id
stringlengths 1
7
| url
stringlengths 31
762
| title
stringlengths 1
132
| text
stringlengths 4
168k
|
---|---|---|---|
8844 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF%20%D9%82%D9%88%D8%A7%D9%85 | احمد قوام | احمد قوام (۸ دی ۱۲۵۶– ۲۸ تیر ۱۳۳۴) سیاستمدار ایرانی بود که در ایران قاجاری و پهلوی از ۱۳۰۰ تا ۱۳۳۱ پنج بار بهعنوان نخستوزیر ایران فعالیت کرد.
قیام کلنل محمدتقی پسیان در خراسان در سال ۱۳۰۰ و غائله آذربایجان در سال ۱۳۲۵ در دوران نخستوزیری قوام رخ داد. او در زمان قاجار لقب قوامالسلطنه یافت و محمدرضا شاه به او لقب حضرت اشرف را داد القاب قدیمیتر او عبارتاند از منشی حضور (۱۳۱۵ ه.ق)، دبیر حضور (حدود ۱۳۲۲ ه.ق)، و وزیر حضور (۱۳۳۴ ه.ق). او برادر حسن وثوق بود.
از جمله فعالیتهای مهم قوام السلطنه نگارش فرمان مشروطیت و نقش او در جریان فرقه دموکرات آذربایجان و خروج نیروهای شوروی از ایران در ۱۳۲۵ و نیز قیام سی تیر در سال ۱۳۳۱ بود.
آغاز زندگی و جوانی
قوام در ۲۳ ذیحجه ۱۲۹۴ قمری (۸ دی ۱۲۵۶) در تهران دیده به جهان گشود. پدرش ابراهیم معتمدالسلطنه فرزند محمد قوامالدوله آشتیانی و مادرش طاووس خانم دختر مجدالملک سینکی بودند. آنها صاحب دو پسر شدند، که وثوقالدوله پسر ارشد این زوج بود. او تحصیلات مقدماتی را ابتدا در مدرسه مروی و سپس زیر نظر معلمان خصوصی گذراند. او در ۱۷ سالگی پیشخدمت ناصرالدین شاه و در ۲۰ سالگی منشی دائی خود و حاکم آذربایجان، میرزاعلی خان امینالدوله شد. وی در ۲۹ سالگی در سفر سوم مظفرالدین شاه به اروپا وی را همراهی کرد. وی پس از پایان این سفر به «قوام السلطنه» مشهور شد. او بعدها به مقام دبیر حضوری دربار مظفرالدین شاه رسید و نویسنده «فرمان مشروطیت» و سپس رابط مظفرالدین شاه با مشروطه خواهان شد، ولی پس از مرگ مظفرالدین شاه و در دوران محمدعلیشاه، از سیاست کناره گرفت و راهی اروپا شد و به تحصیل در رشته حقوق پرداخت.
از بازگشت به ایران تا دستگیری
قوام در پی فتح تهران توسط مشروطهخواهان، به ایران بازگشت. قوام در اولین کابینه سپهدار که در ۸ مهر ۱۲۸۸ تشکیل شد معاونت وزارت داخله را برعهده گرفت و از اردیبهشت ۱۲۸۹ معاون وزارت جنگ شد. نخستین تجربه وزارت او در دولت مستوفی الممالک بود که در سوم مرداد ۱۲۸۹ تشکیل و او در این دولت عهدهدار وزارت جنگ شد. سپهدار تنکابنی که پس از مستوفیالممالک نخستوزیر شد، با ترمیم کابینهاش، قوامالسلطنه را در ۲۶ تیر ۱۲۹۰ به عنوان وزیر عدلیه به مجلس معرفی کرد اما دولتش چند روز بعد کنار رفت و یک هفته بعد، صمصامالسلطنه نخستوزیر شد و قوامالسلطنه را به عنوان وزیر داخله به مجلس معرفی کرد. در ترمیم کابینه در پنجم آذر همان سال، قوامالسلطنه را کنار گذاشت اما بیست روز بعد دوباره او را به عنوان وزیر داخله بازگرداند. قوامالسلطنه در مجموع نه بار در رأس وزارتخانههای عدلیه، مالیه و داخله قرار گرفت.
قوامالسلطنه در هشتم بهمن ۱۲۹۶ به سمت فرمانروایی خراسان رسید. ولایت بر خراسان برای قوام ثروت هنگفتی به ارمغان آورد تا این که پس از کودتای ۱۲۹۹ خورشیدی و به دنبال به قدرت رسیدن سیدضیاءالدین طباطبایی، به علت مخالفت قوام با سیدضیاء و رابطه خصمانهای که بین آن دو وجود داشت، با دستور سیدضیاء به کلنل محمد تقی خان پسیان، قوام در تاریخ ۱۳ فروردین ۱۳۰۰ دستگیرشده و تحتالحفظ به تهران اعزام و بلافاصله به زندان عشرت آباد منتقل گردید و اموال و دارائیش در خراسان نیز مصادره شد.
دوره اول نخستوزیری
پس از گذشت ۵۵ روز از مدت حبس قوام، با توجه به نگرانیهای احمدشاه در پی به قدرت رسیدن سیدضیاء و رضاخان، که با خروج نیروهای انگلیس از ایران احتمال تضعیف سلطنت خود را احساس میکرد، فرمان عزل سیدضیاء توسط وی صادر شد و قوام با فرمان احمدشاه به ریاست وزرایی منصوب گردید. مهمترین اقدام قوام پس از رسیدن به این مقام، بازگرداندن سیاستمداران محبوس شده توسط سیدضیاء به عرصه سیاست بود بهطوریکه در کابینه او به جز دو نفر، همگی (و از جمله خود او) از محبوسان دوره سیدضیاء بودند.
از مهمترین فعالیتهای قوام در این دوره از نخستوزیری میتوان به مقابله با شورشهای متعددی که پس از خلع سیدضیاء در نقاط مختلف کشور اتفاق افتاده بود (از جمله حاج باباخان اردبیلی در زنجان، میرزا کوچک خان و خالو قربان و احسان الله خان در رشت و انزلی و لاهیجان و لنگرود و مهمتر از همه کلنل محمدتقی پسیان در خراسان) اشاره کرد که قوام موفق شد تمام این شورشها را با موفقیت سرکوب کند. همچنین واگذاری امتیاز ۵ ساله نفت شمال به شرکت آمریکایی استاندارد اویل در این دوره توسط قوام انجام گرفت که بازخوردهای منفیای از جانب انگلیس و روسیه داشت.
انگلیسیها برای اینکه زمینه را برای عزل قوام مهیا سازند، دست به انتشار مطالبی دروغ زدند. از جمله اینکه از قول خبرنگار روزنامه تایمز در تهران خاطر نشان نمودند قوام به این دلیل نفت شمال را به تأخیر افکند تا بتواند از شرکتهای نفتی آمریکای رشوه دریافت کند. این سخنان با اینکه واقعیت نداشت، اما زمینه را برای برکنار ساختن او آماده میکرد. وزارت امور خارجه آمریکا از کورنفلد خواست صحت و سقم اخبار تایمز را بررسی کند. او باید به واشینگتن اطلاع میداد آیا اتهاماتی که علیه قوام اقامه شدهاست واقعیت دارند یا خیر؛ و اینکه مشخص شود کدامیک از شرکتهای آمریکایی میخواهند از طریق غیرمعمول دولت ایران را وادار به پذیرش پیشنهاد اعطای امتیاز نفت کنند. کورنفلد پاسخ داد ادعاهای تایمز لندن هیچ پایه و اساسی ندارد و کاملاً بیجاست.
این دوره از نخستوزیری قوام با استعفای اعتراضآمیز او در پی مخالفت نمایندگان برای تمدید مهلت اختیارات تام وزیر مالیه او، محمد مصدق، پس از ۸ ماه پایان یافت.
دوره دوم نخستوزیری
قوام در ۲۷ خرداد ۱۳۰۱ با رأی اعتماد مجلس نخستوزیر شد. از فعالیتهای مهم این دوره، دعوت از مستشاران آمریکایی برای سامان دادن به اوضاع مالی کشور بود که به دنبال آن هیئتی دوازده نفره به ریاست آرتور میلسپو به ایران وارد شدند و به مدت پنج سال در ایران مشغول بودند. قوام زیر فشار روحانیون لایحه ای را در دهم آبان از تصویب مجلس گذراند که مدیران جرائد و ناشران کتب را ملزم میکرد پیش از چاپ هر نوشتهای مربوط به دین اسلام و مسائل مذهبی، آن نوشته به وزارت معارف برود تا ناظری که دو مجتهد جامعالشرایط تأییدش کرده باشند، آن نوشته را بررسی کند و اجازه نشر بدهد. این لایحه همچنین قانون جزای عرفی را لغو میکرد که مشیرالدوله چند سال قبل که مجلس تعطیل بود، وضع کرده و به اجرا درآورده بود. اما کمیسیون عدلیه مجلس، درخواست لغو این قانون را در صلاحیت دولت ندانست و آن را از لایحه حذف کرد. مهمترین چالش در این دوره از صدارت قوام، فعالیتهای رضاخان، وزیر جنگ قوام بود. رضاخان با برقراری حکومت نظامی در نقاط مختلف کشور، نارضایتیهایی در میان مردم ایجاد کرده بود که مردم مسئولیت آن را مستقیماً از جانب قوام میدیدند، بهطوریکه کمکم نمایندگان مجلس نیز سخن به اعتراض گشودند. با وجود اینکه قوام و رضاخان، میانه خوبی با یکدیگر نداشتند، اما قوام به دلیل قدرت نظامی وی قادر به برکنار کردن او نبود. از سوی دیگر رضاخان نیز که قوام را سد راه قدرت خود میدید، مطبوعات طرفدار خود را وادار کرده بود که علیه او مقالات تندی منتشر سازند. قوام برخورد سختی با مطبوعات در پیش گرفت که مجلس در برابر آن، قانونی را گذراند که محاکمه روزنامه نگاران را مشروط به حضور هیئت منصفه و توقیف مطبوعات را منوط به حکم دادگاه کرد. با این حال قوام روزنامههای مخالف خود همچون شفق سرخ و اقدام را توقیف کرد که اعتراض زیادی برانگیخت. در جلسه بیستم دی ۱۳۰۱ که او در مجلس حاضر شد، سخنرانی تندی کرد که مجلس را به هم ریخت. سلیمان میرزا خطاب به او فریاد زد: «مردیکه چرند میگوید. توهین میکند. بیشرف است. خائن است، دزد است، دروغ میگوید». حائریزاده گفت: «باز این بیشرف خائن آمدهاست عرض اندام میکند. از او سؤال کردهایم حاشا کرده و جواب نداده. حالا هم دروغ میگوید».
موضوع امتیاز نفت شمال نفت مسئلهای بود که در سراسر دوران نخستوزیریاش او را مشغول کرده بود. قوامالسلطنه وزیرخارجه نداشت و خودش امور مربوط به سیاست خارجی را اداره میکرد. او به مجلس فشار میآورد که زودتر قانونی برای اعطای امتیاز نفت شمال به شرکتهای نفتی آمریکایی استاندارد اویل و سینکلر به تصویب برساند و همین اصرار او باعث شد در مطبوعات خبری منتشر شود حاکی از اینکه او از این شرکتهای آمریکایی ۱۵۰ هزار دلار حق دلالی گرفتهاست. سلیمان میرزا موضوع حق دلالی را در مجلس طرح کرد اما قوامالسلطنه بار دیگر در مجلس حاضر شد و با قرائت تلگراف حسین علاء وزیرمختار ایران در واشینگتن به خودش، مشخص شد که حق دلالی مربوط به وام یک میلیون دلاری بوده که بانکهایی که وام را دادهاند، قرار بوده یک و نیم درصد به مورگان شوستر مستشار مالیه که این وام را برای ایران گرفته، حق دلالی بدهند که مبلغ آن پانزده هزار دلار بوده نه ۱۵۰ هزار دلار و برای خودش بوده نه قوامالسلطنه و مربوط به دوران نخستوزیری مشیرالدوله میشده که وام را گرفتهاست و هیچ ربطی به قضیه نفت ندارد. با این حال ادامه مخالفتها با قوامالسلطنه سبب شد نمایندگان مجلس تصمیم به استیضاح وی بگیرند. این تصمیم موجب استعفاء و کنارهگیری قوام از قدرت شد. وی پس از هفت ماه زمامداری در پنجم بهمن ۱۳۰۱ از دور دوم نخستوزیری خود استعفاء کرد و جای خود را به مستوفیالممالک داد.
قوامالسلطنه پس از پایان دوره اول نخستوزیری اش، در انتخابات میاندورهای مشهد شرکت کرده بود تا کرسی خالی دکتر امیراعلم را پر کند که در مهر ۱۳۰۰ برای تصدی وزارت معارف در دولت خودش از مجلس رفته بود. او به نمایندگی انتخاب شد و پس از کنارهگیری از نخستوزیری بر کرسی مجلس نشست. در دوره بعد (پنجم) نیز به نمایندگی تهران در مجلس انتخاب شد اما به دنبال پروندهسازی رضاخان سردارسپه علیه او به اتهام توطئه برای قتل خود، بازداشت شد. پس از شفاعت احمدشاه قوام به خارج از کشور تبعید شد و تا پایان دوره قاجار به ایران بازنگشت. وی در دوره حکومت رضاشاه همواره مغضوب بود و به عرصه سیاست کشور وارد نشد.
دوره سوم نخستوزیری
دوره سوم نخستوزیری قوام، یک سال پس از آغاز حکومت محمدرضا شاه آغاز شد و شش ماه به طول انجامید. مجلس شورای ملی در دهم مرداد ۱۳۲۱ به قوام رأی تمایل و در هجدهم مرداد به دولت او با اکثریت بالایی رأی اعتماد داد. در زمان نخستوزیری قوام، نیروهای آمریکایی نیز وارد ایران شدند و او از سویی خود را با سیاست امریکاییها نزدیک و از سوی دیگر با حزب توده مماشات کرد.
شرایط جنگی در جهان و حضور ارتشهای بیگانه در کشور باعث ناامنی، گرانی، کمبود خواربار و افت ارزش پول ملی شده بود، دولت پیدرپی از مجلس مجوز چاپ اسکناس میگرفت. قوام برای سامان بخشیدن به وضعیت مالی در ۲۱ آبان ۱۳۲۱ لایحه استخدام دکتر میلسپو و دیگر مستشاران آمریکایی را برای پنج سال به تصویب مجلس رساند. در لایحه دیگری کلنل شوراتسکف آمریکایی نیز برای مستشاری ژاندارمری استخدام شد. شریدان را هم به عنوان مستشار خواربار به ایران آورد.
با این حال، مشکل گرانی و کمبود نان و دیگر مواد غذائی ضروری همچنان رو به افزایش نهاد. از دهم آذر ۱۳۲۱ مشکل کمبود نان در تهران به وجود آمد و منجر به تظاهراتی در هفدهم این ماه شد. دربار که از قدرت گرفتن قوام بیمناک بود، از فشار جامعه بر دولت قوام خشنود بود، حتی گفته میشد این تظاهرات و ناآرامی را دربار دامن زده بود تا کابینه قوام را به سقوط کشاند. در جریان تظاهرات خشونت بار، مجلس شورای ملی و بسیاری از مغازهداران اطراف خیابان لالهزار، استانبول، نادری و شاهآباد غارت شد و حتی خانه قوام به آتش کشیده شد. این تظاهرات با دخالت نیروهای فرمانداری نظامی به خاک و خون کشیده شد. در آن تاریخ قوام خود وزارت جنگ را نیز برعهده داشت و از نیروهای نظامی بهراحتی استفاده میکرد.
در پی این کشتار، شماری از وزیران قوام، دولت را ترک گفتند، از جمله مهذبالدوله کاظمی وزیر دارایی که احساس میکرد آمدن میلسپو نوعی مداخله در کار اوست. قوام به جای او اللهیار صالح رئیس هیئت اقتصادی ایران در آمریکا را به تهران احضار و به وزارت دارایی منصوب کرد که در عقد قرارداد مربوط به استخدام میلسپو و همکاران او نقش مهمی ایفا کرده بود.
قوام برای رفع احتیاجات مالی نیروهای متفقین در کشور، به سیاست چاپ اسکناس ادامه داد و به صلاحدید عزالممالک اردلان معاون وزارت دارایی به مجلس تسلیم کرد که به او امکان میداد، سکههای طلای موجود در خزانه کشور را که عمدتاً مربوط به زمان جنگ جهانی اول و ارزهای روسی، انگلیسی و عثمانی بودند در بازار به فروش رساند تا بتواند بهای طلا و ارز را در بازار کنترل کند و به جای این سکهها شمش طلا بگذارد. مخالفان او در مجلس برای اینکه دست و پای قوام را ببندند، از سویی بر این لایحه تبصرهای افزودند که فروش این سکهها را ممنوع کند و از سوی دیگر، با قراردادن طرحی دوفوریتی در دستور کار مجلس، تصمیم گرفتند تعیین رئیس بانک ملی که مسئول نقدینگی و چاپ اسکناس در کشور بود، منصوب مجلس باشد.
دکتر میلسپو نامهای به قوام نوشت و نسبت به پیامدهای تصمیم مجلس در مورد بانک ملی هشدار داد و آن را به صلاح ندانست. قوام با خشم و اعتراض به مجلس رفت و در جلسهای پرتنش سرانجام موفق شد رأیگیری مجلس را به هر دو طرح عقب بیندازد. اما سرانجام سه روز بعد (در ۲۴ بهمن) به دلیل اختلاف شدید با دربار و مجلس و عدم همکاری و احساس وظیفه بعضی از وزیرانش از جمله سرلشکر امیراحمدی وزیر جنگ و اللهیار صالح وزیر دارایی، استعفاء داد. مهمترین وقایع این دوره از نخستوزیری قوام، ورود چرچیل نخستوزیر انگلیس (۲۹ مرداد) و ویندل ویلکی فرستاده ویژه رئیسجمهور آمریکا (۲۳ شهریور) به ایران بود.
دوره چهارم نخستوزیری و خروج نیروهای شوروی از ایران
پس از پایان جنگ جهانی دوم، انگلیس و آمریکا به پیمان خود وفا کرده و در ۱۳۲۴ بی هیچ تعهد الزامآوری از ایران خارج شدند؛ ولی شوروی به بهانههای گوناگون نیروهای خود را در شمال غرب ایران نگه داشت. در واقع شوروی در جریان جنگ جهانی دوم از هیچ نقطهای عقبنشینی نکرد، مگر این که در آنجا یک دولت کمونیستی هم پیمان با خود تأسیس کند. در این شرایط قوام برای بار چهارم در ۲۹ بهمن ۱۳۲۴ به نخستوزیری منصوب شد. در فاصله سه ساله میان دو نخستوزیری او، شش دولت سر کار آمده و کنار رفته بودند.
در ۱ فروردین ۱۳۲۵، سیدضیاءالدین طباطبایی به دستور احمد قوام و به موجب ماده ۵ حکومت نظامی بازداشت شد. در جریان سفر قوام به مسکو او استالین را چنین فریب داد که در ازای خروج نیروهای ارتش سرخ از آذربایجان، قوام امتیاز نفت شمال را برای شوروی خواهد گرفت. پژوهش گران بر سر این که اولتیماتوم و فشار آمریکا و سازمان ملل متحد بر تصمیم استالین برای خروج از ایران بیشتر تأثیر داشت یا سیاست ورزی قوام اختلاف نظر دارند.
با این حال به نظر میرسید که غرب علیرغم همه فشارهایش به شوروی برای خروج از ایران، هرگز به خاطر ایران وارد جنگ با شوروی نمیشد. شوروی که عرصه را تنگ یافت، بهتر دید که دست کم یک امتیاز اقتصادی مهم از ایران بگیرد؛ ولی قوام چنین بهانه آورد که مجلس فعلی دولت را از مذاکره و دادن امتیاز به کشورهای خارجی بدون تصویب مجلس منع کردهاست (قانونی که به رهبری محمد مصدق تصویب شده بود). از این رو شوروی را ترغیب کرد که از ایران خارج شود تا او انتخابات مجلس را برگزار کند و به او تضمین داد که اکثریت مجلس آینده نیروهای وفادار به دولت قوام خواهند بود و امتیاز نفت شمال را به شوروی خواهند داد.
پس از خروج ارتش سرخ از شمال غرب ایران، دولت پیشهوری در تبریز و قاضی محمد در مهاباد، مجبور به مذاکره با دولت مرکزی ایران شدند. ایران در آستانه برگزاری انتخابات مجلس پانزدهم بود و لازم بود تا به وضعیت امنیت شمال غرب کشور رسیدگی شود. دولتهای خودمختار فرقه دموکرات آذربایجان و مهاباد نیز از همین قضیه بهره برده و اجازه به برگزاری انتخابات مجلس را مشروط بر پذیرش خواستههایشان کرده بودند. خواستههایی که به تعبیر آنها فدرالیسم و به تعبیر مخالفان، تجزیه طلبی بود.
طولانی شدن مذاکرات باعث شد تا نیروهای ملی به مخالفت پردازند. در پایان شاه و رزمآرا (رئیس ستاد ارتش) مقدمات پیشروی نظامی به این استانها را فراهم کرده و قوام را مجبور به همکاری کردند. قوام بعداً تأکید کرد که مخالف این حرکت نظامی بوده و ترجیح میداده مسئله از راه گفتگو حل شود.
در انتخابات مجلس پانزدهم، چنان فضا برای رقیبان دولت تنگ شد که حتی وکیل خوشنام و محبوب تهران مصدق که در مجلس چهاردهم، شدیدترین حملات را به دولت قوام کرده بود و در اعتراض به دخالت دولت در انتخابات، در دربار متحصن شده بود، نیز از راه یافتن به مجلس بازماند؛ و تنها سه نماینده به نامهای ابوالحسن حائریزاده، حسین مکی و مظفر بقایی به عنوان اقلیت به مجلس راه یافتند.
با آغاز به کار مجلس با اینکه ظاهراً اکثریت در دست نیروهای هوادار دولت بود، نغمههای مخالف علیه او از درون مجلس افزایش یافت و بتدریج شدت گرفت و با تضعیف همهجانبه قوام از سوی دربار و ارتش و نیروهای سیاسی همراه شد. او در هجدهم آذر ۱۳۲۶ در مجلس حاضر شد و درخواست رأی اعتماد کرد. از ۱۱۲ نماینده حاضر، ۵۱ رأی موافق و ۳۹ رأی مخالف به او دادند. در نتیجه دولت او رأی اعتماد نگرفت و سقوط کرد.
مغضوبیت
پس از کنار رفتن قوام، تحقیقاتی در مورد امتیازاتی آغاز شد که در زمان نخستوزیری او برای صدور جو و برنج و واردات چای به چند تن از تجار داده شد. پروندهای علیه قوام تشکیل شد و سرانجام در ۲۲ فروردین ۱۳۲۷ وزارت دادگستری لایحه اعلام جرم علیه قوام را به مجلس داد و او را متهم کرد که میلیونها تومان از این تجار رشوه دریافت کردهاست. این پولها را قوامالسلطنه در واقع برای حزب دموکرات گرفته بود.
قوام که پس از کنارهگیری ایران را ترک گفته به اروپا رفته بود، پس از اعلام جرم به ایران بازگشت. کمیسیون عرایض مجلس که قانوناً نخستین مرجع رسیدگی به اعلام جرم بود، با سه رأی موافق در برابر دو رأی مخالف اعلام کرد که شواهد و مدارک موجود نشان نمیدهد که پولهایی که به حساب قوام ریخته شده باشد، رشوه بود و او را قابل پیگرد قضائی ندانست.
کمیسیون دادگستری مجلس نیز نظر کمیسیون عرایض را تأیید کرد که قوام رشوهای دریافت نکرده بلکه برای حزب دموکرات، کمک مالی دریافت کردهاست. این کمیسیون با سیزده رأی موافق در برابر یک رأی مخالف، قوامالسلطنه را از اتهام مبری و او را قابل پیگرد ندانست اما جلسهای که قرار بود مجلس به نظر کمیسیون رأی بدهد به تنش کشیده و گزارش کمیسیون از دستور کار خارج شد. پس از آن هر بار کوشش میشد موضوع اعلام جرم علیه قوام در مجلس طرح شود، تنش ایجاد و موضوع از دستور کار خارج میشد. این موضوع تا پایان کار مجلس طرح نشد و مسکوت ماند.
قوام بار دیگر به اروپا بازگشت و از آن جا نامههای اعتراضآمیز به شاه مینوشت. همین باعث شد شاه لقب اعطائی حضرت اشرف را از او بازستاند. دولت نیز در سال ۱۳۲۹ دوباره موضوع اعلام جرم علیه قوام را مطرح کرد و پروندهاش را به مجلس فرستاد. این بار شش اتهام علیه او مطرح شده بود که عبارت بودند از: ربودن اسناد دولتی از ساختمان وزارت امور خارجه، مداخله در انتخابات، صدور جواز بر خلاف مقررات برای صادرات غله و ۴۵۰۰ تن برنج، قطع و صادرات ۱۵۰۰ متر مکعب چوب جنگلی و واردات پانصد تن چای.
دوره پنجم نخستوزیری و تظاهرات سی تیر
با تشدید اختلافات میان شاه و مصدق برای انتخاب وزیر جنگ در سال ۱۳۳۱، مصدق استعفاء کرده و شاه با پذیرش استعفای او دست دوستی به سوی قوام دراز کرد. او در حکم خود لقب «حضرت اشرف» را به قوام پس داد. قوام نیز پس از پذیرش نخستوزیری، با دادن اعلامیهای تند که با مصرع «کشتیبان را سیاستی دگر آمد» مشهور شد، هواداران نهضت ملی نفت را به خشم آورد. همه نیروهای جامعه از فداییان اسلام و بازار و اصناف و روحانیونی چون کاشانی با جبهه ملی و حزب توده و حزب پان ایرانیست و روزنامه نگاران و فعالان سیاسی مبارز و جوان به رهبری ناصر یمین مردوخی کردستانی به مخالفت با او پرداختند و به تظاهراتی بزرگ دست زدند که بعدها به قیام سی تیر شناخته شد. با رفتار خشونتآمیز شهربانی در تهران و کشته شدن تظاهر کنندگان در روز سی تیر، قوام مجبور به استعفاء شد و شاه مجبور شد با پذیرش درخواست مصدق در خصوص وزارت جنگ نخستوزیری او را بپذیرد. مجلس هفدهم پس از این حادثه قوام را مهدورالدم دانسته و حکم مصادره اموالش را به نفع شهدای سی تیر صادر کرد. قوام از این تاریخ با خاطرهای بسیار بد از صحنه سیاسی ایران حذف شد.
کارنامه سیاسی
در یک نگاه کلی به کارنامه قوام مشاهده میشود که قوام در بازههای مختلف زمانی ائتلافهای متغیری با گروههای مختلف داشتهاست که باعث ایجاد دیدگاههای متضاد دربارهٔ وی شدهاست. شاه در طی سالهای ۲۱–۱۳۲۰ او را دشمن سلطنت خود، و در سالهای ۲۶–۱۳۲۵ سدی محکم در برابر کمونیسم قلمداد میکرد. در حالی که در سال ۲۷–۱۳۲۶ وی را به جرم دشمنی با سلطنت وادار به ترک کشور نمود که در سال ۱۳۳۱ علیه مصدق با وی همدست شد. حزب توده نیز روابط پرتلاطم مشابهی را با قوام تجربه نمود. در طی سالهای ۲۵–۱۳۲۰ او را یک مشروطه خواه مخالف با نظامیگری و نسبتاً معتمد، در سالهای ۲۷–۱۳۲۵ وی را نماینده اشرافیت زمیندار، در سالهای ۲۸–۱۳۲۷ متحدی مناسب و در سال ۱۳۳۰ به عنوان نوکر شاه و انگلیس قلمداد مینمود. انگلیس نیز به نوبه خود در طی سالهای زمامداری قوام تصویری متفاوت از او ارائه مینمود. به گونهای که در سال ۱۳۲۱ وی را فردی قاطع و طرفدار متفقین، در سالهای ۲۵–۱۳۲۱ او را همدست و یاریکننده روسها، در سالهای ۲۶–۱۳۲۵ مورد تحسین به خاطر وادار کردن شوروی به ترک خاک ایران، در ۲۷–۱۳۲۶ تهدیدکننده منافع انگلستان در خوزستان و بحرین و در سال ۱۳۳۰ جانشینی مناسب برای مصدق میدانست. بی شک سیاست شخص قوام در بهرهبرداری حداکثری از فرصتها و موقعیتهای مختلف در این چرخشهای متناقض دخیل بودهاست.
چای قوام
قوامالسلطنه به کشاورزی و بهویژه چایکاری علاقه داشت. ابتدا ۲۴ هکتار از باغهای میرزا احمد خان سالار مؤید (صفاری) را در لاهیجان و سپس این زمینها را به ۷۲ هکتار توسعه داد و به کشتزار چای تبدیل کرد. بزرگترین کارخانه چای را هم در بازکیاگوراب گیلان نزدیک بیمارستان سیدالشهدای کنونی با ماشینآلات آلمانی ساخت که «کارخانه نو» نامیده شد. خودش هر ساله در فصل برداشت چای به گیلان میرفت و در یک طبقه از این کارخانه ساکن میشد. پس از مرگ قوام، این کارخانه به پسر خردسالش به ارث رسید اما آن را پسر پیشکارش ابراهیم خان چاردهی اداره میکرد تا اینکه پس از انقلاب، کارخانه مصادره شد و به تملک بنیاد مستضعفان درآمد. این کارخانه از اواسط دهه هشتاد خورشیدی تعطیل شد.
قوام برای بازکیاگوراب جاده کشید، بیمارستانی ساخت که به نام او نامیده شد اما پس از انقلاب مصادره و نامش به سیدالشهدا تغییر داده شد. او همچنین برای اهالی این روستا، حمام و مدرسه و ده باب خانه برای سکونت کارکنان کارخانه ساخت که این خانهها هم پس از انقلاب مصادره شدند.
خانواده
همسر اصلی قوامالسلطنه شازده خانم نام داشت که از او بچهدار نشد. قوام برای اینکه صاحب فرزندی شود با دختری به نام زهرا علیزاده اهل روستای رودبنه لاهیجان ازدواج کرد و او را در خانهای اسکان داد که نزدیک کارخانه برایش آماده کرد. اما زهرا علیزاده نتوانست بچه بیاورد و قوام او را طلاق داد.
قوام سپس زهرا دلشاد را به همسری گرفت که دختر یکی از پیشکارهای کارخانهاش بود و دلشاد توانست برای قوام پسری به نام حسین به دنیا بیاورد. قوام زهرا دلشاد را به تهران برد و خانهای در انتهای خیابان کاخ (فلسطین کنونی) به بهای ۱۶۰ هزار تومان برایش خرید. در سال ۱۳۹۶ زهرا دلشاد هنوز زنده و ساکن تهران بودهاست.
درگذشت
سرانجام احمد قوام در تاریخ ۲۸ تیر ۱۳۳۴ در سن ۷۷ سالگی به علت سکته مغزی از دنیا رفت.
مشاغل
۵ بار نخستوزیر
۱۳ بار وزیر داخله
۴ بار وزیر امور خارجه
۴ بار وزیر مالیه
۲ بار وزیر جنگ
۱بار وزیر عدلیه
۳ سال فرماندار کل خراسان و سیستان
وکالت دوره چهارم و پنجم مجلس شورای ملی
تبارنامه
جستارهای وابسته
موزه آبگینه و سفالینه
یادداشتها
پانویس
منابع
قوامالسلطنه. از مصاحب، غلامحسین (سرپرست)، دائرةالمعارف فارسی، تهران: امیرکبیر، کتابهای جیبی، ۱۳۸۰، ص ۲۵۸۸.
اطلاعات تبارنامه از:
پیوند به بیرون
گفتگو با حمید شوکت، نویسنده کتاب «در تیررس حادثه» پیرامون زندگی سیاسی قوامالسلطنه
قوام السلطنه در دوران پهلوی
مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
اهالی ایران در سده ۱۹ (میلادی)
اهالی ایران در سده ۲۰ (میلادی)
اهالی تهران
خاندان آشتیانی
درگذشتگان ۱۹۵۵ (میلادی)
زادگان ۱۸۷۷ (میلادی)
سیاست در دوره قاجاریان
سیاستمداران سده ۲۰ (میلادی) اهل ایران
صدراعظمها و نخستوزیران قاجاریان
فراماسونهای اهل ایران
قاجاریان
خاکسپاریها در حرم فاطمه معصومه
نخستوزیران ایران
نمایندگان دوره پنجم مجلس شورای ملی
نمایندگان دوره چهارم مجلس شورای ملی
نمایندگان مشهد در مجلس شورای ملی
وزیران دولت حسن مستوفی (دولت اول)
افراد در دوره قاجار
افراد دودمان پهلوی
زادگان ۱۲۵۶
زادگان ۱۲۹۴ (قمری) |
8850 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D8%B1%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%AF%20%DB%B1%DB%B9%DB%B1%DB%B9 | قرارداد ۱۹۱۹ | قرارداد ۱۹۱۹ قراردادی است که در سال ۱۲۹۸ خورشیدی (۱۹۱۹ میلادی) میان دولتهای بریتانیا و ایران پس از هفت ماه مذاکره پنهانی دولت بریتانیا با میرزاحسنخان وثوقالدوله و پرداخت چهارصد هزار تومان رشوه بسته شد. بر اساس این قرارداد تقریبا تمامی امور کشوری و لشکری ایران، زیر نظر مستشاران انگلیسی و با مجوز آنان صورت میگرفت. به دلیل مخالفتهای داخلی و اعتراضهای ایرانیان و مخالفتهای خارجی و مغایرت آن با قانون اساسی مشروطه، این قرارداد هرگز اجرا نشد.
پیشینه
از زمانی که ناپلئون بناپارت ایده فتح هندوستان با کمک الکساندر یکم (تزار روسیه) را در سر میپروراند، بریتانیا نگران بود که روسیه از طریق ایران و افغانستان به خاک هند دسترسی پیدا کند. قرارداد سنپترزبورگ (مورخ ۱۹۰۷) ایران را به دو منطقه نفوذ روسیه (شمال ایران) و منطقه نفوذ بریتانیا (جنوب ایران) تقسیم کرده بود. بعدها طبق مفاد «قرارداد سرّی قسطنطنیه» در ۱۸ مارس ۱۹۱۵، قسطنطنیه به روسیه واگذار شد و در مقابل بریتانیا اجازه یافت ایران را به منطقه تحت نفوذ خود اضافه کند.
در ۱۹۱۷، روسیه و بریتانیا سلطه و نفوذی همهجانبه بر ایران داشتند؛ اما انقلاب روسیه باعث شد تمام برنامهریزیهای دیپلماتیک، سیاسی و نظامی به هم بریزد. در ژوئیه ۱۹۱۷، دولت کرنسکی به یک فرمانده روسی به نام ژنرال باراتوف، دستور داد که نیروهای خود را از ایران خارج کند. دولت بلشویکی ولادیمیر لنین یک قدم فراتر رفت و هرگونه قصد و ادعایی نسبت به ایران را رد کرد. در فوریه ۱۹۱۸، تروتسکی رسما اعلام کرد که تمامی معاهدات و حق امتیازهایی که تا آن زمان از سوی روسیه بر ایران تحمیل شده باطل و بلااثر است. اما دولت بریتانیا هیچ قصدی مبنی بر همراهی با روسها و القای قراردادهای ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵ را نشان نداد. لرد کرزن، وزیر امور خارجه وقت بریتانیا، در مجلس اعیان اعلام کرد که این مسئله پس از پایان جنگ جهانی اول مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
با سقوط امپراتوری تزاری روسیه و امپراتوری عثمانی، بریتانیا نهتنها کنترل ایران، بلکه کنترل اغلب مناطق پیرامون ایران را در دست گرفت و تنها تهدید بالقوه برای سلطه بریتانیا در این منطقه، انقلاب بلشویکی بود. وزارت خارجه بریتانیا هراس داشت که در صورت حمله بُلشِویکها به ایران، هندوستان و منطقه بینالنهرین هم به خطر بیافتد. کرزن در پی آن بود که از مدیترانه تا پامیر، زنجیرهای از کشورهای تحت نفوذ بریتانیا را ایجاد کند تا ارتباط حیاتی آنها تا مرزهای هندوستان و فراتر از آن برقرار بماند. کرزن، ایران را مهمترین تکه این زنجیره و در عین حال مملکتی ضعیف و ناتوان میدید و بر همین اساس بریتانیا تصمیم گرفت ارتش ایران را تقویت کرده و نظم جدیدی در راستای منافع بریتانیا در این کشور برقرار سازد و برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم، ایران را بهعنوان کشوری حائل درآورد. در ۱۹۱۸، احمدشاه تحت فشار شدید وزیر مختار انگلیس در تهران، نجفقلیخان صمصامالسلطنه را از نخستوزیری برکنار کرد و میرزاحسنخان وثوقالدوله را که طرفدار انگلیسها بود به جای او گمارد. مدت کوتاهی پس از تشکیل کابینه وثوقالدوله، انگلیس سِر پرسی کاکس را بهعنوان وزیر مختار خود به تهران فرستاد. کاکس علیرغم شناختی که از خاورمیانه داشت، از عمق احساسات ملیگرایانه در ایران ناآگاه بود.
دولت جدید وثوقالدوله با مشکلات فراوانی روبرو بود: خزانه مملکت خالی بود، سربازان انگلیسی در سرتاسر کشور پرسه میزدند، شورشیان مسلح شهرها را غارت و در جادهها اقدام به راهزنی میکردند و بلشویکها نیز در مرزهای شمالی ایران کمین کرده بودند. در این شرایط بود که انگلیس برای انعقاد قرارداد مودت و اتحاد به ایران نزدیک شد.
مذاکرات قرارداد
گفتگوهای مربوط به بستن قرارداد، در سرتاسر تابستان ۱۲۹۸ خورشیدی (برابر ماههای ژوئن، ژوئیه و اوت ۱۹۱۹)، بر اساس مواد تنظیم شده از لندن، با وزیرمختار بریتانیا و مشاوران سیاسی وی در ییلاق پس قلعه تهران، درجریان بود. افراد ایرانی حاضر در این جلسات علاوه بر شخص احمدشاه قاجار عبارت بودند از: میرزا حسن خان وثوقالدوله (نخستوزیر)، صارمالدوله اکبر میرزا قاجار (وزیر دارایی، پسر شاهزاده سلطان مسعود میرزا ظلّالسلطان)، نصرتالدوله فیروز میرزا قاجار (وزیر دادگستری، پسر ارشد شاهزاده عبدالحسین میرزا فرمانفرما) و میرزا علی خان منصورالملک (رئیس اداره بریتانیا در وزارت امور خارجه)؛ اما شخص وزیر امور خارجه (علیقلی خان انصاری مشاورالممالک) که باید در تمام گفتگوهای مربوط به سیاست خارجی کشور شرکت میداشت، از همان آغاز کار به این جلسات دعوت نشده بود. در عوض روزنامهنگاری به نام سید ضیاءالدین طباطبایی (رئیس کابینه سیاه در کودتای ۱۲۹۹) که مدیر روزنامه رعد و رابط اصلی بین سفارت بریتانیا و نخستوزیر بود، در تمام مراحل مذاکرات و در تمامی جلسات محرمانه شرکت داشت.
در طی این روزها جسته و گریخته اخباری در روزنامههای رعد و ایران درباره مذاکرات منتشر میشد که برای مردم چندان مهم نبود، ولی پس از اعلام بستن قرارداد، که مشخص شد تمامی مذاکرات مربوط به آن در ییلاق پسقلعه صورت میگرفت، اهمیت اینگونه خبرهای کوچک به ناگاه روشن شد. روزنامهخوانان تهران که این اخبار کوتاه را در روزنامههای رعد و ایران میخواندند، تصور میکردند که این آقایان در گرمای تابستان برای استراحت و استفاده از هوای خنک پسقلعه، بهطور موقت به حومه پایتخت رفتهاند، غافل از اینکه در پشت پرده این رفتوآمدها، گفتگوهایی بسیار مهم در جریان است.
انعقاد قرارداد و مفاد آن
در ۱۷ مرداد ۱۲۹۸ خورشیدی برابر با ۹ اوت ۱۹۱۹ میلادی، قرارداد میان دولتهای ایران و بریتانیا با امضای وثوقالدوله و سِر پِرسی کاکس بسته شد.
امضاکنندگان و معدود موافقان قرارداد با توجیه نجات کشور از نابودی با توسل به دولتی قدرتمند، قرارداد را بهصورت محرمانه به امضا رساندند.
این قرارداد شامل دو قسمت است که هرکدام جداگانه به امضا رسید. پیمان نخست که عنوان رسمی آن «قرارداد نظامی و سیاسی میان ایران و بریتانیا» است از یک دیباچه و شش ماده تشکیل میشود و قرارداد دوم دارای چهار ماده است. ماده اول قرارداد اصلی (قرارداد سیاسی و نظامی) بهطور رسمی اعلام میدارد که «دولت بریتانیای کبیر به صریحترین بیانی که ممکن است، قولی را که در گذشته به کَرّات به دولت ایران داده است، بار دیگر به موجب این قرارداد تأیید کرده و برعهده میگیرد که استقلال و تمامیت ارضی ایران را محترم بشمارد».
رشوههای قرارداد
حسین مکی در کتاب تاریخ بیست ساله ایران مینویسد که سِر دنیس رایت، سفیر پیشین انگلستان در ایران در کتاب خود، انگلیسیها در میان ایرانیان، اعتراف میکند که قرارداد ۱۹۱۹ بریتانیا را در امور داخلی ایران کاملا مختار میساخت و عملا مانع مداخله سایر قدرتها میشد. کرزن (وزیر خارجه وقت انگلیس) به وزیران همکارش چنین توضیح میداد که این قرارداد از آن رو لازم است که ایران با موقعیت حساس خود بین هندوستان و بینالنهرین، که به تازگی تحت قیمومیت بریتانیا درآمده بود، به دامان بلشویکها نیفتد. اما این قرارداد بهزودی نه تنها در ایران، بلکه در فرانسه و ایالات متحده و شوروی مورد حمله قرار گرفت و اختفایی که در مذاکرات منتهی به آن ملحوظ گشته بود، و موضع مسلطی که قرارداد به بریتانیا تفویض میداشت با انتقاد شدید مواجه شد. برای ایرانیان این قرارداد در حکم تنگتر شدن حلقه طنابی بود که بریتانیا به گردن ایران انداخته بود و از دیدگاه آنان قیمومیت و تسلط بیگانه با استقلال ملی همخوانی نداشت. وزیران اعیانزاده سهگانهای که کرزن و کاکس (وزیر مختار بریتانیا در تهران) قرارداد را با آنان مورد مذاکره قرار داده و امضا کردند، نماینده و بیانکننده آرمان کشورشان نبودند و بسیاری به آنان بدگمان بودند، بهویژه پس از آن که همگان دانستند که آنان در ازای خوش خدمتیها و زحماتشان پاداش سخاوتمندانهای از دولت بریتانیا گرفتهاند.
در مجموع مبلغ صد و سی و یک هزار لیره برابر با چهارصد هزار تومان (دویست هزار تومان به وثوقالدوله و صدهزار تومان به هر یک از وزیران) از سوی بریتانیا به عاقدان قرارداد پرداخت شد.
طبق خاطرات تقیزاده، صارمالدوله و نصرتالدوله هریک ۱۰۰ هزارتومان و وثوقالدوله مبلغ ۲۰۰ هزارتومان دریافت کرده بودند که در دوران رضاشاه با وجود تضرع و بهانهجوییهای آنها از ایشان پسگرفته میشود.
مخالفتها
غوغای پرداخت چنین رشوهای در همان روزهای نخست پس از بستهشدن قرارداد در جهان پیچید. روزنامه تایمز پس از چندی نوشت:«ما یک دولت آنگلوفیل را که آفریده خودمان بود برانگیختیم که از مرزهای شمالی کشورش پشتیبانی خواهیم کرد و به یاری رشوههای پنهان به مبلغ یکصد و سی هزار پوند که از جیب مالیات دهندگان بریتانیا ربوده شده بود، کوشیدیم تا پیمان بریتانیا و ایران را به انجام برسانیم. مردم بریتانیا درباره این پول که وزارت خارجه در ۱۹۱۹ و در پی امضای این پیمان پرداختهاست، خبر ندارند، ولی مسلمانان از آن آگاهاند.»
کالدول سفیر ایالات متحده آمریکا در تهران در گزارش ۲۸ اوت ۱۹۱۹ خود به وزارت امور خارجه کشورش مینویسد: «احساسات همگانی که برای رویارویی با پیمان برانگیخته شده، همچنان بدون هرگونه دگرگونی بر جای ماندهاست. دیروز عصر شماری از نمایندگان مجلس و وزیران پیشین و تنی چند از دیگر ایرانیها ضمن دیدار با نخستوزیر مخالفت و اعتراض خود نسبت به قرارداد را به آگاهی او رساندند. تظاهرات خشمآلودی از سوی گروههای گوناگون مردم انجام گرفته و در برخی از مراکز استانها نیز بازارها به اعتراض تعطیل گشتهاست. بسیاری از ایرانیها بر این باورند که پذیرش قرارداد به منزله پایان دادن به استقلال ایران خواهد بود.»
وثوق الدوله به سرعت دریافت که واکنشها تندتر از آن است که پیشتر اندیشیده بود. به درخواست او سر پرسی کاکس در ۱۷ شهریور ۱۲۹۸ برابر با ۹ سپتامبر ۱۹۱۹، نامهای برای چاپ در روزنامههای تهران نوشت. کاکس در آن نامه مخالفان قرارداد را عدهای جاهل، قدرناشناس و غرضورز خواند و ضمن تأکید احترام بریتانیا بر استقلال ایران به عنوان کشوری کهنسال از دولت وثوقالدوله پشتیبانی کامل کرد. وثوقالدوله نیز در ۹ سپتامبر حکومت نظامی اعلام کرد.
محمد خیابانی، با قرارداد وثوقالدوله با دولت انگلستان (قرارداد ۱۹۱۹) به مبارزه برخاست و از آنجا که حکومت مرکزی را ضعیف و وابسته میدید، ایجاد یک تحول اساسی در سیستم حکومت ایران و احیای آزادی را گام نخست برای ایجاد تحولات در ایران و بیرون راندن نیروهای خارجی میدانست. ولی برداشتن گام اول را از طریق مذاکره سیاسی امکانپذیر نمیشمرد و تنها راه را در جنبش و مقاومت در برابر دخالت نیروهای خارجی میدانست. از این رو، بعد از قبول قرارداد ۱۹۱۹ م از سوی دولت ایران، در تبریز جنبشی به راه انداخت و قیام کرده و در انتها در این راه کشته شد.
گزارش کنسول ایالات متحده در تبریز در ۲۴ سپتامبر بیانگر مخالفت مردم آن شهر با قرارداد است. وی گزارش میکند که انتشار متن قرارداد با ناخرسندی فراوان مردم از هر قشر و طبقهای، به ویژه روشنفکرانی که آن را پیشدرآمد چیرگی همه سویه یک کشور خارجی بر سرنوشت ایران میدانند، روبهرو شدهاست.
مغایرت قرارداد با قانون اساسی مشروطه
تصویب این قرارداد مغایر با قانون اساسی مشروطه بود و در مجلس شورای ملی و بیرون مجلس با چالش جدی روبرو شد. افرادی چون مشیرالدوله پیرنیا، حاج امام جمعه خویی، ممتازالدوله، محمود افشار یزدی، حاج میرزا یحیی دولتآبادی، عبدالله مستوفی، محمدعلی فروغی، مستوفی الممالک و بسیاری دیگر، نهضت ضد قرارداد را که منتهی به لغو قرارداد شد؛ راه انداختند.
دکتر محمد مصدق بعدا در سخنان خود در مجلس شورای ملی (دوره ششم) در مخالفت با کابینه مستوفیالممالک که حسن وثوقالدوله وزارت دادگستریاش را برعهده داشت؛ در ارتباط با قرارداد ۱۹۱۹ میگوید: «ایشان (وثوق الدوله) برخلاف نصّ صریح این ماده، قراردادی را که با انگلیسیها بسته بودند پیش از آن که به تصویب مجلس برسانند، به معرض اجرا گذاشتند… ای نمایندگان مجلس، چشم ملت ایران سیاه شد، بس که از بعضی رجال این مملکت خطاکاری و خیانت دید. ای برگزیدگان ملت، همان چشمها از انتظار سفید شد از بس که محاکمه رجال خائن و وطنفروش را ندید!».
تعلیق قرارداد
این قرارداد با فشارهای داخلی و بینالمللی که اولی توسط میهنپرستان و دومی به واسطه تحرکات دیپلماتیک دولتهای خارجی بود، در عمل منفعل ماند؛ مطبوعات و دستگاه تبلیغاتی فرانسه حملات شدیدی به این قرارداد و بریتانیا داشتند و سفیر آمریکا در «تهران لانسینک» اعلامیهای ضد قرارداد منتشر کرد.
دفاع از قرارداد
قرارداد ۱۹۱۹ از وثوقالدوله شخصیتی خیانتکار در افکار عمومی ساخت و آینده سیاسیاش را در آن مقطع نابود کرد. او ناگزیر به اروپا رفت اما پنج سال بعد، با دگرگون شدن عرصه قدرت، انقراض سلطنت قاجار و به پادشاهی رسیدن رضاشاه به ایران بازگشت و فعالیت سیاسی را از سر گرفت. حمایت شخصیتهایی چون مستوفیالممالک و سید حسن مدرس نیز در احیا یا به قول مصدق «پاگشایی» او مؤثر بود.
وثوقالدوله که حالا حسن وثوق شده بود، در نخستین انتخاباتی که پس از به سلطنت رسیدن رضاشاه انجام گرفت، به نمایندگی تهران انتخاب شد اما در همان هفتههای آغازین کار مجلس و پیش از آنکه وثوق در مجلس حضور یابد و اعتبارنامهاش مطرح شود، مستوفیالممالک او را به عنوان وزیر عدلیه به مجلس معرفی کرد (۲۹ شهریور ۱۳۰۵).
این انتخاب مستوفیالممالک، اعتراض و سر و صدا برانگیخت. دکتر مصدق در مجلس نطق مفصل و مستدلی علیه وثوق کرد، خواهان محاکمه او شد و او را مستحق زندان و محرومیت از حقوق مدنی دانست، نه اینکه وزیر و وکیل شود. مصدق گفت که وثوق «ضربه مهمی به اخلاق مملکت» زده است و وثوق در پاسخ، مصدق را فردی عوامفریب خواند که در سیاست مبتدی است و باید نزد او شاگردی کند:
«محصلین و مبتدیان در سیاست در دوره تحصیلات خودشان یک دروه درس وجاهت و جنت مکان شدن لازم دارند بخوانند و ایشان [دکتر مصدق] اگر فعلاً در آن دوره از تحصیلات خودشان واقع شدهاند، بنده عرضی ندارم ولی بنده عرض میکنم در دوره تحصیلات خودم، اصلاً از این کلاس صرف نظر کردم؛ یعنی از آن کلاس ما قبل طفره زدم و یکسره آمدم در ما بعد و هیچوقت به این مسائل اهمیت ندادم. هر وقت بنده با شخصی که بخواهد عوامفریبی کند و گریه دروغی کند در مبارزه واقع شوم، قطعاً مغلوب میشوم و بالاخره این را باید بدانند که در مسائل عالیه مملکت آیا بایستی دماگوژی کرد یا بایستی شاگرد بنده شد».
در همین نشست معرفی وثوق به مجلس، سید حسن مدرس در دفاع از او نطق مفصلی کرد و گفت قرارداد ۱۹۱۹ «معامله فضولی» و بیاثر بوده و هیچوقت ظهور خارجی پیدا نکرده که کسی به خاطر آن، حساب پس بدهد و باید اختلافات گذشته را کنار گذاشت و با هم کار کرد. پنج سال پیشتر، مدرس با همین استدلال در جلوگیری از مرگ سیاسی شریک دیگر قرارداد، نصرتالدوله فیروز نقش مهمی ایفا کرده و هنگامی که به اعتبارنامه نصرتالدوله در مجلس چهارم، اعتراض گستردهای شده بود، به دفاع از او برخاسته و گفته بود: «نصرتالدوله از اعمال گذشتهاش ابراز پشیمانی میکند و عوض شده، پس باید او را به نمایندگی پذیرفت.»، او با مذاکرات و توافقهایی خارج از مجلس، نمایندگان را راضی کرد به اعتبارنامه نصرتالدوله رأی بدهند.
وثوقالدوله در نشست معرفی خود به مجلس به عنوان وزیر عدلیه، در دفاع از قرارداد، با تشریح اوضاع دشوار ایران پس از پایان جنگ جهانی اول و اینکه دولتهای قدرتمند نیز به سبب خساراتی که در جنگ دیده بودند، نمیتوانستند کمکی به ایران کنند گفت:
«اضطرار حقیقی داعی شد که یا ما مملکت را تسلیم حوادث بکنیم و از معرکه بگریزیم، یا با مرکز واحدی که در آن موقع استمداد از آن ممکن بود [انگلیس]، داخل در مذاکره شویم و یک قراری بگذاریم. انشاءالله یکوقتی این مسائل را در آثار محققین سیاست خواهید خواند. کتابها خواهند نوشت و آن وقت با فکر یک قدری روشنتری در قضایا حکم خواهید کرد».
وثوقالدوله پیگرد و سرکوب معترضان به قرارداد را نیز چنین توصیف کرد:
«یک اشخاصی بودند که میخواستند شهر را شلوغ کنند و خسته شده بودند که چرا آدمکشی درشهر نمیشود. خسته شده بودند که چرا شهر امن است. میخواستند به هر قیمتی که شده، شهر را برهم بزنند. بنده هم به نظمیه گفتم هرکس مخل نظم است بگیرید و تبعید کنید. آنها هم گرفتند و تبعید کردند».
جستارهای وابسته
امتیازات و قراردادها در دوره قاجار
پانویس
منابع
مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران.
سید علی حقشناس، مقاله/ مروری بر پیمان ۱۹۱۹ ایران و بریتانیا، خبرگزاری اوج نیوز، دهم آبان ۱۳۹۰.
پیوند به بیرون
مقاله ایرانیکا
قرارداد ۱۹۱۹ ایران وانگلیس
۱۹۱۹ (میلادی)
استعمار نو
ایران در ۱۹۱۹ (میلادی)
ایران در سده ۲۰ (میلادی)
پیمانهای دو سویه بریتانیا
روابط ایران و بریتانیا
شرکت نفت ایران و انگلیس
معاهدههای ایران
معاهدههای بریتانیا (۱۹۲۲–۱۸۰۱)
معاهدههای بریتانیا
معاهدههای دوره میاندوجنگ
معاهدههای سلسله قاجاریان
معاهدههای مصوبشده در ۱۹۱۹ (میلادی)
معاهدههای معاصر ایران |
8856 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%84%D8%B7%D9%81%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87%20%D9%85%DB%8C%D8%AB%D9%85%DB%8C | لطفالله میثمی | لطفالله میثمی (زاده ۱۳۱۹، اصفهان) مدیر مسئول نشریه چشمانداز ایران، زندانی سیاسی، عضو شورای فعالان ملی مذهبی است.
تولد و تحصیلات
لطفالله میثمی در روز اول آبان سال ۱۳۱۹ در اصفهان متولد شد. تحصیلات ابتدایی تا کلاس نهم را در مجموعه آموزشی قدسیه گذراند. همزمان با تحصیل سال دهم، در بازار شاگردی میکرد. بعداً تحصیلاتش را در دبیرستان هاتف اصفهان به پایان رساند.
در سال ۱۳۳۸ وارد دانشگاه تهران شد، به تحصیل رشته مهندسی معدن پرداخت و سپس رشته مهندسی نفت را انتخاب کرد و در سال ۱۳۴۲ در این رشته بعنوان کارشناس ارشد فارغالتحصیل شد. او در جلسات مسجد هدایت و سخنرانیهای آیت الله طالقانی شرکت میکرد.
او در سال ۱۳۴۵ بعنوان مهندس ارشد جذب شرکت نفت ایران شد و در جزیره لاوان مشغول به فعالیت شد.در این دوران از طرف شرکت نفت جهت کسب دوره های تخصصی به امریکا اعزام شد.
فعالیتهای سیاسی قبل از انقلاب
لطفالله میثمی در سالهای قبل از انقلاب در نهضت آزادی و سازمان مجاهدین خلق عضو بود. وی از جمله افرادی است که در اردیبهشت ۱۳۴۰ در تأسیس نهضت آزادی با مهدی بازرگان، یدالله سحابی، سیدمحمود طالقانی و احمد صدر حاجسیدجوادی و… حضور داشت و در همین رابطه در سالهای آغازین دهه ۴۰ چندین بار دستگیر و به زندان افتاد.
مجاهدین خلق
میثمی با حنیفنژاد و بدیعزادگان و سعید محسن رابطه نزدیکی داشت. او دانشآموخته مهندسی نفت از دانشکده فنی تهران و باجناق محمد حنیفنژاد است. میثمی در بهار ۱۳۴۸ به عضویت فعال مجاهدین خلق درآمد و یک بار در شهریور ۱۳۵۰ همراه با سران مجاهدین دستگیر شد. سال بعد بنیانگذاران در ۴ خرداد ۱۳۵۱ کشته شدند؛ در حالی که او همچنان در زندانهای مختلف نظیر قزل قلعه، اوین، جمشیدیه، موقت شهربانی، قصر و عادلآباد شیراز دوران محکومیت خود را میگذراند تا در شهریور ۱۳۵۲ آزاد شد و مجدداً به سازمان مجاهدین که فعالیت مخفی میکردند پیوست. در جریان مبارزه مسلحانه با رژیم شاه، در شب ۲۸ مرداد سال ۱۳۵۳ در حالی که در خانهای تیمی مشغول ساختن بمب دستساز (صوتی) بود، بمب در دستانش منفجر شد. بر اثر شدت جراحات وارده دست چپ او قطع و از هر دو چشمش نابینا شد و در بیمارستان توسط مأمورین شهربانی و ساواک شناسایی و دستگیر و به اعدام محکوم شد، اما حکم اعدامش با یک درجه تخفیف به حبس ابد تبدیل شد. در حادثه انفجار سیمین صالحی هم همراه او بود که وی نیز از یک چشم نابینا شد. در این زمان میثمی در شاخه نظامی و تحت مسئولیت بهرام آرام قرار داشت. این حادثه ضربه بدی برای شاخه نظامی بود.
در زندان به دنبال مارکسیستشدن بخشی از اعضای سازمان، او از رهبران جریانی شد که ضمن پافشاری بر مواضع پیشین (اسلام گرایی) و مجاهد خواندن خود از گروه باقیمانده سازمان مجاهدین به رهبری مسعود رجوی فاصله گرفت. اختلاف اصلی او با رجوی بر سر اصرار او برای ریشهیابی انحراف عقیدتی رخ داده در سازمان از طریق فعالیت بیشتر در زمینه ایدئولوژی و رفع ریشههای انحراف مزبور بود، که به اعتقاد رجوی اولویت نداشت. او حدود سه ماه پیش از انقلاب بهمن ۵۷ همراه با محمود طالقانی و حسینعلی منتظری از زندان آزاد شد.
فعالیتهای بعد از انقلاب
پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ به همراه جمعی از همفکرانش - نظیر مهدی غنی - در قالب تشکلی موسوم به «نهضت مجاهدین خلق ایران» به حمایت از جمهوری اسلامی با حفظ دیدگاه انتقادی پرداخت. با این حال هرگز مجوز فعالیت برای تشکل مزبور به او داده نشد و علاوه بر این، دو بار زندان، یک بار توقیف نشریه سیاسی - ایدئولوژیک «راه مجاهد»، و تضییقات دیگر را هم تجربه کرد. وی بیان میدارد که اختلافات داخل زندان پیش از انقلاب با اسدالله لاجوردی در زندانی شدن وی تأثیر داشتهاست. لاجوردی اعلام کرده بود که میثمی یا باید اعتراف کند یا اعدام شود. در نهایت با وساطت احمد خمینی میثمی از زندان آزاد میشود.
او به لحاظ فکری به افرادی نظیر دکتر رضا رئیس طوسی و دکتر محمد محمدی گرگانی، در کنار افراد و جریانهایی نظیر حسینعلی منتظری، حبیبالله پیمان (جنبش مسلمانان مبارز)، نظام الدین قهاری (جاما)، عزتالله سحابی (نشریه ایران فردا)، و ابراهیم یزدی (نهضت آزادی ایران) نزدیک است که در سالهای اخیر به «ملی - مذهبی» معروف شدهاند. هماکنون او صاحب امتیاز و مدیر مسئول دو ماهنامهٔ «چشمانداز ایران» است که به این طیف نزدیک است و مقالاتی از افراد ذکر شده را به چاپ میرساند.
او در انتخابات مجلس دهم از لیست سینفره ائتلاف فراگیر اصلاحطلبان حمایت کرد.
فعالیتهای مطبوعاتی و انتشاراتی
میثمی فعالیتهای فرهنگی خود را در دو بخش مطبوعاتی و انتشاراتی ادامه داد. در سال ۱۳۹۳ از سوی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات تقدیر قلم طلایی به میثمی اهدا شد.
نشریه راه مجاهد - چشمانداز
نشریه راه مجاهد به عنوان ارگان نهضت مجاهدین خلق ایران در سال ۱۳۶۰ ابتدا به صورت هفتهنامه و در نهایت دوماهنامه منتشر شد و تا سال ۱۳۷۲ انتشار آن ادامه داشت که با حکم روحالله حسینیان، دادستان دادگاه ویژه روحانیت، انتشار آن متوقف و با تبرئه در دادگاه (توسط سعید مرتضوی) در سال ۱۳۷۶ ادامه کار آن میسر شد.
میثمی در ادامه نام نشریه را به چشمانداز ایران تغییر داد که فعالیت آن از سال ۱۳۷۸ با این نام ادامه دارد. در دوره نشر چشمانداز چندین بار این نشریه توسط دادگاه توقیف و محاکمه شدهاست.
بخش عمدهای از مجله چشمانداز ایران به خاطرات اعضای نهضت آزادی و سازمان مجاهدین خلق تا پیش از انقلاب اسلامی اختصاص داشت. از جمله پروندههایی که این مجله به مدت طولانی دنبال میکرد، موضوع ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و ورود سازمان مجاهدین خلق به جنگ مسلحانه با نظام جمهوری اسلامی بود. از این نشریه به عنوان یکی از نشریات وابسته به جریان شورای ملی مذهبی یاد میشود.
نشر صمدیه
میثمی نشر صمدیه را در سال ۱۳۸۰ راهاندازی کرد که در زمینه کتابهای خاطرات، دینی و سیاسی فعالیت دارد. از جمله کتابهای منتشر توسط این نشر میتوان به کتب زیر اشاره کرد:
آن سوی خاطره
نامهها، زندگینامه و نامه آیتالله زنجانی
با چشمی گریان تقدیم به عشق
سه همپیمان عشق
تعامل نهضت آزادی با مرجعیت و روحانیت
فروپاشی شوروی، تحلیل احزاب کمونیست دنیا
تألیف و ترجمه
از نهضت آزادی تا مجاهدین خلق
آنها که رفتند
با چشمی گریان تقدیم به عشق
ویژگیهای انقلاب ایران
زمزمه عشق
یادی از یادآور علی میهندوست
تعامل نهضت آزادی و مرجعیت
از صلح تا قیام (آزادی از منظر امام حسین (ع))
زمان در متن دین
پروژه امپراتوری آمریکا محدودیتهای قدرت (ترجمه)
اعترافات یک قاتل اقتصادی
منابع
پیوند به بیرون
مجلهٔ چشمانداز ایران
مجموعه «خشتِ خام» / نوبتِ ۱۱ / گفتگو با لطفالله میثمی
مقالههای دارای ویدئو
اعضای جبهه ملی ایران
اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران
اعضای نهضت آزادی ایران
افراد دچار قطع عضو اهل ایران
افراد زنده
انقلابیون اهل ایران
اهالی اصفهان
دانشآموختگان دانشگاه تهران
روزنامهنگاران مرد اهل ایران
زادگان ۱۹۴۰ (میلادی)
زادگان ۱۹۴۲ (میلادی)
سیاستمداران نابینا
سیاستمدران دارای ناتوانی جسمانی اهل ایران
فعالان نابینا
ملی-مذهبیها
مهندسان اهل ایران
مهندسان نفت
نابینایان اهل ایران
ناشران اهل ایران
نویسندگان نابینا |
8858 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D9%88%D8%B4%20%D9%81%D8%B1%D9%88%D9%87%D8%B1 | داریوش فروهر | داریوش فروهر (۷ دی ۱۳۰۷ – ۱ آذر ۱۳۷۷) سیاستمدار ایرانی و نیز دبیرکل حزب ملت ایران و وزیر کار دولت موقت مهدی بازرگان بود. او از جمله رهبران جبههٔ ملی ایران از ۱۳۵۶ تا ۱۳۵۸ بود و در اوایل ۱۳۵۸ از آن جدا شد. او همچنین از پیشگامان پانایرانیسم بود.
فروهر در دوران نخستوزیری محمد مصدق، رئیس حزب ملت ایران بود. حزب ملت ایران بههمراه حزب زحمتکشان ملت ایران، حزب ایران و جمعیت آزادی مردم ایران جبههٔ ملی ایران را تشکیل میدادند. پس از کودتای ۲۸ مرداد، فروهر برای اجرای قانون اساسی مشروطه و برقراری مردمسالاری به مبارزات خود ادامه داد. هنگامی که سید رضا زنجانی و مهدی بازرگان نهضت مقاومت ملی را تشکیل دادند، فروهر به آن پیوست. به دنبال این مبارزات، او بازداشت و ۱۴ سال زندانی شد. با آغاز انقلاب ۱۳۵۷، فروهر به مبارزات مردم پیوست.
پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، فروهر در دولت مهدی بازرگان وزیر کار و سپس وزیر مشاور بازرگان بود. او پس از آن برای انتخابات ریاستجمهوری ایران (۱۳۵۸) کاندیدا شد اما موفق نشد. او از آغاز ۱۳۵۹ به صف منتقدان نظام جمهوری اسلامی پیوست. در ۱۳۶۰ چند تن از اعضای حزب او اعدام شدند. خود او نیز به زندان افتاد. فروهر از مخالفان جمهوری اسلامی، و خواستار همهپرسی برای تعیین حکومت جدید در ایران شده بود. او و همسرش پروانه اسکندری، در آذر ۱۳۷۷ در جریان قتلهای زنجیرهای به دست عوامل وزارت اطلاعات کشتهشدند.
زندگی
داریوش فروهر ۱۳۰۷ در اصفهان زادهشد. از ۱۵سالگی و پس از آشنایی با محمد مصدّق، فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد و تا پیش از انقلاب ۱۳۵۷ بیش از ده بار بازداشت و زندانی شد. تجربهٔ ۱۵ سال زندان، او را نمادی از مبارزه ساخت تا آنجا که برخی دوستانش، زندان را خانهٔ دوم او نامیدند.
فروهر، آذر ۱۳۲۷ در ۲۰سالگی عضو گروه مکتب شد که هستهٔ یک گروه سیاسی ملیگرا و مبارز بود. مکتب سه سال بعد در یکم آبان ۱۳۳۰ تبدیل به حزب ملت ایران شد و داریوش فروهر نیز عضو کمیتهٔ موقت رهبری آن شد. او در هفدهم دی همان سال در ۲۳سالگی، پس از صارمی کلالی به دبیری حزب ملت ایران انتخاب، و بهدنبال فعالیتهای سیاسی پس از کودتای ۲۸ مرداد، برای دستگیری زنده یا تحویل مردهاش جایزه تعیین شد.
۱۳۳۸ نیز درحالی که در زندان به سر میبرد ارتشبد هدایت که گویی حامل پیامی از سوی شاه بود، به او توصیه کرد تا برای همیشه از ایران برود. فروهر اما در پاسخ به او گفت که «زندان را به آزادی دور از وطن ترجیح میدهم».
۱۳۳۹ و با تشکیل جبههٔ ملی دوم، داریوش فروهر اگرچه در زندان بود، به عضویت شورای مرکزی این جبهه انتخاب شد. او در آستانهٔ انقلاب ۱۳۵۷ ایران نیز با حضور در صف مقدم راهپیماییهای اعتراضی، خواست خود برای تغییر نظام سلطنتی در ایران را نشان داد.
زندان در دورهٔ پهلوی
فروهر بارها بهدنبال فعالیتهای سیاسی خود در دورهٔ پهلوی به زندان افتاد. ابتدا بعد از کودتای ۲۸ مرداد برای ۷ ماه زندانی و به فشم تبعید شد. سپس تا ۱۳۳۹ و تشکیل جبههٔ ملی دوم بارها به زندان افتاد. در جریان فعالیت دوبارهٔ جبههٔ ملی دوم (۱۳۳۹–۱۳۴۴)، فروهر بارها بههمراه سایر رهبران این گروه زندانی شد.
اما طولانیترین حبس داریوش فروهر، سه سال و به دنبال اعتراض به تجزیه ایران و جداشدن بحرین از ایران بود.
فعالیتها در زمان انقلاب
در خرداد ۱۳۵۶ سه تن از سران جبههٔ ملی؛ کریم سنجابی، داریوش فروهر و شاپور بختیار، نامهای به شاه نوشته و از او خواستند که برای نجات کشور به حکومت استبدادی پایان داده، به اصول مشروطیت تمکین کند.
فروهر در نهم آبان ۱۳۵۷ و پس از آزادی سید محمود طالقانی از زندان، از مردم خواست تا دستور حکومت نظامی را بشکنند. بدینترتیب بود که صف عظیمی از مردم در حالی که شاخههای گل به دست داشتند، بازار تا خانهٔ طالقانی را پیاده پیمودند. فروهر در آن راهپیمایی، در سخنانی اعلام کرد که «نظام آیندهٔ ایران باید با همهپرسی تعیین شود». او اما پس از آن به زندان رفت و پس از آزادی در آبان ۱۳۵۷، سخنگوی جبههٔ ملی ایران شد.
بیستوهشتم آبان ۱۳۵۷، اتحاد نیروهای جبهه ملی در بیانیهای اعلام موجودیت کرد. با این اعلامیه، سوسیالیستهای نهضت ملی ایران، حزب ایران و حزب ملت ایران، جبههٔ ملی چهارم را تشکیل دادند. کاظم حسیبی، رئیس شورای مرکزی، و کریم سنجابی، شاپور بختیار، داریوش فروهر، رضا شایان و اسدالله مبشری اعضای کمیتهٔ مرکزی شدند.
پس از انقلاب
فروهر، ۲۶ دی ۱۳۵۷ و همزمان با خروج شاه از ایران، برای ملاقات با روحالله خمینی راهی پاریس شد و ۱۶ روز بعد همراه او به کشور بازگشت. او بلافاصله پس از انقلاب، در ۲۴ بهمن ۱۳۵۷ در کابینهٔ دولت موقت به ریاست مهدی بازرگان شرکت کرد و ابتدا وزیر کار و سپس وزیر سیار و نمایندهٔ دولت در امور کردستان شد. در اسفند ۱۳۵۷ سید روحالله خمینی از او خواست تا به وضعیت کارگران رسیدگی کند. داریوش فروهر، ۳۱ خرداد ۱۳۵۸ در یک کنفرانس مطبوعاتی جدایی خود و حزب ملت ایران را از جبههٔ ملی ایران اعلام کرد.
وی در اولین دورهٔ انتخابات ریاستجمهوری کاندیدا شد و با ۱۳۳ هزار رأی (۰٫۹٪) پس از ابوالحسن بنی صدر، احمد مدنی و حسن حبیبی در رتبهٔ چهارم قرار گرفت.
زندان پس از انقلاب
فروهر در آغاز پاییز ۶۰ به زندان رفت و پنج ماه زندان را نیز به کارنامهٔ سیاسیاش پس از انقلاب افزود. بنابه گفتهٔ دوستان و همراهان فروهر، این بازداشتِ پنجماهه به کاهش وزن شدید او انجامید. برپایهٔ برخی خبرها، فروهر بهدستور مستقیم خمینی آزاد شدهبود، چراکه همبند مصطفی خمینی فرزند سید روحالله خمینی در زندان شاه بود. گویا شرح همراهیهای او در زندان به گوش خمینی رسیدهبود.
اتحاد حزبها و نیروهای ملی ایران
در اوایل دههٔ هفتاد فروهر کوشید با حزب مردم ایران، جنبش برای آزادی مردم ایران، حزب زحمتکشان ملت ایران (نیروی سوم-منشعبان از بقایی-گروه خلیل ملکی) و حزب ملت ایران، «اتحاد حزبها و نیروهای ملی ایران» را تأسیس کند، که ناموفق ماند.
قتل
در پاییز ۱۳۷۷ پروانه و داریوش فروهر در خانهٔ شخصی خود در «خیابان سعدی، خیابان هدایت، کوچهٔ مرادزاده، پلاک ۱۸» طی قتلهای سیاسی موسوم به قتلهای زنجیرهای با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیدند.
قاتلان که بهعنوان دانشجو-خبرنگار و با حربهٔ «مصاحبه برای نشریهٔ دانشجویی» به خانهشان رفته بودند، «ابتدا گردن، دهان و دستانشان را گرفتند، سپس با ضربات پیاپی چاقو سینههایشان را دریدند و در نهایت اجسادشان را به سمت قبله قرار دادند». خامنهای در یک سخنرانی پس از قتل فروهر دربارهٔ او اینگونه میگوید: «مرحوم فروهر، قبل از انقلاب دوست ما بود، اول انقلاب همکار ما بود، بعد از پدید آمدن فتنههای سال ۶۰ دشمن ما شد؛ اما دشمن بیخطر و دشمن بیضرر… ایشان معروفیتی در بین مردم نداشت، کسی که تحت تأثیر حرفهای او نبود، نفوذی نداشت، دشمن بیخطری بود انصافاً آدم نانجیبی هم نبود… حالا شما فکر میکنید کسی که مثل فروهر را میکشد، آیا این فرد میتواند دوست نظام باشد؟»
متّهمان که از کارمندان وزارت اطلاعات بودند، در اعترافهای خود، قتل را «حذف فیزیکی» خواندهاند که از طرف وزارت اطلاعات به آنها ابلاغ شده و نوشتهاند که جزو «وظایف سازمانی» آنان بودهاست و بر اساس دستور و روالهای ازپیشمشخصشده عمل کردهاند. علی صفایی، کارمند وزارت اطلاعات، در جلسهٔ دادگاه مورخ ۱۳۷۹/۴/۱۵ میگوید: «آن شب ابتدا مسلم و صادق به در منزل رفتند، من و فلاح در کوچهای که بنبست بود کمی پایینتر از منزل قرار گرفتیم، چند نفر بالای کوچه قرار گرفتند و چند نفر حفاظت کوچه را داشتند. برادر مسلم و صادق وارد منزل شدند و بعد برادر فلاح که بنده در حیاط ماندم. حدوداً بعد از سی دقیقه فلاح برادران دیگر را صدا زدند، با بیسیم گفتند و وارد منزل شدند. که گفتند بنده و برادر مسلم و فلاح با خانم پروانه به طبقهٔ بالا رفتیم. بعد از بازرسی عادی فلاح دستور داد کار را شروع کنیم. بنده گردن و دهان ایشان را گرفتم، مسلم دستهای ایشان را گرفت و برادر هاشم آمد و با دستمال آغشته به مواد بیهوشی، بیهوش کرد و محسنی چند ضربه چاقو زد که بنده دیدم تکان میخورد. گفتم تکان میخورد، چند ضربه دیگر زدند…». مصطفی قربانزاده معروف به هاشم، کارمند دیگر وزارت اطلاعات، در دادگاه میگوید: «بنده تنها انجام دستور کردهام. پس از حذف از منزل خارج شدیم و به محل کار مراجعه نمودیم. حتی به علت طولانی شدن کار، اضافهکاری آن شب را برای بنده محاسبه نموده و بههمراه حقوق بنده توسط فیش حقوقی پرداخت شد.»
وی را در قطعهٔ ۸۹ ردیف ۱۸ شماره ۵ قبرستان بهشت زهرا تهران دفن کردند.
پانویس
جستارهای وابسته
قتلهای زنجیرهای ایران
حزب ملت ایران
پروانه اسکندری
وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران
سعید امامی
جبهه ملی ایران
پیوند به بیرون
زندگینامه داریوش و پروانه فروهر
وبگاه فروهرها
سالمرگ داریوش فروهر، مبارزی که زندان خانه دومش بود/ادوار نیوز
گزارش قتل فروهرها، به روایت پرستو فروهر بیبیسی فارسی
داریوش و پروانه فروهر در آینه خاطرات پرستو فروهر کتاب «بخوان به نام ایران» نوشته پرستو فروهر؛ پیرامون زندگی داریوش و پروانه فروهر
پرستو فروهر در دهمین سال قتل پدر و مادرش سخن میگوید( نوار صدا)
اعضای جبهه ملی ایران
اعضای حزب پان ایرانیست
اعضای حزب ملت ایران
اهالی اصفهان
پانایرانیسم
خاکسپاریها در بهشت زهرا
درگذشتگان ۱۳۷۷
درگذشتگان ۱۹۹۸ (میلادی)
زادگان ۱۳۰۷
زادگان ۱۹۲۸ (میلادی)
زندانیان اهل ایران
سخنگویان جبهه ملی
سیاستمداران ترورشده اهل ایران
سیاستمداران کشتهشده
فعالان اجتماعی اهل ایران
فعالان دموکراسی در ایران
فعالان سیاسی کشتهشده اهل ایران
قتلهای زنجیرهای ایران
قربانیان تروریسم اهل ایران
کشتهشدگان در ایران
مثلهشدگان
ملیگرایی ایرانی
نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری ایران (۱۳۵۸)
وزیران دولت ایران
وزیران دولت موقت مهدی بازرگان
وکیلان اهل ایران |
8859 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%D9%87%20%D8%A7%D8%B3%DA%A9%D9%86%D8%AF%D8%B1%DB%8C | پروانه اسکندری | پروانه اسکندری یا پروانه فروهر (۲۹ اسفند ۱۳۱۷ – ۱ آذر ۱۳۷۷)، از رهبران جنبش دانشجویی و سپس حزب ملت ایران و جبهه ملی ایران بود. او نخستین زنی بود که به عضویت شورای مرکزی جبهه ملی ایران درآمد. پروانه فروهر مدیر مسئول نشریه جبهه ملی ایران بود. ۱۳۷۰–۱۳۷۷، او و همسرش، داریوش فروهر، چهرههای برجسته اپوزیسیون دگرگونیخواه کشور بودند. آنها شب یکم آذر ۱۳۷۷ در جریان قتلهای زنجیرهای ایران، فجیعانه کشتهشدند.
زندگی سیاسی
پروانه اسکندری، ۲۹ اسفند ۱۳۱۷ در تهران زادهشد. تنها دوازده سال داشت که بهدنبال شعارنوشتن روی دیوار سفارت شوروی در اعتراض به اشغال قفقاز، بازداشت شد. او که از طرفداران مصدق بود، سالهای پساز کودتای ۲۸ مرداد در انجمن فرهنگی «آناهیتا»، که سازمان همگام حزب ملت ایران بود، فعالیت میکرد. او که عضو حزب ملت ایران شدهبود، ۱۳۳۸ بازداشت شد.
پروانه اسکندری، ۱۶ آذر ۱۳۳۹، در نخستین مراسمی که بهمناسبت کشتهشدن سه دانشجو دانشگاه تهران در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ برگزار شد، سخن راند و آن روز را روز دانشجو خواند. آن مراسم و آن سخنرانی، نخستین حرکت دانشجویی در ایران از ۱۳۳۲ بود. در بهمن همان سال و در پی سخنرانی دیگری در دانشگاه، بار دیگر بازداشت شد.
او همان زمان که دانشجو بود به آموزگاری نیز میپرداخت و همان سال به نمایندگی از فرهنگیان، به عضویت کمیته ۵ نفری فرهنگیان درآمد. تلاشهایش در این کمیته، بار دیگر به دستگیریاش انجامید.
پروانه اسکندری که آن سالها یکی از محبوبترین فعالان دانشجویی کشور، اعضای حزب ملت ایران، و جبهه ملی ایران شدهبود، سوم اردیبهشت ۱۳۴۰ با همرزم سیاسیاش، داریوش فروهر، ازدواج کرد.
پروانه فروهر که عضو کمیته استان تهران جبهه ملی بود، سخنران تظاهرات سی تیر ۱۳۴۰ بود که پساز آن از سوی نیروهای امنیتی دستگیر شد. او همان سال، بههمراه چهار دانشجوی دیگر از جمله ابوالحسن بنی صدر و حسن حبیبی، به نمایندگی دانشجویان در مذاکره با علی امینی، نخستوزیر وقت، انتخاب شد. او نخستین زنی بود که به نمایندگی دانشجویان کشور انتخاب میشد.
پروانه اسکندری، ۱۳۴۱، نخستین زن نماینده در کنگره جبهه ملی بود. او از همان سالها، نفر دوم حزب ملت ایران و زن اول جبهه ملی ایران شناختهمیشد.
۱۳۴۹، او از تدریس در دبیرستان محروم شد.
از ۱۳۵۶ و با آغاز انتشار پنهانی نشریه «خبرنامه جبهه ملی ایران»، پروانه فروهر مسئول آن شد. پس از انقلاب، پروانه فروهر مدیر مسئول نشریه جبهه ملی، ارگان سیاسی جبهه ملی ایران شد.
در پی لغو قانون حمایت از خانواده، پروانه فروهر از اندک فعالان سیاسی مطرح ایران بود که با نوشتن مقالاتی به اعتراض به آن پرداخت. ۱۳۵۸، پروانه فروهر تنها همسر یک وزیر دولت ایران بود که حجاب نداشت. او در آن سال نامزد انتخابات مجلس شورای ملی شد. در آغاز ۱۳۵۹ و در پی اعتراض به تقلب در انتخابات، پروانه فروهر و حزب ملت ایران، دور دوم انتخابات را تحریم کردند و دیگر در هیچ انتخاباتی شرکت نکردند.
قتل
پاییز ۱۳۷۷، پروانه و داریوش فروهر در خانهشان در «خیابان سعدی، خیابان هدایت، کوچه مرادزاده، پلاک ۱۸» در جریان قتلهای سیاسی موسوم به قتلهای زنجیرهای با چندین ضربه چاقو کشتهشدند.
قاتلان که خود را دانشجو-خبرنگار خوانده و با فریب «مصاحبه برای نشریه دانشجویی» به خانهشان رفته بودند، «ابتدا گردن، دهان و دستانشان را گرفتند، سپس با ضربات پیاپی چاقو سینههایشان را دریدند و سرانجام اجسادشان را به سمت قبله قرار دادند».
متهمان که از کارمندان وزارت اطلاعات ایران بودند، در اعترافشان، قتل را «حذف فیزیکی» خواندهاند که از طرف وزارت اطلاعات به آنها ابلاغ شده و نوشتهاند که جزو «وظایف سازمانی» آنان بوده است و بر اساس دستور و روالهای از پیش مشخصشده عمل کردهاند. علیرضا داوودی معروف به امیر اکبری، کارمند وزارت اطلاعات در دادگاه مورخ ۱۳۷۹/۳/۴ میگوید: « اتهام را قبول ندارم. این امور در تشکیلات اطلاعات بسیار عادی است. تمام برادران در هر کاری که شرکت کنند با وضو بوده و با ذکر مأموریت انجام می دهند.» قاتلان گفتهاند که ابتدا داريوش فروهر را با ١٤ ضربه كارد به قتل میرسانند و آن گاه با فريادهاى «يا زهرا» ٢٤ ضربه بر پيكر پروانه میزنند.
اشعار
پس از مرگ پروانه فروهر، دخترش پرستو فروهر، شعرهای برگزیده او را گردآورد و ۱۳۷۹ در کتاب «شاید یک روز» از انتشارات جامعه ایرانیان به چاپ رساند. سیمین بهبهانی در یادداشت آغازین کتاب، نوشت: «با شعر پروانه فروهر پس از فاجعهٔ قتلش آشنا شدم. پیشاز آن میدانستم که شعر میگوید، اما هیچگاه از زبان خودش نشنیدهبودم، بس که فروتن بود.» بهبهانی در این یادداشت سه درونمایهٔ اصلی شعر او را عشق، وطنپرستی و مبارزه در راه حق و آزادی برشمرد.
کتابشناسی
شاید یک روز (برگزیده اشعار). سروده پروانه فروهر؛ با یادداشتهایی از سیمین بهبهانی، پرستو فروهر و علی دهباشی. تهران: جامعه ایرانیان: نشر شهاب، ۱۳۷۹. شابک ۵-۳۵-۵۹۲۵-۹۶۴
پیوندهای مرتبط
پیروز دوانی
محمد مختاری
محمدجعفر پوینده
کانون نویسندگان ایران
منابع
درباره قتلهای زنجیرهای و قتل پروانه اسکندری در رادیو فرانسه
درباره پروانه اسکندری در سایت بیبیسی
داریوش و پروانه فروهر
پیوند به بیرون
زندگینامه داریوش و پروانه فروهر
وبگاه فروهرها
گزارش قتل فروهرها، به روایت پرستو فروهر بیبیسی فارسی
داریوش و پروانه فروهر در آینه خاطرات پرستو فروهر کتاب «بخوان به نام ایران» نوشته پرستو فروهر؛ پیرامون زندگی داریوش و پروانه فروهر
پرستو فروهر در دهمین سال قتل پدر و مادرش سخن میگوید( نوار صدا)
اعضای جبهه ملی ایران
اعضای حزب ملت ایران
پانایرانیسم
اهالی تهران
ترورشدگان توسط حکومت جمهوری اسلامی ایران
خاکسپاریها در بهشت زهرا
درگذشتگان ۱۳۷۷
درگذشتگان ۱۹۹۸ (میلادی)
زادگان ۱۳۱۷
زادگان ۱۹۳۹ (میلادی)
ملیگرایان اهل ایران
زندانیان اهل ایران
فعالان اجتماعی اهل ایران
فعالان حقوق زنان اهل ایران
فعالان زن اهل ایران
قتلهای زنجیرهای ایران
کشتهشدگان اهل ایران
کشتهشدگان در ایران
ویکیسازی رباتیک
مثلهشدگان
سیاستمداران سده ۲۰ (میلادی) اهل ایران
سیاستمداران اهل تهران |
8862 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D9%87%D8%B1%D9%85%D8%B2%DA%AF%D8%A7%D9%86 | کاروانسراهای هرمزگان | نام کاروانسرا ترکیبی است از کاروان (کاربان) به معنی گروهی مسافر که گـروهـی سفر مـی کنند. و سرای، به معنـی خـانـه ومکان. هـردو واژه برگرفته از زبان پهلوی است.
پیشینه
پـیدائی وموجودیت کاروانسراها در کوخرد و مناطق اطراف از گذشته بسیار دور آغـاز و طـی قـرون متمـادی بـه دلائـل گونـاگون، اقتصادی، سیاسی، نظامی، و مـذهبـی بـه تـدریج توسعه وتکامل یافتهاست، و به علت قرار داشـتـن دهستان کوخرد در شاهـراه بازرگانـی شرقی ـــ غـربـی، و از شیراز، لار بستک به بندر لنگه و بندرعباس، که بـوسیله قافله های(کاروانهائی) بزرگ از قاطر والاغ واسب بارکشی میشدهاست، لـذا در این راههای دور نـیـاز بـه استراحتگاه داشته انـد، بنـابرایـن ایجـادراههای بازرگانـی و نظامی وتـأمین امنیت کاروان و کاروانیـان بـه دیـده عنایت نگریسته شدهاست.
کاروان
همـانطـور کـه گفته شد قـافلـه، یـا کـاروان، گـروهی مسافر را شامل میشود که از محلی معلـوم حرکت وپـس از روزها مسافرت به نقطه دیگری یا مقصد میرسیدند.
هرکاروان دارای سرپـرستی بوده که چاروادار باشی یا رئیس کاروان نام داشتهاست.ایـن شخص، افـراد متعددی را کـه در مسیر سفـر خـدمـاتــی چــون بارگیری، بـاربنـدی، تـامین علف چهارپـایان و دیگر مــوارد را عهدهدار بودند، سر پـرستی میکـرده .
به این ترتیب، زمـانـی که کاروان وارد کاروانسرائـی میشد، مسئولیت پـیـاده کردن بـار و انتقال آن بـه کاروانسراهـا به عهده مسافـران بـود، و هــرمسافـری مـی بـایـسـت اتاقـی در کـاروانـسـرا انـتـخـاب کـنـد و تـهیـه وسائل آسایش، پـخـت و پـز غـذا و دیگر مـوارد ضـروری را خود به عهده داشته باشد.
معمولاً هرکاروانسرا نگهبانی داشته و این شخص کاروانسرادار نامیده میشده که مسئولیت امـوال کاروانیـان را بـه عهده داشته و در موارد ضروری به آنها کمک میکردهاست .
این نگهبـان حقوقـی از کاروانیان بـر حسب وضع مالی آنان دریافت میکرد، همچنین کاروانسرادار وسائل و مایحتـاج کاروانیـان را نیز فراهم میکرد در صـورت نیاز، گاهی هم کاروانیان وسائل مـورد نیاز خـودرا از روستاهای اطـراف یا چوپـانان فـراهم مـی کـردنـد، مثـلا بسیاری از کاروانسراهـا در مسیر روستاهـا یا نـزدیک روستاهـا واقـع شده بـودنـد، مانند کاروانسرای روستای کوردان در جـاده بستک کوخـرد بندر لنگه، بـه هنگام ورود کاروان واقـامتـی کـوتاه کاروانیان مـی تـوانستند مـواد غذائـی و وسائل مـورد نیاز خـودرا از روستائیان خـریداری کرده و اگر کالائـی برای فـروش داشتند، بـه آنها بفروشند.
بنیاد کاروانسراها در دوره ایـران اسلامی بخش مهمی از معماری ایران را شامل بـوده وکاروانسراهای متعددی با سبک و ویـژگیهای متفاوت در شهرهـا، جـاده هـای کـوهستانی و حـاشیه کـویـرهـا احـداث شدهاست.
آنچه مسلم است این پـدیده با ارزش معماری در رابطه با رونق تجارت شکل گرفته و عـوامل دیگری نظیر کاربـرد نظامـی، اطلاع رسانـی و ... در تـوسعه وتکامل آن نقش داشتهاند.
بسیاری از کاروانسراهـای کناره جـادهها فاقد فرش یا وسایل خواب در اتاقها بودند و مسافران اتاقها را با گلیم، قالیچه ویا حصیر که خود به همراه داشتند فرش میکردند.
گاهـی هـم مسافـران از روستاهـای نـزدیک کاروانسرا، فرش یا وسائلی دیگر از این گونه اجـاره یا قـرض میکردند.
درسراسر راه لار بـه بستک و کوخرد بـه بندر لنگه کاروانسراهـای متشابـه بفاصلـه سه فـرسنگی دیـده میشود، سازنده آنـهارا بنـام شاه عبـاس مـی نامند ولی مطمئناً در زمـان بعد از شاه عباس ساخته شده انـد، هــم اکنـون آنـها یا خـالـی بــوده یا پـاسگـاهـهای ژنــدار مــری ((نیروهای انتظامی)) در آنها سکونت گرفتهاند یا تخریب شدهاند .
از معروفترین کاروانسراهای این مناطق عبارت اند:
کاروانسرای سهنخود.
کاروانسرای نیمه.
کاروانسرای گاگلکی.
کاروانسرای بستک.
لَردِ محیا
کاروانسرای لَردِ محیا
کاروانسرای بستک
کاروانسرای کوخرد
کاروانسرای کوردان
کاروانسرای او شیرینو.
کاروانسرای بلدنگ.
کاروانسرای مهران.
کاروانسرای بون کوه.
کاروانسرای کمبرده.
کاروانسرای بهر ترک.
کاروانسرای الفتحخان
یکی ازمسائل مـورد تـوجه کاروانیان بـه هنگام سفـر درمسیر جادهها تأمین آب برای قافله ومسافران است، به ویژه اگر مسیر حرکت کاروانیان در راههای کاروانی حاشیه کویر یا مناطق کویری باشد.مسئله کمبود آب در بسیاری از سفـرنـامـه هـای جهانگردی ومـورخـان کـه در روزگاران گـذشته از شهـری بـه شهـر دیگـر سفـر مـی کـردنـد، به چشم میخورد. این مسئله با ایجاد آب انبارهائی در مسیر جادههای کاروانـی در مسافت معین تا حـدودی حـل مـی شدهاست.
همـه آب انبـارهـای کاروانسراهـای منطقه وکنـاره خـلیج فارس خـارج از بنـا قـرار دارنـد.مصالح ساختمانـی اصلی بنای کاروانسراها در ایران، سنگ وآجر بـودهاست. سنگ بـه دوصورت مــورد استفاده قـرار مـی گـرفته: در بعضـی موارد سنگها کاملاً استادانـه تـراش داده میشده، و در بعضی اوقات از قطعات کوچک سنگهای نتراشیده استفاده مـی کردنـد. در بعضی نقاط نیز از تلفیق سنگ وآجر پـی بنا را میساختهاند.
نمای خارجی وداخلی عموماً از آجر بـودهاست، برخی از کاروانسراها از خشت یا بلـوکـهای خشتـی استـفاده مـی شـدهاست، و بـرخـی از کاروانسراها با گچ سفید کاری میکردنـد.
بطـور کلی هـرکاروانسرا دارای یک درب ورودی یا دروازه بـود، بـرخی از کاروانسراهـا بـه جـانب دروازه اصلـی، دارای درب فـرعـی نیـز بـودهاند مانند کاروانسرای کوخرد.
معمولاً هرکاروانسرائی دارای کتیبهای در ایوان ورودی کاروانسرا بود. این کتیبهها در برگیرنـده نام بانـی وسازنده کاروانسرا یا اشخاصی که این کاروانسرا را جهت استفاده عموم وقف کرده وبالاخره کتیبه هائـی که بعد از احداث کاروانسراها، شخص یا اشخاصی بـه تعمیر کردن آن همت گماشته انـد، بـود.
این کتیبهها بـه خطوط مختلفی چون: کوفی، نسخ، ثلث و نستعلیق بر روی سنگ، چـوب ویا آجر نقش شدهاست.
کوخرد
کوخرد یکی از قـدیمی تـرین مناطقی است که با فرهنگ غنی وآثـار به جامانده از گذشتهٔ خود، از دیر باز مورد توجه خاص وعام بـوده کـه در مسیر عـبـور کاروان هـای بازرگانـی و تجاری قـرار داشتهاست.یکی از توقف گاههای مهم واصلی این بازرگانان کاروانسرای واقع در مرکز شهر بوده.ایـن کاروانسرا از مـهـمـتـرین یـادگـارهـای گرانـقـدر مـعـمـاری دهستان کوخرد
سیبه بعد از مسجد ((جامع قبله)) بوده، که رونقی خاص به این منطقه میبخشیدهاست.
شوربختانه این اثر بـزرگ مـعـمـاری را مانند مسجد جامع قبله خراب کردنـد.
ناگفته نمانـد که از بین تمام کاروانسراهـا، کاروانسرای کوخرد بزرگتر وزیباتـر از بقیه بـوده، بخاطـر مـوقعیت خاص دوران آن زمان.
کاروانسرا شامل ۸ اتاق بزرگ وکوچک بوده و ۲ باب ((دروازه)) اصلی وفـرعـی داشتهاست. دروازه اصلـی رو بطـرف قبلـه و دروازه فـرعـی رو بطـرف دریا (جنوب) باز میشده.
بالای دروازه اصلـی کاروانسرا طاق مجـللی، هـلالـی شکل بلندی قـرار داشت کـه جـلـوه خـاصـی بـه دروازه و کاروانسرا داده بـود.
جلو دروازه فـرعـی از طـرف جنوب، یک کمی مـایل بطـرف قبلـه نمازگهی بـود به شکل مربع که در موقع تابستان برای نشستن واستراحت ازآن استفاده مـی شدهاست.
اهمیت کوخرد از آنجا بودهاست که در آن زمان روستایی بزرگ و مرکز تجاری وتوقف گـاه کاروانیان بین لار و بندر لنگه به حساب میآمدهاست، بـه خاطـر ایـن اهمیت در آن دوران، روی ایـن روستا بسیار حساب مـی شدهاست، چـرا کـه در آن زمـان کوخرد یا سیبه قدیم خـودش تنها و هیجگـونـه آبادی بـزرگ اطـراف آن وجـود نـداشته، وزمین زراعتـی کوخرد تا حدود نزدیک به جناح بـودهاست، و جناح هـم یکی از قـدیمـیترین مناطـق آن دوران است.
پانویس
فهرست منابع و مآخذ
محمدیان، کوخری، محمد، “ «به یاد کوخرد» “، ج۱. چاپ اول، دبی: سال انتشار ۲۰۰۲ میلادی.
درگاه فهرست آثار ملی ایران
الکوخردی، محمد، بن یوسف، (کُوخِرد حَاضِرَة اِسلامِیةَ عَلی ضِفافِ نَهر مِهران Kookherd, an Islamic District on the bank of Mehran River) الطبعة الثالثة، دبی: سنة ۱۹۹۷ للمیلاد.
کاروانسراهای استان هرمزگان |
8866 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B2%20%D9%81%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B2 | فیروز فیروز | فیروز میرزا نصرتالدولهٔ سوم (۱۲۶۴ تهران – ۱۳۱۶ سمنان) فرزند شاهزاده عبدالحسین میرزا فرمانفرما و فاطمه خانم عزتالسلطنه (عزتالدوله) دختر مظفرالدین شاه بود. شهرت او در تاریخ ایران بیش از هر چیز به سبب نقش داشتن در قرارداد ۱۹۱۹ است که به عنوان وزیر امور خارجه، یکی از سه امضاکنندهٔ قرارداد بود. او در پیشبرد برنامههای اصلاحی و تجددگرایانه همچون وضع قوانین عرفی و تجدید سازمان دادگستری نقش داشت. مبتکر صدور شناسنامه در ایران بود و در به سلطنت رسیدن رضاخان از او هواداری کرد و از دولتمردان دوران رضاشاه شد؛ اما بخاطر اتهام دریافت رشوه ۲۸۰۰۰ پوندی از انگلستان در قرارداد ۱۹۱۹، به دستور رضاشاه به زندان سمنان افتاد و در آنجا درگذشت.
زندگی
شاهزاده عبدالحسین میرزا فرمانفرما زنهای متعدد داشت. اولین زن او که در جوانی گرفته، عزتالدوله دختر مظفرالدینشاه است که مادرش امالخاقان دختر میرزا تقی خان امیرکبیر است. فرمانفرما از عزتالدوله چند فرزند داشت که چند تایشان در صغر سن یا عنفوان شباب مردند. فرزندانی که از عزتالدوله به عرصه رسیدند عبارت بودند از: فیروز میرزا نصرتالدوله که بزرگترین فرزند فرمانفرما بود، عباس میرزا سالار لشکر، محمد ولی میرزا، محمد حسین میرزا. در سال ۱۲۸۵ نصرت الدوله به ایالت کرمان که در واقع موروثی خانوادهاش بود رفت و به جای پدرش که به تهران رفته بود والی کرمان شد، ولی نتوانست محبوبیتی در این سمت کسب کند. به او فجایعی نیز نسبت داده میشود. وی با پیشکاری که گویا بهجت الملوک نام داشت و بعدها لقب معتضدالدوله گرفت ازدواج کرد.
در سال ۱۲۸۷ فرمانفرما فیروز را با لَله و معلم فارسی و خطاط و غیره برای تحصیل به بیروت فرستاد. وی سپس به پاریس رفت و حقوق و علوم سیاسی خواند و در سال ۱۲۹۳ به ایران بازگشت. او در دوران تحصیل زبانهای فرانسوی و انگلیسی را تا اندازهای فراگرفت. وقتی به ایران برگشت وارد سیاست شد. اولین شغل مهم دولتی نصرت الدوله معاونت وزارت عدلیه بود که کمی بعد از مراجعت او از فرانسه به وی داده شد (اول اسفند ۱۲۹۳) و با مخالفتهایی در مجلس شورای ملی روبرو شد، ولی با نفوذ فرمانفرما این شغل را به دست آورد. نصرت الدوله با داشتن همین سابقهٔ معاونت وزارت عدلیه در کابینهٔ وثوق الدوله که در شهریورماه سال ۱۲۹۵ تشکیل گردید در بیست و هشت سالگی وزیر عدلیه شد. نصرت الدوله در دومین دوره زمامداری وثوق الدوله نیز که نزدیک به دو سال از مردادماه سال ۱۲۹۷ تا تیرماه ۱۲۹۹ دوام یافت ابتدا وزیر عدلیه و سپس وزیر امور خارجه شد. او در مقام وزارت عدلیه، مصوبه سجل احوال را از تصویب دولت گذراند و برای صدور شناسنامه در ایران گام برداشت. در مقام وزارت خارجه نیز در عقد قرارداد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس نقش داشت. نصرتالدوله همچنین در دورههای چهارم، پنجم و ششم به نمایندگی مجلس شورای ملی رسید.
قرارداد ۱۹۱۹
نصرت الدوله علاوه بر دریافت چهل هزار لیره از انگلستان بابت حقالزحمه خود در انعقاد قرارداد، شصت هزار لیره هم از محل درآمد شرکت نفت ایران و انگلیس اعتبار گرفت و آن را ظاهراً خرج سفر احمدشاه به اروپا نمود، ولی هرگز حساب این مخارج را به کسی نداد.
هنگامی که نصرتالدوله فیروز، وزیر امور خارجه دولت وثوقالدوله، صمد خان ممتازالسلطنه، سفیر ایران در پاریس، را معزول کرد و سفارتخانه را به محل دیگری منتقل کرد و شخصاً به کار در سفارت مشغول شد، پلیس فرانسه پرچم ایران را از محل جدید پایین آورد و مانند گذشته صمدخان را وزیر مختار ایران در فرانسه شناخت. این اقدام در جهت حمایت از احمدشاه علیه نصرتالدوله که مأمور امضای قرارداد ۱۹۱۹ بود به عمل آمد.
نقش نصرتالدوله در عقد قرارداد ۱۹۱۹ از او چهرهای منفور ساخت و بر آینده سیاسیاش اثر عمیقی گذاشت و میتوانست همچون وثوقالدوله و صارمالدوله به پایان زندگی سیاسی اش بینجامد. اما دفاع سید حسن مدرس از او نجاتش داد. در مجلس چهارم، بحث و جدل بر سر اعتبارنامه و صلاحیت نصرتالدوله برای نمایندگی سه جلسه کامل از مجلس را به خود اختصاص داد و عزم جدی برای رد اعتبارنامه و جلوگیری از ورودش به مجلس وجود داشت. مدرس با مذاکرات و توافقهایی خارج از مجلس و اعلام اینکه «نصرتالدوله از اعمال گذشتهاش ابراز پشیمانی میکند و عوض شده، پس باید او را به نمایندگی پذیرفت»، نمایندگان را راضی کرد به اعتبارنامه او رأی بدهند (چهاردهم امرداد ۱۳۰۰). با این حال، طعنه و اعتراض به نصرتالدوله پیوسته ادامه داشت و بار دیگر در مجلس پنجم به تلاش برخی نمایندگان برای جلوگیری از ورود او به مجلس انجامید. این بار عزالممالک اردلان نماینده سنندج، علاوه بر اینکه نصرتالدوله را به سبب عقد قرارداد ۱۹۱۹ فاقد صلاحیت برای نمایندگی دانست، از او در مورد یکصد و بیست هزار لیره استرلینگ توضیح خواست که از دولت گرفت تا احمدشاه را برای عقد قرارداد به لندن ببرد. به گفته عزالممالک پس از گذشت حدود پنج سال از آن سفر، هنوز به حساب این پول رسیدگی نشده بود. ناصرالاسلام نماینده فومن نیز در پاسخ به دفاع نصرتالدوله که میگفت، اجرای قرارداد ۱۹۱۹ موکول به رأی مجلس شده بود، به مواردی از قرارداد اشاره کرد که پیش از تشکیل مجلس و رأی آن، به اجرا درآمد، مانند استخدام آرمیتاژ اسمیت مستشار مالیه و تعدادی مستشار نظامی و برخورد قهرآمیز با مخالفان قرارداد. با این حال او توانست این بار هم رأی آورد و به مجلس راه یابد، گرچه همچون گذشته، طعنههای نمایندگان به او ادامه داشت تا اینکه در اول شهریور ۱۳۰۴ که سردارسپه، نصرتالدوله را به عنوان وزیر عدلیه دولت خود به مجلس معرفی کرد، به اوج رسید. سلیمان میرزا که همیشه تندترین مخالف نصرتالدوله بود پس از اعلام این انتصاب برخاست و به طعنه گفت:
«یک نفر شخص تاریخی که تاریخ مشعشعی در آزادی مملکت ما دارد، امروز عضو کابینه میشود. شاهزاده فیروز میرزا شخصی هستند که در هر ورق از تاریخ آزادی و مشروطیت، یک صفحه برجسته و یک تاریخ عالی برضد مشروطیت دارند. قیام و اقدام علیه آزادی و مشروطیت کردهاند».
کودتای سوم اسفند
نصرت الدوله بعد از سقوط کابینه وثوق الدوله و تعلیق قرارداد ۱۹۱۹ به اروپا رفت و طی این مدت تماس خود را با انگلیسیها حفظ کرده بود. نصرت الدوله از تلاش انگلیسیها برای راه اندازی کودتای سوم اسفند مطلع شد و با جلب موافقت مقامات وزارت خارجه انگلستان برای ایفای نقشی در این کودتا شتاب زده عازم تهران شد؛ ولی اندکی دیر به تهران رسید. دربارهٔ این ماجرا و علل عدم موفقیت نصرت الدوله در ایفای نقش اول در کودتا یحیی دولتآبادی چنین مینویسد:
«نصرت الدوله در اروپا میداند در تهران کودتا خواهد شد و تصور میکند نظر به دوستی که با انگلیسیها دارد میتواند زمامدار مملکت بشود و شاید تا یک اندازه بیخبر نباشد که رفیق او مدیر روزنامه رعد (سید ضیاالدین طباطبایی) هم در حال دست و پا زدن برای خویش است، ولی نمیتواند تصور کند که دست وی به زمامداری برسد و میکوشد زودتر خود را به تهران برساند، ولی پیمودن راه طولانی از طریق بصره و بغداد به واسطه ترس عبور از روسیه دست او را از رسیدن به دامان مقصود کوتاه کرده و به حریفش فرصت و مجال دادهاست.
نصرت الدوله به بغداد میرسد و با دوست قدیم خود سر پرسی کاکس وزیر مختار سابق انگلیس در ایران و حاکم سیاسی کنونی انگلیس در عراق ملاقات میکند و شاید بهتر پی میبرد که سید ضیاءالدین از او پیش افتادهاست. مأموران سیاسی انگلیس در تهران هم، مثل این است که در راه مانده را فراموش کرده باشند. به نظر میرسد که نصرت الدوله در حال گذشتن از دریاها و شاید در عالم خیال به خود وعده میداده که در ورود به بغداد به واسطه خصوصیت با سر پرسی کاکس از تندروی رفیق خود در تهران جلوگیری مینماید و کارکنان سفارت انگلیس را در تهران با همان دست با خود همراه ساخته و به مقصود میرسد. نصرت الدوله در عالم خیال همه چیز را میدیده مگر سیاست تازه رسیده روس را در ایران، که در غیاب او در سرتاسر مملکت طنین انداز شده و افکار عمومی را به خود جلب نمودهاست، و عقیده ضد اشرافی و مخالف سرمایهداری طوری قوت گرفتهاست که حواس انگلیسیها و دوستان آنها را به شدت پریشان ساخته و برای جلوگیری از آن به هر وسیله باشد متوسل میشوند، بیآنکه توجهی به خصوصیت وزیر خارجه انگلستان با کسی یا دوستی سر پرسی کاکس با شخصی داشته باشند. سیاستمداران انگلیس در ایران جز به وسیله یک حمله شدید مصنوعی بر ضد اعیان و اشراف و فریب عوام چاره ندارند.
نصرت الدوله در فاصله میان ترک لندن و رسیدن به تهران از حوادث اخیر و احساسات تازه هموطنانش بیخبر مانده، بلکه ملاقاتهایی که در کرمانشاهان با اکبر میرزای صارم الدوله حاکم غرب و شریک عقد قرارداد و دوست صمیمی خود نموده و تدارک اسلحهای که در کرمانشاهان و همدان میدیدهاست میرساند که آنطور که باید از اوضاع سیاسی مرکز آگاه نشده و معلوم نیست با کی جنگ داشته که اسلحه تهیه میدیدهاست. نصرت الدوله هر چه به تهران نزدیک میشود، بهتر میفهمد که سید ضیاءالدین سفارت انگلیس را از دست او گرفته و قزاقخانه هم در دست قدرت آنهاست و برای عملیات او زمینهای باقی نماندهاست.
اینجاست که نصرت الدوله به دیده اشخاص بیخبر منفور آنها تصور میشود، در صورتی که اینطور نیست و او همان است که بوده. نهایت پیش آمدها از روی مصلحت او را عقب انداخته و کسی را که سمت پادوی نسبت به وی داشته جلو انداختهاست، و گرنه سیاستمداران انگلیس نه با او دشمنی داشتهاند و نه با حریفش دوستی. بالجمله نصرتالدوله و خانوادهاش روز و شب دوندگی میکنند بلکه پناهگاهی به دست آورند و رو به هر در میروند آنجا را به روی خود بسته مشاهده میکنند، تا این که بالاخره گرفتار شدن خود و پدرش به دست مأمورین کودتا و افتادن آنها به زندان بار زحمت دوندگی را از دوش آنها برمیدارد.» (نقل از حیات یحیی)
پیش از کودتا انتخابات دوره چهارم مجلس شورای ملی برگزار و نصرت الدوله از کرمانشاه انتخاب شد. پس از سقوط کابینه سیدضیاء و اخراج او از ایران مجلس تشکیل شد و با نصرتالدوله به مجلس رفت اما با مخالفت نمایندگان روبرو شد که او را به سبب نقشی که در عقد قرارداد ۱۹۱۹ داشت، به خیانت متهم میکردند و شایسته نمایندگی نمیدانستند. شیوه انتخاب او به نمایندگی هم موجب اعتراض بود. سید محمدصادق طباطبایی نماینده تهران نصرت الدوله را متهم کرد که با زور و اعمال نفوذ انتخاب شدهاست و اشاره کرد که هنگام انتخابات (در سال ۱۲۹۷) سالارلشکر برادر نصرت الدوله حاکم کرمانشاه بوده و گفت: «در موقع دادن تعرفه، مسلحینی وارد انجمن نظارت میشوند و حتی شاهزاده حاکم هم آمدهاند و خودشان دیدهاند و با وعدهای که دادهاند و ملاقاتی که با آنها کردهاند معذالک هیچ اعتنایی نکرده و چشمشان را روی هم گذارده و بیرون میروند … وقتی که در یک انجمن نظارتی جمعی مسلح وارد بشوند معلوم است در یک همچون جایی آزادی برای منتخبین چقدر است و تهدید تا چه درجه وجود داشته … محرومیت عشایر کرمانشاه یکی از مهمترین مسائل عدم صحت انتخابات است زیرا کسانی که از کرمانشاه اطلاع دارند میدانند عده عشایر کرمانشاه شاید متجاوز از نصف کرمانشاه باشد چطور ممکن است نصف ذویالحقوق را ما از انتخاب محروم کنیم و آن انتخاب را صحیح بدانیم؟ … ایل سنجابی تقاضا کردهاست که چند روزی بر مدت علاوه کنند که آنها بتوانند از گرمسیر مراجعت کنند و به آنها اجازه ندادهاند و موافقت نکردهاند و متوقع بودند که عشایر آن جا از بیست و سی فرسخی زندگی خود را رها کنند و بیایند به فلان ده و رأی بدهند و میگویید چون نیامدهاند حقشان اسقاط شده … وضعیات حوزه هرسین کاملاً اعمال نفوذ غیر مشروع و اجبار منتخبین را واضح و مبرهن مینماید». با این حال نصرتالدوله با حمایت مدرس و مذاکراتی در خارج از مجلس توانست رأی موافق نمایندگان را به اعتبارنامه اش بگیرد.
در دوره بعد (پنجم) نیز نصرتالدوله باز هم از کرمانشاه به نمایندگی برگزیده شد و بار دیگر، سابقهاش در عقد قرارداد ۱۹۱۹ و مسائل مالی مربوط به آن، سبب اعتراض به اعتبارنامهاش شد. علاوه بر این، ناصرالاسلام نصرتالدوله را متهم کرد که در زمانی که وزیر عدلیه بوده، از ارباب جمشید، سرمایهدار ورشکسته زرتشتی هشت هزار تومان رشوه گرفتهاست. با این حال، باز هم نصرتالدوله توانست رأی اعتماد بگیرد و به مجلس برود.
دوران پهلوی
نصرتالدوله در مجلس از هواداران مهم سردار سپه بود. پیش از آنکه دوره نمایندگی اش به پایان برسد، رضاخان او را در اول شهریور ۱۳۰۴ به عنوان وزیر عدلیه به مجلس معرفی کرد اما پس از انقراض سلطنت قاجار، در نخستین دولتی که در زمان پادشاهی رضاشاه تشکیل شد، نصرتالدوله حضور نداشت. دوران وزارتش به چهار ماه نکشید. سال بعد فیروز میرزا بار دیگر به نمایندگی کرمانشاه به مجلس رفت (دوره ششم) اما در بهمن همان سال مجلس را ترک گفت، به عنوان وزیر مالیه به دولت رفت و تا هنگام بازداشتش در ۱۸ خرداد ۱۳۰۸ در کابینههای مستوفی الممالک و مخبرالسلطنه هدایت بر این سمت ماند.
فیروز میرزا دکتر میلیسپو را در تابستان ۱۳۰۶ از ایران بیرون راند. تقیزاده که بعد از نصرت الدوله وزیر مالیه شد، در خاطرات خود مینویسد:
وزارت فیروز میرزا همزمان بود با آغاز طرحهای بزرگ عمرانی همچون احداث راهآهن و استخدام مستشاران خارجی در زمینههای مختلف که به نقش او به عنوان وزیر مالیه و تأمین کننده اعتبارات لازم برای این طرحها اهمیت میبخشید. از جمله اقدامات مهم او، انحصار دولت بر خرید و فروش داخلی و خارجی تریاک و تأسیس «موسسه انحصار تریاک» بود که به عهده وزارت مالیه گذاشته شد. نصرتالدوله در این مدت با نفوذی که در تیمورتاش وزیر دربار مقتدر رضا شاه داشت، یکی از ارکان اصلی حکومت بهشمار میآمد.
بازداشت
روز ۱۸ خرداد ماه سال ۱۳۰۸ نصرت الدوله در حالی که وزیر کابینه بود ناگهان به دستور رضا شاه بازداشت شد. دربارهٔ چگونگی بازداشت او، مخبرالسلطنه هدایت که در آن تاریخ رئیسالوزرا بودهاست، چنین مینویسد:
اتهامی که علیه نصرتالدوله در دادسرا مطرح شد، این بود که برای رفع توقیف املاک حاجی امینالضرب، شانزده هزار تومان از او رشوه گرفته و برای دریافت این رشوه، معاملهای صوری با انبار غله تهران ترتیب داده است. نصرت الدوله بعد از اینکه در نتیجه تلاش پدر و وساطت مستوفی الممالک از زندان آزاد شد، در اردیبهشت ماه ۱۳۰۹ به اتهام ارتشاء در دیوانعالی کشور محاکمه و به محرومیت از حقـوق مدنی و چهـار ماه حبـس تادیبـی و پرداخت ۵۸٬۰۸۰ ریال جریمه بابت اخذ ۱۹۳۶ تومان رشوه محکوم گردید. نصرت الدوله در جریان محاکمه ضمن دفاع از خود گفت با آن همه امکانات و ثروت پدری نیازی به دریافت چنین رشوهای نداشته و با صدای بلند گفت «حالا مرا دزد کردهاید، آن هم آفتابهدزد؟»
ابراهیم صفایی از جلسه دادگاه او نوشته است:
«[میرزا رضا خان] نائینی، دادستان کل گفت: آقای فیروز! شما ملت را به شهادت دعوت نکنید. شما بارها همین ملت را تحقیر کرده و به او توهین کرده اید و جسارت را به جایی رساندید که حتی در پیشگاه اعلیحضرت [رضا شاه] چندین بار عرض کرده اید: "برای این گاو و گوسفندها زحمت نکشید، فداکاری نکنید؛ این ملت فرومایه است، حق ناشناس است، نادرست است و فقط استحقاق زور دارد و بس".
فیروز گفت: این تشخیص من است، امیدوارم اشتباه کرده باشم.»
نصرت الدوله بعد از رهایی از زندان نیز همچنان تحت نظر بود، تا اینکه در مهرماه سال ۱۳۱۵ مجدداً دستگیر شد و در بهمن ماه همین سال به سمنان تبعید گردید. مهدی بامداد در شرح حال رجال ایران مینویسد: «علت توقیف و تبعید این بار که سرانجام به هلاکتش منتهی گردید، بهطوریکه گفته شد، برای این بوده که در روزنامههای فرانسوی مقالات تندی علیه حکومت ایران و سلطنت رضا شاه نوشته بودند و شاه مقالات مزبور را از ناحیه نصرت الدوله و به تحریک او میدانست. بعضیها نیز گفتند چون نصرت الدوله با خدمات ذیقیمتی که در مسئله قرارداد ۱۹۱۹ نسبت به امپراتوری انگلستان انجام داده و به آرزوهایی که داشت نرسیده بود و دیگران را عوض او جلو انداخته بودند، از این جهت از انگلیسیها بریده و به روسها پیوسته بود.»
مرگ
نصرت الدوله در مدت تبعید در سمنان که قریب به یک سال به طول انجامید به شدت تحت نظر بود و حق مراوده و مکاتبه با احدی را نداشت.
نصرتالدوله هنگام مرگ در حدود پنجاه سال داشت. او دو بار ازدواج کرده بود. از همسر اولش (خانم دفترالملوک خواهر دکتر محمد مصدق) پسری به نام مظفر فیروز داشت و بعد از طلاق وی با خواهر اکرمالدوله برزین ازدواج نمود، که از او هم دو پسر و یک دختر داشت:
ایرج فیروز (زاده ۱۳۰۱ در تهران - درگذشت ۱۳۷۳ در سانفرانسیسکو)
شاهرخ فیروز (زاده ۱۳۰۴ در تهران - درگذشت ۳ اردیبهشت ۱۳۹۷ در تهران) سفیر ایران در نیجریه و غنا ۱۹۷۴-۱۹۷۷، پدر فیروز فیروز (معمار)
لیلی فیروز (درگذشت ۹ آبان ۱۳۸۱)
مظفر فیروز، پسر ارشد نصرتالدوله که خواهرزاده دکتر مصدق نیز بود، در دوران سلطنت محمدرضا شاه پهلوی به خونخواهی پدر تلاش زیادی کرد و موفق شد واقعه قتل وی را ثابت کند.
نصرتالدوله و برادرش عباس میرزا سالار لشگر هر یک مالک نیمی از روستای وردآورد کرج بودند.
دفاعیات احمد کسروی
یکی از محاکمات جنجالی و پر سروصدای پس از سوم شهریور ماه ۱۳۲۰ و کنارهگیری رضا شاه از سلطنت، محاکمات سرپاس مختاری و پزشک احمدی و دیگران را باید شمرد. احمد کسروی، وکیل تسخیری پزشک احمدی و مختاری بود. وی جریان محاکمه را روزانه، در روزنامه خود پرچم منتشر میکرد.
کسروی در مورد مرگ نصرت الدوله در دادگاه میگوید:
دودمان
تبارنامه
منابع
تاریخ انقلاب مشروطیت، رحیم نامور، انتشارات پاچار ۱۹۵۸
پیوند به بیرون
نصرت الدوله فیروز؛ شاهزاده بد اقبال قجری
اهالی تهران
خاندان فیروز-فرمانفرمائیان
درگذشتگان ۱۳۱۶
درگذشتگان ۱۹۳۷ (میلادی)
درگذشتگان در بازداشت پلیس در ایران
دور از وطنهای اهل ایران در سوئیس
دور از وطنهای اهل ایران در فرانسه
دور از وطنهای اهل ایران در لبنان
زادگان ۱۲۶۴
زادگان ۱۸۸۹ (میلادی)
شاهزادگان قاجار
شوالیههای صلیب بزرگ نشان سنت میکائیل و سنت جرج
کشتهشدگان اهل ایران
خاکسپاریها در ابن بابویه
نمایندگان تهران در مجلس شورای ملی
نمایندگان دوره پنجم مجلس شورای ملی
نمایندگان دوره چهارم مجلس شورای ملی
نمایندگان دوره ششم مجلس شورای ملی
وزیران امور خارجه ایران
وزیران دولت ایران
وزیران دادگستری ایران
وزیران دولت حسن مستوفی (دولت ششم)
نمایندگان کرمانشاه در مجلس شورای ملی |
8867 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D9%87%20%D8%B1%D8%B4%D8%AF%DB%8C%D9%87 | مدرسه رشدیه | مدرسهٔ رشدیه نام مدرسهای است که میرزا حسن رشدیه و حاج میرزا احمد مدرس اول در تبریز تأسیس کردند. مدرسهٔ رشدیه دومین مدرسه به سبک نوین در ایران بود. این اثر در تاریخ ۱۳۸۱٫۰۷٫۰۷ خورشیدی به شمارهٔ ۶۳۹۸ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیدهاست.
بنای نخستین این مدرسه در سال ۱۳۰۵ قمری در کوی ششگلان تبریز بود که در سال ۱۳۱۱ قمری به علت تخریب آن مدرسهٔ دیگری در کوی جُبّه خانه ساخته شد، این مدرسه در سال ۱۳۲۹ قمری برابر با ۱۲۸۹ خورشیدی به محل کنونیش در خیابان ارتش جنوبی (شاهپور جنوبی پیشین) و در همسایگی ساختمان مرکز اسناد شمال غرب منتقل شدهاست.
جستارهای وابسته
آثار ملی ایران
سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری
پانویس
منابع
آثار دوره قاجاریان در شهرستان تبریز
مدرسههای تاریخی شهرستان تبریز
مدرسههای قدیمی تبریز |
8868 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%D8%B3%D9%86%20%D8%B1%D8%B4%D8%AF%DB%8C%D9%87 | حسن رشدیه | میرزا حسن تبریزی (زاده ۷ فروردین ۱۲۳۹/ ۵ رمضان ۱۲۷۶ در تبریز - درگذشته ۲۱ آذر ۱۳۲۳/ ۲۵ ذیحجه ۱۳۶۳ در قم) مشهور به رُشدیه از پیشگامان جنبش فرهنگی ایران بود. وی بنیانگذار مدارس نوین در تبریز و دومین مدرسه در تهران (بعد از دارالفنون) بود، او را پدر فرهنگ جدید ایران نامیدهاند. وی در سالهای جنبش مشروطه، در میان اعضای انجمن باغ میکده قرار داشت.
حاجی میرزا حسن رشدیه با توصیه و مشورت پدرش که از روحانیان بود تصمیم گرفت که به جای رفتن به نجف و خواندن درس طلبگی روانه استانبول و مصر و بیروت گردد و آموزگاری نوین را یاد بگیرد.
او به بیروت رفت و در آن جا سبک نوین آموزش الفبا و دروس جدید مانند حساب و هندسه و تاریخ و جغرافیا را آموخت. سپس در تفلیس مشغول به کار شد.
هنگام بازگشت ناصرالدین شاه از سفر فرنگ، رشدیه طرحهای آموزشی خود را ارائه کرد و شاه او را مأمور کرد که به ایران آمده و همین سبک را در شهرهای ایران راهاندازی کند.
او پدر شهناز آزاد بود. یک محله اعیاننشین در شمال شرق تبریز در جنب بلوار باغمیشه به افتخار وی، شهرک رشدیه نامگذاری شدهاست.
زندگینامه
میرزا حسن تبریزی که بعدها به رشدیه اشتهار یافت «.. فرزند ملا مهدی از علمای بنام تبریز و سارا خانم نوهٔ صادق خان شقاقی بود که با فرزندانش به امر فتحعلی شاه شهید شدند. او در سال ۱۲۶۷ ه. ق در تبریز چشم به جهان گشود…»
" او تحصیلات مقدماتی را نزد پدر خود فرا گرفت و بر اثر استعداد و حافظهٔ ای که داشت، در اندک زمانی یکی از علمای تبریز بهشمار میرفت. چنان که در ۲۲ سالگی امام جماعت یکی از مساجد تبریز بود. "
" در آن روزها، سه روزنامهٔ فارسی در خارج از ایران چاپ میشد: حبل المتین در کلکته، اختر و ثریا در استانبول. هر سهٔ این روزنامهها به تبریز میرسید. رشدیه به خواندن این روزنامهها بسیار شایق بود و آنها را مکرر میخواند. از روزنامهٔ ثریا، استفادهٔ بیشتری میکرد. چنان که در کفایهالتعلیم (کتاب درسی مدارس) بعدها نوشته بود: روزنامهٔ ثریا بسی تاریکیها را روشن کرد. "
در همان روزها، در یکی از شمارههای ثریا نوشته بود:
«مقالهٔ مزبور، تأثیر عمیقی در روحیهٔ رشدیه گذاشت و انقلابی در افکار او پدیدآورد. بهطوریکه یکباره از تصمیمی که پدرش برای ادامهٔ تحصیل او گرفته بود، منصرف شد…»
«از مسافرت به نجف، منصرف و به خیال افتاد که به استانبول یا مصر یا بیروت که انگلیسیها و فرانسویها در این دو شهر اخیر دارالمعلمین باز کرده بودند، برود و مقدمات رسیدن به آرزوی دیرینهاش را که اصلاح اصول تعلیم و تربیت بود، فراهم سازد…»
«بالاخره، پدر، او را متوکلاًعلیالله، روانهٔ بیروت نمود. رشدیه، به نام عزیمت به نجف از تبریز، بیرون آمده، راه بیروت پیش گرفت. رفت و به دیار مقصود رسید…»
رشدیه را به سبب تأسیس مدارس ابتدایی در ایران، به این نام میخواندند، زیرا در استانبول نام مدارس ابتدایی، رشدی (رشدیه) بود.
«مدت دو سال در دارالمعلمین بیروت که بوسیلهٔ فرانسویان، تأسیس یافته بود و شهرت جهانی داشت، به تحصیل علوم جدید پرداخت و به خوبی به اشکالات طرز تدریس، آشنایی پیدا کرد و سپس برای تکمیل مطالعات خود در این رشته به استامبول پایتخت امپراتوری عثمانی و مصر، مسافرت کرد و در روش تدریس در مدارس رشدیه و اعدادیهٔ آن جا مطالعاتی نموده، اصول تدریس آنجا را هم مثل ایران، مغشوش دید…»
«در استانبول به طرح نقشههایی برای تعلیم تربیت اطفال و نو آموزان پرداخته و اقدام به رفع مشکلات تدریس در زبان فارسی و اختراع الفبای صوتی در این زبان پرداخت و پس از آشنایی کامل به اسلوب و طرز تعلیم الفبا به روش جدید، نخست به ایروان که اهالی آنجا به مناسبت دیدن مدارس روس در استقبال از فرهنگ ایرانی، مستعدتر و مشتاق تر بودند رفت و به کمک حاج آخوند برادر ناتنی اش در سال ۱۳۰۱ ه. ق نخستین مدرسهٔ ایرانی به سبک جدید برای مسلمان زادگان قفقاز تأسیس کرد و با اصول (الفبای صوتی) که از اختراعات خودش بود، شروع به تدریس نمود و کتاب وطن دیلی (زبان وطنی) را به ترکی با اصول خویشتن، طبع و با اجرای این روش، موفق شد در ظرف ۶۰ ساعت نو آموزان را خواندن و نوشتن بیاموزد…»
" پس از چهارسال اقامت و مدیریت مدرسهٔ مذکور در ایروان، ناصرالدین شاه که از سفر دوم فرنگستان به ایران، مراجعت میکرد، از ایروان میگذشت… "
ناصرالدین شاه، در دیدار از مدرسهٔ رشدیه در ایروان، از میرزا حسن خواست تا برای تأسیس مدرسهٔ ابتدایی به ایران بازگردد.
اما دریغا که حسودان تنگ نظر و عنودان بدگهر «با دسایس و نیرنگهای مختلف، خدمات صادقانهٔ او را طور دیگری جلوه دادند و به شاه تفهیم میکنند که او میخواهد با تأسیس دبستان جدید، قانون اروپایی را در ایران رواج دهد که برای سلطنت، خطرناک خواهد بود و به این ترتیب، شاه را وادار میکنند که از حمایت او چشم بپوشد…»
در نخجوان، شاه پس از توقف لازم حرکت میکند و به رئیس چاپارخانه دستور میدهد که به بهانهای مانع حرکت رشدیه به تهران گردد. رئیس چاپارخانه نیز به بهانهٔ اینکه کالسکهٔ حامل او اسب ندارد و باید تا آوردن اسب از چاپارخانه دیگر، در آنجا بماند، او را توقیف میکند. پس از ساعتی، رشدیه متوجه میشود که در آنجا زندانی است و تصمیم میگیرد به ایروان بازگردد. اما رئیس چاپارخانه به او میگوید: تا رسیدن شاه به تهران او نباید به ایروان بازگردد. به ناچار چند روزی او را در آنجا توقیف کرده، پس از رسیدن شاه به تهران او را آزاد نمودند. رشدیه وقتی که به ایروان بازمیگردد در آن جا نیز مواجه با تحریکات کارگزار سفارت علیه مدرسه میشود. تا اینکه پس از چندی با وساطت دوستان و طرفداران خود، اجازه مییابد به ایران بیاید؛ لذا مدرسه را به برادر ناتنی خود واگذار مینماید و به زادگاه خود، تبریز بازمیگردد. ضمناً متوجه میشود که برای اجرای مقاصد خود چه گرفتاریها و کارشکنیها در انتظارش میباشد و ناگزیر خود را آمادهٔ مبارزه با آنها مینماید…"
".. رشدیه، پس از ورود به ایران و دیدار خانواده، نخست عدهای از اقوام با سواد خود را گرد آورد و طرز تدریس اسلوب جدید خود را به آنان آموخت و به نام خدا، اولین دبستان را در سال ۱۳۰۵ ه.ق. در محلهٔ ششگلان در مسجد مصباح الملک تأسیس نمود. امتحانات اولین مدرسه به یاری خدا در آخر سال در حضور علما و اعیان و بزرگان تبریز با شکوه خاصی برگزار شد و موجب تعجب و تشکر آنها گردید؛ و اشتیاق مردم به با سواد شدن کودکان شان آن هم به این سهولت، باعث گرمی بازار مدرسه شد. اما مکتب داران که دکان خود را کساد دیدند و پیشرفت مدرسهٔ جدید را مخالف مصالح خود دانستند، به جنب و جوش افتاده و رئیسالسادات یکی از علمای بی علم را وادار نمودند، رشدیه را تکفیر و فتوای انهدام مدرسهٔ جدید را صادر کند. بدین ترتیب اجامر و اوباش که همیشه منتظر فرصت هستند با چوب و چماق به خدمت شا گردان دبستان و معلمین رسیدند. رشدیه نیز شبانه به مشهد فرار کرد…
پس از شش ماه دوباره به تبریز بازگشت و دومین مدرسه را در محلهٔ بازار تأسیس کرد. اما باز هم دشمنان دانش و نو آوری بیکار ننشستند.
دومین مدرسه هم مورد هجوم قرار گرفت و رشدیه باز هم به مشهد فرار کرد…"
مدرسهٔ سوم را در محلهٔ چرنداب تبریز تأسیس نمود. ".. این بار، طلبههای علوم دینی مدرسهٔ صادقیه به تحریک مکتب داران جاهل و کهنه پرست که منافع نامشروع خود را در خطر میدیدند به مدرسه حمله کردند و به غارت پرداخته و رشدیه را تهدید به قتل نمودند… "
چهارمین مدرسه را در محلهٔ نوبر تبریز، برای کودکان تهیدست بنیان گذاشت؛ که البته " شمار شاگردان به ۳۵۷ و شمار معلمان به ۱۲ نفر رسید. این بار مکتب داران به ملا مهدی (پدر رشدیه) متوسل شدند و اولتیماتوم دادند…
ملا مهدی از میرزا حسن خواست به مشهد برود و او چنین کرد…"
بعد از چندی، باز به تبریز برگشت و ".. پنجمین مدرسه را در محلهٔ بازار دائر نمود… "
باز هم مدرسه مورد هجوم واقع شد. دانش آموزان مجروح شدند و یکی از آنان کشته شد. باز هم رشدیه به مشهد گریخت.
رشدیه در مشهد هم آرام نگرفت. در آنجا نیز مدرسهای تأسیس کرد اما آنجا نیز با هجوم کهنه پرستان مواجه شد. مدرسه را چپاول و دست اش را نیز شکستند.
ششمین مدرسه را در لیلی آباد دایر نمود. این مدرسه به علت اعتقاد مردم به صداقت و پایمردی رشدیه و دیدن نتایج آموزشهای او سه سال دوام یافت. چندی بعد کلاسی برای بزرگسالان نیز باز کرد که در مدت ۹۰ ساعت خواندن و نوشتن را به آنان آموخت. این بار، مخالفان او وقاحت را به حدی رساندند که به خود اجازه دادند به او سوء قصد کنند و با شلیک تیری به پای او مجروحش ساختند. با مجروح شدن او مدرسه هم بسته شد.
" رشدیه در آن موقع با توجه به اینکه دستش را در مشهد شکسته بودند و پایش نیز در این واقعه مجروح شده بود، شعری بدین مضمون میخواند:
پس از این واقعه هیچکس یارای آن نداشت که خانهٔ خود را برای مدرسه به او واگذار کند. رشدیه با فروش کشتزار خود، مدرسهٔ هفتم را تأسیس کرد. در کلاسها، میز و نیمکت و تخته سیاه گذاشت و در میان ساعت کلاس، زمانی برای تفریح شاگردان در نظر گرفت که این تغییرات مورد توجه مردم قرار گرفت، اما چون صدای زنگ مدرسه به صدای ناقوس کلیسا، شبیه بود و بهانه به دست مخالفان میداد، ناچار شد از زنگ زدن در مدرسه چشم پوشی کند.
گروهی از مردم آن روز این شیوه نوین آموزشی را که با اصول قدیم آموزش متفاوت بود، برنتافتند و هر روز علیه وی شایعاتی درست میکردند. متحجران زنگ مدرسه وی را ناقوس کلیسا مینامیدند و اعلام میکردند که کسانی که فرزند خود را به مدرسه میفرستند کافرند. رشدیه برای آرام کردن اوضاع تصمیم گرفت دیگر از زنگ مدرسه برای صف بستن و… استفاده نکند و بهجای آن یکی از دانشآموزان با صدای بلند شعر زیر را که سروده خود او بود میخواند:
اما حاسدان این بار هم مدرسه را بوسیلهٔ بمبی که از باروت و زرنیخ ساخته شده بود، تخریب کردند. این بار رشدیه تصمیم به ترک ایران گرفت. به قفقاز رفت. در این میان، کسانی نیز بودند که رشدیه را در راهی که پیش گرفته بود، همراهی میکردند، از جمله حاج زین العابدین تقی اف مقیم باکو و حاج میرزا عبدالرحیم طالب اف مقیم تمرخان شورهی قفقاز و علی امینالدوله که با حمایتهایش کمک بزرگی به مقاصد رشدیه کرد.
هنگامی که علی امینالدوله به عنوان والی آذربایجان، انتخاب شد، رشدیه را به تبریز دعوت کرد و دربارهٔ مدارس جدید با او صحبت کرد. او دبستان باشکوهی را در محلهٔ ششگلان تبریز ساخت که هشتمین مدرسهٔ او بود. به سبب حمایتهای امین الدوله، مخالفین کاری از پیش نبردند اما بعد از رفتن رشدیه به تهران، مدرسه به خاطر وضعیت مالی، منحل شد. «.. اما هیچکدام از معلمین آن بیکار ننشستند و هر کدام در گوشهای به تعلیم و تربیت مشغول شدند…»
وقتی امین الدوله در سال ۱۲۷۶ به تهران آمد، میرزاحسن خان رشدیه نیز به پشتوانه او به تهران آمده و مدارسی را به نام مدارس رشدیه در تهران بنیانگذاری کرد. اما بعد از عزل امین الدوله و قدرت یافتن میرزاعلیاصغر اتابک مشکلات زیادی را متحمل شد. بزرگان و اعیان از ترس اینکه مبادا به مخالفت با اتابک متهم شوند فرزندان خود را از مدرسه بیرون آوردند و مدرسه تعطیل شد.
بعدها شایعه شد که رشدیه ضد امام زمان و اهل بیت است و اخیراً «بابی» شدهاست. پس از آن رشدیه به قم رفت و تا آخر عمر در این شهر سکونت داشت. در همان سال ورود مدرسهای تأسیس کرد و در آن به تدریس مشغول شد.
وی سرانجام تکفیر شد و فتوای انهدام مدارس جدید صادر شد. به دنبال آن عدهای به مدارس جدید حمله کردند که و شروع به تخریب اموال مدرسه کردند، دانشآموزان را زخمیکردند و حتی چند تن از دانشآموزان نیز در این واقعه کشته شدند. جالب اینجا بود که در هنگام تخریب یکی از این مدارس وی میخندید و میگفت: «این جاهلان نمیدانند که با این اعمال نمیتوانند جلو سیل بنیاد کن علم را بگیرند. یقین دارم که از هر آجر این مدرسه، خود مدرسه دیگری بنا خواهد شد. من آن روز را اگر زنده باشم، حتماً خواهم دید».
«سالی بسر آمد. پایان سال، رشدیه جمعی را به مسجد دعوت میکند تا مجلس امتحانی بر پا کند و از حاصل کار سخن بگوید و حمایت دعوتشدگان را جلب کند. در مجلس امتحان «عمق تغیر» آقایان برملا میشود.
«با کلنگ نجوی و اشارات» برای «برهم زدن مدرسه»، «چاه» میکنند. به گفته رشدیه «یکی از آقایان که مقامش عالیتر از لیاقتش است، خودداری نتوانست. گفت: اگر این مدارس تعمیم یابد یعنی همه مدارس مثل این مدرسه باشد بعد از ده سال یک نفر بی سواد پیدا نمیشود. آنوقت رونق بازار علما به چه اندازه خواهد شد معلوم است.
میرزا حسن مدیر مدرسه رشدیه پس از آنکه در تبریز برای ایجاد مدارس زحمت کشیده بود به تهران رفت. «فریاد مقدسین بلند شد که آخرالزمان نزدیک شدهاست که جماعتی بابی و لامذهب میخواهند الف و با را تغییر دهند، قرآن را از دست اطفال بگیرند و کتاب به آنها یاد بدهند.» شیخ فضلالله نوری در جلسهای به ناظمالاسلام کرمانی دربارهٔ مدارس جدید میگوید:
در نهایت رشدیه در زمانی که شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم ریاست و مرجعیت شیعه را به عهده داشت به قم رفت و در درس او حاضر شد و نهایتاً به خاطر حمایتهای او توانست در آنجا مدرسه رشدیه را تأسیس کند که هم به آموزش کودکانی از خانوادههای فقیر میپرداخت و هم مدرسهای برای تعلیم نابینایان بود. پسرش شمسالدین رشدیه در اینباره نوشته: «مرتباً به مجلس درس شیخ حاضر میشد و تنها طلبه کلاهی شیخ بود.» او تا پایان عمر در قم ماند و به آموزش و تعلیم پرداخت. وی در ۲۱ آذر ۱۳۲۳ در قم در سن ۹۳ سالگی درگذشت. در واپسین روزهای زندگی، چنین وصیت کرده بود:
حاج میرزا احمد مُدَرِّس اوَل
روحانی فرهیخته حاج میرزا احمد مدرس اول در معاونت با حسن رشدیه، مدیریت و کنترل مدارس افتتاح شده در تبریز را بر عهده داشته است. فرزندان وی نیز در امر مدیریت و تدریس، با وی همکاری تنگاتنگ داشتهاند. از جمله میرزا حسین مدرس اول، اکبر مدرس اول (شیوا)، میرزا جعفر مدرس اول، میرزا محمد مدرس اول و راضیه مدرس اول.
(ر. ج) مدرسه رشدیه#حاج میرزا احمد مدرس اول
آشنایی با روش تدریس رشدیه
از مقالات میرزا حسن رشدیه که در شمارهٔ سال سوم «مجموعه معارف» نوشتهاست:
میدانید که امروز برای شما چه عید بزرگی است. امروز روزیست که شما از خرابه ندانی به شهر دانایی داخل شدهاید. تا دیروز ولگرد کوچهها بودید. امروز شاگرد مدرسه شدهاید. مردم به کربلا و مشهد و مکّه میروند، کربلائی و مشهدی و حاجی میشوند. شما امروز اصل حاجی شدهاید که به مدرسه آمدهاید.
شاگرد مدرسه حرمتش در پیش خدا، از هر کربلایی و مشهدی و حاجی بیشتر است، زیرا که به تحصیل علم وارد شدهاید. آدم بیسواد مردهاست و آدم با سواد زنده است. شما امروز زنده شدهاید. همه میدانید که تخم مرغ در زیر مرغ میماند و جوجه درمیآورد. یک تخم صد دیناری یک مرغ پنج قرانی میشود. شما مثل یک آدم بی قیمت مانند مرغ و خروس با خاک بازی میکردید و از امروز شاگرد مدرسه شده بعد از این با کاغذ و کتاب بازی خواهید کرد. به به به!
میدانید مدرسه چه جایی است؟ مدرسه جای خداشناسی است، مدرسه جای تربیت و تعلیم است، همهٔ علما، همه وزرا، همه بزرگان از مدرسه بیرون آمدهاند. انشاالله سعی میکنید شما هم آدم بزرگ و یکی از بزرگان بشوید. تاریخ امروز را باید تا آخر عمرتان در یادتان نگه دارید که در روز پنجشنبه پنجم ربیعالاول، اول برج میزان ۱۳۰۴ وارد به مدرسه شدهاید…
تحرکات سیاسی، مذهبی
رشدیه همانند سایر شاگران شیخ هادی نجمآبادی در سالهای پیش از انقلاب مشروطه نیز تکاپوهای سیاسی داشت. یکی از فعالیتهای وی نوشتن شبنامه و پخش آن در تهران بود. زمانی که به سبب یکی از این تکاپوها مورد خشم حکومت قرارگرفت با بست نشینی در منزل شیخ هادی، از مجازات رهایی یافت.
رشدیه در سالهای اول جنبش مشروطه، در میان اعضای انجمن باغ میکده قرارداشت.
تألیفات
وی تألیفات متعدد دارد از جمله:
بدایةالتعلیم
نهایةالتعلیم وطن دیلی (به ترکی آذربایجانی)
تاریخ شفاهی
شرعیات ابتدایی
جغرافیای شفاهی و غیره
در بیدار کردن مردم از هیچ کوششی فروگذار نمیکرد و در این رابطه روزنامهٔ «مکتب» را در سال ۱۲۸۴ خورشیدی (۱۳۲۳ ق) و روزنامهٔ «طوفان تهران» را در سال ۱۲۸۷ خورشیدی (۱۳۲۶ ق) در تهران انتشار داد و مقالات ضد استبدادی و استعماری مینوشت.
آرامگاه
وی در قبرستان نو در نزدیکی حرم فاطمه معصومه در قم دفن شدهاست
جستار ویژه
مدرسه رشدیه
پانویس
منابع
فرهنگ فارسی دکتر معین
ویکیپدیای انگلیسی
به بهانه صد و پنجاه و چهارمین سالروز تولد میرزا حسن رشدیه بنیانگذار آموزش نوین
رشدیه، شمس الدین: سوانح عمر، تاریخ ایران، ۱۳۶۲.
رشدیه، فخرالدین: زندگینامه پیر معارف، هیرمند، ۱۳۷۰.
بامداد، مهدی: تاریخ رجال ایران، ج ۱، چاپ، ۱۳۴۷.
ماهنامهٔ حافظ، شمارهٔ ۱۱، بهمن ۱۳۸۳.
آموزش در ایران
آموزگاران اهل ایران
افراد انقلاب مشروطه
افراد ایرانی آذریتبار
اهالی ایران در سده ۱۹ (میلادی)
اهالی ایران در سده ۲۰ (میلادی)
اهالی تبریز
رشدیه
درگذشتگان ۱۹۴۴ (میلادی)
روحانیان اهل ایران
زادگان ۱۸۵۱ (میلادی)
سیاستمداران آذریتبار اهل ایران
رشدیه
خاکسپاریها در گورستان نو قم
مراجع تقلید و روحانیون اهل آذربایجان ایران
نیکوکاران اهل تبریز
آموزگاران سده ۲۰ (میلادی) اهل ایران
فقیهان شیعه اهل آذربایجان شرقی |
8886 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%20%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D8%B3%D8%A7%D9%84%20%D9%85%DB%8C%D9%84%D8%A7%D8%AF%DB%8C | فهرست روزهای سال میلادی |
همچنین ببینید
ویکیپدیا:رویدادهای کنونی
پیوند به بیرون و منبعها
امروز در تاریخ
امروز در تاریخ دانش
On-This-Day.com
اینروز در تاریخ فیلم
آسوشیتدپرس: امروز در تاریخ
امروز در تاریخ rotten
بی بی سی: در این روز
روزهای میلادی
فهرستهای مربوط به تاریخ
فهرستهای مربوط به گاهنامهها |
8887 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%20%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D8%B3%D8%A7%D9%84%20%D8%AF%D8%B1%20%D8%AA%D9%82%D9%88%DB%8C%D9%85%20%D8%B1%D8%B3%D9%85%DB%8C%20%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86 | فهرست روزهای سال در تقویم رسمی ایران | فهرست زیر فهرستی از روزهای سال در تقویم رسمی ایران (هجری شمسی) است. روز ۳۰ اسفند فقط در سالهای کبیسه وجود دارد.
فهرستهای مربوط به گاهنامهها |
8892 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%AE%D8%AA%DB%8C%D8%A7%D8%B1%DB%8C | بختیاری | بختیاری میتواند به موارد زیر اشاره کند:
اقوام و گویشها
مردم بختیاری: از ایلات قوم لُر
زبان بختیاری: ریشه اصلی زبان لری
عشایر بختیاری: بزرگترین ایل کوچنشین ایران
بختیاری (طایفه): از طوایف سیستانی
بختیاریهای افغانستان: از اقوام افغانی
افراد
مرتضی بختیاری: وزیر سابق دادگستری(دولت دهم) و استاندار سابق اصفهان (دولت یازدهم)
سردار اسعد بختیاری: از سران انقلاب مشروطه و وزیر جنگ (قاجار)
صمصامالسلطنه بختیاری: رییسالوزراء ایران در زمان قاجار
جعفرقلیخان بختیاری: وزیر جنگ (قاجار) و وزیر پست و تلگراف (پهلوی)
شاپور بختیار: آخرین نخستوزیر ایران در دوره پهلوی
امیر مفخم بختیاری: وزیر جنگ قاجاریه و از نمایندگان دوره اول مجلس شورای ملی
تیمور بختیار: اولین رئیس ساواک
ابوالفتحخان بختیاری: یکی از اعضای شورای سه نفره حکومتی با کریمخان زند
علیمردان خان بختیاری: یکی از اعضای شورای سه نفره حکومتی با کریمخان زند
چراغ خان بختیاری: رئیس ایل بختیاری در زمان آغامحمدخان قاجار
محمد تقی خان بختیاری: رئیس ایل بختیاری در زمان فتحعلی شاه قاجار
سردار ظفر بختیاری: از سران انقلاب مشروطه
ثریا اسفندیاری بختیاری: ملکه ایران در زمان پهلوی دوم
بیبی مریم بختیاری: از زنان فعال در انقلاب مشروطه
ابوالقاسم خان بختیار: استبداد ستیز بختیاری در عصر محمدرضا شاه
مسعود بختیاری: خواننده فلکلور بختیاری
مسعود بختیاری (نظامی): از فرماندهان ارتش ایران در جنگ ایران و عراق
داراب افسربختیاری: از شاعران بختیاری
حسین پژمان بختیاری: شاعر معاصر
ابوالقاسم بختیار: اولین ایرانی که در ایالات متحده آمریکا دکترا گرفت
سهراب بختیاریزاده: بازیکن سابق تیم ملی فوتبال ایران
رودابه بختیار: مُجری تلویزیون فاکسنیوز
بهنوش بختیاری: بازیگر سینما و تلویزیون
اسدخان بختیاروند: از خانهای پیشین بختیاری
هلن جفریز بختیار: ایرانشناس
لاله بختیار: اسلامشناس
مکانها
استان چهارمحال و بختیاری: از استانهای ایران
سد بختیاری: بلندترین سد بتنی دوقوسی جهان
رودخانه بختیاری: رودخانهای که از ارتفاعات اشترانکوه سرچشمه میگیرد
زردکوه بختیاری: از ارتفاعات رشتهکوههای زاگرس
خوراکی
کباب بختیاری: گونهای کباب ایرانی
صفحههای ابهامزدایی مکانها
صفحههای ابهامزدایی نام خانوادگی |
8893 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D8%B4%D9%82%D8%A7%DB%8C%DB%8C | قشقایی | قشقایی یا ایل قشقایی یکی از اتحادیههای ایلی ایران است که مانند بسیاری از اتحادیههای ایلی متأخر ایران مخلوطی از قبیلههایی با ریشههای قومی گوناگون ترک، لر، کرد و عرب است، اما بیشتر قشقاییها ریشهای ترک دارند و تقریباً تمامشان به گویشی از زبانهای ترکی اغوز غربی صحبت میکنند که خود آن را ترکی مینامند. اکثریت قشقاییها شیعهمذهب هستند. دانشنامه اتنولوگ در سال ۲۰۲۱ میلادی سخنوران زبان قشقایی را حدود ۱,۰۲۰٬۰۰۰ نفر و جمعیت ایل قشقایی را ۲٬۰۰۰٬۰۰۰ نفر تخمین زده است.
مرکز اصلی این ایل استان فارس است. اما به دلیل وسعت اراضی و قلمرو در دیگر استانها نیز ساکن هستند. از این جمله میتوان به استانهای کهگیلویه وبویراحمد (گچساران)، چهارمحال و بختیاری (بروجن، سامان، کیان، جونقان، بلداجی، طاقانک، بارده، هرچگان )، خوزستان (هفتکل،)، اصفهان (شهرضا، قسمتهایی از سمیرم، دهاقان، فریدن و لنجان) و بوشهر (دشتستان و دشتی) اشاره نمود. قشقاییها در دورههای مختلف بهتدریج به این سرزمین کوچیده و در آن ساکن شدهاند.
ریشهشناسی نام
تردیدها در ریشهشناسی نام قشقایی زیاداست. قابلقبولترین نظر در اینباره نظری است که نخستین بار توسط واسیلی بارتلد دادهشدهاست. به نظر بارتلد، نام قشقایی از واژه ترکی قشقا به معنی «اسب پیشانی سفید» آمدهاست. نظر دیگری هم هست که نخستین بار توسط حسن فسایی در فارسنامه ناصری مطرح شدهاست. طبق نظر فسایی نام قشقایی از واژه ترکی قاچماق به معنی «فراری» آمدهاست.
خاستگاه
قشقاییها عموماً بر این باورند که اجدادشان به عنوان قراولان لشکر هلاکوخان و تیمور از ترکستان به ایران آمدهاند. در حالی که ورودشان در زمان مهاجرتهای بزرگ قبیلهای قرن یازدهم میلادی محتملتر است. همه گمانهها در این که ایشان پیش از ورودشان به فارس، مدتی در شمال غربی ایران حضور داشتهاند متفقاند. تا همین اواخر قبیلهای با نام مغانلو در میان قشقاییها حضور داشته، که مسلماً نام خود را از دشت مغان در شمال اردبیل گرفته بودهاست. همچنین احتمال داده میشود که طوایف آق قویونلو، قراقویونلو، بیگدلی و موصلو گذشتهشان به شمال غرب ایران مربوط باشد. غیر از این قشقاییها غالباً اردبیل را به عنوان سرزمین گذشتهشان معرفی میکنند. به نظر میرسد، در یک دوره ارتباط نزدیکی میان خلجها و قشقاییها وجود داشتهاست. برخی نویسندهها از جمله حسن فسایی، تا آنجا رفتهاند که قشقاییها را شاخهای از خلجها دانستهاند. مینورسکی معتقد است که مهاجرت خلجها به فارس و ترکیب شدنشان با قشقاییها این فرضیه را ایجاد کردهاست. بقایای خلجها در میان قشقاییها قابل تشخیص هستند. غیر از آن خلجهای یکجانشینی در فلات دهبید موجود اند که گمان میرود زمانی که هنوز زندگی عشایری داشتهاند جزوی از ایل قشقایی بودهاند. نام طوایف قشقایی نشان میدهد که غیر از خلجها، گروهی از طوایف افشار، بیات، قاجار، قراگوزلو، شاملو و ایگدر نیز به این اتحادیه ایلی پیوستهاند.
روزنامه چاپ تهران قانون در اینباره مینویسد: برخلاف تمرکز پانترکها بر نژاد ترک، قشقاییها یک قوم خالص ترکنژاد نیستند. با اینکه گروههای تشکیلدهنده قشقایی ترکزبان هستند اما در واقع یک کنفدراسیون قومی از ترک، کرد، لر، بختیاری، عرب و نژادهای دیگر هستند که در یک پروسه تاریخی به قشقایی پیوستهاند. در همه طوایف بزرگ و ششگانه قشقایی، تیرههای متعدد با تبار غیرترک حضور دارند. چیزی در حدود نیمی از تیرههای تشکیلدهنده طوایف قشقایی نیای غیر ترک دارند.
تاریخچه
روسای قشقاییها همواره به طایفه شاهیلو از طایفه عمله قشقایی تعلق داشتهاند. نخستین رئیس شناخته شده ایل، امیر غازی شاهیلو، در قرن شانزدهم میزیسته و مقبرهاش در روستای درویش از توابع گندمان است. ظاهراً مرد مقدسی بوده به همین خاطر مردم به زیارت قبرش میروند. بنا به افسانهها او شاه اسماعیل صفوی را در تثبیت مذهب تشیع در ایران یاری نموده. با این حال تنها در آغاز قرن هجدهم میلادی است که نقش قابل توجه قشقاییها در تاریخ فارس آغاز میشود. در آن زمان ریاست قشقاییها بر عهده شخصی به نام جان محمد آقا بوده که بیشتر با نام جانی آقا شناخته میشود. بنا به افسانهها، فرزندان جانی آقا، اسماعیل خان (رئیس بعدی ایل) و حسن خان نقش مؤثری در فتح هندوستان توسط نادرشاه داشتهاند. اما حقیقت این است که آنها مورد خشم خان افشار قرار میگیرند و نادر اسماعیل خان را کور میکند و حسن خان را میکشد. در ادامه قشقاییها مجبور به کوچ به دره گز، کلات نادری و سرخس در خراسان میشوند.
دوران زندیه
زمانی که کریم خان زند از اصفهان حکم میراند، اسماعیل خان در نامهای از او درخواست کرد که بگذارد که ایلش به فارس بازگردد. کریم خان به این درخواست پاسخ مثبت داد و قشقاییها این امکان را یافتند که به فارس بازگردند. بعدها اسماعیل خان به یکی از معتمدین وی تبدیل شد. برخی بر این گمانند که شخص نابینا ایستاده در کنار کریم خان، در یکی از تابلوهای متعلق به آن دوران که در موزه بریتانیا نگهداری میشود اسماعیل خان است.
در دوران آشوبناک پس از مرگ کریم خان، اسماعیل خان به خاطر ارتباط نزدیکی که با زکی خان داشت ادعای فرمانداری فارس را کرد اما پس از کشته شدن زکی خان توسط جانشینش علی مراد خان اعدام شد. تنها فرزند اسماعیل خان جان محمد خان، که به جانی خان مشهور بود پس از او به ریاست رسید و از جعفرخان زند پشتیبانی کرد. در ۱۷۷۸ میلادی، آقامحمدخان قاجار علیه قشقایی به گندمان لشکرکشی کرد، اما قشقاییها که از این امر آگاه شده بودند به کوهها پناه بردند و نجات یافتند. پس از ترور جعفرخان، جانی خان از فرزند او لطفعلی خان پشتیبانی کرد.
