB % 8C % D8 % B1 % D9 % 87 - jlsybrch0baz - eran - shahr /% D8 % B3 % D9 % 86 % DA % AF - % D9 % 86 % D9 % 88 % D8 % B4 % D8 % AA % D9 % 87 - % D8 % AC % D8 % B2 % DB % 8C % D8 % B1 % D9 % 87 - % D8 % AE % D8 % A7 % D8 % B1 % DA % A9 - qtgetsc7vncw - eran - shahr /% D8 % AF % D8 % A8 % DB % 8C % D8 % B1 % D9 % 87 - % D9 % 87 % D8 % A7 % DB % 8C - % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 86 % DB % 8C - % D8 % AF % D8 % A8 % DB % 8C % D8 % B1 % D9 % 87 - % D9 % BE % D9 % 87 % D9 % 84 % D9 % 88 % DB % 8C - % D8 % A8 % D8 % AE % D8 % B4 - % DB % 8C % DA % A9 % D9 % 85 - iieoqwk70ofv - eran - shahr /% D8 % A7 % D9 % 86 % D8 % AF % D8 % B1 - % D8 % A8 % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % B3 % D8 % AA % DA % AF % DB % 8C % D9 % 90 - % D9 % BE % D8 % A7 % D8 % B1 % D8 % B3 % DB % 8C % DA % AF - % D8 % A2 % DA % AF % D8 % A7 % D9 % 87 % DB % 8C - uktv0oif8izg - eran - shahr /% D8 % A7 % D9 % 90 % D8 % B3 % D9 % BE % D8 % A7 % D8 % B4 - % D9 % 81 % D8 % B6 % D8 % A7 - % D8 % A8 % D9 % 87 - % D9 % BE % D8 % A7 % D8 % B1 % D8 % B3 % DB % 8C - uu5niod2njb1 - eran - shahr /% D9 % BE % D8 % A7 % D8 % B1 % D8 % B3 % DB % 8C % DA % AF % D9 % 88 % DB % 8C % D8 % A7 % D9 % 86 % D9 % 90 - % D8 % A8 % D8 % A7 % D8 % B3 % D8 % AA % D8 % A7 % D9 % 86 - % D8 % B2 % D8 % A8 % D8 % A7 % D9 % 86 % D9 % 90 - % D8 % AE % D9 % 88 % DB % 8C % D8 % B4 - % D8 % B1 % D8 % A7 - % DA % 86 % D9 % 87 - % D9 % 85 % DB % 8C % D9 % 86 % D8 % A7 % D9 % 85 % DB % 8C % D8 % AF % D9 % 86 % D8 % AF - mkzkpxla5smr
ماشین زمان کرونا دنیای قبل از کرونا با بعد از آن چه تفاوت‌هایی دارد؟ کرونا با دنیا چه خواهد کرد؟ این سوالی است که این روزها به اندازه تعداد اندیشمندان برای آن پاسخ می‌شنویم. برای بررسی این پاسخ‌ها باید بدانیم کرونا چه جریان‌ها و تفکراتی را تضعیف خواهد کرد و به نفع چه جریان‌هایی خواهد بود و چگونه؟ دکتر ابراهیم فیاض، استاد بنام دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است که برای دانشجویان نیاز به معرفی ندارد. او از همان ابتدای شیوع کرونا درمورد آینده جهان اظهارنظرهایی داشت که امروز و پس از گذشت چند ماه، نشانه‌هایی از صحت برخی از آن‌ها دیده می‌شود. درمورد بلایی که کرونا بر سر دنیا آورده و خواهد آورد، با او به گفتگو نشستیم. کرونا در مجموع برای چه تمدن‌هایی مایه رشد و برای چه تمدن‌هایی آسیب‌زننده بوده است؟برای توضیح اینکه کرونا دقیقا چه عملکردی داشته، باید بگوییم که ما یک تمدن غربی مسلط داشتیم که همه چیز را تعیین می‌کرد حتی کسانی که با تمدن غرب مخالفت هم می‌کردند خودشان را درجه دوم تمدن غرب می‌دانستند مثل کمونیست‌ها یا شوروی قدیم. کتاب‌هایشان را که نگاه می‌کردیم متوجه می‌شدیم ممکن است که تیوری تمدن غرب را قبول نداشته باشند اما همان روش را دنبال می‌کردند. مثلا در موضوعاتی مثل مدرن شدن یا تکنولوژی‌زدگی حتی بیشتر از غرب تکنولوژی‌زده شدند و تکنولوژی فضایی یا تکنولوژی هواپیماییشان بهتر از غرب بود یعنی آمریکا توان ساخت هواپیماهایی که شوروی می‌ساخت را نداشت و از او عقب بود. هنوز هم قوی‌ترین کشوری که موتور هواپیما یا موشک می‌سازد روسیه است. خلاصه تمدن غرب کاملا مسلط بود، ولی من تا همین پنج یا شش سال پیش هم می‌گفتم که تمدن‌ها بالاخره دچار از هم فروپاشیدگی می‌شوند وضعیت خاصی پیدا می‌کنند و با بلایای طبیعی از بین می‌روند مثل شهر پمپیی یا قوم لوط که با بلایایی مثل آتشفشان یا مرض‌ها یا عذاب‌های الهی از بین رفتند.امروز هم تمدن غرب با یک ویروس کاملا دچار فروپاشی می‌شود. ویروسی که انتهایش را نمی‌دانیم به کجا ختم می‌شود، آنچه الان می‌بینیم این است که آمریکا بدترین کشور جهان در مواجهه با این ویروس است و بعد هم اروپا. بنابراین در حال حاضر موقعیت فدرالی امریکا دارد از بین می‌رود و مثلا ممکن است به ده‌ها کشور کوچک تجزیه شود. در حال حاضر موقعیت فدرالی امریکا دارد از بین می‌رود و مثلا ممکن است به ده‌ها کشور کوچک تجزیه شود. راجع به این ادعایتان بیشتر توضیح می‌دهید؟ چون بسیاری معتقدند که تمدن غرب از این موقف هم بدون تغییر اساسی رد می‌شود و مشکلی برایش پیش نخواهد آمد.خب باید تاریخ تمدن خواند که دید انتهای تمدن‌ها چگونه می‌شود! یعنی این مسیله مربوط به فضای تاریخی است که تمدن به اوج می‌رسد و فساد می‌کند و بعد به طرق مختلف مثل تهاجم خارجی یا بلای طبیعی نابود می‌شود. قرآن هم این را ت یید می‌کند ابن خلدون هم ذکر می‌کند. ولی حالا من نمی‌گویم که همین امروز و فردا نابود می‌شود، بلکه مرجعیتش را از دست می‌دهد. اینکه ثقل تمدنی از غرب به شرق بیاید را نه فقط الان، که مک لوهان هم سال 1960 در کتاب درک رسانه‌هایش می‌گوید. الان هم هر چقدر که می‌گذرد بحران آمریکا زیادتر می‌شود. شب تا سحر دور کاخ سفید دیوار کشیدند برای محافظت! از این رو باید مطالعه کرد و دید. من از اولش که حدود دو ماه پیش بود، گفتم که خل قدرت دارد به وجود می‌آید. همین خل قدرت را باور نمی‌کردیم و شما الان ورود این پنج نفتکش را دارید می‌بینید که زیر گوش آمریکا وارد ونزویلا می‌شوند و اولین بار است که ونزویلا دارد در دریای کاراییب مانور دریایی انجام می‌دهد. این دقیقا مصداق خل قدرت است. یا در جلساتی که در دانشگاه تهران بحث‌های کارشناسی داریم و به صورت ویدیو کنفرانس است، در آنجا آقای زیباکلام گفت نظر آقای فیاض درست نیست و اتفاقی نمی‌افتد. من به او گفتم در روش‌شناسی، اگر ما اشتباه هم بکنیم، از یک فرضیه غلط صد تا فرضیه درست درمی‌آید، پس باید فرضیه نسبت به آینده را گفت. چیزی که از دوم اسفند ماه ما در مصاحبه‌ها و جلسات خصوصی می‌گفتیم، حالا آشکار شده و دارد اتفاق می‌افتد. بنابراین نظمی که شما برای آینده دنیا تصور می‌کنید، چگونه خواهد بود؟همانطور که می‌دانید، تمدن غرب براساس دولت - ملت بنا شد. در زمان رنسانس مذهب در کل اروپا کنار گذاشته شد. پیش از آن پاپ به کل کشورهای اروپایی احاطه داشت، دقیقا مانند جایگاه خلیفه در حکومت بنی‌عباس که مشروعیت می‌داد به کل سلطان‌هایی که داخل این حکومت و ایران و دیگر ممالک بودند، ولی نظارت مستقیم نداشت و از دور مدیریت می‌کرد. سر سال خراج را می‌فرستادند برای حکومت مرکزی تا درآمد دربار بنی‌عباس از این طریق دربیاید مثل دوره قرون وسطا در اروپا که پاپ و کلیسای مرکزی رم مشروعیت می‌داد به کل پادشاه‌ها. کم‌کم قدرت اقتصادی کلیسا، که در حکومت‌های فیودالی، کشاورزی و روستا و مزرعه بود، نابود شد. کشتیرانی قوی شد و قدرت اقتصادی از کشاورزی به سمت تجارت رفت و قدرت از روستا به شهر آمد در نتیجه پادشاه‌ها که در شهرها بودند، برعکس کلیسا که در روستا بودند، قوی شدند و کم‌کم شروع کردند به گسترش فرهنگ ملی‌گرایی در مقابل مذهب‌گرایی و کشورهای اروپایی هم تجزیه شدند و به دولت - ملت تبدیل شدند: ملت اسپانیا، زبان اسپانیایی ملت پرتغال، زبان پرتغالی و به همین ترتیب تجزیه شدند و دولت - ملت به این شکل به وجود آمد. دولت - ملتی که بر اساس زبان و این‌ها بنا شد، تیوری جهان امروز تمدن غرب است.اما الان با این تکنولوژی دیجیتال و شبکه‌های اجتماعی، به جای دولت - ملت و مرزهای جغرافیایی که در حال باطل‌شدن‌اند، "مردم - دولت" دارد بنا می‌شود و دولت‌ها دارند به نفع مردم، ضعیف می‌شوند. مردم - دولت یعنی مردم از دولت‌ها می‌گذرند و اینجاست که خیلی از اختلافات کنار گذاشته می‌شود. نمونه‌اش را مثال می‌زنم که در ماجرای شهادت حاج قاسم، تشییع جنازه با آن عظمت که در تاریخ عراق نبوده است برای حاج قاسم انجام می‌شود و در ایران هم همینطور برای ابومهدی، و الان عکس المهندس همیشه در کنار حاج قاسم است. خب این یعنی چه؟ یعنی مرزهای جغرافیایی رفت روی هوا! نمونه دومش راهپیمایی اربعین است. زمانی که شما در آن‌جا هستید احساس نمی‌کنید در عراق یا کشور دیگری هستید، آن‌ها که از جاهای دیگر جهان می‌آیند، حتی آنها که مسلمان نیستند هم احساسشان همین است: احساس همبستگی جهانی شدید! نمونه‌اش در اروپا هم دیده می‌شود. در بوسنی و هرزگوین شهدایی هستند که اگر در این خصوص اجازه تبلیغات بدهند، حرکت می‌کنیم به سمت بوسنی هرزگوین و برای شهدای آنجا هم حرکت‌هایی انجام می‌شود.آمریکا یک هیکل گنده دارد و مغزی به اندازه دایناسورها و به همین دلیل که دایناسورها از بین رفتند این‌ها هم از بین می‌روند.بنابراین کرونا آمده است تا جهان به کل عوض شود و ما وارد جهانی می‌شویم که کلا زمانه‌اش با قبل متفاوت است. این یک حرکت ناگهانی نبوده است و کرونا مثل ماشین زمان است. ما از این زمان می‌گذریم و وارد دنیایی می‌شویم که حتی زمان‌شان متفاوت است به قول یکی از این هنرمندها، دنیای قبل منجمد می‌شود و یخ دنیای جدید دارد آب می‌شود. کرونا فقط معبر و کاتالیروز آن است. مردم هم دارند همین کار را انجام می‌دهند. دولت - ملت در حال سقوط، قدرت در حال سقوط، جهانی‌شدنی که آمریکا ترسیم کرده بود نیز در حال سقوط است. جهانی شدن آمریکایی یعنی دخالت آمریکا در همه جهان و کاشتن نیروهایش در کشورهای دیگر. اگر شما دقت کنید می‌بینید که آمریکا سعی کرد در سوریه و در عراق این دولت‌ها را بکارد و من می‌شنیدم بچه‌های آلمان حتی می‌گفتند که مرکل هم کاشته آمریکاست. در ابعاد مختلف دخالت می‌کنند و هر که خلاف این عمل می‌کرد علیه او جنگ درست می‌کردند و عملیات نظامی انجام می‌دادند. در ارتباط با سودان و مصر این کار را انجام دادند و در همین بوسنی هرزگوین هم این کار را انجام دادند. سیستم قدرت مستبدی که به راحتی آدم‌ها را می‌کشد و یا دموکراسی‌های مورد پشتیبانی خودشان را شکل می‌دهند، مثل هند که پشتیبانی غرب را دارد و مسلمان‌کشی انجام می‌دهد سرمایه‌داری جهانی و برده‌داری بزرگی که برای موز و نارگیل در جزیره‌های اقیانوس آرام و هند با کارخانه‌های عجیب و غریب که هیچ‌کس از آن‌ها خبر ندارد راه انداخته . همه از بین می‌رود! بیشترین پول‌هایی که سرمایه‌داری جهانی دارد به دست می‌آورد برای تبدیلش به قدرت نظامی خرج می‌کند و کرونا نشان داد که این قدرت نظامی اینجا کاملا بیهوده است و با موشک اتمی هم نمی‌شود ضد کرونا کاری کرد. من حدود بیست سال پیش، زمانی که آمریکا می‌خواست به عراق حمله کند گفتم که آمریکا یک هیکل گنده دارد و مغزی به اندازه دایناسورها و به همین دلیل که دایناسورها از بین رفتند این‌ها هم از بین می‌روند. حتی من فکر می‌کنم وضعیتی به وجود بیاید که نیروهای نظامی آمریکا در جهان یک‌شبه شکست بخورند و نتوانند جهان را جمع کنند، و نظامی‌هایشان قربانی کشت‌وکشتارشان در کشورهای جهان بشوند و جنازه‌هایشان هیچ وقت برنگردد آمریکا. بنابراین فروپاشی شبانه‌روزی خواهیم داشت!اینجا باید دولت‌های محلی به وجود بیایند که فقط بتوانند شکم مردم را سیر کنند و قدرت دولت فدرال ضعیف می‌شود. نوام چامسکی هم چند وقت پیش این قضیه را گفت. این ماجرا ساختار خیلی جاهای دیگر را به هم می‌ریزد مثل همین سازمان ملل متحد که دست چند قدرت جهانی اتفاقی افتاده، وتو می‌کنند و هیچ فایده‌ای هم ندارد. این‌ها همه از بین می‌روند و یک رابطه جدید شکل می‌گیرد که بحث زیادی دارد. مثلا سازمان‌های منطقه‌ای شکل می‌گیرند که می‌خواهند به همدیگر کمک کنند. صلح مسلح دیگر ادامه نخواهد داشت. با این حساب این محلی شدن به قومیت‌گرایی‌ها و فاشیسم نخواهد کشید؟اخیرا روزنامه سازندگی، که طرفداران لیبرالیسم هستند، پوپولیسم را مطرح کردند. پوپولیسم مردم‌گرایی هست، اما این پوپولیسم تبدیل به فاشیسم نمی‌شود. فاشیستی که این‌ها مطرح می‌کنند همان دولت - ملت افراطی است ت کید بر زبان آلمانی و نژاد آلمانی و . این‌ها همه بی‌معنی شده و دیگر در آلمان هم آن را قبول ندارند. الان سیاه‌پوستی در یک شهر آمریکا کشته می‌شود، ممکن است حتی قاچاقچی مواد مخدر خرد باشد یا حتی یک دزد باشد، ولی الان جهان به شدت تحریک می‌شود! این نشان می‌دهد که بله مردم‌محوری دارد می‌آید اما مردم‌محوری پوپولیستی که بخواهد منجر به فاشیسم بشود و دولت - ملت‌های افراطی به وجود بیاید نخواهد شد. همان محلی‌شدنی است که فرمودید. مثلا یک شهرستانی مثل کازرون ما، با جمعیت و مساحت محدود، این شهر می‌خواهد خودش خودش را اداره کند. اینجا دیگر شهرها خودگردان می‌شوند و حتی دولت‌ها باید بدوند دنبال شهرها! دیگر اینکه دولت در شهر تهران در کاخ سعدآباد تصمیم بگیرد نخواهد بود. این شبکه‌ها و این قدرت تکنولوژی و رسانه‌ای که الان دست مردم افتاده باعث می‌شود دیگر صداوسیمای ملی تعطیل شود و در آن صورت شبکه‌های اجتماعی محلی جواب می‌دهد و مردم از سرگرمی و تبلیغات تجاری و همه چیز را خودشان می‌سازند. پس این مردم محوری که می‌گوییم همان عدالت محوری جهانی است، اما نه عدالت‌طلبی سوسیالیستی! یعنی یک حزب سوسیالیستی نمی‌آید نمایندگی همه را به عهده بگیرد. این عدالت‌طلبی در شبکه‌های اجتماعی دارد متجلی می‌شود و اینجاست که می‌بینید همین ترامپ که خودش به وسیله شبکه‌های اجتماعی روی کار آمد، همین شبکه‌های اجتماعی دارد ترامپ را نابود می‌کند و ترامپ هم می‌گوید باید این‌ها را محدود کنیم،‌که خب شکست خواهند خورد. یعنی آدمی که به قول خودش پوپولیست بوده و فاشیست بوده و دنبال یک دولت - ملت فاشیستی آمریکایی بوده که مثلا دیوار بکشند و مسلمانان در آمریکا نیایند و فقط مسیحی سفیدپوست باشد دیگر دارد شکست می‌خورد. حالا اگر آمریکا تجزیه بشود و به فروپاشی برسد، آمریکای کنونی دیگر وجود ندارد و مثلا ویرجینیا یا سانفرانسیسکو یا واشنگتن خواهیم داشت دولت‌های محلی که فقط فکرشان این است که شکم مردمش را سیر کند. شعور اجتماعی بالا می‌رود و دیگر کسی به دنبال حمله به همسایه‌اش نیست چون جنگ الان هم بی‌معنی شده است و ایالت‌های آینده به هم کمک می‌کنند تا بتوانند مواد غذایی و ضروریات فراهم کنند. دیگر یک حکومت مرکزی بی‌لیاقت وجود ندارد که بخواهد مدیریت متمرکز کند. بنابراین نظام روابط بین‌الملل چگونه خواهد شد؟روابط بین‌الملل در آینده به این شکل برای بشر امیدوارکننده است و برای سرمایه‌داری و ظلم جهانی ناامیدکننده. همین الان هم اروپا به شدت دشمن سرمایه‌داری و دشمن بسیاری از دولت‌هایشان است. اگر پیام عدالت در جهان پخش شود خیلی‌ها به آن نمی‌پیوندند؟ علیه دولت‌هایشان قیام نمی‌کنند؟ من یقین دارم به محض اینکه اقتدار دولت مرکزی آمریکا تمام شود، پذیرش ایران خیلی بیشتر خواهد شد! وقتی در جنگ ایران و صدام، سرگرد عراقی می‌آید بین ایرانی‌ها و بینشان می‌خوابد یا سرباز عراقی با خنده تسلیم می‌شود و حسین حسین می‌گوید، این از همانجا نشان می‌دهد که دیگر صدام آینده ندارد! حالا هم پذیرش ایران در بسیاری از کشورهای منطقه بالاست.نابودی آمریکا اگر شروع بشود، باعث می‌شود که ما با جهان متکثر روبرو باشیم. حالا عدالت‌طلبی جهانی به اضافه آرامش‌طلبی و ضدجنگ بودن . این تیوری ظهور امام زمان(عج) هم هست که چنین جامعه‌ای را درست می‌کند! پیامبر(ص) هم که همین‌طور عمل می‌کرد، در بسیاری از جنگ‌ها، مثل جنگ تبوک، قرارداد می‌بست و از آن شروع می‌کرد به تبلیغ توحید. در خود شبه‌جزیره هم می‌رفت و به اهل کتاب می‌گفت چه می‌کنید؟ یا تسلیم بشوید یا جزیه بدهید. عمر مخالفت می‌کرد و می‌گفت این‌ها کافرند و باید بکشیمشان همان کاری که داعش می‌کرد! بعد از فوت پیامبر(ص) هم عمر برعکسش عمل می‌کرد و عملیات نظامی را شروع کرد یعنی حمله علیه کشور‌ها. داعش هم تیوری امام‌زمانی اهل سنت بود چون آن‌ها امام زمان زنده ندارند، می‌خواستند چنین چیزی بسازند و جای خود امام زمان را هم بگیرند. به البغدادی می‌گفتند الامام الهاشمی الحسینی ابوبکر البغدادی! حالا اینکه سازمان‌های جاسوسی و یهودیان اینجا چه کردند، بحث دیگری است. بنابراین امام زمان پس از ظهور بلافاصله جنگ نمی‌کند و مثل پیامبر(ص) می‌پرسد چه می‌کنید؟ به دنبال صلح است. وقتی مسیح توحیدی هم همراهش باشد دیگر اختلافات رفع می‌شود. اختلافات ادیان توحیدی بر مناسک است و نه عقاید، و این‌ها برطرف خواهد شد. و در نهایت فکر می‌کنید وضعیت اجتماعی ایران در این زمان چگونه بود و چطور خواهد شد؟در داخل ایران غرب‌گرایان شکست خوردند، چون دیدیم غرب به چه روزی افتاد و برعکس وقتی که کرونا در ایران شیوع پیدا کرد برخی خوشحال شدند که کار ایران تمام است، و دولت کشیده بود کنار تا آخرین امتیاز را از جمهوری اسلامی بگیرد و در کشور غربگرایی راه بیندازد، در ادامه دیدیم که غرب بدتر از ایران شد و دولت هم برگشت در صحنه و حالا دارد تلاش می‌کند خود را طرفدار مردم نشان دهد. هاشمی رفسنجانی هم همین بود، وقتی شکست می‌خورد، یک چرخش ظاهری می‌کرد تا نجات پیدا کند. بنابراین دیگر غربی وجود ندارد که این بدبخت‌ها غرب‌گرایی کنند! همین الان که فقط یک مجلسی شروع شده و هنوز هیچی هم معلوم نیست، کشورهایی مثل روسیه و ترکیه و سوریه می‌گویند قالیباف باید بیاید اینجا برای اولین سفر. این نشان می‌دهد که همه فهمیده‌اند حالا دیگر قدرت کجاست! کسی با رییس‌جمهوری که تابه حال یک بار هم عراق نرفته (در حالی که ترامپ رفته) یا سوریه نرفته (در حالی که پوتین چند بار رفته) کاری ندارد. این دولت از نظر من دولت نکبتی است که بر اساس ذلت و خفت بنا شد و نماینده غرب بود و هیچ کاری هم نکرد جز تحریم بیشتر! در سال آینده هم روحانی یا مجبور می‌شود برود کنار یا مدیریت را عملا رها کند، مثل سال آخر دوره دوم خاتمی که فقط اسمش رییس‌جمهور بماند و همه کارها را رهبری و نیروهای قوی دیگر انجام دهند. شماره 160 نشریه سپیدار
سرگذشت قوم عجیب تحقیقات علوم انسانی در دهه‌های اخیر نشان داده‌اند که مردم جهان در جنبه‌های بخصوصی از روانشناسی خود با هم تفاوت‌های اساسی دارند. در این میان مردم کشورهای غربی صنعتی عموما عجیب‌ترین و متفاوت‌ترین نتایج را نشان داده‌اند. مردم اروپای غربی و نوادگان فرهنگی آنها در آمریکای شمالی و استرالیا فردگراتر، مستقل‌تر، تحلیل گرا‌تر، و اجتماعی‌تر (اعتماد به غریبه‌ها) هستند و تمایل کمتری به اطاعت، پیروی، وفاداری نسبت به گروه، و تبعیض به نفع خویشان خود دارند.تحقیقات انسان شناسی نشان داده‌اند که نهادهای مبتنی بر خویشاوندی مهمترین نهادهای بشری و چارچوب اصلی شکل دهی به زندگی اجتماعی بیشتر جوامع بوده‌اند. این نهادها شامل هنجارهای فرهنگی هستند که نسل به نسل منتقل شده و امتیازات و وظایف هر شخص را نسبت به گروهش تعیین می‌کنند، مثلا اینکه ازدواج با چه اعضایی از گروه با توجه به نسبت فامیلی مجاز است. با تعیین ساختار ازدواج، محل سکونت، نسبت‌ها، و اتحاد افراد، این هنجارها روابط بین افراد و شبکه‌های اجتماعی را شکل داده که به نوبه خود بر انگیزه‌ها و رفتار اجتماعی موثرند. جوزف هنریک نویسنده کتاب عجیب‌ترین مردم جهانهرچند جوامع پیشامدرن عموما بر مبنای روابط خویشاوندی سازماندهی می‌شدند، اما شواهد نشان میدهند این نهادهای گوناگون بشدت متاثر از فاکتورهای طبیعی و محیطی بودند. مثلا در میان قبایل شکارچی - جمع کننده تکامل فرهنگی در پاسخ به ریسک‌های زیست محیطی به تقویت روابط فامیلی دورتر تمایل پیدا کرد تا بتواند از شبکه حمایتی گسترده‌تری در زمان بحران بهره ببرد. اما با ظهور تولید غذا در حدود 12000 سال پیش [انقلاب کشاورزی]، تکامل فرهنگی تمایل بیشتری به روابط فامیلی نزدیکتر با هدف ایجاد اتحاد بین گروه‌های بزرگتر و دفاع از قلمرو و سازماندهی تولید پیدا کرد. ایجاد شبکه‌های اجتماعی متراکم‌تر و وابسته‌تر توسط این نهادهای فامیلی باعث تشدید وفاداری درون گروهی، پیروی، اطاعت از افراد مسن‌تر گروه، و اتحاد گردید. مثلا به جای ازدواج با افراد با نسبت فامیلی دور، تکامل فرهنگی عموما تمایل به نقویت ازدواج با اقوام نزدیک ( cousin marriage ) یافت که پیوندهای فامیلی کنونی را تقویت کند.در مقابل، روانشناسی انسان نیز در پاسخ به این نهادهای اجتماعی تحول یافت، یعنی تمایل بیشتر به اطاعت، پیروی، تبعیض به نفع اقوام، وفاداری به گروه، و درمقابل تضعیف فردگرایی، استقلال، و تفکر تحلیلی، و متعاقبا کاهش تمایل به ویژگی هایی همچون بیطرفی، اصول اخلاقی یکسان و عدم تبعیض، اعتماد، انصاف و همکاری.در نهایت ظهور ادیان بزرگ هم در این فرآیند مشارکت داشتند. مثلا در ایران زرتشتیان ازدواج فامیلی را تحسین می‌کردند. بعدها اسلام تعداد زنان یک مرد را محدود کرد اما سنت‌های ارث بری را اتخاذ نمود که نوع بخصوصی از ازدواج فامیلی (پسرعمو دختر عمو) را تشویق میکرد. در اواخر قرون وسطی شاخه‌ای از مسیحیت که در نهایت به کلیسای کاتولیک تبدیل شد (کلیسای کشورهای غرب اروپا) بطور سیستماتیک به تضعیف نهاد‌های خویشاوندی اروپایی پرداخت درحالیکه پیش از آن این ساختارها مشابه سایر جوامع کشاورزی شامل قبایل، گروه‌ها و ازدواج‌های خویشاوندی بودند. شاخه دیگر مسیحیت در شرق اروپا که به کلیسای ارتدکس مشهور شد اما تمایل چندانی به اجرای این اصول نداشت.برنامه ازدواج و خانواده کلیسای غربی از اوایل قرون وسطی شروع به محدود کردن سنت هایی همچون ازدواج‌های فامیلی (نزدیک و دور)، ازدواج مجدد، و چند همسری کرده، ازدواج انتخابی (و نه اجباری) و زندگی مستقل (زن و شوهر به دور از والدین خود) را تشویق میکرد. در نتیجه تا سال 1500 میلادی بیشتر اروپا دارای ساختار‌های قومی ضعیف و خانوارهای هسته‌ای (فقط والدین و فرزندان، بدون حضور پدربزرگ، مادربزرگ، عمو و غیره)، بود.تصویر بالا - نفوذ کلیسای غربی، تصویر پایین - میزان شدت و نزدیکی روابط خویشاوندیهمراستا با این موضوع، بررسی داده‌ها هم میزان نفوذ کلیسای غربی بر جوامع را در رابطه مستقیم با تضعیف روابط خویشاوندی و قومیتی، و متعاقبا تقویت حس فردگرایی، اعتماد، و انصاف نشان میدهد درحالیکه تمایل به اطاعت و پیروی کاهش میابد. این مطالعه همچنین نشان میدهد بین جوامع درون اروپا هم میزان نفوذ کلیسای غربی با رواج این هنجارها و گسترش این نوع روانشناسی بخصوص رابطه مستقیمی دارد، خصوصا این مشاهدات در مورد ایتالیا و اسپانیا که بخشی از آنها تحت سیطره کلیسای شرقی یا اسلام بود جالب توجه است. مثلا در ایتالیای تحت نفوذ کلیسای ارتدکس (در مقایسه با بخش‌های تحت نفوذ کلیسای غربی) شاهد ازدواج فامیلی بیشتر، اهدای خون کمتر، فساد بالاتر، قومیت گرایی بیشتر سیاسی، وام گیری بیشتر از دوستان (در مقایسه با بانک)، و استفاده بیشتر از پول نقد (به جای چک) هستیم.این تحقیق همچنین به مطالعه نسل دوم مهاجران به اروپا پرداخت و مشاهده نمود با وجود اینکه این افراد در اروپا بزرگ شده بودند، اما میزان شاخص خویشاوندی (براساس تبار والدین و زبان) همچنان پیش گوی قوی میزان فردگرایی، اعتماد، انصاف و تمایل به اطاعت بود.سیاست‌های ازدواج کلیسای غربی با تضعیف نهادهای قومی موجب تغییر روانشناسی مردم جوامع خود شد. این تغییرات منجر به توسعه شهرهای چارتری (تا حدودی خارج از محدوده حکمرانی شاهان و دارای استقلال نسبی) و تقویت بازار و رقابت گردید. به مرور شهرنشینی گسترش یافت و بر اهمیت بازار افزود. همه این‌ها بر تقویت ویژگی‌های روانشناسی خاص این مردم تاثیرگذار بود. مثلا تحقیقات نشان می‌دهد نزدیک بودن محل زندگی افراد به بازار باعث تقویت حس همکاری می‌گردد، که این خود متعاقبا باعث بهبود توانایی افراد در تشکیل نهادهای داوطلبانه برای حفاظت از محیط زیست خود بوده است. بعضی تحقیقات دیگر در اقتصاد هم فردگرایی را به نوآوری و توسعه اقتصادی مرتبط میدانند.منابع:
عاشقانه‌ترین اشعار نظامی گنجوی چکیده:نظامی گنجوی همه فن حریف بود. شاعری بسیار توانا، ریاضیدان و موسیقی دان و ستاره شناس بزرگی که در تاریخ ادبیات جهان مثال نزدنی است. این شاعر بزرگ سه بار ازدواج کرده است و دلیل آنها، فوت زودهنگام همسرانش بوده است. با ما همراه باشید تا نظامی و آثار نظامی گنجوی را بیشتر بشناسید.نظامی گنجوینظامی گنجوی یکی از بزرگترین شاعران ایران زمین است که آثار فاخر آن روز به روز مخاطبان بیشتری به خود جذب می‌کند. نظامی متعلق به قرن ششم است. وی در شهر گنجه در آذربایجان کنونی متولد شد. به خاطر همین به او نظامی گنجوی می‌گویند. البته گفته می‌شود که نظامی اصلیت عراقی دارد.نظامی گنجویمطلب بسیار مهمی که میتوان در مورد نظامی گنجوی گفت این است که او نه تنها در شعر که در فلسفه، منطق، فلسفه، طب، ریاضیات و نجوم نیز بسیار متبحر و شناخته شده بوده است. چه چیز اتفاق می‌افتد که یک شاعر بتواند تا این حد دانا و توانا باشد. این ویژگی شاعران ما است. همانند دیگر شاعران، حافظ، سعدی و . . نظامی گنجوی با خاقانی هم عصر بوده است. در میان آثار نظامی گنجوی می‌توان به خمسه نظامی اشاره کرد. که این کتاب را تحت عنوان پنج گنج نظامی نیز می‌شناسند.پنج گنج نظامی گنجوی شامل کتاب‌های گرانبهای مخزن الاسرار، که نخستین مجموعه نظامی است و 2260 بیت دارد. دومی خسرو و شیرین است که عشق خسرو، پادشاه ساسانی را به شاهزاده ارمنی به نام شیرین به شعر می‌کشد، سومی لیلی و مجنون، که همه قسمت یا تمام آن را خوانده‌اند، این کتاب 4700 بیت دارد و به زیبایی عشق شورانگیز مجنون به لیلی را نشان می‌دهد. چهارمین گنج هفت پیکر است که هفت گنبد یا بهرام نامه نیز نام دارد. این کتاب درد حدود 5136 بیت دارد. شاهکار نظامی داستان بهرام گور است که در ادبیات جهان نیز بی همتا است. پنجمین اثر اسکندرنامه است که 1500 بیت دارد و دو بخش دارد به نام‌های شرف نامه و اقبال نامه.منابع: - % DA % AF % D9 % 86 % D8 % AC % D9 % 88 % D9 % 8A
تقبل ا . لیبرال! نگاهی به یک انحراف عقیدتی در دین انگاره‌ای به نام "اسلام رحمانی""اسلام رحمانی" خب، کلمه‌قشنگی است، هم اسلامش قشنگ است، هم رحمانی‌اش قشنگ است اما یعنی چه؟ بعضی‌ها که در حرف‌ها و نوشتجات و اظهارات این تعبیر "اسلام رحمانی" را به کار می‌برند، انسان مشاهده می‌کند و خوب احساس می‌کند که این اسلام رحمانی یک کلیدواژه‌ای است برای معارف نشیت‌گرفته‌ی از لیبرالیسم . 1 داستان یک تحریفمقدمه: درنگی مفهومی تاریخیحدود دو دهه است که اصطلاح "اسلام رحمانی" در فضای فکری و فرهنگی جامعه‌ی ما مطرح شده و به‌تدریج، دلالت‌ها و مضامین مشخصی نیز یافته است. به‌طور خلاصه، انگاره‌ی اسلام رحمانی از یک‌سو همه‌ی اسلام را دربرنمی‌گیرد و با آن مواجهه‌ی گزینشی می‌کند و از سوی دیگر، محصول "تحریف محتوایی اسلام" است و با حفظ برخی ظواهر، باطن و حقیقت آن را دگرگون می‌سازد و مسخ می‌کند.البته قایلان و عاملان انگاره‌اسلام رحمانی، تصریح به التقاط نمی‌کنند و از تلفیق اسلام با لیبرالیسم سخن نمی‌گویند، بلکه بیان می‌کنند که اسلام در ذات خویش موید همین مقولات و مفاهیم است و چنین قرایتی از اسلام، همان اسلام حقیقی و راستین است. ازاین‌رو، فضایی مبهم و غبارآلود پدید می‌آید که در آن، التقاط چندان آشکار نمی‌شود و به نام اسلام، حقیقت اسلام مسخ و زایل می‌گردد. درباره‌ی التقاط اسلام با مارکسیسم نیز همین مسیر پیموده شد. التقاط‌های دهه‌های چهل و پنجاه مدعی نبودند که از اسلام گسسته‌اند و آن را صواب نمی‌دانند، بلکه اسلام حقیقی را همان "اسلام انقلابی" معرفی می‌کردند و می‌گفتند اسلام در انقلاب و مبارزه و نبردهای مادی و طبقاتی منحصر است.معضل درونی اسلام‌های التقاطی، چه اسلام انقلابی و چه اسلام رحمانی، به چند مسیله بازمی‌گردد. یکی اینکه اسلام یک مکتب جامع است و صفت جامعیت آن سبب می‌گردد که ما محتاج خوشه‌چینی از مکاتب دیگر و تکمیل اسلام نباشیم. دوم اینکه معارف مکاتب دیگر، باطل است و نمی‌توان آن‌ها را در کنار حقایق اسلام نشاند و مدعی بازسازی معرفت دینی شد، چون این بازسازی در واقع چیزی جز التقاط نیست. سوم اینکه اسلام، همه‌اسلام است و یک مسلمان باید به همه‌معارف آن متعهد و معتقد باشد و هیچ پاره‌ای از اسلام را بنا بر ملاحظات عصری یا شیفتگی نسبت به مکاتب دیگر، حذف نکند و در پی خوانش‌های تک‌بعدی و گزینشی از اسلام نباشد.از آنجا که بحث درباره‌ی انگاره‌ی اسلام رحمانی، مجال وسیع می‌طلبد، در اینجا تنها به تبیین و نقد اوصاف و خصایص فرهنگی آن می‌پردازیم.متاسفانه این دین منقضی شده است! 1 . اقلی و تاریخی بودن فرهنگ اسلامیطرح ایده: این دیدگاه برآن است که اسلام در یک ظرف زمانی و مکانی تحقق یافته با مقتضیات آن تناسب داشته و از آن اثر پذیرفته است. جامعه‌ی قبیله‌ای هرگز با جامعه‌ی پیچیده‌ی معاصر قابل مقایسه نیست و نمی‌توان با همان الگوی نظری و عملی به تدبیر و تنظیم امورات اجتماعی پرداخت. بنابراین خواه‌ناخواه بخش‌هایی از آموزه‌ها و معارف اسلام رنگ تاریخی دارد و نباید آن‌ها را ابدی و فراتاریخی فرض کرد. در جامعه‌قبیله‌ای، درک و فهم انسان بسیار محدود و کم‌مایه بود و اسلام نیز باید با همین سطح معرفتی، همخوان می‌بود، اما انسان معاصر، تحولات بزرگ و چشمگیری را از سر گذرانده و یافته‌های تجربی و عقلی وی نشان می‌دهد که طرق کارآمدتر و موجه‌تری نیز برای تدبیر راهبردی جامعه‌ی انسانی وجود ندارد.بدون تاریخ، بدون مرزنقد ایده مولفه اول: اسلام، خود را تاریخی معرفی نکرده و تجدیدنظر در احکام و آموزه‌های خود را روا نداشته است. اسلام نه یک آیین محلی است و نه یک آیین تاریخی، زیرا اسلام بر فطرت الهی انسان منطبق است و موجبات شکوفایی آن را فراهم می‌کند و چون فطرت مقوله‌ای عام و فراتاریخی است، اسلام نیز دینی عام و فراتاریخی است و هرگز به اقلیم یا دوره‌ی تاریخی خاصی منحصر و محدود نیست. اسلام نگفته که پاره‌ای از احکامش تا مقطع تاریخی خاصی اعتبار دارد و از آن پس، انسان باید به یافته‌های تجربه و عقل خود رجوع کند و احکام دین را کنار بنهد، بلکه اسلام مدعی است که کامل‌ترین و عالی‌ترین نسخه‌ی تدبیر فرد و جامعه است که تا ابد معتبر است. هیچ‌گاه قوای تجربی و عقلانی انسان قادر نیستند جایگزین آن شوند. انسان همواره محتاج هدایت وحیانی است و هراندازه نیز به تکامل تجربی و عقلی دست یابد، بازهم نمی‌تواند از وحی بی‌نیاز شود و از آن عبور کند. ختم نبوت نیز به معنی پایان یافتن ضرورت انزال دین جدید است، نه پایان یافتن حاجت انسان به دین. انسان برای تدبیر جهان انسانی، همواره محتاج دین بوده است و خواهد بود.به عقلانیت جمعی اقتدا می‌کنیم 2 . اکثریت‌مداری فرهنگیدموکراسی از اصلی‌ترین و پربسامدترین مفاهیم سازنده‌ی انگاره‌ی اسلام رحمانی است. قایلان به اسلام رحمانی می‌گویند تدبیر فرهنگ با تکیه بر "استبداد" و "تحکم" صواب نیست، بلکه باید در همه‌ی امور، به عقلانیت جمعی رجوع کرد و برایند آن را ملاک قرار داد. تعیین‌کننده‌نهایی و عمده، نه دین الهی است و نه حاکمان و زمامداران هستند. در مورد این ایده در شماره بعدی حیات بیشتر صحبت خواهیم کرد.هم سازش، هم تسلیم 3 . تساهل و تسامح فرهنگیطرح ایده: تساهل و تسامح در اصطلاح غربی آن، که "تلرانس" خوانده می‌شود، به‌معنی تحمل کردن باورها و رفتارهایی است که از نظر فرد یا عده‌ای مطلوب و بجا نیست. تحمل و مدارا کردن در اینجا ملازمه‌ای با "پذیرش" ندارد، بلکه تنها واکنش حاد و منفی و خشونت‌آمیز نشان ندادن است. به این ترتیب، در نقطه‌ی مقابل تساهل و تسامح، "خشونت" قرار می‌گیرد. کسانی که قایل به تساهل و تسامح نیستند، باورها و رفتارهای مخالف مواضع خود را به‌شدت سرکوب می‌کنند و جامعه را دستخوش منازعات و کشمکش‌های فرساینده و حتی خون‌بار می‌نمایند. بنابراین نخستین حکمی که از ایده‌ی تساهل و تسامح استنتاج می‌شود، نفی زور، تحمیل، قهر و خشونت است. در هر جامعه‌ای، خرده‌فرهنگ‌های مختلفی زندگی می‌کنند که با خرده‌فرهنگ‌های دیگر و فرهنگ رسمی، فاصله‌ها و شکاف‌هایی دارند. (ادامه این نوشتار را در صفحه 3 بخوانید)(ادامه نوشتار از صفحه 2 )حال اگر بنا باشد دگراندیشی و دگرباشی تحمل نشود و این گروه‌ها و اجتماعات در برابر یکدیگر، طریق تندروی و افراط را در پیش گیرند و به خشونت و نزاع فیزیکی رو آورند، انسجام و امنیت جامعه مخدوش خواهد شد. در عین حال، نمی‌توان همگان را به باورها و رفتارهای یکسان و مشابه نیز فراخواند و تکثر و چندپارگی را از جامعه زدود. بنابراین عاقلانه‌ترین راه این است که خرده‌فرهنگ‌ها، یکدیگر را تحمل کنند و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز و دوستانه را ترجیح دهند.در ذات احکام بله، در مقام اجرا خیرنقد ایده مولفه سوم: ایده‌ی تساهل و تسامح، مبتنی بر یک خاستگاه فلسفی است و آن این است که ارزش‌های فرهنگی، اموری سلیقه‌ای و دل‌بخواهانه هستند و از هیچ واقعیت خارجی و نفس‌الامری حکایت نمی‌کنند. ازاین‌رو، صدق و کذب در آن‌ها راه ندارند و نمی‌توان برای اثباتشان، برهان اقامه نمود. برای هر فرد و گروه، خوب آن است که می‌پسندد و بد آن است که نمی‌پسندد. برخلاف علم، ارزش‌ها اموری نسبی‌اند و نمی‌توان از حاکمیت ارزش‌های واحد بر یک جامعه و هضم شدن تمام خرده‌فرهنگ در یک فرهنگ سخن گفت. این ایده آن‌گاه مطرح شد که در قرن هفدهم میلادی در مغرب‌زمین، فرقه‌های درون‌دینی و همچنین پیروان ادیان مختلف، بر سر باورها و رفتارهای دینی خود با یکدیگر به جنگ‌های مکرر و ویرانگر پرداختند، درحالی‌که این جدال‌ها و کشمکش‌های طولانی هیچ حاصلی دربرنداشت، مگر از دست رفتن جان انسان‌ها. در مقابل، متفکرانی تلاش کردند تا با مطرح و ترویج کردن ایده‌تساهل و تسامح، انگیزه‌منازعات و اختلافات را بزدایند و آرامش و ثبات را به جوامع غربی بازگردانند.تساهل و تسامح فرهنگی به چند دلیل با تفکر اسلامی سازگار نیست. نخست اینکه معارف و ارزش‌های اسلامی، امری "مطلق" اند نه نسبی و سلیقه‌ای به‌گونه‌ای که انسان در صورت التزام به این سلسله ارزش‌ها، به کمال و سعادت نایل می‌شود و نه ارزش‌های متضاد با آن‌ها. دوم اینکه اگرچه اسلام آیین محبت و مودت است، اما هرگز عقب‌نشینی از ارزش‌های اسلامی را تجویز نمی‌کند و اجازه نمی‌دهد هیچ‌یک از آن‌ها حذف یا نادیده گرفته شود. فرد مسلمان به‌واسطه‌ی ایمان به خداوند، حق ندارد در هیچ‌یک از ارزش‌های اسلامی تجدیدنظر کند و از آن‌ها دست بکشد. قرآن کریم تصریح می‌کند که مسلمانان نباید از "حدود الهی" (که در قالب دین حق نازل شده است) تعدی کنند. اینکه اسلام شریعت "سهله" و "سمحه" معرفیا شده است، به ذات تعالیم اسلام بازمی‌گردد، نه به مقام اجرای آن. تساهل و تسامح در اجرا و تحقق خارجی احکام و آموزه‌های اسلام، با تعابیری همچون "مداهنه" و "مصانعه" مذمت شده است.سوم اینکه اسلام مشتمل بر خشونت، جنگ و جهاد نیز هست و نمی‌توان این پاره از احکام اسلام را از آن حذف کرد و تنها بر مدارا، سازش، محبت و مهرورزی تکیه کرد. آری در اسلام، اصالت از آن رحمت و مودت است، اما در مواردی نیز اسلام خشونت را تجویز کرده است. بنابراین نه خشونت، فی‌نفسه امری مذموم است و نه رحمت، امری ممدوح، بلکه باید دید این دو، در مقابل چه کس یا کسانی قرار می‌گیرد اسلام استفاده از خشونت را اصل قرار نداده، اما در مواردی که خشونت قانونی باشد، آن را نفی هم نکرده است."پیامبر اکرم(ص) وارد مکه شد و با مردمی روبه‌رو گردید که سیزده سال او را اذیت و تکذیب و شکنجه کرده و همه‌ی سختی‌ها را بر سر او درآورده بودند، اما به همه‌ی آن‌ها گفت شما آزادید. از آن‌ها انتقام نگرفت، ولی در همان سفر، پیامبر عده‌ای را به نام ذکر کرد و گفت هرکجا این‌ها را یافتید، بکشید. آنجایی که حکومت اسلام در مقابل زور و تجاوز و اغتشاش و تعدی از قانون قرار می‌گیرد، بایستی با قدرت، با قاطعیت، با خشونت (از اسم خشونت که نباید ترسید) رفتار کند، اما آنجایی که در مقابل آحاد مردم و برای کمک به مردم است، نه. آنجا رفتار عمومی حکومت اسلامی با مردم خود، با رفق و مداراست ." 2 چهارم اینکه حق‌انگاری ارزش‌های خویش، تلازم قطعی و همبستگی با خشونت و جنگ ندارد و چنین نیست که چون اسلام ارزش‌های خود را حقیقت مطلق و محض می‌شمارد، با پیروان سایر ادیان همواره نزاع و جنگ دارد. تعالیم اسلامی از مدارای فرق اسلامی با یکدیگر دفاع می‌کند و دلالت آشکار بر مطلوبیت هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با پیروان اهل کتاب و حتی کفار معاهد دارد.هدایت فرهنگی جامعه ممنوع! 4 . بی‌طرفی فرهنگی حکومتطرح ایده: در انگاره اسلام رحمانی (همچون ایدیولوژی لیبرالیستی)، حکومت تنها موظف به برقراری آزادی و امنیت در عرصه‌فرهنگ است تا حقوق و آزادی‌های هیچ‌یک از گروه‌های فرهنگی، سلب و تضییع نشود، اما در قبال "هدایت فرهنگی جامعه به‌سوی ارزش‌های الهی" و یا به تعبیر امروزی، "به بهشت بردن مردم"، تکلیفی برعهده ندارد. حکومت فقط می‌بایست فضایی را در عرصه‌ی فرهنگ ایجاد‌کند که گرایش‌ها و سلایق فرهنگی گوناگون بتوانند در آن به فعالیت و تولید محصولات فرهنگی بپردازند، اما چنین نیست که حکومت یکی از سلایق و گرایش‌های فرهنگی را حق بداند و نسبت به نشر و ترویج آن در خود مسیولیت احساس کند. چراکه دخالت حکومت در حوزه‌فرهنگ، به شکل‌گیری "فرهنگ حکومتی" و "حکومتی شدن فرهنگ" می‌انجامد که به‌هیچ‌رو مطلوب نیست. حکومت باید عرصه‌فرهنگ را رها سازد تا قاعده‌عرضه و تقاضای فرهنگی، وضعیت آن را مشخص نماید، نه اینکه با تصرفات و دست‌کاری‌های حکومتی، این تعادل طبیعی مخدوش شود و وضعیتی تصنعی پدید آید.تسهیل‌گری آری، اجبار خیرنقد ایده مولفه چهارم: براساس استدلال‌های نقلی و عقلی می‌توان اثبات کرد که نه‌تنها حکومت اسلامی در قبال فرهنگ، مسیولیت دارد و باید به هدایت فرهنگی جامعه به‌سوی ارزش‌های اسلامی بپردازد، بلکه مهم‌ترین غایت حکومت اسلامی و وجه‌تمایز آن از حکومت سکولار، همین خصوصیت است. ازاین‌رو، بی‌طرفی فرهنگی حکومت، به‌معنی سکولار بودن حکومت است و با ذات و هویت حکومت اسلامی تعارض دارد. حکومت اسلامی عهده‌دار فراهم ساختن بسترها و زمینه‌های لازم برای تحصیل کمالات معنوی توسط مردم و سعادت اخروی آن‌هاست. اساسا یکی از ضرورت‌های انزال دین و ارسال رسل، ت مین سعادت دنیوی و به‌تبع آن اخروی انسان‌ها، و به بهشت رساندن آن‌ها است، وگرنه ضرورتی نداشت که پیامبران و آموزه‌های دینی برای آنان فرستاده شود. تفاوت حکومت دینی و اسلامی با سایر حکومت‌ها نیز در همین موضوع است که حکومت دینی، وظیفه دارد علاوه بر ت مین دنیوی انسان‌ها، سعادت آن دنیایی آنان را نیز فراهم کند:"حاکم اسلامی می‌خواهد کاری کند که مردم به بهشت برسند به سعادت حقیقی و اخروی و عقبایی برسند. [لذا] راه‌ها را باید هموار کند. اینجا بحث زور و فشار و تحمیل نیست. بحث کمک کردن است. فطرت انسان‌ها متمایل به سعادت است. ما باید راه را باز کنیم. ما باید کار را تسهیل کنیم برای مردم تا بتوانند خودشان را به بهشت برسانند. امیرالمومنین می‌فرماید من می‌خواهم مردم را به بهشت برسانم. این وظیفه‌ماست. نهی‌ازمنکر باید بکنیم، امربه‌معروف باید بکنیم، وسایل عمل خیر و حسنات را در کشور فراهم کنیم، وسایل شرور و آفات را از دسترس‌ها برداریم. این وظایف مسیولین حکومت است." 3 این امر البته مختص حکومت دینی است، بلکه حتی سکولارترین و لیبرال‌ترین جوامع و حکومت‌ها نیز برای حوزه‌ی فرهنگ خود، دارای طرح‌ها و برنامه‌های مختلفی هستند.پی‌نوشت‌ها:این نوشتار برگرفته از متن آقای مهدی جمشیدی، منتشر شده در سایت است. 1 . دیدار رهبری با دانشجویان در تاریخ 20 تیر 1394 ٫ 2 . خطبه‌های نماز جمعه‌تهران‌در تاریخ 26 فروردین 1379 ٫ 3 . دیدار اقشار مختلف مردم در تاریخ 23 اردیبهشت 1393 .
آنگاه که مرگ می‌آید یادداشتی بر مجموعه داستان یحیای زاینده رود، نوشته کیهان خانجانی، نشر پیدایش، چاپ دوم 1398 محمود رضایی"آوریل ستمگرترین ماه‌هاست / گل‌های یاس را از زمین مرده می‌رویاند / خواست و خاطره را به هم می‌آمیزد / و ریشه‌های کرخت را با باران بهاری بر می‌انگیزد / . / آن جنازه را که کاشتی سال پیش در بوستانت / شروع به جوانه زدن کرده است؟ شکوفه می‌دهد امسال؟ / یا یخبندان بی‌انتظار بسترش را آشفته ساخته؟ / راستی دور نگاه‌دار آن سگ را از این مکان / او دوستدار انسان‌هاست / چه بسا بیرون کشد با چنگال خویش از نو آن جنازه را." تی.اس. الیوت، سرزمین هرزمرگ از آغاز با بشر بوده است. در واقع مرگ آغاز است، آغاز زندگی و اندیشیدن. بدون مرگ به ندرت می‌توان اندیشید. مرگ امری است که علیرغم غایب بودنش کماکان در زندگی ساری و جاری بوده و هست. میرایی "رانه‌ی مرگ" مسیله‌ی "منفیت" است که بشر همچون فراخود سرکوبگر با آن رفتار کرد و به رانه‌ی زندگی پرداخت. اغلب رانه‌ی زندگی را در خدمت بقای فرد در نظر می‌گیرند و در مقابل، رانه‌ی مرگ را درخدمت زوال فرد. رانه‌ی زندگی‌همیشه حالتی دفاعی با رانه‌ی مرگ دارد و هرگاه ماهیتش را از طرف مرگ و مردگان در خطر ببیند به مبارزه با آن برمی‌خیزد. انگار خدایان مرگ را نصیب برخی از آدمیان - آدمیانی که با آنها همنوا نبوده و نقدشان می‌کردند - ساختند تا زندگی را برای خویش نگه دارند. غافل از آنکه رانه‌ی مرگ و خود مردگان، حامل آگاهی و تاریخ و حقیقتند و ارتباطشان با عالم زندگان قطع نمی‌شود. از سوی دیگر، اگر بخواهیم ارتباط مرده‌ها را با زنده‌ها بیشتر نشان دهیم، باید زمین را انباشتی از مردگان بدانیم که به خاک و سبزه و غیره بدل گشته‌اند. انسان از همین خاک و نباتات موجود شده است و روی تلی از مرده‌ها زندگی دارد. زیر زمین، عالم مردگان، "دنیای زیرین" است و روی زمین، عالم زندگان، "دنیای زبرین" است که هستی اش بر عالم مردگان بناست. پس بیش از آن که رابطه‌ی رانه‌ی مرگ با انسان، رابطه‌ای تقابلی و ویرانگری باشد، رابطه‌ای تکاملی و با همبستگی‌ای گسست ناپذیر است.عنصر مرگ در مجموعه داستان "یحیای زاینده رود" نوشته کیهان خانجانی حضوری چشم‌گیر دارد. این عنصر گویی به مصداق چرخ‌وفلک عمل می‌کند. مفهوم مرگ با عنوان کتاب آغاز می‌شود و با داستان "یحیای زاینده رود" پایان می‌گیرد. به واقع باید گفت فرم کتاب در بین عالم مردگان و زندگان، چون چرخ‌وفلک شهربازی به چرخش درمی‌آید.در داستان نخست مجموعه، "روضه‌الشهدا" به فضایی گوتیک گونه برمی‌خوریم. این فضا بر سراسر کتاب سایه‌انداخته است و مختص این اثر است. وقتی قرار است به سایه‌های فردی و جمعی و تاریخی پرداخته شود، با پرده‌ی وهم انگیز جهان تاریک روبه رو می‌شویم. حال به آن ارتباط گسست ناپذیر جهان مردگان و جهان زندگان بپردازیم و اینکه در این داستان چه تصاویری از جهان زیرین به بالا می‌آید.قرار است باغی را به پارک تبدیل کنند: "هردفعه می‌آن یه درخت می‌برن، یه کامیون شن می‌ریزن رفت تا چند سال آزگار دیگه"، "از وقتی یادم می‌آد هی می‌گن پارک، ما هی می‌بینیم باغ". در داستان "روضه‌الشهدا" با ترجیع بند "که ناگاه شب شد" مواجه‌ایم. بلافاصله از جایی که بچه‌ها در کوچه مشغول بازی هستند به زمانی جلوتر پرت می‌شویم که پارک احداث شده و کوچه آسفالت است و زنی پای برهنه می‌رود و مرثیه می‌خواند: "این چه غزالی‌ست که دست .که پا . که چشم ندارد." اما ناگاه برمی‌گردیم به زمانی که بلدوزرها می‌کندند و زیر زمین گوری بزرگ می‌ساختند. باز به زمانی جلوتر پرت می‌شویم به پارک، الاکلنگ، تاب، سرسره‌ی سرخ، و خونی که از بالا تا به زیر سر می‌خورد. خون گور و اجساد از دنیای زیرین به دنیای زبرین می‌آید، از پله‌های سرسره بالا می‌رود، از دنیای زندگان می‌سرد و از نو سرازیر می‌شود به دنیای مردگان. چنین چرخشی ماهیت پارکی را که ساخته شده است هویدا می‌کند. پارکی که خدایان ساخته‌اند، بر گور مردگان بنا شده است.همواره در داستان‌های این مجموعه نشانه‌ای از جهان مردگان بر دنیای زندگان خودنمایی می‌کند، مانند دست سفید نورانی "پونه" در داستان دوم کتاب با همین عنوان. زن و مردی دختر دانشجویشان را در باغچه‌ی خانه دفن می‌کنند. "پدر گفته بود، گفته‌اند: دفن توی قبرستان؟ و ت کید کرده بود، ت کید کرده‌اند: نه!" گزاره‌ی "در سیاهی باغچه،‌سفیدی دست پیدا بود." گواه همان حقیقت موجود در تاریکنای جهان مردگان است. چرخ‌وفلک، همان فرم کتاب، چرخیده و مرده‌ای که زمانی در جهان زندگان توسط رانه‌ی سرکوبگر اتوریته تاریخ سیاسی اجتماعی فرهنگی در زیر خاک نامحسوس شده بود، به ناگاه محسوس می‌شود. اگر مرگ را امر منفیت و غایب بدانیم، این امر ناپدید نمی‌شود بلکه خود را به اشکال دیگر و با نیرویی عظیم‌تر نمایان می‌کند. یک شکل آشکارشدنش در این داستان، به در آمدن دست از خاک است: "هوا که تاریک می‌شد دست از خاک جوانه می‌زد." تاریکی در خودش حقیقتی سفید و نورانی و پنهانی دارد که در تاریکنا قابل رویت است. شکل دیگرش در قالب نامی است که دختر جوان این داستان دارد پونه. "پون" به معنای تازه و جوان است. پس جوانمرگی به ذهن متبادر می‌شود و این تاریخ همیشه جوانمرگی بر جای گذاشته است.در داستان "روشنای یلداشبان" چرخ‌وفلک مرده را از زیر به رو می‌آورد و به حرکت وامی‌دارد. پیرزنی "بمانی" نام، که به تازگی دفن شده، به پا می‌خیزد. از قبرستان خودش حرکت می‌کند و به قبرستان دخترش می‌رود تا هندوانه خیرات بدهد. بی درنظرگرفتن آیین شب یلدا، هندوانه نشان از گرما دارد، گرمای تابستان. بمانی بر سنگ قبر سیمانی که می‌زند، به ناگاه آنان نیز بیدار می‌شوند. متنی بهتر از شعر سپانلو برای توصیفش سراغ نیست: "هر شب در این کشور/ ما رفتگان، با برف و بوران باز می‌گردیم / ما را تماشا می‌کنند از دور / که همصدای بچه‌های مرده می‌خوانیم / آوازمان، در برف پایان زمستانی / بر آبهای مرده می‌بارد."چرخ‌وفلک این بار در "قصه به سر نمی‌رسد"، چهارمین داستان مجموعه، فرهاد و ژینا را رو می‌آورد. دختری که همه جا هست حتی اگر مرده باشد. باید این جملات را کنار هم چیدمان کرد: "فرهاد و ژینا می‌خواهند به زندگی برسند"، " فرهاد و ژینا در کار پخش اعلامیه‌اند"، "ژینا به معنای زندگی بخش"، " ژینا گم و گور می‌شود" و قصه‌شان فصل می‌شود. فراق خود نوعی رانه‌ی مرگ است. ژینا در طی حوادث سیاسی کشته شده است. پس باز به حضور پررنگ مرگ برمی‌خوریم که این قصه به سر نمی‌رسد.چرخ و فلکی که نمی‌ایستد این بار می‌رسد به لاشه‌ی پلنگی در پنجمین داستان مجموعه با عنوان "پلنگ مهتابی تاریک" خشک شده و یخ زده در ارتفاعات کلیمانجارو. مرد داستان نیز در بالاترین طبقه‌ی ساختمانش "نامش را گذاشته‌ام کلیمانجارو" چون لاشه افتاده است. سیگار پشت سیگار می‌کشد، با سرنگ انسولین توی رگ‌های پاهایش مواد تزریق می‌کند. در ترم آخر دانشگاه مدرک از دستش گرفته‌اند و کار دستش داده‌اند. حالا به اوردز می‌اندیشد. چه فرق می‌کند مرگ با مرگ. اگر زنده باشی و اینطور بمیرانندت.چرخ‌و‌فلک در ششمین داستان مجموعه با عنوان "به استناد پاسگاه" زنان و مردانی را رو می‌آورد و همچون مستند مرگ و خشونت به نمایش می‌نهد. یکی دستبند و پابند شده و قاتل است زنی که تهدید به مرگ شده است یا پیرزنی که پی نوه کشته شده‌اش به پاسگاه آمده است. در این داستان سراسر رانه‌ی مرگ حاکم است. انگار کندوی مردگان است مردگانی که در پاسگاه گرد آمده‌اند و غلغله می‌کنند. و ستوان، نماینده‌ی زندگان، کاری جز رونویسی پرونده‌ها نمی‌تواند بکند.چرخ‌وفلک، "یحیای زاینده رود"، آخرین داستان مجموعه را پیش می‌کشد. نوزاد مرده‌ی افتاده به دنیای مردگان به دنیای زندگان پس فرستاده می‌شود، چرا که در دنیای زندگان کاری جز مرده سازی ندارند. جهان زبرین کارخانه‌ی مرده سازی است. "همان بهتر که بچه‌ام بزرگ نشده، رفت. بزرگ بشود که چی بشود؟ جوان بشود و بمیرد و داغ به دل من و مادرش بگذارد؟ جوان بشود و برود دانشگاه و .؟ جوان بشود و برود جنگ و .؟ یا هزارجور مرگ و میر دیگر."مجموعه داستان "یحیای زاینده رود" نوشته‌ی کیهان خانجانی، زندگی مردگان زنده است. گویی رستاخیز در کتاب رخ می‌دهد و مردگان زندگانی می‌یابند. حکایت آنانی است که به گفته‌ی ارداویراف‌نامه: "به جایی فراز آمدم دیدم روانان رادان را که درخشان می‌رفتند بالاتر از روانان دیگر در کمال روشنی . من گفتم نکویید شما ای روانان رادان که برتر از دیگر روانان هستید و درخشان می‌نمایید."
