id
stringlengths
1
7
url
stringlengths
31
762
title
stringlengths
1
132
text
stringlengths
4
168k
4224
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%D8%A8%D9%88%D9%84
استان استانبول
استان استانبول یکی از استان‌های ترکیه است که مرکز آن هم شهری است به همین نام. شهر استانبول بزرگ‌ترین شهر کشور ترکیه است و جمعیت آن بیش از جمعیت استان آنکارا (پایتخت کشور ترکیه) است. استان استانبول استانبول
4225
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D9%85%D8%A7%D8%B1%D8%AF%DB%8C%D9%86
استان ماردین
استان ماردین (به کردی: Mêrdîn ، به ترکی:Mardin) نام یکی از استان‌های ترکیه است. جمعیت آن ۷۷۹٬۸۵۰ نفر (برآورد سال ۲۰۰۶) و مرکز آن شهر ماردین است. از شهرهای دیگر آن نصیبین مکان نبرد معروف نیسیبیس است. نام‌شناسی ماردین واژه‌ای آرامی (ܡܶܪܕܺܝܢ) است و برج و بارو (کلات) معنی می‌دهد. شهرستان‌ها استان ماردین دارای ۱۰ شهرستان می‌باشد: دارگچیت دریک قزل تپه ماردین مازی داغی میدیات نصیبین عمرلی ساوور یشیللی نگارخانه منابع ویکی‌پدیای انگلیسی. آب و هوا نماهائی از کانون درباره سریاک نماهائی از ماردین داده‌های توریستی راهنمای سفر پیوند به بیرون ماردین جزیره (میان‌رودان) جغرافیای کردستان کردستان ترکیه مناطق مسکونی آشوریان ناحیه آناتولی جنوب شرقی
4226
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%B9%D8%AB%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C%D9%87
استان عثمانیه
عُثمانیه نام یکی از استان‌های ناحیه مدیترانه ترکیه است که مرکز آن هم شهر عثمانیه است. شهرستان‌ها این استان از یک منطقه شهری (عثمانیه) و ۶ شهرستان تشکیل شده: باهچه دوزیچی حسن‌بیلی کادیرلی سومباس توپراق‌قلعه نگارخانه منابع Wikipedia contributors, "Osmaniye Province," Wikipedia, The Free Encyclopedia. وبگاه رسمی فرماندار عثمانیه پیوند به بیرون استان عثمانیه عثمانیه چوکوروا
4227
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D9%86
مرسین
مرسین یکی از شهرهای ترکیه است. این شهر مرکز استان مرسین است. زبان مردم این شهر بیشتر ترکی استانبولی است.البته جمعیت قابل توجهی از کردها نیز ساکن این شهر هستند. مرسین با شهر بوشهر در ایران خواهرخوانده است. مرسین در سال ۲۰۱۳ نیز میزبان بازی‌های مدیترانه‌ای بوده‌است. اپرا و باله مرسین نیز چهارمین در نوع خود در ترکیه بعد از اپرای استانبول، آنکارا و ازمیر است. فستیوال بین‌المللی موسیقی مرسین نیز اکتبر هر سال در این شهر برگزار می‌شود. منابع اقامتگاه‌های تفریحی ساحلی در ترکیه جغرافیای تاریخ آناتولی چوکوروا شهرها و شهرک‌های بندری مدیترانه‌ای در ترکیه شهرهای ترکیه شهرهای یونان باستان کیلیکیه محوطه‌های باستان‌شناختی یونان باستان در ترکیه محوطه‌های رومی در ترکیه مناطق مسکونی در استان مرسین مناطق مسکونی ساحلی در ترکیه
4228
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D9%85%D9%88%D8%BA%D9%84%D9%87
استان موغله
موغله نام یکی از استان‌های ترکیه است که مرکز آن هم شهری است به همین نام. این استان در منطقهٔ اژه واقع شده‌است شهرستان‌ها شامل ۱۲ شهرستان به نام‌های زیر می‌باشد: موغله (مرکز) بُدروم مارماریس دالامان فتحیه اُرتاجا میلاس یاتاغان اولا کاواکلی دره کوی جئیز داتچا منابع استان موغله موغله ناحیه اژه
4229
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D9%85%D9%88%D8%B4
استان موش
استان موش به یکی از استان‌های ترکیه است. مرکز این استان شهر موش است. مساحت این استان ۸٬۱۹۶ کیلومتر مربع است. جمعیت این شهر در سال ۲۰۰۰ میلادی ۴۵۳٬۶۵۴ نفر بود. اکثر جمعیت استان کرد هستند. شهرستان‌ها بولانیک Bulanık خاص‌کوی Hasköy قورقود Korkut ملازگرد Malazgirt 'موش' Muş وارتو Varto منابع ویکی‌پدیای انگلیسی. استان موش موش کردستان
4230
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%B1%DB%8C%D8%B2%D9%87
استان ریزه
ریزه نام یکی از استان‌های ترکیه است که مرکز آن هم شهر ریزه است. بیشترین محصول چای ترکیه در این استان برداشت میشود. منابع استان ریزه ریزه ایالت‌ها و قلمروهای بنیان‌گذاری‌شده در ۱۹۲۴ (میلادی)
4231
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%B3%D9%82%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D9%87
استان سقاریه
سَقاریه نام یکی از استان‌های ترکیه است که مرکز آن شهر آداپازاری است. شرکت اوتوکار در این استان قرار دارد. بیشترین میوه به ترکیه در این استان تولید می‌شود. سقاریه در شاهراه استانبول - آنکارا واقع شده است و راه آهن نیز از آن می‌گذرد. دسترسی هوایی به سقاریه از طریق فرودگاه بین‌المللی صبیحه گوکچن استانبول انجام می‌گیرد. جمعیت استان سقاریه ۸۷۲ هزار نفر است. پیشینه پیشینه تاریخی سقاریه به ۳۷۸ سال پیش از میلاد بازمی‌گردد. مهاجران باستان شامل فریگیه‌ای‌ها، بیتینیایی‌ها، کیمری‌ها، لیدی‌ها، و ایرانیان هخامنشی در منطقه سقاریه سکونت یافتند، اما این سامان، هویت خود را از رومی‌ها و بیزانسی‌ها گرفت. یکی از مهم‌ترین بازمانده‌های تاریخی این منطقه پل ژوستینین (ترکی: Beş Köprü) است که در سال ۵۳۳ پس از میلاد توسط ژوستینین یکم، امپراتور بیزانسی ساخته شده‌است. شهرستان‌ها آداپازاری (مرکز) آق‌یازی عارفیه فریزلی ارنلر گیوه هندک قراپورچک قراسو کاینارجا کوجاعلی پاموکووا ساپانجا سردیوان سغوتلو تاراکلی منابع Wikipedia contributors, "Sakarya Province," Wikipedia, The Free Encyclopedia, http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Sakarya_Province&oldid=523892419 (accessed November 23, 2012). استان سقاریه سقاریه
4240
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%B1%D9%88%D8%AC%D9%86
بروجن
بُروجن مرکز شهرستان بروجن و دومین شهر بزرگ استان چهارمحال و بختیاری است. وسعت این شهر در حدود ۵۸۰ کیلومتر مربع و ارتفاع این شهرستان از سطح دریا، ۲۲۲۸ متر است. تاریخچه تاریخ دقیقِ اسکان در مکان کنونی شهر بروجن مشخص نیست، هرچند قدیمی‌ترین تاریخِ موردِ استناد برای بروجن را می‌توان بر اساسِ سنگ مزاری که چندی پیش در این شهرستان با تاریخِ فوتِ متوفی به سنه ۱۰۰۴ هجری قمری (۹۷۴ هجری شمسی) یافت شده محاسبه کرد. به نوشتهٔ محمدحسن خان اعتمادالسلطنه در کتاب مرآة البلدان در زمان ناصرالدین شاه قاجار قریهٔ بروجن، تُیولِ حسینقلی خان ایلخانی به‌شمار می‌آمد و وی قدری از اراضی آن را خریده بود. جمعیتِ بروجن در آن دوره به هزار خانوار می‌رسید و سه مسجد و سه رشته قنات داشت، مالیات آن ۹۳۰ تومان بود و هر سال دویست خروار بذرافشان داشت. وجه تسمیه در مورد وجه تسمیه شهر بروجن نظرات متفاوتی وجود دارد: «اورجی» وجه تسمیه دیگری است که «جی» را یکی از محال اسپاهان، صفاهان و اصفهان به معنی صاحب مردان نیک و پاک نام برده‌اند و «اور» به معنی سرزمین و شهر (که حداقل ۲۵۰۰سال قبل از میلاد) بر بسیاری از شهرها و روستاهای ایران گفته می‌شده‌است، همچنین عده ای بر این باورند نیاکان بروجنیها از روستایی در منطقه بارز و شوارز لردگان به نام اوره به این منطقه مهاجرت نمودند که پس از مدتی به اورجسته سپس اورجن و در نهایت به بروجن تغییر نام یافت. عده‌ای دیگر چنین اظهار نموده‌اند که شهر اولیه در این محل به وسیله برج و باروهایی محصور بوده و به علت کثرت برجهای آن به نام بروجن یعنی دارنده برج‌های فراوان نامیده‌اند. بر اساس قبور سنگچین موجود در منطقه مرجن (معرب شده مرگان به معنای محل تدفین مردگان) در شمال بروجن، سابقه زندگی عشایری در این منطقه به زمان اشکانی بر می‌گردد. کلمه اورجن معرب کلمه اوره گان به معنای سکونتگاهی است که در کنار آب راه شکل گرفته‌است. وجود آب راهی قدیمی که بافت تاریخی شهر در کنار آن شکل گرفت تصدیق کننده این موضوع است. جمعیت رشد جمعیت بروجن پس از انقلاب مشروطه و از دهه‌های سوم و چهارم قرن چهاردهم آغاز شده و با توجه به موقعیت جغرافیایی آن که در محدوده تلاقی سه استان فارس، اصفهان و چهارمحال و بختیاری و دو ایل بزرگ قشقایی و بختیاری قرار گرفته به همین خاطر از زمینه بسیار مناسبی برای توسعه برخوردار است. بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۰ جمعیت این شهر ۵۲٬۶۹۴ نفر (در ۱۴٬۸۵۸ خانوار) و بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این شهر ۵۷٬۷۰۱ نفر (در ۱۷٬۲۲۸ خانوار) بوده‌است. آب و هوا ارتفاع این شهر از سطح متوسط دریا ۲۲۲۸ متر است. از لحاظ اقلیمی دارای شرایط نیمه مرطوب با تابستان معتدل و زمستان بسیار سرد می‌باشد. تعداد روزهای یخبندان در حدود ۱۲۲ روز در سال می‌باشد. حداقل مطلق دمای این ایستگاه به ۳۶- درجه می‌رسد و حداکثر مطلق دمای مشاهد شده به ۳۶ درجه سانتیگراد بالغ گردیده‌است. بارش سالانه این ایستگاه به‌طور متوسط به ۳۶۰ میلی‌متر بالغ می‌گردد و دارای دو فصل خشک و مرطوب است. فصل خشک آن از خرداد تا شهریور ادامه دارد و فصل مرطوب آن از مهر ماه آغاز و تا اردیبهشت ادامه دارد. در مجموع بارش فصل زمستان به ۴۴ درصد و پاییز به ۳۲ درصد و بهار به ۲۴ درصد می‌رسد و تابستان ۱ درصد بارش را داراست. بروجن یکی از مرتفع‌ترین شهرهای کشور است که این خصیصه بروجن را از جهت محیط زیست حیوانی و گیاهی بسیار غنی و پر جاذبه نموده‌است. چشمه سیاسرد، تالاب چغاخور و تالاب گندمان از جاذبه‌های گردشگری این مناطق به‌شمار می‌آید. زبان اهالی بروجن اغلب به دو زبان فارسی با لهجه بروجنی و لری با گویش بختیاری تکلم می‌کنند. عشایر بروجن جز مناطق ییلاقی برخی طوایف بختیاری مانند، دورکی، بهداروند، بابادی، جانکی است. رودخانه‌ها رود چغاخور، و سرشاخه‌های رود کارون به نام‌های آق بُلاغ و سولْکان و آب وَنْک در آن جریان دارد و زمین‌های مزروعیش عمدتاً با قنات‌های متعدد آبیاری می‌شود. فرهنگ و هنر بنیانگذار فرهنگ بروجن را می‌توان مرحوم شهاب‌السلطنه (غلامحسین خان حاجی ایلخانی پسر دوم امامقلی خان حاجی ایلخانی و رئیس ایل بختیاری) نامید. او در سال ۱۲۷۴ مدرسه‌ای وسیع با مرکز کاردستی تأسیس کرد که قبل از آن حتی در اصفهان چنین مدرسه‌ای نبود. در این مدرسه از استادان به‌نامی چون شیخ محمدطاهر نطنزی (مدیر) و سید میرحسین مجدالادباء و میرزاعبدالرحیم خان شیرازی، میرزاسیف الله خان (معروف به تیمسار) و یک معلم زبان انگلیسی که بلژیکی بود، استفاده شده و کلیه دروس فارسی و انگلیسی و برخی فنون و مهارت‌ها در این دارالفنون کوچک تدریس می‌شد. مخارج این مدرسه را شخص شهاب‌السلطنه پرداخت می‌نمود. پس از ۲۹ سال این دبستان منحل و بعدها امیرقلی اشراقی در منزل خود دبستانی به نام دبستان ملی تأسیس کرد و چندین سال این مدرسه دایر تا اینکه در سال ۱۳۰۹ به دستور وزیر فرهنگ وقت یک ساختمان سه کلاسه در بروجن ساخته شد. بعدها مردم این مدرسه را جمال‌الدین نام نهادند. این همت‌ها و تلاش افرادی چون ملاذوالفقار باعث گردید بروجن به شهری با سطح علمی بالا و تربیت پزشکان و متخصصان عالی‌رتبه دست یابد و هم‌اکنون نیز فارغ‌التحصیلان مدارس بروجن در خارج از استان و کشور به عنوان استادان طراز اول مشغول خدمت هستند. علاوه بر آن در زمینه شعر و هنر نیز سرآمد بوده و از شعرا و استادان بنامی برخوردار است. محله محله‌های قدیم و جدید اردوبار پاسداران پایین تولا کاردونی (باغ ملی) شهید رجایی الهیه چهارصد دستگاه سنگ سلف دانشسرا شهید باهنر پل بهلول طوس کاروان (قلعه نجاری) کوی امام کوی فرهنگیان حسن‌آباد گودال سیاسرد محله نو (ظلم آباد) مکتب خانه مصلی فاطمیه عطاکُله (صادقیه) تختی (جنوبی) تختی (شمالی) جاذبه‌های گردشگری چشمه سیاسرد (بروجن، ۵ کیلومتر) پل تاریخی مصلی تالاب چغاخور (بلداجی، ۴۰ کیلومتر) تالاب گندمان (گندمان، ۲۳ کیلومتر) پارک ملت بروجن امامزاده حمزه علی بلداجی آبشار کرودیکن منطقه کلار تنگ زندان بروجن مراکز آموزشی و دانشگاهی دانشگاه بروجن دانشگاه پیام نور مرکز بروجن دانشگاه آزاد اسلامی واحد بروجن دانشکده علوم پزشکی بروجن دانشکده فنی و حرفه‌ای پسران آموزشکده فنی و حرفه ای دختران بروجن صنایع دستی قالی‌های پشم یلمه‌ای بروجن بسیار مشهور است. در گذشته نیز گیوه این شهرستان شهرت کشوری داشته‌است. از دیگر صنایع دستی قدیمی آن نمدمالی است. همچنین یکی از شغل‌های مربوط به گیوه تخت کشی می‌باشد. یکی از تخت کشی‌های حرفه ای و معروف بروجن صفر علی راستی می‌باشد. منابع آمار جمعیت: اطلس گیتاشناسی استان‌های ایران، تهران ۱۳۸۳، ص۱۰۰. پیوند به بیرون بروجن شهرهای استان چهارمحال و بختیاری شهرهای شهرستان بروجن
4247
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D8%A7%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%87%E2%80%8C%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B1%DB%8C
شایسته‌سالاری
شایسته‌سالاری به شیوه‌ای از حکومت یا مدیریت گفته می‌شود که در آن دست‌اندرکاران بر پایهٔ توانایی و شایستگی‌شان برگزیده شوند و نه بر پایهٔ قدرت مالی یا موقعیت اجتماعی و خویشاوندی. فناوری‌های نوین و شتاب تحول و تغییر، نیاز به نیروی انسانی متخصص را بیش از پیش کرده‌ است. این امر بنگاه‌ها و دولت را به سوی نظامی شایسته‌سالار رهنمون می‌کند. در جوامع شایسته‌سالار، نگرش‌های خویشاوندسالاری، قبیله‌گرایی، حزب‌سالاری و غیره مطرود است. نظام شایسته‌سالار، نظامی است که در آن افراد مناسب در مکان و زمان مناسب منصوب شده و از ایشان بهترین استفاده در راستای اهداف فردی، سازمانی و اجتماعی بشود. باید توجه داشت که شایسته‌سالاری، نه یک نوع حکومت، بلکه یک فرهنگ است. شایسته‌سالاری غالباً و به اشتباه یک نوع حکومت تلقی می‌شود، در حالی که شایسته سالاری در حقیقت یک رویکرد و یک نهاده برای انتصاب اشخاص در یک حکومت است. افراد در نظام شایسته‌سالار، بر اساس معیارهای متغیری از شایستگی مورد داوری قرار می‌گیرند. این معیارها می‌توانند زمینه‌های گسترده‌ای، از هوش گرفته تا پایبندی به اخلاق، از استعداد عمومی تا دانش در زمینهٔ خاص را در بر بگیرند. یکی از انتقادات وارد شده به این رویکرد، اشاره به این حقیقت دارد که «شایستگی» یک مفهوم عمیقاً ذهنی و مبهم است که بالقوه مبهم و در معرض سوءاستفاده است. جستارهای وابسته نظام شایسته‌گرا نخبه‌گرایی برابری فرصت برابری نتیجه تحرک اجتماعی تکنوکراسی منابع تبعیض مثبت گونه‌های حکومت لیبرالیسم واژگان سیاسی واژگان سیاسی نوین
4248
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D9%85%DB%8C%D9%86%20%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D9%87%D8%A7
زمین انسان‌ها
زمین انسان‌ها اثری از آنتوان دو سنت‌اگزوپری، نویسنده و هوانورد فرانسوی (۱۹۰۰ - ۱۹۴۴ که به سال (۱۹۳۹) در پاریس منتشر شده‌است. تحلیل و ماجرای رمان این اثر به صورت یک رشته روایات، گزارش مشهودات با پشتوانه‌ای از تفکراتی با معنای اخلاقی زیبا عرضه شده‌است. در یکی از فصل‌ها، به نام «خط مواصلات هوایی»، نویسنده خاطراتی چند مربوط به کارآموزی خلبانیِ سال ۱۹۲۶ خود را در خط مواصلاتی یاد می‌کند. وی نقل می‌کند که چگونه به تعلیم هانری گیومه، که این کتاب به وی اهدا شده، با «مناسک مقدس» حرفهٔ خود آشنا شده‌است. همچنین می‌گوید که در خلوت پرواز، هر کوه، هر دره، هر خانه، در نظر خلبانی که آسمان را «می‌روبد»، همراهی است که آدمی نمی‌داند دشمن است یا دوست. او از غرور خلبان سخن می‌گوید که خود را مسئول محمولات پستی احساس می‌کند؛ گویی فی‌الحال مرکز مناسبات انسانی است و تأیید می‌کند که «ضرورت‌ها و مقتضیات هر حرفه‌ای جهان را دگرگون و پرمایه‌تر می‌سازد». در فصلی دیگر، اعمال پرشهامت رفقای خود و گیومه را به یاد می‌آورَد که معجزه‌آسا از حادثه جان به‌در بردند و هر دو در زمرهٔ آن قلیل کسانی هستند که وجود خویش را وقف خدمت به دیگران می‌کنند تا زندگی هر کس جلوهٔ خلاقیتی روزانه به خود بگیرد و تا آخرین رمق با مرگ نبرد می‌کنند تا به اعتمادی که به آنها شده‌است وفادار بمانند. وی توضیح می‌دهد که چرا هواپیما ابزاری بیش نیست که وی از آن، همچنان‌که هنگام شخم‌زدن، خیش خود را به کار می‌بَرد، استفاده می‌کند، لیکن ابزاری که در عین حال وسیله‌ای عالی و شگفت برای تحلیل است. در پرتو آن، آدمی زمین را کشف می‌کند و پی می‌بَرد که آن منزل واقعی اوست. او خصلت دراماتیک برخی از ماجراها را که در صحرا برای او پیش آمده برملا می‌سازد و اینکه چگونه، درحالی‌که همراه مکانیسین خود، آندره پروو، در میان ریگزارها گم و از تشنگی و خستگی نیمه‌جان شده بوده، نخست بار انسان را «در آنِ واحد با چهرهٔ همهٔ انسان‌ها» در شخص یک بادیه‌نشین لیبیایی دیده که آمده بود تا آنها را نجات بخشد. در آخرین فصل این اثر است که سنت‌اگزوپری اصولی را طرح می‌کند که انسان‌دوستی او بر آنها مبتنی است. در نظر او، یگانه ارزش و یگانه حقیقتی که بر فکر انسانی تحمیل می‌شود، همان ارزش و حقیقتی است که در باطن انسان است؛ چون انسان بازنمودِ آرمانیِ ماهیت یکایک ماست. وی می‌گوید: «در انسان همه چیز تناقض‌آمیز است.» ازاین‌رو، حقیقت ثابت‌کردنی نیست، تأییدشدنی است. حقیقت در عمل افرادی رخ می‌نماید که خواست و آرزو و ایمان و لبخندی به آنها یگانگی می‌بخشد و این احساس را در آنان پدید می‌آورَد که چیزی برتر از خود را مبادله می‌کنند و از درجهٔ فردیت به پایگاه انسانیت می‌رسند. بدین‌سان، «تنها هنگامی که با برادران خود، در پرتو هدفی مشترک که در بیرون از وجود ما جای می‌گیرد، پیوند می‌یابیم، تنفس می‌کنیم و تجربه به ما نشان می‌دهد که دوست‌داشتن به‌هیچ‌روی این نیست که به یکدیگر بنگریم، بلکه این است که با هم یک جهت را بنگریم». بنابراین، سنت‌اگزوپری فضایل عشق را، که راهگشای راه ایمان‌اند، از فضایل عقل، که به شک راهبرند، برتر می‌شمارد. وی چنین می‌اندیشد که آدمی به طبعیت شایستهٔ «انسان بودن» نیست و برای نیل به این شایستگی باید هر آنچه به فردپرستی پیوندش می‌دهد به‌دور افکند و، در عین حال، از آن دست بشوید که فقط از نعمات مادی بهره‌ور شود. وی، با فراخواندن ما به کشف شریف‌ترین رضای نفس در ایثار و خاکساری، می‌خواهد ذوق توجه به کل را به ما تلقین کند. زمین انسان‌ها، که از کیفیت شاعرانهٔ هرچه مرغوب‌تری سرشار است و با نثری تمام جاافتاده و کاملاً منطبق بر معنی نوشته شده، یکی از کتاب‌های ستودنی است که بجا و به‌موقع برای انسان‌ها معنایی را که به سرنوشت در جهان امروزی باید داد روشن می‌سازد. شخصیت‌های اصلی رمان هانری (آنری) گیومه (Henri Guillaumet) مِرمُز (Mermoz) آندره پرِوو (Andre Prevot) منابع آثار آنتوان دو سنت‌اگزوپری آنتوان دو سنت‌اگزوپری خودزندگی‌نامه‌های فرانسه کتاب‌های غیرداستانی ۱۹۳۹ (میلادی) کتاب‌های فرانسوی کتاب‌های هوانوردی
4254
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%DA%86%D9%85%20%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86
پرچم ایران
پرچم ایران پرچمی سه‌رنگ است که دارای سه نوار هم‌اندازهٔ افقی سبز و سفید و سرخ می‌باشد. نشان جمهوری اسلامی ایران به رنگ سرخ در میانهٔ نوار سفید قرار دارد. همچنین ۲۲ «الله اکبر» به رنگ سفید و به نشانهٔ پیروزی انقلاب در روز ۲۲ بهمن در حاشیهٔ پایین رنگ سبز و حاشیهٔ بالای رنگ سرخ جای گرفته‌اند. نشان جمهوری اسلامی بیان‌گر واژهٔ «الله» و شعار اسلامی «لا اله الا الله» است. درفش فرمانروایان ایران در طول دوره‌های گوناگون دستخوش تغییرهای بسیاری گشته‌است. درفش هخامنشیان، درفش شهباز نام داشته‌است که شهبازی با بال‌های گشوده و قرص خورشیدی پشت سر آن بوده‌است. به باور برخی کسان، در زمان اشکانیان پرچمی با نماد خورشید به‌کار می‌رفته‌است؛ ولی برخی دیرینگی درفش کاویانی را به روزگار اشکانی می‌رسانند. همچنین، درفش کاویانی درفش ساسانیان نیز بوده‌است. این درفش چهارگوش بوده و بر روی پایه‌ای حمل می‌شده‌است. در سده‌های آغازین پس از اسلام، رنگ سیاه رنگ خلیفه‌های عباسی و پیروان و طرفداران آن‌ها بوده و رنگ‌های سبز و سفید نیز رنگ‌های مورد علاقه در پرچم‌های مخالفان عباسیان، مانند علویان، فاطمیان مصر و شورشیان ایرانی بوده‌اند. از حدود سدهٔ نهم هجری (پانزدهم میلادی) نشان شیر و خورشید نشان محبوبی در پرچم‌های ایران بوده‌است. این نشان در دوره‌های مختلف و نزد سلسله‌های شاهیِ مختلف به صورت‌های متفاوتی تعبیر شده‌است. در ابتدا تنها نمادی اختربینانه بود، ولی بعدها تعبیرهایی ملی و اسلامی-شیعی بدان داده شدند. در آغاز دورهٔ قاجار، شمشیری به دست شیر داده شد و استفادهٔ حکومتی از پرچمی با این نشان تا انقلاب ۱۳۵۷ ادامه یافت. با توجه به حذف شیر و خورشید از پرچم سه‌رنگ ایران در پی انقلاب اسلامی، کهن‌ترین عنصر پرچم کنونی ایران سه رنگ سبز و سفید و سرخ است که پیشینهٔ به‌کارگیری آن‌ها به دورهٔ ناصرالدین شاه قاجار بازمی‌گردد. ویژگی‌های کلی پرچم رسمی ایران در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده‌اند و ویژگی‌های جزئی آن از سوی سازمان ملی استاندارد ایران تعیین می‌گردند. همچنین، بخشنامه‌های حکومتی شیوهٔ احترام به پرچم را معین می‌سازند. تاریخچه دوران پیش از هخامنشیان در کاوش‌های باستان‌شناختی گورستانی در شهداد استان کرمان که به سال ۱۳۵۰ ه‍.ش انجام شده‌است، درفشی مفرغی یافته شد که به «درفش شهداد» معروف شده‌است و نشان دیرینگی کاربرد درفش در ایران می‌باشد. همچنین، در اوستا، یسنه، هاتِ ۱۰، بندِ ۱۴ از درفشی به شکل گاو (گاودرفش) یاد شده‌است. دوران هخامنشیان تا اشکانیان پرچم دوران هخامنشی به احتمال زیاد یک شهباز با بال‌های گشوده با قرص خورشیدی در پشت سر آن بوده‌است. اگر چه خاستگاه چنین نقشی را می‌توان به شاهین هُروس مصر نسبت داد ولی درفش شهباز پارسه به سنت‌های ایرانی مندرج در اوستا دربارهٔ ارتباط پرندهٔ وَرِغنه و فره پیوند دارد. فرمانروایان محلی ایالت پارس در دورهٔ سلوکی و اشکانی مدعیِ تبار پادشاهی بودند و به کاربرد نمادهای دودمانی سنتی پارسی ادامه می‌دادند. سکه‌های آغازین ایالت پارس دارای درفشی چهارگوش مزین به ضرب‌دری بود که آن را چهار بخش می‌کرد و در هر بخش دایره‌ای نقش شده بود. درفش اشکانیان مزین به خورشید بوده‌است. همچنین یگان‌های هزارتایی ارتش اشکانی نیز دارای پرچمی ابریشمی با نشان اژدها بودند. گرچه تاریخ‌شناس سوئدی استیگ ویکاندِر دلیل‌هایی آورده‌است که «درفش کاویانی» در دوران اشکانیان نیز پرچم ملی ایران بوده‌است. دوران ساسانیان و درفش کاویانی پرچم ساسانیان «درفش کاویانی» نام داشته‌است. اشاره به درفش کاویانی در اساطیر ایران، به قیام کاوهٔ آهنگر بر ضد ستم آژی‌دهاک (ضحاک) برمی‌گردد. در آن هنگام، کاوه برای آن که مردم را بر ضد ضحاک بشوراند، پیش‌بند چرمی خود را بر سر چوبی کرد و آن را بالا گرفت تا مردم گرد او جمع شوند. سپس ضحاک را شکست داد و فریدون را بر تخت شاهی نشانید. فریدون نیز پس از آن فرمان داد تا پاره‌چرم پیش‌بند کاوه را با دیباهای زرد و سرخ و بنفش آراستند و دُرّ و گوهر بدان افزودند و آن را درفش کاویانی خواند. درفش کاویانی، «نشان جمشید» و «نشان فریدون» نیز نامیده می‌شد. به هنگام حملهٔ عرب‌ها به ایران، در جنگ قادسیه، درفش کاویانی به دست اعراب افتاد و چون آن را نزد عمر بن خطاب — خلیفهٔ مسلمانان — بردند، وی دستور داد تا گوهرهای آن را بردارند و آن را بسوزانند. بر پایهٔ نوشته‌های طبری و مسعودی، درفش کاویان از پوست پلنگ درست به ابعاد ۱۲ × ۸ اَرَش برابر ۷٫۵ × ۵ متر درست شده بود. ابن خلدون گزارش می‌کند که درفش کاویانی دارای چهارگوشی جادویی با ۱۰۰ زمینهٔ درهم‌بافته بود و چنین باوری وجود داشت که سپاهی که این درفش را حمل می‌کند شکست‌ناپذیر است. در کتیبه‌های سنگی دوران ساسانی، نقش چهار پرچم را می‌توان یافت. یکی پرچمی گشوده شده و در اهتزاز در بیشاپور است و نسبت‌داده به شاپور دوم می‌باشد. سه پرچم دیگر نیز در نقش رستم حک شده‌اند. در نخستین نقش که به بهرام دوم نسبت داده شده‌است، بر سرِ نیزه حلقه‌ای همراه با دو ضمیمهٔ خمیده به پایین دیده می‌شود. در پایین آن میلهٔ متقاطعی نقش شده‌است که دو شُرّابه از هر سر آن آویزان است. در دومین نقش — متعلق به هرمز دوم — همراهِ سنگین‌اسلحه‌ای درفشی حمل می‌کند که نقش آن این چنین است: میلهٔ متقاطعی با شرابه‌هایی در هر سر دیده می‌شود که دو (در اصل سه) روبان پهن بدان بسته شده‌است. سرانجام در نقش نسبت‌داده به شاپور دوم، سواری همراه شاه درفشی حمل می‌کند که دارای میلهٔ متقاطع و منگوله‌هایی آویخته از هر سر آن است و سه گوی شیاردار همانند گوی‌های تاج‌های ساسانی بر سر آن قرار دارند. دوران فتح ایران توسط عرب‌ها تا سلجوقیان پرچم امویان بر طبق گفتهٔ طبری سفید بوده‌است، هرچند تاریخ بلعمی این پرچم را سبز رنگ توصیف کرده‌است که کمتر مورد تأیید قرار گرفته‌است. طبری نقل می‌کند که ابومسلم خراسانی دو پرچم می‌افراشت؛ یکی سیاه رنگ و دیگری پرچمی سفید که یک آیهٔ قرآن بر روی آن نوشته شده بود. نشان عباسیان نیز سیاه رنگ بود که عبارت «محمد رسول‌الله» بر روی آن نوشته شده بود. مخالفان عباسیان نیز به نشانهٔ اعتراض از رنگ‌های دیگر استفاده می‌کردند. به‌طور مثال، فاطمیان مصر از پرچمی به رنگ سبز و علویان و بسیاری از شورشیان ایرانی از پرچم‌هایی سفیدرنگ استفاده می‌کردند. تصاویر پرچم بر روی اشیای باستانی به دست آمده از کشورهای اسلامی — و خصوصاً بر روی مینیاتورها — یافت می‌شود. از جمله قدیمی‌ترین آن‌ها بشقاب براق ایرانی متعلق به قرن دهم میلادی است. در زمان مأمون — خلیفهٔ عباسی — رنگِ سبزْ، رنگِ شیعه بوده‌است. هنگامی که علی بن موسی الرضا به ولایتعهدی رسید، مأمون برخلاف سنت عباسیان، رنگ سبز را به عنوان رنگ خود برگزید و در نتیجه، به پیروی از سنت‌های ایران پیش از اسلام متهم شد. گفته می‌شود او پس از این اعتراضات به زودی رنگ سیاه عباسیان را بازگرداند. طبق تصویری در کتاب تاریخ رشیدالدین، پرچم غزنویان معمولاً قرمز بوده‌است و غزنویان اغلب از طرح شطرنجی به عنوان نشان استفاده می‌کردند. هر چند برخی نوشته‌های موجود مربوط به آن زمان چنین می‌نمایاند که آنان پرچمی مزین به همای طلایی یا شیر طلایی حمل می‌کردند. قزوینی در قرن ششم هجری چنین نقل می‌کند در آن زمان، پادشاهان شیعی پرچم‌هایی به رنگ‌های سبز و سفید و سایر پادشاهان، کماکان به رسم عباسیان پرچمی سیاه‌رنگ داشتند در حالی که سلاطین سلجوقی از رنگ‌های سبز، سرخ و زرد بهره می‌بردند. به نوشتهٔ بیهقی، سران قبایل سلجوقی علامت‌ها یا بیرق‌های مخصوصی داشته‌اند. دربارهٔ نقش این پرچم‌ها سندی موجود نیست. پس از آن که سلسلهٔ سلجوقی در خراسان پدید آمد و خلافت عباسی عملاً تابع طغرل بیگ شد، سلجوقیان از آداب عباسی-غزنوی-سامانی تقلید کردند و مظاهر حکومتی‌شان رنگ اسلامی گرفت. باوجود این، برخی سنت‌های قبیله‌ای را حفظ کردند، از جمله این که طغرل به عنوان مهر از نقش چماق استفاده می‌کرده‌است. لیکن از زمان آلپ ارسلان، مهرها شکل اسلامی یافت. سلجوقیان از زمان طغرل، پرچم سیاه را همراه با سایر نشان‌های قدرت از خلفای عباسی گرفتند. ازرقی در قصیده‌ای در رسای طغان‌شاه، پرچم سپاه او را قرمز گزارش کرده‌است. با این حال رنگ پرچم رسمی سلجوقیان معلوم نیست و به احتمال زیاد، همان رنگ رسمی عباسیان و غزنویان، یعنی سیاه بوده‌است. از اشعار شاعران آن دوره، چون انوری و ظهیر فاریابی، برمی‌آید که پرچم‌ها نقش‌هایی از قبیل ماه، اژدها، شیر، پلنگ و هما داشته‌اند، اما معلوم نیست که این نقش‌ها بر روی پرچم‌ها ترسیم گردیده یا بر بالای چوب پرچم نصب شده بوده‌اند و احتمالاً به هر دو صورت وجود داشته‌است. «امیرِ عَلَم» (بیرق‌دار) در تشکیلات سلجوقیان مقام مهمی داشته‌است. پرچم خوارزمشاهیان در نگاره‌ای ایرانی که بخارا را در محاصرهٔ مغول‌ها نشان می‌دهد، به رنگ زرد نشان داده شده‌است، ولی چون این نقاشی در عصر خوارزمشاهیان ترسیم نشده‌است، نمی‌توان آن را قاطعانه مطابق با واقع دانست. اما بنابر پاره‌ای شواهد می‌توان سیاه بودن پرچم را نیز در این دوره محتمل دانست. افزوده شدن نقش شیر و خورشید حجم عظیم شواهد تاریخی و متون ادبی و باستان‌شناختی که احمد کسروی، مجتبی مینوی و سعید نفیسی گردآوری و بررسی کرده‌اند، نشان می‌دهد که خورشید در صورت فلکیِ اسد در منطقةالبروج از قرن هفتم هجری نقشی نمادین و رایج شد. تحقیقات مینوی، نفیسی و کسروی نشان می‌دهند که این نشان از اختربینی وارد فرهنگ عام، نشان‌ها و نقوش هنری شده‌است و از آنجا به تدریج و در حدود قرن نهم هجری معادل قرن پانزده میلادی به نقوش پرچم‌ها وارد می‌شود. به گفتهٔ شاپور شهبازی در ایرانیکا «این نماد تلفیقی از سنن کهن ایران و عرب و ترک و مغول بود.» فؤاد کوپریلی در نوشتاری که در مورد پرچم قبایل ترک دارد، در مورد پرچم‌های دورهٔ ایلخانان و تیموریان می‌نویسد: «در نقاشی‌های برخی از نسخه‌های فارسی راجع به تاریخ مغول، پرچمی با زمینهٔ آبی و تصویر گرگ و سایر نقوش مشاهده می‌شود که اثبات مطابقت آن‌ها با واقعیات تاریخی نیاز به تحقیق دارد. به نوشته حافظ ابرو، امیر احمد خلج پرچم سرخ داشته‌است. در سپاه از پرچم‌هایی به رنگ‌های زرد و قرمز نیز استفاده می‌شده و روی آن‌ها تصاویر گوناگونی از قبیل اژدها، شیر، قره‌قوش — نوعی عقاب — و شیر و خورشید منقوش بوده‌است. احتمال زیاد می‌رود که تُمغاهای خصوصی نیز روی پرچم‌ها به کار می‌رفته‌است. در این دوره، به مقامات بلندپایه پرچم و طبل و عَلَمِ نظامی (به مغولی: توغ و کورْگه) داده می‌شده‌است. ایلخانیان از سویی تحت تأثیر آداب و رسوم کهن مغول-ترک و از سوی دیگر تحت تأثیر غزنویان و سلجوقیان بودند و به ویژه در مظاهر حقوقی و علامات حکومتی از تمدن سلجوقیان متأثر بودند. بر نوک پرچم‌ها، هلال (ماهچهٔ عَلَم) فلزی نصب می‌شد.» وی همچنین می‌افزاید: «راهبی اسپانیایی که در قرن هشتم در کتابش تصویری از پرچم ایران با زمینه زرد و تمغای چهارگوش قرمز در وسط ارائه می‌کند که به احتمال زیاد به دورهٔ ایلخانیان تعلق دارد. در نسخه‌ای از شاهنامه نوشته شده در قرن نهم — زمان مغول‌ها — نگاره‌ای به چشم می‌خورد که پرچمی را با تصویر شیر و خورشید در وسط نمایش می‌دهد. این پرچم به احتمال زیاد متعلق به ایلخانیان است، زیرا این نقش، نقشی رایج روی سکه‌های ایلخانان بوده‌است.» فؤاد کوپریلی همچنین می‌گوید:با توجه به این پرچم و نمونه‌های مشابه آن در قرن نهم هجری قمری (پانزده میلادی)، بسیاری از مراجع معتبر مانند دانشنامه بریتانیکا و دانشنامه ایرانیکا زمان اولین مدارک موجود از استفاده شیر و خورشید در پرچم‌های ایران را این دوران می‌دانند. قدیمی‌ترین پرچم شیر و خورشید دار شناخته‌شده به سال ۸۲۶ هجری قمری — حدود ۱۴۲۳ میلادی — هم‌زمان با دورهٔ فرمانروایی شاهرخ تیموری برمی‌گردد. این پرچم در مینیاتوری از شاهنامهٔ شمس‌الدین کاشانی — یک منظومه از جهانگشایی مغولان — به تصویر کشیده شده‌است. این مینیاتور که حملهٔ مغولان به حصار شهر نیشابور را نشان می‌دهد. سربازان را نشان می‌دهد که پرچمی مزین به نشان شیر و خورشید در کنار پرچمی دیگر مزین به هلال ماه حمل می‌کنند. دوران صفویان در میان شاهان صفوی که حدود ۲۳۰ سال بر ایران حاکم بودند، شاه اسماعیل اول بر روی پرچم خود نقش شیر و خورشید نداشت. پرچم‌های شاه اسماعیل یکم صفوی توسط محمدقاسم قاسمی گنابادی شاعر روزگار صفوی بدین گونه توصیف شده‌است: و در جای دیگر این گونه توصیف شده‌است: بدین ترتیب شاه اسماعیل یکم پرچم‌هایی سبزرنگ داشته‌است که سردرفش (طوق یا توغ یا سرعَلَم) آن به شکل ماه بوده‌است؛ ولی باید توجه داشت که پس از شکست او در نبرد چالدران، پرچم‌هایی سیاه‌رنگ که واژهٔ «القصاص» روی آن‌های نقش بسته بود معمول گردید. هر چند صفویان از علم‌ها و پرچم‌های متفاوتی استفاده می‌نمودند، چنین می‌نماید که تا زمان شاه عباس کبیر پرچم شیر و خورشید پرچم اصلی صفوی می‌شود. در این زمان اروپاییانی که از ایران بازدید کرده‌اند پرچم‌های ایران را سه گوش، مزین به نقش‌های شیر و خورشید، ذوالفقار یا آیات قرآنی توصیف کرده‌اند. در این زمان این نشان تفسیری شیعی پیدا می‌کند. آنگونه که پیدا است نزد صفویان شیر موجود در شیر و خورشید، مظهر علی بن ابی‌طالب و خورشید، مظهر فر دین یا عظمت خداوندی بود که همان تغییر شکل یافته فر ایزدی است می‌باشد. به گفتهٔ افسانه نجم‌آبادی، استاد دانشگاه هاروارد، شیر و خورشید مظهر دوپایه ایران آن زمان، یعنی مذهب و حکومت بود. در موزهٔ ملی هلند کتابی ۱۴۰ صفحه‌ای دربارهٔ پرچم‌هایی از اروپا، شمال آفریقا، شرق نزدیک و دور نگهداری می‌شود. پرچم ایران در این کتاب زمینه‌ای زرد رنگ دارد که در میان آن دایره‌ای با لبهٔ آبی‌رنگ هست. در این دایره شیری نشسته با خورشیدی بر پشت آن بر زمینی سرخ‌رنگ نقش بسته‌است. برش پارچهٔ پرچم چهارگوش نیست و شکل سمت مقابل میلهٔ پرچم طاق‌مانند است. تاریخ این اثر ۱۶۶۹–۱۶۷۰ م — همزمان با پادشاهی شاه سلیمان صفوی — می‌باشد. همچنین جان فرایر که در سال ۱۶۷۷ از ایران بازدید می‌کند، پرچم ایران را شمشیری خونین با دو زبانه در زمینه‌ای سفید توصیف می‌کند. محمدعلی جمال‌زاده در یادداشتی از دو پردهٔ ابریشمین «موزهٔ بحری کرونبورگ» در کشور دانمارک یاد می‌کند که پرچم‌های سرزمین‌های گوناگون بر روی آن‌ها بافته شده‌اند و احتمالاً متعلق به سدهٔ شانزدهم میلادی می‌باشند. در میان این پرچم‌ها پنج پرچم مربوط به ایران‌اند که او برپایهٔ مشاهداتش از موزهٔ بحری کرونبورگ — که چهل سال پیش از چاپ یادداشتش بوده‌است — آن‌ها را توصیف نموده و طرحی از هر کدام ارائه داده‌است. به گفتهٔ جمال‌زاده این‌ها شامل بیرق شاهزاده، بیرق شاه، پرچمی که صرفاً نام ایران در کنار آن آمده و بیرق تجاری بوده‌اند و عنوان پرچم پنجم در یادداشت او نیامده‌است. پرچم‌های چهارم و پنجم شیروخورشیدنشان‌اند ولی نمونه‌هایی مشابه پرچم‌های نخست تا سوم در منابع ایرانی دیده نمی‌شوند. همچنین در جدول پرچم‌های دریایی «پیتِر شِنک» (Pieter Schenk) متعلق به سال ۱۷۱۱ م که جزء کلکسیون موزهٔ ملی هلند است، دو پرچم مربوط به ایران دیده می‌شوند. یکی از این دو پرچم همان پرچم شاه در پردهٔ ابریشمین موزهٔ دریانوردی دانمارک است و دیگری پرچمی زردرنگ منقش به سه هلال سفید است؛ به گونه‌ای که دو هلال بالای هلال سوم جای گرفته‌اند. علیرضا شاپور شهبازی از میان این پرچم‌ها، آن‌هایی که به شیر و خورشید منقش نیستند را مشکوک خوانده‌است و برای یکی از آن‌ها خاستگاهی هندی احتمال داده‌است. دوران افشاریان این گونه می‌نماید که نادر شاه افشار از رنگ سبز که نمایانگر صفویان — و شیعیان — بوده‌است استفاده نکرده‌است. جوناس هنوی جهانگرد انگلیسی که مدتی در اردوی نادر شاه بوده‌است پرچم‌های شاهنشاهی و نیز پرچم‌های هنگ‌های او را این گونه توصیف می‌کند: «دو پرچم شاهنشاهی در سمت راست مربعی که پیشتر ذکر شد قرار داده شدند: یکی از آنها نوارهای سرخ، آبی، و سفید، و دیگری سرخ، آبی، سفید، و زرد بود، بی هیچ گونه تزیینی: اگر چه برای حرکت دادن پرچم‌های قدیمی به ۱۲ مرد نیاز بود، شاه چوب آنها را درازتر کرد، و آنها را سنگین‌تر از آنچه بودند ساخت؛ وی همچنین رنگ‌های ابریشمین تازه‌ای بر آنها نهاد، یکی راه‌راه سرخ و زرد و دیگری زرد با لبه‌ای سرخ: اندازهٔ آنها آن چنان عظیم شد، که از به غنیمت گرفته شدنشان به دست دشمنان پیشگیری می‌کرد، مگر آن که شکست کاملی حاصل می‌شد. رنگ‌های هنگ‌ها پارچهٔ نازک ابریشمینی بود که شیبی به یک نوک داشتند، برخی سرخ بودند، برخی سفید و برخی راه‌راه: …» بدین ترتیب آشکار است که پرچم‌های نادر شاه منقش به شیر و خورشید نبوده‌اند اما بر مُهر نادر نشان شیر و خورشید و عبارت «المُلکُ لله» (پادشاهی از آنِ خداست) نقش بسته بوده‌است. بر پایهٔ نوشتهٔ هنوی پرچم‌های هنگ‌های ارتش نادر شاه سه‌گوش بوده‌اند ولی وی یادداشت نکرده که پرچم‌های شاهنشاهی سه‌گوش بوده‌اند یا چهارگوش. همچنین در ماه مهٔ ۱۷۳۷ مأمور بریتانیا در گمبرون — بندر عباس کنونی — گزارش می‌کند که امیر نیروی دریایی نادر شاه پرچمی با زمینهٔ سفید که روی آن شمشیر ایرانی سرخ‌رنگی نقش بسته‌است را بر کشتی به اهتزاز درآورده است. به‌کارگیری ترکیب «شمشیر ایرانی» برای ذوالفقار نشان می‌دهد که تا چه اندازه این نشان در ایدئولوژی حکومت‌گری ایرانی جذب شده‌است. دو پرچم دیگر نیز از دورهٔ نادر شاه توصیف شده‌اند که دارای منابع معتبری نمی‌باشند. نخست پرچم شاهنشاهی نادر شاه با رنگ‌های قرمز و زرد و نشان شیر و خورشید که در رمان تاریخی «نادر شاه» — چاپ ۱۹۰۸ در لندن، یعنی سال‌ها پس از مرگ نادر — نوشتهٔ سر هنری مورتیمر دیورند (دوراند) توصیف شده‌است. باید توجه داشت که این کتاب صرفاً رمانی تاریخی است. رنگ‌های آن با آنچه هنوی توصیف کرده سازگار است ولی بودن نقش شیر و خورشید بر آن می‌تواند برخاسته از تخیل ادبی دیورند باشد و نمی‌توان آن را منبعی معتبر برای پرچم دورهٔ نادر شاه به‌شمار آورد. پرچم دیگر، پرچم سفیدرنگ سه‌گوشی است با لبه‌هایی به رنگ‌های سبز و سرخ که در مینیاتور پشت جلد کتاب نزهت‌الارواح آمده‌است و نبرد نادر شاه با محمد شاه گورکانی را به تصویر کشیده‌است. این مینیاتور در دورهٔ ناصرالدین شاه — یعنی سال‌ها پس از مرگ نادر — کشیده شده‌است. و متعلق به سال‌ها پس از مرگ نادر می‌باشد. دوران قاجاریان تا انقلاب مشروطه دورهٔ آقامحمد شاه قاجار افزوده شدن شمشیر به نقش شیر و خورشید به دوران قاجار بازمی‌گردد؛ ولی با اطمینان نمی‌توان گفت که این تغییر در دورهٔ آقامحمد شاه روی داده‌است یا دورهٔ فتح‌علی شاه. از پرچم پادشاهی آقامحمد شاه قاجار اطلاعی در دست نیست. فقط در کتاب کُرّاسهٔ اَلمَعی نوشتهٔ غلامحسین افضل‌الملک ضمن توضیح راجع به پرچمی به نام «بیرق قاپوق» که در محل اعدام مجرمان در اهتزاز بوده‌است، قدمت این پرچم به دورهٔ آقامحمد شاه نسبت داده شده‌است. این پرچم، سرخ‌رنگ و سه‌گوش بوده و بر پایهٔ تصویر آن، در دست شیر، شمشیری قرار داشته‌است، هر چند که باید توجه داشت کتاب کُرّاسهٔ اَلمَعی در دورهٔ ناصرالدین شاه نوشته شده‌است. برخی پرچمی چهارگوش با زمینهٔ سرخ و دایره‌ای سفید رنگ در مرکز آن که درون این دایره شیر و خورشیدی شمشیردار نقش بسته‌است را به دورهٔ آقامحمد شاه نسبت می‌دهند. خاستگاه این طرح، نقاشی‌ای از آقامحمد شاه است که چنین پرچمی در کنار او دیده می‌شود. این نقاشی در جلد کتاب شاهان فراموش‌شده: حماسه‌نامهٔ دودمان قاجار نوشتهٔ سلطان‌علی میرزا قاجار — نوهٔ محمدعلی شاه قاجار — چاپ ۱۹۹۲ م چاپ شده‌است. از آن جا که این نقاشی در عکسی از گردهمایی خاندان قاجار در سال ۲۰۰۳ م دیده می‌شود، احتمال دارد که این نقاشی متعلق به یکی از اعضای خاندان قاجار بوده باشد. شمشیر افزوده به شیر و خورشید در آغاز دوران قاجار، خمیده‌است و در بیشتر نگاره‌های بازمانده از آن دوره تا پایان دوره پهلویان به صورت تک‌زبانه دیده می‌شود که با سنت نقاشان ایران در دوزبانه نقش کردن ذوالفقار تفاوت دارد و می‌توان گفت این شمشیر ذوالفقار نیست. نکتهٔ دیگر خمیده بودن این شمشیر است که عده‌ای این گونه از شمشیر را شمشیر عربی می‌دانند. پژوهش منوچهر مشتاق خراسانی نشان می‌دهد که شمشیرهایی با این اندازه از خمیدگی، عربی نیستند و نخستین بار به دست صنعتگران ایرانی در دورهٔ تیموریان ساخته و در دورهٔ صفویان فراگیر شده‌اند. دورهٔ فتحعلی شاه قاجار در سفرنامهٔ سرهنگ گاسپار دروویل افسری فرانسوی که در سال‌های ۱۲۲۷ و ۱۲۲۸ ه‍.ق به ارتش ایران خدمت می‌کرده‌است، دربارهٔ پرچم‌های آن زمان ایران می‌نویسد: «درفش‌های بزرگ و کوچک ایرانیان دارای نقش دولتی است که شیر خفته‌ای است در برابر خورشیدی در حال طلوع و با این عبارت «سلطان بن سلطان فتحعلی شاه قاجار» … مانند بیرق‌های ما مزین از نوارهای تافتهٔ سفید و ریشه‌های زرین است. بیرق‌های بزرگ سرخ است و بالای آنها دستی است از نقره که دست علی باشد. بیرق‌های کوچک کبود است و در بالای آن نیزهٔ زرینی است که به تیزی نیزه‌های سواران اروپایی است.» در این کتاب تصویر دو بیرق بزرگ و کوچک زمان فتحعلی شاه هم هست. آن که در طرف راست و بزرگ‌تر است زمینهٔ آن سرخ تیره دارد و شیر و خورشید آن زرد چاپ شده‌است و آن که درطرف چپ و بزرگ‌تر است زمینهٔ آن آبی تیره است و شیر و خورشید زرد دارد. همچنین در کتاب مسافرت به ایران نوشتهٔ الکسیس سولتیکف شاهزادهٔ روس که حاصل سفر او به ایران در دورهٔ محمد شاه قاجار می‌باشد، تصویری سیاه و سفید از هیئت دیپلماتیک ایران به ریاست میرزا ابوالحسن خان شیرازی نقاشی شده‌است که پیشاپیش این هیئت پرچمی منقش به شیر و خورشید شمشیردار دیده می‌شود. اما این تصویر، رنگی نیست تا رنگ پرچم‌ها قابل تشخیص باشد. اگر چه مربوط به رخدادی در دورهٔ فتحعلی شاه است، در زمان محمد شاه قاجار نقاشی شده‌است. هر چند که بر پایهٔ نوشته‌های فلاندَن، زمینهٔ پرچمْ سرخ‌رنگ بوده‌است. این گونه می‌نماید که تغییر شکل پرچم‌های ایرانیان از سه‌گوش به چهارگوش (مربع یا مستطیل) در دورهٔ فتحعلی شاه رخ داده‌است. دورهٔ محمدشاه قاجار لویی دوبو می‌گوید که محمدشاه قاجار — جانشین فتحعلی شاه — دو پرچم داشته‌است: «یکی با نقش شمشیر علی، که دوزبانه است» و دیگری «با نقش یک شیر خوابیده و خورشیدی که از پشت آن طلوع می‌کند». پرچم دوم پرچم اصلی کشور است. گویا از اواخر دوران فتحعلی شاه به تدریج دو پرچم شیر و خورشید و ذوالفقار با هم تلفیق می‌شوند و شیر که مظهر علی بن ابی‌طالب بوده‌است شمشیر دریافت می‌کند. در سفرنامهٔ اوژِن فلاندَن در توصیف ارتش ایران در اصفهان می‌نویسد: «پرچمدار کسی را گویند که با خود پرچم می‌برد، این پرچم سرخ‌رنگ و به رویش نشان ایران که شیر و خورشید است قرار گرفته، دستهٔ پرچم به یک دست که علی را منقوش کرده منتهی است. هر دسته چند وکیل یا آجودان دارد.» به نوشتهٔ یحیی ذکاء در تابلوی نبرد غوریان اثر «احمد نقاش» که در سال ۱۲۶۰ ه‍.ق در زمان محمدشاه کشیده شده‌است، پرچم‌هایی سه‌گوش با زمینهٔ سفید و شیر و خورشید در میان آن و لبه‌ای سبزرنگ دیده می‌شود. دورهٔ ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه قاجار پرچم‌های به‌کاررفته در مناسبات دیپلماتیک ایران بررسی رخدادهای دیپلماتیک و بین‌المللی همچون افراشتن پرچم در سفارتخانه‌های ایران، سفرهای خارجی شاهان قاجار و نمایشگاه‌های بین‌المللی می‌توانند به روشن‌تر شدن طرح پرچم ایران در آن روزگار کمک کنند. در زمان صدارت امیرکبیر در دورهٔ ناصرالدین شاه، پرچم شیر و خورشید ایران بر فراز سفارت ایران در لندن برافراشته شد. با این حال، متأسفانه از جزئیات طرح و رنگ چنین پرچمی اطلاعی در دست نیست. پس از برکناری امیرکبیر، هنگامی که بر سر افراشتن پرچم در سفارت ایران در عثمانی میان دو کشور اختلاف دیپلماتیک بروز می‌کند، میرزا آقاخان نوری — صدراعظم ایران در اوایل دورهٔ ناصری و پس از امیرکبیر — در مکاتبه با کاردار وقت ایران در عثمانی مطلبی می‌نویسد که نمایانگر نبود طرح استانداردی از پرچم وقت ایران است. نوری می‌نویسد: «بیدق دولت علیه ایران که در اسلامبول افراشته شد، لا اله الی الله، محمد رسول‌الله، علی اسدالله در آن مسطور است. اگر اولیای دولت بهیه روسیه [و انگلیس] ایراد نمایند که این کلمات باعث بلوای عام خواهد شد، آن مخدوم اظهار نماید که اولیای دولت علیه ایران این کلمات [را] موقوف خواهند داشت. بیدق دولت علیه همان شیر و خورشید و بیرق دولت عثمانی همان ماه و ستاره خواهد بود دیگر و اما عذری و محل ایرادی از برای ایشان باقی نخواهد بود…» در هنگام نخستین سفر ناصرالدین شاه به بریتانیا، انگلیسی‌ها دقیقاً نمی‌دانستند چه پرچم‌هایی را به عنوان پرچم رسمی و پرچم شاهنشاهی ایران برافرازند و این امر خود موضوع مکاتبات مفصل میان رئیس تشریفات پادشاهی دربار بریتانیا و سفارت آن کشور در تهران شد. همچنین، وضعیت شیر در نقش شیر و خورشید می‌توانست ایستاده یا نشسته باشد، شمشیر به‌دست باشد یا بی‌شمشیر. آیین‌نامه‌های نظامی و نقاشی‌های قشون آیین‌نامه‌های نظامی دورهٔ قاجار نیز از دیگر منابع پژوهش دربارهٔ پرچم آن روزگارند. در «آئین‌نامه نظامی قواعد مشق و حرکات پیاده‌نظام دولت علیّه ایران» چاپ رمضان ۱۲۶۸ ه‍.ق — اوایل صدارت میرزا آقاخان نوری — تصویرهایی از بیرق‌دار پیاده‌نظام دیده می‌شوند که در آنها بیرق‌دار پرچمی شیروخورشیدنشان در دست دارد. این تصویرها سیاه و سفیدند و نمی‌توان بر پایهٔ آنها رنگ‌های پرچم را توصیف کرد. در این تصویرها پرچمی مربع‌شکل دیده می‌شود که دارای نقش شیر و خورشید است و در چهار ضلع آن نوار باریکی متمایز از زمینهٔ پرچم مشاهده می‌شود. سرپرچم نیز به شکل دست به تصویر کشیده شده‌است. نقش پرچم در نقاشی‌های عصر ناصری نمونه‌هایی از نقش پرچم بر فراز کاخ‌های سلطنتی در نقاشی‌هایی از این کاخ‌ها دیده می‌شوند. یحیی ذکاء نمونه‌هایی از این نقاشی‌ها را معرفی کرده‌است. دورنمای کوه‌های شمیران از پشت بام کاخ گلستان اثر محمود خان ملک‌الشعرا به سال ۱۲۸۲ ه‍. ق، نقاشی کاخ شهرستانک اثر مسعود غفاری به سال ۱۲۹۸ ه‍.ق و نیز نقاشی همین کاخ اثر کمال‌الملک به سال ۱۳۰۴ ه‍.ق نقش پرچم‌های آن روزگار را مستند کرده‌اند. پرچم سه‌رنگ ایران به نوشتهٔ عبدالله مستوفی، در آغاز رنگ زمیهٔ پرچم ایران معین نبود. شیر و خورشید بر پرده‌ای سفیدرنگ نگاشته می‌شد و لبه‌ای سبز یا سرخ یا ترکیبی از این دو رنگ به گرد پردهٔ سفید قرار می‌گرفت. تقسیم این سه رنگ به سه قسمت که از سبز شروع و به سرخ ختم شود و شیر و خورشید در وسط رسم گردد از کارهای میرزا حسین خان مشیرالدوله بود. در جلد چهارم کتاب کُرّاسهٔ اَلمَعی، توضیح و تفسیر ۱۱ بیرق و عَلَم اواخر روزگار ناصرالدین شاه آمده‌است. این یازده پرچم عبارت اند از: عَلَم کاویان، بیرق فوج پیاده، بیرق توپخانه، بیرق توپچی، بیرق سوار، بیرق عزا، بیرق سوارهٔ قزاق، بیرق دولتی و سلطنتی، گونه‌ای دیگر از بیرق دولتی و سلطنتی، عَلَم تعزیه و بیرق قاپوق. هر دو پرچم «بیرق دولتی و سلطنتی» در این کتاب به ترتیب از بالا به پایین دارای سه رنگ سبز، سفید و سرخ بودند و تفاوت آنها در این بود که در یکی از آنها، نوار سفید پهن‌تری داشت و شیر و خورشید بر آن نقش بسته بود و در پرچم دیگر، نوارهای سبز، سفید و سرخ هم‌اندازه بودند و شیر و خورشید بر روی هر سه رنگ جای می‌گرفت. یحیی ذکاء احتمال داده که سال دقیق تقریر، نقاشی و کتابت کتاب کرّاسهٔ اَلمَعی ۱۳۰۶ ه‍.ق باشد. اینکه این سه رنگ با چه تعبیری در آن زمان انتخاب شده‌است محل اختلاف نظر است؛ ولی انتخاب رنگ‌های سبز و سفید بی‌ارتباط با سنت‌های شیعی و اسلامی نبوده و سرخ نشان دهنده قدرت نظامی بوده‌است. بعدها نشان پرچم تعبیری منطقی بدین صورت یافت که رنگ سبز به عنوان نشان اسلام، رنگ سفید نشان صلح و سرخ نشان رشادت و دلاوری تفسیر شد. پرچم‌های دریایی ایران پیش از انقلاب مشروطه در زمان محمدشاه قاجار، ۳ تن از فرزندان حسین‌علی میرزا فرمانفرما — عموی شورشی محمدشاه — به نام‌های رضاقلی میرزا، نجف‌قلی میرزا و تیمور میرزا از ایران خارج شدند و در ۱۲۵۲ ه‍.ق به بریتانیا سفر کردند. در این سفر دریایی هنگامی که از مالت به جبل‌الطارق می‌رفتند بر کشتی انگلیسی حامل آنها پرچم ایران به اهتزاز درآمد. به نوشتهٔ رضاقلی میرزا «عَلَمِ ذوالفقار» بر دکل کشتی به اهتزاز درآمد. به‌احتمال این پرچم می‌باید همان پرچم ذوالفقار خونین بر زمینهٔ سفید باشد که در دوران صفوی و افشار نیز به کار می‌رفته‌است. در زمان امیرکبیر برای کشتی‌های دولتی ایران نشان شیر و خورشید و برای کشتی‌های تجاری ایران نشان اژدها تعیین شد. ادوارد استاک در کتابش شش ماه در ایران چاپ ۱۸۸۲ م، پرچم شناورهای ایرانی‌ای که در مسقط لنگر انداخته بودند را ذوالفقاری سفید در زمینه‌ای سرخ توصیف می‌کند ولی در پانویس می‌آورد که پرچم‌های شناورهای اندک‌شمار ایران در دریای مازندران شیروخورشیدنشان بوده‌اند. غلامحسین افضل‌الملک در کتاب کُرّاسهٔ اَلمَعی در هنگام توصیف بیرق‌های ایران، پرچم ویژهٔ ساختمان‌های پادشاهی و سربازخانه‌ها و بندرها و هر چه متعلق به دولت و پادشاهی است و پردهٔ مربعی سفیدرنگی با لبه‌ای سبز در بالا و لبه‌ای سرخ در پایین و منقش به شیر و خورشید بوده‌است؛ آورده که: «شاید بیرق کشتی پرسپولیس هم همین قسم باشد.» این در حالی است که ژنرال انریکو آندرئینی افسر ایتالیایی در خدمت دولت ایران در گزارشی به تاریخ ۷ سپتامبر ۱۸۸۵ پس از شرح خرید کشتی پرسپولیس دربارهٔ پرچم‌های تازهٔ دریایی آن روزگار آورده‌است که: «اینک دولت ایران یک پرچم دریایی به شرح زیر انتخاب کرده‌است: پرچم تجارت، سفید با نوارهای قرمز و سبز در بالا و پایین پرچم و نوار قرمزی در وسط. پرچم جنگ، با همان طرح و شیر زردرنگ ایستاده‌ای در وسط در حالی که شمشیری در یک پنجه و خورشیدی در پشت دارد. پرچم شاهی، شبیه پرچم جنگ به اضافهٔ تاج سلطنتی میان شیر و تیرک و زیر آن اسم شاه که اطراف آن را دو شاخهٔ غار و بلوط گرفته‌اند.» پرچم مشروطیت ایران در آغاز جنبش مشروطیت عده‌ای کوشیدند پرچم‌هایی سرخ‌رنگ را معمول کنند؛ ولی سرانجام اصل پنجم متمم قانون اساسی مشروطه پرچم سبز و سفید و سرخ و نشان شیر و خورشید را رسمی کرد. متن اصل پنجم متمم قانون اساسی مشروطیت (مصوب مهر ۱۲۸۶ ه‍.خ) چنین است: «الوانِ رسمیِ بیرقِ ایرانْ سبز و سفید و سرخ و علامتْ شیر و خورشید است.» در آغاز دوران مشروطه، پرچمی با زمینهٔ سفید و دو لبهٔ سبز و سرخ معمول گردید که به‌زودی کنار گذاشته شد. در «رسملی قاموسِ عثمانی» چاپ ۱۲۹۱ ه‍.خ (۱۳۳۰ ه‍.ق) دو پرچم دولتی و شهروندی از ایران ترسیم شده‌است که هر دو دارای دو لبهٔ سبز و سرخ در سه سوی پرچم (همهٔ جهت‌ها به جز میلهٔ پرچم) اند و تفاوت آنها در نشان شیر و خورشید است که فقط در پرچم دولتی دیده می‌شود. با توجه به مغایرت نحوهٔ قرارگیری رنگ‌ها با آنچه که در نظام‌نامهٔ بیرق‌های دولت علیّهٔ ایران به تاریخ ۳ رمضان ۱۳۲۸ ه‍.ق (۱۶ شهریور ۱۲۸۹ ه‍.خ)، مسلم است که پرچم‌های معرفی‌شده در رسملی قاموس عثمانی در زمان چاپ به‌روز نبوده‌اند. در نظام‌نامهٔ یادشده که به امضای نایب‌السلطنه (علیرضا خان عضدالملک) و وزیر جنگ رسید، ۵ پرچم با نام‌های «بیرق ملی»، «بیرق شعله‌ای مخصوص دکل‌های جهازات (کشتی‌های) جنگی»، «بیرق دولتی»، «بیرق نظامی و جنگی» و «بیرق سلطنتی» معین شدند. در چهار پرچم نخست، ترتیب رنگ‌ها که به صورت نوارهای افقی هم‌اندازه توصیف شده‌اند، سبز روشن (چمنی) در بالا، سفید در میانه و قرمز گلی در پایین تعیین گردید. پرچم شهروندی فاقد شیر و خورشید و پرچم دولتی دارای شیر و خورشید توصیف گشت. در پرچم نظامی ایران هم شیر و خورشید میان شاخه‌های زیتون و بلوط قرار گرفت و بر بالای خورشید تاج کیانی نهاده شد. پرچمی آبی‌رنگ نیز به عنوان بیرق سلطنتی (درفش شاهنشاهی) طراحی گشت. این درفش مربع‌شکل بود و در گوشهٔ بالا و سمت میله، مربعی با سه رنگ سبز و سفید و قرمز قرار داشت که ضلع‌هایش یک‌چهارم ضلع‌های پردهٔ درفش بودند. در میان زمینهٔ آبی نیز دایره‌ای سفیدرنگ قرار داشت که شیر و خورشید و تاج کیانی و دو شاخه‌برگ در آن جای می‌گرفت. درازای پرچم شعله‌ای کشتی‌های جنگی نیز ۸ برابر پهنای آن و دارای دو زبانه بود. نمونهٔ چنین پرچم‌هایی (به جز پرچم شعله‌ای کشتی‌های جنگی) در کتاب پرچم‌های جهان نشر «جامعهٔ جغرافیایی ملی» ایالات متحدهٔ آمریکا در سال ۱۹۱۷ م (دوران پادشاهی احمد شاه قاجار) منتشر شد. استانداردسازی پرچم‌های ایران در دورهٔ پادشاهی مشروطه پس از انقلاب مشروطه کوشش‌هایی در جهت استانداردسازی پرچم ایران صورت پذیرفت. استانداردسازی شیر و خورشید: در مقرره‌ای به تاریخ ۱۶ شهریور ۱۲۸۹ ه‍.خ جزئیات علامت شیر و خورشید شامل نحوهٔ رسم دم شیر (مانند حرف S ایتالیک)، محل و اندازهٔ شیر، شمشیر و خورشید توصیف شد. در انتهای مقالهٔ «شیر و خورشید: نشان رسمی دولت ایران» نوشتهٔ «ابراهیم مکلا» تصویرهای گوناگونی از نقوش شیر و خورشید گرد آورده شده‌اند. مطابق نوشته‌های زیر یکی از این تصویرها، این گونه می‌نماید که این تصویر متعلق به «دستورالعمل بیرقهای دولت علیه» باشد که به منظور استانداردسازی شکل پرچم وقت ایران تهیه شده‌است. تاریخ این آیین‌نامه مشخص نیست. برابر این دستورالعمل ترتیب سه رنگ پرچم مطابق وضعیت کنونی آن است، شیر و خورشید درشت ترسیم می‌گشته‌است به گونه‌ای که بر روی هر سه نوار سبز و سفید و سرخ جای می‌گرفته‌است، در زیر پای شیر هیچ چیزی ترسیم نمی‌شده‌است، شیر به صورت سه‌رخ نقاشی می‌شده‌است و چهره‌ای اریب درون خورشید کشیده می‌شده‌است. تناسب پهنا به درازای پرچم: در نظام‌نامهٔ ۱۲۸۹ ه‍.خ پهنای پرچم ۱۵۶ سانتی‌متر و درازای آن ۳۱۲ سانتی‌متر تعیین گردید. بدین ترتیب نسبت پهنا به درازا ۱ به ۲ بوده‌است. پرچم‌های ایران در کتاب‌های سدهٔ نوزدهم و آغاز سدهٔ بیستم چاپ‌شده در غرب افزون بر چند پرچم مشکوک بدون شیر و خورشید منسوب به ایران که از جدول‌های سدهٔ هجدهم میلادی گرفته شده‌اند و پیش‌تر دربارهٔ آنها توضیح داده شد، چند طرح گوناگون از پرچم شیروخورشیدنشان در کتاب‌ها و جدول‌های پرچم سده‌های نوزدهم و آغاز سدهٔ بیستم دیده می‌شود. ۱. پرچم شیروخورشیدنشان زمینه‌سفید: در کتاب دریا: داستان هیجان‌انگیز ماجراجویی، مخاطره و قهرمانی‌گری نوشتهٔ «فردریک ویمپِر» چاپ ۱۸۹۰ م در جدول پرچم‌های دریایی کشورها، پرچم دریایی ایران بدین شکل آمده‌است. ۲. پرچم شیروخورشیدنشان در زمینهٔ سفید و دارای باریکهٔ پیرامونی سبز: در جدول پرچم‌های کشورهای جهان جانسون چاپ ۱۸۶۸ م که در کتابخانهٔ کنگره با شمارهٔ بازفرآوری LC-DIG-pga-03872 نگهداری می‌شود تصویر یکی از سه پرچم ایران بدین گونه آمده‌است. دو پرچم دیگر همان پرچم‌های مشکوک منسوب به دورهٔ صفوی می‌باشند که فاقد شیر و خورشید اند. در جدول دیگری که متعلق به زمانی میان ۱۸۷۷ تا ۱۸۹۰ م است و در همان کتابخانه با شمارهٔ بازفرآوری LC-DIG-pga-07890 نگهداری می‌شود نیز تصویر پرچم ایران بدین گونه آمده‌است. ۳. پرچم شیروخورشیدنشان در زمینهٔ سفید و دارای لبه‌های سبز و سرخ: در کتاب پرچم‌های ملت‌های دریایی چاپ ۱۸۹۹ م از سوی «دپارتمان نیروی دریایی ایالات متحده» تصویر پرچم دریایی ایران بدین گونه آمده‌است. این پرچم شبیه پرچم کاخ شهرستانک در نقاشی مسعود غفاری می‌باشد. ۴. پرچمی با شیر و خورشید در میان دو شاخه‌برگ در زمینهٔ سفید و چهار لچکی سرخ در چهار گوشه: در کتاب پرچم‌ها: شرح تاریخ و طرز استفادهٔ آنها نوشتهٔ «اندرو مک‌جورج» چاپ ۱۸۸۱ م تصویر پرچم ایران بدین گونه آمده‌است. دورهٔ پهلوی با تغییر پادشاهی از قاجار به پهلوی، هیچ تغییر بنیادینی در پرچم ایران رخ نداد و اصل پنجم متمم قانون اساسی پادشاهی که پرچم ایران را شرح می‌داد تغییری نیافت. در زمان رضا شاه پهلوی شیر با چهرهٔ واقعی‌تری ترسیم می‌شد و دیگر خورشید به صورت زنانه ترسیم نمی‌گردید. در همین زمان واژه‌های مصطلح در زبان فارسی شامل دِرَفش (پارسی)، عَلَم و رایت (عربی) و بیرق (ترکی) با واژهٔ پرچم جایگزین شدند. این واژه به مرور زمان، به حکم اطلاق جزء بر کل، بر خود درفش نیز اطلاق شده و نخستین فرهنگستان ایران کاربرد آن را به همین معنی و به جای علم و بیرق تأیید کرده‌است. ویژگی‌های پرچم در دورهٔ پهلوی در مقرره‌ای به تاریخ ۱۳۳۶ شرح ویژگی‌های پرچم ایران چنین آمده‌است: «نقش شیر و خورشید به رنگ زرد طلایی در وسط پرچم روی قسمت سفید و به قسمی رسم می‌شود که سر شیر به طرف چوب پرچم و شمشیر به‌طور عمودی در دست شیر قرار گرفته و پای شیر به طرف رنگ قرمز باشد. در یک روی پرچم که سر شیر به طرف چپ بیننده است، شمشیر در دست راست شیر است و نگاه شیر متمایل به چپ و دم شیر به شکل حرف S ایتالیک [است] و یک خم به طرف بالا دارد. در روی دیگر پرچم عکس این وضع خواهد بود؛ یعنی شمشیر در دست چپ شیر است و نگاه شیر متمایل به راست و دم شیر وارونهٔ حرف S ایتالیک است و شیر و خورشید دو روی پرچم باید برهم منطبق باشد. زیر پای شیر از امتداد شمشیر تا نقطهٔ تقاطع عمود فرضی که از آخرین نقطهٔ دم شیر فرود آید متناسب با ابعاد تصویر، خط مستقیمی رسم می‌شود.» در مقرره‌ای دیگر به تاریخ ۲۵ بهمن ۱۳۳۷ شیر و خورشید به جای خط افقی بر روبانی تاخورده جای داده می‌شود. به گفتهٔ یحیی ذکاء در ۱۳۴۴ کمیسیونی در «مؤسسهٔ استاندارد و تحقیقات صنعتی ایران» تشکیل شد که برای پرچم ایران استانداردهایی را تدوین نماید. بار دیگر در این استاندارد، تکیه‌گاه شیر، یک خط (به جای روبان تاخورده) توصیف شد. سرانجام نیز در دههٔ ۱۳۵۰، طراحی مدرنی از شیر و خورشید رسمیت یافت و بر اسناد دولتی و پرچم‌ها نقش بست. در مقرره‌ای به تاریخ ۱۳۱۴ قطع (تناسب پهنا به درازای) پرچم‌های دولتی، ملی و نظامی بر زمین ۲ به ۳ و بر کشتی‌ها ۱ به ۳ تعیین گردید. در مقرره‌های دیگری به تاریخ ۱۴ دی و ۸ بهمن ۱۳۳۶ تناسب پهنا به درازای پرچم‌های ایران بر زمین و بر کشتی‌ها ۱ به ۱٫۷۵ (یا همان ۴ به ۷) تعیین شد که این تناسب در پرچم کنونی ایران نیز رعایت می‌شود. انواع پرچم در دورهٔ پهلوی در دورهٔ پهلوی نیز استفاده از سه نسخه از پرچم سه‌رنگ ایران (دولتی، شهروندی و نظامی) که خاستگاه آن به دورهٔ نیابت سلطنت عضدالملک بازمی‌گشت ادامه یافت: پرچم دولتی (کشوری): از سه رنگ برابر سبز و سفید و سرخ تشکیل می‌شد به نحوی که سبز در بالا، سفید در میان و سرخ در پایین قرار می‌گرفت. نشان شیر و خورشید در وسط پرچم و روی بخش سفید جای داشت. پرچم شهروندی (مدنی): از سه رنگ برابر سبز و سفید و سرخ تشکیل می‌شد به نحوی که سبز در بالا، سفید در میان و سرخ در پایین قرار می‌گرفت. این پرچم فاقد نشان شیر و خورشید بود و برای مدتی «پرچم ملی» خوانده می‌شد. ملی در این ترکیب ترجمهٔ نادرستی از واژهٔ سیویل بود بنابراین مورد اعتراض برخی از پژوهشگران همچون یحیی ذکاء قرار داشت. در مقرره‌های هیئت دولت منوچهر اقبال در سال‌های ۱۳۳۶ و ۱۳۳۷ از این پرچم بی‌نشان بدون به کار بردن صفت ملی یاد شده‌است. پرچم نظامی (جنگی): از سه رنگ برابر سبز و سفید و سرخ تشکیل می‌شد به نحوی که سبز در بالا، سفید در میان و سرخ در پایین قرار می‌گرفت. نشان آن به این صورت بود که یک تاج پهلوی در بالای شیر و خورشید نقش می‌بست و گرداگرد شیر و خورشید، یک شاخهٔ بلوط و یک شاخهٔ زیتون قرار داشت به‌طوری‌که از پایین به شکل پاپیون زده شروع و به سمت بالا باز می‌شد. در مقررهٔ هیئت دولت منوچهر اقبال به اشتباه سخن از برگِ خرما (پالم) رفته بود. یحیی ذکاء به این اشتباه اشاره کرده‌است. پرچم جمهوری اسلامی ایران در نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب، دولت موقت از پرچم شیروخورشیدنشان استفاده می‌کرد. برای نمونه در تصاویر دیدار یاسر عرفات با سران دولت موقت، پرچم شیروخورشیدنشان دیده می‌شود. همچنین تاج پهلوی از پرچم نظامی ایران که افزون بر شیر و خورشید دارای تاج و شاخه‌های زیتون و بلوط بود حذف شد. اندکی بعد، در ۱۰ اسفند ۱۳۵۷، سید روح‌الله خمینی خواستار برچیده شدن نشان شیر و خورشید شد. علی‌رغم این سخنرانی تا مدتی دولت موقت همچنان به استفاده از پرچم شیروخورشیدنشان ادامه داد ولی سرانجام این دولت مسابقه‌ای عمومی برای طراحی نشان جمهوری اسلامی برگزار کرد. اگرچه نشان کنونی جمهوری اسلامی اثر حمید ندیمی نیز به این مسابقه ارسال شد، ولی نشان دیگری اثر صادق تبریزی که خورشیدی با ۲۲ ستاره و ۸ مشت گره‌کرده بود، در تاریخ ۱۰ بهمن ۱۳۵۸ از سوی شورای انقلاب پذیرفته شد و با افزوده شدن الله اکبر در وسط آن بر روی پرچم ایران نقش بست. همچنین این نشان بر روی اسکناس‌های اول انقلاب چاپ شد. رسمیت این نشان چندان به درازا نکشید. نشان کنونی جمهوری اسلامی ایران در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۵۹ به تصویب شورای انقلاب و در ۱۹ اردیبهشت همان سال به تصویب سید روح‌الله خمینی رسید. پس از طراحی نشان، نوبت به طراحی کل پرچم رسید که مطابق قانون اساسی می‌بایست دارای الله اکبر می‌بود. این وظیفه نیز به حمید ندیمی سپرده شد. با وجود این تحولات، نشان شیر و خورشید تا سال ۱۳۵۹ بر روی برخی اسناد دولتی به کار می‌رفت که اعتراض سید روح‌الله خمینی را در ۶ تیر ۱۳۵۹ برانگیخت. وی در ۷ تیر همان سال برای تغییر نشان‌ها و آرم‌های شاهنشاهی مهلتی ۱۰ روزه تعیین کرد. پرچم کنونی جمهوری اسلامی ایران در ۱۵ تیر ۱۳۵۹ از سوی شورای انقلاب تصویب شد. طبق مصوبهٔ شورای انقلاب و تأیید رهبر وقت جمهوری اسلامی، می‌بایست نشان جمهوری اسلامی ایران به رنگ سبز می‌بود؛ اما ابوالحسن بنی‌صدر در ابلاغ مصوبهٔ شورا، این نظر را عوض کرد و رنگ آرم را قرمز تعیین نمود که در نهایت نیز همین رنگ اجرا و عمومی شد. در ۸ امرداد ۱۳۵۹، مشخصات فنی و ظاهری آن از سوی دولت وقت اعلام گردید. آخرین تغییری که در پرچم ایران پدید آمد، مربوط به الله اکبرهای آن بود که به علت این که برخی طراحی نخست را شبیه به حروف لاتین usa می‌پنداشتند از حمید ندیمی خواسته شد که آن را تغییر دهد و او نیز طراحی دیگری ارائه داد که تاکنون به کار می‌رود. این پرچم، بیانگر اسلامی بودن حکومت است. در اصل هجدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مصوب سال ۱۳۵۸ (۱۹۷۹ میلادی) در مورد پرچم رسمی کشور آمده‌است که فهرست پرچم‌های تاریخی ویژگی‌های پرچم رسمی ایران هر یک از ویژگی‌های پرچم نشانگر یکی از ارزش‌هایی است که انقلاب اسلامی ایران، مبتنی بر آن‌ها به پیروزی رسیده‌است. شورای انقلاب، در ۱۵ تیر ۱۳۵۹ با ابلاغ ویژگی‌های کلی پرچم، اعلام کرد که مشخصات هندسی و فنی پرچم با رعایت استانداردهای ابلاغی مؤسسهٔ استاندارد و تحقیقات صنعتی ایران باشد. این مؤسسه در ۱۳۹۵ به «سازمان ملی استاندارد ایران» تحول یافت. نخستین استاندارد پرچم در ۱۳۵۹ تدوین شد که دو بار در سال‌های ۱۳۸۳ و ۱۳۹۵ بازنگریسته شد. در نهایت ویژگی‌های فعلی پرچم رسمی کشور، ابلاغی از سوی سازمان ملی استاندارد ایران، به شکل زیر می‌باشد (ابلاغی ۱۳۵۹، بازنگریستهٔ ۱۳۸۳ و ۱۳۹۵): پرچم به ترتیب عمودی از سه رنگ مساوی سبز، سفید و سرخ تشکیل شده‌است. علامت مخصوص جمهوری اسلامی ایران، به رنگ سرخ در وسط پرچم قرار می‌گیرد. شعار اللّه اکبر، به نشانهٔ ۲۲ بهمن (روز بیست و دوم از ماه یازدهم سال هجری شمسی)، یازده بار به صورت نواره در مرز رنگ سبز با رنگ سفید و یازده بار به صورت نواره در مرز رنگ سرخ با رنگ سفید (در مجموع ۲۲ بار) و به خطّ بنّایی (یعنی همان خطی که شعار اللّه اکبر بر بالای مناره‌های مساجد با آن نوشته می‌شود) تکرار می‌گردد. حرف الف «الله اکبر» در نوارهٔ بالا در زیر کلمه و در نوارهٔ پایین در بالای کلمه به‌طور افقی و در مرز رنگ سفید با سرخ و سبز قرار می‌گیرد. لابه‌لای حروف الله اکبرهای فوقانی، به رنگ سبز، و الله اکبرهای تحتانی، به رنگ سرخ پر می‌شود. نسبت طول به عرض پرچم، هفت به چهار است. میلهٔ پرچم، به رنگ اکلیل نقره و قطر آن دو تا چهار سانتی‌متر و درازای آن، سه برابر عرض پرچم می‌باشد. در بالای میله و بلافاصله بعد از پرچم، یک قبّه (گوی) قرار داده می‌شود که نسبت قطرِ گوی به قطرِ میله، برابر سه به دو می‌باشد. طناب مورد استفاده برای پرچم، باید از جنس نایلون و حداقل قطر یک سانتی‌متر باشد. اگر پرچم در میدان‌ها نصب شود، اندازهٔ میله نسبت به اندازهٔ میدان متغیر است. نشان الله سرخ رنگ که در مرکز پرچم جمهوری اسلامی ایران درج می‌گردد، عبارت لا اله الا الله می‌باشد. در آخرین اصلاح استاندارد پرچم ایران آمده‌است که رنگ‌ها، علامت مخصوص و شعار الله اکبر با تمام مشخصات آن باید در هر دو روی پارچهٔ پرچم مشخص شود؛ ولی در صورت یک‌لایه بودن پرچم، برعکس بودن نوشته‌ها در طرف دیگر پرچم مانعی ندارد. مشخص نشده‌است که روی پرچم آن سویی است که میله در سمت چپ آن قرار می‌گیرد یا آن سویی که میله در سمت راست آن جای دارد. برخی از ویژگی‌های فنی پرچم پارچهٔ پرچم باید سادهٔ تاری و پودی و از جنس نخ پنبه‌ایِ خالصِ سفید و مرسریزه شده یا ترکیبی از پنبه، پلی استر، ویسکوز - پلی استر (با نسبت ۳۵–۶۵ درصد) بافته شود. پارچهٔ پرچم را می‌توان از ابریشم یا پشم نیز بافت ولی نباید از ویسکوز خالص بافته شود. همهٔ پرچم‌ها به جز پرچم‌های رومیزی و تشریفاتی باید یک لایه باشند. تمامی پرچم‌ها باید یک تکه باشند، به استثنای پرچم‌هایی که طولی بیش از ۱٫۴ متر دارند؛ که در این صورت نیز درز نباید روی نشان رسمی و نوشته قرار گیرد. احترام به پرچم در سال ۱۳۱۶ مقررهٔ خاصی تصویب شد که تمام مردم را موظف به ادای احترام به پرچم رسمی کشور می‌کرد؛ مثلاً تصریح می‌کرد که اگر فردی به هشت قدمی پرچم برسد، باید با احترام حرکت کند و سپس به صورت صاف بایستد و با برداشتن کلاه، به پرچم ادای احترام کند؛ ویا افرادی که لباس رسمی به تن دارند، سلام نظامی دهند. ویا اگر پرچم از مقابل فرد نشسته‌ای حرکت داده می‌شود، آن فرد باید به احترام پرچم بایستد. این مقرره هنوز هم وجود دارد و معتبر است. مقررات خاص دیگری برای احترام به پرچم و حفظ شدن آن در کشور وجود دارند: در کلیه مصاحبه‌های تصویری مقامات، در داخل یا خارج از کشور، باید پرچم رسمی ایران وجود داشته و در معرض دید باشد. پرچم با بهترین کیفیت و در مناسب‌ترین مکان کلیه ادارات و مؤسسات نصب شود. در مراسم صبحگاهی مدارس، پرچم به اهتزاز درآید. در کلیه مراسم مشهور، مثل ۲۲ بهمن، پرچم در مکان‌های مناسب نصب شود. شکل پرچم و سرود ملی به دانش آموزان آموزش داده شود. نیمه‌افراشتن پرچم در سال ۱۳۶۹، معاون اول رئیس‌جمهور دستور داد که در هفتهٔ عزای عمومی که به مناسب اولین سالگرد ارتحال روح‌الله موسوی خمینی، بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران، برگزار شده بود، پرچم رسمی کشور به صورت نیمه‌افراشته در آید. بعدها، طبق دستور معاون اول رئیس‌جمهور، نظر به این که پرچم ایران، متضمن عبارت «اللّه» و «لا اله الّا اللّه» و «اللّه اکبر» است؛ و با توجه به قداست کلمهٔ الله هیچ‌کس حق نیمه‌افراشتن پرچم رسمی کشور را در ایام سوگواری و عزاداری ندارد. طبق این بخشنامه، در سوگواری‌ها می‌توان پرچم سیاه در کنار پرچم رسمی کشور به اهتزاز درآورد. در عمل چندان به چنین بخشنامه‌ای توجه نشد و گهگاه در سوگواری‌ها پرچم به صورت نیمه‌افراشته درمی‌آمد. برای نمونه در مراسم پارالمپیک ۲۰۱۶ ریودوژانیرو، در پی مرگ دلخراش بهمن گلبارنژاد دوچرخه‌سوار ایرانی، پرچم ایران نیمه‌افراشته گردید و رسماً هم در ۶ بهمن ۱۳۹۵، طی بخشنامهٔ معاون اول رئیس‌جمهور، ممنوعیت نیمه‌افراشتن پرچم ایران لغو شد. جستارهای وابسته ایران درفش کاویانی شیر و خورشید سرود ملی ایران سرود شاهنشاهی ایران سرود پرچم شیر و خورشید ایران فهرست پرچم‌های مردمان ایرانی‌تبار فهرست پرچم‌های ایرانی یادداشت پانویس منابع پرچم جمهوری اسلامی ایران مؤسسه استاندارد و تحقیقات صنعتی ایران، اسفند ماه ۱۳۷۱ پیوند به بیرون استاندارد ملی پرچم ایران ایران پرچم‌های ایران تاریخ ایران فرهنگ در ایران نمادهای ملی ایران
4255
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%A7%D9%87%DB%8C%D8%AF
ناهید
ناهید [Nāhid] یا اَرِدْویسورَ اَناهیتا [ardwisarā Anāhitā]، برگرفته از نام «اَناهید» [Anāhid] در پارسی میانه و «اَناهیتا» [An-āhita] در پارسی باستان است. این نام از پیشوند منفی «-a» (اَ-) و واژهٔ اوستایی «-āhita»(آهیته)، (یعنی «آلوده») ساخته شده است و یعنی «نالوده» (نا آلوده)، «بی‌آلایش»، و «پاک».«اَ» نفی بنا به قاعدهٔ دستور زبانی اوستایی، چون به کلمه آهیته پیوسته مابین آنها نون وقایه فاصله شده است. ناهید همان آناهیتا و الهه واراهی در هند است ایزدبانوی آبها اَناهیتا، در فرهنگ ایران باستان، ایزد آبان (آب‌ها) است که استراب (یعنی «ستارهٔ آب‌ها») نیز نامیده می‌شده است. سیاره «ناهید»، نام دیگر سیاره زهره (ونوس) در سامانهٔ خورشیدی است. جایگاه آن در دانش هیئت، گسترهٔ (اقلیم) پنجم در آسمان سیُم است. آن را «ستارهٔ خنیاگر» نیز می‌نامند. چند نمونه از سروده‌هایی که نام ناهید در آن‌ها آورده شده است: نام دخترانه نام‌های «ناهید»، «اَناهید» و «آناهیتا»، در میان ایرانیان، برای دختران گذاشته می‌شوند. پانویس اسطوره‌شناسی ایرانی ایزدان مزدیسنا ایزدان هندواروپایی نام‌های زنان ایران
4256
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%AF%D8%AF%20%D8%AD%D8%B3%D8%A7%D8%A8%DB%8C
عدد حسابی
اعداد حسابی همان اعداد طبیعی در دستگاه اعداد عربی هستند که صفر هم به آنها اضافه شده‌است. به اعداد حسابی اعداد صحیح نامنفی هم گفته می‌شود. مجموعه اعداد طبیعی {... ، ۴، ۳ ،۲ ،۱} است. در این مجموعه عدد صفر وجود ندارد و با اضافه کردن آن، مجموعه اعداد حسابی {... ،۳ ،۲ ،۱ ،۰} به وجود می‌آید؛ و به صورت W که میان آن یک ممیز می‌باشد نشان داده می‌شود. در حقیقت W حرف اول کلمه انگلیسی Whole به معنی کامل است تمامی مجموعه‌هایی که از این نوع اعداد درست شده را با I نشان می‌دهند. جستارهای وابسته منابع کتاب ریاضی سال دوم دبیرستان دوره اول اعداد صحیح اعداد کاردینال اعداد گویا صفحه‌های ابهام‌زدایی نظریه اعداد
4259
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%AF%D9%88%DB%8C%D9%86%20%D9%87%D8%A7%D8%A8%D9%84
ادوین هابل
ادوین پاول هابل اخترشناس آمریکایی (۱۸۸۹–۱۹۵۳) کسی بود که ثابت کرد برخی از سحابی‌های بیضی شکلی که در آسمان دیده می‌شوند، کهکشان‌هایی هستند که در فاصله‌ای بسیار دور از کهکشان ما قرار دارند. هابل در سال ۱۹۵۳ بر اثر حمله قلبی درگذشت و همسرش به دلایلی که همچنان در هاله‌ای از ابهام مانده از برگزاری مراسم تشییع جنازه او خودداری کرد و به کسی هم نگفت که بر سر جنازه هابل چه آورد. زندگی‌نامه ادوین پاول هابل در سال ۱۸۸۹ در مارشفیلد واقع در ایالت میسوری آمریکا متولد شد. هابل در آکسفورد در رشته حقوق تحصیل کرد. او به قانون مدنی بریتانیا علاقه‌مند بود زیرا خانواده‌اش سال‌ها پیش از انگلیس به آمریکا مهاجرت کرده بودند. او سه سال را در آکسفورد گذراند. هابل در سال ۱۹۱۳ در لوئیزویل واقع در ایالت کنتاکی دفتر وکالت گشود. پس از مدت کوتاهی دریافت که نمی‌تواند وکیل باشد و به دانشگاه شیکاگو بازگشت. آنجا برای بار دیگر تحصیل در رشته ستاره‌شناسی را آغاز کرد. او کسی است که اولین طبقه‌بندی را از شکل کهکشان‌ها ارائه کرد. طبقه‌بندی او تا مدت‌ها توسط اخترشناسان مورد استفاده بود. ادوین هابل برای اولین بار رابطه‌ای میان سرعت و فاصلهٔ کهکشان‌ها بدست آورد که می‌توانست مقیاسی از عالم را نتیجه دهد. ادوین هابل با ابزار و وسائل موجود در رصدخانه دانشگاه به آسمان شب نگاه می‌کرد. تحقیقات او این پرسش اصلی که ستاره‌شناسان پاسخی برای آن نداشتند را نیز در بر می‌گرفت: سحاب چیست؟ آن طور که هابل توضیح می‌دهد سحاب یک واژه تخصصی در علم ستاره‌شناسی است که قرن‌ها قدمت دارد. سحاب نامی بود که به مناطق دائماً ابری در خارج از منظومه شمسی گفته می‌شد. برخی ستاره‌شناسان تصور می‌کردند سحاب‌ها بخشی از کهکشان راه شیری هستند برخی دیگر می‌گفتند سحاب‌ها جهان‌های جزیره مانندی در مناطقی دوردست در فضا هستند. هابل در تحقیق علمی خود گفت: این مسئله تنها از طریق ابزار قوی‌تری قابل بررسی است که هنوز اختراع نشده‌است. در سال ۱۹۱۷ که ایالات متحده درگیر جنگ جهانی اول در اروپا بود. ادوین هابل به ارتش آمریکا پیوست و در فرانسه خدمت کرد. پیش از این، ستاره‌شناسی به نام جرج الری هیل شغلی را در رصدخانه مونت ویلسون در کالیفرنیای جنوبی به هابل پیشنهاد کرده بود. هنگامی که هابل پس از جنگ جهانی اول به آمریکا بازگشت، پیشنهاد هیل را پذیرفت. او در آن زمان سی ساله بود و در آستانه شروع کاری بود که برای وی شهرتی جهانی را به همراه می‌آورد. در مونت ویلسون هابل در اولین رصد خود از تلسکوپی استفاده کرد که آینه‌ای با قطر ۱۵۲ سانتی‌متر داشت. او سوژه‌هایی را در درون کهکشان زمین مشاهده کرد و دربارهٔ سحابی‌ها به کشف مهمی نائل شد. هابل گفت نوری که از سحاب‌ها می‌تابد در واقع از ستارگان نزدیک آن‌ها ناشی می‌شود. به گفته هابل سحاب ابری از اتم و غبار است. سحاب‌ها مانند ستاره‌ها آنقدر گرم نیستند که بتوانند نور بتابانند. کمی بعد هابل کار با یک تلسکوپ بزرگ‌تر و قوی‌تر را در مونت ویلسون آغاز کرد که آینه‌اش دویست و پنجاه سانتی‌متر قطر داشت. این قوی‌ترین تلسکوپ جهان برای مدت ۲۵ سال بود و قدرتی را که هابل برای کشفیاتش به آن نیاز داشت دارا بود. از سال ۱۹۲۲ ادوین هابل نقاط دورتری را مورد مطالعه قرار داد. اولین کشف بزرگ او زمانی بود که یک ستاره متغیر را مشاهده کرد. ستاره‌های متغیر ستاره‌هایی هستند که روشنایی آن‌ها در دوره‌های زمانی مشخص تغییر می‌کند. هنریتا لیویت ستاره‌شناسی در کالج هاروارد، ثابت کرد که این دوره‌های زمانی می‌تواند برای اندازه‌گیری فاصله یک ستاره تا زمین مورد استفاده قرار گیرد. کشف هابل به مناقشات طولانی پایان داد. هابل ثابت کرد که نظریه قرارگیری سحاب در درون کهکشان راه شیری اشتباه است. او همچنین ثابت کرد که سحاب‌ها خود کهکشان هستند. ستاره‌شناسان اکنون باور دارند که کهکشان‌های دور دست به واقع وجود دارند. هابل سپس به کاوش بیشتر دربارهٔ جزئیات کهکشان‌ها، شکل و روشنایی آن‌ها پرداخت. تا سال ۱۹۲۵ آنقدر آزمایش و مطالعه کرده بود که توانست بگوید جهان از کهکشان‌هایی با شکل‌ها و اندازه‌های مختلف تشکیل شده‌است. به گفته هابل، همان‌طور که ستاره‌ها با یکدیگر فرق دارند، کهکشان‌ها هم متفاوت هستند، برخی کهکشان‌ها مثل راه شیری و آندرومدا، مارپیچ هستند و برخی دیگر به توپ بیسبال یا تخم مرغ شباهت دارند. شماری دیگر هم شکل خاصی ندارند. هابل ساختاری را برای توصیف کهکشان‌ها از طریق شکل پیشنهاد کرد که امروزه نیز همچنان مورد استفاده است. او همچنین نشان داد که کهکشان‌ها از نظر ذرات درخشانی که دارند به هم شبیه هستند. به گفته هابل تمامی کهکشان‌ها به هم مرتبط هستند همان‌طور که اعضای یک خانواده به هم ارتباط دارند. در اواخر دهه ۱۹۲۰ هابل حرکت کهکشان‌ها در فضا را مورد مطالعه قرار داد. در نهایت تحقیقات او منجر به کشف انبساط جهان، مهم‌ترین کشف نجومی قرن بیستم شد. البته پیش از آن وی.ام. سیلفر مطالعاتی را دربارهٔ حرکت کهکشان‌ها انجام داده بود. هابل یافته‌های خود مبنی بر انبساط کیهان را در سال ۱۹۲۹ انتشار داد. او کشف کرد که کهکشان‌ها با سرعتی بین ۳۰۰ تا ۱۸۰۰ کیلومتر در ثانیه از زمین دور می‌شوند. هابل به اهمیت یافته‌های سیلفر پی برد. او طرحی را برای اندازه‌گیری فاصله و سرعت کهکشان‌های مختلف در نظر گرفت و با کمک دستیارش حرکت کهکشان‌ها را اندازه‌گیری کرد. مطالعه روی چهل و شش کهکشان به هابل نشان داد که کهکشان‌ها در حال حرکت و دور شدن از زمین هستند و سرعت حرکت آن‌ها به‌طور مستقیم به فاصله آن کهکشان از زمین مرتبط است. هابل کشف کرد که هرقدر کهکشانی از زمین دورتر باشد سرعتش بیشتر است. این قانون علمی «قانون هابل» نامیده می‌شود. کشف هابل تغییر عمده‌ای را در درک ما از هستی به وجود آورد. جهان از زمان پیدایش تاکنون دستخوش تغییر و دگرگونی بوده‌است و به گفته هابل این مسئله به این معنی است که همه چیز احتمالاً با یک انفجار عظیم آغاز شده‌است. از این انفجار اغلب با نام «بیگ‌بنگ» یاد می‌شود. کار هابل با این کشف پایان نیافت. او به مطالعه روی کهکشان‌ها ادامه داد و ستاره‌شناس‌هایی از سراسر جهان با او کار کردند. ادوین هابل در میانه جنگ جهانی دوم رصدخانه مونت ویلسون را ترک کرد. او برای وزارت جنگ ایالات متحده کار و تحقیق می‌کرد. پس از آن اغلب اوقاتش را برای طراحی تلسکوپی بزرگ‌تر و جدیدتر در کالیفرنیای جنوبی صرف کرد. تلسکوپی که در ۱۹۴۹ تکمیل گردید و به یاد جرج الری هیل، به نام این ستاره‌شناس معروف نامگذاری شد. ادوین هابل نخستین کسی بود که از تلسکوپ هیل استفاده کرد. او در سال ۱۹۵۳ هنگامی که آماده می‌شد تا برای چهار شب با این تلسکوپ به آسمان نگاه کند، از دنیا رفت. آثار عمیق هابل بر کیهان‌شناسی رصدی غیرقابل انکار است. همانگونه که نیکولاس کپرنیک در شناخت منظومه شمسی و ویلیام هرشل در شناخت کهکشان راه شیری تأثیر گذاشتند، ادوین هابل بر شناخت ما از عالم تأثیر گذاشت. هابل با مشاهدات خود عنوان کرد که بسیاری از اجرام سحابی گونی که مشاهده می‌شوند، اجرامی هستند که بسیار بزرگ‌تر از اجرام داخل کهکشان راه شیری‌اند. او این اجرام را «جهان‌های جزیره‌ای» نامیده بود. در سال ۱۹۳۲ او موفق شد تا یک خوشهٔ کروی را در خارج از راه شیری و در ام۳۱ کشف کند و ثابت کرد که‌ام۳۱ کهکشانی مثل کهکشان ماست. ادامهٔ پژوهش‌های هابل منجر به گشودن دریچه‌هایی جدید به کیهان‌شناسی شد: انبساط عالم، سن عالم، مهبانگ و چیزهای دیگر. هابل از طریق مشاهدات خود و بررسی انتقال به سرخ کهکشان‌ها و مقایسهٔ آن‌ها با یکدیگر به این نتیجه رسید که کهکشان‌های دورتر با سرعت بیشتری در حال دور شدن هستند. این نتیجه را امروز به عنوان «قانون هابل» می‌شناسیم. به پاس خدمات و تلاش‌های علمی ادوین هابل در اخترشناسی و خصوصاً کیهان‌شناسی، ۳۰ سال بعد از مرگش، اولین تلسکوپ فضایی تاریخ را به یاد او «هابل» نامیدند. افتخارات جوایز مدال بروس در ۱۹۳۸ مدال فرانکلین در ۱۹۳۹ مدال طلائی انجمن سلطنتی اختر شناسان در ۱۹۴۰ جایزه مریت به خاطر مشارکت‌های بی‌نظیر در بالستیک در ۱۹۴۶. به افتخار وی نام‌گذاری شده‌اند سیارک هابل ۲۰۶۹ دهانه هابل در ماه تلسکوپ فضایی هابل منابع Wikipedia contributors, "Edwin Hubble," Wikipedia, The Free Encyclopedia, http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Edwin_Hubble&oldid=197071494 اخترشناسان اهل ایالات متحده آمریکا اخترفیزیک‌شناسان اهل ایالات متحده آمریکا ادوین هابل اعضای فرهنگستان ملی دانش آمریکا افسران ارتش ایالات متحده آمریکا اهالی سان مارینو، کالیفرنیا اهالی شهرستان وبستر، میزوری اهالی مارشفیلد، میزوری اهالی وئاتون، ایلینوی بازیکنان بسکتبال مرد اهل ایالات متحده آمریکا پرسنل ارتش آمریکا در جنگ جهانی دوم پرسنل ارتش ایالات متحده در جنگ جهانی اول تلسکوپ فضایی هابل دانشوران رودس اهل ایالات متحده آمریکا دانش‌آموختگان دانشگاه شیکاگو هابل، ادوین درگذشتگان به علت سکته دریافت‌کنندگان مدال طلائی انجمن سلطنتی اختر شناسان دریافت‌کننده مدال دلیری نیروهای نظامی ایالات متحده آمریکا هابل، ادوین ستاره‌شناسان سده ۲۰ (میلادی) سردبیران ژورنال اخترفیزیکی فیزیک‌دانان اهل ایالات متحده آمریکا کاشفان سیارک کیهان شناسان کیهان‌شناسان اهل ایالات متحده آمریکا مرگ و میر ناشی از بیماری‌های قلب و عروق در کالیفرنیا ندانم‌گرایان اهل ایالات متحده آمریکا نظامیان اهل میسوری نظامیان ایالات متحده آمریکا در جنگ جهانی اول نظامیان ایالات متحده آمریکا در جنگ جهانی دوم
4269
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%AF%D8%AF%20%D8%B5%D8%AD%DB%8C%D8%AD
عدد صحیح
عدد صحیح یا شماره‌ی درست، شماره‌ای است ...که می‌تواند بدون جزء کسری نماد نوشته شود. برای نمونه، ۲۷۷۷۷۷۷۸۳۹۹۳۲۱، ۴، ۰، و ۴− عدد صحیح هستند، در حالی که ۹٫۷۵، و عدد صحیح نیستند؛ مجموعه اعداد صحیح از صفر (۰)، اعداد طبیعی مثبت (۱، ۲، ۳، ...)، که همچنین اعداد شمارشی نیز گفته می‌شوند، و وارون جمعیشان (اعداد صحیح منفی، یعنی، ۱−، ۲−، ۳−، ...) تشکیل شده‌است. این مجموعه شامل اعداد مثبت و صفر و اعداد منفی است. در ریاضیات، معمولاً این مجموعه را با Z یا (یونی کد U+2124 ℤ) (ابتدای کلمهٔ آلمانی Zahlen ( به معنی اعداد) نشان می‌دهند. . همانند مجموعهٔ اعداد طبیعی، مجموعهٔ اعداد صحیح نیز یک مجموعهٔ نامتناهی‌ست. شاخه‌ای از ریاضیات که به مطالعهٔ اعداد صحیح می‌پردازد، نظریهٔ اعداد نام دارد. در واقع می‌توان گفت اعداد طبیعی و حسابی زیر مجموعه اعداد صحیح هستند؛ و اعداد. صحیح هم زیر مجموعه اعداد گویا هستند. خواص جبری همانند اعداد طبیعی، نیز نسبت به دو عمل جمع و ضرب بسته‌است. این بدان معناست که حاصل جمع و حاصل ضرب دو عدد صحیح، خود، یک عدد صحیح است. برخلاف مجموعهٔ اعداد طبیعی، از آنجا که اعداد صحیح منفی، و به ویژه، عدد صفر هم به تعلق دارند، این مجموعه، نسبت به عمل تفریق نیز بسته‌است. اما تحت عمل تقسیم بسته نیست، زیرا خارج قسمت تقسیم دو عدد صحیح، لزوماً عددی صحیح نخواهد بود و به کسرهایی که از تقسیم دو عدد صحیح حاصل آمده باشد، اعداد گویا گفته می‌شود. برخی از خواصّ اساسی مربوط به عملیّات جمع و ضرب در جدول زیر گنجانیده شده‌است (در اینجا b ,a، و c اعداد صحیح دل‌خواه هستند): مطابق جدول بالا، خواصّ بسته بودن، شرکت‌پذیری و جابه‌جایی (یا تعویض‌پذیری) نسبت به هر دو عمل ضرب و جمع، وجود عضو همانی (واحد، یا یکّه) نسبت به جمع و ضرب، وجود عضو معکوس فقط نسبت به عمل جمع، و خاصیّت توزیع‌پذیری ضرب نسبت به جمع از اهمیت برخوردارند. در مبحث جبر مجرد، پنج خاصیّت اوّل در مورد جمع، نشان می‌دهد که مجموعهٔ به همراه عمل جمع یک گروه آبلی است. امّا، از آن جا که نسبت به ضرب عضو وارون (یا معکوس) ندارد، مجموعهٔ اعداد صحیح، به همراه عمل ضرب، گروه نمی‌سازد. مجموعهٔ ویژگی‌های ذکر شده حاکی از این است که faq به همراه عملیّات ضرب و جمع، یک حلقه است. امّا به دلیل نداشتن وارون ضربی، میدان نیست. مجموعهٔ اعداد گویا را باید کوچک‌ترین میدانی دانست که اعداد صحیح را در بر می‌گیرد. اگرچه تقسیم معمولی در اعداد صحیح تعریف شده نیست، خاصیّت مهمّی در مورد تقسیم وجود دارد که به الگوریتم تقسیم مشهور است؛ یعنی به ازاء هر دو عدد صحیح و دل‌خواه a و b) b مخالف صفر)، q و r منحصر به فردی متعلق به مجموعهٔ اعداد صحیح وجود دارد، به طوری که: a = q × b + r که در این‌جا، q خارج قسمت و r باقی‌مانده تقسیم a بر b است. این کار اساس الگوریتم اقلیدس برای محاسبهٔ بزرگ‌ترین مقسوم علیه مشترک را تشکیل می‌دهد. همچنین در جبر مجرد، بر اساس خواصی که در بالا ذکر شد، یک دامنه اقلیدسی است و در نتیجه دامنه ایده‌آل اصلی می‌باشد و هر عدد طبیعی بزرگ‌تر از یک را می‌توان به‌طور یکتا به حاصل‌ضرب اعداد اوّل تجزیه کرد (قضیه اساسی علم حساب). کاردینال کاردینال (تعداد از اعضای مجموعه) مجموعهٔ ، برابر الف-صفر است. این یعنی که تعداد اعضای این مجموعه با تعداد اعضای مجموعه‌های ، و برابر است. جستارهای وابسته ۰٫۹۹۹‎…‎ توابع جزء صحیح و سقف فهرست نمادهای ریاضی اعداد گویا منابع اریک تمپل بل، ریاضی‌دانان نامی. New York: Simon & Schuster, 1986. (Hardcover; )/(Paperback; ) Herstein, I.N. , Topics in Algebra, Wiley; 2 edition (۲۰ ژوئن ۱۹۷۵), . ساندرز مک لین، and Garrett Birkhoff; Algebra, American Mathematical Society; 3rd edition (1999). . Mathworld اعداد صحیح ریاضیات مقدماتی نظریه حلقه‌ها نظریه عدد مقدماتی نظریه جبری اعداد
4274
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%A7%D8%B5%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86
ناصریان
واژه ناصریان یا نصارا از کلمه عبری נצר نَصَرَ به معنای "نگه داشتن" و "حفظ کردن" گرفته شده و برای تشخیص فرقه‌ای از قوم یهود استفاده می شده که اعتقاد داشتند عیسی، مسیحا بوده است. وقتی این فرقه به جهان غیر یهودی منشعب شد و با اقوام و نژادهای دیگر پیوند گرفت، با عنوان آئین مسیحی شناخته شد. ناصریان عموماً به عنوان مسیحیانی شناخته شده اند که ادعا می کنند تحت رهبری یعقوب عادل(یکی از شاگردان عیسی) بوده‌اند. در انجیل متی اصطلاح ناصری برای عیسی ناصری به کار رفته است. اشاره به فرقه نَصارا (به صورت جمع) برای اولین بار در عهد جدید توسط ترتلس انجام می‌گیرد. پس از ترتلس این نام تا حدود قرن چهارم به کار نمی‌رود. نظر محققان بر اساس منابع موجود اکثر محققان الهیات مسیحی، در قرن بیستم بر اساس ارجاعات مکرر کلیساهای اولیه متوجه انجیلی شده‌اند که برای ناصریان رسمیت داشته است. آنان معتقدندانجیل ناصریان را با وجود همه شباهت ها به عنوان انجیلی متفاوت از انجیل عبرانیان و انجیل ابیونی ها باید دانست. انجیل ناصریان یک انجیل مفقود است و نسخه کامل آن در دسترس نیست. قسمت‌هایی به صورت اشارات و نقل قول‌هایی باقی مانده که توسط شنیملچر(Schneemelcher) در کتاب آپوکرفای عهد جدید در ۳۶ آیه بازسازی شده است. همهٔ آنچه که از اصل متن این انجیل باقی مانده عدد گذاری‌ها، نقل قول‌ها و تفسیرهایی از چند پدر کلیسایی هگسیپوس (Hegesippus)، اوریجن(Origen)، یوسیبوس(Eusebius) و جروم(Jerome)بوده است. ناصریان و قرآن قرآن از عیسی با نامی که نظیر «نصاری» باشد ـ همچنان که انجیلها آورده اندـ یا نامی که عیسی را به شهر خاصی مرتبط سازد، هرگز یاد نکرده است. به احتمال زیاد ارتباطی بین واژه «نصرانی» که مکرر قرآن از آن برای اشاره به مسیحیان استفاده می کند با «فرقه ناصریان» وجود دارد. منابع اصطلاحات مسیحی دوران آغازین مسیحیت و یهودیت کلمه‌ها و عبارت‌های عهد جدید ناصره
4275
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87%20%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%20%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C%20%D9%88%D8%A7%D8%AD%D8%AF%20%D9%84%D8%A7%D9%87%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D9%86
دانشگاه آزاد اسلامی واحد لاهیجان
دانشگاه آزاد اسلامی واحد لاهیجان بزرگ‌ترین واحد دانشگاهی استان گیلان پس از دانشگاه گیلان است که در فضایی بزرگ شامل چندین دانشکده بنا شده است. این دانشگاه، ۲۰ رشته در مقطع دکتری، ۶۰ رشته در مقطع کارشناسی ارشد، ۷۰ رشته کارشناسی و ۱۵ رشته کاردانی در گروه‌های فنی و مهندسی، علوم پایه، علوم انسانی و منابع طبیعی، کشاورزی و سیستم آموزش معلمان دارد. دانشکده هنرهای زیبا شامل دو مجتمع هنر و معماری می‌شود که رشته‌های گرافیک، عکاسی، نقاشی، هنرهای تجسمی و موسیقی را در بر می‌گیرد. دانشکده پزشکی و علوم آزمایشگاهی رشته‌های پرستاری، مامایی، آزمایشگاه و میکروبیولوژی را شامل می‌شود. دانشکده فنی مهندسی، علوم انسانی و علوم پایه از دیگر دانشکده‌های دانشگاه آزاد لاهیجان هستند که هر یک ساختمان و امکانات اختصاصی خود را دارند. این دانشگاه خوابگاهی دارد که روبه‌روی مجتمع بنا شده است. طبق آخرین آمار ارائه‌شده از آغاز به کار تا کنون تعداد ۱۶۰۰۰ دانشجوی پسر و دختر از این دانشگاه در رشته‌های مختلف دانش‌آموخته شده‌اند. تعداد دانشجویان کنونی این دانشگاه ۱۸۰ نفر در مقطع کارشناسی ارشد، ۶۱۷۴ نفر در مقطع کارشناسی، ۵۸۱ نفر در مقطع کارشناسی ناپیوسته و ۲۰۷۴ نفر در مقطع کاردانی بوده‌است. این دانشگاه در دی ماه سال ۹۰ عنوان واحد برتر دانشجویی منطقه ۱۷ را کسب کرد. تاریخچه دانشگاه آزاد اسلامی واحد لاهیجان در مهر ماه سال ۱۳۶۷ آغاز به کار نمود. فکر اولیه تأسیس این دانشگاه، از چند نفر از استادان دانشکده علوم دانشگاه تهران از جمله آقای میرمظفر معصومی بود که به عنوان اولین رئیس دانشگاه نیز منصوب گردید. به دلیل سابقه مرکزیت لاهیجان این مؤسسه نوبنیاد خدمات‌رسانی علوم منطقه شرق گیلان را عهده‌دار شد و به همین منظور در آغاز فعالیت آموزشی، برنامه آن به صورت تمام‌وقت تدوین گردید. فعالیت این واحد دانشگاهی که در ابتدا «دانشگاه آزاد اسلامی واحد شرق گیلان» نام‌گذاری شده بود، با جذب ۵۲۵ نفر دانشجو در رشته‌های کارشناسی ریاضی کاربردی، مهندسی منابع طبیعی (شیلات)، زیست‌شناسی (میکروبیولوژی)، کاردانی ریاضی، علوم تجربی و آموزش ابتدایی آغاز شد. مرکز این واحد که بعدها به «دانشگاه آزاد اسلامی- واحد لاهیجان» تغییر نام یافت، شهرستان لاهیجان و دارای یک مجتمع آموزشی است که سازمان‌های آموزشی و اداری بیش‌ترین رشته‌ها را در بر می‌گیرد و علاوه بر آن دارای ساختمان دیگری در شهرستان آستانه اشرفیه است که در آن بیش از ۳۶ رشته تحصیلی وجود دارد که در مقاطع کارشناسی تمام‌وقت و پاره‌وقت، کارشناسی پیوسته و ناپیوسته، کاردانی پیوسته و ناپیوسته دانشجو می‌پذیرد. در سال ۱۳۸۲ مرکز آموزشی رودسر و املش نیز زیر نظر این واحد، در شهرستان رودسر گشایش یافته و در رشته کاردانی نرم‌افزار و الکترونیک ۱۰۹ دانشجو پذیرفته‌است و تأسیسات آن نیز در حال گسترش است. مجتمع‌ها فنی و مهندسی (تأسیس ۱۳۷۶) علوم پایه (تأسیس ۱۳۷۷) مجتمع هنر و معماری ۱ و ٢ منابع طبیعی و کشاورزی (تأسیس ۱۳۷۷). علوم انسانی (تأسیس ۱۳۸۲) آموزش معلمان (تأسیس ۱۳۷۷) مرکز رباتیک و هوش مصنوعی دکتر حسابی واقع در خیابان کارگر (تأسیس ۱۳۸۹) مرکز تحقیقات شیلات واقع در چمخاله مرکز تحقیقات بافت های تاریخی معاونت ها توسعه و مدیریت منابع- علمی( پژوهشی و آموزشی) - دکتر یعقوب نیا دانشجویی و فرهنگی - دکتر اقدامی سما - دکتر مهدی هاتف دانشکده‌ها فنی و مهندسی علوم پایه هنرهای زیبا منابع طبیعی علوم ریاضی کشاورزی علوم انسانی علوم پزشکی (دانشکده پرستاری و مامایی) رؤسای دانشگاه میرمظفر معصومی (۱۳۷۶-۱۳۶۸) غلامعلی پیراسته (۱۳۷۶ - ۱۳۸۰) رضا رشیدی حقی (۱۳۸۰ - ۱۳۸۵) سیدحجت مهدوی سعیدی (۱۳۸۸ - ۱۳۸۵) بهروز دانشیان (۱۳۸۸ - ۱۳۹۱) قاسم فرج پور خاناپشتانی (۱۳۹۱ - ۱۳۹۲) علیرضا امیرتیموری (۱۳۹۲-۱۳۹۳) سهراب کردرستمی (۱۳۹۳-۱۳۹۶) سیروس بیدریغ (۱۳۹۶ تا ۱۳۹۹) مجید عاشوری (۱۳۹۹ تا ۱۴۰۲) سهیل شکری (۱۴۰۲ تا کنون ) بیشتر فهرست کامل رشته‌های دانشگاه آزاد اسلامی واحد لاهیجان [./Https://scc.liau.ac.ir/ انجمن علمی مهندسی کامپیوتر دانشگاه آزاد اسلامی لاهیجان] جستارهای وابسته آموزش عالی در ایران فهرست مراکز دانشگاه آزاد اسلامی منابع وب‌سایت جدید دانشگاه آزاد اسلامی واحد لاهیجان آموزش در استان گیلان استان گیلان بنیان‌گذاری‌های ۱۹۸۸ (میلادی) در ایران آزاد اسلامی ساختمان‌ها و سازه‌ها در استان گیلان نهادهای آموزشی بنیان‌گذاری‌شده در ۱۹۸۸ (میلادی) لاهیجان
4281
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D9%86%D9%88%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%B1
استان نوشهیر
استان نوشهیر یکی از ۸۱ استان ترکیه است. مرکز این استان شهر نوشهیر است. شهرستان‌ها این استان ۸ شهرستان دارد: آجی‌گل (Acıgöl) آوانوس (Avanos) درین‌کویو (Derinkuyu) گل‌شهیر (Gülşehir) هاجی بکتاش (Hacıbektaş) کوزاکلی (Kozaklı) نوشهر (Nevşehir) اورگوپ (Ürgüp) نگارخانه منابع ویکی‌پدیای انگلیسی. استان نوشهیر نوشهیر
4282
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D9%82%D8%B1%D9%82%D9%84%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D9%84%DB%8C
استان قرقلرایلی
استان قرقلرایلی () استانی در شمال غربی ترکیه در ساحل غربی دریای سیاه است. این استان از شمال با بلغارستان در امتداد یک مرز طولانی ۱۸۰کیلومتر (۱۱۰ مایل) همسایه است. از غرب با استان ادرنه و از جنوب با استان تکیرداغ و از جنوب شرقی با استانبول هم‌مرز است. قرقلرایلی مرکز استان است. نام این استان و شهر مرکزی آن در زبان ترکی به معنای سرزمین دهه چهل است و ممکن است به چهل غازی عثمانی که توسط سلطان مراد اول برای تسخیر شهر برای امپراتوری عثمانی در قرن چهاردهم فرستاده شده‌است یا به چهل کلیسا اشاره داشته باشد. گزارش شده‌است که قبل از فتح عثمانی‌ها در این منطقه واقع شده‌است، همان‌طور که با نام قبلی کیرکلارلی (چهل کلیسا در ترکی؛ Σαράντα Εκκλησιές) گواهی می‌دهد. بنای یادبودی در بالای تپه ای در شهر کرکلارلی وجود دارد که به نام "Kırklar Anıtı" (یادبود دهه چهل در ترکی) به افتخار فاتحان عثمانی می‌گویند (برای اطلاعات بیشتر در مورد ریشه این نام، به کرکلارلی مراجعه کنید). این استان توسط رشته کوه ستاره (ایسترنکا) به دو نیم تقسیم شده‌است. نواحی شمالی و شمال شرقی این استان از کم جمعیت‌ترین و توسعه یافته‌ترین مناطق ترکیه هستند. ولسوالی‌های جنوب و غرب پرجمعیت‌تر هستند، زیرا زمین برای توسعه کشاورزی و صنعتی مناسب‌تر است. بخش‌های شمالی و شرقی استان تحت سلطه جنگل هاست؛ بنابراین جنگلداری وسیله مهمی برای زندگی در این مناطق است. ماهیگیری در سواحل دریای سیاه انجام می‌شود. قرقلرایلی مرکز استان است، اما لوله‌بورگاس بزرگ‌ترین شهر استان است. تاریخ این استان جزو دومین بازرسی کل بود که در ۱۹ فوریه ۱۹۳۴ تأسیس شد و استان‌های ادرنه، چاناک‌قلعه، قرقلرایلی، تکیرداغ را گسترش داد. این سازمان توسط یک بازرس کل اداره می‌شد که دارای اختیارات گسترده‌ای در زمینه مسائل غیرنظامی، نظامی و آموزشی بود. دفتر بازرسی کل در سال ۱۹۴۸ متروک شد، اما چارچوب قانونی سازمان بازرسی کل تنها در سال ۱۹۵۲، تحت حکومت حزب دمکرات لغو شد. کشاورزی استان قرقلرایلی منطقه مهمی برای کشت انگور و شراب‌سازی است. شربتی به نام «هاردالیه» که از انگور، برگ گیلاس و دانه خردل تهیه می‌شود، نوشیدنی غیرالکلی مخصوص این منطقه است. جاذبه‌های محلی غار دوپنیسا یک جاذبه طبیعی معروف و یک سازند زمین‌شناسی منحصر به فرد در داخل مرزهای استان در شمال است. ساحل ۶۰ کیلومتری در امتداد دریای سیاه یکی از بکرترین و توسعه نیافته‌ترین سواحل در کل ترکیه را در خود جای داده‌است. دو منطقه حفاظت شده طبیعی در امتداد ساحل وجود دارد به نام‌های منطقه حفاظت شده طبیعی Saka Gölü (دریاچه ساکا) در شمال و منطقه حفاظت شده طبیعی کاساتورا کورفیزی (خلیج کاساتورا) در جنوب. این سایت‌ها با اکوسیستم‌های دست نخورده خود که چندین گونه گیاهی و جانوری در حال انقراض و بومی را در خود جای داده‌اند، منحصربه‌فرد هستند. شهرستان‌ها استان قرقلرایلی به هشت ناحیه (منطقه مرکزی به صورت پررنگ) تقسیم می‌شود: بابااسکی دمیرکوی قرقلرایلی کوفچاز لوله‌بورگاس پهلوان‌کوی پینارحصار ویزاه شهرهای خواهرخوانده قرقلرایلی با: والدورف، آلمان دوبریچ، بلغارستان ایزمائیل، اوکراین منابع "Population of provinces by years - 2000-2018". Turkish Statistical Institute. Archived from the original on 27 April 2019. Retrieved 9 March 2019. Cagaptay, Soner (2006). Islam, Secularism, and Nationalism in Modern Turkey; Who is a Turk. Routledge. p. 47. "Trakya'daki il, ilçe ve beldelerimizi tanıyalım..." Matmara Haber (in Turkish). 2015-03-13. Retrieved 2015-07-28. پیوند به بیرون Kırklareli Weather Forecast Information Forum of Kırklareli University Kırklareli News Kırklareli Photos ویکی‌پدیای انگلیسی. قرقلرایلی
4283
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%B5%D8%A7%D9%85%D8%B3%D9%88%D9%86
استان صامسون
سامسون نام یکی از ۸۱ استان ترکیه است که مرکز آن هم شهر صامسون است. استان صامسون سامسون
4284
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D9%86%DB%8C%D8%BA%D8%AF%D9%87
استان نیغده
نیغده نام یکی از ۸۱ استان ترکیه است که مرکز آن هم شهری است به همین نام. نام این شهر در گویش فعلی مردم ترکیه، «نیده» تلفظ می‌شود. جمعیت این استان در سال ۲۰۰۷ برابر با ۳۳۱٫۶۷۷ نفر بود که ۱۰۰٫۴۱۸ آن ساکن شهر نیغده بودند. منابع ویکی‌پدیای انگلیسی. استان نیغده محوطه‌های باستان‌شناختی یونان باستان در ترکیه نیغده کاپادوکیه ناحیه آناتولی مرکزی
4285
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D9%82%D9%88%D9%86%DB%8C%D9%87
استان قونیه
قونیه نام یکی از ۸۱ استان ترکیه است که مرکز آن هم شهری است به همین نام. آرامگاه مولوی، اندیشمند و عارف و شاعر در شهر قونیه است. قونیه پهناورترین استان ترکیه است. مرکز آن شهر قونیه در شمال آناتولی در ۳۷ درجه و ۵۲ دقیقه عرض شمالی و ۳۳ درجه و ۳۱ دقیقه طول شرقی به ارتفاع ۱۰۲۷ متر از سطح دریا قرار گرفته‌است. باشندگان شمال این استان را، کردهای آناتولی مرکزی شکل می‌دهند و در مرکز و جنوب ترک‌ها می‌زیند. به علت واقع شدن آن بر سر راهی که از سراسر آناتولی را قطع می‌کند، از دیر زمان اهمیت خود را حفظ کرده‌است. استان قونیه قونیه
4286
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D9%88
استان اردو
استان اردو یکی از ۸۱ استان ترکیه است. مرکز این استان شهر اردو است. این استان نیمی از فندق ترکیه را تولید می‌کند. منابع استان اردو اردو
4287
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%B4%D8%A7%D9%86%D9%84%DB%8C%E2%80%8C%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%81%D9%87
استان شانلی‌اورفه
شانلی‌اورفه یکی از استان‌های ترکیه و مرکز آن هم شهر شانلی‌اورفه است. مساحت این استان ۱۸٬۵۸۴ کیلومتر مربع است. جمعیت این استان در سال ۲۰۱۴ میلادی ۱٬۸۴۵٬۶۶۷ نفر بود. پیوند به بیرون استان شانلی‌اورفه شانلی‌اورفه جوامع آشوری در ترکیه کردستان مناطق مسکونی آشوریان
4288
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%B3%D8%B9%D8%B1%D8%AF
استان سعرد
استان سِعرِد ؛ نام یکی از استان‌های ترکیه است که مرکز آن هم شهر سعرد است. اکثریت جمعیت این استان کرد هستند. جمعیت آشوری سعرد در جریان نسل‌کشی آشوری‌ها به اجبار توسط قوا ترک نقل مکان و قتل‌عام شدند. شهرستان‌ها آیدینلار Aydınlar بایکان Baykan اروخ Eruh کورتالان Kurtalan پرواری Pervari سعرد Siirt شیروان Şirvan منابع ویکی‌پدیای انگلیسی. استان سعرد استان‌های ترکیه کردستان
4289
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%88%D8%A8
استان سینوب
سینوپ نام یکی از ۸۱ استان ترکیه است که مرکز آن هم شهر سینوپ است. شهرستان‌ها استان سینوپ ۹ شهرستان دارد: آیانجیک (Ayancık) بوی‌آباد (Boyabat) دیکمن (Dikmen) دوراغان (Durağan) ارفلک (Erfelek) گرزه (Gerze) سرای‌دوزو (Saraydüzü) سینوپ (Sinop) تورکلی (Türkeli) منابع استان سینوپ سینوپ
4290
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%B4%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%82
استان شرناق
استان شرناق یا شرناخ (به ترکی Şırnak ili، به کردی Parêzgeha Şirnexê) نام یکی از استان‌های ترکیه است که مرکز آن هم شهر شرناق است. استان شرناق در جنوب خاوری آناتولی واقع شده و ۳۵۳٬۱۹۷ نفر جمعیت دارد (آمار ۲۰۰۰). اکثریت مردم این استان کردتبارند گویا نام اصلی آن از " شهر نوح " گرفته شده که با توجه به جا به جایی تلفظ حرف /ح/ به /خ/ در زبان ترکی محتمل به نظر می‌رسد.<. ملای جزیری شاعر کرد کرمانجی سده ۱۶ در این منطقه به‌دنیا آمده‌است. الجزری دانشمند بزرگ کرد که متعلق به دوران طلایی اسلام است نیز در شهر الجزیره که در این استان است به دنیا آمده است. شهرستان‌ها بیت‌الشباب Beytüşşebap جزیره Cizre گوچلوکوناک Güçlükonak ایدیل İdil سیلوپی Silopi شرناق Şırnak اولودره Uludere منابع استان شرناق شرناق کردستان کردستان ترکیه
4291
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%B3%DB%8C%D9%88%D8%A7%D8%B3
استان سیواس
سیواس(به کردی Sêwas) نام یکی از ۸۱ استان ترکیه است که مرکز آن هم شهر سیواس است. استان سیواس در منطقه آناتولی مرکزی قرار گرفته‌است. راه شاهی ایران و جاده ابریشم از سیواس می‌گذشته‌است. بیش از ۹۰درصد مرد این استان کُرد هستند و به لهجه کرمانجی از زبان کُردی صحبت میکنند شهرستان‌ها منابع استان سیواس سیواس
4292
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%AA%DA%A9%DB%8C%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%BA
استان تکیرداغ
تکیرداغ نام یکی از ۸۱ استان ترکیه است که مرکز آن هم شهر تکیرداغ است. شهرستان‌ها استان تکیرداغ تکیرداغ
4293
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%AA%D9%88%D9%82%D8%A7%D8%AA
استان توقات
استان توقات نام یکی از ۸۱ استان ترکیه است که مرکز آن هم شهر توقات می‌باشد. استان توقات با دو ریزابه اصلی یشیل ایرماق، یعنی کلکیت و چکرک‌چایی، آبیاری می‌شود که دره‌های آنها سه رشته کوه را از یکدیگر جدا می‌سازند: جانیک داغلاری در شمال، یایْلاجیک داغی در مرکز و دَوه‌جی داغی در جنوب. چون این منطقه بین ساحل پُنتی و مناطق داخلی آناتولی قرار گرفته، آب و هوایی ناپایدار دارد و میزان بارندگی در آن به طور محسوسی کمتر از ساحل است (سالانه ۴۵۵ میلی‌متر در توقات). شهرستان‌ها این استان ۱۲ شهرستان دارد: نگارخانه منابع استان توقات توقات
4294
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B2%D9%88%D9%86
استان ترابزون
تَرابْزون یا طرابزون نام یکی از ۸۱ استان ترکیه است که مرکز آن شهر ترابزون است. منابع استان ترابزون ترابزون
4295
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%AA%D9%88%D9%86%D8%AC%D9%84%DB%8C
استان تونجلی
تونجلی (ترکی استانبولی: Tunceli، کردی: Dêrsim) نام یکی از ۸۱ استان ترکیه است که مرکز آن هم شهر تونجلی است. این استان در ناحیه آناتولی شرقی واقع شده‌است و‌ اکثریت ساکنین آن را کردهای زازاکی علوی تشکیل میدهند. کردهای کرمانج به این استان درسیم می‌گویند. بعد از سرکوب قیام کردها در درسیم در سال ۱۹۳۷ تا ۱۹۳۸ دولت ترکیه نام تاریخی درسیم (در کردی و فارسی: دَرِ سیم، دروازه نقره‌ای) را به تونجلی (زمین برنزی) تغییر داد. این نام‌گذاری همواره باعث دعواهای سیاسی و نظامی بوده‌ است. با آغاز گفتگوهای صلح بین حزب کارگران کردستان و دولت ترکیه در سال ۲۰۱۳ مقامات محلی تصمیم گرفتند نام اصلی کردی درسیم را به شهر بازگرداندند اما فرماندار گفت که نام درسیم خلاف قانون است. شهرستان‌ها چمیشگزک خوزات مازگرد ناظمیه اواجیک پرتک پولومور تونجلی جستارهای وابسته کشتار درسیم منابع استان تونج‌ایلی تونجیلی مناطق مسکونی کردنشین در ترکیه
4296
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%B9%D8%B4%D8%A7%D9%82
استان عشاق
عشاق یا (اوشاک) نام یکی از ۸۱ استان ترکیه است که مرکز آن هم شهر اوشاک است. منابع پیوند به بیرون استان عشاق اوشاک ناحیه اژه
4297
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%DB%8C%D8%A7%D9%84%D9%88%D8%A7
استان یالوا
یالوا نام یکی از ۸۱ استان ترکیه است که مرکز آن هم شهری به نام یالوا است. چیفتلیک‌کوی چنارجیک آلتینوا یالوا نگارخانه منابع استان یالوا یالوا ایالت‌ها و قلمروهای بنیان‌گذاری‌شده در ۱۹۹۵ (میلادی)
4299
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%DB%8C%D9%88%D8%B2%D8%BA%D8%A7%D8%AF
استان یوزغاد
یوزگات نام یکی از ۸۱ استان ترکیه است که مرکز آن نیز شهری به نام یوزگات است. استان یوزگات یوزگات
4300
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%A2%D9%86%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7
استان آنتالیا