دوران قاجار
با شکست لطفعلی خان از آقا محمد خان و تأسیس سلطنت قاجار، جانی خان و اقوامش به کوههای زاگرس پناه بردند، جایی که ایشان تا مرگ آقامحمد خان در آن پنهان بودند. آقا محمد خان انتقامش را از ایل قشقایی با فرستادن قسمتی از ایل به شمال ایران گرفت، از سوی دیگر در همان دوران بسیاری از طوایف لر و کردی که به همراه کریم خان زند به فارس آمده بودند به ایل قشقایی پیوستند و همین سبب افزایش قابل ملاحظه جمعیت ایل شد.
در ۱۸۱۸ جانی خان مقام ایلخانی را به دست آورد، فسایی مدعی است که این اولین بار است که از این عنوان در فارس استفاده شدهاست. پس از آن تمامی رؤسای بعدی قشقاییها این عنوان را یدک میکشیدند. پس از جانی خان، فرزند ارشدش محمدعلی خان جانشین وی شد. با اینکه محمدعلی خان همواره مریض بود و بیشتر از باغ ارم شیراز ایل را رهبری مینمود، قدرت خارقالعاده به دست آورد. نه تنها قشقاییها بلکه دیگر ایلهای مهم فارس از جلمه بهارلو، آینالو و نفر نیز تحت اقتدار او بودند. او همچنین روابط خوبی با قاجارها برقرار کرد، با دختر حسینعلیمیرزا فرمانفرما حاکم فارس ازدواج کرد و همچنین تصمیم داشت که یکی از دختران محمد شاه قاجار را به ازدواج یکی از پسرانش درآورد. اما در نهایت به تهران فراخوانده شد و مجبور به اقامت در دربار شد.
محمدعلی خان در اوایل سلطنت ناصرالدین شاه به شیراز بازگشت و سه سال بعد درگذشت و برادرش، محمد قلی خان، که البته قدرتش به خاطر ثبات دولت مرکزی محدودتر بود، جانشین وی شد. در ۱۸۵۰ میلادی پنج محله نعمتی شیراز به ضدیت با خانواده حاج ابراهیم کلانتر که قدرت آنها در پنج محله نعمتی نهفته بود برخاستند و با قشقاییها متحد شدند. همزمان بختیاریها و بویر احمدیها به خاطر درگیریهای داخلی از مقابله با قشقاییها بازماندند و میرفت که قشقاییها قدرت برتر فارس شوند. قاجاریان که بیمناک شده بودند به پسر بزرگ حاج ابراهیم کلانتر، علی محمد خان عنوان قوام الملکی دادند و وی را حکمران فارس کردند و همچنین پنج ایل باصری، عرب، نفر، بهارلو و اینانلو را با عنوان خمسه متحد کردند و ایلخانی اش را به قوام دادند تا مقابل قشقاییها بایستند. با مرگ محمدقلی خان پسر دائمالخمرش سلطان محمد جای وی را گرفت. در دوران ریاست ضعیف او ایل با بزرگترین بحرانش، قحطی ۱۸۷۰ روبرو شد. با اینکه وی تا زمان مرگش عنوان ایلخانی را حفظ کرد اما عملاً کارهای نبود و خانهای سطح پایینتر قدرت را در دست داشتن و این آغازی شد بر از هم پاشیدگی ایل. به علاوه حدود ۵۰۰۰ خانوار قشقایی به ایل بختیاری پیوستند، به همین تعداد جذب ایلات خمسه شدند و حدود ۴۰۰۰ نفر نیز در روستاهای مختلف یکجانشین شدند.
تنها زمانی که اسماعیل خان صولت الدوله در ۱۹۰۴ ایلخان شد، قشقاییها دوباره قدرت و همبستگی پیشینشان را به دست آوردند. در این دوران ایران توسط مظفرالدین شاه که بسیار بیمار بود اداره میشد و قدرت دولت مرکزی بهطور پیوسته در حال کاهش بود. در شیراز صولت الدوله کنترل بیشتر سرزمینهای عشایری را به دست داشت، در حالی که رقیبش قوام قدرتش را در شیراز حفظ کرده بود.
دوران مشروطه
در انقلاب مشروطه فارس تبدیل به عرصه آشوب بیسابقه دو گروه رقیب، برای تسلط به آن شده بود. در آغاز، در پی حمایت خاندان قوام از سلطنت طلبان، قشقاییها در صف حامیان مشروطه درآمدند. بعدتر که بختیاریها بر تهران تسلط پیدا کردند و قوام در کنار آنها قرار گرفت، صولت الدوله اتحادی ضد بختیاری و ضد قوامی با شیخ خزعل و سردار اشرف والی پشت کوه برقرار کرد که به اتحاد جنوب معروف شد.
جنگ داخلی در فارس با شدتی بیشتر درگرفت زیرا بریتانیا نیز در آن دخالت میکرد. بریتانیاییها که انحصار نفت را در خوزستان در دست داشتند از اتحاد جنوب احساس خطر میکردند. آنها همچنین از راهزنیهای بسیار و عوارض زیادی که نیروهای عشایری در جاده بوشهر-شیراز (که شریان اصلی تجارت بریتانیا در ایران بود) طلب میکردند بیمناک شده بودند. چون این راه از میان زمینهای قشقاییها میگذشت بازرگانان بریتانیایی صولت الدوله را مقصر میدانستند. از همین رو کنسولگری بریتانیا در شیراز به یکی از کانونهای هوادار قوام در شیراز تبدیل شد. در ژوئیه ۱۹۱۱ زمانی که نیروهای قشقایی همراه نیروهای فرماندار هوادار قشقایی، ناظم السلطنه، بهطور ناگهانی به مواضع قوام در تمام شهر یورش بردند، آشفتگی در فارس به اوج خود رسید. در جنگ جهانی اول، فارس بار دیگر به آشفته بازار تبدیل شد. زمانی که انور پاشا اعلام جهاد کرد، عثمانیها و آلمانیها بر این باور بودند که مسلمانان از شمال آفریقا تا شمال هندوستان علیه متفقین قیام خواهند کرد و ایران و افغانستان بیطرف مجبور به طرفداری از ایشان خواهند شد. آلمانیها در نظر داشتند که عوامل گستردهای را به این دو کشور بفرستند، اما زمانی که طرح آنگونه که میخواستند پیش نرفت در آخر آلمانیها تنها دو گروه کوچک از عواملشان را به ایران و افغانستان فرستادند.
عوامل فرستاده شده به ایران را ویلهلم واسموس، کنسول سابق آلمان در بوشهر رهبری میکرد و روابط دوستانهای با سران عشایری پیدا کرده بود. در بهار ۱۹۲۵ واسموس به عنوان کنسول آلمان روانه شیراز شد. در راهش در جنوب فارس، انگلیسیها دو دستیار آلمانی و تجهیزاتش، به ویژه رمزهای سری اش را گرفتند. با همه اینها، در سه سال بعد، او چنان در محدوده بزرگی از درگیریها تأثیر گذاشت، که دیگران به او لقب لرنس آلمانی را دادند. علیرغم پیروزیهای زیاد واسموس، هواداران اصلی اش در تنگستان و دشتستان خیلی از شیراز دور بودند تا به او یاری رسانند. همین سبب شد که نیروهای قوام الملک به سمت شیراز پیشروی کنند و علیرغم کشته شدن قوام در راه، پسرش با کمک افسران آنگلوفیل ژاندارمری شیراز را فتح کرد. پس از آن برای جلوگیری از هرگونه کودتای طرفداران آلمان نیرویی جدید از افسران انگلیسی و سربازان ایرانی به نام پلیس جنوب تشکیل شد. پس از آن بود که واسموس در پی ایجاد نیرویی جدید با اتحاد کلانتر کازرون و ایلخان قشقایی برآمد. صولت الدوله با کینهای که از انگلیسیها به خاطر حمایتشان از قوام و همچنین تشکیل پلیس جنوب داشت، از این اتحاد استقبال کرد. صولت الدوله به سرعت علیه انگلیسیها وارد جنگ شد اما به زودی دریافت که توان نیروهای ایلش را دست بالا گرفتهاست. در می۱۹۱۸ نیروی بزرگی از قشقاییهایی به دستهای از نیروهای پلیس جنوب در خانه زنیان یورش بردند. نیروهای انگلیسی به سرعت برای کمک وارد میدان شدند و نبردی سنگین بین دو طرف درگرفت. در این نبرد قشقاییها بسیار بیش از بریتانیاییها بودند با این حال قاطعانه دفع شدند. با فروکش کردن آتش جنگ در اروپا، واسموس نیز به قم رفت که البته در آنجا توسط بریتانیاییها دستگیر شد.
دوران پهلوی اول
در دوره پادشاهی رضاشاه، قشقاییها از سختیهای بسیاری آسیب دیدند. در سال ۱۹۲۶ صولت الدوله و پسر بزرگش ناصرخان به عنوان نمایندگان مجلس جدید به تهران فراخوانده شدند، اما به زودی دریافتند که در حقیقت زندانیان شاه هستند. آنها وادار به همکاری با دولت مرکزی در خلع سلاح ایل قشقایی شدند. پس از آن از مصونیت نمایندگی شان خلع شده و روانه زندان شدند. در همین حال فرماندهان نظامی، در راس طوایف مختلف قشقایی قرار گرفتند، ایلیاتیها وادار به پیروی از قانون خدمت اجباری شاه شدند و نظام جدید مالیاتی ای به اجرا گذاشته شد که همواره مورد سوء استفاده مأموران فاسد مالیاتی بود.
در بهار ۱۹۲۹، خشم ایلیاتیها شعله ورتر شده بود، سبب قیامی سراسری در جنوب ایران با مرکزیت قشقاییها شد. پس از چندین ماه زد و خورد، دولت مرکزی عهدنامه متارکهای را امضا کرد که بنا بر آن میبایست صولت الدوله و ناصرخان دوباره به عضویت مجلس درمیآمدند، فرماندهان نظامی، طوایف را ترک میکردند و عفو عمومی صادر میشد. با این حال رضاشاه مصمم به پایان دادن به نظام کوچ نشینی در ایران شد و همانگونه که او لرها، کردها و عربها را شکست داده بود در آخر موفق به شکست قشقاییها شد. در ۱۹۳۲ قشقاییها دست به قیام دیگری زدند که بیهوده بود. در ۱۹۳۳ صولت الدوله در یکی از زندانهای رضاشاه کشته شد. کمی بعد از آن، شاه تصیم به تخته قاپو کردن عشایر از طریق بستن مسیرهای کوچشان به وسیله ارتش نوین و مکانیزهاش گرفت. این سیاست کوته بینانه عشایر را به کشاورز تبدیل نکرد و تنها باعث گرسنه ماندنشان شد. تخته قاپو کردن ایلات کوچرو نه به خاطر بهبود زندگی ایشان که به منظور برقراری امنیت و اهداف سیاسی صورت گرفت، اسکان اجباری خسارات جانی فراوان در پی داشت و دامهای بسیاری از بین رفتند. همچنین ایلاتی که از کشاورزی سررشته نداشتند مجبور به کشاورزی شدند. و شاید حق با ویلیام داگلاس باشد که نوشته: «اگر چند دهه شرایط به همین گونه باقی میماند، اینان از صحنه گیتی پاک میشدند»
پس از اشغال ایران توسط متفقین
پس از اشغال ایران در جنگ جهانی دوم، زمانی که رضاشاه از سلطنت استعفا داد، ناصرخان و برادرش خسروخان از تهران گریختند و با شتاب به سوی فارس رفتند. ناصرخان خود را ایلخان نامید، کنترل تمامی اراضی ایل قشقایی را به دست گرفت و دستور به از سرگیری کوچ داد. او انگلیسیهراسی و ماهی گرفتن از آب گلالود را از پدرش به ارث برده بود. با اطمینان از اینکه یورش آلمانیها به سمت قفقاز آغازی برای لشکرکشی شان به ایران و آزادی ایران از دست انگلیسیها منفور است، او نیز همچون پدرش تصمیم گرفت که در یک درگیری جهانی دیگر سمت آلمانیها را بگیرد. در بهار ۱۹۴۲ زمانی که آگاه شد یکی از عوامل آلمانی به نام شولتسه هولتوس در تهران پنهان شدهاست، به فارس فراخواندش. پس از آن هولتوس به فیروز آباد آمد و مشاور نظامی ناصرخان شد. همزمان دو تن از برادران ناصرخان به نامهای ملک منصورخان و محمدحسین خان که در انگلستان تحصیل میکردند به آلمان رفته بودند و به عضویت ورماخت درآمده بودند. به تصور قشقاییها در صورت پیروزی آلمان بر متفقین، ناصر خان به عنوان مدعی اصلی تاج و تخت ایران مطرح میشد و حتی در بین قشقاییها شایع شده بود که آدولف هیتلر، ناصر خان را به عنوان پادشاه ایران برگزیدهاست. انگلیسیها که از اتحاد ارتشیان هوادار آلمان با قشقاییها (اتحاد میلیون ایران) بیمناک شده بودند، نخست کوشیدند با پیشنهاد پرداخت پنج میلیون تومان وجه نقد و حمایت از خودمختاری قشقاییها با آنها کنار بیایند. پس از نتیجه ندادن مذاکرات، انگلیسیها سرلشکر زاهدی را از اصفهان ربوده به فلسطین تبعید کردند، قوام الملک را به حرکت واداشتند و دولت ایران را وادار کردند تا سپهبد شاهبختی را فرمانده نیروهای جنوب و به استانداری فارس منسوب کند. شاهبختی قصد داشت با استقرار نیرو و بمباران مسیرهای کوچ، قشقاییها را به بیابانها براند که با عبور قشقاییها از مسیرهای صعب العبور کوهستانی ناکام ماند. جنگ در اردیبهشت ۱۳۲۲ با حمله نیروهای تحت فرمان شاهبختی به قشقاییها آغاز شد. در آغاز قشقاییها پیروزیهای زیادی به دست آوردند اما با یورش نیروهای ایلات خمسه به رهبری قوام که توسط انگلیسیها تجهیز شده بودند ورق برگشت و ناصرخان دستور عقبنشینی داد.
نبرد بعدی در سمیرم اتفاق افتاد، ستون نظامی ای که به رهبری سرهنگ حسنعلی شقاقی و به درخواست سپهبد شاهبختی به سمیرم اعزام شده بودند، علیرغم میل شقاقی، با دستور از بالا وادار به جنگ با قشقاییها و متحدان بویر احمدی شان شدند، جنگی که نتیجهاش شکست سنگین نیروهای دولتی بود. این شکست هم روحیه ارتش را خراب کرد و هم مخالفان جنگ در مرکز را قدرت بخشید، حتی نوبخت نماینده فسا در مجلس، علی سهیلی نخستوزیر و امیراحمدی وزیر جنگ را به خاطر لشکرکشی ارتش به منطقه قشقایی و کشتار مردم-که مغایر با اصل ۶۱ متمم قانون اساسی محسوب میشد- برای استیضاح به مجلس فراخواند که البته با دستگیری نوبخت توسط انگلیسیها ناکام ماند. این حوادث سبب شد که شاهبختی و قوام به سرعت فارس را ترک کنند. سرلشکر جهانبانی با حضور مرتضی قلی خان بختیاری و یک افسر انگلیسی به نام کلنل رابرت پیمان صلحی را با قشقاییها به امضا رساند که به موجب آن، مقرر گردید قشقاییها خودمختاری خود را حفظ کنند، در عوض سلاحهای غنیمتی ارتش از سوی قشقاییها بازگردانده شود و از ناآرامی ایلات جلوگیری به عمل آید. همچنین خسرو خان به ریاست ایل منصوب گردید و به ناصر خان هم اجازه داده شد تا به عنوان نماینده فیروز آباد، به مجلس برود. در این بین نیروهای اساس که از عدم پذیرش پیشنهادشان به برادران قشقایی برای پیوستن به این نیرو عصبانی بودند به آنها تهمت جاسوسی زدند و دستگیرشان کردند، البته با فشار ورماخت، هیتلر دستور آزادیشان را داد. از سوی دیگر عوامل آلمان که نتوانسته بودند ناصرخان را به برهم زدن توافقنامه راضی کنند مخفیانه با تلگراف از آلمان خواستند که با نگاه داشتن برادران قشقایی به عنوان گروگان، ناصرخان را تحت فشار بگذارند که البته به خاطر اینکه قبل از رسیدن تلگراف، برادران برای آمدن به ایران به ترکیه رفته بودند، ناکام ماندند. این دو برادر هنگامی که میخواستند از مرز عراق وارد ایران شوند توسط نیروهای انگلیسی بازداشت شده به قاهره منتقل شدند. انگلیسیها ناصرخان را تهدید کردند که در صورت عدم پس دادن مأموران آلمانی، برادرانش را به جرم همکاری با متحدین اعدام خواهند کرد و همچنین قشقاییها را به صورت مستقیم مورد حمله قرار خواهند داد. تحت این فشارها ناصرخان مجبور به پذیرش پیشنهاد انگلیسیها شد.
در ۱۹۴۶، همزمان با ماجرای حکومت ملی آذربایجان، خیزش عشایری دیگری در جنوب رخ داد، البته این بار به تشویق دولت مرکزی. نخستوزیر قوام که از سمت شورویها برای واگذاری امتیاز نفت شمال و پذیرش سه توده ای در کابینهاش بود، به این نتیجه رسید که یک شورش ضد شوروی در جنوب میتواند این فشار را کاهش دهد. ناصرخان البته به تشویق زیادی نیاز نداشت، هم از شورویها به اندازه انگلیسیها تنفر داشت، هم حساب کرده بود که در صورتی که قوام سقوط کند، خودش به عنوان جایگزینی رهبری اتحاد بزرگ ضد کمونیستی مطرح خواهد بود. البته ناصرخان غیر از اینها به بهبود شرایط فارس نیز میاندیشید، برای همین در سپتامبر ۱۹۴۶ بزرگان عشایر و روحانی فارس را در چنار راهدار گرد هم آورد و جریان ملی «سعدون» را راهاندازی کرد. از جمله خواستهای مهم این جریان، تعویض تمامی اعضای کابینه به غیر از قوام، اختصاص دو سوم مالیاتهای استان فارس به خود استان، تشکیل سریع شوراهای استانی و افزایش نمایندگان استان فارس در مجلس بود.
زمانی که خواستهای این جریان پذیرفته نشد، عشایر از خوزستان تا کرمان دست به شورش زدند و قشقاییها کازرون و آباده را تصرف کردند. اینها سبب شد که نخستوزیر خواستهای این جریان را بپذیرد، کابینهاش را تغییر دهد و حتی خسروخان را به عنوان نماینده حزبش به مجلس ببرد. بین سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۳ ایل قشقایی رونقی یافت که تا آن زمان تجربهاش نکرده بود. ایل به بیشترین خودمختاری رسیده بود و توسط «چهار برادر» رهبری میشد. ناصرخان و ملک منصورخان به عنوان رهبران عشایری در فارس بودند و خسروخان و محمدحسین خان خواستههای اتحادیه را در مرکز پیگیری میکردند.
نهضت ملیشدن نفت
در جریان ملی شدن نفت برادران قشقایی همگی از مصدق، حمایت گستردهای کردند. قشقاییها از زمان والی گری مصدق در فارس با او ارتباط دوستانهای داشتند به همین خاطر و همچنین به خاطر مبارزه همیشگی شان با پهلویها، برادران قشقایی به عضویت جبهه ملی درآمدند. در بررسی قرارداد گس-گلشائیان خسرو قشقایی به عنوان منشی مصدق مشغول بود. در کمیسیون نفت برای بررسی ملی شدن نفت نیز وی تلاشهای بسیاری در کنار مصدق کرد. با آغاز نخستوزیری مصدق تحرکات قشقاییها نیز گستردهتر شد، در ۱۳۳۰ خسرو و ناصر قشقایی به آمریکا سفر کردند و به وسیله مطبوعات و محافل سیاسی آن کشور سعی در نشان دادن حقانیت ایران کردند. همچنین در دی ماه همان سال دکتر مصدق از ناصر قشقایی که برای بیماری پسرش به آمریکا رفته بود خواست که برای نفت ایران بازاریابی کند، وی نیز خریدارانی یافت که البته چون خرید را منوط به توصیه دولت آمریکا کرده بودند نتیجهای نداد. وی در این سفر مصاحبههایی نیز انجام داد و وزیر خارجه آمریکا را به طرفداری از انگلیسیها متهم نمود و اظهار کرد در صورت حمله هر قدرت خارجی به ایران ایل قشقایی به جنگشان خواهد رفت. همین صحبتها انگلیسیها و دربار را واداشت تا دست به تحریکاتی علیه قشقاییها بزنند و شایع شود که قشقاییها قصد شورش در برابر دولت دارند. برای پایان دادن به این مسائل ناصرخان در سخنرانی ای در مجلس سنا حمایت همهجانبهاش را از مصدق اعلام کرد و در نامهای به مصدق اظهار داشت که حاضر است یک سوم زمینهای کشاورزی اش را در اختیار دولت بگذارد تا صرف هزینههای جاری دولت شود. در قیام سی تیر ۱۳۳۱ مردم را به قیام دعوت نمودند و همچنین تهدید کردند که برای حمایت از مصدق در فارس به پادگان شیراز حمله خواهند نمود. پس از سی تیر نیز ارتش به اقداماتی علیه ایل قشقایی دست زد که ناصر قشقایی ارتش را متهم کرد که برای حفاظت از منافع انگلیسیها وارد عمل شدهاست، البته با پیگیریهای مصدق این تنشها پایان یافت. در جریان اختلاف میان اعضای جبهه ملی برادران قشقایی در کنار مصدق ماندند و تلاش بسیاری برای کنار آمدن اعضای جبهه انجام دادند. در ۲۷ فروردین ۱۳۳۲ زمانی که اعضای حزب برادران که مخالف مصدق بودند به دفتر اصل چهار در شیراز حمله کردند، کارمندان آمریکایی آن به یاری محمد بهمن بیگی به باغ ارم شیراز منتقل شدند و مورد حمایت قشقاییها قرار گرفتند، همچنین ناصرخان تعدادی زیادی از تفنگچیان قشقایی را برای حمایت از ایشان به شیراز فرستاد. در این دوران انگلیسیها که از قشقاییها بیمناک شده بودند دست به تحریک ایلات دیگر برای مقابله با قشقاییها زدند که با هوشیاری ناصرخان نتیجه نداد.
در جریان کودتا شاه میخواست به شیراز برود تا از پایتخت دور باشد، اما کرمیت روزولت با بیان اینکه «قشقاییها بدترین دشمنان تاج و تخت شاه» هستند وی را روانه سواحل خزر کرد. قشقاییها تمامی پیشنهادهایی را که کودتاگران برای جلب نظر ایشان داده بودند رد کردند. هنگام کودتا نیز به مصدق پیشنهاد دادند که همراه ایشان به فارس بیاید تا از او حمایت کنند اما دکتر مصدق پیشنهادشان را نپذیرفت و تسلیم دولت شد. برادران قشقایی به سرعت به فارس بازگشتند. ناصرخان به ایل آماده باش داد و در تلگرافی سرلشکر زاهدی را نکوهش کرده به او پیشنهاد داد به ملت بپیوندد و از شاه و انگلیسیها دوری کند. از سوی دیگر هواپیماهای ارتش نیز با پخش اعلامیههایی در میان ایل قشقایی آنها تهدید کردند که در صورت قیام از زمین و هوا سرکوب خواهند شد. تلاشهای آمریکاییها و سرلشکر زاهدی میان قشقاییها را به هم زد و باعث شد که از حمله به شیراز باز بمانند. جدایی عدهای از کلانتران ایل از برادران قشقایی ضربه سختی به قدرت و روحیه ایل زد و منجر به پراکندگی نیروهایشان شد. اسناد سفارت آمریکا در تهران محمد بهمن بیگی را به خاطر اختلافی که با خسرو قشقایی داشت در این ماجرا مؤثر میداند. ناصرخان که دیگر مقاومت را بیفایده میدید راهی تهران شد و در ادامه، شاه برادران قشقایی را به خارج تبعید کرد.
فروپاشی ایل
پس از تبعید برادران قشقایی دولت سیاستی نو را برای واداشتن قشقاییها به زندگی شهرنشینی در پیش گرفت. کمیابی مراتع، توسعه سرمایهداری، محدودیتهای ایجاد شده توسط دولت و تضعیف نهادهای طایفهای اختلالات گستردهای پدیدآورد که زندگی عشایری را ناممکن میساخت، همه اینجا سبب شد که هزاران ایلیاتی دست به مهاجرت به شهرهایی چون شیراز، آبادان، بوشهر و اهواز بزنند و به عنوان کارگر در صنایع نفت و کارخانجات مشغول به کار شوند. تغییر در شیوه زندگی، مهمترین مانع در مسیر کنترل مستقیم دولت بر قشقاییها، یعنی اتحاد ایشان را از بین برد چنانچه دولت در ۱۹۶۳ اعلام کرد که دیگر ایلی وجود ندارد و چنان بر پیروزی خویش مطمئن شدهبود که اجازه اقامت ملکمنصورخان و محمدحسینخان را در ایران و در جایی خارج از فارس را داد.
زبان و ادبیات
قشقاییها به زبانی از شاخه جنوب غربی ترکی (ترکی اغوز) صحبت میکنند، این زبان غیر از فارس در همدان نیز رواج دارد. کوالسکی این زبان را نزدیکترین گویش به ترکی آذربایجانی دانستهاست. این موضوع به شکلهای مختلف توسط آنه ماری ونگابن و گرهارد دوئرفر نیز بیان شدهاست، اما کی.اچ. منگز این زبان را بیشتر به ترکی عثمانی شبیه میداند. در قشقایی مصوتهای i, e, ä, a, å, ï, u, ü, o, ö و صامتهای p, b, m, f, v, t, d, n, s, z, š, ž, č, ۳˘, k, g, q, γ, χ, ŋ, l, r, h موجوداند. در واژگان قشقایی تأثیر زبان فارسی و عربی مشخص است. واژگان حکومتداری، نظامی و پزشکی تحت تأثیر فارسیاند و قاموس دینی تحت تأثیر عربی است، که البته آن نیز از فارسی وارد این زبان شدهاست. در فیروزآباد ترکی میان قشقاییها بسیار رایج است، اما در شیراز افراد زیر بیست سال خانوادههای ترکزبان تمایل چندانی به استفاده از زبان مادری ندارند و ترکی شیراز شدیداً تحت تأثیر فارسی است. این زبان بین جوانان به تدریج در حال از دست دادن کاربریاش است. همچنین طایفه کُرُش یا دارغه (ساربانان) به گویش کرشی و تیره سارویی از طایفه عمله به گویشی خاص صحبت میکنند که برای دیگر قشقاییها قابل فهم نیست.
ادبیات قشقایی که به شعر و داستان خلاصه میشود بیشتر سینه به سینه منتقل و کمتر مدون شدهاست. بیشتر اشعاری که امروز میان قشقاییها شنیده میشود، به شاعران نه چندان دور بازمیگردد، همچنین جز چند رباعی فولکلور این اشعار به ندرت ریشه آذربایجانی دارند. طبیعت، زندگی مردم، عشقها و غمها و شادیها، شکوه از بیمهری آسمان، مهاجرتها و فراق و جداییها از عناصر اصلی این اشعار هستند. علیرغم سابقه جنگاوری و دلاوری ایل، شعر قشقایی بیشتر پرسوز است تا حماسی. از دیگر خمیرمایههای اشعار قشقایی کوچ است. علیرغم ترکزبان بودن، ادبیات قشقاییها بسیار با اساطیر و آداب و رسوم ایرانی چنان پیوند خوردهاست که تنها عامل جداکننده این قوم و فارسیزبانان را میتوان زبان ترکی دانست. شعر قشقایی هجایی است و قالبهای متعددی دارد از جمله:
تغزل (غزل ترکی):این قالب بیشترین سهم را در ادبیات قشقایی دارد، از مهمترین عناصر آن عشق است. همچنین مقاومت، وطنگرایی، تهیدستی و فقر از دیگر درونمایههای تغزل قشقایی هستند.
گرایلی:بیشتر در ردیفهای آوازی و موسیقی حضور دارد. سه آهنگ به نامهای گرایلی، باشگرایلی و باسمهگرایلی وجود دارد. تنها تفاوت گرایلی با غزل در هجای آن است، در غزل هر مصرع ۱۱ هجا و گرایلی ۸ هجا وجود دارد.
آسانک:این قالب همان بایاتی آذربایجان است و از کهنترین قالب اشعار عامیانه میان قشقاییها است. آسانک هفت هجا و چهارپاره دارد که مصرع سوم آزاد است و باقی مصرعها همقافیه هستند. اندیشه اصلی در دو مصرع آخر بیان میشود.
شاختایی:با آهنگی به همین نام نواخته میشود. میگویند که شاختایی لقب شاه اسماعیل صفوی است و شعری منسوب به او نیز در ایل رواج دارد که با همین آهنگ نواخته میشود.
مسمط:این قالب جدیداً در میان ایل رواج پیدا کردهاست و شاعران نوپا از آن استفاده میکنند. مسمط را در قالب حیدربابایه سلام شهریار میسرایند.
نامدارترین شاعر قشقایی مأذون است. وی افزون بر ترکی به فارسی و لری نیز شعر سرودهاست. زندگی این شاعر همزمان بوده با هجوم دولت بریتانیا به مرزهای ایران در پی فتح هرات، وی داستان جنگ قشقاییها با عوامل بریتانیایی را به نظم درآوردهاست. اشعار وی را ملک منصورخان قشقایی جمعآوری کردهاست. از دیگر شاعران قشقایی میتوان به یوسفعلیبیگ (همدوره صولتالدوله) و محمد ابراهیم اشاره کرد.
موسیقی
موسیقی قشقایی برخلاف موسیقی سنتی ایران برپایه ردیف نیست. این موسیقی از طبیعت و سرنوشت قشقاییها الهام میگیرد، گاهی محزون است، گاهی پرشور است و گاه حماسی. موسیقی قشقایی به گروههایی از قبیل موسیقی عاشیقها، موسیقی چنگیها و موسیقی ساربانها (دارغاها) تقسیم میشود.
موسیقی چنگیها:
«چنگی» به نوازندگان کرنا، نقاره و ساز (سرنا) گفته میشود. اینان متعلق به طایفه خاصی نیستند و رد پای آنها را میتوان در همه طوایف قشقایی پیدا کرد. کرنا و نقاره معمولاً با هم نواخته میشود اما به جای کرنا گاهی از ساز (سرنا) استفاده میشود. چنگیها حافظ موسیقی قومی ایل قشقایی هستند. چنگیها اغلب در عروسیها، ختنه سورانها و دیگر جشنها مینوازند. اینان با کرنا و سُرنا آهنگهای سحرآوازی، جنگ نامه، هَلِی (رقص زنها) که اصیل ترینشان «آغورهلی»، «یورغه هلی» و «لکی» است را مینوازند.
موسیقی ساربانها:
ساربانها که به نام کُرُش و دارغه نیز شناخته میشوند؛ آهنگهای قومی ایل قشقایی را با «نی» مینوازند. آنان را ذوق و علاقه شخصی به موسیقی کشاندهاست. از آهنگهای مخصوص ساربانها «گدان دارغا» را میتوان نام برد که در وصف شترهای در حال حرکت است. ساربانها به زبان ترکی قشقایی صحبت نمیکنند و زبان آنها زبان کوروشی (گویش کرشی از زبانهای قدیمی ایرانی و گویشی از زبان بلوچی) است؛ ولی آواز و موسیقی آنان کاملاً قشقایی است و فرهنگ قشقایی بر آنها چیره شدهاست. بهترین خوانندگان را میتوان در میان ساربانها جستجو کرد.
موسیقی عاشیقها:
عاشیقها طایفهای هستند در میان قشقاییها که حرفهشان نواختن، خواندن و افسانه سرایی است. موسیقی عاشقها یک موسیقی کهن و گستردهاست. عاشقها برای هر موسیقی چه غمناک و چه شادی آفرین نوایی دارند. حضور عاشیقها را نه تنها در فارس بلکه در آذربایجان و برون از این سرزمین میتوان دنبال کرد. عاشیقهای قشقایی در اصل از مناطقی همانند قفقاز، شیروان و شکی به فارس مهاجرت کردند. وجوه اشتراک زیادی بین عاشیقهای قشقایی و عاشیقهای آذربایجان وجود دارد اما از نظر موسیقی تفاوتهای اساسی وجود دارد و اکثر قطعات کاملاً با آهنگهای آذربایجانی متفاوت است. گروه نوازی در میان عاشیقها بسیار معمول بودهاست. ساز اولیه عاشیقها قوپوز (چگور) بوده که البته بعدها کمانچه و سه تار نیز نواختهاند. از آهنگهای معروفشان میتوان کوراوغلو، غریب و صنم، اصلی و کرم و کوچ عیوض را نام برد.
برخی از انواع موسیقی قشقایی عبارتند از: لالاییها، واسونکها (که در مجالس شادی خوانده میشوند)، جنگ نامه (موسیقی حرکات موزون یا چوب بازی مردان قشقایی که حالت رزمی دارد و با کرنا و نقاره نواخته میشود) و آهنگهای کار (مثلاً آهنگ بافندگان فرش، برنج کوبی، راندن شترها و چرانیدن گوسفندان).
آداب و رسوم
قشقاییها مردمانی سرخوش و دلشادند. به جشن و شادی علاقهمندند. در تمام سال تنها در ده روز آغاز محرم سوگواری میکنند. در جشنها و عروسیها رقص گروهی زنان و مردان قشقایی و رقص با چوب (چوب بازی) بسیار زیبا و جالب است.
در مراسم جشن و عروسی، زنان و مردان قشقایی رقص بسیار زیبا و جالبی دارند. در این جشنها زنان و مردان هر یک دو دستمال در دست میگیرند و پیرامون یک دایره بزرگ میایستند و با آهنگ کرنا و دهل دستمالها را تکان میدهند و با حرکات موزون پیش میروند. در رقص «دَرْمَرو» یا چوب بازی نیز، مردان دوتا دو تا و به نوبت با چوبهای کوتاه و بلندی که در دست دارند به آهنگ ساز و دهل با یکدیگر میرقصند مبارزه میکنند.
قشقاییها به نوشیدن چای علاقه بسیاری دارند. قشقاییها به کشیدن قلیان بسیار علاقهمند هستند. مردان طایفه دره شوری از چپق نیز استفاده میکنند.
قشقاییها در مرگ خان یا کلانتر، مانند عزیزان و فرزندان خود متأثر میشوند. گورستانهای قشقایی در سر راه کوچ ایل قرار گرفته تا هنگام کوچ بتوانند برای مردگان خود فاتحهای بخوانند. به سبب علاقهای که به خانهای خود دارند برای آنها آرامگاههای باشکوه و استوار میسازند که سالیان متمادی پابرجا میماند و هر سال هنگام کوچ قبر آنها را زیارت مینمایند. آرامگاه عدهای از سران ایل قشقایی به ویژه خانهای طایفه کشکولی در دامنه با صفای شاهدای اردکان با سنگ و شیروانی به سبک مزار حافظ ساخته شده و نظر بیننده را به خود جلب میکند.
بیشتر قشقاییها دارای چشمانی متوسط، موی تیره (مشکی و قهوهای) و صورت گندمگون هستند. در میان طایفه فارسیمدان (ایمور) و دره شوری گروهی سفیدپوست با موی زرد یا بور نیز دیده میشوند. زنان قشقایی هرگز آرایش نمیکنند. تنها فرق زنان با دختران «چتر زلف» زنهاست. هنگام عروسی برای آرایش عروس این چتر زلف را درست میکنند. مردان قشقایی معمولاً صورت خود را میتراشند و به بلند کردن سبیل علاقه خاصی دارند
کوچ
قشقاییها همه ساله بین سرزمینهای سردسیر (ییلاق) و سرزمینهای گرمسیر (قشلاق) کوچ میکنند.
سردسیر (ییلاق) قشقاییها دو منطقه را در بر میگیرد. یک منطقه، میان شیراز و دشت ارژن تا اطراف کازرون قرار گرفتهاست. منطقه دیگر، در شمال شرقی شیراز قرار دارد و از سپیدان (اردکان فارس) تا مرزهای کهگیلویه و از شمال آباده تا شهرضا ادامه مییابد و به سرحد بزرگ معروف است. در این منطقه که تا همسایگی بختیاریها و دامنه کوه دنا را در بر میگیرد، طوایف مختلف قشقایی پراکنده میشوند.
گرمسیر (قشلاق) اولیه قشقاییها در جنوب شرقی فارس بوده که از مناطق کم ارتفاع جلگهای و پست لار، جهرم، فیروزآباد آغاز شده تا کرانههای خلیج فارس ادامه میابد، طوایف عمله، شش بلوکی، فارسی مدان، کشکولی کوچک و چند طایفه وابسته در گرمسیر اولیه قشلاق مینمایند. گرمسیر دره شوریها، کشکولی بزرگ و شاخههای وابسته در مناطقی از کازرون تا نزدیکیهای بهبهان و حدود بندر گناوه ادامه مییابد. قشقاییها که به قشلاق اولیه و قدیمی میروند به نام «ابههای فارس» و آنها که به مغرب و جنوب غربی کشور قشلاق میکنند به نام «ابههای بهبهان» معروفند.
چادر
عشایر قشقایی در چادر زندگی میکنند. بخش بالایی چادر (سقف آن) سیاهچادر نام دارد و از موی بز بافته میشود. بخش دیگر دیواره جانبی است که چیق (یا چیت) نام دارد و از ترکیب نی و موی بز ساخته میشود
چادرهای ایلی را از موی بز و به رنگ سیاه میبافند. این چادرها به شکل مستطیل است و از چند بخش گوناگون: سقف، لتفهای اطراف چادر، تیرکها، چند قطعه «کمَّج» یا «کمجِّه»، بندها، میخهای بلند چوبی، میخهای کوچک چوبی که به نام «شیش» خوانده میشود و لفاف یا «چیق» یا «نی چی» اطراف چادر تشکیل شدهاست. لتفها از جنس سقف و به رنگ سیاه بافته میشوند. پهنای لتف یک متر و درازای آن نامعین است و گاهی تا ده متر میرسد. لتفها با میخهای کوچک چوبی «شیش» به سقف متصل میگردند. تیرکها و کمجها نگهدارنده سقف چادرند. سر تیرکها در زیر سقف، در سوراخ کمجها قرار میگیرد. شکل چادر در تابستان و زمستان فرق میکند. در زمستان بیشتر تیرکها در میان و سراسر چادر قرار میگیرند و سقف را به شکل مخروط درمیآورند تا هنگام ریزش باران، آب از لبه سقف و به زمین بریزد. پیرامون چادر نیز جوی کوچکی حفر میکنند که آب باران در آن جاری میشود ولی در تابستان و بهار تیرکها را در اطراف چادر قرار میدهند تا سقف صاف و هموار باشد. در تابستان چادر تنها در بخشی که اسباب خانه و رختخوابها قرار میگیرد دیوار دارد. در زمستان و پایان پائیز سه طرف چادرها با لتف پوشیده میشود و تنها راه ورود و خروج، یک ضلع پهنای چادر است. «نی چی» یا «چیق» حصیری است از نی که از درون، دورادور بخش پایین چادر گذاشته میشود تا درون چادر از دید خارج شود و از باران و سرما محفوظ بماند. باید دانست که بیشتر لوازم زندگی و خواربار و رختخواب و پوشاک و وسایل دیگر را در جوالها و خورجینها و خوابگاهها یا چمدانها میگذارند و آنها را در امتداد درازای چادر، منظم و مرتب روی هم میچینند و گاهی یک جاجیم بزرگ منگوله دار و زیبا بر روی سراسر آنها میکشند.
چادر از موی بز تهیه میشود و تنها مادهٔ خارجی که در آن کاربرد دارد چوب است. چادرسیاه هم در تابستان و هم در زمستان مسکن مردم ایل است و از خصوصیات آن آسانی حمل آن است. برای جلوگیری از ورود آب باران درقسمت داخلی چادر شیاری رادرست میکنند که آبهای ریخته شده از اطراف این شیارها به سمت بیرون چادر میروند. مساحت این چادرها بین ۱۵تا۲۰مترمربع و برای خانها حتی به۴۰مترمربع هم میرسد. چیق: در دو نوع ساده و آلاچیق بافته میشود که نوع سادهٔ آن برای حفاظت برههای کوچک در فصل سرما در کنار یا پشت چادر بنا میشود و نوع دوم آن را دراطراف چادرسیاه میکشند تا از ورود سرما و گردوخاک به داخل چادر جلوگیری کنند که این نوع چیق از نی و ترکههای باریک ایجاد میشود که نوع ترکههای باریک از جنس درخت گز است که درطول۱٫۵متر تهیه میشود.
به جز چادرهای سیاه که چادر رسمی ایلی است، چادرهای برزنتی سفید یا اخرائی رنگ دو پوششه آفتاب گردان یا مخروطی برای پذیرائی مهمانها و برای استفاده در جشنها و عروسیها نیز وجود دارد. در جشنها دامن این چادرها را بالا میزنند تا تماشاچیان صحنه را بهتر ببینند. گاهی در درون این چادرها شستشو میکنند. چادرهای دو پوششه را در اصفهان میسازند. بجز این چادر، یک نوع چادر کوچک مستطیلی شکل از کرباس سفید رنگ نیز دارند که ویژه آبریزگاه است. در قسمت وسط چادر آبریزگاه چاله کوچکی کندهمیشود.
پوشش
در آغاز قرن بیستم قشقاییها اتحادیه ایلی ای بودند با مردمی با ریشههای قومی گوناگون، آنها عمدتاً عشایر دامداری بودند که بین نواحی گرمسیر و سردسیر زاگرس جابجا میشدند. ایشان لباس خاص خود را با استفاده از کالاهایی که از بازار میخریدند و همچنین تولیدات صنعتگران روستایی و شهری میدوختند.
لباس مردان قشقایی:
در قرن نوزدهم، مردان عادی ایل شلوارهای دمپا گشاد (تنبان)، پیرهنهای بی یقه (قیناق)، عبایی بلند (ارخالق) که با شال محکمش میکردند و قبای نمدی گرم (کپنک) میپوشیدند. ایشان کلاه نمدی سیاه گردی (برک) نیز بر سر میگذاشتند. تفنگ، چاقو، خنجر، شمشیر و چماق نیز از مهمترین قسمتهای آراستگی مردان بهشمار میآمد. در حالی که در شهرها خاصان قشقایی به ویژه عالی مقامانشان لباسی شبیه به خاصان قاجاری میپوشیدند: پیرهن بی یقه، عبای بلند و کلاه پوستی بلند و دواری که گاه سرش تخت بود.
در آغاز قرن بیستم مردها پیراهن بی یقه سفید، شلوار گشاد سیاه که دم پایشان جمع شده بود، قبایی که جلویش با کمربند بسته میشد، و کلاه کوتاه و گرد نمدی میپوشیدند. بعضی مردها نیز ژاکتهای پوستی و جلیقههای نمدی میپوشیدند. پاپوششان نیز مانند همه ایران گیوه (ملکی) بود. برای جشنها، شکار و جنگ مردها عبای نازکی به نام چوقا میپوشیدند. بستن قطار فشنگ نیز مایه مباهات بود. مردهای طوایف گوناگون قشقایی بر اساس کمربند و شیوه بستن قطار فشنگشان قابل تشخیص بودند.
از ۱۳۰۷ که رضاشاه پوشیدن لباسهای محلی را ممنوع کرد تا ۱۳۲۰ که مجبور به استعفا شد، مردان قشقایی از پوشیدن قبا، کمربند و کلاهشان منع شدند. ایشان مانند تمامی مردم ایران (به جز روحانیون) مجبور به پوشیدن لباسهای غربی شدند. پس از ۱۳۲۰ قشقاییها به پوشیدن لباسهای گذشتهشان روی آورند با این تفاوت که آرخالق به لباس مهمانی تبدیل شد و چوقا ورافتاد. در همین زمان ناصرخان قشقایی که از زندان رضاشاه گریخته بود و در پی ایفای نقش مؤثری در مقام ایلخانی ایل قشقایی بود، کلاهی جدید (کلاه دوگوشی) به قشقاییها عرضه کرد که در رنگهای نخودی، مازویی و خاکستری، از نمد ساخته میشد. این کلاه به سرعت توسط مردان قشقایی پذیرفته شد و به سمبلی از قدرت، خودمختاری و هویت قشقاییها بدل شد.
لباس زنان قشقایی:
در قرنهای نوزدهم و بیستم لباس زنان قشقایی شبیه لباس دیگر زنان عشایر جنوب غربی ایران بود. ایشان این لباس را تا ۱۹۷۰ حفظ کردهاند و تا ۱۹۹۰ با تفاوتهایی هنوز میپوشیدند. لباس زنان قشقایی با رنگارنگی و تنوع اش شناخته میشود. زنها دامن چند لایه (شلیته، تنبان)، تونیک (قیناق) با شکاف در دو سمتش و ژاکت کوتاه (ارخالق) میپوشند. بر روی کلاههای کوچکشان (کلاقچه) نیز تور روسری مانندی (چارقد) میپوشند. پس از ۱۳۲۰ به لباس زنهای قشقایی، پیشانی بند ابریشمی ای (یاقلق، قالاق) نیز اضافه شد که دور سرشان (روی چارقد) میپیچیدند. جواهرات (گردنبند، سنجاق چارقد، گوشواره و النگو) نیز وابستگی و ثروت خانوادگی را مینمایانند. زنان طوایف گوناگون قشقایی معمولاً با لباس، پیشانی بند و رنگهای لباسشان شناخته میشوند. زنان قشقایی هیچگاه صورتشان را نمیپوشاندند. در قرن اخیر تا انقلاب ۱۳۵۷ معمولاً گاهی که به شهرها میرفتند همانند زنان شهرنشین ایران چادر بر سر میکردند. زنان قشقایی لباسشان را خود از پارچههایی که از شهرها و فروشندههای دورهگرد میخریدند میدوختند. ایشان کفشهای دستساز معمول در ایران را به پا میکنند. زنان خاصان قشقایی نیز همان لباس زنان عادی قشقایی را میپوشند. آنهایی نیز که از ۱۹۰۵ به شهرها آمدهاند لباس زنان طبقه بالای شهری را میپوشند.
کودکان قشقایی معمولاً لباسهایی همانند بزرگترهایشان میپوشند. گاهی به پسرها تا سه سالگی لباس دختران را میپوشند تا آل را گمراه کنند و از چشم زخم دورشان دارند.
برخی از پیشههای مردم
پرورش دام
ایل قشقایی و جامعه عشایر سیار فارس، یک جامعه مولد میباشد که با کمترین توقع و امکانات بیشترین تولیدات و بازدهی را دارد. پرورش دام (گوسفند بز) از مهمترین پیشههای ایل قشقایی بهشمار میرود که به واسطه آن، سالانه هزاران تن گوشت قرمز، انواع فراوردههای لبنی، پشم گوسفند و موی بز تولید میشود. عشایر استان فارس ۷/۵ میلیون هکتار (۶۷درصد عرصههای مرتعی استان) را در اختیار دارند.
تولید محصولات کشاورزی و باغی مورد نیاز
قشقاییها در سردسیر و گرمسیر به کشاورزی و باغداری میپردازند. محصولات آنها گندم، جو، برنج، حبوبات، سبزی، مرکبات و خرما است. زنان در همه کارها با مردان همکاری میکنند. پس از برداشت محصول و پرداخت حق مالکانه، زنان بقیه محصول را در خورجینها و جوالها ذخیره میکنند یا به فروش میرسانند.
امورات منزل و تولیدات لبنی
تمام کارهای خانه به عهده زن هاست. دختران و زنان ایل هر صبح از کوه و دشت، هیزم سوخت خود را گرد آوری میکنند و پس از آن از رودخانه یا چشمه، مشکهای آب را پر میکنند و به پشت میگیرند و به چادر میآورند. سپس گندم و برنج را در هاونهای چوبی به نام «دیوَک» میکوبند و پوست آنها را میگیرند. هنگام کوبیدن، آهنگ ویژهای را زیر لب زمزمه میکنند که آهنگ «برنج کوبی» نامیده میشود. پس از آن آرد را خمیر و چانه میکنند و از آن نان میپزند. نان را روی ساجهای فلزی میپزند. نخست ساج را روی اجاق جلوی چادر گرم میکنند؛ و سپس چانههای خمیر را روی «نان بند» پهن مینمایند و روی ساج میاندازند تا پخته شود. تمام خوراکهای گوناگون دیگر نیز روی همین اجاقهای جلوی چادر تهیه میشود.
زنان از شیر انواع لبنیات شامل کره، ماست، کشک، قره قروت، سرشیر و جز آن تهیه میکنند. ماست را در مشک هایی که به سهپایه چوبی متصل است میآویزند و آنقدر تکان میدهند تا کره و دوغ بدست آید.
صنایع پوستی
مردم ایل از پوست گوسفند به عنوان ظروف و کارهای دیگر استفاده میکنند. مواردی که در آن از پوست گوسفند استفاده میشود مثل مشک آب، خیگ روغن، خیگ ماستینه و کیسهٔ حبوبات و مشک دوغ زنی استفاده میکنند. برای تهیهٔ مشک آب پس از تمیز کردن پوست و دوختن قسمتهای مورد نیاز آن سپس در جفت یا پوست بلوط خیسانده تا محکم شود و بوی آن گرفته شود. برای تهیه مشک دوغ زنی که سختتر از مشک آب است پس از تمیزکردن موهای آن، سپس آن را در آب نمک و دوغ میخوابانند و سپس کمکم لایهٔ روی آن را میتراشند و آن را دود میدهند.
تولید پوشاک و دست بافتههای ضروری
کار دیگر زنان قشقایی، بافت پوشاک و همچنین دست بافتهها و مایحتاج مرتبط با آنها است. زنان و دختران نخست پشم گوسفند را با دوک میریسند و پس از آن که آنها را رنگ کردند به صورت کلاف برای بافت آماده میسازند. دستبافها، با دارهای زمینی و با شانه فلزی که «کرکیتْ» نامیده میشود بافته میشود. در هر دستگاهِ بافت چند تن از زنان و دختران، مدت یک یا دو ماه کار میکنند تا یک قطعه جاجیم یا گلیم زیبای قشقایی به وجود آوردند. نخست کلافها را سراسر دار میکشند و از یک سو شروع به بافتن و طرح انداختن میکنند. دوخت پوشاک خانواده نیز به عهده زن هاست و بههمین جهت مادران وظیفه دارند که دوزندگی را مانند بافت جاجیم و گلیم و قالی به دختران خود بیاموزند.
پشم ریسی: درانتخاب پشم برای رنگ آمیزی از خوشرنگترین رنگها ازجمله:سبز، سیاه، بور و سفید استفاده میشود و برای استحکام بیشتر قبل ازاینکه آن را بریسند پشمها را میزنند تا مواد خارجی آن از بین برود که برای این کار بااستفاده از دست آن را رشته رشته میکنند و سپس آن را با چوبکهای باریکی میزنند تا صاف و باز شود. سپس آن را به شکل لوله درآورده و کلاف میکنند و شروع به ریسیدن میکنند. برای ریسیدن آن از وسیلهای به نام پره استفاده میکنند. پره میلهای فلزی است که چهار تیره از جنس شاخ گوسفند میباشد که با چرخاندن این دستگاه ساده عمل ریسندگی صورت میگیرد. طناب بافی: این نوع دست بافته درایل مصرف زیادی دارد و برای بستن دام، محکم کردن وسایل بر پشت حیوانات و طنابهای تزئینی از پشم و موی بز استفاده میشود. برای هرنوع کاری از طناب مخصوص به خود استفاده میشود. برای بستن دام از طناب معمولی و برای زین اسب از طناب پهن و برای گردن اسب از طناب چهارگوش و برای بستن دام و شتر از طناب هشت لای بیضی شکل استفاده میکنند. در عروسیها طنابهای ظریفی که از موی سیاه و سفید بز بافته میشود و به آن رشمه گفته میشود به عروس داده میشود. بافت و تولید برخی ملزومات روزمره نظیر کاه کش و آبکش نیز در شمار وظایف زنان قشقایی است. کاه کش جوال بزرگی است که ازموی بزبافته میشوند و در آن علوفه دامها و اسبها و بعضی مواقع برای نگهداری پشم گوسفندان ازآن استفاده میشود. آبکش، خورجین بزرگی است که از موی بز بافته میشود و برای حمل مشک آب کاربرد دارد.
سوارکاری و شکار
کوچ و حمل و نقل بخش مهمی از زندگی قشقاییها را تشکیل میدهد. وسیله حمل و نقل و سواری قشقاییها در ییلاق و قشلاق اسب، قاطر و الاغ است و از شتر بیشتر برای بارکشی استفاده میشود. در قدیم تنها خانهای قشقایی برای سواری از اتومبیل هائی مانند جیپ و لندرور استفاده میکردند اما امروزه بیشتر قشقاییها اتومبیل دارند که برای سواری و حمل و نقل از آنها استفاده میکنند.
یکی از سرگرمیهای مردان قشقایی در اوقات بیکاری شکار پرندگان و جانوران دیگر است که بهوسیله تفنگ انجام میگیرد. قشقاییها به شکار، تیراندازی و سواری بسیار علاقهمندند و بیشتر آنان در این فن مهارت زیادی دارند. در بین پرندگان، کبک و تیهو برای شکار محبوبیت زیادی دارد.
سایر پیشهها
قشقاییها بیشتر نیازمندیهای روزانه خود را محدود و آسان میکنند و بهوسیله خود ایل مرتفع میسازند؛ مثلاً آرایشگران بومی، گذشته از آرایشگری نوازندگی را نیز به عهده دارند و در جشنها و عروسیها ساز میزنند و میخوانند. ختنه کردن کودکان نیز کار آرایشگران است.
صنایع دستی
از مهمترین صنایع دستی مردم قشقایی میتوان به قالیبافی، گلیمبافی، جاجیمبافی، گبه بافی و همچنین بافتههای رِند و بافتههای «چرخ» اشاره کرد. بهطور کلی تولید دستبافتهها از مرحله ابتدایی تا آخرین مرحله به دست زنان صورت میگیرد. علاوه بر اینها، فعالیتهای دستی دیگری مانند طناب بافی، چیق بافی و … (برای تولید لوازم مصرفی) نیز به وسیله قشقاییها انجام میشود که در مبحث پیشههای مردم قشقایی به آنها اشاره شد.
قالی بافی
قالی:
قالی قشقایی مشهورترین قالی دست باف در بین ایلات و عشایر ایران است. فرشهای قشقایی معمولاً به طریق «ذهنی بافی» بافته میشود و بافندگان ایلی نقوش را تکرار میکنند بدون آنکه از نقشه استفاده کنند. بافندگان تازهکار از سرمشقهایی کمک میگیرند که «دستور» نامیده میشود. دار قالی ایل قشقایی مانند سایر عشایر افقی است (بر خلاف دارهای روستایی که معمولاً عمودی هستند).
رنگ قالیهای قشقایی کاملاً متنوع است و به سلیقه و خواست بافنده ارتباط دارد. از نقشهای مشهور میتوان به کلهاسبی، ماهیدرهم، شاهپسند، ترمهگل، وزیرمخصوص، محرمات، قزلقیچی اشاره نمود. قالیهای قشقایی اکثراً نرم و تا اندازهای ظریف و نازک هستند و وجه تمایز آنها با سایر فرشها نیز همین صفات است.
چَنته:
چنته یا آینه دان یکی از دستبافتهای عشایر قشقایی فارس است که توسط زنان بافته شده و از آن به عنوان کیسه یا کیف جهت حمل وسایل شخصی نظیر پول، توشه راه، فشنگ و… استفاده میشود. دختران و زنان عشایر از همان کودکی بافت چنته را فرا گرفته و هنگام رسیدن به سن ازدواج برای خانوادههای خود چنتههای مرغوب میبافند.
کیسه ای مربع شکل درابعاد۳۰در۳۰ بافته میشود که به آن گمپلهایی برای زیبایی کار افزوده میشود و در آن مواد ضروری بین راه و خوراکی مخصوصاً نان گذاشته میشود و اغلب آنها از جنس قالی است. البته تعداد کمی ازآنها به صورت رند و شیشه درمه هم بافته میشود.
گلیمبافی
گلیم:
گلیم قشقایی به عنوان روانداز و برای تزئین چادر بافته میشدهاست و در آن معمولاً از رنگهای تند و روشن استفاده میشود.
گلیم قشقایی دارای برش چاکدار بوده و گاه در آنها از تارهای نخی و پشم طبیعی قهوهای استفاده میشود. عشایر قشقایی تنها ایلی هستند که هم از نخ و هم از پشم برای بافتن گلیم استفاده میکنند. بهطور سنتی گلیمها از پشم بافته میشود به جز در هند که از نخ برای بافتن گلیم استفاده میشود.
مهمترین تولیدکننده گلیم در بین قشقاییها، دره شوریها هستند. عمدهترین نقشمایههای گلیم قشقایی، لچک ترنج و محرمات است. گلیم قشقایی در آبان سال ۱۳۹۲ موفق به دریافت نشان اصالت یونسکو شد.
جاجیمبافی
جاجیم:
مردم قشقایی جاجیم را برای پوشاندن رختخواب و اثاثیه درون چادر استفاده میکنند. جاجیمهای کوچک به عنوان روانداز نیز کاربرد دارد. جاجیم به رنگهای مختلف بافته میشود و رنگهای روشن در بافت آن بیشتر به کارمی رود. معمولاً تار و پود آن هم رنگ است. نقوش جاجیم که برای تزیین آن به کار میرود عبارتند از نقش شطرنجی، نقش کنگره، نقش موازی، نقش لوزی و غیره.
مواد اولیه جاجیم از پشم است و بافت آن شبیه گلیم است، با این تفاوت که جاجیم در چهار تخته بافته میشود و پس از بافتن به هم متصل و دوخته میشود.
خوابگاه یا مفرش:
خوابگاه یا «مفرش» به شکل مکعب مستطیل و معمولاً از جنس جاجیم و رنگارنگ است. اندازهٔ تقریبی آن ۸۰×۸۰×۱۵۰ سانتیمتر است و بهوسیله بندهای چرمی و قلابهای (نر و ماده) بسته میشود. خوابگاه دو دستگیره چرمی در دو طرف دارد. عشایر قشقایی از مفرش برای جای دادن رختخواب و البسه استفاده میکنند. مفرش از وسایل اصلی هر سیاه چادر و هر خانواده ایلی است.
گبه بافی
گَبه:
گَبِّه یا «قالیچه خرسک» نوعی قالی گره بافته (معمولاً درشت بافت) است که در اندازه کوچک توسط عشایر قشقایی بافته میشود. گبه پرزهای بلند دارد و در بافت آن شمار پود بیشتری به کار میرود که تأثیر چشمگیری بر نرمی گبه میگذارد. تعداد پود برخی از گبهها گاهی از سه تا هشت پود در هر رج و بلندی پرزها تا یک سانتیمتر هم میرسد.
در گبههای قشقایی برخلاف گبههای سایر نواحی ایران که خودرنگ است، بافنده از رنگها و نقشهای متفاوتی استفاده میکند. البته گبههایی با نقش ساده با زمینهای یکرنگ یا رنگهای محدود نیز بافته میشود. از نقشهای مورد علاقه مردم قشقایی نقش شیر است که علاوه بر اهمیت باستانی این نقش مظهر جوانمردی است و بی ارتباط با وجود شیر در منطقه کامفیروز و دشت ارژن فارس نیست. نقشهای لچک ترنج، ستاره، نقش خشتی و نقش حیوانات مختلف نیز در گبه بافی کاربرد دارد. گبههای قشقایی تمام پشم هستند و تار آنها نیز پشمی است.
چَرخ بافی
چرخ بافی یکی از انواع دست بافتههای عشایر قشقایی است. در چرخ بافی، تارها به وسیله دوجفت (چهار عدد) کمان بالا و پایین شده و پس از باز شدن دهانه، پودهای الوان عبور داده میشود. یک پود (زمینه) همواره در عرض بافته حرکت میکند، و دو عدد پود رنگی با تغییر محل دوجفت کمان یادشده و جابجا شدن تارها (تعویض دهانه) نقوش را پدیدار مینمایند. نقوش از به هم پیوستن لوزیهای رنگی به وجود میآیند. تارها از جنس نخ پنبهای پُر تاب و سفید، و پودها از الیاف الوان پشمی میباشند. موارد کاربُرد آن در نزد عشایر تهیه وسیلهای برای حمل و نقل اثاثیه، زیراندازی سبک و سیار مصارف محلی میباشد.
تعداد زیادی از لوازم کاربردی و مصرفی دست باف عشایر قشقایی، از طریق چرخ بافی تولید میشود.
تیردان:
کیسهٔ بلند پشمی میباشد که درابعاد ۲۵در۶۰ یا ۳۰در۸۰ بافته میشود و در آن از طرح چرخ بافت استفاده میشود و در آن وسایلی مانند:سیخ کباب، جاروی نان، آبزن، وسایل نان پزی، نان برگردان و وسایل ریسندگی مانند پره و دوک گذاشته میشود.
نمکدان یا توبره نمک:
کیسهای پشمی میباشد که به صورت چرخبافت بافته میشود و قسمت دهان آن باریک و۲۰سانتیمتر و قسمت پایینی آن تقریباً ۵۰ سانتیمتر بوده و در آن نمک میریزند و آن را به گوشهٔ چادر میآویزند تا رطوبت نگیرد.
جوال:
کیسهای از جنس پشم درابعاد ۶۰در۸۰ و طرح چرخبافت بافته میشود و دو دستگیرهٔ محکم در دو طرف برای جابه جایی آن گذاشته میشود و در آن موادی چون: جو، برنج، آرد و حبوبات گذاشته میشود و در خانوادههای کمبضاعت به جای جوال از خورجینی به نام خوره استفاده میشود که از نوع چرخبافت هم سادهتر بافته میشود.
بَلَدان:
به صورت یک کیسهٔ بلندی بافته میشود که در آن تیرنان پزی، انبر، دوک نخ تابی، پرهٔ نخ ریسی، نان برگردان و… گذاشته میشود.
رِندبافی
«رِند» نوعی گلیم بسیار ریزبافت است که به آن «سوزنی» هم میگویند. شیوه بافت آن مانند ورنی و شیرکی پیچ به طریق پودپیچی است. این بافته، جنبه خودمصرفی دارد و به علت وقت گیر بودن، تنها در مناطق قشلاقی ایل بافته میشود. در این نوع بافته به علت پودپیچی به دور تارها و استفاده از پود نازک و قطع نکردن پودهای اضافی، بافتهای که به دست میآید یک رو بوده و میتوان پودهای اضافی را دید. رنگ این نوع بافته معمولاً تیره و روشن و نقوش آن همان نقوشی است که در قالی و گلیم به کار میرود. به دلیل سختی و زمان بر بودن، معمولاً فرشهای بزرگ را با این طرحها نمیبافند و صنایع دستی کوچکتر مانند چنته، خورجین، نمکدان، تیردان و گاهی مفرش (خوابگاه) را به این روش میبافند.
نامداران
از مشاهیر ایل قشقایی، اسماعیل خان قشقایی معروف به صولتالدوله سردار عشایر است (متولد ۱۲۵۷شمسی/۱۲۹۵ قمری). سابقه مبارزات وی در دوران مشروطه و همچنین در جنگ با نظامیان انگلیسی در جنگ جهانی اول بسیار قابل توجهاست. وی از ایلخانهای صاحب نام قشقایی است که نقش مهمی در تاریخ ایل قشقایی و همچنین در وقایع سیاسی کشور داشتهاست. صولتالدوله در شانزدهم مهر ۱۳۱۱ در زندان قصر تهران درگذشت.
یکی دیگر از شخصیتهای به نام، جهانگیرخان قشقایی از طایفه درهشوری (متولد ۱۲۰۶ خورشیدی/۱۲۴۳ قمری) است که تا ۴۰ سالگی همراه ایل کوچ میکرده و از تحصیلات مکتبی ابتدایی برخوردار بودهاست. او در سفر به اصفهان برای تعمیر سهتار خود با فردی برخورد میکند که به او توصیه میکند دنبال علم برود. از شاگردان برجسته وی میتوان به محمدعلی شاهآبادی، سید حسین طباطبایی بروجردی، سید حسن مدرس، نخودکی اصفهانی و… اشاره کرد. وی در سال ۱۲۸۹ شمسی (۱۳۲۸ قمری) درگذشت و در «تخت فولاد اصفهان» به خاک سپرده شد.
حاج ایازخان قشقایی نویسنده سفرنامه حج و عتبات عالیات در دوره احمدشاه قاجار (نویسنده اولین سفرنامه قشقایی) از دیگر مشاهیر قشقایی است. وی مشاور و معتمد اسماعیل خان صولت الدوله قشقایی و از مشاهیر قشقایی در دوران جنگ جهانی اول بهشمار میرود. او متولد ۱۲۸۷ قمری (۱۲۴۸ خورشیدی) بوده و در سال ۱۳۵۸ قمری (۱۳۱۸ خورشیدی) درگذشتهاست.
محمدابراهیم متخلص به مأذون قشقایی، شاعر صاحب نام قشقایی از تیره قادرلو بوربور طایفهٔ عمله میباشد. او متولد سال ۱۲۴۶ قمری است و در سال ۱۳۱۳ قمری فوت نمودهاست. ماذون اشعار عارفانه و عاشقانه به زبانهای فارسی و ترکی قشقایی دارد و شهباز شهبازی (گردآورنده اشعار شعرای قشقایی) او را بزرگترین شاعر قشقایی میداند.
طایفهها
اتحادیه ایلی قشقایی از پنج طایفه بزرگ تشکیل شدهبود.
طایفه عمله
این طایفه، طایفه فرمانده اتحادیه ایلی قشقایی است. ایشان در اصل کارگزاران و جنگاورانی بودند از طایفههای دیگر که جهت انجام کارهای ایلخانی جمعآوری شدند. در دوره رضاشاه که بسیاری از قشقایی مجبور به ترک زندگی عشایری شدند، افراد دیگر طایفهها به طایفه قدرتمند عمله پیوستند و از این رو پس از کنار رفتن رضاشاه، جمعیت طایفه دوبرابر شد. پس از آن نیز محمدناصرخان، ایلخانی قشقایی، بسیاری از طایفههای را که در نتیجه سیاستهای خشن رضاشاه، کلانترهای خود را از دست دادهبودند، بخشی از طایفه عمله کرد.
طایفه فارسیمدان
فارسیمدانها معتقدند که اصل آنها از طایفه خلج میباشد و قبل از نقل مکان به جنوب ایران، در منطقه خلجستان اقامت داشتهاند. این طایفه از اواخر قرن شازدهم میلادی، در فارس حضور داشتهاست.
طایفه درهشوری
نام این طایفه را برگرفته از سکونتگاه تابستانیشان یعنی درهشور میدانند، به ایشان همچنین درهشولی نیز میگویند که مینورسکی معتقد است که با قوم شول ارتباط دارد. ایشان را بازماندگان جنگاوران قزلباشی میدانند که در زمان شاه عباس بزرگ به منطقه آورده شدهاند و در دوره کریمخان زند به اتحادیه ایلی قشقایی پیوستهاند. ایشان بزرگترین پرورشدهندگان و صاحبان اسب در میان قشقاییها بودند، در نتیجه سیاستهای رضاشاه درهشوریها نزدیک به ۸۰ تا ۹۰ درصد اسبهایشان را از دست دادند.
طایفه شش بلوکی
این ایل از پرجمعیتترین طوایف قشقایی است که در پرورش و نگهداری دام مهارت فراوان دارند. طایفه شش بلوکی اغلب دارای تیرههای بسیار قدیمی و از همان ترکان عراقی یعنی مهاجران اولیه میباشد.
طایفه کشکولی بزرگ و طایفه کشکولی کوچک
طایفه «کشکولی» احتمالاً از اقوام ترک بوده و پس از سقوط سلسله زندیه در اواخر قرن هجدهم گروههایی از کردها و لرها را به خود جذب کردهاست. ریشه خانوادههای حاکم بر این طایفه (کلانتر) این طایفه به زندیه بر میگردد. در سالهای قبل از جنگ جهانی اول کلانتران و خوانین طایفه کشکولی از دولت انگلستان حمایت کردند و پس از جنگ جهانی اول، صولت الدوله کشکولیها را تنبیه کرد. او کلانتران کشکولی را که به مخالفت با او برخاسته بودند عزل کرد و قدرت طایفه کشکولی را تنزل داد. از این پس دو گروه را از طایفه کشکولی جدا کرد و به آنها هویت طایفههای مستقل داد. این دو گروه «قراچهای» و طایفه کشکولی کوچک نام گرفتند. باقیمانده طایفه کشکولی، تحت نام طایفه کشکولی بزرگ خوانده میشوند.
جستارهای وابسته
طایفههای ایل قشقایی
زبان قشقایی
ترکهای ایران
یادداشتها
پانویس
منابع
ماهنامهٔ سفر، شمارهٔ۱۳، سال شانزدهم، دورهٔ جدید، دی ۱۳۸۶، «پیشانی هنر ایرانیان» نوشتهٔ فاطمه عرفانی.
پیوند به بیرون
گزارش مصور مجله لایف از کوچ قشقاییها با ایلخانی محمدناصرخان در سال ۱۳۲۵ (انگلیسی)
گزارشی از سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد دربارهٔ عشایر قشقایی (انگلیسی)
استان اصفهان
استان خوزستان
استان فارس
ترک
ترک
اقوام ترکتبار
اقوام در ایران
تاریخ مردمان ترکتبار
ترکان اغوز
جوامع مسلمان
عربها
عشایر ایران
عشایر ترک ایران
کردها
مردمان ایرانیتبار |
8895 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%DB%8C%DA%A9%DB%8C%E2%80%8C%D9%BE%D8%AF%DB%8C%D8%A7%DB%8C%20%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C | ویکیپدیای انگلیسی | ویکیپدیای انگلیسی نسخهٔ انگلیسیزبان دانشنامهٔ ویکیپدیا اکنون با حدود میلیون مقاله، قدیمیترین و بزرگترین نسخه بین تمامی زبانهای ویکیپدیا است. این نسخه در تاریخ ۱۵ ژانویهٔ ۲۰۱۱ بهکار افتاد، در نوامبر ۲۰۱۵ به بیش از ۸۸٬۰۰۰ مقاله دست یافت. در سال ۲۰۰۷ یکچهارم کل مقالهها در تمام ویکیپدیاها متعلق به زبان انگلیسی بودهاست. در اکتبر ۲۰۱۵ هنگامی که متن مقالات ویکیپدیای انگلیسی را فشرده کردند، حجمی برابر با ۱۱۵۰۰ گیگابایت داشت. از ۶ ژوئن ۲۰۲۲، ویکیپدیای انگلیسی دارای بیشترین مقاله در بین تمامی نسخهها، با ۶٬۵۰۶٬۶۳۸ مقاله تا آن تاریخ بودهاست و هنوز تعداد مقالات و ویرایشهای آن درحال گسترش به صورت ثانیهای میباشد. یک میلیاردمین ویرایش در ویکیپدیای انگلیسی در تاریخ ۱۳ ژانویه ۲۰۲۱ رخ داد.
ویکیپدیای انگلیسی، هماکنون ()، تعداد کاربرِ ثبتنامکرده، مدیر، و مقاله دارد.
تاریخچه
ویکیپدیای انگلیسی در ۱۵ ژانویهٔ ۲۰۰۱ (۲۵ دی ۱۳۷۹) راهاندازی شد. تاریخچهٔ تعداد نوشتارهای آن از قرار زیر است:
در نوامبر ۲۰۰۵ (آبان/آذر ۱۳۸۴) به بیش از ۸۸۰٬۰۰۰ مقاله رسید.
در ۱ مارس ۲۰۰۶ (۱۱ اسفند ۱۳۸۴) به ۱ میلیون مقاله رسید.
در ۹ سپتامبر ۲۰۰۷ (۱۸ شهریور ۱۳۸۶) به ۲ میلیون مقاله رسید.
در ۱۳ اوت ۲۰۰۸ (۲۲ مرداد ۱۳۸۷) به ۲٫۵ میلیون مقاله رسید.
در ۲۱ اوت ۲۰۰۹ (۳۰ مرداد ۱۳۸۸) به ۳ میلیون مقاله رسید.
در ۱۳ دسامبر ۲۰۱۰ (۲۲ آذر ۱۳۸۹) به ۳٫۵ میلیون مقاله رسید.
در ۱۳ ژوئیه ۲۰۱۲ (۲۳ تیر ۱۳۹۱) به ۴ میلیون مقاله رسید.
در ۲۵ آوریل ۲۰۱۴ (۵ اردیبهشت ۱۳۹۳) به ۴٫۵ میلیون مقاله رسید.
در ۱ سپتامبر ۲۰۱۵ (۱۰ آبان ۱۳۹۴) به ۵ میلیون مقاله رسید.
در ۲۳ ژانویه ۲۰۲۰ (۳ بهمن ۱۳۹۸) به ۶ میلیون مقاله رسید.
چالشها و مشکلات
یکی از بحثهایی که دربارهٔ ویکیپدیای انگلیسی وجود دارد این است که کدام یک از گونههای ملی این زبان باید مورد استفاده قرار گیرد. این در حالی است که بزرگترین نامزدان عبارتاند از: انگلیسی آمریکایی و انگلیسی معیار پیشنهادهای زیادی توسط ویرایشگران داده شدهاست؛ از استانداردسازی زبان طبق یک گویش گرفته تا ایجاد شاخه برای پروژهٔ ویکیپدیای انگلیسی. اگرچه سیاست بالفعل این است که گویشهای زبانیِ متنوعِ این زبان تنها برای مقالات مربوط به متکلمان آن مورد استفاده قرار گیرد (مثلاً انگلیسی کانادایی برای موضوعات مرتبط با کانادا)، ولی گویشهای دیگر نیز اجازهٔ مشارکت در آنها را دارند، البته تا زمانی که یک گویش ثابت در کل متن رعایت شود.
انتقال روی دیانای
یک استارتاپ به نام «کاتالوگ»(Catalog) همهٔ ۱۶ گیگابایت ویکیپدیای به زبان انگلیسی را تنها روی یک دیانای ذخیره کرد.
جستارهای وابسته
ویکیپدیای انگلیسی ساده
تعطیلی ویکیپدیای انگلیسی
پانویس
پیوند به بیرون
ویکیپدیای انگلیسی
آمارها
آمارهای ویکیپدیای انگلیسی
اندازهٔ ویکیپدیای انگلیسی
مدلسازی رشد ویکیپدیای انگلیسی
آمار بازدید از صفحات ویکیپدیای انگلیسی
مدلسازی بازدید از مقالات ویکیپدیا
بنیانگذاریهای ۲۰۰۱ (میلادی) در ایالات متحده آمریکا
دانشنامههای انگلیسی
دانشنامههای برخط
زبان انگلیسی
فرهنگ جهانی
متعلقات اینترنت بنیانگذاریشده در ۲۰۰۱ (میلادی)
وبگاههای انگلیسیزبان
انگلیسی |
8897 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%A7%D9%BE%D9%84%D9%82 | جاپلق | بخش جاپلق (گاپله)شهرستان ازنا در استان لرستان،منطقه ای عشایری و یکجانشین است که دور تا دور آن را رشته کوه های زاگرس محاصره کرده اند .این بخش دارای دو دهستان با نام های زیر است:
جاپلق غربی
جاپلق شرقی
مرکز بخش جاپلق غربی شهر آشورآباد و مرکز بخش جاپلق شرقی شهر مومن آباد«مامون» است.
زبان مردم این منطقه لری بختیاری و لری گاپله ای و شغل مردم این منطقه دامداری و کشاورزی است.
منطقه جاپلق«گاپله»از خاور(شرق) با الیگودرز، از باختر (غرب) با دورود،از جنوب با کوه های سر به فلک کشیده اشترانکوه و از شمال با شهرستان شازند استان مرکزی همسایه است.
این منطقه در گذشته از سر چشمه های اصلی رود دز بوده و حجم زیادی از آب سد دز ،از این منطقه تامین میشد.ولی امروزه به دلیل خشکسالی های پی در پی و همچنین حفر چاه های زیاد ،رود خانه ها و چشمه های این منطقه در شرف بی آبی است.
پیشینه
گرچه نشانههای فراوانی از گذشتۀ این منطقه یافت شده است ولی در لغتنامه دهخدا در توضیح کلمه جاپلق، شهرت این منطقه را به دلیل جنگ بین ایرانیان و اعراب در سال ۱۱۲ قمری ذکر میکند که به فرماندهی قحتبه ابن شیب و عمر ابن هبیره در جاپلق روی داد و اعراب تا منطقه نهاوند عقب رانده شدند.
جنگ دیگری در سال ۱۲۳ قمری مصادف یا حیات امام جعفر صادق در این منطقه روی داد که به قیام بابک خرمدین مشهور بود. در کتاب گزیده سیاستنامه خواجه نظامالملک طوسی، جعفر شعار چاپ ۱۳۶۵ شرکت چاپ و نشر بنیاد تهران صفحه ۳۳۷ آمده: دیگر در سال ۲۱۲ قمری در ایام مأمون خرمدینان قیام کردند از ناحیه سپاهان، گاپله ، ترمدین و کره و باطنیان به ایشان پیوستند …
آرامگاه امامزاده زید و قاسم و امام زاده داوود پیغمبر با ۱۰۰۰ سال قدمت در منطقه جاپلق قرار دارد. بنای این مقبره (زید و قاسم) مربوط به دوران سلجوقی میباشد که گنبدی مخروطی شکل با نمای آجری و دارای ارتفاع است. بنای امام زاده داوودپیغمبر نیز به دست مردم این روستا در حال مرمت و نوسازی می باشد.
جستارهای وابسته
بخش جاپلق
لری گاپلهای
گاپله
بختیاری
منابع
علی رحیمی ، پژوهشگر و نویسنده افتخاری ویکی پدیا ، گوینده سابق صدا و سیما و رادیو البرز . 1396
لغتنامه دهخدا
دانشنامه رجال و حاکمان کمره و جاپلق: شامل شرح حال، شجرهنامه و نمونه آثار ۴۶۷ تن از بزرگان. شابک: ۹۶۴-۹۴۳۲۷-۰-
روستای موچان قره کهریز اراک
پانویس
دشتهای استان لرستان
شهرستان ازنا |
8902 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%A7%D8%B5%D8%B1%20%D8%B2%D8%B1%D8%A7%D9%81%D8%B4%D8%A7%D9%86 | ناصر زرافشان | ناصر زرافشان (زادهٔ ۱۳۲۵) نویسنده، مترجم، حقوقدان، وکیل دادگستری، نوازندهٔ کلارینت، فعال حقوق بشر و زندانی سیاسی اهل ایران است. او دبیر کانون نویسندگان ایران است. زرافشان در زمرهٔ فعالین سرشناس چپ و سوسیالیست در ایران است که در جریان قتلهای زنجیرهای ایران زندانی شدهاست.
وی پس از قبول وکالت خانوادههای قربانیان قتلهای مخالفان سیاسی معروف به قتلهای زنجیرهای به زندان افتاد. وی در مراسم روز جهانی کارگر ۸ اردیبهشت ۱۳۹۴ به دعوت انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران در دانشکده حضور یافت که باعث شد مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه تهران رسماً در نامهٔ خطاب به نیلی احمدآبادی از انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده حقوق شکایت کند.
زندگینامه
ناصر زرافشان در تاریخ ۳ اسفند سال ۱۳۲۵ در اصفهان متولد شد. او نواختنِ ساز کلارینت را از نوجوانی در دستهٔ موزیک ناحیهٔ یک اصفهان که توسط پدرش تأسیس شده بود، آغاز کرد. به دلیل اینکه در اصفهان معلم یا کلاسِ آموزشِ کلارینت نبود، وی نوازندگی کلارینت را بهصورت خودآموز با استفاده از مِتدهای آموزشی و راهنمایی نوازندگان سایر سازهای بادی، در موسیقی پیشاهنگی و حضور در ارکسترهای استان اصفهان ادامه داد. ناصر زرافشان پس از پایان تحصیلات متوسطه، در سال ۱۳۴۴ به تهران رفت و در دانشکدهٔ حقوق دانشگاه تهران به تحصیل مشغول شد. او همزمان در هنرستان موسیقی ملی از آموزشهای کلارینتِ رحمت افشار بهره برد. وی در این زمان با ارکستر دانشجویان دانشگاه همکاری داشت و در مسابقات سراسری دانشگاهها و مدارس عالیه کشور در رامسر، مدال طلای کلارینت را در سال ۱۳۴۵ و مدال طلای سازهای بادی را در سال ۱۳۴۷ به دست آورد. او همچنین سرپرستی ارکستر «شما و رادیو» را بر عهده داشت. ناصر زرافشان پس از دریافت مدرک کارشناسی ارشد علوم سیاسی به منظورِ ادامهٔ تحصیل به فرانسه رفت و همزمان در کلاسهای «برنارد واندرون» حاضر شد. او پس از پایان تحصیل و دریافت مدرک دکترای خود از فرانسه به ایران بازگشت و از اوایل دههٔ ۱۳۵۰ به عنوان وکیل دادگستری مشغول به کار شد و همزمان در حوزه مسائل اجتماعی فعالیت کرد.
در سال ۱۳۹۸ فیلم مستندی از زندگی و دیدگاههای ناصر زرافشان به کارگردانی بکتاش آبتین و تهیهکنندگی کاوه فرنام و مشاورهٔ محمد رسولاف ساخته شد.
بازداشت و زندان
ناصر زرافشان در اسفند ماه سال ۱۳۷۹ خورشیدی، که پس از پیگیریهای مربوط به پروندهٔ قتلهای زنجیرهای از سوی سازمان قضایی نیروهای مسلح به ۵ سال زندان و ۵۰ ضربه شلاق محکوم شد، در لایحهٔ دفاعیهٔ خویش که به دادگاه تجدید نظر نوشتهاست: «اگر قاتلین یک گروه فاسد و خودسر هستند، چرا برای پنهان داشتن عملکرد و اقاریر و اظهاراتشان از مزایای دستگاه حاکمهٔ مملکتی برخوردار میشوند و آیا هر کس راجع به پروندهٔ این محفل بسته و خودسر حرفی بزند، باید او را با عنوان «افشای اسرار دولتی» ساکت کرد؟ به من گفت شده بود که اگر خودم با استعفا از این پرونده کنار نکشم به طرق دیگر مانع مداخلهام در پرونده خواهند شد.»
وی همچنین در پایان دفاعیات خود نوشتهاست: «پروندهٔ حاضر توان وکالت اینجانب در پروندهٔ قتلهای زنجیرهای و تلاش برای کشف و احراز حقایق مربوط به این پروندهاست و در آن مقطع زمانی خاص، یعنی زمستان ۷۹، برای جلوگیری از دخالت و حضور اینجانب در دادگاه قتلهای زنجیرهای به جریان افتادهاست. اینجانب نیز از همان روزی که وکالت اولیای دم این پرونده را به عهده گرفتهام از تبعات احتمالی دفاع از حقوق قربانیان مظلوم این پرونده آگاه بودهام و آگاهانه به وظیفهای که در قبال مردم و تاریخ وطنم به عهده داشتهام عمل کردهام. جامعه و مردم که اولیای دم واقعی قربانیان قتلهای زنجیرهای و داور نهایی این پرونده هستند چه راجع به پرونده اصلی قتلهای زنجیرهای و چه راجع به این پرونده رای خود را صادر کردهاند.» او پس از پایان دوره ۵ ساله محکومیتش ممنوعالخروج شد.
ناصر زرافشان از جمله تحریمکنندگان دهمین دورهٔ انتخابات ریاست جمهوری در ایران بود.
جوایز و افتخارات
جایزهٔ انجمن قلم سوئد
جایزهٔ حقوق بشر انجمن قضات و حقوقدانان آلمان، ۲۰۰۷
جستارهای وابسته
ناصر زرافشان (فیلم)
پانویس
پیوند به بیرون
وبسایت شخصی ناصر زرافشان
زرافشان در وبگاه پن (به انگلیسی)
تقدیر از زرافشان در روز جهانی نویسندگان زندانی
جایزه انجمن قلم سوئد
اعتصاب غذاها
اعضای کانون نویسندگان ایران
افراد زنده
اهالی تهران
حقوقدانان اهل ایران
زادگان ۱۳۲۵
زادگان ۱۹۴۶ (میلادی)
زندانیان اهل ایران
زندانیان و بازداشتشدگان اهل ایران
سوسیالیستها
فعالان دموکراسی در ایران
فعالان سیاسی اهل ایران
قتلهای زنجیرهای ایران
منتقدان اهل ایران
نوازندگان کلارینت اهل ایران
نویسندگان سیاسی اهل ایران
نویسندگان فارسیزبان
نویسندگان مرد اهل ایران
وکیلان اهل ایران |
8903 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87%E2%80%8C%DB%8C%D8%A7%D8%B1%20%D8%B5%D8%A7%D9%84%D8%AD | اللهیار صالح | اللّهیار صالح (۲۷ اردیبهشت ۱۲۷۶ آران و بیدگل – ۱۲ فروردین ۱۳۶۰ تهران) سیاستمدار، وزیر، سفیر، نماینده دوره ۱۶ و ۲۰ مردم کاشان و آران و بیدگل در مجلس شورای ملی و از رهبران جبهه ملی ایران و حزب ایران بود.
تحصیلات
اللّهیار صالح آرانی در ۲۷ اردیبهشت ۱۲۷۶ در آران و بیدگل به دنیا آمد. پدرش میرزا حسن خان مبصرالممالک نایبالحکومه آران، بیدگل و نوش آباد بود. برادران صالح هشت نفر بودند که در حلقه دوستان به «صلحا» شهرت داشتند و از این میان سلیمان صالح، علی پاشا صالح و جهانشاه صالح از سایرین معروف تر هستند. سرهنگ جلیل بزرگمهر وکیل دکتر مصدق در دادگاه نظامی نیز داماد این خانواده بود. اللهیار صالح پس از تحصیلات مقدماتی، در کالج آمریکایی تهران ادامه تحصیل داد و مترجم سفارت آمریکا در تهران شد. در همین منصب با احمدشاه قاجار ملاقات کرد و نقش کوچکی در تصویب نشدن قرارداد ۱۹۱۹ ایفا کرد.
دوران رضا شاه
در اوائل سال ۱۳۰۶ که علیاکبر داور بتازگی عهدهدار وزارت عدلیه شده و تشکیلات عدلیه را به هم ریخته بود تا دادگستری نوین ایران را پیریزی کند، الهیار صالح را دعوت به کار در عدلیه کرد. صالح مشاغل قضائی را از بازپرسی آغاز کرد و به مدعیالعمومی (دادستانی) اصفهان و مستشاری دیوان کیفر رسید.
در سال ۱۳۱۲ که داور وزیر مالیه شد، صالح را هم با خود به آن وزارتخانه برد و رئیس انحصار تریاک و سپس رئیس گمرکات کرد. صالح سپس مدیرکل وزارت دارایی شد. پس از خودکشی داور در بهمن ۱۳۱۵ محمود بدر جای او را گرفت و صالح را معاون خود کرد. در آبان ۱۳۱۸ احمد متین دفتری به نخستوزیری رسید و سرتیپ رضاقلی امیرخسروی در کابینهاش عهدهدار وزارت دارایی شد. او در چهارم بهمن ۱۳۱۸ الهیار صالح را به عنوان معاون مالی وزارت دارایی به مجلس شورای ملی معرفی کرد.
امیرخسروی تأکید رضاشاه بر وزرات مالیه را به اطلاع صالح رساند که شاه هر پیشامدی در وزرات دارایی را از چشم ما خواهند دید. اللّهیار صالح تا اواسط بهمن ۱۳۱۹ معاون وزارت دارایی ماند اما به دلیل اختلاف میان رضاشاه، وزیر کشور و صالح بر سر چگونگی تنظیم بودجه کشور، از معاونت کنارهگیری کرد.
صالح بعد از کنارهگیری از کار مدتی را در تهران، خرمشهر و کاشان گذراند؛ اما تمایل رضا شاه برای برقراری ارتباط با آمریکا باعث شد دوباره او را به کار فرا بخواند. به صالح مأموریت داده شد به عنوان سفیر به آمریکا برود و طرح قراداد تجاری اقتصادی ایران و آمریکا را تنظیم کند. اما ورود متفقین به ایران و سقوط رضاشاه باعث شد دوره سفارت صالح کوتاه و او به تهران فراخوانده شود.
دوران محمدرضا شاه
صالح در بازگشت به تهران با محمدرضا شاه ملاقات کرد در این دیدار شاه تأکید کرد که پدرش سفارش کرده که او از راهنمایی صالح استفاده کند. در ابتدا صالح به ریاست بانک رهنی ایران رسید و در هنگام تصدی این پست به هندوستان سفر کرد.
اولین تجربه صالح در کسوت وزارت به کابینه احمد قوام و وزارت دارایی وی مربوط میشود. پس از حادثه هفدهم آذر ۱۳۲۱ که شماری از اعضای دولت قوامالسلطنه از جمله سید باقر کاظمی وزیر دارایی استعفا دادند، قوام اللهیار صالح را در ششم بهمن به عنوان وزیر دارایی به مجلس معرفی کرد. او در این سمت چند برخورد جزئی با قوام داشت که مهمترین آنها به مخالفت صالح با اعزام علی امینی به آمریکا مربوط میشود.
پس از استعفای قوام در ۲۴ بهمن، علی سهیلی که جانشین او شد، صالح را در مقام وزارت دارایی نگاه داشت. اما در اردیبهشت سال بعد صالح از دولت سهیلی خارج شد. صالح در کابینه دوم ساعد و کابینه اول ابراهیم حکیمی وزارت دادگستری را عهدهدار بود، در این دوران هیاتی سه نفره برای رسیدگی به وضعیت قضات دادگستری تشکیل داد. در کابینه دوم حکیمی وزیر مشاور و سپس وزیر کشور شد. در دولت قوامالسلطنه در سال ۱۳۲۵ مدتی وزیر دادگستری بود.
فعالیتهای حزبی
صالح ابتدا در کسوت عضوی ساده به حزب ایران پیوست و بعدها رهبری این حزب را در دست گرفت. در ۱۳۲۴ حزب ایران در یک اشتباه سیاسی به رهبری وی با حزب توده و فرقه دموکرات آذربایجان ائتلاف کرد؛ ولی به زودی به این اشتباه پی برد. حزب ایران به رهبری او در سال ۱۳۲۸ با ائتلاف با احزاب آزادی مردم ایران (نهضت سوسیالیستهای خداپرست، پانایرانیسم، زحمتکشان ایران و چند سازمان ملی)، جبهه ملی ایران را به رهبری محمد مصدق تشکیل دادند.
در ۱۳۳۵ به عنوان رهبر حزب ایران با انتشار اعلامیهای از دکترین ترومن حمایت کرد. در ۱۳۳۹ در انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی از کاشان انتخاب شد. این دوره مجلس دیری نپایید و شاه مجلس را منحل کرد. همزمان با آن صالح به کمک دیگران فعالیت در جبهه ملی دوم را آغاز کرد.
همکاری با مصدق
صالح در سال ۱۳۲۸ به جبهه ملی پیوست و در انتخابات مجلس شانزدهم از طرف مردم کاشان به نمایندگی انتخاب شد و از جمله یاران و همکاران نزدیک مصدق شد. صالح در خاطراتش مینویسید: «در دوران دو ساله نمایندگی بیشتر اوقات اینجانب در راه ملی شدن صنایع نفت و استیفای حقوق ازدسترفته ایران و ادارهنمودن کمیسیون مختلط نفت که ریاست آن به اینجانب تفویض شده بود، مصروف گردید.»
همینطور وی در زمستان ۱۳۳۰ در میانه انتخابات دوره هفدهم وزیر کشور کابینه مصدق شد و انتخابات را به انجام رساند و پیش از گشایش مجلس از سمت وزارت کشور کنار رفت. در شهریور ۱۳۳۱ از طرف دکتر مصدق به عنوان سفیر به آمریکا رفت تا مناسبات دو کشور را بهبود بخشد و مانع از جانبداری آمریکا از انگلستان در مناقشه نفت گردد.
صالح در این دوران تلاش کرد شرکتهای نفتی بیطرفی را به خرید نفت ایران متقاعد کند. در روزهای آخر کابینه مصدق او تلاش کرد که مقامات آمریکا را از فکر اقدام علیه دولت ایران منصرف کند، او در بخشی از گزارش خود به نخستوزیر آورده بود:
بعد از عدم موافقت دولت ایران با آخرین پیشنهاد دولت انگلستان رؤسای درجه اول آمریکا ظاهراً از خود یک نوع حالت خشم و عصبانیت نسبت به ایران ابراز میدارند و به جای این که با دلسوزی و همدردی مشکلات ما را در نظر بگیرند و راه چارهای برای آن بیندیشند از یک طرف رویه بیاعتنایی پیش گرفته و از طرف دیگر هر وقت فرصتی به دست میآید به بهانهای اظهارات غیردوستانه نسب به ایران مینمایند.
صالح چند روز پس از کودتای ۲۸ مرداد از مقام سفارت استعفا داد و از قبول شغل در کابینه کودتا خودداری کرد. صالح بعد از کودتای ۲۸ مرداد چند سالی در انزوا بود.
پس از کودتا
در دوره بیستم مجلس شورای ملی در سال ۱۳۳۹ با عضویت در «جبهه ملی دوم» از طرف مردم کاشان به نمایندگی انتخاب شد. صالح در این مجلس فعالیت زیادی در انتقاد از سیاستهای شاه داشت تا مجلس در سال ۱۳۴۰ منحل شد و اللّهیار صالح همراه با چند تن از سران جبهه ملی مانند: کریم سنجابی، داریوش فروهر، شاپور بختیار، ادیب برومند، مهندس بازرگان زندانی شد.
محمدرضا شاه پس از انتصاب اسدالله علم به نخستوزیری با تسلط بر ارتش و ساواک و نیروهای انتظامی در صدد برآمد اصلاحات مورد نظراش را پیاده کند.
شاه که به عمق نارضایتیهای مردم آگاه بود در صدد برآمد از نفوذ جبهه ملی در جامعه استفاده کند و با واگذاری مناصب و پستهایی به چند تن از رهبران جبهه با آنها معامله نماید برای این منظور علم را مأمور کرد با اللّهیار صالح تماس بگیرد و دربارهٔ پیشنهادش با او مذاکره کند. این مذاکرات در سه نوبت در منازل علم و صالح صورت گرفت؛ ولی چون شاه با پیشنهاد جبهه ملی در خصوص اکتفا به سلطنت و عدم دخالت در حکومت و اجرای قانون اساسی موافقت نکرد مذاکرات بدون نتیجه پایان پذیرفت.
دهه چهل
در دیماه ۱۳۴۱ همزمان با رفراندوم شش مادهای موسوم به «انقلاب سفید» نخستین کنگره «جبهه ملی ایران» با شرکت نمایندگان منتخب احزاب و سازمانهای سیاسی تشکیل دهنده «جبهه ملی» تشکیل شد و با پیام مصدق گشایش یافت. در این کنگره اللّهیار صالح به عنوان رئیس هیئت اجرایی جبهه ملی گزارش مفصلی از اوضاع نابسامان کشور که در نتیجه دخالتها و اعمال بیرویه شاه به وجود آمده بود تقدیم کرد و سپس به ریاست کنگره انتخاب شد. صالح در اردیبهشت ۱۳۴۳ به دلیل اختلاف با نظرات دکتر مصدق دربارهٔ شیوه کار و تغییر اساسنامه جبهه استعفا داد و از این تاریخ به بعد از فعالیتهای سیاسی کنارهگیری کرد.
در سال ۱۳۴۴ خورشیدی، به همت افتخارالاسلام آرانی، علی تشکری آرانی و اللّهیار صالح، کتابخانه آستان امامزاده محمد هلال بن علی آران و بیدگلی تأسیس شد. صالح از اعضای انجمن آثار ملی بود.
انقلاب ۱۳۵۷
اللّهیار صالح در همهپرسی نظام جمهوری اسلامی در ایران به همراه داریوش فروهر حاضر شد و به برقراری نظام جمهوری اسلامی در ایران رأی داد. وی در برابر دوربین تلویزیون گفت:
خوشحالم که پیش از مرگ به جمهوری اسلامی رای میدهم.
وصیتنامه
اللّهیار خان صالح در حدود یکسال قبل از مرگ، وصیتنامهای نوشت. در متن این وصیتنامه آمدهاست:وصیت نامهٔ اینجانب اللهیار فرزند حسن نامخانوادگی صالح دارای شناسنامه شماره ۲۲۱۵۸انا لله وانا الیه راجعونبازماندگان عزیز عمر من به حساب قمری از ۸۴ سال گذشتهاست. دو سه مطلب را به عنوان وصیت از شما تقاضا دارم:۱) از دعوت اشخاص برای تشییع جنازه خودداری و جسد مرا به اسرع اوقات در نزدیکترین گورستان عمومی، زیر آسمان باز بدون اتاق و سرپوش دفن کنید.۲) از تشکیل مجلس ختم و هفت و غیره بکلی صرف نظر کنید و پولی که مطابق معمول به مصرف این کارها میرسد به هیئت امنای امامزاده محمد هلال بدهید که برای کتابخانهٔ آنجا صرف شود. رابط من با کتابخانه در این تاریخ آقای علی رجبی آرانی دفتردار اسناد رسمی شماره ۱۶ کاشان میدان کمال الملک میباشد که تلفن آن ۰۲۵۲۱–۲۳۹۱ است والسلام علیکم ورحمهالله وبرکاته
اللهیار صالح پانزده فروردین پنجاه و نه… جمعه ۱۸ جمادیالاولی ۱۴۰۰... با این همه پس از مرگ وی هم تشییع جنازهٔ باشکوهی از او انجام شد و هم مجلس یادبودی در ۲۰ فروردین همان سال برگزار گردید. در مجلس یادبود باشکوهش عباس خوش عمل کاشانی (شاعر و روزنامهنگار) شعر بلند و غرایی در سوگ وی قرائت کرد که یک بند آن چنین است:
«صالح» مطیع ایزد منان رفت
دلسوز ملک وملت ایران رفت
مفهوم افتخار وشرف جان داد
معنای عشق و عزت وعرفان رفت
آن قائدی که در همه عمرش بود
قائل به حفظ حرمت انسان رفت
افسوس شمع محفل خوبان مرد
هیهات نور دیدهٔ یاران رفت
دلواپس وقایع میهن بود
آن دم که سوی حضرت جانان رفت
در سوگ آن عزیز محبت کیش
صبر و قرار مردم کاشان رفت
پژمرده گشت باغ وطن افسوس
خاموش شد چراغ وطن افسوس …
منابع
نگاهی به زندگی اللهیار خان صالح
پانویس
اعضای جبهه ملی ایران
اعضای حزب ایران
اهالی آران و بیدگل
اهالی ایران در سده ۲۰ (میلادی)
اهالی کاشان
دانشآموختگان دبیرستان البرز
درگذشتگان ۱۳۶۰
درگذشتگان ۱۹۸۱ (میلادی)
دیپلماتهای اهل ایران
زادگان ۱۲۷۶
زادگان ۱۸۹۷ (میلادی)
زندانیان اهل ایران
سفیران ایران در ایالات متحده آمریکا
سفیران پهلوی در ایالات متحده آمریکا
سیاستمداران حزب ایران
فعالان دموکراسی در ایران
فعالان سیاسی اهل ایران
نمایندگان دوره بیستم مجلس شورای ملی
نمایندگان دوره شانزدهم مجلس شورای ملی
نمایندگان کاشان در مجلس شورای ملی
وزیران دادگستری پهلوی
وزیران دارایی (ایران)
وزیران کشور پهلوی |
8905 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B5%D9%85%D8%AF%20%D8%A8%D9%87%D8%B1%D9%86%DA%AF%DB%8C | صمد بهرنگی | صمد بهرنگی (زادهٔ ۲ تیر ۱۳۱۸ در تبریز – درگذشتهٔ ۹ شهریور ۱۳۴۷ در ارسباران) آموزگار، منتقد اجتماعی، داستاننویس، مترجم و محقق فولکلور زبان ترکی آذربایجانی ایرانی بود. کتاب ماهی سیاه کوچولوی بهرنگی مدتها نقش بیانهٔ غیررسمی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران را بازی میکرد. با این وصف، صمد افکار چپ داشت اما عضو هیچ دسته و گروهی نبود و به گفته برادرش (اسد) او یک پای مسجد در مجالس ختم و عزا بود.
بهرنگی دربارهٔ خودش گفتهاست: «قارچ زاده نشدم بی پدر و مادر، اما مثل قارچ نمو کردم، ولی نه مثل قارچ زود از پا درآمدم. هر جا نَمی بود، به خود کشیدم؛ کسی نشد مرا آبیاری کند. من نمو کردم… مثل درخت سنجد کج و معوج و قانع به آب کم، و شدم معلم روستاهای آذربایجان. پدرم میگوید: اگر ایران را میان ایرانیان تقسیم کنید، از همین بیشتر نصیب تو نمیشود.»
زندگی
صمد بهرنگی در ۲ تیر ۱۳۱۸ در محله چرنداب در جنوب بافت قدیمی شهر تبریز در خانوادهای تهیدست چشم به جهان گشود. پدر او «عزت» و مادرش «سارا» نام داشتند. صمد دو برادر و سه خواهر داشت. پدرش کارگری فصلی بود که بیشتر به شغل زهتابی (آنکه شغلش تابیدن زه و تهیه کردن رشته تافته از روده گوسفند و حیوانات دیگر باشد) زندگی را میگذراند و خرجش همواره بر دخلش فزونی داشت. برخی اوقات نیز مشک آب به دوش میگرفت و در ایستگاه «وازان» به روسها و عثمانیها آب میفروخت. بالاخره فشار زندگی وادارش ساخت تا با فوج بیکارانی که راهی قفقاز و باکو بودند به قفقاز برود. رفت و دیگر بازنگشت.
تحصیل و آموزگاری
آغاز آموزگاری
صمد بهرنگی پس از تحصیلات دبستان و دبیرستان در مهر ۱۳۳۴ به دانشسرای مقدماتی پسران (تبریز) رفت و در خرداد ۱۳۳۶ از آنجا فارغالتحصیل شد. از مهر همان سال و در حالیکه تنها هجده سال سن داشت آموزگار شد و تا پایان عمر در آذرشهر، ممقان، قاضیجهان، گوگان، آخیجهان وفیروزسالار در استان آذربایجان شرقی که آن زمان روستا بودند تدریس کرد. در مهر ۱۳۳۷ برای ادامهٔ تحصیل در رشته زبان و ادبیات انگلیسی به دورهٔ شبانهٔ دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه تبریز رفت و همزمان با آموزگاری، تحصیلش را تا خرداد ۱۳۴۱ و دریافت گواهینامهٔ پایان تحصیلات ادامه داد.
تلاشهای آموزشی
صمد بهرنگی حق آموزش کودکان دور از مرکزی را که به زبانی غیر از زبان فارسی سخن میگفتند به رسمیت شناخت. او به کتابهای درسی انتقاد میکرد که این کتابها برای زندگی شهری نوشته شدهاند. برای نمونه هرگز نگفته بودند که اگر برف سنگین آذربایجان ارتباط روستا را با خارج قطع کرد و نفت سفید در ده پیدا نشد و خودت مریض و بیدارو و درمان و تنها بودی چکار باید بکنی؟. بنابراین روشهای زندگی مناسب آنان را آموزش داد و تلاش کرد کودکان را به یادگیری، علاقهمند کند. بهرنگی تلاش میکرد پدر و مادر بچهها را راضی کند که به جای بهکارگیری بچهها در کشتزار و گلهداری، آنها را به مدرسه بفرستند.
تلاشهای آموزشی صمد بهرنگی همزمان با موج تلاشها برای به رسمیت شناختن حقوق کودکان در ایران بود. در درون حاکمیت ایران، کسانی چون پرویز ناتل خانلری (وزیر فرهنگ آن هنگام) در پایهگذاری سپاه دانش و در خارج از دستگاههای دولتی، دستهای از نخبگان مانند ثمین باغچهبان، لیلی ایمن، توران اشتیاقی، معصومه سهراب، یحیی مافی، توران میرهادی، ایرج جهانشاهی، محمد بهمنبیگی و عباس سیاحی بودند.
دادگاه و پیگرد قضایی
در سال ۱۳۴۱ صمد از دبیرستان به بزه بیان سخنهای ناخوشایند، در دفتر دبیرستان و بین دبیران، اخراج و به دبستان فرستاده شد. یک سال بعد و در پی افزایش فعالیتهای فرهنگی، با پاپوش رئیس وقت اداره فرهنگ آذربایجان، کار صمد به دادگاه کشیده شد که در پایان تبرئه شد. در سال ۱۳۴۳ به خاطر چاپ کتاب پارهپاره و صدور کیفرخواست از سوی دادسرای عادی ۱۰۵ ارتش یکم تبریز و سپس صدور حکم تعلیق از خدمت به مدت ۶ ماه، تحت پیگرد قرار گرفت. در آبان همان سال حکم تعلیق وی لغو شد و صمد به سر کلاس بازگشت. سالهای میانی دهه ۱۳۴۰ (خورشیدی) همزمان با دستگیری و اعدام تعدادی از نزدیکان صمد و شرکت او در اعتصابات دانشجویی بود.
داستاننویسی
صمد نویسندگی را با طنزنویسی آغاز کرد. در دانشسرا همراه دو تن از دوستانش روزنامهٔ فکاهی دیواریی به نام «خنده» مینوشت که بسیار هوادار داشت. از سال ۱۳۳۶ مقالهها و قطعات فکاهی و طنز آمیز او در توفیق منتشر میشدند و این کار ۳، ۴ سالی دوام داشت. یک مقاله نیز در ماهنامهٔ کشکیات منتشر کرد و میخواست با آن ماهنامه، همکاری کند که مجله تعطیل شد. مطالب طنز صمد در مهد آزادی و مهد آزادی آدینه نیز چاپ شد که منتخب آنها در مجموعه مقالههای او آمدهاست. بهرنگی در ۱۳۳۹ نخستین داستان منتشر شده خود به نام عادت را نوشت؛ که با تلخون در ۱۳۴۰، بینام در ۱۳۴۲، و داستانهای دیگر ادامه یافت. او ترجمههایی نیز از انگلیسی و زبان ترکی استانبولی به زبان فارسی و از فارسی به زبان ترکی آذربایجانی (از جمله ترجمهٔ شعرهایی از مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، و نیما یوشیج) انجام داد. پژوهشهایی نیز در جمعآوری فولکلور آذربایجان و نیز دربارهٔ علوم پرورشی از او منتشر شدهاست. وی در کتاب کندوکاو در امور پرورشی ایران واژههای گرفته شده از زبان عربی را بخش بزرگی از اشتراک زبانهای رایج ایرانی از جمله ترکی آذری با فارسی دانستهاست؛ و به همین دلیل خواستار عدم حذف آنان با بهانههای باستانگرایی و تأکید بیشتر بر این لغات در هنگام آموزش فارسی به کودکان آذربایجانی شده بود.
فعالیت سیاسی
کتابهای صمد بهرنگی مثل ماهی سیاه کوچولو و اولدوز و کلاغها میان چریکهای فدایی خلق بسیار پر طرفدار بود. گفته میشد که صمد با چهرههای تأثیرگذار این سازمان دیدار داشتهاست. دیدارهایی میان صمد بهرنگی و امیر پرویز پویان انجام شدهاست؛ دیدارهایی که برخی از آنها در خانه فروغ فرخزاد صورت میگرفتهاست. فروغ فرخزاد در بخشی از شعر مشهور «فتح باغ» به همین دیدار اشاره کردهاست: «و در آن کوه غریب فاتح/ از عقابان جوان پرسیدیم/ که چه باید کرد»
کتاب «الفبای آذر» صمد به «سازمان پیکار با بیسوادی» ارائه شد و نامهای از طرف وزارت فرهنگ مبنی بر دعوت به همکاری در مقابل حقالزحمه چشمگیر دادند که نهایتاً به دلیل وابستگی آن به حکومت نپذیرفت.
برادرش میگوید زمانی که از صمد علت ترک این منصب را پرسیدم در پاسخ گفت: «نمیتوانم صفحات اول کتابم را به شاه و شهبانو اختصاص بدهم.»
مرگ
گفتههای حمزه فراهتی
حمزه فراهتی در کتاب خاطرات خود به نام «از آن سالها و سالهای دیگر» مینویسد: "ارس درست در پشت پاسگاه جریان داشت. در میان خنده و شوخی، لخت شدند و به آب زدند. [...] پنجاه متری شنا نکرده بود که صدای فریاد صمد را شنید: " کمک! کمک!" بلافاصله برگشت و دید که صمد تا بالای شانههایش توی آب است و هراسان دست و پا میزند. بلافاصله چرخ زد و در خلاف جهت جریان آب، رو به سمتی که صمد بود، با تمام قوا دست و پا زد. تقریباً نصف فاصله را طی کرده بود که صمد برای سومین بار صدایش کرد. [...] دید که جریان تند صمد را در خود بلعید. دید که صمد ناپدید شد. دید که جهان خاموش شد."
گفتههای اسد بهرنگی
بهرنگی در شهریور ۱۳۴۷ (در سن ۲۹ سالگی) در رود ارس و در ساحل روستای کوانق غرق شد. اسد بهرنگی، برادر صمد، دربارهٔ این رویداد گفته بود: «من به وسیلهٔ تلفن از دوستی شنیدم برای صمد حادثهای پیش آمده. رفتم نزد کاظم سعادتی. کاظم آن وقت داشت خانهاش را درست میکرد. کارش را رها کرد… مطمئن شدیم که صمد در آب غرق شده… قرار شد چهار نفر بروند. دو تا از شوهرخواهرهایم، خودم و کاظم سعادتی... خلاصه دو روز آواره و سرگردان گشتیم تا بالاخره جسد را پیدا کردیم (۱۲ شهریور در نزدیکی پاسگاه شتربان در چند کیلومتری محل غرق شدن). توی یک جزیره مانندی در وسط رودخانه بود. … بعضیها میگفتند با افسری او را دیدهاند؛ ولی هیچکس اطلاع دقیقی نداشت که جریان چه طور بود. دهاتیهای آنجا خیلی بامحبت بودند جسد را آوردند بیرون و شستند… فقط دو سه تا جای زخم، طرف ران و ساقش بود چیزی شبیه فرورفتگی.» پیکر صمد در گورستان امامیه تبریز دفن شد. در خاکسپاری صمد، انبوهی از مردم، روشنفکران و جوانان شرکت کردند.
شایعههای قتل
کنار آمدن با واقعیت مرگ بهرنگی، ساده نبود. جامعه معترض روشنفکری که مهمترین آنها جلال آلاحمد و غلامحسین ساعدی (که کاشف و معرف صمد بود) بودند از همان لحظات نخست که خبر حادثه به آنها رسید ساواک را متهم به قتل صمد کردند. جلال آلاحمد کسی بود که یادداشت صمد و افسانه عوام را نوشت و شایعه قتل او را در دهانها انداخت. سالها پس از آن نوشت که در این باره افسانه ساخته بودهاست؛ زیرا نمیخواسته مرگ صمد «به هدر» برود. جلال آلاحمد شش ماه بعد از مرگ صمد در نامهای به منصور اوجی شاعر شیرازی مینویسد «... اما در باب صمد. درین تردیدی نیست که غرق شده. اما چون همه دلمان میخواست قصه بسازیم ساختیم… خب ساختیم دیگر. آن مقاله را من به همین قصد نوشتم که مثلاً تکنیک آن افسانهسازی را روشن کنم برای خودم. حیف که سر و دستش شکسته ماند و هدایتکننده نبود به آنچه مرحوم نویسندهاش میخواست بگوید…» حمزه فراهتی در کتاب خود اظهار میکند که «صمد بهرنگی شهید ساختگی شد» و مرگ او کار ساواک نبودهاست.
بیشترین شایعهای که ساخته شد این بود «حمزه فراهتی» افسر دامپزشکی که با صمد بوده، او را خفه کردهاست. نظامی بودن فراهتی شایعه دست داشتن ساواک در مرگ صمد را قوت بخشید و البته روشنفکران آن زمان نیز در گسترش این شایعهها بسیار تلاش کردند. اسد بهرنگی گفته بود که فراهتی را دو ماه بعد در خانهٔ بهروز دولتآبادی دیدهاست، از قول او گفتهاست: «من این طرف بودم و صمد آن طرفتر. یک دفعه دیدم کمک میخواهد. هر چه کردم نتوانستم کاری بکنم.» سیروس طاهباز دراینباره مینویسد: «بهرنگی [...] خواسته بود تنی به آب بزند و چون شنا بلد نبود، غرق شده بود (شخصی بنام مرحوم حسین حسینزاده از اهالی روستای کلاله که شاهد موضوع بوده این نظر را تأیید کرده بود. جلال آلاحمد مرگ بهرنگی را مشکوک تلقی کرد [...] اما حرف بهروز دولتآبادی برایم حجّت بود که مرگ او را طبیعی گفت و در اثر شنا بلد نبودن.» اسد بهرنگی شنا بلد نبودن صمد را تأیید میکند. ولی دربارهٔ نظر طاهباز و دیگران میگوید «همه از دهان بهروز دولتآبادی حرف زدهاند نه این که واقعاً پژوهشی صورت گرفته باشد [...] تا به حال برخوردی پژوهشی دربارهٔ مرگ صمد نشدهاست.»
مرگ بهرنگی در چهار کتاب زیر به تفصیل بررسی شدهاست:
اشرف دهقانی «رازهای مرگ صمد»
حمزه فراهتی «از آن سالها و سالهای دیگر»
اسد بهرنگی «برادرم صمد بهرنگی»
محمد هادی محمدی به همراه علی عباسی «صمد ساختار یک اسطوره»
میراث
عمر مؤثر آثار و افکار صمد بسی فراتر از عمر کوتاه اوست. قصههای صمد به جز کتاب ماهی سیاه کوچولو که توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چاپ شده بیشتر توسط انتشارات شمس در تبریز چاپ میشد و اغلب شش ریال قیمت داشت و استدلال صمد این بود که من برای پابرهنهها قصه مینویسم. بنابراین، نوشته پیمان وهابزاده باور کردنی جلوه میکند که «کتاب ماهی سیاه کوچولو بیش از هر مورد دیگر در عضوگیری برای سازمان چریکهای فدایی خلق ایران نقش داشت». کتاب ماهی سیاه کوچولو به نوعی بیانیه جنبش مسلحانه چریکهای فدایی خلق ایران تبدیل شد. آنان تعهد و خشم انقلابی این کتاب را میستودند و آن را اثری نمادین در ستایش مبارزه قهرآمیز دانستند و مرگ صمد را به مرگ ماهی سیاه در گلوی مرغ ماهیخوار تشبیه کردند. ملالی جویا، عضو پیشین لویه جرگه افغانستان، در این زمینه به تجربه خودش اشاره کردهاست.
نامگذاری کوچهای با نام او
در ۲۲ تیرماه ۱۴۰۰ شورای شهر تهران با نامگذاری خیابان فرعی از خیابانهای شرق خیابان حجاب (مقابل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان) به نام صمد بهرنگی موافقت کرد که با مخالفت فرمانداری شهر تهران رو به رو شد. در برخورد با این مخالفت انجمن نویسندگان کودک و نوجوان با نوشتن بیانیه ای اعتراض خود را اعلام کرد. در بخشی از متن بیانیه چنین آمدهاست:
«انجمن نویسندگان کودک و نوجوان، نه فقط نظر سلیقهای هیئت تطبیق فرمانداری تهران را غیرقابل قبول میداند، بلکه بر این باور است که چنین اعمال سلیقههای غیرفرهنگی، پاسخی در خور از مردم و بهویژه نسل جدید خواهد گرفت. تندادن جامعه به این قبیل تصمیمهای زیانبار، هم به شهر و مردم آسیب میزند و هم به هویت جمعی و منافع ملی. از این رو، انجمن نویسندگان کودک و نوجوان انتظار دارد مسئولان ذیربط، هرچه زودتر ضمن اعلام بطلان نظر اعلام شدهٔ هیئت تطبیق فرمانداری تهران در این زمینه، بهطور جدی به اعضای این هیئت یادآوری کنند که لازم است از تصمیمگیریهای تنگنظرانه، غیرکارشناسی و سلیقهای بپرهیزند، تا دیگر بار شاهد چنین خبرهایی نباشیم.»
پس از تغییر شورای شهر و دولت، در شهریور همان سال این تصمیم قطعی و کوچههایی که بنام استادان ادبیات کودکان نامگذاری شده بود پلاک کوبی شد.
اما در آذرماه پلاکها کنده شد و نامهای قبلی کوچهها بازگردانده شد. انجمن نویسندگان کودک در این باره بیانیهای دیگر صادر کرد که در آن نوشت:
«گمان نمیکردیم نیاز به یادآوری باشد، چون بر این باوریم که هم جنابعالی و هم اعضای شورای شهر و دیگر مسئولان توجه دارند که قدردانی از این بزرگان و نامگذاری خیابانهای مذکور به نام آنان، چیزی بر قدر و جایگاه آنها نمیافزاید، بلکه شهر را زینت میبخشد.»
نوشتهها
بهرنگی در نوزده سالگی نخستین داستان منتشرشدهاش به نام عادت (۱۳۳۹) را نوشت. یک سال بعد داستان تلخون را که برگرفته از داستانهای آذربایجان بود، با نام مستعار در سال ۱۳۴۲درهفته نامه کتاب،انتشارات روزنامه کیهان منتشر کرد. بعدها از بهرنگی مقالاتی در روزنامه مهد آزادی، نشریه توفیق و غیره با امضاهای گوناگون مانند «داریوش نوابمرغی»، «چنگیز مرآتی»، «بابک»، «افشین پرویزی»، «ص. آدام» و «آدی با تمیش» به چاپ رسیدند.
در سال ۱۳۷۷ برای نخستینبار پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران، مجموعه قصههای صمد بهرنگی با تصحیح عزیزالله علیزاده توسط نشر فردوس در ۴۳۸ صفحه منتشر شد.
داستانها
کتاب و نوشتارها
پارهپاره (مجموعه شعر از چند شاعر)، تیر ۱۳۴۲
کندوکاو در مسائل تربیتی ایران، تابستان ۱۳۴۴
افسانههای آذربایجان (ترجمه فارسی) - جلد ۱، اردیبهشت ۱۳۴۴
تاپما جالار، قوشما جالار (مثلها و چیستانها)، بهار ۱۳۴۵
افسانههای آذربایجان (ترجمه فارسی) - جلد ۲، تهران، اردیبهشت ۱۳۴۷
انشا و نامهنگاری برای کلاسهای ۲ و ۳ دبستان
آذربایجان در جنبش مشروطه
الفبا ویژهٔ کودکان آذربایجان
اهمیت ادبیات کودک
مجموعه مقالهها
فولکلور و شعر
برگردانها
بهرنگی برگردانهایی از انگلیسی و ترکی استانبولی به فارسی و از فارسی به ترکی آذربایجانی (از جمله ترجمهٔ شعرهایی از مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، و نیما یوشیج) انجام داد. برخی از این آثار به قرار زیرند:
ما الاغها! - عزیز نسین، پاییز ۱۳۴۴
دفتر اشعار معاصر از چند شاعر فارسیزبان
خرابکار (قصههایی از چند نویسنده ترکزبان)، تیر ۱۳۴۸
کلاغ سیاهه - مامین سیبیریاک (و چند قصه دیگر برای کودکان)، خرداد ۱۳۴۸
زندهباد قانون و داستانهای دیگر - عزیز نسین، مامین سیبیریاک، مظفر ایزگو، ناظم حکمت، مهدی حسین و …
سرودهها و نوشتهها دربارهٔ صمد بهرنگی
عباس هژیر شعری برای صمد سروده که گوگوش خواننده ایرانی آن را اجرا کردهاست.
ترانهٔ «ای خورشید کوچهٔ ما» یا «دوست خوب بچهها» از ناصر مهدیپور که حبیب محبیان برای صمد بهرنگی اجرا کردهاست.
«جهانبینی ماهی سیاه کوچولو» ، منوچهر هزارخانی، آرش، دوره دوم، شماره ۵(۱۸)، آذر ۱۳۴۷
صمد جاودانه شد، علیاشرف درویشیان، ۱۳۵۲
زندگی و مرگ صمد بهرنگی، اسماعیل جمشیدی، نشر عطایی، ۱۳۵۷
کتاب جمعه، سال نخست، شماره۶–۱۵، شهریور ۱۳۵۸
صمد بهرنگی قصهنویسی برای کودکان، احمد بیانی، همشهری، ۱۶ شهریور ۱۳۷۸
یادمان صمد، علیاشرف درویشیان، انتشارات کتاب و فرهنگ، چاپ نخست، ۱۳۸۰
صمد:ساختار یک اسطوره، محمدهادی محمدی و علی عباسی، نشر چیستا، ۱۳۸۰
«نقدی بر دو گربه روی دیوار»، حسن نیکوفرید، وبگاه رسمی صمد بهرنگی، ۱۳۸۶
«کودکانههای سیاسی صمد بهرنگی» (مقاله)، جواد طباطبایی و نگین نوریان دهکردی، پژوهشنامهٔ علوم سیاسی، بهار ۱۳۹۳<ref>[http://ensani.ir/fa/article/336884/کودکانه-های-سیاسی-صمد-بهرنگی «کودکانههای سیاسی صمد بهرنگی»(مقاله)، جواد طباطبایی و نگین نوریان دهکردی، پژوهشنامهٔ علوم سیاسی، سال نهم، بهار ۱۳۹۳، شماره ۲ (پیاپی ۳۴)]</ref>
یادمان صمد، علیاشرف درویشیان، ویراست دوم، نشر موغام، ۱۳۹۵
جستارهای وابسته
فهرست داستاننویسان ایرانی
پانویس
منابع
مجموعه قصههای صمد بهرنگی، مصحح عزیزالله علیزاده، تهران: انتشارات فردوس، ۱۳۷۷، ۴۳۸ صفحه.
طاهباز، سیروس. صمد بهرنگی و ماهی سیاه دانا. چاپ نخست، تهران: نشر فرزانروز، ۱۳۸۰.
کیوان باژن. صمد بهرنگی (مجموعهٔ تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران)''. چاپ نخست، تهران: نشر روزنگار: ۱۳۸۳.
پیوند به بیرون
انجمن خانهٔ صمد بهرنگی
سالنمای زندگی صمد بهرنگی
صفحه صمد بهرنگی در وبگاه خواندنیهای خوب (گودریدز)
اطلاعات در کتابخانهٔ ملی فرانسه BNF
آموزگاران اهل ایران
ارس
افراد ایرانی آذریتبار
اهالی تبریز
اهالی چرنداب
جستارنویسان اهل ایران
خاکسپاریها در گورستان امامیه
دانشآموختگان دانشگاه تبریز
درگذشتگان ۱۳۴۷
درگذشتگان ۱۹۶۷ (میلادی)
درگذشتگان ۱۹۶۸ (میلادی)
درگذشتگان با غرقشدن
زادگان ۱۳۱۸
زادگان ۱۹۳۹ (میلادی)
شاعران اهل تبریز
مترجمان اهل ایران
مترجمان سده ۲۰ (میلادی)
مترجمان فروغ فرخزاد
مقالهنویسان سده ۲۰ (میلادی)
منتقدان اجتماعی
نویسندگان آذریتبار اهل ایران
نویسندگان آذریزبان
نویسندگان ادبیات کودک اهل ایران
نویسندگان مرد اهل ایران |
8906 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%A8%D9%87%D9%87%20%D9%85%D9%84%DB%8C%20%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86 | جبهه ملی ایران | جبهه ملی ایران که به اختصار جبهه ملی نیز خوانده میشود سازمان سیاسی ملیگرای سکولار، دموکرات و جمهوریخواه فعال در ایران است، که در حال حاضر تحت رهبری سید حسین موسویان فعالیت میکند.
جبهه ملی ایران در سال ۱۳۲۸ توسط سیاستمدارانی بزرگ و خبره از قبیل محمد مصدق، حسین فاطمی و کریم سنجابی تأسیس شد و به پیش نهاد حسین فاطمی، ملی شدن صنعت نفت ایران را مطرح کرد. دکتر مصدق در کتاب خاطرات خود میگوید: «پیشنهاد ملیشدن صنعت نفت در سراسر کشور ابتکار شادروان دکتر حسین فاطمی بود… با پیشنهاد و نظریات آن شادروان موافقت نمودم و قرار شد که ایشان پیشنهاد خود را در جلسه نمایندگان جبهه ملی بدهند و ببینم نظر دیگران چیست. در جلسهای که در خانه آقای نریمان تشکیل شد، دکتر فاطمی پیشنهاد خود را مطرح [کرد] و تصویب شد.» در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ ملی شدن صنعت نفت مراحل نهایی تصویب خود را طی کرد و در اردیبهشت ۱۳۳۰، محمد مصدق تشکیل دولت داد و هیئتی را به ریاست مهدی بازرگان برای اجرای ملی شدن نفت راهی شرکت نفت کرد. مصدق در زمان دولت خود تا حد امکان تلاش کرد تا قدرت محمدرضا پهلوی را کاهش دهد و مشروطه را اجرا کند. سرانجام در جریان کودتای ۲۸ مرداد، دولت دکتر مصدق سقوط کرد و مصدق به سه سال زندان انفرادی محکوم شد. بعد از آن به دستور محمدرضا پهلوی، ظاهراً آزاد و به احمدآباد مصدق تبعید گردید ولی تا پایان عمر خود در آن جا تحت نظر بود.
بعد از کودتای ۲۸ مرداد، چندتن از یاران مصدق به رهبری سید رضا زنجانی، نهضت مقاومت ملی را تشکیل دادند. بعد از شکست نهضت مقاومت ملی، در سال ۱۳۳۹، فعالیتهای جبهه ملی تحت عنوان جبهه ملی ایران توسط اللهیار صالح، کریم سنجابی، غلامحسین صدیقی، باقر کاظمی و … مجدداً شروع شد و در راه برقراری مشروطه و آرمانهای مصدق تلاش کرد تا این که رهبران آن دستگیرشده و با توجه به مشکلات پیش آمده و عدم اتفاق نظر با دکتر مصدق در شیوه اداره جبهه ملی اللهیار صالح سیاست صبر و انتظار را اعلام و جبهه ملی دوم تعطیل شد. در پی این تعطیلی مصدق در حالی که در تبعید بود، دستور داد تا جبهه ملی مجدداً توسط احزاب نهضت آزادی، جامعه سوسیالیستها، حزب ملت ایران و حزب مردم ایران، تشکیل شود و خودش رهبری آن را بر عهده بگیرد که با مرگ مصدق، هرگز تشکیل نشد.
جبهه ملی در سال ۱۳۵۶ تحت رهبری کریم سنجابی مجدداً احیا شد و در راه برقراری دموکراسی و حکومت قانون تلاش کرد. پس از پیروزی انقلاب، مهدی بازرگان به عنوان نخستوزیر دولت موقت انقلاب ایران تشکیل کابینه داد و بیشتر اعضای کابینه او اعضای جبهه ملی و نهضت آزادی بودند. بعد از گروگانگیری در سفارت آمریکا، دولت بازرگان سقوط کرد. هنوز مدت زیادی از پیروزی انقلاب نگذشته بود که جبهه ملی به صف مخالفان جمهوری اسلامی پیوست و سرانجام در ۲۵ خرداد ۱۳۶۰، جبهه ملی تظاهراتی علیه لایحه قصاص ترتیب داد و به همین دلیل توسط روحالله خمینی مرتد اعلام شد. حکم ارتداد جبهه ملی باعث شد تا جبهه ملی در دهه شصت فعالیت عمومی نداشته باشد و تنها به حفظ سازمانهای باقی مانده بپردازد.
در سال ۱۳۷۳، جبهه ملی مجدداً تحت رهبری ادیب برومند و با حضور افرادی چون علی اردلان، سید حسین موسویان، مسعود حجازی ،حسین شاهحسینی و پرویز ورجاوند مجدداً احیا شد. جبهه ملی مطابق اساسنامهاش بر جدایی دین از حکومت تأکید دارد.
برای بررسی جبهه ملی آن را به دورههای تاریخی تشکیل آن مانند جبهه ملی اول و… تقسیم میکنند.
پیدایش
در اسفند ۱۳۲۷ محمدرضاشاه پهلوی با استناد به قانون، مجلس شورای ملی را به منظور پیشبرد اصلاحاتی که در نظر داشت منفصل کرد. سپس اقدام به تشکیل سیستم پارلمانی دو مجلسی کرد که در قانون مشروطه سال ۱۲۸۵ نوشته شده بود اما هرگز تحقق نیافته و مجلس سنا هرگز تشکیل نشده بود. در نظام پارلمانی دو مجلسی، سنا اقلیت هستند و انتظار میرفت که طرفدار شاه باشند. اما انتخابات عمومی مجلس شورای ملی که اکثریت بودند در تیر ۱۳۲۸ شروع شد. بر اساس چارچوب تصویب شده در قانون مشروطه ۱۲۸۵، شاه ۳۰ سناتور از ۶۰ سناتور را تعیین کرد. در مقابل انتخاب سلطنت طلبان نزدیک به شاه توسط او، و نگرانیها دربارهٔ تقلب در انتخابات عمومی، محمد مصدق در ۲۴ مهر ۱۳۲۸ (۱۳ اکتبر ۱۹۴۹) از مردم درخواست اعتراض رسمی کرد. هزاران نفر از عمارت مصدق تا باغ کاخ سلطنتی راهپیمایی کردند. در آنجا، در یک نشست با وزیر امور داخله عبدالحسین هژیر، ۲۰ سیاستمدار رادیکال مخالف به رهبری دکتر مصدق خواستار توقف مداخله شاه و ممانعت او از انتخابات آزاد شدند. بعد از سه روز تحصن مخالفان، آنها از هژیر قول گرفتند که انتخابات به صورت منصفانه برگزار شود. در آنجا بلافاصله، کمیته ۲۰ نفره از ائتلاف جبهه ملی تشکیل شد یعنی در ۲۷ یا ۲۸ مهر ۱۳۲۸. در چند هفته بعد، انتخابات با تقلب به چالش کشیده شد و در این جریان، هژیر در ۱۳ یا ۱۴ آبان ۱۳۲۸ توسط فدائیان اسلام به قتل رسید.
دورههای زمانی
اگرچه جبهه ملی ایران یک مجموعه سیاسی واحد است اما برای نام گذاری و بررسی آن از عنوانهایی مانند جبهه ملی اول، جبهه ملی دوم و … استفاده میشود.
جبهه ملی (اول)
هیئت مؤسس جبهه ملی ۱۹ نفر بودند که عبارتاند از: محمد مصدق، احمد ملکی (مدیر روزنامه ستاره)، محمدحسن کاویانی، کریم سنجابی، احمد زیرکزاده، عباس خلیلی (مدیر روزنامه اقدام)، عمیدی نوری (مدیر روزنامه داد)، سید علی شایگان، شمس الدین امیر علائی، سید محمود نریمان، ارسلان خلعتبری (شهردار تهران سال ۱۳۳۰)، غروی، ابوالحسن حائریزاده، حسین مکی، مظفر بقائی، عبدالقدیر آزاد، محمدرضا جلالی نائینی (مدیر روزنامه کشور)، حسین فاطمی، مشاراعظم. (هنگام کودتای ۲۸ مرداد از این گروه تنها ۳ یا ۴ نفر با مصدق بودند. بقیه یا کنار رفتند یا آشکارا علیه جنبش ملی ایران قیام کردند و به کودتا پیوستند)
با پیوستن حزب ایران و سازمان پان ایرانیست، حزب پان ایرانیست به رهبری پزشکپور، نهضت خداپرستان سوسیالیست (جمعیت آزادی مردم ایران) به رهبری حسین راضی و محمد نخشب و حزب ملت ایران به رهبری داریوش فروهر و بعدها برخی از هواداران خلیل ملکی، جبهه ملی به صورت مهمترین سازمان سیاسی ملیگرای ایران در جریان نهضت ملی شدن نفت درآمد.
پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و دستگیری رهبران وفادار به دکتر مصدق فعالیت این جبهه متوقف شد. اگرچه بعضی از فعالان آن در نهضت مقاومت ملی به مبارزه با حکومت ادامه دادند.
نهضت مقاومت ملی
شب بعد از کودتا حزب مردم ایران جلسهای تشکیل میدهد و از محمد مصدق اعلام پشتیبانی میکند. ایدهٔ اولیه ایجاد تشکلی برای مقابله با کودتا به ذهن محمد نخشب رسید و با مذاکراتی که با آیت الله زنجانی با حضور حسین شاهحسینی و ابراهیم کریم آبادی انجام شد توانستند قدمهای نخست را در شرایط خفقان پس از کودتا محکم و استوار بردارند. هسته اولیه تشکیل دهنده نهضت مقاومت ملی شامل نخشب، حسین شاهحسینی و آیت الله سیدرضا زنجانی و ابراهیم کریم آبادی بود. پس از موافقت آیت الله زنجانی بیش از ۲۰۰ نسخه اعلامیه دستنویس با عنوان «نهضت ادامه دارد» تهیه و شبانه توسط آیت الله زنجانی، حسین شاهحسینی و عباس رادنیا در بازار، خیابان شاپور و فرعیهای خیابان فرهنگ پخش شد. چند روز بعد آیت الله زنجانی از نمایندگان احزاب سیاسی در خواست نمود تا در جلسهای در منزل ایشان شرکت نمایند.
در آن جلسه برای دعوت از نمایندگان مورد اعتماد احزاب و گروههای ملی و مذهبی، برای عضویت در سازمان جدید، مذاکره و تبادل نظر شد. در این جلسه، محمد نخشب (حزب مردم ایران)، خرگامی (نماینده حزب ایران)، مهندس عظیما (حزب ملت ایران)، حاج حسن قاسمیه، مهندس بازرگان، حسین شاهحسینی، صدر الحفاظی، احمد توانگر و مهندس وفایی حضور داشتند در این جلسه بختیار پیشنهاد داد نام نهضت مقاومت که برگرفته از مبارزات فرانسه در جنگ دوم جهانی بود بر آن نهاده شود و در تکمیل آن ناصر صدر الحفاظی پیشنهاد داد نام نهضت مقاومت ملی بر این حرکت نهاده شود.
پس از چندی به درخواست آیتالله زنجانی نظر حقوقی نهضت توسط عبدالله معظمی تنظیم شده و در منزل آیت الله زنجانی به تصویب اکثریت اعضا میرسد. نهضت مقاومت ملی در روزهای بعد توانست با بررسی و تحلیل رویدادهای پیش و پس از کودتای ۲۵ مرداد و نیز روزهای سرنوشتساز ۲۵ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و درک علل شکست نیروهای ملی در کودتای انگلیسی-آمریکایی، قدرت و امکانات خود را برای مبارزه به درستی ارزیابی نماید. این سازمان اعتقاد داشت که استراتژی استعمارگران در زمینه اجرای کودتا مبتنی بر اهداف زیر است:
اهداف کوتاه مدت براندازی دولت محمد مصدق، بازگردانیدن محمد رضا شاه و دوام سلطنت، تضمین سلطه آمریکا و انگلستان و تصویب قرارداد کنسرسیوم.
اهداف دراز مدت سرکوب نهضت ملی ایران و ریشه کن ساختن آن به نحوی که تجربه ایران در هیچ کشور صادرکننده نفت تکرار نشود تا منافع اقتصادی و استراتژیک نفت در آینده مورد مخاطره قرار نگیرد.
تعدادی از فعالان جوان جبهه ملی در سازمان مخفی و نوبنیاد نهضت مقاومت ملی با همگامی اعضای حزب مردم ایران (نخشب) عضویت داشتند و پس از اندک مدتی حزب ایران و حزب پان ایرانیست بدان پیوستند و نمایندگان احزاب ملی (حزب ایران، حزب مردم ایران، حزب ملت ایران و حزب سوسیالیست - خنجی و مسعود حجازی) و نمایندگان بازار و دانشگاه تهران اعضای کمیته مرکزی را انتخاب کرده و سپس ساختار تشکیلاتی نهضت را به تصویب رسانید.
این نهضت که در برنامههای تبلیغاتی خود پیروی از راه مصدق و آرمانهای او را عامل تعیینکننده اتحاد و همبستگی مردم در جهت ادامه مبارزه علیه رژیم کودتا میدانست اهدافش را به شرح زیر اعلام نمود:
ادامه نهضت ملی و اعاده حیثیت استقلال ایران و برقراری حکومت ملی
مبارزه با حکومتهای دست نشانده خارجی اعم از انگلیس و روس و آمریکا
مبارزه با حکومتهای دست نشانده خارجی و عمال فساد
جبهه ملی دوم
با رشد نارضایتیها و گشایش نسبی فضای سیاسی ایران در سال ۱۳۳۹ رهبران و اعضا و هواداران جبهه ملی دوباره فعالیت سیاسی خود را با ایجاد هیئت مؤسسی نفره و در منزل اللهیار صالح از سر گرفتند.
جبهه ملی در سال ۱۳۴۱ نخستین و بزرگترین کنگره خود را برگزار نمود. ریاست کنگره با اللهیار صالح بود. از برگزیدگان این کنگره میتوان به کاظم حسیبی، اللهیار صالح، کریم سنجابی، اصغر پارسا، شاپور بختیار، غلامحسین صدیقی، داریوش فروهر، مهدی بازرگان و سیدمحمود طالقانی اشاره داشت. پس از تلاش فعالان جبهه ملی برای برگزاری تظاهرات اعتراض آمیز در روز ششم بهمن ماه سال ۱۳۴۱ در اعتراض به برنامه همهپرسی انقلاب سفید شاه و ملت، جمعی از اعضای جبهه ملی دستگیر شدند.
در بهمن ماه ۱۳۴۲ و در پی صدور اعلامیه «اصلاحات آری، دیکتاتوری نه»، اکثریت اعضای شورای مرکزی و تمامی هیئت اجرایی در اعتراض به اصلاحات معروف به «انقلاب سفید» از سوی محمدرضاشاه به زندان افتادند. این دستگیریها با ممنوعیت فعالیت جبههٔ ملی همراه گردید. از اوایل سال ۱۳۴۳ مبادله نامههایی بین دکتر مصدق و رهبران جبهه ملی بر سر ساختار تشکیلاتی جبهه، به استعفای شورای مرکزی و اعلام انحلال جبهه ملی دوم انجامید.
در این دوره جبهه ملی در انتخاباتهای زمستانی و تابستانی دوره بیستم مجلس شرکت کرده ولی فقط به اللهیار صالح اجازه حضور در مجلس داده شد. همچنین مذاکرات بین شاه و رهبران جبهه ملی برای همکاری با شاه صورت گرفت که به دلیل عدم قبولی شرایط جبهه ملی در خصوص عدم دخالت شاه در حکومت به انجامی نرسید.
جبهه ملی سوم
پس از آن کوششهایی برای احیای جبهه ملی صورت گرفت که گاه به جبهه ملی سوم معروف است. مصدق با ادامه تماس با نیروها و احزاب نهضت ملی تصمیم گرفت به آنان در برپایی جبهه جدیدی به رهبری خودش یاری دهد. به سبب تحت نظر بودن مصدق در احمدآباد و زندانی بودن تعدادی از رهبران نهضت مقاومت ملی مثل بازرگان، سحابی، طالقانی و… و مراقبتهای شدید امنیتی، انجام ملاقات برای سازماندهی و تدوین اساسنامه جبهه ملی سوم با مشکلات فراوانی مواجه بود با همه این دشواریها اساسنامه جبهه ملی سوم در اوایل سال ۱۳۴۴ ه.ش تدوین و مورد موافقت مصدق قرار گرفت. کاظمی از سوی دکتر مصدق مأمور شد اساسنامه تهیه شده برای جبهه ملی را اجرایی نماید. بدین ترتیب جبهه ملی سوم در هفتم مرداد ماه ۱۳۴۴ با شرکت نهضت آزادی ایران، جامعه سوسیالیستها، حزب ملت ایران و حزب مردم ایران تشکیل شد و موجودیتش را رسماً اعلام کرد و مصمم گردید با رفع نقایص گذشته بار دیگر به فعالیت سیاسی اپوزیسیون در ایران تحرکی دوباره ببخشد. اما سه هفته بعد از آن گروه خلیل ملکی و اعضای رهبری حزب سوسیالیست خنجی و حجازی، بازرگان، و جمعی از یارانش، فروهر از حزب ملت ایران، سامی و راضی از حزب مردم ایران پس از برگزاری سومین جلسه جبهه ملی سوم دستگیر و روانه زندان شدند و بدین سان جبهه ملی سوم پیش از تولد از دنیا رفت.
ملّیون به رهبری برومند و سنجابی با همگامی فروهر و بازرگان و سحابی و راضی به منظور داشتن حداقل هماهنگی جلساتی را به ظاهر برای صرف نهار یا شام در رستورانها برگزار میکردند که عموماً بیش از ۵۰ نفر از افراد مؤثر سیاسی در آن حضور پیدا مینمودند. این جلسات در حقیقت متصلکننده جبهه ملی دوم و سوم به جبهه ملی چهارم در زمان انقلاب بود.
جبهه ملی چهارم
گفتار اصلی جبهه ملی ایران(چهارم)
شروع فعالیتهای جبهه ملی را میتوان با نامه ای که در ۲۲ خرداد ۱۳۵۶ توسط کریم سنجابی، داریوش فروهر و شاپور بختیار به شاه نوشته شد دانست. رهبران جبهه ملی در این نامه از شاه خواستند که برای نجات کشور به حکومت استبدادی پایان داده، به اصول مشروطیت تمکین کند. طبق سخنان کریم سنجابی و نیز شاپور بختیار،
اتحاد برای نیروهای جبهه ملی ایران
پس از این نامه میلیون برای شروع فعالیتهای خود اقدام به تشکیل گروهی بنام اتحاد برای نیروهای جبهه ملی ایران کردند که شامل منفردین و احزابی مانند حزب مردم ایران، جامعه سوسیالیستهای ایران (وابسته به نهضت ملی)، حزب ایران و حزب ملت ایران بود.
بعد از آن جبهه ملی فعالیتهای در آبان سال ۱۳۵۶ با نام اتحاد نیروهای ملی تیر ۱۳۵۷ با عنوان «جبهه ملی ایران» ادامه داد.
شورای مرکزی جبهه ملی چهارم (شورای مؤسس)
پس از تشکیل جبهه ملی و ایجاد شورا مرکزی کاظم حسیبی بعنوان رئیس شورای مرکزی و ولیالله شهاب فردوس به عنوان نائب رئیس و عبدالکریم انواری به عنوان دبیر شورا انتخاب شدند. ریاست هیئت اجرایی با کریم سنجابی بوده و وی به عنوان رهبر جبهه ملی شناخته شد.
در سال ۱۳۵۷ جبهه ملی ایران در مصوبه ای اعلام کرد که دریافت هر گونه حکم نخستوزیری از شاه برای اعضا ممنوع میباشد. سنجابی که عازم کانادا بود تا در کنگره جهانی حقوق بشر شرکت کند به دلیل مشکلات به وجود آمده در راه کانادا به پاریس رفته و با توجه به هماهنگیهای قبلی با هیئت اجرائی با روحالله خمینی دیدار کرد. وی پس از چند جلسه دیدار با خمینی، بدون هماهنگی قبلی با هیئت اجرایی، طی یک بیانیه حکومت سلطنتی را پایان یافته دانسته و خواهان تغییر رژیم بر اساس مراجعه به آراء مردم و لزوم برقراری دموکراسی بر اساس موازین اسلام و دموکراسی و استقلال شد.
متن بیانیه اعلام مواضع سنجابی بدین شرح است:
این بیانیه که به بیانیه سه ماده ای مشهور شد در هیئت اجرائی و شورای مرکزی جبهه ملی نیز به تصویب رسید و عملاً رای جبهه ملی به اتمام سلطنت و تغییر رژیم بود.
پس این ماجرا شاه با دستگیری رهبران جبهه ملی اقدام به دیدار با آنان جهت قبولی پست نخستوزیر میکند که مورد قبول آنان قرار نمیگیرد و سرانجام شاپور بختیار، که خطر روحانیون را بیشتر از خطر نظامیان میدانست، پست نخستوزیری را قبول میکند که متعاقب این عمل هیچکدام از اعضای جبهه ملی حاضر به همکاری با وی نمیشوند.
پس از آن شورای مرکزی جبهه ملی رای به برکناری شاپور بختیار از جبهه ملی ایران میدهند<ref name="rasekhoon40yearsnationalfront"/}}
انقلاب
پس از انقلاب تعدادی از اعضای جبهه ملی در کابینه دولت موقت بازرگان عضو میشوند اما فقط از کریم سنجابی جهت عضویت در شورای انقلاب دعوت میشود که وی این پیشنهاد را رد میکند.
انشعاب و ائتلاف
پس از اندک زمانی یعنی در اسفند ۱۳۵۷ جامعهٔ سوسیالیستها به جبهه دموکراتیک ملی به رهبری متین دفتری پیوست و بعد از آن در خرداد ۱۳۵۸ حزب ملت ایران به دبیر کلی داریوش فروهر از جبهه ملی خارج شد.
بعد از این انشعابات ابوالحسن صدیقی و اصغر پارسا مجدداً همکاری خود را با جبهه ملی آغاز کرده و در اساسنامه تغییراتی اعمال میشود بدین صورت که جبهه ملی دارای دو هیئت رهبری و اجرائی جهت اداره خود گردید. این اساسنامه جدید اساسنامهای جدید تحت نظر نصرتالله امینی، علی اشرف منوچهری، مسعود حجازی، مهرداد ارفع زاده، عبدالکریم انواری و با توجه به نظرات صدیقی نوشته شد. در این هیئت رهبری نیز کریم سنجابی به عنوان رئیس و در هیئت اجرایی هم مسعود حجازی به عنوان مسئول انتخاب شد. .
در این دوران نشریه پیام جبهه ملی به مدیر مسئولی مهدی آذر و سردبیری اصغر پارسا و مدیریت اجرایی حسین موسویان ارگان رسمی جبهه ملی بود.
فعالیتهای سیاسی جبهه ملی پس از انقلاب
پس از خروج کریم سنجابی و علی اردلان کابینه این مجموعه در تضاد با روال رسمی حکومت قرار گرفت به گونه ای که نه تنها با قانون اساسی تهیه شده مخالفت کرد بلکه رسماً نیز اعلام کرد که به این قانون رای نخواهد داد و درخواست کرد که این همهپرسی توسط مردم رد شود.
از سوی دیگر جبهه ملی از معدود گروههایی بوده که که با گروگانگیری در سفارت ایالات متحده آمریکا در آن زمان مخالفت کرد.
جبهه ملی در اولین انتخابات مجلس شورای ملی پس از انقلاب شرکت کردند. برخی که موفق به کسب آرای لازم برای ورود به مجلس شده بودند، در مجلس اعتبارنامههایشان مورد تصویب قرار نگرفت یا با دستور وزارت کشور انتخابات در ان حوزه انتخابیه باطل اعلام شد.
اعتراض علیه لایحه قصاص و حکم ارتداد و توقف فعالیتهای رسمی
در خرداد ۱۳۶۰ جبهه ملی در بیانیه ای به لوایح چهارگانه ارایه شده در مجلس که مهمترین آنان لایه قصاص بود اعتراض کرده و خواستار راهپیمایی عمومی در مخالفت با این لوایح گردید در پی این فراخوان روحالله خمینی طی فتوایی بیسابقه جبهه ملی را مرتد و محمد مصدق را غیر مسلم خواند. به دنبال این فتوا اعضای جبهه ملی دستگیر و زندانی شدند و به این صورت فعالیتهای رسمی و علنی جبهه ملی تا سال ۱۳۷۲ پایان پذیرفت.
قسمتی از سخنان روحالله خمینی در مورد جبهه ملی در ۲۵ خرداد ۱۳۶۰:
جبهه ملی در دهه شصت
پس از اعلام حکم ارتداد، حکومت دستگیری سران و اعضای جبهه ملی را آغاز نمود و طی یک سال اکثریت اعضای هیئت اجرایی و هیئت رهبری و شورای مرکزی جبهه ملی دستگیر شدند. سایر اعضا نیز مجبور به زندگی مخفی یا ترک ایران شدند. در گزارش در دهه ۶۰ چه گذشت در این زمینه چنین آمدهاست:
با وجود تمامی فشارها و دستگیریهای افراد و اعضای جبهه ملی در دههٔ ۶۰ فعالیت جبهه ملی هرگز تعطیل نشد. در دهه ۶۰ سازمانهای جبهه ملی ایران تحت هدایت مهدی مؤیدزاده (نماینده منتخب شورای رهبری و شورای اجرائی) به صورت غیر علنی و مخفی فعالیت نموده و همچنین ارتباط با اعضا حفظ گردید؛ اما به دلیل فشارهای وارده جبهه ملی قادر به فعالیتهای دارای نمود خارجی نبود.
جبهه ملی که هجوم حکومت و تعطیلی خود را قطعی میدانست در بیست و چهارم خرداد شصت در جلسه مشترک هیئتهای رهبری و اجرائی جبهه ملی ایران تمامی اختیارات سیاسی و تشکیلاتی جبهه ملی را به اصغر پارسا، قائم مقام هیئت رهبری ومسعود حجازی، قائم مقام هیئت اجرائیه تفویض مینماید تا ضمن حذف تشکیلات و ساختار جبهه ملی در برابر سرکوبی که در راه بود راهکاری اندیشیده شود.
سید حسین موسویان (فعال سیاسی) رئیس هیئت اجرایی و مسوول تشکیلات جبهه ملی در نامه سرگشاده خود به شورای مرکزی در مورد فعالیتهای علنی و آخرین نشست شورای مرکزی در دهه ۶۰ چنین مینویسد:
جبهه ملی پنجم
آغاز فعالیت مجدد دهه هفتاد
در سال ۱۳۷۲ ادیب برومند به همراه ۱۲ نفر از اعضای باقی مانده از شورای مرکزی پیشین را جهت تشکیل جلسه شورای مرکزی دعوت کرد و جبهه ملی مجدداً فعال شد. در همین رابطه ۲ نفر از اعضای باقیمانده هیئت رهبری ادیب برومند و علی اردلان، ۲ نفر از اعضای هیئت اجرایی پرویز ورجاوند و سید حسین موسویان و ۲ نفر از شورای مرکزی حسین شاهحسینی و حسن لباسچی هیئتی مشترک را جهت اداره جبهه ملی ایجاد کردند.
پس از آن ادیب برومند به سمت رئیس شورای رهبری، پرویز ورجاوند سخنگوی جبهه ملی و مسعود حجازی رئیس هیئت اجرایی انتخاب شدند.
پلنوم اللهیار صالح
دومین پلنوم جبهه ملی در تاریخ خود پس از ۴۰ سال جبهه ملی ایران در ۱۳۸۲ تحت عنوان پلنوم اللهیار صالح جهت انتخاب اعضای شورای مرکزی، نوشتن اساسنامه، منشور، مرامنامه، اصول و خط مشی جبهه ملی و با حضور نمایندگان سازمانها و احزاب جبهه ملی برگزار شد.
شورای مرکزی منتخب پلنوم ادیب برومند را به سمت رئیس و منوچهر ملک قاسمی را به سمت نایب رئیس نخست خود انتخاب کرد. همچنین ادیب برومند به سمت رئیس هیئت رهبری، پرویز ورجاوند (سخنگو)، سید حسین موسویان رئیس هیئت اجرایی انتخاب شدند.
پلنوم ۱۳۸۷ و ترمیم شورا
در سال ۱۳۸۷ انتخابات داخلی برای برگزاری پلنوم جبهه ملی برگزار شد و حدود ۱۰۰ نفر از اعضای سازمانها برای شرکت در کنگرهٔ جبهه ملی انتخاب شدند با ممانعت وزارت اطلاعات این کنگره برگزار نگردید. با توجه به درگذشت اعضای شورای مرکزی بنا به اساسنامه جبهه ملی در مهرماه ۱۳۹۰، اردیبهشتماه ۱۳۹۴ و ۱۳۹۶ و ۱۳۹۷ شورای مرکزی جبهه ملی ایران بر اساسِ اساسنامهٔ خود اقدام به ترمیمِ شورای مرکزی کرد.
در گذشت ادیب برومند رهبر جبهه ملی و انتخاب سید حسین موسویان به عنوان رهبر جدید
به دنبال در گذشت ادیب برومند و حسین شاه حسنی و عباس امیر انتظام و چند تن دیگر از اعضای هیئت رهبری سرانجام جبهه ملی در سال ۱۳۹۶ توانست جلسه شورای مرکزی را تشکیل داده و با اضافه کردن اعضای جدید مطابق با اساسنامه، نسبت به انتخاب هیئت رئیسه شورای مرکزی و هیئتهای رهبری و اجرایی اقدام کرد. در پی این جلسه سید حسین موسویان به عنوان رئیس شورای مرکزی و رئیس هیئت رهبری جبهه ملی ایران انتخاب گردید.
ترمیم اساسنامه
در اردیبهشت ۱۳۹۸ شورای مرکزی جبهه ملی طی مصوبه ای نسبت به تغییر اساسنامه جبهه ملی اقدام کرده و هیئتهای اجرائی و رهبری در هم ادغام گردید؛ و موضوع محیط زیست و توسعه پایدار به عنوان یک اصل جدید به اساسنامه اضافه گردید
فعالیتهای جبهه ملی ایران در انتخابات
جبهه ملی در برابر انتخاباتهای گوناگون در جمهوری اسلامی ایران مانند: مجلس شورای اسلامی، ریاست جمهوری، مجلس خبرگان رهبری و شورا شهر نه تنها نامزدی نداشت بلکه افرادش را از شرکت در انتخابات منع کرده و از نامزدی نیز حمایت نکرد.
انتخابات مجلس
جبهه ملی شرط شرکت و حضور در انتخابات دورههای مختلف مجلس را آزادی احزاب -آزادی بیان و آزادی مطبوعات مخالف و حذف نظارت استصوابی و … دانسته و با توجه به این موضوع در هیچ انتخاباتی اقدام به مشارکت و فعالیت نکرد.
اما از سال ۱۳۹۲ با تغییر در نگاه برخی از اعضای شورای مرکزی شامل کوروش زعیم و عیسی حاتمی و بر خلاف مصوبه شورای مرکزی در این اعضای شورای مرکزی اقدام به ثبت نام و تشویق به حضور فعال مردم در انتخابات دوره دهم مجلس مجلس شورای ثبت نام کردند که با واکنش شورای مرکزی و تکذیب شرکت جبهه ملی در انتخابات مواجه شد. این موضوع سرانجام منجر به جدایی و انشعاب گروهی از اعضای جبهه ملی و ایجاد گروهی بنام به جبهه ملی- سامان ششم به رهبری داوود هرمیداس باوند گردید.
انتخابات ریاست جمهوری
جبهه ملی همانند انتخابات مجلس در انتخابات ریاست جمهوری دورههای مختلف نامزدی نداشت و آزادی احزاب -آزادی بیان و آزادی مطبوعات مخالف و حذف نظارت استصوابی و.. را از شرایط اما با نوشتن نامه و نشر بیانیه خواستههای خود را به صورت علنی و عمومی از ریاست قوه مجریه درخواست کرد. تا سال ۱۳۹۲ جبهه ملی علناً از هیچ نامزدی دفاع نکرد اما در این سال اعضای گروهی که بعداً به سامان ششم معروف شدند طی بیانیه ای از حسن روحانی در برابر محمدباقر قالیباف و سعید جلیلی حمایت کرد. بعد از آن هم در سال ۱۳۹۶ بیانیهای بنام حسین شاه حسینی، علی رشیدی، عباس امیرانتظام وباوند مبنی بر حمایت از حسن روحانی توسط نشر یافت که با تکذیب عباس امیرانتظام و علی رشیدی و حسین شاه حسینی تکذیب شد.
رفراندم
در سال ۱۳۸۱ و ۱۳۸۲ عباس امیرانتظام از هیئت رهبری جبهه ملی ایران خواستار برگزاری رفراندمی برای تعیین نوع حکومت شد و در سالهای بعد از پیشنهاد نیز از سوی جبهه ملی به همراه مواردی مانند آزادی زندانیان سیاسی، تحقق آزادیهای اساسی و برگزاری انتخابات آزاد مجلس، و ایجاد مؤسسان قانون اساسی تکرار شد.