قصد مردن ندارم و مبارزه خواهم کرد. اما اگر بازی را باخته باشم می‌خواهم که خوب تمام کنم .! معمولا زندان یک محیط زندگی دسته‌جمعی است و بهترین دلیل آن این است که، در زندان شهر ما زندانبانان نیز مانند زندانیان باج خود را به طاعون می‌پرداختند و بر طبق نظر عالیه‌ی طاعون، همه کس، از مدیر زندان گرفته تا پست‌ترین زندانیان محکوم بودند و شاید برای نخستین بار در زندان عدالت مطلق برقرار می‌شد.‌این جملات، بخشی از کتاب فوق‌العاده‌ی "طاعون" اثر "آلبر کامو" بودن. طاعونی که بر سر کل شهر آوار میشه و تنها چیزی که میشه عدالت واقعی رو در اون دید، طاعون و درواقع مرگ هست.اولین بار که این کتابو خوندم، هیچوقت فکر نمی‌کردم روزی برسه که شرایط مشابهشو تجربه کنم .‌بله! روزگاری در تاریخ با "طاعون"، و امروز روزگار ما با "کرونا" . کرونایی که مهمون خیلی ناخونده‌ای بود و خیلی از آدمای اطرافمون رو بی رحمانه ازمون گرفت منو برد لابه لای تمام جملات کتاب طاعون.طاعون آلبر کامو انسان‌‌های مختلف از اقشار مختلف جامعه رو در مقابل هم قرار میده. نقاب‌های آدم‌ها رو برمیداره و حقیقت عریان رو نمایان میکنه. چیزی که ما هم با کرونا تجربه ش کردیم و واکنش آدم‌ها رو از منفی ترینش و سودجویی یه عده تا مثبت ترینش و فداکاری یه عده‌ی دیگه دیدیم. این کتاب آدم رو وادار به فکر کردن به خودش و جامعه ش میکنه. این هم بخش دیگری از این کتاب ت ثیرگزار:راه ساده برای آشنایی با یک شهر (جامعه) این است که انسان بداند مردم آن چگونه کار می‌کنند، چگونه عشق می‌ورزند و چگونه می‌میرند . مردم شهر اران، زیاد کار می‌کنند، اما پیوسته برای پولدار شدن . مخصوصا به تجارت علاقمندند و به قول خودشان داد و ستد را بر همه چیز مقدم می‌دارند . مردان و زنان با آنچه عمل عشق خوانده می‌شود، همدیگر را به سرعت می‌بلعند یا تسلیم انس طولانی دوجانبه‌ای می‌شوند . در میان این دو افراط‌کاری، اغلب حد واسطی وجود ندارد و این هم بی‌سابقه نیست. در اران مانند جوامع دیگر، براثر فقدان دقت و تفکر، انسان ناگزیر است، ندانسته دوست بدارد. در جوامع اینچنینی، طاعون همه قدرت عشق و حتی دوستی را از انسان‌ها سلب می‌کند، زیرا عشق تا حدی به آینده احتیاج دارد، اما برای مردمان طاعون‌زده آینده‌ای وجود ندارد آنان فقط با لحظه‌ها زنده‌اند.پیشنهاد می‌کنم این کتاب رو حتما بخونید. چون به این روزهای زندگی ما خیلی شباهت داره ..
نسل‌های بدهکار به سردار ! قاسم سلیمانی نماد فداکاری، دفاع و ازخودگذشتگی است.در سال‌های سخت جنگ هشت ساله، برای دفاع از مردم و این آب و خاک، روز و شب نداشت.در روزهایی که داعش لحظه به لحظه به مرزهای ما نزدیک‌تر می‌شد، او با همه‌ی وجود خود را وقف دفاع از کشور و رویارویی با تهدید بسیار خطرناک داعش کرد.در روزگاری که بسیاری در پی افزودن بر درهم و دینار و پر کردن انبار و ارضای خودخواهی و جاه‌طلبی خویش بودند، او برکنار از همه‌ی وابستگی‌ها و دل‌بستگی‌های دروغین، در اندیشه‌ی امروز و فردای این سرزمین بود.امریکایی‌ها علاوه بر ترور و کشتار، در وارونه‌نمایی و تحریف حقایق نیز مهارت دارند. امپراتوری رسانه‌ای آن‌ها دیرزمانی است که ذهن و اندیشه‌ی جهانیان را به بازی گرفته است. "ویلیام لدرر" در کتاب "ملتی از گوسفندان" گوشه‌ای از این هنر دروغ‌گویی و تحریف رسانه‌های امریکایی را به‌زیبایی آشکار کرده است.بی‌گمان در این حادثه نیز مانند بسیاری دیگر از این دست، همین شیوه را به‌کار خواهند بست. نسل‌کشی فرهنگی رسانه‌های امریکایی، مکمل ترور و کشتاری است که به‌دست نظامیان آن‌ها انجام می‌شود.همه‌ی ما از هر قوم و دیار و دین و آیین و مذهب و ملت و اندیشه و گرایش، بدهکار ازخودگذشتگی این سردار فداکار هستیم و ادای دین جز با مطالعه و شناخت شخصیت، عملکرد و زمانه‌ی آن بزرگ‌مرد، برکنار از احساسات و هیجان و دوستی و دشمنی، محقق نخواهد شد.امیدوارم این رویداد بزرگ، فراتر از فهم زمانه‌ی ما نباشد.
شاهنامه فلورانس، کهن‌ترین دست نویس شاهنامه کهن‌ترین دستنویس شناخته شده از شاهنامه که به دویست سال پس از سرایش این شاهکار و به سال 1217 ترسایی بازمی گردد، در کتابخانه ملی فلورانس نگهداری می‌شود.پروفسور پیه مونتسه، ایران شناس نامور ایتالیایی و استاد زبان و ادب پارسی، در سال 1997 ترسایی، هنگامی که در کتابخانه فلورانس سرگرم پژوهش و گرد آوری دست نویس‌های ایرانی بود، با دستنویسی که به نادرست برگردان قرآن به زبان پارسی در لیست دست نویس‌های کتابخانه دسته بندی شده بود، روبرو شد.ایشان پی بردند که این نبشته، دستنویسی از شاهنامه است که تا امروز کهن‌‌ترین دستنویس شاهنامه شناخته می‌شود و زمان رونویسی آن به دویست سال پس از سرایش این شاهکار ادب پارسی و جهان بازمی‌گردد.این دستنویس اکنون نیز در کتابخانه ملی فلورانس نگهداری می‌شود.دفتر نسخت از این شاهنامه بدست کتابخانه ملی فلورانس فراهم آمده و می‌توانید از اینجا آن را ببینید.
چرا انقلاب شد؟ بررسی مهم‌ترین پاسخ‌های تحلیل‌گران غیرحکومتی به قلم: هادی خادم الفقرابعد از گذشت چهار دهه از عمر انقلاب اسلامی ایران، امروزه شاهد آن هستیم که بازخوانی تاریخ انقلاب و تحلیل علمی و بی‌طرفانه‌ی آن، مخاطبان زیادی پیدا کرده است. دیر زمانی صحبت درباره‌ی انقلاب و ریشه‌ها و کنش‌گران انقلابی و عوامل آن، آسان نبود. همه‌چیز در یک هاله‌ی قدسی قرار داشت و امکان بازخوانی در این مورد میسر نبود. جز چند کتاب مثل "خاطرات ارتشبدفردوست"، "دخترم فرح"، "پاسخ به تاریخ" و .، کتاب خاص دیگری وجود نداشت. اما گذر زمان و تمرکز ویژه اندیشمندان غربی و متفکران ایرانی بر انقلاب ایران و همچنین آزادسازی اسناد سری و محرمانه سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا و .سبب شد آثار متفاوتی درباره‌ی انقلاب به بازار کتاب عرضه شود. در این مقاله تلاش کرده‌ایم ده اثر مهم، تاثیرگذار، علمی و بدون سوگیری آشکار در این حوزه را به شما معرفی نماییم. کتاب‌هایی که خرید اینترنتی بالایی را در سایت‌های فروش کتاب به‌خصوص سایت خرید اینترنتی کتاب ساربوک داشته‌اند. 1 - "ایران بین دو انقلاب"، یرواند آبراهامیان، جامع و کلاسیکایران بین دو انقلابیرواند آبراهامیان، تاریخ‌نگار و استاد ایرانی‌الاصل دانشگاه کالج باروک نیویورک است. او مولف کتاب‌های بسیاری در زمینه‌ی تاریخ ایران است اما مهمترین کتاب او "ایران بین دو انقلاب" است. اگر فردی قصد دارد درباره‌ی ایران سیاسی امروز و زمینه‌های شکل‌گیری جریان‌های سیاسی(خصوصا حزب توده) بداند، بی‌شک کتاب آبراهامیان یکی از اصلی‌ترین کتاب‌ها است. آبراهامیان در ابتدا برای شناخت ریشه‌های اجتماعی حزب توده شروع به پژوهش نمود اما بتدریج برای شناخت کامل از جوانب حزب توده، به چشم‌اندازی وسیع‌تر از تاریخ ایران رسید که حاصلش کتاب بی‌نظیر ایران بین دو انقلاب شد. این کتاب شامل بررسی وقایع اجتماعی - سیاسی، اقتصادی و حتی فکری در فاصله‌ی ایران قاجاریه و انقلاب مشروطه تا پیروزی انقلاب 57 است.مولف، سیاست در ایران جدید را از طریق تحلیل رفتار گروه‌های سیاسی و نیروهای اجتماعی بررسی می‌کند و دیسیپلین جامعه‌شناسی سیاسی با گرایش نیومارکسیستی را در بررسی تاریخ ایران به کار می‌گیرد. در بخش اول کتاب که "پیشینه‌ی تاریخی" نام دارد، "آبراهامیان" به بررسی دو دوره‌ی تاریخی دوران مشروطه و دوران حکومت رضاشاه پهلوی می‌پردازد و با نگاهی جذاب و دقیق ریشه‌های شکل‌گیری انقلاب مشروطه و به حکومت رسیدن رضاشاه را از نظر می‌گذراند.در بخش دوم کتاب که عنوان "سیاست ستیز اجتماعی" نام دارد، "آبراهامیان" به دوره‌ی تاریخی 1320 تا 1330 می‌پردازد و چگونگی شکل‌گیری حزب توده را به صورت مفصل شرح می‌دهد.در بخش سوم و پایانی کتاب، مولف ضمن بررسی نظریات کارشناسان درباره وقوع انقلاب اسلامی، نظریه‌ی خود را با عنوان "سیاست توسعه‌ی ناموزون" شرح می‌دهد و طی آن شرح می‌دهد توسعه ساختارهای اقتصادی و رفاهی بی‌سابقه، باعث ارضا نیازهای ضروری و اولیه ایرانی‌ها شد ولی ساختارهای سیاسی غیرپیشرفته و متصلب که اجازه مشارکت مردم در گردش واقعی سیاسیون را نمی‌داد، نیازهای سیاسی مردم را نادیده گرفت و برخورد این دو سطح با یکدیگر بود که بتدریج زمینه‌ساز شکل‌گیری انقلاب شد.یکی از فصل‌های جذاب کتاب که کمک زیادی به علاقه‌مندان تاریخ انقلاب اسلامی می‌کند، فصل مخالفان انقلاب اسلامی است که آبراهامیان با اسناد و داده‌های دقیق، مخالفان حکومت پهلوی را بررسی می‌کند.کتاب "ایران بین دو انقلاب" توسط "نشر مرکز" و "نشر نی" روانه‌ی بازار شده است. طبق نظر مشاوران فروشگاه اینترنتی ساربوک کتاب منتشره از سوی "نشر نی" ترجمه‌ی روان و دقیق‌تری دارد. 2 - "یادداشت‌های علم"، اسدالله علم، مستند و دقیقیادداشت‌های علمکتاب "یادداشت‌های علم" کتابی مستند و از واقعی‌ترین کتاب‌ها درباره‌ی دوران حکومت پهلوی است. "علم" یکی از مورد وثوق‌ترین افراد در زندگی پهلوی دوم است. او در حکومت پهلوی دوم سمت‌های مختلف من جمله ریاست املاک، نخست‌وزیری و وزارت دربار را داشته است.اعتماد شاه به علم به‌گونه‌ای بوده است که شاه روزانه چندین بار با علم دیدار داشته است. همین دیدارهای روزانه و صحبت‌های خصوصی علم با شاه سبب شده است تا یادداشت‌های علم مجموعه‌ای خواندنی و جذاب شکل بگیرد. دقت و پشتکار علم در ثبت نوشته‌های نه ساله سبب شده است تا این نوشته‌ها بسیاری از اسرار حکومت شاه را برملا سازد."علم" در ثبت نوشته‌های خود لحن طنزگونه داشته است و از آن‌جا که فرد ادیبی بوده است، بسیاری از روایت‌ها به شکل نغز و با شعر دیده می‌شود. این مجموعه 7 جلدی در دو مجلد توسط "نشر مازیار" به بازار عرضه شده است، مخاطب این مجموعه را علاقه‌مندان به حوزه‌ی تاریخ معاصر تشکیل می‌دهند. این کتاب توسط "نشر معین" نیز چاپ می‌شود اما چاپ "نشر مازیار"، کتابی نفیس‌تر است.یکی از رسالت‌های ساربوک ارسال کاملا رایگان کتاب به سراسر کشور است. شما می‌توانید این کتاب را با بسته‌بندی نفیس از ساربوک خریداری نمایید. 3 - "انقلاب تصورناپذیر در ایران"، چارلز کورزمن، طرحی نو و بدیعانقلاب تصورناپذیر در ایرانبرای بسیاری از کارشناسان وقوع انقلاب اسلامی ایران امری نامحتمل و تصورناپذیر بود. یکی از کارشناسان سازمان اطلاعاتی آمریکا در سال 57 به دولت آمریکا گزارش می‌دهد حداقل تا ده سال دیگر حکومت پهلوی در ایران قدرت‌نمایی خواهد کرد. اما صد روز بعد در 22 بهمن 57 جمهوری اسلامی پیروز می‌شود. برای بسیاری از افراد در جهان، انقلاب اسلامی امری تصورناپذیر بود. هیچ کس در دنیا تصور نمی‌کرد که حکومت در ایران تغییر کند."چارلز کورزمن" استاد دانشگاه کالیفرنیا در رشته‌ی مطالعات اسلامی در کتاب "انقلاب تصورناپذیر در ایران" خود به بیان چگونگی شکل‌گیری انقلاب اسلامی ایران می‌پردازد. او تحقیقات خود را در هشت فصل منتشر کرده و به تبیین مواردی پرداخته است که سبب‌ساز رویداد انقلاب 57 شده‌اند.او در بخشی از کتاب، تفاوت شکل‌گیری انقلاب‌را با روش "ضد تبیین" نشان می‌دهد. به این معنی که علل سبب‌ساز انقلاب‌های گذشته در انقلاب 57 تاثیری نداشته و این انقلاب، برخلاف همه‌ی انقلاب‌ها شکل گرفته است.به‌طور مثال زمانی که به "تبیین سیاسی" در تحلیل انقلاب‌ها نگاه می‌شود این‌گونه نتیجه‌گیری می‌شود که انقلاب‌ها زمانی به‌وقوع می‌پیوندد که حکومت فشار خود را کم می‌کند اما در ایران زمانی انقلاب رخ می‌دهد که حکومت دست از آزادسازی برمی‌دارد.در "تبیین نهادی"، انقلاب زمانی رخ می‌دهد که انقلابیون بتوانند منابع خود را برای به چالش کشیدن نفوذ بر مردم بسیج نمایند اما در ایران این‌گونه نبود و بسیج چنین منابعی امکان‌پذیر نبود. همین موارد سبب می‌شود تا بسیاری از کارشناسان در سال 57 انقلاب را امری نامحتمل بدانند اما این‌گونه نشد و انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.کتاب "انقلاب تصورناپذیر در ایران" کتابی تحلیلی و با دید واقع‌گرایانه است که توسط نشر ترجمان وارد بازار نشر شده است. 4 - "نبرد قدرت در ایران"، محمد سمیعی، بهترین کتاب درباره‌ی وجهه‌ی اسلامی انقلاب 57 نبرد قدرت در ایراننام زیر عنوان کتاب " چرا و چگونه روحانیت برنده شد" گویای شرح کتاب است. این کتاب توسط "محمد سمیعی" استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران نوشته شده است.سمیعی در کتاب خود به این مطلب اشاره می‌کند روش تحقیق او در این مقوله یک روش علمی است. او به حق و یا ناحق بودن هیچ کدام از جریان‌ها در روند شکل‌گیری انقلاب کاری نداشته و ترجیج داده است به تحلیل رفتار نیروهای انقلاب در آن زمان بپردازد.مولف با بهره‌گیری از اسناد و مدارک، شکل‌گیری جریان دینی در طول تاریخ چند صد ساله‌ی ایران را برای مخاطب روشن می‌کند. جریانی که در نهایت منجر به پیروزی انقلاب اسلامی می‌شود. در فصل اول کتاب با عنوان "شاه در خواب" به سالهای پایانی شاه اشاره می‌شود و تحلیل "هانتینگتون" درباره انقلاب را بررسی می‌کند.فصل‌های بعدی کتاب، دوران‌های مختلف تاریخی و شکل‌گیری جریان‌های سیاسی در تاریخ ایران بررسی می‌شود. این بررسی از حکومت صفویان آغاز و به پیروزی انقلاب ختم می‌شود. شکل‌گیری جریان دینی در دوران قاجار، انقلاب مشروطه، پهلوی اول، سال‌های آغازین حکومت محمدرضاشاه پهلوی، دولت مصدق و سپس مبارزات انقلاب اسلامی در این کتاب بررسی شده استسمیعی در پایان کتاب با ذکر این نکته که در دوران صفویه همه‌ی نخبگان با یکدیگر زیست و همکاری می‌کرده‌اند آرزو می‌کند در انقلاب اسلامی ایران نیز چنین اتفاقی رخ دهد.چاپ ششم این کتاب در قطع وزیری در 808 صفحه توسط نشر نی به بازار عرضه شده است. مطالعه‌ی این کتاب بسیار خواندنی را به شما علاقمندان تاریخ توصیه می‌کنیم. 5 - "انقلاب ایران ریشه‌های ناآرامی و شورش" مهران کامروا، کتابی چالش برانگیزانقلاب ایران ریشه‌های ناآرامی و شورشسوال اساسی این کتاب پی‌بردن به ریشه‌های ناآرامی و شورش در دوران حکومت پهلوی است. زمانی که شاه تصور می‌کرد در پی پایه‌گذاری بنیان‌های تمدن جدید است، ناگهان جریان توده‌ها حکومت او را سرنگون نمود اما دلیل این شورش چه بود که همه‌ی نظریه‌پردازان را در حیرت و تعجب فرو برد؟ "مهران کامروا" استاد دانشگاه "جورج تاون" در این کتاب از روشی بدیع برای کاوش دلایل انقلاب بهره‌می‌برد، او از تلفیق نظریات جامعه‌شناختی، روانشناختی و سیاسی به این نتیجه می‌رسد که برای شناخت عوامل انقلاب باید نظریات مختلف را بررسی نمود.مولف، کتاب خود را در شش فصل نوشته است. فصل اول کتاب به علل انقلاب اشاره می‌شود. در فصل دوم دولت پهلوی و فروپاشی رژیم بررسی می‌شود. در فصل سوم طبقه‌بندی نیروهای مخالف حکومت انجام می‌شود. فصل چهارم فرآیند تغییر اجتماعی ایران بررسی شده و در فصل پنجم بسیج توده‌های انقلاب پی‌گیری می‌شود. یکی از مهمترین ویژگی‌های کتاب، ترجمه‌ی بسیار خوب و دقیق کتاب توسط دکتر مصطفی مهرآیین پژوهشگر علوم اجتماعی و یکی از پژوهشگران برجسته نظریات انقلاب است. این کتاب توسط نشر کرگدن منتشر و به بازار عرضه شده است. 10 کتاب برتر 2020 به انتخاب نیویورک تایمز+ معرفی کامل 6 - "شاهنشاه"، کاپوشچینسکی، روایت یک روزنامه‌نگار شاهنشاه"شاهنشاه" تالیف "ریشارد کاپوشچینسکی" کتابی‌گزارش‌نگارانه در مورد تاریخ معاصر ایران است. "کاپوشچینسکی" یک روزنامه‌نگار لهستانی است که در واپسین روزهای حکومت پهلوی به ایران سفر می‌کند. او شاهد 27 انقلاب در جهان سوم بوده است. همین امر سبب می‌شود او بتواند در بطن حوادث، نگاه کاوش‌گرانه‌ای پیدا کند.او مشاهدات خود را با داده‌های انتزاعی انطباق می‌دهد و سعی می‌کند به ما نشان دهد که انقلاب اسلامی ایران امری اجتناب ناپذیر بوده است. یکی از جذابترین ویژگی‌های کتاب، شرح جزییات جامعه و اقتصاد ایران در سالهای واپسین حکومت پهلوی با نگاهی کاملا علمی و تاریخی و همچنین با زبانی روزنامه‌نگارانه است. وی از ترس مردم از حکومت و ساواک می‌گوید، اینکه چگونه مردم مقهور مانورهای اطلاعاتی ساواک بودند، اما در زمانی که بر کسی معلوم نیست، این ترس فرو می‌ریزد و هیمنه دستگاه اطلاعاتی و نظامی شاه می‌شکند و مردم با اتحاد با یکدیگر، توان غلبه بر ترس‌هایشان را پیدا می‌کنند.متن روایی کتاب که بازگو کننده‌ی جوش و خروش مردم در روزهای انقلاب است، تصویری جامع و موشکافانه از آن روزها به ما می‌دهد. اسلاوی ژیژک در مقاله‌ای، مخاطب را به خواندن کتاب شاهنشاه ارجاع داده است. کتاب شاهنشاه که توسط نشر ماهی منتشر شده است، برای مخاطبانی که تحمل خواندن متن سنگین تحلیلی را ندارند، توصیه می‌شود. 7 - "سیاست‌های خیابانی"، آصف بیات، تکان‌دهنده و قابل ت ملسیاست‌های خیابانیآیا انقلاب ایران جنبش تهی‌دستان بود؟ پاسخ این سوال را می‌توانید در کتاب "سیاست‌های خیابانی" با زیرعنوان "شورش تهی‌دستان" پیدا کنید. آصف بیات نویسنده و استاد ایرانی جامعه‌شناسی دانشگاه ایلینوی در آمریکای شمالی است. وی همچنین سال‌ها، استاد دانشگاه آمریکایی "قاهره" در مصر بوده است و همین، فرصت کاوش و پژوهش در جنبش‌های تهی‌دستان مصر و بعد ایران را به وی داده است.بیات در کتاب خود بین قشر فقیر و بیکار جامعه تحقیق کرده و حرکت آنها در جنبش انقلاب اسلامی و دوران پس از آن را بررسی کرده است.بیات عقیده دارد در انقلاب اسلامی ایران، این قشر تهیدست نبود که مبارزه را آغاز نمود بلکه آنها تا روزهای آخر اقدام غیر معمولی در این راه انجام ندادند. مولف در کتاب خود قصد دارد نشان دهد چگونه اقدامات معمولی که از دید ناظران پنهان است، تبدیل به یک شورش و تقابل با حکومت می‌شود. چگونه فعالیت‌های تهیدستانی که همدیگر را نمی‌شناسند و بخش مغفول جامعه به‌حساب می‌آیند، ناگهان یک حرکت پیشرو می‌شود و شورش شکل نهایی خود را می‌گیرد و انقلاب اتفاق می‌افتد.مولف در فصل دوم کتاب، تهران و محلات تازه شکل گرفته‌ی تهی‌دستان جدید را تبیین می‌کند و بیان می‌دارد که شکل‌گیری شهرها در دوران رضاشاه پهلوی منجر به ایجاد قشری تهیدست در حاشیه‌ی شهرهای بزرگ به‌خصوص تهران شد. بیات بیان می‌کند که این قشر هیچ‌گاه همراه با حرکات انقلابی نبودند و برعکس تمایل چندانی به تغییر حکومت نیز نداشتند. به تعبیر بیات، منافع کوتاه مدت، مثل یک نخ تسبیح، تمام اقدامات و کنش‌های تهیدستان شهری ایران را در بر می‌گرفت و اگر برای آنان، انقلاب، ضامن منافع کوتاه مدتشان بود، با آن همراهی می‌کردند. مصادیق و نمونه‌ها و آمارهایی که بیات در کتاب، به آنها استناد می‌کند، همین نظریه را تایید می‌کنند.بیات در فصل‌های دیگر کتاب به گروه‌های دستفروشان، بیکاران و تصرف‌کنندگان املاک و رفتار آنها در جامعه پرداخته است.در فصل آخر کتاب، بیات با اشاره به‌این‌که تهی‌دستان یک قشر منفعل نیستند و آنها برای اهداف خود تلاش می‌کنند و نه رهبر و هیچ طبقه‌ی دیگری، نشان می‌دهد همیشه این امکان وجود دارد که شورش‌های خیابانی تبدیل به یک جنبش بی‌بدیل شود.این کتاب توسط نشر شیرازه روانه‌ی بازار شده است. 8 "تاریخ یک انقلاب"، عزت‌الله سحابی، مبارز سخن می‌گویدتاریخ یک انقلابدر تاریخ انقلاب اسلامی نام مبارزان زیادی به چشم می‌خورد. مبارزانی که چند سال بعد از انقلاب، به حاشیه رفته یا رانده شدند و نقش یک اپوزیسیون به خود گرفتند. یکی از این افراد "عزت‌الله سحابی" بود. او که فرزند یدالله سحابی یکی از بنیانگذاران "نهضت آزادی" بود، از مدت‌ها قبل در زمان ملی شدن صنعت نفت، مبارزات خود را آغاز نمود.سحابی در طول مبارزه با رژیم شاهنشاهی نقش مهم و تاثیرگذاری را ایفا نمود و از این روست که شنیدن خاطرات و گفته‌های سحابی، خواندنی خواهدبود.کتاب "تاریخ انقلاب" به همت "امیر طیرانی"توسط نشر پارسه منتشر شده است. مخاطب در این کتاب، گزیده‌ی مقالات، سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های عزت‌الله سحابی را پیرامون انقلاب 57 می‌خوانید. اکثر مقالات و سخنرانی‌های کتاب، پیش از این در مجله‌ی "ایران فردا" چاپ شده است.کتاب چهار فصل دارد که سحابی در فصل اول به نقد جنبش‌های اسلامی معاصر بعد از سید جمال‌الدین اسدآبادی پرداخته است.در فصل دوم، دو نوشته درباره‌ی نهضت عاشورا وجود دارد. فصل سوم مصاحبه‌ای از مهندس سحابی درباره‌ی نهضت مشروطه گنجانده شده است. در فصل چهارم مقالات و مصاحبه‌های سحابی درباره‌ی ملی شدن نفت گنجانده شده است و در فصل پایانی شانزده مقاله و مصاحبه درباره‌ی تاریخ انقلاب اسلامی آورده شده است.مطالعه‌ی تحلیل‌های مهندس سحابی، می‌تواند شناخت مبانی انقلاب اسلامی ایران را برای خواننده به ارمغان آورد. 9 - "فروپاشی"، هدی صابر، پیش‌بینی انقلاب اقتصادیفروپاشیبعد از چهل سال عبور از دوران دیکتاتوری شاه، فرصت است تا بدانیم چرا و چگونه یک حکومت دیکتاتور سقوط می‌کند. کتاب "فروپاشی" نوشته‌ی هدی صابر به‌دنبال پاسخی برای این پرسش است. کتاب با نگاهی به درون رژیم شاه، بحران‌ها، تضادها و ناکامی‌هایش به‌دنبال پاسخی برای چگونگی فروپاشی رژیم شاه است.هدی صابر مولف کتاب "فروپاشی" روش بررسی را از بیرون به درون انتخاب کرده است. یعنی ابتدا نگاهی به عوامل بیرونی دهه‌ی 1970 و اوضاع جهان و بین‌الملل و تاثیر این عوامل بر داخل داشته است. سپس تحقیق خود را به میدان اوضاع داخلی رژیم شاهنشاهی آورده است.در بخش دوم کتاب، هدی صابر اقتصاد و شرایط اقتصاد در زمان بحران را بررسی کرده است. صابر اعتقاد دارد فروپاشی یک فرآیند است که در طول زمان طی می‌شود و نباید به شکل حادثه به آن نگاه شود.صابر در بخش اقتصادی به مخاطب نشان می‌دهد که چگونه همه‌ی عوامل سقوط حکومت پهلوی در درون برنامه‌ی ششم توسعه وجود داشته است. او در فصلی از کتاب به برنامه‌ی ششم توسعه‌ی پهلوی نگاه می‌اندازد و بیان می‌کند که این برنامه چگونه منجر به فروپاشی نظام می‌شود. مخاطب این کتاب علاقه‌مندان به تاریخ و مباحث اقتصادی در بستر تاریخ می‌باشند. 10 - "شاه، انقلاب اسلامی و ایالت متحده آمریکا "، داریوش بایندر، کتابی بدون روتوش و تعارفشاه، انقلاب اسلامی و ایالت متحده آمریکامعمایی که بسیاری به دنبال جواب آن هستند: چه اتفاقی رخ داد که آمریکا از شاه در برابر انقلابیون دفاع نکرد؟ چه اتفاقی رخ داد که شاه بهترین متحد خود در جهان را از دست داد؟ "داریوش بایندر" مولف کتاب "ایران و سازمان سیا"، در کتاب "شاه، انقلاب اسلامی و ایالات متحده آمریکا" به این معما پاسخ می‌دهد. او که سفیر ایران در آمریکا بوده است به اسنادی دسترسی پیدا کرده است که تا کنون کمتر خوانده شده است. برای همین خواندن این کتاب، کمک زیادی به حل معما خواهد نمود."بایندر" در مقدمه‌ی کتاب خود می‌نویسد: "اگرچه ترکیب انقلاب به‌گونه‌ای بی‌همتا، داخلی بوده است اما نمی‌توان به‌دنبال عوامل خارجی نرفت." او در کتاب خود به‌دنبال بازخوانی عواملی است که نشان دهد چگونه دستانی در دولت کارتر، زمینه‌ساز انقلاب اسلامی 57 شدند.بایندر کتاب را در سه بخش نوشته است. بخش اول به محیط پیش از انقلاب اشاره می‌کند و نظام شاهنشاهی را مورد مطالعه قرار می‌دهد. بخش دوم در "آستانه‌ی انقلاب" نام دارد و نگاهی به سالهای 54 تا 56 می‌اندازد و در بخش سوم کتاب که بیشترین صفحات را به خود اختصاص داده است، بایندر انقلاب و تحولات ماه‌های آخر حکومت پهلوی را بررسی می‌نماید.از آن‌جا که این کتاب بیشتر به اسناد پرداخته است و روایت‌گر وقایع انقلاب اسلامی است، مطالعه‌ی این کتاب برای همه جذاب است. کلام پایانیکتاب‌هایی که در این مقاله معرفی شد، مجموعه‌ای از علمی‌و تحلیلی‌ترین کتابهای انتشار یافته در بازار کتاب ایران است. خواندن گاه شماری تاریخ، کمکی به ما نخواهد کرد. هرچند این نوع خوانش جذاب و سرگرم کننده است اما کافی نیست. مطالعه‌ی تاریخ زمانی مفید و ثمربخش خواهد بود که همراه با تحلیل صورت بگیرد. اتفاقی که در کتابهای معرفی شده رخ داده است. شما می‌توانید خرید اینترنتی کتاب را از سایت ساربوک انجام داده و با ارسال کاملا رایگان به سراسر کشور، کتاب خود را بدون هیچ هزینه‌ی اضافی تحویل بگیرید.اگر گمان می‌کنید کتابهای دیگری نیز در بازار منتشر شده است که می‌توان به دیگران معرفی کرد، در واتساپ و اینستاگرام ساربوک، لیست کتاب خود را معرفی بفرمایید تا در نوشته‌های دیگر به آن‌ها پرداخته شود.