استان آنتالیا یکی از ۸۱ استان ترکیه است. مرکز آن شهر آنتالیا است. جغرافیا استان آنتالیا در میان رشته‌کوه توروس و دریای مدیترانه و در جنوب غربی ترکیه قرار گرفته و جمعیت آن ۲٬۰۷۰٬۶۶۳ ومساحت آن ۲۰٬۷۲۳ کیلومتر مربع است. گردشگری کشور زیبای ترکیه با جاذبه‌های فراوان گردشگری خود، در سالهای اخیر تبدیل به یکی از اصلی‌ترین مقاصد گردشگران سراسر جهان و همچنین ایرانیان شده که هر ساله مسافران بسیاری را جذب خود می‌کند. استان آنتالیا، مرکز صنعت گردشگری ترکیه است و ۳۰ درصد از کل گردشگران خارجی ترکیه به این استان وارد می‌شوند. این استان دارای ۶۵۷ کیلومتر ساحل است که پلاژها، بندرها و شهرهای باستانی زیادی در کنار آن قرار دارد از جمله محل باستانی زانتوس که در فهرست میراث جهانی قرار دارد. موقعیت جغرافیایی این شهر در منطقه دریای مدیترانه واقع شده، در شرق آنتالیا شهرهای مرسین و کارامان، در شمالش قونیه، اسپارتا و بوردور، در غربش موغلا و در جنوبش دریای مدیترانه می‌باشد. آب و هوا این شهر به خاطر این که در منطقه دریای مدیترانه قرار گرفته در زمستانها بارانی و معتدل و در تابستانها گرم می‌باشد. راه‌های مواصلاتی ارتباط با این شهر از طریق راه‌های هوایی، دریایی و زمینی امکانپذیر است. فرودگاه آنتالیا آماده پذیرایی تمام پروازهای بین‌المللی است. شهرستانهای شهرستانهای آنتالیا عبارتند از: آنتالیا (مرکز) | آک‌سکی (Akseki) | آک‌سو (Aksu) | آلانیا (Alanya) | دمره (قلعه) (Demre, Kale) | دوشمه‌آلتی (Döşemealtı) | المالی (Elmalı) | فینیکه (Finike) | گازی‌پاشا (Gazipaşa) | گون‌دوموش (Gündoğmuş) | ابرادی (İbradı) | کاش (Kaş) | کمر (Kemer) | کپز (Kepez) | کونیاآلتی (Konyaaltı) | کورکوتلی (Korkuteli) | کوملوجا (Kumluca) | ماناوگات (Manavgat) | مرادپاشا (Muratpaşa) | سریک (Serik) منابع [Wikipedia contributors, "Antalya Province," Wikipedia, The Free Encyclopedia, http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Antalya_Province&oldid=204641029 آنتالیا] پیوند به بیرون استان آنتالیا آنتالیا ایالت‌ها و قلمروهای بنیان‌گذاری‌شده در ۱۹۲۱ (میلادی)
4301
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%A2%D8%AF%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%86
استان آدیامان
استان آدیامان یکی از استان‌های ترکیه است که مرکز آن هم شهر آدیامان است. در سرشماری سال ۲۰۰۰ جمعیت شهر آدیامان ۶۲۳۸۱۱ نفر بوده‌است. منابع پیوند به بیرون Adıyaman Valiliği وب‌گاه استانداری آدیامان استان آدیامان آدیامان کردستان کردستان ترکیه
4306
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C%20%D8%AC%D9%86%D8%A7%DB%8C%DB%8C
روان‌شناسی جنایی
روان‌شناسی جنایی شاخه‌ای از دانش جرم‌شناسی است که فرایندهای روانی پیش جنایی و وضعیت روانی مجرم و حتی بزهدیده را حین ارتکاب جرم و وضعیت روانی ان دو را پس از ارتکاب جرم ، به صورت تجربی با روش استقرائ مورد مطالعه قرار میدهد. علم روانشناسی نیز در این راستا به کار گرفته میشود ، و به بررسی عوامل روانی مربوط به جرم و بزهکاری و شخص مجرم و بزهدیده نیزمی‌پردازد. روانشناسی جنایی مطالعه شخصیت بزهکاران و بزهدیدگان و نیز روش‌های بازاجتماعی شدن آنان و بررسی اثر محیط و وضعیت زیستی فرد و اجتماع بر روان مجرمانه انسان و جامعه و بر رفتار مجرمانه است. شرح و تصحیح محمد حسین زارعی در تناسب جرم و مجازات ۱۳۷۲ و ۱۳۹۵ به بیان جامع‌تر می‌توان این‌گونه بیان کرد که علم مطالعهٔ فرایندهای روانی منتهی به جرم از رهگذر شخصیت تبهکار و شناخت دلایل و انگیزه‌های تبهکاری است که این دلایل و انگیزه‌ها ، زمینه طراحی یک برنامه پیشگیری غیر کیفری را به صورت فردی و جمعی را فراهم میکند . شیوه‌های جامعه‌پذیری، اجتماعی شدن، تجربه‌های دوران کودکی و محیط زندگی و همچنین نقش ژنتیک و اختلالات روان شناختی در ایجاد شخصیت فرد تبهکار در هنگام اعمال جرم اشاره می‌کند. در یک جمله روانشناسی جنایی را می‌توان «مطالعهٔ علمی رفتار جنایی و فرایندهای ذهنی‌ای که در ارتکاب جرم نقش دارند»، تعریف کرد. کار روان‌شناسان جنایی معمولاً یافتن روش‌هایی برای پیشگیری از جنایت دوبارهٔ مجرمین باسابقه یا جنایتکاران دارای اختلال روان است. از وظایف دیگر این گونه روان‌شناسان، تهیه کردن پرونده‌های روان‌شناختی برای بزهکاران باسابقه و پرسابقه و بررسی دلایل روانی- اجتماعی این جنایت‌ها است. روانشناسان بالینی- سلامت با توجه به آموزش های متعدد و تخصصی خود و آشنایی آنها با مبانی پایه ای و زیر بنایی علل رفتارهای انسان افکار، احساسات، رفتارها، کنترل، جهت دهی و تغییر آنها می توانند با ارئه مشاوره به مدیران ارشد، به عنوان مشاروان بهداشت روانی در قوه قضائیه، قوع مقننه مجلس، مجمع تشخیص مصلحت نظام، سازمان بازرسی کل کشور، نهاد های نظارتی و امنیتی، اطلاعاتی، حفاظتی و انتظامی در پیشگیری از بسیاری فجایع و بحران های اجتماعی نقش پیشگیرانه، بسیار مهم و حساسی داشته باشند. روانشناسان شاغل در مراکز بهداشتی سازمانهای متعدد نیروی انتظامی و امنیتی با ارائه خدمات روانشناختی و مشاوره به بستگان و نزدیکان قربانیان جنایت می نوانند اثرات فجایع را کاهش و دردهای روانی را التیام بخشند، از طرفی دیگر مواجهه مداوم و مستمر نیرو های انتظامی در برخورد با بیماران روانی جانی و مجرم، نیروهای امنیتی و اطلاعاتی در شرایط بسیار حساس و تحمل موقعیت های شدیدا سخت و زیان آور، خطرناک، استرس های شدید، اضطراب، باعث فرسودگی و ایجاد بیماریهای روانی در خود آنها و خانواده هایشان و عزیزانشان می گردد که روانشناسان با ارائه خدمان روانشناختی از سلامت روان این پرسنل و اطرافیانشان حفاظت و مراقبت می کنند. اهداف بازسازی، بازپروری و درمان مجرمان بازپذیری اجتماعی وادامهٔ درمان تلاش در برطرف نمودن عوامل اجتماعی مولد جرم حفاظت از سلامت و بهداشت روانی نیروهای انتظامی و امنیتی با توجه به مواجه آنها با جانیان، بزهکازان، جنایتکاران و تروریست ها شناخت روح شرور گذشته مدت طولانی بود که حقوق جزای کلاسیک تنها به جرم و اجرای مجازات توجه داشت اما روانشناسان جدید با طرح پیشگیری از وقوع جرم، توجه به شخصیت مجرم و شیوه‌های بهسازی او باب تازه ای در مباحث جزایی گشودند. برخی روانشناسان نیز متوجه شدند که قضاوت دادگستری نباید در رسیدگی به رفتارهای جنایی و صدور رأی فقط نفس جرم را در نظر بگیرد. زیرا با این عمل مسئله اصلی که پیشگیری از تکرار جرم در جامعه است حل نمی‌شود؛ بلکه باید به مطالعه و شناخت علل و انگیزه‌های جرم، شخصیت اختصاصی جنایت کار و وضعیت جسمانی و روانی به ویژه تجربه‌های تلخ کودکی و محیط اجتماعی او اقدام کرده و انگیزه‌های آشکار و پنهانی که او را به تبهکاری کشانده مورد بررسی قرار دهند و حکمی صادر کنند که مبتنی بر این اطلاعات باشد و تاحد ممکن اقدام‌های صورت گرفته به منظور بهسازی روانی، اصلاح و تهذیب اخلاق شخص تبهکار باشد و نه برای کینه جویی و انتقام. از این‌جا بود که روانشناسی اجتماعی آغاز به کار کرد و راه برای پاسخگویی به سوالاتی همانند: ۱_چرا آدمی تبهکار می‌شود؟ ۲_چگونه می‌توان از وقوع جرم جلوگیری کرد؟ ۳_چگونه می‌توان به علل تبهکاری پی برد؟ و اینطور سوالات به وجود آمد. نیم‌رخ جنایی تکنیکی که بر پایه آن خصیصه‌های روان و شخصیت یک بزهکار یا بزهکاران بر ریشه رفتارهای فعلیت یافته در ارتکاب بزه پیش‌بینی می‌شود. جستارهای وابسته قتل نفرت‌محور تروریسم و روانشناسی پی‌نوشت و منبع روان‌شناسی روان‌شناسی قانونی
4313
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87%20%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%85%20%D9%BE%D8%B2%D8%B4%DA%A9%DB%8C%20%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D9%84
دانشگاه علوم پزشکی بابل
دانشگاه علوم پزشکی بابل یکی از دانشگاه‌های دولتی ایران و تحت پوشش وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در شهر شهرستان بابل است که اولین دانشگاه علوم پزشکی شمال کشور (تأسیس ۱۳۶۲) بوده و از برترین دانشگاه‌های علوم پزشکی کشور می‌باشد. این دانشگاه مسئول ارائه خدمات بهداشتی درمانی در شهرستان‌های بابل، بابلسر و فریدونکنار در استان مازندران است. نام پیشین این دانشگاه (پیش از تأسیس علوم پزشکی در ساری، تا دهه هفتاد) دانشگاه علوم پزشکی مازندران بوده‌است. تاریخچه پس از وقوع انقلاب ۱۳۵۷ در راستای اجرای سیاست گسترش دانشگاه‌ها، وزارت فرهنگ و آموزش عالی طی نامه‌ای در اردیبهشت ۱۳۶۲، هیئت تخصصی پزشکی وزارت فرهنگ و آموزش عالی به منطقه مازندران اعزام کرد. این هیئت موافقت خود را به ایجاد نخستین مرکز علوم پزشکی شمال کشور را اعلام کردند. این مرکز در سال ۱۳۶۲ تأسیس شد و در بهمن ۱۳۶۴ اولین دوره دانشجوی پزشکی از طریق آزمون سراسری پذیرش شده و با حضور وزیر فرهنگ و آموزش عالی وقت عملاً کار خود را آغاز نمود. در سال ۱۳۶۵ دانشکده علوم پزشکی رشت، در سال ۱۳۶۷ دانشکده علوم پزشکی ساری و در سال ۱۳۷۱ دانشکده علوم پزشکی گرگان تأسیس شدند. با تصویب قانون تشکیل «وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی» و انتزاع دانشکده‌های گروه پزشکی از «وزارت فرهنگ و آموزش عالی» و الحاق به «وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی» سازمان مرکزی دانشگاه علوم پزشکی مازندران، در بابل استقرار یافت. پس از گذشت چندین سال، سازمان مرکزی، به مرکز مازندران انتقال یافت و موجب شد در سال ۱۳۷۰ دانشگاه علوم پزشکی بابل از مازندران استقلال یابد. دانشکده‌ها این دانشگاه متشکل از ۱۰ دانشکده و یک پژوهشکده است که عبارتند از دانشکده پزشکی دانشکده دندانپزشکی دانشکده داروسازی دانشکده پیراپزشکی دانشکده پرستاری و مامایی دانشکده توانبخشی دانشکده طب ایرانی دانشکده بهداشت دانشکده پرستاری و مامایی رامسر پردیس بین‌الملل پژوهشکده سلامت مراکز تحقیقاتی مرکز تحقیقات بیماری‌های غیر واگیر کودکان مرکز تحقیقات بیولوژی سلولی و مولکولی مرکز تحقیقات بهداشت باروری و ناباروری مرکز تحقیقات بیماری‌های عفونی و گرمسیری مرکز تحقیقات مواد دندانی مرکز تحقیقات عوامل اجتماعی مؤثر بر سلامت مرکز تحقیقات اختلال حرکت مرکز تحقیقات سرطان مرکز تحقیقات سلامت و بهداشت دهان مرکز تحقیقات طب سنتی و تاریخ پزشکی مرکز تحقیقات علوم اعصاب مرکز تحقیقات مراقبتهای پرستاری مرکز تحقیقات ایمونورگولاسیون نشریات رسمی مجله علمی پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی بابل Caspian Journal of Internal Medicine International Journal Molecular & Cellular Medicine Caspian Journal of Pediatric Caspian Journal of Dental Research Caspian Journal of Reproductive Medicine مجله علم سنجی کاسپین مجله سلامت سالمندی خزر مجله آموزش پزشکی مجله اسلام و سلامت مجله نوین سلامت مراکز آموزش درمانی مراکز زیرنظر دانشگاه علوم پزشکی بابل، در مجموع با دارا بودن ۱۰۵۴ (۹۱۳ فعال) تخت در ۷ مرکز آموزشی درمانی به فعالیت خود مشغول اند که عبارتند از: آیت‌الله روحانی این مرکز در زمینی به مساحت ۴۰ هزار متر مربع و با زیربنای تقریبی ۶۴ هزار متر مربع در دو طبقه احداث شده‌است و به عنوان بزرگ‌ترین بیمارستان شمال کشور شناخته می‌شود. این مرکز در حال حاضر با در اختیار داشتن مجهزترین و مدرن‌ترین تجهیزات و نیز پرسنل متبحر و مجرب، یکی از بهترین مراکز آموزشی درمانی در شمال کشور است. این مرکز با ارئه خدمات تخصصی و فوق تخصصی، از شروع فعالیت خود هر ساله به عنوان بیمارستان نمونه در مازندران معرفی می‌شود. شهید بهشتی این مرکز در سال ۱۳۵۳ به صورت مرکز جراحی پایه‌گذاری شد و به صورت خصوصی به فعالیت مشغول بود. بعد از انقلاب اسلامی توسط جهاد سازندگی بهسازی و تجهیز و در سال ۱۳۵۸ به صورت یک مرکز دولتی به فعالیت خود ادامه داد شهید یحیی نژاد کودکان امیرکلا شهید رجائی بابلسر ۱۷ شهریور مرزیکلا فاطمه الزهرا پانویس 8. دانشکده داروسازی در دانشگاه علوم پزشکی بابل راه‌اندازی می‌شود آموزش در استان مازندران بنیان‌گذاری‌های ۱۳۶۲ در ایران بنیان‌گذاری‌های ۱۹۶۲ (میلادی) در ایران دانشگاه‌های استان مازندران علوم پزشکی بابل ب ساختمان‌ها و سازه‌ها در استان مازندران نهادهای آموزشی بنیان‌گذاری‌شده در ۱۹۶۲ (میلادی) نهادهای آموزشی بنیان‌گذاری‌شده در ۱۹۸۳ (میلادی)
4321
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D8%B1%DB%8C%20%D9%BE%D8%A7%D8%AA%D8%B1
هری پاتر
هَری پاتِر (به ) مجموعه‌ای از هفت رمان فانتزی نوشتهٔ جی.کی. رولینگ، نویسندهٔ بریتانیایی است. این رمان‌ها شرح زندگی جادوگر جوانی به نام هری پاتر و دوستان و دشمنان مدرسه‌اش به ترتیب هرماینی گرنجر و رونالد ویزلی و درِیکو مالفوی است که همگی دانش‌آموزان مدرسه سحر و جادوگری هاگوارتز هستند. بخش اصلی داستان پیرامون تلاش و مبارزه هری برای غلبه بر جادوگر سیاه، لرد ولدمورت است که هدفش سرکوب کردن افراد غیرجادوگر (مشنگ‌ها)، تحت فرمان درآوردن دنیای جادوگران و نابود کردن همه کسانی است که در مقابل او ایستاده‌اند. اولین رمان از این مجموعه کتاب، در تاریخ ۳۰ ژوئن ۱۹۹۷ با عنوان هری پاتر و سنگ جادو منتشر شد. کتاب محبوبیت بسیار زیاد، تحسین فراوان و موفقیت تجاری را در جهان کسب کرد. این مجموعه همچنین انتقاداتی از جمله نگرانی گسترده دربارهٔ لحن تیره و تار را دریافت کرده‌است. تا ژوئن ۲۰۱۱، کتاب‌ها در حدود ۴۵۰میلیون نسخه فروش داشته و به ۸۳ زبان دنیا ترجمه شده‌است. و چهار کتاب پایانی این مجموعه به‌طور متوالی رکورد فروش سریع‌ترین کتاب‌های جهان را دارد. هری پاتر یک مجموعه با چندین ژانر، از جمله فانتزی، گذر عمر (با عناصری رمزآلود، هیجان‌انگیز، ماجراجویی، عاشقانه، جادویی و خیالی) که دارای بسیاری از معانی فرهنگی و این ارجاعات می‌باشد. بر اساس گفتهٔ رولینگ، موضوع اصلی داستان مرگ است، هر چند چیزی که در درجه اول در نظر گرفته می‌شود، کار ادبیات کودکان است. همچنین بسیاری از موضوعات دیگر در این سری، مانند عشق و تعصب وجود دارد. ناشران اصلی و اولیه از کتاب‌سرای بلومزبری در انگلستان و انتشارات اسکلاستیک در ایالات متحده می‌باشند، کتاب از آن زمان به بعد توسط بسیاری از ناشران در سراسر جهان منتشر شده‌است. در اکتبر ۲۰۱۱، این مجموعه در فرمت‌های مختلف کتاب از طریق «پاترمور» منتشر شد. کتاب‌ها به صورت مجموعه‌ای هشت قسمتی توسط شرکت برادران وارنر ساخته شده‌اند، که در این مجموعه کتاب هفتم در دو قسمت ساخته شده‌است. هری پاتر بالاترین مجموعه فیلم پرفروش در تمام دوران است. بازیگران اصلی این فیلم دنیل رادکلیف در نقش هری پاتر اما واتسون در نقش هرماینی گرنجر و روپرت گرینت در نقش رون ویزلی است. این مجموعه سرچشمه گرفته از چندین ابزار رسانه‌ای در کالا است. سود تجاری هری پاتر بیش از ۱۵ میلیارد دلار است. موضوع اصلی داستان پیرامون کودک یتیم یازده ساله‌ای به نام هری پاتر است که یک جادوگر می‌باشد و در دنیای معمولی در کنار خاله، شوهرخاله و پسرخاله‌اش در کنار مشنگ‌ها (غیر جادوگران) زندگی می‌کند. توانایی او ذاتی است و کودکانی مانند او برای کسب آموزش لازم برای موفقیت در دنیای جادوگری به مدرسه هاگوارتز دعوت می‌شوند. هری به عنوان دانش‌آموز وارد مدرسه سحر و جادوگری هاگوارتز می‌شود و اتفاقات داستان از آن‌جا شروع می‌شود. هری تا دوران رشد و بلوغ در آن‌جا پرورش می‌یابد و با مشکلاتی مواجه می‌شود؛ مانند: جادوگری، روابط اجتماعی و عاطفی، چالش‌های نوجوان عادی مانند دوستی و امتحاناتی که به او اجازه راحتی نمی‌دهند و از همه مهم‌تر آماده‌سازی برای تقابل با مشکلاتی که پیش رویش است. هر کتاب شامل وقایع زندگی هری پاتر در یک سال زندگی‌اش است که مابین سال‌های ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۸ را روایت می‌کند. کتاب همچنین حاوی گذشته نمایی‌های بسیاری است، که معمولاً توسط شخصیت‌های مشاهده خاطرات در دستگاهی به نام قدح اندیشه شرح داده شده‌است. خلاصه‌ای از سرگذشت هری پاتر خلاصه‌ای از ساختار کلی داستان بدین‌گونه است که هری پاتر پسر یک مادر و پدر جادوگر است که آن دو هنگام یک سالگی او توسط «لرد ولدمورت» خبیث کشته شده‌اند. اما او به دلیل این‌که مادرش در مقابل لرد ولدمورت از خود گذشتگی کرد، در برابر نفرین مرگ‌بار ولدمورت زنده می‌ماند و این نفرین فقط زخمی صاعقه‌مانند بر پیشانی‌اش به جا می‌گذارد که در واقع این زخم به گونه‌ای است که لرد ولدمورت وقتی که در حال کشتن مادر هری بوده‌است، به این‌گونه چوب‌دستی‌اش را حرکت داده‌است. هری با خاله و شوهرخاله‌اش که هیچ‌کدام جادوگر نیستند و در اصطلاح مشنگ (Muggle) نامیده می‌شوند، بزرگ می‌شود و از گذشته خودش اطلاعی ندارد تا این‌که در سن یازده سالگی وقتی نامه پذیرش از مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز را دریافت می‌کند، متوجه می‌شود که دنیای دیگری در همان دنیای عادی مشنگ‌ها وجود دارد که او در آن‌جا به دلیل زنده ماندنش از چنگ لرد ولدمورت بسیار مشهور است. هر کدام از کتاب‌های هری پاتر در واقع به ماجراهای یک سال او در دنیای جادوگری و مدرسه محبوبش می‌پردازد. او در آن مدرسه دوستان خوبی مثل رون ویزلی و هرماینی گرنجر پیدا می‌کند و همچنین در طی کتاب‌ها بیشتربا گذشته خودش آشنا می‌شود و همواره مورد لطف و حمایت مدیر مدرسه آلبوس دامبلدور قرار می‌گیرد. بر اساس یک پیشگویی که در سال پنجم از طریق یکی از معلّم‌ها به هری گفته می‌شود، یا هری باید «وُلدمورت» را از بین ببرد یا «ولدمورت» باید هری را از پیش رو بردارد و هیچ‌کدام با وجود دیگری قادر به زندگی نخواهند بود و سیر صعودی داستان هم بر همین اساس است و هر دو شخصیت به دنبال از بین بردن یکدیگرند. سیر نوشته شدن کتاب‌های هری پاتر شاید زمانی که خانم رولینگ شروع به نوشتن اولین کتابش هری پاتر و سنگ جادو نمود، تصور نمی‌کرد نگارش یک رمان تخیلی نوجوانان، برای او شهرتی جهانی و ثروتی تصورناپذیر به ارمغان آورد. ایده هری برای اولین بار به‌طور ناگهانی در سال ۱۹۹۰ در قطار پرازدحام مسیر شهر منچستر به لندن، به ذهن رولینگ راه یافت. او در وبگاه خود، این تجربه را این‌گونه بیان می‌دارد: کتاب هری پاتر و سنگ جادو در سال ۱۹۹۵ (۱۳۷۴ خورشیدی) تکمیل شد و دست‌نوشتهٔ آن برای یافتن یک ناشر، توسط رولینگ به چند واسطه سپرده شد. دومین کارگزار، کریستوفر لیتل، پذیرفت تا آن را به انتشارات بلومزبری بفرستد. بعد از آن‌که هشت ناشر درخواست چاپ آن را رد کردند، بلومزبری برای انتشار کتاب، مبلغ ۲۵۰۰ پوند را به عنوان پیش پرداخت به رولینگ اهدا نمود. ... هری پاتر و سنگ جادو در این داستان که اولین داستان هری پاتر است شخصیتها معرفی شده و در عین معرفی اولیه تخیل، داستانی آهنگین و جذاب نقش شده‌است. هری پاتر در این داستان وارد دنیای دیگری شده و با افراد جدید دوست می‌شود که این مقدمه داستان‌های بعدی را شکل می‌دهد. خلاصه داستان همان‌طور که گفته شد این کتاب داستانی آهنگین و جذاب دارد. در ابتدا هری پاتر که نزد خاله و شوهر خاله اش زندگی می‌کند، معرفی می‌شود. هری ناگهان می‌فهمد که یک جادوگر است و لرد ولدمورت در کودکی به خانه آن‌ها حمله کرده و پدر و مادرش را کشته، ولی به‌طور شگفت‌انگیزی نتوانسته هری را نابود کند و جادویش به خودش بازگشته‌است. هری احساس می‌کند که همه بیشتر از خودش او را می‌شناسند. او توسط پروفسور مک گوناگال به هاگوارتز دعوت می‌شود. هری روزهای خوبی را در هاگوارتز می‌گذراند. او از ابتدا متوجه می‌شود که یکی از استادان مدرسه از او به شدت متنفر است. نام آن استاد چیزی نبود جز پروفسور اسنیپ. او متوجه می‌شود یک شیء مرموز در مدرسه‌شان پنهان شده‌است. با دوستانش رون و هرماینی به دنبال یافتن پاسخ سؤالاتشان هستند که متوجه می‌شوند، وسیله ای که در مدرسه مخفی است، در اصل یک سنگ است. سنگ قدرت ساخته دست نیکولاس فلامل. آنها متوجه می‌شوند که پروفسور اسنیپ به دنبال به دست آوردن سنگ است. در ابتدا فکر می‌کنند که او سنگ را برای خودش می‌خواهد، ولی در اصل برای اربابش لرد ولدمورت، قصد سرقتش را دارد. آنها به دنبال محل پنهان شدن سنگ می‌روند که با یک سگ سه سر، یک گیاه پیچک، دری قفل شده و یک آزمون شطرنج مخصوص محافظت می‌شود. در آخر هری موفق می‌شود به کمک دوستانش از همه مراحل به خوبی عبور کند و به اتاق نهایی برسد. در آن اتاق با صحنه عجیبی رو به رو می‌شود. او شخصی را به غیر از پروفسور اسنیپ می‌بیند. در نتیجه می‌فهمد که فردی که در آن جا به دنبال سنگ است، استاد دیگری است که تحت کنترل ولدمورت درآمده‌است. آن‌ها نبرد کوچکی می‌کنند و سر انجام ولدمورت فرار می‌کند؛ و بعد هری می‌فهمد که اسنیپ جان او را نجات داده‌است. هری در پایان می‌فهمد دلیل اینکه در کودکی از طلسم ولدمورت نجات یافته اینست که، مادرش خود را فدای او کرده و با به وجود آوردن جادویی باستانی به نام جادوی عشق ولدمورت را شکست داده‌است. اما ولدمورت از بین نرفته و دوباره بازگشته و به دنبال انتقام از هری پاتر است. هری پاتر و تالار اسرار هری پاتر و تالار اسرار به غیر از لذت داستانی هیجانی زیبا و ترس‌های غیرمنتظره می‌آفریند. خلاصه داستان داستان از جایی آغاز می‌شود که هری پاتر سال اول تحصیلی خود را در مدرسه جادوگری هاگوارتز پشت سر گذارده و در تابستان به سر می‌برد. او جنی خانگی را می‌بیند که به او هشدار می‌دهد که این سال را به مدرسه نرود. بعد از آن با سه نفر از دوستانش که با ماشینی پرنده به دنبالش آمده‌اند از دست خاله و شوهر خاله بد خلاقش فرار می‌کند و به خانه دوستش می‌رود. بعد از اینکه وارد سال تحصیلی می‌شود اتفاقات عجیبی می‌افتد، گربه سرایدار با طلسمی خطرناک بیهوش می‌شود و با خون نوشته‌هایی بر دیوارها حک می‌شود مبنی بر آن که: تالار اسرار گشوده شده‌است. بعد از آن به چند نفر حمله می‌شود و عده‌ای به هری پاتر شک می‌کنند که شاید او دلیل همهٔ این حمله‌ها است، کسانی که مورد حمله قرار می‌گیرند، خشک می‌شوند و در این میان با گره گشایی‌های گسترده، هری می‌فهمد که تالار اسرار کجاست و موجودی که این حملات را انجام می‌دهد یک مار غول پیکر است با نام باسیلیسک، در این میان او می‌فهمد که ناخواسته زبان مارها را می‌داند. در همان موقع جینی ویزلی، خواهر رون که یکی از دوستان هری است، به تالار اسرار برده می‌شود و هری و رون، وارد تالار اسرار شده و جینی را نجات می‌دهند. در پایان مشخص می‌شود که حملات از طریق دفتر خاطراتی که ولدمورت (تام ریدل) در نوجوانی نوشته انجام می‌شده‌است! مایه داستان این داستان جزء پرخواننده‌ترین داستان‌های جی کی رولینگ است که مایه هیجان و ترس بر آن قالب است، مایه اصلی داستانی رمز گونه و رمز گشایی گرانه‌است و عناصر معمول و نامعمول به‌طور واضحی با هم مطابقت دارند. در کل از نظر جذابیت، ادبی، هنری و نوشتاری این داستان یکی از آثار برتر نویسنده می‌باشد. هری پاتر و زندانی آزکابان هری پاتر و زندانی آزکابان جزء غیرقابل پیش‌بینی‌ترین داستان‌های رولینگ است، که در حالی که با وحشت شروع می‌شود، داستانی هیجانی را دنبال می‌کند و سرانجام با مایه‌ای از عشق به پایان می‌رسد. خلاصه داستان بعد از اینکه عمه مارج وارد خانه خاله هری پاتر می‌شود با هری درگیری پیدا می‌کند و هری ناخواسته باعث اتفاق ناخوش آیندی می‌شود: عمه مارج باد شده و مانند بادکنکی به هوا می‌رود. هری از خانه فرار می‌کند و منتظر اظهارنامه وزارت جادو می‌شود، زیرا انجام جادو برای افراد زیر هفده سال ممنوع است و هری فقط ۱۳ سال سن دارد. او از این واقعه جان سالم به در می‌برد. او پس از مدتی سر انجام می‌فهمد که سیریوس بلک کسی بوده که پدر و مادرش را به ولدمورت فروخته و اکنون از زندان فرار کرده و حالا دنبال اوست و به همین دلیل وزارت برای او حکم اخراج نمی‌فرستد تا بتواند در مدرسه هاگوارتز در امان باشد! هری در سالی سخت قرار دارد که همواره باید مواظب باشد که مورد حمله سیریوس بلک قرار نگیرد. اما در پایان مشخص می‌شود که سیریوس بلک پدرخوانده اوست و دوست صمیمی پدرش و کسی که پدرش را به ولدمورت لو داده پیتر پتی گرو بوده که یکی از دوستان پدر هری در موقع نوجوانی بوده، که خودش را به شکل موشی درآورده بوده و از قضا موش خانگی رون ویزلی بهترین دوست هری بوده‌است. اما درست وقتی که همه چیز درست می‌شود و سیریوس موش را به شکل عادی برمی‌گرداند و همه به اینکه به وسیله او بی گناهی سیریوس را ثابت کنند، امیدوار می‌شوند، همه چیز نقش بر آب شده و پیتر پتی گرو فرار می‌کند. بعد از اینکه سیریوس دوباره زندانی می‌شود هری و هرماینی گرنجر، دوست صمیمی او، به گذشته بازگشته و سیریوس را نجات می‌دهند و او را فراری می‌دهند. همچنین هری با موجوداتی به نام دیوانه‌ساز مبارزه می‌کند. در نهایت سیریوس بلک با موجودی به نام هیپوگریف فرار کرده و هری به مدرسه بازمی‌گردد. هری پاتر و جام آتش هری پاتر و جام آتش شروع یک سری داستانی مجزا اما مربوط است. تا به این‌جا داستان‌های هری پاتر مجزا و جدا از هم بوده و هر کدام به تنهایی قابل فهم بوده‌اند، اما از این داستان یک سیر پیوسته داستانی شروع می‌شود، که همه داستان‌ها کاملاً با هم در ارتباطند و اسکلت کلی اینگونه‌است، که لرد ولدمورت به بدن فیزیکی خویش بازمی‌گردد و جدال‌هایی را با هری در پی دارد که سیر صعودی این داستان‌ها تا پایان هفتمین داستان بر این اساس است. در این داستان هیجان نقش اول را دارد، بر خلاف داستان اول هری پاتر داستانی آهنگین و قابل پیش‌بینی نیست، مانند داستان دوم وحشت نقش اصلی را در آن بازی نمی‌کند و بر خلاف داستان سوم دیالوگ‌ها تقریباً هیچ نقشی در آن ندارند اما، این داستان هیجان را به همراه می‌آورد و هری پاتر را بسیار قوی تر از آنچه بود نشان می‌دهد. در واقع جی کی رولینگ قصد دارد بزرگ شدن هری پاتر را به نمایش بکشد. خلاصه داستان داستان با روایتی شروع می‌شود از گذشتهٔ لرد ولدمورت و بعد داستانی دیگر که ولدمورت فرد غیر جادوگری را می‌کشد و در مورد کشتن هری پاتر صحبت می‌کند و بعد معلوم می‌شود که این روایت در واقع خوابی بوده که هری می‌دیده! هری به پدرخوانده خود یعنی سیریوس بلک نامه می‌نویسد و جریان را می‌گوید. بعد از آن با خانواده دوستش رون ویزلی به دیدن مسابقه فینال جام جهانی کوییدیچ می‌رود. وقتی وارد مدرسه می‌شود، می‌فهمد که مسابقات دوره‌ای سه جادوگر که بین سه مدرسه هاگوارتز، بوباتون و دورمشترانگ (دارمسترانگ)، انجام می‌شود، آن سال در هاگوارتز برگزار خواهد شد! شرکت در مسابقه شرط سنی هفده سال دارد و هری نمی‌تواند شرکت کند. هر کس قصد شرکت در مسابقه دارد، باید نام خود و مدرسه اش را روی کاغذی نوشته و داخل جام آتش بیندازد! روز انتخاب شرکت کنندگان، جام آتش نام سه نفر را از سه مدرسه به بیرون پرت می‌کند و این نشانه این است که آن سه نفر برای مسابقه انتخاب شده‌است، اما ناگهان نام هری نیز از جام بیرون می‌آید و همه با او دشمنی پیدا می‌کنند، حتی بهترین دوستش: رون! هری مجبور به شرکت در مسابقه می‌شود و در مرحله اول با اژدها روبرو می‌شود، در مرحله دوم ضمن اینکه در دریا رفته و دوستش را از چنگ موجودات دریایی نجات می‌دهد خواهر یکی از شرکت کنندگان را نیز نجات می‌دهد و این باعث می‌شود که امتیازاتش بالا برود. مرحله سوم هزارتویی است که باید به مرکز آن رسید. هری موفق می‌شود به همراه شرکت‌کننده دیگر هاگوارتز، سدریک دیگوری، به جام برسند، اما وقتی آن دو جام را لمس می‌کنند به مکان دیگری منتقل شده و فرود می‌آیند. در آنجا هری شاهد بازگشتن ولدمورت به بدن فیزیکیش است و سدریک نیز کشته می‌شود. هری و ولدمورت با هم دوئل می‌کنند و هری موفق به فرار می‌شود و به هاگوارتز بازمی‌گردد ! وقتی بازمی‌گردد و همه در فکر مرگ سدریک هستند، معلم درس دفاع در برابر جادوی سیاه او را به دفترش می‌برد و برایش می‌گوید که او معلم این درس یعنی مودی چشم باباغوری نیست، بلکه مرگ خواری است که خود را به شکل مودی درآورده، او نام هری را داخل جام آتش انداخته و او بوده که غیرمستقیم کمک می‌کرده تا هری در مسابقه سه جادوگر پیروز شود. اما قرار بوده که هری به دست ولدمورت کشته شود ولی هری موفق به فرار شده و به همین دلیل مودی قلابی قصد کشتنش را می‌کند. اما همان موقع مدیر مدرسه از راه می‌رسد و مانع او می‌شود و با معجون راستی به ماجرا پی می‌برد. هری پاتر و محفل ققنوس این داستان نیز بیشتر هیجان و در آخر کمی رازگشایی دارد، هری پاتر و محفل ققنوس یک داستان پیوند زننده‌است، که بیشتر قصد دارد قضایای داستان جام آتش را به داستان بعدی یعنی شاهزادهٔ دو رگه پیوند بزند. خلاصه داستان هری پاتر تابستان سختی را پشت سر گذاشته‌است، او از لرد ولدمورت و کارهای اخیرش کاملاً بی‌خبر بوده‌است. روزی که او با پسر خاله غیر جادوگرش دعوا می‌کند، ٰدیوانه‌سازها که نگهبانان زندان آزکابان هستند، پیدا می‌شوند و به آن‌ها حمله می‌کنند و هری آن‌ها را با جادو فراری می‌دهد. اما هری به دلیل اینکه قبل از ۱۷ سالگی از جادو استفاده کرده، توسط وزارت سحر و جادو به دادگاه احضار می‌شود. او سرانجام تبرئه شده و به مدرسه می‌رود. معلم جدیدی امسال به مدرسه آمده که بسیار سختگیر است. کل داستان به این مشغول استٰ، که تشکیلاتی سری به نام محفل ققنوس تشکیل شده، که ضد لرد ولدمورت کار می‌کند، مدیریت محفل ققنوس را آلبوس دامبلدور بر عهده دارد. دیگر جوانب داستان مبارزه غیرمستقیم هری پاتر و وزارت سحر و جادو را نشان می‌دهد، زیرا وزارت سحر و جادو بازگشت ولدمورت را انکار می‌کند و مقالاتی ضد هری پاتر و آلبوس دامبلدور در روزنامه‌ها به چاپ می‌رساند. هری خواب‌هایی می‌بیند، که همه واقعی است و از ذهن لرد سیاه بوده‌است و هری می‌توانسته چشم‌های او باشد ولی خود لرد ولدمورت از این کار مطلع نبوده‌است. او در واقع با ذهن ولدمورت در ارتباط است و احساسات او را درک می‌کند و زمان‌هایی که خواب است، تمام اتفاقاتی را که او انجام می‌دهد یا می‌بیند از چشم خود ولدمورت شاهد است. سر انجام او خوابی می‌بیند که سیریوس بلک پدرخوانده اش اسیر ولدمورت است و در حال شکنجه است. به همین دلیل به مکانی که در خواب دیده، که جایی در وزارت سحر و جادو است، می‌رود. دوستانش هم با او می‌آیند، اما مشخص می‌شود که ولدمورت او را فریب داده تا او به وزارت سحرو جادو بیاید و گویی که پیشگویی هری و ولدمورت در آن نوشته شده را بیابد. هری اسیر مرگ‌خواران که در اصل یکی از آن‌ها پدر دراکو مالفوی، یعنی لوسیوس مالفوی، دشمن هری است، می‌شود و پس از کمی مبارزه اعضای محفل ققنوس فرا می‌رسند و متأسفانه سریوس بلک پدرخوانده هری پاتر به دست دخترعمهٔ خویش، بلاتریکس لسترنج کشته می‌شود سر انجام گوی پیشگویی می‌شکند و کسی پیشگویی را نمی‌فهمد … دامبلدور با ولدمورت مبارزه می‌کند و هری به هاگوارتز بازمی‌گردد. هری با دامبلدور صحبت می‌کند و محتوای پیشگویی را می‌فهمد. پیشگویی که توسط پروفسور تریلانی، استاد پیشگویی مدرسه اتفاق افتاده از این قرار است که: «کسی از راه می رسه که قدرتمنده و می‌تونه لرد سیاه رو شکست بده… از کسانی زاده می شه که سه بار در برابرش ایستادگی کردن و وقتی هفتمین ماه (ژوئیه) می میره به دنیا میاد… و لرد سیاه با نشونی اونو حریف خودش معرفی می کنه، اما اون قدرتی داره که لرد سیاه ازش بی بهرست… و یکی از اونا باید به دست دیگری کشته بشه چون یکی شون باید بمیره تا دیگری زنده بمونه.» هری به خانه می‌رود تا در آرامش با این مسئله بزرگ کنار بیاید که تنها کسی که می‌تواند بزرگ‌ترین جادوگر سیاه هزاره اخیر را از بین ببرد خود اوست. هری پاتر شاهزادهٔ دورگه این داستان داستانی است که سرنوشت داستان هفتم را مشخص می‌کند. این داستان بیشتر افشای راز است اما مایه‌ای از هیجان را نیز در خود دارد. خلاصه داستان در ابتدای این داستان هری در حالی که راز زنده ماندن خود را فهمیده بود و مسئولیت سنگینی را متقبل شده بود، در اتاق خود در خانهٔ دورسلی منتظر دامبلدور نشسته‌است. در طول داستان نیز هری به لطف پروفسور اسلاگهورن به راز زنده ماندن ولدمورت پی می‌برد، یعنی از وجود جان پیچهای او باخبر می‌شود. وی در این داستان به صورت اتفاقی کتابی درسی مربوط به معجون سازی را پیدا می‌کند، که حاوی مطالب جالبی است و برطبق نوشته‌های درونش، متعلق به فردی به نام شاهزاده دورگه می‌باشد. این کتاب به او کمک زیادی می‌کند البته موجب ناراحتی هرمیون، شاگرد اول کلاس و دوست صمیمی هری نیز می‌شود. او همیشه نگران است که مبادا هری با اطلاعات درون این کتاب دچار دردسر بشود. سراسر این کتاب بررسی خاطراتی می‌باشد که دامبلدور از ولدمورت جمع‌آوری کرده‌است و به نشان دادن آن‌ها به هری می‌پردازد؛ زیرا معتقد است که تا دشمن را خوب نشناخت نمی‌توان بر او پیروز شد. در انتهای داستان دامبلدور توسط اسنیپ کشته می‌شود و هری متوجه می‌شود که کتاب متعلق به اسنیپ است. هری پاتر و یادگاران مرگ کتاب هفتم (کتاب فیلم‌های هری پاتر و یادگاران مرگ ۱ و هری پاتر و یادگاران مرگ۲ یکی است) هری پاتر کتابی است، که سرنوشت هری پاتر و دیگر شخصیت‌های داستان را مشخص می‌کند. مسئله اصلی داستان هری پاتر هفت پیدا کردن جان پیچ‌های باقی‌مانده و در نهایت نبرد نهایی با ولدمورت است. هری پاتر در این کتاب متوجه می‌شود که ۳ چیز به اسم یادگاران مرگ وجود دارد که صاحب آن‌ها ارباب مرگ می‌شود و تصمیم می‌گیرد به دنبال آن‌ها نیز برود. در این کتاب با گذشتهٔ دامبلدور نیز بیشتر آشنا می‌شویم. در اواخر کتاب هری به راز بزرگ شاهزادهٔ دورگه (اسنیپ) پی می‌برد. سرانجام پس از نابود کردن اکثر جان پیچ‌های ولدمورت، هری به هاگوارتز می‌رود تا آخرین جان پیچ ولدمورت را پیدا کند. ولدمورت نیز به مدرسه حمله می‌کند. از آنجا که اسنیپ دامبلدور را کشته بود، ولدمورت تصور می‌کند که برای اینکه ابر چوبدستی -که متعلق به دامبلدور بوده‌است (یکی از یادگاران مرگ) -برایش به خوبی کار کند باید اسنیپ را بکشد و این کار را می‌کند ولی اسنیپ قبل از مرگ خاطراتی در اختیار هری قرار می‌دهد، که نشان می‌دهد مرگ دامبلدور نقشه‌ای بین اسنیپ و او بوده و اسنیپ سال‌ها برای حفظ جان هری (بخاطر علاقه‌ای که به مادر هری داشت) برای دامبلدور جاسوسی می‌کرده‌است. همچنین خاطرات نشان می‌دهند برای اینکه تکه‌ای روح ولدمورت که درون هری است نابود شود، هری باید توسط ولدمورت کشته شود. هری خود را تسلیم می‌کند و ولدمورت وی را می‌کشد، ولی از آنجا که در کتاب چهارم وی برای احیا خون هری را گرفته بود، هری نمی‌میرد زیرا تا ولدمورت زنده است هری نیز به زندگی متصل است و به قول دامبلدور این عدم درک ولدمورت از عشق را می‌رساند. سرانجام مار ولدمورت (آخرین جان پیچ) توسط نویل لانگ باتم با شمشیر گریفیندور کشته می‌شود و ولدمورت و هری در سرسرای هاگوارتز نبرد می‌کنند. از آنجا که ولدمورت صاحب ابر چوبدستی نبوده، چون در واقع دراکو مالفوی که به خاطر پدر و مادرش یک مرگ خوار می‌شود و باید دامبلدور را به خاطر ولدمورت بکشد، نمی‌تواند ولی او را خلع سلاح می‌کند ولی ولدمورت فکر می‌کند که چون اسنیپ دامبلدور را کشته‌است پس ابر چوبدستی مال اوست، ولی قبل مرگ اسنیپ در حالی که دراکو چوبدستی خودش را بالا آورده و می‌خواهد هری را بکشد، هرمیون او را خلع سلاح می‌کند ولی در خاطر فیلم هری پاتر که فکر می‌کند او صاحب ابر چوبدستی است، چوبدستی را می‌شکند. این مشکل در فیلم نبوده‌است و طرفدارها فکر می‌کنند که هری دراکو را خلع سلاح کرده‌است. نفرین ولدمورت به سوی خودش بازمی‌گردد و وی نابود می‌شود. نوزده سال بعد هری با جینی ویزلی ازدواج کرده و سه بچه دارد. رون و هرماینی نیز با یکدیگر ازدواج کرده‌اند و دو بچه دارند. هری پاتر و فرزند نفرین شده پس از وقفه ای طولانی در سری داستان‌های هری پاتر و برخلاف اعلام قبلی جی.کی. رولینگ که تمایلی برای ادامهٔ داستان هری پاتر ندارد و یادگاران مرگ پایان داستان و دنیای هری پاتری است، اما با انتشار کتاب هری پاتر و فرزند نفرین شده در ۳۱ ژوئیه ۲۰۱۶ همهٔ طرفداران هری پاتر شگفت زده شدند. این کتاب که هشتمین بخش اصلی سری کتاب‌های هری پاتر می‌باشد و وقایع آن نوزده سال پس از اتفاقات هری پاتر و یادگاران مرگ رخ می‌دهد و زندگی هری پاتر (که اکنون کارمند وزارت جادو است و با جینی ویزلی ازدواج کرده‌است) و پسر کوچکش، آلبوس سوروس پاتر را شرح می‌دهد که از پدر خود ناراضی است و نمی‌خواهد فرزند او باشد. این کتاب برخلاف کتاب‌های قبلی شرح و توصیفات زیادی نداشته و به دیالوگ‌های شخصیت‌ها می‌پردازد چرا که این کتاب در اصل برای تئاتر نوشته شده‌است. اقتباسات فیلم در سال ۱۹۹۸ رولینگ حق سینمایی چهار کتاب اول را به کمپانی وارنر براس فروخت. در کل ۸ فیلم از داستان هری پاتر ساخته شده‌است که در آن‌ها نقش هری پاتر را دنیِل رَدکلیف بازی می‌کند. هری پاتر و یادگاران مرگ - قسمت دوم که هشتمین و آخرین فیلم این سری است، در ۲۴ تیرماه سال ۱۳۹۰ اکران شد. بیستمین سالگرد هری پاتر در ژانویه ۲۰۲۲ و به مناسبت سالگرد ۲۰ سالگی پخش هری پاتر، یک قسمت تلویزیونی ویژه در شبکه اچ بی او پخش شد. این برنامه نوعی گردهمایی مجدد بازیگران و کادر فیلم‌های هری پاتر در کنار یکدیگر بود. بازیگران اصلی این فیلم‌ها یعنی دنیل ردکلیف، روپرت گرینت و اما واتسون در این قسمت حضور داشتند. البته، سایز بازیگران نیز در این اپیزود ویژه حضور پیدا کردند. نویسنده این مجموعه، جی کی رولینگ، در این اثر دیده نمی‌شد. بازی بازی‌های رومیزی و رایانه‌ای مختلفی از فیلم و کتاب هری پاتر الگو گرفتند. مدل‌های اسباب بازی لگو از شخصیت‌های هری پاتر نیز طرفداران زیادی را به خود اختصاص داد. ترجمه یکی از تخلفات مشهود و نقض قوانین حق تکثیرِ ترجمهٔ آثار هری پاتر، مربوط به کشور ایران است و با توجه به این‌که این کشور عضو پیمان‌نامه بین‌المللی حق نشر نیست، ناشران متخلف ایرانی به دلیل تخطی از این قانون بین‌المللی و عدم پرداخت هزینهٔ حق امتیاز این کتاب، محاکمه نشدند. کتابسرای تندیس برای انتشار کتاب هری پاتر و شاهزادهٔ دورگه با ترجمهٔ ویدا اسلامیه، اجازهٔ رسمی موقت از نویسنده کسب کرد، اما هم‌اکنون تمامی ترجمه‌های آثار هری پاتر در ایران غیرقانونی هستند و انتشارات بلومزبری حق امتیاز ترجمه را به هیچ ناشری در ایران واگذار نکرده‌است. دیگر کتاب‌های مرتبط با هری پاتر کتاب افسانه‌های بیدل نقال و کوییدیچ در گذر زمان و جانوران شگفت‌انگیز و زیستگاه آن‌ها نام دارند. جستارهای وابسته هری جیمز پاتر هری پاتر (فیلم) فهرست وردهای داستان‌های هری پاتر پی. ال. تراورس منابع برای مطالعهٔ بیشتر پیوند به بیرون J. K. Rowling's personal website Harry Potter movies – Official website (Warner Bros.) Harry Potter at Bloomsbury.com (International publisher) Harry Potter at Scholastic.com (US publisher) Harry Potter at Raincoast.com (Canadian publisher) The Wizarding World of Harry Potter at Orlando resort, Florida ادبیات کودکان در بریتانیا در سده ۲۰ (میلادی) ارواح در فرهنگ عامه اژدهایان در فرهنگ عامه افسونگری در داستان‌های مکتوب الف‌ها در فرهنگ عامه اندام ساختگی در ادبیات داستانی خانواده در ادبیات داستانی دنیای جادوگری جی.کی. رولینگ رمان‌های بریتانیایی مورد اقتباس در فیلم‌ها رمان‌های تربیتی بریتانیا رمان‌های جی کی رولینگ رمان‌های خیال‌پردازی دنباله‌دار رمان‌های خیال‌پردازی معاصر رمان‌های مورد اقتباس در بازی‌های ویدئویی سحر و جادو در داستان کتاب‌های دنباله‌دار معرفی‌شده در ۱۹۹۷ (میلادی) مدرسه‌ها در ادبیات داستانی نامرئی بودن در تخیل نفرین در ادبیات داستانی هری پاتر
4323
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%B4%D8%AA%20%D9%84%D9%88%D8%AA
دشت لوت
دشت لوت دشتی بیابانی در جنوب شرقی ایران است. این دشت، با مساحتی بیش از ۴۰ هزار کیلومتر مربع (شامل عرصه و حریم) در بین بخش‌هایی از استان‌های کرمان، سیستان و بلوچستان و خراسان جنوبی قرار دارد و با مساحتی در حدود ۱۷۵ هزار کیلومتر، حدود ۱۰ درصد از وسعت ایران را دربر گرفته‌است. بیابان لوت، بیست و هفتمین بیابان بزرگ جهان به‌شمار می‌رود. دشت لوت از جمله مناطق فراگرم و خشک جهان است. هسته آن در سال‌های ۲۰۰۴، ۲۰۰۵، ۲۰۰۶، ۲۰۰۷ و ۲۰۰۹ گرم‌ترین نقطه بر سطح کره زمین شناخته شده‌است که بیشترین آن در سال ۲۰۰۵ با بیشینه دمای ۷۰٫۷ درجه سانتیگراد ثبت گردیده‌است. دانشمندان علت گرمای بالای آن را رنگ تیره و خشکی سطح آن دانسته‌اند که موجب جذب گرمای خورشید می‌شود. در تحقیقات جدید ناسا که با استفاده از اطلاعات ماهواره ای ۲۰سال گذشته انجام شد مشخص شدت دمای دشت لوت درطول این سالها حتی دمای۸۱درجه سانتیگراد را تجربه کرده‌است. دشت لوت از شمال غربی به جنوب شرقی کشیده شده‌است. طول آن حدود ۳۲۰ کیلومتر (۲۰۰ مایل) و عرض آن حدود ۱۶۰ کیلومتر (۱۰۰ مایل) می‌باشد. در منتهی الیه جنوبیِ منطقهٔ هموار مرکزی، بر اثر تعدیل نسبی شرایط آب و هوایی و وجود آب قابل مصرف بیشتر و خاک بهتر نسبت به منطقهٔ وسیع شمالی، امکان زندگی مساعدتری فراهم گردیده‌است. اما در منطقهٔ وسیع شمالی جز در مرز دشت و پایکوه، آن هم به‌طور محدود، زندگی انسانی وجود ندارد. این اختلاف در مورد گسترش زندگی نباتی نیز کاملاً محسوس است. در سال ۴۴۴ هجری، ناصرخسرو که در بازگشت از مکه از قسمت شمالی کویر عبور نموده اسم خاصی برای کویر ذکر نکرده و آن را بیابان نامیده گوید «در این راه بیابان به هر دو فرسنگ گنبدک‌ها ساخته‌اند و مصانع که آب باران در آنجا جمع شود به موضعی که شورستان نباشد ساخته‌اند و این گنبدک‌ها به سبب آن است تا مردم را گمراه نکنند و نیز به گرما و سرما لحظه‌ای در آنجا آسایشی کنند و در راه ریگ روان دیدیم عظیم که هر که از نشان بگردد از میان آن ریگ بیرون نتواند آمدن و هلاک شود و از آن بگذشتیم زمینی شوره پدید آمد برجوشیده که شش فرسنگ چنین بود که اگر از راه کسی یک‌سو شدی فرورفتی …» نام کلمه لوت(برگرفته از واره رُت) در زبان فارسی به معنی برهنه و تشنه و بی‌آب و علف است. عنوان‌های «چاله لوت»، «دشت لوت»، «کویر لوت» و «بیابان لوت» برای این منطقه خشک و بیابانی به کار برده می‌شود. در نوشته‌های جغرافیایی از واحد لوت گاهی به‌نام «چاله لوت» و گاهی به‌صورت «دشت لوت» نام برده می‌شود. در بین عامه مردم و در بسیاری از خبرها به‌دلیل برخی مشابهت‌ها با دشت کویر، از عنوان «کویر لوت» استفاده می‌شود درحالی که استفاده از کویر برای لوت درست نیست و در پرونده ثبت جهانی لوت در یونسکو نیز عنوان «بیابان لوت» ثبت شده‌است نه «کویر لوت»؛ زیرا دشت لوت بیابان است نه کویر و کویر بخش کوچکی از مساحت دشت لوت را تشکیل می‌دهد. بیابان واژه‌ای بوم‌شناسی و اقلیمی است و به مکانی با پوشش گیاهی، جانوری و میزان بارندگی کم گفته می‌شود و دشت لوت نیز یک بیابان وسیع ماسه‌ای و ریگی است. اما کویر (نمک‌زار) به پست‌ترین نقاط داخلی مناطق بیابانی که میزان نمک در آن بسیار زیاد است، گفته می‌شود. به‌طور کلی وسعت کویر در دشت لوت نسبت به زمین‌های ماسه‌ای و ریگی چندان زیاد نیست یا به عبارتی از چنان اهمیتی برخوردار نیست که بتواند بر چشم‌انداز طبیعی آن تأثیر بگذارد. از این نظر دشت لوت درست در مقابل دشت کویر قرار دارد که بیشتر وسعت آن را کویر (نمک‌زار) پوشش داده‌است؛ بنابراین «بیابان»، واژه جامع‌تری برای توصیف این پدیده پهناور طبیعی به‌شمار می‌آید و به همین دلیل دانشمندان معتقدند که این بیابان بزرگ را باید «دشت لوت» خواند، نه «کویر لوت»؛ چون کویر تنها بخشی از آن است. محققان جغرافیا نیز در نوشته‌های خود بارها تأکید کرده‌اند که گفتن «کویر لوت» بر این واحد جغرافیایی صحیح نیست و باید از آن به عنوان «دشت لوت» یا «بیابان لوت» نام برد. گرم‌ترین نقطه زمین بین سال‌های ۱۹۹۲ تا ۲۰۱۲، بر اساس اعلام سازمان جهانی هواشناسی بالاترین دمای ثبت‌شدهٔ هوا متعلق به ایستگاه هواشناسی العزیزیه لیبی واقع در صحرای بزرگ آفریقا بود، که دمای هوا در ۱۳ سپتامبر ۱۹۹۲ در این ایستگاه ۵۸ درجه سانتی‌گراد (۱۳۶٫۴ درجه فارنهایت) ثبت شده‌است. در سال ۲۰۱۲ سازمان جهانی هواشناسی اعلام کرد که شواهد قانع‌کننده‌ای مبنی بر نادرست بودن این اندازه‌گیری ناشی از خطای انسانی به دست آمده و این رکورد را نامعتبر اعلام کرد. بنابراین در حال حاضر رکورد بالاتری دمای هوای ثبت‌شده متعلق به دره مرگ در کالیفرنیا است که در سال ۱۹۱۳ به میزان ۵۶٫۷ درجه سانتی‌گراد اندازه‌گیری شده بود. در مطالعه گرم‌ترین نقاط کره زمین با استفاده از تصاویر ماهواره‌ای سنجنده مدیس طی سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۹ توسط ناسا، بیابان لوت در سال‌های ۲۰۰۴، ۲۰۰۵، ۲۰۰۶، ۲۰۰۷ و ۲۰۰۹ به عنوان گرم‌ترین نقطه کره زمین اندازه‌گیری شد که در سال ۲۰۰۵ با دمای ۷۰٫۷ درجه سانتی گراد گرم‌ترین رکورد دما در تمام زمین را ثبت کرده‌است. این دما ۱۲ درجه سانتی‌گراد بیش‌تر از رکورد رسمی دمای هوای زمین است که در سال ۱۹۹۲ در لیبی ثبت شده‌است. باید توجه داشت که گرم‌ترین نقطه کره زمین در سال‌های مختلف تغییر می‌کند، مثلاً در سال ۲۰۰۳ کوئینزلند استرالیا با دمای ۶۹٫۳ درجه سانتی‌گراد گرم‌ترین نقطه زمین بوده که این دما دومین دمای بالا پس از لوت در دوره هفت‌ساله مطالعه ناسا به‌شمار می‌رود. علاوه بر آن دمای سطح زمین معمولاً بالاتر از دمای هوا در همان نقطه است و اعداد ثبت‌شده به‌عنوان دمای سطح زمین که با استفاده از شاخص دمای سطح به‌دست آمده، به‌معنای دمای هوای آن مناطق نیست. مطالعات دانشمندان در سال ۱۹۱۵ دربارهٔ تفاوت دمای هوا و سطح زمین در دره مرگ نشان داد که در حالی که دمای سطح زمین در عمق ۰٫۴ سانتی‌متری خاک سطحی ۷۱٫۵ درجه سانتی‌گراد اندازه‌گیری شد، هم‌زمان دمای هوا در ارتفاع ۱۲۰ سانتی‌متری سطح زمین ۴۲٫۵ درجه سانتی‌گراد بوده‌است. در بسیاری از رسانه‌های ایرانی و خارجی به نقل از دکتر پرویز کردوانی منطقه گندم بریان (در ۸۰ کیلومتری شمال شهداد و ۸۰ کیلومتری شرق راور) به‌عنوان گرم‌ترین نقطه لوت و دنیا معرفی شده‌است ولی کردوانی با رد این ادعا و نقل قول منتسب به وی، معتقد است گرم‌ترین نقطه زمین در بیابان لوت «چاله مرکزی لوت» در ۷۵ کیلومتری شمال شهر بم است و معرفی گندم بریان به‌عنوان گرم‌ترین نقطه لوت و کره زمین نادرست است. موقعیت و شاخص‌های کلی حدود و ثغور حوضهٔ آبگیر دشت لوت بسیار وسیع است و محدودهٔ آن قسمتی از استانهای خراسان، سیستان و بلوچستان، و کرمان را در بر می‌گیرد. حد شمالی این حوضه از مشرق به مغرب، خط‌الرأس ارتفاعات شمالی بیرجند شامل کوه مؤمن آباد و کوه طاق آشیان، و بلندیهای شمال نایبند شامل کوه آتشان و کوه نایبند در حوالی مدار ۳۲ درجه است و از جنوب تا دامنه‌های شمالی ارتفاعات آذرین شاهسواران و جبال بارز در شمال مدار ۲۸ درجه گسترش دارد. در مغرب، خط‌الرأس ارتفاعات کرمان، مشرف به چاله‌های ریزو، کرمان و ماهان از نصف‌النهار ۶۰ درجه و ۳۰ دقیقه تا دامنه غربی کوه تفتان این حوضه را محدود می‌نماید. پس: دشت لوت محدوده‌ای است بین استان‌های خراسان جنوبی، سیستان و بلوچستان و کرمان. دشت لوت بین دو گسل نهبندان در شرق و نای بند در غرب قرار دارد. حد شمالی آن در حد مدار ۳۲ درجه و حد جنوبی در حد مدار ۲۸ درجه‌است. وسعت حوضه آبگیر دشت لوت، حدود ۱۷۵ هزار کیلومتر مربع (یک دهم مساحت کشور) است. طول آن از شمال به جنوب حدود ۹۰۰ کیلومتر و غرب به شرق حدود ۳۰۰ کیلومتر است. پست‌ترین نقطه دشت لوت حدود ۲۴۰ متر از سطح دریا بالاتر است. (لوت مرکزی) دشت لوت جایگاه رخداد زمین لرزه‌های بزرگ و مهمی بوده‌است. در پای کوه‌های مشرف به دشت بزرگ لوت، آثاری از سکونت انسان از هزاره چهارم پیش از میلاد مسیح مشاهده شده‌است. (مآخذ شماره ۲) بزرگ‌ترین ناحیه جمعیتی دشت لوت «شهداد» است که در گذشته‌های دور به آن خبیص می‌گفتند. دره سیرچ و ناحیه مسکونی آن به همین نام، یکی از زیباترین چشم‌اندازهای سر سبز حاشیه این دشت اسرارآمیز است. پدیده‌های جالب میراث جهانی بیابان لوت در وهله اول از یاردانگ‌های بیابان لوت (کلوت) در بخش غربی، ریگ یلان یا ارگ یلان در بخش شرقی، هامادای بخش میانی و نبکاها در حاشیه بخش غربی تشکیل شده‌است که مجموع بیابان لوت را تشکیل می‌دهد. اجزای دیگر این بیابان شامل رودخانه شور، منطقه گندم بریان و شورگز هامون می‌باشند. بیابان لوت نه تنها دارای ویژگی‌های زیباشناسانه است بلکه بخشی از فرایندهای دخیل در شکل‌دهی به منطقه و تاریخ زمین‌شناسی را نیز نشان می‌دهد. در عین حال تنوع چشم‌اندازها و ناشناخته بودن منطقه شرایط مناسبی را برای تحقیقات علمی و گسترش ژئوتوریسم فراهم می‌نماید. دشت لوت یکی از شگفت انگیزترین عوارض بیابانی دنیا است برخی از جاذبه‌های آن عبارتند: بزرگ‌ترین شهر کلوخی جهان. منطقه کلوت‌ها از دور به خرابه‌های شهری بزرگ می‌ماند که توصیف‌های گوناگون از آن شده‌است نظیر: شهر خیالی یا شهر لوت. مرتفع‌ترین هرم‌های ماسه‌ای دنیا در لوت است. مرتفع‌ترین هرم‌های شناخته شده دنیا حداکثر ۳۰۰ متر ارتفاع دارند (لیبی) اما در لوت ارتفاع برخی هرم‌ها گاه به ۴۸۰ متر هم می‌رسد. ۴۰ مخروط آتشفشان کواترنر در سطح دشت لوت وجود دارد. پهنه‌های وسیع ماسه و ریگ با طیف رنگی قهوه‌ای روشن تا خاکستری و سیاه نظیر «گدار باروت» که چون خاک آن سیاه و شبیه باروت است به این نام خوانده می‌شود. دشت‌هایی از گدازه‌های بازالتی چاله چاله نظیر «گندم بریان». پهنه‌های شنی مواج بزرگ‌ترین نبکاهای جهان تپه‌های شنی پوشیده از گیاه (نبکاها) که یکی از شگفتی‌های همزیستی خاک و آب و گیاه است. این نبکاها به گلدان بیابان نیز نامیده شده‌اند. مرتفع‌ترین ربدوها (ربدوها مشابه نبکاها با ابعاد بزرگ‌تر شکل‌های پیچیده‌تر در لوت غربی می‌باشند) پهنه‌هایی به شکل چندضلعی‌های متعدد که حاصل قشر نمکی ضخیم و تبخیر شدید سطح زمین است. کویر پاشتری، سطح این نوع زمین‌ها اینطور به‌نظر می‌رسد که پس از بارندگی زیاد خیس شده و تعدادی شتر روی آن راه رفته‌اند. هامادا دشت‌هایی از ریگ، شن و پوشیده از خاک‌های ریگی که فاقد گیاه است. ژئومورفولوژی و واحدهای جغرافیایی دشت لوت چاله‌ای است از نظر ارتفاعی نامتقارن، با جهت شمالی- جنوبی و در داخل آن به‌طور پراکنده چاله‌های مستقل کوچکتری که حوضهٔ انتهایی آبهای روان هستند، وجود دارد. شیب عمومی از پایکوه به سمت دشت کاهش می‌یابد. حداکثر ارتفاع دشت در مجاور پایکوه‌ها است، ولی در همه‌جا یکنواخت نمی‌باشد. در شمال حداکثر ارتفاع بین رودشور بیرجند و بصیران به‌طور متوسط ۱۰۰۰ متر و در مغرب ۴۴۰ متر (شهداد) و در مشرق ۸۴۰ تا ۱۰۰۰ متر (به‌ترتیب دردمسلم و نخلیه) و در جنوب در پای تپه دوقلوی بازالتی (لوت زنگی احمد) ۷۲۰ متر است. با توجه به شکل ناهمواری و پراکندگی عوارض جغرافیایی می‌توان آن را به‌طور طبیعی به سه واحد کوچک‌تر یعنی لوت شمالی، لوت مرکزی و لوت جنوبی یا لوت زنگی احمد تقسیم‌بندی نمود. لوت شمالی از عناصر ریگ، شن و ماسه تشکیل شده‌است و حد جنوبی آن را بریدگی‌های نا منظم مشرف به چاله «رود شور بیرجند» تشکیل می‌دهد. ناهمواری‌های ماسه‌ای به شکل سفره‌های ماسه‌ای در آن وجود دارد. لوت مرکزی شگفت انگیزترین قسمت دشت لوت است. در قسمت‌های شرقی لوت مرکزی تپه‌ها و توده‌های عظیم و به هم پیوسته ماسه‌ای قرار گرفته و سطح قابل توجهی از لوت را به عرض متوسط ۵۲ کیلومتر و طول متوسط ۱۶۲ کیلومتر در لوت پوشانده‌است. بخشی از ناهمواری‌های لوت مرکزی دارای پوشش گیاهی بوده و بخش غربی آن فاقد پوشش گیاهی است. لوت جنوبی (لوت زنگی) غنی‌ترین قسمت چاله لوت از نظر پوشش گیاهی است. از نظر ژئومورفولوژی (زمین‌ریخت‌شناسی) لوت مرکزی به سه منطقه اصلی (از غرب به شرق) تقسیم شده‌است: دشت‌سر به عرض ۵ تا ۱۰ کیلومتر به صورت نواری سطح آن از ماسه و لای(silt)و نمک پوشیده شده‌است. کلوت‌ها کلوت‌ها (کلوت اصطلاح محلی است) به خندق‌های بسیار عظیم که حاصل فرسایش آبی و بادی است می‌گویند که به عنوان پدیده‌ای بی نظیر در دنیا شناخته شده‌است. «رود شور» در مرطوب کردن دیواره این کلوت‌ها اثر کافی داشته و فرسایش‌های آن‌ها را تسهیل کرده‌است. منطقه کلوت‌های در ۴۳ کیلومتری شهداد (۲۴ کیلومتری ده سیف) قرار دارد و در مساحتی به عرض متوسط ۸۰ کیلومتر و طول متوسط ۱۴۵ کیلومتر را تشکیل داده‌اند. مهم‌ترین بادی که دیواره‌های کلوت‌ها را فرسایش می‌دهد بادهای ۱۲۰ روزه سیستان است. در فاصله کلوت‌ها زمین پوشیده از ماسه بادی است و در نقاطی که ماسه بادی نیست زمین از نوع رس لائی و رس است. تپه‌های ماسه‌ای در شرق لوت مرکزی منطقه‌ای به عرض ۵۰ کیلومتر و طول ۱۰۰ کیلومتر متر را تشکیل می‌دهند. ارتفاع این تپه‌های ماسه‌ای تا ۵۰۰ متر هم می‌رسد (مآخذ شماره۴). نا همواری‌های ماسه‌ای به اشکال برخان (Barkhan) – هرم‌های ماسه‌ای –سیف (sif) و تپه‌های طولی دیده می‌شود. اقلیم مقدار باران در داخل یا مجاور این حوضه، بسیار کم و محدود به فصل سرد است. با توجه به مندرجات خلاصه آمار جوی ایستگاه‌های مختلف، در فصل گرم باران وجود ندارد و میزان سالیانه بارش فصل سرد به‌طور متوسط در کرمان ۱۱۰، در بم ۴۰، در زاهدان ۷۸، در زابل ۴۵ و در بیرجند در حدود۱۸۰ میلی‌متر می‌باشد. میزان حرارت متوسط سالیانه در همین مناطق نسبتاً زیاد است و به‌همین علت مقدار تبخیر در فصل گرم به‌ویژه در دشت لوت به شدت افزایش می‌یابد. میزان باران سالیانه در ارتفاعات مجاور دشت کمی بیش از ارقام ثبت‌شده در بالاست، اما مقدار آن قابل توجه نیست. قُلل برف‌گیر انگشت‌شمارند و برف آنها به سرعت در اواخر فصل سرد یا حداکثر در اوایل فصل گرم آب می‌شود؛ بنابراین تنها منبع آبگیری رودها و مسیل‌ها، در درجهٔ اول، باران‌های فصل سرد و سپس چشمه‌هایی است که به‌طور پراکنده در قسمت علیا یا بستر میانه مسیل‌ها وجود دارند. پوشش گیاهی در حدود ۲۰کیلومتری شهداد، درختان و درختچه‌های گز در گلدان‌های بیابانی لوت جای گرفته‌اند که به آن نبکا یا تل‌های گیاهی گفته می‌شود. زمین‌های بین نبکاها پوشیده از ماسه‌است و نبکاها عموماً در سطح همواری که میزان ماسه آن متوسط و سطح آب زیر زمین بالا بوده یا رطوبت موجود کافی برای حیات پوشش گیاهی باشد ظاهر می‌شوند. عناصر تشکیل دهنده نبکا شامل ماسه – لای، رس و سلت است. شکل نبکا تابعی است از اندازه، تراکم و میزان رشد گیاه میزبان که گونه‌هایی نظیر دسته‌ای از گرامینه‌ها، درختچه‌های تاغ، گز و… می‌باشند. در دشت لوت گونه گیاه گز (Tamarix) از گونه‌های میزبان نبکاها هستند. ارتفاع نبکاها از چند دسی‌متر تا چند متر و طول آن از یک متر تا ۱۰ متر می‌رسد. شایان ذکر است گیاهان منفرد باید ارتفاعی بیش از ۱۰ الی ۱۵ سانتی‌متر داشته باشند تا اینکه بتوانند ماسه‌ها را کنترل کند. اگر دانه‌های ماسه چسبندگی نداشته باشند به عبارتی عناصر رس و لای نداشته باشند حجم آنها با تغییر و سرعت باد تغییر می‌یابد. با افزایش میزان رسوب، گیاه برای جلوگیری از مدفون شدن به رشد خود در جهت بالا ادامه می‌دهد این رشد تا آنجا است که ریشه گیاه در ارتباط با سطح آب زیر زمینی باشد اما جایی که آب زیر زمینی افت می‌کند این ارتباط قطع و تخریب نبکا آغاز می‌شود که سرانجام به مرگ نبکا می‌انجامد. نبکاهای چندین ساله و دائمی در تغییر سطح سفره آب زیر زمینی، هرزآب‌ها، تبخیر، تعرق و کنترل رسوبات بادی در منطقه نقش اساسی دارند. ربدوها Rebdou با ابعاد بزرگ‌تری از نبکاها متمایز می‌شوند. طول آن‌ها به ۲ تا ۷ متر و عرضشان به ۱ تا ۵ متر می‌رسد. غیر از ابعاد، شکل ربدوها نیز پیچیده‌تر از نبکاها است؛ و گاهی چند مخروط را نشان می‌دهد که کنار هم قرار گرفته‌اند. مرتفع‌ترین ربدوها در لوت غربی دیده می‌شود که گاه ارتفاع آنها به ۱۲ متر می‌رسد (بلندی یک ساختمان ۴ طبقه). کاوش‌ها جغرافیایی جدّی‌ترین مورد شناسایی و آشنایی با شگفتی‌های این بیابان از سال ۱۳۴۶ هجری خورشیدی با شرکت هیئت‌های علمی ایرانی و فرانسوی به سرپرستی دکتر احمد مستوفی و دکتر ژان راش استاد جغرافیای دانشگاه سوربن پاریس آغاز شد و سالها بدون وقفه ادامه داشت. در طول این مطالعات، حداقل به مدت ۵ سال و هر سال ۱ تا ۲ ماه، نمونه‌های انواع عوارض ناهمواریهای این دشت، از نزدیک مورد مشاهده و مطالعه قرار گرفت. دکتر احمد مستوفی دو بار با هیئت همراه از شرق به غرب و بار دوم از غرب به شرق از ریگ لوت عبور کرد و مشاهدات خود را منتشر نمود. در خارج از قلمرو ریگزارها، سایر نقاط دشت لوت به‌وسیلهٔ ماشین و حتی هلی‌کوپتر (به‌ویژه کلوت‌ها) به کرّات مورد مشاهده و مطالعه قرار گرفتند و نتایج این مطالعات در نشریه فصلی موسسه جغرافیا چاپ و منتشر شده‌است. باستان‌شناختی بررسی‌های مؤسسه جغرافیایی دانشگاه تهران از سال ۴۶ در دشت لوت به کشف نمونه‌هایی از اشیاء سفالین و فلزی و سنگی دوران قبل از تاریخ این ناحیه انجامید، ولی این هیئت به سبب اشتغال به کارهای مربوط به خود و نداشتن افراد باستانشناس، موفق به گمانه زنی و تجسس بیشتری نشد. هیئت مطالعاتی دشت لوت با همکاری اداره کل باستانشناسی در سال ۱۳۴۷ به این منطقه رفت آنان در این منطقه به تکه سفال‌های متنوع دست یافتند و با کاوش در تپه‌های کوتاه و مسیرهایی که در لا به لای کلوت‌ها قرار دارند توانست به مقابر قبل از تاریخ و اشیاء ارزنده آن دست یابد. اشیاء و مقابر مکشوفه: در بررسی ده روزه آقوس شهداد که در ۷ کیلومتری دشت لوت قرار دارد، اشیاء متعددی متعلق به هزاره سوم و سفال‌هایی از هزاره چهارم قبل از میلاد در مقابر مکشوفه بدست آمده که شامل ظروف سفالین که با رنگ‌های قرمز و نقوش مختلف تزیین یافته‌اند که از لحاظ سبک و شیوه کار با ظروف مکشوفه در بلمپور بلوچستان و خوراب کرمان شباهت کامل دارد. همچنین کوزه سفالین نخودی رنگ ظریفی بدست آمد که روی آن سه نوار قرمز رنگ دیده می‌شود. حد فاصل این نوارها با تصاویر عقاب پرگشوده و خطوط شکسته موازی به رنگ سیاه تزیین شده‌است. نظیر این ظرف سر مرز ایران و پاکستان در تپه‌ای به نام کولی ماهی کشف گردید که قدمت آن‌ها به هزاره سوم قبل از میلاد می‌رسد و همچنین با ظروف رنگارنگ شوش قابل مقایسه است. ظروف سنگی: در گورهای مکشوفه تعدادی ظروف از جنس مرمر و سنگ‌های آهکی خاکستری رنگ کشف گردیده‌است. ظروف مرمر رنگارنگ این ناحیه با اشیاء مرمری شوش که متعلق به هزاره سوم قبل از میلاد است شباهت کلی دارد. کشف این نوع اشیاء در محل مزبور رابطه قوم آقوس را با نقاط دورتری ثابت می‌کند. همچنین ظروف فلزی و تزیینی نیز در این منطقه کشف شده‌است. ثبت در فهرست میراث جهانی یونسکو تا پیش از چهلمین اجلاس میراث جهانی در استانبول، ایران دارای ۱۹ اثر ثبت‌شده در میراث جهانی بود که همه آن‌ها جزو آثار فرهنگی ایران محسوب می‌شوند و هیچ اثر طبیعی از ایران در فهرست میراث جهانی وجود نداشت. در این اجلاس بیابان لوت به عنوان نخستین اثر طبیعی ایران در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت شده‌است. ایران پرونده بیابان لوت و قنات ایرانی را برای ثبت جهانی ارسال کرده بود. ابتدا ۱۱ قنات و سپس بیابان لوت در فهرست میراث جهانی گنجانده شد. بیابان لوت دارای ویژگی‌های منحصربه‌فردی است که آن را شایسته ثبت در فهرست میراث طبیعی جهان نمود: بلندترین کلوت‌های جهان در بخش شرقی کلوت‌ها طولانی‌ترین کلوت‌های جهان گرم‌ترین نقطه جهان با دمای ۷۰٫۷ درجه سلسیوس بلندترین تپه‌های ماسه‌ای جهان در ریگ یلان در شرق بیابان لوت وجود یکی از بلندترین نبکاهای (گلدان صحرا، تل گز یا تل نباتی) جهان با ارتفاع ۱۲ متر محدوده عرصه و حریم بیابان لوت برای ثبت در میراث جهانی حدود ۴۰ هزار کیلومتر مربع تعیین شده‌است که محدوده بسیار بزرگی بوده و در بین سه استان کرمان، خراسان جنوبی و سیستان و بلوچستان قرار دارد. البته بیابان لوت بسیار بزرگ‌تر از محدوده پیشنهادشده برای ثبت در میراث جهانی است، اما با توجه به این‌که مهم‌ترین عناصر واجد ثبت در میراث جهانی در لوت مرکزی واقع شده‌اند، این منطقه برای ثبت در میراث جهانی پیشنهاد گردید. مساحت عرصه بیابان لوت ۲۲۷۸۰ کیلومتر مربع و مساحت حریم بیابان لوت ۱۷۹۴۱ کیلومتر مربع است؛ که شامل ریگ یلان (تپه‌های ماسه ای)، کلوت‌ها، نبکاها، رودخانه شور، هامادا (دشت ریگی)، پهنه بازالتی گندم بریان و… است که در این میان کلوت‌ها در غرب و ریگ یلان در شرق با چشم‌اندازی زیبا و شگفت‌انگیز خودنمایی می‌کنند. شروع کار بر روی پرونده ثبت جهانی بیابان لوت از تیر ماه ۱۳۹۳ بوده‌است و پرونده آن در بهمن ۱۳۹۳ برای دفتر یونسکو در پاریس ارسال شد. این پروژه با مدیریت جغرافی‌دانان و همکاری بسیاری از متخصصان دیگر رشته‌ها تدوین گردید و در نهایت در ۲۷ تیر ۱۳۹۵ با اجماع همه کشورهای عضو در کمیته میراث جهانی، بیابان لوت به عنوان نخستین اثر طبیعی ایران در فهرست میراث جهانی یونسکو قرار گرفت. سراسرنماها جستارهای وابسته دشت کویر بیابان بیابان‌زدایی گندم بریان گیاهان شوره‌زی پانویس منابع ۱) گزارش‌های جغرافیایی –نشریه شماره یک – نمونه‌هایی از خاک‌های لوت زنگی و شبکه آبهای دشت لوت – نگارش دکتر فرج‌الله محمودی و دکتر پرویز کردوانی – مرداد ۱۳۴۹ ۲) شهداد و جغرافیای تاریخی دشت لوت – نگارش دکتر احمد مستوفی – نشریه شماره ۸ گزارش‌های جغرافیایی – دیماه ۱۳۵۱ ۳) گزارش‌های جغرافیایی – نشریه شماره ۱۳ – شهداد تا ده سلم – نگارش دکتر پرویز کردوانی ۴) ژئومورفولوژی کاربردی – جلد – ۲: بیابان – فرسایش بیابانی – دکتر حسن احمدی – انتشارات دانشگاه تهران ۱۳۷۷ ۵) نقشه ژئومورفولوژی قسمت جنوبی دشت لوت انتشارات سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح مقیاس ۱:۶۰۰۰۰۰ پیوند به بیرون لوت وبگاه بیابان‌ها و کویرهای ایران گرم‌ترین نقطه زمین واقع در دشت لوت ایران دویچه‌وله فارسی کانون دیده‌بانان زمین سایت میراث جهانی بیابان لوت بخش‌های چهرنگاشتی بیابان‌های ایران جغرافیای استان خراسان جنوبی جغرافیای استان سیستان و بلوچستان جغرافیای استان کرمان ریگ‌ها (جغرافیا) ژئومورفولوژی میراث جهانی یونسکو در ایران ویکی‌سازی رباتیک
4332
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B1%D8%B3
ارس
اَرَس رودی پرآب و خروشان است که از کوه‌های بینگول در منطقه آناتولی (در ترکیه امروزی) سرچشمه و پس از پیوستن رود آرپا، مرز مشترک ایران با نخجوان، ارمنستان و جمهوری آذربایجان را تشکیل می‌دهد. سرانجام در منتهی‌الیه شمالی استان اردبیل وارد جمهوری آذربایجان شده و به رود کورا می‌ریزد. این رود ۱۰۷۲ کیلومتر طول دارد. رود ارس در پی عهدنامه ترکمانچای از اول اسفند ۱۲۰۶ به عنوان مرز ایران و امپراتوری روسیه برگزیده شد و تمامی مناطق شمال این رود از ایران جدا و به خاک روسیه افزوده شد. بعدها ایران و اتحاد جماهیر شوروی با همکاری همدیگر سدی در ناحیه پلدشت به نام سد ارس بنا کردند. سپس سد خداآفرین به صورت مشترک با جمهوری آذربایجان بر روی رود ارس احداث شد و هم‌اکنون سد قیز قلعه‌سی به صورت مشترک با جمهوری آذربایجان بر روی رود ارس احداث می‌شود. بر روی ارس تا کنون پنج پل نیز ساخته شده‌است که عبارتند از: پل آهنی جلفا، پل شوسه جلفا، پل پلدشت و پل‌های خداآفرین در مرز جمهوری آذربایجان و پل نوردوز در مرز ارمنستان می‌باشند. نام در منابع فارسی از این رود به نام «ارس»، در ترکی استانبولی «آراس» و در ترکی آذربایجانی به نامِ «آراز» هم نامیده می‌شود. همچنین در زبان ارمنی این رود را «آراکس» می‌نامند. ریشهٔ واژهٔ فارسی «ارس» و واژه‌های یونانی و ارمنی مربوطه احتمالاً از مادیِ «اَرَخس» *Araxs است که برگرفته است از نیاایرانی *Raxša- به معنای «تیزرو» و «آنچه به سرعت جریان دارد» است. نامِ این رود در نوشته‌های باستانیِ یونانی،eἈράξης (آراکسس) ثبت شده‌است. همچنین در اسناد ارمنی واژهٔ «Eraskʿ» هم دیده می‌شود. در منابع گرجی، واژهٔ «Raḵšī» هم ثبت شده‌است. در سنن ارمنی، نام این رود مرتبط با آراست، نوهٔ بزرگ خاندان افسانه‌ای ارمنیِ هایک دانسته شده‌است. این نام بعداً یونانی شده و به Araxes دگرگون شده و برای اشاره به فرهنگ کورا-ارسی استفاده شده‌است. تمدنی پیش از تاریخ که در دره کورا و ارس شکوفا شده بود. ولی در بسیاری از زمان‌ها مانند آنچه در تاریخ هرودوت می‌بینیم، این رود ولگا بوده که با نام Araxes شناخته می‌شده. همچنین این رود در آخرین فصل آننید هشتم اثر ویرجیل به نام خشم در پل ثبت شده‌است پس از آنکه رومی‌ها با ساختن یک پل بر روی آن توانستند بر دشمن پیروز شوند. برخی بر این باورند که ارس با دو رود پیشون و گیهون که در فصل دوم کتاب مقدس به آن اشاره شده مرتبط است. در قرآن و احادیث در قرآن از قومی بنام اصحاب رس یاد شده که طبق کتاب عیون اخبار الرضا و روایتی از علی بن ابی طالب اصحاب رس قومی بودند که در حاشیه رود ارس زندگی می‌کرده و درخت صنوبر را عبادت می‌نمودند. اصحاب رس جزو اقوامی بودند که بر آنان عذاب نازل شد. جزیره‌های ارس در بستر رود ارس ۸۰۵ جزیرهٔ کوچک و بزرگ خالی از سکنه وجود دارد که به زبان محلی به آن «شام» می‌گویند. بر پایهٔ قرارداد مرزی، ۴۲۷ جزیره به ایران و ۳۸۲ جزیره به شوروی (و اکنون به جمهوری آذربایجان) تعلق دارند. این جزیره‌ها تنها برای چرای حیوانات پیرامون رود قابل استفاده‌اند. تنها معدودی از این جزایر دارای نام می‌باشند و بیشتر این جزیره‌ها با شماره‌گذاری نامیده می‌شوند. اسامی برخی از جزایر عبارتند از: خُرامه، بویدوز، پیرواتلر، قره‌قباح و کثیری. چند جزیرهٔ نام‌برده دارای چراگاه‌های خوبی هستند. در تعیین مالکیت جزیره‌های ارس میان هیئت‌های مرزبندی ایران و شوروی مقرر شده بود تا خط مرزی از میان رود ارس بگذرد و اگر در محلی چند شاخه از رود وجود داشته باشد میانهٔ شاخهٔ عمده‌تر خط مرزی شود. در تاریخ ۶ مهرماه ۱۳۳۴ یعنی زمانی که مالکیت جزیرهٔ نزدیک به پاسگاه عباسی تعیین می‌شد بر سر این که شاخهٔ عمدهٔ رود در این محل کدام است میان هیئت شوروی و ایران مشاجره‌ای درگرفت. یکی از افسران ایرانی به نام ستوان یکم نورالله کثیری نقشه‌بردار لشکر تبریز، برای اثبات این که شاخه‌ای که به سود ایران بود عمیق‌تر و بنابرین شاخهٔ عمده است با اسب خود بی‌باکانه به آب زد. وی و اسبش در زیر امواج ناپدید شدند ولی یکی از مرزبانان ایرانی به نام صمد مدداقلی توانست افسر ایرانی را نجات دهد. اعضای هیئت روس با دیدن این صحنه، مالکیت ایران بر جزیرهٔ ۱۳۰ در این شاخه از رود را پذیرفتند. جزیرهٔ ۱۳۰ بعداً با تصویب مقامات عالی ایران جزیرهٔ کثیری نام گرفت و به ستوان یکم نورالله کثیری پاداش و نشان افتخار داده‌شد. در دوران جنگ سرد، برخی از ایرانیان کمونیست از طریق این رود به اتحاد جماهیر شوروی فرار کردند. ارس در شعر شاعران ایرانی نگارخانه جستارهای وابسته فهرست رودهای ایران فهرست رودخانه‌های استان آذربایجان شرقی فهرست رودخانه‌های جمهوری آذربایجان منطقه آزاد تجاری-صنعتی ارس رودها و دریاچه‌های ارمنستان پانویس پانویس منابع ارس جغرافیای ارمنستان جغرافیای استان ارزروم جغرافیای استان ایغدیر جغرافیای ترکیه حوضه آبریز دریای مازندران رودهای ارمنستان رودهای استان آذربایجان شرقی رودهای استان اردبیل رودهای بین‌المللی آسیا رودهای بین‌المللی رودهای ترکیه رودهای جمهوری آذربایجان رودهای جمهوری آرتساخ رودهای مرزی ریزابه‌های رود کورا (دریای کاسپین) زمین‌چهرهای استان ارزروم زمین‌چهرهای استان ایغدیر مرز ارمنستان و ایران مرز ارمنستان-ترکیه مرز ایران و جمهوری آذربایجان مرز جمهوری آذربایجان-ترکیه نخجوان نمادهای ملی ارمنستان
4337
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%82%D8%B2
سقز
سَقِّز() شهری واقع در استان کردستان و یکی از مناطق باستانی خاورمیانه است که گنجینه‌ها، آثار و اشیاء تاریخی فراوانی در آن کشف شده‌است که هم‌اکنون در موزه‌های مختلف ایران و جهان نگهداری می‌شوند. شهر سقز همان‌طور که از نامش پیداست، باقیمانده شهر ساکز از شهرهای روزگاران باستان بوده و از زمان حکومت‌های قبل و بعد از مادها و سکاها محل سکونت مردم و تمدن‌های مختلف بوده و فراز و فرودهای زیادی را پشت سر نهاده‌است و در سده‌های قبل از میلاد پایتخت حکومت سکاها در فلات ایران و قبلتر مرکز حکومت مانایی‌ها بوده‌است. این شهر بر روی دشت‌ها و تپه‌های طویلی بنا شده‌است که سر شاخه اصلی رودخانه‌هایی همچون قزل‌اوزن، زرینه‌رود و سیمینه‌رود از کنار آن می‌گذرد. پستی و بلندی‌های داخل شهر و چشم‌انداز رودخانهٔ چم سقز که از وسط این شهر می‌گذرد، از ویژگی‌های خاص آن است. سقز در ناحیه‌ای کوهستانی و مرتفع بین ارتفاعات نامنظم رشته‌کوه‌های زاگرس واقع شده و این خصوصیت ژئومورفولوژیکی خاص، منجر به ایجاد آب و هوایی نسبتاً سرد و زمستان‌های طولانی و گاهی یخبندان شده‌است. در این شهر، زبان کردی سقزی به‌عنوان زبان مادری و همچنین یکی از زبان های آموزش , و زبان فارسی به‌عنوان زبان آموزش و مکاتبات رسمی، توسط اهالی شهر مورد استفاده قرار می‌گیرد. در طول سده‌های اخیر و در مقاطع مختلف تاریخی، سقز کانون بسیاری از تحولات و تغییرات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی همانند دیدار نادرشاه با شیخ حسن مولان‌آباد بوده و اثرات عمیقی بر جامعه و تاریخ منطقه گذاشته و در بسیاری از حرکت‌های سیاسی و اجتماعی مانند انقلاب مشروطه، انقلاب ۵۷ ایران، تحولات مخصوص منطقه کردستان و خیزش ۱۴۰۱ ایران که بزرگ‌ترین قیام مردمی ایران بعد از انقلاب ۵۷ است، مرکز تحول و تغییر بوده‌است. شهر های کردنشین ایران نام نام سقز به تاریخ بنای آن مرتبط است که پیشینه‌ای چند هزار ساله دارد. عده‌ای از مورخان با استناد به آثار باستانی متعدد موجود در منطقه معتقدند که این شهر در نخستین اتحاد قوم ماد «ایزیرتا» نامیده شده و پایتخت مادها بوده‌است و توسط آنها استحکاماتی برایش بنا شده که زیویه و آرامائیت در روستای قپلانتوی کنونی از آن جمله است. دسته دیگری از مورخان معتقدند که بعد از هجوم سارگن دوم پادشاه آشور به سرزمین ماد که منجر به گریز مادها به سوی همدان شده، سکاها به سقز آمدند و آن را به‌عنوان پایتخت خود برگزیدند و نام آن را اسکیت و سپس ساکز نهادند و بدین ترتیب نام امروز این شهر از قوم سکاها به یادگار مانده‌است. در روایتی دیگر رومن گیرشمن در فصل دوم کتاب خود «ایران از آغاز تا اسلام» به این مسئله اشاره کرده‌است که پس از اتحاد سکاها و مادها برای مبارزه با آشوری‌ها، به فرمان هوخشتره سکاها در غرب امپراطوری ماد سکنی گزیده و آن را ساکز نامیدند. القاب و عناوین سقز به عنوان شهر باستانی ایران شهر زن، زندگی، آزادی، شهر گل‌ها (به کردی: گولان)، شهر کوه‌های مرتفع و رودخانه‌ها، شهر عرفان و ادب، شهر ورزش و کشتی، قطب تجارت پارچه کردستان و ایران، قدیمی‌ترین شهر کردنشین ایران، سردترین شهر ایران و پایتخت تئاتر کردیشناخته می‌شود. تاریخ پیش از اسلام بر اساس بررسی منابع تاریخی و آثار باستانی بر جای مانده همانند زیویه، گورستان چهارهزار ساله و تپه کوشکله، تاریخ شهر سقز به هزاره چهارم قبل از میلاد برمی‌گردد و سده‌های متمادی پایتخت حکومت‌های ماد، سکاها و ماناها بوده‌است و بعد از فروپاشی این حکومت‌ها این شهر همچنان محل زندگی مردم بوده و رونق داشته‌است. همان‌طور که اشاره شد نام امروزین سقز از نام قوم سکا به یادگار مانده‌است. در روزگاری که مادها بر منطقه حکمرانی می‌کردند با سکاها چندین بار وارد جنگ شدند اما هووخشتره، بزرگ‌ترین پادشاه ماد، در ده سال اولِ حکومتش موفق شد که رابطه‌اش را با پادشاه سکاها، پروتوثیس، به اتحاد متقابل تبدیل کند و در عمل سکاها جزئی از مادها شدند. در روزگار هووخشتره، پس از انقیاد سکاها در ماد، گروهی از سکاها را به غرب سرزمین ماد کوچاندند و این سرزمین را به‌نام آنان سکزی یا ساکز خواندند که اکنون به سقز معروف است. کتیبه‌های آشوری مربوط به ۷۰۰-۷۵۰ پیش از میلاد از سکاها یاد کرده‌اند. آنها در آن زمان در استپ‌های آسیای میانه زندگی می‌کردند و از تأثیر تمدن‌های بین‌النهرین مثل بابل و آشور به‌دور بودند. آنها تا حد زیادی تحت تأثیر تمدن برادران یک‌جانشین خود، مادها و پارسها، قرار داشتند که در نواحی جنوب آنها در فلات ایران زندگی می‌کردند. سکاها، مانند قوم خویشاوند خود، سرمتیان، از جنبش‌های مزدایی و زرتشتیگری که سرانجام توانست اعتقادات مادها و پارس‌ها را دگرگون کند، به‌دور بودند. هرودوت در کتاب چهارمش در مورد این مردمان می‌نویسد: به‌اعتقاد برخی مورخان، سکاها ابتدا در آسیا مسکن داشتند، بعد ماساگتها آنان را بیرون رانده و سکاها از رود آراکس (جیحون) گذشته، به زمین کیمریها وارد شدند. چون عدهٔ سکاها زیاد بود، کیمری‌ها مشورت کردند که چه کنند. مردم عقیده داشتند که برای خاک، خود را به خطر نیندازند، پادشاهان به‌عکس معتقد بودند که باید مقاومت کنند. بین پادشاهانی که ترجیح می‌دادند بجنگند تا کشته شوند، اختلاف شد و به دو دسته تقسیم گشته با هم جنگیدند و همه کشته شدند. بعد مردم جسد آنها را دفن و اراضی خود را رها کرده و سکاها آنها را گرفتند. هنوز هم در مملکت سکاها قلعه‌های کیمری وجود دارد. روشن است که سکاها در تعقیب کیمری‌ها راه را گم کرده وارد آسیا و مملکت ماد شدند، زیرا کیمری‌ها در طول دریا حرکت کردند و سکاها به سمت قفقاز رفته و داخل مادها شدند. این روایت بین یونانی‌ها و بربرها خیلی شایع است. هرودوت از تهاجم سکاها به ایران در دوران هووخشتره یاد کرده؛ درحالی‌که سپاه ماد نینوا پایتخت آشور را محاصره کرده بود، خبر تهاجم سکاها هووخشتره را ناچار کرد از نینوا برگردد تا از کشور خود دفاع کند. شکست مادها در جنگ موجب شد سکاها به قدرت اول آسیا بدل شوند. از تاخت و تاز و غارت‌های آنان در کتاب ارمیا، از کتب مذهبی یهودیان، نیز یاد شده‌است. چند سال بعد، هووخشتره با کشتن رهبران سکاها موفق به شکست آنان شد. سکاها در روزگار مادها بارها به مرزهای ایران تاختند. آنها گاه با آشور هم‌پیمان می‌شدند و زمانی به‌همراه مادها با آشوریان می‌جنگیدند. به‌دنبال حملهٔ مجدد آشور به مادها، خشتریته برای پایان دادن به حملات آشور با ماناها و سکاها پیمان دوستی بست و عملاً با آشور وارد جنگ شد. بعد از سکاها، کیمری‌ها (یکی دیگر از قبایل صحرانشین شمال قفقاز) به منطقهٔ شمال‌غرب ایران حمله کردند و در سر راه خود، دولت اورارتو در باختر دریاچهٔ ارومیه و خاور آناتولی را نابود کردند. هووخشتره بزرگ‌ترین پادشاه ماد در ده سال اول حکومتش موفق شد که رابطهٔ خوبی با پروتوثیس پادشاه سکاها برقرار کند. هووخشتره ارتش خویش را به دو بخش پیاده‌نظام مجهز به نیزه و سواره‌نظام تیرانداز (شکلی که از سکاها آموخته بود) تقسیم کرد و دولت نیرومندی در ماد تشکیل داد. هووخشتره پس از انقیاد سکاها در ماد، گروهی از سکاها را به غرب ماد کوچ داد و این سرزمین را به نام آنان سکزی یا ساکز خواندند که اکنون به «سقز» معروف است. رومن گیرشمن باستان‌شناس یهودی می‌نویسد: سکاها در زمان اشغال ایران، سَقِّز، ناحیه‌ای از کردستان را پایتخت خود قرار دادند، که الان نیز با قدمتی ۳۰۰۰ ساله، یکی از قدیمی‌ترین شهرهای جهان به‌شمار می‌آید. چنان‌که آثاری از ایشان در آن حوالی پیدا شده و گویند که کلمهٔ «سقز»، مشتق اسم «سَکا» است. پس از اسلام پس از ظهور اسلام و از هم پاشیدن شاهنشاهی ساسانی حکومت‌های ملوک‌الطوایفی تشکیل شدند و امیران کرد هرکدام برای به‌دست آوردن حکومت کردستان به تلاش پرداختند. دودمان اردلان نخست در موصل و دیاربکر ساکن بودند و بعد به منطقه شهرزور (شاره‌زوور) در اقلیم کردستان امروز رفته و قلعه زلم را مقر امارت خود قرار دادند. بنا به‌نوشته مورخان کلول‌بیگ پسر اردلان در سال ۶۲۰ هجری قمری شهر سقز را تصرف و به قلمرو فرمانروایی خود ضمیمه کرد و این منطقه تا عصر سلطنت ناصرالدین شاه قاجار تحت حکومت و استیلای امرای اردلان بود و بعد از آن نیز اگرچه ناصرالدین شاه توانست به امارت اردلان‌ها خاتمه بدهد باز هم شاخه‌ای از خان‌های اردلان تا سقوط کابینه دکتر محمد مصدق در سال ۱۳۳۲ شمسی در سقز حکومت داشتند. این طایفه از اولاد محمدسلطان خان مشهور به سلطانی اردلان هستند که پس از او محمد علیخان و آنگاه مجیدخان و بعد از او سیف‌الدین‌خان اردلان مظفرالسلطنه اول حکومت منطقه سقز را داشته‌اند. در زمان جنگ جهانی اول و اشغال نواحی غربی ایران توسط دولت عثمانی، مظفرالسلطنه اول به‌همراه جمعی دیگر از حکام منطقه به‌دلیل عدم حمایت از عثمانی و عدم ورود به جنگ با روسیه آن هم به‌دلیل تبعیت از سیاست بی‌طرفی دولت مرکزی ایران، توسط عثمانی‌ها دستگیر و در شهر مراغه تیرباران گردیدند. پس از او، پسرش سیف‌الله خان اردلان مظفرالسلطنه دوم حاکم منطقه شد. معاصر مشروطیت در دوران مشروطیت و مشروطه‌خواهی مردم مناطق کردنشین ایران از جمله مردم سقز، سنندج، گروس و مهاباد در جنبش مشروطه‌طلبی نقش مؤثری ایفا کردند. در شهر سقز با حضور ملامحمدکریم شاعر، قاضی و خوشنویس، مشروطه‌خواهان این شهر در پی همراهی با مشروطه‌طلبان برآمدند. همچنین حاج احمد ملک‌التجار سقزی به‌عنوان رهبر دموکرات‌های مشروطه‌خواه سقز با سیف‌الدین‌خان حاکم سقز شروع به مخالفت کرد، ولی سرانجام این کشمکش به ترور او توسط مأموران سیف‌الدین‌خان منجر شد. همچنین بعدها و در جریان واقعه استبداد صغیر و قیام آذربایجان به رهبری ستارخان و باقرخان، مشروطه‌طلبان کرد با تشکیل کمیته‌های نظامی و سازماندهی نیروهای خود به یاری تبریزی‌ها شتافتند. از جمله این کمیته‌ها می‌توان به کمیته نجات اشاره نمود که توسط مبارزان شهر سقز تأسیس شد و به یاری ستارخان و باقر خان برخاست. ستارخان و باقرخان قبل از شروع انقلاب مشروطیت به سقز عزیمت و با خاندان نیلوفری‌ها، حکیم و حبیب‌الله خان تیلکوه دیدار کرده و طلب نیروی کمکی از عشایر سقز و تیلکوهی‌ها نمودند که جمعاً ۲۷۰ نفر از عشایر رزم‌آور و جنگجویان نامی به رهبری حبیب‌الله خان ایل‌بیگی به حمایت از جنبش مشروطه پیوستند. اینجا بود که جنبش مشروطیت با حمایت جانانه تیلکوهی‌ها در تبریز آغاز شد. پهلوی با آغاز دوران پهلوی منطقه کردستان وارد مرحله جدیدی از تاریخ خود شد. در قیام اسماعیل سمکو شهر سقز نیز جزو مناطق تحت سلطه و نفوذ او بود اما اقدامات بعضی از نیروهای او باعث شد که مردم شهر دچار مشکل شوند؛ برای مثال حاج محمود افتخارالتجار از معتمدین شهر را به‌قتل رساندند. این اقدامات باعث رنجش مردم گردید. در سال ۱۳۲۰ و همزمان با این وقایع و همچنین عزل رضاشاه پهلوی از حکومت، پادگان‌های سقز و بانه تخلیه شد که این سبب شد محمدرشید خان از خان‌های منطقه بانه با جمع‌آوری نیرو و کمک علی آقا جوانمردی رئیس ایل گورک سقز اقدام به تسخیر بانه و سقز نموده و موجبات آزار مردم این شهرها و غارت اموال آنها را فراهم آورد. در اواخر دی‌ماه سال ۱۳۲۰ سیف‌الله خان اردلان مظفرالسلطنه دوم با عشایر تیلکوه تماس گرفته و با یاری آنان و عشایر فیض الله بیگی به‌همراه سرگرد جلال زاگرس که از افسران سقزی بود شهر سقز را از تصرف محمد رشیدخان خارج کرد. اما این شهر بارها مورد حمله او قرار گرفت و تسخیر شد و افرادی همچنین علی خان حبیبی رئیس ایل تیلکوه به دست او کشته شدند. در نهایت با حضور قوای ارتش ایران به فرماندهی سرهنگ ارفع و چندین ماه جنگ و خونریزی شهر به دست نیروهای دولتی افتاد. در سال ۱۳۲۵ شمسی قاضی محمد که با سران عشایر و خان‌های و بیگزاده ای سقز از جمله با خاندان اردلان و فیض الله بیگی نسبت فامیلی داشت، در مهاباد اعلام جمهوری کرد. دولت مرکزی با داشتن پادگان نظامی قدرتمند در سقز عملیاتهای سیاسی و نظامی خود را علیه این جمهوری از این محل به انجام می‌رساند. در همین اثنا جمعی از مردم سقز و نیز تعدادی از خان‌های مناطق شمالی شهر به این جمهوری پیوستند و در پستهای حساس جای گرفتند. از جمله ابراهیم صلاح بسمت فرماندهی نیروی نظامی مهاباد منصوب شد. با سقوط این جمهوری در آذر ماه سال ۱۳۲۶ شمسی، در شهرستان سقز تعدادی از این افراد توسط دولت دستگیر و سرانجام در بهمن ۱۳۲۶ یازده نفر از آنها در محل باشگاه افسران بچوبه دار سپرده شدند مانند: احمد خان فاروقی فیض الله بیگی مشهور به سالار، عبدالله خان متینی برادر احمد خان، محمدخان دانشور، علی آقا جوانمردی و برادرش رسول آقا جوانمردی. پس از سقوط این جمهوری محمدرشیدخان که درجه ژنرالی این جمهوری را داشت در عراق متواری شد. سیف‌الله خان اردلان دوباره حاکم و فرماندار شهر شد اما به دلیل اینکه در رفراندم مصدق به نفع او رای داد در سال ۱۳۳۲ و پس از کودتای مشهور این سال از حکومت عزل شد و در نهایت در سال ۱۳۵۶ شمسی به‌عنوان آخرین حاکم اردلان فوت کرد. انقلاب ۵۷ مردم این شهر در سالهای انقلاب ایران در دسته‌بندی‌های مختلف، فعالیت سیاسی داشته و تلاش در جهت رفع محرومیت‌های منطقه کردستان که در دهه‌های گذشته به آن تحمیل شده بود داشتند. با سقوط حکومت پهلوی و تشکیل جمهوری اسلامی، در منطقه کردستان خواسته‌هایی برای به‌دست آوردن حق خودمختاری برای مردم کردستان مطرح شد که در نهایت منجر به رویارویی احزاب کرد با دولت تازه تأسیس مرکزی شد که این شهر یکی از مراکز اصلی این رویارویی‌ها بود. در دهه‌های اخیر سقز توسعه بسیار یافته و در حال حاضر یکی از مهم‌ترین شهرهای کردستان به حساب آمده که شرایط لازم را جهت ارتقاء به مرکزیت استان را دارا بوده که رسانه‌های مختلف در خبرها و گزارش‌های مختلف به آن پرداخته‌اند. خیزش ۱۴۰۱ مهسا امینی یا ژینا دختر ۲۲ سالهٔ اهل سقز بود که در ۲۲ شهریور ۱۴۰۱ از سوی گشت ارشاد در تهران با اتهام عدم رعایت حجاب کامل دستگیر شد، در اثر ضربات مأموران گشت ارشاد دچار شکستگی جمجمه و مرگ مغزی شد. مهسا امینی بعد از سه روز کما، بر اثر شدت جراحات ناشی از ضربات وارده در بیمارستان کسری تهران درگذشت. با انتشار خبر مرگ او در رسانه‌های مختلف، واکنش‌ها و اعتراضات گسترده‌ای در شهرهای مختلف ایران و جهان ایجاد شد. جنبش خیزش ۱۴۰۱ ایران با اعتراض به قتل ژینا و از جلو بیمارستان کسرای تهران و هنگام خاکسپاری او در آرامستان آیچی سقز و با سردادن شعار و تظاهرات مردم این شهر آغاز شد و به شهرهای دیگر ایران گسترش یافت و واکنش‌های گسترده مردمی و بین‌المللی را برانگیخت و همبستگی ملی بین ایرانیان را از اقوام و مذاهب مختلف احیاء و ارتقاء داد. یکی از مهم‌ترین دستاوردهای این جنبش شعار زن زندگی آزادی بود که برای اولین بار در مراسم خاکسپاری ژینا و توسط زنان سقزی سر داده شد که بعدها در راهپیمایی حمایتی مردم سنندج و شهرهای دیگر ایران تکرار شد و تبدیل به شعار اصلی خیزش سراسری ۱۴۰۱ گردید. وضعیت طبیعی جغرافیا این شهر در ۴۶ درجه و ۱۷ دقیقهٔ طول جغرافیایی و ۳۶ درجه و ۱۴ دقیقهٔ عرض جغرافیایی از خط استوا واقع شده‌است. ارتفاع آن از سطح دریا ۱٬۴۷۶ متر است و نسبت به تهران ۲۵ درجه و ۲۷ دقیقهٔ طول غربی فاصله دارد. در ناحیه‌ای کوهستانی و مرتفع بین ارتفاعات نامنظم رشته کوه زاگرس واقع شده‌است. در جنوب این شهر، کوه‌های «هیجانان»، و در باختر آن، کوه‌های «مَلقَرَنی» گسترده‌اند. شهر سقز از شمال به شهرهای بوکان و مهاباد، از غرب به شهر بانه و اقلیم کردستان حدفاصل ۵۵ کیلومتری، از جنوب به سنندج و دیواندره، و از شرق به بیجار و زنجان منتهی می‌شود. فاصله شهر سقز از تهران ۶۳۰ کیلومتر می‌باشد که با آسفالت شدن مسیر بیجار به قیدار به ۵۷۰ کیلومتر کاهش یافته‌است. کوه‌ها بخشی از کوهستان چهل چشمه و بلندترین قله آن با همین نام «چهل چشمه» با ارتفاع ۳۱۹۵ متر در نزدیک روستای اسحاق آباد و کانعمت از توابع دهستان چهل چشمه غربی سقز قرار گرفته‌است. همچنین کوه نکروز با ارتفاع ۲۶۴۰ متر، کوه‌های کیله‌شین، کوه‌های تیلکو و خورخوره نزدیک روستاهای باشماق و تخت از دیگر کوهستان‌های مرتفع و برفگیر سقز می‌باشند. تعدادی از قلل شاخص عبارتند از: کوه چهل چشمه کوه نکروز کوه رووش کوه سلطان کوه عبدالرزاق کوه خان و وزنه کوه جاقل کوه ونوشه جنگل‌ها و مراتع مراتع درجه یک در مناطق خورخوره و سرشیو قرار گرفته‌است. به‌طور کلی از نظر پوشش گیاهی این شهر دارای۲۴۰۰۰۰ هکتار مرتع، ۷۰۰۰ هکتار جنگل و ۱۸۸۰۰۰ هزار هکتار زمین کشاورزی می‌باشد. رودخانه‌ها دو رود بزرگ زرینه رود و سیمینه رود از مناطق کوهستانی سقز سرچشمه گرفته و به دریاچه ارومیه سرازیر می‌شوند. رودخانه زرینه رود دارای چهار سرشاخه اصلی با نام‌های رودخانه سقز، رودخانه خورخوره، رودخانه زرینه و رودخانه ساروق می‌باشد. سرشاخه زرینه از کوهستان‌های چهل چشمه و خورخوره سرچشمه می‌گیرد و چم سقز از کوهستان‌های کیله شین در غرب سقز سرچشمه گرفته و از وسط این شهر عبور می‌نماید. سرشاخه رودخانه خورخوره نیز از کوهستان‌های منطقه خورخوره و تیلکوه سرچشمه گرفته و چهارمین سرشاخه با نام رودخانه ساروق از کوهستان‌های بین سقز و تکاب سر چشمه می‌گیرد. سیمینه رود به عنوان دومین رود بزرگ حوضه آبریز دریاچه ارومیه از کوهستان‌های بین سقز و بانه نزدیک روستای موسی سرچشمه می‌گیرد. قزل اوزن نیز یکی از بلندترین رودخانه‌های ایران است که از کوه‌های چهل چشمه میان سقز و دیواندره سرچشمه گرفته و پس از پیوستن به سد سپیدرود و رودخانه سپیدرود به دریای خزر می‌ریزد. حفاظت شده منطقه حفاظت شده عبدالرزاق طی مصوبه شماره ۲۹۰ شورای عالی محیط زیست مورخ ۱۳۸۶/۱۱/۱۲ با وسعت ۴۳۹۵۰ هکتار به‌عنوان منطقه حفاظت شده به مناطق تحت مدیریت سازمان حفاظت محیط زیست پیوسته‌است. به هنگام بازدید از منطقه حفاظت‌شده عبدالرزاق، گونه‌های نادر و کمیابی دیده می‌شود که می‌تواند برای هر فرد گردشگری جالب باشد. همچنین منطقه حفاظت شده چهل چشمه و سارال با وسعت بیش از ۹۰۰۰۰ هکتار مابین شهرهای دیواندره، سقز و مریوان قرار گرفته‌است. آب و هوا این شهر دارای آب و هوای معتدل کوهستانی بوده که زمستان‌هایش بسیار سرد و در برخی موارد دارای یخبندان می‌باشد؛ همچنین بر اساس داده‌های سازمان هواشناسی شهر سقز با رسیدن به دمای منفی ۴۳ درجه سانتی گراد به همراه شهر بستان‌آباد در استان آذربایجان شرقی که دمای منفی ۴۶ درجه سانتی گراد در آن به ثبت رسیده‌است رکورد پایین‌ترین دمای هوا و سردترین شهرهای ایران را به نام خود ثبت کرده‌اند. در سال‌های اخیر تغییرات اقلیمی موجب دگرگونی در بارندگی‌های فصلی شده و میزان بارش باران در فصل‌های بهار و پاییز و بارش برف در زمستان نسبت به دهه‌های گذشته کاهش چشمگیری پیدا کرده‌است. بارندگی‌های فصلی در این شهر و کوهستانی بودن آن منجر به جاری شدن رودها و چشمه‌های بسیاری در نقاط مختلف آن شده‌است. مردم زبان زبان مردمان شهر، کردی با لهجه سقزی است. طبقه‌بندی‌های مختلفی برای زبان کردی انجام گرفته‌است. در یکی از آنها زبان کردی دارای سه گویش عمده شمالی، مرکزی و جنوبی بوده که هر کدام از این گویش‌ها دارای لهجه‌های مختلفی در زیرمجموعه خود می‌باشند. لهجه سقزی یکی از لهجه‌های گویش مرکزی در زبان کردی می‌باشد. در عمل به دلیل دامنه بالای لغات و واژه‌های مورد استفاده در لهجه سقزی، این لهجه انعطاف پذیرتر از لهجه‌های دیگر گویش مرکزی بوده و برقرار نمودن ارتباط کلامی مردم سقز با شهرهای مجاور بیشتر از لهجه‌های دیگر می‌باشد. مذهب مردم سقز پیرو دین اسلام و اهل سنت و جماعت در فروع دین شافعی و در اصول دین اشعری مذهب هستند. همچنین در گذشته عده ای یهودی ساکن این شهر بوده اما آنان یا مهاجرت کرده یا مسلمان شده و ماندگار شده‌اند. فرهنگ تئاتر در سقز از زمان‌های بسیار دور هنر نمایش و تئاتر از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده‌است و برگزاری سالیانه جشنواره تئاتر کردی در این شهر مؤید این موضوع می‌باشد. جشنواره تئاتر کردی سقز مهم‌ترین جشنوارهٔ تئاتر مناطق کردنشین ایران بوده که از سال ۱۳۷۸ تاکنون، در آذر ماه هر سال و در این شهر به‌طور مستمر برگزار می‌گردد. از سال ۱۳۷۸ تا ۱۳۹۸ شمسی ۱۶ دوره از این جشنواره برگزار شده‌است. این جشنواره توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار می‌شود و هر ساله گروه‌های مختلف تئاتر از ایران، اقلیم کردستان عراق و ترکیه در آن شرکت می‌نمایند. خوشنویسی از صدها سال قبل هنر خوشنویسی در بین مردم سقز نهادینه بوده و آثار ذیقیمتی از هنرمندان خوشنویس در این شهر به جای مانده‌است که قرآن شیخ حسن مولان آباد مشهور به ام القرآن، با خط استاد ملا رسول در قرن یازدهم هجری قمری نمونه بارز آن است. از هنرمندان سرشناس دوران قاجار و پهلوی این رشته هنری در این شهر می‌توان ملک الکلام مجدی و پسرش عبدالحمید ملک الکلامی مشهور به امیرالکتاب، اشاره نمود که آثار ذیقیمتی همانند کتیبه‌های آرامگاه حافظ در شیراز و کتیبه‌های حجاری شده موزه ایران باستان به خط ثلث را از خود بر جای گذاشته‌اند. هم اینک نیز در لیست اساتید مسلم خوشنویسی ایران در انجمن خوشنویسان ایران نام اساتید مسلم اهل سقز به چشم می‌خورد. نقاشی در سقز دوستداران هنر نقاشی بسیار بوده و بیش از ده‌ها هنرمند همانند ناصر فیض الله بیگی ایرج آقائی و کمال طاطایی، به‌طور حرفه ای در زمینه نقاشی فعال بوده و نمایشگاه‌های متعددی را برگزار نموده‌اند. مجسمه‌سازی شهرداری از قدیم‌الایام از پیکره‌ها و مجسمه‌های مختلفی مانند مجسمه‌های نوستالژیک دیو و پری در پارک شهر و مجسمه عقاب در میدان عقاب استفاده می‌کرده‌است و امروزه نیز از مجسمه‌های مختلف که کار اساتید برجسته مجسمه‌سازی سقز مانند مسعود رحیمی هستند استفاده نموده‌است. مجسمه «سواره هه لپه رکی» به معنای «مرد اسب سوار» که در میدان مادر نصب شده‌است از آثار ماندگار و فاخراین مجسمه‌ساز می‌باشد. موسیقی موسیقی از جمله مولفه‌های مهم فرهنگی مردم کرد می‌باشد. موسیقی زبان گویای دردها و شادی‌های این مردمان در فراز و فرودهای زندگی آنهاست. در شهر سقز گروه‌ها و اساتید متعدد موسیقی در حال فعالیت بوده و آثار ماندگاری را به‌خصوص در زمینه موسیقی کردی خلق و منتشر نموده‌اند. هنرمندانی مانند رشید فیض نژاد، عطا خان سعید منصور، حسین شوخ کمان (برادران زی زی) و محمد ناهید و ده‌ها خواننده و نوازنده دیگر از جمله هنرمندان این شهر می‌باشند. ادبیات اهمیت ادبیات زبان کردی برای کردها به قدری بوده‌است که در سده‌های مختلف برای حفظ آن بزرگ‌ترین مسائل سیاسی و اجتماعی و نظامی را پشت سر نهاده‌اند. به همین دلیل از سده‌های قبل تا زمان معاصر شعرای متعددی در سقز به عنوان یکی از شهرهای کردنشین منطقه، ظهور نموده و آثار ادبی متعددی از خود به یادگار گذاشته‌اند. شعرای نامداری همچون ملا عبدالکریم صائب و ملا غفور دباغی که به زبان‌های کردی، فارسی و عربی اشعار خود را سروده و آثار نثر خود را به رشته تحریر درآورده اند و مجموعه‌های آثار آن‌ها چاپ و منتشر شده‌اند. شاعران بسیار دیگری که در این عرصه از هنر و فرهنگ فعالیت نموده‌اند در رده اهالی سقز در ویکی‌پدیا نام آنها ذکر گردیده‌است. دو بیتی معروف ملک الکلام مجدی: سینما هنر هفتم در این شهر همانند هنرهای دیگر از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و هنرمندان جوان زیادی وجود دارند که در این رشته هنری فعالیت می‌کنند. محمد فرج زاده و سامان حسین پور از جمله هنرمندان جوان اهل سقز هستند که در عرصه بین‌المللی در زمینه فیلم کوتاه و فیلم مستند موفقیت‌های متعددی را کسب نموده‌اند. این شهر تاکنون سه سینما داشته‌است. نخستین سینما توسط حاج عبدالله غفوری در اواخر دهه سی شمسی تأسیس شد و آپاراتچی آن مصطفی فرزاد نام داشت. این سینما در پی یک آتش‌سوزی در اواسط دههٔ ۱۳۵۰ از بین رفت. سینمای مخروبه در محل فعلی پاساژ شهرداری و پاساژ عرفانی قرار داشت. سینمای دوم، «سینما حافظ» نام داشت که به «سینما استقلال» نیز معروف بود. این سینما در کنار گاراژ سیف‌الله‌خان و گاراژ کیخسروی قرار داشت. سومین سینما «سینما وزیری» یا «سینما آسیا» نام داشت که پایین‌تر از مدرسهٔ بوعلی (اندیشه کنونی) در میدان انقلاب قرار داشت که به‌دلیل عدم رسیدگی توسط مالک یا مالکان تا سال‌ها به مخروبه‌ای تبدیل شده‌بود. تا آنکه ارتباط میدان انقلاب با بلوار بهشتی برقرار شد و خیابان جدید بر روی مخروبه سینما آسیا قرار گرفت. بعدها تنها مکان نمایش عمومی فیلم، آمفی‌تئاتر ادارهٔ ارشاد بود. پس از سال‌ها سؤمدیریت دولتی در استفاده از این ظرفیت موجود و عدم تمایل و توان مدیران اداره ارشاد در رونق بخشیدن به این مکان، با واگذاری بخشی از آمفی‌تئاتر به بخش خصوصی در بیستم اسفندماه ۱۳۸۷ فعالیت این مکان به عنوان تنها سینمای شهر با نام سینما فرهنگ، از سر گرفته شد. در حال حاضر مجموعه سینمایی سقز (پردیس) با دارا بودن ساختمانی مجهز و سالن کنفرانس در مکان قبلی سالن شهید بهشتی با 3 سالن خصوصی و عمومی به خدمت رسانی مشغول است. بعلاوه گاهی از سالن ارشاد سقز واقع در ضلع شرقی پارک مولوی کرد برای نمایش فیلم استفاده می شود. جمعیت براساس آمار ارائه‌شدهٔ سال ۱۳۹۵ شهرستان سقز دارای جمعیت ۲۲۶ هزار نفر بوده و مرکز این شهرستان با جمعیت ۱۶۵۲۵۸ تن، یکی از پرجمعیت‌ترین شهرهای استان کردستان است. زبان و گویش مردم این شهر، کردی سورانی است. علی‌رغم مهاجرت اهالی روستاها در سنوات قبل به مرکز شهر اما با تغییرات حاصل در روستاهای خوش‌آب‌وهوا و ایجاد و احداث راه‌های آسفالتهٔ روستایی و برق‌کشی و مخابرات و گاز و دیگر امکانات، تمایل مردم به سکونت در روستاها بیشتر شده‌است. همچنین در دهه‌های گذشته تعداد زیادی از جمعیت این شهر به دلایل مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به شهرهای دیگر کردستان، ایران و نیز خارج از کشور مهاجرت نموده‌اند. در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم نیز بیشتر جمعیت یهودی محلات یهودی نشین این شهر به اسرائیل و آمریکا مهاجرت کردند. مشاهیر مشاهیر و نام آوران در رده اهالی سقز در ویکی‌پدیا آورده شده‌اند. بناها در سقز آثار تاریخی و ثبت شده ملی فراوانی از جمله بناها، قلعه‌ها، مساجد و غیره وجود دارد. تعدادی از آنها عبارتند از: قلعهٔ زیویه مسجد دومناره مسجد شیخ مظهر عمارت گمانگر (عبدالخالق گمانگر) حمام حاج صالح مسجد ترجان کاروانسرای تاجوانچی یا کاروانسرای اتحاد بازار سقز قرآن تاریخی شیخ حسن مولان آباد خانقاه زنبیل مسجد تمبر بیگ علاوه بر موارد فوق تعداد زیادی تپه قلعه و اماکن تاریخی و باستانی در حوزه این شهرستان وجود دارد که قدمت بعضی از آنها بیش از ۳۰۰۰ سال است. مساجد در میان مردم کردستان مسجد یکی از رایج‌ترین اماکن عمومی و در درجهٔ اول اهمیت قرار دارد. سقز در مقایسه با دیگر شهرهای استان، دارای شمار بیشتری مسجد می‌باشد که بیشتر آنها تاریخی بوده و قدمت بالاتر از صد سال دارند. در این شهر شمار زیادی صوفی از طریقت‌های قادریه و نقشبندیه زندگی می‌کنند که هر کدام دارای تکایا و خانقاه‌های مخصوص خود هستند. مسجد و خانقاه شیخ محمدعثمان سراج‌الدین ثانی در حد فاصلهٔ مسجد جامع و بازار تاجوانچی واقع است و در طول زمان مطابق با تغییر مشایخ نقشبندیه نام مسجد و خانقاه به ترتیب به خانقاه شیخ نجم‌الدین، شیخ علاءالدین و اکنون شیخ محمد عثمان سراج‌الدین ثانی تغییر یافته‌است. همچنین تکیه بابا شیخ که از قدیمی‌ترین تکایای سقز به‌شمار می‌آید. بقاع در داخل و حومه شهر سقز چندین زیارتگاه وجود دارند که مردم برای نیایش و دعا و زیارت به آنجا می‌روند. در داخل شهر زیارتگاه‌ها از چندین بقعه قدیمی که طبق روایات به اصحاب پیامبر اسلام و مجاهدین صدراسلام تعلق دارند و در جهاد شهید شده‌اند، تشکیل شده‌است. این بقاع عبارتند از: پیرغزائی پیرمیکائیل پیرمحمد پیر شلالی شخص کبودسوار علاوه بر موارد فوق مقبره مشایخ نقشبندی و قادری مانند مرقد حاج شیخ مصطفی و تکیه بابا شیخ نیز در مرکز شهر واقع شده‌اند. در حومه شهر نیز آرامگاه پیر یونس یکی از صحابه پیامبر اسلام (درود خدا بر او باد) در روستائی بهمین نام قرار دارد. همچنین آرامگاه امام در کوهی بهمین نام در سنته، آرامگاه سلطان در اطراف آبادی چاغرلو، مرقد شیخ حسن مولان آباد در آبادی مولان آباد، آرامگاه شیخ ابراهیم بستی در روستای بست، آرامگاه شیخ عبدالقادر دوزغدره و آرامگاه بابا سید شکرالله پارسانیان از اماکن متبرکه و زیارتگاه‌های واقع در حومه سقز می‌باشند. محله‌ها در این شهر تعداد ۲۲ محله وجود دارد که قدیمی‌ترین آنها با نام‌های «محله ناوقلا»، «محله یهودی‌ها» و «محله سرپچه» مشهور بوده‌اند. تعدادی از محلّات امروزی شهر: سیاست استانداری قانون تقسیمات کشوری در سال ۱۲۸۶ هجری شمسی پس از نهضت مشروطه تحت عنوان قانون «تشکیلات ایالات و ولایات» به تصویب رسید و کشور به ۴ ایالت و ۱۲ ولایت تقسیم شد. یکی از این ولایات « «ولایت کردستان» بود که سقز و سنندج زیرمجموعه آن بودند. در تقسیمات دوم کشوری شهر سقز در استان کردستان قرار گرفت و در نهایت به تاریخ چهاردهم شهریور ۱۳۲۵ شمسی شهرستان سقز با چهار بخش و ۲۷۱ روستا در استان کردستان تشکیل گردید. این شهرستان در حال حاضر دارای فرمانداری ویژه بوده و سه نقطه شهری سقز، صاحب و سنته و چهار بخش مرکزی، زیویه، امام و سرشیو و یازده دهستان میرده، سرا، تموغه، ترجان، چهل چشمه غربی، ذوالفقار، گل تپه، صاحب، امام، خورخوره و تیلکوه بوده که شهر سقز در بخش مرکزی شهرستان واقع شده‌است. به طورکلی این شهر سقز در قسمت شمالی استان وزنه‌ای قابل توجه بوده و معادل ۱۵/۴ درصد از کل جمعیت شهری استان را داراست و از این لحاظ دومین شهر بزرگ استان به‌شمار می‌رود. تشکیل استان جدید بحثی مناقشه برانگیز است بطوریکه از طرفی نمایندگان شهرهای مختلف در تلاش برای تأسیس یک استان جدید با مرکزیت شهر خود می‌باشند واز طرفی نمایندگان شهرهای مرکز استان‌ها مخالف تقسیم شدن آنها هستند. آنچه مسلم است شهر سقز با توجه به موقعیت خاص تاریخی، جغرافیایی، اجتماعی و سیاسی متمایز از سایر شهرها بوده و ترکیب و بافت جمعیتی و فرهنگ و زبان مردم آن به گونه ای است که ظرفیت بالقوه مرکزیت استان جدید را دارا می‌باشد. شهرداری شهرداری سقز از سال ۱۳۱۶ شروع به کار کرد و امورات شهری را در حد جزئی به انجام می‌رساند و از سال ۱۳۳۶ به‌طور رسمی تبدیل به سازمانی منسجم گردید. از این زمان تاکنون تعداد ۳۲ شهردار در شهر عهده‌دار مسئولیت شهرداری شده‌اند. این شهر دارای یک شهرداری مرکزی و سه ناحیهٔ مدیریتی است و شهردار توسط شورای شهر تعیین می‌گردد. اماکن تفریحی قرار گرفتن سقز در منتهی الیه شمالی رشته کوه‌های زاگرس شرایط جغرافیایی ویژه ای را در این منطقه خلق نموده‌است بطوریکه کوهستانهای سر به فلک کشیده، رودخانه‌های خروشان و پرآب، چمن زارهای سر سبز و چشم‌اندازهای طبیعی بی همتا با رنگهای متنوع در فصول مختلف امکان تجربه نمودن سفری مفرح و خاطره ساز را برای گردشگران فراهم نموده و برای اهالی بومی منطقه نیز همیشه تازه و دلربا می‌باشد. از جمله پر آوازه‌ترین اماکن تفریحی شهر می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: دشت و دریاچهٔ لَگزی یا دریاچه سد شهید کاظمی به طول تقریبی ۳۵ کیلومتر بوده که به لحاظ جغرافیایی کاملاً در محدوده شهرستان سقز قرار گرفته و به راحتی از روی نقشه‌های ماهواره ای قابل مشاهده است. دریاچه سد چراغ ویس پیست اسکی سقز یا وزنه واقع در محور سقز به بانه نزدیک گردنه خان؛ این پیست در ضلع شمالی کوه وزنه واقع است که از لحاظ برفگیر بودن بیش از ۶ ماه از سال قابلیت اسکی دارد. ارتفاع قلهٔ آن ۲٬۷۰۰ متر از سطح دریاست و طول پیست ۱٬۲۰۰ متر می‌باشد پیست اتومبیل‌رانی و موتورسواری در حومه جنوبی شهر پیست تریال مجموعهٔ کاوه، سه استخر و مجموعهٔ تفریحی تجاری که در شهریور ماه ۱۳۹۴ در مجتمع زوزان توسط بخش خصوصی تأسیس شد و دارای بازی‌های متنوع و جذابی برای تمامی رده‌های سِنی است استخر سرپوشیدهٔ کاو و یک استخر روباز شایلو که در سال‌های اخیر استخر شایلو به مجموعهٔ پرورش ماهی تغییر کاربری داده‌است پیست اسب سواری و اصطبل جنب استخر شایلو غار کرفتو که نزدیک منطقه زیویه و قلعه زیویه بوده و در گذشته جزو حوزه شهرستان سقز بود اما در حال حاضر از نظر تقسیمات شهری پس از تبدیل وضعیت دیواندره از بخش به شهرستان در حوزه این شهرستان قرار گرفت. پارک‌ها ازجمله پارک‌های این شهر می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: مجموعه تفریحی توریستی ساحل رودخانه سقز پارک مولوی کرد یا پارک شهر پارک رضوان پارک لاله پارک کودک پارک کچه شوان (دخترِ چوپان) پارک ساحلی پارک حضرت عمربن خطاب پارک کوثر پارک ۲۹ گولان هتل‌ها چندین هتل در شهر وجود دارند که پذیرای مسافران از شهرهای دیگر می‌باشند. مشهورترین این هتل‌ها هتل ماد واقع در روبروی ترمینال مسافربری و هتل کرد واقع در میدان مادر می‌باشند. هتل کرد دارای مجموعه آبی (سرسره آبی)، رستوران ایرانی و ایتالیایی، دو کافی شاپ، فروشگاه و پارکینگ سرپوشیده است که شرایط مساعدی را برای گردشگران فراهم نموده‌است. سینماها در این شهر دو مجموعه سینما در سال‌های اخیر فعال بوده‌اند. مجموعه اول سالن نمایش ارشاد است که در محل مجتمع فرهنگی هنری واقع در پارک مولوی کرد قرار دارد. مجموعه دوم جدیدترین پردیس سینمای سقز است که در سال ۱۴۰۰ افتتاح شد و شامل سه سالن با ظرفیت ۴۶۹ صندلی بوده و در همان محل مجتمع فرهنگی هنری بنا شده‌است. مراکز خرید از جمله مراکز خرید شهر می‌توان به بازار قدیمی «گذر اردلان»، بازار روز «قزاق خانه»، بازار نکروز، گذر خیابان امام، گذر خیابان جمهوری، بازار یهودی‌ها، مجتمع تجاری کوثر، مجتمع تجاری الماس غرب، مجتمع تجاری آدمی، مجتمع تجاری آلان و دیلان، مجتمع تجاری صابریان، مجتمع تجاری محمودی، مجتمع تجاری نگین، مجتمع تجاری زیتون، مجتمع تجاری ماد، مجمتع تجاری مرادویسی، مجمتع تجاری زیر گذر آزادی و مجتمع تجاری عرفانی اشاره نمود. آموزش عمومی در روزگاران قدیم و در دوران صفوی، زندیه و قاجار اساس آموزش بر حضور کودکان در مکتب خانه‌های سنتی بود که از صدها سال قبل با آموزش علوم اسلامی و ادبیات آنها را آموزش و پرورش می‌دادند. تحصیلات ابتدایی به شکل مدرن در ایران از اواخر سدهٔ ۱۹ میلادی به وجود آمد و در دوران پهلوی اول و دوم توسعه و گسترش پیدا نمود. مدارس متعددی در شهر وجود دارند که قدمت بعضی از آنها مانند مدارس وحدت و اقبال لاهوری، نزدیک به صد سال است. عالی با توجه به پیشینه فرهنگی شهر، دانشگاه‌ها جایگاه ویژه ای دارند که تا به حال آنگونه که شایسته باشد توسعه نیافته‌است. به‌طور مثال دانشکده فنی مهندسی سالهاست نیمه کاره رها شده‌است. در حال حاضر واحدهای زیر در شهر فعال هستند: دانشگاه پیام نور در سال ۱۳۶۹ با سه رشتهٔ علوم تربیتی، زبان و ادبیات فارسی و حسابداری فعالیت خود را آغاز کرد دانشگاه آزاد اسلامی در مهرماه سال ۱۳۷۸ با سه رشتهٔ «کارهای عمومی ساختمان»، حسابداری و آموزش ابتدایی در مقطع کاردانی با پذیرش ۱۳۲ دانشجو پی‌ریزی شد دانشکدهٔ فنی و حرفه‌ای پسرانه مرکز آموزش علمی-کاربردی در نیمسال اول سال ۱۳۸۷ فعالیت آموزشی خود را در رشتهٔ فناوری اطلاعات و ارتباطات آغاز کرد. تعداد کل دانشجویان مرکز بالغ بر ۵۰۰ تن در شهریور ۱۳۸۹ بود. مدیریت این دانشگاه به‌صورت خصوصی است اقتصاد براساس برخی منابع، سقز در دورهٔ صفویه مرکز تجاری و داد و ستد در منطقهٔ شمال غرب ایران بوده‌است. این شهر دارای یکی از بازارهای تاریخی و قدیمی در منطقه بوده و ظرفیت‌های عظیم تجاری و فرهنگی برای تبدیل شدن به بازار اصلی و مرکز تجاری در شمال غرب کشور را داراست. شهرکهای صنعتی در فاصله ۵ کیلومتری شمال شهر، شهرک صنعتی قهرآباد قرار گرفته‌است که بیش از ۹۰ واحد فعال همانند کارخانهٔ قند محمدی، کارخانهٔ کیک آسو، کارخانهٔ آب معدنی کیمیا، کارخانهٔ لبنیات پرشنگ، کارخانهٔ روغن موتور شیما نول، کارخانهٔ فیلتر خودرو ایزیرتا، و کارخانهٔ لامپ کم‌مصرف در آن به کار تولید مشغول می‌باشند و نزدیک به ۵۰ واحد نیمه فعال یا غیرفعال نیز در آن مستقر هستند. در سال‌های اخیر با توجه به استقبال سرمایه گذاران جهت راه اندازی واحدهای تولیدی جدید نیاز برای احداث شهرک‌های صنعتی جدید در این شهر افزایش پیدا کرده‌است و مسئولان مربوط در حال بررسی این موضوع می‌باشند. بازار بزرگ بازار در این شهر نقش محوری دارد و یکی از ارکان اصلی این شهر در محل کنونی است. بازار سقز از چند بخش و راسته تشکیل شده که براساس کالاهای عرضه‌شده و فروشندگان تقسیم‌بندی شده‌اند. از میان این بازارها می‌توان به «بازار بالا» که محل عرضهٔ کالاهای لوکس است، همچنین «بازار پایین» که محل عرضهٔ کالاهای سنتی مانند پارچه، لوازم عروسی و اقلام کشاورزی است اشاره کرد. در کنار این دو بخش بزرگ، چند بخش دیگر هم وجود دارد، مانند بازار یهودی‌ها (که هم‌اکنون محل کار خیاطان مسلمان است) و قازاخانه که امروزه به‌طور گسترده‌ای مورد بازدید مسافران قرار می‌گیرد. مجموعه این بازار قدیمی در مرکز اصلی شهر قرار گرفته و با توجه به احداث مراکز تجاری در مجاورت آن به یکی از مراکز تجاری اصلی شهر تبدیل شده‌است. سالانه هزاران گردشگر برای خرید و بازدید از بازار بزرگ سقز بار سفر می‌بندند و به این شهر می‌آیند. هرچند امروزه کمتر می‌توان اثری از بازار اصلی و کهن شهر یافت ولی با توجه به آثار باقیمانده از کاروانسرای تاجوانشیر، می‌توان به ارزش و اهمیت این بازار در دوران پیشین، پی برد. راسته‌های بازار، تنها میراث برجای‌مانده از این مجموعهٔ تجاری است که در ده سال اخیر، از لحاظ معماری تغییرات کلی را در خود دیده‌است. در حال حاضر بازار سقز به عنوان قطب پارچه ایران شناخته شده‌است و این بازار به عنوان یکی از قطب‌های اصلی توزیع پارچه، پوشاک و روسری در منطقه و ایران مطرح است و هم‌اکنون بیش از ۵۰۰ مغازه و پاساژ پارچه و پوشاک فروشی به‌ویژه پارچه لباس کردی زنانه در مجموعه مغازه‌ها و پاساژهای گذر ابریشم، پشت بازار روز (قزاق خانه)، راسته اردلان، بازار بالا و زیرگذر آزادی مشغول فعالیتند. بازارچه مرزی بازارچه مرزی سیف بر اساس مصوبه هیئت وزیران و به استناد ماده ۲۳ قانون مقررات صادرات و واردات در فروردین سال ۱۳۷۳ ایجاد شد و در سال ۱۳۷۵ کارهای عمرانی آن از جمله زیرساخت‌ها و محوطه سازی انجام و سال ۷۷ با موافقت شورای عالی امنیت ملی فعالیت خود را آغاز کرد. بخش‌ها گسترش مساحت شهر سقز از ۳۳٫۷ هکتار در سال ۱۳۳۵ به بیش از ۱۶۴۲٫۴۳۲ هکتار (۲۲ محله) در سال ۱۳۹۱رسیده‌است. هسته اولیه شهر در زمان‌های باستان در قسمت شرقی موقعیت کنونی آن قرار داشت که محدوده‌های تاریخی نزدیک میدان مکریان و معروف به کوشکله را در برمی‌گرفت. هنوز تپه کوچکی از شهر قدیمی در جوار آسیاب پنج طبقه جاده سنندج باقی مانده‌است. این شهر در زمان زندیه و قاجار در دشتی در جنوب غربی شهر فعلی قرار داشته که اکنون به «کهنه سقز» یا «سقز قدیم» معروف است. شهر فعلی نخست در اطراف بازار به‌وجود آمد و قدیمی‌ترین محله، همان محلهٔ «بازار شهر» است. در دهه‌های اخیر مناطق مختلف شهر، بسیار گسترش پیدا کرد. امروزه موقعیت طبیعی و نحوهٔ استقرار شهر در دشتها و دامنهٔ ارتفاعات و رودخانه‌ای که از کنار آن جاری است، این شهر را از شهرهای دیگر کردستان متمایز کرده‌است. مناطق این شهر دارای یک منطقهٔ شهرداری و سه ناحیه بوده که دارای معاونت‌های حمل و نقل، شهرسازی و عمران و غیره می‌باشد. خیابان‌ها سقز شهر پرترددی است بطوریکه ازدحام جمعیت شهری و روستایی در طول روز از طرفی و قرار گرفتن در مسیر اصلی تردد مسافران از جنوب غرب به شمال غرب ایران و نیز ورود مسافران از نقاط مختلف کشور به بازارهای مرزی و همین‌طور بافت شهری متراکم با خیابانهای کم عرض در مرکز شهر باعث ترافیک سنگینی در طول روز به‌خصوص ساعات پایانی روز می‌شود. بلوار کردستان، بلوار شهید بهشتی، بلوار وحدت، بلوار هفت تیر، بلوار حافظ، بلوار ارتش، بلوار جمهوری، خیابان امام، خیابان معلم، پل هوایی از پر ترافیکترین معابر سقز است. فرمانداری و شهرداری سقز در جلسات مشترک شورای ترافیک، همواره تلاش کرده‌اند با پیش‌بینی نصب دوربین‌های مدار بسته و رصد مشکلات مسیرهای بین شهری و انعکاس آن به ادارات مربوط استان در جهت اصلاح هندسی تقاطع‌های سطح شهر و بررسی و پیش‌بینی احداث زیر گذر و روگذر و نیز اعمال محدودیت‌های ترافیکی به منظور تسهیل دررفت‌وآمد مردم به ویژه در محلات مرکزی و تجاری شهر، اقدامات ضروری به انجام رسانند. با این اقدامات و با توجه به نیازهای ترافیکی شهر، شهرداری و شورای ترافیک اقدام به احداث تقاطع غیر همسطح در بلوار کردستان کرده‌اند. تقاطع غیر همسطح بلوار کردستان با طول ۴۵۰ متر عرض ۱۶/۲۰ متر ارتفاع ۸/۵۰ وبا اعتبار اولیه ۶۵ میلیارد ریال از منابع داخلی شهرداری سقز احداث شد. فرودگاه پروژهٔ فرودگاه سقز در سال ۱۳۸۵ شروع شد و به‌علل مختلف مانند کمبود بودجهٔ لازم، تکمیل آن به تأخیر افتاد. اما در سال ۱۳۹۹ با بازدید مسئولان بلندپایه ایران و اختصاص بودجه کافی برای تکمیل آن در سال ۱۴۰۰ برنامه‌ریزی شد. این فرودگاه در تیر ماه سال ۱۴۰۰ افتتاح شد و برای تکمیل آن در ۱۴۰۱ ردیف بودجه در نظر گرفته شد. فرودگاه سقز در مسیر جاده قدیم سقز به مریوان قرار گرفته‌است و اهمیت خاصی برای رفاه اهالی شهرهای منطقه دارد. ترمینال در این شهر دو پایانه مسافربری وجود دارد که اولی پایانه مسافربری اصلی شهر بوده و در بلوار هفت تیر واقع شده و دومی پایانه ای کوچک بوده که جهت انتقال مسافر به شهرهای شمالی سقز فعال است و در انتهای بلوار کردستان قرار دارد. پایانه مسافربری اصلی سقز در سال ۱۴۰۰ بعد از مدتهای طولانی بازسازی شده و دارای محوطه ای بزرگ با چندین شرکت مسافربری فعال می‌باشد. اتوبوس سازمان اتوبوسرانی شهرداری سقز در ۱۱ مسیر درون‌شهری از ساعات اولیه صبح تا پاسی از شب در راستای خدمات رسانی به شهروندان روزانه بیش از ۱۲ هزار مسافر را جابجا می‌کند. نقش ناوگان اتوبوسرانی در امر کاهش ترافیک و جابجایی مسافر بسیار مهم است. علاوه بر شهر سقز، ۲ مسیر برون‌شهری یعنی به صاحب و سرا و نیز مسیر آرامستان آیچی فعال است. تاکسی در این شهر تعداد تاکسی‌های گردشی ۷۴۵ دستگاه، تاکسی خطی ۳۰۴ دستگاه، وانت بار تلفنی (۳واحد) ۸۰ دستگاه، ۷۸۴ دستگاه آژانس‌های تاکسی تلفنی شامل: ۲۵ دفتر آژانس تاکسی تلفنی آقایان و ۲ دفتر بانوان می‌باشد که به‌طور گسترده خدمات خود را ارائه می‌دهند. ورزش سقز از قدیم به‌عنوان شهر پهلوان‌پرور شناخته شده‌است. این شهر از قدیم‌الایام دارای زورخانه و ورزش پهلوانی بوده و در گود زورخانه‌های آن پهلوانانی زیادی پرورش یافته‌اند. امروزه ورزشکاران این شهر در ورزش‌هایی چون تکواندو، جودو، والیبال، بوکس در سطح استان کردستان و در ورزش‌هایی مثل کُشتی، موی تای و کاراته در سطح اول کشور فعال هستند. همچنین در ورزش بانوان قهرمانان زیادی وارد عرصه‌های رقابت کشوری و بین‌المللی شده‌اند. نوشین صالحی و نیان شاه محمدی و روناک حسین‌زاده و داوران بین‌المللی کشتی مانند محمد رحیم پورمطرح است. به دلیل اهمیت فعالیت‌های ورزشی در سقز هر ساله تعدادی از رقابت‌های کشوری و منطقه ای رشته‌های مختلف ورزشی در رده‌های مختلف سنی در این شهر برگزار می‌گردد. کشتی کشتی به عنوان ورزش اول سقز جایگاه ویژه ای بین ورزشکاران این شهر دارد و در بین مناطق کردنشین کشور، تنها شهر دارای سبک و سیاق کُشتی مختص به خود می‌باشد و در سطح تیم‌های ملی، قهرمانان و مربیان زیادی در آن فعال بوده‌اند. باستانی از دوران‌های بسیار قدیم ورزش باستانی در میان مردمان این شهر کهن مانند سایر شهرهای قدیمی ایران جایگاه ویژه داشته‌است و پهلوانانی مانند خلیفه صابر نیلوفری و سیدحسن زریان را در خود پرورانده‌است و در سالهای اخیر همایش‌ها و مسابقات منطقه ای و کشوری در سقز برگزار شده‌است. در زمستان سال ۱۳۹۲، آزاد سی‌دوزی، جوان سقزی، در رشتهٔ پهلوانی رکورد جهانیِ میل را شکست و آن را به نام خود ثبت کرد و همین‌طور سلیمان ملکی در تیر ماه ۱۳۹۶ ودر سالن ورزشی ۲۰۰۰ نفره آبدرم سقز در زمان ۴ساعت و ۳۰ دقیقه موفق به جابجا کردن رکورد شنای باستانی ایران شد و موفق شد با تعداد ۷۰۰۰ شنا، رکورددار شنای باستانی ایران را به‌دست بیاورد. رزمی ورزشکاران این شهر در هر دو بخش زنان و مردان، در رشته‌های مختلف رزمی مانند تکواندو، کاراته، کونگ فوتوآ و موی تای در دهه‌های اخیر در سطح ملی و بین‌المللی موفقیت‌های زیادی را به دست آورده و مدال‌های قهرمانی را کسب نموده‌اند. سیده اسرا هاشمی، نیان شاه محمدی، روناک حسین‌زاده از جمله بانوان قهرمان رزمی کار سقز هستند. همچنین در بخش مربیگری تیم‌های ملی ورزشکاران سقز نقش پررنگی دارند. والیبال به‌دلیل عدم وجود امکانات لازم، به‌ویژه سالن سرپوشیده، علاقمندان والیبال در این شهر معمولاً در فضای آزاد تمرینات خود را انجام می‌دهند. این ورزش نخست در سال ۱۳۳۳ توسط افراد نظامی و غیربومی در زمین خاکی، دژبان پادگان نظامی که در محل ساختمان قبلی آموزش و پرورش واقع در میدان قدس قرار داشت، انجام می‌شد. بعدها والیبالیست‌های این شهر موفقیت‌هایی را در سطح استان به دست آوردند. کوهنوردی مردم شهر علاقه ویژه ای به کوهنوردی داشته و در طول سال در دسته‌ها و گروه‌های مختلف و به مناسبت‌های گوناگون به قلل مختلف ایران و کشورهای دیگر صعود می‌کنند. پناه‌گاهی به نام رووش واقع در کوه رووش در تابستان ۱۳۸۸ با استفاده از منابع مالی مردمی کوهنوردان دوستداران ورزش کوهنوردی، در زمینی به مساحت ۶۲ متر مربع بنا شد. این بنا با استفاده از سازه‌های سیمانی مقاوم دارای ابعاد به طول ۹٫۵ عرض ۶٫۵ و ارتفاع ۲٫۴۰ می‌باشد. این پناه‌گاه در مسیر روستاهای سرتکلتو، خه‌یه‌ر، هیجانان، کس‌نزان در ارتفاع ۱۸۰۰ متری از سطح دریا واقع است. فاصلهٔ تقریبی از نزدیکترین روستا به جان‌پناه ۲ ساعت و ۳۰ دقیقه و از جان‌پناه تا قلهٔ کوه رووش حدوداً ۳۰ دقیقه می‌باشد. این پناه‌گاه دارای سرویس بهداشتی است که آب مصرفی آن توسط چشمهٔ مرمت‌شده تأمین می‌گردد. قله‌های قابل دسترسی این پناه‌گاه رووش و هه‌ماراو می‌باشند. رسانه‌ها خبری روزنامه نگاری در این شهر سابقه طولانی دارد. بیشتر نویسندگان و اعضاء تحریریه نشریات کردی در استان کردستان را نویسندگان سقزی تشکیل می‌دهند. حسین حزنی مکریانی فعال‌ترین روزنامه‌نگار تاریخ مطبوعات کُردستان اهل سقز بود که در سال ۱۹۲۵ میلادی زمانی که در حلب سوریه زندگی می‌کرد روزنامه «کردستان» را به چاپ رساند. در حال حاضر رسانه‌های آنلاین با تعداد زیادی مخاطب در شهر به‌طور رسمی و ثبت شده، فعال می‌باشند. انتشارات در سقز هر ساله تعداد زیادی کتب با موضوعات مختلف چاپ و منتشر می‌شود. فعال‌ترین مراکز انتشارات شامل «گوتار»، «بیریار»، «خانی»، «محمدی»، «هژان» و «مولوی کرد» می‌باشد. ره‌آوردها ره‌آوردهای سقز شامل موارد زیر می‌باشد: غذاهای سنتی قاورمه دلمهٔ برگ مو کوفته کلانه خورش ریواس خورش کنگر گیلاخه پنیر کوزه دوخوا (آش دوغ کردی) شیرینی‌ها آجیل تخمه آفتابگردان نان شکری عسل کوهستان صنایع دستی نازک کاری پارچه مرخز جاجیم قالی‌بافی کلاش دوزی کنده‌کاری گلیم‌بافی لباس کردی یادداشت‌ها پانویس منابع فارسی انگلیسی فرانسوی پیوند به بیرون وبگاه فرمانداری سقز وبگاه شهرداری سقز سقز شهرهای استان کردستان شهرهای باستانی ایران شهرهای باستانی شهرهای شهرستان سقز کردستان ایران مناطق مسکونی کردنشین در استان کردستان مناطق مسکونی کردنشین