انشعابها و احزاب جدا شده
جبهه ملی از ابتدای تأسیس خود همواره محل حضور سازمانها افراد و احزاب مختلف بوده که برخی به فعالیت خود در این مجموعه ادامه داده و برخی نیز جدا شدهاند. مهمترین حزب منشعب ازاین مجموعه نهضت آزادی ایران بودهاست.
نهضت آزادی ایران
نهضت آزادی ایران در سال ۱۳۴۰ به رهبری مهندس بازرگان از میان اعضای مذهبی حاضر در جبهه ملی و دانشجویان عضو انجمنهای تأسیس شد. این حزب اگرچه خود را از پیروان مصدق و در امتداد نهضت ملی میداند اما در خواست عضویتش در جبهه ملی در کنگره سال ۱۳۴۱ منوط به تصفیه اعضای نهضت از افرادی گردید که در تضاد با عقاید میلیون بودند. از سوی دیگر تفاوت دیدگاهای جبهه ملی در خصوص اصلاحات ارضی و دولت علی امینی با نهضت آزادی باعث شد که اعضای نهضت بعد از توقف فعالیتهای جبهه ملی در دوره دوم و تلاشی ناکام در جهت تشکیل جبهه ملی سوم از مجموعه جبهه ملی جدا شوند.
جبهه دموکراتیک ملی ایران
در سال ۱۳۵۸ و اندکی قبل از برگزاری مراسم سالگرد درگذشت مصدق توسط هدایتالله متین دفتری نوه مصدق و با حضور جامعه سوسیالیستها (طرفداران ملکی) چریکهای فدایی خلق تشکیل شد.
این حزب پس از سال ۱۳۶۰ به شورای ملی مقاومت ایران پیوست و با عضویت و همکاری در این شورا و پذیرش ریاست جمهوری مریم رجوی و حضور در کابینه تبعیدی وی ادامه فعالیت داد.
گروه بشارت
در بهمن ۱۳۵۸ به دنبال برخی از اختلافات پیش آمده غلامحسین صدیقی با ۶ نفر از اعضا (خازنی، فرهنگ، کریم آبادی، کشاورز صدر و مولوی) در بهمن ۱۳۵۸ از شورای مرکزی جبهه ملی و هیئت رهبری استعفا دادند. دکتر صدیقی در ادامه فعالیتها سیاسی خود اقدام به تشکیل گروهی موسوم به بشارت کرد.
جبهه ملی ایران ۱۳۶۹
در سال ۱۳۶۰ گروهی به رهبری گلریز با مراجعه به وزارت کشور خواستار ثبت نام مجموعه جبهه ملی با اساسنامه پیشنهادی خود شدند که مورد موافقت وزارت کشور قرار نگرفت این گروه به جبهه ملی ۱۳۶۹ معروف شدند.
جبهه ملی ایران (سامان ششم)
به دنبال برگزاری انتخابات درون سازمانی جبهه ملی ایران در آبان ۱۳۹۷ جبهه ملی ایران هیئت رهبری و اجرایی جدید انتخاب کرد. مدت زمانی اندک پس از این انتخابات تعدادی از اعضای شورای مرکزی و اعضای سازمانهای جبهه ملی از مجموعه انشعاب کرده و تأسیس جبهه ملی ایران (سامان ششم) را اعلام کردند. اعضای اصلی و شاخص هیئت جبهه ملی (سامان ششم) عبارت بودند از: هرمیداس باوند، علی رشیدی و کوروش زعیم. اندکی بعد سید حسن امین نیز که از جبهه ملی و حزب ایران اخراج شده بود به این مجموعه پیوست و به عنوان عضو هیئت اجرایی انتخاب شد. به این مجموعه موضوع انشعاب در جبهه ملی ایران مورد انتقاد واقع شد اما سخنگوی این گروه (هرمیداس باوند) اعلام کرد که سامان ششم در مقام تضاد نیست.
جمال درودی دبیر شورای مرکزی این سازمان در ۷ بهمن ۱۴۰۱ طی بیانیه اعلام کرد که با توجه به مشکلات پیش آمده در داخل مجموعه نام خود را از جبهه ملی ایران (سامان ششم) به جبهه ملی ایران و اروپا تغییر دادهاست و از این به بعد به همین نام فعالیت میکند.
احزاب عضو در جبهه ملی ایران
حزب ایران
حزب مردم ایران
حزب سوسیال دموکرات و لائیک ایران
تشکیلات جبهه ملی
مطابق با اساسنامه، جبهه ملی دارای یک ساختار مبتنی بر دو اصل مرکزیت شورایی و دموکراسی سازمانی است.
تشکیلات جبهه ملی به قرار زیر است:
کنگره
مجمع عمومی مسئولان سازمانها (پلنوم)
شورای مرکزی
هیئت رهبری-اجرائی
کمیتههای استان و شهرستان
سازمانها و کمیتههای سازمانی جبهه ملی :
سازمان زنان
سازمان دانش آموزان و جوانان
سازمان دانشجویان
سازمان اساتید و دانشگاهیان
سازمان معلمان
سازمان کارگران
سازمان بازاریان و اصناف
سازمان کشاورزان و دامپروران
سازمان کارمندان دولت و بخش خصوصی
سازمان اقتصاددانان
سازمان مهندسان و تکنیسین ها
سازمان پزشکان و پیراپزشکان
سازمان حقوقدانان
سازمان ادیبان و هنرمندان
سازمان محلات
سازمان اصحاب رسانه
سازمان ورزشکاران
سازمان صاحبان صنایع و کارآفرینان
سازمانهای خارج از کشور
هیئت بازرسی و تحقیق
اصول عقاید و اهداف جبهه ملی ایران
اصل اول- حفظ تمامیت ارضی و یکپارچگی میهنی، استقلال سیاسی و استقرار حاکمیت ملی برخاسته از ارادهٔ عمومی ملت ایران در نظام جمهوری مبتنی بر اصول دموکراسی، حقوق بشر و حاکمیت قانون.
اصل دوم- تلاش برای تأمین و حفظ حقوق و آزادیهای اساسی مردم ایران بهویژه آزادی عقیده و بیان، آزادی احزاب، انتخابات، مطبوعات و کوشش برای برقراری تساوی حقوق زن و مرد و موازین حقوق بشر.
اصل سوم- تأکید بر جدایی دین از حکومت به منظور فراهم نمودن امکان بهرهمندی از تمامی توان ملی و مردمی جامعه ایران.
اصل چهارم- استقرار عدالت اجتماعی و بالا بردن سطح رفاه عمومی از طریق رشد تولید و افزایش اشتغال و توزیع عادلانه درآمد ملی.
اصل پنجم- صیانت از حقوق شهروندی برابر و حمایت از اعتقادات، آداب و رسوم، و فرهنگ و هنر اقوام و همهٔ مردم ایران.
اصل ششم- تقویت، پاسداری و گسترش زبان فارسی بهعنوان زبان ملی و رسمی و مشترک ایرانیان ضمن احترام و تأکید بر محافظت از زبانها و گویشهای مختلف اقوام ایران زمین.
اصل هفتم- اتخاذ سیاست خارجی مستقل جهت حفظ مصالح و منافع ملی (موازنه منفی) و حفظ تمامیت ارضی کشور، پشتیبانی از اصول و هدفهای منشور ملل متحد و دوستی و احترام متقابل با همه ملتها و کشورها بهویژه کشورهای منطقه، و مخالفت با هرگونه تروریسم فردی و گروهی و دولتی.
اصل هشتم- حفاظت و حراست از محیط زیست کشور بهویژه نگهداری از جنگلها، مراتع، رودخانهها، تالابها، حیات وحش، و هوای پاک بر اساس اصول علمی و سیاستگذاری صحیح و کارشناسی شده.
رهبرهای جبهه ملی ایران
دکتر محمد مصدق (۱۲۳۸–۱۳۳۲)
اللهیار صالح (۱۳۳۹–۱۳۴۳)
سید باقر کاظمی (۱۳۴۳–۱۳۴۴)
دکتر کریم سنجابی (۱۳۵۶–۱۳۶۰)
مهدی موید زاده (۱۳۶۰–۱۳۷۳) - منتخب هیئت رهبری و اجرایی برای اداره جبهه ملی ایران پس از حکم ارتداد جبهه ملی و توقف فعالیت ها
ادیب برومند (۱۳۷۳–۱۳۹۵)
دکتر سید حسین موسویان (فعال سیاسی) (۱۳۹۷ -)
جستارهای وابسته
اعضای جبهه ملی ایران
جبهه ملی ایران (دوم)
جبهه ملی ایران (سوم)
جبهه ملی ایران (چهارم)
جبهه ملی ایران (پنجم)
اتحاد نیروهای جبهه ملی
جبهه ملی ایران (سامان ششم)
نهضت آزادی ایران
قانون ملیشدن صنعت نفت
نهضت مقاومت ملی
پانویس
منابع
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در ایران (۱) - یرواند آبراهمیان
کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در ایران (۲) - یرواند آبراهمیان
متن کامل اسناد «سیا» در مورد کودتای ۲۸ مرداد
ملی شدن نفت در ایران و کودتای ۲۸ مرداد - یرواند آبراهمیان
نظری به تاریخ جنبش ملی شدن نفت ایران
موحد، محمدعلی، خواب آشفته نفت (سه جلد) خواب آشفتهٔ نفت.
گازیوروسکی، مارک، کودتای ۲۸ مرداد، کودتای آمریکایی در تهران
کارنامهٔ مصدق در تاریخ
همه مردان شاه - استفن کینزر
کودتای آمریکایی – انگلیسی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
دربارهٔ کودتای ۲۸ مرداد
شبکههای اطلاعاتی بریتانیا و آمریکا در ایران (۱۳۲۰- ۱۳۳۲) و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
۱۸عکس منتشرنشده از راهپیمایی مصدق و همراهاناش به کاخ مرمر
دانلود کتاب امیدها و ناامیدیها، دکتر کریم سنجابی
دانلود کتاب امیدها و ناامیدیها دکتر کریم سنجابی
چگونگی شکل گرفتن تشکیلات «جبهه ملی ایران در اروپا» بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، به قلم دکتر منصور بیات زاده.
پیوند به بیرون
جبهۀ ملی ایران
جبهۀ ملی ایران - سازمانهای خارج از کشور (ایران آزاد)
جبهۀ ملی ایران - اروپا
سازمانهای جبهۀ ملی ایران در خارج از کشور شاخۀ آمریکا
ائتلافهای سیاسی در ایران
احزاب لیبرال در آسیا
انقلاب ۱۳۵۷
بنیانگذاریهای ۱۹۴۹ (میلادی) در ایران
ترقیخواهی
جنبشهای دموکراسی ایران
جنبشهای سیاسی در ایران
حزبها در ایران
حزبهای بنیانگذاریشده در ۱۹۴۹ (میلادی)
حزبهای جمهوریخواه
حزبهای سوسیال دموکراتیک در آسیا
حزبهای سوسیال دموکراتیک
حزبهای سیاسی سکولار
حزبهای ملیگرا در آسیا
حزبهای ملیگرا
حزبهای ممنوع در ایران
حزبهای میانهگرا در ایران
سازمانهای سیاسی در ایران
سکولاریسم در ایران
ملیگرایی ایرانی
ملیگرایی |
8918 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%B1%D9%82%20%28%D9%86%D9%88%D8%B4%DB%8C%D8%AF%D9%86%DB%8C%29 | عرق (نوشیدنی) | عرق نام عمومی نوشیدنیهای الکلی است که از تقطیر انواع میوهها به دست میآید.درجنوب و شرق اروپا، ترکیه، اسرائیل و کشورهای عرب خاورمیانه عرق از تخمیر و تقطیر گیاه انیسون به دست میآید و آن را در جریان تولید با بذر گیاهانی مانند بادیان یا رازیانه معطر میکنند و معمولاً همراه با آب و یخ مصرف میکنند که این کار باعث آزاد شدن اسانسهای گیاهی محلول در الکل (ولی نامحلول در آب) شده و نوشیدنی را کدر و شیری رنگ میکند. این نوشیدنی را نباید با نوشیدنی الکلی ای که در جنوب و جنوبشرق آسیا تولید میشود و آن را ارک میخوانند یا با آنچه که در ارمنستان بهجای ودکا عرق می در ایران معروفترین عرق از تخمیر و تقطیر کشمش حاصل میشود که به آن عرق سگی میگویند.
نگارخانه
جستارهای وابسته
راکی
ابسنث
عرقسگی
ارک
عرق دوآتشه
میکده قزوین
عرق معطر
عرقیات
اراک
منابع
آشپزی اردنی
آشپزی اسرائیلی
آشپزی خاورمیانهای
آشپزی سوری
آشپزی عراقی
آشپزی عربی
آشپزی فلسطینی
آشپزی لبنانی
آشپزی مدیترانهای
نوشیدنیهای الکلی
نوشیدنیهای تقطیری |
8919 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D8%AF%DA%A9%D8%A7 | ودکا | ودکا (؛ ) یکی از پرمصرفترین نوشیدنیهای تقطیری است. ودکا بدون طعمدهنده یک مایع شفاف و بیرنگ است که از آمیختن آب با اتانول ساخته میشود.
ساخت
معمولاً با تقطیر شرابی که از تخمیر غلات یا سیبزمینی به دست آمده اتانول تقریباً خالص تهیه میکنند و سپس آن را با نسبتی خاص با آب مقطر مخلوط میکنند تا ودکا ساخته شود. اصولاً هرچه ودکا بیرنگتر و بیبوتر باشد کیفیت آن بالاتر و خالصتر است. معمولاً در آخرین مرحله تهیه ودکا آن را از زغال چوب رد میکنند تا باقیمانده مزه و بوی آن از بین برود. ودکا برای جلوگیری از ریزش مو، به مقدار متوسط مصرف میشود نشاسته موجود در غلات و سیب زمینی توسط میکروارگانیزمها قابل تجزیه شدن و تخمیر اکلی نیست. از این رو در فرایند تهیه الکل از غلات و سیبزمینی لازم است ابتدا نشاسته توسط برخی آنزیمها به قندهای سادهتر و قابل تخمیر مانند مالتوز تبدیل شوند. این عمل با استفاده از دانههای خردشده جو و گندم جوانهزده و خشکشده صورت میگیرد که به آنها مالت میگویند.
راه دیگر ساخت ودکا با شیر است. پس از آنکه چربی شیر را میگیرند و با آن پنیر درست میکنند مقدار زیادی آبپنیر باقی میماند که از آن مایعی شور و شیرین به نام پرمیت تهیه میکنند. این بهترین ماده برای تخمیر و تبدیل به الکل است. پیشینه ساخت الکل با این روش به سه تا چهار هزار سال پیش و در میان قبایل کوچنشین قزاقستان، قرقیزستان، و مغولستان بازمیگردد که نوشیدنیهای الکلی خود را از شیر مادیان، گاومیش، یا گاو تهیه میکردند.
ودکای تهیهشده از جو و چاودار مزه تندتری دارد و قویتر است. ذرت به پایهٔ ودکا مزه شیرینتری میدهد. ودکای ساخته شده از سیبزمینی مزه خاکی میدهد. بعضی از تقطیرکنندگان ودکا به آن میوه، نمک و حتی بیکن میافزایند.
درصد الکل
ودکا یک نوشیدنی الکلی با درصد الکل بالا (بین ۳۵ تا ۵۵ درصد) است. ودکای سنتی روسیه و لهستان معمولاً ۴۰ درصد الکل دارد. ودکایی که در لهستان، روسیه، جمهوری چک، استونی، لاتویا، اوکراین و لیتوانی به فروش میرسد ۴۰٪ است. ودکای اروپایی دستکم ۳۷/۵٪ است. همچنین ودکایی که در آمریکا به فروش میرسد حداقل ۴۰٪ است. تعیین میزان ۴۰٪ به گستردگی و بهطور اشتباه به دمیتری مندلیف نسبت داده میشود.
تاریخچه
واژه «ُودکا» از زبان روسی میآید و حالت تصغیر واژه «وادا» به معنی «آب» است. در دوران امپراتوری روسیه از سیبزمینی لهشده برای تهیه ودکا استفاده میشد. اما اکنون در روسیه از دانههای خالص غلات برای تهیه ودکا استفاده میشود. اما به طوری، خاستگاه دقیق ودکا مشخص نیست.
در طول تاریخ برای مقاصد درمانی به ودکا گیاهان خوراکی و دارویی میافزودند و در زبان لاتین به آن «آب زندگانی» میگفتند.
مصرف
بهطور سنتی ودکا همراه با آب، یخ، یا دیگر ترکیبات مصرف نمیشود. در کشورهای غربی، ودکا به عنوان پایه بسیاری از کوکتلها مانند مارتینی ودکا، تونیک ودکا، بلادی مری استفاده میشود.
جستارهای وابسته
اسمیرنوف
اسکای ودکا
ابسلوت ودکا
پانویس
منابع
Real Vodka Online - Vodka Shop
101 Audio Vodka Recipes
Vodka Drink Recipes
Vodka Cocktail Recipes
پیوند به بیرون
اختراعهای روسی
اختراعهای سوئدی
اختراعهای لهستانی
نوشیدنیهای الکلی
وامواژههای روسی
ودکاها |
8921 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%86%D8%A7%D9%87%20%D8%A8%D9%86%D8%A7%D8%B1%D8%AF | چاه بنارد | چاه بنارد یا شاه بنارد روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان بستک در غرب استان هرمزگان در جنوب ایران واقع شدهاست.
این روستا در ۳۰ کیلومتری شمال شرقی شهر بستک واقع میباشد.
محدوده چاه بنارد
از شمال جاده گوده بستک، از جنوب زنگارد، از مغرب بست قلات، و از سمت مشرق به ایلود محدود میگردد.
جمعیت
جمعیت این روستا بر اساس سرشماری سال ١٣٩۵ جمعیت آن ١٢۵٣ نفر (٣٣٧ خانوار)
بودهاست. که از اهل سنت و از شاخه شافعی هستند یعنی از پیروان امام محمد ادریس شافعی میباشند و به زبان اچمی تکلم میکنند.
دارای لولهکشی آب، برق، دبستان پسرانه، دبستان دختران، مدرسه راهنمایی، یک دبیرستان شبانه روزی به نام "قدس" و بانک صادرات است.
چاه بنارد از روستاهای بزرگ و قدیمی منطقه گوده بهشمار میآید.
پیشینه
پیشینه این روستا به پیش از اسلام میرسد و این ده در آنزمان زرتشتینشین و احتمالاً به شاه بنارد معروف بودهاست. گفته میشود که شاه بنارد نام یکی از فرمانروایان محلی زرتشتی بودهاست.
در بلندی ۵۰۰ متری بر سر تپهای مشرف به این روستا آثار دژی دیده میشود که هنوز کمی از برجش پابرجاست. این دژ به نام " قلعه شاه بنارد " معروف است.
جغرافیای منطقه
روستای چاه بنارد در ده کیلومتری جنوب دِهُنگ واقع شدهاست. رودخانه شور در وسط است. برکه حاجی احمد، برکه عبدالواحد، و برکه بهاء الدین میانه راه چاه بنارد به دهنگ است.
بردکل در شرق چاه بنارد واقع شده، پس از گذر از گردنه کوچکی به کشتزارهای دیمکار ۴۰۰ منی (۱۶۰۰ کیلویی) میرسیم، و نیز زمین دیم ۵۰۰ من (۲۰۰۰ کیلو) از زمینهای دشت. برکه ستا گازال در یک کیلومتری جنوب شرقی چاه بنارد حدود ۱۰۰ من (۴۰۰ کیلو) کِشته زمین دیم و شمار کمی هم نخل کهن دارد.
نخلستان مخدان چاه بنارد ۱۵۰۰۰ اصله نخل دیم بسیار مرغوب دارد که متأسفانه در آستانه نابودی قرار گرفته. نخلستان رهو پشتو و برکه سید احمد از قنات فاریاب تغذیه میشود که چون آبش شور است تنها برای نخل مناسب است و ۲۰۰۰ اصله نخل آبی را آبیاری میکند.
زیارتگاهها
آرامگاه سید محمد سید منصور که زیارتگاه مردم میباشد در این روستا واقع شده، در کنار این آرامگاه مسجد و مهمانخانه ای بزرگ قرار دارد و از قدیم در این مهمانخانه سه وعده غذا به زائران و رهگذران داده میشد که این رسم پذیرایی تا امروز همچنان ادامه دارد.
متولیان آرامگاه (زیارت) از احترام وِیژهای برخوردارند، سفره مهمانسراشان همیشه گستردهاست و کمتر روزی است که از پنجاه نفر کمتر مهمان داشته باشند.
سید محمد سید منصور برادری داشته به نام سید مظفر سید منصور که در دوران جوانی از چاه بنارد به روستای کوخرد کوچیده و در آنجا مکتبخانه ای دایر کرده و به کودکان آموزش دینی میداده و در همانجا هم به خاک سپرده شده.
آرامگاه سید مظفر سید منصور در دهستان کوخرد و در هزار متری جنوب آرامگاه شیخ عبدالرحمن بزرگ و در محوطهای جداگانه قرار دارد.
پانویس
فهرست منابع و مآخذ
محمدیان، کوخردی، محمد ، (شهرستان بستک و بخش کوخرد) ، ج۱. چاپ اول، دبی: سال انتشار ۲۰۰۵ میلادی.
نگارهها از: محمد محمدیان.
سلامی، بستکی، احمد. (بستک در گذرگاه تاریخ) ج۲ چاپ اول، ۱۳۷۲ خورشیدی.
عباسی، قلی، مصطفی، «بستک وجهانگیریه»، چاپ اول، تهران : ناشر: شرکت انتشارات جهان معاصر، سال ۱۳۷۲ خورشیدی.
بالود، محمد. (فرهنگ عامه در منطقه بستک) ناشر همسایه، چاپ زیتون، انتشار سال ۱۳۸۴ خورشیدی.
الکوخردی، محمد، بن یوسف، (کُوخِرد حَاضِرَة اِسلامِیةَ عَلی ضِفافِ نَهر مِهران Kookherd، an Islamic District on the bank of Mehran River) الطبعة الثالثة، دبی: سنة ۱۹۹۷ للمیلاد.
بختیاری، سعید، ، «اتواطلس ایران» ، “ مؤسسه جغرافیایی وکارتگرافی گیتاشناسی، بهار ۱۳۸۴ خورشیدی.
محمد، صدیق «تارخ فارس» صفحههای (۵۰ ـ ۵۱ ـ ۵۲ ـ ۵۳)، چاپ سال ۱۹۹۳ میلادی.
بخش مرکزی
روستاهای شهرستان بستک
مناطق مسکونی در شهرستان بستک |
8922 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D8%AF%20%D8%AD%D8%B3%D9%86%20%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B3 | سید حسن مدرس | سید حسن طباطبایی زواره مشهور به مدرّس (زاده ۱۲۴۹ – درگذشته ۱۰ آذر ۱۳۱۶) سیاستمدار و روحانی شیعه ایرانی بود.
زندگی
سید حسن مدرس در سال ۱۲۴۹ برابر ۱۲۸۷ (قمری) در روستای سرابه کچو از توابع شهرستان اردستان از توابع استان اصفهان متولد شد. پس از مدتی جهت درس خواندن به روستای اِسفه در حومه قمشه نزد پدربزرگاش میرعبدالباقی رفت و پس از درگذشت میرعبدالباقی، در شانزده سالگی برای ادامه تحصیلات به اصفهان رفت.
او تحصیل خود را در علوم اسلامی در اصفهان نزد مرتضی ریزی، جهانگیرخان قشقایی و در سامرا و نجف ادامه داد. در نجف نزد مراجعی چون میرزای شیرازی، آخوند خراسانی و سید محمدکاظم یزدی به تحصیل پرداخت. وی تحصیلات حوزویاش را تا درجه اجتهاد ادامه داد؛ آنگاه به اصفهان بازگشت و مشغول تدریس فقه و اصول شد. وی دوران نمایندگی را در خانه وزیر مختار فرانسه در تهران زندگی کرد که پس از زمستان ۱۳۹۳ این خانه به موزه تبدیل شدهاست.
فعالیت سیاسی
مجلس شورای ملی
فعالیت سیاسی او با عضویت در انجمن مقدس ملی اصفهان آغاز شد. در ۱۲۸۹ همزمان با تشکیل دوره دوم مجلس شورای ملی که پس از استبداد صغیر برپا شد، نورالله نجفی اصفهانی از سوی آخوند خراسانی و عبدالله مازندرانی بهعنوان یکی از مجتهدان طراز اول به مجلس شورای ملی معرفی گردید که وی نیز مدرس را برای این امر معرفی نمود و از سوی مجلس نیز پذیرفته شد. وی در دوره سوم نیز از طرف مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد؛ ولی این مجلس به علت فشار خارجی و آغاز جنگ جهانی اول، یک سال بیشتر دوام نیاورد.
کمیته دفاع ملی
در ۱۲۹۳ (۱۳۳۲ قمری) که جنگ جهانی اول شروع شد، دولت ایران رسماً اعلام بیطرفی کرد، اما نیروهای روسیه، انگلیس و عثمانی، بدون توجه به این بیطرفی وارد کشور شدند و به درگیری با یکدیگر پرداختند. در ۱۲۹۵ (۱۳۳۴ قمری) بیست و هفت نفر از نمایندگان مجلس و گروهی از رجال سیاسی و مردم عادی به منظور مقابله با حمله روس و انگلیس به ایران، به طرف قم حرکت کردند و در آن شهر «کمیته دفاع ملی» را تشکیل دادند و یک هیئت ۴ نفری را برای اداره امور برگزیدند که مدرس یکی از آنان بود. بعد از تصرف قم به دست روسیه، این کمیته کارش را در کرمانشاه ادامه داد.
مخالفت با حقوق سیاسی زنان
مدرس که یکی از پنج مجتهد ناظر مجلس دوم مشروطه بود، مخالفت شدیدی با حق رأی و انتخاب زنان به نمایندگی مجلس داشت. او در توضیح مخالفت خود در مجلس چنین استدلال کرده بود:
از اول عمر تا به حال بسیار در بر و بحر ممالک اتفاق افتاد بود برای بنده، ولی بدن بنده به لرزه درنیامد و امروز بدنم به لرزه آمد. اشکال بر کمسیون اینکه اسم نسوان را در منتخبین برد، که از کسانی که حق انتخاب ندارند نسوان هستند… خداوند قابلیت در اینها قرار ندادهاست که لیاقت حق انتخاب داشته باشند، مستضعفین و مستضعفات و آنها از این نمرهاند که عقول آنها استعداد ندارد. گذشته از اینکه در حقیقت نسوان در مذهب اسلام تحت قیمومیتند، الرجال قوامون علی النساء، در تحت قیمومیت رجال هستند.
مخالفت با رضاشاه
پس از کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ که توسط رضاخان و سید ضیاءالدین طباطبایی صورت گرفت، مدرس به قزوین تبعید و در آنجا زندانی شد. وی بیش از ۳ماه در حبس بود و پس از عزل سید ضیاء آزاد شد.
مدرس پس از آزادی، به نمایندگی مردم تهران در دوره چهارم مجلس انتخاب شد و به عنوان نایب رئیس مجلس و رهبری اکثریت مجلس برگزیده شد. دوره پنجم مجلس در ۱۳۰۲ افتتاح شد و در این دوره که با تغییر سلسله قاجاریه و روی کار آمدن رضاخان همراه بود، مدرس، رهبری اقلیت محافظهکار و مذهبی مجلس را بر عهده داشت. از مخالفتهای وی با رضاشاه، در مورد سربازی دوساله اجباری بود که رضاشاه لایحه آن را به مجلس دادهبود و مدرس آن را به دلیل اینکه جوانان، تحت سلطه افراد غیرمذهبی قرار خواهند گرفت، مغایر با اصول بنیادی اسلام خواند و با آن مخالفت کرد.
با شروع مدرن شدن ایران و اضافه شدن مواردی مانند راهآهن سراسری، یکسانسازی اندازهگیری در سراسر ایران، و نهایتاً حذف سلطنت و تبدیل به جمهوری، مدرس آن را حملهای به اسلام و شریعت تلقی کرد و یک اعتصاب از طرف مذهبیها ترتیب داد که در آن شعار میدادند: «ما میخواهیم دین پدرانمان را نگاه داریم، جمهوری نمیخواهیم، مردم قرآنیم، جمهوی نمیخواهیم». بعد از آن رضاشاه از ترس ناآرامیهای بیشتر درخواست کرد که لایحه جمهوری شدن به تصویب نرسد و به قم رفت. صادق زیبا کلام در اینباره معتقد است: «اینکه چرا مرحوم مدرس، ملکالشعرای بهار و برخی دیگر با مساله جمهوریت مخالفت میکنند برخلاف آنچه گفته میشود ربطی به مذهب ندارد. مرحوم مدرس، مصدق، ملکالشعرای بهار و چند نفر دیگر که در مجموع حدود ده نفر میشدند و در مجلس چهارم به اقلیت مشهور بودند در مقابل اکثریتی که از رضاخان حمایت میکردند، مخالف او بودند. اما چرا اینها با جمهوریت مخالف بودند یک بحث اساسیتری مطرح بود. این افراد اساساً با رضاخان دچار مشکل شده بودند؛ اما تفاوت این اقلیت با دیگران در اینجا بود که مدرس نگران بود. او فکر میکرد که این شمشیری که امروز اینقدر پرقدرت و نیرومند دارد تمام قدرتهای گریز از مرکز را سر جایشان مینشاند، شمشیر دولبه است و بعدها اگر مصدق و مدرس و هر کس دیگری در مقابلش بایستند همان رفتار را با مدرس و مصدق و کازرونی و ... هم میکند و کرد. بیم و نگرانیهای مدرس خیلی هم بیراه نبود.»
یکی از وقایع مهم مجلس پنجم، استیضاح رضاخان، سرانجام در روز ۷ مرداد ۱۳۰۴، مدرس به همراه شش تن دیگر از نمایندگان مخالف بود که رضاخان رئیسالوزراء را به دلیل سوء سیاست داخلی و خارجی، قیام و اقدام بر ضد قانون اساسی و حکومت مشروطه استیضاح نمودند که نهایتاً رای نیاورد.
سوءقصد
در سال ۱۳۰۵ وی مورد سوءقصد قرار گرفت که از ترور جان سالم به در برد.
یحیی دولتآبادی مینویسد:
«چون کسی تردید ندارد که این یک حملهٔ سیاسی است که واقع شدهاست به این سبب بر وجههٔ ملی او افزوده میشود و بر تنفر خلق از سردار سپه و کارکنان او، به حدی که چون سردار سپه از مازندران برمی گردد برای برائت ذمهٔ خویش و جبران تنفری که از خلق نسبت به او حاصل شدهاست و با مقصود اساسی وی منافات دارد، در مریضخانه از مدرس عیادت میکند.» «[سردار سپه] با چند کلمه صحبت مدرس را راضی کرده بظاهر با خود رام میکند. مدرس هم که دانستهاست در مخالفت کردن با سردار سپه خطر جانی هست موقع را مغتنم شمرده روی خوش به او نشان میدهد. خصوصاً که سردار سپه هم به گفتهٔ عوام رگ خواب مدرس را به دست آورده به او وعده میدهد بعد از این در کارهای دولت با او مشورت خواهد کرد.»
بهبود رابطه با رضاخان و دوری از احمدشاه
دولتآبادی میافزاید: "بعد از بیرون آمدن مدرس از مریضخانه مکرر دیده میشود که اتومبیل سردار سپه درِ خانهٔ او ایستاده او را سوار کرده به قصر سعدآباد که عمارت ییلاقی سردار سپه است برده ساعتها با سردار سپه خلوت میکند و با خوشحالی برمی گردد. طولی نمیکشد که مدرس در وجاهت ملی به درجهٔ پیش از مجروح شدن میرسد بلکه کمتر؛ و درباریان هم به واسطهٔ خلوتهای پی درپی طولانی که میکند با سردار سپه، به او بدگمان شده از او میبُرند. در اینصورت باید دانست که مدرس دیگر کارکن دربار نبوده و از سلطنت سلطان احمدشاه حمایتی ندارد. محمدحسن میرزای ولیعهد هم قضیه را ملتفت شده نه تنها دیگر چشم امیدی به او ندارد بلکه به او بدبین است.
چنانکه نگارنده خود از ولیعهد شنیدم میگفت چهل هزار تومان ماهیانه یکماه شاه را که در غیاب او گرفتم به اروپا برای او بفرستم، یک قلم به مدرس دادم که در راه حفظ تخت و تاج ما کار بکند و از میان رفت؛ حالا برادرم آن پول را از من مطالبه میکند و میگوید برای چه به این مصرف رساندی و نتیجه اش چه بود؟"
تبعید و مرگ مشکوک
مدرس در جریان قیام نورالله نجفی اصفهانی در دیماه ۱۳۰۵ شمسی در قم علیه اقدامات رضاشاه طی تلگرافی از قیام ایشان حمایت کرد.
رضاخان در ۱۶ مهر ۱۳۰۷ مدرس را دستگیر و به دامغان و مشهد و سپس به خواف تبعید کرد. مدرس ۷ سال در خواف توسط مأموران زیر نظر بود و در ۲۲ مهر ۱۳۱۶ از خواف به کاشمر منتقل شد.
مدرس در شب ۱۰ آذر ۱۳۱۶ برابر با ۲۷ رمضان ۱۳۵۶ (قمری) به طرز مشکوکی درگذشت. طبق گزارشهای تاریخی با دستور مستقیم رضاشاه که از سوی رکنالدین مختاری اجرای آن به ریاست شهربانی خراسان محول شد، نهایتاً محمود مستوفیان، حبیبالله خلج و محمدکاظم جهانسوزی با معاونت یکدیگر در شب ۱۰ آذر ۱۳۱۶ حسن مدرس را ابتدا مسموم و سپس خفه کرده به قتل میرسانند.
قبر مدرس پس از شهریور ۱۳۲۰ و خروج رضا شاه از ایران، توسط اهالی محل مشخص گردید. آرامگاه وی در شهر کاشمر واقع است.
آثار
تعلیقه بر کفایه الاصول آخوند خراسانی.
رسائل الفقهیه
رسالهای در ترتب (در علم اصول فقه).
رسالهای در شرط متأخر (در اصول).
رسالهای در عقود و ایقاعات.
رسالهای در لزوم و عدم لزوم قبض در موقوفه.
کتاب حجیه الظن (در اصول).
شرح رسائل شیخ مرتضی انصاری.
شرح رسائل علامه شیخ مرتضی ریزی.
حاشیه بر کتاب النکاح شیخ محمدرضا نجفی مسجدشاهی.
دوره تقریرات اصول میرزای شیرازی.
رسالهای در شرط امام و مأموم.
کتابی در باب استصحاب (در علم اصول).
کتاب احوال الظن فی اصول الدین.
شرح روان بر نهج البلاغه.
اصول تشکیلات عدلیه (همکاری).
زندگینامه (خودنوشت) که برای روزنامه اطلاعات فرستادهاست.
منابع
پیوند به بیرون
مروری بر پنج دوره نمایندگی مدرس مرکز اسناد انقلاب اسلامی
مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی- نقش مدرس در حفظ استقلال ایران. مؤسسهٔ مطالعات و پژوهشهای سیاسی
افراد انقلاب مشروطه
افراد درگذشته در بازداشت پلیس
اهالی اردستان
اهالی شهرضا
اهالی کاشمر
حصر خانگی
درگذشتگان ۱۳۱۶
درگذشتگان ۱۳۵۶ (قمری)
درگذشتگان ۱۹۳۷ (میلادی)
روحانیان اهل ایران
روحانیان شیعه اهل ایران
فقیهان شیعه دوازدهامامی
زادگان ۱۲۴۹
زادگان ۱۲۸۷ (قمری)
زادگان ۱۸۷۰ (میلادی)
سیاستمداران اهل ایران در دوره قاجار
سیاستمداران کشتهشده
شاگردان آخوند خراسانی
عالمان شیعه
فعالان دموکراسی در ایران
فعالان سیاسی کشتهشده اهل ایران
فعالان مذهبی کشتهشده اهل ایران
فقهای هوادار مشروطیت
فقیهان شیعه دوازدهامامی درگذشته
مخالفان جمهوریخواهی در اواخر دوره قاجاریان
نمایندگان تهران در مجلس شورای ملی
نمایندگان دوره پنجم مجلس شورای ملی
نمایندگان دوره چهارم مجلس شورای ملی
نمایندگان دوره دوم مجلس شورای ملی
نمایندگان دوره سوم مجلس شورای ملی
نمایندگان دوره ششم مجلس شورای ملی
نمایندگان مجلس شورای ملی |
8926 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D8%AF%20%D8%B5%D8%BA%DB%8C%D8%B1 | استبداد صغیر | استبداد صغیر به دورهای یک ساله از تاریخ سیاسی ایران اطلاق میشود که از تیر ۱۲۸۷، با بهتوپ بستن مجلس شورای ملی توسط محمدعلیشاه آغاز شد و در تیر ۱۲۸۸ با فتح تهران توسط مشروطهخواهان و پناهنده شدن محمدعلیشاه به سفارت روسیه تزاری پایان یافت. در این دوره عدهای از روزنامهنگاران، نمایندگان مجلس و مشروطهخواهان دستگیر و اعدام شدند یا از تهران گریختند. استبداد صغیر، یکی از دورانهای سیاسی جنبش مشروطه ایران بهشمار میرود.
رابطه بین محمدعلیشاه قاجار و مجلس به دلایل مختلفی دوستانه نبود و در چند نوبت، شاه تلاش کرد مجلس را منحل کند. یکی از مهمترین این تلاشها، واقعه میدان توپخانه در آذر ۱۲۸۶ بود که جماعتی به رهبری شیخ فضلالله نوری به مجلس حمله کردند، اما با واکنش مدافعان مجلس، این طرح شکست خورد و شاه هم به ناچار از در صلح و آشتی با مجلس درآمد و سوگند خورد به مشروطه وفادار بماند. از طرفی نشریات مشروطهخواه هم به شاه انتقادات تند و گاه توهینآمیز میکردند و بسیاری از اقدامات او را خلاف قانون میدانستند و حتی بعضاً خواهان برکناری او بودند. در اسفند همان سال، در حالی که مذاکرات به سمت مصالحه بین شاه و مجلس پیش میرفت، عدهای مهاجم ناشناس منتسب به گروه تحت رهبری حیدرخان عمواوغلی به شاه سوءقصد کردند که نافرجام ماند. محمدعلی شاه که از جان خود بیمناک شده بود، پس از مدتی به باغشاه عزیمت و از مجلس درخواست کرد که هشت تن از سران انقلابی مجلس نظیر جهانگیرخان صور اسرافیل، سید جمال الدین واعظ، ملکالمتکلمین و سید محمدرضا مساوات تبعید شوند. پس از مقاومت مجلس، شاه نیروهای قزاق به فرماندهی ولادیمیر لیاخوف را برای بهتوپبستن مجلس و دستگیری مخالفان خود مأمور نمود. پس از تعطیلی مجلس، محمدعلی شاه قول داد مجلس را دوباره دایر کند، اما این وعده هیچگاه عملی نشد.
سرکوب مخالفان در تهران و بسیاری از شهرهای ایران با سهولت انجام شد و برخی از آنها اعدام شدند. اما در تبریز، مقاومت مسلحانه گروهی از مشروطهخواهان مانع تسخیر این شهر شد. نیروهای دولتی، تبریز را محاصره کردند تا با تحت فشار قرار دادن مردم، مقاومت تبریز را بشکنند، اما موفق نشدند. نیروهای مشروطهخواه در شهرهای دیگر به تکاپو افتادند؛ چنانکه ایل بختیاری به رهبری ضرغامالسلطنه بر اصفهان چیره شد و در گیلان، محمدولیخان تنکابنی، با تغییر موضع به مشروطهخواهان پیوست. نیروهای مشروطهخواه تحت فرماندهی این دو تن، برای احیای نظام مشروطه به سمت تهران حرکت کردند و پس از چند روز زد و خورد، کنترل تهران را به دست گرفتند. پس از فتح تهران، مشروطهخواهان محمدعلی شاه را از سلطنت عزل و فرزند خردسالش احمد میرزا را به جای او منصوب کردند.
هرچند که مراجع تقلید در نجف، از مشروطه پشتیبانی میکردند، اما یکی از مستمسکهای اصلی محمدعلی شاه برای تعطیلی مجلس، ادعای مخالف بودن مشروطه با شرع اسلام بود. در عین حال، مطالب نشریات و انجمنهای وقت که گاهی با تهدید و توهین به شاه همراه بود، بهعنوان یکی از زمینههای اقدامات او دانسته میشود. پس از پیروزی انقلاب مشروطه، گروههای مختلف مشروطهخواه، حتی در مجلس، دچار اختلافاتی بودند؛ چنانکه بعضی از نمایندگان مجلس مخفیانه یا علنی برای پیشبرد اهداف شاه اقدام میکردند. از سوی دیگر، انعقاد قرارداد ۱۹۰۷ مابین امپراتوری بریتانیا و امپراتوری روسیه، که خیال بریتانیا را از بابت تهدید شدن منافعش در هند توسط روسیه راحت میکرد، زمینه نفوذ بیشتر روسیه در دربار را فراهم کرد و دست محمدعلی شاه را در اقدامات خود باز کرد. با این حال، امپراتوری بریتانیا، پادشاهی آلمان و حتی روسیه تزاری، برچیدن مجلس شورای ملی را تأیید نکردند.
واژهشناسی
«استبداد» در لغت به معنای تنها بر سر کاری ایستادن و منع کس قبول نکردن است. استبداد در حدیث و روایات اسلامی در معنی «عمل یا تصمیم خودسرانه یک فرد بدون در نظر گرفتن عقاید دیگران» و در نقطه مقابل «مشورت» قرار گرفتهاست. به نوشته دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، در علوم سیاسی، استبداد یا حکومت استبدادی به یک نظام سیاسی اطلاق میشود که بر مبنای اقتدار متمرکز و نامحدود بنا شده باشد. در چنین نظامی، قدرت حاکم، قانوناً قابل بازخواست نیست. در حکومتهای استبدادی، معمولاً یک دیکتاتور در راس حکومت است. متفکران مختلفی از کشورهای مختلف اسلامی، مانند خیرالدین پاشا (تونس)، رافع الطهطاوی (مصر)، سید عبدالرحمان کواکبی (سوریه)، نامق کمال (ترکیه) و میرزا آقاخان کرمانی (ایران) استبداد را معادلی برای حکومت ضد قانون و غیر مشروطه به کار بردهاند. اما موسی جاراله بیگیف، نویسنده مسلمان ترکزبان روس، معتقد است اصطلاح «سلطنت» معادل بهتری برای اطلاق به حکومتهای مونارشی است؛ چرا که استبداد معنای ظلم را هم در درون خود دارد. با این حال در زبان فارسی، «استبداد منور» به معنای استبداد توأم با عدل به کار رفتهاست و مثلاً به حکومت اسکندر، استبداد منور اطلاق میشود. در کتابهای دوران مشروطه، از جمله تنبیهالامه و تنزیهالمله نائینی، لفظ استبداد به مفهوم خودکامگی، با توصیفی که مونتسیکو، روسو و آلفیری از آن دارند، به کار رفتهاست. به نوشته علی ابوالحسنی میتوان نظام مشروطه را به «محدود کردن نظام استبدادی (یا به اختصار استبداد) و مهار آن توسط شورایی از عقلای ملت» معنا کرد.
پیشزمینه
شکاف سیاسی مجلس و محمدعلیشاه
مظفرالدین شاه قاجار در تاریخ ۱۳ مرداد ۱۲۸۵ برابر با ۱۴ جمادیالثانی ۱۳۲۴، پس از چند مرحله و اعتراض اقشار مختلف مردم تهران، به خصوص اصناف، بازرگانان و روحانیان، فرمان مشروطیت را امضا کرد. مجلس شورای ملی در مهر ۱۲۸۵ افتتاح شد و تدوین پیشنویس قانون اساسی مشروطه را آغاز کرد. نمایندگان مجلس میدانستند که محمدعلی میرزا، ولیعهد، مخالف مشروطه است و اگر به پادشاهی برسد، کار امضای قانون اساسی دشوار خواهد شد؛ بنابراین شتاب میکردند که تا پادشاهِ بیمار هنوز زنده است، کار را تمام کنند. آنها تلاش کردند این متن را به گونهای تنظیم کنند که برای شاه ناخوشایند و حقارتآمیز نباشد؛ بنابراین برخی از اصول آن شفاف نوشته نشد.
قانون اساسی برای امضای مظفرالدین شاه، که در بستر مرگ بود، ارسال شد. اما او از امضای آن خودداری کرد. درباریان مخالف مشروطه، بیماری شاه را بهانه میکردند و امضای قانون اساسی را به تأخیر میانداختند تا ولیعهد از تبریز برسد. محمدعلی میرزا، همانطور که پیشبینی میشد، با قانون اساسی مخالف بود و سعی کرد بعضی از اصول آن را تغییر دهد که با مخالفت جدی روبرو شد. شاه، نهایتاً در تاریخ ۸ دی ۱۲۸۵ آن را امضا کرد، اما پنج روز بعد درگذشت و فرزندش محمدعلی شاه بر تخت نشست.
محمدعلیشاه پس از رسیدن به پادشاهی تلاش کرد دستخطی از پزشک مظفرالدین شاه بگیرد که تصدیق نماید در زمان امضای فرمان مشروطیت، شاه سابق به سبب اوضاع جسمانیاش قادر به فهم محتوای آن نبودهاست و نمیدانسته چه چیزی را امضا میکند؛ اما موفق نشد. او همچنین نمایندگان را به مراسم تاجگذاری دعوت نکرد و وزرای کابینه را به نادیده گرفتن مجلس تشویق میکرد و برای تضعیف مخالفان خود به اختلافات مذهبی و قومیتی در مناطق مختلف کشور دامن میزد.
مجلس اول با دولت و دربار، رویاروییهای جدی پیدا کرد؛ مثلاً مشیرالدوله، رئیس دولت، از حضور در مجلس و معرفی وزرا برای کسب رای اعتماد، امتناع میکرد. در مقابل، لایحه دولت برای استقراض از دولتهای خارجی با مخالفت مجلس همراه شد و بهجای آن، نمایندگان خواهان تشکیل بانک ملی شدند. اختلاف شاه و مجلس از همان ابتدا آشکار بود. در اواخر سال ۱۲۸۵ محمدعلی شاه به وزیر مختار بریتانیا گفت که مشروطه کنونی دلخواه او نیست و مجلس مملو از جماعت بینظم نادانی است که به منافع شخصی خود میاندیشند. اما در آن زمان شاه پشتوانه نظامی و مالی لازم برای برچیدن مجلس را در اختیار نداشت.
تصویب متمم قانون اساسی، اختلاف اصلی شاه و مجلس هم بود. مجلس با الگوبرداری از قانون اساسی بلژیک، بندهایی به قانون اساسی اضافه کرد که اختیارات شاه را به شدت محدود میکرد و در مقابل به مجلس اختیارات وسیعی میداد؛ از جمله عزل نخستوزیر یا هر یک از وزیران و تصویب سالیانهٔ همهٔ هزینههای نظامی. شاه از امضای آن سر باز زد که مخالفت جدی مردم درنقاط مختلف ایران را به همراه داشت. اما در نهایت عقبنشینی و متمم قانون اساسی را در مهر ۱۲۸۶ امضا کرد و برای اثبات حمایت خود از مشروطه، به عضویت جامع آدمیت درآمد.
صفبندی مخالفان مشروطه
علاوه بر شاه، درباریان و شاهزادگان هم با مجلس اختلاف جدی داشتند. آنان مجلس را تهدیدی برای اقتدار و درآمدهای خود میدانستند و شاه را به برچیدنش ترغیب میکردند. کامران میرزا، عمو و پدرزن محمدعلی شاه، درباریان باقی مانده از عهد ناصری را رهبری میکرد. عینالدوله، نخستوزیر مظفرالدین شاه در زمان انقلاب مشروطه، هم در زمره مخالفان اصلی در دربار بود. سعدالدوله، نماینده مجلس، که قبل از پیروزی انقلاب مشروطه وزیر تجارت و مخالف ژوزف نوز بود و از مشروطهخواهان حمایت میکرد به مرور به دربار محمدعلی شاه گرایش پیدا کرد. سرگئی شاپشال معلم زبان روسی محمدعلی شاه در زمان ولیعهدی بود که پس از شاه شدن او، نفوذ زیادی به دست آورد و نیز ولادیمیر لیاخوف، فرمانده بریگاد قزاق، از مخالفان مشروطه بودند.
مخالفان مشروطه در دوران نخستوزیری امینالسلطان (اردیبهشت تا شهریور ۱۲۸۶) نیرو و انسجام زیادی پیدا کردند. وی نخستوزیر دوران ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه بود که پس از چند سال زندگی در اروپا، به ایران بازگشته بود. او در دوره زمامداریش، تلاش کرد بین شاه و افراد محافظهکار مجلس، مصالحه و آشتی برقرار کند اما نهایتاً ترور شد.
حاکمان محلی ولایات نیز به نظام نو اهمیتی نمیدادند. آصفالدوله در خراسان، خانواده قوامالملک در شیراز، شجاع نظام در مرند، رحیم چلبیانلو و پسرش در ماکو و چندین حاکم و والی محلی دیگر در زمره مخالفان مشروطه بودند.
شیخ فضلالله نوری، یکی از روحانیان بانفوذ تهران، متمم قانون اساسی را با شریعت اسلام در تضاد میدانست. او علاوه بر این که قانونگذاری توسط بشر را ناقض احکام شریعت میدانست، بهصورت ویژه با اصول آزادی (اصل هشتم) و برابری (اصل بیستم) متمم قانون اساسی مخالفت میکرد. در این زمان برای نخستین بار، ضرورت انطباق دادن قوانین مجلس با اسلام سخن به میان آمد. در سال ۱۲۸۶ یک جریان ضد مشروطه، به رهبری فضلالله نوری فعالیت خود را شروع کرد که مخالف پارلمانتاریسم بود. آنها به اصول قانون اساسی و متمم آن، مخصوصاً اصولی که به برابری همه گروههای دینی و گسترش صلاحیت دادگاههای غیرشرعی اشاره داشت، معترض بودند و آنها را مخالف اسلام میدانستند. آنها انجمنی تشکیل دادند و با محمدعلی شاه همنوا شدند. اگرچه بعضی از آنها انگیزههای مادی یا شخصی داشتند، اما برخی نیز مشروطه را بدعتی ناشایست در اسلام میدیدند. در سال ۱۲۸۷، نوری که جایگاه علمی و فقهی خود را بالاتر از بهبهانی و طباطبایی میدانست، آشکارا از شاه طرفداری کرد و روزنامهنگاران و مراجع تقلید مشروطهخواه را تکفیر نمود. نوری از پشتیبانی امینالسلطان، سید کاظم یزدی و دولت عثمانی برخوردار بود و سه خواسته مهم وی این بود که «همه نمایندگان مجلس مسلمانان باتقوا باشند و هیچ غیرمسلمان یا ناراضی مذهبی به عضویت آن در نیاید»، «قانون اساسی به هیچ وجه با شرع تباین نداشته باشد و از جمله اصول مربوط به آزادی بیان و مطبوعات از آن حذف شود» و «واعظان بابی و مرتد باید از خطابه منع شوند».
به مرور، مخالفان مشروطه هم در تهران و شهرهای مختلف کشور انجمنهایی را تأسیس کردند و هواداران خود را متشکل نمودند. بعضی از آنها، مانند انجمن اسلامیه در تبریز به صورت علنی با مشروطه مخالفت کردند و بعضی دیگر، مانند انجمن خدمت در تهران، در ظاهر به حمایت از مشروطه پرداختند.
آزادی مطبوعات
با وقوع انقلاب مشروطه، در قانون اساسی مصوب مجلس شورای ملی، آزادی مطبوعات بهعنوان یکی از حقوق بنیادین ملت به رسمیت شناخته شد و به تعبیر محمد صدر هاشمی، هر کس که میتوانست، به انتشار نشریهای مبادرت نمود. تعداد آنها از ۶ عنوان، به بیش از ۱۰۰ عنوان رسید. از جمله نشریات پرطرفدار در این دوره، مساوات، صور اصرافیل، روحالقدس و ندای وطن بودند. تا قبل از کودتای محمدعلی شاه و به توپ بستن مجلس، اهالی مطبوعات با سانسور اقدام مواجه نبودند و حتی به فحاشی مبادرت میکردند. آدمیت میگوید که حتی بعد از پیوستن محمدعلی شاه به جامع آدمیت، باز هم بعضی از جراید از شاه بدگویی میکردند و خواهان عزل یا اعدام او بودند. به اعتقاد محسنیان راد، روزنامهنگاری در این دوره «به دست آنانی افتاد که از روزنامهنگاری صحیح هیچ چیز نمیدانستند و به علت سالهای فشار و اختناق، روزنامهها به شبنامه تبدیل شد.»
مخالفان مشروطه هم نشریاتی را منتشر میکردند؛ مثلاً آملاعمو ارگان انجمن اسلامیه تبریز بود که در تبریز منتشر میشد و در مخالفت با مشروطهخواهان مینوشت و آنان را بابی یا لامذهب قلمداد میکرد.
علاوه بر جراید و مطبوعات، در این دوره معمولاً روزنامههای مخفی هم منتشر میشدند که به شبنامه مشهور معروف بودند. شبنامهها در قطع کوچک، اغلب بدون تاریخ و بهطور نامرتب در شهرهای مختلف چاپ و توزیع میشدند. شبنامهها معمولاً حاوی چند مقاله علیه حکومت یا اخباری در مورد انقلابیون بودند.
درگیری رهبران مشروطه
پس از تشکیل مجلس اول، منازعاتی بین سران مشروطه به وجود آمد. یکی از بارزترین این منازعات، مابین بهبهانی و احتشامالسلطنه و در جلسه علنی مجلس رخ داد؛ چنانکه در نوشتههای مخبرالسلطنه هدایت، یحیی دولتآبادی و خود احتشامالسلطنه نیز بازتاب یافت. این درگیری بر سر شکایت بخشی از مردم زنجان علیه جهانشاه، حاکم این شهر، به اتهام تصرف عدوانی مایملکشان بود که بهبهانی طی تلگرافی به عدلیه زنجان، جهانشاه را از اتهام مبری و شکایت شاکیان را بیاساس دانست. اما طی استعلام عدلیه از مجلس، احتشامالسلطنه، رئیس مجلس، دخالت بهبهانی را مردود دانست و پاسخ داد: «حکم آقا را ندیده فرض کنید و اعتبار ندهید.» بهبهانی از پاسخ احتشامالسلطنه برآشفت و خواستار استعفای او شد. ماشاءالله آجودانی، تلگراف بهبهانی را فتوای یک مجتهد در دعوای دو طرف مدعی دانسته که تا پیش از آن امری عادی محسوب میشدهاست؛ اما با جایگاه قانونی مجلس و عدلیه در تعارض بود.
ژانت آفاری مینویسد اختلاف دیگری نیز بین نمایندگان لیبرال دموکرات مجلس با مجاهدان سوسیالدموکرات در جریان بود. نمایندگان لیبرال، مجاهدان را افرادی خشن میدانستند که میبایست تحت رهبری افراد سنجیده و باتجربه باشد. فریدون آدمیت، نمایندگان متمایل به سوسیالدموکرات روسی، گروه اجتماعیون عامیون، مجاهدان قفقازی و افراد و انجمنهایی که با آنها همکاری میکردند (از جمله انجمن آذربایجان) را «جبهه افراطیون» خواندهاست. از بین سخنوران مشهور سید جمال واعظ و ملکالمتکلمین و از بین روزنامهنگاران میرزاجهانگیرخان صور اسرافیل، سید محمدرضا مساوات و عبدالرحیم خلخالی وابسته به این گروه بودند و حیدرخان عمواوغلی نیز هدایت سه جوخه ترور را برای این گروه بر عهده داشت. بنا بر گزارش آدمیت، در صورتی که نمایندهای از نمایندگان مجلس سخنی علیه آنان میگفت، تهدید میشد؛ چنانکه عاملان مسلح یک بار شبانه به خانه احتشامالسلطنه حمله کردند تا او را به استعفا از ریاست مجلس وادارند. برای برکناری افراطیهای مجلس، گروهی از نمایندگان به رهبری طباطبایی لایحهای تدوین کردند. این گروه بعداً، از مجلس دوم به بعد در قالب حزب اعتدالیون متشکل شدند. منتها این طرح نهایتاً تصویب و عملی نشد.
قرارداد ۱۹۰۷
امپراتوری روسیه تزاری و امپراتوری بریتانیا در سال ۱۲۸۶ (۱۹۰۷ میلادی)، معاهدهای را امضا کردند که به موجب آن، مناطق شمالی ایران بهعنوان مناطق تحت نفوذ روسیه و مناطق جنوبی بهعنوان مناطق تحت نفوذ بریتانیا به رسمیت شناخته شد. با امضای این معاهده که به قرارداد ۱۹۰۷ شهرت یافت، بریتانیا پس از ۷۵ سال، از مخالفت و مقابله با روسیه برای اعمال نفوذ یا تجاوز به مناطق شمالی ایران دست برداشت و روسها اجازه پیدا کردند که برای تضمین منافع خود به هر اقدامی که لازم بود دست بزنند، مشروط بر آن که دامنه این اقدامات به مناطق تحت نفوذشان محدود شود. این قرارداد با تلاش جمهوری فرانسه و به این منظور منعقد شد که رقابت دیرینه بریتانیا و روسیه در غرب آسیا خاتمه پیدا کند و زمینه اتحاد این دو قدرت جهانی علیه پادشاهی آلمان فراهم شود. مشروطهخواهان این قرارداد را خطری برای استقلال کشور دانستند و نسبت به آن واکنش نشان دادند. این معاهده دست روسیه را برای مداخله به نفع محمدعلی شاه بازتر کرد تا بتواند بدون واهمه از بریتانیا که به نوعی جانب مشروطهخواهان را داشت، اقدام کند.
مقابله دربار و مجلس
کودتای اول
سید جمال واعظ و ملکالمتکلمین در مجالس وعظ خود در این زمینه هشدار میدادند که شاه و درباریان برای مقابله با مجلس نقشه میکشند. نمایندگان مجلس بعضی از کارهای شاه، مانند جابجایی وزیران بدون اطلاع مجلس را غیرقانونی میدانستند و بر او خرده میگرفتند. از طرفی بودجه دربار را شدیداً کاهش دادند. در دربار، حقوق کارکنان خردهپای دربار (مانند مهتران و آبدارباشیان و قاطرچیان)، که به بیوتات معروف بودند، پرداخت نمیشد و درباریان میگفتند مجلس حقوقشان را قطع کردهاست. شاه نیروهای نظامی را جابجا میکرد و اوباش محلههای مختلف تهران مانند سنگلج و چاله میدان را سازماندهی مینمود.
به ادعای ملکالمتکلمین، سعدالدوله، نماینده مجلس، در دربار با الهام از کودتای لوئی بناپارت، که جمعیت ۱۰ دسامبر را از افراد بیطبقه و لمپن تشکیل داده بود از آنها در کودتای خود استفاده کرده بود، طرح کودتای مشابهی را ریختهاست. او برای متقاعد کردن شاه به این برنامه، نظامنامههای لوئی بناپارت در مورد انجمنهای سیاسی را به فارسی برگرداند و در اختیار او قرار داد. با تأیید محمدعلی شاه، برنامه با همکاری افرادی در دربار از جمله کامران میرزا، مجللالسلطان و مختارالدوله عملی شد.
در آذر ۱۲۸۶، شیخ فضلالله نوری از مردم دعوت کرد تا برای دفاع از اسلام در برابر «مشروطهطلبان کافر» در میدان توپخانه تجمع کنند. کارکنان بیوتات در ۲۱ آذر ۱۲۸۶ برای اعتراض به مجلس ابتدا در قورخانه و سپس در مسجد عبدالحسین تجمع کردند. روز بعد، دستههایی از محلههای سنگلج، چاله میدان و عودلاجان، که روی هم رفته اجتماعی هفتصد تا هشتصد نفری را تشکیل میدادند، به سمت میدان بهارستان حرکت کردند. آبراهامیان، عمدهٔ آنان را طلاب و روحانیون، درباریان و مستخدمان، دهقانان اراضی سلطنتی ورامین، کارگران سادهٔ بازار تهران و شاغلان ردهٔ پایین قصر سلطنتی تشکیل میدادند. شیخ فضلالله در این گردهمایی سخنرانی کرد و «برابری» را یک بدعت خارجی خواند.
سهراب یزدانی برنامه مخالفان مشروطه را سه مرحله ارزیابی کردهاست که عبارت بود از مرحله اول، هجوم گروه ضربت مجهز به سلاح سرد به مجلس، مرحله دوم، تجمع تعداد زیادی از بیوتات در میدان توپخانه برای شعار دادن علیه مجلس و مرحله سوم، به میدان آمدن نیروی نظامی و اعلام حکومت نظامی برای مانع شدن از پیوستن طرفداران مجلس به صحنه درگیری. اجتماعکنندگان برای حمله به مجلس آماده میشدند، اما محافظان کمشمار مجلس، با مشاهده مهاجمان درِ مجلس را بستند و پس از این که چند تیر از سمت مهاجمان به سمت درِ مجلس و چند تیر از پشت بام مجلس به سمت مهاجمان شلیک شد، مرحله اول (مأموریت گروه ضربت) و کل برنامه حمله ناکام ماند. بنابراین، مهاجمان نیز به گروه تجمع کنندگان در میدان توپخانه پیوستند و تحت محافظت نیروهای قزاق که آنها را پشتیبانی میکردند، علیه مشروطه و مجلس شعار دادند. به موازات، در دربار، محمدعلی شاه با دولت مشروطه برخورد سختی کرد. ناصرالملک، نخستوزیر، حبس شد و بعد از این که با وساطت بریتانیا رهایی یافت، عازم اروپا شد. علاءالدوله و معینالدوله بازداشت و تبعید شدند و بقیه وزیران نیز با توهین و تحقیر از دربار رانده شدند. به این ترتیب، دولت عملاً منحل شد. در مقابل، جامعهٔ اصناف برای دفاع از مشروطه، اعلام اعتصاب عمومی کرد و به گفتهٔ آبراهامیان، بیش از ۱۰۰ هزار نفر برای دفاع از مجلس داوطلب شدند. در نهایت محمدعلی شاه عقبنشینی کرد و با سوگند دوباره به قانون اساسی مشروطه، از طرفداران خود خواست که پراکنده شوند.
واقعه میدان توپخانه ده روز طول کشید و تجمعکنندگان میدان توپخانه آرام آرام دست بالا را از دست دادند. با وساطت بزرگان و دولتمردان، سازش بین شاه و مشروطهخواهان برقرار شد. ماشاءالله آجودانی، ابتکار عمل احتشامالسلطنه، رئیس مجلس، در دفاع از مجلس را عامل ناکامی کودتا و عقبنشینی شاه دانستهاست. شاه پس از شکست در این کودتا، در سوگندنامهای در اول دی ۱۲۸۶ به قرآن سوگند خورد که اساس مشروطیت و قانون اساسی را رعایت کند. دولت جدید، هم با عضویت افراد مورد حمایت مجلس و هم طرفداران محمدعلی شاه، به ریاست حسینقلیخان نظامالسلطنه تشکیل شد و سعدالدوله هم به سفارت هلند پناه برد. اما به گفته آدمیت، حتی بعد از این که محمدعلی شاه به عضویت جامع آدمیت درآمد و در ظاهر بین شاه و مجلس آشتی برقرار شد، نمایندگان مشروطه خواهان انقلابی در مجلس، نویسندگان همفکر در جراید و سخنوران بر منبر از شاه بدگویی میکردند، عزل یا اعدام او را میخواستند و او را «پسر امالخاقان» خطاب میکردند.
سوء قصد به محمدعلی شاه
در ۹ اسفند ۱۲۸۶، در حالی که مذاکرات به سمت مصالحه بین شاه و مجلس پیش میرفت، هنگامی که شاه در حال عبور از خیابانهای تهران بود، دو بمب دستی به سمت اتومبیل شاه پرتاب شد. اگرچه چند نفر از همراهان شاه و چند رهگذر کشته شدند، اما شاه آسیبی ندید. سهراب یزدانی، عوامل این سوء قصد را، به احتمال زیاد، گروه اجتماعیون عامیون دانستهاست. به دستور شاه، چند نفر از مظنونان، از جمله حیدرخان عمواوغلی دستگیر و در کاخ گلستان زندانی و بازجویی شدند. اما چند نفر از نمایندگان مجلس به این اقدام شاه اعتراض کردند و آن را مصداق دخالت در امور اجرایی کشور دانستند. آنها وزیر عدلیه، رئیس نظمیه و رئیس محکمه را به دلیل پذیرفتن این حکم شاه مقصر دانستند و این در حالی بود که شاه جان خود را در خطر میدید. شاه این سوء قصد را توطئهای از سوی ظلالسلطان برای قبضه کردن تخت پادشاهی میدید و اصرار نمایندگان به رعایت قانون را برنمیتافت؛ بنابراین طرحریزی کودتایی جدید را شروع کرد که کم و بیش به کودتای قبلی شبیه بود.
در پی بروز بحران سیاسی، احتشامالسلطنه در اواخر فروردین ۱۲۸۷ از ریاست مجلس و نظامالسلطنه در ۱۲ اردیبهشت از ریاست دولت کنارهگیری کردند. نظامالسلطنه، پیش از استعفا، به مارلینگ، سفیر روسیه گفت که شاه در تدارک نبردی دیگر است. شاه، بدون در نظر گرفتن نظر مجلس، احمد مشیرالسلطنه را مأمور تشکیل کابینه کرد. پس از این وقایع، جلسات مجلس بهطور نامنظم برگزار میشد و جمعی از افراد بانفوذ در خانه عضدالملک، ایلخان قاجار، گرد آمدند تا نگرانی خود را از اوضاع کشور ابراز کنند. دامنه این گردهمایی آرامآرام گسترش پیدا کرد و آنان خواستار عزل و اخراج امیربهادر، شاپشال و جمعی دیگر از نزدیکان شاه شدند و تهدید کردند که تداوم این وضعیت میتواند تداوم حکومت خاندان قاجار را به خطر اندازد. این رویداد به پادرمیانی و تهدید سفرای روسیه و بریتانیا انجامید.
عزیمت شاه به باغشاه
در ۱۴ خرداد ۱۲۸۷ گروهی از سربازان شاه وارد خیابانها شدند و به شلیک هوایی و هیاهو پرداختند. همزمان گروهی از نیروهای قزاق با یک عراده توپ به میدان توپخانه رفتند، بهطوری که مردم تصور کنند که شاه قصد حمله به مجلس را دارد. اما همزمان با این اتفاقات، شاه (که از زمان ترور نافرجام، از کاخ خارج نشده بود) از کاخ گلستان خارج شد و به باغشاه رفت؛ جایی در بیرون از شهر که استحکامات مناسبی داشت و برخلاف کاخ گلستان، در قلب شهر و در دسترس نبود. بلافاصله، نیروهای قزاق، منطقه باغشاه را قرق کردند و توپها به سمت پایتخت نشانه رفت. شاه در نامهای به نخستوزیر، اعلام کرد که به دلیل گرمای هوا، از تهران خارج شدهاست. محمدعلی شاه از این نقطه، اداره کشور را در دست گرفت و افراد مورد نظر خود را به منصبهای کلیدی منصوب کرد؛ لیاخوف فرمانده نظامی تهران، مویدالدوله حاکم تهران و امینالملک رئیس تلگرافخانه شدند. چندی بعد، به دستور او، سه تن از گردانندگان اجتماع منزل عضدالملک؛ جلالالدوله پسر ظلالسلطان، سردار منصور و علاءالدوله دستگیر و تبعید شدند. نمایندگان مجلس این حرکت شاه را دخالت در امور اجرایی کشور تلقی کردند. محمدعلی شاه در باغشاه، بیانیهای را با عنوان «راه نجات و امیدواری ملت» منتشر کرد و در آن خواستار اجرای قانون مطبوعات، فراهم شدن نظامنامهای برای انجمنها و خروج تعدادی از مشروطهخواهان از کشور شد. او در این بیانیه ضمن تأکید بر این که حکومت ایران، مشروطه است، تصریح کرد که با «مفسدان» و کسانی که از حدود خود خارج شوند، برخورد جدی صورت خواهد گرفت.
در ۱۹ خرداد ۱۲۸۷، با آشکار شدن احتمال حمله به مجلس، گروه زیادی از انجمنها در مسجد سپهسالار گرد آمدند و پیرامون مجلس را احاطه کردند تا از آن دفاع کنند. شاه این رویداد را اقدامی خصمانه تلقی کرد و از مجلس خواست تا این عده پراکنده شوند. علیرغم مخالفت بهبهانی و طباطبایی، سرانجام مجلس تسلیم خواست شاه شد و تقیزاده و ممتازالدوله مردم را به ترک کردن صحنه تشویق کردند. جمعیت موقتاً صحنه را ترک کردند؛ اما از ۲۹ خرداد، جمعیت پشتیبان مجلس دوباره بازگشت؛ چنانکه شبها یکصد تن در اطراف مجلس نگهبانی میدادند. اما پشتیبانان مجلس مهمات و تدارکات خاصی نداشتند.
در روز ۱ تیر، محمدعلی شاه طی اطلاعیهای در تهران و سایر شهرها حکومت نظامی اعلام کرد. به موجب این حکم، تجمع در گذرها، میدانها و حتی خانهها ممنوع بود، کسی حق حمل اسلحه نداشت و مأموران امنیتی حق داشتند در صورت نافرمانی مردم از دستورها، به آنها شلیک کنند. به این ترتیب خیابانها خالی شد و مجلس بیپشتوانه ماند. شاه در اقدامی دیگر، طی تلگراف به ولایات دیگر کشور، مجلس را غیرقانونی و مخالف مشروطه خواند.
{
"type": "FeatureCollection",
"features": [
{
"type": "Feature",
"properties": {
"title": "کاخ گلستان",
"description": "",
"marker-symbol": "museum",
"marker-size": "large",
"marker-color": "0050d0"
},
"geometry": {
"type": "Point",
"coordinates": [51.42087936052122, 35.67928425170916]
}
},
{
"type": "Feature",
"properties": { "title": "باغشاه",
"description": "",
"marker-symbol": "park",
"marker-size": "large",
"marker-color": "208020"
},
"geometry": {
"type": "Point",
"coordinates": [
51.38517379411497,
35.69043863876407
]
}
}
]
}
به توپ بستن مجلس
در سپیدهدم روز دوم تیر ۱۲۸۷ حرکت نیروهای نظامی و عرادههای توپ به سمت مجلس شروع شد. بهانه اصلی این لشکرکشی، پناهنده شدن چند نفر از روزنامهنگاران و واعظان مخالف شاه از جمله ملکالمتکلمین، سید جمال واعظ، میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و سیدمحمدرضا مساوات بود که بیشترین و تندترین انتقادها به شاه را داشتند. شاه خواهان دستگیری این عده بود، اما مجلس با تحویل این اشخاص مخالفت ورزیده بود. نیروی مهاجم دولتی از قزاقها، سربازان سیلاخوری و دو فوج دیگر تشکیل میشد. مامونتف شمار آنان را ۴۵۰ تا ۵۰۰ نفر مجهز به ۸ عراده توپ گزارش کردهاست، اما کسروی تعداد آنان را بیشتر از این مقدار دانستهاست. نیروهای دولتی، علاوه بر مجلس، مدرسه و مسجد سپهسالار، انجمن مظفری و انجمن آذربایجان را نیز به توپ بستند.
مدافعان مجلس را کمتر از ۸۰ نیروی مسلح تشکیل میدادند که اغلب آموزش نظامی ندیده بودند، کمبود شدید مهمات داشتند و برای جلوگیری از بهانه گرفتن روسها برای حمله به کشور، از تیراندازی به سوی روسها خودداری میکردند. با تمام شدن مهمات، مدافعان هم لاجرم دست از دفاع برداشتند. در این نبرد، از بین نیروهای دولتی، ۲۴ نفر کشته و تعدادی نیز زخمی شدند. دولت گزارش داد که از بین نیروهای مدافع مجلس نیز ۳۰۰ نفر کشته شدند. اما سهراب یزدانی این تعداد را دور از واقعیت میداند؛ چون تعداد مدافعان مجلس خیلی کمتر از این مقدار بود.
با پیروزی قوای دولتی، نیروهای مشروطهخواه تحت تعقیب قرار گرفتند و بسیاری از آنان، از جمله میرزا ابراهیم تبریزی، شیخ احمد روحالقدس، ملک المتکلمین، میرزا جهانگیرخان، سید جمالالدین واعظ و قاضی ارداقی دستگیر، شکنجه و کشته شدند. در شهرهای دیگر مانند انزلی و اردبیل هم مشروطهخواهان شاخص شکنجه و اعدام شدند. عده دیگری نیز به کشورها یا سفارتخانههای خارجی پناه بردند یا به نحوی پنهان شدند تا از گزند نیروهای دولتی در امان بمانند. دفاتر روزنامهها و انجمنها در هم شکسته و غارت شد. محمدعلی شاه اعلام کرد که به مشروطه وفادار است و تا سه ماه آینده، مجلس جدیدی را ترتیب خواهد داد. او در دستخطی که در روز سوم تیرماه منتشر شد، نوشت: «برای برقراری نظم و آسایش عموم، که از طرف باریتعالی به ما تفویض شدهاست، خواستیم مفسدین را دستگیر نماییم. مجلس از آنها حمایت نمود… ما هم از امروز تا سه ماه دیگر مجلس را منفصل نموده، پس از این مدت وکلای متدین ملت و دولتدوست منتخب شده…، پارلمان مفتوح شده مشغول انتظام گردد.»
زمامداری پس از براندازی مجلس
محمدعلی شاه پس از موفقیت در تعطیلی مجلس، دستخطی مبنی بر اعلام عفو عمومی را روانه سفارتخانههای خارجی کرد، اما در عمل مأموران او در تعقیب مخالفان بودند. پس از قتل ملکالمتکلمین و صور اسرافیل، محمدعلی شاه یادداشت اعتراضی سفرای کشورهای خارجی را دریافت کرد و به همین منظور دستور داد در باغشاه دادگاهی تشکیل شود تا برای مخالفان، احکام مجازات را صادر کند.
محمدعلی شاه در ابتدا اعلام کرد قصدی برای برانداختن نظام مشروطه ندارد و سه ماه آینده، انتخابات مجلس جدید را برگزار خواهد کرد. اما زمانی که این سه ماه سپری شد، آن را به دو ماه بعد از آن موکول کرد. در ۱۶ آبان ۱۲۸۷، جمعی از افراد بانفوذ تهران به باغشاه دعوت شدند و در آن جلسه شیخ فضلالله نوری اعلام کرد که مشروطه با شرع سازگار نیست و تلگرافهای متعددی را از شهرهای مختلف به شاه نشان داد که نشان میداد اهالی شهرهای مختلف ایران با مشروطه مخالفند. حاضران در این جلسه طی عریضهای از شاه درخواست کردند که از بازگشایی مجلس چشمپوشی کند. در روز ۲۸ آبان اجتماع مشابهی تشکیل شد و طومار مشابهی جمعآوری شد و شاه هم اعلام کرد که در نتیجه خواست مردم از مشروطه چشمپوشی خواهد کرد، اما اعلام کرد که مجلس شورای مملکتی جایگزین مجلس شورای ملی خواهد شد. برای این منظور پنجاه نفر به انتخاب شاه برای عضویت در این مجلس دعوت شدند. دولت بریتانیا با تشکیل این شورا مخالف بود و بارکلی، سفیر انگلیس در ایران، اعضای آن را جمعی جاهل و مرتجع خواند.
ابتدا سفارت بریتانیا و پس از مدتی سفارت روسیه مخالفت خود را با تشکیل این مجلس به جای مجلس منتخب مردم اعلام کردند و شاه را تحت فشار گذاشتند. شاه برای استقراض، از دولت پادشاهی آلمان کمک خواست و وعده داد در آینده اجازه ورود منتخبانی از مردم را به این مجلس خواهد داد. اما سفیر آلمان هم مخالفت کرد و حاضر نشد به شاه کمک کند.
محمدعلی شاه کار اصلاح قانون اساسی و تدوین قانون انتخابات مجلس شورا و مجلس سنا را به این مجلس سپرد و منتخبان این مجلس نیز در دوره نسبتاً کوتاهی مأموریت خود را به انجام رساندند. اما نیروهای مشروطهخواه به رهبری سردار اسعد بختیاری از اصفهان و محمدولی خان سپهدار از گیلان در راه تهران بودند و مجال اجرای این قانونها هیچوقت پیدا نشد. پس از موفق شدن مشروطهخواهان در شهرهای مختلف ایران، محمدعلی شاه در هفته اول اردیبهشت ۱۲۸۸ طی بیانیهای قول داد که مجلس شورای ملی را با همان کیفیت سابق تشکیل خواهد داد. او در ۱۴ اردیبهشت، فرمان تشکیل مجلس را هم صادر کرد. به استناد این فرمان و بیانیه، نمایندگان سیاسی روسیه و بریتانیا، سردار اسعد را به پذیرش قول شاه و ترک مخاصمه ترغیب کردند. اما او اعلام کرد که برای نظارت بر اجرایی شدن قول شاه به تهران میرود و اگر شاه مجلس را تشکیل داد، به همراه نیروهایش به دیار خود باز خواهند گشت.
مقاومت
در تبریز
در حالی که با به توپ بستن مجلس، مشروطهخواهان در تهران و بسیاری از شهرهای دیگر کشور، طی مدت کوتاهی شکست خوردند و دستگیر یا متواری شدند، اما در تبریز مجاهدان مشروطه خواه، نیروهای سلطنتی را عقب راندند و به مشروطهخواهان در دیگر نقاط کشور انگیزه و امید بخشیدند.
مشروطهخواهان تبریزی که در قالب انجمن ایالتی آذربایجان و مرکز غیبی متشکل بودند، بهواسطه ارتباط با گروههای سوسیال دموکرات در منطقه قفقاز، به ضرورت مسلح شدن و تعلیم نظامی مشروطهخواهان واقف شده و قبل از شروع درگیریها تدارک رویارویی را دیده بودند. اگرچه در روزهای نخست، سلطنتطلبان توانستند بخش عمدهای از شهر را تصرف کنند، اما مقاومت گروهی از مجاهدان به رهبری ستارخان در محله امیرخیز تبریز، باعث پیوستگی نیروی مقاومت و نهایتاً شکست نیروهای دولتی به رهبری چلبیانلو شد. این در حالی بود که مخالفان مشروطه در تبریز با تشکیل گروهی به نام انجمن اسلامیه، سعی داشتند گروههای مشروطهخواه را نزد مردم، ضد دین جلوه دهند. بدین ترتیب، مجاهدان مشروطه توانستند در مهر ۱۲۸۷ تمام تبریز را به تصرف خود درآورند و اداره شهر را در دست بگیرند. محمدعلی شاه قوای مسلحی به رهبری عینالدوله به تبریز فرستاد که تبریز را محاصره کردند و مانع از تهیه آذوقه و مایحتاج شهر شدند و قحطی و گرسنگی فشار زیادی به مردم وارد کرد. به گفته یزدانی، در تبریز شایعاتی مطرح شد که فشار قحطی ناشی از محاصره، مردم را به صرافت انداختهاست که به خانه ثروتمندان و کنسولگریهای خارجی حمله کنند و آنها را غارت نمایند. بنابراین، روسیه به بهانه حفاظت از جان اتباع خود در تبریز، وارد خاک ایران و با اجازه مشروطهخواهان وارد شهر شد و محاصره تبریز خاتمه یافت. روسها اگرچه در بدو ورود به مشروطهخواهان روی خوش نشان دادند، اما به مرور آنها را تحت فشار و تعقیب قرار دادند و نشان دادند که قصد خروج از تبریز را ندارند. در نتیجه، نیروهای متشکل مشروطهخواه در تبریز پراکنده یا متواری شدند و از مشارکت در فتح تهران بازماندند.
مقاومت تبریز، باعث شد مشروطهخواهان در شهرهای دیگر برانگیخته شوند و تکاپوی خود را از سر بگیرند. در خراسان، فارس و گرگان حرکتهای جدیدی شکل گرفت و از آن مهمتر در اصفهان و گیلان نیروهای مشروطهخواه با سازماندهی نیروهای خود، به سمت تهران حرکت کردند و توانستند با تصرف تهران، محمدعلی شاه را از سلطنت خلع کنند. اگرچه مشروطهخواهان تبریز با ورود روسها از مشارکت در این پیروزیها بازماندند، اما مقاومت ۱۱ ماهه آنان، انگیزه و دلگرمی برای مشروطهخواهان سایر نقاط فراهم کرده بود.
در نجف
بخشی از علمای نجف، مرکز دینی شیعه امامیه، که پیش از به توپ بستن مجلس از مشروطه دفاع میکردند، با ارسال تلگراف و صدور فتوا، به صورت سلبی (مطرود و غصبی دانستن حکومت محمدعلی شاه) یا ایجابی (صدور دستور مقاومت برای مخاطبان و مقلدان) نسبت به این واقعه واکنش نشان دادند. آخوند خراسانی، محمدحسین تهرانی و عبدالله مازندرانی، سه روحانی پرنفوذ ساکن نجف، از مشروطه پشتیبانی کردند و شاه و دولتیان را غاصب دانستند. آنها دادن مالیات به دولت غاصب را حرام اعلام کردند و مخالفت با اساس مشروطیت را در حکم محاربه با امام زمان دانستند. بعضی از علمای نجف ضمن برقراری ارتباط با انجمن سعادت در استانبول، به بازرگانان اجازه داده بودند که برای کمک به مجاهدان تبریز، تحت عنوان اعانه، کمک مالی جمع کنند.
در اصفهان
در روز هفتم دی ۱۲۸۷، بازاریان و اصناف اصفهان بازار را تعطیل کردند و در مسجد شاه گرد آمدند. در روز دوازدهم دی، سواران بختیاری به رهبری ضرغامالسلطنه با نیروهای دولتی در اصفهان درگیر شدند و اقبالالدوله، حاکم اصفهان بعد از چند روز درگیری به کنسولگری بریتانیا پناهنده شد. صمصامالسلطنه بختیاری در روز ۱۵ دی وارد اصفهان شد و اداره شهر را در دست گرفت. او خود را حاکم اصفهان قلمداد نکرد و به جای آن، خواستار برگزاری انتخابات و تشکیل انجمن ولایتی شد. پشتیبانی ایل بختیاری از مشروطهخواهان اصفهان اهمیت تاریخی ویژهای دارد؛ چون تا آن زمان، ایلهای مهم کشور یا در مقابل مشروطه صفآرایی کرده بودند یا موضعی منفعل و بیطرف داشتند.
صمصامالسلطنه، ظفرخان و ضرغامالسلطنه رؤسای سه خانواد مهم بختیاری و رقیب بودند. صمصامالسلطنه را محمدعلی شاه به تازگی از مقام ایلبیگی خلع و ظفر خان را به جای او منصوب کرده بود. ظفر خان در حمایت از شاه، گروهی از سواران بختیاری را برای شرکت در محاصره تبریز، راهی کرده بود. به همین دلیل، صمصامالسلطنه و ضرغامالسلطنه متحد شدند و تصمیم گرفتند از مشروطهخواهان اصفهان حمایت کنند. با این حال، اهداف آنها به یک نزاع درونایلی محدود نماند؛ آنها وارد مبارزه با حکومت مرکزی و تلاش برای حاکمیت قانون در کشور شدند.
دولت برای مقابله با شورش، حکومت اصفهان را به عبدالحسین میرزا فرمانفرما سپرد و او را با چندصد سوار بختیاری به رهبری ظفرخان راهی اصفهان کرد. اما عبدالحسین میرزا تصمیم گرفت که به اصفهان نرود. او به اتفاق سربازان بختیاری که تمایل به جنگیدن با اقوام و خویشان خود نداشتند، از کاشان جلوتر نرفتند. ظفرخان هم نیروهای نظامی خود را پراکنده کرد.
در گیلان
یکی از اقدامات محمدعلی شاه، بعد از تعطیلی مجلس، منصوب کردن محمدعلی سردار افخم به حکومت گیلان بود. او اگرچه حاکمی خودکامه بود، اما نتوانست مانع فعالیت مخفیانه انجمنها در رشت و بندر انزلی و نافرمانی دهقانان در منطقهٔ تالش شود. از جمله این انجمنها، انجمن طلاب به رهبری میرزا کوچکخان و شاخه حزب داشناک در رشت بودند. همچنین گروهی از مشروطهخواه با محوریت کریم خان رشتی و برادرش، عبدالحسین خان معزالسلطان گرد هم آمدند و تصمیم گرفتند برای سرنگونی سردار افخم از سوسیال دموکراتهای قفقاز کمک بخواهند. این دو برادر، در آبان ۱۲۸۷، در سفری که به تفلیس داشتند، با حزب سوسیال دموکرات روسیه توافق کردند که تعدادی از نیروهای کارآزموده را برای کمک به مبارزه در گیلان اعزام نمایند. در گام نخست، ۲۳ داوطلب به رهبری والیکو به رشت آمدند، ولی تعداد آنها به تدریج به ۳۵ نفر رسید. آنها در ساختن فشنگ، نارنجک و بمب دستی و شناسایی نقاط حساس شهر برای طراحی حمله، کمک کردند.
در ۱۹ بهمن ۱۲۸۷، طرح معزالسلطان عملیاتی شد. به صورت همزمان، گروهی از افراد مسلح به رهبری معزالسلطان به باغ مدیریه حمله کردند که در طی زدوخوردها، سردار افخم کشته شد و گروه دیگر به رهبری والیکو به دارالحکومه در مرکز شهر تاختند و با نیروهای قزاق مدافع درگیر شدند. مدافعان دارالحکومه نیز پس از سه ساعت تسلیم شدند و اداره شهر به دست مشروطه خواهان افتاد. در این نبرد حدوداً ۵۰ تا ۶۰ نفر شرکت داشتند که شامل ۳۰–۳۵ گرجی و ۱۰ نفر ارمنی بودند. ارمنیان به رهبری یپرم خان، در میانه زدوخوردها به شورشیان پیوسته بودند.
سران قیام، برای اداره شهر، کمیتهای تشکیل دادند و به افتخار مجاهدتهای ستارخان، نام آن را کمیته ستار گذاشتند. معزالسلطان، میرزا حسین کسمایی، محمدعلی تربیت و یپرم خان در این کمیته عضویت داشتند. رهبران کمیته، سیاستی میانهرو در پیش گرفتند و از محمدولی خان سپهدار تنکابنی دعوت کردند تا حکومت گیلان را در دست گیرد. سپهدار، از زمینداران بزرگ منطقه بود و سابقهای در مخالفت با مشروطه داشت؛ چنانکه در روزهای اول انقلاب مشروطه، دستور داده بود تا به مردم بیسلاح در مسجد جامع تهران تیراندازی کنند. او همچنین در محاصره تبریز شرکت داشت. اما بعد، با سران جنبش تبریز همدلی نشان داد و با ترک محاصره به تنکابن بازگشت و انجمنی در دفاع از مشروطه تشکیل داد. مخبرالسلطنه در کتاب خاطرات و خطرات، او را «مرد ششدانگ روس» قلمداد کردهاست. با این حال، کمیته ستار به دلایلی از جمله احتمالاً تجربه حکمرانی او، به دست آوردن اعتماد زمینداران و جلوگیری از رو در رویی احتمالیش با قیام رشت، او را برای اداره شهر دعوت کرد و او نیز پذیرفت.
کمیته ستار پس از کنترل کامل رشت، به انزلی نیز دست یافت و در اندیشه فتح تهران، در اسفند ۱۲۸۷ منجیل و رودبار و در ۱۵ اردیبهشت ۱۲۸۸ قزوین را از کنترل نیروهای دولتی خارج کرد.
سرانجام
فتح تهران
با موفقیت مشروطهخواهان در آذربایجان، اصفهان و گیلان، ناآرامیها در نقاط دیگر کشور هم اوج گرفت و شهرهای بوشهر، بندرعباس، کرمانشاه و مشهد هم از کنترل نیروهای دولتی خارج شد. منابع مالی دربار رو به اتمام رفت و بانکهای خارجی هم وام جدیدی برای تأمین مخارج نیروهای قزاق نپرداختند.
نیروهای بختیاری، به رهبری سردار اسعد بختیاری در ۳۱ اردیبهشت ۱۲۸۸ از اصفهان به سمت تهران حرکت کرد. محمدعلی شاه تعدادی از نیروهای بختیاری وفادار به خود را با فرماندهی امیرمفخم به مقابله با آنها فرستاد که در ارتفاعات حسنآباد موضع گرفتند و توپهای خود را مستقر کردند. اما سردار اسعد بعد از این که از متقاعد کردن امیرمفخم برای ترک مخاصمه ناامید شد، آن نیروها را دور زد و به رباط کریم رفت و در نهایت به اردوی گیلان که از کرج عبور کرده بود و به نزدیکی تهران رسیده بود، پیوست. نیروهای مشروطهخواه که از به هم پیوستن اردوی گیلان و اردوی بختیاری شکل گرفته بود، در روز ۳ تیر ۱۲۸۸ به سمت تهران حرکت کردند، در حالی که محمدعلی شاه دروازههای تهران را به توپ تجهیز کرده بود و فرستادگان روسیه و بریتانیا تلاش میکردند آنها را از حمله به پایتخت منصرف کنند.
برای تحت فشار گذاشتن نیروهای مشروطهخواه، روسیه ارتشی را برای ورود به خاک ایران روانه کرد. این نیروها شامل یک هنگ قزاق، یک سپاه پیاده و یک واحد توپخانه در ۹ تیر ۱۲۸۸ در باکو تجمع کرده بودند و پنج روز بعد، بنا به گزارش کنت الکساندر بنکندورف، سفیر وقت روسیه در لندن، به انزلی و قزوین اعزام شدند. آنها در روز ۲۰ تیر وارد قزوین شدند.
سردار مریم بختیاری و تعدادی از نیروهای بختیاری، قبل از ورود نیروهای مشروطهخواه، مخفیانه وارد تهران شدند تا به محض شروع درگیریها بتوانند در داخل شهر، در اطراف مجلس سنگربندی کنند و با نیروهای قراق بجنگند. نیروهای ملی در روز ۲۲ تیر موفق شدند دروازه بهجتآباد را بگشایند و وارد تهران شوند. آنها بهارستان و محلات شمالی تهران را تصرف کردند و در مسجد سپهسالار مستقر شدند. محمدعلی شاه با سه هزار سرباز و شانزده توپ به سلطنت آباد رفت. زد و خورد در شهر به مدت سه روز ادامه یافت تا این که در روز ۲۵ تیرماه، محمدعلی شاه به سفارت روسیه پناهنده شد، لیاخوف تسلیم شد و پایتخت به کنترل مشروطهخواهان درآمد. در این درگیریها، ۵۰۰ تن کشته شدند و بنا به گزارش مقامات بریتانیا، هیچ غارتی از سوی نیروهای فاتح تهران صورت نگرفت و موارد غارت، توسط نیروهای سلطنتی اتفاق افتاد.
انتقال قدرت
پس از فتح تهران، بین روسیه و مشروطهخواهان مصالحهای شکل گرفت که بر اساس آن بریگاد قزاق به روال سابق در تهران حضور داشته باشد و مسوولیت شهربانی تهران را بر عهده گیرد و در مقابل، روسیه دست از مخاصمه با فاتحان تهران بردارد و حکومت جدید را به رسمیت بشناسد.
یک مجلس عالی متشکل از پانصد نفر از اعیان، اشراف، شاهزادگان، دیوانسالاران، روحانیان، بازرگانان، سران اصناف و مشروطهخواهان سرشناس برگزار شد. این مجلس، محمدعلی شاه را از سلطنت خلع و فرزندش احمد میرزا را به سلطنت منصوب کرد. با توجه به سن و سال پادشاه جدید، عضدالملک، ایلخان قاجار بهعنوان نایبالسلطنه معرفی شد. همچنین محمدولی خان تنکابنی رئیس دولت و وزیر جنگ، سردار اسعد بختیاری وزیر داخله و یپرم خان رئیس نظمیه تهران شدند.
مجلس عالی همچنین تصمیم گرفت تا زمان برگزاری انتخابات مجلس دوم، کمیتهای دوازده نفره را بهعنوان نماینده این مجلس تشکیل دهد. محمدولی خان تنکابنی، سردار اسعد بختیاری، صنیعالدوله و تقیزاده از جمله اعضای این کمیته بودند.
در تهران دادگاهی به منظور محاکمه سران ضد مشروطه برگزار شد و افرادی مانند فضلالله نوری، میرهاشم تبریزی و مفاخرالملک به اعدام محکوم شدند.
در روز ۳۰ مرداد، محمدحسن میرزا، برادر احمدشاه بهعنوان ولیعهد معرفی شد و محمدعلی شاه که تلاشش برای ماندن در ایران به نتیجه نرسیده بود، مجبور شد در روز ۱۸ شهریور به همراه چهل نفر از بستگان و ملازمان خود از ایران خارج شود و به شهر اودسا برود.
عمارت بهارستان زیر نظر ارباب کیخسرو و به دست شیخ حسن معمار ترمیم شد و مجلس دوم در ۲۳ آبان ۱۲۸۸ با نطق احمدشاه افتتاح شد. با رای نمایندگان مجلس، موتمنالملک پیرنیا رئیس مجلس شد و محمدولی خان تنکابنی بهعنوان نخستوزیر دولت تشکیل داد.
تأثیرات بلندمدت
سهراب یزدانی معتقد است که پیروزی مشروطهخواهان و برچیده شدن استبداد صغیر، نتوانست تغییر بنیادینی در نهادهای سیاسی و اجتماعی به وجود آورد؛ چراکه اقتدار سیاسی و اقتصادی طبقه حاکم، پس از برکنار شدن محمدعلی شاه، همچنان بر جای ماند و ادارهکنندگان کشور، جز در چند مورد محدود و استثنایی، همان وابستگان به نظام کهن بودند. منصوره اتحادیه نیز مشروطه را دارای دو روی متضاد میداند؛ از سویی نه در بافت سنتی جامعه و نه در طبقهٔ حاکم تغییر جدی ایجاد نشد و از سوی دیگر نهادهای جدید و تفکر مدرن وارد فضای سیاسی کشور شد و ساختار دولت را متحول کرد. وی معتقد است که با وقوع جنبش مشروطه، قدرت طبقهٔ حاکم، حتی بیش از پیش تقویت شد؛ چرا که هم به واسطهٔ قانون اساسی مالکیتشان بر اراضی قابل دستاندازی توسط شاه نبود و هم این که امکان دریافت مقام توسط ایشان دیگر به نظر شخص شاه وابسته نبود و از لابی با نهادهای سیاسی جدید نیز میتوانستند پست بگیرند.
رجال قدیمی که در دولتهای مشروطه به کار گرفته شدند، نمیتوانستند پاسخگویی خود را نسبت به مجلس به خوبی درک کنند و همچنان تحت نفوذ شاه بودند. این مسئله، بدبینی مجلس و دولت را زمینهسازی میکرد و مجلسیان، وزیران را دستنشاندهٔ شاه میپنداشتند؛ چنانکه در مقاطعی گفته میشد نمایندگان نباید با وزیران مراوده داشته باشند. این بدبینی حتی در ادوار بعد از خلع محمدعلی شاه نیز ادامه پیدا کرد و باعث میشد مجلس و دولت به جای همکاری، با هم رویارویی داشته باشند. اگرچه در مجلس دوم به بعد، رئیسالوزرا را مجلس انتخاب میکرد، اما چون باید نظر روسیه و بریتانیا نسبت به متصدی این مقام اخذ میشد، بیاعتمادی همچنان ادامه داشت. اعضای کابینه، به واسطهٔ ارتباطاتی که با روسیه و بریتانیا داشتند، همواره هدف بدگمانی بودند و به آنها القابی از قبیل روسوفیل (روسیهدوست) یا انگلوفیل (انگلیسدوست) میدادند. یکی از نتایج این بدبینیها، بیثباتی کابینهها بود. از آغاز مشروطه تا پایان مجلس پنجم، سی کابینه روی کار آمدند که عمر متوسطشان شش ماه بود. علاوه بر این هر کابینه در طول مدت عمر خود با تغییرات و ترمیم نیز مواجه بود. البته وزرایی که در کابینههای مختلف منصب خود را حفظ میکردند یا منصب دیگری را بر عهده میگرفتند هم کم نبودند، چنانکه طی دوران مجلس اول تا پنجم، سیزده وزیر، متناوباً چهل بار وزیر شدند. در مجلس هم بسیاری از نمایندگان، برای بار اول به مجلس راه مییافتند؛ چنانکه طی مجلسهای دوم تا پنجم، بهطور متوسط، تنها ۲۴ درصد از نمایندگان منتخب، سابقهٔ نمایندگی داشتند. نمایندگان جدیدالورود، عمدتاً از اصول پارلمانی و سیاسی اطلاعات کمی داشتند که به نوبهٔ خود باعث بیاثر شدن بخشی از مذاکرات پارلمانی میشد. دولتها، اگرچه از همان مجلس اول، برنامههای خود را به مجلس ارائه مینمودند، اما اغلب به بیان کلیات یا موارد تکراری بسنده میکردند. درنتیجه رأی مجلس هم عموماً به شناخت نمایندگان از فرد معرفیشده متکی بود و نه به برنامهٔ او. به طریق اولی، نمایندگان هم معمولاً بر اساس فعالیتهای حزبی و تشکیلاتی انتخاب نمیشدند و شناخت فردی رأیدهندگان از نامزدان، تعیینکنندهٔ صندوقهای رأی بود که این مسئله هم از یک سو مانع توسعهٔ فعالیتهای حزبی و از سوی دیگر باعث عدم انسجام در تصمیمگیریهای مجلس میشد.
تحلیل تاریخی
شخصیت محمدعلی شاه
فریدون آدمیت معتقد است که محمدعلی شاه دلبسته شیوه استبدادی دوران ولیعهدیاش بود. اما شخصیتی متزلزل و نااستوار داشت که او را در مقابل فشارهای سیاسی آسیبپذیر میکرد. آدمیت، تضاد رفتار او در طغیان و تسلیم در برابر مشروطه را ناشی از تضاد شخصیت او تحت تأثیر عوامل مؤثر سیاسی و اجتماعی میداند.
ملائی، استاد دانشگاه، معتقد است شخصیت محمدعلی شاه تاب پذیرفتنِ مجلسی با اختیارات مجلس شورای ملی را نداشت و تنها میتوانست به حضور مجلسی مشورتی تن دهد. وی تلاش محمدعلی شاه برای تأسیس مجلس شورای مملکتی را در همین راستا ارزیابی میکند. به گفته ملائی، او چهار بار به وفاداری به مشروطه و قانون اساسی سوگند خورد و هر چهار بار، سوگندش را شکست.
جمشید کیانفر، پژوهشگر تاریخ، دعوت نشدن نمایندگان مجلس به مراسم تاجگذاری محمدعلی شاه را نشانه عناد محمدعلی شاه با مجلس نمیداند و گفتهاست که این موضوع در همان زمان مورد اعتراض نمایندگان مجلس واقع نشد، بلکه یک سال بعد، با شروع شدن اختلافات، بعضی از نمایندگان به این موضوع اعتراض کردند. وی این عدم دعوت را ناشی از عدم آشنایی رجال ایران و از جمله خود محمدعلی شاه با آداب مشروطه میداند.
جریان مشروعهخواهی
روحانی، تاریخنویس انقلاب اسلامی، محمدعلی شاه را یکسره مخالف با مشروطه نمیداند و معتقد است او به واسطه رابطه خوبی که با روحانیان شیعه داشت، از حکومتی با نام مشروعه حمایت میکرد که در آن علمای اسلام، اگرچه عضو مجلس نبودند، در مجلس حضور مییافتند و بر مصوبات آن نظارت میکردند تا مخالف شرع نباشد. اما در مقابل، ماشاءالله آجودانی، مخالف دانستن مشروطه با شرع را مستمسک اصلی محمدعلی شاه برای حمله به مجلس و دستگیری مشروطهخواهان میداند. وی معتقد است که محمدعلی شاه و روحانیان طرفدارش، «با خلاصه کردن مفهوم سیاسی حکومت استبدادی و شرعی مورد نظرشان» در کلمه «مشروعه»، به جنگ مشروطه و مهمترین دستاورد آن؛ مجلس رفتند.
رسول جعفریان، دم زدن محمدعلی شاه از مشروعه را «بدشانسی» شیخ فضلالله نوری میداند و معتقد است علت مخالفت مشروطهخواهان با لفظ مشروعه، همین بدشانسی است که به مشروعه رنگ و بوی استبداد بخشید و مشروطهخواهان را علیه آن شوراند.
جریانهای انقلابی ضدشاه
آجودانی معتقد است که در اردوی مشروطهخواهان، «خودسری، قدرتخواهی و اغتشاشطلبی بعضی از انجمنها»، «بدفهمی، کارندانی و کارشکنی انقلابیون افراطی» و «سوءاستفاده از آزادی بیان» عوامل مؤثر و تسریعکننده بروز کودتا بودهاست. احتشامالسلطنه، رئیس مجلس اول، افراط گروههای تندرو مشروطهخواه را آنقدر زیاد دانستهاست که اگر محمدعلی شاه مجلس را به توپ نمیبست، توده ملت با مجلس به مخالفت برمیخواستند و بساط مشروطه تا سالهای سال برچیده میشد.
روحانی معتقد است که محمدعلی شاه در ابتدای سلطنتش تلاش میکرد با مجلس، همدلی و همراهی نشان بدهد، لیکن بعضی از انجمنها تلاش میکردند با متشنج کردن فضای سیاسی کشور، مانع مصالحه مجلس و شاه شوند. کیانفر میگوید اگر جریانهای مشروطهخواه آگاهی کافی از مشروطه و ضروریات آن داشتند، محمدعلی شاه بهترین فرد برای اجرای آن بود، ولی آنها شاه را به مسیر مخالفت با مشروطه سوق دادند. بر اساس آنچه سهراب یزدانی از مجموعه گزارشهای وزارت امور خارجه روسیه تزاری، مشهور به کتاب نارنجی نقل کردهاست، اختلافاتی که به ماجرای میدان توپخانه انجامید، ریشه در گستاخی انجمنها نسبت به شاه داشت.
فریدون آدمیت در بین مشروطه خواهان انقلابی، هم افرادی را برمیشمارد که در آزادیخواهی آنان تردید ندارد و هم افرادی را نام میبرد که به گمان وی با اغراض دیگری (مثلاً بر تخت نشاندن ظلالسلطان) به این کار مبادرت میکردند. وی معتقد است که ملکالمتکلمین از ظلالسلطان مزد میگرفت و مویدالاسلام و سیدحسن مدیر (مدیران حبلالمتین) افرادی سودجو بودند. اما سید جمال واعظ، میرزا جهانگیرخان و محمدرضا مساوات، از سلامت نفس برخوردار بودند. احمد کسروی در تاریخ مشروطه ایران گزارش کردهاست که محمدرضا مساوات شرحی از بدکاریهای محمدعلی شاه و ام خاقان را بر طومار بزرگی نوشته و در بازار نصب کرده بود تا مردم آن را امضا کنند. به عقیده کسروی، این سخنان «بنیادی جز پندار و گمان نداشت».
نقش دولتهای خارجی
سید حمید روحانی، تاریخنویس انقلاب اسلامی معتقد است که محمدعلی شاه به دولت روسیه وابستگی داشت و دولت بریتانیا حاضر نبود یک پادشاه وابسته به رقیب دیرینه خود را در منطقه تحمل کند؛ بنابراین وقتی تلاش آنها برای برکناری او در زمان ولیعهدی به نتیجه نرسید، شایعه کردند که شاه جدید با مشروطه مخالف است تا مشروطهخواهان را علیه او تحریک کنند. به اعتقاد روحانی، بریتانیا به کمک بعضی از عوامل وابسته به خود، مانند تقیزاده، که در جریان مشروطه نفوذ کرده بودند، نقشه بدگمانی مشروطهخواهان به شاه و شاه به مشروطهخواهان را گام به گام پیش بردند. وی معتقد است که زمزمه براندازی محمدعلی شاه، حتی قبل از مخالفت او با مشروطه در کلام مجاهدان قفقازی که به تبریز آمده بودند، شنیده میشد؛ چرا که دولت روسیه نیز در صدد تضعیف حکومت مرکزی ایران و جدا کردن آذربایجان از ایران بود.
روحانی، انتخاب امینالسلطان برای نخستوزیری را تلاش او برای موازنه قدرت به نفع روسیه دانستهاست و با این حال، معتقد است که دولت بریتانیا و عوامل آن در مجلس هم با این انتخاب مخالفت جدی نداشتند؛ چون تصور میکردند با توجه به سابقه تکفیر شدن او توسط مراجع تهران، این انتخاب به محدود شدن دایره نفوذ روحانیان مشروطهخواه خواهد انجامید. او معتقد است که امینالسلطان پس از نخستوزیری با روحانیان شیعه مدارا کرد و این مسئله برای دولت بریتانیا، نگرانکننده شد؛ چنانکه بنا به گفته روحانی، نقشه ترور او توسط عوامل بریتانیا طراحی و اجرا شد.
آدمیت، نقش دولت روسیه در تهییج و تحریک محمدعلی شاه به براندازی مجلس و نقش بریتانیا در حمایت از مشروطهخواهان را تأیید میکند. اما معتقد است که حمایت بریتانیا از مشروطهخواهان به دلیل محدود کردن نفوذ و قدرت محمدعلی شاه، پادشاهی که تحت نفوذ روسهاست، صورت میگرفتهاست.
ملایی توانی، سیاست روسیه در دوران استبداد صغیر را «سیاستی دوگانه» توصیف کردهاست که طی آن از یک سو در مورد ضرورت برقراری مجدد نظام مشروطه با بریتانیا همراهی میکرد و همزمان از پشتیبانی از محمدعلی شاه که مرکز ثقل نفوذش در ایران بود، دست برنمیداشت. به نوشته عبدالله مستوفی در شرح زندگانی من، کنسولگری روسیه در تبریز نقش مهمی در پشتیبانی از نیروهای دولتی محاصرهکننده داشت و به آنها فشنگ و مهمات ارسال میکرد و میل داشت هم حکومت مرکزی و هم مجاهدان مشروطه به واسطه طولانی شدن جنگ داخلی، تضعیف شوند. از آنجا که بر اساس قرارداد ۱۹۰۷ تبریز در حوزه نفوذ روسیه قرار داشت، روسیه تلاش میکرد نفوذ خود در شهر را حفظ کند تا در صورت بازگشت احتمالی مشروطه، بتواند منافع خود را در این شهر حفظ نماید.
بازتاب
در ایران
یکی از رویدادهای استبداد صغیر که رسانههای ایران بازتاب وسیعی پیدا کرد، ترور محمدعلی شاه بود. روزنامههای حبلالمتین، مساوات، مجلس و صور اسرافیل این رویداد را «واقعه ناگوار» توصیف کردند. البته این نشریات، خبر ترور شاه را در صفحات نخست و بهعنوان یک خبر مهم، بلکه لابلای مطالب دیگر جای دادند. صور اسرافیل مصاحبهای با راننده فرانسوی شاه ترتیب داد و به نوعی سوءظن خود را نسبت به نمایشی و صوری بودن این ترور نشان داد.
در اردیبهشت ۱۲۸۷، روزنامه مساوات در پی دستگیری تعدادی از مظنونان به دست داشتن در ترور شاه، مقالهای با عنوان «شاه در چه حال است» منتشر کرد و طی آن از غیرقانونی بودن روند دستگیری این افراد انتقاد کرد، حکومت محمدعلی شاه را غیرقانونی دانست و خواهان تشکیل جمهوری شد. شاه از روزنامه شکایت کرد و روزنامه توقیف شد، اما در پی وساطت عضدالملک، از شکایت خود صرف نظر کرد.
با شروع دوره استبداد صغیر، تقریباً همه نشریات تعطیل شدند و فضای مطبوعاتی کشور افول کرد. درنتیجه فعالان جراید چارهای جز خانهنشینی یا فرار نداشتند. علی اکبر دهخدا، که در روزنامه صور اسرافیل با میرزا جهانگیر خان همکاری نزدیکی داشت و بعد از به توپ بستن مجلس به اروپا فرار کرد، در آنجا به یاد کشتهشدگان این واقعه، قطعه شعری در قالب مسمط سرود و آن را به میرزا جهانگیرخان تقدیم کرد. این شعر با نام «یاد آر ز شمع مرده یاد آر» مشهور شد.
به نوشته ملایی توانی، در پی تشکیل مجلس شورای مملکتی به دستور محمدعلی شاه، فعالیت گروههای مخفی مشروطهخواه تشدید شد؛ چنانکه بازار انتشار شبنامه رونق گرفت و فتواهای مراجع تقلید نجف در مخالفت با شاه، به صورت اعلامیه در خیابانها نصب شد.
در کشورهای دیگر
در روسیه، نمایندگان حزب سوسیال دموکرات، دولت خود را به خاطر اقدامات غیرقانونی لیاخف استیضاح کردند. چون کودتا را بریگاد قزاق عملیاتی کرده بود، ولادیمیر لنین، انقلابی روس، دفاع از نهضت انقلابی ایران را به مثابه بسط مخالفت با حکومت تزاری میدانست. او در سالهای ۱۲۸۷ و ۱۲۸۸ با انتشار مقالاتی در نشریه پرولتاری، اقدامات حکومت روسیه در ایران را محکوم کرد و رویکرد سایر کشورهای اروپایی در ایران را ریاکارانه دانست. او نهضتهای آزادیخواهانه در ایران، هند، ترکیه و چین را مرحله جدیدی از مبارزه بینالمللی در راه انقلاب اجتماعی دانست.
به گزارش کسروی در تاریخ مشروطه ایران، روزنامه تایمز لندن، چند روز بعد از به توپ بستن مجلس، آن را گزارش کرد و با انتقاد از این رویداد، نوشت: «این نمونهای به دست داد از آن که شرقیان شاینده زندگی آزاد نیستند.» در ۱۵ اکتبر ۱۹۰۸ (۲۲ مهر ۱۲۸۷) تقیزاده و معاضدالسلطنه بیانیهای موسوم به بیانیهٔ پناهندگان را در نشریهٔ تایمز لندن منتشر کردند و در آن با بیان دستاوردهای مجلس مشروطه، از قدرتهای اروپایی خواستند از شاه ایران حمایت مادی و معنوی نکنند.
در ۵ تیر ۱۲۸۷، روزنامه فرانسوی لومتن در صفحه هشتم خود در گزارشی از ایران با عنوان «سربازان میچاپند، ترس و وحشت حکومت میکند» واقعه به توپ بستن مجلس را گزارش کرد. این روزنامه به نقل از سر ادوارد گری، وزیر خارجه بریتانیا گفته شدهاست که بریتانیا و روسیه نقشی در وقایع اخیر ایران نداشتهاند. در این گزارش آمدهاست: «مرتجعین در شهر حکمرانی میکنند. دفاتر روزنامههای هوادار انجمن را چپاول کردهاند. ممتاز الدوله، رئیس مجلس، به سفارت فرانسه پناهنده شدهاست. معاون او را بازداشت کردهاند. یکی از نمایندگان بهنام ابراهیم خان را هم سربازان به ضرب گلوله کشتهاند.» این گزارش به درگیریها در شهرهای دیگر ایران از جمله تبریز نیز پرداختهاست. در همین روز نشریه دیگر فرانسوی، لوتام نیز گزارشی از ناآرامیها در ایران منتشر نمود.
جرجی زیدان در نشریه مصری الهلال مقالهای با نام (به فارسی: تاریخ قانون اساسی ایران) نوشت و طی آن زمینههای شکلگیری مشروطه مانند جنبش تنباکو و اقدامات سید جمالالدین اسدآبادی و ملکم خان را شرح داد و سپس ماجرای به توپ بستن مجلس را بیان نمود.
منبعشناسی
منابع اولیه
تاریخ بیداری ایرانیان کتابی است از ناظمالاسلام کرمانی که در زمان وقوع انقلاب مشروطه نوشته شدهاست. او نوشتن یادداشتهای روزانه را از بهمن ۱۲۸۳؛ یعنی یک سال قبل از انقلاب مشروطه شروع کرد و این کار را تا مرداد ۱۲۸۸ ادامه داد. این یادداشتها ابتدا به صورت پاورقی در نشریه کوکب و چند سال بعد به صورت کتاب منتشر شد.
سی سال پس از انقلاب مشروطه، احمد کسروی که در زمان وقوع رویدادهای مشروطهخواهی، نوجوان بود، به فکر نوشتن کتابی افتاد و تاریخ مشروطه را بنویسد. تاریخ مشروطه ایران به قلم کسروی، یکی از کتابهایی است که به سبب استفاده از روایتهای شفاهی و مشاهدات نویسنده شهرت یافتهاست. این کتاب علاوه بر این حاوی تحلیلهای نویسنده است. نویسنده در این کتاب نگاه ویژهای به رویدادهای تبریز در دوران مشروطه دارد.
مجموعه هفت جلدی تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، نوشته مهدی ملکزاده فرزند ملکالمتکلمین، یکی از منابع تحقیقاتی در این مورد است که به اندازه تاریخ مشروطه ایران و تاریخ بیداری ایرانیان مورد توجه قرار نگرفتهاست. نویسنده آن، طرفدار حزب دموکرات بودهاست.
همچنین کتابهایی هم هست که نویسندگان غیرایرانی در دوران مشروطه نوشتهاند که مشهورترینِ آنها کتاب نارنجی (وزارت خارجه روسیه)، کتاب آبی (وزارت خارجه انگلیس)، تاریخ مشروطیت ایران (ادوارد براون) و اختناق ایران (مورگان شوستر) اند.
منابع ثانویه
از دهه ۱۳۳۰ به بعد، با ظهور پژوهشگران تاریخ، آثاری در زمینه تاریخ مشروطه خلق شد که جنبه تحلیلی داشتند و «صرفاً» به بیان رویدادها نمیپرداختند. یکی از این پژوهشگران، فریدون آدمیت است که آثار متعددی در این زمینه دارد و از بسیاری منابع دست اول چاپی یا خطی را برای نخستین بار در آثارش مورد بررسی قرار دادهاست. رحیم رئیسنیا و باقر مؤمنی در آثار خود با دیدگاه طبقاتی چپگرایانه به جنبههای اقتصادی و اجتماعی جنبش مشروطه پرداختهاند. آبراهامیان نیز خودش را در زمینه سیاسی یک سوسیال دموکرات میداند و در آثارش نیز به دنبال یک تفسیر نئومارکسیستی و طبقاتی از ایران است. علاوه بر اینها، محمدعلی همایون کاتوزیان، صادق زیباکلام، ماشاءالله آجودانی، غلامحسین میرزاصالح و حسن قاضیمرادی آثاری تحلیلی و جامعهشناسانه در این زمینه منتشر کردهاند. داود فیرحی نیز در کتاب فقه و سیاست در ایران معاصر تحولات فقه سیاسی در ایران را از زمان مشروطه به بعد بررسی کردهاست. همچنین جواد طباطبایی در کتاب مبانی نظریه مشروطهخواهی با تمرکز بر نهضت مشروطیت، نظرات فقهی آخوند خراسانی به نفع نظام مشروطه را مورد توجه قرار داد.
یادداشتها
پانویس
منابع
منابع فارسی
منابع انگلیسی
ایران در ۱۲۸۷
ایران در ۱۲۸۸
جنبش مشروطه ایران
جنگهای داخلی ایران
جنگهای محمدعلی شاه
ویکیسازی رباتیک |
8928 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%86%DA%AF%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D8%B5%D9%84%DB%8C%D8%A8%DB%8C | جنگهای صلیبی | جنگهای صلیبی به سلسلهای از جنگهای مذهبی گفته میشود که به دعوت پاپ توسط شاهان و نجبای اروپایی داوطلب برای بازپسگیری سرزمینهای مقدسی که در دست مسلمانان بود بهپا شد. صلیبیان از تمام نقاط اروپای غربی در جنگهایی مجزا بین سالهای ۱۰۹۵ تا ۱۲۹۱ م. (۴۸۸ تا ۶۹۰ ه.ق - ۴۷۳ تا ۶۷۰ ه.ش) شرکت داشتند. جنگهای مشابهی نیز در شبهجزیرهٔ ایبری و شرق اروپا تا سده ۱۵ (۱۰۹۵ تا ۱۵۰۰، حدود ۴۰۰ سال) برپا بود. مبارزان صلیبی یا به اختصار صلیبیون، مسیحیان کاتولیکی بودند که علیه مسلمانان و مسیحیان ارتدوکس در قلمرو روم شرقی و در ابعاد کوچکتر با اسلاوها و بالتهای پگان، مغولها، و خوارج مسیحی میجنگیدند؛ گرچه بعضی از اوقات مسیحیان ارتدوکس با صلیبیون متحد میشدند و علیه مسلمانان میجنگیدند. صلیبیان، توسط پاپ مورد تکریم قرار گرفته و آمرزیده میشدند.
صلیبیان در ابتدا با هدف بازپسگیری اورشلیم و سرزمینهای مقدس از مسلمانان شروع به جنگ کردند و مبارزات آنها در حقیقت پاسخی بود به درخواست رهبران امپراتوری روم شرقی برای جلوگیری از پیشروی ترکان سلجوقی در آناتولی. همچنین، عبارت جنگهای صلیبی برای توصیف مبارزاتی همزمان و پس از آن در قرن ۱۶ م. بهکار میرود که در خارج از شام به دلایل مختلف مذهبی، اقتصادی و سیاسی معمولاً علیه پاگانها و خوارج مسیحی و افراد تکفیرشده انجام شد. رقابتها بین مراکز قدرت مسیحی و مسلمان گهگاه منجر به اتحاد بین جناحهای مذهبی در برابر مخالفان خود شد؛ مانند اتحاد مسیحیان با سلجوقیان روم در نخستین جنگ صلیبی.
صلیبیان در ابتدا موفقیتهای موقتی داشتند؛ اما سرانجام از داشتن سرزمین های مقدس باز ماندند. با این حال، جنگهای صلیبی تأثیرات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مهمی بر اروپا گذاشت. بهعلت درگیریهای درونی بین پادشاهان و مراکز قدرت مسیحی برخی از جنگهای صلیبی از هدف اولیهشان منحرف شدند، مانند جنگ صلیبی چهارم که به غارت قسطنطنیه مسیحی و تقسیم امپراتوری بیزانس بین جمهوری ونیز و صلیبیان انجامید. جنگ صلیبی ششم نخستین جنگی بود که بدون دعا و اجازهٔ رسمی پاپ آغاز شد. جنگهای هفتم، هشتم و نهم به پیروزی مملوکها و حفصیان انجامید و جنگ صلیبی نهم پایانبخش جنگهای صلیبی در خاورمیانه بود.
پیشزمینه و عوامل جنگها
اوضاع خاورمیانه
بر اساس عقیدهٔ مسیحیان، سرزمینهای مقدس از این نظر که مکان تولد، زندگی، به صلیبکشیده شدن، و عروج عیسی به سوی خدا است، اهمیت فراوانی برای آنان دارد. پس از رسمی شدن مسیحیت در امپراتوری روم توسط کنستانتین بزرگ در سال ۳۱۳ و تقسیم امپراتوری و تشکیل امپراتوری روم شرقی، سرزمینهای مقدس بهطور غالب مسیحی شدند که کلیساهای متعددی در جاهای مهم این سرزمین ساخته شد و یادوارههایی برای وقایع زندگی عیسی مسیح برگزار میکردند. در باور مسلمانان بیتالمقدس از این جهت که مکان معراج محمد است از اهمیت ویژهای برخوردار بوده و سومین مکان متبرک، پس از مکه و مدینه، بهشمار میرود. حضور مسلمانان در سرزمینهای مقدس از قرن هفتم میلادی با فتح شام در زمان ابوبکر و عمر آغاز شد. فتحهای مسلمانان، به ویژه حملات ترکان سلجوقی، فشارها را بر امپراتوری روم شرقی و کلیسای ارتدکس شرقی که ادعای حاکمیت بر این سرزمین را داشت افزایش میداد. بیتالمقدس برای یهودیان بهخاطر آنکه دیوار ندبه را در خود جای داده از اهمیت تاریخی و مذهبی خاصی برخوردار است. دیوار ندبه در باور یهودیان آخرین بازمانده معبد دوم اورشلیم است و یهودیان بیتالمقدس را سرزمین اجدادی خود میدانند و آن را از زمان خرابی در سال ۷۰ بعد از میلاد و اشغال در ۱۳۶ بعد از میلاد زیارت میکنند.
تخریب کلیسای مقبره مقدس توسط خلیفهٔ فاطمی حاکم بأمرالله در سال ۱۰۰۹ م. عامل دیگری بود که در تغییر نگاه غرب به شرق تأثیر داشت. جانشین او در سال ۱۰۳۹ م. مبالغ هنگفتی از امپراتوری روم شرقی دریافت کرد تا به آنها اجازهٔ ساخت دوبارهٔ کلیسا را بدهد. پس از بازسازی کلیسا، زائران مسیحی دوباره اجازهٔ ورود به سرزمینهای مقدس را یافتند. سرانجام مسلمانان دریافتند که ثروت بیتالمقدس بهخاطر درآمد حاصل از زیارت است و در نتیجه از آزار زائران مسیحی دست کشیدند. با این حال، خشونت سلجوقیان یکی از دلایل حمایت از شکلگیری جنگهای صلیبی در جهان مسیحیت شد.
اوضاع اروپای غربی
سرچشمههای اصلی جنگهای صلیبی در اوضاع اروپای غربی و ضعف امپراتوری روم شرقی در برخورد با موج جدید حملات ترکان مسلمان سلجوقی نهفتهاست. در سال ۱۰۶۳ م. پاپ الکساندر دوم مبارزان مسیحی را که در اندلس علیه مسلمانان کشته میشدند مورد آمرزش خود قرار داد. در نتیجه، در میان مردم برای درخواستهای جنگ توسط امپراتوری روم شرقی که از جانب سلجوقیان تهدید میشدند آمادگی ذهنی وجود داشت. در سال ۱۰۷۴ م. امپراتور میخائیل هفتم از پاپ گرگوری هفتم و در سال ۱۰۹۵ م. امپراتور آلکسیوس یکم از پاپ اوربان دوم درخواست کمک در قبال حملات مسلمانان کردند.
همچنین جنگهای صلیبی مجرای فوران پارسایی شدیدی بود که در اواخر قرن ۱۱ میلادی در میان عامهٔ مردم گسترش یافته بود. یک سرباز صلیبی پس از سوگند رسمی، یک صلیب از پاپ یا نمایندهٔ رسمی او دریافت میکرد و سرباز رسمی کلیسا محسوب میشد. این نکته تا حدی بهخاطر کشمکش بین کلیسا و حکمرانان بود که از سال ۱۰۷۵ م. آغاز شده بود و در حین نخستین جنگ صلیبی نیز جریان داشت. هر دو گروه تلاش میکردند تا نظر مردم را به سمت خود سوق دهند و در نتیجه یک سری جنگهای خانمانسوز ایجاد شد. نتیجهٔ این کشمکش آگاهی قشر مذهبی مسیحی و مشارکت بیشتر در امور مذهبی بود که با تبلیغات مذهبی شدت مییافت و پشتیبان جنگ برای بازپسگیری سرزمینهای مقدس از مسلمانان بود. مسیحیان خداترسی که گناهانی مرتکب شده بودند شرکت در جنگهای صلیبی و آمرزیده شدن گناهان را راهی برای فرار از جاودانه شدن در جهنم میدیدند. اینکه چه اعمالی سبب بخشیده شدن گناهان میشود و آیا کشته شدن لازم است، از بحثهای داغ در زمان جنگهای صلیبی بود. بر اساس سخنرانیهای پاپ اوربان دوم آمرزش فقط نصیب کسانی میشد که در جنگ برای بازپسگیری بیتالمقدس کشته میشدند و اگر لشکر صلیبی موفق بازمیگشت دیگر آمرزشی اعطا نمیشد.
باربارا تاکمن در کتاب «تاریخ دوردست»، یکی دیگر از دلایل به راه افتادن جنگهای صلیبی توسط اروپاییها را خلاصی یافتن از «جنگ دیوانه وار» میان حاکمان محلی توصیف میکند که در آن فئودالها در جریان خصومتهای شخصی در پناه برج و باروهای خود آسیبی نمیدیدند اما برای به نابودی کشاندن دشمنان و رقیبان خود از طریق به حداقل رساندن عایدی آنها، اقدام به انهدام مزارع و باغات و کشتار و مثله کردن رعایای یکدیگر به عنوان قربانیان اصلی، میکردند. تاکمن معتقد است اروپاییها به شکلی ناخودآگاه، برای رهایی از این «نفرین»، جنگهای صلیبی را ابداع کردند تا راهی برای تسکین خوی پرخاشگری خود یافته باشند.
سقوط آندلس
در سال ۱۰۹۵ م. زمانی که مسیحیان اروپایی به آغاز جنگهای صلیبی تشویق میشدند، شاهزادگان اروپایی به مدت یک قرن با موفقیتهای روزافزون در حال جنگ با مسلمانان در شبهجزیرهٔ ایبری و بیرون راندن آنان بودند. برتری پادشاهی لئون بر موروها در نبرد تولدو در سال ۱۰۸۵ م. اتفاق مهمی بود که در این دوران افتاد؛ هرچند سقوط آندلس در سالهای آینده به وقوع پیوست. جدایی و تفرقه بین امیران مسلمان دلیل اصلی این شکستها بود.
با اینکه تسخیر اندلس بزرگترین واکنش اروپاییان به فتوحات مسلمانان بود، اما واکنشهای دیگری نیز وجود داشت. در سال ۱۰۵۷ م. ماجراجوی نورمن، رابرت گیسکارد، کالابریا را که زمانی جزء قلمرو روم شرقی بود فتح کرد و در مقابل مسلمانان سیسیل از آن دفاع میکرد. دولتهای دریایی پیزا، جنوا، و کاتالونیا با پایگاههای مسلمانان در مایورکا در جنگ بودند و سواحل ایتالیا و کاتالونیا را از دست مسلمانان آزاد میکردند. با توجه به این موفقیتها، مسیحیان به یاد سرزمینهای قدیمیشان میافتادند. مسلمانان، سرزمینهای مسیحینشین سوریه، لبنان، فلسطین، و مصر را فتح کرده بودند و در میان مسیحیان انگیزهٔ بسیاری برای استجابت دعوت امپراتور روم شرقی آلکسیوس یکم برای بازپسگیری این سرزمینها ایجاد شده بود.
نظریهٔ جنگ مشروع
در طول مدت پاپی، پاپ گرگوری هفتم به شدت درگیر قبولاندن این نکته بود که از نظر دینی میتوان در راه خدا خون مردم را ریخت. برای پاپ مهم بود که زائران مسیحی در سرزمینهای مقدس مورد اذیت و آزار قرار میگرفتند. قدیس آگوستین، الگوی فکری پاپ گرگوری، در کتاب «شهر خدا» استفاده از زور را برای خدمت به خدا تشریح کرده بود و گرگوری که خود را رهبر اروپا میدید دیدگاه مسیحی «جنگ مشروع» را در راستای افزایش قدرت خود مییافت. دولتهای شمال اروپا وابسته به رم میشدند و شوالیههای دردسرساز آنان مشغول جنگ میشدند. کاری که برای آن مناسب بودند. تلاشهای قبلی کلیسا برای ایجاد چنین خشونتی با استفاده از مفهوم «صلح خدا» آنطور که انتظار میرفت نتیجه نداده بود. در جنوب رم، نورمنها با انرژی بسیار با عربها در سیسیل و با امپراتوری روم شرقی میجنگیدند. تسلط لاتینها (در مقابل روم شرقی یونانی زبان) بر شام میتوانست ادعای برتری پاپ بر اسقف اعظم قسطنطنیه را پشتیبانی کند. ادعایی که منجر به جدایی شرق و غرب در سال ۱۰۵۴ م. شده بود. پاپ برای رسیدن به این هدف خود به نیروهای نظامی فرانک احتیاج داشت.
ضعف امپراتوری بیزانس
در سال ۱۰۷۱ م. آلپ ارسلان سلطان سلجوقی در نبرد ملازگرد به طرز فاجعهباری امپراتوری بیزانس (امپراتوری روم شرقی) را به فرماندهی امپراتور رومانوس چهارم شکست داد که در نتیجهُ آن روم شرقی بسیار ضعیف شد و قلمرو آن در آسیا به نواحی غربی آناتولی اطراف قسطنطنیه کاهش یافت. پس از این شکست سنگین، امپراتوری بیزانس تضعیف شده و از کلیهٔ مسیحیان در اروپای غربی درخواست کرد تا به کمک آنها بیایند. فرایندی که سرانجام به جنگ صلیبی اول منجر شد. بعدها در زمان ملکشاه مسلمانان توانستند دمشق، بیتالمقدس و برخی نواحی دیگر در شام را تصرف کنند. یکی از نشانههای آشفتگی روم شرقی پس از این جنگها درخواست کمک آلکسیوس یکم از دشمنش پاپ بود؛ ولی گرگوری درگیر کشمکشها بین پاپ و پادشاهان اروپایی بود و نمیتوانست از امپراتور آلمان درخواست جنگ کند. در نتیجه جنگ صلیبیای به وقوع نپیوست.
در نظر پاپ اوربان دوم، جانشین پاپ گرگوری، یک جنگ صلیبی نه تنها میتوانست پادشاهان مسیحی را با هم متحد و مقام پاپی او را تقویت کند؛ بلکه احتمالاً مناطق شرقی را هم تحت تسلط او درآورد. آلمانیها و نورمنهای ناراضی را نباید عامل اصلی شروع جنگهای صلیبی دانست؛ بلکه عامل اصلی را باید در افکار پاپ اوربان دوم جستجو کرد.
پاپ اوربان دوم
دلیل مستقیم شروع نخستین جنگ صلیبی درخواست کمک امپراتور روم شرقی آلکسیوس یکم از پاپ اوربان دوم برای مقابله با پیشرویهای مسلمانان در خاک امپراتوری روم شرقی بود. در سال ۱۰۷۱ م. روم شرقی در نبرد ملازگرد از مسلمانان شکست خورد که منجر به از دست دادن تمام آناتولی بهجز نواحی ساحلی شد. اگرچه تلاشها برای حل مناقشات بین کلیسای کاتولیک و کلیسای ارتدکس شرقی پس از جدایی شرق و غرب شکست خورده بود اما آلکسیوس همچنان به کمک از جانب پاپ امیدوار بود.
پاپ اوربان دوم جنگهای صلیبی را در سال ۱۰۹۵ م. در شورای کلرمونت تعریف و آغاز کرد. او اصلاحطلبی بود که نگران موفقیت معنوی کلیسا و روحانیون مسیحی در برابر بدکاران بود و نیاز به احیای مذهب در میان مردم را حس میکرد. در نتیجه، او با درخواست فوری آلکسیوس تحریک شد. تصمیم پاپ برای آغاز جنگهای صلیبی ضد مسلمانان به طرز ناگهانی در آخرین روز شورا اعلام شد. او از تمام شاهان اروپایی خواست تا جنگ برای بازپسگیری سرزمینهای مقدس را آغاز کنند. او تقدس بیتالمقدس و سرزمینهای مقدس را در کنار غارتها و هتک حرمتهای ترکان کافر قرارداد و با توصیف آزار و اذیت زائران خشم عمومی را برانگیخت. او همچنین خطر حمله نظامی به مسیحیان روم شرقی را خاطرنشان کرد. او مسیحیان را موظف به شرکت در این امر مقدس کرد و قول داد همهٔ آنهایی که به جنگ بروند گناهانشان آمرزیده خواهد شد و آنهایی که در جنگ کشته میشوند، مستقیم به بهشت داخل خواهند شد.
پاپ با تشویق به جنگ احساسات جنگجویانهٔ غیرمذهبی فئودالها را نیز برانگیخت. او از بارونها خواست که بهجای جنگ غیرمقدس در غرب اروپا در جنگ مقدس شرکت جویند. او به بارونها وعدهٔ ثروت، مالکیت زمین، قدرت، و شخصیت اجتماعی داد و برای پرداخت همهٔ این جوایز غلبه بر ترکان و عربها و گرفتن خراج از آنها را فرض کرده بود. او گفت که ترکان و اعراب بهسادگی توسط نیروهای مسیحی شکست میخورند. وقتی او نطقش را تمام کرد، شنوندگان فریاد زدند «خدا این را میخواهد». این جمله بعدها شعار جنگی صلیبیون شد. پاپ اسقف لیپویی را مسئول ترغیب کشیشان به پیوستن به جنگ کرد. خبر اینکه جنگ علیه کفر با زیارت اماکن مقدسه توأم خواهد بود و پاداش فراوانی برای زائران در زمین و آسمان خواهد بود به سرعت پخش شد. بلافاصله هزاران تن متعهد شدند که عازم نخستین جنگ صلیبی شوند. سخنرانی پاپ اوربان دوم یکی از مؤثرترین سخنرانیهای تاریخ نام گرفتهاست. این سخنرانی جنگهای مقدس را برانگیخت و ذهن و قوای اروپاییان را برای دویست سال مشغول کرد.
پس از نخستین جنگ صلیبی
نخستین جنگهای صلیبی توسط مسیحیان پرشوری که احساس پارسایی میکردند انجام شد. این هیجان و خشم در کشتار یهودیان در کشاکش سفر عوامالناس در اروپا و برخورد خشن با مسیحیان ارتدوکس شرقی دیدهشد.
در قرن سیزدهم مسیحیان هیچگاه شور و خشم سابق را از خود نشان نمیدادند. پس از آنکه عکا برای آخرین بار در سال ۱۲۹۱ م. به دست مسلمانان افتاد و پس از نابودی کامل کاتارها در اوکیتانیا به دست صلیبیون، اعتقاد به جنگهای صلیبی توسط توجیههای پاپ برای جنگهای داخلی در اروپا بیارزش شد.
شوالیههای هوسپیتالر آخرین جنگجویانی بودند که صاحب سرزمینی برای خود بودند. پس از سقوط عکا آنها به جزیره رودس رفتند و در قرن ۱۶ میلادی به جزیرهٔ مالت رانده شدند تا سرانجام توسط ناپلئون بناپارت از حکمرانی برکنار شدند.
فهرست جنگها
نامگذاری سنتی تعداد جنگهای صلیبی را ۹ عدد بین قرون ۱۱ تا ۱۳ میلادی میدانند. هرچند این نامگذاری بسیاری از لشکرکشیهای مهم را دربر نمیگیرد، مخصوصاً آنهایی که در قرون ۱۴ تا ۱۶ میلادی رخ دادند. در حقیقت جنگهای صلیبی تا آخر قرن ۱۷ میلادی ادامه داشتند؛ مانند جنگ لپانتو در ۱۵۷۱ م. در ۱۶۶۴ م. و جنگ صلیبی در کندیا (کرت امروزی) در ۱۶۶۹ م.. شوالیههای هوسپیتالر تا زمان شکستشان از ناپلئون بناپارت به سال ۱۷۹۸ م. در دریای مدیترانه و مالت مشغول جنگ بودند. در همین دوره، جنگهای صلیبی کوچک بسیاری در شبهجزیرهٔ ایبری و مرکز اروپا علیه مسلمانان، خوارج مسیحی و بتپرستان در جریان بود.
نخستین جنگ صلیبی (۱۰۹۵ تا ۱۰۹۹ م)
در آوریل ۱۰۹۵ م. در شورای پیاچنزا، سفیران آلکسیوس یکم امپراتور روم برای حفاظت امپراتوری در برابر حملات ترکان سلجوقی، از پاپ درخواست کمک کردند. پساز چندی در همان سال در شورای کلرمونت، پاپ اوربان دوم همه مسیحیان را برای جنگ علیه ترکان دعوت کرد. با این وعده که آنان که در این جنگ کشته میشوند آمرزش آنی از گناهانشان دریافت خواهند کرد.
جنگجویان صلیبی رسمی فرانسه و ایتالیا را در تاریخ ۱۵ اوت ۱۰۹۶ م. (تعیینشده توسط پاپ) ترک کردند. سربازان از راه زمینی به قسطنطنیه رسیدند و مورد استقبال محتاطانهٔ امپراتور بیزانس قرار گرفتند. با عزم به بازپسگیری سرزمینهای از دسترفته، سپاهی که عمدتاً شوالیههای فرانسوی و نورمن بودند تحت رهبری بارونها به سمت جنوب آناتولی تاختند. آنان در جنگهایی وحشیانه انطاکیه را در سوم ژوئن ۱۰۹۸ م. و سرانجام اورشلیم را در ۱۵ ژوئیه ۱۰۹۹ م. تصرف کردند. در پی این پیروزیها، آنها چهار دولت صلیبی را در ساحل فلسطین و شام به وجود آوردند.
مبارزات
قوای صلیبی با ترکها جنگیدند. تصرف انتاکیه به دست صلیبیان در اکتبر ۱۰۹۷ م. آغاز شد و تا ژوئن ۱۰۹۸ م. به طول انجامید. پس از تصرف شهر، مطابق رسم معمول برای شهرهایی که تسلیم نمیشدند، صلیبیون، مسلمانان شهر را قتلعام، مساجد شهر را ویران و اموال شهر را غارت میکردند. هرچند بلافاصله، لشکر بزرگ کمکی مسلمانان به رهبری کربغا صلیبیون پیروز را در انطاکیه محاصره کرد اما بوهموند توانست محاصره را در ۲۸ ژوئن بشکند. پس از آن، صلیبیون گرسنه به سمت جنوب حرکت کردند و سرانجام تنها با بخش کوچکی از نیروهای باقیماندهشان به اورشلیم رسیدند.
تصرف اورشلیم
در دفاع از اورشلیم، یهودیان و مسلمانان با هم در برابر فرانکهای مهاجم جنگیدند. اما ناموفق بودند و در ۱۵ ژوئیه ۱۰۹۹ م. صلیبیان وارد شهر شدند. صلیبیان، باقیماندهٔ یهودیان و مسلمانان شهر را قتلعام نموده، مساجد را ویران کرده و شهر را غارت نمودند. مورخی نوشتهاست که «انزواء، ترس و بیگانگی» احساسشده توسط فرانکهای دور از خانه به توضیح قساوتهای آنان کمک میکند؛ قساوتهایی مانند آدمخواری پس از محاصرهٔ معره نعمان در سال ۱۰۹۸ م. در نتیجهٔ نخستین جنگ صلیبی، دولتهای صلیبی کوچک متعددی تشکیل شد که از همه مشهورتر پادشاهی اورشلیم بود. در پادشاهی اورشلیم حداکثر ۱۲۰٬۰۰۰ فرانک (اکثراً فرانسویزبان و مسیحی از اروپای غربی) بر ۳۵۰٬۰۰۰ مسلمان، یهودی و مسیحی شرقی که از زمان سلطهٔ اعراب بر منطقه در سال ۶۳۸ م. در آنجا بودند حکمرانی میکردند.
همچنین صلیبیان تلاش کردند تا شهر صور را نیز تسخیر کنند اما از مسلمانان شکست خوردند. مردم صور از ظاهرالدین اتابک والی دمشق در قبال تسلیم صور به او درخواست کمک در برابر فرانکها کردند. بعد از شکست فرانکها از ظاهرالدین مردم صور شهر را تسلیم نکردند و او به سادگی در جواب گفت «آنچه من انجام دادهام فقط برای خدا و مسلمانان بوده نه برای کسب ثروت یا پادشاهی».
پس از تسخیر اورشلیم صلیبیان چهار دولت تشکیل دادند؛ پادشاهی اورشلیم، بخش رها، شاهزادگی انتاکیه و بخش طرابلس. در ابتدای امر به دلیل اختلافات داخلی مسلمانان کارهای اندکی در مقابل صلیبیون انجام دادند. سرانجام مسلمانان شروع به متحد شدن تحت رهبری عمادالدین زنگی کردند. او با آزادسازی رها در سال ۱۱۴۴ م. شروع کرد. رها اولین شهری بود که بهدست صلیبیون افتاد و اولین شهری بود که دوباره توسط مسلمانان تسخیر شد. بازپسگیری رها توسط مسلمانان به فراخوان برای دومین دورهٔ جنگهای صلیبی توسط پاپ انجامید.
دیدگاه صلیبیان
تاریخنگاران صلیبی رنجها و سختیهایی را که نخستین گروه از صلیبیان در رسیدن به مناطق داخل امپراتوری بیزانس، سوریهٔ مسلمان و سپس اورشلیم متحمل شدند، برمیشمرند. همچنین کشتار وحشتناک یهودیان به وسیلهٔ گروه دوم صلیبیان زمانی که به سرزمینهای داخلی رسیدند؛ به دنبال غذا بودن و گرسنگی کشیدن؛ معجزههای مرتبط با ادعای پیدا کردن صلیب مقدس در انطاکیه؛ رقابت بین شاهزادگان اروپایی بر سر قدرت؛ و نهایتاً تسخیر اورشلیم. اینها موفقیتهایی بودند که صلیبیان را با وجود اختلافات بسیار زبانی، شیوهٔ رهبری و شیوهٔ جنگ با هم متحد ساخت. همین که چنین گروهی توانست به اورشلیم برسد قابل توجه است که البته به دلایل زیر ممکن شد:
تفرقهٔ میان مسلمانان؛
مسلمانان مناطق مختلف برداشت اشتباهی از حضور لشکر صلیبی داشتند.
به نظر میرسد که مسلمانان نیروهای مسیحی را مرتدهایی فراری از فقر و جنگ قلمداد کرده بودند. این تعبیر منجر به دستکم گرفتن خطر نیروهای صلیبی به امنیت مسلمانان شد که با وجود اینکه ضعیف بودند، اما از نظر مذهبی بسیار باانگیزه بودند.
جنگ صلیبی ۱۱۰۱ م
پس از موفقیتهای صلیبیان در نخستین جنگ صلیبی صلیبیون یک سلسله جنگهای صلیبی کوچکی به راه انداختند ولی در سه جنگ مختلف از سپاه منظم قلیچ ارسلان شکست خوردند. گاهی این جنگهای صلیبی جزئی از نخستین جنگ صلیبی شمرده میشوند.
جنگهای صلیبی نروژی ۱۱۰۷ تا ۱۱۱۰ م
سیگیورد یکم نروژی نخستین پادشاه اسکاندیناویایی بود که عازم زیارت سرزمین مقدس گشت. سپاه کوچک او در طول مسیرش به سوی سرزمین مقدس، مسلمانان را در اندلس، بالئارس شکست داد. پس از رسیدن به سرزمین مقدس، بالدوین یکم پادشاه اورشلیم از او به گرمی استقبال کرد. او همچنین برای تصرف صیدا به یاری بالدوین شتافت.
سازماندهی دولتهای صلیبی
پس از نخستین جنگ صلیبی، صلیبیون شهرهای مسیحینشین جدیدی را در سرزمین مقدس بنا نهادند. دو فرقهٔ نظامی جدید به نامهای شوالیههای معبد و هوسپیتالر، تشکیل شدند. این شوالیهها در عین حال نجیبزاده نیز بودند. آنها در مقابل حملهٔ مسلمانان، از مهاجران مسیحی که به سرزمین مقدس میآمدند، محافظت میکردند و هزینهٔ بیمارستانی را که ایتالیاییها در سرزمین مقدس ساخته بودند را نیز میپرداختند. به سال ۱۱۴۲ م. مهاجرانی از مسیحیان در سرزمین مقدس مستقر شدند. آنها شروع به ساخت قصرهایی از جمله قلعه شهسواران در سوریه کردند. انبارهای زیرزمینی این قصرهای با شکوه ذخیرهٔ غذایی و سلاح را برای یک محاصرهٔ پنجساله در خود جای میدادند.
جنگ صلیبی دوم (۱۱۴۷ تا ۱۱۴۹ م)
بعد از یک دوره زندگی آرام مسلمانان و مسیحیان در کنار هم در سرزمینهای مقدس، مسلمانان شهر ادسا را محاصره و تسخیر کردند. واعظان مسیحی متعددی با نقش محوری برنارد کلروو دعوت به یک دورهٔ جدید از جنگهای صلیبی را آغاز کردند. این جنگ برخلاف نخستین جنگ صلیبی بهوسیلهٔ دو تن از بزرگترین فرمانروایان اروپا رهبری میشد. لشکریان فرانسوی و آلمانیان جنوب به رهبری لوئی هفتم، پادشاه فرانسه و کنراد سوم، امپراتور آلمان در سال ۱۱۴۷ م. به اورشلیم تاختند اما نتوانستند پیروزی مهمی کسب کنند. آنها نتوانستند دمشق که شهری بیطرف بود را تسخیر کنند و این شهر بهزودی توسط نورالدین زنگی، دشمن اصلی صلیبیان٬ تصرف شد. هر چند در آن سوی مدیترانه صلیبیان در پرتغال پیروزیهایی کسب کردند و با همکاری پادشاه پرتغال آفونسو اول توانستند در سال ۱۱۴۷ م. لیسبون را از مسلمانان بازپس گیرند. در سال بعد بخشی از این گروه صلیبیون با همکاری کنت بارسلونا توانستند شهر بندری و ثروتمند آلمریا و همچنین ترتسا و پس از آن چند شهر دیگر را تسخیر کنند. به سال ۱۱۵۰ م. در جبههٔ سرزمین شام، پادشاهان فرانسه و آلمان بینتیجه به کشورهایشان برگشتند. برنارد قدیس که موعظههای او منجر به جنگ صلیبی دوم شده بود از شدت خشونتها و کشتار یهودیان و شکستها ناراحت و تحقیر شده بود. آلمانهای شمالی و دانمارکیها نیز در سال ۱۱۴۷ م. به وندها در مناطق شرقی و شمالی اروپا حمله کردند که آنها هم موفقیت بزرگی کسب نکردند.
جنگ صلیبی سوم (۱۱۸۷ تا ۱۱۹۲ م)
مسلمانان مدتها درگیر جنگ داخلی میان خود بودند تا سرانجام توسط صلاحالدین ایوبی با هم متحد شدند و یک دولت واحد تشکیل دادند. در سال ۱۱۸۱ م. مسلمانان به فرماندهی صلاحالدین صلیبیون را در جنگ حطین به سختی شکست دادند و پس از آن بهسادگی با شکست دادن لشکریان متفرق صلیبی تمام شهرها (از جمله بیتالمقدس) را به جز چند شهر ساحلی بازپس گرفتند. امپراتوری بیزانس از ترس صلیبیون با مسلمانان متحد شد.
پیروزیهای صلاحالدین اروپا را در شوک فرو برد. برای جبران این فاجعه، امپراتور آلمان فردریک بارباروسا معروف به ریش قرمز، شاه فرانسه فیلیپ دوم و شاه انگلستان ریچارد شیردل با دخالت اندک پاپ یک جنگ صلیبی دیگر را پایهگذاری کردند. فردریک در راه مرد و تنها اندکی از سربازانش به سرزمینهای مقدس رسیدند. شاه فیلیپ به بهانهٔ دروغین ناخوشی به فرانسه برگشت با این انگیزه که دوک نرماندی را از چنگ ریچارد دربیاورد. در جنگی به سال ۱۱۹۱ م. ریچارد قبرس را از بیزانسیها گرفت. در قرنهای بعد قبرس به عنوان پایگاه صلیبیون استفاده شد و تا سال ۱۵۷۱ م. در کنترل مسیحیان ماند. پس از محاصرهای طولانی، ریچارد عکا را از مسلمانان گرفت و تمامی مسلمانان پادگان را به اسارت گرفت. بعدها او تمامی این مسلمانان را پس از مذاکرات ناموفق از دم تیغ گذراند. سپاه صلیبی به سمت جنوب در امتداد ساحل مدیترانه پیش رفت. آنها مسلمانان را در نبرد آرسوف شکست دادند، شهر بندری یافا را گرفتند و مُشرف به بیتالمقدس شدند. پس از این جنگ بسیاری از صلیبیان به اروپا بازگشتند و ریچارد به این نتیجه رسید که در صورت تصرف بیتالمقدس قادر به دفاع از آن نخواهد بود؛ بنابراین او برای فتح شهر اقدام نکرد و در سال بعد معاهدهٔ صلحی با صلاحالدین امضاء کرد.
بر اساس صلحنامهٔ بین ریچارد و صلاحالدین، بیتالمقدس تحت کنترل مسلمانان باقی ماند؛ اما زائران غیرمسلح مسیحی اجازه یافتند تا شهر را زیارت کنند. بیتالمقدس و پادشاهی همجوار (به جز چند شهر ساحلی) همچنان تحت قانون اسلامی اداره میشدند. ریچارد شیردل در راه بازگشت به انگلستان بهوسیلهٔ دوک لئوپلد، فرمانروای اتریش، دستگیر و زندانی شد. لئوپلد در ازای آزادی او باج هنگفتی طلب کرد.
جنگ صلیبی چهارم (۱۲۰۲ تا ۱۲۰۴ م)
پس از موفقیتهای اندک در جنگ صلیبی سوم، اشتیاق اندکی بین اروپاییان برای یک جنگ دیگر باقیمانده بود. در سال ۱۲۰۲ م. جنگ صلیبی چهارم به درخواست پاپ اینوسنت سوم با انگیزهٔ حملهٔ به سرزمینهای مقدس از راه مصر آغاز شد. صلیبیون برای تأمین کشتیهای مورد نیاز با انریکو داندولو حاکم جمهوری ونیز قرارداد بستند. داندولو کشتیها را فراهم کرد، اما صلیبیان قادر به پرداخت هزینهها نبودند؛ لذا داندولو از آنها خواست که در عوض بدهیشان، با حمله به شهر بندری زادار آن را تحت اطاعت جمهوری ونیز درآورند.
پس از حمله به زادار و غارت آن، صلیبیون دوباره متوجه شدند که از عهدهٔ بازپرداخت اجارهٔ کشتیهای داندلو بر نمیآیند. به همین دلیل رهبران صلیبی تصمیم گرفتند تا به قسطنطنیه بروند و شاهزادهای تبعیدی را که به آنها وعده کمک داده بود دوباره برتخت بنشانند. پس از یک سری سوءتفاهمها و بروز خشونتها، صلیبیان شهر را در سال ۱۲۰۴ م. تسخیر کردند و دولتی به نام امپراتوری لاتین به همراه چند دولت صلیبی دیگر بهوجود آوردند. صلیبیان قسطنطنیه را غارت کردند و اهالی شهر را از دم تیغ گذراندند. معمولاً این وقایع آخرین نقطهٔ جدایی بزرگ بین کلیسای ارتدکس شرقی و کلیسای کاتولیک بهشمار میآیند.
جنگ صلیبی علیه کاتاریسم
این جنگ صلیبی در سال ۱۲۰۹ م. بهمنظور از بین بردن کاتاریسم از اوکیتانیا در جنوب فرانسهٔ امروزی آغاز شد. این جنگها که نزدیک به یک دهه به طول انجامیدند، بیشتر بهخاطر گسترش قلمرو فرانسهٔ شمالی به مناطق جنوبی بود و در نهایت خوارج کاتار و مردم مستقل جنوب فرانسه به دست صلیبیون نابود شدند.
جنگ صلیبی کودکان
یک جنبش ناگهانی در سال ۱۲۱۲ م. در آلمان و فرانسه جمعیت بزرگی از جوانان و نوجوانان دهقان را که بعضی زیر ۱۵ سال داشتند را جذب خود کرد. آنان باور کرده بودند که جایی که صلیبیان پیر و پر از گناه شکست خوردهاند، میتوانند پیروز شوند و نیروی معجزهآسای ایمانشان میتواند در جایی که قوای نظامی نتوانسته، پیروز شود. بسیاری از کشیشان محلی و پدر و مادران هم این التهابات مذهبی را تقویت و تشویق میکردند. پاپ و اسقفها با این امر مخالف بودند، ولی نتوانستند مانع آن شوند. گروهی متشکل از هزاران جوان به رهبری فردی آلمانی به نام نیکولاس به سمت ایتالیا به راه افتادند. حدود یکسوم آنها در حین گذر از کوههای آلپ زنده ماندند و حتی به جنوا نیز رسیدند. گروهی دیگر نیز به بندر مارسی رسیدند. آنهایی که خوششانس بودند توانستند به خانه برگردند ولی بسیاری بهعنوان برده برای تمام عمر در بردهفروشیهای مارسی به فروش رفتند. منابع در مورد این واقعه پراکنده و مبهماند و مورخان هنوز دقیقاً نمیدانند چه اتفاقاتی افتادهاست.
جنگ صلیبی پنجم (۱۲۱۷ تا ۱۲۲۱ م)
با گردهماییها، دعاها و موعظهها کلیسا تلاشکرد تا جنگ صلیبی دیگری راه بیندازد. در سال ۱۲۱۵ م، چهارمین شورای قصر لاتران طرحی برای بازپسگیری سرزمینهای مقدس ریخت. در مرحلهٔ اول، سپاهی از اتریش و مجارستان به نیروهای پادشاهی بیتالمقدس و شاهزادگی انطاکیه پیوستند تا به اورشلیم حمله کنند. در مرحلهٔ دوم در سال ۱۲۱۹ م. صلیبیون با پیروزی بزرگی دمیاط در مصر را تسخیر کردند ولی در پی اصرار نمایندهٔ پاپ در حملهای بیپروا به قاهره در ژوئیه ۱۲۲۱ م. شکست خوردند و بهخاطر کمبود آذوقه و مهمات صلیبیان مجبور به عقبنشینی شدند. در شبیخونی به رهبری کامیل پادشاه ایوبی مصر، بسیاری از صلیبیان کشته شدند و مابقی مجبور به تسلیم شدند و کامیل درخواست صلح هشتسالهٔ آنان را پذیرفت.
در سال ۱۲۱۹ م. فرانسیس آسیزی از جبههٔ نبرد در دمیاط گذشت تا با کامیل مذاکره کند اما او و همراهش اسیر و مضروب شده و به پیش سلطان برده شدند. قدیس بناونچور مینویسد که کامیل تحت تأثیر فرانسیس قرار گرفته بود و مدتی را با او گذراند. کامیل به فرانسیس اجازهٔ عبور داد و به او پیشنهاد هدایای بسیاری کرد ولی فرانسیس فقط یک شیپور را قبول کرد تا با آن مؤمنان را به عبادت فراخواند. این امر سرانجام منجر به پایهگذاری فرقهٔ فرانسیسکن شد.
جنگ صلیبی ششم (۱۲۲۸ تا ۱۲۲۹ م)
امپراتور مقدس روم فردریک دوم بارها قول به آغاز یک جنگ صلیبی داد ولی به قولش عمل نکرد که باعث تکفیرش از سوی پاپ گرگوری نهم به سال ۱۲۲۸ م.شد. با این حال، او از بندر بریندیسی حرکت کرد و به عکا رسید. اگرچه جنگی رخ نداد اما او با الکامل عهدنامهٔ صلحی امضاء کرد که به موجب آن مسیحیان بر اکثر اورشلیم و نواری از منطقهٔ بین اورشلیم و عکا حکومت میکردند و مسلمانان همچنان قبةالصخره و مسجدالاقصی را در اختیار داشتند؛ بنابراین او موفقیت غیرمنتظرهای را بهدستآورد. در سال ۱۲۲۵ م. او با وارث پادشاهی اورشلیم ازدواج کرد و پس از مرگ وارث در سال ۱۲۲۸ م. به پادشاهی اورشلیم رسید. صلح ده سال به طول انجامید در حالیکه بسیاری از مسلمانان از اینکه الکامل از حکومت اورشلیم دست کشیده بود، ناخشنود بودند. در سال ۱۲۴۴ م. طی فتح اورشلیم مسلمانان دوباره حکومت اورشلیم را در دست گرفتند.
جنگ صلیبی هفتم (۱۲۴۸ تا ۱۲۵۴ م)
در سال ۱۲۴۴ م. خوارزمشاهیان با همدستی مملوکها اورشلیم را تصرف کردند. اروپاییان که بارها دستبهدست شدن اورشلیم بین مسیحیان و مسلمانان را تجربه کرده بودند دیگر به فراخوانهای پاپ برای بازپسگیری اورشلیم بیاعتنا شده بودند. سرانجام لوئی نهم حاضر به جنگ صلیبی شد. صلیبیون در سال ۱۲۴۴ م. در غزه با قوای خوارزمشاهیان به رهبری ظاهر بیبرس روبهرو شدند و طی ۴۸ ساعت کاملاً منهدم شدند. بسیاری از مورخان این جنگ را ناقوس مرگ پادشاهی آتنمرز، یکی از دولتهای صلیبی میدانند.