لشکر گمشده کمبوجیه 530 سال قبل از میلاد مسیح، کوروش کبیر رخت از دنیا بر میبندد و به دیار باقی میشتابد. امپراطوری بزرگ هخامنشی هم به دست بزرگترین پسر کوروش، کمبوجیه میرسد. کمبوجیه بعد از یک مدت که در قدرت جاگیر میشود، برای ادامه راه پدر، شروع به کشور گشایی بیشتر میکند. برای شروع کشور گشایی هم چشم طمع به سرزمین فرعون‌ها میدوزد. برای لشکر کشی به مصر، کمبوجیه به تدارکات فراوانی نیاز داشت، پس پنج سال اول حکومتش را به مهیا کردن همین تدارکات میگذراند. وقتی همه چیز آماده شد، بعد از جشنهای نوروزی سال 525 قبل از میلاد، کمبوجیه و سپاهش به سمت مصر حرکت میکنند و با کمک اعراب نبطی میتواند از بیابان عبور کند تا به مصر برسد. همه چیز خوب و مهیا است. در حمله اول مصری‌ها شکست میخورند و به پایتختشان، ممفیس، عقب نشینی میکنند. کمبوجیه پیام رسان میفرستد که بیایید و مثل آدمیزاد تسلیم شوید. اما جوابی نمیرسد که نمیرسد، چون پیام رسان و خدم و حشمش در نیل غرق گردانیده شدند. پس پادشاه ایران هم حمله میکند و بعد از ده روز محاصره دست آخر در ژوین همان سال، پادشاه ایران رسما به عنوان آغاز کننده بیست و هفتمین دودمان پادشاهی مصر، فرعون میشود.اما ماجرا همینجا تمام نمیشود. هنوز سرزمینهای دیگری در دنیای شناخته شده آنروز بود که میبایست تصرف میشد و پادشاهی ایران بزرگ و بزرگتر. پس کمبوجیه سه لشکر آماده میکند تا فتوحاتش را گسترش دهد. یکی از این لشکرها به سمت سرزمین آمون حرکت میکند. اما وقتی سربازهای این لشکر پنجاه هزار نفری حرکت میکنند، هیچکدام نمیدانستند که این آخرین باری است که انسان دیگری به جز همرزمانشان را خواهند دید. در بیابان بی آب و علف، سربازها به انسان خواری میرسند و قحطی گریبانشان را میگیرد. برای تکمیل بلا هم طوفان شن سهمگینی آغاز میشود و همه سربازها در زیر شن زنده زنده (آنهایی که زنده مانده بودند!) دفن میشوند.کمبوجیه که داستان را میشنود، اختیار از کف میدهد و رفتارهایی انجام میدهد که نه برازنده پادشاه است، نه استحقاق مردم زیر نظر پادشاه جدید. گاو آپیس، که موجود مقدسی بوده با خنجر کمبوجیه زخمی میشود و چند روز بعد میمیرد. اما طلسم و نحسی کشتن یک خدا، دامن کمبوجیه را میگیرد و وقتی مجبور میشود به سمت ایران بازگردد، خنجرش (احتمالا همان خنجری که گاو آپیس را زخمی کرد) در ران پایش فرو میرود و بعد از چند روز دومین پادشاه هخامنشیان، بعد از هشت سال پادشاهی به دنیای مردگان میرود. بیشتر این روایت، روایت هرودوت، تاریخ نویس یونان باستان بود. از این نظر، شاید ما ایرانی‌ها در حال حاضر، به شدت به این مرد مدیون باشیم که این همه داستان برای ما و درباره گذشته ما نوشته و باقی گذاشته است. اما . همیشه یک اما کار را خراب میکند.حمله کمبوجیه به گاو آپیسچند تا موضوع هست که شاید بد نباشد نگاهی به آنها بیاندازیم. اول از همه داستان لشکر گمشده کمبوجیه. اینکه آیا لشکری وجود داشته یا نه که برود در زیر شنها دفن شود و قبل از طوفان شن، به جان یکدیگر بیفتند، حقیقتا برای ما مشخص نیست. اما دو برادر ایتالیایی دراواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یک، ادعا کردند در کاوشهایی که در بیابانهای غرب مصر انجام میدادند، بقایای این لشکر گمشده را پیدا کردند و بدین صورت راز یکی از بزرگترین معماهای تاریخی جهان را کشف کرده‌اند! اما این هم باز پایان ماجرا نیست. گویا بلافاصله، میراث فرهنگی ایران با مصر شروع به مکاتبه میکند که سی سال با هم قهر بودیم، اشکالی ندارد، بیایید فقط در این مورد آشتی کنیم و چیزهایی که پیدا شده را به ایران بفرستید. مصر هم آب پاکی را بر دست ایران میریزد که این وصله‌ها به ما نمیچسبد و آن دو برادر ایتالیایی مدعی، اصلا در این منطقه کاوش نکردند که چیزی پیدا کنند و ما هم بی منت آن را به دست شما بسپاریم. چند سال بعد، باستان شناس دیگری ادعا میکند که اینها همه حاصل سیاست بازی داریوش یکم هخامنشی بوده است. لشکر گمشده‌ای اصلا وجود نداشته که بخواهد پیدا شود. آن لشکر پنجاه هزار نفری از یک گروه شورشی محلی قدرتمند شکست خورده‌اند و برگشته‌اند. داستانی هم که هرودوت شنیده و نوشته، حاصل سیاست داریوش بوده که شکست پادشاه قبل از خود را بر گردن طبیعت انداخته که مبادا از شان و منزلت پادشاهی اش کم شود. عجیب است، نه؟ ادعای سیاست بازی داریوش، در کنار ادعای هرودوت از این ماجرا و داستانهای دیگرش و ادعای مدرسان کنونی بعضی از کلاسهای تور لیدری در ایران تناقضات عجیبی با همدیگر دارند. آن بعضی از مدرسانی که اشاره کردم، ادعا میکنند داریوش بی سواد و احمق بوده است و توانایی اداره مملکت را به خوبی نداشته است. پس دلیلی نیز برای افتخار به گذشته و پادشاهی هخامنشی و این قبیل موضوعات هم وجود ندارد. اما قبل از نتیجه گیری داستان حماقت و زوال عقل کمبوجیه را هم ببندیم.داستان داریوش و کمبوجیه را میتوانید در اپیزود سی و سوم رادیو تراولکست گوش کنید.هرودوت در کل نگاه مثبتی نسبت به کمبوجیه نداشته است. اما داستانی که هرودوت نوشته، بر اساس شنیده هایش بوده است و صد البته که بعد از نزدیک به یک قرن داستانها تغییر میکنند. این همان چیزی است که تاریخ را سیال میکند. در کاوشهایی که در معابد خدایان مصری انجام شد، مشخص شد که اتفاقا کمبوجیه خیلی هم پادشاه ظالمی نبوده و گاو آپیس هم خودش مرده است و از کشتار مردم و تنبیه کاهنان هم خبری نبوده است. از قضا، در زمان مرگ آپیس هم اصلا در شهر دیگری بوده و برای عرض ارادت، بعدتر یک تابوت هم برای آپیس به همراه کلی هدایای دیگر میفرستد. اقدامات اصلاحی فراوانی هم انجام داده و مقرری معابد را از دولت مرکزی قطع کرده است (البته به جز سه معبد). پس بعد از مرگ کمبوجیه، کاهنان معابد، داستانها را عوض کردند و گذر زمان حقیقت را تغییر داده است.اما لشکر گمشده و داستان حقیقی اش. ما هنوز این را نمیدانیم! اما میتوانیم داستانهای خودمان را قبول کنیم. میتوانیم قبول کنیم کمبوجیه هم پادشاه خوب، اما بدشانسی بوده است و تاریخ گذشته چندان با او مهربان نبوده است. اینکه سربازان وطن، در راه وطن! گرفتار طوفان شدند و مردند. یا اینکه داریوش پادشاه صادق و پر افتخاری بوده است (که البته پر افتخارش درست است). اما یک سوال برای من باقی است: همه اینها برای چه؟!!نقاشی ای از لشکر گمشده کمبوجیه مربوط به قرن نوزدهم میلادیپادشاهی ایران، شروع به فتح و گسترش قلمرو خود میکند و تا هر جا که میخواهد و میتواند پیش میرود و تاریخی برای ما به جا میگذارد که به آن افتخار کنیم. آیا فقط باید افتخار کنیم؟ ما (منظور گذشتگان ما) توانستیم از آفریقا تا نزدیک چین را زیر پرچم ایران بزرگ یا همان پرشیا بیاوریم. این جای افتخار دارد که روزی چنان قدرتی داشتیم که بتوانیم همه را شکست دهیم. اما در کنار همه خوبیها، تمدن، پیشرفت و نوآوریها، ما عملا به مناطق دیگر و مردم دیگر حمله میکردیم. راحت‌تر بگویم، ما به سرزمین و مردم آنها تجاوز میکردیم. همان اتفاقی که به دفعات برای ما اتفاق افتاده است و شاید ما همچنان در میانه یک حمله دیگر باشیم. اینکه تاریخ ما جایی برای افتخار کردن برای ما گذاشته است، بسیار با ارزش است و خواهد بود. اما هیچ افتخاری در تهاجم و تجاوز به سرزمینهای دیگر وجود ندارد. و از آنجا که تاریخ تکرار میشود، ما از اسکندر و یونانی‌ها به مسلمانان و ترکها رسیدیم. از مغولها گذشتیم و در انگلیس و فرانسه و آمریکا و روسیه جا ماندیم. از اینها که خواستیم بیرون بیاییم در خودمان گیر کردیم. حالا با خود درگیری در برهه‌ای حساس از برهه‌های این سرزمین، نشسته‌ایم و نظاره میکنیم. ولی باز هم فراموش کردیم که اگر ظلمی شده و میشود، به خاطر ظالم نیست، مظلوم اینجا همه کاره ماجرا است. جای ظالم و مظلوم هم به طرفه العینی عوض میشود. ظالمان امروز شاید مظلومان دیروز و آینده بوده و باشند. فقط شاید بهتر باشد حواسمان باشد در طوفان گم نشویم.پروژه من و تاریخ - لشکر گمشده کمبوجیه پروژه من و تاریخ، نگاه شخصی ما است به وقایع تاریخی از یک ثانیه پیش تا بیگ بنگ.
سفیر ایران در تاجیکستان: نمایش "فردوسی" ادای احترام همزبانان تاجیک به این حکیم بزرگ است در پایتخت تاجیکستان نمایش "فردوسی" با موضوع حکیم ابوالقاسم فردوسی و با حضور "محمدتقی صابری" سفیر جمهوری اسلامی ایران در تاجیکستان و جمع کثیری از مردم تاجیکستان و ایرانیان مقیم برگزار شد. به گزارش باشگاه شاهنامه پژوهان به نقل از ایسنا، صابری پس از اجرای نمایش طی سخنانی ابراز داشت: حقا که سخن گفتن از حکیم ابوالقاسم فردوسی که احیاگر هویت ملی و زبان فارسی است آسان نیست، سخن گفتن در مورد شخصیتی چون او بسی سخت و سنگین است.وی ادامه داد: شاعر و حماسه سرای بزرگ، در شاهنامه ماندگار خود، کاخ بلندی از اسطوره و سروده‌های حماسی را برافراشت که در پی قرن‌ها، همچنان بسان آفتاب عالمتاب، پر درخشش است و اینگونه نام او را بلند آوازه ساخته است. شاهنامه، این شناسه تمدنی بزرگ ما، سرشار از آزادگی، فضیلت اخلاقی و پاکیزگی است که نشان از پاکی بینش و بزرگی منش وی دارد".ادامه در سایت باشگاه شاهنامه پژوهان
اتوپیا (آرمانشهر) هیلتر و استالین آدولف هیتلر و جوزف استالین از شخصیت‌های مهم قرن 20 ام هستند. یکی از آنها، رهبر آلمان نازی، امیدوار بود تا یک امپراطوری جدید عظیم زیر پرچم اعتقادات نژادپرستانه‌اش بسازد. دیگری می‌خواست اولین دولت کمونیستی را در اتحاد جماهیر شوروی نوپا بسازد. اما علی‌رغم ماهیت متفاوت اهدافشان، انگیزه این دونفر از یکجا نشات می‌گرفت: میل به ایجاد آنچه آن‌ها معتقد بودند آرمانشهر روی زمین است. برخلاف دیکتاتورهای دیگر، که بسیاری از آن‌ها به رییس مافیا شباهت دارند، این دو فکر می‌کردند که راز هستی را کشف کرده‌اند.با این حال، شخصیت‌های فردی هیتلر و استالین به شدت با هم متفاوت بود. در طول 30 سال گذشته، در جریان نوشتن کتاب‌های مختلف تاریخی و ساخت بسیاری از مستندهای تاریخی، با تعدادی از افراد ملاقات کرده‌ام که شخصا دیکتاتورها را می‌شناختند و خاطرات آن‌ها را تایید می‌کند که جلسه گذاشتن با استالین با هیتلر متفاوت بوده است.هیتلر، برخلاف استالین، رهبر "کاریزماتیک" طبق کهن الگوها بود. چنین رهبرانی در درجه اول شخصیت فردی آن‌ها بر قوانین برتری دارد، به خوبی در ساختارهای بروکراتیک جای نمی‌گیرند و بسیار شبیه به "مبلغین مذهبی" می‌مانند. اولریش دو مایزیر، یکی از افسران ستاد کل که در آخرین روزهای ج.ج 2 در جلسات با هیتلر شرکت می‌کرد، از نزدیک شاهد جذابیت کاریزماتیک دیکتاتور بود. او می‌گوید:" مردانی آمدند تا به هیتلر بگویند که دیگر نمی‌توانند مقاومت کنند.وقتی موضوع را مطرح کردند هیتلر به مدت یک ساعت با آن‌ها صحبت کرد و سپس آن‌ها رفتند و گفتند:"ما می‌خواهیم یکبار دیگر امتحان کنیم""اولریش دو مایزیرجذابیت شخصیکارل بوهم تتلباخ، دستیار لوفت وافه در مقر هیتلر، تایید کرد که توانایی‌های اقناعی هیتلر چشمگیر بود. او می‌گوید:" او می‌تواند کسی را آماده خودکشی بود را دوباره زنده کند و فرد دوباره حس کند که باید پرچم را حمل کند و در جنگ بمیرد.این خیلی عجیب بود." علاوه بر این، در معاملات شخصی خود، تتلباخ رهبر نازی را شخصی "قابل احترام، میزبانی جذاب دانست نه فردی خشن و وحشی."به یاد داشته باشید، درهرحال، شما باید تقریبا متمایل به حمایت از رژیم نازی باشید تا از شخصیت هیتلر به وجد بیایید. اگر شما به ایده رژیم نازی معتقد نبودید، جلسه با هیتلر می‌توانست برداشت متفاوتی ایجاد کند. نخست وزیر انگلیس، نویل چمبرلین، وقتی با هیتلر در سال 1938 ملاقات کرد او را غیرچشمگیر دانست و بعدا او را معمولی‌ترین سگ کوچکی که تا الان دیده توصیف کرد. چمبرلین فکر می‌کرد هیتلر یک شرور خشن و پرسرصدا است.ناتوانی هیتلر در گوش دادن به دیگران ویژگی جدیدی نبود. او این ویژگی را از جوانی داشت. اگوست کوبیزک، که او را از قبل از جنگ جهانی اول می‌شناخت، ادعا می‌کرد وقتی هیتلر درباره کتابی که تازه خوانده بود صحبت می‌کرد، نمیخواست نظر دیگران را بشنود.درواقع یکی از خطرات ملاقات با هیتلر - همانطور که رهبر فاشیست ایتالیا، بنتیو موسولینی، کشف کرد این بود که به سختی می‌توان کلمه‌ای در میان حرف‌های او گفت. وزیر خارجه ایتالیا، کنت سیانو، در دفتر خاطراتش پس ملاقات در آوریل 1942 گفته است که "او همش حرف میزد حرف میزد حرف میزد. موسولینی رنج می‌برد، او که عادت داشت خودش صحبت کند در عوض، عملا باید سکوت می‌کرد. روز دوم بعد از ناهار وقتی گفته شده بود، هیتلر یک ساعت و 40 دقیقه بدون وقفه صحبت کرد. درباره همه چیز از دین گرفته تا هنر و تاریخ بحث کرد." بنابراین به دیدگاه شما بستگی داشت که هیتلر الهام بخش است یا خسته کننده.بعید است که کسی بعد از ملاقات با استالین چنین افراط‌ها را می‌دیدید. از این نظر او عکس هیتلر بود. در بیشتر موارد، رهبر شوروی می‌خواست دیگران صحبت کنند. او شنونده‌ای پرخاشگر و حتی یک تماشاگر پرخاشگر بود.استپان میکویان که در دهه 30 میلادی در کرملین بزرگ شد گفت:" استالین ذاتا به همه خیلی توجه می‌کرد. او هنگام صحبت به چشمان مردم تماشا می‌کرد و اگر شما مستقیم به چشمان او نگاه نمی‌کردید ممکن بود شک کند که دارید او را فریب می‌دهید. و اگر چنین حسی پیدا می‌کرد ناخوشایندترین اقدام‌ها را انجام می‌داد."ولادیمیر یروفیف ، مرتجم استالین درباره دیکتاتور گفته است: " کار با او کاملا ایمن نبود زیرا اگر چیزی را دوست نداشت ، هیچ بخششی وجود نداشت."دشمنان همه‌جا هستندبه گفته استپان میکوییان، یکی از شخصیت‌های کلیدی استالین "شکاک" بودن او بود. از آنجا که دیکتاتور اتحاد جماهیر شوروی برایش دروغ گفتن و خیانت به اطرافیان راحت بود ،دلیلی نمی‌دید همرزمانش رفتار مشابهی نداشته باشند. میکوییان می‌گوید:" اگر به او دروف میگفتید، او می‌فهمید. وحشتناکترین چیز دروغ گفتن به او بود .که از نظر او بزرگترین جنایت بود."فهم میزان اهمیت این بینش بسیر دشوار است. استالین با همه چی و همه کس با سوظن رفتار می‌کرد. سوال غالب در ذهن او همیشه این بود:"چه کسی می‌تواند به من خیانت کند؟"هیتلر از این سطح از قدرت شخصی برخوردار نبود. او تمایل داشت به کسانی که در حلقه نزدیک خود هستند اعتماد کند تا اینکه آن‌ها به وضوع برای فریب او اقدام کنند. اگر او این اعتما را نمی‌داشت ، مطمینا تلاش برای ترور او توسط کنت فون اشتاوفنبرگ در ژوییه 1944 اتفاق نمی‌افتاد. در کمال تعجب از استافنبرگ، به عنوان افسری که در یک جلسه نظامی شرکت می‌کرد، قبل از ورود به اتاق هیتلر از او خواسته نشده بود تا محتوای کیفش را فاش کند. اگر این بازرسی بود بمبی که حمل می‌کرد شناسایی می‌شد. درواقع این نکته قابل توجه است که گرچه تعدادی تلاش برای پایان دادن به زندگی هیتلر انجام شده است اما یک مورد مشابه و کاملا مستند در مورد استالین وجود ندارد. طبیعت کاملا به نفع استالین پیش رفته است.هیتلر درحال ملاقات با گوبلز و هرمن گویرینگاستالین نقطه مقابل "رهبر کاریزماتیک" بود. او نه تنها سخنگوی الهام‌بخشی نبود بلکه بدون گریختن از مراحل بوروکراسی آن را می‌پذیرفت. رهبر شوروی درک عمیقی از قدرت جلسات کمیته داشت. وی تعداد عظیمی از افراد را به عنوان مدیر در سیستم شوروی مدیریت می‌کرد. تعداد مدیران شوروی از کمتر از 4 میلیون در 1929 به تقریبا 14 میلیون در سال 1939 رسیده بود.برعکس هیتلر همیشه به هرگونه تلاش بوروکراتیک برای محدود کردن او مشکوک بود. او برای از بین بردن هر ساختار متمرکزی که به طور بالقوه می‌تواند قدرت او را غصب کند، همه تلاش خود را انجام داد. به همین منظور وی اجازه داد تا کابینه آلمان ضعیف شود. درواقع کابینه هیتلر بعد از سال 1938 دیگر هرگز دیده نشد.اندیشمندان سیاسیاما درحالی که تفاوت‌های زیادی بین هیتلر و استالین بود، آن‌ها از یک ویژگی حیاتی برخوردار بودند: آن‌ها درواقع به چیزی خارج از محدوده خود اعتقاد داشتند و به دنبال ایجاد جهانی جدید بودند. آن‌ها حتی به پادشاهان اروپایی مذهبی رانده شده در گذشته که به خدای مسیحیت ایمان داشتند شباهت نداشتند. برعکس، هردو دیکتاتور از مسیحیت متنفر بودند. در خلوت هیتلر اظهار داشت که "مسیحیت اختراع مغز بیمار است." اگرچه به دلایل عملگرایانه، وی نظرات واقعی خود را در مورد این موضوع از دید عموم آلمان پنهان کرد.هردوی آن‌ها شخصیتی عمیقا پساروشنگری داشتند. آن‌ها نه تنها معتقد بودند خدا مرده است بلکه معتقد بودند اکنون یک ایدیولوژی تازه و منسجم جایگزین آن شده است. و میلیون‌ها نفر از کسانی که پیرو این دو دیکتاتور بودند نیز به این تفکر پیوسته بودند.هیتلر و استالین اما به چیزهای مختلفی اعتقاد داشتند. اعتقادی که هیتلر تبلیغ می‌کرد قطعا اعتقاد استالین نبود. به همین ترتیب، هیچ یک از این ایدیولوژی‌ها سرچشمه نبودند بلکه از کار دیگران اقتباس شده بود.