4339
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%B2%D9%86%D8%AC%D8%A7%D9%86
استان زنجان
استان زنجان یا زنگان (پیشتر: خَمسه) یکی از استان‌های ایران است. مرکز این استان شهر زنجان است. استان زنجان دارای ۸ شهرستان، ۱۹ بخش و ۱۲۱۰ آبادی است که از این تعداد، ۹۷۸ آبادی دارای سکنه و بقیه خالی از سکنه می‌باشند. این استان در سال ۱۳۹۵ خورشیدی، دارای ۱٬۲۶۴٬۳۲۴ نفر جمعیت بوده‌است. شهرستان‌های استان زنجان شامل شهرستان خدابنده، خرمدره، ابهر، طارم، ماهنشان، زنجان، شهرستان ایجرود، سلطانیه می‌باشند. تقسیمات استانی این استان در گذشته محال خمسه نام داشت و در زمان قاجار و سلسله‌های پیشین نیز حاکم نشین بوده و زیر نظر مملکت آذربایجان و با نام ولایت خمسه اداره می‌شد و بعداً در زمان رضاشاه پهلوی و تشکیل استان‌های شماره بندی شده زیرمجموعه استان یکم بود و بعدها هم چند سالی هم با گیلان استان مشترکی را تشکیل دادند. بر پایهٔ دومین قانون تقسیمات کشوری و وظایف فرمانداران و بخشداران (مصوب ۳ بهمن ۱۳۱۶ خورشیدی)، اراک در کنار زنجان جزء استان یکم قرار گرفت. اراک در ۱۹۶۳ میلادی از استان یکم جدا شد. قزوین در سال ۱۳۷۳ از استان زنجان جدا شد و به استان تهران پیوست، و در سال ۱۳۷۶ به استان قزوین مبدل شد. هم‌اکنون استان زنجان دارای ۸ شهرستان، ۱۸ بخش، ۴۸ دهستان و ۲۲ شهر است. شهرستان‌های آن شامل شهرستان خدابنده، خرمدره، ابهر، طارم، ماهنشان، زنجان، ایجرود، سلطانیه می‌باشند. طبیعت و جغرافیای طبیعی استان زنجان در شمال باختر فلات ایران قرار گرفته‌است. وسعت استان برابر ۲۱٬۷۷۳ کیلومتر مربع و۱/۴۳ درصد کل کشور را شامل می‌شود. جمعیّت استان بر اساس آخرین آمار۱٬۲۶۴٬۳۲۴ نفر است. رودهای مهم در این استان قزل‌اوزن، زنجان رود، شورکات (رود کبیر یا ابهررود) است. بلندترین نقطه استان در ارتفاعات تخت سلیمان (بیش از ۳۰۰۰ متر) و کمترین در قزل‌اوزن در گیلوان (بیش از ۳۰۰ متر) می‌باشد. آثار تاریخی شامل سلطانیه، بازار زنجان، موزه رختشویخانه، موزه مردان نمکی، مسجد جامع زنجان، مقبره قیدار نبی و طبیعت زیبای دوتپه در شهرستان خدابنده، حمام یان یان ،تپه خالصه درخرمدره ،آرامگاه پیر احمد زهرنوش در ابهر، امامزاده زیدالکبیر در ابهر، عمارت ذوالفقاری و معبد داش‌کسن است. تنوع آب و هوایی این منطقه موجب ایجاد گونه‌های متفاوتی از زندگی جانوری شده‌است. وجود گونه‌های متفاوتی از حیوانات وحشی و پرندگان مهاجر و جانوران آبزی گردشگران بسیاری را در مواقعی که شکار مجاز است به این منطقه جذب می‌کند. یکی از حیوانات وحشی که در این استان و در بخش طارم زندگی می‌کند پلنگ می‌باشد از ۲۵ سال پیش ناحیه بزرگی به نام انگوران از طرف سازمان محیط زیست، منطقه حفاظت شده اعلام گردیده‌است. به دلیل شرایط کوهستانی این ناحیه و تأثیرات جریان‌های جوی مرطوب شمال باختری و باختر آب و هوای استان را می‌توان تبیین نمود. آب وهوای کوهستانی با زمستانی بسیار سرد و برفی و تابستانی دلپذیر و فصل‌های بهار و تابستان بهترین زمان برای گذراندن اوقات فراغت در این استان هستند. میزان بارندگی در بهار و زمستان نسبت به سایر فصل‌ها در این استان بیشتر است. پوشش گیاهی استان در مناطق مختلف متغیر بوده ولی در مجموع از جنگل‌ها و چراگاه‌هایی با چشم‌انداز زیبا تشکیل شده‌است. غارهای استان عبارت‌اند از غار کتله خور و گلجیک و غار خرمنه سر. غار کتله خور که از همه این‌ها دیدنی تر و بزرگ‌تر است و یکی از پدیده‌های طبیعی بسیار زیبای ایران محسوب می‌شود در ۸۰ کیلومتری جنوب خدابنده قرار گرفته‌است. این غار از سه طبقه تشکیل شده و دارای تونل‌های فرعی و استالاکتیت و استالاگمیت‌ها و ستون‌های بسیار در گذرگاه‌های اصلی است و قندیل‌های مخروطی آویزان از سقف‌ها در اثر داشتن ناخالصی‌ها رنگ‌های متنوع به خود گرفته‌اند و آن‌ها که ترکیبات به همراه نداشته یا کمتر دارند به صورت بلورهای شیشه‌ای بسیار شفاف مشاهده می‌شوند. از رودهای مهم استان قزل اوزن است که رودی جوشان و خروشان است و از کوه‌های کردستان سرچشمه گرفته و پس از توقفی در پشت سد منجیل سرانجام وارد دریای کاسپین می‌گردد. از دیگر رودخانه‌ها زنجانرود، ابهررود، سجاس رود و خرا رود را می‌توان نام برد. همچنین چشمه‌های آب معدنی استان عبارت‌اند از چشمه آبگرم وننق، چشمه آبگرم ابدال، چشمه آبگرم گرماب و چشمه آبگرم حلب انگوران. مردم حمدالله مستوفی در نزهةالقلوب (تألیف در ۷۴۰ق/۱۳۳۹م) زبان زنجان و مراغه و تالش گشتاسبی را پهلوی ذکر می‌کند و می‌گوید «زبانشان پهلوی به جیلانی بازبسته است» که منظور همان گویش‌های گوناگون زبان‌های تاتی‌تبار است. امروزه بیشتر مردم استان زنجان به زبان ترکی آذربایجانی سخن می‌گویند. زبان تاتی از بخشی از شمال طارم علیا دامنه کوه البرز بجای مانده‌است در حدود ۸ روستا (چرزه، باکلور، جمال آباد، قسمتی از آبادی هزارود، بندرگاه، سیاورود، نوکیان، قوهیجان) تات هستند و مردم روستاهای سفید کمر و خوئین در شهرستان ایجرود نیز به زبان تاتی سخن می‌گویند، و همچنین مردم دهستان درسجین از توابع شهرستان ابهر به زبان لری بختیاری سخن می‌گویند که شامل روستاهای خلیفه حصار، شیورین، آقچه کند، ارکین و درسجین می‌باشد. حمدالله مستوفی دین مردم زنجان را سنی توصیف می‌کند اما در دوران صفویه با حمایت صفویان از مذهب شیعه به تدریج مذهب تشیع رواج یافته‌است. نام‌گذاری دربارهٔ ریشهٔ نام‌گذاری زنجان روایات گوناگونی وجود دارد با توجه به پیشینه تاریخی بنای شهر زنجان روند تاریخی نام‌گذاری منطقه را می‌توان در مراحل زیر طبقه‌بندی کرد: مرحله اول: در دوران ماد، در سرزمین ماد، در محل فعلی زنجان شهری به نام «اکان‌زانیا» یا «اکان‌زانا» وجود داشته‌است بطلمیوس در قرن دوم میلادی از شهری به نام «اگانزانا» نام برده‌است که مطابق با زنجان است. مرحله دوم: با روی کار آمدن اردشیر بابکان و آغاز پادشاهی ساسانی، اردشیر این شهر را باز بناسازی کرده و نام «زندگان» بر آن نهاد، حمدالله مستوفی زندگان را به فارسی دری ترجمه و معادل آن را شهین دانسته و نوشته‌است اردشیر بابکان آن را ساخت و شهین نام نهاد و «زندگان» در طول زمان زنگان تغییر یافت. همچنین اصل کلمه زنگان را زندیگان دانستند که به معنای اهل کتاب زند، معروف‌ترین کتاب آیین زرتشتی در دوران پادشاهی ساسانی است و گان از پسوندهای زبان پارسی باستان است مرحله سوم: از سال ۲۴ هجری قمری شروع و تا امروز ادامه دارد. پس از سقوط زنگان در جنگ بین اعراب و زنگانیان و فتح آن به دست بَراءِ بن عازِب، اعراب طبق قوانین زبانی خود آن را زنجان نامیدند. در زمان قاجار به زنجان ولایت خمسه (به معنی پنج) می‌گفتند که از پنج بلوکه ابهررود، بزینه‌رود، ایجرود، زنجان رود، و سجاس‌رود، تشکیل شده‌بود. تاریخچه می‌توان گفت کهن‌ترین شهر استان خُرَّمدَرِه (با قدمت ۸۰۰۰ساله) است. همچنین از مسیر باختر، شمال‌باختر و شمال استان زنجان‌رود قزل اوزن عبور می‌کند که در قسمتی با استانهای گیلان، اردبیل، آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی و کردستان حدود مرزی پدیدآورده است که حاشیه این رود یادآور تمدن باستانی آندیا است که یکی از تمدن‌های آغاز هزارهٔ اول پیش از میلاد می‌باشد. مرکز این ناحیه در پیش از اسلام «زنگان» یا «زندیگان» و به معنای منسوب به کتاب زند نام داشته‌است که پس از استیلای اعراب بنا به ضرورت تلفظ معرب به زنجان تغییر یافته‌است. این استان از قدیم به سبب قرار گرفتن در حاشیه جاده ابریشم و راه تجاری مسیر هند و چین به اروپا دارای اهمیت خاصی بوده‌است. استان بر اساس آخرین تقسیمات کشوری در سال ۱۳۷۶ دارای هشت شهرستان به نام‌های ابهر، زنجان، سلطانیه، خرمدره، خدابنده، ایجرود، طارم و ماهنشان است و در مرداد سال ۱۳۹۲ شهرستان سلطانیه از ابهر جدا شده به آن اضافه شد و دارای هشت شهرستان شد. همچنین معبد داش‌کسن به (پارسی سنگ‌شکن) باقی‌مانده از زمان سلسله ایلخانیان نیز از آثار تاریخی این استان است. این استان در مقطعی در زمان قاجار با نام ایالت خمسه خوانده می‌شد. استان زنجان به همراه استانهای گیلان، قزوین و مرکزی در گذشته جزئی از استان یکم بوده‌است که یکی از ۱۰ استان ایران بود که در ۱۹ دی ۱۳۱۶ خورشیدی، با اصلاح قانون تقسیمات کشوری به عنوان استان یکم تعیین گردید که در سال ۱۳۳۹ نام این استان یکم به گیلان تغییر یافت که در سال ۱۳۵۲ نیز استان زنجان به همراه منطقه قزوین از استان گیلان جدا شد و استان زنجان بعنوان استان نوزدهم شکل گرفت و در نهایت در سال ۱۳۷۳ قسمتی از استان قزوین کنونی و در سال ۱۳۷۵ شهرستان تاکستان از استان زنجان جدا شد. صنایع دستی استان ملیله کاری از کارهای دستی بومی زنجان ساخت وسایل نقره‌ای و به ندرت طلائی به صورت ملیله کاری است که در اوایل فقط در زنجان معمول بوده که در زمان رضاخان تعدادی از هنرمندان زنجانی به تهران و اصفهان کوچ کردند و این هنر ظریف را در آن شهرها رواج دادند. چاروق دوزی چاروق دوزی یکی دیگر از هنرهای دستی است که دست‌های ظریف هنرمندان زنجانی در تولیدات آن مهارت ویژه‌ای دارند. این چاروقها مشخصاً زنانه بوده و استفاده از آن جنبه تشریفاتی و تفننی دارد. چاقوسازی چاقوسازی در زنجان که با مهارت خاصی به دست استادان این صنعت ساخته می‌شود با ویژگی‌هایی همچون ظرافت، تناسب، تنوع، قدرت برش و آبکاری الکتریکی تیغه از شهرت فراوانی بر خوردار است. مسگری با ممنوعیت استفاده از طلا و نقره برای ساخت ظروف در دوره اسلامی، روند استفاده از فلزاتی چون مس به دلیل اینکه مس فلزی چکش خوار، شکل‌پذیر با قابلیت تورق و مفتول شدن و اجرای تزئینات مختلفی چون مشبک کاری، قلمزنی، حکاکی، فلزکوبی، ترصیع و کنده کاری است، رواج یافت. با توجه به کشف کوره ذوب مس در «سگز آباد» قزوین واقع در «تپه قبرستان»، نزدیک بودن این منطقه از لحاظ جغرافیایی به زنجان و نیز وجود معادن بزرگ مس در منطقه می‌توان به قدمت استفاده از این فلز در زنجان پی برد. ظروف تولید مسی در زنجان عبارتند از: آفتابه، تیان، طشت، تونگ، حناخور و روشل فرش و گلیم فرش و گلیم و جاجیم زنجان از معروفیت خاصی برخوردارند. فرش بافی در زنجان یکی از صنایع با قدمت زیاد است که نقش قابل توجهی در صادرات فرش ایران ایفا می‌کند. فرش‌های صادراتی زنجان از بهترین جلوه‌های فرهنگی این استان هستند. به‌طوری‌که فرش بافان این خطه هنر و مهارت خود را در راستای تکامل هنر سرزمینشان قرار داده‌اند و از آن به عنوان منبع درآمد نیز استفاده می‌کنند. در سال بیش از ۶۰۰۰۰ تخته فرش در سراسر استان بافته می‌شود که عمده آن‌ها مربوط به اتحادیه بافندگان فرش دستی و شرکت‌های مختلف است. طرحهایی که در فرش زنجان استفاده می‌شود عبارتند از: ریز ماهی و ماهی درهم و نقشه قلتوق و بیجار و افشار. فرش‌هایی که توسط فرش بافان زنجانی بافته می‌شود به دلیل نبودن سرمایه‌گذار بومی بانام شهرهای دیگر (قم) به بازارهای خارجی صادر می‌شود. تذهیب تراش سنگ‌های قیمتی رنگرزی سرمه دوزی منبت کاری نگارگری مصنوعات چرمی معرق چوب قلم زنی محصولات کشاورزی استان محصولات عمده کشاورزی استان عبارت‌اند از: گندم، انجیر، برنج، انگور، زردآلو، سیب، لوبیا، خیار، پیاز، گردو، فندق و بادام، زیتون، انار و سیر. زنجان در تولید محصول زیتون مقام اول کشوری، تولید انگور مقام هفتم، تولید سیب مقام هفتم و حبوبات مقام دهم را در اختیار دارد. زراعت استان زنجان با ۸۸۳۰۰۰ هکتار اراضی قابل کشاورزی ۴٫۷۷ درصد اراضی کشاورزی کل کشور را دارا بوده و مساحت اراضی آبی کشاورزی استان نیز ۱۶۸۳۹۵ هکتار (۲ درصد اراضی کشور) می‌باشد؛ بنابراین استان زنجان همواره به عنوان قطب کشاورزی در کشور مطرح است. باغداری شهرستان طارم به دلیل وجود خاک حاصلخیز و جلگه ای، وجود رود قزل اوزن، نزدیکی به استان‌های گیلان و اردبیل و هوای نیمه گرمسیری از وجود بسیاری از باغات برخوردار است. زیتون و انار میوه‌های اصلی و انجیر، انگور، ازگیل، به، سیب، گلابی، زردآلو، آلو، گیلاس، آلبالو، هلو، شلیل، توت، تمشک و شاه توت از میوه‌های فرعی دیگر این شهرستان هستند که در درختان پربار و با کیفیت بالا دیده می‌شوند. هندوانه، خربزه، پیاز، گوجه فرنگی، خیار، کدو، کدوتنبل، لوبیای سبز، نخودفرنگی، هویچ و سیب زمینی صیفی‌جات این شهرستان هستند. برنج طارم هم که از کیفیت بالایی برخوردار است و در ایران از جمله برنج‌های مرغوب کشور به‌شمار می‌آید. طارم به دلیل وجود بیش از اندازه زیتون با کیفیت استان زنجان را به قطب تولید زیتون کشور تبدیل کرده‌است. بقیه شهرستان‌های استان زنجان هم محصولات شهرستان طارم را به اندازه تأمین استان خود دارند. دامداری مرغداری این استان دارای ۸۳ واحد مرغداری گوشتی و ۴ واحد مرغ تخم‌گذار می‌باشد. بر اساس آمارهای موجود در سال ۱۳۹۲ سالانه ۱۱ میلیون و ۸۹۵ هزار و ۴۱۶ قطعه جوجه گوشتی و ۲۴۴ هزار و ۵۰۰ قطعه جوجه تخم‌گذار و همچنین ۲۷۳ هزار و ۴۵ قطعه جوجه مادر در این استان جوجه ریزی شده‌است. همچنین یک واحد مرغ مادر بومی به ظرفیت ۱۳هزارو ۱۰۰ قطعه در سال و ۴ واحد بوقلمون گوشتی با ظرفیت ۲۶هزارو ۶۰۰ قطعه در هر دوره پرورش داده می‌شود. زنبورداری بر اساس آمارهای سال ۱۳۹۰ تعداد ۲۵۷۹ کندو بومی ۷۸۰۱۰ کندو مدرن در این استان موجود می‌باشد؛ که سالانه پانصد و یازره هزار کیلو عسل تولید می‌کنند. پرورش ماهی واحدهای پرورش ماهیان گرم آبی و ماهیان سردآبی صنعتی و نیمه صنعتی در این استان موجود می‌باشد. صنایع تبدیلی کشاورزی اقلیم حوزه‌های آبخیز حوزه‌های آبخیز استان شامل رودخانه قزل اوزن با سطح حوزه ۱۷۳۲۸ کیلومتر مربع و رودخانه شورکات و خرارود با وسعت ۴۸۳۶ کیلومتر مربع می‌باشد که متوسط خروجی آب سالانه استان در ایستگاه گیلوان رودخانه قزل اوزن ۳ میلیارد و ۸۴۰ میلیون متر مکعب و در رودخانه ابهر رود ۷۸ میلیون متر مکعب و خرارود ۵۰ میلیون متر مکعب می‌باشد. رودخانه‌ها رودخانه قزل اوزن و رودخانه کبیر در خرمدره وزنجان رود سجاس رود رود ایجرود شورکات (ابهر رود) رود انگوران چای دریاچه آبشار و تالاب‌ها کاریزها چشمه‌های آب گرم عوارض طبیعی آبشار شارشار تپه ماهورهای پاپایی صخره قیرخ ایاق غارها تا کنون شش غار در استان زنجان کشف شده‌است. ارتفاعات این استان به‌طور متوسط حدود ۱۵۰۰ متر از سطح دریا ارتفاع دارد. پست‌ترین نقطه داخل آن با ارتفاع ۳۰۰ متر در منطقه گیلوان ار توابع طارم بوده و بلندترین قله آن با ارتفاع بیش از ۳۰۰۰ متر در کوه‌های تخت سلیمان در ارتفاعات شهرستان ماه نشان واقع شده‌است. قیز قالاسی با ارتفاع ۳۲۱۴ متر در بخش انگوران شهرستان ماه نشان واقع شده و از بلندترین قله‌های استان زنجان به‌شمار می‌آید. کوه‌ها بیش از ۲۷۴ کوه در استان زنجان شناسایی شده‌اند که قسمتی از این ارتفاعات به‌طور سلسله وار دامنه‌های حاصلخیزی دارند. رشته کوه‌های شمالی: مشتمل بر بخشی از البرز غربی و دامنه‌های جنوبی کوهستان تالش که مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از: طالقان، تخت سلیمان، سیالان و الموت در البرز. رشته کوه‌های غربی و جنوب غربی وشرقی: شامل کوه‌های دمیرلو، جهان‌داغ و قیدار و کوه‌های منطقه دوتپه رشته کوه‌های مرکزی: که استان را از دشت قزوین جدا می‌کنند و عبارت‌اند از: چرگر، سندان داغی، ملاداغی و پوتالی. مهم‌ترین کوه‌های استان عبارتند از ابدال این کوه که از کوه‌های بلند استان به‌شمار می‌رود، در شمال روستای خورجهان، از توابع دهستان انگوران واقع شده‌است و ۳۰۹۹ متر ارتفاع دارد. رودخانه‌های انگور چای، تخته یورد و دربند از این کوه سرچشمه می‌گیرند. دامنه‌های جنوبی این کوه به دهستان انگوران، و دامنه‌های شمالی آن به دهستان اوریاد مشرف است. بابا گیلدر این کوه با ارتفاع ۲۸۵۰ متر، در ۹۵ کیلومتری جنوب غربی زنجان و در غرب روستای حلب از توابع دهستان انگوران واقع شده و سرچشمه اصلی رود حلب است. دامنه‌های شرقی آن به دهستان انگوران، و دامنه‌های غربی آن به دهستان احمدآباد سفلی (از توابع شهرستان میاندوآب) مشرف است و جزو کوهستان قرّداغ به‌شمار می‌آید. بلقیس این کوه در ۱۲ کیلومتری روستای یاستی قلعه، از توابع دهستان انگوران قرار گرفته‌است و ۳۳۳۲ متر ارتفاع دارد. این کوه سرچشمه رودخانه‌های بالاجوجه و انگوران چای، و بلندترین قله کوهستان قرخ بلاغ (چهل چشمه) است. چشمه‌های بسیاری از دامنه‌های این کوه می‌جوشند. چال این کوه در قسمت شمال غربی روستای خورجهان، از توابع دهستان انگوران واقع شده‌است و ۳۰۵۰ متر ارتفاع دارد. این کوه سرچشمه رودخانه‌های انگوران چای و تخته یورد است. صندوق سندران این کوه با ارتفاع ۳۲۱۴ متر، در جنوب روستای علم کندی، از توابع دهستان اوریاد واقع شده‌است و سرچشمه رودخانه‌های انگوران چای، قلعه چای، تخته یورد و بالاجوجه است. این کوه، از نظر ارتفاع، دومین قله مرتفع کوهستان قرخ بلاغ (چهل چشمه) محسوب می‌شود. قبله داغ این کوه با ارتفاع ۳۲۰۵ متر، در غرب روستای زرین آباد از توابع دهستان اوریاد واقع شده‌است و سرچشمه رود قلعه چای است. لعل کان این کوه با ارتفاع ۳۰۵۰ متر، در جنوب غربی روستای یاستی قلعه، از توابع انگوران واقع شده‌است و سرچشمه رودخانه‌های کاکا، انگوران چای و قره‌قیه است. این کوه، از شمال غربی به کوه بلقیس، و از شرق به کوه قزلر قلعه سی متصل است و از کوه‌های کوهستان قبرخ بلاغ (چهل چشمه) است. علاوه بر این کوه‌ها، استان زنجان دارای قله‌ها و بلندی‌های مهم دیگری نیز هست که از آن جمله می‌توان به کوه‌های یان بلاغ (۲۹۷۲ متر)، داغی (۲۸۶۱ متر)، سندان داغ (۲۵۸۰ متر)، آرگون (۲۹۲۴ متر)، جانقورتاران (۲۵۸۰ متر)، چال خاتون (۲۹۹۳ متر)، چنوباشی (۲۹۵۰ متر)، سفید (۲۹۳۳ متر)، کوه سندان، کوه دوشاخ، دینگه (کوه)، کوه آق‌داغ، کوه تکه‌قیه‌سی اشاره نمود. دشت‌ها دشت‌های استان زنجان عبارتند از دشت زنجان، سلطانیه، ابهر، خرمدره، دوتپه، گرماب، زری آباد، گل تپه، سجاس، حلب، ماه نشان، انگوران، دندی، قیدار و طارم علیا. جنگل‌ها از مساحت ۲۲۱۶۴۰۰ هکتاری استان ،۱۲۳۴۶۱۳ هکتار یعنی حدود ۵۶٪ آن شامل اراضی منابع ملی است و از این اراضی ملی ۹۷۳۵۵ هکتار آن شامل جنگل‌های طبیعی استان می‌باشد. به عبارت دیگر ۹/۷٪ عرصه‌های ملی و ۴/۴٪ مساحت کل استان را مناطق جنگل طبیعی تشکیل می‌دهد و با احتساب مساحت حدود ۱۷۰۰۰ هکتاری جنگل‌های دست کاشت، سرانه جنگل در استان زنجان ۱۲/۰ هکتار برای هر نفر می‌باشد. مناطق جنگلی استان زنجان با مساحت ۹۷۵۵۳ هکتار در ارتفاعات شمالی و جنوبی رودخانه قزل اوزن در شهرستان طارم، ارتفاعات شمال غربی شهرستان زنجان، ارتفاعات شمال شرقی شهرستان ماهنشان و ارتفاعات شمال شرقی شهرستان‌های ابهر و خرمدره واقعند. گونه‌های غالب این جنگلها، ارس، بنه، زالزالک، سیاه تلو، بادام کوهی، گیلاس وحشی و شیر خشت می‌باشد. جنگلهای دست کاشت استان زنجان با داشتن بیش از ۱۷۰۰۰هکتار جنگل دست کاشت یکی از قطب‌های تولید صنوبر به منظور تأمین نیاز سلولزی کشور به‌شمار می‌آید. زنجان دومین استان کشور در توسعه زراعت چوب است. مراتع سطح کل مراتع استان در حدود ۲/۱ میلیون هکتار بوده که ۴۲۰ هزار هکتار آن جزء مراتع ییلاقی، ۳۰ هزار هکتار جزء مراتع قشلاقی و ۷۵۰هزار هکتار جزء مراتع میانبند می‌باشد. ۷٪ از مراتع استان جزء مراتع خوب، ۶۰٪ دارای وضعیت متوسط و ۳۳٪ جزو مراتع فقیر یا غیرقابل بهره‌برداری می‌باشد. سطح کل مراتع استان ۱۱۳۷۰۶۰هکتار برآورد شده‌است. جغرافیای گیاهی استان زنجان براساس تقسیم‌بندی‌های بزرگ جغرافیائی گیاهی، جزء مناطق نیمه استپی، کوه‌های مرتفع و جنگل‌های خشک بوده و به عنوان زیربخش‌هایی از ناحیه بزرگ ایران و تورانی محسوب می‌گردد. تأثیر عوامل اکولوژیکی، به‌خصوص میزان نزولات آسمانی و پراکنش آن پستی و بلندی و وضعیت خاک بر پوشش گیاهی کاملاً مشهود است. از مهم‌ترین جوامع گیاهی موجود استان می‌توان به جوامع گیاهی ذیل اشاره نمود: جامعه گیاهی درمنه (Artemisia) جامعه گیاهی درمنه- گون- آویشن (Artemisia-Astragallus-Thymus) جامعه گیاهی گندمیان – گون (Grasses-Astragallus) جامعه گیاهی بالشتکی‌ها (بوته‌های تیغدار پهن) جامعه گیاهی گندمیان (Grasses) مناطق حفاظت شده آثار باستانی و جاهای دیدنی مردان نمکی بناهای تاریخی گنبد سلطانیه بازار زنجان دژمنده (ایجرود) معبد داش‌کسن کارخانه کبریت‌سازی سه ستاره زنجان (کارخانه کبریت سازی) عمارت دارائی عمارت ذوالفقاری گنبد خوئین بنای تاریخی چلبی اوغلی مسجد جامع سجاس مربوط به دوران سلجوقیان مقبره قیدار نبی ، باز سازی دوره ایلخانی آب انبارها کاروانسراها کاروانسراها به دو دسته کلی تقسیم می‌شدند: ۱- کاروانسراهای برون‌شهری ۲- کاروانسراهای درون‌شهری و کاروانسزاهای درون‌شهری معمولاً یا داخل بازار بودند یا در خیابان‌های اطراف بازار کاروانسرای سنگی (ازکاروانسراهای درون‌شهری) سرای ملک(از کاروانسراهای داخل بازار) سرای فغفوری(از کاروانسراهای داخل بازار) سرای حاج ابراهیم(از کاروانسراهای داخل بازار) سرای ناصری(از کاروانسراهای داخل بازار) کاروانسرای نیک‌پی (از کاروانسراهای برون‌شهری) سرای حاج شامی بالا (از کاروانسراهای داخل بازار) سرای حاج کلبعلی(از کاروانسراهای داخل بازار) کاروانسرای دخان (از کاروانسراهای درون‌شهری) پل‌های تاریخی خانه‌های تاریخی عمارت ذوالفقاری بنای توفیقی خانه شیخ السلامی خانه و باغ معین خانه اسعدی روستای قوزلو در شهرستان ماهنشان که مثل شهر ماسوله گیلان به صورت پلکانی بنا شده‌است بنای خدیوی تپه‌ها و آرامستان‌های تاریخی گرمابه‌ها حمام تاریخی زرین رود قلعه‌ها چهار طاقی‌ها (آتشکده) اماکن زیارتی امامزاده‌ها امام زاده عبدالله(کرسف) امام زاده مریم(کرسف) مساجد تاریخی بقعه قیدار نبی مسجد امام محمد باقر(ع) حسینیه تاریخی کرسف که توسط ملاقلی‌شیرازی و حدوداً۴۰۰ سال پیش ساخته شد صنایع استان استان زنجان به دلیل محدودیت قانونی توسعه ظرفیت‌های تولیدی در تهران و مرکز کشور و برخورداری از شبکه‌های زیر بنایی قوی (زمین-منابع آب-خاک- شبکه‌های مواصلاتی- موقعیت راهبردی در منطقه شمالغرب - عبور خطوط انرژی - سرمایه‌گذاری کلان ملی و…) از پتانسیل قابل ملاحظه‌ای در جذب سرمایه‌گذاری بخش صنعت برخوردار است. از صنایع مهم استان به چند نمونه اشاره می‌گردد: شهرستان ابهر که به عنوان یکی از شهرستان صنعتی استان شناخته می‌شود قطب کارخانه‌های بزرگ استان در تولیدات صنعتی به‌شمار می‌رود به‌طوری‌که بیش از ۳شهرک صنعتی فعال را در خود جای داده‌است. صنایع ریلی ایرکو-بهداشتی-صنایع نساجی -پلاستیک -فولاد و… از جمله تولیدات این شهرک‌ها می‌باشند. همچنین شهرستان زنجان از لحاظ تنوع معادن بسیار غنی بوده به‌طوری‌که در حال حاضر بالغ بر ۱۷۰ اندیس و ذخایر معدنی قابل بهره‌برداری و در دست اکتشاف ویا شناسایی شده در استان وجود دارد که شامل: سرب و روی، براسیت، سیلیس، خاک‌های صنعتی آنتی موان، تالک، پرلیک، سولفات منیزیم، آلونیت، منگنز، مس، آهن و سنگ‌های تزیینی (گرانیت، مرمریت، تراورتن، چینی و مرمر) و سنگ‌های آهکی و گچ و سنگ لاشه‌است. هم اینک این استان بزرگ‌ترین معادن روی خاورمیانه را در خود جای داده‌است. شهرک‌های صنعتی معادن و منابع طبیعی این استان داری ۳۲۸ حلقه معدن می‌باشد. که از این تعداد ۷۵ معدن در زمینه سنگ تزئینی و نما، ۲۴۶ معدن روباز، ۳ معدن زیر زمینی و یک معدن زیر زمینی زغال‌سنگ می‌باشد. رخدادهای زمین‌شناسی باعث تشکیل کانسارهای متنوعی در استان شده به‌طوری‌که در حال حاضر بالغ بر ۵۰۰ میلیون تن دارای پروانه بهره‌برداری از سازمان صنعت، معدن و تجارت استان می‌باشد که عمدتاً شامل سرب و روی، براسیت، سیلیس، خاک‌های صنعتی، فلدسپات، گچ آهن و … می‌باشد. از معادن فعال در استان می‌توان به سرب و روی انگوران، پتاسایلجاق (پیکرومریت)، آهن سرخه دیزج و مروارید، معادن ترآورتن منطقه دندی، معادن گرانیت خرمدره، معادن سیلیس (تاب کوارتزیت)، برآسیت وپرلیت، فلدسپات، خاک صنعتی و… اشاره کرد. وجود بزرگ‌ترین معدن سرب و روی خاورمیانه و معادن برآسیت قره گل و مشمپا، وجود گرانیت در کوه‌های طارم، عبور باند سیلیس از کوه‌های سلطانیه، و وجود ذخائر عظیمی از فلدسپات، سیلیس و ذخائر آهک و رس فراوان از ویژگی‌های منحصر به فرد این استان می‌باشد. وجود معدن سرب و روی انگوران موجب گشته که این استان در حال حاضر به عنوان قطب تولید روی کشور مطرح گردیده و زمینهٔ لازم برای ایجاد صنایع جنبی آن از قبیل صنایع گالوانیزاسیون، تولید اکسید روی، پودر روی و سولفات روی فراهم نماید. معدن «انگوران» از نظر عیار بالای فلزات موجود، از معادن نادر در جهان است. آموزش سراسری مرکز تحصیلات تکمیلی در علوم پایه زنجان دانشگاه زنجان دانشگاه علوم پزشکی زنجان دانشکده ی فنی ابهر (وابسته به دانشگاه زنجان) دانشکدهٔ پرستاری و مامایی ابهر تربیت معلم مرکز تربیت معلم شهید بهشتی زنجان مرکز تربیت معلم الزهراء زنجان دانشگاه فنی و حرفه‌ای آموزشکده الغدیر زنجان آموزشکده قائم زنجان آموزشکده اشراق قیدار آزاد دانشگاه آزاد اسلامی واحد زنجان دانشگاه آزاد اسلامی واحد ابهر دانشگاه آزاد اسلامی واحد خدابنده دانشگاه آزاد اسلامی واحد هیدج دانشگاه آزاد اسلامی واحد طارم پیام نور دانشگاه پیام نور زنجان دانشگاه پیام نور ابهر دانشگاه پیام نور قیدار دانشگاه پیام نور ماهنشان ِّدانشگاه پیام نور سلطانیه دانشگاه پیام نور آب بر (طارم) دانشگاه پیام نور خرمدره دانشگاه پیام نور ایجرود دانشگاه پیام نور صائین قلعه علمی کاربردی زنجان دارای بیست مرکز آموزش عالی علمی و کاربردی است. علمی کاربردی زنجان علمی کاربردی ابهر علمی کاربردی مینو واحد خرمدره غیرانتفاعی مؤسسه آموزش عالی کار واحد خرمدره مؤسسه آموزس عالی صوفی رازی زنجان مؤسسه آموزس عالی روزبه زنجان مؤسسه آموزش عالی غیرانتفاعی صائب ابهر مؤسسه آموزش عالی غیرانتفاعی اثیرالدین ابهری ابهر بهداشت و درمان مراکز درمانی این استان دارای ۱۴۰ واحدهای بیمارستانی و مراکز بهداشتی و درمانی می‌باشد. راه‌ها و مسیرهای مواصلاتی آزادراه ۲ (ایران) (آزادراه زنجان-قزوین ـزنجان-تبریز) جاده ۳۱ (ایران) (جاده اردبیل) جاده ۳۲ (ایران) (جاده ترانزیت) جاده ۳۵ (ایران) (جاده زنجان-بیجار) جاده ۴۷ (ایران) (جاده سطانیه-همدان) فرودگاه زنجان راه‌آهن شمالغرب سدها بر مبنای آمارهای ارائه شده‌استان زنجان مجموعاً دارای ۵۱ سد می‌باشد که از این تعداد ۱۵ سد مورد بهره‌برداری قرار گرفته‌اند و ۷ سد در دست ساخت می‌باشند و همچنین ۲۹ سد در حال مطالعه هستند. سدهای بهره‌برداری شده سدهای در دست ساخت سدهای در دست مطالعه سد چروک سد چسب سد گلجه سد گوجه قیا سد گوزل دره سد آقچه قلعه سد گاوازنگ ۲ سد بولاماجی سد داش کسن سد رامین سد زرین آباد سد سردهات شیخ لو سد سنقر سد کتله خور سد سیاوه رود سد شویر سد قزل تپه سد قشلاق زنجان سد کزبر سد کلوچ سد منداق سد مهتر سد هشتاد جفت سد بیزینه رود سد حاج قشلاق سد شهرک سد نصیرآباد سد لجامگیر سد ویک سد کوه زین سد آستاکل سد نورآباد خدابنده سد پاوه رود سد دره سجین سد ارمغانخانه (بعثت) سد بایچه باغ سد قوهجین نیروگاه‌ها خطوط انتقال و توزیع برق با طول ۱۶۱۷٫۲ کیلومتر مدار با تعداد ۲۸ پست و ظرفیت ۲۶۶۱٫۵ مگاآمپرولت. نیروگاه ۴۸۴ مگاواتی زنجان شماره یک نیروگاه ۴۸۴ مگاواتی زنجان شماره دو | نیروگاه ۱۰۰۰ مگاواتی سیکل ترکیبی زنجان (آریان) نیروگاه سیکل ترکیبی سلطانیه(۱۰۰۰ مگاواتی) نیروهای مسلح تیپ ۲۱۶ مستقل زرهی ارتش جمهوری اسلامی ایران (پادگان شهید سرلشکر غلامرضا مخبری) سپاه انصار المهدی (عج) استان زنجان آمادگاه زنجان (انبار تسلیحات شمال غرب کشور) جستارهای وابسته جمعیت شهرهای استان زنجان پارسیان زنجان ماد سفلی آندیا محمد خدابنده الجایتو اردشیر بابکان شهرهای ساسانی (بخش شهر ابهر) عبدالله میرزا منابع تاریخ زنجان:دکتر هوشنگ ثبوتی. دانشگاه زنجان اطلس گیتاشناسی استان‌های ایران، تهران ۱۳۸۳، ص۱۲۳. پانویس پیوند به بیرون استانداری زنجان سایت استان زنجان آذربایجان استان زنجان زنجان بنیان‌گذاری‌های ۱۳۵۲ در ایران
4363
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%84%D8%A8%D9%88%D8%B3%20%D8%AF%D8%A7%D9%85%D8%A8%D9%84%D8%AF%D9%88%D8%B1
آلبوس دامبلدور
آلبوس پرسیوال وولفریک برایان دامبلدور شخصیتی تخیلی از مجموعه داستان‌های هری پاتر به قلم جی کی رولینگ و مدیر مدرسهٔ علوم و فنون جادوگری هاگوارتز است و نقش بسیار پررنگی درکتاب‌های هری پاتر دارد. در کتاب‌های هری پاتر همواره از او به‌عنوان قدرتمندترین جادوگر دنیا یاد می‌شود. آلبوس دامبلدور پدید آورنده محفل ققنوس است، گروهی که مبارزه علیه لرد ولدمورت و خادمان لرد سیاه یعنی گروه موسوم به مرگ‌خواران را بر عهده دارد. بر اساس گفته‌های رولینگ، وی این نام را براساس نوعی سرده از زنبورهای درشت یعنی خرزنبوریان که در انگلیسی به آن "bumblebee" می‌گویند انتخاب کرده‌است. زندگی دامبلدور در دره گودریک زندگی می‌کرد که محل تولد گودریک گریفندور بود. در زمان کودکی، پرسیوال دامبلدور (پدر آلبوس) به دلیل حمله وحشیانه به سه ماگل جوان دستگیر و محکوم به حبس ابد در آزکابان شد. آلبوس دامبلدور در یازده سالگی وارد مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز شد. در اوایل به دلیل رفتار پدرش در برابر ماگل ها (اصطلاح جی.کی. رولینگ برای غیرجادوگرها در متن کتاب) در مدرسهٔ هاگوارتز شهرت داشت، ولی پس از چند ماه شهرت خود او از سوء شهرت پدرش پیشی گرفت. او یکی از ممتازترین دانش آموزان مدرسه علوم و فنون جاودگری هاگوارتز تا آن زمان بود. به‌طوری‌که به هجدهمین سالگرد تولدش نزدیک می‌شد باافتخارات و سربلندی زیاد هاگوارتز را ترک کرد. سرپرست دانش آموزان، دانش‌آموز ارشد، برنده جایزه بارنابس فینکلی برای طلسم‌اندازی استثنایی، نمایندهٔ جوانان بریتانیایی در وینزنگاموت، برنده مدال طلای مقاله ابتکارآمیز همایش بین‌المللی کیمیاگری در قاهره از افتخارات اوست. زمانی که دامبلدور می‌خواست با یکی از بهترین دوستان دوره تحصیلش یعنی الفی یس دوج برای جهانگردی، کسب علم و کمک به جامعه جادوگری به یونان برود، ناگهان کندرا مادر دامبلدور مرد و او نتوانست به یونان برود. درمراسم خاکسپاری کندرا، ابرفورث برادر دامبلدور که او را مقصر می‌دانست و بینی دامبلدور را شکست. چندی بعد، او با گلرت گریندل‌والد دوست شد و رابطه‌ای شدیداً دوستانه با او برقرار کرد، او در دوران جوانی اهداف بلندی را دنبال می‌کرد میخواست با کمک گریندل والد یادگاران مرگ (ابر چوب دستی کهن، سنگ زندگی و شنل نامرئی) را پیدا کند و به قدرت دست یابد ولی بعدها سر چیز هایی با گریندلو الد اختلاف پیدا کرد جادوگری که بعدها به پلیدترین جادوگر نسل خودش تبدیل شد. در درگیری‌ای که بین او و آلبوس و ابرفورث رخ داد، تصادفاً طلسمی به آریانا خواهر دامبلدور برخورد کرد و او مرد. در نتیجه این مرگ، ضربه روحی سختی به خانواده دامبلدور وارد شد. اما او از تلاش دست برنداشت و توانست دوازده خاصیت خون اژدها را کشف کند که بسیار باارزش بود. در چند سال بعد دامبلدور با گریندل والد، سیاه‌ترین جادوگر جهان در آن زمان به مبارزه تن به تن پرداخت و توانست او را دستگیر کند. این کار بسیار مهم بود زیرا در تمام اعصار تا آن زمان جادوگری مثل گریندل‌والد ظهور نکرده بود. پس از آن دامبلدور به شهرت زیادی رسید و استاد درس تغییر شکل در هاگوارتز شد. همچنین مقاله‌های مهمی همچون معجون‌ساز واقعی و نام تغییرشکل امروز در روزنامه جادوگری پیام امروز نوشت. دامبلدور چند سال بعد به مقام مدیریت هاگوارتز رسید. به‌دلیل مهارت‌های فوق‌العاده او، سه بار مقام وزارت سحر و جادو به او پیشنهاد شد اما او به دلایلی نپذیرفت.او کسی بود که به تام ریدل(لرد ولدمورت)اطلاع داد که یک جادوگر است.با اینکه تام ریدل باهوش و مورد علاقه ی بسیاری از استادان بود،دامبلدور به او اعتماد کافی نداشت.حدود سه سال بعد تام ریدل که یکی از ممتاز ترین دانش اموزان اسلیترینی بود نام لرد ولدمورت را برای خود انتخاب و با تشکیل گروه مرگ‌خوارها با دوستانش در هاگوارتز، به استفاده از جادوی سیاه پرداخت و به سیاه‌ترین جادوگر هزاره اخیر بدل شد. در زمان قدرت ولدمورت (لرد سیاه)، هاگوارتز به دلیل وجود دامبلدور در آنجا، امن‌ترین مکان در دنیای جادوگری بود. اولین حضور دامبلدور در اولین سکانس فیلم هری پاتر و سنگ جادو بود یعنی هنگامی که دامبلدور هری پاتر را جلوی خانه دورسلی‌ها (خاله و شوهر خالهٔ هری) گذاشت. ده سال بعد که هری پاتر به هاگوارتز آمد دامبلدور هنوز مدیر هاگوارتز بود. هری پاتر و سنگ جادو اولین بار هری او را در کارت یک قورباغه شکلاتی می‌بیند و می‌فهمد که او بهترین جادوگر دنیا و مدیر مدرسهٔ هاگوارتز است. وقتی دامبلدور را در سرسرای هاگوارتز می‌بیند، هری متوجه این موضوع می‌شود که دامبلدور بسیار به او علاقه دارد. دامبلدور حتی برای تشویق او به جایگاه تماشاچی‌ها در کوییدیچ (نوعی بازی معروف جادوگرها با جاروی پرنده) می‌آید. در آخر داستان نیز به دلیل عمل قهرمانانهٔ رون و هرمیون در نجات سنگ جادو از چنگ لرد سیاه، ۵۰ امتیاز به این دو و ۶۰ امتیاز به هری پاتر و به نویل لانگ‌باتم ۱۰ امتیاز اهدا می‌کند؛ و به این ترتیب گریفندور قهرمان جام گروه‌های هاگوارتز در آن سال می‌شود. هری پاتر و تالار اسرارآمیز در هری پاتر و تالار اسرار زمانی که پروفسور اسنیپ می‌خواهد رون و هری را اخراج کند دامبلدور مانع می‌شود. زمانی نوشته‌هایی با خون روی دیوار نوشته می‌شود و افرادی بدن‌شان خشک می‌شود، و خیلی‌ها هری پاتر را مقصر می‌دانند و اگر حمایت دامبلدور از او نبود، احتمالاً هری پاتر همانند هاگرید از مدرسه اخراج می‌شد. چندی بعد دامبلدور به دلیل بازشدن در تالار اسرار از مدیریت مدرسه عزل می‌شود اما پس از این که جینی ویزلی در تالار اسرار اسیر می‌شود او برمی گردد و همین‌طور در تالار اسرار فوکس ققنوس دامبلدور (برای کور کردن باسلیسک -ماری عظیم‌الجثه که با نگاه کردن به چشمهایش بلافاصله خواهید مرد- و التیام زخم هری - که از توانایی پرنده های افسانه ای از جمله ققنوس هاست)به دلیل وفاداری هری به دامبلدور به کمک هری می‌آید و بااشکش زخم هری را التیام می بخشد و کلاه گروه‌بندی را (دربردارندهٔ شمشیر گودریگ گریفیندور برای کشتن باسیلیسک) به همراه خود به تالار می‌آورد. هری پاتر و زندانی آزکابان دامبلدور در هری پاتر و زندانی آزکابان نقش زیادی نداشت. او تنها در اول سال در مراسم جشن آغازین سال تحصیلی دربارهٔ دیوانه‌سازها و فرار سیریوس بلک از زندان ازکابان به دانش آموزان توضیح‌هاتی را ارائه می‌دهد و و لوپین را به عنوان معلم دفاع در برابر جادوی سیاه به دانش آموزان معرفی می‌کند. او همچنین در اواخر داستان به هرمیون گرنجر و هری کمک کرد سیریوس بلک را نجات دهند (دامبلدور معتقد بود که سیریوس بی‌گناه است) همچنین در پایان سال در سرسرای بزرگ هاگوارتز حضور یافت. هری پاتر و جام آتش دامبلدور در سرسرای بزرگ در آغاز سال تحصیلی اعلام می‌کند که مسابقه قهرمانی سه جادوگر امسال در هاگوارتز برگزار می‌شود و شرط سنی برای شرکت در آن هفده سال است. نام هری با وجود نداشتن هفده سال به عنوان چهارمین جادوگر از جام بیرون می‌آید و او در مسابقات شرکت می‌کند. دامبلدور هری را ترغیب به تلاش برای برنده شدن در مسابقه نمی‌کند ولی در مرحله دوم که آزاد کردن زندانیان از زیر آب بود چون هری یک زندانی دیگر را نیز آزاد کرده بود به هری امتیاز می‌دهد پس از این که مراحل تمام می‌شود از هری می‌خواهد که بگوید در آن قبرستان چه آتفاقی افتاده است همین‌طور با محلول راستی (محلولی که اگر کسی آن را بخورد نمی‌تواند دروغ بگوید) اطلاعاتی را از بارتی کراوچ (یکی از مرگ خواران لرد ولدمورت که خود را جای مودی چشم باباغوری استاد درس دفاع در برابر جادوی سیاه جا زده بود و غیر مستقیم به هری کمک می‌کرده تا برنده شود و پس از لمس جام به آن قبرستان منتقل شود که ولدمورت از خون او برای بازگشت استفاده کند و هری را بکشد) بیرون کشید. هری پاتر و محفل ققنوس در این داستان نقش دامبلدور بسیار پر رنگ است. دامبلدور در این داستان دوباره محفل ققنوس را فعال می‌کند. این محفل برای مبارزه با لرد ولدمورت ساخته شده‌است و جیمز پاتر و لی‌لی پاتر (پدر و مادر هری پاتر) عضو آن بوده‌اند و توسط ولدمورت کشته شده‌اند. دامبلدور ریاست آن را بر عهده می‌گیرد. او همچنین در تلاش است وزارت سحر وجادو را قانع کند که لرد ولدمورت بازگشته است اما وزارت سحر و جادو قبول نمی‌کند. در آن با سازمان اسرار آشنا می‌شود و نبرد اعجاب‌انگیزی بین لرد ولدمورت وآلبوس دامبلدور درمی‌گیرد. سیریوس بلک به دست بلاتریکس لسترنج (یکی از یاران ولدمورت و یک مرگخوار) به قتل می‌رسد و وزارت سحر و جادو پی می‌برد که لرد ولدمورت بازگشته است. اما او در این سال اشتباه بزرگی مرتکب شد و انگشتر مورولو (پدر بزرگ ولدمورت) را در دست کرد. هری پاتر و شاهزاده دورگه در این کتاب دامبلدور نقشی پررنگ و آخرین نقش خود را ایفا می‌کند. در این کتاب هری و دامبلدور با هم به تحقیق دربارهٔ جان‌پیچها (به انگلیسی: Horcrux) می‌پردازند و به نتایج مهمی دست می‌یابند :جان‌پیچ‌ها وسیله‌هایی هستند که برای رسیدن به بی مرگی اند اگر جادوگری روح خود را با ارتکاب قتل به دو پاره تبدیل کند و یک تکه را در شیءی و یک تکه را در بدن خود قرار دهد آن شیء جان پیچ او می‌شود اگر آن فرد کشته شود به‌طور کامل نمی‌میرد زیرا روحش از بین نرفته‌است و میتواند دوباره به جهان باز گردد. ولدمورت دراقدامی که هیچ‌کس انجام نداده روح خود را به هفت پاره کرده و شش جان پیچ ساخته است. دامبلدور انگشتر پدر بزرگ ولدمورت را که جان پیچ بوده نابود می‌کند و همچنین معلوم می‌شود دفتر چه خاطرات تام ریدل یک جان پیچ بوده که هری در تالار اسرار آن را نابود کرد. هری با گرفتن خاطره پروفسور اسلاگهورون می‌فهمد که ولدمورت در زمان دانش‌آموزی دربارهٔ جان‌پیچ‌ها از اسلاگهورون پرسیده دامبلدور و هری پس از تلاش زیاد می‌فهمند که چهار جان پیچ لرد ولدمورت عبارتند از :جام هافلپاف، قاب آویز اسلیترین، نیم تاج ریونکلا، و نیگنی، مار لرد ولدمورت. مدتی بعد که دامبلدور و هری برای یافتن جان‌پیچ‌ها از هاگوارتز خارج شده بودند با دیدن علامت شوم (نشان مرگخواران) بازگشتند و به یکی از سالن‌های هاگوارتز رفتند. وقتی هری در زیر شنل نامریی بود. ناگهان دراکو مالفوی از در بیرون آمد و دامبلدور را خلع سلاح کرد (با طلسم اکسپلیارمِس) و هری همان لحظه با طلسم دامبلدور در زیر شنل نامریی خشک شد؛ و عاقبت سیوروس اسنیپ دامبلدور را با طلسم کشندهٔ آواداکداورا او به قتل رساند. پس از آن اسنیپ و مرگخواران فرار کردند. چند روز بعد دامبلدور را طی مراسم با شکوهی به خاک سپردند نام فصل آخر کتاب هری پاتر و شاهزاده دورگه، مقبره سفید است.که در اخر این فیلم هم مقبره سفید آلبوس دامبلدور توسط ولدمورت شکافته و چوبدستی کهن وی (جادوگران پس از مرگ با چوبدستیشان به خاک سپرده میشوند)را میدزدد. بعد از مرگ در هری پاتر و یادگاران مرگ، هری سوگنامه الفی یس دوج را در روزنامه پیام امروز که دربارهٔ زندگی دامبلدور است، می‌بیند. اما می‌فهمد که ریتا اسکیتر خبرنگار بدنام کتابی به نام نام زندگی و نیرنگ‌های آلبوس دامبلدور تألیف کرده که همه‌اش بد گویی از دامبلدور است و حتی او به جادوی سیاه متهم شده‌است. در این سال هری به همراه رون و هرمیون از مدرسهٔ هاگوارتز می‌روند و سعی در نابودی جان‌پیچ‌ها می‌کنند. دراواخر جلد دوم سوروس اسنیپ زمان مرگ خاطراتش را به هری منتقل می‌کند و او می‌فهمد که مرگ دامبلدور در اصل نقشه اسنیپ و دامبلدور و عمدی بوده‌است که می‌خواستند اولاً لرد ولدمورت به اسنیپ اعتماد کند و ثانیاً ابر چوبدستی به دست ولدمورت نیفتد (قوی‌ترین چوب دستی جهان از درخت اقطی یاس کبود که آخرین صاحبش خود دامبلدور بوده که به چوبدستی مرگ یا چوبدستی سرنوشت معروف است)، بلکه به دست اسنیپ برسد. او حتی پس از مرگ نیز کمک بسیاری کرد. او توسط تابلو اش در هاگوارتز که نقشی از او بود اطلاعات و راهنمایی های زیادی برای کمک به محفل ققنوس ارائه داد. هری پاتر بعد از ازدواج به یاد دامبلدور و سوروس اسنیپ نام دومین پسرش را آلبوس سوروس پاتر می‌گذارد. و در کتاب هری پاتر و فرزند نفرین شده تابلوی او به کمک هری پاتر شتافت برای بیرون آوردن آلبوس پاتر از زمان گذشته. قدرت‌ها و توانایی‌ها آلبوس دامبلدور در تمام کتاب‌های هری‌پاتر فردی بسیار قدرتمند و بزرگ معرفی شده‌است.او در زمان کودکی هم حتی با وجود آزکابان رفتن ناگهانی پدرش و سختی‌های بسیار زیاد با خواهرش توانست در هاگوارتز حتی در همان سال اول بسیار خوش بدرخشد و در تمام دوران تحصیل خود چشمان همه را با قدرت‌های جادویی خود متحیر کند.پس از فارغ التحصیلی هم نیز مقاله‌های بسیار زیاد و معتبری در تمام جهان راجع به موضوعات مختلفی منتشر کرد و جایزه‌های بسیار زیادی نیز کسب کرد و به همراه همکار برجسته خود نیکلاس فلامل سنگ جادو را ساخت.او پس از مدتی با یکی از قدرتمندترین جادوگرانی که تابحال وجود داشته است یعنی گلرت گریندل والد (دانش آموز اخراجی مدرسه درمشترانگ) آشنا شد و رابطه بسیار عمیق و نزدیکی با او برقرار کرد و قصد داشتند که باهم به یونان بروند و جادو را بسیار گسترش و پیشرفت دهند که مرگ کندرا، مادر دامبلدور مانع شد.پس از آن آلبوس مجبور شد که مراقبت از خواهر نیمه دیوانه و دوست داشتنی خود، آریانا را بر عهده بگیرد و نتوانست به همراه گلرت به دنبال یادگاران مرگ بگردد.پس از مرگ آریانا در نبردی که میان گلرت و ابرفورث و آلبوس دربر می‌گیرد، گلرت به تنهایی به دنبال ابر چوبدستی می‌رود و آن را از گرگروویچ می‌دزدد و با آن شروع به استفاده از جادوی سیاه می‌کند و طرفداران زیادی پیدا می‌کند.اما سپس دامبلدور که اکنون استاد تغییر شکل مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز شده بود با شکست دادن گلرت گریندلوالد در نبردی بسیار عظیم و سهمگین ابرچوبدستی را از آن خود می‌کند.سپس آلبوس به خاطر اقدام عظیمش در شکست دادن گلرت گریندل والد و اختراعات متعدد خود در چند سال بعد به مقام مدیریت مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز می‌رسد، و به او بیشتر از سه بار پیشنهاد به بودن وزیر وزارت سحر و جادو داده شد که دامبلدور به علت تواضع و فروتنی نپذیرفت.ابر چوبدستی قدرتمندترین وسیله در تمام اعصار بود، روایت شده‌است که مرگ این چوبدستی را با چوب درخت یاس کبود نا درست کرده‌است و از هفت مغز نیز استفاده کرده‌است :پر ققنوس، موی تک شاخ، ریسه قلب اژدها، پر شیردال، موی پریزاد، ریسه قلب تسترال، خون مرگزیرا مرگ برای مخلوط کردن مواد نیاز داشت که از جان خودش استفاده کند، برای همین ابرچوبدستی به چوب مرگ نیز معروف است. جستارهای وابسته هاگوارتز مجموعه داستان‌های هری پاتر فهرست شخصیت‌های داستان هری پاتر کارکنان هاگوارتز منابع متن اصلی کتب هری پاتر فیلم‌های هری پاتر استادان مدرسه سحر و جادوی هاگوارتز پروفسورهای خیالی جادوگرها در تخیل دورآگاهان تخیلی شخصیت‌های ادبی معرفی‌شده در ۱۹۹۷ (میلادی) شخصیت‌های تخیلی معرفی‌شده در ۱۹۹۷ (میلادی) شخصیت‌های خیالی اهل انگلستان شخصیت‌های داستانی همجنس‌گرای مرد شخصیت‌های مرد در ادبیات شخصیت‌های مرد در فیلم شخصیت‌های هری پاتر کیمیاگران خیالی محفل ققنوس مدیران مدرسه سحر و جادوی هاگوارتز معلمان مدرسه تخیلی هری پاتر
4375
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%DB%8C%D8%B1%20%DB%B1%DB%B3%DB%B8%DB%B4
تیر ۱۳۸۴
تیر ۱۳۸۴، چهارمین ماه سال ۱۳۸۴ خورشیدی است. آغاز آن میلادی مطابق با ۱۶ جمادی‌الاول ۱۴۲۶ قمری می‌باشد. ۳۱ تیر، ۱۳۸۴ (آدینه) برابر با: ۲۲ ژوئیه، ۲۰۰۵ کنسرت موسیقی سنتی ایران در اسپانیا اجرا می‌شود.(ایرنا) تیم ملی فوتبال ایران نخستین تمرین خود را در لندن برگزار کرد.(ایرنا) پلیس ایتالیا یک دانشجوی آمریکایی ایرانی‌الاصل را مورد ضرب و شتم قرار داد.(ایرنا) رئیس‌جمهوری آلمان مجلس این کشور را منحل کرد.(ایرنا) پلیس انگلیس عملیات گسترده‌ای را برای شناسایی عوامل انفجارهای لندن آغاز کرد.(ایرنا) رشد اقتصادی انگلیس به پایین‌ترین حد در یک دههٔ گذشته رسید.(ایرنا) برگزاری مجمع تمدن جهانی ۲۰۰۵در توکیو (ایرنا) ۳۰ تیر، ۱۳۸۴ (پنجشنبه) برابر با: ۲۱ ژوئیه، ۲۰۰۵ ملی‌پوشان فوتبال بااستقبال‌ایرانیان مقیم انگلیس دراردوگاه خود مستقر شدند.(ایرنا) تحلیلگران نفتی: قیمت نفت احتمالاً به بشکه‌ای ۸۰دلار می‌رسد.(ایرنا) بهترین تصاویر علمی سال ۲۰۰۴ در حوزه علوم زیستی معرفی شدند. (ایرنا) ترس و وحشت بار دیگر سراسر پایتخت انگلستان را فراگرفت.(ایرنا) حملهٔ انتحاری در دانمارک دو کشته بر جای گذاشت.(ایرنا) ارزش یورو در برابر دلار آمریکا افزایش یافت.(ایرنا) روزنامه هنگ‌کنگی: نظام فیلترگذاری اینترنتی چین بسیار پیشرفته است.(ایرنا) رژیم غذایی کم‌پروتئین بر سلول‌های مخچه تأثیر می‌گذارد.(ایرنا) ۲۹ تیر، ۱۳۸۴ (چهارشنبه) برابر با: ۲۰ ژوئیه، ۲۰۰۵ معاون وزیر ارتباطات ایران: اولین ماهوارهٔ مخابراتی امسال به فضا پرتاب می‌شود.(ایرنا) شاخص کل بورس تهران افزایش یافت.(ایرنا) در سال ،۲۰۰۰نرخ مهاجرت مغزها درایران، ۱۴/۷درصد بود.(ایرنا) تعدادی از تلویزیون‌های ماهواره‌ای فارسی زبان تعطیل شدند.(ایرنا) بیش از ۲۴میلیون گردشگر از اسپانیا دیدن کردند.(ایرنا) اقتصاد چین در نیمهٔ اول سال میلادی ۹/۵درصد رشد کرد.(ایرنا) نوشابه‌های گازدار، قابلیت جذب کلسیم در بدن را مختل می‌کنند.(ایرنا) رقابت تنگاتنگ "مایکروسافت" و "گوگل" سرانجام به دادگاه کشیده شد.(ایرنا) ۲۸ تیر، ۱۳۸۴ (سه‌شنبه) برابر با: ۱۹ ژوئیه، ۲۰۰۵ رئوس نقطه‌نظرهای رئیس‌جمهوری منتخب در مورد بازار سرمایه اعلام شد.(ایرنا) محقق ایرانی برای مقاوم‌سازی خانه‌های خشت و گلی درمناطق زلزله‌خیز طرح مبتکرانه‌ای ارائه داد.(ایرنا) آمار کشته‌شدگان انفجارهای لندن به ۵۶نفر رسید.(ایرنا) ممانعت از تحصیل بیش از ۲۰۰دانشمند خارجی در دانشگاه‌های انگلیس (ایرنا) مامور پیشین اف‌بی‌آی به جاسوسی برای چین محکوم شد.(ایرنا) حدود ۱۰درصد زوج‌های ایرانی دچار عارضه ناباروری هستند(ایرنا) فناوری نوین آمریکا، "اینترنت روی کابل برق"(ایرنا) روشی برای متصل‌کردن فیبرهای نوری به سیمهای مسی در کابل‌های تلفن (ایرنا) ۲۷ تیر، ۱۳۸۴ (دوشنبه) برابر با: ۱۸ ژوئیه، ۲۰۰۵ ایران مقام چهارم المپیاد ریاضی جهان را کسب کرد.(ایرنا) وضعیت ۲ میلیارد دلار از پول فروش نفت سال گذشته مشخص نیست.(فارس) معصومه شفیعی، همسر اکبر گنجی، گفت که همسرش از زندان به بیمارستان 'میلاد' منتقل شده‌است. آقای گنجی بیش از ۳۶ روز است که در اعتصاب غذا به سر می‌برد. (بی‌بی‌سی) همایش بین‌المللی بازنگری ساختار سازمان ملل برگزار شد.(ایرنا) دولت بوش به دخالت مستقیم در انتخابات عراق متهم شد.(ایرنا) سفر نخست‌وزیر عراق به ایران از نگاه روزنامه آمریکایی واشنگتن‌پست (ایرنا) مشکلات کاربران ایرانی در استفاده از وب‌گاه "یاهو"(ایرنا) ۲۶ تیر، ۱۳۸۴ (یکشنبه) برابر با: ۱۷ ژوئیه، ۲۰۰۵ سه کشور طرف مذاکره با ایران به اتحادیه اروپا گزارش می‌دهند.(ایرنا) تیم ایران به دو مقام اولی در مسابقات جهانی ربوکاپ ژاپن دست یافت.(ایرنا) وزنه‌بردار جانباز ایران با دریافت مدال طلا، رکورد آسیا را شکست.(ایرنا) رئیس انجمن آی‌اس‌پی‌ها گفت که تعداد کاربران اینترنتی ایران سه تا ۳/۵میلیون نفر است.(آی‌تی‌ایران) زمان قطعی محاکمه صدام اعلام شد. (ایرنا) شمار قربانیان انفجارهای بغداد به حدود ۱۰۰ نفر رسید.(بی‌بی‌سی) اعتصاب کارکنان نفت جنوب عراق به خاطر ادامه عملیات تروریستی (ایرنا) افراد اسکاتلندیارد وارد قاهره شدند.(ایرنا) تعداد کاربران فایرفاکس به مرز ۱۰درصد از کل کاربران اینترنت نزدیک شده‌است.(ایرنا) ۲۵ تیر، ۱۳۸۴ (شنبه) برابر با: ۱۶ ژوئیه، ۲۰۰۵ "بانک اطلاعات ملی" برای فیلترینگ راه‌اندازی می‌شود. (ایرنا) یونسی از سرکوب عملیات القاعده در ایران خبر داد.(بی‌بی‌سی) تشدید کشمکش مجلس و وزارت نفت برای قراردادهای پتروشیمی(بی‌بی‌سی) تفاهم‌نامه‌ای بین موسسهٔ دانش‌های آزاد اسپانیا و طرح ملی لینوکس امضا شد.(ایرنا) سیل در چین بیش از ۷۵۰کشته و ۲۰۰ناپدید بر جا گذاشته است.(ایرنا) صندوق بین‌المللی پول توافق گروه هشت را تهدید می‌کند.(بی‌بی‌سی) فروش ششمین هری پاتر آغاز شد.(بی‌بی‌سی) دقیق‌ترین ساعت جهان در ژاپن ساخته شد. (ایرنا) ۲۴ تیر، ۱۳۸۴ (آدینه) برابر با: ۱۵ ژوئیه، ۲۰۰۵ ضوابط و شرایط استفاده از باند فرکانسی شهروندان(آی‌تی‌ایران) محکومیت 'تبعیض' علیه کودکان آلوده به اچ آی وی در روسیه(بی‌بی‌سی) ۲۳ تیر، ۱۳۸۴ (پنجشنبه) برابر با: ۱۴ ژوئیه، ۲۰۰۵ اخطار مجدد ایالات متحده به ایران در مورد غنی‌سازی(بی‌بی‌سی) ۲۲ تیر، ۱۳۸۴ (چهارشنبه) برابر با: ۱۳ ژوئیه، ۲۰۰۵ بهره‌برداری از شبکهٔ فیبر نوری در ایران(بی‌بی‌سی) ۲۱ تیر، ۱۳۸۴ (سه‌شنبه) برابر با: ۱۲ ژوئیه، ۲۰۰۵ اخبار این روز وارد نشده‌است. ۲۰ تیر، ۱۳۸۴ (دوشنبه) برابر با: ۱۱ ژوئیه، ۲۰۰۵ نگرانی ۹۱ درصد کاربران اینترنت از نرم‌افزارهای جاسوسی(بی‌بی‌سی) ۱۹ تیر، ۱۳۸۴ (یکشنبه) برابر با: ۱۰ ژوئیه، ۲۰۰۵ اخبار این روز وارد نشده‌است. ۱۸ تیر، ۱۳۸۴ (شنبه) برابر با: ۹ ژوئیه، ۲۰۰۵ اخبار این روز وارد نشده‌است. ۱۷ تیر، ۱۳۸۴ (آدینه) برابر با: ۸ ژوئیه، ۲۰۰۵ ۱۶ تیر، ۱۳۸۴ (پنجشنبه) برابر با: ۷ ژوئیه، ۲۰۰۵ اخبار این روز وارد نشده‌است. ۱۵ تیر، ۱۳۸۴ (چهارشنبه) برابر با: ۶ ژوئیه، ۲۰۰۵ ۹۰درصد ابتکار عمل نرم‌افزارها توسط جهان‌سومی‌ها انجام می‌شود.(ایرنا) ۱۴ تیر، ۱۳۸۴ (سه‌شنبه) برابر با: ۵ ژوئیه، ۲۰۰۵ اخبار این روز وارد نشده‌است. ۱۳ تیر، ۱۳۸۴ (دوشنبه) برابر با: ۴ ژوئیه، ۲۰۰۵ اخبار این روز وارد نشده‌است. ۱۲ تیر، ۱۳۸۴ (یکشنبه) برابر با: ۳ ژوئیه، ۲۰۰۵ اخبار این روز وارد نشده‌است. ۱۱ تیر، ۱۳۸۴ (شنبه) برابر با: ۲ ژوئیه، ۲۰۰۵ تکلیف پروژه اپراتور دوم تلفن‌همراه مشخص شد.(ایتنا) ۱۰ تیر، ۱۳۸۴ (آدینه) برابر با: ۱ ژوئیه، ۲۰۰۵ اخبار این روز وارد نشده‌است. ۹ تیر، ۱۳۸۴ (پنجشنبه) برابر با: ۳۰ ژوئن، ۲۰۰۵ اخبار این روز وارد نشده‌است. ۸ تیر، ۱۳۸۴ (چهارشنبه) برابر با: ۲۹ ژوئن، ۲۰۰۵ تجارت الکترونیکی هم هک شد.(ایتنا) ۷ تیر، ۱۳۸۴ (سه‌شنبه) برابر با: ۲۸ ژوئن، ۲۰۰۵ اخبار این روز وارد نشده‌است. ۶ تیر، ۱۳۸۴ (دوشنبه) برابر با: ۲۷ ژوئن، ۲۰۰۵ اخبار این روز وارد نشده‌است. ۵ تیر، ۱۳۸۴ (یکشنبه) برابر با: ۲۶ ژوئن، ۲۰۰۵ اخبار این روز وارد نشده‌است. ۴ تیر، ۱۳۸۴ (شنبه) برابر با: ۲۵ ژوئن، ۲۰۰۵ اخبار این روز وارد نشده‌است. ۳ تیر، ۱۳۸۴ (آدینه) برابر با: ۲۴ ژوئن، ۲۰۰۵ محمود احمدی‌نژاد با کسب ۶۲ درصد از آرا در مرحله دوم انتخابات، به عنوان ششمین رئیس جمهور ایران انتخاب شد. (بی‌بی‌سی) ۲ تیر، ۱۳۸۴ (پنجشنبه) برابر با: ۲۳ ژوئن، ۲۰۰۵ اخبار این روز وارد نشده‌است. ۱ تیر، ۱۳۸۴ (چهارشنبه) برابر با: ۲۲ ژوئن، ۲۰۰۵ اخبار این روز وارد نشده‌است. خبرهای پیشین براساس ماه‌ها ۱۳۸۴
4376
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%84%D8%B3%DA%A9%D9%88%D9%BE%20%D9%81%D8%B6%D8%A7%DB%8C%DB%8C%20%D9%87%D8%A7%D8%A8%D9%84
تلسکوپ فضایی هابل
تلسکوپ فضایی هابل با کوته‌نوشت HST تلسکوپی است که در سال ۱۹۹۰ توسط شاتل دیسکاوری در مدار گردش قرار گرفت. نام این تلسکوپ از نام کیهان‌شناسی به نام ادوین هابل گرفته شد. اگرچه هابل نخستین تلسکوپ فضایی نبود ولی یکی از بزرگترین و پرکاربردترین‌ها به‌شمار می‌آید. HST یک برنامه مشترک بین ناسا و سازمان فضایی اروپا است. برخی معتقدند که هابل مهم‌ترین ابزار ساخته شده در کل تاریخ علم است. داده‌های این تلسکوپ در سال ۲۰۱۹ به نگارش تقریباً هزار مقاله علمی منجر شد و همچنان در خط مقدم اکتشاف است. اخترشناسان پیش از پرتاب آن در سال ۱۹۹۰ عمر دقیق کیهان (۱۰ میلیارد یا ۲۰ میلیارد سال) را نمی‌دانستند. بررسی ستاره‌های تپنده توسط هابل این محدوده را کوچک کرد و حالا به دقت می‌دانیم که جهان ۱۳٫۸ میلیارد سال پیشینه دارد. این رصدخانه نقشی محوری در آشکار کردن انبساط شتاب گیرنده کیهان بازی کرد. کشفی که برای پژوهشگران جایزه نوبل به ارمغان آورد و شواهد قطعی از وجود سیاهچاله‌های بزرگ در مرکز کهکشان را فاش کرد. در ۲ دسامبر ۱۹۹۳، شاتل فضایی Endeavour خدمه ای هفت نفره را برای تعمیر هابل (به دلیل نصب نادرست آینه اصلی تلسکوپ) در طول پنج روز پیاده روی فضایی به پرواز درآورد. دو دوربین جدید، از جمله دوربین سیاره‌ای میدان گسترده 2 (WFPC-2) که بعداً بسیاری از مشهورترین عکس‌های هابل را گرفت، در حین تعمیر نصب شدند. در دسامبر ۱۹۹۳، اولین تصاویر جدید از هابل به زمین رسید. غیرممکن بودن تعویض و تعمیر آینه اصلی که تصاویر را ناواضح ارسال می‌کرد باعث شد دانشمندان و فضانوردان اقدام به تعویض دوربین‌ها کنند. هابل تنها تلسکوپی است که از ابتدا به گونه‌ای طراحی شده که بتواند در فضا توسط فضانوردان برای مأموریت‌های نگهداری و تداوم کار مورد بازدید و تعمیر قرار گیرد. پنج مأموریت شاتل فضایی سیستم‌های تلسکوپ را تعمیر، به روز رسانی و جایگزین کرده‌اند که هر پنج تعمیر ابزار اصلی را شامل بوده‌است. مأموریت پنجم در ابتدا به دلیل ایمنی (به‌دنبال پیش آمدن فاجعه کلمبیا (۲۰۰۳)، لغو شد، ولی با تأیید و موافقت مدیر ناسا مایکل دی گریفین، با انجام پنجمین مأموریت تعمیراتی، این کار در سال ۲۰۰۹ با موفقیت اجرا و به پایان رسید. این تلسکوپ در ماه آوریل سال ۲۰۲۰ وارد سی‌امین سال عملیاتی بودن خود شد و انتظار می‌رود تا ۲۰۳۰–۲۰۴۰ به انجام ماموریت‌های خود ادامه دهد. جانشین تلسکوپ هابل، تلسکوپ فضایی نانسی گریس رومن است که تا سال ۲۰۲۷ در مدار قرار خواهد گرفت. در ۲۰ مه ۲۰۲۰، مدیر ناسا، جیم برایدنستاین، اعلام کرد که «تلسکوپ نقشه‌برداری میدان باز فروسرخ»، به پاس کمک‌های پایدارش به نجوم، تلسکوپ فضایی نانسی گریس رومن نامیده» می‌شود. تلسکوپ فضایی جیمز وب (JWST) نیز که در روز شنبه ۲۵ دسامبر ۲۰۲۱ به فضا پرتاب شده به انجام برنامه‌های بسیار گسترده‌تر پژوهشی خود ادامه می‌دهد. از ژوئن ۲۰۲۱، تلسکوپ هابل به دلیل مشکلاتی در تجهیزات موجود در آن، برای مدت کوتاهی اطلاعات علمی را جمع‌آوری نمی‌کرد. ناسا در روزهای بعد اعلام کرد که موفق به حل مسئله شده‌است. پیشینه و تعمیرات نخستین طرح تلسکوپ فضایی در سال ۱۹۲۳ تدوین شد. در دهه ۱۹۷۰ (میلادی) روی هابل سرمایه‌گذاری شد و قرار شد در سال ۱۹۸۳ در مدار قرار گیرد. اما پروژه با تأخیر فنی و مشکل بودجه چند سال عقب افتاد. وقتی در سال ۱۹۹۰ مأموریت آن آغاز شد دانشمندان دریافتند که آینه اصلی آن در جای مناسب خود قرار نگرفته و به شدت کارایی آن را کاهش داده‌است. با این همه پس از تعمیر در سال ۱۹۹۳ به کیفیت مورد نظر دانشمندان رسید و کار خود را آغاز کرد. هابل نخستین تلسکوپی است که می‌توان آن را در فضای بیرونی تعمیر کرد و تاکنون نزدیک به ۵ بار روی آن تعمیرات صورت گرفته‌است. در مأموریت تعمیراتی سال ۲۰۰۲ میلادی با تعویض بخش‌هایی از تلسکوپ فضایی، کارایی آن به میزان زیادی افزایش یافت. در این مأموریت پنل‌های خورشیدی تلسکوپ فضایی که آسیب دیده بودند تعویض شدند. منبع تغذیهٔ نیروی الکتریکی که انرژی تلسکوپ را فراهم می‌کرد به کلی تعویض شد و برای این کار برق تلسکوپ فضایی برای نخستین بار در فضا و ارتباط آن با مرکز کنترل و فرماندهی روی زمین قطع شد. همچنین در این مأموریت، دوربین فروسرخ NICMOS که به دلیل مشکل سامانه خنک‌کننده بلااستفاده مانده بود تعمیر و راه‌اندازی شد. علاوه بر همهٔ این اصلاحات مهندسان ناسا دوربین بسیار قوی تازه خود به نام دوربین پیشرفته نقشه‌برداری را روی تلسکوپ فضایی نصب کردند. عکس‌های خارق العادهٔ این دوربین، تا مدت‌ها مورد بحث مجامع علمی جهان بود. تلسکوپ فضایی هابل هم مانند بسیاری از مأموریت‌های فضایی دیگر بیشتر از آنچه که پیش‌بینی می‌شد موفق عمل کرده‌است. در مورد زمان پایان کار هابل و چگونگی پایان کارش حرفها متفاوت است. اما چیزی که آشکار است این است که تا تلسکوپ فضایی بعدی آمادهٔ رفتن به فضا نباشد این اتفاق نمی‌افتد. چرخش‌نماهای هابل، جابجایی و نشانه‌گیری آن را کنترل می‌کردند تا بتواند در ثبات کامل، از نقاط مختلف کیهان عکس بگیرد. اما این وسایل گهگاهی از کار می‌افتند. در ۱۶ مه ۲۰۰۹ تلسکوپ فضایی هابل تعمیر اساسی شد. در این تعمیر، چرخش‌نما نیز به‌طور کامل، عوض شدند.این نخستین تعمیر یک شی فضایی است که شامل تعویض برخی باتری‌های آن و همچنین دوربین اصلی آن است. پس از این تعمیر، این تلسکوپ ۸ سال دیگر نیز کار کرد. کیفیت تصاویر گرفتن عکس‌های رنگی با تلسکوپ فضایی هابل بسیار پیچیده‌تر از گرفتن این عکس‌ها با دوربین معمولی است. در نخستین تفاوت آن است که هابل هرگز از فیلم رنگی استفاده نمی‌کند، بلکه با استفاده از آشکارسازهای الکترونیکی خود نور را از فضا گردآوری و ثبت می‌کند. این آشکارسازها عکس‌های کیهانی را به صورت رنگی تولید نمی‌کنند و عکس‌ها در مرحله نخست سیاه و سفید هستند. عکس‌های نهایی از ترکیب چند عکس سیاه و سفید که رنگ آنها در زمان پردازش به آنها اضافه شده‌است به وجود می‌آیند. رنگ‌ها در عکس‌های هابل، که به دلایل گوناگون به وجود می‌آیند همواره همان چیزی نیستند که ما از نزدیک می‌دیدیم (اگر می‌توانستیم آن اجرام را در سفینه فضایی و از نزدیک ببینیم) ما بعضی مواقع از رنگ به عنوان یک ابزار استفاده می‌کنیم به این دلیل که یا باعث بهتر دیدن جزئیات می‌شوند یا تصور و دیدن آنها رنگ‌ها از عهده چشم انسان خارج است. پنج ابزار دقیق تلسکوپ هابل – دوربین‌ها، طیف‌نگارها، و حسگرهای رهنمایی بسیار دقیق، به‌طور هماهنگ یا مجزا از هم کار می‌کنند تا عکس‌های عالی را از دورترین نقاط هستی بسازند. هر کدام از ابزارها برای دیدن جهان از راهی ویژه در نظر گرفته شده‌اند. تلسکوپ فضایی هابل در ابتدا به دلیل تصاویر ارسالی مبهم، مضحکه خاص و عام شد و در فرهنگ عامه برای آن لطیفه ساختند. تجهیزات هابل شماری از ابزارهای مهم هابل در حال و گذشته، و کار آنها را به‌طور مختصر: دوربین پیشرفته نقشه‌برداری: که در مارس ۲۰۰۲ میلادی نصب شد نشانگر نسل سوم ابزارهای دقیق است که روی هابل نصب شده‌است. این دوربین در کنار دیگر وظایف به دیدن و بررسی آب‌وهوا در روی دیگر سیارات منظومه شمسی، دیدن و نقشه‌برداری از کیهان و همچنین مطالعه گونه و چگونگی توزیع ستارگان می‌پردازد. دوربین میدان باز و سیاره‌ای هابل: پرکاربردترین ابزار در تهیه سرشناس‌ترین عکس‌های هابل است. این دوربین، مانند دوربین اصلی هابل برای دیدن همه چیز به کار می‌رود. دوربین فروسرخ و طیف‌نگار: که می‌تواند چند هدف را هم‌زمان طیف‌نگاری کند آشکارساز گرمای هابل است. حساسیت آن به امواج فروسرخ باعث شده‌است که این دوربین برای دیدن اجرام مبهم آسمانی مانند گازها و غبار میان ستاره‌ای و همچنین دیدن دقیق ژرفترین بخش‌های جهان بسیار کارآمد باشد. طیف‌نگار عکاسی تلسکوپ فضایی: ابزار گردانی بود که تا حدودی مانند یک منشور، نوری که از اجرام آسمانی به تلسکوپ می‌رسد را به رنگ‌های پدید آورنده آن تجزیه می‌کند. در سال ۲۰۰۴ مشکلی برای آن پیش آمد و از ادامه فعالیت آن جلوگیری کرد. البته این ابزار قابل تعمیر است و می‌تواند در مأموریت‌های بعدی تعمیر شود. حسگرهای راهنمایی دقیق هابل: ابزارهای هدف‌گیری هستند که به سوی ستارگان راهنما قفل می‌شوند و موقعیت نسبی آنها را نسبت به سوژه در حال مشاهده می‌سنجند. کار تنظیمی که این ابزارها انجام می‌دهند باعث می‌شود هابل در حالت نشانه‌گیری درست بماند. همچنین این حسگرها برای انجام اندازه‌گیری‌های آسمانی به کار می‌روند. دوربین سوژه‌های کم نور: دستگاه مخابره عکس هابل بود. عکس‌هایی که از میدان‌های دید بسیار کوچک گرفته شده بودند را با همه جزئیات ضبط می‌کرد. این ابزار در سال ۲۰۰۲ جای خود را به دوربین پیشرفته نقشه‌برداری داد. کنترل زمینی هابل همه کارهای تلسکوپ فضایی هابل توسط پایگاه‌های زمینی کنترل می‌شوند. نقطه مرکزی همه عملیات‌ها تیم عملیات پرواز است که در مرکز پروازهای فضایی گادرد واقع در مریلند است. اتاق کنترل هابل وظایف بخش عملیات پرواز: کنترل وضعیت سامانه‌های مکانیکی، الکتریکی و مدیریت داده‌ها و بخش‌های کوچکتر جستجو برای هر چیز غیرعادی در رفتارهای هابل تعیین برنامه و مسیر کاری اجزای گوناگون استفاده سامانه راهنمایی ستاره‌ای مدیریت ارتباطات کار بخش عملیات پرواز هابل به صورت شبانه‌روزی و هفت روز هفته است. مهندسان و تکنیسین‌های مخصوص آموزش دیده که تیم عملیات پرواز را تشکیل می‌دهند در شیفت‌های چرخشی با سه یا چهار نفر در هر نوبت کار می‌کنند. یک روز کاری به کنترل، نشانه‌رَوی تلسکوپ، نظارت بر رفتار آن پشت میز فرمان و جستجوی هر چیز غیرعادی در کارهای فنی می‌گذرد. کنترل‌کنندگان زمینی حتی از مدت مأموریت‌های سرویس همیشگی نیز مشغول‌تر می‌شوند. کمی پس از پرتاب شاتل، کنترل‌کننده‌ها مأموریت‌های علمی هابل را متوقف می‌سازند. برای آماده کردن تلسکوپ بزرگ برای گرفتن آن (با شاتل) و بودن در مکان مقرر، آنها دهانه هابل را می‌بندند و آنتن تقویت بلند آن مخفی را می‌کنند. پس از گرفتن هابل و نصب تجهیزات تازه روی آن توسط فضانوردان، کنترل‌کننده‌ها فوراً آنها را آزمایش می‌کنند. بعداً کنترل‌کننده‌ها وارسی و آزمایش‌های جزئی‌تری روی آن انجام می‌دهند. پس از هر مأموریت تعمیر، تیم عملیات پرواز، آنتن تقویتی و دریچه اصلی را باز می‌کنند. آنها سپس همه ابزارهای پیشین و نو را دوباره راه‌اندازی می‌کنند. دید هابل و کیفیت آیینه آن چشم‌های هابل در حقیقت سامانه‌هایی هستند که مجموعه نوری تلسکوپ نام دارند. این سامانه از دو آینه تشکیل می‌شود. سامانه نوری هابل یک طرح درست نوری به نام Ritchey-Chretien گاسگرین است که در آن شکل و طراحی مخصوص دو آینه عکس‌هایی از بزرگ‌ترین میدان دید ممکن را کانونی می‌کنند. آیینه‌های هابل بسیار صاف هستند و سطحی به دقت شکل داده شده برای بازتاب نور دارند. آنها با تراش شیشه با ساینده‌ها به وجود آمده‌اند به‌طوری‌که سطحشان بیشتر از یک هشتصد هزارم در یک اینچ از شکل منحنی انحراف ندارد. اگر آینه اصلی هابل قطری هم اندازه با قطر زمین داشت، ارتفاع بزرگ‌ترین برآمدگی آن تنها شش اینچ می‌شد. فعالیت‌های ترویجی ای‌اس‌ای پادکستی ویدئویی به نام هابل‌کست منتشر می‌کند که هدف‌اش آموزش مسائل علمی برای عموم است. اکتشافات و دستاوردها هابل به حل بسیاری از مشکلات ستاره‌شناسی که دانشمندان پیش از در مدار قرار گرفتن آن با آنها دست و پنجه نرم می‌کردند کمک کرد. این تلسکوپ توانست فاصله میان ستارگان را دقیق‌تر اندازه‌گیری کرده و سرعت گسترش جهان را تنها با ۱۰ درصد خطا تخمین بزند. همچنین هابل توانست سن جهان و راهی که در پیش رو دارد را اندازه‌گیری کند که این نتایج ناقض بسیاری از نظریات قبلی بود. تصاویر با دقت بالای این تلسکوپ امکان دیدن چگونگی شکل‌گیری سیاه‌چاله‌ها را در کهکشان‌های نزدیک به ما را فراهم کرد و نیز توانست کهکشان‌هایی را که میلیاردها سال نوری از ما فاصله دارند را آشکارسازی کرده و درهای تازه‌ای از علم را برای دانشمندان بگشاید. هابل هر روز بین ۱۰ تا ۱۵ گیگابایت تصویر برای ستاره‌شناسان می‌فرستد. حجم این داده‌ها تاکنون بیش از ۱۰ ترابایت بوده است. هابل بیش از ۴۰۰٬۰۰۰ رصد جداگانه از اجرام آسمانی انجام داده‌است. هزاران مقاله ستاره‌شناسی بر اساس اطلاعات هابل نوشته شده‌است. هابل نخستین تلسکوپ نوری بود که توانست از یک سیاه چاله تصویربرداری کند. این سیاه‌چاله جرمی برابر چندین میلیارد برابر خورشید دارد. هابل برای نخستین بار تصاویری واضح از تولد و مرگ ستارگان ارائه داد. در سال ۱۹۹۴ هابل از برخورد دنباله‌دار شومیکر-لوی ۹ با مشتری تصویربرداری کرد. دورترین و قدیمی‌ترین اجرام آسمانی نسبت به زمین که تاکنون نور آنها به زمین رسیده‌است نیز توسط هابل ثبت شده‌اند. ثبت تصویری با فاصله ۱۳ میلیارد سال نوری از زمین در ۹ ژانویه ۲۰۱۳ دورترین ابرنواختر شناخته شده، توسط تلسکوپ هابل کشف شدند. فاصله این ابرنواختر حدود ۱۰ میلیارد سال نوری است. کشف دو قمر پلوتون (از جمله استوکس) تعیین نرخ دقیق انبساط جهان کشف اریس تلسکوپ جیمزوب پروژهٔ تلسکوپ فضایی جیمز وب به اختصار JWST که با اندازه‌ای بزرگ‌تر و قدرتی بالاتر و البته هدف‌هایی متفاوت است. اندازه این تلسکوپ بزرگتر از هابل است و دارای آینه‌ای بزرگ خواهد بود که بر قدرت رصدگری آن می‌افزاید و به علاوه نسبت به هابل دورتر از زمین مستقر شده‌است. بودجه ۸٫۸ میلیارد دلاری تلسکوپ JWST آن را به یکی از بزرگترین و پر هزینه‌ترین پروژه‌های تاریخ ناسا مبدل ساخته‌است. چهار ابزار علمی بسیار پیشرفته برای تلسکوپ فضایی جیمز وب در نظر گرفته شده‌است؛ ابزار فروسرخ متوسط برای تهیه تصاویر شبیه هابل از کهکشان‌ها، دنباله دارها و اجرام آسمانی سنگین توسط کنسرسیوم اروپا آماده شده و در سال ۲۰۱۲ به ناسا تحویل داده شد. دوربین فیلتردار مجهز به حسگرهای دقیق FGS-TFI برای تصاویر با وضوح تصویری بالا از سایر اجرام آسمانی نیز توسط آژانس فضایی کانادا ساخته و سال گذشته در اختیار ناسا قرار گرفته‌است. ابزار دوربین فروسرخ نزدیک و طیف‌نگار فروسرخ نزدیک نیز آماده شد. پس از این مرحله، عملکرد هر چهار ابزار علمی بر روی تلسکوپ فضایی جیمز وب با ابعاد یک زمین تنیس و شعاع آینه ۵٫۶ متری مورد آزمایش قرار گرفت و آزمایش‌های نهایی با موفقیت انجام شد. برنامه تلسکوپ فضایی هابل. </ref> آلبرتو کونتی دانشمند دیگر پروژه جیمز وب می‌گوید این مأموریت فراتر از جستجوی صرف برای کشف زندگی است. در این مأموریت برای کشف شواهدی از نخستین ستاره جهان و اطلاعاتی دربارهٔ شکل‌گیری کهکشان‌ها و زندگی نیز تلاش خواهد شد. به گفته وی این تلسکوپ یکی از اصلی‌ترین موانع برای بررسی فرایند شکل‌گیری سیاره‌ها، یعنی غبارهای فروسرخ را از سر راه اخترشناسان برخواهد داشت. تلسکوپ فضایی جیمز وب چهار هدف کلیدی دارد: جستجوی نور از نخستین ستارگان و کهکشان‌هایی که پس از مه‌بانگ در کیهان شکل گرفتند بررسی شکل‌گیری و تکامل کهکشان‌ها درک شکل‌گیری ستارگان و منظومه‌های سیاره‌ای مطالعهٔ سیستم‌های سیاره‌ای و خاستگاه پیدایش زندگی پانویس منابع ویکتوری، ابراهیم. اسرار کائنات، تهران: به نگار، ۱۳۸۷. ۹۷۸۹۶۴۶۳۳۲۵۸۴. جستارهای وابسته تلسکوپ فضایی ناسا هابل سه‌بعدی تلسکوپ فضایی جیمز وب بزرگ‌ترین تلسکوپ‌های جهان پیوند به بیرون وبگاه رسمی هابل هابل در وبگاه ناسا هابل در وبگاه تلسکوپ فضایی آزمایش‌های علم فضا ادوین هابل پادکست‌های علم پرواز فضایی در ۱۹۹۰ (میلادی) پرواز فضایی تجهیزات علمی تصادفات و حوادث فضایی تلسکوپ‌های فضایی در مدار زمین رصدخانه‌های فضایی حوادث و سوانح فضایی در ایالات متحده آمریکا سازمان فضایی اروپا فضاپیماهای پرتاب‌شده با شاتل فضایی فضاپیماهای پرتاب‌شده در ۱۹۹۰ (میلادی) لاکهید کورپوریشن ماهواره‌های در مدار زمین ماهواره‌های ناسا مقاله‌های دارای ویدئو مهندسی هوافضا نوشتارهای صوتی ویکی‌سازی رباتیک
4377
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%B1%D8%AA%D9%88%20%D9%85%D9%88%D9%86%D8%A7%D8%B1%D8%AF
برتو مونارد
برتو مونارد (Berto Monard) نخستین اخترشناس آماتوری است که یک انفجار پرتو گاما را مشاهده کرد. برتو مونارد که در آفریقای جنوبی زندگی می‌کند، این فوران گاما را در روز ۲۵ ژوئیه ۲۰۰۳، ۷٫۱ ساعت بعد از فوران اصلی با تلسکوپ ۱۲ اینچی یا حدوداً ۳۰ سانتی متری‌اش رصد کرد. او پس از این که اعلان AAVSO را برای این فوران گاما دریافت کرد، با کمک عکسبرداری CCD متوالی موفق به تشخیص این جرم شد. مونارد پیش از این، رصد ۱۰ ابرنواختر را هم در کارنامهٔ نجومی‌اش دارد. منابع http://www.skyandtelescope.com اخترشناسان اهل بلژیک افراد زنده دور از وطن‌های اهل بلژیک در آفریقای جنوبی مهندسان اهل بلژیک
4382
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D9%82%D8%B4%D9%87%E2%80%8C%D8%A8%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1%20%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%B1%20%D9%85%D8%B1%DB%8C%D8%AE
نقشه‌بردار سراسر مریخ
نقشه‌بردار سراسر مریخ از سال ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۶ بر فراز مریخ بوده و بیش از ۲۰ هزار بار دور این سیاره چرخیده است. حاصل این همه گردش هم بیش از ۱۲۰ هزار تصویر از مناطق مختلف مریخ است. دوربینهای قوی این نقشه‌بردار تصویرهایی بسیار دقیق از سطح مریخ تهیه کرده‌اند که تفکیک‌پذیری بعضی از آنها به اندازه‌ایست که می‌توان عارضه‌ای به اندازهٔ یک مینی‌بوس! را در آن تشخیص داد. MGS موفق شد تا نخستین اطلس سراسر مریخ را تهیه کند. اگرچه این مدارگرد از تمام سیاره عکس گرفته ولی عکسهایی مورد توجه محقق‌هاست که تفکیک‌پذیری بالایی داشته باشد و جزئیات بیشتری را معلوم کند. این نوع عکس‌ها از خیلی جاهای مریخ گرفته شده ولی نه از همهٔ جاهایی که لازم هست. برای استفاده بهینه از این چشم آماده و تیزبین روی مریخ، مدیران طرح به فکر پذیرش سفارش و پیشنهاد عکس از مردم افتادند. یعنی هرکسی می‌تواند به آنها بگوید که به فلان دلیل و به خاطر فلان احتمال از منطقهٔ خاصی، با MGS عکس بگیرند. تمام پیشنهادها برای عکسبرداری و دلایلش بررسی می‌شوند و اگر پذیرفته شوند، هروقت که مدارگرد از بالای محل موردنظر عبور کند، عکسی که سفارش داده شده، گرفته می‌شود. نگارخانه نقشه‌بردار سراسر مریخ کاوش مریخ پرواز فضایی در ۱۹۹۶ (میلادی) جغرافیای مریخ فضاپیماهای پرتاب‌شده با موشک‌های دلتا ۲ فضاپیماهای پرتاب‌شده در ۱۹۹۶ (میلادی) کاوشگرهای فضایی از کار افتاده کاوشگرهای فضایی ناسا لاکهید مارتین در بخش ماهواره و فضا ماموریت‌های فضایی در مریخ ماهواره‌های از کار افتاده در مدار مریخ مریخ
4383
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%A7%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87%20%D9%86%D8%AC%D9%88%D9%85
باشگاه نجوم
باشگاه نجوم عنوانی است که به جلسات ماهانه و جمع‌های نجومی در مناطق مختلف ایران اطلاق می‌شود. در این باشگاه‌ها اخبار نجومی، معرفی کارهای نجومی، سخنرانی علمی، کارگاه‌ها و مباحث متنوع نجومی و مهم‌تر از همه گپ‌های دوستانه منجم‌های آماتور انجام می‌شود اطلاق می‌شود. اولین باشگاه از این دست در تهران برگزار شد. بعد از برگزاری باشگاه نجوم در تهران، آماتورها در شهرهای دیگر هم باشگاه برپا کردند. در اصفهان، مشهد، رشت، همدان، تهران وبیرجند هر ماه باشگاه نجوم به صورت منظم برگزار می‌شود که توسط اعضای گروه‌های نجومی این شهرها اداره می‌شود. در مشهد، انجمن نجوم مشهد با همکاری آموزش و پرورش برگزارکننده این باشگاه هستند. در اصفهان هم شهرداری اصفهان و مرکز آموزش نجوم ادیب باشگاه نجوم اصفهان را با همکاری گروه‌ها و علاقمندان به نجوم هدایت می‌کنند، در همدان نیز مرکز اخترشناسی ابن صلاح همدانی با همکاری علاقمندان به نجوم برگزارکننده باشگاه‌ها می‌باشد. در تهران نیز باشگاه توسط انجمن نجوم ایران اداره می‌شود. در اهواز نیز انجمن نجوم این شهر اداره‌کننده این باشگاه است. همچنین در استان گیلان، گروه‌های نجم شمال، سها، سمپاد از رشت، اِکلیل شمالی از لاهیجان و خواجه نصیر از دانشگاه منجیل اداره‌کننده باشگاه نجوم رشت می‌باشند؛ که به تازگی انجمن نجوم ثاقب رشت نیز به این باشگاه پیوسته است. انجمن‌های اخترشناسی ایران اخترشناسی در ایران
4385
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D8%B3%D9%85%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%20%D9%85%D8%B3%DA%A9%D9%88
آسمان‌نمای مسکو
آسمان‌نمای مسکو آسمان‌نمایی است که از سال ۱۹۲۹ در شهر مسکو آغاز به‌کار کرد. این آسمان‌نما تا دههٔ ۸۰ میلادی (اوج کار آسمان‌نما) مورد توجه منجمهای آماتور و حرفه‌ای روسیه بود. با بروز مشکلات سیاسی و اقتصادی، کمکهای دولتی به این آسمان‌نما قطع شد و در سال ۱۹۹۴ آسمان‌نما بسته شد. در سال ۲۰۰۴ و بعد از حدود ۱۰ سال تخریب، فرسودگی و بی‌توجهی به این آسمان‌نما، طرح بازسازی این مرکز آغاز شد. منابع آسمان‌نماها پیشروان هنری اهل روسیه ساختمان‌ها و سازه‌ها در مسکو ساختمان‌ها و سازه‌های کامل‌شده در ۱۹۲۹ (میلادی) معماری ساخت‌گرایی
4388
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B8%D8%B1%DB%8C%D9%87%20%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C
نظریه بازی
نظریهٔ بازی یا نگره بازی با استفاده از مدل‌های ریاضی به تحلیل روش‌های همکاری یا رقابت موجودات منطقی و هوشمند می‌پردازد. نگرهٔ بازی، شاخه‌ای از ریاضیات کاربردی است که در علوم اجتماعی و به ویژه در اقتصاد، زیست‌شناسی، مهندسی، علوم سیاسی، روابط بین‌الملل، علوم رایانه، بازاریابی، فلسفه و قمار مورد استفاده قرار می‌گیرد. نگرهٔ بازی در تلاش است تا به‌وسیلهٔٔ ریاضیات، رفتار را در شرایطِ راهبردی یا در یک بازی که در آن‌ها موفقیتِ فرد در انتخاب کردن، وابسته به انتخاب دیگران می‌باشد، برآورد کند. نگرهٔ بازی تلاش می‌کند تا رفتار ریاضی حاکم بر یک موقعیت راهبردی (تضارب منافع) را مدل‌سازی کند. این موقعیت، زمانی پدید می‌آید که موفقیتِ یک فرد وابسته به راهبردهایی است که دیگران انتخاب می‌کنند. هدفِ نهاییِ این دانش، یافتنِ راه‌بردِ بهینه برای بازیکنان است. در ابتدا نگرهٔ بازی معادل با بازی مجموع-صفر بود، که در آن سود (یا زیان) یک شرکت‌کننده، دقیقاً متعادل با زیان‌های (یا سودهای) سایر شرکت کنندگان می‌باشد و بازیکن‌ها چیزی را به دست می‌آورند که بازیکن دیگری آن را از دست داده باشد. امروزه نگرهٔ بازی یک واژه مادر برای علومی که به تحلیل رفتار منطقی متقابل انسان‌ها، حیوانات و رایانه‌ها می‌پردازند می‌باشد. بازی یک بازی شامل مجموعه‌ای از بازیکنان، مجموعه‌ای از حرکت‌ها یا راه بردها و نتیجهٔ مشخصی برای هر ترکیب از راه بردها می‌باشد. پیروزی در هر بازی تنها تابع شانس نیست بلکه اصول و قوانینِ ویژهٔ خود را دارد و هر بازیکن در طی بازی سعی می‌کند با به‌کارگیری آن اصول، خود را به بُرد نزدیک کند. رقابتِ دو کشور برای دست‌یابی به انرژی هسته‌ای، سازوکار حاکم بر روابط بین دو کشور در حلِ یک مناقشهٔ بین‌المللی، رقابتِ دو شرکتِ تجاری در بازار بورس کالا نمونه‌هایی از بازی‌ها هستند. تاریخچه در سال ۱۹۲۱ یک ریاضی‌دان فرانسوی به نام اِمیل بُرِل برای نخستین بار به مطالعهٔ تعدادی از بازی‌های رایج در قمارخانه‌ها پرداخت و چند مقاله در موردِ آن‌ها نوشت. او در این مقاله‌ها بر قابل پیش‌بینی بودنِ نتایجِ این نوع بازی‌ها از راه‌های منطقی، تأکید کرده بود. گرچه بُرِل نخستین کسی بود که به‌طور جدی به موضوع بازی‌ها پرداخت اما به دلیلِ آنکه تلاشِ پیگیرانه‌ای برای گسترش و توسعهٔ ایده‌های خود انجام نداد، بسیاری از مورخان ایجاد نگرهٔ بازی را نه به او بلکه به جان فون نویمان ریاضی‌دان مجارستانی نسبت داده‌اند. آنچه نویمان را به گسترشِ نگرهٔ بازی ترغیب کرد، توجه ویژهٔ او به یک بازی با ورق بود. او دریافته بود که نتیجهٔ این بازی صرفاً با تئوریِ احتمالات تعیین نمی‌شود. او شیوهٔ بلوف زدن در این بازی را فرمول‌بندی کرد. بلوف زدن در بازی به معنای راه کاری برای فریب دادنِ دیگر بازیکنان و پنهان کردنِ اطلاعات از آن‌ها می‌باشد. در سال ۱۹۴۴ او به همراهِ اسکار مونگسترن که اقتصاددانی اتریشی بود، کتابِ نگره بازی‌ها و رفتار اقتصادی را نوشتند. اگر چه این کتاب صرفاً به منظور کاربردهای اقتصادی نوشته شده بود اما کاربردهای آن در روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، سیاست، جنگ، بازی‌های تفریحی و بسیاری زمینه‌های دیگر نیز به زودی آشکار شد. فون نویمان بر پایهٔ راهبردهای موجود در یک بازی ویژه شبیه شطرنج توانست کُنش‌های میانِ دو کشورِ ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی را در خلال جنگ سرد با در نظر گرفتن آن‌ها به عنوانِ دو بازیکن در یک بازی مجموع صفر، مدل‌سازی کند. از آن پس پیشرفتِ این دانش با سرعتِ بیشتری در زمینه‌های مختلف پی گرفته شد و از جمله در دههٔ ۱۹۷۰ به‌طور چشم‌گیری در زیست‌شناسی برای توضیحِ پدیده‌های زیستی به کار گرفته شد. در سال ۱۹۹۴ جان فوربز نش به همراهِ جان هارسانی و راینهارد سیلتن به خاطر مطالعات خلاقانه خود در زمینهٔ نگرهٔ بازی، برندهٔ جایزه نوبل اقتصاد شدند. در سال‌های پس از آن نیز بسیاری از برندگانِ جایزهٔ نوبل اقتصاد از میانِ متخصصینِ نگرهٔ بازی انتخاب شدند. آخرینِ آنها، ژان تیرول فرانسوی است که در سال ۲۰۱۴ این جایزه را کسب کرد. کاربردها نگره بازی در مطالعهٔ طیف گسترده‌ای از موضوعات کاربرد دارد. از جمله نحوه تعامل تصمیم گیرندگان در محیط رقابتی به شکلی که نتایج تصمیم هر عامل، مؤثر بر نتایج کسب شده سایر عوامل می‌باشد. در واقع ساختار اصلی نگره بازی‌ها در بیشتر تحلیل‌ها شامل ماتریسی چند بعدی است که در هر بعد مجموعه‌ای از گزینه‌ها قرار گرفته‌اند که در آرایه‌های این ماتریس نتایج کسب شده برای عوامل در ازاء ترکیب‌های مختلف از گزینه‌های مورد انتظار است. یکی از اصلی‌ترین شرایط به‌کارگیری این نگره در تحلیل محیط‌های رقابتی، وفاداری عوامل متعامل در رعایت منطق بازی است. در صورتی که این پیش شرط به هر دلیل رعایت نگردد، یا بایستی در انتظار نوزایی ساختار جدید دیگری از منطق تحلیلی بازیگران متعامل بود یا به دلیل عدم پیش‌بینی نتایج بازی یا گزینه‌های مورد انتظار سیستم تصمیم گیرنده به سراغ سایر روش‌های تحلیل در یک چنین محیط‌های تصمیم‌گیری رفت. هر چه قدر توان پیش‌بینی گزینه‌ها و نتایج حاصل از انتخاب آن‌ها بیشتر باشد، عدم قطعیت در این تکنیک کاهش می‌یابد. نوعی از بازی نیز وجود دارد که به دلیل اینکه امکان برآورد احتمال وقوع نتایج در آن‌ها وجود ندارد به بازی‌های ابهام شهرت دارند. اقتصاد این نگره در ابتدا برای درک مجموعهٔ بزرگی از رفتارهای اقتصادی به عنوان مثال نوسانات شاخص سهام در بورسِ اوراق بهادار و اُفت‌وخیزِ بهای کالاها در بازار مصرف‌کنندگان ایجاد شد. تحلیل پدیده‌های گوناگون اقتصادی و تجاری نظیر پیروزی در یک مزایده، معامله، داد و ستد، شرکت در یک مناقصه، از دیگر مواردی است که نگره بازی در آن نقش ایفا می‌کند. تعادلِ نَش پژوهش‌ها در این زمینه اغلب بر مجموعه‌ای از راه‌بردهای شناخته شده به عنوان تعادل در بازی‌ها استوار است. این راهبردها اصولاً از قواعد عقلانی به نتیجه می‌رسند. مشهورترین تعادل‌ها، تعادل نش است. براساس نگرهٔ تعادل نش، اگر فرض کنیم در هر بازی با راهبرد مختلط، بازیکنان به طریق منطقی و معقول راه‌بردهای خود را انتخاب کنند و به دنبال حد اکثر سود در بازی هستند، دست کم یک راه‌برد برای به دست آوردن بهترین نتیجه برای هر بازیکن قابل انتخاب است و چنانچه بازیکن راه‌کار دیگری به غیر از آن را انتخاب کند، نتیجهٔ بهتری به دست نخواهد آورد. علوم اجتماعی کاربرد نظریه بازی‌ها در شاخه‌های مختلف علوم مرتبط با اجتماع از جمله سیاست (همانند تحلیل‌های بروس بوئنو د مسکیتا)، جامعه‌شناسی، و حتی روان‌شناسی در حال گسترش است. زیست‌شناسی در زیست‌شناسی نظریه بازی برای درک بسیاری از پدیده‌ها بکار می‌رود. برخلاف تئوری بازی‌ها در اقتصاد، نتیجه در بازی‌های زیست‌شناسی معمولاً از جهت شایستگی آنها برای بقا سنجیده می‌شود. به علاوه تمرکز روی تعادل کمتر است زیرا فرض بر منطقی بودن بازیکنان قرار نمی‌گیرد بلکه نگاه می‌کنند ببینند کدام حالت از نظر انتخاب طبیعی اصلح قرار می‌گیرد. زیست شناسان نظریه بازی تکاملی و راهبرد تکامل پایدار را برای توضیح روابط غیرمنتظره حیوانات بکار برده‌اند. همچنین آن‌ها نوعی از بازی‌ها به نام بازی hawk-dov را برای تحلیل رفتار جنگجویانه و تشکیل قلمرو مستقل مورد استفاده قرار داده‌اند. همچنین در زیست شناسی تئوری تکاملی بازی‌ها برای توضیح به‌وجود آمدن مکالمات حیوانات با یکدیگر (ارتباط برقرار کردن) مورد استفاده قرار گرفته است. همچنین بازی جوجه (ترسوها) برای بررسی رفتار تهاجمی و قلمروگرایی حیوانات مورد استفاده قرار می‌گیرد. علوم رایانه‌ای امروزه این نظریه کاربرد فزاینده‌ای در منطق و دانش رایانه دارد. دانشمندانِ این رشته‌ها از برخی بازی‌ها برای مدل‌سازی محاسبات و نیز به عنوان پایه‌ای نظری برای سامانه‌های چندعاملی استفاده می‌کنند. همچنین دانشمندان علوم کامپیوتر بازی‌ها را برای مدلسازی محاسبات فعل و انفعالی بکار می‌برند. (محاسبات فعل و انفعالی یعنی محاسباتی که در طی آن‌ها با جهان خارج ارتباط برقرار می‌شود. به عنوان مثالی از یک ارتباط ساده میان محاسبه گر و محیط پیرامون می‌توان به پرسیدن یک سؤال مانند درخواست یک ورودی یا جواب دادن به یک سؤال مانند ارسال خروجی، اشاره کرد) هم چنین این نظریه نقش مهمی در مدل‌سازیِ الگوریتم‌های برخط دارد. (در علوم کامپیوتر الگوریتم آن لاین به الگوریتمی گفته می‌شود که می‌تواند ورودی‌های خود را به‌طور قطعه به قطعه پردازش کند و نیازی به در دسترس بودن تمام ورودی‌ها در ابتدا نیست) کاربردهای این نظریه تا آن جا پیش رفته‌است که در توصیف و تحلیلِ بسیاری از رفتارها در فلسفه و اخلاق ظاهر می‌شود. علوم سیاسی کاربرد نظریه بازی در علم سیاست در مسائلی مانند تقسیم عادلانه، اقتصاد سیاسی،انتخاب عمومی، نظریه سیاست مثبت و نظریه انتخاب اجتماعی بکار می‌رود. در هر یک از این موضوعات پژوهشگران مدل‌های نظری بازی را به‌گونه‌ای توسعه داده‌اند که اغلب رای‌دهندگان، موقعیت‌ها، گروه‌های ذی‌نفع و سیاستمداران به عنوان بازیگران تلقی می‌شود. فلسفه نظریه بازی‌ها توسط برخی نویسندگان برای بررسی دلایل فلسفی تعهد بکار رفته‌است. برخی دیگر با استفاده از آن به بررسی رابطه میان اخلاق و منافع شخصی پرداخته‌اند. عده‌ای دیگر از نظریه بازی‌ها برای توضیح تمایلات غیرمنتظره بشری به اخلاق و رفتارهای متناظر اقتصاد عصبی اینکه چه زمان، چرا و دقیقاً تحت چه شرایطی بزرگسالان به شکل خودخواهانه یا همکاری جویانه عمل خواهند کرد، چگونه به تصمیم عقلانی یا غریزی می‌رسند هنوز موضوع حدس و گمان برای اقتصاددانان است. همکاری با پژوهشگران مغز، آن طور که آنها امید دارند، پاسخ‌های بهتری ارائه می‌دهد. ارنست فهر یکی از پیشتازان در رشتهٔ نوپای اقتصاد عصبی می‌گوید «ما مبنای زیست شناختی رفتار اجتماعی انسان را کشف می‌کنیم.» فرضیه اساسی در اینجا این است که برای درک تصمیم‌گیری انسان، نیاز به درک این نکته است که مغز چگونه به این تصمیمات می‌رسد. در گذشته، این یک جعبه سیاه برای اقتصاددانان بود همان‌طور که ترجیحات فردی جعبه سیاه بود. سه اقتصاددان عصب‌شناسی به نام کالین کامرر، جورج لونشتین و درازن پرلک می‌نویسند: 《 بنیان‌های نظریه اقتصادی چنان ساخته شده‌اند که گویی جزئیات دربارهٔ کارکرد جعبه سیاه مغز شناخته نخواهد شد. 》 گرایش به اعتماد کردن به دیگران نیز مشروط به عوامل زیست شناختی است. یافته اصلی پژوهش‌های اقتصاد عصبی این است که طی فرایندهای تصمیم‌گیری، مناطق متفاوت مغز با یکدیگر رقابت می‌کنند. اگر بخواهیم به بیان ساده بگوییم، بخش مسوول احساسات ما در تضاد و درگیری با بخش حاکم بر منطق است. با این پدیده می‌توان توضیح داد چرا هنگامی که مردم با مسائل بین زمانی مواجه هستند به نتایج متناقضی می‌رسند. اگر به یک فرد پیشنهاد انتخاب بین دریافت ۱۰ دلار امروز یا ۱۱ دلار فردا را بدهیم، احتمال دارد که او ۱۰ دلار را انتخاب کند، اما هنگامی که به همین فرد حق انتخاب بین دریافت ۱۰ دلار یک سال بعد یا ۱۱ دلار یک سال و یک روز بعد را می‌دهیم او به زمان انتظار طولانی‌تر رضایت خواهد داد تا یک دلار اضافی را به دست آورد. یک گروه پژوهشی به سرپرستی کوهن و اقتصاددان دانشگاه هاروارد دیوید لیبسون دریافتند که برای تصمیمات با افق زمانی کوتاه، بخش مغز که غالباً درگیر است سامانه لیمبیک است که فرض می‌شود حاکم بر احساسات و انگیزش است. تصمیمات دخیل در افق زمانی طولانی‌تر، مربوط به حوزه قشر مخ جلویی هستند که معمولاً به عنوان مکان منطق و استدلال ملاحظه می‌شود. این یافته‌ها خیلی سریع راه خود را به درون نظریه اقتصادی باز می‌کنند. برای نمونه، مدلی که اقتصاددانان دانشگاه هاروارد درو فودنبرگ و دیوید لوین منتشر کردند روایتی از رقابت درونی بین دو کنشگر مغز برای تصمیم‌گیری را در نظر می‌گیرد. آنها انسان را به نحوی مدلسازی می‌کنند که دو نوع شخصیت دارد «یک سری خودهای کوتاه مدت رانشی» و «یک خود بلندمدت صبور.» خودهای کوتاه مدت ما منحصراً در ارتباط با حداکثر ساختن زمان‌های خوب از آن لحظه هستند، خودهای بلندمدت به جلوترها فکر می‌کنند به روزهایی که پس از فردا می‌آید. مدل فودنبرگ و لوین یک سری پدیده‌ها را تبیین می‌کنند که اقتصاد سنتی به عنوان رفتار غیرعقلایی محسوب می‌کرد از قبیل مشاهده آدم‌هایی که شرط‌بندی‌های با مبلغ شرط اندک می‌کنند و درجه ای از ریسک گریزی از خود نشان می‌دهند که با توجه به دارایی‌های کلی که آنها در اختیار دارند بی معنا به نظر می‌رسد. یا این واقعیت که مردمی که به‌طور غیرمنتظره به پول نقد می‌رسند برخورد متفاوتی نسبت به خرج کردن آن نشان خواهند داد در مقایسه با حالتی که آنها همان مبلغ را از طریق حساب بانکی خود دریافت می‌کنند. وقتی مناطق متفاوت مغز مسئول تصمیمات مالی با ارقام درشت یا ریز می‌شوند این پدیده آسان‌تر توضیح داده می‌شود. در مدل فودنبرگ و لوین، بخش لذت جویی کوتاه مدت شخصیت فقط مجاز به خرج کردن آن مبلغی است که خود بلندمدت شخص در کیف پولش گذاشته‌است. تصمیمات مالی بلندمدت تر، در بخش دیگر مغز «سپهر بانکداری» گرفته می‌شود. این‌جا خود بلندمدت صاحب اختیار است. در زندگی روزانه، خود لذت طلب کوتاه مدت، هر هزینه را به بودجه روزانه در دسترس مرتبط می‌سازد، در حالی که کل دارایی‌ها در حساب بانکی (که فرد به آن دسترسی ندارد) اساساً عامل تعیین‌کننده نیست. رفتن به بانک و برداشت از حساب، زمان و هزینه می‌برد. از طرف دیگر، برای انسان اقتصادی، ملاک اساسی همیشه کل دارایی وی خواهد بود. اما کارت‌های اعتباری و خودپرداز بانک‌ها، دورنمای جدیدی برای خود لذت طلب باز می‌کنند. این حوزه‌های جانبی مشکل ساز مدل به خصوص آموزنده هستند. اگر خود لذت طلب دسترسی آنی به سپهر بانکداری پیدا کند، تمام پول حساب جاری را بیرون خواهد کشید و از کارت اعتباری تا جایی که سقف اعتبار اجازه می‌دهد برداشت می‌کند. این پدیده آخر برای مدت زمانی ذهن اقتصاددانان را به خود مشغول کرد. در حالی که نرخ بهره کارت اعتباری بسیار بیشتر از نرخ بهره وام مصرفی است، تعداد زیادی از آمریکایی‌ها مبالغ هنگفتی بدهی کارت اعتباری بالا آوردند به جای اینکه وام بگیرند. برای انسان اقتصادی، این کار معنایی جز هدر دادن پول ندارد. در حالی که برای یک انسان ذهنی درون نگر، این رفتار کاملاً معقولی است: بهره بالاتر به حساب بدهکار شروع کننده که خود لذت طلب است نوشته می‌شود. بودجه روزانه او کم خواهد شد. با این حال اگر خود برنامه‌ریز شروع به تجدید زمان‌بندی بدهی اش کند، به بخش دیگر شخصیت (لذت طلبی) آزادی عمل بیشتری برای انباشت بدهی می‌دهد که او هم به زودی از آن استفاده می‌کند؛ بنابراین کسب و کار کارت اعتباری از این پدیده سود عالی به جیب می‌زند که بر اساس تئوری اقتصاد سنتی حتی نباید وجود داشته باشد. تعریف‌های اصلی بازی هرگاه سود یک موجودیت تنها در گرو رفتار خود او نبوده و متأثر از رفتار یک یا چند موجودیت دیگر باشد، و تصمیمات دیگر تأثیر مثبت و منفی بر روی سود او داشته باشند، یک بازی میان دو یا چند موجودیت یاد شده شکل گرفته‌است. رفتار بخردانه یا عقلایی اصل مهمِ نظریه بازی‌ها بر بخردانه بودن رفتار بازیکنان است. بخردانه بودن به این معنا است که هر بازیکن تنها در پی بیشینه کردنِ سودِ خود بوده و هر بازیکن می‌داند که چگونه می‌تواند سودِ خود را بیشتر کند؛ بنابراین حدس زدنِ رفتار ایشان که بر اساس نمودار هزینه-فایده است آسان خواهد بود. مانند بازی شطرنج که می‌توان حدس زد که حریف بازیِ با تجربه چه تصمیمی خواهد گرفت. راهبرد راهبرد مهارت خوب بازی کردن یا محاسبهٔ به‌کارگیری مهارت به بهترین وجه است. تفکر راهبردی فکر کردن به بازیِ حریف و تصمیماتِ او و واکنش‌های احتمالی را تفکر راهبردی می‌گویند. ساختار بازی هر بازی از سه بخشِ اساسی تشکیل شده‌است: بازیکن‌ها، کُنش‌ها و ترجیحات. بازیکن‌ها بازیکن‌ها در اصل همان تصمیم گیرندگان بازی می‌باشند. بازیکن می‌تواند شخص، شرکت، دولت و … باشد. کُنش‌ها مجموعه‌ای است از تصمیمات و اقداماتی که هر بازیکن می‌تواند انجام دهد. نمایهٔ عمل هر زیر مجموعه‌ای از مجموعهٔ اعمال ممکن را یک نمایه گوییم. تابع منفعت اولویت‌های یک بازیکن در اصل مشوق‌های بازیکن برای گرفتن یا نگرفتن تصمیمی می‌باشد به عبارت دیگر بیان گر نتیجه و امتیاز بازیکن در صورت گرفتن تصمیم متناظر با آن می‌باشد. انواع بازی نظریه بازی علی‌الاصول می‌تواند روند و نتیجهٔ هر نوع بازی از دوز (بازی) گرفته تا بازی در بازار بورس سهام را توصیف و پیش‌بینی کند. تعدادی از ویژگی‌هایی که بازی‌های مختلف بر اساس آن‌ها طبقه‌بندی می‌شوند، در زیر آمده‌است. اگر کمی دقت کنید از این پس می‌توانید خودتان بازی‌های مختلف یا حتی پدیده‌ها و رویدادهای مختلفی را که در پیرامون خود با آن‌ها مواجه می‌شوید به همین ترتیب تقسیم‌بندی کنید. متقارن - نامتقارن بازی متقارن بازی‌ای است که نتیجه و سود حاصل از یک راه برد تنها به این وابسته است که چه راه‌بردهای دیگری در بازی پیش گرفته شود؛ و از این که کدام بازیکن این راه‌برد را در پیش گرفته‌است مستقل است. به عبارت دیگر اگر مشخصات بازیکنان بدون تغییر در سود حاصل از به‌کارگیری راه‌بردها بتواند تغییر کند، این بازی متقارن است. بسیاری از بازی‌هایی که در یک جدول ۲*۲ قابل نمایش هستند، اصولاً متقارنند. بازی جوجه و معمای زندانی (در ادامه توضیح داده خواهد شد) نمونه‌هایی از بازی متقارن هستند. بازی‌های نامتقارن اغلب بازی‌هایی هستند که مجموعهٔ راه‌بردهای یکسانی برای بازیکنان در بازی وجود ندارد. البته ممکن است راه‌بردهای یکسانی برای بازیکنان موجود باشد ولی آن بازی باید نامتقارن باشد. مجموع صفر - مجموع ناصفر بازی‌های مجموع صفر بازی‌هایی هستند که ارزش بازی در طی بازی ثابت می‌ماند و کاهش یا افزایش پیدا نمی‌کند. در این بازی‌ها، مجموع سودی که بازیکنان می‌برند روی هم رفته همیشه و در تمام ترکیبات راهبرد‌های مختلف صفر است یعنی سود یک بازیکن فقط و فقط با زیان بازیکن دیگر همراه است. به عبارت ساده‌تر یک بازی مجموع صفر یک بازی برد-باخت مانند دوز است و به ازای هر برنده همواره یک بازنده وجود دارد. اما در بازی‌های مجموع ناصفر راهبردهایی موجود است که برای همهٔ بازیکنان سودمند است. همزمان- متوالی بازی های همزمان بازی هایی هستند که در آن هردو بازیکن همزمان حرکت می‌کنند ؛ یا در عمض بازیکنان بعدی از اقدامات بازیکنان قبلی بی اطلاع هستند (که آنها را به طور موثری همزمان می‌سازد). بازی های متوالی (یا بازی های پویا) بازی هایی هستند که در آن بازیکنان به طور همزمان تصمیم نمی‌گیرند و اقدامات قبلی بازیکن بر نتیجه و تصمیمات بازیکنان دیگر تاثیر می‌گذارد. لازم نیست این اطلاعات درباره همه‌ی اقدام بازیکن قبلی باشد. ممکن است دانش بسیار کمی باشد. به عنوان مثال، یک بازیکن ممکن است بداند که بازیکن قبلی عمل خاصی را انجام نداده است، در حالی که نداند بازیکن قبلی کدام یک از اقدامات موجود دیگر را انجام داده است. تصادفی - غیر تصادفی بازی‌های تصادفی شامل عناصر تصادفی مانند ریختن تاس (وسیله بازی) یا توزیع ورق هستند و بازی‌های غیر تصادفی بازی‌هایی هستند که دارای راهبردهایی صرفاً منطقی هستند. در این مورد می‌توان شطرنج و دوز را مثال زد. با آگاهی کامل – بدون آگاهی کامل بازی‌های با آگاهی کامل، بازی‌هایی هستند که تمام بازیکنان می‌توانند در هر لحظه تمام ترکیب بازی را در مقابل خود مشاهده کنند، مانند شطرنج. از سوی دیگر در بازی‌های بدون آگاهی کامل ظاهر و ترکیب کل بازی برای بازیکنان پوشیده‌است، مانند بازی‌هایی که با ورق انجام می‌شود. مفاهیم نظریه بازی‌ها تعادل نش به حالت پایداری در یک بازی گفته می‌شود که با فرض ثابت بودن راهبرد سایر بازیکنان، یک بازیکن با تغییر بازی خود نتواند به شرایط بهتری دست یابد. نمونه‌هایی از بازی‌ها بازی جوجه (Chicken Game) دو نوجوان در اتومبیل‌هایشان با سرعت به طرف یکدیگر می‌رانند، بازنده کسی است که اوّل فرمان اتومبیلش را بچرخاند و از جاده منحرف شود. بنابراین: اگر یکی بترسد و منحرف شود دیگری می‌برد؛ اگر هر دو منحرف شوند هیچ‌کس نمی‌برد اما هر دو باقی می‌مانند؛ اگر هیچ‌کدام منحرف نشوند هر دو ماشین‌هایشان (و یا حتی احتمالاً زندگیشان را) می‌بازند؛ بنا بر این به احتمال زیاد یا هر دو تصادف کرده یا مساوی می‌شوند و احتمال برد یکی خیلی کم است. معمای زندانی (Prisoner’s dilemma) دو نفر متهم به شرکت در یک سرقت مسلحانه، در جریان یک درگیری دستگیرشده‌اند و هر دو جداگانه مورد بازجویی قرار می‌گیرند. در طی این بازجویی با هریک از آن‌ها جداگانه به این صورت معامله می‌گردد: اگر دوستت را لو بدهی تو آزاد می‌شوی ولی او به پنج سال حبس محکوم خواهد شد. اگر هر دو یکدیگر را لو بدهید، هر دو به سه سال حبس محکوم خواهید شد. اگر هیچ‌کدام همدیگر را لو ندهید، هر دو یک‌سال در یک مرکز بازپروری خدمت خواهید نمود. در این بازی به نفع هر دو زندانی است که هر دو گزینه سوم را انتخاب کنند، ولی چون هر کدام از آن‌ها به دنبال کسب بهترین نتیجه برای خود یعنی آزاد شدن است و به طرف مقابل نیز اعتماد ندارد دوست خود را لو می‌دهد و در نتیجه هر دوی زندانی‌ها متضرر می‌شوند. نظریه بازی‌های فرگشتی نظریه بازی‌های فرگشتی بر پایه «نظریهٔ فرگشت داروین» استوار است. طبق نظریه داروین در یک اکوسیستم جمعیت گونه‌هایی که با محیط سازگارتر هستند رشد می‌کند و برعکس جمعیت گونه‌هایی که با محیط کمتر سازگار هستند رو به زوال می‌گذارد. البته این روند تا جایی ادامه خواهد یافت که آن‌قدر جمعیت گونه‌های سازگارتر رشد کند تا تنازع فی‌مابین خود آن¬ جمعیت (بر سر منابع محدود مورد نیاز آن‌ها) باعث کاهش سازگاری آن‌ها با محیط شود و بدین ترتیب رشد آن‌ها متوقف شود. برای مدل کردن دینامیک در محیط‌هایی که راهبرد‌هایی به صورت کلان در میان جمعیت وجود دارد، قیاساً همین مدل استفاده می‌گردد. در منبع [؟] اثبات شده که دینامیک جمعیت به مطابق رابطه زیر تغییر می‌کند که به «معادله تکثیر» (Replicator Dynamic) مشهور است: x ̇_a (t)=x_a (t)(R_a (t)-R ̅(t)) که در آن درصدی از جمعیت که از راهبرد a استفاده می‌کنند را با x_a و سازگاری برگزیدگان راهبرد a را با R_a و میانگین سازگاری‌ها در میان جمعیت با R ̅(t) ¬مشخص می‌شود. بازی‌های جنریک بازی‌های جنریک (Generic Games) یا به تعبیر پیتر سنگه بازی‌های آرکتایپی (Archetypal Games) شکل‌هایی از بازی‌ها هستند که آن قدر تکرار شده‌اند و مصداق‌های متعدد از آنها وجود دارد که به صورت مستقل و با جزئیات کامل مورد مطالعه و بررسی قرار می‌گیرند. در نظریه بازی‌ها، تعداد زیادی بازی جنریک وجود دارد که احتمالاً نام برخی از آنها را شنیده‌اید: ۱ معمای زندانی ۲ بازی ترسوها Chicken Game ۳ بازی اولتیماتوم (که در مذاکره بسیار مورد اشاره قرار می‌گیرد) ۴ بازی اقلیت Minority Game ۵ بازی اعتماد (Trust Game) ۶ بازی استفاده از کالاهای عمومی در اقتصاد (Public Goods) بازی دیکتاتور البته تعداد بازی‌های جنریک در نظریه بازی‌ها، بسیار فراتر از فهرست فوق است. بازی اولتیماتوم یکی از نخستین آزمایش‌ها که تز انسان اقتصادی را زیر سؤال برد بازی اولتیماتوم بود. در این بازی، دو فرد تصمیم می‌گیرند چگونه مبلغ معینی پول (برای مثال ۱۰۰ دلار) را بین خود تقسیم کنند. قواعد تخصیص پول ساده، اما قاطع هستند: فرد A ابتدا یک پیشنهاد برای تقسیم پول ارائه می‌دهد که B می‌تواند بپذیرد یا رد کند. اگر B پیشنهاد A را رد کند هر دو دست خالی راهی خانه می‌شوند. اکنون اگر هر دو شبیه انسان اقتصادی عمل کنند، A سعی خواهد کرد حداکثر نفع ممکن را از این معامله ببرد که ۹۹/۹۹ دلار است. B نیز این پیشنهاد را که هر اندازه بی شرمانه باشد خواهد پذیرفت چون که یک سنت داشتن بیشتر از هیچی نداشتن است. این واقعیت که طرف دیگر تا جایی که توانسته پول بیشتری به دست آورد مانع از پذیرش پیشنهاد نخواهد شد. پل به عنوان یک خودپرست عقلایی فقط بهترین نفع ممکن خود را در ذهن خواهد داشت. اما در واقعیت امر بازی به این شیوه جلو نمی‌رود. صدها آزمایش نشان داده‌است که یک قاعده کلی شکل می‌گیرد به این ترتیب که هر دو بازیگر پول را به نحو منصفانه تری بین خود تقسیم خواهند کرد. پیشنهادهایی که زیر ۲۰ درصد هستند احتمالاً رد خواهند شد، چون که بازیگر دوم این‌طور قضاوت خواهد کرد که آنها ناعادلانه هستند. در عین حال، سایر آزمایش‌ها نشان می‌دهد که دگرخواهی خالص دقیقاً همان قدر برای ما بیگانه است که خودخواهی افراطی است. روی هم رفته، افراد میل به این دارند که ببینند وضعیت خودشان در مقایسه با وضعیت دیگران چگونه تغییر یافته‌است، به جای اینکه منحصراً به وضعیت مطلق خویش توجه کنند (یعنی بدون ملاحظه وضع سایر اشخاص) که برای انسان اقتصادی واقعی اهمیت بالایی دارد. یکی از قواعد طلایی رفتار انسانی، چشم در برابر چشم است. آرمین فالک مدیر آزمایشگاه برای بررسی اقتصاد تجربی در دانشگاه بن توضیح می‌دهد: «بیشتر مردم به سبک مقابله به مثل عمل می‌کنند. آنها رفتار منصفانه را پاداش خواهند داد و رفتار ناعادلانه را تنبیه می‌کنند حتی اگر با این کار به خودشان زیان برسانند.» محرک مهم دیگر برای اینکه ما چگونه منصفانه یا خودمدارانه عمل می‌کنیم چارچوب نهادی است که درون آن حرکت می‌کنیم. ما در محیط‌های کاملاً رقابتی، خودخواهانه تر از محیطی هستیم که بر همکاری تأکید می‌ورزد. در گونه‌هایی از بازی اولتیماتوم که نسبت تقسیم پیشنهادی یک بازیگر معتبر خواهد شد به محض اینکه یکی از چندین بازیگر دیگر می‌پذیرند، بازیگر پیشنهاددهنده معمولاً قادر خواهد بود که بیشتر کیک (فرض ساده ای در اقتصاد) را برای خودش نگه دارد. از این مسئله می‌توان نتیجه گرفت که در وضعیت‌های تصمیم‌گیری کاملاً رقابتی، قضیه خودخواهی اقتصاددانان چه بسا منطقی باشد. دانشمندان از جمله افراد مؤثر در ارائهٔ نظریه بازی‌ها جان فوربز نش ریاضی‌دان و نخبه دهه ۲۰ میلادی می‌باشد. او که با نظریه تعادل نش در سال ۱۹۹۴ موفق به دریافت جایزه نوبل اقتصادی شد، سال‌ها از بیماری اسکیزوفرنی رنج می‌برد. بر اساس زندگی نامهٔ این ریاضی‌دان بزرگ کتاب یک ذهن زیبا اثر سیلویا ناسار نوشته شد همچنین فیلم سینمایی یک ذهن زیبا ساختهٔ ران هاوارد با بازی راسل کرو بر پرده سینما به نمایش گذاشته شد. همچنین جان فون نویمان و اسکار مورگنشترن از توسعه دهندگان این علم می‌باشند. جستارهای وابسته نظریه_بازی_کوانتومی منابع برای مطالعه بیشتر ویدیوهای آموزشی نظریهٔ بازی‌ها به زبان فارسی: http://xonomics.com/ ویدیوهای آموزشی نظریهٔ بازی‌ها به زبان فارسی: https://web.archive.org/web/20120508030040/http://kelasedars.org/ عبدلی قهرمان «نظریه بازی‌ها و کاربردهای آن» انتشارات جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران سال ۱۳۸۶ Robert Gibbons, A Primer in Game Theory, Prentice hall, ۱۹۹۲. Edt. Christian Schmidt, Game Theory and Economic Analysis, Taylor & Francis Group, ۲۰۰۲ اقتصاد اقتصاد ریاضی جان فون نویمان رده‌های دارای طبقه‌بندی‌های مجلات اقتصادی روش‌های جامعه‌شناسی روش‌های کمی و ریاضی (اقتصاد) ساختارهای ریاضیاتی علوم صوری نظریه بازی‌ها ویکی‌سازی رباتیک هوش مصنوعی