لوئی نهم جنگ صلیبی دیگری را علیه مصریان در سالهای ۱۲۴۸ تا ۱۲۵۴ م. تدارک دید. صلیبیون در این جنگ شکست قاطعی خوردند و لوئی اسیر شد. ترکها خونبهای هنگفتی بابت آزادی لوئی دریافت کرده و در نهایت او را آزاد کردند.
جنگ صلیبی هشتم (۱۲۷۰ م)
در سال ۱۲۷۰ م. لوئی نهم با نادیده گرفتن توصیهٔ مشاورانش دوباره به عربها در تونس و شمال آفریقا حمله کرد. او گرمترین فصل سال را انتخاب کرد و در نتیجه سپاه او بهخاطر بیماریهای مختلف به دردسر افتاده و هلاک شدند. لوئی خودش هم مرد و تلاشش برای بازپسگیری سرزمینهای مقدس ناکام ماند.
جنگ صلیبی نهم (۱۲۷۱ تا ۱۲۷۲ م)
در سال ۱۲۷۱ م. ادوارد یکم انگلستان پس از همراهی با لوئی نهم در جنگ صلیبی هشتم جنگ صلیبی دیگری را علیه بیبرس آغاز کرد. لوئی در تونس مرد و با شکست صلیبیون، دورهٔ نهم جنگهای صلیبی در خاورمیانه پایان یافت. در شمارهگذاری جنگهای صلیبی گاهی جنگ صلیبی نهم را بخشی از جنگ صلیبی هشتم بهشمار میآورند.
در سالهای پایانی صلیبیان که با خطر مملوکهای مصری مواجه بودند امید به اتحاد با مغولها بسته بودند. ایلخانان مغول تصور میشد که به مسیحیت نزدیکتر هستند و شاهزادگان فرانکی در چند مورد توانسته بودند مغولها را برای حمله به چندین ناحیه در خاورمیانه تحریک و سازماندهی کنند. اگر چه مغولها تا دمشق تازشهای موفقیتآمیزی داشتند اما آنها نتوانستند به طرز مؤثری با صلیبیان در حمله به سرزمینهای مقدس هماهنگ شوند و در جنگها از مصریان شکست خوردند. بزرگترین شکست مغولان در جنگ تعیینکنندهٔ عین جالوت به سال ۱۲۶۰ م. رقم خورد. سرانجام مملوکها به رهبری بیبرس تصمیم خود برای پاکسازی شام از فرانکها را به تدریج عملی کردند. با سقوط انطاکیه (۱۲۶۸ م)، طرابلس (۱۲۸۹ م)، و عکا (۱۲۹۱ م) مسیحیانی که قادر به فرار نبودند کشته یا به بردگی گرفته شدند و به این ترتیب آخرین آثار مسیحیت از شام ناپدید شد.
پیامدها
صلیبیان با طعم زندگی مرفه و آسایش جدیدی که در سرزمین مقدس چشیده بودند از سرزمین مقدس به خانههایشان در اروپا بازمیگشتند.
امپراتوری بیزانس دوباره نجات یافت؛ اما دیگر قدرت معظمی در مدیترانه در قیاس با ونیز بهشمار نمیرفت. امپراتوری اعادهشده، کامل از هم جدا و پراکنده بود که شامل قسطنطنیه و اراضی اطراف آن و مقداری اراضی در آسیای صغیر و بخشی از تسالونیک میشد. در اواخر قرن ۱۴ م. و اویل قرن ۱۵ م. پادشاهیهای مجارستان، لهستان، والاشیا و صربستان، جنگ صلیبی جدیدی را ترتیب دادند اما اینبار برای بازپسگیری اورشلیم نبود، بلکه برای دفاع از تهاجم از همگسیختهٔ عثمانیها بود که روزبهروز در اروپای شرقی پیش میرفتند و حتی در جریان محاصرهٔ قسطنطنیه در سال ۱۴۵۳ میلادی، به یاری بیزانسی شتافتند که تعداد ۲۰۰۰ نفر از ونیزیهای داوطلب، شاهدی بر این موضوع هستند.
آثار جنگهای صلیبی
لوت (عود)
شوالیههایی که از جنگهای صلیبی در خاورمیانه بازمیگشتند، رهآوردهای فراوانی را از سرزمینهای عربی با خود به اروپا آوردند که یکی از این رهآوردها ساز بربط یا همان عود میباشد. موسیقی نواختهشده با ساز عود، در دربار پادشاهان قرون وسطی محبوبیت خاصی بهدستآورد. آهنگهای عود روی سیمهای پنج جفتی ساز عود نواخته میشد.
شکر و ادویه
در اروپای قرون وسطی، از عسل برای شیرین کردن غذاها و نوشیدنیها استفاده میکردند. صلیبیان نیشکر را به خانه بردند. قند و شکر به عنوان اشیای گرانبها، در گنجینهها نگهداری شد و فقط در مناسبتهای مخصوص مورد استفاده قرار میگرفت. صلیبیان همچنین ادویهجاتی مثل فلفل سیاه، دانههای خشخاش (تخم خشخاش)، سیر و همچنین میوههای خشکشده و لیمو را با خود به اروپا بردند. دولت-شهر ونیز، در شمال ایتالیا، در زمینهٔ واردات مواد غذایی جالب توجه و جدید از خاورمیانه شکوفایی خاصی پیدا کرده بود.
بهداشت و طرز لباس پوشیدن
صلیبیان همچنین روی زندگی ثروتمندان قرون وسطی اثر گذاشتند. در گرمای سرزمین مقدس، صلیبیان لباسهای سبکتر و گشادتر پوشیدند و دمپایی به پا کردند. در آب و هوای داغ خاورمیانه سربازان مجبور بودند بیشتر خود را بشویند، که این کار با استفاده از صابونها و عطرهای محلی صورت میگرفت. هنگامی که آنها به خانههای خودشان در اروپا بازگشتند، عادت حمام کردن را ادامه دادند. آرایش موهای اروپایی هم از آرایش موهای مسلمانان تأثیر گرفت. اولین گروه صلیبیان موهای خود را کوتاه نگاه میداشتند تا کلاه خودهای خود را به راحتی بر سر بگذارند. صلیبیون بعدها به پیروی از شرقیان، موی خود را بلند میکردند و مجعد میساختند و آن را با حنا رنگ میکردند.
پارچههای بسیار زیبا
پارچههای زیبای بافته در سرزمینهای اسلامی، در اروپای قرون وسطی با استقبال عمومی روبهرو شد. پارچههای نخی نرم، مثل چیت و موصلی و تور بافتهشده در غزه را، خانمهای اروپایی بهعنوان مقنعه یا روبند از کلاههای زیبایشان میآویختند. حریر گلدار و خوشرنگ دمشقی، پارچهٔ پرطرفدار دیگری بود که صلیبیون از خاورمیانه به ارمغان میبردند. مسلمانان فرشها و قالیچههای رنگی میبافتند که صلیبیون با خود به کشورشان میبردند.
قالیچههای ایرانی
بعد از جنگهای صلیبی فرشها و قالیچههای ایرانی کف اتاقها ورودی مبلهای خانههای قرون وسطی را پوشاند. پیش از آن برای پوشش کف اتاقها از بوریا استفاده میشد.
ابزار موسیقی
بعد از جنگهای صلیبی، ترویدورها، نغمهسرایان دربار از پادشاهان اروپای قرون وسطی، آوازهای خود را با نوای ساز عود Lute همراه ساختند. این ساز دارای پنج رشته سیم بود و از سرزمینهای اسلامی به اروپا برده شد.
عینک
صنعتگران مسلمان اطلاعاتی را که دربارهٔ اعضای بدن انسان و موجودات زنده داشتند، با تخصص شیشه سازان ترکیب کردند و انواع عدسیهای طبی را برای عینک ساختند. صلیبیان از این تخصص برای ساخت عدسی استفاده کردند و در اوایل قرن چهاردهم، عینکهای مطالعه با عدسیهای محدب در یک کارخانه در ونیز ساخته شدند.
سفر به بیتالمقدس
نخستین گروه از جنگجویان صلیبی از راه خشکی به فلسطین سفر کردند. آنها از مجارستان عبور کرده و مستقیم از میان قسطنطنیه گذشتند و بعد به ارض مقدس (سرزمین فلسطین) پا گذاشتند. کشتیهای آنها استحکام لازم را نداشت و قادر به سفر دریایی نبودند. اما بعداً جنگجویان صلیبی از راه دریا و از طریق مدیترانه به بیتالمقدس سفر کردند.
سفر جنگجویان صلیبی
سفر به سرزمین مقدس، چه از راه دریا چه از راه خشکی، طولانی و مخاطرهآمیز بود. اولین گروه از جنگجویان صلیبی بعد از ۵ سال به بیتالمقدس رسیدند.
دانشهای تمدن اسلامی
صلیبیان علوم تمدن اسلامی را در شمال اروپا منتشر ساختند. علوم جدیدی را که صلیبیان با خود از شرق به اروپا بردند همه چیز را از دریانوردی و فیزیک نور گرفته تا حسابداری و معماری، دستخوش تغییر ساخت. برای مثال، روش شمارش از ۰ تا ۹ (دستگاه دهدهی) که مسلمانان آن را از هندیان فرا گرفته بودند یا در برخی کتب تاریخی اختراع عدسی را به مسلمانان نسبت داده و معتقدند که این اختراعات و اکتشافات یا بعداً ترجمه و به نام اروپاییان ثبت شده یا ندانسته برای بار دوم این دستاوردها را کشف و اختراع کردند مثلاً اختراع عدسی در بین مسلمانان مربوط به حدود قرن دهم و یازدهم میلادی توسط دانشمند مسلمان (ابن هیثم) است. لازم است ذکر شود که در نخستین جنگ صلیبی تمام کتب مسلمانان سوزانده شد ولی در جنگ صلیبی دوم به دستور کلیسا یا پادشاه کتب باقیمانده جمعآوری و به اروپا آورده شد. در نتیجه علوم ایرانی–اسلامی به اروپا راه یافت و بهطور وسیعی مورد استفاده قرار گرفت. الکامل فرزند ارشد صلاحالدین نیز پس از فهمیدن علاقهٔ فردریک دوم به دانش مسلمانان، گروهی از ریاضیدانان و ستارهشناسان مسلمان را روانهٔ کاخ فردریک کرد (این کار با خشم شدید پاپ وقت همراه بود).
جذام
نتایج جنگهای صلیبی همیشه پرسود نبود. بیماریهایی مانند جذام، مرضی که روی پوست و اعصاب بیمار اثر نامطلوب میگذارد، به علت جنگ و عدم رعایت بهداشت شیوع پیدا کرد. این بیماری شکل ظاهری بیمار را تغییر میداد و افراد جذامی در جوامع قرون وسطی از جامعه طرد میشدند. جذامیان فقط مجاز بودند در «جذامی خانهها» که در خارج از دیوارهای شهرها قرار داشتند، سکونت کنند. هنگامی که افراد جذامی میخواستند از یک جذامیخانه به جذامی خانهٔ دیگری بروند، مجبور بودند که با خود زنگهایی را حمل کنند و مرتب آن را به صدا درآوردند تا بدینوسیله به دیگران اعلام خطر کنند که افراد مبتلا به جذام در حال عبور هستند. از نمونههای این بیماری پادشاه اورشلیم، بالدوین چهارم بود که با مسلمانان رفتار دوستانهای داشت اما در اثر این بیماری درگذشت.
جستارهای وابسته
کیش یک آدمکش
منابع
پیوند به بیرون
جنگهای صلیبی در Crusades Wiki (انگلیسی)
تاریخچهٔ جنگهای صلیبی (انگلیسی)
آسیای قرون وسطی
آفریقای قرون وسطی
تاریخ خاورمیانه
جنگهای صلیبی
شکنجهها بهوسیله مسیحیان
مناقشههای مربوط به اسلام
مناقشههای مربوط به یهودیت |
8936 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D8%A8%D9%87 | سیبه | سیبه یا سیبا واژهای مهجور در زبان فارسی است؛ به معنی شهر دارای حصار و بارو. این واژه به قولی از زبان ترکی آمده است. همچنین سیبه Sibah به معنای قلعه یا دیواری از چوب و علف دور قلعه یا شهر را گویند. سنگر دور شهر و قلعه را نیز سیبه گفته اند. در برخی لهجه ها به معنای کوچه نیز آمده است.
محلات بنام سیبه در ایران
سیبه نام قدیم دهستان کوخرد در بخش کوخرد شهرستان بستک استان هرمزگان و نام محل تاریخی در روستای ولاشان از توابع استان اصفهان ایران است.
پیشینه تاریخی
پیشینه تاریخ این سیبه قدیم را پنج هزار سال دانستهاند. در کوخرد دژ بزرگی به نام قلعه سیبه وجود دارد. همچنین نام گرمابهای در کوخرد حمام سیبه بوده و نام درخت کهنسالی در آنجا «گز سیبه» است. همچنین سیبه نام محلی از ولاشان اصفهان است؛ شکل و بافت آن به گونه ایست که دور تا دور آن را جوی و نهر آب فرا گرفته و قلعه ای در آن وجود دارد؛ بیشترین شباهت به سیبه را داراست
پانویس
کتاب: *محمدیان، کوخردی، محمد ، “ «به یاد کوخرد» “، ج1. چاپ اول، دبی: سال انتشار ۲۰۰2 میلادی.
فهرست منابع و مآخذ
محمدیان، کوخردی، محمد ، “ (به یاد کوخرد) “، ج۱. ج۲. چاپ اول، دبی: سال انتشار ۲۰۰۳ میلادی.
محمد، صدیق «تارخ فارس» صفحههای (۵۰ ـ ۵۱ ـ ۵۲ ـ ۵۳)، چاپ سال ۱۹۹۳ میلادی.
الکوخردی، محمد، بن یوسف، (کُوخِرد حَاضِرَة اِسلامِیةَ عَلی ضِفافِ نَهر مِهران Kookherd, an Islamic District on the bank of Mehran River) الطبعة الثالثة، دبی: سنة ۱۹۹۷ للمیلاد. |
8937 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DB%8C%D9%84%D8%AE%DA%86%DB%8C | ایلخچی | ایلخچی یکی از شهرهای استان آذربایجان شرقی است که در شهرستان اسکو واقع شدهاست. ایلخچی با قرار گرفتن در جاده ترانزیتی شاهرگ اتصال به استان آذربایجان غربی بهوسیله بزرگراه شهید کلانتری که از وسط دریاچه ارومیه میگذرد میباشد. ایلخچی از قطبهای مهم تولید انواع محصولات کشاورزی در شهرستان اسکو به حساب میآید.
نام گذاری
ایلخچی مرکب از واژهٔ ایلخی و پسوند چی میباشد. ایلخی. (ترکی، اِ) رمه و گلهٔ اسبان. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چارپایانی که آنها را در صحرا برای چرا رها کنند. رمهٔ اسب. (فرهنگ فارسی معین). فسیله. سیله. یلخی. دستهٔ اسبان آزاد در مراتع. (یادداشت بخط مؤلف). و چی در ترکی پسوند نسبت شغلی است و دارنده و متصدی معنی میدهد. در نتیجه ایلخچی یعنی جایی که شغل مردم آن نگهداری و پرورش اسب باشد. البته اینکار در گذشته صورت میگرفته و تعداد افرادی که اکنون به پرورش و نگهداری اسب مبادرت میورزند کم بوده ولی در سالهای اخیر با گذشت سدهها پرورش اسب در این شهر دوباره رونق یافتهاست.
مردم
زبان
زبان بومی مردم این شهر ترکی آذربایجانی میباشد.
دین
مردم شهر ایلخچی از مسلمانان شیعه ۱۲ امامی هستند.
دانشگاهها و مراکز علمی
عمدهترین مرکز آموزشی و علمی این شهر دانشگاه آزاد اسلامی ایلخچی با حدود ۲٬۰۰۰ نفر فارغالتحصیل و حدود ۲٬۰۰۰ نفر شاغل به تحصیل میباشد.
محصولات
با موفقیت باغداری این شهر در کاشت، اصلاح و تکثیر کلزا، زعفران، زیره، پیاز، بادام، پسته و… در این شهر کاشت و برداشت میشود.
محصول کشاورزی به نام این شهر در گذشته پیاز بود و حتی این شهر با این محصول شناخته میشد، لیکن هم اکنون اغلب مردم این شهر از کاشت پیاز دست برداشته و به کشت سایر محصولات از جمله پسته روی آورده اند.
جاذبههای گردشگری
شاه چراغ به نقل از کتاب ایلخچی، نویسنده: غلامحسین ساعدی، اسفند 1342
یکی از جاذبه های گردشگری شهر ایلخچی بقعه شاه چراغ است. در کتاب ایلخچی از انتشارات دانشگاه، اثر غلامحسین ساعدی از بقعه شاه چراغ و بقعه نبی موسوی بعنوان جاذبه های گردشگری روستای ایلخچی یاد شده است.
اوزاخپیر
زیارتگاه سید نبی موسوی یکی از نوادگان علی بن موسی (رضا) است و دومی منسوب است که در آن معجزه دیده شدهاست. مردم در مناسبتهای مختلف آن جا جمع شده و خیرات میدهند و شمع روشن میکنند. جشن میلاد علی بن ابی طالب همه ساله در اوزاخ پیر برگزار میشود که مهمانان زیادی از تبریز و شهرهای اطراف برای شرکت در این مراسم به ایلخچی میآیند.
گلمشک خاتون
گلمشک خاتون یا گلمیش ننه، قبر زنی است که در نزدیکی روستای بیگلو در وسط دهانه دو دره زیبا واقع شدهاست که اهالی ایلخچی ارادت خاصی دارند و تفرجگاه اهالی در روزهای مختلف سال مانند روز ۱۳ بدر است ولی در سالهای اخیر از رونق آن کاسته شدهاست.
پیرآباد
عمارت پیرآباد با نمایی زیبا و دست نخورده از خشت و سقف چوبی تشکیل شده و از آثار باقیمانده از دورهٔ قاجار است. عمارت پیرآباد از دیرباز مکانی برای تجمع و گردهمایی مردم بودهاست و اهالی ایلخچی و روستاهای اطراف در اعیاد، مراسم و آیینهای محلی در آنجا گرد هم میآیند. این بنا یکی از قدیمیترین و زیباترین خانههای خشتی تاریخی شهر ایلخچی میباشد و از زمانهای گذشته، زندگی در عمارت پیرآباد جریان داشتهاست.
این باغ و بنای آن ملک خصوصی نجف آقا دوم، از معتمدان مردم ایلخچی بودهاست. چهار درخت قدیمی این خانه حدود ۱۲۵ سال پیش از روسیه به عمارت پیرآباد آورده شدند و اتاقی کنار مطبخ بعدها توسط نجفقلی آقا (طهماسب ویرانی) به مجموعه عمارت افزوده شد. عمارت پیرآباد از دو قسمت حوضخانه و بخش مسکونی تشکیل شدهاست. حوضخانهٔ آن علاوه بر حوض، سه فضای نشیمن در اطراف دارد. بخش مسکونی بنا شامل یک انباری، آشپزخانه و دالان ورودی در طبقه همکف و یک اتاق نشیمن و پیش ورودی آن نیز در طبقهٔ اول است.
قنات آب موجود در عمارت پیرآباد از دیگر بخشهای این بناست. حوض سنگی هشتضلعی این عمارت بسیار زیبا و دارای آب همیشه روانی است که از قنات باغ منشعب میشود. عمارت پیرآباد ایلخچی شهرستان اسکو در سال ۱۳۸۵ در فهرست آثار ملی به ثبت رسید.
پارک ملت
پارک ملت یکی از جاهای دیدنی و محل استراحت افراد مسن و تفریح بازیهای کودکان و محل نمایشگاه میباشد و صبحها محل ورزش و نرمش دوستداران طبیعت است.
تفرجگاه یال
باغات یال نیز یکی از تفرجگاههای زیبا که در ارتفاعات بالای شهر ایلخچی قرار دارد در بهار قدم زدن در کنار شکوفههای بادام باغات یال دلانگیز و روحبخش میباشد. اواخر فروردین و اوایل اردیبهشت ماه همه جا با گلهای درختان بادام سفید پوش شدهاست و در میان درختان بادام درختان دیگری نیز از جمله سنجد، گردو، انگور، زردآلو و آلوچه و غیره در میان آنها وجود دارد. در سال ۹۲ یک حلقه چاه دیگر برای آبیاری اراضی این تفرجگاه اضافه شدهاست تا مشکل کمبود آب رفع شود. از حیات وحش یال میتوان به کبک، شاهین، سینه سرخ، خرگوش، روباه، شغال، سنجاب، آهو و … اشاره کرد. متأسفانه در فصولی از سال شکارچیان به شکار این حیوانات میپردازند.
منابع
جستارهای وابسته
جمعیت شهرهای استان آذربایجان شرقی
شهرستان اسکو
شهرهای استان آذربایجان شرقی
شهرهای شهرستان اسکو |
8941 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D8%B2 | گراز | گراز یا خوک وحشی اورآسیا یا خوک وحشی، نوعی خوک است که نیای اکثر خوکهای اهلی بهشمار میرود. این حیوان، بومی بیشتر مناطق شمالی و مرکزی اروپا،و نواحی مدیترانهای (از جمله کوههای اطلس در شمال آفریقا) و بیشتر مناطق آسیا است. نسل این حیوان در شمال آفریقا و برخی نقاط اروپا منقرض شدهاست. گراز توسط انسان به نقاط دیگر دنیا از جمله بخشهایی از ایالات متحده و آرژانتین و نیز استرالیا وارد شدهاست. گراز دارای ناخنهای درازی است و در صورت مواجهه با خطر ناخن میکشد.
ویژگیها و اندازهها
بدن گراز بسیار متراکم است، سر بزرگ و پاها نسبتاً کوتاه است. خز او از موهای زبر و ضخیم و بلندی است که در پشت سر و گردن تا شانه و تا وسط بدن بلندتر است. رنگ آن از خاکستری تیره تا سیاه و قهوهای متغیر است. اما در نواحی مختلف تنوع رنگی زیادی مشاهده میشود بهطوریکه گرازهای مایل به سفید در آسیای میانه دیده شدهاند. گرازها در بچگی روشنتر همراه با خطوط قهوهای هستند اما با بالا رفتن سن این خطها کمرنگ تر شده و در بزرگسالی خاکستری یا قهوهای تیره میشوند.
گرازهای نر بزرگسال از ۱۰۰ تا ۱۵۰ سانتیمتر طول دارند و ارتفاعشان از شانه تا زمین به ۹۰ سانتیمتر میرسد. میانگین وزنشان بین ۷۰ تا ۱۰۰ کیلوگرم میباشد. با وجود این، تفاوت وزن در میان گرازها زیاد است گزارشهایی از شکار گراز به وزن ۱۵۰ کیلوگرم و حتی گزارشی از یک نمونه فرانسوی در سال ۱۹۹۹ به وزن ۲۳۰ کیلوگرم نیز شدهاست. گرازهای کوههای کارپات به وزن ۲۰۰ کیلوگرم ثبت شدهاند و این در حالی است که گرازهای روسی و رومانیایی میتوانند به وزن ۳۰۰ کیلوگرم نیز برسند.
دندانهای آنها میتواند برای دفاع و جنگیدن و حفر زمین به کار آید. عاجهای یک نر بزرگسال حدوداً ۲۰ سانتیمتر میشود که به ندرت بیش از ۱۰ سانتیمتر آن بیرون از دهان میآید. اما در مواردی استثنایی طول عاج به ۳۰ سانتیمتر نیز رسیدهاست که در بیرون از دهان به شکل خمیده و به طرف بالا آمدهاست. در جنس ماده دندانها کوتاهتر است و بهطور استثنایی در مادههای مسن به صورت خم شده درآمدهاند.
حساسیت بویایی گراز ۲۰۰۰ برابر انسان است.
خوراک
گرازها تقریباً هر چیزی که قابل خوردن باشد را میخورند و از نظر تنوع غذایی با انسان رقابت میکنند. آنها غذاهای گیاهی مانند ریشه، ساقه، برگ و دانههای مختلف و غلات، حبوبات، میوهجات، غذاهای حیوانی چون انواع بیمهرگان، حشرات و لارو آنها، کرم خاکی، حلزون، و مهرهدارانی چون ماهی، جوندگان، قورباغهها و مارمولکها و لاشه حیوانات بزرگ را نیز میخورند.
یک گراز ۵۰ کیلویی به حدود چهار هزار تا چهار هزار و پانصد کیلوکالری انرژی در روز نیاز دارد و بیشتر منابع غذایی خود را با کندن زمین پیدا میکند. آنها در این جستجوها قسمتهای زیرخاکی گیاهان و حیوانات نقبزن را پیدا میکنند. سرخسها، علف فر و ریشه و پیاز علفها از غذاهای گیاهی مورد علاقه گرازها در اروپای غربی هستند اما مهمترین منبع غذایی آنها در تقریباً تمام نقاط میوه درختان بلوط و راش است که کربوهیدرات کافی برای بافت چربی آنها را فراهم میکند. آنها در هنگام کمبود غذا به کشتزارها سر میزنند و پوست درختان و قارچها را هم میخورند.
گرازها گاهی جانوران کوچک مثل بچه گوزن را هم شکار میکنند و از جوجه و تخم پرندگان هم تغذیه میکنند. گرازهای دلتای ولگا و رودخانهها و دریاچههای قزاقستان بهطور مرتب به صید ماهیهایی چون کپور و کُلمه میپردازند. شکار جوجههای حواصیل و قرهقاز، صدفهای دوکپهای و موشها و موسکراتهای به دامافتاده نیز در دلتای ولگا دیده شدهاست. دستکم یک گزارش از شکار ماکاک رادیاتا توسط گراز در جنوب هند نیز در دست است.
رفتارها
گرازهای نر معمولاً در گروههای ۲۰ عددی زندگی میکنند اما گروههایی بالای ۵۰ گراز نیز دیده شدهاست. مادهها نیز معمولاً در گروههای ۳ الی ۴ عددی همراه با فرزندانشان هستند. نرها در این گروهها نیستند و فقط ۲ یا ۳ بار در سال و مواقع جفتگیری پیدایشان میشود.
گرازهای نر چون بدنشان بافت چربی ندارد که گرمشان کند زمین را با عاجهایشان میکنند و در آن میخوابند. اما بچهها چون توانایی کندن زمین را ندارند در کنار هم جمع میشوند. در صورتی که به آنها حمله شود یا احساس خطر کنند میتوانند به خوبی از خود دفاع کنند. نرها با حرکت سر خود از پایین به سمت بالا و با استفاده از دندانهای تیز خود زخمهای بدی به دشمن وارد میکنند و مادهها که دندانهای بزرگ ندارند با دهان بزرگ خود گاز میگیرند. البته این حملهها معمولاً برای انسان کشنده نیست اما انسان را بسیار بد زخمی میکند. گرازها لانه خود را در کنار آب میسازند و در طول روز در لانه میمانند اما هنگام بارندگی و وقوع سیلاب گرازها لانه را ترک میکنند.
تولید مثل
در مناطق سردسیر گرازها در اواسط زمستان جفتگیری میکنند اما در مناطق گرمسیری زودتر از آن این کار را میکنند. در طول مدت جفتگیری چند نر و چند ماده با هم میگردند (۳ الی ۵ عدد) در طول دوره جفتگیری گرازها به نسبت گذشته بسیار کمتر غذا میخورند و بیشتر آب مینوشند. قبل از زایمان ماده از چوب خشک و علوفه برای خود لانه میسازد. دوران بارداری این جانور ۴ ماه میباشد که در پایان این دوران ۸ الی ۱۲ بچه به دنیا میآورد. بچهها در نوع ماده در ۱۸ ماهگی و در نوع نر کمی زودتر آماده جفتگیری میشوند.
دشمنان طبیعی
گراز یکی از مهمترین منابع غذایی ببر در مناطقی است که هر دوی این حیوانات در آن زندگی میکنند. ببرها معمولاً دستههای گراز را تعقیب کرده و یکی از اعضای مریض یا ضعیف را شکار میکنند. ببرها، گراز را در مسافتهای طولانیتری نسبت به دیگر طعمههای خود تعقیب میکنند، اما معمولاً از درگیری با گرازهای نر بالغ میپرهیزند. در موارد بسیاری گرازها برای دفاع از خود زخمهایی به ببرها وارد کردهاند که منجر به مرگ آنها شدهاست.
گرگ دیگر شکارچی مهم گراز در برخی مناطق است. گرگها بیشتر به سراغ بچه گرازها میروند، هرچند شکار گراز بالغ نیز در ایتالیا، شبهجزیره ایبری و روسیه گزارش شدهاست. البته در درگیری با گرازهای بزرگسال نیز گرگ بهجای حمله مستقیم با یک ضربه گردن وی را زخمی میکند تا گراز از خونریزی شدید ضعیف شده و بعد حمله نهایی را هنگامی انجام دهد که گراز بیجان شدهاست. در برخی مناطق شوروی سابق یک گله گرگ در هر سال بهطور میانگین ۵۰ تا ۸۰ گراز را طعمه خود میکنند. در برخی مناطق ایتالیا که گراز و گرگ همبوماند، درصد بالای شکار گراز توسط گرگ باعث شده تا گرازها رفتاری تهاجمی را نسبت به گرگها و سگهای اهلی از خود بروز دهند.
کفتار راهراه نیز گهگاه از گراز تغذیه میکند. البته گویا فقط سه زیرگونهٔ بزرگتر ساکن شمال غرب آفریقا، خاورمیانه و هند توانایی کشتن گراز را دارند.
بچه گرازهای کوچک برای چندین گونهٔ دیگر نیز شکار مهمی بهشمار میروند. از جمله مارهای بزرگ همچون پایتون مشبک، پرندگان شکاری بزرگ و بسیاری از گربهسانان وحشی. بالغها با توجه به اندازه، قدرت و توانایی دفاعیشان عموماً هدف حمله قرار نمیگیرند هرچند آنها نیز ممکن است شکار پلنگهای بالغ، خرسهای بزرگ (عمدتاً خرس قهوهای) و تمساحهای بالغ شوند. تمامی شکارچیان گراز شکارچیان فرصتطلب اند و از یک فرصت مناسب برای ربودن بچه گراز استفاده میکنند. گرازهایی که به خارج از زیستگاه طبیعی خود وارد شدهاند (مثل قاره آمریکا و استرالیا) ممکن است در رأس هرم غذایی قرار گیرند، اما در برخی نقاط دیگر شکارچیانی مشابه شکارچیان حاضر در زیستگاه بومیشان یعنی اوراسیا آنها را شکار میکنند.
رابطه با انسان
گراز بر اثر فعالیتهای انسانی به بسیاری از نقاط دیگر دنیا از جمله قاره آمریکا و استرالیا وارد شده و امروزه این حیوان در تمامی قارههای جهان (جز قطب جنوب) و بسیاری از جزایر اقیانوسی زندگی میکند.
اهلیسازی این حیوان در نقاط مختلفی از زیستگاههای خود از جمله جنوب شرق آسیا، خاور دور و آسیای صغیر آغاز شد. در دورانهای اولیه گراز وحشی یکی از منابع غذایی اصلی جوامع شکارچی بود و هنوز هم یکی از هدفهای مهم برای شکار تفریحی است. شکار بیرویه نسل این حیوان را در بسیاری از مناطق از جمله بریتانیا، اسکاندیناوی، بخشهایی از شمال آفریقا، شمال ژاپن و بخشهای بزرگی از شوروی سابق برانداخت. اما هنوز هم این گونه پراکندگی بالایی دارد و در بسیاری از نقاط جمعیت زیادی دارد. از آنجا که این حیوان ممکن است به مزارع آسیبهای جدی وارد کند در بسیاری از کشورها یک آفت شمرده شده و حمایتی از آن در خارج از مناطق حفاظت شده صورت نمیگیرد یا شکار آن آزاد است.
انقراض این حیوان در بریتانیا احتمالاً در قرن سیزدهم صورت گرفت اما در سالهای اخیر خوکهای اهلی و گرازهای گریخته از اسارت به طبیعت این کشور بازگشتهاند. در سوئد هم نسل این حیوان دوباره احیا شدهاست. در دانمارک آخرین گراز در اوایل قرن نوزدهم شکار شد. آخرین گراز وحشی لیبی در سال ۱۸۸۰ مشاهده شد، در سال ۱۹۰۰ نسل این حیوان در تونس، سودان و مصر هم منقرض شده بود. البته در ایران فراوانی زیادی دارد.
در ایران
در ایران گراز در بیشتر در باتلاقها دیده میشود و تقریباً هر جا باتلاقی وجود داشته باشد زیستگاه گراز است. همچنین در بوتهزارهای جنوب شرق ایران و به ویژه در جنگلهای بلوط کوههای البرز و زاگرس. هرچند گرازها گاهی در تابستان به مناطق مرطوب مرتفع میروند اما بیشتر در ارتفاعات پایین دیده میشوند. در اکثر مناطق گرازها در مناطقی که پوشش گیاهی متراکم باشد پیدا میشوند اما در جنوب ایران مثل دشت ارژن در دشتهای نسبتاً باز و در حال چریدن بین درختان پسته وحشی دیده میشوند.
گراز با نرخ باروری بالایی که دارد طعمه فراوانی برای گوشتخواران بزرگ ایران به ویژه پلنگ است. در گذشته گراز طعمه مورد علاقه شیر ایرانی و ببر مازندران هم بود. گرازها همچنین با از بین بردن درختان در محدودههای کوچکی در جنگل به گونههای دیگر حیوانات هم سود میرسانند. در زمستان آنها برای یافتن ریشهها تونل میکنند و با از بین بردن پوشش یخ و برف زمین برای حیوانات دیگری مثل قرقاول و گوزن هم غذا فراهم میکنند. در کوههای البرز گاهی قرقاولها را در حال چریدن در کنار گرازها میتوان دید. هرچند گرازها مقدار زیادی از بذر درختان بلوط و مازو را میخورند اما تعداد متعادل آنها در عمل به حفاظت از جنگل منجر میشود. چون برای خوردن ریشه گیاهان خاک سطح جنگل را زیر و رو کرده و به این ترتیب مواد گیاهی در خاک ادغام شده. لارو حشرات مضر برای درختان بیرون آمده و توسط حیوانات دیگر خورده میشوند یا از سرما میمیرند. حرام بودن گوشت گراز در دین اسلام موجب شده تا شکار گراز در ایران نادر باشد. این جانور به علت از بین رفتن صیادان ، در بیشتر مناطق ایران تبدیل به یک آفت شدهاست و برعکس اکثر گونههای ایرانی جمعیتش در حال افزایش است.
جستارهای وابسته
شکار گراز
یادداشتها
منابع
Sus scrofa IUCN Red List, 2008
آرایه (زیستشناسی) نامگذاریشده توسط کارل لینه
پستانداران آرژانتین
پستانداران آسیا
پستانداران آلمان
پستانداران آمریکای جنوبی
پستانداران آمریکای شمالی
پستانداران اروپا
پستانداران اروگوئه
پستانداران استرالیا
پستانداران استونی
پستانداران اندونزی
پستانداران ایالات متحده آمریکا
پستانداران ایتالیا
پستانداران ایران
پستانداران بریتانیا
پستانداران بنگلادش
پستانداران توصیف شده در ۱۷۵۸ (میلادی)
پستانداران جمهوری آذربایجان
پستانداران سری لانکا
پستانداران کانادا
پستانداران کره (کشور)
پستانداران مالزی
پستانداران نپال
پستانداران نیوزیلند
جانوران بزرگ اوراسیا
جانوران بزرگ شمال آسیا
جانوران شهری
خوکها
رمیدگی
زیاگان دیرینشمالگان
فهرست سرخ IUCN از گونههای کمترین نگرانی
گونههای جانوری مهاجم در ایالات متحده آمریکا |
8942 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%86%D8%A7%D8%B2%D9%87 | جنازه | در تعریف پزشکی و حقوقی، جنازه یا جسد به پیکر مرده انسان گفته میشود.
متلاشیشدن
با توجه به مراحل تجزیه و فساد بدن انسان میتوان با مشاهدهٔ جسد تشخیص داد که چند وقت از مرگ فرد گذشتهاست.
نخستین گام در متلاشی شدن بدن، ترشح آنزیم توسط سلولها است. به این مرحله خود-گوارشی میگویند به این معنی که سلولها توسط آنزیمی که از خودشان ترشح میشود تلاش در نابودی خود میکنند. ترشح این آنزیمها یک رفتار هدفمند نیست و به این معنی نیست که سلولهای مرده در حال مدیریت رفتار خود اند بلکه فرایندی است که در اثر توقف فعالیتهای عادی سلول روی میدهد. پس از این، مایعی در میان لایههای سلول تولید میشود و باعث میشود که پوست بدن به سمت کنده شدن برود. در طول این مرحله حشرههای دوبالان (در صورت وجود) شروع به تخمگذاری در سوراخهای موجود در بدن مانند چشم، سوراخ بینی، دهان، گوشها، زخمهای باز و دیگر مناطق بدن میکنند. نوزاد این دوبالان پس از به دنیا آمدن به زیر پوست میرود و شروع به خوردن بدن میکند.
گام دوم، باد کردن بدن است، در این گام باکتریها شروع به متلاشی کردن بافتها و در نتیجه آزاد کردن گاز میکنند. این گاز در رودهها انباشته میشود و به دلیل پیچیدگی رودهٔ باریک در محل زندانی میشود. بادکردگی بدن بیشتر در ناحیهٔ شکم و گاهی در ناحیهٔ دهان و اندامهای تناسلی دیده میشود. زبان هم ممکن است باد کند که این در هفتهٔ دوم پس از مرگ رخ میدهد. باد کردن بدن تا جایی ادامه میدهد که گاز موجود فضای باز برای فرار کردن پیدا کند.
گام سوم، تعفن است که آخرین و طولانیترین گام در تلاشی بدن است. در این گام ساختارهای بزرگ بدن شکسته میشود و بافتها، نرم و مایع میشود و پروتئینها از بین میرود. اندامهای گوارشی، مغز و ششها، نخستین اندامهایی است که از بین میرود. در شرایط معمولی پس از سه هفته از آغاز تجزیه، اندامهای بدن دیگر نباید قابل شناسایی باشند. ماهیچهها میتوانند توسط گوشتخواران و حتی باکتریها خورده شود. کمکم با گذشت چند سال، آنچه از بدن باقی میماند تنها استخوانهای او است.
محققان معتقدند بدن انسان در هنگام متلاشی شدن بوی خاصی پخش میکند که با بوی بدن جانداران دیگر متفاوت است بنابراین میتوان از آن برای کشف محل اجساد انسانها به ویژه در زمان بروز بلایای طبیعی مانند زلزله استفاده کرد. در آخرین تحقیق انجام شده، بقایایی از جسد ۲۶ حیوان و ۶ انسان در ظرفهای مخصوصی گذاشته شد و روند متلاشی شدن آنها به مدت ۶ ماه مورد مطالعه قرار گرفت. در طول این مدت گازهای متصاعد شده از بافتهای در حال فساد این اجساد بهطور منظم جمعآوری و تجزیه شدند. پژوهشگران فهمیدند که از روی این گازها میتوان اجساد انسانها را از اجساد سایر حیوانات تشخیص داد؛ اجساد انسانها و خوکها هشت 'استر' مجزای قابل تشخیص از بقیه حیوانات از خود منتشر میکند اما بدن حیوانات پنج نوع استر متفاوت نیز تولید میکند که از طریق آنها میتوان جسد انسان را شناسایی کرد.
جستارهای وابسته
کالبدگشایی
کالبدشکافی
منابع
پیوند به بیرون
فروش جنازه و بدست آوردن سود
پسامرگ
جنبههای پزشکی مرگ
مرگ |
8947 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D9%86%D9%85%DB%8C%D9%86 | شهرستان نمین | شهرستان نمین یکی از شهرستانهای بسیار زیبای استان اردبیل ایران است و مرکز آن شهر نمین است. وسعت این شهرستان ۱۱۰۰ کیلومتر مربع است.
تقسیمات کشوری
این شهرستان از ۳ بخش و ۷ دهستان تشکیل شدهاست.
بخش مرکزی شهرستان نمین
دهستان دولتآباد
دهستان گرده
دهستان ویلکیج شمالی
شهرها: نمین
بخش ویلکیج
دهستان ویلکیج جنوبی
دهستان ویلکیج مرکزی
شهر: آبی بیگلو
بخش عنبران
دهستان عنبران
دهستان میناباد
شهر: عنبران
آثار تاریخی و جاذبههای گردشگری
عمارت صارم السلطنه نمین موزه مردمشناسی و اشیا عتیقه و قدیمی
جاده کوهستانی و جنگلی حیران به طول ۳۵ کیلومتر
منطقه سرسبز و جنگلی شاله دره یا شغاله دره با آثار برجای مانده از شنیدان قلعه سی از خروجی تونل تا منطقه میناباد
آرامگاه باباروشن در ۶ کیلومتری شرق نمین و ۲ کیلومتری روستای خشه با درهای سرسبز و جنگلی، چشمه آب معدنی و درخت بلوط کهنسال
مساکن اولیه انسانها به نام دلمن در یک کیلومتری شمال نمین حدفاصل روستاهای میناباد و میرزانق و همچنین منطقه قرمزلیق و چوپان یوردی تپهای مشرف به خانقاه علیا و خانقاه سفلی
مقبره شیخ بدرالدین در شهر نمین
پیکره سنگی بابا داوود عنبران یا ده ده قورخو بالاتر از روستای عنبران
جنگل و منطقه گردشگری فندقلو درکنار روستای خانقاه سفلی و در حدود ۲۵ کیلومتری شمال اردبیل و ۶ کیلومتری نمین بااماکن تفریحی، استراحتی و پذیرائی و مناظر طبیعی جنگلی و مرتعی با پوشش گیاهی بیش از ۹۲ گونه
مقبره پیرلنگ در ننه کران
آبهای معدنی قره چناق در روستای قره چناق، (قاراچاناق) مشه سوئی بعد از عبور از روستای گللو و گذشتن از قوشادگرمان به مشه سوئی میرسد، گرده سوئی نزدیک روستای گرده در غرب نمین
روستای عنبران با آب و هوای خوب و طبیعت سرسبز و زیبا و مردمانی شافعی مذهب سنی و زبان تالشی که محل تولید و بافت عمده بهترین نوع گلیم میباشد.
تپههای باستانی مربوط به هزارههای قبل از میلاد در روستای خانقاه علیای نمین و خانقاه سفلی نمین و روستاهای حومه
طبق شواهد موجود در کتب تاریخی و آثاری باستانی که در این ناحیه کشف شدهاست، سابقه تمدن در این ناحیه به هزاران سال پیش میرسد.
نامشناسی
در خصوص نامگذاری این شهر چنین گفته میشود که این شهر در قدیم پوشیده از جنگل و درخت بوده و به دلیل فاصله اندک آن از دریای کاسپین هوایی مرطوب و پر باران داشتهاست و بر همین اساس آن را نمین یعنی نمناک نامگذاری کردهاند.
اشیایی که از اطراف موزهٔ نمین پیدا شده قدمتی بالغ بر ۵۰۰۰ سال دارند.
اقتصاد و صنایع
صنایع دستی مانند گلیم از تولیدات شهرستان نمین دارای شهرت جهانی است
بیش از ۶۷هزار هکتار سطح زیر کشت
۴۰ واحد دامداری صنعتی (پرورش بیش از ۱۷۰ هزار رأس گوسفند و بره، بز و بزغاله، تعداد ۴۶ هزار رأس گاو و گاومیش)
۵۹ واحد پرورش مرغداریهای صنعتی (تولید بیش از ۳/۱ تولیدات مرغ (گوشت سفید) استان اردبیل)
۷۰ واحد کارخانجات و کارگاههای تولیدی صنعتی و معدنی فعال، ناحیه صنعتی نوجهده و شهرک صنعتی.
کارخانههای بزرگ سیمان –تولید لولههای پلیاتیلن و پروپلین-تصفیه روغن موتور-بتن آماده-آرتاسویول لولههای بزرگ فاضلابپرکنی و بستهبندی و انجماد مرغ--بلوکزنی و تیرچه بلوک
صنایع بزرگ:-آرتاپلاست، آرتاموکت، پتروشیمی آرتا انرژی، تولید پلاستیک چندلایه-آرتاذوب، آرتا پان، قطعات خودرو، آجر ماشینی کیانبهساز.
مردمشناسی
مردم شهرستان نمین به زبان [ترکی آذربایجانی] صحبت میکنند. کل جمعیت این شهرستان ۱۱۰۷۷۹ نفر است.
کتابخانههای عمومی
یکی از قدیمیترین کتابخانههای استان اردبیل بعد از کتابخانه عاشوری زاده خلخال (تأسیس ۱۳۴۴) و کتایخانه شیخ صفی الدین اردبیلی (تأسیس ۱۳۴۶)، کتابخانه عمومی فرهنگ نمین میباشد که در سال ۱۳۴۹ تأسیس شدهاست.
طبق آمار۱۳۹۷، در شهرستان نمین، ۶ کتابخانه عمومی قرار دارد که ۲ کتابخانه عمومی (فرهنگ نمین و حبیب اله امامی) و ۱ کتابخانه مشارکتی (صادق نمین) در شهر نمین واقع شدهاند و ۱ کتابخانه (وحدت عنبران) در شهر عنبران قرار دارد.
منابع
پیوند به بیرون
وبسایت جامع ویلکیج
نمین |
8948 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D9%84 | شهرستان اردبیل | شهرستان اَردِبیل [[تلفظ ویکیپدیا:راهنمای رسانه|راهنما]]·اطلاعات یکی از شهرستان های ایران و مرکز استان اردبیل در شمال غربی این کشور است. مرکز این شهرستان شهر اردبیل است.
تقسیمات کشوری
این شهرستان از ۴ شهر، ۳ بخش و ۱۰ دهستان تشکیل شدهاست:
بخش مرکزی شهرستان اردبیل
دهستان ارشق شرقی
دهستان بالغلو
دهستان سردابه
دهستان شرقی
دهستان کلخوران
شهرها: اردبیل
بخش هیر
دهستان فولادلوی جنوبی
دهستان فولادلوی شمالی
دهستان هیر
شهرها: هیر ، آراللو
بخش ثمرین
دهستان غربی
دهستان دوجاق
شهرها: ثمرین
منابع
اطلس گیتاشناسی استانهای ایران، تهران: ۱۳۸۳خ.
شهرستان اردبیل
اردبیل |
8949 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%86%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86 | عنبران | شهر عَنبَران یا در زبان محلی آمبان یکی از شهرهای شهرستان نمین با نام شهر ملی گلیم واقع در استان اردبیل میباشد. مردم این شهر اهل سنت شافعی هستند و به زبان تالشی عنبرانی سخن میگویند.
محلات این شهر تشکیل شدهاست از سه روستای سابق عنبران بالا، عنبران پائین و امین جان یا به زبان محلی (امجون).
عنبران بالا در گذشته پناهگاهی بوده برای چلهنشینی درویشان و صوفیه.
و محمد سعید نقشبندی و پدر ایشان علی افندی که خلیفه عثمان سراج الدین اول بوده است در آنجا بربالای کوهی مدفون اند در محل امروزی عنبران پایین، زمینهای کشاورزی و مراتع و چراگاه قرار داشتهاست که با گذشت زمان و کوچ عدهای از مردم عنبران بالا و روستاهای پیرامون به این منطقه روستای عنبران پایین شکل گرفتهاست. عنبران دارای باغات سرسبز و چشمههای آب فراوان است.
پیکره سنگی بابا داوود در شهر عنبران واقع شدهاست. ارتفاع این پیکره بی نظیرحدود ۲۰ متر میباشد. این پیکره به شکل انسانی که به روبرو نظاره گراست تشکیل شدهاست.
این پیکره شبیه مجسمه ابوالهول در مصر میباشد. هرساله عده زیادی از گردشگران جهت دیدن این پیکره به شهر عنبران مسافرت مینمایند.
محصولات زراعی دارای تنوع زیادی میباشد ولیکن مهمترین آنها عبارتند از: زردآلو ، گردو ، سیب ، گندم، عدس ، نخود.
در عنبران گلیم بافی رونق فراوانی دارد تا جایی که گلیم بافان عنبرانی در کشور شناخته شده هستند.
از سوغاتیهای مهم عنبران میتوان به فطیر مخصوص عنبران (زِرِن) و گلیم اشاره کرد.
فطیر زرن مشابه فطیری است که در بخش شاهرود خلخال به نام زرین معروف است. این فطیر معمولاً گرد است و به نازکی حدود یک سانت و نیم و چون رویه آن با مخلوط تخم مرغ و آب زرد، میشود، لذا به زرین یا زرن یعنی طلایی رنگ معروف است.
ثبت ملی گلیم عنبران در کشور
در ۱۵ دی ماه ۱۳۹۹ شهر عنبران به عنوان شهر ملی گلیم و شهر اصلاندوز به عنوان شهر ملی ورنی (گلیم) در سطح کشور معرفی گردید.
منابع
شهرستان نمین
شهرهای استان اردبیل
شهرهای شهرستان نمین
روستاهای شهرستان نمین |
8950 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%A8%DB%8C%D9%84%D9%87%E2%80%8C%D8%B3%D9%88%D8%A7%D8%B1 | شهرستان بیلهسوار | شهرستان بیلهسوار، یکی از شهرستانهای مرزی استان اردبیل به مرکزیت شهر بیله سوار است. این شهر حدود ۶۰۰۰ سال قدمت داشته و آثار تاریخی بسیار زیادی دارد. سالانه حدود ۵میلیون نفر از گمرک این شهر گذر میکنند.
تقسیمات کشوری
شهرستان بیله سوار از ۳ شهر و ۳ بخش ۵دهستان تشکیل شده است.
شهر ها
بیله سوار
جعفرآباد
بابک
انجیرلو
بخش ها
بخش مرکزی
بخش قشلاق دشت
بخش انجیرلو
انجیرلو در سال ۱۳۹۹ به بخش ارتقا یافت.
دهستان ها
دهستان گوگ تپه
دهستان قشلاق دشت جنوبی
دهستان قشلاق دشت شرقی
دهستان قیزقالاسی
تاریخچه
در الواح سومر در سال ۲۴۵۰ قبل از میلاد نام بیله سوار قید شده است. در این منطقه قوم بزرگی به نام «بیل» در کنار رود «کورا» رود ارس و آذربایجان و مغان تا سبلان و اردبیل زندگی میکرد و ۳ نوع رب النوع را ستایش میکرد و یکی از خدایان، بیل (خدای زمین) بود. طائفه «بیل» که آثاری از آنها باقی مانده شامل چندین شهر است که معلوم می شود اردبیل از ۱۲ طائفه تشکیل می شده که از جمله آنها یکی «ارد» و دیگری «بیل» بوده است (کریمر، 1383). بیلجه نزدیک باکو، بیلقان در آران کنار رود کورا، سعید بیل در گرجستان کنار رود کورا و در مغان بیله سوار، از نمونههای آنان است (همان). قدمت این شهرستان همچنان که در پیشینه تاریخ آمده به دورانهای خیلی قدیم باز میگردد و از سکههای کشف شده در تپههای مختلف این منطقه می توان قدمت باستانی آن را ثابت کرد.
نام قدیمی بیله سوار قبل از تسلط اعراب «بلسکان» بود و بعد از تسلط اعراب به «بلسکان» و «بلسجان» تغییر یافت در زمان آل بویه «بیله سوار» شد. بنابراین حدود زندگی قوم بیل تا چه اندازه وسعت داشته است و بیله سوار هم بازمانده از آن ایل بزرگ میباشد. شاید هم نام بیله سوار بنا به گفته بعضی از محققین مأخوذ از قوم «سووار» باشد که در اطراف رود ارس در هزاره اول شگرف داشتند. در برخی منابع هم بیل یا بیله معنی مکان را می دهد. مثلا در اردبیل ارد (در منابع زرتشتی آرتا یا آرتتا) به معنی مقدس و بیل یا ویل به معنی مکان یا شهر است که با چنین ترکیبی می توان شهر قوم سووار یا ساوار (از اقوام باستانی منطقه آذربایجان) بحساب آورد (صادقی، 1383).
به گفته حمدالله قزوینی، مورخ ایرانی، بیلاسوار در قرن دهم مورد حمله امیر بوئی قرار گرفت و این شهر از بیلاسوار به پیله سوار تغییر یافت. در برخی منابع معاصر نیز بیله سوار را پیل سوار یا پیله سوار نامیده اند. پیله سوار از آن روی گفته شده که نادر شاه افشار در ۱۱۴۸ هجری قمری، هنگامیکه برای تاجگذاری در مغان رهسپار اصلاندوز بود، لشکریانش دارای پیل یا فیل بوده و مدتی در این ناحیه اردو زده بودند از این رو به پیل سوار، پیله سوار معروف شده است. البته با توجه به اینکه نام بیله سوار در الواح سومری آمده بنابراین وجود چنین مواردی نمی توان چندان واقعی باشد (کیانی، 1394).
نام روستاهای دیگری ازجمله پیلهرود، پیله شهران و پیلهگلین که هر سه از توابع اردبیلاند نیز با همین واژه ساخته شدهاست.
برخی گمان بردهاند که بیله سوار را پیلسوار هم مینامیدهاند که گویا نادرشاه افشار هنگام تاجگذاری در سال ۱۱۴۸ هجری قمری در اصلاندوز، مدتی با فیلهایش در این منطقه اتراق کردهاست.
این شهر از نظر تاریخی شاهد رویدادهای زیادی بودهاست. از جملهٔ این رویدادهای تاریخی میتوان به حمله روسها در زمان عباسمیرزای قاجار و اشغال آذربایجان توسط قشون روس در جنگ جهانی اول و دوم اشاره کرد.
جغرافیا
بیلهسوار در شمال غربی ایران و در قسمت شمالی استان اردبیل واقع شدهاست. وسعت شهر ۱٫۹۴۵ کیلومتر مربع و جمعیت آن طبق برآورد سال ۱۳۹۵، هجده هزار و صد و هشتاد و سه نفر بودهاست. ارتفاع متوسط آن از دریا حدود ۱۲۰ متر است.
آثار تاریخی
از آثار تاریخی بهدست آمده چنین برمیآید که بیلهسوار به دلیل مساعدت آب و هوایی، در اعصار قدیم محل زندگی انسانهای اولیه بودهاست. حملات روسها و جنگهای ایران و روسیه در زمان فتحعلیشاه، اشغال آذربایجان توسط روسها در جنگ جهانی اول و دوم از اتفاقات مهم تاریخی در بیلهسوار بودهاست. تپههای باستانی مربوط به دوران قبل ازاسلام، قیزقالاسی (قلعه دختر) مربوط به دوران گذشته، کاروانسرای مخروبه در منطقه خروسلو ازدوران صفویه، مزار سربازان گمنام در جریان کشتار سوم شهریور ۱۳۲۰ توسط روسها در جنگ جهانی دوم، از آثار تاریخی این شهرستان بهشمار میروند.
نام بیله سوار به کرات در کتابهای تاریخی، از آن جمله در کتاب نزهت القلوب حمدالله مستوفی (قرن هشتم هجری) آمدهاست.
چهرههای ورزشی
مجید فرزین وزنهبردار تیم ملی معلولان از شهرستان بیله سوار است که مدال نقره پارالمپیک پکن و مدال طلای پارالمپیک لندن را دارد. میدانی در شهر بیله سوار بنام جهان پهلوان مجید فرزین نامگذاری شدهاست. او مدال طلای خود را برای کمک به زلزله زدگان استان آذربایجان شرقی اهدا کرد.
مشکلات
این شهرستان و شهرستانهای مجاور پارسآباد و گرمی که مجموعاً منطقه مغان را تشکیل میدهند به دلیل مرزی بودن از برخی صنایع و کارخانجات محروم شدهاند و کمبود سرمایهگذاری در بخشهای غیرکشاورزی به تضعیف صنعت منجر گشتهاست. با تصویب منطقه آزاد تجاری استان اردبیل یا الحاق این منطقه به منطقه آزاد تجاری ارس (به مرکزیت جلفا) میتوان شاهد پیشرفت صنعت و همچنین پیشرفت روزافزون تجارت با قفقاز و اروپا در این منطقه بود.
جاده انجیرلو به آقداش
جاده آقداش _انجیرلو بیش از ده سال است که علیرغم برخی کارهای اولیه نیمه کاره رها شده و با اینکه میتواند بر اساس محاسبات فنی انجام شده توسط کارشناسان راهسازی حداقل پنجاه دقیقه فاصله زمانی تردد بین اهالی مغان و اردبیل را کاهش دهد و در یک مسیر هموار و بدون کوچکترین پستی و بلندی با کمترین هزینه و زمان تکمیل گردد در کمال بهت و شگفتی مردم بدون توجه باقیمانده و در مقابل اخیرا توسط'اداره کل راه وشهرسازی استان کلنگ چهاربانده شدن جاده مواصلاتی مغان از نقطه شروع سه راهی بیله سوار زده شده و بلافاصله بعد از کلنگ زنی با جابجایی محل استقرار کمپ ماشین الات راهسازی به خروجی گرمی در آرانچی با کندن دل کوه و تخریب طبیعت بکر آن منطقه در کمال حیرت بلدوزرها، لودرها و کمپرسیها با سرعت تمام شروع بکار نمایند..
البته شگفتی تنها آن نیست ؛
آنچه که بیشتر به تعجب دامن میزند انتشار دو متن بسیار جالب آقایان میرزاده مبنی بر برپایی میهمانی چایی برای مسافران دوسوی مغان و اردبیل و دعوت به عدم شتاب و عجله مسافران برای رسیدن به مقصد در دوسوی مسیر با ادبیاتی بسیار طعنه آمیز است و دیگری بیانیه احساسی نماینده منتخب گرمی جناب ولی اسماعیلی در خصوص تاکید بر اجرای پروژه فوق از داخل شهر گرمی و اظهارات تندشان مبنی بر ممانعت جدی از اجرای پروژه اقداش _انجیرلو در بازه زمانی کلنگ زنی ونقل وانتقال ماشین الات است.
در عین حال شگفتی بیشتر آنجاست که نه ازنماینده فعلی و نه از نماینده منتخب پارس آباد،اصلاندوز و بیله سوار خبری نیست که نیست.
گردشگری
شهر بیله سوار دارای بازارچه مرزی میباشد که اجناس خارجی بقیمت مناسب در آن بفروش میرسد. شهرستان بیله سوار در بهار طبیعت بسیار زیبایی دارد.
یکی از عمده اجناسی که بازار بیله سوار باآن شهرت یافتهاست، کت و شلوار مردانه و لباس زنانهاست.
راهها
با حذف گردنه لنگان از مسیر مغان به اردبیل، راه بیلهسوار به مرکز استان نیز نزدیکتر شدهاست.
منابع
اطلاعات جدول
پایانههای مرزی ایران و جمهوری آذربایجان
شهرستان بیلهسوار
شهرهای استان اردبیل
مناطق مسکونی در شهرستان بیلهسوار
شهرستانهای استان اردبیل |
8952 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%AE%D9%84%D8%AE%D8%A7%D9%84 | شهرستان خلخال | شهرستان خلخال با قدمت ۱۲۰۰۰ ساله در جنوب استان اردبیل واقع شدهاست و مرکز آن شهر خلخال است. وسعت این شهرستان ۳۹۸۰ کیلومتر مربع است.
این شهرستان از طرف شمال به شهرستان کوثر از طرف شرق به شهرستان تالش در استان گیلان از طرف جنوب به شهرستان طارم در استان زنجان و از طرف مغرب به شهرستان میانه آذربایجان شرقی محدود میشود و از طریق فیروزآباد ۱۰۵ کیلومتر با میانه فاصله دارد. شهرستان خلخال در ۴۸ درجه و۳۲ دقیقه طول جغرافیایی و۳۷ دقیقه و۳۷ درجه عرض جغرافیایی از نصف النهار گرینویچ قرار گرفتهاست.
نام قدیمی و اصلی شهر خلخال، «هیرو » میباشد که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به نام خلخال که سابقا به منطقه ای اطلاق می شد در مجلس شورای ملی تصویب به جای هیرو تصویب و به کار برده شد این کاربرد اطلاق اعم به جز است چرا که
خلخال به منطقه وسیعی اطلاق میشد که شامل مناطق کاغذکنان ( آقکند)، شهرستان کوثر فعلی که از شهرستان خلخال جدا وتبدیل به شهرستان شده و روستاهایی از بخش قره پشلو استان زنجان مانند حاج سهران ، چومالوو... این مناطق به مرور زمان در تغییر و تحولهای سیاسی و تقسیمات کشوری هرکدام به نحوی از منطقه خلخال جدا و مثل کیوی تبدیل به شهرستان مستقل ویا مانند کاغذکنان به شهرستانها و استان های اطراف الحاق شدهاند. مرکز خالخال در دورههای مختلف متغیر بوده از دوره صفویه تا اواسط دوره قاجار مرکز حکومتی ولایت خلخال کاغذکنان بود که به علت اقامت حاکمان محلی سعدلو، قصبه آقکند بود. در دوره فتحعلی شاه قاجار با ضعف خاندان سعدلو این مرکزیت به هیرو یا هرو اباد منتقل شد خاندان سعدلو از قزل باشان بودند که به واسطه خدمت به
شاه عباس در جنگ با عثمانی، تیول ولایت خلخال را از شاه صفوی دریافت کرده و از چخور سعد به ولایت خلخال مهاجرت ودر کاغذکنان ساکن شدند.،آخرین مرکز حکومتی خانات خالخال شهر هرو (یا هرو یا هروآباد) بوده که همزمان با تغییر اسم به خلخال بعد از انقلاب، نام هروآباد هم به خلخال تغیر کرد و در حال حاضر هرو با نام جدید خلخال همچنان مرکز این شهرستان است.
جمعیت
برابر با سرشماری سال ۱۳۹۵ شهرستان خلخال ۸۶۷۳۱ نفر جمعیت داشت. بر اساس این سرشماری نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ شهرستان خلخال دارای ۸۶۷۳۱ نفر جمعت بودهاست. در آبان ماه ۱۳۹۵، جمعیت شهرستان ۸۶۷۳۱ نفر بودهاست که از این تعداد ۵۵ درصد در نقاط شهری و ۴۵ درصد در نقاط روستایی سکونت داشته و بقیه غیر ساکن بودهاند. در آبان ماه ۱۳۹۵، از ۸۶۷۳۱ نفر جمعیت، ۴۳۷۹۱ نفر مرد و ۴۲۹۴۰ نفر زن بودهاند که در نتیجه، نسبت جنسی برابر ۱۰۲ بهدست میآید. به عبارت دیگر، در مقابل هر ۱۰۰ نفر زن، ۱۰۲ نفر مرد وجود داشتهاست. این نسبت برای اطفال کمتر از یکساله ۱۰۳ و برای بزرگسالان (۶۵ ساله و بیشتر) ۱۰۴ بودهاست. از کل جمعیت، ۲۲ درصد در گروه سنی کمتر از ۱۵ ساله، ۶۸ درصد در گروه سنی ۱۵ تا ۶۴ ساله و ۱۰ درصد در گروه سنی ۶۵ ساله و بیشتر قرار داشتهاند. شهرستان خلخال دارای ۲۶۷۷۹ خانوار بوده که از این تعداد خانوار ۱۴۰۴۲ خانوار شهری و ۱۲۷۱۷ خانوار روستایی بودهاند.
سهم جمعیت شهرستان خلخال از جمعیت کل استان در سال ۱۳۹۵ برابر ۸/۶ درصد وسهم جمعیت شهری و روستایی این شهرستان از جمعیت شهری و روستایی کل استان به ترتیب برابر ۷/۲ درصد و ۱۱/۴ درصد بودهاست.
تقسیمات کشوری
بخش مرکزی شهرستان خلخال
دهستان خانندبیل شرقی
دهستان خانندبیل غربی
دهستان سنجبد شرقی
شهرها: خلخال
بخش خورش رستم
دهستان خورش رستم جنوبی
دهستان خورش رستم شمالی
شهرها: هشجین
بخش شاهرود شهرستان خلخال
دهستان پلنگا
دهستان شال
دهستان شاهرود
شهرها: کلور
وسعت، شهرستان خلخال تا دوره قاجار فراتراز این نقشه بوده که در دوره قاجار طی حکم حکومتی منطقه طارم ازخلخال جدا و به شهرستان زنجان واگذار گردیده، در انقلاب سفید شاه و با قانون آخارباخار مرزهای خلخال از سمت شرق محدود تر شده تا جای که از نزدیکیهای دهستان خرجگیل تالش به گردنه الماس و کرمان محدود شده و از سمت غرب بخشهای تَرک و روستاهای اطراف به شهرستان سراب واگذار شده
پس از انقلاب اسلامی ایران بخش بزرگی از خلخال به اسم کاغذکنان به دلیل نبود یک پل بر روی رودخانه قزل اوزن از خلخال جدا و به شهرستان میانه واگذار شد درسال ۱۳۷۵ بخش سنجید از خلخال جدا شده و بهصورت شهرستان جدید و بانام شهرستان کوثر تشکیل شد
با این تغییرات در طول دو قرن اخیر مرزهای کنونی خلخال شکل گرفت
زبان و گویش
زبان مردم شهر خلخال ترکی آذربایجانی میباشد. با اینحال زبان تاتی یا تالشی در بیشتر بخش شاهرود و قسمتی از بخش خورش رستم (روستاهای کجل، کرنق) خلخال رواج دارد. همچنین در بخش مرکزی، در دهستان لنبر و روستاهای اطراف آن ، به کردی کرمانجی تکلم میشود که مسلمان و پیرو مذهب سنی هستند.
امیل بئر در مورد زبان تاتی مردم شاهرود خلخال میگوید:
«ناحیه دومی که در خلخال به واسطه روابط شخصی جلب نظر مرا نمود، شاهرود خلخال در جنوب شرقی آذربایجان بود. این زبان نیز که اهالی آن، آن را تات میخوانند از نظر علم زبان، فوقالعاده جالب توجه است. عده ای که این زبان را صحبت میکنند به درجات زیادتر از عدهای است که زبان هرزندی را صحبت مینمایند. این زبان در قراء دیگر، خلخال خارج از حدود شاهرود و در بعضی از قراء ناحیه زنجان نیز صحبت میشود. این زبان قویترین تحملها را در مقابل نفوذ زبان ترکی نشان دادهاست و علت آن این است که روابط اهالی، این ناحیه بیشتر با اهالی نواحی کوه البرز (گیلان و طالش) است که زبان آرین را صحبت میکنند. لیکن به طوری که دیده میشود در این ناحیه نیز یک قریه بعد از دیگری در تحت نفوذ ترکی میرود؛ مثلاً اهالی خمیس که در پنجاه سال قبل زبان تاتی صحبت میکردند امروز به واسطه رابطه با هیروآباد که اهالی آن ترکی صحبت میکنند، عموماً ترکی حرف میزنند.»
از روستاهای تاتزبان بخش شاهرود میتوان به لرد،اسبو، اسکستان، درو، شال، کرین، گیلوان، طهارم دشت، خانقاه گیلوان، کهل، دیلمده و گلوزان اشاره کرد. شهر کلور نیز از شهرهای تاتزبان و مرکز بخش شاهرود است.
هنرهای دستی
از میان هنرهای دستی معروف این شهرستان میتوان به تهیه شال، جاجیمهای ابریشمی و پشمی، گلیم بافی، پلاس،لباس محلی ویژه بانوان روستای لرد، لباسهای پشمی و کرکی و بافت مسند اشاره نمود. متأسفانه بعد از متروک شدن نوغان داری (پرورش کرم ابریشم) بافت جاجیمهای ابریشمی نیز متروک شد و حالا در هر کجا جاجیمهای خلخال پیدا شود باید آن را جزو اشیای عتیقه محسوب نمود. شال پشمی خلخال که قسمت عمده آن در بخش شاهرود تهیه میشود از صادرات مهم خلخال بوده که آن هم فعلاً کاهش یافتهاست. بافت گلیم و مسند نیز در خلخال رواج دارد. در این منطقه گاه مسندهای بسیار نفیس دیده میشود که هنرمندان خلخالی آن را به صورت برجسته میبافند.
جاذبههای طبیعی
روستای گردشگری لرد در بخش شاهرود همراه با جاذبه های بی نظیر مانند چشمه های متعدد و معجزه آسا نظیر چشمه و آبشار سیبیه خانی،غار سنگی کوخول عنبر،باغ های متنوع میوه و بقعه امامزاده محمد
روستاهای آلهاشمین (سفلی و علیا) همراه با جادهٔ چشمنواز، چمنزار وسیع و معروف، چشمههای بهشتی، باغات دیدنی و امامزادگان آلهاشمین
چشمه باش بولاقی در روستای وارث آباد، بهترین نوع آب معدنی در خلخال است.
چشمه قرخ بلاغ (بیوک گوز) در روستای کلی
رودخانه قزل اوزن نیز از کنار روستای نیمه ائیل جاریست.
رودخانه گوجلی (گوژلی) چای در روستای کلی
آب چشمه ای که سنگ کلیه و مثانه را دفع میکند در روستای کلی به سمت آلهاشم
طبیعت زیبا و بکر آلچا بلاغ در روستای کلی
چشمه آب سرد میرعادل (یا به زبان ساکنین محلی بیلدیر) که در روستای اندبیل واقع شدهاست.
گردنههای معروف الماس مجره در مسیر خلخال - اسالم
چشمه آب سرد ازناو که در روستای خوجین واقع شدهاست.
آبشار نره گر
مسیر قدیم خلخال از روستای مجره به گیلان - گیلان
ایشیغلار در روستای زادیه سادات با مدیریت جدید
غار باستانی معروف ازناو (ازنو مسجدی) روستای مجره
امتداد جاده اسالم به روستای مجره و شهر خلخال
از جمله ییلاقهای معرف خلخال ییلاقی به نام سردول که در روستای وهرآورد قرار دارد و ییلاق تابستانی طایفههای گوناگون از ایل شاهسون از چندین دهات اطراف و حتی از تالش گیلان است.
طبیعت زیبای روستای کلی
فنا رود در روستای خوجین
حاجت بولاغی (ائلر باغی)
آبگرم روستای گرمخانه
باغ عسگری در روستای زاویه
آبشار قاراگوش قیه سی و گور گور در روستای کلی
طبیعت زیبای روستای آل هاشم گیلوان
دریاچه قارا گول در بالای کوهای روستای وارث آباد
قلعه باستانی یمن در شمال روستای خللر گیلوان
اقلیم و آب و هوا
شهرستان خلخال یک منطقه کوهستانی است که ارتفاع آن از شرق به غرب و از شمال به جنوب کاهش مییابد.
رشته کوههای تالش در شرق آن از شمال به جنوب کشیده شدهاست که مانند سدی میان دریای خزر و استان گیلان و آذربایجان قرار گرفتهاست بهطوریکه برخلاف دامنههای شرق در دامنههای غربی آن در منطقه خلخال به جهت کاهش باران و خشکی هوا پوشش گیاهی انبوه و چشمگیری دیده نمیشود.
در این شهرستان رود مهم قزلاوزن و شاخههای آن مانند شاهرود آرپاچای و شنگآباد به طرف جنوب جریان داشته و سرانجام به دریای خزر میریزد.این منطقه از لحاظ آب وهوا دارای تابستانهای معتدل و رمستانهای سرد است.
به لحاظ موقعیتهای جغرافیایی و شرایط کوهستانی این منطقه دارای جالب ترین منابع آبهای گرم معدنی است که مهمترین آنها آب گرم معدنی گیوی سویی در دهستان سنجبد در فاصله شهرهای گیوی و خلخال میباشد مقدار بارندگی سالانه خلخال حدود ۲۸۰میلیمتر میباشد.
صنایع و معادن
مهمترین صنایع شهرستان خلخال را صنایع دستی تشکیل میدهند. شهرستان خلخال یکی از مراکز مهم صنایع دستی استان اردبیل و نیز کل کشور محسوب میشود. انواع جاجیم، گلیم، اشیای منبت کاری شده و صنایع چوبی از عمدهترین صنایع دستی این شهرستان است. جاجیم بافی در اکثر روستاهای ایران به ویژه اغلب روستاهای آذربایجان مرسوم است و در هر منطقه دارای ویژگیهای خاص میباشد در شهرستان خلخال جاجیم دارای ویژگیهای خاص میباشد. در گذشته جاجیم مناسبترین چیزی بود که مردم منطقه روی کرسی میانداختند که در این میان جاجیم چیچکلمه CHICHAKLAMEH با ترکیبی از رنگهای متنوع و نقوش لوزی داخل الوان راه راه آن در ده و شهر از همه مشهور بود با متروک شدن کرسی زغالی بافت و مصرف جاجیم در شهرها و حتی در شهرستانهای دور و نزدیک نیز به فراموشی میرفت ولی روستاییان طبق عادت قدیمی مناسبترین روانداز کرسی زمستانی را رها نساختهاند.
کشاورزی و دامداری
شغل اصلی مردم این منطقه کشاورزی، دامداری و پرورش زنبور عسل است.
بهطورکلی خلخال از مناطق کشاورزی، باغ داری و دام پروری استان اردبیل است و محصولات عمده اش گندم، جو و حبوبات، برنج، گردو، سیب، گلابی، انگور است. خلخال به لحاظ داشتن مراتع نسبتاً خوب از دامداری پیشرفتهای برخوردار است و انواع فرآوردههای شیری از قبیل: خامه، ماست، کره و پنیر و… هم چنین پشم، پوست و عسل از عمدهترین تولیدات دامی این منطقه بهشمار میآیند.
پیوند به بیرون
وب سایت دانشگاه آزاد اسلامی واحد خلخال
خلخال |
8953 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D9%86%DB%8C%D8%B1 | شهرستان نیر | نیر مرکز شهرستان نیر و یکی از شهرهای استان اردبیل ایران است. این شهر در ۳۰ کیلومتری شهر اردبیل، ۲۰ کیلومتری شهر سرعین و ۴۵ کیلومتری شهر سراب واقع شدهاست که وجود بزرگراه برای ارتباط نیر با
اردبیل باعث اهمیت این شهر شدهاست.
مجموعه های گردشگری بولاغلار نیر از مکانهای مهم گردشگری این شهرستان هستند.
جاذبههای گردشگری
این شهر دارای چشمههای آب متعدد میباشد که معروفترین آن تفرجگاه بولاغلار میباشد. این چشمه دارای آبی گواراست که در بخشی از آن پرورش ماهی هم انجام میشود. از جمله جاذبههای دیگر شهر نیر وجود آبگرمهای متعدد با خاصیت درمانی میباشد که معروفترین آنها سقزچی، گل، قینرجه و بوشلی سویی میباشند که درجه حرارت بعضی از آنها تا ۵۶ درجه سانتیگراد نیز ثبت شدهاست و جهت درمان امراض پوستی مفید تشخیص داده شدهاست. وجود منطقه زیبای بولاغلار در این شهر، آب و هوای خنک و طبیعت سبز و دلچسب فصول بهار و تابستان حاکی از پتانسیل مطلوب شهرستان برای گردشگری و توریسم است.
مناطق زیر از جمله مکانهای باستانی نیر میباشند:
آبگرم قینرجه و بوشلی سوئی واقع در روستای برجلو
کاروانسرای شاه عباسی (اردبیل) در گردنه صائین نیر
قیز قالاسی و سوگی داغی روستای میجمیر
سنگ نوشتههای اورارتویی
آتشکدههای باستانی
تپهها و قبور باستانی
غارهای باستان قیرمزی کورپو (پل قرمز)
گورستان باستانی و غارهای مسکونی باستانی در روستای ابوذر
گورستان قره شیران
آبگرم قره شیران
استخر عباسلو
قلعه بوینی یوغون در روستای کورعباسلو نیر
سدیامچی
چشمه های بهشتی بولاغلار
غار و پناهگاه نظامی روستای گلستان در ۸کیلومتری نیر به سمت اردبیل
تپه باستانی چالاقان
نیر به روایت تاریخ
دوران ماقبل تاریخی نیر از روی آثار بجا مانده در منطقه و دوران تاریخی منطقه (دهکده، معابد و دژهای صخرهای که در دل زمین کنده شدهاند) قابل مطالعهاست. بهطور کلی کثرت معماریهای صخرهای در منطقه که یادمانهای ماندگار و پایداری از زمان کهنند اولین وسیله شناخت پیشینه تاریخی نیر میباشند و دوم متون تاریخی اعم از سالنامههای آشور و اوراتور است که نشانگر تحولات تاریخی در آن روزگار پرتلاطم هزار سالهاست.بناهایی مثل دژ زیر زمینی و نیز متون شاهنامه که سرشار از چنین اشاراتی است مؤید قدمت این منطقهاست. متون دوران اسلامی نیز موضوع فوق را تأیید میکند. چرا که در صحبت از اردبیل در کتاب معتبری چون احسن التقاسیم (قرن ۴ هجری) اشاره به این نکته شدهاست که «بیشتر خانهها را در زیر زمین ساختهاند».
بنا به نوشته بلاذری: «نیر دیهی بود و کوشک کهنه و درهم شکستهای داشت. مرّبن عمر موصلی طایی در آنجا فرود آمد و بنیاد نهاد و پسرانش را در آن سکنی داد که به ظن قوی، اینان کوشکهایی در آن قریه بنا کردند و به صورت شهری درآوردند که احتمالاً باید همان قریه نیر باشد؛ و بازار جابروان را بنیاد نهاده، برزگش ساختند.» یکی از پسران مرّبن علی از سرکشان آذربایجان بود و در سال ۲۱۲ هجری محمد بن حمید طوسی او را دستگیر ساخته به بغداد فرستاد ولی او بار دیگر به آذربایجان برگشته و به حکمرانی خود پرداخت ابن خردابه در کتاب مسالک و ممالک (تألیف سالهای ۲۳۰–۲۳۴) او را خداوند جابروان و نیریز میخواند. جابروان یکی از شهرهای آذربایجان بوده و یاقوت حموی مینویسد که در نزدیکی نریز (نیر فعلی) بوده ولی از بلاذری نقل شده که در نریز و در نزدیکیهای اردبیل بودهاست.
جشنواره آش
همه ساله در مرداد ماه جشنواره آشهای محلی درمنطقه بولاغلار برگزار میشود که سبب حضور جمعیت کثیری از مسافران و شرکت کنندگان در مسابقه میشود. در این جشنواره فرهنگی و هنری انواع آشهای ایرانی و محلی استان اردبیل از قبیل آیران آشی (آش دوغ)، گیلدیک آشی (آش نسترن وحشی)، اریشته آشی (آش رشته)، آش کشک، آش گوجه، اوماج آشی، سوتلی آش (آش شیر)، آش دیشتیک، آش میوه، یاوان آش، آش حلیم، آش کلم، سوپ، خشیل (کاچی)، یارما آشی، آش آبغوره، آش ماست چکیده، آش جو، آش شله قلمکار، آش کشک، شله زرد و ایمام آشی (آش امام) تهیه و عرضه میشود.
منابع
فرهنگ جغرافیایی ایران
شهرستان نیر
نیر |
8955 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%DA%AF%D8%B1%D9%85%DB%8C | شهرستان گرمی | شهرستان گِرمی یکی از شهرستانهای استان اردبیل ایران است. مرکز این شهرستان، شهر گرمی است. این شهرستان در شمال غربی کشور و شمال استان اردبیل بین ۳۸ درجه و ۵۰ دقیقه تا ۳۹ درجه و ۱۰ دقیقه عرض شمالی از خط استوا و ۴۷ درجه و ۲۵ دقیقه تا ۴۸ درجه و ۱۲ دقیقه طول شرقی از نصف النهار گرینویچ واقع شدهاست. این شهر جزئی از قلمرو مشگین شهر بود و از سال ۱۳۵۵ با جدایی شهرستان مغان از شهرستان مشگینشهر به مرکز شهرستان تبدیل شد. سپس در سال ۱۳۷۰ دو شهرستان بیله سوار و پارسآباد از آن جدا شده و تبدیل به شهرستان شدند.
مساحت شهرستان گرمی(مغان) ۱۷۲۵٫۲ کیلومتر مربع میباشد که معادل بیست درصد مساحت کل مغان و ۶/۹ درصد مساحت استان اردبیل میباشد.
تاریخچه و نام گذاری
نام گذاری
بر اساس اطلاعات ارائه شده در تحقیق دانشگاه آکسفورد، نوشته لویس ژرمن، ریشه نام گذاری گرمی به اعتقاد برخی از واژه گئرامنه گرفته شدهاست که به معنی چند عشیره که دارای چراگاه مشترک میباشند و به رئیس آنان گئرامنی میگفتند. تعداد دیگری اعتقاد دارند این شهر در زمان بابک خرمدین بذ یا بذین داشتهاست و محل آن را بین محله قلعه باشی و روستای اله درق میدانند وقلعه دئیو قالاسی را قلعه بذ میدانند. برخی از مورخان معتقدند این خطه از قدیم محل زندگی چند زنتو از پارتها بوده و واژه گئرمی در گویش پارتها یک واژه مقدس بوده و وجود گورهای خمرهای را دلیل میآورند. مورخان و محققان دیگری معتقدند این واژه از واژههای سومری بوده و از دو قسمت «گئر» و «می» تشکیل شدهاست گئر به معنی آبادی و جای مشخص یا خانه و میبه معنی قوانین آسمانی پس گئرمی یعنی خانه قوانین و دستورهای آسمانی. قدیمیترن طایفه ساکن در دوران متأخر گرمی مربوط به طایفه حسنلو است. این طایفه از نوادگان اوزون حسن هستند که بعد از شکست از شاه عباس صفوی در نقاط مختلف آذربایجان پخش شدهاند.
با این حال محقق دیگری که در زبانهای اطراف گرمی و زبانها باستانی ایران تحقیق کردهاست، مدعی است بر اساس شواهدی از بناهای تاریخی و کتیبهها و نظایر آن باقیماندهاست، نام گرمی واژه ایی احتمالاً با ریشه اوستایی و فارسی باستان است که از دو قسمت «گئر» که تغییر یافته و خلاصه شده «آگئر» به معنی آتش و آتشکده و «می» که خلاصه شده و تغییر یافته میترا به معنی خورشید میباشد، تشکیل شدهاست. یکی از استنادات وی نوشته استرابون (۶۲ ق. م تا ۱۹ م) در رساله جغرافیا کتاب ۱۵، کرده – ۳، بند ۱۳ میباشد که در وصف طایفه مغان مینویسد: «در آنجا هم چنین آتشکدهها وجود دارد، بناهای غریبی که در میانشان آدریانی قرار دارد که از خاکستر انباشتهاست و در آنجا مغان پاسدار آتشی هستند که هرگز خاموش نمیشود.» هر چند مطلب فوق در مورد کاپادوکیه است که هماکنون در ترکیه قرار دارد اما چون وصف رفتار طایفه مغان است میتواند برای سایر تحقیقات تاریخی نیز مستند قرار گیرد. او محلهای انباشته از خاکستر، وجود ۳ تپه گرد که بی شباهت به کاپادوکیه نیستند، تداوم جنگلهای تالش و رسیدن آن به شهر گرمی که منابع چوب و هیزم را به راحتی فراهم میکند و قرار داشتن صخره سنگی در میان دو رود را که برپایی آتش بدون خطر را ممکن میساختهاست، جزو شواهد خود عنوان مینماید؛ بنابراین کلمه مغان که هماکنون به برکت حاصلخیزی خاک، آب رودهای ارس- دره رود و بالهاری و توسعههای صنعتی انجام شده در جلگه مغان، با واژه دشت عجین و همراه شدهاست، بیش از آن که با مناطق جلگهای مغان ارتباط داشته باشد با مناطق کوهپایهای و شهر گرمی ارتباط دارد، چرا که اغلب رفتارهای مغها با کوه و کوهپایه سازگار تر است تا دشت.
محقق مزبور همچنین معتقد است با توجه به اینکه حداقل ۷ نقطه در آذربایجان به همین نام شناخته میشود که دو مورد از آنها در همین شهرستان (خود شهر گرمی و روستایی چسبیده به بخش انگوت)، سه مورد جمهوری آذربایجان، یک مورد آذربایجان غربی (روستایی در ارومیه)، و یک مورد آذربایجان شرقی (رودخانهای در میانه) به همین نام شناخته میشوند، و تشابه اسمی با شهر آذربایجانینشین گرمی (Gremi) در استان کاختی گرجستان باید در این خصوص تحقیق بیشتری صورت گیرد. طبق یافتههای این فرد طایفهای در جنوب ترکیه زندگی میکنند که به نام «گرمی لی اوغلانلاری» شناخته میشوند و معتقد است احتمالاً این طایفه در دوره صفوی با ساکنین فعلی این شهر تبادل شده باشند اما حافظه تاریخی مردم شهرستان و اسناد موجود چیزی در این خصوص ارائه نمیدهد بنابراین نظریه ارتباط تاریخ کهن گرمی با کاپادوکیه تقویت میشود. طایفه مزبور غذایی با برنج درست میکنند که «گرمی پلو» نامیده میشود و بر همین اساس ممکن است گرمی نام گیاه یا ادویهای باشد.
لازم است ذکر شود که واژههای «قرم»، «غرم»، «الغرم»، «القرم» و «قرمی» در کتب تاریخی مختلف که به زبان عربی نگاشته شدهاند برای شبه جزیره کریمه به کار رفتهاند و گاهی به اقوام ترکزبانی که در این شبه جزیره ساکن هستند نیز به «قرم» و «قرمی» شناخته شدهاند اما شواهدی برای ارتباط کریمه با شهر گرمی شناسایی نشدهاست.
با این حال ذکریا ابن محمد قزوینی در کتاب آثار العباد و اخبارالبلاد در وصف مغان مینویسد:
«موغان، ولایتی است واسع از آذربایجان. دهات و آبادی دارد. هرکه از اردبیل به تبریز رود، این ولایت در طرف راست او واقع شده، موغان گرمسیر است و باقی آذربایجان سردسیر؛ و ترکمانیه در آن سکونت داشتهاند به جهت کثرت علوفه و خوشی زمستان و حال تاتار ترکمانیه را از آنجا بیرون کرده و خود آنجا قشلاق میکند.»
با توجه به اینکه موطن اصلی تاتارها از کریمه بودهاست احتمالاً مهاجران وارد شده از عراق و یمن در قرن دهم هجری همان واژهای را که نویسندگان عرب و ایرانی برای کریمه به صورت قرم- غرم - القرم یا مشابه آن به کار میبردهاند در خصوص تاتارهای ساکن این شهر و این منطقه به کار بردهاند و به مرور زمان به علت لهجه ترکی- آذربایجانی مردم منطقه واژه به گرمی تغییر یافتهاست. هرچند پذیرفتن سرنوشت مشابه برای ۷ نقطه جغرافیایی چندان سهل نمینماید.
همچنین این سند ادعایی را که مطرح شدهاست که زبان ترکی بعد از صفویه و از قرن ۱۰ و ۱۱ هجری در این منطقه رایج شدهاست رد میکند و سابقه آن را حداقل به قرن هفتم هجری و حتی پیش از آن برمیگرداند.
تاریخچه و آثار تاریخی
تاریخ شهر و شهرستان گرمی با تاریخ منطقه مغان و آبادیهایی نظیر برزند، باجروان و بذ در هم آمیختهاست. متأسفانه اغلب آثار تاریخی موجود شهرستان به درستی حفاظت نشده و در نتیجه تخریب یا از کشور قاچاق شدهاند. بخشی اندکی از آثار تاریخی کشف شده از این شهرستان در موزه شهرکاشان نگهداری میشوند و البته بخش اندک ولی حائز اهمیتی از آثار مکشوفه از آن در موزه کپنهاگ دانمارک نگهداری میشود.
تپه باستانی (آغامعلی تپه سی) سند معتبری از پیشینه تاریخی این شهربوده که در ۹ کیلومتری شهر و در نزدیکی روستای (شوکورلو) واقع است. همچنین اولین پارچه بافته شده در ایران در تپه همت روستای سالالا (در مکاتبات دولتی سلاله) از توابع شهرستان گرمی کشف شده که هماکنون در موزه ملی ایران نگهداری میشود این پارچه دراصل به رنگ قرمزبوده و دارای زمینه شطرنجی با نشان صلیب شکسته یا همان گردونه خورشید یا گردونه مهر میباشد. به تازگی سنگ قبرهای تاریخی در گورستان حفاظت شده روستای آلیله مغان (گئرمی) کشف گردیده این سنگ قبرها مربوط به دوره تیموری، اسلامی دارای نقوش هندسی دوره اسلامی است و آیاتی از قرآن کریم به خطوط نسخ عربی و کوفی بر روی آنها حکاکی شدهاست. گورستان آلیله باید جزو آثار ثبت ملی شده دانست، قدمت سنگ قبرهای شناسایی شده به ۷۵۰ سال پیش برمی گردد. حالت محرابی و گنبدوار این سنگها بیانگر این است که سنگ قبرها بر مزار افراد مذهبی و مورد احترام نصب شدهاند. همچنین قدمت شهرستان گرمی به ۲۵۰ سال قبل از میلاد برمی گردد و در روستاهای رمضانلو، دریامان و پرمهر آثاری از دوره اشکانی کشف شدهاست.
متأسفانه جز کتاب تاریخ دشت مغان (که بیشتر در خصوص تاریخ معاصر آن مستند است) تحقیق مهمی در تاریخ این شهرستان انجام یا حداقل منتشر نشدهاست.
این شهر دارای چهار دوره تاریخی آبادانی بودهاست که از هم گسسته میباشند. یکی قرون کهن و اساطیری است که آثار فراوانی از سنگ حجاریها، نقاشیهای روی سنگها، ظروف و … از آنها بدست آمدهاست. از آثار به دست آمده از این دوران چنین برداشت میشود که احتمالاً در این دوره صرفاً در حد عبادتگاه و محل اسکان برخی از کاهنان و سربازان و احتمالاً محل نگهداری گنجها و ذخایر از این شهر استفاده میشدهاست و جمعیت قابل توجهی در آن ساکن نبودهاست. از شخصیتهای اساطیری منطقه از فردی به نام دئوتامورث (تهمورث دیو) یاد میشود که گویا بسیار قوی هیکل و نیرومند بودهاست و طبق افسانهها زیر کوه سیفار گیر افتادهاست اما زنده است. این افسانه نیز ارتباط تاریخ گرمی با کاپادوکیه و مغان را نزدیک تر و قوی تر مینماید چرا که کاپگادوکیه نیز متشکل از تونلهای زیر زمینی بودهاست که مردم تا سالها در آن میتوانستهاند پنهان شوند.
دوره دوم مربوط به دوران اشکانیان و ساسانیان است. در این دوره بناهای زیادی در اطراف شهر ایجاد شدهاست که یکی از مهمترین آثار این دوره بنای قیز قلعه سی میباشد که در فاصله ۱۵ کیلومتری شمال شهر و در کنار جاده گرمی به بیله سوار و نزدیک بخش انجیرلو واقع شدهاست اما هماکنون از نظر تقسیمات کشوری جزو شهرستان بیله سوار است. اثر دیگر قلعه برزند واقع در دهستان برزند است که متأسفانه از آن نیز مراقبت خاصی نشدهاست. از این قلعه در جنگهای اشعث کندی در آذربایجان و نیز جنگ افشین با بابک خرمدین یاد شدهاست و نقش مهمی داشتهاست. همچنین کاریز (قنات) لنگان از آثار باقیمانده از دوران ساسانی است.
طبق کتاب دانش نامه ایران و اسلام، از زمانهای بسیار قدیم اقوامی در سرزمین مغان سکنی گزیدهاند که ایرانیان به ایشان آلان یا آلانی گفتهاند و این کلمه را در زبان اروپایی قدیم مخصوصاً در یونانی آلبان و سرزمین آنها را آلبانیا ضبط کردهاند. در زمانهای بعد آران را شامل سرزمینی که در میان شروان و آذربایجان ایران بودهاست میدانستند. بهطور کلی نام آلانها از آغاز قرن اول میلادی در تاریخ ذکر شدهاست.
سعید نفیسی نام قدیمی مغان را آموکان میداند، او در بخش معرفی سرزمین آلانیان و مردم آن دیار مینویسد:
«پای تازیان در سرزمین آران در خلافت عثمان بن عفان (۳۵–۲۳ هجری) باز شد. پیش از این خاندانی از آلانیان در این سرزمین پادشاهی داشتند که منقرض شده بودند. این خاندان را در این دوره آلانشاه یا ایرانشاه خواندهاند. منطقه مغان نیز در این دوره به عنوان منطقهای مستقل و تحت فرمانروای خاندان آموکان شاه اداره میشدهاست. آموکان نام کهن موقان (مغان) است که اکنون به غلط موغان یا مغان نوشته میشود.»
دوره سوم دوره اسلامی میانه است در این دو دوره نیز ظاهراً گرمی در حد بازار و محل استقرار برخی صنایع مطرح بودهاست. در این دوره مورخین، جغرافی دانان و نویسندگان متعددی نظیر ابن خردادبه، ابن فقیه، اصطخری و بلاذری از منطقه «موقان» یاد کردهاند که منطقه وسیعی را شامل میشدهاست به نحوی که از شرق به دریای خزر و از جنوب به اردبیل و از غرب به تبریز منتهی میشدهاست.
بلاذری در کتاب معجم البدان صفحه ۱۸۶ از دو شهر تبریز و موقان آذربایجان یاد میکند که بعد از جنگهای سالهای ۲۲–۲۵ هجری شمسی که بین نیروهای اسفندیار و سپس بهرام با اعراب درگرفتهاست طبق صلح حذیفه صلح کردهاند و اشعث کندی به امارت آذربایجان منصوب شده و مقرر شدهاست ۱۰۰هزار درهم خراج جمعآوری و ارسال نماید. سپس او در روایت جنگهای سبکری و دیسم در سال ۳۰۶ هجری دوباره از موقان یاد میکند که سبکری به آنجا فرار کردهاست. سپس او در شرح نهضت مستجیر بالله دوباره از موقان یاد میکند که نعیمی (وزیر جستان بن سالار) مستجیر بالله را به آنجا دعوت میکند.
ابن خردادبه در صفحه ۱۷ کتاب المسالک والممالک زمانی که از حاکمان و پادشاهان نواحی مختلف نظیر کابل- کرمان- خراسان- آذربایجان و… یاد میکند از فردی به نام اللان شاه به عنوان پادشاه و حاکم موقان (مغان) یاد مینماید. سپس در صفحه ۱۱۹ در فهرست شهرهای آذربایجان بعد از یاد کردن از مراغه، میانه، اردبیل، تبریز، خوی و سلماس از موقان و برزند یاد مینماید. او در صفحه ۱۲۰ مسیر راه دینور به برزند شرح داده فاصله اردبیل تا موقان را ۱۰ فرسخ اعلام مینماید بر اساس این مسافت در تعیین و تطابق شهر موقان با شهرها و روستاهای فعلی استان و منطقه مغان دچار مشکل میشویم به خصوص که در صفحه ۲۱۳ فاصله اردبیل تا موقان را ۴ فرسخ اعلام مینماید. اما وقتی مسافتهای مختلف نظیر تبریز-مرند را تطابق میدهیم (۱۰ فرسخ که الان حدود ۷۱ کیلومتر است یا وقتی که فاصله اردبیل تا نیر را (که در المسالک خردادبه ۵ فرسخ درج شده و فاصله شهر فعلی نیر تا اردبیل ۳۹ کیلومتر است) تطبیق میدهیم؛ متوجه میشویم مسافتها تقریباً دقیق هستند. مسئله از آنجا ناشی میشود که سابقاً و قبل از عهد نامههای ترکمانچای و گلستان مسیر موقان به اردبیل مثل الان نبوده و تقریباً از مسیر خطی بودهاست که شهرهای فعلی نمین و گرمی را در روی نقشه به هم وصل میکند. در این مسیر مسافت گرمی (و شاید هم روستای موغان که در ۶ کیلومتری جنوب گرمی و در کنار جاده قدیم اردبیل- مغان قرار دارد) تا اردبیل حدود ۷۷ کیلومتر است که با روایت ابن خردادبه تطابق دارد بنابراین میتوان نتیجه گرفت موقان یا موغان همان شهر گرمی کنونی است. این مسیر به صورت دیرینهای مسیر مراودات شهرهای اردبیل و خصوصاً نمین و عنبران با گرمی بودهاست.
ابن فقیه ۴ بار از جمله در صفحه ۵۸۲ و زمانی که از شهرهای آذربایجان یاد میکند از موقان و برزند به عنوان شهرهایی در سرحد آذربایجان و گیلان، نام میبرد.
برخی مورخین زمینهای غرب خزر را موغان دانستهاند؛ و این نشان میدهد گستره و اهمیت تاریخی منطقه مغان بسیار بیشتر از اکنون آن بودهاست.
مقدسی در احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم از موقان و برزند به عنوان توابع اردبیل یاد میکند.
حمدالله مستوفی تاریخنگار قرن هشتم هجری در ذکر دیار آران موغان [در گویش آذربایجانی آران به معنای قشلاق و گرمسیر و دشت تعبیر میشود] مینویسد: «هوایش گرمسیر است و به عفونت مایل و حدودش با ولایات ارمن، شیروان، آذربایجان و دریای خزر پیوستهاست. حقوق دیوانیش در عهد اتابکان زیاد از ۳۰۰ تومان این زمان بودهاست و اکنون ۳۰ تومان و ۳۰۰۰ دینار است [یعنی ۳۰۳۰۰۰ دینار جمعا] که بر روی دفتر آمده.» مستوفی، باجروان [دهی در شهرستان ایمیشلی جمهوری آذربایجان] و برزند [که هماکنون از توابع شهرستان گرمی است] را دیههای معمور نوشته و میگوید: «برزند هوایش به گرمی مایل است و حاصلش غله میباشد.»
دور جدید و ترکیب طوایف
تاریخچه پیدایش شهر گرمی در عصر جدید حیات آن به حدود سال ۹۰۰ هجری قمری و دوران صفوی بازمیگردد که ۵ طایفه شیعه (اردوخانلو (از ایل اصانلو و ایل قاجار که از قزلباش های صفوی بودند.) ،حسنلو،آخونلو، کوچری لو، صحبتلو )از مناطق مختلف ایران ، یمن، کوفه و شمال شرق ترکیه به این منطقه مهاجرت داده شده و مدت زمان طولانی در آن ساکن شدند. سپس مهاجرانی از جمهوری آذربایجان فعلی (چیروونها)، نمین، اردبیل، تبریز و سایر نواحی به آن اضافه شدند که کالبد فعلی را شکل داد. در طی این دوره اهالی گرمی در نتیجه درگیریهایی که با طوایف اطراف از جمله شاهسونها و طایفه آلارلو جهت حفظ زمینهای خود داشتند، برخی روستاها از جمله رحیملو (توسط طایفه اردوخانلو)، چلک، شکراب ،روستای تنگ، ساری درق، مغوان،آرانچی و ایلخچی را ایجاد نمودند. البته بعد ها در زمان تشکیل روستا های جدید ، برخی طوایف ساکن گرمی به این روستا ها کوچ کردند .
طایفه اردوخانلو جزو ایل قاجار بودند که از پیروان طریقت صفوی بوده و از زمان شیخ صدرالدین موسی پسر شیخ صفی الدین اردبیلی جزو مریدان این طریقت محسوب می شوند ، که در فعالیت های نظامی و جهاد ها همراه رهبران طریقت بوده و در به قدرت رسیدن شاه اسماعیل و تاجگذاری وی در تبریز فعالیت های چشمگیری داشتند . آنها جزو قزلباش هایی بودند که در دشت چالدران حضور داشته و بسیاری از افرادشان را در جنگ از دست دادند ، و به همین دلیل با گذشت زمان و پس از فوت شاه اسماعیل از قدرت کناره گیری کردند و به فعالیت های اقتصادی و کشاورزی پرداختند .
ایل قاجار یکی از هفت ایل اصلی ترکمان قزلباش بود که در زمان صفویه از آناتولی و شام به ایران مهاجرت کرده و شاه اسماعیل به یاری توان نظامی آنها سلسله صفویه را بنیان نهاد.امیر تیمور گورکانی پس از لشکر کشی به آسیای صغیر و شام در سال ۸۰۳ (قمری) هنگامی که به ایران بازمیگشت، جمعی از طوایف ترکمان را که در شام و ارمنستان و آسیای صغیر به سر میبردند، با خود به ایران آورد، که طوایف روملو و شاملو و قاجار از آن جمله بودند. از طایفه قاجار جمعی به ترکستان بازگشتند و گروهی در اطراف شهرهای گنجه و ایروان و حدود قرهباغ مسکن گرفتند.
هنگامی که شاه اسماعیل یکم، در آغاز کار خویش، از لاهیجان به آذربایجان آمد و به جمعآوری مرید پرداخت، گروهی از سران طایفه قاجار نیز به او پیوستند و در زمره صوفیان قزلباش داخل شدند، و در دوران پادشاهی صفویه به مقامات و منصبهای عالی رسیدند.
شاه عباس یکم این طایفه را به سه قسمت تقسیم کرد. گروهی را به نواحی مرو و شمال خراسان فرستاد، تا در برابر حمله ازبکان و ترکمانان سدی باشد. گروه دیگر را در حدود قره باغ و شمال رود ارس، در مقابل طوایف لزگی گذاشت(که طایفه اردوخانلو از این دسته هستند)، و دسته سوم را در گرگان مسکن داد.
قاجارها حداقل از قرن نهم ه.ق و بعد از آن در قراباغ، بوزوق، آیدین آناتولی و حلب شام و از اوایل قرن یازدهم ه.ق در استرآباد و مرو ساکن بودند. مردم داغستان حداقل تا قرن سیزدهم، اهالی گنجه و قراباغ و ایروان را قاجار عنوان میکردند.
قزلباشها معمولاً ریشهای خود را میتراشیدند و سبیلهای درازی میگذاشتند و بر روی سر تراشیده خود کلاهی غالباً سرخ رنگ بر سر میگذاشتند، در قسمتی که کلاه سر را میپوشاند، گشاد و نوک آن تنگ و بلند بود و به نشانهٔ ۱۲ امام شیعه ۱۲ خط راه راه روی کلاه دیده میشد و عمامه ای غالباً سفید رنگ دور آن پیچیده میشد.
هفت ایل اصلی ترکمان که ایلات قزلباش را تشکیل دادند عبارتند از:
افشار
قاجار
تکلو
روملو
شاملو
ذوالقدر
استاجلو
نیروهای نظامی قزلباشها در درجهٔ اول خود را متعهد به اطاعت از سران قبیله و خاندان (اویماقِ) خود میدانستند و حقوق و مواجب خود را نیز از این سرانِ ایل دریافت میکردند. شاه عباس اول، با تشکیل نیروهای شاهسَوَن، که تنها از شاه حقوق میگرفتند و زیر فرمان مستقیم گماشتگان شاه بودند، در کنار تشکیل سپاه «غلامان خاصهٔ شریفه»، سعی در افزایش قدرت شاه در مقابل خودسریهای برخی امرای قزلباش داشت.
برخی طوایف دیگر اطراف نیز نظیر مددلو و خلیفه لو از طوایفی هستند که ابتدا از یمن به آران (جمهوری آذربایجان) مهاجرت کرده و سپس با تصرف آنجا توسط روسها به این منطقه مهاجرت نمودهاند. بخشی دیگر از طوایف این منطقه نیز باز از مسلمانان مهاجر قفقاز هستند که به «چیروون» در منطقه معروف هستند. در منطقه موران، طایفهای نیز حضور دارد که باز در دوره صفوی از اصفهان به این منطقه کوچ داده شده اند . علت کوچ دهی طوایف مختلف از مناطق مختلف ایران به این منطقه که در دوره صفویه و تا حدی قاجاریه و افشاریه رخ دادهاست، چندان مشخص نیست ولی احتمال دارد، صفویه و حکومتهای بعدی در جهت کنترل قزلباشها و شاهسونها دست به چنین کاری زده باشد.
ترکیب جمعیتی این منطقه دائماً در حال تغییر بودهاست، و برخی از طوایف ایل شاهسون در مناطق غربی و شمالی شهرستان ساکن میباشند و دارای ییلاقها و قشلاقهایی در این مناطق میباشند.
مدرسه خواجه نصیر که سال تأسیس آن به ۱۳۰۲ بر میگردد و قدیمیترین مدرسه سبک جدید استان اردبیل میباشد جزو مباهات مردم منطقه و نشانههای مدنیت جدید بودهاست. با این حال ساختمان این مدرسه تخریب شده و در محل آن ساختمان اداری آموزش و پرورش ساخته شدهاست. ساختمان قبلی این مدرسه ۱۵ سال قبل از تبدیل شدن به مدرسه دولتی ایرانی توسط روسها بنا شده و به عنوان مدرسه روسی اداره میشدهاست. بر همین اساس در سالهای قبل اغلب سالمندان شهرستان که دارای سواد بودند به زبان روسی آشنایی داشتند اما متأسفانه از آن نسل بعید است، کسی هنوز زنده باشد.
جغرافیا و طبیعت
شهرستان گرمی از شمال با شهرستانهای بیله سوار و پارسآباد، از غرب با شهرستان کلیبر (آذربایجان شرقی) از جنوب با شهرستان مشگینشهر و از شرق با جمهوری آذربایجان همسایهاست. شهرستان گرمی از جنوب به دامنه کوههای صلوات، از شمال به کوههای خروسلو از غرب به رود دره رود و از شرق به بالهارود محدود میشود.
براساس تقسیمات کشوری شهرستان مغان (گرمی) دارای وسعتی معادل ۱۷۲۵٫۲ کیلومتر مربع میباشد.
پستترین نقطه شهرستان در شمالغرب شهرستان و در روستای خان محمدلو واقع است که حدود ۲۴۰ متر از سطح دریا ارتفاع دارد و مرتفعترین نقطه شهرستان کوههای صلوات در جنوب روستای خانکندی است که حداکثر ۲۲۰۰ متر ارتفاع دارد.
رشته کوههای قره داغ، خروسلو، صلوات سمتهای جنوبی، شرقی و غربی این شهرستان را تشکیل میدهند. در کوههای این شهرستان تاکنون ۶ دهنه غار طبیعی شناسایی و ثبت شدهاست.
بارش، رودها، چشمهها و قناتها
میانگین بارش شهرستان گرمی حدود ۴۶۰ میلیمتر است با این حال این بارش در طی سالها متغیر است. بر همین اساس شاهد وجود ۶ رشته قنات (کاریز) در شهرستان هستیم که قدمت برخی از آنها را تا دوره ساسانی تخمین زدهاند. با شدت یافتن بحران آب در کشور برخی از این قناتها در سالهای اخیر لایروبی و بازسازی شدهاند. مشهورترین این کاریزها کاریز لنگان میباشد.
بارش سالانه در شهرستان از شرق به غرب و از جنوب به شمال کاهش مییابد، در نتیجه کوهستانهای جنوب شرقی شهرستان (به علت اتصال به کوهستانهای تالش و نزدیکی به دریای خزر) از بارش مناسبی در حدود ۶۰۰ میلیمتر در سال برخوردار است؛ بهطوریکه میانگین بارش در منطقه داش دیبی و وان علیا (منتهیالیه شرق شهرستان) ۷۰۰ میلیمتر در سال بوده و پربارشترین نقطه استان اردبیل است. و این باعث شدهاست تا این منطقه بسیار سرسبز بوده و جنگلهای اوماسلان و اینی که به جنگلهای تالش جمهوری آذربایجان متصل میشوند، در این منطقه قرار دارند. برفهایی که در زمستان میبارد، در دامنههای شمالی کوهستانهای این منطقه گاه تا اوایل تیر ماه میماند و قابل مشاهده است. همچنین چهار رودخانه گرمی چای (اوجارود)، درین کبود، زنگیر و بالهارود، از این منطقه سرچشمه گرفته و تغذیه میشوند. بالهارود نسبت به سه رودخانه دیگر پرآب تر است و در بخشی از مسیر خود مرز ایران و جمهوری آذربایجان را تشکیل میدهد. درحالیکه میانگین بارش سالانه منطقه خان محمدلو (منتهیالیه شمالغربی شهرستان) کمتر از۲۵۰ میلیمتر میرسد. بهطور کلی میزان بارش در شهرستان از متوسط بارش کشور بیشتر است و موجب شده تا کشاورزان آن به محصول خوبی از غلات وحبوبات خصوصاً گندم، جو، نخود و عدس دست یابند.
رودهای مهم شهرستان عبارتند از: بالهارود (به گویش محلی بالهاری)، دره رود، چلک چایی، برزند چایی، زنگیرچایی، گرمی چایی، درین کبود چایی.
دره رود که در گویش محلی «دره اوورد» گفته میشود، با دبی آب بیش از یک میلیارد متر مکعب آب، بزرگترین رودخانه داخلی استان اردبیل است و بیشتر رودهای بزرگ استان نظیر قره سو، بالیغلو چای و خیاو چای به آن میریزند، در بخشی از مسیر خود از غرب این شهرستان عبور میکند. سد بزرگ عمارت با حجم مخزن ۱۵۰ میلیون مترمکعب، بر روی این رودخانه و در محدوده شهرستان گرمی در حال ساخت است.
رودخانه دیگر شهرستان، رود برزند میباشد که بخشی از آب سد گیلارلو را تأمین مینماید.
در گذشته مردم گرمی با بستن حدود ۱۵۰ سد کوچک که به بندهای پوشالی معروف هستند، آبهای جاری منطقه را مدیریت کرده و با استفاده از جویبارهایی از آن در کشاورزی و باغداری استفاده میکردند. بیشتر این بندها هماکنون به علت فرسایش خاک و عدم لایروبی با آبرفتها پر شدهاند.
بر اساس گزارش منتشر شده در سال ۱۳۸۰، از نظر دارا بودن تعداد چشمههای دائمی، گرمی با دارا بودن ۶۹ چشمه دائمی بعد از مشکین شهر، اردبیل و خلخال، در رتبه چهارم استان میباشد.
بادها
در گرمی یادهای متنوعی نیز میوزد اما معمولاً تند نیستند. مردم محلی بسته به فصل، دما، رطوبت، جهت وزش و نیز قدرت بادها، به آنها اسامی مختلفی اختصاص دادهاند. گرمیج (بادی که بین دشتهای منطقه و کوهستانهای آن می زود و تا حدی گرم است)، گئچی قیران (بادی که از سمت شمال میوزد و بسیار سرد است) و وعده (که میتوان آن را همان نسیم صبا دانست همان بادی است که نزدیکی بهار و نوروز میوزد و ملایم و دلانگیز است) از بادهای مشهور منطقه هستند که همگی دارای سرعت ملایمی میباشند.
گونههای گیاهی و جانوری
از حدود سه میلیون و چهارصد هزار هکتار جنگلهای ایران، حدود ۵۰۰۰ هکتار آن در شهرستان گرمی واقع شدهاست مراتع و جنگلهای شهرستان محل رویش پراکنده یا انبوه انواع مختلفی از گیاهان و درختان و درختچهها از جمله نارون، بلوط، انجیر، آلوی کوهی، زالزالک، سیب کوهی، زرشک، تمشک، نسترن، گز، گونههایی از کاج و انواع گیاهان دارویی نظیر شیرین بیان، آجی بیان، پنیرک، پونه، گاو زبان، بابونه، بومادران، زعفران کوهی، ترشک مواج، اسفند، ترشک کوهی، چای کوهی و برخی گیاهان دیگر است.
گلهای لاله، شقایق، زنبق، گونههایی از صعلب، گلایل، بنفشه و برخی گلهای دیگر در فصول مختلف و در نواحی مختلف شهرستان میرویند.
گونههای حیوانی شهرستان شامل:
پستانداران: خرگوش، گرگ، گرگاس، روباه، شغال، گورکن، جوجه تیغی، موش، بز و میش جزو گونههای پستانداران منطقه هستند. گراز، خرس، گربه وحشی و برخی گونههای دیگر نظیر گوزن و آهو نیز هر از گاهی در دشتها و کوهستانهای اطراف مشاهده میشوند. اما آهوی مغان که در افسانههای آذربایجان معروف است، در دو دهه اخیر مشاهده نشدهاست.
پرندگان: کبوتر، کبوتر چاهی، سینه سرخ، سینه زرد، کبک، گنجشک، کلاغ، زاغ، دارکوب، هدهد، قرقی، جغد، خفاش، لاشخور، شاهین، پرستو، سونا، ترلان، قمری، سار و سار صورتی، بلبل، بلدرچین، چکاوک کاکلی،
خزندگان و دوزیستان: مار، کورمار، مارمولک، سمندر، لاکپشت، قورباغه،
حیوانات آبی (بیشتر در دو رودخانه بالهاری و دره رود و دریاچه سد گیلارلو): ماهی قزل آلا و آزاد، خرچنگ
آب و هوای گرمی
شهرستان گرمی مانند اغلب نواحی ایران دارای اقلیمی نیمه خشک با تابستانهای نسبتاً گرم و زمستانهای نسبتاً سرد میباشد. آب و هوای گرمی نسبت به اغلب نواحی و شهرستانهای استان اردبیل معتدل و ملایم میباشد. آب و هوای این شهرستان خصوصاً در شرق، تا اندازهای تحت تأثیر آب و هوای منطقه خزر و توالش میباشد و قرار گرفتن اغلب آبادیهای آن در درهها، آنها را از بادهای تندی که در برخی شهرستانهای استان نظیر اردبیل و مشکین شهر میوزد، در امان نگاه میدارد.
گفته میشود در سال ۱۳۵۵ و تأسیس شهرستان مغان، محمد رضا شاه پهلوی یکی از امرای ارتش را مسئول مسافرت به منطقه و بررسی نمود، در این سفر که در تابستان رخ داده بود، همسر ارتشبد از هوای گرم سایر شهرهای مغان شاکی شده بود اما وقتی وارد گرمی شدند از آب و هوای مطبوع و سرسبزی آن به وجد آمده و به همسر خود اصرار نمود که هیچ شهری برای مرکزیت مغان سزاوارتر از گرمی نیست. سپس سخنوری ریش سفیدان محلی و نظم و نسق املاک و اراضی به کمک آمد چرا که به علت نظم و نسق معاملات و یکجانشینی مردم گرمی، زمینهای این شهر و شهرستان خیلی زودتر از نواحی دیگر صاحب سند رسمی شده بود و این سند مبنای بسیاری امور دولتی و اداری بود لذا با پیگیری ریش سفیدان و اتکا به این مزیت، گرمی زودتر از بقیه شهرهای مغان، صاحب شعبه بانک و دادگاه عمومی شده بود تا نهایت ژنرال یاد شده گزارشی خدمت شاهنشاه تنظیم و با ذکر مزیتهای راهبردی و نظامی شهر گرمی و شرایط آن روز جنگ سرد و اتحاد شوروی، دولت و دربار را به تعیین شهر گرمی به عنوان مرکز شهرستان متقاعد نماید.
متوسط بیشینه دمای آن در فصل تابستان ماه ژوئیه (تیر) تا ۳۱ درجه سانتیگرد افزایش مییابد درحالیکه متوسط کمینه دمای آن در فصل زمستان ماه فوریه (بهمن) تا منفی ۱ درجه سانتیگراد کاهش مییابد. بیشینه متوسط ماهانه بارندگی گرمی در ماههای نوامبر و می (آبان و اردیبهشت) به ترتیب به مقدار ۵۷ و ۵۴ میلیمتر بوده و کمینه متوسط بارندگی در ماه ژوئیه (تیر) به مقدار ۱۵ میلیمتر میباشد بیشینه مقدار متوسط ماهانه روزهای همراه با بارش مربوط به فصل بهار در ماه مه (اردیبهشت) به تعداد ۱۳ روز و کمینه آن در فصل تابستان ماه ژوئیه (تیر) به تعداد ۵ روز میباشد.
مردمشناسی
جمعیت
جمعیت این شهرستان در سال ۱۳۹۰ به حدود ۸۹۰۰۰ نفر رسید. این شهرستان در ۱۵ سال اخیر با کاهش جمعیت در حدود سالیانه ۱٪ مواجه بودهاست که عمدهترین دلیل آن مسائل اقتصادی، بیکاری، افزایش سطح تحصیلات و فقدان مشاغل متناسب با سطح تحصیلات میباشد.
در سال مزبور جمعیت شهری حدود۳۰هزار نفر و تعداد جمعیت روستایی آن حدود ۵۳هزار نفر بودهاست. بر این اساس حدود ۳۵٫۰۸ درصد جمعیت در نقاط شهری وحدود ۶۴٫۹۲ درصد درنقاط روستایی سکونت داشتهاند.
مذهب
مردم این شهرستان مسلمان و ۱۰۰٪ شیعه اثنی عشری میباشند و به مراسم دینی و مذهبی اهمیتی خاص قائل هستند، برای همین این شهرستان همه سال پذیرای تنی چند از مداحان، شعرا، سخنرانان مذهبی برجسته کشور است و خصوصاً در ایام محرم مراسم شبیه خوانی و تعزیه خوانی که در روستاها و نقاط مختلف آن برگزار میشود، مخاطبان زیادی را از اقصا نقاط کشور جذب مینماید. برخی مراسم خاص مذهبی مانند چاووش خوان اعزام حجاج بیت الله حرام همچنان در این شهرستان انجام میشود.
مسجد و مراسم گروهی در مسجد در فرهنگ مردم این منطقه جایگاه خاصی دارد به نحوی که در اولین روز تحویل سال نو شمسی دید و بازدیدی در مسجد هر محله و روستا انجام میشود و اهالی میکوشند در مراسم تمامی محلاتی که با آنها مراوده دارند، شرکت نمایند ولی این مراسم دید و بازدید در نهایت سادگی و سهولت انجام میشود.
اغلب مراسم مذهبی این شهر تحت تأثیر آداب و رسوم مذهبی شهر اردبیل است؛ مثلاً عزاداری محرم و حرکات دسته جات بر اساس محلات ششگانه صورت میگیرد.
گویش، زبان و فرهنگ
مردم این شهرستان به زبان ترکی آذربایجانی سخن میگویند و تلاش زیادی برای حفظ فرهنگ و آیینهای خود نظیر مراسم تکمچی و سایر مراسم در نوروز و چهارشنبه سوری دارند.
همانطور که در بخش تاریخ هم ذکر شد زکریا ابن محمد قزوینی در قرن هفتم نیز مردم این خطه را از اقوام ترکمان و تاتار دانستهاست بنابراین زبان ترکی در منطقه قدمت طولانی دارد.
طبق کتاب «بررسی ساختار اجتماعی اقتصادی ایل شاهسون»، ظهور ترکان در منطقه شرقی آذربایجان به مهاجرت گروهی از ترکان غز که نخستین هسته ترک را در آذربایجان تشکیل میدهند، مربوط میشود. ترکان غز که بیشتر در مناطق شرقی دریای مازندران ساکن بودند، برای اولین بار در سال ۳۹۶ ه.ق به خراسان روی آوردند.
سلطان محمود غزنوی که خود از سلاطین بزرگ ترک بود در سال ۴۲۶ ه.ق (۱۰۲۵م) به فرارود (ماوراءالنهر) لشکر کشید و ارسلان اسرائیل را دستگیر کرد. پس از آن اتباع سابق ارسلان به این ادعا که از جور و ستم امرای خود در زحمت بودند، از سلطان محمود تقاضا نمودند تا به آنان اجازه دهد در شمال خراسان مسکن کنند و حفاظت از آن نواحی را به عهده گیرن. سلطان محمود از این رو اجازه داد تا چهار هزار خانوار ترکمن (سلجوقیان و گروههای چادرنشین غز) از جیحون بگذرد و در نزدیک فراوه، سرخس و ابیورد سکونت نمایند.
این قوم در زمان سلطنت جانشینان سلطان محمود سر به طغیان برداشته و برای پیدا کردن اقامتگاه بهتر وسیع تر به شمال غرب ایران سرازیر شده و خود را به حوالی کوه سبلان رسانیدند. عده زیادی از آنان در اردبیل و دشت مغان و مجاور آن اقامت گزیدند و موجب ترویج زبان ترکی بین اهالی ساکن آذربایجان شدند که امروزه ما آن را زبان ترکی آذری میگوییم؛ بنابراین طبق این سند نیز قدمت زبان ترکی در منطقه حداقل تا قرن پنجم هجری عقب میرود. اما بر اساس استناداتی و اقوالی که در مورد اقوام قرون اولیه بعد از اسلام و قبل تر از آن وجود دارد احتمالاً زبانهای دیگری نظیر آلانی و پارتی در منطقه رایج بودهاست.
این شهرستان در دورههای مختلف دارای ماهنامههای دو زبانه نظیر کارتال و یاشیل مغان بودهاست که به زبانهای فارسی و ترکی آذربایجانی منتشر میشدهاند.
مردم گرمی به سخنوری، حاضرجوابی و صراحت لهجه مشهور هستند و علاقه خاصی به شعر و شاعری دارند. هنرمندان برجسته زیادی در عصر معاصر در این شهرستان ظهور یافتهاند برخی از آنان مانند شاعر و محقق و منتقد ومترجم برجسته دکترامین صدیقی صاحب آثاروتألیفات وترجمههای بسیار در حوزه ادبیات فارسی و ترکی در سطح ملی و کشوری حتی کشورهای جمهوری آذربایجان و ترکیه و… هم شناخته شده و مطرح هستند. همچنین استادان احمد بدر گرمی، مرحوم داودی و مرحوم علی پاشاپور محمد فرید و استاد عطایی که در چند رشته هنری از جمله نقاشی، خطاطی، موسیقی و شعر تبحر دارند، خارج از شهرستان و استان نیز شناخته شده هستند.
جاذبههای گردشگری
بر اساس برآورد انجام شده، ۸٪ جاذبههای گردشگری استان اردبیل در شهرستان گرمی واقع هستند.
گرمی آب وهوایی مطبوع در تابستان و زمستانهایی نسبتاً سرد دارد. وجود کوههای سر سبز، چشمه ساران متعدد، روستای چلک، روستای قره یتاق، دریاجه سد گیلارلو، منطقه جنگلی اینی و آلاییله (آلیله)، رودخانههای دره رود، آزادلو، بالهارود، جیین چایی، روستاهای تنگ، تولون، خانکندی، قوزلو (مغان)، گیگال، داش دیبی، بیگ باغی، افجه، موران، آوسوران «Av,Soran» (مکاتبات دولتی افسوران)، سالالا (سلاله)، اله دره، درین کویود (درین کبود) و سایر روستاهای منطقه قره آغاج از جاذبههای دیدنی آن میباشد.
از محلات قدیمی این شهر میتوان محله موجره، قالاباشی، یوخاری باش (صاحب الزمان) چشمه باشی را نام برد.
برخی هوای مه آلود، آبشار مه، دریاچه مه و گیر افتادن مه در دامن کوهها را که تقریباً ۱۰۰ روز در سال رخ میدهد، یکی از جاذبههای مهم گردشگری شهرستان میدانند. برای دیدن منظره دریاچه مه بهتر است مسیر قدیمی لنگان- بیلداشی-گرمی را انتخاب نمایید یا به کوهستانهای اطراف سفر نمایید. همچنین باد نسبتاً ملایم دائمی ضمن اینکه آب و هوا را متبوع میسازد، میتواندزمینهسازی برای توسعه ورزشهای هوایی باشد.
علاوه بر گونههای بومی که در بالا اشاره شدهاست، گرمی در فصلهای مختلف در مسیر حرکت انواع مختلفی از پرندگان مهاجر قرار دارد. سار صورتی که به نام مراد قوشی در گویش محلی شناخته میشود، یکی از این پرندگان مهاجر است که در فصل بهار گذرش به این منطقه میافتد. اهالی قدیمی منطقه آن را علامت محصول خوب گردو میدانستند. لکلک، فلامینگو، مرغابی و انواع دیگر پرندگان مهاجر در مسیر خود سری نیز به این شهرستان میزنند.
از دیگر جاذبههای گردشگری میتوان شکارگاههای متنوعی را نام برد که شکار انواع کبک (گوزل کهلیک، چیل و اوور کهلیک) و انواع پرندگان آبزی (انواع اردک و غاز) را نام برد.
همچنین پرندگان شکاری نادری در شهرستان زندگی میکند که حیات وحش جالبی را تشکیل دادهاند.
به دلیل بیرویه بودن شکار چهار پایان، اینگونهها در معرض انقراض قرار گرفتهاست و به عنوان مثال در سالهای اخیر آهو خیلی به ندرت دیده شدهاست.
همچنین در کوههای خروزلو چندین بار گربه وحشی دیده شدهاست.
گروه کوهنوردی آزنا گرمی یکی از گروههای کوهنوردی فعال شهرستان است و علاقه مندان کوهنوردی میتوانند با هماهنگی با این گروه همراه شوند. ۶ غار و صخرههای اطراف شهرستان جاذبه خاصی برای کوهنوردان دارند.
مناطق نمونه گردشگری و مناطق پرجاذبه
منطقه نمونه گردشگری دریاچه سد گیلارلو که در ۷ کیلومتری غرب شهر گرمی و در کنار جاده گرمی-اردبیل واقع است از دیگر نقاط گردشگری میباشد. حجم مخزن دریاچه این سد ۸ میلیون مترمکعب و وسعت آن ۶۳۰ هکتار است و دومین دریاچه بزرگ استان بعد از شورابیل محسوب میشود. این منطقه در حال توسعه بوده و کمپ و پارک و شهر بازی در حاشیه آن ساخته شدهاست. علاقه مندان به ماهیگیر میتوانند در این دریاچه ماهیگیری نمایند. ماهیهای این دریاچه نیز عمدتاً از انواع سردآبی قزل آلا و آزاد میباشد.
آبشار رمضانلو که بلندترین و زیباترین آبشار شهرستان شناخته میشود و در بخش موران واقع است، نیز از جاذبههای مهم گردشگری این شهر میباشد.
آبشار مشهدلو که در دامنه کوه آزنا قرار دارد و خنکی آن در تابستان با باغات گردو اطراف جاذب گردشگران محلی است. آبشارهای دیگری نیز با ارتفاعهای مختلف در این شهرستان وجود دارد.
مناطقی نظیر گوی چوخور (گردنه سبز) و روستای قره بلاغ جزو مناطق مرتفع شهرستان هستند که بعلت خنکی هوا و سرسبزی آن در فصل تابستان گردشگران محلی را به خود جذب مینمایند.
خرابههای قلعه برزند در روستای برزند هم از جاذبههای گردشگری شهرستان گرمی میباشد.
غذاهای محلی
از غذاهای محلی شهرستان میتوان به شیر پلو با ماهی، اگردک (نوعی شیرینی محلی)، سه گوش (نوعی شیرینی محلی)، کته (نوعی نان و سبزی محلی)، آش دوغ، جیغیرتماج، قیقناغ، قیساوا، رشته پلو قیسی، خشیل، ساج ایچی و آبگوشت و آبگوشت اشاره کرد و البته از کباب و کله پاچه گوسفندی آن نمیتوان گذشت. هم چنین مردم منطقه علاقه خاصی به پخت غذا با گوشت بوقلمون و غاز دارند و معتقدند بهترین زمان مصرف گوشت بوقلمون پاییز و بعد از اولین باران میباشد که این با یافتههای طب نوین و سنتی نیز تطابق دارد. همچنین ضربالمثلی در خصوص گوشت غاز وجود دارد که میگوید: «یمه ییب سن غاز اتین بیل مه ییر سن لذتین» یعنی: «گوشت غاز نخوردهای پس لذتش را نمی دانی!»
امکانات اقامتی
امکانات اقامتی شهرستان محدود به ۲ مهمانپذیر میباشد اما در فصل گردشگری امکانات برخی دستگاههای دولتی نیز به اقامت گردشگران تخصیص مییابد.
بهترین زمان مسافرت
بهترین زمان مسافرت به این شهرستان بستگی به روحیات هر شخص و تغییرات اقلیمی سالیانه دارد؛ با این حال، برای گردش و تفریح خانوادگی و بهرهمندی از طبیعت و با در نظر گرفتن شرایط کل شهرستان، ابتدای فروردین تا اواسط خرداد و تقریباً اوایل شهریور تا اواخر آبان فرصت مناسبی است. با این حال بسته به علایق شخصی و نقطهای از شهرستان که هدف است در ماههای مختلف سال میتوان از طبیعت منطقه بهرهمند شد؛ مثلاً منطقه کوه آزنا و ارتفاعات و درههای اطراف آن حتی در تابستانهای گرم، بسیار خنک میباشند.
اقتصاد
کشاورزی و دامپروری
نزدیک به ۵۰٪ تولید ناخالص داخلی شهرستان، متکی به دامداری و کشاورزی است و محصول گوشت قرمز و دام زنده آن که به اقصا نقاط کشور خصوصاً کلانشهرهایی نظیر تهران و کرج ارسال میشود، نقش مهمی در معیشت مردم دارد. پرورش گوسفند، بز، گاو، گاومیش و چهارپایان باربر در آن رواج دارد.
پس از آن تولید گندم در اقتصاد شهرستان اهمیت فراوان دارد. همچنین کشت، عدس، نخود، جو و یونجه نیز سهم قابل توجهی در درآمد مردم منطقه دارد.
همچنین تولید ماکیان خصوصاً بوقلمون بهطور گستردهای در آن رواج دارد و این شهرستان به عنوان پایگاه تولید ماکیان استان اردبیل به ویژه بوقلمون محسوب میشود. پرورش گاومیش نیز به خاطر لبنیات آن رواج دارد. پرورش ماهی نیز بهطور پراکنده در استخرهای باغات انجام میشود.
گرمی دارای محصولات به، گوجه فرنگی، انجیر، گردو، آلو، گیلاس، گلابی و شلیل خوبی است با این حال به جز محصول شلیل که در سالهای اخیر توسعه داده شده و تجاری شده و در شهرهای مختلف با نام شلیل مغان عرضه میشود، تولید سایر محصولات کم و در حد غیر تجاری صورت میگیرد.
در سالهای دهه ۱۳۷۰ تولید عسل شهرستان نیز قابل توجه بوده (نزدیک به ۴۰۰ تن در سال) بودهاست اما در ۱۵ سال اخیر به یک دهم کاهش یافتهاست. برخی این حادثه را ناشی از حمله نوعی انگل و برخی ناشی از بحران جهانی زنبور عسل میدانند.
برخی محصولات نظیر شترمرغ، برنج، کلزا، آفتاب گردان، ذرت، سویا، پنبه، هندوانه، خربزه، سیب زمینی، توت، شاتوت، کرم ابریشم، خیار و غیره به صورت محدود و پراکنده در شهرستان تولید میشوند.
صنعت، معدن و گردشگری
ورنی که نوعی گلیم-فرش ابریشمی بدون نقشه است و جزو صنایع دستی خاص منطقه مغان و ارسباران میباشد در این شهرستان نیز بافته میشود. گلیم بافی، جاجیم بافی، قالی بافی از صنایع دستی روستایی شهرستان است. صنایع دستی چوبی و سفالی نیز بهطور محدود انجام میشود.
بخشهای صنعت با ۱٫۵٪، معدن حدود ۱٪، و گردشگری ۱٪ جزو بخشهای کاملاً توسعه نیافته شهرستان میباشند. علیرغم تصویب و تملک اراضی و احداث برخی زیربناها در دو ناحیه صنعتی شکراب و قره قوچ، هنوز سرمایهگذاری قابل توجهی در این دو ناحیه صنعتی صورت نگرفتهاست؛ ولی یک مجموعه بزرگ تولید شیرآلات در روستای بیلداشی در حال احداث میباشد.
معادن شهرستان محدود به معادن سنگ لاشه، مالون، پوکه معدنی و شن و ماسه است. رگههای معدنی شهرستان خصوصاً رگههای فلزی، عمدتاً در جنوب آن واقع است ولی عملیات اکتشاف و بهرهبرداری خاصی روی آن انجام نشدهاست.
نشانههایی از وجود ذخایر نفت و گاز در منطقه وجود دارد و عملیات پراکندهای در دهههای ۵۰ و ۷۰ هجری جهت اکتشاف نفت و گاز شهرستان انجام شدهاست اما محدودهای که به صورت رسمی اعلام شدهاست در بخش اصلاندوز واقع است ولی به علت وجود چشمههای متعدد نفتی احتمالاً عملیات اکتشافی بیشتری در منطقه صورت خواهد گرفت.
تجارت و ارتباطات جادهای
بحث ایجاد منطقه آزاد یا ویژه در این شهرستان در چند سال اخیر مطرح بودهاست و فعالسازی و ارتقا بازارچه و گذر مرزی آزادلو به گمرک نیز از جزو خواستهای مردم منطقه برای توسعه شهرستان میباشد.
دو جاده اصلی اردبیل-بیله سوار و اردبیل-پارسآباد که به ترتیب از بخش مرکزی و بخش انگوت این شهرستان عبور مینماید، نیز نقش مهمی در توسعه آن داشتهاند. در واقع یکی از دلایل اصلی توسعه گرمی در ۳ قرن اخیر واقع شدن آن بر مسیر اردبیل- باکو و تبریز- باکو بودهاست.
فاصله شهر گرمی از مرکز شهرستانهای
بیله سوار ۵۵کیلومتر،
پارسآباد ۹۵کیلومتر،
کلیبر (از مسیر آبش احمد- آبگرم متعلق- کلیبر) ۱۴۹ کیلومتر،
مشکین شهر (از مسیر صلوات-لاهرود) ۱۰۷ کیلومتر
اردبیل ۱۱۰کیلومتر
نمین ۱۳۲ کیلومتر
سرعین ۱۴۰ کیلومتر
اهر ۱۷۴ کیلومتر
آستارا ۳۸۱ کیلومتر
زنجان ۳۷۰ کیلومتر
و فاصله هوایی آن با تهران ۴۹۶ کیلومتر و فاصله جادهای آن با تهران از مسیر زنجان و سرچم ۷۰۲ کیلومتر و از مسیر آستارا ۸۸۹ کیلومتر است.
یک نکته جالب در مورد گرمی اینکه این شهر در فاصله ۲۶۱ کیلومتری از باکو (مسیر بیله سوار- سلیان- آلات-باکو)، و ۲۶۱ کیلومتری از تبریز (مسیر مشکین شهر- قوشا-گرمی) قرار دارد.
این شهرستان از طریق جاده فرعی انگوت- قره آغاج- آبیش احمد-کلیبر به شهر کلیبر و از چندین مسیر اصلی و فرعی دیگر به مشکین شهر وصل میشود.
تقسیمات کشوری
شهرستان گرمی شامل ۲ بخش، ۷ دهستان و ۲ شهر به شرح زیر است:
شهرستان گرمی
ایستگاه هواشناسی گرمی
ایستگاه هواشناسی گرمی از نوع سینوپتیک اصلی بینالمللی ۱۲ ساعته بوده و در زمینی به مساحت یک هکتار در غرب شهرستان گرمی حد فاصل گرمی و شهرک ولیعصر واقع شدهاست.
پانویس
پژوهشی در جغرافیای مغان، سید محمد ابراهیمی، انتشارات نیک آموز، ۱۳۸۵
پیوند به بیرون
وب سایت دانشگاه پیام نور شهرستان گرمی
وب سایت دانشگاه آزاد شهرستان گرمی
وب سایت دانشگاه پرستاری شهرستان گرمی
گرمی |
8956 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%DA%A9%D9%88%D8%AB%D8%B1 | شهرستان کوثر | شهرستان کوثر، با مرکزیت شهر گیوی در استان اردبیل واقع شدهاست و دارای وسعت تقریبی ۱۲۴۵ کیلومتر مربع، حدود ۱۵۰۰ متر از سطح دریا ارتفاع است. شهرستان کوثر در ۴۸ درجه و ۲۹ دقیقه طول جغرافیایی در فاصله ۸۵ کیلومتری اردبیل و حدود ۳۰ کیلومتری خلخال قرار دارد. این شهرستان از شمال با شهرستان اردبیل، از شرق با شهرستان خلخال، از غرب و جنوب با شهرستانهای نیر و میانه همسایه است. ساکنان این شهر علاوه بر خلخال و اردبیل با شهر میانه در استان آذربایجان شرقی تبادلات اقتصادی دارند. شهرستان کوثر یکی از شهرستانهای استان اردبیل ایران است.
تقسیمات کشوری
بخش سنجبد شهرستان خلخال در سال ۱۳۷۵ با مرکزیت گیوی به شهرستان کوثر تبدیل شد. این شهرستان از ۲ بخش و ۴ دهستان تشکیل شدهاست.
بخش مرکزی شهرستان کوثر
دهستان سنجبد شمالی
دهستان سنجبدغربی
شهرها: گیوی، فیروزآباد
بخش فیروز
دهستان زرج آباد
دهستان سنجبد جنوبی
ماجرای نامگذاری شهرستان کوثر
شهرستان کوثر (گیوی) تا سال ۱۳۷۵ یکی از بخشهای شهرستان خلخال به نام «بخش سَنجَبَد» به مرکزیت شهر گیوی بود؛ ولی در این سال از شهرستان خلخال منتزع و به شهرستان کوثر به مرکزیت شهر گیوی تبدیل شد و دارای ۲ بخش و ۴ دهستان است. نامگذاری این شهرستان به نام «کوثر» به دلیل متقارن بودن با روز تولد حضرت زهرا (س) بوده و به میمنت این روز اسم این شهرستان توسط آیت اله هاشمی رفسنجانی رئیسجمهور وقت کوثر نامیده شد.
مردمشناسی
ساکنان شهرستان کوثر به زبانهای ترکی آذربایجانی سخن میگویند. مردم شهرستان کوثر دارای مذهب شیعه دوازده امامی و سنی شافعی هستند. در این شهرستان دو روستا از نظر زبان و مذهب با دیگر روستاها فرق دارند:روستای علاءالدین دارای سکنه تات زبان سنی مذهب میباشد و روستای هشین دارای سکنه ترک آذربایجانی سنی مذهب هستند.
آثار تاریخی و طبیعی
پل تاریخی فیروز
قلعه روستای باغچه جوق مربوط به عصر آهن
آبشار روستای باغچه جوق
امامزاده حسن روستای هریس
دریاچه روستای هریس
پل پردیس
منبر
منبر تاریخی مسجد مشکول
منابرچوبی یکی از مهمترین آثار دوران اسلامی در ایران است که خلاقیتها، نوآوریها و زیباییهای هنر کار با چوب را به نمایش میگذارد. صنعتگران مسلمان در تمامی زمینه¬ها تلاش میکردند تا با تاسی از رهنمودها و شیوهٔ زندگی پیامبر اکرم (ص) به آفرینش آثار دست یازند. همچنان که خانه¬ ی پیامبر سرمشق و الگوی معماران در ساخت مساجد گردید. تلفیق توانایی آنها با خلاقیتهای بصری نظیر تعادل، تناسب، توازن وتقارن، منجر به خلق برخی شاهکارهای هنری شدهاست که یکی از آنها منبر مشکول میباشد.
منبر مشکول یکی از منحصربه فردترین شاهکارهای هنرهای چوبی ایران، بلکه جهان اسلام است که قسمتهای اعظم آن تا به امروز از گزند حوادث سالم باقی ماندهاست. این منبر سند تاریخی هنرهای چوبی جهان اسلام میباشد و به دوره میانی اسلام بر میگردد. در چهارچوب اصلی گره چینی، شباک کاری و در پایههای منبر با خط کوفی ساده، تزئینی و مشجری نوشتههایی از آیات قرآنی و اطلاعاتی در رابطه با نام سازنده، کاتب، حامی، تاریخ ساخت و قطعه شعری فارسی به خط کوفی نقر شدهاست.
تاریخ ساخت این منبر به سال ۵۴۱ قمری برمیگردد. این منبر که هماکنون در مسجد روستای مشکول نگهداری میشود؛ در وضعیت فعلی به طول ۱۸۴ سانتیمتر، عرض ۱۱۰ سانتیمتر و ارتفاع ۲۲۶ سانتیمتر میباشد و دارای تزئینات هندسی و گیاهی و کتیبه¬های خط کوفی است.
منبر مشکول در زمره منبرهای دارای درب ورودی با چهار پله و مسندگاه میباشد. در ساخت این منبر، هیچگونه اتصالات فلزی به کار گرفته نشده و تمامی قطعات آن با تکنیک فاق و زبانه و به صورت قاب با اتصال کنجشکاف با یکدیگر بدون چسب چفت و بست شده¬اند. با بررسیهای انجام شده منبر مشکول به صورت تقریبی از ۵۱۰ قطعه چوب ساخته شده که در حال حاضر ۲۶۵ قطعه از آن موجود است. طویلترین قطعه مربوط به چهارچوب منبر با طول ۲۲۶ سانتیمتر و کوتاهترین قطعه نیز از تزئینات کندهکاری شده با طول ۶ سانتیمتر میباشد. مطالعات و شناسایی و تشخیص چوبهای منبر که از بخشهای مهم مطالعات منبر بود که نویسنده شخصاً انجام دادهاست، به صورت ماکروسکوپی (چشم مسلح) امکانپذیر نشد. دلیل این امر وجود لایه حفاظتی که هر ساله به منظور نگهداری از آن روغن گیاهی (گردو) بر روی چوبها زده شده بود و این ماده روغنی تا حفره سلولی نفوذ کرده و چوبها تغییر رنگ داده و تیمار شده بودند؛ لذا از کلیه مشخصات میکروسکوپیک نمونهها مطابق با خصوصیات میکروسکوپیک پهن برگان مطابق با روش کمیته آیو-وآ، (IAWA Committee, 1989) تشریح شدند. تشریح چوبها با تبعیت از لیست ویژگیهای میکروسکوپی برای شناسایی حتی الامکان انجام شد و سپس از طریق مقایسه با لیست چوبهای (1998 Iawa, (چوب پهن برگان تشریح، شناسایی و تکمیل شدند. چوب گردو در قسمت پایهها و قطعات کنده کاری شده و چوب راش در قسمت گره چینی استفاده شدهاست. برای مرمت منبر از چوب محلی تبریزی نیز استفاده شدهاست.
پیشینه تاریخی منابر اسلامی موجود نشان میدهد؛ منبر مشکول به لحاظ قدمت نسبتاً زیاد، ارزش هنری و فنی که دارد، از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است. این اثر با طرحهای بدیع، نقوش متنوع، گره چینی دقیق و کتیبه¬های کنده کاری و با تزئینات انواع خط کوفی بینظیر اطلاعات ذیقیمتی از هنرهای چوبی و اعتقادات مذهبی از دوران خود در اختیار ما قرار میدهد. اصل تقارن بارزترین ویژگی هندسی منبر مشکول میباشد که به بهترین نحو ممکن رعایت گردیدهاست. صنعتگر و سازندهٔ منبر با آگاهی ازعلم و خواص چوبها، آن را با اتصالات و ترکیب قطعات متعددی (گره چینی، کنده کاری) ساختهاست تا گذشته از زیبایی بصری منبر، از نفوذ و انتقال رطوبت و گرما از قطعه¬¬¬ ای به قطعه¬ ی دیگر جلوگیری به عمل آورد و همین امر دوام و پایداری منبر را در مقابل عوامل مخرب محیطی به طرز شگفت¬ انگیزی افزایش دادهاست. در یکی ازکتیبه¬های منبر که متأسفانه بخشی از آن بین رفته به نام حامی و سفارش دهنده¬ ی منبر برمیخوریم: " ابرهیم شاه دو جهان ". با استناد به این کتیبه میتوان گفت شخص ابرهیم با لقب شاه دو جهان به احتمال زیاد بر منطقه¬ ی وسیعی حکمفرمایی میکرده و محل حکومت وی نیز میبایست، شهر اسم و رسم داری بوده باشد. شاید این کتیبه، به بازسازی و تصحیح بخشی از سلسله حکومتی سلجوقیان در منطقه کمک شایانی نماید. این منبر به احتمال زیاد جهت اهداء به یک مسجد معروف ساخته شده و از مسیر جاده ارتباطی ابریشم به بخش فیروزآباد منتقل شده و بنا به دلایلی نامعلوم و به صورت اتفاقی در مسجد روستای مشکول ماندگار شدهاست.
مجموعه این عوامل فوق که در این مقاله به آنها اشارهای شد؛ این منبر را از لحاظ طراحی، کتابت، اجرا، انتخاب مواد اولیه مرغوب و سابقه تاریخی نسبتاً زیاد، در مقام شاهکار هنرهای چوبی جهان اسلام قرار میدهد؛ لذا شایستهاست این اثر ارزشمند در زمینههای مرمت، معرفی و نگهداری مورد توجه قرار گیرد. تا حالا حمایت جدی از مسولین دیده نشدهاست. با الگوی برداری مناسب از آن در جهت ارتقاء، ترویج واشاعه هنرهای چوبی برای هنر دوستان و علاقمندان مفید واقع شود. مطالعه و تحقیق این اثر فاخر نزدیک به شش سال به طول انجامیدهاست. کتاب این اثر ارزشمند به کوشش مهندس مصطفی ملکی گلندوز چاپ شدهاست.
دلیکلی داش
داش بلاغ
رستم داشی
زنجیرو پیر
دربندمشکول(شهرستان کوثر)
آبگرم گیوی
حمام سنگی شهر گیوی
بوزلوق
آبگرم گیوی (ایستی سو)
ایستی سو یا گیوی سویی همه ساله در تابستان، مسافران زیادی از شهرهای دور و نزدیک و گردشگران خارجی را به خود جلب میکند، به نظر میرسد ایستی سو از برخورد در رشتههای آهکی و توده آذرین به وجود آمده باشد، که برای بیماریهای اعصاب، متابولیکی، پوستی و گوارشی مفید گزارش شدهاست. این آبگرم یکی از زیباترین مناظر و چشمانداز طبیعی در سرزمین گیوی بهشمار میرود، آبگرمهای زنانه و مردانه با دوش آب بهطور مجزا وبا تجهیزات بهداشتی قرار گرفتهاند. هر گردشگری با یکبار استفاده از این آبگرم احساس آرامشی را در تن وروان خود میکند که چندین بار دیگر به این مکان مراجعه میکند، اطراف این آبگرم پر از مناظر طبیعی و زیبا است در مقابل این مکان زیبا یک غاریخگان قرار گرفتهاست که در دمای بالای تابستان به حدی خنک است که آب در درون آن یخ میزند و یک یخچال طبیعی بهشمار میرود.
حمام سنگی (داش حامام)
این حمام سنگی قدیمی درون باغهای گیوی تماماً توسط دست در دل صخره بزرگی حفر شدهاست که آب آن به دو نوع شگفتانگیز سرد و گرم در مجاورت هم، از مجرای چشمهای تأمین میشود. آب این چشمهها قابل شرب بوده و مردم منطقه از آب آن برای درمان بیماریهای کلیوی به خصوص سنگ کلیه استفاده میکنند. مردم این شهر برای حمام کردن هنوز هم از این حمام استفاده میکنند، این حمام در دل کوهی از سنگ با وسایل ابتدایی کنده شدهاست. قرار گرفتن در میان باغات جلوهای خاص به ین حمام بخشیدهاست که سالانه گردشگران زیادی از اطراف واکناف به این مکان میآیند و در سایهٔ درختان توت اطراف این حمام میآسایند.
تاریخ دقیق ساخت این حمام مشخص نیست ولی وقتی از محلیها در مورد حمام سؤال شوند، میگویند پس از حکومت صفویه این غار به دست یک زن و یک مرد درست شدهاست و قدیمیترین حمام در سرتاسر جهان بهشمار میرود.
کشاورزی
شغل بیشتر اهالی شهرستان کشاورزی، باغبانی، دامداری و صنایع دستی است. بافتن جاجیم و گلیم از دیر زمان در رو ستاهای اطراف این شهر مرسوم است. دختران شهر با یادگیری هنرهای دستی به کارهایی چون گلدوزی و ملیله دوزی، دوختن سبد و.. میپردازند.
باغداری
پرورش درختان مثمر مانند سیب (غالب در شهرستان)، به (غالب در شهر گیوی)، گیلاس، آلبالو ،توت (بیشتر به صورت وقف شده)، گردو، بادام، انگور، انواع آلو، آلوچه، قیصی، انواع به (ترش، شیرین، حاجی آشی، ملس، آرمودی، آجی شیرین و…) توت فرنگی، انواع سبزیجات، سنجد
زراعت
زراعت محصولاتی همچون گندم (غالب)، جو، عدس، نخود، گاودانه، کلزا، گوجه فرنگی، خیار، خربزههای محلی،
دامداری
پرورش و پرواربندی گاو شیری و گوشتی، گوسفند و به ندرت بز به صورت سنتی و نیمه سنتی و انواع ماکیان از مشاغل اهالی شهرستان هست. همچنین در این شهرستان یک واحد پرورش شترمرغ ۷۰ راسی نیز فعال میباشد. زنبورداری نیز به دلیل بکر و کوهستانی بودن منطقه از رونق خوبی برخوردار هست.
پوشش گیاهی
پوشش گیاهی این شهرستان، استیپی و در ارتفاعات، به صورت مرتع و چمنزار است. این شهرستان دارای مراتع و چراگاههای طبیعی، به وسعت بیش از ۱۰۰۰۰۰ هکتار و دارای جنگلهای طبیعی نیز، با وسعت ۲۰۰۰ هکتار است.
زالزالک
پسته وحشی
گلابی وحشی
انواع گون
زیستبوم
خوک و گرازوحشی
گرگ، روباه ،شغال
خرگوش، جوجه تیغی ،گورکن
سدهای شهرستان
سد خاکی (هسته رسی) گیوی روی رودخانه گیوی چای در حال احداث است.
سد خاکی گنجگاه
سد خاکی قره قشلاق
سد خاکی سیرابیل پردستلو
سد خاکی لیکوان
سد خاکی ایلخچی
دانشگاه پیام نور
اولین مرکز آموزش عالی شهرستان با عنوان دانشگاه پیام نور - واحد گیوی در سال ۱۳۸۴ تأسیس گردیده و به پذیرش دانشجو میپردازد
گردشگری
از مشخصات و ویژگیهای گیوی وجود مناظر طبیعی و کوههای مشجر و پارکهای زیباست از مناظر مهم و دیدنی و توریستی میتوان آبگرم (ایستی سو)، و محیط دلپذیر و آرام منطقه و هوای لطیف کوهستان و مناطق زیبای طبیعی و اثرات شفابخش آبهای معدنی که همه ساله، در تابستان مسافران زیادی را از شهرهای بزرگ مخصوصاً تهران به خود جذب میکند، نام برد. از دیگر مناظر و چشماندازهای طبیعی، رستم داشی (سنگ رستم)، داش حمام (حمام سنگی)، سنج روپیر، یخچال طبیعی (بوزلوخ)، آبشار روستای باغچه جیق معروف به شرشر با ارتفاع ۱۵ متر، دربند روستای هواشانق، سرمستان یا سلمستان، دربند مشکول، منبر مشکول، پل فیروزآباد و سدهای خاکی از جمله سد خاکی قره قشلاق را میتوان نام برد.
روستای سلوکلو دارای تالاب زیبا در پایین روستا پر از زالو که اثر درمانی دارد
نشانها و ثبتهای ملی و بینالمللی
آش گیلدیگ آشی به عنوان پیش غذای سنتی مردم منطقه در اسفند ماه ۱۳۹۹ در فهرست میراث ناملموس کشور به ثبت رسید.
ثبت ملی پل فیروز آباد به عنوان اثر معماری-صنعتی
پانویس
۵. ملکی گلندوز، مصطفی. منبر تاریخی مشکول. انتشارات نگین سبلان. اردبیل، ۱۳۹۱.
پیوند به بیرون
سازمان بهزیستی استان اردبیل
گیوی |
8958 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D9%86%DA%AF%D9%88%DB%8C%D9%87 | هنگویه | هُنگویه شهری از توابع بخش جناح شهرستان بستک در غرب استان هرمزگان در جنوب ایران واقع شدهاست.
هنگویه در ۶۰ کیلومتری جنوب غربی شهر بستک واقع است.
محدوده هُنگویه
محدوده آن از شمال محدودبه کوه مقسم واقع بین شهر کوهیج وشهرهنگویه ، از جنوب رودخانه مهران، از مغرب به روستای عالی احمدان
از مشرق به روستای گِزَه منتهی میشود.
مردم
هنگویه سومین شهر پرجمعیت شهرستان بستک میباشد. مردم هنگویه به زبان فارسی و گویش محلی تکلم میکنند؛ که از اهل سنت و از پیروان امام محمد ادریس شافعی هستند.
جمعیت
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این مکان ۴٬۲۹۵ نفر (۱٬۱۴۰خانوار) بودهاست.
امکانات
دارای لولهکشی آب، برق، تلفن، مرکز تقویت امواج تلفن همراه، دبستان، مدرسه راهنمائی، مدرسه استثنایی دبیرستان درمانگاه و خانه بهداشت است.
ورزشگاه چمن مصنوعی
سالن ورزشی فوتسال
نه باب مسجد، ۷۵ باب آبانبار برکه، ۴۰۰۰ اصله نخل دیم، و زمین دیم ۵۰۰۰ من (۲۰۰۰ کیلوگرم) ۳ دستگاه پمپ آب دارد.
پانویس
فهرست منابع و مآخذ
محمدیان، کوخردی، محمد، «شهرستان بستک و بخش کوخرد» ، ج۱. چاپ اول، دبی: سال انتشار ۲۰۰۵ میلادی.
عباسی، قلی، مصطفی، «بستک وجهانگیریه» ، چاپ اول، تهران: ناشر: شرکت انتشارات جهان معاصر، سال ۱۳۷۲ خورشیدی.
سلامی، بستکی، احمد. (بستک در گذرگاه تاریخ) ج۲ چاپ اول، ۱۳۷۲ خورشیدی.
نگارهها از: احمد سلمان گودهای و محمد محمدیان کوخِردی.
بالود، محمد. (فرهنگ عامه در منطقه بستک) ناشر همسایه، چاپ زیتون، انتشار سال ۱۳۸۴ خورشیدی.
مهندس: موحد، جمیل. (بستک و خلیج فارس) چاپ اول، تهران: سال انتشار ۱۳۴۳ خورشیدی.
بالود، محمد. (فرهنگ عامه در منطقه بستک) ناشر همسایه، چاپ زیتون، انتشار سال ۱۳۸۴ خورشیدی.
الکوخردی، محمد، بن یوسف، (کُوخِرد حَاضِرَة اِسلامِیةَ عَلی ضِفافِ نَهر مِهران Kookherd, an Islamic District on the bank of Mehran River) الطبعة الثالثة، دبی: سنة ۱۹۹۷ للمیلاد.
بختیاری، سعید، «اتواطلس ایران» ، “ مؤسسه جغرافیایی وکارتگرافی گیتاشناسی، بهار ۱۳۸۴ خورشیدی.
چمن پیرا، ناصر پاییز ۱۳۷۴ خورشیدی.
محمد، صدیق «تارخ فارس» صفحههای (۵۰ ـ ۵۱ ـ ۵۲ ـ ۵۳)، چاپ سال ۱۹۹۳ میلادی.
اطلس گیتاشناسی استانهای ایران [Atlas Gitashenasi Ostanhai Iran] (Gitashenasi Province Atlas of Iran)
پیوند به بیرون
وبگاه هُنگویه
فهرست شهرهای استان هرمزگان
شهرهای استان هرمزگان
شهرهای شهرستان بستک |
8960 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D9%88%D9%87%20%D9%87%D8%B1%D9%85%D8%B2%D8%A7%D9%86 | کوه هرمزان | کوه هرمزان در شرق شهر بستک قرار گرفتهاست.
وارتفاع آن از سطح دریا حدود ۱۵۰۰ تا ۱۶۰۰ متر است.
کوه هرمزان و کوه تنگ پیه تنها جایی است که احتمال دارد آب شیرین در آن پیدا شود.
دوحلقه چاه قدیمی در این کوه وجود دارد و آبش شیرین است.
این چاهها خیلی قدیمی است و به نام چاه «گبری» معروف است. در قلهٔ و پایهٔ کوه هرمزان درختان تنومند مانند: کُور، کُنار، کِرت، سمر، کُوهِنگ، سَلَم وجود دارد، در زمان قدیم مردم از هیزم این درختان برای پخت و پز و برای تدفئه خانههاشان استفاده میکردهاند.
توضیحات دربارهٔ کوه هرمزان یا هرمیزان یا هورمیزان یا هرمیزن (Hormozān , Hor mizān , Hour mizān)
در ذیل واژهٔ «بستک» در کتاب شهرهای ایرانشهر جلد دوم، پژوهش گروهی بنیاد ایرانشناسی، انتشارات بنیاد ایرانشناسی، چاپ اول: ۱۳۹۰
کوه هرمزان در دو کیلومتری مشرق شهر بستک واقع و از زیبایی و جلوهٔ خاصّی برخوردار است.
(غیرت بستکی)
استاد احمد حبیبی نویسنده و محقق تاریخ و فرهنگ خلیج فارس و هرمزگان در ذیل واژهٔ بستک در توضیح کوه هورمیزان مینویسد: نام این کوه که امروزه، هرمزان و هرمیزان استعمال میشود، در اصل «هورمیزان: هرمیزن» بودهاست. توضیح این که: هور به معنی خورشید و میزان به معنی: اندازه، مقدار، مقیاس و ترازو و نام هفتمین برج از بروج دوازدهگانهٔ سال شمسی، معادل مهر ماه است. چون در هنگام تماشای طلوع آفتاب در بامداد آغازین روز فروردین ماه (اعتدال ربیعی و بهاری) و در صبحگاه اول مهرماه (اعتدال خریفی و پاییزی)، اولین اشعهٔ خورشید از بلندترین قلّهٔ این کوه به شهر بستک میتابد، و گویی که، آن کرهٔ طلاییرنگ بر ستیغ کوه هرمزان، میزان است، به این دلیل نام این کوه را «هور میزان» نهادهاند. (حبیبی، احمد)
(احمد حبیبی)
(احمد حبیبی)
محصولات
انغوزه.
بنه.
آویشن.
مرو تلخ.
پونه.
اسطوقدوس (گیاهی خوشبو که با چای مصرف میشود).
خاکشیر.
مرو تلخ.
کیون.
بادام کوهی.
مرو خوش.
منابع
حبیبی، احمد، ذیل واژه «بستک» در کتاب شهرهای ایرانشهر جلد دوم، پژوهش گروهی بنیاد ایرانشناسی، انتشارات بنیاد ایرانشناسی، چاپ اول: ۱۳۹۰.
محمدیان، کوخردی، محمد، «شهرستان بستک و بخش کوخرد» ، ج۱. چاپ اول، دبی: سال انتشار ۲۰۰۵ میلادی.
محمد، صدیق «تارخ فارس» صفحههای (۵۰ ـ ۵۱ ـ ۵۲ ـ ۵۳)، چاپ سال ۱۹۹۳ میلادی.
الکوخردی، محمد، بن یوسف، (کُوخِرد حَاضِرَة اِسلامِیةَ عَلی ضِفافِ نَهر مِهران Kookherd, an Islamic District on the bank of Mehran River) الطبعة الثالثة، دبی: سنة ۱۹۹۷ للمیلاد.
بخش مرکزی (بستک هرمزگان)
کوههای شهرستان بستک |
8967 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%DB%8C%DA%A9%DB%8C%E2%80%8C%D9%BE%D8%AF%DB%8C%D8%A7%DB%8C%20%D8%A2%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C | ویکیپدیای آلمانی | ویکیپدیای آلمانی نسخهٔ زبان آلمانی دانشنامهٔ ویکیپدیا با بیش از ۲میلیون مقاله، چهارمین ویکی پدیا ازنظر تعداد مقالات پس از انگلیسی، سینوگبانونی و سوئدی است. این نسخه که در ماه مهٔ سال ۲۰۰۱ بهکار افتاد، در نوامبر ۲۰۰۵ به بیش از ۳۲۲٬۰۰۰ مقاله دست یافت. این نسخه، با بیش از ۲٬۴۲۷٬۳۰۰ مقاله، چهارمین زبان ویکیپدیا از نظر شمار نوشتارها است.
در سپتامبر ۲۰۰۴، مجلهٔ سِ تِ (C't)، که مجلهٔ رایانهایِ مشهوری است، مقایسهای بین ویکیپدیای آلمانی، دانشنامهٔ بروکهاوس مولتیمدیال و مایکروسافت اِنکارتا انجام داد، که در این میان، ویکیپدیا توانست با نمرهٔ ۴٫۳ از ۵ پیروز شود.
چند هفته بعد، هفتهنامهٔ دی تسَیت، ویکیپدیا را با چند اثر مرجع مقایسه کرد و دریافت که ویکیپدیا باید «مقام پیشروی خود در رشتهٔ علوم طبیعی را به اشتراک بگذارد.»
در نوامبر ۲۰۰۴، انتشارات دیرکتمدیا (Directmedia Publishing GmbH) آغاز به انتشار یک لوح فشرده حاوی مقالههای ویکیپدیای آلمانی کرد. تعداد ۴۰٬۰۰۰ لوح فشرده برای مشتریهای ثبتنامشدهٔ دیرکتمدیا ارسال شد. پروندهٔ iso. توسط ایمیول (eMule) و بیتتورنت (BitTorrent) توزیع شدند. در ماه دسامبر، مجلهٔ رایانهایِ چیپ (CHIP) این برنامه را بر روی دیویدی عرضه کرد. یک دیویدی هم توسط دیرکتمدیا در تاریخ ۶ آوریل ۲۰۰۵ منتشر شد.
در ژانویهٔ سال ۲۰۰۵، Google Zeitgeist اعلام کرد که "Wikipedia" هشتمین عبارت جستجو در "گوگل آلمانی" است و تنها بعد از کلیدواژههای سونامی، جرج بوش، فایرفاکس، رودولف موسهامر (Rudolph Moshammer) (یک طراح مد لباس)، اشناپی (Schnappi) (یک شخصیت کارتونی)، فروشگاه ساتورن (Saturn) و آنجلینا جولی قرار دارد. در ماه فوریهٔ همان سال، ویکیپدیا به مقام سوم پس از کلیدواژههای فایرفاکس و روز والنتاین دست یافت.
در ۲۳ مهٔ ۲۰۱۱، این دانشنامه با بیش از ۱٬۲۳۳٬۰۰۰ مقاله، دومین زبان ویکیپدیاها بودهاست.
در ۱۹ نوامبر ۲۰۱۶، این دانشنامه با بیش از ۲ میلیون مقاله، در ردهٔ دوم زبانهای ویکیپدیاها قرار داشت.
ویکیپدیای آلمانی، هماکنون ، تعداد کاربرِ ثبتنامکرده، مدیر، و مقاله دارد.
پیوند به بیرون
ویکیپدیای آلمانی
منابع
دانشنامههای آلمانی
رسانههای آلمانی
زبان آلمانی
علم و فناوری در آلمان
متعلقات اینترنت بنیانگذاریشده در ۲۰۰۱ (میلادی)
وبگاههای آلمان
وبگاههای آلمانیزبان
آلمانی |
8969 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%D8%B2%D8%A8%20%D8%AA%D9%88%D8%AF%D9%87%20%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86 | حزب توده ایران | حزب تودهٔ ایران یک حزب سیاسی کمونیستی در ایران است. این حزب به عنوان مدعی سوسیال دموکراسی عهد جنبش مشروطه و حزب کمونیست ایران در ۱۰ مهر ۱۳۲۰ در تهران بنیانگذاری شد و در تاریخ معاصر ایران سازمان اصلی چپ محسوب میشود. بنیانگذاران حزب تودهٔ ایران چند تن از روشنفکران و فعالان چپگرا و ملیگرای ایران نظیر: سلیمان اسکندری، ایرج اسکندری، بزرگ علوی، انور خامهای، عبدالصمد کامبخش، احسان طبری، آرداشس آوانسیان، خلیل ملکی، فریدون کشاورز، عبدالحسین نوشین، رضا رادمنش و رضا روستا بودند که اغلب در دورهٔ رضاشاه تحت پیگرد یا در زندان بودند.
حزب تودهٔ ایران که در دههٔ ۱۳۲۰ به یکی از بازیگران اصلی سپهر سیاسی ایران تبدیل شده بود، در سالهای نخستین، از بیشتر آزادیخواهان و مبارزان و فعالان سیاسی سرشناس تشکیل شده بود. پس از مدتی، به دلیل برخی سیاستهای این حزب، از جمله شیوه رهبری آن و پیروی از سیاستهای شوروی، شکاف بین اعضای آن صورت گرفت؛ اولین مسئله پشتیبانی رهبری و نمایندگان حزب توده در مجلس چهاردهم از دادن امتیاز نفت شمال به شوروی بود؛ در دومین گام نیز سیاستهای حزب توده بود که منجر به حمایت و پشتیبانی از خودمختاری آذربایجان در زمان اشغال ارتش شوروی شد. این سیاستها موجب شکلگیری جدایی و انشعابهای زیادی از حزب توده و همچنین شکلگیری مخالفت با حاکمیت شد. در دوره پانزدهم مجلس شورای ملی، حزب توده که میخواست امکان دادن امتیاز نفت شمال به شوروی را حفظ کند، از مخالفان ملی کردن نفت و جبهه ملی ایران بود. در دی ماه ۱۳۳۱ نیز، تصمیمِ مصدق برای عدم تمدید امتیازِ به پایان رسیدهٔ شوروی برای ماهیگیری در دریای خزر، موجب نکوهش حزب توده شد. از کودتای ۲۸ مرداد و افشای سازمان افسری، حزب با سرکوب گستردهای از سوی حکومت روبرو شد و ۲۷ نفر از افسران آن اعدام و برخی دیگر با زندان، شکنجه و تبعید روبرو شدند. حزب که از سال ۱۳۲۷ غیرقانونی اعلام شده بود، به فعالیت مخفی خود ادامه داد و پس از کودتای ۲۸ مرداد، بخشی از رهبران و کادرها هم کشور را ترک کرده و به شوروی و آلمان شرقی رفتند.
حزب تودهٔ ایران در انقلاب ۱۳۵۷ شرکت کرد و با وجود حمایت همهجانبه از انقلاب، حمایت از اقدامات صادق خلخالی و انتخابِ وی به عنوان کاندید مورد نظر حزب، به علت مخالفت با ادامهٔ جنگ ایران و عراق پس از آزادسازی خرمشهر، در سال ۱۳۶۲ به بهانهٔ توطئه برای کودتا به جاسوسی متهم شده و بسیاری از رهبران و کادرها و اعضای آن نیز به اعدام و زندان و تبعید محکوم شدند. یک مأمور کاگب در سفارت شوروی در ایران به نام ولادیمیر کوزیچکین در سال ۱۹۸۲ از تهران گریخت و به انگلستان پناهنده شد که گفته شدهاست که گزارشهای او، منجر به فروپاشی حزب توده ایران گردید. گفتهشدهاست که او شواهد و اسناد کتبی و شفاهی که در اختیار داشت را به سرویس اطلاعات مخفی بریتانیا تحویل داد، که از آن جمله فعالیتهای مخفی حزب توده و سازمان نظامی اش و روابط آنها با شوروی بود. ایران نیز به واسطه توانست به این مدارک دست پیدا کند. بعد از سرکوب سنگین در سالهای دههٔ ۱۳۶۰ حزب از فعالیت سیاسی علنی و قانونی در ایران بازماند. بخشی از رهبران و کادرها و اعضای حزب در خارج از کشور و بهطور مشخص در اروپا مستقر شدند و فعالیت سیاسی حزب را ادامه میدهند.
در حال حاضر حزب تودهٔ ایران با شعار «طرد رژیم ولایت فقیه» و «با هم بهسوی تشکیل جبههٔ واحد ضد دیکتاتوری، برای آزادی، صلح، استقلال، عدالت اجتماعی، و برپایی جمهوری ملی و دموکراتیک» فعالیت میکند.
اهداف و برنامهها
در اساسنامهٔ این حزب که در مهرماه ۱۳۸۲ به تصویب کنگرهٔ مرکزی رسیده اینگونه نوشته شده که «هدف نهایی حزب تودهٔ ایران، استقرار سوسیالیسم در ایران است و نخستین گام در راه تحقق این هدف را، برقراری حکومت دموکراتیک میداند، که زمینهٔ استقرار آزادی، استقلال، صلح و عدالت اجتماعی را در جامعه فراهم آورد. این در حالی است که این حزب برای زمانی طولانی، شوروی را کشوری سوسیالیستی میپنداشت و روابط نزدیکی با حزب کمونیست شوروی داشت،»
ایرج اسکندری در یادداشتی خطاب به نخستین کنگرهٔ حزب در ۱۳ شهریور ۱۳۲۳ در روزنامهٔ رهبر مینویسد: «هدف حزب توده متحدکردن تودهها، کارگران، دهقانان، تجار، صنعتگران و روشنفکران مترقی است. البته این طبقات از نظر اقتصادی تفاوت دارند؛ مثلاً، در حالیکه کارگران چیزی غیر از نیروی کار خود ندارند، صنعتگران کنترل ابزار تولیدشان را در دست دارند و دهقانان هم قطعه زمینی دارند یا در آرزوی به دست آوردن آن هستند؛ ولی در ایران معاصر، این اختلاف تحتالشعاع مبارزهٔ مشترک علیه امپریالیسم، زمینداران غایب، سرمایهداران استثمارگر و صاحبان چپاولگر صنایع قرار گرفتهاست. وظیفهٔ ما متحدکردن طبقات استثمار شده و ایجاد حزبی متشکل از تودههاست.»
سلسله مراتب رهبری حزب
سلسله مراتب رهبری حزب به ترتیب از بالا به شرح زیر است:
کنگرهٔ حزب و در فاصلهٔ دو کنگره:
هیئت دبیران
دبیر اول
دبیر دوم - مسئول تشکیلات کل
دبیر سوم - دبیر سیاسی و مسئول نامه مردم
مسئول شعبهٔ کل ایدئولوژیک
مسئول روابط عمومی و روابط بینالملل
مسئول شعبهٔ اطلاعات
سایر اعضای هیئت دبیران
هیئت سیاسی شامل اعضای هیئت دبیران و سایر اعضای هیئت سیاسی است.
کمیتهٔ مرکزی
اعضای اصلی: شامل اعضای هیئت سیاسی و سایر اعضای اصلی کمیتهٔ مرکزی است.
اعضای مشاور
دههٔ ۲۰ و انحلال
در نخستین انتخابات آزاد پس از سقوط رضاشاه در سال ۱۳۲۱ حزب توانست به موفقیت چشمگیری دست یابد و ۸ نفر از نامزدهای آن در تبریز، اصفهان، گیلان و تهران توانستند به مجلس چهارم راه یابند. در آن مجلس ۸۰ نفری، نمایندگان توده ای توانستند فراکسیون بانفوذی را تشکیل دهند. حزب توده در سالهای پس از جنگ جهانی دوم که اتحاد شوروی در صحنهٔ بینالمللی حضور خود را اعلام داشت، توانست به سرعت به عنوان یک حزب منسجم در صحنهٔ سیاست و فرهنگ ایران حضور یابد و در کشمکش با جریانهای وابسته به بریتانیا و آمریکا این دوران تاریخی را رقم زند. حزب پس از بنیانگذاری با استقبال بسیاری روبرو شد و توانست کارگران و دانشجویان و زنان را سازماندهی کند. بسیاری از روشنفکران نیز به سوی حزب جلب شدند.
همسویی حزب با شوروی و دفاع آن از کمونیسم (گرایش استالینیستی) موجب خروج برخی مخالفان از صفوف حزب شد و پس از شکست فرقهٔ دموکرات انشعابی در حزب رخ داد و گروهی از روشنفکران به رهبری خلیل ملکی حزب را ترک کردند و بخشی از رهبران حزب به ناچار به خارج از کشور رفتند. محمدرضا پهلوی در بهمن ماه ۱۳۲۷ در دانشگاه تهران مورد سوءقصد قرار گرفت. روایت رسمی این بود که یک متعصب مذهبی وابسته به حزب توده مسئول ترور بودهاست.پس از آن دولت حزب توده را منحل اعلام کرد. پس از این اعلان، حزب به فعالیت مخفی روی آورد و بخشی دیگر از رهبران حزب به خارج از کشور رفتند. نورالدین کیانوری در خاطرات خود گفته که توسط یکی از اعضا در جریان قصد فخرایی برای ترور شاه قرار گرفته و ضمن پیگیری ماجرا سیاست حزب و نظر کمیتهٔ مرکزی مبنی بر مغایرت رسیدن به «اهداف انقلاب از راه ترور» را به او اعلام کردهاست.
بنا به پژوهش بهمن زبردست که در آن قطعنامه کمیته مرکزی حزب توده ایران، به تاریخ اوّل مارس ۱۹۵۷ برابر با ۱۰ اسفند ۱۳۳۵، دربارهٔ سوءقصد به محمدرضا شاه، بازنشر و در آن دیدگاه رسمی حزب توده دربارهٔ نقش کیانوری در سوءقصد ناصر فخرآرایی به شاه، بررسی شدهاست، طبق این قطعنامه، کیانوری با وجود اطلاع از ارتباط معاون انتظامات حزب، عبدالله ارگانی، با ناصر فخرآرایی و برنامهریزی او برای سوءقصد به شاه، نهفقط وی را مورد توبیخ قرار نمیدهد و از عمل بازنمیدارد بلکه به بیانات او بهنحوی سرسری نگریسته و هیئتاجرائیه را نیز از این جریان بیخبر میگذارد. برای همین بیانضباطی، کمیتهٔ مرکزی حزب توده، در این قطعنامه، ضمن توبیخ کیانوری و موظف نمودن او به انتقاد از خود، وی را تا زمان جلب اعتماد کمیتهٔ مرکزی، از مشاغل تشکیلاتی در کادر هیئتاجرائیه کنار گذاشته و فعالیتهای حزبیاش را به رشتههای تبلیغی و تدریسی محدود نمودهاست.
قدرت یافتن حزب در تمامی دههٔ ۱۳۲۰ ادامه یافت و در جریان ملیشدن نفت و دولت دکتر مصدق در اوایل دههٔ ۱۳۳۰ حزب توده تبدیل به نیرومندترین، متشکلترین و سازمان یافتهترین جریان سیاسی کشور شده بود.
دولت محمد مصدق
با آغاز نهضت ملیشدن نفت و نخستوزیری دکتر مصدق، حزب تودهٔ به عنوان یکی از بازیگران صحنهٔ سیاسی ایران به مخالفت با دولت مصدق پرداخته و او را عامل انگلیس و آمریکا اعلام میکرد. علت اصلی این مخالفت، تقابل سیاست موازنه منفی مصدق با سیاست حزب توده مبنی بر دادن امتیاز نفت شمال به شوروی بود.
با اینحال دکتر مصدق با وجود تمام خراب کاریهای حزب توده بر علیه دولتش واقعاً هیچ مبارزهٔ قاطعی بر علیه حزب توده نداشت.
بعد از قیام ۳۰ تیر و تلاش برای مقید سازی شاه به لزوم اجرای قانون اساسی حزب توده به صورت محدود از این موضوع حمایت کرد. اما هرگز از دولت مصدق و نهضت ملیشدن نفت حمایت کامل نکرد.
کودتا
نقشهٔ کودتای ۲۸ مرداد با همکاری بریتانیا و آمریکا طرح شد و پس از چند بار تجدید نظر و مشورت با عناصر اصلی به تصویب رسید؛ ولی در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ حزب، برخلاف تبلیغات خود در روزهای پیش از آن، نتوانست اقدام مؤثری در مقابله با کودتا کند. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و تثبیت ایران در حریم نفوذ غرب، سازمانهای حزبی تحت تعقیب و سرکوب حکومت قرار گرفتند که به بازداشت و شکنجه و اعدام عدهای از تودهایها منجر شد. پس از کودتا بخش بزرگی از رهبران حزب تا سال ۱۳۳۶ مجبور به ترک ایران شدند، به بلوک شرق گریختند و بسیاری از آنان تا انقلاب ایران نتوانستند به ایران بازگردند.
حزب توده، هر چند هرگونه نقش و حضور در حیات سیاسی قانونی در ایران را از دست داد، معهذا به عنوان یک جریان فکری به موجودیت خود ادامه داد، بهنحوی که میتوان فرهنگ لائیک را که در دههٔ ۱۳۴۰ در ایران شکل گرفت برآیند کنش متقابل فرهنگ غربی و مارکسیستی، در سیمای سخنگویان ایرانی آن، ارزیابی کنیم. این تأثیر به ویژه از طریق روشنفکرانی که در دههٔ ۱۳۲۰ در مکتب فکری و مطبوعاتی حزب توده پرورش یافتند در دههٔ ۱۳۴۰، و در نهادهای فرهنگی کشور اعمال شد.
پایگاه طبقاتی حزب توده (دههٔ ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰)
پشتیبانان اصلی حزب توده، طبقهٔ متوسط حقوق بگیر جامعه و همچنین طبقهٔ کارگر شهری بودند. گرچه حزب، بر تمام اعضای طبقهٔ متوسط، بهطور گسترده و چشمگیر نفوذ داشت، نفوذ آن در میان مهندسان، استادان دانشگاه و دانشجویان، روشنفکران، به ویژه نویسندگان، زنان دارای تحصیلات نو و همچنین افسران ارتش، بسیار آشکار بود.در سال ۱۳۲۵ و سه سال پس از آغاز فعالیت حزب در دانشکدهها، رئیس دانشگاه تهران به سفیر انگلیس گفته بود که «بیشتر چهارهزار دانشجوی دانشگاه، به شدت تحت تأثیر حزب توده میباشند.» میان سالهای ۱۳۲۶ تا ۱۳۳۰ اعتصابهای موفقی به منظور اعتراض به حضور پلیس در دانشکدهها و اخراج دانشجویان، بهبود امکانات رفاهی و نیز پشتیبانی از مبارزه علیه انگلیس توسط دانشجویان صورت پذیرفت. «مصور»، مجلهٔ هفتگی معروف تهران، در اواسط سال ۱۳۳۰ نوشت که ۲۵ درصد از دانشجویان، اعضای مخفی حزب توده بوده و ۵۰ درصد دیگر هوادار آنند. همچنین مسئولان دانشگاه، در اواخر همان سال، هشدار میدادند که در نتیجهٔ تبلیغات دبیران دبیرستانها، ۷۵ درصد دانشجویان تازهوارد، کمونیست هستند.
نفوذ حزب توده در میان روشنفکران گستردهتر بود. افزونبر نویسندگان برجستهای چون بزرگ علوی، عبدالحسین نوشین، فریدون توللی، رسول پرویزی، جلال آلاحمد، محمد قاضی، احمد آرام و ابراهیم گلستان، که در این سازمان فعالیت میکردند، چندین نویسنده و شخصیت ادبی مشهور دیگر نیز به ویژه در دورهٔ پیش از ۱۳۲۶، هوادار حزب توده بودند. از جمله این افراد، نیما یوشیج پدر شعر نوی فارسی، محمدتقی بهار، دموکرات کهنهکار و نمایندهٔ شعر کلاسیک، و صادق هدایت چهرهٔ برجستهٔ ادبیات فارسی معاصر را میتوان نام برد. حزب در میان نویسندگان جوان بااستعداد و روشنفکران نه چندان معروف قدیم نیز هوادارانی بهدستآورد، از جمله، صادق چوبک، نویسندهٔ مجموعه داستانهای کوتاه خیمه شب بازی، به آذین (محمود اعتمادزاده)، مترجم و مقالهنویس نامدار، سعید نفیسی مترجم و استاد برجستهٔ ادبیات، محمدعلی افراشته شاعر و سردبیر هجونامهٔ معروف چلنگر، احمد شاملو شاعر مشهور و از مریدان بهنام نیما یوشیج، محمد معین تاریخنگار و استاد ادبیات فارسی، غلامحسین ساعدی نمایشنامهنویس، چهار تاریخنگار به نامهای یحیی آرینپور، مرتضی راوندی، مهدی بامداد و محمد تمدن و همچنین گروهی از شعرای نو مانند فخرالدین گرگانی، نادر نادرپور، نقی میلانی، مهدی اعتماد، محمد جواهری، محمد تفضلی، سیاوش کسرایی و زاغچه (اسم مستعار رهی معیری). به گفتهٔ تایمز لندن، به سال ۱۹۴۷ (۱۳۲۶) «حزب توده در اوج قدرت خود، با استعدادترین و فرهیختهترین اعضای نسل جوان ایران را جذب کرد».و همچنین مجلهٔ فرانسوی ابزرواتور، در اواسط سال ۱۹۵۲ (۱۳۳۱)، نوشت: «دیپلماتهای غربی پذیرفتهاند که ۳۰ درصد روشنفکران ایرانی در حزب توده فعالیت میکنند و بقیه، به جز اندک افراد هوادار انگلیس و آمریکا، همه طرفدار آن حزبند.» از جمله زنانی که در شاخهٔ زنان حزب با عنوان تشکیلات دموکراتیک زنان ایران فعالیت داشتند میتوان این افراد را نام برد، زهرا و تاج اسکندری از خانوادهٔ مشهور اسکندری، خدیجه کشاورز حقوقدان برجسته، صدیقه امیرخیزی از اعضای کهنهکار جنبش زنان، لورتا (وارتو تاریان) هنرپیشهٔ برجسته کشور و از اعضای گروه تئاتر نوشین و هما هوشمند راد سردبیر مجلهٔ حزبی «بیداری ما» که برای زنان منتشر میشد، همچنین مریم فیروز، اختر کامبخش، بدرالموک علوی و عالیه شرمینی.
کامیابی حزب توده در میان افسران ارتش، مسئلهای شگفتانگیز بود، چرا که ارتشیان به عنوان پایهٔ سلطنت، منزلت بالایی داشته و ایدئولوژی سلطنتطلبی و کمونیسمستیزی در میان آنان تبلیغ میشد و نیز ارتباط با هرگونه حزب سیاسی، مجازاتهای سنگینی را میتوانست برای آنان به همراه داشته باشد. سازمان نظامی حزب توده که در بدو تشکیل، توسط سرهنگ عزتالله سیامک و یک سروان پیشین ارتش به نام خسرو روزبه رهبری میشد، در سال ۱۳۲۹ با کمتر از ۱۰۰ عضو کار خود را آغاز کرد و در سال ۱۳۳۳، تعداد اعضای آن به بیش از ۵۰۰ تن رسید. پس از کشف سازمان نظامی به سال ۱۳۳۳، ۴۶۶ پرسنل آن در طی سه سال محاکمه شدند که شامل ۲۲ سرهنگ، ۶۹ سرگرد، ۱۰۰ سروان، ۱۹۳ ستوان، ۱۹ گروهبان و ۶۳ دانشجوی افسری میشدند.
مهمترین موفقیت حزب توده در سازماندهی کارگران، به ویژه در خوزستان بود. در سال ۱۹۴۵ به گزارش انگلیسیها، «شورای متحدهٔ کارگران و زحمتکشان» حزب توده، ۳۳ اتحادیهٔ وابسته در کشور و بیش از ۲۷۵٬۰۰۰ عضو داشت که ۷۵ درصد کل نیروی کار صنعتی کشور را شامل شده و حضور در اکثر ۳۴۶ کارخانه صنعتی مدرن کشور بهشمار میرفت. شورای متحده، قدرت خود را در اردیبهشت ۱۳۲۵ در روز کارگر، با سازماندهی یک راهپیمایی بزرگ ۸۰٬۰۰۰ نفری در آبادان نشان داد و به دعوت حزب و این شورا، در ۲۲ تیرماه بیش از ۶۵٬۰۰۰ کارگر خوزستانی به یکی از بزرگترین اعتصابات صنعتی در ایران و خاورمیانه دست زدند. سفارت انگلیس ضمن خاطرنشان ساختن اینکه اتحادیههای کارگری حزب توده کنترل امور و ادارهٔ کامل منطقهٔ صنعتی خوزستان، پالایشگاهها و لولههای نفتی را در اختیار دارند، نوشت «شرکت نفت ایران و انگلیس چارهٔ دیگری جز پذیرش خواستهای صنفی کارگران ندارد.»حزب توده به دنبال این موفقیتها بر دولت احمد قوام فشار آورد تا نخستین قانون کار پیشرفته در خاورمیانه را در دستور کار خویش قرار دهد. در این قانون، تعیین حداقل دستمزد براساس قیمت محلی مواد غذایی، منع کار کودکان، محدود شدن زمان کار روزانه به هشت ساعت، لزوم پرداخت حقوق برای روزهای جمعه و شش روز تعطیل سالانه، از جمله روز کارگر و اجازهدادن به اتحادیهها در داشتن سازمان و تشکیلات و مذاکره با کارفرمایان وعده داده شده بود.
علیرغم موفقیت حزب در جذب کارگران شهری و طبقهٔ متوسط حقوق بگیر، این سازمان در جذب طبقهٔ متوسط مرفه یا مالک و خردهبورژوازی بازار، از جمله تجار کوچک، مغازهداران، بازرگانان، صاحبان کارگاهها، صنعتگران مستقل و علما و روحانیون ردهٔ پایین، به رغم تلاشش، ناموفق بود. چنانکه بازاریان در ردههای بالاتر حزب حضور نداشتند، در ردههای میانی حضور کمتر و در ردههای پایینی پراکنده بودند. ناکامی حزب در میان این طبقه از جامعه را میتوان با تضادهای اقتصادی میان کارگران و کارفرمایان و از سویی با اختلافات ایدئولوژیک میان اسلام روحانیت و رادیکالیسم غیر مذهبی مورد نظر حزب مارکسیست توده، مورد تبیین قرار داد. گرچه این حزب، اسلام را در کل «نیروی عظیمی برای آزادی بشر» و «پیشگام مساوات سوسیالیستی» میدانست و رهبران مذهبی را به عنوان «قهرمانان اصلی انقلاب مشروطه» میستود و تأکید داشت که اکثریت اعضای حزب، مسلمان یا مسلمان زادهاند، به غیر از دو روحانی برجسته، عمدهٔ روحانیون نسبت به حزب توده بیاعتماد بودند؛ زیرا نه تنها مرام مارکسیستی داشت بلکه روشنفکران ضد روحانیت چون صادق هدایت را جذب و از سکولاریسم (دین زدایی)، حقوق برابر برای مسلمانان و غیر مسلمانان، حق رای زنان، ایجاد مدارس مختلط و کشف حجاب، پشتیبانی میکرد.
حزب توده، برای جذب تودههای روستایی و دهقانان بسیار تلاش کرد. بهطوریکه در شعبهها، مجلات و روزنامههای حزب، اغلب از برنامههای کشاورزی بحث میشد و کادرهای شهری حزب برای جذب روستاییان و برانگیختن آنان علیه زمینداران، به روستاها میرفتند، با این حال حزب، در جذب این قشر از جامعه نیز ناکام ماند و تنها در مناطق روستایی گیلان و مازندران یا روستاهای نزدیک شهرهای بزرگ هوادار داشت. دلیل این ناکامی را میتوان در ساختار اجتماعی جمعیت روستایی ایران و تفاوت آن با کشورهایی که در آن شورشهای دهقانی گستردهای در آنها به وقوع پیوستهاست، جست. درحالیکه اهالی روستاهای ایران را اغلب زارعان سهم بر، کارگران بیزمین و افراد قبیلهای تشکیل میدادند، جمعیت روستایی کشورهای شاهد شورشهای دهقانی را طبقه مهم دهقانان «متوسط» زارع تشکیل میداد که صاحب زمین بودند. طبق برآورد دو جامعهشناس ایرانی، تنها ۵ درصد زمینهای زراعی ایران به دهقانان تعلق داشت. دهقانان فقیر، چه نسق دار وچه خوشنشین، از لحاظ اقتصادی و اجتماعی تحت سلطه زمیندار و نمایندگانش –کدخدای روستا و مباشر- قرار داشتند و در نتیجه این وابستگی چنان بود که نمیتوانستند نظم موجود را به مبارزه طلبیده و سر به شورش بردارند.
در میان اقلیتهای مذهبی
حزب توده به دلیل مخالفت با قوانین شرعی اسلامی که حقوق بیشتری برای مسلمانان نسبت به سایر ادیان قائل بود در بین اقلیتهای مذهبی پرطرفدار بود. علیالخصوص یهودیان ایران دارای دید بسیار مثبتی نسبت به حزب توده بودند و این حزب به صورت مشخص با یهودستیزی اسلامی که در بین مردم ایران رایج بود مخالفت میکرد. حزب توده تنها حزبی در بین حزبهای ایران بود که با آغوش باز از یهودیان استقبال میکرد. همچنین بسیاری از یهودیان ایران جنبش بلشویک در شوروی را جنبشی یهودی میدانستند زیرا درصد زیادی از سران حزب بلشویک در روسیه یهودی زاده بودند. در درون کمیته مرکزی حزب توده یک نفر یهودی و در اداره نشریات آن ده نفر نویسنده طراز اول یهودی وجود داشتند. در حوزههای دانش آموزی، دانشجویی و حتی کارگری حزب توده بسیاری یهودیان شرکت فعال داشتند. بسیاری از رهبران کنونی و گذشته جامعه یهودیان ایران از اعضای حزب توده بودهاند. حزب همچنین توانسته بود برخی از نخبگان ارمنیها و در نهایت صدها تن از افسران نظامی و انتظامی جوان و اهل مطالعه را هم به صفوف خود بکشاند
انشعابها
در شهریور سال ۱۳۲۳ و اوج فرقه دمکرات آذربایجان و دخالتهای ارتش سرخ در ایران، اتحاد جماهیر شوروی کافتارادزه را برای جلب نظر دولت ایران در زمینه «انعقاد قرارداد امتیاز نفت شمال ایران» به ایران فرستاد. حزب توده ایران تظاهراتی را در پشتیبانی از شوروی برگزار کرد. احسان طبری در آبان ۱۳۲۳ در مقالهای گفت: «اگر ایران برای شرکت نفت ایران و انگلیس در جنوب ایران امتیازی قائل است، به یقین درست خواهد بود که برای همسایه شمالی -شوروی- هم در شمال کشور چنین امتیازی را در نظر بگیرد و این کار، حفظ موازنه منفی است». این سیاست همسازی و همراهی با سیاست شوروی که نفی منافع و مصالح ملی ایران را هدف قرار داده بود، عدهای از کادرهای برجسته حزب توده را به عصیان واداشت و در نتیجه انشعاب اول حزب شکل گرفت.
انشعاب بعدی در حزب توده مصادف شد با درگیری سیاسی و برخورد نظری در میان احزاب برادر اردوگاه سوسیالیست بر سر خط مشی اصلی و استراتژی سیاسی جنبش جهانی کمونیستی که در یک سوی آن در ابتدای امر، چین و کوبا و ویتنام و بسیاری از احزاب رادیکال انقلابی آسیا و آفریقا بودند و در سوی دیگر آن هم حزب کمونیست اتحاد شوری و اقمارش که رهبری حزب توده هم یکی از این احزاب دستنشانده و گوش به فرمان مسکو بود که در این جدال کاملاً به آن سمت رفت.
انشعاب سوم بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و شکست سیاستهای حزب توده به رهبری کیانوری در ایران رخ داد. انشعاب سوم تیر خلاصی بود که به شقیقه سیاسی حزب توده وارد شد و آن زمان بود که گروه کامبخش و کیانوری به کمک سازمان اطلاعاتی شوروی و همراهی غلام یحیی دانشیان و فرقه دموکرات آذربایجان، رهبری حزب را غصب کردند و عناصری مانند ایرج اسکندری را که فرد تجددخواهی بود، نفی و طرد کردند.
سازمان افسری و دوران پس از کودتا
یک سال بعد از کودتا سازمان مخفی حزب در نیروهای مسلح که به سازمان نظامی حزب توده یا سازمان افسری معروف بود، کشف شد و بسیاری از اعضای آن با زندان و شکنجه و اعدام روبرو شدند. با آنکه پس از کودتا با رهبران جبهه ملی با مدارا رفتار شد و بیشتر آنها به زندانهای کمتر از پنج سال محکوم شدند اما رفتار با توده ای خشن و شدیدتر بود. طی چهار سال بعدی که مخفیگاههای حزب توده به تدریج کشف میشد، نیروهای امنیتی چهل مقام حزبی را اعدام کردند، ۱۴ نفر دیگر را زیر شکنجه کشتند، ۲۰۰ نفر را به حبس ابد محکوم و بیش از ۳۰۰۰ تن از اعضای عادی حزب را دستگیر کردند. از اعضای سازمان نظامی حزب توده میتوان به محمدعلی عمویی، ابوتراب باقرزاده، عباس حجری، تقی کیمنش و رضا شلتوکی اشاره کرد که پس از تحمل ۲۵ سال زندان در آستانهٔ انقلاب ۱۳۵۷ آزاد شدند. پلنوم شانزدهم حزب در اسفند ماه ۱۳۵۷ این چهار نفر را به عضویت کمیتهٔ مرکزی حزب انتخاب کرد.
ترورهای انتساب یافته به حزب
در بسیاری از اقداماتی که دستگاه امنیتی ساواک بعد از کودتای ۲۸ مرداد به حزب توده منسوب کردهاست ردپای شبکه جاسوسی انگلستان در ایران شبکه بدامن و مظفر بقائی از مجریان کودتای ۲۸ مرداد و همدست شبکه بدامن به چشم میخورد. خسرو روزبه در بازجوییها در زندان قزلقلعه به ایجاد یک تیم ترور به همراه سروان ابوالحسن عباسی و به قتل محمد مسعود و پنج تن از اعضای حزب توده که مشکوک به فروش اطلاعات حزبی بودند، اعتراف کرد. یکی از این چهار نفر، حسام لنکرانی، فرزند یک روحانی شناخته شده در آذربایجان بودهاست. با اینحال روزبه در این اعترافات که به او منتسب شده، بر انجام ترورها، بدون اطلاع دادن به حزب و هنگامی که سازمان نظامی منحل شده و اعضای آن دیگر عضو حزب نبودند، تأکید دارد، این اعترافات در کتابی با نام «کمونیسم در ایران» انعکاس یافته به نظر میرسد «سرهنگ علی زیبایی» شکنجه گر معروف ساواک، نگارنده یا صرفاً گردآورنده آن باشد. شکلگیری تیم ترور از موضوعات جنجالی و مورد مناقشه بودهاست که برخی از اعضای بخش میانهرو حزب آن را به بخش تندرو نسبت دادهاند و به نظر میرسد که رهبری حزب از برخی با اطلاع و از برخی دیگر بیاطلاع بودهاست. گزارشهای متفاوتی در این خصوص از اعضای حزب وجود دارد.
در تبعید
حزب توده هر چند در سالهای ۱۳۳۲–۱۳۵۷ به عنوان یک نیروی سیاسی علنی و قانونی در ایران حضور نداشت، ولی به عنوان یک جریان فکری در پیریزی شالودههای فرهنگ لائیک در ایران نقشی مؤثر ایفا کرد.
در سالهای مهاجرت و استقرار دبیرخانه حزب توده ایران در آلمان شرقی، بنا به نوشتهٔ تحقیقی چارلی و رضا؛ از سازمان افسران حزب توده ایران تا سازمان امنیت آلمان شرقی، نوشته بهمن زبردست در شماره ۱۱۳ فصلنامه نگاه نو، محمد پورهرمزان و امیر شفابخش، از اعضای سابق سازمان افسران حزب توده ایران، با اشتازی همکاری میکردند و رویدادهای داخلی حزب را به این سازمان اطلاع میدادند.
انقلاب
سیاست حزب توده ایران در جهت حمایت از انقلاب ایران و ائتلاف با نیروهای ملی و مذهبی علیه نظام سلطنتی بود. حزب توده شعارهای ضدآمریکایی روحالله خمینی و طرفدارانش را وجه مشترک مهمی میان حزب توده و طرفداران خمینی میدانست. از نظر برخی، با توجه به اسناد موجود، این حزب توده بود که لفظ لیبرال را به معنای خائن و ضدانقلاب در دهانها انداخت و دولت مهندس بازرگان را نماینده امپریالیسم آمریکا خواند.
صلاحیت رهبران حزب توده ایران مانند کیانوری و محمد علی عمویی و تعدادی دیگر برای انتخابات مجلس اول تأیید شد و این در حالی بود که ایدئولوژی حزب توده از سوی حکومت جدید به کفر تعبیر میشد.
علی اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود چندین بار به ملاقات با کیانوری و محمد علی عمویی در منزل شخصی خود اشاره میکند.
حزب توده تلاش گستردهای را برای تجهیز نیرو در جامعه آغاز کرد و با موفقیت رو به رو شد. حزب توده که فعالیت خود در جامعه را پس از ۲۵ سال سرکوب حکومت شاه آغاز میکرد، با وجود شمار کم کادرها توانست هزاران نفر را در صفوف خود منسجم کند. انتشار دهها نشریه و انبوهی از کتب، فضای جامعه را دگرگون کرد و تأثیرات مهمی را بر جای گذاشت و نسل نوینی را تربیت کرد.
جا افتادن شعارهایی همچون اجرای اصلاحات ارضی، ملی کردن تجارت خارجی، و همچنین بسیاری از دیگر شعارها، ثمره کار معنوی حزب توده در آغاز انقلاب است.
حزب توده در عرصه سازماندهی کارگران توانست فعالیتهای چشمگیری را انجام دهد. ایجاد سندیکاها و اتحادیههای کارگری و آشنایی کارگران با حقوقشان تا آنجا جلو رفت که در دهه ۱۳۶۰، با وجود تلاشهای وزیر کار وقت، احمد توکلی و حمایت سید روحالله خمینی، جمهوری اسلامی نتوانست قانون کار خود را به کارگران تحمیل کند.
مبارزه کارگران حتی پس از یورش جمهوری اسلامی به حزب توده و دستگیری شماری از رهبران جنبش کارگری ادامه یافت و با پس گرفتن قانون کار و بیرون انداختن توکلی از وزارت کار به سر انجام رسید.
سیدعلی خامنهای میگوید:
«در یک برهه از زمان و در همان اوایل انقلاب همه چیز در تیول حزب توده بود… چنین حالتی را من و هر کسی در اوایل انقلاب حس میکرد که تودهایها و جریان چپ، به خصوص حزب توده بر همه چیز مسلط بودند و اصلاً حرکت انقلاب را میخواستند منحرف کنند…».
حزب توده، در سالهای پس از انقلاب، تلاش همهجانبهای را برای اتحاد نیروهای سیاسی و ایجاد جبهه متحد خلق سازماندهی کرد. حزب توده معتقد بود که میتوان با شرکت خمینی و هوادارانش و همچنین سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و سازمان مجاهدین خلق ایران و حزب دموکرات کردستان جبهه واحد خلق را برای تعمیق دستاوردهای انقلاب پایهریزی کند که این امر محقق نشد.
«تأکید بیش از حد حزب توده ایران بر سیاست اتحاد با طرفداران خمینی، در برخی موارد، به ایجاد تنش و دشواری در روابط با احزاب و سازمانهای دیگر منجر شد که از جمله میتوان از رابطه با حزب دمکرات کردستان نام برد. با یورش نیروهای حاکمیت جدید به کردستان و آغاز درگیریهای نظامی، خطرات جدی مداخله خارجی و شکست انقلاب در آن مقطع حزب توده ایران را بر آن داشت که از طرفین درگیر بخواهد به برخوردهای نظامی پایان دهند».
حمایت همهجانبه حزب از انقلاب و «خط امام»
حزب توده ایران در دوران انقلاب ایران از رهبری روحالله خمینی پشتیبانی نمود و تا جایی پیش رفت که حتی صادق خلخالی را به عنوان نامزد خود در انتخابات مجلس معرفی کرد. کیانوری دبیر اول کمیتهٔ مرکزی حزب توده در جلسات هفتگی پرسش و پاسخ که اوایل انقلاب برگزار میشد، در پاسخ به این پرسش که علت حمایت حزب توده از خلخالی چیست، گفت: «خلخالی خدمات پرارزشی در زمینه قلع و قمع ضدانقلاب، جنایتکاران و سرسپردگان رژیم گذشته دارد. ما زمانی گفتیم به خلخالی رأی میدهیم که کار او، بهعنوان دادستان کل انقلاب، جنبههای مثبت فراوانی داشت. او با شجاعتی بینظیر، چند صد نفر از مهمترین مهرههای امپریالیسم را به جوخه اعدام سپرد و با این کار، صدها بار حکم اعدام خود را نیز از سوی ضدانقلاب صادر کرد.»
حزب توده ایران، بر اساس ادعای خودشان که از ابتدای تأسیسش همواره با پیشرفتهترین خواستهای جنبش زنان ایران گره خورده بود، برای نشان دادن همراهی هرچه بیشتر با روحانیون سنتی حاکم، زنان را تشویق به سر کردن «چادر ضدامپریالیستی» کرد و به زنان ایرانی توصیه کرد تا به «کلاسهای خیاطی و آشپزی» بروند. تشکیلات دمکراتیک زنان حزب توده در اطلاعیههای خود در سالهای اول انقلاب از قول زنان اعلام آمادگی کرد که آنان برای مقابله با هرگونه «تجاوز امپریالیسم آمریکا» حاضرند آموزش نظامی بگیرند و تا پای جان از «انقلاب اسلامی» دفاع کنند. حتی «جامعه انقلاب اسلامی زنان» که پایهگذارش اعظم طالقانی بود به مراتب تندتر از حزب توده از بیحقوقی زنان انتقاد میکرد و از حق زنان برای نشستن بر مسند ریاست جمهوری سخن میگفت.
رهبران حزب توده «تمام و کمال» در کنار حکومت تازه تأسیس حاصل از انقلاب ۱۳۵۷ ایستادند و نقطه اشتراک خود را دشمنی با ایالات متحده آمریکا خواندند. در ماجرای گروگانگیری در سفارت آمریکا، حزب توده از نیروهای مخالف آزادی گروگانهای آمریکایی بود. از نظر آنها، دانشجویان پیرو خط امام را «جوانان مبارزی» خواند که «بیانگر صبر به پایان رسیده مردم در نبرد با امپریالیسم» بودند.
حزب توده همچین در دستگیری و اعدام صادق قطبزاده نقش مهمی ایفا کردند. همچنین، بنابر روایتی، آنها نقش کلیدی در فاش شدن کودتای نوژه داشتند. اما رهبران حکومت تازه تأسیس جمهوری اسلامی این همراهی یک سویه را برنتافتند و بینیاز از آن با کمونیستهایی که به قول آنها حامل «افکار الحادی» بودند، بر سر یک سفره ننشستند. پس از حذف دیگر گروههای سیاسی نوبت به حزب توده رسید. رهبران و کادرهای حزب دستگیر و روانه زندانها شدند تا اندکی بعد تعدادی از آنها که بیش از یک ربع قرن در زندانهای حکومت شاهنشاهی مقاومت کرده بودند، تن به اعترافات تلویزیونی و مکتوب دادند و بسیاری از رهبران و هواداران نیز به جوخههای اعدام سپرده شدند.
درخواست سلاح از رهبری حزب کمونیست اتحاد شوروی توسط نورالدین کیانوری
بنا به پژوهش بهمن زبردست که در آن اسناد محرمانه حزب کمونیست اتحاد شوروی بازنشر شده، کیانوری، بدون اطلاع رهبری حزب توده ایران دوبار، نخست در مرداد ۱۳۵۸ و بار دوم یک سال بعد، در سفر به شوروی، درخواست تسلیحاتی از چهار نوع اصلی: تپانچه، مسلسل، نارنجکانداز و نارنجک بهشمار چند هزار عدد را نموده بود، اما رهبری حزب کمونیست اتحاد شوروی با این درخواست موافقت نکرده بودند.
سرکوب
علیرغم حمایت حزب توده از انقلاب ایران در مقاطعی حساس از جمله در کودتای نوژه و جنگ ایران و عراق، اواخر سال ۱۳۶۱ و سال ۱۳۶۲، بسیاری از رهبران، اعضا و هواداران حزب به بهانه طرح کودتا دستگیر شدند. چند ماه بعد در اعترافات تلویزیونی ضبط شده در زندان که دستگاههای اطلاعاتی جمهوری اسلامی ترتیب داده بود و از تلویزیون ایران پخش شد، عدهای از رهبران زیر فشار شکنجه در تلویزیون اعترافاتی کردند (از جمله اعتراف به جاسوسی برای شوروی) اولین برنامه از این سری برنامهها در اردیبهشت ماه ۱۳۶۲ و با حضور کیانوری و همچنین به آذین برگزار شد. کیانوری، تکیده و درهم شکسته، اظهار داشت که حزب توده از آغاز تأسیس در ۱۳۲۰ تا به حال، ابزاری برای جاسوسی و خیانت بودهاست. هشت عضو دیگر کمیته مرکزی از جمله محمدعلی عمویی زندانی سیاسی مشهور که ۲۴ سال را در زندان حکومت پهلوی گذرانده بود، نیز در برنامههای بعدی بر پرده تلویزیون ظاهر شدند و به نفی خود و اعترافاتی مشابه پرداختند. در میانه بازجوییها تقی کیمنش و ۱۳ تن دیگر از اعضای حزب درگذشتند و از این رو در میزگردهای تلویزیونی دیده نشدند.
در اواخر سال ۱۳۶۲، ۱۰۱ تن از متهمان در یک دادگاه ویژه نظامی در محلی نامعلوم که قاضی آن محمد ریشهری بود حضور یافتند. در میان متهمان چند فرد شاخص وجود داشت: دریادار بهرام افضلی فرمانده فاتح نیروی دریایی ایران، سرهنگ هوشنگ عطاریان فرمانده فاتح جبهه غرب و دیرتر دستیار ویژه وزارت دفاع، سرهنگ بیژن کبیری فرمانده یگانهای کماندویی ویژه (کلاه سبزها) و فرمانده فاتح عملیات جنوب و شکستن محاصره آبادان در جنگ ایران و عراق، سرهنگ حسن آذرفر استاد دانشکده افسری، سرهنگ رحیم شمس، سرهنگ سیفالله غیاثوند و سرهنگ ابوالقاسم افرایی. با وجود تدارکات بسیار، پیشبرد محاکمه به خوبی برنامههای ندامت علنی پیشین نبود و برخی متهمان اعترافات امضا شده خود را پس گرفته و دیگران نیز آ نرا بسیار تعدیل کرده بودند. برخی حتی توانستند خبر بازداشت همسر یا فرزندانشان را در لابلای جریان دادگاه به گوش عموم برسانند. افضلی اتهام جاسوسی را رد کرد و گفت که پس از دستگیری از وجود چنین فعالیتهایی خبردار شد است. وی که همچون دیگر متهمان وکیل نداشت، از قاضی خواست تا وظیفه دفاع از او را به این دلیل که خود اشرافی بر مقولات حقوقی ندارد، به عهده بگیرد.
دادگاه، احکام نابرابری صادر کرد چنانکه، ۱۰ نفر به مرگ، ۶ تن به حبس ابد، ۱۲ نفر به حبسهای پانزده تا سی سال، ۱۹ نفر به زندانهای هشت تا چهارده سال، ۸ تن تا هفت سال، ۳۰ تن تا پنج سال و ۱۳ تن تا کمتر از پنج سال محکوم شدند. گروهی از محکومان از جمله شاخه نظامی حزب مانند دریادار افضلی، سرهنگ عطاریان، کبیری و آذرفر، در بهمن ۱۳۶۳ اعدام شدند و ۱۹ تن، شامل دو نفر که دوران محکومیتشان به سر آمده بود، به همراه دیگر اعدامیان جمعی کشتار سال ۱۳۶۷، اعدام شدند.
عباس حجری، منوچهر بهزادی، محمدعلی رصدی، محمد پورهرمزان، مهدی کیهان، انوشیروان ابراهیمی، فرجالله میزانی، آصف رزمدیده و حسین جودت از این گروه بودند. کیانوری و عمویی برای یک دهه در حبس ماندند و پس از رهایی از زندان خاطرات خود را بدون ذکر تجربه آخر (زندان جمهوری اسلامی) به رشته تحریر درآوردند. خاطرات کیانوری، با نظارت حکومت بر محتوای آن به چاپ رسید. افراد دیگر چون شلتوکی و آوانسیان در زندان درگذشتند. مهدی پرتوی مورد عفو قرار گرفت، احسان طبری نیز که اعترافات آن مبنی بر نفی مارکسیسم و مسلمان شدن وی از تلویزیون پخش شده بود، پس از گذران چندین سال به دور از خانواده خود و در انزوای کامل در زندان، در سال ۱۳۶۸ درگذشت. اما مطبوعات دولتی تا پیش از مرگ وی، این شبهه را در خوانندگان ایجاد کردند که او در حال به سر بردن در خانه خود و ترتیب دادن مصاحبههای مطبوعاتی است.
در سال ۱۳۶۸ و پس از پایان اعدامهای دسته جمعی سال قبل، حکومت به مسئول کمیسیون ویژه وقت سازمان ملل متحد «گالیندو پُل» (Galindo Pohl) اجازه داد تا از زندان اوین دیدن کند. در این دیدار، کیانوری از سلولش، در مورد چگونگی شکنجه خود و همسرش مریم فیروز برای اخذ اعترافات نادرست و فرمایشی، با گالیندو پل سخن به میان آورده و بازوی شکسته خود را برای اثبات آن به او نشان داد. پُل در گزارش خود همچنین دربارهٔ مریم فیروز نوشت که به دلیل مورد ضرب و شتم قرار گرفتن در چند سال پیش، در شنیدن، خوردن غذا و نشستن مشکل داشتهاست.
هاشمی رفسنجانی از چهرههای سرشناس حکومت اسلامی در هنگام سرکوبی، بعدها در مصاحبهای با روزنامه همشهری عنوان نمود که برخورد با حزب توده و اعدام اعضای حزب توده بهتر بود که انجام نمیشد. وی در این مصاحبه میگوید: «اگر آن کار را نمیکردیم، بهتر بود. ما حزب توده را زیر نظر داشتیم. من برای این حرف که آنها به فکر کودتا بودند، دلیلی پیدا نکردم.»
سالهای اخیر
بعد از سرکوب سنگین در سالهای دهه ۱۳۶۰ حزب از فعالیت سیاسی علنی و قانونی در ایران بازماند. بخشی از رهبران و کادرها و اعضای حزب در خارج از کشور و بهطور مشخص در اروپا مستقر شدند و فعالیت حزب را پیگیری کردند. علی خاوری پس از دستگیریهای گسترده دهه ۱۳۶۰ تنها عضو باقیمانده از هیئت سیاسی و هیئت دبیران وقت کمیته مرکزی حزب بود. در پلنوم هجدهم کمیته مرکزی حزب توده ایران در آذر ماه ۱۳۶۲، در (براتیسلاوا) علی خاوری به عنوان دبیر اول حزب انتخاب شد.
با تلاش خاوری و با حمایت حزب دموکراتیک خلق افغانستان، همهٔ رهبران و کادر باقیمانده حزب توده ایران در سال ۱۳۶۴ در کابل جمع شدند و در کنفرانس ملی حزب توده ایران شرکت کردند و بعد از ضربات سنگین سالهای ۱۳۶۱–۱۳۶۲ برای اولین بار زیر یک سقف نشستند. کنفرانس ۱۰ نفر را به عنوان هیئت سیاسی حزب توده ایران برگزید. از کنفرانس ملی سال ۱۳۶۴ به بعد تقریباً هر ۶ سال یک بار، کنگره ادواری حزب برگزار شدهاست.
کنگرهٔ اول حزب تودهٔ ایران، ۱۰ مرداد ۱۳۲۳
کنگرهٔ دوم حزب تودهٔ ایران، ۵ اردیبهشت ۱۳۲۷
کنفرانس وحدت حزب تودهٔ ایران با فرقهٔ دموکرات آذربایجان، پلنوم هفتم، ۲۸ تیر ۱۳۳۹
کنفرانس وحدت حزب تودهٔ ایران با فرقهٔ دموکرات آذربایجان، پلنوم هشتم، ۱۱ مرداد ۱۳۳۹
کنفرانس ملی حزب تودهٔ ایران، خرداد ۱۳۶۵
کنگرهٔ سوم حزب تودهٔ ایران، بهمن ۱۳۷۰
کنگرهٔ چهارم حزب تودهٔ ایران، بهمن ۱۳۷۶
کنگرهٔ پنجم حزب تودهٔ ایران، مهر ۱۳۸۲
پلنوم وسیع کمیته مرکزی در سال ۱۳۸۷
کنگرهٔ ششم حزب تودهٔ ایران، بهمن ۱۳۹۱
کنگرهٔ هفتم حزب تودهٔ ایران (کنگرهٔ علی خاوری)، خرداد ۱۴۰۱
در حال حاضر نیز حزب تودهٔ ایران به فعالیت ادامه میدهد و نشریهٔ «نامهٔ مردم» ناشر نظرات حزب است. صدر حزب علی خاوری در اسفند ۱۳۹۹ درگذشت. محمد امیدوار به عنوان سخنگوی کمیتهٔ مرکزی حزب انجام وظیفه میکند.
دبیر اول حزب توده ایران
اولین دبیر اول حزب توده ایران سلیمان میرزا اسکندری از رهبران با سابقه اجتماعیون عامیون خود از بنیانگذاران حزب بود.
دومین دبیر اول حزب توده ایران رضا رادمنش (۱۳۲۶–۱۳۴۷) استاد فیزیک اتمی بود. در جریان تیراندازی به شاه در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ و یورش به حزب توده ایران، همراه با بخشی از رهبری حزب که تحت تعقیب امنیتی قرار گرفته بود از کشور خارج شد و در مسکو استقرار یافتند.
سومین دبیر اول حزب توده ایران دکتر محمد بهرامی بود که از ۱۳۲۷–۱۳۳۲، تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ این مسئولیت را داشت. دکتر بهرامی نیز در فاصله بسیار کوتاهی پس از بیرون آمدن از زندان دچار ایست قلبی شد و درگذشت.
پس از کودتای ۲۸ مرداد و دستگیریها و اعدامها، رهبری حزب بازسازی خود را در خارج از کشور آغاز کرد.
چهارمین دبیر اول حزب توده ایران ایرج اسکندری (۱۳۴۷–۱۳۵۷) بود که تا آستانه انقلاب ۵۷ بر سر این مسئولیت بود.
پنجمین دبیر اول حزب توده ایران دکتر نورالدین کیانوری (۱۳۵۷–۱۳۶۲) بود.
ششمین دبیر اول حزب توده ایران علی خاوری بود. پس از یورش (۱۳۶۱–۱۳۶۲) به حزب توده ایران، همراه با بخشی از رهبری حزب که تحت تعقیب امنیتی قرار گرفته بود علی خاوری بازسازی رهبری حزب را سازمان داد. علی خاوری در پلنوم هجدهم کمیته مرکزی حزب توده ایران به عنوان دبیر اول (۱۳۶۲–۱۳۸۷) انتخاب شد. پس از وی محمد امیدوار به عنوان سخنگوی کمیتهٔ مرکزی حزب توده ایران فعالیت میکند.
خاطرات اعضای حزب توده ایران
یکی از مهمترین منابع بررسی تاریخ حزب توده ایران، خاطرات اعضای این حزب است که جزو پرشمارترین خاطرات اعضای جریانهای سیاسی تاریخ معاصر ایران نیز هست. بهمن زبردست فهرستی شامل ۲۲۹ عنوان از کتابهای خاطرات اعضای حزب توده ایران را گردآوری کرده که در مقالهٔ کتابشناسی خاطرات اعضای حزب توده ایران در شمارهٔ ۱۲۲ فصلنامهٔ نگاه نو منتشر شدهاست.
جستارهای وابسته
کمونیسم در ایران
مجله دنیا
داوود نوروزی
حسن آذرفر
فرقه دموکرات آذربایجان
حزب کمونیست ایران (دهه ۱۹۲۰)
مارکسیسم
لنینیسیم
احسان طبری
انشعاب از حزب توده
پانویس
منابع
Ervand Abrahamian, A History of Modern Iran, First Edition, Cambridge University Press, 2008, eBook (EBL)
پیوند به بیرون
حزب توده ایران
تشکیلات دموکراتیک زنان ایران
کمیتۀ دفاع از حقوق مردم ایران
انقلاب ۱۳۵۷
جبهه مؤتلف احزاب آزادیخواه
حزبها در ایران
حزبهای بنیانگذاریشده در ۱۹۴۱ (میلادی)
حزبهای کمونیست ایران
حزبهای کمونیست ممنوع
حزبهای ممنوع در ایران
حزبهای منحلشده در ۱۹۴۹ (میلادی)
حزبهای منحلشده در ایران
روابط ایران و اتحاد شوروی
سیاست چپ رادیکال |
8970 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C%D9%86%20%DA%A9%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%B1%DB%8C | نورالدین کیانوری | نورالدین کیانوری (زاده ۱۲۹۴ - درگذشت ۲۵ مرداد ۱۳۷۷) فعال سیاسی ایرانی و دبیر اول کمیته مرکزی حزب توده ایران از ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۲ بودهاست
زندگی شخصی
نورالدین کیانوری، متولد ۱۲۹۴ خورشیدی در بلده، مازندران و والدینش مهدی نوری (روحانی) و زهرا سلطانی نوری بودند. او نوه پسری شیخ فضلالله نوری و نوه دختری میرزا حسین نوری بود. در سال ۱۳۲۳ با مریم فیروز ازدواج کرد. مریم فیروز تا پایان عمر در کنار همسرش بود. نورالدین کیانوری تنها سیاستمداری (شخصی) بود که توسط روحالله خمینی از مرگ (حکم اعدام) نجات پیدا کرد.
فعالیت معماری، شهرسازی و طراحی جامع
او تحصیلات خود را در ایران و آلمان انجام داد و از دانشگاه فنی آخن دکترای مهندسی راه و ساختمان گرفت.
پس از تحصیل در آخن و شهر مونیخ در ایران مشغول به کار با تخصص طراحی بیمارستان شد. او استاد معماری در دانشگاه تهران بود. کتاب «ساختمانهای درمان و بهداشت» را در دوران حبس و پس از فرار از زندان قصر به تحریر درآورد که حداقل تا زمان فوتش (بیش از ۶۰ سال) تنها منبع علمی در طراحی و معماری درمانگاه و بیمارستان در ایران است.
او در مهاجرت به آلمان دموکراتیک با نام «سیلویو ماکتی ن.ک.» در دو دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی به تحقیق و تدریس در آکادمی ساختمان برلین مشغول بودهاست. بخشی از مهمترین آثار و مقالاتش در این دوره عبارتاند از:
کتاب واحدهای مسکونی بزرگ که تجزیه و تحلیل و طرح جامع معماری و شهرسازی اجتماعی است و در سال ۱۹۶۷ در شرایط بعد از جنگ جهانی دوم و بازسازی آلمان توسط نورالدین کیانوری تحت نام مستعار Dr. Architect Silvio Macetti N.K. به زبان آلمانی نوشته و در مدت زمان یک سال پس از انتشار، ۸ بار در آلمان تجدید چاپ شد.
طرح و پروژه .N.K - پیشنهاد برای مسکنسازی صنعتی (انبوهسازی صنعتی مسکن) ۶۷–۱۹۶۵. نشریهٔ علمی روستوک آلمان
آسمانخراشهای مسکونی - (مقاله) نشریه علمی معماری آلمان
کتاب آسمانخراشهای مسکونی - (کتاب با ۱۶۷ تصویر - نتایج ۱۰ سال تحقیق از سال ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۷)
توسعه سبک زندگی اجتماعی و مشکلات حمل و نقل شهری - نشریه علمی معماری آلمان . مقاله در سال ۱۹۷۰ توسط نورالدین کیانوری با نام مستعار Silvio Macetti N.K نوشته شده.
شیوه زندگی اجتماعی و مشکلات توسعه راه و حمل و نقل شهری - (مقاله) نشریه علمی معماری آلمان. خلاصه ای از رساله علمی بهصورت مقاله انتقادی در مورد وضعیت حمل نقل کلانشهر لس آنجلس است. کیانوری در ادامه مقاله طرح جامع حمل و نقل شهری اجتماعی برای شهرهای بزرگ را طراحی و پیشنهاد میکند. مقاله در سال ۱۹۷۰ میلادی منتشر شدهاست.
چشمانداز معماری اجتماعی - معماری اجتماعی متضاد تئوری همگرایی مقاله مشترک - نشریه علمی معماری آلمان
اقتصاد شهری و بغرنجی شهرسازی - (طراحی جامع شهر)
بغرنجی اقتصاد ساختاری و فضایی بر مبنای حفظ محیط زیست - (مقاله) مجله معماری آلمان
طراحی شهری و معماری تا سال ۲۰۰۰ و فراتر از آن - طرح جامع - مجموعه طرحها نورالدین کیانوری (نتایج ۱۰ سال تحقیق از سال ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۸) با نام مستعار Dr. Architect Silvio Macetti N.K که از آکادمی معماری برلین به سرقت رفته)
لیست کاملتر در بخش مقالات و کتابهای کیانوری با محتوای «شهر سازی» و «طراحی جامع شهری» به زبان آلمانی و روسی.
فعالیت سیاسی
پیش از انقلاب ۱۳۵۷
کیانوری، با پایان تحصیلات خود در ۱۳۱۹ به ایران آمد و در ۱۳۲۱ به حزب تازه تأسیس توده پیوست. کیانوری چند سال بعد، رهبری شاخه جوانان حزب را بر عهده گرفت. او با فروپاشی سازمان نظامی حزب توده به همراه بسیاری از رهبران دیگر توده در سال ۱۳۳۴ نخست به اتحاد شوروی و سپس در ۱۳۳۶ به جمهوری دموکراتیک آلمان مهاجرت نمود. با اوجگیری جنبش انقلابی ایران در سال ۱۳۵۷ به عنوان دبیر اول حزب توده ایران جای ایرج اسکندری را گرفت و در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۵۸ به ایران بازگشت. تعداد اندکی از گردانندگان حزب در برلین شرقی که مقر حزب توده در تبعید بود باقیماندند و دفتر این حزب را در اروپا فعال نگه داشتند.
پس از انقلاب ۱۳۵۷
کیانوری، سیاست جدید حزب توده را در جهت پشتیبانی از انقلاب ایران و ائتلاف با نیروهای انقلابی - مذهبی علیه طرفداران رژیم پهلوی تعریف کرد. او نظرات ضد وابستگی به ایالات متحده آمریکا توسط رهبر انقلاب سید روحالله خمینی و انقلابیون سرنگونکننده حکومت شاهنشاهی پهلوی را وجه مشترک مهمی میان حزب توده و حکومت قانونی بعد از انقلاب میدانست. «حتی او در سالهای اول انقلاب از صادق خلخالی به دلیل اعدام نیروهای «ضدانقلاب» و امپریالیسم» دفاع میکرد.
صلاحیت کیانوری و تعداد دیگری از رهبران حزب مانند محمدعلی عمویی و تعدادی دیگر برای انتخابات مجلس اول تأیید شد و این در حالی بود که ایدئولوژی مارکسیستی حزب توده از سوی حکومت جدید به کفر تعبیر میشد. علیرغم پشتیبانی حزب توده از نظام جدید در مقاطعی حساس از جمله در جنگ ایران و عراق و همچنین قرار دادن اطلاعات محرمانه امنیتی در کودتای نوژه در اختیار مسئولان نظام جدید، (علی اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود چندین بار به ملاقات با نورالدین کیانوری و محمدعلی عمویی در منزل شخصی خود و دریافت اطلاعات سری از آنها اشاره میکند.).
رهبری حزب، با شیعیان و نیروهای طرفدار سید روحالله خمینی از گذشته مثبت و دوستانه برخوردار بود، پشتیبانی رهبری حزب از قیام ۱۵ خرداد و پخش برخی از اعلامیههای خمینی از رادیو پیک ایران. موضع ضدآمریکایی سید روحالله خمینی، در عمل، بازتاب نگرش جهانی خمینی به این موضوع بود و به نوعی، با موضع ضدامپریالیستی حزب توده همسویی یافت و زمینهساز سیاست حزب برای پشتیبانی از خمینی شد. نورالدین کیانوری در نشست پرسش و پاسخ ۲۰ شهریور ۱۳۶۱ خورشیدی شعری را نقل قول کرد بدین مضمون: تودهای هستم و همراه امام، ماندگارم که زمان است به کام. نورالدین کیانوری چنین میپنداشت که با تشدید جنبه ضد آمریکایی انقلاب، در شرایط آرایش قوای بینالمللی و وضعیت سیاسی - جغرافیایی ایران و روش دوستانهٔ شوروی، جمهوری اسلامی راهی جز آن نخواهد داشت که به تدریج به سوی جبههٔ ضدامپریالیستی کشیده شود. تصور این بود که تعمیق (مبارزه ضدامپریالیستی) و نزدیکی بیشتر با شوروی، به تفاهم و نزدیکی جمهوری اسلامی با حزب خواهد انجامید. کیانوری معمار و مبلغ سیاست و نزدیک به خمینی بود. پشتیبانی گاه بیش از حد یکسویه این حزب از جانب روحالله خمینی و تأکید بر جنبه ضدآمریکایی وی به رهبری کیانوری انجام شد.
بنابر اسناد احزاب کمونیست و کارگری جهان، دوران کنونی، دوران گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم و تضاد اصلی جهانی نیز «تضاد میان جبههٔ کشورهای سوسیالیستی و متحدان آنها با امپریالیسم جهانی به رهبری آمریکا» فرمولبندی شده بود. نورالدین کیانوری در پشتیبانی از مبارزهٔ ضد آمریکایی گرایش آقای خمینی، بر این پندار بود که به وظیفهٔ سیاسی و انقلابی خود عمل میکند.
در پاسخ به استفتایی که از آقای خمینی به تاریخ شعبان ۱۳۹۷ شد، او میگوید: «من صریحاً اعلام میکنم که از این دستهجات چه کمونیست، چه مارکسیست، … و تفرقه اندازان … به هر اسم و رسمی باشد، متنفرم و بیزارم و آنها را خائن به مملکت و مذهب میدانم». (پیام انقلاب جلد اول صفحه ۱۶۸) کیانوری که از چپگراها، افراطیون چپ، تروریستهای چپگرای، مسلمان نماها، تروریستهای مارکسیست - مذهبی و تروریستهای مذهبی (همانند گروه فرقان) بیزار و متنفر بود و توجهی چندانی به اسناد احزاب کمونیست و کارگری جهان در فرمول بندیها و نظریهپردازی سیاسی نداشت. نورالدین کیانوری طراح سیاست وحدت عمل و اتحاد وسیع نیروهای اصیل انقلابی و ضدامپریالیستی در ایران به رهبری سید روحالله مصطفوی موسوی خمینی بود.
نورالدین کیانوری در تشویق هیجانهای «ضدامپریالیستی دانشجویان پیرو خط امام» قبل و بعد از حمله «دانشجویان پیرو خط امام» به سفارت ایالات متحده آمریکا در تهران نقش داشت. وی بحران گروگانگیری در سفارت آمریکا را «منفجر ساختن ستاد براندازی انقلاب ایران» عنوان میکرد.
کیانوری میگفت: «تشدید مبارزه علیه امپریالیسم و ارتجاع داخلی زمینه را برای تشکیل چنین جبههای (جبهه متحد خلق) مسلماً هموار خواهد کرد. ما با تمام قوا درجهت تقویت این روند میکوشیم.» (پرسش و پاسخ ۱۵ آبان ۱۳۵۹).
بر این اساس کیانوری با حرکت از خصلت ضدامپریالیستی انقلاب، انقلاب ایران را در ردیف سلسله جنبشهای رهاییبخش ملی خلقهای جهان سوم، ارزیابی میکرد. (مجله دنیا شمارهٔ ۵ سال ۱۳۵۷ «برخی مسائل نظری مربوط به انقلاب ایران»).
درخواست سلاح از رهبری حزب کمونیست اتحاد شوروی توسط کیانوری
بنا به پژوهش بهمن زبردست که در آن اسناد محرمانه حزب کمونیست اتحاد شوروی بازنشر شده، کیانوری، بدون اطلاع رهبری حزب توده دوبار، نخست در مرداد ۱۳۵۸ و بار دوم یک سال بعد، در سفر به شوروی، درخواست تسلیحاتی از چهار نوع اصلی: تپانچه، مسلسل، نارنجکانداز و نارنجک بهشمار چند هزار عدد را نموده بود، اما رهبری حزب کمونیست اتحاد شوروی با این درخواست موافقت نکرده بودند.
زندان
او در بهمن ماه ۱۳۶۱ همراه با بسیاری از رهبران، اعضا و هواداران حزب دستگیر شد. چند ماه بعد، در دهم اردیبهشت ماه ۱۳۶۲ در اعترافات تلویزیونی ضبط شده، در زندان که دستگاههای اطلاعاتی جمهوری اسلامی ترتیب داده بودند و از تلویزیون ایران پخش شد، رهبران درهمشکسته حزب یک به یک به جاسوسی برای شوروی اعتراف کردند. کیانوری، تکیده و درهم شکسته، اظهار داشت که «حزب توده از آغاز تأسیس در ۱۳۲۰ تا به حال، ابزاری برای جاسوسی و خیانت بودهاست».
کیانوری در سال ۱۳۶۸ هنگامی که ۷۴ سال داشت و پس از شش سال حبس و زیر شکنجه قرار گرفتن، حاضر شد نامش در گزارش «گالیندوپل» نخستین نماینده کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد که از زندان اوین دیدار نمود، مبنی بر شکنجه دیدن و بدرفتاری نوشته شود. او با نشان دادن دست نیمه فلج و انگشتهای شکسته و پای آسیب دیده، در حضور مسئولین زندان اوین دربارهٔ نحوه شکنجه شدن وحشیانه خود صحبت نمود و همینطور در گزارش اضافه کرد که سه تن از اعضای حزب در سلولهای انفرادی به سر میبرند، کیانوری همچنین اتهام جاسوسی و توطئه را رد نموده و اعدام هزاران جوان بیگناه را محکوم کرد.
او در زندان نامهای به سید علی خامنهای در خصوص شکنجههای زندانیان نوشت و در آن نامه گفت که برای اعتراف به اتهام دروغین تدارک کودتای مسلحانه برای سرنگون ساختن نظام جمهوری اسلامی، به همراه سایر رهبران حزب به شدت شکنجه شده و همسرش مریم فیروز و همینطور افسانه دخترش را شلاق زده و در مقابل چشمانش از سقف آویزان نمودهاند. کیانوری پس از آزادی از زندان اوین تحت مراقبت ویژه وزارت اطلاعات و تا پایان عمر خود در حبس خانگی به سر برد و تحت نظر بود. او در آستانه فروپاشی شوروی با اصلاحات گورباچف مخالفت کرد و بحران و فروپاشی شوروی را به توطئه آمریکا نسبت داد.
نقش کیانوری در ماجرای سوءقصد ناصر فخرآرایی به شاه
بنا به پژوهش بهمن زبردست که در آن قطعنامه کمیته مرکزی حزب توده ایران، به تاریخ اوّل مارس ۱۹۵۷ برابر با ۱۰ اسفند ۱۳۳۵، دربارهٔ سوءقصد به محمد رضا شاه، بازنشر شده، دیدگاه رسمی حزب توده ایران دربارهٔ نقش کیانوری در سوءقصد ناصر فخرآرایی به شاه، بررسی شدهاست. طبق این قطعنامه، کیانوری باوجود اطلاع از ارتباط معاون انتظامات حزب، عبدالله ارگانی، با ناصر فخرآرایی و برنامهریزی او برای سوءقصد به شاه، نهفقط وی را مورد توبیخ قرار نمیدهد و از عمل بازنمیدارد بلکه به بیانات او بهنحوی سرسری نگریسته و هیئتاجرائیه را نیز از این جریان بیخبر میگذارد. برای همین بیانضباطی، کمیتهٔ مرکزی حزب توده ایران، در این قطعنامه، ضمن توبیخ کیانوری و موظف نمودن او به انتقاد از خود، وی را تا زمان جلب اعتماد کمیتهٔ مرکزی، از مشاغل تشکیلاتی در کادر هیئتاجرائیه کنار گذاشته و فعالیتهای حزبیاش را به رشتههای تبلیغی و تدریسی محدود نمودهاست.
کیانوری در فیلم قضیه شکل اول، شکل دوم
عباس کیارستمی در فیلم قضیه شکل اول، شکل دوم محصول سال ۱۳۵۸ آگاهانه در جریان مصاحبه با نورالدین کیانوری سر وی را در سمت راست، کنار مجسمه بزرگی در سمت چپ کادر فیلمبرداری کردهاست. شباهت بین دو سر: شقیقه بزرگ، لب برجسته، بینی و … و موهای ژولیده این تصور را بهوجود میآورد که کیانوری در کنار مجسمه خودش یا شخصی از نزدیکانش فیلمبرداری شدهاست.
ماجرای درگیری کیانوری با منوچهر آشتیانی
منوچهر آشتیانی نقل میکند: «روزی در آلمان به همراه کیانوری و احسان طبری در رابطه با (مارکسیسم و نسبتش با میهن) بحث و جدل میکردیم، در حین بحث کیانوری مطرح کرد که مگر سرمایهداری میهن دارد؟ میهن سرمایهداری، جهانی است و هرجا بتواند سرمایهاش را میریزد. به همین نسبت هم پرولتاریا جهانی است و میهن ندارد. من [آشتیانی] گفتم پرولتاریا میهن ندارد یعنی پایتخت ما مسکو است و تهران نیست و شاعر ما پوشکین است و حافظ نیست؟! گفت بلی! [گفتم] شاعر ما حافظ است و پوشکین نیست و پایتخت ما تهران است و مسکو نیست. دست برد به هفتتیر! بلی. دستش را طبری گرفت، چون من مخفی رفته بودم، اگر [مرا] میکشت کسی خبردار نمیشد و مرا در یک گورستانی میانداختند و اصلاً منوچهر آشتیانی وجود نداشت.»
برخی نظرات و نوشتهها در مورد وی
کیانوری که از اعضای تأثیرگذار کمیته مرکزی حزب توده ایران بود، در پلنوم شانزدهم کمیته مرکزی حزب توده ایران در اسفند ۱۳۵۷ به عنوان دبیر اول حزب انتخاب شد و تا ۱۶ بهمن سال ۱۳۶۱ که زندانی شد و زیر شکنجه رفت. دبیر اولی این حزب را در دوران پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران بر عهده داشت. وی در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۵۸ به ایران بازگشت و به عنوان دبیر اول کمیته مرکزی حزب، نقش مهمی در سیاستهای حزب ایفا میکرد. سیاستهای مبتنی بر حمایت و پشتیبانی گاه یکجانبه از روحالله خمینی و «خط امام» به رهبری وی صورت گرفت. در سالهای اولیه دهه ۱۳۶۰ خورشیدی، حزب به رهبری کیانوری از برخورد حکومت اسلامی با وابستگان گروههای سیاسیای که به مقابله مسلحانه با نظام اسلامی برخاسته بودند، حمایت میکرد.
در بهمن ۱۳۶۱ بیش از ۵۰ نفر از اعضای رهبری و کادرهای فعال آن از جمله نورالدین کیانوری و همسرش مریم فیروز، توسط سپاه پاسداران به اتهام «جاسوسی» دستگیر و در زندان توحید به زیر شکنجه برده شدند. وی در زندان به اتهام «تدارک کودتای مسلحانه برای سرنگون ساختن نظام جمهوری اسلامی» متهم شد و نهایتاً در ۷ اردیبهشت سال ۱۳۶۲ در حمله دوم نیروهای امنیتی ایران به بقیه رهبران، کادرها و اعضا حزب بیش از ۱۰٬۵۰۰ نفر از اعضای حزب توده ایران و رهبری و کادرهای فعال آن دستگیر و به زیر بازجویی و شکنجه برده شدند. در اعترافات تلویزیونی ضبط شده در زندان که دستگاههای اطلاعاتی جمهوری اسلامی ترتیب داده بودند و از تلویزیون ایران پخش شد، کیانوری تکیده و درهم شکسته، اظهار داشت که «حزب توده از آغاز تأسیس در ۱۳۲۰ تابه حال، ابزاری برای جاسوسی و خیانت بودهاست».
وی در بهمن ۱۳۶۸ نامهای به سیدعلی خامنهای نوشت و در آن با ذکر جزئیات به بیاعتبار بودن اعترافاتی که با اعمال فشار، تهدید و شکنجه خود و خانوادهاش در زندان انجام شده بود، پرداخت و از همکاریاش در دوران زندان با یکی از روحانیون به نام آقای موسوی زنجانی از حوزه علمیه قم در زمینه آشنایی حوزه علمیه با مارکسیسم و کتاب کاپیتال پرده برداشت.
همچنین با توجه به اینکه تاریخ نوشتن کتابهایی که پس از انقلاب به علی دشتی و احسان طبری و کیانوری و روشنفکرانی اینچنینی، منسوب است، به دوره زندان و شدیداً شکنجه شدنشان برمیگردد، از دید هوادارانشان کتابهای مربوط، نمیتواند جزو باورهای واقعی آنها باشد.
درگذشت
کیانوری که در سالهای آخر عمر خود همچنان از سیاستهای حزب توده در جهت پشتیبانی از انقلاب اسلامی ایران دفاع میکرد، در ۱۴ مرداد ۱۳۷۷ درگذشت و در بهشت زهرای تهران قطعه ۲۴۲، ردیف ۵۷، شماره ۳۱ به خاک سپرده شد.
کتابها، مقالات، میزگرد تلویزیونی
سال ۱۹۴۶, تجدید خانههای خراب شده اتحاد جماهیر شوروی، مجله معماری شماره ۲ سال اول تهران
کتاب «ساختمانهای درمان و بهداشت» سال ۱۳۲۹ تهران. قطع وزیری، ۱۸۰ صفحه.
میزگرد تلویزیونی: آزادی، هرج و مرج و زورمداری , جلسه اول: اول خرداد ۱۳۶۰ http://toluehagh.ir/um/uploads/2013/12/monazere_beheshti_kianuri.pdf
میزگرد تلویزیونی: آزادی، هرج و مرج و زورمداری , جلسه دوم: چهارم خرداد ۱۳۶۰ http://toluehagh.ir/um/uploads/2013/12/monazere_beheshti_kianuri.pdf
میزگرد تلویزیونی: آزادی، هرج و مرج و زورمداری , جلسه سوم و چهارم
حزب توده ایران و مسائل میهن انقلابی ما- مجموعه مقالات، مصاحبهها، سخنرانیها ۱۳۶۰–۱۳۵۷، تهران: انتشارات حزب توده ایران، آذر ۱۳۶۱، ۷۹۳ صفحه.
کتابهای خاطرات نورالدین کیانوری و گفتگو با تاریخ - نورالدین کیانوری
مقالات و کتابهای کیانوری با محتوای «شهر سازی» و «طراحی جامع شهری» به زبان آلمانی و روسی
لیست بخشی از مقالات و کتابهای نوشته شده توسط نورالدین کیانوری به زبانهای المانی و روسی به ترتیب سال انتشار: (مقالات و کتابها تحت نام مستعار Silvio Macetti N.K. , Dr. Silvio Macetti و Сильвио Масетти توسط او در برلین نوشته شده و دارای محتواهای طرح جامع معماری و شهرسازی اجتماعی میباشد)
۱۹۳۸ , KKrankenhausbau für Iran, Der heutige Stand und die Neuordnung der Volksgesundheits-und Kranken-Fürsorge in Iran. , Erscheinungsdatum: 1942, کتاب «بیمارستان سازی برای ایران».
۱۹۶۱ , "Forschungskomplex zur "Herausbildung sozialistischer Wohnverhältnisse und zur Entwicklung des Lebensraumes im entwickelten gesellschaftlichen System des Sozialismus" FDJ-Wettbewerb "Haus der Zukunft" (1961) Bruno Flierl und "Silvio Macetti" (Noureddin Kianouri), Free German Youth -Architectural design competition- "Future house" (1961)
۱۹۶۴ , Das industrielle Bauen und die Gestaltung der Fassade, Erfahrungen aus dem Ausland, Noureddin Kianouri Under A Pseudonym of Dr. Ing. Silvio Macetti 7/1964 Deutsche Architektur VEB Verlag für Bauwesen Berlin(N.K.).
۱۹۶۵ , مقاله Grosswohneinheiten - 10/1965 Deutsche Architektur VEB Verlag für Bauwesen Berlin, 1965
۱۹۶۵–۶۷ , "Konzeption NK — ein Vorschlag für den industriellen Wohnungsbau" Noureddin Kianouri under codename "Silvio Macetti" Deutsche Architektur 3/1967,.
۱۹۶۶ , مقاله Artikle "Bemerkungen zu dem Beitrag, Grosswohneinheiten" von Noureddin Kianouri under codename "Dr. Macetti" [Diskussionsbeitrag], in 18. Plenartagung der Deutsche Bauakademie Berlin Deutsche Architecture 1966, S. 79–81
۱۹۶۶ , مقاله Zeit und Raum – Entscheidende Faktoren der künftigen Entwicklung der sozialistischen Architektur.In: Deutsche Architektur (1966), H. 1, S. 10–11, Noureddin Kianouri Under A Pseudonym of Dr. Ing. Silvio Macetti .
۱۹۶۷ , کتاب Großwohneinheiten [http://nikrouz.com/kianouri.PDF 1968 , .VEB Verlag für n Bauwesen. ,
۱۹۶۸ , Wohnhochhäuser - مجله Deutsche Architektur 8/1968
۱۹۶۸ , Probleme des Wohnungsbaus - مجله Deutsche Architektur" 10/1968
۱۹۶۸ , "Berlinerinnen Und Berliner Wohnen wir nur in der Wohnung?" Noureddin Kianouri under codename "Macetti, Silvio" Zeitschrift ND Neues Deutschland Organ Des Zentral Kommititees der Sozialistischen Einheitpartei Deutschland 10/1968
۱۹۶۸ , Bruno Flierl Zusammen mit Silvio Macetti. Bemerkungen zu dem Buch „Stadt und Lebensweise“von G.A. Gradow(Moskau). 12. سپتامبر ۱۹۶۸ ۱968/13
۱۹۶۹ , مقاله Ein Aktuelles Problem-Wohnungsbau-Grosswohneinheiten Deutsche Architektur Band 18 ausgabe 7-12 Deutsche Bauakademie, Bund Deutsche Architekten, original von: Pennsylvania State University digitalisiert 21.sep.2010.
۱۹۶۹ , Vgl. BArch, DY 34/10771, Bundesvorstand des FDGB – Abteilung Sozialpolitik, Gewerkschaftliche Sozialpolitik, Arbeits- und Lebensbedingungen, Wohnungsbau und Verteilung des Wohnraums: Grundsätzlicher Standpunkt der Gewerkschaften zu den perspektivischen und prognostischen wohnungspolitischen Aufgaben zur weiteren Entwicklung sozialistischer Wohnbedingungen. Thema 7 des Forschungsplanes des Bundesvorstandes des FDGB, Februar 1969, 173 Seiten, darin: Silvio Macetti, Standpunkt der Gewerkschaften zur Herausbildung sozialistischer Wohnverhältnisse und zur Entwicklung des Lebensraumes im entwickelten gesellschaftlichen System des Sozialismus, S. 41–90.
۱۹۷۰ , Die weitere Entwicklung der sozialistischen Lebensweise und das Problem des städtischen Personenverkehrs" Noureddin Kianouri under codename "Silvio Macetti" Deutsche Architectur Juli 1970.
۱۹۷۰ , Sozialistische Architektur kontra Konvergenztheorie , Heinz Heuer. Umfrage: Perspektiven der sozialistische Architektur - Edmund Collein u. a. Bernhard Geyer, Noureddin Kianouri تحت نام مستعار Dr. Silvio Macetti , Otto Patze Helmut Trauzettel مجله Deutsche Architektur 8/1970
۱۹۷۰ , DH 2/21675 Bundes Archive - Die komplexe Ökonomie der baulich-räumlichen Umwelt- Noureddin Kianouri تحت نام مستعار Dr. Silvio Macetti
۱۹۷۱ , Ökonomie der Stadt und komplexe Ökonomie des Städtebaus, "Noureddin Kianouri" under codename Dr. "Silvio Macetti" Zeitschrift Deutsche Architektur 10/1971 .
۱۹۷۱ , Сильвио Масетти - Крупные жилые комплексы Издание: Издательство литературы по строительству, Москва, Объем: ۱۸۵ стр in PDF format
۱۹۷۲ , Ökonomie der Freizeit und Stadtgestalt - Noureddin Kianouri , تحت نام مستعار Silvio Macetti Berlin
۱۹۷۲ , Wo steht mein Bett im Jahre 2000? "Noureddin Kianouri" under codename Dr. "Silvio Macetti" Zeitschrift "form+Zweck" , .
۱۹۶۹–۷۹ , Skizze einer Problemstellung für die Ausarbeitung einer Wissenschaftlichen Prognose der entscheidenden Entwicklungstendenzen des Städtbaus und der Architektur bis zum Jahr 2000 und darüber hinaus, Deutsche Bauakademie zu Berlin, Wissenschafliche Direktion, Abteilung Prognose (unv. Mat.) , Noureddin Kianouri تحت نام مستعار Dr. Silvio Macetti
منابع
*گفتگو با تاریخ، نورالدین کیانوری، ۱۳۷۶
پیوند به بیرون
مقالات دربارهٔ کیانوری در وبگاه راه توده
اعضای حزب توده ایران
اعضای کمیته مرکزی حزب توده ایران
افراد متهم به جاسوسی در ایران
انقلابیون اهل ایران
اهالی نور
ایرانیان مقیم آلمان شرقی
حصر خانگی
دارندگان اقرار تلویزیونی در ایران
دانشآموختگان دانشگاه اروهتهها آخن
درگذشتگان ۱۳۷۷
درگذشتگان ۱۹۹۹ (میلادی)
دور از وطنها در آلمان شرقی
زادگان ۱۲۹۴
زادگان ۱۹۰۵ (میلادی)
زادگان ۱۹۱۵ (میلادی)
زندانیان اهل ایران
شکنجه در ایران
فراریان از بازداشت اهل ایران
فعالان اجتماعی اهل ایران
فعالان سیاسی اهل ایران
کمونیستهای اهل ایران
معماران اهل ایران
مهندسان عمران اهل ایران |
8973 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%DB%8C%D8%A7%D9%85%20%DB%B3%DB%B0%20%D8%AA%DB%8C%D8%B1 | قیام ۳۰ تیر | قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱، قیامی بود که پس از استعفای محمد مصدق از نخستوزیری و در زمان نخستوزیری احمد قوام و با حکم جهادی سید ابوالقاسم کاشانی در سراسر ایران رخ داد.
یک سال پس از این رویداد به دستور محمد مصدق روز ۳۰ تیر تعطیل رسمی اعلام شد.
پیشینه
انتخابات دورهٔ هفدهم مجلس شورای ملی به دلیل مداخلههای ارتش شاهنشاهی و دربار به درگیری کشید و کار به جایی رسید که پس از انتخاب ۸۰ نماینده، محمدمصدق دستور توقف انتخابات حوزههای باقی مانده را صادر کرد.
محمد مصدق برای جلوگیری از کارشکنیهای ارتش و دربار، درخواست انتقال وزارت جنگ به دولت را از محمدرضا پهلوی نمود. مصدق استدلال نمود که برخلاف قانون اساسی مشروطه، تعیین وزیر جنگ باید بر عهده او یعنی نخستوزیر باشد نه شاه تا نخستوزیر بتواند مستقیماً بر اعمال وزیر نظارت کند. پس از سه روز مذاکره، شاه درخواست مصدق را نپذیرفت و مصدق در ۲۵ تیر ۱۳۳۱ از نخستوزیری استعفا داد. مجلس شورای ملی سپس احمد قوام را به نخستوزیری انتخاب و محمد رضا شاه پهلوی فرمان نخستوزیری را به نام قوام صادر کرد و او با صدور بیانیه ای تهدیدآمیز با عنوان «کشتیبان را سیاستی دیگر آمد»، نخستوزیری خود را اعلام نمود.
کشتهشدگان
شهربانی شمار کشتهشدگان درگیریها در تهران را ۲۱ تن اعلام کرد درحالیکه در اسنادی دیگر شمار کشتهها تا ۶۳ تن هم اعلام شدهاست. با این همه، از کشتهشدگان آمار دقیقی در دست نیست. بیشتر آنان در گورستان ابن بابویه در تهران به خاک سپرده شدند. مصدق نیز هنگامی که در سال ۱۳۴۵ درگذشت، وصیت کرده بود که در کنار آنان به خاک سپرده شود ولی با مخالفت محمد رضا شاه این کار انجام نشد. پس از قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ و با بازیابی قدرت از سوی دولت مصدق، مجلس شورای ملی عنوان «شهید راه وطن» را برای کشتهشدگان تصویب کرد و برای آنها در گورستان ابن بابویهٔ تهران محوطهٔ ویژه را در نظر گرفت که هماکنون در این محوطه ۲۵ آرامگاه وجود دارد.
یادبود
پس از انقلاب ۱۳۵۷ برای یادبود کشتهشدگان این روز، خیابان قوامالسلطنه در تهران به نام خیابان سی تیر نامگذاری شد.
نگارخانه
جستارهای وابسته
کودتای ۲۸ مرداد
توطئه ترور محمد مصدق
منابع
اسامی شهدای ۳۰ تیر
مرکز اسناد انقلاب اسلامی
قیام سی تیر ۱۳۳۱
حماسه قیام ملی سی تیر
پیوند به بیرون
متن کامل اسناد «سیا» در مورد کودتای ۲۸ مرداد
ملی شدن نفت در ایران و کودتای ۲۸ مرداد - پروفسور یرواند آبراهامیان
کارنامهٔ مصدق در تاریخ
درباره کودتای ۲۸ مرداد
شبکههای اطلاعاتی بریتانیا و آمریکا در ایران (۱۳۲۰- ۱۳۳۲) و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
تاریخ نوین ایران |
8975 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DB%8C%D9%84%20%D8%B9%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%84%D9%88 | ایل عمارلو | عمارلو نام یکی از ایلهای بزرگ کرد است
مردم این ایل اغلب به زبان کردی کرمانجی سخن میگویند
گفته میشود که، نادرشاه، در سال ۱۱۱۱ هجری خورشیدی، این قوم را، از قوچان به گیلان، کوچاند.
مناطق پراکنش عمارلو
نشیمن گاه ایشان، تدریجاً، میان سه استان همسایه، گیلان، قزوین، و زنجان تقسیم شدهاست؛ اما، منطقه سکونت ایشان، در این سه استان، هم چون آن منطقه عمارلو خوانده میشود. ایشان در استان خراسان نیز سکونت دارند. کرانه مدیترانه، نشیمن گاه نخستین ایشان است.
عمارلو نام ایلی در منطقه نیشابور ایران است.
عمارلو نام ایلی در منطقه طارم و آب بر ایران است.
عمارلو نام ایلی در منطقه رودبار ایران است.
عمارلو نام ایل کرمانجی است.
عمارلو نام یک بخش در شهرستان رودبار در استان گیلان ایران است.
زبانهای رایج ایل
هر چند زبان بیشتر قوم عمارلو کرمانجی شناخته میشود؛ اما، کاربرد زبانهای دیگری نیز میان ایشان گسترش یافتهاست.
زبان فارسی (در خراسان شمالی)
زبان گیلکی (در گیلان)
ترکی آذربایجانی (در زنجان و قزوین)
فارسی (به عنوان زبان رسمی کشور)
تلفظهای دیگر این نام
نام رایج این قوم در نوشتار عمارلو و در گفتار امارلو میباشد. این قوم به نامهای هم آوای دیگری نیز خوانده میشود:
آمارلو (در گیلان، قزوین، زنجان و خراسان)
آماردلو (در گیلان)
انبارلو (در گیلان، قزوین و زنجان)
امبارلو (در گیلان)
آمبارلو (در گیلان)
عماری (در زنجان)
ئامار (در خراسان)
ئاماران (در خراسان)
پانویس
منابع
دارالمرز گیلان - نویسنده ال.جی. رابینو
ایل عمارلو
ایلهای متحد زندیان از شمال ایران
ایلهای متحد صفویان از شمال ایران |
8976 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D8%B6%DB%8C%D9%87 | اباضیه | اباضیه یا اباضیگری یکی از مذاهب اسلام است که از جریان خوارج نشأت گرفتهاست. این فرقه از کهنترین مذاهب اسلامی و تنها گروه باقیمانده از خوارج است.
نام این مکتب از نام عبدالله بن اباض تمیمی نخستین پیشوای آن گرفته شدهاست.
اباضیه که هم از تسنن و هم از تشیع جداست هرچند از نظر شمار پیروان در مقایسه با سنیان و شیعیان گروه کوچکی به حساب میآید، اما از نظر تاریخی جریانی بسیار مهم است. امروزه اباضیان بیشتر در شمال آفریقا، شرق آفریقا (بهویژه جزیره زنگبار) و عمان سکونت دارند. عمان تنها کشور مسلمانی است که کیش اباضی در آن مذهب اکثریت است، پادشاه آن نیز این مذهب را دارد و بر پایه دادههای کتاب واقعیتهای جهان سیا حدود ۷۵٪ جمعیت آن اباضی مذهب بهشمار میروند. البته در گذشته اباضیان در پهنه بسیار گستردهتری (حتی در اندلس) میزیستند.
اباضیه مذهب خود را الدعوه، مذهب الحق، فرقه المحقه و فرقه الناجیه میخوانند و آن را کهنترین مذهب اسلامی، نزدیکترین مذهب به عصر نبوّت و نزدیکترین مذهب به روح اسلام میدانند. اباضیه میانهروتر از دیگر گروههای خوارج بهشمار میروند و به همین جهت نزدیکترین گروه خوارج به اهل سنت بهشمار میآیند.
آنان بر این عقیدهاند که نمیتوان به کسی مؤمن یا کافر گفت، چرا که وحی منقطع شد؛ و ابوبکر و عمر از دنیا رفتهاند و امروز کسی نیست که حقایق را بیان کند و کافر را از مؤمن تمیز دهد. بدان جهت ما به کسی نمیگوییم که او مؤمن است یا کافر.
اباضیان انتساب خود را به خوارج انکار کرده و مورخین برجستهٔ اباضی همچون برّادی در جواهر المُنْتَقات و شماخی در کتاب السیر، تاریخ پیدایش این فرقه را به زمان خلافت عثمان میرسانند و آن را قدیمتر از خروج خوارج میشمارند. البته اصطلاح خوارج نزد اباضیه به کسانی که بر علی بن ابیطالب شوریدند گفته نمیشود بلکه خوارج را کسانی میدانند که از اسلام خارج شوند، و معتقدند خروج از اسلام یا با انکار یکی از احکام ثابت و قطعی دین یا با عمل به آنچه قطعاً خلاف نصوص احکام دینی است، محقق میشود.
نخستین پیشوایان اباضی
جابر بن زید تمیمی.
عبدالله بن اباض
ابوعبیده مسلم بن ابی کریمه
ربیع بن حبیب فراهیدی
ابو بلال مرداس بن حدیر
پیشوایان دولت رستمی
عبدالرحمن بن رستم
افلح بن عبدالوهاب
بزرگان اباضیگری
شیخ علی یحی معمر
دکتر عمرو خلیفه نامی
شیخ ابراهیم بیوض
شیخ ابوالیقضان ابراهیم
مجاهد سلیمان بارونی
شیخ احمد خلیلی
شیخ ابواسحق ابراهیم اطفیش
جستارهای وابسته
رستمیان
منابع
اباضیه مسعود جلالی مقدم، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی
الهیات اسلامی
خوارج
مذاهب اسلامی
مذهب |
8977 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%20%D8%AA | س ت | سِ تِ (C't) یک گاهنامه رایانهای به زبان آلمانی است که هر دو هفته یکبار توسط انتشاراتی هایزه منتشر میشود. نام C't کوتاه شدهٔ واژهٔ آلمانی Computertechnik به معنی فن رایانه است. نسخهای از آن نیز برای هلند بهطور ماهانه منتشر میشود.
نخستین شماره این مجله در دسامبر ۱۹۸۳ بهچاپ رسید و فروش آن در ربع دوم سال ۲۰۰۲ به حدود ۳۸۵٬۰۰۰ نسخه رسید. این مجله، دومین مجله محبوب آنلاین به زبان آلمانی است.
پیوند به بیرون
وبگاه مجلهٔ س ت (نسخهٔ انگلیسی)
بنیانگذاریهای ۱۹۸۳ (میلادی) در آلمان غربی
مجلههای بنیانگذاریشده در ۱۹۸۳ (میلادی)
مجلههای آلمانی زبان
مجلههای اروپا
مجلههای رایانهای
مجلههای رایانهای آلمان
مجلههای ماهانه آلمان
مجلههای هلندیزبان
مجلههای دوهفتهنامه منتشرشده در آلمان |
8979 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%85%D8%A7%D8%B1%D8%AF%DB%8C%D8%A7%D9%86 | آماردیان | آمارد یا مارد (به زبان سکایی: آمارد، Āmārd؛ به زبان پهلوی اشکانی: آمویی، Āmui)، نام یک دسته از مردم ایرانیتبار باستانی است که به مردمان داهه و سکایی و پارسی پیوند داده شدهاست. هرودوت از قبیله مارد (mardes) در کنار دائیها (daens)، دروپیکها (dropiques)، و ساگارتیها (sagarties) به عنوان پارسهای کوچنشین و بیابانگرد یاد کردهاست. پلینیوس مورخ یونانی محل آماردها را قسمت شرقی مارگانیا شناسایی کردهاست. استرابون به این قوم در جنوب دریای خزر اشاره نمودهاست. به گزارش دانشنامه ایرانیکا فرهاد یکم اشکانی (۱۷۶–۱۷۱ پ. م) با هدف گسترش کنترل اشکانیان بر البرز و گسترش جاده شرق به غرب ماد، سرزمین آمارد را فتح کرد. این موفقیت با الحاق قبلی هیرکانی به پادشاهی اشکانیان آماده شده بود. فرهاد اول اشکانی آماردیها را در خاراکس (گرمسار)، در نزدیکی گذرگاه دروازههای کاسپین که ماد را به پارت متصل میکند، ساکن کرد. احتمالاً وظیفه مهاجران تأمین امنیت جاده بودهاست. به گفته ویلفرد مادلونگ، تپورها که در ابتدا در قسمت جنوب شرقی منطقه زندگی میکردند، در اوایل تحت تسلط هخامنشیان قرار گرفتند، آماردها توسط اسکندر مقدونی و بعداً توسط پارتیان شکست خوردند و در قرن دوم پ. م آنها را در اطراف ری اسکان دادند. قلمرو سابق آماردها توسط تپورها اشغال شده بود. بطلمیوس در ناحیه شرق دیلم در ساحل دریای خزر تنها از تپورها یاد میکند. دیلم بخش کوهستانی گیلان بود. احتمال دارد که گیلک ها از تبار آماردان باشند. به گفته واسیلی بارتلد تپورها در قسمت جنوب شرقی ولایت سکونت داشتند و در قید اطاعت هخامنشیان درآمده بودند و آماردها مغلوب اسکندر مقدونی و بعد مغلوب اشکانیان شدند و اشکانیان در قرن دوم ق. م آنها را در حوالی ری سکونت دادند و اراضی سابق آماردها به تصرف تپورها درآمد و بطلمیوس در شرح دیلم یعنی قسمت شرقی گیلان در ساحل بحر خزر این موضوع را ذکر کردهاست. به گفته یحیی ذکا، در کتاب «کاروند کسروی»، آماردان یا ماردان، در زمان لشکرکشی اسکندر مقدونی به ایران، این تیره در مازندران زندگی میکردند، و آن هنگام هنوز تپوران به آنجا نیامده بودند ولی سپس، چنانکه از گفتههای استرابو پیداست، در آذربایجان و ارمنستان و پارس و دیگر جاها پراکنده شدهاند. به گفته مجتبی مینوی قوم آمارد و قوم تپوری در سرزمین مازندران میزیستند و تپورها در ناحیه کوهستانی مازندران و آماردها در ناحیه جلگهای مازندران سکونت داشتند. در سال ۱۷۶ ق. م فرهاد اول اشکانی قوم آمارد را به ناحیه خاراکس کوچاند و تپورها تمام ناحیه مازندران را فرو گرفتند و تمام ولایت به اسم ایشان تپورستان نامیده شد.
تاریخچه
گزارش منابع کلاسیک
هرودوت از قبیله مارد (mardes) در کنار دائیها (daens)، دروپیکها (dropiques)، و ساگارتیها (sagarties) به عنوان پارسهای کوچنشین و صحراگرد یاد کردهاست.
هرودوت، در کتاب «هیستوریای»، در زمینهٔ پرداختهای ساتراپهای امپراتوری هخامنشی به داریوش، از مردمان موشی (moschie)، تیبارین (تپور) (tibarenie)، ماکرون (macrones)، موزیکان (mossynoekie)، و مار (آمارد) (mares) در ساتراپ نوزدهم نام بردهاست.
پلینیوس مورخ یونانی محل آماردها را قسمت شرقی مارگانیا شناسایی کردهاست.
استرابون(۶۳ ق. م) از اقوام آمارد در کنار اقوام تپوری و کادوسی به عنوان اقوام کوهستان نشین در شمال کشور یاد میکند. استرابو مینویسد: تمام مناطق این کشور به استثنای بخشی به سمت شمال که کوهستانی و ناهموار و سرد است و محل زندگی کوهنشینانی به نام کادوسی (Cadusii) و آماردی (Amardi) و تپوری (Tapyri) و سایر مردمان دیگراست، حاصلخیز است.
استرابون اقوام ساکن در حاشیه جنوبی دریای خزر و غرب هیرکانی را بدین گونه نام میبرد: تپورها (Tapyri) بین هیرکانیها و آریاییها زندگی میکنند و در یک مدار در اطراف دریا پس از هیرکانیها (Hyrcanins)، آماردیها (Amardi) و آناریاکه (Anariacae) و کادوسیها (cadusi) و آلبانیها (albani) و کاسپیها (Caspii) و ویتیها(viti) و شماری دیگر از مردمان، تا جایی که به سکاها (scythians) میرسیم و از سوی دیگر به سرزمین هیرکانی (شمال هیرکانی) دربیکها (Derbices) هستند…
استرابون گروهی از ماردیها را ساکن زاگرس مرکزی در نزدیکی قوم پارس، الیمایی، کاسایی، اوکسی و شوشی میداند و مینویسد: در آنجا چهار قوم راهزن وجود داشت و پس از پارسیان ماردیها قرار داشتند و اوکسیها و الیمایی پس از ماردیها و شوشیها و کاساییها پس از مادها و با آنکه هر چهار قوم از شاهان باج سبیل میگرفتند آنگاه که شاه از اکباتانا (همدان) عازم بابل میشد میبایست به برای کاساییها هدایایی بفرستد.
بطلمیوس به آماردها در کنار قوم آناریاکه اشاره میکند.
ایزیدور خاراکسی به اقوام آمارد در رشته کوه البرز اشاره میکند که در زمان فرهاد اشکانی به خاراکس (گرمسار) کوچانده شدند. ایزیدور خاراکسی مینویسد: ماردیها مردم فقیری در رشته کوههای البرز بودند که فرهاد اول آنها را شکست داد و آنها را مطیع خود ساخت. فرهاد اول ماردیها را در خاراکس اسکان داد.
پُمپُنیوس مِلا قلمرو آماردیها را در نزدیکی خلیج سکایی (Scythicus Sinus) در شرق دریای کاسپین و جنوب مصب آمودریا تعیین کردهاست.
ماردها در عصر هخامنشیان
آریان مورخ یونانی به ماردهای زاگرس در سپاه هخامنشی اشاره کردهاست. این گروه از ماردها به عنوان تیرانداز در نبرد گوگمل حضور داشتند.
آریان مورخ یونانی ترکیب سپاه هخامنشی در جنگ گوگمل را چنین آوردهاست: باختریها، سغدیها و هندیهای مجاور باختر به فرماندی بسوس والی باختر بودند. ساکها که از سکاهای آسیایی و مستقلند ولی متحد داریوش میباشند و تحت فرماندهی ماباسس هستند. هندیهای کوهستان تحت فرماندهی برسائت والی رخج بودند.
سوارهای پارتی، هیرکانی و تپوری تحت فرماندهی فراتافرن بودند. مادیها، کادوسیها و سکاها تحت فرماندهی آتروپات بودند. سکنه دریای سرخ را اُرُنتوبات و آریوبرزن و اکسینِس اداره میکردند. بر شوشیها و اوکسیان اُگزاتر پسر آبولیتاس ریاست داشت و بر بابلیها، سیتاکیان و بر کاریان، بوپار ریاست داشت. ارمنیها به سرداری اُرونت و میثروستِس بودند و کاپادوکیها به سرداری آریآرسِس بودند و سل سوریان و بینالنهرینیها به فرماندهی مازه والی بابل بودند.
آریان در مورد آرایش جنگی چنین آوردهاست: در جناح چپ سواره نظام غربی و دهایی و رخجی صف بسته بودند و نزدیک آن سواره نظام و پیادهنظام پارسی که با هم مخلوط بودند. در جناح راست سل سوریان، اهالی میانرودان، مادیها، پارتیها، سکاها و پس از آن تپورها و هیرکانیها ایستاده بودند. در قلب، داریوش با تمام خانواده و نجبای ایران قرار گرفته بود و هندیها و کاریان و آناپاستها و تیراندازان آمارد در اطراف او بودند.
نبرد آماردها و تپورها با اسکندر
کوینت کورس مینویسد: در همسایگی هیرکانیا مردمی میزیستند که موسوم به ماردها بودند. اینها حاضر نشدند رسولانی نزد اسکندر فرستاده و تمکین کنند. این قضیه بسیار به اسکندر گران آمد و گفت: خیلی غریب است که یک مشت مارد نمیخواهند مرا فاتح بدانند. پس از آن از قشون خود عده ای از سپاهیان زبده برداشته و قصد ماردها حرکت کرد و در طلیعه صبح مقابل آنها پدید آمد. ماردها بلندیها را اشغال کرده بودند و اسکندر پس از جنگ آنها را از مواقعشان براند. بر اثر این احوال آنها به داخل مملکت خود عقب نشستند و دهات همجوار به دست مقدونیها افتاد. ولی پس از آن حرکت قشون مقدونی به درون ولایت آنها دچار مشکل گردید، توضیح آنکه جنگلهای وسیع و کوههای بلند در اینجا زیاد بود و بومیها جلگهها را هم با استحکاماتی سد کرده بودند.
کوینت کورس این استحکامات را چنین شرح میدهد: تپورها مخصوصاً (به عمد) درختان را خیلی نزدیک به هم کاشتهاند. پس از آنکه این درختها قدری نشو و نما کرد، ماردها جوانههای درختان را با دست در خاک فرو میبرند و هر یک از جوانهها جوانههای دیگری را بیرون میدهد ولی تپورها نمیگذارند جوانهها بهطور طبیعی برویند بلکه آنها را بهم نزدیک کرده گره میزنند و بعد این ترکهها دارای برگهای ضخیم میگردد تمام این زمین را فرو میگیرد. بدین ترتیب از جوانهها و شاخ و برگهای آنها دامی مانند تور ایجاد شده تمام راه را مسدود میدارد. برای حرکت قشون اسکندر چاره ای جز استعمال تبر نبود ولی آن هم در مقابل سختی درختان که از گرههای زیاد و از شاخههای درهم دویده حاصل شده بود به کار نمیآمد.
از طرف دیگر تپورها در پناه استحکامات خود به مقدونیها باران تیر میباریدند. بالاخره اسکندر امر کرد که این جنگلها را از هر طرف احاطه کنند و اگر روزنهای یافتند حمله برند. مقدونیها چنین کردند و چون محل را نمیشناختند اغلب مقدونیها راه را گم کردند. در این احوال تپورها اسب اسکندر که بوسیفال نام داشت را ربودند. اسکندر چون این اسب را خیلی دوست میداشت در خشم فرورفت جارچی فرستاده، تهدید کرد که اگر اسب او را پس ندهند به احدی امان نخواهد داد. پس از این تپورها اسب را به او رد کردند با وجود این اسکندر امر کرد درختان را بیندازند از کوه خاک آورده روی جوانهها و شاخ و برگها بریزند. مقدونیها به اجرایی امر اسکندر پرداختند و تپورها چون دیدند استحکامات آنها بدین ترتیب خراب خواهد شد فرستادهای فرستادند و تمکین کردند. پس از آن اسکندر فرادات را حاکم آنها قرار داده و به اردوی خود برگشت.
فرادات حاکم تپورهای بخش شمالی تپورستان (دشت و هامون) بوده که با اسکندر مصالحه نمود و تپورهای بخش جنوبی تپورستان (کوهپایه و کوهستان) فرمانروای دیگری داشتند که حاضر به مصالحه با اسکندر نبودند و در نهایت فرادات بر سرزمین تپورهای کوهستان و آماردها دست یافت.
نبرد آماردها با اسکندر
آریان مینویسد: اسکندر با هیپاسپیستها و تیراندازان آگریانی و دستههای سنوس و آمینتاس و کمانداران سواره و نیمی از سواره نظام به ولایت ماردها رفته و اسرای زیاد گرفت و اکثر اشخاصی را که جنگ کرده بودند کشت. چون محلهای این مردم سخت و به علاوه این ولایت فقیر است هیچ مرد جنگی قبل از اسکندر به اینجا نیامده بود. فاتح ناگهان از ولایت آنها گذشت و قبل از اینکه متوجه شوند بر آنها تاخت. این مردم به جاهای سخت کوهها پناه بردند و اسکندر در آنجا هم بر ماردها فایق آمد و پیروز شد. ماردها فرستادهای فرستادند و مطیع اسکندر گشتند. اسکندر ولایت ماردها را به به تپورستان که والی آن فرادات بود ضمیمه کرد.
فرادات حاکم تپورها در عصر اسکندر
فرادات فرمانده قوم تپور در نبرد هخامنشیان و یونانیان و همچنین والی تپورستان در عهد خشیارشاه و اسکندر مقدونی میباشد.
به گزارش لوسیوس فلاویوس آریان گزنفون مورخ یونانی زمانی که اسکندر به ولایت هیرکانیا رفت قشون خود را سه قسمت کرد؛ قسمتی که از همه زیاد تر بود با خود به زادراکرات برد و قسمت دیگر را با کراتر به مملکت تپورها (تپورهای ساکن در هیرکانیا) برد و قسمت سوم را به سرداری اری گیوس مأمور بود که با بار و بنه و خارجیها حرکت کند.
پس از اینکه اسکندر از معابر هیرکانیا گذشت وارد زادراکرات (ساری یا استراباد) شد در اینجا کراتر به او رسید. در این هنگام ارته باذ با سه پسر خود که نامشان سوفن و آریو برزن و ارسام بود نزد اسکندر آمد. فرادات فرمانده تپورها و نمایندگان یونانیهای اجیر هم با اینها آمدند. اسکندر ارته باذ را به احترام پذیرفت و فرادات را فرمانده تپورها و والی تپورستان ابقا کرد.
پس از آنکه اسکندر وارد شهر آروس گردید و کراتر و اریگسوس را در اینجا یافت. آنها فرادات حاکم تپورها را همراه آورده بودند. اسکندر این اسیر را خوب پذیرفت. پس از آن آن مناپیس را که در زمان اُخُس فرار کرده و به دربار فلیپ پناهنده شده بود والی هیرکانیا کرد و فرادات را به حکومت تپورستان ابقا داشت.
شکلگیری ساتراپ تپوری در دوران اسکندر
اسکندر پس از دست یابی به سرزمین آمارد ولایت آمارد را به تپورستان که والی آن فرادات بود ضمیمه کرد.
نواحی شرقی کشور که شامل ایران و بخشهایی از آسیای میانه و هندوستان بودند و از چهارده ساتراپ نشین تشکیل میشدند:
پارس
پارتاکن
کرمان
ماد
تپوری (به ضمیمه آمارد)
پارت
هیرکانیا
باختر
هریوه (به ضمیمه درانگیانا)
گدروسیا (به ضمیمه کشور اوریتان)
آراخسیا
پاروپانیسادان
هندوستان این سوی سند
هندوستان آن سوی سند
آماردها در عصر سلوکیان و اشکانیان
در دوران اسکندر مقدونی سرزمین آمارد به سرزمین تپور ضمیمه گشت.
تیرداد اشکانی دومین پادشاه اشکانی هیرکانیا و کومس و کنارههای جنوبی دریای خزر که ممکلت اقوام تپوری بود را به تصرف خود درآورد و پایتخت خود را به شهر سلوکی صد دروازه در ناحیه کومس انتقال داد. تیرداد اشکانی در سال ۲۲۱ پ. م در گذشت و ارشک دوم به پادشاهی رسید و قلمروی پارتیان تا سال ۲۰۹ پ. م تا همدان در ماد میرسید. سرزمین تپوریه در زمان ارشک دوم مورد حمله آنتیوخوس سوم قرار گرفت. آنتیوخوس سوم در عین اینکه با پایداری سختی مواجه بود به سرزمین تپوریه در البرز تاخت و هیرکانیا را نیز به تصرف خود درآورد و با ارشک دوم پیمان یگانگی بست. در این دوره پادشاهی اشکانی با وجود اینکه با فتوحات سلوکیان محدود و کوچک شده بود ولی بر پا ماند. پس از آن نیز با تاخت و تازهای دولت یونانی بلخ بار دیگر قلمرو شاهنشاهی اشکانی کوچکتر شد. پس از مرگ ارشک دوم در سال ۱۹۱ پ. م فریاپت شاه شد و دو پسر به نامهای فرهاد و مهرداد داشت که فرزند بزرگتر فرهاد شاه شد. در این دوره آنتیوخوس سوم در جنگ با روم شکست خورده بود و در دفاع از قلمروی خود ناتوان شده بود. فرهاد اول بر آماردیان و دیگر اقوام ساکن رشته کوههای البرز تاخت و سرزمین تپوریه و هیرکانیا و دیگر نواحی را به تصرف خود درآورد و مرز پارت را تا مغرب دربند خزر گشود و آماردیان را به شهر خاراکس (خوار) کوچ داد. پس از فرهاد قدرت به برادرش مهرداد یکم رسید. در این دوره سرزمین تپوریه مدتی تحت تسلط اوکراتید حاکم دولت یونانی بلخ درآمد ولی مهرداد یکم در سال ۱۶۰ پ. م سرزمین تپوریه را بار دیگر به تصرف خود درآورد. سرزمین تپوریه تا زمان بلاش یکم تحت سیطره اشکانیان باقی ماند ولی در زمان بلاش اول سرزمین تپوریه و دیگر نواحی جنوبی دریای خزر مورد حمله و تاخت و تاز آلانها قرار گرفت و حتی آلانها از جنوب دریای خزر و سرزمین تپوریه گذشته و به این طرف و آن طرف ارس در حال تاخت و تاز بودند ولی به نظر میرسد بلاش توانست کنترل سرزمین تپوریه را در دست بگیرد و بطوریکه در اواخر عهد اشکانیان خاندان گشنسب شاهان گرشاهی بر ولایت تپوریه حکم میراندند و حتی در دوران شاهنشاهی ساسانی قلمروی خود را تا گیلان توسعه دادند.
نظریات مورخان امروزی
به اعتقاد دیاکونوف آماردها در نواحی کوهستانی شمال شرق میزیستند و در دو منطقه کنارههای دریای خزر و سرزمین پارت سکونت داشتند. به گفته مجتبی مینوی قوم آمارد و قوم تپوری در سرزمین مازندران میزیستند و تپورها در ناحیه کوهستانی مازندران و آماردها در ناحیه جلگهای مازندران سکونت داشتند. به اعتقاد حسن پیرنیا آماردها در محدوده آمل تا تنکابن میزیستند. به اعتقاد ابراهیم اصلاح عربانی آماردها در شمال ایران، بهویژه از رودبار تا آمل و در کرانهٔ سفیدرود، زندگی میکردهاند. به اعتقاد اعتمادالسلطنه نام مازندران را برگرفته از نام قوم مارد (مازد) میباشد. آماردها، مردمی جنگجو و خودپا بودهاند.
آماردها، به گفتهٔ ریچارد فرای، آملی کورت و کریستوفر برونر، ایرانی بودهاند. ادوین نوریس مردمشناس و زبانشناس بریتانیایی آماردها را با داهان و سکاها مربوط دانسته و این تیرهها را مردمی میداند که از یک ریشه و اساس بوده و به زبانهای شبیه به هم گویش میکردند که احتمالاً با زبان سکایی متفق بودهاست. اسکندر مقدونی پس از دستیابی به سرزمین آمارد ولایت آمارد را به تپورستان که والی آن فرادات فرمانده قوم تپور بود ضمیمه کرد. آماردها (یا مردیها) که در نواحی اطراف آمل میزیستند با تپورهایی که از پارت کوچانده شده بودند، آمیخته شدند. نام شهر امروزی آمل به زندگی آنان در آن گستره برمیگردد. همچنین آن که دو آمل، یکی در مازندران و دیگری در گسترهٔ آمودریا، در آمل خراسان (زم) جای داشتهاند.
در دوران اشکانیان، فرهاد اول پادشاه اشکانی در حدود سال ۱۷۶ ق. م آماردها را تحت انقیاد خود درآورد و آنان را به خاراکس (گرمسار) کوچانید و تیرهای از تپورها را در خاک آمارد کوچانید و تپورها در نواحی باختری جایگزین آماردها گشتند. ایزیدور خاراکسی مورخ یونانی ذکر میکند که آماردها در زمان فرهاد اول به منطقه خاراکس کوچانده شدند.
نامهای «آمل» و «آمودریا»، از آماردها گرفته شدهاند. یونانیها از زمان سفر اکتشافی پاتروکلس (سردار سلوکی) به رودخانه سفیدرود، «آماردوس» میگفتند. زمانی آماردها با اسکندر مقدونی جنگیدند، و زمانی بهدست فرهاد یکم، به سوی قفقاز پارس و آذربایجان کوچانده شدند. از بازماندههای برجستهٔ تاریخی ایران که با مردم آمارد پیوند دارند، تپهٔ مارلیک و تختهسنگهای هرازرود هستند. هنر پیشرفتهٔ سفالگری و زرگری آماردها را در آنجا میتوان دید. ویکتور لانگوا که نوشته مورخین ارمنی را جمع کردهاست میگوید: مادیها را به زبان ارمنی مار میگفتند.
یحیی ذکا، در کتاب «کاروند کسروی»، آوردهاست:
ایگور دیاکونوف، نام مردم آمارد را «آمِرد» یا «آماردوس» میآورد، و میگوید گسترهای کوهستانی در جنوب شرقی ارس و بخشهای نزدیک سفیدرود، که بهدست کادوسیان و کاسپیان بودهاست، فرمانبردار ماد نشده و بخشی از سرزمین آنان نبودهاند.
ابراهیم پورداوود نوشتهاست:
در نبرد گوگمل، در گرداگرد داریوش سوم و همهٔ خانواده و بزرگزادگان هخامنشی او، جنگاوران هندی، کاری، آناپاست (Anapast) و آماردی بودند. نیروی جنگندگی آماردها همچنین در نبرد ترموپیل و دیگر نبردها با ساردها یا نیروهای بابلدیده میشود.
اسکندر مقدونی به سرزمین آماردها لشکر کشید و بر آماردها پیروز شد و آنان را تحت فرمان ساتراپ تپورها به نام فرادات قرار داد. آماردها و تپورها بعدها جز ساتراپ پارت درآمدند. فرهاداول پادشاه اشکانی در حدود سال ۱۷۶ پ. م آماردها را تحت انقیاد خود درآورد و آنان را به خاراکس (گرمسار) در ری کوچانید.
به نوشتهٔ کریستوفر برونر، آماردها، تا دوران فرهاد یکم اشکانی، در گسترهٔ آمل مازندران میزیستند؛ و آنکه فرهاد یکم، بخشی از این مردم را میکوچاند به گسترهٔ دربند در قفقاز، و بازماندگان آنان آمیخته میشوند با دستهای از تپور که از پارته (Parthyene) کوچانده شده بودند به بخشهای میانی جنوب دریای کاسپین (مازندران کنونی)—و مردم مازندران (تپورستان) را تشکیل میدهند.
ژرژ راولینسون نیز میپردازد به یورش فرهاد یکم به گسترهٔ آماردها در مازندران امروزی و بخشهای شرقی البرز، و همچنین به برونکرد و کوچ ناگزیر آماردها بهدست او.
در کتاب «تاریخ طبرستان»، با یادکرد از یک دانشنامه از کتابخانهٔ دانش همگانی (Library of General Knowledge)، چاپ ۱۸۸۲ میلادی، آمدهاست:
نگارخانه
جستارهای وابسته
ماد
مارلیک
آماردوس
آمودریا
آمادا
اتحادیه قبایل ماد
تپور
آناریاکه
پانویس
منابع
ای. م. دیاکونوف. تاریخ ماد. ترجمه کریم کشاورز. انتشارات: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. تهران ۱۳۸۰. ISBN 964-445-106-61
پیوند به بیرون
آسیای عصر آهن
تاریخ آمل
تاریخ استان مازندران
تاریخ طبرستان
تاریخ قزوین
تاریخ گیلان
سکاها
کوچگردهای ایرانیتبار
مردمان باستانی ایران
مردمان باستانی |
8981 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%20%D8%B4%D9%87%D8%B1%DA%A9%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D8%B5%D9%86%D8%B9%D8%AA%DB%8C%20%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D9%87%D8%B1%D9%85%D8%B2%DA%AF%D8%A7%D9%86 | فهرست شهرکهای صنعتی استان هرمزگان | استان هرمزگان واقع در جنوب ایران دارای ۱۳ شهرک صنعتی به نامهای زیر است:
شهرک صنعتی بندرعباس ۱
شهرک صنعتی بندرعباس ۲
شهرک صنعتی بندرلنگه
بستک
شهرک صنعتی رودان
شهرک صنعتی گاوبندی
شهرک صنعتی بندرخمیر
شهرک صنعتی میناب
شهرک صنعتی صنایع دریایی ۱ (بندرعباس)
شهرک صنعتی تیاب
شهرک صنعتی زریندشت (گاوبندی)
شهرک صنعتی صنایع دریایی ۲
شهرک صنعتی گمبرون
تا سال ۱۳۸۴ خورشیدی تعداد واحدهای دارای پروانه بهرهبرداری در این شهرکها ۸۸ و تعداد اشتغال واحدهای دارای پروانه بهره برداری ۱۷۸۹ نفر بوده است.
منابع
سازمان صنایع کوچک و شهرکهای صنعتی ایران (برداشت آزاد)
جستارهای وابسته
شهرکهای صنعتی استان هرمزگان |
8984 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%BA%D9%88%D9%84%20%D8%B1%D9%88%D8%AF%D8%B3 | غول رودس | غول رودس نام تندیسی است از هلیوس (Helios) ‐ خدای خورشید ‐ که به قولی در ورودی بندر شهر رودس در یونان، قرار داشتهاست و به همین دلیل به غول رودس معروف گشتهاست. این تندیس، علیرغم اینکه پس از ساخته شدن تنها 66 سال پابرجا بود، از سوی غربیان به عنوان یکی از عجایب هفتگانه جهان اعلام شدهاست. بنا به گفته تاریخ نگاران این تندیس عظیم حتی در زمانی که بر روی زمین افتاده بود هم بسیار شگفتانگیز بود. این غول تنها یک تندیس عظیم نبود بلکه نماد اتحاد مردم رودس بهشمار میرفت.
یونان باستان در بیشتر دوران تاریخی خود، شامل ایالاتی با قدرت محدود بودهاست. جزیره رودس شامل سه ایالت یالیسوس (Ialysos)، کامیروس (Kamiros) و لیندوس (Lindos) بودهاست. در ۴۰۸ پیش از میلاد، این شهرها با هم متحد شده و یک قلمرو با پایتخت واحد به نام رودس، به وجود آوردند. این شهر از نظر اقتصادی بسیار پیشرفته بود و با مصر مراودات تجاری داشت. در سال ۳۰۵ قبل از میلاد آنتیگونیهای مقدونیه، رودس را محاصره کرد تا این ارتباط تجاری را از بین ببرد.
آنها هرگز موفق نشدند به داخل شهر نفوذ کنند و پس از امضای قرارداد صلح در سال ۳۰۴ قبل از میلاد، آنتیگونیها محاصره را ترک کردند و مقدار هنگفتی جنگافزارهای گرانبها برجا گذاشتند. اهالی رودس این غنایم را فروختند و به افتخار اتحاد خود، با پول آن تندیس عظیم را بنا کردند. ساختن این تندیس ۱۲ سال طول کشید و در سال ۲۸۲ قبل از میلاد به پایان رسید. سالها این تندیس در ورودی بندر پابرجا بود تا زمینلرزه شدیدی در سال ۲۲۶ قبل از میلاد به شهر آسیب فراوان رساند و تندیس را از ضعیفترین بخش آن (زانوهای غول) شکست.
اسکندر مقدونی هزینه تعمیر آن را به عهده گرفت اما یک پیشگو، عمل بازسازی را منحوس خواند و در نتیجه پیشنهاد وی پذیرفته نشد. باقیماندهٔ تندیس بیش از ۸۰۰ سال بر خاک افتاده بود تا اینکه عربهای مسلمان به فرماندهی معاویه پسر ابوسفیان، در سال ۶۵۴ پس از میلاد مسیح به رودس هجوم بردند. آنها بقایای تندیس را از هم باز کردند و به یک بازرگان یهودی اهل سوریه فروختند. گفته شدهاست که ۹۰۰ شتر این بار عظیم را به سوریه حمل کردند.
شرح کوتاهی از تندیس
با توجه به ارتفاع تندیس و عرض دهنه بندر، تصور قرار گرفتن مجسمه با پاهای گشوده بر دو طرف ورودی بندر، دشوار به نظر میرسد و از آن جا که تندیس پس از سقوط موجب گرفتگی مسیر بندرگاه نشدهاست، به نظر میرسد که تندیس یا بر روی سمت شرقی دماغه بنا شده بوده یا اصولاً بیش از آنچه گفته میشود از آب دور بودهاست. به هر حال به نظر میرسد که غول با پاهای گشوده بر دو سمت ورودی بندر نایستاده بود.
پروژه ساخت تندیس به چارز اهل لیندوس (Chares of Lindos) تندیسگر سپرده شده بود. برای این کار، کارگران او قطعات برنزی روی تندیس را قالب ریزی میکردند. پایه تندیس از مرمر بوده و پاها تا مچ آن ابتدا ساخته و محکم شدهاست. ساختار تندیس به تدریج با قرار گرفتن قطعات برنز بر روی چارچوبی از آهن و سنگ، پدیدار میشد. یک خاکریز بلند برای دسترسی پیدا کردن به بخشهای بالایی تندیس، در اطراف آن ساخته شد که پس از پایان کار برچیده شد. تندیس در پایان ۳۳ متر ارتفاع داشت که بر روی پایههای مرمرین به بلندی ۱۵ متر قرار گرفت. گفته میشود عده کمی میتوانستند دو دست خود را بر دور انگشت شست او حلقه کنند.
در بازی خدای جنگ ۲ اشاره ای به این تندیس در ابتدای بازی میشود؛ به این بیان که او جان میگیرد و به مبارزه با کریتوس میشتابد.
منابع
وبگاه سیمرغ (برداشت با ذکر نشانی وبگاه). باید به این نکته اشارهکرد که اصل این مقاله که ترجمهٔ آن بدون ذکر منبع روی وبگاه سیمرغ آمدهاست، اینجاست.
game god of war2
پیوند به بیرون
غول رودس اثر سالوادور دالی.
بنیانگذاریها در سده ۳ (پیش از میلاد) در اروپا
تندیسها
تندیسهای گمشده
رودس باستان
ساختمانها و سازهها در رودس (شهر)
ساختمانها و سازهها در رودس
ساختمانها و سازههای تخریبشده در سده ۳ (پیش از میلاد)
ساختمانها و سازههای کاملشده در سده ۳ (پیش از میلاد)
عجایب هفتگانه
معماری در سده ۳ (پیش از میلاد)
معماری هلنیسم
نقاط دیدنی تخریبشده
نقاطهای دیدنی تخریب شده در یونان
هلیوس
یونان باستان در هنر و فرهنگ |
8988 | https://fa.wikipedia.org/wiki/E%20%28%D8%B9%D8%AF%D8%AF%29 | E (عدد) | عدد که به عدد اویلر هم معروف است، ثابت ریاضیاتی است که تقریباً برابر بوده و میتوان آن را به طرق متعددی بهدستآورد (مشخص نمود، مشخصهسازی کرد). این عدد پایهٔ لگاریتم طبیعی است. این عدد برابر با حد است وقتی به سمت بینهایت میل کند؛ عبارتی که در بحث بهره مرکب (و مباحث دیگر) نیز ظهور پیدا میکند. همچنین این عدد را میتوان به صورت جمع سری بینهایت زیر نیز محاسبه کرد:
همچنین این عدد، عدد منحصربهفردی است که شیب نمودار تابع را در نقطه برابر ۱ میکند.
تابع نمایی ، تابع منحصربهفردی است با این خاصیت که برابر با مشتق خود بوده؛ به گونهای که مقدار اولیهٔ آن است (و لذا میتوان را به صورت تعریف کرد). لگاریتم طبیعی، یا لگاریتم در پایه ، وارون تابع نمایی طبیعی است. لگاریتم طبیعی عددی چون را میتوان بهطور مستقیم توسط ناحیه زیر نمودار بین و تعریف کرد. در این صورت برابر با مقداری از است که این مساحت را برابر ۱ میکند (تصویر را ببینید). از طرق متعدد دیگری نیز میتوان این عدد را مشخص کرد.
برخی مواقع به ، به یاد لئونارد اویلر، عدد اویلر (اشتباه نشود با ، ثابت اویلر-ماسکرونی، که برخی مواقع به آن ثابت اویلر نیز گفته میشود)، یا به یاد جان نپر، ثابت نپر (Napier's Constant) نیز گفته میشود. با این حال، حرف e را که اویلر برای نمایش این ثابت انتخاب کرد، به افتخارش نگه داشتند. این ثابت توسط ریاضیدان سوئیسی، یاکوب برنولی (یا جیکوب برنولی)، طی مطالعه بهره مرکب کشف شد.
عدد ، در کنار ۰، ۱، و اهمیت قابل توجهی در ریاضیات دارد. تمام پنج عدد مذکور، نقشهای مهمی را در کل ریاضیات داشته و مکرر ظاهر میشوند. تمام این پنج عدد در یک فرمول، یعنی اتحاد اویلر ظاهر میگردند. عدد ، همچون یک عدد گنگ (یعنی نمیتوان آن را به صورت نسبتی از دو عدد صحیح نمایش داد) و متعالی (یعنی نمیتوان آن را به صورت ریشه ای از یک چندجملهای ناصفر با ضرایب گویا نوشت) است. عدد تا پنجاه رقم در مبنای ده به صورت زیر است:
تاریخچه
اولین اشاره به این عدد، در جدولی که در ضمیمهٔ مقالهٔ مربوط به لگاریتم جان نپر در سال ۱۶۱۸ انتشار یافته بود مشاهده میشود. با این حال، این مقاله توضیحی راجع به این عدد نمیداد بلکه تنها لیستی از لگاریتمهای حساب شده در مبنای این عدد را نشان میداد. به نظر میرسد که این جدول توسط ویلیام اوترد تهیه شدهاست. اما «کشف» این عدد توسط ژاکوب برنولی به انجام رسید، کسی که تلاش میکرد مقدار عبارت زیر را محاسبه کند (که در حقیقت همان e است):
اولین استفاده شناخته شده از این عدد، که آن زمان با b نمایش داده میشد، در مکاتبات بین گوتفرید لایبنیتس و کریستیان هویگنس بین سالهای ۱۶۹۰ تا ۱۶۹۱ مشاهده شدهاست. همچنین برای اولین بار اویلر بین سالهای ۱۷۲۷ تا ۱۷۲۸ شروع به استفاده از e برای نمایش این عدد کرد و اولین استفاده از آن در مقاله، در مکانیک اویلر در سال ۱۷۳۶ مشاهده میشود. در حالی که سالهای پس از آن نیز عدهای از ریاضی دانان از c برای نمایش این عدد استفاده میکردند، اما e بیشتر مرسوم بود. در نهایت نیز e به عنوان نماد استاندارد این عدد امروزه استفاده میشود.
نماد e
در اینکه چرا عدد ، با حرف e توسط اویلر نمایش داده شدهاست صحبتهای بسیاری است. برخی حرف اول کلمه exponential به معنای نمایی میدانند، برخی آن را ابتدای اسم اویلر میدانند. برخی نیز میگویند چون حروف c,b،a و d در ریاضیات تا آن زمان به کرات استفاده شده بود، اویلر حرف e را برای نمایش این عدد استفاده کرد. هر دلیلی داشت، به هر حال امروزه اغلب این عدد با نام اویلر میشناسند.
لازم است ذکر شود که اویلر علاقه زیادی به استفاده از نمادهای ریاضی داشت و ریاضیات امروز علاوه بر عدد در ارتباط با مواردی مانند در بحث اعداد مختلط، در بحث توابع و بسیاری دیگر نمادها مدیون ابداعات اویلر است.
کاربردها
مسئله بهره مرکب
برنولی هنگام مطالعه بر روی مسئله بهره مرکب توانست این عدد را کشف کند.
به عنوان مثال یک حساب را فرض کنید که در آن باشد و بهرهٔ آن در سال است. اگر بهره یک باره در پایان سال محاسبه و پرداخت شود، در پایان سال در حساب خواهیم داشت. اما اگر بهره دو بار در سال یعنی شش ماه یک بار به اندازهٔ محاسبه شود، مقدار حساب تا پایان سال دو بار در ۱٫۵ ضرب خواهد شد یعنی . اگر چهار بار این کار صورت گیرد، حساب در پایان سال برابر میشود و اگر ماهانه محاسبه شود .
برنولی متوجه شد که این سری برای محاسبه در بازههای زمانی کوچکتر و بیشتر به یک عدد ثابت نزدیک میشود. محاسبهٔ هفتگی سود منجر به بهدست آوردن در پایان سال میشود، در حالی که محاسبهٔ روزانه آن با ۲ سنت افزایش به عدد میرسد. با استفاده از n بازه برای محاسبهٔ سود در هر بازه، مشاهده میگردد که با افزایش n به سمت اعداد بزرگتر مقدار مانده در حساب در پایان سال به عدد e نزدیکتر میشود، به طوری که اگر محاسبه و پرداخت سود به صورت پیوسته صورت گیرد به عدد خواهیم رسید. بهطور کلی تر، حسابی با و سود با محاسبهٔ پیوستهٔ سود در یک سال به عدد خواهد رسید.
آزمایش برنولی
عدد e در نظریه احتمالات، جایی که به نظر نمیرسد بهطور واضح هیچ نرخ رشد نمایی وجود داشته باشد، نیز نقش بسزایی ایفا میکند. برای مثال فرض کنید که قمارباز در حال بازی با یک ماشین اسلات است. قمارباز یک از n شانس پیروزی دارد و این بازی را n بار انجام میدهد. داریم برای nهای بزرگ (برای مثال چندین میلیون بازی) احتمال این که قمارباز در تمام بازیها شکست بخورد برابر با است.
این یک مثال از آزمایش برنولی است. هر بار که یک قمارباز بازی میکند یک در میلیون شانس پیروزی دارد. یک میلیون بار بازی کردن را میتوان به وسیله توزیع دوجملهای مدلسازی کرد. پیروزی در k بار از این یک میلیون بار برابر است با:
در حالت خاصی که در آن k برابر صفر است، یعنی عدم پیروزی در تمامی بازیها، داریم:
این عدد بسیار به عدد نزدیک است و حد آن نیز به این عدد نزدیک خواهد شد:
مسئله پریش
یکی دیگر از کاربردهای e توسط ژاکوب برنولی در کنار پیر ریموند دو مونتمورت این بار هنگام کار کردن بر روی مسئله پریش که به اسم مسئله تحویل کلاه نیز شناخته میشود، کشف شد. فرض کنید n نفر به یک مهمانی دعوت شدهاند، هر نفر هنگام ورود کلاهش را به پیشخدمت میدهد و او نیز آنها را در n جعبه که هر کدام به نام یکی از مهمانها نامگذاری شدهاست، میگذارد. اما پیشخدمت هویت مهمانها را نمیداند پس او هر کلاه را به صورت تصادفی در یکی از جعبهها میگذارد. مسئله دو مونتمورت این است که احتمال اینکه هیچکدام از کلاهها داخل جعبهٔ خودشان قرار نگرفته باشند چقدر است. پاسخ اینگونهاست:
با زیاد شدن تعداد مهمانها و میل کردن n به سمت بینهایت مقدار به سمت میل خواهد کرد. به علاوه، تعداد حالاتی که کلاهها در جعبههای میتوانند قرار بگیرند به طوری که هیچ کلاهی در سرجای خودش نباشد برابر است با که باید به نزدیکترین عدد صحیح گرد شود.
مجانبها
عدد e در بحث مجانبها و روند صعودی توابع نیز نقش خاصی بازی میکند. برای مثال این عدد همراه با عدد پی در تقریب استرلینگ برای تابع فاکتوریل دیده میشود.
نتیجهٔ مستقیم این معادله به حد زیر برای به دست آوردن عدد e منجر میشود.
e در ریاضیات
انگیزهٔ اصلی کشف عدد e، بهخصوص در ریاضیات، حل مشتقها و انتگرالها شامل توابع نمایی و لگاریتم بودهاست.
مشتق تابع عمومی نمایی برابر است با حد عبارت زیر:
حد قسمت راست از متغیر x مستقل است و فقط به مقدار a مرتبط است. وقتی که پایهٔ تابع نمایی برابر e باشد، مقدار این حد برابر یک میشود. پس e را به صورت نمادین توسط عبارت زیر تعریف میکنند:
بنابراین تابع نمایی با پایهٔ e برای محاسبات حساب دیفرانسیل بسیار مناسب است. انتخاب e به جای اعداد دیگر، به عنوان پایهٔ تابع نمایی مشتق گرفتن از این تابع را سادهتر کردهاست.
انگیزهٔ دیگر برای کشف e انتخاب آن برای مبنای لگاریتم طبیعی بودهاست. مشتق تابع لگاریتم عمومی برابر است با حد عبارت زیر:
که در عبارت آخر تغییر متغیر را داریم. آخرین حد در این محاسبه باز هم از x مستقل است و تنها به a بستگی دارد. به طوری که اگر a برابر e شود این حد نیز برابر با یک میشود. پس به صورت نمادین داریم:
لگاریتم در این مبنای خاص (یعنی e) را لگاریتم طبیعی مینامند و آن را با "ln" نمایش میدهند. این تابع هنگام مشتق گرفتن رفتار مناسبی دارد و حد موجود در مشتق این تابع یک میشود.
پس از طریق دو راه به نتیجهٔ a=e خواهیم رسید. یک راه از طریق برابر بودن مشتق تابع نمایی با خودش یعنی . راه دیگر از طریق برابری مشتق تابع لگاریتمی با . در هر مورد، ما برای سادگی محاسبات عدد e را انتخاب میکنیم، با این حال هر دو راه ما را به یک e خواهند رساند.
تعریفهای جایگزین
روشهای دیگری نیز برای تعریف e موجود است: یک از آنها حد یک دنباله در بینهایت، دیگری مجموع یک سری نامتناهی است. همچنین تعاریف مختلفی توسط انتگرال نیز برای این عدد موجود است. بعضی از این تعاریف شامل موارد زیر میشود:
۱. عدد e، یک عدد حقیقی مثبت یکتای است؛ به طوری که:
۲. عدد e، یک عدد حقیقی مثبت یکتای است؛ به طوری که:
تعاریف زیر را میتوان از تعاریف اصلی اثبات کرد.
۳. عدد e حد یک دنباله در بینهایت است:
به صورت مشابه داریم:
۴. عدد e مجموع یک سری نامتناهی است:
در اینجا !n به معنای n فاکتوریل است.
۵. عدد e، یک عدد حقیقی مثبت یکتای است؛ به طوری که:
خواص
ریاضیات
تابع نمایی از این رو دارای اهمیت فراوان در ریاضیات است که مشتقش برابر خودش است.
همینطور برای انتگرال این تابع داریم:
توابع نمایی
ماکزیمم مطلق تابع
در نقطهٔ رخ میدهد. همچنین به صورت مشابه نقطهای است که در آن، تابع
که برای xهای مثبت تعریف شدهاست، مینیمم مطلق میشود.
به صورت کلیتر برای تابع
که برای xهای مثبت تعریف شدهاست، مینیمم مطلق در نقطهٔ رخ خواهد داد.
تتریشن یا هایپر-۴ نامتناهی
بر اساس نظریه اویلر همگرا خواهد شد؛ اگر و فقط اگر باشد (یا بهطور تقریبی x بین ۰/۰۶۶ و ۱/۴۴۴۷ باشد).
نظریه اعداد
عدد e یک عدد گنگ است. لئونارد اویلر این موضوع را به وسیلهٔ نامتناهی شدن بسط کسرهای متوالی ساده، نشان داد. به علاوه عدد e یک عدد متعالی است. این عدد، اولین عددی بود که با وجود این که با هدف ایجاد یک عدد متعالی ساخته نشده بود، متعالی بودنش اثبات شد (در مقایسه با عدد لیوویل). چارلز هرمیت این موضوع را در سال ۱۸۷۳ اثبات کرد.
اعداد مختلط
تابع نمایی از طریق بسط تیلور به صورت زیر درخواهد آمد:
به این علت که این سری حاوی خاصیتهای مهمی برای تابع است، مخصوصاً هنگامی که x مختلط باشد، از آن برای در فضای اعداد مختلط بسیار استفاده میشود. از این بسط و بسط تیلور توابع سینوس و کسینوس میتوان معادله اویلر را بهدستآورد:
که برای تمامی xهای مختلط صحیح است، که در مورد خاص x = π برابر معادلهٔ مشخصهٔ اویلر میشود:
همچنین از آن میتوان جواب چندگانهٔ لگاریتم زیر را بهدستآورد:
به علاوه، از این معادلهٔ میتوان بسط را بهدستآورد:
که به معادله دی موآور معروف است.
معادلهٔ
نیز به (Cis(x معروف است.
معادلات دیفرانسیل
تابع
پاسخ عمومی تمامی معادلات دیفرانسیل خطی به صورت زیر است:
به طوری که با جایگذاری آن در معادله دیفرانسیل خواهیم داش:
که ریشههای آن، sهایی است که پاسخهای عمومی معادلهٔ دیفرانسیل اصلی را میسازد.
نحوهٔ نمایش
ارقام اعشار
تعداد ارقام اعشار شناخته شدهٔ عدد e به صورت فزایندهای در طول سدههای اخیر رشد کردهاست. این رشد مدیون بهبود کارایی کامپیوترها و همچنین بهبود الگوریتمهای محاسبهٔ این ارقام بودهاست.
جستارهای وابسته
یادوارههای لئونارد اویلر
منابع
اعداد گنگ
اعداد متعالی حقیقی
اعداد متعالی
ای (ثابت ریاضی)
تاریخ ریاضیات
ثابتهای ریاضی
قضیههای ریاضی
لئونارد اویلر
لگاریتمها |
8992 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%DB%8C%DA%A9%DB%8C%E2%80%8C%D9%BE%D8%AF%DB%8C%D8%A7%DB%8C%20%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%B3%D9%88%DB%8C | ویکیپدیای فرانسوی | ویکیپدیای فرانسوی نسخهٔ زبان فرانسوی دانشنامه آزاد ویکیپدیا این نسخه در ماه اوت سال ۲۰۰۱ شروع به کار کرد و در نوامبر ۲۰۰۵ به بیش از ۲۰۰٬۰۰۰ مقاله دست یافت. شمار مقالات این دانشنامه در روز ۲۲ آوریل سال ۲۰۰۷ میلادی بیش از ۴۷۹ هزار و ۸۵۵ مقاله بودهاست. این نسخه پنجمین زبان ویکیپدیا از نظر شمار نوشتارها و سومین زبان پس از انگلیسی و آلمانی از نظر ویرایشها است.
تاریخچه:
در ۲۳ مهٔ ۲۰۱۱، این دانشنامه با بیش از ۱ میلیون و ۱۰۶ هزار مقاله در رده سومین زبان ویکیپدیاها بودهاست.
در ۱ مه ۲۰۲۰م، با بیش از ۲ میلیون مقاله، پنجمین ویکیپدیا از نظر تعداد مقالات پس از انگلیسی، سینوگبانونی، سوئدی و آلمانی بود.
ویکیپدیای فرانسوی، هماکنون ، تعداد کاربرِ ثبتنامکرده، مدیر، و مقاله دارد.
آمار
شرکت سنجش مخاطب مدیامتری در سال ۲۰۰۷ اقدام به پرس و جو از ۸٬۵۰۰ کاربر فرانسوی بهطور نمونه کرد که به اینترنت در خانه یا در محیط کار دسترسی داشتند. مشخص شد ویکیپدیای فرانسوی در ماه ژوئن ۲۰۰۷ بالغ بر ۷٬۹۱۰٬۰۰۰ بازدیدکننده یکتا داشتهاست (در مقایسه با ۴٬۵۰۰٬۰۰۰ در ماه مشابه سال قبل) که آن را به ۱۲امین وبگاه پربازدید در فرانسه تبدیل کردهاست. در اوت ۲۰۱۱ ویکیپدیای فرانسوی ۷امین وبگاه پربازدید در فرانسه بود که ماهیانه نزدیک به ۱۶ میلیون بازدیدکننده یکتا داشت.
پیوند به بیرون
ویکیپدیای فرانسوی
منابع
دانشنامههای فرانسوی
دانشنامههای برخط
زبان فرانسوی
متعلقات اینترنت بنیانگذاریشده در ۲۰۰۱ (میلادی)
وبگاههای فرانسویزبان
فرانسوی |
8993 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%DB%8C%DA%A9%DB%8C%E2%80%8C%D9%BE%D8%AF%DB%8C%D8%A7%DB%8C%20%DA%98%D8%A7%D9%BE%D9%86%DB%8C | ویکیپدیای ژاپنی | ویکیپدیای ژاپنی نسخهٔ زبان ژاپنی دانشنامه آزاد ویکیپدیا است.
ویکیپدیای ژاپنی، که در ۲۰۰۲ تأسیس شد، در آوریل ۲۰۰۷، ۳۵۵٬۰۰۰ مقاله داشت. در ژوئن ۲۰۰۸ این ویکیپدیا از مرز ۵۰۰ هزار مقاله گذشت.
تا تاریخ ۲۳ مهٔ ۲۰۱۱ این دانشنامه با بیش از ۷۴۹٬۰۰۰ مقاله در رتبهٔ هفتم ویکیپدیاها قرار داشت. رتبهٔ ویکیپدیای ژاپنی در سالهای بعد افزایش یافت؛ در ژانویهٔ ۲۰۱۲، این دانشنامه با بیش از ۷۸۶ هزار مقاله در ردهٔ نهم زبانهای ویکیپدیاها است.
روند افزایشیِ رتبهٔ ویکیپدیای ژاپنی ادامه یافت و در ژانویهٔ ۲۰۱۶، با بیش از ۹۹۰ هزار مقاله، در ردهٔ یازدهم قرار گرفت.
ویکیپدیای ژاپنی، هماکنون ، تعداد کاربرِ ثبتنامکرده، مدیر، و مقاله دارد.
تاریخچه
ویکیپدیا از تاریخ ماه مهٔ ۲۰۰۱ کار پروژهٔ چند زبانی کردن خود را آغاز کرد. در همین راستا سه نسخهٔ غیرانگلیسی که ژاپنی هم جزو آنها بود ساخته شدند. نام وبگاه ابتدایی http://ja.wikipedia.com بود و به دلیل عدم کارایی نرمافزار در استفاده از حروف ژاپنی، تمامی صفحات با الفبای لاتین یا روماجی نوشته شده بودند.
اولین مقالهٔ آن دربارهٔ واجشناسی بود و تماماً به خط روماجی نوشته شده بود. RoseParks که از اعضای اولیهٔ وبگاه بهشمار میآمد مقاله یادشده را در انتهای ماه آوریل نوشته بود. به نظر میرسد که وبگاه در حالت آزمایش بودهاست. تا پایان دسامبر آن سال تنها دو صفحه در آن وجود داشت.
ژاپنیسازی
در اول سپتامبر ۲۰۰۲ نرمافزاری که ویکیپدیا روی آن قرار داشت، به فاز سه "Phase III" ارتقا یافت و تمامی مقالههای آن از نسخهٔ قدیمی به نسخهٔ جدید ارتقا یافتند. از این زمان بود که تعقیب مقالهها ممکن شد. اینطور که از مقالههای قدیمی ویکیپدیای ژاپنی بر میآید، مقالههای ابتدایی آن توسط چندین ژاپنیزبان غیربومی نوشته شدهاند. موضوعات مهم آن زمان عبارت بودند از فرهنگ، زبان و جغرافیای ژاپن و مقالههای مربوط به برنامهنویسی.
در همین ماه بود که ترجمه زبان واسط کاربر نرمافزار ویکیپدیا به زبان ژاپنی شروع شد. در پایان همان سال صفحات مربوط به شیوههای ویرایش یا مجوز آزاد گنو نیز ترجمه شدند.
در میانهٔ ماه دسامبر تعداد کاربران ثبتنامکرده در حدود ۱۰ نفر بودند. تعداد مقالات نیز تقریباً ۱۰ عدد میشد.
پوشش خبری ویکیپدیا
در تاریخ ۳ ژانویهٔ ۲۰۰۳، یک مجلهٔ الکترونیکیِ ژاپنی به نام Wired News Japanese edition (خبرهای مخابره، نسخهٔ ژاپنی)، ویکیپدیا را مورد پوشش خبری قرار داد. به نظر میرسد این نخستین باری بود که سخنی از ویکیپدیا در رسانههای ژاپن به میان میآمد.
پس از آن بود که تعداد شرکتکنندگان ویکیپدیا رو به افزایش گذاشت و بسیاری از صفحاتِ دربارهٔ ویکیپدیا به زبان ژاپنی ترجمه یا ساخته شدند.
در آن زمان مقالههای زیادی دربارهٔ نقاشان کارتونی، رؤسای ژاپنی و معاملات بورس وجود داشتند.
سرعت ۱۰۰۰ صفحهای
دو سال پس از پیدایش ویکیپدیای انگلیسی در ۱۲ فوریهٔ ۲۰۰۳، نسخهٔ ژاپنی ویکیپدیا به ۱۰۰۰ صفحه رسید.
اسلش دات
بعد از دستیابی به این رتبه، اسلشدات ژاپن، داستانی دربارهٔ ویکیپدیای ژاپنی برای مشترکانش ارسال کرد. چندین روز بعد شمار مشترکان ویکیپدیا به خاطر تأثیر اسلشدات دو برابر شد.
این مورد باعث شد تا مقالههای متنوعی در زمینههای مختلف از جمله فیزیک، زیستشناسی، فناوری اطلاعات، ادبیات، موسیقی، بازیها، کامیک ژاپنی (مانگا=Manga) و اشخاص نامدار پدید آیند.
گسترش
ویکیپدیای ژاپنی در ۱۵ ژوئیهٔ ۲۰۰۳، یعنی چهار ماه و سه روز بعد، توانست به تعداد ۱۰٬۰۰۰ مقاله دست یابد. با این سرعت توانست رکورد ویکیپدیای انگلیسی در رسیدن به همین تعداد نوشتار را بشکند. ویکیپدیای ژاپنی در ابتدای سال ۲۰۰۴ به تعداد ۳۰٬۰۰۰ مقاله دست یافت. پس از آن تا کنون، سرعت مشارکتها و تولید نوشتارها ثابت بودهاند. در انتهای ماه سپتامبر تعداد مقالهها به ۷۵٬۰۰۰ عدد رسید.
به نظر نمیرسد که قدرت اصلی پشتِ قضیه گسترش ویکیپدیا، تأثیر اسلشدات بوده بلکه این گسترش بیشتر مرهون پیوندهای سایت یاهوی ژاپنی است. کسی دقیقاً نمیداند که یاهو! از چه زمانی شروع به پیونددهی به مقالههای موجود در ویکیپدیا کرد. اما از ماه اوت ۲۰۰۴ تعداد زیادی از مقالههایی که به یاهوی ژاپنی ارسال میشدند شامل پیوندهایی به مقالههای ویکیپدیا به منظور توضیح اصطلاحهای خود بودند. اخیراً توسعهدهندگان ویکیپدیا به این نتیجه رسیدهاند که برخی از نقاط اوج استفاده از میزبان وب ویکیپدیا با انتشار اخبار یاهوی ژاپنی که به ویکیپدیا پیوند دادهاند، همزمان است.
امروزه اکثر شرکتکنندگان این نسخه جزو ژاپنیهای بومی هستند و بخش بزرگی از مقالههای آن دربارهٔ ژاپن، بهویژه تاریخ و فرهنگ این کشور است.