از نظر هیتلر، نقطه شروع شناختن اهمیت حیاتی "نژاد" بود، ایده‌ای که وی از مجموعه نویسندگان پیش از خویش ساخته بود. هسته اصلی سیستم اعتقادی وی این ادعا بود که راه ارزیابی ارزش افراد از طریق بررسی "میراث نژادی" آن‌ها است. این ایده به تقویت یهودستیزی قاتلانه وی کمک کرد. زیرا هیچ‌جایی در آرمانشهر هیتلر برای جمع کثیری از مردم که به نظر وی "از نظر نژادی نامطلوب" بودند (به ویژه یهودیان) وجود نداشت.قانون نورنبرگ 1935 مطابق اعتقادات وی نفرت نژادی وی مبتنی بر تفکر مدرن است. هیتلر غالبا تعصب خود را با استفاده از اصطلاحات شبه‌علمی ابراز می‌داشت. هیتلر در زندگی‌نامه خود در اوایل سال 1920 در کتاب زندگی‌نامه خود نوشت:" یهود به عنوان یک انگل معمولی باقی مانده است، مفت‌خوری که مانند یک باسیل مضر به محض دعوت یک محیط مطلوب ، گسترش می‌یابد.استالین نیز مانند هیتلر با کار دیگران متقاعد شده بود. تاثیرگذارترین آن کارل مارکس بود. در درجه اول این آموزه‌های مارکس بود که او را به دنیای انقلاب کشاند. به گفته مارکس، افراد شاغل که وی آن‌ها را "پرولتاریا" می‌نامید از زندگی با بهره‌وری بالا بی بهره بودند. زندگی در کارخانه‌های ناخوشایند قرن 19 به جای کار ، آنطور که باید، راهی برای احساس رضایت مردم باشد، برای روح انسان مخرب است.مشکل اینجا بود که گرچه کارل مارکس در تجزیه و تحلیل مسایل بسیار درخشان عمل می‌کرد ، اما راه‌حل پیشنهادی او لزوما مناسب و قانع‌کننده نبود. یک مشکل این بود که او ادعا کرد تاریخ قرار است از مراحل خاصی عبور کند. به عنوان مثال، یک مرحله امپراطوری، یک فیودال، یک مرحله سرمایه داری ، یک مرحله سوسیالیستی و در نهایت یک مرحله کمونیسم وجود داشت. اما این رویکرد فرمولی وقتی در طیف گسترده‌ای از کشورها و فرهنگ‌های مختلف اعمال شود، می‌تواند مشکل‌ساز باشد.کارل مارکسمباحثی پیرامون پیروان مارکس در مورد منظور دقیق این مرد از نظریه‌ها و بهترین راه برای اجرای آن چیست، در گرفت. پیروان مارکسیست یکدیگر را به دلیل تخریب آموزه‌های مارکسیستی محکوم می‌کردند، درست همانطور که مسیحیان قرون وسطی به دلیل بدعت به یکدیگر حمله می‌کردند.بنابرین فاصله‌ای آشکار بین هیتلر و استالین از نظر نوع نگاه به جهان وجود داشت. یکی نژادپرست متعبد بود، دیگری مردی که فکر می‌کرد محیط در درجه اول افراد را شکل می‌دهد. یکی معتقد به قوانین "طبیعت" بود، دیگری پیرو فداکار کارل مارکس بود. علاوه بر این‌ها، آن‌ها هرکدام با شور و اشتیاق از سیستم اعتقادی دیگری متنفر بودند. هیتلر از بلشویسم ترسید و آن را تحقیر کرد و استالین از نازیسم متنفر بود.به دنبال مدینه فاضلهبه‌همین‌ترتیب، از نظر اهداف نهایی دو دیکتاتور شکافی عمیق وجود داشت، هدف کمونیستی و یک جامعه بدون دولت، تضاد شدیدی با ایده هیتلر درباره یک امپراطوری غول‌پیکر مبتنی بر نژادپرستی خشونت آمیز داشت. این تمایز روشن، نحوه درک ایدیولوژی‌ها را به ما آموزش می‌دهد. نوع نفرت نژادی که در هسته اصلی تفکر هیتلر قرار داشت به درستی محکوم می‌شود در حقیقت ابراز چنین اعتقادی در بسیاری از کشورها غیرقانونی است. درحالی که هنوز هم تعدادی هستند که با افتخار خود را مارکسیست اعلام می‌کنند. اما ، در چارچوب رهبری استالین، این تحلیل مشکلی دارد.زیرا هدف هماهنگ بولشویک‌ها کشوری که در آن دولت "پژمرده" است در زمان استالین واقعا قابل دستیابی نبود و حتی استالین نیز نزدیک بود تا به آن اعتراف کند.استالین در سخنرانی خود در هجدهمین کنگره حزب کمونیست در مارس 1939 اعتراف کرد که مارکس و همکارش ، فردریش انگلس، همیشه درست نمی‌گفتند. مخصوصا ، هنگامی که انگلس گفته بود که "دیگر چیزی برای سرکوب وجود ندارد" و بعد از آن ایده "دولت پژمرده" را مطرح کرد. درواقع او عامل بین‌المللی را نادیده گرفته بود. استالین گفت، مسیله این است که چون کشورهای دیگر در راه کمونیسم نیستند، اتحاد جماهیر شوروی برای دفاع از خود به "یک ارتش آموزش‌دیده، اعضای تنبیهی منظم و یک سرویس اطلاعاتی قوی" نیاز دارد. به عبارت دیگر، انتظار داشته باشید که "ارگان‌های تنبیهی کاملا منظم" همیشه بمانند، زیرا هیچ چشم داشتی از نابودی آن‌ها وجود ندارد مگر اینکه جهان کمونیست شود و کدام انسان عاقلی فکر می‌کند که چنین اتفاقی می‌افتد؟با این وجود، هیتلر و استالین هردو چشم‌انداز مدینه فاضله آینده را ارایه دادند. آن‌ها البته آرمانشهرهای مختلفی بود اما با این وجود هردو آرمانشهر بودند. همانطور که استالین در سال 1939 اعتراف کرد، راه رسیدن به این آرمانشهر دشوار بود و از آنچه مردم فکر می‌کردند بیشتر طول می‌کشید اما فارغ از این‌ها هدف بزرگی در پیش داشتند. هردوی این دیدگاه‌های آرمانشهرانه هدفی را در زندگی ارایه می‌کردندکه در جهانی بدون اعتقاد مذهبی بی‌معنی بود.پروپاگاندا حزب بولشویک روسیه 1930 برای نیکونور پره والوف که سال 1917 در سال انقلاب روسیه به‌دنیا آمد، دلیل وجودی نمی‌توانست از آن برایش روشن‌تر باشد. او معتقد بود که او را روی این زمین قرار داده‌اند تا "فردی با وجدان باشد و توده‌ها را به آگاهی از نیاز به پیروزی سوسیالیسم و کمونیسم سوق دهد". پس از آن پره والوف تلاش کرد تا با پیوستن به پلیس مخفی شوروی، کمیسری خلق برای امور داخلی و سازماندهی تبعیدهای گسترده به سیبری "زندگی مردم روسیه" را بهبود ببخشد.هواداران حزب بولشویک 1930 یوهانس هاسبروک، فرمانده اردوگاه کار اجباری گروس روزن ، با عضویت در SS هدف مشابهی را در زندگی به دست آورد :" من از SS برای راهنمایی روشنگرانه‌اش که به من داد ممنون بودم. بسیاری از ما قبل از عضویت در سازمان بسیار گیج بودیم. ما نمی‌فهمیدیم که در اطراف ما چه اتفاقی می‌افتد، همه چیز گیج‌کننده شده بود. SS به ما یکسری ایده‌های ساده داد که می‌توانستیم آن‌ها را بفهمیم. و ما به آن اعتقاد داشتیم."زیرپا گذاشتن آزادییکی از "ایده‌های ساده" ارایه شده توسط هردو ایدیولوژی هیتلر و استالین، مخالفت سرسخت با ارزش‌های لیبرال دموکراسی بود. هردو، اصولی را که امروز "آزادی" را تشکیل می‌دهند را رد می‌کردند. هردو آزادی بیان را محکوم می‌کردند. هردو به حقوق بشر در هر سطح حمله می‌کردند. و از همه مهمتر ، هردو به دنبال از بین بردن توانایی فرد برای فردی بودن بودند. شما حق نداشتید همان شخصی باشید که انتخاب کردید. شما یا با سیستم ارزش جدید مطابقت داشتید یا مورد آزار و اذیت قرار می‌گرفتید. درنهایت، این دلیلی بود که آرمانشهرهای هیتلر و استالین هرگز نمی‌توانستند از استبداد رها شوند . زیرا حتی اگر سرزمین موعود رسیده بود هرکسی که علنا با این بهشت جدید مخالفت می‌کرد مجازات می‌شد.هیتلر و استالین نیز در این واقعیت که هردو بی‌رحم بودند یکسان بودند. حتی گاهی به نظر می‌رسید بی‌رحمی یکدیگر را تحسین می‌کردند. هنگاهی که در سال 1934 ، هیتلر دستور قتل سربازان طوفان نازی، ارنست روهم، و دیگر مخالفان را صادر کرد، استالین اظهار داشت: " چه شخص بزرگی! چقدر خوب که او اینکار را کرد." و در ماه می 1943 ، هیتلر گفت که او استالین را به خاطر راهی که "از هرگونه مخالفت در ارتش سرخ خلاص کرد و به این ترتیب اطمینان حاصل کرد که هیچ تمایل شکننده‌ای در ارتش وجود ندارد" حسادت می‌کند. با این‌حال، دیکتاتور نازی همیشه حریف شوروی خود را تحسین نمی‌کرد. شش سال قبل، هنگامی که استالین رییس قتل تعداد زیادی از "دشمنان مردم" بود، هیتلر اظهار داشت: " احتمالا استالین از نظر مغزی بیمار است، در غیر این صورت شما نمی‌توانید رژیم خونین او را توضیح دهید." این گفته کاملا کنایه آمیز بود، زیرا هیتلر بیش از استالین دستور قتل مردم را داده بود.(از نظر تاریخی به نظر این جمله مشکل دارد چون استالین 23 میلیون و هیتلر 17 میلیون آدم کشته است م )در طی ج.ج 2 ، درحالی که استالین گروه‌هایی از مردم را به مناطق وحشی شوروی،جایی که بسیاری از آن‌ها در آنجا جان دادند، تبعید می‌کرد، هسته اصلی نفرت هیتلر متوجه یهودیان بود. او تصمیم گرفت که یهودیان را به صورت گروهی "منقرض شوند". هولوکاست یک جنات منحصر به فرد در تاریخ بشریت و شاید بدنام‌ترین میراث هیتلر است.نکته اساسی، این است که اکثر کسانی که به دلیل اقدامات استالین جان خود را از دست دادند، شهروندان شوروی بودند، درحالی که اکثریت کشته شده توسط هیتلر غیرآلمانی بودند. این تفاوت از خواسته‌های آن‌ها ناشی می‌شود. استالین در بیشتر مدت حکومت خود بر سرکوب در قلمرو شوروی متمرکز بود، درحالی که هیتلر آرزوی ایجاد یک امپراطوری عظیم جدید را داشت. در این زمینه، تصور غلط رایج این است که یهودیان آلمانی تعداد قابل توجهی از کشته‌شدگان را تشکیل می‌دهند. در حقیقت کمتر از 1 درصد آلمانی‌ها یهودی بودند. این کشورهایی بودند که نازی‌ها به آن حمله کردند به خصوص لهستان، مجارستان و شوروی - که شامل تعداد زیادی یهودی بودند.این توزیع جغرافیایی مرگ‌ومیرها تفاوت دیگری را نیز بین این دو ظالم نشان می‌دهد. به نظر هیتلر، تنها راه زنده ماندن آلمان در بلند مدت بزرگتر شدن آن است. وی در نتیجه تمایل به گسترش آلمان و اعتقاد راسخ وی به ایدیولوژی نژادپرستانه، سه تصمیم مهم گرفت: حمله به لهستان، که منجر به شروع ج.ج 2 شد. تصمیم حمله به شوروی استالین و راه اندازی "جنگ نابودی" و تصمیم به قتل یهودیاندرمورد استالین، درحالی که او ایده صادرات انقلاب به سرزمین‌های دیگر را به طور کامل کنار نگذاشت، اما هیچ برنامه‌ای برای فتح عظیم کشورها نداشت. کشورهای اروپایی که پس از سال 1945 تحت کنترل او قرار گرفتند، فقط در پی شکست هیتلر به این سرنوشت دچار شدند و سرزمینی که استالین در سالهای 1939 و 1940 در شرق لهستان و جاهای دیگر ربود، تنها به عنوان یک بند از پیمان مولوتوف / ریبنتروپ ، که اروپای شرقی را به حوزه‌های نفوذ بین آلمان و شوروی تقسیم کرد، به دست آورد.با این وجود، علی‌رغم اختلافات، آنچه استالین و هیتلر را متحد می‌کرد خواست آن‌ها برای ساخت بهشتی در زمین بود و از آنجا که هردو دیکتاتور به بتعداد زیادی از پیروان خود وعده دنیایی باشکوه در آینده را داده بودند، فکر می‌کردند که می‌توانند مشکلات اکنون را به عنوان قیمت زندگی کامل فردا کنار بگذارند. اما آن فردا هرگز فرا نرسید.از همه وحشتناکتر، هیتلر و استالین آماده بودند تا میلیون‌ها انسان را به دنبال آرزوهای خود بکشند. در نتیجه، اقدامات آن‌ها یاداوری ویرانی است که استبداد با دیدگاه‌های آرمانشهرانه می‌تواند به جهان تحمیل کنند.منبع: BBC
منافع اسراییل در کردستان عراق (قسمت اول) رژیم صهیونیستی با توجه به دشمنان داخلی و خارجی که او را احاطه کرده‌اند، همواره در رفتار‌های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و .نگاهی امنیتی داشته و دارد. در همین راستا یکی از استراتژی‌های اسراییل این است که "دشمن دشمن من، دوست من است".بن گورین یکی از مبتکران این نظریه بود و در دوران ریاست خود تلاش می‌کرد تا با کشورهای غیر عرب و اقلیت‌های قومی که از جانب حکومت‌های عربی تحت فشارند، ارتباط برقرار کند. چرا که با این عملکرد جدای از بدست آوردن منافع اطلاعاتی، تضعیف دشمن و تقویت دیپلماسی پیرامونی، این ذهنیت را تقویت می‌نمود که خاورمیانه منحصرا عربی نیست.جدای از این با طرفداری از اقلیت‌های قومی - مذهبی به اختلاف میان آنان دامن زده و دولت مرکزی را تضعیف می‌کنند. بنابراین ارتباط اسراییل با "مارونی‌ها" 1 در لبنان، کردها در عراق، "دروزی‌ها" 2 در سوریه و لبنان و .. در راستای همین سیاست گذاری بوده است. اما آنچه که موضوع مورد بحث ماست مس له کردستان عراق است.دشمنی اسراییل و عراقعراق به عنوان یک کشور عربی بزرگ با تاریخی کوهن، همواره به دنبال ایفای نقش و کسب جایگاه ویژه‌ای در منطقه بوده است. به همین دلیل در منازعه فلسطین و رژیم صهیونیستی در جنگ شش روزه با ده هزار سرباز شرکت می‌کند. حتی بعد از پایان جنگ، حاضر به امضاء قرداد متراکه جنگ با اسراییل نمی‌شود. بعد از حاکمیت دولت بعث و رشد پان عربیسم و احتمال ادقام سه کشور عراق، سوریه و مصر، امنیت اسراییل دوباره مورد تهدید قرار می‌گیرد. بعد از فروپاشی حزب بعث توسط آمریکا و ظهور داعش تا حدودی خطر عراق برای رژیم صهیونیستی کم شده بود. اما با نابودی داعش و قدرت گرفتن ایران در عراق و سوریه تهدیدات امنیتی جدیدی گریبانگیر این رژیم شد. به عبارتی عراق همیشه برای این رژیم دردسر ساز بوده.سابقه تاریخی اسراییل و کردستان عراقرابطه صهیونیست‌ها با قوم کرد به سال 1930 م باز می‌گردد. زمانی که جریان صهیونیسم به دنبال یهودی سازی فلسطین از طریق مهاجرت یهودیان سراسر دنیا به این سرزمین بود. در حقیقت کردهای عراق در 1948 م به آژانس یهود کمک کردند تا از طریق ایران 120 هزار یهودی عراقی را به اسراییل کوچ دهند.مرحله دوم ارتباط آن دو بعد از کودتای مارس 1963 م و قدرت گرفتن حزب بعث در عراق بود. با قدرت گرفتن این حزب، ناسیونالیسم عربی یا همان پان عربیسم در این کشور شیوع پیدا کرد و تلاش‌هایی در حال انجام بود تا سه کشور عراق، سوریه و مصر یکی شده و به عنوان "جمهوری متحد عربی" مطرح شود. این امر برای هر دو طرف اسراییلی و کردهای عراق، خطرناک بود. بنابراین رژیم بعث به عنوان دشمن مشترک، بهانه‌ای برای شروع رابطه و توسعه آن میان اسراییل و کردهای عراق شد.سازمان موساد از طریق فرستادن یک روزنامه نگار با "مصطفی بارزانی" ارتباط بر قرار کرد. طرف اسراییلی به بارزانی اعلام کرد در صورت تمایل به همکاری، نمایندگان خود را به پاریس بفرستد. بعد از برقراری ارتباط هییت‌های مختلف اسراییلی به این منطقه اعزام شدند. بارزانی و هییت‌های کردی نیز در سال‌های 1968 م و 1973 م از اسراییل دیدن کردند و مورد استقبال مقامات رژیم صهیونیستی قرار گرفتند. البته بسیاری از کمک‌های اسراییل به کردهای عراق مرهون همراهی رژیم شاهنشاهی ایران بود.علت ارتباط کردها با اسراییل هم این بود که آنان متوجه شده بودند که مبارزه مسلحانه بدون داشتنن حامی و پشتوانه سیاسی قوی پیروزی در پی ندارد. به همین دلیل بارزانی حدود 12 سال تلاش کرد تا توجه روس‌ها به مس له کردستان را جلب کند ولی موفق نشد. بعد از آن به فکر جلب توجه آمریکا افتاد و برای این امر، بهترین کار را رابطه با اسراییل و صهیونیست‌ها دانست.این ارتباط برکات زیادی برای کردستان عراق داشت. آنان از طریق اسراییل و با کمک ایران به انواع و اقسام سلاح‌ها تجهیز شدند که بهترین آن به دست آوردن تانک ( T - 34 ) روسی بود. کردها در اسراییل طریقه استفاده از سلاح‌های ضد تانک، موشک‌های ضدهوایی و . را فرا می‌گرفتند. اعزام مستشاران نظامی، ارایه خدمات درمانی، حمایت‌های سیاسی و تبلیغاتی از طریق فرستادن روزنامه نگار و شرح مبارزات کردها و ارتباط با سازمان ملل و . همگی بخشی از کمک‌های رژیم صهیونیستی به کردهای ساکن عراق بود.بخشی از کمک‌های اسراییل مالی بود. این رژیم ماهیانه 50 هزار دلار به کردها کمک می‌کرد. حتی مناخیم بگین به عنوان نخست وزیر اسراییل در 27 دسامبر 1980 م اعلام کرد که کمک‌های اسراییل تنها در زمینه تسلیحاتی نبوده بلکه شامل کمک‌های مالی و اقتصادی نیز می‌شده.همچنین رژیم صهیونیسیتی در حمله به ت سیسات نفت کرکوک در مارس 1969 م که در آن زمان 75 % نفت عراق از آن راه ت مین می‌شد، به کردها کمک کردند. این اقدام باعث شد تا دولت مرکزی عراق به مذاکره با بارزانی مجبور شود. یعنی چیزی که هر دو طرف اسراییلی و کردی می‌خواستند.جالب است بدانید که سازمان اطلاعات کردها موسوم به "پاراستن" 3 با همکاری موساد راه اندازی شد و حتی نیروهای آن توسط این سازمان تربیت شده‌اند. فایده این کار برای رژیم صهیونیستی یک برنامه ریزی بلند مدت برای کسب راحت اطلاعات مربوط به دولت، نیروهای نظامی و وضعیت داخلی عراق بود.تنها یکی از کمک‌های کردها به اسراییل آن بود که آنان در فرار کردن یک خلبان عراقی هواپیمای "میگ - 21 " به اسراییل همکاری کردند. ( Mig - 21 ) در آن زمان یکی از پیشرفته‌ترین هواپیماهای جنگده عرضه شده اتحاد شوروی به کشورهای عربی بود. 4 با این حال ارتباط میان اسراییل و کردستان عراق بعد از "قرار داد 1975 م الجزایر" 5 که میان ایران و عراق بسته شد، کاهش پیدا کرد اما هیچگاه قطع نشد. 6 ادامه دارد ...پی‌نوشت: 1 گروهی قومی - مذهبی در سرزمین شام و عمدتا در لبنان امروزی هستند. این گروه نام خود را از سن مارون مسیحی‌ای آشوری گرفته‌اند کسی که پیروان‌اش بعدتر از انطاکیه و اطراف آن به زیستگاه کنونی‌شان یعنی کوه‌های لبنان کوچیدند و کلیسای مارونی را بنیان گذارد. امروزه مارونی‌ها بیش از یک چهارم جمعیت لبنان را تشکیل می‌دهند و به جز دو استثناء تمامی روسای جمهور لبنان مارونی بوده‌اند. 2 - دروز یک انجمن یا فرقه مذهبی بر پایه علوم خفیه و یکتاپرستی است. سکونت‌گاه‌های اصلی پیروان آن، کشورهای سوریه، لبنان، فلسطین و اردن هستند. 3 - Parastan4 - مجله سیاست دفاعی، سیاست خاوریمانه‌ای رژیم صهیونیستی و کردستان عراق، روحی، نبی الله، پاییز 1385 ، شماره 56 ، ص 86 - 69 ٫ 5 - پیمان‌نامه 1975 الجزایر قراردادی میان کشورهای ایران و عراق با وساطت الجزایر است که خط مرزی ایران و عراق در آب‌های شط العرب را تعیین کرده‌است. 6 - برای مطالعه بیشتر به این آدرس رجوع کنید:بررسی - حقوقی - لغو - قرارداد - الجزایر - 1975 .