4391
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%D8%B2%D8%A8%20%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D9%88%D9%86%D8%A7%D9%84%20%D8%B3%D9%88%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B3%D8%AA%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86%20%D8%A2%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86
حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان
حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان (به اختصار: ان اس د آ پ) که معمولاً با نام حزب نازی شناخته می‌شود، یک حزب سیاسی بین سال‌های ۱۹۱۹ تا ۱۹۴۵ میلادی بود. این حزب پیش از تغییر نام به حزب سوسیالیست ملی کارگران آلمان در سال ۱۹۲۰ میلادی، با نام حزب کارگران آلمان (به اختصار: DAP) فعالیت می‌کرد. آخرین رهبر حزب آدولف هیتلر، صدراعظم و پیشوای آلمان بود. وی در سال ۱۹۳۳ میلادی به دست پاول فون هیندنبورگ، رئیس‌جمهور آلمان به صدراعظمی منصوب شد. ایدئولوژی‌های کلی حزب تأکید بر شکست کمونیسم و کاپیتالیسم بود. حزب نازی بر قدرت متمرکز در یک دولت و یک حزب واحد تأکید داشت. بسیاری از رهبران ارشد حزب نازی اهل آلمان نبودند و متولد و اهل اتریش بودند. هزاران نفر از هواداران و اعضاء حزب نازی پس از جنگ جهانی دوم خودکشی کردند. ریشه اولیه ۱۹۱۸–۱۹۲۳ حزب نازی که نامش کوتاه‌شدهٔ ناسیونال سوسیالیست (به آلمانی: NationalsoZialistische) است از یک گروه کوچک با گرایش‌های ملی‌گرایانه در سال‌های واپسین جنگ جهانی اول شکل گرفت. ابتدا گروهی از ملی‌گرایان در شهر برمن گردآمده و در ماه‌های آغازین سال ۱۹۱۸ میلادی، با نام «کمیته رایگان برای صلح کارگران آلمان» اعلام موجودیت کردند. آنتون درکسلر در تاریخ ۷ مارس ۱۹۱۸ در مونیخ شعبه‌ای از این گروه را تشکیل داد. درکسلر، یک قفلساز ساده و از اعضای ارتش در جنگ اول جهانی بود. وی آتش‌بس تلخ و معاهده ورسای را ظلمی بزرگ به خود و ملت آلمان می‌دانست و خواستار مخالفت و تحولی انقلابی بود. درکسلر هم با معاهده ورسای مخالف بود و هم با حرکت تدریجی اطرافیان خود به سمت مارکسیسم و کمونیسم. او ملت آلمان را ملتی آزاد و قدرتمند می‌دانست و نمی‌توانست ذلت وارد شده بر ملت خویش را تحمل کند. درکسلر وضعیت خشونت‌ها و بی‌ثباتی‌ها را نتیجه روی کار آمدن جمهوری دست نشانده سرمایه‌داران یهودی آمریکا می‌دانست. او جمهوری وایمار را خارج از طبقات فرودست و در خدمت سرمایه‌داران می‌خواند. در تاریخ ۵ ژانویه ۱۹۱۹، درکسلر به همراه گوتفرید فدر و دیتریش اکارت و کارل هارر و بیست کارگر دیگر از راه‌آهن مونیخ به بحث دربارهٔ ایجاد حزبی مستقل از کمیته رایگان برای صلح بر اساس اصول سیاسی که درکسلر بیان کرد، بحث کردند. این گفتگو سرانجام به تأسیس حزب انجامید. درکسلر پیشنهاد کرد که نام این حزب، حزب سوسیالیست آلمان باشد اما کارل هارر مخالف بود و درکسلر را متقاعد کرد که ایجاد حزبی با نام سوسیالیست آلمان ممکن است موجب شود تا در افکار عمومی به عنوان یک حزب مارکسیستی یا کمونیستی شهرت پیدا کند. کارل هارر پیشنهاد کرد تا نام حزب کارگران آلمان تغییر پیدا کند. آن‌ها همچنان بر استفاده از واژه سوسیالیسم برای معرفی حزب خود استفاده می‌کردند اما سوسیالیسم را به معنی رفاه اجتماعی می‌خواستند نه یک حکومت سوسیالیستی افراطی. این حزب به سرعت گسترش یافت و به رقیبی برای احزاب قدرتمند آلمانی از جمله حزب سوسیال دموکرات آلمان و حزب کمونیست آلمان (به اختصار: KPD) تبدیل شد. حزب کارگران آلمان به صراحت اعلام کرد: با بولشویک‌ها و هر حزبی که در پی منافع کشورهای خارجی یا سازمان‌های بین‌المللی باشد مخالف است. DAP (حزب کارگران آلمان) در ابتدا، یک گروه کوچک با ۵۵ عضو بود. دولت وایمار که فعالیت‌های این حزب را مشکوک به براندازی تلقی کرده بود جاسوسانی را به درون حزب فرستاد. آدولف هیتلر که در آن هنگام مأمور اطلاعات ارتش آلمان بود، در ظاهر به این حزب پیوست تا فعالیت‌های این حزب را گزارش دهد؛ ولی او کم‌کم با دیدگاه‌های این حزب آشنا شد. هیتلر که قدرت سخنوری خوبی داشت به تدریج به یکی از سخنگوهای ماهر حزب تبدیل شد. در میان اعضای اولیه حزب می‌توان به رودلف هس، هانس فرانک و آلفرد روزنبرگ اشاره کرد که بعدها همگی در سمت‌های بالایی مشغول به فعالیت شدند. هیتلر اکنون جذب این حزب شده بود و نه تنها مخالفتی با این حزب نداشت بلکه به یکی از ستون‌های اصلی این حزب تبدیل شده بود. هیتلر از سازمان اطلاعات ارتش خارج شد و رسماً به اعضای این حزب پیوست. او در اولین قدم تعداد افراد حزب را برای شماره‌گذاری از عدد ۵۰۰ شروع کرد بدین ترتیب اعضای حزب به جای آنکه ۵۵ اعلام شود ۵۵۵ نفر اعلام شد. این اولین و بزرگترین تبلیغ برای این حزب بود. DAP (حزب کارگران آلمان) به وسیله یک کمیته هفت نفره اداره می‌شد. هیتلر توانست به کمیته هفت نفره راه پیدا کند. دومین اقدام هیتلر تغییر نام حزب در ۲۴ فوریه ۱۹۲۰ بود اکنون واژه سوسیالیست ملی هم به نام حزب افزوده شد و بدین صورت نام این حزب به حزب ملی کارگران سوسیالیست آلمان (به اختصار: NSDP) معرفی شد. هیتلر کشف کرد که سخنوری بسیار خوب است. او در مراسم‌های گوناگون سخنرانی می‌کرد و سخنان آتشین و ملی گرایانه او به جذب هرچه بیشتر مردم کمک بزرگی کرد. درکسلر دیگر در خود توان رهبری حزب را نمی‌دید زیرا حزب روز به روز بزرگتر و قدرتمندتر می‌شد، بنابراین درکسلر مجبور بود تا فردی لایق‌تر از خود را به جایگزینی خود انتخاب کند. هیتلر در ۲۸ ژوئیه ۱۹۲۱ از سوی درکسلر، به عنوان رهبر حزب معرفی شد. هیتلر توانست درکسلر را متقاعد کند که هیئت هفت نفره مدیریت این حزب لغو شود؛ بنابراین هیتلر توانست به عنوان رئیس جدید این حزب برنامه‌های خود را بدون مزاحمت، اجرا کند. اولین اقدام هیتلر پس از ریاست، تشکیل گروه شبه نظامی حزب به نام اس‌آ بود. هیتلر در اولین قدم اعلام کرد که دو هدف کلی در حزب دارد اولین هدف: پیشرفت آلمان و دومین هدف: مقابله با دشمنان درجه اول آلمان (یعنی فرانسه، انگلستان و اتحاد شوروی) که در چنگال سرمایه یهودیان اسیر هستند. هیتلر در قدم بعدی صلیب شکسته را به عنوان نمادی آریایی به عنوان نماد حزب انتخاب کرد. در طی سال‌های ۱۹۲۱ و ۱۹۲۲ میلادی، این حزب رشد قابل توجهی داشت. در ژانویه ۱۹۲۳، دولت فرانسه منطقه صنعتی رور را در پی پرداخت نشدن غرامت جنگ جهانی اول اشغال کرد. این اشغال موجب هرج و مرج شد. ویلیام کونو استعفا کرد و تلاش‌های حزب کمونیست آلمان (KPD) بی‌نتیجه ماند. در چنین شرایطی که غرور ملی آلمان بار دیگر زیر پا گذاشته شده بود، هیتلر با سخنرانی‌های آتشین خود به مخالفت با سیاست‌های دولت آلمان پرداخت و همین امر باعث شد تا تعداد اعضای حزب به شدت افزایش پیدا کند و در همین مدت ۲۰٬۰۰۰ نفر تا پایان ماه نوامبر به اعضای حزب افزوده شد. در چنین شرایطی اعضای حزب تصمیم گرفتند به کمک ژنرال لودندورف در سالن آبجو مونیخ گرد هم‌آیی کوچکی بر پا کنند و سپس در اعتراض به وضع کنونی دست به کاری بزنند. این اعتراضات در نهایت ناکام ماند در صبح آن روز یعنی ۹ نوامبر هم تعداد ۲۰٬۰۰۰ نفر از اعضا در اعتراض به هرج و مرج به وجود آمده در مونیخ دست به تظاهرات زدند که پلیس بر روی آن‌ها آتش گشود و ۱۶ نفر از آن‌ها کشته شدند. هیتلر، لودندورف و تعدادی دیگر دستگیر شدند و به خاطر آنچه خیانت به دولت و ملت خوانده شد در مارس ۱۹۲۴، محاکمه و به زندان انداخته شدند. در این هنگام بود که هیتلر کتاب نبرد من را نوشت. پس از این رویدادها فعالیت حزب نازی، ممنوع اعلام شد. آمدن به قدرت ۱۹۲۵–۱۹۳۳ آدولف هیتلر پس از آزادی دوباره اقدام به تجدید سازمان کرد؛ اما متعهد شد که گروه شبه نظامی حزب را منحل کند و اقدامی علیه دولت وقت انجام ندهد. البته هیتلر با کمک هاینریش هیملر اس‌اس را در آوریل ۱۹۲۵ تأسیس کردند و همچنین تمرکز بیشتری در جذب زنان در حزب گرفتند. به تدریج وضعیت حزب رو به وضعیت عادی بود. رودلف هس به عنوان جانشین آدولف هیتلر در حزب منصوب شد. به تدریج افرادی مانند یوزف گوبلز و هرمان گورینگ هم فعالیت خود را در حزب آغاز کردند. در این دوره بیشترین اعضای حزب را کارگران بی‌کار تشکیل می‌دادند و همچنین شعار معروف حزب به نام سلام نازی (Heil Hitler) نیز در همین سال تصویب شد. نازی‌ها در رقابت‌های انتخاباتی ۱۹۲۴ مجلس ملی (رایشس‌تاگ) و مجلس قانون‌گذاری ایالتی شرکت کردند اگرچه نتایج در ابتدا موفقیت‌آمیز نبود و بیش از ۳٪ از کل آرا در مجلس ملی و تنها ۲٬۶٪ از آرای مجلس قانون‌گذاری به نازی‌ها تعلق گرفت عمده‌ترین حامیان نازی‌ها در مناطقی مانند اشلسویگ، مکلنبورگ، فوریومرن و پروس شرقی بودند و این در حالی بود که مناطق روهر و هامبورگ به سوسیال دموکرات‌ها یا حزب کمونیست رأی داده بودند و مابقی مناطق به حزب مرکزی رأی داده بودند. ایجاد برنامه هدف دار و شعارهای ملی گرایانه نازی‌ها و ضعف حزب‌های رقیب باعث شد تا پایان سال ۱۹۲۹ جمعیت اعضای حزب به بیش از ۱۳۰٬۰۰۰ نفر برسد. وضعیت نابه‌سامان اقتصادی و بی‌کفایتی احزابی مانند حزب کمونیست (به اختصار: KPD) و سایر احزاب و همچنین برنامه‌های مشخص حزب نازی باعث شد تا در انتخابات رایشس‌تاگ در سال ۱۹۳۰ نازی‌ها بتوانند ۱۸٬۳٪ از کل آرا را به خود اختصاص داده و دومین حزب پیروز پس از سوسیال دموکرات‌ها باشند که این تعداد رای نیز به خاطر حضور رای‌اولی‌ها، بیکاران و افرادی که احزاب طبقه متوسط را ترک کرده بودند به دست آمد. هیتلر نشان داد که این سرباز کهنه‌کار با سخنرانی‌های آتشینش حتی مؤثر تر از رادیو و هواپیما می‌تواند به جذب اعضای جدید کمک کند. او علاوه بر قدرت سخنوری خود اینک دکتر گوبلز را نیز به عنوان رئیس تبلیغات منصوب کرده بود. هیتلر با توجه به تضعیف احزاب سنتی چشم‌انداز خوبی را برای رقابت‌های آینده پیش‌بینی می‌کرد. از آن سو ناتوانی احزاب دموکرات در حل و فصل مشکلات داخلی حزبی و تشکیل یک جبهه قوی و همچنین روی گردانی مردم از احزاب کمونیستی و در راس آن‌ها حزب کمونیست زمینه را برای یکه‌تازی حزب هیتلر فراهم می‌کرد. در سال ۱۹۳۱ و ۱۹۳۲ بحران سیاسی به وجود آمده بود. هیتلر توانست با برنامه‌های دقیق اقتصادی که ارائه می‌کرد و همچنین با وعده لغو معاهده ورسای تعداد بسیاری از مردم را به سوی خویش جذب کند. هیتلر همچنین آشکارا یهودیان را دلیل ورشکستی‌های مداوم اقتصاد آلمان می‌دانست و همچنین مدام از قدرت گرفتن کمونیست‌ها و افکار ضد خدای آن‌ها به مردم اخطار می‌داد. در تاریخ ۲۰ ژوئیه ۱۹۳۲ انتخابات رایشس‌تاگ صورت گرفت و حزب نازی ۳۷٬۴٪ کل آرا را به خویش اختصاص داد و به بزرگترین حزب رایشس‌تاگ تبدیل شد. در سوی دیگر مجموع آرای حزب نازی و KPD حزب کمونیسم آلمان ۵۲٪ کل آرا را تشکیل می‌داد و این اکثریت، هرگز موفق به همکاری مناسب با هم نشدند. کشمکش بر سر انتخاب صدراعظم در رایشس‌تاگ سال ۱۹۳۲ ادامه داشت. رئیس‌جمهور هیندنبورگ به خوبی می‌داند که دیگر احزاب وابسته به آمریکا هیچ قدرتی در رایشس‌تاگ ندارند و تنها احزاب قدرتمند نازی‌ها و حزب کمونیست آلمان هستند که در مجموع بیش از ۵۰٪ از کل مجلس را به خود اختصاص داده‌اند. در ابتدا تمام محافل سیاسی گمان می‌کردند فرانتس فون پاپن از طرف رئیس‌جمهور به عنوان صدراعظم معرفی شود اما رئیس‌جمهور هیندنبورگ در ۳۰ ژانویه ۱۹۳۳ آدولف هیتلر را به عنوان رهبر حزب اکثریت رایشس‌تاگ به عنوان صدر اعظم و مسئول تشکیل کابینه معرفی کردند. قدرت ۱۹۳۳–۱۹۴۵ در ۲۷ فوریه ۱۹۳۳ رایشس‌تاگ به طرز مشکوکی آتش گرفت. پس از تحقیقات، پلیس اعلام کرد اعضای حزب کمونیست آلمان اقدام به آتش زدن رایشس‌تاگ کرده‌اند. رئیس‌جمهور هیندنبورگ به صدراعظم هیتلر دستور داد شخصاً پی‌گیر شود. هیتلر از فرصت به دست آمده بیشترین استفاده را کرد و بلافاصله دستور دستگیری سران حزب کمونیست را صادر کرد و دفاتر این حزب را در سراسر آلمان غیرقانونی اعلام کرد. در انتخابات مارس ۱۹۳۳ حزب کمونیست آلمان حذف شده بود و نازی‌ها توانستند با کمک حزب دوست، یعنی حزب ملی گرایان آلمان (به اختصار: DNVP) اکثریت پارلمان را با قدرت بیشتری به دست آوردن در این انتخابات ۵۱٬۸٪ از کل آرا نصیب نازی‌ها و حزب ملی گرایان شد. در گام مؤثر بعدی هیتلر و هم حزبی‌هایش قوانین را مجدد بررسی کردند و این بار طوری قوانین را تنظیم کردند که بتوانند برنامه‌های مورد نظر خود را اجرایی کنند. از طرفی حزب کمونیست که غیرقانونی اعلام شده بود مخالف تغییر در قانون اساسی بود همچنین تنها حزب مخالف در رایشس‌تاگ حزب سوسیال دموکرات بود که آن‌ها هم از رأی اندکی بر خوردار بودند. مخالفت احزاب مانعی بزرگ بر سر راه پیشرفت برنامه‌های مورد نظر هیتلر و حزب نازی بود. پس از جنگ جهانی اول احزاب بسیاری در سطح کشور آلمان ایجاد شده بود که عمدتاً توسط دولت‌های خارجی تأمین مالی و حمایت می‌شدند. آدولف هیتلر و کابینه‌اش قانونی را در تاریخ ۱۴ ژوئیه ۱۹۳۳ به رایشس‌تاگ بردند که بر اساس آن احزابی که بر قوانین ثبت شده در رایشس‌تاگ اعتراض دارند یا در نظم دولت و پیش برد برنامه خلل ایجاد کنند غیرقانونی اعلام شده و فعالیتشان به حالت تعلیق در خواهد آمد و به کمک این قانون حزب نازی توانست یکی پس از دیگری احزاب آلمان را غیرقانونی و منحل اعلام کند. اما حزب نازی در برخی موارد همکاری‌هایی نیز با احزاب دیگر داشت. در این راستا هیالمار شاخت که عضو حزب دموکرات آلمان بود را به عنوان رئیس بانک مرکزی و سپس وزیر اقتصاد انتخاب کرد. پس از این تاریخ شتاب پیشرفت‌های آلمان و اجرای هر چه بهتر برنامه سرعت چشم‌گیری به خود گرفت. یکی دیگر از اقدامات دولت هیتلر پاک‌سازی کمونیست‌ها و یهودیها و مشخص کردن وابستگی آن‌ها به خارج از کشور بود. دولت آدولف هیتلر در سپتامبر ۱۹۳۵ قوانینی که به قوانین نورنبرگ معروف شد تصویب و منتشر کرد که به موجب آن یهودیان از حق شهروندی خود محروم و ازدواج یک آلمانی با یک یهودی ممنوع شد. در سال ۱۹۳۶ یهودیان برنامه‌ای برای اعتراض در مراسم المپیک آلمان را در دستور کار خود قرار داده بودند. اما اداره جاسوسی آلمان به خوبی از این اقدام یهودیان آگاه بود. دوران جنگ و پس از آن در سال ۱۹۳۹ و با آغاز جنگ جهانی دوم هیچ‌کس فکر نمی‌کرد که درگیری‌ها به این حد گسترده باشد خصوصاً پس از فتح فرانسه هیتلر اعلام کرد که باید شخصاً تمرکز بیشتری بر روی جنگ داشته باشد در این مدت تقریباً کار را وزرای هیتلر به تنهایی اداره می‌کردند در این سال‌ها عمده‌ترین مشکل مردم سکونت بود، متفقین شهرها را بمباران می‌کردند و به همین دلیل وضعیت خانه بسیار بد بود. در چنین شرایط سختی هر از چندی توسط سران ارتش تحرکاتی ضد هیتلر انجام می‌شد که نمونه آن‌ها تلاش برای سرنگونی هیتلر در ۲۰ ژوئیه ۱۹۴۴ بود که ناموفق ماند. جنگ با پیروزی‌های چشم گیر آلمان آغاز شد اما بعد به ضرر آلمان پیش رفت و نهایتاً آلمان شکست خورد. بسیاری از سران نازی یا در طول جنگ کشته شدند یا در دادگاه‌های نورنبرگ محاکمه شدند یا به کشورهای خارجی گریختند و سعی کردند با هویت جعلی به وطن بازگردند که در بسیاری از مواقع دستگیر شدند. آلمان به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم شد. کمونیست‌ها در شرق آلمان می‌توانستند انتقام خود را از حزب نازی بگیرند اما در غرب هنوز هم می‌شد در سیاست مردم آلمان میهن‌پرستی را دید. در سال ۱۹۴۹ تلاش‌هایی برای ایجاد دوباره احزاب ملی‌گرا انجام شد که مهم‌ترین آن‌ها ایجاد حزب رایش آلمان (به اختصار: DRP) بود که شامل پنج نفر از نازی‌های سابق بود اما این حزب پس از شکست‌های متوالی در سال ۱۹۵۳ منحل شد. پس از آن حزب دموکرات ملی آلمان تشکیل شد که همچنان به فعالیت ادامه می‌دهد اما چندین بار دادگاه قانون اساسی فدرال آلمان تلاش کرده‌است با عنوان نئو نازی بودن از فعالیت این حزب جلوگیری کند و هر بار موفق به اثبات و انحلال این حزب نشده‌است. تا سال ۲۰۰۴ تعداد ۵٬۳۰۰ نفر عضو این حزب شده‌اند و بیش از ۵٪ از کرسی‌های مجلس فدرال آلمان را نیز به خود اختصاص داده‌است. ترکیب حزب نازی بر اساس اعلام حزب نازی پیش از انحلال عضویت در این حزب معمولاً در رده قشر میانی و ضعیف مردم بوده است. در آخرین آمار منتشر شده توسط حزب نازی ۷٪ اعضا دهقانان، ۳۵٪ کارگران و بیش از ۵۱٪ از اعضا را قشر متوسط اعلام کرده‌اند. در هنگام قدرت‌گیری، حزب ۲ میلیون عضو فعال داشت که تا پایان فعالیت حزب به بیش از ۸٬۵ میلیون عضو فعال ارتقا پیدا کرده بود. عضویت نظامی عمدتاً اعضای حزب که علاقه به فعالیت‌های نظامی داشتند در وافن اس‌اس مشغول می‌شدند. افراد ارتش حق عضویت در حزب را نداشتند. به‌طور خاص گروه‌های شبه نظامی برای کنترل تجمعات، جشن‌ها و حفاظت از رهبران حزب‌ها تشکیل می‌شدند. گروه اس‌آ اولین گروه شبه نظامی حزب بود، سپس اس‌اس ایجاد شد و پس از آن گروه جوانان هیتلری و سپس گروه‌های کوچکتری مانند NSFK و NSKK ایجاد شد. عضویت دانشجویی در سال ۱۹۲۶ بخش ویژه‌ای در حزب به عنوان برقراری ارتباط با جمعیت دانشجویی ایجاد شد که به تشکیل کلوپ دانشجویان سوسیالیست ملی آلمان منجر شد (به اختصار: NSDStB). نماد حزب پرچم نازی از یک سواستیکا به عنوان نماد آریایی و همچنین رنگ‌های قرمز، سیاه و سفید استفاده شده بود که گفته می‌شود به نمایندگی از خون و خاک است و تعریفی دیگر از پرچم رایش دوم است. سواستیکا نمایندگی از سمبول‌های آریایی و نشان نژاد آریایی و همچنین ترکیب رنگی که گفته شده بر گرفته از پرچم طراحی شده در سال ۱۸۷۱ متعلق به رایش دوم. عقاب آلمانی در واقع بر گرفته از نمادهای قدیمی آلمان است که در بالای سواستیکا در حلقه برگ‌های بلوط ایستاده‌است. هنگامی که سر عقاب به سمت چپ خود نگاه می‌کند نماد حزب نازی و در مقابل هنگامی که به سمت راست خود نگاه می‌کند سمبل آلمان است. رهبریت حزب پیشوا (به آلمانی: Führer) به معنای رهبر یا راهنماست که عموماً با شخص آدولف هیتلر، رهبر آلمان نازی، شناخته می‌شود. این کلمه ورای کاربرد آن در آلمان نازی در میان ملت آلمان همچنان به معنای راهنما رایج است اما به دلیل ارتباط قوی آن با حزب سوسیالیست ملی کارگران آلمان در مفاهیم منفی به کار برده می‌شود و به جای آن از واژه لایتر (Leiter) برای رهبر استفاده می‌شود. در حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان به این سمت ها لفظ پیشوا اطلاق می شد: رئیس جمهور آلمان نازی نخست وزیر آلمان نازی همچنین گاهی به دو مسئولیت دیگر نیز می توانست واژه ی پیشوا اطلاق بشود: رئیس حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان وزیر حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان جستارهای وابسته نازی‌های بیفت‌استیک آنارکو-نازیسم پانویس منابع آدولف هیتلر آلمان نازی احزاب سیاسی بسته‌شده در آلمان احزاب فاشیست در آلمان احزاب وایمار آلمان انحلال‌های ۱۹۴۵ (میلادی) در آلمان بنیان‌گذاری‌های ۱۹۱۹ (میلادی) در آلمان پوپولیسم دست راستی در آلمان حزب ملی سوسیالیست کارگران آلمان حزب‌های بنیان‌گذاری‌شده در ۱۹۱۹ (میلادی) حزب‌های راست‌گرا حزب‌های ضد کمونیست حزب‌های منحل‌شده در ۱۹۴۵ (میلادی) حزب‌های نازی سازمان‌های بنیان‌گذاری‌شده در ۱۹۱۹ (میلادی) سازمان‌های منحل شده در ۱۹۴۵ (میلادی) سیاست هویت ضد کمونیسم در آلمان هولوکاست یهودستیزی در آلمان
4394
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86%20%D9%86%D8%A7%D8%B2%DB%8C
آلمان نازی
آلمان نازی عنوان رایجی برای توصیف یک دوره ۱۲ ساله از تاریخ آلمان، از زمان به قدرت رسیدن حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان در این کشور در سال ۱۹۳۳ تا هنگام سقوط آن در سال ۱۹۴۵ است. نام رسمی این کشور در این دوران تا سال ۱۹۴۳ رایش آلمان بود و سپس به رایش آلمان بزرگ تغییر کرد. آلمان نازی همچنین به رایش سوم نیز معروف است؛ زیرا امپراتوری مقدس روم و امپراتوری آلمان به ترتیب با عنوان‌های رایش اول و رایش دوم شناخته می‌شوند. آدولف هیتلر روز ۳۰ ژانویه سال ۱۹۳۳ توسط پاول فن هیندنبورگ، رئیس‌جمهور آلمان، به عنوان صدراعظم برگزیده شد؛ پس از آن حزب نازی شروع به تحکیم قدرت خود و حذف مخالفان نمود. هیندنبورگ روز ۲ اوت ۱۹۳۴ درگذشت و هیتلر با ادغام دو پست ریاست‌جمهوری و صدارت‌عظمی، پس از یک همه‌پرسی ملی در روز ۱۹ اوت همان سال، به پیشوای آلمان (آلمانی: Führer) بدل شد. در جریان رکود بزرگ، نازی‌ها ثبات اقتصادی را به آلمان بازگرداندند و جمعیت بیکاران را به طرز چشم‌گیری کاهش دادند. ساخت پروژه‌های گسترده عمومی، به‌خصوص اتوبان‌ها از جمله مسائلی بود که موجب بازگشت ثبات به اقتصاد آلمان و افزایش محبوبیت این حکومت در میان آلمانی‌ها گردید. نژادپرستی، به خصوص یهودستیزی، نقش پر رنگی در آلمان نازی ایفا می‌کرد. نازی‌ها مردمان آلمانی را نژاد برتر و خالص‌ترین شاخه از نژاد آریایی به حساب می‌آوردند. از نخستین روزهای رسیدن نازی‌ها به قدرت، آزار و اذیت یهودیان و کولی‌ها آغاز شد و در ماه مارس سال ۱۹۳۳، نخستین اردوگاه کار اجباری تأسیس گردید. یهودیان و سایر افرادی که حکومت علاقه‌ای به آن‌ها نشان نمی‌داد، یعنی لیبرال‌ها، سوسیالیست‌ها و کمونیست‌ها زندانی، تبعید و کشته می‌شدند. نژادگرایی علمی و سیاست جمعیت مسائلی بودند که در مدارس آلمان در دوران نازی‌ها بر آن تمرکز می‌شد. با برنامه «قدرت از طریق لذت» صنعت توریسم در آلمان سازماندهی گردید و المپیک ۱۹۳۶ برای نمایش تصویر مثبتی از آلمان در برلین برگزار شد. همچنین با مسائلی نظیر ساخت فیلم، برگزار راهپیمایی‌ها و استفاده از سخنرانی‌های هیتلر، وزارت پروپاگاندا به رهبری یوزف گوبلس تلاش می‌کرد افکار عمومی را آن‌گونه که می‌خواهد، تحت تأثیر قرار دهد. در سال‌های منتهی به جنگ، آلمان نازی بخش‌ها یا تمامی اراضی تعدادی از کشورهای همسایه را با تهدید نظامی به سلطه خود درآورد. بدین ترتیب در سال‌های ۱۹۳۸ و ۱۹۳۹ اتریش و تقریباً همه چکسلواکی ضمیمه آلمان شد. آلمان نازی با اتحاد جماهیر شوروی، پیمان عدم تجاوز به امضا رساند و از روز ۱ سپتامبر ۱۹۳۹ تهاجم به لهستان را آغاز کرد؛ این تهاجم عموماً آغازگر جنگ جهانی دوم در اروپا قلمداد می‌شود. تا ماه‌های نخست سال ۱۹۴۱، بیشتر اروپا تحت حاکمیت آلمان درآمد و این مناطق توسط حکومت‌هایی تحت عنوان رایش‌کومیستاریات قرار گرفتند. در دوران سلطه آلمان بر اروپا، میلیون‌ها نفر شامل یهودیان و سایر افرادی که مورد علاقه دولت نبودند، در آینزاتس‌گروپن، جوخه‌های مرگ، جان خود را از دست دادند. بسیاری دیگر زندانی شدند و تا زمان مرگ از آن‌ها کار کشیده شد و در اردوگاه‌های مرگ و کار اجباری جان خود را از دست دادند؛ این نسل‌کشی به هولوکاست معروف است. باوجود موفقیت گسترده اولیه عملیات بارباروسا در تهاجم آلمان به شوروی در ماه ژوئن سال ۱۹۴۱، با گرفتاری در مشکلات تدارکاتی و تاکتیکی و ضدحمله شوروی، ورماخت عملاً در سال ۱۹۴۳ در جبهه شرقی شکست خورد و تا اواخر سال ۱۹۴۴ به مرزهای پیش از سال ۱۹۳۹ آلمان عقب رانده شد. در این زمان آلمان هدف بمب‌باران شدید متفقین قرار داشت و نیروهای محور از مواضعشان در جنوب و شرق اروپا عقب نشستند. پس از پیاده‌شدن متفقین در نرماندی، نیروهای شوروی از شرق و سایر متفقین از غرب به آلمان وارد شدند و این کشور را به اشغال خود درآوردند تا آلمان در ماه مه سال ۱۹۴۵ تسلیم شود. متفقین فاتح سیاست نازی‌زدایی را در آلمان پیش گرفتند و بسیاری از بازماندگان حزب نازی را در دادگاه نورنبرگ محاکمه کردند. ریشه نام مفهوم رایش با مفهوم امپراتوری تفاوت دارد. از نظر تاریخی، فقط به آلمان از سال ۱۸۷۱ تا سال ۱۹۱۸ میلادی که آلمان تحت قوانین فرمانروایی بود «امپراتوری آلمان» گفته می‌شد. در صورتی که عبارت «رایش» نوع حکومت آلمان از ۱۸۷۱ تا ۱۹۴۵ میلادی را بیان می‌کند. واژهٔ «رایش» در زبان آلمانی برخلاف واژه «امپراتوری» بیانگر یک حکومت سلطنتی نیست و بیشتر به معنای یک اتحادیه یا مجموعه‌ای از چند سرزمین متحد است. در تاریخ آلمان بین سال‌های ۱۸۷۱ تا ۱۹۴۵ سه رایش تشکیل شده‌است که عبارتند از: ۱۸۷۱ تا ۱۹۱۸: رایش آلمان به معنای امپراتوری آلمان با سلطنت مطلقه تحت قوانین هوهنتزولرن که این دوران تا پایان جنگ جهانی اول ادامه داشت. ۱۹۱۹ تا ۱۹۳۳: پس از استعفای قیصر ویلهلم دوم در سال ۱۹۱۸ و به دنبال پذیرش معاهده ورسای در سال ۱۹۱۹، جمهوری دموکراتیک آلمان با نام جمهوری وایمار برسر کار آمد. ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵: در سال ۱۹۳۳ پس از مرگ ژنرال هیندنبورگ رئیس‌جمهور وقت آلمان آدولف هیتلر صدراعظم آلمان این کشور را به یک نظام تک حزبی همراه با پارلمان به ریاست حزب ملی کارگران سوسیالیست آلمان معروف به رایش سوم یا همان آلمان نازی تبدیل کرد. در سال ۱۹۳۸، با الحاق کشور اتریش، آلمان نازی برای اوّلین بار پس از امپراتوری روم غربی، به‌صورت ایالت‌های متّحده درآمد و اتریش در درون مرزهای آلمان محسوب می‌شد. در اوایل دهه ۱۹۴۰، رژیم نازی از دیدگاه نظامی و ارضی، به صورت حاکم ملل اروپا درآمد. در سال ۱۹۴۳، دولت نازی، نام آلمان را به‌طور رسمی به «رایش آلمان بزرگ» تغییر داد و تا شکست آلمان نازی در ماه مه سال ۱۹۴۵ به همین نام باقی ماند. تاریخ آلمان پس از جنگ جهانی اول به وسیله معاهده ورسای تحقیر شد و به موجب این قرارداد آلمان نه تنها مقصر آغاز جنگ جهانی اول شناخته شد بلکه مجبور شد بخشی از خاک خود را برای همیشه از دست بدهد به علاوه غرامات بسیار سنگینی پرداخت کند. همچنین خلع سلاح بسیار شدیدی بر ضد این کشور اعمال شد. این سلسله تحقیرها که به‌طور حتم مسبب اصلی آن متفقین بودند به همراه برخی شرایط دیگر از جمله ناآرامی‌های مدنی نسبت به گروه‌های مارکسیستی، رکورد بزرگ اقتصادی و تورم شدید، واکنش در برابر لیبرالیسم به دلیل سیاست‌های نادرست جمهوری وایمار و بدبین کردن مردم از نظام پارلمانی شرایط را برای رشد و قدرت‌گیری حزب ملی سوسیالیست کارگران آلمان فراهم کرد. نازی‌ها توانستند با استفاده از تبلیغات و وعده امنیت اجتماعی، اشتغال کامل، قدرت‌گیری مجدد آلمان در صحنه بین‌المللی و برگرداندن سرزمین‌های جدا شده از آلمان از طریق معاهده ورسای مردم را به ایجاد دولت تک حزبی متقاعد کنند. نازی‌ها معتقد بودند نظام جمهوری و پارلمانی نمی‌توانست قدرت تصمیم‌گیری برای اجرای برنامه‌های آن‌ها را داشته باشد بنابراین با وعده لغو معاهده ورسای توانستند تعداد بسیاری از مردم را با خود هم سو کنند. سال ۱۹۲۸ حزب نازی تنها ۱۲ کرسی در مجلس ملی آلمان داشت که با عمیق شدن بحران‌های اقتصادی و سیاسی توانست تا سال ۱۹۳۲ بیش از ۲۳۰ کرسی در مجلس مل آلمان به دست آورد و این تعداد کرسی حزب نازی را به بزرگ‌ترین حزب مجلس ملی تبدیل کرد. رئیس‌جمهور هیندنبورگ در تاریخ ۳۰ ژانویه ۱۹۳۰ آدولف هیتلر را به عنوان صدراعظم و مسئول تشکیل کابینه معرفی کرد. هیتلر توانست با همراه کردن برخی احزاب کابینه ائتلافی خود را تشکیل دهد. در جریان آتش گرفتن رایشستاگ (مجلس ملی) هیتلر توانست بزرگ‌ترین رقیب خود حزب کمونیست آلمان را از صحنه خارج کند و این اولین قدم برای تک حزبی کردن آلمان بود. در ماه مارس ۱۹۳۳ حزب نازی توانست قانونی را در مجلس تصویب کند که به موجب آن اختیارات بالایی به صدراعظم داده می‌شد تا در طول ۴ سال قانون اساسی آلمان اصلاح شود، این فرصت چهار ساله اجازه می‌داد برنامه‌های حزب نازی به خوبی و به صورت کامل اجرا شود احزاب دیگر در مجلس ملی آلمان مخالف این قانون بودند و پس از مخالفت یک به یک از صحنه سیاسی آلمان حذف می‌شدند تا اینکه در ۱۴ ژوئیه ۱۹۳۳ آلمان رسماً یک کشور تک حزبی اعلام شد. پس آن گام‌های بعدی در تشکیل رایش برداشته شد و در قدم بعدی پرچم با نشان صلیب شکسته در کنار پرچم جمهوری وایمار برافراشته شد و در ۳۰ ژانویه ۱۹۳۴ به دستور رئیس‌جمهور پل فون هیندنبورگ، صدراعظم هیتلر موظف شد اختیارات ایالت‌های آلمان را تا حد ممکن کم و اختیارات برخی از ایالات‌ها نیز به‌طور کامل زیر نظر برلین قرار دهد، این کار مغایر سیستم فدرالی در آلمان بود. هنگامی که در ژوئن ۱۹۳۴ خبرنگار انگلیسی در برلین از آدولف هیتلر در خصوص تغییرات بسیار در آلمان سؤال کرد وی این‌گونه پاسخ داد: تشکیل رایش سوم پس از مرگ هیندنبورگ در ۲ اوت ۱۹۳۴ به صورت قانونی اختیارات کنترل کشور تا انتخابات به صدراعظم آدولف هیتلر رسید. هیتلر مدتی قبل در جریان بیماری رئیس‌جمهور قرار گرفته بود و توانسته بود با حذف ارنست روهم که قصد ادغام گروه اس‌آ و ارتش را داشت نظر فرماندهان ارتش آلمان را جلب کند و در نهایت توانست با جلب نظر مجلس ملی سوگند یاد کرده و رسماً رایش سوم را تأسیس و خود را پیشوای رایش سوم اعلام کند. دولت ائتلافی نازی‌ها به یک دولت تک حزبی تبدیل شد و رسماً نمادها و پرچم صلیب شکسته ترویج داده شد و در کتاب‌های درسی تجدید نظر شد. دولت نازی با تأسیس گشتاپو و استخدام بیش از ۱۰۰٬۰۰۰ نفر در این سازمان فعالیت‌های جامعه را زیر نظر گرفت. جنگ جهانی دوم شهر آزاد دانتزیگ قبل از جنگ جهانی اول شهری در ایالت پروس غربی و متعلق به کشور آلمان بود. پس از جنگ جهانی اول و تشکیل کشور لهستان این شهر بندری به عنوان شهر آزاد اعلام شده و مالکیت اداره آن توسط متفقین به لهستان واگذار شد. پس از این تحولات ایالت پروس شرقی از آلمان جدا شد و تنها راه ارتباطی با آن ایالت از طریق هوایی یا دریایی امکان داشت. از طرف دیگر انگلستان تضمین‌کننده امنیت لهستان بود. دولت هیتلر لغو پیمان ورسای و برگرداندن سرزمین‌های جدا شده از آلمان را به عنوان بزرگ‌ترین هدف خود به مردم اعلام کرده بود. در گام نخست دولت هیتلر تصمیم به باز پس‌گیری مناطق جدا شده به خصوص شهر و منطقه دانزینگ گرفت که با مخالفت شدید لهستان مواجه شد و این تنش سیاسی باعث سردی روابط دو کشور شد. پس از آنکه آلمان نازی موفق شد قرارداد عدم جنگ را با شوروی منعقد کند در تاریخ ۱ سپتامبر ۱۹۳۹ و پس از چند ماه تنش سیاسی به لهستان حمله کرد و شوروی نیز پس از آلمان در ۱۷ سپتامبر از شرق به لهستان حمله کرد و این آغاز جنگ در اروپا بود. سقوط رایش سوم پس از شکست آلمان در جریان جنگ جهانی دوم و خودکشی آدولف هیتلر و همچنین اشغال این کشور توسط متفقین مناطق پروس شرقی و بخش‌هایی از براندنبورگ و مناطقی از غرب آلمان از این کشور جدا شده و به همسایگان داده شد. مناطق غربی اشغال شده آلمان توسط آمریکا، انگلستان و فرانسه بعدها به جمهوری فدرال آلمان و بخش شرقی اشغال شده توسط شوروی بعدها به جمهوری دموکراتیک آلمان (به جزء بخش غربی برلین) تبدیل شد. خاک آلمان پس از جنگ جهانی دوم به صحنه جنگ سرد و مقابله دو قدرت شرق و غرب تبدیل شد. واحد پول آلمان از رایش مارک به مارک آلمان تغییر کرد. تا سال ۱۹۵۱ آلمان غربی توانست وضعیت خود را عادی کند اما فعالیت آلمان شرقی تحت حکومت دولت کمونیستی کند پیش می‌رفت، آلمان سرانجام توانست در سال ۱۹۹۱ مجدداً یکپارچه و متحد شود. رایش آلمان بزرگ برای تحکیم حکومت و همچنین کنترل بهتر سرزمین آلمان که کشوری پهناور در مرکز اروپا به‌شمار می‌رفت آدولف هیتلر از سال ۱۹۳۵ طرح خود را برای تمرکز قدرت در برلین اجرا کرد و ایالت‌های مختلف آلمان را مجبور ساخت تا به صورت کامل تحت فرمان دولت مرکزی باشند. پس از الحاق اتریش به آلمان و اضافه نمودن بخش‌هایی از لهستان و لیتوانی این سیاست آلمان نازی تغییر نکرد و دولت سایر مناطق رایش را تحت تسلط کامل از برلین قرار داد که البته این کار خلاف قوانین فدرالی در جمهوری وایمار بود و قبل از حکومت رایش سوم ایالت‌های آلمان تا حدودی آزادی عمل داشتند. بین سال‌های ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ تغییرات بسیاری در مرزهای رایش سوم ایجاد شد به نحوی که در اوایل تشکیل رایش سوم حکومت تحت‌الحمایه بوهمیا و موراویا که مورد اختلاف با چک اسلواکی بود به رایش اضافه شد همچنین پس از اشغال لهستان حدود ۵٬۰۰۰٬۰۰۰ آلمانی در مناطق جدا شده بر طبق پیمان ورسای در غرب لهستان ساکن شدند و این مناطق نیز به رایش سوم اضافه شد. به غیر از مناطقی که دولت نازی آن را جزء خاک آلمان می‌دانست و اکثراً بر طبق پیمان ورسای از این کشور جدا شده بود سایر مناطق اشغال شده نیز توسط دولت آلمان و با مرکزیت برلین اداره می‌شد که تمام فرمانداران این مناطق از طرف حکومت مرکزی رایش سوم انتخاب می‌شدند که کشورهایی مانند نروژ، بلاروس، هلند، بلژیک، مناطقی از لهستان و شمال فرانسه از جمله این مناطق بودند. اقتصاد اقتصاد آلمان نازی را نه می‌توان مانند شوروی یک اقتصاد کاملاً سوسیالیستی دانست و نه می‌توان آن را مانند آمریکا یک اقتصاد سرمایه‌داری دانست. اقتصاد آلمان در تئوری به دنبال یک سیستم سوسیالیستی بود اما از سرمایه‌گذاری خصوصی در چهارچوب خواسته‌های دولت نیز پشتیبانی می‌کرد. زمانی که نازی‌ها به قدرت رسیدند نرخ بیکاری حدود ۳۰٪ بود که از همان ابتدای تشکیل کابینه توسط هیتلر وی هیالمار شاخت را ابتدا به عنوان رئیس رایش بانک و سپس به عنوان وزیر اقتصاد انتخاب کرد. سیاست‌های اقتصادی هیالمار شاخت و برنامه‌های دقیق دولت هیتلر کمک بسیاری در مهار و کاهش بی‌کاری و تورم داشت، یکی از برنامه‌های اقتصادی در دوران رایش سوم پایین آوردن نرخ بهره بود که موجب گردش مالی بهتر و در نتیجه مهار رکود بزرگ اقتصادی در آلمان شد. از سیاست‌های دیگر دولت در کاهش بی‌کاری می‌توان به از سرگیری ساخت و تولید در صنایع نظامی اشاره کرد که نقش بسیار برجسته‌ای در مهار و کاهش نرخ بی‌کاری داشت اما با وجود کاهش بی‌کاری و تورم نرخ دستمزدها نیز در این مدت ۲۵٪ کاهش پیدا کرد، اتحادیه‌های کارگری و تجاری منحل شد و تجمع و اعتصاب نیز غیرقانونی و جرم محسوب می‌شد. دولت نازی بر روی سرمایه‌گذاری توجه ویژه‌ای داشت به این صورت که سرمایه‌گذاری‌ها در بخش‌های گوناگون باید تنها با اجازه دولت و بر طبق خواسته‌های دولت انجام می‌گرفت. در سال ۱۹۳۷ هرمان گورینگ به جای هیالمار شاخت به عنوان وزیر اقتصاد معرفی شد. برنامه هرمان گورینگ که یک برنامه چهار ساله بود بر خودکفایی ملی تأکید می‌کرد که در طول ایجاد این برنامه باید واردات به حداقل می‌رسید و دستمزدها و قیمت‌ها تثبیت می‌شد، سود سهام به ۶٪ محدود شد و دولت تمرکز خود را بر روی ساخت کارخانه تایرسازی، کارخانه ساخت فولاد و کارخانه ساخت پارچه متمرکز کرد. پس از آغاز جنگ هنوز یک سال تا پایان دوره چهار ساله نخست (۱۹۴۰) باقی‌مانده بود اما سیاست‌های اقتصادی آلمان به سیاست‌های اقتصاد جنگی تغییر پیدا کرد و آلبرت اشپیر جایگزین هرمان گورینگ شد در این مدت آلمان به شدت کمبود نیروی کار را احساس می‌کرد و در بسیاری از کارخانه‌ها مجبور شد از اسیران جنگی برای کار اجباری استفاده کند. روابط اقتصادی آلمان نازی و شوروی دو سال پس از به قدرت رسیدن نازیها در آلمان آدولف هیتلر برنامه نگاه به شرق خود را آغاز ساخت. وی در مهم‌ترین گام چند سال بعد قراردادی با اتحاد جماهیر شوروی منعقد کرد که به موجب آن توافق تجاری، شوروی مواد خام مورد نیاز آلمان را در ازای فناوری، ماشین آلات صنعتی و تسلیحات جنگی تأمین می‌کرد. پس از این قراردادهای تجاری توافق‌نامه‌ای به نام پیمان مولوتوف–ریبنتروپ (به نام وزیران خارجه آلمان نازی و شوروی) بین دو کشور منعقد شد که به موجب آن دو کشور مناطق تحت نفوذ خود را در شرق اروپا به رسمیت می‌شناختند. در تاریخ ۱۹ اوت ۱۹۳۹ توافقنامه‌ای بین شوروی و آلمان نازی منعقد شده که به وسیله آن آلمان در ازای مواد خام تجهزات و تکنولوژی‌های نظامی در اختیار شوروی قرار می‌داد. ارزش این قرارداد تقریباً ۲۰۰ میلیون دلار ارزیابی شد. شوروی متعهد شد تا ۱۸۰ میلیون مارک مواد خام به آلمان تحویل دهد و آلمان نیز تعهد داد تا به ارزش ۱۲۰ میلیون مارک به شوروی تجهیزات و کارخانه ارسال کند. مقامات وزارت امور خارجه آلمان پیش‌بینی می‌کردند این قرارداد تا سقف ۱ میلیارد مارک نیز رشد کند. این قراردادها گام‌های بسیار مؤثری در شکل‌دهی مجدد روابط سیاسی دو کشور نیز به‌شمار می‌رفت. وزیر امور خارجه شوروی ویاچسلاو مولوتف در ابراز نظری در خصوص این قرار داد این چنین گفت: ایدئولوژی ناسیونال سوسیالیسم به هر حال شباهت‌هایی با فاشیسم دارد اما نازی‌ها هیچ‌گاه خود را جزئی از فاشیسم نمی‌دانستند. البته نازیسم و نازی‌ها اختلاف‌هایی نسبت به فاشیست‌ها در ایتالیا، اسپانیا و پرتغال داشتند که یکی از مشخص‌ترین تفاوت‌های آن‌ها توجه به نژاد و نژاد گرایی بود به‌طور مثال موسولینی (رهبر فاشیست ایتالیا) هیچ‌گاه با نازی‌ها در رابطه با هولوکاست و کشتار یهودیان همکاری نکرد، به طوری که در زمان اشغال یونان به دست آلمان و ایتالیا در جنگ جهانی دوم، یهودیان از مناطق تحت سلطه آلمان‌ها به مناطق تحت سلطه ایتالیایی‌ها فرار می‌کردند. البته نازی‌ها برخی از نمادهای خود را نیز از فاشیست‌ها در ایتالیا و به‌طور خاص از امپراطوری روم گرفته بودند برای مثال سلام نازی‌ها که به سبک سلام روم باستان بود. حزب برای اجرای برنامه‌ها و سرکوب مخالفان خود از طریق نظامی گری اس‌اس را تأسیس کرد و از طریق اعمال فشار اجازه فعالیت به مخالفان خود، شامل گروه‌های چپ، کمونیستها و دموکرات‌ها نمی‌داد. روابط خارجی ترس از ایجاد جنگی نوین در اروپا در روابط بین کشورها اثر کرده بود، پس از الحاق اتریش و قدرت‌گیری مجدد آلمان تحت حکومت آدولف هیتلر، ایتالیا به رهبری بنیتو موسولینی از هم‌پیمان قدیمی خود انگلستان جدا شده و به آلمان متمایل شد. آلمان نیز متقابلاً از سیاست‌های توسعه طلبانه ایتالیا به خصوص در روابط آن کشور با چک پشتیبانی کرد. از طرف دیگر، روابط آلمان نازی و لهستان یک رابطه سرد و متشنج بود. نازی‌ها ابتدا سعی کردند در چهارچوب مذاکرات بسیاری ایالت دانتسیگ را به خاک آلمان ضمیمه کنند که با مخالفت شدید لهستان مواجه شدند. پس از آن آلمانی‌ها به مذاکره با شوروی پرداختند و موفق شدند پیمان مولوتوف–ریبنتروپ را به امضا برسانند و با شوروی بر روی تقسیم لهستان به توافق برسند. پس از آنکه آلمان و لهستان در مذاکرات دوجانبه شکست خوردند، آلمان در تاریخ ۱ سپتامبر ۱۹۳۹ به لهستان حمله کرد و شوروی نیز در ۱۷ سپتامبر حمله خود را از شرق به لهستان آغاز کرد. سیاست اجتماعی بهداشت جنبش ضد تنباکو در آلمان نازی یکی از فعالیت‌های مهم اجتماعی در دوران حکومت نازی‌ها بود. عمده‌ترین کار این جنبش فعالیت بر ضد استعمال تنباکو و مصرف مشروبات الکلی بود. دولت ناسیونال سوسیالیستی کوشش بسیار زیادی انجام داد تا بتواند به شیوه‌های فرهنگی و تبلیغاتی مردم را به ترک مشروبات الکلی و سیگار ترغیب کند. دولت آلمان نازی کوشش کرد از طریق قانونی تا حد قابل توجهی با مصرف مشروبات الکلی برخورد کند. برای مثال رانندگانی که تحت تأثیر مشروبات الکلی قرار می‌گرفتند به سختی مجازات می‌شدند. دولت می‌کوشید جوانان را به خوردن نوشیدنی‌های سالم به جای مشروبات الکلی تشویق کند و این مسئله تا حد زیادی به ویژه در میان افراد سازمان جوانان هیتلری به انجام رسید. قانونی در سال ۱۹۳۷ در آلمان تصویب شد که فروش مشروبات الکلی را به افراد کم سن و سال ممنوع کرد. محیط زیست گرایی در ۱۹۳۵ مجلس قانون‌گذاری رایش سوم «قانون حفاظت از طبیعت رایش» را تصویب کرد. قانون حفاظت از حیوانات نازی‌ها اصولی داشتند که حامی حقوق حیوانات، باغ‌های وحش و حیات وحش بود و اقدامات متعددی انجام می‌دادند تا حفاظت از آن‌ها را تضمین کنند. در ۱۹۳۳ این حکومت یک قانون سختگیرانه حفاظت از حیوانات تصویب کرد. بسیاری از رهبران حزب نازی شامل آدولف هیتلر و هرمان گورینگ هوادارن حفاظت از حیوانات بودند. نازی‌های بسیاری طرفدار محیط زیست (به‌طور قابل ملاحظه رودلف هس) بودند و حفاظت از گونه‌ها و آسایش حیوانات موضوعات مهمی در این حکومت بود. هاینریش هیملر تلاش‌هایی را برای ممنوعیت شکار حیوانات انجام داد. گورینگ یک عاشق حیوانات و یک طرفدار حفظ منابع طبیعی بود. قوانین آسایش حیوانات کنونی در آلمان کم و بیش اصلاحاتی از قوانین مرسوم شده توسط حکومت ناسیونال سوسیالیست هستند. سیاست‌های نژادی بر طبق قوانین نورنبرگ، یعنی مطابق قانون «حفاظت از نژاد و افتخار آلمانی» ازدواج میان آلمانی‌ها و افرادی که شهروند آلمان نبودند، ممنوع شد. در جریان جنگ جهانی دوم و پس از آن بهره‌برداری‌های وسیعی در خصوص این قانون شد و به استناد آن نازی‌ها به عنوان افرادی نژادپرست معرفی شدند. در آلمان نازی افراد به دو گروه تقسیم می‌شدند افراد آریایی و افراد غیر آریایی که در اقلیت بودند. حزب نازی سیاست‌های خود را در خصوص غیر آریایی در آلمان به خصوص یهودیان این‌گونه بیان می‌نمود که آن‌ها دشمنان آلمان و آریاییها هستند و از این طریق به این گروه‌ها فشار وارد می‌کرد. سال ۱۹۳۳ و با ساخت اردوگاه کار اجباری داخائو و تبدیل آن به زندان شماره یک افراد سیاسی برنامه حذف مخالفان سیاسی وارد مرحله جدیدی شد. پس از آن یهودیان از حق شهروندی خود محروم شدند و به آن‌ها پیشنهاد داده شد هرچه زودتر خاک آلمان را ترک کنند، یهودیان شاغل شغل خود را در آلمان از دست دادند و ۱۷٬۰۰۰ یهودی لهستانی تبار به این کشور برگردانده شدند. در نوامبر ۱۹۳۸ و در پی ترور کاردار سفارت آلمان در فرانسه توسط یک تروریست یهودی، به مغازه‌های یهودیان و منازل آن‌ها حمله شد و اموال بیش از ۲۰۰٬۰۰۰ از یهودیان آلمان توسط دولت تصرف شد و تعدادی از یهودیان نیز در جریان این درگیری‌ها کشته شدند که به شب کریستالی مشهور شد. نازی‌ها، همچنین تعداد ۴۰۰٬۰۰۰ نفر از مردم آلمان را به دلیل معلول بودن، همیشه مست بودن و نقص ژنتیکی عقیم کردند. نازی‌ها هدف خود را پاک‌سازی نژادی اعلام می‌کردند و مدعی بودند بچه دار شدن این افراد نه تنها هزینه‌های بسیاری را بر جامعه تحمیل می‌کند، بلکه باعث به وجود آمدن نقص در ژنتیک جامعه می‌شود. ورزش اوج مسائل ورزشی در آلمان نازی را می‌توان مسابقات المپیک تابستان ۱۹۳۶ دانست که البته مسائل سیاسی نیز در آن نقش پررنگی داشت به خصوص آنکه نازی‌ها این مسابقات را تبلیغی برای برتری نژاد آریایی می‌دانستند. انتخاب ورزشکاران آلمانی پیش از آنکه به مهارت آن‌ها در ورزش اهمیت داشته باشد به چهره آریایی آن‌ها اهمیت داشت. حضور سیاه‌پوستان در المپیک طی مسابقات المپیک تابستانی برلین تعدادی از دوندگان سیاه‌پوست آمریکایی نیز به دریافت مدال المپیک نائل شدند. روزنامه‌های آمریکایی برنده شدن مدال توسط دوندگان سیاه‌پوست و دریافت مدال توسط مقامات عالی‌رتبه آلمان و همچنین تشویق آن‌ها از طرف تماشاگران آلمانی را ردی بر فرضیه نژادپرستی نازی‌ها دانستند. البته موضوع مهم دیگری در خصوص سیاه‌پوستان ماجرای دست ندادن هیتلر با دونده سیاه‌پوست آمریکایی جسی اونز است. رسانه‌های مخالف دولت هیتلر تبلیغات وسیعی بر روی این موضوع انجام دادند. اما در حقیقت آن روز هیتلر به دستور کمیته برگزاری المپیک و به دلیل تسریع در امر مراسم اهدای جوایز از دست دادن با هر ورزشکاری چه آلمانی و چه غیر آلمانی منع کرده بود با این حال به گفتهٔ برخی منابع، هیتلر از پیشنهاد عکس انداختن با اونز به شدت خشمگین شد و استفاده آمریکاییان از سیاه‌پوستان در المپیک را خجالت‌آور خوانده بود. اونز لیکن مدعی شد که هیتلر به او احترام گذاشته و دست تکان داد، در حالی‌که رئیس‌جمهور آمریکا حتی به وی یک تلگرام نزد. آمریکا در این سالیان دوران جدایی نژادی خود را می‌گذراند و لذا دیدگاه اونز تعجب‌آور نیست. اونز از هیتلر به عنوان مردی «متین» یاد می‌کرد و لذا توسط برخی یک طرفدار هیتلر نیز نامیده شده اما دیدگاه‌های شخصی او را سیاه‌پوستان دیگر لزوماً نداشتند. جستارهای وابسته یادداشت‌ها ۱.Jesse Owens پانویس منابع نبوغ هیتلر، حمید رضا نیک بخش، پیشرفت‌های اقتصادی و اجتماعی آلمان در دوران نازیسم، نشر ترآوا، ۱۳۸۸، William Sheridan Allen The Nazi Seizure of Power: the experience of a single German town, 1922-1945 by New York ; Toronto: F. Watts, 1984 . Michael Burleigh. The Third Reich: A New History. 2002. , standard scholarly history 1918-1945 آلمان در دهه ۱۹۳۰ (میلادی) آلمان در دهه ۱۹۴۰ (میلادی) آلمان در سده ۲۰ (میلادی) بر پایه دوره انحلال‌های ۱۹۴۵ (میلادی) در آلمان ایالت‌ها و قلمروهای بنیان‌گذاری‌شده در ۱۹۳۳ (میلادی) ایالت‌ها و قلمروهای منحل‌شده در ۱۹۴۵ (میلادی) بنیان‌گذاری‌های ۱۹۳۳ (میلادی) در آلمان تاریخ معاصر آلمان تولدگرایی جمهوری‌های پیشین کشورهای پیشین در اروپا کشورهای تک‌حزبی ناسیونال سوسیالیسم
4395
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%DB%8C%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%AA%D9%88%D8%B1
دیکتاتور
دیکتاتور یک رهبر سیاسی است که دارای قدرت مطلق است. کشوری که توسط دیکتاتور حکومت می‌شود دیکتاتوری نامیده می‌شود. کلمه دیکتاتور برگرفته از عنوان یک کلانتر در جمهوری روم است که در مواقع اضطراری به منظور حکومت بر جمهوری، توسط سنای روم تعیین می‌شد. همچنین دیکتاتور به فرمانروا و در بیش تر موارد پایه‌گذار یک نظام حکومتی استبدادی اطلاق می‌شود. معنای این واژه در تعاریف جدید خود در بسیاری از مواقع با بی رحمی و ستم همراه می‌گردد. دیکتاتور در واژه به معنی «کسی که دیکته می‌کند» و در اصطلاح، در ابتدا با رویکردی نامنفی در اشاره به مجری یک سازوکار خاصّ حکومتی در روم باستان که دیکتاتور نام داشت و در معنای جدید و در اشاره‌ای منفی به دیکتاتوری‌های نوین به معنی «خود رای» و «مطلق‌العنان» است. در ابتدا عنوان هریک از قضاتی که در روم قدیم در مواقع خطیر و بحرانی برای اداره امور کشور از طرف کنسول‌ها برای مدت شش ماه با اختیارات فوق‌العاده انتخاب می‌شدند دیکتاتور نام داشتند. دیکتاتور معاونی با عنوان ماگیستر اکوئیتوم (به‌معنی اربابِ سواران) انتخاب می‌کرد. انتخاب دیکتاتور از ۴۳۰ ق.م. معمول شد و در اواخر قرن ۳ ق.م. منسوخ شد. «لوکیوس کورنلیوس سولا» دوباره آن را بدون قید مدت برقرار کرد. پس از قتل ژولیوس سزار دیکتاتوری رسماً ملغی شد. دیکتاتوری‌های معاصر اغلب یا به عنوان رهبر یک حزب یا به کمک پیروان خود از طریق شورش یا کودتا حکومت را به‌دست می‌گیرند یا از طریق قانون اساسی بر سر کار می‌آیند و به تدریج حکومت دیکتاتوری به وجود می‌آورند. دیکتاتورها نوعاً به اتکاء یک حزب رسمی و کمک پلیس مخفی و تبلیغات شدید به حکومت ادامه می‌دهند. (دائرةالمعارف فارسی). باید توجه داشت که اگرچه نام‌های مستبد، تمامیت‌خواه، خودکامه، جبار و یکه‌سالار، مترادفات هر یک از آن‌ها و نیز نام نظام‌های حکومتی تحت فرمانرواییشان در ادبیات و بحث‌های سیاسی اغلب به یک معنا به کار می‌روند، هم‌معنا نبوده و در علم سیاست دارای تعاریف جداگانه می‌باشند. دیکتاتور روم در نظام جمهوری روم، دیکتاتور فردی بود که به‌طور موقت قدرت ایالت‌ها را در طول جنگ بر عهده داشت. مقام او تنها برای ۶ ماه بود. در قرن نوزدهم پس از شکل‌گیری کشورهای آمریکای لاتین، دولت‌های ملی روی کار آمدند، ولی دولت‌های ملی توسط فرماندهان ارتش که یک ارتش وفادار به خود را در دست داشتند سقوط کردند و دیکتاتورها بر مسند قدرت نشستند برای نمونه می‌توان به آنتونیو لوپز د سانتا آنا در مکزیک و خوان منوئل د روساس در آرژانتین اشاره کرد. پدیده سرنگونی دولت‌های ضعیف ملی تا نیمه دوم قرن بیستم میلادی در آمریکای لاتین ادامه داشت. در قرن بیستم بزرگ‌ترین دیکتاتورهای تاریخ بشر در این قرن پدیدار شدند.علاوه بر این سال ۱۹۷۹ میلادی، همگام با انقلاب ۵۷ ایران واقع شد که رهبر آن، روح‌الله خمینی بعدها توسط بسیاری از منابع داخلی و خارجی و مردم داخل و خارج ایران یک دیکتاتور نامیده شد. در قرن بیست‌ویکم علی خامنه‌ای یکی از دیکتاتورهای زندهٔ جهان در قرن بیست‌ویکم نام برده شده‌است. وی طی خیزش ۱۴۰۱ ایران که در موازات سال ۲۰۲۲-۲۳ قرار گرفت توسط مردم داخل و خارج کشور و رسانه‌های خارجی و ایرانی خارج از کشور دیکتاتور نامیده شد. خامنه‌ای همچنین مورد خطاب شعار مرگ بر دیکتاتور قرار گرفت که در خیزش ۱۴۰۱ سر داده می‌شد. منابع لغتنامه دهخدا پیوند به بیرون دیکتاتوری چیست؟ به چه کسی دیکتاتور می‌گویند؟ جستارهای وابسته دیکتاتوری دیکتاتور (ابهام‌زدایی) تمامیت‌خواهی دیکتاتور (فیلم) افسانه‌های فراطبیعی جایگاه‌های قدرت خودکامگی سران کشور سران دولت عنوان‌ها عنوان‌های رهبری ملی و قومی
4396
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%DB%8C%D8%B1%D9%88%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D9%85%D8%AA%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%86
نیروهای متفقین
نیروهای متفقین، به‌معنای هم‌پیمانان یا همدستان، کشورهایی هستند که با هم در جنگ جهانی اول در برابر متحدین جنگیدند و در جنگ جهانی دوم نیز به جنگ با نیروهای محور یا همان «متحدین» ادامه دادند. جنگ جهانی اول هم‌پیمانان (متفقین) اصلی فرانسه بریتانیا روسیه (تا ۱۹۱۷ میلادی) چین بلژیک ایالات متحده آمریکا (از ۶ آوریل ۱۹۱۷ میلادی) فرانسه، بلژیک، انگلستان و روسیه طبق پیمان آنتانت در جنگ متحد شدند. دیگر هم‌پیمانان صربستان مونته‌نگرو چین رومانی (از ۱۹۱۶ میلادی) پرتغال (از ۱۹۱۶ میلادی) یونان (از ۱۹۱۷ میلادی) ژاپن تایلند جنگ جهانی دوم کشورهای متفقین فرانسه بریتانیا جمهوری چین اتحاد جماهیر شوروی (از ۲۲ ژوئن، ۱۹۴۱) ایران (از ۲۵ اوت، ۱۹۴۱) ایالات متحده آمریکا (از ۸ دسامبر، ۱۹۴۱) بلژیک فرانسه آزاد در واقع جنگ در اروپا از زمان تهاجم به لهستان در ۱ سپتامبر ۱۹۳۹ آغاز شده بود. چندین کشور همسود با بریتانیا روابط خود را با آلمان قطع کردند: استرالیا کانادا زلاندنو آفریقای جنوبی تعداد زیادی از نیروهای کانادایی و آفریقای جنوبی در عملیات جنگی اروپا درگیر جنگ بودند. در ابتدا نیروهای استرالیایی در عملیات‌های جنگی شرکت می‌کردند، ولی از ۱۹۴۱ بیشتر نیروهای استرالیای برای دفاع از جزایر خود، بازگشتند. بیشتر نیروهای اصلی نیوزیلند در اروپا بودند. بیشتر کشورهایی که توسط نیروهای محور اشغال شده بودند، در مقابل آنها مقاومت می‌کردند: بلژیک (تهاجم توسط آلمان، ۱۰ مه، ۱۹۴۰) چکسلواکی فرانسه آزاد یونان (تهاجم توسط ایتالیا، ۲۸ اکتبر، ۱۹۴۰) لوکزامبورگ (تهاجم توسط آلمان، ۱۰ مه، ۱۹۴۰) هلند (تهاجم توسط آلمان، ۱۰ مه، ۱۹۴۰) نروژ (تهاجم توسط آلمان، ۹ آوریل، ۱۹۴۰) لهستان (تهاجم توسط آلمان و روسیه در سپتامبر ۱۹۳۹) یوگسلاوی (تهاجم توسط آلمان، ایتالیا، مجارستان، رومانی و بلغارستان، ۶ آوریل، ۱۹۴۱) همکاری لهستان در جنگ جهانی دوم بیش از ۲۲۵٫۰۰۰ نیروی مسلح بود. مستعمرات بریتانیا، هلند و فرانسه در کنار کشورهای اصلی درگیر جنگ بودند، و بسیاری از آن‌ها وقتی که کشورهای اصلی مورد حمله قرار می‌گرفت همکاری‌های بسیاری داشتند. از ژوئیه ۱۹۴۴ نیروهای اعزامی برزیلی (با بیش از ۲۵٫۰۰۰ سرباز) در حملهٔ متفقین به ایتالیا شرکت داشتند. دیگر متفقین: عراق اتیوپی فیلیپین بولیوی برزیل کلمبیا کاستاریکا کوبا جمهوری دومینیکن اِلسالوادور گواتمالا هائیتی هندوراس مکزیک نیکاراگوئه پاناما ترکیه؛ از سال ۱۹۴۵ ائتلاف‌های نظامی جنگ جهانی اول جنگ جهانی دوم دیپلماسی رهبران نظامی جنگ جهانی اول سیاست جنگ جهانی دوم مقاله‌های خرد نظامی
4397
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%DB%8C%D8%B1%D9%88%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D9%85%D8%AD%D9%88%D8%B1
نیروهای محور
نیروهای محور یا متحدین (فرانسوی: Axe Rome - Berlin - Tokyo انگلیسی: Axis powers، آلمانی: Achsenmächte، ژاپنی: 枢軸国 Sūjikukoku و ایتالیایی: Potenze dell'Asse) یا محور رم–برلین–توکیو اتحادیه‌ای بین آلمان نازی، ایتالیا، ژاپن و دیگر کشورهای متحد آن‌ها پیش از آغاز و در جریان جنگ جهانی دوم بود. این کشورها با اینکه هماهنگیِ کاملی میان خود نداشتند، بر سر جنگ با دشمنانِ مشترکِ خود (یعنی متفقین) اتفاق نظر داشتند. این اتحاد تا پایان جنگ جهانی دوم که به شکست آن‌ها انجامید، ادامه یافت. سه قدرت اصلی محور در بین خودشان به «محورِ رم، برلین، توکیو» معروف بودند. در طول این اتحاد کشورهایی نیز همسو با نیروهای محور به مخالفت با متفقین پرداخته، با این کشورها متحد شدند. برخی از کشورها نیز پس از اشغال نظامی توسط حاکمانِ دست‌نشانده به این اتحادیه می‌پیوستند. با وجود این که اعضای اتحاد محور از ابتدا اهداف مشترکی را دنبال نمی‌کردند اما در آغاز با اقدامات دیپلماتیک به دنبال تأمین توسعه‌طلبی‌های خود بودند؛ آلمان به دنبال بازپس‌گیری مناطق از دست رفته خویش در جنگ جهانی اول بود؛ ایتالیای فاشیست تحت رهبری موسولینی خواهان تأسیس دوباره امپراتوری روم در بالکان و آفریقا بود و ژاپن نیز ماجراجویی‌های خود را در چین و آسیای شرقی دنبال می‌کرد. سنگ بنای این اتحاد با امضای پیمانی بین آلمان و ایتالیا در اکتبر ۱۹۳۶ گذاشته شد. اول نوامبر همان سال موسولینی اعلام کرد تمامی کشورهای اروپا از آن پس باید بر محور رم - برلین باشند. این سخن باعث پدید آمدن اصطلاح جدیدی با عنوان «محور» شد. تقریباً به صورت همزمان قدم بعدی با امضای پیمان ضد کمینترن، یک پیمان ضد کمونیستی بین آلمان و ژاپن برداشته شد. سال بعد ایتالیا نیز به این پیمان پیوست. «محور رم-برلین» سال ۱۹۳۹ با عقد قراردادی با عنوان «پیمان فولاد» بین آلمان و ایتالیا به یک اتحاد نظامی تبدیل شد. در نقطه اوج خود این اتحاد بر بخش‌های گسترده‌ای از اروپا، شمال آفریقا و شرق آسیا سلطه پیدا کرده بود. با این همه بین این سه کشور هیچگاه ملاقات سه جانبه صورت نگرفت و این کشورها از هماهنگی حداقلی برخوردار بودند. جنگ سال ۱۹۴۵ با شکست قوای محور به پایان رسید و اتحاد آن‌ها از بین رفت. ریشه و پدیداری برای اولین بار واژه «محور» توسط بنیتو موسولینی، نخست‌وزیر ایتالیا دربارهٔ روابط آلمان و ایتالیا در سپتامبر ۱۹۲۳ به کار برده شد هنگامی‌که در نوشته‌ای گفت: «شکی نیست که در این برهه زمانی تاریخ کشورهای اروپایی بر محور برلین قرار دارد». در این زمان او بر سر اختلاف دربارهٔ منطقه فیوم مقابل یوگسلاوی و فرانسه به دنبال اتحاد با جمهوری وایمار در آلمان بود. این اصطلاح همچنین اوایل دهه ۱۹۳۰ میلادی توسط گیولا گمبوس، نخست‌وزیر مجارستان در دفاع از پیوستن کشورش به اتحاد آلمان و ایتالیا به کار برده شد. اما با مرگ ناگهانی او هنگام مذاکرات با آلمان در مونیخ در سال ۱۹۳۶ و جانشینی کالمان دارانیی مشارکت مجارستان در این اتحاد سه جانبه به پایان رسید. مذاکرات پیوسته گالئاتسو چیانو، وزیر امورخارجه ایتالیا و الرویخ ون هوسل، سفیر آلمان در ایتالیا نهایتاً به امضای پیمانی ۱۹ ماده‌ای بین چیانو و همتای آلمانی‌اش، کنستانتین فون نویرات در سال ۱۹۳۶ انجامید. وقتی موسولینی امضای این پیمان را در اول نوامبر همین سال علنی کرد، مدعی تشکیل محور رم-برلین گردید. طرح اولیه اتحاد آلمان و ایتالیا ایتالیا به رهبر ی دوک بنیتو موسولینی از اوایل دهه ۱۹۲۰ میلادی به دنبال یک اتحاد راهبردی با آلمان در مقابل فرانسه بود. او پیش از رسیدن به ریاست دولت، به عنوان رهبر جنبش فاشیست ایتالیا از ایجاد یک اتحاد با آلمان که به تازگی در جنگ اول جهانی شکست خورده بود، حمایت می‌کرد. او معتقد یود ایتالیا می‌تواند با ایجاد یک اتحاد با آلمان در مقابل فرانسه، نفوذ خود را در اروپا گسترش دهد. اوایل سال ۱۹۲۳ برای نشان دادن حسن نیت، ایتالیا به صورت محرمانه محموله‌ای از تسلیحات به ارتش آلمان رساند درحالی‌که آلمان بر اساس پیمان ورسای متحمل محدودیت‌های شدیدی در قوای نظامی خود بود. در سپتامبر ۱۹۲۳ موسولینی از گوستاو استرسمن، صدراعظم آلمان خواست که دو کشور سیاست مشترکی را دنبال کنند. او در اصل به دنبال حمایت آلمان از ایتالیا در صورتی بود که در پی تصرف فیوم توسط این کشور، فرانسه در حمایت از یوگسلاوی وارد جنگ با ایتالیا شود. در سال ۱۹۲۴ سفیر آلمان در ایتالیا گزارش داد که موسولینی به یک آلمان ملی‌گرا به عنوان یک متحد ضروری مقابل فرانسه می‌نگرد و به دنبال بهره‌برداری از میل نظامیان و سیاست‌مداران آلمانی به یک جنگ انتقام جویانه در مقابل فرانسه است. در دوره جمهوری وایمار، دولت آلمان از پایبندی و احترام به پیمان ورسای که مجبور به امضای آن شده بود، امتناع می‌کرد و در بسیاری از مواقع مرزهای تعیین شده در این قرارداد را رد می‌نمود. ژنرال هانس فون زخت (فرمانده رایشسوهر -ارتش آلمان- بین سال‌های ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۶) از اتحاد بین آلمان و شوروی برای تهاجم به لهستان و تقسیم آن برای بازگرداندن مرزهای سال ۱۹۱۴ بین آلمان و روسیه حمایت می‌کرد. گوستاو استرسمن، وزیر خارجه آلمان در سال ۱۹۲۵ اعلام کرد باز پس‌گیری اراضی از دست رفته آلمان در لهستان یک وظیفه بسیار مهم برای دستگاه سیاست خارجی این کشور است. رایشسوهر در سال ۱۹۲۶ اعلام کرد پس گرفتن اراضی آلمان از لهستان مهم‌ترین اولویت این نیروها است و بازپس گرفتن سار، الحاق اتریش به آلمان و دوباره نظامی‌سازی راینلند در مراحل بعدی قرار دارند. با توجه به این که تعهدات آلمان بر مبنای پیمان ورسای در سال ۱۹۳۵ به پایان می‌رسید، ایتالیا از دهه ۱۹۲۰ میلادی این سال را یک سال کلیدی برای آماده‌سازی جهت جنگ با فرانسه می‌دانست. در سال ۱۹۲۴ ملاقاتی بین ژنرال ایتالیایی لوئیجی کارپلو و مقامات بلندپایه ارتش آلمان در برلین بر سر همکاری بین دو کشور صورت گرفت. مذاکرات نهایی با این نتیجه به پایان رسید که آلمان مایل است یک جنگ انتقام جویانه با فرانسه داشته باشد اما به دلیل کمبود سلاح در ارتش این کشور امیدوار است کمک‌های لازم را از ایتالیا دریافت کند. اما در همین زمان موسولینی بر یک نکته مهم تأکید داشت و آن این بود که ایتالیا «باید … آن‌ها را یدک بکشد، نه این که یدک کشیده شود». اوایل دهه ۱۹۳۰ میلادی جیووانی گراندی، وزیر خارجه ایتالیا به اهمیت «تعیین کنندگی» در روابط آلمان و ایتالیا اذعان داشت و تأیید کرد که ایتالیا هنوز یک ابرقدرت نیست اما از نفوذ کافی برای ایجاد تغییر در وضعیت سیاسی در صورت حمایت از یکی از طرفین برخوردار است. او همچنین گفت که ایتالیا برای این که بتواند منافع خود را دنبال کند باید از برده شدن برای دیگران پرهیز نماید. او به این صورت استدلال کرد که هر چند تنش قابل توجهی در روابط ایتالیا و فرانسه وجود دارد اما ایتالیا نباید بدون قید و شرط خود را پایبند اتحاد با آلمان کند؛ دقیقاً به همان صورتی که در صورت بروز تنش بین آلمان و ایتالیا نباید خود را بدون قید شرط صرف اتحاد با فرانسه نماید. گراندی تلاش کرد یک حالت تعادل در روابط ایتالیا با فرانسه و آلمان ایجاد کند اما اقدام فرانسه از سال ۱۹۳۲ برای اتحاد با بریتانیا و ایالات متحده در مقابل انتقام جویی آلمان او را با شکست مواجه کرد. دولت فرانسه به ایتالیا هشدار داد که با تعیین جهت مشخص کند که در طرف حامیان پیمان ورسای است یا همسویی با مخالفان انتقام جوی آن را برمی‌گزیند. گراندی در پاسخ اعلام کرد اگر فرانسه قیمومیت کامرون را به ایتالیا بسپارد و دخالتی در توسعه طلبی آن در اتیوپی نکند، این کشور میل دارد جانب آن‌ها را در مقابل آلمان بگیرد. اما فرانسه با این تفکر که هنور فوریتی دربارهٔ خطر آلمان وجود ندارد و درخواست‌های ایتالیا در قبال حمایتش غیرقابل قبول است، آن را رد کرد. ۲۳ اکتبر ۱۹۳۲ موسولینی حمایت خود را از یک تجدید نظر چهار جانبه شامل کشورهای بریتانیا، فرانسه، آلمان و ایتالیا در پیمان ورسای خارج از چهارچوب به قول او «منسوخ» جامعه ملل اعلام کرد. این طرح عملاً برای کاهش قدرت فرانسه در اروپا به منظور کاهش تنش بین ابرقدرت‌ها در کوتاه مدت جهت ایجاد فرصت برای ایتالیا در خارج شدن از فشار تعیین یک متحد زمان جنگ بود، درحالی‌که هم‌زمان به آن‌ها اجازه می‌داد از توافقات دیپلماتیک بر سر آن سود ببرند. اتحاد دانوب، اختلاف بر سر اتریش در سال ۱۹۳۲ گیولا گمبوس و حزب اتحاد ملی در مجارستان به قدرت رسید که بلافاصله به دنبال اتحاد با ایتالیا بود. گمبوس با آگاهی از این موضوع که مجارستان به تنهایی قادر به مقابله با کشورهای همسایه‌اش (یوگسلاوی، رومانی و چکسلواکی) نیست، قصد داشت با ایجاد اتحاد با ایتالیا و اتریش مرزهای بعد از پیمان تریانون را تغییر دهد. موسولینی از این درخواست استقبال کرد و همکاری دو کشور برای وادار کردن انگلبرت دلفوس، صدراعظم اتریش برای ورود به یک پیمان سه جانبه اقتصادی آغاز شد. در دیداری که بین موسولینی و گمبوس در ۱۰ نوامبر ۱۹۳۲ در رم برگزار شد دو طرف مسئله حاکمیت اتریش را در صورت به قدرت رسیدن احتمالی نازی‌ها در آلمان بررسی کردند. موسولینی نگران جاه‌طلبی‌های آلمان در رابطه با اتریش بود و اعلام کرد لااقل در کوتاه مدت از حاکمیت مستقل اتریش دفاع می‌کند. نگرانی اصلی ایتالیا دربارهٔ ادعای احتمالی آلمان بر منطقه آلمانی‌نشین تیرول جنوبی ایتالیا در صورت ضمیمه شدن اتریش به خاک آلمان بود. گمبوس در جواب اذعان داشت اتریش با جمعیت آلمانی‌تبار آن شناخته می‌شود و ضمیمه شدن آن به آلمان اجتناب ناپذیر است. او همچنین توصیه کرد ایتالیا در این رابطه نسبت به آلمان رویکردی دوستانه پیش بگیرد تا اینکه آلمانی را که تمایل دارد به آدریاتیک (دریایی در شرق ایتالیا) دست بیابد را دشمن خود کند. موسولینی ابراز امیدواری کرد الحاق اتریش به آلمان تا زمان آغاز جنگ در اروپا که او آن را در سال ۱۹۳۸ پیش‌بینی می‌کرد، به تعویق بیفتد. در سال ۱۹۳۳ آدولف هیتلر و حزب نازی در آلمان به قدرت رسید. اولین مهمان دیپلماتیک هیتلر، گمبوس بود. در نامه‌ای گمبوس در روز رسیدن هیتلر به قدرت به سفیر مجارستان در آلمان نوشت که به هیتلر بگوید: «ده سال پیش بر اساس اصول و عقیده‌های مشترک ما از طریق دکتر شوبنر ریشتر در ارتباط بوده‌ایم». گمبوس همچنین به سفیر گفت قصد مجارستان «برای همکاری با آلمان در زمینه سیاست خارجی و اقتصادی» را به هیتلر اطلاع دهد. هیتلر از دهه ۱۹۲۰ میلادی از اتحاد بین آلمان و ایتالیا حمایت می‌کرد. مدت کوتاهی پس از رسیدن به قدرت با ارسال پیامی شخصی به موسولینی به «تجلیل و تحسین» او پرداخت و از پیش‌بینی‌های خود در رابطه با ارتباط دوستانه ایتالیا و آلمان و حتی اتحاد دو کشور سخن گفت. هیتلر از نگرانی ایتالیا در ارتباط احتمال ادعای آلمان بر اراضی آن در تیرول جنوبی آگاه بود به همین جهت به موسولینی اطمینان داد که آلمان هیچ‌گونه علاقه‌ای به داشتن ادعا بر تیرول جنوبی ندارد. هیتلر در کتاب خود، نبرد من اعلام کرد که موضوع تیرول جنوبی در برابر منافع اتحاد بین آلمان و ایتالیا مسئله مهمی نیست. پس از این که هیتلر به قدرت رسید طرح چهار جانبه پیشنهاد شده توسط ایتالیا مورد توجه و علاقه بریتانیا قرار گرفت اما هیلر به آن پایبندی نشان نداد. در نتیجه موسولینی مصرانه به او پیشنهاد کرد که آلمان می‌تواند با منافع این طرح چهار جانبه و دوری از یک درگیری نظامی فوری خود را از انزوا خارج کند. در این طرح پیشنهاد شده بود که آلمان دیگر از نظر نظامی محدودیتی متحمل نباشد و تحت نظارت خارجی در طی مراحلی تسلیحات خود را ارتقا دهد. اما هیتلر طرح تسلیح مجدد آلمان تحت نظارت خارجی را کاملاً رد کرد. موسولینی در رابطه با ضمیمه شدن خاک اتریش به آلمان به هیتلر اعتماد نداشت کما این که هیتلر نیز قولی بابت مدعی نشدن آلمان بر تیرول جنوبی نداده بود. موسولینی به هیتلر اعلام کرد از سر کار بودن دولت ضد مارکسیستی دولفوس در اتریش راضی است و شدیداً با ضمیمه شدن اتریش به خاک آلمان مخالف است. هیتلر به گونه تحقیرآمیزی به موسولینی پاسخ داد می‌خواهد «دولفوس را به دریا بیندازد». با این اختلاف نظر بر سر اتریش فاصله بین موسولینی و هیتلر مداوما رو به افزایش گذاشت. هیتلر با قصد شکستن تنگنای رابطه با ایتالیا بر سر اتریش، سال ۱۹۳۳ هرمان گورینگ را به رم فرستاد تا موسولینی را متقاعد کند تا او دولوفس را را تحت فشار بگذارد که نازی‌های اتریش را در دولتش مشارکت دهد. گورینگ مدعی شد تسلط نازی‌ها بر اتریش اجتناب ناپذیر است و موسولینی باید آن را بپذیرد. او مدام قول هیتلر را که «مسئله مرزی تیرول جنوبی نهایتاً با یک پیمان صلح حل خواهد شد» را برای موسولینی تکرار می‌کرد. در جواب دیدار گورینگ و موسولینی، دولفوس بلافاصله به ایتالیا رفت تا هرگونه اقدام دیپلماتیک آلمان را تلافی کند. دولفوس مدعی شد دولتش فعالانه با مارکسیستها در اتریش در حال مقابله است و وقتی که آن‌ها به‌طور کامل شکست خوردند حمایت مردمی از نازی‌ها از بین خواهد رفت. در سال ۱۹۳۴ هیتلر و موسولینی در ونیز برای اولین بار با یکدیگر دیدار کردند. این دیدار به هیچ وجه دوستانه پیش نرفت. هیتلر بر سر مسئله اتریش از موسولینی خواست برای انتخاب نازی‌ها در دولت، دولفوس را تحت فشار قرار دهد که موسولینی صراحتاً آن را رد کرد. هیتلر پذیرفت فعلاً استقلال اتریش را به رسمیت بشناسد زیرا فعلاً سرگرم تنش‌های داخلی در آلمان است (اشاره به شب دشنه‌های بلند) و کشورش نمی‌تواند در چنین شرایطی به تحریک ایتالیا بپردازد. گالئاتسو چیانو به رسانه‌ها گفت دو رهبر به «توافقی شرافتمندانه» دست یافته‌اند تا از دخالت در اتریش خودداری کنند. چند هفته پس از ملاقات ونیز، نازی‌های اتریشی دولفوس را ترور کردند. این اقدام باعث برآشفته شدن موسولینی شد و هیتلر را که تنها چند هفته پیش قول داده بود به استقلال اتریش احترام بگذارد، را به نقض عهد و دخالت مستقیم در طرح ترور متهم کرد. او دستور داد چند تیپ از ارتش در مرزهای شمالی کشور همجوار با اتریش (گذرگاه برنر) مستقر شوند و تهدید کرد در صورت اقدامی از سوی آلمان علیه اتریش یک جنگ بین آلمان و ایتالیا آغاز خواهد شد. هیتلر در قبال این اقدامات دست داشتن در این ترور را رد کرد و دستور داد تمامی ارتباطات حزب نازی آلمان با طرف اتریشی حزب که آن را مسئول این بحران سیاسی دانست، قطع شود. در پی این اوضاع ایتالیا پیگیری روابط خود با آلمان را رها کرد و با چرخش به سمت فرانسه، پیمانی با این کشور برای حفاظت از استقلال اتریش نمود تا انعطاف‌ناپذیری سیاسی آلمان را به چالش بکشد. مقامات نظامی فرانسه و ایتالیا برای همکاری احتمالی در موقع لزوم در صورت اقدام آلمان علیه اتریش شروع به تبادل نظر کردند. در پی حمایت هیتلر از حمله ایتالیا به اتیوپی در سال ۱۹۳۵ روابط بین دو کشور شروع به بهبود کرد. درحالی‌که برخی کشورهای دیگر اقدامات ایتالیا در اتیوپی را محکوم کردند و علیه این کشور تحریم‌هایی وضع نمودند. اتحاد آلمان، ایتالیا و ژاپن با دیدار اوشیما هیروشی، دیپلمات ژاپنی و یواخیم فن ریبنتروپ در سال ۱۹۳۵ در برلین تمایل دو کشور برای ایجاد یک اتحاد آغاز شد. اوشیما، فن ریبنتروپ را از خواست ژاپن برای اتحاد با آلمان در مقابل شوروی مطلع کرد. فون ریبنتروپ پیشنهاد اوشیما را به شکل یک پیمان سیاسی برای مقابله با کمینترن بسط داد. پیمان پیشنهاد شده از طرف آلمان در ژاپن بازخوردهای متفاوتی دریافت کرد. درحالی‌که ملی گرایان افراطی در دولت از این پیشنهاد دفاع می‌کردند، نیروی دریایی و دستگاه سیاست خارجی ژاپن شدیداً به مخالف با آن پرداختند. دلواپسی شدید دولت ژاپن به این جهت بود که نگران بود این پیمان به روابط این کشور و بریتانیا آسیب بزند و همکاری چندین ساله دو کشور را که به ژاپن اجازه داده بود در سطح اول جامعه جهانی ایفای نقش کند، به خطر بیندازد. پاسخ به این پیمان در آلمان نیز همانند ژاپن بود. با این حال که این پیمان میان رده‌های بالای حزب نازی طرفدار زیادی داشت اما وزارت خارجه، ارتش و برخی تجار که منافع زیادی در چین که ژاپن با آن دشمنی داشت داشتند، با آن مخالف بودند. با آگاهی از این مذاکرات، ایتالیا نیز طرح‌ریزی برای ایجاد یک اتحاد با ژاپن را پیش گرفت. ایتالیا امیدوار بود بر مبنای روابط بلند مدت نزدیک بین ژاپن و بریتانیا، ایجاد یک اتحاد با ژاپن بریتانیا را در اتخاذ یک موضع منطقی‌تر تر با ایتالیا در مدیترانه تحت فشار بگذارد. در تابستان ۱۹۳۶، چیانو به سوگیمورا یوتارو، سفیر ژاپن در ایتالیا اطلاع داد که «من از رسیدن توافق بین ژاپن و آلمان در رابطه با شوروی آگاهی یافته‌ام، پس طبیعی به نظر می‌رسد که چنین پیمانی بین ایتالیا و ژاپن نیز منعقد شود». ژاپن در ابتدا به این درخواست بی اعتنایی کرد؛ زیرا ژاپنی‌ها معتقد بودند پیمان با آلمان علیه شوروی ضروری به نظر می‌رسد اما انعقاد قرارداد مشابه ثانویه با ایتالیا دشمنی بریتانیا را که با تهاجم ایتالیا به اتیوپی مخالف بود، برخواهد انگیخت. این رویکرد با محکومیت ژاپن از طرف جامعه ملل برای حمله به چین و انزوای این کشور، در سال ۱۹۳۷ تغییر کرد، درحالی‌که ایتالیا همچنان علاقه‌مند اتحاد با ژاپن بود. با حمایت ایتالیا از ژاپن در مقابل محکومیت‌های جهانی، ژاپن موضع مثبتی در قبال ایتالیا در پیش گرفت و به آن یک پیمان عدم مخاصمه یا بی‌طرفی پیشنهاد داد. نهایتاً عنوان «قدرت‌های محور» با امضای پیمانی سه جانبه بین آلمان، ایتالیا و ژاپن در ۲۷ سپتامبر ۱۹۴۰ در برلین صورتی رسمی به خود گرفت. متعاقباً مجارستان (۲۰ نوامبر ۱۹۴۰)، رومانی (۲۳ نوامبر ۱۹۴۰)، اسلوواکی (۲۴ نوامبر ۱۹۴۰) و بلغارستان (۱ مارس ۱۹۴۱) به این پیمان پیوستند. ایدئولوژی در بستر ایدئولوژیک قوای محور هدف خود را شکستن هژمونی سرمایه‌داری غربی و دفاع از تمدن در مقابل کمونیسم تعریف می‌کردند. دول محور از نوعی استبداد، خودکفایی و سرمایه‌داری که در آن مدیریت دولتی و سرمایه‌گذاری تلفیق شده بود، حمایت می‌کردند. در نهایت ایتالیا فاشیست، آلمان نازی و امپراتوری ژاپن به دنبال ایجاد امپراتوری‌هایی بودند که برای جلوگیری از تفرقه اجتماعی ضروری به نظر می‌رسیدند. منابع اقتصادی در سال ۱۹۳۸ مجموع جمعیت قوای محور ۲۵۸٫۹ میلیون نفر بود درحالی‌که متفقین (به استثنای شوروی و ایالات متحده که بعداً به آن پیوستند) ۶۸۹٫۷ میلیون نفر جمعیت داشتند که ۲٫۷ برابر قوای محور بود. در این زمان آلمان ۷۵٫۵ میلیون نفر (شامل ۶٫۸ میلیون نفر در اتریش)، ژاپن ۷۱٫۹ میلیون نفر (به استثنای جمعیت مستعمرات) و ایتالیا ۴۳٫۴ میلیون نفر (به استثنای جمعیت مستعمرات) جمعیت داشتند درحالی‌که بریتانیا ۴۷٫۵ میلیون نفر (به استثنای جمعیت مستعمرات) و فرانسه ۴۲ میلیون نفر (به استثنای جمعیت مستعمرات) جمعیت داشتند که این یک برتری برای قوای محور بود. تولید ناخالص داخلی قوای محور در بیشترین مقدار خود در سال ۱۹۴۱ عددی بالغ بر ۹۱۱ میلیارد دلار (بر مبنای دلار ۱۹۹۰) بود درحالی‌که همین مقدار برای متفقین چیزی نزدیک به ۱۷۹۸ میلیارد برآورده شده‌است. تولید ناخالص داخلی ایالات متحده به تنهایی ۱۰۹۴ میلیارد دلار بود که از مجموع کشورهای محور بیشتر بود. نزدیک به یک چهارم تولید ناخالص ملی آلمان نازی در سال ۱۹۳۹ صرف مخارج نظامی می‌شد که تا سال ۱۹۴۴ پیش از فروپاشی اقتصاد این کشور به سه چهارم افزایش یافت. در سال ۱۹۳۹ ژاپن ۲۲٪ تولید ناخالص ملی خود را در امور جنگ با چین خرج می‌کرد. این عدد همانند آلمان در سال ۱۹۴۴ به سه چهارم کل تولید ناخالص ملی رسید. اما ایتالیا هیچگاه اقتصاد خود را برای امور جنگ بسیج نکرد و مخارج نظامی آن همانند قبل جنگ باقی ماند. ایتالیا و ژاپن با داشتن اقتصاد کوچک از ظرفیت صنعتی کافی برخوردار نبودند و به تجارت به بین‌المللی، سوخت و منابع دیگر خارجی وابستگی داشتند. بین سه قدرت بزرگ محور ژاپن از کمترین درآمد سرانه برخوردار بود درحالی‌که آلمان و ایتالیا سرانه‌ای همانند بریتانیا داشتند. قدرت‌های بزرگ محور آلمان توجیه جنگ هیتلر در سال ۱۹۴۱ دلیل آغاز جنگ جهانی را دخالت بی جای کشورهای غربی در جنگ آلمان و لهستان دانست که خطای «جنگ طلبان غربی» بوده‌است. هیتلر اتهام وارده از متفقین را که او به دنبال جنگ جهانی بوده را رد کرد. او مدعی شد یهودیان برای منافع خود خواهان آغاز جنگ بوده‌اند و دیگران را برای این کار برانگیخته‌اند. اما هیتلر به روشنی قصد داشت آلمان را کشور غالب جهان بکند و پایتخت کشورش، برلین را پایتخت جهان (Welthauptstadt) سازد. نازی‌ها همچنین اقدامات خود را این‌گونه توجیه می‌کردند که آلمان ناچار به گسترش اراضی خود است چرا که با بحران ازدیاد جمعیت روبرو است که این موضوع را هیتلر این‌گونه توصیف کرد: «ما با ازدیاد جمعیت روبه رو هستیم و نمی‌توانیم غذای مردم خود را با منابعی که داریم تأمین کنیم». توسعه طلبی آن‌ها به عنوان ضرورتی اجتناب ناپذیر جهت تأمین فضای زندگی (lebensraum) برای ملت آلمان که دچار ازدیاد جمعیت در مناطق محدود شده بود و منابعی که برای رفاه آن‌ها ضروری است، توجیه می‌شد. از دهه ۱۹۲۰ میلادی نازی‌ها طرح گسترش آلمان به اراضی اتحاد جماهیر شوروی را علناً مطرح می‌کردند. البته از سال ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۱ رژیم نازی مدعی بود که این طرح در سایه روابط حسنه با شوروی در پی انعقاد پیمان مولوتوف-ریبنتروپ کنار گذاشته شده‌است و در عوض فضای زندگی ملت آلمان در آفریقای مرکزی تأمین خواهد شد. هیتلر مدعی بود آلمان می‌خواهد مسئله فضای زندگی را از طریق صلح‌آمیز و دیپلماتیک حل کند، البته این مستلزم آن است که قدرت‌های دیگر امتیازاتی برای آلمان قائل شوند. اما به صورت هم‌زمان آلمان در حال آماده‌سازی برای جنگ بر سر این موضوع بود و در اواخر دهه ۱۹۳۰ میلادی هیتلر بر لزوم تجهیز نظامی برای درگیری احتمالی بین ملت آلمان و شوروی تأکید می‌کرد. آلمان جنگ خود با لهستان را بر اساس مسئله اقلیت آلمانی لهستان و مخالفت دولت این کشور با بازگشت دانتسیگ به آلمان توجیه کرد. درحالی‌که حزب نازی و هیتلر پیش از رسیدن به قدرت علناً از نابود کردن لهستان و دشمنی با لهستانی‌ها سخن می‌گفتند. پس از به دست گرفتن قدرت تا فوریه ۱۹۳۹ هیتلر نیات خود علیه لهستان را مخفی می‌کرد و تنها با حلقه نزدیک خود در میان می‌گذاشت. اواخر دهه ۱۹۳۰ روابط لهستان و آلمان رو به تغییر گذاشت زیرا آلمان سعی می‌کرد اجازه ندهد لهستان در حوزه نفوذ شوروی قرار بگیرد و احساسات ضد شوروی را در آن تقویت کند. هم‌زمان شوروی نیز در رقابت با آلمان تلاش می‌کرد در لهستان نفوذ کند. دقیقاً در همین زمان آلمان خود و اقلیت آلمانی لهستان را برای جنگ با لهستان آماده می‌کرد. از سال ۱۹۳۵ سرویس اطلاعاتی آلمان برای آلمانی تبارهای مناطق مرزی لهستان تسلیحات قاچاق می‌کرد. در نوامبر ۱۹۳۸ آلمان به سازمان دهی و تعلیم واحدهای شبه نظامی آلمانی‌تبار در منطقه پومرانیا جهت انجام عملیات‌های ایذایی، خراب کاری، ترور و پاکسازی قومی در صورت حمله آلمان به لهستان پرداخت. از اواخر سال ۱۹۳۸ تا اوایل ۱۹۳۹ در مذاکرات بین آلمان و لهستان، آلمانی‌ها به لهستانی‌ها پیشنهاد دادند در قبال پس دادن اراضی آلمان پس از جنگ احتمالی با شوروی مناطق اوکراینی آن را تصاحب کنند. در ژانویه ۱۹۳۹ ریبنتروپ در مذاکراتی که با جوزف بک، وزیر خارجه و ادوارد ریدز اسمیگلی، فرمانده ارتش لهستان داشت به لهستان پیشنهاد داد این کشور به پیمان ضد کمینترن بپیوندد و در جنگ در جبهه شرقی با آلمان همکاری کند تا در عوض اوکراین و اسلواکی مال آن‌ها شود. ریبنتروپ در گفتگوی خصوصی خود با مقامات آلمان ابراز امیدواری کرد با پیشنهاد زمین‌های گسترده در شوروی به لهستان، علاوه بر این که آلمان در جنگ با شوروی همکاری لهستان را به دست خواهد آورد، لهستان در عوض اراضی به دست آمده، سرزمین‌های آلمان را پس خواهد داد و با وجود از دست دادن دسترسی خود به دریای بالتیک از طریق اوکراین به دریای سیاه دست خواهد یافت. به هر حال بِک پیشنهاد آلمان را رد کرد و مشارکت در جنگ با شوروی را نیز نپذیرفت. دولت لهستان به هیتلر اعتماد نداشت و این طرح را خطری برای استقلال لهستان می‌پنداشت به خصوص که تابع شدن لهستان به قوای محور و بلوک ضد کمینترن آن را به کشوری نیمه برده که تمامی تجارت آن با غربی‌ها از طریق بالتیک به آلمان وابسته می‌شد، تبدیل می‌کرد. در پی درخواست هیتلر مبنی بر پس دادن شهر آزاد دانتسیگ به آلمان، درحالی‌که این شهر توسط یک دولت نازی اداره می‌شد، یک بحران سیاسی به وقوع پیوست. آلمان از سوابق حقوقی برای توجیه حمله خود به لهستان و ضمیمه کردن دانتسیگ استفاده کرد. برای نمونه دولت آلمان به ارسال نیرو از طرف دولت لهستان به این شهر بیش محدودیت اعمال شده در پیمان ورسای اشاره کرد. هیتلر معتقد بود باید را لهستان با برای تسلیم کردن مناطق مورد ادعای آلمان هم‌زمان با فشار دیپلماتیک مورد تهدید نظامی قرار داد. همچنین باور داشت همین حربه را می‌توان علیه بریتانیا و فرانسه نیز به کار برد. هیتلر اعتقاد داشت وعده کمک نظامی بریتانیا به لهستان بلفی بیش نیست. لهستان درخواست آلمان را رد کرد و آلمان در پاسخ سی ام اوت ۱۹۳۹ اعلام بسیج عمومی‌کرد. هیتلر معتقد بود یکی از دو حالت رخ خواهد داد. اول این که بریتانیا درخواست آلمان را بپذیرد و لهستان تحت فشار قرار دهد تا با خواسته آلمان موافق کند و دوم این که جنگ با لهستان یک درگیری محدود خواهد بود که بریتانیا در آن با دو کشور آلمان و شوروی (بنابر طرح تقسیم لهستان بین دو کشور) درگیر نخواهد شد. نیمه شب ۳۰ اوت ۱۹۳۹ فون ریبنتروپ انتظار داشت نویل هندرسون، سفیر بریتانیا و نماینده تام‌الاختیار لهستان برای مذاکره به نزد او بیایند. اما فقط هندرسون آمد و گفت که هیچ نماینده از لهستان نخواهد آمد. فون ریبنتروپ برآشفته شد و درخواست کرد که بلافاصله نماینده از لهستان احضار شود. او دوباره خواسته‌های آلمان را برای هندرسون تکرار کرد. هم چنین خاطر نشان ساخت لهستان باید این اجازه را بدهد تا آلمان برای بهبود زیرساخت‌های ترابری خود بین بدنه اصلی کشور و پروس شرقی از خاک لهستان استفاده کند و در رابطه با این که کوریدور لهستان در اختیار لهستان بماند یا به آلمان تسلیم شود یک پیمان نامه امضا گردد. آلمان در توجیه حمله خود به هلند، بلژیک و لوکزامبورگ مدعی شد بریتانیا و فرانسه در حال آماده‌سازی یک تهاجم از این کشورها به منطقه صنعتی روهر آلمان هستند. در می ۱۹۳۹ جنگ بین آلمان و فرانسه و بریتانیا محتمل شد هیتلر اعلام کرد هلند و بلژیک باید اشغال شوند «پایگاه‌های هوایی آن‌ها تصرف شوند و اعلام بی‌طرفی آن‌ها نادیده گرفته شود». ۲۳ نوامبر ۱۹۳۹ هیتلر در دیدار با فرماندهان ارتش اذعان کرد که منطقه صنعتی روهر «پاشنه آشیل» آلمان است و اگر فرانسه و بریتانیا از طریق هلند و بلژیک وارد روهر شوند خطر بزرگی آلمان را تهدید می‌کند پس بودن توجه به بی‌طرفی آن‌ها این دو کشور باید اشغال شوند تا تهدید دشمنان علیه روهر برطرف گردد. در آوریل ۱۹۴۱ مدت کوتاهی پس از آن که مذاکره آلمان و یوگسلاوی برای پیوستن این کشور به قوای محور به پایان رسید، کودتایی در یوگسلاوی به وقوع پیوست که موجب حمله آلمان به این کشور شد. آلمان به اراضی یوگسلاوی جهت دسترسی مستقیم به بالکان برای نجات ایتالیا که در جنگ با یونان دچار استیصال شده بود، نیاز داشت. در این میان مخالفت قابل توجهی در بین صرب‌ها به عنوان بزرگ‌ترین قومیت یوگسلاوی در اتحاد با آلمان بود. صرب‌هایی که در جانب متفقین در جنگ جهانی اول با امپراتوری آلمان و امپراتوری اتریش-مجارستان جنگیده بودند. هیتلر در ابتدا قصد داشت با صرب‌های مخالف رفتار مسالمت آمیزی داشته باشد و گفت که «احساس آن‌ها را درک می‌کند». در میانه مذاکرات هیتلر به چیانو، وزیر خارجه ایتالیا گفت که از جانب بلگراد احساس نگرانی می‌کند و حسی دارد که به او می‌گوید در آن جا دردسری درست خواهد شد. کودتایی در یوگسلاوی به وقوع پیوست و دولت تازه به قدرت رسیده تمامی روابط خود با قوای محور را قطع کرد. هیتلر بریتانیا را متهم به مهندسی این کودتا کرد. با این حال که حداقل این کودتا از سوی بریتانیا حمایت شده بود اما به هر حال احساسات وطن پرستانه علیه پیمان با قوای محور نیز در آن به شکل تظاهرات در بلگراد خود را نشان داد. در تظاهرات پس از کودتا در بلگراد برخی از مردم فریاد می‌زدند «جنگ بهتر از پیمان است» و پرچم بریتانیا، ایالات متحده و فرانسه را به اهتزاز درآورده بودند. چند روز پس از کودتا هیتلر فرمان حمله به یوگسلاوی را صادر کرد. تهاجم آلمان به شوروی در سال ۱۹۴۱ بر پایه مسئله تأمین فضای زندگی برای ملت آلمان، ضدیت با کمونیسم و سیاست خارجی شوروی استوار بود. هیتلر در سال‌های اولیه رهبری خود بر نازی‌ها ابراز می‌داشت که روابط دوستانه با روسیه را در صورتی خواهد پذیرفت که در شرایط تاکتیکی روسیه قبول کند اراضی که بر پایه قرار داد برست-لیتوفسک به آلمان تعلق گرفته بود که توسط ولادیمیر لنین، رهبر روسیه شوروی به امضا رسیده بود، به این کشور بازپس دهد. بر پایه این قرارداد که در سال ۱۹۱۸ منعقد شد روسیه پذیرفته بود در قبال صلح، اراضی گسترده‌ای در مناطق غربی خود را به آلمان واگذار کند. هیتلر در سال ۱۹۲۱ با ستایش قرارداد برست-لیتوفسک به عنوان فرصتی برای از سرگیری روابط آلمان و روسیه گفت: «از طریق این صلح با روسیه با به دست آوردن زمین و خاک که موجب دسترسی به مواد خام و ایجاد رابطه حسنه بین دو سرزمین شد، معاش ملت آلمان همانند توانایی ایجاد اشتغال تأمین گردیده‌است». بین سال ۱۹۲۱ تا ۱۹۲۲ هیتلر سخنرانی‌های برانگیزاننده‌ای در رابطه با موفقیت در حصول تأمین فضای زندگی از طریق به دست آوردن اراضی در روسیه و همچنین حمایت از ملی گرایان روس در برانداختن رژیم بلشویکی حاکم و جایگزینی آن با دولتی جدید ایراد می‌کرد. به هر حال نظر هیتلر در پایان سال ۱۹۲۲ تغییر کرد تا او از ایده اتحاد با بریتانیا برای نابود کردن روسیه حمایت کند. او بعدها در رابطه با میزان قصد خود در توسعه آلمان در اراضی روسیه این‌گونه گفت: «آسیا! چه منبعی از مردان دلهره آور! امنیت اروپا تأمین نخواهد شد تا زمانی که آسیا به پشت کوه‌های اروال عقب رانده شود. نباید اجازه داد هیچ روسیه سازمان یافته‌ای فراتر از این خط وجود داشته باشد». سیاست تأمین فضای زندگی به گونه گسترش انبوه آلمان به سمت شرق تا کوه‌های اورال طرح‌ریزی شده بود. هیتلر برنامه‌ای داشت تا جمعیت روس تبار غرب اورال را به شرق آن تبعید کند. پس از این که آلمان در سال ۱۹۴۱ به شوروی حمله کرد، نظر رژیم نازی در رابطه با یک روسیه کوچک شده مستقل از فشارهایی که از سال ۱۹۴۲ از طرف ارتش آلمان بر هیتلر برای ایجاد یک ارتش آزادی‌بخش ملی روس به فرماندهی آندری ولاسوف برای سرنگونی استالین و تشکیل یک روسیه جدید آغاز شد، متأثر گردید. در ابتدا پیشنهاد ایجاد یک ارتش ضد کمونیستی روس کاملاً از طرف هیتلر رد شد. اما در سال ۱۹۴۴ که آلمان متحمل تلفات سنگینی در جبهه شرقی شد، ارتش ولاسوف به عنوان یک متحد از سوی آلمان مخصوصاً هاینریش هیملر، فرمانده نیروهای اس اس به رسمیت شناخته شد. پس از این که پیمان مولوتوف-ریبنتروپ امضا شد، هنگامی که مولوتوف در سال ۱۹۴۰ برای یک دیدار دیپلماتیک وارد برلین شد، ریبنتروپ به او گفت آلمان تأمین فضای زندگی را به سمت جنوب دنبال خواهد کرد. ریبنتروپ اعلام کرد از هم‌اکنون بسط و گسترش بیشتر فضای زندگی ملت آلمان در آفریقای مرکزی تأمین خواهد شد و پیشنهاد کرد پس از شکست بریتانیا در جنگ، آلمان تقسیم اراضی امپراتوری بریتانیا با شوروی را خواهد پذیرفت. در سال ۱۹۴۰ آلمان و شوروی بر سر نفوذ در بالکان و تنگه‌های ترکیه (بسفور و داردانل) دارای اختلاف بودند. با ضمیمه شدن بیسارابیا از رومانی به شوروی در ژوئن ۱۹۴۰ مرز دو کشور به صورت خطرناکی به حوزه‌های نفتی رومانی نزدیک شد که آلمان برای پیش بردن امور جنگی خود به واردات نفت آن نیاز حیاتی داشت. وقتی مذاکرات با مولوتوف به نتیجه‌ای نرسید، هیتلر مصمم شد که شکست بریتانیا در گرو شکست شوروی است زیرا بریتانیا با امید دخالت شوروی به جنگ ادامه می‌دهد. به همین جهت از ژوئیه ۱۹۴۰ طرح حمله احتمالی به شوروی شروع به تنظیم شدن کرد. پس از حمله ژاپن به پرل هاربر و آغاز جنگ بین این کشور و ایالات متحده، آلمان در حمایت از ژاپن به ایالات متحده اعلان جنگ داد. در جریان جنگ آلمان ارسال سلاح از طرف ایالات متحده برای حمایت از متفقین را محکوم می‌کرد و آن را عملی از طرف امپریالیسم برای سلطه و بهره‌برداری از کشورهای خارج از قاره آمریکا می‌دانست. هیتلر استفاده روزولت، رئیس‌جمهور ایالت متحده از کلمه «آزادی» برای توصیف اقدامات ایالات متحده در جنگ را محکوم کرد. او آمریکایی‌ها را متهم کرد که منظورشان از آزادی برای مردم سالاری، استثمار کشورهای جهان است و آزادی در این مردم سالاری برای اشراف جهت استثمار توده‌ها به کار برده می‌شود. تاریخچه در انتهای جنگ جهانی اول، شهروندان آلمان احساس کردند کشورشان با پیمان ورسای تحقیر شده‌است. در این قرارداد آلمان در شروع جنگ گناهکار تلقی شد، مقدار زیادی غرامت پرداخت کرد و علاوه بر بخش عظیمی از خاک خود تمامی مستعمراتش را نیز از دست داد. فشار حاصل پرداخت این غرامت موجب پدیداری ابر تورم در دهه ۱۹۲۰ میلادی در اقتصاد آلمان شد. وقتی آلمان در پرداخت غرامت کوتاهی کرد فرانسه در سال ۱۹۲۳ منطقه روهر را به اشغال خود درآورد. با این حال که اقتصاد آلمان در اواسط دهه ۱۹۲۰ میلادی شروع به بهبود کرد رکورد بزرگ جهانی وضعیت اقتصادی سختی برای این کشور پدیدآورد و پدیداری برخی جریانات سیاسی وضعیت بحرانی برای مشکلاتی که آلمان با آن‌ها دست به گریبان بود پدیدآورد. نازی‌ها به رهبری هیتلر عقیده ملی گرایانه این که آلمان از پشت خنجر خورد و توسط یهودیان و کمونیست‌ها مورد خیانت قرار گرفت را تبلیغ می‌کردند. این حزب قول داد آلمان را به عنوان یک ابرقدرت بازسازی کند و آلمان بزرگ‌تری را که شامل آلزاس-لورن، اتریش، سودتنلند و مناطق دیگر آلمانی‌نشین می‌شود را احیا کنند. نازی قول دادند در جهت سساست تأمین فضای زندگی برای ملت خود مناطق دیگر غیر آلمانی‌نشین مانند لهستان، کشورهای حوزه بالتیک و شوروی را تصرف و به مستعمره خود تبدیل کنند. نازی‌ها قرارداد ورسای را زیر پا گذاشته و منطقه راینلند را در مارس ۱۹۳۶ برخلاف آن نظامی کردند. آلمان پیش از آن خدمت اجباری سربازی را از سرگرفته بود و در سال ۱۹۳۵ از وجود نیروی هوایی (لوفت‌وافه) خود خبر داده بود. آلمان در سال ۱۹۳۸ اتریش و سودتنلند از چکسلواکی و سال ۱۹۳۹ لیتوانی ضمیمه خود کرد. آلمان در سال ۱۹۳۹ به مابقی چکسلواکی نیز تهاجم برد و منطقه تحت‌الحمایه موراویا و بوهمیا را درون خود و کشور اسلوواکی را به عنوان کشوری مستقل اما با دولتی دست نشانده ایجاد کرد. ۲۳ اوت ۱۹۳۹ آلمان و شوروی قرارداد مولوتوف-ریبنتروپ را به امضا رساندند که در آن به صورت محرمانه شرق اروپا را بین خود تقسیم کردند. هشت روز بعد تهاجم آلمان برای تصاحب سهم خود در لهستان به این کشور نقطه آغاز جنگ جهانی دوم بود. در اواخر سال ۱۹۴۱ آلمان بخش وسیعی از اروپا را به اشغال خود درآورد و در جنگ با شوروی در آستانه تصرف مسکو بود. اما شکست سنگین در نبرد استالینگراد و کورسک نیروی‌های مسلح آلمان را نابود کرد. این شکست‌های کمرشکن و تهاجم متحدین غربی و پهلوگیری آن‌ها در فرانسه و ایتالیا شیرازه ارتش آلمان را از هم پاشاند که نهایتاً به شکست قطعی این کشور در سال ۱۹۴۵ انجامید. در دهه ۱۹۳۰ میلادی مخالفت‌های درونی قابل توجهی در آلمان علیه سیاست‌های تجاوزگرانه رژیم نازی وجود داشت. بین سال‌های ۱۹۳۶ و ۱۹۳۸ چهار ژنرال ارتش شامل لودویگ بک، ورنر فون بلومبرگ، ورنر فون فریش و والتر فون رایشنو همگی با راهبرد تسلیح و سیاست خارجی مخالف بودند. آن‌ها صورت عجولانه تسلیح آلمان، ضعف برنامه‌ریزی، منابع ناکافی آلمان برای اداره امور جنگ، پیامدهای خطرناک سیاست خارجی هیتلر و سلطه رو به افزایش نازی‌ها بر ارتش را مورد انتقاد قرار دادند. این افراد مخالفت خود را به صراحت اعلام کردند و جهت‌گیری خود را علنی ساختند. نازی‌ها در پاسخ سعی کردند وجهه این افراد را تخریب کنند. آن‌ها فون بلومبرگ و فون فریش را به عشق‌های همجنسگرایانه متهم کردند تا مجبور به استعفا شوند. هیتلر با استفاده این موقعیت فرصت طلبان پیرو خود را جانشین آن‌ها کرد. پس از مدت کوتاهی در چهارم فوریه ۱۹۳۸ هیتلر اعلام فرماندهی قوای مسلح در راس یک هیئت نظامی عالی‌رتبه جدید شخصاً با عنوان پیشوا (فوهرر) بر عهده گرفته‌است. مخالفت با سیاست خارجی تجاوزگرانه نازی‌ها بین سال‌های ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۸ بین نظامیان قوی‌تر شد. طرح سرنگونی رژیم نازی بین رده‌های بالای ارتش و اعضای غیر نازی دولت مطرح شد. یالمار شاخت، وزیر اقتصاد در سال ۱۹۳۶ با بِک دیدار کرد و به او گفت برنامه ساقط کردن رژیم نازی در ذهن او وجود دارد و به دنبال آن است که بداند در بین نظامیان در این مورد چه عقیده‌ای وجود دارد؟ بِک موضعی بی‌طرفانه اتخاذ کرد و گفت که اگر طرح کودتا از طرح غیرنظامیان حمایت شود ارتش با آن مخالفتی ندارد. شاخت این وعده بِک را کافی ندانست چون او می‌دانست بدون کمک ارتش، هرگونه اقدام به کودتا توسط گشتاپو و اس اس شدیداً سرکوب خواهد شد. به هر حال بِک در سال ۱۹۳۸ در مخالفت خود با رژیم نازی از جمله از طریق مخالفت با طرح‌های هیتلر در سال‌های ۱۹۳۷ و ۱۹۳۸ برای اقدامات نظامی که در صورت انضمام اتریش و چکسلواکی با آلمان به یک جنگ جهانی می‌انجامید، ثابت قدم‌تر شد. مستعمرات و وابستگان تحت‌الحمایه بوهمیا و موراویا با تکه‌تکه کردن چکسلواکی ایجاد شد. مدت کوتاهی پس از آن که سودتنلند از چکسلواکی ضمیمه آلمان شد، اسلوواکی اعلان استقلال کرد. کشور جدید اسلوواکی خود را متحد آلمان می‌دانست. مابقی این کشور به اشغال آلمان درآمد و به صورت تحت‌الحمایه اداره شد. نهادهای مدنی چک حفظ شد اما این منطقه به عنوان تحت‌الحمایه در قلمرو حاکمیت آلمان در نظر گرفته شد. دولت عمومی (Generalgouvernement) عنوانی بود که به مناطق اشغال شده در لهستان که مستقیماً جزو خاک آلمان نشدند داده شد اما همانند بوهمیا و موراویا به عنوان تحت‌الحمایه در قلمرو حاکمیت آلمان در نظر گرفته شدند. بلژیک به سرعت تسلیم آلمان شد و پادشاه این کشور در دوره اشغال نظامی آن بین سال‌های ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۴ در بلژیک باقی ماند. پادشاه بلژیک از آن جایی که بسیار سعی می‌کرد پس از پیروزی کامل آلمان در جنگ، حقوق کشور تأمین گردد، همکاری نزدیکی با آلمان داشت. اما هیتلر قصد داشت بلژیک و جمعیت آلمانی‌تبار آن را ضمیمه آلمان رایش بزرگ‌تر بکند. در ابتدا ارگانی با نام کمیساریای رایش بلژیک (Reichskommissariat Belgien) که مستقیماً توسط دولت آلمان اداره می‌شد، حاکم بلژیک بود که به دنبال آن بود که بلژیک را به آلمان ملحق کند. به هر وجه بلژیک سال ۱۹۴۴ به اشغال متفقین درآمد. کمیساریای رایش هلند (Reichskommissariat Niederlande) حاکمیتی بود که توسط دولت آلمان از سال ۱۹۴۰ در پی اشغال این کشور ایجاد شد تا با اداره آن به عنوان مستعمره مقدمات الحاق به آلمان رایش بزرگتر را فراهم آورد. کمیساریای رایش نروژ (Reichskommissariat Norwegen) در سال ۱۹۴۰ تأسیس شد. همانند کمیساریای رایش هلند و بلژیک قرار بر این بود که جمعیت آلمانی آن به آلمان رایش بزرگتر ملحق گردد. رژیم کسلینگ در نروژ به رهبری ویدکون کیسلینگ به عنوان یک دولت دست نشانده در دوران اشغال نروژ توسط نازی‌ها در این کشور گمارده شد درحالی‌که که هاکون هفتم، پادشاه این کشور و دولت قبل به تبعید رفته بودند. کیسلینگ نروژی‌ها را تشویق می‌کرد داوطلبانه در وافن اس اس خدمت کنند و در اخراج یهودیان همکاری نمایند. او مسئول اعدام عده‌ای از اعضای جنبش مقاوت نروژ شناخته می‌شود. حدود ۴۵ هزار نفر در نروژ به حزب طرف دار نازی ناسیونال سملینگ (Nasjonal Samling) (اتحاد ملی) پیوستند و برخی به عنوان واحدهای پلیس در دستگیری یهودی‌ها یاری رساندند. نروژ یکی از اولین کشورهای بود که پیش از برگشتن ورق در جنگ در سال ۱۹۴۳ جنبش‌های مقاومت در آن همه گیر شد. پس از جنگ کیسلینگ و دیگر افرادی که با نازی‌ها همکاری کردند اعدام شدند. نام کیسلینگ به صورت جهانی به نمادی از «خیانت» بدل شده‌است. کمیساریای رایش اوستلند (Reichskommissariat Ostland) در سال ۱۹۴۱ در کشورهای حوزه بالتیک پدید آمد. برخلاف کمیساریاهای غربی که به دنبال الحاق بخش آلمانی‌نشین آن‌ها به رایش بودند، اوستلند به این جهت ایجاد شد که مردم غیر آلمانی آن تغییر مکان دهند تا آلمانی‌ها با ورود به آن جا فضای زندگی به دست بیاورند. کمیساریای رایش اوکراین (Reichskommissariat Ukraine)) که در سال ۱۹۴۱ ایجاد شد نیز چنین هدفی را دنبال می‌کرد. حاکمیت نظامی در صربستان با اشغال یوگسلاوی در آوریل سال ۱۹۴۱ ایجاد شد. سی آوریل همین سال یک دولت طرفدار آلمان به رهبری میلان آچیموویچ به عنوان یک نظام غیرنظامی در منطقه اشغالی ایجاد شد. حرکت‌های پارتیزانی و چریکی در یوگسلاوی اواخر سال ۱۹۴۱ به یک معضل جدی برای آلمانی‌ها که بیشتر نیروهای خود را در روسیه برای جنگ با شوروی متمرکز کرده بودند، تبدیل شد. تنها سه تیپ برای مقابله با این حرکت‌ها در یوگسلاوی حضور داشت. ۱۳ اوت ۵۴۶ صرب شامل تنی چند از رهبران صاحب نفوذ و چهره‌های کلیدی با صدور بیانیه‌ای اقدامات پارتیزان‌ها و سلطنت‌طلبان را محکوم کرده و در ضدیت با وطن‌پرستی خواندند. دو هفته پس از این بیانیه هنگامی که پارتیزان‌ها و سلطنت‌طلبان جای پایی برای خود یافتند، ۷۵ نفر افراد سرشناس صرب در بلگراد گردهمایی تشکیل دادند و دولت به اصطلاح رستگاری ملی را به رهبری میلان ندیج به عنوان جانشین حاکمیت پیشین تأسیس نمودند. آلمان از نظر نیروهای نظامی و امنیتی در صربستان دچار مضیقه بودند و مجبور شدند برای تأمین نظم به نیروهای صربی با تسلیحات ضعیف شامل گارد دولتی صربستان و نیروهای داوطلب صرب متکی گردند. البته این نیروها قادر به مهار جنبش‌های مقاومت نبودند و در طول جنگ بخش بزرگی از صربستان تحت کنترل پارتیزان‌ها بود. دولت رستگاری ملی از همان ابتدا قدرت چندانی نداشت و به مرور زمان اختیاراتش کاهش می‌یافت و به کنترل ورماخت درمی‌آمد. پس از آغاز انقلاب گسترده، مقامات آلمانی یک سری اقدامات افراطی تلافی جویانه دست زدند و اعلام کردند در قبال هر سرباز آلمانی که کشته شود صد غیرنظامی را اعدام خواهند کرد و اگر همان سرباز زخمی شود پنجاه نفر اعدام می‌شوند. از تهدید در بیش از یک مورد عملی شد به گونه‌ای که در اکتبر ۱۹۴۱ در دو شهر کرالیفو و کراگویواتس تعداد زیادی به گلوله بسته شدند. ایتالیا توجیه جنگ دوک بنیتو موسولینی دربارهٔ اعلام جنگ ایتالیا به متحدین غربی شامل بریتانیا و فرانسه در ژوئن ۱۹۴۰ این‌گونه شرح داد: «ما قصد جنگ در مقابل توانگرسالاری و مردم سالاری مرتجعانه غربی‌ها را داریم که همواره مانع پیشرفت و حیات ملت ایتالیا بوده‌است». ایتالیا اقدام قدرت‌های غربی در اعمال تحریم علیه ایتالیا در سال ۱۹۳۵ به جهت جنگ دوم این کشور اتیوپی را محکوم کرد زیرا ایتالیا عمل خود را به سبب آنچه تجاوز اتیوپی به اریتره تحت کنترل ایتالیا در سال ۱۹۳۴ می‌دانست، مشروع می‌خواند. ایتالیا همانند آلمان با این ادعا که ایتالیا جهت تأمین فضای حیاتی (spazio vitale) برای ملت خود نیاز به گسترش اراضی خود دارد، جنگ را توجیه می‌کرد. در اکتبر ۱۹۳۸ در پی پیمان مونیخ ایتالیا از فرانسه امتیازاتی را طلب کرد از جمله: یک بندر آزاد در جیبوتی، کنترل خط آهن آدیس آبابا-جیبوتی، مشارکت ایتالیا در مدیریت کمپانی کانال سوئز، صورتی از مالکیت مشترک ایتالیا و فرانسه بر تونس و حراست از فرهنگ ایتالیایی در جزیره کرس فرانسه. ایتالیا با انحصار کنترل کانال سوئز توسط فرانسه مخالف بود زیرا تجار ایتالیایی برای رفت‌وآمد به مستعمرات ایتالیا در شرق آفریقا هنگام گذر از کانال سوئز باید به فرانسوی‌ها عوارض پرداخت می‌کرند. موسولینی امیدوار بود در سایه نقش ایتالیا در حصول توافق مونیخ که از بروز یک جنگ دیگر جلوگیری کرد، بریتانیا برای حفظ صلح فرانسه را تحت فشار قرار دهد تا با خواسته‌های ایتالیا موافقت کند. فرانسه با توقعات ایتالیا موافقت نکرد زیرا می‌پنداشت قصد حقیقی ایتالیا تصاحب همهٔ نیس، کورسیکا، تونس و جیبوتی است. با این پاسخ روابط دو کشور رو به وخامت گذاشت. واکنش فرانسه با انجام رزمایش دریایی به عنوان اخطار به ایتالیا ادامه یافت. در پی این اقدامات تنش بین ایتالیا و فرانسه افزایش یافت. هیتلر در یک سخنرانی بزرگ سی ژانویه ۱۹۳۹ به ایتالیا قول داد در صورت بروز جنگ آلمان از ایتالیا حمایت نظامی خواهد کرد. ایتالیا در اکتبر ۱۹۴۰ به بهانه این که بریتانیا از یونان علیه ایتالیا استفاده می‌کند به یونان هجوم برد. موسولینی به هیتلر اعلام کرد «یونان یکی ار نقاط استراتژیک برای قوای دریایی بریتانیا در مدیترانه است». بهانه ایتالیا برای حمله آوریل ۱۹۴۱ به یوگسلاوی ادعای‌های مرزی و عدم تمایل آلبانیایی‌ها، مقدونی‌ها و کروات‌ها در اتحاد با یوگسلاوی بود. تجزیه طلبی کروات‌ها با ترور رهبران سیاسی آن‌ها از جمله استفان رادیچ در پارلمان یوگسلاوی شدت پیدا کرد. ایتالیا با تسلیح و تعلیم نیروهایی فاشیست کروات پس از حمله به یوگسلاوی، به این جنبش دامن زد. کشورهای شرکت‌کننده قدرت‌های اصلی محور آلمان، تحت رهبری آدولف هیتلر ایتالیا، تحت رهبری نخست‌وزیر بنیتو موسولینی و پادشاه ویکتور امانوئل سوم جمهوری سوسیالیستی ایتالیا، پس از ۲۳ سپتامبر ۱۹۴۳ ژاپن، تحت رهبری نخست‌وزیر هایدکی توجو و امپراتور هیروهیتو قدرت‌های کوچک محور مجارستان رومانی (تا ۱۹۴۴) بلغارستان (تا ۱۹۴۴) کشورهایی دارای اتحاد موقت اروپا اسلواکی صربستان مونته‌نگرو آلبانی مقدونیه کرواسی یوگسلاوی یونان دانمارک نروژ آسیا عراق تایلند سن مارینو هند (تحت عنوان هندوستان آزاد) منچوری (تا اوت ۱۹۴۵) مغولستان چین (گروهای ملی‌گرای چین) فیلیپین ویتنام کامبوج لائوس برمه آمریکای جنوبی آرژانتین نگارخانه منابع ائتلاف‌های نظامی سده ۲۰ (میلادی) امپراتوری‌های پیشین انحلال‌های ۱۹۴۵ (میلادی) ایالت‌ها و قلمروهای بنیان‌گذاری‌شده در ۱۹۴۰ (میلادی) ایالت‌ها و قلمروهای منحل‌شده در ۱۹۴۵ (میلادی) بنیان‌گذاری‌های ۱۹۳۶ (میلادی) بنیان‌گذاری‌های ۱۹۴۰ (میلادی) جنگ جهانی دوم روابط آلمان و ایتالیا روابط آلمان و ژاپن روابط ایتالیا و ژاپن سیاست جنگ جهانی دوم فاشیسم ویکی‌سازی رباتیک