جایزهٔ طراحی وب
در ۹ سپتامبر ۲۰۰۴ گیوم برانشو (Guillaume Branchaud)، که در انجمن ویکیپدیا او را با نام آینِکو (Aoineko) میشناسند، بهعنوان مؤسس ویکیپدیای ژاپنی، موفق به دریافت جایزهای از طرف انجمن تبلیغکنندگان ژاپن شد.
منابع
اتاکو
بنیانگذاریهای ۲۰۰۱ (میلادی) در ژاپن
دانشنامههای ژاپن
علم و فناوری در ژاپن
متعلقات اینترنت بنیانگذاریشده در ۲۰۰۱ (میلادی)
وبگاههای ژاپنیزبان
ژاپنی |
9001 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D8%AF%D8%A7%D8%B1%20%D8%AC%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B1%D9%88%D9%81 | الدار جانگیروف | الدار جانگیروف از نوازندگان پیانوی موسیقی جاز است.
او در خانواده ولگا تاتار متولد شد.
الدار، زاده قرقیزستان است و از کودکی در کانزاس سیتی، میزوری در آمریکا بزرگ شده است. از سه سالگی استعداد او در پیانو آشکار شد و اکنون یکی از مطرحترین نوازندگان پیانوی جاز است. سبک نواختن سریع و در عین حال احساسی او یادآور نوازندگان بزرگی مثل آرت تیتوم و آسکار پیترسن است.
نام خانوادگی جانگیروف، روسیشدهٔ واژهٔ «جهانگیرزاده» فارسی است.
پانویس
افراد آمریکایی آذریتبار
افراد آمریکایی تاتارتبار
افراد آمریکایی روستبار
افراد زنده
اهالی کانزاسسیتی
پیانونوازان سده ۲۱ (میلادی)
تاتارها
تاتارهای ولگا
زادگان ۱۹۸۷ (میلادی)
قرقیزستانیهای مهاجرتکرده به ایالات متحده آمریکا
موسیقیدانان اهل سن دیگو
موسیقیدانان اهل کانزاسسیتی، میزوری
موسیقیدانان اهل میزوری
موسیقیدانان جاز اهل کالیفرنیا
موسیقیدانان جاز مرد
موسیقیدانان مرد اهل ایالات متحده آمریکا
موسیقیدانان مرد سده ۲۱ (میلادی)
موسیقیدانان مرد سده ۲۱ (میلادی) اهل ایالات متحده آمریکا
نوازندگان پیانو جاز اهل ایالات متحده آمریکا
نوازندگان پیانو سده ۲۱ (میلادی) اهل ایالات متحده آمریکا
نوازندگان پیانو مرد اهل ایالات متحده آمریکا
افراد قزقیزستانی روستبار
افراد قرقیزستانی تاتارتبار
اهالی استان چوئی |
9002 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D8%B2%D9%85%D9%88%D9%86%20%D8%AA%D9%88%D8%B1%DB%8C%D9%86%DA%AF | آزمون تورینگ | آزمایش تورینگ ، با نام اصلی بازی تقلید، توسط آلن تورینگ و در سال ۱۹۵۰ معرفی شد، این آزمایش دربارهٔ توانایی یک ماشین برای ارائه رفتارهای هوشمندانه برابر یا غیرقابل تمایز از رفتارهای یک انسان است. تورینگ پیشنهاد کرد که یک ارزیابی کننده انسانی گفتگوی زبان طبیعی بین یک انسان و یک ماشین که قصد تولید پاسخهای شبه انسانی دارد، را قضاوت نماید. ارزیابی کننده فقط از این موضوع اطلاع دارد که یکی از دو شریک در گفتگو یک ماشین است و همه مشارکت کنندهها از یکدیگر تفکیک شدهاند. این گفتگو فقط به کانال متنی محدود است، مثل یک کیبرد و نمایشگر رایانهای، از این رو نتایج به توانایی ماشین برای ارائه کلمات به صورت گفتار بستگی ندارد. در اینجا اگر ارزیابی کننده نتواند ماشین را از انسان تشخیص دهد، گفته میشود که ماشین آزمایش را پشت سر گذاشتهاست (پاس کردهاست). نتایج این آزمایش به توانایی ماشین برای تحویل جوابهای صحیح به سوالات بستگی ندارد، یعنی فقط به این بستگی دارد که چقدر جوابها با جوابهایی که یک انسان میدهد شباهت دارد و نزدیک است.
این آزمایش در مقالهای در سال ۱۹۵۰ توسط آلن تورینگ با عنوان «ماشین رایانش و هوش Computing Machinery and Intelligence» معرفی شد، تورینگ در آن موقع در دانشگاه منچستر کار میکرد. تورینگ اینچنین شروع میکند: «پیشنهاد میکنم که این سؤال را درنظر بگیرید "آیا ماشینها میتوانند فکر کنند؟"». اما به دلیل آنکه تعریف واژه «فکر کردن» بسیار سخت است، تورینگ تصمیم گرفت که "سؤال را با سؤال دیگری جایگزین کند، که با آن بسیار مرتبط بود اما توسط واژههای نسبتا غیرمبهم بیان شده بود". تورینگ حالت جدید مسئله را در قالب بازی سه نفره، که «بازی تقلید» نامیده میشد توصیف کرد، که در آن یک بازپرس از یک مرد و یک زن در اتاق دیگر سوالاتی میپرسید تا تعیین کند که جنسیت صحیح دو بازیگر چیست. سؤال جدید تورینگ این بود: «آیا رایانه دیجیتال قابل تصوری وجود دارد که در بازی تقلید به خوبی عمل کند؟» تورینگ معتقد بود که این سؤال واقعاً قابل جوابگویی است. تورینگ در ادامه مقالهاش دربارهٔ انتقادات اصلی به این گزاره که «ماشینها میتوانند فکر کنند» به بحث پرداختهاست.
به دلیل آنکه تورینگ اول این آزمایش را معرفی کرد، اثبات شدهاست که هم بسیار بانفوذ و هم بسیار انتقادی است، و به یک مفهوم مهم در فلسفه هوش مصنوعی تبدیل شدهاست. بعضی از این انتقادات، مثل اتاق چینی جان سرل، خودشان بحثبرانگیز هستند.
آزمون تورینگ روشی برای سنجش میزان هوشمندی ماشین است. آزمون به این صورت انجام میگیرد که یک شخص به عنوان آزمایشگر، با یک ماشین و یک انسان به گفتگو مینشیند، و سعی در تشخیص ماشین از انسان دارد. در صورتی که ماشین بتواند قاضی را به گونهای بفریبد که در قضاوت خود دچار اشتباه شود، توانستهاست آزمون را با موفقیت پشت سر بگذارد. برای اینکه تمرکز آزمون بر روی هوشمندی ماشین باشد، و نه توانایی آن در تقلید صدای انسان، مکالمه تنها از طریق متن و صفحه کلید و نمایشگر کامپیوتر صورت میگیرد.
تاریخچه
پیشینه فلسفی
این سؤال که آیا ماشین ها می¬توانند فکر کنند یا خیر سابقه ای طولانی دارد که در تمایز دیدگاه های دوگانه گرایانه و مادی گرایانه ذهن محکم رسوخ کرده است. رنه دکارت جنبه هایی از آزمون تورینگ را در مقاله ی «Discourse on the Method» در سال 1637 بیان کرده است:
چگونه می توان بسیاری از اتوماتا های مختلف و یا ماشین آلات در حال حرکت را توسط صنعت انسان ساخت... زیرا که ما به راحتی می توانیم اجزای تشکیل دهنده ی یک ماشین را که می¬تواند تکلم کند را تشخیص دهیم، و حتی اعمالی فیزیکی را در پاسخ به آن انجام دهیم، که تغییر در اندامش را سبب خواهد شد؛ به عنوان مثال، اگر یک بخش خاص آن را لمس کنیم ممکن است بپرسید چه کاری را از او می خواهیم؛ اگر بخش دیگری را لمس کنیم ممکن است اعلام کند که دردش می¬گیرد، و مانند آن. اما هرگز اتفاق نمی افتد که سخنرانی خود را به روش های مختلف ترتیب دهد، تا به هر کاری که ممکن است در حضورش گفته شود پاسخ مناسب دهد، چرا که حتی پایین ترین نوع انسان می تواند آن را انجام دهد.[10]
در اینجا دکارت اشاره می کند که اتوماتا قادر به پاسخ دادن به تعاملات انسانی است اما استدلال می کند که چنین اتوماتا هایی نمی توانند به چیزهایی که در حضور شان گفته می شود، به گونه ای که هر انسانی می تواند، پاسخ مناسبی دهند. بنابراین دکارت آزمون تورینگ را با تعریفِ نارسایی پاسخ زبانی مناسب به عنوان آن که انسان را از اتوماتون جدا می کند، پیش می گیرد. دکارت نتوانست این احتمال را در نظر بگیرد که اتوماتای آینده ممکن است بتواند بر چنین نارسایی هایی غلبه کند و آزمون تورینگ را به این ترتیب پیشنهاد نمی کند، حتی اگر چارچوب و معیار مفهومی آن را پیش بینی کند.
دنیس دیدروت در فلسفه پنسه خود یک معیار آزمون-تورینگ فرموله می کند:
"اگر طوطی پیدا کنند که بتواند به همه چیز پاسخ دهد، من بدون تردید ادعا می کردم که یک وجود باهوش است." [11]
این به این معنا نیست که او با این موضوع موافق است، بلکه این عبارت استدلال مشترک مادی گرایان در آن زمان بوده است.بر اساس دوگانگی، ذهن غیر فیزیکی است (یا حداقل، خواص غیر فیزیکی دارد)[۱۲] و بنابراین، نمی توان آن را به صورت صرفاً فیزیکی توضیح داد. با توجه به ماده گرایی، ذهن را می توان به صورت فیزیکی توضیح داد که امکان وجود ذهن هایی که به صورت مصنوعی تولید می شوند را باز می¬کند. [13]
در سال ۱۹۳۶ فیلسوفی به نامِ آلفرد آیر پرسش فلسفی استاندارد ذهن های دیگر را در نظر گرفت: از کجا بدانیم که افراد دیگر همان تجربه های آگاهانه ای را دارند که ما داریم؟ آیر در کتاب خود به نام زبان، حقیقت و منطق پروتکلی را برای تمایز بین یک انسان آگاه و یک ماشین ناخودآگاه پیشنهادکرد: «تنها زمینه ای که می توانم برای اظهار این موضوع داشته باشم که شیء¬ای که به نظر می رسد هوشیار است، واقعاً یک وجود آگاهانه نیست، بلکه تنها یک ساختگی یا یک ماشین است، این است که نتواند یکی از آزمایش های تجربی را انجام دهد که به کمک آن حضور یا عدم آگاهی مشخص می شود.» [14] (این پیشنهاد بسیار شبیه به آزمون تورینگ است، اما به هوشیاری مربوط می شود تا هوش. گذشته از این، مسلم نیست که فلسفه کلاسیک محبوب آیر برای تورینگ آشنا بوده است.) به عبارت دیگر، یک چیز آگاه نیست اگر در آزمون آگاهی شکست بخورد.
آلن تورینگ
محققان در بریتانیا تا ده سال پیش از تأسیس رشته تحقیقات هوش مصنوعی در سال ۱۹۵۶ در حال کاوش در «هوش ماشینی»بودند. [15] این موضوع مشترک در میان اعضای باشگاه نسبت بود - یک گروه غیر رسمی از محققان سایبرنتیک و الکترونیک بریتانیا که شامل آلن تورینگ بود. [16]
تورینگ، به ویژه، حداقل از سال ۱۹۴۱[۱۷] درگیر فکر مفهوم هوش ماشینی بود و یکی از اولین ذکر های شناخته شده از «هوش کامپیوتری» توسط او در سال ۱۹۴۷ ساخته شد. [۱۸] در گزارش تورینگ، "ماشین آلات هوشمند"،[۱۹] او به بررسی «این سؤال که آیا امکان نشان دادن رفتار هوشمندانه برای ماشین آلات وجود دارد یا نه»[۲۰] پرداخت ؛ و به عنوان بخشی از آن تحقیق، آنچه را که ممکن است مقدمه آزمایش های بعدی او محسوب شود، پیشنهاد کرد:
ابداع یک ماشین کاغذی که بازی نه چندان بد شطرنج را انجام خواهد داد کار سختی نیست. [21] حال سه مرد الف، ب و ج را به عنوان سوژه برای آزمایش در نظر بگیرید. الف و ج را به جای بازیکنان ضعیف شطرنج در نظر بگیرید، و ب مسئولی است که با ماشین کاغذی کار می کند. ... از دو اتاق با تدارکات مشخصی برای برقراری ارتباط استفاده می شود، و یک بازی بین ج و یا الف یا ماشین کاغذ انجام می شود. ممکن است تعیین این که دارد با الف بازی می¬کند یا با ماشین کاغذی برای ج کاملا دشوار باشد. [22]
"ماشین آلات محاسبات و هوش"(۱۹۵۰)اولین مقاله منتشر شده توسط تورینگ بود که در آن منحصراً بر روی هوش ماشینتمرکز کرد. تورینگ مقاله سال ۱۹۵۰ را با این ادعا آغاز می کند، «من پیشنهاد می کنم این سؤال را در نظر بگيریم که آیا ماشین ها می توانند فکر کنند؟ ' [5] همانطور که او خاطر نشان کرد، رویکرد سنتی به چنین سوالی این است که با تعاریف هر دو اصطلاح "ماشین" و""هوش" شروع کنیم. تورینگ انتخاب می کند که این کار انجام ندهد؛ در عوض او سؤال را با سؤال جدیدی جایگزین می کند که «ارتباط نزدیکی با آن دارد و با کلمات نسبتاً بدون ابهام بیان می شود.» [۵] در واقع او پیشنهاد می کند که این سؤال را از «آیا ماشین ها می توانند فکر کنند؟» به «آیا ماشین ها می توانند کاری را انجام دهند که ما (به عنوان نهادهای تفکر) می توانیم انجام دهیم؟» [۲۳] تورینگ استدلال می کند که مزیت پرسش جدید، ، این است که «خط نسبتاً دقیقی بین توان های جسمی و فکری یک انسان» ترسیم می کند. [24]
برای نشان دادن این رویکرد تورینگ آزمونی را پیشنهاد می کند که از یک بازی مهمانی الهام گرفته شده است که به «بازی تقلیدی» معروف است و در آن یک مرد و یک زن به اتاق های جداگانه ای می روند و مهمانان سعی می کنند با نوشتن یک سری پرسش ها و خواندن پاسخ های تایپی ارسال شده آن ها را از هم تشخیص دهند. در این بازی هم مرد و هم زن هدفش متقاعد کردن مهمانان است که دیگری هستند. (هوما شاه استدلال می کند که این نسخه دو انسانی از بازی توسط تورینگ تنها برای معرفی خواننده به آزمون پرسش و پاسخِ ماشین-انسان ارائه شده است. [25]) تورینگ نسخه جدید خود از این بازی را این طور توصیف کرد:
اکنون این سؤال را می پرسیم که «وقتی یک ماشین در این بازی به عنوان بخشی از الف عمل کند چه اتفاقی خواهد افتاد؟» آیا بازجو همانند و با همان نرخ به اشتباه تصمیم خواهد گرفت که وقتی بازی این طور انجام می شود در مقابل زمانی که بازی بین یک مرد و یک زن انجام می شود؟ این سوالات جایگزین اصلی ما می شوند، "آیا ماشین ها می توانند فکر کنند؟" [24]
بعدها در مقاله تورینگ یک فرمول بندی جایگزین "معادل" را پیشنهاد می کند که شامل یک قاضی است که تنها با یک کامپیوتر و یک انسان طرف است.[۲۶] در حالی که هیچ یک از این فرمول بندی ها دقیقاً با نسخه آزمون تورینگ که امروزه به طور کلی تر شناخته شده است مطابقت ندارد، او یک آزمون سوم را نیز در سال ۱۹۵۲ پیشنهاد کرد. در این نسخه که تورینگ در یک پخش رادیویی بی بی سی به آن پرداخت، یک هیئت منصفه سوالاتی از یک کامپیوتر می پرسد و نقش کامپیوتر این است که بخش قابل توجهی از هیئت منصفه بر این باورند که واقعا ً یک انسان است. [27]
مقاله تورینگ ۹ مورد عمده را در نظر گرفت که شامل تمام استدلال های علیه هوش مصنوعی است که در سال های پس از انتشار مقاله مطرح شده است (رجوع کنید به "ماشینآلات محاسباتی و هوش"). [6]
الیزا و پاری
در سال ۱۹۶۶ جوزف ویزنبام برنامه ای ایجاد کرد که به نظر می رسید آزمون تورینگ را پشت سر می نهد. این برنامه که با نام ELIZA شناخته می شود با بررسی نظرات تایپ شده یک کاربر برای کلمات کلیدی کار میکرد. اگر یک کلمه کلیدی پیدا شود، قاعده ای که نظرات کاربر را منتقل می دهد جایگزین می شود، و جمله حاصل برمی گردد. اگر کلمه کلیدی یافت نشد، ELIZA یا با یک جواب عمومی یا با تکرار یکی از نظرات قبلی پاسخ می دهد. [28] علاوه بر این ، ویزنبام نسخه دیگری از ELIZA را که برای تقلید رفتار یک روانشناس راجری بود را توسعه داد، که به ELIZA اجازه می دهد آزادانه با فرض دانستن تقریبا هیچ چیز از جهان واقعی عمل کند. [29] با این تکنیک ها ، برنامه ویزنبام قادر بود برخی از مردم را گول گول بزند که آنها در حال صحبت کردن با یک فرد واقعی هستند [29] بنابراین ، برخی ادعا کردند که یکی از برنامه ها (شاید اولی) قادر به پاس شدن آزمون تورینگ هست،[29][30] حتی اگر در این دیدگاه نزاع بسیار باشد (اینجا را نگاه کنید).
کنت کولبی در سال ۱۹۷۲ PARRY را ایجاد کرد، برنامه ای که به عنوان "ELIZA¬ی با نگرش" توصیف شد. [31] که تلاشی برای مدل کردن رفتار یک بیمار اسکیزوفرنی پارانویید بود، که از رویکردی مشابه (حتی پیشرفته تر) رویکردی که ویزنبام داشت، استفاده می¬کرد. برای اعتبار بخشیدن به کار، PARRY در اوایل دهه ۱۹۷۰ با استفاده از انواع آزمون های تورینگ مورد آزمایش قرار گرفت. گروهی از روانپزشکان با تجربه ترکیبی از بیماران واقعی و رایانه هایی را که PARRY را اجرا می¬کردند، مورد تجزیه و تحلیل قرار دادند. متن مکالمات را به گروه دیگری شامل ۳۳ روانپزشک نشان دادند. سپس از این دو گروه خواسته شد تا شناسایی کنند که کدام یک از «بیماران» انسان هستند و کدام یک برنامه های کامپیوتری. [۳۲] روانپزشکان توانستند شناسایی صحیح را تنها در ۴۸ درصد از موارد - رقمی سازگار با حدس تصادفی- انجام دهند. [33]
در قرن بیست و یکم، نسخه هایی از این برنامه ها (که اکنون با نام"chatterbots"شناخته می شود) همچنان مردم را گولمی زنند. CyberLove که یک برنامه بدافزار است، با متقاعد کردن مردم به «آشکار کردن اطلاعات مربوط به هویت شان یا هدایت آن ها به بازدید از یک وب سایت که محتوای مخرب را به رایانه هایشان تحویل خواهد داد» کاربران را طعمه خود می¬کرد. [34] این برنامه به عنوان "خطرِ ولنتاین" با سر به سر گذاشتن با مردم در جهت برقراری روابط آنلاین، به منظور جمع آوری اطلاعات شخصی آن ها ظهور کرد. [35]
اتاق چینی
مقاله ذهن ، مغز ، و برنامه¬ها ی جان سرل در سال 1980 آزمایش "اتاق چینی" را پیشنهاد کرد و استدلال کرد که آزمون تورینگ نمی تواند مورد استفاده قرار گیرد برای تعیین اینکه آیا یک ماشین می تواند فکر کند یا نه. سرل اشاره کرد که نرم افزارها (مانند ELIZA) می توانند آزمون تورینگ را به سادگی با دستکاری نمادهایی که هیچ درک درستی از آن ها ندارند، بگذرانند. بدون درک ، نمی توان آن ها را «متفکر» به همان معنا که انسان ها هستند توصیف کرد. بنابراین سرل نتیجه می گیرد، آزمایش تورینگ نمی تواند ثابت کند که یک ماشین می تواند فکر کند. [36] بسیار شبیه به خود آزمون تورینگ، استدلالی که سرل ارائه داد هم به طور گسترده ای مورد انتقاد قرار گرفت [37] و هم بسیار تایید شده است. [38]
استدلال هایی مانند سرل و دیگرانی که بر روی فلسفه ذهن کار می کردند، جرقه ای برای بحث شدیدتر در مورد ماهیت هوش، امکان ماشین های هوشمند و ارزش آزمون تورینگ را روشن کرد که تا سال های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ ادامه یافت. [39]
جایزه لوبنر
جایزه لوبنر یک بستر سالانه برای آزمایش های عملی تورینگ فراهم می کند که اولین مسابقه ی آن در نوامبر ۱۹۹۱ برگزار شد. [۴۰] توسط هیو لوبنر نوشته شده است. مرکز مطالعات رفتاری کمبریج در ماساچوست ایالات متحده آمریکا جوایز این مسابقه را تا سال ۲۰۰۳ سازماندهی کرد. همان طور که لوبنر آن را توصیف کرد، یکی از دلایل ایجاد این رقابت پیشبرد وضعیت تحقیقات هوش مصنوعی، حداقل تا حدودی است، زیرا با وجود ۴۰ سال بحث در مورد آن، کسی برای اجرای آزمون تورینگ گام برداشته نبود. [41]
اولین مسابقه جایزه لوبنر در سال ۱۹۹۱ منجر به بحث مجدد و زنده ماندن آزمون تورینگ و تبئین ارزش پیگیری آن، هم در مطبوعات محبوب[۴۲] و هم در آکادمی شد. [43] در اولین مسابقه توسط یک برنامه بدون-فکر و بدون هوشِ قابل شناسایی که موفق به گول زدن بازجویان ساده لوح به شناساییِ اشتباه، برنده شد. این موضوع چند کاستی از آزمون تورینگ را برجسته کرد(مورد بحث در زیر ):برنامه ی ساده ی ارائه شده برنده شد، زیرا حداقل در بخشی از آن، قادر به "تقلید از خطاهای تایپانسان"بود ؛ [42] بازجویان ساده لوح به راحتی گول میخورند. [43] و برخی محققان هوش مصنوعی احساس میکردند که این آزمون صرفا یک حواس پرتی از تحقیقات پربارتر است. [44]
جوایز نقره (فقط متن) و طلا (صوتی و بصری) هرگز به کسی داده نشد. با این حال، این رقابت هر سال مدال برنز را برای سیستم کامپیوتری¬ای اعطا کرده است که به نظر قضات، «انسانی ترین» رفتار مکالمه ای را در میان مدخل های آن سال نشان می دهد. نهاد رایانه ای اینترنت زبانی مصنوعی (A.L.I.C.E) در سه نوبت در سال های(۲۰۰۰، ۲۰۰۱، ۲۰۰۴) برنده جایزه برنز شده است.
جایزه لوبنر هوش مکالمه ای را آزمایش می کند؛ برندگان به طور معمول برنامه های chatterbot، و یا نهادهای مکالمه نهادهای مکالمه مصنوعی (ACE) هستند. قوانین اولیه جایزه لوبنر مکالمات را محدود می کرد: هر ورودی مسابقه و انسان های پنهان(انسان پنهان) بر روی یک موضوع واحد متمرکز می شدند،[۴۵] به این ترتیب بازجویان به یک خط پرسش در هر تعامل محدود می شدند. قانون مکالمه محدود برای جایزه لوبنر در سال ۱۹۹۵ برداشته شد. مدت تعامل بین قاضی و نهاد در جوایز لوبنر متفاوت بوده است. در لوبنر ۲۰۰۳، در دانشگاه سوری، به هر بازجو پنج دقیقه اجازه داده شد تا با یک نهاد، ماشین یا انسان پنهان تعامل داشته باشد. بین سال های ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۷ زمان تعامل مجاز در جوایز لوبنر بیش از بیست دقیقه بود.
انواع
ساول ترایگر استدلال می کند که حداقل سه نسخه اولیه از آزمون تورینگ وجود دارد که دو نسخه از آن ها در "ماشین آلات محاسباتی و هوش" و نسخه ای که او آن را «تفسیر استاندارد» توصیف می کند، ارائه می شود. [46] در حالی که برخی بحث ها در مورد اینکه آیا "تفسیر استاندارد"آن است که توسط تورینگ توصیف شده است و یا، در عوض، بر اساس خواندن غلط مقاله، این سه نسخه به عنوان معادل در نظر گرفته نمی شود،[46] و نقاط قوت و ضعف خود را دارند. [47]
هوما شاه اشاره می کند که خود تورینگ نگران این بود که آیا یک ماشین می تواند فکر کند یا نه و روش ساده ای برای بررسی این موضوع ارائه می داد: از طریق جلسات پرسش و پاسخ انسان-ماشین. [۴۸] شاه استدلال می کند که یک بازی تقلیدی وجود دارد که همنطور که تورینگ توصیف کرد می تواند به دو روش مختلف عملی شود: الف) آزمون بازپرس-ماشین یک به یک، و ب) مقایسه همزمان یک ماشین با یک انسان، هر دو به موازات یک بازپرس مورد پرسش قرار می گیرد. [25] از آنجا که آزمون تورینگ آزمونی از تشخیص ناپذیری در ظرفیت عملکرد است، نسخه کلامی به طور طبیعی به تمام ظرفیت عملکرد انسان، کلامی و همچنین غیرکلامی (رباتیک) عمومیت می بخشد. [49]
بازی تقلید
مقاله اصلی تورینگ یک بازی مهمانی ساده را توصیف می کند که شامل سه بازیکن می شود. بازیکن الف مرد است، بازیکن ب یک زن است و بازیکن ج (که نقش بازجو را بازی می کند) از هر دو جنس است. در بازی تقلید، بازیکن ج قادر به دیدن بازیکن الف یا بازیکن ب نیست، و تنها از طریق یادداشت های کتبی می تواند با آن ها ارتباط برقرار کند. بازیکن ج با پرسیدن سوالات از بازیکن الف و بازیکن ب سعی می کند مشخص کند که کدام یک از این دو مرد است و کدام زن است. نقش بازیکن الف این است که فریب بازجو را به تصمیم گیری اشتباه، در حالی که بازیکن ب تلاش برای کمک به بازجو در ساخت یکی از حق است. [7]
تورینگ سپس می پرسد:
چه اتفاقی خواهد افتاد زمانی که یک ماشین نقش الف را در این بازی ایفا کند؟ آیا بازجو همانطور به اشتباه تصمیم خواهد گرفت مانند هنگامی که در نسخه ی اصلی بازی اشتباه تصمیم میگرفت؟ این سوالات جایگزین اصلی ما می شوند، "آیا ماشین ها می توانند فکر کنند؟" [24]
نسخه دوم بعدها در مقاله تورینگ در سال ۱۹۵۰ ظاهر شد. مشابه تست بازی تقلید اصلی، نقش بازیکن الف توسط یک کامپیوتر انجام می شود. با این حال، نقش بازیکن ب توسط یک مرد انجام می شود تا یک زن.
اجازه دهید توجه مان را بر روی یک کامپیوتر دیجیتال خاص ج معطوف کنیم. آیا درست است که با اصلاح این کامپیوتر به منابع ذخیره سازی کافی، افزایش سرعت پردازش، و ارائه آن را با یک برنامه مناسب، ج می تواند طوری ساخته شود که به ایفای نفش رضایت بخشی از الف در بازی تقلید دست یابد؟ (در حالی که انسان در نقش ب در حال ایفای نقش باشد)؟ [24]
در این نسخه هم بازیکن الف (کامپیوتر) و هم بازیکن ب در تلاش هستند تا بازجو را فریب دهد تا تصمیم نادرستی بگیرد.
تفسیر استاندارد
درک مشترک آن است که هدف از آزمون تورینگ به طور خاص برای تعیین اینکه آیا یک کامپیوتر قادر به گول زدن یک بازجو به این باور هست که آن یک انسان است، بلکه اینکه آیا یک کامپیوتر می تواند رفتار یک انسان را تقلید کند. [7] در حالی که برخی از اختلاف وجود دارد که آیا این تفسیر توسط تورینگ در نظر گرفته شده است، استرت معتقد است که آن تفسیر تورینگ هست [50] و در نتیجه نسخه دوم را با این یکی می¬داند، در حالی که دیگران، مانند تریگر، این گونه نمی اندیشند[46] - با این حال منجر به آنچه که می توان از آن به عنوان "تفسیر استاندارد" یاد می شود، شد. در این نسخه، بازیکن الف یک کامپیوتر و بازیکن ب یک فرد از هر دو جنس است. نقش بازجو تعیین این نیست که کدام مرد است و کدام زن است، بلکه کدام کامپیوتر است و کدام یک انسان است. [51] مسئله اساسی با تفسیر استاندارد این است که بازجو نمی تواند تشخیص دهد که کدام پاسخ دهنده انسان است، و کدام ماشین است. مسائلی در مورد مدت زمان بازجویی وجود دارد، اما تفسیر استاندارد به طور کلی این محدودیت را چیزی می بیند که باید معقول باشد.
تقلید بازی در مقابل آزمون تورینگ استاندارد
جنجال بر سر اینکه کدام یک از فرمول بندی های جایگزین آزمون را تورینگ در نظر گرفته بود به وجود آمده است. [50] استرت استدلال می کند که دو آزمایش متمایز را می توان از مقاله خود را در سال 1950 استخراج کرد که،بر اساس لحن سخنان تورینگ، آنها معادل نیست. آزمونی که بازی مهمانی را به کار می گیرد و فرکانس های موفقیت را مقایسه می کند، به «آزمون بازی تقلید اصلی» گفته می شود، در حالی که آزمون متشکل از یک قاضی انسانی در مقابل یک انسان و یک ماشین به عنوان «آزمون تورینگ استاندارد» گفته می شود، با توجه به اینکه استرت این موضوع را با «تفسیر استاندارد» برابر می¬داند تا نسخه دوم بازی تقلید. استرت موافق است که آزمون استاندارد تورینگ (STT) مشکلاتی را دارد که منتقدان آن به آن استناد می کنند اما احساس می کنند که در مقابل، آزمون بازی تقلید اصلی (آزمون OIG) طوری تعریف شده که در برابر بسیاری از آن ها مصون است، به دلیل یک تفاوت بسیار مهم: برخلاف STT، آن شباهتی به عملکرد انسان معیار ایجاد نمی کند، حتی اگر عملکرد انسان را در تعیین معیار هوش ماشینی به کار می گیرد. یک انسان می تواند در آزمون OIG را شکست بخورد، اما استدلال می شود که ذات آزمون هوش این است که شکست نشان دهنده عدم مدبر بودن است: آزمون OIG نیاز به مدبرانه بودن مرتبط با هوش دارد و نه صرفاً «شبیه سازی رفتار مکالمه ای انسان». ساختار کلی آزمون OIG حتی می توانست با نسخه های غیر کلامی بازی های تقلیدی مورد استفاده قرار گیرد. [52]
هنوز هم نویسندگان دیگر[53] پیشنهاد تورینگ را به این تفسیر کرده اند که بازی تقلید خود آزمون است، بدون مشخص کردن چگونگی در نظر گرفتن بیانیه تورینگ، که آزمونی که او با استفاده از نسخه بازی مهمانی تقلید پیشنهاد کرد بر اساس معیار فراوانی نسبی موفقیت در آن بازی تقلیدی است، به جای ظرفیتی برای موفقیت در یک دور از بازی. سیگین پیشنهاد کرده است که شاید بازی اصلی راهی برای پیشنهاد یک طراحی تجربی کمتر مغرضانه باشد چرا که مشارکت کامپیوتر را پنهان می کند. [54] بازی تقلید نیز شامل "هک اجتماعی" است که در تفسیر استاندارد یافت نمی شود، به این عنوان که در بازی هر دو کامپیوتر و انسان مذکر تظاهر به بودن کسی کنند که در حقیقت نیستند. [55]
بازجو بايد از کامپيوتر خبر داشته باشد؟
یک قطعه بسیار مهم از هر آزمایش آزمایشگاهی این است که باید یک کنترل وجود داشته باشد. تورینگ هرگز روشن نمی کند که آیا بازجو در آزمایش هایش آگاه است که یکی از شرکت کنندگان یک کامپیوتر است یا نه. با این حال، اگر ماشینی وجود داشت که ظرفیت گذراندن یک آزمایش تورینگ را داشت، بی خطر خواهد بود که فرض کنیم کنترل کور مضاعف لازم خواهد بود.
برای بازگشت به بازی تقلید اصلی، او تنها بیان می کند که بازیکن الف قرار است با یک ماشین جایگزین شود، نه اینکه آن بازیکن ج از این جایگزینی آگاه شود. [24] هنگامی که کولبی، اف.دی هیلف، اس وبر و ای.دی کرامر PARRY را آزمایش کردند، این کار را با فرض اینکه بازجوها نیازی به دانستن این که یک یا چند نفر از کسانی که با آنها مصاحبه می شود، یک کامپیوتر است، انجام دادند. [56] همانطور که آیس سایگین، پیتر سوییرسکی ،[57] و دیگران خاطر نشان کردند، این باعث به وجود آمدن تفاوت زیادی می شود؛ چه در پیاده سازی و چه در نتیجه آزمون. [7] یک مطالعه تجربی با نگاهی به تخلفات ماکسیم گریسان با استفاده از رونوشت های جایزه یک به یک لوبنر (هم سخن بازجو-پنهان) برای مسابقات هوش مصنوعی بین سال های ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۹، آیس سیگین تفاوت های قابل توجهی بین پاسخ شرکت کنندگانی که می دانستند و پاسخ شرکت کنندگانی که نمی دانستند، کامپیوتر ها در آزمون دخیل هستند. [58]
نقاط قوت
کنترل پذیری و سادگی
قدرت و جذابیت آزمون تورینگ از سادگی آن حاصل می شود. فلسفه ذهن، روانشناسی ،علوم اعصاب مدرن نتوانسته اند تعاریفی از «هوش» و «تفکر» ارائه دهند که به اندازه کافی دقیق و کلی باشند تا در مورد ماشین ها به کار گرفته شوند. بدون چنین تعاریف نمی توان به پرسش های محوری فسلفه هوش مصنوعی پاسخ داد. آزمایش تورینگ، حتی اگر ناقص باشد، حداقل چیزی را فراهم می کند که در واقع می تواند اندازه گیری شود. به این ترتیب تلاشی عمل گرایانه برای پاسخ به یک پرسش دشوار فلسفی است.
وسعت موضوع
قالب آزمون به بازجو اجازه می دهد تا کارهای فکری بسیار متنوعی به ماشین بدهد. تورینگ نوشت که «به نظر می رسد روش پرسش و پاسخ برای معرفی تقریباً هر یک از زمینه هایی که انسان در آن تلاش کرده و می خواهیم شامل آن شود، مناسب باشد.» [۵۹] جان هاگلند می افزاید که «درک کلمات کافی نیست؛ شما هم باید موضوع را نیز درک کنید.» [60]
برای گذراندن یک تست تورینگ که به خوبی طراحی شده، ماشین باید از زبان طبیعی ، استدلال ، دانش استفاده کند و یاد بگیرد. این آزمون را می توان گسترش داد تا شامل ورودی ویدئو، و همچنین یک "دریچه" که از طریق آن اشیاء را می توان عبور داد: این کار ماشین را مجبور میکند تا قدرت دید و رباتیک را به خوبی به کار بگیرد. با هم، این ها تقریباً تمام مشکلات عمده ای را نشان می دهند که تحقیقات هوش مصنوعی می خواهند آن ها را حل کنند. [61]
آزمون فیگنباوم برای بهره گیری از طیف گسترده ای از موضوعات موجود در یک آزمون تورینگ طراحی شده است. این یک شکل محدود از بازی پرسش و پاسخ تورینگ است که ماشین را در برابر توانایی های کارشناسان در زمینه های خاص مانند ادبیات یا شیمی مقایسه می کند. ماشین واتسون ای بی ام در یک آزمون مرد در مقابل ماشین که در برنامه ای تلویزیونی نشان داده شد به موفقیت دست پیدا کرد[62]
تاکید بر هوش عاطفی و زیبایی شناختی
به عنوان فارغ التحصیل افتخارات کمبریج در ریاضیات، ممکن است از تورینگ انتظار رود که یک آزمون از هوش کامپیوتر ارائه دهد که نیاز به دانش متخصصان در برخی از زمینه های بسیار فنی، داشته باشد. در عوض ، همانطور که در اشاره شد ، آزمونی که او در مقاله سمینال خود در سال 1950 توصیف کرد نیاز به آن دارد که کامپیوتر با موفقیت قادر به رقابت در یک بازی رایج مهمانی باشد، و این با وانمود کردن عملکرد مردی/زنی معمولی در پاسخ به یک سری از سوالات ممکن است.
با توجه به وضعیت دیمورفیسم جنسی انسان به عنوان یکی از باستانی ترین موضوعات ، در نتیجه ضمنی در سناریوی زیر میتوان یافت که سوالاتی که باید پاسخ داده شوند نباید مستلزم دانش تخصصی و نه تکنیک پردازش اطلاعات باشند. چالش برای کامپیوتر این خواهد بود برای نشان دادن همدلی برای نقش زن، و برای نشان دادن و همچنین حساسیت زیبایی شناختی مشخصه-که هر دو ویژگی در نمایش در این تکیه از گفتگو که تورینگ تصور کرده است:
بازجو: ممکن است شرکت کننده لطفا طول موهایش را به من بگوید؟
شرکت کننده: موهایم در هم می ریزد، و طولانی ترین رشته ها حدود نه اینچ طول دارند.
هنگامی که تورینگ برخی دانش های تخصصی را به یکی از دیالوگ های تصور شده اش معرفی می کند، موضوع ریاضی یا الکترونیک نیست، بلکه شعر است:
بازجو: در خط اول سونیت تو که می خواند: «آیا تو را با یک روز تابستان مقایسه کنم» بهتر نبود از «یک روز بهاری» استفاده می شد؟
شاهد: قافیه¬اش جور در نمیاد.
بازجو: «روز زمستان» چگونه است. خيلي خوب قافیه¬اش جور میشه.
شاهد: بله، اما هیچکس نمی خواهد با یک روز زمستان مقایسه شود.
تورینگ به این ترتیب یک بار دیگر علاقه خود را به همدلی و حساسیت زیبایی شناختی به عنوان اجزای یک هوش مصنوعی نشان می دهد؛ و با توجه به آگاهی فزاینده ای که از تهدید رستاخیز هوش مصنوعی،[63] پیشنهاد شده است[64] که این تمرکز شاید نشان دهنده شهود انتقادی در سمت تورینگ باشد، به عنوان مثال ، که هوش عاطفی و زیبایی شناختی در ایجاد "هوش مصنوعی دوستانه" نقش کلیدی خواهد داشت.
نقاط ضعف
تورینگ به صراحت بیان نکرد که آزمون تورینگ می تواند به عنوان اندازه گیری هوش، یا هر کیفیت انسانی دیگری مورد استفاده قرار گیرد. او می خواست جایگزین روشن و قابل فهمی برای کلمه «فکر کردن» ارائه دهد که پس از آن می توانست از آن برای پاسخ به انتقادها از احتمال «ماشین های تفکر» استفاده کند و راه هایی را پیشنهاد کند که تحقیقات ممکن است در آن ها به جلو بروند.
با این وجود، آزمون تورینگ به عنوان اندازه گیری «توانایی فکر کردن» یک ماشین یا «هوش» آن پیشنهاد شده است. این پیشنهاد هم از سوی فیلسوفان و هم از سوی دانشمندان کامپیوتر انتقاداتی دریافت کرده است. فرض بر این است که یک بازجو می تواند تعیین کند که آیا یک ماشین با مقایسه رفتارش با رفتار انسان «تفکر» می کند یا نه. هر عنصری از این فرض مورد پرسش قرار گرفته است: قابلیت اطمینان بودن قضاوت بازپرس، ارزش مقایسه تنها رفتار و ارزش مقایسه ماشین با یک انسان. به دلیل این ملاحظات و ملاحظات دیگر، برخی از محققان هوش مصنوعی ارتباط آزمون با حوزه خود را زیر سؤال بردند.
هوش انسانی در مقابل هوش به طور کلی
آزمون تورینگ به طور مستقیم آزمایش نمی کند که آیا کامپیوتر هوشمندانه رفتار می کند یا نه. فقط آزمایش می کند که آیا کامپیوتر مثل یک انسان رفتار می کند یا نه. از آنجا که رفتار انسان و رفتار هوشمندانه دقیقاً یکسان نیست، آزمایش می تواند در اندازه گیری دقیق هوش به دو روش شکست بخورد:
برخی از رفتار انسان ها هوشمندانه نیست
آزمایش تورینگ ایجاب می کند که ماشین بتواند تمام رفتارهای انسان را بدون در نظر گرفتن اینکه باهوش باشند، اجرا کند. حتی برای رفتارهایی آزمایش می کند که ممکن است به هیچ عنوان هوشمندانه تلقی نشند، مانند حساسیت به توهین ها،[۶۵] وسوسه دروغ گفتن یا به سادگی فرکانس بالای تایپ اشتباهات. اگر یک ماشین نتواند از این رفتارهای غیر هوشمندانه را به طور مفصل تقلید کند، در آزمایش شکست می¬خورد.
این مورد توسط نشریه The Economist ، در مقاله ای با عنوان «حماقت مصنوعی» که اندکی پس از اولین مسابقه جایزه لوبنر در سال ۱۹۹۲ منتشر شد،مطرح شد. در این مقاله اشاره شده بود که اولین پیروزی برنده لوبنر، حداقل تا حدودی، به توانایی آن در «تقلید از خطاهای تایپ انسان» بوده است. [۴۲] خود تورینگ پیشنهاد کرده بود که برنامه ها خطاها را به خروجی خود اضافه کنند، تا «بازیکنان» بهتری در بازی باشند. [66]
برخی رفتار هوشمندانه غیر انسانی است
آزمون تورینگ رفتارهای بسیار هوشمندانه ای مانند توانایی حل مشکلات دشوار یا به وجود آمدن بینش های اصلی را آزمایش نمی کند. در واقع به طور خاص نیاز به فریب از طرف ماشین دارد: اگر ماشین باهوش تر از یک انسان باشد باید عمداً از ظاهر شدن بیش از حد باهوش اجتناب کند. اگر قرار بود یک مشکل محاسباتی را حل کند که عملاً حل آن برای یک انسان غیرممکن است، آنوقت بازجو می دانست که برنامه انسان نیست و ماشین در آزمایش شکست می خورد.
از آنجا که نمی تواند هوشی را که فراتر از توانایی انسان است اندازه گیری کند، نمی توان از آزمون تورینگ برای ساخت یا ارزیابی سیستم هایی که باهوش تر از انسان هستند استفاده کرد. به این دلیل آزمون های جایگزین متعددی که قادر به ارزیابی سیستم های فوق هوشمند خواهند بود، پیشنهاد شده اند. [67]
آگاهی در مقابل شبیه سازی آگاهی
مقاله اصلی: اتاق چینی
همچنین نگاه کنید به: هوش مصنوعی
آزمون تورینگ به شدت نگران نحوه عملکرد مورد مطالعه است (رفتار خارجی ماشین). در این راستا رویکردی رفتار گرایانه یا عملکردی نسبت به مطالعه ذهن در پیش می گیرد. مثال ELIZA نشان می دهد که یک ماشین در حال گذراندن آزمون ممکن است بتواند رفتار مکالمه ای انسان را با پیروی از یک لیست ساده (اما بزرگ) از قوانین مکانیکی، بدون فکر کردن یا داشتن ذهن در همه شبیه سازی کند.
جان سرل استدلال کرده است که نمی توان از رفتار خارجی برای تعیین اینکه آیا یک ماشین «در واقع» متفکر است یا صرفاً «شبیه سازی تفکر دارد» استفاده کرد. [36] استدلال اتاق چینی او در نظر گرفته شده است تا نشان دهد که، حتی اگر آزمون تورینگ تعریف عملیاتی خوبی از هوش ارائه داده باشد، ممکن است قادر به نشان دادن اینکه ماشین دارای ذهن، آگاهی، یا تعمد است نباشد. (تعمد اصطلاحی فلسفی است برای اینکه قدرت افکار «درباره» چیزی باشد.)
تورینگ این خط انتقاد را در مقاله اصلی خود پیش بینی کرد [۶۸] :
من نمی خواهم این تصویر که ،هیچ رمز و رازی در مورد آگاهی وجود ندارد، را ارائه دهم. به عنوان مثال، چیزی از یک پارادوکس متصل به هر گونه تلاش برای درک کردن آن وجود دارد. اما من فکر نمی کنم این اسرار لزوما ً باید حل شوند قبل از اینکه بتوانیم به این سؤال که در این مقاله مورد توجه ما است، پاسخ دهیم. [69]
ساده لوحی بازجو و مغلطه های انترومورفیک
در عمل، نتایج آزمون به راحتی می تواند نه توسط هوش کامپیوتر، بلکه با نگرش ها، مهارت ها، یا ساده لوحی پرسش گر تحت سلطه قرار گیرد.
تورینگ مهارت ها و دانش دقیق مورد نیاز بازپرس را در توصیف خود از آزمون مشخص نمی کند، اما او از اصطلاح «بازپرس متوسط» استفاده کرد: «[بازپرس متوسط] پس از پنج دقیقه بازجویی بیش از ۷۰ درصد شانس ساخت شناسایی درست را نخواهد داشت». [70]
برنامه های chatterbot مانند ELIZA بارها افراد غیر مشکوک را گول داده اند تا باور کنند که با انسان ها ارتباط برقرار می کنند. در این موارد «بازجوها» حتی از احتمال تعامل با رایانه ها نیز آگاه نیستند. برای تقلید موفقیت آمیز انسان، نیازی نیست که ماشین به هر حال هوشی داشته باشد و تنها شباهت سطحی به رفتار انسان مورد نیاز است.
مسابقات اولیه جایزه لوبنر از بازجویان «ناپیچیده» استفاده می کرد که به راحتی توسط ماشین ها گول می-خوردند. سازمان دهندگان جایزه لوبنر از سال ۲۰۰۴ فیلسوفان، دانشمندان کامپیوتر و روزنامه نگاران را در میان بازجویان مستقر کردند. با این وجود برخی از این کارشناسان توسط ماشین ها فریب داده شده اند. [71]
مایکل شرمر اشاره می کند که انسان ها همواره انتخاب می کنند که اشیاء غیر انسانی را هر زمان که اجازه فرصت داده می شود، انسان در نظر بگیرند، اشتباهی به نام مغلطه ی انترومورفیک: با اتومبیل های خود صحبت می کنند، میل و نیت خود را به نیروهای طبیعی نسبت می دهند ، و خورشید را به عنوان یک انسان¬مانندِ هوشمند پرستش میکنند. شرمر استدلال می کند اگر آزمون تورینگ در مورد اشیاء مذهبی اعمال شود، پس مجسمه ها، سنگ ها و مکان های بی جان به طور مداوم در طول تاریخ از آزمون عبور کرده اند. این گرایش انسانی به آنتروپوتورفیسم به طور مؤثر انتظار را در آزمون تورینگ را پایین می آورد، مگر اینکه بازجوها به طور خاص برای جلوگیری از آن آموزش دیده باشند.
غلط شناسایی کردن انسانها
یکی از ویژگی های جالب آزمون تورینگ فراوانی اثر کنفدراسیون است - زمانی که انسان های کنفدراسیون (آزمایش شده) توسط بازجوها به اشتباه به عنوان ماشین شناخته میشوند. پیشنهاد شده است که آنچه بازجوها به عنوان پاسخ های انسانی انتظار دارند لزوماً انسان مثالی نیست. در نتیجه می توان برخی افراد را به صورت ماشین دسته بندی کرد. بنابراین این می تواند به نفع یک ماشین رقیب کار کند. به انسان ها دستور داده می شود که «خودشان باشند»، اما گاهی پاسخ های آن ها بیشتر شبیه آن چیزی است که بازجو انتظار دارد از ماشینی بشنود. [۷۲] این موضوع این پرسش را مطرح می کند که چگونه می شود اطمینان حاصل کرد که انسان ها انگیزه ای برای «عمکرد انسانی» دارند.
سکوت
یک جنبه بحرانی از آزمون تورینگ این است که یک ماشین نباید با گفته های خود هویت ماشینی خود را فاش کند. بازجو پس از آن باید "شناسایی درست" را با شناسایی طرف صحبت به عنوان ماشین داشته باشد. اگر با این حال یک ماشین در طول یک مکالمه سکوت می کند، آنگاه بازجو نمی تواند ماشین را به غیر از یک حدس محاسبه شده به دقت شناسایی کند. [73] حتی در نظر گرفتن یک انسان موازی/ پنهان به عنوان بخشی از آزمون کمکی به وضعیت نمی کند چون¬که انسان اغلب می تواند به عنوان یک ماشین اشتباه گرفته شود. [74]
بی عملی و بی ربطی: آزمون تورینگ و تحقیقات هوش مصنوعی
محققان محوری هوش مصنوعی استدلال می کنند که تلاش برای گذارندن آزمون تورینگ صرفاً حواس پرتی از تحقیقات پربارتر است. [44] در واقع، آزمون تورینگ مورد تمرکز تلاش های دانشگاهی یا تجاری زیادی نیست—همان طور که استوارت راسل و پیتر نورویگ می نویسند: «محققان هوش مصنوعی توجه چندانی به گذراندن آزمون تورینگ اختصاص نداده اند.» [۷۵] دلایل متعددی وجود دارد.
اولا که راه های ساده تری برای آزمایش برنامه های آن ها وجود دارد. بیشتر تحقیقات فعلی در زمینه های مرتبط با هوش مصنوعی با هدف اهداف خاص مانند زمان بندی خودکار، تشخیص شیء ، یا پشتیبانی است. محققان هوش مصنوعی برای آزمایش هوش برنامه هایی که این مشکلات را حل می کنند، به سادگی این وظیفه را به طور مستقیم به آنها می دهند. راسل و نورویگ قیاسی با سابقه پرواز پیشنهاد می کنند: "هواپیماها با اینکه چقدر خوب پرواز می کنند آزمایش می شوند، نه با مقایسه آن هابا پرندگان". متون مهندسی هواپیما، آنها می نویسند، "هدف از فعالیت های حوزه خود را تحت عنوان ساخت ماشین آلاتی که پرواز آن ها دقیقا مانند کبوتر است به طوری که می توانند کبوتر های دیگر گول بزنند، تعریف نمی کند. "[75]
دوم اینکه ایجاد شبیه سازهای زندگی های مانند انسان به خودی خود یک مشکل دشوار است که برای رسیدن به اهداف اساسی تحقیقات هوش مصنوعی نیازی به حل آن ها نیست. شخصیت های انسانی باورپذیر ممکن است در یک اثر هنری، یک بازی ، یا یک رابط کاربری پیچیده جالب توجه باشند ، اما آنها بخشی از علم ایجاد ماشین های هوشمند نیستند، که عبارت است از ماشین هایی که مشکلات را با استفاده از هوش حل میکنند.
تورینگ می خواست مثال روشن و قابل درک برای کمک در بحث فلسفه هوش مصنوعی ارائه دهد. [۷۶] جان مک کارتی بیان می کند که فلسفه هوش مصنوعی «بعید است که تأثیر بیشتری برتحقیقات هوش مصنوعی در عمل نسبت به فلسفه علم که به طور کلی بر روی علم تاثیر دارد، داشته باشد.» [77]
علم شناختی
رابرت فرنچ (۱۹۹۰) این مورد را مطرح می کند که یک بازپرس می تواند با طرح پرسش هایی که فرایندهای سطح پایین (به عنوان ناخودآگاه) شناخت انسان را آشکار می کند، همان طور که توسط علم شناختی مورد مطالعه قرار می گیرد، هم¬صحبتی های انسانی و غیر انسانی را متمایزکند. چنین پرسش هایی جزئیات دقیق تجسم انسان از فکر را آشکار می کند و می تواند یک کامپیوتر را تشخیص دهد مگر اینکه جهان را آنطور که انسان ها تجربه می کنند تجربه کند. [78]
انواع آزمون ها
نسخه های متعدد دیگری از آزمون تورینگ، از جمله نسخه های بازنمایی شده (که ذکر شد)، در طول سال ها مطرح شده اند.
تست تورینگ معکوس و CAPTCHA
مقالات اصلی: آزمون تورینگ معکوس و CAPTCHA
اصلاح آزمون تورینگ که در آن هدف یک یا چند نقش بین ماشین ها معکوس شده اند و انسان یک آزمایش تورینگ معکوس گفته می شود. مثالی ضمنی در کار روانکاو ویلفرد Wilfred Bionبیون[۷۹] است که به ویژه مجذوب «طوفان» شده بود که ناشی از برخورد یک ذهن توسط ذهن دیگر, بود. پیتر سویرسکی، دانشمند ادبی در کتاب سال ۲۰۰۰ خود،[۵۷] Peter Swirski در میان چندین نقطه اصلی دیگر با توجه به آزمون تورینگ، به طور مفصل در مورد این ایده که او آزمون سویرسکی را اساساً آزمون تورینگ معکوس می نامد، بحث کرد. او اشاره کرد که بیشتر غلبه می کند اگر نه تمام اعتراض های استاندارد تسطیح شده در نسخه استاندارد.
با حمل این ایده به جلو، R. D. Hinshelwood[80] ذهن را به عنوان یک "ذهن به رسمیت شناختن دستگاه" توصیف کرد. چالش این خواهد بود که کامپیوتر بتواند تعیین کند که آیا با یک انسان یا یک کامپیوتر دیگر تعامل دارد یا نه. این گسترش سؤال اصلی است که تورینگ تلاش برای پاسخ به اما، شاید، ارائه یک استاندارد به اندازه کافی بالا برای تعریف یک ماشین است که می تواند "فکر می کنم" در راه است که ما به طور معمول به عنوان مشخصه انسان تعریف است.
CAPTCHA شکلی از آزمون تورینگ معکوس است. قبل از اینکه اجازه داده شود برخی از عمل ها را در یک وب سایت انجام دهد، به کاربر کاراکتر های عددی-الفبایی در یک تصویر گرافیکی به هم ریخته شده ارائه می شود و از او خواسته می شود که آن ها را تایپ کند. این امر برای جلوگیری از استفاده سیستم های خودکار برای سوء استفاده از سایت در نظر گرفته شده است. منطق این است که نرم افزاری به اندازه کافی پیچیده برای خواندن تصویر به ریخته شده، با دقت بالا، وجود ندارد (یا در دسترس کاربر متوسط نیست)، بنابراین هر سیستمی که بتواند این کار را انجام دهد به احتمال زیاد یک انسان است.
بعد از معرفی CAPTCHA نرم افزار هایی که بتوانند CAPTCHA را با دقت مناسبی، بهوسیلهٔ ی تجزیه و تحلیل الگوهای موجود در موتور تولید CAPTCHA باز خوانی کنند، به سرعت شروع به توسعه یافتند. [۸۱] در سال ۲۰۱۳ محققان شرکت Vicarious اعلام کردند که سیستمی را برای حل چالش های CAPTCHA که در شرکت هایی چون گوگل ، یاهو ، و پی پال به کار گرفته می شوند را با دقت ۹۰٪ توسعه داده اند. [۸۲] در سال ۲۰۱۴ مهندسان گوگل سیستمی را معرفی کردند که می تواند چالش های CAPTCHA را با دقت ۹۹٫۸٪ شکست دهد. [83] در سال 2015، Shuman Ghosemajumder ، اظهار داشت که سایت های مجرم سایبری ای وجود دارند که چالش های CAPTCHA در قبال دریافت هزینه ای شکست میدهند تا اشکال مختلف تقلب قابل دسترسی باشد. [84]
موضوع کارشناس آزمون تورینگ
مقاله اصلی: آزمون تورینگ کارشناس موضوع
تنوع دیگری به عنوان آزمون تورینگِ subject-matter expert وجود دارد؛ که در آن پاسخ یک ماشین را نمی توان از یک کارشناس در یک زمینه مشخص متمایز کرد. این موضوع به عنوان «آزمون فیگنباوم» نیز شناخته می شود و توسط ادوارد فیگنباوم در مقاله ای در سال ۲۰۰۳ پیشنهاد شد. [85]
آزمون تورینگ جامع
"تست تورینگ کل"[49] تنوعی از آزمون تورینگ است که توسط دانشمند شناختی استوان هارند پیشنهاد شده است،[86] که دو مورد بیشتر به آزمون تورینگ سنتی می افزاید. بازجو همچنین می تواند توانایی های ادراکی سوژه (نیاز به دید رایانه ای) و توانایی سوژه در دستکاری اشیاء (نیاز به رباتیک) را آزمایش کند. [87]
سوابق الکترونیکی سلامت
نامه ای در ارتباطات ACM[88] منتشر شده است که مفهوم تولید یک جمعیت بیمار مصنوعی را توصیف می کند و تنوعی از آزمایش تورینگ را برای ارزیابی تفاوت بین بیماران مصنوعی و واقعی پیشنهاد می کند. در این نامه آمده است: «در زمینه EHR، هر چند یک پزشک انسانی می تواند به آسانی بین بیماران انسانی مصنوعی تولید شده و واقعی زنده تمایز قائل شود، اما آیا یک ماشین هوش مصنوعی نیز می تواند این کار را انجام دهد؟» و در ادامه این نامه آمده است: «قبل از اینکه هویت بیمار مصنوعی به یک مشکل بهداشت عمومی تبدیل شود، بازار EHR میتواند از تکنیک های مانند آزمون تورینگ برای اطمینان از قابلیت داده ها و ارزش تشخیصی بهره مند شود. به این ترتیب هر تکنیک جدیدی باید هتروژنی بیماران را در نظر بگیرد و به احتمال زیاد پیچیدگی بیشتری نسبت به آزمون علوم کلاس هشتمی آلن داشته باشد که قادر به تشخیص باشد.»
حداقل تست سیگنال هوشمند
مقاله اصلی: حداقل تست سیگنال هوشمند
حداقل تست سیگنال هوشمند توسط کریس مک کینستری به عنوان "حداکثرِ انتزاع آزمون تورینگ" پیشنهاد شد،[89] که در آن تنها پاسخ های دودویی (درست/غلط یا بله/خیر) مجاز هستند، تا تنها بر ظرفیت فکر تمرکز کنند. این مشکلات چتِ متنی مانند سوگیری آنتروپو مورفیسم را حذف میکند و به تقلید از رفتار غیر هوشمند انسان نیاز ندارد به سیستم ها اجازه ی عبور از هوش انسانی را می دهد. سوالات باید هر کدام بدون تغیر بمانند، با این حال، آن را بیشتر شبیه به یک آزمون ضریب هوشی می کند تا بازجویی. از آن به طور معمول برای جمع آوری داده های آماری استفاده می شود که در برابر آن ها عملکرد برنامه های هوش مصنوعی ممکن است اندازه گیری شود. [90]
جایزه هاتر
سازمان دهندگان جایزه هاتر بر این باورند که فشرده سازی متن زبان طبیعی یک مشکل هوش مصنوعی سخت است که معادل گذراندن آزمون تورینگ است.
آزمون فشرده سازی داده ها دارای مزایایی نسبت به اکثر نسخه ها و تنوع آزمون های تورینگ است، از جمله:
• یک عدد واحد می دهد که می تواند به طور مستقیم برای مقایسه کدام یک از دو ماشین «باهوش تر است» استفاده شود.
• نیازی به دروغ گفتن کامپیوتر به قاضی ندارد
از معایب اصلی استفاده از فشرده سازی داده ها به عنوان یک آزمون می باشد:
• نمی توان انسان ها را این طور آزمایش کرد.
• معلوم نیست که چه "نمره" خاصی در این آزمون—اگر وجود داشته باشد—معادل گذراندن یک آزمون تورینگ در سطح انسان است.
آزمایش های دیگر بر اساس فشرده سازی یا پیچیدگی کولموگروف
یک رویکرد مرتبط با جایزه هاتر که در اواخر دهه ۱۹۹۰ بسیار زودتر ظاهر شد، گنجاندن مشکلات فشرده سازی در یک آزمون تورینگ گسترده است. [91] یا با آزمایش هایی که به طور کامل از پیچیدگی کولموگروف مشتق شده اند. [92] سایر آزمایش های مرتبط در این خط توسط هرناندز-اورالو و دووی ارائه شده است. [93]
ضریب هوشی الگوریتمی، یا AIQ ، تلاشی برای تبدیل اندازه گیری هوش جهانی نظری از لگ و هاتر (بر اساس استنباط استقرای سلیمانوف) به یک آزمون عملی کاری هوش ماشینیاست. [94]
دو مزیت عمده برخی از این آزمایش ها، قابلیت درخواست آن ها در هوش های غیرانسانی و عدم الزام آن ها به آزمایش کنندگان انسانی است.
آزمون ایبرت
آزمون تورینگ الهام بخش آزمون ایبرت بود که در سال ۲۰۱۱ توسط راجر ایبرت، منتقد فیلم ، پیشنهاد شد که آزمونی است که آیا یک صدای تولید شده مبتنی بر کامپیوتر مهارت کافی از نظر آوا، هجوم ها، زمان بندی و مانند آن دارد تا مردم را به خنده بیندازد. [95]
پیش بینی
تورینگ پیش بینی کرد که ماشین ها در نهایت قادر خواهند بود آزمون را بگذرانند؛ در واقع او تخمین زد که تا سال ۲۰۰۰ ماشین هایی با حدود ۱۰۰ مگابایت ذخیره سازی قادر خواهند بود ۳۰٪ قضات انسان را در یک آزمایش پنج دقیقه ای گول بزنند و مردم دیگر عبارت «ماشین تفکر» را متناقض در نظر نخواهند گرفت. [۵] (در عمل، از سال ۲۰۰۹–۲۰۱۲، شرکت کنندگان جایزه لوبنر تنها یکبار موفق به گول زدن یک قاضی شدند، [۹۶] و این تنها به دلیل شرکت کننده انسانی¬ای بود که وانمود می کرد چت بات است. [97]) او بیشتر پیش بینی کرد که یادگیری ماشین بخش مهمی از ساخت ماشین های قدرتمند خواهد بود، ادعایی که توسط محققان معاصر در هوش مصنوعی قابل قبول تلقی می شود. [70]
دکتر شین تی مولر در مقاله ای که در سال ۲۰۰۸ به نوزدهمین کنفرانس هوش مصنوعی و علوم شناختی غرب میانه ارائه شد، پیش بینی کرد که یک آزمایش تورینگ اصلاح شده به نام «دکاتلون شناختی» می تواند ظرف پنج سال انجام شود. [98]
ری کورزویل آینده گرا با برون یابی رشد نمایی فناوری در طول چند دهه پیش بینی کرد که رایانه های با قابلیت آزمایش تورینگ در آینده ای نزدیک ساخته خواهند شد. او در سال ۱۹۹۰ سال را در حدود سال ۲۰۲۰ تعیین کرد. [۹۹] تا سال ۲۰۰۵، او برآورد خود را تا سال ۲۰۲۹ تمدید کرده بود. [100]
پروژه شرط بندی طولانی شرط Nr. 1 شرط بندی 20،000 دلار بین میچ کاپور (بدبین) و ری کورزویل (خوش بین) در مورد اینکه آیا یک کامپیوتر موفق خواهد شد که آزمون تورینگ طولانی را تا سال 2029 بگذارند. در طول آزمون طولانی در حال حاضر تورینگ، هر یک از سه قاضی آزمون تورینگ مصاحبه های آنلاین از هر یک از چهار نامزد آزمون تورینگ (یکی، کامپیوتر و سه تورینگ تست فویل انسان) به مدت دو ساعت هر یک به مدت مجموع هشت ساعت مصاحبه انجام دهد. شرط بندی برخی شرایط را در به جزئیات مشخص می کند. [101]
کنفرانس ها
کنفرانس تورینگ
سال ۱۹۹۰ چهارمین سالگرد اولین انتشار مقاله «ماشین آلات و هوش محاسباتی» تورینگ بود و علاقه مجدد به این آزمون را به خود دید. دو رویداد قابل توجه در آن سال رخ داد: اولی کنفرانس تورینگ بود که در ماه آوریل در دانشگاه ساسکس برگزار شد، و دانشگاهیان و محققان را از رشته های بسیار متنوعی گرد هم آورد تا در مورد آزمون تورینگ از نظر گذشته، حال و آینده اش بحث کنند؛ دومی تشکیل مسابقه سالانه جایزه لوبنر بود.
بلای ویتبی چهار نقطه عطف عمده در تاریخ آزمون تورینگ را یاد کرد- انتشار "ماشین آلات محاسباتی و هوش" در سال ۱۹۵۰، معرفی ELLIZA توسط جوزف ویزنبام در سال ۱۹۶۶، توسعه¬ی PARRY توسط کنت کولبی که برای اولین بار در سال ۱۹۷۲ معرفی شد و کنفرانس تورینگ در سال 1990. [102]
کنفرانس سال 2005 با موضوع سیستم های مکالمه
در نوامبر ۲۰۰۵، دانشگاه سورِی میزبان یک جلسه افتتاحیه یک روزه توسعه دهندگان نهاد مکالمه مصنوعی بود،[۱۰۳] که با حضور برندگان آزمون های عملی تورینگ در جایزه لوبنر: رابی گارنر، ریچارد والاس و رولو کارپنتر برگزار شد. سخنرانان دعوت شده شامل دیوید هامیل، هیو لوبنر(حامی Loebner Prizeجایزهلوبنر) و هوما شاه بودند.
سمپوزیوم سال 2008 AISB
به موازات جایزه لوبنر که در سال ۲۰۰۸ در دانشگاه ریدینگ برگزار شد، انجمن مطالعه هوش مصنوعی و شبیه سازی رفتار (AISB)، میزبان یک جلسه یک روزه برای بحث در مورد آزمون تورینگ بود که توسط جان بارندن ، مارک بیشاپ ، هوما شاه و کوین وارویک سازماندهی شدهبود. [105] سخنرانان شامل بارونس سوزان گرینفیلد مدیر موسسه سلطنتی،Selmer Bringsjord ، زندگی نامه نویس تورینگ اندرو هاجس ، و دانشمند "آگاهی¬شناسی" اوون هلند. هیچ توافقی برای یک آزمون تورینگ متعارف ظهور نکرد، هر چند Bringsjord بیان کرد که یک جایزه¬ای قابل منجر خواهد شد که آزمون تورینگ زودتر انجام شود.
سال آلن تورینگ، و تورینگ۱۰۰ در سال ۲۰۱۲
در طول سال ۲۰۱۲ رویدادهای بزرگ متعددی به منظور بزرگداشت زندگی و تأثیر علمی تورینگ رخ داد. گروه تورینگ۱۰۰ از این رویدادها حمایت کرد و همچنین یک رویداد ویژه آزمون تورینگ را در بلچلی پارک در23 ژوئن ۲۰۱۲ برای جشن صدمین سالگرد تولد تورینگ سازماندهی کرد.
آزمون تورینگ
تست تورینگ یک تست از توانایی ماشین است برای نمایش دادن رفتاری هوشمندانه شبیه به انسان.
آزمون تورینگ در سال ۱۹۵۰ توسط آلن تورینگ، ریاضیدان انگلیسی مطرح گردید.
این آزمون توانایی یک ماشین در نشان دادن رفتار هوشمندانه معادل، یا غیرقابل تشخیص از یک انسان است. تورینگ پیشنهاد کرد که یک ارزیاب انسانی در مورد مکالمات زبان طبیعی بین یک انسان و ماشینی که برای تولید پاسخ های شبیه انسان طراحی شده است، قضاوت کند. ارزیاب آگاه خواهد بود که یکی از دو شریک در گفتگو یک ماشین است، و همه شرکت کنندگان از یکدیگر جدا خواهند شد. مکالمه به یک کانال تنها متن مانند صفحه کلید کامپیوتر و صفحه نمایش محدود می شود تا نتیجه به توانایی ماشین در تبدیل گفتار به کلمات بستگی نداشته باشد. [3] اگر ارزیاب نتواند به طور قابل اعتمادی به ماشین از انسان بگوید، گفته می شود که ماشین آزمایش را پشت سر کرده است. نتایج آزمایش به توانایی ماشین در دادن پاسخ های درست به سوالات بستگی ندارد، تنها اینکه پاسخ های آن چقدر نزدیک به پاسخ هایی است که یک انسان میدهد.
جستارهای وابسته
آزمون تورینگ معکوس
آزمایش جادوگر اوز
هوش مصنوعی
اتاق چینی
کپچا
پانویس
منابع
دانشنامه فلسفهٔ استانفورد (انگلیسی)
ویکیپدیای انگلیسی
آزمونهای تورینگ
آلن تورینگ
تاریخ هوش مصنوعی
تعامل انسان و رایانه
علوم رایانه در ۱۹۵۰ (میلادی)
فلسفه ذهن
فلسفه هوش مصنوعی
معرفیشدههای ۱۹۵۰ (میلادی)
معرفیشدههای مرتبط با رایانه در ۱۹۵۰ (میلادی)
هوش مصنوعی
ویکیسازی رباتیک |
9012 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%88%D8%A7%D9%82%D8%B9%E2%80%8C%DA%AF%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C | فراواقعگرایی | فراواقعگرایی یا سوررئالیسم یکی از جنبشهای هنری قرن بیستم است. سوررئالیسم به معنی گرایش به ماورای واقعیت یا واقعیت برتر است. زمانی که دادائیسم در حال از بین رفتن بود، پیروان آن به دور آندره برتون که خود نیز زمانی از دادائیستها بود، گرد آمدند و طرح مکتب جدیدی را پی ریزی کردند. این شیوه در سال ۱۹۲۲ بهطور رسمی از فرانسه آغاز شد و فراواقعگرایی نامیده شد. این مکتب بازتاب نابسامانیها و آشفتگیهای قرن بیستم است.
سوررئالیسم را میتوان یک جنبش هنری-اجتماعیِ بنیادستیز بهشمار آورد. میل به ایجادِ دگرگونی در زندگی روزمره از طریق آشکارسازی امرِ شگفتانگیز و تصادفی عینیِ نهفته در نظم ظاهریِ واقعیت دانست.
این جنبش در عمل با انتشار مجلهٔ انقلاب فراواقعگرا توسط برتون آغاز شد. سالوادور دالی، رنه ماگریت و لویی آراگون از جمله سوررئالیستهای مشهور هستند.
نقاشان بزرگی که به این جنبش پیوستند (همچون ارنست، دالی، ری، آرپ، میرو، دوشان، تانگی و…) به نقشپردازی دقیق صحنههای خیالی و بدون منطق، و جانبخشی اشیای روزمره و تبدیل آنها به موجودات عجیب پرداختند. تلاش آنها بر این بود که با خودکاری روانی میدانی را برای بروز ناخودآگاهشان در نقاشی فراهم کنند.
تاریخچه
فراواقعگرایی (سوررئالیسم) محصول تغییرات بعد از جنگ جهانی اول و فراموشی دادائیسم بود که از سال ۱۹۲۱ آغاز شد. ظهور سوررئالیسم زمانی بود که نظریههای فروید روانکاو اتریشی دربارهٔ ناخودآگاه و رؤیا و واپسزدگی (سرکوب)، فرهیختگان اروپا را به خود مشغول کرده بود.
برپایه بیانیه بنیانگذاری این مکتب که آندره برتون نوشت، یکی از اهداف آن آشتی میان واقعیت و رؤیا برای رسیدن به یک واقعیت مطلق یا فراواقعیت بود. برتون در جنگ نخست جهانی بهعنوان روانشناس در یک بیمارستان جنگی خدمت کرده بود و با دیدگاههای روانکاوانه فروید دربارهٔ تحلیل رؤیا و لایههای پنهان ناخودآگاه آشنایی داشت. آندره برتون و لویی آراگون که هر دو پزشک بیماریهای روانی بودند از تحقیقهای فروید الهام گرفتند و پایه مکتب جدید خود را بر فعالیت ضمیر ناخودآگاه بنا نهادند.
نخستین کتاب سوررئالیستی با عنوان میدانهای مغناطیسی در سال ۱۹۲۱ به قلم آندره برتون و یکی از همکارانش منتشر شد.
در ایران
نخستین کسی که نقاشی سورئالیسم را وارد ایران کرد، شخصی به نام امین الله رضایی بود که معروفترین اثرات او را میتوان در نشریات کانون نویسندگان ایران پیدا و مشاهده کرد. از امین الله رضایی به عنوان پدر نقاشی سوررئالیسم ایران یاد میکنند.
در زمینه ادبیات داستانی ایرانی کتاب بوف کور اثر نویسنده صادق هدایت بهترین نمونه ادبیات سورئال به زبان فارسی است.
اصول فراواقعگرایی
سوررئالیسم با جایگزینی مفهوم واقعیت برتر به جای عصیان و نفی موجود در دادائیسم شکل گرفت
«سوررئالیسم مشکل پر توقعی است که فقط عضویت دربست و پیروی کامل را میپذیرد»
این مسلک در حوزههای مختلف فلسفی رویکردهای زیر را اختیار کردهاست:
فلسفه علمی که همان رویکرد فروید به روانکاوی است.
فلسفه اخلاقی که با هرگونه قرارداد مخالف است.
فلسفه اجتماعی که میخواهد با ایجاد انقلاب سوررئالیستی بشریت را آزاد کند.
شعر در سوررئالیسم مرتبهٔ ویژهای دارد و پیروان این مکتب کوشیدهاند که جهان بینی خود را از طریق شعر انتقال دهند. در واقع شعر را، رکن اساس زندگی میدانند زیرا عقیده دارند که شعر باید و میتواند مشکل زندگی را حل کند.
فلسفه اجتماعی سوررئالیسم، شعار سعادت بشری را دارد و میخواهد آدمی را از قید تمدن سودجوی کنونی نجات بخشد، در عین اینکه بازگشت به گذشته را هم نمیپذیرد.
در اصل از مواد مرام نامهٔ این مکتب به خوبی میتوان دریافت که بنیانگذاران این مکتب در اندیشهٔ رهایی از هر نوع اسارتند و هدف آنها در وهلهٔ اوّل پاشیدن آبی بر جنگ بودهاست.
جستارهای وابسته
نوفوویسم
هنر خام
موقعیتگرای بینالملل
خودکاری
منابع
وبگاه آی کتاب (برداشت آزاد با یادکرد منبع).
پیوند به بیرون
بیانیهٔ فراواقعگرایی از آندره برتون
عکسهای فراواقع گرایی Ben Zank
مجموعه ای از فتوگرافیهای ACHRAF BAZNANI
جنبشهای هنری
فراواقعگرایی
هنرمندان فراواقعگرا |
9015 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D8%A6%DB%8C%D8%B3%D9%85 | دادائیسم | دادا، دادائیسم، داداگری یا مکتب دادا مکتبی است پوچگرا و هیچانگار که در سالهای پس از جنگ جهانی اول رواج داشت. دادائیسم جنبشی فرهنگی بود که به زمینههای هنرهای تجسّمی، موسیقی، ادبیّات (بیشتر شعر)، تئاتر و طراحی گرافیک مربوط میشد. این جنبش در سال ۱۹۱۶ در کاباره ولتر در شهر زوریخ در کشور سوئیس پدید آمد.
کلمه «دادا»
کشف این کلمه به اعضای گوناگون محفل کاباره ولتر نسبت داده شدهاست.
واژهٔ «دادا» در زبان فرانسه به معنی «اسب اسباببازی» است. همچنین معنای «همه یا هیچ» نیز از آن استنباط میشود. برخی آن را به معنای «بابا» در مقابل ماما دانستهاند. در یکی از زبانهای آفریقایی نیز به معنای «دم گاو» آمدهاست و همچنین در زبان لری به بزرگ خاندان، «دادا» گفته میشود. البته هیچیک از این معانی با مکتبی که در ذیل به تعریف آن خواهیم پرداخت، ارتباطی ندارد.
این واژه در واقع با بازکردن فرهنگ لغت و دیدن اولین لغت، به صورت کاملاً اتفاقی انتخاب شدهاست.
«دا، دا» همچنین در زبان رومانیایی به معنای «بله، بله» است که میتوانسته توسط ژانکو و تزارا تکرار شده باشد.
پیشزمینه و انگیزهها
دادائیسم را میتوان زاییدهٔ ناامیدی، اضطراب و هرج و مرج ناشی از آدمکشیها و خرابیهای جنگ جهانی اول دانست. دادائیسم زبان حال کسانی است که به پایداری و دوام هیچ امری امید ندارند، در واقع دادائیسم با همه چیز مخالف است؛ حتی با دادائیسم. غرض پیروان این مکتب طغیانی ضد هنر، اخلاق و اجتماع بود. آنان میخواستند بشریت و در آغاز ادبیات را از زیر یوغ عقل و منطق و زبان آزاد کنند و بیشک چون بنای این مکتب بر نفی بود، ناچار میبایست شیوهٔ کار خود را هم بر نفی استوار و عبارتهایی غیر قابل فهم انشا کنند. در واقع دادا واکنشی است انقلابی به پیامدهای ناگوار جنگ جهانی اول. با شروع جنگ، انتشار کتابها و مجلات متوقف شد و این امر، سبب رکود ادبیات و هنر در جهان گردید. اوضاع نابسامان و آشفته، حتی افکار هنرمندان را مشوش نموده بود. در همان سالها نوجوانانی پا به عرصهی اجتماع نهادند که بلافاصله از آغوش خانواده و مدرسه، رهسپار میدانهای جنگ میشدند. روشن است که آنها در بدو ورود به جامعه با چه صحنههایی مواجه میشدند؛ صحنههایی مانند مرگ، نابودی، ویرانی، قتل، خونریزی و اسارت. این عامل سبب شد آنها به همه قراردادهای اجتماعی، سیاسی و حتی هنری بدبین گردند و این قوانین را عامل جنگ و ویرانی بدانند. آنان امیدی به بازگشت ثبات و آرامش جهان نداشتند. از اینرو پس از جنگ، واکنشی ناگهانی و ویرانگر از خود نشان دادند و مکتب دادائیسم را پایهگذاری کردند.
آغاز
دادای اروپایی در سال ۱۹۱۶ در زوریخ توسط گروهی از هنرمندان و نویسندگان بنیاد گرفت که تریستان تزارا، شاعر رومانیایی و مارسل ژانکو، از آن جمله بودند. بسیاری از روشنفکران اروپایی در طول جنگ جهانی اول در سوئیس که در طول جنگ بیطرف باقیماند پناه گرفتند در نتیجه یک فضای هنری زنده و پویا در این کشور بهوجود آمد.
شاید بتوان دادا را تاحدی واکنشی نیهیلیستی و آنارشیستی در برابر جنگ جهانی اول دانست. دادا بر عقل گریزی، و عزم بنیادستیزانه برای مبارزه با قراردادها و نهادهای هنریِ موجود تأکید داشت.
شیوهٔ خلق آثار
یکی از بنیانگذاران دادائیسم میگوید در ساعت فلان بعد از ظهر فلان روز، در اتاق پشت میز بودیم و یکی داشت دست در دهانش میکرد.
دادائیستها جامعه را نقد میکردند، ولی زبان و آثار آنها به گونهای نبود که مردم با آن ارتباط برقرار کنند و منظور آنها را بفهمند؛ مثلاً شیوه نویسندگی آنها به این ترتیب بود که مقالهای را از یک روزنامه انتخاب میکردند و آن را با قیچی تکهتکه مینمودند تا حدی
که در هر قطعه تنها یک کلمه باقی بماند. آنها قطعات بریده کاغذ را در کیسهای میریختند و آن را تکان میدادند. پس یکی یکی آنها را
بیرون آورده و در کنار هم قرار میدادند. واضح است که مطلب به دست آمده تا چه حد نامفهوم و بیمعنا خواهد بود. قطعه زیر نمونهای از
اشعار دادائیستهاست: «بلوری از فریاد مضطرب میاندازد روی صفحهای که خزان. خواهشمندم گردی نیم بیان مرا به هم نزنید. غیر ذیفقار.
شامگاهان آرامی حسن و جمال دوشیزهای که آب پاشی راه مرداب را تغییر شکل میدهد».
نمایشنامههای آنها نیز عجیب و مضحک بود. به گفته یکی از اعضای این مکتب، در یکی از نمایشها «روی صحنه عدهای با کوبیدن دسته کلید به جعبهای فلزی، موسیقی متن درست میکردند که حاضران را تا سر حدّ جنون به خشم میآورد. صدایی از زیر یک کلاه بزرگ، اشعار ژان آرپ را میخواند. هولزنبک با فریادی که هر آن شدیدتر میشد، شعرهای خودش را میخواند و تزارا، ریتم یکنواختی را روی طبل مینواخت. بعد او و هولزنبک در حالی که صدای خرس درمیآوردند، دور صحنه میرقصیدند.»
هنرمندان
ژان آرپ
رائول هاوسمان
هانا هش
جورج گرس
جان هارتفیلد
یوهانس بادر
کورت شویترس
مارکس ارنست
یوهانس تئودور بارگلد
مارسل دوشان
من ری
فرانسیس پیکابیا
مرکز فعالیتها
مرکز فعالیتهای دادائیستی در زوریخ «کاباره ولتر» بود، کلوپ شبانهای که در فوریهٔ ۱۹۱۶ به وسیلهٔ هوگو بال، شاعر و موسیقیدان آلمانی، تأسیس شد. خواندن شعرهای بیمعنا، که گاه به تکرار در یک زمان، همراه با موسیقی گوشخراش، از جمله برنامههای معمول این کاباره بودند. در تابستان ۱۹۱۶، لفظ «دادا» به جای نام ولتر، که نویسندهٔ بزرگ اخلاق و طنزپرداز بود، برای نامیدن کار و هدف این گروه برگزیده شد. اعمال و رفتار غیر متعارف در این کلوپ شبانه موجب شکایت ساکنان اطراف آن شد در نتیجه، در ۱۹۱۷ به اجبار تعطیل گردید.
پایان و تأثرات
اگر چه عقاید و رفتار دادائیستها مبتنی بر ویرانگری و نقض همه امور عقلانی و قوانین اجتماعی بود، اما در پس این ویرانگری، آنها در پی خلق دنیایی زیبا و عاری از جنگ و نفرت بودند. به عقیده آنها هنرمند باید در پی خلاقیت باشد و این خلاقیت را در وجود خود جستجو کند. سنتهای گذشته نباید ذوق و قریحه او را محدود سازد.
دادا، جنبش هنری که به عنوان طغیانی در برابر سرخوردگیهای ناشی از جنگ جهانی اول بود، تا ۱۹۲۲ ادامه یافت. پل ویریلیو متفکر فرانسوی دادائیسم را نتیجه واکنش هنرمندان اتریشی به ارزشهای محافظه کارانه در میانه جنگ جهانی اول میداند و معتقد است دادائیسم شورشی علیه ارزشهای مسلط آن زمانه بودهاست. پس از مدتی دادائیسم که ریشه در مکتبهایی چون امپرسیونیسم، کوبیسم و فوتوریسم داشت، با تغییراتی که در جهانبینی و نگرش اعضای آن به وجود آمد، زمینه ایجاد مکتب سوررئالیسم را فراهم آوردند. نخستین پایهگذاران مکتب سوررئالیسم کسانی بودند که روزی در مکتب دادائیسم فعالیت داشتند. آندره برتون (Andre Breton) یکی از این افراد است. به همین ترتیب، ویریلیو ظهور سوررئالیسم پس از جنگ جهانی اول و در دهه ۱۹۲۰ را واکنش هنرمندان فرانسوی به وحشی گریهای جنگ جهانی اول میدانست. دادا هر چند عمر کوتاهی داشت و فقط در چند شهر متمرکز بود، تأثیر فوقالعادهای از خود به جای گذاشت، و موجب شد که جنبشهای هنر پیشتاز، میثاقها، ارزشهای فرهنگی دیرینه را به چالش گیرند. دادا از جمله حرکتهای مهمی بود که جنبش فراواقعگرایی (سورئالیسم) در پاریس از آن نشأت گرفت.
گسترش دادا در نقاط دیگر جهان
برلین
دادا در اواخر جنگ به آلمان انتقال یافت و بهویژه در برلین رنگ سیاسی به خود گرفت و میلیتاریسم و ناسیونالیسم را مورد حمله قرار داد.
نیویورک
نیویورک همزمان با زوریخ به یکی از مراکز فعالیتهای دادائیستی تبدیل شد و مارسل دوشان، منری و فرانسیس پیکابیا در زمرهٔ فعالان اصلی آن بودند.
پاریس
در پاریس، فرانسیس پیکایا، آرتور کراوان و ژاک واشه مکتب دادائی پاریس را بنیان گذاشتند.
در ادبیات و شعر
برتون، پیکابیا، تریستان تزارا، آراگون، الوار، گیوم آپولینر، مکس ژاکوب و سوپو از جمله شاعرانی هستند که به این مکتب پیوستند.
جستارهای وابسته
هنر فاسد
فراواقعگرایی
آیندهگری
نودادا
فلوکسوس
جنبشهای هنری
هنر
پانویس
منابع
داد، سیما، فرهنگ اصطلاحات ادبی، چاپ دوم، ۱۳۷۵
ثروت، منصور، آشنایی با مکتبهای ادبی، چاپ اول، ۱۳۸۵
سید حسینی، رضا، مکتبهای ادبی، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۴
مکتبهای ادبی و هنری جهان تا پایان قرن بیستم، چاپ سوم، ۱۳۸۵
سفر دادائیسم به دور دنیا، علی امینی نجفی، سایت فارسی بیبیسی
روزنامه شرق شماره ۸۵۷
وبگاه آی کتاب (برداشت آزاد با یادکرد منبع)
ادبیات آلمان در سده ۲۰ (میلادی)
پیشرو (هنر)
جنبشهای هنری
مهمل
نوگرایی |
9018 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%D8%A7%D8%AC%D8%B9%D9%84%DB%8C%20%D8%B1%D8%B2%D9%85%E2%80%8C%D8%A2%D8%B1%D8%A7 | حاجعلی رزمآرا | حاجعلی رزمآرا (۱۰ فروردین ۱۲۸۰ – ۱۶ اسفند ۱۳۲۹) نظامی و سیاستمدار ایرانی، سپهبد نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی و نخستوزیر ایران بود. رزمآرا در ۱۶ اسفند سال ۱۳۲۹ توسط خلیل طهماسبی یکی از اعضای گروه فدائیان اسلام در محوطهٔ مسجد شاه تهران ترور شد.
آغاز زندگی و جوانی
حاجعلی رزمآرا در ۱۰ فروردین ۱۲۸۰ (۹ ذیحجهٔ ۱۳۱۸ قمری)، در شب عید قربان در تهران متولد شد؛ به همین دلیل، «حاج» را به نام او افزودند. علی رزمآرا بعدها به نام سپهبد رزمآرا در تاریخ سیاسی ایران شهرت یافت. پدرش از افسران تحصیلکردهٔ قزاقخانه بود؛ از این رو، فرزندش را برای تحصیلات، ابتدا به مکتبخانه و سپس به مدارس الیانس، اقدسیه و دارالفنون فرستاد. علی در ۱۷ سالگی وارد مدرسهٔ نظام مشیرالدوله شد و بعد به خدمت بریگاد مرکزی درآمد. در عملیاتی در شمال برای مقابله با جنگلیها (طرفداران میرزا کوچک خان جنگلی) و در آذربایجان غربی کنونی در سرکوب اسماعیل آقا سیمیتقو شرکت مؤثر داشت و در ۱۲۹۹ درجهٔ نایب دومی (ستوان دومی) گرفت.
پس از احراز افسری، بر اثر اقداماتی که کرده بود به درجهٔ سلطانی (سروانی) ترفیع یافت و در سال ۱۳۰۲ با افسران جوان برای فراگیری فنون نظامی، به فرانسه عازم شد.
تحصیل در فرانسه
در ۱۳۰۲ رزمآرا با چند افسر دیگر برای ادامهٔ تحصیل به فرانسه اعزام شد. تحصیلات نظامی را در دانشگاه نظامی سن سیر انجام داد و پس از دو سال به ایران بازگشت. وی که وارد رشتهٔ پیادهنظام شده بود، از دانشکدهٔ سن سیر فارغالتحصیل شد.
بازگشت به ایران
پس از بازگشت به ایران ضمن تصدی فرماندهی گردان به درجهٔ سرگردی ترفیع یافت. اقدامات او در منصب فرماندهی فوج (هنگ) کرمانشاه به اندازهای چشمگیر بود که در سال ۱۳۱۱ با حفظ سمت به کفالت فرماندهی تیپ لرستان نیز منصوب شد و سال بعد با اخذ درجهٔ سرهنگی به پاکسازی منطقهٔ مزبور از عشایر پرداخت. طی سال ۱۳۱۴ به تهران انتقال یافت و در دایرهٔ جغرافیایی ارتش جای گرفت.
با انورالملوک هدایت، خواهر صادق هدایت، ازدواج کرد. پس از انتقال به تهران او را مأمور تشکیل دایرهٔ جغرافیایی ارتش کردند. چند ماه بعد مأمور شد معاونت دروس دانشگاه جنگ را عهدهدار شود. در ۱۳۱۸، پس از ۶ سال خدمت با درجهٔ سرهنگی، به درجهٔ سرتیپی ترفیع یافت و به عضویت شورای عالی جنگ، برگزیده شد.
استاد دانشگاه جنگ
هنگامی که سپهبد فرانسوا ژرژ ژاندر فرانسوی دانشگاه جنگ را در ایران بنیان نهاد علی رزمآرا به معاونت وی منصوب شد و به سمت استادی رسید. وی که تاکتیک، نقشهخوانی و جغرافیای نظامی تدریس میکرد. طی سال ۱۳۱۸ پس از نوزده سال خدمت به درجهٔ سرتیپی رسید و به عضویت شورای عالی نظام برگزیده شد. اما هیچگاه نتوانست پست بالاتری در ارتش عهدهدار شود، علت آن نیز وجود پروندهای در دادسرای ارتش بود که رزمآرا را متهم به عدم اجرای حکم اعدام یکی از عشایر میکرد.
در شهریور ۱۳۲۰، که نیروهای متفقین به ایران حمله کردند، او در شورای عالی جنگ در حضور رضاشاه ترک مخاصمه را توصیه کرد. پس از فروپاشی ارتش، در مهر ۱۳۲۰ به فرماندهی لشکر یک در تهران برگزیده شد و آن را دوباره سازمان داد.
اشغال ایران
شهریور ۱۳۲۰ با حملهٔ متفقین و اشغال ایران در جنگ جهانی دوم، شورای عالی جنگ طرح استخدام سربازان پیمانی را تصویب کرد اما او از امضای آن خودداری کرد. با خروج رضاشاه یاران پیر او نیز بازنشسته شدند و زمینهٔ رشد افسران جوان ایجاد شد. رزمآرا نیز به جای سرلشکر بوذرجمهری به فرماندهی لشکر اول مرکز برگزیده شد و سپس به ریاست لشکر آمادگاه تعلیماتی ارتش رسید.
فرمانده دانشکدهٔ افسری
در سال ۱۳۲۲ که متفقین عدهٔ زیادی از رجال ارتش را به جرم تمایلات فاشیستی بازداشت کردند، وی به ریاست ستاد ارتش برگزیده شد. با افزایش محبوبیت او، فرماندهی دانشکدهٔ افسری و دفتر نظامی شاه نیز به او واگذار شد.
ریاست ستاد ارتش
در سال ۱۳۲۳ به درجهٔ سرلشکری رسید و از نو به ریاست ستاد ارتش شاهنشاهی بازگشت.
لشکرکشی به آذربایجان
وقتی احمد قوام در میان تحولات سیاسی جدّی که متوجه آذربایجان بود، در ۱۳۲۴ بر سر کار آمد رزمآرا به ریاست ستاد ارتش منصوب شد. این فرصتی بود تا روزنامهنگاران دوست رزمآرا زمینهٔ حذف مخالفان او را فراهم آورند. انتشار جزوات شرح حال تیمساران برگرفته از اطلاعاتی بود که او در اختیار آنان میگذاشت تا افراد مؤثر ارتش را متزلزل کند و مشاغل حساس را در اختیار دوستان خود قرار دهد. اما در آذر ۱۳۲۳ ناگهان از این سمت برکنار شد و اندکی بعد سرلشکر حسن ارفع جایگزین او شد و در ۴۴ سالگی با بازنشستگی اجباری او را از گردونه خارج کرد؛ بنابراین رزمآرا برای بازگشت به قدرت ناچار شد با کمک مظفر فیروز و رهبران حزب توده، به احمد قوام (قوامالسلطنه) نزدیک شود.
پس از خروج نیروهای ارتش سرخ شوروی، در حالی که مذاکرات فرقهٔ دموکرات آذربایجان با دولت قوام ادامه داشت، با دستور شاه، رزمآرا ارتش را برای پیشروی در آذربایجان و کردستان آماده ساخت. قوام با این که مهمترین عنصر در خروج نیروهای روس از آذربایجان در ۱۳۲۵ و ضمیمه نشدن آن به اتحاد شوروی بود، ولی در برابر فرقهٔ دموکرات آذربایجان و جمهوری مهاباد، قاطعیت نشان نمیداد. نخست به این دلیل که دولت او در ائتلاف با حزب توده، همپیمان سید جعفر پیشهوری (رهبر فرقهٔ دموکرات) بود و دوم این که میدانست حل مسئلهٔ آذربایجان و آرام شدن فضای سیاسی کشور، برابر است با ائتلاف شاه و مخالفان قوام در مجلس و نتیجتاً سرنگونیاش. مذاکرات او با پیشهوری نیمهکاره ماند آن گاه که شاه و رزمآرا نخست به یک تجسس هوایی به خلبانی شاه بر منطقهٔ آذربایجان دست زده و سپس قوام را در عمل انجام شده گذاشته و او را مجبور به همکاری در پیشروی نظامی کردند. اندکی بعد دولت قوام سرنگون شد. او بعدها تأکید کرد که مخالف این کار بود و شاه و رزمآرا او را مجبور به این عملیات نظامی کردند.
ظاهراً شاه به رزمآرا وعدهٔ نخستوزیری داده بود اما ابراهیم حکیمی و سپس عبدالحسین هژیر به نخستوزیری رسیدند و صمیمیت سابق میان شاه و رئیس ستاد ارتش از میان رفت. با این حال سپهبد پرافتخار، در میان نیروهای نظامی چنان جایگاهی داشت که برکناری او برابر بود با کودتایی به سبک سردار سپه.
شاه برای جلب رضایت مجدد وی در فروردین ۱۳۲۷ درجهٔ سپهبدی را به رزمآرا اعطا کرد و نام او به عنوان چهارمین نفری که صاحب این درجه شد در تاریخ ارتش ایران به ثبت رسید.
نخستوزیری
اینها آرزوهای علی رزمآرا را برآورده نمیکرد. چرا که همه او را با رضا شاه مقایسه میکردند. از این رو در انتخابات دورهٔ شانزدهم در ۱۳۲۸ تصمیم به مداخله گرفت و موفق هم بود؛ ولی با کشته شدن عبدالحسین هژیر (وزیر دربار وقت) انتخابات تهران دوباره تکرار شد و با مقابلهٔ فضلالله زاهدی رئیس شهربانی که رقیب دیرینهٔ او بهشمار میرفت، نامزدهای جبههٔ ملی و هواداران ملی شدن نفت، به مجلس راه یافتند تا نیرومندترین «اقلیت» تاریخ پارلمانی ایران را برسازند. در تیرماه ۱۳۲۹ مجلسی که ظاهراً در اکثریت هواداران رزمآرا بود، رأی تمایل به نخستوزیری او داد و شاه بهناچار آن را پذیرفت و در ۵ تیر ۱۳۲۹ او را به نخستوزیری منصوب کرد؛ ولی دربار، جبههٔ ملی در مجلس و نیروهای مذهبی به رهبری سید ابوالقاسم کاشانی در خیابان، از سه جهت بر او میتاختند؛ بهطوریکه او با داشتن دولت، ارتش و اکثریت پارلمان، و در شرایطی که چراغ سبز دو ابرقدرت شوروی و بریتانیا را نیز همراه داشت، یکی از ضعیفترین دولتهای ایران را در اختیار داشت.
جعفر شریف امامی که در دولت رزمآرا وزیر راه بود و از نزدیک با او کار کرده است، سالها بعد اینگونه از او یاد می کند:
رزمآرا یک مرد فوقالعاده فعال، پشتکاردار، منظم و پرکار بود.به این معنی که دیدم جلسه هیئت دولت که داشتیم ساعت هفت، هفت و نیم شب شروع میشد تا ساعت ده و نیم یازده ممکن بود طول بکشد.
ساعت یازده به بعد هم کارهایی وزراء داشتند با خود او که باید خارج از هیئت با او صحبت بکنند. مثلاً لازم بود مطلبی را با او صحبت بکنم که مربوط به دولت نمیشد ولی باید نخستوزیر یک نظر میداد میدیدم از او وقت میخواستند.حالا ساعت یازده بود یا یازده و ربع بود ساعت چهار صبح وقت میداد که بیایند ببینندش و بعد من تعجب میکردم پرسیدم که چطور چنین چیزی ممکن است گفتند او چهار ساعت در شبانهروز بیشتر نمیخوابد.
رزمآرا قصد داشت قرارداد الحاقی نفت (معروف به قرارداد گس-گلشائیان) را در مجلس به تصویب برساند، اما مخالفت جدّی و گستردهٔ جبههٔ ملی به وی اجازهٔ این کار را نداد که این امر موجب شد که او در ۵ دی ۱۳۲۹ لایحهٔ قرارداد الحاقی را از مجلس پس بگیرد.
اندیشهٔ ملی شدن نفت در میان مردم گسترش یافته بود و رزمآرا توان مقابله با آن را نداشت.
با این حال هنگام معرفی هیئت وزیران به شاه و مجلسین، شش وزارتخانهٔ دولت او وزیر نداشت و کابینه بدون وزیر امور خارجه، راه، پست و تلگراف، کار و دارایی تصویب شد. در مجلس سنا احمد متیندفتری، سید محمد تدین، سرلشکر فضلالله زاهدی، حسین دادگر، محمود حسابی و عبدالحسین نیکپور هیچگاه از مخالفت با رزمآرا دست برنداشتند.
در مجلس شورای ملی نیز فراکسیون هشتنفری جبههٔ ملی به رهبری محمد مصدق با او از در جنگ برآمدند.
مصدق در سخنرانی خود در مجلس شورای ملی خطاب به رزمآرا میگوید:
نخستوزیری رزمآرا با جنجال نفت همراه بود و او ناگزیر شد لایحهٔ قرارداد گس-گلشائیان را که دولت محمد ساعد به مجلس داده بود پس بگیرد. کابینهٔ او چند بار مورد استیضاح قرار گرفت و در نهایت با سخنانی که دربارهٔ عدم توانایی ملت ایران در ادارهٔ صنعت نفت ایران ابراز کرد، همگان رزمآرا را بزرگترین مانع بر سر ملی شدن نفت شناختند.
رزمآرا چنین استدلال میکرد که ما توان فنی در اختیار گرفتن کامل صنعت نفت را نداریم و باید به افزایش سهم ایران از سود حاصل، به پنجاه درصد رضایت دهیم. همین باعث شد تا او را به عنوان یک خائن به منافع ملی ایران معرفی کنند. در بیرون از مجلس نیز جریانهای گوناگون کشور از دربار تا اسلامگرایان تندرو ائتلافی بر ضد رزمآرا ایجاد کرده بودند.
وقایع مهم
وقایع مهم در کابینهٔ رزمآرا عبارت است از: طرح رسمی پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت در مجلس شورای ملی، تشکیل کنفرانس اقتصادی کشورهای اسلامی در تهران، عقد قرارداد بین ایران و آمریکا برای استفاده از کمک مالی آمریکا، امضای موافقتنامهٔ بازرگانی ایران و شوروی، ازدواج شاه با ثریا اسفندیاری، فرار سران حزب توده از زندان، ورود کریم آقاخان پیشوای فرقهٔ اسماعیلیه به تهران، تحصن عدهای از مدیران و نویسندگان روزنامهها در مجلس شورای ملی.
ترور
در روز ۱۶ اسفند سال ۱۳۲۹ سپهبد حاجعلی رزم آرا در مسجد شاه تهران در حالی که به مجلس ختم میرزامحمد فیض قمی می رفت، توسط خلیل طهماسبی، که پس از دستگیری در همان لحظه خود را عبدالله موحد رستگاری معرفی کرد کشته شد. طهماسبی عضو فدائیان اسلام، گروه اسلامگرای وابسته به نواب صفوی بود، که آن زمان در اتحاد با کاشانی و جبههٔ ملی بود، که همان روز مسئولیت آن را به عهده گرفت.
سید محمد واحدی از اعضای برجستهٔ فداییان اسلام و حاج مهدی عراقی، در خاطرات خود ادعا میکنند رهبران جبههٔ ملی برای جلوگیری از اقدامات رزمآرا و حتی احتمال کودتا توسط وی، از فداییان اسلام درخواست میکنند که رزمآرا از سر راه نهضت ملی برداشته شود. مهدی عراقی از اعضای فداییان اسلام در خاطرات خود میگوید که: در جلسهای با حضور نواب صفوی، مظفر بقائی، حسین فاطمی، محمود نریمان، عبدالقدیر آزاد، ابوالحسن حائریزاده، کریم سنجابی، علی شایگان و حسین مکی از طرف جبههٔ ملی حضور پیدا میکنند و فاطمی تأکید میکند که من اصالتاً از طرف خودم هستم و وکالتاً از طرف مصدق (چون کسالت داشت) و ایشان گفتهاند هر تصمیمی که در این جلسه گرفته شود «برای خود من هم لازمالاجرا است.»
اما خلیل طهماسبی در متون بازجویی خود اعلام میدارد که در آن جلسه حائریزاده از طرف مصدق حضور یافته بود. سید محمد واحدی در خاطرات خود مدعی است که نواب صفوی طی دو جلسهٔ طولانی به شرط اجرای احکام اسلام در صورت به قدرت رسیدن جبههٔ ملی، پیشنهاد اعدام انقلابی رزمآرا را پذیرفت و جبههٔ ملی نیز متعهد شد که در صورت موفقیت، خواستههای فداییان اسلام را عملی نماید.
همچنین نواب صفوی در این مورد با کاشانی نیز ملاقات و گفتگو کرد و کاشانی هم قول داد که «بگذار مرحلهٔ اول رزمآرا برود، بقیهٔ کارها درست میشود.» در سندی که متن بازجویی از خلیل طهماسبی در سال ۱۳۳۴ را نشان میدهد، وی ادعا کرده که جلساتی با رهبران جبههٔ ملی و کاشانی داشتهاست ولی از اشخاص، فقط نام بقائی، مکی، کاشانی و فاطمی را ذکر کردهاست و نسبت به بقیه با عنوان «وکلای اقلیت که نامشان در خاطرم نیست» پاسخ دادهاست. در دادنامهٔ دادستان ارتش مورخ ۱۸ دی ۱۳۳۴ علیه فداییان اسلام پس از بازداشت گسترده بهدلیل سوءقصد ناموفق به حسین علاء، به سابقهٔ ترور رزمآرا با معاونت «بعضی از نمایندگان اقلیت در دورهٔ شانزدهم مجلس شورای ملی» اشاره شدهاست. و پای کاشانی، بقایی، حائریزاده، مصدق و شایگان نیز به میان کشانده شده با توجه به نبود مدرک و عدم اثبات ادعا توسط دادستان، پرونده مختومه گردید.
مرتضی کاشانی میگوید :
در روز ترور، اسدالله علم که خود مشوق رزمآرا برای حضور در مسجد بود پس از اطلاع از قتل رزمآرا به نزد شاه رفته و اعلامی میدارد که:
هیکل روزنامهنگار شهیر مصری مینویسد: «بعداً شوهر اشرف (پهلوی) به من گفت وقتی که خبر ترور رزمآرا را به شاه دادند، گیج شد. او نمیتوانست باور کند که نخستوزیرش بدین طریق از صحنه محو شده باشد». شاه بعد از شنیدن خبر گفت: «نمیتوانم باور کنم، نمیدانم چه کار بکنم».
فردای ترور رزمآرا، روزنامهٔ «نبرد ملت» ارگان فدائیان اسلام، تیتر زد «رزمآرا به جهنم رفت و سایر خائنین بهدنبال او رهسپار میشوند.» این تیتر را امیرعبدالله کرباسچیان، مدیر روزنامه زده بود. روزنامه دو قران بود، تا ساعت ده به ۲ تومان رسید؛ ۳ بار هم چاپ شد. شنبه صبح ابراهیم کریمآبادی، مدیر روزنامهٔ «اصناف» عکسی چاپ کرد که در آن نواب صفوی دستش را روی سر سید حسین امامی و خلیل طهماسبی گذاشته بود و نوشت: «این دو مرد حق تربیتشدهٔ این مرد حقاند.» و اعلامیهٔ نواب صفوی را با این تیتر چاپ کرده بود که «اعلام ما به دشمنان اسلام و غاصبین حکومت اسلامی ایران، شاه و دولت» و زیرش نوشته بود «حضرت استاد خلیل طهماسبی معروف به عبدالله موحد رستگار، طبق فرمان خدا رزمآرا را از میان برداشت. چنانچه دربار در عرض یک هفته از این سرباز برومند اسلام، حضرت خلیل طهماسبی عذرخواهی نکرده و آزاد ننماید، دربار را کن فیکون خواهیم کرد»
پس از دستگیری خلیل طهماسبی به اتهام قتل رزمآرا، «یک اعلامیه از طرف نواب صفوی (رهبر فدائیان اسلام) صادر شد که در بالای آن «هوالعزیز» نوشته شده بود. این اعلامیه خطاب به شاه صادر شده بود» و «قاطعانه به شاه دستور میداد که باید فرمان آزادی قاتل رزمآرا را صادر کند، و برای هرگونه آزاری که وی در زمان بازجویی توسط پلیس دیدهاست، از او عذرخواهی نماید.»
مجلس شورای ملی در دورهٔ شانزدهم در تاریخ ۱۶ مرداد ۱۳۳۱ به درخواست شمس قناتآبادی (از یاران کاشانی) در ماده واحدهای به قید ۳ فوریت چنین تصویب کرد:
در این نشست مجلس مظفر بقایی رهبر حزب زحمتکشان ایران در این باره چنین گفت: «چون سپهبد علی رزمآرا در دوران ریاست ستاد ارتش و ریاست دولت تمام توانایی و قدرت ناشی از مقامات فوق را علیه مشروطیت و نابود کردن مبانی حکومت ملی و آزادی ایران که محصول قربانیها و مجاهدات مردم این کشور است بهکار برده بهطوریکه قطع نظر از سوءاستفاده از مقام دولتی خود عملاً مقدم علیه حکومت ملی و آزادی ایران قرار گرفت تا آنجا که از هیچ قانونشکنی منجمله مداخله و ارعاب و تخویف دستگاه قضایی و قوهٔ مقننه دریغ نکرد و بالنتیجه آثار حکومت ملی و آزادی و مصونیت قانونی افراد بر اثر تجاوزات و قلدری این شخص بهکلی نابود شد؛ بنابراین امضاکنندگان زیر آقای استاد خلیل طهماسبی را تجسم ارادهٔ ملی و عمل او را اجرای قضاوت افکار عمومی دانسته رجاء واثق داریم که به احترام افکار عمومی و حکومت مشروطهٔ ایران از طرف دادگاه رأیی بر خلاف عدل و وجدان صادر نخواهد گردید چه در این مورد ملت ایران است که مشمول رأی قضات آن دادگاه قرار خواهد گرفت»
خلیل طهماسبی پس از تصویب این ماده واحده و توشیح شاه آزاد شد ولی پس از کودتای ۲۸ مرداد، دوباره بازداشت شد، بنابر گفته فداییان اسلام، رزمآرا، هیچ اختلافی با شاه نداشت و شاه دشمن ملی شدن نفت بود.
جعفر شریف امامی وزیر راه در دولت رزم آرا در مصاحبه ای دلیل ترور او را مسائل مربوط به نفت دانسته است. یک هفته قبل از ترور، رزم آرا در هیئت دولت با خوشحالی پاکتی از جیبش در می آورد و اعلام می کند که این مژده را به شما می دهم که مسئله نفت را حل کردم ولی درباره جزئیاتش چیزی نمی گوید.
فردای قتل رزمآرا، در روز ۱۷ اسفند ۱۳۲۹ کمیسیون نفت، پیشنهاد ملی کردن صنعت نفت را تصویب و اعلام کرد. قانون ملی شدن صنایع نفت در مجلس شورای ملی در تاریخ ۲۷ اسفند ۱۳۲۹ و در مجلس سنا در تاریخ ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ به تصویب رسید.
ابهامات در ترور رزمآرا
در مورد علت ترور رزمآرا و اینکه آیا قاتل او خلیل طهماسبی بودهاست از همان دوران بین افراد گوناگون در صحت موضوع، اختلاف و ابهاماتی وجود داشت. کاشانی در مصاحبهای نظرش را چنین ابراز داشت: «این عمل به نفع ملت ایران بود و این گلوله و ضربه عالیترین و مفیدترین ضربهای بود که به پیکر استعمار و دشمنان ملت ایران وارد آمد. قاتل رزمآرا باید آزاد شود؛ زیرا این اقدام او در راه خدمت به ملت ایران و برادران مسلمانش بودهاست.»
مصدق در خاطرات خود میگوید:
روایت دیگر، توطئهٔ دربار را در این مورد مطرح میکند و طبق آن اگرچه خلیل طهماسبی قصد این کار را داشت ولی در واقع گلولهٔ او به رزمآرا نخورد، بلکه نخستوزیر ایران با گلولهای با کالیبر بزرگ مربوط به یک اسلحهٔ کلت کمری که تنها در اختیار ارتش بود، کشته شدهاست و ضارب واقعی یک گروهبان ارتش از محافظان رزمآرا به نام مصطفی پازوکی بود که با هماهنگی دربار و شخص اسدالله علم این قتل را انجام دادهاست. بنابر روایتی، در آن مقطع، شاه مخالف رزمآرا بوده و از آن میترسید که رزمآرا کودتا کرده و قدرت را در دست بگیرد. محمدمهدی عبدخدایی، (که در سال ۱۳۳۱، حسین فاطمی، وزیر امور خارجه، را ترور کرد) از یاران نزدیک نواب صفوی و خلیل طهماسبی، ترور رزمآرا را کار گروه خود دانسته و ماجرای «ترور رزمآرا از سوی دربار» را افسانهسرایی جبههٔ ملی میداند.
سعید فاطمی خواهرزادهٔ سیدحسین فاطمی و از فعالان جبهه ملی در گفتوگو با ماهنامهٔ چشمانداز ایران در تابستان ۱۳۸۰ میگوید: «گلولهای که مغز رزمآرا را متلاشی کرد و اکنون در موزهٔ جنایات شهربانی نگهداری میشود گلولهٔ کلت است در حالیکه خلیل طهماسبی اسلحه براونینگ بلژیکی داشت … گلولهای که رزمآرا را کشت از اسلحهٔ گروهبان دربار، اللهوردی شلیک شد.»
در مورد علت ترور رزمآرا و این که آیا قاتل او خلیل طهماسبی بودهاست از همان دوران بین افراد گوناگون در صحت موضوع محل نزاع بود.
ابوالفضل لسانی وکیل خلیل طهماسبی پس از مطالعهٔ پرونده و نوع گلولهها متوجه میشود که گلولهها با هم فرق دارند و گلولهٔ چهارمی که باعث مرگ رزمآرا شدهاست از نوع دیگری است. او موضوع را به طهماسبی میگوید ولی طهماسبی قبول نکرده و در پاسخ لسانی اظهار میدارد که: «شما میخواهید افتخار مرا بگیرید و از بین ببرید».
در مورد تناقضات پروندهٔ تیمسار رزمآرا و خلیل طهماسبی مواردی آمدهاست که میتوان آن را در میان اوراق بازجویی خود طهماسبی پیدا نمود. در ص ۸۰ کتاب ناگفته عراقی میگوید:
«که یک خواهری بود که در موقعی که رزمآرا نزدیک شد اسلحه را منتقل کرد به خلیل، قبل از آن خلیل اسلحه در اختیارش نبود»
اما در اوراق بازجویی طهماسبی میگوید که اسلحه را از نواب گرفتهاست.
کتاب اسرار قتل رزمآرا نوشتهٔ محمد ترکمان اسناد مربوط به بازجوییهای طهماسبی در این مورد و حاضران و محافظین رزمآرا را با ذکر موارد تناقض در بیانات آنان نشر دادهاست.
مخالفان ترور رزمآرا و کتابهایی درین باره
سالهای بحرانی –خاطرات ناصر قشقایی - صفحات۱۲۴ الی ۱۲۶ نشر رسا ۱۳۶۶
خاطرات سیاسی – سرهنگ مصور رحمانی -۱۳۶۴ انتشارات رواق
آن سوی خاطرهها - خاطرات سرتیپ شایان فر - وکیل مدافع نواب صفوی
رحمانی، غلامرضا؛ خاطرات سیاسی، تهران، رواق، بیتا، صص۲۷۰–۲۷۶.
خاطرات جعفر شریفامامی - پروژه تاریخ شفاهی ایران - نشر نگاه امروز ۱۳۸۰ ص ۱۳۵
سیری در نهضت ملی شدن نفت - خاطرات شمس قناتآبادی - ۱۳۷۷ - در ص ۲۱۰ الی ۲۲۰
پروژه تاریخ شفاهی ایران – مصاحبه بقایی با حبیب لاجوردی مصاحبهٔ دوم ۴ ژوئن ۱۹۸۶- ص ۱۳۶ الی ۱۴۹
گذشته چراغ راه آینده است، بیتاریخ -ص ۵۴۰–۵۴۲ به نقل از مجله خواندنیها ش ۳۹ و ۴۲ و ۴۴
طلوعی، محمود؛ بازی قدرت، تهران، علم، ۱۳۷۳، ج۱، ص ۴۵۰ الی ص۴۵۵
خاطرات حسن گرامی - مرکز اسناد انقلاب اسلامی -تدوین صمد قائمپناه -۱۳۸۸
خاطرات مرتضی کاشانی - مرکز اسناد انقلاب اسلامی -تدوین حبیبالله مهر جو -۱۳۹۰
اسرار قتل رزمآرا - محمد ترکمان - انتشارات رسا
نامه روزگار - نصرالله خازنی - پروژه تاریخ شفاهی ایران
خانواده
از رزمآرا ۵ فرزند بهنامهای نوذر، هرمز، سیمین، کامبیز و پرویز باقی ماند. برادر او سرتیپ حسینعلی رزمآرا رئیس دایرهٔ جغرافیایی ارتش بود. برادر دیگر او منوچهر رزمآرا متخصص قلب است و در کابینهٔ شاپور بختیار، وزیر بهداری بودهاست. آرامگاه رزمآرا در باغ توتی در حرم شاه عبدالعظیم است.
تألیفات
دوره کتابهایی با عنوان «جغرافیای نظامی ایران» بهنام اوست. چند مقاله و نوشتار بلند هم دربارهٔ بلوچستان انگلیس، ترکستان شوروی، قفقاز، ترکیه، افغانستان، گیلان، مازندران و عربستان بهصورت جزوه و کتاب کوچک منتشر کردهاست.
جستارهای وابسته
نهضت ملیشدن نفت
جبهه ملی ایران
فرقهٔ دموکرات آذربایجان
فهرست فرماندهان ارتش ایران
فهرست نخستوزیران ایران
پانویس
منابع
آن سوی خاطرهها - خاطرات سرتیپ شایانفر - وکیل مدافع نواب صفوی
رحمانی، غلامرضا؛ خاطرات سیاسی، تهران، رواق، بیتا، ص۲۷۰–۲۷۶.
خاطرات جعفر شریفامامی - پروژه تاریخ شفاهی ایران - نشر نگاه امروز ۱۳۸۰ ص ۱۳۵
سیری در نهضت ملی شدن نفت - خاطرات شمس قناتآبادی - ۱۳۷۷ - در صفحات ۲۱۰ تا ۲۲۰
پروژه تاریخ شفاهی ایران – مصاحبه بقایی با حبیب لاجوردی مصاحبهٔ دوم ۴ ژوئن ۱۹۸۶- صفحات ۱۳۶ تا ۱۴۹
گذشته چراغ راه آینده است، بیتاریخ، صفحات ۵۴۰–۵۴۲ به نقل از مجلهٔ خواندنیها شمارهٔ ۳۹، ۴۲ و ۴۴
طلوعی، محمود؛ بازی قدرت، تهران، علم، ۱۳۷۳، جلد ۱، صفحهٔ ۴۵۰ تا ۴۵۵
خاطرات حسن گرامی - مرکز اسناد انقلاب اسلامی -تدوین صمد قائمپناه -۱۳۸۸
خاطرات مرتضی کاشانی - مرکز اسناد انقلاب اسلامی -تدوین حبیبالله مهرجو -۱۳۹۰
اسرار قتل رزمآرا - محمد ترکمان - انتشارات رسا
نامه روزگار - نصرالله خازنی - پروژه تاریخ شفاهی ایران
پیوند به بیرون
روزنامه اعتماد ملی۸۸/۴/۶: سودای اصلاح یا خودکامگی؟
روزنامه اعتماد ملی۸۸/۴/۶: خبردار برای نخستوزیر نظامی
روزنامه دنیای اقتصاد۸۸/۵/۱: بلوای یک سخنرانی
روزنامه دنیای اقتصاد۸۷/۹/۲۳: دولت انگلستان وارد ماجرا شد
مرکز اسناد انقلاب اسلامی - اعدام انقلابی سپهبد رزمآرا توسط فدائیان اسلام
اهالی تهران
ترور شدگان توسط جمعیت فدائیان اسلام
ترورشدگان اهل ایران
جغرافیدانان نظامی
خاکسپاریها در باغ توتی
دانشآموختگان دارالفنون
دانشآموختگان مدرسه نظامی سن-سیر
درگذشتگان ۱۹۵۱ (میلادی)
دور از وطنهای اهل ایران در فرانسه
زادگان ۱۹۰۱ (میلادی)
سپهبدهای ارتش شاهنشاهی ایران
سران دولت ترورشده
سیاستمداران ترورشده اهل ایران
سیاستمداران کشتهشده
قربانیان تروریسم اسلامی
قربانیان تروریسم اهل ایران
کشتهشدگان در ایران
مرگ به وسیله اسلحه گرم در ایران
نخستوزیران ایران |
9033 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%86%20%D8%B1%D8%B4%D8%AF | ابن رشد | محمد بن احمد بن رشد اندلسی یا ابن رشد (زادهٔ ۱۱۲۶ در قرطبه (کوردوبای کنونی)، اندلس (اسپانیا) – درگذشتهٔ ۱۰ دسامبر ۱۱۹۸ در مراکش، مراکش) همهچیزدان و فیلسوف نامدار اسپانیایی و مسلمان بود. در اکثر زبانهای غربی او را با نام «اورئوس» (Averroes) میشناسند که به نوعی همان تلفّظ «ابن رشد» است.
ابن رشد بخاطر عقایدش در اواخر عمر، به دستور خلیفه اسلامی، از دارالخلافه به روستائی در نزدیکی قرطبه تبعید شد و کتابهایش را نیز سوزاندند. او مدتی بعد در اثر بیماری و ناراحتی های ناشی از تبعید و تحقیر درگذشت.
کنیه و لقب
کنیه وی ابوالولید است و معمولاً برای تمییز او از جدش که همچون وی محمدبن احمد نام دارد از لقب «حفید» (نواده) استفاده میشود.
تحصیلات
نخستین آموزشهای ابن رشد در زمینه فقه مالکی است. او نزد پدرش الموطأ مالک را آموخت. سپس تحصیلاتش را در رشتههای کلام و حقوق و پزشکی ادامه داد و مدّتها نیز در شهرهای «اشبیلیه» (سویل کنونی) و «قرطبه» به کار قضاوت اشتغال داشت. او به بقای ماده و وجود یک حقیقت ابدی با خدا معتقد بود و متذکر شد که گاهی فلسفه با دین ناسازگاری تام دارد و از این جهت دیدگاههای دوگانهای اظهار داشتهاست.
وی در جوانی با کمک عبدالمؤمن علی، مدتی به ستارهشناسی پرداخت و بنا به گفته خود، قصد داشته تا دانش ستارهشناسی را که بر هیئت بطلمیوسی و ریاضیات مربوط به آن تکیه داشته را متحول سازد و بر اساس «اصول طبیعی» که در میان قدمای یونان مرسوم بود، آن را نظم و نسق دهد.
کیش و آیین
او از مسلمانان سنی مالکی بود و در زمان زندگیش کلیسا آثار او را محکوم می دانست.
عقاید و اندیشهها
ماجد فخری، که کتاب معروف وی دربارهٔ ابن رشد یکی از بهترین تک نگاریها در زبان عربی است، دیدگاههای ابن رشد را به ترتیب زیر بیان کردهاست:شریعت و فلسفه (جایگاه عقل در ایمان)، اختیار و تقدیر، حدوث موجودات، اسباب نهایی موجودات، مبدأ اول و جواهر مفارق، ازلی بودن عالم، خلق یا ابداع، خدا و صفات او، نفس و قوای آن، اخلاق و سیاست.عبدالرحمن بدوی در بیان دیدگاههای ابن رشد پس از توضیح رابطه عقل و نقل از دیدگاه ابن رشد، دربارهٔ قدم عالم، علم خداوند به جزئیات، انکار معاد جسمانی، براهین اثبات وجود خداوند، نقد نظریه فیض و بالاخره سیاست سخن گفتهاست.
اولیور لیمن نیز در شرح عقاید وی به مسئله خدا، روح (معاد جسمانی) و تفکر سیاسی و اخلاقی وی بسنده کردهاست.
فلسفه ابن رشد
فلسفهٔ او را در غرب «اوروئسیسم» مینامند که میتواند به «ابن رشدگرایی» یا «مکتب ابن رشد» ترجمه شود. او تلاش داشت فلسفه ارسطویی را با اسلام تطبیق دهد. او بر خلاف اسلام و همانند بوداییگری به ابدیبودن روح معتقد نبود.
ابن رشد در کتاب فصل المقال، درصدد اثبات این مطلب است که شرع نه تنها آموختن از منطق و فلسفه را منع نکرده، بلکه در قرآن کریم بر آن توصیه و سفارش نیز شدهاست. وی برای اثبات مدعای خود تعریف خاصی از فلسفه ارائه میدهد و چنین استدلال میکند:
اگر وظیفه فلسفه چیزی بیش از نگریستن و نظر کردن در موجودات و بررسی آنها از جهت راهنمایی و دلالتی که بر صانع دارند، یعنی ملاحظه مصنوع بودن آنها، نیست و اگر هرچه معرفت آدمی به مصنوعات بیشتر باشد معرفت او به صانع کامل تر است و با توجه به اینکه شریعت ما را به ملاحظه و بررسی مصنوعات ترغیب کردهاست، پس آنچه فلسفه بر آن دلالت دارد یا واجب شرعی است یا مستحب و ستوده.
نظریه قدم عالم
ابن رشد در بحث مربوط به حدوث یا قدم عالم، قائل به حدوث عالم میباشد؛ و در توجیه ادعای خود به دستهبندی موجودات میپردازد و میگوید وجود موجودی که افزون بر سبب فاعلی، ماده و مدت دارد و از این روی پیش از آن زمانی بودهاست (مانند اجسام محسوس) مورد قبول فیلسوف و متکلم است. این نوع موجودات که معمولاً مُدرَک به حس اند بالاتفاق حادث نامیده میشوند. نیز وجود موجودی که نه سبب فاعلی دارد و نه ماده و مدت، یعنی خداوندعالم، بالاتفاق مورد تأیید است و در تسمیه آن به قدیم نیز اختلافی نیست؛ اما دربارهٔ وجود موجودی که سبب فاعلی دارد (عن شیءٍ است) اما سبب مادی ندارد (من شیءٍ نیست) و از این روی زمانی هم بر آن مقدّم نیست -مانند کل عالم - چه باید گفت؟
به نظر ابن رشد متکلمان هرچند به صراحت چنین موجودی را نمیپذیرند لازمه رأی آنان دربارهٔ متناهی بودن زمان در گذشته برخلاف زمان در آینده، پذیرش چنین موجودی است. بدین ترتیب در اصل وجود موجودی که عن شیءٍ است اما زمانی سابق بر آن وجود ندارد اختلافی نیست. اختلاف در نام گذاری این موجود است که فیلسوفان با توجه به عدم سبق زمان بر آن، آن را قدیم مینامند و متکلمان با توجه به ویژگی معلولی و عن شیءٍ بودن آن، آن را حادث میخوانند.
آثار فقهی
«کتاب فصل المقال فیمابین الحکمة و الشریعة من الاتصال» کتاب مشهور اوست که با نگاهی متفاوت به قرآن نگاه میکند و از سوی بعضی از عالمان سنی مذهب به عنوان کتابی کفرآمیز اعلام شدهاست.
ابن رشد بزرگترین کسی است که در زمینه سازگاری مکتب تهافت (غزالی) با مکتب مشاء (فاراب و ابن سینا) گام برداشت. او بزرگترین فیلسوف بلامنازع اهل سنت است. از فلسفه ارسطو سیراب شده و هرگز از دایره نگرش اسلامی بیرون نرفتهاست. هر کجا ابنسینا و فارابی کوتاهی کرده باشند، آنان را مورد انتقاد قرار میدهد، و هرگاه غزالی محق باشد حق را به او میدهد، همچنین وقتی خطا کرده یا عمداً از راه صواب منحرف شده باشد، او را استهزاء کرده و متهم به سفسطه میکند.
کتاب مناهج الأدلة
کتاب بدایة المجتهد و نهایة المقتصد
آثار فلسفی
تهافت التهافت در ردّ تهافة الفلاسفه غزالی. کلمه تهافت به معنای نقض استدلال و ارائه ناپیوستگی یا تناقض اجزاء دلیل بکار میرود. هدف ابن رشد از نگارش این کتاب ردّ مجادلات غزالی است. وی در کتاب تهافت التهافت به غزالی و ابن سینا ایراد میگیرد که فلسفه ارسطو را ناقص فهمیدهاند. این کتاب در اصل به زبان عربی است و به زبانهای لاتین، فارسی، عبری و انگلیسی ترجمه شدهاست. این کتاب را حسن فتحی و علی اصغر حلبی به فارسی ترجمه کردهاند.
رساله فی ترکیب الاجرام. این کتاب مجموعه رسائلی است که در زمانهای مختلف نوشته شده و به دو زبان عبری و لاتین منتشر شدهاست.
کتابان فی الاتصال. مشتمل بر دو کتاب است که به زبان لاتین و عبری نوشته شدهاست.
اربعة کتب فی مسألة هل العقل المادّی یمکنه ادراک الصور المنفصله. این کتاب به زبان لاتین است.
شرح کلام ابن باجه فی اتصّال العقل المنفصل بالانسان. این کتاب در کتابخانه مشکوة-شماره ۲۷ (صفحه ۵۶) اسکوریال است.
کتاب الکون.
فی مقولات الشرطیّه.
الضروری فی المنطق.
مختصر المنطق.
مقدمة الفلسفه فی اثنی عشر رسالة.
شرح جمهوریّة افلاطون.
شرح فارابی و ارسطو فی المنطق.
شروح علی الفارابی فی مختلف المسائل.
نقد الفارابی فی التحلیلات الثانی لارسطو.
ردّ علی ابن سینا فی تقسیم المخلوقات و قوله اتها ممکنه مطلقاً و ممکنه بذاتها و لازمة بما هو خارج عنها و لازمة بذاتها.
شرح وسط لما بعد الطبیعة عن ترجمة نیقولا الدمشقی.
فی علم اللّه بالجزئیات.
فی علم اللّه بالجزئیات.
البحث فیما ورد فی کتاب الشفاء ماوراءالطبیعه.
فی وجود المادّة الاولی.
فی الزمان.
فی العقل و المعقول.
مسائل فی الفلسفه.
شرح الفردوسی فی العقل.
اسئلة و اجوبة فی النفس.
اسئلة و اجوبة فی علم النفس.
السماء و الدنیا.
فهرست بالا را محمّد لطفی جمعه براساس تحقیق و استدلال تهیه کردهاست. به نظر وی ابن رشد غیر از این کتب اثر دیگری ندارد و اگر کسی مدعی خلاف این مطلب باشد باید اقامه دلیل کند.
ب:آثار فقهی
۱-فصل المقال (منتشر شدهاست).مشکوة-شماره ۲۷ (صفحه ۵۷)
ملخص فصل المقال
التقریب بین المشّائین و المتکلّمین.
الکشف عن مناهج الادلة.
شرح کتاب الایمان (امام المهدی ابی عبدالله محمّد بن تومرت شیخ الموحدیّن).
هدایة المجتهد و نهایة المقصد.
مختصر المستصفی فی اصول الفقه.
کتاب فی التنبیه الی اغلاط المتون.
الدعاوی (در سه جلد)
دروس فی الفقه العربی (کتابخانه اسکوریال).
کتاب فی الذبیحه.
کتاب الخراج.
الکّسب الحرام.
علاوه براین کتابها، ابن رشد چهار کتاب در فلکیّات (هیئت) و دو کتاب در نحو و بیست کتاب در طب تألیف کردهاست. تاریخ فلسفه اسلامی ص۱۶۸
تأثیرات پس از مرگ
راجر بیکن آثار ابن رشد را در دانشگاه آکسفورد تدریس میکرد.
مایکل اسکات پاره ای از آثار ابن رشد را از عربی به لاتین و انگلیسی برگرداند از جمله شرحهای ابن رشد بر پاره ای آثار ارسطو مثل: السماء ، العالم ، کتابالنفس و مابعدالطبیعة
مجسمه هایی از ابن رشد هنوز در کوردوبا (قرطبه)، اسپانیا قرار دارد.
رافائل، نقاش شهیر ایتالیایی، تصویرش را در یکی از نقاشیهایش آوردهاست.
دانته در کتاب معروف خود، «کمدی الهی»، به او اشاره میکند.
خورخه لوئیس بورخس داستان کوتاهی با نام «جستجوی ابن رشد» نوشتهاست که در مورد جستجوی او برای کشف معانی تراژدی و کمدی است.
جیمز جویس در کتاب مشهور خود، اولیس، مختصراً به او اشاره میکند.
او شخصیت اصلی فیلم «سرنوشت» به کارگردانی یوسف شاهین است.
سیارکی در آسمان به نام او «۸۳۱۸ ابن رشد» نامگذاری شدهاست.
گودالی به قطر ۳۳ کیلومتر روی ماه بهنام او نامگذاری شدهاست.
منابع
«تهافت الفلاسفه» کتابی کاملاً فلسفی است
https://asatid.tabrizu.ac.ir/fa/pages/books.aspx?h.fathi
https://www.adinehbook.com/gp/product/9647468741/ref=sr_2_1000_9
آی کتاب (برداشت آزاد)
ابراهیمی دینانی (مصاحبه با دینانی: نویسنده کتاب درخشش ابن رشد در حکمت مشا)
(مدخل ابن رشد از دائرةالمعارف بزرگ اسلامی)
ابن رشد
اخترشناسان اسلام قرون وسطی
اخترشناسان عرب قرون وسطی
اخلاقگرایان
ارسطوشناسان
افراد اندلس (اسلامی)
افلاطونشناسان
الهیدانان مسلمان
اندلس (اسلامی)
اهالی اندلس در سده ۱۲ (میلادی)
اهالی کوردوبا، اسپانیا
پزشکان سده ۱۲ (میلادی)
پزشکان سدههای میانه اسلامی
پزشکان عرب قرون وسطی
تاریخ منطق
خاکسپاریها در مراکش (شهر)
۱۱۹۸|ابن رشد
روانشناسان
روحانیان سنی
ابن رشد
ستارهشناسان سده ۱۲ (میلادی)
شناختشناسان
فیزیکدانان قرون وسطی
فیلسوفان اجتماعی
فیلسوفان اخلاق
فیلسوفان ادبیات
ابن رشد
فیلسوفان اسلامی
فیلسوفان اهل اسپانیا
فیلسوفان تاریخ
فیلسوفان دین
فیلسوفان ذهن
فیلسوفان روانشناسی
فیلسوفان زبان
فیلسوفان سده ۱۲ (میلادی)
ابن رشد
فیلسوفان سیاسی
فیلسوفان عربزبان
فیلسوفان علم
فیلسوفان فرهنگ
ابن رشد
فیلسوفان منطق
کتابخانه یونسکو
مالکیها
متافیزیکپژوهان
مرابطان
مرگ در مراکش
مرگها در مراکش
منتقدان اجتماعی
منتقدان فرهنگی
منطقدانان
هستیشناسان |
9034 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%BE%DB%8C%DA%A9%D8%AA%D8%AA | اپیکتت | اپیکتت یا اپیکتتوس (به یونانی: Επίκτητος، م۵۵-م۱۳۵) فیلسوف رواقی یونانی بود.
اودر حدود سال ۵۵ میلادی در فریقیه به دنیا آمد. او که غلام زاده و خود تحت رقیت و بندگی بود توسط صاحب ستمگری ناقصالعضو شده اما در هر حال نمونه یک روح آزاده نحیف و متکی به نفس بود و چون به یکی از درباریان نرون فروخته شد صاحبش به او اجازه داد که دروس رواقی کالیوس موسونیوس روفوس را تعلیم بگیرد و نزد او بود که فن استخراج فلسفهای جامع و عمومی را از تجارب شخصی فرا گرفت.
با مرگ رووس، اپیکتت که در خلال این احوال قانوناً آزادی هم یافته بود؛ در روم به تدریس فلسفه پرداخت. اما میسین که از آزادی زبان این برده قدیمی وحشت داشت از شهر اخراجش نمود. آنگاه به نیکوپولیس رفت که در آنجا بین مستمعین فراوانش هادریان امپراتور آینده هم بود. او نفوذ فوق العادهای بر امپراتور دیگری یعنی مارک اورل اعمال نمود.
از اپیکتتوس اثر نوشتهای در دست نیست و آنچه که از تعلیمات او باقیاست نوشته شاگردش آریان است.
اپیکتت در حدود سال ۱۳۵ درگذشت.
منابع
آی کتاب
اهالی امپراتوری روم شرقی در سده ۱ (میلادی)
اهالی امپراتوری روم شرقی در سده ۲ (میلادی)
اهالی یونان در سده ۱ (میلادی)
اهالی یونان در سده ۲ (میلادی)
بردگان و آزادمردان یونان باستان
تاریخ ایدهها
درگذشتگان ۱۳۵ (میلادی)
زادگان ۵۰ (میلادی)
زادگان ۵۵ (میلادی)
شناختشناسان
فضیلت
فلسفه زندگی
فیلسوفان آموزش و پرورش
فیلسوفان اخلاق
فیلسوفان ذهن
فیلسوفان رواقیگری رومی
فیلسوفان سده ۱ (میلادی)
فیلسوفان سده ۲ (میلادی)
فیلسوفان فرهنگ
فیلسوفان منطق
فیلسوفان یونان باستان
متافیزیکپژوهان
نظریهپردازان بازیگری
هستیشناسان
تفکر انتقادی
فیلسوفان دوره هلنیستی
تاریخ فلسفههای اخلاق
تاریخ منطق
منطقدانان
منتقدان اجتماعی |
9037 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%AF%20%D8%A7%D8%B4%D9%BE%D9%86%DA%AF%D9%84%D8%B1 | اسوالد اشپنگلر | اسوالد مانوئل آرنولد گاتفرید اشپنگلر (آلمانی: Oswald Spengler) (تولد ۲۹ می ۱۸۸۰ - درگذشت ۸ می ۱۹۳۶) مورخ و فیلسوف تاریخ آلمانی بود.
به سال ۱۸۸۰ در شهر بلنکنبورگ (هارتس) آلمان متولد شد. تحصیلات خویش را در رشتههای ریاضیات فلسفه و تاریخ در اساس و ساختمان تمدن مشرق زمین پرداخت و شاهکار تاریخی و فلسفی خود را به نام انحطاط غرب در سال ۱۹۱۸ به جهان عرضه داشت.
اشپیگلر بیشتر دوران زندگی خود در گوشه آرامی در شهر مونیخ به سر آورد و نتیجه بررسیها و مطالعات و اندیشههای خویش را در قالب کتابهای ارزندهای به چاپ رسانید و سرانجام در ۵۶ سالگی به سال ۱۹۳۶ جهان را بدرود گفت.
اشپینگلر اثر بزرگ و برجسته خود را در زمینه فلسفه تاریخ نگاشته و در آن با بررسیهای تاریخی و اجتماعی میکوشد تمدنهای جهان را از ابتدای پیدایش تا قرن معاصر تجزیه و تحلیل نماید. او میکوشد مسیر مشخص تمام فرهنگها را روشن سازد و از روی آن تحولهای فرهنگها و تمدنهای کنونی را پیشبینی نماید.
«سالهای تصمیم» یکی دیگر از آثار باارزش این فیلسوف است.
منابع
برگرفته از آی کتاب (برداشت آزاد)
احزاب راست آلمان
افراد آلمانی یهودیتبار
اهالی بلنکنبورگ، هارتس
اهالی دوکنشین براونشوایگ
تاریخنگاران اهل آلمان
تاریخنگاران سده ۲۰ (میلادی)
تاریخنگاران سده ۲۰ (میلادی) اهل آلمان
تاریخنگاران فرهنگی
درگذشتگان ۱۹۳۶ (میلادی)
زادگان ۱۸۸۰ (میلادی)
فاشیستهای اهل آلمان
فیلسوفان اهل آلمان
فیلسوفان تاریخ
فیلسوفان سده ۲۰ (میلادی)
فیلسوفان سده ۲۰ (میلادی) اهل آلمان
فیلسوفان فناوری
ملیگرایان اهل آلمان
نژادپرستی در آلمان
نویسندگان سده ۲۰ (میلادی) اهل آلمان
نویسندگان مرد اهل آلمان
نویسندگان مرد سده ۲۰ (میلادی)
نویسندگان مرد سده ۲۰ (میلادی) اهل آلمان
نویسندگان مرد غیر داستانی اهل آلمان
نظریهپردازان تمدن غرب
یهودستیزی در آلمان
آموزگاران سده ۲۰ (میلادی)
مقالهنویسان سده ۲۰ (میلادی)
موجزنویسان
جنبش انقلابی محافظهکار
فیلسوفان قارهای
منتقدان مارکسیسم
شناختشناسان
آموزگاران اهل آلمان
نامهنگاران اهل آلمان
پادشاهیخواهان اهل آلمان
دانشمندان علوم اجتماعی اهل آلمان
سوسیالیستهای اهل آلمان
جامعهشناسان اهل آلمان
تاریخنگاران فلسفه
دانشگاه هومبولت برلین
دانشآموختگان دانشگاه لودویگ ماکسیمیلیان مونیخ
متافیزیکپژوهان
نیچهشناسان
هستیشناسان
فیلسوفان هنر
فیلسوفان فرهنگ
فیلسوفان آموزش و پرورش
فیلسوفان ریاضیات
فیلسوفان جنگ
فیلسوفان سیاسی
نظریهپردازان انقلاب
فیلسوفان اجتماعی
پژوهشگران نظام جهانی |
9039 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%86%D8%A7%DA%A9%D8%B3%DB%8C%D9%85%D9%86%D8%B3 | آناکسیمنس | آناکسیمنس یا آناکسیمن سومین فیلسوف مکتب ملطی بود.
زندگی
آناکسیمنس در حدود سال ۵۸۵ پیش از میلاد زاده شد؛ حدود ۵۴۵ پیش از میلاد به شهرت رسید و در ۵۲۸ پیش از میلاد درگذشت.
اوضاع اجتماعی ملطیه در زمان او بسیار نامساعد بود. آناکسیمنس در یکی از نامههایش به فیثاغورس مینویسد: «چقدر بخت یارت بود که به ایتالیا رفتی. کروتونیها نظر خوبی دربارهات دارند و مردم بسیار به دیدار تو میآیند، حتی از سیسیل. اینجا برعکس، شاه مادها ما را تهدید میکند. چگونه میخواهی آناکسیمنس شوق مطالعه دربارهٔ ستارگان را داشته باشد در حالی که هر لحظه در وحشت مرگ یا بردگی به سر میبرد؟»
آرا و اندیشهها
آناکسیمنس مفهوم مادهٔ بیکران آناکسیماندروسی را رها کرد و به اندیشهٔ عنصر یگانهٔ تالسی بازگشت؛ اما به جای آب، هوا را مادهٔ اصلی سازندهٔ جهان قرار داد. البته رای آناکسیمنس از جهتی نیز مشابه نظریهٔ آناکسیماندروس است، زیرا هوا نیز چون مادهٔ بیکران آناکسیماندروسی نامرئی است.
آناکسیمنس دگردیسی هوا را به درجهٔ تراکم آن نسبت داد. میگفت آتش، هوایی رقیق شده و آب و خاک، هوایی تراکم یافتهاست. در اندیشهٔ او جهان از هوا ساخته شده و تابع دو پدیده مکانیکی است: انبساط و انقباض. انبساط، تولید گرما میکند (آتش) و انقباض تولید سرما (آب) بنابراین سرما و گرما معلول تغییر هواست نه علت آن.
نوآوری این اندیشه در چگونگی و روشی است که عنصری میتواند به مادهٔ دیگری تغییر شکل دهد: یعنی زیاد و کم شدن تراکم. به عقیدهٔ آناکسیمنس، هوا برای جهان، سرچشمهٔ زندگی است.
وی همچون طالس تصور میکرد که زمین مسطح است. زمین در هوا مانند یک برگ شناور است. به گفته برنت«ایونیا هیچگاه قادر نبود که نظریه علمی زمین رابپذیرد؛ و حتی دوکریتس به این باور که زمین مسطح است ادامه داد.» آناکسیمنس تبیین دقیقی از رنگین کمان ارائه کرد. وقوع رنگین کمان به سبب آن است که اشعه خورشیدبرابر ضخیمی می افتدو نمیتواند در آن نفوذ کند. (منبع: تاریخ فلسفه فردریک کاپلستون جلدیک صفحه۳۶ و37 آناکسیمنس میخواست بگوید تمام طبیعت نفس میکشد.
پانویس
پیوند به بیرون
فیلسوفان ایونیه باستان
فیلسوفان پیشاسقراطی
فیلسوفان سده ۶ (پیش از میلاد)
فیلسوفان ملطی
ملطیهای باستان
یونانیها در سده ۶ (پیش از میلاد) |
9040 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D8%B3%D9%84%D9%85 | انسلم | قدیس آنسِلم کانتِربِری یکی از مهمترین متفکران مسیحی است. به سبب شیوهٔ استدلالی آنسلم عدهای از مورخان اندیشهٔ مسیحی، او را پدر فلسفهٔ مدرسی میدانند. او که از بزرگترین فلاسفهٔ قرن یازدهم میلادی بود به سبب تأثیر عمیق آگوستین بر فلسفهاش به آگوستین ثانی معروف شد.
زندگی
آنسلم در سال ۱۰۳۳ میلادی در شهر آئوستا واقع در پیدمونت، ایتالیا بهدنیاآمد. تحصیلات مقدماتیاش را در بورگوندی گذراند و سپس به دیر بندیکتی بک در نورماندی رفت تا الاهیات مسیحی را فراگیرد و به درجهٔ کشیشی و بالاتر از آن برسد. آنسلم در سال ۱۰۷۸ میلادی به ریاست دیر بک رسید. در سال ۱۰۹۳ میلادی استاد، دوست و پیشوای دینی آنسلم، لانفرنک، درگذشت و آنسلم قدیس به جانشینی او برگزیدهشد و برای منصب اسقف کانتربری انتخاب شد. از آن پس او به آنسلم کانتربری مشهور گشت. این فیلسوف بزرگ قرون وسطی و متأله بزرگ مسیحیت در سال ۱۱۰۹ میلادی درگذشت.
اندیشه و آراء آنسلم
رابطهٔ عقل و ایمان
قرن یازدهم میلادی دورهای است که اکثر متفکرین غرب مشغول بررسی عقلانی اعتقادات بودند. عدهای عقل را ارجح بر ایمان میپنداشتند و عدهای ایمان را ارجح بر عقل. در این دوران آنسلم از رابطهٔ عقل و ایمان سخن بهمیانمیآورد. آنسلم از سویی در پی ادراک خداوند و هستی به وسیلهٔ ایمان بود و از سوی دیگر به فکر سنجش منطقی و دیالکتیکی اندیشههایش افتادهبود. با وجود این که آنسلم گاهی هدف خود را یافتن حقایق بدون رجوع به کتاب مقدس میدانست، اما در بسیاری از رسالاتش ایمان و حجیت متون مقدس را برتر از استدلال عقلی عنوان کردهاست. این بدان معناست که اگر عقل استنتاجی بدیهی کند که با کتاب مقدس سازگار باشد، عقل به خودی خود دربارهٔ آن موضوع حجت است. اما اگر عقل حکمی را بدیهی بداند که کتاب مقدس آن را نمیپذیرد، در این صورت استدلال عقلی حقیقت نبوده و حجت کتاب مقدس خواهدبود.
از نظر آنسلم دو نوع شناخت وجود دارد: شناخت عقلانی و شناخت ایمانی. بر این اساس ابتدا باید ایمان آورد پس از آن میتوان از عقل به صورت گسترده و نامحدود سود جست. این بدان معناست که حقایقی توسط وحی و ایمان به وحی بر آدمی عیان میشود که هرگز توسط صرف عقل دستیابی به آنها مقدور نخواهدبود. از نظر آنسلم زمانی استفاده از عقل جایز است که هدف ایمان باشد. در حقیقت آراء آنسلم دربارهٔ عقل و ایمان و ارتباط این دو تا حدودی دوپهلو و حتی متناقض مینماید.
از نظر آنسلم بالاترین مرحلهٔ ایمان رؤیت سعادتمندانهٔ خداوند است و راه مابین ایمان ابتدایی تا این رؤیت سعادتمندانه را باید به واسطهٔ عقل طیکرد. به عبارت دیگر سعادت واقعی زمانی به دست میآید که در ایمان تفحص عقلانی صورتگیرد. این مسئله مصداق سخن اشعیا نبی است که میگوید: «اگر ایمان نیاوری، نخواهیفهمید.»
براهین اثبات وجود خدا
آنچه بیش از هر چیز آنسلم را مشهور کرد براهینی بود که وی برای اثبات وجود خداوند آورد. آنسلم به درخواست راهبان دیربک مجموعهای از براهین را برای اثبات وجود خدا نوشت و در این براهین نه به کتاب مقدس و نه به مراجع کلیسا رجوع نکرد. در حقیقت برهانهای معروف آنسلم حاصل بحثهای او با راهبان دیر بود.
آنسلم دو نوع برهان ارائه کرد: برهان پیش از تجربه و برهان پس از تجربه. برهان پیش از تجربه بر اساس مشاهده عالم شکل گرفته و روندی از معلول به علت دارد و در نهایت طالب اثبات علت العلل است. این برهان بر مبنای ذهن انسان و مفهوم منعکس شدهٔ خداوند در این ذهن استوار است. هدف این نوع برهان در حقیقت این است که از مفهوم خداوند در ذهن وجود عینی او اثبات شود.
برهان پس از تجربه طریقی است برای حرکت از معرفت معلول به شناخت علت. در واقع در این نوع برهان ما دیگر نه با ذهن و مفاهیم ذهنی بلکه با واقعیت عینی طرفیم. این واقعیتها بر حسب درجه کمالشان متفاوتند و بمکتب ترتیب موجودات عالی تر علت موجودات سافل خواهند بود. مونولوگیون (گفتگو با خود) نام رسالهای از آنسلم است که در آن سه برهان پس از تجربه برای اثبات وجود خداوند مطرح میشود:
برهان اول: بر مبنای بهرهمندی در فلسفه افلاطون است. این برهان میگوید هر چه نسبی است از یک مطلق بهرهمند است. درک مفهوم نسبی بدون ادراک مفهوم مطلق غیرممکن است.
آنچه بیش از هر چیز آنسلم را مشهور کرد براهینی بود که وی برای اثبات وجود خداوند آورد. آنسلم به درخواست راهبان دیربک مجموعهای از براهین را برای اثبات وجود خدا نوشت و در این براهین نه به کتاب مقدس و نه به مراجع کلیسا رجوع نکرد. در حقیقت برهانهای معروف آنسلم حاصل بحثهای او با راهبان دیر بود.
برهان سوم: این برهان بیش از آن که صورت برهانی داشته باشد تبیینی است بر هستیشناسی آنسلمی. در این برهان طبقات و درجات کمال مطرح میشوند.
برهان پس از تجربه طریقی است برای حرکت از معرفت معلول به شناخت علت. در واقع در این نوع برهان ما دیگر نه با ذهن و مفاهیم ذهنی بلکه با واقعیت عینی طرفیم. این واقعیتها بر حسب درجه کمالشان متفاوتند و بدین ترتیب موجودات عالی تر علت موجودات سافل خواهند بود. مونولوگیون (گفتگو با خود) نام رسالهای از آنسلم است که در آن سه برهان پس از تجربه برای اثبات وجود خداوند مطرح میشود:
خداشناسی
آنسلم معتقد بود که ذات خدا بسیط است و به سبب این بساطت ذات، وجودش در همهٔ مکانها و زمانها حاضر است؛ این در حالی است که در نظر او وجود خداوند خارج از زمان و مکان است و در هیچ چیز به صورت جوهری وجود ندارد. هر چه موجود است از برکت حضور اوست و با حضور او حمایت میشود و اگر او نباشد موجودات وجود خود را از دست خواهند داد و معدوم خواهند شد. از نظر آنسلم خداوند به عنوان موجود واجب علت به وجود آمدن موجودات ممکن است.
برهان دوم: در این برهان به علت وجودی اشیاء توجه میشود. همین توجه به علیت است که در این برهان نقش اساسی را ایفا میکند زیرا در این برهان از طریق علیت وجود خدا اثبات میشود.
نظریه خلقت
از نظر آنسلم دو نوع وجود هست: وجود بنفسه و وجود بالغیر. وجود بنفسه آن وجودی است که ذاتی، ضروری و واجب است؛ یعنی وجودی که وابسته به هیچ چیز جز خود نیست، علت بسیاری معلولهای دیگر است و نیز نبودش را نمیتوان متصور شد. وجود بالغیر متعلق به موجودی است که وجودش را از غیر خود میگیرد. این موجود موجودی ممکن است و چون موجود ممکن نمیتواند علت وجودی خود باشد محتاج به علت واجب است.
اما مهمترین برهان اثبات وجود خدای آنسلم برهان وجودی است. این برهان که در رساله پروسلوگیون (گفتگو با غیر) مطرح میشود از مفهوم وجود خدا در ذهن شروع میشود و به اثبات وجود خدا در عین خاتمه مییابد.
خداوند علل فاعلی، صوری و غایی موجودات است اما علت مادی آنها نیست. آنسلم معتقد است که خداوند ماده را در جوهری دیگر خلق کردهاست. بمکتب ترتیب آنسلم به پیروی از سنت پولسی - یوحنایی خلقت را از عدم دانست. در نتیجه قدرت و اختیار خداوند جهان را از عدم خلق کرده و اگر او توجهاش را لحظهای از ما بر گیرد همه چیز از بین خواهد رفت.
آنسلم در رساله در باب اختیار، از اراده آزاد انسان سخن میگوید. او با اشاره و ارجاع به کتاب مقدس بیان میدارد که انسان به تصویر و شکل خداوند خلق شده و در نتیجه توانایی انجام افعال خیر و شر را دارد. از نظر آنسلم قدیس انسان قبل از گناه نخستین مانند فرشتگان آزاد بود. البته آزادی در ذهن آنسلم با آنچه ما آزادی مینامیم تفاوت بنیامکتب دارد. آزادی برای انسان از نظر آنسلم یعنی خواستن آنچه انسان باید آن را انجام دهد و برایش مناسب است؛ بنابراین تعریف، در نظر آنسلم اراده و آزادی در ارتباط مستقیم با یکدیگرند. اما پس از ارتکاب گناه نخستین انسان با سوءاستفاده از اراده خود توانایی سودجستن از آزادی را از دست داد. اما چون انسان با اراده خود گناه نخستین را مرکتب شده باید از همین اراده برای رهایی از بار سنگین گناه نیز استفاده کند.
از نظر آنسلم دو نوع وجود هست: وجود بنفسه و وجود بالغیر. وجود بنفسه آن وجودی است که ذاتی، ضروری و واجب است؛ یعنی وجودی که وابسته به هیچ چیز جز خود نیست، علت بسیاری معلولهای دیگر است و نیز نبودش را نمیتوان متصور شد. وجود بالغیر متعلق به موجودی است که وجودش را از غیر خود میگیرد. این موجود موجودی ممکن است و چون موجود ممکن نمیتواند علت وجودی خود باشد محتاج به علت واجب است.
آنسلم آزادی را توانایی ملاحظه درستی اراده برای خود درستی تعریف میکند. در نظر این فیلسوف قرون وسطی فقط اراده صحیح است که آزاد است. او حقیقت را با مفهوم درستی تعریف میکند. انسان پاک از نظر آنسلم درستی را برای خود درستی میخواهد و نه برای منفعتی خارج از آن؛ بنابراین تطهیر و عدالت همان درستی اراده برای خود است.
نزد آنسلم حقایق و ارزشها وجودی پیشینی نسبت به اراده دارند. در حقیقت این حقایق هستند و اراده باید آنها را بخواهد و با آنها سازگار شود. بر همین مبنا میتوان اخلاق را از منظر آنسلم کانتربری تعریف کرد: اخلاق، شناخت خیر و خواستن آن برای خود خیر است. خیر هم عملاً چیزی جز خیراعلی یعنی خداوند نیست. اما اراده وقتی میتواند خیر را بخواهد که آن را داشته باشد؛ یعنی اراده بدون لطف و امداد خیراعلی (خداوند) نمیتواند در مقابل وسوسه خیرهای خارجی مقاومت کند؛ زیرا اراده در بند گناه نخستین است و این لطف الهی است که حقیقت را به انسان و اراده او اعطا میکند. به نظر میرسد که آنسلم در اینجا به جبر میرسد. چون در هر حالت این خداوند است که باید تصمیم بگیرد لطفش را شامل حال چه کسی بکند و خود شخص در دریافت این لطف نقش اندکی دارد.
آثار
رسالات
آنسلم قدیس یازده رساله (یا گفتگو) نگاشته است که در دو گروه رسالات فلسفی و رسالات الهیاتی قابل تقسیمبندی است:
رسالات فلسفی
مونولوگیون (گفتگو با خود): نخستین رساله فلسفی آنسلم است. این رساله پایهای است برای پروسلوگیون (گفتگو با دیگری). در این رساله که حالت حدیث نفس را دارد سه برهان برای اثبات وجود خدا مطرح میشود. این برهانها از جنس برهان لمی هستند.
پروسلوگیون (گفتگو با دیگری): این رساله مهمترین رساله آنسلم است. در این رساله برهان وجودی مطرح میشود. در ادامه این رساله جوابیههایی نیز حائز اهمیتند که آنسلم به منتقد خود گونیلون در دفاع از این رساله نوشته است.
در باب کارشناسی دستور زبان و ادبیات: این تنها رساله آنسلم قدیس است که هیچ مبنای مذهبی ندارد.
در باب حقیقت
در باب اختیار: این رساله دربارهٔ حدود اراده انسان و معنای آزادی است.
در باب هبوط شیطان
رسالات الهیاتی
در باب تجسد کلمه الهی: این رساله ناظر به خلقت است و بر مبنای انجیل یوحنا به تبیین روند خلقت میپردازد.
در باب فیضان روح القدس
چرا خدا به هیأت انسان در آمد: به نوعی در باب تثلیث است.