جاذبه‌های کمتر شناخته شده‌ی ایران "برای آن‌ها که به دنبال تجربه‌های جدید هستند، ایران کشوری است مملو از جاذبه‌های کمتر شناخته شده که با زیبایی و قدمت تاریخی شان، دیگر مکان‌های مشهور را به مبارزه می‌طلبند."این جمله آغازین گزارشی است که " CNN " با محوریت معرفی پنج مقصد گردشگری کم و بیش گمنام در ایران منتشر کرده است.این شبکه آمریکایی در گزارش خود از تخت جمشید و عالی قاپو و کاخ گلستان گذر کرده و دست روی پنج جاذبه تاریخی کشورمان گذاشته که شاید کمتر میان گردشگران خارجی شناخته شده باشند.قلعه رودخاناین قلعه قدیمی که در میان جنگل‌های انبوه و مرطوب شمال گیلان پنهان شده، "قلعه رودخان" نام دارد که قدمت آن به دوره‌ی پیش از اسلام در ایران باز می‌گردد. در حالی که این مکان از نواحی پرطرفدار میان ایرانیان است، توریست‌های خارجی کمتر از آن اطلاع دارند. برخی از کارشناسان، ساخت قلعه را در دوران ساسانیان و مقارن با حمله اعراب به ایران دانسته‌اند. در دوره سلجوقیان این قلعه تجدید بنا شد. مسیر سربالایی جنگل تا رسیدن به قلعه که بین دو قله‌ی سرسبر واقع است، بیش از یک ساعت پیاده روی دارد. به همین دلیل است که محلیان "رودخان" را "قلعه هزار پله" می‌خوانند. پس از بازدید از این بنای تاریخی و پایین آمدن می‌توانید در رستوران و غذاخوری‌های جاده فومن از خوردن غذاهای ایرانی از جمله "ترش کباب" لذت ببرید. دیوار قلعه 1500 متر طول دارد و در آن 65 برج و بارو قرار دارد. این قلعه در ارتفاع حدود 700 متری از سطح دریا واقع شده و در کنار آن رودخانه‌ای به همین نام جاری است.قدمت قلعه رودخان به دوره‌ی پیش از اسلام در ایران باز می‌گرددگنبد سلطانیه در شمال غرب استان زنجان، یکی از جاذبه‌های گردشگری ایران که به عنوان میراث جهانی یونسکو ثبت شده واقع است. آرامگاه "اولجایتو" در سلطانیه یکی از بزرگ‌ترین گنبدهای جهان را داراست. این گنبد بین سال‌های 1302 تا 1312 میلادی در شهر سلطانیه، پایتخت حکومت ایلخانیان روی قبر هشتمین حاکم ایلخانی واقع شده است. گرچه بیشتر کاشی‌ها و نمای بیرونی ساختمان، رنگ و لعاب شان را به گذر سالیان باخته‌اند، آجرکاری ظریف، کاشی‌های رنگی و طراحی داخل آرامگاه تا حد زیادی از چنگ زمان جان سلام به در برده‌اند. گفته می‌شود ساختار دولایه این گنبد، الهام بخش ساخت "تاج محل" که از مهم‌ترین جاذبه‌های گردشگری هند به حساب می‌آید، شده است. "اولجایتو" که مادری مسیحی داشت و بعدها به دین اسلام گروید، گنبد سلطانیه را برای گردآوری و نشانه‌های مذهبی بنا کرد، اما وقتی با مخالفت هایی مواجه شد، این مکان را به عنوان آرامگاه خود برگزید. در مسیر بازگشت به زنجان هم می‌شود از غذاهای سنتی ایرانی از جمله دیزی، کباب بره یا سوپ نخود لذت برد. ?گنبد سلطانیه مقبره الجایتو است که در شهر سلطانیه (پایتخت ایلخانیان) ساخته شدعمارت بخردی کاروانسرایی 400 ساله از عهد صفویان در اصفهان وجود دارد که با اتاق‌های متعددش میزبان مسافران دوره قاجار هم بوده است. عمارت بخردی اکنون عنوان قدیمی‌ترین اقامتگاه در دست بازسازی در ایران را یدک می‌کشد. پنجره هایی با شیشه‌های رنگارنگ که از دوره‌های صفوی و قاچار باقی مانده، با مبلمانی از جنس چوب چنار جلوه‌ای دوچندان به این خانه بخشیده است. مهمانسرا در میان باغ هایی پر از میوه و گل‌های وحشی واقع شده و از پنج سال پیش توسط "مرتضی بخردی" طراح داخلی و کارشناس بازسازی در دست نوسازی است. این طراح معتقد است این خانه متعلق به منجمی از عهد صفویان بوده و حتی درهای ساختمان اصلی که به سمت اتاق‌های طبقه بالا باز می‌شوند، درهای سنگین و چوبی اصل هستند که با چوب درخت چنار بازسازی شده‌اند. این مهمانسرا حتی میان اصفهانی‌ها نیز چندان شناخته شده نیست و شهرت آن دهان به دهان چرخیده است.?عمارت بخردی یکی از بناهای تاریخی به جای مانده از عصر صفوی می‌باشدهتل صخره‌ای کندوان حدودا 30 مایل که از سمت شمال غربی تبریز فاصله بگیرید، به روستایی صخره‌ای می‌رسید که کندوان نام دارد. مردم این منطقه در غارهایی زندگی می‌کنند که در دل سنگ‌های آتشفشانی کوه سهند تراشیده شده‌اند. هتل لوکس کندوان در دل روستایی 800 ساله واقع است، اما اتاق‌های غارگونه‌اش کاملا به امکانات مدرن مجهز است. طبق افسانه‌های محلی، آب معدنی که از کوه سهند سرچشمه می‌گیرد و خاصیتی پزشکی دارد، از بهشت عدن نش ت گرفته است.مسافران می‌توانند برای به دست آوردن آرامش و جذب خاصیت شفابخشی در این آب‌ها غوطه ور شوند. همچنین در برخی اتاق‌ها وانی وجود دارد که آب معدنی مستقیما از طریق لوله کشی به آن هدایت می‌شود.?هتل لوکس کندوان در دل روستایی 800 ساله واقع استبرج طغرل برج طغرل، بنایی متعلق به دوره سلجوقیان در شهر ری است. ری در حاشیه جنوبی تهران، پایتخت ایران واقع است. ری که همیشه زیر سایه‌ی دید مسافران مشتاق به نواحی شمالی شهر تهران قرار دارد، قدیمی‌ترین منطقه‌ی استان است که خانه‌ی بناهای تاریخی ارزشمندی از جمله بازار 500 ساله‌ی صفوی است. برج طغرل در واقع آرامگاه "طغرل بیگ" پادشاه سلجوقی است که پیش از حمله مغول‌ها در اوایل قرن سیزدهم ری را مرکز حکومت خود قرار داد. پس از تماشای این میراث معماری تاریخی، می‌توانید از ری (جاذبه تمدن اسلامی) به منطقه ارامنه نشین تهران بروید و از قهوه‌ها و شیرینی‌های "کافه نادری" بچشید قهوه خانه‌ای که همچنان ظاهر سنتی اش را حفظ کرده و از قدیم پاتوق نویسندگان بزرگ ایرانی بوده است. ?برج طغرل، بنایی متعلق به دوره سلجوقیان در شهر ری است
از 1984 به تمامی تاریخ: شما ماشین نیستید، شما حیوان نیستید، شما انسانید! بشریت، حاکمان دیکتاتور و ظالم بسیاری را به خود دیده اما همه آنها امروز در حافظه تاریخ مدفون شده‌اند. همانطور که رنج‌های ناشی از ستمگری حکومت‌های مستبد، ما را به فکرکردن درباره این سوال "چگونه یک آرمانشهر(اتوپیا یا مدینه فاضله) انسانی بسازیم؟" واداشته، افرادی نیز بوده‌اند که خلاف این مسیر حرکت کرده‌اند یعنی به دنبال پاسخ به این سوال بوده‌اند: "چگونه پادآرمانشهر انسانی را بسازیم؟". به بیان ساده‌تر، تاریک‌ترین و بدترین حکومتی که می‌توان متصور شد، حکومتی که هرگز سقوط نخواهد کرد، چه نوع حکومتی است؟ بگذارید چند مثال از تاریخ را مرور کنیم.کلیسای کاتولیک (در قرون وسطا)مطمینا مردمان اروپا در دوران قرون وسطی، یکی از تیره‌ترین دوران تاریخ بشریت را سپری کرده‌اند. دورانی که حاکمیت کلیسا با سوارشدن بر جهل مردم تداوم یافت و کلیسا با نام خداوند و عیسی مسیح(ع) و با وعده بهشت و جهنم و از طریق حاکمان و دادگاه تفتیش عقاید، بر اروپا سلطنت می‌کرد. با این حال، حاکمیت کلیسا با بدترین حکومت دنیا فاصله زیادی دارد. دادگاه تفتیش عقاید کلیسا با هدف ریشه کردن نوآوری(در همه جنبه‌ها) آغاز شد و با تثبیت رنسانس به پایان رسید! چون به جای هر یک از بدعت گزارانی که در پای چوبه مرگ سوزانده شدند، هزاران نفر دیگر سربرداشتند. چرا؟ چون دادگاه تفتیش عقاید، دشمنانش را در ملاءعام و پیش از آنکه توبه کنند، می‌کشت. در واقع آنها را به خاطر اینکه توبه نکرده بودند می‌کشت. آنها می‌مردند چون نمی‌خواستند اعتقادات حقیقی خودشان را زیرپا بگذارند. طبیعتا در چنین شرایطی، هر چه افتخار بود نصیب قربانی‌ها می‌شد و برای ماموران تفتیش عقاید فقط شرمساری باقی می‌ماند. بدعت گزار وقتی به پای چوبه مرگ می‌رفت، همچنان یک بدعت گزار بود از نوآوری خود دفاع می‌کرد و از آن به وجد می‌آمد. فرمان دادگاه تفتیش عقاید برای فرمانروایی بر انسان‌ها، با "تو نباید ." شکل می‌گرفت تو نباید کفر بگویی! تو نباید خلاف کتاب مقدس حرف بزنی! تو نباید ..ژاندارک، از قهرمانان ملی فرانسه، که به دستور دادگاه تفتیش عقاید در آتش سوزانده شد.دادگاه تفتیش عقاید، وحشتناک بود اما شکست ناپذیر نبود. حکومت درازمدت دادگاه تفتیش عقاید، رفته رفته در دوره رنسانس به پایان رسید و امروزه چیزی از آن باقی نمانده است. اتحاد جماهیر شوروی و آلمان نازی(قرن بیستم)اگر چه بحث و گفتگو پیرامون نازیسم و کمونیسم گستردگی و عمق زیادی دارد و نمی‌توان به راحتی درباره شان گفتگو کرد، اما با کنار گذاشتن جزییات پرشماری که درباره این مباحث وجود دارد، کلیتی از آن را که به بحث مرتبط است دنبال می‌کنیم.روس‌ها و نازی‌ها فکر می‌کردند که از اشتباهات گذشته درس گرفته‌اند آنها می‌دانستند که هر طور شده نباید اجازه دهند کسی کشته شود. قبل از اینکه قربانی‌ها را به دادگاه عمومی بیاورند، به طور سنجیده، شخصیت و منزلت آنها را از بین می‌بردند. با شکنجه و زندان انفرادی، روحیه شان را تضعیف می‌کردند تا اینکه به آدم هایی تبدیل می‌شدند که حاضر بودند به هر چیزی که آنها می‌خواستند اعتراف کنند. اما مردان کشته شده، در سال‌های بعد و در بین مردم، قهرمان محسوب می‌شدند و حقارتشان فراموش می‌شد زیرا 1 ) واضح بود که اعترافات به زور بیرون کشیده شده و نادرست هستند. 2 ) قربانی هنگامی که به سمت محل تیرباران شدن می‌رفت، ممکن بود همچنان در ذهنش، یک عصیان‌گر باقی مانده باشد.فرمان حکومت‌های استبدادی قرن بیستم برای فرمانروایی بر انسان‌ها با "تو باید ." خودش را نشان می‌داد. تو باید به اصول حزب وفادار باشی! تو باید جان، مال و همه چیزت را برای رهبر حزب فدا کنی! تو باید .اردوگاه کار اجباری داخایو در آلمان در دوران جنگ دوم جهانیاگرچه دوران کابوس وار قدرت گرفتن اتحاد جماهیر شوروی و آلمان نازی، ویرانی‌های بسیاری به ویژه در جنگ دوم جهانی به بار آورد(نزدیک به 70 تا 85 میلیون کشته در دوران جنگ دوم جهانی)، اما آلمان نازی در همان دوران سقوط کرد و شوروی نیز با تمامی قدرتش، چهار دهه بعد، فروپاشید. اما شوروی و آلمان نازی برای بقای در قدرت چه چیزی کم داشتند؟برادر بزرگ مراقب توست!بدترین و تاریک‌ترین حکومت تاریخ برای ایجاد یک نظام تا ابد پایدار، به چه چیزهایی نیاز دارد؟ جورج اورول، نویسنده انگلیسی، در آخرین اثر خود " 1984 "، به ما چهره این حکومت و خصوصیت‌های آن را نشان داده است. اگرچه او این کتاب را در سال‌های بعد از جنگ جهانی و بیشتر به عنوان یک هشدار نسبت به گسترش "کمونیسم" نوشت، اما پیام او در این کتاب به اندازه‌ای جهان شمول است که تمامی حکومت‌های جهانی را فارغ از تفاوت هایشان در بر می‌گیرد.کشوری به نام "اوشنیا"( Oceania ) و حزبی که تحت اصولی به نام "اینگسوس/اینگساک"( INGSOC )، بر مردم این سرزمین حکمرانی می‌کند. رهبر حزب که او را "برادر بزرگ" می‌نامند، رهبری دلسوز، قادر مطلق و البته منزه از خطاست. هر موفقیت و پیروزی، تمام دانش و خرد، شادی و فضیلت، از رهبری او ناشی می‌شود. او هرگز نخواهد مرد. او کانونی است که عشق، ترس، انتقام و همه عواطف انسانی را به سوی خود جذب می‌کند. مفهوم عشق به برادر بزرگ، زمینه نفرت از دشمنان را به همان شدت در مردم فراهم می‌کند. هر اندازه پذیرش، اطاعت و عشق به برادر بزرگ بیشتر باشد، نفرت از دشمنان او نیز بیشتر خواهد بود. بنابراین حزب با معرفی کردن فردی(یا شاید هم افرادی) به عنوان دشمن حزب که تمامی شکست‌ها و بدبختی‌ها از شرارت‌های او ناشی می‌شود، نفرت و خشم فروخورده مردم را نسبت به این دشمن متوجه می‌سازد. به همین دلیل، از اعضای حزب انتظار می‌رود که هیچگونه عواطف شخصی نداشته باشند و نسبت به دشمنان خارجی و خاینان داخلی تنفری جنون آسا نشان دهند. برادر بزرگ مراقب توست!روابط جنسی برای اعضای حزب ممنوع است و ازدواج تنها با هدف به دنیا آوردن بچه هایی برای خدمت به حزب، مجاز است. قرار است همه بچه‌ها از طریق لقاح مصنوعی به دنیا بیایند و در موسسه‌های عمومی پرورش یابند(اقدامی که در شوروی استالین نیز با هدف نابودی خانواده و تربیت کودکان برای خدمت به حزب کمونیست انجام می‌گرفت). کودکان از طریق تشکیلاتی سازمان یافته(از جمله مدارس)، به بچه هایی بی رحم و غیرقابل کنترل تبدیل می‌شوند و در عین حال هیچ تمایلی به شورش در برابر قوانین حزب از خود نشان نمی‌دهند. افشای جرایم والدین توسط کودکان، خطری همیشگی برای والدین محسوب می‌شود.تمامی رفت‌وآمد‌های مردم، توسط پلیس افکار رویت می‌شود. و حتی اگر بتوان از چشم آنها نیز پنهان شد، صفحات سخنگو(نمادی از پیشرفت فناوری که در خدمت نهاد قدرت است) را نمی‌توان فریب داد صفحاتی که ضمن نشر اخبار و تبلیغات حزب، تمامی گفتار‌ها و رفتار‌های فرد را تحت‌نظر دارند. حتی کوچک‌ترین حرکت غیرطبیعی نیز از چشم صفحات سخنگو پنهان نمی‌ماند. بر روی صفحات سخنگو، مانند تمامی پوسترهای حزب در سراسر کشور، تصویر برادر بزرگ نقش بسته و جمله‌ی "برادر بزرگ مراقب توست" نیز بر روی این تصاویر نوشته شده است. افراد حتی در تنهایی و در خواب هم تحت نظرند. هر گونه عمل یا رفتار غیرطبیعی، جرم قلمداد شده و به آن "جرم فکری" می‌گویند.تا به اینجا نشانه هایی از آزادی‌های محدود و نظارت‌های شدید را گفتیم که پیش از این نیز در حکومت‌های بسیاری وجود داشته است. اما حزب حاکم بر اوشنیا چه ابزارهای دیگری برای تداوم حاکمیت خود دارد؟محدود کردن واژگان و تغییر زبانتنوع واژگان در یک زبان، اجازه تاثیرگذاری و روح بخشی به پیام‌ها و جملات را می‌دهد. اما محدود کردن دایره واژگان، این تنوع و تاثیرگذاری را از بین می‌برد. در کنار دیگر اقدامات حزب، با محدود کردن واژگان که در قالب زبانی جدید به نام "زبان نوین"( new speak ) صورت می‌گیرد، تفکر محدود می‌شود و با تغییر و تصرف معنای کلمات، فکر افراد آنگونه که مطلوب حزب است شکل می‌گیرد. به مثال واقعی زیر دقت کنید.ییونمی پارک(دختری از کره شمالی که در سال 2007 از این کشور فرار کرد) در سخنرانی خود در تدتاک( TedTalk ) ضمن اشاره به کتاب 1984 ، بیان کرد که در کره شمالی، "عشق" تنها یک معنا دارد: "عشق به رهبر عزیز". بنابراین در کره شمالی، هیچ مفهومی از عشق رومانتیک وجود ندارد. زمانی که واژه را ندانیم، معنا و مفهوم را درنخواهیم یافت. پس اگر برده‌ای معنای "بردگی" را نداند، هرگز برای "آزادی" نخواهد جنگید. می‌توانید این سخنرانی را از لینک زیر، مشاهده کنید. پاکسازی و دستکاری مداوم گذشتهانسان به طور ذاتی از طریق تجربه‌های به دست آمده از گذشته، تکامل می‌یابد. برای یک جامعه نیز، همین وضعیت برقرار است. جامعه با مقایسه امروز خود با گذشته، رضایت یا نارضایتی خود را از وضعیت کنونی بروز می‌دهد. اما اگر گذشته‌ای برای مقایسه وجود نداشته باشد یا به بیان بهتر، اگر گذشته به طور مداوم دچار تغییر شود، استناد به گذشته نیز معنایی نخواهد داشت. وظیفه یکی از وزارتخانه‌های حزب نیز دقیقا همین کار است: پاکسازی و دستکاری اسناد، کتب، مدارک، اخبار، و به طور کلی هر چیز و هر کسی که مرتبط با گذشته است به طوری که با شرایط امروز تناقضی نداشته باشد. همچنین، تمامی افرادی که به هر شکل به گذشته پیش از حزب مرتبط بودند، در پاکسازی‌ها ناپدید شدند و افرادی که متهم به جرم فکری شوند نیز به گونه‌ای ناپدید می‌شوند که گویا هرگز وجود نداشته‌اند. چون حزب نظارت بر تمام اسناد و افکار اعضایش را در دست دارد، پس عملا گذشته چیزی خواهد بود که حزب تصمیم می‌گیرد. از این رو هیچ‌کس با مقایسه امروز و گذشته، نمی‌تواند دست به اعتراض بزند زیرا گذشته، به طور پیوسته و به آن شکل که مطلوب حزب است، تغییر می‌کند. ایزوله سازی مردمامروز به واسطه امکانات ارتباطی گسترده، افراد در سراسر دنیا به راحتی با هم ارتباط برقرار می‌کنند و از اوضاع یکدیگر باخبر می‌شوند. اگر این ابزارهای ارتباطی وجود نداشته باشد، افراد نمی‌توانند خود را با دنیای بیرون سرزمینشان مقایسه کنند. این دقیقا همان کاری است که حزب با مردم اوشنیا انجام می‌دهد. بنابراین جامعه‌ای که از ابزارهای ارتباطی(از تجهیزات ارتباطی فیزیکی تا یادگیری زبان‌های خارجی) محروم باشد، فرصت مقایسه و ارتباط با دنیای بیرون را از دست خواهد داد.دوگانه باوری(تغییر واقعیت)علاوه بر دستکاری گذشته، لازم است در حافظه‌ها نیز وقایع به روش مطلوب ثبت شده باشند. این هدف توسط مفهومی به نام "دوگانه باوری" قابل پیاده‌سازی است. معنای دوگانه‌باوری قابلیتی است که موجب می‌شود، فرد دو فکر مغایر را هم‌زمان در ذهن داشته باشد و هر دو را نیز بپذیرد. برای مثال، استفاده از جنگ برای برقراری صلح(توسط برخی دولت‌ها و گروه‌های تروریستی)، و یا کشتن افراد بی گناه برای برقراری حقوق بشر، نمونه‌هایی از دوگانه‌باوری است. واضح است که ما و حتی سیاست مداران، در موقعیت هایی، از این روش استفاده می‌کنیم و حقایق بزرگ‌تر را برای رسیدن به منفعت‌های شخصی فدای عقاید متناقض با حقیقت کرده و سپس انجام این کار را نیز فراموش می‌کنیم. همه رویدادها در ذهن رخ می‌دهند. چیزی که در ذهن همگان رخ بدهد، واقعا روی داده است. برای مثال "اگر فردی فکر می‌کند که در هوا شناور شده و هم‌زمان من نیز فکر کنم او را در آن حالت می‌بینم، پس واقعا این اتفاق باید افتاده باشد". در اوشنیا، نام وزارتخانه‌ها با عملکردشان در تناقض است: وزارت "حقیقت" مسیول جعل اسناد و مدارک، وزارت "فراوانی" مسیول امور اقتصادی، وزارت "صلح" مسیول جنگ، و وزارت "عشق" مسیول برقراری نظم و قانون است! این نامگذاری متناقض، نه تنها تصادفی بلکه تمرینی برای دوگانه‌باوری است.از آنجا که در واقعیت نه برادر بزرگ قادر مطلق است و نه حزب مصون از خطا، لازم است تلاشی لحظه به لحظه و خستگی‌ناپذیر برای هماهنگ کردن حقیقت با این اعتقادات انجام شود. اگر قرار است کسی حکومت کند و به حکومت‌کردن ادامه دهد، باید بتواند معنای واقعیت را برهم بزند. آنچه که می‌تواند یک حکومت را در قدرت نگه دارد، نظارت بر افکار است. شعار حزب نیز در اصل، بیانگر مفهوم دوگانه‌باوری است: "جنگ، صلح است. آزادی، بردگی است. نادانی، توانایی است."شعار حزبحال به سراغ بدترین و تاریک‌ترین حکومتی که می‌توان متصور شد، برگردیم. حزب با دشمنان خود چگونه برخورد می‌کند؟ حزب تنها به نابودی دشمنان خود اکتفا نمی‌کند بلکه آنها را عوض می‌کند. این روال با شکنجه‌های جسمی و روحی و در نهایت ویران‌کردن بنیان‌های فکری مجرمان انجام می‌شود. ذهن مجرمان تسخیر می‌شود و دوباره با افکار و اصول مطلوب حزب پر می‌شود. به عبارتی قربانیان شکنجه در وزارت عشق، قهرمانانه نمی‌میرند. آنها در نهایت به لحاظ اعتقادی تسلیم حزب و عاشق برادر بزرگ می‌شوند. فرمان حزب برای فرمانروایی بر انسان‌ها می‌گوید "تو هستی .".بعد از خواندن 1984 ، نکته‌های زیر از جمله تصمیماتی بود که احساس کردم باید به شکل جدی‌تری به آنها توجه کنم:توجه به عشق و عواطف انسانیعدم بی تفاوتی به گذشته، حال و آینده جامعهرشد فکری تمامی افراد(با مطالعه، ارتباطات و معاشرت‌های اجتماعی)یادگیری تفکر انتقادی(این مورد، توصیه خانم ییونمی پارک هست)تجربه جنگ‌های جهانی نشان داد که پیشرفت یک سویه فناوری و عدم توجه به انسانیت و عشق، ما را به جامعه‌ای شبیه به جامعه "اوشنیا" تبدیل خواهد کرد انسان‌های ماشینی که زندگی شبیه به حیوانات دارند. اما با یادی از دیالوگ درخشان چارلی چاپلین در فیلم دیکتاتور بزرگ:شما ماشین نیستید، شما حیوان نیستید، شما انسانید. سخنرانی چارلی چاپلین در فیلم "دیکتاتور بزرگ" - praise - of - doubt - e5evbuzkb2wf - man - called - ove - qwc9rck9tucx - gambler - r2kqxfsbykze
چرا امسال آخرین سال قرن حاضر نیست؟ آخرین نوروز قرن، آخرین پاییز قرن، آخرین یلدای قرن، این ها عبارت هایی است که امسال زیاد شنیدیم! هرکسی درباره هرچیزی حرف می‌زد یک جوری حرفش را به آخرین مناسبت قرن وصل می کرد اما آیا واقعا امسال، آخرین سال قرن حاضر بود و از سال 1400 قرن عوض می شود؟ این روزها حتما شما هم با این سوال روبه رو شده‌اید؟ بعضی‌ها می‌گویند بله خب پایان سال 1399 یعنی قرن تمام شده و قرن بعدی از اول فروردین سال 1400 شروع می‌شود، در حالی‌که این یک اشتباه رایج است که اگر دقت کرده باشید حتی تلویزیون و خیلی از آدم های معروف هم گرفتارش شده‌اند. اما چرا این اشتباه است؟ همه چیز بر می‌گردد به این که مبدا محاسبه سال هجری شمسی از چه زمانی در نظر گرفته شده باشد و یک قرن چه طور حساب می‌شود؟ در تقویم ما ایرانی‌ها که توسط عبدالغفارخان نجم الدوله تکمیل شده و به شکل امروزی اش درآمده، مبدا یعنی اولین سال شروع محاسبه تقویم از یکم فروردین سال هجرت پیامبر از مکه به مدینه در نظر گرفته شده است یعنی سال اولی که از آن جا به بعد به آن اضافه می‌شود سال یک فرض شده و نه سال صفر! بنابراین یکم فروردین سال یک (به این شکل 1 / 1 / 1 ) آغاز سال هجری شمسی بوده است. حتما می دانید که یک قرن یعنی صد سال، پس قرن حاضر باید تا پایان اسفندماه سال 1400 ادامه پیدا کند و از تاریخ اول فروردین 1401 قرن جدید شروع بشود، بله دقیقا! چون سال صفر نداشتیم و همه چیز از سال یک آغاز شده و برای این که از سال یک صد سال بگذرد باید به 301 ، 201 ، 101 و 401 برسیم. شاید بپرسید پس چرا همه این اشتباه را تکرار می‌کنند؟ پاسخش ساده است چون همه فکر می‌کنند عدد 1400 باید آغاز یک سده یا قرن تازه باشد، این عدد رند است و دیگران را به اشتباه می‌اندازد. پس اگر بعد از این کسی این اشتباه را کرد سعی کنید برایش توضیح بدهید که در محاسبات تقویمی سال صفر نداریم و همه چیز از سال یک شروع می‌شود و به همین ترتیب هم جلو می‌رود.*اگر به هر نحوی در پذیرش این مطلب شایبه وجود دارد و یا درک این نوع محاسبه برای شما سخت است کافی است به اطلاعیه مرکز تقویم موسسه ژیوفیزیک دانشگاه تهران نگاهی بیندازید تا اطمینان حاصل کنید مبنای محاسبه تقویم شمسی چگونه است و تکلیف آخرین سال قرن چیست؟بنا بر گزارش مرکز تقویم موسسه ژیوفیزیک، معنای قرن یا سده، یکصد سال است. هر تقویم یک مبد دارد و در عرف اولین سال هر تقویم سال یک محسوب می شود. روز اول نخستین قرن هجری خورشیدی، جمعه 1 فروردین 1 و روز پایان آن، سه‌شنبه 29 اسفند 100 ، است. روز اول قرن دوم هجری خورشیدی، چهارشنبه 1 فروردین 101 و روز آخر آن، یک شنبه 29 اسفند 200 ، است. قرن چهاردهم هجری خورشیدی، از روز چهارشنبه 1 فروردین 1301 ، آغاز شده و روز یک شنبه 29 اسفند 1400 به انجام خواهد رسید.بنابراین، روز اول قرن پانزدهم هجری خورشیدی، دوشنبه 1 فروردین 1401 خواهد بود.*این نوشته در صفحه جوانه روزنامه خراسان به چاپ رسیده است.
رگ‌های متروک تاریخ ایران گاهی به خراسان فکر کن . این روزها تاریخ بیش از همیشه در گوش‌ام نجوا دارد. تاریخی که در دو تار عثمان تبلورش را می‌بینم. چند هفته پیش با رضا جولایی گپ می‌زدم در باب تاریخ و شر و مرگ. چیزی عجیب برای‌ام تعریف کرد. وقتی از او درباره‌ی این روزها پرسیدم، گفت "گاهی خودم را در خراسان، در نیشابور تصور می‌کنم. در لحظاتی که مغولان به چند فرسخی شهر رسیده‌اند و من نمی‌توانم هیچ کاری بکنم برای جان خودم و خانواده‌ام" و اضافه کرد این موقعیت یکی از خواب‌های من است . در عین‌حال آفتابی که از خراسان طلوع کرده بر ایران به یادم می‌آید و نام‌ها. نوای این دو تار انگار همان بدویت، غم و گریزی را که در تکه‌ای از تاریخ ایران دیده‌ایم بازنمایی می‌کند. خراسان جزیی از یک کل بزرگ است. جزیی که خود بسیار بزرگ بوده و بارها ویران شده است. این ویرانی و از پا نیفتادن و دوباره به جهان بازگشتن افسانه‌ی خراسان بزرگ است. و شاید افسانه‌ی ایران. این‌که باد تاریخ و تندباد مهاجمان و بیماری‌ها و تندروی‌ها بارها بر آن وزیده. به همین دلیل نمی‌توانم این روزگارمان را جدای از زیست تاریخی‌مان بدانم. بله، تلخ و بی‌رحم و مرگ‌دار است اما بارها تجربه شده. و بارها هوای تازه بعد خفقان هجوم آورده به این جغرافیای عجیب. فقط کافی‌ست به آن‌چه بر خراسان رفته دقت کنیم و فکر. ترکیبی از وقایع تکان‌دهنده، آدم‌های متفاوت. از تندروترین‌ها تا آوانگاردها. از محتسبان تا صوفیان. از پیروزی تا شکست. مانند یک رمان بزرگ است. رمانی که از پیش‌ازاسلام آغاز و تا امروز ادامه پیدا می‌کند. این رویه‌ی تازه و ناشناخته‌ای نیست. منتها ما مدام این روند را "فراموش" می‌کنیم. فراموشی‌ای که طی آن دچار تکرار تجربه‌ها می‌شویم. دچار ترسیم شکست‌ها و نیستی‌ها. روح تاریخ‌نگر انسان ایرانی چند دهه است به بایگانی سپرده شده است. و تاریخ مترادف شده با ابنیه و یادگارهایی از "قدیم". قدیم که ناتوان است از به رخ‌کشیدن خود. این میان گاه موسیقی، ادبیات و شعر است که سعی می‌کند هراس آن مرد محصور در نیشابور را به یادمان آورد. مهم همین "به یادآوردن" است. بازیابی و از نو تماشاکردن. شکاندن پوسته‌های متصلب زمان با خواندن و دقت. آن وقت نه الحاد زکریای رازی عجیب است، نه ایمان شیخ‌الرییس. نه فروپاشی نیشابور دور، نه فتح خرمشهر دولتی. فرقی نمی‌کند نوای دو‌تار این تلنگر را بزند یا قطعه‌ای از علیرضا مشایخی. نی‌نوای علیزاده یا ترانه‌ای کم‌شنیده‌شده از فریدون فرخزاد. باید به یاد آورد نه با خشم بلکه با خون. خون را باید به رگ‌های متروک تاریخ ایران روانه کرد تا آفتاب برآید.