4398
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%B1%DB%8C%D8%B4%20%D9%87%DB%8C%D9%85%D9%84%D8%B1
هاینریش هیملر
هاینریش هیملر (۷ اکتبر ۱۹۰۰ – ۲۳ مه ۱۹۴۵) نظامی و سیاست‌مدار آلمانی و فرمانده نیروهای اس‌اس در این کشور در دوره حاکمیت حزب نازی بود. آدولف هیتلر بعدها او را به فرماندهی ارتش جایگزین و قائم مقام اداره تمام رایش سوم منصوب کرد. او به عنوان یکی از مسئولین اصلی هولوکاست شناخته می‌شود. هیملر در جنگ جهانی اول در جبهه نبرد حضور پیدا نکرد و تنها عضوی از نیروهای ذخیره بود. او که در دانشسرا رشته کشاورزی خوانده بود، در سال ۱۹۲۳ وارد حزب نازی شده و در سال ۱۹۲۵ به اس‌اس پیوست. در سال ۱۹۲۹، توسط هیتلر به مقام فرماندهی اس‌اس برگزیده شد. طی ۱۶ سال، هیملر اس‌اس را از یک هنگ ۲۹۰ نفره به شبه-ارتشی قوی تبدیل کرد، که راه اندازی و اداره اردوگاه‌ها را برعهده داشت. از سال ۱۹۴۳ به بعد رئیس پلیس و هم‌زمان وزیر کشور نیز بود و به تمام نیروهای امنیتی از جمله گشتاپو نظارت داشت. در آخرین روزهای جنگ، هیتلر فرماندهی دو گروه‌ارتش از ورماخت را به هیملر محول کرد. چون او به اهداف مورد نظر نرسید، هیتلر او را از این مقام برکنار کرد. هیملر که متوجه حتمی بودن شکست آلمان شده بود، سعی کرد با متفقین و غربی‌ها وارد مذاکره شود. وی در آوریل ۱۹۴۵ طی نامه‌ای، به هیتلر پیشنهاد داد که از طریق کنت برنادوت به نیروهای متفقین تسلیم شود. با این اقدام هیملر، پیشوا وی را از تمامی مناصبش خلع کرده و به علت قطع بودن خطوط مخابراتی به هانا رایچ دستور داد که به شمال برلین پرواز کرده و به فرمانده نیروهای مدافع شمال برلین از طرف وی بگوید که هر کاری لازم است برای مجازات هیملر انجام دهند. هیملر سعی کرد پنهان شود ولی نیروهای بریتانیایی او را دستگیر کردند. او بعد از شناخته شدن هویتش، هنگام بازداشت خودکشی کرد. زندگی دوران اولیه زندگی هاینریش لویتپولد هیملر، هفتم اکتبر ۱۹۰۰، در مونیخ به دنیا آمد. خانواده او از کاتولیک‌های محافظه کار طبقه متوسط بودند. پدرش معلم بود و مادرش کاتولیکی مؤمن. برادر بزرگ او در ژوئیه ۱۸۹۸ به دنیا آماده بود، و برادر کوچکتر در ژوئیه ۱۹۰۵ متولد شد. عملکرد هیملر، بر خلاف درس‌ها، در ورزش خوب نبود. او از سلامت جسمانی خوبی برخوردار نبود و در تمام عمر از درد معده و بیماری‌های دیگر می‌نالید. همکلاسی‌هایش از او به عنوان دانش آموزی کوشا، ولی غیر اجتماعی، یاد کرده‌اند. دفترچه خاطرات هیملر نشان می‌دهد که او به اخبار روزمره، و بحث‌های جدی دربارهٔ سکس و مذهب علاقه‌مند بود. هیملر از سال ۱۹۱۵ به عنوان دانشجوی افسری آموزش نظامی را شروع کرد، و در سال ۱۹۱۷ به عنوان نیروی ذخیره در گروهان یازدهم باواریا پذیرفته شد. در نوامبر ۱۹۱۸، در حالی که هیملر هنوز آموزش می‌دید، جنگ با شکست آلمان خاتمه یافت. بعد از جنگ، هیملر تحصیلات مدرسه را تمام کرد و بین سال‌های ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۲در دانشگاه فنی مونیخ کشاورزی خواند. هر چند بسیاری از قوانینی که بین مسیحیان و یهودها تبعیض قائل می‌شد در زمان اتحاد آلمان (۱۸۷۱) حذف شده بودند، ضدیت با یهودیان همچنان در آلمان و دیگر بخش‌های اروپا بیداد می‌کرد.. هیملر از هنگام ورود به دانشگاه ضدّ یهودی بود. اما او در این مورد همانند اکثریت دانشجویان بود. او در دوره دانشجویی کاتولیکی مؤمن باقی‌ماند، و اوقات فراغت خود را با اعضای "لیگ آپولو"، که رئیسش یهودی بود، می‌گذارند. هیملر، رفتاری مودبانه در رابطه با رئیس و اعضای یهودی لیگ داشت. در سال دوم دانشجویی، هیملر مجدداً برای پیوستن به ارتش تلاش کرد. هر چند او در اینکار موفق نشد، ولی قادر شد در صحنه‌های شبهه نظامی حضور یابد. در همین زمان بود که او با ارنست روم، از اعضای اولیهٔ حزب نازی و بنیان‌گذار اس -آ ("Storm Battalion"; SA) ملاقات کرد. او مرید روم شد، چرا که روم سربازی مدال دار و جنگنده بود. به پیشنهاد روم، هیملر به گره ملی‌گرای Reichskriegsflagge پیوست. در سال ۱۹۲۲ هیملر بیشتر به "مسئله جهود" علاقه‌مند شد. بعد از قتل وزیر خارجه (Walther Rathenau) در ۲۴ ژوئن هیملر گرایش راست افراطی پیدا کرده و در تظاهراتی که علیه معاهده ورسای برگزار می‌شد، شرکت کرد. در آن تابستان تورم قیمتها بیداد می‌کرد، در نتیجه والدین هیملر قادر به تأمین هر سه پسرشان نبودند. در نتیجه، هیملر نتوانست به تحصیلات دکترا ادامه دهد و مجبور شد به شغلی سطح پایین مشغول شود. او تا سپتامبر ۱۹۲۳ در این شغل دوام آورد. فعال نازی هیملر در سال ۱۹۲۳ به حزب نازی پیوست (شماره عضویت ۱۴٬۳۰۳). به عنوان عضوی از شبه نظامیان روم او در واقعه کودتای مونیخ، که تلاشی ناموفقی بود از طرف نازی‌ها برای کسب قدرت، شرکت کرد. این واقعه هیملر را به زندگی سیاسی سوق داد. پلیس از او دربارهٔ نقشش در واقعه سؤال کرد ولی بعلت عدم شواهد از او رفع اتهام شد. اما، او شغل خود را از دست داد. چون کاری در بخش کشاورزی پیدا نکرد، او به خانه والدینش نقل مکان کرد. این شکست‌ها هیملر را زود رنج و مهاجم کرده باعث ناراحتی دوستان و خانوده‌اش شد. در سال‌های ۱۹۲۳–۲۴ هیملر از مسیحیت دور گشته به رمزی گرایی (occultism) روی آورد. اسطوره گرایی آلمانی، همراه با ایده‌های رمزی، جای مذهب را برای او گرفت. در آغاز او به فرقه «شخصیت پرستی هیتلر» چندان میلی نداشت. با مطالعه بیشتر، اما، او نخست مرید هیتلر شد و آنگاه او را پرستید. برای محکم کردن موقعیت خود در حزب نازی، هیملر از محبوس بودن هیتلر سوءاستفاده کرد. از میانه‌های ۱۹۲۴ به عنوان دبیر حزب و یاور تبلیغات کار کرد. او در تمام باواریا سفر کرده و با سخنرانی‌های آتشین به تحریک اعضای حزب پرداخت . در سال ۱۹۲۵ به عنوان فرمانده وارد اس اس شد (شماره عضویت ۱۶۸). اس اس در سال ۱۹۲۳ برای محافظت هیتلر تأسیس شده بود و در ۱۹۲۵ به عنوان واحدی نخبه در اس آ ادغام شد. در ژانویه ۱۹۲۷ هیملر معاون رئیس تبلیغات شد. او جمع‌آوری آمار یهودی‌ها، فراماسون هاو دیگر دشمنان حزب را شروع کرد. در سپتامبر ۱۹۲۷، هیملر به هیتلر پیشنهاد کرد که اس اس به یک واحد نخبه وفادار، قوی، و از نظر نژادی خالص تبدیل شود. در همان زمان هیملر به لیگ آرتامان پیوست. در آنجا، او رودلف هوس را، که بعدها فرمانده اردوگاه آشویتس شد، ملاقات کرد. همچین، او با والتر داره، که کتابش --دهقانی به مثابه چشمه زندگی نژاد نوردیک—چشم هیتلر را گرفت، آشنا شد. دارِ عمیقاً به برتری نژاد آریایی، ایمان داشت و توانست هیملر را تحت تأثیر قرار دهد. ترقی در اس اس بعد از استعفای ارهارد هایدن از فرماندهی اس اس در سال ۱۹۲۹، هیملر، با تصویب هیتلر، فرمانده اس‌اس شد.. او همچنان وظایف خود در مقر تبلیغات را ادامه داد. در سال بعد هیملر تعداد افراد اس اس را از ۲۹۰ به حدود ۳٬۰۰۰ نفر رساند. تا سال ۱۹۳۰ هیملر توانسته بود هیتلر را متقاعد کند که اس اس را به عنوان سازمانی مستقل اداره کند، هر چند هنوز اس اس زیر مجموعه اس آ بود. حزب نازی از سقوط اقتصاد در طی رکود بزرگ برای کسب قدرت سوءاستفاده کرد. دولت ائتلافی جمهوری وایمار قادر به بهبود اقتصاد نبود، در نتیجه رای‌دهندگان به حزب نازی روی آوردند. هیتلر سختی‌های اقتصادی را به گردن یهودی‌ها انداخت. در انتخابات سال ۱۹۳۲ نازی‌ها ۳۷٫۳٪ را بردند. هیتلر یک دولت ائتلافی کم عمر تشکیل داده و در ۳۰ ژانویه ۱۹۳۳ به صدر اعظمی آلمان منصوب شد. در کمتر از یک ماه ساختمان رایشتاگ به آتش کشیده شد. هیتلر از این واقعه استفاده کرده ریس جمهور را مجبور به امضای قانونی کرد که بر مبنای آن توقیف بدون محاکمهٔ افراد ممکن می‌شد. قانونی در ۱۹۳۳ تصویب شد (Enabling Act of 1933) که بر مبنای آن حزب نازی قدرت قانون‌گذاری یافت و هیتلر به دیکتاتور مطلق تبدیل شد. بعد از مرگ رئیس‌جمهور پاول فون هیندنبورگ در ۱۹۳۴ هیتلر به مقام پیشوا نیز دست یافت. افزایش قدرت حزب نازی فرصتی بود برای ترقی هیملر و اس اس. تا سال ۱۹۳۳ تعداد افراد اس اس به ۵۲٬۰۰۰ نفر رسیده بود. قواعد سخت عضویت تضمین کرده بود که تمام اعضا از نژاد آریایی خالص باشند. هیملر با استعداد سازمان دهی بالای خود بزودی دپارتمان‌های مختلفی در اس اس ایجاد نمود. او راینهارد هایدریش را به معاونت خود انتخاب کرد. این دو نفر در سال ۱۹۳۳ اس اس را از کنترل س آ خارج کردند. در مارس ۱۹۳۳ فرماندار باواریا هیملر را به سمت فرمانده پلیس مونیخ منصوب کرد. همان سال، هیتلر، درجه هیملر را به ارتشبدی ترفیع داد. از آن زمان، هیملر و هایدریش پلیس سیاسی همه ایالات، غیر از پروس، را تحت سلطه خود درآوردند. هیملر، بعلاوه، اداره مرکزی نژاد و استقرار را ایجاد کرد، که سازمانی نژادپرست و ضدّ یهود بود. این اداره راهبردهای نژادی را پیاده کرده و بر «استحکام نژادی» اس اس نظارت نمود. برای مردان اس اس شجره نامه (Sippenbuch) صادر شد. هیملر انتظار داشت که هر ازدواج اس اس حد اقل چهار فرزند ایجاد کرده و برای نسل آینده اس اس نیروی کافی به‌وجود آورد. نتیجه، اما، رضایتبخش نبود؛ کمتر از ۴۰٪ مردان ازدواج کردند و هر کدام به‌طور متوسط یک فرزند آوردند. در مارس ۱۹۳۳، نخستین اردوگاه در داخاو تأسیس شد. هیتلر خواسته بود که این اردوگاه با زندان یا بازداشتگاه متفاوت باشد. هیملر، تئودور آیکه را به فرماندهی اردوگاه منصوب کرد. آیکه سیستمی را پیاده کرد که الگوی اردوگاه‌های آتی قرار گرفت. مشخصات این الگو عبارت بود از: تفکیک قربانی از دنیای بیرون، استفاده از شکنجه و اعدام برای مطیع‌سازی، و قواعد تنبیهی سختگیرانه برای نگهبانان. یونیفورم نگهبانان روی یقه‌هایشان علامت مرگ (death's head) داشتند. در اواخر ۱۹۳۴، هیملر یک بخش مجزا (SS-Totenkopfverbände) برای اداره اردوگاه‌ها ایجاد کرد . در آغاز اردوگاه‌ها مخالفین سیاسی را در خود جا می‌داد؛ بعدها اعضای نامطلوب جامعه، مانند جنایتکاران و منحرفین، نیز به اردوگاه‌ها آورده شدند. هیتلر در سال ۱۹۳۷ فرمانی صادر کرد که بر مبنای آن اعضای نامطلوب جامعه یهودی‌ها، کولیها، کمونیستها، و تمام افراد نژادهای پست‌تر، را شامل شد. بدین ترتیب، اردوگاه‌ها مکانیسمی شد برای مهندسی اجتماعی و نژادی. هنگام آغاز جنگ جهانی دوم در پاییز ۱۹۳۹، ۶ اردوگاه با ۲۷٬۰۰۰ زندانی فعال بودند. استحکام قدرت در اوایل ۱۹۳۴، هیتلر و دیگر رهبران نازی فکر کردند که روم برای یک کودتا نقشه می‌کشد. روحم نظرات سوسیالیستی و توده‌ای داشت، و معتقد بود که انقلاب اصلی هنوز شروع نشده‌است. او حس می‌کرد که اس آ، با حدود سه میلیون عضو، باید تنها نیروی مسلح کشور باشد و ارتش در اس آ ادغام شود. او از هیتلر در خواست وزارت دفاع را کرد. در نوامبر ۱۹۳۳ گورینگ پلیس مخفی گشتاپو را تأسیس کرده و رودولف دیلس را به ریاست آن گمارده بود. گورینگ فکر می‌کرد که دیلز بقدر کافی برای مقابله با اس آ مقتدر نیست. بنابر این، در ۲۰ آوریل ۱۹۳۴، او کنترل گشتاپو را به هیملر سپرد. همزمان، هیتلر هیملر را به ریاست پلیس آلمان (غیر از پروس) منصوب کرد. هیملر، در ۲۲ آوریل ۱۹۳۴، هیدریچ را به ریاست گشتاپو برگمارد. هیتلر در ۲۱ ژوئن تصمیم به حذف روحم و دیگر رهبران اس آ گرفت. او در ۲۹ ژوئن گورینگ را به برلین فرستاد تا با هیملر و هیدریچ برای طراحی عملیات ملاقات کند. روحم در مونیخ دستگیر و تیر باران شد. بین ۳۰ ژوئن و ۲ ژولای ۱۹۳۴، در عملیاتی موسوم به شب چاقوهای بلند (Night of the Long Knives)، بین ۸۵ تا ۲۰۰ عضو رهبری اس ا کشته شدند. از این پس هیتلر مافوق مستقیم هیملر شد، و اس آ به یک سازمان ورزشی و آموزشی تبدیل شد. در ۱۵ سپتامبر ۱۹۳۵، هیتلر دو قانون — بنام قوانین نورمبرگ -- به مجلس ارائه داد که ازدواج بین آلمانی‌های جهود و غیر جهود، و اشتغال زنان غیر جهود زیر ۴۵ سال را در خانواده‌های یهودی را ممنوع می‌کرد. این قوانین، همچنین، "غیرآریایی‌ها " را از مزایای شهروندی آلمان محروم می‌ساختند. هیملر و هیدریچ می‌خواستند قدرت اس اس را گسترش دهند؛ آن‌ها از هیتلر خواستند یک نیروی ملی پلیس زیر نظر اس اس برای حفاظت آلمان نازی در مقابل دشمنان واقعی و خیالی آن تشکیل دهد . وزیر کشور، فریک (Frick)، نیز یک پلیس ملی می‌خواست، لیکن پلیسی که توسط خودش کنترل شود. هیتلر از هیملر و هیدریچ خوست مسئله را بین خود و فریک حل کنند. هیدریچ پیشنهادهایی تهیه کرد و هیملر او را به ملاقات فریک فرستاد. فریک، علی‌رغم بی میلی، توسط هیتلر به پذیرش پیشنهادها راضی شد. در ۱۷ ژوئن ۱۹۳۶ هیتلر فرمان اتحاد تمامی نیروهای پلیس رایش را صادر کرد و هیملر را در راس پلیس آلمان قرار داد. هیملر، در این نقش ظاهراً مادون فریک بود. در عمل، اما، پلیس بخشی از اس اس شده و از کنترل فریک خارج شده بود. کمی بعد، هیملر پلیس جنایی (Kriminalpolizei) را تأسیس کرد و بعد از ادغام آن با گشتاپو، پلیس امنیتی (Sicherheitspolizei) را تحت فرماندهی هیدریچ به وجود آورد. تحت مدیریت هیملر، اس اس شاخه نظامی خود (SS-Verfügungstruppe) را تأسیس کرد که بعد به Waffen-SS تغییر نام داد. علاوه بر زیادی خواهی‌های نظامی، هیملر یک اقتصاد موازی زیر چتر اس اس ایجاد کرد. در ۱۹۴۰ مؤسسه اقتصادی آلمان (Deutsche Wirtschaftsbetriebe) ایجاد شد. با نظارت اداره اقتصادی اس اس این شرکت صاحب شرکت‌های مسکن، کارخانه‌ها و موسسات انتشاراتی شد. جنگ جهانی دوم زمانی که در سال ۱۹۳۹ هیتلر و فرماندهان ارتش او دنبال بهانه‌ای برای حمله به لهستان بودند، هیملر، هایدریش، و هاینریش مولر پروژه‌ای بنام عملیات هیملر را اجرا کردند. سربازان آلمانی با پوشیدن یونیفورم‌های لهستانی درگیری مرزی ایجاد کرده و اینطور وانمود شد که به آلمان حمله شده‌است. این حادثه دست آویز حمله به لهستان و آغاز جنگ جهانی دوم شد. در آغاز جنگ هیتلر کشتار غیرنظامیان لهستانی را مجاز کرد. نیروهای عملیاتی اس اس (Einsatzgruppen)، تحت مدیریت هیملر و هیدریچ، جوخه‌های مرگ تشکیل داده و وارد لهستان شدند. آن‌ها تا آخر ۱۹۳۹ حدود ۶۵٬۰۰۰ روشنفکر و دیگر غیرنظامیان را کشتند. آلمان، بعد از تسخیر لهستان، به فرانسه، دانمارک، نروژ، هلند حمله کرده و بمباران انگلیس را آغاز کرد. در ۲۱ ژوئن ۱۹۴۱، روز قبل از حمله به شوروی، هیملر عملیات طرح کلی رو به شرق (General Plan for the East) را شروع کرد؛ بر مبنای این طرح قرار بود ۱۰ میلیون آلمانی در سر زمین‌های تسخیر شده کشورهای بالتیک، لهستان، غرب اکراین، اند بلا روس ساکن شوند، و ۳۱ میلیون نفر ساکنین اصلی این سرزمین‌ها به شرق دور تبعید شده یا به بیگاری کشیده شوند. هیملر انتظار داشت که طرح در بیست تا سی سال با هزینه کردن ۶۷ بیلیون مارک تکمیل شود . هیملر، با این ادعا که جنگ در شرق بر سر دفاع از ارزش‌های اروپایی در مقابل نیروهای کافر بلشویک است تعدادی داوطلب از تمام اروپا را جذب کرد. در پاییز ۱۹۴۱، هیدریچ به در خواست هیتلر شروع به طبقه‌بندی نژادی چک‌ها کرده و بسیاری را به اردوگاه فرستاد. در مارس ۱۹۴۱، هیتلر به فرماندهی ارتش اطلاع داد که قصد دارد شوروی را اشغال کرده بلشویک‌ها را نابود کند. متعاقب ورود ارتش به شوروی «نیروهای عملیاتی اس اس» یهودی‌ها و کسانی را که برای آلمان نازی نامطلوب شمرده می‌شدند جمع‌آوری کرده و کشت. به‌علاوه در هشت ماه ۱۹۴۱–۴۲ تعداد ۲٫۸ میلیون اسیر جنگی شوروی اعدام شدند یا از گرسنگی مردند. در طی جنگ، نیم میلیون اسیر شوروی نیز در اردوگاه‌ها کشته شدند. تا بهار ۱۹۴۱، متعاقب فرمان هیملر، ده اردوگاه ساخته شده و مورد بهره‌برداری قرار گرفته شده بودند. یهودی‌ها از تمام آلمان و سرزمین‌های اشغالی به اردوگاه‌ها حمل می‌شدند. هنگامی که آلمان‌ها در دسامبر ۱۹۴۱ از مسکو عقب رانده شدند، هیتلر در یافت که سیاست تبعید به شرق عملی نیست و یهودی‌ها باید کشته شوند. هولوکاست سیاست‌های نژادی نازی‌ها به روزهای اولیه حزب مربوط می‌شد؛ هیتلر، در کتاب نبرد من این موضوع را بحث کرده‌است. در دسامبر ۱۹۴۱، مصادف با اعلام جنگ به آمریکا، هیتلر بالاخره تصمیم به نابودی یهودها گرفت . در ۲۰ ژانویه ۱۹۴۲ هیدریچ یک گرد همایی میتینگ، در وانزه، در حومه برلین، ترتیب داد، که در طی آن رهبران نازی طرح راه حل نهایی مسئله یهود را بررسی کردند. هیدریچ تعداد یهودیانی را که باید کشته می‌شدند در حدود ۱۱ میلیون نفر برآورد کرد و به شرکت کنندگان گوشزد کرد که هیتلر مسئولیت کار را به عهده هیملر گذشته‌است. در ژوئن ۱۹۴۲، راینهارد هایدریش در پراگ ترور شد. در طی تشییع جنازه، هیملر — به عنوان صاحب عزا — قیومت دو پسر هایدریش را بر عهده گرفت. در ۹ ژوئن، پس از مشورت با هیملر و هرمان فرانک، هیتلر فرمان انتقام صادر کرد. بیش از ۱۳٬۰۰۰ نفر دستگیر شدند، روستای لیدیتسه سوزانده شده تمام ساکنان مرد آن و تمام افراد بالغ روستای لزکی (Ležáky) قتل‌عام شدند. حد اقل ۱٬۳۰۰ نفر تیرباران شدند. هیملر آهنگ کشتار یهودیان اروپایی را با ساخت اردوگاه‌های بلزک، سوبیبور و تربلیکا سرعت بخشید. در اوایل کار قربانیان با دود اگزوز یا تیرباران کشته می‌شدند. در اوت ۱۹۴۱، هیملر تیرباران ۱۰۰ یهودی را در مینسک تماشا کرد، و چون حالش از این کار به‌هم‌خورد، از تأثیر منفی چنین تجربیاتی روی افراد اس‌اس نگران شد. او تصمیم گرفت، که روش‌های دیگری باید برای کشتار پیدا شود. طبق دستور او تا بهار ۱۹۴۲ اردوگاه آشویتس توسعه یافته بود و از جمله اتاق‌های گاز برای کشتار با سیکلون ب در آن جا دائر شده بود. تا آخر جنگ حد اقل ۵٫۵ میلیون یهودی توسط رژیم نازی کشته شدند. هیملر آرشیتکت اصلی هولوکاست بود، و با اعتقاد عمیق به ایدئولوژی برتری نژاد آریایی کشتار میلیون‌ها انسان را توجیه کرد. نازی‌ها می‌خواستند ابر-نژادی از آریایی‌های نوردیک را در آلمان بپرورند. به عنوان یک کشاورز، هیملر با اصول اصلاح زراعی (selective breeding) آشنا بود و می‌خواست آن را روی آدم‌ها امتحان کند. سخنرانی پوزن در ۴ اکتبر ۱۹۴۳، طی یک گردهمایی با مسئولین اس اس در شهر پوزنان و در ۶ اکتبر ۱۹۴۳، طی یک سخنرانی به نخبه‌های حزب هیملر صریحاً به نسل‌کشی یهودیان اشاره کرد A translated excerpt from the speech of 4 October reads:. او گفت: "من همچنین می‌خواهم در اینجا رک به یک موضوع سخت بپردازم. ما حالا می‌توانیم آشکارا در اینمورد بین خود صحبت کنیم، ولی هرگز آن را در میان عامه بحث نمی‌کنیم… منظور من تخلیه و نسل‌کشی یهودیان است. هدف هیتلر از مجاز کردن سخنرانی هیملر آن بود که رهبران حزب را به نقشه‌های خود آگاه کند، تا آن‌ها نتوانند در آینده اطلاع خود از کشتارها را نفی کنند. چون متفقین اعلام کرده بودند که در مورد جنایات جنگی اعلام جرم خواهند کرد، هیتلر بدین‌وسیله می‌خواست وفاداری زیر دستانش را با شریک کردنشان در جنایت بدست آورد. آلمانی‌سازی در مقام کمیسیونر استحکام ملیت آلمانی، هیملر عمیقاً در پروژه آلمانی‌سازی شرق، مخصوصاً لهستان، دخالت داشت. هیتلر اعلام کرده بود که حتی یک قطره خون آلمانی نباید تلف شده یا با خون نژاد خارجی مخلوط شود . طرح هیملر با طبقه‌بندی مردم لهستانی که تصور می‌رفت خون آلمانی داشته باشند (Volksliste) شروع شد. هیملر دستور داد کسانی که از طبقه‌بندی شدن اجتناب کردند به اردوگاه‌ها اعزام شده، فرزندانشان گرفته شده، و خود به کار اجباری گمارده شوند. به نظر هیملر، چون «مقاومت کردن بخشی از طبیعت خون آلمانی است»، در نتیجه اجتناب کنندگان از طرح طبقه‌بندی از تسلیم شدگان به طرح آلمانی تر بودند. تاره، همچنین، ربودن کودکان اروپای شرقی توسط آلمان نازی را شامل می‌شد. کودکانی را که از نظر نژادی با ارزش تشخیص داده می‌شدند باید از لهستانی‌ها تفکیک کرده و با اسامی آلمانی و به عنوان آلمانی بزرگ می‌شدند. این بچه‌ها قرار بود توسط خانواده‌های آلمانی اقتباس شوند. تا ژانویه ۱۹۴۳، هیملر گزارش داد که ۶۲۹٬۰۰۰ نفر با اصالت آلمانی نقل مکان کردند؛ اما، اغلب این‌ها در مزرع کوچکی که مورد نظر بود زندگی نکردند، بلکه در اردوگاه‌های موقت در اطراف شهرها ساکن شدند. فرماندهی نظامی در ۶ ژوئن ۱۹۴۴ ارتش‌های متفقین غربی به شمال فرانسه رسیدند. در پاسخ، سپاه راین بالایی تشکیل گردید تا با نیروهای پیشروی‌کننده آمریکایی و سپاه یکم فرانسه مقابله کند. در اواخر ۱۹۴۴، هیتلر فرماندهی این سپاه را به هیملر سپرد. در ۲۶ سپتامبر ۱۹۴۴ هیتلر دستور تشکیل جوخه‌های مردمی (پئوپلئس اشتورم) را به هیملر ابلاغ کرد. تمام مردان بین ۱۶ تا ۶۰ سال مجبور به خدمت شدند. به دلیل کمبود شدید اسلحه و مهمّات و عدم آموزش کافی، اعضای جوخه‌ها آمادگی جنگی نداشتند و در ماه‌های آخر جنگ در حدود ۱۷۵٬۰۰۰ نفرشان کشته شدند. در ۱ ژانویه ۱۹۴۵ هیتلر و ژنرال‌هایش عملیات نوردویند را آغاز کردند. هدف شکافتن خطوط سپاه هفتم آمریکا و سپاه یکم فرانسه بود. بعد از پیروزی‌های محدود، آمریکایی‌ها تهاجم را متوقف کردند. تا ۲۵ ژانویه، عملیات طوفان شمال رسماً خاتمه یافت. در ۲۵ ژانویه ۱۹۴۵، علی‌رغم اینکه هیملر تجربه نظامی نداشت، هیتلر او را به فرماندهی سپاه جدید تأسیس شده ویستولا (Army Group Vistula) برگمارد تا جلو پیشروی ارتش سرخ شوروی را سد کند. هیملر قادر به طرح هیچ نقشه مؤثری برای تکمیل عملیات نظامی نبود. در نتیجه در ۲۰ مارس، هیتلر او را با ژنرال هاینریتسی جایگزین کرد. در این تاریخ، هیملر، که از ۱۸ فوریه تحت نظر پزشکش بود، به استراحتگاهی (Sanatorium) در هوهنلیشن (Hohenlychen) فرار کرده بود . شکست هیملر و واکنش هیتلر رابطه این دو مرد را به هم زد، آنهم در زمانی که حلقه مردان مورد اعتماد هیتلر هر لحظه کوچک‌تر می‌شد. مذاکرات صلح در بهار ۱۹۴۵، شانس آلمان برای پیروزی در جنگ بشدت پایین آمده بود. بنابر این، هیملر تصمیم گرفت مستقلاً مذاکره برای صلح را آغاز کند. ماساژور او، فلکس کرستن، که به سوئد نقل مکان کرده بود، واسطه مذاکره با کنت فولکه برنادوت، سرپرست صلیب سرخ سوئد، شد. نامه‌ها بین دو مرد رد و بدل شد و ملاقات رو در رو انجام شد. هیملر و هیتلر برای آخرین بار در ۲۰ آوریل ۱۹۴۵— روز تولد هیتلر — در برلین ملاقات کردند، که در طی آن هیملر سوگند وفاداری یاد کرد. همان روز، هیتلر قصد خود برماندن در برلین را بیان کرد، هر چند که شوروی‌ها بسرعت پیش می‌آمدند.. در ۲۱ آوریل، هیملر با نوربرت مسور، نماینده‌ای از سوئد در کنگره بین‌المللی یهود، ملاقات نموده و در مورد آزادسازی یهودیان در بند در اردوگاه‌ها بحث کردند. به عنوان نتیجه، حدود ۲۰٬۰۰۰ نفر آزاد شدند. در طی مذاکرات هیملر به دروغ ادعا کرد که کوره‌ها فقط به قصد جلوگیری از اشاعه طاعون ساخته شده‌اند. دو روز بعد، هیملر در کنسولگری سوئد با برنادت ملاقات کرد. او خود را به عنوان رهبر انتقالی آلمان معرفی کرده و ادعا نمود که هیتلر در طی روزهای آتی خواهد مرد. هیملر از برنادت خواست تا تمایل او به تسلیم شدن به نیروهای غربی را به ژنرال آیزنهاور اطلاع دهداما، چند ساعت قبلتر، گورینگ طی تلگرامی از هیتلر تقاضا کرده بود که به او اجازه رهبری رایش را بدهد. هیتلر، این پیام را همانند تهدیدی به کودتا تلقی کرد. عصر ۲۸ آوریل، بی‌بی‌سی و رویتر خبر مذاکرات هیملر را پخش کردند. هیتلر، که همواره هیملر را بعد از جوزف گوبلز وفادارترین فرد می‌دانست، بشدت عصبانی شد. او دستور دستگیری هیملر را صادر کرد و هرمان فگلاین، نماینده اس اس هیملر در مقر هیتلر، را تیرباران کردند.. دستگیری و مرگ در حالی که از طرف همکاران سابق طرد شده و متفقین دنبالش بودند، هیملر تلاش کرد پنهان شود. او مقدمات کار را آماده نکرده بود، تنها به یک دفترچه پرداخت جعلی تحت نام گروهبان هاینریش هویتزینگر مجهز بود. در ۱۱ می همراه گروهی کوچک به جنوب رفت بی‌آنکه مقصد مشخصی داشته باشد. آن‌ها تا نئوهوس (Neuhaus) ادامه داده و آنجا متفرق شدند. چند روز بعد او توسط انگلیسی‌ها دستگیرشده و در ۲۳ می‌به اردوگاه تفتیش ۳۱ غیرنظامی آورده شد. افسر نگهبان بازجویی روتین را شروع کرد. هیملر هویت خود را آشکار کرد. او به مقر سپاه دوم انگلیس در لونبورگ برده شده و تحت معاینه پزشکی قرار گرفت. دکتر سعی داشت دهان هیملر را نگاه کند، ولی او دهان نگشود و سر را کشید. هیملر کپسول سیانور را جوید و به زمین افتاد. در ۱۵ دقیقه او مرده بود. کمی بعد، جسد هیملر در گوری بی نشان در نزدیکی لونبرگ دفن شد. عرفان و سمبولیسم هیملر از نوجوانی به عرفان و رمز علاقه‌مند بود. او این علاقه‌مندی را به فلسفه نژادی مربوط کرده و دنبال اثبات برتری نژاد آریایی بود. او یک فرقه پرستش پیشینیان را به عنوان ابزاری برای محافظت از خلوص نژادی آلمانی‌ها، در میان اعضای اس اس ترویج می‌کرد. او فرایند جایگزینی مسیحیت با یک آئین رفتاری جدید را آغازید، که انسانگریی و مبحث ازدواج را به چالش می‌کشید. آننربه، یک مؤسسه تحقیقاتی که توسط هیملر در ۱۹۳۵ بنیان گذشته شد، بررسی ریشه‌های نژاد برتر آلمانی را در مقیاس جهانی پی گرفت. سمبولیسم در طراحی تمام یونیفرم‌ها و مدال‌های آلمان نازی، مخصوصاً در مورد اس اس، رعایت شده بود. هیملر برخی از رسوم را عوض کرد تا به نخبه گرایی و نقش مرکزی اس اس تأکید شود؛ به جای غسل تعمید «اسم‌گذاری اس اس» را نشاندند، مراسم ازدواج را تغییر دادند، یک مراسم دفن اس اس به مراسم موجود علاوه شد، و جشن‌های انقلاب تابستانی (معادل جشن تیرگان) و انقلاب زمستانی (شب یلدا) جا انداخته شدند. هیملر اهمیت ویژه‌ای به حلقه‌های جمجمه (death's head rings) قائل بود؛ آن‌ها نباید فروخته می‌شدند و بعد از مرگ صاحبشان باید به او برگردانده می‌شدند. او سمبول جمجمه را به عنوان استقامت تا پای جان در راه عقیده تعبیر می‌کرد. رابطه با هیتلر در مقام فرماندهی اس اس هیملر مرتب با هیتلر در تماس بود و در رابطه با تعیین محافظین پیشوا نظر می‌داد. هیملر در سال‌های منتهی به روی کار آمدن نازی‌ها در تصمیمات سیاستگذاری دخالتی نداشت. از اواخر دهه ۱۹۳۰، اس اس از کنترل آژانس‌ها و دپارتمان‌های دولتی خارج شده بود و هیملر مستقیماً به هیتلر گزارش می‌کرد. روش مدیریتی هیتلر آن بود که دستورهای متناقضی را به زیر دستانش می‌داد و آن‌ها را در موقعیتی قرار می‌داد که با هم در تضاد مسولیتی قرار بگیرند. با این وسیله هیتلر بی‌اعتمادی، رقابت و جنگ درون گروهی را در زیردستانش ترویج داده و به استحکام مقام خود می‌افزود. کابینه بعد از ۱۹۳۸ جلسه تشکیل نداد و وزرا از ملاقات خصوصی با هم مانع شدند. هیتلر معمولاً دستور کتبی صادر نمی‌کرد و فرامین خود را شفاهاً یا از طریق تلفن ابلاغ می‌کرد. بعضی اوقات نیز، فرمان‌ها بواسطه بورمان (Bormann) فرستاده می‌شدند. بورمان با استفاده از مقام خود جریان اطلاعات و دسترسی به هیتلر را کنترل می‌کرد و این باعث دشمنی او با هیملر شده بود. هیتلر انتظار داشت که زیردستان از مافوق خود بی چون و چرا اطاعت کنند. بدین‌ترتیب، هیتلر دولت را در شکل هرمی می‌دید که خودش—بعنوان رهبر معصوم—در راس آن قرار داشت. بدینسان، هیملر خود را زیردست هیتلر به حساب آورده و خالصانه مطیع او بود. البته، او نیز مانند دیگر رهبران نازی در آرزوی آن بود که بعد از هیتلر پیشوای رایش سوم بشود. هیملر اشپیر (Speer) را از این زاویه رقیب خطرناکی به حساب میاورد. هیتلر عقاید عارفانه و شبه-مذهبی هیملر را «بی‌معنی» می‌شمرد. هیملر عضوی از حلقه درونی هیتلر نبود و در میهمانی‌های خصوصی او شرکت نمی‌کرد. هیملر منحصراً با اعضای اس اس رفت‌وآمد می‌کرد. وفاداری بلاشرط هیملر برای او لقب هاینریش باوفا (der treue Heinrich) را به ارمغان آورد. با تمام این اوصاف، هنگامی که در پایان جنگ هیتلر تصمیم به ماندن و مردن در برلین را اتخاذ کرد، هیملر ما فوق خود را ترک کرده و برای نجات خود فرار را بر قرار ترجیح داد. ازدواج و خانواده هیملر، همسر آینده خود، مارگارت بودن، را اول بار در سال ۱۹۲۷ ملاقات کرد. مارگارت در یک کلینیک خصوصی متعلق به خودش به شغل پرستاری اشتغال داشت و همانند هیملر به طبّ گیاهی علاقه‌مند بود. او ۷ سال از هیملر بزرگتر بود. آن‌ها در ژوئیه ۱۹۲۸ ازدواج کردند و تنها فرزندشان، گوردن برویتز در هشتم اوت ۱۹۲۹ به دنیا آمد. آنها، به‌علاوه جرارد فون آهه را، که پدرش—یک افسر اس اس—قبل از جنگ مرده بود، به فرزند خواندگی پذیرفتند. بعد از ازدواج، مارگارت سهم خود در کلینیک را فروخت و با پول آن در ولدرودرینگ (Waldtrudering)، در نزدیک مونیخ، قطعه زمینی خرید و در آن خانه‌ای پیش‌ساخته بنا کرد. از آنجا که هیملر اغلب مشغول مأموریت‌های حزبی بود، مارگارت مسئولیت تلاش‌های، عموماً ناموفق، خانواده را برای پرورش دام بر عهد گرفته بود. بعد از روی کار آمدن نازی‌ها خانواده هیملر نخست به موهلستراس در مونیخ نقل مکان کرد، و بعد در ۱۹۳۴ در کنار دریاچه تگرن (Tegern) خانه خرید. هیملر، بعدها در حومه برلین اقامتگاه سازمانی نیز دریافت کرد. بعلت مشغله زیاد، هیملر به ندرت با خانواده بود. آن‌ها رابطه زناشویی تنش داری داشتند. در مناسبتهای اجتماعی، البته، مارگارت فعالانه شرکت می‌کرد، و بعد از ظهر چهار شنبه همسران صاحب منصبان اس اس برای چای و قهوه مهمان می‌کرد. در سال ۱۹۳۹، هیملر با هدویگ پوتاست، که از سال ۱۹۳۶ منشی‌اش بود، وارد رابطه شد. هدویگ در سال ۱۹۴۱ شغلش را ترک کرد. هیملر برای او مسکن تهیه کرد. آن‌ها صاحب دو فرزند شدند؛ یک پسر به نام هلگ که در ۱۹۴۲ متولد شد و دختری به نام نانت (Nanette Dorothea) که در ۱۹۴۴ به دنیا آمد. مارگارت در سال ۱۹۴۱ از رابطه پنهانی شوهرش خبر دار شد ولی سعی کرد به خاطر دخترش با موضوع کنار بیاید. مارگارت، که در صلیب سرخ کار می‌کرد، در زمان جنگ به شغلی مدیریتی در ارتش منصوب شد. هیملر همواره با دخترش گوردن رابطه‌ای صمیمی داشت و هر چند روز یک بار به او زنگ می‌زد. هدویگ و مارگارت به هیملر وفادار ماندند. مارگارت و گوردن با پیشروی نیروهای متفقین به ایتالیا فرار کردند. آن‌ها توسط آمریکایی‌ها دستگیرشده و در بازداشتگاه‌های موقتی در ایتالیا، فرانسه و آلمان زندانی شدند. آن‌ها در محاکمات نورنبرگ به عنوان شاهد شرکت داده شده و در ۱۹۴۶ آزاد شدند. گوردن با ادعای اینکه در زمان بازداشت مورد بد رفتاری قرار گرفته به راه پدرش وفادار ماند. در پیشگاه تاریخ آلبرت اشپر ذکر می‌کند که گرچه هیملر در سطح موشکاف و بی‌اهمیت به نظر می‌رسید، تصمیم‌گیر خوبی بود و در برگزیدن چیزهای بسیار شایسته مستعد بود و در گنجاندن اس اس در همه جنبه‌های زندگی روزمره موفق شد. پیتر لانگریچ مورخ، می‌گوید توانایی او برای تجمیع قدرت‌ها و مسئولیت‌های فزاینده به صورت یک نظام به هم پیوسته در سایه اس اس او را به یکی از قوی‌ترین مردان رایش سوم بدل کرده بود. ولفگنگ سوئر نوشته‌است، «علیرغم کوتاه فکری، هیملر از نظر قدرت واقعی درست بعد از هیتلر قرار می‌گرفت. توان او در ترکیبی از زرنگی، جاه طلبی، و اطاعت برده وار از هیتلر بود.» جان تلاند داستانی را از یکی از زیردستان هیدریچ نقل می‌کند. هیدریچ تصویری از هیملر را به او نشان داده و گفت، «بالاتنه یک معلم و پایین‌تنه یک سادیست است.» بر اساس یادداشت‌های جلسات کابینه جنگی انگلیس، وینستون چرچیل بدنبال ترور هیملر بود. در واکنش به تلاش‌های هیملر برای مذاکرات صلح با متفقین در ۱۹۴۵، چرچیل بررسی کرده بود که او را به پای مذاکره بکشند و منفجر کنند. چرچیل می‌گفت «حقش بیش از این نیست». یان کرشو نتیجه گرفته‌است که اغلب نازی‌ها ظاهراً در پایان کار به یک «دیوار روانی» رسیده بودند و از پذیرش مسولیت خود در رابطه با جنایات نازی‌ها در طی رایش سوم سر باز می‌زدند. آن‌ها از خود آگاهی بی‌بهره شده و سیستم وجدانیشان کاملاً فروپاشیده بود. در سال ۲۰۰۸ یک مجله آلمانی در اشپیگل، هیملر را یکی از بزرگترین قاتلان تاریخ و معمار هولوکاست نامید. یادداشت منابع جستارهای وابسته حلقه افتخار اس‌اس خورشید سیاه (نماد) Bibliography Online sources اعضای رایشس‌تاگ آلمان نازی اعضای رایشس‌تاگ جمهوری وایمار افراد پادکمونیست اهل آلمان اهالی پادشاهی بایرن اهالی مونیخ برزشناسان اهل آلمان برزشناسان خودکشی با سیانور دانش‌آموختگان دانشگاه فنی مونیخ درگذشتگان ۱۹۴۵ (میلادی) درگذشتگان در زندان اهل آلمان رایشس‌فوهرر-اس‌اس راینهارت هایدریش رهبران حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان رهبران نظامی جنگ جهانی دوم اهل آلمان زادگان ۱۹۰۰ (میلادی) ژنرال‌های اس‌اس سیاستمداران جنگ جهانی دوم عاملان نسل‌کشی مردم کولی عاملان نسل‌کشی عاملان هولوکاست فرماندهان نظامی اهل آلمان کاتولیک‌های اهل آلمان کاتولیک‌های رومی سابق کارکنان اداره اصلی امنیت رایش اعضای فرای‌کور کارکنان گشتاپو مدافعان تئوری‌های توطئه شامل یهودیان مردهای خودکشی‌کرده مسیحیان سابق اهل آلمان ملی‌گرایان اهل آلمان نازی‌های خدمت‌کرده در جنگ جهانی اول نازی‌های خودکشی‌کرده با مسمومیت سیانور در آلمان نازی‌های خودکشی‌کرده در آلمان نازی‌های شرکت‌کرده در کودتای آبجوفروشی نازی‌هایی که در حبس خودکشی کردند ناسیونال سوسیالیست‌های آلمان نظامیان آلمانی در جنگ جهانی اول نظامیان بایرن وزیران آلمان نازی ویکی‌سازی رباتیک هاینریش هیملر
4399
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%A8%D8%B1%D8%AF%20%D9%85%D9%86
نبرد من
نبرد من کتابی است که توسط آدولف هیتلر نوشته شده‌است. این کتاب بیانگر اندیشه‌های سیاسی هیتلر و ناسیونال سوسیالیسم است. هیتلر در سال ۱۹۲۴ هنگامی که در قلعه لاندسبرگ زندانی بود بخش نخست کتاب را با دیکته کردن جملات به منشی خود رودلف هس به وجود آورد. بخش دوم، پایان همان سال پس از آزادی زودهنگام او از زندان نوشته شد. پس از به قدرت رسیدن حزب ناسیونال سوسیالیسم در آلمان و تشکیل «رایش سوم» این متن به کتاب مقدس حکومت نازی تبدیل شد و حزب در هر فرصتی، از جمله در مراسم ازدواج و اخذ مدرک دیپلم، آن را در میان مردم پخش می‌کرد و پیر و جوان را به خواندن آن فرا می‌خواند. در سال ۱۹۴۳، بیش از ۱۰ میلیون نسخه از این کتاب در آلمان پخش شد. با قدرت گرفتن ناسیونال سوسیالیست‌ها در آلمان، فروش و توزیع کتاب نبرد من نیز رواج گرفت. از اواسط دهه ۱۹۳۰ کتاب هیتلر به خرج دولت به زوج‌های تازه ازدواج کرده هدیه می‌شد، فروش نسخه‌های دست دوم کتاب ممنوع بود و تدریس آن در مدرسه‌ها به عنوان جزئی از برنامهٔ تبلیغاتی حزب ناسیونال سوسیالیست از همین دوران آغاز شد. از این کتاب تا پایان جنگ دوم جهانی نزدیک به یازده میلیون نسخه انتشار یافت. کتاب نبرد من پس از جنگ جهانی هرگز در آلمان تجدید چاپ نشده ‌است. البته دلیل اصلی آن مخالفت وزارت دارایی ایالت بایرن بوده که امتیاز نشر آن را در اختیار دارد و ممنوعیتی در این زمینه وجود ندارد. این کتاب به بسیاری از زبان‌های جهان ترجمه شده‌است. از جمله توسط عنایت‌الله شکیباپور به فارسی ترجمه شده و در ایران به چاپ هجدهم رسیده‌است. در روزهای پایانی جنگ جهانی دوم و خودکشی هیتلر، تمام دارایی‌های وی از جمله حقوق معنوی آثارش به ایالت بایرن تعلق گرفت. طبق قوانین ایالتی و با تأیید دولت فدرال آلمان، باز نشر این کتاب به مدت ۷۰ سال ممنوع اعلام شد. این مهلت در سال ۲۰۱۵ به پایان رسید. رسانه‌های جمعی در ماه ژانویه سال ۲۰۱۴ گزارش دادند که متن کتاب هیتلر در میان کتاب‌های الکتریکی «آمازون» در مقوله «کتاب‌ها و متون سیاسی» بالاترین مقام فروش را داشته‌است. این کتاب پس از مرگ آدولف هیتلر برای نخستین بار از روز ۱ ژانویهٔ ۲۰۱۶ ، در کتابفروشی‌های آلمان در دسترس عموم قرار گرفت. نگارش نبرد من در سال ۱۹۲۴ که هیتلر به اتهام خیانت به کشور در زندان لندزبرگ (به آلمانی Justizvollzugsanstalt Landsberg) زندانی بود متن کتاب را به منشی خود رودلف هس که با او هم‌زندان بود دیکته کرد. جلد نخست آن، با عنوان تسویه حساب در ۱۸ ژوئیه ۱۹۲۵ به چاپ رسید؛ جلد دوم آن جنبش ناسیونال سوسیالیسم در بهار ۱۹۲۶ به چاپ رسید. عنوان اصلی انتخابی هیتلر چهار سال و نیم نبرد در برابر دروغ، حماقت و بزدلی بود. ناشر نازی آن مکس آمان، این عنوان را بسیار پیچیده می‌دانست و تصمیم گرفت آن را به نبرد من کوتاه کند. این کتاب در سال‌های نخست انتشار موفقیت چندانی نداشت ولی از سال ۱۹۳۳ و کسب قدرت توسط هیتلر و حزب نازی به شدت معروف شد و درآمد فراوانی داشت. اتهامات مطرح‌شده در کتاب آدولف هیتلر، در کتاب نبرد من، مردان یهودی را به سوءاستفاده جنسی از دختران آلمانی متهم کرده بود. او منشأ فساد اخلاقی را از یهودیان دانسته‌است. ترجمه فارسی ترجمه فارسی «نبرد من» بارها تجدید چاپ شده‌است. این کتاب با برگردان عنایت‌الله شکیباپور از سوی انتشارات «دنیای کتاب» به بازار عرضه شده‌است. گفته می‌شود که نخستین بار داوود منشی‌زاده (۱۲۹۳ – ۱۳۶۸) آن را به زبان فارسی ترجمه کرد. منع حقوقی انتشار کتاب در آلمان سال ۲۰۱۵ میلادی منع حقوقی انتشار کتاب نبرد من برداشته شد. با وجود این، چاپ و نشر کتاب «نبرد من» در آلمان همچنان ممنوع بود. به نظر مقامات قضائی کشور «بنا به مسئولیت تاریخی آلمان» این کتاب «ضدانسانی» پس از آن هم نباید حتی به صورت ناقص منتشر شود. خرید و فروش نسخه‌های قدیمی این کتاب که به قبل از سال ۱۹۴۵ برمی گردد آزاد است ولی به شرطی که برای اهدافی مثل تحریک و ترویج دشمنی‌های نژادی یا خشونت‌های سیاسی مورد استفاده قرار نگیرد، اما حق انحصاری آن در اختیار وزارت دارایی ایالت بایرن است، که نشر آن را قدغن کرده بود. طبق قانون حق تألیف، با گذشت هفتاد سال از مرگ یک مؤلف یا نویسنده، هر متنی برای انتشار آزاد می‌شود و دیگر کسی نمی‌تواند با این قانون از نشر آن جلوگیری کند. آدولف هیتلر در ۳۰ آوریل ۱۹۴۵ در برلین خودکشی کرد. «نبرد من» از روز اول ژانویه ۲۰۱۶ در کتابفروشی‌های آلمان در دسترس عموم قرار گرفت. سرفصل‌ها جلد اول:یک تسویه حساب فصل اول: دوران کودکی و کانون خانوادگی فصل دوم: سال‌های تحصیل و تحمل مشقت در وین فصل سوم: ملاحظات سیاسی عمومی بر اساس دوره حضور من در وین فصل چهارم: در مونیخ فصل پنجم: جنگ جهانی فصل ششم: تبلیغات جنگ فصل هفتم: انقلاب فصل هشتم: آغاز فعالیت‌های سیاسی من فصل نهم: برای چه آلمان شکست خورد فصل دهم: حزب کارگر آلمان فصل یازدهم: ملل و نژاد فصل دوازدهم: اولین طلیعه پیشرفت حزب کارگر ناسیونال سوسیالیست جلد دوم:جنبش سوسیالیست ملی فصل اول: عقاید فلسفی حزب فصل دوم: دولت فصل سوم: موضوع-دولت و ملت فصل چهارم: مفهوم دولت از نظر راسیست فصل پنجم: مفهوم فلسفی سازمان دولت فصل ششم: اولین مبارزه و اهمیت سخنرانی فصل هفتم: مبارزه جدید با جبهه سرخ فصل هشتم: نیرومند تا وقتی تنهاست نیرومند می‌ماند فصل نهم: حمله‌ها چگونه آغاز می‌شدند فصل دهم: فدرالیسم غیر از ظاهرسازی چیزی نیست فصل یازدهم: پروپاگاندا مسئله سازمان فصل دوازدهم: مسئله سندیکاها فصل سیزدهم: سیاست آلمان و مسئله اتحادهای بعد از جنگ فصل چهاردهم: سیاست یا جهت‌گیری شرقی فصل پانزدهم حق دفاع اضطراری بررسی محتوا فضای حیاتی و روی‌آوری به شرق هیتلر در پاره‌ای از فصل چهاردهم از جلد دوم این کتاب به عقاید خود در ارتباط با سیاست خارجی و لزوم روی آوری به شرق می‌پردازد. او در این بخش مهم‌ترین وظیفه سیاست خارجی «حکومت مردم» را امنیت بخشی به بقای نژاد آن می‌داند و این امر را از طریق برقراری «نسبتی سالم و طبیعی» بر اساس ضروریات حیاتی مردم، بین مقدار جمعیت و رشد آن با گستردگی جغرافیایی و منابعِ سرزمینی که در آن ساکن هستند، میسر می‌شمارد. او می‌افزاید عاملان این سیاست نباید نقش مدافع سایر ملل را بازی کنند و نبایست مسیر «میهن‌پرستی جهان‌وطنانه» را دنبال نمایند. به عقیده او ابعاد این سرزمین نه تنها از منظر تأمین مواد غذایی و مواد خام اهمیت دارد بلکه از نظر سیاسی و نظامی نیز مهم است. طبق نظر هیتلر امنیت ملی یک حکومت به «قدرت سیاسی» آن و قدرت سیاسی نیز به نوبه خود به شرایط نظامی که ریشه در موقعیت جغرافیایی دارد، وابسته است. هیلتر معتقد است آلمان یا باید «قدرت جهانی» بشود یا اصلاً وجود نداشته باشد. او علاوه بر این که آلمانِ دوره جمهوری وایمار را قدرت جهانی نمی‌داند، حتی فرض قدرت جهانی بودن امپراتوری آلمان را نیز مردود تلقی می‌کند. او نسبت جمعیت آلمان به مساحت قریب به پانصد هزار کیلومتر مربعی آن زمان آن را «حزن‌انگیز» می‌خواند که باعث شده این کشور از اهمیتی برخوردار نباشد. هیتلر با اشتباه دانستن اقدامات قبلی، جنبش ناسیونال سوسیالیست را با به دست آوردن اراضی جدید، ناجی مردم آلمان از نابودی یا به بردگی درآمدن، معرفی می‌نماید، ریخته شدن مجدد خون مردمش در راه این هدف را نزد خدا و اعقاب مردم آلمان، مشروع می‌داند و به دست آوردن اراضی بیشتر را وعده‌ای از جانب «قدرتی مافوق» تصور می‌نماید. هیتلر در این راه بازیابی اراضی سال ۱۹۱۴ آلمان و حتی هر دوره دیگری در تاریخ این کشور را کافی نمی‌بیند. چرا که در پنداشت او مرزهای سال ۱۹۱۴ نتوانسته بود از آلمانی‌ها دفاع کند و در آینده نیز نمی‌توانست این کار را بکند. به عقیده او رسیدن به آن مرزها نیاز مردم آلمان را برطرف نمی‌ساخت و جایگاه این ملت را در برابر سایر قدرت‌ها ارتقا نمی‌داد و از طرفی دستیابی به آن نیازمند اندازه‌ای از خونریزی بین مردم آلمان بود که امکان توسعه بیشتر در آینده را که لازمه بقای این ملت بود، از آن‌ها می‌گرفت. هیتلر در ادامه می‌نویسد اگر مردم آلمان در چنین اراضی محدودی «زندانی» شوند در آینده با «بدبختی» روبه‌رو خواهند شد. هیتلر توسعه استعماری در سایر قاره‌ها را مشکل‌گشا نمی‌بیند و بر لزوم سلطه بر اراضی بیشتر در خاک قاره اروپا تأکید می‌کند. او این عمل را گسترش سرزمین مادری توصیف می‌نماید که علاوه بر در مجاورت یکدیگر نگاه داشتن ساکنان سرزمین‌های جدید و ساکنان سرزمین مادری، مزیت اتحاد این مردمان در قالب یک واحد سیاسی را نیز تضمین می‌کند. هیتلر غلبه بر فرانسه را بی‌تاثیر در نتایج کلی اهداف سیاست خارجی آلمان می‌شمارد و اهمیت آن را صرفاً در پوشش دادن جناح این کشور خلاصه می‌کند. او در نهایت اذعان می‌دارد آلمانی‌ها باید به حرکت دائمی به سمت جنوب و غرب پایان دهند و نظر به شرق و مشخصا روسیه و کشورهای وابسته هم‌مرز آن «که ششصد سال پیش آن‌جا را ترک کرده‌اند»، بیفکنند. حقوق معنوی از آن‌جایی که محل سکونت رسمی آدولف هیتلر شهر مونیخ بود، پس از خودکشی تمام درآمدها و اموال او از جمله حقوق معنوی کتاب نبرد من در آلمان، نقاشی های دوران نوجوانی و جوانی به دولت ایالتی بایرن تعلق گرفت. منابع پیوند به بیرون ایالت باواریا تجدید چاپ کتاب هیتلر را لغو کرد - BBC آثار امپریالیستی آدولف هیتلر بیانیه‌های سیاسی پروپاگاندای نازی‌ها تجدید نظر طلبی تاریخی (منفی) خودزندگی‌نامه‌های سیاسی سانسور در آلمان سانسور در هلند کتاب‌ها و جزوه‌های پروپاگاندا کتاب‌های ۱۹۲۵ (میلادی) کتاب‌های ۱۹۲۶ (میلادی) کتاب‌های آدولف هیتلر کتاب‌های آلمانی کتاب‌های سانسورشده کتاب‌های غیرداستانی ۱۹۲۵ (میلادی) کتاب‌های هاوتن مفلین کتاب‌های یهودستیزانه نوشته‌های زندان ویکی‌سازی رباتیک کتاب‌های غیرداستانی ۱۹۲۶ (میلادی)
4401
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D9%88%D9%84%D9%88%DA%A9%D8%A7%D8%B3%D8%AA
هولوکاست
هولوکاست (از یونانی ὁλόκαυστον، «همه‌سوزی») یا شوآ (به عبری: ، «فاجعه») به کشتار دسته‌جمعی و نسل‌کشی نزدیک به شش میلیون یهودی اروپایی بر پایۀ نژاد، مذهب و ملیت در طی جنگ جهانی دوم به دست آلمان نازی و از ۱۹۴۱ تا پایان ۱۹۴۵ در اردوگاه‌های مرگ آلمان نازی، اطلاق می‌شود. کشتارها به شکل سازمان‌یافته شامل شلیک دسته‌جمعی در پوگروم‌ها؛ سیاست پاکسازی از راه کار اجباری در اردوگاه‌های کار اجباری آلمان نازی؛ همچنین وانت‌ها و اتاق‌های گاز در اردوگاه‌های پاکسازی آلمانی از جمله آشویتس، بلزک، خلمنو، مایدانک، تربلینکا، و سوبیبور می‌شدند. حدود دو سوم جمعیت یهودی اروپا در این رویداد کشته شدند. آلمان اذیت و آزار یهودیان را در چند مرحله پیش برد. این‌گونه نبود که نازی‌ها با در دست گرفتن قدرت در آلمان، بلافاصله دست به کشتار جمعی بزنند؛ بلکه آن‌ها به کمک قوانین دولتی، با سرعت زیادی برای هدف قرار دادن و حذف یهودیان از جامعه آلمان اقدام کردند. در پی به روی کار آمدن آدولف هیتلر به عنوان صدر اعظم در ۳۰ ژانویه ۱۹۳۳، حکومت آلمان شبکه‌ای از اردوگاه‌های کار اجباری را در آلمان برای زندانی کردن مخالفان سیاسی و کسانی که برای جامعه «نامناسب» تشخیص داده می‌شدند، برپا ساخت که نخستینشان داخائو بود. پس از رسمیت فرمان تفویض اختیارات در ۲۴ مارس ۱۹۳۳ و افزایش اختیارات هیتلر، دولت اقدام به محدودکردن یهودیان و جداسازی از دیگر بخش‌های جامعه کرد؛ این روند شامل بایکوت کسب‌وکارهای یهودی در آوریل ۱۹۳۳ و به اجرا گذاشتن قوانین نورنبرگ در سپتامبر ۱۹۳۵ می‌شد. در ۹ تا ۱۰ نوامبر ۱۹۳۸ و هشت ماه پس از الحاق اتریش به خاک آلمان؛ مغازه‌ها، خانه‌ها، و پرستشگاه‌های یهودیان در رویدادی که با نام شب بلورین شناخته می‌شود مورد حمله قرار گرفته، شیشه‌هایشان شکسته شد، و به آتش کشیده شدند. تهاجم آلمان به لهستان در سپتامبر ۱۹۳۹ آغازگر جنگ جهانی دوم بود و پس از آن، نازی‌ها دست به برپایی گتوها و جداسازی نژادی یهودیان کردند و متعاقب آن اردوگاه‌ها و مراکز پرشماری در سراسر اروپای مورد اشغال آلمان نازی برپا شدند. جداسازی یهودیان در گتوها، خود راه را برای سیاست پاکسازی آن‌ها — به‌گفتهٔ نازی‌ها «راه حل نهایی» — که توسط فرماندهان ارشد نازی در کنفرانس وانزه مطرح شده بود، هموار کرد. با پیشروی آلمان در شرق، اجرای سیاست‌های ضدیهودی رادیکال شدند و تحت هماهنگی اس‌اس و با دستورالعمل‌های مستقیم از سوی رهبران ارشد حزب نازی، کشتارها نه‌تنها در سراسر آلمان که در اروپای تحت اشغال و نیز مناطق کنترلی نیروهای محور صورت گرفتند. جوخه‌های مرگ شبه‌نظامی به نام آینزاتس‌گروپن با همکاری ارتش آلمان و همدستان محلی میان ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵ نزدیک به ۱٫۳ میلیون یهودی را در شلیک‌های دسته‌جمعی و پوگروم‌ها کشتند. از میانهٔ ۱۹۴۲، قربانیان از گتوهای سراسر اروپا با قطارهای باری به اردوگاه‌های مرگ تبعید شدند؛ مکان‌هایی که در آن‌ها اگر از جابجایی نیز جان سالم به‌در می‌بردند، در اتاق‌های گاز یا زیر کار اجباری یا از بیماری‌های مختلف و راه‌پیمایی‌های مرگ جان می‌سپاردند. این کشتارها تا پایان جنگ جهانی دوم در مه ۱۹۴۵ ادامه پیدا کردند. یهودیان اروپایی تنها کسانی نبودند که در طی دورهٔ موسوم به «دورهٔ هولوکاست» (از ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵) هدف پاکسازی قرار گرفتند؛ دیگر قربانیان حکومت نازی شامل لهستانی‌های اصیل، غیرنظامیان شوروی و اسیران جنگی آن، کولی‌ها، ازکارافتادگان، مخالفان سیاسی و مذهبی و مردان همجنسگرا می‌شدند. واژه‌شناسی نخستین استفادهٔ ثبت‌شدهٔ واژهٔ هولوکاست در معنای امروزی آن در ۱۸۹۵ به‌وسیلهٔ نیویورک تایمز برای شرح قتل‌عام مسیحیان ارمنی به‌دست نیروهای عثمانی بود. این واژه از ; hólos، «همه» + kaustós، «قربانی کردن حیوان نر» می‌آید. اصطلاح کتاب مقدس یعنی شوآ () به‌معنای فاجعه (و از قرون وسطی نیز برای اشاره به «تخریب» استفاده می‌شود) اصطلاح عبری استاندارد برای قتل یهودیان اروپایی شد. به گزارش هاآرتس، نویسنده‌ای به‌نام یهودا ارز ممکن است اولین کسی باشد که رویدادهای آلمان را به عنوان شوآ توصیف کرد. نشریهٔ داوار و بعدها هاآرتس هر دو این واژه را در سپتامبر ۱۹۳۹ به کار بردند. ویژگی‌های متمایزکننده همکاری میان سازمان‌ها مایکل برنباوم دربارهٔ آلمان نازی چنین می‌نویسد که آلمان چون «حکومتی کشتارمحور» شده بود. او می‌گوید که «هر بازویی در سامانه اداری عریض و طویل کشور در روند کشتارها دخالت داشت. کلیساها و وزارت کشور مدارک تولد یهودیان را تأمین می‌کردند؛ سازمان پست دستورهای نفی بلد و بیرون‌اندازی از کشور را می‌فرستاد؛ وزارت دارایی اموال یهودیان را غصب می‌کرد؛ شرکت‌های آلمانی کارگران یهود خود را اخراج می‌کردند و سهام‌هایی را که در دست سهام‌داران یهودی بودند باطل می‌ساختند.» دانشگاه‌ها از پذیرفتن یهودیان سر باز می‌زدند، به آنانی که در حال تحصیل بودند مدرک نمی‌دادند، و استادان دانشگاه یهودی را اخراج می‌کردند؛ مأموران دفاتر ترابری دولتی مسوول تهیه و زمان‌بندی حرکت قطارها به‌منظور اخراج یهودیان و فرستادنشان به اردوگاه‌ها بودند؛ شرکت‌های داروسازی آلمانی بر روی زندانیان اردوگاه‌ها آزمایش دارویی می‌کردند؛ شرکت‌ها برای بستن قرارداد ساخت کوره‌های آدم‌سوزی سرودست می‌شکاندند؛ فهرست مفصل قربانیان توسط دهوماگ (IBM آلمان) و به روی کارت‌های پانچ چاپ می‌شد و با دقت روند سر به نیست کردن‌ها را شرح می‌داد. هنگامی که زندانیان وارد اردوگاه‌های مرگ می‌شدند، به زور همه دارایی‌های شخصیشان از آن‌ها گرفته می‌شد؛ سپس آن وسایل فهرست‌بندی و برچسب زده و برای به‌کارگیری دوباره یا بازیافت به آلمان فرستاده می‌شدند. برنباوم می‌نویسد که واپسین راه حل پرسش یهود «… در چشمان جنایتکاران بزرگترین دستاورد آلمان به‌شمار می‌رفت.» بانک ملی آلمان توسط حسابی جعلی با نام ماکس هایلیگر کمک می‌کرد که بسیاری دارایی‌های باارزش دزدیده شده از قربانیان به چرخه پولی وارد شوند. سائول فریدلاندر می‌نویسد: «هیچ گروه اجتماعی، هیچ انجمن مذهبی، هیچ بنیاد دانشگاهی یا گروه تخصصی در آلمان و سراسر اروپا همبستگی‌ای با یهودیان اعلام نکرد.» او می‌نویسد که برخی کلیساهای مسیحی اعلام کردند که آن یهودیانی که از دین خود برگشته و مسیحی شده‌اند را باید جزوی از مسیحیان به‌شمار آورد، اگرچه همان نیز تنها تا حدی پذیرفته شد. فریدلاندر استدلال می‌کند که آنچه هولوکاست را متمایز می‌کند آن است که سیاست‌های ضدیهودی توانسته بودند آزادانه رشد پیدا کنند بی‌آنکه با نیروهای مخالفی که به صورت طبیعی در جوامع پیشرفته بروز می‌کنند، روبرو شده باشند.» ایدئولوژی در دیگر کشتارها، برخی خواست‌های کاربردی همچون کنترل خاک و منابع اهداف اصلی پشت کشتار بوده‌اند. یهودا بائر، تاریخ‌شناس و نویسنده اسرائیلی می‌نویسد: ابرهارد یکل، تاریخ‌دان آلمانی در ۱۹۸۶ می‌نویسد که یکی از ویژگی‌ها متمایزکننده هولوکاست آن بود که: کشتارها به شکل سازمان‌یافته در تقریباً همهٔ مناطق اشغال‌شده توسط آلمان که امروزه ۳۵ کشور اروپایی را تشکیل می‌دهند انجام می‌شدند. شدیدترین وجه آن‌ها در اروپای مرکزی و شرقی اعمال شدند، جایی که بیش از هفت میلیون یهودی در ۱۹۳۹ در آن زندگی می‌کردند. نزدیک پنج میلیون یهودی در آنجا جان خود را از دست دادند، به همراه سه میلیونی که در لهستان اشغال شده و یک میلیونی که در اتحاد جماهیر شوروی کشته شدند. صدهاهزار تن نیز در هلند، فرانسه، بلژیک، یوگسلاوی، و یونان کشته شدند. پروتکل وانزه به صراحت مشخص می‌کند که نازی‌ها قصد داشتند «راه حل نهایی برای مشکل یهود» خود را در انگلستان و همهٔ دیگر کشورهای خنثی در اروپا همچون ترکیه، سوئد، پرتغال، و اسپانیا اجرا کنند. هر کسی که سه یا چهار جد یهودی داشت بی‌استثنا نابود می‌شد. در دیگر کشتارهای تاریخ، مردم می‌توانستند با تغییر دین خود از مرگ برهند، اما این گزینه برای یهودیانی که در اروپای اشغال‌شده بودند موجود نبود. به استثنای آنانی که پدربزرگان و مادربزرگان‌شان تا پیش از ۱۸ ژانویه ۱۸۷۱ از دین برگشته بودند، همه کسانی که دارای‌تبار یهودی جدید بودند در مناطق زیر کنترل آلمان در اروپا نابود می‌شدند. اردوگاه‌های مرگ یکی از ویژگی‌های منحصربه‌فرد هولوکاست که در تاریخ پیش از خود سابقه نداشت ایجاد اردوگاه‌های ویژه کشتارجمعی هدفمند مردم در اتاق‌های گاز بود. تا پیش از آن هیچ مکانی در جهان که مشخصاً برای کشتار جمعی انسان‌ها ساخته شده باشد، وجود نداشت. این اردوگاه‌ها همگی در لهستان بودند و شامل اردوگاه‌های آشویتس، بلزک، خلمنو، مایدانک، مالی تروستنتس، سوبیبور، و تربلینکا بودند. آزمایش‌های پزشکی بر انسان‌ها یکی از بارزترین ویژگی‌های کشتار نازی‌ها در جریان جنگ جهانی دوم بهره‌گیری آنان از انسان‌ها به‌عنوان «ابزارهای آزمایشی پزشکی» بود. به گفته رائول هیلبرگ، «پزشکان آلمانی خواهان عضویت در حزب به شدت زیر باورهای نازی قرار داده می‌شدند» و شماری از آنان بر روی زندانیان اردوگاه‌های آشوویتس، داخائو، بوخن‌والد، راونسبروک، زاخسنهاوزن و ناتزوایلر آزمایش انجام می‌دادند. از جمله نامدارترین پزشکان شاغل در این اردوگاه‌ها دکتر یوزف منگله بود که در آشوویتس کار می‌کرد. آزمایش‌های او شامل گذاشتن نمونه‌های انسانی در اتاق‌های فشار، آزمایش دارو بر رویشان، منجمد کردنشان، تلاش برای تغییر رنگ چشم با تزریق مواد شیمیایی درون چشم کودکان، و چندین قطع عضو و جراحی‌های دیگر بودند. ابعاد کارهای او هیچ‌گاه به شکل کامل آشکار نخواهند شد چراکه محموله‌ای از پیشینه‌های پزشکی که او برای دکتر اوتمار فون فرشوئر در موسسه کایزر ویلهلم فرستاده بود توسط فرشوئر نابود شد. تقریباً همه کسانی که در آزمایش‌های منگله به عنوان نمونه مورد بهره‌برداری قرار می‌گرفتند بلافاصله یا اندکی پس از عمل کشته و تشریح می‌شدند. منگله به ویژه با کودکان کولی کار می‌کرد؛ او برای کودکان، شیرینی و اسباب بازی می‌آورد و خود بشخصه آن‌ها را تا اتاق‌های گاز همراهی می‌کرد. آن‌ها منگله را با نام «عمو منگله» Onkel Mengele صدا می‌زدند. ورا الکساندر یکی از زندانیان یهودی در آشوویتس بود که به پرستاری از ۵۰ جفت دوقلوی کولی پرداخت: ایجاد و اجرا ریشه‌ها به باور یهودا بائر، رائول هیلبرگ، و لوسی داویدوویتس جامعه و فرهنگ آلمان از دوران میانه به بعد با اندیشه‌های ضدیهودی خو گرفته بود و پیوند مستقیمی میان پوگرومهای سده‌های میانی و اردوگاه‌های مرگ نازی‌ها وجود داشت. نیمه دوم سده ۱۹ میلادی شاهد برآمدن آلمان و اتریش-مجارستان از جنبش فلکیش در نتیجه اندیشه‌های کسانی چون هیوستون استیوارت چمبرلین و پل د لاگارد بود. این جنبش بر پایۀ گونه‌ای نژادپرستی شبه‌دانش‌وارانه شکل گرفته بود که یهودیان را نژادی در ستیز همیشگی با نژاد آریایی برای تسلط بر جهان به تصویر می‌کشید. یهودی‌ستیزی ولکیش ریشه در یهودی‌ستیزی مسیحی داشت، اما تفاوتش با آن در این بود که یهودیان را نه دینی دیگرگون که نژادی متفاوت در نظر می‌گرفت. در سخنرانی‌ای در برابر رایشتاگ در ۱۸۹۵، هرمان آلوارت رهبر فلکیش یهودیان را «مهاجمان» و «باسیلهای وبا» یی نامید که باید برای مصلحت مردم آلمان «پاکسازی شوند». هاینریش کلاوس، رهبر گروه فلکیش آلدویچر فرباند، در کتاب پرفروش خود به نام Wenn ich der Kaiser wär (اگر من قیصر بودم) به سال ۱۹۱۲ درخواست می‌کند تا یهودیان آلمان از شهروندی کنار زده شوند و به جایگاه Fremdenrecht (خارجی و بیگانه) تنزل پیدا کنند. کلاوس همچنین خواستار آن شد تا یهودیان آلمان از همهٔ جوانب زندگی در آلمان، ازجمله داشتن املاک، داشتن دفتر کار، یا مشارکت در روزنامه‌نگاری، بانکداری و شغل‌های آزاد منع شوند. او یهودی را کسی تعریف کرد که تا روز اعلام امپراتوری آلمان در ۱۸۷۱ عضو دین یهود بوده باشد، یا کمینه یکی از پدربزرگ یا مادربزرگ‌هایش یهودی بوده باشند. در طی امپراتوری آلمان، اندیشه‌های فلکیش و نژادپرستی شبه‌دانش‌وارانه آن بیشتر و بیشتر فراگیر و معمول شدند و در سراسر آلمان پذیرش یافتند، به گونه‌ای که به‌ویژه طبقات اجتماعی تحصیل‌کرده کشور باور نابرابری انسان‌ها را پذیرفته بودند. اگرچه احزاب فلکیش در انتخابات ۱۹۱۲ رایشتاگ شکست خوردند و همگی برچیده شدند، اما یهودی‌ستیزی وارد ارکان و برنامه‌های حزب‌های سیاسی شده بود. حزب ملی سوسیالیست کارگران آلمان یا نازی (Nazi) که در سال ۱۹۲۰ پایه‌گذاری شد از جمله انشعابات جنبش فلکیش بود و همان یهودی‌ستیزی را دنبال می‌کرد. پیشرفت‌های علمی و فناوری چشمگیر در پایان سده ۱۹ و آغاز سده ۲۰ میلادی در آلمان به همراه بالا رفتن ثروت ملی باعث پدید آمدن امید بسیار دربارهٔ رسیدن نهایی به آرمان‌شهری شد که در آن مشکلات اجتماعی توان حل شدن می‌یافتند. در همین هنگام اندیشه‌ای نژادپرستانه، باورمند به نگرش فرگشتی در اجتماع، و اصلاح نژادی که عده‌ای از مردم را از دید زیست‌شناسانه برتر از دیگران قرار می‌داد، متداول بود. دتلف پوکرت، تاریخ‌دان، می‌گوید که شوآ نتیجه یهودی‌ستیزی صرف نبود بلکه محصول «رادیکال شدن‌های جمع‌شونده» ای بود که در آن «جریان‌های پرشمار کوچک» باعث ایجاد «جریانی عظیم» شدند که در پایان به کشتار انجامید. پس از جنگ جهانی نخست، خوشبینی پیش از جنگ جای خود را عدم توهمی میان بوروکرات‌های آلمانی‌ای داد که پی برده بودند مشکلات اجتماعی حل‌ناپذیرتر از آنچه بودند که تصور می‌شد. چنین چیزی باعث پدید آمدن این باور شد که راه حل باید در نگاه داشتن آنانی باشد که از لحاظ زیستی «مناسب‌ترند» و خلاص شدن از شر آنانی که «نامناسب» تشخیص داده می‌شوند. مشکلات اقتصادی ناشی از رکود بزرگ باعث شدند که بسیاری در بخش پزشکی آلمان به سوی پشتیبانی از اندیشه هومرگسازی بیماران روانی و از کار افتاده نادرمان حرکت کنند تا پول «هدر رفته» برای آنان صرف بیماران دیگر شود. تا هنگام بر سر کار آمدن رژیم نازی در ۱۹۳۳، جامعه آلمان به واقع دارای میلی پنهان به نگه داشتن «ارزش‌مندان» نژادی و از میان بردن نژادهای «بی‌ارزش و نامطلوب» بود. هیتلر به آشکارا دربارهٔ بیزاریش از یهودیان سخن می‌گفت. در کتاب خود نبرد من، او سخن از قصد خود برای بیرون راندن یهودیان از عرصه سیاسی، اندیشه‌ای، و فرهنگی آلمان سخن می‌گوید. او البته نمی‌نویسد که می‌خواهد یهودیان را پاکسازی کند، اما روایت‌ها حاکی از آن هستند که در خلوت لحن آشکارتری پیدا می‌کرد. گفته می‌شود که او حتی در ۱۹۲۲ به سرهنگ یوزف هل می‌گوید: تعقیب قضایی و تبعید بلافاصله پس از به قدرت رسیدن رایش سوم، رهبران نازی مدعی ایجاد Volksgemeinschaft (به معنای «اجتماع ملت») شدند. سیاست‌های نازی مردم را به دو گروه تقسیم می‌کردند: آنانی که Volksgenossen (رفقای ملی) بودند و عضو Volksgemeinschaft، و آنانی که Gemeinschaftsfremde (بیگانگان اجتماع) خوانده می‌شدند. سیاست‌های سرکوب نازی مردم را به سه شاخه دشمن تقسیم می‌کردند، دشمنان «نژادی» که یهودیان و کولی‌هایی بودند که به خاطر «خونشان» دشمن بودند؛ مخالفان سیاسی همچون مارکسیست‌ها، لیبرال‌ها، و مسیحیان، و آنانی که به نحوی بیرون از رفقای ملی قلمداد می‌شدند؛ و در پایان مخالفان اخلاقی‌ای چون همجنسگرایان، آنانی که به سر کار نمی‌رفتند، و خلافکاران. دو گروه آخر برای «ادب کردن دوباره» به اردوگاه‌های کار فرستاده می‌شدند و هدف آن بود که در پایان جذب Volksgemeinschaft شوند، اگرچه برخی مخالفان اخلاقی پیش از رها شدن عقیم می‌شدند چرا که از دیدگاه نژادی «پست‌تر» قلمداد می‌شدند. دشمنان نژادی همچون یهودیان طلق تعریف جزئی از Volksgemeinschaft به‌شمار نمی‌آمدند؛ از این رو آن‌ها باید به کلی از جامعه پاک می‌شدند. دتلف پوکرت، تاریخ‌دان آلمانی، می‌نویسد که هدف ناسیونال سوسیالیست‌ها آن بود که آرمان‌شهری از گونه Volksgemeinschaft بسازند که در آن همه چیز زیرنظر پلیس بود و هر عملی از سوی ناراضیان در آن با سختی برخورد می‌شد. او بخشی از مدرک «رفتار با بیگانگان جامعه» را نقل می‌کند که در آن «آنانی که… نتوانند کمترین تلاشی از خود برای ساختن با کمینه نیازهای جامعه ملی را نشان ندهند» زیر پیگرد پلیس قرار می‌گرفتند و در صورت آنکه به اصلاح خود نمی‌پرداختند به اردوگاه‌های کار اجباری فرستاده می‌شدند. با نزدیک شدن به انتخابات رایشتاگ در مارس ۱۹۳۳، نازی‌ها کارزار خشونت خود علیه مخالفان را شدت بخشیدند. آنان با کمک مسوولان محلی چندین اردوگاه کار برپا کردند که از آن‌ها برای زندانی کردن مخالفان بهره گرفته می‌شد. از نخستین این اردوگاه‌ها داخائو بود که در ۹ مارس ۱۹۳۳ گشایش یافت. در آغاز این اردوگاه حاوی کمونیست‌ها و سوسیال دموکرات‌ها بود. هدف نخست از این اردوگاه به هراس انداختن آن آلمانی‌هایی بود که با Volksgemeinschaft همدلی نداشتند. زندانیان اردوگاه شامل آنانی می‌شدند که «تربیت‌پذیر» بودند و می‌توانستند با شکسته شدن به «جامعه ملی» بازگردانده شوند، و نیز کسانی که «فاسد زیستی» بودند و باید عقیم می‌شدند. اینان تا همیشه در اردوگاه نگه داشته می‌شدند و با گذشت زمان هر چه بیشتر در روند پاکسازی از راه کار اجباری، یعنی کار کشیدن تا حد مرگ، کشته می‌شدند. در طی دهه ۱۹۳۰، حقوق قضایی، اقتصادی، و اجتماعی یهودیان به آرامی محدود و محدودتر می‌شدند. قوانین گوناگونی بر روی کار پزشکان، کشاورزی، و غیره یهودیان را از مشارکت در بخش‌های جامعه منع می‌کردند. وکیلان یهودی از وکالت کنار گذاشته می‌شدند و در درسدن آنان را از دفترهای کارشان بیرون آورده، کتک می‌زدند. به دلیل پافشاری رئیس‌جمهور وقت، پاول فون هیندنبورگ، هیتلر استثنایی افزود که آن کهنه‌سربازانی که خودشان یا آنانی که پدران یا فرزندانشان در جنگ جهانی نخست خدمت کرده بودند از قوانین ضدیهود معاف می‌شدند و می‌توانستند در پست‌های خود بمانند. او سپس در ۱۹۳۷ این دستور خود را لغو کرد. یهودیان از مدارس و دانشگاه‌ها کنار گذاشته شدند، حق عضویت در انجمن روزنامه‌نگاران نداشتند، و نمی‌توانستند دارنده یا ویراستار روزنامه باشند. در ژوئیه ۱۹۳۳، قانون پیشگیری از تولد نوزاد دارای بیماری مادرزادی که عقیم‌سازی «دون» ها را اجباری می‌کرد به تصویب رسید. این قانون مهم به‌نژادی نازی‌ها باعث شد دادگاه‌های سلامت مادرزادی تشکیل شوند. این دادگاه‌ها مسوول عقیم شدن ۴۰۰٬۰۰۰ انسان بدون موافقتشان در طی حکومت نازی بودند. در ۱۹۳۵، هیتلر قانون‌های نورنبرگ را معرفی کرد؛ قانون‌هایی که بر پایه‌شان: یهودی‌ها از ازدواج یا داشتن رابطه جنسی با «آریایی‌ها» منع می‌شدند (قانون پاسداری از خون آلمانی و شرف آلمانی)، یهودیان آلمانی تابعیت کشور را از دست می‌دادند و از همه حقوق مدنی خود محروم می‌شدند. هیتلر به‌ویژه «قانون خون» را «تلاش برای سر و سامان بخشی قانونی به یک مشکل، که در صورت شکست بیشتر در برخورد با آن باید به کل به راه حل نهایی حزب ناسیونال سوسیالیست منتقل شود» معرفی کرد. بنا به گفتهٔ او اگر «مشکل یهود» را نتوان توسط این قانون‌ها حل کرد، آنگاه «باید به شکل قانونی آن را به حزب ناسیونال سوسیالیست واگذار کرد تا راه حلی نهایی را به اجرا گذارد.» عبارت راه حل نهایی یا Endlösung از اینجا تبدیل به تکیه کلام نازی‌ها برای پاکسازی یهودیان شد. در ژانویه ۱۹۳۹، او در یک سخنرانی همگانی گفت: «اگر یهودی‌گری بین‌المللی-اقتصادی در درون و بیرون اروپا بار دیگر در کشاندن ملت‌ها به جنگ جهانی دیگری پیروز گردد، نتایج آن تنها بلشویک شدن زمین و در پی آن پیروزی یهودیان نخواهد بود، بلکه نابودی (vernichtung) نژاد یهود در اروپا خواهد بود.» تصاویر سخنرانی او برای ساخت فیلم تبلیغاتی ۱۹۴۰ نازی‌ها با نام یهودی ابدی (Der ewige Jude)، که هدفش ایجاد منطق برای نابودسازی یهودیان اروپا بود، مورد استفاده قرار گرفتند. روشنفکران یهودی نخستین گروهی بودند که ترک کشور کردند. والتر بنیامین فیلسوف در ۱۸ مارس ۱۹۳۳ به پاریس رفت. لیون فویشتوانگر نویسنده به سوئیس رفت. برونو والتر نوازنده پس از آنکه به او گفته شد صحن فیلارمونیک برلین در صورتی که او کنسرتی در آن به اجرا گذارد به خاکستر تبدیل خواهد شد، ترک وطن کرد. آلبرت اینشتین، فیزیکدان نامی، که در سفر آمریکا بود در ۳۰ ژانویه ۱۹۳۳ به اوستند بلژیک بازگشت و دیگر پای به خاک آلمان نگذاشت. او که رویدادهای پیش آمده در آنجا را «بیماری روانی توده‌ها» خوانده بود از انجمن کایزر ویلهم و فرهنگستان علوم پروس بیرون انداخته شد و تابعیتش را، هنگامی که آلمان اتریش را در ۱۹۳۸ ناموجود خواند، از دست داد. زیگموند فروید و خانواده‌اش از وین به انگلستان مهاجرت کردند. سائول فریدلاندر می‌نویسد که هنگامی که ماکس لیبرمان، رئیس افتخاری فرهنگستان هنر پروس، از سمت خود کناره‌گیری کرد، حتی یک تن از همکارانش ابراز همدردی نکردند و او حتی تا هنگام مرگش در دو سال بعد نیز طرد شده بود. هنگامی که در ۱۹۴۳ پلیس برای دیپورت بیوهٔ ۸۵ ساله و در بستر افتادهٔ او آمد، زن برای آنکه دستگیر نشود با مصرف بیش از حد باربیتورات خودکشی کرد. شب کریستالی (۱۹۳۸) در ۷ نوامبر ۱۹۳۸، هرشل گرینشپان یهودی یکی از دیپلمات‌های آلمان نازی به نام ارنست فم رات را در پاریس به قتل رساند. این اتفاق باعث شد تا نازی‌ها از آن به‌عنوان دستاویزی برای شدت بخشیدن به تعقیب قضایی یهودیان در مقیاس گسترده بهره گیرند. آنچه که نازی‌ها از آن با عنوان «خشم همگانی» یاد می‌کنند در واقع موجی از پوگروم‌های ساختهٔ حزب نازی و اجرا شده توسط اعضای اس آ و وابستگان به آن‌ها بود که در سراسر آلمان آن هنگام – شامل جمهوری وایمار، اتریش، و سودتنلند – به اجرا درآمد. این برنامه‌ها با نام شب کریستالی (Reichskristallnacht به معنای «شب شیشهٔ شکسته») یا پوگروم‌های نوامبر شناخته شدند و در آن‌ها یهودیان و دارایی‌هایشان مورد حمله قرار گرفتند و به بیش از ۷٬۰۰۰ فروشگاه یهودی و ۱٬۶۶۸ کنیسه آسیب زده شد یا ویران شدند. شمار تلفات این موج از حمله‌ها بنا به گفته مقامات ۹۱ تن بود، اگرچه احتمال می‌رود که بسیار بیشتر از آن بوده باشند. ۳۰٬۰۰۰ یهودی به اردوگاه‌های داخائو، زاکسن‌هاوزن، بوخن‌والد، و اورانیبورگ فرستاده شدند و برای چندین هفته در آنجا نگهداری شدند تا هنگامی که تنها با شرط پذیرش مهاجرت در آینده نزدیک یا واگذاری داراییشان به حزب نازی توانایی آزاد شدن را پیدا می‌کردند. شب‌های کریستالی مصادف شده بودند با تصویب قوانین ضد مالکیت اسلحه از سوی یهودیان، که یهودیان را از داشتن اسلحه گرم یا دیگر جنگ‌افزارها منع می‌کرد. یهودیانی که در معرض پوگروم قرار گرفته بودند ناچار به پرداخت خسارت‌های حاصل از آن می‌شدند و این میزان به هزاران رایش‌مارک می‌رسید. چنین برخوردهایی مهاجرت یهودیان از آلمان را شتاب بخشید، اگرچه روال زندگی همگانی یهودیان در آن کشور هنوز برقرار بود. کوچ اجباری و اخراج پیش از جنگ، نازی‌ها تصمیم گرفتند جمعیت یهودی آلمان (و پس از آن کل اروپا) را به صورت انبوه از آن سرزمین کوچ دهند. موافقت هیتلر با طرح ۱۹۳۸–۹ برای بررسی کوچ هزاران یهودی از مناطق زیر سلطه آلمان برای مدتی نشان از این دارد که طرح برنامه‌ریزی‌شده برای کشتار گسترده یهودیان تا آن هنگام هنوز ریخته نشده بود. طرح بازپس‌گیری مستعمرات پیشین آلمان از جمله تانگانیکا و آفریقای جنوب شرقی برای اسکان یهودیان توسط هیتلر به تعویق انداخته شد، چراکه به باور او هر آنجا که «چندین خون قهرمانان آلمان ریخته شده‌است» نباید زیستگاه «بدترین دشمنان آلمان» شود. در این هنگام تلاش‌هایی دیپلماتیک برای ترغیب دیگر قدرت‌های مستعمره‌دار چون انگلستان و فرانسه به منظور پذیرش یهودیان اخراج شده صورت گرفتند. مناطقی که برای این منظور پیشنهاد شده بودند شامل فلسطین تحت حاکمیت انگلیس، اتیوپی ایتالیا، رودزیای انگلیس، ماداگاسکار فرانسه، و استرالیا بود. از میان این مناطق، ماداگاسکار بیشتر از همه به صورت جدی مطرح شد. هایدریش آنچه را که طرح ماداگاسکار نامیده می‌شد، «راه حل نهایی قلمرویی» نامید؛ این منطقهٔ جزیره‌ای بسیار دورافتاده و با آب و هوای نامناسب باعث سریع‌تر شدن مرگ‌ها می‌شد. با موافقت هیتلر در ۱۹۳۸، طرح بازاسکان توسط دفتر آدولف آیشمان به اجرا گذاشته شد اما با آغاز کشتار گسترده یهودیان در ۱۹۴۱ این طرح کنار گذاشته شد. با نگاه به گذشته می‌توان دریافت که این طرح گام روانی مهمی به سوی هولوکاست بود. پایان طرح ماداگاسکار در ۱۰ فوریه ۱۹۴۲ اعلام شد. دفتر روابط خارجه آلمان توضیح رسمی خود را به این صورت اعلام کرد که به دلیل جنگ با شوروی «[یهودیان] به شرق فرستاده می‌شوند». دولت‌مردان نازی همچنین طرحی ارائه داده بودند که بر پایه آن یهودیان اروپا به سیبری فرستاده شوند. فلسطین تنها نقطه‌ای بود که طرح‌های بازاسکان نازی‌ها توانستند در آن موفقیت چشمگیر به‌دست آورند؛ توسط قراردادی که در سال ۱۹۳۳ میان فدراسیون صهیونیست آلمان (die Zionistische Vereinigung für Deutschland) و دولت نازی با نام قرارداد هاوارا امضا شد. این قرارداد منجر به ارسال ۶۰٬۰۰۰ یهودی آلمانی و ۱۰۰ میلیون دلار از آلمان به فلسطین شد، اگرچه با آغاز جنگ جهانی دوم به پایان رسید. آغاز جنگ جهانی دوم اشغال لهستان اشغال لهستان توسط آلمان در سپتامبر ۱۹۳۹ باعث به چشم آمدن بیشتر ضرورت پاسخ به «پرسش یهود» شد. لهستان سرزمین نزدیک به دو میلیون یهودی (نزدیک ۹ درصد کل جمعیت آن هنگام) بود و جوامع یهودی در آن سده‌ها تاریخ داشتند. دو سوم این جوامع پس از اشغال به زیر سلطهٔ آلمان نازی رفتند و بخش دیگر نیز پس از ۱۷ سپتامبر آن سال زیر سلطه اتحاد جماهیر شوروی قرار گرفتند. ارتش آلمان، یا ورماخت، توسط هفت گردان ویژه آینزاتس‌گروپن نیروهای اس‌اس، و آینزاتس‌کماندو با شمار کل ۳٬۰۰۰ نیرو همراهی می‌شد. این نیروها مسئولیت پشتیبانی از ارتش در عقب سنگرها و مبارزه با «همه عناصر ضدآلمانی دشمن» را داشتند. بیشتر فرماندهان آینزاتس‌گروپن متخصص و ۱۵ نفر از ۲۵ رهبر ایشان دارای دکترای تخصصی بودند. تا ۲۹ اوت آن سال، یعنی ۲ روز پیش از تهاجم، این نیروها فهرستی ۳۰٬۰۰۰ نفره از مردم برای فرستادن به اردگاه‌ها تهیه کرده بودند. در هفته نخست تهاجم، هر روز ۲۰۰ نفر به جوخه اعدام سپرده می‌شدند. راینهارد هایدریش، فرماندار بوهم و موراوی، پیشنهاد نگهداری یهودیان لهستان در گتوهایی در شهرهای اصلی را داد؛ جایی که در آن یهودیان برای کار در مراکز صنعتی جنگی آلمان بهره گرفته می‌شدند. گتوها را در شهرهایی که دارای دسترسی به سامانه خط آهن بودند قرار دادند تا به گفتهٔ هایدریش، «در آینده امکان اخراج و کنترل [یهودیان] بهتر فراهم باشد». در جریان بازجویی آدولف آیشمان در ۱۹۶۱، او به یاد می‌آورد که منظور از این «اخراج در آینده»، همان «پاکسازی فیزیکی» بوده‌است. آلمانی‌ها شروع به فرستادن یهودیان ساکن در قلمروهای تازه‌اشغال‌شده خود (از جمله اتریش، چک‌اسلوواکی، و لهستان غربی) به مرکز لهستان کردند – جایی که ایشان از آن با نام دولت عمومی یاد می‌کردند. برای آسان‌سازی اخراج یهودیان، ایشان در گتوهایی در شهرهای اصلی نگهداری می‌شدند. آلمانی‌ها برنامه‌ای را برای اسکان یهودیان در جنوب شرقی لهستان در کمپ نیسکو داشتند، اما این طرح با مخالفت هانس فرانک فرماندار ارشد جدید دولت عمومی مواجه شد. در نیمه اکتبر ۱۹۴۰، این طرح دوباره بررسی شد و این بار قرار شد یهودیان در لوبلین اسکان داده شوند. کوچ اجباری تا ژانویه ۱۹۴۱ تحت نظارت افسر اس‌اس اودیلو گلوبوکنیک ادامه داشت، اما به دلیل مشکلات سیاسی و تدارکاتی ادامه پیدا نکرد. پوگروم‌های ضدیهودی در لهستان پیش از جنگ نیز وجود داشتند، از جمله در ۱۰۰ شهرستان میان ۱۹۳۵ تا ۱۹۳۷، و نیز ۱۹۳۸. در ژوئن و ژوئیه ۱۹۴۱، و در طی پوگروم‌های لووف (هم‌اکنون در لووف، اوکراین)، نزدیک به ۶٬۰۰۰ یهودی در خیابان‌ها توسط مردم محلی و نیروهای شبه‌نظامی مردمی اوکراین به قتل رسیدند. ۲٬۵۰۰ تا ۳٬۵۰۰ یهودی دیگر نیز در تیراندازی‌های دسته‌جمعی توسط آینزاتس‌گروپن C کشته شدند. طی پوگروم یدوابنه در ۱۰ ژوئیه ۱۹۴۱، گروهی از لهستانی‌ها در یدوابنه دست به کشتار جمعیت یهودی محل و زنده به آتش کشیدن ایشان در یک طویله زدند. احتمال می‌رود که این حمله توسط پلیس مخفی آلمان (زیک‌ِهایتِسْدینْتْسْ) مهندسی شده باشد. گتوها آلمانی‌ها در مناطق دولت عمومی و نیز مناطق مورد اختلاف دست به برپایی گتوهای یهودی‌نشین زدند. این گتوها از جهان بیرون جدا شده بودند. در اوایل ۱۹۴۱، گتوی ورشو دارای ۴۴۵٬۰۰۰ ساکن بود که ۱۳۰٬۰۰۰ نفر از ایشان از مناطق دیگری آورده شده بودند، و دومین گتوی بزرگ، گتو ووچ، نیز ۱۶۰٬۰۰۰ نفر سکنه داشت. اگرچه گتوی ورشو ۳۰ درصد جمعیت شهر را در خود داشت، تنها ۲٫۵ درصد مساحت شهر به خود اختصاص می‌داد، وبه صورت میانگین ۹ نفر در هر اتاق زندگی می‌کردند. ازدحام بیش از حد، بهداشت پایین و کمبود غذا هزاران نفر را کشت. بیش از ۴۳٬۰۰۰ تن از سکنه در ۱۹۴۱ کشته شدند. بنا بر نامه‌ای به تاریخ ۲۱ سپتامبر ۱۹۳۹ از سوی راینهارت هایدریش، اوبرگروپنفورر اس‌اس و رئیس اداره اصلی امنیت رایش، هر گتو باید توسط یک Judenräte یا «شورای ارشدان یهودی» اداره می‌شد که شامل ۲۴ مرد یهودی محلی و دارای نفوذ بود. یودنرات مسوول امور روزانه گتو شامل پخش کردن غذا، آب، دارو، و اسکان بود. آلمان‌ها همچنین مسوولیت توقیف دارایی‌های ساکنان، سازمان دادن به کار اجباری، و در نهایت آسان‌سازی اخراج اجباری به اردوگاه‌های پاکسازی را به این شوراها سپرده بودند. تهاجم به دانمارک و نروژ آلمان در ۹ آوریل ۱۹۴۰ و در طی عملیات وزراوبونگ به نروژ و دانمارک حمله کرد. دانمارک بسیار سریع تصرف شد و زمان برای تشکیل مقاومت وجود نداشت. از این رو دولت دانمارک در قدرت ماند و آلمان‌ها تصمیم گرفتند به همکاری با آن بپردازند. این باعث شد که تا پیش از ۱۹۴۲ تدابیر کمی بر ضد یهودیان دانمارک اتخاذ شود. تا ژوئن ۱۹۴۰ نیز نروژ به کل به تصرف درآمد. تا پایان آن سال، جمعیت یهودی ۱٬۸۰۰ نفره نروژ از برخی شغل‌ها محروم شدند و در ۱۹۴۱ همه یهودیان می‌بایست خانه‌های خود را به ثبت دولت می‌رساندند. در نوامبر ۱۹۴۱، ۵۳۲ یهودی در اسلو توسط افسران پلیس دستگیر و توسط کشتی به آلمان فرستاده شدند. در آلمان، ایشان با قطار مستقیم به آشویتس فرستاده شدند. به گفته دن استون تنها ۹ تن از ایشان از جنگ جان سالم به در بردند. تهاجم به فرانسه و دیگر کشورهای نزدیک همچنین: خاطرات یک دختر جوان و به‌صف‌کشی ول دیو در مه ۱۹۴۰، آلمان به هلند، لوکزامبورگ، بلژیک، و فرانسه حمله کرد. با تسلیم بلژیک، این کشور توسط یک فرماندار نظامی آلمانی، الکزاندر فون فالکن‌هاوزن، اداره می‌شد و او تدابیری بر ضد ۹۰٬۰۰۰ یهودی ساکن اجرا کرد؛ بسیاری از کسانی که خود آوارگان از آلمان یا اروپای شرقی بودند. در هلند، آلمانی‌ها آرتور زایس-اینکوارت را به عنوان رایش‌کومیسار گماشتند و وی به تعقیب ۱۴۰٬۰۰۰ یهودی آن کشور پرداخت. یهودیان از کارهای خود احراج می‌شدند و می‌بایست به ثبت دولت می‌رسیدند. در فوریه ۱۹۴۱، شهروندان غیریهودی هلندی تظاهراتی برای اعتراض به این روند ترتیب دادند که به سرعت خوابانده شد. از ژوئیه ۱۹۴۲ به بعد، بیش از ۱۰۷٬۰۰۰ یهودی هلندی اخراج شدند و تنها ۵٬۰۰۰ از جنگ جان سالم به در بردند. بیشتر ایشان به آشویتس فرستاده شدند و در ۱۵ ژوئیه ۱۹۴۲ نخستین قطار حامل یهودیان هلندی به آنجا شمار ۱٬۱۳۵ نفر را با خود از هلند بیرون برد. میان ۲ مارس تا ۲۰ ژوئیه ۱۹۴۳، ۳۴٬۳۱۳ یهودی با ۱۹ قطار به اردوگاه مرگ سوبیبور فرستاده شدند و احتمالاً از میان ایشان ۱۸ نفر در هنگام ورود به اتاق‌های گاز رفتند. فرانسه نزدیک به ۳۰۰٬۰۰۰ یهودی داشت که میان مناطق تحت اشغال آلمان در شمال و مناطق جنوبی اشغال‌نشده اما مطیع آلمان در فرانسه ویشی پخش بودند. مناطق اشغالی زیرنظر یک فرماندار نظامی قرار داشتند و در آنجا تدابیر ضدیهودی به سرعت مناطق کنترلی توسط ویشی اجرا نشدند. در ژوئیه ۱۹۴۰، یهودیان در در مناطق آلزاس-لورن که توسط آلمان به خاک آن کشور افزوده شده بودند از آنجا اخراج و به فرانسه ویشی فرستاده شدند. دولت فرانسه ویشی تدابیر ضدیهودی را در الجزایر فرانسه، تونس و مراکش اجرا کرد. تونس ۸۵٬۰۰۰ یهودی داشت که با ورود آلمانی‌ها و ایتالیایی‌ها در نوامبر ۱۹۴۲، ۵٬۰۰۰ تن از ایشان به کار اجباری گرفته شدند. سقوط فرانسه به طرح ماداگاسکار در تابستان ۱۹۴۰ قوت بخشید؛ طرحی که بر پایه آن همه یهودیان اروپا به ماداگاسکار تحت کنترل فرانسه فرستاده می‌شدند تا شرایط سخت زندگی مرگشان را تسریع کند. چندین رهبر لهستان، فرانسه و بریتانیا نیز این ایده را در سال‌های ۱۹۳۰ و نیز آلمانی‌ها از ۱۹۳۸ مطرح کرده بودند. دفتر آدولف هیتلر نیز به بررسی آن پرداخت، اما مدرکی از برنامه‌ریزی برای آن تا پیش از سقوط فرانسه در ژوئن ۱۹۴۰ در دست نیست. ناتوانی آلمان در شکست بریتانیا مانع از انتقال گسترده یهودیان از راه دریا به ماداگاسکار می‌شد، و وزارت خارجه طرح را در فوریه ۱۹۴۲ مختومه کرد. تهاجم به یوگسلاوی و یونان در آوریل ۱۹۴۱، آلمان به یوگسلاوی و یونان حمله کرد، و این دو کشور تا پایان آن ماه تسلیم شند. آلمان و ایتالیا یونان را به بخش‌های تحت اشغال تقسیم کردند اما آن را از حیث کشور بودن نینداخت. یوگسلاوی که دارای ۸۰٬۰۰۰ یهودی بود نیز تکه‌تکه شد و مناطق شمالی به خاک آلمان پیوستند و مناطق کنار دریا به خاک ایتالیا. باقی کشور نیز میان دولت دست‌نشانده مستقل کرواسی و صربستان، که خود توسط ترکیبی از شبه‌نظامیان و فرمانداری پلیسی اداره می‌شد، تقسیم شد. صربستان در اوت ۱۹۴۲ عاری از یهود (Judenfrei) اعلام شد. حزب در قدرت کرواسی وقت، اوستاشه، بیشتر یهودیان کشور را کشت و صرب‌های محلی مسیحی ارتودوکس و مسلمانان را یا کشت یا اخراج کرد. در ۱۸ آوریل ۱۹۴۴، کرواسی نیز عاری از یهود اعلام شد. به گفته بلک، یهودیان و صرب‌ها هر دو «به ضرب کشته یا در طویله‌ها به آتش کشیده شدند». اما تفاوت میان روش اوستاشه با آلمانی‌ها و کروات‌ها در این بود که اوستاشه به ساکنان یهودی و صرب این اجازه را می‌داد که دین خود را عوض کنند تا از مرگ برهند. به گفته یوزو توماس‌ویچ از ۱۱۵ اجتماع دینی یهودی در یوگسلاوی تنها اجتماع‌های زاگرب توانستند از جنگ جان سالم به در برند. تهاجم به روسیه شوروی دلایل آلمان در ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ به اتحاد جماهیر شوروی حمله کرد؛ روزی که به گفته تیموتی اسنایدر «از جمله مهم‌ترین رویدادهای تاریخ اروپا بود … و آغازی بر فلاکتی فرای توصیف.» یورگن ماتاوس از آن به عنوان «جهشی کوانتومی به سوی هولوکاست» یاد می‌کند. دستگاه تبلیغات آلمان تلاش می‌کرد این حمله را جنگ میان سوسیالیسم ملی آلمان و بلشویسم یهودی و نیز جنگ نژادی آلمان ضد یهودیان، رومانیایی‌ها، و اسلاوهای دون‌انسان نمایش دهد. به باور تاریخ‌دان انگلیسی، دیوید سسرانی، دلیل این حمله بیشتر نیاز به منابع از جمله زمین‌های کشاورزی، منابع طبیعی برای کارخانه‌های آلمان، و نیز کنترل بر بزرگترین میدان‌های نفتی اروپا بود. اما به همین دلیل که شوروی به بزرگترین منابع اروپا دسترسی داشتند «نیاز به آن بود که پیروزی به سرعت شکل گیرد.» به گفته ماتاوس، میان اوایل پاییز ۱۹۴۱ تا اواخر بهار ۱۹۴۲، ۲ میلیون از ۳٫۵ میلیون سرباز شوروی اسیر شده توسط ورماخت یا اعدام شده بودند یا به دلیل عدم توجه به نیازهای پزشکی و بدرفتاری کشته شدند. تا ۱۹۴۴ شمار کشته شدگان شوروی کمینه ۲۰ میلیون نفر بود. کشتارهای دسته‌جمعی با پیشروی ارتش آلمان، کشتارهای دسته‌جمعی «عناصر ضدآلمانی» در لهستان به آینزاتس‌گروپن تحت امر راینهارت هایدریش سپرده شدند. هدف این حملات نابودی رهبری محلی حزب کمونیست و نیز «یهودیان در حزب و تحت استخدام دولت» و دیگر «عناصر رادیکال» بود. به گفته سسرانی، کشتن یهودیان تنها «زیرمجموعه‌ای» از چنین فعالیت‌هایی بود. آینزاتس‌کماندو A به همراه گروه ارتش شمال در کشورهای حوزه دریای بالتیک، استونی، لتونی، و لیتوانی پیاده شدند؛ آینزاتس‌کماندو B به همراه گروه ارتش مرکز در بلاروس؛ آینزاتس‌کماندو C به همراه گروه ارتش جنوب در اوکراین؛ و آینزاتس‌کماندو D به همراه ارتش یازدهم کمی جنوب‌تر در اوکراین. هر آینزاتس‌گروپ دارای ۶۰۰ تا ۱٬۰۰۰ مرد و اندکی زن برای کارهای اداری بود. تا زمستان ۱۹۴۱–۱۹۴۲، آینزاتس‌گروپ‌ها به همراه ۹ گردان پلیس نظم آلمانی و سه یگان از وافن اس‌اس دست به کشتار نزدیک به ۵۰۰٬۰۰۰ تن زده بودند. تا پایان جنگ، آن‌ها نزدیک به ۲ میلیون نفر از جمله ۱٫۳ میلیون یهودی و ربع میلیون کولی، را کشتند. بنا بر ولفرام وت، نیروی زمینی آلمان نه تنها شاهد این کشتارها بود و از آن‌ها عکس می‌گرفت، که خود اقدام به تیراندازی مستقیم می‌کرد. برای توجیه مشارکت خود در این اقدامات، فرماندهان نیروی زمینی از قربانیان با عنوان «اسرا»، «راهزنان» و «پارتیزان» یاد می‌کردند. جمعیت محلی نیز با معرفی کردن و گردهم‌آوردن یهودیان و مشارکت مستقیم در کشتارها به آلمانی‌ها یاری می‌رساندند. در لیتوانی، لتونی و غرب اوکراین مردم محلی نقش به‌سزایی در این کشتارها داشتند؛ از جمله در اوکراین که ۲۴٬۰۰۰ یهودی توسط آن‌ها کشته شدند. به سوی هولوکاست در اغلب این کشتارها، قربانیان نخست لباس‌های خود را درمی‌آورده و دارایی‌های خود را تسلیم می‌کردند، سپس پیش از شلیک در کنار گودالی به صف کشیده می‌شدند، یا آنکه به زور به درون گودال فرستاده می‌شدند تا منتظر مرگ خود بمانند. در این حالت، قربانیان بر بالای بنابره ای از اجساد قربانیان پیش از خود قرار می‌گرفتند. این روش به عنوان Sardinenpackung (ردیف کردن ساردین‌ها در قوطی کنسرو) شناخته می‌شد و بارها توسط افسر اس‌اس فریدریش یکلن اجرا شد. در آغاز آینزاتس‌گروپ‌ها مردان یهودی باشعور را — تعریف شده شامل مردانی میان ۱۵–۶۰ سال که برای دولت کار می‌کردند یا در برخی مشاغل فعالیت داشتند — هدف قرار می‌دادند؛ اما از اوت ۱۹۴۱، آن‌ها به کشتار زنان و کودکان هم دست زدند. به گزارش کریستوفر براونینگ، در ۱ اوت تیپ سواره‌نظام اس‌اس دستوری به نیروهای خود فرستاد مبنی بر اینکه: «به دستور صریح رایشسفورر-اس‌اس (هاینریش هیملر)، به همه یهودیان می‌بایست شلیک شود. زنان یهودی را در باتلاق‌ها بیندازید.» در سخنرانی ۶ اکتبر ۱۹۴۳ خود به سران حزب، هاینریش هیملر گفت که دستور داده‌است به زنان و کودکان شلیک شود، اما به باور پتر لونگریش و کریستیان گرلاش، شلیک به زنان و کودکان در زمان‌ها و مکان‌های مختلفی آغاز شد. از جمله کشتارهای این دوره می‌توان به کشتار پوناری نزدیک ویلنیوس در جمهوری شوروی سوسیالیستی لیتوانی اشاره کرد که در آن آینزاتس‌گروپ B و همدستان لیتوانیایی آن‌ها ۷۲٬۰۰۰ یهودی و ۸٬۰۰۰ لیتوانیایی غیریهودی و لهستانی را کشتند. در کشتار کامیانتس-پودیلسکی در جمهوری شوروی سوسیالیستی اوکراین، نزدیک به ۲۴٬۰۰۰ یهودی میان ۲۷ تا ۳۰ اوت ۱۹۴۱ کشته شدند. بزرگترین کشتار اما در دره‌ای موسوم به بابی یار بیرون کی‌یف بود که در آن ۳۳٬۷۷۱ یهودی در روزهای ۲۹ و ۳۰ سپتامبر ۱۹۴۱ کشته شدند. آینزاتس‌گروپ C و گردان‌های پلیس نظم با کمک شبه‌نظامیان اوکراینی دست به این کشتار زدند، و ارتش ششم آلمان نیز در گردهم‌آوردن قربانیان و انتقال ایشان برای شلیک نهایی یاری رساند. در سراسر جنگ نیز آلمانی‌ها به استفاده خود از این دره برای کشتارهای جمعی ادامه دادند و شمار کل کشته‌شدگان در آنجا بالغ بر ۱۰۰٬۰۰۰ نفر می‌شد. تاریخ‌دانان بر این توافق دارند که «رادیکال‌شدنی تدریجی» در سیاست ضدیهودی آلمان میان بهار تا پاییز ۱۹۴۱ روی داد، اما بر سر اینکه تصمیم شخص هیتلر (Führerentscheidung) بر کشتار همه یهودیان اروپایی در این مقطع از زمان گرفته شده باشد یا نه اختلاف دارند. به گفته کریستوفر براونینگ، بیشتر تاریخ‌دانان بر این باورند که تا پیش از حمله به شوروی، دستوری مبنی بر کشتار یهودیان شوروی وجود نداشت. لانگریش می‌نویسد که افزایش تدریجی خشونت و شمار کشته‌شدگان میان ژوئیه تا سپتامبر ۱۹۴۱ گویای این است که «دستور خاصی» در میان نبوده‌است و این روند «روندی خیزان از تفسیرهای رادیکال از دستورها» بوده‌است. متحدان آلمان رومانی به گفته دن استون، کشتار یهودیان در رومانی «در اصل رویدادی مستقل [از آلمان] بود». رومانی تدابیر ضدیهودی را در مه و ژوئن ۱۹۴۰ به اجرا گذاشت تا به تحکیم اتحاد خود با آلمان بپردازد. یهودیان به اجبار از شغل‌های دولتی کنار گذاشته می‌شدند، پوگرومها شکل گرفتند، و تا مارس ۱۹۴۱ همه یهودیان کار خود را از دست داده و دارایی‌هایشان ضبط شده بود. در ژوئن ۱۹۴۱ رومانی در حمله آلمان به شوروی به کمک آن کشور رفت. هزاران یهودی در ژانویه و ژوئن ۱۹۴۱ در پوگروم‌های بخارست و یاشی کشته شدند. بر پایه‌گذارشی مربوط به ۲۰۰۴ توسط توویا فریلینگ و دیگران، نزدیک به ۱۴٬۸۵۰ یهودی در پوگروم یاشی کشته شدند. ارتش رومانی با کمک پلیس تا ۲۵٬۰۰۰ یهودی را در جریان کشتار اودسا میان ۱۸ اکتبر ۱۹۴۱ تا مارس ۱۹۴۲ به قتل رساندند. گزارش شده‌است که میهای آنتونسکیو، معاون نخست‌وزیر وقت، گفته بود که «این مناسب‌ترین لحظه در تاریخ ما است … تا بتوان مسئله یهودی را حل کرد.» در ژوئیه ۱۹۴۱ او گفت که آن هنگام بهترین زمان برای «پاکسازی کامل نژادی، بازنویسی حیات ملی، و پاک ساختن نژادمان از آن عناصری که با روحش غریب هستند و مانند داروش روئیده‌اند و آینده ما را تیره ساخته‌اند» بوده‌است. رومانی اردوگاه‌های کار اجباری در قلمرو خود در ترانس‌نیستریا برپا ساخت. بر پایه‌گذارش‌ها، این اردوگاه‌ها بسیار خشن بودند و ۱۵۴٬۰۰۰–۱۷۰٬۰۰۰ یهودی میان ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۳ به آنجا تبعید شدند. بلغارستان، اسلوواکی، مجارستان بلغارستان تدابیر ضدیهودی را میان ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۳ به اجرا گذاشت که شامل مقررات حکومت نظامی و خاموشی در ساعت معین شب، لزوم پوشیدن نشان زردرنگ، محدودیت‌ها برداشتن تلفن یا رادیو، ممنوع کردن ازدواج میان‌نژادی (به جز یهودیانی که به مسیحیت گرویده باشند)، و به ثبت رساندن دارایی‌ها می‌شدند. این کشور تراکیه و مقدونیه را به خاک خود افزود و در فوریه ۱۹۴۳ با درخواستی از سوی آلمان برای اخراج ۲۰٬۰۰۰ یهودی به اردوگاه مرگ تربلینکا موافقت کرد. همه ۱۱٬۰۰۰ یهودی ساکن مناطق اشغال‌شده کشته شدند، و طرح‌هایی برای اخراج ۶٬۰۰۰–۸٬۰۰۰ یهودی بلغار از صوفیه در نظر گرفته شدند. هنگامی که این طرح‌ها علنی شدند، کلیسای ارتدوکس و بسیاری دیگر از بلغارها اعتراض کردند و شاه بوریس سوم آن‌ها را لغو کرد. اما در عوض این یهودیان به مناطق دورافتاده کشور تبعید شدند. استون می‌نویسد که اسلواکی تحت امر کشیش کاتولیک رومی یوزف تیسو (رئیس‌جمهور جمهوری اسلواکی) «یکی از وفادارترین همکاران رژیم نازی بود». این کشور ۷٬۵۰۰ یهودی را در ۱۹۳۸ به ابتکار عمل خود اخراج کرد؛ همچنین تدابیر ضدیهودی را در ۱۹۴۰ به اجرا درآورد؛ و تا پاییز ۱۹۴۲ نزدیک به ۶۰٬۰۰۰ تن را به گتوها و اردوگاه‌های کار اجباری در لهستان فرستاده بود. ۲٬۳۹۶ تن دیگر نیز اخراج شدند و ۲٬۲۵۷ تن در جریان خیزشی در پاییز آن سال کشته شدند؛ ۱۳٬۵۰۰ تن در میان اکتبر ۱۹۴۴ و مارس ۱۹۴۵ اخراج شدند. به گفته استون، «هولوکاست در اسلواکی بسیار بیشتر از یک طرح مرفی‌شده از سوی آلمان بود، اگرچه این رویداد توسط حکومتی به ظاهر دست‌نشانده اجرا می‌شد.» ایتالیا، فنلاند، ژاپن ایتالی برخی تدابیر ضدیهودی را معرفی کرد، اما در آنجا نسبت به آلمان یهودستیزی کمتری وجود داشت و کشورهای تحت اشغال ایتالیا در کل برای یهودیان امن‌تر از مناطق تحت اشغال آلمان بودند. تا هنگامی که ایتالیا متحدی از آلمان باقی مانده بود، گزارشی از اخراج یهودیان آن کشور به سوی آلمان در دست نیست. در برخی مناطق، مسوولان ایتالیایی حتی تلاش کردند تا به پشتیبانی و محافظت از یهودیان بپردازند؛ برای نمونه در مناطق کروات بالکان؛ اما اگرچه نیروهای ایتالیایی حاضر در جبهه روسیه همچون هم‌نبردان آلمانی خود دست به قساوت بر ضد یهودیان نزدند، اما تلاشی نیز برای ممانعت از کشتارهای ایشان نمی‌کردند. چندین اردوگاه کار اجباری برای یهودیان ساکن لیبی تحت کنترل ایتالیا بر پا شدند؛ نزدیک به ۲٬۶۰۰ یهودی لیبیایی به این اردوگاه‌ها فرستاده شدند و ۵۶۲ تن از ایشان جان خود را از دست دادند. در فنلاند، دولت در ۱۹۴۲ زیر فشار قرار گرفت تا ۱۵۰–۲۰۰ یهودی غیرفنلاندی ساکن خاک خود را در اختیار آلمانی‌ها بگذارد. پس از مخالفت از سوی دولت و نیز مردم، تنها ۸ یهودی فنلاندی در اواخر ۱۹۴۲ اخراج شدند که از ایشان تنها یک تن زنده باقی ماند. امپراتوری ژاپن یهودستیزی کمی در خاک خود داشت و جامعه آن کشور یهودیان را در مناطق تحت کنترل ژاپن تعقیب و آزار نکردند. یهودیان در شانگهای تحت محدودیت بودند، اما علی‌رغم فشار آلمان کشته نشدند. اردوگاه‌های کار اجباری آلمان از اردوگاه‌های کار اجباری نخست به عنوان مکان‌هایی برای نگهداری و تعقیب مخالفان سیاسی و دیگر «دشمنان حکومت» استفاده می‌کرد. گروه‌های بزرگ از یهودیان تا پیش از شب کریستالی در نوامبر ۱۹۳۸ به این مکان‌ها فرستاده نشده بودند. اگرچه نرخ مرگ در این اردوگاه‌ها بالا بود، این مکان‌ها در آغاز به عنوان مراکز کشتار جمعی طراحی نشده بودند. پس از شعله‌ور شدن آتش جنگ در ۱۹۳۹، اردوگاه‌های جدیدی در بیرون از آلمان بر پا شدند. در ژانویه ۱۹۴۵، اس‌اس گزارش کرده بود که بیش از ۷۰۰٬۰۰۰ زندانی در اختیار دارد و از میان ایشان نیمی تا پایان مه ۱۹۴۵ کشته شده بودند. پس از ۱۹۴۲، کارکرد اقتصادی اردوگاه‌ها بالاتر از کارکرد نخست آن‌ها در ایجاد رعب و کشتار قرار گرفت و کار اجباری در بیشتر این اردوگاه‌ها به اجرا گذاشته شد. نگهبانان خشونت بسیار بیشتری اعمال کردند و از آنجا که نگهبانان نه تنها زندانیان را به باد کتک و گرسنگی می‌گرفتند بلکه به ایشان بیش از پیش شلیک می‌کردند، نرخ مرگ‌ومیر افزایش پیدا کرد. پاکسازی از راه کار اجباری (به آلمانی Vernichtung durch Arbeit) سیاستی گشت که بر پایه آن زندانیان تا سرحد مرگ به کار گرفته می‌شدند، و در پایان نیز جسم ناتوان ایشان به اتاق گاز فرستاده یا به ایشان شلیک می‌شد. آلمانی‌ها تخمین زده بودند که میانگین عمر زندانیان در اردوگاه‌های مرگ به دلیل رواج گسترده بیماری‌ها و گرسنگی کشیدن در کنار کار اجباری، ۳ ماه بود. انتقال زندانیان به این اردوگاه‌ها و نیز میانشان توسط قطاری‌هایی با دسترسی محدود به آب و هوا برای تنفس انجام می‌شد که در آن‌ها زندانیان مدت زمان طولانی در قطارها پشت‌به‌پشت هم قرار می‌گرفتند. در میانه ۱۹۴۲، از اردوگاه‌های کار خواسته شد تا زندانیان انتقالی جدید را برای ۴ هفته در قرنطینه نگهداری کنند. زندانیان می‌بایست نشان‌های رنگی مثلثی بر لباس‌های کار خود می‌بستند، که نشان دهنده دلیل زندانی شدنشان بود؛ قرمز نمایان گر زندانی سیاسی بودن، ارغوانی برای شاهدان یهوه، سیاه و سبز برای مجرمان، و صورتی برای همجنس‌گرایان مرد. نشان زرد یهودیان شامل دو مثلث زردرنگ بود که یکی بر روی دیگری سوار می‌شد تا ستاره داوود را تشکیل دهند. به زندانیان در آشویتس در حین ورود تتو زده می‌شد که شماره شناسایی ایشان را با خود داشت. راه حل نهایی پرل هاربر، ورود آمریکا به جنگ در ۷ دسامبر ۱۹۴۱، هواپیماهای ژاپنی به خاک آمریکا حمله کردند و باعث کشته شدن ۲٬۴۰۳ آمریکایی در پایگاه دریایی پرل هاربر در هونولولو شدند. روز بعد آمریکا به ژاپن اعلان جنگ کرد، و در ۱۱ دسامبر آلمان نازی به ایالات متحده اعلان جنگ کرد. به گفته دبرا دورک و رابرت یان ون پلت، هیتلر بر این باور بود که یهودیان آمریکایی – که به زعم او بسیار قدرتمند بودند – به خاطر منافع یهودیان آلمان هم که شده ایالات متحده را از جنگ دور نگه می‌داشتند؛ با اعلان جنگ ایالات متحده، او یهودیان را مسوول دانست. نزدیک به سه سال پیش از این رویداد، در ژانویه ۱۹۳۹، هیتلر به اعضای رایشتاگ گفته بود که: «اگر سرمایه‌داری جهانی یهود در بیرون از اروپا بار دیگر موفق به کشاندن کشورها به جنگ جهانی شود، آنگاه نتیجه تسخیر زمین توسط بلشویسم و پیروزی یهودیت نخواهد بود، بلکه پاکسازی کامل نژاد یهودی در اروپا خواهد بود!» به باور کریستیان گرلاش، قصد علنی هیتلر برای پاکسازی یهودیان در ۱۲ دسامبر ۱۹۴۱ یا حوالی آن، یک روز پس از اعلام جنگ او به آمریکا، مطرح شد. در آن روز، هیتلر سخنرانی‌ای در آپارتمان شخصیش در صدارت عظمی برای رهبران ارشد حزب نازی – رایشس‌لایترهای ارشد و گاولایترها که رهبران محلی حزب بودند – کرد. روز بعد، یوزف گوبلز، وزیر پروپاگاندای هیتلر، در دفتر یادداشت خود چنین نوشت: کریستوفر براونینگ اما می‌گوید که هیتلر در حین دیدار در صدارت عظمی دستور مشخصی نداد، اما مشخص کرد که هشدار ۱۹۳۹ او به یهودیان «می‌بایست به معنای واقعی کلمه جدی گرفته شود»، و به رهبران حزب چنین اشاره کرد که آنان می‌توانند به زیردستان خود دستورهای مقتضی را ابلاغ کنند. پتر لانگریش سخنرانی هیتلر را تعبیر می‌کند به درخواستی برای رادیکال کردن سیاستی که همان هنگام نیز اجرا می‌شد، اما او از رهبران درخواست داشت تا تفسیر و اجرایش را خود به دست گیرند. به گزارش گرلاش، یکی از افسران گمنام اس دی در گزارشی در ۱۹۴۴ پس از گریختن به سوییس می‌نویسد که «پس از آنکه آمریکا وارد جنگ شد، نابودی کامل (Ausrottung) همه یهودیان اروپا به دستور پیشوا شروع شد.» چهار روز پس از دیدار هیتلر با اعضای ارشد حزب، هانس فرانک، فرماندار ارشد دولت عمومی در لهستان اشغالی که خود نیز در جلسه حضور داشت، به فرمانداران محلی چنین گفت: «ما باید [مساله] یهودیان را تمام کنیم، و من رک در این باره حرف می‌زنم … اگر طایفه یهود از جنگ در اروپا جان سالم به در برند، در حالی که ما بهترین خون‌های خود را در راه حفظ اروپا خرج کرده‌ایم، آنگاه این جنگ تنها پیروزی جزئی خواهد داشت. از این رو وقتی سخن از یهودیان باشد من تنها بر این اصل حرکت می‌کنم که آن‌ها باید ناپدید شوند. آن‌ها باید از میان بروند.» در ۱۸ دسامبر هیتلر و هیملر جلسه‌ای داشتند که عنوان آن در دفترچه دیدارهای کاری هیملر به صورت «Juden frage | als Partisanen auszurotten» (به معنی «پرسش یهود | همانند پارتیزان‌ها پاکسازی شوند» آمده‌است. براونینگ از این عنوان تعبیر به جلسه‌ای برای بررسی چگونگی توجیه کشتارها می‌کند. کنفرانس وانزه اوبرگروپنفورر–اس‌اس راینهارت هایدریش، رئیس اداره اصلی امنیت رایش، در ۲۰ ژانویه ۱۹۴۲ جلسه ای را در ساختمان Am Großen Wannsee 56–58 در ویلایی در حومهٔ وانزه برلین برپا کرد. ۱۵ نفری که در این جلسه حضور داشتند شامل آدولف آیشمان (رئیس بخش امور یهودیان در اداره اصلی امنیت رایش)، هاینریش مولر (رئیس گشتاپو)، و دیگر رهبران حزب و اس‌اس بودند. براونینگ می‌نویسد که هشت تن از این ۱۵ تن کدرک دکترا داشتند: «از این رو ایشان گروهی کودن نبودند که توانایی درک آنچه به ایشان گفته می‌شد را نداشته باشند.» سی نسخه از صورت جلسه نیز، که به نام «پروتکل وانزه» شناخته می‌شود، تهیه شد. نسخه شماره ۱۶ در مارس ۱۹۴۷ توسط دادستان‌های آمریکایی در پوشه ای در دفتر امور بین‌الملل آلمان پیدا شد. بنا بر اعتراف آیشمن، این پروتکل که توسط او نوشته و مهر «فوق محرمانه» خورده بود، صورت جلسه ای «با زبانی دارای حسن تعبیر» داشت که توسط هایدریش تهیه شده بود. کنفرانس وانزه دارای چند هدف بود؛ نخست بررسی راه حلی نهایی (به آلمانی Endlösung der Judenfrage) برای مسئله یهودیان در اروپا، سپس تقسیم اطلاعات و وظایف، هماهنگ‌کردن تلاش‌ها و سیاست‌ها، و نیز سپردن تصدی امور به هایدریش. همچنین بحث‌هایی دربارهٔ اینکه آیا آلمانی‌های Mischlinge (نیمه‌یهودی) جزو این نقشه باشند یا نه صورت گرفت. هایدریش به حاضران گفت که: «راه حل دیگری برای این مسئله جای [راه حل پیشین] کوچ اجباری یهودیان به شرق اروپا را گرفته‌است؛ مشروط به این که پیشوا اجازه دهند». او ادامه داد که: این اخراج‌ها در آغاز تنها «راه حلی موقتی» (به آلمانی Ausweichmöglichkeiten) به‌شمار می‌آمدند. «بسته به تحولات نظامی» راه حل نهایی شامل ۱۱ میلیون یهودی در اروپا که در مناطق تحت کنترل آلمان نبودند نیز می‌شد؛ از جمله بریتانیا، ایرلند، سوئیس، ترکیه، سوئد، پرتغال، اسپانیا، و مجارستان. شک اندکی دربارهٔ اینکه راه حل نهایی چه بود وجود داشت. به نوشته لانگریش: «یهودیان می‌بایست به توسط ترکیبی از کار اجباری و کشتار دسته‌جمعی نابود می‌شدند.» اردوگاه‌های مرگ در پایان ۱۹۴۱ در لهستان اشغالی، آلمانی‌ها شروع به ساخت اردوگاه‌های اضافی و گستراندن اردوگاه‌های موجود کردند. برای نمونه، آشویتس در اکتبر ۱۹۴۱ با ساختن آشویتس دو-برکناو چند کیلومتر دورتر گسترش پیدا کرد. تا بهار یا تابستان ۱۹۴۲، اتاق‌های گاز در این مکان‌ها ساخته شده بودند؛ به استثنای خملنو که در آن از وانت‌های گاز استفاده می‌شد. از جمله دیگر اردوگاه‌هایی که گاه از آن‌ها با عنوان اردوگاه مرگ یاد می‌شود نیز می‌توان به این‌ها اشاره کرد: مالی تروستنتس؛ اردوگاهی نزدیک مینسک در شوروی اشغالی آلمان که باور بر این است که در آن ۶۵٬۰۰۰ تن اغلب توسط شلیک مستقیم یا وانت‌های گاز کشته شدند. ماوتهاوزن در اتریش؛ اشتوتهوف نزدیک گدانسک، لهستان؛ زاخسنهاوزن و راونسبروک در آلمان. اردوگاه‌های اتریش، آلمان و لهستان همگی دارای اتاق‌های گاز بودند تا زندانیانی را که توانایی کار نداشتند بکشند. وانت‌های گاز وانت‌های گاز به عنوان روشی برای پاکسازی دسته‌جمعی در خلمنو به کار گرفته شد که خود ریشه در برنامه هومرگی عملیات تی۴ داشت. در دسامبر ۱۹۳۹ و ژانویه ۱۹۴۰، وانت‌های گاز که با سیلندرهای گاز و اتاقکی درزگیری‌شده مجهز شده بودند برای کشتن ازکارافتادگان و بیماران روانی در لهستان تحت اشغال به کار گرفته شدند. با ادامه شلیک‌های دسته‌جمعی در روسیه، هیملر و زیردستانش نگران از این بودند که این کشتارها به مشکلات روانی در سربازان بی‌انجامند، و به دنبال راهی برای آسان کردن هر چه بیشتر این روند می‌گشتند. در دسامبر ۱۹۴۱، وانت‌های مشابهی که از گاز برآمده از احتراق داخلی به جای سیلندرهای گاز خارجی به منظور کشتن استفاده می‌کردند در خلمنو معرفی شدند. قربانیان در حین فرستاده شدن به حفره‌های بزرگ تدفین در جنگل‌های اطراف، توسط گاز سمی درون اتاقک وانت کشته و سپس اجساد در آن حفره‌ها مدفون می‌شدند. این وانت‌ها همچنین در شوروی اشغالی نیز به کار گرفته شدند؛ برای نمونه عملیات مشابهی در گتو مینسک، و یوگسلاوی اجرا شدند. ظاهراً درست مانند شلیک‌های دسته‌جمعی، وانت‌های گاز مشکلات روانی برای آنانی که عملیات را اجرا می‌کردند پدیدمی‌آوردند، و نیز این وانت‌ها تنها شمار قربانیان کمی را در خود جای می‌دادند که همین مسئله به ناکارآمدی آن‌ها انجامید. اتاق‌های گاز کریستیان گرلاش می‌نویسد که بیش از سه میلیون یهودی در ۱۹۴۲ کشته شدند، سالی که به عنوان «راس [کشتارها]» شناخته می‌شود. کمینه ۱٫۴ میلیون از ایشان در دولت عمومی لهستان اشغالی قرار داشتند. قربانیان توسط قطارهای باری به اردوگاه‌های مرگ آورده می‌شدند. تقریباً همه واردین به بلزک، سوبیبور، و تربلینکا در حین ورود مستقیم به اتاق‌های گاز فرستاده می‌شدند، و شمار اندکی نیز از میان ایشان برای جایگزینی کارگران مرده به کار گرفته می‌شدند. در آشوویتس، نزدیک ۲۰ درصد یهودیان به کار گرفته می‌شدند. در همه این اردوگاه‌ها، به آنانی که برای کشتن انتخاب می‌شدند گفته می‌شد که باید لباس‌های خود را در بیاورند و دارایی‌های خود را به کارمندان اردوگاه بسپارند. سپس آن‌ها لخت به سوی اتاق‌های گاز هدایت می‌شدند. برای جلوگیری از وحشت و خشونت از سوی آن‌ها، به ایشان گفته می‌شد که اتاق‌های مرگ برای استحمام و نابود کردن کنه‌ها هستند. در آشوویتس، پس از آنکه اتاق‌ها پر از انسان می‌شدند، درها را می‌بستند و گلوله‌های زایکلون ب از منافذ تهویه بر روی سقف به پایین انداخته که باعث آزاد شدن گاز سمی هیدروژن سیانید می‌شدند. افراد درون در طی ۲۰ دقیقه جان می‌باختند؛ سرعت جان باختن متناسب با نزدیکی به منافذ تهویه بود، و بنا بر تخمین فرمانده نازی رودلف هوس نزدیک به یک سوم قربانیان بلافاصله کشته می‌شدند. یوهان کرمر، یک دکتر اس‌اس که بر عملیات کشتار با گاز دیده‌بانی می‌کرد، سپس شهادت داد که: «جیغ‌ها و فریادهای قربانیان را می‌شد از شکاف در شنید و واضح بود که ایشان برای جان خود تقلا می‌کردند.» گاز سپس تخلیه می‌شد و زوندرکوماندو — که گروه‌هایی از کارگر-زندانیان یهودی بودند— جسدها را بیرون می‌آوردند، دندان‌های پرشده توسط طلا را از دهانشان خارج و موهای زنان را کوتاه می‌کردند، و جواهرات، دست و پای مصنوعی، و عینک‌ها را نیز برمی‌داشتند. در آغاز در آشوویتس جسدها در گودال‌های ژرف به خاک سپرده می‌شدند و بر رویشان آهک ریخته می‌شد، اما میان سپتامبر تا نوامبر ۱۹۴۲، ۱۰۰٬۰۰۰ جسد از خاک بیرون آورده شده و سوزانده شدند. در اوایل ۱۹۴۳، اتاق‌های گاز و کوره‌های آدم‌سوزی جدید ساخته شدند تا پاسخگوی نیاز بیشتر باشند. اردوگاه‌های بلزک، سوبیبور، و تربلینکا، که به نسبت آشوویتس کوچکتر بودند، به نام اردوگاه‌های عملیات راینهارد شناخته می‌شدند؛ که اشاره دارد به عملیات در مناطق دولت عمومی لهستان برای کشتن همه یهودیان. میان مارس ۱۹۴۲ تا نوامبر ۱۹۴۳، نزدیک به ۱٬۵۲۶٬۵۰۰ یهودی در این سه اردوگاه توسط اتاق‌های گاز و با بهره‌گیری از گازهای سمی برآمده از احتراق داخلی موتورهای دیزلی کشته شدند. در تربلینکا، برای آرام کردن قربانیان، جایگاه ورودی اردوگاه به شکل ایستگاه قطار درست شده بود. بیشتر قربانیان این اردوگاه‌ها در آغاز در گودال‌ها دفن می‌شدند. اما در اواخر ۱۹۴۲، سوبیبور و بلزک شروع به بیرون کشیدن اجساد از خاک و سوزاندن آن‌ها برای پنهان کردن مدارک جرم کردند؛ کاری که در مارس ۱۹۴۳ در تربلینکا تکرار شد. اجساد در گودال‌های بزرگ سوزانده می‌شدند و استخوان‌های باقی مانده هم تا سرحد پودر شدن خرد می‌گشتند. مقاومت یهود به گفته پتر لونگریش، تقریباً هیچ مقاومتی در گتوهای لهستان مگر تا اواخر ۱۹۴۲ وجود نداشت. رائول هیلبرگ توضیح این مسئله را در تاریخ طولانی آزار و اذیت یهودیان می‌داند و کاری که ایشان در طی تاریخ انجام می‌دادند: ایجاد جذبه برای ظالمان و پیروی از دستورهای آنان به منظور جلوگیری کردن از بدتر شدن اوضاع، تا هنگامی که یورش ایشان آرام‌آرام فروکش کند. تیموتی اسنایدر می‌گوید که تنها در سه‌ماهه پس از اخراج‌های ژوئیه-سپتامبر ۱۹۴۲ بود که توافقی برای مقاومت مسلحانه شکل گرفت. چندین گروه مقاومت از جمله سازمان نبرد یهود (ŻOB) و اتحادیه نظامی یهود (ŻZW) در گتو ورشو و سازمان پارتیزانی متحد در ویلنا پدید آمدند. بیش از ۱۰۰ خیزش و شورش در کمینه ۱۹ گتو در شرق اروپا شکل گرفتند. بزرگترین آن‌ها خیزش گتوی ورشو در آوریل ۱۹۴۳ بود، هنگامی که آلمانی که برای فرستادن باقی‌مانده ساکنان به اردوگاه‌های مرگ وارد گتو شدند. آن‌ها در ۱۹ آوریل و پس از جنگ با نیروهای ŻOB و ŻZW ناچار به عقب‌نشینی از گتو شدند، اما اندکی بعد تحت فرماندهی ژنرال اس‌اس یورگن اشتروپ بازگشتند. نزدیک به ۱٬۰۰۰ جنگجوی فاقد مهمات توانستند نیروهای اس‌اس را برای چهار هفته در نزدیکی دروازه گتو مشغول نگه دارند. به گفته منابع لهستانی و یهودی، صدها یا هزاران سرباز آلمانی کشته شدند، اما آلمانی‌ها تنها ۱۶ نفر کشه از خود گزارش کردند. به گزارش آلمانی‌ها، ۱۴٬۰۰۰ یهودی کشته شدند که ۷۰۰۰ تن از ایشان در حین جنگ و ۷۰۰۰ تن دیر به تربلینکا فرستاده شدند؛ و میان ۵۳٬۰۰۰ تا ۵۶٬۰۰۰ تن نیز اخراج شدند. به نوشته روزنامه Gwardia Ludowa از جنبش مقاومت لهستان در مه ۱۹۴۳: «از پشت دیوار دود و آتش که در آن پارتیزان‌های جنگنده یهودی حضور دارند، افسانه روحیهٔ جنگندهٔ استثنایی آلمانی‌ها زیر سؤال می‌رود. چه 'پیروزی' بدنامی که با سوزاندن و ویران کردن کامل محله‌هایی از شهر به دست آمده باشد؛ یهودیان جنگنده برای ما مهم‌ترین نکته را به ارمغان آوردند: حقیقت دربارهٔ ضعف آلمانی‌ها.» در جریان شورشی در تربلینکا در ۲ اوت ۱۹۴۳، زندانیان پنج یا شش گارد را کشتند، ساختمان‌های اردوگاه را به آتش کشیدند، و چندین تن نیز توانستند فرار کنند. در گتو بیاویستوک در ۱۶ اوت ۱۹۴۳، شبه‌نظامیان یهودی پس از آنکه آلمانی‌ها دستور به اخراج دسته‌جمعی دادند برای ۵ روز جنگیدند. در ۱۴ اکتبر ۱۹۴۳، زندانیان یهودی در سوبیبور، شامل زندانیان یهودی شوروی، اقدام به فرار از زندان کردند، که در جزیان آن ۱۱ افسر اس‌اس و دو تن از محافظان اوکراینی اردوگاه را کشتند. نزدیک به ۳۰۰ تن فرار کردند، اما ۱۰۰ نفر از ایشان دوباره دستگیر شده و با گلوله کشته شدند. در ۷ اکتبر ۱۹۴۴، ۳۰۰ یهودی عضو زوندرکوماندو در آشوویتس که از کشته‌شدن قریب‌الوقوع خود باخبر شده بودند به محافظان خود حمله کرده و کوره آدم‌سوزی شماره ۵ را منفجر کردند. سه افسر اس‌اس کشته شدند، و یکی از ایشان به همراه یک کاپوی آلمانی به درون یکی از کوره‌ها فشرده شدند. هیچ‌یک از این زوندرکوماندوها جان سالم به در نبردند. مشارکت یهودیان در واحدهای پارتیزانی در سراسر اروپا از ۲۰٬۰۰۰ تا ۱۰۰٬۰۰۰ تن تخمین زده می‌شود. در مناطق اشغالی لهستان و شوروی، هزاران یهودی به مرداب‌ها و جنگل‌ها فرار کردند و به پارتیزان‌ها پیوستند، اگرچه جنبش پارتیزانی همیشه نیز از ایشان استقبال نمی‌کرد. ۲۰٬۰۰۰ تا ۳۰٬۰۰۰ یهودی به جنبش پارتیزان‌های شوروی پیوستند. از گروه‌های مشهور یهودی پارتیزان‌های بیلسکی در بلاروس بودند که توسط برادران بیلسکی فرماندهی می‌شدند. یهودیان همچنین به نیروهای مقاومت لهستانی، از جمله ارتش میهنی، پیوستند. به گفته تیموتی اسنایدر، «یهودیان بیشتری در خیزش ورشو در اوت ۱۹۴۴ شرک داشتند تا در خیزش گتوی ورشو در آوریل ۱۹۴۳.» مقاومت لهستان، سرازیر شدن اطلاعات دربارهٔ کشتارها بنا بر مایکل فلمینگ، دولت در تبعید لهستان در لندن پس از سرازیر شدن اطلاعات فراوان در اواخر ۱۹۴۰ از سوی رهبری زیرزمینی لهستان از وجود آشوویتس باخبر شد. این اطلاعات به یمن وجود کاپیتان ویتولد پیلکی از ارتش میهنی لهستان بود که به قصد اجازه داد تا آلمانی‌ها وی را در سپتامبر ۱۹۴۰ دستگیر کنند و به آشوویتس بفرستند. در پوشش یک زندانی تا هنگامی که در آوریل ۱۹۴۳ از آنجا فرار کرد، مأموریت کاپیتان پیلکی برپایی یک جنبش مقاومت در آشوویتس، آماده‌سازی برای تصرف اردوگاه از درون، و قاچاق اطلاعات دربارهٔ آن مکان به بیرون بود. در ۶ ژانویه ۱۹۴۲، وزیر امور خارجه شوروی، ویاچسلاو مولوتف پیامی دیپلماتیک به کشورهای دیگر در زمینه قساوت‌های آلمانی‌ها فرستاد. این پیام بر پایه گزارش‌های مربوط به گورهای دسته‌جمعی و سر از خاک برآوردن برخی جسدها در مناطقی بود که توسط ارتش سرخ آزاد شده بودند، و نیز گزارش‌های شاهدان از درون مناطق تحت کنترل آلمان. ماه بعد، سلاما بن وینر از خلمنو فرار کرد و اطلاعاتی را به گروه مقاومت آونگ شبث در گتو ورشو رساند. گزارش او که به نام گزارش گرویانوفسکی شناخته می‌شود در ژوئن ۱۹۴۲ به لندن رسید. همچنین در ۱۹۴۲، یان کارسکی پس از آنکه توانست دو بار به صورت قاچاقی وارد گتو ورشو شود، پیام‌هایی به متحدین فرستاد. تا اواخر ژوئیه یا اوایل اوت ۱۹۴۲، رهبران لهستانی در ورشو از کشتار دسته‌جمعی یهودیان در آشوویتس باخبر شده بودند. وزیر امور داخلی لهستان در گزارشی به نام Sprawozdanie 6/42 می‌نویسد که: گزارش Sprawozdanie 6/42 به مسئولان لهستانی مستقر در لندن توسط پست فرستاده شد و در ۱۲ نوامبر ۱۹۴۲ به دست ایشان رسید. در آنجا این گزارش به انگلیسی ترجمه و به گزارش دیگری با عنوان «گزارش دربارهٔ وضعیت لهستان» به تاریخ ۲۷ نوامبر الحاق شد. به گفته فلمینگ، این گزارش سپس به سفارت لهستان در ایالات متحده فرستاده شد. در ۱۰ دسامبر ۱۹۴۲، وزیر امور خارجه لهستان، ادوارد رازینسکی در جلسه اعلام ظهور سازمان ملل متحد دربارهٔ این کشتارها سخنرانی کرد و متن سخنرانیش با عنوان پاکسازی گسترده یهودیان در لهستان اشغالی توسط آلمان نازی در دسترس دیگر کشورها قرار گرفت. او همچنین دربارهٔ کشتار با گاز؛ دربارهٔ تربلینکا، بلزک، و سوبیبور؛ دربارهٔ اینکه جنبش مقاومت زیرزمینی از این مکان‌ها با عنوان «اردوگاه پاکسازی» یاد می‌کند؛ و اینکه هزاران یهودی در مارس و آوریل ۱۹۴۲ در بلزک کشته شده‌اند گزارش داد. به تخمین او، از ۳٬۱۳۰٬۰۰۰ یهودی ساکن لهستان، یکی از میان هر سه نفر نیز تا همان هنگام کشته شده بود. گزارش رازینسکی توسط نیویورک تایمز و تایمز لندن پوشش داده شد. وینستون چرچیل گزارش را دریافت کرد و آنتونی ایدن آن را به اطلاع کابینه بریتانیا رساند. در ۱۷ دسامبر ۱۹۴۲، ۱۱ کشور متحد اعلامیه مشترک اعضای سازمان ملل متحد را منتشر کردند که در آن «سیاست وحشیانه پاکسازی بدون منطق» محکوم شده بود. دولت‌های بریتانیا و آمریکا از به اطلاع عمومی رساندن این یافته‌ها در کشورهای خود حضر داشتند. یادداشتی داخلی از سرویس مجارستانی BBC در ۱۹۴۲ می‌نویسد: «نباید به هیچ وجه از یهودیان نام ببریم.» از دید دولت بریتانیا، یهودستیزی مردم مجارستان به حدی بود که تبلیغ دربارهٔ قساوت‌های آلمانی‌ها ضد یهودیان باعث دور شدن مردم مجارستان از متحدین می‌شد. دولت ایالات متحده نیز از اینکه این جنگ به شکل جنگی برای نجات یهودیان قلمداد شود نگران بود چرا که یهودستیزی و تمایل به عدم مداخله تا پیش از ورود آن کشور به صحنه جنگ بسیار بود. اگرچه دولت‌های مختلف و نیز مردم آلمان از آنچه در حال رخ‌دادن بود اطلاع پیدا کرده بودند، به نظر می‌رسد یهودیان خود از آن خبری نداشتند. به گفته سائول فریدلاندر، «شهادت بسیاری از یهودیان ار چهار گوشهٔ اروپا حکایت از آن دارد که برخلاف بخش‌های بزرگی از جامعه اطرافشان، قربانیان درک درستی از آنچه در نهایت انتظار آنان را می‌کشید نداشتند.» به گفته او، در کشورهای غرب اروپا، «جوامع یهودی ناتوان از کنار هم گذاشتن اطلاعات و پذیرفتن این مسئله بودند که آنچه از اخبار و گزارش‌ها شنیده بودند می‌توانست بر سر ایشان نیز بیاید.» هولوکاست در مجارستان اس‌اس بیشتر گتوهای یهودی دولت عومی لهستان را میان ۱۹۴۲–۱۹۴۳ خالی کرده بود و ساکنان را به اردوگاه‌های پاکسازی فرستاد. تنها استثنا در این مورد گتو ووچ بود که در میانه ۱۹۴۴ پاکسازی شد. نزدیک به ۴۲٬۰۰۰ یهودی در دولت عمومی در هنگام عملیات جشن برداشت در ۳ و ۴ نوامبر ۱۹۴۳ با شلیک یه قتل رسیدند. در همان هنگام، محموله‌های قطاری به‌طور منظم از اروپای غربی و جنوبی وارد اردوگاه‌های مرگ می‌شدند. فرستادن یهودیان با قطار دومین اولویت راه‌آهن آلمان پس از نیازهای ترابری ارتش بود و حتی در زمانه فشار فزاینده نظامی در پایان ۱۹۴۲، این قطارها متوقف نشدند. رهبران نظامی و مدیران اقتصادی آلمان از اینکه قطارهای مورد نیازشان برای مصارف دیگر به کار گرفته و نیز کارگران متخصص یهودی کشته می‌شوند ابراز ناخرسندی کرده بودند، اما برای رهبران نازی اهداف ایدئولوژیک بالاتر از ملاحظات اقتصادی بود. در ۱۹۴۳ برای رهبری نظامی آلمان آشکار بود که این کشور در صحنه جنگ در حال شکست نظامی است. با این حال کشتار دسته‌جمعی متوقف نشد و در ۱۹۴۴ با سرعتی «دیوانه‌وار» ادامه پیدا کرد؛ سالی ککه در آن آشوویتس به تنهایی ۵۰۰٬۰۰۰ نفر را به اتاق‌های گاز فرستاد. در ۱۹ مارس ۱۹۴۴، هیتلر دستور به اشغال نظامی مجارستان داد و آدولف آیشمن را به بوداپست فرستاد تا بر اخراج یهودیان آن کشور نظارت کند. از ۲۲ مارس آن سال، یهودیان ناچار به پوشیدن ستاره زردرنگ بر لباس خود بودند؛ از داشتن خودرو شخصی، دوچرخه، رادیو، یا تلفن منع گشتند؛ و سپس به زور به درون گتوها فرستاده شدند. از ۱۵ مه تا ۹ ژوئیه نیز ۴۳۷٬۰۰۰ یهودی از مجارستان به آشوویتس-برکناو تبعید، و سپس تقریباً همگی ایشان مستقیم به اتاق‌های گاز فرستاده شدند. یک ماه پیش از آغاز اخراج‌ها، آیشمن از راه واسطه‌ای به نام جوئل براند پیشنهادی برای معامله یک میلیون یهودی با ۱۰٬۰۰۰ کامیون و دیگر مهمات به متحدین فرستاد با این قول که از این مهمات در جبهه غربی استفاده نخواهد شد؛ آیشمن خود از این پیشنهاد با عنوان «خون در ازای مهمات» نام برد. دولت بریتانیا پس از خبردار شدن از این پیشنهاد آن را به روزنامه‌ها درز داد. تایمز لندن نیز از آن با عنوان «درجه جدیدی از اوهام و خودفریفتگی» نام برد. راهپیمایی‌های مرگ تا نیمه ۱۹۴۴ آن جوامع یهودی که آلمان نازی به سادگی به آن‌ها دسترسی داشت پاکسازی شده بودند. در ۵ مه ۱۹۴۴، هیملر به افسران ارتش گفت که «مسئله یهود در کل در آلمان و کشورهای فتح‌شده توسط آن به پایان رسیده‌است.» با پیشروی نیروهای شوروی، اردوگاه‌های موجود در شرق لهستان بسته شدند، و تلاش‌هایی برای پنهان کردن شواهد موجود از کشتارها انجام شد. اتاق‌های گاز نابود شدند، کوره‌های آدم‌سوزی با دینامیت منفجر، و اجساد درون گورهای دسته‌جمعی بیرون آورده تا به آتش کشیده شوند. از ژانویه تا آوریل ۱۹۴۵، اس‌اس زنانیان را در «راهپیمایی‌های مرگ» به سوی اردوگاه‌های درون خاک آلمان و اتریش در غرب فرستاد. در ژانویه ۱۹۴۵، آلمانی‌ها تا ۷۱۴٬۰۰۰ زندانی در اردوگاه‌های کار اجباری داشتند؛ تا مه آن سال، ۲۵۰٬۰۰۰ (۳۵ درصد) تن از ایشان در طی راهپیمایی‌های مرگ کشته شدند. بسیاری از این زندانیان در پی ماه‌ها و سال‌ها گرسنگی کشیدن و خشونت نیروهای آلمانی خسته و بیمار بودند، و در طی این راهپیمایی‌ها نیز مسافت طولانی را بدون غذا یا سرپناه طی کرده، به صورت فشرده در قطارها قرار گرفتند، و ناچار بودند مسافت میان ایستگاه قطار تا اردوگاه‌های جدید را طی کنند. به آنانی که توانایی راه رفتن نداشتند یا عقب می‌افتادند شلیک می‌شد. آزادسازی نخستین اردوگاه اصلی که به دست نیروهای متحدین افتاد مایدانک به همراه اتاق‌های گازش بود که توسط نیروهای شوروی در حال پیشروی در ۲۵ ژوئیه ۱۹۴۴ کشف شد. تربلینکا، سوبیبور، و بلزک به دلیل نابود شدن توسط نیروهای آلمانی در ۱۹۴۳ آزاد نشدند. آشوویتس اما در ۲۷ ژانویه ۱۹۴۵ توسط نیروهای شوروی آزاد شد و در آن ۷۰۰۰ زندانی در سه بخش اصلی و ۵۰۰ زندانی در زیربخش‌های اردوگاه پیدا شدند. بوخن‌والد در ۱۱ آوریل توسط آمریکاییان؛ برگن-بلزن در ۱۵ آوریل توسط نیروهای بریتانیا؛ داخاو در ۲۹ آوریل توسط آمریکاییان؛ راونسبروک در ۳۰ آوریل توسط شوروی؛ و ماوتهاوزن در ۵ مه توسط آمریکاییان آزاد شدند. صلیب سرخ نیز در ۳ مه کنترل بازداشتگاه ترزینشتات را پند روز پیش از ورود نیروهای شوروی در دست گرفت. لشکر زرهی یازدهم در هنگام آزادسازی برگن-بلزن ۶۰٬۰۰۰ زندانی (۹۰ درصد یهودی)، به همراه ۱۳٬۰۰۰ جسد دفن‌نشده را پیدا کرد. ۱۰٬۰۰۰ نفر دیگر نیز به دلیل ابتلا به تیفوس یا عوارض ناشی از گرسنگی در هفته‌های پس از آن مردند. گزارش ریچارد دیمبلی، گزارشگر جنگی بی‌بی‌سی در آن هنگام، از صحنه‌های درون اردوگاه به حدی دلخراش بود که بی‌بی‌سی برای ۴ روز از پخش آن سر باز زد، اما در نهایت در ۱۹ آوریل پس از آنکه دیمبلی تهدید به کناره‌گیری کرد آن را پخش کرد. به گفته او «هیچ‌گاه سربازان بریتانیایی را چنین مملو از خشم برآمده از ناتوانی [از یاری‌رساندن] ندیده بودم» : آمار کشته‌شدگان همچنین بنگرید به: جمعیت یهودی در کشورها کشته‌های یهودی نزدیک به یک سوم همه یهودیان جهان را، شامل دو-سوم یهودیان اروپا بر پایه تخمین ۹٫۷ میلیون نفری از یهودیان اروپایی در آغاز جنگ، تشکیل می‌دادند. بنا بر یاد واشم، مولی گرامیداشت یاد شهیدان و قهرمانان هولوکاست در اورشلیم، «همه بررسی‌های معتبر» حکایت از آن دارند که میان ۵ تا ۶ میلیون یهودی کشته شدند. تخمین‌های نخستین پس از جنگ شامل ۴٫۲ تا ۴٫۵ میلیون به گفته جرالد رایتلینگر؛ ۵٫۱ میلیون به گفته رائول هیلبرگ؛ و ۵٫۹۵ میلیون به گفته یاکوب لشینتسکی بوده‌اند. در ۱۹۹۰، یهودا بائر و رابرات روزت به تخمین ۵٫۵۹–۵٫۸۶ میلیون رسیدند، و در ۱۹۹۱ ولفگانگ بنز به عددی میان ۵٫۲۹ تا اندکی بالاتر از ۶ میلیون تن. این اعداد شامل یک میلیون کودک می‌شدند. بیشتر عدم قطعیت دربارهٔ آمار مربوط به نبود آمار درستی در زمینه شمار یهودیان ساکن اروپا پیش از ۱۹۳۹ است و همچنین جابجایی مرزها که مشکل دوبرابر شمردن قربانیان را در پی دارد، عدم ثبت دقیق از سوی متجاوزان، و عدم قطعیت دربارهٔ اینکه آیا باید کشته‌شدگان در هفته‌های پس از آزادسازی اردوگاه‌ها را نیز به‌شمار آرود یا نه. اردوگاه‌های مرگ در لهستان مسئول نیمی از کشتار یهودیان بودند. در آشوویتس شمار یهودیان کشته شده ۹۶۰٬۰۰۰ تن بود؛ تربلینکا ۸۷۰٬۰۰۰ تن؛ بلزک ۶۰۰٬۰۰۰ تن؛ خلمنو ۳۲۰٬۰۰۰ تن؛ سوبیبور ۲۵۰٬۰۰۰ تن؛ و مایدانک ۷۹٬۰۰۰ تن. آمار کشته‌شدگان ارتباط نزدیکی با تلاش کشورهای اروپایی برای محافظت از شهروندان یهودی خود داشت. در کشورهای متحد با آلمان، به کنترل بر شهروندان یهودی گاه به عنوان مسئله‌ای مرتبط با استقلال کشور نگریسته می‌شد و عدم نابودی کامل دولت – برخلاف دیگر کشورهایی که در آن‌ها دولت دست‌نشانده پس از اشغال توسط آلمان بر سر کار گذاشته شد – مانع از نابودی کامل جوامع این کشورها شد. در کشورهای اشغال‌شده اما، نابودی دولت مستقر با خود نابودی جوامع یهودی را در پی داشت: ۷۵ درصد یهودیان در هلند کشته شدند؛ به همچنین ۹۹ درصد یهودیان در استونی در هنگامی که آلمان آن کشور را در ژانویه ۱۹۴۲ در جریان کنفرانس وانزه «عاری از یهودی» نامید. ۷۵ درصد یهودیان فرانسه و نیز ۹۹ درصد یهودیان دانمارک جان سالم به در بردند. به گفته کریستیان گرلاش، بقای یهودیان در کشورهایی که دولتشان مستقر ماند نشان می‌دهد که «برای قدرت آلمان حد و اندازه‌ای وجود داشت»، و اینکه تأثیر دولت‌های غیرآلمانی و دیگران بسیار حیاتی به‌شمار می‌رفت. یهودیانی که دولت پیش از جنگشان پس از حمله آلمانی‌ها نابود شده (از جمله لهستان و کشورهای حوزه بالتیک) یا همچون مناطق غرب شوروی جابجا شده بودند، در تیررس آلمانی‌ها و نیز نیروهای متخاصم محلی بوده و پاکسازی شدند. تقریباً همهٔ یهودیان ساکن در لهستان اشغالی، کشورهای حوزه بالتیک و غرب شوروی کشته شدند. شانس زنده ماندن ایشان به صورت میانگین تنها ۵ درصد بود. از ۳٫۳ میلیون یهودی لهستان، نزدیک ۹۰ درصد کشته شدند. دیگر قربانیان آزار و اذیت نازی‌ها غیرنظامیان شوروی و اسیران جنگی نازی‌ها به اسلاوها به چشم دون‌انسان نگاه می‌کردند. نیروهای آلمانی روستاهای درون خاک شوروی را ویران می‌کردند، غیرنظامیان را به زور به کار اجباری می‌گرفتند، و با گرفتن غذای آن‌ها، گرسنگی پدیدمی‌آوردند. در بلاروس، آلمان طرحی را به اجرا گذاشت که در آن ۳۸۰٬۰۰۰ غیرنظامی به بردگی گرفته شدند و صدها هزار تن نیز کشته شدند. همه جمعیت بیش از ۶۰۰ روستا به قتل رسیدند، و کمینه ۵٬۲۹۵ منطقه مسکونی در بلاروس با خاک یکسان شدند. به گفته تیموتی اسنایدر، از ۹ میلیون سکنه بلاروس شوروی «نزدیک به ۱٫۶ میلیون تن توسط آلمانی‌ها در طی سلسله‌اقداماتی دور از صحنه جنگ کشته شدند؛ از میان ایشان ۷۰۰٬۰۰۰ تن اسیر جنگی، ۵۰۰٬۰۰۰ تن یهودی، و ۳۲۰٬۰۰۰ تن پارتیزان گزارش شده‌اند که البته اکثریت غالبشان غیرنظامیان غیرمسلح بودند.» موزه یادبود هولوکاست در ایالات متحده شمار کشته‌شدگان را میان ۳٫۳ تا ۵٫۷ میلیون زندانی اسیر در بازداشت آلمان تخمین می‌زند. با افزایش نیاز آلمان به اسیران جنگی، میزان مرگ و میر در میان ایشان نیز بالا رفت؛ در ۱۹۴۳، نیم میلیون اسیر به کار اجباری گرفته شدند. آدولف هیتلر خود دستور نابودی لنینگراد و همه ساکنانش را داد. این اقدامات همگی بخشی از Generalplan Ost (طرح جامع برای شرق) بودند که نظر به پاکسازی، آلمانی‌سازی، و تبعید بیشتر یا همگی مردم روس، اوکراینی، و بلاروسی با هدف تأمین فضای زندگی بیشتر برای مردم آلمانی داشت. لهستانی‌های غیریهودی در مناطق تحت اشغال آلمان، رابطه اجتماعی برقرار کردن میان آلمانی‌ها و لهستانی‌ها ممنوع بود، و هیتلر به وضوح عنوان کرده بود که کارگران لهستانی می‌بایست همواره در شرایط به گفتهٔ رابرت گلتگی «دون‌پایگی همیشگی» قرار داشته باشند. هیملر در گزارشی به تاریخ ۲۵ مه ۱۹۴۰ به هیتلر می‌گوید که به سود آلمان خواهد بود اگر میان گروه‌های نژادی ساکن شرق اختلاف بیندازد. نظر او بر این بود که غیرآلمانی‌های ساکن این مناطق نباید در مقطع ابتدایی بیشتر از آنچه نیاز است تا بتوانند نامشان را بنویسند، تا ۵۰۰ بشمارند، سخت کار کنند، و گوش به فرمان آلمانی‌ها باشند درس بخوانند. جامعه سیاسیون لهستانی نیز آماج کارزارهای کشتار (از جمله Intelligenzaktion و AB-Aktion) قرار گرفتند. میان ۱٫۸ تا ۱٫۹ میلیون شهروند غیریهودی لهستانی در طی جنگ توسط آلمانی‌ها نابود شدند؛ نزدیک به چهار-پنجم ایشان لهستانی‌تبارها بودند و باقی اوکراینی‌ها و بلاروس‌ها. کمینه ۲۰۰٬۰۰۰ تن از آن‌ها در اردوگاه‌های مرگ کشته شدند، و ۱۴۶٬۰۰۰ تن در آشوویتس. شمار دیگری نیز در طی کشتارهای دسته‌جمعی یا خیزش‌هایی چون خیزش ورشو که در آن ۱۲۰٬۰۰۰–۲۰۰٬۰۰۰ تن جان باختند، کشته شدند. کودکان لهستانی همچنین توسط آلمانی‌ها ربوده می‌شدند تا آلمانی‌سازی شوند. کولی‌ها آلمان و متحدانش نزدی به ۲۲۰٬۰۰۰ مردم کولی، برابر با ۲۵ درصد جمعیت این گروه در اروپا، را در طی آنچه کولی‌ها Pořajmos می‌خوانند، کشتند. رابرت ریتر، سرپرست Rassenhygienische und Bevolkerungsbiologische Forschungsstelle از آن‌ها با عنوان «صورتی غریب از گونه انسان که ناتوان از پیشرفت هستند و توسط جهش ژنتیکی پدید آمده‌اند» یاد کرده بود. در مه ۱۹۴۲، آن‌ها تحت همان قوانینی قرار گرفتند که بر ضد یهودیان تعبیه شده بودند، و در دسامبر آن سال هیملر دستور داد تا «کولی‌های Mischlinge [با نژاد مخلوط] و اعضای این قبیله که از بالکان نشات می‌گیرند و از خون آلمانی نیستند» به آشوویتس فرستاده شوند، مگر آنکه پیش از آن در ورماخت به خدمت پرداخته باشند. او دستور خود را در ۱۵ نوامبر ۱۹۴۳ به این صورت تعدیل کرد که در مناطق شوروی اشغالی «با آن کولی‌ها و نیمه‌کولی‌هایی که یکجانشین هستند همچون دیگر شهروندان آلمان برخورد شود. اما با کولی‌های کوچنده همچون یهودیان برخورد شده و به اردوگاه‌های کار اجباری فرستاده شوند.» به گفته یهودا بائر، این دستور نشانگر آن بخشی از ایدئولوژی آلمان نازی بود که باور داشت کولی‌ها که در اصل از نژاد مردم آریایی بودند توسط «خون‌های غیرآریایی» به کثافت کشیده شده بودند. در بلژیک، فرانسه، و هلند، کولی‌ها دچار محدودیت شده و در اردوگاه‌های ویژه ای ساکن داده شدند، اما کولی‌های شرق اروپا به اردوگاه‌های کار اجباری فرستاده شده و به‌شمار فراوان کشته شدند. در این اردوگاه‌ها آنان می‌بایست نشان سیاه‌رنگ بر لباس خود می‌زدند و در بخش مجرمان قرار می‌گرفتند. در جریان حمله به شوروی، آن‌ها مورد هجوم آیزنتس‌گروپن قرار گرفتند، اگرچه نه به اندازه یهودیان. گمان می‌رود ۱۰۰۰ نفر از آن‌ها توسط آیزنتس‌گروپن در اسلواکی کشته شده باشند. پس از اشغال مجارستان در ۱۹۴۴، ۱۰۰۰ کولی به آشوویتس تبعید شدند. آن‌ها همچنین هدف برخورد متحدان آلمان، از جمله اوستاشه در کرواسی گشتند؛ جایی که در آن هزاران تن از ایشان در اردوگاه مرگ یاسنواتس کشته شدند. شمار کل کشته‌شدگان کولی در کرواسی به ۲۸٬۰۰۰ تن بالغ می‌شود. مخالفان سیاسی و مذهبی آلمانی‌های کمونیست، سیالیست‌ها، و هواداران اتحادیه‌های کارگری از جمله نخستین هدف‌های نازی‌ها بودند، و نیز نخستین کسانی که به اردوگاه‌های مرگ فرستاده شدند. Nacht und Nebel که بخشنامه‌ای از سوی هیتلر در دسامبر ۱۹۴۱ بود باعث ناپدید شدن قهری فعالان سیاسی در همه مناطق اشغالی توسط آلمان شد. به دلیل خودداری شاهدان یهوه از سوگند وفاداری خوردن به نام آلمان یا خدمت در ارتش نازی، ایشان به اردوگاه‌های کار اجباری فرستاده می‌شدند و در آنجا پس از گرفته نشان مثلث صورتی‌رنگ، به ایشان گزینه دست بریدن از باورشان و پذیرش سلطه نازی‌ها داده می‌شد. بنا بر تخمین موزه یادبود هولوکاست در واشینگتن، ۲٬۷۰۰ تا ۳٬۳۰۰ تن به اردوگاه‌ها فرستاده شدند که از میانشان ۱٬۴۰۰ تن کشته شدند. به گفته تاریخ‌دان آلمانی، دتلف گارب، «هیچ آیین و مذهب دیگری همچون شاهدان یهوه در برابر فشارها برای تسلیم به خواست‌های نازی‌ها چنین اتحاد و پایمردی از خود نشان نداد.» مردان همجنسگرا نزدیک به ۱۰۰٬۰۰۰ مرد همجنسگرا در آلمان دستگیر شدند و ۵۰٬۰۰۰ تن از آن‌ها میان ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ به زندان رفتند؛ گمان می‌رود ۵٬۰۰۰–۱۵٬۰۰۰ نفر به اردوگاه‌های کار اجباری فرستاده شده باشند که در آنجا می‌بایست مثلث صورتی بر لباس خود می‌پوشیدند. مشخص نیست چه شمار از آن‌ها کشته شدند. صدها تن از آن‌ها همچنین اخته شدند، که این گاه توسط قربانیان به صورت «اختیاری» انجام می‌شد تا از تبعات احکام کیفری به دور مانند. در ۱۹۳۶ هیملر دفتر مرکزی رایش برای مبارزه با همجنسگرایی و سقط جنین را تأسیس کرد. پلیس همچنین بارهای همجنس‌گرایان و نشریات آنان را پلمب کرد. زنان همجنسگرا اما به نسبت کمتر آزار دیدند چرا که نازی‌ها آن‌ها را بیشتر به دیده «غیراجتماعیان» نگاه می‌کردند تا منحرفان جنسی. سیاه‌پوستان هنگام بر روی کار آمدن نازی‌ها در آلمان، شمار آفریقایی-آلمانی‌های کشور میان ۵٬۰۰۰ تا ۲۵٬۰۰۰ تن تخمین زده می‌شود. معلوم نیست که آیا این اعداد شامل آسیایی‌ها نیز می‌شود یا نه. اگرچه سیاه‌پوستان در آلمان و مناطق اشغالی آن در اروپا مورد اذیت و آزار، اخته‌سازی، و کشتار قرار می‌گرفتند، اما هیچ برنامه مشخصی برای کشتن آن‌ها به عنوان یک گروه ویژه وجود نداشت. پیامدها محاکمه‌ها دادگاه نورنبرگ شامل زنجیره‌ای از دادگاه‌های نظامی بود که پس از جنگ توسط متفقین در نورنبرگ آلمان بر پاشدند و هدفشان محاکمه رهبران آلمان نازی بود. نخستین این دادگاه‌ها در ۱۹۴۵–۱۹۴۶ برای ۲۲ تن از فرماندهان سیاسی و نظامی و در برابر هیئتی نظامی بین‌المللی بر پا شد. آدولف هیتلر، هاینریش هیملر، و یوزف گوبلز ماه‌ها پیشتر خودکشی کرده بودند. دادستانی خواهان کیفرخواست علیه ۲۴ مرد (دو مورد تا پیش از به پایان رسیدن دادگاه از حیث دادرسی افتادند) و هفت سازمان شد: کابینهٔ رایش، Schutzstaffel (اس‌اس)، زیک‌ِهایتِسْدینْتْسْ، گشتاپو، Sturmabteilung (اس آ) و صدارت عظمی. کیفرخواست‌ها به دلیل شراکت در توطئه به منظور برهم زدن صلح تنظیم شده بودند؛ برنامه‌ریزی، آغاز و ادامهٔ جنگ تهاجمی و دیگر جرم‌های مربوط به برهم زدن صلح؛ جنایت‌های جنگی؛ و جنایات علیه بشریت. دادگاه به احکامی از تبرئه گرفته تا اعدام توسط دار رای داد. یازده تن از متهمان از جمله یواخیم فون ریبنتروپ، ویلهلم کایتل، آلفرد روزنبرگ و آلفرد یودل اعدام شدند. به گفته قاضی، ریبنتروپ «نقش اساسی در برنامهٔ هیتلر برای 'حل نهایی مشکل یهود' اجرا کرد.» در جریان دادگاه‌های متعاقب نورنبرگ میان ۱۹۴۶–۱۹۴۹، ۱۸۵ متهم دیگر نیز محاکمه شدند. آلمان غربی در ابتدا افراد اندکی از نازی‌های پیشین را محاکمه کرد، اما پس از ۱۹۵۸ دولت گروه ویژه‌ای را به این امر اختصاص داد. دیگر دادگاه‌های نازی‌ها و همکارانشان در اروپای غربی و شرقی شکل گرفتند. در ۱۹۶۰، مأموران موساد آدولف آیشمان را در آرژانتین دستگیر کرده و به اسرائیل بردند تا در دادگاهی با ۱۵ کیفرخواست، از جمله جنایات جنگی، جنایت علیه بشریت، و جنایت بر ضد مردم یهودی محاکمه شود. او در دسامبر ۱۹۶۱ محکوم شد و در ژوئن ۱۹۶۲ به دار آویخته شد. محاکمه آیشمان و اعدام او باعث برانگیخته شدن دوباره توجه‌ها به جنایات جنگی نازی‌ها و در کل هولوکاست شد. جبران خسارات دولت اسراییل در مارس ۱۹۵۱ با این استدلال که آلمان ۶ میلیارد دلار از یهودیان اروپایی دزدیده بود، درخواست ۱٫۵ میلیارد دلار از دولت جمهوری آلمان فدراتیو کرد تا بتواند به بازتوان‌یابی ۵۰۰٬۰۰۰ بازمانده یهودی کمک کند. کنفرانس دعوای مادی یهودیان علیه آلمان در نیویورک گشایش یافت و پس از گفتگوها این اعاده مالی به ۸۴۵ میلیون دلار کاسته شد. آلمان غربی همچنین در ۱۹۸۸، ۱۲۵ میلیون دلار دیگر نیز برای جبران خسارات پرداخت کرد. شرکت‌هایی همچون ب‌ام‌و، دویچه بانک، فورد، اوپل، زیمنس، و فولکس‌واگن به دلیل بهره‌گیری از کارگران اجباری هدف اقامه دعوا شدند. در پاسخ، آلمان بنیاد «یادآوری، مسئولیت، و آینده» را در سال ۲۰۰۰ پایه‌گذاری کرد و این بنیاد ۴٫۴۵ میلیارد یورو به قربانیان کار اجباری (برای هر یک نزدیک به ۷٬۶۷۰ یورو) پرداخت کرد. در ۲۰۱۳، آلمان با پرداخت ۷۷۲ میلیون یورو برای گشایش مراکز نگهداری از سالمندان، خدمات اجتماعی، و دارو برای ۵۶٬۰۰۰ بازمانده هولوکاست در سراسر جهان موافقت کرد. شرکت راه‌آهن دولتی فرانسه در ۲۰۱۴ پذیرفت تا ۶۰ میلیون دلار به بازماندگان آمریکایی-یهودی (هر یک تقریباً ۱۰۰٬۰۰۰ دلار) برای نقش خود در جابجایی ۷۶٬۰۰۰ یهودی از فرانسه به اردوگاه‌های مرگ میان ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۴ بپردازد. هیستوریکشترایت، مسئله یکتایی در نخستین دهه‌های مطالعات هولوکاست، متخصصان به هولوکاست به دیدهٔ رویداد قتل‌عامی یکتا به دلیل گستره و حساسیت آن می‌نگریستند؛ نورا لوین از «جهان آشوویتس» به عنوان «کُره‌ای جدید [بر روی زمین]» نام برد. در دهه ۱۹۸۰ اما این دیدگاه در آلمان غربی با طرح مسئله Historikerstreit («مشاجرهٔ تاریخ‌دانان») و تلاش برای بازتعریف هولوکاست در تاریخ‌نگاری آلمان زیر سؤال رفت. در ژوئن ۱۹۸۶، ارنست نولته با چاپ مقاله‌ای با عنوان «گذشته‌ای که خلاصی از آن ممکن نیست: سخنانی که می‌توان نوشت اما دیگر نتوان بیان کرد» در روزنامه محافظه‌کار فرانکفورتر آلگماینه زایتونگ به طرح Historikerstreit پرداخت. به گفته او به جای آنکه بتوان به مطالعهٔ رویدادهای تاریخی پرداخت، دوره نازی همچو شمشیری بالای سر آلمان کنونی حضور دارد. او به مقایسه «گناه آلمانی‌ها» با انگارهٔ «گناه یهودیانِ» نازی‌ها پرداخت، و استدلال کرد که تمرکز بر راه حل نهایی باعث نادیده گرفتن برنامه‌های هومرگی نازی‌ها و رفتار آنان با اسیران جنگی شوروی، و نیز چشم‌پوشی بر مسائلی چون جنگ ویتنام و جنگ شوروی در افغانستان شده‌است. او با مقایسه آشوویتس با گولاگ‌ها اظهار کرد که هولوکاست پاسخی بر ترس هیتلر از اتحادیه شوروی بود: «مگر نه آنکه جنایات گولاگ‌ها بر آشوویتس مقدم بودند؟ آیا پاکسازی کامل بنابره‌ای از مردم [در زمان استالین] 'پیش‌درآمدی' منطقی و حقیقی بر 'کشتار نژادی' ناسیونال سوسیالیست‌ها نبود؟ … آیا ممکن است که آشوویتس ریشه در زمانه ای داشته باشد که هنوز حل نشده باقی مانده؟» استدلال‌های نولته به عنوان تلاشی برای عادی‌سازی هولوکاست قلمداد شدند؛ یکی از مهم‌ترین موارد بحث، به گفته ارنست پایپر تاریخ‌دان، این بود که آیا تاریخ باید «تاریخ‌سازی» کند یا «اخلاقی‌سازی». دبرا لیپشتات در ۱۹۹۴ استدلال کرد که «مقایسه‌های تاریخی خطای» نولته گونه‌ای انکار هولوکاست بودند تا «به مردم آلمان کمک کنند تا با پذیرش گذشتهٔ خود بفهمند که اعمال کشور در گذشته فرق چندانی با قساوت‌های بیشمار در گذشته نداشته‌اند…» در سپتامبر ۱۹۸۶، ابرهارد یاکل از حزب چپگرای دی تسایت در پاسخ گفت که «تا پیش از این هیچ‌گاه هیچ کشوری با اجازهٔ رهبر خود تصمیم به این نگرفته بود که گروه ویژه ای از انسان‌ها شامل سالخوردگان، زنان، کودکان و خردسالان، به سریع‌ترین شکل کشته شوند، و برای این مهم از همه توان کشور بهره گیرد.» با وجود انتقاد نولته، Historikerstreit مسئله «مقایسه‌پذیری» هولوکاست با دیگر رویدادهای تاریخی را گشود. دن استون استدلال می‌کند که دیدگاه یکتا و یگانه بودن هولوکاست زیر سایهٔ تلاش‌ها برای قرار دادن آن در حوزه استالینیسم، پاک‌سازی قومی، و قصد نازی‌ها برای «مرتب‌سازی دوبارهٔ جمعیتی اروپا» به ویژه طرح جامع برای شرق قرار گرفته‌است. به نوشته ریچارد اونز در ۲۰۱۵: روز جهانی قربانیان هولوکاست در یکم نوامبر سال ۲۰۰۵، مجمع عمومی سازمان ملل متحد با صدور قطعنامه‌ای که به پیشنهاد آمریکا، استرالیا، اسرائیل، کانادا و روسیه، حمایت ۱۰۴ کشور و با اجماع تصویب شد، انکار هولوکاست را قابل پذیرش ندانست و بیست و هفتم ژانویه را برای یادبود قربانیان آن فاجعه، روز جهانی یادمان هولوکاست نامگذاری کرد. ایران تنها کشوری بود که با این قطعنامه مخالفت کرد و بررسی مسئله هولوکاست در مجمع عمومی سازمان ملل را اقدامی در راستای اهداف واشینگتن و متحدانش عنوان کرد. انکار هولوکاست انکار هولوکاست به اندیشه‌ای گفته می‌شود که بر پایه آن، نسل‌کشی توسط آلمان نازی در جریان جنگ دوم جهانی موسوم به «هولوکاست» اتفاق نیافتاده‌است یا در شمار قربانیان «بزرگ‌نمایی» شده‌است. ناصر مکارم شیرازی، یکی از مراجع تقلید، از کشتار یهودیان توسط رژیم نازی در جریان جنگ دوم جهانی، به عنوان خرافه، یاد کرده‌است. محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور پیشین ایران، یکی از سرشناس‌ترین انکارکنندگان هولوکاست به‌شمار می‌آمد. که به دلیل همین موضوع، مورد سرزنش برخی مقام‌های جامعه جهانی، از جمله دبیرکل سازمان ملل متحد قرار گرفت. زیر سؤال بردن نسل‌کشی هولوکاست، در برخی کشورها مانند آلمان، فرانسه و اتریش جرم محسوب می‌شود. دلیل تصویب چنین قوانینی در این کشورها، انکار واقعیت‌های تاریخی و جلوگیری از یهودستیزی و سوءاستفاده هواداران حزب نازی و نژادپرستان اعلام شده‌است. جستارهای وابسته هولوکاست در هنر و ادبیات وارونگی هولوکاست یهودستیزی یادداشت‌ها پانویس کتاب‌شناسی --> --> Knowlton, James and Cates, Truett (translators, 1993). --> پیوند به بیرون وبگاه رسمی «بنیاد ید وشم» وبگاه دائرةالمعارف هولوکاست وبگاه هولوکاست، ندای وجدان (فارسی، انگلیسی، فرانسوی، ترکی و عربی) تاریخ زنده، روایتی از هولوکاست و ابعاد جنایات رخ داده آزار افراد ال‌جی‌بی‌تی آزار یهودیان اسلاوستیزی پاکسازی قومی در اروپا پاک‌سازی قومی تاریخ یهودیان در اروپا تبعیض تراجنسی ستیزی جامعه‌شناسی جنگ جهانی دوم جنایت‌های جنگی نازی‌ها دولت ویشی فرانسه دهه ۱۹۴۰ (میلادی) رسوایی‌های نظامی روس‌هراسی سده ۲۰ (میلادی) ضد فراماسونری ضد کمونیسم کشتار جمعی در ۱۹۴۱ (میلادی) کشتار جمعی در ۱۹۴۴ (میلادی) کشتار جمعی در ۱۹۴۵ (میلادی) نژادپرستی ویکی‌سازی رباتیک هولوکاست هوموفوبیا یهودستیزی
4402
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%DB%8C%D8%A6%D8%AA%20%D8%AF%D9%88%D9%84%D8%AA%20%D9%87%DB%8C%D8%AA%D9%84%D8%B1
هیئت دولت هیتلر
این لیستی از اعضای هیئت دولت آدولف هیتلر، صدراعظم و پیشوای آلمان از ژانویه ۱۹۳۳ تا آوریل ۱۹۴۵ می‌باشد. ژانویه ۱۹۳۳ آدولف هیتلر (حزب ناسیونال سوسیالیست) - صدر اعظم فرانتس فن پاپن - جانشین صدر اعظم کنستانتین فن نویرات - وزیر امور خارجه ویلهلم فریک (حزب ناسیونال سوسیالیست) - وزیر کشور لوتس گراف شورین فن کروسیک - وزیر دارایی آلفرد هوگنبرگ (حزب ناسیونال سوسیالیست) - وزیر اقتصاد و وزیر کشاورزی فرانتس زلته - وزیر کار فرانتس گورتنر (حزب ناسیونال سوسیالیست) - وزیر دادگستری ورنر فن بلومبرگ - وزیر دفاع پاول فن التس-روبناخ - وزیر پست و وزیر ترابری هرمان گورینگ (حزب ناسیونال سوسیالیست) - وزیر فاقد مقام دگرگونی مارس ۱۹۳۳: یوزف گوبلس به عنوان وزیر تبلیغات وارد هیئت دولت شد. آوریل ۱۹۳۳: هرمان گورینگ وزیر نیروی هوایی شد. ژوئن ۱۹۳۳: کورت اشمیت وزیر اقتصاد و والتر داره وزیر کشاورزی شدند. دسامبر ۱۹۳۳: ارنست روم و رودلف هس به عنوان وزیران فاقد وزارتخانه وارد هیئت دولت شدند. می ۱۹۳۴: برنهارد روست به عنوان وزیر دانش و آموزش وارد هیئت دولت شد. ژوئن ۱۹۳۴: هانس کرل به عنوان وزیر فاقد مقام وارد هیئت دولت شد. ژوئیه ۱۹۳۴: هرمان گورینگ مقامی دیگر را به عنوان وزیر جنگل‌داری، به دست آورد. اوت ۱۹۳۴: فرانتس فن پاپن از مقام جانشین صدر اعظم استعفا داد. کسی جانشین او نشد. یالمار شاخت وزیر اقتصاد شد. مارس ۱۹۳۵: هرمان گورینگ مقام فرمانده کل نیروی دریایی و هوایی را نیز به دست آورد. می ۱۹۳۵: سِمَت وزیر دفاع به سِمَت وزیر جنگ تغییر کرد. ورنر فن بلومبرگ در این مقام ابقا شد. ژوئیه ۱۹۳۵: هانس کرل مقام وزیر امور کلیسا را به دست آورد. آوریل ۱۹۳۶: ورنر فن فریچ به عنوان فرمانده کل نیروی زمینی و اریش ردر به عنوان فرمانده کل نیروی دریایی وارد هیئت دولت شدند. فوریه ۱۹۳۷: ویلهلم اونه‌زورگه به عنوان وزیر پست و یولیوس دورپمولر به عنوان وزیر ترابری منصوب شدند. نوامبر ۱۹۳۷: هرمان گورینگ وزیر اقتصاد و یالمار شاخت وزیر فاقد وزارتخانه شد. دسامبر ۱۹۳۷: اتو مایسنر به عنوان رئیس ایالت‌ها وارد هیئت دولت شد. ژانویه ۱۹۳۸: یواخیم فن ریبنتروپ به عنوان وزیر امور خارجی و کنستانتین فن نویرات وزیر فاقد وزارتخانه شدند. ورنر فن بلومبرگ از سِمَت وزیر جنگ استعفا داد. این جایگاه ویلهلم کایتل، رئیس فرماندهی عالی ورماخت واگذار شد. والتر فن براوخیچ فرمانده کل نیروی زمینی شد. می ۱۹۳۹: آرتور زایس-اینکوارت به عنوان وزیر فاقد وزارتخانه وارد هیئت دولت شد. مارس ۱۹۴۰: فریتس تت وزیر جنگ‌افزار و مهمات شد. ژانویه ۱۹۴۱: فرانتس اشلگلبرگر وزیر دادگستری شد. می ۱۹۴۱: رودلف هس از هیئت دولت معلق شد. دسامبر ۱۹۴۱: هانس کرل، وزیر امور کلیسا در گذشت.در ابتدا کسی جانشین او نشد. هیتلر شخصا مقام فرمانده کل نیروی زمینی را در دست گرفت. فوریه ۱۹۴۲: آلبرت اشپر وزیر جنگ‌افزار و مهمات شد. می ۱۹۴۲: هربرت باکه وزیر کشاورزی شد. اوت ۱۹۴۲: اتو گئورگ تیراک وزیر دادگستری شد. ژانویه ۱۹۴۳: کارل دونیتس فرمانده کل نیروی دریایی شد. اوت ۱۹۴۳: هاینریش هیملر وزیر کشور شد. ژوئیه ۱۹۴۴: هیالمار شاخت از هیئت دولت خارج شد. آدولف هیتلر انحلال‌های ۱۹۴۵ (میلادی) در آلمان بنیان‌گذاری‌های ۱۹۳۳ (میلادی) در آلمان دولت آلمان نازی هیئت دولت‌ها کابینه‌های بنیان‌گذاری‌شده در ۱۹۳۳ (میلادی) کابینه‌های منحل‌شده در ۱۹۴۵ (میلادی) وزیران آلمان نازی
4404
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B1%DA%AF%20%D8%A2%D8%AF%D9%88%D9%84%D9%81%20%D9%87%DB%8C%D8%AA%D9%84%D8%B1
مرگ آدولف هیتلر
آدولف هیتلر (۱۸۸۹ – ۱۹۴۵) سیاستمدار آلمانی زاده اتریش و رهبر حزب ناسیونال‌سوسیالیست کارگران آلمان بود. وی بین سال‌های ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵، صدراعظم آلمان و از سال ۱۹۳۴ تا سال ۱۹۴۵، پیشوای آلمان نازی بود. مرگ وی پایان رایش سوم و آغاز شکست قطعی آلمان نازی در جنگ جهانی دوم و از مهمترین وقایع مربوط به خاتمه جنگ در قاره اروپا بود. به دنبال شکست آلمان در نبرد آردنن و ورود نیروهای ارتش سرخ به حومهٔ برلین، هیتلر در ۳۰ آوریل ۱۹۴۵ و در فورربونکر واقع در برلین، خودکشی کرد. اوا براون، همسر یک روزه هیتلر نیز همزمان با او، با خوردن سیانور، خودکشی نمود. او پیش از آن و در سخنرانی‌اش در ۲۲ آوریل اعلام کرده بود که تا پایان در برلین مانده و سپس به خودش شلیک خواهد کرد. با توجه به وصیت‌نامه شخصی و سیاسی آدولف هیتلر، اجساد آن دو بعدازظهر همان روز از خروجی اضطراری پناهگاه خارج و با استفاده از بنزین، در باغ صدارت عظمای رایش به آتش کشیده شد. مدارک موجود در بایگانی‌های شوروی نشان می‌دهد که باقی‌ماندهٔ اجساد سوختهٔ آن دو جمع‌آوری و تا سال ۱۹۴۶ در مکانی نگهداری شده‌است. در سال ۱۹۴۶، این اجساد در جعبه‌های چوبی قرار داده شده و تا سال ۱۹۷۰، در همان مکان نگهداری شدند. در سال ۱۹۷۰، این اجساد را نبش قبر کردند، در کوره سوزاندند و خاکسترهایشان را پراکنده کردند. به جز نظریهٔ خودکشی با شلیک به شقیقه، نظرات متفاوت دیگری هم دربارهٔ دلیل مرگ او وجود دارد. یکی از این نظریه‌ها بیان می‌کند که او صرفاً بر اثر سم درگذشته و نظر دیگری ادعا دارد که او در هنگام گاز گرفتن کپسول سیانور، با گلوله، خودکشی کرده‌است. مورخان معاصر، این نظرات را رد کرده‌اند و تصور می‌کنند که این نظریه‌ها یا پروپاگاندای شوروی هستند یا تلاشی ازپیش‌برنامه‌ریزی‌شده برای انطباق نتیجه‌گیری‌های متفاوت می‌باشند. یکی از شاهدان عینی، بیان کرده که جنازه هیتلر نشانه‌هایی از شلیک در دهان داشته؛ اما مدارک خلاف این را نشان می‌دهد. دندان‌های جسد هیتلر، با نمونهٔ دندان وی که در سال ۱۹۴۵ گرفته شده بود، مطابقت داشتند. به دلایل سیاسی، شوروی نسخه‌های گوناگونی از سرنوشت هیتلر را معرفی کرد. در سال‌های پس از جنگ، آن‌ها فرضیهٔ زنده بودن هیتلر، فرار او و تحت پوشش قرار گرفتنش توسط متفقین را مطرح کردند. نقش هیتلر در آلمان نازی آدولف هیتلر در سال ۱۹۳۳ میلادی، با تصاحب مقام صدر اعظمی آلمان، به قدرت رسید و در سال ۱۹۳۴، به پیشوای آلمان نازی تبدیل شد. دوران حکومت او از ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ به طول انجامید. در این دوران آلمان در ۱ سپتامبر ۱۹۳۹ به لهستان حمله کرد و در پاسخ و با اعلان جنگ بریتانیا و فرانسه علیه این کشور در ۳ سپتامبر ۱۹۳۹، جنگ جهانی دوم آغاز شد. تحت رهبری هیتلر و سیاست‌هایی با انگیزه‌های نژادپرستانه، سازمان اس‌اس در آلمان نازی باعث مرگ حداقل ۱۱ میلیون غیرنظامی، از جمله ۵٫۵ تا ۶ میلیون یهودی و بین ۲۰۰٬۰۰۰ تا ۱٬۵۰۰٬۰۰۰ کولی، شد. وضعیت آلمان در ماه‌های پایانی جنگ جهانی دوم در فاصلهٔ ژوئن تا اوت ۱۹۴۴، نبرد نرماندی برای آزادسازی فرانسه از اشغال آلمان درگرفت و به شکست آلمان منجر شد. در ۱۶ دسامبر ۱۹۴۴، آلمان آخرین تلاش خود را انجام داد تا با استفاده از بخش اعظم نیروهای باقی‌مانده‌اش، ضدحمله‌ای بزرگ در جبههٔ غربی، در آردنن و مرز آلمان-فرانسه ترتیب دهد و بین نیروهای متفقین فاصله ایجاد کند. هدف نهایی، محاصرهٔ بخش اعظم نیروهای متفقین و تسخیر بندر تدارکات اصلی آن‌ها در آنتورپ بود تا یک توافق سیاسی به‌سرعت حاصل شود. تا ژانویهٔ ۱۹۴۵، این حمله بدون این‌که به هیچ‌یک از اهداف راهبردی خود برسد، شکست خورد. پس از آن، آلمان در آستانهٔ فروپاشی کامل نظامی قرار گرفت. لهستان به دست ارتش سرخ شوروی افتاده بود و آنها با هدف تسخیر برلین، پایتخت آلمان، در حال پیشروی به غرب بودند. نیروهای بریتانیایی و کانادایی، در حال گذر از راین به سمت قلب صنعتی آلمان، منطقه رور، بودند. نیروهای آمریکایی در جنوب، لورن را تصرف کرده بودند و به‌سمت ماینتس، مانهایم و راین حرکت می‌کردند. نیروهای آلمانی در ایتالیا به‌سمت شمال عقب‌نشینی می‌کردند؛ چراکه نیروهای آمریکا و اتحادیه کشورهای مشترک‌المنافع، در جریان نبرد فصل بهار آن‌ها را تحت فشار قرار داده بودند تا بتوانند به‌سمت رود پو و کوهپایه‌های آلپ حرکت کنند. حدود ۳۲۵٬۰۰۰ نفر از سربازان گروه ارتش ب آلمان، در ۱۸ آوریل تسلیم و اسیر شدند. این واقعه راه را برای نیروهای آمریکایی باز کرد تا به برلین برسند. تا ۱۱ آوریل، آمریکایی‌ها از رود البه در فاصلهٔ برلین رد شدند. تا ۱۶ آوریل، نیروهای شوروی در شرق از اودر گذشتند و نبردی را بر سر ارتفاعات زی‌لو، آخرین خط دفاعی اصلی که از اطراف برلین حفاظت می‌کرد، آغاز کردند. تا ۱۹ آوریل، آلمانی‌ها کاملاً از ارتفاعات زی‌لو عقب‌نشینی کردند و خط مقدمی نداشتند. توپخانه شوروی، برلین را نخستین بار در ۲۰ آوریل، زادروز هیتلر، زیر آتش گرفت. تا غروب ۲۱ آوریل، تانک‌های ارتش سرخ به حومهٔ شهر رسیدند. روزهای پایانی اقامت در فورربونکر در ۱۶ ژانویهٔ ۱۹۴۵، هیتلر به فورربونکر واقع در برلین پناه برد. برای رهبران نازی روشن بود که نبرد برلین ممکن است آخرین نبرد در اروپا باشد. هیتلر در کنفرانس بحث دربارهٔ موقعیت جنگ در بعدازظهر ۲۲ آوریل، هنگامی که باخبر شد فلیکس اشتاینر، ژنرال اس‌اس، از دستورهای دیروزش مبنی بر ضدحمله سرپیچی کرده‌است، دچار حملهٔ عصبی شد. او، با عصبانیت، دربارهٔ خیانت و بی‌کفایتی فرماندهانش، که برای نخستین بار درخصوص شکست جنگ بیانیه‌ای قطعی داده بودند، سخنرانی‌ای طولانی انجام داد و گفت که تا پایان در برلین خواهد ماند و سپس به خودش شلیک خواهد کرد. چند ساعت بعد، او از ورنر هازه، پزشک اس‌اس، دربارهٔ مطمئن‌ترین روش خودکشی پرسید. هازه «روش کلت و سم»، به‌معنای استفاده از یک دوز سیانور همراه با شلیک گلوله را پیشنهاد کرد. فرماندهٔ لوفت‌وافه، رایش‌مارشال هرمان گورینگ، پس از اطلاع از موضوع، با توجه به این که هیتلر در سال ۱۹۴۱ او را به‌عنوان جانشین خود معرفی کرده بود، در پیامی تلگرافی برای رهبری رایش از هیتلر اجازه گرفت. منشی هیتلر، مارتین بورمان، هیتلر را متقاعد کرد که گورینگ در حال آماده‌شدن برای یک کودتاست. او در پاسخ به گورینگ گفت که اگر از تمام مقام‌هایش استعفا ندهد، اعدام خواهد شد و چند ساعت بعد او را از تمام مقام‌هایش برکنار کرد و دستور بازداشتش را داد. در ۲۷ آوریل، با جدا شدن برلین از دیگر بخش‌های آلمان، ارتباطات امن رادیویی با نیروهای مدافع هم قطع شد. مسئول رساندن دستورها در پناهگاه، ناچار بود برای فرستادن دستورها از خطوط تلفن و برای دریافت اخبار و اطلاعات از رادیوی معمولی استفاده کند. در ۲۸ آوریل، هیتلر گزارشی از بی‌بی‌سی دریافت کرد که در اصل از رویترز فرستاده شده بود. این گزارش بیان می‌کرد که رایشسفورر-اس‌اس هاینریش هیملر، به متفقین پیشنهاد تسلیم‌شدن داده‌است. این پیشنهاد رد شد. هیملر به متفقین ضمانت داد که او امکان تسلیم‌کردن نیروها را دارد. اما هیتلر به این خیانت پی برد. بعدازظهر همان روز، غضب و تلخی هیتلر به خشمی شدید نسبت به او تبدیل شد و دستور بازداشتش را داد. به دستور او هرمان فگلاین، نمایندهٔ هیملر در نیز اعدام شد. تا این زمان، ارتش سرخ به پوتسدامر پلاتس رسیده و تمام شواهد حاکی از فرایند آماده‌شدن این ارتش برای یورش به مقر صدارت عظمی بود. بعدازظهر ۲۹ آوریل، هیتلر متوجه شد که متحدش، بنیتو موسولینی، نخست‌وزیر پادشاهی ایتالیا، توسط پارتیزان‌های ایتالیایی اعدام شده‌است. جسد موسولینی و معشوقه‌اش، کلارا پتاچی، از پاهایشان آویزان شده‌بود. این اجساد سپس پایین آورده و به آب انداخته شدند. در آن زمان، مخالفان ایتالیایی آنان را مورد تمسخر قرار دادند. این وقایع ممکن است هیتلر را مصمم کرده باشد که اجازهٔ تبدیل شدن خود یا همسرش به یک «منظره» را ندهد؛ همچنان که وی پیش از آن در وصیت‌نامه‌اش به این موضوع اشاره کرده بود. به‌دلیل شک هیتلر در مورد تأثیر کپسول‌های سیانور ساخته‌شده توسط پزشک اس‌اس، دکتر لودویگ اشتومپفگر، وی به دکتر هاز دستور داد تا یکی از کپسول‌ها را روی بلوندی، سگ هیتلر، آزمایش کند. بلوندی در نتیجهٔ این آزمایش جان سپرد. این گزارش، به‌همراه خیانت هیملر، باعث شد که هیتلر آخرین تصمیمات زندگی‌اش را بگیرد. پس از نیمه‌شب ۲۹ آوریل، او با اوا براون در یک مراسم مختصر در اتاق نقشهٔ فورربونکر ازدواج کرد. هیتلر سپس مراسم شام عروسی ساده‌ای را با حضور همسر تازه‌اش برگزار کرد. پس از آن، منشی‌اش تراودل یونگه را به اتاق دیگری برد و آخرین وصیت‌ها و توصیه‌هایش را به او دیکته کرد. این وصیت‌نامه حاوی دستورالعمل‌هایی بود که باید بلافاصله پس از مرگش انجام می‌شدند. او دریابد اعظم کارل دونیتس را به‌عنوان رئیس‌جمهور رایش و یوزف گوبلس را به‌عنوان صدراعظمش تعیین کرد. هیتلر این مدارک را در ساعت ۰۴:۰۰ امضا کرده و سپس به خواب رفت. برخی منابع روایت کرده‌اند که او آخرین وصیت‌نامه‌اش را بلافاصله پیش از مراسم عروسی دیکته کرد. برای کمتر از ۴۰ ساعت، هیتلر و براون در پناهگاه در کنار هم به‌عنوان زن و شوهر زندگی کردند. ساعت ۱ بامداد ۳۰ آوریل، ژنرال ویلهلم کایتل گزارش داد که تمام نیروهایی که هیتلر برای نجات برلین رویشان حساب باز کرده بود، محاصره شده یا در موضع ضعف قرار گرفته‌اند. در حدود ساعت ۲:۳۰ بامداد، هیتلر وارد راهرو شد؛ حدود ۲۰ نفر، که عمدتاً زن بودند، در راهرو جمع شده و قصد خداحافظی داشتند. او در امتداد صف آنان قدم زد، با همهٔ آنان دست داد و سپس به اتاقش برگشت. اواخر صبح و هنگامی که ارتش سرخ کمتر از ۵۰۰ متر تا پناهگاه فاصله داشت، هیتلر با ژنرال هلموت وایدلینگ، فرماندهٔ محدودهٔ دفاعی برلین، دیدار کرد. او به هیتلر گفت که ممکن است مهمات پادگان همان شب به اتمام برسد و نبرد برلین به‌ناچار تا ۲۴ ساعت پس از آن به پایان خواهد یافت. وایدلینگ از هیتلر اجازهٔ حملهٔ ناگهانی به دشمن را خواست؛ این درخواست او پیش از این یک بار توسط هیتلر رد شده بود. هیتلر پاسخی نداد و وایدلینگ به مقر خود در بندلربلاک بازگشت. حدود ساعت ۱۳:۰۰، او اجازه‌نامهٔ هیتلر را برای انجام یک حملهٔ ناگهانی در همان شب دریافت کرد. هیتلر، دو منشی و آشپز شخصی‌اش ناهار خورده و پس از آن، هیتلر و براون با اعضای فورربونکر و دیگر افراد حاضر در محل، از جمله بورمان، گوبلس و خانواده‌اش، منشی‌ها و چند افسر خداحافظی کردند. در حدود ساعت ۱۴:۳۰، هیتلر و اوا براون به اتاق مطالعهٔ شخصی پیشوا رفتند. خودکشی پس از آن، چندین شاهد گزارش دادند که صدای بلند شلیک یک گلوله را در حدود ساعت ۱۵:۳۰ شنیده‌اند. پس از چند دقیقه، پیش‌خدمت مخصوص هیتلر، هاینتس لینگه، درِ اتاق مطالعه را در حالی که بورمان در کنارش ایستاده بود، باز کرد. لینگه بعداً بیان داشت که او بلافاصله متوجه رایحهٔ بادام سوخته شده بود؛ رایحه‌ای که معمولاً در حضور اسید پروسیک (حالت محلول هیدروژن سیانید) منتشر می‌شود. دستیار نظامی هیتلر، اس‌اس-اشتورمبانفورر اتو گونشه، وارد اتاق مطالعه شده و دو جسد بی‌جان را روی مبل دید. اوا، زانوانش را در بغل گرفته و در سمت چپ هیتلر، دور از او افتاده بود. گونشه بیان کرده که هیتلر «نشسته بود … غرق در خون … و قطره‌های خون از شقیقهٔ راستش می‌چکید. او با کلتش، یک والدر پی‌پی‌کا ۷٫۶۵، به خودش شلیک کرده بود.» اسلحه روی پایش افتاده و با توجه به گفته‌های اس‌اس-اوبرشارفورر روخوس میش، سر هیتلر روی میز روبه‌رویش افتاده بود. خون از شقیقهٔ راست و چانهٔ هیتلر می‌چکید و لکهٔ بزرگی را روی دستهٔ راست مبل ایجاد کرده، در حال ریختن روی فرش بود. با توجه به گفته‌های لینگه، بدن اوا اثری از زخم فیزیکی نداشته و چهره‌اش نشان‌دهندهٔ مرگ او بر اثر سم سیانور بوده‌است. گونشه و اس‌اس-بریگادفورر ویلهلم مونکه «به‌وضوح» بیان کرده‌اند که هیچ‌کدام از خارجی‌ها و افرادی که در پناهگاه کار می‌کرده و وظیفه‌ای داشته‌اند، در زمان مرگ (بین ۱۵:۰۰ و ۱۶:۰۰) به اتاق نشیمن شخصی هیتلر «هیچ‌گونه دسترسی نداشته‌اند.» نظریه‌هایی در مورد انجام‌شدن خودکشی با سیانور یا با سیانور و گلوله ارائه شده‌است. با این وجود، مورخان معاصر، این نظرات را رد کرده‌اند و تصور می‌کنند که این نظریه‌ها، یا پروپاگاندای شوروی هستند یا تلاشی ازپیش‌برنامه‌ریزی‌شده برای انطباق نتیجه‌گیری‌های متفاوت می‌باشند. آرتور آکسمان هم بیان کرده که جسد هیتلر نشانه‌هایی از شلیک در دهان داشته؛ اما مدارک خلاف این را نشان می‌دهند. گونشه اتاق مطالعه را ترک کرده و اعلام می‌کند که هیتلر جان سپرده‌است. با توجه به دستورالعمل‌های شفاهی و کتبی پیشین هیتلر، دو جسد از خروجی اضطراری پناهگاه به باغ پشت صدارت عظمای رایش برده شده و با بنزین سوزانده شدند. میش، مرگ هیتلر را به فرانتس شدله گزارش داد و به باجهٔ تلفن رفت. مدتی بعد، او از همان‌جا با شخصی تماس گرفته و با فریاد گفت که جسد هیتلر در حال سوختن است. پس از جواب ندادن نخستین تلاش برای آتش‌زدن با بنزین، لینگه به داخل پناهگاه رفته و با یک دستهٔ ضخیم کاغذ بازگشت. بورمان کاغذها را آتش زده و روی جسدها انداخت. همزمان با شعله‌ور شدن دو جسد، گروهی شامل بورمان، گونشه، لینگه، گوبلس، اریش کمپکا، پتر هوگل، اوالد لیندلف و هانس ریسر، همان‌طور که در درگاه پناهگاه ایستاده بودند، دستانشان را به نشانهٔ درود فرستادن بلند کردند. در حدود ساعت ۱۶:۱۵، لینگه به اس‌اس-اونتراشتورمفورر هاینز کروگر و اس‌اس-اوبراشارفیرر ورنر اشچیدل دستور جمع‌کردن فرش اتاق مطالعهٔ هیتلر و سوزاندن آن را داد. اشچیدل بعداً بیان کرد که در هنگام ورود به اتاق مطالعه، حجمی از خون به اندازهٔ یک «بشقاب بزرگ ناهارخوری» را روی دستهٔ مبل دیده‌است. او با مشاهدهٔ پوکهٔ فشنگ، خم شده و پوکهٔ ۱ میلی‌متری شلیک‌شده از کلت ۷٫۶۵ را از روی فرش برمی‌دارد. این دو نفر، فرش خون‌آلود را جمع کرده و آن را به باغ صدارت عظمی بردند؛ جایی که فرش روی زمین گذاشته شده و سوزانده شد. شوروی، در طول بعدازظهر، تمام ناحیهٔ درون و اطراف صدارت عظمای رایش را محاصره کرد. نگهبانان اس‌اس برای ادامه‌یافتن سوختن اجساد، بنزین اضافی آوردند. لینگه بعداً بیان کرد که آتش کاملاً جسدها را نابود نکرده؛ چرا که اجساد در فضای باز سوخته و پخش گرما متغیر بوده‌است. اجساد از ساعت ۱۶:۰۰ تا ۱۸:۳۰ سوختند. در حدود ساعت ۱۸:۳۰، لیندلف و ریسر باقی‌ماندهٔ دو جسد را در دهانهٔ کم‌عمق یک بمب قرار دادند. پس از واقعه نخستین گزارش به دنیای بیرون دربارهٔ مرگ هیتلر، از سوی خود آلمان‌ها منتشر شد. در ۱ مه، ایستگاه رادیویی رایش‌اس‌اس‌اندر هامبورگ برنامه‌های معمولش را به‌هم زد تا خبر مرگ هیتلر در بعدازظهر را پخش کرده و جانشین وی، رئیس‌جمهور کارل دونیتس، را معرفی کند. هیتس مردم آلمان را به سوگواری برای پیشوایشان فراخواند و اعلام کرد که او همچون یک قهرمان در هنگام دفاع از پایتخت رایش درگذشته است. با امید حفظ ارتش و کشور با عقد وضعیت تسلیم مشروط با بریتانیا و آمریکا، هیتس اجازهٔ عقب‌نشینی به غرب را داد. تاکتیک او تا حدودی موفق بود؛ چرا که ۱٫۸ میلیون سرباز آلمانی را از خطر اسارت توسط ارتش سرخ نجات داد، اما با ادامه‌یافتن نبرد نیروها تا ۸ مهٔ، باعث خون‌ریزی بسیار شد. مرگ وی پایان رایش سوم و آغاز شکست قطعی آلمان نازی در جنگ جهانی دوم، و از مهم‌ترین وقایع مربوط به خاتمه جنگ در قاره اروپا بود. ژنرال آلمانی هانس کربس با ژنرال شوروی، واسیلی چویکف، اندکی قبل از ساعت ۰۴:۰۰ در ۱ مهٔ ملاقات کرد و خبر مرگ هیتلر را در حالی که برای برقراری آتش‌بس و شروع «مذاکرات صلح» تلاش می‌کرد، به او داد. ژوزف استالین در حدود ساعت ۰۴:۰۵ به وقت برلین، ۱۳ ساعت پس از واقعه، از خودکشی هیتلر مطلع شد. او تسلیم بی‌قیدوشرط را طلب کرد که از اختیارات کربس خارج بود. استالین درخواست تأیید مرگ هیتلر را داشت و به نیروهای اسمرش ارتش سرخ دستور پیداکردن اجساد را داد. در صبح زود ۲ مه، نیروهای شوروی صدارت عظمای رایش را تسخیر کردند. ژنرال کربس و ژنرال ویلهلم بورگدورف، در فورربونکر با شلیک گلوله به سر اقدام به خودکشی کردند. در ۴ مه، اجساد کاملاً سوختهٔ هیتلر، براون و دو سگ، که تصور می‌شود بلوندی و جفت ماده‌اش، وولف باشند، توسط فرماندهٔ اسمرش، ایوان کلیمنکو، در دهانهٔ یک بمب کشف شدند. روز بعد، آن‌ها نبش قبر شده و مخفیانه به بخش ضدجاسوسی اسمرش در ارتش تهاجمی سوم مستقر در بوخ تحویل داده شدند. استالین خبر مرگ هیتلر را به‌سادگی نپذیرفت و انتشار خبر را ممنوع کرد. تا ۱۱ مه، بخشی از یک فک پایین و قطعات دندان توسط دستیار هوگو بلاشکه، دندان‌پزشک هیتلر، کیث هوسرمان، و یکی از متخصصان دندان‌پزشکی به نام فریتس اچمان شناسایی شده و متعلق به هیتلر و براون شناخته شدند. جزئیات کالبدشکافی شوروی در سال ۱۹۶۸ عمومی شده و در سال ۱۹۷۲ برای تأیید هویت جسد هیتلر در دانشگاه کالیفرنیا واقع در لس آنجلس به‌کار رفت. در اوایل ژوئن ۱۹۴۵، جسدهای هیتلر، براون، جوزف و ماگدا گوبلس، شش فرزند گوبلس، کربس، بلوندی و یک سگ دیگر، از بوخ به فینو منتقل شدند؛ محلی که دفن‌کنندگان هیتلر هویت جسدش را بازتأیید کردند. در ۳ ژوئن، اجساد در جنگلی واقع در براندنبورگ دفن شده و در نهایت، نبش قبر شده و به مرکز تازهٔ نیروهای اسمرش در ماگدبورگ منتقل شدند. در ۲۱ فوریهٔ ۱۹۴۶ و در همین محل، آن‌ها در پنج جعبهٔ چوبی دفن شدند. تا سال ۱۹۷۰، این مرکز تحت کنترل کاگ‌ب بود و قرار بود که به آلمان شرقی واگذار شود. نگرانی‌هایی دربارهٔ عمومی‌شدن مدفن هیتلر وجود داشت؛ چرا که چنین محلی ممکن بود به نوعی زیارتگاهی برای نئونازی‌ها تبدیل شود. یوری آندروپوف، رئیس کاگ‌ب، با درنظرگرفتن همین نگرانی‌ها، دستور انجام عملیاتی به‌منظور نابودسازی اجساد دفن‌شده در ۱۹۴۶ را صادر کرد. گروهی از کاگ‌ب، جزئیاتی دربارهٔ محل دفن را دریافت کرده و در ۴ آوریل ۱۹۷۰، مخفیانه باقی‌ماندهٔ ۱۰ یا ۱۱ جسد را «در حالتی عمیقاً فروپاشی‌شده» نبش قبر کردند. این اجساد کاملاً سوخته و له شدند و خاکسترهایشان در رود بیدریتس، انشعابی از رود البه، که در همان نزدیکی جریان داشت، ریخته شد. در ۲۹ دسامبر ۱۹۴۹، پرونده‌ای محرمانه به استالین ارائه شد که بر پایهٔ بازجویی‌های تمام‌وکمال از نازی‌های حاضر در فورربونکر، و از جمله گونشه و لینگه، به دست آمده بود. مورخان غربی از سال ۱۹۹۱ به بایگانی‌های اتحاد جماهیر شوروی پیشین دست یافتند، اما این پرونده به‌مدت ۱۲ سال یافت نشد. در سال ۲۰۰۵، پرونده در کتاب هیتلر منتشر شد. در سال ۱۹۶۸، لو بزیمنسکی، خبرنگار شوروی، کتابش با نام مرگ آدولف هیتلر منتشر کرد. این کتاب حاوی جزئیات کالبدشکافی هم بود. مدتی بعد، او وجود «دروغ‌های عمدی» در اثرش، همچون مرگ هیتلر بر اثر مسمومیت یا تیر خلاص، را تأیید کرد. فرضیهٔ زنده‌ماندن و فرار با وجود باور عمومی مبنی بر مرگ هیتلر و اوا براون در فورربونکر، فرضیاتی مبنی بر زنده‌بودن و فرار آنان از آلمان و اروپا وجود دارد. علی‌رغم بازتاب این فرضیه‌ها در فرهنگ عامه، مورخان و دانشمندان آن‌ها را رد و مرگ آن دو را تأیید کرده‌اند. چنین فرضیه‌هایی به‌عنوان بخشی از تلاش‌های شوروی در جهت گمراه‌سازی در خصوص مرگ هیتلر شناخته می‌شوند. مارشال گئورگی ژوکوف نخستین بار در یک نشست خبری در ۹ ژوئن ۱۹۴۵ به دستور ژوزف استالین چنین مسئله‌ای را مطرح کرد. استالین در کنفرانس پوتسدام در ژوئیهٔ ۱۹۴۵ گفت که هیتلر «در اسپانیا یا آرژانتین» زندگی می‌کند. با وجود توافق نظر مورخان و نتیجه‌گیری متفقین مبنی بر خودکشی هیتلر، چندین تئوری توطئه پیرامون مرگ او به وجود آمده‌است. به دلایلی آمیخته با سیاست، شوروی نسخه‌های گوناگونی از سرنوشت هیتلر را منتشر کرد. زمانی که در ژوئیه ۱۹۴۵ از استالین دربارهٔ نحوهٔ مرگ هیتلر پرسیده شد، او پاسخ داد که هیتلر «در اسپانیا یا آرژانتین» زندگی می‌کرده‌است. در نوامبر ۱۹۴۵، دیک وایت، رئیس وقت ضدجاسوسی در بخش بریتانیای برلین، مأمور هاف ترور-روپر را برای تحقیق و رد ادعاهای شوروی فرستاد. گزارش وی در سال ۱۹۴۷ و با عنوان آخرین روزهای هیتلر منتشر شد. در سال‌های پس از جنگ، شوروی ادعا کرد که هیتلر نمرده، بلکه فرار کرده و توسط متفقین سابق پناه داده شده‌است. در ۳۰ مهٔ ۱۹۴۶، مأموران وزارت امور داخلی روسیه، دو تکه از جمجمه‌ای یافت‌شده در محل دفن هیتلر را پیدا کردند. استخوان آهیانه چپ با شلیک گلوله آسیب دیده بود. این تکه تا سال ۱۹۷۵ ثبت نشد و در سال ۱۹۹۳ در بایگانی‌های روسیه پیدا شد. در سال ۲۰۰۹، آزمایش‌های ژنی و قانونی روی قطعه‌ای کوچک که از یک تکه جمجمه که مقامات شوروی آن را متعلق به هیتلر می‌دانستند انجام شد. با توجه به گزارش‌های محققان آمریکایی، در آزمایش‌های آنان مشخص شده که این جمجمه، متعلق به یک زن بوده و بررسی مفاصل رشته‌ای وی نشان‌گر عمر کمتر از ۴۰ سال این زن بود. در اواخر دههٔ ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ میلادی، اف‌بی‌آی و سیا مدارک فراوانی از حالت‌های احتمالی زنده بودن هیتلر جمع‌آوری کردند، اما هیچ‌کدام از این منابع معتبر نبودند. از اوایل دههٔ ۲۰۱۰، این مدارک تحت سند افشای جرایم جنگی نازی‌ها به‌مرور و به‌صورت برخط منتشر می‌شوند. محرمانه‌بودن این تحقیقات، آغازگر چندین تئوری توطئه بوده‌است. اسناد منتشرشدهٔ اف‌بی‌آی حاوی فرضیاتی پیرامون فرار هیتلر و مشاهدهٔ او توسط دیگران است؛ هرچند اف‌بی‌آی این اسناد را تأییدناپذیر دانسته‌است. آثاری مثل کتاب گرگ خاکستری: فرار آدولف هیتلر، فرضیهٔ فرار هیتلر و براون به آرژانتین را مطرح می‌کنند. سناریوی مطرح‌شده در این کتاب بیان می‌کند که گروه خاصی از نازی‌ها با چندین او-بوت به آرژانتین رفته و تحت حمایت رئیس‌جمهور آیندهٔ این کشور، خوآن پرون و همسرش اوا پرون، که به‌ادعای کتاب از طرف نازی‌ها حمایت مالی شده‌اند، قرار می‌گیرند. هیتلر و براون چندین بار جابه‌جا شده و هیتلر در فوریهٔ ۱۹۶۲ می‌میرد. چندین مورخ این ادعا را رد کرده‌اند. شبکهٔ هیستوری مجموعه‌ای با عنوان شکار هیتلر پخش کرده و ادعا می‌کند که به اسنادی محرمانه مبنی بر فرار هیتلر از آلمان به شمال آمریکا با استفاده از او-بوت دست یافته‌است. در این مستند آمده که هیتلر و دیگر نازی‌ها در آن‌جا «رایش چهارم» را تشکیل می‌دهند. با این وجود، ریچارد جی. ایوانز این ادعاها را رد کرده‌است. در یکی از اسناد منتشرشدهٔ سازمان سیا ذکر شده که یکی از سربازان خودخواندهٔ اس‌اس با نام فیلیپ سیتروئن ادعای زنده‌بودن هیتلر را داشته و بیان کرده که «در حدود ژانویهٔ ۱۹۵۵، او کلمبیا را به مقصد آرژانتین ترک کرده‌است». تصویری هم به‌همراه این سند منتشر شده که عبارت «آدولف شریتلمایور» و سال ۱۹۵۴ بر پشت آن نوشته شده‌است. در فرهنگ عامه آخرین روزهای هیتلر در چندین فیلم و مجموعهٔ تلویزیونی مورد توجه قرار گرفته‌اند. نخستین بار، گئورگ ویلهلم پابست در ده روز آخر فیلمی دربارهٔ روزهای منتهی به مرگ هیتلر تهیه کرد. فیلم بعد، اثری از یوری اوزرو و آخرین قسمت از مجموعهٔ آزادی ساخت شوروی بود. مرگ آدولف هیتلر با بازی فرانک فینلی و هیتلر: ده روز آخر اثر انیو د کونچینی، نخستین آثار غربی دربارهٔ روزهای آخر هیتلر بودند. پناهگاه هم فیلمی آمریکایی بود که بر پایهٔ رمانی به همین نام ساخته شده‌بود. در سال ۲۰۰۴، فیلم سقوط با کارگردانی الیور هرشبیگل عرضه شده و نامزد دریافت جایزه اسکار شد. یادداشت‌ها راهنمای نقشه دیوار حفاظتی با قطر ۲٫۲ متر اتاق تهویه (نامطمئن) رخت‌کن خروجی راه‌پله به باغ اتاق خواب گوبلس اقامت‌گاه پزشک تخت خواب گاوصندوق صندلی میز کمد دفتر گوبلس و اتاق پزشک اتاق همایش اتاق همایش/نقشه تلفن، دفتر بورمان و اتاق نگهبانی ژنراتور/دستگاه تهویه دفتر هیتلر حمام/اتاق تعویض لباس اتاق اوا براون اتاق کنترل برق سرویس بهداشتی راهرو/سالن در (های) گاز (نامطمئن) هال/سالن راه‌پله به طبقهٔ بالا (ووربانکر) میز کار کاناپه پاف مبل اتاق خواب هیتلر اتاق نشیمن هیتلر پانویس منابع ; comprehensive overview with emphasis on diplomacy آدولف هیتلر آلمان در ۱۹۴۵ (میلادی) خودکشی‌ها در آلمان درگذشتگان ۱۹۴۵ (میلادی) رویدادهای آوریل ۱۹۴۵ مردهای خودکشی‌کرده مرگ و میر بر پایه شخص نازی‌های خودکشی‌کرده نازی‌های خودکشی‌کرده با سلاح گرم در آلمان نبرد برلین
4406
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D8%B1%D9%88%D8%AF
زاینده‌رود
زاینده‌رود، بزرگ‌ترین و پرآب‌ترین رودخانه فلات مرکزی ایران است که از کوه‌های زاگرس مرکزی به ویژه زردکوه در استان چهارمحال و بختیاری سرچشمه گرفته و در دشت مرکزی ایران به سمت شرق پیش می‌رود تا در نهایت به تالاب گاوخونی می‌ریزد.حوزه رودخانه زاینده‌رود ۴۱٬۵۰۰ کیلومتر مربع است. برآورد می‌شود جریان آب این رودخانه در مطلوب‌ترین شرایط ۱٬۲ کیلومتر مکعب در سال یا ۳۸ مترمکعب در ثانیه است. زاینده‌رود ۱۱۸اُمین اثر طبیعی است که توسط سازمان میراث فرهنگی در ۲۰ بهمن ۱۳۸۹ در فهرست میراث طبیعی ایران قرار گرفت. سرچشمه‌های زاینده‌رود سرشاخه اصلی زاینده‌رود، چشمه دیمه و تونل کوهرنگ در استان چهارمحال و بختیاری است؛ در ادامه رود پلاسجان وچشمه لنگان و چشمه مرغاب از استان اصفهان به این رودخانه می‌پیوندند و در نهایت آب زاینده‌رود وارد استان اصفهان می‌شود. برای انتقال آب کوهرنگ به فلات مرکزی ایران اقدامات زیادی به عمل آمده‌است که از آن جمله می‌توان به اولین تونل در منطقه کوهرنگ نام برد. این تونل جهت انتقال آب رودخانه کوهرنگ به زاینده‌رود در سال ۱۳۳۲ در منطقه کوهرنگ، ایجاد شد. تلاش برای انتقال آب کارون به زاینده‌رود به زمان‌های بسیار دور برمی‌گردد. در ۹۵۴ ه‍. ش شاه طهماسب اول مأموریت پیوستن این دو رود را به میر فضل‌الله شهرستانی، حاکم اصفهان سپرد. قرار بود که با کندن مسیری در کوه کارکنان این کار انجام شود؛ ولی بخاطر تحولاتی این کار به سرانجام نرسید. در زمان صفویان، شاه عباس کبیر در سال ۹۸۷ ه‍.ش میر جهانگیرخان آسترکی فرزند تاج‌میرخان آسترکی را مأمور الحاق آب کارون به زاینده‌رود نمود و در این خصوص گردنه کوهرنگ به چلگرد نیز شکافته شد و اکنون به نام کارکنان معروف است و پایه‌های سدی که بر رودخانه کوه‌رنگ احداث گردید نیز موجود است. اما با مرگ شاه عباس، این طرح ناتمام ماند. نخستین بررسی‌ها برای انتقال آب رودخانه کوهرنگ به حوضه زاینده‌رود به سال‌های پس از جنگ دوم جهانی بازمی‌گردد. در نتیجه بررسی‌ها طراحی و اجرای بند انحرافی و تونل اول کوهرنگ به وسیله مهندسان مشاور الکساندر گیپ واگذار گردید و در مهر ماه ۱۳۲۷ کار احداث تونل کوه‌رنگ آغاز شد و در مهرماه ۱۳۳۲ به بهره‌برداری رسید. این سیستم شامل بند و یک تونل ۲۹۰۰ متری به‌طور میانگین سالانه حدود ۲۵۵ میلیون متر مکعب آب را به حوضه زاینده‌رود منتقل می‌کند. تونل دوم نیز در همین منطقه بعد از انقلاب اسلامی ایران در سال۱۳۸۳ افتتاح گردید. همچنین سد تونل سوم کوهرنگ به بهره‌برداری نرسیده‌است. مادی‌ها از رودخانه زاینده‌رود جهت آبیاری اراضی کشاورزی در اصفهان، چندین شاخه بزرگ جدا شده که در گویش اصفهانی به آن‌ها «مادی» می‌گویند، استفاده می‌شود. طرحهای انتقال آب زاینده‌رود آورد طبیعی رود زاینده رود حدود ۸۰۰ میلیون متر مکعب در سال است. طرح‌های زیادی نیز برای انتقال آب از حوضه آبریز کارون بزرگ اجرا شده یا در حال اجرا یا مطالعه است. دبی طرحهای انتقال آب که با مخالفتهایی روبرو است بنا بر آمارهای رسمی وزارت نیرو به شرح زیر است. گفتنی است این آمارها در معرض تغییرات هستند. از سوی دیگر برخی کارشناسان، آمارهای رسمی انتقال آب از حوضه کارون را نادرست و کمتر از انتقال آب واقعی می‌دانند. طرحهای در حال بهره‌برداری تونل کوهرنگ ۱ - از کارون به زاینده رود -۲۹۳ میلیون متر مکعب تونل کوهرنگ ۲ - از کارون به زاینده رود - ۱۹۰ میلیون متر مکعب تونل چشمه لنگان - از دز به زاینده رود - ۱۲۰ میلیون متر مکعب تونل خدنگستان - از دز به زاینده‌رود - ۴۴ میلیون متر مکعب، قطر تونل: سه و دو دهم متر طرح انتقال آب به یزد - از حوضه زاینده‌رود به حوضه کویر سیاه‌کوه - ۶۰ میلیون مترمکعب (دبی طراحی ۹۸ میلیون مترمکعب بوده‌است) طرحهای در حال ساخت تونل کوهرنگ ۳ - از کارون به زاینده رود - ۲۵۳ میلیون متر مکعب (آمار قدیمی‌تر ۱۲۰ میلیون متر مکعب اعلام شده بود) طرح بهشت آباد - از کارون به زاینده رود - ۵۸۰ میلیون متر مکعب (طراحی و ساخت تونل بر مبنای انتقال یک میلیارد متر مکعب آب می‌باشد) طرحهای در حال مطالعه سد و تونل گوکان - از حوضه دز به حوضه زاینده‌رود - ۲۰۰ میلیون متر مکعب (آمار بروز شده ۵۲۵ میلیون متر مکعب) سد شهید - از حوضه کارون به آباده-نجف آباد (استان فارس و حوضه زاینده‌رود) ۶۰ میلیون متر مکعب سد بیده و تونل ماربر - از حوضه کارون به آباده-نجف آباد (استان فارس و حوضه زاینده‌رود) ۲۳۰ میلیون متر مکعب سد و تونل پشندگان - از حوضه دز به زاینده‌رود - ۲۴۵ میلیون متر مکعب سد و تونل یلان - از حوضه دز به زاینده‌رود - ۱۶۵ میلیون متر مکعب به عنوان یک نتیجه، تنها چند سال پس از پایان هر پروژه، کمبود، دوباره ظاهر شد، در حالی که تالاب گاوخونی در پایین‌دست، با جریانی کاهش‌یافته مواجه شد که برای حفظ زیستگاه‌های آبی کافی نبود. در مجموع پروژه‌های زاینده‌رود وضعیت را بدتر کرد، نه بهتر. منابع و مصارف حوضه آبریز زاینده‌رود مطابق مصوبات جلسه چهارم شورای هماهنگی مدیریت به‌هم‌پیوسته منابع آب حوضه آبریز زاینده‌رود منابع و مصارف حوضه زاینده‌رود به شرح زیر است: وضعیت جریان رودخانه طبق تعریف سازمان حفاظت محیط زیست آمریکا (USEPA) جریان فصلی جریانی است که در طی دوره‌های بخصوصی از سال جریان دارد. طبق تعریف سازمان زمین‌شناسی آمریکا نیز جریان دائمی جریانی است که به‌صورت همیشگی (از نظر زمانی) جریان دارد. رودخانه زاینده‌رود و تالاب بین‌المللی گاوخونی، مهمترین رودخانه و تالاب حوضه آبریز فلات مرکزی ایران، و دارای رژیم آبدهی دائمی هستند. با این وجود، آبدهی رودخانه در برخی محدوده‌های مطالعاتی، تحت تأثیر عوامل انسانی فصلی شده‌است. وضعیت جریان رودخانه به تفکیک محدوده‌های مطالعاتی به ترتیب زیر است: پل‌ها پل تاریخی روستای اورگان در شهرستان چادگان ۴۰ کیلومتر بالاتر از سد زاینده‌رود واقع شده‌است که اولین پل قدیمی بالادست زاینده‌رود می‌باشد. از معروف‌ترین پل‌ها بر روی زاینده‌رود در استان چهارمحال و بختیاری پل زمان‌خان (از خوانین بزرگ تُرکان ایل نفر) و پل هوره می‌باشد. در استان اصفهان پل‌های مشهور تاریخی سی و سه پل یا پل الله‌وردی خان، پل خواجو، پل جویی، پل مارنان، پل کله، پل فلاورجان، پل بابا محمود و پل‌های اژیه و ورزنه بنا شده‌است. قدیمی‌ترین پل ساخته شده بر روی زاینده‌رود «پل شهرستان» است. فصول و سالهای مختلف زاینده‌رود سواحل رودخانهٔ زاینده‌رود در جوار باغات و جنگل‌های طول مسیر نمای زیبایی دارد. مقدار آب زاینده‌رود در فصول مختلف و زمان‌های گوناگون متفاوت بوده‌است. اواخر زمستان و اوایل بهار، رودخانه زاینده‌رود اغلب سیل‌آبی بوده حداکثر دبی لحظه‌ای این رودخانه در فروردین ماه ۱۳۲۸ به رقم ۴۰۰ مترمکعب در ثانیه در ایست‌گاه پل ورزنه رسیده‌است. نکته قابل‌توجه آن که زاینده‌رود و مصب آن یعنی گاوخونی تا قبل ازسال ۱۳۳۳ روندی طبیعی را طی نموده و از آن پس بیلان آبی این رودخانه در شرایط غیرطبیعی واقع گردیده‌است، چرا که از سال ۱۳۳۳ به بعد تحت‌تأثیر تونل اول کوه‌رنگ و در مهر ماه ۱۳۴۹ نیز تحت‌کنترل سد زاینده‌رود دبی آن از روندی غیرطبیعی برخوردار بوده‌است. خشک شدن رودخانه زاینده‌رود زانیده رود حدودً از سال ۱۳۸۶ جریان دائمی خود در کل مسیر را از دست داده و خشک شدن آن در شهر اصفهان از نظر توریستی بسیار تأثیر گذار بوده ولی این رودخانه تا حدود شهر زرین‌شهر از توابع استان اصفهان همواره دارای جریان بوده‌است. عمده‌ترین دلایل خشک شدن زاینده‌رود خشکسالی چند ده ساله در بالا دست و در رشته کوه‌های زاگرس می‌باشد. ارتفاع برف در سرچشمه‌ها مانند زردکوه و چلگرد که حتی در تابستان بیش از ۲ متر بوده در سال ۱۳۹۶ در بهار به کمتر از ۱ متر رسیده بنابراین علاوه بر کاهش دبی سرچشمه‌های خود زاینده‌رود، دبی تونل‌هایی که آب کارون را به زاینده‌رود منتقل می‌کنند نیز کاهش یافته‌است؛ ولی از خطاهای انسانی در پایین دست که رودخانه زاینده‌رود را با خشکی مواجه کرده می‌توان در موارد ذیل خلاصه کرد: تبدیل ۱۸۰ هزار هکتار مراتع منابع طبیعی به باغ در بالادست رودخانه زاینده‌رود در استان چهارمحال و منطقه فریدن. ایجاد بندهای سازه ای و مخزنی جهت توسعه کشاورزی در سراب حوضه به اسم آبخیزداری استقرار صنایع بزرگ از جمله ذوب‌آهن اصفهان، پالایشگاه نفت اصفهان، پتروشیمی اصفهان، صنایع شیمیایی، فولاد مبارکه، شرکت نفت سپاهان و بسیاری از صنایع آب بر همچون نیروگاه‌ها در مسیر انتقال می‌باشد. به عنوان مثال، شرکت فولاد مبارکه حدود ۲۷ میلیون متر مکعب آب مصرف می‌کند که این میزان شش درصد از کل مصرف شهر است. خشکی رودخانه سبب سازِ بیکار شدنِ چندصدهزار ساکنین پایین دست رودخانه شده و به مهاجرت فصلی یا کامل آن‌ها به استان‌های دیگر یا شهر اصفهان منجر گشته‌است. الگوی کشت نامناسب در پایین دست: کشت نامناسب با اقلیم منطقه مانند کشت برنج در استان اصفهان و شهرستان‌های لنجان، زرین‌شهر، باغ‌بهادران رودخانه زاینده‌رود سال هاست که برای مقاطع بلند مدت خشک شده‌است. این مشکل از اوایل دهه ۷۰ و در دولت محمد خاتمی و با انتقال آب به استان یزد آغاز گردید و در دولت بعدی نیز ادامه یافت. محمود احمدی‌نژاد در سفر به استان چهارمحال و بختیاری شرایطی را فراهم آورد که شرایط تقسیم آب کاملاً بهم خورد و حق آبه شیخ بهایی نادیده گرفته شد و با برداشت‌های بی‌رویه، موجب عدم رسیدن آب به پشت سد زاینده‌رود شده‌است. از عوامل اصلی خشک شدن رودخانه می‌توان به این موارد اشاره کرد: فاز نخست انتقال آب از زاینده‌رود به شهر یزد در اسفندماه ۱۳۷۸ توسط محمد خاتمی رئیس‌جمهور وقت به بهره‌برداری رسید. یکسال بعد یعنی در سال ۱۳۷۹ زاینده‌رود خشک شد. برداشت بی‌رویه آب در مسیر رودخانه در محدوده سد تا پل کله توسط پمپاژ که به تنهایی بیش از کل میزان آبی است که سالانه توسط تونل دوم و تونل چشمه لنگان وارد حوضه زاینده‌رود می‌شود. این میزان هم‌اکنون در حدود ۲۹۰میلیون متر مکعب است که سال به سال در حال افزایش است. انتقال حدود ۱۴۰ میلیون متر مکعب آب به صنایع استان‌های یزد و کاشان با وجود خشکی زاینده‌رود هر ساله در بودجه سنواتی برای خط لوله دوم زاینده‌رود به یزد و نیز پروژه انتقال آب زاینده‌رود به فولاد بروجن، توسط مجلس و دولت هزینه می‌شود. توجه به این نکته مهم است که ایران عضو کنوانسیون بین‌المللی رامسر است که بر طبق آن حق ندارد قوانینی تصویب کند که بر اثر آن تالاب‌ها خشک شوند. این در حالی است که برداشت بی‌رویه آب از حوزه آبریز زاینده‌رود در فلات مرکزی و اختصاص آن به صنایع و مناطق دیگر خلاف تعهد ایران در این کنوانسیون است. اعتراض‌ها به خشک شدن زاینده‌رود اعتراض مردم شهرکرد گردهمایی بزرگ و اعتراض مردم چهارمحال و بختیاری با هدف اعتراض به حفر تونل بهشت‌آباد و گلاب در شهرکرد برگزار شد. با حضور مجمع نمایندگان استان چهارمحال و بختیاری در مجلس شورای اسلامی و جمع کثیری از مردم به نشانه اعتراض به حفر تونل بهشت‌آباد و گلاب، مقابل امامزادگان دوخاتون شهرکرد تجمع کرده و فریاد «تونل بهشت‌آباد باید خراب شود» و «حفر تونل گلاب ممنوع است» سر دادند. سعید زمانیان دهکردی نماینده مردم شهرستان‌های شهرکرد، بن و سامان در مجلس شورای اسلامی در این گردهمایی گفت: «مردم این استان از تمام شهرستان‌ها امروز در این مکان گردهم آمده‌اند تا مراتب اعتراض خود را به حفر تونل نشان داده و به دنبال احقاق حقوق خود هستند. مخالفت شدید ما با احداث تونل بهشت‌آباد با طول ۶۵ کیلومتر و در عمق ۳۰۰ متری است که با احداث آن استان سرسبز چهارمحال و بختیاری را به کویر تبدیل خواهد کرد. صدای خروش آب زاینده‌رود و بهشت‌آباد باید تا ابد در این استان به گوش برسد و ما خواهان احقاق حقوق پایمال شده خود هستیم. ما از مسئولان کشور به ویژه وزیر نیرو انتظار داریم جلوی زیاده‌خواهی‌ها و اعمال غیرقانونی استان اصفهان گرفته شود.» اعتراض کشاورزان اصفهان در اسفند ماه سال ۱۳۹۱ عده‌ای از کشاورزان شرق استان اصفهان در اعتراض به انتقال آب زاینده‌رود به صنایع استان یزد و خشک شدن رودخانه به تأسیسات انتقال آب از استان اصفهان به استان یزد خساراتی وارد کردند که مسئولان یزد مدعی شده‌اند این خسارات باعث قطعی و جیره‌بندی آب در استان یزد شد. نماینده شهرهای تفت و میبد در مجلس شورای اسلامی دروغ پردازی برخی مسئولان استان اصفهان را دلیل اعتراض کشاورزان دانست. همچنین سید یوسف طباطبایی نژاد، امام جمعه اصفهان ترکاندن لوله انتقال آب زاینده‌رود به استان یزد را غیرشرعی دانست. پس از اعتراض کشاورزان، خبرگزاری مهر از گفتگو میان مسئولان استان اصفهان و ۵۵ نفر از نمایندگان کشاورزان معترض خبر داد و شرایط اجتماعی شرق استان اصفهان را آرام توصیف کرد. معاون سیاسی امنیتی استانداری اصفهان مدعی شده‌است که این درگیری‌ها کشته‌ای نداشته و تنها ۳۵ نفر زخمی داشته‌است. همچنین به گفته وی در اثر این درگیری‌ها یک نفر به کما رفته و چند نفر در اثر برخوردِ ساچمه دچار آسیب چشمی شده‌اند که ممکن است به تخلیه چشم ایشان منجر شود. مهدی بصیری رئیس کمیته آب کمیسیون کشاورزی اتاق اصفهان مدعی شد آب انتقالی به یزد در بخشِ صنعتِ این استان مصرف می‌شود. لازم است ذکر شود هیچ آمار دقیقی در زمینه میزان آب انتقالی به یزد وجود ندارد و مسئولانِ دو استان ارقامی مابینِ ۶۵ تا ۹۵ میلیون متر مکعب را ذکر کرده‌اند. در جریان این اعتراضات تعدادی از کشاورزان از ناحیه چشم هدف گلوله‌های ساچمه‌ای نیروهای امنیتی قرار گرفته و نا بینا شدند. کمیته پیگیری مسائل و مشکلات زاینده‌رود پس از خشک شدن رودخانه زاینده‌رود و اعتراضات کشاورزان اصفهان کمیته پیگیری مسائل و مشکلات زاینده‌رود به ریاست عباس مقتدایی تشکیل گردید که در نهایت با پیگیری‌های اعضای این کمیته، نمایندگان مجلس و مسئولان استان اصفهان، شورای عالی آب مصوبات نه‌گانه‌ای را به نفع زاینده‌رود به تصویب رساند. اعتراض شهروندان اصفهان مهر ۱۳۹۶ در ۱۸ مهر ۱۳۹۶ در پی فراخوان در فضای مجازی به مناسبت ۱۸ مهر (روز نکوداشت زاینده‌رود) گروهی از مردم اصفهان در اعتراض به ادامه خشک شدن زاینده‌رود تجمع کردند. در این تجمع، که در مقابل پل خواجو برگزار شد، حاضران خواستار اختصاص حق آبه کشاورزان حاشیه زاینده‌رود شدند و از دولت ایران خواستار عملی کردن وعده‌های خود در این مورد شدند. اعتراض شهروندان اصفهان آبان و آذر ۱۴۰۰ در ۲۸ آبان سال ۱۴۰۰ کشاورزان اصفهانی با اعلام فراخوان بر بستر خشک زاینده‌رود تجمع کردند، این تجمع با استقبال چند هزارنفری شهروندان مواجه شد. اعتراضات پس از برخورد قهرآمیز نیروهای امنیتی به خشونت کشیده شد و رنگ‌وبوی ضدحکومتی به خود گرفت. تاریخچه نظام‌نامه‌های استفاده از آب زاینده‌رود رودخانه آب شیرین و دایمی حوزه داخلی ایران، از قدیم‌الایام به ضرورت بهره‌برداری و بهره‌وری درست در منطقه خشک با اقلیم ناپایدار اصفهان و حومه، دارای نظم و نسق (تقسیم نامه) ویژه‌ای بوده‌است. آخرین تقسیم نامه آن در عرف جامعه محلی به نام طومار شیخ بهایی موسوم شده‌است. بر اساس این طومار کل آب رودخانه به ۳۳ سهم کلی و ۲۷۵ سهام جزئی تربین ۷ بلوک آبخور آن که از حدود ۷۰ کیلومتری غرب اصفهان تا ۱۲۰ کیلومتری شرق این شهر ادامه داشته‌است تقسیم شده‌است. (حسینی ابری، ۱۳۷۹، ۷۱) تقسیم آب بر اساس طومار از ۷۵ روز بعد از نوروز تا آخر آبان ماه به مدت ۱۶۰ روز مجری بوده و در فصول سرد سال که نیاز به آبیاری وجود نداشته‌است، به اصطلاح رودخانه آزاد بوده، و هر کس به هر میزان نیاز داشته‌است می‌توانسته از آن بهره‌برداری نماید. از ویژگی‌های اصلی طومار یکی این است که، در آن هیچ روستا و مزرعه در کل منطقه و هیچ باغ و محله‌ای در داخل شهر از قلم نیفتاده و نمای بیش از یکهزار واحد آبیاری آن در ۲۷ صفحه A4 تنظیم شده و از شرح و بست‌های بی‌مورد در آن خود داری شده‌است. (بازنویس طومار) ویژگی دیگر آن این که، طومار به خط سیاقی نوشته شده‌است و بعضاً اسامی آن بدون نقطه ثبت شده که تطبیق محلی آن برای غیر اهل فن کمی مشکل است. نگارنده در کتاب زاینده‌رود از سرچشمه تا مرداب، کوشیده‌است تا این مشکل را حل نماید. طومار مزبور تا سال‌های اخیر که شبکه جدید آبیاری رودخانه تکمیل نشده بود (در بلوک آیدُغمش، آشیان و رودشتین) مجری بود. روز نکوداشت زاینده‌رود روز ۱۸ مهر ماه در سال ۱۳۸۲ از سوی تشکل‌های زیست‌محیطی استان‌های اصفهان و چهارمحال و بختیاری به عنوان «روز نکوداشت زاینده‌رود» نامگذاری شد. نخستین تجمع و راهپیمایی به این مناسبت در ۱۸ مهر ماه همان سال توسط تشکل‌های زیست‌محیطی استان اصفهان در کنار بستر خشک زاینده‌رود در شهر اصفهان، که ۴ سال از شروع خشکی‌های بلند مدت آن بر اثر انتقال تمام آب موجود به یزد گذشته بود، انجام شد. مهم‌ترین شعار تجمع مذکور این بود: «زاینده‌رود را زنده، کامل و همیشه می‌خواهیم» جان بخشی دوباره زاینده‌رود مردم اصفهان هر بار با رهاسازی آب در بستر خشک‌شده در نقاط مختلف مانند پارک ناژوان، سی‌وسه‌پل، خواجو، پل‌جویی و پل ورزنه نظاره‌گر جریان یافتن زندگی در طول این رودخانه حیات‌آفرین هستند و با گرفتن عکس هیجان خود را با دیگران به اشتراک می‌گذارند. زاینده‌رود در فرهنگ و هنر اگر چه زنده رود آب حیات است ولی شیراز ما از اصفهان به (حافظ) به منزلگه حاتم آمد فرود برآسود چون تشنه بر زنده‌رود (سعدی) نیل کم از زنده رود و مصر کم از جی قاهره مقهور پادشای صفاهان (خاقانی) در موسیقی:به اصفهان رو: به اصفهان رو که تا بنگری بهشت ثانی به زنده رودش سلامی ز چشم ما رسانی. شعر از ملک الشعرای بهار نگارخانه جستارهای وابسته تونل کوهرنگ تالاب گاوخونی سد زاینده‌رود منابع Biglari F، M. Javeri, M. Mashkour, Y. Yazdi, S. Shidrang, M. Tengberg, and K. Taheri and J. Darvish 2009 Test excavations at the Middle Paleolithic sites of Qaleh Bozi, Southwest of Central Iran, A preliminary report, In: M. Otte, F. Biglari, and J. Jaubert (eds), Iran Palaeolithic. pp. 29–38, Proceedings of the XV World Congress UISPP, Lisbonne, Vol. 28, BAR International Series ۱۹۶۸ کتاب پایگاه داده‌های زاینده‌رود: همراه با تحلیل گرافیکی داده‌ها. انتشارات: علم آفرین، و پارس ضیاء. تدوین: ناصر حاجیان، و پوریا حاجیان. زیرنظر: امیر محمودزاده. نویسنده: سعید علوی. شابک: ۹۷۸۶۰۰۵۴۵۰۵۲۱ قطع: رحلی (شومیز) سال چاپ: ۱۳۹۳ نوبت چاپ: ۱ تیراژ: ۱۰۰۰ صفحات: ۲۶۸. اصفهان حوضه آبریز فلات مرکزی حوضه‌های بسته آسیا رودهای استان اصفهان رودهای استان چهارمحال و بختیاری رودهای ایران زمین‌چهرهای استان اصفهان زمین‌چهرهای استان چهارمحال و بختیاری مناطق کنوانسیون رامسر در ایران میراث طبیعی ایران نمادهای اصفهان ویکی‌سازی رباتیک
4408
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D9%86%D8%AF%DB%8C%20%D9%81%D8%B1%DB%8C%D8%AF%D9%85%D9%86
وندی فریدمن
وِندی لائورل فریدمن ، دانشمند کانادا-آمریکایی یکی از بهترین تخمین‌ها را برای مقدار ثابت هابل ارائه کرده است. وی در سال ۱۹۸۴ مدرک دکترایش را از دانشگاه تورنتو اخذ کرد. منابع Wendy Freedman پیوند به بیرون درباره وِندی فریدمن اخترشناسان اهل ایالات متحده آمریکا اخترشناسان اهل کانادا اخترشناسان زن اخترفیزیک‌شناسان زن اعضای انجمن فیزیک آمریکا اعضای فرهنگستان ملی دانش آمریکا اعضای فرهنگستان هنر و دانش آمریکا اعضای مجمع فیلسوفان آمریکا افراد زنده اهالی تورنتو دانشمندان زن سده ۲۱ (میلادی) اهل ایالات متحده آمریکا دانشمندان سده ۲۰ (میلادی) اهل ایالات متحده آمریکا دانشمندان سده ۲۱ (میلادی) اهل ایالات متحده آمریکا دانشمندان یهودی اهل ایالات متحده آمریکا دانش‌آموختگان دانشگاه تورنتو دریافت‌کنندگان جایزه دنی هینمن در اخترفیزیک زادگان ۱۹۵۷ (میلادی) ستاره‌شناسان سده ۲۰ (میلادی) ستاره‌شناسان سده ۲۱ (میلادی) فیزیک‌دانان اهل کانادا کیهان شناسان کیهان‌شناسی دانشمندان کانادایی یهودی دانشمندان اهل تورنتو
4409
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D9%86%D8%B1%DB%8C%D8%AA%D8%A7%20%D8%B3%D9%88%D8%A7%D9%86%20%D9%84%DB%8C%D9%88%DB%8C%D8%AA
هنریتا سوان لیویت
هنریتا سوان لیویت ستاره‌شناس آمریکایی بود. زندگی‌نامه خانم سوان لیویت که ناشنوا بود ابتدا توسط یکی فیزیک‌دانان دانشگاه هاروارد در رصدخانهی هاروارد استخدام شد تا کار خسته کنندهٔ نورسنجی ستارگان را روی حجم عظیم عکسهای رصدخانه انجام دهد. در سال ۱۹۰۲ (میلادی) هنریتا به سمت رئیس بخش نورسنجی از طریق عکاسی منصوب شد. آن زمان لیویت حدود ۲۴۰۰ ستاره متغیر کشف کرده بود. این تعداد نصف تمام متغیرهای شناخته شده در زمان او بود. پژوهش‌های گسترده لیویت روی متغیرها به رابطه دوره-درخشندگی انجامید. متغیرهای قیفاووسی و نمودار دوره-درخشندگی در حدود ۱۰۰ سال پیش به دنبال کارهای خانم «هنریتا سوان لویت» به جهان اخترشناسی معرفی شدند. در سال ۱۹۱۲ با بررسی ۲۵ ستاره متغیر قیفاووسی در کهکشان ابر ماژلانی کوچک نوشتاری ارائه کرد و در این نوشتار او دوره تناوب این ستاره‌ها را تعیین کرده بود. در سال ۱۹۱۸ دو دانشمند به نام‌های هارلو شیپلی و اینار هرتسپرونگ رابطهٔ دوره-درخشندگی را برحسب قدر مطلق ستاره‌ها بیان کردند که این رابطه به معیاری برای تعیین فاصلهٔ کهکشانها تبدیل شد. جستارهای وابسته سیسیلیا پین گیپچکن ادوارد چارلز پیکرینگ آنی جامپ کانن هنری نوریس راسل اخترسنجی اخترشناسان اهل ایالات متحده آمریکا اخترشناسان زن اخترشناسان سده ۱۹ (میلادی) اعضای فی بتا کاپا افراد آمریکایی انگلیسی‌تبار اهالی لنکستر، ماساچوست تاریخچه زنان در ایالات متحده آمریکا خانواده لیویت دانشمندان زن اهل ایالات متحده آمریکا دانشمندان زن سده ۱۹ (میلادی) اهل ایالات متحده آمریکا دانشمندان زن سده ۱۹(میلادی) دانشمندان زن سده ۲۰ (میلادی) اهل ایالات متحده آمریکا دانشمندان زن سده ۲۰ (میلادی) دانشمندان سده ۲۰ (میلادی) اهل ایالات متحده آمریکا دانش‌آموختگان کالج رادکلیف درگذشتگان ۱۹۲۱ (میلادی) درگذشتگان به علت سرطان در ماساچوست زادگان ۱۸۶۸ (میلادی) ستاره‌شناسان سده ۲۰ (میلادی) کارکنان دانشگاه هاروارد کامپیوترهای هاروارد کنگره‌گرایان اهل ایالات متحده آمریکا متغیر دلتا قیفاووسی ناشنوایان اهل ایالات متحده آمریکا
4417
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%20%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D9%87%E2%80%8C%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%86
فهرست ستاره‌شناسان
اخترشناسان و اخترفیزیک‌دانان و کیهان شناسان نامدار شامل: آ آگریپا آندرونیکوس آنتونیودی، ای‌جنی میشل (یونان، فرانسه، ۱۸۷۰ - ۱۹۴۴) آریستارخوس (یونان، تقریباً ۳۱۰ ق.م. - تقریباً ۲۳۰ ق.م.) آریاب‌هاتا (۴۷۶ - ۵۵۰) ا ابومعشر، جعفر احمد دالکی ادینگتون، آرتور مجید قنادی ابن هیثم ابوسهل بیژن کوهی ب باول، ادوارد بتّانی، محمد براهه، تیکو بطلمیوس، کلاودیوس بیرونی، محمد ح حسن صادقی گلوجه خ خیام، عمر ز زرقالی، ابراهیم س ساگان، کارل ادوارد (۱۹۳۴ - ۱۹۹۶) ش شپلی، هارلو (۱۸۸۵ - ۱۹۷۲) ص صوفی، عبدالرحمن ف فَرغانی، احمد فریدمن، وندی ک کاسینی، جوانی دومینکو کاشانی، غیاث الدین جمشید کپلر، یوهانس کوپرنیک، نیکلاس کیرک‌وود، دانیل (۱۸۱۴ - ۱۸۹۵) گ گالیله، گالیلئو ل لیویت، سوان هنریتا م منصوری، رضا مونارد، برتو ه هابل، ادوین هرشل، ویلیام اخترشناسان تاریخ اخترشناسی فهرست‌های اخترشناسی فهرست‌های دانشمندان فهرست‌های دانشمندان فضایی
4422
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B6%D8%A7%DB%8C%20%D9%85%D8%AA%D8%B1%DB%8C
فضای متری
در ریاضیات فضای متری یا فضای متریک به مجموعه‌ای گفته می‌شود که مفهومی از نوع فاصله (distance) (موسوم به متری) مابین اعضاء آن تعریف شده باشد. انگیزه‌ها از جمله کاراترین ابزار و شیوه‌های گسترش و پیشرفت در ریاضیات (و در بسیاری از میدان‌ها و زمینه‌های دیگر حیات انسانی)، تجرید و از آن هم مهم‌تر تعمیم است. فضای متری یکی از مفاهیم مهم در توپولوژی و آنالیز ریاضی است. زوج مرتب را که در آن X مجموعه‌ای از نقاط و d یک تابع حقیقی است، یک فضای متریک گویند هرگاه: ۱. (فاصله هیچ‌گاه نمی‌تواند منفی باشد) ۲. (فاصله صفر است، اگر و تنها اگر هر دو شیء یکی باشند) ۳. (بدون بستگی داشتن به مقادیر p،q همواره دارای خاصیت تقارنی است) ۴. (نامساوی مثلث یا قضیهٔ حمار) این خاصیت‌ها به طور شهودی مفهوم فاصله را بیان می‌کند. مثلاً: فاصلهٔ بین دو نقطه، همیشه مقداری مثبت است یا فاصلهٔ بین دو نقطهٔ p و q برابر با فاصله q تا p است. همچنین بر اساس نامساوی مثلث، مسیر مستقیم p تا q کوتاهتر از مسیری است که از p به r و سپس از r به q طی می‌شود. توجه کنید که هر فضای متری یک فضای توپولوژیک نیز هست. توپولوژی یک فضای متری فرض کنیم یک فضای متری باشد. یک زیر مجموعهٔ را باز گوییم هرگاه به ازای هر نقطه عددی مانند وجود داشته باشد به گونه‌ای که گوی به مرکز x و شعاع ، یعنی: نیز مشمول V باشد. مجموعهٔ توپولوژیک d متشکل از همهٔ مجموعه‌های باز X را توپولوژی فضای متری می‌نامند. مثال روی یک فضا مترهای مختلفی می‌توان تعریف کرد مثلاً (مجموعه اعداد حقیقی) با تابع فاصله (به طوریکه و عضو ) یک فضای متری ست. به‌طور کلی فضای اقلیدسی با متر فضای متری ست. این متر را متر معمولی روی می‌نامیم. متر گسسته که در آن اگر و در غیر این صورت تعریف می‌شود مثال ساده اما بسیار مهمی است. این متر بر روی همه مجموعه‌های ناتهی می‌تواند تعریف شود. این مفهوم به ویژه نشان می‌دهد که برای هر مجموعه ناتهی یک فضای متریک مخصوص و مربوط به آن وجود دارد. با اعمال این متر روی مجموعه‌ها هر عضو مجموعه مانند یک گوی بازمی‌ماند بنابراین هر زیر مجموعه از آن هم باز و هم بسته خواهد بود و این فضا دارای توپولوژی گسسته می‌باشد. جستارهای وابسته فضای متریک کامل منابع کتاب اصول آنالیز ریاضی، نوشته والتر رودین کتاب توپولوژی، کلاؤس ینیش، دکتر ارسلان شادمان، مرکز نشر دانشگاهی، آنالیز ریاضی توپولوژی فضاهای توپولوژیکی فضاهای متریک هندسه متریک
4423
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%A6%D9%88%D9%86%D8%A7%D8%B2%DB%8C%D8%B3%D9%85
نئونازیسم
نئونازیسم به جمعیت‌ها، جنبش‌ها و ایدئولوژی‌های پسا جنگ جهانی دوم اشاره دارد که عقایدی مشابه نازیسم دارند. این پدیده یک مسئله جهانی است و در بسیاری از کشورها و شبکه‌های مجازی به چشم می‌خورد. این جنبش‌ها نشانه‌های دکترین نازی همچون جینگوئیسم، نژادپرستی، بیگانه‌هراسی، همجنس‌گراهراسی، یهودستیزی و کمونیسم ستیزی را دنبال می‌کنند. انکار هولوکاست، استفاده از نشان‌های نازی در بین این جنبش‌ها رایج است همچنین در بعضی از شاخه‌های اروپایی و آمریکای لاتین این جنبش‌ها آدولف هیتلر را به عنوان رهبر ستایش می‌کنند. به جهت مبارزه با این جنبش‌ها بسیاری از نمادهای مربوط به نازی‌ها در کشورهای اروپایی (به ویژه آلمان) ممنوع هستند تا تلاش کنند نئونازی را مختل کنند. عقاید جنبش‌های نئونازی به آدولف هیتلر وفادار هستند، و نشان ملی آلمان نازی (صلیب شکسته) و هر چیزی که متعلق به آلمان دوره ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ باشد. دامنه فعالیت نئونازیسم در اروپا و آمریکای شمالی وجود دارد و نژاد گرایی را می‌آموزد. این آموزه‌ها وفاداری به اصول نخستین نازیسم، اعتقاد به برتری نژاد آریایی را پوشش می‌دهد. نئونازی‌ها در اروپای شرقی و پس از سقوط کمونیسم فعالیت بسیار گسترده‌ای را آغاز کرده‌اند و در مدّت زمان اندکی توانسته‌اند گروه‌های بزرگ و سازمان‌یافته‌ای را تشکیل بدهند. اصول اولیه این گروه‌ها متضاد اخلال در آرامش و امنیت ملی یک جامعه یا یک کشور است. نئونازی‌های ایران جنبش نئونازی ایران در تاریخ جمعه، ۱۰ اسفند ۱۳۸۶ تشکیل شده‌است. فعالیت این گروه باعث واکنش‌های سیاسی در داخل و خارج از ایران شده‌است. فعالیت فعالیت اعضای این گروه بر روی فضای اینترنت متمرکز است پس از اینکه این گروه در ایران اعلام موجودیت کرد یک مجموعه سایت‌های اینترنتی راه‌اندازی کردند. گروه‌های محور نئونازی برای پیروزی نژاد آریایی (جوامع ایران، آلمان و شمال ایتالیا) فعالیت می‌کنند. اعتراض جامعه کلیمیان در پی رفع فیلتر این سایت‌ها سیامک مره صدق نماینده ایرانیان کلیمی در مجلس شورای اسلامی در نامه‌ای اعتراضی به علی لاریجانی ریاست مجلس شورای اسلامی خواستار برخورد مناسب با این گروه مجازی شد. وی بیان کرد که: واکنش وزارت ارشاد روابط عمومی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در پی رفع فیلتر مجدد سایت‌های مرتبط با نئونازی‌های ایران در جوابیه‌ای به سایت تابناک مدعی شد که مرجع ثبت دامنه‌های آی آر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نبوده بلکه موسسه‌ای غیردولتی (یک مرکز تحقیقاتی) اقدام به ثبت دامنه‌های آی آر می‌نماید که حتی تحت نظارت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز نیست. پانویس پیوند به بیرون سلام هیتلری؛ حرکت نژادپرستانه یا درود باستانی؟ آمریکاستیزی انکار هولوکاست سیاست هویت نظریه‌های سیاسی
4425
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%88%D8%A7%20%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%88%D9%86
اوا براون
ایفا آنا پائولا هیتلر (۶ فوریه ۱۹۱۲ – ۳۰ آوریل ۱۹۴۵) با نام خانوادگی اصلی براون که غالبا با عنوان اِوا براون شناخته می‌شود، معشوقه آدولف هیتلر، پیشوای رایش سوم و برای کمتر از ۴۰ ساعت همسر او بود. براون نخستین بار در ۱۷ سالگی در مونشن، زمانی که دستیار و مدل هاینریش هوفمان بود، هیتلر را دید. حدود دو سال بعد شروع به ملاقات مستمر با هیتلر کرد. در نخستین سال‌های رابطه‌اش با هیتلر، دو مرتبه اقدام به خودکشی کرد. از سال ۱۹۳۶ در اقامتگاه هیتلر در برگهوف، نزدیک برشتس‌گادن، زندگی می‌کرد و در جریان جنگ جهانی دوم شدیداً از او محافظت می‌شد. براون یک عکاس بود و بسیاری از عکس‌ها و فیلم‌های رنگی باقی‌مانده از هیتلر توسط او گرفته شده‌است. او شخصیتی کلیدی در زندگی شخصی هیتلر بود اما تا اواسط ۱۹۴۴، زمانی که خواهرش گرتل با افسر اس‌اس هرمان فگلاین ازدواج کرد، با هیتلر در انظار عمومی ظاهر نمی‌شد. در اواخر جنگ که سقوط آلمان نازی حتمی می‌نمود، به برلین نقل‌مکان کرد تا در فورربونکر در کنار هیتلر باشد. روز ۲۹ آوریل سال ۱۹۴۵، زمانی که نیروهای ارتش سرخ راهشان را به مرکز حکومتی برلین باز می‌کردند، براون در یک مراسم مختصر با آدولف هیتلر ازدواج کرد؛ او ۳۳ ساله بود و هیتلر ۵۶ ساله. کمتر از ۴۰ ساعت بعد، آن دو در اتاق مطالعه هیتلر خودکشی کردند. افکار عمومی آلمان از رابطه براون و هیتلر تا بعد از مرگ آن دو مطلع نبود. اوایل زندگی اوا براون، دومین دختر فردریش فریتس براون (۱۸۷۹–۱۹۶۴) و فرانزیسکا فانی کرونبرگر (۱۸۸۵–۱۹۷۶)، به سال ۱۹۱۲ در مونیخ متولد شد. پدرش یک معلم مدرسه بود و مادرش قبل از ازدواج خیاطی می‌کرد. او یک خواهر بزرگ‌تر، ایلزه (۱۹۰۹–۱۹۷۹)، و یک خواهر کوچک‌تر، مارگارت (گرتل) (۱۹۱۵–۱۹۸۷)، داشت. والدین اوا در آوریل ۱۹۲۱ از هم جدا شدند اما در نوامبر ۱۹۲۲ مجدداً ازدواج کردند، احتمالاً به خاطر مشکلات مالی (در آن زمان اقتصاد آلمان درگیر یک ابرتورم بود). براون در یک مدرسه کاتولیک در مونیخ تحصیل کرده بود و برای یک سال نیز در یک مدرسه کسب‌وکار در صومعه خواهران انگلیسی در زیمباخ آم این. او نمرات متوسطی داشت و از خود استعدادی در ورزش نشان می‌داد. در ۱۷ سالگی، او شروع به کار برای هاینریش هوفمان، عکاس رسمی حزب نازی، کرد. در آغاز دستیار مغازه و منشی بود، اما به زودی چگونگی استفاده از دوربین و ظاهر کردن عکس‌ها را یادگرفت. در اکتبر ۱۹۲۹ برای اولین بار هیتلر را که ۲۳ سال از او بزرگ‌تر بود، در استودیوی هوفمان در مونیخ ملاقات کرد. در آغاز هیتلر را با نام «هر وولف» به اوا معرفی کردند. خواهرش گرتل نیز از ۱۹۳۲ شروع به کار با هوفمان کرد و آن دو به صورت مشترک آپارتمانی را برای مدتی اجرا کردند. گرتل بعداً در سفرهای اوا با هیتلر به اوبرزالستبرگ او را همراهی می‌کرد. رابطه با هیتلر آدولف هیتلر از ۱۹۲۹ تا زمان مرگ گلی راوبال، خواهرزاده‌اش، با او در یک آپارتمان در مونیخ زندگی می‌کرد. در ۱۸ سپتامبر ۱۹۳۱، جنازه راوبال را در آن آپارتمان پیدا کردند. ظاهراً خودکشی کرده بود، با استفاده از اسلحه‌ای که به هیتلر تعلق داشت. در این زمان، هیتلر در نورنبرگ بود. رابطه احساسی هیتلر با گلی—احتمالا بیشتر از همه روابط با دیگر انسان‌ها —برای او اهمیت داشت. بعد از خودکشی گلی، ملاقات‌های هیتلر با براون افزایش پیدا کرد. اوا براون هم در ۱۰ یا ۱۱ اوت ۱۹۳۲ اقدام به خودکشی کرد؛ با شلیک به سینه خود، با استفاده از اسلحه پدرش. مورخان متفق‌القولند که این یک اقدام جدی خودکشی نبود، بلکه تلاشی جهت جلب توجه بیشتر هیتلر بود. بعد از دوران نقاهت براون، هیتلر تعهد بیشتری به او نشان می‌داد و تا آخر ۱۹۳۲، آن دو وارد رابطه عاشقانه شدند. اوا زمان‌هایی که هیتلر در مونیخ بود، شب‌ها را در آپارتمان او می‌ماند. در ۱۹۳۳، براون به عنوان یک عکاس شروع به کار با هوفمان کرد. نتیجتاً، می‌توانست—به همراه هوفمان—به عنوان عکاس حزب، در سفرهای هیتلر او را همراهی کند. اوا بعدها برای مجله هنری هوفمان نیز کار کرد. بنا به خاطرات خودش و نوشته‌های نرین گون، خودکشی دوم براون در مه ۱۹۳۵ اتفاق افتاد. زمانی که هیتلر وقت کافی برای او صرف نمی‌کرد، اوا با استفاده از قرص‌های خواب‌آور اقدام به خودکشی کرد. در ماه اوت همان سال، هیتلر برای براون و خواهرش آپارتمانی با سه تخت‌خواب در مونیخ فراهم کرد و سال بعد نیز آن‌ها به ویلایی در بوگنهاوزن نقل‌مکان کردند. از ۱۹۳۶، براون زمان‌هایی که هیتلر در اقامتگاه برگهوف در نزدیکی برشتس گادن می‌بود، در خانه او زندگی می‌کرد اما بیشتر مواقع در مونیخ بود. اوا همچنین در صدارت عظمای جدید برلین نیز آپارتمان خودش را داشت که آلبرت اشپر آن را طراحی کرده بود. براون در ۱۹۳۵ برای اولین بار، به عنوان یکی از همراهان هوفمان، در راهپیمایی نورنبرگ شرکت کرد. خواهر ناتنی هیتلر، آنگلا راوبال (مادر گلی راوبال)، به حضور اوا در آنجا اعتراض کرد و مدتی بعد، او از شغل خود به عنوان خانه‌دار منزل هیتلر در برشتس گادن برکنار شد. محققان مطمئن نیستند که آیا رابطه بد او با اوا براون تنها دلیل کنار گذاشته‌شدنش بوده یا خیر، اما سایر اطرافیان آدولف هیتلر از آن زمان به بعد اوا را دست‌نیافتنی به حساب می‌آوردند. هیتلر دوست می‌داشت خود را به شکل «قهرمانی عفیف» بنمایاند؛ در تفکرات نازی‌ها، مردان رهبران سیاسی و مبارز بودند، حال آن‌که زنان اداره‌کننده خانه به حساب می‌آمدند. هیتلر باور داشت که برای زنان جذاب است و قصد داشت با مجرد ماندن، از این موضوع استفاده سیاسی کند زیرا تصور می‌کرد ازدواج کردن می‌تواند باعث کاهش محبوبیتش شود. او و براون هرگز به عنوان یک زوج در انظار عمومی ظاهر نشدند؛ تنها مرتبه‌ای که آن دو در اخبار کنار هم دیده شدند، زمانی بود که اوا در بازی‌های المپیک زمستانی ۱۹۳۶ در صندلی کنار هیتلر نشسته بود. مردم آلمان از رابطه براون با هیتلر تنها بعد از جنگ اطلاع یافتند. براون در اقامتگاه برگهوف در کنار اتاق هیتلر، برای خودش اتاقی داشت؛ همین‌طور در اقامتگاه و پناهگاه هیتلر در برلین. به گفته هایکه گورتماکر، زنان نقش بزرگی در سیاست آلمان نازی نداشتند. تأثیر سیاسی براون بر هیتلر اندک بود و هرگز به او اجازه داده نمی‌شد در زمان صحبت در ربط با سیاست و کسب و کار در اتاق بماند و هرگاه وزرا و دیگر افراد بلندپایه وارد می‌شدند، او باید اتاق را ترک می‌کرد. اوا عضو حزب نازی نبود. هاینریش هوفمان در خاطراتی که بعد از جنگ نوشته‌است، براون را «بی‌اهمیت و سبک‌مغز» توصیف کرده‌است. علایق اصلی اوا ورزش، لباس‌ها و سینما بودند. او جایگاه ممتازی داشت و از او محافظت می‌شد، اما به نظر می‌رسید علاقه‌ای به سیاست ندارد. یکی از دفعاتی که به سیاست علاقه نشان داد در ۱۹۴۳ بود، اندکی بعد از قرار گرفتن اقتصاد آلمان در وضعیت جنگ تمام عیار که یکی از پیامدهای آن می‌توانست ممنوعیت وسایل آرایشی و تجملاتی زنانه باشد. بنا به خاطرات آلبرت اشپر، براون با «عصبانیت شدید» خود را به هیتلر رساند؛ هیتلر نیز با آرامش به اشپر، وزیر تسلیحات وقت، دستور داد به جای ممنوعیت کامل، تولید اقلام آرایشی و تجملی را کاهش دهند. اشپر بعدها گفت «اوا براون یک ناامیدی بزرگ برای مورخان خواهد بود.» براون بعد از رابطه خود با هیتلر هم به کار برای هوفمان ادامه داد. او عکس‌ها و فیلم‌های زیادی از اعضای حلقه اطرافیان هیتلر گرفت و برخی از آن‌ها با قیمت بسیار بالا به هوفمان فروخته شدند. او تا ۱۹۴۳ از شرکت هوفمان پول دریافت می‌کرد و همچنین منشی مخصوص هیتلر نیز بود. بدین طریق می‌توانست بدون اینکه مورد توجه قرار بگیرد، در صدارت عظمای رایش رفت و آمد کند؛ هرچند معمولاً از یک ورودی جانبی و راه‌پله عقبی وارد می‌شد. بنا به گفته گورتماکر، براون و هیتلر به‌طور معمول با یکدیگر رابطه جنسی داشتند. دوستان و خویشان اوا یک مرتبه را به خاطر می‌آوردند که او با خنده به عکسی از نویل چمبرلین که در آن روی مبل آپارتمان هیتلر نشسته بود، اشاره می‌کرد و می‌گفت «فقط اگر او می‌دانست بر روی این مبل چه‌ها که نگذشته‌است!» در ۳ ژوئن ۱۹۴۴ خواهر اوا، گرتل براون، با هرمان فگلاین، گروپنفوررِ اس‌اس که به عنوان افسر رابط به هاینریش هیملر در بین اطرافیان هیتلر خدمت می‌کرد، ازدواج کرد. هیتلر از این فرصت استفاده کرد تا براون بتواند به عنوان خواهرزن فگلاین در مراسم‌های رسمی حاضر شود. زمانی که فگلاین را در آخرین روزهای جنگ در حال تلاش برای فرار به سوئد یا سوئیس یافتند، هیتلر دستور به اعدام او داد. در ۲۸ آوریل ۱۹۴۵ فگلاین را در باغ صدارت عظمای رایش با گلوله کشتند. سبک زندگی در ۱۹۳۳، هیتلر یک خانه کوچک برای تعطیلات در کوه‌های اوبرزالستبرگ خریداری کرد. عملیات نوسازی آن در ۱۹۳۴ آغاز و در ۱۹۳۶ تمام شد و بناهای جدیدی به ساختمان اصلی اضافه شد. تمام محوطه را حصارکشی کردند و دیگر خانه‌های آنجا نیز توسط حزب ناسیونال سوسیالیست خریداری و بعد تخریب شد. نتیجتاً، ارتباط براون و دیگر اطرافیان هیتلر در زمان اقامت در آنجا، با جهان خارج به کل قطع می‌شد. اشپر، گورینگ و بورمان نیز در آن نزدیکی برای خود خانه‌هایی ساختند. هاینتس لینگه، پیشکار هیتلر، در خاطرات خود می‌نویسد که هیتلر و براون در برگهوف دو اتاق خواب و دو حمام با درهایی که آن‌ها را به هم پیوند می‌داد، داشتند. هیتلر و براون قبل از اینکه به تخت‌خواب بروند، بیشتر عصرها را با یکدیگر در اتاق مطالعه تنها سپری می‌کردند. او رب دو شامبر می‌پوشید و شراب می‌نوشید؛ درحالی که هیتلر چای را ترجیح می‌داد. آن دو در مکان‌های عمومی، حتی اقامتگاه برگهوف، از نمایش محبت یا تماس فیزیکی اجتناب می‌کردند. به نقل از لینگه، هیتلر و براون مسائل خصوصی خود را از چشم و گوش کسانی که در جوارشان بودند و حواسشان به همه چیز بود، ماهرانه پنهان می‌کردند. هر وقت به غیر از نزدیک‌ترین اعضای محفل هیتلر کسی به دیدار او می‌آمد، براون از اتاق خودش بیرون نمی‌آمد. برای این که تنها نباشد دوستانش، از جمله خانم اشپر یا خانم هوفمان را دعوت می‌کرد. براون به‌طور معمول زمان‌هایی که برگهوف بود، دوستان و اعضای خانواده‌اش را با خود به آنجا می‌برد و آن‌ها تنها مهمانانی بودند که دعوتشان می‌کرد. علی‌رغم آنکه او نقشی در اداره خانه نداشت اما بین مهمانانش نقش میزبان را ایفا می‌کرد. زمانی که هنریت فون شیراخ پیشنهاد کرد براون بعد از جنگ در خفا زندگی کند، پاسخ گرفت: «فکر می‌کنی اجازه می‌دهم او (هیتلر) تنها بمیرد؟ تا آخرین لحظه با او خواهم ماند…» هیتلر در وصیت‌نامه‌اش از براون نام برده‌است و وصیت کرد بعد از مرگش، سالانه ۱۲٬۰۰۰ رایش مارک به او مقرری پرداخت شود. هیتلر شدیداً او را دوست می‌داشت و زمانی که براون مشغول ورزش بود یا برای چای دیر به خانه می‌آمد، نگرانش می‌شد. براون علاقه زیادی به نگوس و اشتازی، دو سگ تریر اسکاتلندی خود داشت و آن‌ها در فیلم‌هایی که تهیه کرده‌است، دیده می‌شوند. او معمولاً سگ‌هایش را از بلوندی، سگ ژرمن شپرد هیتلر، دور نگه می‌داشت. بلوندی در ۲۹ آوریل ۱۹۴۵، با دستور آدولف هیتلر برای آزمایش کپسول‌های سیانوری که برای خودکشی هیتلر و براون آماده شده بودند، کشته شد. سگ‌های براون و توله‌های بلوندی نیز روز بعد در ۳۰ آوریل توسط فریتس تورنو، نگهبان سگ‌های هیتلر، با شلیک گلوله از پای درآمدند. ازدواج و خودکشی اوایل آوریل ۱۹۴۵ براون از مونیخ به برلین سفر کرد تا در فورربونکر در کنار هیتلر باشد. همزمان با نزدیک شدن ارتش سرخ به پایتخت، او حاضر نشد برلین را ترک کند. در نیمه شب ۲۸–۲۹ آوریل آن دو در یک مراسم مختصر در فورربونکر با هم ازدواج کردند. یوزف گوبلس و مارتین بورمان شاهدان ازدواج بودند. بعد، هیتلر و همسرش یک صبحانه عروسی ترتیب دادند. زمانی که براون با هیتلر ازدواج کرد، نام رسمی خود را به اوا هیتلر تغییر داد. اوا زمانی که گواهی ازدواج را امضا می‌کرد، ابتدا حرف «B» را برای نام خانوادگی خود نوشت، اما آن را خط زد و هیتلر را جایگزین آن کرد. بعد از ۱۳:۰۰ روز ۳۰ آوریل، براون و هیتلر با حلقه اطرافیانشان خداحافظی کردند. حدود ساعت ۱۵:۳۰، چند نفر گزارش کردند که صدای بلند شلیک گلوله شنیده‌اند. پیشخدمت هیتلر هاینتس لینگه و آجودان اس‌اس اتو گونشه بعد از چند دقیقه صبر کردن، وارد اتاق مطالعه هیتلر شدند و اجساد بی‌جان و اوا براون و آدولف هیتلر را بر روی یک مبل کوچک پیدا کردند. براون و هیتلر به ترتیب با سم سیانور و شلیک به شقیقه راست به زندگی خود پایان داده بودند. اجساد آن‌ها را از خروج اضطراری پناهگاه به باغ پشت صدارت عظمای رایش برده و سوزاندند. اوا در زمان مرگ ۳۳ سال داشت. باقی‌مانده اجساد توسط شوروی پیدا شدند. تا ۱۱ مه، هوگو بلاشکه، دستیارش کیث هوزرمان و فریتس اختمانِ دندانساز، تأیید کردند که بقایای دندان‌ها متعلق به هیتلر و براون هستند. شوروی‌ها به صورت مخفیانه باقی‌مانده اجساد را به همراه جسدهای یوزف و ماگدا گوبلس و شش فرزندشان در اسمرش، واقع در ماگدبورگ، آلمان شرقی، دفن کردند. در ۴ آوریل ۱۹۷۰، یک تیم کاگ‌ب با استفاده از اطلاعات محل دفن، پنج تابوت چوبی را از خاک بیرون آوردند. آن‌ها اجساد را سوزاندند و خاکسترشان را به رود بیدریتس، انشعابی از البه، ریختند. دیگر اعضای خانواده براون از جنگ جان سالم به در بردند. مادر او، فرانزیسکا، در ۹۶ سالگی به تاریخ ژانویه ۱۹۷۶ درگذشت. او روزهای آخر عمر خود را در مزرعه‌ای در روپولدینگ، بایرن، سپری کرد. پدرش فریتس در ۱۹۶۴ مرد. گرتل در ۹ مه ۱۹۴۵ یک دختر به دنیا آورد و نامش را اوا گذاشت. او بعداً با کورت برینگهوف، یک بیزینس‌من، ازدواج کرد و در ۱۹۸۷ درگذشت. ایلزه، دیگر خواهر اوا که بخشی از حلقه اطرافیان هیتلر نبود، دو مرتبه ازدواج کرد و در سال ۱۹۷۹ درگذشت. در سینما و تلویزیون فهرست برخی از بازیگرانی که نقش اوا براون را بازی کرده‌اند: ماریا نواکوا در فیلم سقوط برلین، محصول ۱۹۴۹ شوروی، ساخته میخائیل چیائوریلی لته توبیخ در فیلم ده روز آخر، محصول ۱۹۵۵ آلمان و اتریش، گئورگ ویلهلم پابست دوریس کانستمن در فیلم هیتلر: ده روز آخر، محصول ۱۹۷۳ بریتانیا و ایتالیا، ساخته انیو د کونچینی آلیس ساپریچ در فیلم جنون پیشوا، محصول ۱۹۷۴ فرانسه، ساخته فیلیپ کلر یلینا روفانوا در فیلم مولوخ، محصول ۱۹۹۹ روسیه، ساخته الکساندر سوکوروف زوئی تلفورد در سریال هیتلر: ظهور شر، محصول ۲۰۰۳ کانادا، ساخته کریستیان دوگای یولیانه کولر در فیلم سقوط، محصول ۲۰۰۴، ساخته الیور هرشبیگل فرانزیسکا شوربت در فیلم بچه‌های پاریس، محصول ۲۰۱۰ فرانسه، ساخته رزلین بوش پانویس اسامی، کلمات و عناوین ارجاع منابع برای مطالعهٔ بیشتر آدولف هیتلر افراد جنگ جهانی دوم اهل آلمان اهالی پادشاهی بایرن اهالی مونیخ خودکشی با سیانور خودکشی‌ها در آلمان خودکشی‌های توأم به‌دست نازی‌ها درگذشتگان ۱۹۴۵ (میلادی) زادگان ۱۹۱۲ (میلادی) خودکشی زنان نازی‌ها نجات‌یافتگان از تیراندازی همسران صدراعظم‌های آلمان
4438
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85%20%D8%A8%D9%84%D9%88%DA%86
مردم بلوچ
مردم بلوچ (به ) از اقوام ایرانی‌تبار بومی و آریایی ساکن در سرزمینی به نام بلوچستان هستند. این سرزمین میان کشورهای ایران، پاکستان و افغانستان گسترده‌است. بلوچ‌ها به کشورهای دیگری همچون ترکمنستان، عمان، و به‌طور کلی کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس نیز مهاجرت کرده‌اند. مردم بلوچ به زبان بلوچی سخن می‌گویند که یکی از زبان‌های ایرانی شاخه شمال‌غربی است دین بیشتر مردمان بلوچ اسلام، و بیشتر آنان اهل سنت حنفی‌اند. هرچند اقلیتی از اهل تشیع و فرقه ذکری و… نیز در بین آنان وجود دارد. جمعیت قوم بلوچ در کل جهان طبق منابع رسمی کشورها و سازمان‌های جهانی حدودا ۵۱ میلیون نفر برآورد می‌شود. واژه‌شناسی در رساله جغرافیایی شهرستان‌های ایران - که به زبان پهلوی نوشته شده، و احتمالاً در سده ۲ق/۹م گردآوری شده‌است - از ۷ ناحیه، با فرمانروایی جداگانه نام برده شده که یکی از آنها بلوچ نام داشته‌است. ابن حوقل نیز از ۷ طایفه یاد می‌کند که در کوه قُفص (=کوچ) می‌زیستند و از شبانان چادرنشین بودند و هر یک رئیسی داشتند. ظاهراً اشاره مؤلف گم‌نام شهرستانهای ایران و ابن‌حوقل هر دو به یک گروه قومی یعنی بلوچ معطوف بوده‌است. واژه بلوچ کوه‌نشین چند بار در شاهنامه یا به صورت معرب آن «بلوص» و یا «بلوس» در کتابهای جغرافیایی سده چهار به بعد و بیشتر در کنار نام کوفچ یا قفص در معرفی دو گروه قومی مستقر در کوهستان قفص کرمان به کار رفته‌است. ریشه واژه بلوچ و معنای آن دقیقاً دانسته نیست و دربارهٔ آن نظرات گوناگونی ابراز شده‌است، ارنست هرتسفلد آن را برگرفته از صورت مادی واژه brza.vačiya به معنای «فریاد بلند» دانسته که در زبان فارسی باستان نیز به گونه‌ای شبیه به آن آمده‌است. به گمان مُکلیر این واژه مشتق از کلمه گدروسیای یونانی کهن بوده، و روند تحولی آن چنین است: Baloch<Badrosh<Gedrosh و برخی دیگر نیز آن را برگرفته از «بل» یا «پهل» فارسی به معنای پهلوان و «اوچ» سنسکریت، برابر واژه «اوز» در زبان استوایی، به معنای بلند، و بر روی هم به معنای «پهلوان بُرز و بلند» معنا کرده و گفته آمد که قوم جَت (=جات یا زُط، از اقوام شناخته شده بلوچستان) که در عهد ساسانیان و پیش از بلوچان به سرزمین کنونی بلوچستان آمده بودند، تازه واردان را که بلند بالاتر و نیرومندتر از خود دیدند، «بلوچ» نامیدند. عده ای دیگر بر پایه همانندی میان بلوچ و بلوص، نام پادشاه بابل، بلوچ را صورت دیگر بلوص دانسته‌اند که نامش همراه نمرود در انجیل آمده‌است استدلال این گروه آن است که در تمام دوره ساسانیان سرزمین‌های شرقی کرمان (یعنی بلوچستان کنونی) به نام کوسان شهرت داشته‌است که صورت دیگری از کوش است. بعدها نام کوش و بلوص به کوچ و بلوچ (در منابع عربی قفص و بلوص) تبدیل شد. برخی دیگر «لُچ» یا «لوچ»، جزء دوم واژه بلوچ را به معنای «کامل» و «بی‌کم و کاست» دانسته‌اند که در اصطلاح‌هایی مانند «لوچهای بهادر» به معنی «شجاع تمام عیار» آمده‌است. در فرهنگ‌های لغت یکی از معانی «بلوچ» را «تاج خروس» نوشته‌اند.بلوچ به معنای «تاج» و «کلاله» نیز آمده و فردوسی «خوچ» را به این معنا و به کلاله پوشش سر بلوچان اطلاق کرده‌است. نژاد دانشمندان غربی تا مدت‌های مدید به دلیل کمبود اسناد معتبر و معلومات مردم شناسانه دقیق دربارهٔ تاریخ مردمان شرق ایران، با تکیه بر اطلاعات ناچیز و انتزاعی، استنتاج‌ها و استنباط‌های ذهنی مخاطره آمیز و غلطی، دربارهٔ بازسازی ماهیت نژادی بلوچ‌ها داشتند. نظریات آنان در این زمان تا حدودی بر اساس مفروضات بود که همین امر باعث خلق تئوری‌های گوناگون این باب شد. اما تولّد، تأسیس و فراگیری شرق‌شناسی که حدوداً با توسعه استعمار و امپریالیسم همراه بود، باعث شد شرق شناسان توجّه خود را به کشف حقایقی در زمینه شرق ازجمله شناسایی نژادهای اقوام مختلف بشری به ویژه در شرق ایران معطوف کند. آنان از تمامی امکانات موجود زبان‌شناسی، باستان‌شناسی، تاریخی و نظایر آن برای اثبات عقیده خود در زمینه اندیشه تقسیم دوگانه نژادها، فرهنگ‌ها و جوامع که ناشی از نژادپرستی و اروپا محوریشان بود، بهره جستند. هر هویتی در نظر شرق شناسان غربی، در درون چارچوب گسترده‌تر اروپایی یا غیراروپایی تعریف می‌شد. اما رفته رفته نحوه برخورد شرق شناسان، درجه تأثیر سیاست و سیاست زدگی را در بررسی مسائل مختلف ازجمله نژادشناسی تعدیل کرد که در زمینه شناسایی ماهیت نژادی اقوام بلوچ نیز تا حدودی صدق می‌کند. با توجه به قلّت اسناد معتبر و دقیق، دانشمندان غربی با بررسی عالمانه مسائل مختلف فرهنگی و از جمله زبان و جنبه‌های دیگر، موفّق به ترسیم ماهیت نژادی اقوام بلوچ شدند. به مرورزمان، پوچی نظریات کسانی که تمایل به معرفی اقوام بلوچ به عنوان عرب، ترک، دراویدی و راجپوت هندی داشتند، آشکارتر شد. شواهد موجود و حوادث تاریخی نظریه عرب بودن این قوم را رد می‌کند همه آنان اتفاق نظر دارند که این قوم قبل از حمله اعراب به این منطقه حضور داشته‌اند چه در زمان فتح کرمان هنگامی که تازیان به فرماندهی سهیل بن عددی به کرمان حمله کردند مردم کرمان از ساکنان قفس مدد گرفتند برخی ازپژوهشگران ضمن رد نکردن احتمال مهاجرت بخشی از بلوچ‌ها از شامات به مکران ایران معتقدند اینها فقط تنها بخشی از بلوچ‌هایی بوده‌اند که در سالیانی نه چندان دور از ایران به عراق وسپس به سوریه رفته‌اند. احتمال داده می‌شود که این طوایف بلوچ از اجزاء دلاور لشکر ساسانیان بوده و به یاری حکومت مرکزی شتافته یا در نواحی نزدیک به شامات سوریه به انجام وظایف جنگی می‌پرداخته‌اند. اما در یک دوره تاریخی به موطن اصلی خود مکران بازگشته اند. برخی پژوهشگران بلوچ بر این عقیده اند که سکونت بلوچ‌ها در سوریه مربوط به بعد از اسلام آوردن بلوچ‌ها و وارد شدن آنان در سپاه خلفای اسلام بوده‌است. قبایل مختلف بلوچ به پاس مجاهدتهایی که در فتوحات بعدی مسلمانان از خود نشان می‌دهند، اجازه سکونت در مناطقی از سوریه را به دست می‌آورند (ریشه عربی-کردی دارند). مناطقی که هنوز هم به نام وادی البلوص یا سرزمین بلوچ شناخته می‌شود. بلوچ در عربی قابل تلفظ نیست ومعمولا به البلوش یا اللبلوص نامیده می‌شود. بنا به نوشته سرپرسی سایکس در سال ۱۹۱۵ م. افسانه‌ها و روایات حماسی و قومی دیگری در میان بلوچ‌ها وجود داشت که بر طبق آنها طوایفی هم در بلوچستان انتساب به سلسله نیمه تاریخی کیانیان را داشته‌اند. چنین روایاتی در تضاد با نظریه، مبنی بر مهاجرت آنان از حلب سوریه یا خاستگاه سامی آنان است. یکی از دلایل دیگری که محققان باوردارند این قوم قبل از حمله اعراب به ایران حضور داشته‌اند شاهنامه فردوسی است. در شاهنامه آنها مبارزانی هستند که به همراهی سپاه سیاوش برای نبرد با افراسیاب به توران حمله می‌کنند و نام ایشان همراه دیگر اقوام ایرانی همچون قوم دیلم گیلان پارس پهلو و مبارزان دشت سروچ دیده می‌شود و پرچم ایشان هم نقش پلنگ دارد. به دلیل همین ارتباط با نام گیلان برخی پژوهشگران از جملع لونگ ورث دامس و اسپونر بلوچ و کوچ رو ا جزو گیلان می‌شمارند که از نواحی ساحلی خزر به کرمان و مکران آمده‌اند. دلیل دیگری که این نظریه را تقویت می‌کند تشابه و هم خانواده بودن زبان بلوچ است که در طبقه‌بندی زبان‌های شمالی وغربی زبان‌های ایرانی قرار می‌گیرد. ابن حوقل می‌نویسد: در این جبال هفت طایفه هستند و آنان از نژاد و قبیله اکراد به‌شمار می‌آیند. ابن خلکان به‌طور غیرمستقیم به کرد بودن ایشان اشاره دارد و می‌گوید:معزالدوله در جنگ با اکراد در کرمان دست چپ خود را از دست دارد. یاقوت می‌نویسد بلوص نام تیره ای مانند کردان هستند در سرزمینی گسترده میان فارس و کرمان که بلوچستان بدیشان شناخته می‌شود و مردمی سخت کوش و در دامنه‌های کوه‌های قفص زندگی می‌کنند. قفص‌ها هم مردمی نیرومند هستند که به جز از بلوچ از هیچ‌کس نمی‌هراسند. انصاری دمشقی می‌نویسد: دیگر از سرزمین‌های کرمتن کوه‌های هفت‌گانه قفص هستند. در کوه‌های بارز که یکی از ان هفت کوه است گروه‌های بی شماری از کردان در آن‌ها جای گزیده‌اند. مؤلف تاريخ سيستان در شرح كشتار و تباهی بسياري از مردم «سجزي، بلوچ و مجوسی» در پيرامون زِرِه (درياچۀ سيستان)، به حضور بلوچها در اين منطقه در ۶۶۱ق / ۱۲۶۳م اشاره می‌كند (ص ۴۰۱). در سدۀ ۹ق / ۱۵م نيز نويسندۀ روضات الجنات، چند جا به بلوچان كشاورز و چادرنشين اشاره می‌كند؛ مثلاً در جايی می‌نويسد: بلوچان به مسجدجامع فرمكان اسفزار حمله كردند و منبر پر نقش و نگار آن را شكستند و به جاي هيزم سوزاندند (اسفزاري، ۱ / ۱۱۷)؛ در جايی ديگر می‌نويسد: مباركشاه با سپاهش در ۷۱۹ق به بلوچانی كه در كهدستان هرات می‌زيستند، حمله كرد و مواشی آنان را ربود (۱ / ۴۷۸). کرد بودن اینان جای تردید و تأمل دارد اما منتفی نیست و آثار وجود و حضور کردان در بخش شمالی دشت لوت تا سیستان نیز دلایلی دیگر بر اثبات این دعوی است و بنابراین می‌توان گفت که کوچان و بلوچان در حقیقت بازماندگان گروه‌های کردی هستند که طی سده‌های پیشین با حرکت خود از مناطق شمال و شمال غربی فلات ایران و با گذشتن از کوه‌ها و دشت‌ها به جنوب شرقی فلات رسیده و مستقر شده‌اند. لرد کرزن برپایه برآیند پژوهش زبان شناسان زبان بلوچ‌ها را از شاخه ایرانی زبان‌های هندواروپایی دانسته که با زبان ایرانی میانه و پارتی خویشاوند است. خویشاوندی با زبان‌های شمال باختری ایران می‌تواند راهی یافتن خاستگاه آنان باشد. به نقل از عبدالله ناصری از فضلای معاصر ایران می‌نویسد: «زبان بلوچ تا حدودی زیادی به لهجه کردی شباهت دارد. زبان کردی برای بلوچ‌ها تا اندازهٔ زیاد مفهوم است و بسیاری لغات کردی و بلوچی یکی است. شباهت زیاد زبان و لباس بلوچ‌ها و کردها که هردو قوم مانند پارت لباس می‌پوشند و… به خصوص شلوار کردها و بلوچ‌ها که عیناً لباس پارتی است چنین تصوری را به وجود می‌آورد که مردم کرد و بلوچ هر دو قوم واحدی بودند که به لحاظی از هم جدا شدند. اوژن اوین فرانسوی می‌گوید ساکنان سلسله جبال غربی و جنوبی کردها لرها و بلوچ‌ها نمونه‌هایی از نژاد خالص ایرانی هستند که کاملاً دست نخورده مانده‌اند. (اربابی۶۱:۱۳۸۷) کلنل دیمز از طریق علمی بررسی می‌کند و می‌گوید جمجمه بلوچ از نوع پهن سران ایرانی است حال آنکه عرب و هندی از نوع دراز سران است و اگر خصوصیات مغزی و جسمی بلوچ را در نظر بگیریم باید او را نژاد ایرانی و مانند سایر مردم فلات ایران بدانیم. در چند سده قبل پای برده‌های آفریقایی به بلوچستان باز شد. این برده‌ها را استعمارگران انگلیسی و پرتغالی با خود به جنوب و شرق ایران آوردند. درآن زمان خرید برده‌های آفریقایی‌تبار توسط حکام بلوچستان به اوج خود رسید این امر تا بدانجا پیش رفت که هم‌اکنون مهاجرین آفریقایی‌تبار بخش جدایی ناپذیری از طوایف و فرهنگ بلوچ به‌شمار می‌روند اما با ورود این برده‌ها به بلوچستان نه تنها آنان موفق نشدند رسوم خود را به اجرا در بیاورند بلکه بیشتر رسوم خویش را منطبق با سنت‌ها و رسوم مردم بلوچستان تنظیم می‌نمودند و هم‌اکنون در بلوچستان با هویت بلوچ زندگی می‌کنند. زبان داده‌های زبانی بلوچی نو، باداده‌های زبانی دیگر مربوط به ادوار باستان میانه و نو توسط زبان شناسان مقایسه و مقابله شده‌اند. طبق بررسی محققان «مردمان بلوچ آخرین مردمی هستند که به زبان پهلوی میانه صحبت می‌کنند»، از آنجا که زبان پهلوی (زبان ایرانیان باستان) مشتمل بر زبان پارسی و زبان پارتی است در نهایت زبانشناسان زبان بلوچی را همچون تالشی، گیلکی، مازندرانی (طبری)، کردی و تاتی در دسته‌بندی پارتی قرار می‌دهند. زبان بلوچی دو گویش اساسی شرقی و غربی و لهجه‌های فرعی فراوان دارد همچنان که این زبان بسیاری از خصوصیات زبانهای کهن را نیز محفوظ داشته‌است. زبان بلوچی در پارهای موارد به زبان پهلوی ساسانی (پارسی) قرابت پیدا می‌کند و درجایی نیز به زبان پهلوی اشکانی (پارتی). امّا رویهمرفته وقتی همه جنبه‌ها در نظر گرفته شود، این نتیجه به دست می‌آید که گویا زبان بلوچی، دنباله یکی از زبانهای ویژه ایرانی بوده؛ زبانی کهن تر از پهلوی، چون اوستایی، که تلفّظ آواهای کهن را در خود حفظ نموده و نمونه‌های بسیاری از واژگان آن را می‌توان ذکرکرد. الفبای زبان بلوچی همان الفبا و حروف فارسی است و کلمات مورد استفاده حاوی حروف پ چ ژ گ فراوان و متفاوت با الفبای عربی، آنان را خود به خود از اعراب متمایز می‌کنند، و همچنین در زبان بلوچی حروف ٹ، ڈ، ڑ، ں وی وجود دارد که آن را از زبان فارسی هم متمایز می‌گرداند. برخی کلمات رایج در آن مشابه یا یکسان است. بعضاً کلمات ان هم فارسی بوده و فقط در نحوه جمله‌بندی با فارسی متفاوت است. بدون دخالت کلمات انگلیسی و عربی تقریباً این زبان خالص و بدون تغییر مانده‌است. برخی کلمات با حروف آخر در نمونه فارسی، به گ ختم می‌شود. برخی از این موارد، عبارتند از: زنده تبدیل به زندگ آهو تبدیل به آهوگ ماهی تبدیل به ماهیگ آستین تبدیل به آستیگ شاید بتوان گفت این موضوع به ریشه زبان بلوچی برمی‌گردد که برگرفته از زبان پهلوی است. از آنجاکه زبان پهلوی با دگرگونی‌هایی به زبان فارسی نو (امروزی) تبدیل شده و یکی از این دگرگونی‌ها حذف (گ) از برخی کلمات است، می‌توان اینگونه بیان کرد زبان بلوچی خالص باقی مانده و برخلاف زبان فارسی امروزی که گ از برخی کلمات حذف شده‌است. مثال‌های دیگر از دگرگونی زبان باستان به فارسی نو اما ثابت ماندن کلمات بلوچی به زبان باستان در زیر آمده‌است: دگردیسی واک «ژ» به «ز» و «چ». مانند سوچن افتادن واک «گ» و «ک» از پایان واژه‌ها. افتادن «الف» از آغاز شماری از واژه‌ها مثل اسپید دگردیسی واک «ژ» به «ج» در شماری از واژه‌ها. مانند هژده از منظر دیگر نیز می‌توان تشابه زبان ایرانی کهن و ایرانی باستان با زبان بلوچی رابررسی کرد. ۱. از منظر واج‌شناسی ۲. از منظر واژگانی ۳. نمونه تشابه با کردی ۴. نمونه تشابه با گیلکی ۵. نمونه تشابه با مازندرانی سرزمین سرزمین مردم بلوچ، معروف به بلوچستان سرزمینی به وسعت تقریبی ۶۹۰٬۰۰۰km² (۲۶۶٬۰۰۰mi²) می‌باشد که میان کشورهای پاکستان، ایران و افغانستان گسترده‌است. بیشتر مردم بلوچ در ایالت بلوچستان پاکستان، استان سیستان و بلوچستان ایران، و ولایتقندهار و نیمروز و ولایت زرنج افغانستان ساکن هستند. جمعیت زیادی از بلوچ‌های ایران نیز در استان سیستان و بلوچستان کرمان (نرماشیر، ریگان، فهرج، قلعه گنج، جیرفت، کهنوج، رودبارجنوب، منوجان)، اقلیت ها خراسان رضوی و خراسان جنوبی (نهبندان و سرخس)، هرمزگان (جاسک؛ سیریک و، لارستان و بندر عباس، بندر لنگه، و استان یزد و استان گلستان] همچنین بلوچ‌ها در کشورهای عربی (به ویژه عمان و امارات) و جنوب غربی پنجاب کراچی سکونت دارند بعضی از مردم بلوچ در جستجوی کار و کسب معاش و مشکلات شدید اقتصادی و بی آبی در ده‌های ۴۰ و ۵۰ شمسی، به گرگان و حتی ترکمنستان و زنگبار (تانزانیا) هم رفته‌اند و در آن نواحی ساکن شده‌اند. کیانیان مکران در عهد باستان جزئی از سرزمین دولت کیانی بود در زمان سلطنت کیخسرو قسمتی از سپاهیان این پادشاه را بلوچ‌ها تشکیل می‌دادند آنان سپاهیانی جنگاور و دلیر بودند که درمیدان نبرد هیچ‌گاه پشت به دشمن نمی‌کردند. فردوسی در شاهنامه به قوم بلوچ اشاره می‌کند و مردان آن قوم را در سپاه کیخسرو به شجاعت و مردانگی ستوده‌است. در هنگام حمله لشکر اسکندر برای فتح به سرکردگی سردار لئن ناتوس پا به این سرزمین گذاشت آنچنان در برابر دلاوران بلوچ درمانده شد که سردار اسکندر تاب نیاورد و لشکریانش نابود شدند. مادها سرزمین مکران در دوره ماد یکی از ساتراپیپ‌های (والی‌نشین یا استان) شرقی آن دولت بوده‌است و به نام سرزمین پاریکانیان ازآن یاد شده‌است(۱) ص 89 هخامنشیان در سال‌های ۵۴۰–۵۴۵ ایالات شرقی ایران از جمله مکران به وسیلهٔ کوروش بزرگ فتح گردید. داریوش بزرگ در زمان حکومت خود برای جلوگیری از تمرکز قدرت در دست یک نفر کشور را به چندین استان یا والی‌نشین تقسیم نمود ماکا یا مکران (بلوچستان امروزی) یکی از ان استان‌ها بود. ص ۸۹ سلوکیان و اشکانیان رومیان به بهانه حمایت از دولت مصر با سلوکیان وارد جنگ شدند و در سال ۱۹۰ ق. م در ماگنزی واقع در آسیای صغیر سلوکیان را شکست سختی دادند در این زمان پارس و خوزستان متحد شدند و از دولت مرکزی جدا گردیدند بلوچستان هم به همراه سیستان و رخج جزو دولت باختر (پارت یا اشکانی) شد. ص95 ساسانیان شاپور اول در کتیبه کعبه زرتشت که به سال ۲۶۲ نقل گردیده‌است از حدود مرزهای ایرانشهر خود یاد کرده‌است: «من خدایگان ایرانشهر این شهرها را زیر فرمان دارم: پارس پارت خوزستان… مرو هرات کرمان سکستان مکران (بلوچستان امروزی)، پاراوان… و… و…» ص 101 قاجار وقبل از آن پیش از دوره رضاشاه پهلوی بلوچستان توسط حکام محلی اداره می‌شد یا درواقع همچون بقیه استان‌های ایران حکومت ملوک الطوایفی داشت. در یک دوره از تاریخ حکومت بلوچستان غربی (ایران) در دست سه گروه ا طوایف محلی شامل: شیرانی و بارکزهی و میرلاشاری، مبارکی، طاهرزئی و میر بود. حکومت‌های ایرانشهر، در دست اقوام بارکزایی ولاشاردر دست میرلاشاری، مبارکی و قسمت‌های اعظم بلوچستانبمپور ،،فنوج ، برای چندسال رودبار و کهنوج در دست شیرانی بوده‌است. {{سازمان سیاسی حکومت محلی بنت در ایام حکمرانی خاندان شیرانی ۱۲۰۰–۱۳۷۳ هـ. ق /. ۱۱۶۶–۱۳۳۴ هـ. ش " / محمد برقعی}} حکومت نواحی نرماشیر ریگان فهرج زهکلوت تا کهنوج در دست طایفه پلنگی (شهریاری) بوده‌است و به گویش محلی این نواحی زبان پلنگی می‌گویند که به مرور زمان دست‌خوش تغیرات قرار گرفته‌است حکومت خاش سرحد تا ۸۰ سال پیش یعنی تا زمان محمد حسن خان کرد به صورت ملوک الطوایفی به دست خوانین کرد و میر بلوچ زهی و سهراب زهی اداره می‌شد. این زمام داری با حمله امپراتوری انگلیس به فرماندهی ژنرال رجینالد ادوارد هری دایر به پایان رسید. اکثریت قریب به اتفاق بلوچ‌ها، تا اواخر سدهٔ نوزدهم، در داخل مرزهای سرزمین ایران می‌زیستند، ولی با تشدید رقابت بین انگلستان و روسیه بر سر افزایش دامنهٔ قدرت و نفوذ خود در منطقهٔ خاورمیانه و ایجاد اختلافات و برخوردهای قومی و تغییر مرزها، محلّ سکونت‌شان بین کشورهای ایران، هند (بعدها پاکستان و افغانستان) تقسیم شد. در دورهٔ قاجاریان قراردادی منعقد شد به نام قرارداد گلداسمیت یا قرارداد گلدسمیت که به موجب آن بلوچستان به سه قسمت تقسیم شد، بخشی از خانات کلات(خانات بلوچ) تحت کنترل انگلستان، بخشی تحت کنترل ایران و بخشی هم تحت کنترل افغانستان قرار گرفت. بعد از این پیمان بخش شرقی خانات کلات تحت عنوان بلوچستان انگلیس نیز شناخته می‌شده‌است که تا سال ۱۹۵۵ این حکومت به حیات خود ادامه داد و توسط پاکستان تصرف و پایان یافت. انگلیسی‌ها پس از شکست ناپلئون بناپارت در مقابل روسیه که به احتمال حملهٔ فرانسه به هند پایان می‌داد، درصدد برآمدند تا با جداکردن بخش‌هایی از شرق ایران و ایجاد منطقهٔ حایل، از حملهٔ احتمالی روسیه به هند نیز در امان باشند. انگلیس پس از جداسازی افغانستان از ایران، طبق معاهدهٔ پاریس که در سال ۱۸۵۷ به امضای طرفین رسید، فردریک جان گلدسمید را مأمور تعیین مرزهای خانات بلوچ کرد. گلدسمید نیز در ۱۸۷۱ مرزهای ایران و بلوچستان انگلیس را از خلیج گواتر تا کوهک معین کرده و برای تصویب نهایی به ناصرالدین‌شاه قاجار تسلیم داشت. دوره پهلوی هنگام به حکومت رسیدن رضاشاه، قوای دولتی حکومت وقت به فرماندهی امان‌الله جهانبانی در سال ۱۳۰۷ به بلوچستان اعزام ولشکر کشی می‌کنند و بعد از درگیری با دوست محمد خان (حاکم وقت بلوچستان) ونیروهایش موفق می‌شوند آنها را شکست دهند. و بعد از آن بلوچستان تحت نظر حکومت مرکزی اداره می شودو حکومت سرداران وخوانین محلی بلوچ به پایان می‌رسد. امان‌الله جهانبانی خاطرات خود را در این مورد در کتابهایی با عنوان عملیات قشون در بلوچستانُ و درکتابی دیگربه نام سرگذشت بلوچستان ومرزهای آن منتشر کرده‌است. جنگ جهانی اول و مبارزه سرداران بلوچ با انگلیسی ها: در نخستین روز اکتبر سال ۱۸۷۷ ژنرال ریجنالد ادوارد هری دایر به بهانه همکاری سرداران بلوچ با قوای آلمانی به بلوچستان حمله کرد. هنگامی که کمپانی هند شرقی بر هند و پاکستان امروزی مستولی شد و منطقه کلات و بلوچستان پاکستان به تصرف انگلیسی‌ها درآمد، سرداران بلوچ برای اهداف استعماری انگلیس مانع‌تراشی می‌کردند. آنها با حمله به کاروان انگلیسی‌ها مانع حضور انگلیس در سرحد بلوچستان شده بودند. در این زمان انگلیس به فکر کشیدن خط آهن به بلوچستان ایران بود. مهم‌ترین سرداران بلوچ که با انگلیسی‌ها جنگیدند سردار جمعه خان اسماعیل زهی، سردار خلیل خان گمشادزهی در منطقه گشت و سردار جنیدخان یار احمد زهی بودند. جنگ‌های این سرداران بلوچ با قوای انگلیس منجر به کشته شدن بسیاری از نیروهای انگلیسی شد در نبردی که بین نیروهای جمعه خان با انگلیس در شمال زاهدان کنونی روی داد بیش از ۷۰ انگلیسی کشته شدند. در نبرد دره نالک در نزدیکی روستای سنگان نیز بیش از ۳۳۰ انگلیسی به قتل رسیدند. هری دایر ماجرای جدال خود با بلوچ‌ها را در کتابی به نام «مهاجمان سرحد» که درسال ۱۹۲۱ درلندن انتشار پیدا کرد به چاپ رساند. فرهنگ و هنر چند ویژگی شاخص که قوم بلوچ را متمایز می‌سازند عبارتند از: ۱ـ میارجلی (پناهنده پذیری) پناه دادن مظلوم و محافظت تمام و کمال از او ۲ـ قول و قرار چنان به خوش قولی معروف هست که حاضر است سرش برود ولی قولش برقرار بماند ۳ـ مهمان نوازی یکی از مشهورترین ویژگی‌های این قوم آریایی هست ۴ـ حشر و مدد کمک و یاری همسایه و دوست و غریبه به بهترین نحو به‌طوری‌که همه اهالی منطقه جمع شده و به صورت مجانی برای کسی کاری انجام می‌دهند ۵ـ بجار ۶ـ چَنَده: درصورت نیاز مادی کسی همه مردم جمع شده و برای او چیزهای نقدی و غیر نقدی جمع‌آوری می‌کنند ۷ـ بْیـِر یا انتقام همیشه زبانزد خاص و عام بوده که هیچ وقت اجازه نمی‌دهند کسی به آن‌ها ظلم روا بدارد و آن‌ها انتقام خودرا نگیرند ۸ـدیوّان نشان از اتحاد دارد که همیشه مجالس هم فکری و اتحاد دارند ۹ ـ پتّر ۱۰ـ پوشاک صنایع دستی صنایع دستی بلوچ با ابزار طبیعی و مطابق با اقلیم بلوچستان انجام می‌شود. حصیربافی- سفال سازی- سوزن دوزی بلوچی (بلوچی دوزی)- سکه دوزی و خامه دوزی از مهم‌ترین هنر زنان و مردان بلوچ است. سفال «کلپورگان» آوازه جهانی دارد و روستای کلپورگان، به عنوان تنها موزه سفال زنده جهان ثبت جهانی یونسکو است قدمت انجام این سفال به هزاران سال قبل از میلاد برمیگردد که توسط زنان بلوچ تنها بادست و بدون چرخ سفالگری انجام و نسل به نسل تا به الان منتقل شده‌است . حصیر بافی بابرگهای درخت خرما انجام می‌شود و محصولاتی مثل سبد کلاه جانماز حصیر سفره و بقیه وسایل تزینیی و خانگی تولید می‌شود. سکه دوزی برای تزیین انجام می شودومعمولا به شکل تزینن اطراف آینه و تابلو، روتختی و… به کار می‌رود. از جمله آثار فرهنگی و محصولات هنری زیبا و ظریف زنان بلوچ سوزن‌دوزیاست. سوزن دوزی بلوچی دارای مهر اصالت از سازمان یونسکو می‌باشد و در فهرست میراث معنوی کشور نیز ثبت شده‌استزیبایی هنر سوزن دوزی بلوچ به این است که در زندگی روزمره مردمان آن دیار کاربرد روزانه دارد و با وجود گذشت سالیان دراز و رفت‌وآمد مدهای متنوع لباس همواره جایگاه خود را در فرهنگ مردمان بلوچ حفظ کرده‌است. این هنر تقریباً در بین تمام نقاط استان سیستان و بلوچستان و توسط زنان بلوچ انجام می‌شود. هر دختری که متولد می‌شود از همان زمان نوجوانی این هنر را از مادرش و نزدیکانش یادمی‌گیرد و هزاران سال است بدین شکل نسل به نسل منتقل شده‌است و تا به الان پایدار مانده‌است. انواع مختلف سوزندوزی برااساس طرح ونوع دوخت آن به چوتل دوزی (جوک(- پلیوار دوزی- پرکار دوزی- سیاه دوچ- دمن دوچ- فنوچی - محسوم - شیرازه- کلا - جالار - دلکش (طرح هشت گلبرگی) و… تقسیم‌بندی می‌شود یکی از پیراهن‌های فرح دیبا که در موزه پوشاک سلطنتی در موزه سعد آباد تهران در معرض نمایش عموم است محصول سوزن دوزی زیبای زنان بلوچ بر روی آن است. اوج استفاده از هنرهای ایرانی در دهه‌های چهل و پنجاه رخ داد. در این راستا مهر منیر جهانبانی به واسطه آشنایی با سرزمین بلوچستان و هنر سوزندوزی آن، نقش بیشتری را ایفا کرد. او باعث آشنایی فرح دیبا با هنرسوزن دوزی بلوچ شد و بازدید وی از بلوچستان را رقم زد. فرح علاقه زیادی به هنرهای دستی ایرانی داشت قبل از برگزاری جشن‌های ۲۵۰۰ ساله پارچه‌ها و نخ‌های زیادی که در میان آن‌ها گلابتون‌هایی از نوع زرین و سیمین نیز موجود بود، به سمت ایرندگان (شهری که به واسطه برخی از دوخت‌های پرکار سوزندوزی بسیار معروف شد) سرازیر شد و خانم جهانبانی آن‌ها را بین استادان معروف سوزندوزی همچون مهتاب نوروزی و مهناز جمالزهی و … تقسیم کرد تا بین شاگردان خود توزیع کنند و ماحصل آن تولید چند دست لباس فاخر برای تمام اعضای درجه یک خاندان پهلوی و هدایایی برای مهمانان جشن‌های ۲۵۰۰ ساله همچون کراوات، کوسن دستمال سفره و … بود که به مجموعه رویال معروف شدند. مهتاب نوروزی، زن فقید هنرمند بلوچ خیاط و سوزندوز و طراح لباس‌های زیبای دست دوز فرح بود. زرگری و زیورالات سنتی زیورآلاتی را که استادانه منقوش و مزین به نگین‌های گوناگون شده‌اند، هنر دست صنعتگران ماهر و حاذقی است که به بلوچی اُستا یا اسا (استاد) نامیده می‌شوند. تاریخچه هنر زرگری دقیقاً مشخص نیست؛ ولی می‌توان آغاز این هنر را همزمان با پیدایش هنرهای سنتی دیگر دانست. در جامعه طبقاتی بلوچستان، زرگری حرفه خاص طبقه و طایفه ای ای به نام اُستا کار یا اسا کار است که کسب وکارشان از این هنر بوده ونسل در نسل به حرفه زرگری مشغول بوده‌اند. نقش و نگارهایی که زرگران بلوچ بر روی زیورآلات (زنانه) کار می‌کنند بیشتر الهام گرفته از طبیعت و شاخه و برگ‌های درختان است. این تشابه بین نقوش را در هریک از هنرهای دیگر چون منبت کاری، تذهیب و قالی بافی می‌توان دید و ارتباطی است فطری با طبیعت. بعضی از نقش و نگارها و نقوشی که انسان‌های اولیه بر روی سنگ‌ها و دیواره غارها حک کرده‌اند، در این آثار دیده می‌شود. تقسیم‌بندی زیورآلات بلوچ: ۱- زیورآلات سر و مو ۲- زیورآلات گوش ۳- زیورآلات بینی ۴-گردنبندها و سینه ریزها ۵- زیورآلات دست ۶- زیورآلات پا زیورآلات سر و مو مودیگ(moudig): قطعه ای استوانه یا خمره ای از جنس نقره است که از دو طرف سوراخ شده و منقوش به طرح ماه، ستاره، شاخ و برگ و آن‌ها را چون دانه‌های تسبیح در موی بافته شده قرار می‌دهند ودور رشته موی بافته شده را بهم متصل کرده به پشت سر می‌اندازند. سر مودی(sar moudi): شکل، نقش و جنس آن مانند مودیگ است، با این تفاوت که بزرگ‌تر از مودیگ و تنها یک عدد است و برای اتصال دو رشته موی بافته شده به کار می‌رود. کید(keid): این قطعه که به کید صدی هم معروف است در ناحیه پیشین سر و روی موها قرار می‌گیرد و به شکل قطعاتی گرد یا شش یا هشت ضلعی کوچک طلایی مزین به نگین‌های فیروزه و یاقوت است. این نوع کید، زیورآلات عروس هاست و زن‌های دیگر نیز جهت شرکت در جشن‌های عروسی و مهمانی از آن‌ها استفاده می‌کنند. کید دُر(keide dorr): به همان صورت کید است و از جنس طلا، با این تفاوت که خیلی ساده‌تر و باریک‌تر است و نگین و قطعه شمس در قسمت وسط ندارد و در همه حال مورد استفاده قرار می‌گیرد تا نگه دارنده دُرها باشد. شمس: همان قطعه ای است که در وسط کید قرار می‌گیرد. از این قطعه به صورت جداگانه در حالی که به زنجیر و گیره ای متصل است می‌توان استفاده کرد و از وسط فرق سر بر روی پیشانی آویزان نمود. سربند یا پَتّی(patti): دایره‌هایی طلایی مزین به فیروزه و یاقوت دوخته شده بر پارچه در دو ردیف است که مانند یک تل برای نگه داشتن موها بکار می‌رود و در انتهای آن دو بند دارد که پشت سر گره می‌خورد و دقیقاً زیر کید قرار می‌گیرد. چنگک یا چانک(cank): گیره کوچک مخصوصی است از جنس طلا یا نقره که به وسیله نخی گوشواره‌ها را به موهای سر محکم می‌کند و حافظی است برای گوشواره. همچنین برای کسانی که کید یا دُر ندارند عمل کید را انجام می‌دهد و از پارگی نرمه گوش جلوگیری می‌کند. ِچکّا یا سنجاک سر: قطعه طلایی است به صورت نیم دایره تراشکاری شده مزین به نگین‌های فیروزه، مروارید و الماس به صورت سنجاق سینه که با گیره و حلقه ای در یک طرف سر روی موها محکم می‌شود و عملاً مانند پنس یا گیره است و برای جلوهٔ موهای سر و نگهداری موها در پشت گوش به کار می‌رود. پور: زیوری است که آن را به وسیله گیره ای که متصل به موها است بالای چشم‌ها آویزان می‌کنند. چُلمُب: قطعه ای گنبدی شکل از طلا که با مهره‌هایی چون مروارید، فیروزه و یاقوت در اطراف و یک یاقوت در وسط است که بجای گوشواره، با حلقه یا گیره ای در کنار گوش و در انتهای کید آویزان می‌شود. زیورآلات گوش دُر(dorr): نوعی گوشواره نسبتاً سنگین و بزرگ است به شکل قپه ای از طلا که به دو صورت ساده و منقوش ساخته می‌شود. جومکا یا جومکه: نوعی گوشواره با نقش و نگار و مزین به نگین‌های یاقوت به سبک گوشواره‌های هندی و یک جفت است. کرتی یا بادی: یک جفت حلقه طلایی تراشکاری شده منقوش و مزین به نگین‌های یاقوت است که برای هر گوش یکی از آن‌ها استفاده می‌شود و جای آن در سوراخ بین لاله و نرمه گوش است. زنجیری هم دارد که دور تا دور آن را می‌گیرد و در داخل حلقه‌های بادی محکم می‌شود. اخیراً زنجیر آن به طرف پایین آویزان می‌گردد. نالُک(nolak): گوشواره ای است از جنس طلا به شکل هلال ماه که در وسط آن نگین الماس یا یاقوت یا فیروزه نصب می‌شود. هر نالک از چهار هلال تشکیل شده و یک جفت آن هشت هلال دارد و در جای والی آویخته می‌شود. والی: حلقه‌هایی ساده و بدون نقش و نگین از طلا که معمولاً چهارتا شش جفت آن‌ها در حاشیه غضروفی لاله گوش آویزان می‌شود. کُنَّل(kunnal): شکل آن تقریباً مانند والی است. گُنبدو(gonbodo): گیره ای است طلایی یا نقره ای که بین گوش و چشم و زیر بناگوش آویزان می‌شده‌است. زیورآلات بینی پلوه(poluh): زیوری طلایی که در غضروف بین دو سوراخ بینی قرار می‌گیرد. شکل آن مانند قفلی است بیضی شکل با نگین نسبتاً بزرگی از فیروزه که هنگام آویزان شدن دقیقاً بر روی لب قرار می‌گیرد ولی به علت سنگینی آن جزو زیورآلات همیشگی قلمداد نمی‌شده و بیشتر در مراسم شادی از آن استفاده می‌کردند که امروزه فقط برخی زنان مسن از آن استفاده می‌کنند. پُلّک(pollok): زیوری از جنس طلا به شکل سکه که گاهی با نگینی از یاقوت یا فیروزه تزیین می‌شود و گاه به شکل گلی با گلبرگ‌های ظریف، تراشکاری می‌شود و با گیره ای در سوراخ پره بینی قرار می‌گیرد. لانتی یا تاج پولی: زیوری از جنس طلا، منقوش و تراشکاری شده مزین به نگین‌های یاقوت و الماس بوده که در سوراخ پره بینی می‌انداختند. لانتی به زنجیرِ گیره داری متصل بود و این زنجیر را از وسط پیشانی یا کنار صورت از میان چشم و گوش به طرف سر برده و به موها متصل می‌کردند. لرزونک یا پُلُّک لرزونکی: نوعی پُلُّک ولی بزرگ‌تر از آن که دور آن زنجیرهایی داشته و گاهی در انتهای آن مروارید یا فیروزه یا یاقوت آویزان و در داخل پره بینی می‌انداختند و چون هنگام راه رفتن یا حرکت گردن، زنجیرهایی که روی پره بینی قرار داشت می‌لرزیدند به این نام معروف شده‌است. گردنبندها و سینه ریزها تاسِنی یا سِنجاک (سنجاق): از جنس طلا و یکی از زیباترین و خوش نقش‌ترین زیورآلات زنان بلوچ است که در قالب فرم نیم دایره دندانه دار با برگ‌های نازک طلایی در حاشیه و نگین‌های فیروزه و یاقوت بر سطح آن ساخته و جلوی پیراهن در قسمت سینه نصب می‌شود. کَپَکو(kapaku): همان گلوبند است با این تفاوت که قطعات طلای آن به شکل مخروطی یا نیم دایره اند. این قطعات روی پارچه سیاه رنگی به اندازه دور گردن دوخته می‌شوند. نوک هر نیمکره یا مخروط به صورت یک در میان با نگین‌های یاقوت و فیروزه تزیین می‌شود. موُرت: گردنبندی است از بافته‌های مروارید و فیروزه همراه با قطعات طلایی در دو ردیف که پایین‌تر از کپکو به گردن بستته می‌شود و گاه به تنهایی استفاده می‌شود. تِکّ یا رِدوی(redui): سینه ریزی است که قطعات آن به شکل سکّه کامل یا ماه کامل است و گاهی به آن ماه هم می‌گویند. تعدادی از این سکه‌های مزین به نگین را به رشته‌ای بافته شده از مروارید می‌کشند وپشت گردن با نخی محکم می‌بندند. زُباددان: یکی دیگر از گردنبندهاست، از جنس طلا و گاهی نقره که قسمت اصلی آن قطعه ای استوانه شکل بود که دَرِ آن از یک طرف بازو بسته و برای نگهداری عطر استفاده می‌شده‌است. تأیید یا جا قرآنی: نوعی گردنبند از نقره یا طلا است که قطعه اصلی آن به اندازه کف دست و بصورت مکعب مستطیل بوده و از یک طرف باز و بسته می‌شود. در داخل آن قرآن کوچک یا دعا قرار می‌دادند و در گذشته زنان بلوچ سند ازدواج خود را درون آن می‌گذاشتند و با زنجیر به گردن می‌آویختند. کجکول (کشکول): زیوری کاسه گونه و طلایی است که به تنهایی استفاده نمی‌شود، بلکه در وسط تک (ردوی) قرار گرفته و همراه باآن استفاده می‌شود. هار بادام: گردنبند بزرگی از جنس طلا است که قطعات ریزی به شکل بادام‌های کوچک درسراسر گردنبند وجود دارد. سرزیهی یا سرجیگی: زِیه یا جیگ به معنای جلو پیراهن (پیش سینه) است. سرزیهی از جنس نقره است که آن را با سنجاق قفلی جلوی پیراهن آویزان می‌کنند. روچ (خورشید): روچ زیوری است که اغلب دز زیر ماه (تک) روی سینه آویخته می‌شود. تُسک: این زیور شامل یک ردیف سکه‌های طلایی است که در گذشته زنان بلوچ به گردن می‌آویختند. ۱۲- جَوَکّ: مانند گلوبند به گردن آویخته می‌شود و روی سینه قرار می‌گیرد. زیورآلات دست چَلّه یا مُندریک (انگشتر): انگشتری است از جنس نقره یا طلا با تزیینات تراشکاری و نگین‌های یاقوت، فیروزه، عقیق و… پنجه یا پنجه ای: پنجه دو تا پنج انگشتر از طلا است که هر انگشتر به زنجیری متصل بوده و این زنجیرها در پشت دست به قطعه ای طلایی به شکل قلب یا نیم کره که با نگین‌های یاقوت مزین شده متصل می‌شوند. این قطعه توسط زنجیری به یک دستبند متصل و دور مچ محکم می‌شود. چودی (دستبند): دستبند پهنی است از جنس نقره یا طلا که توسط قفلی باز و بسته می‌شود. گَبّ (النگو): النگویی نقره ای است که اکنون به فرم ظریف تر و با نقش و نگار متنوع تر و به تعداد بیشتری از جنس طلا ساخته و در دست می‌کنند. دستونک: زیوری که روی مچ دست بسته می‌شود و به شکل مهره‌هایی شامل یاقوت، فیروزه، مروارید، عقیق و… است و این دانه‌ها را مانند دانه‌های تسبیح به نخ می‌کشند و دور مچ دست می‌بندند. سَنگه یا سَنگو: النگویی از نقره و توخالی است که داخل آن سنگریزه یا ماش یا گلوله‌های خیلی ریزفلزی می‌ریزند تا هنگامی که دست حرکت می‌کند صدا ایجاد کند. این زیوربالای آرنج قرار می‌گیرد. باهوبند (بازوبند): باهوبند زیوری از جنس نقره و توخالی است که داخل آن نیز، سنگریزه می‌ریزند ولی دو سر آن به هم وصل نیست. زیورآلات پا کندگو(kandagoo): حلقه‌های ساده مارپیچ یا جدا از هم بدون نگین از جنس طلا که دوتا چهار حلقه از آن را در دو انگشت کناری انگشت شصت پا می‌کردند. پادیگ یا پای آورنجن یا خلخال: زیوری به شکل حلقه ای از طلا یا نقره و امثال آن که در پای کنند. پازیب: از جنس طلا به صورت زنجیری است به اندازه دور مچ پا که دور تا دور این زنجیر قطعات برگ مانندی آویزان است و به وسیله دو گیره که در هم محکم می‌شوند به مچ پا محکم می‌گردد. امروزه زیورآلات بلوچ همچون بسیاری از هنرهای این منطقه درحال منسوخ شدن و فراموشی است و در مناطق محدودی از آن زیورسازی بلوچ و به شیوه ای سنتی انجام می‌شود. زرگری در سه شهرستان ایرانشهر، سراوان و چابهار بیشتر از بقیه مناطق بلوچ نشین رونق دارد. در گذشته استادکاران هر منطقه مبدع سبکی با نام همان منطقه بوده‌اند؛ مثلاً زرگران سراوانی زیوری به نام سنجاک (سنجاق) می‌ساختند با شیوه یا به اصطلاح خود «جنگ»(= سبک) سراوانی یا زرگران ایران شهری همین سنجاق را می‌ساختند با سبک یا «جنگ» ایرانشهری و… شعر، موسیقی و رقص موسیقی سنتی بلوچستان یادگاری از دوره‌های مختلف فرهنگ و تمدن ایران زمین است، موسیقی قوم بلوچ درزندگی شان مراسم غم شادی‌ها و روایت افسانه‌ها و اسطورهای باستانی و قدیمی شان در هم آمیخته‌است موسیقی در بلوچستان ایین‌های گوناگون دارد و با فرم‌ها و گونه‌های مختلفی انجام می‌شود انواع موسیقی دربلوچستان لیلو (لالایی)، موتْک (مرثیه)، اَمبا (آوازهای دریانوردان)، نازینْک (آواز زنان در مراسم شادی)، غزل خوانی دراویش صاحبان، ذکرهای گُواتی و مالد (پیرِ پَتَّر)(مراسم موسیقی‌درمانی)، سَوْت (ترانه‌های شاد مراسم عروسی)، لیکو، شپ تاکی (مولودی خوانی)، زهیروک (دلتنگی‌های عاشقانه غم و هجران) و شِئر (روایت‌های حماسی مذهبی، تاریخی و عاشقانه) مجموعه انواع آیین‌های موسیقی بلوچ است. شئر به معنای روایت‌ها و منظومه‌های شفاهی قوم بلوچ است و شائر به معنای خوانندهٔ قدرتمندی است که این روایت‌ها را به آواز و به‌خوبی و باقدرت می‌خواند. ۱- آیین موسیقی ـ درمانی بلوچستان (گوات و ذکر): اعتقاد به وجود نیروهای مرموز و ماوراءالطبیعه در تمام مناطق ساحلی جنوب ایران وجود دارد. در بلوچستان، این نیروها را «گوات» می‌نامند و گواتی بیماری است که گرفتار گوات (باد) شده‌است. مراسم گواتی نیز آیین ویژه‌ای است که در آن گوات را مهار می‌کنند گواتی به بیماری می‌گویند که گرفتار «گوات» یا «باد» شده باشد و مراسم و آیین گواتی، مراسمی است که برای مهار این «باد» برگزار می‌شود. این مراسم به صورت‌های مختلف در نواحی بلوچستان برپا می‌شود و سازهای مورد استفاده در آن عبارتند از تمبورک، سرود (قیچک)، دونَلی و دُهُلک. مالِد (پیرِ پَتَّر) مراسمی آیینی است که در آن ذکرهایی در ستایش خدا و مدح رسول (ص) و نیز ذکر و مناجات و غزل و مدح امامان و مشایخ خوانده و گفته می‌شود توسط خلیفه (رهبر مراسم) خوانده می‌شود و مریدان جواب می‌دهند /در این مراسم مراسم آیینی ـ درمانی است که همراه با اجرای حرکت‌های موزون توسط گروه پُرخوانی و نوای دوتار به منظور بیرون راندن ارواح بدنهادی که روح و جسم بیمار را آزرده‌اند، اجرا می‌شود آیین حماسی شرواندی: آن را رفیع‌ترین و کامل‌ترین جلوهٔ موسیقی حرفه‌ای بلوچی می‌دانند. این گونهٔ موسیقی به بلوچی، در مُد (زَهیریگ)های متنوع و در قالب سه فرم متناوب خوانده می‌شود: مِلیزما یا تحریر (الحان بدون وزن)، دکلمه (دبگال)، و ریتُرنِلو یا ترجیع (که به آن شرواندی می‌گویند). در حاشیهٔ اشعار حماسی، غنایی یا مذهبی اصلی، خوانندهٔ حماسی‌خوان (شرواند، پهلوان یا شئرگو) غزل‌های صوفیانه‌ای را نیز به فارسی می‌خواند. شرواندی نیازمند مهارت بالای آوازی و گسترهٔ صدای وسیع، از برداشتن یک کارگان گستردهٔ شعری و ملُدیک، و داشتن دانش کاملی دربارهٔ مُدها یا همان زهیریگ‌ها است. از این رو حماسی‌خوان‌ها انگشت‌شمارند، درست مثل سرودنوازانی که می‌توانند آنها را همراهی کنند. فقط در منطقهٔ مکران، در دوسوی مرز میان جنوب پاکستان و ایران می‌توان آنها را یافت..» صوت و نازینک: نوعی موسیقی با آهنگ‌های شاد و نشاط انگیزاست که با ترانه و آواز همراه می‌شود. ترانه‌های همراه این موسیقی متنوع بوده و پیرامون مفاهیم عاشقانه و زیبای طبیعت و حکایت ازشور و نشاط عشق و جوانی دارد. هانی و شی مرید (شیخ مرید) مشهورترین داستان عاشقانه بلوچستان است که مردم محلی براساس آن ساز و آوازهای زیادی را خوانده و نسل به نسل منتقل کرده‌اند. موسیقی سهت :یکی دیگر از انواع موسیقی است که از سوی زیور آلات زنان بلوچ نواخته می‌شود ۵-لیکو و زهیروک:زهیروک و لیکو شکل دهنده بسیاری از نمونه‌ها و فرم‌های موسیقی مکران و نیز موسیقی غم و هجران و دلتنگی است. زهیر در بلوچی به معنی دلتنگی است آواز و شعر و موسیقی برآمده از دلتنگی را زهیروک می‌گویند لیکو مشابه زهیروک است، لیکونمونه شعرفولکلور بلوچ است که در زمره ادبیات شفاهی قرار می‌گیرد. چون به صورت مکتوب نیست و شاعرهای لیکو گم نام و نامشخص اند. «لیکو» تک بیتی است در وزن هجایی که با همراهی سازِ سروز یا سرود (قیچک) خوانده می‌شود. لیکو‌ها در واقع رباعی‌هایی با مضامین عاشقانه اند که وزن و آهنگ مخصوصی دارند و با موضوع یکسان می‌آیند ۶-نعت و غزل: یا همان موسیقی عرفانی بلوچستان است که در آن اشعار عرفانی از مولانا، حافظ، جامی، خسرو دهلوی، شیخ عثمان مروندی معروف به قلندر لعل شهباز و اشعار عرفاً و شعرای محلی سراوان که اکثراً از بزرگان روستاهای پیر آباد و دهک هستند، به کار می‌رود. منطقه بلوچستان به سبب وسعت جغرافیایی، پیچیدگی زبان و گویش‌های بلوچی و نیز آیین‌ها و آداب و رسوم متنوع، موسیقی و ادبیات شفاهی گسترده و پیچیده‌ای دارد. آیین مالِد (پیرِ پَتَّر) متعلق به مَکُّران است؛ آیین گُواتی بسیار به‌ندرت درمنطقهٔ سرحد؛ و مراسم دراویش نقشبندیهٔ صاحبان در اطراف سراوان برگزار می‌شود؛ دراویش قادریه در مناطق ساحلی مَکُّران حضور داشتند و مهم‌ترین نوع موسیقی بلوچستان امروزی، یعنی «شائری» در ایرانشهر تا ساحل چابهار متداول بود. زهیروک بیشتر در مکران و لیکو در سرحد ومکران انجام می‌شود. زهیروک و لیکو شناسنامه فرهنگی قوم بلوچ است. سازهای رایج در موسیقی بلوچی سازهای رایج در موسیقی بلوچی عبارت‌اند از:سرود (قیچک)، تَمبورک، نَل (نِی)، بنجو، چنگ، سیمرغ، طشت و کوزه، دوکر و دُهلک. ۱-قیچک:به بلوچی ساز سرود گفته می‌شود تنها ساز زهی آرشه‌ای است. کاسه طنین آن شبیه به لنگر کشتی است که وارونه شده باشد. دو سوراخ صوتی بزرگ روی کاسه طنین و در قسمت فوقانی آن وجود دارد. قسمت تحتانی کاسه طنین که نیم دایره کوچکی را تشکیل می‌دهد پوست دارد. این دو قسمت به وسیله دو فرورفتگی بیضی شکل در دو طرف بدنه طنین مشخصا از هم جدا هستند. خرک روی قسمت تحتانی کاسه طنین، کج قرار دارد. به این ساز منگوله‌هایی نیز برای تزیین آویزان می‌کنند. سیم‌های قیچک با آرشه‌ای به نام «کمانک» نواخته می‌شود که موهای دم اسب است. قیچک و کمانک از چوب پرینک ساخته می‌شودساز و سرود در بلوچستان کیفیت‌های متفاوتی دارد از جمله اینکه شیوه نواختن موسیقی «سرحد» با شیوه نوازندگی منطقه «مکران» در جنوب بلوچستان متفاوت است و حتی یکی از سیم‌های ساز «قیچک» در منطقه «مکران» بیشتر از سازهای «قیچک» در منطقه سرحد است. ۲-تنبورک، : شباهت زیادی به سه تار دارد. در نوع موسیقی حماسی تنبورک نواز را پهلوان و در موسیقی عرفانی و صوت تنبورک نواز به تنبورکی مشهور است. ۳-دوکر(dokkor): را دهل نیز می‌گویند. این وسیله همیشه گروه را همراهی می‌کند و از این جهت ضرب را به خاطر می‌آورد، ولی با این تفاوت که ضرب را از یکسو می‌نوازند و دوکر را از دو طرف با ضربه‌های محکم بر پوست ضخیم می‌کوبند. دوکرنواز را دوکری می‌گویند. در مراسم شادی و عروسی نواخته می‌شود ۴-طشت و کوزه: از سازهای قدیمی بلوچستان است که هم‌اکنون رو به فراموشی رفته و به ندرت مورد استفاده قرار می‌گیرد. ۵-سیمرغ: سازی است که به تازگی از سوی استاد جمعه، در سراوان ساخته شده که صدای آن ترکیبی از صدای رباب، بنجو و تنبورک است. ۶-نی (نل): از دیگر ابزارهای موسیقی بلوچستان است که از چوب نی ساخته می‌شود. نوازنده آن را نلی می‌گویند و در موسیقی گواتی نیز از نی استفاده می‌شود. علاوه بر نوازندگی تک نی در بلوچستان دو نی نیز نواخته می‌شود که به آن دو نلی می‌گویند. نَل در گویش بلوچی مترادف با «نِی» و «دونَلی» به معنای دونِی یا نی‌های مضاعف است. این ساز متشکل از دو لولهٔ صوتی جدا از یکدیگر است. یکی از لوله‌ها نر و دیگری ماده نامیده می‌شود. لولهٔ ماده نغمهٔ اصلی را تولید می‌کند و لولهٔ نر صدای مبنا و و اخوان را. ۷-بنجو: این ساز در صده‌های قبل وراد بلوچستان شده‌است وهم اکنون ساز جدا ناپذیری در موسیقی بلوچ است. از مهم‌ترین موسیقی دانان و خوانندگان بلوچستان که آوازه جهانی دارند زنده یاد دین محمد زنگشاهی، زنده یاد ماشا الله بامری، رستم میر لاشاری استاد شیرمحمد اسپندارو محمدعلی دلنوازو… نام برد. استاد شیرمحمد اسپندار، معروف‌ترین دونَلی نواز بلوچستان و ایران، مهم‌ترین و زیباترین مقام‌ها و آهنگ‌های بلوچی را نواخته‌است. تندیس او و نخستین دونلی درموزه تهران به یادگار گذاشته شده‌است. وی نواختن دونی را با نگاه کردن به انگشتان کسی که همزمان در دو نی می‌نواخته، فراگرفته است. در حال حاضر تنها نوازنده دو نی در ایران که در جشنواره پارسال و امسال جایزه ویژه جشنواره فجر را دریافت کرد متأسفانه شاگردی که کار وی را دنبال کند، ندارد. استاد دین محمد زنگشاهی موسیقی دان بلوچ کسی بود که نمایندگی ساز سرود یا قیچک، رباب منطقه سرحد (شمال سیستان و بلوچستان) را بر عهده داشت و می‌توانست این ساز را در حد کمال اجرا کند. رقص محلی بلوچی رقصهای بلوچی شامل دوچایی، سه چایی، لنکی، کوپکو، لٹی چاپی(رقص چوب)، زھم سہبت(رقص شمشیر) و … است. رقصی به نام لیوا که با نواختن سرنا و دهل و لیوا و یک دهل کوچکتر در مراسم شادی برگزار می‌شود. به رقص محلی بلوچی دوچاپی گفته می‌شود (چاپ کلمه ای بلوچی است به معنای دست زدن و به رقص در بلوچی ناچ می‌گویند). دوچاپی نوعی موسیقی و حرکات موزون سنتی آیینین است که از گذشته‌های دور تاکنون در مناسبت‌های مختلف به ویژه جشن‌های شادی رواج داشته و در هنگام اجرا در برنامه‌های عمومی افراد از طبقات مختلف اجتماعی بدون در نظر گرفتن جایگاه و مقام و شغل در آن شرکت می‌کنند به همین سبب می‌توان از آن به‌عنوان آیینی همگانی تعبیر کرد که نوعی همبستگی فرهنگی و اجتماعی ایجاد می‌کند. گروه دو چاپی متشکل از تعداد زیادی افراد مختلف با طبقات اجتماعی متفاوت است که در هنگام اجرا با یکدیگر مشارکت دارند و معمولاً تعدادشان متغیر است و ۲ نفر دهلی (طبل‌زن) به همراه یک نفر نوازنده سرنا آنان را همراهی می‌کنند. (هم‌اکنون به دلیل کمبود نوازنده سرنا بجای آن در برخی اجراها دونلی نواخته می‌شود). در ابتدای اجرای این مراسم با نواختن سرنا افراد نیم دایره یا دایره تشکیل داده و همراه با آهنگ خاصی حرکات موزون خود را آغاز می‌کنند و رفته رفته طبال با زدن بر طبل بزرگ که مارساز گفته می‌شود به کمک سرنا زن یا دونلی نواز می‌رود و پس از آن تیمبوکی نوازنده طبل کوچکتر با کوبیدن بر طبل با ریتم خاصی آنان را همراهی کرده و افراد شرکت کننده در دایره را به وجد می‌آورند. با حرکات هماهنگ بین سرنا و طبل‌های کوچک و بزرگ حرکات منظم کف زدن و چرخش توسط گروه آغاز می‌شود و این حرکات آن‌قدر منظم می‌شود تا دو به دو رو به روی هم قرار گیرند و دست‌ها را برهم می‌زنند. در رقص دوچاپی اندک اندک ریتم ملایم این حرکات تند می‌شود و هنگامی‌که ریتم تندتر شد چهار چاپی شکل می‌گیرد. بلوچ در شاهنامه فردوسی و داستان های اساطیری ایران در شاهنامه فردوسی در نخستین ظهور ،در داستان سیاوش با  نام این قوم مواجه می گردیم هنگامی که سیاوش به نبرد با افراسیاب اقدام می کند: گزین کرد از آن نامدارت سوار /دلیران جنگی ده و دو هزار هم از پهلو پارس و کوچ وبلوچ/زگیلان جنگی و دشت سروچ آنها دردومین ظهور مبارزانی هستند که (دوره کیانیان) به همراهی سپاه سیاوش برای نبرد با افراسیاب به توران حمله می کنند و نام ایشان همراه دیگر اقوام ایرانی همچون قوم دیلم گیلان پارس پهلو و مبارزان دشت سروچ دیده می شود و پرچم ایشان هم نقش پلنگ دارد. در داستان کیخسرو و در توصیف سپاه اشکش از پهلوانان بلوچ هنگام عرض سپاه در مقابل کیخسرو و آمادگی برای نبرد با افراسیاب جهت ستاندن کین سیاوش فردوسی می گوید: پس گستهم اشکش تیز گوش /که بازور و دل بود و با مغز وهوش سپاهش زگردان کوچ وبلوچ /سگالیده جنگ وبرآورده خوج کسی درجهان پشت ایشان ندید/برهنه یک انگشت ایشان ندید درفشی برآورده پیکر پلنگ /همی از درفشش بیارید جنگ در این بیت ها درفش اشکش فرمانده کوچ و بلوچ نقش پلنگ دارد که هم مبین دلاوری و شجاعت در جنگ این فرمانده و سپاهیان تحت فرمانش است هم معرف ناحیه سکونت ایشان که پلنگ از حیوانات بومی آن سرزمین است. نام اشکش هم به احتمال بسیارقوی اشک است که تغییر یافته ارشک از نام های پارتی و اشکانی است از قراین و اشارات شاهنامه مشخص می شود که اشکش خود از پهلوانان سرزمین های جنوب شرق ایران-مکران-تیس بوده است زیرا در نبرد مکران نیز اشکش با کیخسرو بود و دلاوری ها کرد چون کیخسرو آهنگ دریای زره کرد اشکش را فرمانراوی مکران ساخت وخود برفت و چون از گنگ بازآمد اشکش اورا پذیرا شد و همه تیس(تیز) و مکران راآذین بست و شاه را هدیه های فراوان برد چو آگاه شد اشکش آمد براه/ ابا لشکری ساخته پیش شاه همه تیز و مکران بیاراستنند/ زهرجای رامشگران خواستند برفتند با هدیه و با نثار/ بنزدیک پیروزگر شهریار زاشکش پذیرفت آنچ دید/ وز آن نامدران یکی برگزید وراکرد مهرت به مکران زمین/بسی خلعتش داد و کرد آفرین دردوران تاریخی شاهنامه تا روزگار انوشیروان تقریبا از وجود این قوم بی خبریم تا این که در این دوره کسری انوشیروان پس از آرام کردن و تسخیر هند و تنبیه آلانان در راه می شنود که گیل و دیلم و بلوچ سر به شورش برداشته و سرکشی و طغیان آغاز کرده اند. به راه اندر آگاهی آمد به شاه / که گشت از بلوچی جهانی سیاه زگیلان تباهی فرون است از این / زنفرین پراگنده شد آفرین انوشیروان به سران سپاه می گوید الانان و هند را که بیگانه اند آرام ساختیم چگونه است که نمی توانیم سرزمین بلوچ و گیلان را که از ایرانشهر ند سرکوب و آرام سازیم . سرانجام انوشیروان مصمم به حمله به سرزمین و قوم کوچ و بلوچ می شود چو آمد به نزدیکان مرز و کوه / بگردید گرداندرش و زکوه و دشت که از کوچگه هرکه یایید خرد / واگر تیغ دارند مردان گرد سراسر به شمشیر بگذاشتند/ ستم کردن وزرنج برداشتنند ببود ایمن از رنج شاه جهان/ بلوچی نماند آشکار و نهان در این حمله گیل و دیلم تسلیم شدند و با دادن دویست تن گروگان وباج و خراج شاه از سر تقصیرشان گذشت اما بلوچ به واسطه پایداری در مقابل خواسته های انوشیروان تارومار وبی سامان شدند درهمین روزگار انوشیروان پس از سرکوبی و خشونت دوباره قوم بلوچ را همراه گیل و دیلم مشاهده می کنیم که شاه از ایشان دلجویی میکند تا آنها پیمان به همکاری می بندند یکی بارگه ساخت روزی به دشت/زگر سواران هوا تیر گشت همه مرزبانان زرین کمر/ بلوچی و گیلی به زرین سپر سراسر بدان بارگاه آمدند / پرستنده نزدیک شاه آمدند و در وقایع بعد هم در امادگی رزمی و اطاعت از کسری انوشیروان در سرحدات روم دیده می شوند سپاهی بیامد زهرکشوری / زگیلان و زدیلمان لشکری زکوه بلوچ و زدشت سروچ / گرازان برفتند گردان کوچ همه پاک با هدیه و با نثار/ به پیش سراپرده شهریار در مجموع با استناد به شاهنامه از جمله ویژگی های قوم بلوچ که همراه کوچ امده است روحیه آمادگی برای دفاع به موقع از مرزهای جغرافیایی و فرهنگی و تمامیت ارضی ایران است همچنین مقاومت وسرسختی در مقابل خشونت و بی عدالتی قدرت مرکزی. درحالی که همین مردم زمانی که از حکومتها روی خوش می دیدند ودروفاداری و سامان دادن به سرزمین و فداکاری که از وطن سخت می کوشیدند. درشاهنامه کاربرد قوم بلوچ همواره باقوم کوچ است که با تامل در کیفیت کاربرد ان روشن می گرددکه معمولا بلوچ به صورت مجاز توسعه ای بر هردوقوم اطلاق می شود وانجا که میان کوچ و بلوچ قایل به تفکیک شده است منظور از کوچ را همچون دیگر متون کهن اقوام کوه نشین و بلوچ را صحرا نشین می داند. از جمله ویژگی های برجسته قوم کوچ وبلوچ در شاهنامه همواره مسلح و تمام پوشیده بودن(اشاره به پارسایی) غیرتمندی نسبت به سرزمین و اب و خاک و  حفظ سرحدات دربرابر تجاوز بیگانگان است گالری منابع جستارهای وابسته استان سیستان و بلوچستان بلوچستان استان سیستان و بلوچستان اقوام آسیا اقوام خاورمیانه اقوام در افغانستان اقوام در ایران اقوام در پاکستان اقوام در عمان بلوچ‌ها بومیان غرب آسیا جامعه بلوچ جوامع مسلمان فرهنگ و هنر بلوچ‌ها گروه‌های اجتماعی ایالت بلوچستان پاکستان گروه‌های اجتماعی خیبر پختونخوا گروه‌های قومی جداشده توسط مرزهای بین‌المللی مردمان باستانی ولایت نیمروز
4439
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%20%D8%A8%DB%8C%D9%86%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%84%D9%84%DB%8C%20%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%A8
سازمان بین‌المللی شهاب
سازمان بین‌المللی شهاب یک سازمان ناسودبر است که در سال ۱۹۸۸ (میلادی) با کنار هم آمدن چندین سازمان دیگر، بنیان‌گذاری شد. این سازمان در پاسخ به نیازهای روز افزون برای همکاری بین‌المللی اخترشناسان آماتور و حرفه‌ای شهاب‌سنگ پدید آمد. گردآوری رصد شهاب‌سنگ‌ها با چند روش از سراسر جهان، از پژوهش فراگیر درباره بارش شهابی و پیوند آن با دنباله‌دار‌ها و محیط میان‌سیاره‌ای اطمینان حاصل می‌کند. سازمان بین‌المللی شهاب، یک ژورنال علمی به نام WGN را منتشر می‌کند. همچنین همایش اخترشناسان آن، هر سال در ماه سپتامبر برگزار می‌شود. جستارهای وابسته فهرست انجمن‌های ستاره‌شناسی انجمن شهاب آمریکا زیرنویس پانویس منابع پیوند به بیرون انجمن‌های اخترشناسی انجمن‌های علمی سازمان‌های اخترشناسی سازمان‌های بلژیک سازمان‌های علمی بلژیک سازمان‌های علمی بین‌المللی سیاره‌شناسی
4444
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%B7%D9%84%D9%85%DB%8C%D9%88%D8%B3%20%28%D8%A7%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%85%E2%80%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C%29
بطلمیوس (ابهام‌زدایی)
بطلمیوس می‌تواند به افراد زیر اشاره کند: بطلمیوس، اخترشناس و فیلسوف یونانی بطلمیوس یکم سوتر، از فرماندهان و جانشینان اسکندر بزرگ و بنیانگذار دودمان بطلمیوسی در مصر
4451
https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%AF%D9%88%DA%AF%D9%88%D8%B4
گوگوش
فائقه آتشین (زادهٔ ۱۵ اردیبهشت ۱۳۲۹) که با نام هنری گوگوش شناخته می‌شود، خواننده ایرانی و بازیگر سابق است. او از آغاز فعالیت خود از محبوبیت قابل توجهی برخوردار بوده و اکنون به یک نماد فرهنگی تبدیل شده‌است. از او با عنوان «شاه‌ماهی موسیقی ایران» یاد می‌شود. گوگوش عمدتاً به‌خاطر تأثیراتش در موسیقی پاپ ایران مشهور است؛ امّا در دهه‌های ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۰ خورشیدی در فیلم‌های مختلفی نیز بازی کرده‌است. او در اواسط دههٔ ۱۳۵۰ به اوج شهرت و موفّقیت رسید و برای بازی در بی‌تا (۱۳۵۱) برندهٔ جایزهٔ بهترین بازیگر زن جشنوارهٔ سپاس شد. در طول آن دهه، برخی زنان ایرانی به‌طور گسترده‌ای از گوگوش تقلید می‌کردند. پس از وقوع انقلاب ۱۳۵۷ در اواخر سال ۱۳۵۷، او به ایالات متحده رفت؛ ولی پس از مدّت کوتاهی به ایران بازگشت و تا سال ۱۳۷۹ در تهران ماند. او در طول سال‌های اقامت در ایران پس از انقلاب، به علّت ممنوعیت کار برای خوانندگان زن، دیگر برنامه‌ای اجرا نکرد. پس از ترک ایران در سال ۱۳۷۹، او در همان سال اول ۲۷ کنسرت در کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی برگزار کرد. از زمان بازگشت به صحنه، گوگوش در مکان‌های مختلف در سراسر جهان کنسرت اجرا کرده‌است. از جملهٔ مشهورترین مکان‌هایی که گوگوش در آن‌ها اجرا داشته می‌توان به مدیسن اسکوئر گاردن در نیویورک، ایر کانادا سنتر در تورنتو، اریکسون گلوب در استکهلم، رویال آلبرت هال در لندن و هالیوود بول و تئاتر مایکروسافت در لس آنجلس اشاره کرد. آغاز زندگی فائقه آتشین در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۲۹ در محله سرچشمه تهران زاده شد. هرچند که تاریخ ثبت‌شده در شناسنامهٔ او، او را زادهٔ ۱۸ بهمن ۱۳۲۹ نشان می‌دهد، ولی خود او می‌گوید بر پایهٔ گفتهٔ مادرش، در «۱۵ اردیبهشت» به دنیا آمده‌است. دانشنامهٔ بریتانیکا نیز تاریخ تولد او را ۵ مهٔ ۱۹۵۰ (برابر با ۱۵ اردیبهشت ۱۳۲۹) ذکر کرده‌است. خانوادهٔ وی اصالتاً از آذربایجانی‌هایی بودند که از آذربایجان شوروی به ایران مهاجرت کرده‌بودند. پدر گوگوش از اهالی شهر سراب بود، پدر و مادر گوگوش هنگامی که وی ۲ سال داشت از یکدیگر جدا شدند. گوگوش نامی ارمنی برای پسران است. در کودکی دایهٔ ارمنی‌اش او را با این نام صدا می‌کرد و بعدها این نام را به عنوان نام هنری‌اش برگزید. اما آن طور که گوگوش در مصاحبهٔ مفصّل خود با هما احسان توضیح داد، این اسم را پدرش برای وی انتخاب کرده‌بود، اما ادارهٔ ثبت احوال به علّت «عجیب بودن» این نام از ثبت آن در شناسنامهٔ نوزاد خودداری می‌کند و از پدرش می‌خواهد که یک اسم ایرانی یا عربی برایش انتخاب کند که در نهایت، او نام فائقه را برای نوزاد برمی‌گزیند. اما در خانه و به‌طور کلی مکان‌های غیررسمی از همان کودکی وی را گوگوش صدا می‌زده‌اند. تجربه هنری او از همان کودکی به همراه پدرش که یک شومن بود، خوانندگی و بازی در فیلم را آغاز کرد. نخستین تجربهٔ هنرپیشگی او در سن هفت سالگی بود. گوگوش بعدها در فیلم‌هایی چون «پرتگاه مخوف» (۱۹۶۳ میلادی)، «شیطون بلا» (۱۹۶۵) و «پنجره» (۱۹۷۰) ظاهر شد. ترانه‌هایی که آهنگ‌سازانی چون واروژان و حسن شماعی‌زاده برای او نوشتند و شعرهای شهیار قنبری در آن به کار رفته بود، برای او موفّقیت بزرگی پدیدآورد. تا حدّی که سایر خوانندگان پاپ زن ایرانی از سبک او تقلید کردند. سبک او در دههٔ هفتاد میلادی، در اوج شهرتش به عنوان خواننده و هنرپیشه، الگوی زنان ایرانی واقع شد که به‌جز گوش سپردن به ترانه‌های او، از سبک پوشیدن جامه، مینی‌ژوپ و مدل موی کوتاه او معروف به مدل گوگوشی تقلید می‌کردند؛ و در حال حاضر نیز اکثر مدل‌های قدیمی به نام وی ثبت شده‌اند. ترانهٔ «هجرت» با شعر شهیار قنبری و با آهنگسازی و تنظیم ناصر چشم‌آذر را قرار بود افشین مقدم اجرا کند. اما وقتی او در یک تصادف درگذشت، گوگوش این ترانه را اجرا کرد. به گفتهٔ عده‌ای از موسیقیدانان این آهنگ یکی از شاهکارهای موسیقی ایرانی است. گوگوش از جمله هنرمندانی بود که به جشن تولّد ولیعهد، رضا پهلوی دعوت شد و در آن جشن، اجرای برنامه زنده داشت. پس از انقلاب او پس از انقلاب به دادگاه‌های انقلاب اسلامی احضار شد. با وقوع انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ و برپایی نظام جمهوری اسلامی، موسیقی پاپ و آوازخوانی زنان در محافل عمومی ممنوع اعلام شد. با وجود آن که اکثر هنرمندان ایرانی، مهاجرت از ایران را انتخاب کردند؛ گوگوش که به هنگام وقوع انقلاب در ایالات متحده به سر می‌برد، به ایران بازگشت و گوشه‌گیری را در پیش گرفت. با وجود حاکمیت نظام اسلامی بر ایران، ترانه‌ها و موزیک‌ویدیوهای گوگوش به وفور و سهولت در ایران یافت می‌شد و گوگوش همچنان طرفداران بیشتری را جذب می‌کرد. با انتخاب محمد خاتمی به عنوان رئیس‌جمهور ایران در سال ۱۳۷۶ بسیاری از محدودیت‌های پیشین برداشته شدند. به برخی از زنان (که گوگوش میان آنان نبود) اجازه داده شد تا در محافلی که همهٔ حضار، زن باشند برنامه اجرا کنند. اگرچه پخش و توزیع موسیقی پاپ همچنان ممنوع بود، ولی مالکیت آن مشکلی نداشت. شروع دوباره گوگوش بعد از ۲۱ سال سکوت و گوشه‌گیری در ایران، در سال ۱۳۷۹ موفق به کسب گذرنامه و خروج از ایران شد. اکبر خوش‌کوش (یکی از افراد وزارت اطلاعات) عنوان کرد خروج گوگوش از ایران با اطلاع نهادهای امنیتی آن زمان صورت گرفته‌است. همچنین به نقل از مسعود کیمیایی گوگوش اذعان کرده بود که خروج او با موافقت عطاء الله مهاجرانی (وزیر وقت ارشاد) صورت پذیرفته‌است. گوگوش پس از خروج از ایران فعالیت هنری خود را با ارائه آلبوم «زرتشت» که بخشی از آن در ایران به صورت مخفیانه ضبط و در کانادا تکمیل و پخش شده بود، از سرگرفت و سری کنسرت‌های بازگشت را برگزار کرد که با استقبال بی‌نظیر ایرانیان و فارسی‌زبانان خارج از ایران مواجه شد. او در سال ۱۳۸۳ آلبوم «آخرین خبر» و در سال ۱۳۸۵ آلبوم «مانیفست» و در سال ۱۳۸۷ آلبوم «شب سپید» را با همکاری مهرداد آسمانی منتشر کرد که مورد استقبال شدید دوستداران وی قرار گرفت. او بعد از دو سال سکوت مجدد، تور سال ۲۰۰۵ آمریکا را آغاز کرد که اولین کنسرت آن در تاریخ ۱۷ سپتامبر در فروم لس‌آنجلس اجرا شد. گوگوش آلبوم «حجم سبز» را در سال ۲۰۱۰ منتشر کرد. او گفت: «من سعی کرده‌ام که در این آلبوم تازه آثاری از آهنگسازان و ترانه سرایان مختلف داشته باشم.» در سال ۲۰۱۱ وی به عنوان داور در مسابقه استعدادیابی آکادمی موسیقی گوگوش شبکه من‌وتو حضور پیدا کرد. این برنامه با استقبال مخاطبان همراه شد و سه فصل به طول انجامید. فردین خلعتبری و بابک سعیدی در کنار گوگوش داوران این مسابقه بودند و مجری برنامه رها اعتمادی بود. وی در سال ۲۰۱۲ آلبوم «اعجاز» را منتشر کرد. او در این آلبوم علاوه بر بابک سعیدی و رها اعتمادی، با هنرمندان داخل ایران علیرضا افکاری و روزبه بمانی همکاری کرد. گوگوش با انتشار موزیک ویدیو بهشت تبدیل به اولین خواننده ایرانی شد که رسما از همجنسگرایان حمایت کرد‌. این کار او با بازخوردهای متفاوتی همراه بود. در سال ۲۰۱۴ گوگوش همراه با ابی ترانهٔ نوستالژی را به صورت مشترک اجرا کردند و مورد توجه بسیاری از طرفداران هر دو قرار گرفت و نتیجه این همکاری تور کنسرت‌های نوستالژی و بازخوانی مشترک دو تک آهنگ «کی اشکاتو پاک میکنه» از ابی و «دو پنجره» از گوگوش بود. گوگوش در سال ۲۰۱۵ آلبوم یازده ترانه‌ای «عکس خصوصی» را منتشر کرد. اولین آهنگ این آلبوم آخرین کاری است که واروژان انجام داده است. وی در سال ۲۰۱۷ با همکاری حسن شماعی‌زاده و اردلان سرفراز تور مثلث خاطرها را آغاز کرد. پس از اتمام اجراها این تور با موفقیت پایان یافت. سپس گوگوش در سال‌های ۲۰۱۸ تا ۲۰۱۹ کنسرت‌های مشترکی با مارتیک اجرا کرد که میان مخاطبان آنها با استقبال فراوانی مواجه شد و در رویدادی مهم در تاریخ ۲۰ دسامبر ۲۰۱۹ یکی از کنسرت‌های مشترک این دو که در شهر پاریس برگزار شد به صورت مستقیم از شبکه تلویزیونی من و تو پخش شد، اما این همکاری به علّت مشکلاتی نیمه‌کاره ماند. او با ترانه سیاسی چهل سال همکاری خود با سیاوش قمیشی را آغاز کرد. گوگوش در سال ۲۰۲۱ آخرین آلبوم خود را با نام «بیست و یک» منتشر کرد که آهنگسازی تمام آهنگ‌های این آلبوم بر عهده سیاوش قمیشی بود. شعر تمام آهنگ‌های این آلبوم را رها اعتمادی سروده‌است. گوگوش در کنسرت‌های سالیان اخیر خود از دوستان هنرمند خود بسیار تقدیر کرده و آنها را در کنسرت‌های خود شریک می‌کند. از هنرمندانی نظیر مارتیک، حسن شماعی‌زاده، اردلان سرفراز، منوچهر چشم‌آذر و دائماً از هنرمندان درگذشته مانند واروژان، پرویز مقصدی و… که در موفقیتش تأثیر و سهم داشته‌اند، نام می‌برد. کنسرت‌های دبی گوگوش تقریباً هر سال در شهر دبی، امارات کنسرت برگزار می‌کند. کنسرت‌هایش از گران‌ترین کنسرت‌های اجرا شده در دبی به حساب می‌آیند. هواداران بسیاری از ایران و کشورهای فارسی‌زبان مانند افغانستان، تاجیکستان تنها بخاطر دیدن اجرای زندهٔ گوگوش به دبی سفر می‌کنند. تعداد تماشاچیان برخی از کنسرت‌های او در دبی، بیش از ۱۵۰۰۰ نفر بوده‌است. زندگی شخصی گوگوش یک برادر تنی، دو برادر ناتنی از طرف پدری و یک خواهر و برادر ناتنی از طرف مادری دارد. برادر تنی او در ۲۴ سالگی درگذشت. گوگوش در ۱۳۴۶ و در ۱۷ سالگی با کاباره‌دار و بوکسور محمود قربانی ازدواج کرد و حاصل آن ازدواج یک فرزند پسر به‌نام کامبیز است. آن دو پس از ۶ سال از هم جدا شدند. در سال ۱۳۵۴ گوگوش با بهروز وثوقی، بازیگر ایرانی، ازدواج کرد که ۱۴ ماه بعد از هم جدا شدند. در سال ۱۳۶۵، او با همایون مصداقی ازدواج کرد و بعدها از او جدا شد. در سال ۱۳۷۶، گوگوش با مسعود کیمیایی، کارگردانی ایرانی، ازدواج کرد و در سال ۱۳۸۲، پس از مهاجرت از ایران، از او جدا شد. او دو نوه به نام‌های مایا و دارا دارد. ترانه‌شناسی آلبوم‌ها پیش از انقلاب مسبب (همراه با داریوش) نیمهٔ گمشدهٔ من فصل تازه همسفر جاده مرداب کویر کوه اگه بمونی، اگه نمونی پل ستاره آی ستاره من و گنجشکای خونه لحظهٔ بیداری در امتداد شب دو ماهی دو پنجره شناسنامه ۱ شناسنامه ۲ پس از بازگشت زرتشت (۲۰۰۰) (همکاری با بابک امینی و مسعود کیمیایی) آخرین خبر (۲۰۰۳) (همکاری با شهیار قنبری و مهرداد آسمانی) مانیفست (۲۰۰۴) (همکاری با شهیار قنبری و مهرداد آسمانی) شب سپید (۲۰۰۸) (همکاری با شهیار قنبری و مهرداد آسمانی) حجم سبز (۲۰۱۰) (همکاری با اردلان سرفراز و فرید زلاند) اعجاز (۲۰۱۲) (همکاری با بابک سعیدی و رها اعتمادی) عکس خصوصی (۲۰۱۵) (همکاری با بابک صحرایی و نیکان ابراهیمی) بیست و یک (۲۰۲۱) (همکاری با سیاوش قمیشی و رها اعتمادی) فیلم‌شناسی منابع پیوند به بیرون اولین مصاحبه پس از خروج از ایران با سایت بی‌بی‌سی Friendship The Documentary - رفاقت" یک مستند" افراد آمریکایی آذری‌تبار افراد ایرانی آذری‌تبار افراد زنده اهالی تهران ایرانیان مقیم لس آنجلس بازیگران آذری اهل ایران بازیگران زن اهل تهران بازیگران زن فیلم اهل ایران تبعیدشدگان مربوط به انقلاب ۱۳۵۷ ایران در ایالات متحده آمریکا خوانندگان آذری اهل ایران خوانندگان آذری‌زبان خوانندگان اهل تهران خوانندگان زن اهل ایران خوانندگان زن پاپ اهل ایران خوانندگان فارسی‌زبان خواننده-ترانه‌پردازان اهل ایران داوران آکادمی موسیقی گوگوش زادگان ۱۳۲۹ زادگان ۱۹۵۰ (میلادی) زندانیان اهل ایران شخصیت‌های تلویزیونی اهل ایران موسیقی‌دانان با نام مستعار موسیقی‌دانان مخالف جمهوری اسلامی ایران مهاجران ایرانی به ایالات متحده آمریکا
4455
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87%20%D8%A7%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%B9%D8%A7%D8%AA%DB%8C%20%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D8%AA%DB%8C
سامانه اطلاعاتی مدیریتی
سامانه اطلاعات مدیریت یا سیستم اطلاعات مدیریت (به انگلیسی: management information system - MIS) گونه‌ای از سیستم‌های اطلاعاتی رایانه‌ای است که جمع‌آوری، کنترل و پالایش داده‌های مورد نیاز سازمان را بر عهده داشته و با به‌کارگیری روش‌های مناسب هر سازمان، اطلاعات پالایش شده را به منظور تصمیم، برنامه‌ریزی و کنترل کلیه فرایندها در اختیار سطوح مختلف مدیران قرار می‌دهد. سیستمی است یکپارچه که از کاربر و ماشین برای ارائه اطلاعات در پشتیبانی از عملیات، مدیریت و تصمیم‌گیری در سازمان تشکیل شده‌است. این سیستم از نرم‌افزار و سخت‌افزار رایانه‌ای، راهنماها و دستورالعمل‌ها، مدل‌هایی برای تحلیل، برنامه‌ریزی، کنترل و تصمیم‌گیری و یک پایگاه اطلاعات بهره می‌گیرد (دیویس و اولسون ۱۹۸۵، ۶). اجزاء اصلی این سیستم عبارت‌اند از: (۱) سیستمی یکپارچه برای خدمت به تعداد زیادی کاربر، (۲) سیستمی رایانه‌ای که تعدادی نرم‌افزار اطلاعاتی را از طریق یک پایگاه اطلاعات به هم ربط داده (۳) رابط کاربر- ماشین که به جستجوهای فوری و موقتی پاسخ داده (۴) ارائه اطلاعات به تمام سطوح مدیریتی و (۵) پشتیبانی از عملیات و تصمیم‌گیری این سیستم در قالب یک رشته دانشگاهی به نام MIS به مطالعهٔ مردم، فناوری، سازمان‌ها و روابط بین آن‌ها نیز می‌پردازد. بسیاری از مدارس کسب‌وکار (یا دانشکده‌های مدیریت کسب‌وکار در دانشگاه‌ها) دارای یک بخش MIS در کنار بخش‌های حسابداری، امور مالی، مدیریت و بازاریابی در سیستم‌های اطلاعات مدیریت هستند. متخصصان MIS به سازمان‌ها کمک می‌کنند تا سود حاصل از سرمایه‌گذاری در پرسنل، تجهیزات و فرایندهای کسب‌وکار را به حداکثر برسانند. مدیریت وظایف مختلفی برای مدیران یک سیستم اطلاعاتی وجود دارد که در رأس آن‌ها مدیران ارشد اطلاعات (CIO) قرار دارند و وظیفه آن‌ها استراتژی فناوری کلی یک سازمان است. درواقع، اهداف فناوری و اطلاعات یک سازمان را تعیین می‌کنند و از برنامه‌ریزی لازم جهت اجرایی شدن این اهداف اطمینان حاصل می‌کنند. مدیران ارشد فناوری (CTO) بررسی می‌کنند که چطور یک فناوری جدید به سازمانشان کمک خواهدکرد. آن‌ها راه حل‌های فنی ارائه می‌دهند تا از سیاست‌های مدیران ارشد اطلاعات حمایت‌کنند. مدیران IT از جمله مدیران MIS, مسئول بخش‌های فناوری اطلاعات و نظارت بر آن هستند. آن‌ها عهده‌دار اجرایی‌شدن سیاست‌های منتخب توسط بخش‌های بالاتر (CIOs, CTOs) نیز هستند. نقش دارند که از در دسترس بودن داده‌ها و خدمات شبکه به‌وسیله هماهنگ‌کردن فعالیت‌های IT مطمئن شوند. مدیران امنیت IT کارمندان خود را با ارائه اطلاعات نسبت به تهدیدهای امنیتی آگاه می‌کنند. آن‌ها باید اقدامات امنیتی را به روز نگه‌دارند و هرگونه نقض امنیتی توسط تیم مخصوص، مورد بررسی و نظارت قرارگیرد. تاریخچه کِنِت و آلدریچ اِستل شش دوره از تحول سیستم اطلاعات مدیریت را که مربوط به پنج مرحله در توسعه فناوری محاسبات است، شناسایی کردند. ۱. محاسبات بزرگ رایانه و رایانهٔ کوچک ۲. رایانه‌های شخصی ۳. شبکه‌های سرور/کلاینت ۴. محاسبات سازمانی ۵. محاسبات انبوه اولین مرحله، تحت سلطه IBM و بزرگ رایانههای آن‌ها بود؛ این کامپیوترها اغلب تمام اتاق را اشغال می‌کردند و نیازمند به تیم‌هایی برای راه‌اندازی آن‌ها بودند. IBM سخت‌افزار و نرم‌افزار را نیز عرضه‌کرد. چنان‌که فناوری پیشرفت کرد، این کامپیوترها قادر به تحمل ظرفیت بیشتر، کوچکتر و ارزان‌تر شدند. دومین مرحله، در سال ۱۹۶۵ به عنوان ریزپردازنده با بزرگ رایانهها و رایانه‌های کوچک شروع به رقابت کرد. در اواخر سال ۱۹۷۰، فناوری رایانهٔ کوچک راه را به کامپیوترهای شخصی و نسبتاً ارزان داد تا به کالاهای بازار انبوه تبدیل شوند. (توجه کنید که اولین ریزپردازنده- یک دستگاه چهار بیتی برای یک ماشین حساب قابل برنامه‌ریزی در نظر گرفته‌شده- در سال ۱۹۷۱ ساخته شد و سیستم‌های مبتنی بر ریزپردازنده برای چندین سال در دسترس نبودند. محصول MITS به نام Altair 8800 اولین سیستم مبتنی بر ریزپردازنده شناخته شده بود، که به‌طور نزدیکی توسط اپل I و II دنبال شد. IBM PC در سال ۱۹۸۱ معرفی شد که به‌طور گسترده‌ای برای کسب و کار مطلوب‌تر بود) چنانچه پیچیدگی فنی افزایش یافت و هزینه‌ها کاهش پیدا کرد، نیاز به انتشار اطلاعات داخل یک سازمان نیز به دوره سوم (کلاینت/سرور) رشد کرد و کامپیوترهایی که در یک شبکهٔ عمومی بودند، به اطلاعات سهم بندی شده‌ای در یک سرور دسترسی پیدا کردند. این برای هزاران و حتی میلیون‌ها نفر امکان دسترسی به داده‌ها را به‌طورهمزمان فراهم کرد. چهارمین مرحله، توسط شبکه‌های پرسرعت فعال شد؛ تمام جنبه‌های سازمانی کسب‌وکار با ارائه‌شدن دسترسی به اطلاعات غنی، شامل ساختار مدیریت کامل گره خورد. پنجمین مرحله، آخرین مرحله است و شبکه فناوری را برای ارائه برنامه‌ریزی و ذخیرهٔ داده، مستقل از ساختار، محل و هویت سخت‌افزار بکار می‌گیرد. این به همراه موبایل پرسرعت و شبکه‌های وای فای، به سطوح جدیدی از پویایی منجر شد. مزایا موارد زیر بعضی از مزایایی هستند که به دست می‌آیند: شرکت‌ها قادرند نقاط ضعف و قوت خود را به دلیل وجود گزارش‌های درآمد، ثبت عملکرد کارکنان و غیره شناسایی کنند. دادن یک تصویر کلی از شرکت. اقدام به عنوان یک ابزار ارتباطی و برنامه‌ریزی. در دسترس بودن داده مشتری و بازخورد می‌تواند در هم‌تراز کردن پردازش‌های کسب‌وکار، مطابق نیازهای مشتریان کمک‌کند. مدیریت مؤثر داده مشتری نیز می‌تواند در اجرای بازاریابی مستقیم و فعالیت‌های ترفیعی به شرکت کمک‌کند. MIS می‌تواند در افزایش مزیت رقابتی به شرکت کمک‌کند. مزیت رقابتی، توانایی شرکت در انجام کارها به طرز بهتر، سریعتر، ارزان‌تر ومنحصربه‌فرد است، نسبت به زمانی که در بازار با شرکت‌های رقیب مقایسه می‌شود. گزارش MIS به تصمیم‌گیری و اقدام روی موضوعی خاص در زمان کوتاهی کمک‌می‌کند. جستارهای وابسته هوش کسب‌وکار داده‌کاوی معماری سازمانی پردازش تحلیلی برخط مدیریت بر مبنای هدف منابع __بافهرست__ سامانه‌های اطلاعات سیستم‌های مدیریتی مدیریت فناوری اطلاعات نرم‌افزارهای کسب‌وکار نظریه تصمیم
4459
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%84%D9%88%DB%8C%D8%B3%20%D9%87%DB%8C%D8%AA%D9%84%D8%B1
آلویس هیتلر
آلُویس هیتلر (۷ ژوئن ۱۸۳۷–۳ ژانویهٔ ۱۹۰۳) پدر آدولف هیتلر بود. آلوُیْس فرزند ماریا شیکل‌گروبر در دهکدهٔ کشاورزی کوچکی در اشترونِس در اتریش به دنیا آمد. اشترونِس در منطقهٔ والدفیرتل واقع بود؛ منطقه‌ای جنگلی با تپه‌ماهورهای زیاد که در بخش شمال‌غربی قسمت جنوبی اتریش یعنی در بالای وین قرار گرفته‌است. مادر آلُویس یکی از کشاورزان کاتولیک به نام ماریا آنا شیکْل‌گِروبر بود. ماهیت پدر آلُویس همچنان ناشناخته است. براساس نوشته‌های هیتلر در کتاب نبرد من، آلُویس هیتلر کارمند دولت بوده‌است. منابع ویکی‌پدیای انگلیسی آدولف هیتلر افراد آلمانی یهودی‌تبار اهالی اتریش در سده ۱۹ (میلادی) اهالی اتریش در سده ۲۰ (میلادی) اهالی ناحیه تسوتل درگذشتگان ۱۹۰۳ (میلادی) درگذشتگان به علت خونریزی زادگان ۱۸۳۷ (میلادی) زنبوردارهای اهل اتریش کاتولیک‌های رومی اهل اتریش کارمندان خدمات حقوقی اهل اتریش
4460
https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D9%88%DB%8C%D8%AA
کویت
کُویت با نام رسمی دولت کویت کشوری در غرب آسیا است. کویت با کشورهای عراق و عربستان سعودی دارای مرزهای خاکی و با ایران از راه خلیج فارس دارای مرزهای آبی است. پایتخت آن، شهر کویت می‌باشد. زبان رسمی این کشور عربی و واحد پول آن دینار کویت است. جمعیت کویت در سال ۲۰۲۱ میلادی، ۴٫۶۷ میلیون نفر بود که حدود ۱٫۴۵ از آن‌ها شهروند کویت و ۳٫۲ میلیون نفر از آن‌ها خارجی و از بیش از ۱۰۰ کشور مختلف بودند. بیشتر ساکنان کویت، در منطقه شهری پایتخت، شهر کویت متمرکز هستند. از میان همه ساکنان کویت ۶۰ درصد عرب هستند (کویتی‌ها و شهروندان دیگر کشورهای عربی). نزدیک به ۳۸ درصد از ساکنان کویت نیز از تبار هندی، نپالی، بنگلادشی، تایلندی، خمر، ایرانی و سیاه‌پوست هستند. دین بیشتر شهروندان کویت اسلام است. در مورد پیروان مذاهب اسلامی در کویت آماری رسمی وجود ندارد اما برآورد می‌شود که ۶۵–۶۰٪ درصد از شهروندان کویتی سنی و ۴۰–۳۵٪ درصد شیعه هستند. میدان نفتی بورگان در جنوب خاوری کشور کویت دومین میدان بزرگ خشکی در جهان است که بخش بزرگ تولید نفت این کشور را تأمین می‌کند. بخشی از تولیدات کشور کویت نیز از ذخائر هیدروکربوری موجود در ناحیه بی‌طرف تأمین می‌شود که سازمان‌های مشترک فرآورشی با کشور عربستان دارد. کویت در نظر دارد تا سال ۲۰۲۰ گنجایش تولید خود را به چهار میلیون بشکه افزایش دهد و این میزان را تا سال ۲۰۳۰ نگه دارد. تاریخ تاریخ پایه‌گذاری کویت به شیخ براک بن غریر از دودمان آل‌حمید، شیخ قبیلهٔ بنی‌خالد و فرمانروای امارت احساء می‌رسد که در پایان سال ۱۱۱۰ هجری دژی را با نام کوت برای انباشت آذوقه و همچنین انبار کردن جنگ‌افزار ساخت که پس از آن نام کویت از آن گرفته شد و سپس این شهر در زمان شیخ سعدون بن محمد آل‌حمید به دودمان آل صباح بخشیده می‌شود.بازرگانی کویت در قدیم بیشتر به‌دست ایرانی‌ها به ویژه مردم بوشهر و خوزستان انجام می‌شد. در ابتدای رشد شهر کویت، چند صد خانواده بهبهانی نیز از هر صنف در این بندر ساکن شدند. جغرافیا جایگاه جغرافیایی کویت ۲۹ ۳۰ شمالی و ۴۵ ۴۵ خاوری است. گستره این کشور ۱۷٬۸۱۸ کیلومتر مربع است و ۴۶۲ کیلومتر خط ساحلی دارد. حداقل ارتفاع آن صفر متر (هم‌سطح با خلیج فارس) و حداکثر ارتفاع آن ۳۰۶ متر (منطقه صحرایی) است. منابع طبیعی کشور کویت عبارتند از نفت، گاز طبیعی، ماهی، میگو، مروارید؛ تابستان‌های کویت بسیار گرم و زمستان آن کمابیش سرد است و دمای شب و روز اختلاف بسیار زیادی دارد. امیرنشین کویت با گستره ۱۷٬۸۱۸ کیلومترمربع و جمعیت نزدیک به چهار میلیون نفر در شمال شبه‌جزیره عربستان و شمال غربی خلیج فارس بین ۸ و ۳۰ درجه پهنای جغرافیایی و ۴۶و۴۸ درجه درازای شرقی قرار گرفته و از شمال به عراق، از جنوب به عربستان سعودی و از شرق به خلیج فارس مرز دارد. کویت سرزمینی است هموار و بیابانی که سطح آن پوشیده از ماسه است و پدیده‌های طبیعی چون کوه‌ها و رودها در آن وجود ندارد. از آن‌جا که کنش‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و غیره پیرامون شهر کویت می‌چرخد، از نظر مساحت و جمعیت می‌توان مفهوم دولت‌شهر را بر کویت نهاد. کویت همواره مرکز مهمی برای کشتیرانی دریایی بوده‌است. این کشور در کرانه‌های خلیج فارس دارای جزیره‌های بسیاری است. جزیره‌های زیربخش استان جهرا عبارتند از: بوبیان و وربه. جزیره‌های زیربخش استان عاصمه (پایتخت) عبارتند از: فیلکه، کبر، عوهه، ام‌المرادم، مسکان، قاروه، و ام‌النمل. بندرهای مهم کویت عبارتند از: بندر الاحمدی: بندر الاحمدی بزرگ‌ترین بندر نفتی کویت است که دارای چهار لنگرگاه است. اسکله شمالی بندر الاحمدی می‌تواند هم برای صادرات نفت خام و هم فراورده‌های پالایش شده مورد استفاده قرار گیرد. بندر شعیبه: دومین بندر بزرگ کویت، شعیبه است. دارای لنگرگاه‌های ویژه کالاهای بازرگانی، کانتینر و لنگرگاه ویژه فراورده‌های نفتی است که به دست سازمان ملی نفت کویت اداره می‌گردد. بندر شویخ: این بندر قدیمی‌ترین بندر بازرگانی کویت است که می‌تواند کشتی‌های گوناگون با آبخور ۵٫۷ متر را در هر زمان و با آبخور ۵٫۹ متر را فقط در وضعیت بیشینه مد آب بپذیرد. بندر الزور: بندر الزور (میناء المسعود) چهارمین بندر نفتی کویت است که صادرات نفت منطقه بی‌طرف یا مقسومه را انجام می‌دهد. بندر دوحه: بندری کوچک است که در سال ۱۹۸۱ برای قایق‌ها و لنج‌های باری ساحلی که میان کشورهای منطقه خلیج فارس کالاهای سبک جابجا می‌نمودند، ساخته شد. عمق آب در آن به ۳٫۴ متر می‌رسد. بندر عبدالله: بندر عبدالله در سال ۱۹۵۴ جهت صادرات فراورده‌های نفتی پالایشگاه میناء عبدالله ساخته شد که دارای دو اسکله در عمق دو مایلی کرانه دریا است. تقسیمات کشوری کویت از لحاظ تقسیم‌بندی اداری دارای ۶ استان است که هریک از آن‌ها توسط فرمانداری، که از سوی امیر منصوب می‌شود، اداره می‌گردد. این شش استان عبارتند از: استان عاصمه، استان حولی، استان احمدی، استان جهرا، استان مبارک‌الکبیر و استان فروانیه. کشور کویت به شش استان زیر بخش شده‌است: گردشگری برج‌های کویت برج مخابراتی کویت کلوپ‌های دریا مسجد جامع کویت موزه دانش و تاریخ طبیعی خانه ال بدر یادگار آزادی اونیوز مال پارک شهید مرکز فرهنگی و خانه اپرا جابر الاحمد مرکز فرهنگی و موزه عبدالله السالم بازار المبارکیه خانه سدو موزه طارق رجب خانه آینه ای کاخ سیف جزیره فیلکه موزه ملی کویت آثار باستانی جزیره فیلکا قصر الحمراء باغ وحش کویت مسجد امام حسین پارک آبی آکوا مال ۳۶۰ مارینا مال مال د اونیوس پیست اسکی پارک شهرداری سیاست کویت در ۱۴ مه ۱۹۶۲ به عنوان صد و یازدهمین کشور به عضویت سازمان ملل درآمد. در دسامبر ۱۹۶۱ اولین انتخابات در کویت منجر به تشکیل مجلس مؤسسان شد که ۲۰ عضو دیگر آن از اعضای کابینه بودند که وظیفه بررسی و تصویب قانون اساسی را داشتند بر آن اساس مجلس ملی کویت با ۵۰ عضو در ژوئیه ۱۹۶۳ تشکیل و شیخ صباح سالم الصباح به نخست‌وزیری کویت منصوب گردید. دولت عراق در اکتبر ۱۹۶۳ کویت را به عنوان یک کشور مستقل به رسمیت شناخت. پس از شیخ عبدالله السالم الصباح که مورد علاقه و احترام ملت کویت بود و تا سال ۱۹۶۵ زمام امور این کشور را به‌دست داشت، برادرش شیخ صباح سالم الصباح به حکومت رسید. شیخ صباح سالم الصباح در ۳۱ دسامبر ۱۹۷۷ فوت کرد و شیخ جابر احمد جابر الصباح زمام امور را به‌دست گرفت. بموجب قانون اساسی کویت، امارت در دودمان آل صباح موروثی می‌باشد و حکومت کویت مرکب از قوای سه‌گانه مقننه، قضاییه و مجریه‌است، که از یکدیگر تفکیک شده و یک شورای مشورتی امیر کویت را در امور مملکتی یاری می‌کند. فعالیت‌های حکومت نیز طبق قانون اساسی توسط «مجلس امت کویت» کنترل می‌شود. ساختار سیاسی ساختار سیاسی کویت از بین کشورهای منطقه در یک چارچوب عربی و خلیجی، به الگوی سیاسی دموکراسی غربی نزدیک‌تر است. در میان کشورهای عربی خلیج فارس، مردم کویت از آگاهی و رشد سیاسی و سطح علمی خوبی نسبت به سایر کشورها برخوردارند. در این کشور احزاب سیاسی رسمی یا غیررسمی وجود ندارد. جمعیت‌های سیاسی و مذهبی تحت پوشش مسائل مذهبی و اجتماعی می‌توانند فعالیت‌های سیاسی داشته باشند. کویت به لحاظ موقعیت جغرافیایی خاص و داشتن منابع سرشار نفت، برقراری روابط با تمام کشورها رادر حفظ ثبات خلیج فارس مثبت می‌داند. قانون اساسی کویت پایه روابط خارجی را با تأکید بر احترام متقابل و عدم مداخله در امور دیگران ذکر نموده‌است. سیاست خارجی موقعیت جغرافیایی و اقتصادی کویت از دلایل عمده تأثیرپذیری شدید کویت از حوادث خارجی به‌شمار می‌آید. قرار گرفتن این کشور در بخش شمال غربی خلیج فارس و در همسایگی کشورهای عربستان و عراق و نیز نزدیکی آن به ایران، جایگاه ویژه‌ای به لحاظ ژئوپلتیکی برای کویت ایجاد کرده‌است. در قرن بیستم که مسئله نفت بیش از پیش اهمیت و نقش سیاسی خود را نشان داد، کشورهای دارای نفت شدید تر از هر زمان دیگری در معرض تأثیرپذیری از وقایع سیاسی جهان قرار گرفتند، بطوری‌که هیچ‌یک از کشورهای دارنده نفت عملاً نتوانستند در رخدادهای جهان بیطرف و خنثی بمانند، چرا که آن‌ها چیزی را در اختیار داشتند که می‌توانست کشوری را به قدرت برتر مبدل کند یا چرخ‌های ترقی قدرت دیگری را از حرکت بازدارد. ضعف و محدودیت در بنیه نظامی کویت را نیز می‌توان در عدم کارایی مطلوب سیاسی خارجی این کشور مؤثر دانست. تأثیرپذیری سیاست خارجی کویت از قدرت نظامی عراق از همان سال اول اعلام استقلال کویت سابقه دارد. روابط کویت با عراق عراق مدعی است به موجب سوابق تاریخی کویت جزو خاک این کشور محسوب و در واقع دنباله بخش جنوبی بصره می‌باشد. این ادعا همواره موجب برخوردهای سیاسی و نظامی دو کشور شده‌است. حکومت بعثی عراق در اوت ۱۹۹۰ مقاصد خود را آشکار کرد و طی چند ساعت (تهاجم عراق به کویت)، تمام خاک کویت را به اشغال خود درآورده و آن کشور را به استانی با نام استان کویت تبدیل کرد، که این عمل به جنگ خلیج فارس که به جنگ نفت موسوم شد انجامید و پس از آزاد سازی کویت جنگ سرد دو کشور آغاز شد. روابط کویت با آمریکا به‌طور سنتی روابط کویت با کشورهای غربی به ویژه آمریکا گسترده بوده‌است. در سال ۱۹۶۱ بلافاصله پس از اعلام استقلال کویت، روابط دیپلماتیک بین دو کشور برقرار شده و دامنه این روابط از سال ۱۹۷۱ تا سطح مسائل نظامی بسط و گسترش یافت. از آن تاریخ تا کنون کویت مبالغ هنگفتی صرف خریدهای نظامی از ایالات متحده نموده‌است. یکی از مسائل مورد توجه در مناسبات کویت و آمریکا، وابستگی شدید کویت به مواد غذایی وارداتی از آمریکاست، که طی دهه گذشته به‌طور مداوم رشد فزاینده‌ای داشته‌است. این وابستگی در سطح بسیار بالای برای کویت مطرح است و چنانچه صدور مواد غذایی از آمریکا به این کشور محدود یا متوقف گردد، کویت سخت در مضیقه قرار خواهد گرفت. به‌دنبال سفر دوره‌ای شیخ صباح به اروپا در سال ۱۹۹۴، آمریکا برای اینکه از متحدان اروپایی خود عقب نماند، خانم مادلین آلبرایت سفیر خود در سازمان ملل را به منطقه خلیج فارس اعزام نمود تا در خلال آن مانع تقویت فکر رفع تحریم علیه عراق شود. نامبرده ابتدا از سلطان نشین عمان دیدار نمود و سپس با سفر به کویت، پیام پشتیبانی همه‌جانبه آمریکا از اهداف سیاسی کویت در مناقشه با عراق را به اطلاع امیر و مسئولان کویت رسانید. حاکمان کویت روز ملی: ۲۵ فوریه (۱۹۵۰) قوه مجریه: رئیس دولت (امیر): شیخ نواف احمد جابر الصباح ولیعهد: قوه مقننه: پارلمان ملت (مجلس الامه)، ۵۰ کرسی که با انتخابات مردمی انتخاب می‌شود. قوه قضاییه: دیوان عالی استیناف / رادمان مردم‌شناسی جمعیت کویت در سال ۲۰۱۸ برابر با ۴٫۶ میلیون نفر بود که از آن‌ها ۱٫۴ میلیون شهروند کویت، ۱٫۲ میلیون عرب کشورهای دیگر، ۱٫۸ میلیون مهاجر آسیایی و ۴۷٬۲۲۷ نفر آفریقایی بودند. بیشتر جمعیت کشور در استان حولی و کمترین جمعیت در استان جهرا زندگی می‌کنند. جمعیت غیر کویتی‌ها مقیم این کشور نیز بیشتر در استان حولی ساکن می‌باشند. گروه‌های قومی مهاجران در کویت حدود ۷۰٪ از جمعیت کل کشور را می‌سازند. در پایان دسامبر ۲۰۱۸، ۵۷٫۶۵٪ از جمعیت کل کویت عرب (شامل مهاجران) بودند. هندی‌ها و مصری‌ها به ترتیب بزرگ‌ترین گروه‌های مهاجر هستند. دین بیشتر شهروندان کویت مسلمان بوده و برآورد می‌شود که ۶۰٪–۶۵٪ از آن‌ها سنی و ۳۵٪–۴۰٪ شیعه هستند. بیشتر شهروندان شیعه کویت از تبار ایرانی هستند. این کشور دارای یک جامعه بومی مسیحی است که شمار آن‌ها از ۲۵۹ تا ۴۰۰ نفر از شهروندان کویت برآورد شده‌است. کویت در کنار بحرین تنها کشور شورای همکاری خلیج فارس است که دارای جمعیت بومی و دارای شهروندی مسیحی است. همچنین گروه کوچکی از مردم کویت پیرو آیین بهائی هستند. کویت دارای جوامع بزرگ مهاجر مسیحی، هندو، بودایی و سیک است. زبان‌ها زبان رسمی کویت عربی نوین معیار است که بیشتر در آموزش و روزنامه‌نگاری کاربرد دارد. عربی کویتی گونه‌ای از زبان عربی است که در زندگی روزمره استفاده می‌شود. انگلیسی در کشور به‌طور گسترده‌ای درک می‌شود و به عنوان زبان تجاری نیز کاربرد دارد. در کنار انگلیسی، فرانسوی به عنوان زبان سوم برای دو سال به دانش‌آموزان رشته علوم انسانی در مدرسه‌ها آموزش داده می‌شود. عربی کویتی گونه‌ای از عربی خلیجی است که با دیگر گویش‌های عربی خلیج فارس اشتراکاتی دارد. عربی کویتی به دلیل مهاجرت اقوام مختلف و همچنین بازرگانی، از زبان‌های فارسی، بلوچی، ترکی، ایتالیایی، انگلیسی و زبان‌های هند وام‌واژه‌های بسیاری را پذیرفته‌است. گویشی از فارسی به نام فارسی کویتی در میان عجم‌های کویت رایج است. زبان ایرانی اچمی که در جنوب فارس رایج است، نیز واژگان عربی کویتی را تحت تأثیر قرار داده‌است. رسانه‌های عمومی (الرأی العام): این روزنامه به زبان عربی و در ۱۶ صفحه چاپ می‌شود. الرأی العام تا حدود زیادی منعکس‌کننده نظرات دولت کویت است و در افکار عمومی نسبتاً تأثیر دارد. (السیاسه): تیراژ آن ۷۰۰۰۰ هزار نسخه و دارای دفاتر نمایندگی دائمی در امان، ریاض و قاهره است و نسخه‌های آن به اغلب کشورهای عربی ارسال می‌گردد. (الانباء): این روزنامه با تیراژی در حدود ۶۵ هزار نسخه در روز به زبان عربی چاپ و منتشر می‌شود و تا حدودی منعکس‌کننده نظرات مقامات رسمی کویت بوده و نفوذ دولت در آن زیاد است و نسبتاً در افکار عمومی تأثیر دارد. (الوطن) روزنامه الوطن با تیراژ ۶۵ تا ۷۵ هزار نسخه به زبان عربی منتشر می‌شود. این نشریه نسبت به دیگر روزنامه‌ها از استقلال نسبی برخوردار است و نزد افکار عمومی به ویژه دانشجویان و روشنفکران مورد توجه‌است. (القبس): این روزنامه با تیراژی حدود ۷۰۰۰۰ نسخه از سوی مؤسسه مطبوعاتی القبس به زبان عربی منتشر می‌شود. علاوه براغلب کشورهای عربی در برخی کشورهای اروپایی نیز توزیع می‌گردد. از روزنامه‌های خبرساز کویت بوده و بخاطر تماس با مدیران ادارات و ارگان‌های دولتی اخبار محلی را منتشر می‌کند و از نفوذ خوبی در افکار عمومی برخوردار است. رادیو کویت از سال ۱۹۵۱ فعالیت خود را آغاز نمود و قبل از اشغال این کشور از سوی عراق بعثی، با چهار فرستنده برنامه‌های خود را به زبان‌های عربی، انگلیسی، فرانسه و فارسی پخش می‌کرد. در کویت فرستنده رادیویی وجود ندارد اما چند شبکه ماهواره‌ای خصوصی فعالیت میکنند و این رسانه گروهی در کنترل کامل دولت است. تلویزیون کویت در حال حاضر با ۴ کانال فعالیت می‌کند. یک کانال به زبان عربی، کانال دوم به زبان انگلیسی و کانال سوم و چهارم مختص پخش گزارش‌های ورزشی و فیلم‌های سینمایی است. اقتصاد کویت با توجه به جمعیت کم و تولید ناخالص ملی بالا، از درآمد سرانه بسیار خوبی برخوردار است. متوسط درآمد سرانه مردم کویت در سال ۲۰۱۸ میلادی (۱۳۹۷ هجری خورشیدی) به ۶۹ هزار دلار رسید در این کشور آمار جمعیت زیر خط فقر صفر می‌باشد و خانواده‌های کویتی از زندگی بسیار مفرهی برخوردارند. تمایل به تجملات و تشریفات که به صورت یک خرده فرهنگ در خانواده‌های کویتی نمود یافته‌است، برگرفته از همین رفاه بالای اجتماعی است. نرخ تورم اقتصادی در کویت کمتر از ۰/۲ درصد برآورد می‌شود؛ کویت یک میلیون نفر نیروی کار دارد که اغلب آن‌ها مهاجران کشورهای خارجی هستند. ۵۰ درصداز نیروی کار کویت در بخش‌های دولتی و خدمات اجتماعی، ۴۰ درصد در بخش خدمات و ۱۰ درصد در بخش صنعت و کشاورزی شاغلند. واحد رسمی پول کویت دینار است که خود به یکهزار فلس تقسیم می‌شود؛ که با ارزش‌ترین واحد پول جهان می‌باشد. صادرات مجدد کالا، محصولات نفتی، گاز طبیعی مایع، مصالح ساختمانی، زغال، سیمان، مواد شیمیایی، فولاد، فلزات، استیل، ماهی، میگو، نمک، فراورده‌های غذایی، پوشاک، چرم، کاغذ از اقلام صادراتی این کشور می‌باشد. ایالات متحده آمریکا، کره جنوبی، ژاپن، هند، انگلستان، سنگاپور، آلمان، ایتالیا، فرانسه، چین و هلند از مهم‌ترین شرکای تجاری اقتصادی کویت هستند. نفت و گاز همپای رشد صنعت نفت در کویت، این کشور اقداماتی را نیز برای استخراج و بهره‌برداری از منابع گاز طبیعی (بوتان، پروپان، نپتان) آغاز کرد. منابع گاز در اطراف بندر الاحمدی و شعیبه ذخیره و سپس توسط سوپر تانکرهای ویژه حمل گاز به کشورهای مصرف‌کننده از جمله ژاپن و سایر کشورهای غربی صادر می‌گردد. تولید و استخراج گاز در کویت روند رو به رشدی بسیار بالایی را نشان می‌دهد. صادرات طبیعتاً نفت و فراورده‌های نفتی مهم‌ترین اقلام صادراتی کویت و بیش از ۹۶٪ آن را تشکیل می‌دهند. در سال ۱۹۹۴ مجموع ارزش صادرات کویت، ۳۴/۳ میلیارد دینار (بیش از ۱۱ میلیارد دلار) بود که از این رقم ۱۱/۳ میلیارد دینار (۳/۱۰ میلیارد دلار) را صادرات نفتی تشکیل می‌دادند. واردات تقریباً به‌جز نفت و دیگر فراورده‌های نفتی، نیازمندی‌های کویت از خارج وارد می‌شود و شهروندان آن با داشتن درآمد سرانه سالانه نزدیک به ۱۴ هزار دلار، قدرت خرید، سطح معیشتی بالا و روحیه مصرف‌گرا، بازاری پرکشش برای کالاهای وارداتی را فراهم کرده‌اند. بدین ترتیب میانگین سرانه واردات کالا در کویت بیشترین رقم در بین کشورهای جهان است که در سال ۱۹۸۷، ۸۱۸ دینار کویت بود. کویت از یک سیاست بازرگانی آزاد که خود جزئی از سیستم اقتصادی آزاد به‌شمار می‌آید پیروی می‌کند و برای واردات بسیاری از کالاها ممنوعیتی ندارد. مقررات گمرکی کویت نیز سهل گیرانه‌است. تعرفه‌های گمرکی در سه دسته ۴٪، ۸٪ و بیشتر از ۸٪ اعمال می‌شود. جمع ارزش واردات کویت طی سال ۹۳ (بدون احتساب خریدهای تسلیحاتی) بیش از ۷ میلیارد دلار بود که به واردات ۴۴ قلم کالا اختصاص یافت. مهم‌ترین اقلام وارداتی کویت حسب ارزش در سال ۱۹۹۳ را انواع خودرو و لوازم یدکی، هواپیماهای مسافربری، زیورآلات، جواهرات و فلزات قیمتی، دام زنده، منسوجات، لوله برای خطوط لوله نفت، پوشاک، تجهیزات صنایع نفتی و گاز، دارو، لوازم منزل، دکوراسیون منزل، سیگار، لوازم الکتریکی منزل و ساختمانی، لاستیک، موادغذایی، تجهیزات ارتباطات و حمل و نقل تشکیل می‌دادند. براساس آمار سال ۱۹۹۲ فرانسه، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، هند، هنگ کنگ، چین، پاکستان، مصر، ایتالیا، فیلیپین، بحرین، آمریکا مهم‌ترین کشورهای واردکننده کالاهای غیرنفتی از کویت هستند. برپایه همین آمار آمریکا، ژاپن، آلمان، انگلستان، فرانسه، ایتالیا، هند و عربستان سعودی کشورهای عمده صادرکننده کالا به کویت هستند که رقم صادرات هریک از آن‌ها بیش از ۳۵۰ میلیون دلار بوده‌است. جمهوری اسلامی ایران در سال‌های ۱۹۹۴ با ۰۹۳/۲۶ میلیون دینار هیجدهمین، در سال ۱۹۹۵ با ۶۳۶/۲۴ میلیون دینار بیست و یکمین، در سال۱۹۹۶ با ۸۱۳/۱۹ میلون دینار بیست و ششمین و در سال ۱۹۹۷ با ۳۷۴/۱۸ میلون دینار بیست و هفتمین کشور صادرکننده کالا به کویت بود. کشاورزی کویت با قرارگرفتن در عرض جغرافیایی ۳۰ درجه شمالی و در حاشیه بیابان‌های خشک و سوزان شبه جزیره عربستان یک کشور با آب و هوای خشک بیابانی و فاقد هرگونه آب جاری است. فقدان آب‌های سطحی مناسب برای کشت، نامساعد بودن و هوای گرم و بیابانی کویت را از لحاظ کشاورزی سرزمین بسیار فقیری ساخته‌است. زمین‌های قابل کشت کویت تنها مساحتی حدود ۱/۱٪ از خاک این کشور یعنی کمتر از ۲۰۰ کیلومترمربع و مراتع آن نیز فصلی است. به همین دلیل بخش کشاورزی و دامداری در کویت کم‌اهمیت و ناچیز است. کشاورزی در واقع اساس و پایه معیشتی مردم کویت نیست و ساختار اقتصادی این کشور به آن وابستگی ندارد. هرچند کویت بخاطر نداشتن آب جاری و خاک مناسب کشاورزی یک کشور کشاورزی محسوب نمی‌شود، ولی از سال ۱۹۵۳ کشاورزی در کویت مورد توجه قرار گرفت. در دهه ۱۹۷۰ با اوج‌گیری درآمد نفت کویت و اختصاص مبالغ بیشتر برای یارانه بخش کشاورزی، چند شرکت کشاورزی در کویت به‌وجود آمدند که با استفاده از منابع آب زیرزمینی و اصلاح خاک کشتزارهای نسبتاً بزرگی را در مناطق الصلیبیه، الوفره و العبدلی ایجاد نمودند. کل مساحت کویت ۱۷۸۱۸ کیلومتر مربع است و همان‌طور که گفته شد کمتر از ۲۰۰ کیلومتر مربع یعنی ۱۲/۱٪ آن را زمین‌های مناسب برای کشاورزی تشکیل می‌دهند. تقریباً ۴۲ کیلومتر مربع از این زمین‌ها به صورت نخلستان یا کشتزار در دست بهره‌برداری است و باقی‌مانده آن به لحاظ نبود آب، لم یزرع باقی‌مانده‌است. کشتزارها و زمین‌های قابل کشت کویت پراکنده بوده و سه ناحیه الجهراء، العبدلی و الوفره مهم‌ترین و وسیعترین واحدهای کشاورزی کویت هستند که به عنوان مراکز کشاورزی کویت شهرت یافته‌اند. در این نواحی گندم، جو، چند نوع حبوبات و برخی از انواع سبزی و صیفی جات کشت می‌شود. علیرغم محدودیت‌های کشاورزی در کویت چند قلم از فراورده‌های کشاورزی و دامی می‌توانند پاسخگوی نیازمندی‌های بازار کویت باشند. به‌طور مثال در سال ۱۹۸۷، ۴۵٪ از تخم مرغ و ۴۰٪ از گوشت مرغ و ۷٪ از علوفه مصرف داخلی از کشتزارها و باغچه‌های داخلی تأمین شد. در همین سال مقدار فراورده‌های دامی و کشاورزی تولید شده: ۴۴۷ میلیون تخم مرغ، ۳۰ هزار تن گوشت مرغ، ۱۶۵۴ تن گوشت گوسفند و بره و ۲۳۴ تن گوشت گاو و تولید شیر ۵۳ هزار تن بوده‌است. برپایه آمار سال ۱۹۹۳ مجموع فراورده‌های کشاورزی کویت شامل محصولات زمستانی، تابستانی و فراورده‌های گلخانه‌ای، ۱۴۸۶۳۲ تن بوده‌است. به دلیل نامساعد بودن آب و هوا کاشت و داشت گیاهان گلخانه‌ای و برداشت این نوع محصولات در کویت در مقایسه با کشتزارهای فضای آزاد رونق خوبی دارد. در سال ۱۹۹۳ برداشت فراورده‌های کشاورزی گلخانه‌ای ۳۷۶۶۲ تن بود. فراورده‌هایی مانند گوجه، خیار، فلفل، بامیه، لوبیاسبز، بادمجان، توت فرنگی، پیاز، سبزیجات، کلم، کاهو، ذرت و برخی دیگر از اقلام کشاورزی با این شیوه کشت و برداشت می‌شوند. هر چند دامداری بخش جدایی ناپذیر از زندگی قبیله‌ای به‌شمار می‌آید لکن متناسب با فقر پوشش گیاهی و گرایش بیشتر کویتی‌ها به ماهیگیری، نگهداری و پرورش دام و طیور رونق چندانی در کویت نداشته‌است. برخلاف بخش کشاورزی که پیش از دوران رونق نفتی نقش چندانی در اقتصاد کویت نداشتند، ماهیگیری و بهره‌برداری از منابع دریایی یکی از منابع اصلی درآمد کویتی‌ها در دوره یاد شده بود. صید ماهی و میگو بصور ت قابل توجهی در کویت رونق دارد و خوراک دریایی برای مصرف داخلی کویت و بعضاً صدور به خارج را عرضه می‌نماید. در سال ۱۹۹۴ مجموع ماهی و میگو که صید و به بازار داخلی کویت وارد شد بیش از ۹۹۳۲ تن بود. در کویت چند شرکت در بخش ماهیگیری فعالیت دارند که به صید، انجماد، بسته‌بندی و فروش (دربازار داخلی یا صادرات) ماهی و میگو می‌پردازند. سازمان امور کشاورزی و منابع دریایی کویت براساس دو طرح کوتاه مدت پنج ساله و بلند مدت ۲۰ ساله که تا سال ۲۰۰۸ به درازا می‌کشد تلاش دارد بخش کشاورزی را گسترش دهد. در حال حاضر نیز به منظور گسترش کشاورزی سیاست‌های تشویقی و تسهیلاتی را اعمال می‌نماید. کمک‌های دولتی به بخش کشاورزی شامل موارد متعددی است که از تأمین نیروهای فنی و متخصص تا ارائه بذرهای اصلاح شده، کودهای شیمیایی، پلاستیک سفید (برای گلخانه) با قیمتهای پایین را شامل می‌شود. میانگین کمک‌های دولت کویت به بخش کشاورزی نزدیک به ۸۰۰ دینار برای هر کشتزار در سال برآورد شده‌است. تسهیلات اعتباری ویژه دولت برای بخش کشاورزی اعطای وام‌های کشاورزی تا ۲۰ هزار دینار (۶۶ هزار دلار) در اقساط ۱۵ ساله بدون بهره، وام‌های بیش از ۲۰ هزار دینار با اقساط ۱۰ ساله و با بهره ۲ درصد را شامل می‌شود. علاوه بر سازمان امور کشاورزی و منابع دریایی کویت که ارگان دولتی و مسئول این بخش در کویت است سازمان‌ها و اتحادیه‌های دیگری نیز در بخش کشاورزی فعالیت دارند از جمله جمعیت مهندسین کشاورزی کویت، اتحادیه کشاورزان کویت، اتحادیه ماهیگیران و صاحبان کشتی‌های کوچک، اتحادیه جمعیتهای تعاونی تولیدکننده فراورده‌های کشاورزی، جمعیت کشاورزی الوفره، جمعیت کشاورزی العبدلی و چند اتحادیه و سازمان غیردولتی دیگر. مجموع نیروی کار شاغل در بخش کشاورزی و ماهیگیری کویت براساس آمار وزارت برنامه‌ریزی تا پایان سال ۱۹۹۴، ۹۸۵/۱۵ نفر بود که ۶/۱٪ از مجموع نیروی کار این کشور را تشکیل می‌دهند. بخش کشاورزی شامل (پرورش دام و طیور) و ماهیگیری سهم بسیار ناچیز در تولید ناخالص داخلی کویت دارند. مجموع رقم تولید ناخالص داخلی این بخش در سال ۱۹۹۳، ۳/۲۲ میلیون دینار (معادل ۲۵۹/۷۴ میلیون دلار) بود که ۳۴٪ درصد تولید ناخالص داخلی کویت را تشکیل می‌داد. پول رایج پول رایج کویت دینار کویت است که از آوریل ۱۹۶۱ جایگزین روپیه هند شد. هریک دینار مساوی با ۱۰۰۰ فلس و مسکوکات فلزی آن ۱۰۰ فلس، ۵۰ فلس، ۲۰ فلس، ۱۰ فلس و ۵ فلس و اسکناس‌های آن ۲۵۰ فلس (ربع دینار)، ۵۰۰ فلس (نیم دینار)، یک، ۵، ۱۰ و ۲۰ دیناری هستند. دینار کویت مانند واحد پول دیگر کشورهای صادرکننده نفت وابستگی مستقیم مؤثری با دلار دارد. دینار کویت آزادانه قابل تبدیل است و نرخ برابری آن روزانه اعلام می‌شود. هر دینار کویت معادل ۳٫۲۷ دلار آمریکا و هر دلار معادل ۰٫۳۰۵ دینار است. (آوریل ۲۰۲۲). تولید ناخالص داخلی تولید ناخالص داخلی کویت پس از جنگ خلیج فارس و از سرگیری فعالیت‌های اقتصادی در سال ۱۹۹۲ رشد داشت. در سال ۱۹۹۳ تولید ناخالص داخلی کویت به ۳۴/۷ میلیارد دینار رسید که در مقایسه با سال ۱۹۹۲، ۳۳٪ رشد داشت. این مبلغ در سال ۱۹۹۹ بالغ بر ۸/۴۴ میلیارد دلار بوده‌است. تولید ناخالص داخلی کویت در سال ۲۰۱۷ به ۱۲۶ میلیارد دلار رسیده‌است نیروی انسانی کشور کویت تلاش می‌نماید که در تمام شئون مملکتی از بهترین شیوه‌های مدرن اجتماعی استفاده نماید. به همین دلیل سیستم کارگری را برمبنای قانون کار و ضوابط مربوط استوار نموده‌است. منابع کارگری کویت را اکثراً خارجیان تشکیل می‌دهند. مشکل کمبود نیروی انسانی به ویژه در بخش ساختمانی مقامات کویتی ر ا بر آن داشته که در این مورد یک راه حل موقتی پیدا و شرکت‌های ساختمانی و پیمانکاران را مسئول تأمین نیروی انسانی و برای اجرای برنامه مربوط نمایند. بنابر آخرین آمار خارجیان مقیم این کشور به تفکیک تابعیت که از سوی اداره آمار انتشار یافته، کشور مصر با ۲۸۰۸۱۵ نفر یعنی ۲۳٪ خارجیان را تشکیل می‌دهند و در رده‌های بعدی هند با ۲۱۹٬۷۷۰ نفر (۱۸٪)، بنگلادش ۱۲۲٬۰۰۰(۱۰٪)، سریلانکا ۱۲۱٬۵۰۰ نفر (۱۰٪)، پاکستان ۹۷٬۶۷۵(۸٪)، سوریه (اکثریت کردها) ۸۵٬۴۶۵ (۷٪)، ایران با ۷۳٬۶۷۵ نفر (۶٪) از جمعیت خارجیان مقیم این کشور را تشکیل می‌دهند و در رده‌های بعدی اتباع فیلیپین، لبنان، اردن و عراق و برخی دیگر کشورها را می‌توان نام برد. ۹۸ درصد کارگران بخش خصوصی را خارجیان تشکیل می‌دهند قوانین کار تنظیم شده بیشتر جنبه دفاع از کارفرما را دارد تا کارگر. البته قانون جدید کار، بیش از چند سال است که به مجلس ارائه شده ولی تاکنون به تصویب نرسیده‌است. انرژی برق در سال ۱۹۵۳ برای نخستین بار در کویت با بهره‌برداری از یک مولد بخار، نیروی برق به‌دست آمد. این مولد در منطقه الشویخ با توان تولید ۷۵۰ کیلووات ساعت برق آغاز بکار کرد. در حال حاضر توان تولید اسمی برق کویت ۶۸۹۸ مگاوات است. این میزان تولید برق تقریباً ۱۵٪ بیشتر از مصرف آن است که در سال ۱۹۹۳، ۱۷۱۶۳ میلیون کیلووات ساعت بود. به‌طور کلی کویت دارای شش نیروگاه برق بزرگ است. کویت گذشته از ذخایر سرشار نفت، دارای منابع طبیعی مهم و شناخته شده دیگری نیست. در کنار فقر منابع طبیعی، محدودیت منابع انسانی عامل دیگری است که در بررسی ساختار اقتصادی کویت باید مورد توجه قرار گیرد. در ذیل با اشاره کوتاه به صنایع در کویت مطالبی پیرامون تعداد، ترکیب و مهم‌ترین واحدهای صنعتی کویت خواهد آمد. براساس آمار وزارت بازرگانی و صنعت کویت مجموع واحدهای صنعتی این کشور به ۷۸۷ واحد می‌رسد. بیشتر واحدهای صنعتی یادشده کارگاه‌های صنایع سبک تبدیلی هستند که در زمینه معادن (شن و ماسه و سنگ) مواد غذایی، نوشیدنی‌های غیرالکلی، منسوجات، پوشاک، چرم، صنایع چوبی، اثاثیه، کاغذ چاپ و انتشار، صنایع شیمیایی، فراورده‌های نفتی، زغال، نایلون و پلاستیک، تولیدات مواد خام غیرفلزی، اقلام ساختمانی، ماشین آلات و تجهیزات و ابزار فعالیت دارند. این رقم پالایشگاه‌ها و صنایع نفتی را نیز شامل می‌شود. ترابری و ارتباطات به لحاظ موقعیت جغرافیایی، حمل و نقل دریایی در کویت اهمیت شایان و درجه اول دارد. در واقع شالوده و هویت این کشور با وجود یک بندرگاه مناسب بازرگانی در خلیج کویت در هم آمیخته و اساس پیدایش این امیرنشین کوچک حاشیه خلیج فارس به‌شمار می‌رود. کویت ناوگان کشتیرانی بازرگانی اختصاصی در اختیار ندارد بلکه یکی از شرکای (شرکت کشتیرانی متحده عرب) است که بیشتر حمل و نقل بازرگانی کویت را انجام می‌دهد. این شرکت کشتیرانی در سال ۱۹۷۶ تأسیس شده و دیگر شرکای آن کشورهای عرب حوزه خلیج فارس هستند کشتی‌های این شرکت بین کشورهای اروپایی، بندرهای دریای مدیترانه، ژاپن، سواحل شرقی آمریکا، آمریکای جنوبی و بندرهای عربی خلیج فارس و دریای سرخ رفت‌وآمد می‌کنند. کویت برای حمل و نقل مسافر و کالا علاوه بر ناوگان دریایی از خطوط هوایی خود نیز استفاده می‌کند. ناوگان هوایی کویت در خطوط هواپیمایی کویت که یک شرکت دولتی است و توسط سازمان هواپیمایی کشوری کویت اداره می‌شود متمرکز است. کویت دارای ۶ فرودگاه قابل پرواز است که در میان آن‌ها از یک فرودگاه برای پروازهای بین‌المللی بهره‌برداری می‌شود. در بخش حمل و نقل زمینی با توجه به مساحت کم کویت، تمرکز جمعیت در کناره ساحل و عمدتاً در بخش مرکزی و خلیج کویت فاقد شبکه راه‌آهن است و حمل و نقل زمینی جاده‌ای از لحاظ جابجایی مسافر پس از هواپیمایی و از لحاظ جابجایی کالا پس از کشتیرانی قرار می‌گیرد. کویت در بین کشورهای عربی، دارای بالاترین رقم سرانه خودروهای شخصی است و از این حیث در جهان پس از ۶ کشور صنعتی پیشرفته در رتبه هفتم قرار می‌گیرد. ارتباطات کویت از لحاظ وضعیت ارتباطات تلفنی وضعیت مناسبی دارد. خدمات تلفنی کویت از طریق ۳۵ ایستگاه در سراسر خاک کویت انجام می‌شود. رقم سرانه خطوط تلفن در کویت۴ در هزار است. کویت مثل سایر کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس از تجهیزات مخابراتی گسترده‌ای برخوردار است. در این کشو ۵ اپراتور تلفن ثابت و۲ اپراتور تلفن همراه فعال است. مردم کویت امواج ۲۷ ایستگاه رادیویی و یک ایستگاه رادیویی با طول موج کوتاه را دریافت می‌کنند، ضمن آنکه برنامه‌های تلویزیونی این کشور از طریق ۱۳ شبکه در سراسر کشور پخش می‌شود. از لحاظ امکانات ترانزیتی و راه‌های مواصلاتی، کویت فاقد خطوط ریلی است، ولی نزدیک به ۴ هزار و ۴۵۰ کیلومتر جاده، ۸۷۷ کیلومتر لوله انتقال نفت خام، ۴ کیلومتر لوله انتقال فراورده‌های نفتی، ۱۶۵ کیلومتر لوله انتقال گاز طبیعی، ۶ بندر تجاری و صیادی و ۷ فرودگاه بزرگ و کوچک در این کشور وجود دارد. چهار فرودگاه کشور کویت نیز شرایط پذیرش هواپیماهای پهن‌پیکر را دارا است. نیروهای نظامی نیروهای مسلح کویت از چندین بخش تشکیل شده‌است و بیشتر جنبه دفاعی دارد. بخش‌های دولتی آن شامل وزارت دفاع، وزارت کشور (شامل گارد ساحلی)، گارد ملی و اداره خدمات آتش‌نشانی است. امیر کویت فرمانده کل قوای نظامی دفاعی کویت، و ولیعهد، معاون فرمانده کل می‌باشد. منابع دکتر: شامی، یحیی، (موسوعة المدن العربیة والاسلامیة) ، دارالفکر العربی، بیروت، چاپ سال ۱۹۹۳ میلادی به (عربی). https://web.archive.org/web/20121214221449/http://themoneyconverter.com/GBP/KWD.aspx امارات ایالت‌ها و قلمروهای بنیان‌گذاری‌شده در ۱۹۶۱ (میلادی) پادشاهی مشروطه خلیج فارس غرب آسیا کشورها در آسیا کشورها و سرزمین‌های عربی‌زبان کشورهای اسلامی کشورهای حاشیه خلیج فارس کشورهای خاور نزدیک کشورهای خاورمیانه کشورهای عضو اتحادیه عرب کشورهای عضو اوپک کشورهای عضو سازمان ملل متحد کشورهای عضو سازمان همکاری اسلامی کشورهای غرب آسیا ویکی‌سازی رباتیک
4462
https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%B1%D8%A7%20%D9%87%DB%8C%D8%AA%D9%84%D8%B1
کلارا هیتلر
کلارا هیتلر با نام اصلی کلارا پولتزل (زاده ۱۲ اوت، ۱۸۶۰ - درگذشته ۲۱ دسامبر، ۱۹۰۷)، مادر آدولف هیتلر بود. پدر کلارا یوهان پولتزل و مادر او یوهانا هیدلر نام داشت. کلارا در روستای اشپیتال در اتریش در خانه پلاک ۳۷ چسبیده به خانه شوهر آینده خود یعنی آلویس هیتلر به دنیا آمد. کلارا نزد پدر بزرگ خود یعنی یوهان نپوموک هیدلر بزرگ شد. کلارا در ۱۸۸۵ در والد فیرتال (ناحیه‌ای فقیرنشین در اتریش) به عقد آلویس هیتلر در آمد و پیش از آن به مدت ۶ سال خدمتکار خانواده آن‌ها بود. به گفته پزشک خانوادگی آن‌ها دکتر بلوخ، او زنی بود: " ساده دل، محجوب و مهربان. بلند بالا بود و مویی تقریباً خرمایی رنگ داشت که آنها را به دقت می‌بافت، و صورتی کشیده و بیضی شکل و چشمانی زیبا و معنا دار به رنگ عسلی داشت. " او سرانجام در ۲۱ دسامبر سال ۱۹۰۷ در شهر لینتس اتریش بر اثر سرطان سینه درگذشت. منابع http://en.wikipedia.org/wiki/Klara_Hitler کتاب زنان بر صلیب شکسته (کیت هیست) آدولف هیتلر اهالی اتریش در سده ۱۹ (میلادی) هیتلر، کلارا اهالی وایترا خاک‌سپاری‌ها در اتریش خدمتکار خدمتکارهای اهل اتریش هیتلر، کلارا هیتلر، کلارا هیتلر، کلارا هیتلر، کلارا زنان اهل اتریش زنان سده ۱۹ (میلادی) زنان سده ۱۹ (میلادی) اهل اتریش زنان سده ۲۰ (میلادی) زنان سده ۲۰ (میلادی) اهل اتریش کاتولیک‌های رومی اهل اتریش هیتلر، کلارا
4463
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%84%D9%85%D8%B9%D9%87%20%D8%AF%D9%85%D8%B4%D9%82%DB%8C%D9%87
لمعه دمشقیه
کتاب اللُّمعةُ الدَمشقیّة از مشهورترین کتب فقهی شیعه دوازده امامی است که در حوزه‌های علمیه آموزش داده می‌شود. این کتاب نوشته شیخ شمس‌الدین محمد ابن مکّی عاملی معروف به شهید اول است که در سال ۷۸۶ در دمشق به جرم شیعه بودن به قتل رسید. او کتاب‌های زیادی را در علوم اسلامی نوشته و از جمله کتاب‌های معروف او در فقه، کتاب است. این کتاب از گذشته تا به حال جزو کتاب‌های درسی در حوزه‌های علمیه شیعی بوده‌است. اللمعه الدمشقیه به درخواست شمس‌الدین محمد آوی از یاران سلطان علی بن مؤید واپسین فرمانروای سربداران خراسان برای شیعیان آن سرزمین به نگارش درآورد. مؤلف کتاب شیخ شمس‌الدین محمد بن مکی بن احمد عاملی نبطی جزینی معروف به شهید اول در سال ۷۳۴ هجری قمری، برابر ۷۱۲ خورشیدی، زاده و در سال ۷۸۶ هجری قمری، برابر ۷۶۳ خورشیدی، در دمشق به جرم شیعه بودن کشته شد. ابوعلی محمد مکی در روستای جزین در جنوب جبل عامل لبنان زاده شده است. به همین خاطر به وی لقب جزینی نیز داده‌اند. انگیزه و چگونگی تألیف کتاب سلطان علی بن مؤید، آخرین امیر سربدار در سال ۷۶۶ ق فرمانروایی سربداران در خراسان را به عهده گرفت. وی به‌طور رسمی از شهید اول درخواست کرد که به خراسان برود و منصب مرجعیت را عهده‌دار شود. بخشی از نامه فرمانروای سربداران به شهید اول چنین است: «ما در میان خویش کسی را که به فتوایش از لحاظ علمی بتوان اعتماد کرد یا مردم بتوانند عقاید درست را از وی فراگیرند نمی‌یابیم. از خدای متعال مسئلت داریم که حضرتت به ما افتخار حضور و افشاندن نور بخشد، تا از علمش پیروی کنیم و از راه و رسمش رفتار آموزیم. هرگاه لطف فرمایید و با توکل به خدا و پرهیز از عذر آوردن به این جا تشریف بیاورید، مزید احسان خواهد بود.» شهید اول این درخواست را نپذیرفت، اما کتاب اللمعه الدمشقیه را برای هدایت و راهنمایی شیعیان خراسان در قلمرو حکومت سربداران نوشت. خود شهید اول دربارهٔ انگیزه تألیف این کتاب در مقدمه آن می‌گوید: «من این کتاب را به درخواست بعضی از دینداران نوشتم» و شهید ثانی در توضیح آن می‌گوید: «این شخص شمس الدین محمد آوی است، که از نزدیکان و یاران سلطان علی بن مؤید پادشاه خراسان و اطراف آن بود. تا این که تیمور لنگ بر قلمرو سلطان علی بن مؤید مسلط شد و او را جبراً با خود برد و حدود سال ۷۹۵ ق وفات یافت… شهید اول کتاب لمعه دمشقیه را در دمشق در مدت هفت روز، بنا بر نقل فرزند بزرگوارش ابوطالب محمد برای او نوشت و تنها منبعی که در مدت تألیف آن در اختیار داشته «مختصرالنافع» تألیف محقق اول بوده است.» نسخه برداری، تصحیح و شرح کتاب شمس الدین آوی نسخه اصل «لمعه دمشقیه» را نزد خود نگه داشت و به همین جهت کسی نتوانست از روی آن نسخه بردارد. فقط یکی از طلاب در بین راه کتاب را از آورنده گرفت و از روی آن نسخه ای رونویسی کرد، اما پیش از مقابله با نسخه اصلی، مسافرت نمود و اشکالاتی در متن بروز کرد. پس از آن در سال ۷۸۲ ق شهید اول نسخه دوم را دید و به مناسبت موضوعات، موارد اشکال را اصلاح نمود. به همین جهت لمعهٔ تصحیح شده به دست شهید اول با نسخهٔ اصلی کتاب در لفظ تفاوت‌هایی دارد. شرح‌های گوناگونی بر کتاب لُمعه نوشته‌اند که معروفترین آنها شرحی از شهید ثانی با عنوان «الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة» است. محمد جعفر ترشیزی متوفی ۱۲۴۴ هجری از علمای قریه قوژد کاشمر و از شاگردان جعفر کاشف الغطاء نیز شرحی براین کتاب نوشته است. تأثیرات کتاب لمعه از طریق «شرح لمعه» نوشته شهید ثانی بر نظام حقوقی ایران بسیار تأثیرگذار بوده‌است. علاوه بر آن که شرح لمعه مهمترین منبع دروس «متون فقه» رشته تحصیلی حقوق در دانشگاه‌های ایران می‌باشد، منبع اصلی تدوین قانون مدنی ایران و یکی از مهمترین منابع در تدوین قانون مجازات اسلامی ایران نیز به شمار می‌رود که علاوه بر محتوای قانون حتی جنبه‌های شکلی آن‌ها را نیز تحت تأثیر قرار داده‌است. ناصر کاتوزیان حقوق‌دان ایرانی در مورد اهمیت این کتاب می‌نویسد: «شرح لمعه از نظر اسلوب نگارش در میان سایر کتاب‌های فقهی ممتاز است؛ زیرا در عین حال که در بیان مطالب از به کار بردن کلمات زاید به دقت پرهیز شده، از نظر استدلال نیز چیزی از کتب مفصل کم ندارد. به همین جهت می‌توان گفت بهترین و جامع‌ترین کتاب‌های درسی است.» منابع کتاب‌های فقهی دانشنامه‌های مذهبی آثار شهید اول کتاب‌های درسی حوزه علمیه
4466
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%A7%D8%A6%D9%88%D9%84%D8%A7%20%D9%87%DB%8C%D8%AA%D9%84%D8%B1
پائولا هیتلر
پائولا هیتلر (۲۱ ژانویه – ۱۸۹۶–۱ ژوئن ۱۹۶۰) خواهر آدولف هیتلر و فرزند آخر آلویس هیتلر و سومین زنش کلارا هیتلر بود. پائولا در ۲۱ ژانویه ۱۸۹۶ در فیشلام در امپراتوری اتریش-مجارستان به دنیا آمد. پس از الحاق اتریش به آلمان در ماه مارس سال ۱۹۳۸، پائولا پس از سال‌ها با برادرش آدولف هیتلر در هتل ایمپریال شهر وین ملاقات کرد. به نقل از خاطرات هاینتس لینگه، پیشکار هیتلر که خود در این مکان حضور داشت، این جلسه به صورت «صمیمانه و گرم» صورت گرفت و پائولا از دیدار برادرش «بسیار هیجان‌زده شده بود» و «سر از پا نمی‌شناخت». به گفته لینگه، هیتلر هنگام خداحافظی، پاکتی حاوی ۱۰۰ مارک به پائولا داد. پائولا هرگز ازدواج نکرد و بچه‌ای نداشت. منابع پیوند به بیرون http://www.auschwitz.dk/Paula.htm آدولف هیتلر اهالی ناحیه ولس لند درگذشتگان ۱۹۶۰ (میلادی) زادگان ۱۸۹۶ (میلادی) کاتولیک‌های رومی اهل اتریش
4468
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%84%D9%88%DB%8C%D8%B3%20%D9%87%DB%8C%D8%AA%D9%84%D8%B1%20%28%D9%BE%D8%B3%D8%B1%29
آلویس هیتلر (پسر)
آلویس هیتلر (پسر) ، (۱۳ ژانویه، ۱۸۸۲ - ۲۰ مه، ۱۹۵۶)، پسر آلویس هیتلر و فرانزیسکا متزلبرگر و برادر ناتنی آدولف هیتلر. او وقتی به دنیا آمد که پدرش همسر اول خود را به دلیل مرگش از دست داده بود. آدولف هیتلر ظاهراً به دلیل کدورتی که از دوران کودکی از برادرش داشته است، هیچ نامی از وی در کتابش (نبرد من) نیاورده است. آن دو پس از به قدرت رسیدن هیتلر به ندرت با هم ملاقات داشته‌اند. منابع آدولف هیتلر اهالی وین درگذشتگان ۱۹۵۶ (میلادی) دور از وطن‌های اهل اتریش در بریتانیا زادگان ۱۸۸۲ (میلادی)
4470
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%20%D8%A7%D9%88%D9%84
شهید اول
شیخ شمس الدین محمد بن مکی بن احمد عاملی نبطی جزینی معروف به شهید اول(۷۸۶–۷۳۴هق) مشهور به افقه الفقهاء، امام الاعظم از فقهای مشهور شیعه در قرن هشتم هجری قمری است. مهم‌ترین کتاب وی در فقه لمعه دمشقیه است که شروح متعددی بر آن نوشته شده‌است. زندگی‌نامه ابوعبدالله مکی عاملی در سال ۷۳۴ هجری قمری، برابر ۷۱۲هجری خورشیدی در جزین در جنوب جبل عامل لبنان زاده شده‌است. به همین خاطر به وی لقب جزینی نیز داده‌اند. همسرش ام علی دختر اسدالدین صائغ، دختر عموی پدرش بوده‌است. از شهید اول سه فرزند پسر و یک فرزند دختر بر جای مانده‌است که نام‌هایشان بدین قرار است: شیخ رضی الدین ابوطالب محمد شیخ ضیاء الدین ابوالقاسم علی ابومنصور حسن فاطمه ملقب به شیخه و سیده راویان و از بانوان فقیهه تاریخ اسلام است. همه فرزندان شهید اول از وی و از شخصی بنام سید تاج الدین معیه اجازه روایت داشته‌اند. وی در سال ۷۸۶ هجری قمری، برابر ۷۶۳ هجری خورشیدی، در دمشق به جرم شیعه بودن کشته شد. استادان او از استادان بسیاری، مانند فخر المحققین پسر علامه حلی و سیّد ضیاءالدین عبدالله حلی و سید عمید الدین بن عبد المطلب حلی، آموزش دید. شهید اول به خاطر سفرهای مختلفی که به شهرهای گوناگون داشته‌است توانسته‌است از استادان گوناگونی بهره ببرد. بعضی از استادان وی بدین قرارند: پدرش جمال الدین اسدالدین صائغ فخرالمحققین ابن معیه عمیدالدین عمیدی سید ضیاء الدین عبدالله حسینی شیخ قطب الدین ابوجعفر محمد یکی از بزرگترین شاگردان علامه حلی برهان الدین جعبری شاگردان شهید اول توانست شاگردان زیادی را تربیت کند. برخی از آن‌ها علاوه بر فرزندان وی از این قرارند: ابن اعرج شیخ عبدالرحمن عتائقی فاضل سیوری حلی علی ابن حسن خازن ماجرای کشته شدن شهید اول در نشست‌های اهل سنّت و مراکز علمی آنان حضور می‌یافت. برخی عالمان دینی به وی اتهام ارتداد زده و طوماری را علیه وی امضا کردند و در دادگاهی علی‌رغم انکار و تکذیب از جانب وی، وی را به اعدام محکوم کردند. شهید اول با وضع دلخراشی در روز پنج شنبه نهم جمادی‌الاولی سال ۷۸۶ هجری (۱۷ تیر ۷۶۳ هجری شمسی) - در عهد سلطنت برقوق - به فتوای قاضی برهان الدین مالکی و تأیید عباد بن جماعه شافعی در میدان قلعه دمشق با شمشیر کشته‌شد. جسدش را به دار آویختند و تا عصر آن روز سنگباران کردند. سپس جسد را از دار پایین آورده و آتش زدند و خاکسترش را به باد دادند. او کتاب‌های زیادی را در علوم اسلامی نوشته‌است و از جمله کتاب‌های معروف او در فقه، کتاب است. این کتاب از گذشته تا به حال جزو کتاب‌های درسی در حوزه‌های علمیه شیعی بوده‌است. او به تألیف کتابهای مهمی مانند ذکری الشیعه، الدروس الشرعیّه، غایه المراد، و اللمعه الدمشقیه پرداخته که کتاب اخیر را به در خواست شمس الدین محمد آوی از یاران سلطان علی بن مؤید آخرین حاکم سربداران خراسان و برای شیعیان آن خطّه به نگارش درآورد. مشهور است او این کتاب را در زندان دمشق تالیف کرده است . همچنین گفته اند : مرکب او در کتابت این کتاب خون بدنش بوده . علامه امینی در کتاب «شهداء الفضیله» زندگانی ۱۳۰ نفر از علمای شیعه، از قرن چهارم هجری تا عصر خویش را گرد آورده‌است که چهل نفر آنها قبل از شهید اول کشته‌شده‌اند در عین حال این شخصیت بود که به شهید اول معروف شد. علت این نامگذاری و شهرت به شهید اول این است که جزینی از شخصیت‌های طراز اول علمای شیعه بوده و تا آن زمان سابقه نداشته که چنین افرادی را با آن وضع دلخراش به قتل برسانند. دیدگاه‌های سیاسی با توجه به این که اندیشه سیاسی مبتنی بر امور بنیادینی است که متکی بر آنها و با تجربه اوضاع اجتماعی معاصر اندیشه به تدوین می‌رسد شهید اول مبتنی بر این وضعیت به پاسخ گوئی معضلات فرهنگی و دینی زمانه خود پرداخت. بنابراین ابتدا به رابطه عقل و شرع و نوع مواجههٔ احکام آنها با یکدیگر توجه شده و سپس دانش فقهی از نظر ولایت و اقتدار واجد آن بر امور حکومتی در عصر غیبت مورد بررسی قرار گرفت .اصل ضرورت حکومت در هر دوره‌ای و به ویژه دوران غیبت و خاستگاه این حکومت و حق حاکمیت مردم مطالعه شد. البته او نیز مانند بیشتر فقهای شیعه ولایتی در حد امور حسبه برای فقها قائل است و احکام مربوط به حدود و جهاد را در دوران غیبت تعطیل می‌داند. به نظر وی احکام اسلامی برای از بین بردن ظلم و ایجاد عدالت است و این جز به دست امام معصوم ممکن نیست و سپردن این امور به دست غیر معصوم در دوران غیبت حرام است. ملزومات که شامل قضاوت وشرایط عزل قاضی در بخش بعدی مورد توجه قرار گرفته و در کار ویژه به مناصب عمدهٔ فقیه نظیر افتاء، قضاوت و اجرای احکام انتظامی اسلام و سایر اختیارات او بمانند تصرف در امور مالی و اقامه نماز جمعه می‌پردازد. شهید اول سیاست را در قضاوت و متعلقات آن دیده که این خود نشان دهندهٔ آن است که وی قضاوت را منصبی در حد حلّ و فصل دعاوی دیده و قاضی امکان تصدی بسیاری از مسؤولیت‌های سیاسی اجتماعی را ندارد. نکته دیگری که شهید اول آن را مبسوط و عمیق مورد مطالعه قرار داده ،شرایط عزل قاضی است که هرگاه شخص از طرف امام معصوم منصوب باشد؛ قضاوت بر او واجب عینی است و در مورد صلاحیت، هر گاه امام نسبت به فرمانروای مأذون و منصوب خود تردید کرد یا فردی را کامل تر از حاکم فعلی یافت یا کمبودی در مقبولیت عمومی حاکم فعلی مشاهده کرد می‌تواند وی را عزل کند. در غیر این صورت و در زمان غیبت بر تمام فقها واجب کفایی است و کسی نمی‌تواند قاضی را طبق میل خویش و بدون در نظر گرفتن مصالح عمومی و جانشین مناسب، عزل نماید و رفتاری غیرمجاز تلقی می‌شود. فرد و دولت و روابط متقابل آنها بخش دیگری است که در آن به جایگاه فرد در نظام سیاسی توجه شده‌است و علاوه بر نقش حمایتی فرد که سایر فقها بدان اشاره کرده‌اند سهم فرد در نصب و عزل کارگزاران نظام سیاسی و فرمانروایان در صورت نارضایتی مردم از آنان که توسط امام انجام می‌پذیرد مورد توجه جدی قرار گرفته‌است. شهید اول نقش مشارکتی فرد را در اداره امور عمومی و حکومتی در صورت فقدان حاکم مهم تلقی کرده و به دلیل محوری بودن مقولهٔ مصالح عمومی در نظام سیاسی مسلمانان، تعطیلی و توقف آن را مجاز نمی‌بیند. البته شرط عدالت در این افراد، مشکل احتمال در مخاطره قرار گرفتن مصالح عمومی را منتفی می‌سازد. حکومت نامطلوب بخش دوم انواع حکومتها تلقی شده که در آن، فرد بایستی از تبعیت و حمایت آن اجتناب نموده و آن را بر امام و نایبان وی ترجیح ندهد .زندگی در قلمروی چنین حکومتی، هرگاه به قصد جلب منافع مادی یا دوستی با حاکم جائر به برقراری ارتباط با آن بپردازد ناپسند و مذموم تلقی می‌شود و شیوه زیست مناسب و مطلوب در این قلمرو به شکل تقیه برای حفظ امنیت جانی و مالی می‌باشد. همچنین در راهکارهای حکومتی و همکاری سیاسی اجتماعی با حکومت جور، پذیرش ولایت از جانب حاکم جائر در جهت امر به معروف و نهی از منکر، بر اعتبار فقاهت و اجتهاد فرد تأکید شده و سایرین مجاز به این همکاری نمی‌باشند. تألیفات به‌عقیدهٔ برخی، یکی از مهم‌ترین کتب شهید اول همان لمعه دمشقیه است. این کتاب در بردارنده تمام باب‌های فقهی به صورت ایجاز است و در آن استدلال‌های زیادی به کار رفته‌است. این کتاب چهار سال قبل از کشته‌شدن شهید اول نگاشته شده‌است. شیخ حر عاملی می‌گوید که شهید اول این کتاب را در حبس پیش از کشته‌شدن نگاشته‌است. علی دوانی می‌گوید وی کتاب لمعه را برای علی ابن موید، آخرین پادشاه سربداران نوشته‌است. اختصار الجعفر الاربعون حدیثا الاربعون مسئله الاعتقادیه الالفیة فی فقه الصلوة الباقیات الصالحات. البیان در فقه (مطبوع) التکلیف یا تکلیفیه جامع البین یا الجامع بین شرحی الاخوین حاشیه شرح ارشاد علا مه حلی که نامش (غایة المراد فی شرح نکت الارشاد) می‌باشد. حاشیه قواعد علا مه خلاصة الاعتبار فی الحج و الاعتمار الدروس الشرعیه فی فقه الامامیه (مطبوع) الذکری در فقه امامیه (مطبوع) القواعد الکلیه فی الاصول و الفروع، که به (قواعد شهید) معروف است. اللمعة الدمشقیه که جز کتابهای درسی حوزه علمیه‌است. مجامیع ثلثه در سه مجلد. النفلیه که با الفوائد المکیه که شرح شهید ثانی بر همان کتاب می‌باشد. المزار. المسائل، که به (مسائل ابن مکی) معروف است. جستارهای وابسته شهید ثانی شهید ثالث شهید رابع شهید خامس شهدای پنجگانه منابع امین، سید محسن، «اعیان الشیعه»، جلد ۳، ص ۲۸۱ شمس الدین، محمد رضا، حیاه الأمام الشهید الأول، ص ۵۷ اهالی حله درگذشتگان ۱۳۸۵ (میلادی) درگذشتگان ۷۶۳ درگذشتگان ۷۸۶ (قمری) فقیهان شیعه دوازده‌امامی روحانیان شیعه سده ۸ (قمری) زادگان ۱۳۳۴ (میلادی) زادگان ۷۱۲ زادگان ۷۳۴ (قمری) شیعیان لبنان عالمان شیعه کشتگان اسلام فقیهان اعدام‌شده اعدام‌شدگان با گردن‌زدن فقیهان اهل لبنان روحانیان شیعه اهل لبنان عرب‌های سده ۱۴ (میلادی)
4471
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D8%AC%D8%AA%20%D8%AF%D8%A7%D9%88%D9%84%DB%8C%D9%86%DA%AF
بریجت داولینگ
بریجت الیزابت داولینگ هیتلر (۱۸۹۱ - ۱۹۶۹) زن برادر آدولف هیتلر و همسر آلویس هیتلر (پسر) بود. او در دوبلین، ایرلند به دنیا آمده بود و همانجا بزرگ شده بود. در ۱۹۰۹، هنگامی که هفده ساله بود، به همراه پدرش، ویلیام داولینگ، در مسابقات اسبدوانی با آلویس هیتلر (پسر) ملاقات کرد. پیوند به بیرون بستگان ایرلندی هیتلر تونی مک کارتی دانسته‌ها درباره هیتلرها از دیلی تلگراف گفتگو نویسنده‌ها درباره 'آخرین هیتلرها' گفتگوی سی.ان.ان آخرین هیتلرها نوشته دیوید گاردنر منابع ویکی‌پدیای انگلیسی، نسخهٔ ۲۹ نوامبر ۲۰۰۶. آدولف هیتلر اهالی دوبلین اهالی لانگ آیلند اهالی هورنسی، لندن بزرگ درگذشتگان ۱۹۶۹ (میلادی) زادگان ۱۸۹۱ (میلادی) نویسندگان زن سده ۲۰ (میلادی) نویسندگان زن سده ۲۰ (میلادی) اهل ایرلند نویسندگان سده ۲۰ (میلادی) اهل ایرلند
4473
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%DB%8C%D9%84%DB%8C%D8%A7%D9%85%20%D9%BE%D8%A7%D8%AA%D8%B1%DB%8C%DA%A9%20%D9%87%DB%8C%D8%AA%D9%84%D8%B1
ویلیام پاتریک هیتلر
ویلیام پاتریک هیتلر (۱۲ مارس، ۱۹۱۱ - نوامبر ۱۹۸۷)، معروف به ویلی، برادر زاده آدولف هیتلر. او پسر آلویس هیتلر (پسر)، برادر ناتنی آدولف بود. آلویس برای ملاقات با دختری ایرلندی با نام برید جت داولینگ به دوبلین رفت، و وقتی که ویلیام پاتریک در ۱۹۱۱ به دنیا آمد، آن‌ها در لیورپول بودند. آلویس به زودی خانواده‌اش را ترک کرد و به آلمان بازگشت و ویلیام پاتریک نزد مادرش بزرگ شد. پیوند به بیرون دانسته‌ها درباره هیتلرها از دیلی تلگراف گفتگو نویسنده‌ها درباره 'آخرین هیتلرها' گفتگوی CNN آخرین هیتلرها نوشته دیوید گاردنر اطلاعات بیشتر دیوید گاردنر، آخرین هیتلرها، بی ام ام، ۲۰۰۱، شابک ۱-۰-۹۵۴۱۵۴۴-۰ آدولف هیتلر افراد آمریکایی اتریش‌تبار افراد آمریکایی انگلیسی‌تبار افراد آمریکایی ایرلندی‌تبار افراد انگلیسی اتریشی‌تبار افراد انگلیسی ایرلندی‌تبار اهالی لانگ آیلند اهالی لیورپول بریتانیایی‌های مهاجرت‌کرده به ایالات متحده آمریکا درگذشتگان ۱۹۸۷ (میلادی) دریافت‌کنندگان مدال پرپل هارت زادگان ۱۹۱۱ (میلادی) ملوانان نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا انگلیسی‌های مهاجرت‌کرده به ایالات متحده آمریکا مهاجران انگلیسی در ایالات متحده آمریکا نظامیان ایالات متحده آمریکا در جنگ جهانی دوم نظامیان نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا در جنگ جهانی دوم نظامیان اهل نیویورک
4475
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%86%DA%AF%D9%84%D8%A7%20%D9%87%DB%8C%D8%AA%D9%84%D8%B1
آنگلا هیتلر
آنگِلا راوبال هامیچ (۲۸ ژوئیه، ۱۸۸۳ - ۳۰ اکتبر، ۱۹۴۹)، خواهر ناتنی بزرگ‌تر آدولف هیتلر بود. او از آلویس هیتلر و زن دومش، فرانتزیسکا ماتزلبرگر در براوناو، اتریش به دنیا آمد، سیبیل های او زبان زد خاص و عام بود. مادر او یک سال بعد درگذشت، و او و برادرش آلویس هیتلر (پسر) با زن سوم پدرشان، کلارا هیتلر بزرگ شدند. آدولف هیتلر در ۱۸۸۹ به دنیا آمد. آنگلا و برادر ناتنی اش بسیار نزدیک به هم بزرگ شدند و با هم صمیمی بودند. پدرش در ۱۹۰۳ و پس از او نامادریش در ۱۹۰۷ درگذشتند. و برایشان ارث کمی گذاشتند. در این زمان او با لئو راوبال، که یک بازرس پایین رتبه مالیات بود، ازدواج کرد، و در ۱۹۰۶ یک پسر برای لئو به دنیا آورد. منابع مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، "Angela Hitler"، ویکی‌پدیای انگلیسی، دانشنامهٔ آزاد. (نسخهٔ ۱۶ سپتامبر ۲۰۰۶). آدولف هیتلر اهالی بران‌آئو ام این درگذشتگان ۱۹۴۹ (میلادی) زادگان ۱۸۸۳ (میلادی) نقاشان اهل اتریش
4484
https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%AF%D9%84%DB%8C%20%D8%B1%D8%A7%D9%88%D8%A8%D8%A7%D9%84
گلی راوبال
آنگلا "گِلی" راوبال (۴ ژوئن، ۱۹۰۸ - ۱۸ سپتامبر، ۱۹۳۱) دختر خواهر ناتنی آدولف هیتلر، آنگلا راوبال بود. پیوند به بیرون https://web.archive.org/web/20100527210214/http://www.spartacus.schoolnet.co.uk/GERraubal.htm آدولف هیتلر اهالی لینتس اهالی مونیخ خاک‌سپاری‌ها در گورستان مرکزی وین خانواده هیتلر خودکشی بوسیله سلاح گرم در آلمان دانش‌آموختگان دانشگاه لودویگ ماکسیمیلیان مونیخ درگذشتگان ۱۹۳۱ (میلادی) زادگان ۱۹۰۸ (میلادی) خودکشی زنان کاتولیک‌های رومی اهل اتریش دور از وطن‌های اهل اتریش در آلمان
4486
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%A7%20%D8%B4%DB%8C%DA%A9%D9%84%20%DA%AF%D8%B1%D9%88%D8%A8%D8%B1
ماریا شیکل گروبر
ماریا آنا شیکلگروبر (۱۵ آوریل ۱۷۹۵ - ۷ ژانویه ۱۸۴۷) مادربزرگ آدولف هیتلر بود. در دهکده کوچک استرونز در اتریش به دنیا آمد. او دختر سریسکا پفیسنگر (؟ - ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱) و کشاورزی به نام یوهانس شیکلگروبر (۲۹ مه ۱۷۶۴ - ۱۲ نوامبر ۱۸۴۷) بود. ماریا نیز مثل خانواده و بیشتر همسایه‌هایشان کاتولیک بود. آدولف هیتلر اهالی نیدراسترایش درگذشتگان ۱۸۴۷ (میلادی) درگذشتگان به علت بیماری عفونی در اتریش درگذشتگان به علت سل درگذشتگان به علت سل در اتریش درگذشتگان سده ۱۹ (میلادی) به علت سل زادگان ۱۷۹۵ (میلادی) کاتولیک‌های رومی اهل اتریش
4487
https://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%8C%D9%88%D9%87%D8%A7%D9%86%20%DA%AF%D8%A6%D9%88%D8%B1%DA%AF%20%D9%87%DB%8C%D8%AF%D9%84%D8%B1
یوهان گئورگ هیدلر
در تاریخ آلمان، یوهان گئورگ هیدلر (۲۸ سپتامبر، ۱۷۹۲ - ۱۸۵۷) از مارتین هیدلر (۱۷ نوامبر، ۱۷۶۲ - ۱۰ ژانویه، ۱۸۲۹) و آنا ماریا گوشل (۲۳ اوت، ۱۷۶۰ - ۷ دسامبر، ۱۸۵۴) زاده شد. گفته می‌شود او پدربزرگ آدولف هیتلر می‌باشد. منابع ویکی‌پدیای انگلیسی. آدولف هیتلر درگذشتگان ۱۸۵۷ (میلادی) زادگان ۱۷۹۲ (میلادی) کاتولیک‌های رومی اهل اتریش
4488
https://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%8C%D9%88%D9%87%D8%A7%D9%86%20%D9%86%D9%BE%D9%88%D9%85%D9%88%DA%A9%20%D9%87%DB%8C%D8%AF%D9%84%D8%B1
یوهان نپوموک هیدلر
یوهان نپوموک هیدلر، در اصل یوهان نپوموک هوتلر (۱۹ مارس، ۱۸۰۷ - ۱۷ سپتامبر، ۱۸۸۸ جد پدری، عموی بزرگ احتمالی و شاید جد درست پدری آدولف هیتلر است. منابع آدولف هیتلر درگذشتگان ۱۸۸۸ (میلادی) زادگان ۱۸۰۷ (میلادی) کاتولیک‌های رومی اهل اتریش
4489
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D8%A7%D8%B1%D9%84%20%D8%A2%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%88%D9%88%D8%B1
شارل آزناوور
شارل آزناوور ، (تلفظ ) (زادهٔ ۲۲ مهٔ ۱۹۲۴ – درگذشتهٔ ۱ اکتبر ۲۰۱۸) خواننده، ترانه‌سرا و بازیگر مشهور فرانسوی-ارمنی بود. زندگی‌نامه شارل آزناوور با نام شاهنور واغیناک آزناووریان در ۲۲ مه ۱۹۲۴ در محله لاتن پاریس از پدر و مادری ارمنی و مهاجر زاده شد که به‌دلیل نسل‌کشی ارمنی‌ها از کشورشان گریخته، به پاریس پناه آورده بودند. تولد آزناوور در فرانسه، اتفاقی بود. آزناوور هنگامی که پدر و مادرش در انتظار ویزای ورود به آمریکا بودند در پاریس به دنیا آمد. پدر و مادر آزناوور عاقبت در فرانسه ماندگار شدند و رستوران کوچکی در پاریس دایر کردند که عمدتاً به پاتوق هنرمندان، به‌ویژه هنرمندان تبعیدی روسیه و ارمنستان، تبدیل شد. شارل آزناوور، سیمای فرانسهٔ اَنترناسیونالیست بود که ارزش‌های بنیانی جمهوری و رومانتیسم را به فرزندانش منتقل می‌کند. پدر آزناوور، میشا آزناووریان، متولد گرجستان و مادرش، کنار باغداساریان، در یکی از خانواده‌های ارمنی ترکیه به دنیا آمده بود. شارل آزناوور به هنگام تولد «شاه نور» نام گرفت. اما، از آنجا که قابلهٔ فرانسوی قادر به نوشتن صحیح نام او نبود، عاقبت نام «شاه نور» به «شارل» تغییر یافت. پس از ورود به دنیای هنر و موسیقی به‌دلیل ذوق سرشار و نشر احساسات پاک انسانی در قالب ترانه و تصنیف به سرعت پله‌های ترقی را پیمود. آزناوور در سال‌های دهه ۱۹۷۰ از پاریس به سوئیس مهاجرت کرده بود و در حوالی لوزان زندگی می‌کرد. این ستاره ارمنی‌تبار فرانسه در امور خیریه بسیار فعال بود و بعد از زلزله سال ۱۹۸۸ ارمنستان با دوستش لووِن سایان سازمانی خیریه تأسیس کرد. آزناوور هرگز ریشه‌های ارمنی خود را فراموش نکرد و پس از زلزله مهیب سال ۱۹۸۸ در ارمنستان بنیادی غیرانتفاعی را برای کمک به آسیب‌دیدگان راه انداخت. پس از استقلال ارمنستان از شوروی، آزناوور به سرزمین اجدادی اش سفر کرد. هواداران ایرانی او پس از شنیدن خبر درگذشتش، عکسهای سفرش به ایران را، زمانی که برای اجرا در کلوپ ارامنه تهران به آنجا سفر کرده بود، در فضای مجازی به اشتراک می‌گذاشتند؛ گوگوش هم در شب اول در کنار آزناوور در هتل هیلتون به اجرای برنامه پرداخت. او که دوران جنگ جهانی را تجربه کرده بود همواره به ریشه‌های ارمنی خود افتخار می‌کرد. او در این باره گفته بود: «فرانسوی زبان کار من است اما زبان خانوادگی من همیشه ارمنی است.» در زندگینامه‌ای که خود او با عنوان «آزناوور به قلم آزناوور» نوشته، می‌گوید پس از دوره‌ای که همراه دوستانش سعی می‌کرد نقش یک مرد بزن‌بهادر را بازی کند، یک شب به زور او را روی صحنه فرستادند تا آواز بخواند. او می‌افزاید: دوستداران شارل آزناوور در سال‌های بعد او را به خاطر توانایی فوق‌العاده‌اش در قصه‌گویی و صدای رام نشده‌اش که چندان زیبا تلقی نمی‌شد ولی احساس و توانایی فراوانی داشت مورد ستایش قرار دادند. آزناوور بی آنکه منکر فرهنگ فرانسوی خود بشود، نمایندگی ارمنستان را در شماری از نهادهای دیپلماتیک بین‌المللی برعهده گرفت و در سال ۲۰۰۸ ملیت ارمنستان را دریافت کرد. او، به عنوان سفیر ارمنستان در یونسکو انتخاب شد و در سال ۲۰۰۹ نیز، سفیر ارمنستان در سوئیس شد. سازمان یونسکو در سال ۱۹۹۵ شارل آزناوور را به عنوان نماینده خود در ارمنستان برگزید همچنین نمایندهٔ دائم ارمنستان در سازمان ملل انتخاب شد در تاریخ ۱۱ سپتامبر۱۹۹۷، نشان «لژیون دو نور» توسط ژاک شیراک، رئیس‌جمهوری وقت فرانسه به وی اعطاء شد. در سال ۱۹۹۸ شبکه سی‌ان‌ان او را به عنوان هنرمند و سرگرمی‌ساز قرن معرفی کرد. شهرت جهانی آزناوور در سال ۱۹۹۹ او را در فهرست هنرمند برتر قرن مجله تایم قرار داد. آزناوور برای رهبران و رئیس‌جمهورها، برای پاپ‌ها و خانواده‌های سلطنتی و همین‌طور برای مراسم خیریه و برنامه‌های انسان‌دوستانه آواز می‌خواند و اجرا می‌کرد. هم‌زمان (۲۰۰۹) به عنوان نماینده دائم ارمنستان در مقر سازمان ملل در ژنو هم فعال بود. در سال ۲۰۰۹ نیز جمهوری ارمنستان او را به عنوان سفیر خود در سوئیس معرفی کرد. شارل آزناوور که رسانه‌های فرانسوی از او به عنوان سفیر فرهنگی این کشور یاد کرده‌اند در سال ۲۰۱۱ «جایزهٔ اسکوپوس» را از سوی دانشگاه بیت‌المقدس دریافت نمود. موزه شارل آزناوور در سال ۲۰۱۱ در ایروان پایتخت ارمنستان افتتاح شد. در آوریل ۲۰۱۶ به منظور شرکت در جایزه آورورا برای بیداری بشریت از ارمنستان بازدید نمود. وی در روز ۲۴ آوریل به همراه گارگین دوم، سرژ سارگسیان و جرج کلونی در یادمان نسل‌کشی ارمنی‌ها ... سال ۲۰۱۷ ستاره‌ای در پیاده‌روی مشاهیر هالیوود به نام «شارل آزناوور» ثبت شد. در مراسم رونمایی از این ستاره پیتر بوگدانوویچ کارگردان مشهور گفت: زندگی شخصی شارل آزناوور سه بار ازدواج کرد و صاحب شش فرزند شد. در همین سال (۱۹۴۶) آزناوور با نخستین همسرش میشلین ازدواج کرد و حاصل این ازدواج دختری به نام «صدا» بود. درگذشت در شامگاه یکشنبه ۱ اکتبر ۲۰۱۸ در سن ۹۴ سالگی در خانه‌اش در جنوب شرق فرانسه درگذشت واکنش‌ها امانوئل مکرون با انتشار پیامی بر روی توییتر پس از توصیف شارل آزناوور به عنوان هنرمندی عمیقاً فرانسوی که به شدت به ریشه‌های کشور زادگاه والدینش، ارمنستان پایبند بود، نوشت: «شاهکارها، لحن و درخشش منحصر به فرد شارل آزناوور برای سال‌های طولانی او را زنده نگاه خواهد داشت.» فرانسوا نیسن، وزیر فرهنگ فرانسه نیز در پیامی از او به عنوان اسطوره‌ای یاد کرد که مرزهای را درنوردیده است. نخست‌وزیر ارمنستان پس از انتشار خبر درگذشت شارل آزناوور وی را «فرزند استثنایی مردم ارمنستان» خواند و مرگ او را «فقدانی بزرگ برای کل جهان» توصیف کرد. فیلم‌شناسی ۱۹۵۸- سرمقابل دیوارها (فرانژو) ۱۹۶۰- گذرگاه راین (کایات) وصیت نامه اورفه (کوکتو) پیانیست را بزنید! (تروفو) ۱۹۶۱- یک تاکسی برای طبرق (لا پاتلی یر) ۱۹۶۲- شیطان و ده فرمان (دوویویه) چهار حقیقت (بلارتی و…) ۱۹۶۴- بی وفایی کامل (مونیچلی) ۱۹۶۵- دگرگونی سرایداران (گرانبه دوفر) ۱۹۶۶- پاریس در ماه اوت (گرانیه دوفر) نامه رسان به جنگ می‌رود (برنار اوبر) ۱۹۶۸- کندی (مارکوان) ۱۹۷۰- ماجراجویان (گیلبرت) بازی‌ها (وینر) ۱۹۷۴- و سپس هیچ‌کس نبود (کالینسن) ۱۹۷۶- سواران آسمان (هیکاکس) هوا و هوس‌های مردم طبقه بالا (شابرول) ۱۹۷۹- طبل حلبی (شلوندروف) ۱۹۸۲- چه کسی باعث دویدن دیوید است ؟(شوراکی) اشباح یک کلاه فروش (شابرول) ادیت و مارسل (لولوش) (+ترا) زنده باد زندگی (لولوش) ۱۹۸۶- رابط عبرانی (بوژنا) (+ف) ۱۹۸۸- میخ خوار (میز راهی) ۱۹۸۹- استاد (هانسل) ۱۹۹۱- سال‌های دور از شهر (لوریش) ۱۹۹۵- لورا (سوارک) ۱۹۹۷- بازیگر (دوشالونژ) ۲۰۰۰- بچه‌های تخش (وولسون) جستارهای وابسته ارمنی‌های فرانسه پانویس منابع پیوند به بیرون شارل آزناوور در مجموعه چمتا Aznavour Granted Armenian Citizenship Aznavour Foundation Charles Aznavour on imusic.am Biography by رادیو بین‌المللی فرانسه Charles Aznavour – Armenian-Russian Pages ارمنیان اهل فرانسه افراد فرانسوی ارمنی‌تبار افسران نشان کانادا بازیگران مرد ارمنی‌تبار بازیگران مرد اهل پاریس بازیگران مرد فیلم اهل فرانسه ترانه‌پردازان اهل فرانسه خوانندگان آلمانی‌زبان خوانندگان اسپانیایی‌زبان فرانسه خوانندگان انگلیسی‌زبان فرانسه خوانندگان ایتالیایی‌زبان خوانندگان مرد اهل فرانسه خواننده-ترانه‌پردازان اهل فرانسه خواننده-ترانه‌پردازان مرد اهل فرانسه درگذشتگان ۲۰۱۸ (میلادی) دریافت‌کنندگان جایزه سزار افتخاری دریافت‌کنندگان نشان خورشید فروزان راه‌یافتگان به تالار مشاهیر ترانه‌پردازان زادگان ۱۹۲۴ (میلادی) سفیران ارمنستان در سوئیس شارل آزناوور فرماندهان لژیون دونور قهرمان ملی ارمنستان مسیحیان کلیسای حواری ارمنی نمایندگان دائمی ارمنستان در سازمان ملل متحد نمایندگان دائمی ارمنستان در یونسکو هنرمندان آرسی‌ای رکوردز هنرمندان آرسی‌ای وکتور رکوردز هنرمندان ام‌جی‌ام رکوردز هنرمندان انجل رکوردز هنرمندان بارکلی رکوردز هنرمندان رپریز رکوردز هنرمندان کپیتال رکوردز هنرمندان لیبرتی رکوردز هنرمندان مانیومنت رکوردز هنرمندان مرکوری رکوردز
4497
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B8%D8%B1%DB%8C%D9%87%20%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%81
نظریه گراف
نظریه گراف شاخه‌ای از ریاضیات است که دربارهٔ گراف‌ها بحث می‌کند. این مبحث در واقع شاخه‌ای از توپولوژی است که با جبر و نظریه ماتریس‌ها پیوند مستحکم و تنگاتنگی دارد. نظریهٔ گراف برخلاف شاخه‌های دیگر ریاضیات نقطهٔ آغاز مشخصی دارد و آن انتشار مقاله‌ای از لئونارد اویلر، ریاضیدان سوئیسی، برای حل مسئله پل‌های کونیگسبرگ در سال ۱۷۳۶ است. پیشرفت‌های اخیر در ریاضیات، به ویژه در کاربردهای آن موجب گسترش چشمگیر نظریهٔ گراف شده‌است به گونه‌ای که هم‌اکنون نظریهٔ گراف ابزار بسیار مناسبی برای تحقیق در زمینه‌های گوناگون مانند نظریه کدگذاری، تحقیق در عملیات، آمار، شبکه‌های الکتریکی، علوم رایانه، شیمی، زیست‌شناسی، علوم اجتماعی و سایر زمینه‌ها گردیده‌است. تاریخچه برخلاف شاخه‌های دیگر ریاضیات، سیر نظریهٔ گراف آغاز معینی در زمان و مکان دارد و آن مسئلهٔ هفت پل کونیگسبرگ است که در سال ۱۷۳۶ توسط لئونارد اویلر حل شد. در سال ۱۷۵۲ قضیهٔ اویلر برای گراف‌های مسطح ارائه می‌شود. اما پس از آن به مدت تقریباً یک قرن فعالیت اندکی در این زمینه صورت گرفت. در سال ۱۸۴۷، گوستاو کیرشهف نوع خاصی از گراف‌ها به نام درخت را مورد بررسی قرار داد. کیرشهف این مفهوم را هنگام تعمیم قوانین اهم برای جریان الکتریکی در کاربردهایی که حاوی شبکه‌های الکتریکی بودند به‌کار گرفت. ده سال بعد، آرتور کیلی همین نوع گراف را برای شمارش ایزومرهای متمایز هیدروکربن‌های اشباع‌شدهٔ CnH2n+2 به‌کار برد. در همین دوران شاهد حضور دو ایدهٔ مهم دیگر در صحنه هستیم. ایدهٔ اول حدس چهار رنگ بود که نخستین بار توسط فرانسیس گوثری در حدود سال ۱۸۵۰ مورد تحقیق قرار گرفت. این مسئله سرانجام در سال ۱۹۷۶، توسط کنث ایپل و ولفگانگ هیکن و با استفاده از یک تحلیل رایانه‌ای پیچیده حل شد. ایدهٔ مهم دوم، دور همیلتونی بود. این دور به افتخار سر ویلیام روآن همیلتون نامگذاری شده‌است. او این ایده را در سال ۱۸۵۹ برای حل معمای جالبی حاوی یال‌های یک دوازده وجهی منتظم (گراف همیلتونی) به‌کار گرفت. یافتن جوابی برای این معما چندان دشوار نیست، ولی ریاضیدانان هنوز در پی یافتن شرایطی لازم و کافی هستند که گراف‌های بیسوی حاوی مسیر یا دورهای همیلتونی را مشخص کنند. پس از این کارها تا بعد از سال ۱۹۲۰ فعالیت اندکی در این زمینه صورت گرفت. مسئلهٔ مشخص کردن گراف‌های مسطح را کازیمیر کوراتوفسکی، ریاضیدان لهستانی، در سال ۱۹۳۰ حل کرد. نخستین کتاب دربارهٔ نظریهٔ گراف در سال ۱۹۳۶ منتشر شد. این کتاب را ریاضیدان مجار، دنش کونیگ، که خود محقق برجسته‌ای در این زمینه بود، نوشت. از آن پس فعالیت‌های بسیاری در این زمینه صورت گرفته و رایانه نیز در چهار دههٔ اخیر به یاری این فعالیت‌ها آمده‌است. تعریف تعریف دقیق‌تر گراف به این صورت است، که گراف مجموعه‌ای از رأس‌ها است، که توسط خانواده‌ای از زوج‌های مرتب که همان یال‌ها هستند به هم مربوط (وصل) شده‌اند. یال‌ها بر دو نوع ساده و جهت دار هستند، که هر کدام در جای خود کاربردهای بسیاری دارد؛ مثلاً اگر صرفاً اتصال دو نقطه -مانند اتصال تهران و زنجان با کمک آزادراه- مد نظر شما باشد، کافیست آن دو شهر را با دو نقطه نمایش داده، و اتوبان مزبور را با یالی ساده نمایش دهید. اما اگر بین دو شهر جاده‌ای یکطرفه وجود داشته باشد آنگاه لازمست تا شما با قرار دادن یالی جهت دار مسیر حرکت را در آن جاده مشخص کنید. همچنین برای اینکه فاصله بین دو شهر را در گراف نشان دهید، می‌توانید از گراف وزن دار استفاده کنید و مسافت بین شهرها را با یک عدد بر روی هر یال نشان دهید. آغاز نظریهٔ گراف به سدهٔ هجدهم بر می‌گردد. لئونارد اویلر ریاضیدان بزرگ مفهوم گراف را برای حل مسئله پل‌های کونیگسبرگ ابداع کرد اما رشد و پویایی این نظریه عمدتاً مربوط به نیم سدهٔ اخیر و با رشد علم انفورماتیک بوده‌است. مهم‌ترین کاربرد گراف مدل‌سازی پدیده‌های گوناگون و بررسی بر روی آنهاست. با گراف می‌توان به راحتی یک نقشه بسیار بزرگ یا شبکه‌ای عظیم را در درون یک ماتریس به نام ماتریس وقوع گراف ذخیره کرد یا الگوریتمهای مناسب مانند الگوریتم دایکسترا یا الگوریتم کروسکال و… را بر روی آن اعمال نمود. یکی از قسمت‌های پرکاربرد نظریهٔ گراف، گراف مسطح است که به بررسی گراف‌هایی می‌پردازد که می‌توان آن‌ها را به نحوی روی صفحه کشید که یال‌ها جز در محل رأس‌ها یکدیگر را قطع نکنند. این نوع گراف در ساخت جاده‌ها و حل مسئله کلاسیک و قدیمی سه خانه و سه چاه آب به کار می‌رود. نظریه گراف یکی از پرکاربردترین نظریه‌ها در شاخه‌های مختلف علوم مهندسی (مانند عمران)، باستان‌شناسی (کشف محدوده یک تمدن) و… است. روابط میان رأس‌های یک گراف را می‌توان با کمک ماتریس بیان کرد. برای نمایش تصویری گراف‌ها معمولاً از نقطه یا دایره برای کشیدن رأس‌ها و از کمان یا خط راست برای کشیدن یال بین رأس‌ها استفاده می‌شود. رابطه‌ها و ماتریس‌ها در قسمت گراف‌ها به هر گراف یک ماتریس صفر و یک نسبت داده می‌شود. ماتریس مجاورت گراف‌های جهت دار هم به‌طور مشابه تعریف می‌شود. به‌طور مثال ماتریس مجاورت گراف جهت دار زیر به صورت مقابل است: پس می‌توان این ماتریس را متناظر با رابطه مقابل در نظر گرفت. توجه کنید که درایه‌های ij ام ماتریس مساوی با ۱ است اگر و تنها اگر iRj. اکنون می‌توانیم ویژگی‌های‌های مربوط به رابطه‌ها را برای ماتریس‌ها بیان کنیم؛ مثلاً ویژگی بازتابی یعنی این که همه درایه‌های قطر اصلی ماتریس ۱ باشند. بقیه ویژگی‌ها را به زبان ماتریس بیان کنید. در این‌جا فقط صرفاً ماتریس‌های صفر و یک را در نظر می‌گیریم تا بتوانیم عملیات‌های ضرب و جمع را برای یک مجموعه صفر و یک به دست آوریم. جستارهای وابسته یکریختی گراف گراف (ریاضی) پانویس منابع کتاب آشنایی با نظریهٔ گراف نوشتهٔ علیرضا علیپور، انتشارات فاطمی کتاب نظریه گراف‌ها و کاربردهای آن نوشته باندی و مورتی، ترجمه حمید ضرابی زاده، مؤسسه دیباگران تهران کتاب ریاضیات گسسته نوشته ر. پ. گریمالدی، مرکز نشر دانشگاهی کتاب نظریهٔ الگوریتمی و کاربردی گرافها نوشته گری چارتراند، آرترود اولرمن، ترجمه دکتر سید مهدی تشکری هاشمی، انتشارات دانشگاه امیرکبیر Graph Theory Software نرم‌افزارهای گراف تولید شده در دانشگاه صنعتی شریف نظریه گراف
4530
https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%AF%DB%8C%D9%88%D9%85%D8%B1%DB%8C
گیومری
گیومری (, ) دومین شهر پرجمعیت جمهوری ارمنستان پس از ایروان و مرکز استان شیراک در شمال غربی کشور است. گیومری در حدود ۱۲۶ کیلومتری شمال ایروان واقع شده‌است. در کیلومتری شمال گیومری، مرکز استان شیراک واقع شده‌است. بر اساس سرشماری سال ۲۰۱۲، شهر دارای ۱۴۵٬۹۲۹ تن جمعیت بود؛ و جمعیت آن از ۱۵۰٬۹۱۷ نفر در سرشماری ۲۰۰۱ کاهش داشته‌است. نام این شهر چندین بار تغییر کرده‌است. در سال ۴۰۱ (پیش از میلاد) با نام «کومایری» (Kumayri) بنا نهاده شد. بین سال‌های ۱۸۳۷ تا ۱۹۲۴ این شهر، «آلکساندراپول» نامیده می‌شد و بین سال‌های ۱۹۲۴ تا ۱۹۹۰ در دوران اتحاد شوروی «لنیناکان» نام داشت و سرانجام پس از استقلال ارمنستان در سال ۱۹۹۱ به «گیومری» تغییر نام داد. وجه تسمیه گیومری پیش از این «لِنیناکان» و پیشتر «آلکساندراپول» نام داشت؛ ولی نام گیومری یک نام باستانی است که گزنفون یونانی هم در نوشته‌های خود از آن نام برده‌است. پرچم و نشان شهر آرم یا نشان در سال ۲۰۰۱ به تصویب رسید. تصاویر روی آرم دارای معانی زیراست: پلنگ نشان دودمان باگراتونی است؛ که مقر آن در استان شیراک بوده‌است. کمان، به نشانه کوه آراگاتس و کلیسا بوده و بیان‌کننده طبیعت و اشکال معماری شهر گیومری هستند. مشعل گریگور قدیس؛ طبق افسانه‌ها مشعل گریگور بین قله‌های آراگاتس می‌سوزد. شاقول نماد صنعت و معماری است. دانه‌های گندم نماد برکت و فراوانی است. کتاب و آلت چنگ نمادهای آموزش، علم، هنر و فرهنگ هستند. همچنین «موشوربا» نیز نماد شهر است. در سده ۲۱ میلادی، اهالی گیومری عادت به هدیه دادن موشوربا به میهمانان خود داشتند (موشوربا ظرف آب مسی است که در آن، آب سردی خود را حفظ می‌کند). در سال ۲۰۱۳ در گیومری مجسمه‌ای به عنوان نماد موشوربا ساخته شد. آرم و نشان آلکساندراپولیس (گیومری کنونی) متفاوت بوده‌است، در قسمت پایین صلیب و هلال ماه وجود داشت که توسط پله‌ها از هم جدا می‌شدند. پله نماد آن است که برای تک تک اهالی آلکساندراپول امکان رشد اجتماعی فراهم است. صلیب نماد ارمنستان شرقی، و هلال نماد ارمنستان غربی است، که بخش عمده‌ای از جمعیت گیومری از آنجا مهاجرت کرده‌اند. این آرم را می‌توان در موزه معماری ملی و زندگی شهری گیومری دید. پرچم شهر از طرف شورای شهر در سال ۲۰۱۱ به تصویب رسید. زمینه آن به رنگ سفید با حاشیه طلایی است. در مرکز پرچم، صلیب قرمز با تصویر پلنگ طلایی قرار دارد. نسبت عرض به طول پرچم ۱ به ۲ است. تصاویر روی پرچم دارای معانی زیر است: رنگ سفید، نماد اراده برای زندگی صلح‌آمیز است؛ صلیب قرمز، نمادی از ایمان و استقامت مسیحیت است؛ آرم پلنگ طلایی باگراتونی نماد استقلال و حکومت ارمنستان است. تاریخچه دوران باستان از منطقه گیومری برای نخستین بار با عنوان کومایری در کتیبه‌هایی تاریخی اورارتویی که متعلق به سده هشتم پیش از میلاد است یاد شده‌است. سده نوزدهم پس از جنگ ایران و روسیه (۱۸۱۳–۱۸۰۴)، گیومری و سرزمین‌های اطراف آن بخشی از خاک امپراتوری روسیه شدند. گیومری در سال ۱۸۳۷ پس از بازدید تزار نیکلای یکم به افتخار همسرش آلکساندرا فیودوروفنا به آلکساندارپول تغییر نام یافت. در سال ۱۸۲۹، الکساندر پوشکین، شاعر سرشناس روس هنگام سفر به ارزروم از شهر «گیومری» دیدن نمود. سده بیستم و پس از آن در سال ۱۹۰۲، نخستین بانک شهر افتتاح شد. تا پیش از هنگام عضو اتحادیه شوروی شدن ارمنستان در سال ۱۹۲۰، شهر آلکساندارپول دارای ۱۳۱ مرکز تولیدی از جمله کارخانه‌های آبجوسازی، صابون‌سازی، پارچه‌بافی و غیره بود. پس از انقلاب اکتبر در سال ۱۹۱۷ و خروج نیروهای شوروی از منطقه قفقاز جنوبی، نیروهای امپراتوری عثمانی در ۱۱ مه ۱۹۱۸، در حین لشکرکشی به قفقاز در جنگ جهانی اول در یک حمله شهر آلکساندارپول را اشغال کردند. با این حال، عثمانی‌ها در ۲۴ دسامبر ۱۹۱۸ در نتیجه قرارداد مودروس شهر را ترک کردند. در ۱۰ مه ۱۹۲۰، کودتایی در آلکساندارپول بر ضد دولت فدراسیون انقلابی ارمنی ارمنستان شکل گرفت. در زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی میان سال‌های ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۲، شهر به «کومایری» تغییر نام یافت و سرانجام … «پایگاه نظامی ۱۰۲ام» روسیه در شهر گیومری واقع شده‌است. در کیلومتری شمال گیومری، مرکز استان شیراک واقع شده‌است. شهر گیومری در سال ۲۰۱۳ میلادی عنوان پایتخت فرهنگی کشورهای مستقل همسود را جشن گرفت. مهمترین رویدادهای این جشن در روز ۳۰ ژوئن ۲۰۱۳ اتفاق افتاد. در روز ۱۲ ژانویه ۲۰۱۵، شش عضو خانواده آویدسیان توسط یک سرباز روس به نام «والری پرمیاکوف» از «پایگاه نظامی ۱۰۲ام» بر اثر شلیک گلوله کشته شدند. جغرافیا و آب و هوا گیومری در ۱۲۶ کیلومتری شمال پایتخت ایروان در بخشی مرکز فلات شیراک قرار گرفته‌است. این منطقه حدود ۱۵۵۰ متر از سطح دریا ارتفاع دارد. رود آخوریان از حومه‌های غربی شهر عبور می‌کند. فلات شیراک به همراه کوهستان‌های پامباک از شرق و رشته کوه آتشفشانی آراگاتس از جنوب احاطه شده‌است. شهر گیومری ۱۹۶ کیلومتر از دریای سیاه دور است. سرزمین‌های اطراف گیومری دارای منابع غنی توف، بازالت و رس هستند. گیومری اقلیمی نیمه‌خشک و قاره‌ای دارد که مشخصه آن داشتن زمستان‌های سرد و برفی است که در آن‌ها دمای کمینه می‌تواند تا منفی ۴۱ درجه سلسیوس پایین بیاید. از سوی دیگر، تابستان در گیومری نسبتاً گرم است و دمای هوا می‌تواند تا ۳۶ درجه سلسیوس نیز برسد. میانگین بارش سالیانه آن۴۸۰ میلی‌لیتر است. از دیدگاه همانندی، آب و هوای گیومری عموماً شبیه به مینه‌سوتا و داکوتای شمالی است. مکان‌های اصلی به عنوان یک شهر قدیمی، گیومری تاریخ غنی و معماری منحصر بفرد دارد. شوربختانه پس از فاجعه زمین‌لرزه سال ۱۹۸۸ بسیاری از ساختمان‌های تاریخی و فرهنگی را از دست داد. در طول قرن‌ها گیومری بخاطر مدارس، تئاتر و گوسان هیش «شهر داد و ستد و هنر» نامیده شد بود. در سال ۱۹۱۲، ... ناحیه تاریخی کومایری با بیش از هزار ساختمان متعلق به سده‌های ۱۸ام و ۱۹ام میلادی، ناحیه تاریخی گومایری بخش قدیمی شهر گیومری را نمایش می‌دهد دژ سیاه دژ سیاه دژهی است روسی در شهر گیومری متعلق به دهه ۱۸۳۰ میلادی. بر روی تپه‌ای بنا شده‌است. کلیساها صومعه مارماشن متعلق به سده دهم میلادی: که در ۶ کیلومتری شمالغرب گیومری واقع شده‌است. در کیلومتری شمال گیومری، مرکز استان شیراک واقع شده‌است. کلیسای مسیح منجی یا آمناپرکیچ مقدس، ساخته شده بین سال‌های ۱۸۷۳–۱۸۵۳. (...) کلیسای مادر مقدس، همچنین با عنوان «زخم‌های هفت‌گانه مادر مقدس» شناخته می‌شود و بین سال‌های ۱۸۸۴–۱۸۷۳ ساخته شده‌است. اکنون آن کرسی اسقف‌نشین شیراک، کلیسای حواری ارمنی می‌باشد کلیسای نشان مقدس (بنا شده در سال ۱۸۷۰) کلیسای ارتدوکس روسی نیکلای مقدس معجزه گر. کلیسای روسی آرسنی مقدس (۱۹۱۰) عموماً با عنوان کلیسای کازاچی پُست شناخته می‌شود. کلیسای گریگور روشَنگَر مقدس گیومری. کلیسای هاکوب مقدس نصیبینی (بنا شده در سال ۲۰۰۵). کلیسای جامع صلیب مقدس (در دست ساخت). سایر اماکن خانه-موزه خواهران آسلامازیان بنا شده در دهه ۱۸۸۰، بیش از ۷۰۰ عدد طراحی، نقاشی و دیگر آثار «خواهران آسلامازیان» هنرمندان دوره شوروی. موزه زندگی اجتماعی و معماری ملی ژیتوغتسیان گیومری. خانه-موزه سرگئی مرکورف. خانه-موزه آوتیک ایساهاکیان. خانه-موزه هوانس شیراز. خانه-موزه مهِر مکرتچیان. مجسمه monumental مام ارمنستان. میدان وارتانانتس. میدان استقلال. میدان شارل آزناوور. میدان گارگین نژده میدان ایستگاه راه‌آهن گیومری. پارک مرکزی گیومری، در حین دهه ۱۹۲۰ میلادی در جهت گورستان قدیمی شهر بنا شد. روند بازسازی ساختمان‌های آسیب دیده شهر گیومری برای حفظ معماری منحصر به فرد شهر توسط Earthwatch / spearheaded اقتصاد در دوران قبل از اتحاد شوروی، آلکساندراپول سومین شهر تجاری و مرکز فرهنگی در منطقه قفقاز جنوبی پس از تفلیس و باکو لحاظ می‌شد. (ایروان تا هنگامی که به عنوان پایتخت ارمنستان مستقل در سال ۱۹۱۸ و در جمهوری سوسیالیستی ارمنستان شوروی در سال ۱۹۲۰) در پایان شده نوزدهم میلادی، جمعیت آلکساندراپول با جمعیتی اکثراً ارمنی تا ۳۲٬۱۰۰ تن افزایش یافت. گیومری و آرارات دیگر تولیدکننده آبجو در شهر گیومری Aleksandrapol Brewery می‌باشد ترابری ترابری هوایی فرودگاه بین‌المللی شیراک، در حدود ۵ کیلومتر با جنوب‌غربی مرکز شهر فاصله دارد. آن در سال ۱۹۶۱ افتتاح شد و دومین فرودگاه بزرگ ارمنستان محسوب می‌شود. پروازهایی از این فرودگاه به شهرهای مسکو و سن پترزبورگ انجام می‌شود در ابتدای سال ۲۰۰۶، دولت ارمنستان … داشتن اهمیت یک فرودگاه بین‌المللی دیگر هنگام شرایط نامساعد جوی که پروازها از فرودگاه بین‌المللی زوارتنوتس ایروان به فرودگاه شیراک گیومری … از سال ۲۰۰۷ شرکت توسط شرکت سهامی فرودگاه‌های بین‌المللی ارمنستان اداره می‌شود به گفته آرتم موُسسیان رئیس اداره کل هواپیمایی کشوری ارمنستان ... راه‌آهن تقطع راه‌آهن گیومری بزرگترین و قدیمی‌ترین در ارمنستان می‌باشد. آن در سال ۱۸۹۷ تشکیل شد. اولین خط راه‌آهن آلکساندراپول-گیومری که این شهر را به تفلیس متصل می‌کند در سال ۱۸۹۹ تکمیل شد. سپس خط راه‌آهن از آلکساندراپول به ایروان (در سال ۱۹۰۲)، قارص (در سال ۱۹۰۲)، جلفا (۱۹۰۶)، و تبریز گسترش یافت. در نتیجه آلکساندراپول قطب راه‌آهن مهمی شد. از سال ۲۰۱۳، ایستگاه راه‌آهن گیومری سفرهای منظمی به ایروان و باتومی انجام می‌دهد و شرکت سهامی راه‌آهن قفقاز جنوبی (CJSC) بخش راه‌آهن در ارمنستان گرداننده فعلی آن می‌باشد. آموزش و مذهب مؤسسه آموزشی دولتی گیومری با نام میکائل نعلبندیان دانشگاه ترقی دانشگاه Imastaser آنانیا شیراکاتسی پردیس گیومری دانشگاه دولتی مهندسی ارمنستان پردیس گیومری دانشگاه دولتی اقتصاد ارمنستان پردیس گیومری کنسرواتوار دولتی کومیتاس ایروان پردیس گیومری فرهنگستان دولتی هنرهای زیبا ایروان پردیس گیومری مؤسسه دولتی تئاتر و فیلم‌برداری ایروان پردیس گیومری فرهنگستان منطقه‌ای آموزشی اروپا پردیس گیومری دانشگاه هایبوساک ارمنستان کلیسای بزرگ صلیب مقدس در گیومری جامعه کوچک ارتدکس روسی … ورزش باشگاه فوتبال آراگاتس دومین باشگاه فوتبالی بود … که در سال ۲۰۰۲ به خاطر مشکلات مالیه منحل شد. آکادمی فوتبال گیومری فدراسیون فوتبال ارمنستان در ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۴ گشایش یافت گیومری زادگاه تعدادی از قهرمانان پیشین و کنونی جهانی، المپیک و اروپایی در رشته‌های مختلف است که عبارتنداز: یوری واردانیان، قهرمان هفت دوره وزنه‌برداری، و المپیک ۱۹۸۰ در دسته ۸۲٫۵- ک‌گ. روبرت امییان، قهرمانی اروپا ۱۹۸۶ در پرش طول. لوون جولفالاکیان، قهرمان کشتی فرنگی، جهانی ۱۹۸۶ و المپیک ۱۹۸۸ (۷۴ ک‌گ). مناتساکان ایسکانداریان، کشتی فرنگی قهرمان رقابت‌های جهانی ۱۹۹۰ و ۱۹۹۱ و ۱۹۹۴ و المپیک ۱۹۹۲ (۷۴ ک‌گ). ایسرائل میلیتوسیان، قهرمان وزنه‌برداری، جهانی ۱۹۸۹ و ۱۹۹۲ المپیک در دسته ۶۷٫۵- ک‌گ مردان. مخیتار مانوکیان، قهرمان کشتی فرنگی، جهانی ۱۹۹۸ و ۱۹۹۹ (۶۲ ک‌گ). ملینه دالوزیان، ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ قهرمانی وزنه‌برداری اروپا در دسته ۶۳- ک‌گ زنان. تیگران وارطان مارتیروسان، قهرمان وزنه‌برداری اروپا ۲۰۰۸ در دسته ۸۵- ک‌گ. نازیک آودالیان، اروپایی ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ مسابقات جهانی وزنه‌برداری در دسته ۶۹- ک‌گ زنان. آرسن جولفالاکیان، دارنده مدال نقره المپیک ۲۰۱۲ لندن، دارنده ۴ مدال طلا، نقره و برنز جهان و همچنین دارنده ۴ مدال در رقابت‌های قهرمانی اروپاکشتی فرنگی (۷۴ و ۷۷ ک‌گ). تیگران گئورک مارتیروسان، ۲۰۱۰ مسابقات جهانی وزنه‌برداری در دسته ۷۷- ک‌گ مردان. آرتور الکسانیان، قهرمان کشتی فرنگی، دارنده سه مدال طلا، نقره و برنز المپیک، دارنده ۶ مدال طلا و نقره جهان و همچنین دارنده ۱۰ مدال از رقابت‌های قهرمانی اروپا و بازی‌های اروپایی (۹۶ و ۹۸ ک‌گ). سرشماری جمعیت جمعیت گیومری به تدریج از سال ۱۸۴۰ پس از تبدیل شدن به شهر افزایش یافت. به دلیل زلزله فاجعه بار سال ۱۹۸۸ جمعیت آن کاهش چشمگیری داشت. فرهنگ شهر گیومری با عنوان شهر صنایع دستی و هنر شناخته می‌شود؛ و زادگاه شاعران و گوسانان نامداری همچون جیوانی، آوتیک ایساهاکیان، شرام و هوانس شیراز می‌باشد. نخستین اجرای اپرا در ارمنستان (آنوش اثر آرمن تیگرانیان) در سال ۱۹۱۲ در آلکساندراپول صورت گرفت در سال ۱۸۶۵، یک گروه نمایش آماتوری در شهر گیومری نمایش «شوشانیک» اثر اچ. کارینیان را اجرا نمود. سالن تئاتر دولتی واردان آجمیان در سال ۱۹۲۸ در شهر گیومری تأسیس شد. کارگردانان برجسته روبن سیمونوف و واردان آجمیان، هنرپیشگان مهر مکرتچیان، آزات شرانتس و واردوهی وادِرِدسیان در این سالن فعالیت نمودند. ساختمان جدید این تئاتر در سال ۱۹۷۲ افتتاح شد. مدیر هنری آن نیکلای تساتوریان می‌باشد مردم گیومری در همه ارمنستان به تعریف کردن داستان‌های خنده دار و قصه معروفند. اولین چاپخانه گیومری در سال ۱۸۷۶ میلادی توسط گ. سانویان بنیانگذار شد و تا سال ۱۹۱۸ فعالیت داشت. آثار ادبی شامل نخستین کتاب آوتیک ایساهاکیان، تقویم‌ها و کتاب‌های درسی را به چاپ رسانید. دیگر چاپخانه شهر، آیگ (تأسیس ۱۸۹۲)، کتاب‌های تاریخی و نخستین گاهنامه گیومری، آخوریان را به چاپ رسانید. شهر گیومری میزبان «دوسالانه گیومری» است توسط هنرمند آزاد سارگسیان و مرکز هنر معاصر گیومری سازماندهی شده‌است. در سال ۲۰۱۳ رسماً پایتخت فرهنگی کشورهای مستقل همسود اعلام شد. معماری گیومری برای معماری منحصر به فرد آن معروف است. معماری گیومری سبک خود را از شهر قارص گرفته‌است و ساختارهای بسیار مشابه‌ای را می‌توان در هر دوی این شهرها یافت. قسمت اعظم مصالح استفاده شده در ساختمان‌ها کنده کاری شده هستند، و پنجره‌ها و درهایی با حاشیه‌های قوسی شکل دارند. مصالح اکثراً از توف‌های سیاه و قرمز هستند. کلیسا با زیربنای چهارضلعی و گنبددار دپروانک از بناهای معماری قدیمی کشف شده مربوط به قرن هفتم منطقه گیومری است که دارای یک محراب اصلی نعلی شکل و دو اتاق مستطیلی در طرفین بوده، نمای بیرونی دیوار شمالی دارای تورفتگیهای مخصوص معماری ارمنی بوده و تنها درب ورودی آن از جنوب است. دراطراف کلیسا مقر قدیمی کومایری بوده، با یک شبکه نامنظم از خیابانها، و خانه‌های نیمه زیرزمینی و یک طبقه. غذا یکی از وجوه مشخصه مهم گیومری، غذاهای سنتی آن است. غذاهای روزمره گیومری شامل انواع متنوعی از آش‌ها، برنج‌ها و سوپ‌ها است که با نام اجزای اصلی تشکیل دهنده‌شان نامگذاری می‌شوند مانند: «عدس پلو»، «بلغور پلو»، «کشک پلو»، «غذای تیریت» با قیسی، «غذای یاینی» با شلغم، «آش بلغور»، «آش دوغ» و غیره. در روزهای عید انواع غذاهای معروف شان شامل دلمه، کوفته ساتری، «کوفته سنگی»، «کباب تابه‌ای»، «کوفته تابه‌ای»، «چاناق»، «کیالان» (که از گوشت سر گاو درست می‌کنند) و غیره است. در گیومری این سه مورد آخر خصوصاً در بین صنعت گران غذاهای محبوب بوده‌اند. این‌ها، و همچنین «گاتا» و باقلوا، «شاکار لوخوم» و «سهانچورکی» (بیسکویت) را در فِر می‌پختند. غذاهای مراسم مذهبی شامل دلمه روز سال نو، گاتا، کیک‌هایی با اشکال متنوع، «هلیم» روز کریسمس، «کیک جشن دیاراندآراج»، «کیک‌های جشن سرکیس مقدس»، «پلوی عید پاک»، «خاشیل» (گوشت آب‌پز) مراسم صلیب مقدس، «شیر برنج» مراسم معراج، قربانی و «گوشت آب‌پز» مراسم تشییع جنازه و غیره بودند. غذاهای شهری گیومری با خوشمزگی خاص و فراوانی غذاهای شیرین متمایز می‌شدند. مانند «سس کشمش»، غذای تهیه شده از کدو، کشمش، عسل (یا شکر)، «قیسی سرخ کرده»، «پلوی جِیِز» (با کشمش، قیسی زردآلو، آلوی سیاه و سفید و بادام)، نیمرو با توت سفید خشک شده، «نیمرو با خرما»، «نیمرو با خمیر»، «قایماق» (عسل و سرشیر)، «هاسوتان» و «زوربیان». «دلمه برگمو» را حتی با شکر و پودر دارچین نیز درست کرده و می‌خوردند. در گیومری، موقع سال نو، و همچنین در جشن‌های دیگر نوشیدنی به عنوان بخشی الزامی سفره بوده‌است. نوشیدنی مورد علاقه مردان گیومری الکل بوده‌است که تا به امروز هم این عادت حفظ شده‌است. از قرن ۱۹ به بعد نوشیدنی آبجو به‌طور گسترده‌ای رواج یافت و جایگاه خاصی را درمیان مردان گیومری بدست آورد. در شهر تعداد زیادی بار، میخانه، آبجوفروشی و دکه بود که در آن صنعتگران و مسافران از شهرهای مختلف، غذا و نوشیدنی می‌خوردند. در زندگی شهری قهوه و چای به‌طور گسترده‌ای استفاده می‌شوند (در گیومری قهوه سیاه هم‌زمان با نوشیدنی تهیه شده از جوی بوداده و شور «قایفا» استفاده می‌شد) که با آن‌ها از میهمانان پذیرایی می‌کردند. مردان گیومری همچنین علاقه‌مند به نوشیدن قهوه در قهوه‌خانه‌ها و کلوپ‌ها بودند که در آن جا از سیاست، اتفاقات روزمره شهر صحبت می‌کردند، معاملاتی می‌کردند یا به آهنگ‌های عاشقها (نوازندگان محلی و سنتی) گوش می‌دادند. مشاهیر بومی گئورگ گورجیف، عارف و فیلسوف سرگئی مرکوروف، مجسمه‌ساز شرام، گوسان، شاعر و آهنگ‌ساز آوتیک ایساهاکیان، شاعر آرمن تیگرانیان، آهنگ‌ساز اپرا اولگا چخووا، هنرپیشه زن خاچاطور آوتیسیان، آهنگ‌ساز هوانس شیراز، شاعر فرونزیک مکرتچیان، هنرپیشه مرد لوون ایشتویان، بازیکن فوتبال، قهرمان شوروی به همراه آرارات ایروان (۱۹۷۳) وازگن مانوکیان، نخست‌وزیر پیشین ارمنستان سوتلانا سوتلیچنایا، هنرپیشه زن فیلم ماریام آسلامازیان، هنرمند (نقاشی) ادموند کئوسیان، کارگردان فیلم لوون مکردجیان، کارگردان فیلم یوری واردانیان، قهرمان وزنه‌برداری المپیک (۱۹۸۰) روبرت امییان، رکورددار پرش بلند اروپا آرتور پتروسیان، بازیکن فوتبال لوون جولفالاکیان، قهرمان کشتی المپیک (۱۹۸۸) مناتساکان ایسکانداریان، قهرمان کشتی المپیک (۱۹۹۲) گنادی تیمچنکو، کارآفرین ایسرائل میلیتوسیان، قهرمان وزنه‌برداری المپیک (۱۹۹۲) آشوت مخیتاریان، مربی برجسته وزنه‌برداری مگردیچ آرمن، رمان‌نویس تیگران هاماسیان، جاز پیانیست و آهنگ‌ساز شهرهای خواهرخوانده گیومری با شهرهای زیر خواهرخوانده است الکساندریا، ایالات متحده آمریکا (از ۱۹۹۰) سالونیک، یونان (از ۲۰۰۰) پلوودیو، بلغارستان (از ۲۰۰۴) اوزاسکو، برزیل (از ۲۰۰۶) کرتی، فرانسه (از ۲۰۰۹) ناردو، ایتالیا (از ۲۰۰۹) موزدوک، روسیه (از ۲۰۱۱) - پیتشت، رومانی (از ۲۰۱۲) شی‌آن، چین (از ۲۰۱۳). بیاویستوک، لهستان (از ۲۰۱۳) اشفیلد، بریتانیا (از ۱۹۹۸) کوردوبا، آرژانتین (از ۲۰۰۲) لاوال، کانادا (از ۲۰۰۳) یزد, ایران (از ۲۰۲۱). نگارخانه جاذبه‌های گردشگری نگارخانه جستارهای وابسته کشتار ۲۰۱۵ گیومری فهرست شهرداری‌های ارمنستان پانویس منابع پیوند به بیرون Gyumri Day Photos by Tatev Duryan شهرها و شهرک‌های ارمنستان شهرهای تخریب‌شده توسط زمین‌لرزه فرمانداری ایروان مناطق مسکونی بنیان‌گذاری‌شده در سده ۵ (پیش از میلاد) مناطق مسکونی بنیان‌گذاری‌شده در سده ۸ (پیش از میلاد) مناطق مسکونی در استان شیراک
4531
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%86%D8%B7%D9%82%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D8%B7%DB%8C%D8%B1
منطق‌الطیر
منطِقُ‌الطَّیِّر یا مقامات‌الطیور منظومه‌ای است از عطار نیشابوری که به زبان فارسی و در قالب مثنوی در بحر رمل مسدس مقصور (محذوف) سروده شده‌است. کار سرودن این مثنوی در قرن ششم هجری قمری (۱۱۷۷ میلادی) پایان یافته‌است. ابیات این مثنوی را معمولاً بین ۴٬۳۰۰ تا ۴٬۶۰۰ بیت دانسته‌اند. منطق‌الطیر از مثنوی‌های تمثیلی عرفان اسلامی به‌شمار می‌آید. مراحل و منازل در راه پوییدن و جُستن عرفان یعنی شناختن رازهای هستی در منطق‌الطّیر عطار هفت منزل است. او این هفت منزل را هفت وادی یا هفت شهر عشق می‌نامد. هفت وادی به‌ترتیب چنین است: طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت و فقر که سرانجام به فنا می‌انجامد. در داستان منطق‌الطّیر، گروهی از مرغان برای جستن و یافتن پادشاهشان سیمرغ، سفری را آغاز می‌کنند. در هر مرحله، گروهی از مرغان از راه بازمی‌مانند و به بهانه‌هایی پا پس می‌کشند، تا این‌که پس از عبور از هفت مرحله، از گروه انبوهی از پرندگان تنها «سی مرغ» باقی می‌مانند و با نگریستن در آینه حق درمی‌یابند که سیمرغ در وجود خود آن‌هاست. در نهایت با این خودشناسی مرغان جذب جذبهٔ خداوند می‌شوند و حقیقت را در وجود خویش می‌یابند. پیتر بروک از نامدارترین کارگردانان تئاتر جهان، در جشن هنر شیراز نمایشی بر اساس منطق‌الطیر عطار اجرا کرد. نام‌گذاری ‌منطق‌الطیر در عربی یعنی زبان مرغان. این تعبیر در قرآن (سورهٔ نمل، آیهٔ ۱۶) به کار رفته‌است. عطار در آثار خود از این کتاب با نام‌های مقامات طیور و منطق‌الطیر یاد کرده‌است. همچنین در پایان همین کتاب می‌فرماید: عطار در نام‌گذاری این اثر منظورش مقام جویندگان حقیقت است. عطار خود این‌گونه پرده از این راز برمی‌دارد: آغاز مثنوی این کتاب با حمد خدا آغاز می‌گردد. پس از آن به توصیف و مدح محمد و سپس در مدح خلفای چهارگانه می‌پردازد. بیت آغاز مثنوی: داستان مرغان پس از حمد خدا و مدح رسول و خلفا، مستقلاً ابیات موضوعی مثنوی و داستان مرغان آغاز می‌شود. داستان مرغان در ۴۵ گفتار است و در پایان ابیاتی تحت عنوان خاتمه کتاب می‌آید. عطار در عرض ماجرا و سیر مرغان حکایت‌های حکیمانه‌ای می‌گنجاند و هفت وادی عرفان را معرفی می‌کند. پایه داستان این است که جمعی از پرندگان در جلسه‌ای، برای انتخاب پادشاهی برای خود به اجماع می‌رسند. پس از بحث فراوان سیمرغ را برای این کار نامزد می‌کنند و برای یافتنش به راه می‌افتند. اما در راه هریک به دلیلی جان می‌بازد و فقط سی (۳۰) مرغ به سیمرغ می‌رسند و آن‌جا درمی‌یابند که طالب و مطلوب یکی است؛ چون آن‌ها سی مرغ بودند که طالب سیمرغ شدند. ابیات سرآغاز داستان ابتدا سیزده (۱۳) پرنده را توصیف می‌کند که هر یک نمایانگر صفتی از انسان هستند و در وصف آن‌ها از اطلاعات عامیانه و داستان‌های دینی استفاده می‌کند. داستان طیور این‌گونه آغاز می‌شود: مرغان منطق‌الطیر هدهد، موسیچه (یاکریم)، طوطی، کبک، باز، دُرّاج، عندلیب، طاووس، تَذَرْوْ، قُمْری، فاخته، شاهین، مرغ زرین، بط، هما، بوتیمار، بوف (جغد)، صهوه، تندباز کتاب‌نامه منطق الطیر تصحیح دکتر شفیعی کدکنی دارای مقدمه جامع و کاملی در مورد عطار و منطق الطیر است. از دیگر تصحیح‌های معتبر منطق الطیر تصحیح دکتر سید صادق گوهرین را می‌توان نام برد. منطق‌الطیر عطار نیشابوری به تصحیح عزیزالله علیزاده توسط انتشارات فردوس تهران در سال ۱۳۸۷ در ۳۴۰ صفحه منتشر شده‌است. کشف الابیات، نمایه و واژه‌نامه نیز به این مثنوی ۴۹۲۶ بیتی پیوست شده‌است که به‌نظر می‌رسد یکی از تصحیحات و تدوینات جامع منطق‌الطیر باشد. ترجمه منطق‌الطیر به زبان‌های دیگر ترجمه به زبان فرانسوی منطق‌الطیر برای اولین بار به دست گارسن دو تاسی در ۱۸۶۳ به زبان فرانسه ترجمه شد. این منظومه در سال‌های اخیر نیز به صورت مصور و با ترجمه جداگانه منیژه نوری اُرتگا، حسن علوی با مشارکت دنیز دوهامل در پاریس منتشر شده‌است. ترجمه به زبان کردی منطق‌الطیر توسط عبدالسلام مدرسی (خانی) با همان نام اصلی کتاب به شیوهٔ شعر و با حفظ وزن به زبان کردی و گویش سورانی ترجمه شده‌است. این ترجمه در سال ۱۳۹۱ در ارومیه از طرف مؤسسه انتشاراتی حسینی اصل در ۲ هزار نسخه به‌چاپ رسیده‌است. ترجمه به زبان ازبکی منطق‌الطیر توسط جمال کمال مترجم ازبک که پیشتر مثنوی مولانا را نیز ترجمه کرده‌است، به زبان ازبکی ترجمه شده و از سوی رایزنی فرهنگی سفارت ایران در ازبکستان، با همکاری مؤسسهٔ زبان و ادبیات علی‌شیر نوایی وابسته به فرهنگستان علوم جمهوری ازبکستان توسط انتشارات فن در هزار نسخه در سال ۱۳۸۵ منتشر شده‌است. پانویس و منابع منطق‌الطیر، براساس نسخه پاریس، تصحیح و شرح: دکتر کاظم دزفولیان، انتشارات طلایه، تهران ۱۳۸۱. منطق‌الطیر، ناشر:انتشارات ماد، چاپ ۱۳۷۳، مقدمه * بدیع‌الزمان فروزانفر، نقد و تحلیل آثار شیخ فریدالدین محمد عطار نیشابوری پیوند به بیرون منطق‌الطّیر عطّار مجمعی کردند مرغان جهان منطق‌الطیر عطار، شورای گسترش زبان و ادبیّات فارسی منطق‌الطیر ادبیات تصوف ادبیات فارسی شعرهای فارسی کتاب‌های دهه ۱۱۷۰ (میلادی) مثنوی شعرها درباره پرندگان
4532
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%B7%D8%A7%D8%B1
عطار
فریدالدین ابوحامد محمد عطار نیشابوری مشهور به شیخ عطّار نیشابوری (۱۱۴۶م/۵۴۰ق – ۱۲۲۱م/۶۱۸ق) یکی از عارفان، صوفیان و شاعران ایرانی سترگ و بلندنام ادبیات فارسی در پایان سدهٔ ششم و آغاز سدهٔ هفتم بود. عطار در سال ۵۴۰ هجری قمری در نیشابور زاده شد و در ۶۱۸ هجری قمری به هنگام حملهٔ مغول به قتل رسید. زندگی زادروز و کودکی محمدرضا شفیعی کدکنی در مقدمه‌ای که بر منطق‌الطیر نوشته‌است اشاره می‌کند که شخصیت عطار در «ابر ابهام» است و اطلاعات ما حتی دربارهٔ سنایی، که یک قرن قبل عطار می‌زیسته، بسیار بیشتر از اطلاعاتی است که از عطار در دست داریم. تنها می‌دانیم که او در نیمهٔ دوم قرن ششم و ربع اول قرن هفتم می‌زیسته‌است، زادگاه او نیشابور و نام او، آنگونه که عطار گاهی در اشعارش به هم‌نامی خود با پیامبر اسلام اشاره می‌کند، محمد بوده‌است. عوفی در لب‌الالباب خود از او با عنوان «الأجل فریدالدین افتخار الافاضل ابوحامدِ ابوبکر العطار النیشابوری سالک جادهٔ حقیقت و ساکن سجادهٔ طریقت» یاد می‌کند. نام او «محمّد»، لقبش «فریدالدّین» و کنیه‌اش «ابوحامد» بود و در شعرهایش بیشتر عطّار و گاهی نیز فرید تخلص کرده‌است. بنا به روایت قدیمی‌ترین کاتب دیوان اشعارش نام پدر عطّار٬ محمود و بنا به روایتی دیگری از تذکره نویسان قدیم ابراهیم بن اسحاق بود؛ نام یوسف نیز برای پدر عطار ذکر شده‌است. در کدکن زیارتگاهی است به نام «پیرِ زِرًوَند» که مورد احترام اهالی است و اهالی بر این باورند که این مزارِ «شیخ ابراهیم» پدر عطار است. با این که در نیشابوری بودن او هیچ شکی نیست اما انتساب او به کدکن که از قرای قدیم نیشابور بوده در هاله‌ای از ابهام است و این انتساب احتمالا از جانب حیدریان زاوه بوده است که به دنبال پشتوانه‌ای برای مکتب خود می‌گشته‌اند و می‌خواسته‌اند عطار را از پیروان قطب‌الدین حیدر نشان دهند. کودکی عطار با طغیان غزها همراه شد؛ زمان فاجعهٔ غز، عطار ۶ یا ۷ سال بیشتر نداشت. این فاجعه چنان عظیم و موحش بود که نمی‌توانست در ذهن کودک خردسال تأثیر دردانگیز خود را نگذارد. سلطان به دست غزها اسیر شده بود و شهر در معرض خرابی و ویرانی قرار گرفته بود. عطارِ خردسال شکنجه‌ها، تجاوزها، خرابی‌ها، مرگ و درد و وحشت را اطراف خود می‌دید؛ و همین عامل بعدها موجب مرگ‌اندیشی و درداندیشی بسیار در عطار شد. چند سال بعد، پس از فروکش فتنهٔ غز، عطار در مکتب مشغول آموختن شد. در ایام مکتب، حکایاتی از زندگی بزرگانی چون عباس طوسی، مظفر عبادی، رکن‌الدین اکاف و محمد بن یحیی، او را به خود جذب می‌کرد. این حکایات علاوه بر اینکه مشوق عطار در طریقت بودند بعدها در تذکرةالاولیا گرد آمدند. حرفه او داروسازی و داروشناسی را از پدرش آموخت و در عرفان مرید سلسلهٔ خاصی از مشایخ تصوف نبود و به کار عطّاری و درمان بیماران می‌پرداخت. وی علاقه‌ای به مدرسه و خانقاه نشان نمی‌داد و دوست داشت راه عرفان را از داروخانه پیدا کند علاوه بر این شغل عطاری خود عامل بی‌نیازی و بی‌رغبتی عطار به مدح‌گویی برای پادشاهان شد. زندگی او به تنظیم اشعار بسیار گذشت از جمله چهار منظومه از وی علاوه بر دیوان اشعار و مجموعه رباعیاتش، مختارنامه. آوازهٔ شعر او در روزگار حیاتش از نیشابور و خراسان گذشته و به نواحی غربی ایران رسیده بوده‌است. اسنادی نیز در دست است که نشان می‌دهد حلقهٔ درس‌های عرفانی عطار در نیشابور بسیار گرم و پرشور بوده‌است و بسیاری از بزرگان عصر در آن‌ها حاضر می‌شده‌اند. در دوران معاصر، شیعیان با استناد به برخی شعرهایش بر این باورند که وی دوست‌دار اهل بیت بوده‌است. باستانی پاریزی وی را ازتناسخیون می‌داند. درگذشت دربارهٔ پشت پا زدن عطّار به اموال دنیوی و راه زهد، گوشه‌گیری و تقوا را پیش گرفتن وی داستان‌های زیادی گفته شده‌است. مشهورترین این داستان‌ها، داستانی است که جامی نقل می‌کند: عطار در محل کسب خود مشغول به کار بود که درویشی از آنجا گذر کرد. درویش درخواست خود را با عطار در میان گذاشت، اما عطار همچنان به کار خود می‌پرداخت و درویش را نادیده گرفت. دل درویش از این رویداد چرکین شد و به عطار گفت: تو که تا این حد به زندگی دنیوی وابسته‌ای، چگونه می‌خواهی روزی جان بدهی؟ عطار به درویش گفت: مگر تو چگونه جان خواهی داد؟ درویش در همان حال کاسه چوبین خود را زیر سر نهاد و جان به جان‌آفرین تسلیم کرد. این رویداد اثری ژرف بر او نهاد که عطار دگرگون شد، کار خود را رها کرد و راه حق را پیش گرفت؛ که البته این روایت، به‌هیچ‌وجه پذیرفتنی نیست زیرا که زهد عطار از همان ابتدای کودکی نمایان بوده‌است. مرگ عطار در سال ۶۱۸ هجری قمری به هنگام حملهٔ مغول بود؛ وی در نزدیکی دروازه شهر به دست سربازان مغول کشته شد. علاوه بر این تمام آثار وی سوزانده شد و آثاری که از وی در دست است تنها آثاری است که قبل از حملهٔ مغول، به سایر شهرها برده شده بودند. آرامگاه عطار نیشابوری آثار میراث درحالی که بسیاری از پژوهشگران بر این عقیده‌اند که عطار مرید شخص خاصی نبوده‌است برخی نیز بر خلاف این معتقدند؛ برای مثال در کتاب مجمع الفصاء تألیف رضاقلی خان هدایت آمده‌است: «شیخ الاصفیا شیخ فریدالدّین محمّد و ابوطالب کنیت آن جناب بود و جناب شیخ مجدالدّین بغدادی که از خلفای شیخ نجم‌الدّین کبری است وی را تربیت فرمود. جناب شیخ از اکابر این طبقه است و در عُلو حالِ وی کس را مجال سخن نیست. هفت شهر عشق عطّار که در عرفان معروف است از وی چنین نقل شده‌است: نخستین «جستجو و طلب» است، باید در راه مقصود کوشید-دوم مقام «عشق» است که بی‌درنگ باید به راه وصال گام نهاد. سوم «معرفت» است که هر کس به قدر شایستگی خود راهی برمی‌گزیند. چهارم «استغنا» است که مرد عارف باید از جهان و جهانیان بی‌نیاز باشد. پنجم مقام «توحید» است که همه چیز در وحدت خدا مشاهده می‌شود. ششم مقام «حیرت» است که انسان در می‌یابد که دانسته‌های او بسیار اندک و محدود است. هفتم مقام «فنا» است که تمام شهوات و خودپرستی‌های آدمی از او زایل می‌شود و می‌رود تا به حق واصل شود و در واقع از این فنا به بقا می‌رسد. مولوی: محمود شبستری به تقریبی در گلشن راز: و تا نپنداری که این دو بزرگ نه سخنی بی تحقیق گفته‌اند. زیرا که شیخ فریدالدین محمّد به ابتدا مانند آبای معظم خود صاحب ثروت و مِکنت و جامع فضائل و حاوی خصائل و در حکمت الهی و طبیعی بی‌نظیر و همتا و عطّارخانه‌های نیشابور همگی متعلّق به جناب شیخ بوده و خود در دواخانهٔ خاصه همه روزه بیماران را معالجه می‌فرموده و اغلب را دوا از دواخانهٔ خود می‌داده و استاد شیخ در این علم و عمل شیخ مجدالدّین بغدادی حکیم خاصهٔ خوارزم شاه قطب‌الدین محمّد بوده و بعد از فراغت از معالجات شیخ به نظم مثنویات می‌پرداخته… .» در منابع دیگر؛ نظیر: مرصاد العباد اثر نجم‌الدّین رازی و نفحات‌الأُنس اثر عبدالحمن جامی نیز نسبت تربیت معنوی عطار به شیخ مجدالدین بغدادی رسانده شده‌است. «تا جایی که عرفای بزرگی از جمله رضی الدین علی لالای غزنوی (متوفی ۶۴۲ یا ۶۴۳) و نجم رازی (متوفی ۶۴۵) و شیخ فریدالدین عطار نیشابوری، از مریدان و تربیت یافتگان او شیخ مجدالدین بغدادی بودند.» در برخی منابع دیگر نجم‌الدین کبری مشهور به شیخ ولی‌تراش را مربی و مرشد معنوی فریدالدین عطار نیشابوری خوانده‌اند. عطار در سخن دیگران عطار همواره مورد احترام شاعران دیگر بوده از جمله محمود شبستری که بیت زیر را سروده‌است: صائب سیف: فیض کاشانی: این شعر مولانا نیز در وصف عطار و سنایی است: بیت «هفت شهر عشق را عطار گشت/ ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم» نیز از جمله ابیاتی است که به مولانا منسوب شده اما در انتساب آن تردید است؛ و علامه حسن‌زاده آملی در کتاب نامه‌ها بر نامه‌ها آن را به «عارف جامی» نسبت داده‌اند یادبود و بزرگداشت روز ملی عطار روز ۲۵ فروردین در تقویم ایران روز ملی عطار است که هرساله در نیشابور، آرامگاه وی همراه برنامه‌های عطارشناسی برگزار می‌شود؛ گلباران آرامگاه عطار، ارائه پژوهش‌هایی در مورد این شاعر، نمایشگاه کتاب و خوشنویسی و شب شعر از جمله برنامه‌هایی است که در این روز برگزار می‌شود. پانویس منابع عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، ج۱، چاپ مهدی توحیدی پور عبدالله بن محمد نجم رازی، مرصادالعباد، ج۱، چاپ محمّدامین ریاحی، تهران: ۱۳۶۵ ش مقالات شفیعی کدکنی و زرین کوب منطق‌الطّیر اثر عطار با تصحیح و مقدمهٔ احمد خوشنویس و میرزا محمد حسین خان ذکاءالملک. هدایت، رضاقلی خان، مجمع الفصحاء، به کوشش: سید رضی واحدی و سهراب زارع، امیر کبیر، تهران: ۱۳۸۹ پیوند به بیرون «عطار» در دانشنامه بریتانیکا John Andrew Boyle , The Ilahi-Nama (or Book of God) of Farid al-Din Attar, Manchester University Press, Manchester, 1976, . (With a Foreward by Annemarie Schimmel - آنه‌ماری شیمل) ادبیات حکمت اهالی ایران در سده ۱۲ (میلادی) اهالی ایران در سده ۱۳ (میلادی) داروسازان اهل ایران داروسازهای اهل ایران داروسازان سده‌های میانه ایران دانشمندان کشته‌شده درگذشتگان دهه ۱۲۲۰ (میلادی) زادگان دهه ۱۱۴۰ (میلادی) زندگی‌نامه‌نویسان اهل ایران شاعران اهل نیشابور شاعران ایران بزرگ شاعران دوره سلجوقی شاعران سده ۱۲ (میلادی) اهل ایران شاعران سده ۱۳ (میلادی) اهل ایران شاعران صوفی شاعران فارسی‌زبان شاعران فارسی‌زبان سده ۶ (قمری) شاعران فارسی‌زبان سده ۷ (قمری) شاعران مرد اهل ایران شافعیان ایران صوفیان اهل نیشابور عارفان اهل ایران فیلسوفان اهل ایران کشته‌شدگان در حمله مغول به ایران نویسندگان دوران قرون وسطی نویسندگان مرد اهل ایران صوفیان اهل ایران شاعران اهل ایران نویسندگان ادبیات فارسی دوران قرون وسطی
4534
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D8%A7%D9%84%D9%88%DA%98%D9%86
هالوژن
هالوژن‌ها یا هالُژِن‌ها عناصری هستند که با ترکیب شدن با عنصرهای گروه اول، نمک تولید می‌کنند؛ به همین خاطر به آن‌ها هالوژن می‌گویند. هالوژن (به معنای «نمک‌زا») واژه‌ای یونانی است که از ترکیب hal (به معنای «نمک») و gen (به معنای «تولید کردن») ساخته شده‌است. گروه هالوژن‌ها شامل عناصر گروه ۱۷ (گروه ۷ اصلی) جدول تناوبی است؛ یعنی عنصرهای فلوئور (F)، کلر (Cl)، برم (Br)، ید (I)، آستاتین (At) و تنسین (Ts). هنگامی که هالوژن‌ها با فلزات واکنش می‌دهند، طیف وسیعی از نمک‌ها از جمله کلسیم فلوئورید، سدیم کلرید (نمک خوراکی)، نقره برمید و پتاسیم یدید را تولید می‌کنند. گروه هالوژن‌ها تنها گروه جدول تناوبی است که حاوی عناصری در سه حالت اصلی ماده (جامد، مایع و گاز) در دما و فشار استاندارد است. همهٔ هالوژن‌ها با اتصال به هیدروژن، اسید تولید می‌کنند. بیشتر هالوژن‌ها معمولاً از مواد معدنی یا نمک‌ها تولید می‌شوند. هالوژن‌های میانی (کلر، برم و ید) اغلب به عنوان ضدعفونی‌کننده استفاده می‌شوند. هالوژن‌ها در حالت طبیعی خود به صورت مولکول‌های دواتمی هستند. خواص تناوبی همانند روند کلی موجود در جدول تناوبی، از بالا به پایین عدد اتمی و جرم اتمی هالوژن‌ها زیاد می‌شود. همچنین الکترونگاتیوی آن‌ها نیز کاهش می‌یابد. خواص فیزیکی در گروه هالوژن‌ها از بالا به پایین با افزایش شعاع اتمی، طول پیوند در مولکول هالوژن افزایش می‌یابد؛ این عامل و همین‌طور افزایش تعداد الکترون‌ها و نیز افزایش جرم مولکول، باعث افزایش نقطه ذوب و نقطه جوش می‌شود. در نتیجه فلوئور و کلر گاز هستند؛ اما برم مایع است و ید جامدی می‌باشد که به‌راحتی تصعید می‌گردد. خواص شیمیایی هالوژن‌ها می‌توانند با دریافت یک الکترون و تشکیل آنیون، به آرایش پایدار هشتایی گاز نجیب (اوکتت) برسند (الکترون‌خواهی آن‌ها منفی است)؛ به همین دلیل واکنش‌پذیری زیادی دارند که البته از بالا به پایین کاهش می‌یابد. همین عامل سبب شده عناصر گروه ۱۷ به شدت سمی باشند. خواص ضدعفونی‌کنندگی هالوژن‌ها نیز بر همین اساس است، یعنی مولکول هالوژن با اکسید کردن مولکول‌های دیواره سلولی باکتری‌ها، آن‌ها را می‌کشد. به همین دلیل در تصفیه آب خوردن و استخرها از کلر استفاده می‌گردد. نقش‌های زیستی آنیون‌های فلوراید در عاج، استخوان‌ها، دندان‌ها، خون، تخم، ادرار و موی جانوران یافت می‌شوند. ممکن است آنیون‌های فلوراید در مقادیر بسیار کم برای انسان ضروری باشند. در هر لیتر خون انسان، ۰٫۵ میلی‌گرم فلوئور وجود دارد. استخوان‌های انسان دارای ۰٫۲ تا ۱٫۲ درصد فلوئور هستند. بافت‌های بدن انسان تقریباً ۵۰ قسمت در میلیارد فلوئور دارند. یک انسان معمولی ۷۰ کیلوگرمی دارای ۳ تا ۶ گرم فلوئور است. آنیون‌های کلرید برای تعداد زیادی از گونه‌ها از جمله انسان، ضروری هستند. غلظت کلر در وزن خشک غلات ۱۰ تا ۲۰ قسمت در میلیون است؛ در حالی که غلظت کلرید در سیب‌زمینی ۰٫۵ درصد است. به‌طور متوسط خون انسان ۰٫۳ درصد کلر دارد. استخوان انسان به‌طور معمول دارای ۹۰۰ قسمت در میلیون کلر است. بافت‌های بدن انسان تقریباً ۰٫۲ تا ۰٫۵ درصد کلر دارند. در یک انسان معمولی ۷۰ کیلوگرمی در مجموع ۹۵ گرم کلر وجود دارد. مقداری برم به شکل آنیون برمید در همهٔ موجودات وجود دارد. نقش زیستی برم در انسان ثابت نشده‌است، اما برخی از موجودات دارای ترکیبات ارگانوبرومین هستند. انسان‌ها معمولاً ۱ تا ۲۰ میلی‌گرم برم در روز مصرف می‌کنند. به‌طور معمول ۵ قسمت در میلیون برم در خون انسان، ۷ قسمت در میلیون برم در استخوان انسان و ۷ قسمت در میلیون برم در بافت‌های بدن انسان وجود دارد. یک انسان معمولی ۷۰ کیلوگرمی حاوی ۲۶۰ میلی‌گرم برم است. معمولاً انسان‌ها در هر روز کمتر از ۱۰۰ میکروگرم ید مصرف می‌کنند. کمبود ید می‌تواند باعث ناتوانی ذهنی شود. در انسان ترکیبات ارگانوئیدی در برخی از غدد، به‌ویژه غده تیروئید، و همچنین در معده، اپیدرم و دستگاه ایمنی وجود دارد. غذاهای حاوی ید عبارتند از: ماهی کاد، صدف، میگو، شاه‌ماهی، خرچنگ دریایی، تخمه آفتابگردان، جلبک دریایی و قارچ. به‌طور معمول ۰٫۰۶ میلی‌گرم در لیتر ید در خون انسان، ۳۰۰ قسمت در میلیارد ید در استخوان انسان و ۵۰ تا ۷۰۰ قسمت در میلیارد ید در بافت‌های بدن انسان وجود دارد. در یک انسان معمولی ۷۰ کیلوگرمی ۱۰ تا ۲۰ میلی‌گرم ید وجود دارد. اگرچه استاتین بسیار کمیاب است، اما در میکروگرم در زمین یافت شده‌است. استاتین به‌دلیل رادیواکتیویته بالا و کمیاب بودن، هیچ نقش زیستی شناخته‌شده‌ای ندارد و نیمه عمر آن برای پایدارترین ایزوتوپ در حدود ۸ ساعت است. تنسین عنصری است که توسط انسان ساخته شده و هیچ نقشی در طبیعت ندارد. سمیت گاز فلوئور بسیار سمی است. تنفس فلوئور با غلظت ۲۵ppm می‌تواند کشنده باشد. هیدروفلوئوریک اسید نیز سمی است و می‌تواند به پوست نفوذ کند و باعث سوختگی شود. علاوه بر آن، آنیون‌های فلوراید نیز سمی هستند؛ اما به اندازهٔ فلوئور خالص سمی نیستند. فلوراید در مقادیر ۵ تا ۱۰ گرم می‌تواند کشنده باشد. مصرف طولانی مدت فلوراید بالاتر از غلظت ۱٫۵ میلی‌گرم در لیتر می‌تواند منجر به فلوئوروزیس دندانی شود. در غلظت‌های بالاتر از ۴ میلی‌گرم در لیتر، خطر ابتلا به فلوئوروزیس استخوانی افزایش می‌یابد. فلوئوروزیس استخوانی وضعیتی است که در آن شکستگی استخوان به دلیل سخت شدن استخوان‌ها شایع‌تر می‌شود. سطوح توصیه شده فعلی در فلورایداسیون آب به‌عنوان راهی برای جلوگیری از پوسیدگی دندان، بین ۰٫۷ تا ۱٫۲ میلی‌گرم در لیتر است. گاز کلر چشم، پوست و دستگاه تنفسی را تحریک می‌کند و در اثر استنشاق بسیار سمی است. شدت آسیب در درجه اول به مدت زمان قرار گرفتن در معرض کلر و غلظت آن بستگی دارد. تنفس کلر با غلظت ۳ppm می‌تواند به سرعت باعث واکنش سمی شود. تنفس کلر با غلظت ۵۰ppm بسیار خطرناک است و تنفس آن با غلظت ۵۰۰ppm در عرض چند دقیقه می‌تواند منجر به مرگ شود. برم خالص تا حدودی سمی است، اما سمیت آن کمتر از فلوئور و کلر است. ۱۰۰ میلی‌گرم برم می‌تواند کشنده باشد. آنیون‌های برومید نیز سمی هستند، اما سمیت آن‌ها کمتر از برم خالص است. ۳۰ گرم بروماید می‌تواند کشنده باشد. برم می‌تواند به آسانی تبخیر شود و گاز بسیار مضری را تشکیل دهد که چشم، پوست، دستگاه تنفسی و همچنین دستگاه عصبی مرکزی را تحریک می‌کند. ید تا حدودی سمی است و می‌تواند ریه‌ها و چشم‌ها را تحریک کند. مقدار مجاز مصرف آن ۱ میلی‌گرم در متر مکعب است. زمانی که به صورت خوراکی مصرف شود، ۳ گرم ید می‌تواند کشنده باشد. آنیون‌های یدید عمدتاً غیر سمی هستند، اما اگر به مقدار زیاد مصرف شوند می‌توانند کشنده باشند. استاتین پرتوزا است؛ بنابراین بسیار خطرناک است، اما در مقادیر زیاد تولید نشده‌است و از این رو احتمال اینکه سمیت آن برای افراد عادی باعث ایجاد مشکل شود، بسیار کم است. تنسین را به دلیل کوتاه بودن نیمه عمر آن نمی‌توان از نظر شیمیایی بررسی کرد؛ اگرچه پرتوزا بودن تنسین، آن را بسیار خطرناک می‌کند. جستارهای وابسته واکنش افزایش هالوژن هالوژن‌دار کردن لامپ هالوژن منابع ویکی‌انگلیسی جدول تناوبی گروه‌های عناصر شیمیایی هالوژن‌ها
4536
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%A7%D8%AF%D9%86-%D9%88%D9%88%D8%B1%D8%AA%D9%85%D8%A8%D8%B1%DA%AF
بادن-وورتمبرگ
بادن-وورتمبرگ ' (؛ ) یکی از ایالت‌های آلمان است که در جنوب غربی آلمان، و در شرق رود راین قرار دارد و با کشور فرانسه هم‌مرز است. با بیش از ۱۱٫۰۷ میلیون جمعیت، و با مساحتی بالغ بر ، سومین ایالت بزرگ آلمان هم بر اساس مساحت (پس از [بایرن]] و نیدرزاکسن) و هم جمعیت (پس از نوردراین-وستفالن و بایرن) محسوب می‌شود. به عنوان یک ایالت فدرال، بادن-وورتمبرگ بخشی از حاکمیت جمهوری پارلمانی است. بزرگ‌ترین شهر و مرکز بادن-وورتمبرگ، شهر اشتوتگارت است و پس از آن مانهایم و کارلسروهه قرار دارند. شهرهای بزرگ دیگر عبارتند از: فرایبورگ، هایدلبرگ، هایلبرون، فورتسهایم، رویتلینگن، توبینگن و اولم. آنچه اکنون بادن-وورتمبرگ نامیده می‌شود قبلاً سرزمین‌های تاریخی بادن و هوهنتسولرن و وورتمبرگ بود. بادن-وورتمبرگ در آوریل ۱۹۵۲ از طریق ادغام بادن جنوبی، وورتمبرگ-بادن و وورتمبرگ-هوهنتسولرن در آلمان غربی تبدیل شد. این سه ایالت به‌طور مصنوعی توسط متفقین پس از جنگ جهانی دوم از ایالت‌های سنتی موجود با جداسازی آنها از مناطق مختلف اشغالی ایجاد شده بودند. بادن-وورتمبرگ به ویژه برای اقتصاد قوی خود با صنایع مختلفی مانند صنعت خودروسازی، مهندسی برق، مهندسی مکانیک، و بخش خدمات شناخته‌شده‌است. این ایالت دارای سومین تولید ناخالص منطقه‌ای (GRP) در آلمان است. برخی از بزرگ‌ترین شرکت‌های آلمانی در بادن-وورتمبرگ قرار دارند، از جمله گروه مرسدس-بنز، گروه شوارتس، پورشه، بوش و اس‌آپ. تاریخ بادن-وورتمبرگ از قلمروهای تاریخی بادن، استان پروسی هوهنتسولرن و وورتمبرگ تشکیل شده‌است. بادن در امتداد ساحل راست و صاف رودخانهٔ راین از شمال غربی تا جنوب (دریاچه کنستانس) ایالت کنونی قرار دارد، در حالی که وورتمبرگ و هوهنتسولرن بیشتر در مناطق داخلی و تپه‌ها قرار دارند، مانند رشته‌کوه آلپ سوابی. جنگل سیاه بخشی از مرز بین بادن و وورتمبرگ را تشکیل می‌داد. در سال ۱۰۰ میلادی، امپراتوری روم به وورتمبرگ حمله و آن را اشغال کرد و در امتداد مرزهای شمالی خود یک لیمس ساخت. در طول سدهٔ سوم، آلامان‌ها رومی‌ها را وادار به عقب‌نشینی به سمت غرب، فراتر از رودخانه‌های راین و دانوب کردند. در سال ۴۹۶ آلامان‌ها با تهاجم فرانک‌ها به رهبری کلوویس یکم شکست خوردند. امپراتوری مقدس روم بعدها تأسیس شد. اکثریت مردم این منطقه حتی پس از نفوذ اصلاحات پروتستانی بر جمعیت‌های شمال آلمان، همچنان کاتولیک بودند. در اواخر سدهٔ ۱۸ و اوایل سدهٔ ۱۹، کونتسالو، پایتخت منطقهٔ هوهنلوه به مرکز مهاجرت قصابان گوشت خوک و عوامل بیکن به انگلستان تبدیل شد. در اواخر سدهٔ ۱۹ و اوایل سدهٔ ۲۰، افراد زیادی به دلایل اقتصادی از این منطقه عمدتاً روستایی به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کردند. سدهٔ ۲۰ تاکنون در آغاز سدهٔ بیستم، قلمرو بادن-وورتمبرگ امروزی شامل دوک‌نشین بزرگ بادن، پادشاهی وورتمبرگ، و استان هوهنتسولرن از پادشاهی پروس بود. از سال ۱۸۷۱، اینها بخشی از امپراتوری آلمان بودند. پس از جنگ جهانی اول و به عنوان بخشی از انقلاب ۱۹۱۸ آلمان، پادشاهان بادن، وورتمبرگ و پروس خلع شدند و این ایالت‌ها به جمهوری‌های دموکراتیک تبدیل شدند: جمهوری بادن، ایالت آزاد مردمی وورتمبرگ و ایالت آزاد پروس. پس از قدرت‌گیری آدولف هیتلر به عنوان صدراعظم آلمان در سال ۱۹۳۳، نهادهای دموکراتیک بادن، وورتمبرگ و پروس لغو شدند. پس از جنگ جهانی دوم، متفقین سه ایالت در قلمرو بادن-وورتمبرگ امروزی تأسیس کردند: (جنوب) بادن جنوبی، وورتمبرگ-بادن و وورتمبرگ-هوهنتسولرن. بادن و وورتمبرگ-هوهنتسولرن توسط فرانسه اشغال شد، در حالی که وورتمبرگ-بادن در تصرف ایالات متحده آمریکا بود. مرزهای مصنوعی جدید نتیجهٔ درخواست فرانسه برای منطقهٔ اشغالی خود در آلمان پس از جنگ جهانی دوم و آرزوی آمریکایی‌ها برای حفظ اتوبانی بود که از شرق به غرب در شمال بادن و شمال وورتمبرگ امتداد داشت. در سال ۱۹۴۹، هر ایالت به عضویت مؤسس جمهوری فدرال آلمان (آلمان غربی)، با مادهٔ ۱۱۸ قانون اساسی آلمان یک رویهٔ الحاق را ارائه کرد. در ۹ دسامبر ۱۹۵۱، رفراندومی در وورتمبرگ-بادن، وورتمبرگ-هوهنتسولرن و بادن (جنوبی) بر سر ادغام احتمالی، یا احیای ایالت‌های پیش از جنگ برگزار شد. در وورتمبرگ و هوهنتسولرن از ادغام حمایت شدیدی شد، اما در بادن مخالفت شد. در حالی که اکثریت در منطقهٔ تاریخی بادن (۵۲٪) به بازسازی ایالت‌های پیش از جنگ رأی دادند، اکثریت رأی‌دهندگان در کل (۶۹٪) به ادغام رأی دادند. بادن-وورتمبرگ رسماً در ۲۵ آوریل ۱۹۵۲ به یک ایالت تبدیل شد. با این حال، هنوز مخالفانی برای ادغام بادن و وورتمبرگ وجود داشت. در سال ۱۹۵۶ دادگاه قانون اساسی فدرال آلمان تصمیم گرفت که مردم بادن باید در یک همه‌پرسی جداگانه نظر خود را بیان کنند. با این حال، رفراندوم دوم به تعویق افتاد و دادگاه قانون اساسی فدرال در سال ۱۹۶۹ تصمیم گرفت که همه‌پرسی دیگری تا ۳۰ ژوئن ۱۹۷۰ برگزار شود. همه‌پرسی در منطقهٔ تاریخی بادن سرانجام در ۷ ژوئن ۱۹۷۰ برگزار شد و ۸۱٫۹ درصد از رأی‌دهندگان به نفع ادغام بادن و وورتمبرگ رأی دادند. جغرافیا بادن-وورتمبرگ با ایالت‌های راینلاند فالتس، هسن و بایرن مرز مشترک دارد و همچنین با فرانسه (آلزاس، در منطقهٔ گرانت است) و سوئیس (از طریق کانتون‌های بازل-لندشافت، بازل اشتاد، آرگاو، زوریخ، شاف‌هاوزن و کانتون تورگاو) هم‌مرز است. بیشتر شهرهای بزرگ بادن-وورتمبرگ در کناره‌های رود نکار قرار گرفته‌اند، که منبع آن در فیلینگن-اشونینگن است و به پایین‌دست (از جنوب غربی به مرکز، سپس شمال غربی) و از شهرهای توبینگن، اشتوتگارت، هایلبرون، هایدلبرگ و مانهایم می‌گذرد. رودخانهٔ راین مرز غربی و همچنین بخش بزرگی از مرز جنوبی را تشکیل می‌دهد. جنگل سیاه در شرق دره راین علیا قرار دارد. آب و هوا بادن-وورتمبرگ – همراه با باواریا – جنوبی‌ترین بخش آلمان است. آب و هوا در جاهای مختلف ایالت متفاوت است. این امر بیشتر به دلیل وجود کوه‌ها و ارتفاعات زیاد در داخل این ایالت است. بیشتر بخش‌های نواحی غربی (بادن) پایین‌تر از هستند و تقریباً در تمام طول سال از گرما برخوردار هستند، مانند ناحیهٔ دره راین علیا و دریاچه کنستانس. تابستان‌های اینجا بیشتر خشک است، و زمستان‌هایش مرطوب و مه‌آلود است. ارتفاعات و همچنین برخی از قسمت‌های پایین‌تر در ضلع شرقی ایالت، دمای معتدل‌تری دارند، به‌ویژه در تابستان. در حالی که زمستان‌ها در گرم‌ترین مناطق اغلب برف نمی‌بارد، اما در جنگل سیاه، آلب سوابی و آلپ اغلب برف می‌بارد، به‌ویژه در مناطق بسیار مرتفع. تابستان‌های اینجا بیشتر از دره‌ها باران می‌بارد، اما زمستان‌ها آفتاب بیشتری دارد. دولت تقسیمات ایالتی بادن-وورتمبرگ به ۳۵ ناحیه و ۹ شهر مستقل تقسیم می‌شود که هر دو به ۴ رگیرونگسبتسیرک شامل فرایبورگ، کارلسروهه، اشتوتگارت و توبینگن تقسیم می‌شوند. ۳۵ ناحیهٔ بادن-وورتمبرگ عبارتند از: {| |----- | width="34%" valign="top" | الب-دانو-کریس بیبراخ بودنزه‌کرایس بوبلینگن برایگاو-هخشوارتسوالد کالو کونشتانتس امندینگن انتسکرایس اسلینگن فرویدنشتادت گوپینگن هایدنهایم هایلبرون هوهنلوهه کارلسروهه لوراخ لودویگسبورگ | width="33%" valign="top"| <ol start=۱۹> ماین-تاوبر نکار-ادنوالد ارتناوکرایس استالبکرایس راشتات رافنسبورگ رمس-مور رویتلینگن راین-نکار-کرایس روتوایل شوبیش هال شوارتسوالد-بار زیگمارینگن توبینگن تاتلینگن والدسهوت تسولرنالبکرایس |} بادن-وورتمبرگ شامل ۹ شهر مستقل دیگر است که به هیچ ناحیه‌ای تعلق ندارند: اقتصاد اگرچه بادن-وورتمبرگ دارای منابع طبیعی نسبتاً کمی در مقایسه با سایر مناطق آلمان است، این ایالت در میان مرفه‌ترین و ثروتمندترین مناطق اروپا با نرخ بیکاری به‌طور کلی از نظر تاریخی پایین است. به غیر از ایالت-شهرهای برلین، برمن و هامبورگ، بادن-وورتمبرگ به‌طور متوسط چهارمین مسیر کوتاه را برای قطارها و اتوبوس‌ها در بین تمام ایالت‌های آلمان ارائه می‌دهد. بادن-وورتمبرگ دارای بالاترین صادرات (۲۰۱۹) و سومین واردات (۲۰۲۰)، دومین نرخ بیکاری پایین با ۴٫۳٪ (مارس ۲۰۲۱)، سرانهٔ بیشترین ثبت اختراع در انتظار (۲۰۲۰)، بالاترین هزینهٔ تحقیق و توسعهٔ مطلق و نسبی (۲۰۱۷) در میان تمام ایالت‌های آلمان است. همچنین این ایالت سومین تولید ناخالص منطقه‌ای (GRP) تا سال ۲۰۱۹ (پس از نوردراین-وستفالن و بایرن) با ۵۲۴٫۳۲۵ میلیارد یورو را دارد. بادن-وورتمبرگ همچنین دارای بیشترین کارمند (۲۳۳٫۲۹۶) در صنعت خودروسازی در بین تمام ایالت‌های آلمان تا سال ۲۰۱۸، و همچنین سومین ایالت از نظر تعداد وسایل نقلیهٔ موتوری در بین تمام ایالت‌های آلمان (۲۰۲۰) است. اگر بادن-وورتمبرگ یک کشور مستقل بود (۲۰۲۰)، اقتصاد آن از نظر تولید ناخالص داخلی اسمی با اقتصاد سوئد قابل مقایسه بود. تعدادی از شرکت‌های معروف در این ایالت مستقر هستند، به عنوان مثال گروه مرسدس بنز، پورشه، بوش، کارل زایس، اس‌آپ (با ارزش‌ترین برند اروپا و همچنین بزرگ‌ترین شرکت نرم‌افزاری غیر آمریکایی) و هایدلبرگر دروکماشینن. با وجود این، اقتصاد بادن-وورتمبرگ تحت سلطهٔ شرکت‌های کوچک و متوسط است، مانند اکثر شرکت‌ها در کشورهای آلمانی‌زبان. اگرچه این منطقه از نظر منابع طبیعی قابل کار (سرب، روی، آهن، نقره، مس و نمک) ضعیف است و در برخی مناطق هنوز بسیار روستایی هستند، اما به‌طور کلی منطقه به شدت صنعتی شده‌است. نرخ بیکاری در اکتبر ۲۰۱۸ به ۳ درصد رسید که پس از بایرن، پایین‌ترین نرخ بیکاری در یک ایالت در آلمان است. آموزش بادن-وورتمبرگ خانهٔ برخی از قدیمی‌ترین، مشهورترین و معتبرترین دانشگاه‌های آلمان است، مانند دانشگاه‌های هایدلبرگ (تأسیس در سال ۱۳۸۶، قدیمی‌ترین دانشگاه در قلمرو آلمان مدرن)، فرایبورگ (تأسیس در ۱۴۵۷)، و توبینگن (تأسیس در ۱۴۷۷). همچنین شامل سه دانشگاه از یازده «دانشگاه عالی» آلمان (هایدلبرگ، توبینگن، و کنستانتس و قبلاً، فرایبورگ و کارلسروهه) است. سایر شهرهای دانشگاهی، مانهایم و اولم هستند. علاوه بر این، دو دانشگاه در مرکز ایالت، اشتوتگارت، دانشگاه هوفنهایم و دانشگاه اشتوتگارت واقع شده‌اند. این ایالت دارای بالاترین تراکم دانشگاه در بین سایر ایالت‌های آلمان است. جستارهای وابسته ایالت‌های آلمان منابع پیوند به بیرون ایالت بادن-وورتمبرگ ایالت‌ها و قلمروهای بنیان‌گذاری‌شده در ۱۹۵۱ (میلادی) ایالت‌ها و قلمروهای بنیان‌گذاری‌شده در ۱۹۵۲ (میلادی) ایالت‌های آلمان بنیان‌گذاری‌های ۱۹۵۲ (میلادی) در آلمان غربی
4537
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D9%86
بایرن
بایرن بزرگ‌ترین و جنوبی‌ترین ایالت در میان ایالات شانزده‌گانهٔ کشور آلمان است. پایتخت آن شهر مونیخ (با ۱٫۳ میلیون نفر سکنه)، جمعیت آن حدود ۱۲٫۵ میلیون نفر و مساحتش ۷۰٬۵۴۸ کیلومتر مربع است. این ایالت از جنوب همسایهٔ اتریش است و از شرق با جمهوری چک مرز مشترک دارد. تاریخ با سقوط امپراتوری مقدس روم در آلمان، بایرن توانست در سال ۱۸۰۶ بنابر قرارداد صلح پرسن، یک پادشاهی مستقل تشکیل دهد. به این ترتیب ماکسیمیلیان یوزف که امیر انتخاب‌گر بایرن بود، صاحب اورنگ و افسر پادشاهی شد و پادشاهی در دودمان ویتلسباخ موروثی شد. در سال ۱۸۷۰ این کشور با دیگر امارت‌های آلمانی، امپراتوری نوپای آلمان را تأسیس کرد. پس از پایان جنگ جهانی دوم، این ایالت تحت اشغال نیروهای آمریکایی قرار داشت و قانون اساسی جدید این ایالت در یکم دسامبر ۱۹۴۹ به تصویب رسید و تا هنگام بازیکپارچگی آلمان، بایرن بخشی از آلمان غربی (جمهوری فدرال آلمان) به‌شمار می‌رفت. سیاست حزب سوسیال-مسیحی آلمان (CSU) قوی‌ترین حزب در این منطقه است و از سال ۱۹۶۶ در این ایالت حکومت می‌کند. البته این حزب منحصر به بایرن است و در هنگام انتخابات پارلمانی در ائتلافی مشترک با حزب دمکرات-مسیحی آلمان (CDU) قرار می‌گیرد و تحت عنوان اتحاد مسیحی، فهرست واحدی را ارائه می‌دهند. اتحاد مسیحی هم‌اکنون به همراه حزب سوسیال دمکرات، دولت ائتلافی را در این کشور تشکیل داده‌است. ادموند اشتویبر از سال ۱۹۹۳ رهبری CSU و ریاست این ایالت را به عهده داشت. پس از او در سال ۲۰۰۸ هورشت زیهوفر، هم‌حزبی وی، به این جایگاه دست پیدا کرد. اقتصاد بایرن در گذشته به کشاورزی و دامداری شناخته می‌شد، اما از جنگ جهانی دوم تاکنون این ایالت به یک مرکز مدرن صنعتی در اروپا تبدیل شده‌است. اگرچه هنوز هم بایرن مهم‌ترین تهیه‌کنندهٔ غذای کشور است، اما تنها یک درصد از نیروی کار در بخش کشاورزی اشتغال دارند. امروزه مهم‌ترین صنایع بایرن عبارت‌اند از: خودروسازی ب‌ام‌و و آئودی، آدیداس، پوما و زیمنس. صنایع انتشاراتی و بیمه و گردشگری علم در بایرن ۹ دانشگاه ایالتی و شماری از مهم‌ترین مراکز علمی اروپا قرار دارد؛ از جمله مرکز پژوهشی فیزیک پلاسمای انجمن ماکس پلانک فرهنگ بایرن صاحب بیش از ۱۱۰۰ موزه و کلکسیون هنری است که سالانه بیش از ۲۰ میلیون نفر بازدیدکننده دارند. جشنوارهٔ ریشارد واگنر هر سال تابستان برگزار می‌شود. جشن اکتبر (به آلمانی: Oktoberfest)، که هرساله در مونیخ، به مناسبت ازدواج پادشاه بایرن در سال ۱۸۱۰ برگزار می‌شود، یکی از بزرگترین کارناوال‌های همگانی در سراسر جهان است که با نوشیدن آبجوی معروف بایرن همراه است. برخلاف دیگر ایالت‌های آلمان، کاتولیک‌ها در این ایالت با ۵۸٫۵۰٪ جمعیت در اکثریت هستند. ورزش فوتبال، تنیس، دوچرخه‌سواری، کوهنوردی و اسکیت محبوب‌ترین ورزش‌ها در این ایالت هستند. بیش از ۴ میلیون نفر در باشگاه‌های ورزشی عضویت دارند. مونشن، مرکز بایرن، میزبان المپیک ۱۹۷۲ بوده‌است و به پایتخت فوتبال آلمان معروف است. این ایالت اکنون دو تیم در بوندس‌لیگا (اف‌سی آگسبورگ و بایرن مونیخ) و سه تیم در لیگ دسته‌دو بوندس‌لیگا (اف سی نورنبرگ، یان رگنسبورگ و گروتر فورث) دارد. شهرهای مهم مونیخ نورنبرگ آوگسبورگ رگنسبورگ فورت وورتسبورگ نگارخانه پانویس منابع Deutschland magazine – No. 2003/4. پیوند به بیرون وبگاه بایرن اینوِست این باواریا ماگاتسینه دویچلاند ایالات جمهوری وایمار ایالت بایرن ایالت‌های آلمان
4539
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%86%D8%A8%D9%88%D8%B1%DA%AF
براندنبورگ
براندنبورگ (به آلمانی: Brandenburg، به سوربی پایین: Bramborska، به سوربی بالا: Braniborska) یکی از شانزده ایالت آلمان است. مرکز این ایالت شهر پوتسدام است. ایالت براندنبورگ در خاور کشور آلمان واقع شده و یکی از ایالت‌های جدید آلمان است که پس از اتحاد سال ۱۹۹۰ دو آلمان، تشکیل شد. ایالت براندنبورگ (Brandenburg) در شمال شرقی آلمان قرار دارد و مثل کمربندی که به «کمربند چربی خوک» (Speckgürtel) معروف است، پایتخت این کشور، برلین، را در بر می‌گیرد. ایالت براندنبورگ، ۲۹ هزار و ۴۷۷ کیلومتر مربع مساحت دارد. تراکم جمعیت در براندنبورگ زیاد نیست. پایتخت این ایالت، شهر پوتسدام (Potsdam) در زمان دولت پروس هم مرکز این خطه بود. قصرهای بی‌شمار و پارک‌های بی‌نظیر، از شکوه و جلال این دوره خبر می‌دهند. شهر پوتسدام به‌خاطر داشتن امکانات زیربنایی، معماری زیبا و نزدیکی به پایتخت، از سطح زندگی بالایی برخوردار است. براندنبورگ پیرامون برلین را فراگرفته‌است ولی شامل برلین نمی‌شود. ازنظر تاریخی، براندنبورگ زمانی یک کشور مستقل بود و مارگراف‌نشینِ براندنبورگ نام داشت. این مارگراف‌نشین هستهٔ اصلی کشور مستقل پروس را تشکیل داد. طبیعت بکر طبیعت سرشار و بکر این ایالت، با دریاچه‌های بی‌شمار، جلوهٔ خاصی به این سرزمین می‌بخشد. یک سوم مساحت این خطه، زیر چتر مقررات حمایت از منابع طبیعی قرار دارد. رودهای بی‌شمار، حدود سه هزار دریاچه، جنگل‌های بی‌کران و خیابان‌های پهن با درخت‌های کهن و تنومند، گردشگران زیادی را از سراسر جهان به خود جلب می‌کنند. گفته می‌شود که اهالی این منطقه به‌ویژه، «فضیلت‌های پروسی» ای نظیر «نظم، کوشایی و مسئولیت» را هنوز حفظ کرده‌اند. صنعت و تکنولوژی صنایع فلزسازی، شیمی و فناوری هوایی به‌طور سنتی، مهم‌ترین منابع اقتصادی در این منطقه بوده‌است. شاخه‌های فناوری مدرن تولید انرژی و بیوتکنیک نیز در چند دههٔ اخیر اهمیت ویژه‌ای یافته‌است. در براندنبورگ بیش از ۲۵۰ مؤسسهٔ پژوهشی، از جمله انستیتوهای مهم تحقیقی ماکس پلانک (Max-Planck) و فراونهوفر (Fraunhofer) مشغول به کارند. پیشینهٔ سیاسی نام براندنبورگ، از نام منطقهٔ «برنابورگ در کنار رود هاول» (Brennaburg an der Havel) گرفته شده‌است. شاه هاینریش اول (König Heinrich I) این خطه را در سال ۹۲۹ میلادی، پس از پیروزی در جنگی با اسلاوها به خاک خود افزود. تا قرن ۱۴ میلادی، برنابورگ، یکی از بزرگترین دوک‌نشین‌های آلمان بود. در قرن ۱۹ و ۲۰ براندنبورگ و برلین، به مرکز سیاسی دولت پروس و آلمان تبدیل شدند. در سال ۱۹۴۷ سرانجام، نیروهای متفقین، دولت پروس را منحل کردند و براندنبورگ به عنوان جزئی از خاک آلمان شرقی، زیر حکومت «جمهوری دموکراتیک آلمان» قرار گرفت. تازه پس از وحدت دو آلمان بود که براندنبورگ، در سوم اکتبر سال ۱۹۹۰، یعنی در روز وحدت دو آلمان، به عنوان یک ایالت نوبنیاد تأسیس شد. شهرهای مهم کتبوس فرانکفورت (اودر) پانویس منابع ایالت براندنبورگ ایالت‌ها و قلمروهای بنیان‌گذاری‌شده در ۱۹۹۱ (میلادی) ایالت‌های آلمان بنیان‌گذاری‌های ۱۹۹۰ (میلادی) در آلمان
4540
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%B1%D9%85%D9%86%20%28%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%84%D8%AA%29
برمن (ایالت)
برِمن یکی از شانزده ایالت آلمان، متشکل از تنها دو شهر برمن و برمرهافن است. شهر برمن مرکز و شهر بزرگ‌تر ایالت برمن است. شهر برمرهافن در ۶۰ کیلومتری شمال شهر برمن واقع است. شهر برمن دومین شهر بزرگ شمال آلمان بعد از هامبورگ می‌باشد. شهر برمن در دو سمت رودخانهٔ وزر در حدود ۷۰ کیلومتری دهانه آن به دریای شمال واقع است. پانویس منابع ایالت برمن آموزش در ایالت برمن ایالات امپراتوری آلمان ایالات جمهوری وایمار ایالات کنفدراسیون آلمان ایالت‌ها و قلمروهای بنیان‌گذاری‌شده در ۱۶۴۶ (میلادی) ایالت‌های آلمان ایالت‌های امپراتوری مقدس روم بنیان‌گذاری‌های ۱۶۴۶ (میلادی) در امپراتوری مقدس روم بنیان‌گذاری‌های سده ۱۷ (میلادی) در آلمان تاریخ ایالت برمن تاریخ برمن دولت‌شهرها
4541
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D8%A7%D9%85%D8%A8%D9%88%D8%B1%DA%AF%20%28%D8%A7%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%85%E2%80%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C%29
هامبورگ (ابهام‌زدایی)
هامبورگ نام یکی از ایالت-شهرهای آلمان است. هامبورگ همچنین می تواند به موارد زیر اشاره کند: مکان جغرافیایی هامبورگ (آرکانزاس) هامبورگ (کامیونیتی)، شهرستان ماراتون، ویسکانسین هامبورگ (نیوجرسی) هامبورگ، داکوتای شمالی دانشگاه‌ها دانشگاه هامبورگ ورزش باشگاه فوتبال هامبورگ صفحه‌های ابهام‌زدایی مکان‌ها صفحه‌های ابهام‌زدایی نام شهر