در باب هماهنگی علم سابق الهی، تقدیر اهی و فیض الهی با اختیار
دیگر آثار
به غیر از رسالات که از آنها نام بردیم آنسلم نوشتههای دیگری ب ترتیب زیر دارد:
سه مراقبه
نوزده نیایش
سیصد و هفتاد و چهار نامه
مجموعهای از قطعات فلسفی
مجموعهای از گفته ها
مجموعهای از تأملات در باب فضیلت
پانویس
پانویس
اسقفان اعظم کلیسای کاتولیک رومی سده ۱۱ (میلادی)
اسقفهای اهل کنتربری
الهیدانان مسیحی
الهیدانان کلیسای کاتولیک رومی سده ۱۱ (میلادی)
الهیدانان کلیسای کاتولیک رومی سده ۱۲ (میلادی)
اهالی بورگوین
اهالی واله دائوستا
بندیکتینهای اهل ایتالیا
پزشکان کلیسا
درگذشتگان ۱۱۰۹ (میلادی)
راهبهای بزرگ اهل فرانسه
زادگان ۱۰۳۳ (میلادی)
عارفان مسیحی
فیلسوفان اهل فرانسه
فیلسوفان سده ۱۱ (میلادی)
فیلسوفان سده ۱۲ (میلادی)
فیلسوفان کاتولیک
فیلسوفان نوافلاطونی
قدیسان
قدیسان کاتولیک رومی
قدیسان کاتولیک رومی اهل ایتالیا
قدیسان کاتولیک رومی اهل فرانسه
قدیسان کلیسای آنگلیکان
منتقدان بیخدایی
نویسندگان سده ۱۱ (میلادی)
نویسندگان سده ۱۱ (میلادی) اهل انگلستان
نویسندگان سده ۱۱ (میلادی) اهل فرانسه
نویسندگان مرد اهل فرانسه
هستیشناسان
هنری یکم انگلستان
نویسندگان سده ۱۱ (میلادی) اهل ایتالیا |
9049 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%DA%A9%D8%A7%D8%AA%20%D8%A7%D8%B1%DB%8C%DA%98%D9%86 | اسکات اریژن | ژان اسکات اریژن یا جوهانس اسکوتوس اریجینا (Johannes Scotus Eriugena) (۸۱۵ یا ۸۱۰ میلادی - ۸۷۷ میلادی) دینشناس، فیلسوف نوافلاطونی و شاعر ایرلندی سده نهم میلادی بود. وی بیشتر بخاطر ترجمه و تفسیر اثر دیونوسیوس مجعول (Pseudo-Dionysius) معروف است.
زندگی
وی در حدود سال ۸۱۰ در ایرلند زاده شد و در صومعههای ایرلند تحصیل کرد. حدود سی سالگی به فرانسه رفت و هنگامی که بیش از ۵۰ سال داشت، مهمترین کتابش را با عنوان «درباره تقسیمات طبیعت» نوشت و در حدود ۶۵ سالگی نیز فوت کرد. از زندگی اریژن اطلاعات دقیقی در دست نیست و تنها کتابهای او در دسترس هستند. علاوه بر کتاب «درباره تقسیمات طبیعت»، ترجمههایی از آثار یونانیان به ویژه دیونیسوس و تفسیر انجیل یوحنا نیز از وی باقیمانده است. او به وسیله چارلز تاس به ریاست فرهنگستان ایرلند انتخاب گردید. آلفرد بزرگ او را رئیس خانقاه مامسبری کرد. اریجینا توسط راهبان خانقاه مزبور در سال ۸۷۷ کشته شد.
ترجمه انجیل
او از میان انجیلها، انجیل یوحنا را برای ترجمه انتخاب کرد، زیرا طبق سنت مسیحیان، این انجیل آخرین روایت از زندگی مسیح(ع) به حساب میآید و از معقولیت و استدلال بیشتری نسبت به سایر روایتها برخوردار است. اریژن چهار عنصر خاک، آب، هوا و آتش را در تفسیر انجیل یوحنا مبنا قرار میدهد. برای او، آب و خاک مربوط به علم تاریخ و خلقیات است. هوا نیز مربوط به طبیعیات میشود. آتش نیز با الهیات مرتبط است
دیدگاهها
فلسفه او شاعرانهاست. به نظر او خدا جوهر همه اشیاء است و هیچکس قادر نیست او را مستقیماً بشناسد. طبق عقیده اریژن، وحی در فهم دین اهمیت بسیار دارد، اما این وحی نیز باید به عقل منجر شود و عقل و وحی باید با یکدیگر همکار شوند. هنگامی که درجه انسان در خداشناسی بالا میرود، عقل و وحی به اوج همکاری میرسند. اریژن نیز مانند افلاطون و ارسطو، شناختن و علم را سعادت میداند. منظور اریژن از شناخت، شناخت عقلی است. عقل واقعی جستجوگر و پژوهشگر است که در مراحل پیشرفتهتر دست به ابداع میزند. برای او حکمت واقعی با علم تحصلی امروزی ما فرق دارد. او در برابر این علم کاربردی، حکمتی را قرار میدهد که از آن با عنوان «حکمت واقعی» یاد میکند و معتقد است همین حکمت ما را به خدا میرساند.
او را نخستین حکیم اسکولاستیک میدانند. او مدعیست که حکمت حقیقی با دیانت مخالف نیست و حکم خدا آن است که عقل به آن حکم میکند و در باب حقیقت خلقت متمایل به نظر افلاطون و وحدت وجود است. به مثل افلاطونی قائل و آنها را صادر اول و مخلوق بیواسطه خداوند و خلاق موجودات میشمارد. مخلوق را ناشی از ذات باری و مظهر او میداند. انسان را عالم صغیر و مرکز و خلاصه عالم خلقت میپندارد و میگوید در آغاز تن انسان، پاک و شبیه به ذات الوهیت خلق شده بود، سپس جدایی افتاد و از شباهت دور شد و باید با طی مراحل چند دوباره به خدا بازگشت.
منابع
ادبیات قرون وسطی
الهیدانان اهل ایرلند
الهیدانان کاتولیک رومی اهل ایرلند
الهیدانان مسیحی سده ۹ (میلادی)
اهالی ایرلند در سده ۹ (میلادی)
درگذشتگان ۸۷۷ (میلادی)
دور از وطنهای اهل ایرلند در فرانسه
زادگان ۸۰۰ (میلادی)
زادگان ۸۱۵ (میلادی)
شاعران اهل ایرلند
شاعران مرد اهل ایرلند
عارفان
عارفان مسیحی
فیلسوفان اهل ایرلند
فیلسوفان دین
فیلسوفان سده ۹ (میلادی)
فیلسوفان کاتولیک
فیلسوفان نوافلاطونی
کارولنژیها
مترجمان از یونانی به لاتین
مترجمان سده ۹ (میلادی)
نویسندگان اهل ایرلند
نویسندگان لاتین سده ۹ (میلادی) |
9050 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D9%88%D8%B3%20%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D9%85%D9%88%D8%B3 | دسیدریوس اراسموس | دِسیدِریوس اِراسموس (۲۸ اکتبر ۱۴۶۶–۱۲ ژوئیه ۱۵۳۶) فیلسوف، ادیب و لغتشناس هلندی، محقق الهیات کاتولیک و یکی از علمای مشهور رنسانس شمالی در قرن پانزدهم و شانزدهم میلادی است که بین سالهای ۱۴۶۶ تا ۱۴۶۹ میلادی در رتردام که آن زمان بخشی از امپراتوری مقدس روم بود زاده شد و به سال ۱۵۳۶ در شهر بازل بدرود حیات گفت.
زندگی
اراسموس بین سالهای ۱۴۷۳–۱۴۷۸ دانشآموز مدرسه لاتین عمویش در شهر خاودا بود. در ۱۴۷۸ میلادی به همراه برادر سه سال مسنترش پیتر به یکی از بهترین مدارس لاتین در هلند واقع در شهر دیفنتر فرستاده شد. در ۱۴۸۵ به دلیل شیوع طاعون در شهر مدرسه تعطیل شد و مادرش به دلیل ابتلا به طاعون درگذشت. او که قرار بود پس از تحصیلات مدرسه به دانشگاه سرتوخنبوس برود، در ۱۴۸۵ میلادی مدرسه لاتین را بدون اخذ مدرک درحالیکه دانش لاتین قابل ملاحظهای کسب کرده بود ترک گفت. اندکی بعد پدرش نیز درگذشت و هر دو برادر با توصیه سرپرست قانونیشان به تعلیمات مذهبی مشغول شدند. اراسموس در ۱۴۸۷ میلادی به سلسله رهبانان وارد شد و در ادامه در بعضی مدارس و موسسات دینی به کار و تدریس پرداخت.
او سرانجام از ۱۴۹۵ تا ۱۴۹۹ میلادی در سوربن پاریس به تحصیل الهیات پرداخت.
دسیدریوس نامی بود که او از ۱۴۹۶ به نام خود افزود.
در این میان مدتی برای تعلیم پسر ژاک چهارم پادشاه وقت، به دربار راه یافت و چون در آن وقت اصلاح و تعدیل دین مسیحی لازم به نظر میآمد با لوتر به مکاتبه پرداخت. اما پس از چندی از مکاتبه با لوتر خودداری کرد و بر ضد وی چیزهایی نوشت.
هر چند او در دوران اصلاحات مذهبی رو به رشد اروپا زندگی میکرد تمام عمر عضو کلیسای کاتولیک باقی ماند اما برای اصلاح کلیسا و جلوگیری از سوءاستفادههای روحانیون تلاش بسیار کرد.
در همه نوشتههای اراسموس، حریت فکر و آزادی عقیده دیده میشود و بدین دلیل بیشتر نوشتههایش از طرف واتیکان ممنوع و سوزانده شدند. او با نوشتن کتاب «در ستایش دیوانگی» به خرافات و سنتهای جامعه اروپا بهطور کلی و کلیسای غربی بهطور خاص انتقاد میکند.
اراسموس در نامه ای به یکی از دوستانش مینویسد: «اینکه تو میهن پرست هستی باعث خواهد شد مورد ستایش بسیاری و به راحتی مورد بخشش هر کسی قرار بگیری. اما به نظر من عاقلانه تر است که با مردم و چیزها به گونه ای رفتار کنیم که انگار این دنیا را سرزمین مشترک پدری برای همه میدانیم.»
در دهه ۱۵۳۰ میلادی، آثار اراسموس ۱۰ تا ۲۰ درصد از کل فروش کتاب در اروپا را به خود اختصاص دادند.
دانشگاه و دبیرستان رتردام به نام او نامگذاری شدهاست. به افتخار او، در سال ۱۹۸۷ اتحادیه اروپا برنامهای را تدوین کرد که در آن میبایستی دانشگاههای اروپایی با اعطای بورسهای تحصیلی نیروی انسانی جوان از کشورهای غیر اروپایی جذب کنند. این برنامه که بورس اراسموس نام داشت در فناوریهای پیشرفته شروع به جذب نیروی انسانی کرد و هنوز نیز ادامه دارد.
آثار
مهمترین اثر اراسموس، تصحیح و انتشار عهد جدید به زبان اصلی آن، یعنی یونانی است. در قرون وسطی متن رسمی کتاب مقدس، ترجمهٔ لاتینی آن بود که توسط جروم قدیس در قرن ۵ میلادی تهیه شده بود. این ترجمه چنان اعتبار و مرجعیتی یافته بود که طی سالیان متن اصلی یونانی کتاب مقدس به فراموشی سپرده شد. اراسموس معتقد بود این ترجمه بر اثر دستکاریهایی که در طول چند قرن در آن رخ داده، سرشار از غلط است و دیگر قابل استناد نیست و باید تصحیح شود. اما برای تصحیح دقیق متن لاتین، نخست باید نسخهٔ صحیحی از یونانی در دست داشت. به همین دلیل بر آن شد که یونانی بیاموزد تا بتواند کتاب مقدس را به خالصترین و اصیلترین شکل بخواند.
پیش از هر چیز، برای تبحر یافتن در زبان یونانی، فعالیت ادبی و بلاغی گستردهای را آغاز کرد و آثار متعددی در لغتشناسی و دستورزبان یونانی و لاتینی نوشت. سپس به سراغ متون یونانی غیر از کتاب مقدس رفت، همچون آثار سنکا، لوکیانوس و همچنین رسالههای جروم به زبان یونانی، و روی آنها تحقیق نموده، آنها را تصحیح و منتشر کرد. این خودآموزی او را به چنان درجهای از دانش یونانی رساند که مقام استادی زبان یونانی در دانشگاه کمبریج به او اعطا شد.
وقتی به حد کافی در آثار یونانی تفحص کرد و تبحر یافت، به جستجوی متون یونانی کتاب مقدس در اروپا برآمد تا متون مختلف را با هم مقابله و تصحیح نماید. از جمله دستنوشتهای متعلق به قرن ۱۲ که تا امروز نیز باقی ماندهاست و اراسموس با دستخط خود حواشیای بر آن نوشتهاست. این نسخهٔ بیزانسی رایج بود که از قرن ۴ در کلیساهای یونانی استفاده میشد. متن دیگر نسخهٔ بیزانسی به همراه تفسیر تئوفیلاکت بود و چند نسخهٔ دیگر. از آن جا که این نسخهها هیچیک مکاشفات یوحنا را نداشت (مکاشفات یوحنا مورد قبول بسیاری از مسیحیان نخستین نبود)، به دنبال نسخهای گشت که مکاشفات را داشته باشد و نسخهای نه چندان پاکیزه از آن یافت. پس ناچار شد خود متن مکاشفات را از ترجمهٔ لاتین به یونانی برگرداند.
در نهایت، متن یونانی تصحیح شده، به همراه ترجمهٔ لاتین تازهای از آن (که جایگزین ترجمهٔ مغلوط جروم شده بود) و حواشی مفصل خود اراسموس، در ۱۵۱۶ به چاپ رسید. چیزی که در میان معاصران اهمیت فراوان یافت، نه خود متن یونانی (که تا حدود زیادی مشابه متن رسمی بیزانسی بود)، بلکه همین حواشی مفصل اراسموس بود که در آنها با تبحر خود در زبان یونانی، ترجمهٔ جروم و نظرات مفسران قرون وسطی را آماج انتقادات خود قرار میداد. از جمله او در ترجمهٔ «لوگوس» یونانی به جای «کلمه» از «کلام» استفاده کرد و بدین ترتیب مسیح «کلام خدا» معرفی شد. «کلمه» معنایی ایستا دارد و بر یک ذات ثابت دلالت میکند، اما «کلام» معنایی جاری دارد که بر عملی پیوسته دلالت میکند. این ترجمه که مبنایی لغتشناسانه داشت، باعث انتقاد الهیدانان قرون وسطی شد که نتایج الهیاتی این تغییر را با اصول دینی خود در تعارض میدیدند.
جستجو به دنبال متون قدیمی کتاب مقدس تا پایان عمر اراسموس ادامه داشت و مدام متون بیشتری جمع و مقابله میکرد. اما متن تصحیح شده پس از بازنگری کلی در ۱۵۱۹ دیگر تغییر نکرد. این متن بازنگری شده اساس ترجمهٔ مارتین لوتر از کتاب مقدس به زبان آلمانی قرار گرفت و تا قرن نوزدهم که نقد متن علمی رواج یافت، متن رسمی جدید کتاب مقدس بود.
نزاع با مارتین لوتر
مارتین لوتر رهبر نهضت اصلاح دینی، تا حدود زیادی شاگرد غیر مستقیم اراسموس بهشمار میرفت و اشتراک نظرهای بسیاری با او داشت، تا حدی که شایع شده بود کتب لوتر با همکاری اراسموس نوشته شدهاست. هرچند توجه بسیار اراسموس به اخلاق و تربیت اخلاقی و معنوی، مخالف برداشت لوتر از مسیحیت بود که فیض خدا را تنها راه نجات میدانست. به گفتهٔ لوتر «اراسموس به انسان بیشتر میپردازد تا خدا.»
طی نزاعهایی که میان لوتر و کلیسای کاتولیک رخ داد، اراسموس از نفوذ خود استفاده کرد تا مقامات روحانی و غیرروحانی را به شنیدن نظرات لوتر وادارد و وقتی پاپ لئوی دهم فرمانی علیه لوتر صادر کرد، اراسموس از او انتقاد کرد و کوشید از سوزاندن کتابهای لوتر جلوگیری کند. اما سرسختی لوتر میانجیگریهای اراسموس را بی اثر میساخت و کمکم اراسموس از حمایت او دست برداشت، زیرا آشتی را ناممکن میدید. برای اراسموس وحدت جهان مسیحی اهمیتی مافوق همه چیز داشت، و به لوتر انتقاد کرد که باورهایش را در صدر اهمیت میدانست و به خصوص آنها را ضمن کتابهای آتشین میان مردم عامی منتشر میکرد و بر آتش ناآرامیها میدمید. از دید اراسموس، مسیحیان تک تک از فیض روح القدس بهره نمیبرند، بلکه همه با هم مشمول این فیض میشوند و با فردگرایی لوتر که مدعی صلاحیت اجتهاد همهٔ مؤمنان بود، مخالف بود. در مقابل لوتر میگفت: «با وساطت روح القدس هر انسانی به آن روشنی ضمیر میرسد که میتواند با قاطعیت کامل دربارهٔ خود و رستگاری خود داوری کند و از میان آموزهها و عقاید همهٔ آدمیان یکی را برگزیند.»
منابع
برگرفته از آی کتاب (برداشت آزاد)
جستارهای وابسته
دانشگاه اراسموس روتردام
آموزگاران اهل هلند
اصلاح کاتولیک
الهیدانان کاتولیک رومی اهل هلند
الهیدانان مسیحی اهل هلند
انسانگرایان رنسانس اهل هلند
انسانگرایان مسیحی
اهالی خاودا
اهالی روتردام
تاریخنگاران کلیسای کاتولیک
جستارنویسان اهل هلند
دانشآموختگان دانشگاه پاریس
دانشآموختگان دانشگاه تورین
درگذشتگان ۱۵۳۶ (میلادی)
درگذشتگان به علت دیسانتری
دسیدریوس اراسموس
دور از وطنهای اهل هلند در فرانسه
زادگان دهه ۱۴۶۰ (میلادی)
طنزپردازان اهل هلند
فیلسوفان اهل هلند
فیلسوفان دوران پیش از مدرن
فیلسوفان کاتولیک
فیلسوفان مسیحی
کاتولیکهای رومی اهل هلند
کشیشان کلیسای کاتولیک اهل هلند
کشیشان کلیسای کاتولیک رومی سده ۱۵ (میلادی)
کشیشان کلیسای کاتولیک سده ۱۶ (میلادی)
مترجمان از یونانی به لاتین
منتقدان اجتماعی
منتقدان کاتولیسیزم
نویسندگان اهل هلند
نویسندگان لاتین سده ۱۵ (میلادی)
نویسندگان لاتین سده ۱۶ (میلادی)
نویسندگان مرد اهل هلند |
9051 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D8%A7%D9%84%D9%81%20%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%AF%D9%88%20%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%B3%D9%88%D9%86 | رالف والدو امرسون | رالف والدو امرسون، (زادهٔ ۲۵ مه ۱۸۰۳، بوستون – درگذشته ۲۷ آوریل ۱۸۸۲، کنکورد) فیلسوف و نویسنده آمریکایی بود. امرسون را پدیدآورنده مکتب تعالیگرائی آمریکا میدانند.
زندگی
دوران جوانی
رالف والدو امرسن در روز ۲۵ مه ۱۸۰۳ در شهر بوستن در ایالت ماساچوست زاده شد. پدرش کشیشی از فرقه یونیتاریستها بود و هنگامی که رالف والدو دهسال بیشتر نداشت، درگذشت. پس از مرگ پدر، عمه روشنفکر او، «مری مودی امرسن» به تعلیم و تربیت وی همت گماشت. امرسن در سال ۱۸۲۵ از دانشگاه هاروارد فارغالتحصیل و در سال ۱۸۲۶ موفق به دریافت مجوز کشیشی برای تبلیغ فرقه یونیتارینها شد. امرسن در سال ۱۸۲۹ به همکاری با کلیسای یونیتاری دعوت شد و در همان سال با «الن لوییزا تاکر» ازدواج نمود. «الن لوییز» دو سال پس از ازدواج درگذشت.
سفر به اروپا
امرسن پس از مرگ همسرش راهی اروپا شد و طی سالهای ۱۸۳۲ و ۱۸۳۳ با فلاسفه و نویسندگان و شاعران برجسته اروپایی مانند: توماس کارلایل، ویلیام وردزورث و ساموئل تایلر کلریج آشنا شد. امرسن در این سفر، تحقیقاتی پیرامون ایدهآلیسم آلمانی و فلسفه هندی بهعمل آورد که در نگارشهای بعدی او مؤثر بود.
او در زمینهٔ تغییر و تحول در تاریخ هم عقیده با توماس کارلایل بود مبنی بر اینکه تغییر در تاریخ و اجتماع توسط اشخاص بزرگ ایجاد میشود نه تودهٔ مردم.
او میگوید شما شخصیتهای بزرگی را مثل محمد پیامبر اسلام به من بشناسانید تا تأثیر آنهارا درتحول در تاریخ برای شما بازگو کنم.
فعالیتهای ادبی
پس از بازگشت از اروپا در سال ۱۸۳۵ با «لودیا جکسون» ازدواج کرد و در شهر کنکورد واقع در ایالت ماساچوست اقامت گزید. اولین کتاب او به نام «طبیعت»، در سال ۱۸۳۶ منتشر شد. این کتاب مجموعهای از رسالات کوتاه فرهنگی-اجتماعی است که در آن به تشریح و تبلیغ زندگی بیآلایش و سازگار با سرشت انسان و محیط زیست او پرداختهاست.
تدریس رسالات «دانشمند آمریکایی» در سال ۱۸۳۷ و «خطاب به کالج الهیات» در سال ۱۸۳۸، به اخراج وی از دانشگاه هاروارد انجامید. برکناری وی از دانشگاه، سبب شهرت بیشتر و افزایش پیروان او شد. امرسن به عنوان رهبر ترانسندنتالیستها مورد قبول و احترام طرفدارانش قرار گرفت. وی با همکاری آموس برانسن الکوت، مارگرت فولر و هنری دیوید تورو در سال ۱۸۴۰ به نشر مجله میزان، ارگان ترانسندنتالیستها، بهعنوان مرکز پرورش و ارتباط عقاید پیشروِ متفکرانِ جدی در هر جامعهای، اقدام نمود. این نشریه تا سال ۱۸۴۴ منتشر شد. از سال ۱۸۵۰ به بعد نوشتارهای امرسون با موفقیت بیشتری روبرو شد. مانند: روش زندگی - ۱۸۶۰ (میلادی) و جامعه و فرد - ۱۸۷۰ (میلادی). امرسون استعداد ادبی و دوراندیشی فرهنگی خود را در تقریظ بر کتاب والت ویتمن بهنام «برگهای علف»، به ثبوت رساند؛ او دربارهٔ ویتمن اشتهار جهانی وی را پیشبینی کرد. امرسن بارها در مقام پیشوای ادبی و مشوق فرهنگی نسل جوان شناخته شدهاست. وی به دانشمندان آمریکایی توصیه میکند که خود را از نفوذ عقاید اروپاییان حفظ نمایند. امرسون بانی مکتب جدیدی در فرهنگ آمریکا محسوب شده و آثار او تأثیر بهسزایی بر مشاهیر رنسانس آمریکایی مانند: والت ویتمن، امیلی دیکنسون، ناتانیل هاوثورن، ادگار آلنپو و هرمان ملویل داشتهاست.
نظرات
امرسون از یونیتاریستهای معروف و بانفوذ آمریکا است.
امرسون به سعدی علاقه زیادی داشت، تا جایی که نوشتههای وی را با انجیل متی مقایسه نمود. امرسون در مدح حافظ شیرازی نیز مقالاتی نوشت.
آثار
۱۸۳۶ طبیعت (این کتاب توسط مرضیه خسروی ترجمه و توسط نشر روزگار نو راهی بازار شدهاست)
۱۸۳۷ دانشمند آمریکایی
۱۸۳۸ جنگ
۱۸۴۸ اتکای بهخود
۱۸۶۰ روش زندگی
۱۸۶۷ می-دی و داستانهای دیگر
۱۸۷۰ جامعه و فرد
خاطرات
نمایندگان بشریت
ترجمهی فارسی
از امرسون آثار پراکندهای به فارسی منتشر شده است. جدول زیر مهمترین کتابهای منتشر شده از او به زبان فارسی را نشان میدهد:
منابع
پیوند به بیرون
ترجمه شعر «سعدی» اثر رالف والدو امرسون در مجله ادبی ماندگار
اعضای فرهنگستان هنر و دانش آمریکا
افراد آمریکایی انگلیسیتبار
افراد مرتبط با تعالیگرایی
الهیدانان سده ۱۹ (میلادی)
اهالی بوستون
اهالی کونکورد، ماساچوست
جستارنویسان اهل ایالات متحده آمریکا
خاطرهنویسان اهل ایالات متحده آمریکا
خاطرهنویسان روزانه اهل ایالات متحده آمریکا
دانشآموختگان کالج هاروارد
درگذشتگان ۱۸۸۲ (میلادی)
رالف والدو امرسون
راهیافتگان به تالار مشاهیر آمریکاییان بزرگ
زادگان ۱۸۰۳ (میلادی)
امرسون
شاعران اهل ماساچوست
شاعران سده ۱۹ (میلادی) اهل ایالات متحده آمریکا
شاعران مرد اهل ایالات متحده آمریکا
طرفداران الغای بردهداری اهل بوستون
عارفان
فردگرایی
فیلسوفان اجتماعی
فیلسوفان ادبیات
فیلسوفان اهل ایالات متحده آمریکا
فیلسوفان اهل ماساچوست
فیلسوفان تاریخ
فیلسوفان دین
فیلسوفان ذهن
فیلسوفان سده ۱۹ (میلادی) اهل ایالات متحده آمریکا
فیلسوفان سده ۱۹ (میلادی)
فیلسوفان سیاسی اهل ایالات متحده آمریکا
فیلسوفان طبیعی
فیلسوفان علوم اجتماعی
فیلسوفان فرهنگ
لیبرالهای کلاسیک اهل ایالات متحده آمریکا
لیبرترینهای اهل ایالات متحده آمریکا
مترجمان حافظ
مربیان
منتقدان اجتماعی
منتقدان فرهنگی اهل ایالات متحده آمریکا
منتقدان فرهنگی
نویسندگان الجیبیتی اهل ایالات متحده آمریکا
نویسندگان اهل بوستون
نویسندگان اهل ماساچوست
نویسندگان سده ۱۹ (میلادی) اهل ایالات متحده آمریکا
نویسندگان مذهبی اهل آمریکا
نویسندگان مذهبی اهل ایالات متحده آمریکا
نویسندگان مرد غیر داستانی اهل ایالات متحده آمریکا
یونیتارینهای اهل ایالات متحده آمریکا |
9055 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%AA%20%D8%A7%D8%B3%D9%BE%D9%86%D8%B3%D8%B1 | هربرت اسپنسر | هربرت اسپنسر یکی از بزرگترین فیلسوفان سده نوزدهم بهشمار میرود. او در سال ۱۸۲۰ میلادی زاده شد. پدر و جدش آموزگار بودند و خود وی نیز هنگام تحصیل به ریاضیات و علوم فنی علاقهمند بود و مهندسی آموخت. لیکن از آموزش منظم و روشمندی برخوردار نبود و معلومات فراوان و پراکندهٔ خود را از راه تجربه و تتبعات شخصی به دست آورد. اسپنسر این فرزانه مادی گرای، در زمان خود با کارل مارکس دمساز بود. او به تفکیک اجتماعی نیز باور داشت.
زندگی اولیه
هربرت اسپنسر در ۲۷ آوریل ۱۸۲۰ در شهر صنعتی داربی، انگلستان زاده شد. پس از تحصیلات مقدماتی در سال ۱۸۳۶ به استخدام شرکت راهآهن درآمد. او در هنگام بیکاری به نگارش و خودآموزی میپرداخت و بر اساس همین استعداد و سفارش عمویش، توماس اسپنسر، در نشریه «اکونومیست» به کار مشغول شد. مرگ عموی هربرت اسپنسر در سال ۱۸۵۱ و ارثیهای که برای او به جا گذاشت، به آرزوی او جامهٔ عمل پوشاند. او مشاغل خود را رها کرد و به عنوان نویسنده و پژوهشگری آزاد به پژوهش در زمینه علوم رایج زمان همت گماشت. او با شیفتگی و درایت خویش به آموختن مطالب و دستآوردهای دانشمندان زیستشناس مانند لامارک و کارپنتر پرداخت و دریافتهای خود را در زمینه جامعهشناسی به کار گرفت. او هیچگاه ازدواج نکرد و پس از مرگش بنا به وصیت او، جسدش سوزانده شد.
روحیات و خلقیات
هربرت اسپنسر شخصیتی کمابیش گوشهگیر، دروننگر و تقریباً فردگرا و آرام بود؛ لذا همکارانش در اداره راهآهن لندن و برمینگهم چندان توجهی به او نداشتند. او تمایل داشت دشمنی کارکنان مافوقش را برانگیزد و هرگاه احساس میکرد حق با اوست، با آنان به جروبحث میپرداخت. از همین رو فردی چندان دوست داشتنی نبود، اما با این حال به او احترام بسیار میگذاشتند. در خلال نگارش ایستایی اجتماعی بیخوابیهای اسپنسر آغاز و به قدری عذابآور شد که برای تحمل آن، به استعمال تریاک رو آورد. با گذر سالها، بیماریهای جسمی و روانی او شدت یافت. به طوری که فقط میتوانست ساعات اندکی در روز کار کند. او تا آخر عمر از اختلالات عصبی رنج برد. اندکی پس از انتشار اصول روانشناسی، اسپنسر دچار نوعی بیماری عصبی ناشناخته شد. گاهی پیش میآمد که او ساعتها بیهدف در شهر قدم میزد و زمانهایی که اصلاً نمیتوانست بخواند یا بنویسد. غالباً از معاشرتهای اجتماعی کناره میگرفت و در اواخر عمر، حتی تصور این که در برابر جمع سخنرانی کند، برایش طاقت فرسا بود. اسپنسر نه تنها تا آخر عمر مجرد بود، بلکه احتمالاً هیچگاه با زنی رابطه جنسی برقرار نکرد.
زندگی علمی و تحقیقی
در آغاز به گونه پراکنده به تحصیل ریاضیات و شیمی و فیزیک و دانش تشریح پرداخت و سپس به دانشهای طبیعی روی آورد. پس از خواندن کتاب داروین در نگره ابداعی خود دربارهٔ دگرگشت و تکامل موجودات استوارتر شد البته پیش از خواندن آثار داروین از نگرشهای لامارک طبیعی دان نیز سود جسته بود. فلسفه دانشی او که دیدگاهش، روشن ساختن پدیدههای زندگی و ذهن و جامعه در چهارچوب اصطلاح ماده، حرکت و نیرو بود به کتاب هیجده جلدی برآمد. شالوده فلسفه او در روشن نمودن همه جهان هستی به مانند حرکتی پیشرو از یک مرحله به مرحله کاملتر، بر پایه «قوانین تکامل» نهاده شده بود. مهمترین علاقهٔ اسپنسر مطالعهٔ دگرگونی در ساختارهای اجتماعی است. از نظر اسپنسر تکامل از یک وضعیت نامعین، نامنسجم و یکدست به وضعیت منسجم، ناهمگون و چند دست (متکثر) حرکت میکند. هرچه تمایز بیشتر باشد انسجام بیشتر خواهد شد و وابستگی تقویت میشود.
از آغاز عمر به بحث دربارهٔ مسایل سیاسی، دینی و فلسفی علاقه داشت و از طریق مطالعه و تحقیق در علوم طبیعی به نظریاتی متحول و پیشرو دست یافت.
در این مقصود رنج برد و ضعف پیری مانع کارش نگردید. وقتی که به این کار همت گماشت کتاب معروف داروین هنوز نوشته نشده بود و چون این کتاب منتشر شد اسپنسر در فلسفه و عقیده خود استوارتر گردید و از تحقیقات داروین نیز استفاده کرد. اسپنسر مانند سن سیمون، آگوست کنت و کارل مارکس به دنبال تفسیر جامعه و تغییر آن کوشش داشت. او در سال ۱۸۶۰ میلادی شاهکار زندگی خود را به نام «تکامل» آغاز کرد. اسپنسر اعتقاد داشت که تکوین اجسام به اهتمام اجزای متشکل در درون خود صورت میگیرد. مبدأ چنین تفکری که: تکامل بهطور مستقل و خارج از مشیت الهی یا قدرت دیگری انجام میگیرد، در عهد خود فرضیهای انقلابی بود. اسپنسر علاوهبر زیستشناسی، به قلمرو جامعهشناسی و سپس «اخلاق» که احتمالاً در آن دوره به عنوان درجات مترتب در نظم پدیدهها محسوب میشد، روی آورد. اسپنسر موفق شد با ارائه اصولی که از فرضیه تکامل برگرفته بود، فلسفه عمومی را بارور سازد. او معتقد بود که: کهکشان به صورت مجموعهای عظیم حرکت میکند و پیوسته در جهت کسب ویژگیها و تفکیک و تنظیم عناصر، تکمیل میگردد و در این مسیر به همآهنگی بیشتر بین عناصر تشکیلدهنده میپردازد. در مجموعه رسالات زیستشناسی (۶۷–۱۸۶۴)، اسپنسر از نظرات چارلز داروین و آلفرد راسل والس دربارهٔ تقسیم کار بین سازوارهها سود جستهاست.
فعالیت در نشریه اکونومیست
اسپنسر در سال ۱۸۴۸ به لندن نقل مکان کرد و در مقام ویراستار، در نشریه اکونومیست مشغول به کار شد. با مرگ عمویش (تامس اسپنسر) در سال ۱۸۵۳ ثروت هنگفتی به او به ارث رسید. اسپنسر در نتیجه به دست آوردن این ثروت کارش را در نشریه اکونومیست رها کرد و به مثابه دانشمندی مستقل، بدون داشتن شغل ثابت و ارتباط با دانشگاه به زندگی ادامه داد.
اندیشه
اسپنسر به قیاس جامعه با ارگانیسم زیستشناختی مبتنی بر تشبیه جامعه به اندام موجود زنده باورمند است. او نقش متغیرهای محیطی را در سازماندهی اجتماعی قبول داشت و بر این باور بود که اَبَرارگانیک (جامعه) و ارگانیسم (اندام موجود زنده) از شش جنبه مشابه یکدیگرند:
جامعه و افراد رشد میکنند.
با بزرگ شدن، پیچیدگیها نیز افزایش مییابد.
پیشرفت در ساختار، تجزیه کارکرد را به همراه دارد.
اجزای کل وابسته به یکدیگرند.
هر ارگانیسم یک جامعه است.
برخی از اجزا از میان میروند و برخی دیگر به حیات خود ادامه میدهند (همه افراد جامعه همزمان نمیمیرند).
با این همه، اسپنسر احساس میکرد بین ارگانیسم با جامعه تفاوتهایی وجود دارند:
تفاوت در میزان پیوستگی: در ارگانیسم، ارتباطی نزدیک و اتصالی محکم و عینی بین اعضاء وجود دارد در حالی که جامعه متشکل از افرادی مجزا و آزاد است (افراد، در صورت تمایل، میتوانند با جامعه پیوند یابند یا از آن ببرند).
تفاوت در ابزار ارتباطی: در ارگانیسم، ارتباط میان اعضا به واسطه حرکت ذرات مولکولی و در جامعه، از طریق زبان صورت میگیرد.
تفاوت در آگاهی: در ارگانیسم، وجود اعضا برای خدمترسانی به کل، در حالی که در جامعه، کل برای خدمترسانی به افراد است.
اسپنسر باور دارد همه نیروهای یک باشنده (موجود) زنده را میتوان به دو بخش تقسیم نمود:
نیروی «نگهداری ذات»
نیروی پیدایش و آفرینش یا ماناساز
نظریه بقای اصلح
اسپنسر اصطلاح بقای اصلح را نخستین بار در کتاب اصول زیستشناسی، در سال ۱۸۶۴ به کار برد. مهمترین کمک اسپنسر به رشد تفکر اجتماعی را باید طرح همین مفهوم دانست. بسیاری به اشتباه طرح مفهوم بقای اصلح را به داروین نسبت میدهند؛ در حالی که اسپنسر این مفهوم را حدوداً ده سال پیش از انتشار اندیشههای داروین در خصوص انتخاب طبیعی مطرح کرد. داروین بعدها گفت که اساساً اصطلاح بقای اصلح اسپنسر را بر اصطلاح انتخاب طبیعی خود ترجیح میدهد. کارِنیرو بعدها توضیح داد، علت این ترجیح احتمالی داروین آن بود بود که در ایده انتخاب طبیعی، اینگونه استنباط میشود که عاملی هوشمند (در اینجا طبیعت) امر انتخاب را به نفع انسان انجام میدهد. در حالیکه، بر مبنای اصطلاح بقای اصلح اسپنسر، طبیعت بیش از آنکه انتخاب کند، موارد «نامناسب» گونهها را حذف میکند. نظریهٔ بقای اصلح اسپنسر قابل فهمتر از انتخاب طبیعی داروین است. داروین فقط به فرایند تغییر گونههای زیستشناسی توجه داشت، در حالیکه اسپنسر علاوه بر آن، به فرایندهای اجتماعی و نتیجهٔ نهایی (بقای اصلح) پرداخت.
از نظر اسپنسر تکامل گونههای زیستشناختی و گونههای اجتماعی اساساً مربوط به بقای اصلح است. بر این اساس، فرایندهای تکاملی، گونههای نامناسب (ناصالح) را تصفیه میکنند و پیامد نهایی این تصفیه شکلگیری جامعهای کاملتر خواهد بود. اسپنسر این پیامد را ناشی از فرایندهای طبیعی میدانست و طرفدار پروپاقرص اقتصاد آزاد یا سیاست عدم مداخله بود. کلید این فرایند «سازگاری» است؛ و در این تفکر افراد باید با تغییرات جامعه (و محیط)، تغییر کنند. این ایدهٔ بنیادی، که طبق آن نباید در فرایند سازگاری مداخلهای صورت گیرد، نشان میدهد که «افراد فاقد صلاحیت» (افراد ناصالح) (فقیران، ضعیفان، جاهلان، یا بیماران) «غربال» میشوند. اسپنسر فرایند طبیعی تنازع بقا را نوعی فرایند تصفیه زیستشناختی میدانست. وی در کتاب ایستایی اجتماعی میگوید:ظاهراً مشکل است که بیوهها و یتیمان را در جدال با مرگ و زندگی رها کنیم با این وجود، چنانچه این موضوع را نه به صورت جداگانه، بلکه به صورتی مرتبط با منافع کلّ بشر در نظر بگیریم، میبینیم که این فجایع هولناک سرشار از منفعت است؛ از جمله اینکه، فرزندان افراد بیمار سریعتر میمیرند و افراد نابهنجار و ضعیف به مثابهٔ قربانیهای بیماریهای همهگیر جدا میشوند.اسپنسر در مورد مستمندان بسیار سنگدل و مخالف کمک دولت به آنان بود. در همین خصوص نوشتهاست:قانون حمایت از مستمندان، که با معلّق کردن فرایند سازگاری، موجب گسترش دامنهٔ فقر در آینده خواهد شد، همین امروز نیز میتواند چنین پیامدی به همراه داشته باشد. بخش زیادی از پولهایی که هر سال صرف کمک به مستمندان میشود، میتواند صرف حمایت از کارگرانی شود که در بخشهای تولیدی مشغول به کار هستند، مانند زهکشی زمینها، ساخت ماشینآلات صنعتی و غیره. از این طریق انبارها به سرعت پر از کالاهای تولیدی شده و متعاقباً کمبود کالا برطرف خواهد شد.اسپنسر با هر گونه مداخلهٔ دولت در فعّالیّتهای خصوصی مخالف بود و از نظر او، رقابت موجب میشود تا افردی که به لحاظ زیستشناختی و اجتماعی صلاحیّت ندارند، نابود شوند. دیدگاه فردگرایانهٔ اسپنسر و اعتقادش به اقتصاد آزاد با استقبال گرم سرمایهداران آمریکایی مواجه شد، چرا که برای آنان توجیه پسندیدهای فراهم میکرد تا موقعیّت ممتازشان را به فضائل برترشان نسبت دهند.
اسپنسریسم اقتصادی
تاثیر دیدگاه بقای اصلح اسپنسر و نوع نگاه او به بقای سازگارترین و قوی ترین گونه بر پژوهشگر معاصر ایرانی عنایت اله مرشدی(به انگلیسی: Enayatollah Morshedi''') تا آنجا بوده که این محقق با نگاهی ارگانیک به زیست بوم آینده و تعمیم نظر اسپنسر به اکوسیستم کسب و کارها و سازمان های اقتصادی،ادعا و نظریه ای تحت عنوان اسپنسریسم اقتصادی: بقای سازگارترین بنگاه و انتخاب آینده را در کتاب خود با عنوان کسب وکارهای جهان آینده مطرح نموده است. به طور خلاصه طبق نظریه اسپنسریسم اقتصادی که از سوی عنایت اله مرشدی در کتابش مطرح گردیده،در زیست بوم اقتصادی آینده و تحولات آن و محیط های خرد و کلان کسب و کار، سازمان اصلح که همانا سازگارترین بنگاه با تحولات و روندها است، پیروز و پایدار خواهد بود. در نظریه اسپنسریسم اقتصادی مرشدی،منظور از سازمان یا بنگاه اصلح منعطف ترین سازمان در برابر تغییرات با یادگیرنده ترین فرهنگ سازمانی است که کمترین مقاومت را در برابر تغییرات و تحولات نوآورانه و فنآورانه جهان آینده از خودنشان میدهد. مرشدی با نگاهی ارگانیک به مفاهیم آینده و سازمان، دیدگاه بقای اصلح اسپنسر را به اکوسیستم سازمان های اقتصادی تسری و تعمیم داده است و از آن با نام اسپنسریسم اقتصادی یاد می کند.
پایان عمر
اسپنسر مردی جدی، منطقی و از اوهام شاعرانه به کلی دور بود. او فاقد ذوق و شور و عشق و زیباییهای زندگی بود و تا پایان عمر تأهل اختیار نکرد و به ثروت نیز اعتنایی نداشت. وی ۸۳ سال زندگی کرد و سرانجام در ۸ دسامبر ۱۹۰۳ میلادی در برایتون درگذشت.
کتابشناسی
ایستایی اجتماعی (۱۸۵۱)
فرضیه جمعیت (۱۸۵۲)
اصول روانشناسی (۱۸۵۵)
ارگانیسم اجتماعی (۱۸۶۰)
آموزش و پرورش (۱۸۶۱)
نخستین اصول (از مجموعه فلسفه ترکیبی) (۱۸۶۲)
اصول زیستشناسی (۶۷–۱۸۶۴)
اصول روانشناسی (۷۲–۱۸۷۰)
بررسی جامعهشناسی (۱۸۷۳)
اصول علوم اجتماعی (۱۸۷۴)
اصول اخلاق (۹۳–۱۸۷۹)
انسان علیه دولت (۱۸۸۴)
اصول جامعهشناسی (۱۸۹۰)
زندگینامه شخصی'' (۱۹۰۴)
کتابشناسی فارسی
اسپنسر، هربرت، ۱۴۰۰: انسان در مقابل دولت، مترجم نجات بهرامی، تهران: دنیای اقتصاد، ۱۰۰ صفحه. ISBN 9786004971003
جستارهای وابسته
نامداران فلسفه غرب
فیلسوفان سده نوزدهم
ایستایی اجتماعی
داروینیسم اجتماعی
پانویس
پیوند به بیرون
Biographical
Herbert Spencer entry in the Internet Encyclopedia of Philosophy by William Sweet
آی کتاب (برداشت آزاد)
زندگی و اندیشهٔ بزرگان جامعهشناسی، لیوئیس کوزر، محسن ثلاثی، انتشارات علمی، ۱۳۸۰
http://de.wikipedia.org/wiki/Herbert_Spencer
هربرت اسپنسر
اقتصاددانان سده ۲۰ (میلادی)
اقتصاددانان لیبرترین
اهالی داربی، انگلستان
تاریخ لیبرترینیسم
جامعهشناسان اهل انگلستان
جامعهشناسان اهل بریتانیا
اسپنسر، هربرت
جامعهشناسان مرد
خاکسپاریها در گورستان هایگیت
درگذشتگان ۱۹۰۳ (میلادی)
زادگان ۱۸۲۰ (میلادی)
زیستشناسان اهل انگلستان
فایدهگرایان
فمنیستهای فردگرا
فمینیستهای مرد
فیلسوفان اخلاق
فیلسوفان اهل انگلستان
فیلسوفان زبان
فیلسوفان سده ۱۹ (میلادی)
فیلسوفان سده ۱۹ (میلادی) اهل انگلستان
فیلسوفان سده ۱۹ (میلادی) اهل بریتانیا
فیلسوفان سده ۲۰ (میلادی) اهل بریتانیا
فیلسوفان سیاسی اهل انگلستان
فیلسوفان علم
فیلسوفان علوم اجتماعی
فیلسوفان فرهنگ
فیلسوفان فمینیست
لامارکیسم
لیبرالهای کلاسیک
لیبرالهای کلاسیک اهل بریتانیا
لیبرترینهای اهل انگلستان
منتقدان اجتماعی
منتقدان فرهنگی
ندانمگرایان اهل انگلستان
نویسندگان دوره ویکتوریا
نویسندگان سیاسی اهل انگلستان
نویسندگان غیر داستانی سده ۲۰ (میلادی) اهل بریتانیا
نویسندگان فمینیست
نویسندگان مرد غیر داستانی اهل انگلستان
نویسندگان مرد غیر داستانی اهل بریتانیا
نظریهپردازان سیاست اهل انگلستان
نظریهپردازان لیبرترین
نویسندگان غیر داستانی سده ۱۹ (میلادی) اهل بریتانیا
نویسندگان سده ۱۹ (میلادی) اهل بریتانیا
اقتصاددانان سده ۱۹ (میلادی)
اقتصاددانان انگلیسی
فیلسوفان سیاسی
فیلسوفان اقتصاد |
9056 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%DB%8C%D9%84%DB%8C%D8%A7%D9%85%20%D8%A7%DA%A9%D8%A7%D9%85 | ویلیام اکام | ویلیام اکام (ویلیام اوکامی، ویلیام اهل اوکام) منطقدان و فیلسوف انگلیسی بود. او در سال ۱۲۸۵ (میلادی) در دهکده اُکام، در ساری (انگلستان) در جنوب لندن زاده شد. او به احتمال قوی شاگرد دانس اسکوتوس بود. اکام مدتی در پاریس به تدریس مشغول بود و در مبارزهای که میان کلیسا و دولت در جریان بود، به طرفداری از ناسیونالیسم برخاست و در نتیجه مغضوب کلیسا شد و ناچار شد، به حاکم باواریا پناه ببرد. در حقیقت دوره فلسفه مدرسی با اکام پایان میپذیرد.
در آغاز دسامبر ۱۳۲۷ (میلادی) میکائیل چزنایی، رهبر فرانسیسیها، وارد آوینیون شد؛ شهری که پاپ یوهانس بیستودوم او را به آن جا احضار کرده بود تا در مورد حملات خود به تشکیلات پاپ در حمایت از فقر اهل انجیل پاسخ دهد. «به خواست چزنایی، اکام هم به بحث فقر علاقه نشان داد. در سال ۱۳۲۸ (میلادی) میکائیل چزنایی به همراه چندین نفر از جمله ویلیام اکام از آوینیون گریخت. در حالی که او و همراهانش به امپراتور لودویگ باواریایی پیوسته و به مونیخ رفته بودند، پاپ این افراد را تکفیر کرد.»
اکام از پیشگامان نامگرایی است. او حقیقت را در افراد میدانست، نه در کلیات و علم را محصول تجربه و مشاهده میدانست، نه تخیلات. اکام علم الهیات را یکسره از فلسفه جدا کرد و کوشید علم را از چنگال کلیسا برهاند. مهمترین أثر اکام در فرهنگ روشنفکری نوین به خاطر اصل ایجاز در توصیف و الگوسازی است. جمله معروف او ((احتمال صحیح بودن توضیح سادهتر، بیشتر است)). این اصل با نام تیغ اوکام معروف است.
ویلیام اُکام در سال ۱۳۴۹ (میلادی)، که مرگ سیاه اروپا را فراگرفته بود، به علت بیماری طاعون درگذشت.
زندگینامه
ویلیام اوکام در سال ۱۲۸۷ در اوکهام، ساری به دنیا آمد. اعتقاد بر این است که او سپس از سال ۱۳۰۹ تا ۱۳۲۱ در دانشگاه آکسفورد الهیات تحصیل کرد، اما در حالی که او تمام شرایط لازم برای مدرک کارشناسی ارشد در الهیات را تکمیل کرد، هرگز به مقام نایب استاد نائل نگردید. به همین دلیل، او عنوان افتخاری Venerabilis Inceptor یا «مبتدی ارجمند» را به دست آورد.
در قرون وسطی، احکام الهیات پیتر لومبارد (۱۱۵۰) به یک اثر استاندارد الهیات تبدیل شده بود و بسیاری از علمای الهیات بلندپرواز، تفسیرهایی بر آن نوشتند. ویلیام اوکهام از جمله این مفسران علمی بود. با این حال، تفسیر ویلیام مورد استقبال همکارانش یا مقامات کلیسا قرار نگرفت. در سال ۱۳۲۴، تفسیر او توسط مجمع اسقفها بهعنوان غیرمتعارف محکوم شد، و او به آوینیون، فرانسه دستور داده شد تا در برابر دادگاه پاپ از خود دفاع کند.
دی دیدی دیگر، که اخیراً توسط جورج کنیش ارائه شدهاست؛ اوکهام ابتدا در آوینیون به عنوان استاد فلسفه در مدرسه فرانسیسکن منصوب شد و مشکلات انضباطی او هنوز تا سال ۱۳۲۷ آغاز نشده بود. بهطور کلی اعتقاد بر این است که این اتهامات توسط جان لوترل صدراعظم آکسفورد وضع شدهاست. وزیر کل فرانسیسکن، مایکل اف سزنا، به آوینیون احضار شده بود تا به اتهامات بدعت پاسخ دهد. از یک کمیسیون الهیات خواسته شده بود که تفاسیر او را بررسی کنند، و در همین حین بود که ویلیام اوکهام خود را درگیر بحث متفاوتی کرد. میکائیل اف سزنا از ویلیام خواسته بود تا استدلالهای پیرامون فقر حواری را بررسی کند. فرانسیسکنها بر این باور بودند که عیسی و حواریونش هیچ ملکی به صورت فردی یا مشترک ندارند، و قانون فرانسیس قدیس به اعضای نظم دستور میداد که از این رویه پیروی کنند. این باعث شد که آنها با پاپ جان بیست و دوم درگیری داشته باشند.
به دلیل حمله پاپ به حکومت فرانسیس قدیس، ویلیام اوکهام، مایکل اف سزنا و دیگر فرانسیسکنهای برجسته در ۲۶ مه ۱۳۲۸ از آوینیون گریختند و در نهایت به دربار امپراتور روم مقدس لویی چهارم باواریا پناه بردند. نتیجه آن شد که ایشان درگیر اختلاف با پاپ شدند و از ویلیام حمایت کردند. ویلیام پس از مطالعه آثار جان بیست و دوم و اظهارات قبلی پاپ، با وزیر کل موافقت کرد. ویلیام در ازای پشتیبانی و حمایت، رسالههایی نوشت که از امپراتور لوئیس برای داشتن کنترل عالی بر کلیسا و دولت در امپراتوری مقدس روم دفاع میکرد. «در ۶ ژوئن ۱۳۲۸، ویلیام رسماً به دلیل ترک بدون اجازه آوینیون تکفیر شد. فلسفه ویلیام اوکام هرگز رسماً به عنوان بدعت محکوم نشد.
او بخش عمده ای از باقیمانده عمر خود را صرف نوشتن در مورد مسائل سیاسی، از جمله اختیارات نسبی و حقوق قدرتهای معنوی و دنیوی کرد. پس از مرگ مایکل سزنا در سال ۱۳۴۲، ویلیام رهبر گروه کوچک معترضان فرانسیسکن شد که با لویی چهارم در تبعید زندگی میکردند. ویلیام اوکام (پیش از شیوع طاعون) در ۹ آوریل ۱۳۴۷ درگذشت.
اندیشه فلسفی
ویلیام اوکام از اصلاحات مکتبی، هم در روش و هم در محتوا حمایت میکرد، که هدفش سادهسازی بود. اوکام بسیاری از کارهای برخی از الهیدانان قبلی، به ویژه دانس اسکوتوس را به کار برد. ویلیام اوکام دیدگاه خود را در مورد قدرت مطلق الهی، فیض و توجیه، و بسیاری از معرفتشناسیها و اعتقادات اخلاقی خود را از دانس اسکوتوس استخراج کرد. با این حال، او علیه اسکاتوس در زمینههای جبر، توبه، درک او از کلیات، و دیدگاهش درباره صرفهجویی در تیغ اوکام واکنش نشان داد.
منابع
آی کتاب
اخلاقگرایی اقتصادی
افراد تکفیرشده توسط کلیسای کاتولیک رومی
الاهیدانان مسیحی اهل انگلستان
اوکامیسم
اهالی بخش گیلفورد
تجربهگرایان
دانشآموختگان دانشگاه آکسفورد
درگذشتگان ۱۳۴۷ (میلادی)
ریاضیدانان سده ۱۴ (میلادی)
زادگان ۱۲۸۷ (میلادی)
زادگان دهه ۱۲۸۰ (میلادی)
علم در سده ۱۴ (میلادی)
فرانسیسکن
فیلسوفان اهل انگلستان
فیلسوفان زبان
فیلسوفان سده ۱۳ (میلادی)
فیلسوفان سده ۱۴ (میلادی)
فیلسوفان کاتولیک
قدیسان کلیسای آنگلیکان
منطقدانان اهل انگلستان
منطقدانان
نظریه فرمان الهی
نویسندگان سده ۱۴ (میلادی) اهل انگلستان
نویسندگان لاتین سده ۱۴ (میلادی)
نویسندگان لاتینزبان رنسانس |
9067 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DA%A9%D8%A8%D8%B1%20%DA%AF%D9%86%D8%AC%DB%8C | اکبر گنجی | اکبر گنجی (زادهٔ ۱۱ بهمن ۱۳۳۸) نویسنده، روزنامهنگار و فعال سیاسی ایرانی است. او از فرماندهان پیشین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است که پس از جدایی از سپاه در سال ۱۳۶۳ در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مشغول به کار شد. در ۱۳۶۹ او با گروهی از فعالان و روزنامهنگاران به سرپرستی محمد خاتمی، گروهی موسوم به حلقه کیان را تشکیل داد که ماهنامهٔ کیهان فرهنگی را منتشر میکردند. گنجی همچنین در دوران شهرداری غلامحسین کرباسچی به همراه عدهای دیگر جنبش مطبوعات اصلاحطلب را تشکیل داد و در روزنامهٔ همشهری مشغول به کار بود. او در اواخر دههٔ ۱۳۷۰ پس از اقداماتی مانند افشاگری دربارهٔ قتلهای زنجیرهای و شرکت در کنفرانس برلین زندانی شد. او برندهٔ جوایزی از جمله جایزه قلم طلایی انجمن جهانی روزنامهنگاران، جایزه مارتین انالز و جایزه میلتن فریدمن مؤسسه کیتو شدهاست.
گنجی پس از آزادی از زندان به اروپا و سپس آمریکا رفت و از آن زمان با فعالیت در رسانهها و روزنامههای غربی مقالات مختلفی را منتشر کردهاست. او پس از اعتراضات سراسری به انتخابات ۱۳۸۸ در ایران، از جمله حامیان جنبش سبز ایران بود که به همراه گروهی دیگر از شخصیتهای سیاسی و فرهنگی مقیم خارج کشور در نامهای به کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد خواستار ارائه پرونده حقوق بشری ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد و ارسال آن به دادگاه بینالمللی لاهه شد.
زندگینامه
اکبر گنجی در ۱۱ بهمن ۱۳۳۸ در کوی سیزده آبان شهر ری، تهران به دنیا آمد. پدرش در پمپ بنزین مشغول به کار بود. او یک خواهر و دو برادر دارد. همسر گنجی معصومه شفیعی است و از او صاحب دو دختر شدهاست.
آغاز انقلاب ۱۳۵۷ و ورود به سپاه پاسداران
وی در دوران انقلاب ۱۳۵۷ ایران از فعالین خیابانی بود. صفار هرندی در یک سخنرانی در سال ۱۳۹۰ ادعا کردهاست که اکبر گنجی آن روزها دنبال دخترهایی میگشت که چند تار مو از زلفشان بیرون زده و به روی آنها اسید میپاشید و اینکه به او اکبر پونز میگفتند برای این بود که به پیشانی دخترهای جوانی که پوشش متفاوتی داشتند پونز میچسباند. گرچه این ادعا توسط شخص دیگری مطرح نشدهاست و به نظر میآید استناد دیگران مانند رائفی پور نیز همین سخنرانی باشد.
اکبر گنجی بعدها و در هنگام تشکیل سپاه پاسداران به آن پیوست و به گفته خودش از نیروهای بخش آموزشی سپاه (عقیدتی-سیاسی) بود. اکبر گنجی از مخالفین ادامه جنگ ایران و عراق بعد از فتح خرمشهر بود. وی در سال ۱۳۶۲ در یک سخنرانی علنی در پادگان ولی عصر و در حضور محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه، به سیاست ادامه جنگ اعتراض کرد و آن را بیفایده دانست. وی در همان سخنرانی که باعث بحرانی در سپاه شد، فرماندهی سپاه، از جمله محسن رضایی، محسن رفیقدوست، محمدباقر ذوالقدر و زیبایینژاد را متهم کرد که سپاه را آلت دست سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی کردهاند و با نیروی نظامی سپاه کار سیاسی میکنند و خواستار برکناری فرماندهی سپاه شد. این سخنرانی که با استقبال نیروهای لشکر محمدرسولالله سپاه و تنش میان آنان با فرماندهی سپاه شده بود، واکنش شدیدی در سپاه در حال جنگ ایجاد کرد. دادستانی سپاه این برخورد را تمرد در شرایط جنگی دانست و برای گنجی خواستار اشد مجازات یعنی حکم اعدام شد. اما با وساطت منتظری و یوسف صانعی این موضوع منتفی شد. وی در سال ۱۳۶۳ از سپاه استعفا داد و از آنجا بیرون آمد.
ورود به عرصه فرهنگ
او بعد از کنار رفتن از سپاه چند سالی رابط فرهنگی سفارت ایران در ترکیه بود و همچنین او با اعضای نهاد اطلاعات نخستوزیری مانند سعید حجاریان که از بنیانگذاران اصلی وزارت اطلاعات بودند ارتباط داشت که گاهی باعث شده بعضی وی را از اعضای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بدانند. هر چند خود او هرگونه حضور و ارتباط با وزارت اطلاعات را تکذیب میکند. گنجی با پایان جنگ و پس از ورود به دانشگاه، از اوایل دههٔ هفتاد به حلقهٔ کیان پیوست. حلقهای که پس از جدا شدن خاتمی و شمس الواعظین و اعضای چپ مذهبی از روزنامه کیهان، به نشریه کیان روی آوردند. این نشریه ارگان روشنفکری دینی و نیز ارگان عبدالکریم سروش خوانده میشد.
او به وزارت ارشاد وارد شد و کار فرهنگی و روزنامهنگاری را آغاز کرد. او همکاری خود را با روزنامه کیان و کیهان آغاز کرد.
بازداشت در سال ۱۳۷۶
گنجی در سال ۱۳۷۶ در پی سخنرانی در دانشگاه شیراز، مورد پیگرد قضایی قرار گرفت. او متهم شده بود که رهبر وقت جمهوری اسلامی را با هیتلر و موسولینی مقایسه کرده است و با اتهام تشویش اذهان عمومی، به ۱ سال حبس محکوم شد.
بعد از دوم خرداد
با پیروزی محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری در دوم خرداد ۱۳۷۶، یاران او که اکبر گنجی نیز در میانشان بود به نام اصلاح طلبان شهره شدند و فعالیتهای گستردهٔ سیاسی و اجتماعی را پی گرفتند. نقد نظریه ولایت فقیه، افشای قتل های زنجیرهای و نقد به هاشمی رفسنجانی و علی خامنه ای همگی از اقدامات جنجال برانگیز آن دوره او بود. اکبر گنجی که حیطهٔ کاری خود را به پرونده و افشای رازهای قتلهای زنجیرهای ایران تخصیص داده بود، پس از مدتی با گسترش دایرهٔ کاری خود، دامنهٔ تحقیقاتش را به تمامی قتلهای مرموز «دگر اندیشان» در سالهای قبل بسط داد. با الهام از یک داستان بلوک شرق اروپا، کتابی به نام «عالیجنابان خاکستری» نوشته «ویتالی شنتالینسکی»، از اسامی رمز همچون «تاریکخانهٔ اشباح» برای محفل طراحان قتلها، استفاده کرد. طراحان قتلها را «عالیجنابان خاکستری» و اجراکنندهٔ آن را «شاهکلید» نامید. به باور او، دستورها از تاریکخانه به شاهکلید داده میشد و شاهکلید آن دستورها را برای اجرا، به سعید امامی که تنها یک مجری برای قتلها بودهاست، ابلاغ میکرد.
در ماه آذر سال ۱۳۷۹، گنجی پس از زندانی شدن و هنگام حضور در دادگاه، علناً علی فلاحیان، وزیر اطلاعات سابق در دوران هاشمی رفسنجانی را شاهکلید قتلهای زنجیرهای نامید و از روحانیون دیگری نیز نام برد، از جمله محمدتقی مصباح یزدی که او را محرک و صادرکنندهٔ فتوای قتلها یا به اصطلاح، «مراد عالیجنابان خاکستری» خواند. این اظهارات منجر به حملهٔ بنیادگرایان به وی و انکار نوشتههای او توسط ایشان شد. و منجر شد کتابهای «تاریکخانهٔ اشباح» و «عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری» پرفروش شوند.
در تاریخ ۷ دسامبر ۲۰۱۰ میلادی، اکبر گنجی در مصاحبهای با بخش فارسی بیبیسی ادعا کرد که «قتلهای زنجیرهای ایران پروژهای حکومتی بود» و «خود علی خامنهای هم پشت آن بود و شروع کردند به ترور مخالفان در داخل و خارج کشور و تعداد زیادی از مخالفان را هم در خارج کشور ترور کردند».
انتشار هفتهنامه راه نو از رویدادهای چشمگیر این دوران زندگی اوست.
بازداشت در سال ۱۳۷۹
وی پس از شرکت در یک کنفرانس جنجالی در آلمان که بعدها به کنفرانس برلین مشهور شد، در فرودگاه مهرآباد تهران در تاریخ سوم اردیبهشت ۱۳۷۹ دستگیر شد. دادگاه اولیه گنجی به ریاست قاضی مرتضوی وی را به دلیل چند اتهام سنگین سیاسی به ده سال حبس و پنج سال تبعید محکوم کرد اما دو سال بعد در دادگاه تجدیدنظر حکم گنجی تنها به شش ماه حبس کاهش یافت. قاضی این دادگاه علی بخشی بود که چندی بعد بازخرید گردید. با اعتراض دادستانی تهران، حکم گنجی دوباره نقض شد و این بار به شش سال حبس بدل گردید.
اعتصاب غذا
اکبر گنجی در زندان نه تنها از مواضع خود عدول نکرد که در برخی از آنها رادیکالتر شد. وی ابتدا جزوهٔ مانیفست جمهوریخواهی را نوشت که در آن به جدایی کامل دین از سیاست پرداخت. از این مانیفست در سال ۱۳۸۴، جلد دومی هم به قلم گنجی در زندان اوین منتشر شد که در آن شخص سید علی خامنهای را به شدت مورد انتقاد قرار داد. وی در این مانیفست از تاکتیک تحریم انتخابات ریاست جمهوری دورهٔ نهم دفاع کرد.
وی سرانجام در اعتراض به نادیده گرفتن حقوق زندانیان در زندان اوین میخواند، ابتدا برای سیزده روز دست به اعتصاب غذای نامحدود زد که با موافقت با به مرخصی آمدنش، این اعتصاب غذا شکست. او پس از دو هفته مجدد به زندان بازگشت. گنجی پس از بازگشت به خانه در مصاحبههایی با خبرگزاریهای بینالمللی رسماً بر سیاست تحریم انتخابات صحه گذارد و بهشدت از جدایی کامل دین از سیاست و تأسیس یک جمهوری تمام عیار به جای جمهوری اسلامی دفاع نمود. این گفتگوها او را به زندان بازگرداند و اکبر گنجی دوباره برای مدت ۷۴ روز دست به اعتصاب غذای نامحدود زد. در این مدت بسیاری از ایرانیان سراسر جهان و سران کشورهای غربی به حمایت از او برخاستند. ايجاد «کميتهء بين المللیِ حمايت از اکبر گنجی» توسط جمعی از ایرانیان فعال در آمریکا، تا حدودی افکار عمومی آمريکا و رهبری سازمان ملل متحد را نسبت به وضع وخيم گنجی آگاه کرد. در پی وخامت اوضاع عمومی و پس از چاپ عکسهایی از اکبر گنجی که وی را در حالتی رنجور نشان میداد، دادستان تهران سعید مرتضوی دستور انتقال گنجی را به بیمارستان میلاد صادر کرد. سرانجام پس از هفتاد روز، وی را به زندان اوین بازگرداندند. جمعی از فعالان سیاسی و فرهنگی برای راضی کردن او برای شکستن اعتصاب غذا به بیمارستان میلاد محل نگهداری او رفتند. گنجی در تاریخ ۲۵ مرداد ۱۳۸۴ از اعتصاب غذای خود دست کشید. رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا جرج دبلیو بوش، تونی بلر نخستوزیر انگلیس و کوفی عنان دبیرکل سازمان ملل متحد از جمله شخصیتهای بینالمللی بودند که خواهان آزادی اکبر گنجی شدند.
آزادی و خروج از ایران
گنجی در اسفند سال ۱۳۸۴ پس از گذراندن ۶ سال حبس، از زندان آزاد شد. گنجی چند ماه پس از پایان دوران زندان به خارج از ایران مسافرت کرد. گنجی از همان ابتدا، سفر خود را موقتی نامید و گفت به کشور باز خواهد گشت. گنجی جایزه قلم طلایی انجمن جهانی روزنامهنگاران را در کاخ بزرگ کرملین روسیه دریافت کرد. پس از آن به ایتالیا رفت و درفش نقرهای شهر فلورانس را گرفت. رئیس پیشین دادگاه بینالمللی جنایتهای جنگی، او را با نلسون ماندلا، واسلاو هاول مقایسه کرد و نمایندگان شهر فلورانس او را از سلسله راهگشایان آزادی دانستند که فضای استبداد را میشکند. گنجی در این سفر با بسیاری از اندیشمندان مشهور جهان دیدار و گفتگو کرد. پس از آن به فرانسه، آمریکا و کانادا رفت و جوایز متعدد دیگری را دریافت نمود؛ و در بسیاری از دانشگاههای آمریکا و کانادا و همچنین در پارلمان اروپا سخنرانی کرد.
او بعد از آزادی مجدد به خاطر انتشار کتاب مجمع الجزایر زندان گونه به دادگاه احضار شد.
حکم ارتداد
اکبر گنجی به دلیل نوشتن مجموعه مقالات قرآن محمدی که در آن مقالات دلایل بسیاری را برای این مدعا که «قرآن یککلام بشریست» مطرح میکند، توسط مکارم شیرازی مرتد و ناپاک اعلام شد
آثار
نامهها
پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خرداد (۱۳۸۸) و رویدادهای بعد از آن، اکبر گنجی طی نامهای به دبیرکل سازمان ملل متحد، ضمن توضیح کوتاهی پیرامون آن حوادث، شش درخواست مشخص را مطرح کرد. در طول یک ماه، ۲۶۵ تن از بزرگترین روشنفکران جهان- چون یورگن هابرماس، مارتا نسبام، چارلز تیلور، نوام چامسکی، جوز راموز هورتا (برندهٔ جایزه صلح نوبل در سال ۱۹۹۶)، نادین گوردیمر (برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات در سال ۱۹۹۱)، اورهان پاموک (برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات در سال ۲۰۰۶)، ماریو وارگاس یوسا، رابرت بلا، شیلابن حبیب، کورنل وست، هیلری پتنام، بنجامین باربر، هاوارد زین، مایکل والزر، طلال اسد، خوزه کازوناوا، نانسی فریزر، مارشال برمن، جوشوا کوهن، فیلیپ پتیت، ریچارد جی برنشتاین- با تأیید محتوای این نامه، آن را امضا کردند تا در اختیار دبیرکل سازمان ملل متحد قرار گیرد.
شش درخواست گنجی عبارت بودند از:
تشکیل یک کمیتهٔ بینالمللی حقیقتیاب به منظور بررسی فرایند رأیگیری، شمارش آرا و اعلام نتایج موارد تقلب و دستکاری در آرای مردم.
اعمال فشار به دولت ایران جهت ابطال انتخابات تقلبی و برگزاری انتخابات آزاد، رقابتی و منصفانه زیر نظر سازمان ملل متحد.
اعمال فشار به دولت ایران جهت آزادی کلیهٔ زندانیان اعتراضهای اخیر.
اعمال فشار به دولت ایران جهت رفع توقیف از رسانههای تعطیل شده در روزهای اخیر، و به رسمیت شناختن حق مردم ایران در زمینه آزادی، اظهار نظر و اعتراض مسالمتآمیز به نتایج انتخابات اخیر.
اعمال فشار به دولت ایران جهت ممانعت از هرگونه سرکوب و اعمال خشونت علیه مردم ایران.
به رسمیت نشناختن دولت کودتایی احمدینژاد و عدم همکاری با آن از سوی تمامی دولتها و مجامع بینالمللی.
کتابها
تلقی فاشیستی از دین و حکومت (مجموعه مقالات)، طرح نو، ۱۳۷۷.
نقدی برای تمام فصول (مجموعه مقالات خرداد و فتح)، طرح نو، ۱۳۷۸.
تاریکخانه اشباح (مجموعه مقالات دربارهٔ قتلهای زنجیرهای)، طرح نو، ۱۳۷۸.
عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری (مجموعه مقالات صبح امروز)، طرح نو، ۱۳۷۸.
کیمیای آزادی (دفاعیات اکبر گنجی در دادگاه کنفرانس برلین) طرح نو، ۱۳۸۰.
اصلاحگری معمارانه (مجموعه مقالات از زندان)، طرح نو، ۱۳۸۱.
مجمع الجزایر زندان گونه (مقالاتی از زندان)، طرح نو، ۱۳۸۱.
سنت، مدرنیته و پست مدرن. مانیفست جمهوریخواهی، جلد اول (چاپ نشد).
مانیفست جمهوریخواهی، جلد دوم (چاپ نشد).
قرآن محمدی [نقد قرآن].
نظرات
تحریم انتخابات
اکبر گنجی از مخالفات شرکت در انتخابات در ایران است. او شرکت در انتخابات ایران را به خاطر مشروعیت بخشیدن به حکومت خودکامه درست نمی داند. او معتقد است که چون انتقال قدرت در ایران صورت نمیگیرد، انتخابات معنایی ندارد.
قرآن و امام دوازدهم
اکبر گنجی در آن مقالات از معتقدان به این سخن که «قرآن کلام خداست» میخواهد تنها یک دلیل برای صدق این مدعای خود بیاورند. گنجی معتقد است در طول تاریخ معتقدان به این مدعا که «قرآن کلام خداست» حتی یک دلیل منطقی برای ادعای خود نیاوردهاند. وی همچنین در کتاب آسمانی یهودیان و مسیحیان تردید کردهاست. گنجی در بخش دیگری از این مقالات مدعی میشود که امام دوازدهم شیعیان (امام زمان) وجود خارجی نداشتهاست و در اینباره می گوید: «دوازدهمین امام شیعیان (مهدی) وجود خارجی ندارد، امام غایب، برساختهٔ نزاعهای خانوادگی بر سر ارث و میراث است.»
جایزهها
اکبر گنجی بهخاطر تلاش برای پیشبرد آزادی، برندهٔ جایزهٔ ۵۰۰ هزار دلاری میلتون فریدمن سال ۲۰۱۰ شد. مؤسسهٔ تحقیقاتی کیتو اعلام کرد که این جایزه را بهعلت حمایت اکبر گنجی از «دموکراسی سکولار و افشای نقش حکومت مذهبی ایران در قتل مخالفان» به وی اعطا کردهاست. محسن مخملباف کارگردانی ایرانی بعد از دریافت جایزه پاراجانوف در ارمنستان آن را به اکبر گنجی تقدیم کرد و او را بزرگمردی نامید که سالها زندان خانهاش بود.
دیگر جایزههای رسانهای اکبر گنجی:
«هلمن همت» در سال ۱۹۹۹ برای دفاع از آزادی بیان
«انجمن روزنامهنگاران» کانادا در سال ۲۰۰۰
«مدافعان حقوق بشر مارتین آنالز» در سال ۲۰۰۶
«انجمن ملی روزنامهنگاران آمریکا» در ژوئیه ۲۰۰۶
«آزادی مطبوعات» شهر سی ینا در ایتالیا در سال ۲۰۰۶
«قلم طلایی آزادی» از سوی انجمن جهانی مطبوعات و بنیاد جهانی ناشران در سال ۲۰۰۶
«آزادی و آينده رسانهها» توسط بنياد اسپارکاس لایپزیک در سال ۲۰۰۷
«آزادی بیان جان هامفری» از سوی سازمان حقوق و دموکراسی کانادا در سال ۲۰۰۷.
«درفش نقرهای» ایالت توسکانی ایتالیا از سوی شهرداری پراتو در آذر ۸۴
اعطای شهروندی افتخاری فلورانس در ۲۵ نوامبر (آذر ۱۳۸۴)
جایزه ویژه گفتگوی فرهنگهای انجمن خبرنگاران خارجی در بریتانیا (آذر ۱۳۸۴)
«قلم طلایی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات ایران» در سال ۱۳۸۴
جايزه آزادی ميسا در سال ۱۳۸۴
«انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران» به عنوان روزنامهنگار برتر در سال ۱۳۸۵
«آزادی مطبوعات» مسکو در سال ۱۳۸۵
جستارهای وابسته
فهرست زندانیان سیاسی ایران
فهرست کتابهای ایرانیان در نقد اسلام
منابع
پیوند به بیرون
مجموعه مقالات قرآن محمدی
صفحهٔ فیسبوک
اعتصاب غذاها
افراد زنده
افسران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
اهالی ری
دانشآموختگان دانشگاه تهران
روزنامهنگاران تحقیقی
گنجی، اکبر
روزنامهنگاران مرد اهل ایران
زادگان ۱۳۳۸
زادگان ۱۹۶۰ (میلادی)
زندانیان اهل ایران
زندانیان و بازداشتشدگان اهل ایران
فعالان دموکراسی در ایران
فعالان سیاسی اهل ایران
نویسندگان سیاسی اهل ایران
نویسندگان مرد اهل ایران
نویسندگان و شاعران مخالف جمهوری اسلامی ایران
شکنجه گر دختران ایران |
9069 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%DB%8C%D8%AF%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%20%D8%B9%D9%85%D9%88%D8%A7%D9%88%D8%BA%D9%84%DB%8C | حیدرخان عمواوغلی | حیدرخان عمواوغلی تاریوردی (زاده ۱۲۵۹ خورشیدی در سلماس – درگذشته ۵ آبان ۱۳۰۰ در گیلان) مشهور به حیدرخان عمواوغلی انقلابی ایرانی و از فعالان مؤثر جنبش مشروطه ایران و از رهبران حزب کمونیست ایران بود. پس از به توپ بستن مجلس حیدرخان عمواوغلی عدهای داوطلب فدایی را برای مبارزه با محمدعلی شاه و یاری مجاهدین تبریز روانه نمود و خود نیز به تبریز آمد.
حیدرخان عمواوغلی در بسیاری از رویدادهای انقلابی مشروطیت دست داشت:
ترور امین السلطان، صدراعظم مظفرالدین شاه،
بمب انداختن درخانه علاءالدوله
سوءقصد به محمدعلی شاه
کشتن شجاع نظام مرندی با بمب دستساز.
تأسیس حزب کمونیست ایران. حیدرخان عمواوغلی طی اولین کنگره خلقهای شرق در ۱۸ شهریور ۱۲۹۹ ریاست کمیته مرکزی حزب کمونیست جدید را بر عهده داشت.
حیدرخان پس از فتح تهران به فعالیت انقلابی خود ادامه داد. از جمله به کمک چهار تن از مجاهدان عبدالله بهبهانی را جلو چشم خویشانش ترور کردند. تا اینکه محل زندگی او شناسایی شد. به دستور یپرمخان او را تبعید کردند. حیدرخان به روسیه و از آنجا به فرانسه و سوئیس رفت و به همکاران لنین پیوست.
با شروع جنبش جنگل با آنان تماس گرفت و در اردیبهشت ۱۳۰۰ ه. ش، پس از مذاکرات طولانی، امضای توافق بر سر همکاری جدید با میرزا کوچکخان را امکانپذیر ساخت. پس از اختلافات و کشمکشهایی که در جنبش جنگل پیشآمد، حیدر خان در یکی از روستاهای گیلان محاصره و توسط میرزا کوچک خان و افرادش به قتل رسید. تاریخ کشته شدن وی را ۵ آبان ۱۳۰۰ مقارن با ۱۸ اکتبر ۱۹۲۱ ذکر نمودهاند.
آغاز زندگی
حیدرخان عمواوغلی مشهور به حیدر برقی که نام اصلیش حیدر تاریویردیوف افشار اورموی (خداداد) بود. نام والدین وی علی اکبر افشار و زهرا خانم ذکر شدهاست.
در کتاب شرح رجال ایران آمدهاست: «وی فرزند میرزا علیاکبر ارومیهای بود، معلوم نیست از ارومیه به قفقاز رفته یا از سلماس به هر جهت، جد حیدرخان یعنی پدر میرزاعلیاکبر معروف به حاجی ملاعلی تاری ویردیوف بود، و در شهر ارمنینشین الکساندروپل که یکی از ولایتهای صنفی ارمنستان بوده و بعدها در زمان تصرف امپراطوری عثمانی گمری و سرانجام در زمان حکومت اشتراکی شوروی به نام لنیناکال موسوم گشت، ساکن بودهاست.»
در محل تولد او اختلاف است. برخی او را اهل سلماس، برخی اهل قفقاز و برخی او را از مردم ارومیه دانستهاند. فریدون بازرگان که اهل سلماس بود و پدرش، پدر و پدربزرگ حیدرخان را به خوبی میشناخت و خود به وقت اقامت حیدرخان در روسیه با او دوستی داشت، وی را ایرانی و از ایل افشار ارومیه دانستهاست.
پدرش علیاکبر افشار، طبیب بود. مشهدی علیاکبر را مردم «عمو» خطاب میکردند. به همین خاطر حیدرخان به عمواوغلی (به ترکی یعنی پسرعمو) شهرت یافت. او مردی دلسوز و مهربان بود و در میان مردم نفوذ بسیار داشت. وی در سال ۱۲۶۵ ه.ش (۱۸۸۶م) به علت فشارهای مأموران دولتی همراه خانواده اش در شهر الکساندرپل (لنیناکان) در ارمنستان مقیم شد.
قفقاز
حیدر خان در آن شهر پس از اتمام تحصیلات ابتدائی در ایروان هم دبیرستان را با کسب مدال طلا به پایان رسانید و در عین حال با برخی از آثار انقلابی آشنا شد و ضمن اطلاع از مارکسیسم در ۱۸ سالگی وارد حزب سوسیال دموکرات شد. سپس در گرجستان به دانشگاه برق انیستیتوی پلی تکنیک وارد شد. حیدرخان میگوید از سن دوازده سالگی در روسیه سرش به امور سیاسی بازشدهاست.
حیدرخان بعد از تحصیل با دیپلم مهندسی برق به باکو رفت و در جریان انقلاب ۱۹۰۷ روسیه قرار گرفت. وی به اتفاق کراسین که از انقلابیون معروف بود، ایستگاه برقی بر پا کرد، سپس در کارخانه متقال بافی، ماشینیست برق شد و سرانجام به سمت سرمکانیک در صنایع نفتی تقی اف به کار مشغول شد. در این هنگام حزب اجتماعیون به رهبری نریمان نریمانف در باکو تشکیل شد و حیدرخان به عضویت کمیته مرکزی این تشکیلات انتخاب شد.
بازگشت به ایران
با اختراع چراغ برق و ورود آن به ایران متولیان آستان قدس به فکر افتادند که برای تأمین روشنائی حرم از کارخانه چراغ برق استفاده کنند؛ بنابراین مظفرالدین شاه در هنگام بازگشت از سفر اول اروپا (۲۵ فروردین تا ۴ آذر ۱۲۷۹) سه روز در باکو ماند و دستوری برای خرید موتور برق برای حرم امام رضا در مشهد صادر کرد، چون در آن زمان بین مسلمانان مهندس چراغ برق بسیار کم بود، بنابراین مسلمانهای باکو، حیدرخان عمو اوغلی را معرفی کردند. به عقیده کسروی، حیدرخان چون تحصیلات مهندسی برق داشت، به دعوت رضایوف (حاج میرزا محمود میلانی) از بازرگانان تبریز، پس از خرید ماشین اوتو دویتز و لوازم چهارصد چراغ، بهسمت خراسان حرکت کرد و در حدود جمادیالاول ۱۳۲۰ در کارگاه برق مشهد استخدام شد. حیدرخان عمواوغلی مدت ۱۵ ماه در مشهد مشغول به کار انداختن کارخانه برق حرم امام رضا و بالا خیابان بود.
در این زمان در مشهد نیرالدوله حکمرانی میکرد و سهام الملک متولی باشی آستان قدس بود، طبق تقریرات حیدرخان که میرزا ابراهیم منشی زاده نوشتهاست؛ «نیرالدوله در حین حرکت و عبور از کوچه و بازار عده کثیری از فراشها تقریباً به عده چهارصد نفر جلو و عقب خود انداخته و کسانی را که نشسته بودند، به زور بلند کرده و حکم به تعظیم کردن مینمودند، و حتی متولی باشی نیز از این حرکات معمول میداشت. چون چراغ برق یک چیز تازه درایران بود، اهل خراسان اغلب به تماشای کارخانه میآمدند. به همین دلیل تقریباً با تمام اهل خراسان از وضیع و شریف آشنا شدم»
از مجموع تقریرات حیدرخان چنین ملاحظه میشود که رابطه وی بهواسطه دارا بودن روحیه و اندیشههای انقلابی، با متولی باشی حسنه نبوده، بهطوریکه روزی در اول شب، کسی به عجله وارد کارخانه شد و گفت: متولی باشی برای تماشای کارخانه میآید، بهتر است چراغ جلو بفرستید، حیدرخان اعتنائی به او نکرد و دستور داد دروازه کارخانه را نیز بستند و متولی باشی پس از نیم ساعت انتظار، وارد کارخانه شد. مقصود حیدرخان از این تحقیرات، به صرافت انداختن و حالی کردن به مردم بود که تکلیف و وظیفه شخصیت بشریت را درک نمایند.
سفاکیهای حاکم وقت خراسان نیز او را ناراحت میکرد. در بدو ورود، حیدرخان نیرالدوله یک نفر را بر دروازه شهر شقه نموده و هر شقه را در دو سوی دروازه شهر آویزان کرده بود. مردم این عمل حکمران را تحسین میکردند و آن را نشانه توانمندی وی در اداره شهر میدانستند (رئیس نیا-۳۵). حیدرخان با توجه به اوضاع اجتماعی مشهد، گرانی نان و قحطی را بهانه تحریک مردم علیه حکمران قرارداده و خواست برای عزل وی قیام کنند، بنابراین هیجان غریبی در مردم ظاهر شده و یکباره عزل حاکم را خواستار شدند. در این قیام چندین خانه هم تاراج شد که یکی از آنها خانه نایب التولیه بود که بیست خم شراب از منزلش بیرون آوردند، دو خم از آن شراب را در دم بست دروازه صحن گذارده به عابرین میگفتند، این شرابها از خانه نقیبالسادات سرکشیک حرم بیرون آمدهاست که ظاهراً خود را تقدیس مینماید. اما این قیام به خاطر فهم کم مردم به نتیجه نرسید. پس از این بلوا (۱۳۲۱ق) نیرالدوله از حکومت عزل و رکنالدوله منصوب گردید.
حیدرخان عمواوغلی مدت ۱۵ ماه در مشهد مشغول به کار انداختن کارخانه برق حرم و بالا خیابان بود. کارخانه برق در آن زمان با زغال سنگ کار میکرد و در کوچهای بهنام چراغ برق قرارداشت. در قاب چهارچوبهای که در ایوان طلای صحن کهنه نصب کرده بودند این شعر با خط درشت و نستعلیق و با نور برق روشن در شبها جلوه خاصی داشت.
حیدرخان در مشهد به نشر افکار حزب سوسیال دموکرات پرداخت و حتی سعی و تلاش داشت که فرقه سیاسی تشکیل بدهد که موفق نشد. وبا آزادیخواهان آنجا مثل ملک الشعرای بهار ارتباط و همکاری داشت. ملک الشعرای بهار ضمن اشاره به آن، خود را جزء اعضای کمیته ایالتی نامیدهاست.
نامه سرگشاده به محمد علی شاه
قسمتی از یک نامه سرگشاده خطاب به محمد علی شاه قاجار، به قلم حیدر خان عمواوغلی. اصل نامه به زبان ترکی ست. آن نامه در نشریه «کوشش» چاپ تبریز منتشر شد. ترجمه فارسی آن از مصطفی افشار (تاری وردیف) برادر حیدر خان است.
از طرف کمیته انقلاب ایران به سرپرستی حیدر خان عمواوغلی
ما مصمم هستیم به تمام فشارها، زور گوییها و جنایات و وحشی گریها و تعدّیهای شما که امروز مانند امواج پهناور، همه جای ایران را پوشانیده و شعله آن مظالم به آسمان رسیدهاست، با ضدّ ضربهها پاسخ گوییم و به هر طریقی که شده به این وضع خاتمه دهیم. هیچ معنی و فایده ندارد که شما در کنجی نشسته و مشغول همجنس بازی باشید و نوکرهای شما، ملت نجیب و بدبخت ایران را غارت کنند و آنان را تا آخرین نخی که بر تن دارند لخت و سپس زندانی و معدوم کنند. هیچ دفاعی شما را تبرئه نمیکند.
ملت ایران نه به شخص شما و نه به دولت شما مطلقاً اعتماد ندارد. شما باید از سلطنت استعفا داده کنار بروید و اعضا دولت شما بهطور صلح جویانه به خانههای خود بروند و در کمال آرامش در آنجا بمانند و جای خود را به مدافعان با غیرت و با اراده ملت بسپارند. شما خود را شاه شاهان ایران و سلطان مستبد مطلق العنان کشور میدانید؛ ولی من به شما اعلام میکنم که هرگز چنین کسی نبودهاید؛ فقط یک مفتخور پست کثیف، رشوه خوار، آلوده و خائن به ملت و کشور هستید. تلاش شما برای چیست؟ شما در هر ساعت و دقیقه آمادهاید تمام نعمات و موهبتها، منافع، حقوق و استقلال کشور و وطن را در قبال یک دانه عدس به بیگانگان بفروشید.
آیا غیر از این است؟ اقلاً یک کار خیر، یک اقدام موهبتآمیز که به نفع ملت انجام داده باشید به من نشان بدهید. بر عکس، تمام طبیعت شما، تمام وجود شما پر از نارسایی و نقصان و فساد است. شما فاقد شهامت، کوشش، همّت، انرژی و معتقدات هستید. شما حتی کوچکترین احساس عدالت ندارید و فاقد اخلاق هستید…
... در حال حاضر از نظر ملت، شما پستترین و منفورترین حیوان هستید و موجودی سقوط کرده. ملت نجب ایران بدون استثنا از شما متنفر است…
تهران
حیدرخان در رجب ۱۳۲۱ ه.ق از مشهد به تهران رفت و در کارخانه برق حاجی امینالضرب استخدام شد. چون در این کارخانه کار میکرد به «حیدرخان برقی» شناخته شد.
حیدرخان عمواوغلی با اوجگیری جنبش مشروطه در بسیاری از رویدادهای انقلابی مشروطیت دست داشت. ظاهراً اندیشه ترور امین السلطان، صدر اعظم محمد علی شاه، هم از ذهن او برخاسته و از سوی عباس آقای صراف، داوطلبانه به اجرا درآمدهاست. پس از به توپ بستن مجلس به باکو رفت و در آنجا عدهای داوطلب فدایی را برای مبارزه با محمدعلی شاه و یاری مجاهدین تبریز روانه نمود و خود نیز به تبریز آمد. در جریان نبردهای تبریز در کشتن شجاع نظام مرندی با بمب دست داشت.
حیدرخان پس از فتح تهران به فعالیت مخفی انقلابی خود ادامه داد. در سال ۱۳۲۸ به مأموریت مخفی میان ایل بختیاری رفت و در ربیعالاول ۱۳۲۹ به تهران بازگشت و در آنجا به صورت مخفی زندگی میکرد، تا اینکه محل زندگی او شناسایی شد. به دستور یپرمخان او را تبعید کردند. حیدرخان به روسیه و از آنجا به فرانسه و سوئیس رفت و به همکاران لنین پیوست. طی اولین کنگره خلقهای شرق در ۲۵ ذیحجه ۱۳۳۸ ریاست کمیته مرکزی حزب کمونیست جدید را بر عهده داشت.
گیلان
در تأسیس حزب کمونیست ایران نقش مؤثر داشت و در اولین کنگره خلقهای شرق در ۲۵ ذیحجه ۱۳۳۸ نمایندگی حزب کمونیست ایران را بر عهده داشت.
با شروع جنبش جنگل با آنان تماس گرفت و در اردیبهشت ۱۳۰۰ ه. ش، پس از مذاکرات طولانی، امضای توافق بر سر همکاری جدید با میرزا کوچکخان را امکانپذیر ساخت. بر این اساس در دوره هفتماهه پایانی نهضت جنگل به یاران میرزا کوچکخان پیوست. وی اندیشهٔ اتحاد با میرزا را داشت و پس از توافق با میرزا برای جنگلیها پول و اسلحه فراهم کرد.
پس از اختلافات و کشمکشهایی که در جنبش جنگل پیشآمد حیدر خان در یکی از روستاهای گیلان محاصره و کشته شد. در یکی از جلسات یاران میرزا خبردار شدند توطئهای علیه آنان در شرف تکوین است و بنابراین به ملاسرا حمله کردند. حیدرخان از آنجا فرار کرده به پسیخان رفت. معینالرعایا، حیدرخان را به ایل آلیان فرستاد. افراد ایل وقتی از نابودی نهضت جنگل اطلاع حاصل نمودند، حیدرخان عمواوغلی را به بهانههای مختلف خفه کردند و بدنش را در قریه «مسجد پیش» که محل سکونت ایل بود به خاک سپردند. اما عدهای هم کشته شدن حیدرخان را توسط میرزا کوچک خان تأیید کردهاند و تاریخ کشته شدن وی را ۵ آبان ۱۳۰۰ مقارن با ۱۸ اکتبر ۱۹۲۱ ذکر نمودهاند.
قاتل حیدر خان
راجع به قاتل حیدر خان روایات متفاوت است. کتابی که در ۱۳۷۵ توسط نوه معین الرعایا، شاهپور آلیانی نوشته شده، صراحتاً قاتل را شخص معین الرعایا میداند. نویسنده حتی کسانی را که بر معین الرعایا در قتل حیدرخان خرده میگیرند، میتازد و مرگ را حق حیدرخان میداند.
آلیانی در کتابش با ذکر سندی که نشان میدهد میرزا اختیارات غورخانه را به معین الرعایا داده بود، این اقدام جسورانه را به معین الرعایا نسبت میدهد و حتی به آن افتخار میکند و میگوید: «کشتن فردی کمونیست که در نهضت جنگل نفوذ کرده بود مایه افتخار است.»
علی اصغر شمیم در کتاب خود در بحث خود از پایان کار میرزا مینویسد: «احسان الله خان به باکو گریخت و خالو قربان از میرزا جدا شد و حیدر عمو اوغلی به دست میرزا به قتل رسید.»
رحیم رضازاده ملک در کتاب خود به اختلافات میرزا و حیدرخان که بر سر قدرت بوده اشاره کرده و مینویسد:
سروری و برتری حیدرخان عمو اوغلی، بیش از همه برای میرزا کوچک گران میآمد؛ زیرا طول مدت انقلاب (شش سال) و ریاست میرزا کوچک در این مدت نشان داده بود که وی قادر به یکسره کردن کار و به پیروزی رسانیدن نهایی انقلاب نیست. هرج و مرجها و کشت و کشتارهای متعدد و تلف شدن جان و مال مردم در این مجادلهها، عامه را از میرزا کوچک ناامید کرده بود و حال که حیدر خان عمواوغلی به جنگل آمده بود، با آگاهی ایکه به خصوصیات وی داشتند، همه چشم امید به وی دوخته بودند. میرزا کوچک این را میدید و از این بابت سخت دلآزرده بود.
بر اساس اسناد به جای مانده تفنگچیان حسن خان کیش درهای (معین الرعایا)، اسماعیل خان، گائوک و چند نفر دیگر به خانهای در ملاسرا که حیدر خان عمو اوغلی و دوستانش در آنجا جمع شده بودند یورش بردند و آنجا را به آتش کشیدند.
جستارهای وابسته
جنبش مشروطه ایران
ستارخان
باقرخان
پانویس
منابع
تاریخ ارومیه. آرمین اسکندری
حیدر تاروردیف معروف به حیدر عمو اوغلی
پیوند به پیرون
تشکیل حزب کمونیست ایران
قتل حیدرخان اولین دبیراول حزب کمونیست ایران
بخشی از تقریرات حیدر خان در مورد هیئت مدهشه و ترور اتابک
نقش حیدر خان در نهضت جنگل
مروری بر سرگذشت حیدرخان عمو اوغلی
اعضای حزب دموکرات (دوران مشروطه)
اعضای حزب کمونیست اتحاد شوروی
اعضای حزب کمونیست ایران (دهه ۱۹۲۰)
افراد انقلاب مشروطه
افراد ایرانی آذریتبار
انقلابیون آذریتبار اهل ایران
انقلابیون اهل ایران
انقلابیون
اهالی ارومیه
اهالی امپراتوری روسیه مهاجرتکرده به ایران
اهالی ایران در سده ۱۹ (میلادی)
اهالی ایران در سده ۲۰ (میلادی)
اهالی سلماس
تاریخ گیلان
جنبش جنگل
درگذشتگان ۱۳۰۰
درگذشتگان ۱۹۲۱ (میلادی)
روابط ایران و اتحاد شوروی
زادگان ۱۲۵۹
زادگان ۱۸۸۰ (میلادی)
سیاستمداران آذریتبار اهل ایران
سیاستمداران سده ۲۰ (میلادی) اهل ایران
قاجاریان
کمونیستهای اهل ایران
مهاجران ایرانی قفقاز |
9073 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%84%D9%88%DA%A9%20%D9%88%D8%B2%DB%8C%D8%B1%DB%8C | قمرالملوک وزیری | قمرخانم سید حسینخان (۱۲۸۴ – ۱۴ مرداد ۱۳۳۸) مشهور به قمرالملوک وزیری، خواننده آوازهای سنتی ایرانی و نیکوکار بود که در دورهٔ خود بسیار شهرت یافت. وی نخستین زنی بود که در ایران بدون حجاب روی صحنه رفت. مهمترین عامل موفقیت شتابنده او نیاز زمانه به نو شدن و دگرگونی بود. وی در نوعدوستی و بخشش زیاده روی داشت، چنانکه اواخر عمر خود را به تنگدستی گذراند.
از او با عنوان «هزاردستان آواز ایران» یاد شده و یکی از پرآوازهترین خوانندگان زن در آوازهای سنتی ایران دانسته میشود.
زندگی
قمرخانم سید حسینخان در ۱۲۸۴ در تاکستان به دنیا آمد. پدرش چهار ماه پیش از زادروز او درگذشت. او فقط هشت ماه نخست در کنار مادرش بود و سپس تحت سرپرستی مادربزرگش که روضهخوان زنانه حرم ناصرالدینشاه بود، قرار گرفت. در ۱۸ ماهگی، مادرش بهدلیل ابتلا به حصبه درگذشت. قمر بعدها در رابطه با اوایل زندگیاش با مادربزرگش گفت: «مدیون تربیت اولیهٔ خودم هستم، چراکه همان پامنبری کردنها به من جرئت خوانندگی داد.»
فعالیتها
در جوانی پس از آشنایی با مرتضی نیداوود با ردیف موسیقی ملی آشنا شد و راهش را برای کسب تجربیات از استادان دیگر هموار ساخت. کار پیشرفت قمر در مدتی کوتاه به آنجا رسید که کمپانی هیزمسترزویس بهخاطر ضبط صدای او دستگاه صفحهپُرکُنی به تهران آورد. بعد از آن کمپانی پولیفون هم آمد. به گفته ساسان سپنتا و امیرجاهد ۲۰۰ صفحه از قمر ضبط شدهاست.
قمر نخستین کنسرت خود را در سال ۱۳۰۳ در گراند هتل برگزار کرد. روز بعد نظمیه از او تعهد گرفت که بیحجاب کنسرت ندهد، زیرا در آن زمان، زنان بیچادر را در خیابانها دستگیر میکردند و به کلانتریها و بازداشتگاهها میبردند. اما این اتفاق باعث ریختن ترس زنان از خوانندگی و ورود خوانندگان دیگری چون ملوک ضرابی و روحانگیز شد.
قمر عواید کنسرت را به امور خیریه اختصاص میداد. وی در سفر خراسان در مشهد کنسرت داد و عواید آن را صرف آرامگاه فردوسی کرد. در همدان در سال ۱۳۱۰ کنسرت داد و ترانههایی از عارف خواند. در سال ۱۳۰۸ به نفع شیر و خورشید سرخ کنسرت داد و عواید آن به بچههای یتیم اختصاص داده شد. گشایش رادیو ایران در سال ۱۳۱۹ صدای قمر را به عموم مردم رساند.
قمر در پانزدهسالگی به ازدواج یک صاحبمنصب درآمد و پس از یک ماه طلاق گرفت. بعدها که سیساله بود (۱۳۱۴)، به عقد امینالتجار درآمد که این ازدواج هم دوام نیافت.
سازمان ملل در سی و هفتمین نشست سالانه خود نام قمرالملوک وزیری و مهدی رجبیان را در پرونده سالانه خود ثبت کرد.
روابط با سیاستمداران و هنرمندان
او با دولتمردان رابطهای محکم داشت و اگرچه اهل سیاست نبود، مراوداتش با دولتمردان از او هنرمندی آگاه به مسائل سیاسی پدیدآورده بود. شهرت قمر به جایی رسیده بود که او در مورد شرکت در مهمانیها و جشن و سرورها خود تصمیم میگرفت و غالباً دعوت خانوادههای تهیدست را بر پذیرش دعوت بزرگان ترجیح میداد و بارها جواهرات اهدایی بزرگان را پس فرستاد یا میان نیازمندان تقسیم کرد.
او در جریان برپایی جمهوری، صدای رسای خود را در اجرای مارش جمهوری عارف رها کرد و مورد تحسین روشنفکران قرار گرفت. مرغ سحر سروده ملکالشعرا بهار در صدر این ترانههاست؛ ولی بهمحض آن که کشتیبان را سیاستی دگر آمد، رفتارشان با جمهوریخواهان عوض شد و عده زیادی گرفتار تعقیب و زندان شدند. شهرت قمر که آن هم آسان به دست نیامده بود او را از مکافات مصون نگاه داشت، ولی صفحات مارش جمهوری از بازار فروش بیرون ریخته شد و تا مدتها هر جا صفحه مارش پیدا میشد برای صاحبش دردسر میآفرید.
با وجود رقابت با ملوک ضرابی و روحانگیز، دوستی بین آنها وجود داشت. ملوک ضرابی دربارهٔ وی گفتهاست:«قمر زیاد من و امثال من را جدی نمیگرفت. خود را بالاتر از ما میشمرد. البته بالاتر هم بود. میان ما بیشتر رفاقت بود تا رقابت».بنان در وصف قمر الملوک گفته:«قمرالملوک ام کلثوم ایران است.»سپنتا نیز گفتهاست: «در بین خوشطنینترین صداهایی که از آواز ایرانی شنیدهام صدای شفاف و درخشنده خواننده فقید قمرالملوک وزیری است، همچنین تنوع تحریرها و مهارت ایشان را در ادای صنایع و فنون بهخصوص آواز ایرانی در کمتر کسی یافتهام، چه هنگام شنیدن، شور خاصی در شنونده آشنا ایجاد میکند. این خواننده بنا به استعداد طبیعی و ذوق خداداد از عوامل مهم تنفس صحیح و ایجاد رزنانس مطبوع در پرورش صدای گرم و پرگسترش خود استفاده کرده بود.»در میان روشنفکران و قلمبهدستان نیز اشعاری برای قمرالملوک سروده شدهاست و مقالاتی تحسینآمیز بر کنسرتهای او نوشتهاند. او نیز شعر شاعران نام یافته را در کنسرتهای خود به کار میگرفت و برخی از اجراهای خود را به آنان تقدیم میکرد. عارف قزوینی، ایرجمیرزا و تیمورتاش وزیر دربار، شیفته او شده بودند.
محمدحسین شهریار غزلی در مدح قمرالملوک وزیری سرودهاست:
صدیق تعریف آلبوم ماه بانو را برای بزرگداشت او خواند و منتشر کرد.
درگذشت
قمرالملوک وزیری در تاریخ ۱۴ مرداد ۱۳۳۸ در شمیران، بر اثر سکته مغزی درگذشت و در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد. او در بخشی از وصیت نامهٔ خود نوشتهاست:
نوشتهٔ روی سنگ قبر:
بیت اول (تنها نه قمر بود) از عبدالله طالع همدانی است.
بیت دوم و سوم (آتشی در سینه…) از حسین پژمان بختیاری است که قمر شعر کامل آن را خواندهاست.
منابع
پیوند به بیرون
قمرالملوک وزیری در سورهسینما
یادی از قمر، غزلخوان باغ آزادی
جای پای قمر در جامعهٔ هنری ایران
شیرزنی خوشصدا و گشادهدست
جمع مستان
قمر: نخستین فمینیست ایران؟
ظهیرالدوله (ردیف ۶۷۴)
قمری در آسمان موسیقی ایران
یادی از قمرالملوک وزیری ایزدبانوی آواز ایران....
تصنیف امان از این دل
آلبوم نرگس مست و آلبوم آثار قمر
نمونههایی از آثار (تصنیف دوم احتمالاً نمونه اصلی نیست، بلکه نمونه بازخوانی شده توسط هنگامه اخوان است)
فرهمند، مهرداد، چرا قمر غریب مرد؟، بیبیسی فارسی، ۱۶ مرداد ۱۳۹۵
گزارش سازمان ملل محدودیت بر هنرمندان
قمرالملوک وزیری در سازمان ملل ثبت شد
ویدیو نام قمر در وبسایت سازمان ملل
اهالی تاکستان
اهالی تهران
اهالی قزوین
خوانندگان اهل تهران
خوانندگان زن اهل ایران
خوانندگان زن سده ۲۰ (میلادی)
خوانندگان سده ۲۰ (میلادی)
خوانندگان فارسیزبان
خوانندگان موسیقی سنتی ایرانی اهل ایران
درگذشتگان ۱۳۳۸
درگذشتگان ۱۹۵۹ (میلادی)
زادگان ۱۲۸۴
زادگان ۱۹۰۵ (میلادی)
زنان دوره قاجار
شاعران زن اهل ایران
شاعران سده ۲۰ (میلادی) اهل ایران
مدفونان در گورستان ظهیرالدوله
موسیقی فارسی
موسیقیدانان اهل ایران |
9075 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D9%85%D8%A7%DA%A9%D9%88 | شهرستان ماکو | شهرستان ماکو در شمال غرب ایران در شمال استان آذربایجان غربی قرار گرفتهاست که از شمال به رودخانه قرهسو و کشور ترکیه، از شرق به رودخانه ارس و جمهوری آذربایجان و شهرستان پلدشت و از مغرب به کشور ترکیه و شهرستان چالدران و از جنوب به شهرستان شوط محدود است.شهرستان ماکو بخشی از منطقه آزاد ماکو به عنوان جوانترین منطقهٔ آزاد کشور از نظر جغرافیایی، وسیعترین منطقه آزاد ایران و دومین منطقهٔ آزاد جهان پس از منطقهٔ آزاد شانگهای چین است.
این منطقه به دلیل برخورداری از تمدن کهن، جاذبههای تاریخی فراوان، زیباییهای طبیعی به همراه پوشش گیاهی، رودها، چشمهها، غارها، آبشارها، آب و هوای مناسب، صنایع دستی و دست بافتههای عشایر یکی از قطبهای گردشگری شمالغرب کشور محسوب میشود.
مردم
مردم ماکو مسلمان بوده و به زبان ترکی آذربایجانی و کردی کرمانجی سخن میگویند.
طبق آمار آخرین سرشماری عمومی نفوس و مسکن شهرستان ماکو در سال ۱۳۷۵ تعداد ۲۰۲۹۳۹ نفر جمعیت داشته که ۱۳/۸ درصد از جمعیت کل استان را شامل میشود، از این تعداد جمعیت ۷۱۵۸۶ نفر شهری (۲۷/۳۵ درصد) و ۱۳۱۳۵۳ نفر روستایی (۷۳/۶۴) درصد میباشد.
تقسیمات کشوری
بخش مرکزی شهرستان ماکو
دهستان قلعهدرهسی
دهستان قرهسو
دهستان چایپاسار جنوبی
شهر: ماکو
بخش بازرگان
دهستان چایپاسار شمالی
دهستان ساریسو
شهر: بازرگان
جغرافیا
شهر ماکو در میان دو کوه قه یه در شمال و سبد داغی قرار دارد. رودخانه زنگمار از کوههای مرزی ایران و ترکیه سرچشمه گرفته، از درون شهر ماکو گذشته و در شهرستان پلدشت به رودخانه ارس میپیوندد. سد مخزنی ماکو (بارون) در ۱۲ کیلومتری جنوب شهرستان ماکو بر روی رودخانه زنگمار در نزدیکی روستای بارون احداث شدهاست. این سد حدود ۱۵ هزار هکتار از زمینهای حاصلخیز پلدشت را آبیاری میکند.
آثار باستانی
برج و بارو و کتیبه در ساری قه یه و صخره ماکو
خرابههای تعدادی کلیساهای ارمنی در دهات مختلف
آثار تاریخی شهر دامبات
خرابههای قدیمی گزلو در دره مخند
دالانها و غارهای زیر زمینی در اطراف آرارات
پل بئش گؤز در نزدیک ماکو
خرابههای سه گوش در دره قزلداغ
اتاق سنگی در ده دلیک داش
کلیسای زور زور در ده بارون
دیری متعلق به فرقه دمنیکن در پای کوه قه یه
اتاق سنگی در ده سنگر
کلیسای مریم ننه در شمال ماکو
بنای باشکوه کلاه فرنگی در بیمارستان ماکو
کاخ باغجه جوق در ۶ کیلومتری ماکو
روستای زیبای باغچه جوق و یعقوبعلی کندی
تپه باستانی کشمش تپه که در روستای کشمش تپه واقع در جاده ماکو بازرگان
منابع
ماکو
شهرستانهای حاشیه رود ارس |
9083 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%B6%DB%8C%20%D8%A7%D9%86%D8%B5%D8%A7%D8%B1%DB%8C | مرتضی انصاری | مرتضی انصاری با نام کامل مرتضی انصاری شوشتری و در متون عربی مرتضی الأنصاری التستری
(زادهٔ سال ۱۲۱۴ قمری – درگذشتهٔ سال ۱۲۸۱ قمری) معروف به شیخ انصاری و ملقب به شیخ اعظم و خاتم الفقهاء و المجتهدین از فقها و مراجع تقلید معروف شیعه بود. وی در نسخه خطی کتاب فرائدالاصول خود را مرتضی الانصاری التستری (به فارسی: مرتضی انصاری شوشتری) نامیدهاست. وی بعد از درگذشت محمدحسن نجفی (مشهور به صاحب جواهر) مرجعیت عامه شیعیان را بر عهده گرفت.
مرتضی انصاری را بهدلیل آثار وی در زمینهٔ علوم اصول و فقه «خاتم الفقهاء و المجتهدین» (به معنی پایاندهنده و تکمیلکننده فقاهت) لقب دادهاند.
انصاری از استادان سرشناس، دروس حوزوی را فراگرفت و شاگردان وی نیز از روحانیون معروف دوران خود بودهاند که از آنها میتوان به میرزای شیرازی (صاحب فتوای تحریم تنباکو) و سید جمالالدین اسدآبادی نام برد.
زندگینامه
تولد و کودکی
او در ۱۸ ذیحجه سال ۱۲۱۴ ه. ق، در روز غدیر، در دزفول به دنیا آمد. والدینش به مناسبت روز تولد، او را مرتضی نامیدند. از دوران کودکی قرآن و معارف اسلامی را فراگرفت. پس از خواندن قرآن و ادبیات عرب به خواندن فقه و اصول پرداخت و در این دو رشته، در جوانی به درجه اجتهاد رسید.
نسب
نسب مرتضی انصاری به جابر بن عبدالله انصاری، از صحابه محمد، پیامبر اسلام میرسد. نذیر پسر جابر بن عبدالله انصاری در جنگ شوشتر شرکت داشت و پس از این جنگ در شوشتر ساکن شده بود. مرتضی فرزند محمد امین بن شمس الدین بن احمد بن نورالدین بن محمد صادق شوشتری است.
پدرش محمد امین (درگذشته ۱۲۴۸) از مبلغین اسلام و مادرش (درگذشته ۱۲۷۹ ه. ق) دختر یکی از علمای عصر خود بودهاست. ادعا شده مادر مرتضی انصاری قبل از تولد وی، شبی جعفر صادق، امام ششم شیعیان را در عالم رؤیا میبیند که قرآنی طلاکاری شده به او داد. معبرین خوابش را و عطای قرآن را به فرزندی صالح و بلندمرتبه تعبیر کردند.
تحصیلات
مرتضی ادبیات عرب و مقدمات را نزد پدرش و دانشوران شوشتر گذراند و فقه و اصول و دوره سطح را نزد شیخ حسین انصاری آموخت. او در سال ۱۲۳۲ در بیست سالگی به همراه پدرش به عتبات (کربلا و نجف) سفر کرد. شیخ مرتضی چهار سال از درس سید محمدمجاهدطباطبایی و محمدشریف مازندرانی و دیگران استفاده کرد. وی هنگام محاصرهٔ کربلا توسط دولت عثمانی به کاظمین و سپس به شوشتر رفت. او پس از دو سال مجدداً به عراق رفت و در نجف سکنی گزید.
بازگشت به ایران
مرتضی انصاری هنگام محاصرهٔ کربلا توسط دولت عثمانی به شوشتر بازگشت. اما پس از دو سال مجدداً به عراق رفت و در نجف سکنی گزید. در سال ۱۲۴۰ عازم مشهد شد. او در این مسافرت، از حوزههای علمیه بروجرد، اصفهان و کاشان نیز دیدن کرد و در برخی از آن حوزهها مدتی اقامت گزید و در کاشان حدود ۴ سال نزد ملا احمد نراقی درس آموخت. مرتضی پس از ۴ سال اقامت در کاشان به اتفاق برادرش منصور به مشهد رفت. پس از زیارت و ۴ ماه اقامت در آنجا، به تهران رفت و مدتی نیز در آنجا مقیم بود. پس از شش سال مسافرت به دزفول بازگشت و چند سالی در آنجا اقامت گزید.
پس از مدتی در سال ۱۲۴۹ عازم نجف شد و به تدریس در حوزه آن دیار مشغول شد.
مرجعیت
از سال ۱۲۶۲ مرجعیت عامه به محمدحسن نجفی معروف به صاحب جواهر منتقل شد. در سال ۱۲۶۶ او در لحظات آخر عمرش در جمع علمای شیعه خطاب به مرتضی انصاری گفت: و پس از درگذشتش، مرتضی انصاری مرجعیت عام شیعه را یافت.
انصاری پس از علی کاشف الغطا، برادرش حسن کاشف الغطا و همچنین صاحب جواهر، ریاست و اداره حوزه علمیه نجف را از سال ۱۲۶۶ تا ۱۲۸۱ به مدت ۱۵ سال به عهده داشت و شیعیان جهان از وی تقلید میکردند.
استادان
انصاری از درس استادان متعددی بهره جستهاست که نام چند تن از آنان چنین است:
سید علی شوشتری (مراد شیخ انصاری در سلوک و عرفان). گویند این دو در سفر و حضر از یکدیگر جدا نمیشدند.
ملا هادی سبزواری (صاحب منظومه حکمت و شرح منظومه)، به مدت ۲ سال.
حسین انصاری (شاگرد صاحب ریاض (سید علی طباطبایی)، تا ۱۷ سالگی).
سید محمد مجاهد (از شاگردان وحید بهبهانی) او در سنین ۱۸ سالگی، دو سال تمام از درس او بهره جستهاست.
محمدشریف مازندرانی
ملا احمد نراقی (صاحب مستند الشیعه)، به مدت ۴ سال تمام در کاشان.
موسی کاشف الغطا به مدت یک سال.
علی کاشف الغطا، به مدت ۵ سال.
محمدحسن صاحب جواهر
شاگردان
نزد او شاگردان زیادی که شمار آنها را از ۵۰۰ نفر تا ۳۰۰۰ نفر در کتب رجالی و تاریخی ثبت کردهاند، تربیت یافتند. در میان آنان اشخاص سرشناسی قرار داشتند که از آن جملهاند:
میرزای شیرازی، صاحب فتوای تحریم تنباکو
سید محمدهاشم خوانساری صاحب مبانی الاصول
حسین محدث نوری بنیانگذار عقلگرایی شیعه در فرهنگ اسلامی ایران
جعفر شوشتری
میرزا حبیبالله رشتی، صاحب بدائع الافکار، و رساله اجاره و غصب.
شیخ فضلالله نوری
سید حسین کوهکمری تبریزی، صاحب آثار و نثر فراوان و استاد حوزه نجف.
سید محمدحسین شهرستانی،
محمدحسن مامقانی، صاحب کتاب ذرایع الاحکام فی شرح شرائع الاسلام و کتب دیگر.
سید عبدالکریم لاهیجی
محمد باقر نجفی
محمدکاظم خراسانی، صاحب کفایةالاصول.
ملا حسینقلی همدانی، شاگرد و صاحب منظومه ملا هادی سبزواری.
میرزا حسین خلیلی تهرانی، مجتهد و صاحب فتوای مشروطیت.
شربیانی، مجتهد معروف آذربایجانی.
سید جمالالدین اسدآبادی
میرزا ابوطالب زنجانی.
ملا باقر شوشتری
سید ابوالقاسم موسوی خوانساری از نوادگان سید ابوالقاسم خوانساری (میرکبیر)
سید محمدابراهیم بهبهانی
قربانعلی زنجانی
مرتضی ریزی
میرزا محمد آشتیانی
رضا همدانی صاحب کتاب مصباح الفقیه
میرزا یحیی مدرس اصفهانی
موسی محسنی
آثار
کتاب رسائل (در علم اصول فقه) معروف به فرائد الاصول
کتاب المکاسب (در خصوص مسائل کسب و تجارت)
کتاب الصلاة (در مورد مسائل نماز)
کتاب الطهارة
رسالهای در تقیه
رسالهای در رضاع و نشر حرمت آن
رسالهای در قضا میت
رسالهای در مواسعه و مضایقه
رسالهای در عدالت
رسالهای در مصاهره
رسالهای در ملک اقرار
رسالهای در تبیین قاعده لاضرر و لاضرار
رسالهای در خمس
رسالهای در زکات
رسالهای در خلل صلوة
رسالهای در ارث
رسالهای در تیمم
رسالهای در قاعده تسامح
رسالهای در باب حجیت اخبار
رسالهای در قرعه
رسالهای در متعه
رسالهای در تقلید
رسالهای در قطع و جزم
رسالهای در ظن
رسالهای در اصالة البرائه
رسالهای در مناسک حج
حاشیهای بر مبحث استصحاب
حاشیهای بر نجاة العباد (رساله عملیه)
کتابی در علم رجال (از وجیزه علامه مجلسی بزرگتر است)
تألیفی در اصول الفقه
حواشی بر عوائد نراقی
حاشیهای بر بغیة الطالب
اثبات التسامح فی ادلة السنن
التعادل و التراجیح
رسالهای در تقیه
رسالهای در التیمم الاستدلالی
رسالهای در خمس
بحث پیرامون ولایت فقیه
مرتضی انصاری از نخستین فقیهانی است که به بحث پیرامون ولایت سیاسی فقیه میپردازد. او این بحث را در کتاب المکاسب خود مطرح کرده و منصب فقیه جامعالشرایط را در سه منصب افتا، قضا و سیاست شرح میدهد. او ولایت فقیه در افتا و قضاوت را میپذیرد ولی در گسترش آن به حوزه امور سیاسی تردید جدی دارد. مرتضی انصاری را میتوان از مخالفان ولایت سیاسی فقیه دانست. او باورش این است «استقلال فقیه در تصرف اموال و انفس، جز آنچه از اخبار وارده در شأن علما تخیل میشود، به عموم ثابت نشدهاست.» و «اقامه دلیل بر وجوب اطاعت فقیه همانند امام جز آنچه با دلیل خاص خارج میشود، خار در خرمن کوبیدن است» با این وجود مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم، انصاری را از معماران و نظریهپردازان مبحث ولایت فقیه میداند.
خانواده و فرزندان
شیخ مرتضی انصاری شوشتری فرزند محمدامین بود و دو عمو به نامهای محمود و احمد داشت. وی دارای سه همسر و سه دختر بود. از هر همسر شیخ انصاری یک فرزند دختر به دنیا آمد. اولین همسر او دختر شیخ حسین انصاری بود. دومین همسرش دختر میرزا مرتضی مطیعی دزفولی و همسر سومش از اهالی رشت یا اصفهان بودهاست. از دامادها و دختران شیخ انصاری فرزندانی در شهرهای مختلف به جای ماندهاست.
تعیین وصی و درگذشت
ارتباط شیخ انصاری و آیت الله سید علی شوشتری آن چنان تنگاتنگ بودهاست که عدهای نوشتهاند که این دو در سفر و حضر هرگز از هم جدا نمیشدهاند. از آنجایی که شیخ انصاری فرزند پسر نداشت، سید علی شوشتری را وصی خود قرار داد.
شیخ انصاری در ۱۸ جمادیالثانی سال ۱۲۸۱ در ۶۷ سالگی در نجف درگذشت و در حجره ای متصل به باب قبله حرم علی بن ابیطالب دفن شد و سید علی شوشتری بر پیکر وی اقامه نماز نمود
برخی آثار مرتبط با وی
کتاب زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، نوشته مرتضیبنمحمدامین انصاری، نشر فارس الحجاز،1384.
کتاب دریای فقاهت، زندگینامه شیخ مرتضی انصاری قدس سره، نوشته سیدعبدالرضا موسوی، مرکز پژوهشهای اسلامی صداوسیما،1382.
کتاب نخل و نارنج، نوشته وحیدیامین پور، انتشارات کتاب جمکران،1397. بنا بر گفته نویسنده کتاب، هرچند این کتاب داستانی خیالی از زندگی شیخ انصاری است اما تلاش شده با وقایع تاریخی نیز هماهنگ باشد.
منزل او در شوشتر که محل تولد و سپری کردن دوران کودکیاش بودهاست، قرار بود به موزه تبدیل شود اگرچه به گفته یکی از نوادگانش، انجام این امر با بی اعتنایی مسئولان مواجه شدهاست.
پانویس
منابع
عقیقی بخشایشی. فقهای نامدار شیعه. قم: کتابخانه آیتالله مرعشی، ص ۳۴۱ و ۳۴۲.
انصاری، مرتضی
انصاری، مرتضی
انصاری، مرتضی
خاکسپاریها در حرم امام علی
دانشوران اهل ایران
انصاری، مرتضی
درگذشتگان ۱۸۶۴ (میلادی)
روحانیان اهل ایران
انصاری، مرتضی
روحانیان شیعه اهل خوزستان
انصاری، مرتضی
روحانیان شیعه سده ۱۳ (قمری)
انصاری، مرتضی
زادگان ۱۷۸۱ (میلادی)
شاگردان ملا هادی سبزواری
عالمان مسلمان عرب ایرانی
مراجع تقلید شیعه اهل استان خوزستان
مراجع تقلید شیعه عراق |
9084 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D8%AE%D9%88%D9%86%D8%AF%20%D8%AE%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C | آخوند خراسانی | محمد کاظم خراسانی (هروی) (زادهٔ ۱۲۱۸ – درگذشتهٔ ۱۲۹۰ ه.خ) مشهور به آخوند خراسانی و صاحب کفایه (کفایة الاصول)، فقیه، اصولی، سیاستمدار و مرجع تقلید شیعهٔ امامیه عصر خود بود. وی پس از درگذشت میرزای شیرازی، مرجعیت عامه شیعه را بر عهده داشت.
آخوند خراسانی در کنار شیخ عبدالله مازندرانی و میرزا حسین خلیلی تهرانی سه مرجع تقلید حامی مشروطیت در ایران بودند که به آیات ثلاث معروف بودند.
تولد و تحصیلات
محمدکاظم در سال ۱۲۵۵ ه.ق در شهر مشهد متولد شد. پدرش ملا حسین(غلام نبی) هروی زادهٔ شهر هرات و از هزارههای ورزگان بود که به مشهد مهاجرت کرد. وی در مشهد علوم مقدماتی و سطوح را فرا گرفت. سپس در بیستودوسالگی به سال ۱۲۷۷ ه.ق در سبزوار مدتی کوتاه از حاج ملا هادی سبزواری فلسفهٔ اسلامی آموخت. سپس در همان سال، به تهران رفت و نزد ملا حسین خویی این تحصیلات را ادامه داد. سپس عازم نجف شد و دو سال و نیم پیش از مرگ شیخ مرتضی انصاری شوشتری به آنجا رسید و از درس او بهره برد. پس از آن نزد میرزای شیرازی به آموختن فقه و اصول پرداخت. در هجرت میرزای شیرازی به سامرا آخوند او را همراهی نکرد و در نجف ماند؛ اما با حمایتی که از او دریافت میکرد توانست استادی خود را در فقه و اصول به اثبات رساند.
فعالیتهای سیاسی
اولین فعالیت سیاسی آخوند خراسانی مربوط به فعالیتهای ضدحکومتی وی در برابر دو وام روسیه به مظفرالدین شاه قاجار است. مخالفت خراسانی در برابر بریتانیا و روسیه به یک اندازه بود.
آیات ثلاث نجف و مشروطهخواهی
آخوند خراسانی به همراه شیخ عبدالله مازندرانی (۱۲۵۶–۱۳۳۰ه.ق) و میرزا حسین خلیلی تهرانی (۱۲۳۰–۱۳۲۶ه.ق) سه مرجع امضاءکننده مشروطه بودند که به آیات ثلاث نجف و مراجع ثلاثهٔ مشروطهخواه مشهور شدهاند. در بین اینان، تهرانی خلیلی زودتر از همه درگذشت و سپس خراسانی و سرانجام مازندرانی وفات یافت؛ ولی بیشترین تأثیر در سیاست مشروطیت از جانب مراجع تقلید را آخوند خراسانی دارا بود. این سه تن -چنانکه از تلگرافهایشان هویداست- تا پایان زندگانی به مشروطیت وفادار ماندند. آخوند خراسانی در جریان مشروطیت تلگرافها و پیامهایی از نجف به ایران میفرستاد و در آنها مردم را به مبارزه ترغیب میکرد. خراسانی به همراه دو مرجع دیگر در زمان استبداد صغیر شاه ایران را تکفیر و از سلطنت خلع کردند. وی هم چنین در مشروطیت دوم (شکست دادن و برکناری محمدعلی شاه) نیز دارای فعالیت سیاسی فراوان بود. رضاشاه در توجیه کار خود برای درافتادن با روحانیت و خلع لباس آنها، در مورد آخوند خراسانی و مشروطیتطلبی وی میگوید: «او عمامهٔ طلبهها را برداشت.» البته این قضیه با این پیشفرض صحیح است که بگوییم مشروطه توسط انگلیس و برای ضربه زدن به دیانت مردم ایران ایجاد شدهاست، در حالی که اسناد و مدارک فراوانی ضد این موضوع شهادت داده و نشان میدهد مشروطیت یک نهضت ایرانی و با دخالت علما، روشنفکران و مردم بودهاست و انگلیس بعد از روشن شدن آتش انقلاب، خود را مشروطهخواه جلوه داد. بعدها نیز به مانند قرارداد ۱۹۰۷ به ضدیت با دولت مشروطه دست زد.
آخوند خراسانی بر این باور بود که مشروطیت بهترین حالت ممکن برای ادارهٔ حکومت در غیاب امام است. وی انقلاب مشروطیت را نوعی جهاد میدانست که میبایست همهٔ مسلمانان در آن شرکت کنند.
دیدگاهها
آخوند خراسانی معتقد بود که علما میتوانند به عنوان صداهای هشداردهندهٔ جامعه باشند و از مسئولان بهدلیل درست انجام ندادن وظایفشان انتقاد کنند. او نقش علما را مانند «نمکِ زمین» توصیف میکرد به این معنا که آنها مانع بروز فساد قدرت میشوند و میبایست در برابر بیعدالتی مبارزه کنند و در برابر خودکامگی بایستند.
آخوند خراسانی از لحاظ لزوم پرداختن به اندیشههای نوین و افکار جدید دانشمندی پیشرو در میان روحانیان بهشمار میرود. وی تأکید داشت که برای جبران عقبماندگی ممالک اسلامی باید علوم نوین و فنون جدید رواج یابد و نهادهای لازم تمدنی ایجاد شود. شیوههای فراگیری دانش توسط کودکان را در مکاتب و مدارس اصلاح نمود و انواع مورد نیاز زبان خارجه فراگرفته شود. وی در زمینهٔ اقتصاد نیز بر اقتصاد داخلی و تقویت آن اهمیت میداد و شرکت اسلامیه را با شدت تمام تأیید نمود. به علاوه از دید خراسانی، کشور نباید حالت بسته داشته باشد و افکار گوناگون باید مطرح شوند. وی همچنین میگفت که در قبال مراودات متقابل سیاسی-اجتماعی بین کشورهای مختلف روابط دوستانه برقرار گردد. او برای دفع مشکلات ایران با امپراتور روس نامهنگاری داشت و حتی در زمانی برای دفاع از حق مظلومان استبدادزدهٔ ایران شکایتی به دادگاه لاهه هلند ارسال میدارد. در رابطه با اتحاد مذاهب نیز، میتوان وی را در جهاتی حتی برتر از سید جمالالدین اسدآبادی برشمرد. پارهای از اقدامات وی در این زمینه را جرجی زیدان مسیحی در مجلهٔ الهلال آوردهاست.
اقتصادی
آخوند خراسانی و ملا عبدالله مازندرانی در سال ۱۳۲۹ ه.ق اعلامیهای با مضمون مفاهیم اقتصادی صادر کردند. در این اعلامیه که علیه استفاده از کالاهای خارجی صادر شدهاست، هدف از این اقدام را جلوگیری از خروج ثروت مملکت و منابع داخلی بیان کردهاند.
آموزشی
وی معتقد به بازنگری در زمینهٔ سختافزارها و ساختار نهادهای آموزشی و بهره بردن از تحولات ساختاری و محتوایی آموزشی در غرب و شرق بود. در این زمینه، از تأسیس مدرسههای نوین در ایران حمایت میکرد و خود نیز در نجف و بغداد به تأسیس مدرسه با سبک آموزشی نوین دست زد.
سیاسی
آخوند خراسانی مخالف نظام استبدادی حاکم بر ایران بود و در نوشتههای خویش به بیان آسیبهای استبداد در جامعه پرداخته است. فعالیتهای وی در راستای تحقق نظام مشروطه بیش از همه ناظر به نفی استبداد داخلی و طرد استعمار خارجی بوده است.
کرامت انسانی
بر اساس دیدگاه سید مصطفی محققداماد، آخوند خراسانی با استناد به اندیشههای مکتوب و دیدگاههای عملیاش معتقد به اصل کرامت انسانی در رویکرد برخورد با انسان بوده و این در منظومه اجتهادی وی مشهود است.
ارتباط با مشاهیر علمی و سیاسی
آخوند خراسانی ضمن نامهنگاریهای متعددی که با نهادهای سیاسی و فرمانروایان روزگار خود از جمله دادگاه لاه]، حاکم ماوراءالنهر (بخارا)، مظفرالدین شاه، محمدعلی شاه، سلطان عبدالحمید، امپراتور روس، شیخ الاسلام عثمانی و… داشته، با اندیشمندان و سیاستمداران و نویسندگانی چون اوژن اوبن (سفیر فرانسه در ایران)، جرجی زیدان، ادوارد براون و… نیز نشست حضوری یا نامه نگاری داشتهاست.
حواشی
یکی از مهمترین آثار منسوب به آخوند خراسانی که منعکسکننده دیدگاههای سیاسی اوست گفتگوی آخوند با میرزای نائینی پیرامون حکومت دینی میباشد. در صحت این اثر تشکیک وجود دارد. اکبر ثبوت معتقد است این گفتگو رویدادهاست ولی برخی دیگر چون عبدالکریم موسوی اردبیلی، سید علی سیستانی، ذبیحالله نعیمیان، محمدعلی نجفی کرمانشاهی، محمدصادق مزینانی و غیره آن را جعلی میدانند. اصل این گفتگو چاپ نشده و گزیدههایی از آن در کتاب محسن دریابیگی (چاپ اول ۱۳۸۶ و دوم ۱۳۸۷) آمدهاست، و اینکه عده ای نظر دادند که حتی اگر این گفتگو (مابین نایینی و آخوند خراسانی) انجام هم نشده باشد باز هم نقطه نظرات بسیار جالب توجه و مهمی مطرح گردیدهاست که اینک در عصر حاضر و پس از تشکیل حکومت اسلامی در ایران اکثر نظرات مطرح در آن گفتگو ظهور یافتهاست.
اساتید
حاج ملا هادی سبزواری (در حکمت و فلسفه)
میرزای شیرازی (در فقه و اصول)
شیخ مرتضی انصاری
ملا حسین خویی (در حکمت و فلسفه)
فرزندان
نسل آخوند خراسانی به علت انتساب به کتاب کفایه الاصول وی اغلب به کِفایی معروف میباشند. از مشاهیر خاندان وی میتوان به افراد ذیل اشاره داشت:
میرزا مهدی خراسانی (فرزند)
میرزا محمد آقازاده خراسانی (فرزند)
میرزا احمد کفایی (فرزند)
زهرا کفائی (فرزند)
حسین کفائی (فرزند) درگذشته به سال ۱۳۵۶ش از شاگردان نایینی
حسن کفائی (فرزند) سناتور مجلس
جعفر کفائی (نوه) فرزند میرزا احمد کفایی، نماینده مجلس شورای ملی
حمید کفائی (نوه) فرزند میرزا احمد کفایی، نماینده مجلس شورای ملی
عبدالرضا کفایی (نوه) فرزند میرزا احمد کفایی، روحانی
شاگردان
آخوند خراسانی بیش از ۴۰ سال در مشهد، تهران، کربلا و نجف تدریس نمودهاست. وی هزاران شاگرد پرورش داده و صدها مجتهد نزد وی درس خواندهاند. شاگردان او را تا سه هزار تن گفتهاند. برخی از شاگردان وی عبارتند از:
محسن علاء المحدثین
میرزا ابوالحسن مشکینی اردبیلی
سیدابوالحسن اصفهانی
محمدرضا تنکابنی
میرزا حسین فقیه سبزواری
عبدالکریم خوئینی زنجانی
سید حسین میرپور طهرانی
سیدحسن مدرس
سید ابوالقاسم کاشانی
سید حسین بروجردی
سید عبدالهادی شیرازی
سید حسین طباطبایی قمی
سید احمد خوانساری
سید محمدتقی خوانساری
سید هبه الدین شهرستانی
سید محمد موسوی زنجانی
سید محسن امین
علی اصغر مازندرانی
میرزا موسی فقیه سبزواری
سید عبدالحسین شرفالدین عاملی
آقابزرگ تهرانی
سید علی بهبهانی
اسماعیل آیتاللهزاده رشتی
آقا نجفی قوچانی
محمدعلی شاه آبادی
محمد عصار لواسانی
آقا ضیاءالدین عراقی
محمدحسین غروی اصفهانی
محمد حسین اشنی،
آقا نورالدین عراقی
سیّدمحسن نبوی اشرفی
میرزا احمدخان عمارلویی
میرمحمد لطیف رضاتوفیقی
محمدرضا غراوی
ابوالمجد اصفهانی
تالیفات
آخوند خراسانی تألیفات بسیاری داشت از جمله حاشیهای بر مکاسب استادش شیخ انصاری، شرح و تعلیقهای بر منظومهٔ دیگر استادش ملا هادی سبزواری، حاشیه بر اسفار صدرالمتالهین شیرازی که میگویند نسخه اش در آستان قدس رضوی وجود دارد، رسالهٔ دماء ثلاثه، چندین رسالهٔ فقهی و اخلاقی و عقیدتی، البته مهمترین تألیفات او همانا کفایةالاصول است که اکنون در دورههای عالی حوزه تدریس میشود. صدها نفر از شاگردان آخوند تقریرات فقه و اصول ایشان را نوشتهاند که بسیاری از آنها هنوز موجود است.
درگذشت
آخوند خراسانی هنگامی که برای مقابله با اولتیماتوم روس علما و مردم عراق را مهیای حرکت به سوی ایران کرده بود، در روز سهشنبه ۲۰ ذیحجه ۱۳۲۹ (۲۱ آذر ۱۲۹۰) درگذشت. برخی مرگ وی را ناشی از مسمومیت توسط ایادی روس میدانند. مکان دفن وی در حرم علی بن ابی طالب است.
انتشار تلگراف آخوند خراسانی در پی وقایع اردبیل
در پی انقلاب مشروطه در ایران و خبر این قتل به نقاط دوردست هم رسید و موجب اقداماتی برای جلوگیری از تکرار آن گردید. آخوند خراسانی که در آن دوره مرجع روحانیت شیعه در نجف بود و از مشروطیت و آزادی ایران به شدت حمایت می نمود از شنیدن این خبر ملول شد و تلگرافی به مهدیقلی هدایت ملقب به مخبرالسطنه والی آذربایجان فرستاد و این تلگراف در کتاب خاطرات و خطرات مخبرالسلطنه که در ۱۳۲۹ خورشیدی در تهران به چاپ رسیده نیز موجود است:
«بسم الله الرحمن الرحیم. انجمن محترم ایالتی. جناب مستطاب اجل اکرم افخم آقای مخبرالسلطنه حکمران آذربایجان دام اقباله و تاییده. انشالله تعالی ورود مسعود عالی بمقر ایالت بمبارکی و میمنت مزید تایید در قلع مبادی تفرق، و تکمیل موجبات اتحاد کلمه و اعمال عفو عمومی تمام طبقات ملی از همدیگر و اغماض از سرگذشت مقرون و بشارت استقرار امنیت و انتظامات کامله و قطع بهانه اجانب و حصول کمال اتفاق ملی و صفا والفت فیمابین آقایان علما و سایر طبقات را به یمن مقدم و حسن نیت و کمال کفایت و درایت جنب مستطاب عالی عاجلا امیدوار ، و مخصوصا چون جمله از آشوب طلبان فتنهجو،به اسم مجاهد اردبیل و غیره خودسرانه تعرضات و تحمیلات خطیره نموده حرکت آنها موجب بدنامی سرداران ملت و مخل انتظام مملکت و عدم آسایش مشروطیت و هرد شدن تمام زحمات است، لهذا مراقبت کامله عاجله در این باب مترقب و لازم است و کسانیکه خود را قشون ملت قلمداد می نمایند هر کدام از ابواب جمعی وزارت جنگ و ریاست و حکم صاحب منصبان نظامی خارج و معاش مقرر بدارند، از اصول مداخله و سلاح برداشتن در مملکت و اخافه ملت که موجب اندراج و در عنوان محارب است ممنوع شان فرموده آقایان علما و تجار اردبیل ، مثل جنابان آقایان حاج میرزا ابراهیم و حاجی میرزامحمد و غیرهم و سایر افراد ملت از تحمیلات خودسرانه آنها آسوده و مملکت را از افسادشان حفظ و ایادی غاصبانه شاهسونها را هم از املاک مسلمین رفع تعدیات شان را جلوگیری خواهند فرمود. انشاالله. محمدکاظم خراسانی.تاریخ ۱۱ شوال ۱۳۲۷ »
همایشهای بزرگداشت
پیرامون آخوند خراسانی چند همایش و کنگره برپا شدهاست که از همه معروف تر همایش آذر ۱۳۹۰ در قم بود که ۱۳ جلد کتاب دربارهٔ آخوند خراسانی در این کنگره بینالمللی با حضور مهمانان داخلی و خارجی رونمایی شد. از جمله میهمانان این همایش میرزا عبدالرضا کفایی نوه آخوند خراسانی و از جمله سخنرانان این کنگره دو روزه، عبدالله جوادی آملی بود. همچنین در دی ۱۳۹۴ در دانشگاه مفید قم با حضور افرادی چون علی لاریجانی همایش آخوند خراسانی برگزار شد که طی آن از چندین کتاب پیرامون او رونمایی به عمل آمد. در همین سال نیز اندیشههای فقهی «آخوند خراسانی» در لندن بررسی شد. در اردیبهشت ۱۳۹۶ نیز نشست تخصصی آخوند خراسانی و انقلاب مشروطه با حضور محمد فرزانه استاد دانشگاه شیکاگو و داریوش رحمانیان برگزار شد.
همایش دیگر به مناسبت رونمایی از کتاب «مکتب اجتهادی آخوند خراسانی» نوشته سید مصطفی محقق داماد در آبان ۱۳۹۷ در تهران بر پا شد. اکبر ثبوت که در همایش سده مشروطه در ۱۳۸۵ سخنرانی کرده بود و سپس به سبب نگارش کتابی در مورد اشکال کردن آخوند خراسانی بر تشکیل حکومت اسلامی توسط روحانیون، مورد انتقاد و بایکوت خبری توسط رسانههای انقلابی قرار گرفته بود از سخنرانان این همایش بود. چنانکه داود فیرحی و غلامحسین ابراهیمی دینانی به بیان سخنانی پیرامون آخوند خراسانی پرداختند.
جستارهای وابسته
عبدالله مازندرانی
میرزا حسین خلیلی تهرانی
شیخ فضلالله نوری
ولایت فقیه
محمد حسین نائینی
پانویس
منابع
سایت کنگره آخوند خراسانی
نقباء البشر، ج۵، آقابزرگ تهرانی، کتابخانه مجلس شورای اسلامی، ۱۴۳۰ه.
سینای دانش، مکی، قم، صدا و سیما، ۱۳۸۳خ.
سیری در سیره آخوند خراسانی، گروه نویسندگان (عبدالرضا کفایی خراسانی، موسی شبیری زنجانی، محمدعلی نجفی کرمانشاهی و محسن صادقی)، قم، پژوهشگاه دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۹۰خ.
مرگی در نور، عبدالحسین مجید کفایی، تهران، زوار، ۱۳۵۹خ.
حیات سیاسی فرهنگی علمی آخوند خراسانی- محسن دریابیگی، تهران، مؤسسه مطالعات فرهنگی و علوم انسانی، چ۲، ۱۳۸۷خ.
آخوند خراسانی رهبر مشروطهٔ ایرانی- محمدعلی نجفی کرمانشاهی، مشهد، بی تا.
آفتاب نیمه شب، از مجموعه دیدار با ابرار، قم، سازمان تبلیغات، سماک امانی،
اجازه کبیره، آیت الله مرعشی نجفی، چاپ قم، ۱۴۱۶ه، ص۴۳۰.
مرآة الشرق، صدرالاسلام خویی، قم، مرعشی، ۱۴۲۷ه.
اسلامشناسان مسلمان شیعه
افراد انقلاب مشروطه
اهالی ایران در سده ۱۹ (میلادی)
اهالی ایران در سده ۲۰ (میلادی)
اهالی مشهد
تقریبگرایان مذاهب اسلامی
خاکسپاریها در حرم امام علی
درگذشتگان ۱۲۹۰
درگذشتگان ۱۳۲۹ (قمری)
درگذشتگان ۱۹۱۱ (میلادی)
روحانیان شیعه اهل ایران
رهبران انقلاب مشروطیت
رهبران مذهبی اهل ایران
زادگان ۱۲۵۵ (قمری)
زادگان ۱۸۳۹ (میلادی)
سیاستمداران اهل ایران در دوره قاجار
سیاستمداران اهل مشهد
عالمان شیعه
عالمان مسلمان
فقهای هوادار مشروطیت
قاجاریان
مراجع تقلید در دوره قاجار
دانشوران اهل ایران
مراجع تقلید درگذشته
نویسندگان متون دینی اهل ایران
طرفداران تقریب میان مذاهب اسلامی
نویسندگان اهل ایران
مراجع تقلید شیعه اهل استان خراسان رضوی
مراجع تقلید شیعه عراق
ایرانیهای مهاجرتکرده به امپراتوری عثمانی
سیاستمداران سده ۲۰ (میلادی) اهل ایران
ضدسلطنتطلبان
جنبشهای دموکراسی ایران
انقلابیون اهل ایران
خاندان آخوند خراسانی |
9085 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%98%D8%A7%D9%86%D9%88%DB%8C%D9%87 | ژانویه | ژانویه (در فارسی افغانستان: جنوری) نخستین ماه سال میلادی در گاهشماری گریگوری و گاهشماری ژولینی است و یکی از هفت ماه سال میلادی است که ۳۱ روز دارد. در بیشتر نقاط جهان نخستین روز این ماه با نام «روز سال نو» شناخته شدهاست. ژانویه در بیشتر نقاط نیمکرهٔ شمالی دومین ماه زمستان است و بهطور متوسط از دیگر ماههای سال سردتر میباشد ولی در نیمکرهٔ جنوبی دومین ماه تابستان و گرمترین ماه در سال است. از نظر فصلی، ژوئیه در نیمکرهٔ شمالی برابر ژانویه در نیمکرهٔ جنوبی است.
در سالهای معمولی روز نخست ژانویه همان روزی از هفته است که اکتبر با آن آغاز میگردد ولی در سالهای کبیسه روز نخست ژانویه مانند روز نخست آوریل و ژوئیه است.
پیشینه
واژهٔ فارسی ژانویه برگرفته از فرانسوی است. ریشهٔ این واژه از نام ژانوس (در روم باستان Ianuarius) خدای آغازها و «خدای دروازهها و دربها» گرفته شدهاست. ریشهٔ این مطلب به اساطیر روم بازمیگردد. واژهٔ لاتین ianua به معنی «در» است و ژانویه به عنوان در ورودی سال. در سنتهای گذشته، گاهشمار رومی تنها ۱۰ ماه داشت و از ۳۰۴ روز تشکیل شده بود و زمستان در آن یک دورهٔ بی ماه بود. گمان میرود که نزدیک به سال ۷۱۳ پیش از میلاد، جانشین رمولوس، شاه نوما پمپیلیوس ماههای ژانویه و فوریه را به گاهشمار افزوده باشد و اجازه داده تا گاهشمار آنها نیز مانند سالهای خورشیدی ۳۶۵ روز باشد. با وجود آنکه پیش از آن مارس نخستین ماه در گاهشمار رومی بود اما ژانویه به عنوان ماه نخست قرار گرفت. این تغییر در زمان حکومت نوما و دسمویرس تا سال ۴۵۰ پیش از میلاد پابرجا ماند (تاریخ نگاران روم سالهای متفاوتی را نوشتهاند).
در قرون وسطی در اروپا از برخی از روزهای جشن مسیحیان مانند ۲۵ مارس و ۲۵ دسامبر، به عنوان روز سال نو استفاده میشد هرچند که در گاهشمارهای آن دوران سال دارای ۱۲ ماه، از ژانویه تا دسامبر بود. در آغاز سدهٔ ۱۶ میلادی اروپاییان بر آن شدند تا روز ۱ ژانویه را به صورت رسمی به عنوان روز نخست سال معرفی کنند. گاهی به این هنگامه روز ختنه (Circumcision Style) نیز میگویند چون ۷ روز پس از ۲۵ دسامبر است و بر روی روز جشن ختنهٔ مسیح میافتد.
نامهای باستانی ژانویه عبارتند از: Ianuarius در زبان رومی، Wulf-monath در زبان ساکسونی به معنی «ماه گرگ» و Wintarmanoth به معنی ماه زمستان یا ماه سرما در ریشهٔ شارلمانی.
دیگر نامها
در زبان فنلاندی به این ماه "tammikuu" میگویند که معنای واژهٔ آن ماه بلوط است ولی در اصل معنای آن ماه قلب زمستان است چون tammi به معنی هسته یا مرکز است. در زبان بلاروسی «студзень» نام دارد به معنی آدم یخی. در زبان چکی به آن "leden" گفته میشود به معنی ماه یخ. در زبان اوکراینی به آن «січень» گفته میشود. این واژه به معنی بریدن یا قاچقاچ کردن است. میتواند دلیل برگزیدن این نام به بادهای این ماه بازگردد. در زبان کرواتی به آن «siječanj» میگویند که اینجا نیز به معنی بریدن یا قاچقاچ کردن است. در زبان سامی به آن «ođđajagimánnu» به معنی ماه سال نو گفته میشود و در ترکی استانبولی به آن "Ocak" گفته میشود که به معنی گرمخانه یا اجاق است.
رویدادهای ژانویه
۷: اولین انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده آمریکا در سال ۱۷۸۹.
۲۳: الیزابت بلکول، اولین پزشک زن آمریکا در سال ۱۸۴۹ از مدرسه پزشکی ژنو در نیویورک فارغالتحصیل شد.
۲۶: هند برای اولین بار «روز جمهوری» را در سال ۱۹۵۰ جشن گرفت.
روزهای تعطیل ژانویه
روز سال نو میلادی، ۱ ژانویه
روز استقلال در هائیتی، ۱ ژانویه
دوشنبهٔ عیدی (Handsel Monday) در اسکاتلند و شمال انگلستان، روزی که بهطور سنتی افراد به یکدیگر عیدی یا هدیه میدهند. نخستین دوشنبهٔ ژانویه
یکشنبهٔ گاوآهن در اسکاتلند و شمال انگلستان، یکشنبهٔ پس از ۶ ژانویه.
روز ورود به بزرگسالی در ژاپن. دومین دوشنبه
روز مارتین لوتر کینگ جونیور و جشن Santo Niño دز فیلیپین، سومین دوشنبهٔ ژانویه.
سه مغ، یا روز تجلی مسیح (Epiphany) در آمریکای لاتین، اسپانیا، پورتوریکو و جمهوری دومینیکن. این روز به همان گستردگی یا به روشی که در کشورهای با گذشتهٔ اسپانیایی جشن گرفته میشود، بزرگ داشته نمیشود با این حال در بسیاری کشورهای اروپایی مانند اتریش، ایتالیا، سوئد، فنلاند، لیختناشتاین، اسلواکی، کرواسی و بخشهایی از آلمان و سوئیس روز تعطیل است. ۶ ژانویه
جشن شب کریسمس در روسیه و اوکراین که با نام Svyat Vechir شناخته شدهاست. ۶ ژانویه
کریسمس برای کلیساهای ارتدکس روسیه و ارتدکس قبطی ۷ ژانویه
روز ملی آگاهی از قاچاق انسان در ایالات متحدهٔ آمریکا، ۱۱ ژانویه.
ماکارا سانکرانتی (جشن Harvest) در هند. ۱۵ ژانویه
روز پونگال در هند، سومین یکشنبه ژانویه.
یکپارچگی مولداوی و والاچی زیر فرمان یک قانون گذار در ۱۸۵۹ در رومانی. ۲۴ ژانویه
شب برنز (Burns) در اسکاتلند، ۲۵ ژانویه
روز جمهوری در هند. ۲۶ ژانویه
روز ملی استرالیا در استرالیا ۲۶ ژانویه.
سالگرد اوکلند در اوکلند و زلاند نو، نزدیکترین دوشنبه به ۲۹ ژانویه
ماه ملی سپاسگزاری .
نمادهای ژانویه
سنگ زاده شدگان در این ماه لعل است. این سنگ نشانهٔ ثبات میباشد.
گل این ماه دیانتوس کاریوفیلوس صورتی یا گل برف است.
گل نشان ژانویه از نگاه چینیها پرونوس مومه است.
گل نشان ژانویه از نگاه ژاپنیها کاملیا است.
جستارهای وابسته
ویکیپدیا:یادبودهای برگزیده/ژانویه
منابع
ماهها
ماههای میلادی |
9086 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%88%D8%B1%DB%8C%D9%87 | فوریه | فوریه دومین ماه سال میلادی در گاهشماری گریگوری است. کوتاهترین ماه گاهشماری میلادی و تنها ماهی که ۲۸ یا ۲۹ روز دارد. این ماه در سال کبیسه، ۲۹ روز دارد.
در سالهای معمولی، فوریه در همان روزی از هفته آغاز میشود که ماههای مارس و نوامبر آغاز میشوند و در سالهای کبیسه روز نخست آن همانند روز نخست ماه اوت است. آخرین روز فوریه در سالهای معمولی مانند آخرین روز اکتبر و در سالهای کبیسه مانند آخرین روز ژانویه است.
پیشینه
نام فوریه از واژهٔ لاتین februum به معنی پالایش و تطهیر گرفته شدهاست. چون در گاهشماری رومی در روز ۱۵ فوریه «مراسم تطهیر» یا Februa برگزار میشد. ژانویه و فوریه دو ماه آخری بودند که به گاهشمار رومی افزوده شده بودند؛ پیش از آن زمستان به عنوان یک دورهٔ بدون ماه بود. در سال ۷۱۳ پیش از میلاد این دو ماه توسط نوما پمپیلیوس به گاهشمار اضافه شد. فوریه تا سالها به عنوان آخرین ماه گاهشمار باقی مانده بود تا آنکه در دورهٔ دسمویری Decemviri در سال ۴۵۰ پیش از میلاد در جایگاه دوم قرار گرفت و دومین ماه سال شد. همچنین در برخی دورهها در دوران باستان ماه فوریه را کوتاه میکردند و تنها ۲۳ یا ۲۴ روز در سالهای معمولی و ۲۷ روز در سالهای کبیسه، برای آن در نظر میگرفتند و برای آنکه روزهای سال با تغییرات فصلی هماهنگ باشد پس از فوریه، بدون فاصله یک مِرسِدونیوس قرار میدادند.
نامهای دیگری که برای فوریه وجود داشت عبارت بودند از:
Solmonath در انگلیسی باستان با برابر امروزی mud month به معنی ماه گل و لای
Kale-monath که نام آن از روی کلم انتخاب شده بود.
در زبان شارلمانی به این ماه Hornung و در فنلاندی به آن helmikuu به «معنی ماه مروارید» گفته میشود چون هنگامی که برفها از روی شاخهٔ درختان آب میشود قطرههای کوچک آب روی درخت باقی میماند و هنگامی که دوباره سرد میشود این قطرهها یخ میزند و مانند دانههای مروارید یخی میشود. به این ماه در لهستانی و اوکراینی به ترتیب luty و лютий گفته میشود به معنی ماه یخ یا یخ زدگی شدید و در زبان مقدونی به این ماه «сечко» گفته میشود که این عبارت به معنی «ماه بریدن (چوب)» است.
رویدادها و مناسبتهای فوریه
ماه تاریخ سیاه (کانادا و آمریکا)
ماه تاریخ LGBT (بریتانیای کبیر)
ماه ملی غذا دادن به پرندگان
ماه رهبری سرپرست خانواده
لغو برده داری در موریس، ۱ فوریه
روز بریجید مقدس (St Brigid’s Day) در ایرلند، ۱ فوریه
روز Imbolc، جشن آغاز بهار در ایرلند، ۲ فوریه
استقلال سریلانکا، ۴ فوریه
قانون اساسی ۱۹۱۷ مکزیک، ۵ فوریه
روز ویتانگی (Waitangi Day) در زلاند نو، ۶ فوریه
تعطیلات فرهنگی در اسلونی، ۸ فوریه
روز بنیاد ملی در ژاپن، ۱۱ فوریه
زادروز آبراهام لینکلن، ایالات متحده آمریکا، ۱۲ فوریه
روز ولنتاین، ۱۴ فوریه
کشتار روز ولنتاین، به دلیل جنگ میان دو گروه مافیایی در شیکاگو، ۱۴ فوریه
روز پرچم، کانادا، ۱۵ فوریه
روز استقلال کوزوو، ۱۷ فوریه
روز رئیسجمهور در سومین دوشنبهٔ ماه، ایالات متحده آمریکا
روز جهانی زبان مادری، ۲۱ فوریه
روز استقلال سنت لوسیا، ۲۲ فوریه
زادروز جورج واشینگتن، ایالات متحده، ۲۲ فوریه، این روز معمولاً با روز رئیسجمهور همزمان میشود.
روز پرچم مکزیک، ۲۴ فوریه
روز استقلال در استونی، ۲۴ فوریه
انقلاب قدرت مردم در فیلیپین، ۲۵ فوریه
روز آزادی در کویت، ۲۶ فوریه
روز استقلال جمهوری دومینیکن، ۲۷ فوریه
روز کبیسه در ۲۹ فوریه هر چهار سال یک بار با استثنا (در گاهشمار میلادی).
روز ملی پوشش قرمز (در آمریکا و انگلیس)
روز ملی خورشید (در آرژانتین)
نمادها
گل زاده شدگان این ماه بنفشه و پامچال است.
سنگ زاده شدگان این ماه آمیتیست است به نشانهٔ پارسایی، فروتنی، حکمت و بیریایی.
جستارهای وابسته
ویکیپدیا:یادبودهای برگزیده/فوریه
۲۹ فوریه
۳۰ فوریه
منابع
پیوند به بیرون
چگونه فوریه تنها ۲۸ روز بود؟
February در ویرایش یازدهم دانشنامهٔ بریتانیکا
فوریه
ماههای میلادی
ماهها |
9087 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%A7%D8%B1%D8%B3 | مارس | مارس سومین ماه سال میلادی در گاهشماری گریگوری و گاهشماری ژولینی است. این ماه یکی از هفت ماهی است که ۳۱ روز دارد.
مارس در نیمکرهٔ شمالی از نظر فصلی با ماه سپتامبر در نیمکرهٔ جنوبی برابر است. در نیمکرهٔ شمالی آغاز فصل بهار در ۲۱ مارس است در حالی که این روز در نیمکرهٔ جنوبی نخستین روز پاییز است.
مارس در همان روزی از هفته آغاز میشود که نوامبر و فوریه در سالهای معمولی آغاز میشوند و در روزی از هفته تمام میشود که ژوئن در آن به پایان میرسد.
گذشته
گذشتهٔ نام مارس به دوران امپراتوری روم باستان بازمیگردد. در آن دوران مارس نخستین ماه سال بود و به آن Martius گفته میشد این نام از روی نام خدای رومی، مارس یا آرس خدای جنگ در یونان گرفته شده بود. مارس به این دلیل نخستین ماه سال بود که آب و هوای رم مدیترانهای بود و ۱ مارس نخستین روز از بهار، و برگزیدن آن به عنوان نخستین روز سال نو منطقی به نظر میآمد همچنین این ماه آغاز فصل چادر زدنهای نظامی هم بود. برخی میگویند ژانویه در دوران حکومت نوما پمپیلیوس در سال ۷۱۳ پیش از میلاد نخستین ماه سال شد و برخی دیگر دوران دسمویریس در ۴۵۰ پیش از میلاد را زمان جابجایی ماهها میدانند (نویسندگان رومی متفاوت نوشتهاند)
نامهای دیگر
در زبان فنلاندی به این ماه maaliskuu گفته میشود البته ریشهٔ نام آن maallinen kuu به معنی «ماه خاکی» است؛ چون در دورهٔ این ماه برفها آب میشود و maaliskuu یا زمین (خاک) در نهایت دیده میشود. در زبان اوکراینی به این ماه березень گفته میشود که به معنی درخت توس است. در زبان ترکی استانبولی به این ماه Mart گفته میشود که از روی نام خدای رومی مارس گرفته شدهاست.
رویدادهای مارس
روز استقلال تگزاس، ۲ مارس، تعطیلی در ایالت تگزاس، آمریکا
روز ملی کتابخوانی در آمریکا، ۲ مارس
روز جهانی فرهنگ بلوچ، ۲ مارس
روز جهانی زن، ۸ مارس
هانامی، مراسم سنتی ژاپنیها برای گلهای زیبای اوایل مارس
روز جهانی ریاضی، نخستین چهارشنبهٔ مارس
ماردی گرا، ۳ فوریه تا ۹ مارس در سالهای معمولی و ۴ فوریه تا ۹ مارس در سالهای کبیسه
چهارشنبهٔ خاکستر از ۴ فوریه تا ۱۰ مارس در سالهای معمولی و ۵ فوریه تا ۱۰ مارس در سالهای کبیسه
روز سیارهٔ پلوتو در نیومکزیکو، ۱۳ مارس
روز پی، ۱۴ مارس
روز نجات یک عنکبوت، ۱۴ مارس
روز سپید در آسیا، ۱۴ مارس
روز تابستان در آلبانی، ۱۴ مارس
نیمهٔ ماه مارس، سالروز قتل ژولیوس سزار توسط بروتوس، کاسیوس، کاسکا و دیگران، ۱۵ مارس
روز زمین در نیمکرهٔ شمالی، این روز میان ۱۹ مارس و ۲۱ مارس جابجا میشود.
جمعهٔ نیک، یک جمعه میان ۲۰ مارس و ۲۳ آوریل، این روز آخرین آدینهٔ پیش از عید پاک است.
نوروز، روز سال نو در ایران و افغانستان؛ همچنین روز تعطیل در ترکیه و کشورهای آسیای میانه، این روز در روز اعتدال بهاری بزرگداشته میشود، ۲۱ مارس
روز حقوق بشر در آفریقای جنوبی، ۲۱ مارس
عید پاک، نخستین یکشنبهٔ پس از یک بار قرص کامل ماه در آسمان یا پس از ۲۱ مارس، این روز در بیشتر وقتها ولی نه همیشه در آوریل میافتد.
روز جهانی آب، ۲۲ مارس
روز ملّی پاکستان، ۲۳ مارس
روز دوستی لهستانیها و مجارستانیها، ۲۳ مارس
روز مژده یا بشارت، روزی که جبرئیل به مریم مژدهٔ داشتن فرزندی را داد، ۲۵ مارس
بزرگداشت جنگ استقلال یونان در ۲۵ مارس ۱۸۲۱
روز استقلال بنگلادش، ۲۶ مارس
آخرین روز سال مالی و سال تحصیلی در ژاپن، ۳۱ مارس. همچنین مراسم هانامی که در آن ژاپنیها پوششهای ویژهٔ خود را بر تن میکنند و از زیبایی گلها لذت میبرند.
۳۱مارس روز افتتاح برج برج ایفل
آغاز تمرینهای بسکتبال برای فصل بهار
ماه هشدار سرطان رودهٔ بزرگ
ماه پیشگیری از آتشسوزی در فیلیپین
ماه تاریخ زنان در آمریکا، در این ماه به تأثیرهایی که زنان در تاریخ گذاشتهاند توجه میشود.
ماه ملی خوراک در آمریکا
ماه صلیب سرخ آمریکا
نمادها
سنگ زاده شدگان این ماه گوشنیت و سنگ خون یا هلیوتروپ است. این سنگها نماد شجاعتاند.
گل زاده شدگان این ماه گل نرگس است.
جستارهای وابسته
ویکیپدیا:یادبودهای برگزیده/مارس
منابع
پیوند به بیرون
مقالهٔ پاسخهای ستارهشناسی دربارهٔ فصلها
مارس
ماهها
ماههای میلادی |
9088 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%87%20%28%D9%85%D8%A7%D9%87%29 | مه (ماه) | مِه یا مِی پنجمین ماه سال در گاهشماری گریگوری و گاهشماری ژولینی است همچنین سومین ماهی است که ۳۱ روز دارد، افزونبراین، این ماه کوتاهترین اسم را در میان دیگر ماهها دارد.
در نیم کره شمالی، مه یکی از ماههای بهار و در نیم کرهٔ جنوبی یکی از ماههای پاییز است؛ بنابراین ماه مه در نیم کرهٔ جنوبی از دیدگاه فصلی متناظر با نوامبر در نیم کرهٔ شمالی است و برعکس.
پیشینه
نام این ماه از روی مایا ایزدبانوی یونان گرفته شدهاست. مایا در دوران روم باستان به عنوان ایزدبانوی زایش شناخته میشد. جشن بونادئا در همین ماه برگزار میشد.
اووید، شاعر رومی نظر دیگری داشت او میگفت مه یا می از واژهٔ لاتین maiores به معنی «سالخوردگان» گرفته شده و متناظر است با ماه بعدی یعنی June یا ژوئن که از واژهٔ iuniores به معنی «جوانان» گرفته شده.
بزرگداشت ویژهای برای مریم مقدس در این ماه گرفته میشود.
بارش شهابی اتا دلوی در ماه مه رخ میدهد که از ۲۱ آوریل تا حدود ۲۰ مه هر سال قابل دیدن است اما اوج آن در حدود ۶ مه روی میدهد.
نمادها
سنگ زاده شدگان این ماه، زمرد است و نشانهای است از عشق و موفقیت.
گل این ماه گل برف و زالزالک برگریز است.
برج ثور (تا ۲۰ مه) و جوزا (از ۲۱ مه به بعد) در این ماه جای دارند.
رویدادها
۱ مه، روز جهانی کارگر.
جستارهای وابسته
ویکیپدیا:یادبودهای برگزیده/مه
پانویس
منابع
دربارهٔ ماه مه و حزب کارگر
ماههای سال میلادی و معنی آنها
ماههای میلادی
مه |
9089 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%98%D9%88%D8%A6%D9%86 | ژوئن | ژوئن ششمین ماه سال میلادی در گاهشمار ژولینی و گاهشمار گریگوری است و یکی از چهار ماه ۳۰ روزهٔ سال است. اووید شاعر رومی، در چکامههایش برای نام ژوئن، دو ریشه آوردهاست: نخستین آن یونو (juno)، خدایگان رومی و همسر ژوپیتر است که هم ردیف هرا خدایگان یونانی در افسانههای یونان باستان است. دوم: گفتهاست که این نام از واژهٔ لاتین iuniores به معنی «جوانترها» گرفته شده که در برابر maiores به معنی «بزرگترها» یا «پیرترها» قرار میگیرد. اووید بر این باور بود که ریشهٔ ماه مه، ماه پیش از ژوئن، از واژهٔ maiores گرفته شدهاست.
نه در سالهای معمولی و نه در سالهای کبیسه هیچ ماهی وجود ندارد که با همان روزی از هفته آغاز شود که ژوئن آغاز میشود. ماه مه و ژوئن تنها دو ماهی اند که از این ویژگی برخوردارند. ژوئن در همان روزی از هفته به پایان میرسد که مارس به پایان میرسد.
در نیمکرهٔ شمالی ژوئن بلندترین روزهای سال و در نیمکرهٔ جنوبی کوتاهترین روزها را دارد. از نظر فصلی ژوئن در نیمکرهٔ شمالی برابر با دسامبر در نیمکرهٔ جنوبی است و برعکس. در نیمکرهٔ شمالی ۱ ژوئن آغازگر تابستان است و در نیمکرهٔ جنوبی آغازگر زمستان.
در آغاز ژوئن، صورت فلکی گاو و در پایان آن صورت فلکی دوپیکر را داریم. البته به دلیل حرکت تقدیمی در اعتدال بهاری ژوئن با نشان ستارهبینی برج جوزا آغاز میشود و با برج سرطان پایان مییابد.
چون نام ژوئن یا جون از نام خدایگان یونو (juno) (یا هرا) گرفته شدهاست و یونو خدای ازدواج و زوجهای ازدواج کرده بود، برخی این مطلب را به فال نیک میگیرند و آن را عاملی مؤثر در خوشبختی میدانند برای همین در این ماه بیشترین شُمار ازدواج دیده میشود.
افسانهای ایسلندی میگوید که اگر در ۲۴ ژوئن، برهنه در شبنمهای سحرگاه تنی به آب بزنی، آنگاه تا هنگامهٔ پیری در ساحل چنین خواهی کرد.
رویدادهای ژوئن
Festa della Repubblica روز جمهوری در ایتالیا در دوم ژوئن هر سال جشن گرفته میشود. این روز یادآور همهپرسی برگزار شده در سال ۱۹۴۶ است.
جشنوارهٔ اجور در دو هفتهٔ نخست ژوئن در انگلستان.
در بیشتر سالها جام جهانی فوتبال در این ماه برگزار میشود.
نمادها
سنگ زاده شدگان این ماه کریزوبریل، سنگ ماه و مروارید است. به معنی سلامتی و طول عمر.
گل زاده شدگان این ماه پیچ امینالدوله و رز است.
طالع بینی این ماه، برجهای جوزا یا سرطان است.
نگارخانه
جستارهای وابسته
ویکیپدیا:یادبودهای برگزیده/ژوئن
پانویس
ژوئن
ماههای میلادی |
9090 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%98%D9%88%D8%A6%DB%8C%D9%87 | ژوئیه | ژوئیه یا جولای هفتمین ماه سال میلادی در گاهشماری گریگوری و گاهشماری ژولینی (میان ژوئن و اوت) است. این ماه، چهارمین ماهی است که ۳۱ روز دارد. سنای روم برای بزرگداشت ژولیوس سزار که در این ماه به دنیا آمده بود را به پیشنهاد آگوستوس (ژولیوس سزار دایی مادر او بود) برگزید. پیش از آنکه چنین نامگذاری صورت گیرد نام این ماه کوئینتیلیس بود.
به صورت میانگین این ماه گرمترین ماه در نیم کره شمالی است (چون نخستین ماه تابستان است) و سردترین ماه در نیمکره جنوبی است (چون نخستین ماه زمستان است). در نیم کرهٔ جنوبی از دیدگاه فصلی ژوئیه متناظر با ژانویه در نیمکره شمالی است.
در نیمکره شمالی عبارت «روزهای سگی» برای روزهای آغازین ژوئیه بکار میرود چون هوای طاقت فرسای تابستان آغاز شدهاست. گوسفندان بهاری در اواخر زمستان و آغاز بهار به دنیا میآیند و معمولاً پیش از ۱ ژوئیه به فروش میرسند.
در روم باستان جشن پاپلیفوگیا در ۵ ژوئیه و لودی آپولینارس در ۱۳ ژوئیه و چند روز پس از آن برگزار میشد اما امروزه این جشنها مطابق گاهشماری میلادی امروزی دیگر با این تاریخها متناظر نیستند.
نمادها
سنگ زاده شدگان در این ماه، یاقوت سرخ است که نمادی است از شادمانی
گل این ماه، گل شویدی یا نیلوفر آبی است.
برج سرطان تا ۲۱ ژوئیه و برج اسد از ۲۲ ژوئیه به بعد در ماه قرار دارد.
رویدادهای ژوئیه
۱ ژوئیه ۱۹۶۱ زادروز پرنسس دایانا.
۷ ژوئیه تاناباتا، یکی از جشنهای ژاپنی.
۲۰ ژوئیه ۱۹۷۶ - فضاپیمای وایکینگ ۱ پس از یازده ماه سفر فضایی بر سطح مریخ فرود آمد.
تعطیلات
۱ ژوئیه روز کانادا (پیشتر روز قلمرو نامیده میشد)
۱ ژوئیه روز استقلال سومالی
۳ ژوئیه روز استقلال بلاروس
۴ ژوئیه روز استقلال ایالات متحده آمریکا
۵ ژوئیه روز استقلال ونزوئلا
۵ ژوئیه روز استقلال الجزائر
۹ ژوئیه روز استقلال آرژانتین
۱۰ ژوئیه روز استقلال باهاما
روز دریایی از تعطیلات ژاپن در دوشنبه سوم ماه.
۲۰ ژوئیه روز استقلال کلمبیا
۲۳ ژوئیه روز انقلاب در مصر
۲۴ ژوئیه روز مهاجران پیشگام در ایالت یوتا، آمریکا
۲۶ ژوئیه روز استقلال مالدیو
۲۸ ژوئیه روز استقلال پرو
۳۰ ژوئیه روز استقلال وانوآتو
جستارهای وابسته
ویکیپدیا:یادبودهای برگزیده/ژوئیه
پانویس
منابع
ژوئیه
ماهها
ماههای میلادی |
9093 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%BE%D8%AA%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1 | سپتامبر | سپتامبر نهمین ماه سال میلادی در گاهشماری گریگوری و ژولینی است، همچنین یکی از چهار ماه گاهشمار گریگوری است که ۳۰ روز دارد.
سپتامبر در نیمکرهٔ شمالی از نظر فصلی برابر با مارس در نیمکرهٔ جنوبی است. نخستین روز سپتامبر در نیمکرهٔ شمالی آغازگر پاییز و در نیمکرهٔ جنوبی آغازگر بهار است. سپتامبر در همان روزی از هفته آغاز میشود دسامبر در سالهای معمولی آغاز میگردد همچنین هیچ ماهی نیست که در همان روزی از هفته تمام شود که سپتامبر تمام میشود.
عبارت septem در زبان لاتین به معنی هفت است. در حقیقت تا سال ۴۶ پیش از میلاد، سپتامبر هفتمین ماه گاهشمار رومی بود زیرا سپتامبر همزمان با هفتمین ماه از تقویم خورشیدی(مهرماه) است و رومیها تقویم خود را براساس تقویم خورشیدی ساخته بودند، تا آنکه نخستین ماه سال از Kalendas Martius یا مارس به Kalendas Januarius ژانویه تغییر پیدا کرد. سپتامبر در گاهشمار ستارهشناسی، که با مارس (March/Mars/Aries) آغاز میشود، ششمین ماه سال است.
رویدادهای سپتامبر
٨: مرگ الیزابت دوم در بالمورال
۱۱: حمله به برجهای دوقلوی تجارت جهانی در نیویورک.
۲۷: مرگ رضاشاه پهلوی در ژوهانسبورگ
۲۸: درگذشت الیا کازان کارگردان شاهکارهایی مانند اتوبوسی به نام هوس.
مرگ توپاک شکور
جستارهای وابسته
ویکیپدیا:یادبودهای برگزیده/سپتامبر
پانویس
سپتامبر
ماههای میلادی |
9094 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DA%A9%D8%AA%D8%A8%D8%B1 | اکتبر | اُکتُبر، در فارسی دَری «اکتوبر» دهمین ماه سال در گاهشماری گریگوری و ژولینی است و ششمین ماهی است که ۳۱ روز دارد.
اکتبر از آنجا که در گاهشماری کهن رومی ماه هشتم سال بود نامش را از واژهٔ لاتین ôctō به معنی هشت گرفتهاست. (این ماه برابر با برج هشتم " آبان یا کژدم " در سال جلالی میباشد. به این سوظن که سال میلادی بر اساس سال خورشیدی و جلالی نگاشته شدهاست صحه میگذارد )
سه روز در سال ارواحی که مورد علاقهٔ انسانها بودند (مِینیز) آزاد بودند و میتوانستند با زندهها ارتباط داشته باشند یکی از این سه روز در ماه اکتبر، پنجم اکتبر قرار داشت. از جمله دیگر روزهای بااهمیت اکتبر در دوران روم باستان میتوان به مدیترینالیا در ۱۱ اکتبر، آگوستالیا در ۱۲ اکتبر، اسب اکتبر در ۱۵-اُم ماه و آرمیلوستریوم در ۱۹ اکتبر اشاره کرد. این روزها با گاهشماری گریگوری امروزی مطابقت ندارد. در آنگلوساکسون یا انگلیسی باستان به ماه اکتبر Winterfylleth گفته میشود به معنی ماه کامل (fylleth) زمستان (Winter)؛ چون فرض بر این است که زمستان در این ماه آغاز میشود.
ماه اکتبر بهطور معمول در نیمکرهٔ شمالی با فصل پاییز و در نیمکرهٔ جنوبی با فصل بهار همراه است.
رویدادهای اکتبر
بزرگداشتهای غیر میلادی
۲ اکتبر: مهرگان در گاهشماری هجری خورشیدی، ایران.
۳ اکتبر (سال ۲۰۱۷): مرتبط با واقعهٔ عاشورا (روزهای مهم در شیعه)
۳–۴ اکتبر: تسموفوریا (گاهشماری آتیکی)
۴ اکتبر: جشن سایهبانها (گاهشماری عبری)
۵ اکتبر: روز عروج گوتاما بودا به آسمان توشیتا (آیین بوداییِ ترواده، گاهشماری سنتی برمهای)
۵ اکتبر: روز جهانی معلم، روز مهندسی در بولیوی
۴–۶ اکتبر: چوسوک (گاهشماری کرهای)
۵–۱۱ اکتبر: جشن سایهبانها (گاهشماری عبری)
۷ اکتبر ۲۰۱۷: یادبود عام الفیل (روزهای مهم در شیعه، گاهشماری هجری قمری)
۸ اکتبر ۲۰۱۷: تغییر قبلهٔ مسلمانان (روزهای مهم در شیعه، گاهشماری هجری قمری)
۱۲ اکتبر: سیمخاط تورا (گاهشماری عبری)
۱۷–۲۱ اکتبر: جشنوارهٔ روشناییها، تیهار (گاهشماری ویکرم سموت نپال، هندوئیسم)
۱۸، ۱۹ و ۲۲ اکتبر: دیوالی (هندوئیسم)
۲۳ اکتبر: روز مول، باهاب (گاهشماری عبری)
۲۹ اکتبر: روز کوروش بزرگ (گاهشماری هجری خورشیدی)
یادآوریهای ماه
ماه آگاهی از سندرم رت
ماه آگاهی جهانی از نابینایی
جستارهای وابسته
ویکیپدیا:یادبودهای برگزیده/اکتبر
پیوند به بیرون
منابع
اکتبر
ماهها
ماههای میلادی |
9095 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D9%88%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1 | نوامبر | نوامبر یازدهمین ماه سال میلادی در گاهشمار ژولینی و گاهشماری گریگوری و یکی از چهار ماه ۳۰ روزهٔ سال است. همچنین نوامبر ماه نهم در گاهشمار رومی نیز بود زیرا نوامبر همزمان با نهمین ماه از تقویم خورشیدی (آذر ماه) است و رومیها تقویم خود را براساس تقویم خورشیدی ساخته بودند. نوامبر از واژهٔ لاتین novem به معنی ۹ گرفته شدهاست تا هنگامی که ژانویه و فوریه به گاهشمار رومی اضافه شد.
نوامبر یکی از ماههای بهار در نیمکره جنوبی و پاییز در نیمکره شمالی است؛ بنابراین نوامبر در نیمکرهٔ جنوبی از نظر فصلی برابر با ماه مه در نیمکرهٔ شمالی است و برعکس.
در سالهای معمولی نوامبر در همان روز از هفته آغاز میشود که فوریه و مارس و در همان روزی از هفته پایان مییابد که اوت پایان مییابد.
رویدادهای نوامبر
روز تمام مقدسات (All Saints' Day) که در گذشته به آن روز تمام یادگاران (All Hallows Day) میگفتند؛ یک روز مقدس مسیحی است که در ۱ نوامبر جشن گرفته میشود؛ بنابراین روز پیش از هالووین میشود «شب همهٔ یادگاران» یا All Hallows Eve. در سوئد روز تمام مقدسات، تعطیلی رسمی است و در نخستین شنبهٔ نوامبر برگزار میشود. در سال ۲۰۱۱ این روز برای سوئدیها در ۵ نوامبر قرار داشت.
روز رهبران احیای ملی بلغارستان (۱ نوامبر)
نخستین روز زمستان در جزیرهٔ ایرلند (۱ نوامبر)
نخستین روز نوامبر در سنت سلتها Lá Samhna یا روز نوامبر نام دارد. ماه نیز در گاهشمار ایرلندی Mí na Samhna نامیده میشود.
از دیدِ گاهشمار کلیسای کاتولیک، ۲ نوامبر روز تمام ارواح است. در مکزیک این مناسبت با نام el Día de los Muertos خوانده میشود به معنی «روز مردگان» بههمین دلیل تمام ماه نوامبر ویژهٔ دعا و عبادت برای درگذشتگان است.
جشن شب آتش در سالگرد توطئهٔ نافرجام باروت در بریتانیا و زلاند نو (۵ نوامبر)
روز ملی قهرمانان در اندونزی (۱۰ نوامبر)
زادروز تفنگداران دریایی ایالات متحده آمریکا (۱۰ نوامبر)
روز استقلال لهستان (۱۱ نوامبر)
روز یادبود در اتحادیه کشورهای مشترکالمنافع و چندین کشور اروپایی (مانند فرانسه و بلژیک) جشن گرفته میشود تا جنگ جهانی اول و دیگر جنگها در یاد نگه داشته شوند. این روز در ایالات متحده با نام روز یادبود سربازان بازنشسته شناخته میشود. (۱۱ نوامبر)
روز کودک در هند در زادروز جواهر لعل نهرو (۱۴ نوامبر)
روز جهانی دیابت (۱۴ نوامبر)
رسیدن بارش شهابی اسدی به بیشترین اندازهٔ خود. (۱۷ نوامبر)
روز استقلال لتونی (۱۸ نوامبر)
کشف مشرق جهان پورتوریکو توسط کریستف کلمب در ۱۹ نوامبر ۱۴۹۳ میلادی.
روز جهانی مرد (۱۹ نوامبر)
روز ملی حق حاکمیت در آرژانتین. این روز یادبود نبرد ووئلتا دو اوبلیگادو است که از سال ۲۰۱۰ به این سو تعطیل رسمی اعلام شدهاست. (۲۰ نوامبر)
Día de la Revolución یا روز انقلاب، در مکزیک (۲۰ نوامبر)
روز یادبود فراجنسیتی که از سال ۱۹۹۹ سالانه در آمریکا گرامی داشته میشود. (۲۰ نوامبر)
روز ملی پذیرش کودکان به فرزندی (۲۱ نوامبر)
روز استقلال لبنان (۲۲ نوامبر)
روز رادولف میستر در اسلوونی (۲۳ نوامبر)
روز لاچیت یا Lachit Divas که سالانه در سراسر ایالت آسام هند جشن گرفته میشود. این روز برای بزرگداشت قهرمانیها و شهامت فرماندهٔ بزرگ، لاچیت بورفاکان Lachit Borphukan و در یاد نگه داشتن پیروزی سپاهیان آسام در سال ۱۶۷۱ در برابر سپاه گورکانیان است. (۲۴ نوامبر)
روز استقلال سورینام (۲۵ نوامبر)
روز استقلال آلبانی (۲۸ نوامبر)
روز سینت اندریاس در اسکاتلند، این روز یک روز ملی است و از سال ۲۰۰۶ به این سو این روز به صورت رسمی (Bank holiday) تعطیل بودهاست. (۳۰ نوامبر)
روز شکرگزاری در ایالات متحده و پورتوریکو که در چهارمین پنج شنبهٔ ماه برگزار میشود. (۲۳ نوامبر)
برای مسیحیان غربی، ظهور یا ورود مسیح به این جهان (Advent) در طول یکشنبهٔ آخرین هفتهٔ نوامبر آغاز میشود.
مناسبتهای طول ماه
ماه میراث بومیان آمریکا
ماه شناخت سرطان لوزالمعده
ماه شناخت بیماری مزمن انسدادی ریه یا COPD
ماه شناخت بیماری آلزایمر
ماه مرض قند در آمریکا
ماه سرطان ریه
ماه شناخت ملی بی خانمانان نونهال و نوجوان
ماه ملی انار در ایالات متحدهٔ آمریکا
ارواح مقدس در برزخ (کلیسای کاتولیک رم)
ماه بینالمللی درام (Drum)
ماه شناخت ملی سرطان معده در آمریکا
ماه شناخت صرع
رویدادهای پُر تکاپو
نخستین سه شنبه
سالانه در نخستین سه شنبهٔ نوامبر مسابقات اسب دوانی جام ملبورن، در استرالیا برگزار میشود.
سه شنبهٔ پس از نخستین دو شنبهٔ ماه
در ایالات متحدهٔ آمریکا، انتخابات در سه شنبهٔ پس از نخستین دوشنبهٔ نوامبر برگزار میشود (میان ۲ نوامبر و ۸ نوامبر). در سالهای زوج، اعضای مجلس نمایندگان برای دو سال برگزیده میشوند و نزدیک به یک سوم از اعضای مجلس سنا برای دورهٔ شش ساله برگزیده میشوند. رئیسجمهور آمریکا نیز در سالهایی که ضریب ۴ اند از سوی مردم برگزیده میشود. بسیاری از ایالتها و شهرستانهای آمریکا انتخاباتی محلی و دورهای دارند که ممکن با این رویدادها همزمان شود.
سومین چهارشنبه
روز GIS که کوتاه شدهٔ geographic information systems به معنی سامانه اطلاعات جغرافیایی است. در این روز جهانی، درهای این سامانه به روی همگان باز است تا مردم در زمینهٔ جغرافی آگاهی بدست آورند. این روز در سومین چهارشنبهٔ نوامبر در طول هفتهٔ شناخت جغرافیا برگزار میشود.
سومین پنج شنبه
روز جهانی فلسفه
روز بزرگ آمریکایی بدون سیگار که با حمایت انجمن سرطان آمریکا در سومین پنج شنبهٔ نوامبر، یک هفته پیش از روز شکرگزاری برگزار میشود. در این روز سیگاریهای آمریکا که نزدیک به ۴۵٫۸ میلیون نفر اند دعوت میشود تا برای ۲۴ ساعت از سیگار پرهیز کنند به این امید که برای همیشه چنین کنند.
شراب قرمز بوژوله نووو برای فروش در دسترس قرار میگیرد.
چهارمین پنج شنبه در آمریکا
آمریکاییها روز شکرگزاری را در چهارمین پنج شنبهٔ نوامبر جشن میگیرند.
روز پس از شکرگزاری در آمریکا
یک روز پرآوازه برای خرید مردم. به این روز «جمعهٔ سیاه» گفته میشود.
روز هیچی نخر (Buy Nothing Day)، این روز اعتراضی نسبت به مصرف گرایی مردم است.
نخستین دوشنبهٔ پس از روز شکرگزاری در آمریکا
دوشنبهٔ رایانهای، روزی که در آن از مردم دعوت میشود تا به صورت رایانهای و از روی شبکه خریدهای خود را انجام دهند. آمار نشان دادهاست که مردم در این روز بیشترین میزان خرید برخط را انجام میدهند.
نمادها
سنگ زاده شدگان نوامبر زبرجد هندی (بویژه رنگ زرد آن) و کوارتز است.
گل زاده شدگان این ماه داودی است.
نوامبر در صورتهای فلکی عقرب و قوس یا کمان قرار دارد.
جستارهای وابسته
ویکیپدیا:یادبودهای برگزیده/نوامبر
منابع
نوامبر
ماهها
ماههای میلادی |
9096 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%B3%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1 | دسامبر | دِسامبر دوازدهمین و آخرین ماه سال میلادی در گاهشماری گریگوری و همچنین یکی از هفت ماه گاهشماری گریگوری با ۳۱ روز است.
ماه دسامبر در نیمکرهٔ شمالی از نظر فصلی برابر با ماه ژوئن در نیمکرهٔ جنوبی است و بر عکس. در نیمکرهٔ شمالی آغاز فصل زمستان ۱ دسامبر است در حالی که در نیمکرهٔ جنوبی آغاز فصل تابستان ۱ دسامبر است.
ماه دسامبر در بین ماههای نوامبر و ژانویه قرار دارد.
نام گذاری
در لاتین decem یعنی ۱۰. همچنین دسامبر دهمین ماه در گاهشمار رومی بود زیرا دسامبر همزمان با دهمین ماه از تقویم خورشیدی(دی ماه) است و رومیها تقویم خود را براساس تقویم خورشیدی ساخته بودند تا اینکه یک دوره زمستان بی ماه خود به دو ماه فوریه و ژانویه تقسیم شد.
توصیف
گلهای ماه دسامبر، نرگس و خاس است و سنگهای آن فیروزه، لاجورد، زیرکن، زبرجد هندی (آبی) و تانزانیت است.
رویدادها و مناسبتها
روز اتحاد رومانی (۱ دسامبر)
روز جهانی ایدز (۱ دسامبر)
روز ملی در امارات متحده عربی (۲ دسامبر)
سینترکلاس (Sinterklaas) یا نیکلاس مقدس در هلند. (۵ دسامبر)
روز پدر (زادروز پادشاه) در تایلند. (۵ دسامبر)
روز استقلال فنلاند (۶ دسامبر)
روز قانون اساسی در اسپانیا (۶ دسامبر)
روز نیکلاس مقدس در یونان (۶ دسامبر)
روز پرل هاربر در ایالات متحدهٔ آمریکا (۷ دسامبر)
ماراتون فوکواُکا در نخستین یکشنبهٔ دسامبر برگزار میشود.
Día de la Madre en Panamá (روز مادر در پاناما) (۸ دسامبر)
روز بارداری ماری معصوم (۸ دسامبر)
روز قانون اساسی در رومانی (۸ دسامبر)
تقدیم جایزهٔ نوبل در سال روز درگذشت آلفرد نوبل (۱۰ دسامبر)
روز جهانی حقوق بشر (۱۰ دسامبر)
Día de la Virgen de Guadalupe یا روز باکرهٔ گوادالوپ در مکزیک (۱۲ دسامبر)
روز استقلال کنیا (روز جمهوری) (۱۲ دسامبر)
لوسی مقدس (۱۳ دسامبر)
ماراتون هونولولو در دومین یکشنبهٔ دسامبر برگزار میشود.
روز میمون بازی یا مسخره بازی (۱۴ دسامبر)
روز منشور حقوق ایالات متحده آمریکا (۱۵ دسامبر)
روز زامنهوف (به زبان اسپرانتو Zamenhofa Tago) در (۱۵ دسامبر)
روز پیروزی بنگلادش (۱۶ دسامبر)
روز آشتی در آفریقای جنوبی (۱۶ دسامبر)
حنوکا در ۲۰ دسامبر ۲۰۱۱.
نخستین روز زمستان (۲۱ دسامبر)
انقلاب تابستانی (انقلاب زمستانی در نیمکره شمالی و انقلاب تابستانی در نیمکره جنوبی که در روزهایی میان ۲۰ تا ۲۲ دسامبر در UTC رخ میدهد)
زادروز امپراتور، روز ملی تعطیل در ژاپن. (۲۳ دسامبر)
فستیووس (Festivus) در ۲۳ دسامبر
HumanLight روز انسانگرایی، تعطیل. (۲۳ دسامبر)
شب کریسمس (۲۴ دسامبر)
کریسمس (۲۵ دسامبر)
روز باکسینگ (۲۶ دسامبر)
Kwanzaa در ۲۶ دسامبر تا ۱ ژانویه
روز استقلال اسلوونی، روز استقلال و یکپارچگی (۲۶ دسامبر)
روز اعلامیه در استرالیای جنوبی (۲۸ دسامبر)
فیلیپین، روز ریزال (José Rizal) در (۳۰ دسامبر)
شب سال نو مسیحیان (۳۱ دسامبر)
نماد
سنگ زاده شدگان این ماه زیرکن (آبی) و فیروزه است.
گلهای زاده شدگان این ماه خاس و پوینستیا است.
دسامبر در صورتهای فلکی قوس یا کمان و برج جدی قرار دارد.
جستارهای وابسته
ویکیپدیا:یادبودهای برگزیده/دسامبر
منابع
ماهها
ماههای میلادی |
9098 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D9%81%DB%8C%20%D8%B9%D9%84%D8%A7%D8%A6%DB%8C | خفی علائی | خُفی علایی جرجانی (به عربی جرجانی) در مقدمه کتاب خفی علایی اشاره کرده که این کتاب را بعد از کتاب ذخیره خوارزمشاهی نوشته است به همین دلیل به نظر میرسد که جرجانی کار تألیف خفی علایی رابعد از سال پانصدو چهار هجری انجام داده است. این کتاب نیز همانند کتاب ذخیره خورزمشاهی در دوران زنده بودن جرجانی به شهرت رسیده بودهاست بطوریکه نظامی عروضی سمرقندی در مقاله چهارم از کتاب چهار مقاله خود در باب دانش پزشکی و منابع اصلی آن مینویسد که هر پزشکی لازم است کتابهای :تحفه الملوک رازی، کفایه ابن مندویه اصفهانی، تدارک انواع الخطاء فی التدبیر الطبی بو علی و خفی علایی جرجانی را همیشه همراه داشته باشد. کتاب خفی علایی شامل اصول نظری و عملی رشته پزشکی است و به ویژه در مورد بهداشت و در مانهای فوری (اورژانسهای پزشکی) تأکید دارد. با توجه به حجم کم این کتاب رونویسی آن به راحتی انجام میشده و بنابراین رونوشتهای فراوانی از این کتاب در کتابخانههای ایران و جهان وجود دارد. کتاب خفی علایی درقرن نوزدهم میلادی درشهر (کانپور) وشهر (لنکهو) هندوستان به روش لیتوگرافی (چاپ سنگی) منتشر گردیده است (فهرست کتابهای فارسی چاپی آقای خان بابا مشار). این کتاب در سال ۱۳۶۹ توسط دکتر ولایتی و دکتر نجمآبادی بر اساس چند نسخه خطی و چاپی، مورد تصحیح انتقادی فرار گرفته و منتشر شدهاست. نامبردگان ابتدا پیشگفتاری دربارهٔ زندگی و آثار جرجانی نوشته، و بعلاوه توصیحات تخصصی پزشکی لازم را ئر آخر هر باب به مطلب مربوطه افزودهاند و آن را با نکات پزشکی روز تطبیق دادهاند.
ساختار کتاب
این کتاب، دارای دو بخش است. بخش اول، مباحث نظری و بخش دوم، مباحث عملی را در بر میگیرد.
بخش اول، دارای دو مقاله است که مقاله اول آن، در ۱۶ باب و مقاله دوم در ۷ باب تدوین یافتهاست.
بخش دوم، دارای هفت مقاله است و مقاله دوم آن، مشتمل بر ۱۸ باب میباشد.
معرفی اجمالی
در کتاب خفی علائی با انواع بیماریها و روشهای درمان آن به وسیلهٔ طب قدیم ایران آشنا میشویم. این کتاب اولین دانشنامه پزشکی به زبان فارسی میباشد که توسط حکیم سید اسماعیل جرجانی گردآوری شدهاست.
کتاب پزشکی خفی علایی از بزرگترینها در زمینه خود است.
خفّی علایی یا خفّ علایی یا الخفّیه العلائیه، اثر طبی جرجانی به زبان پارسی است. جرجانی این کتاب مختصر را به نام سلطان علاءالدین اتسز خوارزمشاهی شاید در سال جلوس این شاه (۵۲۱ ق)، به پایان رسانده است.
نویسنده در دیباچه اثر خود، دربارهٔ وجه تسمیه آن، مینویسد: «علائی منسوب به علاءالدوله ــ از القاب اتسز خوارزمشاه ــ است. خفّی نیز منسوب به خف (= موزه و کفش) است». او ادامه میدهد که این کتاب را در دو مجلّد و به قطع مطوّل فراهم آورده تا شاهزادهٔ جوان بتواند آنها را در موزههای خود بگذارد و همیشه همراه داشته باشد. این اثر در واقع خلاصهای از ذخیره خوارزمشاهی است.
محتویات
گرگانی (جرجانی) در مقدمه این کتاب چنین نوشته است که: چون کتاب ذخیره خوارزمشاهی بزرگ است، آن را خلاصه کرده و به احترام علاءالدین اتسز خوارزمشاهی آن را خفی علایی نام نهاده است تا در مواقع اضطراری (اورژانس) به راحتی در دسترس پزشک (طبیب) باشد. گرگانی در این مقدمه اعلام نموده که موارد جنبی کتابهای بزرگ را کنارگذاشته و مطالب اصلی و نکات کاربردی را مورد توجه قرار داده است. از دیدگاه گرگانی (جرجانی) دانش پزشکی دارای دو بخش علمی (نظری) و عملی (کاربردی) است، وی این دو بخش را (علم نظری) و (علم عملی) هم مینامد. گرگانی اشاره میکند که بخش کاربردی شاخههای زیادی دارد ولی اساسیترین کار پزشک نگاهداشتن تندرستی یا تدبیرحفظ صحت(Hygiene Health Care) است. گرگانی مینویسد که دیگر وظیفه مهم پزشک پیشبینی و شناختن بیماری یا مقدمه المعرفه (Prognoses) یعنی تشخیص احوال بیمار و دوره بیماری و امید به زندگی بیمار است. گرگانی پزشکی نظری را مبتنی بر شواهد مربوط به امور طبیعی (نرمال) و غیرطبیعی (ابنرمال) میداند. وی پزشکی کاربردی یا طب عملی را دانشی میداند که در درجه اول بتواند تندرستی افراد تن درست را نگهداری نماید (حفظ صحت). همچنین اگر کسی بیمار شد پزشکی کاربردی بتواند بیماری وی را با دستورات، روشها، داروهاو پرهیزهای مناسب درمان کند. بنابراین گرگانی مطالب علمی کتاب خفی علایی را دو بخش کردهاست: علمی و عملی. وی مطالب بخش علمی کتاب خفی علایی را دو مقاله نوشته است.
مقاله اول، در مورد بهداشت و پیشگیری است (با عنوان: اندر تدبیر حفظ صحت). در این مقاله شانزده باب وجود دارد که عبارتند از:در تدبیر هوا. در تدبیر فصلهای سال. در تدبیر شهرها و مسکن. در تدبیر جامه پوشیدن. در تدبیر غذا. در تدبیر آب. در تدبیر شراب در تدبیر خواب و بیداری. در تدبیر حرکت و سکون. در تدبیر استفراغ در داروی مسهل. در تدبیر استفراغ به داروی قی. در تدبیر فصد (رگ زنی، خون گیری (در تدبیر استفراغهای دیگر. در تدبیر اعراض نفسانی. در تدبیر پیران. در تدبیر مسافران.
مقاله دوم مربوط به پیشبینی و پیش آگهی بیماریها (مقدمه المعرفه) است و عنوانهای آن در هفت باب نوشته شدهاست: در تدبیر شناختن بیماری. در تدبیر شناختن نضج (پختگی رسیدگی نضج: بهبود نسبی قبل از شفای کامل در تدبیر شناختن بحران. در تدبیر شناختن علامات سلامت و امیدواری. در تدبیر شناختن علتها که بعلتی دیگر زایل شود. در حالهای که در تن مردم پدید آید و نشان بیماری بود که خواهد شد (علم العلامات یا نشانه شناسی). در شناختن وقت مرگ در بیماریها.
بخش عملی کتاب خفی علایی هفت مقاله دارد:
مقاله یکم: در وصیتها که طبیب را در علاج گوش بدان وسیله باید داشت.
مقاله دوم: در اشارت کردن علاج بیماریهای اندامها از سر تا پا، این مقاله هیجده باب دارد:در تدبیر بیماریهای سر و دماغ. در تدبیر بیماریهای چشم. در بیماریهای گوش. در بیماریهای بینی. در بیماریهای زبان و دهان و حنجره و حلق. در زکام و نزله و سرفه و شوصه و ذات الجنب و ذات الریه و ضیق النفس. در بیماریهای دل. در بیماریهای معده. در انواع اسهال. در تدبیر انواع قولنج و تولد کرمها. در بیماریهای مقعد. در بیماریهای جگر. در بیماریهای سپرز. در تدبیر انواع یرقان. در انواع استسقاء. در بیماریهای گرده و مثانه و خصیه و ذکر. در بیماریهای زنان. در اوجاع مفاصل و نقرس و دوالی و داءالفیل.
مقاله سوم :در تبها.
مقاله چهارم: در آماسها و جراحتها و ریشها.
مقاله پنجم: در علاج شکستگی استخوان و کوفتگی و بیرون آمدن بندها از جای خویش.
مقاله ششم: در تدبیر زینت و آراستگی بدن و پاک داشتن بشره.
مقاله هفتم: در علاج زهرها.
درآخر مقدمه خفی علائی گرگانی (جرجانی) به دلیل نام گذاری این کتاب اشاره کرده و نوشته است که این کتاب را در دو مجلد به قطع مطول (باریک و دراز) نوشته تا پزشکی که دائماً کار عملی میکند ولازم است خود را سریعاً با اسب به محل حادثه برساند (پزشک اورژانس) بتواند این کتاب را در موزه (چکمه سوار کاری) خود قرار داده تااگر لازم شد بتواند در حین سوارکاری نگاهی هم به آن بیندازد، بدین سبب این کتاب را خفی (قابل مخفی کردن در چکمه) علائی نامیده است. گرگانی در پایان مقئمه چنین نوشته است: به تمام کردن آن از ایزد تعالی توفیق یاری خواستم.
منابع
Mohammad Reza Shams ARDEKANI, Fariborz MOATAR, A Research Conducted on the Life and Works of Hakim Sayyid Esmail Jurjani.
پیوند به بیرون
متن کامل الکترونیکی خفی علائی
آثار درباره تاریخ پزشکی
دانشنامههای پزشکی
دانشنامههای فارسی
آثار پزشکی قرون وسطی ایران
آثار پزشکی قرون وسطی اسلامی
کتابهای ایرانی
کتابهای پزشکی
نثر فارسی دوره تکوین
ادبیات فارسی |
9101 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%DA%98%D9%85%D8%A7%D9%86%20%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%BA%DB%8C | پژمان بازغی | پژمان بازغی (زادهٔ ۱۹ مرداد ۱۳۵۳، تهران) بازیگر سینما و تلویزیون و مجری اهل ایران است.
زندگی
پژمان بازغی ۱۹ مرداد سال ۱۳۵۳ در یک خانوادهٔ ۵ نفره در تهران متولد شد. در دوران کودکی، به واسطهٔ شغل پدرش، در شهرهای مختلف زندگی کردهاست. پس از تولد، ۴ سال در تهران و در منازل سازمانی نیروی دریایی زندگی کرده و همزمان با پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ ایران به شهر رشت میرود. با شروع جنگ ایران و عراق و اعزام پدرش برای محافظت مرزهای آب ایران و خلیج فارس به بوشهر رفته و با پایان جنگ، خانواده به تهران بازمیگردند.
بازغی پس از قبولی در دانشگاه آزاد واحد لاهیجان برای تحصیل رشته مهندسی معدن به آنجا بر میگردد و از همانجا با سینما آشنا میشود. در سال ۱۳۷۳ با ورود به سینمای جوانان مرکز گیلان در اولین فیلمش با نام اعتراف ساخته مجید فهیم خواه بازی میکند.
پس از آن به مدت ۲ سال به ایفای نقش در مجموعهٔ تلویزیونی آژانس دوستی میپردازد که باعث شهرت او میشود و سپس ایفای نقش در فیلمهایی همچون جوانی و بلوغ و مجموعهٔ گمگشته باعث تثبیت جایگاه او در سینما و تلویزیون شد.
همسر او مستانه مهاجر تدوینگر سینما بوده است. او همچنین بهعنوان مجری در چند برنامهٔ تلویزیونی از جمله: چند درجه، کودک شو و برنامهٔ سال تحویل ۱۳۹۶ شبکهٔ دو سیما حضور داشتهاست.
فیلمشناسی
سینما
تلویزیون
نمایش خانگی
برنامه
شبهای مافیا
شام ایرانی
کودک شو
دورهمی
خندوانه
چهل تیکه
چند درجه
ام شو
ستاره بیست
همبازی شو
منابع
پیوند به بیرون
افراد زنده
اهالی تهران
بازیگران مرد تلویزیونی اهل ایران
بازیگران مرد فیلم اهل ایران
دانشآموختگان دانشگاه صنعتی امیرکبیر
زادگان ۱۳۵۳
زادگان ۱۹۷۴ (میلادی) |
9102 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%DA%AF%D8%A7%D9%87%20%D8%A2%D9%87%D9%86%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C | پگاه آهنگرانی | پگاه آهنگرانی (زادهٔ ۲ مرداد ۱۳۶۳ در اراک) بازیگر و مستندساز ایرانی است. او فرزند منیژه حکمت، از کارگردانان ایرانی، و جمشید آهنگرانی، کارگردان سینما است.
زندگی
پگاه آهنگرانی اولین بار در ۶ سالگی در فیلم گربهٔ آوازخوان (به کارگردانی کامبوزیا پرتوی) در سال ۱۳۶۹ جلوی دوربین بازی کرد. اما در دومین بازی کارنامهٔ هنریاش در ۱۵ سالگی بود که درخشید: بازی در نقش تداعی در فیلم دختری با کفشهای کتانی نظرات مثبتی را برای او در پی داشت. تاجاییکه جایزهٔ بهترین بازیگر زن را از جشنواره فیلم قاهره، جایزهٔ بهترین بازیگر از جشن دنیای تصویر، دیپلم افتخار از جشنواره بینالمللی فیلم اجتماعی آبادان و جایزهٔ بهترین نقشآفرینی از جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان اصفهان را در سال ۱۳۷۸ به دست آورد.
او در اولین تجربه کارگردانی منیژه حکمت (مادرش) فیلم زندان زنان در سه نقش متفاوت بازی کرد. زندان زنان جایزهٔ بهترین فیلم و فیلمنامه را در دورهٔ ششم جشن خانهٔ سینما بهدستآورد و در سال ۱۳۸۰ به همراه باران کوثری در مستند روزگار ما که دربارهٔ انتخابات ریاستجمهوری است ایفای نقش میکند.
پگاه آهنگرانی در سال ۱۳۸۶ در فیلم آتش سبز بدون حضور بازیگر بدل در حین فیلمبرداری بهعلت سقوط، دچار سانحه و شکستگی مهرههای کمر شد و تا مدتها بهعلت این حادثه بستری بود. وی همچنین سابقهٔ بازی در فیلم پرهزینه و با مضمون تاریخیِ راه آبی ابریشم به کارگردانی محمد بزرگنیا را نیز در کارنامهٔ بازیگری خود دارد. دو فیلم ورود آقایان ممنوع و مکس ازجمله فیلمهای با مضمون طنز و پرفروشی هستند که پگاه آهنگرانی در آنها به ایفای نقش پرداختهاست.
پگاه آهنگرانی در سال ۱۳۸۷ در بیست و هفتمین دورهٔ جشنواره بینالمللی فیلم فجر نامزد نقش دوم زن برای فیلم زادبوم به کارگردانی ابوالحسن داوودی شد. او در فیلمهای دیگری نظیر آقا یوسف، صداها، خواب زمستانی، سه زن و طبقه سوم نیز به ایفای نقش پرداختهاست.
پگاه آهنگرانی مستندهایی نظیر سیب، تماشاخانه، محاکات غزاله علیزاده و دهنمکیها را نیز کارگردانی کردهاست. مستند «تماشاخانه» دربارهٔ تئاتر شهر است. او جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره فیلم کوتاه اصفهان را برای کارگردانی فیلم مستند «تماشاخانه» در سال ۱۳۸۴ به دست آورد. وی در ساخت مستند "محاکات غزاله علیزاده " ضمن مصاحبه با نزدیکان این نویسنده، از جمله دخترش سلمی، و دوستان مشهور او از جمله مسعود کیمیایی، محمد علی سپانلو و بهرام بیضایی تلاش کردهاست از زوایای مختلف زندگی غزاله علیزاده نویسنده معروف را مورد بررسی قرار دهد. مستند «دهنمکیها» نیز دربارهٔ مسعود دهنمکی کارگردان فیلم اخراجیها و از رهبران سابق انصار حزبالله است و در برنامهٔ آپارات شبکه فارسی بیبیسی پخش شد. او همچنین در نمایشهای تئاتر مانند منهای دو به کارگردانی داوود رشیدی و متولد ۱۳۶۱ به کارگردانی پیام دهکردی در سال ۱۳۸۹ به ایفای نقش پرداختهاست. نمایش تئاتر متولد ۱۳۶۱ دارای مضمونی سیاسی بود و در اسفند سال ۱۳۸۹ بهدلیل مخالفت ادارهٔ کل هنرهای نمایشی توقیف شد. وی همچنین بهعنوان نوازندهٔ ساز ویلونسل سابقهٔ عضویت در گروه نوازندگان آثار حسین علیزاده و هوشنگ کامکار در ارکستر ملی را دارد. او همچنین بهعنوان نویسندهٔ ستونی در روزنامه اعتماد فعالیت میکند.
او همچنین قرار است مستندی را با عنوان «وقایع خانه سینما» کارگردانی کند و در ۶۰ دقیقه از اتفاقاتی که طی سالهای ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۲ برای این خانه و اهالی آن پیش آمده، سخن بگوید.
آهنگرانی در آذرماه ۱۳۹۲ در گفتگو با ایسنا از ساخت دو فیلم مستند خبر داد و اظهار داشت: «مشغول تصویربرداری مستندی بههمراه درنا مدنی با موضوع هنروران سینما هستم. کسانی که از دههٔ ۱۳۴۰ به «ارباب جمشید» آمدهاند و بهخاطر علاقهشان به سینما در همانجا ماندهاند.»وی افزود: «این افراد، ضمن اینکه سرِ فیلمهای مختلف میروند و هنروری میکنند، هر چند وقت یک بار فیلم داستانی میسازند و نقشهایی را که به آن علاقه دارند و فرصت بازی در آن را در سینما پیدا نمیکنند در فیلمشان بازی میکنند.»
آهنگرانی فیلم دیگرش را مستندی دربارهٔ تاریخچهٔ محلههای تهران عنوان کرد و به «ایسنا» گفت: «این کار فعلاً در مرحلهٔ تحقیق است و بهصورت شخصی مشغول کار بر روی ۱۶ محله از تهران هستم و به حمامها، امامزادهها و سایر ویژگیهای هر محله خواهم پرداخت.»
من سعی میکنم فراموش نکنم، مستندی به کارگردانی و نویسندگی پگاه آهنگرانی است که به اعدامهای دهه شصت ایران میپردازد و جهان از دیدگاه یک دختر هفت ساله با تعدادی عکس مخدوش شده و چند ویدئوی کهنه روایت میشود.
دستگیریهای پگاه آهنگرانی
۱۹ تیرماه ۱۳۹۰
بهدنبال دعوت دویچه وله، پگاه آهنگرانی قرار بود از ۱۳ تا ۲۱ تیرماه ۱۳۹۰ برای پوشش وبلاگیِ جام جهانی فوتبال زنان ۲۰۱۱ به آلمان برود که مقامات ایرانی از خروج او از کشور امتناع ورزیدند و در ۱۹ تیر ماه ۱۳۹۰ توسط پنج نفر از اعضای حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی در منزل شخصیاش دستگیرشده و تحت بازجویی قرار گرفت. پس از چندی خبرگزاری تابناک به نقل از العربیه دستگیری و بازداشت این بازیگر را تأیید کرد. این در حالی است که برخی خبرگزاریها این خبر را تکذیب کردند و به نقل از مادر پگاه آهنگرانی گفتهاند که (پگاه آهنگرانی) به تازگی و برای ارائه برخی توضیحات احضار شد اما مشکل خاصی برای وی پیش نیامد.
پگاه آهنگرانی پیش از بازداشت، دربارهٔ تبعات دعوتش به آلمان به دویچهوله گفته بود: «یک روز قبل از سفر به آلمان، از طرف وزارت اطلاعات با من تماس گرفته شد و گفته شد که به فرودگاه نروم وگرنه در همانجا دستگیر خواهم شد.» به همین دلیل وی از سفر به آلمان منصرف شد.
پگاه آهنگرانی پیش از این در سال ۲۰۰۹، جشنواره فیلم برلین را برای دویچه وله در آلمان پوشش وبلاگی داده بود. روزنامه کیهان نیز در آستانه برگزاری جشنواره فیلم برلین خطاب به پگاه آهنگرانی نوشت: «مواظب باشید وقتی به آلمان میروید وطنفروشی نکنید.» وی پیش از این نیز در مردادماه سال ۱۳۸۸ و پس از اعتراضات به نتایج انتخابات ریاست جمهوری دور دهم برای ارائه برخی توضیحات به دادسرای انقلاب فراخوانده شده بود.
پگاه آهنگرانی همچنین عضو ستاد انتخاباتی میر حسین موسوی در انتخابات ریاست جمهوری دور دهم بود. گفته میشود از دیگر دلایل بازداشت پگاه آهنگرانی، ساخت مستندی دربارهٔ مسعود ده نمکی کارگردان فیلم اخراجیها و از رهبران سابق انصار حزبالله میباشد، این مستند در برنامه آپارات شبکه فارسی بیبیسی پخش شد. پگاه آهنگرانی پیش از بازداشت گفته بود که به دلیل ساخت مستند ده نمکیها توسط وزارت اطلاعات مورد بازخواست قرار گرفتهاست.
واکنشها
پس از انتشار خبر دستگیری پگاه آهنگرانی موجی از اعتراض و انتقاد نسبت به بازداشت این بازیگر را در میان مردم دربرداشت. مردم با اعتراضات خود در سالنهای برخی از سینماهای تهران نسبت به بازداشت این بازیگر اعتراض کردند. پس از اتمام فیلمها در برخی از سالنهای سینماهای تهران حاضران در سالن با تشویقهای مستمر خود و فریاد زدن نام پگاه آهنگرانی، اعتراض شان را نسبت به دستگیری پگاه آهنگرانی اعلام داشتند و بدین طریق خواهان آزادی او شدند.
خانه سینمای ایران، انجمن بازیگران سینمای ایران، منیژه حکمت و همچنین حزب سوسیال دموکرات آلمان و حزب سبزهای آلمان و جمعی از فعالان سیاسی، هنرمندان و زندانیان سیاسی نظیر حسین زمان، مصطفی تاجزاده و فخرالسادات محتشمیپور نیز خواهان آزادی پگاه آهنگرانی شدند. هفتهنامهٔ آلمانی اشپیگل نیز دربارهٔ بازداشت پگاه آهنگرانی مینویسد: طبق اطلاعات بهدستآمده، پگاه آهنگرانی در زندان اوین بهسر میبرد.
علیرضا سجادپور معاونت سینمایی دولت نیز پس از مراجعه به زندان اوین دربارهٔ بازداشت پگاه آهنگرانی گفت: «مشکل پگاه آهنگرانی غیرسینمایی است و به هیچ عنوان به عرصهٔ سینما مربوط نمیشود. با این وجود تلاش اهالی سینما اعم از مجموعه معاونت سینمایی، اصناف سینمایی و به ویژه انجمن بازیگران، برای حل این مشکل در طول هفته گذشته ادامه داشت.»
آزادی از زندان
بعد از واکنشها نسبت به بازداشت این بازیگر، محسنی اژهای در نشست خبری هفتگی بهعنوان سخنگوی قوه قضاییه در تاریخ ۳ مرداد ۱۳۹۰ پس از گذشت ۱۵ روز از بازداشت پگاه آهنگرانی، خبر از آزادی قریبالوقوع او را داد. وی همچنین مطرح نمود که پگاه آهنگرانی به درخواست یک نهاد امنیتی بازداشت شدهاست.
پس از اعلام خبر آزادی پگاه آهنگرانی جمعی از هنرمندان نظیر حبیب رضایی، رخشان بنیاعتماد، رسول صدر عاملی، جعفر پناهی، پرویز پرستویی، مهناز افشار، کامبوزیا پرتوی و منیژه حکمت در مقابل زندان اوین حاضر شده و تا نیمه شب ۳ مرداد ۱۳۹۰ در انتظار آزادی او بودند، اما پس از ساعتها انتظار به آنها اعلام شد که آزادی پگاه آهنگرانی منتفی است. پگاه آهنگرانی به همراه مهناز محمدی مستندساز، در تاریخ ۵ مرداد ۱۳۹۰ پس از ۱۷ روز حبس انفرادی در زندان اوین با سپردن وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانی آزاد شد. همچنین مأموران با ممنوعکردن حضور خانوادهٔ پگاه آهنگرانی در برابر زندان، خودشان او را به خانه آوردند و به پگاه آهنگرانی و خانوادهٔ او اجازهٔ مصاحبه با رسانهها را ندادند.
۶ آبان ۱۳۹۲ دستگیری مجدد
روز ششم آبان ۱۳۹۲ خبر رسید که پگاه آهنگرانی به «۱۸ ماه حبس تعزیری» محکوم شدهاست. منیژه حکمت مادر پگاه آهنگرانی، در گفتگویی با ایسنا، دربارهٔ مطالب منتشر شده پیرامون صدور حکم محکومیت پگاه آهنگرانی اظهار کرد: وی در دادگاه بدوی به ریاست قاضی «مقیسه» به ۱۸ ماه حبس تعزیری محکوم شدهاست. گفته میشود اتهامات پگاه آهنگرانی به شرکت در اعتراضات سال ۱۳۸۸ مربوط بودهاست.
وی توضیح داد: پگاه آهنگرانی قریب به سه سال است که از طرف دادسرای امنیت تهران ممنوعالخروج است و بهرغم دعوت از سوی جشنوارههای مختلف، موفق به حضور در آنها نشدهاست. بهعنوان مثال، فیلم دربند که این بازیگر برای بازی در آن موفق به دریافت سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر شد، بدون وی در جشنواره شیکاگو، ایلینوی حضور یافت.
دیدگاهها
آهنگرانی از جمله ۱۴۰ هنرمند ایرانی بود که با امضاء طوماری در مورخ ۲۲ خرداد ۱۳۹۲، همراه با سایر اصلاحطلبان و اعتدالگرایان، ضمن قدردانی انصراف عارف به نفع روحانی، از نامزدی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲ حمایت علنی کرد.
آهنگرانی خرداد ۱۴۰۱ پس از تهدید سینماگران امضاکننده بیانیه «تفنگت را زمین بگذار»، به امضاکنندگان این بیانیه پیوست. مسعود کیمیایی، هانیه توسلی، ترانه علیدوستی، نازنین فراهانی، مرضیه وفامهر، امین جعفری، مانی حقیقی، مسعود کرامتی، پوریا نوری و کیارش اسدیزاده از دیگر امضا کنندگان این بیانیه بودند. در همین ارتباط محمد رسولاف و مصطفی آلاحمد هم به عنوان منتشر کنندگان بیانیه بازداشت شدند.
آثار
سینما
نمایش
کارگردانی
تهیه کنندگی
تدوین
مجری طرح
ویدیو پرفورمنس
جوایز و افتخارات
جشنواره فیلم فجر
۱۳۷۸: دیپلم افتخار از جشنواره بینالمللی فیلم اجتماعی آبادان ـ دوره دوم برای بازی در فیلم دختری با کفشهای کتانی (رسول صدرعاملی)
۱۳۷۸: جایزهٔ بهترین نقشآفرینی از جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان اصفهان برای بازی فیلم در فیلم دختری با کفشهای کتانی (رسول صدرعاملی)
۱۳۷۸: جایزهٔ بهترین بازیگر زن از جشنواره فیلم قاهره برای بازی فیلم در فیلم دختری با کفشهای کتانی (رسول صدرعاملی)
۱۳۷۸: تقدیرنامه برای بازی در فیلم دختری با کفشهای کتانی در جشنواره برلین.
۱۳۷۸: جایزهٔ بهترین بازیگر از جشن دنیای تصویر برای بازی در فیلم دختری با کفشهای کتانی.
۱۳۸۰: جایزهٔ بهترین بازیگر برای بازی در فیلم زندان زنان از جشنواره فیلم لوکارنو.
۱۳۸۴: جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره فیلم کوتاه اصفهان برای کارگردانی فیلم مستند «تماشاخانه»
پگاه آهنگرانی در سال ۲۰۲۱ یک مستند کوتاه «من سعی میکنم فراموش نکنم» با موضوع واکنش جامعه ایران به اعدامهای سال ۶۷ ساخت. این فیلم در جشنواره جهانی فیلمهای مستند آمستردام (ایدفا) به نمایش درآمد.
۱۴۰۱: برنده جایزه بهترین بازیگر زن از جشنواره بینالمللی فیلم مسکو برای فیلم «بدون قرار قبلی»
جستارهای وابسته
نقض حقوق هنرمندان در جمهوری اسلامی ایران
پانویس
منابع
من از بازیگری خسته نشدهام
پگاه آهنگرانی در جشنواره فیلم برلین فوریه ۲۰۰۹ - در وبلاگ دویچهوله
پیوند به بیرون
مصاحبه پگاه آهنگرانی درباره حضورش در جام جهانی فوتبال زنان پیش از بازداشت
فیس بوک حمایت از پگاه آهنگرانی
افراد زنده
اهالی اراک
بازیگران تئاتر زن اهل ایران
بازیگران زن فیلم اهل ایران
بازیگران زن کودک اهل ایران
برندگان سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن
زادگان ۱۳۶۳
زادگان ۱۹۸۴ (میلادی)
کارگردانان زن فیلم اهل ایران
مستندسازان اهل ایران |
9103 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%87%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D8%AF | مهاباد | مهاباد مرکز شهرستان مهاباد و یکی از شهرهای استان آذربایجان غربی در ایران است. این شهر که در جنوب استان و در منطقه تاریخی مکریان قرار دارد، مرکز حکومت امرای مکری بود، حکومتی که در این شهر اقدام به ضرب سکه کرد. مهاباد شهری سرسبز است و در میان چندین کوه واقع شدهاست. بر اساس سرشماری عمومی نفوس و مسکن کشور در سال ۱۳۹۵ جمعیت این شهر ۱۶۸٬۳۹۳ نفر بودهاست. مهاباد که به نگین آذربایجان غربی مشهور است همه ساله بیشترین آمار گردشگران را در این استان به خود اختصاص میدهد. از جاذبههای گردشگری این شهر میتوان به رودخانه و سد مهاباد که یکی از نزدیکترین سدها به محلات مسکونی در جهان است، بازارچهها و بازار بزرگ تاناکورای مهاباد که تأمینکنندهٔ اصلی لباس دیگر بازارها و مغازههای تاناکورای کشور محسوب میشود، همچنین از دیگر جاذبههای گردشگری مهاباد میتوان به تالاب کانی برازان، قپیباباعلی، دخمه مادی فخریگاه در روستای آگریقاش و غار سهولان (دومین غار بزرگ آبی ایران در مسیر جاده مهاباد -بوکان اشاره کرد).
مهاباد در ابتدا آبادی کوچکی بودهاست که در سال ۱۰۳۸ قمری و در اواخر حکومت شاه عباس صفوی، بداق سلطان حاکم ایل مکری محل حاکمیت خود را به مهاباد انتقال داد و در اقدامات عمرانی متعدد این شهر را توسعه بخشید. این شهر پایتخت جمهوری مهاباد نیز در سال ۱۹۴۶ میلادی بودهاست. منطقه مهاباد، صحنه درگیریهای مکرر سیاسی در دوران مدرن بود، بهطوریکه پس از جمهوری ۱۱ ماهه مهاباد این شهر مرکز ملیگرایی بخشی از کُردهای ایران قرار گرفت و در دوران انقلاب ۱۳۵۷ ایران به مدت کوتاهی تحت کنترل کُردها بودهاست.
مهاباد از شمال با میاندواب، از شرق با بوکان، از غرب با پیرانشهر و نقده و از جنوب با سردشت هممرز است.
در شهرستان مهاباد، زبان کردی بهعنوان زبان مادری و زبان فارسی بهعنوان زبان آموزش و مکاتبات رسمی، مورد استفاده قرار میگیرد.
خاستگاه نامگذاری
نام شهرستان مهاباد تا قبل از دوره پهلوی، به زبان ترکی آذربایجانی ساوجبلاغ (در لهجه مهابادی: سابلاغ یا سابلاخ) بود که در زمان حکومت رضاشاه به مهاباد تغییر داده شد. دربارهٔ واژه مهاباد تاکنون تعبیرات و معناهای گوناگونی گفته شدهاست. مهاباد را مادآباد نیز گفتهاند که این تعبیر هیچ گونه دلیل قابل قبولی همراه ندارد. این شهر را مهآباد نیز گفتهاند که اگر به معنای جایی باشد که همیشه مه آلود است این تعبیر نیز با واقعیت وفق نمیکند. در فرهنگ فارسی برهان قاطع دربارهٔ واژهٔ مهاباد چنین نوشته شدهاست که نام اولین پیغمبری است که به عجم مبعوث شد و کتابی آورد که آن را «دساتیر» خوانند. بعضی نیز بر این اعتقاد هستند که مهاباد به معنای جایی است که بزرگان آن جا را آباد کردهاند. این منطقهٔ قدیمی در زمانهای پیشین مرکز نواحی کردنشین بوده و بطلیموس آن را داروشاه و راولیستون به نام داریاس نامیدهاست .امروز در ۳ فرسخی شهر فعلی، روستایی به نام دریاز (دریاس) مشهود است که از قرار معلوم شهر داریاس در همین نقطه واقع بودهاست. در عصر هخامنشی منطقه، بخشی از امپراتوری عظیم هخامنشی بود و بعد از آن در زمان اسکندر بخشی از آتوپاتن ماد بود که ژنرال هخامنشی آتروپات و سپس جانشینانش بر آن جا حکومت کردند. در دوره صفویه ایالات غرب ایران میدان مبارزه و برخوردهای دو امپراتوری صفویه و عثمانی بود و حکام محلی در ولایات باختر به مقتضای توانایی یکی از دو امپراتوری هر بار تابع یکی از آنها میشد. این شهر در گذشته بر اثر زلزلهای نابود و دوباره ساخته شد. پیرامون این شهر آثار تاریخی متعددی وجود دارد.
پیشینه
پیش از اسلام
مهاباد به دلیل داشتن موقعیت جغرافیایی ممتاز با وجود دشتها و جلگههای حاصلخیز در شمار قدیمترین سکونتگاههای بشری بهشمار میرود. بررسیهای علمی، شواهدی را از وجود مردمی با تمدن کشاورزی و دارای «سفالهای منقوش» که همزمان با تمدنهای سیلک ۳ و شوش بودهاند نشان میدهد. مردمان این تمدنها در ۳٬۵۰۰ پیش از میلاد با تمدنهای فلات ایران و میانرودان رابطه داشتهاند. بررسیهای باستانشناسی شهر ویران و یوسفکندی این موضوع را ثابت میکند. این تمدنها تا پیش از هجوم آشوریان در هزاره اول پیش از میلاد دارای ثباتی نسبی بودهاند.
پس از هجوم آشوریان و نابودی تمدنهای اورارتو و مانا، مردمان آنها به سوی نواحی جنوب و جنوب غربی استان آذربایجان غربی فعلی مهاجرت کردند. آنان برای محافظت از خود در مناطق کوهستانی این نواحی دژهایی ساختند که بقایای این دژها مانند قلات شاه هنوز در منطقه وجود دارند.
در دوران آرامش این منطقه مادها شروع به سکونت در آن کردند. آرامگاه فقریکای (فخریکا) گواه حضور آنان در این منطقه است؛ ولی با هجوم آشوریان، آرامش از این منطقه رخت میبندد؛ بهطوریکه تا دوره هخامنشیان زندگی در این منطقه تنها در دژها و مناطق کوهستانی، با حکمرانیهای قبیلهای و اقتصاد شبانی ادامه یافت. در دوران هخامنشیان، امنیتی نسبی در منطقه برقرار شد ولی به دلیل اینکه این منطقه یکی از گذرگاههای یونانیان برای حمله به ایران بود دوباره امنیت از منطقه رخت بربست. این منطقه به دلیل تهاجمات مکرر یونانیان صدمات فراوانی دید. برای همین یکی از مجربترین شاخههای پارتیزانی ارتش اشکانیان در این منطقه استقرار یافت. تا دوره ساسانیان نیز منطقه، موقعیت حساس استراتژیک خود را حفظ کرد.
بطلیموس نیز مهاباد را داروشاه و راولینوس به نام دارایاس نامیدهاست و امروزه در سه فرسنخی شهر فعلی قریهای به نام دریاز (دریاس) مشهود است که از قرار معلوم شهر دارایاس آنجا بودهاست.
پس از اسلام
مهاباد شهریست قدیمی که در ازمنه پیشین مرکز نواحی کردنشین (مکریان) بودهاست. دیرینگی این شهر دست کم به دوران صفوی بازمیگردد.
شهر مهاباد در کالبد کنونی توسط صارمبگ از ملوک کُرد ساوجبلاغ مُکری در اوایل سدهٔ ۱۱ هجری در بخش شمال نزدیک به خم رودخانه مهاباد محله باغ سیسه فعلی بنا گردید.
امپراتوری صفویه به نام اسلام شیعه و علیه کردهای سنی، داریاز مهاباد را ویران کرد.
معاصر
این شهر در دهههای گذشته آشوبهای سیاسی نیز بهخود دیدهاست. مقر جمهوری مهاباد که در سال ۱۹۴۶ برابر با سال ۱۳۲۵ تشکیل شدهبود، در شهر مهاباد بود. پس از انقلاب، حزب دمکرات کردستان ایران در اسفند ۱۳۵۷در جریان میتینگی بزرگ فعالیتهای علنی خود را پس از ۳۲ سال از سر گرفت. اندکی بعد دفتر سیاسی حزب دمکرات در محل خانهٔ جوانان مستقر شد. علاوه بر این کومله نیز با گشایش دفتر در این شهر به فعالیت پرداخت. در اواخر سال ۱۳۵۸ بیش از ۲۵ حزب سیاسی در این شهر فعالیت میکردند. اندکی بعد، گروههای چپ ایرانی قانون اساسی جمهوری اسلامی را غیردمکراتیک و واپسگرایانه خواندند. این گروهها پس از مدتها مذاکره تصمیم گرفتند تا یک قانون اساسی جدید را به تصویب برسانند. از آنجا که عمده مذاکرات و هماهنگیهای این قانون اساسی در مهاباد انجام شده بود، به میثاق مهاباد شهرت یافت. اما درست در روزی که قرار بود این مذاکرات با حضور دهها گروه نهایی شود، ارتش از دو محور به مهاباد حمله کرد.
مهاباد تا پاییز ۱۳۵۹ دو بار میان جمهوری اسلامی و پیشمرگان دمکرات -کومله دست به دست شد. تنها در هفتهٔ آخر شهریور ۱۳۵۹ بیش از ۶۵۰ نفر از ساکنان شهر بر اثر گلولهباران ارتش در این شهر کشته شدند.
تقسیمات سابق مهاباد و حومه و توابع تا سال ۱۳۲۲ خورشیدی بدین شرح بودهاست:
بخش مرکزی مهاباد، بخش بوکان، بخش نقده، بخش اشنویه، بخش مرحمتآباد (که بعداً میاندوآب نامیده شد)، بخش شاهیندژ، بخش تکاب، بخش سقز، بخش بانه، بخش سردشت، بخش پیرانشهر.
بخشهای پیرانشهر، نقده و اشنویه از سال ۱۳۲۲ بهعلت عدم وجود ارتش ایران در مهاباد موقتاً تا اعادهٔ وضع عادی ضمیمه شهرستان ارومیه شدند. بخشهای سقز، بانه و سردشت نیز از همان تاریخ و به همان دلیل ضمیمه شهرستان سنندج شدند.
بخشهای میاندوآب، شاهین دژ و تکاب نیز ضمیمه سنندج گردیدند. تنها بوکان از توابع مهاباد مانده بود. اما از بعد از ورود مجدد ارتش در ۲۱ آذر سال ۱۳۲۵ شمسی بخشهای مذکور نه تنها به مهاباد ضمیمه نشدند بلکه هر یک از بخشهای: میاندوآب، نقده، تکاب، پیرانشهر، سقز، بانه و سردشت خود تبدیل به شهرستان شدند. بوکان نیز در ۲۸ اسفند سال ۱۳۶۸ از مهاباد جدا شد و تبدیل به شهرستان شد.
وضعیت طبیعی
جغرافیا
مهاباد در جنوب استان آذربایجان غربی، در عرض جغرافیاییَ ۴۶ و °۳۶ شمالی و طول جغرافیاییَ ۴۳ و °۴۵ شرقی و در دامنه رشته کوههای لند شیخان قرار دارد. ارتفاع این شهر از سطح دریا ۱۳۲۰ متر میباشد؛ و از آب و هوای معتدلی بر خوردار است که زمستانها هوای سردی دارد و تابستانها هوای شهر مهاباد گرم است.
شهرستان مهاباد یکی از شهرهای کردنشین جنوب استان آذربایجان غربی است که از شمال به شهرستان میاندوآب، از جنوب به سردشت، از غرب به پیرانشهر و نقده و از شرق به بوکان محدود میشود. این شهرستان در موقعیت طول جغرافیایی ۴۵ درجه و ۴۳ دقیقه شرقی و عرض جغرافیایی ۳۶ درجه و ۴۶ دقیقه شمالی از نصف النهار گرینویچ واقع شدهاست. فاصله آن تا مرکز استان ۱۲۰ کیلومتر و تا تهران ۷۵۰ کیلومتر است.
رودخانهها
منابع آب زیرزمینی
مهاباد دارای ۹۷ چاه عمیق، ۹۰۸ چاه نیمه عمیق، ۲ قنات و ۶ چشمه میباشد که در مجموع درای ۶٫۸ میلیون مترمکعب آب قابل برداشت است.
آب و هوا
شهر مهاباد با قرار گرفتن در شمال باختری ایران دارای آب و هوای معتدل کوهستانی است. تابستانها خنک و زمستانها بسیار سرد میباشد. بهار قشنگترین فصل در این منطقهاست. در فصل پاییز هوا بیشتر بادی است.
زمین لرزه
مهاباد در پهنهبندی مقدماتی خطر نسبی زلزله قرار دارد. اما در طی مطالعات اخیر و نشستهای زمین در این منطقه نشان میدهد، یک گسل به طول ۱۰ کیلومتر از دره شرقی مهاباد (سد مهاباد) میگذرد. با توجه به نزدیکی سد مهاباد به شهر، این گسل قادر است موجب زمین لرزهای با بزرگی ۶٫۴ ریشتر گردد.
مردم
زبان
مردم مهاباد به زبان کردی سورانی با لهجه مُکری یا مکریانی از زبان کردی تکلم میکنند.
مذهب
دین مردم مهاباد اسلام و مذهبشان سنی شافعی است. همچنین سابقاً اقلیتی از ارامنه و کلیمیان در مهاباد حضور داشتند. به علاوه شمار اندکی از شیعیان که اصالتاً از دیگر شهرها یا استانها هستند.
شیعیان مهاباد ۲ درصد از جمعیت این شهر را تشکیل میدهند.
جمعیت
جمعیت مهاباد ۱۴۷٬۲۶۸ نفر در سال ۱۳۹۰ بودهاست. بر اساس نتایج آمارگیری سال ۱۳۸۵ شهر مهاباد چهارمین شهر پرجمعیت آذربایجان غربی و همچنین بر اساس نتایج این آمارگیری این شهر پنجمین شهر بزرگ کردنشین ایران محسوب میشود. همچنین این شهر ۵۹امین شهر پرجمعیت ایران و ۲٬۶۸۶امین شهر پرجمعیت جهان است.
.
مهاجرت به شهر در طول دهه ۵۵–۱۳۴۵ خورشیدی افزایش چشمگیر داشت و تراکم جمعیتی آن را بالا برد. بیشتر این مهاجرتها از دیگر شهرهای کردنشین منطقه بودهاند. پس از گسترش شهر بسیاری از باغهای پیرامون مهاباد مسکونی شدند که امروزه این امر در نام تعدادی از محلات این شهر که با واژه باغ همراه است دیده میشود.
اشتغال و بیکاری
در سال ۱۳۵۵ میزان اشتغال در شهر مهاباد ۹۵٫۸ درصد، بالاتر از میزان اشتغال در استان (۸۶ درصد) بوده ولی در سالهای پس از آن، این میزان کاهش یافته بهطوریکه در سال ۱۳۷۵ میزان اشتغال در شهر به ۸۸٫۸ درصد رسیدهاست. بر اساس سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال ۱۳۹۰، تعداد بیکاران مرد در شهر مهاباد ۵۱۹۸ نفر و تعداد بیکاران زن ۱۰۵۹ نفر بودهاست (بدون احتساب ۵۷۵۱۵ زن خانهدار).
اماکن تاریخی
بناها
مقبره بداق سلطان در جنوب غربی شهر مهاباد و داخل قبرستان عمومی شهر قرار گرفتهاست، از آنجا که شهر مهاباد به طور کلی درمیان درهای بین رشته کوههایی احاطه شده و رودخانهای به نام رودخانه مهاباد از میان شهر میگذرد، قبرستان مذکور که آرامگاه بداق سلطان نیز در داخل آن قرار دارد در محلی مرتفع تر از شهر قرار گرفتهاست، گویا در زمان خود این محدوده به صورت خاص به قبور بزرگان اختصاص داشته. وجود چندین سنگ قبر این نظریه را تأیید مینماید.
حمام تاریخی میرزا رسول (که هماکنون به موزه مردمشناسی تبدیل شدهاست)
حمام لج
سنگ نگارههای خره هنجیران
دژقلات شاه
برده کنته
آرامگاه بداق سلطان
پل ممیند
فقرگاه مهاباد
حوضخانه رستم بیگ
حوضخانه شاه درویش
مساجد
از میان ۲۵۷ مسجد موجود در شهرستان مهاباد، ۷۲ مسجد در شهر و مابقی در روستاها قرار دارند. قدیمیترین مسجد مهاباد مسجد جامع سرخ میباشد که در زمان بداق سلطان حاکم مهاباد ساخته و در زمان شاه سلیمان صفوی تکمیل شد. این مسجد از نظر توازن در طرح با هجده گنبد خشتی و شبستانی با هجده ستون سنگی و حجرههای پیرامون آن از زیباترین بناهای تاریخی استان بهشمار میرود.
مسجد جامع سرخ
مسجد شاه درویش
مسجد عباس آقا
مسجد دارالاحسان
مسجد نور
مسجد قبله
مسجد رستم بیگ
مسجد شاه درویش
مسجد حاج صالح شاطری
مسجد مولوی
خانقاه شمزینان
مسجد حاج سید حسن (فقیران)
مسجد حسنزاده
مسجد سید نظام
مسجد سعدی
مسجد داروغه
مسجد چهار یار نبی
مسجد حضرت عثمان (فجر)
مسجد قاضی
باغها (شهرباغهای دیروز)
باغ اسماعیل آقا
باغ اصحابی
باغ امینالاسلام
باغ اوقاف
باغ بلوریها
باغ بهبهزادهها
باغ پنجویها
باغ چاوشین
باغچهٔ میرزا رسول
باغ حاجی قاسم
باغ حسن خان (عباس آقا دهبوکری)
باغ حسن خان (مرحوم قاضی)
باغ حسنزادهٔ بزاز
باغ حسینقلی خان
باغ خلیلزادهها
باغ خیزی
باغ میرزا رشید رشیدی
باغ ساوا
باغ سعید حاجی کاکه مین
باغ سیسه
باغ سیفالدین خان
باغ شیخی
باغ شیر و خورشید
باغ عباس آقا دهبوکری
باغ عزیز آقا دهبوکری
باغ عزیزقلی
باغ عزیز مشیری
باغ عزیزه گول
باغ علیآباد
باغ فهقێیان (باغ طلبهها)
باغ قادر امینی
باغ قادریها
باغ قبله
باغ قوپی
باغ قورهرهشی
باغ گولان
باغ گویزی
باغ لاله عباسی
باغ مجید خان
باغ مظفرالدوله
باغ ملا حسن
باغ ملک
باغ میرزا سلطان
باغ میکائیل
جالیز جنب باغ عزیز مشیری
جالیز حسن ببری
جالیز حسین فداکار
جالیز خات نازدار
جالیز صالح پروری
جالیز و سبزیخانهٔ میرزا سلطان
جالیز نبیلان
سبزیخانهٔ سلطانیان
سبزیخانهٔ عبدالله شاهرخ
قوپی مولوی (مرداب مولوی)
میشهٔ سید جامی (بیشهٔ سید جامی)
میشهٔ کورتانی (بیشهٔ کورتانی)
معضلات شهری
زمین خواری
زمین خواری و رانت خواری از معضلات اصلی شهر مهاباد است. در این میان میتوان به زمین خواری ۳۰۰ میلیارد تومانی در شهرک صنفی کاوه در سال ۹۳ و زمین خواری تپه سیران اشاره کرد. در رابطه با زمین خواری شهرک صنفی کاوه، برخی از اعضای شورای شهر و شهردار قبلی مهاباد دخیل بودهاند.
تعداد خودروهای شهر
بالا بودن تعداد خودرو نسبت به جمعیت، یکی از معضلات شهر مهاباد در سالهای اخیر بودهاست. میانگین تعداد خودرو به نسبت جمعیت در مهاباد بیشتر از میانگین کشوری است.
بخشها
گسترش شهر
قدیمیترین منطقه مهاباد «باغ سیسه» نام دارد که یکبار هم بر اثر سیلاب ویران شدهاست و امروزه دارای معماری قدیمی و بافت آن رو به فرسایش است.
سیل و آسیبهای دیگر باعث انتقال خانهها به بخشهای جنوبی و ایجاد محلات تازه پیرامون میدان چهارچراغ (شهرداری فعلی) گردیدهاست.
شهر مهاباد به حالت متروکه درآمده بود تا این که بداق سلطان مکری حکمران مهاباد دوباره به آبادانی آن پرداخت. بازرگانی در این شهر در دورهٔ قاجار گسترش یافت و مبادله کالا با شام و بیروت انجام میشد که بیشتر در سراهای موصلیان، کریمخان و کاشیها در بازار مهاباد و کاروانسرای سیمون، همدانیها، تاجرباشی و کوسه صورت میگرفت.
شهر مهاباد با جمعیت ۱۶٬۰۰۰ نفر در ۱۹۴۵، ۲۰٬۳۳۲ در ۱۹۵۶ و ۴۴٬۰۰۰ در ۱۹۷۶، که تا ۱۹۸۰ به بیش از ۵۰٬۰۰۰ رسید به دلیل موقعیت جغرافیایی اش و بالاتر از همه به دلیل نقشش در تاریخ اخیر کرد به عنوان یک مرکز اداری، نظامی و فرهنگی سریعاً اهمیت یافت. تقریباً همهٔ مهابادیها کردهای مسلمان سنیاند. بسیار فارسی و ترکی آذری را به خوبی گویش غالب کردی که در کنار کردی سلیمانی در کردستان عراق، معیاری ادبی برای زبان کردیست، صحبت میکنند.
کوچ مردم به شهر در طول دهه ۵۵–۱۳۴۵ خورشیدی افزایش چشمگیر داشت و تراکم جمعیتی آن را بالا برد. بیشتر این کوچها از دیگر شهرهای کردنشین منطقه بودهاند.
پس از گسترش شهر بسیاری از باغهای پیرامون مهاباد مسکونی شدند که امروزه این امر در نام شماری از محلات این شهر که با واژهٔ باغ همراه است دیده میشود.
امروزه تمرکز ادارات، بانکها و سازمانهای دولتی و مغازهها و فروشگاهها بیشتر در امتداد خیابانهای جمهوری اسلامی، سید نظام، طالقانی، بلوار توحید و جام جم است. محلات کارمندی شهر بیشتر در نیمهٔ شمالی و مناطقی که ورود و خروج کالاها (بسیاری از آنها به صورت قاچاق) در آن بیشتر صورت میگیرد در نیمهٔ جنوبی شهر قرار دارد.
نخستین لولهکشی آب در سال ۱۳۴۰ خورشیدی در شهر مهاباد آغاز به کار کرد و تصفیهخانه آب مهاباد نیز در سال ۱۳۵۳ به راه افتاد. پیش از آن در اغلب خانهها و مساجد قنات و چاه شخصی وجود داشت.
امروزه همه معابر شهر آسفالت است و شهرک صنعتی که در کیلومتر ۱۸ جاده مهاباد-میاندوآب قرار دارد و ۹ واحد آن به بهرهبرداری رسیدهاست برای ۱۸۴ نفر ایجاد اشتغال کردهاست.
مناطق شهرداری
مهاباد دارای ۳ ناحیه اصلی شهری میباشد.
ترابری
مسافت مسیر جادهای مهاباد به ارومیه مرکز استان ۱۲۲ کیلومتر و مسافت مسیر جادهای مهاباد به تهران ۶۷۹ کیلومتر است.
فاصله شهر مهاباد با شهرهای همجوار (تمامی این محورها از نوع شبکه دسترسی سطح ۲ درون منطقهای هستند):
راهآهن
پروژه راهآهن مراغه به ارومیه سال ۱۳۹۲ به مهاباد رسید. ایستگاه راهآهن مهاباد و خط آهن میاندوآب به مهاباد به طول ۴۰ کیلومتر در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۹۲ با حضور محمود احمدینژاد رئیسجمهور وقت افتتاح شد.
پایانه مسافربری
در پایانه مسافربری مهاباد ۸۸ دستگاه اتوبوس ویژه، ۵۰ دستگاه مینی بوس و ۱۲۵ دستگاه سواری پژو و سمند فعالیت دارند.
تاکسی درونشهری
تعداد تاکسیهای شهر مهاباد در سال ۱۳۹۴، یک هزار و هفتصد دستگاه بودهاست، که از این تعداد ۸۹ دستگاه ون، ۹۰۰ دستگاه تلفنی، ۵۰۴ دستگاه گردشی و ۱۶۸ دستگاه خطی بودهاند. سازمان تاکسیرانی مهاباد که از تاریخ ۲٫۳٫۱۳۸۶ طبق اساسنامههای مربوطه از شهرداری این شهر جدا شده، وظیفه مدیریت و نظارت بر سیستم حمل و نقل عمومی را بر عهده دارد.
اتوبوس
سازمان اتوبوسرانی مهاباد و حومه در پاییز سال ۱۳۷۹ به نام واحد اتوبوسرانی با پنج دستگاه اتوبوس در سه مسیر سطح شهر فعالیت خود را شروع نمود. در سال ۸۶ تعداد اتوبوسهای فعال به ۳۹ دستگاه رسید که در ۹ مسیر فعال میباشند. البته با توجه به مشکلاتی خاص و عدم هماهنگی واحدهای مختلف، جابجایی مسافران با استفاده از اتوبوس در مواقع عادی در مهاباد کارایی چندانی ندارد، لذا در حال حاضر تنها در بخش روستایی از اتوبوسها استفاده میشود.
ورزش
از مهمترین اماکن ورزشی مهاباد میتوان به به مجموعه ورزشی آزادی که شامل زمین فوتبال آزادی (میدان آبیاری) که در سال ۱۳۵۱ تأسیس شده، سالن سرپوشیده ۲۰۰۰ نفری، سالن کشتی، سالن تنیس روی میز، سالن وزنهبرداری، سالن ژیمناستیک و سالن رزمی میباشد، اشاره کرد.
والیبال
مهاباد که از قطبهای والیبال ایران محسوب میشود دارای چندین تیم باشگاهی در لیگهای ایران میباشد. درخشش والیبال مهاباد به دهه ۷۰ بازمیگردد، زمانی که با تیم فرمانداری مهاباد قهرمان دسته اول باشگاههای کشور و چهارم سوپرلیگ باشگاههای ایران در فصل ۱۳۷۳ شد. این تیم که در آن زمان وابسته به فرمانداری مهاباد بود پس از یکی دو سال حضور در رقابتها، ناگهان با تغییر فرماندار وقت به یکباره منحل شد از سرشناسان والیبال مهاباد میتوان به فرهاد پیروتپور، بهترین پشت خط زن والیبال قهرمانی آسیا در سال ۱۳۹۴ و آکو کریمی بازیکن و داور بینالمللی اشاره کرد.
مقاومت فرمانداری مهاباد
تیم والیبال مقاومت فرمانداری مهاباد، پس از دو دهه، در سال ۱۳۹۳ دوباره با هدایت فرمانداری مهاباد تشکیل و راهی مسابقات لیگ دسته یک کشور شد. این تیم در دو دوره حضور در مسابقات لیگ دسته یک پس از صعود از مرحله مقدماتی، در مرحله پلی آف با شکست از حریفان از صعود به سوپر لیگ بازماند.
شهرداری مهاباد
تیم والیبال شهرداری مهاباد در آذرماه سال ۱۳۹۴ با قهرمانی در مسابقات سوپر لیگ استان آذربایجان غربی به زیرگروه دسته یک کشوری راه یافت. این تیم با سرمربیگری طاهر کریمی و با بازیکنان تمام بومی، در اولین سال حضور در مسابقات زیرگروه دسته یک به مرحله نیمه نهایی رسید، اما با شکست از حریفان در این مرحله نتوانست به مسابقات لیگ دسته یک راه یابد.
سلامت
بیمارستان امام خمینی مهاباد، تنها بیمارستان شهر با بخشهای تخصصی داخلی، کودکان، زنان و زایمان، جراحی عمومی، ارولوژی، ارتوپدی، چشم، ای ان تی، جراحی اعصاب، پوست، اعصاب و روان، دیالیز، قلب، سی سی یو و آی سی یو میباشد. این بیمارستان دارای پاراکلینیکهای آزمایشگاه، رادیولوژی، سونوگرافی، سی تی اسکن، داروخانه، آندوسکوپی، اکوکاردیوگرافی و تست ورزش است.
در اطراف مهاباد ساختمانهایی برای اسکان بیماران جذامی ساخته شدهاست. این ساختمانها مخصوص جذامیان شهرستانهای جنوبی استان است.
آزمایشگاهها
شهر مهاباد دارای ۶ آزمایشگاه دولتی و ۶ آزمایشگاه خصوصی میباشد.
آزمایشگاههای دولتی:
آزمایشگاه بیمارستان امام خمینی، واقع در خیابان دانشگاه
آزمایشگاه مرکز بهداشت مهاباد، واقع در بلوار توحید
آزمایشگاه مرکز بهداشت امیرالمؤمنین، واقع در میدان استقلال
آزمایشگاه مرکز بهداشت شافعی، واقع در خیابان خلفای راشدین
آزمایشگاه مرکز بهداشت بداق سلطان، واقع در میدان استقلال
آزمایشگاه مرکز بهداشت فرهنگیان، واقع در خیابان ساحلی
آزمایشگاههای خصوصی
آزمایشگاه خصوصی دکتر زینی، واقع در چهارراه آزادی
آزمایشگاه خصوصی مهر، واقع در خیابان جمهوری
آزمایشگاه خصوصی پاستور، واقع در خیابان صلاحالدین ایوبی
آزمایشگاه خصوصی دکتر ژیان، واقع در چهارراه آزادی
آزمایشگاه خصوصی شفا، واقع در خیابان صلاح الدین ایوبی شرقی
آزمایشگاه خصوصی تأمین اجتماعی، واقع در خیابان صلاحالدین ایوبی
اماکن گردشگری
دریاچهٔ سد مهاباد
باغ مکائیل (پارک ملت)
غار سهولان
تالاب کانی برازان
فقرگاه
مراکز آموزشی
دانشگاهها
دانشگاه آزاد اسلامی واحد مهاباد
این دانشگاه در سال ۱۳۶۵ تأسیس شده و اکنون به عنوان بزرگترین واحد دانشگاه آزاد اسلامی در استان آذربایجان غربی با دارا بودن بیشترین تعداد رشته در مقطع کارشناسی ارشد دانشجو میپذیرد. مسنترین دانشجوی ایران با ۸۲ سال سن در دانشگاه آزاد اسلامی واحد مهاباد در حال تحصیل است.
دانشگاه پیام نور مهاباد
این مرکز دانشگاهی در سال ۱۳۷۲ تأسیس شده و در حال حاضر در بیش از ۸۰ رشته در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد دانشجو میپذیرد. این دانشگاه از نظر تعداد رشته در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد و از نظر تعداد دانشجویان در حال تحصیل بعد از دانشگاه پیام نور مرکز ارومیه در جایگاه دوم استان آذربایجان غربی قرار دارد.
رسانه
صدا و سیما
اولین فرستنده رادیویی در سال ۱۳۲۴ در مهاباد تأسیس شد و بعد از افت و خیزهای فراوان در پانزدهم تیرماه سال ۱۳۵۱ رادیو مهاباد به صورت تمام رسمی افتتاح شد. فرستنده تلویزیونی مهاباد نیز در تاریخ ۱۳۵۰٫۷٫۱۸ دایر و افتتاح شدهاست. هماکنون شبکه مرکز مهاباد روزانه بهطور معمول ۱۲ساعت در بخش سیما و ۱۵ ساعت برنامه در رادیو پخش میکند. سیمای مرکز مهاباد در یکم خرداد سال ۱۳۹۴ بر روی ماهوارهعربست یا همان بدر قرار گرفت.
نشریهها
مهاباد دارای چهار نشریه ماهنامه مهاباد، دوهفتهنامه جامعه کردستان، مجله میراث یار و پیشه نگ است.
ماهنامه مهاباد
ماهنامه مهاباد اولین نشریه این شهر است که با مدیر مسئولی و صاحب امتیازی احمد بحری، فعالیت خود را از سال ۱۳۷۹ با دو زبان کردی و فارسی در سه زمینه فرهنگی، اجتماعی و ادبی آغاز کرد. این نشریه که از باسابقهترین مجلات کردی در ایران است، در مهاباد چاپ و در بسیاری از مناطق کردنشین انتشار مییابد.
رهآوردها
غذاهای سنتی
یکی از مهمترین غذاهای شناخته شده کولیچه و شورمزه یا همان نخود است (کولیچه خمیری از آرد گندم است که در داخل روغن سرخ میکنند و نخود را در آن میریزند و بمانند ساندویچ صرف میشود)
واز غذاهای سنتی مهاباد میتوان به آش دوکلیو (نوعی آش دوغ)، دلمه کلم، بربه سل و نیسکینه، ماشینه، سنگه سیر، شانی کباب -انواع نانهای روغنی چون کلانه و پنچه کش و … اشاره کرد.
صنایع دستی
از صنایع دستی مهاباد میتوان قالی، جاجیم، گلیم و چاروق بافی، سکه و پولک دوزی، منجوق دوزی، رودوزی، سوزن دوزی، قرقره بافی (گیپوربافی)، مصنوعات چرمی، قلاب بافی، سجاده بافی و بافت پارچه و لباس کردی، خراطی، چاقوسازی و همچنین کلاش و گیوه اشاره کرد.
منابع
نگاهی به تاریخ مهاباد، سید محمد صمدی، انتشارات رهرو مهاباد، ۱۳۷۳
پیوند به بیرون
شهرداری مهاباد
پراکنش کرد
شهرهای استان آذربایجان غربی
شهرهای دارای نام با ریشه زبان پهلوی
شهرهای شهرستان مهاباد
کردستان ایران
مناطق مسکونی کردنشین در استان آذربایجان غربی
مناطق مسکونی کردنشین
ویکیسازی رباتیک |
9106 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8%B1%D8%AD%D9%85%D8%A7%D9%86%20%D8%B4%D8%B1%D9%81%DA%A9%D9%86%D8%AF%DB%8C | عبدالرحمان شرفکندی | عبدالرحمان شرفکندی (زاده ۲۵ فروردین ۱۳۰۰ در مهاباد – درگذشته ۲ اسفند ۱۳۶۹ در کرج)، متخلص به هژار ، شاعر، نویسنده، مترجم، فرهنگنویس، واژهشناس،<ref name="iranicaonline1">{{یادکرد وب| نشانی = http://www.iranicaonline.org/articles/hazar| عنوان = HAŽĀR| تاریخ بازدید = ۲۲ آوریل ۲۰۱۵| تاریخ = ۳۰ بهمن ۱۳۹۱| ناشر = Encyclopædia Iranica| زبان = انگلیسی| نشانی بایگانی = https://www.webcitation.org/6XywbWL4Y?url=http://www.iranicaonline.org/articles/hazar| تاریخ بایگانی = 22 آوریل 2015}}</ref> محقق، اسلامشناس، مفسر، فرهنگنویس و عکاس کرد ایرانی بود.
از کارهای برجستهٔ او میتوان به ترجمهٔ کتاب قانون در طب ابن سینا از عربی به فارسی، ترجمهٔ منظوم رباعیات خیام از فارسی به کردی مرکزی و فرهنگ کردیبهکردی و فارسیِ هَنبانهبۆرینه اشاره کرد. وی در سرودن شعر، تحت تأثیر شاعران برجستهٔ کرد مانند احمد خانی، وفایی، ملای جزیری و حاجی قادر کویی بود.
هژار در جمهوری مهاباد بههمراه هیمن بهعنوان شاعر ملی کردستان برگزیده شد. وی همچنین در جنبش آزادیخواهی کردستان عراق به رهبری مصطفی بارزانی نیز مشارکت داشت. عبدالرحمن شرفکندی برادر بزرگتر صادق شرفکندی سیاستمدار کرد است که در برلین طی ماجرای ترور میکونوس ترور شد.
زندگینامه
تولد، کودکی و نوجوانی
عبدالرحمن شرفکندی در ۶ شعبان ۱۳۳۹ (برابر با ۲۵ فروردین ۱۳۰۰ / ۱۴ آوریل ۱۹۲۱) در مهاباد متولد شد. عبدالرحمن دوساله بود که دامان محبت مادرش را از دست داد و از همان اوان کودکی، سختی و تلخی زندگی را تجربه کرد. پدر او به این دلیل که شخصی مذهبی بود و علاقهای که به عبدالرحمان سیوطی داشت، نام او را «عبدالرحمان» گذاشت. وی فرزند ملا محمد بور بود. برخی از منابع، همانند کتاب ساوجبلاغ مکری - مهاباد در آیینه اسناد تاریخی، محل تولد شرفکندی را روستای شرفکند بوکان ذکر کردهاند.
دوران کودکی و نوجوانی را در حوزههای دینی و علمی در زادگاهش سپری کرد و در اوایل جوانی بههمراه خانوادهاش به روستای طَرَغه، از توابع شهرستان بوکان، اقامت گزیدند. او مدتی نزد سیدمحمد، که طلبهٔ جوانی بود، فرهنگ لغات عربی، معلقات سبع و لامیّةالعجم طغرایی اصفهانی را فراگفت و با اشعار نالی، شاعر کرد، آشنا شد.
در مسجد بازار مهاباد، نزد ملاحسین مجدی قصیدهٔ بانَتْ سُعاد کعب بن زهیر و لامیةالعرب ابن الوردی را آموخت. سپس به خانقاه شیخ برهان بازگشت و تا هفدهسالگی برای فراگیری دانش به اکثر روستاها و شهرهای حوالی بوکان سفر کرد. او از آنجایی که به شعر علاقه داشت، دیوان شاعران زیادی را خواند و اشعار فراوانی از حفظ داشت.
اوایل جوانی و مرگ پدر
با مرگ پدر در سال ۱۳۱۷ خورشیدی، عهدهدار مسئولیت خانواده شد. تحصیل را رها کرد، به کسبوکار روی آورد و به شهر بوکان نقل مکان کرد. مدتی در ادارهٔ دخانیاتِ بوکان به کار پرداخت. ازآنجاکه اهل شعر بود، در آن ایام به سرودن شعر روی آورد و اشعار انتقادیِ طنزی در باب مسائل غیراخلاقیِ رایج در ادارات آن زمان سرود. او در شعر، «هژار» (بهمعنی بینوا، بیچاره، ندار) را بهعنوان تخلص برای خود برگزید. نخستین دیوان اشعارش را با نام آلکوک در ۱۳۲۵ خورشیدی در تبریز منتشر کرد.
هژار، بهدلیل مسائل سیاسی، مدت دو ماه در شهر سقز به زندان افتاد، ولی هنگام انتقال به مهاباد، گریخت و به عراق رفت. در آنجا بهعلت کار زیاد سخت بیمار شد و به بیمارستانی در جبل لبنان انتقال یافت. او مدت دو سال در جبل لبنان به مطالعه پرداخت و اطلاعات خود را در زمینهٔ زبان و ادبیات عرب تکمیل کرد. با بازگشت به عراق، به عضویت مجمع علمی آن کشور درآمد و به مطالعه و تحقیق پرداخت و برخی اشعار و مقالاتش را منتشر کرد. هژار سه سال نیز در سوریه اقامت گزید و عاقبت، بعد از هفده سال، به ایران بازگشت و در عظیمیهٔ کرج اقامت گزید.
بازگشت به ایران
با بازگشت به ایران، بهرام فرهوشی در دانشگاه تهران، ترجمهٔ کتاب قانون در طب، تألیف ابن سینا را از عربی به فارسی به او پیشنهاد داد. در ازای دستمزد مختصری، و با ترجمهٔ اولین کتاب (مجلد) از این اثر، در محافل علمی و ادبی راه پیدا کرد و به عضویت فرهنگستان زبان ایران درآمد.
با تلاش سخت و خستگیناپذیر، بیشتر ساعات شبانهروز را به تحقیق و تألیف و ترجمه مشغول بود و در سایهٔ این کار، آثاری را در زمینههای مختلف علمی و ادبی و فرهنگی نوشت، که از آن جملهاند: شرح دیوان اشعار شیخ احمد جزیری (معروف به ملای جزیری)، ترجمهٔ دورهٔ کامل کتاب قانون ابن سینا در هفت مجلد، گردآوری هَهنبانَه بۆرینَه (فرهنگ جامع لغات کردی به کردی و فارسی)، زندگینامهٔ خودنوشتش با عنوان جێشتی مجێور (بهمعنی «شلمشوربا»)، و بالاخره ترجمهٔ کامل قرآن به زبان کردی مرکزی.
درگذشت
هژار، سرانجام بر اثر بیماری در روز پنجشنبه دوم اسفندماه ۱۳۶۹ در تهران درگذشت. پیکر او را به مهاباد منتقل کردند و در حالیکه شهر در ماتم نشستهبود و جمعیت انبوهی از دور و نزدیک برای وداع با وی گرد آمدهبودند، با تجلیل بسیار، که حتی مسعود بارزانی، رئیس وقت اقلیم کردستان عراق نیز حضور داشت، تا گورستان بداق سلطان برده شد و در کنار هیمن و ملا غفور دباغی (از مشاهیر کرد) به خاک سپرده شد.
کتابشناسی
هژار در طول زندگیاش خدمات فرهنگی و علمی زیادی انجام داده که میتوان به برخی از آنها اشاره کرد:
مقالات
«مناظره دونفره (به کردی: دهمهتهقهیێکی دووکهسی)»، مقاله (کردی)، مجلهٔ نیشتمان، شماره ۱، صفحه ۵–۶، سال ۱۳۲۲ ش.
تألیف
«آلکوک»، دیوان اشعار (کردی)، سال ۱۳۲۵ ش، ۱۹۴۵ م.
«بیتی سرمر»، منظومهای دربردارندهٔ طنزهای اجتماعی (کردی)، سال ۱۳۳۶ ش، ۱۹۵۷ م.
«بو کوردستان»، دیوان اشعار (کردی)، ۱۳۴۴ ش، ۱۹۶۶ م.
«فرهنگ کردی-کردی و کردی-فارسی: هنبانهبورینه»، ۱۳۶۹ ش، ۱۹۹۰ م.
«چیشتی مجیور (شلمشوربا)»، ۱۳۷۲ ش، ۱۹۹۷۰ م.
ترجمه
«مم و زین»، اثر احمد خانی، (ترجمه از کردی شمالی (کرمانجی) به کردی مرکزی (سورانی))، ۱۳۳۸ ش، ۱۹۶۰ م.
«شرفنامه»، اثر شرفخان بدلیسی از فارسی به کردی، ۱۹۶۰ م یا ۱۹۷۳ م.
«رباعیات خیام»، اثر عمر خیام، از فارسی به کردی، ۱۳۴۶ ش، ۱۹۶۸ م.
«عشیره جاوان»، اثر مصطفی جواد، ترجمه از عربی به کردی، ۱۳۵۱ ش، ۱۹۷۳ م.
«قانون در طب»، اثر ابنسینا از عربی به فارسی، ۱۳۵۷ ش، ۱۹۷۹ م.
«آری اینچنین بود برادر»، اثر علی شریعتی، از فارسی به کردی، ۱۳۵۸ ش، ۱۹۸۰ م.
«پدر، مادر، ما متهمیم»، اثر علی شریعتی، از فارسی به کردی، ۱۳۵۹ ش، ۱۹۸۱ م.
«عرفان، برابری، آزادی»، اثر علی شریعتی، از فارسی به کردی، ۱۳۵۹ ش، ۱۹۸۱ م.
«پنج انگشت یک مشت است»، اثر بریژیت ونگور بورسکی، از فارسی به کردی (برای کودکان و نوجوانان)، ۱۳۵۹ ش، ۱۹۸۰ م.
«شرح دیوان ملای جزیری»، اثر ملای جزیری، شرح و ترجمه از کردی شمالی (کرمانجی) به کردی مرکزی (سورانی)، ۱۳۶۱ ش، ۱۹۸۲ م.
«آثارالبلاد و اخبارالعباد»، اثر زکریای قزوینی، ترجمه از عربی به فارسی، ۱۳۶۶ ش، ۱۹۸۷ م.
«قرآن پیروز»، ترجمه به کردی، ۱۳۷۹ ش، ۲۰۰۰ م.
«یک، جلوش تا بینهایت صفرها»، اثر علی شریعتی، از فارسی به کردی، چاپ: نامعلوم. ۱۳۸۰ ش، ۲۰۰۱ م.
«تاریخ اردلان»، اثر ماهشرفخانم مستوره اردلان، از فارسی به کردی، ۱۳۸۱ ش، ۲۰۰۲ م.
«تاریخ سلیمانیه (شهرزور) و منطقههای آن»، اثر محمدامین زکیبیگ از کردی به فارسی، ۱۳۹۳ ش، ۲۰۱۴ م.
«روابط فرهنگی ایران و مصر»، ترجمه از عربی به فارسی، هنوز به چاپ نرسیدهاست.
«فرهنگ لغت عمید» اثر حسن عمید، ترجمه از فارسی به کردی، هنوز به چاپ نرسیدهاست.
جستارهای وابسته
هیمن
قاضی محمد
جمهوری مهاباد
منابع
پیوند به بیرون
ترجمهٔ «چیشتی مجیور» به فارسی
«هَهنبانَه بۆرینَه»؛ فرهنگ کردی به کردی و فارسی از هژار
اسلامشناسان اهل ایران
اسلامشناسان مسلمان
اهالی مهاباد
خاطرهنویسان اهل ایران
خودزندگینامهنویسان اهل ایران
دانشوران اهل ایران
دانشوران مستقل
درگذشتگان ۱۳۶۹
درگذشتگان ۱۹۹۱ (میلادی)
روزنامهنگاران اجتماعی اهل ایران
روزنامهنگاران سیاسی اهل ایران
روزنامهنگاران کرد
روزنامهنگاران مرد اهل ایران
زادگان ۱۳۰۰
زادگان ۱۹۲۱ (میلادی)
زبانشناسان اهل ایران
شاعران سده ۲۰ (میلادی) اهل ایران
شاعران سیاسی
شاعران کرد اهل ایران
شاعران کرد
شاعران کردی سورانی
شاعران مرد اهل ایران
شاعران مسلمان
فرهنگنویسان اهل ایران
فرهنگنویسان کرد
کردهای اهل ایران
مترجمان از عربی به فارسی
مترجمان از عربی به کردی
مترجمان از فارسی به کردی
مترجمان از کردی به فارسی
مترجمان اهل ایران
مترجمان خیام
مترجمان قرآن اهل ایران
مترجمان قرآن به کردی
مثنویسرایان
مسلمانان کرد
مصححان اهل ایران
نویسندگان ادبیات کودک اهل ایران
نویسندگان سیاسی اهل ایران
نویسندگان کرد اهل ایران
نویسندگان مرد اهل ایران
نویسندگان مرد کرد |
9107 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%B9%D9%81%D8%B1%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%20%28%D8%A8%D8%B3%D8%AA%DA%A9%29 | جعفرآباد (بستک) | جعفرآباد یا الجعفریه یا مُوهِ مُهمَد (نخل محمد) منطقهای زراعتی از توابع بخش کوخرد شهرستان بستک در غرب استان هرمزگان در جنوب ایران واقع شدهاست. (جعفرآباد شهرستان بستک) روستای کشاورزی کوچکی است، این روستای کشاورزی در بادیه جنوبی کوخرد و در کرانهٔ رودخانه مهران واقع شدهاست.
این منطقه در ۳ یا ۴ کیلومتری جنوب کوخرد واقع است.
محدوده جعفرآباد
از شمال رودخانه مهران، از جنوب درواه چان و سد جابر و کوه زیر، از مغرب (نخل شیخیا)، و از سمت مشرق به (کل کادی) محدود میگردد.
بنیادگذار
بنیادگذار این روستای کشاورزی (حاجی جعفر گَپ) سردودمان قبیله آل جعفر است بنا براین منطقه، جعفرآباد نامگذاری شدهاست. او بنیادگذار سد بز در باغ زرد نیز هست.
مزارع نخل خرما و خانههای حاج محمد جعفر در آنجا وجود دارند. درواه چان که در مُوهِ مُهمَد است دروائی است بسیار بزرگ، نخلهای کهنسالی در این درواه (دره) وجود دارد که سر بفلک کشیدهاست که صدها سال از عمر آنها میگذرد.
در آنجا باغها، ونخلستانهای گسترده درخت خرما و خانههای تابستانهٔ مردم بومی کوخرد، آب انبار (برکه)، مسجد (نمازگاه)، چاههای آب شیرین، خانههای مسکونی، آثارهای از دوران گذشته و سدهای آب (چَری) که از سنگ و ساروج ساخته شدهاست برجای ماندهاست. جایی بسیار آباد وپررونق است.
آثار
در جعفرآباد خمرهایی بسیار قدیمی وجود دارد که در زمین بخاک کردهاند که آب باران در آنها جمعآوری شود برای آشامیدنی در وقت کمبود آب. این خمرها حاجی جعفر گَپ در خاک قرار دادهاست.
آثار خانههای اجداد آل جعفر در آنجا باقی ماندهاست که
از گل و سنگ و تنه درخت خرما و پِش (برگ نخل) ساخته شدهاند.
همچنین کپر و سجم، کپر برای نشستن در سایه آن و سجم برای خوابیدن
روی آن استفاده میکردند.
حاجی محمد جعفر در وصف جعفرآباد
یا (الجعفریه) در این ابیات چنین بیان میکنند:
این ابیات زیبا آب و هوای جعفرآباد را توصیف میکند هوای زمستان و تابستان و نسیم لطیف بهاری و پائیز را، وراحت بودن اجسام در این منطقه که غنی بود از درخت خرما و باران موسمی که به قول کهن سالان در روزهای تابستانی هر روز عصر باران میبارید و مردم از فیض الهی و از رحمت ربانی بهرهمند بودند در آن دوران.
منطقهٔ جعفرآباد در بادیه کوخرد واقع است. در (پشتخه) جعفرآباد و بندهای (موه مهمد) «نخل مُهمَد» درختان بزرگی مانند کُنار و کُورِ و سُمر وجود دارد، در زمان قدیم ساکنین آنجا از سایه این درختها برای سایبان گوسفندهاشان استفاده میکردند.
نخل مُهمَد
پانویس
فهرست منابع و مآخذ
محمدیان، کوخردی، محمد، “ «به یاد کوخرد» “، ج۲. چاپ اول، دبی: سال انتشار ۲۰۰۳ میلادی.
نگارهها از: محمد محمدیان.
محمدیان، کوخردی، محمد، (شهرستان بستک و بخش کوخرد) ، ج۱. چاپ اول، دبی: سال انتشار ۲۰۰۵ میلادی.
الکوخردی، محمد، بن یوسف، (کُوخِرد حَاضِرَة اِسلامِیةَ عَلی ضِفافِ نَهر مِهران Kookherd, an Islamic District on the bank of Mehran River) الطبعة الثالثة، دبی: سنة ۱۹۹۷ للمیلاد.
مهندس:، حاتم، محمد، غریب“ «تَاریخْ عَرَب الّهْولَة Huwala Arab History» “، دولة الکویت، ج۱. چاپ سوم، القاهرة، مصر، دار الأمین للطباعة والنشر والتوزیع، ۸ شارع أبوالمعالی، سال انتشار ۱۹۹۷ میلادی، Engineer: Mohammed gharhb Hatem , third edition: Egypt (Cairo),1997 & 2013
صحراها و کشتزارهای شهرستان بستک |
9109 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%DB%8C%D8%B6%E2%80%8C%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF%20%28%D8%A7%D9%81%D8%BA%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%29 | فیضآباد (افغانستان) | فیضآباد، مرکز ولایت بدخشان در شمال خاوری افغانستان است که در امتداد رود کوکچه شکل گرفته میباشد. این شهر در ارتفاع ۱٬۲۰۰ متری از سطح دریا واقع شده و نزدیک به ۵۰٬۰۰۰ نفر باشنده دارد.
دره جوزگون مکان است که در آن درخت چهارمغز یا جوز فراوان است دارای بیست و چهار قریه میباشد قریه های آن سردره بالا،سردره پایان،چپ دره، ده محمد حسین ، مدریل ، کولگهی بالا ، کولگهی پایان ، دیودره ، بازگران ، نوآباد ، ارغند دره ، دهشنه ، گزان ، خیرآباد ، مومن آباد ، چشمه بید ، یشی
این منطقه که در قلب فیض آباد مرکز بدخشان قرار دارد مناطق نسبتا کوهستانی میباشد
تاریخچه
فیضآباد سرزمینی باستانی با فراز و نشیبهای تاریخی و جغرافیایی است که در بخشی از درهٔ کوکچه واقع شده و اخیراً بخش بالایی ولسوالی یفتل را به بافت شهری خود ضمیمه کردهاست.
نام پیشین آن جوزان یا جوزگوندره بوده که به معنی شهر و محل گردو است. روزگاری میریار بیگ بدخشی خرقهای را که گفته میشد از آن پیامبر اسلام است در راه سمرقند به هند به دست آورد و به ولایت بدخشان آورد که زیارتگاهی برای نگهداری این خرقه در این شهر ساخته شد و از آن پس نام جوزان از سال ۱۱۰۹ قمری، برابر با ۹۸–۱۶۹۷ میلادی به فیضآباد تغییر یافت. انتقال این خرقه به جوزگون دره در محرم ۱۱۰۹ ه.ق به وسیلهٔ شیخ محمد ضیا و شیخ محمد نیاز انجام شد.
در سال ۱۷۶۸ میلادی احمدشاه درانی خرقه را به قندهار برد و برای آن معبدی به نام خرقهٔ پیامبر بنا کرد.
فیضآباد در سال ۱۸۲۷ میلادی به دستور امیرنشین شهر کندز با خاک یکسان شد؛ بهطوری که تا مدتی ولسوالی جُرم (گیلان) به عنوان مرکز ولایت بدخشان قرار گرفت. در سال ۳۹–۱۸۳۸ میلادی بازسازی فیضآباد آغاز شد و مرکز تجارت در سرتاسر بدخشان گردید. در گرداگرد این شهر هفت دژ ساخته شده بود که مخروبههای بعضی از آنها هنوز مشهود است.
در سال ۱۹۸۰ شوروی این شهر را تصرف کرده و در آن پادگان نظامی بزرگی بنا کرد.
مردم این شهر مردم آگاه، باعلم، بادانش بالا و باسرانه مطالعه بالا اند. دروازه مکاتب و دانشگاه های دولتی و خصوصی به روی دانش آموزان و دانشجویان در طول تاریخ باز بوده و امروز هم به همین گونه است.
اخیرا کتابی به نام تاریخ بدخشان افغانستان توسط یک تن از نویسنده گان این دیار به اسم باری ضیا نوشته شده که تاریخ بدخشان خصوصا تاریخ شهر فیض آباد را میتوان در آن یافت.
اماکن دیدنی
از جایهای تاریخی میتوان به مجسمههایی که در ماه پیش به کابل آورده شده اشاره کرد.
سرشناسان
استاد برهانالدین ربانی رئیسجمهور پیشین افغانستان زادهٔ بخش یفتلِ شهر فیضآباد ولایت بدخشان است.
جستارهای وابسته
فهرست شهرهای افغانستان
ولایت بدخشان
یادداشتها
منابع
شهرها در افغانستان
مرکز استانها در افغانستان
مناطق مسکونی در ولایت بدخشان، افغانستان
مناطق مسکونی در ولسوالی فیضآباد |
9111 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D9%84%D8%B9%D9%87%20%D8%B3%DB%8C%D8%A8%D9%87 | قلعه سیبه | قلعه سیبه دژی تاریخی است واقع در دهستان کوخرد در بخش کوخرد شهرستان بستک در غرب استان هرمزگان و یکی از نقاط دیدنی استان هرمزگان در جنوب ایران است.
مقر حاکم قلمرو سیبه
قلعه سیبه مقر حاکم قلمرو سیبه در زمان زرتشتیان (گورها) بوده که بر این منطقه حاکم بودند و بنا به گفته ریشسفیدان وبزرگسالان محل، نام قدیم منطقه سیبه بودهاست وحاکمان این محل مناطق بسیاری زیر نظر داشتهاند.
وهمانطور که از گفتار کهنسالان روایت است قلعه سیبه مقر حاکم سیبه بوده، قلعه سیبه، قلعهای بسیار بزرگ بوده و دور تا دور قلعه حصار بند بوده و بواسطه یک خندق بسیار بزرگ از دژ و ساکنین قلعه حفاظت میشده، این خندق از ورود افراد بیگانه به درون دژ جلوگیری میکرده و هرکس که میخواسته وارد قلعه شود میبایست از روی پلی که رو بروی دروازه اصلی قلعه و روی خندق ایجاد شده بود عبور کند که بهوسیله نگهبانان کنترل میشد که پس از بررسی و بازجویی اجازه ورود به داخل قلعه میدادند.
جایگاه دژ
اما جایگاه قلعه از طرف جنوب چاه عالی و حمام سیبه رو بهطرف قبله بوده وضلع برج شرقی قلعه در جایی که حالا درواه شمو جاری است قرار داشته در بغل حمام سیبه، بازماندههای دژ هنوز در غرب و جنوب چاه عالی بجا ماندهاست و آثارش به چشم میخورد، همچنین بقایای حمام سیبه وزیر زمینها وبرج بارو اطراف آن که هنوز به شکل واضح دیده میشود، معبد سیبه از طرف مشرق قلعه قرار داشتهاست، از طرف جنوب معبد یک درخت تنومندی بوده بنام گز سیبه، همچنین دو قلعه دیگر نیز وجود داشته، یکی در کوه شمال به نام قلعه توصیله و دیگر در جنوب قلعه سیبه بنام قلعه آماج.
عموماً بهطور کلی قلعه سیبه در مسافت ۱۰۰۰ متری مغرب دهستان فعلی کوخرد واقع است و در بخش کوخرد قرار دارد.
پانویس
نگاره
از: آقای بارکار.
فهرست منابع و مآخذ
محمدیان، کوخری، محمد، «به یاد کوخرد»، ج۱. چاپ اول، دبی: سال انتشار ۲۰۰۳ میلادی.
درگاه فهرست آثار ملی ایران
محمد، صدیق «تارخ فارس» صفحههای (۵۰–۵۱)، چاپ سال ۱۹۹۳ میلادی.
الکوخردی، محمد، بن یوسف، (کُوخِرد حَاضِرَة اِسلامِیةَ عَلی ضِفافِ نَهر مِهران Kookherd, an Islamic District on the bank of Mehran River) الطبعة الثالثة، دبی: سنة ۱۹۹۷ للمیلاد.
فهرست آثار فرهنگی تاریخی ثبت شده در فهرست آثار ملی شهرستان بستک
محمدیان، کوخردی، محمد، (شهرستان بستک و بخش کوخرد) ، ج۱. چاپ اول، دبی: سال انتشار ۲۰۰۵ میلادی.
آثار دوره ساسانیان در شهرستان بستک
آثار ملی ایران
قلعههای استان هرمزگان
قلعههای تاریخی ایران بر پایه شهرستان
قلعههای تاریخی شهرستان بستک
قلعههای ساسانیان
محوطههای باستانشناختی در ایران
یادبودها و یادوارهها در ایران |
9113 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%85%20%D9%88%20%D8%B2%DB%8C%D9%86 | مم و زین | مَم و زین (به کردی: مهم و زین) یک داستان منظوم عاشقانهٔ کردی است که در مناطق مختلف کردستان به گویشهای گوناگون زبان کردی روایت شدهاست. مم و زین داستان مهر پرشور دو دلدار به نامهای مم و زین است. این دو عاشق در پایان داستان در ناکامی جان میسپارند. صحنه این داستان در سرزمین جزیره در شمال بینالنهرین (شمال عراق و جنوب ترکیهٔ امروزی) و در قلمروی امیر سرزمین بوتان است.
احمد خانی (۱۷۰۷ -۱۶۵۱) اولین ادیب کُرد بود که مم و زین را مکتوب کرد. وی درسدهٔ ۱۷ میلادی (اولین انتشار در سال ۱۶۹۲ میلادی) این منظومه را به کرمانجی شمالی نوشتهاست. با این وجود نسخههای دیگری از این منظومهٔ عاشقانه به گورانی میانی نیز به دست آمده که تصحیح و چاپ شدهاست.
داستان
مم و زین داستان دو عاشق است که در روز نوروز دیدار میکنند و عاشق هم میشوند. بکر که یکی از اهالی دربار است، در کار عاشقان فتنهانگیزی میکند و میر را علیه آنها تحریک میکند. به این ترتیب مَم به زندان میافتد و در زندان میمیرد. نکتهای که این کار ادبی را از برخی منظومههای عاشقانه جدا میسازد، تغییرِ معشوقِ شخصیت عاشق در پایان داستان و گرویدن او به سمت عشق به خداوند یکتا است (همانند عشق زلیخا به یوسف، هرچند که این دو به هم رسیدند).
اهمیت مم و زین
برخی مم و زین را منظومهٔ ملی کردها دانستهاند. از آنجا که احمد خانی در این کتاب لزوم وجود دولتی برای کردها را مطرح میکند. مم و زین علاوه بر بعد داستانی و ناسیونالیستی، اهمیت عرفانی نیز دارد؛ زیرا خانی مکرراً اشاراتی به درونمایهٔ عرفانی کار خود میکند و در انتهای داستان مم را به مقام فنا فی الله میرساند.
در سینما و تئاتر
در سال ۱۹۹۲ فیلمی دربارهٔ مم و زین و به همین نام از سوی امید ایلچی در ترکیه ساخته شد.
نمایشنامهای به نام «انقلاب عشق: تراژدی مم و زین» توسط کمال میرعودالی به کرمانجی میانی نوشته شدهاست که در مارس ۲۰۱۲ در سلیمانیه به چاپ رسیدهاست.
در سال 2021 تیم انیمیشن سازی خط تولید انیمیشن سینمایی سه بعدی مم و زین را به کارگردانی: فردین زارعی _ کارگردان هنری: دلیر ملکی _ مدیر تولید: خه بات کریمی در سنندج (سنه) مرکز استان کردستان ایران جهت معرفی این اثر فاخر ادبی کوردی به جشنواره های بین المللی آغاز کرده است .. انیمیشن مم و زین
ترجمه
نخستین ترجمهٔ مم و زین در سال ۱۸۹۰ توسط اوژن پریم و آلبرت سوسن به زبان آلمانی صورت گرفت. سپس در سال ۱۹۳۰ ترجمهٔ دیگری لوکوک انجام شد. هوگو ماکس در سال ۱۹۲۶ ورژه لسکو در سال ۱۹۴۰ این اثر را به فرانسوی ترجمه کردند. اوسکار مان نیز در سال ۱۹۰۹ ترجمهٔ دیگری به زبان آلمانی از آن ارائه داد. ترجمهای به انگلیسی نیز توسط صلاح سعدالله صورت گرفته که در سال ۲۰۰۸ به چاپ رسیدهاست. همچنین فریاد فاضل عمر مم و زین را به زبان آلمانی ترجمه کرده و همچنین ترجمهٔ دیگری را نیز با همراهی میچ کهن شاعر آمریکایی به زبان انگلیسی انجام دادهاست. مارگارت رودینکو نیز مم و زین را در سال ۱۹۶۲ به زبان روسی ترجمه کردهاست.
محمد امین بوزارسلان تصحیحی از مم و زین را به همراه ترجمهٔ آن به ترکی استانبولی به انجام رساند که تاریخ چاپ دوم آن در استانبول سال ۱۹۷۵ را نشان میدهد. ترجمهای از مم و زین به ترکی آذربایجانی در سال ۱۹۷۶ توسط شامیل عسکروف در باکو به چاپ رسید. ترجمهٔ دیگری به زبان آلمانی در سال ۱۹۶۱ توسط جمال نبز صورت گرفت که خلاصهای از مم و زین را شامل میشد. ملا احمد الزونگی در سال ۱۹۵۹ شرح و تفسیری مفصل از مم و زین را به زبان عربی در قامشلی در کردستان سوریه به چاپ رساند. ترجمهٔ دیگری به زبان عربی نیز توسط عزالدین مصطفی رسول در سال ۲۰۰۰ در سلیمانیه به چاپ رسید.
کمال میرعودلی ترجمهٔ کاملی از مم و زین را به کرمانجی میانی به همراه پژوهشی دربارهٔ این اثر را در سال ۲۰۰۷ در سلیمانیه به چاپ رساند. عبدالرحمن شرفکندی (هژار) مم و زین را به کرمانجی میانی ترجمه کردهاست. ترجمه و دست نوشته مم و زین دکتر علی رخزادی 1996 سنندج . عبدالخالق رحمانی نیز منظومهٔ مم و زین احمدخانی را به فارسی ترجمه کرده که توسط انتشارات بیریار در سقز منتشر شدهاست.
نسخهٔ گورانی مم و زین
اگرچه مم و زین با روایت احمد خانی و به گویش کرمانجی شمالی شهرت پیدا کرده و به نام وی شناخته میشود، اما نسخههای دیگری نیز از این منظومه وجود دارد که به گویش گورانی سروده شدهاست. نامق هورامی تصحیحی از مم و زین گورانی را که بر اساس دو نسخهٔ خطی صورت گرفته به همراه پژوهشی تطبیقی در مقایسهٔ این نسخهها با مم و زین احمد خانی در سال ۲۰۲۰ در کردستان عراق به چاپ رساند. علاوه بر این جمهور اولمز و شهاب ولی نیز تصحیح دیگری را از نسخهٔ گورانی مم و زین به انجام رساندهاند که در سال ۲۰۲۰ توسط انتشارات نوبهار در کردستان ترکیه به چاپ رسید.
منابع
ادبیات رنسانس
داستانهای کردی
کتابهای کردی
منظومههای عاشقانه کردی
داستانهای عشقی |
9116 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%20%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%88%D9%86%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%B3%DB%8C%20%DA%A9%D8%B4%D9%88%D8%B1%D9%87%D8%A7 | فهرست قانونهای اساسی کشورها | در این صفحه فهرستی از قانونهای اساسی کشورهای دنیا تهیه شده است:
قانون اساسی جمهوری آذربایجان
قانون اساسی آلبانی
قانون اساسی آلمان
قانون اساسی آندورا
قانون اساسی ایالات متحده آمریکا
قانون اساسی اتحادیه اروپا
قانون اساسی اتریش
قانون اساسی ارمنستان
ازبکستان
افغانستان
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران
ایران
قانون اساسی بلاروس
قانون اساسی بلژیک
قانون اساسی مشروطه
تاجیکستان
ترکمنستان
ترکیه
روسیه
قانون اساسی روسیه
ژاپن
قانون اساسی سوریه
قانون اساسی فرانسه
قانون اساسی مدینه
قانون اساسی مشروطه
قانون اساسی مشروطیت
قانون اساسی میجی
قزاقستان
قرقیزستان
هند
قانون اساسی یونان
پیوند به بیرون
متن قانون اساسی تعدادی از کشورهای دنیا
متن قانون اساسی برخی کشورهای دنیا در ویکینبشته انگلیسی
فهرستهای کشورها
قانونهای اساسی کشورها
قانون اساسی |
9121 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF%20%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C | احمد خانی | احمد خانی (۱۷۰۷–۱۶۵۱ م) نویسنده، شاعر و فیلسوف کُردتبار بود. وی سراینده یکی از برجستهترین داستانهای عاشقانه به زبان کردی به نام مم و زین است. خانی به دلیل سرودن این مجموعه و استفاده از درونمایه عاشقانه در شعرهایش در ادبیات کردی از جایگاه ویژه ای برخوردار است.
احمد خانی از ایل خانی بود و در ناحیه حکاری در شمال کردستان یا (شرق ترکیه) امروزی به دنیا آمد. آن ناحیه بهطور کلی جزیره بوتان نامیده میشد. وی از ۱۴ سالگی به نوشتن پرداخت و بعداً از دغوبایزید به ریتکان مهاجرت کرد. داستان منظوم مم و زین را در سن ۴۱ سالگی به پایان رساند.
خانی به زبانهای کردی، فارسی و عربی تسلط داشت و در سال ۱۶۸۳ میلادی یک فرهنگ عربی-کردی به نام «نوبهار» برای کمک به کودکان عربیآموز نوشت.
خانی در شهر دغوبایزید در ترکیه درگذشت و مزار او به نام تربت خانی زیارتگاه مردم است.
آثار
مم و زین: منظومهای عاشقانه و عارفانه به کرمانجی در قالب مثنوی
دیوان خانی: مشتمل بر غزلیات و قصیدهها
عقیده ایمان (عهقیدهیا ئیمانێ): مثنوی به کردی کرمانجی در باب عقیده
نوبارا بچووکان: لغتنامه عربی کردی برای کودکان
میراث
جان دوست نویسنده کرد رمان تاریخی میرنامه را در خصوص زندگی احمد خانی نوشتهاست.
جستارهای وابسته
فهرست مشاهیر کرد
منابع
اهالی استان حکاری
تاریخنگاران کرد
دانشمندان کرد
درگذشتگان ۱۷۰۷ (میلادی)
زادگان ۱۶۵۰ (میلادی)
ستارهشناسان کرد
شاعران کرد
خانی، احمد
شاعران کردی کرمانجی
فرهنگنویسان
فرهنگنویسان کرد
فیلسوفان کرد
کردهای اهل ترکیه
کردهای اهل عثمانی
محققان کرد
ملیگرایان کرد
نویسندگان کرد
نویسندگان مرد کرد |
9123 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%BA%D9%88%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%B2%DB%8C%D8%AF | دغوبایزید | دُغوبایَزید ( کوردآوا؛ ) شهری است در شرق ترکیه نزدیک به مرز ایران. دغوبایزید در ۱۵ کیلومتری جنوب باختری کوه آرارات، ۳۵ کیلومتری مرز ایران و ۹۳ کیلومتری خاور شهر آغری قرار دارد. جمعیت آن در سال ۲۰۰۹ برابر با ۶۶٬۴۲۳ نفر و اکثریت مردم این شهر را کردها تشکیل می دهند و با شمارش حومه برابر با ۱۱۱٫۶۴۰ نفر و مساحت آن ۲۳۸۳ کیلومتر مربع بود.
پیشینه
شهر دغوبایزید در قدیم به خاطر نزدیکی آن به مرز ایران همواره از اهمیت بیشتری نسبت به امروز برخوردار بود.
این منطقه از زمان پادشاهی اورارتو (۲۷۰۰ سال پیش) مسکونی بوده و پیش از روزگار عثمانی با نام ارمنی خود, دارویْنْک () نامیده میشد. در سدهٔ چهارم میلادی این منطقه صحنه کشمکش میان ساسانیان و خاندان ارمنی باگراتونی بود و شاهان باگراتونی دژ داروینک را بازسازی کردند. در روزگاران بعد این شهر به دست ایرانیان، رومیها، اعراب و بیزانسیها تسخیر شد و به عنوان لشکرگاهی برای ادامه لشکرکشی بر فراز کوهها بهشمار میآمد.
مردمان ترکزبان برای نخستین بار در سال ۱۰۶۴ میلادی به منطقه وارد شدند و پس از آنها مغولها به منطقه آمدند. دژ داروینک در جریان درگیریها بارها ویران و بازسازی شد که یکی از این بازسازیها در سال ۱۳۷۴ میلادی توسط جنگسالار ترک، شهزاده بایزید جلایری صورت گرفت.
بعدها در سدهٔ شانزدهم نام خود شهر نیز به بایزید تغییر یافت.
این شهر در سال ۱۵۱۴ به دست عثمانیان افتاد و سرای اسحاقپاشا از بناهای یادگار این دوره است. این شهر در سالهای ۱۸۲۱–۱۸۲۲ شاهد جنگ میان عثمانی و ایران بود و در سال ۱۸۵۶ مورد یورش روسها قرار گرفت. بایزید در این جنگها به تصرف روسیه درآمد و بعداً با واپسنشینی روسها جمعیت ارمنی آن نیز شهر را ترک کرده و به ارمنستان کوچیدند. آنها در نزدیکی دریاچه سوان روستای بایزید نو (گاوار امروزی) را بنا نهادند.
شهر بایزید که در اصلیت خود شهری ارمنی بود توسط ارتش ترکیه ویران شد و در سال ۱۹۳۰ کردها در آن جای گرفتند.
در جریان جنگ جهانی یکم، نسلکشی ارمنیها و جنگ استقلال ترکیه این شهر با ویرانیهای بیشتری روبهرو شد و در دههٔ ۱۹۳۰ شهر جدیدی در کنار آن ساخته شد که دغوبایزید (به معنی بایزید شرقی) نامیده شد.
آبوهوای آن در زمستان خشک و سرد و در تابستان خشک و گرم است.
از اماکن تاریخی دغوبایزید میتوان از سرای اسحاق پاشا و آرامگاه احمد خانی نام برد.
منابع
ایزدی
ایزدیان در ترکیه
پایانههای مرزی ایران و ترکیه
دغوبایزید
شهرستانهای استان آغری
شهرهای ارمنستان غربی
شهرهای ترکیه
کوه آرارات
مناطق مسکونی ارمنینشین پیشین
مناطق مسکونی کردنشین در ترکیه |
9132 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%AE%D8%B3%D8%AA%E2%80%8C%D9%88%D8%B2%DB%8C%D8%B1 | نخستوزیر | نَخُستوزیر، سَروزیر یا صَدر اَعظَم رئیس هیئت وزیران است. در کشورهای مشروطه پادشاهی و بیشتر کشورهای دارای حکومت جمهوری (جمهوریهای پارلمانی و نیمهریاستی) این مقام وجود دارد. اما در برخی از انواع حکومت جمهوری (جمهوری ریاستی) این مقام وجود ندارد و رئیسجمهور رئیس هیئت وزیران است.
در ایران
این مقام را در گذشته در ایران وزیر، صدر اعظم و رئیسالوزرا میگفتند. در دورهٔ قاجار تا پیش از انقلاب مشروطه (۱۲۱۰–۱۳۱۳ ه. ق) در هیئت دولت، «صدراعظم» به جای عنوان اعتمادالدوله به کار گرفته میشد. عزل و نصب صدراعظم منحصراً به تصمیم شاه و عزل و نصب سایر وزرا به حکم شاه و تعیین صدراعظم بود. اجرای اوامر شاه و اداره کل امور دولت برعهده نه وزارتخانه قرار داشت که وزرا زیرنظر شخص صدراعظم انجام وظیفه میکردند. بعد از انقلاب مشروطه و تصویب قانون اساسی و متمم آن (۱۳۱۳–۱۳۴۴ ه. ق)، رئیسالوزرا یا همان نخستوزیر جای صدراعظم را گرفت.
در نظام جمهوری اسلامی ایران پنج نفر به نخستوزیری رسیدند؛ مهدی بازرگان، محمدعلی رجایی، محمدجواد باهنر، محمدرضا مهدوی کنی و نهایتاً میرحسین موسوی، ولی با بازنگری قانون اساسی در سال ۱۳۶۸ خورشیدی این مقام حذف شد و پس از آن رئیسجمهوری بالاترین مقام اجرائی و رئیس هیئت وزیران شد. واپسین نخستوزیر تاریخ ایران میرحسین موسوی بود.
اولین نخستوزیر پس از مشروطیت ایران نصرالله مشیرالدوله بود که در ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ همزمان با فرمان مشروطیت به مقام نخستوزیری رسید و در ۲۶ اسفند ۱۲۸۵ پس از ۷ ماه و دوازده روز استعفا کرد.
بلندترین زمان نخستوزیری در ایران با نزدیک به ۱۳ سال نخستوزیری در اختیار امیرعباس هویدا بودهاست. وی در بهمن ۱۳۴۳ به عنوان نخستوزیر انتخاب و جانشین حسنعلی منصور شد و در نیمه مرداد سال ۱۳۵۶ پس از ۴۶۰۳ روز برکنار شد.
جستارهای وابسته
فهرست نخستوزیران ایران پس از مشروطه
وزیر اعظم
منابع
پیشههای سیاسی
جایگاههای قدرت
سران دولت
عنوانها
نخستوزیران
نوواژههای سده ۱۷ (میلادی)
وزیران دولت |
9133 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%20%D9%86%D8%AE%D8%B3%D8%AA%E2%80%8C%D9%88%D8%B2%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%20%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86 | فهرست نخستوزیران ایران | فهرست نخستوزیران ایران شامل نام کسانی است که به جایگاه نخستوزیر ایران رسیدهاند. در ابتدا، نام این جایگاه «رئیسالوزرا» بود و جایگزین «صدر اعظم» شده بود. عنوان نخستوزیر از سال ۱۳۱۸ و در دوران نخستوزیری احمد متیندفتری رایج شد. جایگاه نخستوزیر در پی همهپرسی ۶ مرداد ۱۳۶۸ حذف شده و ریاست هیئت وزیران به «رئیسجمهور» واگذار شد.
با پیروزی انقلاب مشروطه و صدور فرمان مشروطیت از سوی مظفرالدینشاه ( ۱۲۸۵–۱۲۷۵)، انتخابات مجلس شورای ملی برگزار شده و نخستین دورهٔ مجلس از مهر ۱۲۸۵ شروع به کار کرد. نصرالله نائینی مشیرالدوله صدر اعظم وقت ایران، قانون اساسی مشروطه را که در تاریخ ۸ دی ۱۲۸۵ به توشیح شاه رسیده بود، در ۱۰ دی به مجلس برد. از آنجا که در تنظیم قانون اساسی، حدود وظایف و مسئولیت وزیران مشخص نشده بود، هیئت دولت به مجلس معرفی نشد. این امر، و بهطور کلی رفتار منفی دولت در برابر مجلس، نمایندگان را بر آن داشت تا در تاریخ ۷ بهمن، اسامی وزیران و حدود وظایف آنها را از دولت بخواهند. عدم حضور مشیرالدوله در مجلس و بیاعتنایی به خواستههای نمایندگان درخصوص معرفی وزارتخانهها و وزیران آنها، در نهایت موجب کنارهگیری او از صدارت در ۲۶ اسفند شد. مجلس به منظور تسلط بر قوه مجریه، تصمیم گرفت که جایگاه صدارت را منحل کند. در این هنگام، محمدعلیشاه ( ۱۲۸۸–۱۲۸۵)، علیاصغر اتابک را مأمور تشکیل دولت مشروطه کرد اما چون اتابک در خارج از کشور بود، دولت موقتی به سرپرستی سلطانعلی افخم در ۲۹ اسفند تشکیل شد. سرانجام اتابک روز ۱۱ اردیبهشت ۱۲۸۶ رسماً رئیسالوزرای دولت مشروطه شد.
در قانون اساسی مشروطه، نحوهٔ انتخاب نخستوزیر تصریح نشده بود. عرف مشروطه غیر از دوران رضاشاه یا بعد از کودتای ۲۸ مرداد بدین صورت بود که پس از رای استمزاجی مجلس به نامزدهای مطرح شده در مجلس برای نخستوزیری، فرد منتخب مجلس از سوی شاه به مجلس معرفی نامه صادر شده تا بهصورت رسمی به مجلس معرفی شود. در صورت اخذ رأی اعتماد از سوی مجلس، فرمان نخستوزیری برای نامزد منتخب مجلس صادر میشد.
همچنین اگر نخستوزیر وقت از مجلس رأی عدم اعتماد دریافت میکرد، نسبت به تمایل مجلس به زمامدار آینده، در یک جلسهٔ خصوصی رأیگیری شده و نتیجه به اطلاع شاه میرسید تا شخص موردنظر مأمور تشکیل دولت شود. در دورهٔ پادشاهی احمدشاه ( ۱۳۰۴–۱۲۸۸) و دورهٔ اول سلطنت محمدرضاشاه (۱۳۳۲–۱۳۲۰) این سنتها رعایت میشد؛ اما در دورهٔ رضاشاه ( ۱۳۲۰–۱۳۰۴) و پس از کودتای ۲۸ مرداد، محمدرضاشاه ( ۱۳۵۷–۱۳۲۰) رأساً به نصب و عزل نخستوزیر بدون رعایت این سنت اقدام میکردند. همچنین بر اساس یک سنت پارلمانی، با آغاز دورهٔ جدید فعالیت دو مجلس نخستوزیر از سمت خود استعفا داده و پس از مأمور شدن مجدد از سوی شاه به تشکیل دولت، هیئت دولت جدیدی را ابتدا به شاه و سپس به مجلسین معرفی میکرد.
در کشاکش انقلاب، سید روحالله خمینی رهبر انقلاب اسلامی، به موازات دولت منتسب به حکومت شاهنشاهی که تا ۲۲ بهمن سر کار بود، دولت موقت را با نظر شورای انقلاب (که نقش مجلس موقت را داشت) تشکیل داد. پس از استعفای دولت بازرگان، شورای انقلاب مستقیم تشکیل دولت را عهدهدار شد. طبق اصل ۱۲۴ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که در ۱۰ و ۱۱ آذر ۱۳۵۸ به تصویب ملت رسید، ساختاری نیمهریاستی برای کشور تعریف شد، که نخستوزیر به عنوان رئیس دولت، از سوی رئیسجمهور نامزد شده و در صورت کسب رأی اعتماد از مجلس شورای اسلامی عهدهدار این منصب میشد، و رهبر به عنوان رئیس کشور نقشی در تعیین وی نداشت. در بازنگری قانون اساسی، با انتقال ریاست دولت به رئیسجمهور، نظام کشور به ریاستی تغییر یافت، و سمت نخستوزیر حذف گشت.
فهرست
پادشاهی مشروطه
جمهوری اسلامی
انتصابهای لغو شده
پینوشتها
یادداشتها
ترور شد.
پانویسها
منبعها
برای مطالعه بیشتر
انحلالهای ۱۹۸۹ (میلادی) در ایران
بنیانگذاریهای ۱۹۰۷ (میلادی) در ایران
نخستوزیران
ایران
نخستوزیران ایران |
9137 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B3%D8%AC%D8%AF%20%D8%B4%D8%A7%D9%87%20%28%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86%29 | مسجد شاه (تهران) | مسجد خمینی (فتحعلی شاه) ، یکی از بناهای دوره قاجار است که در منطقه بازار تهران قرار دارد؛ و به عنوان یکی از آثار ملی ایران در تاریخ با شمارهٔ ثبت ۱۶۶۷ به ثبت رسیدهاست.
تاریخچه
این مسجد با قدمتی در حدود ۱۸۰ سال از زیباترین مساجد تاریخی تهران است. بانی آن فتحعلیشاه قاجار (۱۲۱۲–۱۲۵۰ هـ. ق) بود و از این رو در آغاز آن را مسجد سلطانی مینامیدند. بنابر شواهد تاریخی این مسجد دومین مسجد جامع بزرگ تهران بعد از مسجد جامع بازار یا جامع عتیق بود.
بنابر کاشینوشتهها و کتیبههایی که در ایوان جنوبی مسجد به جای مانده، زمان تقریبی شروع ساخت آن سال ۱۲۱۲ یا ۱۲۲۴هـ. ق است. در سال ۱۳۰۷هـ. ق به دستور ناصرالدینشاه قاجار درِ اصلی در جهت شمال تعمیر و نیز به دستور وی دو مناره در دو طرف گلدسته مسجد ساخته شد؛ بنابراین تکمیلکننده اصلی آن را میتوان ناصرالدینشاه قاجار نامید.
مشخصات بنا
این مسجد، بنایی چهار ایوانی است که شبستانهای اصلی آن در جبهه جنوبی قرار دارد و معماری کلی و نیز پارهای از جزئیات آن از مسجد وکیل شیراز گرفته شده و در طراحی و ساخت آن مانند سایر ابنیه آن زمان هنرمندان شیرازی دست داشتهاند.
ساختمان این مسجد فضاییست مربعی با تقارن نقطهای و حیاط مرکزی، با چرخشی ملایم نسبت به بافت شهر برای استقرار در امتداد قبله است. ۴ ایوان در وسط ۴ ضلع، گنبدخانه در ضلع جنوبی، ۳ شبستان اصلی در کنجها و حوض مربعی در مرکز حیاط مسجد قرار دارند.
مساجد مشابه
مسجد سلطانی تهران همراه با مسجد سلطانی بروجرد و مسجد سلطانی قزوین از ساختههای دوران فتحعلیشاه قاجار هستند اما مسجد سلطانی بروجرد از دو نمونه دیگر بزرگتر و قدیمیتر است.
وقایع مهم در مسجد
در تاریخ دوشنبه ۲۰ آذر ۱۲۸۴، علاءالدوله دستور به چوب بستن و تحقیر عمومی دو تن از بازاریان به بهانه بالا بودن قیمت قند کرد. حکم فلک حاجی سید هاشم قندی و حاجی سید اسماعیل خان در حیاط مسجد شاه انجام شد که واکنش اعتراضی بازار تهران را به همراه داشته و از عوامل بیداری مردم قبل از جنبش مشروطیت گردید.
سخنرانی جمالالدین واعظ اصفهانی در اعتراض به فلک شدن بازارگانان در تاریخ ۲۱ آذر ۱۲۸۴ با مخالفت حاجی میرزا ابوالقاسم، امام جمعه وقت تهران به آشوب کشانده شد و منجر به مهاجرت علمای تهران به شاه عبدالعظیم گردید.
سپهبد حاجعلی رزمآرا، نخستوزیر وقت ایران در روز ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ در مسجد شاه به ضرب گلوله خلیل طهماسبی یکی از اعضای فدائیان اسلام ترور شد.
نگارخانه
جستارهای وابسته
مسجد شاه (اصفهان)
مسجد شاه (سمنان)
مسجد شاه (قزوین)
مدرسه صدر تهران
مسجد سپهسالار
منابع
پیوند به بیرون
آثار دوره قاجاریان در شهرستان تهران
آثار ملی ایران
بنیانگذاریهای سده ۱۹ (میلادی) در ایران
جاذبههای گردشگری تهران
ساختمانهای مذهبی دارای گنبد
مسجدهای تاریخی تهران
مسجدهای تهران
معماری ایرانی |
9141 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%8C%20%DA%AF%DB%8C%D9%81%D9%88 | کانی، گیفو | کانی (به ژاپنی: 可児市) نام شهری است در استان گیفو ژاپن.
جمعیت آن در سال ۲۰۰۳ میلادی ۹۴٬۴۵۶ و تراکم جمعیت در آن ۱٬۱۱۱٫۳۸ نفر در کیلومتر مربع بود. مساحت کل آن ۸۴٫۹۹ کیلومتر مربع است.
این شهر در ۱ آوریل ۱۹۸۲ بنیاد شد.
منابع
شهرهای استان گیفو
مقالههای که ابهامزدایی آنها بهاشتباه بهجای پرانتز با کاما صورت گرفته |
9142 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B5%D9%85%D8%B5%D8%A7%D9%85%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%B7%D9%86%D9%87 | صمصامالسلطنه | نجفقُلیخان بختیاری مشهور به صَمصامالسلطنه (۱۲۲۹ چغاخور – ۲۷ تیر ۱۳۰۹ اصفهان) از رجال دوره قاجار و از سران ایل بختیاری بود، که پس از انقلاب مشروطه، دو دوره رئیسالوزرای ایران شد.
نجفقلیخان، برادر علیقلی خان سردار اسعد و بی بی مریم بختیاری بود. وی در دوره چهارم مجلس شورای ملی، به عنوان نماینده تهران در مجلس حضور داشت. قلعه صمصام السلطنه در شهر شلمزار به دستور او ساخته شدهاست.
زندگی
نجفقلیخان صمصامالسلطنه، فرزند حسین قلی خان ایلخانی و بیبی مهرافروز، نوه پسری جعفرقلیخان دورکی و نوه دختری شفیعخان بختیاری بود، که در سال ۱۲۲۹ زاده شد.
پس از مرگ پدرش در سال ۱۲۸۱ از مظفرالدین شاه لقب صمصامالسلطنه دریافت کرد و پس از درگذشت برادر بزرگترش؛ اسفندیار خان، به مقام ایلخانی بختیاری رسید. صمصامالسلطنه در جنبش مشروطه به مخالفان محمدعلیشاه پیوست و با برادر خود علیقلی خان سردار اسعد همراه شد. به همراه سواران مسلح بختیاری، اصفهان را تصرف کرد و حکومت اصفهان را در سال ۱۲۸۷ برای مدتی بهدست گرفت.
وزارت جنگ و نخست وزیری
صمصامالسلطنه در تاریخ ۲۶ تیر ۱۲۹۰ در ترمیم کابینه سپهدار محمدولیخان تنکابنی، وزیر جنگ شد. پیش از آن، خود سپهدار عهدهدار وزارت جنگ بود. اما دولت سپهدار پس از چند روز کنار رفت و صمصام السلطنه در تاریخ ۲ مرداد ۱۲۹۰ به جای او نخستوزیر شد و دوران کوتاهی نیز مقام وزارت جنگ را نیز برای خود حفظ کرد.
دوران نخستوزیری صمصامالسلطنه بسیار بحرانی بود. او در سراسر این دوره در جنگ با نیروهای محمدعلیشاه مخلوع بود، که دوباره از راه روسیه وارد ایران شده بود و ترکمنها را با خود همراه کرده و در حال تلاش برای رسیدن به تهران بود. از سوی دیگر نیز با سالارالدوله؛ برادر محمدعلیشاه در کرمانشاه درگیر بود، که در آن دوره یاغی شده بود.
رخداد مهمی که به سقوط کابینه صمصامالسلطنه انجامید، اولتیماتوم روسیه بود، که به دولت ایران ۴۸ ساعت مهلت داد تا مورگان شوستر؛ مستشار آمریکایی مالیه و دیگر خارجیانی را که با او کار میکردند، برکنار نماید، همچنین تعهد بدهد که تنها با رضایت قبلی سفارتهای روسیه و بریتانیا، افراد خارجی را به خدمت بگیرد و مخارج لشگرکشی روسیه به ایران را نیز پرداخت نماید و در غیر اینصورت نیروهای روسیه که در رشت توقف کرده بودند، پیشروی خواهند کرد و دولت ایران نیز میبایست هزینه این پیشروی را بپردازد. صمصام السلطنه و همه اعضای دولتش موافق پذیرش خواسته روسیه بودند اما مجلس شورای ملی با اکثریت قاطع، اولتیماتوم روسیه را رد کرد:
۸ [ آذر ۱۲۹۰ ] سفارت روسیه اولتیماتومی بر مبنای سه اصل به دولت داد و برای آن چهل و هشت ساعت مهلت قائل شد. اصول سه گانه عبارتست از :
۱ - اخراج مورگان شوستر امریکائی .
۲ - استخدام اتباع خارجی با اجازه روس و انگلیس
۳ - پرداخت خسارت لشکرکشی روسیه به ایران
۹ [ آذر ] جلسه فوق العاده مجلس شورای ملی با شرکت وزیران برای اتخاذ تصمیم دربارۀ اولتیماتوم روسیه تشکیل شد. وزیر خارجه ( وثوق الدوله) گزارشی از سابقه امر به مجلس داد و ایران - پیشنهاد نمود مجلس با آن موافقت نماید. در این جلسه عده زیادی از نمایندگان با حرارت و احساسات سخن گفتند.
۹ سرانجام مجلس به اتفاق آراء اولتیماتوم روسیه را رد کرد. هنگامی که مجلس سرگرم بحث درباره اولتیماتوم بود هزاران نفر از مردم تهران در اطراف مجلس علیه روسیه و اعمال خشونت بار عمال روس تظاهرات میکردند.
۹ به دنبال رد اولتیماتوم روس توسط مجلس شورای ملی، قوای روس که در تبریز و رشت اقامت داشت وارد قزوین شد...
۲۷ [آذر ۱۲۹۰] بنا به تقاضای دولت جلسه فوق العاده مجلس شورای ملی برای اتخاذ تصمیم درباره یادداشت روس تشکیل یافت. صمصام السلطنه از مجلس اختیار خواست تا اولتیماتوم دولت روسیه را بپذیرد و یا پنج نماینده تعیین کنند که آنها به اتفاق هیئت دولت تصمیم به قبول خواسته های روسیه بگیرند. مجلس با هر دو پیشنهاد مخالفت کرد.
صمصام السلطنه در اردیبهشت ۱۲۹۷ بار دیگرر به نخستوزیری رسید، در همین دوره بود که پس از پیروزی انقلاب کمونیستی در شوروی، لنین برای اثبات حسننیت خود نسبت به ملل ضعیف جهان، الغای تمام امتیازات استعماری دولت تزاری پیشین را اعلام کرد. دولت صمصامالسلطنه نیز از این فرصت استفاده نمود و در چهارم مرداد ۱۲۹۷ با صدور بیانیهای، عهدنامه ترکمانچای و دیگر امتیازات واگذار شده به دولت روسیه تزاری را ملغی اعلام کرد.
کابینه صمصام در تاریخ ۸ مرداد ۱۲۹۷ تصویبنامهای در هیئت وزیران برای لغو کاپیتولاسیون گذراند اما سه روز بعد احمدشاه او را به کاخ گلستان احضار و بشدت مؤاخذه کرد، که اینکارها کشورها را به ویرانی میکشاند. سپس به صمصامالسلطنه دستور استعفا داد که وی نپذیرفت و با حالت قهر و خشم کاخ را ترک نمود. احمدشاه نیز همان روز وثوقالدوله را مأمور تشکیل کابینه کرد.
درگذشت
صمصام السلطنه در انتخابات دوره چهارم مجلس شورای ملی به نمایندگی تهران انتخاب شد، اما در این دوره، تشکیل مجلس مدتها به تأخیر افتاد. در سال ۱۳۰۰ هنگامی که کلنل پسیان در خراسان قیام کرده بود، حکومت خراسان به صمصام پیشنهاد شد، ولی او به خراسان نرفت. در همان سال، مجلس شورای ملی کار خود را آغاز کرد و صمصامالسلطنه به مجلس رفت. او در زمان رضا شاه در سال ۱۳۰۸ به حکمرانی منطقه بختیاری منصوب شد و یک سال بعد، در ۱۳۰۹ در شهر اصفهان درگذشت و در تخت فولاد به خاک سپرده شد.
پانویس
منابع
دانشور علوی، نورالله. «جنبش وطن پرستان اصفهان و بختیاری» چاپ دوم، انتشارات آنزان، تهران:۱۳۷۷
الیزابت، مکبن رُز. با من به سرزمین بختیاری بیایید، ترجمه: مهراب امیری، بینا، تهران:۱۳۷۳
سردار ظفر، خسروخان. یادداشتها و خاطرات سردار ظفر، انتشارات فرهنگسرا، تهران:۱۳۶۲
جین راف گارثویت، بختیاریها در آیینه تاریخ، ترجمه: مهراب امیری، انتشارات آنزان، تهران:۱۳۷۵
سردار اسعد بختیاری، علی قلی خان. «تاریخ بختیاری» چاپ دوم، انتشارات اساطیر، تهران:۱۳۸۳
لایارد، سر اوستن هنری. سیری در قلمرو بختیاری و عشایر بومی خوزستان، ترجمه و حواشی: مهراب امیری، انتشارات فرهنگسرا، تهران:۱۳۷۱
Bakhtiari Family
پیوند به بیرون
افراد انقلاب مشروطه
اهالی استان چهارمحال و بختیاری
اهالی ایران در سده ۱۹ (میلادی)
اهالی ایران در سده ۲۰ (میلادی)
اهالی بروجن
حاکمان اصفهان
خاندان بختیار
درگذشتگان ۱۳۰۹
درگذشتگان ۱۹۳۰ (میلادی)
درگذشتگان ۱۹۳۱ (میلادی)
رهبران انقلاب مشروطیت
زادگان ۱۲۲۹
زادگان ۱۸۴۶ (میلادی)
زادگان ۱۸۵۱ (میلادی)
صدراعظمها و نخستوزیران قاجاریان
خاکسپاریها در تخت فولاد
مردم بختیاری
مقالههای خرد زندگینامه اهالی ایران
نخستوزیران ایران
نمایندگان تهران در مجلس شورای ملی
نمایندگان دوره چهارم مجلس شورای ملی
نمایندگان مجلس شورای ملی
سیاستمداران سده ۲۰ (میلادی) اهل ایران |
Subsets and Splits