به مناسبت زادروز هیتلر این اتفاقی نبود که قبل از آمدن (هیتلر) و بعد از رفتنش، باران بارید! امروز زادروز آدولف هیتلر است. چنین مناسبتی فرصت خوبی است که به جنبشی بپردازیم که او از رهبران برجسته آن بود: فاشیسم.هیچ چیز مثل فاشیسم اندیشه‌های شیطانی را به این هوشمندی لای زرورق اخلاق، معنویت، اسطوره و اندیشه ناب پنهان نمی‌کند فاشیسم کار خود را از احساس برگزیده شدن آغاز می‌کند و با تقسیم مردم اجتماع پیش می‌برد چنانکه در آلمان فاشیسم زده، مردمان دو گونه بودند آنانی که Volksgenossen (رفقای ملی) بودند و عضو‌Volksgemeinschaft ، و آنانی که Gemeinschaftsfremde (بیگانگان اجتماع) خوانده می‌شدند.در راس چنین ذهنیتی لاجرم نیاز به قدرتی مطلق و بی‌نقص است:رودولف هس( سخنرانی ژوین 1934 ) می‌گفت :" ما باور داریم که پیشوای ما از ندای برتری پیروی می‌کند که هیچ انتقادی بدان وارد نیست. یکی از خبرنگاران آلمانی بعد از سخنرانی هیتلر گفته بود: وقتی او سخن می‌گفت، خورشید می‌درخشید و هوا هیتلری بود و این اتفاقی نبود که قبل از آمدن و بعد رفتنش، باران بارید.فاشیسم اوباش و نخبگان را توامان به کار می‌گیرد. هانا آرنت در این باره ( Origins of Totalitarianism )می‌گوید: فاشیسم هیچ حوزه‌ی خصوصی را در حیات و زندگی اجتماعی انسان برنمی‌تابد و مقدمه ساز بروز جنبش‌های توتالیتر می‌شود از ویژگی‌های مهم چنین شرایطی اتحاد "نخبگان و اوباش" است. جنبش‌های توتالیتر نه تنها برای اوباش، برای نخبگان جامعه نیز سخت جاذبه دارند . نخبگان جنبش‌های توتالیتر، صفات مشخص اوباش را دارا هستند و تجربه‌های گذشته نشان می‌دهد که اتحاد موقتی نخبگان با اوباش، بیشتر مبتنی بر این است که نخبگان با یک شعف راستین تماشاگر صحنه نابودی تشخص و فردیت به وسیله اوباش‌اند .وقتی فاشیسم در آلمان جوانه زد، هایدگر که با کتاب " هستی و زمان" باز کردن چشم انسان‌ها به معنای واقعی هستی را رسالت خود می‌دانست، معروف‌ترین فیلسوف حامی نازی‌ها بود. آرنت در مورد نخبگانی چون هایدگر گفته بود: نظاره‌گر عمل اوباش در آشوویتس بود . گفته‌اند که، آیشمن، چنان خود را اخلاقمدار می‌دانست که کوچکترین فساد مالی در پرونده نداشت و در جریان دادگاه با افتخار می‌گفت: من می‌توانستم یک یهودی، آشویتس را مجبور کنم مجانی به من عبری یاد بدهد اما من پول این کار را به او می‌دادم آیشمن حتا به این فکر هم نکرده بود که اصولا در این اخلاقمداری ویژه چه توضیحی برای زندانی کردن آن یهودی و سپس سوزاندنش وجود داشته است. هیملر هم می‌گفت: ما حتا یک سیگار یا یک مارک از زندانیان غصب نکردیم و وظیفه سنگین خود را بدون تباه کردن اخلاق انجام دادیم. - فاشیسم تلاش می‌کند که حقانیت مطلق را تنها در انحصار خود بداند و نشانه آن را در تفوق خویش بر جان و مال منتقدان خود بجوید. بر اساس تعالیم فاشیستی، نیروهای اس. اس باور کرده بودند، اینکه یکی در زندان و یکی نگهبان اوست، نشانی محکم بر فلسفه‌ی برتر نگهبان و نقص فکری و سیاسی زندانی است! - فاشیسم توانسته بود، پیشوایی آسمانی بیافریند. و چنان بر مدار اخلاق بچرخد که هیچ فاشیستی، وقت خود را صرف رعایت حقوق اولیه انسان‌ها نکند. - در حوزه اندیشه هم فاشیسم وارد شد، بخش زیادی از فلسفه غرب مدیون "سنت تحلیلی" برجسته‌ترین فیلسوف مدرن" برگوتلوب فرگه" و سنت "قاره‌ای هایدگر بود. هایدگر و فرگه هر دو ضد‌یهودی بودند، هایدگر از ناسیونالیسم افراطی متجلی در هیتلر حمایت می‌کرد و فرگه از رهبر مطلق و قدرتمند سخن می‌گفت. یکی از این دو سرشار از گفته‌ها در مورد انسان است اما برای طرح انتقاد از فاشیسم سکوت کرده بود و دیگری به انسان ابزار تحلیل منطقی می‌داد اما جدا کردن انسان‌ها از ارزش‌های انسانی را نمی‌دید. در نهایت آنچه از همه اینها قویتر بود، فاشیسم بود. - هاینریش بل،رمان نویس مشهور آلمانی بهترین تعبیر را از دوران استیلای فاشیسم داده است. او در مصاحبه‌ای گفت: بعد از هیتلر همه‌ی آلمان درک کردند که او چه بلایی بر سر کشور و زیربناهای آن آورده است . اما از همه مهم‌تر، خیانت هیتلر به "کلمات" بود خیلی از کلمات شریف دیگر معانی خودشان را از دست داده بودند، پوچ شده بودند، مسخره شده بودند، اشغال شده بودند! کلماتی مانند آزادی ، آگاهی ، عدالت!
یتیم خانه ایران " لرد روچیلد : هر انسان روزانه دو هزار کالری مصرف می‌کند. حالا در ایران، نان خوراک غالب مردم است که از گندم و جویی که خودشان می‌کارند تهیه می‌شود، مقداری از این گندم و جو را برای بذر و مقداری را برای خوراک دام استفاده می‌کنند حالا اگر یک نفر بیاید و نصف این خوردنی‌ها را خوب بخریم دیگه چیزی برای خوردن نمی‌ماند و کار تمام است.اشمیت : این عملیات مرا یاد قحطی سیب زمینی سال 1841 در ایرلند می‌اندازد،که ایرلند را به زانو درآورد .لرد روچیلد : ایران با ایرلند کاملا متفاوته. شما که می‌دونید ما بخاطر هند به ایران اجازه تاسیس راه آهن ندادیموسیله نقلیه اونا(ایرانیا) نه ماشین و قطار بلکه چهارپایان است حالا اگر ما گندم و جو را ارزان در تابستان بخریم و نگه داریم و در زمستان قیمت آنرا بالا ببریم آنها مجبور می‌شوند که در زمستان چهارپایان خود را بخورند .خیلی زود مردم ایران در رنج و دردهای خود فرو خواهد رفت و ساکت خواهد شدتفرقه بنداز و فتح کنبدون شلیک حتی گلوله‌ای "در قحطی که در حوالی سال 1296 انگلستان در ایران ایجاد کرد، حدود 9 میلیون ایرانی جان باختند.فیلم یتیم خانه ایران،داستانی بر اساس واقعیت ایران و درباره زندگی و تلاش‌های یکی از نزدیکان میرزا کوچک خان را روایت می‌کند._______________________________________________پی نوشت 1 : معرفی فیلم
شما عاشق جاذبه‌های گردشگری یونان خواهید شد! یونان، معجون چشم انداز‌های رویایی و تاریخ و تمدناگر رویای سفر به یک طبیعت بکر رادارید. یا شیفته آب‌های شفاف فیروزه‌ای و بی کران هستید. یا حتی اگر مجذوب هنر، فرهنگ و تاریخ یک سرزمین هستید یونان از کشورهایی ست که حتما باید به آن سفر کنید.کشور اروپایی یونان، در جنوب جزیره‌ی بالکان قرار دارد. حدود 80 درصد این کشور را مناطق کوهستانی تشکیل می‌دهد و بالغ بر 3000 جزیره دارد. کشور یونان به واسطه‌ی جاذبه‌های گردشگری تمام عیار خود سالانه مقصد توریست‌ها و گردشگران فراوانی از سراسر جهان است. یونان با داشتن تاریخ غنی، غذاهای لذیذ و سواحل و جزایر شگفت آور، همیشه مقصدی بینظیر است.دراین مقاله همراه ما باشید تا با چند مورد از زیباترین جاذبه‌های گردشگری کشور یونان بیشتر آشنا شویم.برترین جاذبه‌های گردشگری یونان که در این مقاله به آن پرداخته‌ایم، عبارتند از:مجموعه تاریخی آکروپولیس ( Acropolis )جزیره‌ی سانتورینی ( Santorini )جزیره‌ی میکونوس( Mykonos )شهر دلفی( Delfi )جزیره‌ی کورفو ( Corfu )جزیره‌ی زاکینتوس( Zakynthos )صومعه‌های متیورا ( Meteora )شهرنافپلیو ( Nafplio )آکروپولیسمجموعه تاریخی آکروپولیس ( Acropolis )اصطلاح "آکروپولیس"از دو کلمه‌ی ( Acro ) به معنی شهر و ( Polis ) به معنی لبه یا بلندی تشکیل شده است. چون این مجموعه بر روی تبه‌ای صاف، در فاصله‌ی 150 متری از سطح دریا بنا شده است به نام آکروپلیس یعنی "شهر روی لبه " یا " شهر مرتفع" معروف است. این مجموعه‌ی باستانی شامل 4 تپه و به وسعت 3 هکتارمی‌باشد.آکروپولیس از مکان‌های دیدنی ست که نمی‌توانید از دست بدهید. بهترین زمان برای بالا رفتن از تپه‌های آکروپولیس اواخر زمستان یا بهار است چراکه در فصل تابستان دمای هوا بالاست و ممکن است طی کردن مسیر کمی طاقت‌فرسا باشد.در ماه‌های دسامبر، ژانویه و فوریه، رویش بی بدیل علف‌ها و گل‌های وحشی تصویر فوق‌العاده‌ای را به بیننده هدیه میکنند.جالب است بدانیدکه: بنای خارق‌العاده آکروپولیس به عنوان میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیده است.جزیره‌سانتورینیجزیره٬‌ی سانتورینی ( Santorini )زیباترین و مجلل‌ترین جزیره‌جهان منتظر شماست. جزیره‌ی سانتورینی یکی از پرطرفدارترین مقاصد گردشگری دنیا در فصل تابستان است.همانطور که احتمالا حدس زده‌اید، در سفر کردن به جزیره‌ی سانتورینی، باید ازدحام جمعیت را در نظرداشته باشید و با برنامه ریزی از زیبایی‌های بی‌نظیر آن لذت ببرید.سانتورینی جذاب‌ترین مکان تفریحی عاشقانه در یونان است. به دلیل زیبایی منحصربه فرد و آرامش آب‌های فیروزه‌ای رنگ و مناظر خاص و دلفریب در سراسر دنیا به مکانی رویایی برای عروسی زوجین تبدیل شده است.جزیره‌ی میکونوس( Mykonos )جزیره‌ی میکونوس نیز، مانند سانتورینی در فصل تابستان دلباختگان بیش‌تری دارد. چراکه هزاران گردشگر در فصل تابستان مهمان این جزیره‌ی زیبا و دل‌انگیز می‌شوند.اگر عاشق تاریخ و سنت هستید این جزیره جای شماست. بازارهای تماشایی و بافت سنتی آن حتما شما را مجذوب خودش خواهدکرد.جزیره‌زیبای میکونوس دارای 25 ساحل است که با شن‌های سفید پوشانده شده‌اند.آسیاب‌بادی‌ها‌ی چوبی وکاهی، هتل‌های لوکس و دلفریب کنارساحل، بازمانده‌های خانه‌ی کلیوپاترا ودیونیسوس و دهکده‌ی دنج و آرامش بخش آنومرا و . جزیره‌ی میکونوس را درلیست برترین جاذبه‌های گردشگری یونان جای می‌دهد.شهردلفی ( Delfi )‌براساس افسانه‌های قدیمی زیوس که خدای خدایان و فرمانروای آسمان‌ها و زمین بوده‌است، دوعقاب را به دوطرف جهان رها می‌کند وآن‌هادردلفی به هم میرسند!شهر دلفی یکی از مشهور‌ترین جاذبه‌های گردشگری یونان است. این شهر به‌قدری شگفت‌آور و منحصر‌به‌فرداست که حداقل باید چند روزی از سفرتان را، به بازدید از ابنیه باستانی و ارزشمند‌ی که در دل خود جای داده‌است، اختصاص دهید.ازجمله نقاط دیدنی شهر دلفی می‌توان به: معبد آپولو(معبد دلفی)، استادیوم تاریخی دلفی، گنجینه‌ی آتنی‌ها، موزه‌ی باستان شناسی و روستای کوهستانی آراخووا، که در هشت کیلومتری شرقی دلفی قراردارد، اشاره کرد.کورفوجزیره‌ی کورفو( Corfu )کورفو میراث جهانی کشور یونان در یونسکو و سرسبزترین جاذبه‌ی گردشگری در شمال غربی یونان است.‌جزیره‌ی کورفو مکان‌های جذاب و دیدنی بسیار زیادی دارد. ازجاذبه‌های فرهنگی و تاریخی گرفته تا جاذبه‌های تفریحی و سیاحتی.محبوب‌ترین دیدنی‌های کورفو عبارتند از: موزه کازاپارلانت، پارک آبی آکوالند، ساحل پورتوتیمونی، قلعه‌ی آنجلوکسترو، آکواریوم کورفو و .جزیره‌ی زاکینتوس( Zakynthos )جزیره‌ی زاکینتوس بزرگترین جزیره‌ی مجمع‌الجزایر " ایونی "است. که با غارهای آبی خیره کننده، دشت‌های حاصلخیز، کوه‌های ناهموار وجنگل‌های سرسبز و البته آبهای نیلگون و ماسه‌های سفید ابریشمی خود، دل هر بیننده‌ای را می‌برد. ساحل جزیره‌ی زاکینتوس محل به گل نشستن کشتی قاچاقچیانی ست که اسیر طوفان شده‌بودند، درگذر زمان تصویر فعلی ساحل زاکینتوس، تلفیق رنگ زنگ زدگی کشتی با ماسه‌های شکری و آب‌های فیروزه‌ای با صخره‌های آهکی است. که بدون شک نگاه هر بیننده‌ای را مجذوب خود می‌کند.باوجوداین همه زیبایی‌های طبیعی و منحصر به فرد از جنب‌و‌جوش شب‌های زاکینوس هم نمی‌توان گذشت در جزیره‌ی زاکینوس فرهنگ مردم با موسیقی اجین شده‌است و شبی نیست که در حوالی ساحل، هیاهوی برگزاری کنسرت‌ها و جشنواره‌های مختلف برپا نباشد.شهرک نافپلیو ( Nafplio )نافپلیو در فاصله‌ی 2 کیلومتری از پایتخت یونان یعنی شهر آتن و در شبه جزیره‌ی پلوپونز واقع شده‌است. این شهرک قدیمی و خالی از خودرو دارای ساختمان‌هایی ست که قدمت‌شان به 2000 سال می‌رسد. اگر ازدوست داران پیاده روی هستید، کوچه‌های این شهر بهترین مکان برای گشت و گذاراست .خانه‌های رنگارنگ، عمارت‌های نیوکلاسیک، و معماری خاص نافپلیو ممکن است در نگاه اول شیبه خانه‌های ایتالیایی به‌نظر برسد. شاید همین موضوع باعث شده که قدم زدن در خیابان‌های آن جذاب و دلنشین باشد.شهرک نافپلیو پر از بوتیک‌های شیک، کافه، هتل‌ها و مهمانخانه‌های درجه یک و ارزان قیمت است.در لیست برترین جاذبه‌های گردشگری یونان می‌توان از نافپلیو به‌عنوان زیبا‌ترین و رمانتیک‌ترین شهر این کشور نام برد.مجموعه متیوراصومعه‌های متیورا ( Meteora )‌مجموعه‌ی صومعه‌های متیورا در بالاترین نقطه‌ی قله‌ای صعب‌العبور ساخته‌شده‌اند.کلمه‌ی" متیورا" در زبان یونانی به معنی صخره‌های معلق یا معلق درآسمان است. این مجموعه شامل شش صومعه است که بر روی ماسه سنگ طبیعی ستون‌های سنگی در شمال غربی لبه‌ی دشت تسالیدر، در نزدیکی رودخانه‌ی پاپنس و کوه‌های پینداس در یونان مرکزی قراردارد.صومه‌های متیورا که در قرن جهاردهم ساخته شده‌اند قدرتمندترین نمونه تحول معماری در یونان هستند و به عنوان میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیده‌اند.به علت ارتفاع زیاد و نبودن جاده هموار راه رسیدن به این مجموعه بینطیر بسیار دشوار است.گردشگران دلیر و دلباخته‌ی متیورا باید از صخره‌ای عمودی به ارتفاع 373 متر بالا بروند تا ازنزدیک شاهد زیبایی این بناهای باشکوه باشند.سخن آخر:ازکشور یونان به عنوان نماد تمدن غرب یاد می‌شود. چراکه‌تاریخ کهن و میراث به‌جامانده ازچندین هزار سال پیش، از دوران پارینه سنگی تا به امروز، در آن زندگی می‌کند.از زیبایی‌های طبیعت بکر و کم‌نظیر یونان نیز نمی‌توان چشم‌پوشی کرد. بنابراین به راحتی می‌توان گفت هرچیزی که شما برای یک سفر هیجان‌انگیز و به یاد ماندنی نیاز دارید، به صورت یکجا در کشور یونان گرد هم آمده است.یونان کشوری اروپایی است و با وجود جاذبه‌های توریستی بی‌شماری که دارد یکی از کشور‌های پرطرفدار در سراسر جهان است. این کشور پرجنب‌وجوش به دلیل آب‌وهوای سالم، معماری‌های زیبا و منحصر‌به‌فرد و تاریخ و فرهنگ غنی، هر ساله پذیرای گردشگران بسیاری ازنقاط مختلف دنیا است.زیبایی خیره‌کننده‌غروب اویا و آرامش ساحل سفید رنگ و آب‌های فیروزه‌ای در جزیره‌ی سانتورینی، مجموعه‌ی تاریخی آکروپولیس و چشم‌انداز بی مثالش، معبد آپولو در شهر دلفی، جزیره‌ی سرسبز کورفو، شهر رمانتیک نافپلیو و . همه و همه شما را به یک تجربه هیجان انگیز دعوت می‌کنند.
از پاپانویل تا سه مغ فرصتی برای پیوند بیشتر با مسیحیان ایران دکتر علی نیکوییتقرب ادیان گوناگون که در ایران زندگی می کنند به فرهنگ ایرانی و تجلی نکاتی که اشتراکات دینی آن‌ها را به کشور ایران جلوه‌گر می نماید از ویژگی‌های بسیار حایز اهمیت است که بسیار منفعل مانده و متاسفانه گاهی اتفاقاتی رخ می دهد که باعث دور شدن آن‌ها از سرزمین خویش و هجرت از سرزمین مادریشان به کشورهای دیگر می گردد. گروهی از ایرانیان که به کیش مسیح هستند اشتراکات فرهنگی و تاریخی بسیار با سرزمین ایران دارند و تجلی شخصیت‌های ایرانی در جشن شب سال نوی ایشان ( از جشن‌های مهم آیینی مسیحیان می باشد) یکی از راهکارهای تعلق خاطر ایشان به سرزمین ایران خواهد بود.در انجیل متی باب 2 چنین می‌خوانیم: "( 1 ) و چون عیسی در ایام هیرودیس پادشاه، در بیت لحم یهودیه تولد یافت، ناگاه مجوسی چند از مشرق به اورشلیم آمده، گفتند: ( 2 ) "کجاست آن مولود که پادشاه یهود است زیرا که ستاره او را در مشرق دیده‌ایم و برای پرستش او آمده‌ایم." ( 3 ) و به خانه درآمده، طفل را با مادرش مریم یافتند و به روی در افتاده، او را پرستش کردند و ذخایر خود را گشوده، هدایای طلا و کندر و مر به وی گذرانیدند. ( 12 ) و چون در خواب وحی بدیشان در رسید که به نزد هیرودیس بازگشت نکنند، پس از راه دیگر به وطن خویش مراجعت کردند." [ 1 ]قرن ها بعد، مارکوپولو ادعا می کند که گور این سه نفر را در ساوه دیده است که: "هنوز می‌توان سه اسکلت را با موها و ریش هایشان که باقی مانده است دید. نام این سه: بالتازار، گاسپار و ملکیور بوده است." [ 2 ] در سنت‌های کلیسای غرب عبارت"مجوسی ای چند" را به قرینه "هدایای سه گانه: طلا،کندر، و مر" سه نفر می‌دانند. هنوز تا سده هشتم میلادی نامی به این سه نفر داده نشده بود. هرچند در سنت کلیسای غربی، نام این سه را بالتازار، گاسپار و ملکیور نامیده و بالتازار پادشاه عرب، ملکیور پادشاه پارس، و گاسپار پادشاه هند به شمار رفته‌اند، اما در اسناد شرقی و سریانی نام‌های ایرانی لرونداد، گشنسب و هرمزد نامیده شده‌اند. [ 3 ]بدا [ 4 ] کشیش انگلیسی ( 673 تا 735 م) این سه نفر را نماینده سه قاره اروپا، آسیا و آفریقا می‌دانست و از آن زمان تصویرگران کلیسایی ایشان را به صورت سفید پوست (اروپایی)، رنگین پوست (آسیایی) و سیاه پوست (آفریقایی) ترسیم کرده‌اند. البته در اسناد تصویری (موزاییک، نقش برجسته، مجسمه، کارهای چوبی و نقاشی‌های دیواری و نسخ خطی، چهره آنان همیشه سفید و ایرانی است. [ 5 ] این افراد ظاهرا به سرزمین خود بازگشته اند، اما شایعاتی هم درمورد شهید شدن این افراد توسط نیروهای هرود وجود داشت. اینان اولین شهیدان مسیحی محسوب می‌شوند. [ 6 ]امروزه مزار آنان(مزار سه شاه) [ 7 ] در کلیسای جامع کلن آلمان، زیارتگاه مسیحیان جهان است و کهن‌ترین ارتباط بین دو ملت (ایران و آلمان) را نشان می دهد. قراین فراوانی در اثبات ایرانی بودن این افراد وجود دارد. [ 8 ] این واقعه نشان می دهد که فرزانگان حقیقت پرست ایرانی، پیش از ظهور مسیحیت و مسیحیان، به دنبال نور هدایت مسیح تا فلسطین رفته و نخستین کسانی بودند که مسیحیت او را تایید کردند، نخستین [ 9 ] کسانی بودند که تولد او را به مادرش تبریک گفتند، نخستین کسانی بودند که هدایایی به او اهدا کردند و شاید نخستین کسانی بودند که در راه او شهید شدند.کودکان مسیحی کاتولیک و ارتدکس در آستانه هر سال نوی مسیحی، در انتظار فرزانگان ایرانی هستند تا همانگونه که به مسیح هدایای ارزشمند دادند به آنان نیز هدایای عید سال نو را برسانند و در شب عید سال نو در همین خیال می خوابند. متاسفانه به دلیل تسلط نظام تبلیغاتی انگلوساکسونی [ 10 ] پروتستان و انگلیسی زبان، پاپا نویل نوردیک [ 11 ]، جای فرزانگان ایرانی را گرفته است پیرمردی که با لباس گرم و سوار بر سورتمه گوزن کش از سرزمین‌های برفی و کاج آلود شمال اروپا می آید تا هدایای سال نو را به کودکان مسیحی بدهد. [ 12 ] افسوس که جای این سنت ایرانی تایید شده درانجیل متی حتی در میان مسیحیان ایرانی خالی است. امید که برپایی آن رشته ای دیگر از پیوند مسیحیان ایرانی با ایران زمین گردد.[ 1 ] انجیل متی، باب 2 ، آیات 1 الی 12 [ 2 ] [ 3 ] A History of Iran , Michael Axworthy , ( 2008 ) Basic Books , pgs 31 43 [ 4 ] Beda [ 5 ] Ernst Herzfeld , Archaeological History of Iran , London , Oxford University Press for the British Academy , 1935 , p . 63 .[ 6 ] Historia Trium Regum ( History of the Three Kings ) by John of Hildesheim ( 1364 1375 )[ 7 ] Dreik nigsschrein [ 8 ] Brock , Sebastian ( 1982 ). " Christians in the Sasanian Empire : A Case of Divided Loyalties ". In Mews , Stuart . Religion and National Identity . Studies in Church History , 18 . Oxford : Blackwell . pp . 1 19 // Ugo Monneret de Villard , Le Leggende orientali sui Magi evangelici , Citta del Vaticano , Biblioteca apostolica vaticana , 1952 .[ 9 ] این نخستین کسان، یا سه مغ بنا بر تعابیر ایرانی باید مغان مهرپرست بوده باشند که به دنبال غروب ستاره ی ناهید و طلوع خورشید رفته اند اما این ماجرا با مسیحیت گره خورده و به تعبیر مسیحیان ایشان به دنبال ستاره ی نوید دهنده تولد عیسی رفته اند در هر صورت تایید این نکته است که مسیحیان ایران اولین قومی هستند که از مهرپرستی به مسیحیت گرویدند و قرن های پس از آن در امپراطوری روم مسیحیت رسمی اعلام شد. شواهد بسیاری در ارمنستان موجود است که این نظریه را اثبات می کند.[ 10 ] Anglo - Saxon [ 11 ] کشورهای نوردیک (به دانمارکی: Norden ) به مجموع کشورهای شمال اروپا (اسکاندیناوی) و اقیانوس اطلس که دارای قرابت فرهنگی بسیار هستند اطلاق می‌گردد. این سرزمین‌ها، کشورهای ایسلند، دانمارک، فنلاند، نروژ و سوید و همچنین قلمروهای خودمختار جزایر الند، گرینلند و فارویه را شامل می‌گردد.[ 12 ] این باور وجود دارد که بابانویل بچه‌ها را به دسته‌های خوب و بد تقسیم می‌کند و برای کودکانی که رفتار مناسبی در طول سال داشته باشند هدایایی می‌آورد. همچنین داستانی وجود دارد مبنی بر اینکه این هدایا در کارگاه اسباب‌بازی سازی بابانویل در قطب شمال ساخته می‌شوند. نگاه کنید به:
وزوانیان هنوز به زبان پهلوی سخن می‌گویند برای بسیاری از ایرانیان و جهانیان شگفت است که بدانند هنوز هم یادگارهایی از زبان پهلوی ساسانی که بن مایه و ریشه‌ی زبان پارسی امروزی است ، در شهری از ایران زمین روان است و مردمان آن سرزمین به زبان کهن نیاکان خود سخن می‌گویند !وزوان شهری است از توابع میمه که در 100 کیلومتری شمال اصفهان در مسیر جاده ارتباطی اصفهان - تهران قرار دارد. از لحاظ تقسیمات کشوری تابع شهرستان شاهین‌شهر و میمه و بخش میمه است و به فاصله سه کیلومتری مرکز بخش که شهر میمه است واقع شده‌است.امتحان در یک مدرسه دخترانه در وزوان. 1996 . مردم این منطقه تا حدودی در فرهنگ و تمدن هماهنگی دارند و به زبانی سخن می‌گویند که خود شاخه‌ای از زبان پهلوی ساسانی و پارسیک جنوبی است و محققین و پژوهشگران نیز سمنان و بخش هایی از کاشان و اصفهان را از یادگار‌های زبان پهلوی (پارتی) می‌دانند پیش از زمان پیدایش در زمان ساسانیان زبان مردم ایران زبان پارسیک یا پهلوی ساسانی بوده و این لهجه‌ای از زبان پهلوی اشکانی به شمار می‌رفت که در جنوب ایران رواج داشت. لذا پیش از اسلام چون این سرزمین به استان فارس نزدیکتر بوده بنابراین به همان لهجه پهلوی اشکانی سخن می‌راندند و می‌توان گویش کنونی مردم این سامان را بازمانده‌ی زبان پارسیک یا پهلو ی ساسانی دانست.سیاری از واژگان مستعمل در این گویش با زبان‌های باستانی ایران مشابهت هایی دارد که نشان از انشعاب این گویش از زبان‌های باستانی رایج در خاور میانه و وسعت تاریخ آن دارد و می‌تواند خود دلیلی بر اثبات غنای تاریخی شهر وزوان باشد.آروس: ( r s ) این واژه به معنی عروس است. این واژه از ریشه اوستایی ارز به معنی سپید است که به معنای آراسته و زیبا نیز به کار می‌رود.کووه: ( k a ) به معنای سگ است و با واژه سپاکو یا اسپکو که در زبان مادها نام سگ ماده است، هم پیوند است.کیه: ( kiya ) در این گویش به معنای خانه است و هم ریشه با کته در اوستایی و کتی یا کتک در پهلوی اشکانی.هشکه: ( hu ka ) به معنای خشک و همان هشکه در زبان‌های پارسی باستان و اوستایی است.هاما: ( h m ) ضمیر اول شخص جمع ما است و دگرگون شده واژه h m در پارسی میانه است.وس: ( was ) بس. و همانند was در زبان پارسی میانه است.هنده: ( hendah ) هستند. هم پیوند با tidah در پارسی باستان است.جن: ( jan ) زن. هم پیوند با jani در زبان اوستایی است.وارون: ( v r n ) باران. هم ریشه با v r n در زبان پهلوی و هم پیوند با واژه وارونا خدای آسمان بیکران، از خدایان گهن نژاد آریاست.آرت: ( rt ) آرد. هم پیوند با واژه artak در زبان پهلوی است.اور: ( ewr ) ابر. هم ریشه با واژه awr در زبان پهلوی است.واج: ( v j ) صدا زدن و سخن گفتن. همانند واج در زبان پهلوی و واچ در زبان اوستایی است.استره: ( sterah ) ستاره. هم ریشه با st rak در زبان پهلوی است و هم پیوند با زبان‌های هند و اروپایی، هم ریشه با st r در زبان انگلیسی است.گرد ( gord ) بزرگ. هم ریشه با gouru در زبان اوستایی به معنی بزرگ و سنگین.دوم ( doum ) صورت. هم ریشه با daiman در اوستایی به معنی صورت و رخساره.این نوشته از سایت مهرمیهن گرفته شده است.گویش پهلوی ساسانیبا گوش کردن به پرونده (فایل) شنیداری زیر می‌توانید با گویش زبان پهلوی ساسانی یا پارسیگ یا پارسی میانه آشنا شوید. آن را به گوش دهید و ببینید که آیا چیزی از واژه‌های به زبان فارسی امروزی از آن می‌فهمید. اگر در زبان‌های میانی و باستانی ایران وارد شوید، خواهید دید که زبان‌های امروزین، همه دارای یک ریشه هستند و چیزهای جدا از هم نیستند. انگیزه از پرونده شنیداری زیر تنها آشنایی با گویش زبان پهلوی ساسانی (پارسیگ) است و نه هم سنجی (مقایسه) میان دو گویش پهلوی و وزوان - 818152109 / uv7cz8s30eub - eran - shahr /% D9 % BE % D8 % A7 % D8 % B1 % D8 % B3 % DB % 8C % DA % AF % D9 % 88 % DB % 8C % D8 % A7 % D9 % 86 % D9 % 90 - % D8 % A8 % D8 % A7 % D8 % B3 % D8 % AA % D8 % A7 % D9 % 86 - % D8 % B2 % D8 % A8 % D8 % A7 % D9 % 86 % D9 % 90 - % D8 % AE % D9 % 88 % DB % 8C % D8 % B4 - % D8 % B1 % D8 % A7 - % DA % 86 % D9 % 87 - % D9 % 85 % DB % 8C % D9 % 86 % D8 % A7 % D9 % 85 % DB % 8C % D8 % AF % D9 % 86 % D8 % AF - mkzkpxla5smr - eran - shahr /% D8 % A7 % D9 % 86 % D8 % AF % D8 % B1 - % D8 % A8 % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % B3 % D8 % AA % DA % AF % DB % 8C % D9 % 90 - % D9 % BE % D8 % A7 % D8 % B1 % D8 % B3 % DB % 8C % DA % AF - % D8 % A2 % DA % AF % D8 % A7 % D9 % 87 % DB % 8C - uktv0oif8izg - eran - shahr /% D8 % A2 % D9 % 85 % D9 % 88 % D8 % B2 % D8 % B4 - % D8 % B2 % D8 % A8 % D8 % A7 % D9 % 86 - % D9 % BE % D9 % 87 % D9 % 84 % D9 % 88 % DB % 8C - % D8 % AF % D8 % B1 - % D8 % A8 % D9 % 86 % DB % 8C % D8 % A7 % D8 % AF - % D9 % 86 % DB % 8C % D8 % B4 % D8 % A7 % D8 % A8 % D9 % 88 % D8 % B1 - fcazjjvs7arm - eran - shahr /% DA % 86 % D9 % 87 % D8 % A7 % D8 % B1 - % D8 % B3 % D9 % 88 % DB % 8C - % D8 % AC % D8 % BA % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 81 % DB % 8C % D8 % A7 % DB % 8C % DB % 8C - % D8 % AF % D8 % B1 - % D9 % 81 % D8 % A7 % D8 % B1 % D8 % B3 % DB % 8C - viawknsa4u7z - eran - shahr /% D8 % A2 % D8 % B1 % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % B4 - % D9 % 88 - % D9 % BE % DB % 8C % D8 % B1 % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % B4 - dtxsttwjnn5m - eran - shahr /% DA % A9 % D9 % 88 % D9 % 81 - % D9 % 88 % D9 % 8E - % D8 % A8 % D9 % 8E % D8 % BA - lc54dbnmdifo - eran - shahr /% D8 % B1 % DB % 8C % D8 % B4 % D9 % 87 - % D9 % 88 % D8 % A7 % DA % 98 % D9 % 87 - % D9 % BE % D9 % 8E % D8 % B1 % DA % AF % D8 % A7 % D8 % B1 - yojscomrpy6e - eran - shahr /% D8 % A7 % D9 % 90 % D8 % B3 % D9 % BE % D8 % A7 % D8 % B4 - % D9 % 81 % D8 % B6 % D8 % A7 - % D8 % A8 % D9 % 87 - % D9 % BE % D8 % A7 % D8 % B1 % D8 % B3 % DB % 8C - uu5niod2njb1 - eran - shahr /% D9 % 85 % D9 % 8F % D8 % B1 % D8 % AF % D8 % A7 % D8 % AF - % D9 % 86 % D9 % 87 - % D8 % A7 % D9 % 8E % D9 % 85 % D8 % B1 % D8 % AF % D8 % A7 % D8 % AF - % D8 % A2 % D8 % B1 % DB % 8C - blhnapqvbkeh - eran - shahr /% D8 % B1 % DB % 8C % D8 % B4 % D9 % 87 - % D9 % 88 % D8 % A7 % DA % 98 % D9 % 87 - % D8 % AF % D8 % B1 % D9 % 88 % D8 % AF - % D9 % 88 - % D8 % A8 % D8 % B1 % D8 % AE % DB % 8C - % D9 % 88 % D8 % A7 % DA % 98 % DA % AF % D8 % A7 % D9 % 86 - % D8 % AF % D8 % B1 - % D8 % A8 % D8 % A7 % D8 % B2 % D8 % AF % DB % 8C % D8 % AF - % D8 % AF % D9 % 88 - % D9 % 86 % D9 % 81 % D8 % B1 - ugl7jflcbovm - eran - shahr /% D8 % B1 % DB % 8C % D8 % B4 % D9 % 87 - % D9 % 88 % D8 % A7 % DA % 98 % D9 % 87 - % D9 % BE % D8 % B2 % D8 % B4 % DA % A9 - % D9 % 88 - % DA % AF % D9 % 88 % D9 % 86 % D9 % 87 - % D9 % 87 % D8 % A7 % DB % 8C - % D9 % BE % D8 % B2 % D8 % B4 % DA % A9 % DB % 8C - % D8 % AF % D8 % B1 - % D8 % AA % D9 % 85 % D8 % AF % D9 % 86 - % D8 % A7 % DB % 8C % D8 % B1 % D8 % A7 % D9 % 86 - jk6b0itmsdgm
آشنایی با قوم باستانی لولوبیان معروف‌ترین پیشوای لولوبیان، ملکه آنوبانی‌نی بوده‌استلولوبیان قومی باستانی در ایران بودند که از حدود 4000 سال پیش از میلاد در سرزمینی واقع در آذربایجان و قسمتهایی از کردستان سکونت داشتند و بیش از دو هزار سال در این نواحی زیستند. لولوبیان در اواخر دوران خود دارای حکومت شده و با برخی از همسایگان خود در جنگ بوده‌اند.در زبان اورارتویی لولو به معنی بیگانه و دشمن است. این اصطلاح نشان می‌دهد که لولوبیان از لحاظ قومی از قبایل هوری یا اورارتویی نبوده بلکه احتمالا با عیلامیان قرابت داشتند. لولوبی‌ها همچنین دشمن هوریان بوده و با آنان در جنگ دایمی بودند.معروف‌ترین پیشوای لولوبیان، ملکه آنوبانی‌نی بوده‌است. نقش‌برجسته آنوبانی‌نی در سرپل ذهاب، پرده‌ای است که در آن سردار در برابر ملکه ایستاده و پشت سر ملکه ستاره ایشتار می‌درخشد. ایشتار او را در مقابل دشمنان پیروزی داده و سردار پای خود را بر بدن دشمن مغلوب نهاده است، کمان و تبرزینی بدست دارد. ملکه با طنابی دو اسیر را در بند نگه داشته و در دست دیگر حلقه‌ای که نشان حکومت و قدرت است بدست گرفته‌است.لباس لولوبیان نیم تنه‌ای بود که پوستینی بر آن اضافه می‌کردندمنش و تاریخچه قوم لولوبسیار پیش از استقرار مادها، اقوامی با نام کوتیان، لولوبیان، میتانی‌ها و سپس کاسی‌ها به ترتیب از شمال به جنوب در نواحی غربی ایران می‌زیسته‌اند. این اقوام با هوریان و اکدی‌ها و سومری‌ها مراوداتی داشته‌اند بنابراین لولوبی‌ها از نخستین گروه قومی بودند که در هزاره چهارم پیش از میلاد در فلات ایران ساکن بودند.برای نخستین بار، نارام سین نوه سارگون از شاهان اکد، در قرن 23 پیش از میلاد در کتیبه‌ای از لولوبی‌ها یاد کرده و شرح پیروزی خود بر آنان را نوشته است. این کتیبه بعدها و در سنوات سال 1200 پیش از میلاد، توسط شوتروک ناهونته پادشاه مقتدر عیلام، به شوش انتقال یافت و شرحی بر آن افزوده شد.مناطقی که لولوبی‌ها در آن جا استقرار یافته بودند، شامل کوه‌ها و کوهپایه‌ها را از قسمت علیای دیاله تا دریاچه ارومیه بوده است. محل تمرکز اصلی لولوبیان در آذربایجان بود. شهرها و کشورهای مهم آن دوران در ایران غربی عبارت بودند از: تاندیم، سوماشتو، آشورو، الامو، کاشو، گوتو و لولوبو (لولوبیان).قدیمی‌ترین اسنادی که در باب این طایفه در دست است یکی کتیبه نارامسین می‌باشد که در حدود 2500 سال پیش از میلاد نوشته شده است . بنابراین کتیبه و بنابر نظریه ژ.دمرگان پادشاه مقتدر ایلام ، شوتروک ناحونته ، { در حوالی سال 1200 پیش از میلاد این سنگ یاد بود تاریخی را ، که در شهر سیپ پار (نزدیک بابل )بوده بدست آورده و به نشانه پیروزی خود ، آنرا به پایتخت خویش (شوش) انتقال داده و بر روی آن سنگ یادبود ، شرح این غلبه را به زبان ایلامی افزوده است. نارامسین در این سنگ شرح لشکر کشی و غلبه خود را بر اقوام لولوبی و سایر طوایف که در اطراف دجله و دیاله مستقر بودند بیان نموده است . }سند دوم راجع به لولوبی‌ها ، نقش معروف آنوبانی نی پادشاه آنهاست که در ناحیه ز هاب باختران واقع شده است . در این اثر مهم تاریخی که به استل آنوبانی نی نیز معروف می‌باشد ، شاه در حضور الهه ایشتار که او را بر دشمنان پیروزی بخشده است ، ایستاده و پا را بر تن دشمنی که بر زمین افتاده نهاده است {البته طرز لباس وزینت جامه شاه و الهه بخوبی نمایان است}. این خدا نیزه‌ای به دست گرفته و بر آن تکیه کرده و در دست دیگر طنابی گرفته و می‌خواهد به گردن یکی از اسیران ببندد .نقش معروف آنوبانی نی پادشاه آنهاست که در ناحیه ز هاب باختران واقع شده استاسیران هم برهنه بوده و دست هایشان را از پشت بسته‌اند و آنها را بوسیله حلقه‌ای از لبشان گذرانیده شده مثل حیوانات مهار کرده‌اند . ترجمه خطوط که روی این استل نوشته شده چنین است :" آنوبانی نی پادشاه توانا ، پادشاه لولوبی ، نقش خود و نقش الهه ایشتار را در کوه باتیر رسم کرده است ،آن کس که این نقوش و این لوح را محو کند به نفرین و لعنت آنو ، آنوتوم ، بل ، بلیت ، رامان ، ایشتار ، سین و شمش گرفتار با دونسل او بر باد رواد."گذشته از این کتیبه ، اشاره‌ای که به نام لولوبی شده در قراردادهای سلسله دوم پادشاهان شهر اور است که در سال 1894 ٫م در تل براک کشف گردید و تعداد زیادی از این الواح از همان سالی است که پادشاه اور ولایت شمیروم و لولوبی‌ها را غارت کرد ، این دو شهر را همیشه با هم ذکر می‌کنند .در رابطه با شمیروم ، لوح مشروح‌تری به نام لوح نیفر در دست است . با توجه به اثر فوق ، معلوم می‌شود پادشاه اور که مکرر ولایت را شمیروم را ویران کرده ، اینه سین نام داشته و همین پادشاه کشور را نیز به تصرف خود در آورده است. در قصه خدای طاعون که لوح آن کشف شده است ، نام ولایات ذیل دیده می‌شود : تاندیم ، سوماشتو ، آشورو ، الامو ، کاشو ، گوتو ، لولوبو .حکام لولوبی‌ها در زمان نارامسین در تنگه قراداغ که امروز معبر پاگان خوانده می‌شود و در جنوب شهر زور با سپاه بابلی جنگیدند و نارامسین آنها را به سختی شکست داد و به یادگار این پیروزی شرحی در دامنه آن تنگه حجاری نموده‌اند (بین راه سلیمانیه و رباط ).لولوبی‌ها که زمینهای کوهستانی شمال دیاله تا دریاچه ارومیه را در تصرف داشتند در هزاره سوم پ.م دارای دولتی نیرومند بودند و نارامسین اکدی که در قرن 23 پ.م در بین النهرین پادشاه نیرومندی بود برای نخستین بار نام لولوبی‌ها را در سنگ نوشته خود میاورد که بر ایشان پیروز شده است.زبان نواحی کنونی آذربایجان و کردستان ایران از قرن نهم تا هفتم قبل از میلاد غیر از زبان‌های کنونی ایرانی بوده و ساکنان آن نقاط به زبان‌های لولوبی و کوتی تکلم می‌کردند.لباس لولوبیان نیم تنه‌ای بود که پوستینی بر آن اضافه می‌کردند. در نقش برجسته آنوبانی‌نی، سردار دامنی از پوست داشته و ملکه نیز جامه‌ای بلند از پوست بر تن دارد.
دیوار برلین و ما !!! شکاف اقتصادی بین دو بخش شرقی و غربی آلمان هنوز با گذشت 30 سال از فروپاشی دیوار برلین و یکپارچه شدن مجدد آلمان وجود دارد.هرچند این شکاف در سال 1990 بسیار عمیق‌تر بوده اما هنوز بطور کامل از بین نرفته و شاخص‌های اقتصادی کماکان این کشور را به دو بخش تقسیم می‌کنند و بخش شرقی همچنان دنباله‌رو و زیر سایه بخش غربی است. جالب این است که مردم بخش شرقی آلمان هم هنوز احساس تفاوت و پایین‌تر بودن نسبت آلمانی‌های غربی نشین را دارند. رفع کامل این تفاوت که هنوز پس از 30 سال خود را نشان می‌دهد، نیاز به کار و تلاش مستمر و جدی از سوی دولت آلمان دارد.نکته اصلی و مهمی که "ما" باید به آن توجه کنیم این است: ضربه‌ها و آسیب‌هایی که به اقتصاد یک کشور وارد می‌شوند، به سادگی و در کوتاه مدت قابل جبران نیستند حتی اگر آن کشور یک غول اقتصادی مثل آلمان باشد!همین .!
حاکم، مذهب، ثروت گفته شده که خاورمیانه فقط مجموعه‌ای از حکومت‌های شکست خورده نیست بلکه کلا یک منطقه ناکام است. خاورمیانه صاحب تعداد بیشماری از یتیمان و پناهجویان جهان بوده و با وجود منابع نفتی، تولید ناخالص داخلی سرانه بسیار پایینی دارد. از منظر اندیشه نیز شرایط چندان بهتر نیست در سال 2005 دانشگاه هاروارد به تنهایی بیشتر از مجموع 7 کشور عرب مقاله علمی منتشر کرد. کشورهای مسلمان تنها 2 ٫ 5 درصد مقالات چاپ شده در جهان را می‌نویسند، درحالیکه مسلمانان 23 درصد جمعیت جهان را تشکیل می‌دهند. حال آیا باید استعمار غربی را مقصر دانست یا تعالیم مذهب اسلام را ؟پاسخ جرد روبین، استاد اقتصاد دانشگاه چاپمن، در کتابش با عنوان "حاکم، مذهب، و ثروت" خیر است. افول خاورمیانه خیلی پیشتر از مستعمره شدن کشورهای خاورمیانه آغاز شده بود، و اساس اسلام را هم نمی‌توان خشک و در تضاد با تجارت و تغییرات اقتصادی دانست زیرا در قرون ابتدایی ظهور آن، ملت‌های مسلمان نه فقط از نظر اقتصادی بلکه همچنین تکنولوژی، معماری، شعر، کشاورزی، پزشکی، و مهندسی شاهد رونق بودند، درحالیکه اروپای غربی در آن زمان مکانی خشن، عقب مانده، و مملو از فقر و جهل بود. اما آنچه از سال 1200 به بعد شاهد بودیم نه فقط فاصله گرفتن خاور میانه از اروپا، بلکه حرکت معکوس توسعه این منطقه تا دوران کنونی بوده است.موفق‌ترین اقتصادها در این دوره زمانی دو کشور انگلیس و جمهوری هلند بودند. سطح درآمد واقعی و شهرنشینی این دو کشور پس از سال 1500 افزایش یافت درحالیکه سایر کشورهای جنوب اروپا و خاورمیانه دچار رکود یا نزول بودند. امپراطوری عثمانی تا اواخر قرن هفدهم از نظر نظامی قوی باقی ماند اما تا آن زمان دیگر مسیر افول اقتصادی را طی کرده بود. وقتی انقلاب صنعتی آغاز گشته و از بریتانیا شروع به گسترش به سایر نقاط جهان کرد، نهادها در خاورمیانه برای گذار به رشد اقتصادی مدرن مناسب نبودند. نهادهای قضایی در امپراطوری عثمانی علیه غیرمسلمانان تبعیض قایل می‌شدند، نرخ سواد پایین باقی ماند، ساختارهای سازمانی ابتدایی بودند، و تجارت هرچه بیشتر توسط غیرمسلمانان صورت میگرفت.به عقیده روبین ریشه این روند را باید در ساختار قدرت جستجو کرد. دلیل باقی ماندن هر حاکمی در قدرت پذیرش آن از سمت زیردستانش است. قدرت سیاسی با کمک ترکیبی از زور (خشونت) و مشروعیت (پذیرش حق حکومت حاکم از سمت مردم) دوام میابد. مشروعیت توسط افرادی تامین می‌شود که روبین "عوامل مشروعیت‌بخشی" می‌نامد، یعنی گروه و افرادی که نفوذ کافی دارند تا بتوانند مردم را قانع به فرمانبرداری از حاکم و پرداخت مالیات یا خراج کنند. زور از طرف دیگر به ظرفیت حاکم برای اجرایی کردن قوانین خود بوسیله خشونت اشاره دارد. درحالیکه ارتش، پلیس و نیروهای شبه‌نظامی تامین کننده زور هستند، نخبگان مذهبی، بزرگان قبیله، نخبگان اقتصادی، روشنفکران، و افراد مشهور می‌توانند منبع ایجاد مشروعیت باشند. این وضعیت را باید بصورت یک بازی چانه‌زنی دید: حاکمان تمایل به باقی ماندن در قدرت دارند، و با افرادی که بتوانند برای رسیدن به این هدف کمک کنند معامله می‌نمایند.مشروعیت مذهبی از نظر تاریخی در خاورمیانه اسلامی موفق‌تر از اروپای مسیحی بود که دلیل آن را می‌تواند در تاریخ این دو مذهب یافت. اسلام در نیمه غربی شبه جزیره عربستان و بین دو امپراطوری بیزانس و صفوی متولد شد. با گسترش قدرت پیغمبر بیرون از مدینه، او بر تشکیل یک مذهب، سیستم سیاسی، و قانون جدید نظارت میکرد که هر سه بشدت بهم مرتبط بودند. این سیستم سیاسی همپای مذهب اسلام تکامل یافت و وقتی سوالات جدیدی در مورد حکومتداری پیش می‌آمد، پاسخ حاکمان برمبنای اسلام بود. این یعنی حجم زیادی از دستورات اسلام به مسلمانان در مورد پیروی از قوانین و سیاست‌های حاکمان اسلامی است. در مقابل اما مسیحیت درون امپراطوری روم ظهور یافت که خود نهادهای قانونی و سیاسی کارایی داشت، بنابراین مسیحیت فرصت مشابه اسلام نداشت و عامل مشروع‌ساز حکومت در سه قرن اولش نبود از نظر علمای مسیحیت، عالم سیاست و مذهب جدا از هم بودند.ظرفیت مشروعیت‌بخشی اسلام در قرون اولیه حکومت اسلامی فواید اقتصادی بسیاری داشت. دوره پیش از اسلام شاهد وجود گروه‌های مختلف و جدا از هم بود، اما ایدیولوژی متحدکننده اسلام و نظم و قانونی که بوجود آورد از نظر اقتصادی بسیار مفید واقع شد. اما وقتی مشروعیت‌بخشی مذهبی بسیار قوی و کم هزینه باشد، حاکمان برای گسترش قدرت خود بوسیله آن در کوتاه مدت و درازمدت کوشش خواهند کرد، حتی اگر شرایط اقتصادی تغییر کند.پس از تثبیت قدرت اسلام در قرون هشتم و نهم، حاکمان خاورمیانه‌ای (خصوصا خلفای عباسی) بطور روزافزون از روحانیون برای مشروعیت‌بخشی حکومت خود بهره می‌بردند، اما ادامه این روند تا دوران مدرن به رکود توسعه مذهبی و سیاسی انجامید. در این وضعیت تعادلی محافظه کارانه، نخبگان غیرمذهبی، مثلا نخبگان اقتصادی، قدرت کمی در مقابل حاکمان برای تاثیرگذاری بر قوانین و سیاست‌های جدید داشتند. روبین استدلال می‌کند که مقامات مذهبی بطور کلی محافظه‌کار بودند و نهادهایی تاسیسی آنها در مقایسه با نخبگان اقتصادی مانند تجار شهری تناسب کمتری با تجارت و فاینانس داشت. حتی با افزایش فرصت‌های تجاری، مقامات مذهبی با نوآوری‌هایی که قدرت آنها را کاهش می‌دادند یا همراستا با عقایدشان نبودند مخالفت می‌کردند. در نتیجه نه قوانین مذهبی و نه غیرمذهبی پاسخگوی شرایط جدید پیش آمده نبوده و حاکمان برای حل مشکلات جدید از چارچوب‌های فکری و قانونی قدیمی استفاده می‌نمودند.هرچند نقش کلیسای قرون وسطا در مشروعیت‌بخشی حکومت‌های اروپایی افزایش یافت اما این تاثیر پس از سقوط امپراطوری روم غربی رو به افول نهاد. انقلاب تجاری در اروپای قرن دهم یعنی احیای تجارت، فعالیت‌های تجاری، و شهرنشینی باعث شد این شهرنشینان ثروتمند جدید یک منبع درآمد مهم حاکمان شده و در مقابل قدرت چانه‌زنی بیشتری بدست آوردند. پارلمان‌ها در قرون دوازده تا چهارده در اروپا شروع به ظهور کردند که وسیله اصلی جمع‌آوری مالیات حاکمان گشته و کار مشروعیت‌بخشی و چانه زنی در مورد قوانین و سیاست‌ها را بدست گرفتند. این پارلمان‌ها عموما شامل نخبگان مذهبی، زمین‌داران و نخبگان تجاری بودند. به مرور زمان ترکیب پارلمان‌ها و استفاده حاکمان از آنها برای مشروعیت‌بخشی تغییر کرد که تاثیر بزرگی بر مشروعیت اقتصادی در درازمدت و در نهایت موفقیت غرب داشت.جرد روبین نویسنده کتاب حاکم، مذهب، و ثروتنقطه انحراف دوم بین جهان اسلام و مسیحیت استفاده از ماشین چاپ بود. ماشین چاپ در آلمان اختراع و سریعا به کل اروپا گسترش یافت. اما در مقابل، مقامات مذهبی در جهان اسلام قدرت کافی برای جلوگیری از توسعه آن داشتند. زبان عربی زبان اسلام و همچنین زبان رسمی امپراطوری عثمانی بود، و دستگاه مذهبی انحصار تفسیر متون اسلامی را در اختیار داشت. در طی قرون پیش از قدرت گرفتن امپراطوری عثمانی، نخبگان مذهبی موانع بسیاری برای ورود افراد جدید به جرگه عالمان اسلام ایجاد کردند و این جایگاه ویژه در صورت دسترسی گسترده مردم به متون اسلامی به خطر می‌افتاد. نخبگان مذهبی در امپراطوری عثمانی دارای جایگاهی قدرتمند بودند و در نتیجه سلاطین انگیزه داشتند که درخواست آنها به عنوان یکی از مهمترین منابع مشروعیت خود را برآورده سازند. در نتیجه امپراطوری عثمانی چاپ حروف عربی را در سال 1485 ممنوع کرد که ظاهرا این منع تا سال 1727 باقی ماند.در مقابل تا سال 1500 بیشتر شهرهای بزرگ اروپا بعلاوه شهرهای دارای دانشگاه و بعضی صومعه‌ها صاحب دستگاه‌های چاپ بودند. مالکین این دستگاه‌ها کاپیتالیست بودند و به هرجایی که تقاضا وجود داشت می‌رفتند. تا اواخر قرن پانزدهم، کلیسا بیشتر قدرت مشروعیت‌بخشی خود را در بسیاری از اروپا از دست داده بود. در نتیجه حاکمان اروپایی هم انگیزه چندانی برای جلوگیری از یک تکنولوژی مفید فقط برای راضی کردن کلیسا نداشتند. به علاوه، قدرت در اروپا بشدت غیرمتمرکز بود و هر شخص ناراضی می‌توانست از مرز عبور کرده و به جای دیگری برود. در اروپا چاپ و انتشار گسترده نوشته‌ها باعث تضعیف مشروعیت کلیسای کاتولیک گشته و به گسترش جنبش اصلاح مذهبی و تولد مذهب پروتستان کمک کرد. تعالیم مارتین لوتر (مبلغ مذهب پروتستان) جدید نبودند افراد دیگری هم پیش از او تلاش کرده بودند اما دلیل عدم موفقیت‌شان عدم وجود صنعت چاپ بود، زیرا کلیسا قادر بود آنها را ساکت کند. مطالعات نشان می‌دهند تا سال 1530 شهرهای دارای دستگاه چاپ با احتمال 52 ٫ 1 درصد بیشتر به مذهب پروتستان گرایش میافتند. این یعنی چاپ تاثیر مهمی در گسترش جنبش اصلاح مذهبی داشت.جنبش اصلاح مذهبی ضربه کاری به توان کلیسا در مشروعیت بخشی حکومت سیاسی بود. اما حاکمان برای تبلیغ حکومت خود همچنان نیازمند منبعی بودند و به مرور زمان نخبگان اقتصادی در پارلمان‌ها این جای خالی را پر کردند. تحقیقات نشان می‌دهند که پارلمان‌های پروتستان پس از قرن شانزدهم بسیار مهمتر از پارلمان‌های کاتولیک بودند که یعنی توان زیادی در چانه‌زنی و محدود کردن قدرت حاکمان داشتند. اتفاقی نیست که محل تولد اقتصاد مدرن یعنی انگلستان و جمهوری هلند پذیرای اصلاحات مذهبی بودند. البته موفقیت اقتصادی بلندمدت به خود مذهب پروتستان ارتباطی ندارد بلکه در نتیجه کاهش نقش مذهب در سیاست و جایگزینی نخبگان مذهبی با نخبگان اقتصادی در پارلمان هاست.ادوارد ششم، ماری اول، و الیزابت اول در انگلستان همگی در زمان رسیدن به پادشاهی از مشروعیت کمی برخوردار بودند و از پارلمان برای مشروعیت‌بخشی به حکومت خود بهره بردند. در مقابل هم صدها قانون مربوط به صنعت، کشاورزی، و غیره در این دوره‌ها به تصویب رسیدند. در طی شورش هلند ( 1568 - 1648 ) استان‌های هلندی علیه حکومت اسپانیا قیام کردند که پروپاگاندای پروتستان و پارلمان هلند در آن نقش اساسی داشتند برندگان بزرگ این واقعه هم نخبگان اقتصادی شهری بودند. پارلمان هلند مسیول بیشتر قوانین و سیاست‌های کشور گشت مثلا مقررات مربوط به کالاهای عمومی، سوبسیددهی و صدور مجوز برای شرکت‌های سهامی، گسترش کمک‌های دولتی به فقرا، و حفاظت از حقوق بازاری. در نتیجه درآمدهای واقعی افزایش بزرگی داشتند و شهرنشینی اوج گرفت. اما چنین چیزی هرگز در خاورمیانه اتفاق نیافتاد و نخبگان مذهبی در خاورمیانه تا دوران مدرن قدرتمند باقی ماندند. البته موضوع محتوای دین اسلام نیست زیرا تفاوت آنچنانی بین آن و مسیحیت وجود ندارد، بلکه موضوع توانایی نخبگان مذهبی در شکل دادن به سیاست و اقتصاد است. هیچ تحولی در طبقه روحانیون اسلامی روی نداد و نخبگان اقتصادی هرگز نقشی در چانه‌زنی‌های سیاسی نیافتند.درحالیکه قوانین مربوط به شراکت در اروپا هر روز پیچیده‌تر شده و ابرشرکت‌ها را بوجود آوردند، این ساختارها در امپراطوری عثمانی ساده باقی ماندند. حقوق مالکیت همچنان نامطمین بودند حتی برای نخبگان محلی. قوانین وراثت اسلامی همچون مانعی بر سر راه یکی کردن اموال بین نسلی عمل می‌کردند. به دلیل ممنوعیت‌های قانونی، وقف‌ها اقدام به جذب سرمایه‌هایی کردند که میشد به صورت منعطف‌تر و بهتر بکار برده شوند. دادگاه‌ها بیطرف عمل نکرده و در نتیجه هزینه و دشواری بستن قرارداد افزایش یافت. در درازمدت همه اینها یعنی رکود اقتصادی.در فصل انتهایی کتاب نویسنده توضیح می‌دهد که هرچند افزایش قدرت چانه زنی نخبگان اقتصادی و جایگزینی نخبگان مذهبی برای توسعه اقتصادی مفید است، اما این مقدار باید بهینه باشد. تلاش نخبگان اقتصادی برای منفعت بردن در درازمدت به موفقیت اقتصادی کشور کمک می‌کند اما افزایش بیش از حد آنها می‌تواند به ایجاد انحصار منجر گردد. کما اینکه موفقیت اقتصادی هلند نیز ادامه نیافت زیرا گروه‌های ذی نفع ایجاد شده بعدا شروع به ایجاد سیاست‌هایی جهت حفاظت از منافع خود کردند که به ضرر کل اقتصاد تمام شد.منابع: