id
stringlengths 1
7
| url
stringlengths 31
762
| title
stringlengths 1
132
| text
stringlengths 4
168k
|
---|---|---|---|
2943 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%DA%AF%D8%BA%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D9%88%D9%86%DB%8C%DA%A9 | استان گغارکونیک | گغارکونیک یک از استانهای جمهوری ارمنستان میباشد که در شرق این کشور واقع شدهاست. مساحت این استان ۵۳۴۸ کیلومتر مربع و مرکز این استان شهر گاوار است.
عوارض جغرافیایی
دریاچه سوان
دریاچه سوان سطح بزرگی از این استان را پوشانده و حوضه آبریز این دریاچه تشکیل شده از جویبارهای فراوانی که به رودخانه هرازدان و از آنجا به رود ارس فرو میریزند.
کوهها
کوههای زیادی در سطح گغارکونیک پراکندهاند مانند کوه آژداهاک (۳٬۵۹۷ متر).
کوه واردنیس - ۳۵۲۲ متر - رشتهکوه واردنیس
گنداسار - ۲۹۴۶ متر - رشتهکوه گغاما
قله کاشاتاغ - ۲٬۹۰۱ متر - رشتهکوه سوان
آژداهاک - ۳٬۵۹۷ متر -
کوه آرتانیش - ۲۴۶۱ متر -
پوراک - ۲٬۸۰۰ متر -
رود گتیک - ۵۸ کیلومتر
تقسیمات استانی
شمار آبادیهای این استان ۹۸ پارچه است.
استان گغارکونیک 92 communities (هامایانکنر hamaynkner), تشکیل شدهاست که از آنها ۵ شهری هستند و ۸۷ روستایی هستند.
شهرکها یا communities شهری
روستاها یا communities روستایی
آغبرک
آخپرادزور
آکونک
آنتارامج
آرگونی
آرپونک
آرتانیش
آرتسوانیست
آرتسواشن
آستغادزور
آوازان
آیگوت
آیرک
آزات
بردکونک
چکالووکا
داراناک
ددماشن
دپراباک
دراختیک
دزوراگیوغ
دزوراوانک
گاندزاک
گغاکار
گغاماباک
گغاماسار
گغاماوان
گغارکونیک
گغهوویت
گتیک
هایراوانک
جاغاتسادزور
جیل
کاخاکن
کالاوان
کارچآغبیور
کارمیرگیوغ
خاچآغبیور
کوت
کوتاکان
لانجآغبیور
لچاپ
لچاشن
لچاوان
لیچک
لوساکونک
مادینا
ماکنیس
مارتونی
متس ماسریک
نرکین گتاشن
نرکین شورژا
نوراباک
نوراکرت
نوراشن
نوراتوس
پامباک
پوگر ماسریک
ساروخان
سیمیونوفکا
شاتجرک
شاتوان
شورژا
ستک
ورفاوان
ترتوک
تساغکاشن
تساغکونک
تساکار
تساپاتاغ
تسوواگیوغ
تسوواسار
تسووازارد
تسوواک
تسووینار
تتوجور
واغاشن
واهان
وانوان
واردادزور
واردنیک
وارسر
ورین گتاشن
ورین شورژا
یرانوس
زولاکار
زووابر
Non-community villages
بارپات، متعلق به کالاوان community.
گاگارین، متعلق به سوان (ارمنستان) community.
لرناهوویت، متعلق به گغهوویت community.
روستاهای سابق
چاپکوت، متعلق به آیگوت community.
نشخارک، متعلق به گغهوویت community.
زاریور، متعلق به کوتاکان community.
اماکن مذهبی و تاریخی
سازههای تاریخی، گردشگری و مذهبی این استان عبارتنداز:
باغ گیاهشناسی سوان
صومعه آختالا
صومعه ساناهین
صومعه هاقپات
دریاچه سوان
صومعه وانوان
فرودگاه استپاناوان
کلیسای سارگیس مقدس، تسووینار
منابع
استان گغارکونیک
منطقههای ارمنستان
زیربخشهای ارمنستان |
2944 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D8%B1%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D8%A7%D9%86 | هرازدان | هِرازدان (به ارمنی: Հրազդան) یک شهر در ارمنستان است که در استان کوتایک واقع شدهاست. در کیلومتری شمال هرازدان، مرکز استان کوتایک واقع شدهاست. هِرازدان مرکز استان کوتایْک است و رودخانهای به همین نام از میان شهر میگذرد.
ریشهشناسی
دو نظریه در مورد ریشه شناسی نام این شهر وجود دارد :
1-نام هرازدان از نام فارسی میانه فَرَزدان گرفته شدهاست. فرزدان در اوستا نام دریاچهای است که گشتاسب شاه در کنار آن از ایزدبانو آناهیتا خواستار پیروزی بر هماوردانش میشود و در بهمنیشت آمده که هوشیدر، نخستین موعود مزداپرستان در کنار دریاچه فرزدان زاده خواهد شد. ارمنیان پیش از اینکه مسیحی شوند زرتشتی بودند و نامهای زرتشتی در گوشه و کنار ارمنستان بجا ماندهاست.
2-این شهر قبلاً چندین نام داشته است. نام باستانی شهر Korkotis از ریشه Korkot (ظرف) و از پسوند آشوری گرفته شده است. این نام تا قرن هفدهم حفظ شده است . این نام پس از تبعید ارامنه توسط شاه عباس به فارس در سال 1605 فراموش شد.
نام روستای واناتور از منطقه هرازدان به افتخار کمونیست مشهور در سالهای شوروی ، اولین رئیس جمهور جمهوری چک ارمنستان شوروی ، جورج آتاربکیان ، آتاربکیان نامگذاری شد. قبل از آن ، به روستای آتاربکیان کاروانسرا گفته می شد ، زیرا کاروانسرای مردم و اسبها وجود داشت.
تاریخچه
این شهر تا سال ۱۹۵۹ آختالا Akhtala نامیده میشد.
جغرافیا و آب و هوا
هِرازدان ۲۲ کیلومتر مربع مساحت و ۴۱٬۸۷۵ نفر جمعیت دارد و ۱٬۶۷۵ متر بالاتر از سطح دریا واقع شدهاست. در کیلومتری شمال هرازدان، مرکز استان کوتایک واقع شدهاست.
جمعیتشناسی
−
فرهنگ
مجسمهها
رسانهها
ترابری
اقتصاد
آموزش و پرورش
ورزش
مشاهیر بومی
دورنمای شهر
جاذبههای تاریخی
جاذبههای گردشگری
نگارخانه
جستارهای وابسته
فهرست شهرداریهای ارمنستان
نگارخانه
پانویس
منابع
پیوند به بیرون
فرمانداری ایروان
مناطق مسکونی در استان کوتایک |
2945 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D9%87%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D9%81%D8%A7%D9%85%D9%88%D8%B1 | دهستان فامور | دهستان فامور نام دهستانی در جره و بالاده شهرستان کازرون در استان فارس است. روستاهای آن در اطراف دریاچه فامور، پراکنده شدهاند. فامور، جزء مناطق گرمسیری فارس محسوب میشود و در منابع جغرافیایی به آن اشاره شدهاست.
ابن حوقل، در سفرنامه خود مینویسد: ‹‹ سرزمین فارس به وسیله خطی که از نزدیکیِ ارجان به نوبندجان و از آن جا به جره، آن گاه بر حدود سیف تا کارزین منتهی میشود و سپس امتداد آن به زم دارابجرد تا فرج و تارم کشیده میشود، به دو منطقه تقسیم میگردد. قسمتهایی که در جنوب واقع اند، گرمسیر و قسمتهای شمالی، سردسیرند و در منطقه گرمسیر نواحی ارجان … جره، مور (فامور) و … ››.
در شمال و جنوب منطقه فامور، دو رشته کوه به موازات هم از غرب به شرق کشیده شدهاند که ادامه همان دو رشته کوهی است که جلگه فامور در بین آنها قرار گرفته است. این رشته کوهها، دنباله کوهستان زاگرس است که از کوه معروف دنا در شمال غربی فارس جدا میشود. در همین رشته کوه شمالی فامور است که راه پْرپیچ و خم قدیمی شیراز و کتلهای سخت و ناهموار «دختر» و «پیره زن» قرار دارد. وجود همین کوهها، موقعیتی خاص برای جلگه و منطقه فامور ایجاد کردهاست، یعنی تابستانهای گرم، زمستانهای معتدل، بهار فوقالعاده سبز و خرم ولی کم دوام.
روستاهای فامور در جلگه نسبتاً همواری قرار دارند که از پریشان تا قلعه نارنجی، شمال آنها را کوه فرا گرفته و از جنوب به دریاچه محدود شده و از نرگس زار تا ملا اره که در محور مقابل قرار دارند، از ناحیه شمال به دریاچه فامور محدود میشوند و در جنوب آنها رشته کوه جنوبی واقع شدهاست.
از نظر جهتهای جغرافیایی، در مشرق دهستان فامور شهر شیراز، درشمال، کوهمره و دشت ارژن قرار دارند و در امتداد جره، فیروزآباد و فراشبند قرارگرفتهاند. از نظر سیاسی، فامور پیش از اسلام، در زمان ساسانیان جزء کوره شاپور که یکی از پنج کوره فارس بوده، قرار داشتهاست. بعد از اسلام، در تقسیمبندی چهارگانه که فارس به صورت ملوک الطوایفی درآمد و به چهار قسمت: شبانکاره، فارس، کهگیلویه و لارستان تقسیم شد، جزء فارس قرار گرفت. در سال ۱۲۹۱ شمسی، فارس به هشت ناحیه تقسیم گردید؛ از جمله ولایت قشقایی که جره و فامور جزء ولایت قشقایی قرارگرفت. در سال ۱۳۳۴، ایران به ده استان و چهار فرمانداری کل و دوازده شهرستان تقسیم شد که فارس استان هفتم شد.
منابع
بررسی فرهنگ، واژگان و گویش مردم فامور جهانبخش ثواقب - عضو هیئت علمی دانشگاه شیراز.
دهستانهای شهرستان کازرون |
2946 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D8%B2%D9%86%20%DB%8C%D8%B4%D8%AA%E2%80%8C%D9%87%D8%A7 | وزن یشتها | مجموعهٔ یشتها جزء گنجینهٔ اشعار ایران باستان به شمار میرود. ریشهیابی ویژگی فنی شعر ایرانیِ این دوره مستلزم بررسی همهجانبهٔ اشعار بازماندهٔ گاتاهای/ یشتی است. یشتها عمدتاً از مصراعهای ۸ هجایی و گاه ۱۰ یا ۱۲ هجایی تشکیل شدهاست. در این مقاله، نخست نظریهٔ گلدنر دربارهٔ وزن اشعار کهن یشتها مطرح میشود، آن گاه نظریهٔ هنینگ مبنی بر وزن ضربی/ تکیهای اشعار یشتی، فارسی میانه و پارتی بررسی و نقد میشود. سپس، ضمن بررسی جدیدترین آرای ایران شناسان – به ویژه نظرگاه ژیلبر لازار – دربارهٔ ویژگی وزنی یشتها، به یک دیدگاه کلی و فراگیر در موضوع مطرح شده دست خواهیم یافت. دیدگاه تازهای که نویسنده مطرح میکند، مبتنی بر عدم تساوی اجباری مصراعها در سرودهای یشتی است.
بررسی و تحلیل وزن هجایی یشتها نشان میدهد که کم بسامدترین مصراعها، ۵ هجایی و ۱۱ هجایی و پربسامدترین مصراعها ۸ هجایی است. اما نتیجهٔ این بررسی نشان میدهد که حتی با وجود اثبات بسامد واقعی اشعار ۸ هجایی، چه در اشعار ودایی، چه در اشعار یشتی نمیتوان آن را به یک اصل کلی و محتوم برای همهٔ سرودهای ۲۱ یشت بازماندهٔ اوستای متأخر تعمیم داد. بررسی فنی اوزان یشتها اصل الزام مصراعهای ۸ هجایی اشعار هنر ایرانی را مورد تردید قرار میدهد و دیدگاه عدم تساوی اجباری مصراعها و هجابندیهای شعر اوستای متأخر را مطرح مینماید.
منبع
بررسی وزن یشتها، ابوالقاسم اسماعیلپور - عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی
اوستا |
2948 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86%20%DA%AF%DB%8C%D9%84%DA%A9%DB%8C | زبان گیلکی | زبان گیلکی (گیلٚکی زٚوان ɡilɵki zɵvān) از گروه زبانهای ایرانی شاخهٔ شمال غربی است که زبان مادری اکثر مردم استان گیلان و جوامع کوچکتری در استانهای مجاور، از جمله استانهای مازندران، استان قزوین و نیز در استان تهران است.
گیلکی از شرق با گویشوران مازندرانی و از غرب با گویشوران تالشی و از جنوب با گویشوران تاتی همجوار است و در درون محدودهٔ خود دارای گونههایی است.
زبان گیلکی از گروه زبانهای شمال غربی ایرانی و در مجموع زبانهای حاشیه دریای خزر است. علاوه بر گیلکی این خانواده شامل زبانهای تالشی، مازندرانی و تاتی است. بهباور زبانشناسان گیلکی زبان خواهر مازندرانی میباشد و نزدیکترین زبان از نظر دستوری به این زبان است. از دیدگاه تاریخی این زبانها به زبان پارتی (اشکانی) وابستگی دارند. گیلکی با دیگر زبانهای ایرانی شمال غربی نزدیکی دارد.
دستور زبان
در این زبان چهارده نوع زمان دستوری وجود دارد. ماضی: ساده، استمراری، مستمر، نقلی، التزامی، بعید، ابعد، ابعد دستوری و کامل. مضارع: ساده، مستمر، التزامی، مستقبل و کامل.
بنابر نظر دونالد استیلو در دانشنامهٔ ایرانیکا، بیشترین تفاوتها در گرامر بین گویشهای غربی و شرقی در افعال است و از لحاظ علم صرف (تکواژشناسی) تاریخی بیشترین ویژگیهای قابلتوجه، پسوندهای سازندهٔ زمان فعل در گویش شرقی گیلکی است. سازندهٔ فعل زمان حال حاضر که ریشه در زبانهای هندواروپایی دارد، گیلکی شرقی را با زبان مازندرانی و گویشهای سمنان (شهمیرزادی و سنگسری و افتری و سرخهای و لاسگردی و نه خود گویش سمنانی) و تاتی شمالی و زازاکی متحد میکند. سازندهٔ زمان فعل گذشته شرطی که در گویش گورانی شمال کرمانشاه و منطقهٔ موصل دیده شده و گذشتهٔ تابعی در بلوچی، پسوند هست برای ریشهٔ گذشته و در جملههای شرطی در هر سه گویش مورد استفاده قرار میگیرد. در هر دوی این ویژگیها گویش غربی گیلکی بیشتر به گویشهای همسایهٔ غربی و جنوبی خود شبیه است از آنجا که افعال زمان حاضر و افعال بیقاعده به همین شکل در تالشی جنوبی و کلوری و رودباری شکل گرفتهاند.
پیشینه
گیلکی از گروه زبانهای شمال غربی ایرانی است. گروه زبانهای حاشیه دریای خزر در خانوادهٔ زبانهای ایرانی شامل زبانهای تالشی، مازندرانی، گیلکی و تاتی است. در خانوادهٔ زبانهای غربی ایرانی زبانهای دیگری مانند کردی و لری و زبان بلوچی و زبانهای مرکزی (راجی و گلپایگانی و زبانهای ایران مرکزی و زبان زردشتیان یزد) و همچنین زبان سیوندی میباشند.
الفبا
الفبای گیلکی دارای ۳۹ حرف است که مجموعهای از تلفیق و آمیزش آنچه پاینده لنگرودی در کتاب فرهنگ گیل و دیلم خود آورد و بعد از آن، تأثیر بسیار زیادی که مجلهٔ گیلهوا بر آثار مکتوب گیلکی گذاشت و در نهایت خط پیشنهادی گیلکی که به صورت منسجم و کامل اولین بار در سایت ورگ منتشر شد.
سامانهٔ نوشتاری این خط همچون کردی و فارسی و… به خط عربی است. همچنین در بعضی از سایتهای اینترنتی از الفبایی بر پایهٔ الفبای لاتین استفاده میشود؛ که به شرح زیر است:
Aa-Āā-Bb-Cc-Dd-Ee-Ⲑⲑ,(Əə)-Ff-Gg-Hh-,İi-Jj-Kk-Ll-Mm-Nn-Oo-Öö-Pp-Qq-Rr-Ss-Šš,(Şş)-Tt-Uu-Üü-Vv-Xx-Yy-Zz-Žž
گفتنی است که در بعضی از مواقع از حرف Ww نیز استفاده میشود. همچنین دو حرف Šš و Ⲑⲑ شکل دیگری دارند که مرسوم است- Şş و Əə.
خطر نابودی
بررسیهایی نشان میدهد زبان گیلکی در خطر است و پدران و مادران گیلکزبان بهویژه در شهرهای گیلکنشین اصرار دارند فرزندانشان فارسی صحبت کنند. این عامل، با کاهش دانستههای واژگان گیلک زبانها، از یک سو باعث اختلال در فرایند زایش واژگانی و دستوری گیلکی میشود و از سوی دیگر با تشدید دوزَبانه شدن گیلکی و استفادهٔ اجباری گیلکها از واژگان فارسی در گفتگوهایشان، فرایند مرگ تدریجی زبان مادری گیلکها را شتاب میدهد.
به ادعای بعضی منابع بیاعتنایی آموزش و پروش گیلان به زبان گیلکی و خالی بودن جای این زبان فراگیر گیلان، در فرایند آموزشی دانشگاهها هم در این امر نقشآفرینی میکند، البته عنادی هم با گیلکی صحبت نمودن مشاهده نشدهاست.
با توجه به روند تغییر زبان و لهجه در شهرستانهای گیلان از جمله رشت، دو نسل آینده دیگر قادر به تکلم زبان گیلکی نیستند.
گفته شدهاست که بنابر اعلام مؤسسهٔ مکس پلانک، زبان گیلکی دومین زبان ایرانی در معرض خطر است.
آواشناسی زبان گیلکی
واکههای زبان گیلکی
زبان گیلکی شامل ۱۱ واکه به شکل زیر میباشد.
همخوانهای زبان گیلکی
همخوانهای زبان گیلکی با فارسی یکی است با اینحال از نظر واجشناسی تفاوتهایی دارند اگرچه تفاوت در حدی نیست که در صورت استفاده از آنها در زبان مقابل معانی واژگان تغییر یابد با این وجود برخی همخوانها مانند آوای "k", "g" و "q" در این زبان از نظر مکان و نحوهٔ تولید متفاوت از فارسی ادا میشود.
واژهشناسی زبان گیلکی
واژگان زبان گیلکی از ریشهٔ ایرانی هستند و با سایر زبانهای ایرانی در این زمینه مشابهت دارد. همبستگی واژگانی میان گیلکی و سایر زبانهای شمال غربی ایران بهویژه مازندرانی، تالشی، کردی و زبان بلوچی بیشتر است. با این وجود واژههای دخیل فارسی و اصطلاحات روزمرهٔ فارسی در این زبان کاملاً مشخص است. در زبان گیلکی مانند فارسی تحلیلی اما اسمها صرف میشوند. زبان گیلکی از هشت حالت صرفی اسم در ایرانی باستان سه حالت نهادی، اضافی و مفعولی را نگه داشتهاست. هرچند که ستاک و مادهٔ اصلی اسم همان حالت نهادی آن است و پایانهٔ صرفی، آنگونه که در ایرانی باستان بوده در این زبان باقی نماندهاست. همچنین این زبان فاقد تثنیه و جنس دستوری است. پسوند جمعساز اسم در زبان گیلکی أن (an) و ؤن (on) است. در نوشتارهای رسمی این پسوند، ان (ān) میباشد.
صرف اسم در زبان گیلکی:
صرف حالات واژه (پئر per) بهمعنی پدر
نمونه واژگان
شماری از واژههای گیلکی به دو گویش بی ٚ پیشی (شرقی)، بی ٚ پسی (غربی) با برابر فارسی و انگلیسی آن:
گویشها
مردم گیلک زبان با گویشهای مختلف سخن میگویند که ریشه در زبانهای ایران باستان دارد. در بین گویشهای مختلف زبان گیلکی از نظر فونتیک (بیان صوت و آوا) و صرف افعال اختلاف جزئی دیده میشود که ناشی از تحول تدریجی و ویژگی فرهنگی اقلیمی هر منطقهاست.
منوچهر ستوده گویشهای زبان گیلکی رایج در گیلان را به بخشهای زیر تقسیم کردهاست:
گویش بیهپیشی (گویش جلگه نشینان خاور سفیدرود): رودسر، اشکور پایین و بالا، لاهیجان، لنگرود، کنار فریضه و جز آن را شامل میشود.
گویش بیهپسی (گویش جلگه نشینان باختر سفیدرود): انزلی، صومعهسرا، فومن، رشت، چهار فریضه، گسکر، کسما، تولم، شفت، خمام، موازی، کهدم، لشت نشا را شامل میشود.
گالشی که زبان مردم کوهپایه گیلان است.
نادر جهانگیری دربارهٔ گونههای گیلکی این چنین گفتهاست:
گیلکی خود سه گونهٔ عمده دارد.الف. گونهٔ گیلکی لاهیجان (بیهپیش) در منطقهای محدود از شمال به دریای خزر، از جنوب به بلندیهای سیاهکل، از غرب به آستانه و حسنکیاده تا مرزهای کوچصفهان و از شرق به لنگرود و رودسر که به تدریج به گویش مازندرانی میآمیزد.ب. گونهٔ گیلکی رشت (بیهپس) که در رشت، خشکبیجار، بندر پهلوی [انزلی]، فومن و شفت، خمام به آن سخن میگویند.ج. گونهٔ گالشی گونهٔ دیگری از گونههای گیلکی است که مردم نواحی کوهستانی گیلان و مناطق کوهستانی مازندران به آن سخن میگویند.
گویش الموتی تعیین جایگاه گویش الموتی نسبت به دیگر گویشهای شمال غربی، کار دشواری است، به طوری که برخی آن را گونهای از گیلکی و برخی آن را مازندرانی (طبری) و برخی دیگر نیز آن را تاتی مینامند.
بهطور کلی شهرهای گیلکنشین و شهرهایی که در آنها زبان گیلکی رایج است به شهر زیر میباشند:
رضوانشهر، فومن، شفت، انزلی، صومعهسرا، رودبار و رشت در باختر سپیدرود و آستانه، لاهیجان، دیلمان، سیاهکل، لنگرود، املش، رودسر و اشکورات در خاور سپیدرود و رامسر، کتالم و ساداتشهر، شیرود، تنکابن و چالوسدر استان مازندران.
مردم شمال غربی گیلان، به زبانی دیگر از خانواده حاشیه دریای خزر که زبان تالشی باشد تکلم میکنند. گیلکی نزدیکی زیادی با زبان مازندرانی داشته و گویشوران این دو زبان تا حد نسبتاً زیادی میتوانند سخنان هم دیگر را بفهمند. گیلکی تنها در ایران رواج دارد و شبکه استانی گیلان بخشی از برنامههای تلویزیونی خود را به این زبان اجرا میکند. گیلکی به عنوان زبان رسمی جلسات شورای شهرستان رشت تعیین شدهاست.
باید توجه کرد که نه تنها بین گیلکی و مازندرانی تفاوتهای زیادی وجود دارد بلکه هر یک از این دو گونه زبانی دارای لهجههای فراوانند.
زبان گیلکی مشتمل بر سه گویش اصلی است، بیهپسی، بیهپیشی و گالشی که در کوهستانهای جنوب گیلان و غرب مازندران رایج است. بیهپیش و بیهپس توسط رودخانه سپیدرود از هم جدا میگردند.
با اینکه گیلکی دارای سه گویش اصلی است اما لهجه هر شهر گیلان تفاوت ناچیزی با بقیه شهرها دارد.
برای زبان گیلکی چند لهجه یا زیرگویش تعیین شدهاست که عبارتند از: رشتی، رودباری، صومعهسرایی، لاهیجانی، لنگرودی، رودسری، بندرانزلی، خمامی (در
خمام و خشکبیجار)، لشت نشائی و فومنی (در فومن و شفت).
به گفته حسین وثوقی زبان گیلکی به دو گویش غربی و شرقی تقسیم میشود و مردم شهرهای رشت، انزلی، صومعهسرا، لشت نشا و کوچصفهان به گویش غربی و مردم شهرهای لاهیجان، لنگرود، رودسر و کلاچای به گویش شرقی صحبت میکنند. حسین وثوقی حد شرقی زبان گیلکی را تا کلاچای میداند.
به اعتقاد عباس خائفی گویش رامسری یکی از گویشهای موجود در زبان گیلکی در حاشیه دریای خزر است. هر چند
این شهرستان در استان مازندران واقع شدهاست اما همانند شهرستان تنکابن به زبان گیلکی
سخن میگویند و از آداب و رسوم گرایش یافته به استان گیلان برخوردارند.
به گفته ایوب رسایی گیلکی شرقی شامل گویشهای لاهیجان، رودسر، گالش و تنکابن میشود و گیلکی غربی شامل گویشهای رشت، فومن و رودبار میشود.
گیلکی در رامسر و تنکابن با زبان مازندرانی درمیآمیزد. بهرام فره وشی زبانشناس و متخصص زبانهای ایرانی، گویش منطقه لاهیجان را گونهای میانه مازندرانی و گیلکی میداند.
گاه گویش بینابین چابکسری-تنکابنی (رامسری-تنکابنی) که به مازنی-گیلکی (محدوده تنکابن تا چابکسر) معروف است هم به گروه زبان گیلکی اضافه میشوند. و گاه نیز گویش تنکابن به عنوان آخرین گویش از زبان مازندرانی در مطالعات زبانشناسی شناخته میشود.
زبان گیلکی به دو گویش غربی (بیهپس) و شرقی (بیهپیش) تقسیم میشود و گاه دو گویش دیلمی-اشکوری و گویش بینابین چابکسری-تنکابنی (رامسری-تنکابنی) که به طبری-گیلکی (محدوده تنکابن تا چابکسر) معروف است هم به این فهرست اضافه میشوند.
ادبیات گیلکی
زبانهای گیلکی و مازندرانی را میتوان زبان دوم مذهب زیدی در سدههای هشتم و نهم دانست از آن دوران کتب فراوانی بجای مانده که با توجه به آنها میتوان این زبان را پس از فارسی با قدمتترین زبان ایرانی دانست که نگارش ادبی تاریخی دارد. از کتب زیدی باقی مانده که به زبانهای گیلکی و عربی نگاشته شده میتوان به چند تفسیر زیدی قران مانند: تفسیرکتاب الله، تفسیرمغنیسا، تفسیرقرآن سورتچی، تفسیرقران نسخهٔ اسکاتلند و همچنین کتابی دربارهٔ مذهب زیدی به نام الابانه به عربی و گیلکی توسط ابوجعفر محمد بن یعوب نگاشته شده همچنین کتبی مانند: اول مخشیه زیدی، دوم مخشیه زیدی، مقامات الحریری، الکفایه و چند کتاب دیگر به گیلکی نگاشته شدهاند.
فهلویات
در میان اشعار گویندگان بعد از اسلام به آثاری برمیخوریم که به زبان گیلکی کنونی نزدیک است. فهلویات شامل اشعاری (دوبیتی) است به گویشهای غرب و مرکز و شمال ایران. مناطق فهله عبارت هستند از اصفهان و ری و همدان و ماه نهاوند و آذربایجان اما میتوان از دیدگاه زبانشناسی گیلان را نیز شامل این مناطق دانست.
هساشعر
هساشعر سبکی مدرن از شعر گیلکی و بعداً مازندرانی است که توسط شاعران گیلک از جمله محمد بشرا، رحیم چراغی و محمد فارسی از اوایل دهه هفتاد پایهریزی شد. هساشعر موجز و کوتاه است و علیرغم مدرن بودن از لحاظ زبان و شیوهٔ بیان، فضای آن عموماً طبیعت محض و به دور از فضای شهری است.
جستارهای وابسته
ادبیات گیلکی
گالشی
زبان گلی
پانویس
منابع
راهنمای زبانهای ایرانی: زبانهای ایرانی نو، ویراستهٔ رودیگر اشمیت. دیمه.
پیوند به بیرون
گیلکی
زبانهای ایرانی شمال غربی
زبانهای کاسپین |
2950 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D9%84%D8%A7%DB%8C%D8%AA%20%D8%BA%D9%88%D8%B1 | ولایت غور | ولایت غور در مرکز افغانستان است و با ولایتهای بامیان، دایکندی، جوزجان، فاریاب، بادغیس، هرات، فراه و هلمند مرز مشترک دارد. مرکز این ولایت شهر فیروزکوه است.
مساحت آن به ۳۸٫۸ هزار کیلومتر مربع و جمعیت آن نظر به احصاییه که بعد از به وجود آمدن ادارهٔ موقت در افغانستان صورت گرفت حدود ۸۰۰٬۰۰۰ هزار نفر بالغ میگردد و ولسوالی لعل و سرجنگل پرنفوسترین ولسوالی این ولایت است.
غور که در چار چوب اداری ولایت هرات قرار داشت، در سال ۱۳۴۲ به عنوان ولایت جداگانه تشکیل و شهر چغچران به عنوان مرکز آن تعیین گردید و نظر به پیشنهاد فرهنگیان و جوانان ولایت غور و با همکاری ریاست اطلاعات و فرهنگ این ولایت به تاریخ ۱/۲/۱۳۹۳ خورشیدی جلسه شورای وزیران افغانستان تحت ریاست حامد کرزی رئیسجمهوری اسلامی افغانستان تغییر نام مرکز ولایت غور را از چغچران به فیروزکوه با در نظر داشت پیشینهٔ تاریخی شهر فیروزکوه که در سالهای ۵۴۰–۵۴۴ ه.ق توسط سلاطین غوری ساخته شده و حدود صد سال مرکز حکمروایی دودمان غوریان بودهاست، تصویب نمودند.
تاریخ
ساکنان غور در دوران حکمرانی غوریان کاملاً مسلمان بودند. پیش از قرن ۱۲ میلادی، این منطقه محل زندگی بوداییان، زرتشتیان و تعداد کمی از یهودیان بود. بقایای قدیمیترین شهرکهای کشف شده توسط باستان شناسان لیتوانیایی بین سال ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ در غور شواهد زندگی و تمدن را در ۵۰۰۰ سال قبل از میلاد نشان میدهد. ویرانههای چند قلعه و سایر استحکامات دفاعی نیز در حومه فیروزکوه کشف شد. صومعههای بودایی که در کنار رودخانه هریرود به صورت دستی تراشیده شدهاست، نشان دهنده آنست که در قرنهای اول و در دوران بودیسم ساخته شدهاند. این غارهای مصنوعی شهادت زندگی روزمره راهبان بودایی را در منطقه غور نشان میدهد.
دانشمندان و مورخان مختلفی مانند جان مک لئود، مسلمان شدن غوریان را به دست سلطان محمود غزنوی میدانند که پس از فتح غور دین مبین اسلام را در آنجا اشاعه داد: مردمانی از مرکز افغانستان که توسط سلطان محمود غزنوی به اسلام گرویده بودند.
مورخان سنتی مسلمان مانند اصطخری و ابن حوقل نیز وجود مردمان غیر اسلامی غور را قبل از زمان سلطان محمود غزنوی گواهی میدهند که توسط وی مسلمان شده بودند.
در بین سالهای ۱۰۱۱، ۱۰۱۵ و ۱۰۲۰، هر دو محمود و مسعود یکم لشکرکشیهای را به غور انجام دادند و اسلام را به جای بتپرستی بومی بنیان نهادند. پس از این، غور به عنوان یک دولت دست نشانده از امپراتوری غزنوی در نظر گرفته میشد. در زمان عبدالرشید و طغرل غاصب، غور و غرجستان خودمختاری شان را به دست آوردند.
غور در قرن ۱۲ و ۱۳ پایتخت سلسله غوریان بود. بقایای پایتخت آنها فیروزکوه، که در سال ۱۲۲۲ توسط مغولان از بین رفته و تخریب شد، شامل منار جام که یکی از میراث جهانی یونسکو است میباشد.
غور مرکز فرمانروایی غوریها و از زیباییهای آن زمان بودهاست.
ترابری
در تمام این ولایت تنها دو فرودگاه وجود دارد، فرودگاه فیروز کوه و فرودگاه ولسوالی لعل و سرجنگل
از سپتامبر ۲۰۱۴ بدینسو، فرودگاه فیروزکوه واقع در مرکز ولایت غور، پروازهای منظمی را به کابل و هرات انجام میدهد. ولایت غور در مقایسه با سایر ولایات تعداد قابل توجهی راننده زن دارد. از سال ۲۰۱۳ نیز جادههای این ولایت تا حد زیادی توسعه یافته، آسفالت شده و اغلب بالای رودخانههای آن پل ساخته شدهاست.
اقتصاد
زراعت و دامداری عمدهترین فعالیتهای اقتصادی ولایت غور است. در غور معادن سرب، سیماب، نمک و همچنین آهن، زاک، زمج و طلا وجود دارد. تعداد گوسفندان حدود سه میلیون رأس برآورد میشود و فرآوردهٔ گندم بیشتر از ۶۰ درصد نیازهای مردم را رفع نمینماید.
طبق اعلام سازمان ملل، بسیاری از جوانان مجبور به ترک ولایت برای یافتن کار در هرات یا ایران شدند و درصد کمی از مردم معلمان، مقامات دولتی، قالیبافان، نجاران و خیاطان بودند. بیش از نیمی از مردم با سطح درآمد خود نمیتوانستند نیازهای اساسی خود را تأمین کنند.
در پی عزیمت طالبان، به دلیل تلاش افراد محلی برای افزایش درآمد خود شروع به تولید محصول پردرآمد تریاک نمودند که از نظر اقتصادی برایشان سود سرشار داشت.
زنان غور در دوختن لباسهای محلی مانند پیراهن، چپن، چادر و کلاه زنانه و مردانه مهارت خاصی دارد. علاوه بر این قالیچههایی که در ولسوالی تولک بافته میشود به دلیل اینکه تصاویر سلاطین غور و منار جام بر روی آن نقش بستهاست، شهرت جهانی پیدا کردهاند.
مردم
وقتی تیمور از بیرجند به سوی جنوب براه افتاد در یک منزلی بیرجند بود که ارتباط جلوداران قشون وی با او قطع شد. او خود میگوید که میدانستم اتفاقی برای طلایه من افتاده که نتوانستند گزارش دهند، به همین سبب گروهی را مأمور کشف واقعه نمودم و آنها گزارش دادند تمام سربازان طلایه به قتل رسیدند و هر چه داشتند به یغما رفتهاست. طلایه من بهترین سربازان تعلیم دیده بودند و قتل تمامی شان، خبر از دشمن خطرناک را میداد؛ دستور دادم اردو بزنند.
تیمور امر کرد حاکم بیرجند را نزد او بیاورند و وی از او دربارهٔ قاتلان سربازاناش پرسید. حاکم بیرجند در پاسخ گفت کسی جرئت حمله به سربازان تو در این حدود را ندارد و احتمالاً خارجی میباشند، اجازه بده به قتلگاه روم تا بگویم قاتلان کیستند. پس از مراجعت حاکم بیرجند به تیمور گفت سربازان تو را پادشاه کشور غور به قتل رسانیده و او معروف به ابدال کلزائی میباشد. تیمور میگوید: پرسیدم غور کجاست، گفت مملکت وسیع بین هرات و کابل است.
از وی پرسیدم احتمالاً کلزاییها از یک راه نزدیک به اینجا آمدهاند و اگر من بخواهم به هرات و سپس غور بروم راهم طولانی خواهد شد، راه نزدیکتر کدام است؟ حاکم بیرجند گفت تو میتوانی از اینجا به اسکندر (قندهار) و سپس به غور بروی. اما از این سفر صرفنظر کن چون غوریان مردان متهور و بیباک هستند و با تلوار میجنگند و کرسی شان شهر فیروزکوه است که پدران ابدال کلزایی آنرا ساختهاند و اگر تو ده سال تمام آنرا محاصره نمایی قادر به تصرف آن نخواهی شد.
پرسیدم غوریان چگونه مردمی هستند؟ پاسخ داد: آنها در وقت جنگ تا آخرین نفر از سربازان حریف را به قتل میرسانند، همانطور که جلوداران قشون تورا تا آخرین نفر به قتل رسانیدند. آنها بلند قامت و قدرتمند هستند و پدران شان در گذشته حتی بر هندوستان دست میانداختند.
من به قتلگاه رفتم و دیدم ۲۵۰ سرباز طلایه من طوری به قتل رسیدهاند که نشان میداد غافلگیر شدهاند و این موضوع حایز اهمیت است چون طلایه را به جلو میفرستند تا دشمن را شناسایی کند و خود غافلگیر نشود و اگر طلایه من غافلگیر شدهاست معلوم میگردد که خصم هوشیار و زرنگ است و میداند چگونه یک قشون را بدام بیندازد.
مردم این ولایت ۹۹٪ پارسیگویان شامل هزارهها، ایماقها و تاجیکها هستند. همچنان گروههای کوچکی از پشتونها و ازبکها نیز در ولسوالیهای تولک و ساغر زندگی میکنند.
مناطق
بهداشت
درصد خانوارهای دارای آب آشامیدنی پاک از ۱۴٪ در ۲۰۰۵ به ۹٪ در ۲۰۱۱ کاهش یافتهاست. درصد تولدی که مادر در آن حضور داشتهاست از ۹ درصد در سال ۲۰۰۵ به ۳ درصد در سال ۲۰۱۱ رسیدهاست.
در سال ۱۳۹۰ ولایت غور دارای چهار شفاخانه و ۱۵۰ بستر میباشد: شفاخانهٔ ولایتی غور با ۸۰ بستر در موقعیت مرکز شهر فیروزکوه؛ شفاخانهٔ ۱۰ بستر تداوی معتادان در مرکز شهر فیروزکوه، شفاخانهٔ ۳۰ بستر ولسوالی لعل و سر جنگل، شفاخانهٔ ولسوالی تیوره با ۲۰ بستر که در مرکز آن ولسوالی موقعیت دارد و کلینیک جامع ولسوالی شهرک با ۲۰ بستر که در آن امکانات و تسهیلات جراحی صغیره وجود دارد.
جغرافیا
بیشتر ولایت غور را کوهها تشکیل میدهد و در بسیاری از مناطق آب و هوای سرد حاکم است به طوری که در بعضی از مناطق با شروع فصل خزان و زمستان و بارش سنگین برف راههای مواصلاتی برای چندین ماه بسته میباشد.
مناطقی با آب و هوای معتدل و گرم نیز در بعضی از نقاط این ولایت وجود دارد. وجود سه رودخانه هریرود، فراه رود و مرغاب در ولایت غور بر زیبایی این ولایت افزودهاست.
آموزش
میزان سواد کلی (۶+ سال) از ۱۹٪ در ۲۰۰۵ به ۲۵٪ در ۲۰۱۱ افزایش یافتهاست. نرخ کلی ثبتنام خالص (۶ تا ۱۳ سال) از ۲۸ درصد در سال ۲۰۰۵ به ۴۷ درصد در سال ۲۰۱۱ افزایش یافتهاست.
در سال ۱۳۵۷ تعداد مکاتب در این ولایت به ۱۴۱ باب میرسید که در شش باب آن دختران آموزش میدیدند. تعداد آموزگاران و کارمندان آموزش و پرورش در غور به ۶۸۹ نفر میرسید (شمار تمام آموزگاران و مأموران دولتی در ولایت غور از ۱٬۰۷۰ نفر در نمیگذشت) و مکاتب، حدود ۲۰۰ نفر آموزگار کمبود داشتند. شمار شاگردان همهٔ مکاتب در غور به حدود ۱۶ هزار نفر میرسید و درصد باسوادان این منطقه به رقم پنج بالغ میگردید.
دانشگاه غور که ابتدا به عنوان مؤسسهٔ آموزش عالی غور تأسیس شدهبود و سپس به دانشگاه غور ارتقا یافت، حدود ۵۰۰ دانشجو با تعداد قابل توجهی دانشجویان دختر دارد. همچنین تعدادی مؤسسههای تربیت معلم در ولسوالیهای، تیوره و لعل و سرجنگل وجود دارد. در ۱۰ سال گذشته تعداد مکتبها افزایش یافته و حضور در امتحانات ورودی دانشگاه (کانکور) از صدها دانشآموز به هزاران دانشآموز افزایش یافتهاست. چندین مدرسهٔ کشاورزی و مکانیک نیز تأسیس شدهاست. فقط یک مدرسهٔ پرستاری وجود دارد که زنان جوان فارغالتحصیل مکتب را برای قابلگی و پرستاری آموزش میدهد که بخشی از وزارت صحت عامه است و توسط یک سازمان غیردولتی با همکاری شفاخانهٔ ولایتی غور اداره میشود.
فرهنگ
زبان مردم ولایت غور فارسیدری با گویش محلی است. در زمینهٔ گویش فارسیدری غور تاکنون هیچ پژوهشی انجام نشدهاست. میتوان میان ویژگیهای گفتاری تحصیلکردگان که زبان کتاب و مکتب در آنها نفوذ نموده و مردم عادی و محروم از سواد، تا جایی فرق قائل شد، لیکن بهطور کلی، لهجهٔ غور فرقهای فاحشی با زبان معیار کشور و گویش کابل دارد.
آثار تاریخی
نخستین آثار تاریخی که بلافاصله بعد از شنیدن ولایت غور به ذهن هر شنوندهای خطور میکند، منارهای جام میباشد که بازتابکنندهٔ تاریخیبودن این ولایت میباشد.
منار جام
منار جام در ۶۰ کیلومتری شمالشرق ولسوالی شهرک در قریهٔ موسوم به جام موقعیت دارد. منار جام در زمان سلطنت غیاثالدین غوری در سال ۱۲۰۲ میلادی (دورهٔ غوریان) بنا یافتهاست که بعد از منار قطب دهلی (هندوستان)، دومین منار از لحاظ بزرگی و معماری قدیمی بوده و از جمله شاهکارهای نادر جهان محسوب میشود.
خاجهجوش
حفرهای عمیق است که در ولسوالی لعل و سرجنگل قرار دارد و سالانه تعداد زیادی بازدیدکننده دارد.
.
منطقهٔ کشک کهنه
این منطقه باستانی در ولسوالی دولتیار قرار دارد که بازتابدهندهٔ دورهٔ بوداییها میباشد.
قلعهٔ ضحاک
این قلعه در حومهٔ شهر فیروزکوه موقعیت دارد که قدمت آن به هفت هزار سال قبل برمیگردد.
تقسیمات اداری
ولایت غور دارای یازده واحد اداری به نامهای: فیروزکوه، لعل و سرجنگل مرغاب، پسابند، تولک، تیوره، ساغر، دولت یار، چارسده و شهرک میباشد.
لعل و سرجنگل
پسابند
تولک
مرغاب
تیوره
دولتیار
دولینه
چارسده
چَغچَران
ساغر
شهرک
جستارهای وابسته
ولایتهای افغانستان
ولسوالی لعل و سرجنگل
مطالعات بیشتر
قصرهای در بین توسط روری استیوارد، ۲۰۰۵، انتشارات پیکادور
هریرود دومین دریای طولانی افغانستان که از لعل و سرجنگل سرچشمه میگیرد.
شهر تاریخی فیروزکوه
منابع
نوشتار: لهجه فارسی کاکری، غلام حیدر یگانه - کارشناس ارشد زبان و ادبیات بلغاری و استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه صوفیه
لعل میدیا
پیوند به بیرون
برنامه جهانی غذا، تصویر ولایتی غور (دریافت شده ۱۱ فوریه ۲۰۱۳)
بوداگرایی در افغانستان
غور
هزارستان |
2951 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%A7%DA%A9%D8%B1%DB%8C | کاکری | روستای کاکری که هماکنون حدود پانصد خانوار در آن زندگی میکنند، در منطقه جنوبی ولایت غور افغانستان به فاصله حدوداً ۱۲۰ کیلومتر از مرکز این ولایت - چغچران - قرار دارد.
این روستا که قبلاً به نام ناوه هندو شهرت داشته، سالها قبل در مدارک رسمی به نام کاکری ثبت شده و سپس مورد پذیرش مردم قرار گرفته است.
منابع
نوشتار: لهجه فارسی کاکری، غلام حیدر یگانه - کارشناس ارشد زبان و ادبیات بلغاری و استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه صوفیه
ولایت غور |
2952 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B2%DA%A9%D9%88%D9%87%20%28%D8%BA%D9%88%D8%B1%29 | فیروزکوه (غور) | فیروزکوه یا چَغْچَران شهری در مرکز غربی افغانستان و مرکز ولایت غور است. این شهر در زمان غوریان، پایتخت افغانستان فعلی بود. فیروزکوه با بیش از ۱۵٬۰۰۰ نفر جمعیت، ۲۲۵۰ متر از سطح دریا ارتفاع دارد. این شهر در کنارهٔ جنوبی هریرود واقع شده و با شهر هرات ۳۸۰ کیلومتر فاصله دارد. فرودگاه فیروزکوه در شمالخاوری شهر قرار دارد.
مرغاب
مرغاب در شمال شهر فیروزکوه یکی از ساحات دیدنی مربوط به فیروزکوه است، باشندگان مرغاب به صورت عموم از قوم تاجیکاند و به زبان فارسی صحبت میکنند؛ رود مرغاب در سر سبزی و شادابی منطقهٔ مرغاب افزودهاست. مرغاب بعد از درخواست باشندگان آن به حیث یک واحد اداری تحت نام ولسوالی مرغاب در سال ۱۳۹۸ ه.ش تشکیل شد.
پیشینه
شهر فیروزکوه در سالهای ۵۴۰–۵۴۴ ه.ق توسط سلاطین غوری ساخته شده و حدود صد سال مرکز حکمروایی سلسلهٔ غوریها بودهاست.
شهر فیروزکوه پیش از این به نام چَغْچَران یاد میشد که آغاز بناهای شهری در آن از سال ۱۹۶۳ شروع شدهبود، که نظر به پیشنهاد فرهنگیان و جوانان ولایت غور و با همکاری ریاست اطلاعات و فرهنگ این ولایت به تاریخ ۱۳۹۳/۲/۱ خورشیدی جلسهٔ شورای وزیران افغانستان تحت ریاست حامد کرزی رئیسجمهوری اسلامی افغانستان تغییر نام مرکز ولایت غور را از «چَغچَران» به «فیروزکوه» با در نظرداشتِ پیشینهٔ تاریخی آن تصویب نمودند.
اطلاعات بیشتر
آب و هوا و وضعیت طبیعی
شهر فیروزکوه مرکز ولایت غور میباشد چغچران دارای آب و هوای قاره ای گرم و مرطوب تابستانی با زمستان های برفی و تابستان های گرم و خشک است. بارندگی کم است و بیشتر در زمستان و بهار می بارد..میانگین متوسط بارندگی در شهر غور بطور متوسط بین ۲۱۰ تا ۲۵۰ میلی متر در سال متغیر است
این شهر به ارتفاع ۲٬۲۵۰ متر از سطح دریا بلند واقع گردیدهاست.
تاریخچه
پیشتر چَغْچَران نامیده میشد اما در سال ۱۳۹۳ ه.ش به فیروزکوه تغییر نام یافت. هدف کلی ازین نامگذاری، احیای نام مرکز سلاطین غوریها همانا فیروزکوه تاریخی بودهاست که بالای مرکز کنونی غور گذاشته شد.
شهر فیروزکوه در میان کوههای مشهور سیاهکوه و سفیدکوه که از شرق به غرب امتداد یافتهاست، قرار دارد و دریای خروشان هریرود از میانهٔ آن میگذرد. هرچند محدودهٔ عمومی فیروزکوه وسیع و با ولایات همجوار و ولسوالیهای این ولایت پیوند دارد، اما حدود موجودهٔ ساحهٔ شهرداری نیز رو به گسترش میباشد و به نسبت اینکه مردم روستاهای مرکز و ولسوالیها علاقهٔ فراوان به زندگی شهری پیدا نمودهاند، هر روز ساحهٔ آن گسترش یافته و به روستاهای نزدیک حومههای شهر وصل میشود.
هرچند تا هنوز پلان پنجم شهری تطبیق گردیدهاست و قرار است پلان ششم در محل کنونی و شهرک نو در قسمت حوض مرغان نیز به مرحلهٔ اجرا قرار گیرد. ولی در گذشتهها به نسبت نبود افراد مسلکی برای پیشبرد درست مسؤولیت خویش، توسعهٔ کیفی شهری وجود نداشتهاست، لذا این ساحهٔ شهر فاقد جاهای تفریحی منظم، نبود محل برای اعمار اماکن علمی و اجتماعی و سایر ضروریات عامه میباشد. و در کنار آن در گذشته، بسیاری از موقعیتهای مهم و عامه نیز به نفع افراد و اشخاص توزیع گردیدهاست. اما ناگفته نباید گذاشت که درین اواخر تلاشهایی برای ایجاد پارکهای کوچک و برخی محلات عامالمنفعه انجام شده که به نسبت تقاضای شهروندان موجود، به هیچ صورت کافی نیست. و نیاز به فعالیتهای بیشتری در این عرصه میباشد.
تیمور و غوریان
وقتی تیمور از بیرجند به سوی جنوب براه افتاد در یک منزلی بیرجند بود که ارتباط جلوداران قشون وی با او قطع شد. او خود میگوید که میدانستم اتفاقی برای طلایه من افتاده که نتوانستند گزارش دهند، به همین سبب گروهی را مأمور کشف واقعه نمودم و آنها گزارش دادند تمام سربازان طلایه به قتل رسیدند و هر چه داشتند به یغما رفتهاست. طلایه من بهترین سربازان تعلیم دیده بودند و قتل تمامی شان، خبر از دشمن خطرناک را میداد؛ دستور دادم اردو بزنند.
تیمور امر کرد حاکم بیرجند را نزد او بیاورند و وی از او دربارهٔ قاتلان سربازاناش پرسید. حاکم بیرجند در پاسخ گفت کسی جرئت حمله به سربازان تو در این حدود را ندارد و احتمالاً خارجی میباشند، اجازه بده به قتلگاه روم تا بگویم قاتلان کیستند. پس از مراجعت حاکم بیرجند به تیمور گفت سربازان تو را پادشاه کشور غور به قتل رسانیده و او معروف به ابدال کلزائی میباشد. تیمور میگوید: پرسیدم غور کجاست، گفت مملکت وسیع بین هرات و کابل است.
از وی پرسیدم احتمالاً کلزاییها از یک راه نزدیک به اینجا آمدهاند و اگر من بخواهم به هرات و سپس غور بروم راهم طولانی خواهد شد، راه نزدیکتر کدام است؟ حاکم بیرجند گفت تو میتوانی از اینجا به اسکندر (قندهار) و سپس به غور بروی. اما از این سفر صرفنظر کن چون غوریان مردان متهور و بیباک هستند و با تلوار میجنگند و کرسی شان شهر فیروزکوه است که پدران ابدال کلزایی آنرا ساختهاند و اگر تو ده سال تمام آنرا محاصره نمایی قادر به تصرف آن نخواهی شد.
پرسیدم غوریان چگونه مردمی هستند؟ پاسخ داد: آنها در وقت جنگ تا آخرین نفر از سربازان حریف را به قتل میرسانند، همانطور که جلوداران قشون تورا تا آخرین نفر به قتل رسانیدند. آنها بلند قامت و قدرتمند هستند و پدران شان در گذشته حتی بر هندوستان دست میانداختند.
من به قتلگاه رفتم و دیدم ۲۵۰ سرباز طلایه من طوری به قتل رسیدهاند که نشان میداد غافلگیر شدهاند و این موضوع حایز اهمیت است چون طلایه را به جلو میفرستند تا دشمن را شناسایی کند و خود غافلگیر نشود و اگر طلایه من غافلگیر شدهاست معلوم میگردد که خصم هوشیار و زرنگ است و میداند چگونه یک قشون را بدام بیندازد.
دستور دادم حاکم بیرجند چند ردزن بهمن بدهد تا جای نعل اسبان سربازان غوری را تعقیب کنیم. ردزنها تا ۲۵ فرسنگ جای نعل اسبان را تعقیب نمودند و معلوم شد آنها به اسکندر نرفتهاند و مستقیماً بهسوی فیروزکوه میروند. من نمیتوانستم قشون خودرا مستقیماً به فیروزکوه ببرم چون راه آن آذوقه کافی را برای سربازانم نداشت و همچنان نمیتوانستم توهین و خیرهسری ابدال کلزائی را بدون جواب بگذارم پس به اسکندر رفتم و آنجا پوستین و نمد بسیار خریداری کردم؛ در ضمن بلدهای جدیدی هم استخدام کردم، آنها به من گفتند فیروزکوه سردسیر است و سربازانت از شدت برف و سرما معذب خواهد شد. من گفتم آتش روشن خواهم کرد آنها با دیده شک و تردید بهمن مینگریستند و فکر میکردند منظورم از آتش هیزم میباشد حال آنکه منظور من از آتش باروت بود.
چند روز بعد شهر فیروزکوه نمایان گردید، وقتی من شهر را دیدم متوجه شدم که آنرا برای جنگ ساختهاند چون تمام مختصات یک دژ جنگی را دارا است. شهر بالای تپه واقع شده و راه آن سر بهبالا است که برای اطفال و پیرزنان اشکال دارد. حصار شهر از سنگ تراشیده درست شده و سنگتراشی در اینجا هنر محلی است که از پدران به پسران منتقل میگردد و من فکر میکنم اجداد آنها بتهای بزرگ بامیان را تراشیده و سپس هنر خود را به اخلاف خود منتقل کردهاند.
جستارهای وابسته
فهرست شهرهای افغانستان
شهر تاریخی فیروزکوه
ولایت غور
غوریان
منابع
http://www.jame-ghor.com/news/persian/news_1393/0021_22042014_news.htm
https://web.archive.org/web/20140509022417/http://news.af/1393/02/01/%D9%85%D8%B1%DA%A9%D8%B2-%D9%88%D9%84%D8%A7%D9%8A%D8%AA-%D8%BA%D9%88%D8%B1-%D8%A8%D9%87-%D9%81%D9%8A%D8%B1%D9%88%D8%B2%DA%A9%D9%88%D9%87-%D9%85%D8%B3%D9%85%D9%89-%D8%B4%D8%AF/
https://web.archive.org/web/20140518101928/http://www.watan24.com/index.php/cultural/item/985-2013-11-18-12-39-14
عبدالستار سروش و خان محمد سیلاب، معرفی مختصر شهر فیروزکوه، شناسنامه غور. ۱۳۹۸، نشر پرند: کابل.
شهرها در افغانستان
مرکز استانها در افغانستان
مناطق مسکونی در ولایت غور
ولسوالیهای ولایت غور |
2953 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%84%D9%87%D8%AC%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C%20%D8%A7%D9%81%D8%BA%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86 | لهجههای فارسی افغانستان | در افغانستان زبان فارسی (که در آنجا بهطور رسمی «دری» نام گرفته) با لهجههای گوناگونی صحبت میشود. بهطور کلی، لهجههای زبان فارسی افغانستان در سه دسته طبقهبندی میشوند:
شمال شرقی: لهجههای کابلی و پیرامون آن، پروان، بلخ، بغلان، سمنگان، قندوز، تخار و بدخشان.
غربی: لهجههای هراتی، بادغیسی، فراهی، نیمروزی و غوری.
مرکزی: لهجه هزارگی؛ در مناطق بامیان، دایکندی، غور، غزنی، ارزگان، پروان، میدان، بلخ، بغلان، سمنگان، سرپل، هرات و…
منابع
نوشتار: لهجه فارسی کاکری، غلام حیدر یگانه - کارشناس ارشد زبان و ادبیات بلغاری و استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه سوفیا.
زبانهای افغانستان
لهجههای زبان فارسی |
2956 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86 | کاران | در سدههای آغازین اسلامی، منطقهای با نام «کُران» یا «کاران» یا «کاریان» به عنوان آخرین ایستگاه کاروانهای بازرگانی به سمت «سیراف» معرفی شدهاست. محل این منطقه جایی در استان بوشهر ایران است. جغرافی نویسان مسلمان تا سده ششم هجری از این توقفگاه یادکردهاند و در متون تاریخی نیز گاه به گاه از آن نامیبرده شدهاست. محل دقیق «کُران» تاکنون بر ما ناآشکار مانده بود. پژوهشگران درون و برونمرزی که پیرامون «سیراف» و بازرگانی دریاییِ آن، نوشتارهای پرشماری به چاپ رسانده اند، تنها به یادکرد نام این منطقة مهم بسنده نمودهاند.
در پی پژوهش میدانی بازماندههای چند نیایشگاه دورة اشکانی و ساسانی در منطقة یافت شدهاست.
«کُران» به عنوان پس کرانه «سیراف» موقعیت مهمی در بازرگانی دریاییِ ایران داشته و در طول تاریخ، نشیب و فرازهای بسیاری به خود دیده است.
برگرفته از
نوشتار: یافتههایی نو از یک شهر باستانی اشکانی – ساسانی در پس کرانه خلیج فارس، محمدباقر وثوقی- استادیار دانشگاه تهران |
2957 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D8%A7%D9%87%D8%A7%D9%86%20%D9%86%D8%B5%D8%B1%DB%8C | شاهان نصری | شاهان نصری، شاخهای از شاهان بومی سیستان هستند که در حدود دویست سال (در میان سالهای ۴۳۲-۶۳۲ ه.ق) در آن ناحیه حکومت داشتند. این دودمان که نام خود را از ملک تاج الدین ابوالفضل نصر اول (۴۲۹-۴۶۵ ه.ق) پایهگذار آن خاندان گرفتهاست، نقش مهمی در پاسداری از مرزهای جنوب شرقی ایران در برابر اقوام مهاجم داشتهاست. همچنین ملوک نصری با ابراز وفاداری نسبت به حکومتهای مرکزی ایران، موجبات حفظ دستاوردهای مادی و معنویِ آن ناحیه را فراهم آوردهاند. اصلیترین عوامل ظهور و سقوط ملوک نصری در سیستان به اختصار به قرار زیر میباشد:
با وجود از میان رفتن صفاریان سیستان به دست سلطان محمود غزنوی، روحیه استقلال طلبی مردم آن ایالت از میان نرفت. این روحیه که مهمترین عوامل خیزشهای ضدغزنوی بود، سرانجام باعث شد تا موجبات ظهور شاهان نصری فراهم آید. اگرچه وجود روحیه استقلال طلبی و میل به داشتن حکومتی بومی در میان مردم سیستان از مهمترین عوامل روی کارآمدن نصریان بود، عوامل دیگری نیز در قدرت یابی آنان مؤثر بودند. عامل نخست که بیشترین فشار را بر مردم سیستان وارد میساخت و آنان را از حکومتهای بیگانه میرنجاند، زیاده ستانیهای مالیِ کارگزاران غزنوی بود. اگرچه غزنویان نیز به این مسئله پی برده بودند و میکوشیدند تا با تعویض کارگزارانشان مانع از این اقدام شوند، توفیقی نیافتند. این امر موجب شد تا مردم سیستان که هنوز یاد خوش روزگار صفاریان را به یاد داشتند، درصدد احیاء دوباره حکومت بومی برآیند. عامل دوم، سستی نیروی نظامی غزنویان در دهههای سوم و چهارم سده پنجم بود. ملک ابوالفضل نصر اول، با مشاهده این ضعف و این حقیقت که غزنویان تواناییِ پاسداری از مرزهای سیستان را ندارند، بیدرنگ به سلجوقیان پیوست و با ابراز وفاداری به آنان موجبات ظهور ملوک را فراهم آورد. عامل سوم، ساختار عشیرهایِ دولت سلجوقی بود که عموماًً به ابراز وفاداریِ فرمانروایان بومی و پرداخت باج و خراج بسنده مینمود و اقدامی در جهت نابودی آنان انجام نمیداد.
فهرست شاهان
منابع
نوشتار: علل ظهور و سقوط ملوک نصری (بررسی تاریخ سیستان در خلال سالهای ۴۳۲-۶۳۲ ه .ق) نوشته برات دهمرده - استادیار گروه تاریخ دانشگاه سیستان و بلوچستان
امیرهای سیستان
ایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در ۱۰۲۹ (میلادی)
ایالتها و قلمروهای منحلشده در ۱۲۲۵ (میلادی)
تاریخ استان سیستان و بلوچستان
تاریخ ولایت نیمروز
صفاریان
کشورهای پیشین در آسیا |
2958 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%DB%8C%D9%85%D8%A7%D8%A6%DB%8C | الیمائی | الیمائی یک سرزمین وابسته به امپراتوریهای سلوکی و اشکانی بود که شامل استانهای خوزستان و کهگیلویه و بویراحمد و بختیاری و لرستان و ایلام کنونی میشد. در رابطه با واژه «الیمایی» ساموئل بشارت چند قرن پیش الیماییس و ایلام کتاب مقدس را یکی دانست.
دنیل پاتس معتقد است برخلاف متون اکدی که فقط واژه ایلامی را به کار میبردند، متون یونانی و لاتین از واژههای «الیماییس» و «الیمایی» استفاده میبردند. آرش سلحشور واژه «الیمایی» را شکل تغییر یافته «ایلامی» میداند که در زبان محاوره ای مردم رواج داشته و به مرور زمان، واژه الیمایی جایگزین ایلامی میشود و همین شکل تغییر یافته به صورت الیماییس به متون یونانی و لاتین راه پیدا میکند. او میگوید جابجایی حروف در کلمات هنوز هم وجود دارد که اصطلاحاً به آن قلب میگویند؛ مثلاً گاه دیده میشود که در محاوره مردم، واژه قفل به صورت قلف به کار میرود. معمولاً بسیاری از این واژهها در زبان تثبیت میشوند و نمیتوان آن را از زبان خارج کرد. واندنبرگ و شیپمن نیز نام الیمایی را مشتق از ایلام میدانند که با واژه آشوری-بابلی «الامتو» سرزمین کوهستانی تطابق دارد. داریوش بزرگ، در سنگنوشته بیستون، در سه متن ایلامی، بابلی و پارسی باستان، دست به ترجمه زدهاست: هوجه-آریایی، ایلامتو-بابلی و هلتمتی به زبان ایلامی، هرسه به دشتهای خوزستان گفته شدهاست. هوجه و بابیرئوش و برازجان، هر سه به گراز مرتبط اند که توتم مردمان ساکن منطقه بودهاست؛ و اینکه ایلام را نام استانی متفاوت گذاشتند، خطایی آشکار است. ایلام نام دیگر دشت خوزستان است. این نام در تلفظ یونانی «الیمائی» ثبت شدهاست.
تاریخ
از میان رفتن توان هخامنشیان و دگرگونی ساختار قدرت در خاور نزدیک باستان پس از مرگ اسکندر مقدونی منجر به پیدایش دولتهای مستقل و نیمه مستقل شد. الیمائی، یکی از این حکومتهای محلی بود که در روزگار اشکانی پدیداری شد و پایتختش در دوره سلوکی در ایذه و در دوره اشکانی در شوشتر بود.
الیمائیان که خاستگاه اصلیِ آنها کوههای شمال شرقی خوزستان بوده، از میانههای سده دوم پیش از میلاد به عنوان یک قدرت سیاسی مطرح شدند و با افزایش یافتن قدرتشان، قلمرو خود را به سمت دشت خوزستان (سوزیان یا خوزیان) گسترش داده و توانستند تا اوایل سدة سوم میلادی به حیات خود ادامه دهند.
حکومت خودگردان الیمائی، خاستگاه حوادث تاریخیِ بسیار مهمی بوده و نقش فعالی در صحنة سیاسی و اقتصادیِ روزگار سلوکیان و اشکانیان داشتهاست. قدرت آنان در زمان سلوکی و اشکانی به آنجا رسید که شاهان این دوره به نبرد با آنها برخاستند.
ایستادگیِ آنها در برابر حملات شاهان سلوکی و اشکانی، از آنان مردانی دلاور ساخته بود که به توانِ نظامی و مناطق کوهستانیِ خویش تکیه داشتند.
موقعیت جغرافیاییِ سرزمین الیمائی و قرارگرفتن در خط سیر بازرگانی غرب به شرق و گسترش راههای بازرگانی، رونق اقتصادی و بازرگانی را برای الیمائیها به دنبال داشته و موجب رشد و شکوفاییِ این دولت شدهاست، چنانکه رواج سکهها و ثروت نیایشگاههای آنها که در متون تاریخی آمده، گواهی بر این مدعاست.
به گزارش استرابون الیمائیها در جنگ علیه مردم بابل و شوش از ۱۳هزار نیروی کاسایی استفاده نمودند.
هیچ چیز در مورد زبانشان شناختهشده نیست، جز اینکه زبان ایلامی در پادشاهی هخامنشی ۲۵۰ سال پیش از اینکه پادشاهی الیمایی حتی هستی یابد کاربرد داشتهاست. چندی سنگنوشته به آرامی در الیمای پیدا شدهاست.
در ۲۲۴ میلادی توسط سر خاندان ساسانی دوره پادشاهی الیمائی به پایان رسید.
نام شاهان الیمائی
پادشاهان الیمائی در آغاز در دودمان کامناسکرسی و واپسین در دودمان اشکانی به پادشاهی رسیدند.
دودمان کامناسکرسی
کامناسکرس اول (۱۴۷–۱۴۵ پ. م)
کامناسکرس دوم (۱۴۵–۱۳۹ پ. م)
اوکوناپسس (۱۳۹–۱۳۸ پ. م)
تیگارویس (۱۳۸–۱۳۳ پ. م)
داریوش (پیش از ۱۲۹ پ. م)
کامناسکرس سوم (۸۲–۷۶ پ. م) و ملکه انزازه
کامناسکرس چهارم (۷۳–۴۶ پ. م)
کامناسکرس پنجم (۴۶–۲۸ پ. م)
کامناسکرس ششم (۲۸ پ. م تا سال اول میلادی)
کامناسکرس هفتم (۱–۱۵ میلادی)
کامناسکرس هفتم (۱۵–۲۵ میلادی)
دودمان اشکانی
این دودمان با ارد یکم آغاز میشود.
ارد یکم قرن یکم میلادی
ارد دوم یا ارد - کامناسکیرس قرن یکم تا دوم میلادی
فرهاد قرن یکم تا دوم میلادی
خسرو قرن دوم میلادی
ارد سوم به همراه اولفان قرن دوم میلادی
ابارباسی قرن دوم میلادی
ارد چهارم قرن دوم تا سوم میلادی
خواسک قرن سوم میلادی
ارد پنجم قرن سوم میلادی
جستارهای وابسته
استودان (دخمه) باباطاهر
شهر قدیم دستوا -منطقه ماهی بازان
پانویس
منابع
ELYMAIS - Encyclopædia Iranica | Articles
پاکزادیان، حسن. سکههای الیمایی، ناشر: مؤلف، بیجا، ۱۳۸۶. شابک ۳–۹–۱۱۱–۰۴–۹۶۴–۹۷۸
ایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در ۲۴۷ (پیش از میلاد)
ایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در سده ۲ (پیش از میلاد)
ایالتهای رعیتی پیشین
بنیانگذاریهای دهه ۱۴۰ (پیش از میلاد) در آسیا
بنیانگذاریهای دهه ۱۴۰ (پیش از میلاد)
پادشاهیهای پیشین
تمدن ایلام
حکومتهای محلی در ایران
سکهشناسی
شاهنشاهی اشکانی
کشورهای پیشین در خاورمیانه
مردمان باستانی
ویکیسازی رباتیک |
2960 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%A7%D8%B3%D9%88%D9%84%D9%87 | ماسوله | ماسوله شهری در استان گیلان و از توابع بخش سردار جنگل شهرستان فومن است. ماسوله، در منطقه جنوب غربی استان گیلان و در فاصله ۳۶ کیلومتری شهر فومن و ۶۰ کیلومتری شهر رشت واقع شدهاست.
راه قدیمی ماسوله به خلخال که در گذشته شاهراه ارتباطی گیلان و آذربایجان بودهاست به منظور حفاظت از محیط زیست، طبیعت بکر و میراث معنوی ماسوله و جلوگیری از تخریب منابع طبیعی و دخل و تصرف، با دخالت سازمان منابع طبیعی و ابخیزداری کشور و سازمان حفاظت از محیط زیست و پایگاه میراث فرهنگی ماسوله در چندین دهه گذشته از سمت استان گیلان حفاظت شدهاست.
این شهر در سال ۱۳۵۴ هجری خورشیدی طی شماره ۱۰۹۰ در فهرست آثار ملی به عنوان میراث فرهنگی و طبیعی به ثبت رسیدهاست. ماسوله در پی احداث جاده ارتباطی جدید بین گیلان و آذربایجان و نیز قحطی ۱۳۲۰ و … بیشتر جمعیت خود را از دست داد. پس از ثبت ماسوله به عنوان میراث فرهنگی و طبیعی، اجازه ساخت و ساز و توسعه شهر توسط شهرداری ماسوله (تأسیس ۱۳۱۱)، سازمان میراث فرهنگی و گردشگری و سازمان حفاظت محیط زیست و سازمان منابع طبیعی و ابخیزداری کشور داده نشد و مجموعه شهر تاریخی تقریباً به همان صورت قدیمی و تاریخی مورد حفاظت قرار گرفتهاست. این شهر هماکنون در برابر مسائلی مانند ریزش سنگ، سیل، رانش زمین، زمینلرزه، تصرف به منظور توسعه عمرانی و انسانی و تخریب و… حفاظت میشود؛ و در صف انتظار جهت ثبت به عنوان میراث جهانی برای حفاظت بیشتر قرار دارد.
جمعیت
این شهر در بخش سردار جنگل قرار دارد و طبق سرشماری سال ۹۵، دارای جمعیت ۳۹۳ نفری است؛ که با این حساب، این شهر جزو ۱۰ شهر دارای کمتر از ۱۰۰۰ نفر جمعیت در ایران است.
کالبد شهر تاریخی ماسوله
کالبد شهر تاریخی ماسوله متأثر از ارتباطات پیچیده و ویژگیهای اجتماعی و اقتصادی این زیستگاه کهن است. طبیعت مرتعی و کوهستانی و از سوی دیگر فرهنگ و تمدن خاصی که اولین نمایه کالبدی آن قرار گرفتن خانهها در ماسوله است، طوری که با یک نگاه گویی پلکانهای بزرگی از کوه به دره کشیده شدهاند.این وضعیت ساختمانی باعث شدهاند که خانههای ماسوله بدون حیاط احداث گردند. در واقع سقف خانهٔ زیرین به عنوان حیاط خانه بالایی محسوب میگردد. بهترین مرفولوژی برای خانههای ماسوله به صورت برونگرا میباشد. در این فرم برای تأمین آسایش، ساختمانها را تا حد امکان در ارتفاع بلندتر از سطح زمین و از دو یا چهار طرف باز به بناها این قابلیت را میدهد تا محدودیتهای نورگیری در شرایط سخت آب و هوایی و دسترسیهای افقی و عمودی مشکلی نداشته باشند. بافت شهری در ماسوله نوع همزیستی بین فضاهای سبز محیط طبیعی و معماری محیط مصنوعی ایجاد کردهاست که خود از اصول معماری همساز با محیط زیست است. در واقع میتوان چنین ادعا کرد که ماسوله یک باغ شهر تاریخی است. در ماسوله نیز مانند سایر شهرهایی که در منطقهٔ کوهستانی واقع شدهاند، بافت شهری در قسمت پایین دره نمیگیرد، چون هنگام شب هوای سرد سنگین تر است و به پایین دره نفوذ میکند و همچنین در این قسمت از دره خطر سیل وجود دارداز طرف دیگر قسمت شمالی کوه همواره در سایه قرار دارد و بسیار سرد است. همچنین قسمت بالای کوه به دلیل شدت باد و نبود حصار برای کنترل آن، برای استقرار بافت شهری مناسب نمیباشد.
گردشگری ماسوله
ماسوله شامل وسعتی معادل یکصد هکتار منطقه تحت حفاظت میراث فرهنگی و منابع طبیعی، یکی از خوش آب و هواترین نقاط ایران است که هر ساله پذیرای دهها هزار گردشگر میباشد. شهر تاریخی و توریستی ماسوله به دلیل داشتن معماری منحصربهفرد در جهان شناخته شدهاست. ماسوله با کوهستانهای مرتفع، جنگل و ییلاقات سرسبز از توریستیترین مناطق شمالی ایران با جلوههای طبیعی فراوان به ویژه در اواخر بهار و فصل تابستان است و قلهٔ شاه معلم در ماسوله با ارتفاع ۳٬۰۵۰ متر بلندترین نقطه استان گیلان و هدفی جذاب برای گروههای کوهنوردی میباشد. دو هتل در داخل فضای معماری سنتی ماسوله و چندین هتل در جادهٔ منتهی به آن پذیرای گردشگران ایرانی و خارجی هستند همچنین تعداد زیادی مهمانخانه و خانهٔ اجارهای هم در این زمینه وجود دارند.
تاریخ
حدود سده هشتم هجری (قرن ۱۴ میلادی) مردم کهنه ماسوله که در ۶ کیلومتری شمال غرب این شهر واقع است به همراه مردمانی از نقاط مختلف سرزمین گسترده ایران به نقطهای که هماکنون به عنوان شهر ماسوله شناخته شدهاست کوچ کردند.
سالشمار تحولات معاصر شهر ماسوله
۱۲۸۹: ایجاد کتابخانه (کتابخانه عمومی) ماسوله با هزار جلد کتاب خطی.
۱۲۸۹: تأسیس نخستین مدرسه در ماسوله (مدرسه اسلامیه).
۱۲۹۳: تأسیس نخستین مدرسه دولتی (مدرسه ایمان).
بهمن ۱۲۹۴: رویارویی قوای جنگل با قوای روس در جریان اشغال ایران در جنگ جهانی اول.
۱۲۹۵: تأسیس اداره پست.
۱۳۰۴: تأسیس اداره دارایی.
۱۳۰۸: تأسیس اداره آمار (ثبت احوال).
۱۳۱۱: تأسیس شهرداری ماسوله.
۱۳۱۶: راه اندازی تلفن.
۱۳۱۷: تأسیس اداره امنیه.
۱۳۲۴: رویارویی قوای دولتی در ماسوله با فرقه دموکرات آذربایجان که از راه ماسوله قصد ورود به گیلان را داشت. (فرقه دموکرات آذربایجان نام سازمانی سیاسی بود که شوروی برای ضمیمه ساختن شمال غربی ایران به خاک خود در سال ۱۹۴۵ میلادی تأسیس کرد).
۳۰ مرداد ۱۳۵۴: ثبت ماسوله در فهرست آثار ملی به شماره ۱۰۹۰.
شهریور ۱۳۸۵: ثبت کهنه ماسوله در فهرست آثار ملی.
۱۳۵۶ تدوین اولین ضوابط حفاظتی میراث فرهنگی بافت
۱۳۷۶ ابلاغ مجموعه ضوابط حفاظتی عرصه و حریم ماسوله
۱۳۹۳ ابلاغ ضوابط حفاظتی بازنگری حریم و عرصه منظر فرهنگی ماسوله
ماسوله هماکنون در فهرست موقت میراث جهانی یونسکو ثبت شدهاست و در انتظار ثبت در فهرست قطعی میراث جهانی است. گفته میشود عدم هماهنگی مسئولین اجرایی و سیاسی استان گیلان مانع جدی در تحقق این مهم بودهاست.
ماسوله در پی احداث جاده ارتباطی جدید بین گیلان و آذربایجان و نیز قحطی ۱۳۲۰ و … بیشتر جمعیت خود را از دست داد. کاروانسراهای شاهراه ارتباطی شمال و آذربایجان از رونق افتادند و بازار داد و ستد و صنایع فلزی و چرم آن نیز از دور افتاد. .
کهنه ماسوله
در ۱۰ کیلومتری بالاتر از ماسوله جدید، ماسوله قدیم با آثار و بازماندههای انسانی از قبیل سنگ کوره و… در منطقهای گسترده پراکنده شدهاست که جزء آثار باستانی بهشمار میآیند. طی کاوشهای انجام شده از محوطه باستانی کهنه ماسوله سفالینه هائی متعلق به قرون پنجم تا هشتم هجری قمری بدست آمدهاست که دقیقترین مستندات قابل توجه تاریخی میباشند.
کهنه ماسوله در سال ۱۳۸۵ در فهرست آثار ملی قرار گرفت. در سال ۱۳۹۷ باستانشناس معروف گیلانی، بهروز همرنگ در زمانی که مشغول فعالیتهای هیئت لایه نگاری باستانی در ماسوله، به دلیل نارحتی قلبی درگذشت. یادش گرامی باد.
جغرافیای ماسوله
شهر امروزی ماسوله شامل مجموعه معماری سنتی ازرشمندی است است که در دل ژرف طبیعت رشته کوههای سرسبز با وسعتی معادل ۱۰۰ هکتار در مختصات جغرافیایی ۴۸ درجه، ۵۹ دقیقه طول شرقی و ۳۷ درجه، ۹ دقیقه عرض شمالی قرار دارد؛ و محدوده آن از سمت شمال به شهرستان ماسال، از سمت جنوب به طارم علیا (استان زنجان)، از سمت شرق به جلگه شهر فومن و از سمت غرب به شهرستان خلخال (استان اردبیل) میرسد محدوده مرکزی ماسوله از سه جهت شمال، جنوب و غرب به کوه و از طرف شرق بر درهای زیبا مشرف است ارتفاع آن از سطح دریاهای آزاد برابر با ۱۰۵۰ متر است آب و هوای ماسوله کوهستانی، با تابستانهای خنک و زمستانهای سرد و پر برف است اطراف ماسوله پوشیده از جنگل است و راه اصلی ارتباطی آن، جاده ایست که به سمت فومن کشیده شدهاست
معماری ماسوله
ماسوله دارای معماری منحصربهفردی است. محوطه جلوی خانهها و پشت بامها هر دو به عنوان پیادهرو استفاده میشوند. بافت معماری ماسوله در دوران زندیه شکل گرفتهاست و خیابانهای کوچک و پلههای بسیار به هیچ وسیله نقلیه موتوری اجازه ورود نمیدهد. معماری ماسوله در یک جمله توصیف میشود: حیاط ساختمان بالایی پشت بام ساختمان پایینی است. تعداد طبقات ساختمانها معمولاً تا دو طبقه میرسد.
محلههای ماسوله
ماسوله دارای ۴ محله اصلی به نامهای «خانه بر» (خونَ وَر)، «مسجدبر» (مَزَ وَر)، «کِیسَر» شامل کَفا کِیسَر و بِنَ کِیسر و «اسد محله» (اَسَ مَل) و بازاری در چهار طبقه است که هر چهار محله بهطور مستقل به بافت بازار شهر ارتباط بیواسطه دارند. در حال حاضر در ماسوله بیش از ۳۵۰ واحد مسکونی وجود دارد که در گذشته (حدود ۱۰۰ سال پیش)، این تعداد ۶۰۰ واحد بودهاست. وجود بیش از ۱۲۰ واحد تجاری در محدودهٔ بازار آن، بیش از ۴ کاروان سرا، ۲ حمام خزینهدار، بیش از ۳۳ چشمهٔ عمومی (خونی)، ۱۰ مسجد و ۵ امام زاده حاکی از رونق و شکوفایی این شهر در دورههای متاخر میباشد. جمعیت ماسوله طی ۶۰ سال گذشته کاهش یافتهاست.
اقتصاد ماسوله
قرار داشتن در شاهراه ارتباطی سابق و وجود هشت کاروانسرا موید این مطلب است که پیشه بسیاری از مردمان ماسوله داد و ستد بودهاست. صنایع دستی ماسوله شامل صنایع فلزی و چوبی نیز تا حدود دهه شصت رواج داشته که در حال حاضر به کلی از بین رفتهاست. اقتصاد ماسوله در حال حاضر مبتنی بر توریسم است.
پیدایش ماسوله
ماسولهٔ قدیم یا «کهنه ماسوله» که در فاصله «هشت کیلومتری غرب جاده ماسوله به خلخال» قرار گرفتهاست سکونتگاه اصلی و اولیه ماسوله ایها بودهاست که اکنون آنچه در این مکان به چشم میخورد سنگ دیوار بناهای آن است. در نخستین کاوشهای باستانشناسی شهرستان فومن که در شهریور ماه ۱۳۷۴ توسط هیئت پژوهشکده باستانشناسی سازمان میراث فرهنگی استان گیلان در این محوطه صورت گرفت مشخص شد که از سده پنجم تا هشتم هجری «کهنه ماسوله» به عنوان یکی از مراکز مهم در زمینه فلزکاری بودهاست. همچنین سفالینههای لعابدار با رنگهای متنوع که مشخصات دوره سلجوقی را داشتهاند در این منطقه کشف شد این ناحیه به دلیل اهمیت و اعتبار تاریخی آن در شهریور ۱۳۸۵در فهرست آثار ملی ثبت شد.
دربارهٔ منتقل شدن ماسوله ایها به مکان فعلی آرای مختلف و گوناگونی ارائه شدهاست یکی از روایتها اینست که عون بن علی از نوادگان امام اول شیعیان به همراه سید جلال الدین اشرف از فرزندان موسی کاظم امام هفتم شیعیان که مزارش در شهر آستانه اشرفیه گیلان قرار دارد در جنگی در حوالی طارم زنجان زخمی شد و راه ماسوله در پیش گرفت و در مکان فعلی ماسوله جان سپرد و به خاک سپرده شد. سپس به تدریج ماسوله ایها در اطراف مزارش خانه ساختند و بدین ترتیب ماسوله فعلی شکل گرفت.
روایتی زلزله بزرگسال ۸۹۰ هجری قمری را علت کوچ ماسوله ایها به مکان فعلی بیان میکند و روایتی دیگر نیز همه گیر شدن بیماری طاعون در سال ۹۴۳ هجری قمری در کشور را دلیل جا به جایی ذکر میکند؛ ولی بر اساس مشهورترین روایت، که سند آن در حاشیه یک کتابی خطی ـ موجود کتابخانه ملی رشت نگه داری میشود، شکلگیری ماسوله به فاجعه حمله مغول به ایران منتسب است. در واقع بعد از حمله مغول به ایران و مهاجرتهای گسترده اقوام ایرانی، گروهی از تجار، روحانیان، صاحبان حرف از اقصی نقاط کشور به ویژه از خراسان و آذربایجان به منطقه گیلان که در آن زمان منطقه ای امن محسوب میشدهاست پناه آورده و با همراهی مردمان بومی منطقه، که عموماً تالش بودند ماسوله به مثابه شهر را بنیاد نهادند. نسلهای بعدی، در همین مکان جدید هم ماندگار شدند و شهری که مرکز داد و ستد و شاهراه ارتباطی بین گیلان و آذربایجان (زنجان و خلخال و سایر شهرها) بود و بازار، کاروانسراهای و صنایع فلزی و غیر فلزی آن رونق فراوان داشت با کاهش چشمگیر مواجه شد. زمانی قرار گرفتن ماسوله در نقطه ثقل گیلان، زنجان و آذربایجان اهمیت ویژهای به آن بخشیده بود ولی با ایجاد راههای اصلی بین گیلان و آذربایجان و گیلان و زنجان از دیگر مسیرها، ماسوله رونق اقتصادی و به دنبال آن، جمعیت خود را از دست داد اشغال کشور در سال ۱۳۲۰ خورشیدی در جریان جنگ جهانی دوم و هرج و مرج ناشی از آن نیز بر مهاجرت اهالی ماسوله تأثیرگذار بود. شهرداری ماسوله در سال ۱۳۱۱ هجری خورشیدی تأسیس شد ولی در سال ۱۳۱۸ تعطیل گردید؛ و در سال ۱۳۴۱ مجدداً شروع به کار کرد.
مردم ماسوله نقش والایی در تاریخ جنبش جنگل در برابر تهاجم روسیه و بریتانیا داشتهاند. ماسوله ایها به قوای جنگل کمک میکردند و عدهای مانند شهید باباغلامعلی در کنار آنها میجنگیدند.
زبان ماسوله
مردم ماسوله تالش هستند و به گویش جنوبی زبان تالشی سخن میگویند.
تالشی در بخشهایی از غرب گیلان، جنوب شرقی اردبیل و جنوب جمهوری آذربایجان رایج است که به زبان اوستایی و زبان تاتی بسیار نزدیک است. دین مردم ماسوله اسلام و مذهبشان شیعه است.
تالشی از خانواده زبانهای ایرانی شمال غربی و زبانهای کاسپین است. گویش جنوبی زبان تالشی به زبان تاتی بسیار نزدیک و به صورت دوطرفه قابل فهم میباشد اما در عین حال این دو زبان به عقیده برخی زبانشناسان متفاوت از هم هستند. تالشی همچنین همریشه با دیگر زبانهای کاسپین همچون گیلکی و مازندرانی است ولی با آنها تفاوتی آشکار دارد. تاتها و تالشها و مازندرانیها و گیلکها به زبانهایی سخن میگویند که در بسیاری موارد با زبان فارسی تفاوت داشته و با مادی و پارتی و اوستایی مشابهت دارد. زبان تالشی مشابهت با زبانهای اوستایی و کردی دارد. همچنین این زبان به زبان آذری باستان نزدیک است.«زبان تالشی» از زبانهای ایرانی شمال غربی محسوب میشود که با زبان مادی، پارتی و اوستایی و نیز با زبان آذری باستان - و نه ترکی ـ شباهت بسیاری دارد.
چند نمونه از تشابه زبان پهلوی و تاتی با تالشی و فارسی:
↓پهلوی ↓تاتی ↓تالشی ماسوله ↓فارسی
سوچ ← سوچ ← سوچ ← سوز
کالجار ← کلنجار ← کَلَنجار ← جدال
مزگت ← مچت ← مَچِّت ← مسجد
وات ← وا ← وا ← باد
وره ک ← وره ← وَرَّه ← برّه
وهرگ ← ورگ ← وَرگ ← گرگ
وچک - وچه - وَچَه - بچه
وس ← وس ← وَس ← بس
چند نمونه از تشابه زبان اوستایی، تالشی ماسوله و فارسی:
↓اوستایی ↓ تالشی ماسوله ↓فارسی
اَش ← چِم ← چشم
اَهمه ← اَمَ ← ما
کارِتَه ← کاردَه ← کارد
سوخره ← سُر ← سرخ
زَن ← زونِه ← دانستن
اَواَ ← اَوَر ← آنجا
ایسبی ← ایسپی ← سفید
آسن ← آسِن ← آهن
خته ← خُتَه ← خوابیدن
نمونهای از شعر فولکور تالشی با معادل فارسی:
بند سرون شیمه مرزه به مرزه: کوهها را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشتم
ویندمه الاله تا بندی کا لرزه: دیدم گل آلالهای در کوهستان میلرزید
واتم الاله تا چی را ت لرزی: گفتم ای گل آلاله چرا لرزان هستی
واتش ترسم بشی من پس بیرزی: گفت میترسم بروی و مرا تنهایم بگذاری
زبان تالشی به مادی و پارتی شبیه است. و نیز مشابهت با زبانهای اوستایی و کردی دارد. همچنین این زبان به زبان آذری باستان نزدیک است.«زبان تالشی» از زبانهای ایرانی شمال غربی محسوب میشود و نیز با زبان آذری قدیم شباهت بسیاری دارد. هر چند تالشی با زبان گیلکی (زبان اصلی مرکز و شرق گیلان) متفاوت است ولی ماسوله ایها از گذشته به واسطه ارتباط با فومن به راحتی گیلکی صحبت میکردند.
فرهنگ ماسوله
نکته دیگر بارزی که در فرهنگ مردم ماسوله وجود دارد، پذیرا بودن است. آنچه از آیین گذشته ماسوله به جا ماندهاست، مراسم سنتی ماه محرم است؛ که از جاذبههای فرهنگی - توریستی ماسوله بهشمار میرود و هر ساله جمعیت عظیمی را به خود جلب میکند و نکته جالب اینکه بر خلاف بسیاری از نقاط، خطیب و مداح و بازیگران تعزیه هیچ مبلغی دریافت نمیکنند. چون امکان ساخت و ساز در ماسوله بسیار محدود است (تنها خرابیها قابل بازسازی است) جمعیت ساکن و ثابت ماسوله حدود کمتر از ۱۰۰۰ نفر است ولی چند ده برابر ساکنین ثابت آن در شهرهای بزرگ ایران و خارج از ایران ساکن هستند. رستوران ماسوله در شهر شیکاگو در ایالات متحده آمریکا معرف ماسوله و غذاهای ایرانی و گیلانی با مدیریت عظیم نصیری ماسوله است.
چگونگی تشرف مردم ماسوله به اسلام
هرچند اسناد مکتوبی از چگونگی صحیح، در تشریف به اسلام از جانب ماسولهایها در دست نیست ولی دلایل زیر میتواند ما را به یک واقعیت مطلوب راهنمایی نماید.
· وجود حضرت عون ابن محمد ابن علی بن ابیطالب در ماسوله
· تاریخ حکشده بر روی یکی از علمهای محلات اربعه ماسوله به تاریخ ۱۳۸ هـ ق با اسم شخص محرز آن و نام تهیهکننده او.
· انجام مراسم مذهبی که طبق سندیت ۸ قرن از بزرگداشت آن میگذرد.
· وجود ۱۰ مسجد و ۲ حسینیه در مجموعه شهر ماسوله.
· وجود بقعه متبرکه، امامزاده هاشم، امامزاده ابراهیم، امامزاده عین الدین و امامزاده زید الدین. بیان مطالب سینهبهسینه توسط قدمای ماسوله ما را به این حقیقت نزدیک مینماید. در سال۲۲ هجری که آذربایجان توسط سپاه اسلام فتح گردید و آهنگ اسلام در سرتاسر نواحی آن پیچید شهرها و روستاهای دور نزدیک آذربایجان یکی پس از دیگری مجذوب دین مبین اسلام میشد در سال ۳۵ هجری هنگامیکه فرستادگان اسلام در حاکمیت (عتبه فرقه و پاسازیه الخزاعی والی آذربایجان) برای ابلاغ پیام صلح و دوستی اسلام عازم طبرستان بودند از طریق شال- کلور- ماجلان- اندرق وارد اولین نقطه گیلان شدند (کهنه ماسوله) و زمانی متوجه شدند که اهالی کهنه ماسوله زرتشتی میباشند لذا ضمن معرفی خود بهعنوان نمایندگان اسلام و علت عزیمت به شهر کهنه ماسوله وارد گردیدهاند؛ و مردم ماسوله نیز پس از تأملات با آذربایجان مشتاق به پذیرش دین مبین اسلام گردیدهاند.
در سال ۱۳۴۷ حاج محمدعلی دژم فکر به فرمایش پدر ملاربیع دژم فکر استاد و مدرس قرآن و اخلاق ماسوله به همراه معین فاضلی و درویش دانادوست تصمیم به ساخت علامتی به شکل علامت ماسوله جهت اجرای مراسم عزاداری اباعبدالله الحسین به سبک خود ماسوله اما در پایتخت تهران میگیرند و در سال ۱۳۴۸ مسجد قنات آباد در مولوی تهران انتخاب میشود و از سال ۱۳۵۰ مراسم بهطور رسمی و باشکوه هرچه تمام تر برگزار شد.
جمعیت دینی اهالی ماسوله مقیم مرکز در سالهای اوج با هدایت و رهبری حاج محمدعلی دژم فکر به عنوان ریاست هیئت تا سال ۱۳۹۰ به فعالیت خود ادامه داد.
وجه تسمیه نام ماسوله
نام ماسوله یا با تلفظ اصلی "Mooslah" به زبان تالشی از سدهٔ هشتم و نهم هجری به بعد به همین صورت کنونی خود کاربرد دارد. برخی آن را برگرفته از نام کوهی در جوار ماسوله به نام «ماهسالار» میدانند به باور ایشان این ناحیه ابتدا «ماسالا» خوانده میشد و بر اثر کثرت استعمال بعدها به «ماسوله» مبدل شد.
به روایتی دیگر کلمه «ماسوله» از دو بخش «ماس» و «اوله» تشکیل شدهاست. بخش نخست در فرهنگهای ایرانی به معنای کوه و مانع و بخش دوم نیز به معنای بلند است که در ترکیب با «های» تصغیر به مفهوم «مانند» آمدهاست؛ بنابراین ماسوله را میتوان «کوه بلند» و «کوه مانند» معنا کرد.
با تکیه بر زبانهای سانسکریت و پارسی پهلوی آن را «ماه کوچک» یا «سرزمین ماه کوچک» نیز معنا کردهاند. برخی این نام را برگرفته از نام «موصل» شهری در اقلیم کردستان میدانند و معتقدند ماسوله ایهای اولیه کرد بودند و آیین ایزدی داشتند. حال اگر از پیشینه تشیع و مراسم خاص ماه محرم ماسوله بگذریم در این وادی به یک تفاوت ساده میان «ص» و «س» و نیز تشابه نامی ماسوله با ماسال شهری که در نزدیکی ماسوله قرار دارد توجه نشدهاست از این رو این تعبیر سطحی به نظر میرسد این تعبیر باعث داستانسراییهای دیگری نیز توسط افراد مغرض یا بی سواد شدهاست که ایزدیان را به یزید خلیفه اموی مرتبط کردهاند و …
تعبیری دیگر ماسوله را کلمهای عربی و مرکب از واژهای «ما»، «سو»، «ل» و «ه» و به معنای «جایگاهی که فقر و زشتی در آن راه ندارد» معنا میکند.
بسیاری از پژوهشگران چنین توجیه و روایاتی را صحیح نمیدانند. آنچه صحیح تر به نظر میرسد این است که:
با توجه به شباهت نام ماسوله با نام ماسال، (شهری در نزدیکی ماسوله) و روستایی به نام ماسوله خانی در شهرستان ماسال و نیز با توجه به اینکه ابتدا این نام مربوط به کهنه ماسوله یا ماسوله قدیم که به زبان تالشی (Knah mooslah) تلفظ میشود بودهاست، هسته اصلی مردم ماسوله که از کهنه ماسوله به ۸ کیلومتر پایینتر جابهجا شدهاند. مانند مردم ماسال تالش (تیره آریایی ساکن در البرز غربی) بودهاند. معماری ماسوله که متعلق به دوران زند است مانند بسیاری از نقاط سرزمین پهناور ایران در استان اردبیل مانند کزج و استان کردستان مانند اورامان و خراسان رضوی مانند روستای کنگ و استان مرکزی مانند وفس پلکانی ساخته شدهاست. به فراخور آب و هوا، شیب زمین، برای دفاع راحتتر در برابر گروههای چپاولگر و البته برخورداری از معماران چیرهدست زنجیروار ساخته شدهاست و نیز شواهدی چون گویش قدیمیهای ماسوله که حتی به فارسی پیش از ورود اعراب بر میگردد مثلاً «هفت»، «هپت» و «اسب»، «اسپ» تلفظ میشود و به «خانه»، «ک ء» گفته میشود همانطور که در فارسی باستان گفته میشد و مرد را کدوان و زن را کدبانو میگفتند و در واقع میشود گفت ماسوله شهری است با ناگفتهها و ناشناختههای بسیار.
ثبت ماسوله در فهرست میراث جهانی
ثبت جهانی ماسوله از سال ۹۰ در دستور کار قرار گرفت، اما نبود مدیریت یکپارچه شهری و وجود ۱۱ ساختمان اداره برق، آب و فاضلاب، مخابرات، هواشناسی، تعاونی صنایع دستی، درمانگاه، دو واحد تجاری، دو واحد مسکونی در حریم فضای سبز مانعی بر سر راه جهانی شدن ماسوله شدهاست.
برای رفع این مشکل در مرحله اول پیشنهاد شده تا دو ساختمان اداره برق و مخابرات بهطور موقت برای ۳ تا ۵ سال به داخل بافت ماسوله انتقال داده شود که با تخریب این دو بنا بخشی از حریم فضای سبز ماسوله آزاد شده و مراحل ثبت ادامه خواهد یافت.
اگرچه از سال ۷۶ نواحی پایین دست بافت تاریخی ماسوله در حریم فضای سبز قرار گرفت و ساخت و ساز در آن ممنوع شد، اما مشکل ۱۱ ساختمان ناهمگون که در این قسمت این شهر تاریخی قرار دارد تاکنون حل نشدهاست.
در حال حاضر مدیریت دستگاههای خدماترسان در شهرک تاریخی ماسوله جداگانه است که بر اساس شرط یونسکو باید این مدیریت منسجم و یکپارچه شود.
شهر تاریخی ماسوله به تاریخ ۱۳۵۴/۵/۳۰ به عنوان اولین شهر تاریخی زنده کشور به صورت یک مجموعه کامل در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیدهاست.
ماسوله به عنوان نمونه زنده بومشهر
ماسوله را میتوان یک اکوشهر یا بومشهر و به عنوان یک مکان بوممحور و نمونه ایرانی و زندهٔ آن محسوب کرد چرا که بسیاری از ویژگیهای آن شامل موارد ذیل با معیارهای بومشهر قابل تطبیق هستند: سرانه بالای فضای سبز در سطح شهر مشهود است، از گستردگی شهری پرهیز شدهاست، اختلاط کاربری در آن وجود دارد و مراکز تجاری و خدماتی در بازار چهار طبقه در مرکز شهر تجمع یافتهاند، محیط مصنوع شهر منطبق بر بستر طبیعی است و شهر منطبق بر خطوط توپوگرافی در قسمت جنوبی با جهتگیری مناسب در میانهٔ شیب کوه و با مصالح بومآور ساخته شدهاست، خودرو در کوچههای آن راه ندارد و دسترسی پیاده حتی در قسمتهای ماشینروی آن نیز اولویت دارد، آب شهر مستقیماً از چشمههای بالای شهر تأمین شده و با استفاده از شیب جریان پیدا میکند، تنوع زیستی از گیاهان گرفته تا پرندگان در شهر مشهود است و حس تعلق به مکان در کل منظر تاریخی شهر و خانههای آن درک میشود. نشانههای بوم شهر در حالی در شهر تاریخی ماسوله قابل درک و شناسایی است که این مکان در شمار میراث ملی ایران قرار دارد و از سال ۱۳۵۴ هجری خورشیدی از گسترش شهر جلوگیری شده و طبیعت، خانهها، بافت و منظر تاریخی آن به عنوان میراث طبیعی و فرهنگی مورد حفاظت قرار گرفتهاست. با این وجود، زندگی در آن جریان دارد و علاوه بر گردشگرپذیر بودن دارای شهروندان دائمی نیز میباشد.
جستارهای وابسته
فهرست آثار ملی ایران
نگارخانه
پانویس
. - فارسی۲
.
.
منابع
ماسوله قدیم کجاست؟ بلایای طبیعیِ ماسوله جدید کدام است؟ بهمن رمضانی - استادیار دانشگاه آزاد اسلامی رشت
بروشور سازمان میراث فرهنگی
گزارش صعود - ابراهیم حداد
شرفی ماسوله فرهاد و فروغی ماسوله ناصر(۱۳۷۲)، شهر من ماسوله، شهرداری ماسوله.
بانک اطلاعات شهری استان گیلان، ۱۳۸۳، سازمان مدیریت و برنامهریزی استان گیلان.
پندی کیوان(۱۳۸۸)، ماسوله نگین ایران زمین، انتشارات طاعتی.
شهبازی ماسوله مصطفی. پایاننامه «تأثیر گردشگری فرهنگی بر احیا صنایع دستی و هنرهای سنتی ماسوله»، دانشگاه سوره، تهران. (۱۳۸۹)
جاذبههای گردشگری استان گیلان
جاذبههای گردشگری فومن
شهرستان فومن
شهرهای استان گیلان
شهرهای شهرستان فومن |
2961 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%AE%D8%B4%20%D8%A7%D9%86%D8%A7%D8%B1%DA%A9 | بخش انارک | انارک یکی از بخشهای شهرستان نائین، در شرق استان اصفهان میباشد. وسعت این بخش ۱۸۰۰۰ کیلومتر مربع است و از شمال به استان سمنان، از جنوب به استان یزد و شهرستان اردکان، از شرق به شهرستان خور و بیابانک و از غرب به بخش مرکزی شهرستان نائین منتهی میشود.
تقسیمات کشوری
بخش انارک
دهستان چوپانان
شهر: انارک
شهر انارک
شهر انارک مرکز بخش انارک است. در مورد تاریخ اولین سنگ بنایش سخنها زیاد به میان آمده. به نقلی تاریخ این شهر به زمان ساسانیان برمیگردد که واحهای بر سر راه معدن سرب و نقره نخلک بودهاست. در زمان ساسانیان نام شهر انارک نارسینه بوده که به مرور زمان نام آن تغییر کرد. تا حدود اواخر دوران قاجاریه انارک به عنوان چهارراه ارتباطی مورد توجه بودهاست. مسیری که از جنوب کشور آغاز و به ورامین و تهران ختم میشد. استانهای غربی کشور برای دسترسی به استانهای شرقی و مخصوصاً خراسان رضوی از این شهر عبور میکنند.
تنها سند باقیمانده و معتبر راجع به ساخت و سازهای انارک، نامه میرزا تقی خان امیرکبیر مبنی بر پرداخت وجهی برای ساخت قلعه و حصار شهر به منظور تأمین امنیت محل از دستبرد راهزنان خطاب به کدخدایان انارک میباشد. اسناد دیگری که از بین رفتهاند یکی گچبری مسجد حاج محمدرضا بوده که قدمت ۲۵۰ ساله مسجد را نمایانگر بوده و در دهه ۶۰ دست تغافل مرمتگران آن را به نابودی کشانید و دیگری سنگ شناسنامه کاروانسرای رباط (rabat) که در دهه ۷۰ به سرقت رفت. بقایای برج و بارو، در و دروازه، کوچه و پسکوچههای باریک و پرپیچ و خم این شهر نشان از اندیشه امنیتی- دفاعی در ساخت بافت شهر دارد. این مجموعه شامل کاروانسرا، مسجد جامع، حسینیه و خانههای مسکونی است که هریک با بهرهگیری از معماری سنتی ساخته شدهاند. کالبد قدیمی انارک، شامل هفت محلهاست که بر اساس وضعیت طبقاتی، موقعیت مکانی و کاربری محلات نامگذاری شدهاست و شامل محلات بیابانک، بیکعلی، حصار، عربها، سراب، قافلهگاه و جوباره میگردد.
گویش
گویشی که در انارک به آن صحبت میشود از گویشهای ایران باستان و مربوط به گویشهای ایران مرکزی است.
گویش محلی و پاره ایی کلمات در این شهر نشان از قدمت گویش انارکی داشته و به پیش از اسلام و یورش اعراب بازمیگردد و تفاوت آن با گویش مردم نائین تنها در لهجه و آواهاست. شباهت گویش مردمان انارک با لهجه مردم نائین، اردستان و زرتشتیها خود گواه قدمت این سرزمین و آواها و واکههای زبانی دارد.
این گویش نیز مانند دیگر گویشهای ایران به دلیل گسترش رسانههای پارسیزبان، کمتر بر زبان جوانان جاری میگردد.
واژه نامه انارکی به قلم اختر سهرابی انارکی نیز جهت آشنایی بیشتر با این گویش قابل استفاده می باشد.
جاذبههای گردشگری
با توجه به وسعت بخش انارک و قرار گرفتن کویر ریگ جن و قسمتی از کویر سیاه کوه در این منطقه، مردم محلی اقدام به راهاندازی اقامتگاههای بوم گردی نموده و میهمانان را با غذاهای محلی پذیرایی مینمایند. شتر سواری، تفریح در تپههای شنی، برنامههای رصدی و اجرای مراسمهای محلی از جاذبههای این منطقه میباشد. جاذبه های گردشگری اطراف انارک، عبارت است از اسماعیلان که دارای اقامتگاه بوم گردی نیز می باشد، برج و بارو های موجود در کوه ها، روستای چوپانان، روستای اشین (عشین)، ریگ زار علم، معدن متروکه باقرق، آب انبار، موزه مردم شناسی، دره انجیر و .... می باشد. سوم فروردین ماه هر سال مراسمی در کوه دره انجیر به مناسبت نوروز برگزار می گردد و ساکنین انارک و سایر اشخاص که در این زمان به شهر اجدادی خود سفر نموده اند در این مراسم گرد هم آمده و پس از آن همگی به اسماعیلان رفته و در آنجا نیز جشن نوروزی خود را ادامه می دهند.
شغل مردم شهر انارک
اغلب مردمان شهر انارک در اصفهان به کار در معادن مشغول هستند. به دلیل مشکلات بی آبی که در این مناطق کویری شدت پیدا کرده مردم دیگر نمیتوانند کشاورزی کنند. دامداری انارک که سنتی است در سال ۶۰ حدود ۱۰۰۰ راس گوسفند داشته و درسال ۷۰ به ۷۰۰ راس گوسفند رسیدهاست. صنعت فرش بافی هم در این شهر از بین رفته و دیگر کسی سراغی از آن نمی گرد.
اما در این شهر معادن بسیاری وجود دارد. از جمله معادنی که در این شهر وجود دارند از مس طالمسی، معدن مسکنی، تلخه، پتیار، کالکافی، خونی، جعفری باقرق، چاه سفید، علم، خالو حیدر، چاه شوره، سبرز، بل عظیم، قبله، چاه خربزه، گود، سیاه کوه و نخلک. این معادن دارای ذخایر سرب، آهن، طلا، مولیبدن، پیریت، نیکل، کبالت، اورانیوم، مس، زاغ، آنتیموان هستند. قدیمیترین معدن در این شهر نخلک است که در ۳۱ کیلومتری شمال شرقی انارک قرار گرفتهاست و قدمت این معدن به دوره ساسانیان و قبل از آن بر میگردد و در سال ۱۳۱۰ مورد استخراج قرار گرفت.
محمد علی ابراهیمی انارکی، برای افزایش اطلاعات عمومی انارکی ها و سایرین کتبی منشتر نموده که از جمله آن انارک از دیدگاه تاریخی، جغرافیایی و اجتماعی، فرهنگ کویر، پژوهشی در انساب و مدرسه فرخی انارک می باشد. همچنین نامبرده چند کتاب شعر با تخلص "کویر" نیز منتشر نموده که عبارت است از "ای نارُسینه" و "مجموعه اشعار شعر کویر".
جمعیت و آب و هوای انارک
با توجه به آمار سرشماری که در سال ۱۳۹۵ دربارهٔ جمعیت شهر انارک صورت گرفته حدود ۱۹۰۳ نفر بودهاست. آب و هوای این شهر بیابانی خشک بوده و بارندگی آن سالیانه ۱۰۸ میلیمتر است.
جاذبههای شهر انارک
در شهر انارک جاذبههای تاریخی عبارتند از برج و باروها و دروازههایی که از آنها بقایایی باقی ماندهاست. علاوه بر اینها کوچه و پس کوچههایی در این شهر قرا ر دارد که شامل کاروانسرا، مسجد جامع، حمام، حسینیه و خانههای مسکونی نیز وجود دراد. کالبد قدیمی انارک، شامل هفت محله است که بر اساس وضعیت طبقاتی، موقعیت مکانی و کاربری محلات نامگذاری شدهاند و شامل محلات بیابانک، بیک علی، حصار، عربها، سراب، قافله گاه و جوباره میگردد.
بادگیرهایی در این شهر تاریخی وجود دارد که فضاهای داخلی و خارجی بناها را تزئین کردهاند. مسجد قدیمی حاج محمدرضا که قدمت این محراب به سال ۱۱۸۱ هجری قمری بازمیگردد. با توجه به مرمت ناآگاهانه ای که در این مسجد سال ۱۳۶۶ صورت گرفته تاریخ محراب آن از بین رفت، کنار مسجد حاج محمدرضا یک حمام عمومی هم وجود دارد که موزه میراث فرهنگی شدهاست. کمی بالاتر با گذر از بخش طبقاتی شهر میتوان حسینیه قدیمی انارک را هم دید.
در شهر انارک، موزه مردم شناسی انارک وجود دارد که در آن برخی ابزار های قدیمی مورد استفاده در زمان های گذشته (اعم از وسایل نخ ریسی، پنبه زنی، آینه شمعدان های قدیمی، ابزار های مورد استفاده در معادن انارک و ...) وجود دارد و بازدید از آن خالی از لطف نیست، همچنین در این موزه تصاویر اشخاصی که در معادن اطراف انارک مشغول به کار بودند به چشم می خورد، برخی وسایل موجود در موزه نیز اهدایی اشخاص ساکن در انارک به این موزه بوده است.
جمعیت
براساس سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت بخش انارک برابر با ۳٬۸۲۰ نفر بودهاست.
پیوند به بیرون
وبسایت گردشگری انارک
انارک در یک نگاه- فرمانداری شهرستان نائین
انارک - نارسینه (ناروسینه)
انارک
شبکه خبری انارک - خبرگزاری محلی نارسینه
تبعید به انارک نائین
The Anarak, Jandaq and Posht-e-Badam metamorphic complexes in central Iran: New geological data, relationships and tectonic implications
منابع
کتاب انارک از دیدگاه تاریخی، جغرافیایی و اجتماعی مؤلف:محمدعلی ابراهیمی انارکی
انارک
وبگاه فرمانداری شهرستان نائین
انارک
شهرستان نائین
ویکیسازی رباتیک |
2963 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%DB%8C%DA%98%D9%86%20%D8%AC%D8%B2%D9%86%DB%8C | بیژن جزنی | بیژَن جَزَنی (۱۹ دی ۱۳۱۶ – ۲۹ فروردین ۱۳۵۴) فعال سیاسی چپگرای ایرانی، تئوریسین و عضو بنیانگذار سازمان چریکهای فدایی خلق ایران بود.
زندگی
بیژن جزنی در سال ۱۳۱۶ در تهران متولد شد. خانواده وی اصالتاً اهل روستای جزن در شهرستان نطنز از توابع استان اصفهان میباشند. پدرش حسین جزنی افسر ژاندارمری و مادرش عالمتاج کلانتری نظری بود. بیژن در خانوادهای سیاسی پرورش یافت. پدر و عمویش عضو حزب توده بودند. پدرش بعداً به فرقه دموکرات پیوست و پس از شکست این فرقه به آذربایجان شوروی رفت و تا سال ۱۳۴۵ به ایران بازنگشت. خانوادهٔ پدری و مادری بیژن هر دو از هواداران و فعّالان حزب توده بودند. وی نیز در سال ۱۳۲۶، در ده سالگی، به سازمان جوانان حزب توده ایران پیوست. با وجود آن که شرایط سنّی عضویت حداقل ۱۳ سال بود، امّا به علت فعالیت و علاقهٔ چشمگیر چند نوجوان کمتر از ۱۳ سال، حوزه مخصوصی برایشان تشکیل شد و جزنی یکی از افراد این حوزه بود. در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ و ترور محمدرضا شاه، با تصویبنامهٔ هیئت وزیران، حزب توده غیرقانونی اعلام شد و یورش به سازمانهای حزبی آغاز گردید. فعالیتهای مخفی بیژن جزنی در سنّ خیلی پایین آغاز گردید. وی به عنوان رابط بین کادرهای مخفی کمکهای پرارزشی را به سازمان جوانان عرضه نمود. بیژن جزنی سالهای ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲ را به فعالیتهای مخفی سازمانی از یک سو و فعّالیتهای علنی در سطح دانشآموزان ادامه داد..
فعّالیت سیاسی
پس از کودتای ۲۸ مرداد بیژن جزنی چند بار به خاطر فعالیتهای سیاسی دستگیر و زندانی شد. چند ماهی از کودتا نگذشته بود که بیژن بازداشت گردید. با وجود بهدست آمدن مدارکی مبنی بر فعالیتهای وی به علت صغر سن و بههمریختگی دستگاههای نظامی و بالاخره نفوذ افسران تودهای در دادرسی ارتش، پس از چند هفته آزاد شد. چند ماه بعد یعنی در [اردیبهشت ۱۳۳۳] مجدداً بازداشت شد. در پاییز ۱۳۳۳ بار دیگر بازداشت و به ۶ ماه زندان محکوم شد. در بهار ۱۳۳۴ آزاد شد و فعالیتهای خود را پی گرفت. به خاطر وضعیت بد معیشتی خانواده، از آنجا که بیژن به نقاشی علاقه داشت؛ در یک مؤسسه تبلیغاتی استخدام شد و شبها به ادامه تحصیل پرداخت. در همین سالها با برخی از رفقایش از جمله محمد چوپانزاده در تدارک تشکیل گروهی برآمد.
در فروردین ۱۳۳۸ اولین نشریه گروه به صورت پلیکپی با دستگاه دستساز منتشر شد. بیژن در تنظیم مقالات و خطّ مشی نشریه نقش بااهمیتی پیدا کرد. در پاییز ۱۳۳۸ با لو رفتن گروه و دستگیری یکی از اعضای گروه انتشار مرتب نشریه متوقف شد و تصمیم بر این شد که به مناسبتهای مختلف اعلامیههایی صادر گردد. در تدارکات جنبش ۲۰ دی ماه گروه فعالانه شرکت کرد و اعلامیههایی نوشته و توزیع شدند. سعید کلانتری در همین رابطه دستگیر شد اما کوچکترین ضربهای به گروه منتقل نشد. بیژن جزنی در ۱۳۳۹ با شروع کار جبههٔ ملی دوم به فعالیت در آن پرداخت.
پیام دانشجو
پس از سرکوب جبههٔ ملی در ۱۳۴۲، بیژن و عدهای از دوستانش مدتی نشریهای سیاسی به نام پیام دانشجو را منتشر میکردند. در اوایل پاییز ۱۳۴۲، سازمان دانشجویان جبههٔ ملی که پس از درگیریهای میدان بهارستان (۱۵ شهریور ۱۳۴۲) از سیاست رهبری جبههٔ ملی ناامید شده بود، درصدد برآمدند تا به یاری برخی از رهبران و مسئولان جبههٔ ملی، رهبری جدیدی برای این جبهه برگزینند و از انحلال آن جلوگیری کنند..
پیام دانشجو، نماد جبههٔ متحد جناحهای مختلف سیاسی در جنبش دانشجویی بود؛ به این ترتیب که تا اوایل ۱۳۴۳ حسن حبیبی سردبیر و مسئول گردآوری مطالب و اخبار آن بود و بیژن جزنی امور فنی مانند آمادهسازی و چاپ اول آن را بر عهده داشت. در بهار ۱۳۴۳ هیئت تحریریهای برای پیام دانشجو انتخاب شد که تقریباً همهٔ جناحهای دانشجویی را دربرمیگرفت و هوشنگ کشاورز صدر، هدایتالله متیندفتری، مجید احسن و منصور سروش در آن حضور داشتند. بیژن جزنی آمادهسازی و چاپ، و بهزاد نبوی پخش آن را عهدهدار بودند.
ماشیننویسی و تهیهٔ استنسیل و امکانات چاپی، که محدود به یک دستگاه پلیکپی دستساز بود، توسط بیژن تهیه میشد. در اواخر سال ۱۳۴۳ و بهار ۱۳۴۴ از هر شماره پیام دانشجو در حدود ۵۰۰ نسخه چاپ میگردید.
مبارزهٔ مسلحانه
جزنی در فاصله سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ بارها طعم زندان را چشید. آخرین باری که او در رابطه با فعالیتهای دانشجویی بازداشت میگردد سال ۱۳۴۴ است. در دادگاه نظامی همراه با اعضای کمیته دانشگاه تهران که دیگر از جبههٔ ملی جدا شده بود به ۹ ماه زندان محکوم میشود.
در سال ۱۳۴۲ با عنوان شاگرد اول رشته فلسفه فارغالتحصیل شد در فروردین ۱۳۴۲ با توجه به اتخاذ خطّ مشی جدیدی که گروه به آن رسیده بود، گروه به عنوان یک سازمان سیاسی - نظامی فعالیتاش وارد فاز نوینی شد. بیژن و ۳ رفیق دیگر در کادر مرکزی آن انتخاب میگردند. در این دوره نیز مسئولیت فعالیتهای علنی به عهده بیژن قرار داشت. در پاییز ۱۳۴۶ به مناسبت مرگ غلامرضا تختی یکی از بزرگترین مبارزات بیرونی انجام شد که در سازماندهی آن گروه نقش معینی داشت.
تدارک مبارزه مسلحانه در دستور کار گروه قرار میگیرد و برای تأمین سلاح همراه با رفیق سورکی در حالی که اسلحهای با خود داشتند به دام پلیس میافتند. بیژن تحت شدیدترین شکنجهها قرار میگیرد، ولی مقاومت میکند. دادستان نظامی ابتدا برای بیژن و ۷ رفیق دیگر تقاضای حکم اعدام میکند و نهایتاً به ۱۵ سال زندان محکوم میشود.
با به هم پیوستن دو گروه «بیژن جزنی و حسن ضیاظریفی» و «مسعود احمدزاده و امیر پرویز پویان»، سازمان چریکهای فدایی خلق ایران شکل میگیرد؛ و با حمله به پاسگاه سیاهکل در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹ مبارزهٔ مسلحانه علیه رژیم شاه را آغاز میکنند.
جزنی تا فروردین ۱۳۴۸ در زندان قصر بود. به دنبال فرار نافرجام رفقایش به زندان قم تبعید میگردد و پس از عملیات نظامی سیاهکل، به زندان اوین منتقل و تحت شکنجه قرار میگیرد. محاکمه مجدّد او به دلیل فشارهای بینالمللی منتفی میگردد، ولی همچنان شکنجه و آزار او ادامه مییابد.
با وجود حسّاسیت ویژهٔ پلیس، بیژن در دورهٔ زندان در زمینه غنا بخشیدن به تئوری انقلابی و هدایت سازمان گامهای باارزشی برمیدارد که در مجموعه مقالاتی که از زندان به بیرون داده میشود آن را شاهدیم. این مطالب در هدایت سیاسی – نظری و تشکیلاتی سازمان نقش ویژهای پیدا میکند.
دادگاه
جلسات دادگاه در ۱۲ دی ماه سال ۱۳۴۷ یعنی تقریباً یکسال پس از دستگیری آنها آغاز شد. در اثر اعتراضات جهانی، رژیم به ناچار با شرکت خانم «بتی استهون» به عنوان ناظر قضایی از طرف سازمان عفو بینالملل در دادگاه موافقت کرد.
هریک از آنها به هنگام دفاع از خود و رد اتهامات دادستان با استناد به مواد قانونی، به شرح بازجویی و شکنجههای خود پرداخت. از جمله حسن ضیا ظریفی داستان نشاندنش بر روی منقل برقی را شرح داده و قسمتی از سوختگی کمرش را نشان داد. عباس سورکی شرح شلاق خوردنهایش را داد و بیخوابیهایی که به او میدادند و نیز صحنهٔ اعدام مصنوعی که برایش ترتیب داده بودند. او تشریح کرد که به این ترتیب میخواستند او اعتراف کند که اسلحهای راکه درون ماشین او یافتهاند، متعلق به بیژن جزنی است و او زیر بار نمیرفته. او میگفت: «این احساس که تا لحظاتی دیگر اعدام خواهم شد، بسیار رنجآور بود، اما حاضر نبودم برای اینکه زنده بمانم. به دروغ رفیقم را متهم کنم…» دکتر سیروس شهرزاد از بازجوییهای بدون وقفه و توأم با بیخوابی و سیلیهای وحشتناکی که منجر به پارگی گوشش شده بود گفت و اینکه گوش چپش برای همیشه شنوایی خود را از دست دادهاست. بیژن جزنی از ۲۹ روز بازجویی توأم با شلاق و شکنجههای روحی و جسمی صحبت کرد و اینکه بازجو با گفتن اینکه «یا بگو، یا پسرت بابک را جلوی چشمت شلاق میزنیم» و اینکه «نگذار پدرت را برای بازجویی بیاوریم» او را شکنجه روحی میکردهاند؛ و یکبار که برای اعتراض به اینهمه شکنجه، دست به اعتصاب غذا زدهاست، مأموران دندانهایش را به وسیله آچار باز کرده و یک شیشه شیر را توی حلقش سرازیر میکنند، که در نتیجه او، مبتلا به اسهال خونی میشود و «هم اکنون نیز مشکل حاد کلیوی، و ناراحتی شدید معده و روده دارد.» صفحهٔ ۵۳
بتی استهون در گزارش خود عیناً وضع دادگاه را چنین تشریح میکند؛ " موارد اتهام: تشکیل یک گروه با الهام از ایدئولوژی کمونیستی که بر ضد امنیت دولت با انجام عملیات تخریبی زیر توطئه کردهاند: خرید اسلحه، تقلب در پاسپورت، تمرین تاکتیکهای جنگی پارتیزانی، تهیه یک حمله به بانک برای بهدست آوردن پول، تشکیل جلسات برای ایجاد اغتشاشات سیاسی مابین دانشجویان دانشگاهها. دعوا به نحوی که به وسیلهٔ دادستان نظامی ارائه شد، بهنظر یک حقوقدان که با متدهای غربی تربیت شده بهطور وضوح ناقص بود و قسمت اعظم آن بر مبنای شهادت یک فرد و اعترافات او زیر شکنجه قرار داشت. اتهام عملیات تخریبی، که سرهنگ توانگران در هنگام بیان اتهام که ۶ ساعت طول کشید و با یک اسلوب بی سر و ته در روز هفتم محاکمه بر ضد تمامی گروه ارائه نمود در جملات زیر خلاصه میشود:
با استناد به اعترافات دکتر شهرزاد (دکتر داروساز) که دادستان آن را پایهٔ تمام نقاط مهم پرونده خود قرار میداد، مدعی شد که جزنی میخواستهاست در مسیر شاه مواد منفجره قرار دهد و تمرین برای جنگهای پارتیزانی و نقشهٔ حمله به بانکها را او اداره و طرحریزی کردهاست.
آنچه که قیافهٔ این محاکمه را وحشتناکتر و کافکاییتر میسازد، این است که یگانه عملی که به عنوان "اقدام ضد امنیت داخلی" ذکر شده، عبارت از این است که بعضی از متهمان تمام افراد گروه را میشناختند و تمام افراد گروه اقلاً یکی از همدستان خود را میشناختهاند.
... بنابراین بهتر است این محاکمه را یک توقیف پیشگیرانه چند مرد، که کم و بیش همدیگر را میشناختند و یگانه وجه اشتراکشان تنقید گذشته یا حال طرز عمل رژیم بودهاست و تمایل قدیمی یا جدید به فعالیت سیاسی در سطح مباحثه داشتهاند، دانست… صفحات ۷۴–۷۷
آقای کاوالیری حقوقدان ایتالیایی و آقای ویلیام ویلسن، نمایندهٔ مجلس انگلستان، هم نتیجهگیریهای مشابهی داشتند.
ماده یک مقدمین، که در سال ۱۳۱۰ برای مقابله با گروههای کمونیستی تصویب شد، اشعار میدارد "هرکس که در ایران به هر اسم یا عنوان دسته یا جمعیت یا شعبه جمعیتی تشکیل دهد یا اداره نماید که مرام و رویهٔ آن ضدیت با سلطنت مشروطه ایران باشد… میبینیم که مطابق قانون اساسی و قوانین دیگر تشکیل دسته یا جمعیت بهطور کلی ممنوع نیست و جرم شناخته نمیشود. عنوان جرم روی دسته یا جمعیتی فقط وقتی اثبات میشود که آن جمعیت مرام و رویهای برخلاف قانون داشته باشد.
بیژن در دفاعیات خود در برابر ادعا نامهٔ دادستان نسبت به "مقدمین علیه امنیت کشور و براندازی مسلحانه حکومت" گفت؛ "آقایان همه میدانند که در این مملکت آزادی وجود ندارد. کلیه قوانینی که دستاورد انقلاب مشروطه بود، از بین رفته، دون پایهترین عضو ساواک بریک ارتشبد ارجحیت دارد." و پس از اینکه مفصلاً در بارهٔ قراردادهای ارتجاعی و پیمانهای نظامی صحبت کرد ادامه داد؛ "شما تعداد اندکی دانشجو را براندازنده حکومت قلمداد کرده، میگویید که امنیت را به خطر انداختهاند، درحالیکه خوب میدانید آنکه امنیت و آسایش را از ملتی سلب کرده، رژیمی است که حتی اجازهٔ داشتن یک باشگاه یا کتابخانه را در دانشگاه نمیدهد. دانشجویان حتی از داشتن تشکلهای صنفی نیز محرومند …" و آنگاه گفت؛ "در کشوری که همهٔ درهای دموکراسی بسته میشود و همه درهای آزادی مسدود میگردد، اسلحه زبان به سخن میگشاید." این متن اصلی است که از کتاب برداشته شدهاست.
قتل
در اواسط اسفندماه ۱۳۵۳ به زندان اوین برده میشود و در شبانگاه ۲۹ فروردین ۱۳۵۴ همراه با ۶ نفر از رفقای گروه و ۲ نفر از زندانیان مجاهد در تپههای اوین توسط مأموران ساواک و زندان اوین تیرباران میگردد.
شش فدایی، حسن ضیاظریفی، احمد جلیلی افشار، سعید (مشعوف) کلانتری ( دایی بیژن جزنی)، عزیز سرمدی، محمد چوپانزاده، عباس سورکی. و دو مجاهد مصطفی جوان خوشدل، سید کاظم ذوالانواری همراه با بیژن جزنی تیرباران شدند. روزنامههای کشور در فردای آن روز از اعدام بیژن و یارانش خبر دادند که ۹ زندانی در حین فرار از زندان کشته شدند. این موضوع تا زمان انقلاب بهمن و دستگیری و محاکمه کارکنان ساواک مسکوت ماند. در دادگاهِ کوتاه پس از انقلاب، آرش بازجوی ساواک تشریح کرد که بیژن و ۸ زندانی سیاسی دیگر را به تپههای اوین برده و در آنجا به رگبار گلوله بستهاند. پیکر او در قطعه ۳۳ بهشت زهرا ردیف ۱۱۹ شماره ۴ به خاک سپرده شد.
بیژن جزنی هرگز از مواضع خود کوتاه نیامد و به فعّالیتهای نظری و عملی خود ادامه داد. همهٔ آثار بیژن جزنی در زندان و طی سالهای ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۳ نوشته شدهاست. این آثار بیانگر تلاش بخشی از چپ ایران در دو دههٔ ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ است که میخواست ضمن حفظ استقلال خود از چین و شوروی، بر بنیان منافع و مصالح جامعه ایران فعالیت کند، بررسی انتقادی آثار او، مویّد این امر است.
آثار نقاشی
سه نقاشی از بیژن جزنی:
تابلوی سیاهکل در سال ۱۳۵۰، یک سال پس از ماجرای تصرف پاسگاه ژاندارمری سیاهکل و در زندان، با تکنیک رنگ روغن و در ابعاد ۵۰ × ۷۰ یا ۷۰ × ۱۰۰ کشیده شدهاست. اینکه بر سر این تابلو چه آمده، و آیا اکنون موجود هست یا نه، مشخص نیست. جنبهی محتوایی این اثر گسترده و پر از جزئیات است.
کتابها و مقالات
طرح جامعهشناسی و مبانی استراتژی جنبش انقلابی خلق ایران (تاریخ سی سالهٔ سیاسی)، چاپ اول انتشارات مازیار: اسفند ۱۳۵۷.
پیشاهنگ انقلاب و رهبری خلق
رابطهٔ جنبش انقلابی مسلحانه با خلق «رابطه پیشاهنگ با توده»
دربارهٔ آگاهی و خودانگیختگی
دربارهٔ مارکسیسم انقلابی و مارکسیسم بورژوازی
دربارهٔ روانشناسی اجتماعی
مسائل جنبش ضداستعماری و آزادیبخش خلق ایران و عمدهترین وظایف کمونیستهای ایران در شرایط کنونی
مبرمترین مسائل جنبش انقلابی ما در لحظه کنونی
حزب طبقهٔ کارگر ایران
مشی سیاسی و کار تودهای
وحدت و نقش استراتژیک چریکهای فدائی خلق
چگونه مبارزهٔ مسلحانه تودهای میشود
مارکسیسم اسلامی یا اسلام مارکسیستی
نامهای از زندان
چه کسانی به مارکسیسم-لنینیسم خیانت میکنند؟ ، انتشارات همآهنگ، بی تا
ترانهها
کارگاه هنر ایران، برای بزرگداشت بیژن جزنی، ترانهای به نام «سرود بیژن» یا پرنیان شفق اجرا کرد. این اثر در آلبوم بهمن منتشر شد.
همچنین شاهین نجفی در ترانهٔ «مصدق» آلبوم «رادیکال» اشارهای جزئی به مرگ بیژن جزنی دارد.
جستارهای وابسته
واقعه سیاهکل
سرود بیژن
پانویس
منابع
بیژن جزنی
پانزده سال پیش بر تپههای اوین
تابلوی سیاهکل اثر بیژن جزنی
یادداشتی بر تابلوی «سیاهکل»
نیکان زندهاند- در مورد نقاشی بیژن جزنی
دسترسی به آثار بیژن جزنی
همنشین بهار: یادی از بیژن جزنی، فرزانه سخت رو
جُنگی دربارهٔ زندگی و آثار بیژن جزنی
پیوند به بیرون
اعدامشدگان اهل ایران در زمان حکومت محمدرضا پهلوی
اعضای حزب توده ایران
جزنی، بیژن
افراد اعدامشده در حکومت پهلوی ایران
انقلابیون اهل ایران
اهالی تهران
خاکسپاریها در بهشت زهرا
خاکسپاریها در قطعه ۳۳ بهشت زهرا
جزنی، بیژن
درگذشتگان ۱۹۷۵ (میلادی)
زادگان ۱۹۳۸ (میلادی)
فعالان سیاسی اهل ایران
کمونیستهای اهل ایران
مارکسیستهای اهل ایران
نقاشان مرد اهل ایران
اهالی ایران در سده ۲۰ (میلادی)
نظریهپردازان مارکسیست |
2966 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86%20%D8%AA%D8%A7%D8%AA%DB%8C%20%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86 | زبان تاتی ایران | زبان تاتی ایران یا تاتی جنوبی (به تاتی: Tâti Zobun, تاتی زبون) از دستهٔ زبانهای ایرانی شاخهٔ شمال غربی است. گویشهای این زبان در گذشته از آذربایجان تا شمال خراسان گسترده بود ولی امروزه با زبانهای ترکی آذربایجانی و فارسی جایگزین شده و تنها در بخشهایی از شمالباختری ایران گویشهای تاتی در منطقه به جا ماندهاند که میتوان پراکندگی آنها را به جزایری در دریا تشبیه نمود.
بزرگترین شهر تاتزبان جهان تاکستان میباشد.
شهرها و روستاهای تاتزبان در استان قزوین شامل:
شهر تاکستان، الموت، اسفرورین، شال، زیاران، دانسفهان، سگزآباد، خیارج، خوزنین، ابراهیمآباد
در سایر استانها شامل:
مرکزی (تفرش)، البرز، تهران، اردبیل، گیلان، زنجان و خراسان شمالی در شهرستانها و مناطق روستای وفس، روستای چهرقان، ویدر، الویر، تاکستان و بوئینزهرا، اشتهارد، دماوند، ایوانکی شاهرود خلخال، طارم، جاجرم و اسفراین و در زنجان در روستای خوئین دیده میشوند. و همچنین در زنجان زبان تاتی بخشی از شمال طارم علیا دامنهٔ کوه البرز به جا ماندهاست در حدود ۸ روستا (چرزه، باکلور، جمال آباد، قسمتی از آبادی هزارود، بندرگاه، سیاورود، نوکیان، قوهیجان) به زبان تاتی صحبت میکنند. محل سکونت آنها بر کمره کوه واقع شدهاست.
همچنین زبان تاتی در فهرست میراث ناملموس آثار ملی ایران از استان آذربایجان شرقی نیز ثبت شدهاست. این زبان با لهجههای هرزندی و کرینگانی در این مناطق همچنان سخن گفته میشود.
گویشهای تاتُید «tatoid» یا گویشهای تاتی گونه گویشهایی از زبان تاتی میباشند که در شهرستانهای رودبار، الموت صحبت میشود و گویش، الموتی و رودباری گویشهایی از زبان تاتی میباشند. گویشهای تاتی مانند در اصل زبان تاتی بودند که بهدلیل تأثیرات شدید زبانهای کاسپین و زبان فارسی تمام ویژگیهای زبان تاتی را از دست دادهاند.
زبان تاتی از آنجا که یکی از زبانهای ایرانی شمال غربی است به فارسی نزدیکی دارد و به گیلکی و مازندرانی و بهخصوص به تالشی شبیه و نزدیکتر میباشد. زبان تاتی همچنین به زبان کردی و اوستایی نزدیک است. تاتی بسیاری از ویژگیهای آوایی، واژگانی و صرف و نحوی کهن همچون تمایز جنس دستوری، ساخت ارگتیو، مادهٔ مجهول، گردش مصوتها، حالت دوگانهٔ فاعلی و غیرفاعلی در اسم و … را حفظ کردهاست.
براساس اعلام یونسکو، زبان تاتی، یکی از زبانهای در حال انقراض است.
ریشه زبان تاتی
تاتی با توجه به اینکه یکی از زبانهای ایرانی شمال غربی است بیشترین نزدیکی را به زبانهای تالشی، کردی، زازاکی، گیلکی، مازندرانی و بلوچی دارد. نظرات بسیاری در مورد ریشهٔ تاتی داده شدهاست. برخی به شباهتهای تاتی با اوستایی اشاره داشتهاند. عدهای نیز کوشیدهاند به شباهتها و پیوندهای تاتی با پهلوی اشاره داشته باشند. برخی نیز تاتی را بههمراه طبری و تالشی و گیلکی و کُردی، بازماندههای زبان مادی کهن دانستهاند. دیاکونوف در اینباره میگوید:
«در زمان حاضر هم تاتها و تالشان و گلیکها و مازندرانیها به زبانهایی سخن میگویند که خود بقایای زبان هند و اروپائی میباشد که در آغاز زبان ماد شرقی بودهاست. امتیاز ویژه این زبانها کهنِگی و مهجوری ترکیب اصوات میباشد که با زبان پارسی تفاوت داشته و با مادی و پارتی و اوستایی مناسبت دارد.»
مادی بودن ریشه تاتی را کسان دیگری چون عباس طاهری، اسدالله رحمانی و ابراهیم جهانبخش در مقالههای «بررسی گویش تاتی تاکستان»، «راهکارهای حفظ زبان تاتی» و «ساختار دستوری تاتی» و همچنین احسان یارشاطر در دانشنامهٔ اسلام و ایران بیان داشتهاند.
احمد کسروی معتقد است که زبانی که تاتها بدان سخن میگویند در زمانهای گذشته گسترش زیادی داشته و به استناد شواهد عینی و پژوهشهای انجامشده، زمانی همهٔ مردم آذربایجان و قزوین را دربرگرفته ولی بعدها با اشاعه و استیلای زبان ترکی کمکم از بین رفتهاست.
در هر حال میتوان ریشهٔ اصلی زبان تاتی را زبان مادی دانست که در طول قرون متمادی تحت تأثیر اوستایی که زبان مذهبی مردمان این سامان بوده، و فارسی باستان و پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی و فارسی دری، که بهترتیب زبان رسمی حکومتهای هخامنشی و اشکانی و ساسانی و حکومتهای پس از اسلام بوده، قرار گرفته، و امروزه در آخرین شکل خود تحت عنوان تاتی درآمده است.
برخی پژوهشگران معتقدند زبان تاتی، زبان قدیم مردم آذربایجان بوده و آذری نامیده میشدهاست.
امروزه برخی زبانشناسان و پژوهشگران زبانی، نامِ آذری را به نام زبانِ تاتی ایران و لهجههای مختلف آن ترجیح میدهند و در آثار خود، هنگام بررسی زبان تاتی ایران، از نامِ «آذری» استفاده میکنند.
ریشه و کاربرد واژهٔ تات
تات واژهای است که ترکزبانان برای مردم ایرانیزبان و ایرانیتبار یکجانشین بهکار بردهاند. بهگفتهٔ هونی (۱۹۵۷) فارسیزبانان را تات مینامیدند.
قدیمیترین سندی که کلمهٔ تات در آن استفاده شده، کتیبههای اورخون است. تات در در این کتیبهها ظاهراً بهمعنای «اتباع» و «رعایا» استفاده شدهاست. لفظ «تات» علاوه بر این که بر ایرانیان و یکجانشینان گفته میشده عنوانی بوده که قبل از حکومت ایلخانی به عناصر خارجی سرزمینهای ترکان (احتمالاً خارجیهای یکجانشین ترکستان، بعضی قبایل متمدن ترک، اقوام مغلوب و ساکنان مناطق تحت تصرف ترکان) گفته میشدهاست.
در مثلها و افسانههای مردم تبریز «تات» بهمعنی مرد دانا و باسواد و شهرنشین است. استعمال کلمهٔ «تات» در بین ترکان ساکن ایران رواج داشته ولی انعکاس آن در ادبیات فارسی بسیار کم است. همچنین در دیوان لغات ترک کاشغری تات بهشکل تَت نیز ضبط شده و بهمعنای ایرانی، فارسی، فارسیزبان و کافر اویغوری آمدهاست. تاتارهای کریمه نیز مسیحیان یونانی را که در سلطنت کاترین دوم (۱۷۶۲–۱۷۹۶) و در فاصلهٔ ۱۱۸۹–۱۱۹۲/ ۱۷۷۵–۱۷۷۸ به ناحیهٔ ماریوپول (ژدانوف امروزی) واقع در کنار دریای آزوف مهاجرت کرده بودند، تات مینامیدند.
قوم تات
مردمی که امروزه تات نامیده میشوند، در نواری منقطع از کوهستان قفقاز تا کوههای خراسان پراکندهاند. سرنوشت تاریخی مردم تات هرچه بوده در نهایت به این انجامید که تاتها در نواحی دوراُفتاده و روستاهای صعبالعبور و حاشیهای بقاء خود را به دست آورند. امروزه، همانطور که گفته شد، این مردم در گسترهٔ وسیعی از ایران حضور دارند. با توجه به دادههای جمعیتشناختی موجود و صحبتهایی که با اهالی تاتنشین مناطق مختلف ایران شده، میتوان بهتقریب گفت در حدود بیش از ۴۰۰ هزار نفر تات در ایران زندگی میکنند که در گذشته عمدتاً از حضور دیگران آگاهی خاصی نداشتند و عموماً بیشترشان بهصورت جزایری مجزا از هم زندگی میکردند. امروزه هم اطلاعاتی کلی از یکدیگر دارند که بهعنوان مثال تاتنشینهای دشت قزوین بهندرت یکی از تاتنشینهای اطراف بجنورد را دیدهاند، چه برسد به اینکه ارتباطی با هم داشته باشند.
در مجموع میتوان تاتهای ایران را در چند ویژگی مشترک خلاصه کرد: ۱- زبان تاتی، که در تمام مناطق تاتنشین، وجود دارد. ۲- منشأ و تبار مشترک که به مادها بر میگردد (هرچند خودآگاهی کمی نسبت به این مسئله در میان تاتها وجود دارد). ۳- تاریخ و سرنوشت تاریخی مشترک که سبب شده وضعیت تاریخی مشابهی داشته باشند. ۴- سنت و میراث فرهنگی مشترک. باید گفت از آنجا که زبان تاتی، یک زبان غیرمکتوب است و فرهنگ آنها نیز یک فرهنگ شفاهی است، لذا مهمترین و اصلیترین محمل فرهنگی آنها، زبانشان بوده که سنت فرهنگیشان را در طی سالها و قرون متمادی تا به امروز انتقال دادهاست.
ادبیات تاتی
حوزهٔ ادبیات تاتی با در نظر گرفتن اشعار پراکنده، سدهٔ هشتم هجری قمری میباشد که بر جای ماندهاست و دارای سابقهٔ طولانی است. اما تاریخ آغاز جدید آن در ایران به پس از دورهٔ مشروطه، و در قفقاز به پس از وقوع انقلاب ۱۹۱۷ روسیه میرسد که اشعار و نمایشنامههای م. بخشی اف (متولد ۱۹۱۰) و اشعار و داستانهای ده آنتی لوف (متولد ۱۹۱۳) گواه این موضوع است.
یکی از آثار ادبیات تاتی، داستان عاشقانهٔ عزیز و نگار است که به زبان تاتی نوشتهشده و نسخههای متعددی از آن در دست است. این داستان تاکنون به زبان تاتی منتشر نشده، اما یوسف علیخانی نسخهای از آن را به زبان فارسی به نثر تنظیم و چاپ کردهاست.
در دهههای اخیر حس هویتخواهی تاتهای ایران سبب خلق تعدادی آثار مکتوب به این زبان شدهاست. کتاب فرهنگ موضوعی تاتی به فارسی گویش تاتی روستای لرد بخش شاهرود خلخال، اثر جواد معراجی لرد، از جملهٔ آنهاست که شامل لغات، ترکیبات، کنایات و اصطلاحات است و اشارهای کوتاه نیز به دستور زبان تاتی این منطقه داشتهاست. اشعار و داستانهایی نیز به زبان تاتی سروده و نوشته شدهاند. دو نمونه از این کتاب «آوای تات: سرودههایی به زبان تاتی تاکستان» اثر عباس پدرام و کتاب «زورق شکسته» اثر محمود زرندی است.
پراکنش گویشوران زبان تاتی
در ایران پراکندگی تاتزبانان دامنهٔ قابلتوجهی دارد. تا قرن گذشته، مردمی که در سرزمینهای میان مانقوطای سراب و نیر اردبیل سکونت داشتند، مخلوطی از تاتها و شاهسونها بودند و طول مسیر رودخانههای بالقلو و قرهسو تا رودخانهٔ ارس نیز در دست تاتها بود. اینان در همان زمان مدتها بود که زبان خود را فراموش کرده بودند و به ترکی سخن میگفتند. دره شاهرود خلخال، بزرگترین محل تجمع تاتزبانها در آذربایجان و اردبیل است. حدود چهل روستا در این دره و یکی دو ناحیهٔ دیگر خلخال، تاتزبان است. در قزوین نیز انبوهی از تاتزبانان سکونت دارند. در سال ۱۲۷۶ بهدستور علیقلی میرزا اعتضادالسلطنه، وزیر علوم و صنایع و تجارت، لغات رایج در میان تاتهای بلوک رامند و دیگر روستاهای تاتنشین جنوب قزوین جمعآوری گردید و کتابی تألیف شد با عنوان رسالهٔ لغات فرس قدیم که اهل قزوین را از قبایل قدیم ایران و مردمی پهلویزبان معرفی کردهاست. شمسالعلما محمدمهدی عبدالرب آبادی، از مؤلفان نامه دانشوران، از این طایفه بود. امروزه از جنوب غربی تا جنوب شرقی قزوین، گروههای بزرگی از مردم بخشهای رامند شمالی، رامند جنوبی، بخشی از بوئینزهرا، دودانگه، افشاری، دشتابی، اسفرورین و اشتهارد، تات نامیده میشوند. حضور تاتها در مازندران و استرآباد نیز سابقهای طولانی دارد؛ از قرن دهم به بعد، تاتها یکی از گروههای جمعیتی ولایت استرآباد بودهاند. سلطانعلی تات در صفر ۱۰۰۵، استشهادنامه رعایا و مالکان قریهٔ چوپلانی استرآباد را دربارهٔ حقابه آن روستا تأیید کرده بود. در دورهٔ نهضت مشروطه، زبان تاتی در ولایت استرآباد رایج بود و گروههایی از تاتها در بلوک سدن رستاق استرآباد و شهر اشرف (بهشهر امروزی) سکونت داشتند.
امروز اگر نقشهٔ شمال ایران را در برابر خود قرار دهیم و خطی از آخرین نقطهٔ ارتفاعات طالقان به طرف سیاهکل و رستمآباد کشیده و آن را تا تاکستان ادامه بدهیم، مثلثی مشخص میگردد که در آن گویشوران تاتی در میان سایر گروههای زبانی زندگی مینمایند و البته عمده مرکز تجمع تاتها خود تاکستان میباشد. تاکستان در گذشته به نام «سیادهن» خوانده میشد و اکنون هم بومیان آن را «سیادن» مینامند. تاکستان در دوران ساسانیان در نهایتِ آبادی بوده و موقعیت ممتازی داشتهاست. بهطور کلی زنجیرهٔ مناطق تاتنشین در ایران از شهر الموت تا تاکستان شروع شده و به سمت جنوب و جنوب شرقی ادامه مییابد و در نهایت در شهرستان بوئینزهرا به روستای تاریخی سگزآباد پایان مییابد. تاتهای خارج از ایران بیشتر در کشور آذربایجان، روسیه و گرجستان ساکن هستند.
تاتهای ایرانکه به تاتهای جنوبی شهرت یافتهاند، در استانها، شهرها و روستاهای زیر زندگی میکنند:
استان اردبیل
شهرستان خلخال بخش شاهرود روستاهای (لرد، درو، اسکستان، شال، دیز، گندمآباد، کرین، گیلوان، کرنق) و شهر کلور.
شهرستان نمین روستاهای طارم، عنبران، میناباد، میرزانق، کلش، سروآباد، پیلهرود، جید، طولش، عنبران علیا، کجل تات زبان هستند.
استان البرز
شهرستان کرج شهر آسارا و روستاهای جی ،آزادبر، ابهرک ،ادران، ارنگه ،اویزر ،ایگان، باغ پیر، پورکان، تکیه سپهسالار، جور آب، چاران، حسنکدر، خوارس، خور، خوزنکلا ،درده، دروان، سرخهدره ،سر زیارت سرک، سرودار ،سیاه کلان ،سیجان، سیرا، کلوان، کلها، کندر، کوشک بالا، کوشکک کهنه ده، کیاسر، کیاسرلات، گرم آب، گسیل، گشنادر، لانیز، لیلستان، ملک فالیز، مورود ،میدانک، نسا، نشترود، نوجان، وارنگهرود، واریان، ورزن، وله، وینه.
در شهرستان اشتهارد روستاهای بخش پلنگ آباد شامل صحت آباد، احمدآباد، جعفرآباد، مهدیآباد، فرد آباد، مختارآباد، عبدالله آباد، کوشک آوا، پلنگ آباد، مروت اوا (پسوند اوا در زبان تاتی همان آباد است) و روستاهای مرادتپه، قزل حصار، رحمانیه، اوپشته، گنگ، جارو، نکوجار، قرقرک و بوجعفر تات زبان هستند. در دامنهٔ جنوبی رشته کوه البرز رودبار الموت و اکثر مردم تاتزبان هستند.
طبق کتاب تات نشینهای بلوک زهرا نوشته جلال آل احمد گویش تاتی اشتهارد خالصترین و دست نخوردهترین گویش زبان تاتی است، چون منطقهٔ اشتهارد که در سر راه کرج به بوئینزهرا در ۸۰ کیلومتری کرج و ۲۵ کیلومتری بوئینزهرا قرار دارد بهعلت خشکی و کمی آب از دستبرد کوچنشینهای ترک در امان بوده و مردم آن همچنان زبان قدیم خود را حفظ کردهاند.
استان تهران
روستاهای شهرستان دماوند مانند روستاهای بخش کن مثل سولقان وردیج واریش کن تالون کشار رندان امامزاده داوود کیگا سنگان بالا سنگان پایین کن قدیم وبرخی روستاهای شمالی تهران مثل حصارک پونک ده ونک و روستاهای منطقهٔ گرمدره مانند امیرآباد، سعادتیه، کوهک، کیلان و ایوانکی گرمسار تاتزبان هستند و در محلات شمالی شهر دماوند تا سه کیلومتری مرکز شهر همچون دشتبان، دشتک، دشتمزار، چشمهعلا، مشا، احمدآباد و اوره به زبان مازندرانی صحبت میشود. همچنین روستاهایی که در مسیر گردنههای گدوک و امامزاده هاشم و اطراف آنها واقع شدهاند همگی به زبان مازندرانی صحبت میکنند. از مسیر گدوک: کهنک در منتهی الیه شرقی دماوند، آرو، روستاهای دشت کوه شامل: یهر، لی پشت، دهنار، مومج و هویر و سیدآباد درپنجاه کیلومتری گدوک و روستاهای جنوبی آن: کلاک، مشهد ویدره و از مسیر امامزاده هاشم: دهستان آبعلی شامل: مبارکآباد، آبعلی، قائم محله، سادات محله، کریتون، جورد، وسکاره و ایراء همگی به زبان مازندرانی صحبت میکنند. سایر زبانها مانند ترکی و کردی نیز در قسمتهایی از شهرستان دماوند رواج دارد. (بعضی روستاهای شهرستان دماوند مهاجرنشین و کُرد یا ترکزبانند، مانند روستای حصار) یا سربندان که کُردزبانند.(کیلان - کلون)
استان گیلان
تات زبانان رودبار در دو منطقهٔ عمارلو و خورگام زندگی میکنند. در عمارلو: مرکز بخش عمارلو جیرنده است و علاوه بر آن روستاهای انبوه، کلیشم، خرمکوه، ویه، ناوه، لایه، نوده فاراب، یکنم، ایینهده، پاکده، داماش، بیورزین، پارودبار، اسکابن، کرماک به زبان تاتی تکلم میکنند. در خورگام: در بخش خورگام مرکز بخش یعنی برهسر و روستاهای ناش، اسطلخکوه، چیچال، لیاول علیا، چلوانسرا، قوشه لانه، سه پستانک، گرزنه چاک، کشکش به زبان تاتی تکلم میکنند.
استان قزوین
در شهرستان تاکستان، شهر تاکستان و در بخش اسفرورین، شهر اسفرورین و روستای قرقسین، تات زباناند. در شهرستان بوئینزهرا، بخشهای بخش رامند، شال شهرهای دانسفهان و شال و روستاهای خیارج، خوزنین، خروزان، ابراهیمآباد، سگزآباد، اَک، خروزان و… تاتزبان هستند. درشهرستان قزوین بخش رودبار الموت غربی و بخش رودبار الموت شرقی، و در نزدیکی طالقان شهر زیاران و روستاهای صمغ آباد، طیخور، توداران، آقچری، خوزنان، جزمه، آتانک، قاضی کلایه، ابراهیمآباد، کهوان، دارالسرور، میانکوه ،کذلک، و یوج، رزجرد، رشتقون، شینقر، اردبیلک، اشنستان، میانبر و … در کوهپایه قزوین تاتزبان هستند. در شمال قزوین در الموت، کوچنان ،اندج ،گازرخان، الولک، نیاق، زرشک، وشته، تسکین، زرآباد و دستجرد نیز به تاتی و فارسی سخن میگویند.
استان مرکزی
در روستاهای وفس، چهرقان، فرک در شهرستان کمیجان، شهرستان تفرش، روستای کهک و شهرستان فراهان، روستای گورچان به زبان تاتی صحبت مینمایند. این روستاها به فاصله ۱۰۰ تا ۱۲۰ کیلومتری شهر اراک و در شمالیترین نقطهٔ استان مرکزی واقع شدهاند. مناطق کوهستانی و خوشآبوهوا و شغل مردم روستاها کشاورزی، باغداری و دامداری است که بهدلیل مواجه شدن با کمبود آب و عدم توجه مسئولین به نیاز مردم و نیروهای انسانی جوان، بهشدت روستاها خالی از سکنه میشوند و در شهرهای مانند تهران، قم، اراک، کرج و… سکونت مینمایند. همچنین در لهجهٔ اراکی قدیم واژههای تاتی مثل چنه (چرا) برار (برادر) خوسبیدن (خوابیدن) ملوچ (گنجشک) گل (آویزان) بوویه (پدر) و … بسیار دیده میشود. در شهرستان زرندیه بخش خرقان روستاهای الویر و ویدر به زبان تاتی سخن میگویند.
استان زنجان
شهرستان طارم ۸ روستا به نامهای سیاه رود، باکلور، هزاررود ،بندرگاه، چرزه، جمال آباد، قوهیجان و نوکیان تات زبان هستند که این روستاها در دهستان درام واقع شدهاند. در شهرستان ایجرود بخش حلب روستای باستانی خوئین نیز به تاتی سخن میگویند.
استان خراسان شمالی
در شهرستان اسفراین روستایهای ادکان، بیدواز و در شهرستان بجنورد بخش گرمخان روستایهای قلعه محمدی، گیفان پایین، گیفان بالا، میانزو، رزقانه و در شهرستان جاجرم بخش جلگه شوقان، شهر سنخواست و روستاهای دوبرجه، طبر، کرف، خراشا، غمیطه، جربت اسلامآباد، ارک و اندقان، در شهرستان شیروان روستایهای برزل آباد، گلیان، برزلی به تاتی صحبت میکنند. در این مناطق، لهجهٔ تاتی، زبان اصلی مردم است و در برخی روستاها، تاتها همراه با سایر اقوام و بهویژه با کردها زندگی میکنند. تاتهای ساکن بجنورد شامل طوایف گیفانی، گلیانی، گرمهای، جاجرمی، سنخواستی، خراشاهی، جربتی، کرفی، طبری، فیروزهای، آساکی (پارتی)، اردغانی، بیدوازی، روئینی، مشهد طراقی و برخی طوایف خاوری است. برخی همچون ملک الشعرای بهار بر این عقیدهاند که اصطلاح تات در شمال خراسان برگرفته و تغییریافتهٔ اصطلاح «تازیک» یا «تاجیک» است که پس از حملهٔ اعراب به شمال خراسان ابتدا از سوی ایرانیان به اعراب و سپس از سوی اقوام ترک به فارسزبانان گفته شدهاست.
گویشهای گروه زبانی تاتی
دونالد ال. استیلو (۱۹۸۱: ۱۳۸–۱۴۱) زبانهای تاتی و تالشی را در یک گروه قرار دادهاست؛ و، آن را گروه زبانی تاتی- تالشی (Tatic) نامیدهاست. وی گونه (گویش و لهجه)های گروه زبانی تاتی را بر اساس معیارهای زبانی و قومی و نزدیکی جغرافیایی در ۱۰ گروه جای دادهاست. هم آن گونه که دیده میشود گروه ۲، گونههای زبان تالشی است:
گروه ۱: گونههای گروه هرزنی-دیزماری
الف) گونه هرزن که اکنون در گلین قیه صحبت میشود و بین مرند و جلفا واقع است.
ب) گونههای منطقه دیزمار (از جمله کرینگان) و منطقه حسنو در استان آذربایجان شرقی
گروه ۲: گونههای گروه تالشی
الف) تالشی شمالی
ب) تالشی مرکزی
ج) تالشی جنوبی
گروه ۳: گونههای گروه منطقه خلخال در استان اردبیل
الف) منطقه شاهرود خلخال (از جمله لرد، درو، شال، کلور، اسبو، اسکستان، دیز، کرین، گیلوان، خانقاه، کهَل، طهارم دشت و چند روستای دیگر)
ب) منطقه خورش رستم (از جمله کَرنَق، کجل و…)
گروه ۴: گونههای گروه طارمی-کباته ای
الف) گونههای طارم علیا در استان زنجان (از جمله هَزاررود، سیاورود و…)
ب) گونههای کَلاس و کباته در منطقه رودبار استان گیلان
گروه ۵: گونههای گروه منطقه خوئین استان زنجان
گروه ۶: گونههای گروه تاتی جنوبی (در آثار دکتر یارشاطر)
الف) گونههای منطقه رامند استان قزوین (از جمله تاکستان، اسفرورین، شال، دانسفهان، خیارج، سگزآباد، ابراهیمآباد…)
ب) گونه اشتهارد و گونههایی منطقه کرج در استان البرز
گروه ۷: گونههای گروه شمال و شمال خاوری قزوین
الف) منطقه کوهپایه قزوین (از جمله رزجرد و…)
ب) گونههای گروه مراغهای در منطقه رودبار علیا (رودبار الموت)
ج) منطقه الموت
گروه ۸: گونههای گروه الویر و ویدر در نزدیکی ساوه در استان مرکزی
گروه ۹: گونههای گروه کهک، وفس و اطراف آن در منطقه اراک استان مرکزی
گروه ۱۰: گونههای گروه رودبار (زیتون، الموت، طالقان) در دره شاهرود و سفیدرود که در حال تغییر به زبانهای حاشیه دریای خزر
از نظر استیلو گویش رودباری دستهبندی جدیدی را با عنوان تاتی مانندها «tatoid» تشکیل میدهند. گویشهای تاتی مانند در اصل زبان تاتی بودند که به دلیل تأثیرات شدید زبانهای کاسپین و زبان فارسی تمام ویژگیهای زبان تاتی را از دست دادهاند.
استیلو زبانهای تاتی گونه را به سه دسته تقسیم نمودهاست:
الموت.
گویش گازرخان و گوران.
گویش رودبار: جمشید آباد، رستمآباد، شهران، توتکابون، جوبان، رودبار و لاکه.
زبان مردمان رودبار تاتی، گالشی، کردی (کرمانجی) و تالشی است. تات زبانان رودبار خود را تات و زبان خود را تاتی مینامند. مردمان تات زبان رودبار در دو منطقه عمارلو و خورگام زندگی میکنند. مرکز بخش عمارلو جیرنده است و علاوه بر آن روستاهای انبوه، کلیشم، خرمکوه، ویه، ناوه، لایه، نوده فاراب، یکنم، ایینهده، پاکده، داماش، بیورزین، پارودبار، اسکابن، کرماک به زبان تاتی تکلم میکنند. در بخش خورگام مرکز بخش یعنی برهسر و روستاهای ناش، اسطلخکوه، چیچال، لیاول علیا، چلوانسرا، قوشه لانه، سه پستانک، گرزنه چاک، کشکش به زبان تاتی تکلم میکنند.
مقایسه گویشهای مختلف تاتی
در گویش اسفروینی
برخی از واژههای زبان تاتی به گویش اسفرورین (از توابع شهرستان تاکستان در استان قزوین)
در گویش سگز آبادی
برخی از واژههای زبان تاتی به گویش روستای سگزآباد (از توابع شهرستان بوئینزهرا استان قزوین)
در گویش شالی
برخی از واژههای زبان تاتی به لهجهٔ شهر شال (استان قزوین)
نمونه فعلهای تاتی تاکستان
وفسی
این گویش در منتهیالیه حدود مرزی استان مرکزی با استان همدان، در شمال شهرستان اراک استفاده میشود؛ در روستای وفس و سه روستای همجوار، یعنی چهرقان در غرب و فرک و گورچان در شرق. این مناطق تقریباً در یک خط فرضی واقعند که احتمالاً حدود ۲۵۰۰۰ نفر از مهاجرین و ساکنین این روستاها به این لهجه سخن میگویند؛ البته در گویش این روستاها بهطور جزئی تفاوتهایی مشاهده میشود ولی اصل و مبنای آنها یکی است. این روستاها جمعیت ساکن فعلی آنها حدود ده هزار نفر است.
لهجه وفسی که به «وُوسی» موسوم است بنا به آنچه پژوهشگران گفتهاند، لهجهای از تاتی است. ابراهیم دهگان در کتاب فقه اللغه در ضمن معرفی وفس و واقعه کشتار جمعی آن، گویش وفس را ‹‹ یکی از لهجههای قدیم پارسی باستان و شاخهای از تاتی ›› مینامند. دکتر معین در جلد چهارم فرهنگ خود تحت عنوان ‹‹ وفسی ››(Vafsi) منسوب به وفس، لهجه اهالی وفس نام میبرند. آقای افتخار زاده در کتاب گزیدهای بر دیوان همافر عراقی وفسی از قول نامبرده مینویسد: «نامبرده زبان خویش را تاتی خواندهاست.» و همچنین در مجله «ایران کوده» م. مغدم که دربارهٔ گویش دلیجان، آشتیان و وفس بحث کرده، لهجه وفس را تاتی خواندهاست.
در فهلویات باباطاهر همدانی کلمات مشابه زیادی با گویش وفسی وجود دارد که به نمونههایی اشاره میشود:
«دیرم» (دارم): تن محنت کشی دیرم خدایا، دل حسرت کشی دیرم خدایا
«ته» (تو): بی ته یارب به بستان گل مرویا
«وینم» (ببینم): گرم دسترس نبی آیم ته وینم
«بَسُم» (بشوم، بروم): بسم آنان بوینم که ته وینند
«بوره» (بیا): دمی بوره بوین حالم ته دلبر
«سوته» (سوخته): بوره سوته دلان با ما بنالیم
«واتنی» (گفتنی): به کس درد دل مو واتنی نه
ارتباط با زبانهای شمالی
تاتی از زبانهای ایرانی شمال غربی است و به زبان تالشی بسیار نزدیک است. تاتی و تالشی از هم متاثرند، اما مقدار این تأثیر در مناطق مختلف متفاوت است. شدت نزدیکی این دو گویش با یکدیگر عاملی برای مخفی ماندن حدود و ثغور جغرافیای زبانی این دو شدهاست، چنانکه گاه گونههای تاتی در دل تالشی، و گونههایی تالشی در دل تاتی یافت میشوند. ویژگیها و مؤلفههای مهم زبانی خاص تاتی و تالشی، سابقه ارتباط این دو منطقه با هم، ارائه شواهد و مثالهایی در چند بخش آوایی، ساختواژی، و واژگانی، و بررسی ملاحظات جغرافیایی منطقه مؤید این مدعاست.
مقایسه تالشی و مازندرانی با گویشهای مختلف تاتی
نقش زبان تاتی در جنگ ایران و عراق
در جنگ هشت ساله ایران و عراق زبان تاتی نقش تعیینکننده ای در پیروزی اطلاعاتی ایران ایفا نمود؛ ضداطلاعات ارتش عراق با شنود مکالمات بیسیم چیهای ایرانی، متوجه تحرکات و برنامههای عملیاتی ارتش و سپاه ایران میشدند. نیروهای ایرانی از هر کدام از گویشها و زبانهای ایرانی برای مکالمات بیسیم چیها استفاده مینمودند؛ توسط استخبارات و ضداطلاعات ارتش بعث عراق شنود و ترجمه میشد، تا اینکه از گویشوران تات زبان در دو سوی بیسیمهای نیروهای ایرانی استفاده شد و پس از آن بودکه ارتش بعث عراق و همپیمانانش نتوانستند هیچکدام از مکالمات اطلاعاتی عملیاتی ایران را تا پایان جنگ رمزگشایی نمایند
این بیسیم چیها از دو روستای وفس و چهرقان از شهرستان کمیجان در استان مرکزی انتخاب شده بودند؛ در سال ۱۳۷۰ و سه سال بعد از پایان جنگ، صیاد شیرازی فرمانده وقت نیروی زمینی ارتش ایران با حضور در این دو روستا و افشای این موضوع، از مردم و کشته شدگان جنگ این دو روستا قدردانی کرد
نمونههایی از نسخههای خطی به زبان تاتی
جستارهای وابسته
گویش طالقانی
گویش الموتی
گویش رودباری
گویشهای تاتیگونه
تاتهای ایران
زبان تاتی قفقاز
زبانهای حاشیه دریای خزر
زبان تالشی
تالش
پیوند به بیرون
مسئله تات و تاتی در ایران
زبانهای تاتی
روستای کجل، وارث زبان تاتی
تاتی و تالشی، بازماندهٔ زبان ماد
پانویس
منابع
زبانشناسی - دکتر فره وشی - انتشارات دانشگاه تهران
تاتی و هرزنی - عبدالعلی کارنگ - ۱۳۳۳ - تبریز - ناشر واعظ پور
جستاری در زبان تاتی، نوشته: علی محمدآقاعلیخانی
نوشتار: پراکندگیِ «تات» ها در تاکستان و بوئینزهرا، نوشته: عباس رحمانی
یکسال در میان ایرانیان (سفرنامه) ادوارد براون
زبان تاتی
زبانهای ایرانی شمال غربی
زبانهای در خطر ایران
زبانهای کاسپین |
2967 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%AA%D9%88%D9%84%D9%87 | بتوله | بتوله یا بطوله نقابی است بر روی چهره زنان و جزئی از حجاب زنان ایران در استان هرمزگان و بوشهر به ویژه شهرستان بندرلنگه ، شهرستان پارسیان ، عسلویه ، کنگان و مناطق مشرف به خلیج فارس به ویژه قطر است.
ریشهشناسی
بتوله برگرفته از واژه «بتول» و دارای معانی گوناگونی میباشد از جمله: بریده، گسلنده، گسسته از ازدواج، پاکدامن، پارسا و جز اینها.
بطوله به معنای زن شجاع است؛ چون زنان با این نقاب به مردان متشبه میشوند.
تاریخچه
میان بتوله و کاربرد آن یک نوع رابطه و همبستگی ایجاد کرد. شاید انتخاب واژه بتوله برای این وسیله در طول زمان به خاطر کاربرد پوشاندن زنان این وسیله باشد. در مورد تاریخچه آن، زمان مشخصی را نمیتوان در نظر گرفت. در گذشته که بیشتر مردان این شهرستان برای کار، راهیِ کشورهای حوزة خلیج فارس میشدند، بتوله را به عنوان ارمغان برای زنان خود میآوردند. از دیگر موارد موجود در مورد چگونگی ساخت و تهیه این وسیله که به دورة صفوی برمی گردد، یعنی زمانی که پرتغالیان وارد بوشهر شدند، کارگرانی که در این منطقه کار میکردند، در تابستان از شدت تابش خورشید در رنج بودند و ناچار برگ درخت «لیر» را به عنوان محافظ به سر و صورت خود آویزان میکردند تا آفتاب سوزان چهره آنان را نیازارد. کمکم کارگران محلی نیز از همین شگرد برای محافظت سر و صورت خود از پرتغالیها تقلید کردند.
زنان این کار را از برادران و شوهران خود یادگرفتند و زمانی که میخواستند برای جمع آوریِ هیزم یا خرما از خانه بیرون روند، چیزی به صورت خود آویزان میکردند تا آفتاب آنها را آزار ندهد. مردان که دیدند با این وضعیت، چهره زنان پوشیده میشود و غریبه یا نامحرم نمیتواند چهره زنان آنها را ببیند، اصرار داشتند که زنانشان همیشه از این نقاب استفاده کنند و این به مرور زمان به صورت عادت درآمد و چون کاربرد آن افزون بر جلوگیری از پرتو خورشید به منظور حجاب نیز به کار رفت، با گذشت زمان به صورت سنت درآمد. برپایه این گفته، بتوله پیشترً برای مردان کاربرد داشتهاست نه زنان. بتوله انواع گوناگونی دارد مانند:
بتوله باریک و ظریف
بتوله پهن و سیاه
بتوله گل دار
بتوله توری
امروزه شمار زنانی که بتوله میپوشند همواره رو به کاهش است.
منابع
بتوله، نوشته: بتول ریاحی دهنوی - عضو هیئت علمی دانشگاه شیراز
پوشاک عربی
پوشاک
حجاب
خلیج فارس
لباس زنان در اسلام
مقالههای خرد پوشاک |
2968 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D8%B5%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%DA%A9%D8%B1%D8%AF%DB%8C | قصههای کردی | قصههای کردی بخشی از گنجینه پربار فرهنگ ملی ایران است.
قصههای کردی شامل دو بخش «سروده» و «غیرسروده» است. بخش سروده را «بیت و باو» (Beyt û baw) یا «بیت» و بخش غیرسروده را، چیروک (čirok) میگویند که شمار آنها به صدها میرسد. هریک از این قصهها، حاوی پندها و نکتههای شیرین فراوان است با درونمایه اخلاقی، مذهبی، دلدادگی و حماسی.
با وجود رشد سریع رسانههای گروهی، هنوز هم در آبادیها و روستاهای دور و نزدیک کردستان قصهها مورد توجه و علاقه فراوان مردم است.
تاکنون خاورشناسانی چند دربارهٔ این قصهها به پژوهش پرداخته و آثاری در این زمینه به نگارش درآوردهاند، در سالهای اخیر از سوی پژوهشگران ایرانی کوشش زیادی برای گردآوری قصهها آغاز شده است.
نام قصهها
معروفترین قصههای کردی:
مم و زین
لاس و خزال
خج و سیامند
زنبیلفروش
شیخ فرخ و خاتون استه
قلعه دمدم
منابع
نوشتار: قصههای کُردی، هاشم سلیمی – پژوهشگر فرهنگ مردم کُرد
فرهنگ عامه
فرهنگ و هنر کردها
ادبیات کردی
ادبیات عامیانه
کرد
فرهنگ کردستان
داستانهای کردی |
2969 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D8%B5%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D8%A8%D9%84%D9%88%DA%86%DB%8C | قصههای بلوچی | در بررسی قصههای بلوچ میتوان به اطلاعات قابل توجهی از شیوة زندگی، ارزش ها، باورها، امیدها و نگرانیهای مردم مکران (بلوچ) پی برد. گمان میرود که در قصههای بلوچ، وضعیت زندگی گذشته، شادیها و غم هایش، آرزوها و خواستهایشان را بهتر از سایر بخشهای ادبیات بلوچ میتوان ردیابی کرد و بازنگریست و شناخت. در قصههای بلوچ، میتوان خویشاوندی و نزدیکی زبانی را با زبان فارسی به درستی دریافت که نشان میده بیشتر قصه های قوم مکران (بلوچ) از قومیت های دیگر به این مردم منتقل شده است
نگاهی کلی و گذرا نشان میدهد که قصههای بلوچ برای سه دورة سنی شکل گرفته اند:
قصههای ویژه بچه ها
قصههای بازگوکننده سختیها و خوشی هایِ بلوچ برای بزرگسالان
قصههای کهن دیو و پری که در اصل بین سایر اهالی ایران مشترک است و کوچک و بزرگ دوست دارند.
در بخشبندی دیگر، از دیدگاه خاستگاه احتمالی قصههای بلوچ میتوان آنها را به سه دسته بخش کرد: 1) قصههای مشترک مردم ایران، از جمله بلوچ 2) قصههای با خاستگاه عربی 3) قصههای ویژه بلوچ
منابع
نوشتار: قصههای بلوچ، پیرمحمد ملازهی – پژوهشگر فرهنگ مردم بلوچستان
فرهنگ و هنر بلوچها |
2970 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%B1%D9%88%D9%87 | سروه | به رباعیهای عامیانه بیرجندی، سُروُه (Sarva) گفته میشود.
گونه شعری چارینه (رباعی) در تمام ایران وجود ندارد یا اگر هست با قالبهای دیگرِ شعری آمیختهاست، اما در بیرجند قدمت طولانی دارد و به نامهای سروه، نوا و فراقی نامیده میشود. گاهی نیز به اشتباه آن را دوبیتی، چهاربیتی، سرحدی، کله فریاد یا شعر عاشقانه و ترانههای روستایی مینامند.
پیشینه تاریخیِ چارینه در زبان فارسی و زبان عامه هر دو و همچنین علت رواج آن به درستی معلوم نیست. به نظر میرسد این گونه شعری، تحول یافته انواع سرودههای کهن است و رواج آن به علت کوتاهی ِ شعر، ایجاز و سادگی آن و استقبال همگانی از این قالب شعری بوده است.
منابع
نوشتار: طرح و توصیف رباعیهای عامیانه بیرجندی، محمدمهدی ناصح - عضو هیئت علمی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد
بیرجند
شعر |
2971 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D8%A8%DB%8C%D9%87%E2%80%8C%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C | شبیهخوانی | شبیهخوانی شبیه تعزیه است. تعزیه مفهوم عزاداری و سوگواری را در بر دارد، در طی دوران یکصد تا یکصد و پنجاه سال تکامل واقعیِ خود از لحاظ مضمون و شیوه اجرا و تنوع در موضوع، قسمی را ایجاد کرده که در آن جنبه عزاداری ندارد و علت آن است که هر پدیده اجتماعی با گذشت زمان هم تحول مییابد و هم تکامل.
شبیه خوانیهای زنانه که دربردارندة قضایا و حوادث و مسائلی است که جنبههای شادِ آن بسیار بر جنبه غمگینانه اش افزونی دارد، مانند شبیه خوانی «عروسی قریش» یا «عروسی رفتن فاطمه الزهرا» است.
ناصرالدین شاه که همیشه از هر چیزی وسیله ای برای تفریح درست میکرد تلاش فراوانی به خرج داد و شبیه خوانی را وسیله تجمل و جلال سلطنتش کرد.
شبیهخوانی در خوزستان و استان ایلام
شهر حر از توابع شهرستان شوش در حاشیه رودخانه دز از محلهایی است که شبیه خوانی در آن اجرا میشود. بعضی از سالخوردگان منطقه که میتوان سخن آنان را موثق دانست چنین نقل میکنند که ابتدااین مراسم توسط شیخ فرحان و شیخ غافل و شیخ فارس ابن شیخ سالم ازقبیله آل کثیر تیره بیت کریم (بیت چریم) بودهاست و شروع آن در اواسط قرن دوازدهم هجری قمری میباشد. شیخ غافل سال (۱۲۲۴هجری قمری مصادف با ۱۱۸۱ هجری خورشیدی) به همراهی شخصی روحانی بنام شیخ حسین به قصد زیارت عتبات عالیات به عراق سفر کرده و به شهر حله رسیدند. به علتی که زمان این سفر مصادف با ماه محرم بود و مراسم عزاداری شبیه یا تعزیه گردانی را مشاهده نمود و شیخ غافل تمایل خود را به برپایی این عزاداری در منطقه خود را به شیخ حسین ابراز نمود و از وی خواست نسبت به یادگیری و یادداشت شعرهای آن اقدام کند. شیخ غافل آن را اجراکرد. در سال بعد شیخ غافل به همراهی شیخ حسین اقدام به برگزاری این مراسم در منطقه خود کردند. شبیه خوانی در شهرستان دهلران از توابع استان ایلام نیز یکی از شبیه خوانی های نمونه کشور میباشد که با همت حاج جمعه اسکندری از سال 1315تا کنون فعال بوده است
منابع
نوشتار: شبیه خوانی و عزاداریهای زنانه، صادق همایونی – پژوهشگر فرهنگ مردم فارس
منبع نوشتار شبیهخوانی در خوزستان برگرفته از سخنان مردم آن منطقه میباشد و سند مکتوبی وجود ندارد.
جستارهای وابسته
عَلَم
تعزیه
فرهنگ اسلامی
تئاتر در ایران |
2972 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%DB%8C%D9%85%DB%8C%20%D9%85%D8%B9%D8%AF%D9%86%DB%8C | شیمی معدنی | شیمی معدنی شاخهای از دانش شیمی است که با کانیها (مواد معدنی) و خواص آنها سروکار دارد. شیمی معدنی شاخه بزرگی از علم شیمی است، که بهطور کلی شامل بررسی، تحلیل و تفسیر نظریههای خواص و واکنشهای تمام عناصر و ترکیبات آنها بجز هیدروکربنها و اغلب مشتقات آنهاست. به عبارت دیگر میتوان چنین اظهار نظر کرد که شیمی معدنی کلیه موادی که از جمله ترکیبات کربن نباشند، به استثنای اکسیدهای کربن و کربن دیسولفید را دربر میگیرد.
نگاه کلی
در شیمی معدنی در مورد گستره وسیعی از موضوعات از جمله: ساختار اتمی، بلورنگاری (کریستالوگرافی)، انواع پیوندهای شیمیایی اعم از پیوندهای کووالانسی، یونی، هیدروژنی و ...، ترکیبهای کئوردیناسیون و نظریههای مربوط، از جمله نظریه میدان بلور و نظریه اوربیتال مولکولی، واکنشهای اسید و باز، سرامیکها، تقارن مولکولی و انواع بخشهای زیرطبقه الکتروشیمی (برقکافت، باتری، خوردگی، نیمه رسانایی و غیره) بحث میشود.
در باب اهمیت شیمی معدنی، ساندرسن چنین نوشته است:
در واقع بیشترین مباحث علم شیمی را دانش اتمها تشکیل میدهد و کلیه خواص مواد و ترکیبات، به ناچار ناشی از نوع اتمها و روشی است که با توجه به آن، اتمها به یکدیگر میپیوندند و مجموعه تشکیل میدهند و از طرف دیگر کلیه تغییرات شیمیایی متضمن بازآرایی اتم ها است. در این حال شیمی معدنی تنها بخشی از علم شیمی است، که با توجه به آن میتوان به صورتی ویژه، در باب مغایرتهای موجود در میان کلیه انواع اتمها بررسی نمود.
طبقهبندی مواد معدنی
در یک مفهوم گسترده، مواد معدنی را میتوان در چهار طبقه تقسیم بندی نمود: عناصر، ترکیبات یونی، ترکیبات مولکولی و جامدات شبکهای یا بسپارها.
عناصر: عناصر دارای ساختارها و خواص بسیار متفاوت هستند. بنابراین میتوانند به یکی از صورتهای زیر باشند:
گازهای اتمی (Kr , Ar) یا گازهای مولکولی (O2 , H2)
جامدات مولکولی (C6 , S8 , P4)
مولکولها یا جامدات شبکهای گسترش یافته (الماس، گرافیت)
فلزات جامد (Co , W) یا مایع (Hg , Ca)
ترکیبات یونی: این ترکیبات در دما و فشار استاندارد معمولاً جامدند و عبارتاند از:
ترکیبات یونی ساده، مانند NaCl که در آب یا دیگر حلالهای قطبی محلولاند.
اکسیدهای یونی که در آب غیر محلولاند، مانند کلسیم اکسید (CaO) و اکسیدهای مختلط همچون اسپنیل (
MgAl2O4)، سیلیکاتهای مختلف مانند CaMg(SiO3)2 و ...
دیگر هالیدهای دوتایی، کاربیدها، سولفیدها و مواد مشابه. چند مثال عبارتست از: BN , GaAs , SiC , AgCl.
ترکیباتی که دارای یونهای چند اتمی (به اصطلاح کمپلکس) هستند، همچون Ni(H2O)62+ , Co(NH3)63+ , SiF62- .
ترکیبات مولکولی: این ترکیبات ممکن است جامد، مایع یا گاز باشند و مثالهای زیر را دربر میگیرند:
ترکیبا دوتایی ساده همچون UF6 , OsO4 , SO2 , PF3 .
ترکیبات پیچیده فلزدار همچون RuH(CO2Me)(PPh3)3 , PtCl2(PMe3)2 .
ترکیبات آلی فلزی که مشخصاً پیوندهای فلز به کربن دارند، مانند Zr(Cn2C6H5)4 , Ni(CO)4 .
جامدات شبکهای یا بسپارها: نمونههای این مواد شامل بسپارهای متعدد و متنوع معدنی و ابررساناها است. فرمول نمونهای از ترکیبات اخیر YBa2Cu3O7 است.
ساختارهای مواد معدنی
ساختار بسیاری از مواد آلی از چهار وجهی مشتق میشود. فراوانی آنها به این دلیل است که در مواد آلی ساده، بیشترین ظرفیت کربن و همچون بیشتر عناصر دیگری (به استثنای هیدروژن) که معمولاً به کربن پیوند میشوند، چهار است. اما اجسام معدنی وضعیت ساختاری بسیار پیچیدهای دارند، زیرا اتمها ممکن است خیلی بیشتر از چهار پیوند تشکیل دهند. بنابراین، در مواد معدنی اینکه اتمها پنج، شش، هفت، هشت و تعداد بیشتری پیوند تشکیل دهند، امری عادی است. پس تنوع شکل هندسی در مواد معدنی خیلی بیشتر از مواد آلی است.
ساختار مواد معدنی اغلب بر اساس تعدادی از دو وجهیهای با نظم کمتر، نظیر دو هرمی با قاعده مثلث، منشور سه ضلعی و غیره و همچنین بر اساس شکلهای باز چند وجیهای منتظم یا غیر منتظم که در آنها یک یا چند راس حذف شده است، نیز مشاهده میشود.
انواع واکنشهای مواد معدنی
در بیشتر واکنشهای آلی میتوانیم در مورد مکانیسمی که واکنش از طریق آن انجام میشود، بحث و بررسی کنیم، در صورتی که برای بسیاری از واکنشهای معدنی فهم دقیق مکانیسم غیرممکن یا غیرضروری است.
رابطه شیمی فیزیک و شیمی معدنی
در توجیه موجودیت مواد معدنی و در توصیف رفتار آنها، به استفاده از جنبههای خاصی از شیمی فیزیک، بخصوص ترمودینامیک، ساختارهای الکترونی اتمها، نظریههای تشکیل پیوند در مولکولها، سینتیک واکنش و خواص فیزیکی مواد نیاز داریم. بنابراین با استفاده از شیمی فیزیک میتوان به ساختار اتمی و مولکولی، تشکیل پیوند شیمیایی و دیگر اصول لازم برای درک ساختار و خواص مواد معدنی پرداخت.
منابع
دانشنامهٔ رشد
شیمی معدنی
مقالههای دانشنامه رشد |
2974 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%B1%D8%AD%D8%AF%20%28%D8%A8%D9%84%D9%88%DA%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%29 | سرحد (بلوچستان) | سرحدِ بلوچستان فلات خشک و مرتفعی در استان سیستان و بلوچستان است که بهوسیلهٔ تشکیلات رسوبی، برونزدهای آتشفشانی و درّههایی با ابعاد مختلف بریده شدهاست. بزرگترین این درّهها، درّهٔ خاش است. از منظر عارضهنگاری غالب ناحیه کوه تفتان است که آتشفشانی نیمه فعال میباشد. ارتفاع زیاد سبب اعتدال ناحیه میشود. با این حال، اقلیم آن در تابستانها گرم و خشک و در زمستانها سرد و در هر ماه با بارندگی است که متوسط بارندگی آن ۲۷۸ میلیمتر در سال میباشد. امروزه سرحد از دامنههای تفتان تا مرز شمالی کرمان را شامل میشود که میتوان گفت شهرستانهای زاهدان - خاش - میرجاوه و کلیه توابع اطراف آن سرحد میباشد.
جاذبههای تاریخی و گردشگری
کوه تفتان
از مشخصات عمده این ناحیهٔ (سرحد) کوهستانی، درّههای عمیق است که کوه تفتان در مرکز آن واقع شدهاست. ظاهر اکثر مناطق ناحیهٔ سرحد، خشک است امّا دامنههای تفتان را میتوان تا حدودی استثناء گرفت که حاصل آبی است که با آب شدن برفها در قلّهٔ تفتان در تابستان سرسبز شدهاست.
همچنین این کوه تحت حاکمیت قوم کرد(میربلوچزهی و سهرابزهی) از طرف حکومت مرکزی بوده و خان این کوه سردار بهروزخان کرد بوده است.
روستای سنگان
روستای سنگان در فاصله ۴۵کیلومتری شهرستان خاش یکی از زیباترین وسرسبز ترین روستا های سرحد بلوچستان است که به دهکده یاقوت قرمز (انار)معروف هست.از دیگر جا های دیدنی سنگان به درخت کهنسال می توان اشاره کرد که قدمتی بالغ بر چندین هزارسال دارد وهنوز هم استوار وسرسبز است
آبشار ها متعدد وباغات انار زیبای منحصر به فردی به این منطقه بخشیده
تاریخچه
امانالله جهانبانی در سال ۱۳۰۸ منطقهٔ سرحد و نواحی اطراف آن را دزدآب(دزآپ) ذکر میکند که حدود ۵۰۰۰ نفر جمعیت داشتهاست. وی در کتاب خاطرات خود، جمعیت سرحد را شامل طوایف سیستان و بلوچ با بیشترین درصد جمعیتی ذکر میکند. بلوچستان، عبدالرضا سالار بهزادی.
مردمشناسی
محققانی همچون اعتمادالسلطنه و سایر محققان اولین ساکنان سرحد را مردم بلوچ با بیشترین درصد جمعیتی ذکر میکند. بهنقل از کتابچهٔ میرزا مهدیخان و کتاب احیالملوک (ملک غیاث الدین)، ساکنان سرحد، طوایف بلوچ هستند مشتمل برشهلی بر120خانوار، میر120 خانوار، یاراحمدزهی150خانوار، نارویی 200خانوار، گمشادزهی 100خانوار، مزارزهی30 خانوار، ریگی 50خانوار، جمال زهی(خاشی)150 خانوار ،کرد (سهرابزهی) 100 خانوار، ترشابی ۱۸۸ خانوار، بامری و برهانزهی 60 خانوار، مرادزهی 80خانوار وقلندرزهی 100خانوار،جمشیدزهی 30خانوار. سرپرسی سایکس و اعتمادالسلطنه، جمعیت بلوچ را دارای بیشترین شمار جمعیتی سرحد و طایفه جمال زهی به عنوان اولین ساکن سرحد یادشده و ایل شهلی بر، مرادزهی، یاراحمدزهی و نارویی را مهمترین طایفه این منطقه (سرحد) دانستهاست.
جمعیت
پرجمعیتترین طایفه سرحد طایفه ریگی است با جمعیتی بالغ بر 45هزار نفر که به صورت پراکنده در سرحد و دیگر نقاط بلوچستان ساکن هستندطایفه نارویی 40هزار طایفه شه بخش 35هزار طایفه شهنوازی با 30هزار طایفه کرد، میربلوچ زهی ، سهراب زهی24هزار ، مرادزهی20هزار خانوار و طایفه قلندرزهی 20 هزار و طایفه هاشم زهی 15 هزار بزرگترین طوایف سرحد می باشند.
این ناحیه مرزی، از دوران صفویان و پس از آن دارای سیستم ناحیهایِ سنتی مبتنی بر داد و ستد نابرابر میان کشاورزان واحدهای محلی و گروه قومی غالب بودهاست که خراجی را به عنوان تضمین دسترسیِ کشاورزان به زمین جمعآوری میکردند.
سدههای اخیر
در سدههای اخیر سیاستهای ویژه حکومت مرکزی در واگذاری اختیار به اقوام محلی جهت مرزبانی، همکاریِ ناحیهایِ اقوام با یکدیگر، شمار و انسجام داخلیِ اقوام و ارتباط اقوام با حکومت مرکزی از عوامل مؤثر در توسعه سیستم ناحیهٔ سنّتی بودهاست. ولی امروزه گسترش حکومت متمرکز به ازهمگسستن آن سامانه انجامیده و سیستم اقتصادی - سیاسیِ ناحیه را دگرگون کردهاست.
منابع
استان سیستان و بلوچستان
بلوچستان
خاش
زاهدان
مکران
میرجاوه |
2975 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%DA%A9%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86 | سیکهای ایران | در ایران جمعیتی از سیکها زندگی میکنند. آنها بیشتر در زاهدان سکونت دارند.
زاهدان
در مرکز شهر زاهدان در استان سیستان و بلوچستان ایران از سالهای پیش، جمعیتی از کشور هند موسوم به «سیک» را در خود پناه دادهاست. با گذشت بیش از هشتاد سال از زندگی گروه مزبور در شهر زاهدان، به نظر میرسد این گروه همچنان هویت اجتماعی قومیِ خود را در محیطی ناهمگون حفظ کردهاند.
تهران
سیکهای تهران در حوالی میدان بهارستان گورودواره ای به نام گورو نانک دارند.
آبادان
در شهر آبادان در گذشته سیکهای مهاجری که برای اشتغال آمده بودند زندگی میکردند. خیابانی که امروز در آبادان سیکلین(sick line) نامیده میشود محل زندگی سیکها در آبادان بودهاست.
منابع
زاهدان
سیک در کشورها |
2977 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%84%D9%85%20%28%D8%B9%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%29 | علم (عزاداری) | عَلم یا جریده یا توغ یکی از وسیلههای نمادین بکار رفته در آیین سوگواری عاشورا در میان شیعیان است. این وسیله معمولاً چوبی بلندی به ارتفاع پنج شش متر که سر آن پنجهای برنجین میگذارند و پارچههای رنگین قیمتی به چوب میبندند. علم از فلز، چوب یا آهن ساخته شده، توسط علمدار حمل میشود.
علم معمولاً در جلوی صف سوگواران حرکت داده میشود. علمهای قدیمی تر معمولاً پایهای دارند که واژههای دینی بر روی آن برنگاشته شدهاست و دو اژدها یا شیر با دهان باز از آن پاسداری میکنند. گاهی پهنای علمها به ۳ متر تا ۱۰متر هم میرسد و غالباً ۱۱ زبانه (تیغه) دارد که زبانه میانی بزرگتر از بقیه میباشد. حد فاصل زبانهها را هم با اشیاء فلزی که به شکل کبوتر و طاووس و لاله و گنبد و بارگاه و… ساخته شده بود، پر میکردند.
به کسی که علم را با خود حمل میکند، علمدار میگویند. این شخص پایه علم را که از چوب ساخته شده، داخل بند تسمهای که به کمر و شانه خود بسته، قرار میدهد و با آن حرکت میکند.
علم و پرچم از وسائلی است که در جنگها از اهمیت اساسی برخوردار بود. البته بین علم و پرچم تفاوتهایی وجود داشتهاست و از نظر اهمیت هم درجهبندی شدهاند. علم شمال کشور با علم بخشهای مرکزی ایران اختلاف دارد.
تاریخچه
به نظر میرسد که نوعی علم در زمان آلبویه برای مراسم محرم استفاده میشدهاست. در زمان آق قویونلوها طبل و علم از امامزادهها توسط علما در مراسم مذهبی حمل میشدهاست. با تشکیل دولت شیعی صفوی، علم به صورت گسترهای در مراسم محرم و سایر مراسم مذهبی بکار مورد استفاده قرار میگرفتهاست.
قدیمیترین علمهای ایرانی در کاخ توپقاپی استانبول نگهداری میشود. این علمها از غنایم جنگی است و پس از تصرف شهر تبریز توسط سپاهیان عثمانی، شاه سلیم آنها را به استانبول منتقل کرد که پس از رواج تشیع در زمان شاه اسماعیل مورد استفاده دستهها قرار گرفته است از صفحهای آهن به صورت تیغهای باریک و بلند ساخته میشد. در راس آن علامت و نشان سنتی و قومی قبیله و در شیعه مذهبان نام الله یا نام الله و محمد و علی یا نام الله و پنج تن نقره کاری (نقره کوبی) یا کنده کاری میشد. تیغه باریک و بلند آهنین با صفحهای مدور و بزرگتر در انتهای تیغه که دارای قابی از فلز بود خاتمه مییافت. دور این قاب را با سرهای اژدها که از هنرهای چینی و ژاپنی اقتباس شده بود، میآراستند. این علمها بر روی دستهای چوبی یا فلزی قرار میگرفت و پیشاپیش دستهها حمل میشد.
در سالهای بعد، بخصوص در دوران زندیان و قاجاریه، تزئینات دیگری به علمهای دسته اضافه شد و عزاداران مذهبی در ایام سوگواری یا بزرگداشت و تشریفات دیگر آنها را به کار میبرند.
نگارههای علم
علم را پیشاپیش صف سوگواران حرکت میدهند، علمهای قدیمیتر معمولاً پایهای دارند که کلمات مذهبی بر روی آن منقوش است و دو اژدها با دهان باز از آن حفاظت میکنند و صورت آنها نیز سوراخ شدهاست.
برخی علمها نگاره طاووس، پرنده، چهار گلدان و یک جفت طوطی در دو طرف علم دارد. گاه دو شمعدان به میلهای که قاب بر آن تکیه دارد متصل است.
در گذشته علمها یک زبانه بودند و تزییناتی به آن متصل میکردند. این علم کمکم تبدیل به علم سه تیغ، پنج تیغ، هفت تیغ و… تا بیست و یک تیغ شد.
آرایهها و نمادهای علم
شیر در عَلَم نشان قدرت است و شجاعت؛ علی بن ابی طالب، میباشد چون که یکی از القاب او اسدالله الغالب، میباشد. برخی نیز معتقدند به ماجرای آمدن شیر بعد از کشته شدن حسین بن علی در کربلا اشاره دارد.
شیخ کلینی در کتاب اصول کافی روایتی را آوردهاست که براساس آن، بعد از کشته شدن حسین بن علی دشمنان خواستند با اسب بر بدنش بتازند، رباب به زینب گفت: ای خاتون من! سفینه، غلام رسول خدا، در سفر دریا سوار کشتی بود، کشتی شکست و او به جزیره ای پناه برد. ناگاه شیری را دید، به شیر گفت: من غلام رسول خدا هستم، شیر غرش کنان در جلوی او به حرکت افتاده، راه را به وی نشان داد و آن شیر اینک در ناحیه ای آرمیدهاست. به من اجازه دهید نزد شیر بروم و وی را از برنامه فردای دشمنان آگاه کنم. پس فضه نزد شیر رفت و واقعه را نقل کرد. شیر برخاسته، آمد و دستهایش را بر جسد حسین بن علی گذاشت. اسب سواران دشمن به سوی جسد امام آمده، هنگامی که شیر را دیدند، ابن عمر بن سعد به آنان گفت: این، فتنه ای نو است، آن را بر نینگیزید و برگردید، آنان هم برگشتند.
آهو نماد «ضامن آهو» است. نماد علی بن موسی الرضا، اشاره به ضمانت و رحمت و مغفرت حسین بن علی در کربلا دارد؛ هم داستان حر و هم نصیحت به شمر.
زنگوله، مرتبط با ماجرای ساکت شدن زنگولههای شتران در ابتدای خطبه زینب کبری در شام میباشد.
طاووس نماد حجت بن الحسن است؛ المهدی طاووس اهل الجنة.
شتر نشانه اسارت اهل بیت است، برخی هم آن را اشاره به حدیث پیامبر در معراج میدانند که گفت: دیدم کاروان بی پایانی از شترها حرکت میکردند که حامل فضائل علی بن ابیطالب بودند.
«مرغ رخ» در کنار عَلَم استفاده میشود، همان براق است که در شب معراج مرکوب پیامبر بودهاست.
هدهد نشانه سفیری و پیام بری عاشورا است.
خروس اذان گو، نماد غیرت است.
کبوتر هم نشانه آزادگی و شهادت است.
شمع و فانوس نماد قداست و پاکی است.
اصطلاحات علم
علم بندی: بستن پارچههای رنگین به علم و با ارزش به بدنه چوبین علم که در روز معین و با آدابی ویژه انجام میشود.
علم واچینی: عمل بازکردن پارچههای رنگین و قیمتی از چوبه علم که آن نیز آدابی دارد و در روز معین انجام میشود.
نخل، چوب بسیار بلند، همانند درخت تبریزی متوسط که در تعزیه خوانی پیشاپیش دستهها برند و بر سر آن گاه شکل پنجهای از فلز باشد، و گاه پارچه سیاه بر آن پوشانند.
جستارهای وابسته
علمکشی
محرم در ایران
عزاداری محرم
گالری
پانویس
تشیّع علوی و تشیّع صفوی: دکتر علی صفحه ۲۰۴ الی ۲۱۱
عاشورا
فرهنگ اسلامی
نمادهای اسلامی |
2978 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%A7%D8%AF%D8%A8%D8%A7%D9%88%D8%B1%DB%8C%20%D8%AF%D8%B1%20%D9%87%D8%B1%D9%85%D8%B2%DA%AF%D8%A7%D9%86 | بادباوری در هرمزگان | برخی از مردم جنوب و جنوب شرقی ایران، به ویژه مردم بندرها و جزایر خلیج فارس و هرمزگان، ارواح و اجنّه را به صورت باد میپندارند و معتقدند که باد در درون پیکر آدمیزادگان میرود و آنان را تسخیر و گرفتار و به اصطلاح «بادزار» و «هوایی» میکند و او را به گونه اسب و مرکَب خود درمی آورد. بادها را به چند نوع و دسته و از لحاظ جنسیت به نرینه و مادینه ردهبندی میکنند و برای هریک ویژگیها و کردارهایی برمی شمارند.
یکی از ویژگیهای شیوه اندیشه ایرانی، دوگانهباوری و تقسیمبندیِ دوگانه جهان، و هرآنچه در آن هست، به دو نمود فروغ و تاریکی یا نیک و بد است. براساس این اندیشه، ایرانیان از دیرباز به دو گونه وُیو(vayu) (باد) با شخصیتی واحد، لیکن با سیما و گوهری متفاوت از یکدیگر، باور داشتند. بادی را ایزدِ سودرسان و باد دیگر را دیوی زیان کار میانگاشتند. دیو، بادی هراس انگیز، بی رحم و آسیبرسان بود و با تباهی و مرگ، هم ذات و همراه بود و کسی را از او گریز نبود.
در فرهنگ اسلامی، باد را مشابه جنّ و همچون او موجودی هوایی انگاشته و به دو گروه اجبار و اشرار یا مؤمن و کافر طبقهبندی کردهاند. مثلاً، علامه مجلسی باد را کنایه از جنّ گرفته و آن را «باد – جنّ» مینامد و بیماری ریحُ الصِبًیان یا بادِ کودکان را در اثر باد – جنّ میداند.
در برخی از جامعههای مسلمان جهان، از جمله ایران، میان جن-بادها و گروه بندی هایِ اجتماعیِ درون جامعه، پیوند و همبستگی وجود دارد. برای نمونه جامعههای آفریقایی که بر بنیاد گروههای دودمانی سازمان یافتهاند، هر گروه از بادها را اعضای یکی از دودمانها یا وابسته به آن میدانند. در میان مردم ساحلنشین جنوب ایران، باد – جنها بیشتر در میان قشرها و لایههای پایین و فقیر جامعه عمل میکنند و برخی از بادها، مانند باد مشایخ با گروههای اجتماعیِ معینی، پیوند معنوی و روحانی دارند.
در میان مردم، باورداشتهای مربوط به طبیعت و اسباب بروز بادزدگی (حالت بیمارگونة ناشی از تسخیر باد) و راههای چاره جویی و درمان بادزدگیِ یک نظام اجتماعی و فرهنگیِ مجرد پیوسته و وابسته به یکدیگر را پدید آوردهاست.
شیوه جن – بادزُدایی در میان جامعههای معتقد به این نوع جن– بادها عموماً به دو روش پایا و گشتاری انجام میگیرد. در درمان به روش پایا، شخص مسخّرِ جن باد، بیماری اش بهبود مییابد و به حالت عادی و مطلوب پیشین بازمی گردد. در صورتی که در درمان به شیوه گشتاری، دگرگونیِ ژرفی در شخصیت و حالات بیمار رخ میدهد و هویت او به کلی تغییر میکند. بیمار در هویت جدید با روح یا باد تسخیرکننده اش پیوند میخورد و از این پس به گروهی میپیوندد که دارای هویت اجتماعی ویژه و کیشی خاص در جامعهاست.
جستارهای وابسته
شمنباوری
منابع
زنده دل، دستیاران، حسن. (مجموعه کتابهای راهنمای جامع ایرانگردی استان هرمزگان) ج۱. چاپ وانتشار سال ۱۹۹۸ میلادی.
برگرفته از نوشتار: هویت سازیِ اجتماعی از راه بادزُداییِ گشتاری، علی بلوکباشی - عضو شورایعالی دانشنامه بزرگ اسلامی
استان هرمزگان |
2979 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86%20%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C%20%D8%AF%D8%B1%20%D8%B4%D8%A8%D9%87%E2%80%8C%D9%82%D8%A7%D8%B1%D9%87%20%D9%87%D9%86%D8%AF | سرایندگان ایرانی در شبهقاره هند | مهاجرتهای مردمان ایرانی، به ویژه سرایندگان، دانشوران، عارفان، هنرمندان، بازرگانان و کسانی از هر طبقه مردم، به شبه قاره هند عوامل گوناگون و متفاوت دارد، اما آنها را بهطور کلی میتوان به دو دسته زیر بخش نمود:
یکی، عواملی که به خارج ایران تعلق دارد و توجه مردم ایران را به شبه قاره جلب کردهاست، مانند: فراوانیِ نعمتهای متنوع و تسهیلات مناسب بازرگانی و انگیزههای گسترش دین اسلام و صوفیگری اسلامی و روش هنرپروری فرمانروایان و شاهان شبه قاره و جاذبه خدمت گذاری و یافتن مناصب و مقامات عالی در دولتها و دربارهای آنان و جزاینها.
دوم، عواملی که متعلق به درون ایران بوده و مردم ایران تحت تأثیر آنها خود را به ترک وطن ناگزیر مییافتند، مانند: خرابیِ اوضاع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی ایران در دورههای گوناگون بویژه در نتیجه حملات مغول، و سخت گیریهای برخی از فرمانروایان و حکام محلی و تا حدی نیز بی توجهیِ شاهان صفوی به شعر و ادب سنتی که در روزگار پیش از آنان در ایران مرسوم بوده و تعصب سرسخت مذهبیِ بعضی از پادشاهان سلجوقی و صفوی و....
در نتیجه این عوامل، تعدادی از مردمان ایران در زمانهای مختلف از سراسر کشور ایران به شبه قاره متوجه شدند. اکثر شعرا و فضلای ایرانی در دوره تیموریان یا امپراتوری مغولی هند به شبه قاره وارد شدند و در مراکز مختلف سیاسی و علمیِ آن دوره - چنانچه احمدنگر، برهانپور، بنگاله، بیجاپور، دکن، دهلی، سند و کشمیر و گلکنده و... سکونت ورزیدند و از هنر و علم و فضل خود، اهالی آن جاها را مستفیض و بهره ور کردند.
چنانکه اشاره شد، مردم ایران از هر نقطه کشور، همت خود را بر مسافرت به شبه قاره گماشتند. اینک بعضی از شهرهای ایران که بیشتر مبداء مهاجرت قرار گرفتند، و برخی از معاریف شعرای آنها را به عنوان نمونه در زیر خلاصه میکنیم:
اردبیل: بزمی اردبیلی، رابطه اردبیلی، عیشی اردبیلی، محوی اردبیلی و...
استرآباد: ابوالقاسم استرآبادی، تسلی استرآبادی، روغنی استرآبادی، فزونی استرآبادی و...
اصفهان:احمد اصفهانی، افسر اصفهانی، اکسیر اصفهانی، الهام اصفهانی، امان اصفهانی و...
بروجرد: صبحی بروجردی، صیقلی بروجردی، مرشد بروجردی، یتیم بروجردی و...
تبریز: اسد تبریزی، اسماعیل تبریزی، برهان تبریزی، جواهر تبریزی و...
تهران: آصفجاه تهرانی، سلیم تهرانی، سلیمان تهرانی، شاپور تهرانی، شریف تهرانی و...
خراسان: اشرف خراسانی، اکبر خراسانی، الفت خراسانی، تسلیم خراسانی و...
خوانسار: تاجری خوانساری، لطفی خوانساری، وصلی خوانساری و...
ری: احمد رازی، اسیری رازی، امین رازی، ختمی رازی، رهائی رازی و...
ساوه: الفتی ساوجی، پیروی ساوجی، شوقی ساوجی، صرفی ساوجی، طریقی ساوجی و...
سبزوار: زینتی سبزواری، شهاب سبزواری، کیفی سبزواری، لوائی سبزواری و...
شوشتر: خلقی شوشتری، رمزی شوشتری، شریف شوشتری، عزلتی شوشتری، محققی شوشتری و...
شیراز: اسیری شیرازی، الهی شیرازی، امی شیرازی، باقر شیرازی، تجلی شیرازی و...
اراک (عراق): اسکند عراقی، الفتی عراقی، شمس دده عراقی، نصیری عراقی، نسبتی عراقی و...
قزوین: ادهم قزوینی، اسد قزوینی، باقی قزوینی، جاوید قزوینی، جعفر قزوینی و...
قم: آصف قمی، اشکی قمی، ایمن قمی، بهاری قمی، تعظیم قمی، شهیدی قمی و...
کاشان: افسر کاشانی، امین کاشانی، باقر کاشانی، بهاری کاشانی، تشبیهی کاشانی و...
کرمان: امانی کرمانی، پیامی کرمانی، صدای کرمانی، هاشمی کرمانی و...
گیلان: تجلی گیلانی، حیاتی گیلانی، سعیدای گیلانی، عشرتی گیلانی، فاتح گیلانی و...
لاهیجان: افضل لاهیجانی، رافع لاهیجانی، فایق لاهیجانی، فغفور لاهیجانی و...
مازندران: آشوب مازندرانی، اشرف مازندرانی، طالب املی برهان مازندرانی، حسین مازندرانی و...
مشهد: آگاه مشهدی، ارسلان مشهدی، الفتی مشهدی، امینی مشهدی، باقر مشهدی و...
نیشاپور: برهان نیشاپوری، تقی نیشاپوری، جلال نیشاپوری، رهی نیشاپوری و...
هرات: آنی هروی، آهی هروی، امینی هروی، جعفر هروی، انسی شاملو هروی و...
همدان: اصدق همدانی، الهی همدانی، امید همدانی، بهرامی همدانی، تقی همدانی و...
یزد: آهنگ یزدی، اختری یزدی، ادایی یزدی، الفتی یزدی، ایزدی یزدی و...
جستارهای وابسته
فهرست ایالتها و سرزمینهای ملی هند بر پایه جمعیت
فهرست احزاب سیاسی در هند
فهرست رئیس جمهورهای هند
نخستوزیران هند
احزاب سیاسی در هند
اقتصاد هند
سازمان همکاری شانگهای
ادب پارسی در هند
پارسیان هند
روابط ایران و هندوستان
زبان فارسی در کشمیر
احزاب سیاسی در هند
فهرست واژگان عربی با ریشه فارسی
فرهنگهای واژگان زبان فارسی
زبان فارسی در شبهقاره هندوستان
نقش پارسی بر احجار هند
منابع
نوشتار: شعرای ایرانی در شبه قاره پاکستان و هند، نوشته: ساجدالله تفهیمی - استاد و رئیس پیشین بخش فارسی دانشگاه کراچی
شعر
زبان فارسی در هند |
2980 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%20%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA%20%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C | تاریخ ادبیات فارسی | تاریخ ادبیات فارسی به بررسی تاریخی و جریانشناسی ادبیات زبان فارسی میپردازد. ادبیات فارسی پس از اسلام تاریخی هزار و صد ساله دارد. شعر فارسی و نثر فارسی دو گونه اصلی در ادب فارسی هستند. برخی کتابهای قدیمی در موضوعهای غیرادبی مانند تاریخ، مناجات و علوم گوناگون نیز دارای ارزش ادبی هستند و با گذشت زمان در زمره آثار کلاسیک ادبیات فارسی جای گرفتهاند.
آوازه برخی شاعران و نویسندگان ایرانی از مرزهای ایران بزرگ فراتر رفتهاست. شاعران و نویسندگانی همچون فردوسی، سعدی، حافظ شیرازی، مولوی، خیام و نظامی شهرتی جهانی دارند. در میان چهرههای شناخته شده ادبیات معاصر پارسی در جهان میتوان به صادق هدایت، محمدعلی جمالزاده، هوشنگ گلشیری و جلال آل احمد در ادبیات داستانی و شهریار، نیما یوشیج، احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث و سهراب سپهری در چامه (شعر) اشاره کرد.
ادبیات ایران پیش از اسلام
ادبیات در ایران پیش از اسلام به سرودههای اوستا در حدود ۱۰۰۰ سال پیش از میلاد بازمیگردد. این سرودهها که بخشی از سنت شفاهی ایرانیان باستان بودهاند سینه به سینه منتقل شده و بعدها بخشهای کتاب اوستا را در دوران ساسانی پدیدآوردند. اوزان باستانی چامه در ایران ضربی و هجایی بودند و بنظر میرسد این شیوه در زبان پارسی باستان نیز مورد استفاده بودهاست. در دوره اشکانیان ادبیات ایران تحت تأثیر نفوذ هلنیسم دچار دگرگونی شد. خنیاگران پارتی سرودهای محلی که تا پس از اسلام نام پهلوی نیز داشتند را قرائت میکردند و این نوع شعر با آلات موسیقی همراه میشدهاست. با نفوذ اندیشه مانوی در سرزمین پهناور ایران و هنرگرایی آنان نوعی ادبیات شعرگونه مانوی به زبانهای پارتی، پارسی میانه و سغدی در ایران پدید آمد. در آثار بدست آمده از واحه تورفان در کشور چین آثار پارسی فراوانی کشف شده که به این مقوله بازمیگردند. در دوران ساسانی نگارش بهبود یافت و آثار فقهی و دینی و داستانی بسیاری به نگارش درآمد که برخی مانند کارنامه اردشیر بابکان، درخت آسوریک، یادگار زریران، ماتیکان یوشت فریان نیز دارای جنبههای ادبی نیز بودند. با فروپاشی شاهنشاهی ساسانی بسیاری از این نوشتهها از میان رفت و برخی نیز به دست زرتشتیان نجات یافته و عمدتاً به هندوستان منتقل گردید؛ که امروزه به ادبیات پهلوی شهرت دارند. دبیره (خط) به کار رفته در دوران پیش از اسلام برای نگارش آثار ادبی خط پهلوی، خط مانوی و خط سغدی بودهاست و برخی آثار هم به پازند نوشته شده و به دین دبیره بودهاند. گاهی بهرام گور، شاه ساسانی، را دارای قریحه شاعرانه توصیف کرده و بیتهایی را به او منسوب ساختهاند مانند:
منم آن شیر دمان
من آن ببر یله
این منم بهرام گور
منم شیر شنبله
در آغاز دوران اسلامی نشانههایی از علاقه مردم به شعر کهن در برخی متون ثبت شدهاست که ترانه کودکان بلخوبصره نمونههایی از آن است. بههرحال تحت تأثیر صنعت شعری عرب گونهای نو از ادبیات در ایران پدید آمد که بیشتر مبتنی بر چامه (شعر) بود. این چامه قالبی گاهی در قالبهای بومی عرب و گاهی در قالبهای ابداعی ایرانی سروده میشد.
در زمان بغتسما (۲۰۵–۲۵۹ ه.ق) شاعری به نام حنظله بادغیسی (ف. ۲۲۰) ظهور کرد. در عهد بغتسما محمد بن وصیف و فیروز مشرقی و ابوسلیک گرگانی به چامه سُرایی پرداختند.
تاریخ ادبیات فارسی در دوران اسلامی
سامانیان
در دوره سامانی چامه و نثر پارسی هر دو راه کمال سپرد. در شعر شهید بلخی، رودکی سمرقندی، ابو شکور بلخی، ابو الموید بلخی، منجیک ترمذی، دقیقی طوسی، کسائی مروزی، فردوسی، عماره مروزی. در نثر رساله در احکام فقه حنفی تصنیف ابوالقاسم بن محمد سمرقندی، شاهنامه ابو منصوری، کتاب گرشاسب و عجائب البلدان هر دو تألیف ابو الموید بلخی، ترجمه تاریخ طبری توسط ابوعلی بلعمی، ترجمه تفسیر طبری توسط گروهی از دانشمندان، حدود العالم (در جغرافیا)، رساله استخراج تألیف محمد بن ایوب حاسب طبری پرداخته شد.
دوران سامانی یکی از دورانهای درخشان در ادب پارسی بهشمار میرود.
خاندان بویه
در دوره آل بویه منطقی رازی و غضایری در شعر نامبردارند و در نثر دانشنامه رازی علائی و رگشناسی به قلم ابن سینا پرداخته شد و ابوعبید جوزانی بخش ریاضی دانشنامه را به رشته تحریر درآورد و قصه حی بن یقظان به پارسی ترجمه و شرح شد.
غزنویان
در دوره غزنوی، عنصری بلخی، عسجدی، ناصرخسرو، قطران تبریزی، فرخی سیستانی و منوچهری شعر پارسی سبک خراسانی را به کمال رسانیدند و ابو نصر مشکان نویسنده مکتوبات درباری سبکی نو در نثر پدیدآورد.
سلجوقیان و خوارزمشاهیان
در زمان سلجوقیان و خوارزمشاهیان شاعران بزرگ چون اسدی، مسعود سعد سلمان، عمر خیام، امیرمعزی، انوری، خاقانی، نظامی، ازرقی، ادیب صابر، رشید وطواط، ظهیر فاریابی، جمالالدین اصفهانی، مجیر بیلقانی، ابوالفرج رونی، سیدحسن غزنوی، عبدالواسع جبلی، سنایی، عطار، مختاری غزنوی، عمعق بخاری و جز آنان ظهور کردند.
در نثر نمایندگانی مانند نظامالملک نویسنده سیاستنامه، کیکاووس زیاری مؤلف قابوسنامه، محمد بن منور نویسنده اسرارالتوحید، عطار نویسنده تذکرةالاولیاء، گردیزی مؤلف زینالاخبار، ابوالفضل بیهقی نویسنده تاریخ بیهقی، راوندی نویسنده راحةالصدور، غزالی مؤلف کیمیای سعادت، نصرالله منشی مترجم کلیله و دمنه، نظامی عروضی مؤلف چهار مقاله، رشید وطواط نویسنده حدائقالسحر، حمیدالدین بلخی نویسنده مقامات حمیدی، اسماعیل گرگانی مؤلف ذخیره خوارزمشاهی (در طب) ظهور کردند.
تازش مغول
شعر فارسی در دوره مغول روی هم رفته متمایل به سادگی و روانی بود و اگر چه برخی شاعران به پیروی از پیشینیان یا به سبب گرایش به آرایههای ادبی و تکلَفهای شاعرانه به چامه (شعر) مصنوع روی آوردند؛ این امر عمومیت نداشت و حتی همان شاعران مقلّد و گاه متصنَع، در برابر شعرهای دشواری که به منظور اظهار مهارت و استادیشان میسرودند، سرودههای سادهٔ بسیار داشتند که قصّهٔ دل و ندای ذوقشان بود. بیشتر مثنویها و همهٔ غزلها و بیشتر قصیدهها به زبان سادهٔ روان و گاه نزدیک به زبان محاوره ساخته میشد. یکی از سببهای سستی برخی از بیتها یا به کار بردن ترکیبهای نازل در پارهای از شعرهای این دوره، همین نزدیکی به زبان محاورهاست. اما این که بیشتر شاعران، به ویژه غزلسرایان، در پایان این دوره به زبان سادهٔ تخاطب متمایل شده بودند؛ به این علّت بود که رابطهٔ گروهی از آنان با آثار استادان بزرگ پیشین کاهش یافته بود و نیز دستهای از آنان شاعران ترکزبانی بودند که فارسی را میآموختند و هنگام سخنگویی ناگزیر سادهگویی میکردند.
به همراه این سادگی، بیان یک ویژگی دیگر توجّه به نکتهسنجی و نکتهیابی و نکتهگویی است؛ یعنی گنجانیدن نکتههایی باریک در شعرها همراه با خیال دقیق و نازکبینی تام که معمولاً از آنها در شعر به درون مایه (مضمون) تعبیر میشود. چنین نازکخیالیها و نکتهپردازیها در چامه فارسی، به ویژه چامه غنایی ما از دیرباز وجود داشت؛ امّا هر چه از سدههای پیشین به زمانهای متأخّر نزدیک شویم، قوّت آن را محسوستر و به همان نسبت سادگی لفظها را برای آسانی بیان بیشتر مییابیم. در سدههای هفتم و هشتم، شاعرانی چون خواجو و سلمان و به ویژه حافظ توانستهاند، نکتههای دقیق بسیار در الفاظ عالی برگزیده بگنجانند و خواننده را گاه از قدرت شگفتانگیز خود به حیرت افکنند و همین توانایی افسونگرانهاست که باعث شد جانشینان آنان و به ویژه شیفتگان حافظ، دنبالهٔ کارش را در نکته آفرینی بگیرند؛ غافل از آن که «قبول خاطر و لطف سخن خدا دادست».
لازمهٔ پیروی از نکتهآفرینیهای حافظ احراز قدرت فکری و لفظی اوست؛ ولی شاعران عهد تیموری غافل از این اصل به گونهای روزافزون به تکاپوی یافتن نکتههای باریک افتادند و در گیرودار این تکاپو گاهی از رعایت جانب الفاظ بازماندند و با این عمل مقدمات ایجاد سبکی را در ادبیات فارسی فراهم کردند که از آغاز سده دهم، قوت آشکار یافت و در دورهٔ صفویان به تدریج کار را به جایی کشانید که یکی از سرآمدان شیوهٔ خیالپردازی میرزا جلال اسیر در اسارت مطلق مضامین افتاد و در شکنجههای این اسارت مطلق، گاه زبان مادری خود را در ترکیب الفاظ از یاد برد و از بیان عبارتهای نامفهوم ابا نکرد.
سخن در این است که هر چه از آغاز این عهد، به پایان آن نزدیکتر شویم، مبالغه در مضمونیابی و مضمونسازی را بیشتر و به همان نسبت دقت در الفاظ و یکدست نگاه داشتن آن و انتخاب را در آن کمتر میبینیم. بیشک گرد مضمونها و نکتههای تازهٔ بدیع در شعر، خاصه در غزل، گردیدن بسیار شایسته و در خور است؛ بدان شرط که اوّلاً در این راه مبالغه نکنند و ثانیاً به خاطر معنی لفظ را پوچ نگذارند ولی بیان از این نکته خالی از فایده نیست که سخنگویان این عهد نکتهپردازی و مضمونیابی را از وظایف شاعر میپنداشتند و شعر سادهٔ بینکته را ماندنی نمیدانستند.
در این دوره سعدی نویسنده بوستان، گلستان و غزلیات، مولوی صاحب مثنوی معنوی و غزلیات شمس، محمود شبستری صاحب مثنوی گلشن راز، کمالالدین اسماعیل، همام تبریزی، اوحدی مراغهای گوینده جام جم، امیرخسرو دهلوی، خواجوی کرمانی، ابن یمین، سلمان ساوجی، و حافظ شیرازی، در شعر پدید آمدند.
تیموریان
دوره تیموریان دنباله دوره مغول محسوب میشود. در عهد تیموری جامی شاعر ظهور کرد. در عهد مغول و تیموری نویسندگانی ارجمند برخاستند، مانند عطا ملک جوینی مؤلف تاریخ جهانگشا، منهاجالدین سراج جوزجانی مؤلف طبقات ناصری، ابوالشرف ناصح گلپایگانی مترجم تاریخ یمینی، رشیدالدین فضلالله همدانی مدون و جامع جامع التواریخ، شهاب الدین عبدالله نویسنده تاریخ وصاف، حمدالله مستوفی نویسنده تاریخ گزیده، حافظ ابرو مؤلف زبدةالتواریخ، نظامی شامی نویسنده ظفرنامه، میر خواند مؤلف روضه الصفاء (همه در تاریخ)، عوفی نویسنده لباب الالباب و جوامع الحکایات، دولتشاه مؤلف تذکره الشعراء، محمد بن قیس نویسنده المعجم (در ادب و انواع آن)، نصیرالدین طوسی نویسنده اخلاق ناصری و اساس الاقتباس، جلال الدین دوانی نویسنده اخلاق جلالی، حسین واعظ کاشفی نویسنده اخلاق محسنی و انوار سهیلی (در اخلاق و فنون و حکمت).
صفویان
در دوره صفویان نثرنویسانی مانند خواندمیر نویسنده حبیب السیر، ابن بزاز اردبیلی نویسنده صفوه الصفاء، حسن بیک روملو مؤلف احسن التواریخ، اسکندر بیگ منشی مؤلف عالم آرای عباسی، احمد بن نصرالله نویسنده تاریخ الفی، محمد یوسف بن شیخ مؤلف منتخب التواریخ، ابوالفضل ابن مبارک مؤلف اکبر نامه (در تاریخ)، ظهور کردند و در شعر محتشم کاشانی، عرفی، صائب، بابا فغانی شیرازی، هاتفی، هلالی جغتایی، اهلی، وحشی، کلیم، نامبردارند.
افشاریان و زندیان
در دوره افشاریان و زندیان گویندگانی مثل هاتف و پسر او سحاب، مشتاق اصفهانی، عاشق اصفهانی، و آذر بیگدلی (لطفعلی بیک شاملو) معروف شدند.
قاجار
برخی شاعران و نویسندگان در دوره قاجار بازگشت به سبک قدیم (سبک خراسانی) کردند و شاعرانی مانند مجمر اصفهانی، صبا، وصال شیرازی، قاآنی، فروغی بسطامی، سروش، محمود خان ملک الشعراء شیبانی و جز آنان نماینده این سبکاند. طاهره قرةالعین یکی از زنان شاعر این دوران است. در نثر رضاقلی هدایت مؤلف مجمع الفصحاء متمم روضه الصفا و ریاض العارفین، لسانالملک سپهر مؤلف ناسخ التواریخ، نویسندگان نامه دانشوران، اعتماد السلطنه مؤلف مرآت البلدان و … شهرتی یافتهاند.
جدیدهای فرارود
احمد دانش و پیروانش در فرارود به ویژه در سمرقند و بخارا با تأکید بر معارف پروری اقدام به نگارش در شیوههای نو ادبی به زبان فارسی کردند. این گروه بعدها به جدیدها معروف شدند.
از این جمله میتوان به صدرالدین عینی، میرزا عبدالواحد منظم، حامد خواجه مهری، احمدجان حمدی، سید احمد خواجه عجزی، محمودخواجه بهبودی، عبدالقادر شکوری، سید رضا علیزاده، محمد رسول رسولی اشاره کرد.
ادبیات مشروطه
در دوره مشروطیت دگرگونی و تحولی در سطح فکر شاعران و نویسندگان پیدا شد. ادیبالممالک فراهانی، ادیب پیشاوری، پروین اعتصامی، محمد تقی بهار، افسر، ایرج، شوریده، عارف، عشقی، وحید دستگردی، یاسمی، یغما، و گروهی از معاصران نمایندگان شعر این دوره هستند و بیبی خانم استرآبادی، علی اکبر دهخدا، جمال زاده، صادق هدایت، محمد قزوینی، محمد علی فروغی، عباس اقبال، زین العابدین مراغهای، محمد مسعود، رشید یاسمی، ذبیحالله صفا و عبدالحسین زرین کوب، گروهی از معاصران نماینده شعب مختلف نثر این دوره بهشمار میروند. '
ادبیات نوین ایران
شعر نو
زمینههای فکری سرایش شعر نو، سالها پیش از نیما آغاز شده بود که برای پیگیری این نکته باید به شاعران و سرایندگان دوره مشروطه مراجعه کرد. ابوالقاسم لاهوتی، میرزا حبیب اصفهانی مترجم حاجی بابای اصفهانی'' و میرزاده عشقی از این زمرهاند.
شعر نو جنبش شعری بود که با نظریات نیما یوشیج آغاز شد. از جمله شاعران متعلق به این جنبش شعری میتوان به احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، منوچهر آتشی، طاهره صفارزاده، و محمود مشرف آزاد تهرانی (م. آزاد) اشاره کرد.
وزن در شعرهای نیما و اخوان با نوع شعری که احمد شاملو سراینده آن بود تفاوت دارد. شعر نیمایی دارای وزن عروضی بوده و تنها هجاهای شعر تساوی خود را از دست دادهاند و کوتاه یا بلند میشوند ولی در شعر سپید که احمد شاملو آن را پایهگذاری کرد از وزن خبری نیست و به جای آن از تصویرسازی واژگانی و موسیقی درونی استفاده میشود.
شعر نیمایی
شعر سپید
ادبیات داستانی نوین ایران
شاعران و نویسندگان
شاعران زن ایرانی
رابعه قزداری
پروین اعتصامی
فروغ فرخزاد
سیمین بهبهانی
سپیده کاشانی
طاهره صفارزاده
ژاله قائم مقامی
گراناز موسوی
رزا جمالی
پگاه احمدی
فرهنگنویسان ایرانی
علی اکبر دهخدا
محمد معین
امیر حسین آریانپور
احمد شاملو
طنزپردازان
عبید زاکانی
ایرج میرزا
دهخدا
هادی خرسندی
کیومرث صابری فومنی
سید ابراهیم نبوی
حسین توفیق
ابوالقاسم حالت
منوچهر احترامی
عمران صلاحی
محمدرضا عالی پیام
منتقدان ادبی
نخستین کسانی که نقد ادبی به معنای مدرن آن را در ایران شناساندند روشنفکران دوران مشروطه همچون فتحعلی آخوندزاده، میرزا ملکم خان، طالبوف و زینالعابدین مراغهای بودند. از جمله منتقدان ادبی:
دهخدا
بدیعالزمان فروزانفر
محمد تقی بهار
محمد حقوقی
رضا براهنی
جلال همایی
سعید نفیسی
نیما یوشیج
محمدعلی سپانلو
پرویز ناتل خانلری
عبدالحسین زرینکوب
محمدرضا شفیعی کدکنی
شاهرخ مسکوب
ادبیات کودک و نوجوان
شاعران و نویسندگان ادبیات کودک:
مهدی آذر یزدی
نادر ابراهیمی
بابک نیک طلب
حسین ابراهیمی الوند
احمدرضا احمدی
احمد اکبرپور
محمدرضا بایرامی
جعفر بدیعی
صمد بهرنگی
احمد شاملو
فرهاد حسنزاده
داود غفارزادگان
یحیی علوی فرد
زهرا دری
مصطفی رحماندوست
توران میرهادی
محمود کیانوش
محمدهادی محمدی
هوشنگ مرادی کرمانی
رضی هیرمندی
عباس یمینیشریف
نویسندگان و شاعران انقلاب اسلامی
مهرداد اوستا
محمدعلی معلم دامغانی
سپیده کاشانی
حمید سبزواری
سید حسن حسینی
نصرالله مردانی
طاهره صفارزاده
احمد عزیزی
علیرضا قزوه
علی موسوی گرمارودی
جستارهای وابسته
فهرست فرهنگهای فارسی
فارسیسرایان تاجیکستان
ادبیات کودک و نوجوان
منابع
ادبیات فارسی
تاریخ ادبیات |
2981 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C%20%DA%AF%D9%86%D8%AC%D9%88%DB%8C | نظامی گنجوی | {{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
|نام = نظامی گنجوی
|تصویر = Nizami Rug Crop.jpg
|توضیح تصویر = نظامی گنجوی بر روی یک قالیچه (۱۹۳۹م) در موزهای در گنجه جمهوری آذربایجان
|نام اصلی = جمالالدین ابومحمّد الیاس بن یوسف بن زکی بن مؤیَّد
|ملیت =ایرانی
|تاریخ تولد =۵۱۹ه.خ
|محل تولد =گنجه
|والدین =یوسف نظامی (پدر)رئیسه (مادر)
|تاریخ مرگ =۵۸۷ه.خ
|محل مرگ =گنجه
|علت مرگ =
|مذهب =اسلام، سنی شافعی
|در زمان حکومت =سلجوقیان و سلاریان شروانشاهان
|پیشه =شاعر
|سالهای نویسندگی = سده ششم ه. خ
|سبک نوشتاری = عراقی
|کتابها = مخزنالاسرارهفتپیکرخسرو و شیرینشرف نامه اسکندرنامه،لیلی و مجنون (نامور به خمسه یا پنجگنج نظامی)
|تخلص =نظامی
|همسر =آفاقبانو
|شریک زندگی =
|فرزندان =محمد
|تأثیرگذاشته بر =جامی، امیرخسرو دهلوی، خاقانی
|تأثیرپذیرفته از = فردوسی، فخرالدین اسعد گرگانی، خاقانی
}}
جمالالدین ابومحمّد الیاس بن یوسف بن زکی بن مؤیَّد (۵۳۵ هـ. قWinter 1992 (special issue on Neẓāmi, primarily devoted to Haft Pey-kar); Fritz Meier, “Turandot in Persien,” ZDMG 95, 1941, pp. 1–27.
– ۶۰۷–۶۱۲ هـ. ق) متخلص به نظامی و نامور حکیم نظامی، شاعر و داستانسرای ایرانیTaceddin Ahmedi. (2011). In Encyclopædia Britannica. Retrieved from http://www.britannica.com/EBchecked/topic/10240/Taceddin-Ahmedi "Modeled after the work of the great Persian poet Neẓāmī (d. 1209)"Gäncä. (2011). In Encyclopædia Britannica. Retrieved from http://www.britannica.com/EBchecked/topic/225148/Ganca "Notable buildings include Dzhuma-Mechet Mosque (built 1620) and the modern mausoleum of the 12th-century Persian poet Neẓāmī Ganjavī."ROBINSON, Samuel. (2009). In Encyclopædia Iranica. Retrieved from http://www.iranicaonline.org/articles/robinson-samuel " Several volumes of poetry selected from the most famous of Persian classical poets were published privately. These volumes were signed only with his initials (‘S.R’) at the end of each preface. In 1873, he published two volumes on Nezāmi and Jāmi.[...]Memoir of the Life and Writings of the Persian Poet Nizami, and analysis of the second part of his Alexander Book, London and Manchester, 1873" فارسیگوی در سده ششم هجری (دوازدهم میلادی)، که بهعنوان صاحب سبک و پیشوای داستانسرایی در ادبیات فارسی شناخته شدهاست. آرامگاه نظامی گنجوی، در حاشیه غربی شهر گنجه قرار دارد. نظامی در زمرهٔ گویندگان توانای شعر فارسی است، که نهتنها دارای روش و سبکی جداگانه است، بلکه تأثیر شیوهٔ او بر شعر فارسی نیز در شاعرانِ پس از او آشکارا پیداست. نظامی از دانشهای رایج روزگار خویش (علوم ادبی، نجوم، فلسفه، علوم اسلامی، فقه، کلام و زبان عرب) آگاهی گستردهای داشته و این ویژگی از شعر او به روشنی دانسته میشود. روز ۲۱ اسفند در تقویم رسمی ایران روز بزرگداشت نظامی گنجوی است.
زندگینامه
از زندگانی نظامی اطلاعات دقیق در دست نیست و دربارهٔ سال تولد و وفات او نقلهای تذکرهنویسان مختلف است. آنچه مسلم در شهر گنجه میزیست و در همین شهر وفات یافت است. وی خیلی زود یتیم شد و از ابتدا توسط دایی مادرش بزرگ شد و تحت حمایت وی تحصیل نمود. مادر او از اشراف کرد بوده و این بر پایهٔ یک بیت از دیباچهٔ لیلی و مجنون («گر مادر من رئیسهٔ کرد…») دانسته شدهاست.«The Poetry of Nizami Ganjavi: Knowledge, Love, and Rhetortics" , New York, 2001. pg 2: «His father, Yusuf and mother, Rai'sa, died while he was still relatively young, but maternal uncle, Umar, assumed responsibility for him"
خودش نام و نسبش را در ابیاتش آورده، که بنابراین شعر، نام خودش الیاس و نام پدرش یوسف بن زکی بن مؤید بودهاست:
دربارهٔ زادگاه پدری او اختلاف نظر است. برخی از منابع او را از اهالی تفرش یا فراهان و برخی او را از طبقه دهقانان (ایرانیان) آران میدانند. در رابطه با پدر او، بهروز ثروتیان این بیت در لیلی و مجنون را شاهد میآورد («دهقان فصیح پارسیزاد - از حال عرب چنین کند یاد») و مینویسد: «دهقان فصیح پارسیزاد: نظامی گنجهای/عرب:مجنون و پدر او/یادداشت- سرآغاز بندهای لیلی و مجنون همه به توضیحی کنایی آراستهاست و شاعر به کنایه اشاره میکند که این بخش از خود اوست یا در داستان اصلی و به زبان عربی آمدهاست. بیت اول بند ۳۶ از اهمیت بهسزایی از نظر تاریخ تحقیق در زندگی و آثار نظامی برخوردار است و آن اینکه شاعر شغل و موقعیت اجتماعی خود را که «دهقان» بودهاست و همچنین نژاد او که خود را «پارسی زاده» مینامد، به تصریح بیان داشته و هیچگونه تردیدی در صحت بیت و مطلب نیست و با تحقیق دربارهٔ دهقانان قرن ششم در آذربایجان و بررسی «پارسی» که آیا نظر او «ایرانی» است یا زبان «پارسی» یا هر دو، گوشهای از حیات و موقعیت اجتماعی شاعر آشکار میگردد."
پدر نظامی (یوسف) به تصریح صریح خود او در «لیلی و مجنون»، پارسی بودهاست، چنانکه گوید:
دهقان فصیح پارسی زاد /از حال عرب چنین کند یاد. دهقان به معنی یک ایرانی اصیل و مالک زمینهای کشاورزیست، چنانکه فردوسی گوید:
از ایشان هر آن کس که دهگان بُدند/ ز تخم و نژاد بزرگان بُدند. این تعبیر دهگان، بعدها از باب اطلاق جزء به کلّ به همهٔ ایرانیان اطلاق شدهاست؛ در عین حال، واژهٔ دهقان به معنی «تاریخنگار» هم به کار رفتهاست، چنانکه تعبیر نظامی که دهقان را به صفت «فصیح» متصف میکند، به همین معنی اخیر است و باز در همین معنی فردوسی هم گفتهاست: ز دهقان کنون بشنو این داستان/ که برخواند از گفتهٔ باستان. یا:
سراینده دهقان موبد نژاد/ از این داستانم چنین کرد یاد. پس نظامی که خود را «دهقان فصیح پارسی زاد»، معرفی میکند، باید هم ایرانی نژاده و اصیل، هم تاریخدان و سخنور و هم صاحب زمینهای کشاورزی باشد. نقش دهگانان در حفاظت از فرهنگ و تاریخ ایران در عصر اسلامی و نیز در گردآوری خراج و ایصال آن به دولت مرکزی، نیز قابل ذکر است. خلاصه آنکه خاندان نظامی در گنجه یک خاندان دهگان با آگاهی فرهنگی و تمکّن مادی بودهاند. یکی از قرائن این سوابق خانوادگی، آشنایی تاریخی ما با پدر نظامی «مؤید مطرزی» و عمو یا برادر یا عموزادهاش به نام قوامی مطرزی از پارسیگویان قصیده و غزل سرای آذربایجان است".
وحید دستگردی مینویسد: «برای اثبات این مطلب که آیا زادبوم نظامی همان شهر گنجه است یا آنکه در عراق عجم متولد و در زمان کودکی با پدر به گنجه رفته، دلیلی در اشعارش نیست، ولی تقریباً تمام تذکره نویسان مینگارند که در گنجه متولد شدهاست، اما عراقی الاصل بودن وی مسلم است. بدین دلیل که در همه جا عراق را ستایش و همواره به دیدار عراق و مسافرت بدین صوب اظهار شوق کردهاست و از آن جمله است (مخزن الاسرار ص ۱۷۹):
(خسرو و شیرین ص ۳۶۱):
شرَفنامه (ص ۵۳)
از اشارههای موجود در خسرو و شیرین دانسته میشود که نخستین همسر او، کنیزکی که دارای دربند به عنوان هدیه برایش فرستاده بود، زمانی که نظامی سرودن خسرو و شیرین را به پایان رساند و پسرشان محمد هفت سال بیشتر نداشت، از دنیا رفته بودهاست. هرچند برخی از محققان مانند وحید دستگردی با استناد یک بیت، نام این کنیزک را آفاق دانستند، اما سعید نفیسی میگوید: «مرحوم وحید دستگردی ازین بیت که گوید:
استنباط عجیبی کرده و نام این کنیزک و همسر نظامی را «آفاق» دانستهاست و متوجه نبودهاست که مراد وی از «گمان افتاد خود آفاق من بود» این نیست که نامش آفاق بوده بلکه مقصود اینست که چنین باو دل بسته بودهاست که او را همه چیز خود میدانسته و در نزد او جانشین همهٔ آفاق و در برابر همهٔ آفاق بودهاست. البته در زمان ما معمول شدهاست که نام زنان را «آفاق» بگذارند اما در زمان نظامی این کلمه در نام زنان معمول نبوده و نظیر آن در جای دیگر نشدهاست و بسیار بعید مینماید که نام این همسر آفاق بوده باشد»
از این اشعار آشکار میگردد که گذشته از کنیز و همسری که هنگام نظم خسرو و شیرین از دست دادهاست، همسر دیگری از دست داده که هنگام لیلی و مجنون زنده نبوده و همسر سومی از دست او رفته که هم کنیز بوده و چنانکه که خود گوید جز وی مرد دیگری ندیده یعنی باکره بودهاست و هنگام نظم اقبال نامه زنده نبودهاست. به نظر میرسد که از این دو همسر دیگر فرزندی نداشتهاست. در لابلای شعرهای نظامی اشارههایی به دو همسر بعدی او نیز دیده میشود که هر دو در زمان حیات شاعر درگذشتهاند.
درگذشت و آرامگاه
نظامی همه عمر خود را در گنجه در زهد و عزلت بهسر برد و تنها در سال ۵۸۱ سفری کوتاه به دعوت سلطان قزل ارسلان (درگذشتهٔ ۵۸۷) به سی فرسنگی گنجه رفت و از آن پادشاه عزت و حرمت دید. نظامی هرچند شاعری مدحپیشه نبوده، با تعدادی از فرمانروایان معاصر مربوط بودهاست، از جمله: فخرالدین بهرامشاه پادشاه ارزنگان از دستنشاندگان قزل ارسلان سلطان سلجوقی روم که کتاب مخزن الاسرار را به نام او کردهاست، اتابک شمسالدین محمد جهان پهلوان که منظومه خسرو و شیرین به او تقدیم شدهاست، طغرل بن ارسلان سلجوقی و قزل ارسلان بن ایلدگز که در همین منظومه از ایشان نام بردهاست، ابوالمظفر اخستان بن منوچهر شروانشاه که لیلی و مجنون را به نام او کردهاست.
نظامی در فاصلهٔ سالهای ۶۰۲ تا ۶۱۲ در گنجه درگذشت و آرامگاهی به او در همان شهر منسوب است. در دهه نود خورشیدی، پس از تصمیم دولت آذربایجان اشعار گنجوی در آرامگاه او که همگی به زبان فارسی هستند، پاک و تخریب شدند.
سرودهها
اثر معروف و شاهکار بیمانند نظامی، خمسه یا پنج گنج است که در قلمرو داستانهای غنایی امتیاز بسیار دارد و او را باید پیشوای اینگونه شعر در ادب فارسی دانست. شاعر بر روی هم رفته
سی سال از زندگانی خود را بر سر نظم و تدوین آنها گذاشتهاست. خمسه یا پنج گنج نظامی شامل پنج مثنوی است:
مخزن الاسرار
از نمونههای بارز ادبیات تعلیمی در زبان پارسی است. در بحر سریع، در حدود ۲۲۶۰ بیت مشتمل بر ۲۰ مقاله در اخلاق و مواعظ و حکمت. در حدود سال ۵۷۰ هجری و در آستانه چهل سالگی شاعر به اتمام رسیدهاست و از آن است این ابیات:
خسرو و شیرین
در بحر هزج مسدس مقصور و محذوف، در ۶۵۰۰ بیت، که به سال ۵۷۶ ه.ق نظمش پایان گرفتهاست. ابیات زیر در توصیف آبتنی شیرین از آنجاست:
لیلی و مجنون
اگرچه نام لیلی و مجنون پیش از نظامی گنجوی نیز در اشعار و ادبیات پارسی به چشم میخورد، ولی نظامی برای نخستین بار، آن را به شکل منظومهای واحد به این زبان در ۴۷۰۰ بیت به درخواست پادشاه شروان به نظم کشید. نظامی خود از بابت این سفارش ناراضی و بیمیل بودهاست و کار را در چهار ماه به پایان بردهاست.
وزن این مثنوی جدید بوده و پس از نظامی شعرای زیادی در این وزن داستانهای عاشقانه سرودهاند. همچنین دهها شاعر در ایران، هند و ترکستان منظومههایی را به استقبال از لیلی و مجنون نظیره پردازی کرده و شعرای دیگری نیز به داستان نظامی شاخ و برگ بیشتری افزوده یا آن را تغییر دادهاند.
در بحر هزج مسدس اخرب مقبوض مقصور و محذوف، نظم این مثنوی به سال ۵۸۸ هجری به پایان رسیدهاست و از آنجاست:
هفت پیکر
(که آن را بهرامنامه و هفت گنبد نیز خواندهاند)، در بحر خفیف مسدس مخبون مقصور و محذوف، در ۵۱۳۶ بیت، در سرگذشت افسانهای بهرام گور. از آن منظومه است در وصف ایران:
اسکندرنامه
در بحر متقارب مثمن مقصور و محذوف، در ۱۰۵۰۰ بیت، مشتمل بر دو بخش شرفنامه و اقبالنامه که در حوالی سال ۶۰۰ به اتمام رسیدهاست؛ و از آنجاست این ابیات در مرگ دارا:
دیوان قصاید و غزلیات
دفتر هفتم خمسه یا گنجینه گنجوی:
دیوان اشعار او مشتمل بر قصاید، غزلیات، قطعات و رباعیات است. نمونه غزل:
نمونه قصیده:
متنشناسی و تصحیحات برجسته
نخستین کسی که سعی وافری در ارائهٔ مجموعهای منسجم و مصحح از آثار نظامی کرد، وحید دستگردی بود که حاصل کارش بین ۱۳۱۳ تا ۱۳۱۷ خورشیدی منتشر شد. پس از وی چاپهای دیگری نیز انتشار یافت که از جملهٔ آنها مجموعهٔ شش جلدی با تصحیح و توضیح بهروز ثروتیان است که از سال ۱۳۶۳ تا ۱۳۷۹ توسط انتشارات توس به چاپ رسیدهاست، و دوباره در سال ۱۳۸۶ با تصحیح و شرح مجدد توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شدهاست. برات زنجانی نیز خمسهٔ نظامی را به همراه دیوان قصائد و غزلیات تصحیح کرده که توسط انتشارات دانشگاه تهران منتشر شدهاست. خمسهٔ نظامی گنجهای در فهرست میراث مستند برنامهٔ حافظهٔ جهانی یونسکو از سوی ایران ثبت گردیدهاست. تصحیح دیگری نیز توسط تقی پورنامداریان و مصطفی موسوی در دست تهیه است.
سبکشناسی
زبان شعر و سبک سخنسرایی نظامی
نظامی از شاعرانی است که باید او را در شمار ارکان شعر فارسی و از استادان مسلم این زبان دانست. وی از آن سخنگویانی است که مانند فردوسی و سعدی توانست به ایجاد و تکمیل سبک و روشی خاص دست یابد.
وی در انتخاب الفاظ و کلمات مناسب و ایجاد ترکیبات خاص تازه و ابداع معانی و مضامین نو و دلپسند و تصویر جزئیات با نیروی تخیل و دقت در وصف مناظر و توصیف طبیعت و اشخاص و به کار بردن تشبیهات و استعارات مطبوع و نو، در شمار کسانی است که بعد از خود نظیری نیافتهاست.
ضمناً بنا بر عادت اهل زمان از آوردن اصطلاحات علمی، واژگان و ترکیبات عربی وافر و بسیاری از اصول و مبانی حکمت و عرفان و علوم عقلی به هیچ روی ابا نکرده و به همین سبب و با توجه به دقت فراوانی که درآوردن مضامین و گنجانیدن خیالات باریک در اشعار خود داشت، سخن او گاه بسیار دشوار و پیچیده شدهاست. با این حال مهارت او در ایراد معانی مطبوع و قدرت او در تنظیم و ترتیب منظومهها و داستانهای خود باعث شد که آثار او بهزودی مورد تقلید قرار گیرد.
نظامی گرچه شاعری داستانسراست و بیشتر به داستانهای عاشقانه یا به قول خود وی به «هوسنامه» ها پرداختهاست، ولی او شاعری است حکیم و اندیشهور، آشنا با فرهنگ و تاریخ ایران، که در پس قصهها و هوسنامههایش نکاتی عمیق نهفتهاست، و به همین سبب است که او چند بار از خوانندگان مثنویهایش خواستهاست تا رازها و رمزهای موجود در شعر او را نیز کشف کنند، از جمله در این دو بیت در هفت پیکر:
اشعار نظامی گنجوی با سرچشمه فرهنگ ایرانی او، ایران پیشااسلامی و پسااسلامی را وحدت میبخشد.
شعر غنایی
داستانسرایی در زبان فارسی به وسیله نظامی شروع نشده لیکن تنها شاعری که تا پایان سده ششم توانستهاست ادبیات غنایی را به حد اعلای تکامل برساند نظامی است. کامران تلطف و جری کلینتون در کتابی با عنوان «شعر نظامی» (چاپ ۲۰۰۰ میلادی)، جایگاه ادبی او را «میان فردوسی و مولوی» ارزیابی میکنند.
گرایشهای عرفانی
برخی از غزلیات نظامی درونمایه فلسفی و کلامی دارد. نظامی مفاهیم فلسفی و کلامی را معمولاً بی توسل به اصطلاحات فنی آن بهکار بردهاست و اندیشههایی چون اغتنام فرصت و دم غنیمتی، زود گذر بودن عمر، بیاعتباری جهان و گذرا بودن آن اشاره میکند.دیوان قصاید و غزلیات نظامی، نظامی، الیاس بن یوسف(1380)، به اهتمام سعید نفیسی، چاپ هفتم، تهران: انتشارات فروغی
نظامی و پیشینیان
نظامی و فردوسی
پارهای از داستانهای نظامی در شاهنامه نیز آمدهاست، ولی نظامی از لحاظ سبک و سخنوری از فخرالدین اسعد گرگانی نیز بهره بردهاست.
او در کتابهای خسرو و شیرین و لیلی و مجنون و اسکندرنامه و هفت پیکر از فردوسی و شاهنامه نام میآورد. برای نمونه در اسکندرنامه، فردوسی را سخنگوی پیشینه دانای توس میخواند.
همچنین برخی از ابیات نظامی با شاهنامه تطبیق دارد:
فردوسی:
نظامی:
فردوسی:
نظامی:
نظامی و فخرالدین اسعد گرگانی
نظامی هر چند نمونه عالی کار فخرالدین اسعد گرگانی در ویس و رامین را پیش روی داشته، با زیرکی و جوهرشناسی خاص خود داستانهایی را برای منظوم کردن پیش کشیده که بیشتر مقبول طبع ایرانیان مسلمان واقع شدهاست.
نظامی و معاصران
نظامی و خاقانی
از معاصران خود با خاقانی دوستی داشت، و چون خاقانی درگذشت، نظامی در رثایش چنین سرود:
سانسور آثار نظامی
در دوران حکومت جمهوری اسلامی در ایران، از روی سیاستهای حکومت در ممیزی متون کلاسیک، آثار نظامی به ویژه منظومه خسرو و شیرین بارها سانسور و برخی از ابیات آن در چاپهای مختلف حذف شدهاند. برخی اظهار نظرهای نویسندگان، شاعران و مترجمان سرشناس در اینباره:محمدعلی اسلامی ندوشن: ممیزی آثار کلاسیک و ترجمهها درست نیست؛ زیرا آثاری است که دیگران ایجاد کردهاند و ما حق نداریم در آنها دست ببریم. اگر ممیزی در مملکت ما وجود دارد باید حدود کار ممیزی مشخص باشد، راجع جزییات نظری نیست. اما دست بردن در متون کلاسیک صلاحیت میخواهد.
پرویز خائف: نظامی محرمترین و محترمترین زبان را در صحنههای مختلف دارد. کلمات او به صورتی است که ممیزی فکری و روحی و ایمانی کردهاست. کلمهای در خسرو و شیرین نمیتوان یافت که خلاف حریم باشد، تشبیهات و تصاویرش را در پردههایی میگیرد که عیان نباشد. حرفی که دربارهٔ خسرو و شیرین زده شدهاست، بسیار نابجا و ناحق است زیرا شرح حال نظامی را نخواندهاند.
ساقینامههای نظامی
برخی پژوهشگران، نظامی گنجوی را پایهگذار ساقینامه میدانند. بعدها شاعران دیگر مانند حافظ نیز راه نظامی را ادامه دادند و ساقینامه را به سبکی در ادبیات فارسی تبدیل کردند.
نظامی در آغاز داستانهای اسکندرنامه، به قصد براعت استهلال دو بیت ساقینامه آوردهاست. دو بیت ساقینامه، چکیدهٔ داستانی است که بعد از آن میآید.
تأثیر نظامی بر شعر دورههای بعد
مقلدان خمسهٔ نظامی
بخش بزرگی از ادبیات منظوم فارسی، تقلید از آثار نظامی است. نظامی به دلیل سبک سخن سرایی و زبان شعر مخصوص به خودش، مورد تقلید بسیاری از شاعران قرار گرفتهاست.
لیلی و مجنون نظامی، سرآغازی شد برای مثنویهای بیشماری که در دوره بسیار طولانی به تقلید از آن پرداختند. این سرودههای تقلیدی تقریباً در تمامی زبانهایی که خود را تحت نفوذ فرهنگی زبان و ادبیات فارسی میدانستند (مانند فارسی، کردی و پشتو) سروده شدند؛ ولی تنها تعداد کمی از این سرودهها ماندگار شدند.
نخستین مقلد بزرگ منظومه لیلی و مجنون نظامی در زبان فارسی، امیرخسرو دهلوی است. بعدها نورالدین عبدالرحمن جامی نیز در هفت پیکر خود منظومه لیلی و مجنون را بازآفرینی کردهاست. در دوره تیموری و دوره صفوی چندین شاعر در ایران و هند، از جمله هاتفی خرجردی، میرزا محمدقاسم گنابادی و هلالی جغتایی لیلی و مجنون را بازآفرینی کردند و این روند تا دوره قاجار نیز ادامه یافتهاست. علاوه بر این سلمان ساوجی نیز از شعرایی است که سخت تحت تأثیر لیلی و مجنون نظامی بودهاست و این تأثیر در فراقنامه او مشهود است. سهیلی جغتایی نیز منظومهای با عنوان لیلی و مجنون و به پیروی از نظامی سرودهاست. تازهترین منظومههای لیلی و مجنون از نامی اصفهانی و سرانجام حسن اهتمام (۱۳۳۵ خورشیدی) است. در مجموع به گفته حسن ذوالفقاری، ۸۶ نظیرهپرداز به استقبال لیلی و مجنون نظامی رفتهاند.
روایت امیرخسرو دهلوی، جنبه عشق زمینی بیشتری داشته و مجنون و لیلی دستکم برای یک شب به مراد دل میرسند. در این روایت اشتیاق لیلی بیش از مجنون است. برخلاف روایت نظامی، در روایت دهلوی خبری از ازدواج لیلی نیست؛ ولی در عوض مجنون با خدیجه، دختر رئیس قبیله ازدواج میکند؛ ولی طاقت نمیآورد و باز سر به بیابان میگذارد. به گفته محمدجعفر محجوب، علاوه بر فضل تقدم، روایت نظامی بر روایت امیرخسرو دهلوی برتری انکارناپذیری دارد.
روایت جامی با این هردو متفاوت است. به گفته او مجنون که جوانی عیاش است عاشق لیلی میشود، ولی به کام نمیرسد. در روایت جامی، مجنون پیش از لیلی میمیرد. بخش اضافه روایت جامی آن است که مجنون در سلک گدایانی در میآید که لیلی به آنان نذری میدهد. در این میان لیلی کاسه او را میشکند و مجنون از این اتفاق سرمست میشود.
مجنونی که در روایت ملاعبدالله هاتفی جامی (خواهرزاده نورالدین عبدالرحمان جامی) به تصویر کشیده میشود، فردی بهانهجو و زیبایی طلب است که از خردسالی جز در آغوش زیبارویان آرام نمیگرفتهاست.
علاوه بر منظومههایی که به نقل روایت لیلی و مجنون پرداختهاند، شعرای دیگر فارسیزبان با شیوه دیگری به این داستان اشاره کردهاند. برخی از آنان مضامین گفته شده در روایتهای قبلی را در اشعار خود به کار بردهاند و برخی دیگر بدون روایت کامل داستان، مضامین نوی بر داستان افزودهاند یا حوادث فرعی داستان را به ابتکار خود تغییر داده و به گونه متفاوتی بیان کردهاند و به ذکر حوادثی پرداختهاند که در هیچیک از روایات قبلی داستان گفته نشدهاست. برای نمونه عطار نیشابوری از شعرایی است که اگرچه روایت کاملی از عشق لیلی و مجنون را به نظم نیاورده، ولی حکایات و مضامین فراوانی بر آن افزودهاست. برخی از این حکایات حتی با اصل داستان نظامی نیز در تناقض است. برای نمونه عطار، مولوی و وحشی بافقی همگی از روی نازیبای لیلی خبر میدهند.
شهرت نظامی در سطح جهانی
نظامی به دلیل اینکه تمامی نوشتههایش به زبان فارسی است در ایران و افغانستان و تاجیکستان که زبان رسمی آنها فارسی است شهرت بسیار زیادی دارد بویژه در ایران کارهای او بسیار شناخته شدهاست همچنین در آذربایجان به دلیل اینکه زادگاه و مدفن او هست شاعر محبوبی است اما در سایر مناطق جهان هم مخصوصاً شبه قاره هند شناخته شدهاست.
تاثیر اشعار نظامی گنجوی در شبه قاره هند
در زبان اردو نیز، آنچه به تقلید از لیلی و مجنون سروده شده، همگی تأثیر گرفته از زبان فارسی و روایتهای فارسی لیلی و مجنون نظامی بودهاست.
در شبه قاره هند اشعار نظامی محبوبیت زیادی داشت شاید شهرت او در بین فارس زبانان و اردو زبانان شبه قاره هند بیشتر به امیر خسرو دهلی برگردد. زبان و ادبیات پارسی تأثیر بسیار شگرفی بر تمام شبه قاره هند داشتهاست.
امیر خسرو دهلوی خمسهاش از خمسههای تمام مقلدان نظامی نسبتاً بهتر و برتر است، و او در اشعارش نظامی را بهعنوان استادی مسلط به فن ستودهاست:
نظامی کهاستاد این فن وی است * در این بزمگه شمع روشن وی است
ز ویرانه گنجه شد گنجسپنج رسانید گنجِ سخن را به پنج
چو خسرو به آن پنج همپنجه شد وز آن بازوی فکرتش رنجه شد…
مطابق نوشته کتاب سنگ نوشتههای پارسی بر بناهای فاخر هند (نقش پارسی بر احجار هند) در سالن اشوکا مهمترین سالن کاخ ریاست جمهوری فعلی هند یا راشتراپاتی بهاوان دهلی اشعار زیبای فارسی نوشته شده و با نقاشیهایی از ایران یا پرشیا مزین شدهاست از جمله صحنه شکارگاه فتحعلی شاه قاجار و اشعاری از حافظ و خیام و نظامی گنجوی بر سقف و بخشهایی از سالن ترسیم شدهاست. یک تصویر بزرگ با رنگ و روغن از نظامی گنجوی و یک تصویر بزرگ از بانوی ایرانی نقاشی شده که در دو سوی سالن آشوکا است.
نظامی گنجوی در ژاپن
نظامی در ژاپن بخوبی به عنوان شاعری پارسی گوی و تأثیر گذار در جغرافیای فارسی زبانان شناخته شدهاست. سال گذشته قرار بودهیتی از ان اچ کی برای تهیه مسندی بنام لیلی و مجنون به ایران سفر کنندکه به دلیل کرونا سفر به تعویق افتادهاست و چند اثر نظامی تا کنون به ژاپنی ترجمه شدهاست از جمله:
داستان (هفت پیکر)» با نام هفت ملکه، ترجمه تسونئو کورویاناگی، جولای ۱۹۷۱. (تویو بونکو ۱۹۱)
خسرو و شرین»، ترجمه امیکو اوکادا، هیبونشا، ژوئن ۱۹۷۷. (تویو بونکو ۳۱۰)
لیلی و مجنون»، ترجمه ایمیکو اوکادا، هیبونشا، فوریه ۱۹۸۱. (تویو بونکو ۳۹۴)
."
منظومه لیلی و مجنون نظامی به زبانهای گوناگونی مانند آلمانی، فرانسوی، انگلیسی، روسی و ارمنی ترجمه شدهاست. در ادبیات ارمنی از دیدگاه مشابهت در جدال میان عشق و آداب و رسوم جامعه، منظومه «آنوش» (۱۸۹۲ میلادی) اثر هوهانس تومانیان با لیلی و مجنون مقایسه میشود. در ادبیات کردی منظومه مثنوی «مهم و زین» (قرن ۱۷ میلادی) اثر احمد خانی از نظر فضای ایرانی داستان، با آن قابل مقایسهاست.
اشعار نظامی به زبانهای گوناگون برگردانده شدهاست. برای نمونه خمسه به همت رستم علیاف به زبان روسی برگردان و منتشر شدهاست.
در زبان اردو نیز، آنچه به تقلید از لیلی و مجنون سروده شده، همگی تأثیر گرفته از زبان فارسی و روایتهای فارسی لیلی و مجنون بودهاست.
تأثیر هنر نظامی بر ادبیات ترکی
شاعران ترک، چنان علاقهای به نظامی و آثار او، به ویژه مثنویهای خمسه دارند، که تاریخ مثنویسرایی در ادبیات ترکی را با نام نظامی پیوند زدهاند. بیشتر مثنویهای صد سال اخیر ترکی، به پیروی یا در استقبال و ترجمه و تفسیر خمسهٔ نظامی سروده شدهاند.
علاوه بر ترجمه لیلی و مجنون نظامی به زبان ترکی، در ادبیات ترکی منظومههای تقلیدیای از لیلی و مجنون سروده شدند که اغلب تحت تأثیر لیلی و مجنون نظامی بوده و به داستان اصلی وفاداری نشان دادهاند. ازجمله شاعران ترک که مثنوی لیلی و مجنون سرودهاند، محمد فضولی است. این مثنوی در سال ۹۴۲ قمری سروده شدهاست. اعتقاد بر این است که این مثنوی تحت نفوذ نظامی سروده شدهاست؛ ولی یک محقق ترک به نام نهاد تارلان مدعی است که فضولی در سرودن این منظومه تحت تأثیر هیچکس نبوده و این منظومه را زاده قریحه و شخصیت فضولی دانستهاست.
جعل هویت نظامی
یکی از پژوهشگران جمهوری آذربایجان بیتی را به نظامی منسوب کرد که از دید فنی (قافیه) نادرست است (گرگ با ترک قافیه نمیشود و ایراد ادبی دارد) و در هیچ نسخهٔ خطی وجود ندارد. همچنین در ادبیات پارسی و فرهنگ ایرانی همواره گرگ جانوری خونخوار و دَدمنش بهشمار آمدهاست. بیت جعلی مورد نظر (که بدون هیچ بیت پیشین و پسین جعل شدهاست) چنین است.
نظامی در ابیات راستینش نیز گرگ را حیوانی نادان و وحشی معرفی میکند و آن را کمتر از شیر و روبه میداند:
با وجود اینکه تمامی آثار نظامی گنجوی فارسی است، قوم گرایان پانترکیست دیوان یک شاعر دیگر به نام نظامی قونوی (از دوران حکومت عثمانی) را به نظامی گنجوی منسوب میکنند
جمهوری آذربایجان سالیانی هست که در رابطه با تحریف نظامی گنجوی ادعاهای غیرعلمی مطرح میکند. جمهوری آذربایجان با نصب مجسمه او در میدانهای مختلف جهان، آن را شاعر آذربایجانی و غیرایرانی معرفی کند. پائولا اورساتی (Paola Orsatti)، استاد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه ساپینتزای شهر رُم، نصب مجسمه نظامی در رم را یک تحریف تاریخی میداند: «اما پردهبرداری از مجسمهای از نظامی گنجوی در شهر رُم با عنوان «شاعر آذربایجانی» باید ما را به خود بیاورد تا در برابر چنین تحریفهایی واکنش نشان دهیم». و همچنین استاد ایوان میخالویچ استبلین-کامنسکی، و رئیس بخش شرقشناسی دانشگاه سینت پترزبورگ در رابطه با مجسمه نظامی در یکی از میدانهای آن شهر و تحریف تاریخ میگوید:"برای نمونه ادعا آنها یک مجسمه در میدان کمنوستورسک نصب کردند و او را "شاعر بزرگ آذربایجانی" نامیدند. در حالیکه نظامی گنجوی حتی ترکی صحبت نمیکرد. آنها میگویند چون در سرزمین امروزی به نام جمهوری آذربایجان زندگی میکرد. اما نظامی تمامی آثارش به فارسی است". همچنین در سال ۲۰۱۲ کتابی به نام «دربارهٔ سیاسیسازی شاعر ایرانی نظامی گنجوی در دوران نوین»، نوشته سیاوش لرنژاد و علی دوستزاده که اکتبر ۲۰۱۲ (مهرماه ۱۳۹۱)به زبان انگلیسی منتشر شدهاست به بررسی این اقدامها و تحریفها و بدخوانیها و برداشتهای اشتباه و غرضآلوده از سرودههای نظامی به دست دانشمندان شوروی و «ناسیونالیست» های جمهوری آذربایجان و پانترکان میپردازد. این کتاب بهطور رایگان در روی اینترنت قرار گرفت. خانم پائولا اورساتی (Paola Orsatti)، استاد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه ساپینتزای (Sapienza) شهر رُم، دربارهٔ این کتاب چنین مینویسد: «این کتاب فهرست کاملی از تحریفهایی را بررسی میکند که به منظورهای ناسیونالیستی به وجود آورده شدند و امروزه در زمینه پژوهشهای مربوط به شاعر بزرگ ایرانی، نظامی گنجوی، رایج شدهاند. این تحریفها از زمانی آغاز شدند که دولت شوروی تصمیم گرفت هشتصدمین سالگرد نظامی را جشن بگیرد. نویسندگان این کتاب با نگاهی دقیق و انتقادی استدلالهایی را بررسی میکنند که دانشمندان شوروی و نیز به تازگی نویسندگان جمهوری آذربایجان دربارهٔ نظامی مطرح کردهاند تا او را به اصطلاح «شاعر آذربایجانی» بخوانند و آثار او را جزو به اصطلاح «ادبیات آذربایجانی» بدانند. نویسندگان این کتاب نادرستبودن این ادعاها را نشان میدهند. گذشته از این بخشهای انتقادی، کتاب حاضر بخشهای سازندهای هم دارد و آن هم اطلاعات و آگاهیهایی است که نویسندگان از منبعهای دست اول از جمله از راه بازخوانی دقیق آثار نظامی و دیگر شاعران همروزگار او و نیز منبعهای تاریخی همروزگار او در پیش چشم ما گذاشتهاند. این کتاب پژوهشی جالب و با دقت مستندشده در زمینه ادبیات کلاسیک فارسی است و نیز به پرسشهایی دربارهٔ وضعیت تاریخی و قومنگاری و زبانی منطقه ارّان و تراقفقاز پاسخ میدهد.»
در سال ۲۰۰۷ نوروز علی محمداف، دانشمند فرهنگی تالش بخاطر پشتیبانی از فرهنگ تالشی به زندان روانه شد (بنگرید به [Novruzali Mammadov] در ویکیپدیای انگلیسی). یکی از اتهامات دولت جمهوری آذربایجان علیه وی این بود که نظامی گنجوی را در یک نشریهٔ غیرترک و تالش خوانده بود. در سال ۲۰۰۹ نوروز علی محمداف در زندان جان سپرد.
گنجه از قرن چهارم هجری مرکز ولایت ارّان بود، و تا پیش از یورش مغولان از زیباترین شهرهای آسیای غربی بهشمار میرفت.
نام گنجه، از لغت «گنج» فارسی برگرفته شدهاست. زبان محاورهٔ مردم ارّان مثل ساکنان سایر نواحی شمال غرب ایران، گونهای از زبان پهلوی (یا فهلوی) بودهاست.
جغرافینویسان قدیم آن زبان را ارّانی نامیدهاند. ابن حوقل میگوید: «مردم بردعه (مرکز قدیم ارّان) به ارّانی سخن میگویند». شمسالدین مقدسی در احسنالتقاسیم توضیح بیشتر دربارهٔ آن زبان دارد و میگوید: «در ارّان به ارّانی سخن میگویند و فارسی ایشان قابل فهم است، و در پارهای حرفها به زبان خراسانی نزدیک است.» اما زبان نوشتاری شاعران و نویسندگان آن دیار را «فارسی ارانی» نامیدهاند (در برابر فارسی دری). آمیزش لهجهها و زبانهای نواحی مختلف ایران، و رواج سخن خاقانی و نظامی به مدت هشتصد سال در سراسر ایران، موجب شد که بسیاری از تعبیرهای خاص آنان وارد فرهنگها یا زبان شاعران و نویسندگان دیگر شده و جزو فارسی دری درآید.
بنابر قول گیراگوس گاندزاکـِتسی (تاریخنگار و کشیش ارمنی در دوران نظامی گنجوی و خود نیز از اهالی شهر گنجه)، پیش از حمله مغولان به شهر گنجه، شهر گنجه دارای انبوه جمعیت پارسیان و اقلیتی از مسیحیان بوددربارهٔ سیاسیسازی شاعر ایرانی نظامی گنجوی در دوران نوین»، نوشته سیاوش لرنژاد و علی دوستزاده که اکتبر ۲۰۱۲ (مهرماه ۱۳۹۱) به زبان انگلیسی منتشر شدهاست.
Siavash Lornejad, Ali Doostzadeh "On the Modern Politicization of the Persian Poet Nezami Ganjavi", Edited by Victoria Arakelova, YEREVAN SERIES FOR ORIENTAL STUDIES, Yerevan, October 2012.. باید توجه داشت که گیراگوس بین پارسی و عربی و ترک تفاوت میگذاشتهاست و وقتی در متن خود ساکنان شهر گنجه را پارسی میخواند منظورش پارسی است نه نام عمومی برای تمام مسلمانان. او برای اعراب از واژهٔ «تاچیک» (Tachik همان تاجیک یا تازیک = تازی = عرب = مسلمان - نیز بنگرید به نوشتارهای پارسی میانه همچون جاماسپنامه) استفاده میکند و عربان را تاچیک میخواند. او ترکان را تئورک (T'urk) مینویسد. برای نمونه در فصل ۱۸ مینویسد که «جلالالدین محمد خوارزمشاه سپاهیان خود را از میان ایرانیان (پارسیان) و تاچیکان و تئورکان گرد آورد.»History of the Armenians / Translation from Classical Armenian by Robert Bedrosian. - New York: 1986.
http://rbedrosian.com/kg8.htm.
در کتاب نزهت المجالس نیز شعرهایی از بیست و چهار شاعر پارسیگوی اهل گنجه از پیش از یورش مغولان ذکر شدهاست و وجود این تعداد شاعر پارسیگوی تنها از شهر گنجه، که در قرن ششم و هفتم در شمالغرب ایران قدم به عرصه گذاشتهاند و در زبان همگانی ایرانیان ـ فارسی ـ شعر سرودهاند، نشاندهندهٔ رواج بازار شعر و ادب پارسی در عصر نظامی و همچنین مؤید آن است که در ارّان، زبان و ادب فارسی، زبان مردم کوچه و بازار و دربار بودهاستC. A. (Charles Ambrose) Storey and Franço de Blois (۲۰۰۴), “Persian Literature - A Biobibliographical Survey: Volume V Poetry of the Pre-Mongol Period. ”, RoutledgeCurzon; 2nd revised edition (June 21, 2004). Pg ۳۶۳: “Nizami Ganja’i, whose personal name was Ilyas, is the most celebrated native poet of the Persians after Firdausi. His nisbah designates him as a native of Ganja (Elizavetpol, Kirovabad) in Azerbaijan, then still a country with an Iranian population, and he spent the whole of his life in Transcaucasia;.
جعل دیوان تُرکی منسوب به نظامی گنجوی
در سال ۱۳۸۱ انتشارات «اندیشه نو» کتابی با عنوان «دیوان نظامی گنجوی؛ تورکجه یئنی تاپیلان» (دیوان نویافته ترکی نظامی گنجوی) را منتشر کرد. بر روی این کتاب عنوان غیرعلمی و ناشیانه «برای اولین بار در دنیا» درج شده بود و مصحح کتاب مدعی بود که نسخه خطی کتاب توسط فردی به نام «صدیار وظیفه، ائل اوغلی» اهل جمهوری آذربایجان کشف شدهاست. به باور پژوهشگران، مصحح کتاب محمدزاده صدیق هیچ دلیل قاطعی بر اصالت کتاب نداشتهاست، بلکه مصحح کتاب به ابیاتی از اشعار فارسی نظامی گنجوی اشاره کرده و آن را دال بر وجود دیوان اشعار ترکی نظامی گنجوی قلمداد نموده ولی به باور پژوهشگران این ابیات هیچ اشاره ای به وجود دیوان اشعار ترکی برای نظامی گنجوی ندارند:
یا:
پس از انتشار این دیوان که موجب حیرت جامعه ادبی ایران و انتقاد از اقدام سؤال برانگیز وزارت ارشاد، در اعطای مجوز نشر به این قبیل آثار، پیش از اثبات درستی یا نادرستی موازین علمی آنها گردید، موج اعتراضها در داخل ایران و حتی انتقاد برخی از پژوهشگران بیطرف در جمهوری آذربایجان به راه افتاد. در این ارتباط یحیی شیدا که در احیای آثار زبان ترکی آذربایجانی مسبوق به سابقه فراوانی است، چاپ و انتشار این کتاب را دستاورد جعل «ائل اوغلو» و «محمدزاده صدیق» دانسته و اصل این دیوان را متعلق به یک شاعر تُرک زبان موسوم به نظامی قارامانلی از سخن سرایان سده هشتم و اوایل سده نهم هجری در آسیای صغیر دانستهاست. جالب آنکه ویراستار اثر یعنی «محمدزاده صدیق» در مقدمه همین کتاب چاپ شده در ایران، نام نظامی قارامانلی را نیز قید کرده و اظهار داشته که بخشی از دیوان سرودههای نظامی قارامانلی بوده، در حالی که بر روی جلد اثر و پیشگفتارِ محمدزاده صدیق، سخن از «دیوان ترکی نظامی گنجهای» رفتهاست. پژوهشگران تصدیق نمودهاند که این دیوان متعلق به شاعری از قونیه ترکیه امروزی به نام نظامی قارامانلی ملقب به قونوی است که در حدود ۱۴۳۵ تا ۱۴۴۰ میلادی در قونیه به دنیا آمدهاست. وی فرزند واعظی شهیر به نام «ملا ولیالدین» میباشد. نظامی قونیوی در حدود سال ۱۴۶۹ تا ۱۴۷۳ بدرود زندگی گفته و به سه زبان فارسی، عربی و ترکی شعر سرودهاست. ذکر این نکته جالب است که بدانیم دیوان ترکی نظامی قونوی در سال ۱۹۵۸ میلادی (۱۳۳۷ خورشیدی) یعنی حدود چهل سال پیش از «دیوان سازی» عناصر پانترکیسم، توسط «هانوک ایپکتن» در ترکیه و از سوی انتشارات دانشگاه استانبول منتشر شده و معرفی جامعی در خصوص این دیوان ترکی در شماره سیزدهم نشریه «تورکیه» این دانشگاه صورت گرفتهاست. همین استاد دانشگاه استانبول، در سال ۱۹۷۴ (۱۳۵۳ خورشیدی) کتاب دیگری در شرح احوال و آثار نظامی قونیوی نوشته و در آنکارا منتشر کردهاست. وی در این کتاب از وجود شش نسخه خطی برای دیوان ترکی نظامی قونیوی خبر داده که ششمین نسخه در «دارالکتاب قاهره» مصر نگهداری میشود. این نسخه که ظاهراً همان دیوان جعلی نظامی گنجهای است، در کتاب ساختگی «ائل اوغلو»، تحت عنوان «نسخه خدیویه مصر» معرفی شدهاست.
نظامی در هنر معاصر
توراندخت جاکومو پوچینی (محسن معینی در سال ۱۳۹۲ نمایشی بر اساس این اپرا در فرهنگسرای نیاوران تهران بر صحنه بردهاست)
مجلس قربانی سنمّار بهرام بیضایی
شیرین عباس کیارستمی
رمان دیوباد - ساناز حائری (اسفند ۱۳۹۷)
نمونه اشعار
نظامی گنجوی، اشعاری دربارهٔ تهاجم روسها به آران سرودهاست.
نگارخانه
پانویس
منابع
با کاروان حله، عبدالحسین زرینکوب، تهران، (چاپ اول) ۱۳۴۷
بهار، محمدتقی. تاریخ تطور شعر فارسی، تهران، ۱۳۳۷
بهار، محمدتقی. سبکشناسی، چاپ دوم، تهران، ۱۳۳۷
پیر گنجه در جستجوی ناکجاآباد، عبدالحسین زرینکوب، تهران، علمی ۱۳۷۲
دیوان قصاید و غزلیات نظامی، سعید نفیسی، تهران.
دیوان قصاید و غزلیات نظامی، نظامی، الیاس بن یوسف(۱۳۸۰)، به اهتمام سعید نفیسی، چاپ هفتم، تهران: انتشارات فروغی
ذبیحالله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، جلد دوم
زهرا کیا، داستانهای دلانگیز ادبیات فارسی، چاپ تهران
شمیسا، سیروس. سبکشناسی، چاپ نهم، تهران، ۱۳۸۲
صفا، ذبیح اللّه، تاریخ ادبیات در ایران (۵ جلد)، انتشارات فردوس، ۱۳۶۷.
گنج سخن، جلد دوم (از نظامی تا جامی)، ذبیحالله صفا.
لغتنامهٔ دهخدا
معراجی، منیر السادات. (آشنایی بازندگینامه شعرای نامی ایران) . چاپ تهران، نشر فرهنگ امروز، سال انتشار ۱۳۸۰. خورشیدی.
نزهةالمجالس، تألیف جمال خلیل شروانی، تصحیح و مقدمه و حواشی و توضیحات و تحقیق زندگی گویندگان و فهرستها، از محمدامین ریاحی، تهران، انتشارات زوار ۱۳۶۶، چاپ دوم علمی
یان ریپکا، تاریخ ادبیات ایران، ترجمه عیسی شهابی، صفحهٔ ۳۳۰
منابع انگلیسی
Encyclopædia Iranica, "Khamsa", Domenico Parrello
E.G. Browne. Literary History of Persia. (Four volumes, 2,256 pages, and twenty-five years in the writing). 1998.
Biography of Nizami Dr. Julie S. Meisami of Oxford University
Jan Rypka, History of Iranian Literature. Reidel Publishing Company. 1968 .
C. A. (Charles Ambrose) Storey and Franço de Blois (2004), "Persian Literature – A Biobibliographical Survey: Volume V Poetry of the Pre-Mongol Period.", RoutledgeCurzon; 2nd revised edition (21 ژوئن 2004). .
K. Talattof & J.W. Clinton, The Poetry of Nizami Ganjavi: Knowledge, Love, and Rhetoric. – New York, 2001
Christine van Ruymbeke. Science and Poetry in Medieval Persia: The Botany of Nizami's Khamsa . University of Cambridge Press , 2008.
Christine van Ruymbeke. "From culinary recipe to pharmacological secret for a successful wedding night: the scientific background of two images related to fruit in the Xamse of Nezâmi Ganjavi", Festschrift in honour of Professor J.T.P. de Bruijn, Persica, Annual of the Dutch-Iranian Society, (Leiden), 2002, pp. 127–136
"Nizami's Unlikely Heroines: A Study of the Characterizations of Women in Classical Persian Literature" by Kamran Talattof.
[ J. S. Meisami(Translator) Haft Paykar: A Medieval Persian Romance. , New York: Oxford University Press, ۱۹۹۵]
[ Johan Christoph Burgel & Christine van Ruyuymbeke, "Nizami: A Key to the Treasure of the Hakim ", Amsterdam University Press, 2011]
[ Peter J. Chelkowski, "Mirror of the Invisible World", New York: Metropolitan Museum of Art, 1975]
Jan Rypka, History of Iranian Literature. Reidel Publishing Company. 1968 OCLC 460598.
Peter J. Chelkowski, "Mirror of the Invisible World". — New York: Metropolitan Museum of Art, 1975
«Colloquio sul poeta persiano Nizami e la leggenda iranica di Alessandro magno" (ROMA, 25-26 MARZO 1975) / G. Bardi. — Roma: deH’Accademia Nazionale dei Lincei, 1977
«The Poetry of Nizami Ganjavi: Knowledge, Love, and Rhetortics" , Edited by Kamran Talattof and Jerome W. Clinton, Palgrave Macmillan, New York, 2001, ,
Christine van Ruymbeke, "From culinary recipe to pharmacological secret for a successful wedding night: the scientific background of two images related to fruit in the Xamse of Nezâmi Ganjavi" , Festschrift in honour of Professor J.T.P. de Bruijn, Persica, Annual of the Dutch-Iranian Society, (Leiden), 2002,
Subtelny, Maria, Visionary Rose: Metaphorical Application of Horticultural Practice in Persian Culture, "Botanical progress, horticultural information and cultural changes" / Michel Conan and W. John Kress. — USA: Dumbarton Oaks, 2007. — Т. 2004, ، ISBN 978-0-88402-327-2
A.A. Seyed-Gohrab, "Layli and Majnun: Love, Madness and Mystic Longing in Nezāmi’s Epic Romance" , Leiden / Boston: E.J. Brill, 2003,
Christine van Ruymbeke, "Science and Poetry in Medieval Persia: The Botany of Nizami’s Khamsa" , University of Cambridge Press, 2008, ,
منابع روسی
Низами Гянджеви: Собрание сочинений: В۵ т. : Пер. с фарси / Низами Гянджеви; Редкол. : Р. Алиев и др. ; Сост. , науч. подгот. текстов, коммент. и слов. Р. Алиева; Вступ. ст. М. Ибрагимова. — М. : «Художественная литература» ,۱۹۸۵.
Бертельс Е. Э. Великий азербайджанский поэт Низами. — Баку: издательство АзФАН,۱۹۴۰
Бертельс Е. Э. Низами и Физули. — М. ,۱۹۶۲
Крымский А. Е. Низами и его современники. — Баку: «Элм» , ۱۹۸۱.
Крымский А. Е. История Персии, её литературы и дервишеской философии. — М. ,۱۹۰۹
См. также изречения Низами в книге ИСТИНЫ: Изречения персидского и таджикского народов, их поэтов и мудрецов. / Перевод Наума Гребнева. Примечания Н. Османова. — М. : «Наука» , главная редакция восточной литературы,۱۹۶۸
Вульфсон Э. Персы в их прошлом и настоящем. — М. ,۱۹۰۹
История персидской и таджикской литературы. / Под ред. Яна Рипка. — М. ,۱۹۷۰
پیوند به بیرون
نظامی گنجوی و شهرت جهانی
گوشه لیلی و مجنون در دستگاه راست پنجگاه (موسیقی ایرانی)
راز عشق لیلیومجنون در مثنوی لیلیومجنون نظامی گنجهای|پایگاه مجلات تخصصی نور (نورمگز)
لیلی و مجنون، چاپ مسکو، ۱۹۶۵ میلادی (فایل PDF)
لیلی و مجنون، تصحیح وحید دستگردی، ۱۳۱۳ شمسی (فایل PDF)
«دربارهٔ سیاسیسازی نوینِ شاعر ایرانی نظامی گنجوی در دوران نوین»، نوشتهٔ سیاوش لرنژاد و علی دوستزاده که اکتبر ۲۰۱۲ (مهرماه ۱۳۹۱) در ایروان به زبان انگلیسی منتشر شدهاست:
Siavash Lornejad, Ali Doostzadeh: "On the Modern Politicization of the Persian Poet Nezami Ganjavi", Edited by Victoria Arakelova, YEREVAN SERIES FOR ORIENTAL STUDIES, Yerevan, October 2012.
ادبیات حکمت
ادبیات فارسی
افراد ایرانی کردتبار
اهالی ایران در سده ۱۲ (میلادی)
اهالی ایران در سده ۱۳ (میلادی)
اهالی گنجه
ایرانیان قرون وسطی
درگذشتگان ۱۲۰۹ (میلادی)
زادگان ۱۱۴۱ (میلادی)
زبان فارسی در قفقاز
شاعران ایران بزرگ
شاعران دوره سلجوقی
شاعران دوره سلجوقیان
شاعران سده ۱۲ (میلادی) اهل ایران
شاعران سده ۱۳ (میلادی) اهل ایران
شاعران فارسیزبان سده ۶ (قمری)
شاعران فارسیزبان سده ۷ (قمری)
شاعران فارسیزبان
نظامی گنجوی
نویسندگان اهل گنجه
نویسندگان دوران قرون وسطی |
2983 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D8%AA%D9%81%D9%87%DB%8C%D9%85 | التفهیم | التَّفهیم (یا التَّفهیم لِأَوائلِ صناعة التَّنجیم)، کتابی به زبان فارسی است که ابوریحان بیرونی در آغاز سده پنجم نوشته و هفتاد سال پس از مرگش، محمدبن جورابی آماده و پاکنویس کردهاست.
متن فارسی کتاب را بیرونی به نام «ریحانه» دختر حسین خوارزمی نوشتهاست (حدود ۴۲۰ هجری قمری).
التفهیم، نخستین کتاب فارسی است که در مورد ستارهشناسی و هندسه و حساب نوشته شده و از آنجا که نویسنده آن یکی از دانشوران سرشناس است، اهمیت بسیار دارد.
پژوهشگر نامی تاریخ ریاضیات، ابوالقاسم قربانی، فهرستی از ۲۰۰ اصطلاح ریاضی این کتاب با معادل انگلیسی و شرح آنها را تهیه کردهاست.
ابوریحان بیرونی در کتاب التفهیم، از خلیج فارس با عنوان دریای پارس یاد کرده، و به «جشن بهاری زنان» (سپندارَ مزگان) نیز اشاره نمودهاست.
این کتاب در فهرست میراث مستند برنامه حافظه جهانی یونسکو ثبت شدهاست.
زبان
این اثر تنها کتاب فارسی موجود از ابوریحان بیرونی است و متن عربی آن نیز موجود است.
اینکه متن فارسی، ترجمهٔ متن عربی است یا بعکس، دقیقاً مشخص نیست. به نظر محمد قزوینی خود بیرونی هر دو متن را تألیف کردهاست.
به نظر آقابزرگ تهرانی، بیرونی متن فارسی را در سال ۴۲۰ قمری و متن عربی را یک سال بعد نوشتهاست، اما به نظر جلال همائی متن عربی بر فارسی مقدّم بوده و خود بیرونی آن را به فارسی ترجمه کردهاست.
بیرونی کتاب التفهیم را در غزنه و به هنگام پادشاهی محمود غزنوی نوشته اشت اما بر عکس چندین کتاب مشهور خود به هیچیک از پادشاهان غزنوی اهدا نکردهاست.
بخشهای کتاب
ابوریحان بیرونی در کتاب التفهیم تلاش کرده مقدمات علوم ریاضی و نجوم را به زبان سادهای (ساده، نسبت به اثر دیگرش کتاب قانون مسعودی)، بیان کند و مخاطبین او نیز نوجوانانی هستند که با این علوم آشنایی چندانی ندارند.
کتاب التفهیم از ۵۳۰ پرسش و پاسخ تشکیل شده و چهار بخش دارد:
هندسه، حساب (شمار)، نجوم (صورت عالم)، و احکام نجوم (تنجیم)
در مقدمهٔ کتاب چنین آمدهاست:
بیرونی در کتاب التفهیم، خطوط موازی را تعریف کردهاست. وی در این کتاب نقشهٔ جهانی را هم ترسیم کرده که اگر چه جزء نخستین نقشههای عالم اسلام نیست، اما بعضی نکات برای نخستین بار در آن آمدهاست.
تاریخچه کتاب
قدیمیترین نسخة خطی متن عربی التفهیم (کتابت ۵۷۳) در کتابخانة چستر بیتی Chester Beatty Library در ایرلند نگهداری میشود. نسخهٔ مورَّخ ۶۵۸ متعلق به کتابخانة کاما در بمبئی را هم قدیمیترین دستنویس متن فارسی معرفی کردهاند، اما نسخهای خطی مورَّخ ۵۳۸ از این متن فارسی در کتابخانة مجلس شورای اسلامی در تهران موجود است.
متن عربی التفهیم را نخستین بار در ۱۳۱۳ ش / ۱۹۳۴ رمزی رایت به صورت عکسی همراه ترجمة انگلیسی آن چاپ کرد. این چاپ بر اساس نسخة خطی متن عربی مورخ ۸۳۹ است که در کتابخانة موزة بریتانیا نگهداری میشود.
متن فارسی را جلال الدین همائی در ۱۳۱۸ ش با مقدمه و توضیحات مفصّل در تهران چاپ کرد. در این چاپ، کتاب برای نخستین بار به پنج باب (با احتساب بخش مربوط به اسطرلاب به عنوان باب مستقل) تقسیم شده اما چاپ عربی هیچگونه تقسیمبندی بر اساس باب ندارد.
در سال ۱۳۵۲ ش / ۱۹۷۳، عاصموف متن فارسی را به خط سیریل تاجیکی در شهر دوشنبه چاپ کرد. این چاپ، به تقلید از چاپ جلال الدین همائی، به پنج باب تقسیم شدهاست.
در ۱۳۵۴ ش / ۱۹۷۵ ترجمة روسی روزنفلد و احمداُف از التفهیم در تاشکند منتشر شد. در این چاپ هم از چاپ فارسی جلال الدین همائی و هم از چاپ عربی استفاده شدهاست.
التفهیم به ایتالیایی نیز ترجمه شده، ولی هنوز انتشار نیافتهاست. تحقیقات زیادی نیز به زبانهای مختلف در بارة التفهیم انجام شدهاست که ضمن آنها بخشهایی از کتاب به آلمانی و روسی، پیش از انتشار ترجمة روزنفلد و احمداُف، ترجمه شدهاست.
التفهیم پُر از واژههای فارسی است
اگرچه واژههای سانسکریت هم در التفهیم وجود دارد که عموماً اصطلاحات نجومی، نام ماهها و بعضی نامهای جغرافیایی است، اما، ابوریحان کوشیدهاست در این کتاب تا آنجا که ممکن است از واژگان موجود فارسی استفاده کند.
غالب این واژگان عینأ اصطلاحاتی است که از اواخر روزگار ساسانی در اخترشناسی و ریاضیات وجود داشتهاست، مانند: «پُری» یا «پُرماهی» برای توصیف حالتها و نور ماه، «بهر» و «بهره» به معنی قسمت و بخش…
هرچند کتاب التفهیم در دورهای نوشته شدهاست که آغاز دگردیسی ادبی و طلیعه سبک دوره غزنوی و سلجوقی است، لکن بهخوبی پیدا است که ابوریحان زیر بارِ نوگرایی عصر نرفته و کتاب خود را به سبک قدیم یعنی به همان سادگی و استحکام و پربودن از واژگان فارسی و کاربرد افعال کامل و تمام قدیم بنا کرده و نگاشتهاست.
شیوایی تعبیر، استواری اسلوب، زیبایی و رسایی الفاظ و عبارات، پختگی و سختگیِ معانی، سند اعتبار و استواریِ مطالب کتاب در تاریخ و آداب و رسوم و روزهای معروف و طرزِ گاهشماریِ ایرانیان میباشد.
به نظر ابوالقاسم قربانی، اگر تمام جهات کتاب را در نظر بگیریم، ازجمله مواضع علمی بودن، فواید تاریخی، قدمت، صحت و اعتبار مطالب و اهمیت ادبی آن، کتاب التفهیم بزرگترین و بهترین یادگارهای فارسی در سراسر آثار فارسی بعد از اسلام است که نمیتوان هیچ نظیر و مانندی برای آن یافت.
برابرهای فارسی در کتاب التفهیم
آغازیدن (شروع کردن)
آماس (ورم)
آمده (حاصل شده)
شمار (حساب)
ستارهشمار (منجم)
اندیشیدن (تفکر)
بایستها (شروط)
بد بزرگ (نحس اکبر)
بد خرد (نحس اصغر)
بسیار پهلو (کثیر الاضلاع)
پنجه (خمسه)
پهلو (ضلع)
تابستانی (صیفی)
تابش (شعاع)
چهارپهلو (چهارضلعی)
خرچنگ (سرطان)
خرس بزرگ (دب اکبر)
خوشه (سنبله)
دهگان (عشرات)
راستپای (متساویالساقین)
راستپهلو (متساوی الاضلاع)
راستزاویه (قائم الزاویه)
زمینلرز (زلزله)
ژرفنگر (عمیق النظر و پرفکر و پرمغز)
کاریز (قنات)
پالیز، جالیز، جیلیز = باغ گل و میوه
کرانه (ساحل)
کژدم (عقرب)
گرمابه (حمام)
نیاکان (اجداد)
همچند (مساوی)
شماری از پرسش و پاسخها در کتاب التفهیم
ابوریحان بیرونی در بخش هندسه کتاب التفهیم، هنگام تعریف اصطلاحهایی مانند جسم، سطح، خط و نقطه، آگاهانه از ترتیب رعایت شده در کتاب هندسه اقلیدس پیروی نمیکند تا بتواند مفهومها را برای نوآموزان هندسه بهخوبی و سادگی شرح دهد.
هندسه چیست؟
دانستن اندازهها و چندی یک از دیگر و خاصیت صورتها و شکلها که اندر جسم موجود است.
جسم چیست؟
آن چیز است که یافته شود به بسودن و قائم بودن به تن خویش و جایگاه خویش پُرکرده دارد و چیزی دیگر از آنک مانندة او بود، با وی اندر جایگاه او نتواند بودن.
بعدهای جایگاه چه چیزند؟
سه گونهاند یکی درازا و دیگری پهنا و سه دیگر ژرفا؛ و چنان نیست که نام درازا بر بُعدی اوفتد و بر دیگران نتواند اوفتادن، لکن این نامها باضافت نهادهاند. هر گاه که یکی را از آن بُعدها طول نام کنی آن دیگر که بر او گردد، عرض نام شود و آن سه دیگر که بر هر دو گردد، آن را عمق خوانند؛ و عادت مردمان چنان رفتهاست که درازترین بُعدی را طول نام کنند، ای درازا؛ و آنک از او کمتر است، او را عرض نام کنند، ای پهنا؛ و سه دیگر را عمق نام کنند، ای ژرفا؛ و اگر بلندی بود سمک گویند، ای بالا.
شش جهت کدامند؟
آن نهایتهای سه بعدند که گفتیم از دو جانب؛ و یکی از نهایتهای طول، پیش نام است و دیگر پس؛ و یکی از نهایتهای عرض، راست و دیگر چپ؛ و یکی از نهایتهای عمق، زیر و دیگر زبر.
سطح چیست؟
جسم ناچار بینهایت نبود به همه سوها و نهایت او سطح است و این نام را از بام خانه گرفتهاند و نیز او را بسیط گویند یعنی گستریده، ازیراک سطح بر جسم گستردهاست.
خط چیست؟
اگر بسیط را نهایت باشد، آن نهایت او ناچاره خطی باشد و آن خط طولی باشد بی عرض. اگر خط را پهنا بودی سطح بودی و ما او را نهایت سطح نهادیم نه سطح؛ و صورت بستن این خط آسان شود به نگریستن از برون شیشهای که در آن آب و روغن کرده باشند.
نقطه چیست؟
چون خط را نهایت باشد نهایت او نقطه بود؛ و بدان که نقطه را نه طول است و نه عرض و نه عمق و او نهایت همه نهایتهاست.
سطح راست و خط راست کدامند؟
اما سطح راست کوتاهترین سطح است اندر میان دو خط که نهایت اویند و خط راست کوتاهترین خط است میان دو نقطه که نهایت اویند.
زاویه چیست؟
سپری شدن سطح بود و رسیدن او به نقطهای که گرد بر گرد او دو خط باشد یک با دیگر پیوسته نه بر راستی ایشان.
شکل چیست؟
صورتی بود که گرد بر گرد او یک خط باشد یا بیشتر.
دایره چیست؟
شکلی است بر سطحی که گرد بر گرد او خطی بود که نام او محیط است و دور نیز خوانند و به میان او نقطهای است که او را مرکز گویند و همه خطهای راست که از مرکز بیرون آیند و به محیط رسند، همچند یکدیگر باشند راست.
قطر و وتر کدامند؟
هر خطی راست که اندر دایره بر مرکز گذرد و به هر دو سر به محیط رسد او را قطر خوانند؛ و این قطر مر دایره را به دو نیم کند راست و اگر بر مرکز نگذرد او را وتر خوانند و دایره را به دو پاره مختلف کند. و…
یکی چیست؟
آنست که یگانگی بر او افتد و بدو نام زده شود؛ و از تمامی وی آنست که کمی و بیشی نپذیرد و از حال خویش به ضرب و قسمت نگردد و اندر قوت همه عددهاست و همه خاصیتهای ایشان.
یکی چگونه پاره میشود و به چند پاره؟
اما یکی حقیقی پاره نمیشود که اگر پاره شود یکی نبود بلکه آن پارهها بود؛ و منجمان این یکی را که درجه است اندر صناعت خویش به شست پاره کردند باریکتر از درجهها و آن را دقیقه نام کردند؛ و همچنان عادت مردمان بر این رفت تا درم را به شست پشیز کردند؛ و آنگاه هر دقیقه را به شست ثانیه کردند، یعنی دوم بار.
عدد چیست؟
جمله ایست از یکها گرد آمده؛ و از این جهت یکی را از عدد بیرون آوردند و گفتند که عدد نیست، زیرا که جمله نیست.
عددهای طبیعی کدامند؟
انند که ابتدا از یکی کنند و زیادت یک یک همیکنند چون ۱، ۲ ٫۳ ،۴ ،۵ و آن را عددهای متوالی خوانند، ای یک از پس دیگر.
زوج چیست؟
زوج جفت بود و این آن عدد است که بدو پاره ماننده یکدگر توان کردن، ای دو نیم.
فرد چیست؟
فرد طاق بود و این آنست که بدو نیم نتوان کردن تا شکسته باوی یاد نکنی
عددهای مشترک کدام است؟
مشترک آن باشد که عددی ایشان را بشمرد چون ۱۵، ۲۵، ۳۰ که پنج ایشان را بشمرد. پس همبازی ایشان بدان جزو است که همنام پنج است، ای پنجیک؛ و هر یک پنجیک دارد.
عدد تام کدام است؟
آنست که اجزای او جمله کنی همچند او باشند. چون شش که او را سه نیمه بود، و دو سه یک و یکی شش یک. چون جمله کنی شش باشد. و…
باب سوم: حالهای آسمان و زمین
فلک چیست؟
جسمی است چون گوی گردنده اندر جای خویش؛ و اندر میان او چیزهاست که حرکت ایشان بهسرشت خویش بخلاف حرکت فلک است و ما اندر میان اوییم؛ و او را فلک نام کردند از بهر حرکت او که کردهاست همچون حرکت بادریسه؛ و فیلسوفان او را اثیر نام همیکنند.
فلک یکی است یا بیشتر؟
فلکها هشت گویاند یک بر دیگر پیچیده، همچون پیچیدن تویهای پیاز؛ و خردترین فلکها آنست که به ما نزدیکتر است و ماه اندر او همیرود و همی برآید و فرود آید تنها بیهنباز؛ و هر کرهای را مقداریست از ستبری؛ و ستاره او را از بهر آن دو بعد اوفتد، یکی در دورترین و دیگر نزدیکترین؛ و کره دوم که زبر وی همیگردد، آن عطارد است؛ و سوم آن زهره است؛ و چهارم آن آفتاب است؛ و پنجم آن مریخ؛ و ششم آن مشتری؛ و هفتم آن زحل. این گویهای هفت ستاره روندهاند. و…
ستاره ایستاده و رونده چیست؟
ستارگان ایستاده آنند که بر همة آسمانها پراکندهاند و دوری ایشان همیشه یکسانست، چنانکه یکی به دیگر نزدیکتر و دورتر نشوند؛ و به پارسی ایشان را بیابانی خوانند. زیرا که گمشده بدان راه بازیابد به بیابان و دریا اندر؛ و ستارگان رونده آن هفت اند که هر یکی کردهای دارند جداگانه؛ و این روندگان یک بدیگر و به ثابته نزدیک همیشوند و دور همیشوند. گاه از جهت جای و گاه از جهت برابری. و…
سپیده و شفق چیست؟
شب به حقیقت بودن ماست اندر تاریکی سایة زمین، چون آفتاب از ما غایب باشد زیر افق؛ و چون نزدیک آید ببر آمدن آن شعاعهای او را که گرد بر گرد سایه است نخست ببینیم؛ و آن سپیده بود به مشرق که طلایة آفتاب است؛ و شفق سوی مغرب ساقه شعاع آفتاب است از پس او. اما به مشرق نخست سپیدی برآید از پس سحر، دراز بدیدار و تیز سر و به بالا؛ و او را صبح دروغین گویند که بر وی هیچ حکم نبندد اندر شریعت؛ و او را به دنبال گرگ از بهر درازی و باریکی و راستی تشبیه کنند؛ و دیر نماند این صبح. آنگاه از پس او سپیده دمد بر پهنا و بر افق بپراکند؛ و وقت نمار بامدادین ازوست؛ و حرام شدن طعام بر روزهداران آنگاه بود؛ و از پس آن افق سرخ شود چون آفتاب نزدیک آید و روشنایی او بر آن تیرگیها افتد که نزدیک زمیناند از بخار وز گرد. و…
صورتهای جنوبی کدامند؟
نخستین صورت قطیس و این جانوری است در دریای و دو دست دارد و دنبالش چون آن مرغ؛ و دوم صورت جبار، ای بزرگمنش. چون مردی است کمر شمشیر بسته؛ و سوم صورت نهر، ای جوی؛ و دور او پیچهاست؛ و چهارم صورت ارنب، ای خرگوش؛ و پنجم صورت کلب اکبر، ای سگ بزرگ؛ و ششم صورت کلب مقدم، ای سگ پیشین؛ و هفتم صورت شجاع، ای مار باریک دراز؛ و هشتم صورت سفینه، ای کشتی؛ و نهم صورت کاس، ای جام؛ و دهم صورت غراب، ای کلاغ. و…
چه چیز است کسوف قمر؟
چون زمین جسمی است تیره و تاریک که بصر بر وی نگذرد و همیشه روشنایی آفتاب بر وی افتاده از یکسو، ناچاره بدیگر سو برابر آفتاب او را سایه بود. قیاس بر جسمهای کثیف و تیره که میان چراغ بوند و میان پای دیوارها که روشنایی آن چراغ بر وی همیافتد. ولکن زمین کره است، پس سایه او نیز گرد است و بر منطقه البروج عرض نبود سوی شمال یا جنوب، گذشتن او بضرورت بر دایرة سایة زمین بود؛ و میان او و میان آفتاب زمین اندر آید و آن روشنایی را ببرد که از آفتاب بدو همیرسد، پس قمر بلون خویش بماند بیروشنایی؛ و آن گرفتن او بود. و…
چیست کسوف شمس؟
قمر به آخر ماه تازی بامدادان باریک بود وز آفتاب سیو مغرب؛ و بازهم بدان باریکی پدید آید شبانگاه چون ماه تازی دیگر نو گردد وز آفتاب سوی مشرق شود؛ و تا از مغرب آفتاب به مشرق شود ناچاره بر وی بگذرد. این گذشتن اگر بر آن نهاد بود که میان آفتاب و میان بصر ما باشد، او را از ما بپوشاند یا همه یا پارهای. پس آن سیاهی کسوف که بر آفتاب دیده آید، آن تن قمر است بلون خویش که آفتاب را از ما بپوشد.
مهرگان چیست؟
شانزدهم روز است از مهرماه و نامش مهر؛ و اندرین روز افریدون ظفر یافت بر بیوراسبجادو آنک معروف است به ضحاک؛ و به کوه دماوند بازداشت؛ و روزها که سپس مهرگان است همه جشناند بر کردار آنچ از پس نوروز بود؛ و ششم آن مهرگان بزرگ بود و رام روز نام است و بدین دانندش.
اندر دفتر سال چه بُوَد؟
این دفتر سال بر ماه و سال پارسی کرده همیآید از بهر آسانی و خوبی تقدیر؛ و او را نیز تقویم خوانند. زیرا که هرچ برابر هر روزی نهادهاست اندرو همه راست کرده و درست است…
تأثیرات کتاب التفهیم
اگرچه در نهضت ترجمه متون علمی از عربی به زبان لاتین (قرنهای ششم و هفتم) آثار ابوریحان بیرونی به لاتینی ترجمه نشد و تنها ابن ابی اصیبعه چند سطر به وی اختصاص دادهاست، با اینحال التفهیم محلّ توجه بسیاری از دانشمندان و ستاره شناسان پس از بیرونی قرار گرفت و نام آن، یا عباراتی از آن به بسیاری از کتابهای علمی راه یافت.
شهمردان بن ابی الخیر (شهمردان رازی) در روضة المنجمین (ص ۷۷)، که کمتر از نیم قرن پس از التفهیم نوشته، از آن یاد کردهاست.
محمدبن مسعود زَکی غزنوی در کفایة التعلیم فی صناعة التنجیم، که آن را کاملاً مطابق الگوی التفهیم نوشتهاست، و نیز فخررازی در حدائق الانوار، از این کتاب نام بردهاند.
مقالة سوم از چهار مقاله نظامی عروضی (ص ۸۷) نیز با نقل عباراتی از التفهیم آغاز شدهاست.
بین بخشی از التفهیم که در بارة نسبت بین اعداد است، با بخشی از میزان الحکمة عبدالرحمان خازنی نیز شباهتهایی وجود دارد، چه بسا خازنی این بخش را از التفهیم گرفته باشد.
بیش از همه، یاقوت حموی از بیرونی و التفهیم یاد کردهاست؛ وی در چند باب نخست معجم البلدان، علاوه بر ذکر نام کتاب التفهیم، پارههایی از آن را عیناً نقل کردهاست.
پانویس
منابع
غروی، مهدی، «دو نسخة کهن از تفهیم بیرونی متعلق به کتابخانهٔ مؤسسهٔ شرقشناسی کاما - بمبئی»، مجلهٔ هنر و مردم، سال ۱۲، ش ۱۳۳ (آبان ۱۳۵۲).
پوهندوی سید نورالحق کاوش، پوهفتون کابل، ۱۳۷۰، روح علمی و روشهای تحقیق ابوریحان بیرونی
ع.ح. شرعی جوزحانی، دانشمند پیشاهنگ ابوریحان بیرونی، ۱۳۵۷ ه.ش
بیرونی، ابوریحان، فهرست کتابهای رازی و نامهای کتابهای بیرونی، تصحیح و ترجمه و تعلیق از مهدی محقق، تهران ۱۳۶۶ ش.
قربانی، ابوالقاسم، تحقیقی در آثار ریاضی ابوریحان بیرونی: تحریری نوین از بیرونی نامه، تهران، ۱۳۷۴ ش.
تحلیل نثر فارسیِ ابوریحان بیرونی و برخی از فواید لغوی التّفهیم، اسماعیل حاکمی
David Plant زندگینامه ابوریحان بیرونی
Carl Brockelmann
Geschichte der Arabischen Litteratur
A New Edition, with a Preface by Jan Just Witkam
Brill Academic Pub, 1996
ترجمه انگلیسی التفهیم ابوریحان بیرونی - Robert Ramsay wrightThe Book of Instruction in the Elements of the Art of Astrology</small>
حافظه جهانی یونسکو در ایران
کتابهای ابوریحان بیرونی
کتابهای ریاضی
کتابهای فارسی
نثر فارسی دوره تکوین
نثر مرسل فارسی
حافظه ملی ایران |
2986 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D9%85%D8%A7%DB%8C%E2%80%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87 | هماینامه | هماینامه، حماسهای است به زبان فارسی. چنانکه در فشردهٔ داستان این اثر دیده میشود، همهٔ مایههای یک حماسی در این منظومه فراهم آمدهاست. نبرد با زن جادو و کشتن اژدها و شیر و دد از سوی هْمای، پهلوان داستان. نکتهٔ برگزیدهٔ این سروده، بازنمودن سیمای زنی پاک و دلیر و فرزانهاست، گُلِ کامکار، دختر شادشام. او از مردان رویگردان است، ولی سرانجام دل به هْمای میبندد.
آنگاه که گُلِ کامکار، آهنگ پیوند با هْمای میکند، نبردهایی پیش میآید. آرایشهای گوناگونی از شیوه نبرد و درگیری با زن جادو و با جهودگردی نابکار باز نموده میشود. ستیز با شیر و ببر و دد نیز از چاشنیهای داستان است.
متن این منظومه که در ۴۳۳۲ بیت است، از دید دارا بودن واژگان فارسی نمونهوار و چشمگیر است.
پانویس
منابع
اسطورهشناسی ایرانی
حماسههای فارسی
حماسههای ملی ایران |
2987 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%20%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%D9%81%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C | فهرست فرهنگهای فارسی |
فارسی به فارسی
لغتنامه دهخدا
برهان قاطع
فرهنگ معین
فرهنگ تحفةالاحباب
فرهنگ آنندراج
فرهنگ عمید
لغت فرس اسدی طوسی
صحاح الفرس
معیار جمالی
فرهنگ جهانگیری
مجمع الفرس (فرهنگ سروری)
فرهنگ رشیدی
فرهنگ انجمن آرای ناصری ( انجمن آرا )
فرهنگ ناظم الاطبا
فرهنگ نظام
فرهنگ سخن
فرهنگ معاصر فارسی
فرهنگ نوبهار
فرهنگ شیرخانی یا فوائدالصنایع
فرهنگ پیشهها
فرهنگ جامع واژگان مترادف و متضاد زبان فارسی؛ خداپرستی، فرجاله؛ شیراز؛ دانشنامه فارس؛ ۱۳۷۶
فارسی به انگلیسی
فرهنگ آریانپور
فرهنگ حییم
فرهنگ خیام
فارسی به آلمانی
فرهنگ بزرگ علوی
لغتنامهٔ اینترنتی آلمانی به فارسی
فارسی به فرانسه
فرهنگ معلم
لغت نامهٔ اینترنتی
جستارهای وابسته
فهرست فرهنگهای لغت فارسی
منابع
پیوند به بیرون
- دانشنامهٔ ایرانیکا
فرهنگهای واژگان فارسی
فرهنگهای فارسی |
2988 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%20%D8%AA%D8%AD%D9%81%D8%A9%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AD%D8%A8%D8%A7%D8%A8 | فرهنگ تحفةالاحباب | فرهنگ فارسی به فارسی تحفةالاحباب (هدیه ی دوستان)، که از مآخذ فرهنگهای سروری و جهانگیری و برهان قاطع و بعضی فرهنگهای بعدی است، در سال ۹۳۶ نوشته شده و به وزیر خراسان اهدا شدهاست. پدیدآورنده در دیباچهٔ کتاب، خود را «حافظ اوبهی» نامیدهاست.
اوبهی از دانشوران، سرایندگان، خوشنویسان و خوانندگان سرشناس سده دهم بوده و امیر علیشیر نوایی، وزیر دانشمند سلطان حسین بایقرا ذکر او را به عنوان یکی از متعیّنین خراسان آوردهاست.
(کلمه «اوبهی» از منطقه موسوم به «اوبه» مأخوذ شده که هنوز هم بدان نام موسوم است. اوبه یکی از شهرهای باستانی و شهره ولایت هرات میباشد که در فاصله 120 کیلومتری شرقی شهر هرات موقعیت دارد). وی در پایان زندگی به ورارود (بخارا) رفته و در همانجا در صدونُه سالگی در گذشتهاست. برخی از پژوهندگان شخصی را که تحفه الاحباب به او اهدا شده، حبیبالله ساوجی، وزیر دورمیش خان فرمانروای هرات میدانند و برخی دیگر او را سعدالدین مشهدی.
به نظر علی اشرف صادقی هیچکدام از این دو نظر درست نیست. زیرا کتاب تحفه الاحباب با فرهنگ مدرسه سپهسالار که بر روی آن به غلط، «فرهنگ قطران» نوشتهاند، همانندی تقریباً تام دارد. بررسی و همسنجی این دو فرهنگ نشان میدهد که هر دوی آنها از روی یک فرهنگ قدیم تر که احتمالاً در هند نوشته شده، رونویس شدهاند. این دو فرهنگ در عین همانندی تقریباً تام، دارای برخی نایکسانیها نیز هستند که ظاهراً به تصرف مؤلفان آنها در نسخه مادر آنها برمی گردد؛ بنابراین باید نتیجه گرفت که اوبهی یک فرهنگ قدیمتر را که نسخهٔ آن اکنون در دست نیست، به دست آورده بوده و با افزودن پیشگفتار و پسگفتار و احتمالاً دستکاریِ جزئی، آن را به نام خود کرده و به وزیر خراسان تقدیم داشتهاست.
جستارهای وابسته
سلطانعلی اوبهی
منابع
آیا فرهنگ تحفةالاحباب از حافظ اوبهی است؟ علی اشرف صادقی• دیپلوم انجینر عبدالله اشکانی؛ 2022؛ اسلام آباد، پاکستان
دانشنامههای فارسی
تحفةالاحباب |
2989 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%DB%8C%DA%A9%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D8%B4%D9%87%D8%B1 | پیکانشهر | پیکانشهر نام شهرکی است که در شهرک سروآزاد واقع شدهاست.
پیکانشهر در محدوده جنوبی منطقه و مسیر دسترسی به این شهرک از طریق پارک جنگلی چیتگر واقع شده و دارای مراکز خرید و فضای سبز شهری مطلوبی است.
این شهرک بر طبق طرحهای ارائه شده در آینده ای نزدیک تحت عنوان بازآفرینی شهری به شهرکی مدرن با بیش از ۳۴۰۰ واحد مسکونی به مرحله اجرا خواهد رسید.
تاریخچه پیکان شهر به اوایل سال ۱۳۴۶ برمیگردد که برادران خیامی قصد داشتند اولین کارخانه خودرو سازی ایران به نام ایران ناسیونال را تأسیس کنند، در حین تأسیس و راه اندازی و خرید تجهیرات کارخانه، برای رفاه حال کارکنان این شهرک نیز ساخته شد و بتدریج تا اوایل سال ۱۳۴۹ آماده بهرهبرداری و تحویل به کارکنان گردید.
در این شهرک تمامی ساختمانها ۴ طبقه میباشد به غیر از یک ساختمان که از بدو ساختمان سازی ۸ طبقه دیده شده بود، در این شهرک از همان ابتدا امکاناتی نظیر درمانگاه، مدارس مجهز تا مقطع دبیرستان، مسجد، آمفی تاتر، سالنهای ورزشی، مراکز خرید، پارک کودکان و دیگر امکانات شهرک نشینی در نظر گرفته شده بود.
جستارهای وابسته
[[کارخانه ایران خودرو]]
منابع
شهرداری منطقهٔ ۲۲ تهران
کتاب اول
برای مطالعه بیشتر نک فراهانی، ایلیا. بومشناسی اجتماعی تغییرات فضای شهری در محله کارگرنشین پیکانشهر، تهران. ترجمه کاوه اکبری، نقد اقتصاد سیاسی 1392. http://pecritique.com/2014/01/19/بومشناسی-اجتماعیِ-تغییرات-فضای-شهری/
https://www.ilna.ir/بخش-اقتصادی-4/755385-آغاز-بازآفرینی-محله-سیروس-پیکان-شهر-تهران-با-ساخت-هزار-واحد-مسکونی
ایران خودرو
شهرکهای تهران
محلههای تهران |
2991 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87 | سوره | سوره در لغت به معنای «بریده شده» است و در اصطلاح گروهی مستقل از آیههای قرآن که مطلع «بسم الله الرحمن الرحیم» و مقطعی دارد.
به اعتقاد شیعیان هر سوره قرآن جز سوره توبه با آیهٔ «به نام خداوند بخشنده مهربان» آغاز میشود؛ و اهل سنت فقط «بسم الله الرحمن الرحیم» سوره حمد را جزء سوره میدانند. در قرآن این کلمه به همین معنا به کار رفتهاست. مثلاً در آیه تحدی (هماوردجویی) (بقره، ۲۳)
قرآن ۱۱۴ سوره دارد. هر سوره یک یا دو نام دارد، که معمولاً از کلمهای از آن سوره گرفته شدهاست. برخی معتقدند ترتیب سورهها توسط پیامبر تعیین شده و برخی بر این باورند که آنها به هنگام گردآوری در زمان عثمان کما بیش به ترتیب طول مرتب شدهاند. سورههای قرآن به دو دسته مکی (فرو فرستاده شده در مکه) و مدنی (فروفرستاده شده در مدینه) تقسیم میشوند. سورهها لزوماً وحدت موضوعی ندارند. عایشه این مهم را اینطور تشریح میکند که اگر ابتدا حرمت خمر و زنا مطرح شده بود کسی مسلمان نمیشد، پس ابتدا آیات مربوط به بهشت و جهنم مطرح میشوند و پس از مسلمان شدن اصحاب باقی آیهها میآیند.
محمد بخاری از قول عمر نقل میکند که وقتی عمر نسخه متفاوتی از سوره فرقان را میشنود، محمد به او میگوید که هر سوره هفت صورت جداگانه دارد.
اقسام
سورههای قرآن از نظر کمی به چهار دسته تقسیم میشوند.
۱ - السبع الطول: عبارت از هشت سوره بزرگ قرآن یعنی:
بقره – آل عمران – نساء – مائده – انعام – اعراف – انفال و توبه
که تمامی آنها مدنی و پس از سوره حمد بترتیب در اول قرآن آمده است
۲- مئین: سورههایی که از یکصد آیه تشکیل شده است و ۱۴ سورهاند
از سوره یونس تا مؤمنون (از سوره ۱۰ تا ۲۳ قرآن)
۳ – مثانی: سورههایی که میان اعراب متداول بوده و در نمازها قرائت میشوند
تعداد آنها ۲۶ سورهاند از نور تا حجرات (از ۲۴ تا ۴۹)
۴– مفصلات: سایر سورههای قرآن از ق تا ناس جمعاً ۶۵ سوره (سری ۵۰ تا ۱۱۴)
این دسته از سورهها نیز خود بر سه گونهاند.
طوال: از ق تا بروج ۳۶سوره
اوساط: متوسط از طارق تا بینه۱۳ سوره
قصار: از زلزله تا ناس۱۶ سوره (اریاض)وو
جستارهای وابسته
قرآن
فهرست سورههای قرآن
ترتیب نزول سورههای قرآن
منابع
اصطلاحات اسلامی
سورههای قرآن
قرآن |
2993 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B5%D8%AF%D8%B1%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C%D9%86%20%D8%B9%DB%8C%D9%86%DB%8C | صدرالدین عینی | صَدرالدین عَینی (به فارسی تاجیکی: Садриддин Айнӣ) (۲۶ فروردین ۱۲۵۷ بخارای ازبکستان - ۲۴ تیر ۱۳۳۳ دوشنبهٔ تاجیکستان) از بزرگترین نویسندگان و ادیبان زبان فارسی تاجیکی در آغاز سدهٔ بیستم میلادی و نخستین رئیس آکادمی علوم تاجیکستان (۱۹۵۱ تا ۱۹۵۴ میلادی) بودهاست.
صدرالدین عینی در روستای ساکتری در امارت بخارا که در آن زمان تحتالحمایهٔ روسیه بود به دنیا آمد. پدر و مادر صدرالدین در ۱۸۸۹ درگذشتند و او در ۱۸۹۰ به بخارا آمد. فرزندش عینی کمال خاورشناس برجستهٔ تاجیکتبار ازبکستانی است. پدرش سید مراد خواجه، از پیشهوران روستا، تأثیر زیادی در رشد فرهنگی صدرالدین داشت. به پاس خدمتهای بزرگی که صدرالدین عینی به ویژه در ده ساله اول، برای برقراری حقوق ملت تاجیک انجام داد، پس از استقلال، تاجیکان او را به عنوان شایسته «اولین قهرمان ملی» مشرف کردند.
شعر نو
عینی یکی از نخستین سرایندگان شعر نو فارسی است. پنج سال پیش از آن که نیما افسانه را بسراید عینی در همان وزن شعری سروده به نام مارش حریت.
مارش حریت
ای ستمدیدگان، ای اسیران!
وقت آزادی ما رسید
مژدگانی دهید، ای فقیران!
در جهان صبح شادی دمید…
هر ستمگار دون خرم و شاد
سالها جام عشرت چشید
در شب تیره جور و بیداد
هر ستمدیده محنت کشید…
زندگینامه
پدرش «سید مراد خواجه» کشاورز بود اما چون خود صاحب خط و سواد بود کوشش میکرد که فرزندانش نیز دانشآموخته و دانشمند باشند از این رو پسرش صدرالدین را در شش سالگی به مدرسه روستایشان داد. عینی دانشآموزیاش را در آن مدرسه، در داستان «مکتب کهنه» تصویر کرده و در «یادداشتها» میگوید: «چنانکه پدرم دید، در آن مکتب من سواد عمیق گرفته نتوانستم و مرا به مکتب دخترانه داد.» در مکتب دخترانه صدرالدین چند جزء از بیدل و چند جزء از غزلیات صائب را خوانده و در ده سالگی مکتب را ختم میکند. اما بچگی صدرالدین در آغوش پدر و مادر دیر دوام نکرد. وبائی که سال ۱۸۸۹ بخارا و اطراف آن را فرا گرفت در چهل روز او را از پدر و هم از مادر جدا کرد.
آرزو و هوس علم و شعر عینی را در ۱۲ سالگی به بخارا آورد. به مدرسههای بخارا داخل شدن و دانش گرفتن برای عینی بر این فقیرزادهٔ علمجو خیلی مشکل بود ولی او به شرافتِ هوسمندی و طالبِ علم بودنش، تمام دشورایهای روزگار و آموزش را پس سر کرده، ۱۶ سال در مدرسههای بخارا تحصیل نمودهاست. عینی در مدرسههای «میر عرب»، «عالم خان»، «بدل بیک»، «حاجی زاهد» و «کوکلتاش» تحصیل کرده در سال ۱۹۰۸ آن را ختم میکند.
مدت ۲۷ سال زندگی در بخارا، عینی باز از ۲ مکتب دیگر گذشتهاست: یکی مکتب محنت و دیگری مکتب حیات. برای یافتن قوت لایموتش او از هیچ کار و زحمت دست نکشیدهاست. گاه فرّاش مدرسه، گاه آشپز، گاه جامهشوی و گاه مردیکار (کارگر کارهای مردانه و سخت) بود. در مکتب حیات، صدرالدین حیات جمعیت را آموخت. از طبقه و طایفهٔ گوناگون آدمان، مناسبتهای صنفی مردم، جلادان امیر، زد و خوردهای دارا و ندار دانش زندگی میآموخت. از سال ۱۸۹۶ صدرالدین با تخلص ادبی «عینی» به نوشتن شعرهای مستقلانه سر کردهاست. نظر عینی پس از مطالعه کردن اثر احمد دانش «نوادر الوقایع» نسبت به ساخت پوسیدهٔ امارت بخارا تماماً دیگر گردید و نسبت به این جمعیت فرسوده در دل او یک نفرت نهانیای پیدا شد. از این رو در ابتدای عصر ۲۰ عینی ایجادیاتِ ایدههای پیشقدمِ معارفپروران «احمد دانش» و «شمسالدین شاهین» را دوام داده، راه ادامهٔ خود را معین نمود. «تهذیب الصبیان» را محض به خاطر تربیهٔ نورسان در روحیهٔ معاصر، سال ۱۹۰۹ برای شاگردان مکتبهای نو، آفرید. چنین کارهای خیر به امیر معقول نبود (برای امیر قابل پذیرش نبود). از این خاطر، عینی را به زندان میاندازد و او را ۷۵ چوب میزند.
پس از ۵۲ روز که در بیمارخانه معالجه میکند، صدرالدین به سمرقند کوچیده میآید. او چه در سمرقند و چه در تاشکند در کارهای کمیتهٔ روالیوتسیان اشتراک کرده ورقه، دعوتنامه و بیاننامههای جنگی مینویسد، ترکیبات و تشکیلات میبرد. امیر بخارا از اینکه حاکمیت شوروی به عینی پشت و پناه شدهاست با تهمت علاقه داشتن با مبارزان ضد امارت برادر خُـردِ نویسنده (سراجالدین) را وحشیانه در زندان میکشد. مرثیهٔ جانگداز عینی به همین مناسبت نوشته شدهاست. حرص خونخواری امیر با این هم قناعت نکرده برادر کلانِ او محیالدین را نیر قتل مینماید. بعد این واقعهها قلم عینی تیز و برّا شد و به او میسر گردید که در مقالهها و رسالهها و اثرهای تاریخی و بدیعِ منبعدش نشان دهد که با خاک و زمین یکسان شدنِ ترتیب و نظام امیر تاریخاً کنونی است. همینطور با غلبهٔ انقلاب اکتبر نویسنده از نو جوان شد. استعداد شاعری و پوبلیستی، نثرنویسی و عالِـمیِ عینی به درجهای ترقی کرد که او از ۱۵ جلد کلیاتش ۱۴ جلد آن را در نیمهٔ دوم عمرش در چهل سالگیاش ایجاد نمودهاست. در ساحهٔ علم به او درجهٔ دکتر فنهای فیلولوژی (واژهشناسی) بخشیده شده. با عنوان آکادمیک فخری (افتخاری) آکادمیهٔ فنهای pcc ازبکستان تقدیر کرده شده بود. عینی آکادمیکِ آکادمیهٔ تاجیکستان تعیین گردیده بود. او نخستپرزیدنت آکادمیهٔ فنهای pcc تاجیکستان میباشد.
صدرالدین عینی، زبان گفتار، زبان متون کهن و گویشهای زنده مردم را چشمه زاینده توانگری و توانمندی زبان میدانست و به واقع، نوشتههای خود او نیز از بسیاری جهات با ادبیات کلاسیک فارسی، پیوندی ژرف و ناگسستنی داشت.
آثار
برخی از آثار او:
قصیده در وصف سمرقند و بخارا (سال ۱۹۱۹)
تاریخ انقلاب فکری در بخارا
جلادان بخارا (Ҷаллодони Бухоро) سال ۱۹۲۰
تاریخ امیران منغطیه
نمونه ادبیات تاجیک
واصفی و خلاصه «بدایع الوقایع»
میرزا عبدالقادر بیدل
معنای کلمه تاجیک
لغت نیم تفسیری تاجیک
قهرمان خلق تاجیک، تیمور ملک
یادداشتها
آدینه (Одина) در سال ۱۹۲۴
بخارا انقلابینڭ تاریخی در سال ۱۹۲۱ و به زبان ترکی (دریافت از سایت دانشگاه توکیو)
جستارهای وابسته
موزه صدرالدین عینی
منابع
بر پایه دادههای از دانشنامه ایرانیکا، سرواژه صدرالدین عینی.
مشارکت کنندگان ویکیپدیای تاجیکی؛ Садриддин Айни ویرایش ۴ اوت ۲۰۰۶
http://tajikam.com/fa/index.php?option=com_content&task=view&id=595&Itemid=37
پیوند به بیرون
اهالی بخارا
برندگان جایزه استالین
تاریخنگاران اهل تاجیکستان
درگذشتگان ۱۹۵۴ (میلادی)
دریافتکنندگان نشان پرچم سرخ کار
دریافتکنندگان نشان لنین
رماننویسان اهل تاجیکستان
رودکی پژوهان
روزنامهنگاران اهل تاجیکستان
زادگان ۱۸۷۸ (میلادی)
سیاستمداران اهل اتحاد شوروی
سیاستمداران حزب کمونیست تاجیکستان
شاعران اهل اتحاد شوروی
شاعران اهل تاجیکستان
شاعران تاجیک
شاعران فارسیزبان اهل تاجیکستان
شاعران فارسیزبان
شاعران مرد
نویسندگان اهل تاجیکستان
نویسندگان با نام مستعار
نویسندگان سده ۲۰ (میلادی) اهل تاجیکستان
نویسندگان مرد اهل اتحاد شوروی
نویسندگان مرد سده ۲۰ (میلادی)
نویسندگان واقعگرایی سوسیالیستی |
2998 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%98%D8%A7%D9%BE%D9%86 | ژاپن | ژاپن کشوری جزیرهای در آسیای شرقی واقع در شمال غربی اقیانوس آرام است. ژاپن از شمال با روسیه، از غرب با دریای ژاپن، چین، کره شمالی و کره جنوبی مرز آبی دارد. ژاپن یکی از قدرتهای اصلی اقتصادی جهان و سومین اقتصاد بزرگ جهان از نظر تولید ناخالص داخلی است. ژاپن یک کشور پادشاهی مشروطه است که برمبنای قانون اساسی ژاپن اداره میشود.
این کشور در پایان جنگ جهانی دوم، تمامی متصرفات فراسوی دریایی خود، از جمله کشور کره را که در آن زمان ۴٫۵٪ درصد کل کشور را تشکیل میداد، از دست داد و باعث شد امروزه، وسعت کنونی ژاپن به ۳۷۸۰۰۰ کیلومتر مربع تقلیل یابد (تقریباً برابر با ایالت مونتانا در شمال غرب آمریکا).
ژاپن با جمعیتی در حدود ۱۲۴٬۵۰۰٬۰۰۰ نفر در سال ۲۰۲۳ میلادی یازدهمین کشور پرجمعیت جهان است. توکیو پایتخت ژاپن با بالغ بر ۳۸ میلیون نفر جمعیت از بزرگترین و گرانترین پایتختهای جهان است.
ژاپنیها کشورشان را «نیپون کوکو» خطاب میکنند که به معنی خاستگاه خورشید است. مطالعات باستانشناسی سابقه سکونت انسان در این کشور را از دوران پارینهسنگی پسین میداند. ژاپن کشوری کوهستانی است و بیشتر جزایر آن آتشفشانی و به شدت زلزلهخیز است، آمار نشان میدهد که سالانه حدود ۱۵۰۰ زمین لرزه در ژاپن روی میدهد.
کشور ژاپن عضو سازمان ملل متحد، جی۴، جی۸ و APEC است. ژاپن پنجمین بودجه دفاعی جهان را دارد (۶۰ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۱) و چهارمین کشور صادرکننده در جهان (۷۶۷ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۰) و ششمین کشور بزرگ واردکننده است (۶۳۹ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۰).
در جنگ جهانی اول، ژاپن از متفقین بود و در جنگ جهانی دوم با متفقین میجنگید. پایان جنگ جهانی دوم برای ژاپن بسیار تلخ بود، آنها پس از جنگی دراز مدت در اقیانوس آرام، سرانجام پس از بمباران اتمی هیروشیما و ناگاساکی، بدون قید و شرط تسلیم شدند. برآیند این جنگ خانمانسوز برای ژاپن به اندازهای وحشتناک بود که بسیاری از تحلیلگران در توصیف آن، عبارت «به کلی ویران شده» را به کار بردند. ژاپن پس از اشغال توسط آمریکا، با یک برنامه پیگیر توسعه صنعتی، به رشد اقتصادی چشمگیری دست یافت و به یکی از بزرگترین اقتصادهای دنیا و همچنین دومین قدرت صنعتی جهان بدل شد. این کشور همچنین از بزرگترین همپیمانان و شرکای تجاری آمریکا در قاره آسیا است.
نامشناسی
ژاپنیها به کشور خود، نیهون میگویند. نیهون از دو واژهٔ نیچی (که به صورت هی نیز تلفظ میشود) و هُن تشکیل شدهاست. نیچی یا هی به معنای خورشید و روز است و هُن یعنی ریشه و آغاز. از آنجا که ژاپن در شرقیترین نقطه قاره کهن و کشور چین قرار داشته تصور میشده که اولین سرزمینی است که خورشید در آن طلوع میکند. بر این اساس با نام سرزمین آفتاب تابان مشهور شدهاست. در زبان ژاپنی این نام نیپّون نیز تلفظ میشود.
نام ژاپن در زبان فارسی برگرفته از نام این کشور در زبان فرانسوی است.
جغرافیای طبیعی
کشور ژاپن در شرق آسیا قرار دارد و به وسیله دریایی با همین نام (دریای ژاپن) از ساحل شرقی قاره آسیا جدا شدهاست. روسیه، چین و شبه جزیره کره نزدیکترین کشورها به ژاپن هستند. مجمع الجزایر ژاپن از چیزی بیش از ۶۸۰۰ جزیره تشکیل شدهاست. بیشتر این جزایر بسیار کوچکند و تنها ۳۴۰ جزیره بیش از یک کیلومتر مربع وسعت دارند. ۹۸٪ مساحت ژاپن از چهار جزیره به نامهای هوکایدو، هونشو، شیکوکو و کیوشو تشکیل شدهاست. یوکوهاما و کوبه از مهمترین بندرهای ژاپن هستند.
از نظر زمینشناسی مجمع الجزایر ژاپن حاصل برخورد تدریجی صفحات تشکیل دهنده پوسته زمین، فعالیتهای آتشفشانی و تغییرات حاصل از خطوط ساحلی اقیانوسی است. ۶۸٪ مساحت کشور ژاپن کوهستانی است. کوههای ژاپن از زیباترین جاذبههای طبیعی آن بهشمار میروند. بلندترین قله کوهستانی ژاپن «فوجی» نام دارد که ارتفاع آن به ۳۷۷۶ متر میرسد. یک دهم کل آتشفشانهای جهان در ژاپن قرار دارند و به همین دلیل از زلزله خیزترین مناطق جهان بهشمار میآید. این کشور به دلیل موقعیت جغرافیایی خاص خود دارای ۱۰ رودخانه بزرگ و ۱۲ دریاچه است. کشور ژاپن به لحاظ منابع طبیعی، مواد معدنی و ثروتهای زمینی و زیرزمینی از فقیرترین کشورهای جهان بهشمار میآید.
وسعت ژاپن
کشور ژاپن به نسبت وسعتش از تراکم جمعیت بسیار بالایی برخوردار است، مساحت آن برابر است با ۰/۳ درصد کل مساحت دنیا که به صورت مجموعهای از جزایر در جهت شمال شرقی ـ جنوب غربی بین ۳۵ تا۴۵ درجه عرض شمالی گسترده شده و به شکل یک کمان در میان اقیانوس آرام و دریای ژاپن محصور ماندهاست.
وسعت ژاپن تقریباً به اندازه مساحت فنلاند (۳۳۸۰۰۰ کیلومتر مربع) یا پاراگوئه (۴۰۶۰۰۰ کیلومتر مربع) است. در مقام مقایسه بهطور تقریبی کشور ژاپن یک بیستم آمریکا، یک نهم هندوستان، یک و نیم برابر بریتانیا و چیزی کمتر از یک چهارم ایران است.
آب و هوا
ژاپن مجموعه جزایری است که با طول زیاد از شمال به جنوب کشیده شدهاست؛ به همین خاطر آب و هوای مناطق گوناگون آن به شدت با یکدیگر مغایرت دارند و نیز دارای چهار فصل در سال است.
مجمع الجزایر ژاپن بر روی محور تقریبی شمال ـ جنوب تا ۳۰۰۰ کیلومتر امتداد یافتهاست و به دلیل گستردگی طولی بسیار زیاد از تنوع آب و هوایی بسیار زیادی نیز برخوردار است. با وجود اینکه تمامی کشور معتدل است، شمال آن زمستانهای سرد و طولانی و پربرف دارد، در حالی که جنوب آن تابستانهای بسیار گرم و زمستانهای معتدلی دارد. میزان بارندگی در ژاپن بهطور متوسط سالیانه ۱۸۰۰ میلیمتر میباشد. ژاپن کاملاً در آب محصور شدهاست: وجود اقیانوس سبب شدهاست که در رژیم غذایی و اقتصاد مردم ژاپن ماهی نقش مهمی داشته باشد (بیشترین سرانه مصرف ماهی در جهان). از این رو ژاپن دارای مقام اول دنیا در زمینه شیلات است. با این حال به دلیل اینکه محصولات دریایی مهمترین ماده غذایی مردم ژاپن را تشکیل میدهد، از این لحاظ نیز کشور با کمبود و مشکل روبرو است. بهطوریکه اکنون شیلات و مواد غذایی بعد از نفت خام دومین اقلام وارداتی ژاپن را تشکیل میدهند. رشته کوههای آتشفشانی ژاپن اغلب دارای چشمههای آب گرم طبیعی هستند. این کشور در تابستان و پاییز اغلب شاهد گردبادهای عظیم و توفانهای شدید گرمسیری است. به دلیل مجاورت با اقیانوس زلزلههای شدید زیرآبی میتوانند در آنجا امواج عظیم و جذر و مدی ویرانگر به نام سونامی ایجاد کنند.
پوشش گیاهی و جانوری
در ژاپن بین ۴۰۰۰ تا ۶۰۰۰ گونه گیاهی وجود دارد. در فرهنگ ژاپنی برخی گیاهان دارای معانی نمادینی هستند. به عنوان مثال شکوفههای گیلاس یا «ساکورا» نمایانگر زیبایی کوتاه مدت و درخت کاج یا ماتسو نماد عمر طولانی است. در غذاهای ژاپنی نه تنها از میوهها و حبوبات بلکه حتی از برخی از گلها و برگها نیز استفاده میشود. تأثیر زیبایی گیاهان در هنر گلآرایی به سبک ژاپنی که ایکبانا نامیده میشود و نیز در نقاشی، بافندگی، سفالگری و ظروف و وسایلی که با لاک مخصوص رنگآمیزی میشوند دیده میشود. ژاپنیها از گیاهان در داروسازی، رنگرزی منسوجات، ساخت کاغذ و ابزار نیز استفاده میکنند.
ژاپن دارای حیات وحشی بسیار منحصربهفرد است و برخی از گونههای دارکوب، قرقاول، سنجاقک، خرچنگ، کوسه ماهی، حلزون، سمندر و پستانداران دریایی ژاپن در هیچ جای دیگری یافت نمیشوند. با وجود این همه تنوع و گوناگونی، تنها ۱۱۸ نوع پستاندار وحشی زمینی در ژاپن زندگی میکنند که بیشتر آنها جوندگان کوچکند. حیواناتی مثل خرس، گوزن، گراز، سنجابهای پرنده، خفاش، میمون و نوعی راکون به نام سگ راکون از جمله گونههای حیات وحش ژاپن هستند.
جغرافیای انسانی
جمعیت ژاپن بر اساس برآورد انجام شده توسط اداره آمار این کشور در سال ۲۰۱۹ در حدود ۱۲۶٬۸۵۴٬۷۴۵ نفر تخمین زده شدهاست، که ۱/۸۳٪ از جمعیت جهان را شامل میشود. از نظر نسبت جمعیتی از این رقم حدود ۶۲ میلیون نفر آنان را مردان و حدود ۶۵/۵ میلیون نفر از آنان را زنان تشکیل دادهاند. تراکم جمعیت در این کشور ۳۴۲ نفر و شاخص امید به زندگی در مردان ۷۲/۶۴ و در زنان ۸۶/۳۹ میباشد. میزان مرگ و میر در اطفال ۳/۷ در هر هزار تولد میباشد. نرخ رشد جمعیت در کشور ژاپن در حدود ۰/۰۳− درصد بودهاست.
براساس آمار ترکیب نژادی مردم ژاپن بدین شرح است:
۹۸/۵ درصد ژاپنیها
۰/۵ درصد کرهایها
۰/۴ درصد چینیها
۰/۶ از بقیه ملل
بر اساس آخرین سرشماریها ۲۳٪ جمعیت ژاپن را افراد ۶۵ سال و بالاتر تشکیل میدهند که این امر موجب شده ژاپن پیرترین ساختار جمعیتی جهان را داشته باشد.
زبان
زبان مردم ژاپن «ژاپنی» است. این زبان اگرچه بسیاری لغات را از زبان چینی گرفتهاست، ولی با این وجود با زبان چینی همریشه نبوده و کاملاً متفاوت هستند. زبان ژاپنی، زبانی از شاخهٔ ژاپنیک است و تنها زبان کرهای را میتوان به آن نزدیک دانست.
تاریخ
مجمع الجزایر ژاپن با اینکه از نظر وسعت کشور کوچکی است، اما از موقعیت استراتژیک و مهمی برخوردار است، مجاورت آن با روسیه، از مهمترین عناصر جغرافیای ـ سیاسی ژاپن به ویژه پس از جنگ دوم جهانی است. از طرف دیگر این کشور بر سر راه کوتاهترین و مهمترین خطوط مواصلاتی بین آمریکای شمالی و خاور آسیا در اقیانوس آرام قرار گرفتهاست و کشتیهایی که از سواحل غربی ایالات متحده به مقصد چین، هنگ کنگ، و کشورهای جنوب شرقی آسیا حرکت میکنند، معمولاً در بندرهای آن پهلو میگیرند. به این جهت، ژاپن حائلی است بین اقیانوس آرام و کشورهای روسیه و چین. گرچه گفته میشود که نخستین انسانها بیش از ده هزار سال قبل در شبه جزیره ژاپن سکونت داشتهاند اما خاستگاه واقعی مردمان امروز ژاپن هنوز ناشناختهاست. آغاز تاریخ ژاپن، با مردمانی از نژاد آینو و مغول به سدههای پیش از میلاد مسیح بازمیگردد و از آن زمان تاکنون تنها یک سلسله امپراتوری بر این سرزمین فرمانروایی کردهاست. بهطور کلی میتوان تاریخ ژاپن را به چهار دوره تقسیم کرد:
دوران کهن
کشت برنج و استفاده از ابزار فلزی حداقل از سیصد سال قبل از میلاد مسیح در ژاپن آغاز شد. سیستم حکومتی متمرکز بر امپراتور، بین قرنهای چهارم و هفتم با پایتختی که در استان امروزی نارا قرار داشته، بسط و توسعه یافت: آغاز بهار سال ۶۶۰ پیش از میلاد، همزمان بود با مراسم تاجگذاری امپراتور جیمو تنو در یاماتو (استان کنونی نارا). او نخستین امپراتور ژاپن بود، مورخان آن را آغاز امپراتوری ژاپن میدانند. در این دوره آیین بودایی در این سرزمین رخنه کرد و به سرعت انتشار یافت. اصلیترین عامل پیشرفت آن تبلیغات غیر آزارنده و مسالمتآمیز، پرهیزکاری و اطاعت و انقیاد نسبت به حکومت بود. همزمان با به سلطنت رسیدن امپراتریس سویکو، نایب السلطنه او موسوم به شوتوکو تایشی که مدت ۲۹ سال (۶۲۱–۵۹۲م) زمامدار واقعی ژاپن بود، کوشش بسیاری در ترویج آیین بودا انجام داد و به دستور وی معابد بسیاری در سرتاسر ژاپن ساخته شد. کوشش او در این زمینه به حدی بود که به او لقب «آشوکای ژاپن» دادند.
در سال ۶۴۵ میلادی شورش عظیمی در ژاپن رخ داد که در تاریخ این کشور به نام −اصلاحات تایکا− از آن یاد میشود، دو تن از شورشیان به نام فوجیوارا نو کاماتاری و شاهزاده ناکانواوئه قدرت را قبضه کردند و سرانجام شاهزاده ناکانواوئه تحت عنوان امپراتور تنجی به سلطنت رسید و عامل ایجاد هم بستگی در سراسر کشور گردید. وی برخلاف گذشته که امپراتور فقط ریاست قبایل را بر عهده داشت حکومت را مرکزیت قدرت کشور گردانید و این قدرت تمامیتخواهی را در سراسر امپراتوری برقرار کرد. به حکم وی حکام ایالات و ولایات موظف به پرداخت خراج سالانه شدند.
دوران امپراتوری (اشراف سالاری)
فرهنگ بودایی با نفوذ قوی چین در قرن هشتم رشد و شکوفایی یافت. سپس پایتخت به شهر کنونی کیوتو یعنی جایی که قواعد اشراف سالاری در مدتی مدید در آن تداوم داشت انتقال یافت. افسانه گنجی (The Tale of Genji)، که گفته میشود کهنترین رمان جهان است در این محدوده زمانی نگاشته شدهاست: سلطان تنجی را باید بنیانگذار این دوره ژاپن دانست. وی امپراتوری بسیار مقتدر بود، شهر کیوتو پایتخت ژاپن، در دوره امپراتوری او به عظمت رسید. همچنین برخی از پادشاهان این دوره بهعلت گرایش به آئین بودا و تعصب در این دین دست از زندگی مجلل و اشرافی خود برداشتند.
در این دوره همزمان با قدرت گرفتن کشور چین، فرهنگ و هنر این کشور نفوذ بسیاری در ژاپن پیدا کرد. ژاپن در این دوره به سرعت رو به ترقی نهاد. تمول بسیار موجب فساد و هرج و مرج گردید. بیعدالتی، دزدی و راهزنی افزایش یافت. خاندانهای بزرگ نیز، امپراتوری را آلت دست خود کردند و علناً قدرت از امپراتور خلع گردید. به این ترتیب حکومت امپراتوری جای خود را به «حکومت شوگونی» داد.
دوران شوگونها
طبقه جنگجویان (ساموراییها) به تدریج نیرومند شد و حدوداً در پایان سده دوازدهم به قدرت رسید. سده دوازدهم همزمان بود با آغاز دوره ملوک الطوایفی در ژاپن. همزمان امپراتوری رو به افول نهاد و شوگونها (لقب موروثی دیکتاتورهای نظامی ژاپن که از ۱۱۹۲ تا ۱۸۶۷م به رغم وجود امپراتور عملاً بر آن کشور حکومت میکردند) که به معنی سردار یا سرداران است تا نیمه اول سده نوزدهم حکومت مستبدانه خود را بر ژاپن ادامه دادند. اولین شُوگون میناموتونو یوریتومو بود. پس از وی خاندان هوجو قدرت را در دست گرفتند. خاندان هوجو در جدال بر سر قدرت، حاکمیت را به خاندان آشیکاگا واگذار کرد. در سال ۱۵۷۳م سه فرد خاندان آشیکاگا و شوگونسالاری آشیکاگا را برانداختند. نام یکی از سه تن که موفق شد حکومت شوگونی را تشکیل دهد، توکوگاوا ایهیاسو بود.
شوگونسالاری توکوگاوا با پایتخت خود در ادو (توکیوی کنونی) در اوایل قرن هفدهم بنیاد نهاده شد. دوره ادو شاهد رشد قابل توجهی اقتصادی، از جمله اوجگیری کشاورزی. گسترش شبکههای تجارت داخلی در امتداد جادهها، رودخانهها، و دریاها؛ رشد اصناف تجاری و شبکههای تولید محصولات پیشاصنعتی؛ و ظهور سیستم کارگزاران برنج که در جهان از اولین بازارهای معاملاتی نسل آتی بود. حکومت ادو سیاست انزوای ملی را به منظور محدودیت روابط با کشورهای خارجی اختیار نمود. حکومت پر قدرت آنان تا سال ۱۸۶۸ ادامه داشت. در سال ۱۵۴۲ پرتغالیها به ژاپن رسیدند و روابط تجاری را با این کشور آغاز کردند. نیم قرن بعد هلندیها و انگلیسها نیز باب تجارت را با ژاپن گشودند و آیین مسیحی در ژاپن اشاعه پیدا کرد. در این ایام ژاپن گرفتار مسائل داخلی و مواجه با قیامهای دهقانی و ناآرامیهای ناشی از آن در منطقه ناگاساکی بود که اکثر این شورشیان را پیروان مسیحیت تشکیل میدادند. خاندان توکوگاوا که گمان میبرد تجار و مبلعان خارجی در ناآرامیها اخیر دست داشته باشند جهت قطع نفوذ بیگانگان دست به قلع و قمع مسیحیان ژاپنی و اعدام و اخراج خارجیان زد و دروازههای مملکت را بروی خارجیان بست و ژاپن به بیش از دو قرن انزوای خود خواسته فرورفت.
خاندان توکوگاوا در سده نوزده میلادی نفوذ و قدرت خود را در ژاپن از دست داد. سرانجام تحولات با ورود آمریکاییها به ژاپن روند دیگری پیدا کرد. در سال ۱۸۵۴م دریادار متیو سی. پری با چهار کشتی توپدار به آبهای ژاپن وارد شد و به دولت امپراتوری پیغام داد باید بندرهای خود را بگشایند و با آنان روابط سیاسی بر قرار کنند. حکومت شگونی ژاپن که در نیروی دریایی خود توان مقابله را ندید، سرانجام مجبور به امضای «عهدنامه کاناگاوا» شد (این اولین معاهده ژاپن با یک کشور خارجی بود). ورود خارجیها و انقلاب ۱۸۶۸ (معروف به انقلاب میجی) مردم ژاپن را از خواب انزوا بدر آورد. ورود متیو سی. پری («ناخدا پری») به ژاپن در سال ۱۸۵۳ به نحوی مؤثر سیاست درهای بسته را خاتمه داد.
دوران مدرن
با استعفای شوگون از قدرت در سال ۱۸۶۷ (معروف به دوره بازگشت میجی) قدرت مجدداً به امپراتور انتقال یافت. با از سرگیری اداره امور حکومتی، دولت جدید ذیل «امپراتور میجی» سیاست گذاریهای غربگرایانه، از جمله بنیاد نهادن سیستم کابینهای، تدوین قانون اساسی، اصلاح سیستم حکومت محلی و سامانه آموزشی نوین را ترویج داد. فرهنگ غربی ذیل سیاست بهبود رفاه ملی و قدرت نظامی فعالانه رواج یافت: وی پایتخت را از کیوتو به توکیو (که به معنای پایتخت شرقی است) انتقال داد. در دوره امپراتوری او (که تا سال ۱۹۱۲ ادامه داشت و دوره میجی خوانده میشود)، اصلاحات بسیاری در ساختار اداری، حکومتی و نظامی صورت گرفت. چنانکه در آغاز قرن بیستم ژاپن به سرعت صنعتی گردید و در آستانه تبدیل به قدرتی جهانی بود. پس از مرگ امپراتور میجی در ۱۹۱۲، امپراتوری ژاپن به قدرتی سلطهجو در منطقه تبدیل گشت و بعد از مجادله بر سر کره توانست چین را در جنگ نخست چین و ژاپن، شکست دهد(۱۸۹۴ تا ۱۸۹۵) و پورت آرتور و تایوان را به تصرف خود درآورد. از طرف دیگر با غلبه بر روسیه در زمین و دریا (۱۹۰۴ تا ۱۹۰۵) اروپا را شگفت زده کرد (این شکست موجب انقلاب ۱۹۰۵م روسیه گردید). در ۱۹۱۴، ژاپن تا اندازهای به این دلیل که در مقام قدرت جهانی بزرگی پذیرفته شود ضد آلمان وارد جنگ جهانی اول شد. در این زمان افکار عمومی در ژاپن از لحاظ عقیده سیاسی به دو گروه تقسیم میشد: عدهای که آزادیخواه بودند و به هیچوجه میل نداشتند که کشورشان با نیروی نظامی و قوه قهریه به اشغال ممالک دیگر بپردازد، و دسته دومی که معتقد بودند که جزایر ژاپن برای ملت پیشرفته و مترقی ژاپن کافی نیست، بلکه باید با تسخیر سرزمینهای دیگر بر وسعت ژاپن افزود. با این حال، ژاپن به غیر از چند جزیره متعلق به آلمان در اقیانوس آرام، چیز زیادی به دست نیاورد و با سرخوردگی دریافت که قدرتهای بزرگ ظاهراً با این کشور به صورت همتراز رفتار نمیکنند. پس از جنگ جهانی اول و شکست آلمان ژاپنیها برای صنعتی شدن و تبدیل به یک ابرقدرت منطقهای تلاش زیادی را مصروف داشتند و با گرفتن دانش فنی از آلمان، و دیگر کشورهای اروپایی به سرعت تبدیل به یک قدرت منطقهای از لحاظ اقتصادی، نظامی گردید. بحران اقتصادی و فروپاشی تجارت جهانی در ۱۹۲۹م که تجارت ابریشم ژاپن را دستخوش فنا کرده بود بنفع طرفداران قدرت نظامی تمام گردید. ژاپنیها دو سال بعد ۱۹۳۱م منچوری چین را اشغال کردند. آنها در ۱۹۳۹م به هندوچین تاختند؛ و بر این خطه دست یافتند.
جنگ جهانی دوم
در ۲۵ نوامبر ۱۹۳۶ میلادی پیمان ضد کمینترن بین آلمان نازی و ژاپن منعقد گردید و به موجب آن طرفین پیمان بستند که مشترک علیه کمونیسم بینالملل مبارزه کنند. یک سال بعد ایتالیا نیز به این پیمان پیوست و رسماً محور برلین-توکیو-رُم شکل گرفت. در ۱۹۴۱م که دو سال از جنگ جهانی دوم میگذشت، دولتهای آلمان، ایتالیا و ژاپن متحد شدند تا نیروهای خود را علیه متفقین به کار اندازند. ژاپن بدون اعلام قبلی به پرل هاربر در هاوایی حمله کرد و خسارت شدیدی به آمریکا وارد ساخت. این اقدام ژاپن موجب گردید تا ایالات متحده با تمام نیروی خود وارد جنگ گردد. ژاپنیها بعد از پرل هاربر به اندونزی و سنگاپور حمله کردند و پیروزیهای درخشانی بهدست آوردند، اما نتایج جنگ در اروپا به ضرر متحدین تمام شد و آلمان هیتلری در ۱۹۴۵م سقوط کرد. پیشرفت پرشتاب نظامی ژاپن در سرتاسر شمال شرق آسیا و اقیانوس آرام متوقف شد و ایالات متحده با توافق شوروی سابق با پرتاب دو بمب اتمی در شهرهای هیروشیما و ناگازاکی، ژاپن را وادار به تسلیم کرد؛ و به این ترتیب برای ژاپن، جنگ دوم جهانی با شکستی فاجعهآمیز و وحشت جنگ اتمی به پایان رسید. دولت ژاپن به دستور امپراتور هیروهیتو در ۱۴ اوت ۱۹۴۵م بدون قید و شرط، تسلیم متفقین شد، ۵۰۰۰ افسر ژاپنی پس از قرائت بیانیه تسلیم، هاراکیری (خودکشی) کردند. ژاپن تمامی متصرفات خود در اقیانوس آرام از جمله کشور کره را از دست داد، طی کنفرانس یالتا در فوریه سال ۱۹۴۵ ژاپن جزایر کوریل و جزیره ساخالین را از دست داد، اداره امور نظامی منچوری نیز به دولت جماهیر شوروی واگذار شد. ژاپن در جریان جنگ جهانی دوم صدمات فراوانی دید و در اواخر جنگ به چنان وضعی دچار شد که بسیاری از تحلیلگران در توصیف آن، عبارت «به کلی ویران شده» را به کار بردند.
بمباران اتمی هیروشیما و ناگاساکی
بمباران اتمی هیروشیما و ناگاساکی دو عملیات اتمی بودند که در زمان جنگ جهانی دوم به دستور هری ترومن، رئیسجمهور وقت آمریکا، علیه امپراتوری ژاپن انجام گرفتند. در این دو عملیات، دو بمب اتمی به فاصله ۳ روز بر روی شهرهای هیروشیما و ناگاساکی انداخته شد که باعث ویرانی و کشتار گسترده شهروندان این دو شهر گردید. حدود ۲۲۰٬۰۰۰ نفر در اثر این دو بمباران اتمی جان باختند که بیشتر آنان را شهروندان غیرنظامی تشکیل میدادند. (بیش از ۱۰۰٬۰۰۰ نفر بلافاصله هنگام بمباران کشته شدند و باقی مانده تا پایان سال ۱۹۴۵ در اثر مواد مخرب تشعشعات رادیواکتیو جان خود را از دست دادند)
پس از جنگ
جنگ از مردم ژاپن بیش از دو میلیون قربانی گرفت، حدود چهل درصد شهرهای آن به ویرانه مبدل گردید. تأسیسات صنعتی و تولیدی تخریب و نابود شد، مزارع سوخت، سررشته کشت و زرع و کار و تولید از هم گسیخت، اقتصاد کشور فلج شد و سرانجام چیزی جز سرزمینی ویران و مردمی بیکار و گرسنه بر جای نماند. با این همه مردم ژاپن، خیلی زود بر بهت و گیجی خود فایق آمدند و شروع به خودسازی و نوسازی کشور کردند. از آنجا که بلافاصله پس از جنگ در قانون اساسی خود به صلحدوستی و مجاهدت در راه حفظ و استقرار صلحی پایدار و جهانی تأکید ورزیدند، ارتش را به کلی منحل کردند؛ لذا افراد نظامی نیز به سایر مردم پیوستند، و به سازندگی کشوری مشغول شدند. این کشور از لحاظ منابع طبیعی، یکی از فقیرترین کشورهای جهان است. اشغال کشور از سوی متفقین (۱۹۴۵ تا ۱۹۵۲)نظام سیاسی کشور را تبدیل به نظامی دموکراتیک کرد و همچنین احیای شگفتانگیز اقتصادی را بر اساس سیاست فعال صادرات آغاز ساخت. آیین شینتوـ که با ملیگرایی افراطی همسان شده بود ـ به صورت دین رسمی کنار گذاشته شد و در همین خلال جریانی به نام نهضت آموزش پدید آمد که طی آن کشور، گروهی از افراد مستعد را به منظور کسب و آموزش تخصص راهی کشورهای پیشرفته جهان ساخت. ژاپن بعد از جنگ به اشغال نیروهای نظامی ایالات متحده درآمد. دو سال بعد از جنگ جهانی دوم در ۱۹۴۷م قانون اساسی ژاپن به تصویب رسید.
ژاپن پس از رهایی از جنگ، سیاست مسالمتآمیز در پیش گرفت و در ۱۹۵۶م به عضویت سازمان ملل متحد درآمد. اقتصاد این کشور بار دیگر تنها چند سال پس از پایان جنگ و در دهه ۱۹۶۰م با رشد متوسط ۱۰٪ در سال، به بالاترین نرخ رشد اقتصادی در بین تمامی کشورهای درگیر جنگ رسید؛ و این کشور به یکی از بزرگترین قدرتهای اقتصادی جهان تبدیل گردید و در عرصه فناوری پیشتاز شد. در ۱۹۸۸ ژاپن با پیشی گرفتن از آمریکا تبدیل به بزرگترین کشور تأمینکننده اعتبار در جهان شد. هماکنون نیز ژاپن دارای سومین اقتصاد برتر جهان بعد از آمریکا و چین میباشد. در ۸ ژانویه ۱۹۸۹ یک روز پس از مرگ امپراتور هیروهیتو، آکیهیتو پسر او جانشین وی شد. عرصه سیاست ژاپن تحت سلطه لیبرال دموکراتها است، که به رغم رسواییهای مالی از ۱۹۵۵ قدرت را در دست دارند.
تقسیمبندی زمانی
نظام سیاسی
بعد از پایان جنگ جهانی دوم در اوت ۱۹۴۵، ژاپن، گام نهادن در راه تبدیل به کشوری دموکراتیک را آغاز نمود. قانون اساسی ژاپن که از سال ۱۹۴۷ لازمالاجرا بوده بر سه اصل استوار است: حاکمیت مردمی، احترام برای حقوق اولیه انسان و کنارهگیری از جنگ. قانون اساسی همچنین استقلال سه شاخه مقننه، مجریه و قضائیه را تصریح نمودهاست.
ژاپن یک کشور امپراتوری است. حکومت در آن به صورت سیستم پارلمانی، مشابه با بریتانیا میباشد که در حقیقت نخستوزیر آن را اداره میکند. امپراتور نماد کشور و وحدت ملی است و در رابطه با امور حکومتی قدرتی ندارد. تمامی کارهای امپراتور در رابطه با امور کشوری براساس توصیهها و تصویب کابینه صورت میگیرد. با این حال امپراتور به عنوان رئیس کشور در مناسبتهای سیاسی اثرگذار است. امپراتور کنونی ژاپن، ناروهیتو، در سال ۲۰۱۹ به عنوان یکصد و بیست و ششمین امپراتور به تخت نشست.
نهاد قانونگذار این کشور که دایت ملی نام دارد، دومجلسی بوده و از مجلس نمایندگان و مجلس مشاوران (سنا) تشکیل شدهاست. مجلس نمایندگان ۴۸۰ عضو دارد که با رای مردم برای دورههای چهار ساله انتخاب میشوند.
اعضای مجلس مشاوران ۲۴۲ نفر هستند که با رأی مردم برای دورهای شش ساله انتخاب میشوند.
نخستوزیر ژاپن رئیس دولت در ژاپن است که حکمش به وسیله امپراتور تنفیذ میشود. ذیل رهبری نخستوزیر، ۱۲ وزارتخانه وجود دارد؛ که عبارتند از: وزارت دادگستری- دارایی- بهداشت و رفاه- بازرگانی و صنعت- پست و ارتباطات- ساختمان- امور خارجه- آموزش، علوم و فرهنگ- کشاورزی، جنگلداری، ماهیگیری- حمل و نقل- کار و وزارت کشور.
سیستم حکومتی ژاپن بر اساس فعالیت احزاب سیاسی قرار داشته و احزاب سیاسی نقش تعیینکنندهای در صحنه سیاست کشور دارند. در شرایط کنونی، مهمترین احزاب سیاسی فعال عبارتند از: حزب لیبرال دموکرات، حزب دموکراتیک ژاپن، حزب کومه جدید، حزب کمونیست ژاپن، حزب سوسیال دموکرات. حزب لیبرال دموکرات مهمترین حزب سیاسی در ژاپن است.
دولتهای مرکزی و محلی
در ژاپن ۴۷ استان و تعداد کل ۱۸۰۰ شهر کوچک و بزرگ و روستا وجود دارد (آوریل، ۲۰۰۷). هر شهرداری واجد شورا میباشد. فرمانداران استانی و شهرداران با رأی مردمی انتخاب میشوند. دولت محلی نسبت به دولت مرکزی واجد سیستم دموکراسی بیواسطهتری میباشد.
دیوان عالی ژاپن
دیوان عالی ژاپن، بالاترین ارکان قوه قضائیه است. این دیوان متشکل از ۱۵ نفر قاضی است که توسط ریاست دیوان اداره میگردد. ۲۰ دادگاه بخش- از عمومیترین دادگاههای کشور بهشمار میآیند و در تمام کشور ۵۰ دادگاه بخش در مراکز استانهای ۴۷ گانه مستقر هستند. در این دادگاهها به پروندههای حقوقی و جزایی بهطور مشترک رسیدگی میشود.
اقتصاد
کشور ژاپن در سال ۲۰۱۰ سومین قدرت اقتصادی دنیا (پس از آمریکا و چین) بوده و در آسیا نیز رتبه دوم را از این لحاظ داراست. این کشور دارای منابع طبیعی خیلی محدودی است و اکثر جزایر و خاک آن کوهستانی و آتشفشانی است؛ ولی با همکاریهای دولت در بخش صنعت و نیز سرمایهگذاری گسترده در فناوریهای پیشرفته، ژاپن به عنوان یکی از پیشگامان عمده در صنعت و فناوری دنیا شناخته شدهاست. صادرات بخش عمدهای از درآمدهای اقتصادی ژاپن را تشکیل میدهد و آمریکا با ۲۲٫۷٪، چین با ۱۳٫۱٪ و کره جنوبی با ۷٫۸٪ عمدهترین شرکای تجاری این کشور هستند. محصولات صادراتی عمدهٔ ژاپن شامل تجهیزات حمل و نقل، اتومبیل، صنایع الکترونیک، ماشین آلات الکتریکی و صنایع شیمیایی هستند.
در بخش صنایع ژاپن به عنوان یکی از پیشرفتهترین کشورها در زمینه تولید اتومبیل، تجهیزات الکترونیکی، ماشین ابزار، فولاد و فلزات غیر آهنی، کشتی سازی، صنایع شیمیایی و نساجی و نیز صنایع غذایی فرآوری شده بهشمار میآید. این کشور دارای تعداد زیادی شرکت بینالمللی با نامهای تجاری معتبری همچون تویوتا، میتسوبیشی، هوندا، نیسان، مزدا، سونی، نینتندو و کانن است.
بنا به گزارش صندوق بینالمللی پول در اواسط آوریل ۲۰۰۶، ژاپن با رشد اقتصادی ۲/۸ درصد پیشبینی شده برای سال ۲۰۰۶، همردیف کشورهای غربی و در مقام بالا قرار دارد.
چنین نتیجهای حاصل صادرات به کشورهای در حال توسعه مانند چین (که رشدش به ۹/۵٪ رسیده)، طرح دولتی و بیسابقه قانونمندسازی، سطح بالای تحقیق و توسعه، سرمایهگذاری بر روی آموزش و همچنین تعدیل نسبی ارزش دادن به سهام داران است.
ژاپن رشد اقتصادی بالایی را در دهههای ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰ تجربه کردهاست. رشد ژاپن در دهه ۱۹۶۰ بهطور میانگین ۱۰٪، در دهه ۱۹۷۰ بهطور متوسط ۵٪، و در دهه ۱۹۸۰ بهطور میانگین ۴٪ رشد داشت. رشد اقتصادی ژاپن در دو دهه اخیر به شدت کاهش یافتهاست بهطوریکه در دهه ۱۹۹۰ بهطور میانگین ۱٫۵٪ بودهاست. تلاشهای دولت ژاپن برای ایجاد رشد اقتصادی در این دو دهه عمدتاً با شکست مواجه شده و رشد اقتصادی ژاپن همچنان پایین است.
توسعه اقتصادی ژاپن و علل کلیدی آن
آمریکا در ابتدای راه در اوت ۱۹۴۵ پس از یک سری بمباران سراسری و بالاخره بمباران اتمی هیروشیما و ناگاساکی، ژاپن را به تسلیم واداشت. پس از این شکست ژاپن با بیش از ۱۳ میلیون نفر بیکار مواجه بود و کمبود مواد غذایی به شدت احساس میشد. تورم در حدی بود که حقوق افراد، مکفی مخارج جاری نبود و افراد برای سیر کردن شکم خود اقدام به فروش دارایی خود کرده بودند.
برای کالاهای ضروری بازار سیاه درست شده بود و قیمتها ۳۰ تا ۶۰ برابر قیمت رسمی دولت بود. در مورد برنج این رقم به ۱۵۰ برابر نیز رسیده بود. جنگ برای ژاپن به جز ۸ میلیون نفر کشته و زخمی، به بهای ویرانی ۲۵٪ از داراییهای غیرنظامی و نابودی ۴۱٫۵٪ از ثروت ملی تمام شد.
ژاپن بازسازی شده، با داشتن ۰٫۳٪ از خاک کره زمین توانسته ۲۴٪ از تولید جهانی را به خود اختصاص دهد. این کشور به رغم شهرنشینی متراکم نسبتاً از جرم و جنایت به دور ماندهاست. نسبت سرقت در ژاپن در مقایسه با آمریکا چیزی کمتر از ۰٫۷٪ است.
پیشرفت اقتصادی ژاپن چنان چشم گیر بود که در مقطعی آمریکاییها را به انتقاد از سخت کوشی، کم مصرفی و حجم کلان پسانداز ژاپنیها واداشت.
آنچه تصویر ویران ژاپن ۱۹۴۵ را به ژاپن ابرقدرت اقتصادی امروز مبدل کردهاست، فرایندی است که عدهای آن را معجزه نامیدند.
تقدس سرزمین به شکل افراطی اش تا برتری نژادی ژاپنیها هم کشیده شده بود. دولت ژاپن آئین (شینتو) را به نقطهٔ قوت مردم تبدیل کرده بود و در سال ۱۹۱۳ به منظور تجمع تمامی افراد و گروهها، طی تبلیغات وسیع اعلام کرد که شینتو یک نهاد ملی با هویت تاریخی و معنوی است و هرکس بدون توجه به ایدئولوژی و مرامش، به عنوان یک وظیفهٔ میهنی و نشانهای از وفاداری و صداقتش به میهن، باید در معابد شینتو حضور یابد.
تقسیمات کشوری
ژاپن به ۸ ناحیه و ۴۷ استان تقسیم شدهاست.
استانهای ژاپن
شهرهای بزرگ ژاپن
فهرستی از بیست شهر بزرگ ژاپن:
فرهنگ
فرهنگ ژاپن طی هزاران سال از دوره جومون تا به امروز در حال تکامل بوده، فرهنگ معاصر ژاپن بسیار از آسیا، اروپا و آمریکای شمالی تأثیر پذیرفتهاست و در این بین نفوذ فرهنگ چینی پر رنگتر است. ساکنان ژاپن دورههای طولانی انزوا را سپری کردهاند، ورود کشتیهای غربی در قرن ۱۶ و ۱۹ میلادی و آشنایی مردم ژاپن با ادیان مختلف همچون مسیحیت عصری جدید را برای این کشور پدیدآورد که تغییرات فرهنگی و سنتشکنیهای بعد از آن خالی از لطف نبود.
نخستین آثار ادبیات ژاپنی بهشدت تحت تأثیر ارتباطات فرهنگی با چین و ادبیات چینی سروده شدند. این آثار به زبان چینی کلاسیک سروده میشدند. ادبیات هندی نیز با گسترش بودیسم در ژاپن بر ادبیات این کشور تأثیر گذاشت. اما در نهایت هنگامی که نویسندگان ژاپنی شروع به نوشتن دربارهٔ ژاپن کردند توانستند سبک خاص خود را توسعه بخشند اما همچنان تأثیر ادبیات چینی و چینی کلاسیک را میشد تا پایان دورهٔ ادو در این آثار مشاهده کرد. از زمانی که ژاپن دروازههای خود را در سده ۱۹ میلادی به روی تجارت و دیپلماسی با غرب باز کرد ادبیات شرق و غرب به شدت برهم تأثیر گذاشتهاند و همچنان میگذارند.
شعر
هایکو کوتاهترین گونه شعری در جهان است که مبدع آن ژاپنیها هستند، اینگونه شعر به صورت سنتی کمتر ۱۷ خط است، یک هایکو عموماً یک احساس یا گرایش شاعرانه سرایندهاش را بیان میکند:
موسیقی
موسیقی ژاپن غنی و متنوع است، سازهایی چون «کُوتو» و «شامیسِن» از سازهای اصیل ژاپن هستند. شامیسن که به سهتار ژاپنی شهرت دارد و معمولاً همراه با سازهای دیگر نواخته میشود، در اصل در تئاترهای کابوکی و عروسکی دوره «ادو» کاربرد داشت. کوتو نیز به سنتور ژاپنی معروف است که از چوب درختی به نام «پائولونیا» ساخته میشود و هر تار آن خرک متحرک جداگانهای دارد. این ساز را با زخمههایی که به انگشتان اشاره، میانی و شست دست راست متصل است مینوازند.
پویانمایی
اَنیمه یا انیمه یک سبک از پویانمایی است که خاستگاه آن ژاپن بوده و بهطور معمول بر مبنای مانگا ساخته میشود (که در این صورت انیمانگا نامیده میشوند). انیمهها دارای خصوصیاتی از قبیل نقاشیهای رنگارنگ، شخصیتهای پرجنب و جوش، داستانی همراه با پیکار و نبرد و همچنین دارای موضوعات مختلف میباشد. انیمه در واقع کوتاه شده واژهٔ انگلیسی انیمیشن «animation» (پویانمایی) است.
جشنوارهها و مناسبتهای خاص
۳۳ جشنواره کشور ژاپن به عنوان میراث فرهنگی ناملموس یونسکو ثبت شدهاند. بعضی جشنها و فستیوالهای ژاپنی ریشه چینی دارند ولی در طول زمان تغییر یافته و با عادات مردم محلی درآمیختهاند.
جشن شکوفههای گیلاس
هانامی یا جشن شکوفههای گیلاس یکی از مراسم رایج در ژاپن است. هانامی در زبان ژاپنی به معنی «دیدن گلهاست». هانامی در هنگام شکوفایی شکوفههای ساکورا و با جمع شدن دوستان و بستگان به دور هم و گسترانیدن سفره در زیر درختان ساکورا برگزار میشود.
هانامی برای نخستین بار در دورهٔ نارا (سالهای ۷۱۰ تا ۷۹۴ میلادی) و در بین اشراف مرسوم شدهاست. در ابتدا دیدن شکوفههای آلو که در ژاپن اومه نامیده میشود، مرسوم بود اما در دورهٔ هِیآن (سالهای ۷۹۴ تا ۱۱۸۵ میلادی) شکوفههای گیلاس جایگزین شکوفههای آلو شد. از اواسط دورهٔ ادو هانامی در بین عموم مردم رایج شد و امپراتور توکوگاوا یوشیمونه هشتمین امپراتور دورهٔ ادو جهت تشویق مردم و ترویج بیشتر هانامی دستور کاشت گستردهٔ درختان گیلاس را در سراسر کشور صادر کرد.
جشنواره برف
جشنواره برف ساپورو سالانه در شهر ساپورو برگزار میشود. در این جشنواره که برجستهترین هنرمندان این کشور نیز حضور دارند، مجسمههای مختلفی از جمله مجسمهٔ بازیگران و هنرمندان و سایر افراد مشهور ساخته میشود. در فوریه سال ۲۰۱۷ هم جشنواره ساپورو برگزار شد که مجسمه دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا نیز در بین مجسمههای افراد مشهور دیده شد.
جشنواره تننو
جشنواره تننو هر ساله ماه ژوئیه در شهر تسوشیما برگزار میشود. بر اساس رسوم هر قایق به چهارصد فانوس مزین میشود و در طول رودخانه تننو پایین میآید.
جشن عروسکها
هیناماتسوری یا جشن عروسکها یا جشن دختران یکی از جشنهای رایج در کشور ژاپن است که به شکرگزاری رشد و سلامتی دختران اختصاص دارد. این جشن هر ساله در روز سوم ماه مارس سومین ماه میلادی برگزار میشود.
در این جشن سکویی با یکپارچه قرمز پوشانده میشود تا مجموعهای از عروسکهای زینتی به نمایندگی از امپراتور، ملکه، مسئولان، و نوازندگان در لباس سنتی دربار دوره هیآن به نمایش گذاشته شود.
غذاها و خوراک
آموزش
آموزش در ژاپن در مقاطع ابتدایی و متوسطه اول اجباری است. بیشتر دانش آموزان در مقطع متوسطه اول در مدارس دولتی تحصیل میکنند، اما مدارس خصوصی در مقاطع متوسطه و دانشگاه نیز محبوب است. وزارت آموزش، فرهنگ، ورزش، علوم و فناوری وظیفه گسترش آموزش را دارد.
آموزش تا ۹ سال اول اجباری است و ۳ سال آخر را میتوان ثبت نام کرد که در سال ۲۰۰۵، ۹۴٪ فارغالتحصیلان دوره متوسطه اول برای متوسطه دوم ثبت نام کردند.
سال تحصیلی از آوریل (فروردین-اردیبهشت) آغاز میشود و در ماه مارس (اسفند-فروردین) پایان مییابد، تعطیلات تابستانی در آگوست (مرداد-شهریور) و تعطیلات زمستانی در پایان دسامبر (آذر-دی) تا اوایل ژانویه (دی) است. سال تحصیلی شامل دو یا سه ترم است که با تعطیلات کوتاه در بهار و زمستان و یک تعطیلات تابستانی شش هفته ای از هم جدا میشوند.
دانشجویان ژاپنی از نظر کیفیت و عملکرد در خواندن سواد، ریاضیات و علوم در بین دانشجویان کشورهای عضو سازمان همکاری و توسعه اقتصادی رتبه بالایی دارند. ژاپن در برنامه آزمونهای ارزیابی بینالمللی دانشجویان، با میانگین نمره ۵۲۸٫۷، یکی از کشورهای برتر OECD در زمینه خواندن سواد، ریاضیات و علوم است که در رتبهبندی سال ۲۰۱۵ رتبه سوم را دارد. مردم ژاپن از تحصیلات خوبی برخوردارند و جامعه این کشور از آموزش به عنوان بستری برای تحرک اقتصادی - اقتصادی و اشتغال در اقتصاد به همراه فناوری پیشرفته این کشور بسیار ارزشمند است. مجموعه بزرگی از افراد با تحصیلات و ماهر در این کشور تا حد زیادی مسئول معجزه اقتصادی ژاپن پس از جنگ ژاپن بودند. بزرگسالان دارای تحصیلات عالی در ژاپن، به ویژه فارغ التحصیلان علوم و مهندسی، تحصیلات و مهارتهای خود در اقتصاد پیشرفته ژاپن را بهرمند میکنند.
به سیستم آموزشی ژاپن نقدهایی وارد میشود مانند؛ مشکلات قلدری و اذیت و آزار؛ و فشار شدید علمی بر دانشجویان.
دانش آموزان ژاپنی برای موفقیت آکادمیک از طرف والدین، معلمان، همسالان و جامعه با فشار بی نظیر و شدیدی روبرو هستند. این اتفاق عمدتاً نتیجه جامعه ای است که از مدتها قبل اهمیت زیادی برای آموزش قائل بوده و سیستمی که تمام هدف خود را به یک آزمون واحد (ورود به دانشگاه) متمرکز میکند که عواقب قابل توجهی در طول زندگی دارد. فشارهای ورود به دانشگاه منجر به رفتارهایی مانند خشونت در مدرسه، تقلب، خودکشی و آسیب روانی قابل توجه شدهاست.
جستارهای وابسته
تاریخ ژاپن
مردمان ژاپنی
امپراتوری ژاپن
آموزش در ژاپن
ژاپنی باستان نخستین
ژاپن در جنگ جهانی اول
منابع
پیوند به بیرون
دولت
Kantei.go.jp سایت رسمی نخستوزیر ژاپن و کابینه
Kunaicho.go.jp سایت رسمی خاندان امپراتوری ژاپن
دفتر روابط عمومی
گردشگری
سازمان ملی گردشگری ژاپن
امپراتوریها
ایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در ۶۶۰ (پیش از میلاد)
ایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در سده ۷ (پیش از میلاد)
بنیانگذاریها در سده ۷ (پیش از میلاد) در آسیا
پادشاهی مشروطه
ژاپن
کشورها در آسیا
کشورهای جاده ابریشم
کشورهای جزیرهای
کشورهای جی۷
کشورهای شرق آسیا
کشورهای عضو جی ۸
کشورهای عضو سازمان ملل متحد
کشورهای فراقارهای
کشورهای گروه ۲۰
کشورهای هممرز با اقیانوس آرام
لیبرال دموکراسی
کشورهای شمال شرق آسیا |
2999 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86%20%DA%98%D8%A7%D9%BE%D9%86%DB%8C | زبان ژاپنی | نیهونگو
| states = ژاپن
| ethnicity = ژاپنیها
| speakers = ~۱۲۸ میلیون
| date = ۲۰۲۰
| familycolor = Altaic
| fam1 = ژاپنی
| ancestor = ژاپنی باستان
| ancestor2 = ژاپنی میانه نخستین
| ancestor3 = ژاپنی میانه پسین
| ancestor4 = ژاپنی نوین نخستین
| script =
| nation =
| iso1 = ja
| iso2 = jpn
| iso3 = jpn
| lingua = 45-CAA-a
| image = Nihongo.svg
| imagesize = 75px
| imagecaption =
| imageheader =
| notice = IPA
| sign = ژاپنی اشاره
| glotto = nucl1643
| glottorefname = Japanese
}}
زبان ملی ژاپن و ژاپنیها است که توسط حدود ۱۲۸ میلیون نفر گویشور به صورت بومی گفتگو میشود. ژاپنی به خانواده زبانهای ژاپنی یا ژاپنی-ریوکیویی وابستگی دارد. تلاشهای فراوانی برای پیوند زبانهای ژاپنی با دیگر خانوادههای زبانی همانند زبانهای آینو، آستروآسیایی، کرهای و آلتایی که امروزه اعتبار خود را از دست دادهاست، انجام شده اما هیچیک از این پیشنهادها در میان مراجع پذیرش گستردهای نداشتهاند.
اطلاعات کمی در مورد این زبان پیش از تاریخ یا زمانی که برای نخستین بار در ژاپن پدیدار شد، در دست است. اسناد چینی مربوط به سده سوم پس از میلاد، چند واژه ژاپنی را ثبت کردند، اما متون قابل توجه ژاپنی باستان در سده هشتم پدیدار شدند. از دوره هیآن (۷۹۴–۱۱۸۵)، این زبان هجوم گسترده واژگان چینی را به خود دید که بر واجشناسی ژاپنی میانه نخستین تأثیر گذاشت. ژاپنی میانه پسین (۱۱۸۵–۱۶۰۰) شاهد تغییرات دستوری گسترده و اولین ظهور وامواژههای اروپایی بود. پایه گویش معیار ژاپنی از منطقه کانسای به منطقه ادو (توکیو امروزی) در دوره ژاپنی نوین نخستین (اوایل سده هفدهم تا اواسط سده نوزدهم) نقل مکان کرد. پس از پایان انزوای خودخواسته ژاپن در سال ۱۸۵۳، سیل وامواژهها از زبانهای اروپایی به ژاپنی وارد شد و واژگان با ریشه انگلیسی فراوان شدند.
زبان ژاپنی یک زبان پبوندی و مورایی با آواشناسی نسبتاً ساده، سامانه واکهای ساده، کشش واکه و تشدید و همچنین افت و خیز صوتی قابل توجه است. ترتیب واژگان معمولاً نهاد–مفعول–فعل با وندهایی است که نقش دستوری واژگان را مشخص میکنند. وندهای پایانی جمله برای افزودن تأثیر عاطفی یا تأکیدی یا پرسش استفاده میشوند. اسمها شمار یا جنسیت ندارند و هیچ حرف تعریفی نیز در این زبان یافت نمیشود. فعلها فقط برای زمان و جهت صرف میشوند و با شخص تغییری نمیکنند. صفتهای ژاپنی نیز صرف میشوند.
سامانه نوشتاری ژاپنی، نویسههای چینی معروف به کانجی (漢字) را با دو خط هجانگار منحصر به فرد که از حروف چینی پیچیدهتر مشتق شدهاند یعنی هیراگانا (ひらがな یا 平仮名) و کاتاکانا (カタカナ یا 片仮名)، ترکیب میکند. خط لاتین () نیز به صورت محدود (مانند واژگان اختصاری وارداتی) در نوشتار ژاپنی استفاده میشود. سامانه اعداد عمدتاً از اعداد عربی و همچنین از اعداد سنتی چینی استفاده میکند.
تاریخ
پیشاتاریخ
تصور میشود که نیاژاپنی، نیای مشترک زبانهای ژاپنی و ریوکیویی، توسط مهاجرانی که از شبهجزیره کره در اوایل تا اواسط سده چهارم پیش از میلاد (دوره یایویی) آمدهاند، به ژاپن آورده شده و جایگزین زبانهای ساکنان اصلی جومون از جمله نیای زبان آینو، شدهاست. از آنجا که نوشتار هنوز از چین معرفی نشده بود، هیچ مدرک مستقیمی از این دوره وجود ندارد و هر چیزی که میتوان در مورد این دوره تشخیص داد باید بر اساس بازسازی داخلی از ژاپنی باستانی، یا مقایسه با زبانهای ریوکیویی و گویشهای ژاپنی باشد.
ژاپنی باستان
سامانه نوشتاری چینی در اوایل سده پنجم در کنار آیین بودایی از باکجه به ژاپن وارد شد. قدیمیترین متون به زبان چینی کلاسیک نوشته شدهاند، اگرچه برخی از آنها احتمالاً با استفاده از روش کانبون به عنوان ژاپنی خوانده میشوند و تأثیرات دستور زبان ژاپنی مانند ترتیب واژگان ژاپنی را نشان میدهند. نخستین متن ژاپنی کوجیکی، مربوط به اوایل سده هشتم است و کاملاً با حروف چینی نوشته شدهاست، که در زمانهای مختلف برای نمایش چینی، کانبون و ژاپنی باستان استفاده میشود. بخشهای ژاپنی باستان مانند سایر متون این دوره به مانیوگانا نوشته شدهاند که از کانجی برای ارزشهای آوایی و معنایی آنها استفاده میکند.
بر اساس سامانه مانیوگانا، ژاپنی باستان را میتوان با ۸۸ هجای متمایز بازسازی کرد. متون نوشته شده با مانیوگانا از دو مجموعه مختلف کانجی برای هر یک از هجاهایی که اکنون تلفظ میشوند استفاده میکنند. این مجموعه از هجاها در ژاپنی میانه نخستین به ۶۷ کاهش یافت، اگرچه برخی از آنها با نفوذ چینیها اضافه شدند.
امروزه چندین ساختار باستانی از عناصر دستوری ژاپنی باستانی در زبان امروزی باقی ماندهاست.
ژاپنی میانه نخستین
ژاپنی میانه نخستین، ژاپنی دوره هیآن از ۷۹۴ تا ۱۱۸۵ است. این زبان پایه زبان ادبی ژاپنی کلاسیک است که تا اوایل سده ۲۰ در استفاده عمومی باقی ماند. در طول این زمان، ژاپنی تحت تحولات فراوانی واجی قرار گرفت که در بسیاری از موارد توسط سیل وامواژگان چینی آغاز شدند.
ژاپنی میانه پسین
ژاپنی میانه پسین سالهای ۱۱۸۵ تا ۱۶۰۰ را پوشش میدهد و معمولاً به دو بخش تقسیم میشود که تقریباً معادل دوره کاماکورا و دوره موروماچی است. اشکال متاخر ژاپنی میانه پسین اولین مواردی است که توسط منابع غیربومی همچون مبلغان یسوعی و فرانسیسکن توصیف شدهاست؛ بنابراین مستندات بهتری از واجشناسی ژاپنی میانه پسین نسبت به گونههای پیشین وجود دارد. در این دوره نیز شاهد تغییرات آوایی هستیم و برخی از اشکال آشناتر به زبان ژاپنی امروزی پدیدار میشوند.
ژاپنی میانه پسین اولین وامواژهها را از زبانهای اروپایی دارد - کلمات رایجی که در این دوره به ژاپنی قرض گرفته شدهاند عبارتند از pan («نان») و tabako («تنباکو»، اکنون «سیگار») که هر دو از پرتغالی هستند.
ژاپنی نوین
ژاپنی مدرن با دوره ادو (که از ۱۶۰۳ تا ۱۸۶۷ طول کشید) آغاز میشود. از ژاپنی باستان، ژاپنی معیار عملاً گویش منطقه کانسای، به ویژه کیوتو، بود. با این حال، در طول دوره ادو، ادو (توکیو فعلی) به بزرگترین شهر ژاپن تبدیل شد و گویش منطقه ادو به ژاپنی معیار تبدیل شد. از زمان پایان انزوای خودخواسته ژاپن در سال ۱۸۵۳، جریان وامواژهها از زبانهای اروپایی بهطور قابل توجهی افزایش یافتهاست. این دوره از سال ۱۹۴۵ شاهد ورود بسیاری از وامواژهها از زبانهای دیگر، مانند آلمانی، پرتغالی و انگلیسی بودهاست. بسیاری از وامواژههای انگلیسی به ویژه به فناوری مربوط میشوند برای مثال، pasokon (مخفف «رایانه شخصی»)، intānetto («اینترنت») و kamera («دوربین»).
پراکندگی جغرافیایی
اگرچه ژاپنی تقریباً منحصرا در ژاپن صحبت میشود اما در خارج از این کشور نیز رایج است. پیش و در طول جنگ جهانی دوم، مردم محلی در تایوان و کره و بخشهایی از چین، فیلیپین و جزایر مختلف اقیانوسیه به دلیل اشغال ژاپن، ژاپنی را به عنوان زبان امپراتوری یادمیگرفتند. در نتیجه بسیاری از افراد مسن در این کشورها هنوز میتوانند ژاپنی صحبت کنند.
جوامع مهاجر ژاپنی که بزرگترین آنها در برزیل با حدود ۱٫۵ میلیون و در ایالات متحده با بیش از ۱٫۲ میلیون نفر، یافت میشوند، ژاپنی را به عنوان زبان اصلی سخن میگویند. تقریباً ۱۲٪ از ساکنان هاوایی به ژاپنی صحبت میکنند، که در سال ۲۰۰۸ حدود ۱۲٫۶٪ از جمعیت آنجا ژاپنیتبار تخمین زده شدند. همچنین مهاجران ژاپنی را میتوان در پرو، آرژانتین، استرالیا (به ویژه در ایالتهای شرقی)، کانادا (به ویژه در ونکوور که ۱٫۴ درصد از جمعیت آن تبار ژاپنی دارند)، ایالات متحده (به ویژه هاوایی و کالیفرنیا)، و فیلیپین (به ویژه در منطقه داوائو و استان لاگونا) یافت.
وضعیت رسمی
ژاپنی هیچ وضعیت رسمی در ژاپن ندارد، اما بالفعل زبان ملی این کشور است. شکلی از زبان معیار به عنوان به معنی «ژاپنی معیار» یا «زبان مشترک» پذیرفته شدهاست. معانی این دو اصطلاح تقریباً یکسان است. هیوجونگو یا کیوتسوگو مفهومی است که همتای گویش را تشکیل میدهد. این زبان هنجاری در اواخر سده ۱۹ از زبانی که توسط طبقه بالاتر توکیو صحبت میشد، زاده شد. هیوجونگو در مدارس تدریس میشود و در تلویزیون و ارتباطات رسمی مورد استفاده قرار میگیرد. در این مقاله نیز از این نسخه استفاده میشود.
در گذشته ژاپنی نوشتاری به نام بونگو (文語) با ژاپنی عامیانه به نام کوگو (口語) متفاوت بود. این دو گونه قواعد دستوری متفاوتی داشتند و در واژگان نیز اندکی تفاوت دیده میشد. بونگو تا حدود سال ۱۹۰۰ روش اصلی نوشتن ژاپنی بود. از آن زمان کوگو به تدریج نفوذ خود را گسترش داد و این دو روش تا دهه ۱۹۴۰ هر دو مورد استفاده قرار میگرفتند. بونگو هنوز هم برای تاریخنگاران، پژوهشگران ادبی و حقوقدانان اهمیت دارد (بسیاری از قوانین ژاپنی مربوط به پیش از جنگ جهانی دوم به زبان بونگو نوشته شدهاند، اگرچه تلاشهای مداومی برای امروزی کردن زبان آنها وجود دارد). کوگو امروزه روش غالب صحبت کردن و نوشتن ژاپنی است، اگرچه دستور و واژگان بوتگو گاهی اوقات در ژاپنی نوین برای تأثیر استفاده میشود.
قانون اساسی ۱۹۸۲ ایالت آنگور در پالائو، ژاپنی را به همراه پالائویی و انگلیسی به عنوان زبان رسمی ایالت نامیدهاست. با این حال، نتایج سرشماری سال ۲۰۰۵ نشان میدهد که در آوریل ۲۰۰۵ هیچ ساکن معمولی یا قانونی با سن ۵ سال یا بیشتر در آنگور وجود نداشت که در خانه به زبان ژاپنی صحبت کند.
گویشها و فهم متقابل
گویشهای ژاپنی معمولاً از نظر زیر و بم صوتی، صرف، واژگان و استفاده از وندها متفاوت هستند. برخی حتی در واکهها و همخوانها نیز متفاوت هستند، اگر چه این غیر معمول است.
از نظر فهم متقابل، یک نظرسنجی در سال ۱۹۶۷ نشان داد که چهار گویش نامفهوم (به استثنای زبانهای ریوکیویی و گویشهای توهوکو) برای دانشجویان توکیوی بزرگ، لهجه کیسو (در کوههای دور استان ناگانو)، گویش هیمی (در منطقه تویاما)، گویش کاگوشیما و همچنین مانیوا (در استان اوکایاما) هستند. شرکتکندگان این نظرسنجی همه دانشجوی دانشگاه کیئو بودند که در منطقه کانتو بزرگ شدند.
در روستاهای کوهستانی یا جزایر منزوی مانند جزیره هاچیجو-جیما زبانهایی وجود دارد که ریشه آنها از گویش شرقی ژاپنی باستان گرفته شدهاست. امروزه گویش منطقه کانسای توسط بسیاری از ژاپنیها صحبت یا حداقل فهمیده میشود و گویش اوساکا به ویژه با کمدی مرتبط است. گویشهای توهوکو و کانتوی شمالی با کشاورزان معمولی مرتبط است.
زبانهای ریوکیویی، که در اوکیناوا و جزایر آمامی (از لحاظ اداری بخشی از کاگوشیما) صحبت میشوند، آنقدر متمایز هستند که به عنوان شاخهای جداگانه از خانواده ژاپنی محسوب میشوند. نه تنها هر زبان ریوکیویی برای ژاپنیزبانان نامفهوم است، بلکه بیشتر آنها برای کسانی که به سایر زبانهای ریوکیویی صحبت میکنند نیز نامفهوم است. با این حال، برخلاف زبانشناسان، بسیاری از مردم عادی ژاپنی تمایل دارند که زبانهای ریوکیویی را به عنوان گویشهای ژاپنی در نظر بگیرند. دربار امپراتوری نیز به نظر میرسد که گونهای غیرعادی از ژاپنیهای آن زمان صحبت کردهاست. به احتمال زیاد این گونه شکل گفتاری زبان ژاپنی کلاسیک بود، سبک نوشتاری که در دوره هیآن رایج بود، اما در اواخر دوره میجی شروع به افول کرد. زبانهای ریوکیویی توسط تعداد رو به کاهشی از افراد مسن صحبت میشود، بنابراین یونسکو آنها را به عنوان زبان در معرض خطر طبقهبندی کردهاست، زیرا ممکن است تا سال ۲۰۵۰ منقرض شوند. جوانان بیشتر از ژاپنی استفاده میکنند و نمیتوانند زبانهای ریوکیوییی را بفهمند. ژاپنی اوکیناوایی گونهای از ژاپنی معیار است که تحت تأثیر زبانهای ریوکیویی قرار گرفتهاست. این گویش اصلی است که در میان جوانان در جزایر ریوکیو صحبت میشود.
ژاپنی نوین در سراسر کشور (از جمله جزایر ریوکیو) به دلیل آموزش، رسانههای گروهی و افزایش مهاجرتها در ژاپن و همچنین یکپارچگی اقتصادی رایج شدهاست.
دستهبندی
ژاپنی عضوی از خانواده زبانهای ژاپنی است که شامل زبانهای ریوکیویی نیز میشود که در جزایر ریوکیو صحبت میشوند. از آنجایی که این زبانهای نزدیک به هم معمولاً بهعنوان گویشهای یک زبان در نظر گرفته میشوند، ژاپنی اغلب یک زبان منزوی نامیده میشود.
ژاپنی بیش از هر زبان دیگری در جهان برای نشان دادن رابطه خود با سایر زبانها تلاش کردهاست. از زمانی که زبان ژاپنی برای اولین بار در اواخر سده ۱۹ مورد توجه زبانشناسان قرار گرفت، تلاشهایی برای نشان دادن رابطه تباری آن با زبانها یا خانوادههای زبانی مانند آینو، کرهای، چینی، تبتی-برمهای، اورالی، آلتایی (یا اورال آلتایی)، مون-خمر و مالایو-پلینزیایی انجام شدهاست. برخی از زبانشناسان در حاشیه نیز پیوندی به زبانهای هندواروپایی از جمله یونانی را پیشنهاد کردهاند. نظریههای اصلی امروزی سعی میکنند ژاپنی را یا به زبانهای آسیای شمالی، مانند کرهای یا خانواده بزرگتر آلتایی، یا به زبانهای مختلف آسیای جنوب شرقی، بهویژه آسترونزیایی، پیوند دهند. هیچیک از این پیشنهادها مورد استقبال گسترده قرار نگرفتهاست (و خود خانواده آلتایی اکنون بحثبرانگیز در نظر گرفته میشود). امروزه تنها پیوند به ریوکیویی پشتیبانی گستردهای دارد.
تئوریهای دیگر، زبان ژاپنی را به عنوان یک زبان کریول اولیه که از طریق ورودیهای حداقل دو گروه زبانی متمایز شکل گرفته یا به عنوان یک زبان مجزا میبینند که جنبههای مختلفی را از زبانهای همسایه جذب کردهاست.
واجشناسی
واکهها
ژاپنی دارای پنج واکه با کشش واکه است که هر کدام یک نسخه کوتاه و یک بلند دارند. واکههای کشیده معمولاً با یک خط روی واکه (ماکرون) در روماجی، یک نویسه تکراری در هیراگانا، یا یک چونپو به جای واکه در کاتاکانا نشان داده میشوند.
همخوانها
برخی از همخوانهای ژاپنی چندین واجگونه دارند که ممکن است تصوری از موجودی بزرگتری از صداها را ایجاد کند. با این حال، برخی از این واج گونهها از آن زمان به بعد آوایی شدهاند.
دستور
ترتیب واژگان ژاپنی به عنوان نهاد–مفعول–فعل دستهبندی میشود. بر خلاف بسیاری از زبانهای هندواروپایی، تنها قاعده دقیق ترتیب کلمات این است که فعل باید در انتهای جمله قرار گیرد. این به این دلیل است که عناصر جمله ژاپنی با وندهایی مشخص میشوند که عملکرد دستوری آنها را مشخص میکند.
همچنین بسته به جنسیت سخنرانان ممکن است از ویژگیهای مختلف زبانی استفاده کنند. زبانگونه معمولی استفادهشده توسط زنان و دیگری که توسط مردان استفاده میشود، نامیده میشوند. جوسیگو و دانسیگو از چندین جنبه از جمله ضمایر اول شخص (مانند واتاشی یا اتاشی () برای زنان و برای مردان) و وندهای پایانی جمله (مانند ، یا برای جوسیگو یا , یا برای دانسیگو) تفاوت دارند. افزون بر این تفاوتهای خاص، عبارات و افت و خیز صوتی نیز میتواند متفاوت باشد. برای نمونه جوسیگو ملایمتر، مودبانهتر، تصفیهشده، غیرمستقیم، متواضعانه و شگفتآور است و اغلب با خیز صوتی همراه است.
ادب
ژاپنی دارای یک سیستم دستوری گسترده برای بیان احترام و گفتار رسمی است. این نشاندهنده ماهیت سلسله مراتبی جامعه ژاپن است.
زبان ژاپنی میتواند سطوح متفاوتی را در موقعیتهای اجتماعی متفاوت بیان کند. تفاوت در موقعیت اجتماعی توسط عوامل مختلفی از جمله شغل، سن، تجربه یا حتی وضعیت روانی تعیین میشود (به عنوان مثال، شخصی که درخواست لطف میکند، مودبانه این کار را انجام میدهد). انتظار میرود فردی که در جایگاه پایینتر قرار دارد، از شکلی مودبانه استفاده کند، در حالی که فرد دیگر ممکن است از یک گونه سادهتر استفاده کند. غریبهها نیز مودبانه با یکدیگر صحبت خواهند کرد. کودکان ژاپنی تا سنین نوجوانی به ندرت از گفتار مودبانه استفاده میکنند، در این مرحله از آنها انتظار میرود که صحبت کردن را به شیوه بزرگسالی شروع کنند.
در حالی که تینیگو (؛ زبان مودبانه) معمولاً یک سامانه تصریفی است، سونکیجو (尊敬語؛ زبان محترمانه) و کنجوگو (謙譲語؛ زبان متواضعانه) اغلب از بسیاری از فعلهای جایگزین محترمانه و متواضعانه استفاده میکنند: ایکو «رفتن» به شکل مؤدبانه به ایکیماسو تبدیل میشود، اما در گفتار محترمانه با ایریسشارو و در گفتار متواضعانه با اوکاگائو یا مایرو جایگزین میشود.
واژگان
سه منبع اصلی واژگان در زبان ژاپنی یاماتو کوتوبا () یا واگو ()، کانگو () و گایرایگو () هستند.
زبان اصلی ژاپن، یا حداقل زبان اصلی یک جمعیت خاص که نیاکان بخش قابل توجهی از ملت تاریخی و فعلی ژاپن بودند، به اصطلاح یاماتو کوتوبا ( یا به ندرت ، یعنی «واژگان یاماتو») بود که در زمینههای علمی گاهی به عنوان واگو ( یا به ندرت ، یعنی «زبان وا») شناخته میشود. افزون بر واژگان این زبان اصلی، ژاپنی امروزی شامل شماری از کلمات است که یا از چینی وام گرفته شدهاند یا از ریشه چینی بر اساس الگوهای چینی ساخته شدهاند. این کلمات، به نام کانگو () از سده پنجم به بعد از طریق تماس با فرهنگ چینی وارد این زبان شد. بر پایه واژهنامه ژاپنی ، کانگو ۴۹٫۱٪ از کل واژگان را شامل میشود، واگو ۳۳٫۸٪ و سایر واژگان خارجی یا گایرایگو () ۸٫۸٪ را تشکیل میدهد و ۸٫۳٪ باقیمانده کلمات ترکیبی یا کونشوگو () هستند که دارای عناصر از بیش از یک زبان هستند.
همچنین واژگان فراوانی با منشأ تقلیدی در ژاپنی وجود دارد؛ چرا که ژاپنیها مجموعهای غنی از نمادهای صوتی، برای نامآواها و دیگر واژگان انتزاعیتر دارند. اندکی از واژگان نیز از زبان آینو به ژاپنی آمدهاست. توناکای (گوزن شمالی)، راککو (سمور دریایی) و شیشامو (سیمینماهی) نمونههای شناختهشدهای از واژگان با منشأ آینو هستند.
واژگان با ریشههای مختلف در زبان ژاپنی گونههای کاربردی مختلفی را دارا میباشند. همانند وامواژههای عربی در فارسی، واژههای کانگو معمولاً در مقایسه با واژگان یاماتو معادل تا حدودی رسمی یا علمیتری دارند. در واقع، بهطور کلی میتوان گفت یک واژه فارسی مشتقشده از ریشه عربی معمولاً با یک واژه چینی در ژاپنی مطابقت دارد، در حالی که یک واژه فارسی سره بهتر است با یاماتو ترجمه شود.
ترکیب واژگان از زبانهای اروپایی، گایرایگو با وامگیری از پرتغالی در سده ۱۶ آغاز شد و به دنبال آن واژگانی از هلندی در طول انزوای طولانی ژاپن در دوره ادو وارد ژاپنی شد. با اصلاحات میجی و بازگشایی ژاپن در سده ۱۹، وامگیری از آلمانی، فرانسوی و انگلیسی آغاز شد. امروزه بیشتر وامها از انگلیسی هستند.
نوشتار
سواد پیش از قرن پنجم به شکل سامانه نوشتاری چینی از طریق باکجه به ژاپن معرفی شد. پادشاه ژاپن بو با استفاده از این زبان، در سال ۴۷۸ میلادی درخواستی به امپراتور چین شون لیو سونگ ارسال کرد. بدین ترتیب امپراتوران ژاپن استفاده از حروف چینی را از سده هفتم و هشتم گسترش دادند.
در ابتدا، ژاپنیها به زبان چینی کلاسیک مینوشتند و نامهای ژاپنی را نویسههایی برای معانی آنها و نه صداهای آنها نشان میدادند. بعدها، در طول سده هفتم میلادی، از اصل واج با صدای چینی برای نوشتن شعر و نثر خالص ژاپنی استفاده شد، اما برخی از واژگان ژاپنی هنوز با نویسههای معنایشان نوشته میشدند و نه صدای اصلی چینی. این زمانی است که تاریخ ژاپنی به عنوان یک زبان نوشتاری به خودی خود آغاز میشود. در این زمان، زبان ژاپنی از پیش بسیار متمایز از زبانهای ریوکیویی بود.
نمونه ای از این سبک ترکیبی کوجیکی است که در سال ۷۱۲ میلادی نوشته شدهاست. سپس نویسندگان ژاپنی شروع به استفاده از حروف چینی برای نوشتن ژاپنی به سبکی به نام مانیوگانا کردند، خطی هجایی که از حروف چینی برای صداهای خود استفاده میکرد تا واژگان گفتاری ژاپنی را هجا به هجا رونویسی کند.
با گذشت زمان، یک سامانه نوشتاری تکامل یافت. نویسههای چینی (کانجی) برای نوشتن واژگانی که از چینی وام گرفته شده بودند یا واژگان ژاپنی با معانی یکسان یا مشابه استفاده میشد. از این نویسهها همچنین برای نوشتن عناصر دستوری مورد استفاده قرار گرفت، ساده شد و در نهایت به دو خط هجایی تبدیل شد: هیراگانا و کاتاکانا که بر اساس مانیوگانا توسعه یافتند. برخی از پژوهشگران ادعا میکنند که مانیوگانا از باکجه سرچشمه گرفتهاست، اما این فرضیه توسط دانشمندان جریان اصلی ژاپن رد شدهاست.
هیراگانا و کاتاکانا برای اولین بار با ساده کردن کانجی ایجاد شدند. هیراگانا که در حدود سده ۹ در حال پدیداری بود، در آغاز عمدتاً توسط زنان استفاده میشد. هیراگانا به عنوان یک زبان غیررسمی دیده میشد، در حالی که کاتاکانا و کانجی رسمیتر در نظر گرفته شد و بهطور معمول توسط مردان و در منابع رسمی مورد استفاده قرار گرفتند. با این حال، به دلیل دسترسی بیشتر هیراگانا، مردم بیشتر و بیشتری شروع به استفاده از آن کردند. سرانجام در سده ۱۰ هیراگانا توسط همه مورد استفاده قرار گرفت.
ژاپنی نوین در ترکیبی از سه سامانه اصلی نوشته میشود: کانجی، نویسههایی با منشأ چینی که برای نمایش وامواژههای چینی به ژاپنی و تعدادی از تکواژهای بومی ژاپنی استفاده میشوند، و دو خط هجانگار: هیراگانا و کاتاکانا. خط لاتین (یا روماجی در ژاپنی) تا حد معینی استفاده میشود، مثلاً برای حروف اختصاری وارداتی و برای رونویسی نامهای ژاپنی و در موارد دیگری که غیرژاپنیزبانها باید بدانند چگونه یک کلمه را تلفظ کنند (مانند «رامن» در رستوران). اعداد عربی هنگام شمارش بسیار رایجتر از کانجی هستند، اما اعداد کانجی همچنان در ترکیباتی مانند (تویتسو؛ «یکپارچگی») استفاده میشوند.
از نظر تاریخی، تلاشهایی برای محدود کردن شمار واژگان کانجی مورد استفاده در اواسط سده نوزدهم آغاز شد، اما تا پس از شکست ژاپن در جنگ جهانی دوم از طرف دولت اقدامی نشد. در طول دوره اشغال پس از جنگ (و تحت تأثیر نظرات برخی از مقامات آمریکایی)، طرحهای مختلفی از جمله لغو کامل کانجی و استفاده انحصاری از روماجی در نظر گرفته شد. طرح جویو کانجی («کانجی استفاده معمول»، که در اصل تویو کانجی [کانجی برای استفاده عمومی] نامیده میشد) به عنوان یک راه حل سازش پدید آمد.
دانشآموزان ژاپنی از سال اول مدرسه ابتدایی شروع به یادگیری کانجی میکنند. دستورالعملی که توسط وزارت آموزش ژاپن ایجاد شدهاست، فهرستی از کیوئیکو کانجی («کانجی آموزشی»، زیرمجموعهای از جویو کانجی)، ۱۰۰۶ نویسه ساده را که یک کودک باید تا پایان کلاس ششم یاد بگیرد، مشخص میکند. کودکان به مطالعه ۱۱۳۰ نویسه دیگر در دبیرستان ادامه میدهند که در مجموع ۲۱۳۶ جویو کانجی را شامل میشود. فهرست رسمی جویو کانجی چندین بار مورد بازبینی قرار گرفت، اما تعداد کل نویسههای رسمی تاییدشده تا حد زیادی بدون تغییر باقی ماندهاست.
در مورد کانجی برای نامهای افراد، شرایط تا حدودی پیچیدهاست. جویو کانجی و جینمیو کانجی (ضمیمهای از نویسههای اضافی برای نامها) برای ثبت نامهای افراد تهیه شدهاند. از ثبت نامهای دارای نویسههای تاییدنشده خودداری میگردد. با این حال، مانند فهرست جویو کانجی، معیارهای گنجاندن نویسهها در جینمیو کانجی اغلب دلخواه بوده که منجر به عدم تأیید بسیاری از نویسههای رایج و محبوب برای استفاده شدهاست. فهرست جینمیو کانجی تحت فشار مردم و به دنبال تصمیم دادگاه مبنی بر غیرقانونی بودن محدودیت نویسههای رایج، از ۹۲ عدد در سال ۱۹۵۱ (سالی که برای نخستین بار حکم آن صادر شد) به ۹۸۳ در سال ۲۰۰۴ افزایش یافت. افزون بر این، خانوادههایی که نام آنها در این فهرستها وجود ندارد، مجاز به استفاده از گونههای قدیمیتر هستند.
به عنوان زبان خارجی
بسیاری از دانشگاههای بزرگ در سراسر جهان دورههای زبان ژاپنی را برگزار میکنند و تعدادی از مدارس متوسطه و حتی ابتدایی در سراسر جهان دورههایی را به این زبان برگزار میکنند. این افزایش قابل توجهی از پیش از جنگ جهانی دوم است. در سال ۱۹۴۰ فقط ۶۵ آمریکایی غیر ژاپنی قادر به خواندن و نوشتن و درک زبان بودند.
علاقه بینالمللی به زبان ژاپنی به سده نوزدهم برمیگردد، اما به دنبال حباب اقتصادی ژاپن در دهه ۱۹۸۰ و فرهنگ عامه ژاپن (همانند انیمهها و بازیهای ویدئویی) از دهه ۱۹۹۰ محبوبیت جهانی زبان ژاپنی بیشتر شدهاست. تا سال ۲۰۱۵، بیش از ۳٫۶ میلیون نفر در سراسر جهان، عمدتاً در شرق و جنوب شرق آسیا، این زبان را مطالعه میکردند. نزدیک به ۱ میلیون چینی، ۷۴۵٬۰۰۰ اندونزیایی، ۵۵۶٬۰۰۰ کره جنوبی و ۳۵۷٬۰۰۰ استرالیایی در موسسات آموزشی ژاپن تحصیل کردهاند. در میان سالهای ۲۰۱۲ و ۲۰۱۵ رشد زبانآموزان در استرالیا (۲۰٫۵٪)، تایلند (۳۴٫۱٪)، ویتنام (۳۸٫۷٪) و فیلیپین (۵۴٫۴٪) قابل توجه بود.
دولت ژاپن آزمونهای استانداردی را برای سنجش درک گفتاری و نوشتاری زبان ژاپنی برای زبانآموزان زبان دوم ارائه میکند که شناختهشدهترین آن آزمون سنجش توانایی زبان ژاپنی (JLPT) است که دوبار در سال در پنج سطح از N1 که بالاترین سطح است تا N5، برگزار میشود.
در ایران
زبان ژاپنی در ایران نیز در حال محبوب شدن است. از سال ۱۳۷۳ رشته زبان و ادبیات ژاپنی در دو مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد در دانشگاه تهران آموزش داده میشود. در تهران و برخی از مراکز استانها نیز موسسات آموزش زبان ژاپنی راهاندازی شدهاست.
نمونهها
ماده ۱ اعلامیه جهانی حقوق بشر به زبان ژاپنی:
すべて の 人間 は、 生まれながら に して 自由 で あり、 かつ、 尊厳 と 権利 と に ついて 平等 で ある。 人間 は、 理性 と 良心 と を 授けられて おり、 互い に 同胞 の 精神 を もって 行動 しなければ ならない。
Subete no ningen wa, umarenagara ni shite jiyū de ari, katsu, songen to kenri to ni tsuite byōdō de aru. Ningen wa, risei to ryōshin to o sazukerarete ori, tagai ni dōhō no seishin o motte kōdō shinakereba naranai.
همهٔ افراد بشر آزاد به دنیا میآیند و حیثیت و حقوقشان با هم برابر است، همه اندیشه و وجدان دارند و باید در برابر یکدیگر با روح برادری رفتار کنند.''}}
چند مثال از کانجی و معنای آن:
جستارهای وابسته
ادبیات ژاپن
خانواده زبان اشاره ژاپنی
منابع
پیوند به بیرون
National Institute for Japanese Language and Linguistics
Japanese Language Student's Handbook
زبانهای پالائو
زبانهای پیوندی
زبانهای ژاپن
زبانهای فاعل-مفعول-فعل
صفحههای با ترجمه بازبینینشده
مقالههای حاوی متن به زبان چینی
مقالههای دارای میکروفرمت اچاودیو
مقالههای دارای واژگان به زبان ژاپنی |
3000 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%A7%D9%85%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D8%A8%D9%88%D8%A7%D9%82%DB%8C | استان امالبواقی | استان امالبواقی نام استان چهارم کشور الجزایر است.
شهرستانها
این استان از شهرستانهای زیر تشکیل شده است:
ناحیه عین بابوش
ناحیه عین البیضاء
ناحیه عین فکرون
ناحیه عین کرشه
ناحیه عین ملیله
ناحیه دهاله)
ناحیه فکرینه
ناحیه قصر صباحی
ناحیه مسکیانه
ناحیه أم البواقی
ناحیه سیقوس
ناحیه سوق نعمان
منابع
Wikipedia contributors, "Oum El Bouaghi," Wikipedia, The Free Encyclopedia, http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Oum_El_Bouaghi&oldid=184782093 (accessed February ۲۰، ۲۰۰۸).
استان امالبواقی
امالبواقی
ایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در ۱۹۷۴ (میلادی) |
3002 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%BA%D9%88%D8%A7%D8%B7 | استان الاغواط | الاغواط سومین استان کشور الجزایر است.
شهرستان ها
شهرستانهای این استان عبارتاند از:
منابع
استان الاغواط
الاغواط
ایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در ۱۹۷۴ (میلادی) |
3004 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%A8%D8%B3%DA%A9%D8%B1%D9%87 | استان بسکره | بِسکره نام استان هفتم کشور الجزایر است که در بخش شرقی این کشور جای دارد.
جغرافیا
این استان از سوی شمال با استان باتنه، از شمال غربی با استان مسیله، شمال شرقی با استان خنشله و از جنوب با استانهای جلفه و وادی همسایه است.
جمعیت این استان ۸۸۰۸۳ نفر و تراکم جمعیت در این استان ۲۸ نفر در کیلومتر مربع است.
این استان فراوردههای خرمای معروفی دارد.
شهرستان ها
این استان ۳۳ شهرستان به قرار زیر دارد:
پیوند به بیرون
https://web.archive.org/web/20110511151334/http://www.eden-algerie.com/
بسکره
ایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در ۱۹۷۴ (میلادی)
بسکره |
3005 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%A7%D9%84%D8%B4%D9%84%D9%81 | استان الشلف | الشلف نام استان دوم کشور الجزایر است.
شهرستان ها
نام شهرستانهای این استان عبارتاند از:
منابع
ویکیپدیای عربی
استان الشلف
الشلف
ایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در ۱۹۷۴ (میلادی) |
3006 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%85%D9%86%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%AA | تمنراست | تَمَنراسِت شهری است در کشور الجزایر. این شهر مرکز بخشی است به همین نام در شهرستان تَمَنراسِت در استان تَمَنراسِت.
تمنراست که در ۲۰۰۰ کیلومتری جنوب الجزیره و در کوهستان هَقّار قرار گرفته شهری است واحهای.
تمنراست مرکز استان تمنراست و بزرگترین شهر طوارقنشین بهشمار میآید.
مساحت این شهر ۵۵۷٬۹۰۶ کیلومتر مربع، جمعیت آن ۱۲۰ هزار نفر و سال بنیاد آن ۱۹۰۳ میلادی است. بیشتر باشندگان آن از مردم طوارق هستند.
دژ نظامی لَپِرین که از ساختههای اروپائیان است در پیرامون این شهر قرار گرفتهاست. از نقاط دیگر معروف آن مهمانسرای تاهات است که از استراحتگاههای مهم جهانگردان اروپایی پیش از گذر از صحرای بزرگ بود. تا پیش از آغاز جنگ داخلی الجزایر تمنراست مهمترین شهر سرراهی برای جهانگردان صحرانورد بود.
منابع
پیوند به بیرون
آلبوم عکسهای تمنراست
شهرداریهای استان تمنراست
طوارق
مراکز استانهای الجزایر
واحههای الجزایر |
3007 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%88%D9%85%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B3 | بومرداس | بومرداس مرکز استان بومرداس در الجزایر است. این شهر در نزدیکی دریای مدیترانه واقع شده. جمعیت آن در سال ۱۹۹۸ برابر ۲۸۵۰۰ و در سال ۱۹۸۷ عدد ۱۵۰۰۰ گزارش شده است.
این شهر کنار دریایی، در شمال الجزایر و در ۵۰ کیلومتری الجزیره واقع شده. نام پیشین آن، در طی اشغال الجزایر توسط فرانسه، Rocher Noir به معنی صخرهٔ سیاه بوده است.
جستارهای وابسته
ثنیه
دلّس
زموری
سیدی داود
پانویس
شهرهای الجزایر
مراکز استانهای الجزایر
مناطق مسکونی در استان بومرداس
مناطق مسکونی ساحلی در الجزایر |
3009 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%BA%D9%84%DB%8C%D8%B2%D8%A7%D9%86 | استان غلیزان | غِلیزان نام استان چهلوهشتم کشور الجزایر است.
جغرافیا
جمعیت این استان در سال ۱۹۹۸ پیرامون ۶۴۶،۱۷۵ نفر بود.
غلیزان بر روی جاده اصلی میان الجزیره و وهران قرار گرفته.
وهران شهر مرکزی غرب الجزایر بشمار میآید.
منطقهٔ غِلیزان کشاورزی پررونقی دارد و زمانی نام «کالیفرنیای الجزایر» را بر آن نهاده بودند.
تاریخچه
نام پیشین غلیزان، مینا بود و بیشتر ساکنان آن از قوم بربر بودند. در غارهای دوره نوسنگی منطقه نگارههایی کندهکاریشده زیادی یافت میشود از جمله در کوه بومنجل، وادی تامده در مازونه و غار رتایمیه در وادی ارهیو.
مردم بربر این منطقه با امپراتوری روم درگیری زیادی داشتند و در سال ۶۸۱ منطقه از سوی مسلمانان عرب گشوده شد. مردم غلیزان توسط موسی بن نصیر در سالهای ۷۱۹م-۷۲۰م مسلمان گشتند.
بعدها مردمان غلیزان به رهبری صالح سیدی محمد بن عوده در بسیاری از جنگها بر ضد اسپانیا شرکت کردند.
ترکهای عثمانی در سدهٔ ۱۶ میلادی غلیزان را تصرف کردند و شهر مازونه به عنوان پایتخت منطقه غرب درآمد.
در سال ۱۸۴۳م شهر به دست فرانسویان افتاد و بعداها آزاد شده و به بقیه الجزایر پیوست.
نام غلیزان را در زبانهای اروپایی به صورت Relizane مینویسند.
منابع
ویکیبیدیا contributors, "ولایة غلیزان," ویکیبیدیا، الموسوعة الحرة، (accessed مارس 3, 2008).
استان غلیزان
غلیزان
ایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در ۱۹۸۴ (میلادی)
شهرداریهای الجزایر
شهرهای الجزایر |
3013 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86 | رستمیان | رستمیان (به ) دودمانی ایرانیتبار از امامان، اباضی مذهب بودند که از سرزمین فعلی عراق به شمال آفریقا مهاجرت و در شمال آفریقا به پایتختی تاهَرت (امروزه تاقدمت) الجزایر از ۷۷۷ میلادی تا ۹۰۹ میلادی یک حکومت اسلامی براساس مذهب اباضی برپا نموده و قصد قیام و براندازی عباس طوطون حاکم طرابلس را داشتند رستمیان از حمایت آمازیغهای شمال آفریقا موسوم به نفوسیه برخوردار بودند. نام این دودمان از عبدالرحمن بن رستم بن بهرام بن سام بن کسری گرفته شدهاست.
اباضیه در شمال آفریقا
تا سال ۷۱۹ م. شاخه ای از خوارج به نام جنبش اباضیه وارد شمال آفریقا شده بود. از پیشاهنگان ایشان سلما ابن سعد، از طرف جماعت اباضیه بصره به شمال آفریقا اعزام شد. در سال ۷۴۰ م. تلاش تبلیغی ایشان در جلب قبیلههای بزرگ بربرِ حواره اطراف طرابلس، کوهستان نفوسه و زناته در تریپولیتانیا نتیجه داد. در ۷۵۷ م. (۱۴۰ ه.ق) یک گروه چهار نفره از مبلغین بصره که شامل عبدالرحمان بن رستم بود، اعلام امامت اباضی نمود، که خلافت عباسی آن را در ۷۶۱ م. سرکوب کردند. سرانجام در ۷۷۷ م. عبدالرحمان بن رستم در الجزایر به عنوان امام انتخاب شد. عبدالرحمان بن رستم در شمال آفریقا از نیایی ایرانی به دنیا آمده و به اباضیه گرویده بود؛ و بدینسان حکومت در بین فرزندان عبدالرحمان باقی ماند. اباضیه پیشوا ماندن این خاندان را اینگونه توجیه میکرد که چون ایشان از هیچ قبیلهای نیستند، به نفع هیچکدام از قبیلهها تمایل پیدا نمیکنند.
در ۸۱۲ م. رستمیها با اغلبیان که به خلافت عباسی وابسته بودند جنگیدند. نیای اغلبیان هم از خراسان است، البته عرب و از قبیله بنی تمیم. به هرحال نتیجه این جنگ، رسیدن به حالت تحمل کردن طرف مقابل بود.
پس از عبدالوهاب، رستمیان از نظر نظامی ضعیف شدند و در ۹۰۹ م. فاطمیهای اسماعیلی مذهب مصر به راحتی ایشان را برانداختند.
رستمیان، محیط فرهنگی آزادی برای ادیان فراهم نموده بودند که در آن مسیحیان و مسلمانان غیر هم مذهب ایشان به راحتی زندگی میکردند.
فرمانروایان رستمی
جستارهای وابسته
خلافت فاطمیان
تاریخ ایرانیان در آفریقا
منابع
موسی، احمد، نوشتاری از عجم با استفاده از: پیوندهای تاریخی و فرهنگی ایران و مغرب؛ فصلنامهٔ پارسی، سال ۵، شمارهٔ ۴.
افراد الجزایری ایرانیتبار
الجزایر قرون وسطی
انحلالهای ۹۰۹ (میلادی)
انحلالهای دهه ۹۰۰ (میلادی) در آفریقا
ایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در ۷۶۰ (میلادی)
ایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در دهه ۷۶۰ (میلادی)
ایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در دهه ۷۷۰ (میلادی)
ایالتها و قلمروهای منحلشده در دهه ۹۰۰ (میلادی)
ایرانیان در آفریقا
بنیانگذاریهای ۷۷۷ (میلادی)
بنیانگذاریهای دهه ۷۶۰ (میلادی) در آفریقا
تاریخ آفریقای شمالی
تاریخ اسلام
تاریخ الجزایر
تاریخ تونس
تاریخ مراکش
خوارج
دودمانهای مسلمان
سلسلههای مسلمان ایران
فهرستهای کارمندان دولتی
کشورهای پیشین در آفریقا |
3014 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C%20%D9%81%DA%A9%D8%B1%DB%8C | بازی فکری | بازی های فکری به هر نوع فعالیت ذهنی هدفدار به صورت فردی یا گروهی گفته میشود که بتواند تاثیرات مثبت قابل قبولی را در ذهن، روحیه، شخصیت و زندگی هر انسانی؛ بدون در نظر گرفتن عواملی مانند سن، جنس، نژاد و وضعیت جسمانی ایجاد کند و باعث تمرکز در فرد شود. بازیهای فکری در عین لذّت و شادابی موجب به چالش کشیده شدن توان فکری ، تمرکزی ، IQ و EQ فرد شده و به مرور باعث تعالی فرد در این تواناییها میشود. بازیهای فکری هر کدام به نسبت دسته بندی و نوع خود بر یک یا چند بخش از قدرتها و توانایی های مغز و ذهن تاثیرگذار هستند. به طور مثال بازیهای استراتژیک قدرت تحلیل و محاسبات، قدرت پیشبینی و حس ششم ، قدرت ریسکپذیری و … را درگیر کرده و در صورت استمرار آن باعث تقویت این بخشها در مغز و ذهن میشوند.
بازیهای فکری از جمله بازیهایی هستند که بر اساس فکر و تمرکز انسان انجام میگیرند. از جمله بازیهای فکری میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
کریدور
بلوک آس
اتاق فرار
پنتاگو
شطرنج
نرد
فکر بکر
دیدار قاتل
هشتپای
ورقبازی
بیست سؤالی
نقطه بازی
مافیا (بازی گروهی)
سودوکو
جدول کلمات متقاطع
مکعب روبیک
چامپ
بازیهای تختهای
بازی ویدئویی (رایانهای)
آتاری
بازی فکری گرههای فلزی
تاثیرات بازی فکری
بازیهای فکری عموما باعث میشوند تا در ذهن خود برنامهریزی کنید، نقشه بکشید و تلاش کنید، اطلاعاتی را به خاطر بسپارید که در شکست دادن حریفان به کمکتان میآیند. وقتی که از مغزتان به اندازه کافی کار بکشید، از پیری و اختلالات حافظه و… دور خواهید ماند. هدف از انجام بازی فکری، بهبود حافظه، قدرت تفکر، افزایش سرعت انتقال و تقویت مهارتهای شناختی است. مهارتهای شناختی همان مهارتهایی است که باید برای پردازش افکارتان داشته باشید. به عبارت سادهتر، تواناییهایی که در یادگیری و حل مسأله به کمکتان میآیند. چه کودک باشید و چه بزرگسال، برای بهتر زندگی کردن باید دائما فکر کنید و تصمیم بگیرید.
قرار نیست همیشه برای تنوع و کمی هیجان کار خاصی کنیم. امکان سفر، پارک رفتن، مهمانی و دورهمی همیشه برایمان مهیا نیست. اما یک بازی فکری هر لحظه میتواند به دادمان برسد و حالوهوایمان را به کلی عوض کند. پس چه خوب که به کمک روشهایی مانند استفاده از بازی فکری به مغزتان کمک کنید.
طبقه بندی بازی های فکری
بازی های فکری صفحه ایی یا رومیزی (Board Games): بازیهای رومیزی یا بازیهای تختهای به بازیهایی گفته میشود که روی یک سطح از پیش طراحی شده (کاغذی، پارچهای یا تختهای) انجام میشود. (ابلون، اتللو، کریدور و کتان)
بازیهای فکری پازلی (Puzzle Games): بازی های پازلی ابتکار و دانش فرد را مورد سنجش قرار میدهد و قطعات با یک روش منطقی کنار هم قرار میگیرد تا راه حل صحیح پازل به دست آید. (پازل های مسطح، پازل های ۳ بعدی و روبیک)
بازیهای اتاق فرار (Escaperoom):بازی گروهی فعالیت محوری است که در آن بازیکنان با کشف سرنخ ها، حل معماها و پردازش اطلاعاتی که از محیط دریافت می دارند در مدتی محدود به سمت هدفی مشخص حرکت میکنند.
بازیهای کارتی(Card Games): بازی اونو، استوژیت، دکتر اکتشاف، تیزبین
بازیهای فکری کاغذی و نوشتاری (Paper and Pencil Games): مانند سودوکو و انواع جداول کلمات
بازیهای مهارتی حرکتی (Game of Physical Skill): مانند جنگا و برج هانوی، کاپوچینو
بازیهای نقش آفرینی(Role-playing game): بازی است که در آن افراد نقش یک شخصیت خیالی (و بعضاً حقیقی) را به عهده گرفته و با آن به انجام بازی میپردازد مانند پانتومیم، و بازی گروهی مافیا
منابع
بهترین بازی فکری
بازیهای فکری
مهارتها
پازل |
3016 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D9%85%D9%87%D8%A7%D8%A8%D8%A7%D8%AF | شهرستان مهاباد | شهرستان مهاباد یکی از شهرستانهای استان آذربایجان غربی که مرکز آن شهر مهاباد است. این شهر در جنوب استان و در دامنه رشته جبال لند شیخان کوهستانی و خوش آب و هوا قرار دارد. مهاباد شهری است که در ساحل شرقی رودخانه مهاباد واقع شدهاست و امروز به خاطر قرار گرفتن در مرکز تلاقی سه استان آذربایجان شرقی ، آذربایجان شرقی و کردستان از اهمیت ویژه ای برخوردار است و به دلیل همین جایگاه راهبردی اقامتگاه مسافران زیادی است.
تقسیمات کشوری
تقسیمات کشوری این شهرستان، بنابرآنچه در نتایج آمارگیری سرشماری سال ۱۳۸۵ کل کشور آمدهاست، بر حسب بخش، شهر، دهستان و روستا به شرح زیر است:
بخشها
بخش مرکزی
بخش خلیفان
شهرها
شهر مهاباد
شهر خلیفان
شهر گوکتپه
دهستانها
دهستانهای بخش مرکزی
دهستان آختاچی غربی
دهستان مکریان شرقی
دهستان مکریان غربی
دهستانهای بخش خلیفان
دهستان کانی بازار
دهستان منگور شرقی
جغرافیا
شهرستان مهاباد با مساحت ۲۵۹۱ کیلومتر مربع و ۲۱۵٬۵۲۹ نفر جمعیت (بر اساس سرشماری سال ۱۳۹۰) در موقعیت طول جغرافیایی ۴۵ درجه و ۴۳ دقیقه شرقی و عرض جغرافیایی ۳۶ درجه و ۴۶ دقیقه شمالی ازاستوا قرار گرفته و با دو بخش، مرکزی و خلیفان دارای ۲۲۴ روستا دارای سکنه میباشد. مهاباد دارای آب و هوای کوهستانی با زمستانهای سرد و تابستانهای نسبتاً معتدل و چهار فصل بسیار جذاب است، رودخانه مهاباد از داخل شهر عبور میکند.
بر اساس نتایج آمارگیری سال ۱۳۸۵ شهر مهاباد چهارمین شهر پرجمعیت آذربایجان غربی است. همچنین این شهر ۵۹ امین شهر پرجمیعت ایران و ۲۶۸۶ امین شهر پرجمیعت جهان است.
. همچنین این شهرستان (شهر با احتساب حومه) ۵ امین شهرستان استان و ۷۵ امین شهرستان پرجمعیت ایران است.
زبان
مردم شهرستان مهاباد به زبان کردی سورانی با لهجه مُکری یا مکریانی از زبان کردی تکلم میکنند.
تاریخچه و نام شناسی
نام شهرستان مهاباد در گذشته ساوجبلاغ مکری (در لهجه مهابادی: سابلاغ) بود که در زمان حکومت رضاشاه در سال ۱۳۱۴ خورشیدی به نام مهاباد تغییر داده شد. دربارهٔ واژه مهاباد تاکنون تعبیرات و معناهای گوناگونی گفته شدهاست. مهاباد را مادآباد نیز گفتهاند که این تعبیر هیچ گونه دلیل قابل قبولی همراه ندارد. این شهر را مهآباد نیز گفتهاند که اگر به معنای جایی باشد که همیشه مه آلود است این تعبیر نیز با واقعیت وفق نمیکند. در فرهنگ پارسی برهان قاطع دربارهٔ واژهٔ مهاباد چنین نوشته شدهاست که نام اولین پیغمبری است که به عجم مبعوث شد و کتابی آورد که آن را «دساتیر» خوانند. بعضی نیز بر این باور هستند که مهاباد به معنای جایی است که بزرگان آن جا را آباد کردهاند.
این منطقهٔ کهن در زمانهای پیشین مرکز نواحی کردنشین بوده و بطلمیوس آن را داروشاه و راولیستون به نام داریاس نامیدهاست. امروز در ۳ فرسخی شهر فعلی، روستایی به نام دریاز (دریاس) مشهود است که از قرار معلوم شهر داریاس در همین نقطه واقع بودهاست. در عصر هخامنشی منطقه، بخشی از امپراتوری بزرگ هخامنشی بود و بعد از آن در زمان اسکندر بخشی از آتورپاتکان ماد بود که سردار هخامنشی آتروپات و سپس جانشینانش بر آن جا حکومت کردند. در دوره صفویه زمین های باختری ایران میدان مبارزه و برخوردهای دو پادشاهی صفویه و عثمانی بود و حکام محلی در ولایات باختر به مقتضای توانایی یکی از دو پادشاهی هر بار پیرو یکی از آنها میشد. این شهر در گذشته بر اثر زلزلهای نابود و دوباره ساخته شد. پیرامون این شهر آثار تاریخی گوناگونی وجود دارد.
آثار تاریخی
پژوهش های مورخین و آثار به دست آمده توسط باستان شناسان حاکی از آن است که منطقه شهرستان مهاباد حداقل از سدههای اول هزاره اول پیش از میلاد مسیح یکی از مناطق مسکونی ایران باستان بودهاست. یکی از این آثار کتیبهای به خط میخی منسوب به (مینوآ) میباشد که بین سالهای ۸۱۲ تا ۷۷۸ قبل از میلاد سلطنت داشتهاست. کتیبه مذکور تا سال ۱۸۹۰ موجود بودهاست. آثار دیگری مانند پلکانهای سنگی و راهروهای زیرزمینی مشهور به برده کنته کشف گردیده که بر نفوذ و هجوم قوم دیگری بنام وانیها به منطقه دلالت دارد. از دوره مادها نیز آثاری از جمله یک گور بنام فقرهقا (فرهادگاه) بجاماندهاست.
بررسی آثار برجایمانده از زمانهای دور گذشته، نشانگر این امر است که تمدن و شهرنشینی در این منطقه از دوره مادها به وجود آمدهاست.
جستارهای وابسته
کردها
جمهوری مهاباد
منابع
صمدی، سید محمد؛ تاریخ مهاباد
شهرستان مهاباد
مهاباد
مناطق مسکونی در شهرستان مهاباد
مهاباد
مهاباد |
3021 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7%DA%A9%D9%86%D8%A7%D8%B1%20%D8%B1%DA%A9 | دریاکنار رک | دریاکنار رٍک (انگلیسی: Wreck Beach) از بزرگترین دریاکنارهای پوشش اختیاری رسمی جهان است. این دریاکنار بخشی از پارک منطقهای پاسیفیک اسپیریت در شهر ونکوور، از استان بریتیش کلمبیای کانادا است. بخش پوشش به اختیار آن ۶.۵ کیلومتر از ساحل اقیانوس آرام را اشغال میکند.
خود دریاکنار در فاصلهای با جادهٔ اصلی قرار دارد و دسترسی به آن از طریق راهکی شیبدار با ۳۹۹ پله چوبی امکانپذیر است. ساحل مورد استفادهٔ بسیار است و در اوج آن به ۱۴۰۰۰ نفر در روز میرسد.
با وجود اینکه برهنگی انتخابی است، کسانی که ملبس وارد دریاکنار میشوند بسی توسط دیگران به برهنگی دعوت میشوند. به علاوه تعدادی از علاقهمندان بخشی از ساحل را تحت عنوان «فقط لخت» با کندههای چوبی جدا کردهاند.
در امتداد برج ساحل دو برج بلند بتن ساز هستند که آثاری از جنگ جهانی دوم است.
این ساحل از ۷ بخش Trail ایجاد شده بخشهای یک تا چهار بشدت سنگ لاخی است. بخش ۵ قبلا تپه ریزش کرده و شخصی فوت شده و به تازگی هم دوباره ریزش داشته که باعث شد این بخش بسته شود.
بخش اصلی و بزرکترین ساحل شنی بخش ۶ است.
بخش همجنسگرایان گی در این قسمت بعد از سنگهای موج شکن سمت چپ آن می باشد.
بخش ۷ از پلها ۳۹۹ پله ای به سمت چپ شروع و بخش اصلی آن معروف به Oasis بعد از پیاده روی ۱۰-۱۵ دقیقه ای در مسیری بسیار زیبا ادامه دارد.
بخش LGBT بیشتر مخصوص همجنسگرایان مرد گی است.
البته هیچ محدودیتی برای کسی وجود ندارد.
در این بخش cruising بین گی ها و ترنسها بسیار متداول است.
در این بخش استفاده از دریا بدلیل گل آلود بودن سخت می باشد.
سواحل برهنگان
کرانههای ونکوور |
3022 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%A8%D9%88%DB%8C%D8%B1%D9%87 | استان بویره | بویره نام استان دهم کشور الجزایر است. با جمعیت ۶۹۴۷۵۰ و مساحت ۴۴۳۹ متر مربع است تعداد شهرستانهای این استان ۴۵ عدد میباشد. هم چنین پیش شماره این استان ۹۰۲۶ است.
شهرستانهای این استان از این قرارند:
منابع
ویکیپدیای عربی، نسخهٔ ۱۰ اکتبر ۲۰۰۶.
استان بویره
بویره
ایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در ۱۹۷۴ (میلادی) |
3023 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%84%D9%85%D8%B3%D8%A7%D9%86 | تلمسان | تِلِمْسان (یا تْلَمْسانْ در برخی گویشها) شهری در شمالغربی الجزائر و مرکز استان است. در میانهای سده ۱۳ تا ۱۵ میلادی شکوفا شد و پایتخت پادشاهیهای محلی مانند زَیّانیها بود. مسجدهای بزرگ و صنایع دستیاش مشهوری دارد و صادراتش در این زمینه است.
منابع
تلمسان
بنیانگذاریهای سده ۲ (میلادی) در امپراتوری روم
جوامع تاریخی یهودیت
شهرها و شهرکهای امپراتوری روم در الجزایر
شهرهای الجزایر
مراکز استانهای الجزایر
مناطق مسکونی بنیانگذاریشده در سده ۲ (میلادی)
مناطق مسکونی بنیانگذاریشده در سده ۴ (میلادی)
مناطق مسکونی در استان تلمسن |
3027 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%88%D9%86%D8%B3 | تونس | تونس ، با عنوان رسمی جمهوری تونس ، شمالیترین کشور آفریقا است. این کشور بخشی از منطقه مغرب عربی در شمال آفریقا بوده و از غرب و جنوب غربی با الجزایر، از شرق و جنوب شرقی با لیبی و از شمال و شمال شرقی با دریای مدیترانه هممرز است. مساحت تونس ۱۶۳٬۶۱۰ کیلومتر مربع است و ۱۱ میلیون نفر جمعیت دارد. انتهای شرقی کوههای اطلس و قسمتهای شمالی صحرای بزرگ آفریقا بخشی از این کشور است و عمده قلمروی باقیمانده آن قابل کشت و زراعت میباشد. ساحل ۱۳۰۰ کیلومتری آن محل اتصال بخشهای غربی و شرقی حوضه مدیترانه است. شمالیترین نقطه آفریقا یعنی دماغه آنجلا در تونس قرار دارد. پایتخت و بزرگترین شهر این کشور شهر تونس است که در ساحل شمال شرقی واقع شده. در حقیقت کشور تونس نام خود را از این شهر بهارث بردهاست.
تونس از دوران باستان سکونتگاه بومیان بربر بودهاست. فینیقیها در قرن ۱۲ پیش از میلاد، وارد این منطقه شده و چندین سکونتگاه تأسیس نمودند که در میان آنها کارتاژ در قرن هفتم پیش از میلاد جزو قدرتمندترین آنها بود. کارتاژ باستان که یکی از امپراتوریهای بزرگ تجاری و از رقبای نظامی جمهوری روم بود، در سال ۱۴۶ پیش از میلاد از روم شکست خورد. روم آنجا را در حدود ۸۰۰ سال تحت تصرف خود داشت و در این دوران بود که مسیحیت را بدانجا معرفی کرده و میراث معماری همچون آمفیتئاتر الجم را از خود بهجا گذاشتند. تلاشهای مسلمانان برای فتح تونس از ۶۴۷ میلادی آغاز شد و در نهایت آنها تمامی تونس را تا سال ۶۹۷ میلادی فتح کردند و اسلام و فرهنگ عربی را وارد این سرزمین کردند. امپراتوری عثمانی در ۱۵۷۴ میلادی کنترل خود را بر تونس تثبیت کرد و این سلطه را بهمدت بیش از ۳۰۰ سال تا زمان فتح تونس توسط فرانسویها در ۱۸۸۱ میلادی حفظ نمود. در سال ۱۹۵۷ میلادی تونس تحت رهبری حبیب بورقیبه، اعلام استقلال کرده و دولت جمهوری تونس بنانهاده شد. امروزه تونس کوچکترین کشور در آفریقای شمالی است و فرهنگ و هویتش ریشه در این تقاطع فرهنگی طی فرهنگها و قومیتهای دور و دراز و قدیمی دارد.
انقلاب تونس در ۲۰۱۱ میلادی براثر عدم وجود آزادی و دموکراسی تحت حکومت ۲۴ سالهٔ زینالعابدین بنعلی کلید خورد و موجب برافتادن رژیم او شده و بهار عربی را در کل منطقه کلید زد. انتخابات پارلمانی چند حزبی آزاد بهمدت کوتاهی پس از انقلاب برگزار شده و مجدداً در ۲۶ اکتبر ۲۰۱۴ میلادی برای پارلمان و در ۲۳ نوامبر ۲۰۱۴ میلادی برای ریاستجمهوری رأیگیری صورت پذیرفت. این کشور از ۲۰۱۴ تا ۲۰۲۰ میلادی براساس شاخص مردمسالاری واحد اطلاعات اکونومیست بهعنوان تنها حکومت دموکرات در جهان عرب در نظر گرفته شده و در شاخص ۲۰۲۱ نیز بهعنوان یک نظام ترکیبی رتبهبندی شدهاست. این کشور یکی از معدود کشورهای آفریقایی است که در شاخص توسعه انسانی رتبه بالایی داشته و یکی از بالاترین سرانه درآمدی را در آن قاره داراست.
تونس بهخوبی در جامعه بینالملل حضور دارد. از جمله سازمانهایی که این کشور عضو آنهاست میتوان به: سازمان ملل متحد، سازمان بینالمللی فرانکفونی، اتحادیه عرب، سازمان همکاریهای اسلامی، اتحادیه آفریقا، جنبش عدمتعهد، دیوان کیفری بینالمللی و گروه ۷۷. این کشور روابط اقتصادی و سیاسی نزدیکی با برخی از کشورهای اروپایی، بهخصوص فرانسه و ایتالیا که از نظر جغرافیایی نزدیک آن هست را داراست. همچنین تونس با اتحادیه اروپا توافق مشارکت (AA) داشته و با ایالات متحده وضعیت متحدین اصلی خارج از ناتو را دارد.
ریشهشناسی
کلمه Tunisia از Tunis که یک هاب شهری مرکزی در کشور مدرن و امروزی تونس است مشتق شده. شکل کنونی این نام به همراه پسوند لاتین -ia از کلمه فرانسوی Tunisie تکامل یافته، در مقابل عموماً آن را به ریشه بربری که به صورت tns آوانگاری میشود مرتبط میدانند که معنایش «وضع کردن» یا «پایگاه و اردو زدن» است. این کلمه را برخی مواقع مرتبط با الهه کارتاژی تأنیث (یا تونیت) و شهر باستانی تینس دانستهاند.
کلمه مشتق شده فرانسوی Tunisie در برخی از زبانهای اروپایی با تغییراتی جزئی اقتباس شده و نام متمایزی برای اشاره به این کشور در آن زبانها معرفی شدهاست. سایر زبانها به این نام دست نزدند، همچون روسی () و اسپانیایی . در این حالت، همان نام برای اشاره به کشور و شهر تونس به کار رفتهاست، مثل عربی و تنها بستر متن است که میتواند به خواننده تفاوتشان را نشان دهد.
قبل از Tunisia، نام این قلمرو افریقیه یا آفریقا بود که نام قاره آفریقای امروزین از آن اقتباس شدهاست.
تاریخ
دوران باستان
روشهای کشاورزی از منطقه هلال حاصلخیز در حدود ۵۰۰۰ پیش از میلاد به دره نیل رسید و در حدود ۴۰۰۰ پیش از میلاد در مغرب منتشر شد. جوامع کشاورزی آن زمان در سرزمینهای ساحلی مرطوب تونس مرکزی اجداد قبایل بربر امروزین بودند.
در زمانهای باستان عقیده بر این بود که آفریقا در ابتدا توسط قیتولیها و لیبیاییها مسکونی شده که هردو اقوامی عشایری بودند. براساس گفتهٔ تاریخنگار رومی سالوست، نیمهخدای هرکول در اسپانیا مرد و ارتش شرقی چندزبانهاش برای سکونت در آن سرزمین رها شده و برخی از آنها نیز به آفریقا مهاجرت کردند. فارسها به غرب رفته و با قیتولیها ازدواجهای بین نژادی کردند و تبدیل به نومیدیها شدند. مادها ساکن شدند و به مائوری و بعدها موروها شناخته شدند.
نومیدیها و موروها به همان نژادی تعلق داشتند که بربرها از آن نشأت گرفته بودند. کلمه نومیدی (Numidian) به معنای کوچ نشین است و در حقیقت آن مردم تا زمان سلطنت ماسینیسا از قبیله ماسیلی نیمه-کوچنشین بودند.
براساس اولین موارد تاریخی ثبت شده، تونس توسط اقوام بربر مسکونی شدهاست. ساحل آن توسط فنیقیها با شروع از قرن ۱۲ پیش از میلاد (بنزرت، اوتیکا) مسکونی شدهاست و شهر کارتاژ در قرن ۹ پیش از میلاد توسط فنیقیها تأسیس شدهاست. افسانهای میگوید که دیدو از شهر صور که در لبنان امروزی واقع شدهاست، آنگونه که توسط نویسنده یونانی تیمائوس اهل تائورمینا بازگو شده، این شهر را در ۸۱۴ پیش از میلاد تأسیس شدهاست. ساکنین کارتاژ فرهنگ و دین خود را از محل زندگی فنیقیها واقع در لبنان امروزی، به نواحی مجاور آن آوردند.
پس از یک سلسله جنگ با دولتشهرهای یونانی سیسیلی در قرن ۵م پیش از میلاد، کارتاژ ظهور کرده و در نهایت مبدل به تمدن غالب در مدیترانه غربی شد. مردم کارتاژ خدایان خاورمیانهای چون بعل و تانیت را میپرستیدند. نماد تانیت که یک شخصیت مؤنث ساده با دستان کشیده شده و لباس بلند است، نماد مشهوری است که در مکانهای تاریخی یافت میگردد. بنیانگذاران کارتاژ همچنین مراسم توفة که یک مراسم قربانی کردن کودک بود را بنا نهادند، که در دوران رومیها تغییر یافت.
هجوم کارتاژیها به روم به رهبری هانیبال طی دومین جنگ پونیک، یکی از مجموعه جنگها با روم بود که در طی آن، هانیبال توانست تقریباً قدرت روم را فلج سازد. در پی به سرانجام رسیدن دومین جنگ پونیک در ۲۰۲ پیش از میلاد، کارتاژ برای ۵۰ سال به عنوان حکومت دستنشانده، جمهوری روم تبدیل شد.
پس از نبرد کارتاژ که در ۱۴۹ پیش از میلاد و در طی جنگ سوم پونیک صورت گرفت، کارتاژ توسط روم در ۱۴۶ پیش از میلاد اشغال شد. پس از این، رومیها نام کارتاژ را به آفریقا تغییر نام داده و آن را مبدل به یکی از استانهای خود کردند.
طی دوره رومیها، ناحیهای که اکنون به نام تونس شناخته میشود توسعه عظیمی را تجربه نمود. اقتصاد عمدتاً در دوران این امپراتوری شکوفا شد: رونق این ناحیه به کشاورزی وابسته بود. این ناحیه که به «انبار غله امپراتوری» شهرت داشت، براساس یکی از تخمینها ناحیهای از تونس فعلی و سواحل تریپولیتانیا بود که یک میلیون تن غله را سالانه تولید کرده و یک چهارم آن به امپراتوری صادر میشد. محصولات دیگر شامل لوبیا، انجیر، انگور و سایر میوهها بود.
در قرن دوم میلادی، روغن زیتون با غلات به عنوان کالای صادراتی رقابت میکرد. علاوه بر کشت و زرعها و شکار و انتقال حیوانات وحشی نامتعارف از کوهستانهای غربی، تولید اصلی و صادرات شامل این موارد نیز میشدند: الوار، دام، ظروف سفالی با روکش قرمز آفریقایی و پشم.
حتی انبوهی از موزائیکها و سرامیکها تولید شده، عمدتاً به ایتالیا در مرکز الجم صادر میشد (که در آنجا دومین آمفیتئاتر امپراتوری روم از نظر بزرگی واقع بود).
اسقف بربر دوناتس مگنوس مؤسس گروهی مسیحی با عنوان دوناتیستها بود. در قرنهای پنجم و ششم میلادی (از ۴۳۰ تا ۵۳۳ میلادی)، وندالها و آلانها بر یک پادشاهی که در آفریقای شمالغربی حکومت میکرد و شامل طرابلس امروزی میشد حمله کردند. این منطقه در سالهای ۵۳۳ تا ۵۳۴ میلادی مجدداً در دوران ژوستینین یکم و به رهبری بلیساریوس فتح شد.
دوران اسلامی
دوران استعمار فرانسه
دوران پادشاهی
دوران معاصر و بهار عربی
سیاست
حکومت ۲۳ ساله زینالعابدین بنعلی طی یک انقلاب در ۲۴ دی ۱۳۸۹ سرنگون شد. در تاریخ ۲۲ آذر ۱۳۹۰ مجلس مؤسسان تونس، منصف المرزوقی را بهعنوان نخستین رئیسجمهور دموکراتیک تونس انتخاب کرد. المرزوقی از شناختهشدهترین مخالفان حکومت بنعلی بود که در سالهای حکومت او در تبعید بهسر میبرد. مهمترین وظیفه رئیسجمهور در تونس، انتخاب نخستوزیر است. زینالعابدین بنعلی پس از سرنگونی حکومتش، به عربستان سعودی پناهنده شد و پس از نزدیک به ۹ سال تبعید در تاریخ ۲۸ شهریور ۱۳۹۸ در سن ۸۳ سالگی درگذشت و در بقیع دفن شد.
در سال ۲۰۲۱ و ۲۰۲۲ میلادی، قیس سعید رئیسجمهور تونس در اقدامی دست به یک شبهکودتا زده و پارلمان کشور را منحل نموده و دولت و نخستوزیر را برکنار کرد. درحالیکه اکثریت مردم تونس با این اقدام او مخالف هستند، او این اقدام را در راستای گسترش دموکراسی معرفی کرد و گفت قصد دارد در آینده نزدیک قانون اساسی کشور را تغییر دهد. در تابستان ۲۰۲۲، همهپرسی قانون اساسی تونس ۲۰۲۲ در میان مخالفت مردم تونس برگزار شد و درحالیکه کمتر از ۳۰ درصد مردم پای صندوقهای رای رفته بودند، با اعلام حکومت بیش از ۹۳ درصد شرکتکنندگان به قانون اساسی جدید رای مثبت دادهاند. در این قانون اساسی اختیارات رئیسجمهور بسیار افزایش یافته و بسیاری از اختیارات پارلمان و نخستوزیر به رئیسجمهور واگذار شدهاست.
به گفته وزارت خارجه تونس، در ۳ فوریه ۲۰۲۲، تونس به شورای صلح و امنیت اتحادیه آفریقا (AU) برای دوره ۲۰۲۲–۲۰۲۴ انتخاب شد. به گفته این وزارتخانه، این نظرسنجی در حاشیه چهلمین جلسه عادی شورای اجرایی اتحادیه آفریقا، که در آدیس آبابا، پایتخت اتیوپی برگزار شد، انجام شد.
تقسیمات کشوری
کشور تونس به ۲۴ استان (ولایة) بخش میشود:
جغرافیا
زمبره، قرقنه و جربه جزو جزیرههای مهم تونس هستند.
تونس شمالیترین کشور قارهٔ آفریقاست. پهناوری آن ۱۶۳٬۶۱۰ کیلومتر مربع بوده و دارای ۹۶۵ کیلومتر مرز مشترک با الجزایر و ۴۵۹ کیلومتر مرز مشترک با لیبی است. همچنین طول سواحل آن حدود ۱۱۴۸ کیلومتر است. بلندترین نقطهٔ تونس، کوه شعانبی با بلندی ۱۵۴۴ متر میباشد. این کشور، در میان مدار ۳۰ درجه شمالی و مدار ۳۸ درجه شمالی و نصفالنهار ۷ درجه شرقی و نصفالنهار ۱۲ درجه شرقی واقع است.
اقلیم
تونس سرزمینی گرم و خشک است. بخش درونی آن از بیابانهای سنگلاخی و بخش جنوبی آن نیز از شنزارها پوشیده شده، اما کرانههای شمالی آن نسبتاً حاصلخیز و پوشیده از جنگل است. در شمال غربی تونس کوههایی کمارتفاع (دنبالهٔ شرقی رشتهکوههای اطلس) وجود دارند که بلندای هیچیک از ۱۵۴۴ متر فراتر نمیرود. تونس همچنین دارای چند دریاچهٔ فصلی زمستانی است که تابستانها خشک و پوشیده از نمک هستند؛ و با توجه به تأثیر مطلوب دریای مدیترانه و ارتفاع کوههای شمالی از آب و هوای معتدل مدیترانهای برخوردار میباشد و خوش آب و هواترین کشور شمال آفریقاست. شهر تونس در منطقهٔ جلگهای شرق و شمال شرقی این کشور و در انتهای خلیج تونس قرار گرفته و از آب و هوای بسیار معتدلی برخوردار است.
اقتصاد
کشاورزی، معادن، منابع طبیعی، گردشگری و صنعت نفت در اقتصاد تونس نقش مهمی دارند. زیتون، انگور، گندم، میوهجات و سبزیجات از فرآوردههای کشاورزی تونس هستند. این کشور دارای منابع انرژی همچون نفت، گاز طبیعی و معادن فسفات، آهن، روی و سرب است. تولیدات این کشور بیشتر شامل مواد شیمیایی، پارچه، برق و سیمان است. این کشور نفت خام، روغن زیتون، مرکبات، آهن و سرب صادر میکند.
اتحادیه اروپا همچنان اولین شریک تجاری تونس است که در حال حاضر ۷۲٫۵ درصد از واردات تونس و ۷۵ درصد از صادرات تونس را به خود اختصاص دادهاست. تونس یکی از با ثباتترین شرکای تجاری اتحادیه اروپا در منطقه مدیترانه است و بهعنوان سیامین شریک تجاری بزرگ اتحادیه اروپا شناخته میشود. تونس اولین کشور مدیترانه ای بود که در ژوئیه ۱۹۹۵ توافقنامه همکاری را با اتحادیه اروپا امضا کرد، اگرچه حتی قبل از اجرایی شدن تاریخ ورود، تونس شروع به از بین بردن تعرفههای تجاری دوجانبه اتحادیه اروپا کرد. تونس در سال ۲۰۰۸ تعرفههای برچیده شدن محصولات صنعتی را نهایی کرد و بنابراین اولین کشور مدیترانه ای غیر اتحادیه اروپا بود که وارد یک منطقه تجارت آزاد با اتحادیه اروپا شد.
واحد پول این کشور دینار تونس نام دارد. هر دینار تونس معادل ۰٫۳۲ دلار آمریکاست و هر دلار آمریکا معادل ۳ دینار میباشد. (ژوئیه ۲۰۲۳).
در فوریه ۲۰۲۲، تونس و صندوق بینالمللی پول همچنان مذاکرات مقدماتی را به امید تضمین کمک مالی چند میلیارد دلاری برای اقتصادی درگیر رکود، بدهی عمومی، تورم و بیکاری انجام میدهند.
جمعیتشناسی و مردم
بر طبق برآورد سال ۲۰۲۰ تونس ۱۱٫۸ میلیون نفر نفر جمعیت دارد و در هر کیلومتر مربع ۷۲ نفر زندگی میکنند.
اکثریت مردم تونس (۹۹٪) عربزبان هستند. بررسیهای ریختشناسی (ژنتیکی) نشان میدهد که این مردم از دیدگاه نژادی همگن نیستند و آمیزهای از نژادهای گوناگوناند که در طول تاریخ پر فراز و نشیب این کشور از آسیا و اروپا به شمال آفریقا کوچ کردهاند. مردمان سواحل شمالی تونس بهسبب مهاجرپذیر بودن این منطقه، آمیزهای از قوم بربر (آمازیغ)ها، فینیقیها، کارتاژیها، رومیان، وندالها، آلانها و عربها هستند. این درحالیست که مردمان بخشهای درونی و جنوبی تونس بیشتر تبار بربر (آمازیغی) دارند. در تونس، اقلیتی از بربر زبانها نیز زندگی میکنند. بربرزبانها بیشتر در جنوب جزیرهٔ جربه و مناطق مطماطه، الدویرات و شننی سکونت دارند.
زبان
زبان رسمی تونس، عربی استاندارد است اما تونسیها با گویش ویژهای از زبان عربی سخن میگویند که به گویش کاربردی در زبان مالتی نزدیک است. زبان فرانسوی نیز کاربرد دارد. طبق آخرین برآوردی که توسط دولت تونس در سال ۲۰۰۷ میلادی صورت گرفت و به سازمان فرانسهزبانی ارائه شد، ۶۳٫۶٪ از مردم این کشور میتوانند به فرانسوی صحبت کنند.
دین
دین ۹۸٪ مردم تونس اسلام سنی است و بقیه مسیحی یا یهودی هستند.
یهودیت سومین دین بزرگ است که بین ۱۰۰۰ تا ۱۴۰۰ عضو دارد. یک سوم جمعیت یهودیان در پایتخت و اطراف آن زندگی میکنند و بقیه در جزیره جربا با ۳۹ کنیسه زندگی میکنند که قدمت جامعه یهودی در سفکس و همام-لیف به ۲۶۰۰ سال قبل میرسد. جربا، جزیرهای در خلیج گابس، خانه کنیسه الغریبا است که یکی از قدیمیترین کنیسههای جهان و قدیمیترین کنیسه است که دائماً مورد استفاده قرار میگیرد. بسیاری از یهودیان آن را یک مکان زیارتی میدانند و به دلیل قدمت آن و این افسانه که کنیسه با استفاده از سنگهای معبد سلیمان ساخته شده، سالی یک بار جشنهایی در آنجا برگزار میشود. اگرچه خشونت ضد یهود گزارش شدهاست، گفته میشود که تونس و مراکش کشورهای عربی هستند که بیشترین پذیرش جمعیت یهودی خود را دارند.
فرهنگ
با توجه به موقعیت استراتژیک تونس در شمال آفریقا و در ساحل دریای مدیترانه، این کشور در طول تاریخ سه هزار سالهٔ خویش در معرض رفت و آمد تمدنها و فرهنگهای مختلف قرار گرفته که مهمترین آن عبارتند از قرطاجیها (با پایهگذاری یک زن بهنام علیسه)، رومیها، مسلمانها (عربها، خراسانیها و ترکها) و اروپاییها (پرتغالیها، اسپانیاییها و فرانسویها)؛ تونس در سال ۱۸۸۱ میلادی تحتالحمایه فرانسه شد که به گفتهٔ خود تونسیها این تحتالحمایه بودن، بالاترین ضرر را به تونس و مردم عرب زدهاست؛ الهادی البکوش که سابقاً نخستوزیر تونس بوده در کتاب «إضاءات عَلَی الإستِعمار وَ المُقاوَمَة فی تونس و فِی المَغرِبِ الکَبیر» که مرکزالنشرالجامعیِ تونس آن را در سال ۲۰۰۷ چاپ کرده میگوید:
«دربارهٔ موفقیتهای فرانسه در زمینهٔ آموزش در تونس باید گفت که در ۷۰ سال استعمار فرانسه، تعداد اشخاصی که توانستند به آموزش عالی برسند تنها ۳۲۰ نفر بودند؛ یعنی در هر سال، چهار دانشجو! حال آنکه تعداد دانشجویان پس از استقلال کشور به ۳۲۰ هزار نفر رسیدهاست؛ استعمار فرانسه همیشه از افزایش و گسترش آموزش در تونس میترسیده و از آن جلوگیری میکرده و اینکه عدهای خلاف این مطلب را میگویند، یک خرافه و اسطوره است (روزنامه الصریح، الأحد ۱۶ سپتامبر، ۲۰۰۷، ص ۱۲، عدد ۱۹۱۷).
روابط فرهنگی با ایران
به جز اعراب و بربرها، ایرانیان یکی از اقوامی بودهاند که نقش عمدهای در شکلگیری فرهنگ اسلامی تونس داشتهاند و آثار فرهنگ ایرانی در بخشهای گوناگون فرهنگ تونس نمود داشتهاست. در بسیاری از عنصرهای فرهنگی کشور تونس همچون معماری، موسیقی، آداب مردمی، خوردنیها و نوشیدنیها و زینتآلات میتوان نمودی از فرهنگ ایرانی را یافت. در گویش عربی کاربردی در تونس، بیش از ۲۰۰ واژه با ریشهٔ فارسی دیده میشود که برخی از آنها عبارتند از: گلیم، نارنج، مرزبان، میخانه، دهقان و بسیاری واژههای دیگر.
در آغاز دورهٔ اسلامی نفوذ فرهنگ ایرانی در تونس با حضور گروهی از سپاهیان ایرانی اهل خراسان در میان لشکر عقبة بن نافع آغاز میشود و در زمان ضعف حکومت صنهاجه به اوج خود میرسد. در این دوره، امیران ایرانی از دودمان بنو خراسان مدتی بر شهر تونس فرمان میرانند.
در سال پنجاه هجری قمری نخستین کاروان خراسانیان ایرانی وارد افریقیه شدند و بعدها شهر تاریخی قیروان که همان کاروان است را بنا نهادند. از آن زمان، برطبق قاموس ابن منظور قفصی تونسی، بیش از هشتصد کلمهٔ فارسی معرب در زبان عربی و لهجهٔ تونسی وارد شد که از جملهٔ آنها دینار و شیرین و شیراز و دیوان و برید و مانند آنهاست.
برخی از فقیهان و اندیشمندان اسلامی تونس مانند امام سحنون نیشابوری، اسد بن فرات نیشابوری، عبدالله بن فروخ فارسی و خالد بن یزید فارسی ایرانیتبار بودهاند.
امروزه برخی از خیابانهای شهر تونس با نام شاعران و فیلسوفان ایرانی چون حافظ، مولوی، خیام، ابن سینا، فارابی و رازی نامگذاری شدهاند.
از زمان راهاندازی بخش فرهنگی سفارت ایران در تونس در حدود ۱۳۸۱، سالانه بهطور متوسط دویست نفر در محل نمایندگی با زبان فارسی آشنا شدهاند و افرادی همچون حسنی شقیر و فرید قطاط در کنار نمایندگان فرهنگی اعزامی و بعضاً همسرانشان به امر تدریس زبان فارسی مشغول بودهاند.
هماینک در تونس فارسی، در سه مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد و دکتری، بهعنوان زبان اختیاری تدریس میشود. در حال حاضر در دانشگاههای تونس و سوسه و دارالمعلمین در سه مقطع زبان فارسی توسط فرید قطاط و در دو مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد در دانشگاه زیتونه توسط منصف الحامدی، در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد و دکتری در دانشگاههای نهم آوریل و منوبه، توسط سام خانیانی، استاد اعزامی از سوی وزارت آموزش عالی ایران، تدریس میشود.
زبان فارسی علاوه بر اماکن فوق در محل رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران، از گذشتههای دور در سه مرحلهٔ ابتدایی و متوسطه و ترجمه در کشور تونس تدریس میشود.
آموزش
دانشآموزان تونسی از آموزش رایگان برخوردارند و تحصیل در دورهٔ دبستان اجباری است. زبان عربی به عنوان زبان نخست و زبان فرانسوی به عنوان زبان دوم در مدارس آموزش داده میشود. از سال ۲۰۰۲ فراگیری زبان انگلیسی در کنار زبان فرانسه برای دانشآموزان سال پنجم دبستان و بالاتر الزامی است.
نخستین مرکز آموزش عالی کشور تونس، دانشگاه تونس میباشد که در سال ۱۹۶۰ میلادی بنیان نهاده شد. از دیگر دانشگاههای مهم تونس میتوان به دانشگاه الوسط (به عربی: جامعة الوسط) در شهر منستیر و دانشگاه جنوب (به عربی: جامعة الجنوب) در شهر صفاقس اشاره کرد. برابر آمار رسمی سازمان آمار تونس در سال ۱۹۹۹ میزان باسوادی در این کشور ۷۳٪ بودهاست.
رسانهها
خبرگزاری تونس که سال ۱۹۶۱ در شهر تونس افتتاح شد، دارای نمایندگیهایی در داخل و خارج کشور میباشد. رادیو دولتی تونس در شهرهای تونس، صفاقس، منستیر و قفصه دارای ایستگاه پخش است و برنامههایی به زبانهای عربی، فرانسوی و ایتالیایی پخش میکند. تلویزیون تونس نیز در سال ۱۹۹۶ بنیان نهاده شد و دارای دو شبکه به زبان عربی است. برخی از روزنامههای مهم تونس عبارتند از: الصحافه، الصباح، الحریه، الشروق و انباء تونس به زبانهای انگلیسی و فرانسوی، و الانوار به زبان فرانسوی.
تا پیش از انقلاب مردمی تونس که روز ۱۴ ژانویه ۲۰۱۱ به سرنگونی دیکتاتوری زینالعابدین بن علی انجامید، بساط ممیزی و سانسور در این کشور رواج داشت. هر کتابی باید پیش از چاپ از «وزارت کشور» مجوز انتشار دریافت میکرد. چاپ و نشر هر متن بدون مجوز مجازات زندان بهدنبال داشت.
پس از پیروزی انقلاب یکی از نخستین فرمانهای دولت موقت در مورد آزادی چاپ و نشر صادر شد. دولت موقت تونس اعلام کرد که چاپ و نشر مجله و کتاب به مجوز دولتی نیاز ندارد. بیانیه تصریح کرده بود: «نویسندگان مختار هستند که برای حفظ حقوق خود، اثر خود را در اداره مخصوص به این امر در وزارت فرهنگ به ثبت برسانند.»
جستارهای وابسته
انقلاب تونس
اقتصاد تونس
عملیات تونس
ترکهای تونس
خلیج تونس
تیم ملی فوتبال تونس
فهرست شهرهای تونس
استانهای تونس
یادداشتها
معادلها
منابع
پیوند به بیرون
وبسایت دولتی رسمی تونس
وبسایت رسمی وزارت گردشگری
درگاه رسمی گردشگری
وبسایت رسمی مؤسسه ملی هواشناسی
وبسایت رسمی مجمع نمایندگان مردم
وبسایت رسمی وزارت داخله تونس
وبسایت رسمی وزارت حمل و نقل
پروفایل تونس از یونسکو
تونس. کتاب حقایق جهانی. سازمان اطلاعات مرکزی.
ظهور و فعالیت ترسناکترین گروه تروریستی تونس، ۱۳۷–۱۵۰.
پروفایل تونس از اخبار BBC.
پروفایل و خط سیر زمانی تونس از شورای محافظهکار خاورمیانه
مرکز اطلاعات همسایگان اتحادیه اروپا: پروفایل کشوری تونس
بنیانگذاریهای ۱۹۵۶ (میلادی) در تونس
سرزمینهای بنیانگذاریشده در ۱۹۵۶ (میلادی)
کشورها و سرزمینهای عربیزبان
کشورها و سرزمینهای فرانسویزبان
کشورها و قلمروهای بربری زبان
کشورها در آفریقا
کشورهای شمال آفریقا
کشورهای صحرایی
کشورهای عضو اتحادیه آفریقا
کشورهای عضو اتحادیه عرب
کشورهای عضو اتحادیه مدیترانه
کشورهای عضو سازمان ملل متحد
کشورهای عضو سازمان همکاری اسلامی
کشورهای عضو فرانسهزبانی
کشورهای مغربی |
3029 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D9%85%D8%A7%D9%84%20%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%82%D8%A7 | شمال آفریقا | شمال آفریقا به آن بخش از قاره آفریقا میگویند که در شمال صحرای بزرگ آفریقا قرار گرفتهاست. مرزهای دقیقی برای این ناحیه تعریف نشدهاست.
کشورهای آفریقای شمالی
مناطق مرتبط
منابع
آفریقای شمالی
جغرافیا
منطقههای جغرافیایی آفریقا |
3030 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%84%DB%8C%D8%A8%DB%8C | لیبی | لیبی با نام رسمی دولت لیبی، کشوری در آفریقای شمالی واقع در جنوب دریای مدیترانه است. لیبی از شرق با مصر، از جنوب شرقی با سودان، از جنوب با کشورهای چاد و نیجر، از غرب با الجزایر و از شمال غربی با تونس مرز مشترک دارد و از سوی شمال به دریای مدیترانه پیوند میخورد، که خط ساحلی به طول ۱٬۷۷۰ کیلومتر دارد. پایتخت و بزرگترین شهر لیبی، شهر طِرابلُس است که ۱٫۷ میلیون نفر از جمعیت کشور لیبی در آنجا زندگی میکنند. زبان رسمی لیبی، عربی و واحد پول آن، دینار لیبی است. کشور لیبی با مساحت ۱٬۷۵۹٬۵۴۱ کیلومتر مربع، شانزدهمین کشور پهناور جهان و چهارمین کشور پهناور آفریقا و با جمعیت ۶٫۹۱۲٫۷۰۱ نفر ۱۰۴امین کشور پرجمعیت در جهان است. پیرامون ۹۰ درصد از سرزمین لیبی را بیابان و صحراهای بی آب و علف پوشاندهاست. مناطق نسبتاً سرسبز لیبی در کنارههای دریای مدیترانه قرار دارد. هیچ رودخانه دائمی در خاک لیبی وجود ندارد و تنها ۲ درصد خاک آن کاربرد کشاورزی دارد. بخش عمدهٔ مواد غذایی مورد نیاز مردم لیبی از خارج وارد میشود. لیبی از دید تراکم جمعیت یکی از کمتراکمترین کشورهای دنیاست. مساحت لیبی اندکی بزرگتر از ایران است، ولی جمعیت آن کمتر از یک دهم ایران است. ۹۰ درصد از جمعیت ۶٫۹ میلیون نفری این کشور در باریکهای از کنارههای مدیترانهای این کشور زندگی میکنند و در مناطق دیگر تنها قبیلههای بیابانگرد (بدوی) روزگار میگذرانند.
لیبی بهطور سنّتی به سه منطقه و بخش اصلی به نامهای «اقلیم طرابلس»، «فزّان» و «بَرقه» تقسیم میشود که این سه منطقه در زبانهای غربی به ترتیب Tripolitania و Fezzan و Cyrenaica نامیده میشوند.
کشور لیبی یکی از ۱۰ کشور اصلی صادرکننده نفت در جهان است و تولید ناخالص ملی سرانه آن جزو بالاترینها در آفریقا است.
لیبی با عنوان «پادشاهی لیبی» در سال ۱۹۵۱ به استقلال رسید و از سال ۱۹۶۹ تا سال ۲۰۱۱ توسط معمر قذافی که با انجام یک کودتای نظامی بر سر کار آمد رهبری شد. با بروز جنگ داخلی که شاید یکی از مهمترین دلیل این جنگ منابع نفتی زیاد است؛ در سال ۲۰۱۱ و پیروزی نسبی مخالفان قذافی، بخش عظیمی از لیبی در کنترل شورای ملی انتقالی اداره میشد. کرسی لیبی در سازمان ملل از تاریخ ۱۶ سپتامبر ۲۰۱۱ به نماینده شورای ملی انتقالی سپرده شدهاست.
در بهمن ماه ۱۳۸۹ اعتراضات گستردهای در لیبی علیه حکومت معمر قذافی آغاز شد که در نتیجه به مرور بخشهای مختلفی از این کشور از کنترل نیروهای حکومت خارج گردید. با قتل معمر قذافی در ۲۸ مهرماه ۱۳۹۰ حکومتش در این کشور به پایان رسید.
تاریخ
بخش خاوری لیبی (برقه یا سیرنائیک) در نیمه نخست سده یکم پیش از میلاد زیر فرمانروایی یونانیها درآمد. باختر لیبی یا بخش طرابلس تا ۲۰۰ سال پیش از زایش مسیح بخشی از کشور کارتاژها بود. در سده یکم میلادی هر دو بخش لیبی زیر فرمانروایی امپراتوری روم قرار گرفتند و پس از آن نیز امپراتوری بیزانس (روم شرقی) بر آنها حاکم شد. از نیمه دوم سده هفتم میلادی، کشورگشایی عربها به لیبی هم رسید و پای اسلام به این کشور هم کشیده شد. دوران حکومت چندین خلافت عربی بر لیبی سرانجام در قرن شانزدهم و با چیرگی امپراتوری عثمانی بر این کشور پایان یافت.
تاریخ معاصر
تاریخ معاصر لیبی، بیشتر از جهت جنگ مردم لیبی با اشغالگران ایتالیایی اهمیّت دارد. امپراتوری ایتالیا حکومت لیبی ایتالیا را تأسیس کرد.
در سالهای ۱۹۱۱ و ۱۹۱۲ ایتالیا سیرنائیک و طرابلس را از چنگ امپراتوری عثمانی درآورد و در سال ۱۹۳۴ از این دو بخش مستعمره لیبی ساخته شد. در جریان جنگ جهانی دوم، لیبی یکی از میدانهای اصلی نبرد متفقین از یک سو و ایتالیا و آلمان از سوی دیگر بود. در سال ۱۹۴۷ ایتالیا از فرمانروایی بر لیبی دست کشید و چهار سال بعد با برپایی حکومت پادشاهی محمد ادریس سنوسی استقلال آن اعلام شد. در سال ۱۹۶۹ شماری از افسران ارتش لیبی به فرماندهی معمر قذافی که در آن زمان ۲۷ سال داشت، پادشاهی ادریس را برانداختند و سپس «جماهیر مردمی سوسیالیستی» در لیبی را برپا ساختند. حکومت قذافی صنایع این کشور را دولتی کرد و در عرصه سیاست خارجی رویکردی ضدغربی و در عین حال دائماً متغیر در پیش گرفت. این تغییر و چرخشها مناسبات لیبی را حتی با شماری از کشورهای عربی نیز تنشآلود کرد.
طرابلس پایتخت کشور لیبی است. طرابلس را که در شمال غربی لیبی بر کرانه دریای مدیترانه واقع شده در سده هفتم پیش از میلاد فنیقیها ساختهاند. نام طرابلس، گونه عربیشده واژه یونانی تریپولی به معنی «سهشهر» است.
قیام و شورش سراسری
مجموعهای از راهپیماییهای خیابانی، اعتراضات و نافرمانیهای مدنی علیه حکومت لیبی و رهبر آن، معمر قذافی، از ۱۳ ژانویه ۲۰۱۱ میلادی، در کشور لیبی آغاز شد و از روز ۱۷ فوریه ۲۰۱۱، به شکلی گستردهتر درآمد و با برخوردهای خونین و خشونتآمیز حاکمیت با مردم معترض روبهرو شد. شورای امنیت سازمان ملل متحد با تصویب دو قطعنامه، منطقه پروازممنوع در لیبی ایجاد کرد و مجوز حملهٔ هوایی نیروهای ناتو به خاک لیبی علیه دولت قذافی داده شد. سحرگاه ۳۱ مرداد ۱۳۹۰ (۲۲ اوت ۲۰۱۱) مخالفان توانستند وارد طرابلس شوند و در همان روز یکی از دو تلویزیون ملی کشور را تحت کنترل خود بگیرند و تعدادی از نزدیکان معمر قذافی را دستگیر کنند. ساعاتی بعد یکی از پسران قذافی در خیابانهای طرابلس ظاهر شد و خبر دستگیری خود را تکذیب کرد. سرانجام در ۲۸ مهرماه ۱۳۹۰، شهر سرت آخرین پایگاه معمر قذافی سقوط کرد و معمر قذافی کشته شد. دولت انتقالی اعلام پایان جنگ کرد اما از نیروهای ناتو خواست تا یک ماه دیگر نیز به مأموریت خود ادامه دهند.
پس از جنگ
سه سال پس از مداخله نظامی غرب در لیبی که به سرنگونی معمر قذافی منتهی شد، لیبی به کشوری ویران، فاقد نظم، فاقد امنیت و در ضمن به صحنه جنگهای گوناگون داخلی تبدیل شد. از آن زمان تا کنون این کشور شاهد خرابکاریهای گسترده، محاصره دائمی مجلس، اشغال وزارتخانهها و حتی در یک مورد ربودن نخستوزیر بودهاست. لیبی بعد از سرنگونی سرهنگ «معمر القذافی» دیکتاتور سابق لیبی در سال ۲۰۱۱، مدتی بدون دولت مرکزی ماند تا اینکه سال ۲۰۱۵ با حمایت سازمان ملل و جامعه بینالملل، دولت وفاق ملی با هدف ایجاد ثبات در این کشور به ریاست فائز السراج بر اساس توافق «صُخیرات» مغرب تشکیل شد که هماکنون شهر طرابلس، محل استقرار این دولت و پارلمان وابسته به آن بود.
به دنبال تشکیل این دولت، نیروهای سیاسی و نظامی حامی ژنرال خلیفه حفتر نیز دست به ایجاد دولت موازی به ریاست عبدالله الثنی و پارلمان در طُبرُق زدند که به پارلمان طبرق معروف است و طی این سالها، بین نیروهای مورد حمایت این دو دولت و پارلمان، جنگ و درگیری است.
بنابراین، اکنون دو دولت رقیب در لیبی وجود داشت. یکی اعضای مجلسی که در انتخابات ژوئن ۲۰۱۴ برگزیده شدند. آنها نماد آینده دموکراتیک کشوری بوده و از سوی جامعه جهانی و سازمان ملل به رسمیت شناخته میشوند. آنها برای فرار از دست شبهنظامیان به شهر طُبرُق در نزدیکی مرز مصر گریختهاند. گروه دیگر، مجلس پیشین موسوم به کنگره ملی عمومی در طرابلس هنوز بر سر کار است. این مجلس حتی دولت خود را در رقابت با آن مجلس بر سر کار آوردهاست.
بعضی از شبهنظامیان تا حد زیادی به دلیل علاقه به شهر و منطقه خودشان میجنگند؛ و بعضی دیگر به گروههای اسلامی سیاسی مثل اخوان المسلمین، القاعده یا دولت اسلامی عراق و شام وابسته هستند.
بحران کنونی در ماه ژوئن ۲۰۱۴ با باختن اسلامگراها در انتخابات آغاز شد. شبهنظامیانی از شهر مصراته و سایر شهرها پایتخت را محاصره کردند. مجلس پیشین گفت مجلس جدید را به رسمیت نمیشناسد چرا که قدرت در مراسمی رسمی منتقل نشدهاست. اما در شرایطی که طرابلس و بنغازی را شبهنظامیان کنترل میکردند انتقال قدرت به سختی امکانپذیر بود.
نزدیک به ۱۷۰۰ گروه شبهنظامی از جمله اخوانالمسلمین، القاعده و دولت اسلامی عراق و شام در حال جنگ با یکدیگر بر سر قدرت بودند.
در پایان در ۲۳ اکتبر سال ۲۰۲۰ پس از جلسات مختلفی که به منظور صلح در لیبی برگزار شدند، بین دو طرف درگیر در جنگ دوم داخلی توافقنامه آتشبس امضا شد و تصمیم شد تا زمان برگزاری انتخابات، دولتی موقت بر سر کار بیاید.
سیاست
شورای ملی انتقالی
شورای ملی انتقالی لیبی، مخالفِ قذافی را طی جنگ داخلی سال ۲۰۱۱ نمایندگی میکند. در تاریخ ۵ مارس ۲۰۱۱ شورا خود را به عنوان نمایندهٔ همه لیبی معرفی کرد. تا تاریخ ۲۶ اوت ۲۰۱۱، ۶۵ کشور این شورا را به عنوان دولت موقت لیبی به رسمیت شناختهاند. این کشورها شامل فرانسه، قطر، ایتالیا، آلمان، کانادا، و ترکیه میشوند. این شورا از طرف چندین کشور عربی و اروپایی نیز حمایت میشود. شورای ملی انتقالی در تاریخ ۲۳ مارس ۲۰۱۱، یک هیئت اجرایی، به ریاست محمود جبرئیل تشکیل داد. وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا شورای انتقالی را در تاریخ ۱۵ ژوئیه ۲۰۱۱ به رسمیت شناخت. پس از آن دولت بریتانیا در تاریخ ۲۷ ژوئیه ۲۰۱۱ تمامی دیپلماتهای رژیم قذافی را قبل از استقرار دیپلماتهای دولت انتقالی در لندن اخراج کرد.
در تاریخ ۱۷ سپتامبر سال ۲۰۱۱ سازمان ملل متحد با ۱۱۴ رای موافقت خود با نشستن نماینده دولت انتقالی بر کرسی لیبی در این سازمان موافقت کرد.
تقسیمات کشوری
استانها
کشور لیبی از سال ۲۰۰۷ به ۲۲ استان (به عربی: شعبیة) و ۴ ناحیه اداری تقسیم شدهاست. هر استان نیز از چندین بخش (به عربی: مؤتمرات شعبیة) تشکیل شدهاست. استانهای لیبی عبارتاند از:
شهرهای مهم
شهرهای مهم این کشور، عبارتاند از:
طرابلس ۱٬۲۵۰٬۰۰۰ نفر
بنغازی ۷۰۰٬۰۰۰ نفر
مصراته ۳۵۰٬۰۰۰ نفر
بیضا ۲۵۰٬۰۰۰ نفر
خمس ۲۰۰٬۰۰۰ نفر
زاویه ۲۰۰٬۰۰۰ نفر
اجدابیا ۱۴۰٬۰۰۰ نفر
سرت ۱۳۰٬۰۰۰ نفر
سبها ۱۳۰٬۰۰۰ نفر
طبرق ۱۲۰٬۰۰۰ نفر
اقتصاد
لیبی صاحب بزرگترین ذخایر نفت آفریقا است. تولید ناخالص داخلی این کشور ۷۸٫۷۹ میلیارد دلار است و یک میلیون و ۸۲ هزار نفر نیروی کار آن را تشکیل میدهند.
نرخ بیکاری در لیبی ۳۰ درصد است و ۷٫۴ درصد از مردم آن زیر خط فقر زندگی میکنند. در سال ۲۰۰۷ میلادی نرخ تورم در این کشور ۳٫۳ درصد برآورد شد.
محصولات صادراتی این کشور شامل نفت خام، محصولات فراوری شده پتروشیمی، گاز طبیعی و مواد شیمیایی است که به کشورهای ایتالیا (۳۶٫۷ درصد)، آلمان (۱۴٫۳ درصد)، اسپانیا (۸٫۷ درصد)، آمریکا (۶٫۱ درصد)، فرانسه (۵٫۶ درصد) و ترکیه (۵٫۳ درصد) صادر میشود.
محصولات وارداتی لیبی شامل ماشینآلات، کالاهای مصرفی، و تجهیزات حمل و نقل است که از کشورهای ایتالیا (۱۸٫۹ درصد)، آلمان (۷٫۹ درصد)، چین (۷٫۵ درصد)، تونس (۶٫۳ درصد)، فرانسه (۵٫۸ درصد)، ترکیه (۵٫۲ درصد)، آمریکا (۴٫۷ درصد)، کره جنوبی (۴٫۳ درصد) و انگلیس (۴ درصد) وارد میشود.
جمعیتشناسی
جمعیت لیبی ۶٬۸۵۶٬۰۰۰ نفر با میانگین سنی ۲۸/۸ سال است. امید به زندگی برای زنان در لیبی ۷۶/۵ سال و برای مردان ۷۰/۶ سال است. سی درصد جمعیت لیبی زیر ۱۵ سال و دو سوم آن زیر سی سال دارند. نزدیک به ۱۲۰ قبیله در این کشور وجود دارد.
زبان
زبانهای رایج در این کشور شامل عربی، انگلیسی و ایتالیایی است. زبان رسمی لیبی عربی است، ولی بربری هم در میان اقلیتی از مردم این کشور رواج دارد.
دین
حدود ۹۷ درصد از مردم لیبی، پیرو دین اسلام و عمدتاً اهل تسنن هستند. تعداد اندکی از مسلمانان اباضیه نیز در لیبی زندگی میکنند. در سالهای اخیر و پس از سرنگونی حکومت قذافی، گرایشهای آشکاری از اسلامگرایی سنتی در لیبی دیده شدهاست.
بهداشت
بر اساس آمارهای سال ۲۰۰۱ میلادی حدود ۱٫۳ درصد از مردم این کشور به بیماری ایدز مبتلا هستند.
ورزش
فوتبال، محبوبترین ورزش در کشور لیبی است. این کشور میزبان جام ملتهای آفریقا ۱۹۸۲ بود. در سال ۲۰۱۴ تیم ملی لیبی پس از شکست دادن تیم غنا در فینال مسابقات قهرمانی آفریقا، قهرمان شد.
سوارکاری دیگر ورزش محبوب در لیبی است.
جستارهای وابسته
معمر قذافی
جنگ داخلی لیبی (۲۰۱۴–اکنون)
خشونت جناحی در لیبی (۲۰۱۴–۲۰۱۱)
منازعه چاد و لیبی
پادشاهی لیبی
روابط ایران و لیبی
جماهیری عربی خلق سوسیالیستی عظمای لیبی
خلیفه حفتر
ترکهای لیبی
دانشگاه الفاتح
پانویس
منابع
اطلس جامع گیتاشناسی، ویکیپدیای انگلیسی
ویکیپدیای انگلیسی.
اتحادیه کشورهای عرب
ایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در ۱۹۵۱ (میلادی)
بنیانگذاریهای ۱۹۵۱ (میلادی) در آفریقا
بنیانگذاریهای ۱۹۵۱ (میلادی) در لیبی
کشورها در آفریقا
کشورها و سرزمینهای ایتالیاییزبان
کشورها و سرزمینهای عربیزبان
کشورها و قلمروهای بربری زبان
کشورهای اسلامی
کشورهای ساحلی مدیترانه
کشورهای سوسیالیستی
کشورهای شمال آفریقا
کشورهای صحرایی
کشورهای عضو اتحادیه آفریقا
کشورهای عضو اتحادیه عرب
کشورهای عضو اوپک
کشورهای عضو سازمان ملل متحد
کشورهای عضو سازمان همکاری اسلامی
کشورهای مغربی
لیبی
مدیترانه شرقی
مناطق تقسیمشده
مهندسی سیاسی بر پایه کودتا |
3033 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7%DB%8C%20%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%87 | دریای مدیترانه | دریای مِدیتِرانه (به فرانسوی: Méditerranée) دریایی حدوداً مستطیلشکل در مجاورت اقیانوس اطلس است که در موقعیتی راهبردی قرار گرفته و اروپا را به آسیا متصل میکند. این دریا از شمال به اروپا، از جنوب به آفریقا، از شرق به آسیا و از غرب به اقیانوس اطلس محدود میشود. مدیترانه از سوی خاور توسط کانال سوئز به دریای سرخ و از سمت باختر از طریق تنگه جبلالطارق به اقیانوس اطلس راه دارد.
مدیترانه از لحاظ کشتیرانی و ترابری دریایی از مهمترین دریاهای جهان بهشمار میرود. وسعت این دریا ۲٬۵۰۰٬۰۰۰ کیلومتر مربع است. میانگین ژرفای مدیترانه ۱۵۰۰ متر و عمیقترین نقطه ثبتشده آن ۵٬۲۶۷ متر در محلی به نام ژرفنای کالیپسو در دریای ایونی است.
نامها
نام مدیترانه از زبان فرانسوی گرفته شده و اصل آن به زبان لاتین Mare Mediterraneum به معنای دریای «میان خشکیها» است. در دوران حکومت امپراتور روم Mare Nostrum به معنای «دریای ما» خوانده شد به دلیل این که دریا در داخل مرزهای حکومت روم قرار گرفت.
در منابع عربی و اسلامی از این دریا به دریای روم، دریای سفید و دریای میانه (بحر روم، بحر ابیض و بحر متوسط) نیز یاد شدهاست. دریای فلسطین، دریای بزرگ و دریای مغرب از دیگر نامهای قدیمی آن در متون شرقی است.
دریاهای حاشیهای
دریای مدیترانه شامل ۱۴ دریای حاشیهای و ۲۹ خلیج و ۸ تنگه و ۵ کانال است و از شرق به دریای سیاه و دریای سرخ و از غرب به اقیانوس اطلس راه دارد. دریای مرمره (و تنگه داردانل به عنوان بخشی از آن) اغلب به عنوان بخشی از دریای مدیترانه در نظر گرفته میشوند ولی دریای سیاه (و دریای آزوف به عنوان دریای حاشیهای آن) بهطور معمول بهعنوان بخشی از دریای مدیترانه در نظر گرفته نمیشوند.
شش کشور ساحلی دریای لوانتین: ترکیه، سوریه، لبنان، فلسطین، مصر، قبرس
هفت کشور ساحلی دریای آدریاتیک: آلبانی، یونان، ایتالیا، کرواسی، مونتهنگرو، اسلوونی، بوسنی و هرزگوین
سازمان آبنگاری بینالمللی نام دریای ساردینیا را به رسمیت نمیشناسد و این ناحیه را با عنوان کلی حوضه غربی دریای مدیترانه تعریف میکند.
یونان با هفت و ایتالیا با پنج و ترکیه با چهار دریای حاشیهای مدیترانه خط ساحلی دارد.
از بین کشورهای ساحلی تنها دو کشور مالت و تونس هیچ دریای حاشیه ای ندارند و دریای ساحلی آنها فقط به عنوان دریای مدیترانه تعریف شدهاست. البته تنگه سیسیل بین ایتالیا و تونس واقع شده و مالت را در کناره خود دارد که در برخی منابع از آن به عنوان دریای سیسیل یاد شدهاست ولی اغلب به عنوان تنگه از آن یاد شدهاست.
کشورهای حاشیهای
۲۳ کشور مستقل شامل ۱۴ کشور جنوب اروپا، ۵ کشور شمال آفریقا و ۴ کشور آسیایی لبنان، ترکیه، فلسطین و سوریه در دریای مدیترانه خط ساحلی دارند. همچنین مناطق غیرمستقل قبرس، نوار غزه و جبل الطارق نیز دارای خط ساحلی در این دریا هستند.
پیشینه
دریای مدیترانه مسیری مهم برای بازرگانان و مسافران جهان قدیم بود و از همان زمان دادوستد فرهنگی و بازرگانی را میان مردمان گوناگون ممکن میکرد. فرهنگهای حاضر در محدوده این دریا از دوران باستان عبارت بودهاند از:فرهنگهای میانرودان، ایران (هخامنشی)، مصری، فنیقی، کارتاژی، ایبریایی، یونانی، مقدونی، ایلریایی، تراکیهای، لوانتی، گالی، رومی، آلبانیایی، ارمنی، عربی، بربر، یهودی، اسلاوی و ترک.
دو تمدن مهم باستانی مدیترانه یکی دولتشهرهای یونان و دیگر فنیقیه بودند که اولی تمدنی هندواروپایی و دومی سامی به حساب میآمدند.
زمانی که آگوستوس امپراتوری روم را بنیاد نهاد، مدیترانه به مرور از سوی رومیان «دریای ما» (Mare Nostrum) نامیده شد. این دریا به سبب موقعیت جغرافیایی ویژه از جمله قرار گرفتن در حصر رشته کوهها و کویرها و همچنین شرایط مناسب کشتیرانی در آن، نقش پررنگی در تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مردمان حاشیه آن داشته و با ایجاد اتصال بین آنها باعث خلق مشابهتهای عمیقی بین این مردمان شدهاست؛ بهگونهای که فرهنگهای مختلف پیرامون آن را گاهی بخشهایی از یک تمدن بزرگ دریاپایه دانستهاند. از این رو «دریای ما» خوانده شدن آن توسط رومیها نه تنها به دلیل سلطه آنها بر این دریا بلکه به جهت سلطه این دریا بر زندگی آنها بودهاست. اداره امپراتوری وسیع روم بدون مدیترانه غیرممکن بود. این دریا قدرت و نفوذ رومیها را تا سرزمینهای بسیار دور میگستراند. کشتیهای مجهز میتوانستند خود را رم تا هر نقطه از مدیترانه تنها در عرض دو هفته برساند. برای مثال در شرایط آبوهوایی مساعد کشتی راهی شده از رم اندکی بیش از یک هفته بعد در اسکندریه پهلو میگرفت. این مسئله امکان تحمیل مستقیم و مؤثر اراده و حاکمیت رومیها از طریق بازوی نظامی را فراهم میآورد. بدین ترتیب هیچ امپراتوری خشکیپایهای نمیتوانست انسجام سیاسی، تجاری و فرهنگی حاصل از مدیترانه را برای خود متصور باشد. دقیقاً از همین رو با گسترش اراضی تحت سلطه رومیها به سمت شرق (بینالنهرین) و شمال (مرکز و غرب اروپا) و دور شدن مرزها از مدیترانه، مشکلات و خطرات بزرگی گریبانگیر آنها و نظم حاکم بر امپراتوری شد.
داریوش بزرگ به دلیل اهمیت راه دریایی میان مصر و ایران دستور ساخت آبراهی میان دریای سرخ و دریای مدیترانه را از راه نیل در اواخر سدهٔ ششم پیش از میلاد داد تا کشتیهای ایرانی بتوانند به راحتی از آن عبور کنند. سرپرستی ساخت این آبراه را مهندس ارتاخه، از مهندسان ایرانی عصر هخامنشی، به عهده داشت.
جنگهای پونیک میان روم و کارتاژ که بر سر تصاحب جزیرهٔ سیسیل آغاز شده بود، مدتها منطقه مدیترانه را دچار تنش کرد و این جنگها با پیروزی رومیان به پایان رسید.
جغرافیا
نام کشورهای کرانهای دریای مدیترانه به ترتیب الفبا عبارت است از: آلبانی، اسپانیا، اسلوونی، الجزایر، ایتالیا، بوسنی و هرزگووین، ترکیه، تونس، سوریه، صربستان، فرانسه، فلسطین، قبرس، کرواسی، لبنان، لیبی، مالت، مصر، مونتنگرو، مراکش، و یونان.
در میان این کشورها، قبرس و مالت کشورهای جزیرهای هستند.
دریای مدیترانه از سوی غرب توسط تنگه جبلالطارق (که در نوشتههای هومر ستونهای هرکول نامیده شده) به لبنان میپیوندد.
مدیترانه در شرق به ترتیب توسط تنگههای داردانل و بسفر به دریای مرمره و دریای سیاه متصل است. دریای مرمره را اغلب به عنوان بخشی از دریای مدیترانه بهشمار میآورند اما دریای سیاه دریایی جدا بهشمار میآید.
کانال دستساخت سوئز به درازای ۱۶۳ کیلومتر (۱۰۱ مایل)، مدیترانه را در سمت جنوب شرقی به دریای سرخ متصل میکند.
جزیرههای بزرگ در دریای مدیترانه عبارتند از قبرس، کرت، وابیه، رودس، لسبوس، خیوس، سفالونیا، کورفو، لیمنوس، ساموس، ناکسوس و آندروس در مدیترانه شرقی؛ ساردینیا، کُرس، سیسیل، کِرِس، کرک، براچ، هوار، پاگ، کورچولا و مالت در مدیترانه مرکزی؛ و ایبیزا، مایورکا و مینورکا (جزایر بالئاری) در مدیترانه غربی.
آب و هوای معمولی مدیترانه دارای تابستانهای گرم، مرطوب، و گاه خشک و زمستانهای معتدل و بارانی است. فرآوردههای کشاورزی در منطقه عبارتند از زیتون، انگور، پرتقال، نارنگی و چوبپنبه.
آلودگی
طی مطالعههای بیست ساله اخیر به این نتیجه رسیدهاند که دریای مدیترانه آلودهترین دریای اروپا است.
خط ساحلی
دریای مدیترانه حدود ۴۶ هزار کیلومتر خط ساحلی دارد.
شهرها
شهرهای پرجمعیتتر از ۲۰۰ هزار نفر که در کرانه دریای مدیترانه واقع شدهاند:
جزایر دریای مدیترانه
بحران مهاجران
سازمان بینالمللی مهاجرت، دریای مدیترانه را مرگبارترین مسیر مهاجرتهای غیرقانونی در جهان اعلام کردهاست. این راه تنها طریق اصلی رسیدن به سواحل کشورهای اروپایی است. اغلب مهاجران برای رسیدن به این هدف مبالغ هنگفتی به قاچاقچیان حرفهای میپردازند. جنگ، فرار از کانونها، بحران گرسنگی و ساختن آیندهای بهتر، از انگیزههای پناهجویان برای ورود به اروپا است. با این که «گاردهای نجات» اتحادیهٔ اروپا همواره در حال گشت در سواحل لیبی و نجات پناهجویان غرقشده در آبهای مدیترانه هستند، با این حال هر سال بهشمار غرقشدگان در این دریا افزوده میشود. کمیساریای عالی سازمان ملل متحد در امور پناهندگان اعلام کرد در سال ۲۰۱۸ میلادی، ۲ هزار و ۲۶۲ پناهجو در دریای مدیترانه جان خود را از دست داده یا ناپدید شدهاند.
هرساله با فرارسیدن فصل تابستان و مساعد شدن وضعیت آب و هوا، سفرهای پرمخاطره در دریای مدیترانه برای رسیدن به اروپا افزایش مییابد. راه دریایی بین لیبی و ایتالیا اصلیترین مسیر برای پناهجویانی است که میخواهند به اروپا بیایند. پس از توافق اتحادیه اروپا با ترکیه بر سر بازگرداندن پناهجویان از یونان به ترکیه، تعداد پناهجویانی که از یونان قصد ورود به اروپا را دارند، بهطور چشمگیری کاهش پیدا کردهاست. بسیاری از کسانی که از طریق آبهای مدیترانه راهی اروپا میشوند، از آفریقای سیاه آمدهاند. این انسانها از فقر، خشونت و تعقیبهای قضایی به اروپا فرار میکنند و اغلب تنها هستند. بیشتر آوارگانی که از شمال آفریقا به اروپا میآیند، از غرب قاره و شاخ آفریقا هستند.
مرزهای دریایی
در سال ۲۰۲۰ م. با توافق میان ترکیه و لیبی، اختلافات مرزهای آبی میان یونان و ترکیه بالا گرفت. در ناحیهٔ قبرس و دریای لوانتین و همینطور مرزهای میان لیبی با همسایگان آبی خود اختلافاتی وجود دارد.
نگارخانه
جستارهای وابسته
دریای میانهای استرالزی
فهرست حوادث کشتی مهاجران در مدیترانه
مدیترانه شرقی
حوضه مدیترانه
پانویس
منابع
مشارکتکنندگان ویکیپدیا، «Mediterranean Sea»، ویکیپدیای انگلیسی، دانشنامه آزاد، (نسخه ۱۵ ژوئیه ۲۰۰۶).
بومناحیههای دریایی
تاریخ طبیعی اروپا
جغرافیای آفریقای شمالی
حاشیه دریاهای اقیانوس اطلس
دریاهای آسیا
دریاهای آفریقا
دریاهای اروپا
دریاهای اقیانوس اطلس
دریاهای حاشیهای |
3036 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%84%D8%A7%D8%B0%D9%82%DB%8C%D9%87 | لاذقیه | لاذِقیه ، مهمترین بندر کشور سوریه است.
این شهر و حومه آن که به عنوان منطقه لاذقیه شناخته میشود در سال ۲۰۰۴ میلادی ۵۲۶٬۸۸۸ نفر جمعیت داشتهاست. منطقه اللاذقیه که شهر لاذقیه در آن قرار دارد یکی از چهار منطقه استان لاذقیه است.
لاذقیه پنجمین شهر بزرگ سوریه بهشمار میرود. چهار شهر بزرگتر از لاذقیه عبارتند از: حلب، دمشق، حمص و حماه.
شهر لاذقیه در شمال شهر طرطوس و در شمال غرب شهرهای حمص و حماه قرار دارد.
در شانزده کیلومتری لاذقیه ویرانههای شهر باستانی اوگاریت قرار دارند.
منابع
د. الیاس، جبرائیل، الجبور، :(المدن السوریة)، اصدار الهیئة العامة للبدیات والمدن، عام ۱۹۹۸ للمیلاد.
شهرها و شهرکهای بندری مدیترانهای در سوریه
شهرهای بندری آسیا
شهرهای سوریه
شهرهای فینیقی
شهرهای یونان باستان
لاذقیه
محوطههای باستانشناختی یونان باستان در سوریه
محوطههای رومی در سوریه
مستعمرههای سلوکیان
مناطق مسکونی بنیانگذاریشده در هزاره ۲ (پیش از میلاد)
مناطق مسکونی ساحلی در سوریه
هلال حاصلخیز
شام (سرزمین) |
3037 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%AF%D8%B1%D8%B9%D8%A7 | استان درعا | استان درعا ، نام استانی در کشور جمهوری عربی سوریه است.
جغرافیا
این استان در جنوب کشور واقع است.
این استان، از شمال به استان ریف دمشق، از جنوب به کشور اردن، از مغرب به استان قنیطره و از مشرق به استان سویداء محدود شدهاست.
استان درعا منطقهای بیابانی است که به سهل حوران معروف است.
مساحت این استان در حدود ۳۷۳۰ کیلومتر مربع میباشد.
استان درعا دارای سه بخش است که عبارتند از: الصنمین، إزرع و درعا.
جمعیت
جمعیت استان درعا در سال ۲۰۱۱ میلادی حدود ۱٬۰۲۷٬۰۰۰ نفر برآورد شد.
بیش از 92% مردم درعا سنی هستند
تاریخچه
واژهٔ درعا به معنی دژ است؛ و این محل یکی از دژهای امپراتوری بیزانس در سوریه بودهاست.
آناستاسیوس یکم در سال ۵۰۶ میلادی این دژ را استوارسازی کرد تا بتواند در برابر حمله ایرانیان ساسانی پایداری کند.
آناستاسیوس شهر درعا را آناستاسیوپولیس نامید ولی این نام تازه چندان رواجی نیافت.
دژ باستانی درعا که در این استان قرار دارد محل نبردهای بزرگ میان ایران و روم در زمان ساسانیان بودهاست.
نبرد درعا (۵۳۰ میلادی)
شهرها
مهمترین شهرهای این استان عبارتاند از:
شهر درعا جمعیت ۱۱۵٬۰۰۰ نفر.
شهر نوی جمعیت ۸۰٬۰۰۰ نفر.
شهر طفس جمعیت ۳۱٬۰۰۰ نفر.
شهر تسیل جمعیت ۲۰٬۰۰۰ نفر.
شهر النعیمه جمعیت ۱۰٬۰۰۰ نفر.
شهر انخل جمعیت ۳۰٬۰۰۰ نفر.
شهر جاسم جمعیت ۲۹٬۰۰۰ نفر.
شهر داعل جمعیت ۲۸٬۰۰۰ نفر.
شهر بصری الشام جمعیت ۲۷٬۰۰۰ نفر.
شهر الصنمین جمعیت ۲۴٬۰۰۰ نفر.
شهر الحراک جمعیت ۱۸٬۰۰۰ نفر.
شهر خربة غزالة جمعیت. ۱۷٬۰۰۰ نفر.
منابع
Wikipedia contributors, "Daraa Governorate," Wikipedia, The Free Encyclopedia, http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Daraa_Governorate&oldid=279142648 (accessed March ۳۰, ۲۰۰۹).
دکتر: شامی، یحیی، (موسوعة المدن العربیة والاسلامیة) ، دار الفکر العربی، بیروت، چاپ سال ۱۹۹۳ میلادی به (عربی).
د. الیاس، جبرائیل، الجبور، :(المحافظات السوریة)، اصدار الهیئة العامة للبدیات والمدن، عام ۲۰۰۷ للمیلاد.
لبیب، عبدالساتر، (قِصَة الحَضَاراة) ، دار المشرق، بیروت، چاپ سال ۱۹۹۰ میلادی.
استان درعا
خودگردانها در سوریه
هلال حاصلخیز
مقالههای خرد جغرافیای سوریه |
3039 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85%20%DA%A9%D8%B1%D8%AF | مردم کرد | مردم کُرد مردم ایرانی تباری هستند که در منطقهای به وسعت تقریبی ۵۰۰٬۰۰۰ کیلومتر مربع یعنی بخشهایی از خاورمیانه (به ویژه در ترکیه، عراق، سوریه، قفقاز و اسرائیل) و آسیای مرکزی (به ویژه در قزاقستان و ترکمنستان) و در ایران (به ویژه در شمال شرق و غرب ایران) زندگی میکنند. علاوه بر این در سالهای اخیر به علت جنگهای داخلی و خارجی جمعیت زیادی از کردها به اروپا مهاجرت کردند که پرتعدادترین آنها در کشورهای آلمان، فرانسه، سوئد و انگلستان هستند. کردها از تبار اقوام آریایی و از ساکنان کهن فلات ایران هستند.
تمامی مناطق کُردنشین به غیر از مناطقی واقع در سوریه امروزی، تا دوران صفویان جزئی از ایران بودند که بخشهای بزرگی از این مناطق طی جنگ چالدران در سالهای ۱۵۱۲–۱۵۲۰ میلادی، به دولت عثمانی واگذار شد. بهدنبال شکست امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول و تجزیه آن در اوایل قرن بیستم، این مناطق در سه کشور ترکیه، عراق و سوریه قرار گرفتند.
کُردها در اسطورههای ایرانی
فردوسی در داستان قیام کاوه آهنگر علیه ضحاک ماردوش در شاهنامه به کُردها چنین اشاره میکند:
هنگامی که ضحاک ماردوش برای آرام کردن مارهای روی دوشهایش به پیروی از اهریمن دستور داد تا هر روز دو جوان ایرانی را بکشند و مغز سرهایشان را طعمه مارها کنند، در این هنگام دو آشپز ایرانی به نامهای ارمایل و گرمایل به زیرکی خود را به دربار رساندند و در آشپزخانه ضحاک مشغول کار شدند.
این دو نفر هر روز یکی از دو جوان را که رشید تر از دیگری بود رها میکردند و مغز سر دومی را با مغز سر گوسفندی میآمیختند و طعمهٔ مارها میکردند. تا دست کم یکی از دو نفر را نجات داده باشند. جوان رشید رهایی یافته به کوهها پناه میبرد و در آنجا چوپانی پیشه میکرد و پنهانی روزگار میگذرانید.
فردوسی سپس میگوید:
یعنی از افزایش نسل این جوانان نژاده و رشید، جمعیت «کُرد» پدید آمد.محمد بن جریر طبری نیز در تاریخ طبری همین مطلب را نقل کرده است.
که این اوج حضور کُردها در شاهنامه فردوسی است که در داستان کاوه آهنگر و ضحاک است.
پیشینهٔ واژه کرد
دربارهٔ منشأ نام کرد نظریههای متفاوتی وجود دارد. بر اساس یک نظریه، این کلمه در فارسی میانه به عنوان کورت kwrt-، اصطلاحی برای «کوچ نشین، چادرنشین»، ریشه گرفتهاست. پس از حمله اعراب، این اصطلاح در زبان عربی به عنوان کرد- مخصوص قبایل عشایری مورد استفاده قرار گرفت. نام قوم کرد ممکن است در نهایت از یک نام قدیمی باستانی در حوضه بالای دجله گرفته شود. به گفته گودفری رولز شرقشناس انگلیسی، اصطلاح کرد مربوط به کاردا سومری است که در لوحهای سفالی سومری هزاره سوم قبل از میلاد یافت شد. وی در مقاله ای که در سال ۱۹۲۳ منتشر شد نوشت که اصطلاح کرد در ملل مختلف بهطور متفاوتی مورد استفاده قرار نگرفتهاست و با بررسی تغییرات فلسفی کاردا در زبانهای مختلف مانند کوردونی، گردینی، کردیویی، کاردوچی، کاردوینی، قردو، کاردایی، قارداوی، او دریافت که شباهتها بدون شک به تبار مشترک اشاره دارد.
در مورد اسم فارسی میانه kwrt- که از یک نام خانوادگی باستانی سرچشمه گرفتهاست، استدلال شدهاست که در نهایت ممکن است یک نام کاردا (Kar-da) در عصر داوود را منعکس کند. این نام در دوران باستان کلاسیک به عنوان نام اصلی کوردوئن (Corduene) و ساکنان آن بود، که توسط گزنفون به عنوان قبیله کاردوچوها (Carduchoi) که مخالف عقبنشینی قبیله بودند ذکر شد. این دیدگاه توسط برخی از منابع آکادمیک اخیر که کوردین را به عنوان منطقه کردستان اولیه در نظر گرفتهاند، پشتیبانی میشود. با این حال، برخی از محققان مدرن این ارتباطات را رد میکنند. متناوباً، kwrt- ممکن است مشتق از نام قبیله Cyrtii باشد. شرفخان بدلیسی در قرن شانزدهم بیان میکند که چهار بخش «کردها» وجود دارد: کورمانج، لر، کلهر و گوران، که هر یک از آنها با گویش یا تنوع زبانی متفاوت صحبت میکنند. پل (۲۰۰۸) خاطرنشان میکند که استفاده از اصطلاح کرد در قرن ۱۶ بیدلیسی، صرف نظر از گروهبندی زبانی، ممکن است باز هم هویت قومی «کردی» ایرانیان شمال غربی اولیه را که کرمانج، کلهر و گوران را متحد میکند منعکس کند.
گزنفون (فیلسوف و مورخ یونانی قرن چهارم قبل از میلاد)، حدود ۲۴۰۰ سال پیش، تمام منطقهٔ غرب را کُردو نامیدهاست.
استرابون به قوم کرتی در سرزمین ماد اشاره میکند، وی از اقوام کادوسی، آماردی، تپوری و کرتی را به عنوان اقوام کوهستان نشین ماد یاد میکند. استرابون مینویسد:
احمد کسروی در کتاب کاروند از قول استرابون مینویسد:
شرفخان بدلیسی مورخ قرن دهم در کتاب شرفنامه (یا تاریخ مفصل کُردستان) در مورد لفظ کُرد میگوید:
و سپس در مورد معنای واژهٔ کُرد نتیجهگیری میکند:
کُرد ها و هوری ها
منابع سریانی اولیه از اصطلاحات هوردانای(Hurdanaye)، کوردانای(Kurdanaye) و کوردایه(Kurdaye) برای اشاره به کردها استفاده می کنند. به گفته میکائیل سوری، هوردانای از اعراب جدا شد و به امپراتور بیزانس تئوفیلوس پناه بردند. او همچنین از سپاهیان پارسی یاد می کند که در سال 841 با موسی رئیس هوردانای در منطقه قَردو(Qardu) جنگیدند. به گفته بارهبریوس، پادشاهی به نام کردانای(Kurdanaye) ظاهر شد و آنها در سال 829 علیه اعراب قیام کردند. در قرن ۲۲ پیش از میلاد، شیروان و بهطور کلی نیمه ی شمالی استان ایلام، به نام هورتی(Hurti) شناخته شده است. بر پایه نظریه ای از مهرداد ایزدی هوری ها اجداد باستانی کرد ها بودند که به اسامی خوریت(Khurrites) و هوریت (hurrites) در منابع تاریخی ذکر شده اند. هوری ها در مدتی طولانی در مناطق کوهستانی زاگرس- توروس-پنتوس گسترش یافتند و در دشت های مجاور بین النهرین و فلات ایران نفوذ کردند. با این حال، آنها هرگز خیلی از کوه ها دور نشدند.چهار مرکز تجاری افسانه ای، آراپها، ملیدی، آراتا و واشوکانی در تجارت بین منطقه ای خود با اقتصادهای خارج از کوهستان محصولات خود را با نام هوری ارائه کردند. با قطعیت، آراپها در کرکوک مدرن، ملیدی با ملطیه، در حالی که آراتا و واشوکان به ترتیب با مکانهای باستانی غنی گودین تپه (نزدیک کنگاور در جنوب شرقی کردستان، ایران) و تل فخاریا (غرب قامشلی، در غرب - مرکز کردستان، سوریه) شناسایی میشوند. در اواسط هزاره دوم قبل از میلاد، به نظر میرسد که فرهنگ و مردم کردستان تحت یک هویت هوری متحد شدهاست. ایزدی نزدیک به سه چهارم نامهای طوایف کردی و تقریباً نیمی از نامهای توپوگرافی و شهری را نیز دارای منشأ هوری می داند.بسیاری از نقوش خالکوبی که توسط کردها بر روی بدن خود طرح می گردد به عنوان کپی از روی مجسمه های هوری دیده می شود. برخی از نقوش هوری به طور برجسته بر روی دیوار زیارتگاه لالش حکاکی شده است. پژوهش در داده های ژنتیک از میان 7746 کرومزوم مربوط به سه جمعیت کُرد در گرجستان، ایران و عراق نشان داد کُرد ها به یک بستر ژنتیکی باستانی تعلق دارند. بر اساس شواهد دیگر از جمله اپیدمیولوژی و فارماکوژنومیک و همچنین انسان شناسی گفته می شود که یکی از کهن ترین گروه های اجدادی کرد ها، هوری ها بوده اند. با این حال هیچ نتیجه قطعی برای استنباط اینکه بیشتر مردم کرد یا از خاورمیانه و یا از آسیای مرکزی سرچشمه گرفته اند وجود ندارد. لورنس وادل میتانی هارا ماد های نخستین توصیف کرده است.میتانیها مردمانی با زبان هوری، زبانی غیر سامی و هندواروپایی بودند. نخستین پادشاه میتانی به نام کِرتا یک پادشاه افسانه ای هوری است. به طور سنتی تصور می شود که او سلسله میتانی را پایه گذاری کرده است. کشف مهری مربوط به 1540 پیش از میلاد که روی آن نوشته شده بود "شوتارن، پسر کرتا، پادشاه میتانی." ظهور میتانی تحت فرمان کرتا را نشان می دهد.
پیش از مهاجرت آریاها
ریشه واژهٔ کرد به درستی مشخص نیست. دانشگاه کمبریج نخستین اشاره به نام کرد را لوح سومری هزاره سوم پیش از میلاد میداند. در اسناد کهن تمدن ماری مربوط به چهار هزار سال پیش بارها به دولت شهری در شمال موصل به اسم کُردا اشاره شدهاست که پادشاه آن را شَرکُردا مینامیدند که در زبان هوری شَر به معنای سرکرده و رهبر است. رینولدز بر این باور است نام کرد از واژه کردو که برای نخستینبار در یک سنگنبشته سومری مربوط به هزارهٔ سوم پیش از میلاد با عنوان «زمین کار-دا» آمدهاست در ارتباط است. کردو از نظر ریشهشناسی مربوط به اصطلاح آشوری اورارتو که همان آرارات میباشد است. به باور آستریان، منطقیترین توضیح این است که این واژه با کیرتیها (یک قبیله باستانی) در ارتباط باشد. امانالله قرشی قدیمیترین سند را در رابطه با واژه کرد، واژه «بیت قردو» میداند که در عهد پادشاهی گیمیلسین از سلسله سوم سلاطین اور در قرن ۲۲ پیش از میلاد به کردستان فعلی عراق و ایران و ترکیه اطلاق میشده و حکومت آن در آن زمان به امیری به نام وردننر (Vard-nannar) سپرده شدهاست. وی این واژه را واژه آرامی دانستهاست. در همان زمان به منطقه موسوم به جزیره ابنعمر در آرامی گُزرتای قردو گفته میشدهاست. از نظر قرشی کرد یک واژه گیتایی است (واژهای که در یک زبان منسوخ معنا داشته و اکنون معنای خود را از دست دادهاست) و معتقد است که این واژه سومری یا آشوری نیست و با واژه بابلیای که بدان شبیه است و معنای پهلوان دارد تنها در لفظ شبیه است، چرا که بسیار قدیمتر از به قدرت رسیدن بابلیهاست و دیگر اینکه کرد (قردو) در ابتدا نام مکان بوده و پهلوان نمیتواند نام مکان باشد.
همان ناحیه بیت قردو در جغرافیای آشور، بعدها توسط یونانیان کردوئن، کردوئنه یا کردوئنا نامیدهشد و این عقیده نیز وجود دارد که نام کرد برگرفته از سرزمین باستانی کردوئنا باشد که در جنوب دریاچهٔ وان|، جایی میان موش و دیاربکر امروزی بودهاست.
امانالله قرشی نام کردوئن را نیز واژهای گیتایی و هندواروپایی غربی میداند که در دوران هیتیها به ناحیه مزبور دادهشدهاست. نام این محل در اسناد ارمنی به صورت کُردُخوی آمده که بخش آخر آن علامت جمع زبان ارمنی است. برخی نیز اعتقاد دارند ریشه این نام از قوم باستان گوتی گرفته شدهاست.
پس از مهاجرت آریاها
واژهٔ کرد به صورت «کورت» در متون پارسی میانه دیده میشود و از پارسی میانه به زبان عربی به صورت «کرد» انتقال یافتهاست. به باور امانالله قرشی واژه کردو که پیشتر نام مکان بود در دوران مادها به ساکنان محل گفته شد و ساکنان سرزمین کردوئن را کردو یا کاردو نامیدند. گزنفون در بازگشت ده هزار نفر این مردم را کُردوک (کاردوخ) خواندهاست. به باور او در دوران اشکانی علاوه بر کردوئن (جنوب شرقی ارمنستان قدیم و همسایه جنوبی آذربایجان) که از قدیم کردنشین بودهاست، منطقه موسوم به ادیابن (هدیپ) در قلب آشور باستان به مرکزیت اربیل در کنار رود زاب نیز کردنشین بودهاست.
در سال ۱۹۶۱، یکی از شاگردان معروف مینورسکی بنام دی.ان. مک کنزی که جزو سرشناسترین متخصصین فارسی میانه (پهلوی) و زبان کردی شمرده میشود، مقالهای با عنوان «ریشههای زبان کردی» نوشت. او با رد این دیدگاه، آن را سیاسی و تحریف تاریخ دانسته و نوشت: «موضع کردهای معاصر به تاریخ از یک انگیزه بسیار ساده سرچشمه میگیرد و آن هم نیاز به اجداد قهرمان است و از آنجا که دوره امپراتوری مادها هنوز به اصطلاح صاحبی ندارد، کردهای معاصر پنهان نمیکنند که میخواهند مادهای باستان را در این نقش ببینند» او در ادامه مینویسد: «امروزه با رشد ناسیونالیسم کردی این نام (یعنی «کُرد») چنان بکار برده میشود که گویا شامل همه ملل و قومهای ساکن بین ترکها و عربها در غرب و ایرانیان خود ایران در شرق میشود. این تعبیر در میان مردم ایرانی (به غیر از کردها) شامل لرها و قبایل گورانی هم گردانیده میشود» پیش از او مینورسکی نیز تبارشناسی کردها به عنوان تیپی جداگانه در خاورمیانه را ناممکن دانسته و آنها تلفیقی از تیپ عربی، نسطوری، بابلی میدانست.
علی جوادی تاریخدان و متخصص اقوام باستانی نیز این ادعا را علاوه بر منظر نژادی، از دید زبانی نیز بررسی کرده و آن را سیاسی دانسته و معتقد است که مادها که در اواخر هزاره دوم و نخستهای هزاره یکم پ.م. به فلات ایران کنونی و از جمله آتروپاتن بعدی آمدند، از نظر قومی با دهها قبیله بومی این مناطق درآمیختند و زبانشان در مناطق مادنشین مجموعاً مادی (یعنی گونه غربی و شمال غربی زبانهای ایرانی) شد. به همیت جهت گونههای زبان مادی در دوره پس از هخامنشیان تبدیل به گونههای مختلف فارسی میانه در آتروپاتن میشود و امروزه زبانهای گیلکی، تاتی (از جمله تاتی جنوبی، آذری باستان)، تالشی، کردی، زازاکی و گورانی مشتقات معاصر آن زبان مادی باستان هستند که با دیگر زبانها و گویشهای ایرانی و بهویژه فارسی آمیزش یافتهاند. برهمین اساس از دید او: «برخلاف برخی ادعاها، کردی به تنهائی باقیمانده زبان باستان مادی نیست. تصور چنین چیزی دور از جدیت علمی است.» او ادامه میدهد: «بیشک بخشی از «ترکیب تباری» و ژنتیک اکثر کردها به دوران ماد برمی گردد، لیکن تنها ریشه کردهای معاصر نیست که قسماً به مادها میرسد. آنها به همان درجه نوادگان مادهای گذشته و آمیزه با اقوام و تبارهای دیگر فلات ایران و شرق آناتولی-شمال عراق هستند که آذربایجانیان و مردم همدان، گیلان، استان مرکزی، اصفهان و حتی فارس و عیلام حاملین این ترکیب قومی و تباری بشمار میروند.» به عبارت دیگر تمامی مردمان ساکن نواحی ماد کوچک و بزرگ که بخش بزرگی از ایران را دربرمی گیرد، حتی آذربایجانیها نیز، هرچند به زبانهایی متفاوت سخن میگویند، چنانکه دیاکونوف اشاره میکند باقی ماندگان مادهای باستان هستند و کردها هیچ جایگاه متفاوتی برای مدعی میراثبری آنها ندارند.
تغییر معنایی واژه کرد در دوره پس از ورود اعراب به ایران
واژهٔ کرد در دوره پس از ورود اعراب به ایران و در متون عربی واژه کرد به معنای مردمان کوچنشین و عشایر و رمهگردان انتقال یافت و از بار معنایی قدیمی و باستانی خود خارج گردید. پس از حمله اعراب به ایران، ایرانیان دست به شورشهای متعدد و مقاومت زدند (از جمله بابک خرمدین). مثلاً محمد بن جریر طبری مینویسد:…در همین روز خبر رسید که «موصل» بشوریده و کردان در آنجا پراکندهاند. مُسَیب بن زُهیر، حاکم کوفه، که دوست برمکیان بود، به منصور خلیفه عباسی پیشنهاد کرد که کار خواباندن شورش کردان را به خالد برمکی واگذارد که «او برای خواباندن آن شورش تواناست». منصور این پیشنهاد را پذیرفت و خالد را به حکومت موصل برگماشت….بسیاری بر این باورند که کردوئنه همان مکانی است که امروزه کردستان نامیده میشود. و دانشنامه کلمبیا این ارتباط را ذکر کردهاست.
برخی از دانشوران قرن نوزدهم نظیر جرج رولینسن کردوئنه و کاردوخی را با کردهای امروزی یکی دانستند و اظهار کردند کاردوخی معادل لغوی باستانی کردستان است. برخی منابع آکادمیک تازه معتقدند باید پروتو-کرد دانسته شود. نمونههای زیادی از اینگونه نامها وجود دارد که به دلیل سختی بیان حرف «خ» در لاتین است. با اینحال باور بر این است که مردم کردوئنا به زبانی ایرانی سخن میگفتهاند. بعد از تمدن کردوئنه یا کردوئنا که در اطراف دریاچه وان بود، اولین مکانی که کرد خطاب شد جاییست که تقریباً مطابق با استان ایلام کنونی تا حدود خانقین کنونی در عراق بود.شرفالدین بدلیسی حدود کردستان را در روزگار صفوی و در کتاب شرفنامه خود ذکر میکند و در شرفنامه سرزمین کردستان و حکام کرد را برمیشمارد.
لسترنج میگوید آنچه دربارهٔ اصل ایالت کردستان میگویند این است که در دوره امپراتوری سلجوقیان، سلطان سنجر سلجوقی قسمت غربی ایالت جبال یعنی آنچه که از توابع کرماشان بود جدا کرد و آن را کردستان نامید و برادرزاده خود سلیمان شاه معروف به ابوه یا ایوه را فرمانفرمای آنجا قرار داد.
در دوران اسلامی واژه کرد به معنای رمهگردانان و کوچنشینان ایرانیتبار به کار رفتهاست و طوایف دیگر ایرانی را نیز «کرد» نامیدهاند. از دوران سلجوقیان، مناطق وسیع کوهستانی غرب فلات ایران کردستان نام میگیرد. اما معنای اجتماعی واژه کرد هنوز ادامه دارد و شرفخان بدلیسی کردها را بر پایهٔ شیوهٔ زندگی و اجتماعی نزدیک، به چهار گونه تعریف میکند که از نظر زبان و شیوه زندگی از یکدیگر متفاوتند: کلهر، لر، گوران و کرمانج. ولی او مردمان رعیت که چنین شیوه زندگی را نداشتند یا جزو قبیلهای نبودند را کرد حساب نمیکند. مینورسکی نیز در رابطه با این عبارت شرفخان بدلیسی بر این نظر است که کرمانجی (کرمانجی شمالی، کرمانجی میانی و کرمانجی جنوبی) را امروز بتوان جزو زبانهای کردی دانست.
حمزه اصفهانی در کتاب سنی ملوک الارض و الانبیا مینویسد: «پارسیان، دیلمیان (یکی از گروههای مهم ایرانیتبار) را کردهای طبرستان میدانستند - چنانکه اعراب را کردهای سورستان.»
ولادمیر الکسیویچ ایوانف میگوید نام کرد در سدههای میانه (کم و بیش از سده پنجم میلادی تا شانزدهم میلادی) نامی بود که بر همهٔ رمهگران و کوچگران ایرانی اطلاق میشد.
مکنزی میگوید: اگر به حدود دوران گسترش امپراتوری عربها نگاه کنیم، خواهیم یافت که عنوان کرد با رمهگر و کوچگر دارای یک معنی است.
مارتین فان براینسن، پژوهشگر هلندی و کردشناس میگوید :
نام قومی «کرد» که در منابع قرن نخست اسلام دیده میشود بر یک پدیده رمهگرایی و شاید واحدهای سیاسی نامیده میشد و نه یک گروه زبانی. یک یا دو بار «کردهای عرب» در منابع نام برده شدند. اما در پایان قرن دهم میلادی، این نام برای گروههای متعدد رمهداران و کوچگران ایرانیزبان به کار میرفتهاست که از دریاچهٔ وان تا دریاچهٔ ارومیه و مناطقی از قفقاز زندگی میکردند. اگر در آن زمان روستانشینی بودند که به زبانهای کردی امروز تکلم میکردند، هنوز نام «کرد» در آن زمان شامل آنها نمیشد.
ولادمیر مینورسکی ایرانشناس و مورخ و کردشناس نیز میگوید:
در زمان پس از حمله اعراب، لغت قومیکرد برای تیرههای قبایل گوناگون ایرانیتبار و ایرانیشده بکار میرفت.
ریچارد فرای، ایرانشناس و پروفسور دانشگاه هاروارد نیز میگوید:
قبایل همیشه بخشی از تاریخ ایران بودند هرچند منابع در مورد آنها کم است زیرا آنها خود تاریخساز نبودند. عنوان فراگیر و عامیانه «کرد» که در بسیاری از کتابهای عربی و حتی پهلوی (کارنامه اردشیر بابکان) دیده میشود نامی بود که فراگیرنده همه کوچگران و چادرنشینان بود حتی اگر با مردمانی که امروز نام «کرد» دارند از پیوند زبانی نبودند. برای نمونه، برخی از منابع مردمان لرستان را کرد نامیدند و همچنین قبایل کوهستان و حتی بلوچان کرمان.
در کارنامه اردشیر بابکان (پاپکان) هم کردان به معنی عشایر و شبان آمدهاست، نه نام و نژاد یا قبیله. در زبان طبری امروز نیز کلمهٔ کرد به معنی چوپان و شبان است.
آنچه که روشن است، تحول واژهٔ کرد از یک معنی اجتماعی و شیوهٔ زندگی گروههای مختلف ایرانیتبار به معنی قومی امروز آن بسیار طول کشید.
در رد نظریهٔ کوچنشینبودنِ معنای کرد
نام کرد بارها در کتیبههای سومر، آشور و بابل آورده شدهاست. فردیناند هنر بیشلر ریشهٔ اسم کرد را سومری میداند
نام کُرد مشتق شده از گوتی نه تنها گوتیوم در کردستان معاصر واقع شدهاست خود نام «کُرد ” توسط محققان به عنوان تنها شکل تغییر یافته از واژه کهن ایرانی «گوتی» مشاهده شدهاست. پروفسور هوورت موافق با اشتقاق کُردستان از گوتیوم بوده، و لغت باستانی برای کُردها، ” کاردوخی» یا «کاردو ” بابلیها برای کُردها، با ‘گوتی» یکسان میداند هونیگمن به همین ترتیب نام «کرد» از کلمه “گوتی ” مشتق میکند: “کردها بومی، افراد غیر عرب که برای هزاران سال در خاورمیانه زندگی میکردهاند. نامشان از گوتی باستان (گوتی-گورتی-کردی)، فاتحان بابل مشتق شدهاست. ته لک بر این عقیده است که: ” دست کم دو خط از تبار قابل مشاهده است، که در برگیرنده تمام شاخههای خود را در منطقه اصلی در حال حاضر از کُردها هستند. اکثریت قریب به اتفاق محققان از زمینههای مختلف تاریخ، مردمشناسی، مردم نگاری و زبانشناسی کُردها ی معاصر را به عنوان بازماندگان گوتینهای باستانی سومر بازشناختهاند. نامهای محلی شواهد فراوان در حمایت از ارتباط بین کُردها وگوتیَنها بیشتر به وسیله نامهای مکانی کُردستان فراهم شدهاست. در واقع، نام محلی کوه جودی و قبیله کُردزبان جودیخانلو بقایای فسیلی نام پر هیبت پشت سر گذاشته توسط «گوتیها» هستند.
استرابون تاریخنگار و جغرافیدان یونانی در کتابش، جغرافیا، از سرزمین کردستان به عنوان گوردیان نام بردهاست که شباهت زیادی به اسمه کرد کنونی و گرد ایرانی دارد
استرابون اقوام کادوسی، آماردی، تپوری و کرتی را به عنوان اقوام کوهستاننشین ماد یاد میکند. استرابون مینویسد:
احمد کسروی در کتاب کاروند از قول استرابون مینویسد:
ای.ام. ارانسکی زبانشناس روسی در کتاب فقهاللغه ایرانی مینویسد ارمنیها به کردها کردوک و سریانیها نیز قردو میگفتند. در کتیبههای توکولتی نینورا پادشاه آشور بارها از مردمانی به اسم گوتی و گاهی کورتی نام برده شدهاست در متون پارسی میانه نیز بارها به اسم کورت خطاب به مردمان کرد برمیخوریم که این اسم بعد از حملهٔ مسلمانان و تسلط زبان عربی بر ایران به (کرد) تغییر یافت
جرارد رایور در کتاب الکرد فی المصادر القدیمیه نوشتهاست در طول تاریخ از کردها به اسمهای مختلفی از جمله کاردو، کوردوئینی، کوردیایوس، کوردیایا و کورتی نام برده شدهاست
دکتر ادریسیان در کتاب کرد و کردستان از وجود اسم سرزمین کارداکا در کتیبههای سومری نام میبرد و اسمهای گوتی، کورتی و کاردو را یکی میداند که توسط زبانهای مختلف دیگر ملل هربار به یک نحو از آنها نام برده شدهاست
گزنفون و آریستوبولوس از سرداران یونانی مردمان کرد را کاردو و کاردوخی نامیدهاند که تمدن کوردوئنه را در شمال میانرودان تشکیل دادند. دانشنامه کلمبیا این ارتباط را ذکر کردهاست. برخی از دانشوران قرن نوزدهم نظیر جرج رولینسن کردوئنه و کاردوخی را با کردهای امروزی یکی دانستند و اظهار کردند کاردوخی معادل لغوی باستانی کردستان است
محدوده قومی
مردم کرد از اقوام اصیلی هستند که در بسیاری از نقاط ایران و نیز در بخشهای دیگری از خاورمیانه و آسیای مرکزی زندگی میکنند. روشن است که محدوده تاریخی و سیاسی کردستان با محدوده قومی واقعی آن منطبق نیست؛ بنابراین محدوده هر یک از سرزمینهای مورد نظر باید کم و بیش، حدودی تعریف شوند.
در حالی که بسیاری از کردها در خارج از کردستان قومی زندگی میکنند، بسیاری از غیر کردها هم در کردستان زندگی میکنند. در ترکیه، کردها همهجا هستند؛ ولی در شمال برخی اوستها و چرکسها و در جنوب برخی مسیحیان سیریاک و یاکوبی هم زندگی میکنند. ارامنه کاملاً محو شدهاند. در ایران، در غرب دریاچه ارومیه و در عراق در منطقه دهوک-زاخو و کرکوک برخی کلدانیها و آشوریان و در شهرهای اندکی ارامنه زندگی میکنند. یهودیان که زمانی حضور زیادی داشتند از ۱۹۴۸ میلادی همگی مهاجرت کردهاند. در کرکوک برخی ترکمنها زندگی میکنند.
کردستان ترکیه
در ترکیه، کردها در سرتاسر ناحیه شرقی کشور زندگی میکنند. بنا بر تروتر، حد محدودهشان به شمال خط دیویغی-ارزروم-قارص بود. در ناحیه ارزروم خصوصاً در شرق و جنوب شرق یافت میشوند. کردها همچنین شیبهای غربی کوه آرارات، باشندگان اصلی بخشهای کاقیزمان و توزلوجااند. در غرب، آنها در کمربند پهنی ماورای فرات و در ناحیه سیواس، بخشهای کانغالی و دیوریغی حضور دارند. کل منطقه شامل نواحی شرق و جنوب شرقی این حدود میشود. برخی گروههای مهم کرد در هیمنه و در شهرهای بزرگ استانبول، آنکارا و ازمیر هستند. به اختصار از ۸۱ ایل یا استان ترکیه کردها در ۲۱ ایل زندگی میکنند؛ که در شمال شرقی، استانهای ارزنجان، ارزروم و قارص، در مرکز، از غرب به شرق و شمال به جنوب استانهای ملطیه، تونجایلی، الازیغ، موش، کاراکوزه (اغری)، سپس آدیامان، دیاربکر، سعرد، بیتلیس، و وان، نهایتاً استانهای جنوبی شانلیاورفه، ماردین و چلامریک (حکاری) هستند.
همچنین جمعیت شایان توجهی از کردها در سراسر فلات آناتولی تا کرانههای دریای مدیترانه پراکندهاند. این جمعیت که بیشتر کردهای آناتولی مرکزی خوانده میشوند بیشتر باشندگان برخی استانهای مرکزی آناتولی چون استان قونیه را شکل میدهند. بیشتر جمعیت کردهای ترکیه سنیمذهب هستند، اما جمعیت قابل توجهی از آنان را نیز علویها تشکیل میدهند.
کردستان ایران
در ایران، کردها در بخشهایی از شمال غربی و غرب کشور زندگی میکنند. کردها در استان آذربایجان غربی در بیشتر شهرها و شهرستانهای این استان مانند بوکان، مهاباد، پیرانشهر، سردشت، اشنویه، ارومیه، نقده، ماکو، شوط، پلدشت، چایپاره، خوی، چالدران، شاهیندژ و تکاب زندگی میکنند. در استان کردستان به مرکزیت سنندج در سقز، بانه، مریوان، قروه، بیجار، دیواندره، کامیاران، دهگلان، سروآباد و اورامان؛ در استان همدان در شهرهای اسدآباد، ایل چهاردولی؛، نهاوند در استان کرمانشاه به مرکزیت کرمانشاه در کنگاور، صحنه، اسلامآباد غرب، گیلانغرب، سرپل ذهاب، پاوه، سنقر، جوانرود، روانسر، دالاهو، ثلاث باباجانی و قصر شیرین، هرسین و در استان ایلام به مرکزیت ایلام در شهرستانهای ایلام، آبدانان، بدره، ایوان، ملکشاهی، مهران، سیروان و چرداول و دهلران کردنشین هستند.
همچنین در گروههای جداگانه دیگری از کردها در خراسان نظیر بجنورد، قوچان، درگز، کلات، شیروان، فاروج، اسفراین و در استان فارس مانند آباده و کرمان نیز زندگی میکنند. کردهای زیادی در شهرهای بزرگی چون حومه تهران و مشهد زندگی میکنند. در شرق و خارج از ایران، ایل مهم کردی در بلوچستان یافت میشود. شهر کرمانشاه پرجمعیتترین شهر کردنشین ایران است.
کردستان عراق
در عراق کردها در شمال و شمالشرقی کشور در استانهای اربیل، سلیمانیه، دهوک و قسمتهایی از استانهای نینوا و دیاله، کرکوک و صلاحالدین حضور دارند. سمچر و شیخان مردمی یزیدی دارند. لواهای کرکوک اربیل و سلیمانی (تماماً کرد) و لوای دیاله، ناحیههای خانقین و مندلی که در آن کردهای ایران از غرب زاگرس همسایهاند. کردهای در بغداد و موصل پرشمارند.
جدا از اشتراکات دیرینه تاریخی و فرهنگی کهن میان ایرانیان و کردهای عراق، مانند اسطورهها و آئینهایی چون نوروز)، حکومتهای معاصر ایران نیز ارتباط خوبی با کردهای عراق داشتهاند. پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران جمهوری اسلامی ارتباط خود با دو حزب مهم کردی عراق حزب دموکرات کردستان عراق و اتحادیه میهنی کردستان حفظ کردهاست. بسیاری از زخمیهای خیزش شعبانیه در سال ۱۹۹۱ میلادی در بیمارستانهای ایران درمان شدند. بسیاری مردم عادی (برای کار) و رهبران کرد (به خاطر مسائل سیاسی) در ایران زندگی کردهاند. برای نمونه، مسعود بارزانی متولد مهاباد است. در جنگ ایران و عراق نیز کردهای مبارز علیه صدام، همکاریهای وسیعی با ایران داشتند. در دهه ۱۹۹۰ میلادی در جریان درگیری میان دو حزب عمده کرد، ایران (و آمریکا) میانجیگر صلح بین آنها بودند.
کردستان سوریه
در سوریه آنها در سه بخش شمال کشور و در جنوب اتوبانی که سرحدی را شکل میدهد حضور داشته و با همتایانشان در ترکیه در تماس مستقیم هستند. کمربندی ۴۰ کیلومتری در داغ کرد؛ گروهی در محدوه ۶۰x۴۰ کیلومتری در شرق فرات در نزدیکی جرابلس و نهایتاً کمربندی ۲۵۰ کیلومتری در ۳۰ کیلومتری در جزیره بین خابور حضور دارند. دمشق، حمات و حلب هزاران کرد دارند.
قفقاز
در ماوراء قفقاز، هنوز کردهایی زندگی میکنند. در ارمنستان در رایونهای اپران، بسرگچر، هوکتمبریا تالین و اچمیادزین، در جمهوری آذربایجان ۲۵ روستا در رایونهای کلباجان، لاچین و کوباتلی هستند. کردهایی در باکو، ایروان و تفلیس زندگی میکنند.
حدود کردستان
حدود نادقیق سرحدات کردستان از تخمین دقیق مساحت آن جلوگیری میکند. دانشنامه بریتانیکا، طول کردستان را ۶۰۰ مایل (۹۶۰ کیلومتر) و پهنایش را ۱۵۰ مایل (۲۴۰ کیلومتر) تخمین میزند. قاموس العالم، استانبول ۱۸۹۶ که دربارهٔ ولایات کرد عثمانیست طول آن را ۹۰۰ کیلومتر و پهنایش را بین ۱۰۰ تا ۲۰۰ کیلومتر مینویسد. در حال حاضر، استانهای مختلف کردستان ۱۹۰۰۰۰ کیلومتر مربع را در ترکیه، ۱۲۵۰۰۰ کیلومتر مربع را در ایران، ۶۵۰۰۰ کیلومتر مربع را در عراق، و ۱۲۰۰۰ کیلومتر مربع را در سوریه در بر میگیرند. کل مساحت کردستان حدوداً ۳۹۲۰۰۰ کیلومتر تخمین زده میشود.
تاریخ
اقوامی از آریاییها که به آنها ماد گفته میشد از جنوب سیبری حدود ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد کوچ کرده که عمدتاً ساکن غرب ایران شدند و این اقوام با اقوام بومی که در این سرزمین ساکن بوده در هم آمیختند و به مرور زمان موفق به تأسیس اولین حکومت آریایی در غرب ایران با نام حکومت مادها گردیدند و نخستین شهرهای ایران مانند همدان، که دیاکو آن را بنیان نهاد، و ملایر را ساختند.
مردم کرد
بهطور کلی از بدو تاریخ کوههای بالای میانرودان مسکن و جایگاه مردمی بودهاست که با امپراتوریهای جلگهها یعنی امپراتوریهای بابل و آشور در جنگ بودهاند و گاه آنها را شکست میدادهاند. حمدالله مستوفی در نزهت القلوب در قرن ۷۴۰ ه.ق که اسامی ۱۶ ولایت کردستان را نام برده بجز شهرزور که اکنون جز کشور عراق است همگی جز ایران و نواحی شمالی عراق از جمله موصل، کرکوک و اربیل جز ولایات عرب و ولایات دیاربکر ذکر شدهاند. مادها پس از ورود به زاگرس اقوام بومی آنجا یعنی کاسیها و لولوبیان و گوتیان و دیگر اقوام آسیانی را در خود حل کردند و زبان خود را در منطقه رواج کامل دادند.
زبانهای کردی (سورانی/کُرمانجی) با سایر زبانهای ایرانی مانند فارسی و بختیاری و مازندرانی (طبری) و تاتی و تالشی و گیلکی و بلوچی از یک ریشهٔ واحد هستند.
در دورههای تاریخ، منطقهٔ کردستان بخشی از امپراتوریهای ماد، هخامنشی، سلوکی، اشکانی و ساسانی گشت. در زمان ساسانیان منطقه امروزی عراق را ناحیه آسورستان یا دل ایرانشهر مینامیدند. بیشتر بخش شرقی منطقه امروزی کردستان عراق در زمان ساسانیان در استان شادپیروز قرار داشت.
تمام سرزمین کردستان یکی از ایالات ایران بودهاست. در جنگ چالدران (۱۵۱۴ میلادی) بر اثر شکست ایران در برابر امپراتوری عثمانی بخش بزرگی از کردستان از ایران جدا شد و نصیب امپراتوری عثمانی گردید. حضور کُردها در حیطه نفوذ و اقتدار دو امپراتوری موجود، خواه ناخواه پای کُردها را به مناقشات باز میکرد. بر اساس قراین تاریخی کُردها به واسطه ساختار قبیلهای و رقابتهای درون قبیلهای برای حفظ اقتدار و قدرت خود بدون توجه به ایدئولوژی و مذهب قدرتهای موجود به یکی از آن قدرتها گرایش پیدا میکردند. در این بین هر کدام از دو امپراتوری دارای دیدگاههای واقع بینانهتر و منطقیتر بودهاند، میتوانستند از این قوم و قبایل در راستای منافع خود بهره بگیرند. با بهرهگیری شاهان صفویه و بعدها قاجاریه از اهرم قدرت ایلهای کرد در مرزهای غربی پس از جنگ چالدران، ایران در چندین نوبت بر امپراتوری عثمانی غلبه نمود. هر چند در این میان برخی از ایلهای کرد جدا شده از ایران به امپراتوری عثمانی یاری میرساندند که هیچگاه موفقیتی کسب نکردند و تجاوزات آنها با شکست همراه میشد. امپراتوری عثمانی سالها بر بخش جداشده سرزمین کردستان از ایران، فرمان راندند تا اینکه با پایان جنگ جهانی اول و نابودی امپراتوری عثمانی متصرفات آن: سرزمین کردستان، سرزمینهای عربی، آسیای کوچک و بالکان تدریجاً تقسیم یا مستقل گردیدند. بخش جداشدهٔ سرزمین کردستان از ایران، در نقشهٔ جغرافیای امروزی در سه کشور ترکیه، عراق، و سوریه قرار میگیرد.
جمعیت و سرزمین کردستان
به علت اینکه آمارگیری دقیقی از جمعیت کردها انجام نگرفتهاست، تمام آمارهای ارائه شده تخمینی هستند. بنا بر برآوردهای غیررسمی جمعیت و مساحت این منطقه بهطور تقریبی در سال ۲۰۰۹، ۲۸٬۵ تا ۳۰ میلیون تن در منطقهای به وسعت ۱۹۰۰۰۰ کیلومتر مربع است. ناحیه زیست کردزبانها عمدتاً کوهستانی است که از شرق به دامنههای شرقی کوههای زاگرس منتهی میشود. از این قسمت به طرف جنوب و حد فاصل همدان و سنندج امتداد مییابد. در طرف جنوب هم کرمانشاه، و تا جنوب استان ایلام و از طرف دیگر به کرکوک و موصل ختم میشود. از شمال به طرف ماردین، ویرانشهر و شانلیاورفه امتداد یافته، آن گاه از شمال به طرف ملاطیه و حوزه رود فرات میرود تا به کمالیه میرسد. در قسمتهای شمالی کردستان محدود به کوهستانهای مرگانداغ و هارالداغ است که به طرف ارزنجان و ارزروم امتداد مییابد. البته در تمام مناطق ذکر شده بسیاری اقوام غیر کردزبان نیز زندگی میکنند.
کوههای این منطقه در زمستان پوشیده از برف است و در تابستان با آب شدن برفها، به مانند فرشی سبز رنگ از زیباترین مناطق دیدنی جهان میشود. چراگاههای آن که در دورانهای دور پرورشدهندهٔ اسبهای مادی بودهاند امروزه نیز برای چرای رمهها و دامهای ایلهای کرد ایران از اهمیت به سزایی برخوردارند. مناطق کردستان اگر چه کوهستانی است، دارای درههای وسیع و حاصلخیزی نیز هست.
زبان کردی
کردی از ریشه زبانهای ایران قبل از حمله اعراب به ایران است. این زبان از عربی و ترکی تأثیر چندان نپذیرفته و کمابیش اصیل ماندهاست. زبان کردی دارای ادبی پهناور است. قدیمترین نوشته به زبان پهلوی اشکانی قبالهای است که از اورامان در کردستان به دست آمده. زبان کردی با دسته شمالی لهجههای ایرانی غربی و از زبانهای مهم دسته شمال غربی بهشمار میرود اما نزدیکی زیادی با زبان پارسی باستان و پارسیگ ساسانی دارد و صاحب همتون و تصنیفها و قصهها و سنتهای ادبی است.
زبان کردی به پنج دستهٔ عمده تقسیم میشود.
۱. شمالی یا کرمانجی (شامل سنجاری، جدیکانی، ارفی، بوتانی، بایزیدی، هکاری، سورچی، کرمانجی خراسانی، شکاکی، وانی، شمدینانی، جزیری و بادینانی) ۲. میانی یا سورانی (شامل مکریانی، پژدری، خوشناوی، اربیلی، اردلانی، سلیمانیهای، ورماوهای، گرمیانی، کرکوکی، بنگردی، رواندزی و جافی) ۳.جنوبی (شامل:
کردی ایلامی، کردلی، کرماشانی، کلهری، لکی، کردی بغدادی) ۴. زازاکی یا زازایی درمحدودهٔ گویشهای شمالی است (شامل:کردکی. کرمانجکی. دملکی)۵. هورامی یا گورانی درمحدودهٔ گویش میانی است (شامل: حلبچه ای. پاوهای. مریوانی) تقسیم میشود. در کل، زبان کردی میانجی دو زبان بزرگ قبل از اسلام یعنی پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی است؛ هرچه به شمال برویم زبان کردها به پهلوی اشکانی نزدیک میشود و هرچه به سمت جنوب بیاییم به زبان پهلوی ساسانی نزدیک میشود. گرنوت وینفوهر بیشتر کردی را نزدیک به زبان پهلوی اشکانی میداند. در کل، زبان کردی به پارسی نزدیکتر است تا اشکانی. زبانهای گورانی و زازکی هم به پارتی اشکانی_مادی نزدیکترند. مک کنزی پس از بررسی بسیاری از گونههای زبانهای ایرانی درمقاله معروفش بنام «ریشههای زبان کردی» مینویسد: «وظیفه نخست من باید تعریف زبان کردی از طریق تعیین مشخصاتی باشد که آن را از دیگر لهجههای ایرانی متمایز میکند. متأسفانه باید در ابتدای این بحث اعتراف کنم که نتایجی که به آن رسیدهام، عموماً منفی هستند، زیرا تقریباً در برابر هر مشخصه ویژه زبان کُردی، یک مشخصه مشابه در دستکم یک لهجهٔ دیگر ایرانی وجود دارد» آنگاه او در ادامه این مقاله به تحلیل و مقایسهٔ خصوصیات دستوری و صرفی (مورفولوژیک) کُردی با دیگر زبانهای ایرانی میپردازد، تا با نمونههای مختلف نظر خود را ثابت کند که کردی نیز مانند دیگر شاخههای خانواده زبانهای ایرانی، یکی از این زبان هاست – مانند بلوچی یا لُری، تاتی – آذری یا گیلکی. بنظر مک کنزی و ویندفور کُردی از نزدیکترین زبانهای ایرانی به پارسی باستان (هخامنشی) است و حتی در دوره ای تحت تأثیر زبان پارتی بودهاست که میدانیم ریشهاش در شرق دریای خزر بوده و در زمان اشکانیان زبان پارتی تقریباً همه گونههای زبانهای ایرانی از جمله فارسی، کردی، تاتی، زازاکی و بلوچی و گورانی را تحت تأثیر خود قرار دادهاست.
زبان کردی در عراق در کنار زبان عربی رسمی است. در ارمنستان نیز به عنوان زبان اقلیت شناخته میشود. زبان کردی در ایران به عنوان یک زبان محلی پذیرفته شده اگرچه رسانهها برای عدم استفاده از آن و جایگزینی آن با فارسی تلاش میکنند. در ترکیه هم کردها با وجود اینکه بزرگترین اقلیت کشور هستند اما زبانشان به رسمیت شناخته نمیشود بهطوریکه حتی لیلا زانا نمایندهٔ پارلمان ترکیه به جرم صحبت کردن به زبان کردی در سال ۱۹۹۴ در حین ادای سوگند در پارلمان ترکیه به ۱۵ سال حبس محکوم شد. در سوریه فدراسیون شمال سوریه در کنار زبان عربی کردی هم در مدارس تدریس میشود.
در کشورهای ترکمنستان، قزاقستان، آلمان و سوئد نیز اقلیت کرد زبان زندگی میکنند.
دو گویش گورانی و زازاکی توسط بسیاری از زبان شناسان به علت تفاوت با سایر گویشهای کردی، در زمرهٔ زبان کردی شناخته نمیشوند. البته گویشوران این دو زبان از نظر قومیت جز مردمان کردتبار هستند و خودشان را کرد میدانند. همچنین در مورد زبان لکی به عنوان یکی از زبانهای کردی یا گویشی از زبان کردی نیز اختلاف نظر وجود دارد؛ چنانکه برخی از منابع آن را شاخهای از گورانی، لری، بازماندهٔ فارسی باستان و برخی نیز لکی را یک زبان مستقل دانستهاند.
دین
دین اکثریت مردم کرد اسلام است. بیشتر کردها مسلمان سنی و پیرو فقه شافعی هستند. اکثریت کردهای استان آذربایجان غربی مسلمان و سنی شافعی هستند. در استان کردستان نیز اکثریت سنی هستند، اما در شرق استان در شهرستانهای بیجار و قروه کردهای شیعه و اقلیتی از کردهای یارسان نیز زندگی میکنند. در استان کرمانشاه بخشی سنی و بخشی پیرو آئین یارسان (اهل حق) و بخشی هم شیعه هستند؛ و در ایلام تقریباً همهٔ مردم شیعه هستند. اکثریت کردهای کرمانج شمال شرق ایران (خراسان) هم شیعه هستند و کردهای ساکن در استانهای مازندران و قزوین برخی شیعه و برخی یارسان هستند. در کردستان عراق اکثریت با مسلمانان اهل سنت است ولی اقلیتی از دیگر ادیان و مذاهب مانند ایزدی و یارسان (کاکه ای) هم در آنجا زندگی میکنند در کردستان ترکیه اقلیتی ار کردهای علوی مذهب در استانهای تونجلی و حکاری زندگی میکنند. گفتنی است دو طریقت قادریه و نقشبندیه مریدان زیادی در کردستان دارند و هنوز هم در خانقاهها مشغول به ذکر هستند. سایر کردها نیز از بجورانها ،زرتشتی، مسیحی یا یهودی هستند که بیشتر در کشورهای اروپایی سکوت دارند.
فرهنگ و آداب و رسوم
بوکه باران، از آداب و رسوم بارانخواهی در کردستان است که در ایام خشکسالی یا سالهایی که میزان بارندگی آن کم است برگزار میشود. بوک به معنی عروسک است. دختران نوجوان روستا با استفاده از دو تکه چوب عروسکی ساخته و لباسی از پارچههای رنگی بر تن آن عروسک میپوشانند و برای آن سربندی درست میکنند. سپس آن عروسک را در دست میگیرند و در حالی که شعر میخوانند در کوچهها میگردند. هنگام عبور «بوکه باران» از کوچهها اهالی بر آن عروسک آب میپاشند به نیت این که باران و گندم در آن سال فراوان باشد. اهالی هدایایی مانند تخم مرغ، پول یا گردو به دختران میدهند. دختران پس از گذراندن بوک (عروسک) از همه کوچهها آن را به قبرستان یا زیارتگاه موجود در روستا میبرند، سپس آن را میسوزانند یا به آب میاندازند و هدایای جمعآوری شده را بین خود تقسیم میکنند. اهالی روستای هشمیز از دهستان ژاورود شرقی، بخش مرکزی شهر سنندج در منطقهای سرد و خشک در ۳۶ کیلومتری جنوب غرب سنندج به این عروسک «بووکه چووینه»(bokâ cuwina) گویند و آن عروسک چوبی را در گهوارهای گذاشته و میچرخانند. این دختران هنگام چرخاندن عروسک در کوچهها اشعاری را آوازوار و آهنگین و به صورت دستهجمعی میخوانند.
از جمله اعیادی که در تمامی کشورهای اسلامی و نیز در ایران برگزار میشود، اعیاد اسلامی است. کردها برای رسوم و اعیاد مذهبی مانند عید قربان، عید فطر و به خصوص زادروز پیامبر اسلام ارزش بسیاری قائلند. در دو عید فطر و قربان مردم با اقامه نماز مخصوص عید در حالی که لباس نو به تن دارند به دید و بازدید یکدیگر میروند. علاوه بر این، جشن عید مبعث پیامبر اسلام از شکوه ویژهای برخوردار است. این جشن در ماه رجب که سراسر سرور و شادی است برگزار میشود. در این مراسم غذاهای نذری از جمله نوعی آش مخصوص طبخ میشود و در میان مردم تقسیم میگردد و همراه با آن مراسم ذکر درویشان و نواختن دف و خواندن اذکار مخصوص شامل مولودی خوانی، حمد و ستایش پیامبر اسلام و نیایش به درگاه خداوند نیز اجرا میشود. البته مولودیخوانی در ماههای دیگر سال، نیز جز ماههای محرم و صفر برگزار میشود.
از دیگر جشنهایی که در میان کردها بسیار رایج است گرامی داشت عید نوروز میباشد. در برخی از افسانههای کردی، منشأ این جشن را به کیومرث، نخستین پادشاه پیشدادی، منسوب میدارند. (کیومرث به کردی، کیموروس) در کوهستانهای رواندوز در شرق شهر «دیانا»، با اهریمن میجنگد و بر او پیروز میشود. به این مناسبت، دستور میدهد تا در کوهها و بلندیها آتش بیفروزند و خبر پیروزی را به همهجا برسانند. او فرمان میدهد مردم روز پیروزی را جشن بگیرند و بهمدت نُه روز ادامه دهند.
زبانهای کردیتبار شامل ۳ گروه است: کردی شمالی، کردی مرکزی، کردی جنوبی.
بیشتر کردها مسلمان هستند و سایر آنان نیز ایزدی، یارسان، مسیحی و یهودی هستند. نوروز در میان کردها جشن قومی است که در افسانههای کردی منشأ این جشن را به کیومرث، نخستین پادشاه پیشدادی، منسوب میدارند. وی با اهریمن میجنگد و بر او پیروز میشود. او فرمان داد مردم روز پیروزی را جشن بگیرند و به مدت نُه روز ادامه دهند به این مناسبت، آن را جهژنی نهورۆز(جشن نوروز) نامیدند و بعدها نوروز نامگذاری شد.
مناطق کردنشین ایران
نواحی کُردنشین ایران شامل: قسمتهایی از استان آذربایجان غربی که از نواحی غربی شهرستان ماکو شروع میشود و با دربرگرفتن بخشهای غربی استان و برخی از شهرستانهای جنوب آذربایجان غربی مانند شهرستان مهاباد و شهرستان بوکان، شامل دیگر استانهای غرب ایران یعنی بیشتر مناطق کردستانکرمانشاه و ایلام و بخشهایی از استان همدان میشود، همچنین تقریباً نیمی از جمعیت استان خراسان شمالی نیز کرد هستند. در سایر استانها نیز به خصوص خراسان رضوی، گیلان، البرز، تهران، مازندران و اردبیل نیز اقلیت کرد وجود دارد. در استان یزد شهر ابرکوه روستای مهرآباد یک اقلیت ۵۰۰۰ نفری کرد وجود دارد. شهر کرمانشاه پرجمعیتترین شهر کردنشین ایران است این شهر در قرن یازده میلادی که تمام بخشهای کردستان قسمتی از حکومت سلجوقی بود به عنوان مرکز کردستان شناخته میشد. درآمیختگی و همزیستی کردهای ارومیه و مناطق شمالی تر با همسایگان ترک سبب شده که بسیاری از عناصر فرهنگ کردی گروههای قومی کُرد، از جمله زبان، جایش را به زبان و فرهنگ ترک بدهد؛ از اینرو ایوانف شناسایی هویت کردهای کرمانج ایران را مشکل دانستهاست و آنها را ترکزبانانی میداند که رفته رفته هویت کردی را از دست میدهند.
ژنتیک و تبار
کردها از قومهای مورد توجه آریاییگران بودهاند. باور عمومی نزد آریاییگران این بودهاست که چون کردها مردمانی کوهزی بودهاند، نسبت به خویشاوندان دشتی/شهری خود از اختلاط با نژادهای دیگر دور بودهاند. در دهههای پیش از جنگ جهانی دوم که نظریههای نژاد برتر و آریاییگری خصوصاً از نوع موبورِ اروپای شمالی شیوع داشت، کردهای مناطق کوهستانی را بر اساس نظریهٔ گهوارهٔ اروپای شمالی آریاییها در زمرهٔ آریاییهای بلند قامت، موبور و چشم آبی (Homo europeus nordicus) طبقهبندی کردند. فون لوشن به همانندی زیستبوم کردها و فرمانروایان هندو-ایرانی میتانی در ۳۵۰۰ سال پیش از این اشاره کردهاست.
نگارخانه
پانویس
منابع
صفا، ذبیحاللّه، تاریخ ادبیات در ایران (۸ مجلد)، انتشارات فردوس.
Rawlinson, George, The Seven Great Monarchies Of The Ancient Eastern World, Vol 7, 1871. (copy at Project Gutenberg)Omran Yahya Feili; Arlene R. Fromchuck (1986). Michael Curtis (ed.). The Middle East Reader. Transaction Books. p. 123. ISBN 978-1-4128-3779-8. تاریخ ایران، سِر پرسی سایکس، ۱۳۵۵.
Jamie Stokes, ed. (2009). "Kurds". Encyclopedia of the Peoples of Africa and the Middle East. Facts on File. p. 380. کتاب تاریخ ایران دکتر خنجی
William Linn Westermann (1944). Peoples of the Near East Without a National Future. Council on Foreign Relations. p. 8.
منبع_جغرافیای استرابون. سرزمینهای تحت کنترل هخامنشیان
فقه اللغه ایرانی_ای. ام. ارانسکی
الکورد فی المصادر القدیمیه_جرار درایور
اقوام آسیا
اقوام خاورمیانه
اقوام در اتحادیه عرب
اقوام در ارمنستان
اقوام در ایران
اقوام در ترکیه
اقوام در سوریه
اقوام در عراق
بومیان غرب آسیا
جوامع مسلمان
کردها
گروههای قومی جداشده توسط مرزهای بینالمللی
مردمان ایرانیتبار
مردمان باستانی خاور نزدیک
مردمان باستانی
هلال حاصلخیز |
3041 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%20%DA%A9%D8%B1%D8%AF%DB%8C | روزنامههای کردی | روزنامههای کردی به نشریاتی گفته میشود که به گویشهای مختلف زبان کردی نوشته و منتشر بشوند. نخستین روزنامۀ کردی روزنامۀ کردستان بود که در سال ۱۸۹۸ میلادی (۱۲۷۷ خورشیدی) از سوی مقداد مدحت بدرخان در قاهره چاپ شد. در ایران نیز مطبوعات کردی پیشینهای بیش از صد ساله دارند. نخستین روزنامۀ کردی در ایران روژی کرد نام داشت که در سال ۱۹۱۲ میلادی توسط محمد ترجانیزاده در ارومیه منتشر شدهاست.
کردستان ایران
نخستین نشریه: روژی کُرد (کردستان)
نخستین نشریه کُردی در ایران نشریه روژی کُرد (کردستان) بود که از سال ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۴ به سردبیری عبدالرزاق بدرخان و صاحبامتیازی اسماعیل آقای سمکو در ارومیه منتشر میشد. یکی از اهالی بوکان به نام ملا محمد قزلجی ترجانی زاده انتشار آن را بر عهده داشتهاست.
نشریات کردی در جمهوری مهاباد
در دوران جمهوری مهاباد و با تشکیل جمعیت احیای کُرد (ژ-ک) مجلات کُردی مستقل متعددی انتشار یافتهاند،که از میان آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد: مجله نیشتمان (۳ شماره)، مجله ههلاله (۳ شماره)، مجله گروگالی مندالان (۳ شماره) و مجله ئاوات
چاپ مجله نیشتمان در آن وضعیت که چاپخانهٔ وجود نداشت در منطقهٔ مکریان کاری بسی دشوار بود؛ مجله میبایست روانهٔ تبریز شود و پس از چاپ به مهاباد برگردانده شود تا به صورت مخفی پخش شود. در وضعیت پیش آمده در دوران جنگ جهانی دوم، دو چاپخانه در مهاباد و یک چاپخانه در شهر بوکان دایر و تأسیس شد. در بوکان مجلهٔ ههلاله در نوروز سال ۱۳۲۴ به سرپرسی حسن قزلجی منتشر شد(۲۱ مارس ۱۹۴۶). قبل از این که روزنامه کردستان منتشر شود، دو شماره از مجلهٔ کردستان انتشار یافته بود، سپس آغاز نوین و مژده بخشی در عرصهٔ روزنامهنگاری کُردی آغاز شد که منشأ انتشار آن روزنامهٔ کردستان بود.
پس از کودتای ۱۳۳۲
پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، تقریباً تمام نشریات در استان کردستان لغو مجوز شدند و تنها نشریۀ فارسیزبان ندای غرب بود که توانست تا سال ۱۳۵۶ دوام بیاورد. علاوه بر این در این مدت ۴ نشریۀ جدید در استان کردستان مجوز چاپ گرفت که به زبانهای کردی و فارسی به چاپ میرسیدند.
انقلاب بهمن 1357
پس از انقلاب ۱۳۵۷ تا مدتی فضای آزادی برای انتشار نشریات به وجود آمد. در این دوران نشریات کردی متعددی منتشر شد. مجلات آمانج و آوینه از سوی سازمان تبلیغات اسلامی و مجلۀ گرشەی کوردستان توسط محمد صالح ابراهیمیدر تهران منتشر شد. در شهر کرمانشاه نیز نشریهای به زبان کردی به نام گروگال منتشر شد.
در دهۀ ۱۳۶۰ خورشیدی مجلهای به نام سروه بە سردبیری محمد امین شیخالسلامی مکری (هیمن) و بعداً بە سردبیری احمد قاضی منتشر شد که انتشار آن بیش از ۲۰۰ شماره ادامه یافت. علاوه بر این در همین دهه مجلۀ مهاباد بههمراه «کانی» ویژهنامۀ کودکان بە سردبیری احمد بحری در شهر مهاباد منتشر شد که انتشار آن تا کنون نیز ادامه دارد.
انتشار نشریات کردی در کردستان ایران در دهۀ ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰ رشد یافت،اما در دهۀ ۱۳۹۰ دوباره با افت شدید همراه بود.
مجلات و روزنامههای کردی در کردستان ایران
کردی کرمانجی شمالی:
تیروژ
به کردی میانی سورانی:
هلاله
ئاشتی
پیام کردستان
سیروان
هاوار
راسان
روژههلات
آسو
کرفتو
دیدگاه
کورده واری
روژان
به کردی جنوبی:
گروگال
ندای جامعه (دهنگی کومهلگا)
شمیم صبا
صدای آزادی
ژ
زوان دالگی
منابع
روزنامههای کردیزبان
رسانههای کردی
نشریههای کردی |
3046 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%86%DB%8C%DA%86%D8%B3%D8%AA | چیچست | چیچَست یا چئیچسته به معنی سپیدی درخشان است. در بندهش که مربوط به اواخر دوره ساسانیان است، محل این دریاچه را در آذربایجان ذکر میکند: «دریاچه چیچَست به آذربایجان است. نمکین آب بیزندگی که در او هیچ جانمندی نیست و بن او به دریای فراخگرد پیوستهاست».
برخی محققان مانند دکتر مهری باقری به این معتقد هستند که امروزه به روشنی مشخص نیست که این دریاچه در کجا واقع شدهاست. احتمالاً نام دریاچهای در ایران شرقی بودهاست. نام این دریاچه در اوستا در رابطه با آناهیتا آمدهاست و باید در سرزمینی قرار گرفته باشد که رود سیحون از آنجا میگذرد. از دریاچه آرال در اوستا با لفظ وئوروکشه یاد شدهاست اگر فرض نشود که دریاچه آرال نامهای گوناگون داشتهاست، دریاچه آرال نمیتواند دریاچه چیچست باشد. احتمال این نیز میرود که این دریاچه وجود خارجی نداشته باشد.
با گسترش دین زرتشت به طرف غرب ایران، مغان جاهای مقدس تاریخی زرتشتی را از شمال شرقی ایران، به شمال غربی ایران، یعنی از مرو و جیحون به سوی ماد انتقال دادند. در طی این جابجایی در جهتهای جغرافیایی، دریاچهٔ چیچست به دریاچه ارومیه یعنی جاییکه سرزمین اصلی مغان بود، تغییر محل یافت.
دهکده ساحلی چیچست در فاصله ۱۸ کیلومتری شهر ارومیه، در مسیر جاده دریاچه ارومیه و در نزدیکی بندر گلمانخانه قرار دارد و با برخورداری از امکانات رفاهی و تفریحی متعدد، از جامعترین مقاصد تفریحی و جاذبههای گردشگری ارومیه است.
منابع
اسطورهشناسی ایرانی
مزدیسنا |
3047 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%DB%8C%D8%AE%D8%B3%D8%B1%D9%88 | کیخسرو | کیخسرو معادل اساطیری هووخشتره و در حماسههای ایرانی و شاهنامهٔ فردوسی، فرزند سیاوش و فرنگیس و نوادهٔ کیکاووس و افراسیاب است. واژه کیخسرو به معنی شاه نیکنام است. کیخسرو در دیانت و شهامت، سرآمد شاهان کیانی و نسبت به کیکاووس خوشنامتر است؛ زیرا کیکاووس در شاهنامه اعمالی موذیانه انجام میدهد اما کیخسرو به عنوان پادشاهی دادگر و دلیر باقی میماند. در شاهنامه و متون پهلوی کیخسرو نمادی از یک شاهنشاه آرمانی است.
زندگی
طبق اسطورهها کیخسرو در توران بعد از کشته شدن سیاوش در خانه پیران ویسه زاده شد. سیاوش در جوانی با پدرش کیکاووس همیشه در جدال لفظی بود. از دیگرسو نامادریش سودابه هم نیّت سوئی داشت به همین سبب قصد داشت در فرصت مناسب ایران را برای همیشه ترک کند. لشکر افراسیاب زمانی مرزهای ایران را تهدید نمود و کیکاووس برای دفع حملات توران، سپاهی به سپهسالاری سیاوش و رستم به جبهه جنگ گسیل داشت. ماجرای اختلاف سیاوش با کیکاووس را ظاهراً افراسیاب شنیده بود. پیکی در جبهه میان سیاوش و افراسیاب مرتب در حال رفتوآمد بود تا اینکه سیاوش متقاعد شد به توران پناهنده شود.
در ابتدا، ورود سیاوش به همراه هزار جنگجوی ایرانی، برای تورانیان بسیار افتخار آمیز و یک موفقیت سیاسی نظامی بود بطوریکه در مسیر پایتخت نخست با دختر پیران بنام جریره ازدواج نمود و حاصل ازدواج همان فرود است، در ادامه حرکت، نزد افراسیاب آمد و استقبال شایانی از او شد که فرجام کار ازدواج با شاهدخت تورانی فرنگیس بود؛ ولی تا زمان تولد کیخسرو از فرنگیس، در توطئهای سیاوش همراه با کشتار جنگجویان ایرانی کشته شد.
فردوسی داستان زاده شدن کیخسرو را چنین نقل میکند:
پیران ویسه، پس از تولد کیخسرو به دستور افراسیاب که نگران جانشینی آیندهٔ نوادهٔ خود بود، کودک را به چوپانها سپرد، اما در ده سالگی او را به نزد خویش فرا خواند و به تربیتاش همّت گماشت.
پادشاهی
گودرز پهلوان ایرانی، شبی در خواب دید که سیاوش فرزندی به اسم کیخسرو در کشور توران دارد. پس پسرش گیو را که او نیز از پهلوانان ایرانی بود به توران فرستاد. کیخسرو به ایران بازگشت و قرار بر شاه شدنش شد؛ ولی توس، خشمگین شد و اظهار نمود که پسر کاووس فریبرز لایقتر از کیخسرو است. قرار بر رقابتی شد بین دو پهلوان و بهانهٔ این رقابت این شد که هرکس دژ بهمن در اردبیل را که متعلق به دیوها و اهریمنان است بگشاید، شاه خواهد شد. فریبرز نتوانست و کیخسرو، پیروزمندانه دژ را گشود.
جنگهای ایران و توران
در زمان پادشاهی کیخسرو جنگهای بزرگی میان ایران و توران رخ میدهد که در نهایت به پیروزی ایران میانجامد. یکی از این جنگها جنگ دوازده رخ است. در این جنگ، دوازده پهلوان بزرگ ایران مانند گیو و گودرز با دوازده نامدار تورانی به جنگ تن به تن میپردازند.
کنارهگیری از پادشاهی
پس از قریب به ۶۰ سال فرمانروایی ظفرمندانه به همراه پیروزیهای بزرگ برای ایران، کیخسرو از تخت سلطنت کنار میرود و آن را برای جانشینش، لهراسب، باقی میگذارد. گفته میشود او به کوهها برای عبادت رفت و زندگانی جاودان یافت، در دوران سوشیانس او برای کمک باز خواهد گشت. عدهای از پهلوانان نیز که با او بودند در برف گم میشوند.
بر اساس اشعار شاهنامه او پس از سپردن پادشاهی و وداع با یاران و بزرگان سپاه، خود تن در آب روشن شستشو داد و بر فراز کوهی، در سپیده دم و با طلوع خورشید ناپدید شد. تطابق مکانهای ذکر شده در شاهنامه از سوی کارشناسان نشان میدهد که این کوه محلی است در شهرستان شازند از توابع استان مرکزی که به همین نام یعنی کوه شاه نامیده میشود در این کوه غاری وجود دارد که همه ساله میزبان پرستشگران کیش زرتشت است تا بدان جا که در دورههای مختلف تاریخی از سوی پادشاهان مکانی مقدس تلقی میشده و هدایایی به آن اهدا میشدهاست در ورودی غار لوحی وجود دارد که نام پهلوانان همراه کیخسرو برآن منقش بوده که البته به مرور زمان دچار تخریب گشتهاست. در طی ادوار مختلف داستانهای عجیب بسیاری از سوی ساکنان روستاهای اطراف در خصوص ماهیت این غار و کیخسرو نقل شدهاست.
کیخسرو از دیدگاه عرفان
کیخسرو به گفته سهروردی، عارف و صاحب فرّ کیانی بوده و معراج روحانی داشتهاست و نفس او منقّش به انوار قُدس الهی شده بود و بهوسیلهٔ آن انوار، همهٔ انسانها او را تعظیم میکردند.
همچنین در اشعار عارفان مانند حافظ و عطار به بزرگی و نیکرفتاری ستوده شدهاست. برخی از پژوهشگران، سالهای زندگی او را نزدیک به ظهور زرتشت میدانند. در روایات مذهبی زرتشتیان و کتاب اوستا از او به عنوان کسی که سوار بر سروش آسمانی که در آخرالزمان رجعت میکند و به یاری سوشیانت برمیخیزد، یاد شدهاست.
کیخسرو هشتمین شهریار از سلسلهٔ کیانیان Keyxoro، این شهریار فرهمند که به مدد خُرّهٔ کیانیاش، توانست چونان شعلهای فروزان نور اسپهبدی محبوس در کالبد میرندهای را که همان غلاف ادیم ما باشد رها کند. پهلوانان همراه مشاهده میکنند که شاه ناگهان ناپدید میشود.
دن خوآن ماتئوس don Juan Matus: حالت ابر آگاهی نهتنها به عنوان تابشی که به اعماق شکل تخممرغی انسان میرود، بلکه درخششی شدید بر سطح پیله «دیده» میشود. با وجود این در مقایسه با تابشی که در اثر آگاهی کامل ایجاد میگردد و همچون فوران نور سفید رنگی در تمام تخممرغ درخشان دیده میشود، هیچ است. فوران نوری عظیم که تمام پوسته را فرامیگیرد و فیوضات درونی خود را آنچنان میگستراند که تصویر ناپذیر است. بینندگانی که با تعمق به آگاهی کامل دست مییابند منظرهای دیدنی دارند. این زمانی است که در درون خویش میسوزند. آتش درون آنها را میسوزاند. بدینسان با آگاهی کامل با فیوضات آزاد میآمیزند و در ابدیت شناور میشوند.
کیخسرو نماد انسان کامل و مظهر مجسم (کیان خرّه، فرّ کیانی) طریق تجرید در پیش میگیرد. و به عالم نور میپیوندد. به گونهای که بیمرگ و جاودانه میشود.
کیخسرو و کوروش
حمزه اصفهانی از کوروش یاد میکند و او را با «بهمن» یکی میشمرد و مینویسد که یهودیان میپندارند که بهمن به زبان ایشان همان کوروش است. مسعودی نیز مینویسد که نام کوروش برای یهودیان شناخته شده بود، ولی ایرانیان او را بهمن مینامند. دقیقترین تبارنامه هخامنشیان را به ابوریحان بیرونی نسبت میدهند. در باب چهارم آثارالباقیه جدولی درج شدهاست که ابوریحان بیرونی قبل از ارائهٔ آن، به بیاعتبار بودن و ناهماهنگ بودن نقل قولها با تاریخ ایران، تصریح کرده و نمونههایی از اقوال دیگران را _که خودش قبول نمیکند_ نقل کردهاست.
«و ذُکِرَ فی کتب السِّیَر و الأخبار، المنقولة من کتب أهل المغرب، ملوکُ الفرس و بابـِلَ مِن لدن افریدون؛ و هو یُسمّیٰ عندهم - کما یقال - یافول، الی لدن دارا آخِرِ ملوکِهم. فوجدناها تختلف فی عدد الملوک، و فی أسامیهم، و مقادیر مُلکِهم، و فی اخبارهم و احوالِهم… و اذا أعرضنا عن ذکر ذلک أصلاً، بَخـَسنا الکتابَ حَظّـَّه، و شغلنا قلبَ الناظر فیه عنه؛ و نحن نودِعُها جدولاً مفرداً، کـَیلا تختلط الآراءُ و الاَقاویلُ…»
ترجمه فارسی:
«در کتابهای سِیَر و اخبار که از روی کتب اهل مغرب نقل شده ملوک ایران و بابِل را نام بردهاند و از فریدون که نزد آنان یافول نام دارد شروع کردهاند تا دارا که آخرین پادشاه ایران است؛ ولی با آنچه ما میدانیم از حیث عدد ملوک و نامهای ایشان و مدت پادشاهی و اخبار دیگر -در احوال ایشان- اختلاف دارد… و اگر ما اقوال مذکور را در اینجا برای خوانندگان نقل نکنیم اوّلاً متاع خود را به سنگ تمام نفروختهایم (کم گذاشتهایم)؛ ثانیاً، دلهای خوانندگان را سرگردان کردهایم؛ و ما این اقوال را در جدولی جداگانه قرار میدهیم تا آنکه آراء و اقاویل بهم مخلوط نشود…».
ابوریحان بیرونی در این جدول چنین نقل کرده که کیقباد پس از اسرحدون (شناخته شده با نام زَو پسر تهماسب) حکومت کرد و کیکاووس همان بخت النصر بود و نسل سوم بعد از کیقباد است؛ کورِش همان کیخسرو است که جانشین کوروش (شناخته شده به عنوان لهراسب) گشتهاست. به گفته احمدی، بهمن، شخصیتِ اسطورهای ایرانی، برخی از یادمانهای تاریخی کوروش را به خود جذب کردهاست: «گویند وی (بهمن) به دوران پادشاهی خود باقیماندهٔ بنی اسرائیل را [از بابل] به بیتالمقدس پس فرستاد»؛ و فرمان بهآباد نمودن بیتالمقدس داد»؛ «اسرائیلیان چنین پندارند که بهمن در کتابهای اخبار آنها به زبان ایشان، همان کوروش است».
کوه شاه کیخسرو
غار کیخسرو یا کوه شاه کیخسرو یا کوه شاه زنده در شهرستان شازند استان مرکزی واقع گشتهاست. این کوه به خاطر غاری که در آن وجود دارد یکی از اماکن مقدس و همچنین اسطورهای، برای پیروان دین زرتشتی است؛ و هر سال زرتشتیانی از هندوستان و شهرهای ایران جهت زیارت و ادای احترام در این محل و قبرستان قدیمی روستای گوره زار که تعداد هفت تن از یاران کیخسرو در این مکان دفن گشتهاند گرد هم میآیند.
جستارهای وابسته
کوروش بزرگ
جنگ دوازده رخ
پانویس
منابع
مجلهٔ ایرانشناسی، سال هفتم، بهار ۱۳۷۴، شماره ۱ کیخسرو همان کوروش کبیر است. جلال خالقی
نگرشی بر تاریخ و فرهنگ ایرانزمین
اولین همایش ۱۲ رخ دکتر یاحقی، * اوستا، کهنترین سرودهای ایرانیان، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه
پادشاهان کیانی شاهنامه
شخصیتهای شاهنامه
محوطههای باستانشناختی در ازبکستان |
3049 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%20%D8%A8%D9%88%D8%B1%DA%AF%D8%A7%D8%B3 | استان بورگاس | بورگاس نام یکی از استانهای کشور بلغارستان است که در کرانه دریای سیاه واقع شده است.
جغرافیا
مرکز این استان شهر بورگاس است که چهارمین شهر بزرگ بلغارستان است.
شهر بورگاس دارای یک بندر بزرگ و دو دانشگاه با جمعاً ۶۰۰۰ دانشجو و مراکز گردشگری پرطرفدار است.
شهرستانها
منابع
Wikipedia contributors, "Burgas Province," Wikipedia, The Free Encyclopedia, (accessed February ۲۶, ۲۰۰۸).
استان بورگاس
بورگاس، استان |
3056 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%DB%8C%D9%85%D8%B2%20%DA%A9%D9%88%DA%A9 | جیمز کوک | جیمز کوک ، دریانورد و کاوشگر بریتانیایی بود. او سه سفر اکتشافی مهم را فرماندهی کرد که در طی آنها، بسیاری از جزایر اصلی اقیانوس آرام – همچون استرالیا، زلاندنو و هاوائی- شناسائی و نقشهبرداری شدند. شجاعت کوک در اکتشاف مناطق پرخطر (مانند مدار جنوبگان و منطقهٔ صخرههای مرجانی بزرگ استرالیا)، توانائی در رهبری کردن افراد در شرایط دشوار و مهارت فراوان در فنون دریانوردی، مساحی و نقشهبرداری او را در شمار موفقترین کاشفان زمان خود قرار میدهد. دانشگاه جیمز کوک به افتخار وی درتانزویل استرالیا تأسیس شدهاست.
مقدمه
جیمز کوک در مارتون، کلیولند نزدیک شهرک میدلزبورو از توابع یورکشایر متولد شد اما از کودکی با خانوادهاش در گریت ایتون اقامت کرده بود. او که از نوجوانی شیفتهٔ دریانوردی بود نقشهبرداری را نزد خود آموخت؛ سپس به ویتبی رفت و در کشتیهای حمل زغالسنگ آنجا مشغول به کار شد. در میانهٔ جنگهای هفت ساله، کوک در نیروی دریایی سلطنتی خدمت میکرد و در محاصرهٔ شهر کبک در ۱۷۵۹ میلادی شرکت داشت. مقامات ارتش با مشاهدهٔ استعداد وی در مساحی، مسؤولیت نقشهبرداری از بیشتر ورودیهای رودخانهٔ سینت لارنس را در خلال جنگ به او سپردند. مهارتهای کوک بار دیگر در نقشهبرداری از سواحل نیوفوندلند در دههٔ ۱۷۶۰ میلادی به کار آمد و مورد توجه انجمن سلطنتی قرار گرفت.
سفر اول (۱۷۷۱ میلادی-۱۷۶۸ میلادی)
رصد سیارهٔ زهره
در سال ۱۷۶۶ میلادی، انجمن سلطنتی به کوک مأموریت داد تا برای رصد و ثبت کردن عبور سیاره زهره از جلوی خورشید عازم اقیانوس آرام شود. وی کشتی اِندِوِر (Endeavour) را برای این سفر برگزید. هیئت اکتشافی ۹۴ نفره به فرماندهی کوک در ۲۶ اوت ۱۷۶۸ میلادی بندر پلیموث را ترک کردند و در ۱۳ آوریل ۱۷۶۹ میلادی در جزیرهٔ تاهیتی پیاده شدند. به دستور کوک دژی کوچک و یک رصدخانه در محل ساخته شد و در سوم ژوئن عملیات رصد عبور سیارهٔ زهره از جلوی خورشید با موفقیت به انجام رسید؛ هرچند به علت نبود ابزار پیشرفتهٔ علمی اندازهگیری دقیق این پدیده ممکن نگردید.
پویش استرالیا و زلاند نو
در قرن هجدهم گزارشهای پراکندهای به اروپائیان رسیده بود حاکی از این که در نیمکره جنوبی قارهای بزرگ قرار دارد به نام Terra Australis (سرزمین جنوبی). انجمن سلطنتی و بهویژه یکی از اعضای آن الکساندر دالریمپل به وجود این سرزمین سخت باور داشتند و به کوک دستور داده بودند که پس از پایان عملیات رصد سیارهٔ زهره، به سمت جنوب ادامهٔ مسیر دهد و به جستجوی قارهٔ مذکور بپردازد.
کوک یکی از اهالی تاهیتی به نام توپایا را که با آبهای اقیانوس آرام آشنایی کامل داشت، به عنوان راهنما به کار گرفت. آنها با کمک وی به زلاند نو رسیدند و کوک برای اولین بار از تمام خطوط ساحلی جزایر زلاند نو نقشه برداشت. در نقشهٔ او فقط چند اشتباه جزئی به چشم میخورد. (مثلاً شبهجزیره بنکس به جای جزیره گرفته شده و جزیره استوارت قسمتی از جزیره جنوبی به حساب آمدهاست) وی همچنین تنگه کوک را کشف کرد که جداکنندهٔ جزیره شمالی و جزیره جنوبی زلاند نو است و یک قرن پیشتر از چشم تاسمان دور مانده بود.
کوک سپس به سمت غرب راند تا به استرالیا رسید و کرانههای شرقی آن را کاوش کرد. کاشفان در ساحل خلیج کوچکی پا به خشکی گذاشتند و برای نخستین بار فرصتی یافتند تا نظری به گیاهان و جانوران استرالیا بیندازند و با بومیان ملاقات کنند. این محل که نخستین مستعمرهنشین بریتانیا در استرالیا شد، پوشش گیاهی بسیار متنوعی داشت؛ از این رو کوک آن را خلیج گیاهشناسی نامید.
کوک پس از ترک خلیج مسیر خود را در امتداد ساحل به سوی شمال ادامه داد. یک اتفاق در هنگام سفر سبب شد تا کوک صخرههای مرجانی بزرگ استرالیا را هم کشف کند؛ در ۱۱ ژوئن ۱۷۷۰ میلادی کشتی او به یکی از این صخرههای زیرآبی برخورد و «به گِل نشست». ایندیوور از این تصادم آسیب فراوان دید و ناگزیر به دهانهای رودخانهای (که اکنون ایندیوور نامیده میشود) در شمال شرقی استرالیا هدایت گردید. تعمیر کشتی حدود هفت هفته به طول انجامید. هیئت اکتشافی این فرصت را برای بررسی وضعیت زندگی سکنهٔ محلی و گیاهان و جانوران غنیمت دانستند. چنانکه ژوزف بنکس و دانیل سولاندر در مدت توقف در خشکی مجموعهٔ بزرگی از نمونه گیاهان آن نواحی را جمعآوری کردند. کانگوروی خاکستری هم احتمالاً در همین زمان شناسایی و نام آن از زبان محلی بومیان (Guugu-Yimidhirr) به زبان انگلیسی وارد گردید.
پس از آماده شدن کشتی، کوک راه بازگشت را در پیش گرفت و پس از عبور از تنگه تورس میان استرالیا و گینه نو، پیمودن مسیر غربی و دور زدن دماغه امید نیک، پس از دو سال و یازده ماه به بریتانیا مراجعت کرد.
یادداشتهای کوک بلافاصله پس از رسیدنش منتشر شد و اگرچه در محافل علمی او را همچون یک قهرمان بزرگ داشتند، در میان عامهٔ مردم ژوزف بنکس گیاهشناس اشرافزاده مقبولیت بیشتری یافت. وی حتی درصدد بود تا فرماندهی دومین سفر اکتشافی کوک را بهدستآورد ولی پیش از شروع سفر منصرف شد و خود را کنار کشید.
سفر دوم
مدارک و اطلاعات به دست آمده از سفر اول برای بعضی اعضای انجمن پادشاهی بریتانیا، از جمله الکساندر دالریمپل قانعکننده نبود. دالریمپل پیوسته میگفت که کوک به هدف اصلی مسافرت که همانا یافتن قارهٔ جنوبی باشد دست نیافتهاست. وی حاضر نبود استرالیا را به عنوان ترا آسترالیس (سرزمین جنوبی) افسانهای بپذیرد و هنوز باور داشت به این که جایی در جنوب اقیانوس آرام قارهای بسیار پهناور و کشف نشده وجود دارد.
کوک که خود نیز مایل به حل معمای قارهٔ جنوبی بود، پیشنهاد جستجویی مجدد را به انجمن ارائه داد که پذیرفته شد. این بار او برای سفر خود دو کشتی فراهم کرد؛ رزولوشن به فرماندهی خودش و ادونچر به فرماندهی توبیاس فورنو. ناوگان کوک در ۱۳ ژوئیه ۱۷۷۲ میلادی از بندر پلیموت به راه افتاد، در ۳۰ اکتبر به دماغه هورن رسید و از آنجا مسیر جنوب شرقی را به سوی مناطق قطبی در پیش گرفت. با گذشتن از ۷۱ درجه و ۱۰ دقیقه عرض جنوبی در ۱۷ ژانویه ۱۷۷۳ میلادی، کوک و افرادش نخستین اروپاییانی شدند که مدار جنوبگان را پشت سر گذاشتند.
در ۸ فوریه، دو ناخدا در مه منطقهٔ قطب یکدیگر را گم کردند. فورنو، کشتیاش را به زلاند نو برد و بعد از آنکه در جنگ با مائوریها تعدادی از افراد خود را از دست داد، بیدرنگ به بریتانیا بازگشت.
کوک همچنان به پوییدن دریای جنوبگان ادامه داد. حرکت کشتی به علت وجود یخکوههای عظیم بر سر راه با کندی بسیار صورت میگرفت. سرانجام پس از دو ماه، رزولوشن که برای سفرهای قطبی مجهز نبود، در محاصرهٔ تودههای یخ از پیشروی بیشتر بازماند و کوک ناچار شد به سوی شمال تغییر مسیر دهد و کشتی را برای تعمیر و آمادهسازی مجدد به تاهیتی ببرد.
پس از مدتی استراحت، کوک در ۱۷ سپتامبر تاهیتی را به مقصد قطب ترک گفت و یک بومی به نام «اومای» را نیز با خود همراه کرد که عملاً معلوم شد اقیانوس آرام را به اندازهٔ «توپایا» (راهنمای سفر قبلی) نمیشناسد. آنها در ۳۰ ژانویه از مدار جنوبگان گذشتند ولی این بار هم تلاششان برای دست یافتن به قارهٔ فرضی بینتیجه ماند؛ لذا کوک با موافقت یارانش ادامهٔ سفر را رها کرد و راه بازگشت را در پیش گرفت.
آنها کریسمس را در جزیره تیرادل فوئگو (جنوب آمریکای جنوبی) گذراندند و با دور زدن دماغه هورن در ۲۸ سپتامبر وارد اقیانوس اطلس شدند، در ۲۱ مارس ۱۷۷۵ میلادی در ساحل دماغه امید نیک لنگر انداختند و سرانجام در ۳۰ ژوئیه ۱۷۷۵ میلادی به بریتانیا رسیدند.
با بازگشت کوک به وطن مردم شناخت بیشتری از ناحیهٔ قطب جنوب پیدا کردند و افسانهٔ قارهٔ سرسبز و پهناور ترا آسترالیس رفته رفته به فراموشی سپرده شد. اگر چه کوک و یارانش به هدف مهم مأموریت خود یعنی یافتن قارهٔ جنوبی دست نیافتند ولی چند جزیرهٔ جدید را کشف و تعدادی دیگر را نقشهبرداری و موقعیتیابی کردند که عبارتاند از: جزیره مرجانی هِروی (مانوئه فعلی) که بخشی است از جزایر کوک، جزیره ائووا، جزیره فرندلی (تونگای فعلی)، جزیره ایستر، جزیره نیوئه، جزایر مارکیز، جزایر هبرید جدید و جزایر کالدونیای جدید.
دستاورد دیگر این سفر آزمایش موفقیتآمیز زمانسنج جان هریسون بود. با استفاده از این ابزار برای اولین بار اندازهگیری دقیق طول جغرافیایی در دریا امکانپذیر گردید.
سفر سوم
شهرت و اعتبار کوک پس از پایان سفر دوم دو چندان شد و نیروی دریایی به وی بازنشستگی افتخاری اعطا کرد؛ ولی کوک زندگی دور از دریا را دوست نداشت. چند ماه بعد او مهیای سومین سفر اکتشافی خود، این بار به مقصد گذرگاه شمال غربی بود. گذرگاه شمال غربی معبری است که اقیانوس اطلس و اقیانوس آرام را از طریق مجمعالجزایر قطبی کانادا به یکدیگر متصل میکند و در بیشتر مواقع سال از یخ پوشیدهاست. کوک میخواست با عبور از این گذرگاه بهوسیلهٔ کشتی یک راه میانبر دریایی بین دو اقیانوس برقرار کند.
به دلیل اهمیت فراوان این مسافرت برنامهریزی آن مخفیانه انجام گرفت؛ بطوریکه مردم خیال میکردند این سفر برای بازگرداندن اومای - راهنمای بومی کوک- به تاهیتی ترتیب داده شدهاست.
در این سفر آخر کوک بار دیگر فرماندهی کشتی رزولوشن را عهدهدار بود و ناخدا چارلز کلرک (Charles Clerke) هم با کشتی دیسکاوری او را همراهی میکرد. این دو در ۱۲ ژوئیه ۱۷۷۶ میلادی بریتانیا را به سوی جنوب اقیانوس آرام ترک کردند. پس از پیاده کردن اومای در جزیرهاش، راه شمال را در پیش گرفتند و از خط استوا عبور کردند. در ۱۸ ژانویه ۱۷۷۸ میلادی جزایر هاوایی را کشف کردند و به عنوان اولین گروه اروپاییان بر آن پا گذاشتند. کوک این خشکیها را به یاد ارل آو سندویچ، لرد اول دریاداری (Board of Admiralty) وقت، «جزایر سندویچ» نامید. پس از چند هفته استراحت در هاوایی، دریانوردان عازم قاره آمریکا شدند و کوک سواحل غربی آمریکای شمالی را از کالیفرنیا تا تنگه برینگ کاوش و نقشهبرداری کرد. هرچه به قطب نزدیکتر میشدند، هوا بیشتر رو به سردی میگذاشت. با گذشتن از تنگه برینگ و مدار شمالگان تودههای یخ شناور از هر سو نمایان شدند. عاقبت در ۷۰ درجه و ۴۴ دقیقه عرض شمالی، کشتیها از حرکت بازماندند زیرا دریای پیش رویشان کاملاً یخ بسته بود. کوک با توافق همگان به هاوایی مراجعت کرد و ناوگان در خلیج کیالاکهکوا لنگر انداخت.
جزیرهنشینان ابتدا به گرمی از کوک و افرادش استقبال و پذیرایی کردند ولی چند هفته بعد به دلایل نامعلومی بین بریتانیاییها و بومیان اختلاف افتاد تا اینکه در ۱۳ فوریه یکی از قایقهای ناوگان به سرقت رفت. چنین دزدیهایی در تاهیتی و جزایر دیگر امری عادی بود و معمولاً کوک تعدادی از بومیان را نگه میداشت تا اشیاء مسروقه بازگردانده شود. اما این بار وی بسیار خشمگین شده بود و فردای آن روز با ده ملوان به ساحل رفت و خواست تا سلطان را به گروگان بگیرد. بومیان دستور او را نپذیرفتند و جنگی شدید بین دو طرف درگرفت که در طی آن کوک و پنج بریتانیایی کشته و بقیه مجبور به عقبنشینی شدند.
چند روز بعد کشتیها بدون فرمانده بزرگ خود هاوایی را ترک کردند. چارلز کلرک جانشین کوک میخواست و کوشید مأموریت کشف گذرگاه شمال غربی را به پایان برساند ولی ملوانان مایل به ادامهٔ سفر نبودند؛ از این رو دو تن از یاران کوک به نامهای جان گور و جیمز کینگ فرماندهی رزولوشن و ادونچر را به عهده گرفتند و در ۴ اوت ۱۷۸۰ به بریتانیا بازشان گرداندند.
منابع
Aughton, Peter. 2002. Endeavour: The Story of Captain Cook's First Great Epic Voyage. Cassell & Co. , London.
John Cawte Beaglehole, biographer of Cook and editor of his Journals.
Edwards, Philip, ed. 2003. James Cook: The Journals. Prepared from the original manuscripts by J. C. Beaglehole 1955-67. Penguin Books, London.
Williams, Glyndwr, ed. 1997. Captain Cook's Voyages: '. The Folio Society, London.
Andrew Kippis, The Life and Voyages of Captain James Cook, Westminster 1788، George Newnes, London/انتشارات پسران چارلز اسکریبنر، New York 1904.
Sydney Daily Telegraph. 1970. Captain Cook: His Artists - His Voyages. The Sydney Daily Telegraph Portfolio of Original Works by Artists who sailed with Captain Cook. Australian Consolidated Press, Sydney.
Thomas, Nicholas. 2003. The Extraordinary Voyages of Captain James Cook. Walker & Co. , New York.
Collingridge, Vanessa. Feb. 'Captain Cook: The Life, Death and Legacy of History's Greatest Explorer, Ebury Press,
Horwitz, Tony. Oct. 2003، Into the Blue: Boldly Going Where Captain Cook Has Gone Before, Bloomsbury,
پیوند به بیرون
روزنامه جام جم، نوشتاری از بهرام افتخاری.
آبنگاران اهل انگلستان
آبنگاران
اعدامشدگان در خارج از کشور اهل بریتانیا
اعضای انجمن سلطنتی
افراد انگلیسی اسکاتلندیتبار
افراد کشتهشده در خارج از کشور اهل بریتانیا
افسران نیروی دریایی سلطنتی
اهالی انگلستان در سده ۱۸ (میلادی)
اهالی میدلزبورو
اهالی یورکشر شمالی
جرمهای ۱۷۷۹ (میلادی)
جیمز کوک
درگذشتگان ۱۷۷۹ (میلادی)
دریافتکنندگان مدال کاپلی
دریانوردان اهل انگلستان
کوک، جیمز
زادگان ۱۷۲۸ (میلادی)
کاوشگران آلاسکا
کاوشگران استرالیا
کاوشگران اقیانوس آرام اهل انگلستان
کاوشگران اقیانوس آرام اهل بریتانیا
کاوشگران اقیانوس آرام
کاوشگران اورگن
کوک، جیمز
کاوشگران ایالت واشینگتن
کاوشگران بریتیش کلمبیا
کاوشگران جنوبگان
کاوشگران سده ۱۸ (میلادی)
کاوشگران نیوزیلند
کشتگان با سلاح سرد
کشتگان در هاوایی
نقشهکشهای اهل انگلستان
نویسندگان دریانوردی
نویسندگان مرد بهقتلرسیده |
3058 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D9%86%D9%88%D8%AA%D8%B3%20%28%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DB%8C%29 | زوارتنوتس (تاریخی) | کلیسای جامع زوارتنوتس یا پرستشگاه زوارتنوتس (به ارمنی: Զվարթնոց տաճար - به انگلیسی Zvartnots Cathedral) که در زبان ارمنی به معنی نیروهای نگهبان یا فرشتههای آسمانی است، نام یکی از آثار باستانی ارمنستان است که در نیمه سدهٔ ۷ میلادی در نزدیکی شهر واغارشاپات ساخته شدهاست. این اثر در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت شدهاست.
تاریخچه
کلیسای جامع زوارتنوتس یک کلیسای جامع حواری ارمنی واقع در ارمنستان میباشد. ساخت این پرستشگاه به فرمان جاثلیق کل ارمنیان، نرسس سوم معروف به «نرسس سازنده» بین سالهای ۶۴۱ تا ۶۴۳ میلادی آغاز و در سال ۶۵۲ میلادی به پایان رسید. این بنا به سبک معماری ارمنی طراحی شدهاست.
زوارتنوتس زمانی که ارمنستان تحت کنترل یا نفوذ امپراتوری روم شرقی و اوایل حمله اعراب به ارمنستان بنا گردیدهاست. آن در مکانی که گریگور روشنگر و تیرداد سوم ارمنستان با همدیگر دیدن کردند. بنا به گفته مؤسس کاغانکاتواتسی مورخ ارمنی قرون وسطی این کلیسا در سال ۶۵۲ وقف شدهاست. زوارتنوتس تا پایان سده دهم میلادی پابرجا بود اما در منابع تاریخی به علت ویرانی آن اشاره نشدهاست.
معماری زوارتنوتس
کلیسای جامع زوارتنوتس دارای ستونها با سرستونهایی است که چهار عدد از ستونها با طرحی از یک عقاب در بالای ان در مقابل چهارپایه اصلی کلیسا ایستادهاند. طراحی ساختمان اصلی کلیسا به شکل دایره میباشد ولی در قسمتهای داخلی آن میتوان یک ۳۲ ضلعی را مشاهده کرد که از قسمتهای مختلفی تشکیل شدهاست. بر روی لبهٔ پنجرهها و اتاقها و همینطور درها میتوان کنده کاریهایی را با اشکال مختلف انگور و انار دید؛ انار به معنای نماد باروری و انگور به معنای خون و قیامت میباشد. در قسمتهایی نیز حکاکیهایی از عقابها دیده میشود که نماد پیروزی، مقاومت و قیام در دورهٔ قرون وسطی بودهاست.
معماری کاخ نرسس سوم
در قسمت غربی زوارتنوتس، کاخ موقت جاثلیق نرسس سوم قرار داشت؛ این کاخ خود از دو بخش مجزا تشکیل شدهاست بخش شرقی و غربی. بخش غربی شامل اتاقهای اصلی برای اقامت و سالنی کوچک بوده که کاربردی تابستانه داشتهاست. در این سالن جشنهای مختلف برگزار میکردند و مراسم اهدای هدایا نیز در آن انجام میشدهاست و توسط سه ستون به سه بخش مختلف تقسیم میشدهاست. این سه بخش توسط سه راهرو به هم مرتبط میشدند و در این بخش سالن کنفرانس هم وجود داشتهاست. قسمت شرقی نیز شامل بخشهای خدماتی مثل انبار و حمام بودهاست و در بخش جنوبی آن کارخانه تولید نوشیدنی جاثلیق وجود داشته که با خاک رس ساخته شده بود. معماری این کاخ پلانی مربع شکل داشته و بررسی نوع روشی که برای تأمین نور داخلی آن در نظر گرفته بودند، نشان میدهد از سقف چوبی برای کاخ بهره برده بودند.
ساعت خورشیدی
قدیمیترین ساعت خورشیدی به دست آمده در ارمنستان متعلق به دیر زوارتنوتس از نیمهٔ اول قرن هفتم میلادی است. این ساعت خورشیدی به شکل دایره تراشیده شده. در نیم دایرهٔ بالای آن کتیبه ای قرار دارد با متن: «دست به دعای خداوند مقدس متعال برای ساعت مورد قبول بردار». نیم دایرهٔ پایینی، که ساعتهای روز را نشان میدهد، از دوازده قسمت تشکیل شدهاست.
حفاریها
ویرانههای زوارتونتس تا زمانی که در ابتدای سده بیستم میلادی کشف شد در زیر خاک باقی ماند. بین سالهای ۱۹۰۱ و ۱۹۰۷ تحت راهنمایی «وارداپت خاچیک» دادیان حفاری شد و پایههای کلیسای جامع و بعلاوه خرابههای ارگ جاثلیق و کارخانه شراب سازی کشف شد. قسمتهای مختلف زوارتنوتس در سال ۱۹۴۰ توسط معمار ارمنی توروس تورامانیان بازسازی گردید.
نگارخانه
منابع
https://artsakhlib.am/2018/06/06/տեղեկատու-լղհ-վարչատարածքային-միավո/
Gombos, Károly (1974). Armenia: Landscape and Architecture. International Publications Service. .
Maranci, Christina (2001). Medieval Armenian Architecture: Constructions of Race and Nation. Louvain: Peeters Publishers. .
۶۵۲ (میلادی)
ارمنستان در سده ۷ (میلادی)
بنیانگذاریهای ۶۵۲ (میلادی)
بنیانگذاریهای دهه ۶۵۰ (میلادی) در اروپا
بنیانگذاریهای دهه ۶۵۰ (میلادی)
بنیانگذاریهای سده ۷ (میلادی) در ارمنستان
جاذبههای گردشگری در استان آرماویر
جماعتهای ارتدوکسی مشرقی بنیانگذاریشده در سده ۷ (میلادی)
ساختمانها و سازهها در استان آرماویر
کلیساها در ارمنستان
کلیساهای تخریبشده
کلیساهای جامع در ارمنستان
کلیساهای جامع کلیسای حواری ارمنی در ارمنستان
کلیساهای جامع کلیسای حواری ارمنی
کلیساهای سده ۷ (میلادی) در ارمنستان
کلیساهای سده ۷ (میلادی)
کلیساهای کاملشده در ۶۵۲ (میلادی)
کلیساهای کلیسای حواری ارمنی در ارمنستان
محوطههای باستانشناختی در ارمنستان
معماری دهه ۶۵۰ (میلادی)
مناطق مسکونی در استان آرماویر
میراث جهانی یونسکو در ارمنستان
نقاط دیدنی تخریبشده |
3059 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87%20%D8%A8%DB%8C%D9%86%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%84%D9%84%DB%8C%20%D8%B2%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D9%86%D9%88%D8%AA%D8%B3 | فرودگاه بینالمللی زوارتنوتس | فرودگاه بینالمللی زوارتنوتس (؛ Zvart'nots' Mijazgayin Odanavakayan) فرودگاهی بینالمللی است که در سال ۱۹۷۱ میلادی ساخته شده و در نزدیکی زوارتنوتس، ارمنستان و در غرب شهر ایروان، پایتخت کشور ارمنستان قرار دارد.
تأمین امنیت این فرودگاه را نگهبانانی از روسیه و ارمنستان برعهده دارند.
شرکتهای هواپیمایی و مقصدهای پروازی
مسافری
باری
نگارخانه
منابع
پیوند به بیرون
General Department of Civil Aviation of Armenia
ارمنستان
بنیانگذاریهای ۱۹۶۱ (میلادی) در اتحاد شوروی
بنیانگذاریهای ۱۹۶۱ (میلادی) در ارمنستان
ترابری در ایروان
ساختمانها و سازهها در استان آرماویر
ساختمانها و سازهها در ایروان
فرودگاههای ارمنستان
فرودگاههای بنیانگذاریشده در ۱۹۶۱ (میلادی)
فرودگاههای ساخته شده در اتحاد شوروی |
3060 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%B1%D8%A7%D9%85%20%28%D8%A7%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%85%E2%80%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C%29 | درام (ابهامزدایی) | درام ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
دراما یا درام، روایتهای پر رویداد در هنرها و ادبیات نمایشی (دراماتیک)
فیلم درام: نام ژانری در سینما
درام (واحد پول): واحد پول ارمنستان
درام (ساز): یک نوع ساز موسیقی
صفحههای ابهامزدایی یکای پول |
3061 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%B1%D8%A7%D9%85%20%D8%A7%D8%B1%D9%85%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86 | درام ارمنستان | درام نام یکای پول جمهوری ارمنستان است؛ درام ارمنستان، همچنین در کنار درام آرتساخ در جمهوری آرتساخ به کار میرود. واژهٔ درام از «درم» پارسی میانه وارد زبان ارمنی شده است. پارسی میانه خود، این واژه را از واژه یونانی دراخما وام گرفته بود. تلفظهای گوناگونی از آن واژه در خاورمیانه رواج گرفت مانند درم، درهم و درام.
امروز در زبان ارمنی واژه درام معنی پول نیز میدهد. به صورت تاریخی، هر درام به صد لوما (به ارمنی: լումա) تقسیم میشد. بانک مرکزی ارمنستان مسئول چاپ، ضرب و توزیع اسکناسها و سکههای درام، و عهدهدار سیاستهای پولی ارمنستان است. در ژوئیهٔ ۲۰۱۸ میلادی، هر دلار ایالات متحدۂ آمریکا حدوداً برابر ۵۰۶٫۴۶ درام بودهاست.
تاریخچه
نخستین درامها سکههایی از جنس نقره بودند که از سال ۱۱۹۹ تا ۱۳۷۵ میلادی ضرب میشدند. دوره این سکهها با از دست رفتن استقلال ارمنستان به پایان رسید. با تأسیس ارمنستان روسیه، روبل در ارمنستان رواج یافت. تلاشها برای بومیسازی یکای پول تا زمان شوروی ادامه داشت تا اینکه سرانجام با تأسیس بانک مرکزی ارمنستان در تاریخ ۲۷ مارس ۱۹۹۳ حق برخورداری از یکای پول ملی به ارمنستان داده شد. پس از فروپاشی شوروی کوششهایی رخ داد تا کشورهای پساشوروی همگی از یک یکای پول بهره ببرند (روبل روسیه)؛ اگرچه در نتیجه بیثباتی سیاسی و اقتصادی دشواری بسیار برقرار نگه داشتن این وحدت پولی آشکار شد. ارمنستان با معرفی درام در تاریخ ۲۲ نوامبر ۱۹۹۳ از آخرین کشورهایی بود که از وحدت پولی روبل خارج شد.
نماد درام ֏
نماد درام با بهرهگیری از شکلهای ویژه و منحصر به فرد حرفهای ارمنی در سال ۱۹۹۵ طراحی شد.
سکهها
نخستین مجموعه (۲۰۰۲–۱۹۹۴)
بر روی سکهها، سال ضرب همگی سکههای این مجموعه ۱۹۹۴ درج شده است.
دومین مجموعه (۲۰۰۳-اکنون)
بر روی سکهها، سال ضرب همگی سکههای این مجموعه ۲۰۰۳ و گاهی ۲۰۰۴ درج شده است.
سکههای یادبود
اسکناسها
نخستین مجموعه (۱۹۹۳–۱۹۹۸)
دومین مجموعه (۱۹۹۸–۲۰۱۷)
اسکناس یادبود ۵۰,۰۰۰ درامی در چهارم ژوئن ۲۰۰۱ به مناسبت هزار و هفتصدمین سالگرد پذیرش مسیحیت توسط ارمنستان منتشر شد.
سومین مجموعه (۲۰۱۷-اکنون)
اسکناس یادبود ۵۰۰ درامی در تاریخ ۲۲ نوامبر ۲۰۱۷ به یاد داستان کشتی نوح و بیست و پنجمین سالگرد معرفی درام منتشر شد. این سری از اسکناسها در شرکتی آلمانی به چاپ میرسند.
نرخ کنونی ارز
جستارهای وابسته
فهرست یکای پول رایج کشورها
اقتصاد ارمنستان
بانک مرکزی ارمنستان
پانویس
منابع
اسکناس ارمنستان
http://www2.armenians.com/CoinsofArmenia/index.html
پیوند به بیرون
اقتصاد ارمنستان
ایزو ۴۲۱۷
معرفیشدههای ۱۹۹۳ (میلادی)
یکاهای پول آسیا
یکاهای پول اروپا
یکاهای پول بر پایه کشورها
یکاهای پول در گردش
یکای پول ارمنستان
یکای پول معرفیشده در ۱۹۹۳ (میلادی) |
3065 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%88%DA%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AA | اوگاریت | پادشاهی اوگاریت (در محل رأس شمراء امروزی) که دیرینگی آن به نیمه دوم هزاره دوم پیش از میلاد بازمیگردد در شمال غربی سوریه در ۱۶ کیلومتری شمال شهر لاذقیه واقع شده بود.
باستان شناسان در کاوشهای خود در این منطقه، متونی را یافتهاند که به یک زبان ناشناخته نوشته شدهاند.
این متون نخستین نمونههای خط الفبایی جهان بشمار میآیند. باستانشناسان فرانسوی از سال ۱۹۲۹ کاوش در کاوشگاه باستانی اوگاریت را آغاز کردهاند. آنها موفق به کشف لوحههایی به زبان اکدی، زبان مرجع برای دادوستد در آن دوره شدند و در عین حال متونی را یافتند که از نشانههایی نزدیک به نشانههای زبان اکدی تشکیل میشدند و متعلق به یک زبان ناشناخته بودند.
خطشناسانی که به رمزگشایی این متون پرداختند به این نتیجه رسیدند که این نشانهها در واقع نخستین خط الفبایی است، به عبارت دیگر یک خط که نه از نشانهها و نه از هجاها تشکیل شده بلکه در واقع از حروف تشکیل گردیدهاست. الفبای اوگاریت شامل ۲۹ حرف است.
شهر اوگاریت در یک کیلومتری کرانه دریای مدیترانه واقع شده بود و شهری بود که با دنیای خارج در پیوند بود.
شهر اوگاریت که مهد الفبا بوده یک جامعه «باسواد» بشمار میآمد.
ایو کالوه باستانشناس فرانسوی که به همراه بسام جموس باستانشناس سوری مشترکآ مدیریت هیئت باستانشناسی اوگاریت را به عهده دارند، میگوید: «در کاوشگاه اوگاریت فرهنگنامههایی ترجمه شده به زبان اوگاریتی و نوشتههایی در مورد سومر کهن کشف شدهاند که توسط دبیران آن دوره نگهداری شده بودند».
خط اوگاریتی با ازهمگسستن این پادشاهی پیرامون ۱۱۸۵ نابود شد و شهر اوگاریت نیز متروک گردید.
منابع
روزنامه جام جم، در آن وبگاه آمده: «استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است».
پیوند به بیرون
آثار باستانی در استان لاذقیه
استان لاذقیه
اکتشافات باستانشناسی ۱۹۲۸ (میلادی)
اوگاریت
ایالتها و قلمروهای منحلشده در سده ۱۲ (پیش از میلاد)
تاریخ سوریه
شهرهای فینیقی
شهرهای نابودشده
مناطق عصر برنز در سوریه
مناطق مسکونی بنیانگذاریشده در هزاره ۶ (پیش از میلاد)
مناطق مسکونی پیشین در سوریه
مناطق مسکونی منحلشده در سده هزاره ۲ (پیش از میلاد) |
3068 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D9%84%D8%A7%DB%8C%D8%AA%20%D8%A8%D8%A7%D8%AF%D8%BA%DB%8C%D8%B3 | ولایت بادغیس | ولایت بادغیس (اوستایی:Vāitigaēsa/وایتیگَئیسه، ارمنی:Watagēs/وَتَگیس یا Watgēs/وَتگیس، لاتین:Badghis) از ولایتهای شمال باختر کشور افغانستان به مرکزیت شهر قلعهٔ نو است. بادغیس از باختر به ولایت هرات، از خاور به ولایت فاریاب، از شمال به کشور ترکمنستان و از جنوب با ولایت غور همسایه میباشد. این ولایت ۲۳٬۰۰۰ کیلومتر مربع مساحت دارد و دارای شش ولسوالی میباشد.
بادغیس از ولایات کوهستانی افغانستان است که راههای دشوار گذری دارد. برخی چشماندازهای طبیعی این ولایت در افغانستان کممانند هستند. این ولایت دارای راههای پیوندی چندانی نیست. بسیاری از باشندگان ناچارند از چهارپایان استفاده کنند.
بیشتر مردم بادغیس کشاورز به روشهای کهن و سنتی هستند و پس از پسته، خربزه دومین منبع درآمد کشاورزان بادغیس است. بادغیس نزدیک به سیهزار هکتار جنگل پسته دارد که کمتر از یک سده پیش پهنای این جنگلها به نود هزار هکتار زمین میرسید و برش درختان پسته توسط مردم همچنان ادامه دارد. بادغیس از ولایات دور افتادهٔ افغانستان است که از لحاظ بازسازی شاهد کمترین توجه از سوی حکومت مرکزی بود. کمبود آب بهداشتی از مهمترین دشواریهای مردم بادغیس است.
نام
بادغیس نامی است کهن که در یشتها از آن با عنوان «Vāitigaēsa/وایتیگَئیسه» آمدهاست، وایتیگَئیسه یاوائیتی گئس نام دوازدهمین کوهی بوده که در زمین پدیدار گشتهاست.
این واژهٔ اوستایی در بندهش بهصورت «وادگِس» یا «وادغِس» آمدهاست. بادغیس کوهیاست در مرزهای بادغیسان است و آنجا ناحیهای است پربار و درخت.
یاقوت الحموی بادغیس را محل وزش بادهای بسیار معنا کردهاست و اصل آن را بادخیز میداند؛ ولی این وجه اشتقاق اساسی ندارد.
پیشینه
بادغیس در زمان ساسانیان در قلمرو آن دولت بودهاست و پس از آنکه به روزگار خسرو اول انوشیروان جزو مناطق چهاردهگانهٔ خراسان درآمد و حکمران آن یکی از چهار مرزبان خراسان، ملقب به برازان بود.
بادغیس از نواحی اسقفنشین ساسانیان بهشمار میرفت که به سبب واقع شدن در مرزهای شمال شرقی امپراتوری ساسانیان، در معرض تهاجم ترکان و هپتالیان قرار داشت.
بادغیس جز قلمرو هپتالیان محسوب میگردید اما در مقابل پیشروی سپاه اسلام، به سرکردگی نیزک طرخان دست به مقاومت زد.
منصور، اُستاذسیس، پیامآور دیگر خراسانی در بادغیس ظهور کرد. در سدهٔ سوم هجری (نهم میلادی)، بادغیس جزئی از قلمرو طاهریان بود و در این دوره حنظله بادغیسی، یکی از نخستین شاعران پارسیگوی در بادغیس میزیست. بادغیس در سال ۸۷۳/۲۵۹ بهدست صفاریان افتاد.
در پایان قرن هشتم براثر لشکرکشی امیر تیمور از هرات به مروالرود، بادغیس که سر راه آنها واقع بود با خاک یکسان شد.
تا زمان تقسیمبندی اداری، سیاسی افغانستان در سال ۱۹۶۲ بادغیس جزء قلمرو هرات بود تا اینکه در زمان سلطنت ظاهرشاه (دهه ۴۰) بهعنوان یک ولایت از پیکر هرات جدا شد.
ارتباط مزبور ریشهای دراز در زمانهای قدیم دارد. در بازارهای بادغیس بازرگانان و صنعتگرانی وجود دارند که بیشتر اهل هراتاند یا هراتی بودن خود را بهطور کامل حفظ کردهاند.
بادغیس در سال ۱۳۴۳ خورشیدی/۱۹۶۴ میلادی از ولایت هرات جدا شده و به ولایتی (استانی) جداگانه تبدیل شد.
مردم
بادغیس ولایتی است که از راه ارتباطی کافی کم بهرهاست و آب کافی ندارد. به همین خاطر کمترین جمعیت (جمعیت نسبی) را در افغانستان دارد و درجهٔ رشد و توسعهٔ این ولایت در پایینترین سطح است. بر پایه آمار سال ۱۳۹۹ جمعیت بادغیس ۵۴۹٬۵۸۳ نفر است. جمعیت این منطقه را اکثراً تاجیکها و هزارهها تشکیل میدهند در کنار آن ازبکها، پشتونها و ترکمنها تشکیل میدهند. بادغیس زادگاه حنظله بادغیسی، نخستین شاعر پارسیزبان دوران پس از اسلام میباشد که آرامگاه وی در قلعه نو میباشد.
جغرافیا
بادغیس از نواحی آباد خراسان بشمار میرفت که دارای ۳۰۰ قریه و ۸ شهر بنامهای: دهستان؛ کالیون، جبل فضه؛ جبل سیم، کوغنآباد، جازوی، کابرون، بست و کوفه بوده که بزرگترین و آبادترین شهر آن دهستان بود، اندازه نصف پوشنک و یک چهارم هرات. به گفتهٔ مؤلف گمنام حدود العالم مرکز حکومت بادغیس در کوغن آباد قرار داشتهاست.
ولایت بادغیس بهخاطر کوهستانی بودن آن به ویژه در نواحی جنوب غرب و جنوب شرقی مناظر زیبای طبیعی زیادی دارد که میتوان از بند سبزک که پوشیده از درختان ارچه است و چشمههای آب فراوان نیز دارد نام برد.
گیتاشناسان سدههای سوم و چهارم هجری (نهم و دهم میلادی) بادغیس را سرزمینی روستانشین با مردمی کشاور، و فاقد شهرهای بزرگ توصیف کردهاند. در سدههای بعدی چراگاههای بادغیس همواره مورد طمع و کشمکش بین کوچنشینان حاکم در شرق جهان اسلام بوده، و جنگ سال ۱۲۷۰/۶۶۸ بین براق حاکم چغتایی، واباقاخان حاکمایلخانی بخاطر نزاع بر سر همین چراگاهها رخ داد.
داستان بوی جوی مولیان
امیر نصر بن محمد سامانی هنگام سفرش جانب بخارا آنقدر دلبسته زیباییهای طبیعی بادغیس گردید که با تمام شوکت و دبدبه شاهانه اش چهار سال در آنجا توقف کرد و نمیتوانست از محیط آن جدا گردد. تا اینکه اراکین دولتش از استاد ابو عبدالله جعفر بن محمد رودکی تقاضا نمودند تا چارهای بیندیشد که سلطان راهی بخارا گردد. همان بود که رودکی این قصیده را سروده و در حضور امیر خواند.
و امیر نصر بعد از شنیدن این قصیده جانب بخارا حرکت نمود.
اقتصاد
اقتصاد این ولایت عمدتاً بر محصولات زراعتی پایبند است. زراعت آن بهشکل للمی (دیمه) بوده کمتر از سامان و لوازم تکنیکی و مدرن در آن بکار میرود. حاصلات زراعتی آن عبارت از: گندم جو، جواری، نخود، زیره، کنجد، هندوانه، خربوزه و غیره میباشد. بادغیس از قدیمالایام تا امروز بنام گدام خراسان و حوزهٔ غربی افغانستان مشهور بود. پیشهٔ دوم مردم این دیار مالداری و تربیهٔ گوسفند نوع قرهقُل است که از همین مدرک همه ساله گوسفند، پوست قرهقُل، پشم، کُرک و قروت به سایر ولایات و خارج کشور صادر میگردد. صنعت قالینبافی پیشهٔ دیگر مردمان زحمتکش بادغیس میباشد که اکثراً در خانهها توسط خانمها تهیه میگردد. قالینهای بادغیس در داخل و خارج کشور از شهرت بهخصوص برخوردار است؛ چنانچه در نمایشگاه بینالمللی سالهای ۵۰ ه.ش (۷۰ م) در فلادلفیا آمریکا و توکیو مقام اول را بهدستآورد. مؤسسهٔ قالیبافی بنام «شرکت قالینبافی بادغیس» الی سال ۱۳۷۱ ه.ش که دفتر مرکزی آن در شهر کابل قرار داشت فعالیت مینمود ولی نسبت شدت جنگهای تنظیمی مجاهدین مانند سایر بخشهای اقتصادی کشور مجبور به فرار بدانسوی مرزها گردید که هماکنون به همین نام در شهر سمرقند فعالیت دارد. پسته یکی از پیداوار عمدهٔ بادغیس است که سالانه به میلیاردها افغانی عاید به مردم و دولت میرساند، پستهزار بادغیس بزرگترین جنگل پسته در افغانستان است که ساحهٔ بیشتر از ۹۵ هزار هکتار زمین را پوشانیدهاست، مقامات دولتی در حفظ و نگهداشت این ثروت ملی افغانستان توجه کمتر مینمایند؛ زیرا اکثراً مردم محل چوب سوخت ایام زمستان خویش را با قطع درختان پسته تهیه میکنند و نیز در قسمت تکثیر پسته دولت تاکنون کدام پروژهٔ مشخص را روی کار نگرفته.
زیره
عبدالتواب تائب، رئیس زراعت ولایت بادغیس میگوید ساحه کشت زیره ولایت بادغیس حدود چهار هزار و ۳۹۱ هکتار میباشد که از همین ساحه دربه اندازه دو هزار و ۸۲۱ تن زیره تولید میشود. ولایت بادغیس سالانه از تولیدات زیره خود حدود ۱۵ میلیون ۸۶۸ هزار و ۱۲۵ افغانی درآمد کسب میکند.
اماکن تاریخی
درست در چند صد متری شهر قلعهٔ نو بهطرف جنوب میدان هوایی آن از اثر فروریختن کوهی در سالهای قدیم چندین طاق بهشکل طاقهای بامیان بازگردیده که در دامنهٔ همین کوه با استقامت غرب و شرق کاوش صورت گیرد دستاورد چشمگیر خواهد داشت ممکن طاقهای یاد شده به دورههای پیش از اسلام، زمان زرتشتیها مربوط باشد. در فاصلهٔ حدود ۷۰ کیلومتری غرب شهر قلعهٔ نو حصار مشهور بنام (قلعهٔ نریمان) که دارای بناها و ساختمانهای قدیمی و حیرتانگیز میباشد وجود دارد. غبار در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ آن را بنام قلعهٔ کالیون یاد نمودهاست.
نبردهای کالیون در هنگام حمله چنگیز مشهور است که مدت ۱۶ ماه با دشمن جنگیدند و تا اینکه آذوقهٔ اهالی قلعه ختم و از اثر خوردن گوشت قدید و پسته به مرض ورم اعضای بدن گرفتار بودند با آن هم حاضر به تسلیم شدن به دشمن نشدند تا اینکه از اهالی ۵۰ تن آن هم مریض باقیمانده بود که دروازهٔ قلعه را گشودند و بر دشمن یورش بردند و بدینوسیله همه بازبین رفتند (افغانستان در مسیر تاریخ ص۲۱۳–۲۱۴) قلعهٔ مشهور دیگری که آن را خواهر کالیون (نریمان) میگویند در نزدیکی ولسوالی قادس میباشد که بدین شکل به مقابل دشمن در هنگام حملهٔ مغولان از خود شهامت نشان داد بنام (قلعهٔ پیوار) یاد میشود. مردمان محل از هر دو ناحیه یادشده در سالهای گذشته آثار باستانی زیادی را از زمین بیرون کشیدهاند که توسط قاچاقبران محلی به پاکستان انتقال و به فروش رسانید.
آموزش
هماینک ۶۵ هزار دانشآموز در مصروف تحصیل اند، خبرنگارانی که گزارشهایی از بادغیس به نشریاتشان درست کردهاند عمدتاً میگویند که دانش آموزان بادغیس کتاب درسی ندارند. راههای رفتوآمد دور است. معلمان با تجربه و مسلکی ندارند. دانش آموزان مدرسه ندارند و در زیر خیمه مصروف آموزشاند.
مشاهیر
منصور استاذسیس
حنظله بادغیسی
فضلاحمد پیمان
سمنبو بادغیسی
درویشعلی خان هزاره (حاکم هرات و مؤسس شهر قلعه نو)
تقسیمات اداری
مرکز ولایت: قلعهٔ نو
ولسوالی آبکمری
ولسوالی جوند
ولسوالی بالا مرغاب
ولسوالی مُقُر
ولسوالی غورماچ
ولسوالی قادس
ولسوالی قلعه نو
ولسوالی آبکمری
ولسوالی آبکمری که در غرب ولایت بادغیس موقعیت براساس برآورد رسمی سال ۲۰۰۲ میلادی دارای جمعیت تقریبی ۳۶۰۰۰ است. اکثریت باشندگان این ولسوالی یا حدوداً ۸۰٪ را قوم هزاره تشکیل میدهند و نیز اقوام پشتون به اقلیت زیست دارند. مرکز این ولسوالی قریهٔ سنگآتش ثبت شده و روستاهای مربوط آن را قریهجات آب خدایی، الخان، انجیر، دزدنک، کنه قول، خلیفه و پاپل تشکیل دادهاست. قریهٔ آبکمری که در جنگلات پستهٔ خویش شهرت بهخصوص را کسب کرده که سالانه هزاران نفر اعم از باشندگان این ولسوالی، ولسوالیهای اطراف و نیز سایر ولایات همجوار بادغیس از آن استفاده میکنند.
ولسوالی جَوَند
جَوَند در واقع گوین یا گویانی است که ساحهٔ بزرگی از خراسان دورهٔ اسلامی بودهاست. جوین (جوند) بر دو ناحیه معروف در غرب افغانستان اطلاق میشده یکی در ساحهٔ خراسان یا توابق بادغیس کهن و دیگر در مربوطات اینجا از جوند یا جوین از اعمال بادغیس سخن گفته میشود، اما مرکز این ناحیه در دورههای مختلف به ساحات دیگر انتقال کرده و به مناطق دیگر ارتباط گرفتهاست، چنانچه گفتهاند که در سدهٔ هشتم هجری(۱۴ میلادی) به فریومذ مرتبط گردیدهاست. این ناحیه در زین الاخبار گردیزی چند جا به شکل گویان آمده که بعضاً بدون نقطه و نیز به صورت (گوان) هم ثبت شدهاست، آن هم بعضاً به جوین بادغیس ارتباط داده شدهاست.
جمعیت جوند را تقریباً ۱۸۶٬۰۰۰ نفر تشکیل میداد با وجودی که در سال ۱۹۹۰ نفوس تقریبی این ولسوالی توسط دفتر یواسآیدی به ۴۶٬۴۰۳ نفر میرسید. مرکز این ولسوالی را خود جوند نامند. ولسوالی جوند دارای ۳۸۰ قریه میباشد که در میان کوهای عجیب و غریب و سر به فلک کشیده موقعیت دارند، بیشتر راههای ارتباطی قریهجات جوند را باید با پای پیاده پیمود، تنگدستی، فقر، گرسنگی و انواع و اقسام مریضیها مردم جوند را رنج میدهد.
ولسوالی غورماچ
ولسوالی غورماچ در شمال ولایت بادغیس موقعیت دارد که حدود اربعه آن را شمالا سرحد ترکمنستان، در شرق ولسوالی قیصار و ولایت فاریاب، از طرف جنوب غرب به ولسوالی مرغاب هم سرحد میباشد. مرکز این ولسوالی نیز خود غورماچ است، این ولسوالی در کشت خشخاش چی در دوران طا لبان و نیز در سالهای چندی بعد از طا لبان شهرت بسزای خویش را داشت هر چند پروگرام ریشه کنی تریاک توسط دولت جناب حامد کرزی تغیرات چشمگیری را بهوجود آوردهاست. نفوس این ولسوالی در نتیجه سرشماری سا ل ۲۰۰۳ توسط دولت انتقالی افغانستان به ۶۱۹۵۶ نفر میرسید باوجودیکه ارقام پیش شمار شده توسط احسائیه مرکزی کابل نفوس این ولسوالی را ۳۸۹۰۰ نفر در سال ۲۰۰۲ میلادی اعلام نمودند. به تعداد ۲۲۱ قریه مربوط ولسوالی غورماچ در لست دفتر یونما به ثبت رسیدهاست. قریه جات قابل تذکر این ولسوالی عبارتند از: آبگرمک، ارزنک، دوآبی، غوربند، حسین، جوی شور، کاریز، خاتون، خوشکی، پاماختو، پتو، رنگین، راشد، سرتکت، سوریوون، سنجیدک و شر شاری میباشند.
ولسوالی مقر
ولسوالی مقر از شرق به مرکز ولایت بادغیس از جنوب به ولسوالی قادس از جنوب شرق به ولسوالی بالا مرغاب وصل میشود، ونیز قابل یادآوری است که شمال این ولسوالی را بخشی از بندر ترکمنستان تشکیل دادهاست. این ولسوالی بهطور زیبای درامتداد یک دریای که از وسط کوهای عبور مینماید قرار گرفتهاست.
ولسوالی قادس
بخش جنوبی ولایت بادغیس را ولسوالی قادس تشکیل دادهاست؛ که از طرف شرق به ولسوالی جوند از غرب به شهر قلعه نواز شمال به ولسوالیهای مقر و مرغاب و از طرف جنوب به بند سبزک وصل بوده که امتدادا این ولسوالی را به ولایت هرات وصل مینماید. مرکز این ولسوالی را نیز قادس نامند. قابل یادآوری است که زیبائیهای طبیعی این ولسوالی نیز زبانزد است، بزرگان زیادی در قریه جات مختلف این ولسوالی بود وباش داشتند و هماکنون آرامگاهای شان زیارات مشهور که بازدیدکننده گان زیادی را از سرتا سر افغانستان به این ولسوالی میکشاند. آب و هوای این ولسوالی بسیار گوارا و محل مناسبی برای زنده گی گفته میشود، آب و هوای این ولسوالی چنان از حالت طبعی فوقالعاده برخوردار است که تقریباً همه مردم بادغیس قادس را خوش آب و هواترین منطقه بادغیس مینامند
روستا این ولسوالی عبارت اند از ژری غندی، لکه سرخ، لنگر، کولارا، عبدالحق، آدم خان، ملا اوزی، مولیان، دریه بوم، میانه بم
ناگفته نماند از دو قیلبه ای که همیشه باهم دعوا دارن در این ولسوالی (شهرستان) زندگی میکنند
۱ عثمانزیها ۲ چهار برار که هردو قبیله ازقوم پشتون بوده واز شاخه بیانزیها میباشند و بیشتر در روستاهای لکه سرخ، دره یه بوم و میانه بم زندگی میکنند و دعواهای شان سر آبیاریهای زمین زراعتی شروع شد و در اصل از یک ایل یا قبیله هستند
و رود مرغاب نیز از این ولسوالی (شهرستان) میگذرد
ولسوالی بالا مرغاب
طوریکه از مطالعه آثار موَرخان و جغرافیه نگاران بر میآید، مرو، مرو رود و مرغاب نامهای جداگانه یی اند که گاه یکی به جای دیگر یعنی رود بر محل و محل بر رود اطلاق گردیده یا هم بعضاً هر کدام به عین مفهوم به کار برده شدهاست، هم به معنای شهر و ولایت و هم به مفهوم رود. واژهٔ مرو در ادوار کهن به مفهوم حوزهٔ بزرگی در شمال غرب افغانستان اطلاق شدهاست و آن در اوستا (در فصل اول و ندیدات) بهطورت مورو آمده که یکی از جملهٔ شانزده ایالات آریاییها بودهاست و آن پس از آیانم ویجه و سوعذه به حیث سومین ایالت آریائینشین در وندیدات ذکر شدهاست. استرابون (سده سوم قبل از میلاد) و نیز بطلیموس و ویلس آن را به شلک مرگیانه یا مرجیانا به کار بردهاند و به همین اساس رود مرد (مرغاب) را یونانیها مرگوس گفتهاند و این واژه را مشتق از ریشه یی دانستهاند که معنای آبیاری کردن را میرساند. بنابران با مرور زمان به تغییر حدود و ساحات و با گسترش و محدود شدن مرزهای ناحیهها، مورو یا مرو هم برناحیهٔ محدود تری اطلاق شده و آن همان وادی رود مرو میباشد، رودی که منبع آن در داخل افغانستان کنونی در گرزیوان است، و بدین گونه مرو رود، مرو آب و بالاخره مرغاب گفته شده و برناحیه یی که این آب آن را آبیاری میکند اطلاق گردیدهاست و همین است فلسفه نامگذاری مرغاب. موَلف صورة الارض نیر مرغاب را اینطور معرفی میکند: (این رود از پشت بامیان میآید و نام آن مرغاب یعی مرو آب است) و اصطخری علاوه بر این وجه تسمیه باز هم علاوه میکند که منبع این رود مرو را مرغ همه گفتهاند، چنانکه گوید: (رود مرو رود بزرگ است و این رود هاکی یاد کردیم همه از این رود برخیزد و آن را مرغاب خوانند یعنی آب مرو گویند کی نسبت این آب به آن جایگاه است که از بیرون میآید از غرجستان و این جایگاه را مرغ گویند.
جستارهای وابسته
ولایتهای افغانستان
پانویس
منابع
جغرافیای شهری در افغانستان: نوشته اروین گروتس باخ
دانشنامه ایرانیکا
حاشیه بر بندهش، مهرداد بهار
حاشیه بر یشتها، ابراهیم پورداود
پیوند به بیرون
نقشهٔ بادغیس
تصاویر بادغیس
ایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در ۱۹۶۴ (میلادی)
بادغیس
ویکیسازی رباتیک |
3069 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D9%84%D8%A7%DB%8C%D8%AA%20%D8%A8%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%86 | ولایت بغلان | ولایت بَغلان (نام سابق: baga-dānaka، بلخی: bagolango، انگلیسی: Baghlan بهمعنای «شبهمعبد» یا تابع، پس رو) یکی از ۳۴ولایت افغانستان واقع در شمال کشور میباشد. مرکز ولایت شهر پل خمری است که در ۱۳۹۹ حدود ۲۴۲٬۸۵۹ نفر دارد. ولایت بغلان ۲۱٬۱۱۲ کیلومتر مربع پهناوری و ۱٬۰۱۴٬۶۳۴ نفر جمعیت دارد.
مردم در این ولایت به زبان های فارسی دری، پشتو، و اوزبیکی صحبت میکنند.
ولایت بغلان از جمله ولایات صنعتی افغانستان میباشد که در شمال کشور موقعیت دارد و پیشتر مربوط به ولایت قطغن و بدخشان میشد. این ولایت همزمان با ولایات بلخ و تخار انکشاف نموده از تاریخ کهن برخوردار است و طبق کاوشهای باستانشناسان فرانسوی در معبد سرخکوتل واقع در ۱۲ کیلومتری شهر پلخمری، این منطقه مرکز کنیشکا، امپراتور معروف کوشانی بودهاست. علاوهبر مراکز تفریحی و گردشگری زیادی که در ولایت بغلان وجود دارد، درهٔ خوست ها، خنجان و اندراب از مناطق بزرگ گردشگری این ولایت بهشمار میرود.
نام
طبق سنگنوشتهٔ نوکونزوکو که از پایگاه باستانی سرخ کوتل بدستآمده نام بغلان از زبان بلخی: (bagolango) گرفته شدهاست که بهمعنای «شبهمعبد» میباشد. این سنگنوشتهٔ در اوایل قرن دوم میلادی، در زمان سلطنت کانیشکا امپراتور کوشان، بر روی معبد سرخکوتل حک شدهبود.
در نوشتههای راهب بودایی چینی شوانزانگ (Xuanzangt) که در اواسط قرن هفتم میلادی، از بغلان عبور نمود، آنجا را بهنام پادشاهی فوکیالانگ ثبت کردهاست.
پیشینهٔ تاریخی
آثار بدست آمده از ساحات رباطک و سرخکوتل نشان میدهد که این آثار به زمان کنشکای کبیر و کوشانیهای کوچک بر میگردد. کوشانیها در قرون ۲ تا ۵ میلادی زیست داشتند. این آثار قدامت تاریخی ولایت بغلان را دوهزار سال قبل از اسلام نشان میدهد که در آن زمان کوتل رباطک و سرخ کوتل مکان عبادت آتش پرستان بود.
سرزمین بغلان در گذشته از آن کوشانها بود و آثار باستانی فراوانی از آن زمان به جا ماندهاست که یکی آنها تپهٔ «چیمقلعه» است که باشندگان پیرامون آن عربهای فارسیزبان هستند.
این تپه در زمان جنگهای داخلی مورد کند و کاوی زیادی از سوی زورمندان محلی قرار گرفت و در زمان حکومت طالبان آشکارا بخشهایی از این اثر ارزشمند با بیل مکانیکی خاکبرداری و ویران شد و هدف همه پیدا کردن گنج بود و به تازگی هم کسی به نام میرویس مرتبط با گلبدین حکمتیار به بخشهایی دیگری از این اثر را برای یافتن گنج ویران کردهاست.
جغرافیا
بغلان یکی از ولایات مهم صنعتی و زراعتی میباشد که در شمالشرق کشور افغانستان شدهاست. این ولایت که در ۲۹ درجه و ۳۱ دقیقه عرض البلد شمالی و در ۵۸ درجه و ۴۸ دقیقه طول البلد شمالی قرار گرفتهاست ۱۸۲۵ کیلومترمربع مساحت و ۱٬۰۱۴٬۶۳۴ نفر جمعیت دارد.
ولایت بغلان از طرف شمال شرق به ولایات پنجشیر، تخار و کندز، از غرب با ولایات سمنگان و بامیان و از جنوب به ولایت پروان قرار دارد. سالنگ شمالی در محدودهٔ بغلان و سالنگ جنوبی در ولایت پروان واقع بوده که این دو ولایت را از هم جدا نمودهاست.
در جنوب و شرق بغلان کوههای هندوکش واقع شدهاست که متوسط ارتفاع آن به ۵۰۰۰ متر از سطح دریا میرسد؛ دیگر رشتهکوههای این ولایت، کوه مغلان، کوه چنغور و کوه مختار میباشد. دریای بامیان، دریای اندراب و دریای خنجان از معاونین دریای پلخمری هستند که در حصه جَرِخشک پس یکجا شدن با دریای نهرین، دریای پلخمری را تشکیل میدهند. دریای پلخمری از شهر پلخمری میگذرد و دو بند برق نیز بالای آن اعمار شدهاست.
بغلان دارای سه منطقه کشاورزی میباشد. بغلان نو در ۴ کیلومتری جنوب جای دارد. شهر تازه مرکز استانداری است و از سال ۱۹۳۷ به گستره حکومتی شیرخان افزوده شد و مرکز حکومتی از خان آباد به این منطقه منتقل شدهاست. در سوی جنوب بغلان نو و با فاصله ۸ کیلومتری بغلان صنعتی جای دارد
بازار شهر به دو بخش تقسیم شدهاست، در مرکز و ناحیه غربی غلات و میوه و در بخش خاوری بازار تجاری، خیاطی و چاپخانه دیده میشود. از ولسوالیهای مشهور ولایت بغلان میتوان از خوست، فرنگ، گذرگاه نور و اندراب نام برد.
آبوهوا
بغلان اقلیم معتدل داشته، در تابستان گرم و در خزان و زمستان سرد میباشد. درجه حرارت در زمستان به منفی ۲۲ الی ۳۲ میرسد. ولسوالی خنجان از جمله ولسوالیهای سردسیر آن بشمار میرود که در تابستان حرارت آن از مثبت ۱۸ سانتی گرید بالا نمیرود. سطح متوسط بارندگی سالانه آن نیز ۲۶۹۸ ملی متر میباشد.
حکومت
شهر پلخمری مرکز ولایت میباشد. تمام فعالیتهای اجرای قانون در سراسر ولایت توسط پلیس ملی افغانستان (ANP) انجام میشود. رئیس پلیس ولایت، نماینده وزارت امور داخله در کابل است. نیروهای پولیس ملی توسط دیگر نیروهای امنیت ملی افغانستان (ANSF) از جمله نیروهای تحت رهبری ناتو پشتیبانی میشوند. محمد اکبر بارکزی در سال ۲۰۲۱ برای دومین بار والی این ولایت مقرر شد.
مردم
باشندگان این ولایت را بیشتر اقوام هزاره، تاجک، ازبیک، پشتون و عرب تشکیل میدهند که اقلیتی از بلوچ و گروهی از مردم گوجر نیز در این ولایت زندگی میکنند. ۸۰ درصد از مردم بغلان در روستاها زندگی مینمایند، درحالیکه ۲۰ درصد آن در مناطق شهری زندگی میکنند.
هزارههای این ولایت بیشتر در جنوبغربی بغلان، ولسوالیهای دوشی، تاله و برفک، خنجان، دهنه غوری، اندراب ها و پلخمری سکونت دارند که جمعیت قابل توجهی از آنان سنی مذهب هستند. تاجیکها در ولسوالیهای شمالشرقی و ازبیکها در شمالغربی سکونت دارند.
آموزش
آموزش در بغلان از سالهای ۱۳۵۱ الی ۱۳۶۹ فقط در سه لیسه خلاصه میشد: لیسه زراعت بغلان مرکزی، لیسه دخترانه بی بی حوا و لیسه ذکور شهر پلخمری بود که بعلاوه آن حدود ۱۰ الی ۱۲ مکتب ابتداییه نیز فعالیت داشت. این مکاتب از نظر کمیت ضعیف، اما از نظر کیفیت عالی بودند چون فارغ التحصیلان آن همین اکنون در اکثر ادارات درجه اول دولت میباشند.
اکنون تعداد مکاتب به ۴۸۹ باب به شمول ۱۲۲ لیسه ذکور و ۳۵ لیسه اناث میرسد که بیش از ۳۲۰ هزار شاگرد به شمول ۱۲۰ هزار دختر با یکهزار معلم تدریس میشوند. علاوه بر مکاتب معارف یک دانشگاه و سه مؤسسه تربیه معلم نیز در بغلان فعالیت میکنند که یکی آن دولتی و دو مؤسسه آن خصوصی است. همچنان یک دارالعلوم و ۱۲ مکتب خصوصی نیز فعالیت دارد.
دانشگاه بغلان در شهر پلخمری موقعیت داشته و دارای شش دانشکده است و بیش از ۳۵۰۰ محصل به شمول دختران در آن تحصیل میکنند. مؤسسه تربیه معلم دولتی در شهر پلخمری موقعیت داشته که هفت شعبه فرعی آن در ولسوالیهای بغلان مرکزی، نهرین، دهنه غوری، خنجان، خوست، بنو و دوشی فعالیت میکند و در مجموع اضافه از ۱۹۰۰ تن از طبقهٔ اناث و ۱۲۰۰ ذکور مصروف آموزش شیوههای معلمی هستند.
میزان سواد کلی ابتداییه در بغلان از ۲۱٪ در ۲۰۰۵ به ۲۴٪ در ۲۰۱۱ افزایش یافتهاست. نرخ کلی ثبت نام متوسطه از ۲۹٪ در ۲۰۰۵ به ۶۲٪ در ۲۰۱۱ افزایش یافتهاست.
دانشگاه بغلان در سال ۱۳۷۱ بنیانگذاری شد که شامل دانشکدههای ادبیات علوم اجتماعی و ساینس میگردید و با آمدن طالبان بسته شد و بار و بودش به یغما رفت و در ماه جدی ۱۳۸۰ دوباره پیگیری شد و در سال ۱۳۸۲ دوباره بازگشایی شد و دوباره آغاز بکار کرد اکنون دارای دو دانشکده میباشد در سال ۱۳۸۰ بهشمار ۱۰۳۰ دانش آموز که مرد و۳۵۰ زن و دارای ۴۴ استاد که ۴۰ تن مرد و۴ تن زن هستند.
دانشکده کشاورزی تحصیلات عالی بغلان
این بازسازی به اندازه پنجاه جریب زمین در سه طبقه به شکل پخته و بنیادی به مصرف دو میلیون و دویست هزار دلار آمریکایی از بودجه انکشافی وزارت تحصیلات عالی توسط شرکت ساختمانی حریف اعمار گردیدهاست که دارای سی و دو اتاق درسی، یک سالن کنفرانس، کتابخانه، آزمایشگاه، اتاق نمایشگاه مواد کشاورزی، اتاق اداری همراه با یک مهراب مسجد میباشد.
اقتصاد
کشاورزی
محصولات اولیه کشاورزی بغلان در سال ۱۹۷۴ پنبه و چغندر بود که بهمین منظور فابریکه تولید قند صنعتی بغلان تحت نظارت جمهوری چک در دهه ۱۹۴۰ آغاز به فعالیت کرده بود. از این ولایت انگور، پسته و انار عالی نیز بدست میآورند.
این ولایت همچنین ابریشم تولید میکند و زغالسنگ در دره کرکر نیز استخراج میگردد. دامهای اصلی آن نیز گوسفندان قره قُل است.
بر اساس سروی مشترک وزارت زراعت و ادارهٔ ملی احصاییه، بغلان با داشتن ۱۹٫۷ هزار هکتار شالیزار و تولید ۶۳ هزار تن برنج در سال جایگاه سوم تولیدی برنج در افغانستان را داراست. برنج بغلانی از لذت خاص برخوردار بوده و شهرت به سزایی در سطح کشور دارد.
محصولات دیگر آن کچالو، پیاز، جواری و نخود بوده که دارای میوههای لذیذ و متنوع نیز است.
خربوزه و تربوز در ولسوالیهای بغلان مرکزی، دهنه غوری و دوشی کشت میگردد و سیب، ناک، آلوبالو، گیلاس و زرد آلو نیز در اندراب که شامل ولسوالیهای بنو، ده صلاح و پل حصار است نیز بدست میآید. محصولات زراعتی بغلان علاوه بر مصرف داخلی بغلان در سایر ولایات مانند کابل و بلخ نیز به فروش میرسد.
گردشگری
تعداد مکانهای باستانی ولایت بغلان به ۲۶ عدد میرسد که در جملهٔ آنها تپه زارو، تپه صفاری، شورتپه شمرق، تپه رستم، شوربابا، زرد کمر، مسجد سفید، لالاقًدق، دشت کیله گی، قندرایها و سرخ کوتل شامل میشوند. این مکانها در شهر پلخمری، ولسوالیهای خوست، دوشی، بغلان مرکزی و دهنه غوری موقعیت دارند.
صنعت
بغلان یکی از ولایات صنعتی افغانستان است و دارای فابریکههای متعدد تولیدی میباشد که مهمترین آنان شرکتهای سمنت غوری، نساجی افغان، قند بغلان سپین زر، و تأسیسات معدن زغالسنگ، پایه سازی سیلو، تصدی کاماز و میکانیزه زراعتی میباشند که در جریان جنگهای سی سال اخیر تعدادی از آنان از جمله شرکت سپین زر، تصدی کاماز و میکانیزه زراعتی از بین رفتند، اما فابریکه نساجی افغان پلخمری و فابریکهٔ سمنت غوری هنوز هم فعالیت دارند.
فابریکه نساجی افغان پلخمری
این شرکت که در پلخمری موقعیت دارد، در سال ۱۳۱۵ تأسیس و در سال ۱۳۲۱ آغاز به فعالیت نمود. در آغاز فعالیت این فابریکه ۳۵۰۰ الی ۳۷۰۰ کارگر، و ۵۵۰ پایه ماشین بافت انگلیسی داشت. در سال ۱۳۳۱ به تعداد ۳۰۳ پایه ماشین بافت جرمنی و در سال ۱۳۴۰ به تعداد ۱۸۴ پایه ماشین بافت روسی به تجهیزات آت اضافه گردید و بدین ترتیب تعداد ماشینهای بافت این فابریکه به بیش از یکهزار پایه رسید. فابریکه نساجی افغان پلخمری روز به روز انکشاف مینمود و اوج تولید آن در سال ۱۳۴۲ به ۲۱ میلیون متر تک میرسید.
اما این فابریکه بعد از دههٔ ۱۳۷۰ تدریجاً روبه سقوط نهاد و در حال حاضر ۶۰ پایه ماشین بافت آن فعال بوده که دریک روز ۶۰۰ متر تک سفید تولید میکند. در مجموع تولید یکساله آن به ۶۱۲۰ متر تکه میرسد و ۳۷۰ کارگر در آن مصروف کار هستند.
فابریکه سمنت غوری
این شرکت نیز در شهر پلخمری موقعیت داشته که قرار داد مرحله اول آن بین افغانستان و چکوسلواکیا در ۲۷ حمل ۱۳۴۰ عقد گردید. در مرحله اول این فابریکه در ۲۴ ساعت ظرفیت تولید ۲۰۰ تُن سمنت را داشت و در مرحله دوم کوره دوم آن آغاز به فعالیت نمود که ظرفیت تولید آن در ۲۴ ساعت به ۴۰۰ تُن سمنت افزایش یافت. در آن زمان ۴۰۰ کارگر دراین فابریکه کار میکردند، اما بعد از سالهای ۱۳۶۲ فابریکه سمنت به علت جنگهای داخلی روز به روز رو به رکود نهاد و تولید آن در ۲۴ ساعت به ۲۱۰۰ تُن رسید. فابریکه سمنت غوری در سال ۱۳۸۲ دوباره رشد نمود و تولید آن روزانه به ۲۰۰ الی ۴۰۰ تُن رسید. این فابریکه در سال ۱۳۸۶ برای ۴۹ سال به سکتورخصوصی داده شدهاست.
فابریکه دوم سمنت در سال ۱۲۹۱ هجری شمسی با تولید هزار تُن سمنت دریک روز با داشتن ۷۰۰ کارگر آغاز به کار نمود، اما اکنون در این فابریکه ۷۵۰ کارگر است. مجموع این دو کارخانه (کهنه و جدید) بترتیب ۲۰۰ تن و ۱۰۰۰ تُن تولید دارد که در تمام کشور به فروش عرضه میگردد.
فابریکه قند بغلان
این شرکت در سال ۱۳۱۹ در شهرک صنعتی بغلان مرکزی آغاز به فعالیت نمود. این فابریکه در طول یکسال سه الی چهار ماه در وقت حاصلات لبلبو فعالیت میکرد و در ۲۴ ساعت از ۱۱۰۰ الی ۱۲۰۰ بسته بوره (شکر) ۹۰ کیلویی تولید داشت. بعد از کودتای ۷ ثور سال ۱۳۵۷ و بر اثر جنگهای دههٔ ۱۳۷۰ از فعالیت بازماند، اما در سال ۱۳۸۷ به کمک آلمان مجدداً آغاز به کار نمود و این بار نظر به عوامل مختلف در هرسال بیش از یکماه فعالیت کرده نتوانست و تولید آن روزانه به ۱۰۰ الی ۲۰۰ بسته بوره (شکد) ۹۰ کیلویی میرسید. از سال ۱۳۹۴ بدینسو دوباره فعال شده و همه ساله در ماه عقرب که حاصلاتپلبلبو میگیرند تولید بوره (شکر) فابریکه هم آغاز میشود.
معادن
بغلان دارای هفت معدن زغالسنگ میباشد که شامل معدن کرکر، دود کش و آهن دره شهر پلخمری، دو معدن در ولسوالی تاله و برفک، یک معدن در ولسوالی ده صلاح و یک معدن بنام چنارک در ولسوالی نهرین است. معدن کرکر در سال ۱۳۱۷ توسط یک چوپان کشف شد. در سال ۱۳۵۰ این معادن به تصدی تبدیل شده و اوج تولید آن در سال ۱۳۶۶ بود که به ۱۶۵ هزار تُن زغال میرسید. کمترین تولید آن در سال ۱۳۷۰ بود که به ۱۰ هزار تن میرسید. اکنون تولید ماهانهٔ این معادن از ۲۵ تا ۳۵ تُن میرسد.
فرهنگ
تلاشهای فرهنگی ولایت بغلان از سالهای ۱۳۰۰ هجری شمسی در شهر خان آباد ولایت کندز شروع شد. در آنزمان خان آباد یکی از ولسوالیهای ولایت بغلان بود که برای اولین بار نشریه پانزده روزه ای را زیر نام اتحاد به نشر میرساند که اولین مدیر مسئول آن ملا نقیب الله بود. این نشریه که در چوکات اطلاعات و فرهنگ فعالیت میکرد، در سال ۱۳۳۶ به مرکز شهر جدید بغلان منتقل شده و به هفته نامه تبدیل گردید. الی ۱۳۶۷ در بغلان مرکزی فعالیت داشت واز آن پس به شهر پلخمری منتقل شد. اکنون مدیر مسوول این هفته نامه «سید عبدالله سادات» است. در این اواخر در پهلوی نشریه اتحاد، چند نشریه دیگر مانند ماهنامه عقاب، هفته نامه ندای اسلام، هفته نامه سلسله و هفته نامه غچی نیز در بغلان فعالیت دارند.
انجمنهای فرهنگی سالها است که در این ولایت فعالیت دارند، مانند: انجمن نویسندگان بغلان، انجمن فرهنگی ادیب و کانون فرهنگی حکیم ناصر خسرو بلخی. همچنان نویسندگان خوب نیز در این ولایت پرورش یافتهاند.
علاوه بر آن، کتابخانههای زیادی در اختیار جوانان قرار دارد مانند کتابخانه دانشگاه بغلان و کتابخانه ریاست اطلاعات و فرهنگ.
موسیقی
موسیقی محلی از گذشتهها بدینسو در ولایت بغلان رواج دارد و هنرمندان از آلات موسیقی مانند غیچک، دمبوره، طبل و زیربغلی استفاده میکنند. در یک دههٔ اخیر تعدادی از هنرمندان بغلان که از کشورهای غربی آمدهاند موسیقی شرقی و غربی را نیز در بین جوانان مروج ساختهاند اما موسیقی محلی نیز پرطرفدار است و هنرمند مشهور آن بنام اکبر بغلانی یاد میشود.
رسانه
برای اولین بار در سال ۱۳۶۷ آمریت رادیو تلویزیون دولتی بغلان شروع به کار نمود که تمامی برنامههای رادیو-تلویزیون ملی افغانستان را نشر میکرد، اما در کنار آن، این تلویزیون دو ساعت برنامههای محلی مانند گزارشهای مجالس فرهنگی و محافل دولتی را نیز در برنامه داشت. رسانهها در بغلان بعد از سقوط حکومت طالبان، رشد قابل ملاحظه نموده و در حال حاضر علاوه برتلویزیون ملی، یک تلویزیون خصوصی بنام «تنویر» از ماه قوس ۱۳۹۱ بدینسو نیز به نشرات آغاز نمودهاست. هشت رادیوی محلی بنامهای تراجمیر، آرزوها، پیمان، ادیب، خوشی، سنا، فرحت و چُنغر نیز در این ولایت نشرات دارند.
خدمات اجتماعی
بهداشت
درصد خانوارهای بغلانی که به آب پاک آشامیدنی نیاز دارند از ۱۹٪ در سال ۲۰۰۵ به ۲۵٪ در سال ۲۰۱۱ افزایش یافتهاست. درصد تولدهایی که یک مادر نزد قابله ماهر مراجعه میکند از ۵٫۵٪ در ۲۰۰۵ به ۲۲٪ در ۲۰۱۱ افزایش یافتهاست.
زیربناء
ولایت بغلان دارای دو بند بزرگ آب است که هر دو در شهر پلخمری قرار دارد و بنامهای بند اول و بند دوم یاد میشود. بند اول دارای ۳ توربین بوده که هر توربین آن یک و نیم میگاوات برق تولید میکند. این بند ظرفیت ذخیره دو میلیون متر مکعب آب را دارد. بند دوم بعد از بند اول واقع است که از آببند اول استفاده میکند. این بند دارای ۳ توربین میباشد که هر کدام ۳ میگاوات برق تولید مینماید. این بندها در مجموع با تولید ۱۳٫۵ مگاوات برق، نیاز مردم ولایت بغلان را مرفوع ساخته و هزاران جریب زمین زراعتی بغلان را نیز آبیاری مینمایند.
تقسیمات ولایتی
این ولایت به ۱۵ وُلُسوالی (شهرستان) تقسیم شدهاست پل خمری مرکز آن میباشد که تقریباً ۲۴۲٬۸۵۹ نفر جمعیت دارد.
جمعیت کل ولایت بغلان به ۱٬۰۱۴٬۶۳۴ تن بالغ میشود ۱۶۹٬۱۰۵ خانواده در این ولایت وجود دارد و هر خانواده بهطور میانگین شش عضو دارد.
ولسوالیها
پُلِ خُمری
خوست و فِرِنگ
فِرِنگ و غارو
گذرگاه نور
اندراب
دِهصلاح
پُلِ حصار
نَهرِین
جَلگه
بُرکه
خِنجان
دوشی
بغلان جدید
تاله و برفک
دهانه غوری
مشاهیر
الحاج سناتور مولوی عبدالولی راجی: الحاج مولوي عبدالولی » راجی » , فرزند مرحوم مولوی صاحب محمد عارف خان » مشتاق » رح فرزند مولانا عبدالغفور که بتاریخ بیست و نهم ماه دلو سال 1352 در قریه وغو ولسوالی خوست و فرنگ ولایت بغلان متولد گردیده. از آوان طفولیت در دامان علم پرور خانواده در نزد پدر بزرگوار و برادر ارشد خود محترم مولوی عبدالهادی » نادم » تحت تربیه و تعلیم قرار گرفته. در سن بیست و پنج سالگی تمام علوم مروج زمان را موفقانه به پایان رسانیده دستار فضیلت بست. بلافاصله در مدارس دینی مختلفی به تدریس اندوخته های خویش پرداخت, که صدها شاگردان را در علوم اسلامی تحت تعلیم قرار داده در علوم و فنون مروجه وقت دارایی ید طولی و سر آمد روزگارش پنداشته میشد. در سال 1383 عازم بیت الله شریف گردیده در جریان مراسم حج با علماء و مشایخ حرمین شریفین کسب تعارف و بعد از مناظره و مباحثات با اوشان مورد تمجید و تقدیر قرار گرفت. در سال های بعد وارد میدان کارزار انتخاباتی گردیده با گرفتن آرائی کافی از تمام حوزه های 14 گانه به ویژه حوزه های خوست,فرنگ و گزرگاه نور به صفت وکیل منتخب در شورای ولایتی و بعدا به صفت سناتور انتخابی به مجلس سنای کشور راه یافته با گرفتن آرای اکثریت سناتوران کشور به حیث منشی اول در مجلس سنای پارلمان افغانستان انتخاب گردید. در این مدت چندین بار به نماینده گی از افغانستان در کنفرانس های متعدد اشتراک و سخنرانی داشته من جمله کنفرانس حمایت از انتفاضه فلسطین منعقد در تهران که سخنرانی وی دران وسیله تعارف و دوستی اش با آقای خالد مشعل رئیس جنبش حماس فلسطین گردیده و نیز در راس هیاتی از مجلسین شورای ملی به کشور های پاکستان, هندوستان, فلیپین, ترکیه و غیره بوده است. موصوف آثار و نوشته های هم دارند که من جمله رساله بیان حقیقت، مجموعه اشعار راجی و زیور طبع. همچنان بر خی آثار دیگر شان همچون زن در آئینه شریعت و اژدها در آستین تا هنوز چاپ نگردیده است.
جستارهای وابسته
ولایتهای افغانستان
بغلان، افغانستان
قتیبه بغلانی محدث مشهور
منابع
ایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در ۱۹۶۴ (میلادی)
بغلان |
3070 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D9%84%D8%A7%DB%8C%D8%AA%20%D8%A8%D9%84%D8%AE | ولایت بلخ | ولایت بلخ، اُستان بلخ یکی از ۳۴ ولایت کشور افغانستان، به مرکزیت مزار شریف است که ۱۷٬۲۴۹ کیلومتر مربع پهناوری دارد و داری جمعیتی نزدیک به ۱٬۱۲۳٬۹۴۸ نفر است.
شهر مزار شریف ایستگاه مهم مسیرهای تجاری شرق دور به خاورمیانه، مدیترانه و اروپا بودهاست. مسجد کبود (آبی) در این ولایت موقعیت دارد. این مسجد توسط چنگیزخان تخریب شد اما بعداً تیمور دوباره آن را ساخت. موقعیت مهم بلخ و نواحی اطراف آن در طول تاریخ بخشی از آریانای کهن و خراسان بودهاست.
امروز این ولایت به عنوان دروازه دوم اما اصلی افغانستان بعد از شیرخان بندر ولایت کندز به آسیای میانه میباشد. ولایت بلخ از غرب با جوزجان، از جنوب با ولایات سرپل و سمنگان، از غرب با ولایت قندوز و از شمال با منطقه سرخان دریا ازبکستان همسایه است.
نام
واژه بلخ در نام این ولایت، از شهر باستانی بلخ که در نزدیک شهر مدرن میباشد گرفته شدهاست.
پیشینه
دوران پیشاتاریخ
بیشتر از ۲۰٫۰۰۰ ابزار سنگی بدستآمده از آقکُپرُک (در ولایت بلخ) آنچنان ماهرانه ساخته شدهاند که باستانشناسان اغلب از سازندگان این ابزار در آقکُپرُک به عنوان «میکلآنجلوهای دورهٔ پارینهسنگی فوقانی» یاد میکنند. آثار بدستآمده از آقکُپرُک متعلق به یک دورهٔ فرهنگی است که ۵۰۰۰ سال، از حدود ۲۰٫۰۰۰ تا ۱۵٫۰۰۰ سال پیش طول کشید. در دورهای که هنرمندی ناشناس چهرهٔ یک مرد (یا یک زن؟) بر روی سنگ آهک کوچکی تراشیده - و یکی از نخستین ترسیمهای چهرهٔ انسان ساخت دست است که به ما رسیدهاست.
اگرچه ترسیمهایی دیگر از استخوان و سفال در چکسلواکیا و فرانسه در دورهای مشابه ساخته شدهاند، اما بقایای حجاریهای آقکُپرُک هنوز یکی از قدیمیترین ترسیمهای شناختهشده از چهرهٔ انسان است که تا به کنون کشف شدهاست. اما چرا این کندهکاری صورت گرفته؟ شاید پاسخ این پرسش را هرگز نیابیم.
دوران باستان
شهرنشینی باستانی مرگوش و بلخ همچنین شناخته شده به عنوان تمدن آمودریا برجستهترین تمدن باستانی فرهنگ عصر برنز در آسیای میانه است، که قدمت آن تقریباً حدود ۲۲۰۰–۱۷۰۰ پیش از میلاد است. گستره این تمدن بزرگ شامل نمازگاه تپه در ترکمنستان امروزی، باخلو در شمال افغانستان، جنوب ازبکستان و تاجیکستان غربی، در منطقه ای بلخ باستان (باکتریا) میباشد. این مکانها توسط ویکتور سیریانیدی (۱۹۷۶) باستانشناس شوروی کشف و نامگذاری شد. باکتریا نام یونانی ناحیه باخلو (بلخ امروزی) در شمال افغانستان کنونی بود و مرگوش نام یونانی ساتراپی فارسی مارگو به مرکزیت مرو در ترکمنستان امروزی بود.
مورخ قدیم یونان ستیاس در ۴۰۰ پیش از میلاد (به دنبال دیودور سیسیلی) ادعا کرد که نینوس پادشاه افسانه ای آشور، اوکسیارت پادشاه باختر را در سال ۲۱۴۰ پیش از میلاد (۱۰۰۰ سال قبل از جنگ تروا) شکست دادهاست. از زمان کشف رمزگشایی خط میخی در قرن نوزدهم، کشف سوابق واقعی دولتهای یونانی بلخ و آشور امکانپذیر شد. با این حال، مورخان ارزش کمی برای این دولت یونانی قائل هستند.
به گفته برخی از نویسندگان، باختر میهن قبایل هند و اروپایی بود که حدود ۲۵۰۰–۲۰۰۰ قبل از میلاد به جنوب غربی سوی ایران امروز و شمال غربی سوی هند و پاکستان امروزی نقل مکان کردند. که بعداً به ساتراپیهای شمالی امپراتوری هخامنشی تبدیل شد. پیامبر زرتشت در این مناطق، جایی که خاک حاصلخیز بلخ توسط صحرای توران احاطه شده بود، متولد شد و اولین پیروان خود را بدست آورد. زبان که آنها صحبت میکردند اوستایی بود، زبان قدیمیترین بخشهای اوستای زرتشتی و یکی از زبانهای قدیمی هند و اروپایی.
زمانی نظریه اینکه باختر جزو امپراتوری مادها بوده توسط ای. هرزفیلد پیشنهاد شد. در قرن ۶ پیش از میلاد باختر توسط کوروش به امپراتوری هخامنشی ضمیمه شد و همراه با مرگوش دوازدهمین ساتراپی هخامنشیان را تشکیل داد. پس از اینکه داریوش سوم توسط اسکندر بزرگ شکست خورد و در هرج و مرج بعدی کشته شد، قاتل وی بسوس، ساتراپ باختر، سعی کرد نقشه استقلال باختر را در ساتراپی خود سازمان دهد اما توسط دیگر جنگ سالاران اسیر شده و به اسکندر تحویل داده شد.
اسکندر بزرگ سغدیانه و پارس را فتح کرد. با این حال، در جنوب، قبل از اینکه به آمودریا برسد، با مقاومت شدیدی برخورد نمود. پس از دو سال جنگ باختر توسط مقدونیها اشغال شد، اما اسکندر هرگز با موفقیت مردم را تحت سلطه خود درآورده نتوانست. پس از مرگ اسکندر، سرانجام امپراتوری مقدونیه بین ژنرالهای اسکندر تقسیم شده، باختر جزو قلمرو سلوکوس اول، بنیانگذار امپراتوری سلوکی شد.
"ثروتمندترین امپراتوری معروف هزار شهر باختر"
سلوکوس بدنبال ادامهٔ سیاستهای اسکندر با اپامه دختر اسپیتامن یکی از دشمنان اسکندر در سرزمین باختر ازدواج کرد. تا سلسلهای را بنیان نهد که آمیزهای از نژاد ایرانی و مقدونی باشد. او جهت ایجاد وحدت در قلمرو خود، به احداث شهرهای یونانینشین پرداخت. مشکلاتی که امپراتوری سلوکی با آن مواجه بود، جنگ با بطلیموس دوم مصر بود. این جنگ به دیودتس، والی باختر فرصت لازم برای اعلام استقلال (حدود ۲۵۵ پ. م) را داد. وی سغدیانه را تسخیر نموده پادشاهی یونانی بلخ را بنیانگذاری نمود. دیودتس و جانشینان وی توانستند خود را در برابر حملات سلوکیها حفظ کنند به ویژه از حملات آنتیوخوس سوم بزرگ، که در نهایت وی را شکست دادند (حدود ۱۹۰ پیش از میلاد).
یونانیان بلخ چنان قدرتمند بودند که توانستند قلمرو خود را تا هند گسترش دهند:
یونانیانی که باعث شورش باختر شدند، تصمیم بر این داشتند تا حکومت مستقلی ایجاد کنند. آنها موفق شدند و دولتهای یونانی بلخ وهند را تأسیس کردند، همانطور که آپولودور دمشقی میگوید:
یونانیها و باختریها از زبان یونانی برای اهداف اداری شان استفاده میکردند و زبان محلی باختری نیز تحت تأثیر یونانی قرار گرفت، همانطور که از الفبای یونانی استفاده میکردند و واژههای آنرا قرض میگرفتند. به نوبه خود، برخی از این کلمات نیز توسط به پشتوی مدرن، زبان افغانستان رسید.
ضعف دولت یونانی بلخ با سرنگونی ناگهانی و کامل آن، ابتدا توسط سکاها و سپس توسط سیتیها که بعداً به کوشانها معروف شد، مقدر گردید. طوریکه در زمان فرستاده امپراتوری هان (ژانگ چیان) باختر (حدود ۱۲۷ پیش از میلاد) را فتح شده بود، این فرستادن توسط امپراتور چین برای تحقیق در مورد سرزمینهای غرب چین به آنجا فرستاده شده بود.
کوجولا کادفیسس، گیوشوانگ ژیو (یا شاهزاده) دایوئزی، در اوایل قرن ۱ میلادی این منطقه را متحد کرده پایههای قدرتمند، اما کوتاه مدت امپراتوری کوشان (قرن ۱ تا ۳ میلادی) را بنا نهاد. این امپراتوری کمکم توسط ساسانیان شکست خوردند. نام داکسیا که از قرن ۳ قبل از میلاد توسط چین بکاربرده شدهاست، اشاره به پادشاهی اسطوره ای در غرب چین دارد.
گزارشات ژانگ چیان توسط سیما چیان در قرن ۱ قبل از میلاد مکتوب شدهاست. آنها تمدن مهمی شهری را با یک میلیون نفر جمعیت توصیف میکنند که در شهرهای محصور تحت فرمانروایی دولت شهرهای کوچک خود زندگی میکنند. داکسیا کشوری مرفه و دارای بازارهای غنی با انواع باورنکردنی کالاهای تجاری که تا جنوب چین میآمدند، روبرو بود. در زمان بازدید ژانگ کیان از داکسیا، دیگر پادشاه بزرگی وجود نداشت و باختریان برای یوئزیها عشایری که در شمال قلمرو آنها و آمو دریا مستقر بودند، آمادگی میگرفتند. بهطور کلی ژانگ کیان افراد کاملاً پیچیده اما بداخلاقی را توصیف میکند که برای جنگ با باختر آماده بودند.
به دنبال این گزارشها، وودی امپراتور چین از سطح مرفه تمدنهای شهری فرغانه، باختر و پارت مطلع شده، علاقهمند به توسعه روابط تجاری با آنها شد:
این تماسها بلافاصله منجر به اعزام چندین سفیر توسط چینیها شد که به توسعه جاده ابریشم کمک کردند.
حمله اعراب مسلمان
نخستین حملهٔ مسلمانان به بلخ در سال ۶۵۲ م. (۳۲ ه.ق) به سرکردگی احنف بن قیس بود. در سال ۴۳ ه.ق دوباره بتصرف مسلمانان درآمد ولی در زمان قتیبة بن مسلم (متوفی بسال ۹۶ ه.ق) بود که کاملاً مغلوب آنان شد. در دورهٔ اعراب، یعنی در قرون وسطی، بلخ همراه با هرات، نیشابور و مرو یکی از چهار قسمت (چهار ربع) خراسان بود.
در سال ۱۱۸ ه.ق اسدبن عبدالله قسری پایتخت خراسان را از مرو به بلخ انتقال داد و شهر رونق یافت. در سال ۲۵۶ ه.ق این شهر بتصرف یعقوب لیث صفاری درآمد. در سال ۲۸۷ ه.ق عمرو لیث صفاری نزدیک بلخ مغلوب اسماعیل سامانی شد و به قتل رسید و بلخ تحت حکومت سامانی درآمد. در سال ۴۵۱ ه.ق سلجوقیان تصرفش کردند و در سال ۵۵۰ ه.ق بدست ترکان غز افتاد. در سال ۶۱۷ ه.ق) با وجود اینکه بلخ تسلیم چنگیز مغول شد، مغولان همه مردم شهر از زن و مرد و کودک را از شهر بیرون آورده و همه را کشتند بهطوری که تا مدتها حیوانات وحشی از گوشت آنها تغذیه میکردند و سپس شهر را آتش زده و کاملاً تخریب نمودند. در دورهٔ تیموریان (۷۷۱ – ۹۱۱ ه.ق) تا اندازهای شکوه گذشته را بازیافت ولی پس از بنای مزارشریف در بیست کیلومتری آن، بلخ رو به انحطاط گذاشت. خرابههای بلخ قدیم اکنون ناحیهٔ وسیعی را اشغال کردهاست.
در منابع تاریخی به خاطر موقعیت فرهنگی و تمدنی بلخ از آن به نامهای مختلف یاد شدهاست؛ مثلاً بلخ گزین، بلخ الحسنا، امالبلاد، امالقرا، بلخ بامی، قبه الاسلام، دارالفقاهه، دارالاجتهاد…
جهانگردان اروپایی و فارسیزبان، بلخ را انبار مهمی برای کالاهای عبوری در آسیای میانه در نخستین سالهای سدهٔ ۱۹ م بهشمار آوردهاند. این شهر، در مرز میان بیابانهای بیدرخت و زمینهای سرسبز، در شمال هندوکش و جنوب آمودریا، زمانی بسیار آبادان بود و آب شهر از طریق شبکهای مرکب از ۱۸ جوی پخش میشد که درّههای شهر را به هم پیوند میداد. بلخ در برخوردگاه جادههای کاروانی واقع بود که از جنوب به هند، از غرب به ایران، و از شرق به چین کشیده میشد. کاروانهای بیشماری از طریق این شهر، که به عنوان بازاری در آسیای برای خرید و فروش اسب شهرت داشت، رفتوآمد میکردند.
جغرافیا
این ولایت در شمال افغانستان با مساحت این ۱۶٬۸۴۰ کیلومتر مربع است. %۷٫۴۸ آن کوهستانی و %۲٫۵ آنرا زمینهای هموار تشکیل دادهاست. این ولایت شامل حوزه آبریز آمودریا میشود. ولایت بلخ با ترکمنستان در شمال غربی، ازبکستان در شمال، تاجیکستان در شمال شرقی، ولایت قندز در شرق، ولایت سمنگان در جنوب شرق، ولایت سرپل در جنوب، و ولایت جوزجان در غرب همسایه است.
مردم
اقوام تاجیک، هزاره، پشتون، ازبک، ترکمن و عرب در این ولایت زندگی میکنند و در شهر مزارشریف بیشتر جمعیت را تاجیکها و پشتونها و هزارهها تشکیل میدهند. مطابق آمار سازمان جهانی غذا مردمان ولایت بلخ بیشتر به زبان فارسیدری سخن میگویند که شامل تاجیکها ۴۰٪ و هزارهها ۲۰٪ میباشند. زبان مورد استفادهٔ بعد از فارسی، پشتو میباشد حدود ۲۷٪ و بعدی زبانهای ترکمنی ۷٪ و ازبکی ۱۰ درصد.تاجیکها در مرکز و شرق بلخ زندگی میکنند در ولسوالیهای خلم، نهرشاهی، مارمل، مزار، دهدادی، قسمتی از چهارکنت و دولتآباد و اقلیتی در شولگره؛ هزارهها اکثریت ولسوالیهای جنوبی مانند چهارکنت، کشنده، اقلیتی در شولگره و چمتال پشتونها در غرب و در ولسوالیهای بلخ، چهار بولک، چمتال، شولگره، و ازبکها و ترکمنها در شمال بلخ در ولسوالیهای، شورتپه، کلدار، دولتآباد و همچنین اقلیتی نیز در خلم را تشکیل میدهند. علاوهبر اینها ولسوالی زاری در جنوب بلخ عمدتاً بلوچنشین میباشد و اعراب فارسیزبان این ولایت در ولسوالیهای چمتال و نهرشاهی و اقلیتی در خلم یافت میشوند.
کل جمعیت ولایت حدود ۱٬۵۴۲٬۱۰۰ نفر است که یک جامعهٔ چندقومیتی و اکثراً فارسیزبان (۴۰٪ تاجیک، ۲۰٪ هزاره) است.
دانشکدهٔ تحصیلات تکمیلی نیروی دریایی در آمار خود چنین گزارش میدهد:
گزارش برنامهٔ جهانی غذا:
اقتصاد
صادرات و واردات افغانستان از طریق راه دریای آمو توسط کشتیها و از طریق بندرحیرتان با استفاده از پول صورت میگیرد که میوه خشک در بخش صادرات و مواد نفتی، چوپ و مواد ساختمانی در بخش واردات شامل است. تجاران افغان نیز در بندر حیرتان سرمایهگذاری زیادی کردهاند که حدود ۴۰۰ میلیون دالر میشود و بیشتر در بخش زیربناهای مواد نفتی است.
ولایت بلخ در جریان ده سال گذشته در بخش فابریکات پیشرفت خوبی داشتهاست. تاکنون ۲۵۲ فابریکه راجستر و اجازه فعالیت رسمی را اخذ کرده و علاوه بر آن صدها فابریکه غیررسمی که راجستر نشده به شکل غیرقانونی فعالیت دارد. برخی بیشتر فابریکات این ولایت در بخش تولید مواد غذایی چون روغن، مواد نوشیدنی، آرد، بیسکت، پاپُر، شیرینی باب و همچو چیزهای دیگر کار میکند و همچنان یک فابریکه ساختن وسایل پلاستیکی منازل نیز فعالیت دارد و فعالیت فابریکات زیاد ساختن مواد تعمیراتی در رده سوم محسوب میشود.
قالی
ولایت بلخ از بابت تولید قالین مقام ویژه در سطح کشور دارد. این صنعت علاوه در مرکز ولایت در ولسوالیهای کلدار و شورتپه بسیار خوب رشد کردهاست. در ولایت بلخ درحدود ۱۰۶ شرکت مصروف قالین بافی و تجارت قالین است و درحدود ۲۰۰۰۰ باشنده این ولایت نیازهای زندگی خود از طریق قالین بافی برآورده میسازند.
ماهی
ماهیپروری در بلخ یکی از صنعتهای پردرآمد است. در حدود ۸۰ فارم ماهیپروری در بلخ فعالیت دارند. در این فارمها سالانه در حدود ۱۵۰ تُن گوشت تولید ماهی تولید میشود. این مقدار، کمتر از ۱۰ درصد گوشت مورد نیاز مارکیت را فراهم میکند. قیمتترین گوشت ماهی، گوشت ماهی لقه است که هر کیلوی آن بین ۶۰۰ تا ۸۰۰ افغانی خرید و فروش میشود. ماهی تغاره ۴۰۰ افغانی و ماهی زغاره و شیرماهی ۲۵۰ تا ۳۲۰ افغانی در بازار بلخ فروش میشود.
هینگ
بر اساس آمار ریاست زراعت بلخ ۴۰۰۰ هزار جریب تحت کشت هینگ قرار دارد که حدود یک تُن از آنها برداشت شده و ۷۵ میلیون دلار را عاید تولیدکنندگان آن میسازد.
برنج
براساس سروی مشترک وزارت زراعت و ادارهٔ ملی احصاییه، بلخ با تولید سالانه ۱۸ هزار تُن برنج در جایگاه هفتم تولید برنج افغانستان قرار دارد.
پنبه
در ولایت بلخ در سال ۱۳۹۹ بیش از ۵۰ هزار تن پنبه بدون چگد (بدون تخم) تولید گردیده که از ۱۹ هزار و ۶۰۰ هکتار زمین تحت کشت آن برداشت شدهاست. تخمهای مشهور پنبه که کشاورزان بلخ بیشتر برای کشت استفاده میکنند شامل نژادهای پوزهایشان، تورکی، و اکالا میباشد که میانگین محصولات آن یک تن در هکتار میباشد. هر هکتار پنج تن پنبهٔ دانهدار تولید میگردد.
درمان
درصد خانوارهای دارای آب آشامیدنی پاک از ۸٪ در سال ۲۰۰۵ به ۱۵٪ در سال ۲۰۱۱ افزایش یافتهاست. درصد بهبودی مرگ و میر مادران از ۰٪ در سال ۲۰۰۵ به ۲۰٪ در سال ۲۰۱۱ افزایش یافتهاست.
آموزش
نرخ کلی باسوادی شش سال به بالا از ۱۲٪ در ۲۰۰۵ به ۲۳٪ در سال ۲۰۱۱ افزایش یافتهاست. نرخ کلی ثبت نام خالص (۶ تا ۱۳ سال) از ۲۲٪ در سال ۲۰۰۵ به ۴۶٪ در سال ۲۰۱۱ افزایش یافتهاست.
بر پایه آمار سال ۱۳۹۲ در این ولایت ۵۰۴ اداره آموزشی به شمول دارالمعلمین، انستیتیوتها و کورسهای سواد آموزی در چوکات ریاست معارف فعالیت دارد که امور تدریسی آن توسط ۱۰٬۱۹۹ معلم رسمی و ۱٬۴۵۸ معلم قراردادی پیش برده میشود. از جمع آن ۵٬۹۷۴ آموزگار ذکور و ۱٬۴۵۸ آموزگار اناث است.
در این ادارات آموزشی ۵۴۰۱۷۸ دانش آموز (۳۱۱٬۳۶۶ ذکور و ۲۲۸٬۸۱۲ اناث) مصروف فراگیری آموزش هستند.
دانشگاه بلخ یکی از دانشگاههای پیشتاز افغانستان است که ۴٬۴۴۲ دانشجوی دختر و ۱٬۴۰۱ دانشجوی پسر مصروف تحصیل در دانشکدعهای آن میباشند. در ولایت بلخ علاوه بر دانشگاههای دولتی دهها مؤسسه تحصیلات عالی و نیمه عالی نیز فعالیت دارند که تعداد دانشجویان آنها به ۲۰٬۰۰۰ میرسد.
فرهنگ
ولایت بلخ علاوه برسابقه تاریخی، علمی و فرهنگی خویش اکنون در سطح کشور از برجستهترین حوزههای علمی و فرهنگی بشمار میرود. زرتشت، یما، جلال الدین محمد بلخی، رابعه بلخی، ناصرخسرو بلخی، ابن سینا، دقیقی بلخی، ابن وطواط و همچو شخصیتهای دیگر علمی و فرهنگی متولد بلخ هستند که کارهای زیادی علمی و فرهنگی را انجام دادهاست.
کارهای فرهنگی دورهٔ معاصر درسال ۱۳۰۰ با چاپ نشریهٔ دولتی بیدار په شکل رسمی آغاز شد. اکنون در ولایت بلخ تعدادی زیادی از انجمنهای فرهنگی وجود دارد که عبارتند از: انجمن نویسندگان بلخ، خانه داستان بلخ، کانون فرهنگی مولانا جلال الدین محمد بلخی، خانه مولانا، مؤسسه فلم سازی آریانا افغان، مؤسسه فلم سازی توریا، موسیسه فلم سازی نگین، مؤسسه فلم سازی هما، بنیاد فرهنگی نور، جریان ادبی امالبلاد، انجمن فرهنگی میرزا اُلغ بیگ، انجمن علمی و فرهنگی ظهیرالدین محمد بابر، مرکز فرهنگی علم و عرفان، انجمن فرهنگی تحلیلگران و هنرستان نقشبندی همراه با نشستهای هفتی و ماهانه فعالیت دارند که برای بیشتر جوانان بلخ زمینه آموزش ادبی و فرهنگی فراهم کردهاست. علاوه براین برای آثار نویسندگان و شاعران بیشتر زمینه چاپ مساعد کردهاست که همه سال صدها جلد کتاب مختلف توسط آنها به نشر میرسد.
تجلیل نوروز در تاریخ اول ماه حمل که همه ساله بهعنوان جشن آریایی به شکل مردمی و رسمی تجلیل میشود یکی از جشنهای عنعنوی و فرهنگی افغانستان و منطقه محسوب میگردد. این جشن با برگزاری مراسم دولتی آغاز شده طی آن مراسم جنده بالا نیز در روضه حضرت علی کرم الله وجهه صورت میگیرد. این جشن آریایی تا چهل روز ادامه دارد و طی آن ریاست اطلاعات و فرهنگ برنامههای مختلف ادبی، فرهنگی و صنعتی را به همکاری انجمنهای فرهنگی این ولایت برگزار میکند.
در ولایت بلخ حدود ۶۰ کتابخانه وجود دارد، مانند کتابخانه مولانا خسته که درسال ۱۳۴۵ در چوکات ریاست اطلاعات و فرهنگ ایجاد گردیده و از کتابخانههای نخستین این ولایت محسوب میشود. کتابخانه خلم نیز در این ولایت است. همچنان کتابخانه پوهنتون بلخ، کتابخانه کمیسیون مستقل حقوق بشر زون شمال، کتابخانه مدرسه اسدیه، کتابخانه خاتمالانبیا، کتابخانه دقیقی بلخی و همچنان یگانه کتابخانه کتابهای پشتو موسم به خوشحال بابا که درسال ۱۳۹۱ از سوی مرکز انکشاف ادبیات پشتو ایجاد گردیده از کتابخانههای بزرگ، غنی و نامدار ولایت بلخ است. علاوه بر آن اکثریت دوایر دولتی، مکاتب و پوهنتونهای خصوصی کتابخانهها دارد. از دو سال گذشته بدینسو هفته مطالعه کتاب نیز به کمک ریاست اطلاعات و فرهنگ بلخ و کتابخانههای این شهر آغاز میشود که به تاریخ ۲۶ ماه ثور سال ۱۳۹۲ آغاز گردید.
موزیم بلخ در سال ۱۳۱۷ در چوکات ریاست اطلاعات و فرهنگ ایجاد شد؛ اما این موزیم در سال ۱۳۶۰ از ترس خسارات ناشی از جنگ به کابل انتقال داده شد که در آنجا نیز از اثر جنگهای مصون نماند و اکنون برخی بیشتر از آثار آن از بین رفتهاست. در این موزیم آثار دوره قبل اسلام و آثار تاریخی، فرهنگی و علمی دورهٔ معاصر اسلام وجود داشت. از نسخههای کتابی، سکههای طلایی دوره باختری، یونایی و هخامنشی، شمشیر، سپر و همچو آثار دیگر باستانی در آن نگهداری میشد.
در زمان انتقال این موزیم برخی از آثار تاریخی سنگین که وزن آن زیاد بود، در بلخ ماند که از جمله توپ جنگی ساخته شده ولایت سمنگان افغانستان در دوره امیر عبدالرحمن خان یادآوری کرده میتوانیم، که اکنون نیز در صحن ریاست اطلاعات و فرهنگ بلخ گذاشته شدهاست. همچنان یک موزیم در روضه مبارک حضرت علی کرم الله وجهه شهر مزار شریف وجود دارد که صدها قلم آثار تاریخی در آن موجود است، در این موزیم نیز شماری از آثاری اسلامی و باستانی نگهداری میشود که برخی بیشتر آثار اسلامی آن مربوط همین روضه میشود. سکههای امیر بخارا نیز در آن وجود دارد که ضمن دیدار از روضه به شکل تحفه به آن سپرده بود. آثار تاریخی چون خم، چراغ دان و یک نوع اسباب که از مناطق مختلف باستانی بلخ به دست آمده، به این موزیم سپرده و نگهداری شدهاست.
رسانههای دولتی، غیردولتی، تصویری، چاپی و صوتی این ولایت تا ۵۶ میرسد. نخستین روزنامه بلخ به نام بیدار در سال ۱۳۰۰ در زمان امانالله خان چاپ میشد، که تاکنون نیز نشرات آن ادامه دارد. تلویزیون ملی ولایت بلخ فعال است که علاوه بر برنامههای محلی، برنامههای تلویزیون مرکزی را نیز تیلی برودکاست میکند. از آغاز دوره حکومت رئیسجمهور کرزی تا کنون ۱۲ تلویزیون، ۱۶ رادیوی محلی و ۲۸ رسانه چاپی در ریاست اطلاعات و فرهنگ بلخ ثبت گردیدهاست.
ورزش
مردم بلخ از تاریخ و فرهنگ ورزشی بسیاری برخوردار اند. هر نوروز، بلخ محل بسیاری از رویدادهای ورزشی است. بزکشی یک ورزش سنتی اسب سواری در منطقه است و در این ولایت محبوبیت زیادی دارد. پهلوانی نیز یک ورزش محبوب در ولایت است. با این حال، محبوبترین ورزش در حال حاضر و ۵۰ سال گذشته فوتبال بودهاست، این امر در تیم بلخ سیمرغ البرز مشهود با نایب قهرمانی آنها در لیگ برتر افغانستان و مشارکت آنها در تیم ملی مشهود است.
معادن
در ۵ اکتبر ۲۰۱۸ در واشینگتن دی سی، مقامات افغان قراردادی ۳۰ ساله با سرمایهگذاری ۵۵ میلیون دلاری گروه سرمایهگذاری سنتر و شرکت عامل آن افغان گلد اکتشاف مساحت ۵۰۰ کیلومتر مربعی برای مس، با توسعه معدنکاری پس از آن امضا کردند.
مشاهیر
بلخ طی تاریخ ۶۰۰۰ ساله خود شخصیت هالی مختلف علمی، سیاسی، فرهنگی ادبی و قومی تربیه نمودهاست که در ولایت بلخ نه تنها در سطح کشور، بلکه در سطح جهانی شهرت دادهاست. از این جمله نامهای زرتشت و مولانا جلال الدین محمد بلخی نام گرفته میتوانیم که شخصیتهای بینالمللی است.
یادی آوری تمامی مشاهیر این ولایت کار است مشکلتر؛ اما چند نام به شکل مثال یادی آوری کرده میتوانیم: زدرشت، یما پاچا، کنیشکا، مولانا جلال الدین محمد بلخی، رابعه بلخی، ناصر خسرو بلخی، دقیقی بلخی، ابن سینا بلخی، ابوشکور بلخی، شهید بلخی، جامی حکیم، اندانی بلخی، علامه سید اسماعیل بلخی، امیر خسرو بلخی، وطواط بلخی، عنصری بلخی، ابومعشر بلخی، فاطمه بلخی، شقیق بلخی، کیقباد بلخی، پروچیستا بلخی، روخسانه بلخی، آشفته باختری، نبی مسکون، واصف باختری، مرحوم اسحق، استاد عبدالصمد جاهد و دیگر …
تقسیمات اداری
ولسوالیهای ولایت بلخ:
ولسوالی بلخ
ولسوالی چارپولک
ولسوالی چارکنت
ولسوالی چمتال
ولسوالی خلم
ولسوالی دولتآباد
ولسوالی دهدادی
ولسوالی زاری
ولسوالی شورتپه
ولسوالی شولگره
ولسوالی کشنده
ولسوالی کلدار
ولسوالی مارمل
ولسوالی مزارشریف
ولسوالی نهر شاهی
همچنین حیرتان بندر تجارتی بزرگی میان افغانستان و آسیای میانه میباشد.
شهر مزار شریف مرکز ولایت بلخ بوده و در ۲۵ کیلومتری غربی این ولایت ولسوالی بلخ زادگاه عارف و اندیشمند اسلامی مولانا جلال الدین محمد بلخی قرار دارد. در این ولسوالی دهی به نام پدر مولانای بزرگ قرار دارد که بهاءالدینش خوانند و در ۵ کیلومتری شمال شرق ولسوالی بلخ قرار دارد.
توابع این ولایت اینها هستند:
فیروز و نخجیر
خلم
دهدادی
مزار شریف
نگارخانه
جستارهای وابسته
بلخ
باختر (بلخ)
مزار شریف
ولایتهای افغانستان
منابع
پیوند به بیرون
ولایت بلخ توسط دانشکده تحصیلات تکمیلی نیروی دریایی
شخصیت ولایتی - بلخ (pdf)
Balkh.com (صفحه رسمی ولایت بلخ)
خراسان
بلخ |
3071 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D9%84%D8%A7%DB%8C%D8%AA%20%D9%BE%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86 | ولایت پروان | ولایت پروان (یونانی: Alexandria of the Caucasus/اسکندریه قفقاز، لاتین: Alexandria-Kapisa/اسکندریه کاپیسا، عربی: فَروان) یکی از ۳۴ ولایت افغانستان است. مرکز این ولایت شهر چاریکار است که در ۶۴ کیلومتری کابل قرار دارد. پهناوری این ولایت ۵٬۹۷۴ کیلومتر مربع و جمعیت آن در سال ۱۳۹۹ حدود ۷۳۷٬۷۰۰ نفر میباشد. پروان از ۱۰ ولسوالی که شامل ۱۳۲۲ قریه میشود، تشکیل گردیدهاست. ولایت پروان از شمال با ولایت بغلان، از شرق با ولایت کاپیسا و پنجشیر، از جنوب با ولایتهای کابل و میدان وردک و از غرب با ولایت بامیان مرز مشترک دارد. پروان از ولایتهای مرکزی افغانستان است و مناطق هزاره و سادات را نیز در بر میگیرد.
قسمتهایی از ولایت پروان مانند بگرام و فندقستان از قدمت تاریخی قابل توجهی برخوردار میباشد. نفوذ فرهنگی پایتخت در ولایت پروان نیز چشمگیر است؛ بهویژه نواحی دشت شمالی و شهر چاریکار.
نام
جغرافیا
بیشتر وسعت و نفوس پروان در درهٔ غوربند و شاخههای آن قرار دارد، اما نواحی شرقی به واسطهٔ قرار گرفتن در شاهراه کابل به مزار شریف و نزدیکی به پایتخت از توسعه و تسهیلات بیشتری برخوردار گردیدهاست. درهٔ سالنگ، درهٔ غوربند، درهٔ ترکمن و سرخ و پارسا به همراه دشت سرسبز شمالی از نقاط دارای طبیعت زیبا در این ولایت هستند. با ساخت جاده دره غوربند تا کوتل شیبر مسیر شمال و جنوب این ولایت تسهیل میشود.
مساحت ولایت پروان از سوی یک تعداد منابع در حدود ۵۷۱۵ کیلومتر مربع و تعداد نفوس آن در حدود ۶۰۰۰ هزار تن تخمین زده شده؛ اما تعدادی منابع دیگر نفوس و مساحت این ولایت کم و زیاد از این رقم میدانند. مجموعهٔ قریههای این ولایت به ۱۳۲۲ میرسد.
گل غوندی یکی از ساحات مشهور و تفریحی در مرکز این ولایت میباشد که گل ارغوان آن از سوی شاعران ستوده شده و مردم از کابل و سایر ولایات در فصل بهار در آنجا جمع و تفریح مینمایند.
سالَنگ که راه مواصلاتی شش ولایت شمالی و شاهراه ولایات شمال شرقی میباشد؛ از تونل دو و نیم کیلومتره میگذرد.
این ولایت در حدود ۷۵هزار هکتار زمینهای زراعتی دارد که انگور، کشمش، توت، گندم، کچالو (سیب زمینی)، جوار و لوبیا از حاصلات مهم آن میباشد. همچنان توت و انگور پروان از شهرت خاص برخوردار است.
سبزیهای مختلف در مناطق مرکزی این ولایت کاشته میشود که تعدادی آن برای فروش به بازارهای کابل عرضه میشود. برخی بیشتر باشندگان ولسوالیهای سرخ پارسا، شیخ علی، سیاه گرد، شینوار و کوه صافی مالدار میباشند. تعدادی زنان در ولسوالیهای جبل السراج، سالنگ، سیدخیل، بگرام و شهر چاریکار مصروف ربسازی بادنجان و آچار میباشند و همچنان بانجان رومی، پیاز و مرچ نیز میفروشد.
معادن زغالسنگ در تیخان سیاگرد و سرخ پارسا، معادن مس در درهٔ ترکمن سرخ پارسا، معادن سرپ و جست در سرخ ولسوالی سرخ پارسا، معادن سنگهای گرومیت در مناطق مختلف کوه صافی، معادن طلا در منطقه جرخشک و معادن سنگ مرمر در ولسوالی سالنگ این ولایت وجود دارد. استخراج این معدن ذعال سنگ ادامه داشت؛ اما اکنون کار آن متوقف گردیده و برای استخراج به داوطلبی گذاشته شدهاست. معادن مرمر در سالنگ و معادن سنگ گرومیت نیز در ولسوالی کوه صافی به داوطلبی گذاشته شده؛ اما معادن متباقی تحت بررسی قرار دارد و تاکنون به داوطلبی گذاشته نشدهاست.
ولایت پروان از چهار رودخانه (دریا) آب میگیرد که عبارتاند از:
دریای پنجشیر
دریای سالنگ
دریای غوربند
دریای شتل
دریاهای سالنگ، پنجشیر، غوربند، شتل و باریک آب از آبهای پروان سرچشمه میگیرد. همچنین دریای دیگری به نام دریای «باریک آب» از سمت جنوب غرب وارد وادی پروان میگردد اما این دریا آب موسمی دارد و دائم فعال نمیباشد.
ولسوالیها
شهرستان (ولسوالی)های زیر در ولایت پروان قرار دارند.
مردم
بر اساس آمار وزارت انکشاف دهات افغانستان در حدود سه چهارم ۷۳٪ نفوس استان پروان در دهات و یک چهارم ۲۷٪ آن در شهرها زندگی میکنند. زبان رایج فارسی میباشد.
تاجیکها، هزارهها و پشتونهای میدان وردک که اخیراً به این ولایت آمدند، در این منطقه زندگی میکنند.
باشندگان پروان تقریباً در سه ناحیه تقسیم گردیدهاند. مناطق شمالی و شرقی اکثراً تاجیکها ساکن هستند و در مناطق مرکزی مانند شینواری و سیاهگرد اکثر جمعیت آن را پشتونها و در مناطق جنوبی و غربی هزارهها و سادات ساکن هستند.
در کل ولایت نسبت فارسیزبانان به پشتوزبانان ۵ به ۲ است.
جمعیت این استان از اقوام تاجیک، هزاره، پشتون و سادات تشکیل شده؛ اما اکثریت شان تاجیک و هزاره است. در ولسوالی کوه صافی تنها پشتون، در سالنگ تنها تاجیک و قوم هزاره و سادات در ولسوالیهای غوربند سرخ و پارسا و شیخ علی پروان سکونت دارند؛ اما باشندگان مناطق دیگر این ولایت مشترکاً از اقوام پشتون، تاجیک و هزاره تشکیل شدهاند.
استان پروان همچنین دارای جمعیتی از کوچنشینان (کوچیها) است که تعداد آنها در فصول مختلف متفاوت است. در زمستان ۳۰ هزار و ۲۹۰ کوچی در استان پروان زندگی میکنند که ۶۶ درصدشان در فواصل کم کوچ میکنند و ۳۴ درصد دیگر کوچ طولانی دارند. در تابستان، کوچیها از لغمان، کاپیسا، بغلان و به میزان کم از کابل، ننگرهار و کنر به ولایت پروان مهاجرت میکنند. جمعیت کوچیها در تابستان ۱۲۱٬۵۱۷ نفر است.
پیشینه
سکونت انسانها در استان پروان به دورانهای ما قبل تاریخ برمیگردد. به سبب قرار گرفتن این استان در مسیر راه ابریشم و داشتن طبیعت سبز و پرآب، این منطقه در درازای تاریخ از اهمیت فوقالعادهای برخوردار بودهاست.
اسکندر مقدونی نیز در سال ۳۲۹ پیش از میلاد شهر چاریکار / در بعضی روایات بگرام / را پایتخت امپراتوری شرقی خود ساخت که شهر چاریکار یا چاره-کار به سبب موجودیت بازار مرکزی به این نام مشهور شدهاست. اسکندر پس از اینکه به پروان رسید، زمستان را در آنجا به سربرد. او در نزدیکی مدخل درهٔ سالنگ، دژی را به نام خود ساخت. اسکندر این شهر را برای پاسداری از شهر کاپیسی (کاپیسا) در نخستین شیبهای جبلالسراج کنونی (پروان کهن) برپا نمود که به نام اسکندریهٔ قفقاز (Alexandria on the Caucasus) شناخته شد که همان بگرام امروزی میباشد. تعداد زیادی از مقدونیها و یونانیهای لشکر اسکندر در آنجا ماندند. هدف از بنای شهر استقرار قرارگاهی برای عملیات آتی در آنسوی کوههای هندوکش بود.
ولایت پروان در دوره کوشانی اهمیت پیدا میکند چنانچه کنشکای کبیر برای اولین بار شهر بگرام را به عنوان پایتخت تابستانی امپراتوری کوشانی اعلام کرد.
در دوره ساسانیان پروان جزئی از این امپراتوری بود و در دوره حمله اعراب پروان در سال ۷۹۲ میلادی توسط اعراب مسلمانان فتح شد.
در سال ۱۲۲۱ میلادی پروان زیر هجوم مهاجمان مغول به رهبری چنگیزخان قرار گرفت و جنگ سختی میان مغولها و خوارزمیها به رهبری جلال الدین خوارزمشاه درگرفت که
مغولان به شکست مواجه شدند.
ولایت پروان در درازای تاریخ در مساحتهای گوناگون زیر قلمرو امپراتورهای مختلف مثل هخامنشیان، یونانیان، اشکانیان، ساسانیان، خوارزمشاهیان، تیموریان، مغولان و درانیها قرار داشته که دورهای متفاوتی را پشت سر گذاشتهاست.
شهرهای بگرام و کاپیسا در استان پروان و در دو سوی رودخانه پنجشیر مهد تمدن بشری است. امروزه آثاری تاریخی از دوره کوشانی در بگرام و تپه عبدالله و برج کاپیسا باقی ماندهاست.
پروان در جنگهای افغان-انگلیس صحنه نبردهای مهم میان نظامیان برتانیایی و افغان بود که چندین بار سبب شکست مهاجمان انگلیسی شدهاست.
در تاریخ معاصر افغانستان پروان یکی از مناطق مهم برای نظامیان شوروی و نظامیان آمریکایی بودهاست.
پایگاه نظامی بگرام در این استان و در شهرستان بگرام قرار دارد.
نامداران
۱- مبارزین جنگهای ضد استعمار بریتانیا:
- میر مسجدی خان کوهستانی از قریهٔ دهقاضی جنوب چهاریکار مرکز ولایت پروان
- محمد عثمان خان پروانی
- محمد اعظم خان تتمدره یی
۲- شخصیتهای علمی و فرهنگی و نظامی:
- خلیلالله خلیلی متولد شهرستان جبل السراج، غلام سرشار شمالی شاعر، نویسنده و روزنامهنگار- اهل چهاریکار
- عبدالغفور رحیل دولتشاهی، شاعر، مؤلف، نویسنده و از آموزگاران نامدار کشور متولد ولسوالی بگرام
- سید مصطفی کاظمی متولد ولسوالی سرخ و پارسا، رهبر جهادی، وزیر اسبق تجارت و صنایع، نماینده پارلمان و رئیس کمسیون اقتصاد ملی پارلمان افغانستان بود.
- لیلا صراحت روشنی متولد شهر چاریکار، محمد افسر رهبین شاعر و نویسنده نامآور و مترجم کلیات اردوی علامه اقبال به زبان پارسی دری و به گونه منظوم.
- جنرال میر طهماس رووف، استاد دانشگاه نظامی کابل
-جنرال حبیب الرحمن عسکریار اهل شهرستان سیدخیل از نظامیان برجسته و از چهرههای جهادی (که در دوران جهاد آمر ولایتی پروان کاپیسا و بعداً در زمان جمهوری در مناصب مهم وزارت دفاع ج.ا. ا خدمت داشته)
- جنرال بابه جی خان- اهل چاریکار از نظامیان برجسته و پرسابقه و رئیس تشکیلات نظامی وزارت دفاع (دوران حکومتهای شاهی و جمهوری)
- همچنان اشخاص دیگری چون صادقی پروانی میتوان نام برد.
از جمله نامداران معاصر میتوان از احمد شاه مسعود قهرمان افسانهای جنگهای پارتیزانی (چریکی) نام برد که او نیز در قریه جنگلک شهرستان بازارک استان پنجشیر (استان پنجشیر یکی از شهرستانهای استان پروان تا پیش از حکومت حامد کرزی بود) متولد گردیدهاست.
اقتصاد
زراعت
داشتن آبوهوای مناسب و قرار گرفتن ولایت پروان در مسیر شاهراه مرکز و شمال و همچنین نزدیکی با کابل نیز، از مزیتهایی است که پروان را در راستای انکشاف و بهبود زراعت امیدوار میسازد. همچنین این ولایت دارای چهار لابراتوار برای کشت انساج نباتی دارد.
در سالهای اخیر در ولایت پروان پنج هزار و ۷۷۱ جریب باغ جدید میوهجات از طریق پروژه ملی باغداری و مالداری احداث گردید. ساحه کشت و تولید سبزیجات نیز بیشتر شده که در مارکیتهای داخلی به فروش میرسد. پیاز و بادنجان رومی ولایت پروان به گونهٔ وسیع همه ساله به پاکستان صادر میگردد.
گندم
برپایه آمار رئیس زراعت، مالداری و آبیاری ولایت پروان، سطح تولیدات فی واحد زمین گندم نسبت به ۱۰ ساله گذشته ۳۰ درصد افزایش یافتهاست و باغهایی که قبلاً از آن به شکل سنتی استفاده میشد، حالا به شکل تجارتی بهرهبرداری میشوند.
انگور
پروان از عمدهترین تولیدکنندهٔ انگور و کشمش در کشور بهشمار میرود. باغهای انگور این ولایت به سیستم چیلهای ساخته شدهاست و قرار است یک سردخانه یکهزار و ۵۰۰ تُنی برای نگهداری آن ساخته شود.
کشمش
طی سالهای اخیر ۴۷۴ کشمشخانه در این ولایت ساخته شدهاست که کیفیت تولید کشمش سبز را بهتر نمودهاست.
مالداری
مالداری نیز یکی از عمدهترین بخشها است که طی سالهای اخیر در ولایت پروان رشد قابل ملاحظهای داشتهاست. سالانه بیشتر از یکهزار و ۴۰۰ تُن گوشت مرغ در این ولایت تولید میشود.
نسل گاوهای محلی نیز در حال اصلاح است و همه ساله بیش از سههزار گاو محلی تحت پروسه القاح مصنوعی قرار میگیرد و پنج مرکز جمعآوری شیر نیز ساخته شده که هریک، روزانه ظرفیت جمعآوری دوهزار لیتر شیر را دارد.
این ولایت مراکز تست بیماریهای حیوانی و نباتی دارد که به منظور خاکشناسی و همینطور القاح مصنوعی حیوانات خانگی تأسیس شدهاست.
صنعت
اولین فابریکه نساجی در افغانستان بنام فابریکه نساجی گلبهار در سال ۱۳۳۲ به سرمایه عبدالمجید زابلی، قسماً سهم دولت و کمک کشور جرمنی در جوار دریای پنجشیر ساخته شد. در آن وقت تقریباً ۱۵۰۰۰ نفر کارگر در این فابریکه مشغول کار بودند. محصولات این فابریکه به میلیونها متر نسج شامل فرش، پتو (کمپل)، تکههای لباس، پارچههای پشمی، نخی و ابریشمی میشد که به بیرون از افغانستان به ویژه به آلمان نیز صادر میشد.
فابریکه سمنت جبل السراج در سال ۱۳۳۷ با تولید ۱۰۰ تُن در یک شبانه روز تأسیس گردید و تا سال ۱۳۷۵ فعالیت مؤثر اقتصادی داشت. بعد از جنگهای داخلی در افغانستان فعالیت آن متوقف شد و در سال ۱۳۹۵ خورشیدی دوباره به فعالیت آغاز کرد و اکنون در هر شبانه روز ۱۰ تُن تولید دارد.
انرژی
اولین بند برق آبی (اولین فابریکه تولید برق در سطح کشور) در سال ۱۲۹۰ توسط مهندسان انگلیسی طرحریزی شد و در سال ۱۲۹۳ کار آن آغاز و بالاخره در سال ۱۳۰۰ به بهرهبرداری سپرده شد. این بند برق دو توربین بهشکل افقی دارد که ظرفیت مجموعی آنها به ۱۵۰۰ کیلو وات میرسد. از برق تولید شده درین فابریکه برای برقرسانی به فابریکه سمنت جبل السراج و فابریکه نساجی گلبهار استفاده میشد. همچنان یک خط ولتاژ بلند برای برقرسانی به شهر کابل نیز از آنجا به کابل انتقال داده شده بود.
ترابری
اولین و بزرگترین تونل در افغانستان تونل سالنگ است که به طول ۲٬۷ کیلومتر شمال کوه هندوکش را با جنوب آن وصل میکند. این تونل در ارتفاع ۳۹۵۰ متر از سطح دریا قرار گرفتهاست. کار ساخت این تونل در سال ۱۳۳۷ آغاز و پس از ۶ سال در سال ۱۳۴۳ ختم گردید. با احداث این تونل راه اتصال شمال افغانستان به جنوب آن تا ۱۱۰ کیلومتر کوتاهتر شد.
از جمله صنایع مهم درین استان صنعت چرمگری، چاقو سازی، مسگری و آهنگری از زمانهای دور درین ولایت مروج است.
محصولات کشاورزی آن شامل انگور، توت، گردو (چهارمغز)، بادام، کشمش، زردآلو، شفتالو، گندم، ذرت (جواری) و غیره میباشد که انگور و توت آن بیشتر مشهور است.
فرهنگ
در عرصه علم و دانش مردمانی در پروان تولد یا پرورش یافتهاند که میتوان از ابو حنیفه (۸۰–۱۵۰ هجری قمری/۶۹۹–۷۶۷م) نام برد که پیشوای فقهی و کلامی یکی از چهار مکتب اهل تسنن است. متولد کوفه در عراق امروزی میباشند. اما به تأیید کلیه مناقب نویسان- چه حنفی و چه غیر حنفی پدران او پارسی و اهل کابل بودهاند. ابوحنیفه نعمان بن ثابت بن زوتی بن مرزبان. به این ترتیب او از نسل سرداران نظامی پارسی پیش از اسلام بودهاست.
اولین سینما نیز در شهر چاریکار در دوران حکومت شیر علی خان در شهر چاریکار تأسیس شد که تا چند سال پیش نیز فعالیت داشت و بنام سینمای چاریکار یاد میشد.
جستارهای وابسته
ولایتهای افغانستان
چاریکار
منابع
Parwan Province". Program for Culture & Conflict Studies. Naval Postgraduate School.
پروان
هزارستان |
3072 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D9%84%D8%A7%DB%8C%D8%AA%20%D8%A8%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86 | ولایت بامیان | ولایت بامیان (پارسی میانه: بامیکان، لاتین: Bamyan)</small> یکی از ۳۴ ولایت افغانستان به مرکزیت شهر بامیان میباشد که از ولایات مرکزی افغانستان بهشمار میرود. مساحت آن ۱۷٫۴۱۴ کیلومتر مربع و جمعیت آن بر اساس برآورد سال ۲۰۱۱ میلادی، ۴۱۸٬۵۰۰ نفر است. این منطقه به دلیل وجود صدها اثر تاریخی که به موجب کثرت فرهنگی زیادی که در گذشته در آن وجود داشته، دارای شهرتی جهانی میباشد. نام بامیان را میتوان به «مکان نور درخشان» ترجمه کرد.
نام بامیان با آثار مشهوری چون بتهای بودا و غارهای پیرامون آن، قلعههای شهر ضحاک، شهر غلغله و بند امیر همراه گشتهاست. بامیان مرکز هزارستان بهشمار میآید. طبیعت بامیان کوهستانی است. حتی مناطق هموار کمی که وجود دارد از ارتفاع زیادی برخوردار بوده و طبیعت سرد و خشن دارد.
در ادبیات فارسی
سعدی شیرازی در بوستان، حکایتی را از بامیان به این ترتیب نقل میکند که:
سالی از بلخ بامیانم سفر بود و راه از حرامیان پر خطر، جوانی بدرقه همراه من شد سپر باز چرخ انداز سلحشور بیش زور که بده مرد توانا کمان او زه کردندی و زور آوران روی زمین پشت او بر زمین نیاوردندی ولیکن چنانکه دانی متنعم بود و سایه پرورده نه جهان دیده و سفر کرده. رعد کوس دلاوران به گوشش نرسیده و برق شمشیر سواران ندیده. اتفاقاً من و این جوان هر دو در پی هم دوان هر آن دیوار قدیمش که پیشآمدی به قوّت بازو بیفکندی و هر درخت عظیم که دیدی به زور سرپنجه بر کندی و تفاخر کنان گفتی
پیل کو تا کتف و بازوی گردان بیند
شیر کو تا کف و سر پنجه مردان بیند
ما درین حالت که دو هندو از پس سنگی سر برآوردند و قصد قتال ما کردند به دست یکی چوبی و در بغل آن دیگر کلوخ کوبی جوان را گفتم چه پایی؟
بیار آنچه داری ز مردی و زور
که دشمن به پای خود آمد به گور
تیر و کمان را دیدم از دست جوان افتاده و لرزه بر استخوان
نه هر که موی شکافد به تیر جوشن خای
به روز حمله جنگ آوران به دارد پای
چاره جز آن ندیدم که رخت و سلاح و جامهها رها کردیم و جان به سلامت بیاوردیم.
بکارهای گران مرد کار دیده فرست
که شیر شرزه در آرد به زیر خمّ کمند
جوان اگر چه قوی یال و پیلتن باشد
به جنگ دشمنش از هول بگسلد پیوند
نبرد پیش مصاف آزموده معلوم است
چنانکه مسئله شرع پیش دانشمند
پیشینه
در دوران باستان، بخشهای مرکزی افغانستان از نظر استراتژیک از طریق کاروانهای جاده ابریشم که از منطقه عبور میکردند، رونق میگرفت و محل تقاطع تجارت بین امپراطوری روم، چین، آسیای میانه و آسیای جنوبی بود. بامیان برای بسیاری از مسافران نقطه توقف بود. در اینجا بود که ترکیب عناصر هنر یونان و بودایی، به یک سبک کلاسیک منحصر به فرد تبدیل شد که با نام هنر یونانی و بودایی شناخته میشود.
نام بامیان در اوستا (یشتها، ص ۱۰۰) و همچنان در (بندهشن) در زبان پهلوی به شکل بامیکان آمدهاست. مجسمههای بودا که بلندترین مجسمههای جهان محسوب میگردید از یادگارهای دینی دورهٔ کانیشکا از امپراتوران کوشانی به حساب میآید. بامیان بخاطر چشمانداز زیبای آن و وجود دو تندیس عظیم بودا از ارزش خاصی برخوردار بودهاست. در قدیم محل اُتراق کاروانهای جاده ابریشم و مرکزی مهم برای هنرمندان، و همچنین مرکزی برای نشر آیین بودایی بودهاست. بین سالهای ۶۲۹ و ۶۴۵ میلادی، هیوانتسنگ زائر مشهور چینی، که از بامیان بازدید کرده از خود نوشتههای گرانبهایی راجع به بناها و تندیسهای بامیان و همچنین از زندگی اجتماعی و مذهبی باشندگان آن به جای گذاشتهاست. قریب به نیم قرن بعد، یک راهب اهل کوریا بنام هویچائو، که در سال ۷۲۷ م. از بامیان گذر کرده بود، آن منطقه را علیرغم حضور اعراب در شمال و جنوب آن، یک پادشاهی مستقل و قدرتمند توصیف کرد.
در دورهٔ اسلامی بامیان یکی از شهرهای مهم و آباد خراسان و مرکز شیران بامیان محسوب میشود. اما در قرن هفتم هجری بر اثر حملهٔ مغول همانند اکثر شهرهای خراسان به خاک یکسان میگردد. جوینی میگوید:
«و به بامیان رسیدند ارباب آن از باب مخاصمت و مقاومت درمیآمدند… ناگاه از شست قضا که نای کلی آن قوم بود تیر چرخی که مهلت نداد از شهر بیرون آمد به یک پسر جغتای رسید که محبوبترین احفاد چنگیز خان بود»
یعقوب لیث صفاری معبدی بزرگ بامیان را ویران کرد، با اینحال باشندگان بومی بامیان تا آمدن غزنویان هنوز به اسلام نگرویده بودند. در دورهٔ غوریان، بامیان برای نزدیک به یک قرن (۶۰۹–۱۲۱۲/۵۵۰–۱۱۵۵ م) پایتخت این پادشاهی بزرگ بود که قلمرو آن تا شمال آمودریا میرسید. درهٔ بامیان جزئی از قلمرو خوارزمشاهیان بود تا اینکه چنگیز خان برای انتقام از قتل نواسهاش شهر را به کلی ویران کرده و باشندگان آن را قتلعام کرد.
به استناد کتب تاریخی، بامیان تازمان حملات مغول از اهمیت و اعتبار شایانی برخوردار بودهاست، چرا که در مسیر تجارتی با هند قرار داشتهاست. در دوره سامانیان و غزنویان، بامیان نیز جزو مراکزی بوده که در آن ضرب سکه این حکومتها در آن انجام میشدهاست. پس از این کشتار و ویرانگری توسط سپاهیان مغول، بامیان سالیان دراز همچنان متروکه باقیماند و همین موقعیت مهم جغرافیایی آن بود تا توانست دوباره جان تازه گرفته و دارای سکنه شود. از دورهٔ تیموریان به بعد شهری در بامیان ظهور کرد و در دورهٔ حکومت گورکانیان هند دوباره از بامیان یاد شد. بابر فرمانروای گورکانی بامیان را جایی زیبا توصیف کرده، اما در دورهٔ اورنگزیب، حاکم دیگر گورکانی، بامیان دوباره آسیب دید و ویرانگریهای اورنگزیب شامل به توپ بستن تندیس بودای بزرگ ۵۵ متری میشد.
جغرافیا
ولایت بامیان در مرکز افغانستان بین ۳۴ درجه و ۷۵ دقیقه عرض شمالی و ۶۷ درجه و ۲۵ دقیقه عرض شرقی از نصف النهار گرینویچ قرار گرفتهاست. طول متوسط این ولایت به خط مستقیم در جهت شمال به جنوب ۱۷۰ کیلومتر و عرض متوسط آن در جهت شرق-غرب حدود ۱۳۰ کیلومتر است. ولایت بامیان از سمت شمال با ولایات سرپل و سمنگان، از جنوب با ولایت دایکندی، از شرق با ولایات بغلان و پروان، از جنوب شرقی به ولایت میدان وردک و از غرب به ولایت غور محدود است. شهر بامیان مرکز ولایت بامیان است و از کابل ۱۳۵ کیلومتر فاصله دارد. ارتفاع این شهر از سطح دریا ۲٬۵۰۰ و پهناوری آن ۱۷٬۵۵۵ کیلومتر مربع است که تقریباً یک سی و هفتم یا ۲٫۶۹٪ پهناوری کل افغانستان را شامل میشود. ولسوالی یکاولنگ بزرگترین و ولسوالی شیبر کوچکترین ولسوالیهای بامیان هستند.
بامیان در جنوب کوههای هندوکش و در شمال کوههای بابا واقع شدهاست. بلندیهای کوه بابا باعث بهوجود آمدن سه حوزهٔ آبریز متفاوت در این ولایت شدهاست و ولسوالیهای آن را از همدیگر جدا میکند. این ولایت دارای آب و هوایی کوهستانی، پاک و شفاف، شبهایی پرستاره و زمستانهایی سرد و برفگیر دارد.
در جنوب ولایت بامیان کوه بابا قرار دارد که مرتفعترین قله آن شاهفولادی میباشد و ۵٬۱۴۵ متر از سطح دریا ارتفاع دارد. دریاچههای بند امیر در ولسوالی یکاولنگ از جاذبههای معروف گردشگری افغانستان میباشد که بهعنوان منطقه حفاظت شده در سال ۲۰۰۹ پارک ملی اعلان گردید. بند پیتاب بند دریاچه طبیعی دیگری در ولسوالی کهمرد است که در پارک ملی دره آجر واقع شدهاست. دریای بامیان از دامنههای شمالی کوه بابا غربی سرچشمه گرفته از شهر بامیان میگذرد. این دریا در ابتدا بهنام دریای آهنگران یاد میشود که در ولایت سمنگان بهنام دریای سرخاب، و در ولایت کندز بهنام دریای کندز یاد شده به آمودریا میریزد. دریای دیگر دریای بلخاب است که از دریاچه ذولفقار بند امیر سرچشمه گرفته پس از عبور از ولایت سمنگان در دشت خانقاه ولایت بلخ، یک دلتا تشکیل داده کشتزارهای وسیع اطراف مزار شریف را سیراب میسازد.
معادن این ولایت عبارت اند از:- آهن، سوبریک اسید، مس، آمازونیت، رخام، مرمر، گرانیت، تراویزتاین، سنگهای زینتی، زغالسنگ، گچ، سرپنتاین، سلفر، کلوین، آنتیموان و کوارتز.
مردم
بیشتر مردم این ولایت را هزارهها تشکیل میدهد که به زبان فارسی و گویش هزارگی صحبت میکنند.
ولایت بامیان مرکز اصلی فرهنگی هزارهها محسوب میشود. در مرکز ولایت بتهای معروف بودا قرار دارد که در زمان حکومت طالبان منفجر شدند. این بتها از شهرت جهانی برخوردار هستند و یکی از جاذبههای توریستی بهشمار میآیند.
اقتصاد
کچالو (سیبزمینی) مهمترین محصول کشاورزی بامیان است. حدود نصف کچالوی مورد نیاز افغانستان در این ولایت تولید میشود و مقداری از آن نیز به خارج از کشور صادر میشود.
ورزش
اسکی ورزش مورد علاقه بامیان است. در فصل زمستان این ولایت شاهد رقابتهای ورزشی ویژه زمستانی است. شهروندان این ولایت به خصوص روزهای آخر هفته در دامنهٔ کوههای بابا به تمرین بازیهای زمستانی همچون اسکی و اسکیت میپردازند.
در سالهای اخیر، این ورزش علاقهمندانی از میان دختران نیز به خود جلب کردهاست. افضل نوری مسئول باشگاه اسکی عقاب ولایت بامیان گفت که حضور دختران اسکیباز در سه سال اخیر در این ولایت افزایش پیدا کردهاست.
مسابقات اسکی بانوان بامیان
ریاست اطلاعات و فرهنگ، مرکز آموزشی لینکن و باشگاه ورزشی عقاب رقابت اسکی ویژه دختران را به مناسبت روز جهانی آموزش در بامیان برگزار کرد. در این رقابت ده بانو از چندین باشگاه اسکی ولایت بامیان اشتراک کرده بودند.
اسحاق موحد رئیس اطلاعات و فرهنگ بامیان گفت که رقابت اسکی میان دختران به مناسبت آموزش و آموزش در سایه صلح برگزار شدهاست. به گفتهٔ موحد سلسله رقابتها هر هفته میان گروههای سنی مختلف تا پایان زمستان ادامه خواهد داشت.
گردشگری
بامیان یکی از شهرهای کهن و تاریخی افغانستان امروزی محسوب میگردد. وجود پیکرههای تخریب شده بامیان، اولین پارک ملی دره آجر، غلغله، شهر ضحاک که در جغرافیایی بامیان و بند امیر این شهر را به یکی از مراکز مهم توریستی افغانستان تبدیل نموده بود. این پیکرههای عظیم بودا در مارس ۲۰۰۱ توسط حکومت طالبان منفجر شدند. پیکارجویان طالبان قصد داشتند با تخریب یادبودهای بوداییسم، «آثار شرک» را در منطقه از بین ببرند.
این مجسمههای عظیم ایستاده و سایر مجسمههای خرد و بزرگ دوره کوشانیها معمولاً به عنوان «بتهای بامیان» در زبان همه مشهور بود. مجسمه ۵۵ متری بامیان بزرگترین هیکل بودای دنیا و بلندترین مجسمه سنگی جهان بود. این سازههای گرانبهای افغانستان که شهرت جهانی داشت در رژیم طالبان بهکلی تخریب گردید اما در سالهای اخیر اقدامات خوبی برای بازسازی آنها شروع شدهاست
بت بزرگ بنام صلصال و بت کوچکتر بنام شمامه بودهاست.
بند امیر واقع در ولسوالی یکاولنگ از دیگر جاذبههای توریستی این ولایت به حساب میآید که اخیراً از سوی دولت افغانستان به عنوان آثار ملی ثبت شدهاست.
تقسیمات اداری
فواصل بامیان تا
فاصله مرکز بامیان با ولسوالیهای ولایت بامیان
فاصله بامیان با دیگر ولایات
فاصله بامیان با پایتختهای کشورهای همسایه
{(بامیان-اسلامآباد (پاکستان)) ۶۷۶کیلومتر}
{(بامیان-دوشنبه (تاجیکستان)) ۵۸۰کیلومتر}
{(بامیان-تاشکند (ازبکستان))۱۱۴۸کیلومتر}
{(بامیان-عشق آباد (ترکمنستان)) ۱۳۷۰ کیلومتر}
{(بامیان-بیشکک (قرقیزستان)) ۱۷۷۸
کیلومتر}
{(بامیان-تهران (ایران))۲۵۴۸کیلومتر}
{(بامیان-آستانه (قزاقستان)) ۲۷۵۶کیلومتر}
{(بامیان-مسکو (روسیه)) ۴۱۰۳کیلومتر}
{(بامیان-استانبول (ترکیه)) ۴۳۳۳کیلومتر}
{(بامیان-بغداد عراق) ۲۷۶۵کیلومتر}
جستارهای وابسته
ولایتهای افغانستان
نگارخانه
منابع
پیوند به بیرون
امتداد جاده ابریشم
بوداگرایی در افغانستان
ولایت بامیان
ولایتهای افغانستان
هزارستان
هنر و فرهنگ بودایی |
3073 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D9%84%D8%A7%DB%8C%D8%AA%20%D9%87%D8%B1%D8%A7%D8%AA | ولایت هرات | ولایت هرات به مرکزیت شهر هرات، پس از ولایت هلمند، دومین ولایت افغانستان است. ولایت هرات همراه با فراه و نیمروز جمعاً ولایتهای غربی افغانستان را تشکیل میدهند. ولایت هرات با کشور ایران و ترکمنستان هممرز هستند.
نام
هرات یکی از قدیمیترین ولایتهای افغانستان است که ریشههای آن به آریانای باستان میرسد. برخی منابع غربی هرات باستان را بنام «آریا» یاد نمودهاند که همان گونهٔ یونانی شدهٔ هریوا است. چنانچه در نتیجه تحقیق آکادمیسین دکتر عبدالاحمد جاوید، هرات باستان بگونههای ذیل آمدهاست:
به اوستایی: هَرویوَه (Harōiva)، در یشت ۱۰٫۱۴ (یشت چهاردهم مِهریَشت) و وندیداد ۱٫۹ (فرگرد یکم وندیداد) از اوستا
به پارسی باستان: هَرَیوه (Haraiva)، در سنگنوشتههای هخامنشی
به پارسی میانهٔ ساسانی: هَریو (Harēv)، در سنگنبشتهای از شاپور یکم در کعبه زرتشت واقع در نقش رستم
به پهلوی: هَری (Hariy)، در فهرست پایتختهای استانهای شاهنشاهی ساسانی به زبان پهلوی
در دورهٔ اسکندر مقدونی: اسکندریه آریانِه ، یا بهطور سادهتر اسکندریه آریا
به یونانی باستان: آریا Ἀρεία (نباید با نام یونانی سرزمین باستانی آریانا اشتباه شود)
به لاتین: آریا (Aria)
تاریخچه
هرات قبل از کشف اقیانوس هند در گذرگاه جاده ابریشم قرار داشت و نقش بزرگ را در تجارت میان شبهقاره هند، خاورمیانه، آسیای مرکزی و اروپا بازی میکرد. هرات از لحاظ موقعیت جغرافیایی در طول تاریخ بستر مناسب تلاقی مدنیتهای شرق و غرب نیز بهشمار میرفت. از اینرو هرات یکی از گهوارههای تمدنی تاریخ پربار خراسان شناخته میشود. تاریخ سیاسی هرات پر از فراز و نشیب است. چنانچه هرات همواره میدان لشکر کشیها جنگهای اشغالگرانه، ویرانگرانه و گذرگاه جهانگشایان نیز بودهاست. روی تصادفی نیست که تاریخ هرات مشحون از مبارزات آزادی خواهانه و استعمار شکن بودهاست.
در دورههای ماد و هخامنشیان، هریوا سرزمینی در اطراف رودخانهٔ هریرود بوده و یکی از ساتراپیهای هخامنشیان بشمار میرفت. در سنگنوشته بیستون داریوش بزرگ، هَریوا (Haraiva) در فهرست ساتراپیهای هخامنشیان آمدهاست.
به قول مورخ یونانی هرودوت، اسکندر مقدونی در ۳۳۰ پ.م ، آرتاکوانا، مرکز ساتراپی هریوه را گشود. سپاهیان اسکندر شهر را ویران و باشندگان آن را به قتل رسانیدند. اسکندر سپس شهری به نام «اسکندریه آرهایا» (Alexandria Areia) در کنار هریرود بنا کرد و جمعیت و آبادی آرتاکوآنا را بدین شهر که شاید هرات امروزین باشد تحویل کرد.
هرات در زمان ساسانیان در سنگنوشتهای در کعبه زردشت واقع در نقش رستم بنام هریو یاد شدهاست. در دورهٔ ساسانی از مراکز مهم نظامی و منطقه مرزی در مقابله با هپتالیها بودهاست. پیش از آمدن اسلام به ایران دارای اقلیت مسیحی نستوری بود. در سال ۳۱ ه.ق (حدود ۶۵۰ م) یا کمی پس از آن به دست مسلمانان فتح شد.
در دورهٔ خلافت اسلامی، یعنی در قرون وسطی، هرات همراه با نیشابور، مرو و بلخ یکی از چهار قسمت (چهار ربع) خراسان بزرگ بود.
هرات مثل اکثریت مناطق دیگر افغانستان با هجوم مغول در ۱۲۲۲ م. از بنیاد ویران شد و بیش از نیمی از اهالی بومی آن قتلعام یا آواره شدند.
هرات در میان سالهای ۶۴۳ تا ۷۸۴ ه.ق پایتخت سلسلهٔ آل کرت بود. تیمور لنگ در سال ۷۸۴ ه.ق هرات را گشود و آل کرت را نابود ساخت. در جریان این حمله هرات بار دیگر ویران و هزاران نفر کشته شدند. شاهرخ فرزند تیمور و همسرش گوهرشاد پایتخت تیموریان را در سال ۱۴۰۱ م از سمرقند به هرات منتقل کردند.
در ۱۵۰۶ م شیبانیان آسیای مرکزی بر شمال افغانستان و هرات مسلط شدند. اندکی بعد هرات در تحت کنترل صفویها قرار گرفت. در دوران صفوی هرات مهمترین شهر و مرکز خراسان محسوب میشد و همواره مورد طمع ازبکها بود حتی چندبار این شهر به دست ازبکها افتاد. اما سلطه ازبکها بر این شهر به صورت کوتاه مدت بود و آنها از دورههای فترت در اوایل سلطنت شاه تهماسب یکم و اوایل سلطنت شاه محمد خدابنده و شاه عباس بزرگ استفاده کردند و هر بار برای مدت کمی این شهر را در اشغال داشتند.
پس از سقوط صفویها هرات به دست نادر شاه افشار افتاد و پس از مرگ نادر هرات به تصرف احمد خان درانی درآمد. در دوران معروف به بازی بزرگ مأموران بریتانیایی در هرات فعال بودند و از پیوستن هرات به حکومت افغانستان پشتیبانی میکردند. در ۱۲۴۹ ه.ق عباس میرزا از سوی فتحعلیشاه قاجار مأمور پس گرفتن هرات از افغانها شد. مرگ عباس میرزا در راه مشهد این کار را ناتمام گذاشت. محمدشاه قاجار نیز کوششی برای فتح هرات کرد که ناکام ماند. در زمان ناصرالدینشاه قاجار، دوستمحمد خان، حاکم کابل و قندهار هرات را گرفت. نیروهای ناصرالدین شاه تحت فرمان حسامالسلطنه هرات را محاصره کردند و در سال ۱۲۷۳ این شهر را گرفتند. معاهده پاریس در مارس ۱۸۵۷ میلادی پس از دومین نبرد بریتانیا با ایران برسر مسئله هرات جهت صلح بین دو کشور در پاریس منعقد گردید.
بریتانیا با تصرف بخشهایی از جنوب ایران (بنادر خرمشهر و بوشهر و جزایر جنوب در خلیج فارس) ناصرالدین شاه را مجبور به قبول معاهده پاریس کرد. بر طبق این پیمان، ایران از ادعای خود بر هرات چشم پوشی کرد و هرات در ۱۸۶۳ به افغانستان ملحق گشت و ایران موجودیت کشوری به نام افغانستان را به رسمیت شناخت.
تقسیمات
در تقسیمات کشوری گذشته همواره تا قبل از دوره ظاهرشاه، ولایت هرات بسیار بزرگتر از دوره فعلی بود و ولایتهای غربی یعنی بادغیس و غور و فراه و نیمروز را نیز شامل میشد، اما محمد ظاهرشاه به تدریج تا سال ۱۳۴۶ (۱۹۴۷ میلادی) این مناطق را از ولایت هرات جدا ساخت. همچنین در دوره حاکمیت اسماعیل خان بر غرب کشور که هرات به نوعی خودمختاری داشت، ولایت هرات بر مناطق بادغیس و فراه و غور هم توسعه داشت و مجموع این مناطق از مرکزیت هرات اداره میشد. هماکنون بین مردمان این ولایتها ارتباط بسیار نزدیک برقرار میباشد و تا هنوز هم برای بسیاری از این مردم، هِرات باستان به عنوان شهر مرکزی شناخته میشود.
تقسیمات کنونی
شهر هرات
اَدرَسکن
اِنجیل
اوبه
پشت زیرغان
چِشت شریف
زندهجان
زیرکوه
پشت کوه
کوه زور
زاول
غوریان
فارسی
کَرُخ
کُشک رباط سنگی
کُشک کهنه
کُهسان
گُذَره
گُلران
اقتصاد
بزرگترین پالایشگاه افغانستان در هرات قرار دارد.
در هرات نُه معدن سنگ مرمر، پنج معدن مرمر گچی، شش معدن مواد ساختمانی، دو معدن زغالسنگ و معادن دیگری مانند مس، سرب، نمک و گچ نيز در اين ولايت وجود دارد.
محصولات کشاورزی
انگور
ولایت هرات با داشتن ۴۸ نوع انگور در سال ۱۳۹۹ از ۹ هزار هکتار باغ بالغ بر ۱۴۰ هزار تُن انگور بدست آمدهاست که نسبت به سال قبل ۱۵ درصد افزایش را نشان میدهد. ۶۰ فیصد انگور ولایت هرات به کشمش تبدیل میشود و ۴۰ درصد دیگر به بازارهای محلی و سایر ولایتها انتقال داده میشود.
ناک
ولایت هرات بستر خوب برای رشد درختان ناک است علاقهمندی زمینداران و باغداران به ناکپروری از چند سال به اینسو زیاد شده و بازار محلی خوب نیز دارد. بر اساس ریاست احصائیه وزارت زراعت حاصلات ناک در ولایت هرات ۸ درصد افزایش یافتهاست. از ۷۸ هکتار باغ ساخته شده در ولایت هرات، سالانه ۸۷۴ تن ناک برداشت میشود.
برنج
برپایه سروی مشترک وزارت زراعت و ادارهٔ ملی احصاییه، هرات با تولید سالانه ۲۸ هزار تُن برنج در جایگاه پنجم تولید برنج افغانستان قرار دارد.
مردم
جمعیت این ولایت بالغ بر ۳٬۷۸۰٬۰۰۰ است. بر پایهٔ آمار وزارت احیا و انکشاف دهات، ترکیب جمعیتی این ولایت به این صورت است:
تقریباً سهچهارم (۷۷٪) مردم ولایت هرات در روستاها زندگی میکنند و یکچهارم یعنی ۲۳٪ در شهرها هستند. نیمی از مردم مرد و نیمی دیگر زن هستند. فارسی و توسط ۹۸٪ از مردم گفتار میشود. همینطور این دو زبان در ۹۷٫۷٪ روستاهای این ولایت سخن گفته میشود. زبان گفتاری باقی مانده مردم ترکمنی است. زبان مادری اکثریت مطلق باشندگان ولایت هرات فارسی با لهجهٔ هراتی میباشد.
جمعیت برپایه مناطق
این استان به حدود ۱۵ ولسوالی تقسیم شده و شامل بیش از ۲۰۰۰ روستا است.
رسانه
رسانههای تصویری ولایت هرات
ولایت هرات دارای چند رسانه تصویری محلی است:
تلویزیون استقلال
تلویزیون هرات
تلویزیون چکاد
تلویزیون هری
تلویزیون ساقی
تلویزیون میهن
تلویزیون آسیا
تلویزیون تابان
تلویزیون امید
تلویزیون ترقی
تلویزیون زندگی
تلویزیون جوانه
تلویزیون ناب
تلویزیون اصلاح
تلویزیون فریاد
تلویزیون سیمای ولسوالی غوریان اولین تلویزیون خصوصی در افغانستان
رسانههای صوتی ولایت هرات
رادیو هرات
رادیو آموزش
رادیو صدای جوان
رادیو کلید هرات
رادیو سحر
رادیو فریاد
رادیو زحل
رادیو حکمت
رادیو باران
رادیو پویش
رادیو صدای انصار
رادیو عصر
رادیو معراج
رادیو معارف
رادیو آوا
رادیو غزالی
رادیو مژده
رادیو قرآن
رادیو زندگی
رادیو مردم
رادیو ندای صبح ولسوالی غوریان
نشریههای چاپی ولایت هرات
روزنامه اتفاق اسلام
روزنامه اخبار روز
ماهنامه شهرما
ماهنامه معرفت
ماهنامه نسیم ایمان
ماهنامه پامیر
مناطق تفریحی
باغ ملت
تخت سفر
شیدایی
پارک هیریرود
پارک میر داود
دهنغار کرخ
پارک ترقی
قلعه شربت
رباط پی (ولسوالی زنده جان)
شیخ آینه (ولسوالی زنده جان)
پل هاشمی
بند سبزک
بند بغرچه
بام هرات
پارک فرهنگ
پارک ایکو
تپه های کمر کلاغ
نگارخانه
جستارهای وابسته
ولایتهای افغانستان
منابع
دانشنامه ایرانیکا
دانشنامه بریتانیکا
پیوندها
عکسهایی از هرات (فلیکر)
نقشهٔ ولایت هرات
سایت رسمی ولایت هرات
سایت رسمی صحت عامه (اداره بهداشت) هرات
سایت رسمی شهرداری هرات
سایت رسمی هرؤیان
استانهای هممرز با ایران در کشورهای همسایه
تقسیمات خراسان
هرات
هرات |
3074 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D9%84%D8%A7%DB%8C%D8%AA%20%D9%85%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D9%86%20%D9%88%D8%B1%D8%AF%DA%A9 | ولایت میدان وردک | میدان وردک یا وردګ یکی از ۳۴ ولایت افغانستان واقع در شرق مرکزی کشور به مرکزیت میدان شهر است. وردک با ارتفاع ۲٬۲۱۰ متری از سطح اقیانوس، سرحد مشترک با کابل، پروان، بامیان، غزنی و لوگر دارد. این ولایت دارای ۹۰۲۳ کیلومتر مربع مساحت و بالای ۶۶۰ هزار نفر جمعیت دارد.
ولایت وردک به هشت ولسوالی و ۱٬۹۳۷ قریه تقسیم شده که پرجمعیتترین ولسوالی آن ولسوالی مرکز بهسود با ۱۳۴٬۸۵۲ نفر و کم جمعیتترین ولسوالی آن ولسوالی دایمیرداد با ۳۵٬۰۷۵ نفر میباشد.
بر اساس برآورد سال ۲۰۲۰ تنها ۳٬۵۳۸ نفر از جمعیت این ولایت در شهر زندگی میکنند. سیب، کچالو، پیاز، گندم، برنج، جواری، زردک، بادنجان رومی، زردآلو و حبوبات محصولات کشاورزی اصلی این منطقه است. ۷۵٪ مردم باسواد هستند و شش شفاخانه، حدود ۶۵ درمانگاه و ۲٬۶۸۴ مسجد در این ولایت موجود است.
بیشتر مردم این ولایت کشاورز و مالدار هستند.
در این ولایت ذخایر زیادی از آهن، لیتیم وجود دارد.
اماکن تاریخی قابل ملاحظه در این ولایت کوههای برغالی و بند سلطان محمود غزنوی در ولسوالی جغتو کوهنعل آهو در دایمیرداد، زیارت شیرازی در سیدآباد، معبد تندیس مریم در چک، و در گربُت زیارتگاههای تاریخی وجود دارد.
نام
تاریخ
در دوران حکومت کمونیستی، مردم میدان وردک هیچگونه کمکی به کمونیستها نکردند. در جریان جنگهای داخلی افغانستان، وردک بخاطر مرز مشترک با کابل و زمینهای حاصلخیز زراعتی آن اهمیت بالایی داشت. حزب وحدت در بیشترین قسمتهای این ولایت حضور فعالی داشت. در زمستان ۱۹۹۵, بیشتر ساحات وردک به دست طالبان افتاد. در سال ۲۰۰۸ منطقه کاملاً از وجود طالبان پاکسازی شد اما در ۲۱ جنوری ۲۰۱۹ طالبان بالای یکی از پایگاههای ارتش مستقر در این ولایت حمله کردند که ۳۰ مجروح داشت. در این اواخر شاهراه کابل بامیان این ولایت دوباره به دست طالبان افتاده و آنان هر روزه مردم را از ماشینها گروگان گرفته و به قتل میرسانند.
جغرافیا
ولایت میدان وردک در شرق با لوگر و کابل، در غرب با ولایت بامیان، در جنوب و جنوب غرب با غزنی، در شمال غرب با بامیان و در شمال با ولایت پروان همسرحد است و تمامی مساحت این ولایت به ۱۰۹۱۲ کیلومتر مربع میرسد.
این منطقه جزو مناطق کوهستانی افغانستان بوده و دارای آب و هوای سرد و کوهستانی با زمستانهای کاملاً سرد و تابستانهای معتدل و گوارا است. میدان وردک دارای اقلیم سرد نیمهصحرایی بوده، مقدار بارندگی سالانهٔ آن بین ۳۰۰ و ۴۰۰ میلیمتر و در حصهٔ کوتل اونی به ۸۰۰ میلیمتر هم میرسد. حداکثر دما به ۲۰ تا ۳۰ درجهٔ سانتیگراد و در حصهٔ اونی در تابستان از ۵ درجهٔ سانتیگراد بالاتر نیست. در زمستان سردی هوا به ۱۰- و ۱۵- درجه پائین میآید و در حصهٔ اونی کمتر از منفی ۲۰ درجهٔ سانتیگراد ثبت شدهاست و دارای چار فصل سال بوده زمستان آن برفگیر میباشد.
قسمت اعظم این ولایت تحت سیطرهٔ رشتهکوههای کوه بابا قرار داشته که سرچشمهٔ بسیاری از رودخانههای پرآب افغانستان نظیر دریای کابل، و دریای هلمند از این مناطق میباشد. درهٔ تنگی در ولایت میدان وردک واقع شدهاست.
رشتهکوه پغمان در شمال و زنجیرههای کمارتفاع در جنوب آن در ساحهٔ چک و سیدآباد نیز وجود دارد. دریاهای (رودهای) مهم آن عبارتست از دریای میدان و دریای جلگه که بند چک بر روی آن ساخته شدهاست. دریای جلگه در نقاط مرتفع به نام دریای خاوات و کجار نیز یاد میشود. آب دریای هلمند در سرچشمهٔ آن یکصد کیلومتر در وردک جریان دارد.
دریای میدان، خاوات و کجاو یگانه منابع آبی آن را تشکیل میدهد. اما در تمام درههای آن آب کاریز و چشمههای طبیعی با آب شفاف وجود دارد که در آبیاری از آن استفاده میکنند، افزون بر آن از پمپ آب و چاههای عمیق نیز در این مورد استفاده میشود.
بند چک بر روی دریاچهٔ جلگه و جغتو ساخته شده و ظرفیت تولید ۳٬۳۱۰ کیلووات در ساعت برق آبی را دارد که مورد استفاده مردم محل و میدان وردک قرار میگیرد و پنجاه سال کامل به کابل هم از آن استفاده میگردید؛ اما ذخیرهگاه بند تا حدی پر از رسوبات شده قدرت تولید برق را پائین آوردهاست. زمین آبی (۱۲۸٬۰۰۰ هکتار) و زمین للمی (۹٬۰۰۰ هکتار) موجود است.
ولایت میدان وردک بر سر شاهراه کابل-قندهار قرار دارد از این لحاظ ارتباط آن با سایر ولایتها بهبود یافتهاست. به سمت هزارهجات، بامیان، ارزگان و غزنی جادههای فعالی دارد. اما با سایر ولسوالیها که از سرک (جاده) عمومی دورترند مشکلات رفتوآمدی آن زیاد است. زمینلرزهای در سال ۱۹۹۸ در این ولایت رخ داد و در آن سال به خاطر نبود راههای مناسب نتوانستند به آسیبدیدگان کمک فوری برسانند.
جنگلهای مهم در این ولایت بید، چنار و پنجهچنار است. از جمله درختان میوهدار آن نیز توت، سیب و زردآلو در این منطقه باردهی زیادی دارد. مساحت جنگلهای ولایت به ۲۰۰ جریب میرسد.
مردم
مردم ساکن این ولایت بیشتر از اقوام هزاره و پشتون هستند و بخش کوچک دیگر تاجیک و قزلباش میباشند. نفوس ولایت وردک در سال ۱۳۵۹ به تعداد (۲۹۶٬۱۲۰) سرشماری شد و با افزایش ۲٫۳ درصد در سال ۱۳۷۹ تعداد آن معادل ۶۶۰٬۲۵۸ نفر شد. مساحت وردک ۹٬۹۳۴ کیلومتر مربع و تراکم جمعیت در هر کیلومتر مربع ۶۶٫۴ نفر بود.
اقتصاد
کشاورزی
برخی بیشتر از باشندگان این ولایت مصروف زراعت اند و زنده گی اکثریت خانوادهها از این طریق تأمین میگردد. زمینهای زراعتی این ولایت ۴۳٬۹۲۱٫۴ هکتار خوانده شده که از جمله ۳۲٬۶۹۱ هکتار آن آبی، ۱٬۱۱۲۰ هکتار آن للمی و ۱۱۰٫۴ هکتار آن دولتی است و به شکل متوسط ۱۰٬۹۸۰ هکتار زمین آبی این ولایت را باغات تشکیل دادهاند.
گندم، کچالو، جواری، لوبیا، پیاز و حبوبات دیگر از محصولات زراعتی این ولایت است که در مناطق مختلف کشت میشود.
میوههای سیب، زردآلو، گیلاس، شفتالو، بادام، چهارمغز، ناک و میوههای دیگر در این ولایت دریافت و به شهرهای دیگر کشور جهت فروش عرضه میشود.
سیب
ولایت میدان وردک تولیدکننده بزرگ سیب به سطح کشور است که علاوه برشماری از ولایات کشور به کشورهای پاکستان، هند، امارات متحده عربی، عربستان سعودی و کشورهای آسیای میانه صادر میکند. انواع مختلف سیب مانند سیبهای جورس، مارلینگ، بیروتی و سیب زرد از شهرت زیاد بر خوردار اند.
ناک
ولایت میدان وردک بستر مناسب برای رشد و کشت میوهٔ ناک است و در تمام ولسوالیهای آن این میوه رشد میکند. قرار آمار ۱۳۹۹ حاصلات ناک در ولایت وردک ۱۶ درصد افزایش یافتهاست. بر اساس آما ریاست زراعت، آبیاری و مالداری ولایت وردک ساحه کشت ناک ۲۳۶ هکتار است که سالانه حدود دو هزار و ۵۳۷ تن ناک برداشت میکند و ۵۱ میلیون افغانی ایجاد درآمد میکند. همچنان وزارت زراعت ۴۳ هکتار باغات نو ناک در ۱۳۹۹ احداث کردهاست.
هر چند حاصلات زراعتی این ولایت همه سال در حال تغییر است؛ اما باز هم بعضی منابع تولید اوسط سالانه سیب را ۱۲۲٬۹۷۶ تن، تولید سالانه کچالو ۹۱٬۵۳۴ تن و تولید سالانه یی گندم ۴۱٬۱۴۷٫۵ تُن میشود. بادام کوهی ساحات جنگلی این ولایت را تحت پوشش آورده که ۶۰۰ هکتار آن تنها مربوط ولسوالیهای نرخ و جلریز است. وزارت شهرسازی و اراضی در ادامه تطبیق روند سروی، علامه گذاری و ثبت علفچرها در کشور؛ ۱۲۳٬۷۴۶ جریب علفچر را در مربوطات مختلف ولایت وردک سروی و ثبت نمودهاست که بیشتر آن مربوط حصه اول و بهسود مرکزی میشود.
شماری از باشندگان فارمهای زنبورعسل نیز دارند و از این طریق یک اندازه عواید به دست میارند و همچنان برخی بیشتر از باشندگان وردک مصروف پرورش حیوانات هستند و مالداری منبع مهم عایدات آنها بهشمار میرود.
صنعت
در سال ۲۰۱۴ پارک صنعتی به مساحت ۲۰۰ جریب زمین در حومه میدان شهر تهداب گذاری شده تا بخش خصوصی به منظور ایجاد کارخانههای تولیدی در این ساحه سرمایهگذاری نمایند. همچنان در سال مالی ۱۳۹۹، ۲۹هزار و ۵۳۸ تن سنگ مرمر در این ولایت تولید شد که ۵۷ درصد افزایش نسبت به سال قبل داشته و ۱۸۷۸ مترمربع آنرا به باکو و ۳۴۲۱ مترمربع آنرا به آستانه قزاقستان صادر کردهاست.
شماری دیگری از مردم میدان وردک در ساختن گیلم، جاکت، دستکش، یخن، شال، فرشهای پشمی و مواد دوخته شده از مورهها دست دارند و در ولایات دیگر آنرا بفروش رسانیده امرار معاش مینمایند. مجموع تولیدات سنگ مرمر سال ۱۳۹۸ نسبت به سال قبل آن رقم ۱۶هزار و ۸۸۳ تن افزایش را نشان میدهد".
معادن
نظر به سرویهای انجام شده توسط سروی جیولوجی افغانستان و ریاستهای معادن، این ولایت دارای معادن و ظواهر معدنی متعدد بوده و الی اکنون (۱۴۴) ساحه ای آن تثبیت گردیدهاست. بعضی از مهمترین آنها عبارتند از:
طلای کوه راش، یاقوت شاه کابل، زمرد بادام، فیروزه اندر، آهن منگسک، مس میدان، قلعی دردنگ، سرب قول خویش، مرمر جوقُل، کرومیت آبدره، مسکویت تکانه، گرافیت شاهکابل، گچ دایمیرداد و ذغال سنگ کمرک. علاوه بر این ۱۲ معدن دیگر گچ، ۱۳ کرومیت، ۱۶ مرمر و ۲۳ سنگ ساختمانی در این ولایت کشف گردیدهاست.
انرژی
در ولسوالیهای مختلف این ولایت هفت بند آب وجود دارد که با اعمار آن هزاران جریب زمین این ولایت آبیاری میشود، این بندها عبارت است از: ۱– بند گنده قول ولسوالی جغتو، ۲– بند چک ولسوالی چک، ۳– بند گردن مسجد ولسوالی چک، ۴– بند باغک دره شنیز ولسوالی سیدآباد، ۵– بند اقچه ولسوالی نرخ، ۶– بند سنگلاخ ولسوالی جلریز، ۷– بند سرخآباد ولسوالی بهسود مرکزی
آموزش
نرخ با سوادی وردک ۲۵٪ است. در ولایت میدان وردک ۱۷۲٬۸۹۲ هزار دانش آموز که از جمع آنها ۴۴٬۷۹۱ دختر است در ۴۵۰ باب مکتب ابتداییه، متوسطه و لیسه مصروف فراگیری تعلیم هستند که امور تدریسی آن توسط ۴٬۷۲۹ تن استاد پیش برده میشود.
دانشگاه دولتی میدان وردک نیز منظور شده؛ اما تاکنون به فعالیت آغاز نکردهاست. همچنان سه مکتب خصوصی و یک مؤسسه تحصیلات عالی موسوم به تابش نیز وجود دارند. علاوه بر آن اخیراً انستیتیوت تخنیک ولسوالی چک در ۱۲ بخش مختلف و انستیتیوت حسابداری دشت توپ توسط وزارت معارف برای تحصیلات دو ساله مسلکی شروع بع فعالیت نمودهاند.
فرهنگ
نهادهای مختلف ادبی در میدان وردک فعالیت دارند که برخی از آنها عبارت است از: انجمن ادبی و فرهنگی عهد، جریان مدنی و فرهنگی جغتو، اتحادیهٔ ادبی و فرهنگی جوانان میدان، مرکز فرهنگی سلمان فارس، اتحادیهٔ عالی ادبی جوانان نرخ، انجمن ادبی و فرهنگی خواخوگی، انجمن ادبی جوانان وردک، جریان ادبی چک و همچون شماری دیگر نهادها و انجمنهای ادبی دیگر که ایجاد شدهاست.
علاوهبر آن مشاعرهٔ سالانهٔ گل سیب که دوازدهمین سالگرد آن در میدانشهر تجلیل شد همه ساله با مراسم ویژه تجلیل میشود. در این محفل از شعرا و فرهنگیان ولایات و مناطق مختلف کشور دعوت به عمل میآید که بار اول در ولسوالی چک توسط فرهنگیان محلی ایجاد شد و بعد از آن در مناطق مختلف این ولایت تجلیل میشد؛ اما اکنون از اثر نا امنیها تنها در میدان شهر مرکز این ولایت تجلیل میشود.
نگارخانه
یک گالری ملی به نام عبدالرب احدی در میدان شهر مرکز این ولایت وجود دارد که درحدود دو سال قبل ایجاد و به روی بینندگان گشایش یافتهاست. صدها تصاویر مختلف در این گالری به نمایش گذاشته شده که شامل تصاویر شاهان سابق افغانستان، شماری از شهدا، مجاهدین و قوماندانان دوران جهاد ولایت وردک و رسامیهای مختلف زنده گی مردم در این گالری وجود دارد و مردم همه روزه از آن بازدید دارند.
رسانه
تلاشهای مطبوعاتی در ده سال گذشته آغاز شدهاست. رسانهها و نشریاتی که به زبان فارسی در این ولایت فعالیت دارند عبارتند از: رادیو شاروالی، رادیو تلویزیون ملی، رادیو چک، هفته نامه هدف ملی، هفته نامهٔ شاروالی، هفته نامهٔ مشوره ماهنامه جغتو، ماهنامه عهد، ماهنامه آذان ماهنامه جوانان.
رسانهها و نشریاتی که به زبان پشتو هستند عبارتند از: رادیو یووالی غږ، تلویزیون ځلا، پیزوان، بدلون، هفته نامه ځلانده راتلونکی، هفته نامه دریځ، ماهنامه وردک، ماهنامه منه و ماهنامه جلگه.
ورزش
علاقمندان ورزش ولیبال، فوتبال، کرکت، تکواندو، جودو و شماری از بازیهای دیگر نیز در این ولایت فعالیت دارد؛ اما بازیهای کرکت، فوتبال و والیبال اخیراً در این ولایت زیاد رشد کردهاست. پنج سال قبل گروهی باسازی ولایتی ترکیه یک ستدیوم بزرگ ورزشی اعمار نمود؛ اما بازکنان خواهان اعمار ستدیومهای زیاد برای بازیهای مختلف هستند.
تقسیمات اداری
جستارهای وابسته
ولایتهای افغانستان
منابع
جیلانی، غلام «عارض»: جغرافیای ولایات افغانستان. پیشاور: اداره کتابخانههای سیار اریک. ۱۳۷۹/۲۰۰۰
پیوند به بیرون
ولایت میدان وردک در راستای بازسازی
هزارستان
ولایت وردک
ولایتهای افغانستان |
3091 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D8%AF%20%D9%84%D9%88%D8%A6%DB%8C%D8%B2%DB%8C%D8%A7%D9%86%D8%A7 | خرید لوئیزیانا | خرید لوئیزیانا (; ) خرید سرزمینهای لوئیزیانا توسط ایالات متحده از فرانسه در سال ۱۸۰۳ بود. ایالات متحده با پرداخت پانزده میلیون دلار، یا تقریباً هجده دلار به ازای هر مایل مربع، زمینی به مساحت ۲٬۱۴۰٬۰۰۰ کیلومتر مربع را خریداری کرد. اگرچه فرانسه فقط قسمت کوچکی از آن منطقه را کنترل میکرد، در بیشتر نقاط سرخپوستان آمریکایی سکونت داشتند؛ آنچه ایالات متحده خریداری کرد، در اصل حق شفعه سرزمینهای سرخپوستان توسط معاهده یا تسخیر به قصد محروم کردن سایر قدرتهای استعماری بود. هزینهٔ کل معاهدات بعدی و تسویه حسابهای مالی در حدود ۲٫۶ میلیارد دلار تخمین زدهشدهاست.
پادشاهی فرانسه از سال ۱۶۹۹ قلمرو لوئیزیانا را کنترل میکرد تا اینکه در ۱۷۶۲ به اسپانیا واگذار شد. در ۱۸۰۰، ناپلئون، اولین کنسول جمهوری فرانسه، به عنوان بخشی از یک پروژه گستردهتر برای برقراری استعمار فرانسه، مالکیت لوئیزیانا را دوباره بدست آورد. با این حال، عدم موفقیت فرانسه در سرکوب انقلاب هائیتی در سن دومانگ، همزمان با احتمال جنگ دوباره با انگلستان، ناپلئون را بر آن داشت تا به فکر فروش لوئیزیانا به ایالات متحده باشد. دستیابی به لوئیزیانا و کنترل بندر مهم رود میسیسیپی در نیواورلئان هدف بلند مدت توماس جفرسون بود. جفرسون، جیمز مونرو و رابرت لوینگستون را برای خرید نیواورلئان مأمور کرد. نمایندگان آمریکا در مذاکره با وزیر خزانهداری فرانسه، فرانسوا باربه-ماربوا بیدرنگ با خرید لوئیزیانا توافق کردند. جفرسون و جیمز مدیسون، وزیر امور خارجه با غلبه بر مخالفت حزب فدرالیست، کنگره را متقاعد کردند که خرید لوئیزیانا را تصویب و تأمین مالی کند.
خرید لوئیزیانا حاکمیت ایالات متحده را تا آن سوی رودخانه میسیسیپی به دو برابر اندازه اسمی کشور گسترش داد. این خرید شامل زمینهایی از پانزده ایالت فعلی ایالات متحده و دو استان کانادا، از جمله کل آرکانزاس، میزوری، آیووا، اوکلاهما، کانزاس و نبراسکا؛ بخشهای زیادی از داکوتای شمالی و داکوتای جنوبی؛ مناطقی از مونتانا، وایومینگ و کلرادو در شرق آبریز اقلیمی آمریکا؛ بخش مینهسوتا در غرب رودخانه میسیسیپی؛ بخش شمال شرقی نیومکزیکو؛ بخشهای شمالی تگزاس؛ نیواورلئان و بخشهای فعلی لوئیزیانا در غرب رودخانه میسیسیپی؛ و بخشهای کوچکی در داخل آلبرتا و ساسکاچوان بود. در زمان خرید، جمعیت غیر بومی لوئیزیانا حدود ۶۰٬۰۰۰ نفر بود که نیمی از آنها بردههای آفریقایی بودند. مرزهای غربی بعداً در پیمان فلوریدا با اسپانیا حل و فصل شد و مرزهای شمالی نیز طی معاهده ۱۸۱۸ با بریتانیا تنظیم شد.
جستارهای وابسته
نمایشگاه خرید لوئیزیانا
خرید آلاسکا
پیمان فلوریدا
تکامل قلمروانه ایالات متحده آمریکا
یادداشت
منابع
خرید لوئیزیانا
استعمار فرانسه در ایالات متحده آمریکا
ایالات متحده آمریکا در ۱۸۰۳ (میلادی)
ایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در ۱۸۰۳ (میلادی)
ایالتها و قلمروهای منحلشده در ۱۸۰۴ (میلادی)
تاریخ ایالات متحده آمریکا
تاریخ سنت لوئیس
تاریخ فرانسه
دشت بزرگ (آمریکا)
غرب میانه آمریکا
فرانسه در ۱۸۰۳ (میلادی)
فرانسه نو در ۱۸۰۳ (میلادی)
معاهدههای ۱۸۰۳ (میلادی)
ویکیسازی رباتیک |
3099 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8%20%DB%B1%DB%B3%DB%B5%DB%B7 | انقلاب ۱۳۵۷ | انقلاب ۱۳۵۷ یا انقلاب ۱۹۷۹، که بهعنوان انقلاب اسلامی یا انقلاب ایران نیز شناخته میشود، یک دگرگونی بزرگ سیاسی و اجتماعی بود که بین ۱۷ دی ۱۳۵۶ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ معادل ۷ ژانویهٔ ۱۹۷۸ تا ۱۱ فوریهٔ ۱۹۷۹ با مشارکت طبقات مختلف مردم انجام پذیرفت و نظام پهلوی را سرنگون و زمینهٔ روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی ایران به رهبری مرجع تقلید شیعه، سید روحالله خمینی را فراهم کرد. تفکرات و شخصیتهای اسلامی در این انقلاب حضور برجسته داشتند و خمینی آن را «انقلاب اسلامی» خواند. علاوه بر اسلامگرایی، ایدئولوژیهای مختلفی نظیر سوسیالیسم و ناسیونالیسم نیز در انقلاب حضور داشتند. در عین حال این انقلاب نخستین انقلابی است که اسلامگرایی را در خاورمیانه به پیروزی رساند. این انقلاب آخرین نمونه از انقلابهای کلاسیک قرن بیستم بود که با گفتمانهای قهری، سلبی و آشتیناپذیر با تکیه بر ایدئولوژی به نتیجه رسید. بخش مهمی از این انقلاب از این بود که روشنفکرانِ لائیک و چپ نیز خود را با خمینی همسو میدیدند.
پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، محمدرضا پهلوی به تثبیت قدرت خود پرداخت و طرحهایی موسوم به انقلاب سفید که محور اصلی آن را اصلاحات ارضی تشکیل میداد، به اجرا گذاشت. اجرای این طرحها و افزایش چندبرابری درآمدهای نفتی، موجب توسعهٔ اقتصادی و دگرگونی ساختار اجتماعی ایران و در عین حال افزایش اختلاف طبقاتی و تنشهای اجتماعی در دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ گشت. شاه با معطوف کردن اقدامات امنیتی و اطلاعاتی خویش بر سرکوب احزاب ملیگرا، مارکسیستی و سکولار، خود را در مقابل روحانیون و تفکرات مبارز جدید اسلامی آسیبپذیر ساخت. انقلاب سفید و اصلاحات ارضی او و نیز جانبداری وی از دولت قانونی اسرائیل با مخالفت روحانیون بهویژه خمینی روبهرو شد. در این دوران بخشی از روشنفکری در ایران (از جمله علی شریعتی) تفسیری سیاسی و انقلابی از شیعه را به عنوان یک ایدئولوژی رهایی ساز، در اذهان مردم بهویژه دانشآموزان و دانشجویان به جای گذاشتند. خمینی نیز در سالهای تبعید خود، هر چند خواهان ایجاد یک حکومت اسلامی به رهبری فقها بهجای سلطنت موروثی بود، بیشتر به طرح نقطه ضعفهای رژیم و مسائلی میپرداخت که موجب نارضایتی تودهٔ مردم مسلمان ایران میشد. در این دوران همچنین شماری سازمانهای چریکی مارکسیست و اسلامگرا شکل گرفتند که به مبارزهٔ مسلحانه با رژیم اعتقاد داشتند. نهایتاً با سیاستهای تنشبرانگیز حزب دولتی رستاخیز در خصوص بازار و مذهب در اواسط دههٔ ۱۳۵۰، بازاریان و روحانیون محافظهکار و غیرسیاسی نیز به عنوان دو متحد تاریخی یکدیگر، به صفوف مخالفان پیوستند.
تنشها و نارضایتیهای مذکور، با بازتر شدن فضای سیاسی در سال ۱۳۵۶ که به دلیل فشارهای دولت آمریکا و نهادهای مدافع حقوق بشر صورت پذیرفته بود، از پاییز و زمستان همان سال، بهصورت تظاهرات خیابانی خود را نشان داد. معترضان برای برگزاری راهپیمایی، از سنتهای شیعی چون مراسم چهلم جانباختگان اعتراضات، استفادهٔ سیاسی به عمل آوردند. رویدادهایی چون فاجعهٔ آتشسوزی سینما رکس آبادان، کشتار معترضان در تعدادی از تظاهراتها (از جمله در واقعهٔ جمعهٔ سیاه در شهریورماه)، و امتیازهای دیرهنگام شاه به مخالفان، موجب تشدید اعتراضات و از دست رفتن امکان مصالحه شد. رکود اقتصادی به وقوع اعتصابات گسترده و پیوستن طبقهٔ کارگر به تظاهراتها و در نتیجه فلج شدن اقتصاد کشور انجامید. با پیوستن کارگران و همچنین تهیدستان شهری به تظاهراتها، دامنهٔ اعتراضات از دهها هزار نفر به صدها هزار و حتی میلیونها نفر رسید. سرانجام، روحالله خمینی در ۲۳ دی ماه شورای انقلاب اسلامی ایران را برای راهبری انقلاب تأسیس کرد و روز بعد از آن شاه از کشور خارج شد. نهایتاً با خروج شاه و عدم موفقیت دولت نخستوزیر ملیگرا شاپور بختیار، بازگشت خمینی که برای چند هفته با آمریکا در تماس مستقیم بود، به کشور در ۱۲ بهمن، تشکیل دولت موقت ایران به نخستوزیری مهدی بازرگان در ۱۵ بهمن و نهایتاً، دو روز نبرد مسلحانه سازمانهای چریکی و هزاران داوطلب مسلح با گارد شاهنشاهی و اعلام بیطرفی ارتش در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، انقلاب به پیروزی رسید.
متعاقب آن، با برگزاری همهپرسی در ۱۲ فروردین ۱۳۵۸، نظام «جمهوری اسلامی» جایگزین نظام پیشین گردید. سپس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۵۸ تدوین شد که در آن جمهوری اسلامی به صورت یک حکومت دینی برمبنای ولایت فقیه، برپایهٔ تفسیر خاصی از فقه شیعه، قرار داشت. این قانون با همهپرسی به تصویب مردم رسید. پس از انقلاب، سازمانهای سیاسی که ایدئولوژی متفاوتی نسبت به حکومت مرکزی داشتند، سرکوب شدند. از جمله اتفاقات مرتبط با انقلاب ۱۳۵۷ رخدادهای دیگری چون گروگانگیری در سفارت آمریکا، حمله عراق به ایران و انقلاب فرهنگی ایران بود.
از جمله دلایل وقوع انقلاب آن بود که رویکرد حکومت پهلوی و بهخصوص محمدرضا شاه در نوسازی جامعهٔ سنتی ایران به یک جامعهٔ مدرن از طریق مدرنگریِ آمرانه از بالا و ایجاد طبقهٔ متوسط با شکست مواجه شد، بنابراین طبقهٔ متوسطی بهوجود آمد که به مخالفت با شاه برخاستند. استفاده از ابعاد سیاسی دین توسط برخی از مخالفان حکومت پهلوی و طرح تشیع انقلابی نیز مؤثر واقع شد. همچنین، حکومت ساختارهای میانجیِ کنترلکنندهٔ اجتماعی نظیر احزاب را تضعیف یا تخریب کرده بود و مانع از تشکیل جامعهٔ مدنی و سیاسی متعارف شده بود. به علاوه حکومت پهلوی دارای یک برنامهٔ اقتصادیِ بیش از حد جاهطلبانه بود که در دههٔ هفتاد میلادی تنگناها و کمبودهای اقتصادی و تورم را به همراه آورد. به تعبیری میتوان انقلاب را تا حدی واکنشی محافظهکارانه به تلاشهای غربگرایانه و سکولاریزاسیون شاه مورد حمایت غرب، و واکنش نهچندان محافظهکارانه به بیعدالتی اجتماعی و ناتوانیهای این حکومت دانست. بسیاری از ایرانیان شاه را وابسته و مدیون به یک قدرت غیرمسلمان غربی میدانستند که با ترویج فرهنگ غربی در حال آلوده کردن فرهنگ ایران بود. همچنین، حکومت پهلوی در میان معترضان فاسد و اهلِ بریز و بپاش دیده میشد.
پیشینه تاریخی
جنبش ملی شدن نفت و کودتای ۲۸ مرداد
برخی از محققان معتقدند در جستجوی ریشه اصلی انقلاب ۱۳۵۷ ایران، میتوان به کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ بازگشت. پس از برکناری رضاشاه پهلوی توسط متفقین در هنگامه جنگ جهانی دوم، ایران در بین سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲، طولانیترین زمان فضای باز سیاسی در تاریخ معاصر را به خود دید. در این دوره روشنفکران و نه روحانیون، دستاندرکار بسیج و سازماندهی تودهها علیه ساختار قدرت بودند و سازمانهای غیرمذهبی -نخست حزب توده و سپس جبهه ملی ایران به رهبری محمد مصدق- با موفقیت، طبقه متوسط و طبقه کارگر شهری را جذب کردند. در طی این دوران، مصدق به عنوان یک ملیگرای محبوب، خواستار اصلاح سیاست خارجی نادرست و خاتمه بخشیدن به اعطای امتیازهای عمده به ابرقدرتهای خارجی شد. او به یاری تظاهراتهای گسترده طبقه متوسط و همچنین اعتصابات بزرگ کارگری در بخش صنعت نفت ایران به سازماندهی حزب توده، توانست نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران را به عنوان اهرم فشاری بر حکومت، با موفقیت به پیش ببرد و تحت تأثیر شور و اشتیاق عمومی به نخستوزیری رسیده و حتی تسلط و اختیار محمدرضا پهلوی، شاه جوان ایران، بر ارتش شاهنشاهی ایران را به خطر افکند.
ملی شدن صنعت نفت برای انحصارات نفتی و امپراتوری بریتانیا ضربهای جبرانناپذیر بود؛ بهویژه که این جنبش، میتوانست به نیروی محرکهای برای مردم دیگر کشورهای منطقه به منظور کسب حقوق خویش، تبدیل شود و بدینسان منفعت دیگر ابرقدرت وقت، ایالات متحده را نیز به مخاطره افکند. سرانجام بریتانیا توانست موافقت آمریکا را برای به راهاندازی یک کودتای نظامی علیه دولت مصدق به دست آورد. آمریکا به کمک نیروهای هوادار سلطنت در ارتش ایران و با پشتوانه دستگاه مذهبی (علما و روحانیون طراز اول و وعاظ و پیروان آنها) و برخی از زمینداران و سیاستمداران محافظهکار، با کودتای ۲۸ مرداد دولت وی را سرنگون کرد.
این رویداد تأثیری بهسزا و طولانیمدت بر فضای جامعه به جای گذاشت و در عصر گرایشهای گوناگونی چون جمهوریخواهی، ملیگرایی، گرایش به سوسیالیسم و سیاست خارجی بیطرفانه، سلطنت پهلوی و ارتش در افکار عمومی به عنوان سرسپرده ابرقدرتهای غربی، سرمایهداری و سازمانهای اطلاعاتی آمریکا (سیا) و بریتانیا (اینتلیجنت سرویس) شناسانده شدند. با وقوع کودتا، سازمانهای سیاسی چون جبهه ملی و حزب توده سرکوب شده و اعضای آنها به حبسهای کوتاه یا بلندمدت و حتی اعدام محکوم شدند و علاوه بر بریتانیا، ایالات متحده نیز به عنوان دشمن جدید امپریالیستی ایران شناخته شد. از سوی دیگر، سرکوب نیروهای سکولار و غیرمذهبی، راه را برای پیدایش جنبشهای جدید اسلامی هموار کرد.
تثبیت قدرت، نوسازی و توسعه اقتصادی
در دهه نخست پس از کودتای ۲۸ مرداد، محمدرضاشاه آنچه را که پس از برکناری پدرش، رها شده بود، ادامه داد. او با شتابِ هرچه بیشتر، سه ستون حافظ حکومت خویش، «ارتش»، «نظام حمایتی مالی دربار» و «دیوانسالاری» را گسترش داد و به یاری افزایش چشمگیر درآمد نفت، موفق شد تا رؤیای رضاشاه را در خصوص ایجاد یک ساختار دولتی عظیم، تحقق بخشد. شاه نخست رهبران کودتا را به مقامهای کلیدی گمارد، کمکهای مالی از آمریکا دریافت کرد و از همکاریهای فنی سازمان اطلاعات اسرائیل (موساد) و آمریکا (سیا) و افبیآی، پلیس فدرال آمریکا، برای تشکیل پلیس مخفی جدیدی در سال ۱۳۳۶، با عنوان ساواک (مخفف سازمان اطلاعات و امنیت کشور)، بهره برد.
در باقی سالهای دهه ۱۳۴۰، شاه همچون فرمانروایی خودکامه و متکیبهنفس حکومت کرد و خود را پادشاهی اصلاحاندیش و متحدِ نزدیک آمریکا و غرب نشان داد. او با افزودن بر شمار نظامیان، بودجه سالانه ارتش و خرید تسلیحات بسیار، ارتش ایران را در سال ۱۳۵۵ به پنجمین نیروی نظامی بزرگ جهان تبدیل کرد. سازمان امنیتی خود، ساواک، را تا آنجا گسترش داد که میتوانست به خبرچینی از بسیاری از افراد و سانسور رسانههای گروهی پرداخته و از هر شیوهای از جمله شکنجه برای از بین بردن مخالفان استفاده کند.
سالهای دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ همچنین شاهد توسعه اجتماعی-اقتصادی بود که بیشتر بهواسطه درآمدهای روزافزون نفت میسر گشت. همزمان با گسترش بندرها و راهها، سدهای بزرگی در دزفول، کرج و مَنجیل بنا، و بیش از ۸۰۰ کیلومتر ریل راهآهن احداث شد که تهران را به شهرهای اصلی دیگر متصل میساخت. ایران در سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۵ شاهد «انقلاب صنعتی» کوچکی بود که در نتیجه آن، سهم تولید ناخالص ملی، شمار کارخانهها و تولید برخی صنایع مادر، رشد یافت. توسعه در بخش منابع انسانی نیز افزایش شمار مدارس، درمانگاهها، پرستاران و پزشکان را در پی داشت. رونق اقتصادی دهه ۴۰ به طرز شگفتآوری به سود بنیادهای مذهبی هم بود، چرا که در پی این رونق، بازاریان به عنوان متحد قدیمی روحانیت، امکان یافتند تا هزینه نهادهای پرشمار و روبهرشد مذهبی مانند مساجد، موقوفهها، چند حسینیه و شش حوزه علمیه بزرگ را تأمین کنند و در اواسط دهه ۵۰، نهادهای مذهبی تا آن اندازه قدرت داشتند که شاید برای نخستین بار در تاریخ ایران میتوانستند واعظانی را بهطور منظم به محلات فقیرنشین شهری و روستاهای دورافتاده بفرستند.
تغییر ساختار اجتماعی
اصلاحات ارضی
در سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲، اقتصاد ایران که مبتنی بر کشاورزی بود، با بحران شدیدی روبهرو شد و ایران را به کمکهای خارجی محتاج کرد. دولت وقت آمریکا، به ریاست جان اف. کِندی، پرداخت وامهای آینده را به اجرای اصلاحات ارضی و لیبرالی، که آن را بهترین سد محافظ در برابر وقوع انقلاب کمونیستی میدانست، مشروط کرد. در نتیجه، شاه، علی امینی را که شخصی مورد اعتماد آمریکا بود، به مقام نخستوزیری رساند و وزیر کشاورزی امینی، حسن ارسنجانی، برنامه اصلاحات ارضی را با هدف از بین بردن اتکای ایران به کشاورزی و ایجاد طبقه کشاورزانِ مستقل به پیش برد. هرچند اصلاحات ارضی از اقدامات دولت امینی بود، شاه پس از تعدیل آن، اصلاحات را ابتکار خود معرفی کرد و آن را در منشور ششمادهایِ جنجالبرانگیزِ خود، موسوم به «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و مردم»، منظور کرد. پنج ماده دیگر آن شاملِ ملی کردن جنگلها، فروش کارخانههای دولتی به بخش خصوصی، سهیم شدن کارگران در سود کارخانهها، اعطای حق رأی به زنان و ایجاد «سپاه دانش» میشد.
شاه گمان داشت که با اجرای اصلاحات ارضی، نهتنها حمایت آمریکا را به دست خواهد آورد، بلکه با از میان برداشتن نظام ارباب-رعیتی، دهقانان را نیز به جمع حامیان خود خواهد افزود.
چگونگی اجرا
هدف رسمی این بود که ایران تا پایان قرن بیستم در بین مدرنترین کشورهای جهان قرار داشته باشد؛ اما در عمل، انقلاب سفید شاه، به نتیجه مطلوب شاه نرسید. شاه انقلاب سفید خود را به «بزرگترین نمایش تبلیغاتیای که دنیا تاکنون دیده بود» تبدیل کرد. انجام این اصلاحات، نظام تولید ثروت طبقه اشراف را که از متحدان شاه بودند، دگرگون کرد. از سوی دیگر انقلاب سفید، شکاف میان مذهبیها با شاه را گسترده کرد. در فاصله کمتر از یک دهه پس از کودتا، روابط شاه و روحانیون، مسالمتآمیز بود، ولی اتخاذ این طرحها و همچنین به رسمیت شناختن دولت اسرائیل توسط حکومت وقت، به این دوره کوتاه از روابط حسنه شاه و علما پایان داد. از میان اصلهای انقلاب سفید، اصلی که بیش از بقیه موجب تحریک و موضعگیری مخالفان مذهبی شد، اصل حق رأی زنان بود. در یک گزارش سازمان سیا آمدهاست که هر روز ایرانیانِ بیشتر و بیشتری اصلاحات موجود در این برنامه را رد میکنند.
مخالفان اصلاحات ارضی
مخالفان اصلی برنامههای اصلاحی شاه دو گروه قدرتمند بودند: جبهه ملی از سویی، و طبقه مذهبی و متحدانشان در بازار از سوی دیگر. جبهه ملی طی اعلامیهای انقلاب سفید را «بازگشت به استبداد» دانست. علما نیز مخالف افزایش قدرت شاه، اصلاحات اراضی و اعطای حقوق مدنی به زنان بودند. حسین بروجردی، مرجع تقلید بانفوذ شیعه، فتوایی مبنی بر حرام بودن تصرف اراضی صادر کرد.
اولین فعالیت سیاسی خمینی و مطرح شدن او
در این زمان مخالف جدیدی به نام روحالله موسوی خمینی پیدا شد که در مدرسه معروف فیضیه قم به تدریس فلسفه و فقه میپرداخت. او سخنرانیهای انتقادی خود را از سال ۱۳۴۱ آغاز کرده بود. خمینی علاوه بر اصلاحات ارضی و حق رأی زنان که توسط روحانیون دیگر مطرح میشد، نفوذ آمریکا در ایران و کاپیتولاسیون را مطرح کرد. اعتراضات مردم علیه طرحهای شاه در خرداد ۱۳۴۲، در شهرهای بزرگ با سرکوبی خونین پایان یافت (قیام ۱۵ خرداد)، رهبران جبهه ملی دستگیر شدند، و خمینی به ترکیه تبعید شد و پس از چندی از آنجا به عراق رفت. خمینی برخلاف اعضای جبهه ملی، کودتای ۲۸ مرداد و زیر پا نهادن مشروطیت توسط شاه را مطرح نکرد.
اثرات اصلاحات ارضی بر جامعه
اصلاحات ارضی و انقلاب سفید منجر به تنشهای جدید در ساختار اجتماعی شد که مورد انتظار شاه نبود. اصلاحات ارضی به جای آنکه رعایای رهاشده را متحد حکومت کند، تعداد زیادی از کشاورزان مستقل و کارگران را پدیدآورد که هیچ احساس وفاداری به شاه نداشتند. چنانکه آبراهامیان میگوید: «انقلاب سفید برای پیشدستی در برابر انقلاب سرخ طراحی شده بود؛ اما به جای آن، راه را برای انقلاب اسلامی هموار کرد.» هرچند انقلاب سفید در پیشرفت اقتصادی و فناورانه ایران نقشآفرینی کرد، شکست برخی از برنامههای اصلاحات ارضی و فقدان نسبی اصلاحات دموکراتیک از عواملی بود که در افول شاه و وقوع انقلاب در سال ۱۳۵۷ مؤثر بود.
عوامل تنش و نارضایتی
فساد مالی
یکی از دلایل نارضایتی مردم، فساد مالی قدرتمندان نظام پهلوی بود. در سال ۱۳۵۷ فساد مالی به یکی از مسائل سیاسی عمده بدل شد و بخش اعظم انتقاد از شاه در مورد فعالیتهای غیرقانونی اطرافیان او بود. عباس میلانی یکی از پایههای اصلی نارضایتی مردم را، فساد مالی قدرتمندان میداند. او میگوید هویدا برای متقاعد کردن شاه در محدود کردن فعالیت اقتصادی خاندان سلطنتی تلاش زیادی کرد.
ناکارآمدی ساختار اقتصادی کشور یکی از عوامل عمده فساد در دربار بود. مجریان طرحهای دولتی برای حل مشکلات خود دست به پرداخت رشوه میزدند. در مدت کوتاهی «فساد چنان بالا گرفت که بسیاری از مقامات بالای دولتی، و بدتر از همه، اعضای خانواده سلطنتی را هم آلوده ساخت.» شرکتهای بزرگ برای واردات، صادرات و تعامل با دولت نیاز به مجوز داشتند. مجوزهای دولتی فقط به تعداد معدودی از شرکتها داده میشدند، به این بهانه که تولید کارخانجات بیشازاندازه نشود. برای گرفتن و نگاه داشتن یک مجوز نیاز بود که سران شرکت، با افراد بانفوذ در تهران رابطه برقرار کنند. در زمینه مجوزها و دیگر مسائل، روایتهای معتبری در مورد مقامات بالا، همچون شاهدخت اشرف و پسرش شهرام وجود دارد؛ مثلاً اینکه این افراد بانفوذ، ۱۰ درصد یا بیشتر از یک شرکتِ نوبنیاد را بهطور مجانی میگرفتند تا مجوز آن را تضمین کنند. اینگونه اقدامات و دیگر انواع فساد بهشدت قیمت فروش محصولات داخلی را افزایش میداد و در نتیجه بازار آنها را در داخل و خارج محدود میکرد.
طبق یک ارزیابیِ داخلیِ سفارت انگلیس در ۷ اوت ۱۹۵۸، دست شاه، خانواده و دوستان او تنها از شاخههای اندکی از فعالیتهای اقتصادی کوتاه مانده بود. سیا در گزارشی دربارهٔ فساد خاندان پهلوی مینویسد: «اخیراً رئیس یکی از بزرگترین بانکهای ایران به یکی از مقامات سفارت گفته که چندی پیش، توجه شاه را به یکی از معاملات اشرف جلب کرده بود. گفته بود اگر جزئیات این معامله علنی شود، بازتاب منفی خواهد داشت. شاه به این گزارش توجهی نکرد. رئیس بانک میگفت اگر کسی دیگر، جز اشرف این کار را کرده بود، ده سال حبس میکشید». به گفته یک اقتصاددان معتبر غربی، در چند سال آخر سلطنت مقدار بسیار زیادی پول -احتمالا به اندازه ۲میلیارد دلار- مستقیماً از درآمدهای نفتی به حسابهای مخفی خارج از کشور خاندان سلطنتی واریز شد. منابع غربی ثروت خانواده پهلوی در ایران و خارج را بین ۵ تا ۲۰ میلیارد دلار برآورد میکردند.
در آن زمان، افراد بسیاری در فسادهای مالی گسترده دست داشتند. از جمله این افراد میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
اسدالله علم، که به گزارش دوستان خود او و افراد برجسته، در بسیاری از معاملات مشکوک شرکت داشت.
امیرهوشنگ دَوَلّو، که «سلطان خاویار» لقب گرفته بود.
از همه غریبتر و مرموزتر، کریم ایادی، که در گزارشهای سفارت آمریکا، به عنوان «طبیب ویژه شاه» نام گرفته، اما در عین حال آمده که او در شرکتهای متعدد، از قبیل شرکت نفت پارس، سهام داشتهاست. معمولاً بین ۱۵ تا ۴۰ درصد سهام این شرکتها از آن او بودهاست. او در اینگونه موارد از اسامی مختلفی استفاده میکرد، و خود را «عبدالکریم»، «کریم» یا «ایادی» میخواند. تیمسار ایادی همچنین از حق انحصاری بهرهبرداری از میگوی خلیج فارس برخوردار بودهاست. در گزارش دیگری، سازمان سیا ایادی را کانال اصلی فعالیتهای اقتصادی شاه میداند و میافزاید که «زمانی حتی شایع بود که سهام شاه هم در شرکت ماهیگیری جنوب به اسم ایادی ثبت شده بود.»
هنگامی که شاه تصمیم گرفت، برای تشکیل دولت «وحدت ملی»، از شریفامامی استفاده کند، شایع بود که شریفامامی به فساد مالی متهم است. شاپور بختیار در دیداری با یکی از اعضای سفارت آمریکا، هشدار داده بود که: «دولت شریفامامی خود عمیقاً آغشته به همان فسادیست که ظاهراً با آن مبارزه میکند.» بختیار در مورد فساد مالی شریفامامی اطلاعات دست اولی داشت. البته همه میدانستند که نخستوزیر کابینه «وحدت ملی» به «آقای پنجدرصد» شهرت دارد، و وجه تسمیه لقبش را چنین توضیح میدادند که از بیشوکم تمامی قراردادهای دولتی، پنجدرصد حق حساب میگرفت.
اردشیر زاهدی مدعی است که هویدا ۳۵۰هزار دلار برای مخارج شخصی شاهدخت اشرف به او پرداختهاست. وی میگفت اشرف میخواست یکی از معشوقان خود را به جلسات سازمان ملل ببرد، و این معشوق گفته بود برای چنین سفری ۳۰۰هزار دلار میطلبد. در نهایت، به رغم مخالفت شدید زاهدی با پرداخت این مبلغ، هیئت دولت، با پرداخت آن موافقت کرد.
خودکامگی و تزلزل در محمدرضا پهلوی
انتقادناپذیری شاه
گزارش سازمان سیا در ۸ اکتبر ۱۹۷۱ شاه را فردی «مجزا» میخواند که در محیط رسمی دربار و در وضعیت «نبود تأسفآور ارتباط از پایین به بالا» به سر میبرد. هیچیک از مقامات ایران جرأت نمیکنند اشتباه بودن کاری را به او گوشزد کنند. پس از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ علاء، وزیر دربار، عدهای از رجال مجرب را جمع کرد و در مورد حادثه اخیر مشورت کردند. جمع شامل عبدالله انتظام، سپهبد مرتضی یزدانپناه، علیاصغر حکمت، محمدعلی وارسته، گلشائیان و چند نفر دیگر بود. آنها نظر دادند که نخستوزیر وقت، اسدالله علم، تندروی کرده و بهتر است کنار رود، و برای تسکین هیجان مردم حکومتی تازه روی کار آید. این تصمیم به مذاق شاه خوش نیامد و با تشدّد و تغیّر به مقابله پرداخت. به گمان او اگر جمعی بنشینند و صلاحاندیشی کنند، به مفهوم این است که فکر خود را برتر از فکر شاه دانستهاند و میخواهند برای او تعیین تکلیف کنند. شاه، حسین علاء را از وزارت دربار و عبدالله انتظام را از ریاست شرکت نفت برکنار کرد.
نفی اهمیت دموکراسی برای جامعه
شاه مردمسالاری را برای ایران مناسب نمیدانست و آن را مانع توسعه کشور میدید. او اعتقاد داشت که یک حکومت استبدادی، مانند حکومت پدرش، برای کشور مفیدتر است. شاه حداقل در ۱۶ سال پایانی حکومت خود تصمیمگیرنده نهایی همه تصمیمات مهم بود.
راندن افراد بالیاقت و جذب افراد بلهقربانگو
شاه میپنداشت هرکه مطیعتر باشد خلوص نیتش بیشتر، و عقیدهاش به شخص وی زیادتر است. از همین روی، نخستوزیری افراد مستقل مثل مصدق، سپهبد زاهدی، حسین علاء و امینی را برنمیتابید؛ و به افرادی مثل اقبال، حسنعلی منصور و هویدا که بلهقربانگو بودند علاقه داشت. او ترجیح میداد به جای تربیت ملتی لایق، عدهای سودجو و بیمنزلت، هرچند درسخوانده و تحصیلکرده، را در پستهای گوناگون بگمارد؛ به نحوی که چند تن از سرسپردگان او هر یک متجاوز از بیست شغل داشتند.
زوال تدریجی افراد لایق پیرامون شاه
به دلیل عدم اقبال شاه به افراد شایسته، به تدریج نسل سیاستمداران واقعگرا و لایق، نظیر اسدالله علم، منوچهر اقبال، محمد ساعد، ارنست پرون و ابراهیم حکیمی از میان رفت و حلقه مشاوران شاه به گروهی از بلهقربانگوها محدود شد، که برای به عرض رساندن مطالب مورد علاقه شاه با یکدیگر رقابت میکردند. این مشاوران ناآگاهانه به دوری شاه از واقعیتها و نزدیک شدن او به گرداب انقلاب کمک کردند.
رویکردهای فرهنگی
غربگرایی و باستانگرایی حکومت پهلوی
باستانگرایی که از اواخر دوران قاجار در عرصه فرهنگی، اجتماع و سیاست جامعه ایرانی پدیدار گشت، در پی آن بود که با بازآفرینی و تجدید حیات سنتها و عقیدههای کهن و باستانی، نظم جدیدی را در تفکر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بازتولید نماید و یک ایدئولوژی جدید بسازد. این ایدئولوژی در پی کمرنگ کردن و کنار زدن فرهنگ و مذهب شیعه و تفکیک دو دوره از تاریخ ایران، یعنی تاریخ باستان و تاریخ دوره اسلامی بود.
در زمان پادشاهی رضا پهلوی، همراه با اندیشه باستانگرایی ایرانی، اندیشه آریاگرایی و تأکید بر نژاد آریایی در ایران گسترش یافت. به نظر آبراهامیان تأکید شدید رضاشاه بر هویت ایرانی بود؛ و این امر برای مردمی که مذهب هزار و چهارصد سال در زندگی آنها رخنه کرده بود بسیار دشوار بود. با دستور وی عزاداریها ممنوع اعلام شد و روحانیون خلع لباس شدند. در این دوره ملیگرایی رواج بسیار پیدا کرده بود، شاه خود به تخت جمشید میرفت برای فردوسی آرامگاه ساخت و برای هزاره فردوسی شاعران و اندیشمندان زیادی به ایران آورده شدند. رضاشاه کشف حجاب را با زور و اجبار انجام داد و ناگهان حق انتخاب را از زنان گرفت و هیچ روند جامعهپسندی برای این کار طی نشد. بخشی از زنان که مسنتر و سنتی بودند و احساس برهنگی میکردند، عملاً در خانه محبوس شدند. کشف حجاب و کشیدن چادر از سر زنان توسط مأموران شهربانی که در نتیجه صدها هزار زن که راضی به کشف حجاب نبودند، تا پس از تبعید وی در خانه ماندند. وی کشف حجاب را حتی به قیمت مرگ زنان نیز ادامه داد.
بهنوشته استفانی کرونین، رضا شاه تحول در نظام قضایی ایران را آغاز کرد. در دوره پهلوی، علی اکبر داور به عنوان اولین رئیس دستگاه قضایی کشور برگزیده شد. او در این راه تحول شگرفی ایجاد نمود و بسیاری را به خارج فرستاد و پس از کسب دانش قضاوت به آنها منصب داد. در این دوره قوانین قضایی کشور برای اولین بار بر اساس قوانین مدرن برپا شد و دست روحانیون از این سمت کوتاه شد و همچنین در بخش آموزش تمامی کتب درسی از ریشه و بن تغییر کرد.
در ابتدای دهه پنجاه خورشیدی، میلیونها دلار برای برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران در تخت جمشید هزینه شد و بزرگترین اجتماع سران کشورهای جهان در آنجا برگزار شد. در سال ۱۳۵۴، شاه مبدأ تاریخ را به ۵۵۹ قبل از میلاد تغییر داد و گاهشماری شاهنشاهی را، تاریخ رسمی کشور اعلام کرد. دو سال بعد و در جریان انقلاب، گاهشماری هجری خورشیدی، گاهشماری رسمی کشور اعلام شد. برخی تحلیلگران، جایگزینی تقویم هجری قمری با گاهشماری شاهنشاهی را از اشتباهات بزرگ حکومت پهلوی میدانند. یرواند آبراهامیان، نویسنده کتاب «ایران بین دو انقلاب» معتقد است که «در دوران معاصر کمتر رژیمی در عالم یافت شده که چنان بیپروا تقویم مذهبی کشورش را مخدوش کند.» سید محمدرضا گلپایگانی از مراجع تقلید در روز سهشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۵۴ (فردای اعلام این خبر) طی تلگرافی به رؤسای مجلسها و دولت، به تاریخ شاهنشاهی ایراد گرفت.روحالله خمینی نیز شش ماه بعد از این تغییر، در پیام عید فطر ۱۳۵۵ بهکارگیری تاریخ شاهنشاهی را حرام اعلام کرد و گفت: «کارشناسانی… برای تضعیف اسلام و محو اسم آن نغمه شوم تغییر مبدأ تاریخ را ساز کردند؛ این تغییر، هتک اسلام و مقدمه محو اسلام است، خدای نخواسته، استعمال آن بر عموم، حرام و پشتیبانی از ستمکار و ظالم، مخالف با اسلام عدالتخواه است…».
سیاست غربگرایی محمدرضاشاه و مرتبط بودن با یک قدرت غربی (ایالات متحده آمریکا) با هویت مسلمان شیعی ایران تعارض داشت. سید حسین نصر تقابل فرهنگی میان فرنگیمآبی و تجددگرایی طبقات بالای جامعه با دیگر قشرها را از علل انقلاب میداند.
این باور که وی توسط متفقین به حکومت گماشته شدهاست و از سازمان سیا در ۱۹۵۳ برای بازگرداندنش به قدرت، یاری گرفتهاست، همگی باعث شد ایرانیان ملیگرا، چه مذهبی و چه سکولار، او را مهره غرب در نظر بگیرند. بهنوشته عباس میلانی، مخالفان شاه از هر فرصتی برای خوار و خفیف نشان دادن شاه نهایت استفاده را میکردند و حاضر به پذیرش هیچ پیشرفتی توسط شاه نبودند. برای مثال، نقش شاه در اوپک را سند دیگری بر «نوکری» امپریالیسم آمریکا توسط شاه عنوان میکردند. آنان این تئوری را پیشنهاد میکردند که قیمت بالای نفت، باری بر روی ژاپن و اروپا و به سود آمریکا است.
اندیشه غربزدگی و هویتگرایی
از نخستین افرادی که طرحی از غربستیزی و هویتگرایی نوین ارائه داد سید فخرالدین شادمان بود. وی در کتاب تسخیر تمدن فرنگی به نقد انواع رویکردهای ایرانیان در قبال غرب پرداخت و مروّجان فرهنگ غربی را تحت عنوان «فکلی» پدیدارشناسی کرد. مهرزاد بروجردی جلال آل احمد، داریوش شایگان و رضا داوری را پیشگامان گفتمان غربزدگی میداند. این افراد اندیشههای فلسفی در باب غربزدگی را تفصیل و توضیح دادهاند، دیدگاههای مختلف و گوناگون در اینباره را گسترش دادهاند و پاسخ غالب اندیشمندان ایران در دهههای هفتاد و هشتاد و نود میلادی در مواجهه با غرب را نشان دادهاند.
مفهوم غربزدگی را که احمد فردید ابداع کرده بود، جلال آل احمد در کتاب غربزدگی در سال ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ به کار بست و این کتاب در میان دوستانش و مارکسیستها و چپها دستبهدست شد. این مفهوم ناظر به فقدان هویت ایرانی و غربگرایی در میان روشنفکران بود. حمید دباشی معتقد است که در خلق گسترده واکنشهای مثبت و منفی، و نیز در ایجاد ادبیاتی در مورد نقد اجتماعی ایران پیش از انقلاب، هیچ واژهای همچون غربزدگی برای درک این اوضاع و شرایط نمیتواند به ما کمک کند. دباشی اضافه میکند که غربزدگی نزد آل احمد همچون کارت ثبتی است که جوانان انقلابی را میتوان با آن بازشناخت. احسان یارشاطر در اینباره میگوید که هیچ گفتمان دیگری در تاریخ جدید ایران چنین رواج چشمگیری نداشتهاست و هیچ گفتمان دیگری نیز همچنین موفقیتی نداشتهاست. این گفتمان حتی به عنوان یکی از اجزای اساسی نقد خمینی بر رژیم پهلوی دانسته میشود. صادق زیباکلام میگوید غرب ستیزی آل احمد را در طول تاریخ کشور جاودانه کردهاست. کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران جلال ادعانامهای علیه غرب و علیه جریان روشنفکری است زیرا روشنفکران متمایل به غرب هستند و غربستیز نیستند.
علاوه بر جلال آل احمد، داریوش شایگان نیز متأثر از احمد فردید با نگارش کتاب آسیا در برابر غرب در طرح گفتار غربزدگی نقشآفرینی کرد. به گفته وی نیهیلیسم، تقدیر تمدن غربی است و تمدنهای آسیایی نیز اسیر تقدیر غربزدگی شدهاند و از وضع خود آگاهی ندارند و در نتیجه دچار «توهم مضاعف» هستند. آنها از یک سو در پی مهار تفکر تکنیکی غرب و از سوی دیگر حفظ هویت فرهنگی خود هستند. شایگان راهحل «هویت مشترک آسیایی» را در برابر تفکر غربی ارائه میدهد.
شوک نفتی و تنشهای اقتصادی
دو روایت از رشد اقتصادی ایران پس از سال ۱۳۴۱ وجود دارد. طبق روایت متکی به آمارهای رسمی برنامه عمرانی سوم بین سالهای ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۶ با بودجه ۲٬۷ میلیارد دلار اجرا شد. برنامه عمرانی چهارم بین سالهای ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۱ با بودجه ۶٬۷ میلیارد دلار اجرا شد و رشد اقتصادی به سالانه ۱۵٪ رسید که با رشد اقتصادی سنگاپور و کره جنوبی برابری میکرد. برنامه عمرانی پنجم بین سالهای ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۶ با اختصاص بودجه ۵۵ میلیارد دلار تدوین شد و رشد اقتصادی برنامهریزیشده بیش از ۲۶٪ پیشبینی شده بود. در نتیجه، درآمد ناخالص ملی از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۶ سیزده برابر شد و درآمد سرانه هشت برابر افزایش پیدا کرد.
اما بهروایت منتقدان سیاست اقتصادی آن دوره اقتصاد ایران در فاصله دهساله ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۲ طی برنامههای عمرانی سوم و چهارم، با نرخ رشد ۱۱٫۵ درصد میانگین سالانه و نرخ تورم تکرقمی ۲٫۶ درصد میانگین سالانه، دارای یکی از بیشترین رشدها در میان کشورهای جهان بود و حجم اقتصاد ایران ظرف ده سال چهار برابر شد. این امر موجب تمایل به افزایش پروژههای عمرانی در دولت هویدا در دهه پنجاه شمسی گردید، در حالی که سازمان برنامه مخالف این رویکرد بود. نهایتاً، پس از افزایش شدید درآمدهای نفتی در سالهای ۱۳۵۲ و ۱۳۵۳ در پی افزایش قیمت جهانی نفت در اثر جنگ اعراب و اسرائیل، محمدرضا شاه بهروایتی به اصلاح برنامه عمرانی پنجم برای گسترش پروژههای عمرانی تن در داد و به روایت دیگر خود آن را تشویق کرد. در پی آن حجم سرمایهگذاریهای برنامه پنجم نسبت به برنامه چهارم شش برابر شد و حجم هزینههای بخش عمومی نیز افزایش یافت. این موضوع فراتر از توان اقتصاد ایران بود و سبب شد اقتصاد کلان دچار عارضه بیماری هلندی شود. بدین ترتیب، دولت بزرگی ایجاد شد که برای تأمین هزینههای خود بهشدت دچار وابستگی به درآمدهای نفتی بود. نرخ تورم از سال ۱۳۵۲ دورقمی شد و در سال ۱۳۵۶، یعنی سال آخر برنامه عمرانی پنجم، به ۲۴٫۹ درصد رسید. دولت برای کنترل تورم اقدام به واردات ارزان با استفاده از نرخ ارز پایین کرد و سیاست کنترل قیمت و مقابله با گرانفروشی را اتخاذ کرد. این سیاست به تولید داخل آسیب زد و فعّالان اقتصادی ناراضی شدند. در نهایت نرخ رشد دوره برنامه پنجم به ۷٫۶ درصد افت کرد که نصف رشد برنامه چهارم بود و همچنین نرخ رشد بهرهوری هم به ۴٫۱ افت کرد. و تورم نیز از ۲٫۶ به ۲۴٫۹ درصد رسید و شاخص هزینههای زندگی طبقه متوسط و پایینشهری دو برابر شد. طبق آمارِ سازمانِ برنامه شاخصِ هزینه زندگی از عدد ۱۰۰ در سال ۱۳۴۹ به عدد ۱۲۶ در سال ۱۳۵۳، ۱۶۰ در سال ۱۳۵۴ و نهایتاً ۱۹۰ در سال ۱۳۵۵ رسید. این افزایش بهخصوص برای هزینه خوراک و مسکن در شهرها بیشتر بود. به گزارش اکونومیست در سال ۱۳۵۵، هزینه اجاره مسکن برای یک خانوار طبقه متوسط طی پنج سال ۳۰۰ درصد افزایش داشتهاست و هزینه مسکن تا پنجاه درصد درآمد سالانه آنها را در بر میگرفتهاست. برای کنترل این وضعیت دولت جمشید آموزگار در سال ۱۳۵۶ سیاست ریاضت اقتصادی را اتخاذ کرد که نارضایتی عمومی را دامن زد و در گرایش مردم به سوی انقلاب ۱۳۵۷ مؤثر بود.
البته این درست است که مقادیر زیادی از این پولها در جاهایی هدر رفتهاست؛ همچون ولخرجیهای خانواده سلطنتی، کاغذبازی اداری، فساد تمامعیار، تأسیسات هستهای و خرید سلاحهایی که حتی برای خیلی از کشورهای عضو ناتو هم بسیار گران محسوب میشدند؛ ولی این هم درست است که مقادیر بیشتری هم بهطور کارا وارد اقتصاد شد؛ چه بهطور مستقیم و از طریق یارانههای دولتی و بانک صنعت و معدن ایران که وامهای کمبهره به کارآفرینان خصوصی میپرداخت و چه بهطور مستقیم از طریق برنامههای بودجه سالیانه. به گفته نیکی کدی در ابتدا همه درآمدهای نفتی قرار بود به سازمان برنامهریزی برود ولی به دلیل فساد خاص و سوءمدیریت، سهم فزایندهای از درآمدهای نفتی صرف مخارج عمومی شد به گونهای که سهم سازمان برنامهریزی به ۵۵ درصد رسید.
عدم توجه شاه به نظرات کارشناسان اقتصادی
ببینید: همایش اقتصادی ۱۳۵۳ گاجره
ببینید: همایش اقتصادی ۱۳۵۳ رامسر
ببینید: بیماری هلندی اقتصاد ایران (۱۳۵۳ تا ۱۳۵۶)
همایشهای اقتصادی گاجره و رامسر
افزایش درآمد نفت باعث شد که شاه در سال ۱۳۵۲ ناگهان اعلام کرد برای افزایش سرعت ترقی کشور باید در برنامه پنجم توسعه (۱۳۵۱–۱۳۵۶) تغییرات صورت بگیرد و بودجه آن افزایش یابد. همایش اقتصادی گاجره در ۲۹–۳۱ تیرماه ۱۳۵۳ اقتصاد دانان به تندی نظرات خود را گفتند و این کار را اشتباه دانستند. در همایش اقتصادی رامسر (۱۰–۱۳ مرداد ۱۳۵۳) شاه تصمیم خود را گرفته بود و تجدید نظر در برنامه پنجم انجام شد. در نخستین روز کنفرانس رامسر هویدا به تمجید از نظرات شاه بسنده کرد سپس عبدالمجید مجیدی گفت از آنجا که آینده قابل پیشبینی نیست (درآمد نفت ممکن است کم شود) و نیز فلسفه انقلاب شاه و ملت در توجه به بخش خصوصی (که ممکن است در اثر سرمایهگذاری زیاد دولت در تنگنا قرار گیرد) مصرف همه درآمدهای نفت به صلاح نیست.
در روز دوم کنفرانس شاه که سخنران اصلی بود اقدام به سردادن شعارهایی کرد تا مصرف درآمدهای نفتی را موجه جلوه دهد. از جمله: باید بیشتر کار کنیم؛ لزوم وجدان داشتن در پرداخت مالیات؛ سرمایهگذاری در انرژی اتمی؛ و مبارزه با فساد. وی همچنین برخی از نظرات کارشناسان را پذیرفته بود مثل اینکه بخشی از درآمد نفت را در خارج از کشور سرمایهگذاری کند یا به کشورهای دیگر وام بدهد.
در روز سوم نیز شاه با بیان تعداد دیگری از ایدهآلهای خود برای ایران در برابر نظر کارشناسان گفت: انتظار سفت کردن کمربندها را نداریم.
تزریق پولهای نفتی و فشار بر زیرساختهای کشور
حجم مالی برنامه تجدیدنظرشده پنجم دو برابر حجم مالی برنامه اول، دوم، سوم و چهارم ایران بود. در نتیجه به زیربناها فشار آمد. بندرها ظرفیت نداشتند. کشتیهای خارجی معطل میشدند. شبکه راههای ایران برای حجم معینی انتقال کالا طراحی شده بود. کامیونهایی که از بندرعباس و از بندرشاپور و خرمشهر میآمدند، جادهها را از بین بردند. کامیون باندازه کافی نبود. وقتی از آمریکا کامیون وارد کردند راننده باندازه کافی نبود. از کره جنوبی تعدادی راننده آوردند باز هم کافی نبود. مصرف برق در سال ۵۶، موجب شده بود که در تابستان هر روز شش ساعت برق برود. برق میرفت، آب میرفت. شاه در آن ظرفهای محدود منابع مالی زیادی تزریق کرد و زیربناها ایستادند و پیشبینی کنستانتین مژلومیان درست از آب درآمد.
از بین بردن اهرمهای کنترل بودجه و سقوط اقتصاد
قبلاً سازمان برنامه و وزارت اقتصاد یا بانک مرکزی تحقیق میکردند و از روش خرج کردن بودجه بازخورد میگرفتند ولی بعد از اینکه در برنامه پنجم پول اضافی تزریق شد میخواستند این پول بهسرعت خرج بشود و عامل محدود کننده ای روی آن نباشد. بانکها بهطور نامعقولی به هر کس وام میدادند. مسئولیّت وجود نداشت. از ابتدای ۱۳۵۶ کنترل مالی و پولی از دست مقامات ایرانی خارج شده بود انگار یک توطئه وجود دارد. حتی شرکتهای دولتی که هشتاد درصد منابع سازمان برنامه را میگرفتند مسئولیّتی نشان نمیدادند و حساب و کتاب صحیحی نداشتند.
در تابستان ۱۳۵۵ جلسهای با حضور شاه، هویدا، صفی اصفیا، هوشنگ انصاری، وزیر امور اقتصادی و دارایی، حسنعلی مهران، رئیس بانک مرکزی و عبدالمجید مجیدی، رئیسسازمان برنامه و بودجه برگزار میشود. شاه مغموم و افسرده بود و پرسید: چطور شد یک دفعه به این وضعیت افتادیم؟... همه ساکت بودند. مجیدی گفت: «... ما وضع مردم دهی را داشتیم که زندگی خوشی داشتند ولی خشکسالی بود و آب برای کشاورزی نداشتند. آرزو کردند باران بیاید. یکوقت آنقدر باران آمد که سیل زد خانه و زندگی آنها را خراب کرد. آدمها زنده ماندند ولی معیشتشان به هم ریخت. ما به خوشی زندگی میکردیم. پول بیشتری دلمان میخواست که مملکت را بسازیم. درآمد نفت مثل سیلی بود که زندگی ما را شست و رفت… .» شاه ناراحت شد و جلسه را ترک کرد.
انسداد سیاسی و نارضایتیهای اجتماعی
عدم همگامی توسعه سیاسی با توسعه اقتصادی-اجتماعی
توسعه اجتماعی-اقتصادی در زمان محمدرضاشاه با اتکا به افزایش درآمد نفتی ممکن شد. با چهار برابر شدن قیمت نفت در سالهای ۱۹۷۵–۱۹۷۶ درآمد نفتی ایران به رقم ۲۰ میلیارد دلار رسید. با وجود آنکه شاه در حوزه اقتصادی-اجتماعی نوسازی کرد و در نتیجه طبقه متوسطِ جدید و طبقه کارگرِ صنعتی را گسترش داد، ولی نتوانست در حوزه سیاسی دست به نوسازی زند. در واقع، با توسعه و مدرنسازی کشور، شمار دو گروهی که در بین سالهای ۱۳۲۰–۱۳۳۲ (پیش از کودتا) مخالفان اصلی حکومت پهلوی محسوب میشدند، یعنی کارگران شهری و روشنفکران به چهار برابر رسید. اقشاری که منع کردن آنها از داشتن نهادها و ابزارهای سیاسی سابق خود، چون اتحادیههای کارگری، روزنامههای مستقل و احزاب سیاسی، بر شدت مخالفتشان افزوده بود. برنامه اصلاحات ارضی، کشت تجاری را رونق بخشید و بر شمار دهقانان صاحبزمین، بسیار افزود، اما مقدار زمین اعطاشده به بیشتر آنان، برای راهاندازی کار مستقل کشاورزی، کافی نبود. این امر، لشکری از کشاورزان مستقل و مزدبگیران فاقد زمین به وجود آورد که بهآسانی میتوانستند کانونهای سیاسی نامنسجمی را تشکیل دهند.
گرایشهای خودکامانه محمدرضاشاه قانون اساسی مشروطه را نقض کرد، و مخالفان توسط نیروهای امنیتی مثل ساواک سرکوب شدند. عدم تحمل هرگونه انتقاد به شاه و سیاستهایش پس از کودتای ۲۸ مرداد، موجب رادیکال شدن مخالفان حکومت و سوق دادن آنها از رویکرد انتقادی و اصلاحی به رویکرد انقلابی شد. مهدی بازرگان در جلسه محاکمه سران نهضت آزادی خطاب به دادگاه گفت: «ما، آخرین کسانی هستیم که از راه قانون اساسی به مبارزه سیاسی برخاستهایم. ما، از رئیس دادگاه انتظار داریم این «نکته» را به بالاتریها بگویند.»
هرگاه شاه با سؤال رسانههای غربی در مورد زندانیان سیاسی و شکنجه در ایران مواجه میشد، با عنوان کردن اینکه در ایران زندانی سیاسی وجود ندارد و فقط جنایتکاران در زندان هستند، از کنار این سؤالات میگذشت.
افزایش اختلاف طبقاتی
شیوه توسعه اقتصادی بر اختلاف طبقاتی افزود که در تهران پایتخت ایران، بسیار بارز بود. هرچند سطح زندگی خانوادههایی که به آپارتمانهای مدرن، مزایای اجتماعی و همچنین کالاهای مصرفی جدید دسترسی داشتند، بهبود یافت، ولی گسترش حلبیآبادها، ترافیک و آلودگی هوا، کیفیت زندگی بیشتر خانوارها را به سطح نازلتری رساند. ۴۲ درصد خانوارهای تهرانی، فاقد مسکن مناسب بودند و در حالیکه برخی ثروتمندان در قصرهای شمال شهر به سر میبردند، تهیدستان در حلبیآبادها و زاغههای اطراف شهر زندگی میکردند. این زاغهنشینان، مهاجران روستایی فقیری بودند که با مشقت فراوان، از راه عملگی، بنایی، تکدیگری و دستفروشی امرار معاش میکردند. «سانکولوتها» یا پابرهنههای انقلاب سال ۱۳۵۷، همین افراد بودند که بعدها به «مستضعفین» مشهور شدند. این شکاف بین پایتخت و شهرهای دیگر استانها نیز بهروشنی قابلمشاهده بود و برای نمونه در حالیکه ساکنان تهران از فرصت دستیابی بهتر به آموزش، امکانات بهداشتی، رسانهها، شغل و درآمد برخوردار بودند، ۹۶ درصد روستاییان، برق در اختیار نداشتند.
افزایش توقعات مردم
عامل دیگر افزایش تنشها این بود که با پنج برابر شدن ناگهانی درآمدهای نفتی، انتظارات مردم بالا رفت و در نتیجه شکاف میانوعدهها، ادعاها و دستاوردهای رژیم از یک سو و انتظارات تحققنیافته جامعه از سوی دیگر، عمیقتر شد. اگرچه در سایه برنامههای رفاه اجتماعی، پیشرفتهای چشمگیری در بخشهای بهداشت و نظام آموزشی به دست آمد، ایران همچنان بدترین نسبتهای آماری را در میزان مرگومیر کودکان، امکانات رفاهی و نیز میزان افراد دارای تحصیلات عادی، در بین کشورهای خاورمیانه داشت.
برداشتهای غیر واقعی مردم ایران
بسیاری از ایرانیان شاه را — اگر نه یک عروسک خیمهشببازی — مدیون به یک قدرت غیرمسلمان غربی (ایالات متحده آمریکا) میپنداشتند که فرهنگش داشت فرهنگ ایران را آلوده میکرد. حکومت شاه سرکوبگر، بیرحم، فاسد و اهل بریز و بپاش دیده میشد؛ همچنین از ناتوانیهای کارکردی ابتدایی رنج میبرد — یک برنامه اقتصادیِ بیش از حد جاهطلبانه که تنگناها و کمبودهای اقتصادی و تورم را به همراه میآورد.
مخالفان این ادعای عجیب را مطرح میساختند که در ایران «صدها هزار» زندانی سیاسی وجود دارد در حالی که تعداد واقعی زندانیان سیاسی چیزی نزدیک به ۴٬۰۰۰ نفر بود. یا ادعا میکردند که هزاران نفر زیر شکنجه ساواک کشته شدهاند، در صورتی که تعداد واقعی افرادی که در طول ۳۷ سال سلطنت محمدرضا بهخاطر جرایم سیاسی اعدام شدند حدود ۱٬۵۰۰ نفر بود. هرچند این رقم هنوز رقم بالایی است، اما کمتر از ارقامی است که توسط مخالفان پیشنهاد میشد.
مخالفان حکومت پهلوی
با وقوع کودتای ۱۳۳۲، بر حیات سیاسی ایران، پردهای آهنین کشیده شد که رهبران مخالفان و احزاب سیاسی را از پایگاه اجتماعی خود و توده مردم جدا کرد. این پرده آهنین بهظاهر تنشهای اجتماعی و مخالفتهای سازمانیافته را پنهان نمود، اما بیگمان در نابودی و محو آنها ناکام ماند. بررسی مطبوعات زیرزمینی، نسل جوانی از روشنفکران را نشان میداد که ضمن توجه به نظریات و تاکتیکهای پیشینیان، با کامیابی سرگرم طرح و تدوین اندیشههای جدید در مطابقت با فرهنگ شیعی خود بودند. دانشجویان به عنوان یک عامل مهم از عوامل وقوع انقلاب ۱۳۵۷، هر سال در شانزده آذرماه اعتصابهای دانشجویی به راه میانداختند. این روز، به یاد سه دانشجو (دو هوادار حزب توده و یک هوادار جبهه ملّی) که هنگام اعتراض به دیدار رسمی نیکسون رئیسجمهور آمریکا، در تاریخ ۱۶ آذر ۱۳۳۲ در دانشگاه تهران کشته شده بودند، گرامی داشته میشد. ۱۶ آذر، توسط کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور که مرکز اجتماع و مباحثه مخالفان حکومت در خارج از مرزهای ایران بود، روز دانشجو نامیده شد.
جبهه ملّی
بیشتر رهبران جبهه ملی ایران بازداشت شده در شهریور ۱۳۳۲، در عرض یک سال آزاد شدند، ولی بسیاری از آنان یا از سیاست کنار کشیده یا از ایران رفتند. اما برخی چون کریم سنجابی، شاپور بختیار، داریوش فروهر و خلیل ملکی به صحنه فعالیت سیاسی بازگشته و در سالهای ۱۳۳۹–۱۳۴۲ با کاهش نسبی نظارتها و سختگیریهای رژیم، به سازماندهی چند اعتصاب و راهپیمایی و انتشار یک روزنامه پرداختند. در ۲۲ خرداد ۵۶ کریم سنجابی به همراه داریوش فروهر و شاپور بختیار نامه سرگشاده معروف به سه امضایی را به شاه نوشته و در مورد گسترش فساد و عدم کارایی حکومت فردمحور او تذکر دادند و مجدداً از او خواستند به قانون اساسی مشروطه تمکین کند.
نهضت آزادی
محمود طالقانی و مهدی بازرگان به همراه چند تن از اصلاحطلبان همفکرشان مانند یدالله سحابی، با حفظ عضویت خود در جبهه ملی و با اعلام به محمد مصدق، و پاسخ مثبت او نهضت آزادی را تشکیل دادند. بازرگان فرزند یک بازاری ثروتمند مذهبی بود که پس از تحصیل در پاریس، برای تدریس در دانشکده فنی دانشگاه تهران به ایران بازگشت و در دوران مصدق، به عنوان نخستین مدیرعامل شرکت نفت ایران، راهی آبادان شد. او عقیدههای ضدکمونیستی داشت، سکولاریسم را رد میکرد و بر این باور بود که سیاست باید توسط مذهب، هدایت شود. محمود طالقانی به خاطر مخالفت با حکومت رضاشاه سابقه زندانی شدن داشت. وی پس از کودتا، برخلاف دیگر روحانیون، به عنوان روحانی سرشناس پشتیبان جبهه ملی در تهران شناخته میشد. او رابط روحانیون و جبهه ملی بود و به دلیل همبند بودن با انقلابیون غیرمذهبی در زندان قادر به درک آنان بود. طالقانی بر این باور بود که تشیع اساساً با استبداد مغایر و با دموکراسی و همچنین سوسیالیسم موافق و سازگار است. او نیز مثل بازرگان، به دنبال از بین بردن شکافهای اسلام با جهان معاصر و اختلاف بین طبقه سنتی و طبقه روشنفکر (اختلافی که در شکست نهضت مشروطه و مبارزات ملی، اثری بهسزا داشت) بود. نهضت آزادی پس از قیام خرداد سال ۴۲، از سوی حکومت منحل و فعالیت آن غیرقانونی شد. با این وجود، همچنان به برگزاری گردهماییهای مخفی در تهران و سازماندهی نیروها در خارج از کشور، بهویژه آمریکای شمالی و فرانسه ادامه داد. نهضت آزادی تلاش بسیار زیادی را در انقلاب سال ۵۷ داشت و این موفقیت بیشتر مرهون روابط نزدیک نهضت با خمینی و تا حدودی هم تواناییهای بازرگان و طالقانی در جذب گروهی از متخصصان جوان و تکنوکراتهای رادیکال بود که درصدد تلفیق علوم جدید با اسلام بودند. نهضت آزادی را در آمریکای شمالی، ابراهیم یزدی، مصطفی چمران و عباس امیرانتظام رهبری میکردند و در فرانسه صادق قطبزاده از سازماندهان آن بود.
اسلامگرایان سوسیالیست
روشنفکر برجسته نزدیک به نهضت آزادی ایران و بهعقیده برخی نظریهپرداز اصلی انقلاب ۱۳۵۷، علی شریعتی بود. شریعتی که از یک خانواده مذهبی خراسانی برخاسته بود، با استفاده از بورس دولتی برای تحصیل در زبانشناسی تطبیقی و جامعهشناسی به پاریس رفت و در آنجا همزمان با اوج گرفتن انقلابهای کوبا و الجزایر، به فعالیتهای سیاسی و شرکت در تظاهراتها پرداخت و به عضویت نهضت آزادی و کنفدراسیون دانشجویان ایرانی درآمد. او در کلاسهای درس شماری از استادان نئومارکسیست مثل ژرژ گورویچ و خاورشناسان علاقهمند به عرفان اسلامی چون لویی ماسینیون و هانری کوربَن شرکت جست و پس از مطالعه آثار ژان پل سارتر، ارنستو چهگوارا، وو نوین جیاپ و فرانتس فانون، آثاری از سارتر و فانون را بهصورت کامل یا ناتمام به فارسی ترجمه کرد. پس از بازگشت به ایران، در سال ۱۳۴۴، برای سخنرانی در حسینیه ارشاد، (که توسط گروهی از خیرخواهان مذهبی، تأمین مالی میشد) به تهران رفت. نوار سخنرانیهای او در سطح گسترده پخش شد و مورد استقبال فراوان دانشجویان و دانشآموزان دبیرستانی بهویژه شهرستانیهای مذهبی قرار گرفت. ساواک با هراس روزافزون از محبوبیت وی، شریعتی را در اوایل دهه ۱۳۵۰ دستگیر و پس از مدتی حبس خانگی، مجبور به خروج از کشور نمود. شریعتی یک ماه پس از رفتن به لندن در سال ۱۳۵۶، به علت حمله شدید قلبی درگذشت، مرگی که توسط برخی به ساواک نسبت داده شد. یگانه پیام روشن آثار و سخنان شریعتی این بود که اسلام — بهویژه تشیع — باوری «محافظهکارانه» و «قضا و قدری» که بیشتر روشنفکران غیرمذهبی بیان میکنند یا ایمانی «شخصی و غیرسیاسی» که برخی علمای مرتجع ادعا میکنند، نیست؛ بلکه یک ایدئولوژی انقلابی است که باید با هرگونه ستمگری، استثمار و بیعدالتی بهویژه فئودالیسم، کاپیتالیسم و امپریالیسم مبارزه کند. به گفته او، رسالت محمد، پیامبر اسلام، نه تنها برقراری دین، بلکه تشکیل امتی پویا، انقلابی و در حال پیشرفت بود که به سمت جامعهای بیطبقه و ایدئال حرکت کند. از دید شریعتی، امامان شیعه بهویژه حسین بن علی، پرچم قیام و مبارزه را به این خاطر برافراشتند تا خلفای فاسد وقت را که اهداف اصلی اسلام و نظام توحیدی را به فراموشی سپرده بودند، گرفتار سازند. بسیاری بر این باور بودند که شریعتی خواهان تبدیل و دگرگونی اسلام از یک «دین» به یک «ایدئولوژی سیاسی» است، آنچه که در غرب، «اسلام رادیکال» یا «اسلام سیاسی» نامیده میشد.
شریعتی هرچند روش و دیدگاه مارکسیستی تقسیم جامعه را برای درک تاریخ مدرن لازم میدانست و تاحدود زیادی میپذیرفت، اما همچون فانون از برخی جنبههای مارکسیسم بهویژه مارکسیسم «نهادینه شده» احزاب کمونیست اُرتدوکس بهشدت انتقاد میکرد و ضمن تأکید بر اهمیت اسلام در فرهنگ ایرانی، تنها راه شکست امپریالیسم برای ایران و سایر ملتهای جهان سوم را بازگشت به ریشه، میراث ملی و فرهنگ بومی خود، میدانست. او حتی هنگام تأکید بر بازگشت به اسلام، همواره روحانیون محافظهکار را هدف انتقادهای صریح و غیرمستقیم قرار میداد و آنان را به همکاری با طبقه حاکم، «نهادینهکردن» تشیع انقلابی و در نتیجه تبدیل آن به مذهبی محافظهکارانه، متهم میکرد. شریعتی مشکل اصلی اسلام امروزی را پیوند نامقدس آن با «خرده-بورژوازی» میدانست. پیوندی که طبق آن، روحانیت، دین را برای بازاریان سهل و هموار مینمود و بازار نیز، دنیا را برای روحانیون مکانی خوشایند میساخت. از این رو، وی پدیدآورندگان «رنسانس» و «رفرماسیون» اسلامی در آینده را، بیشتر روشنفکران میدانست تا روحانیون سنتی. شریعتی بین هزاران جوان شهرستانی که هرساله از دانشگاههای جدید، دبیرستانها، مدارس فنیحرفهای و تربیت معلم فارغالتحصیل میشدند و همچون خود او، از طبقه متوسط سنتی جامعه (خانوادههای بازاری، روحانی و خردهمالک) برخاسته و در محیطی مذهبی رشد یافته بودند، پیروانی پرشمار پیدا کرد و پس از بازتر شدن فضای سیاسی در سال ۱۳۵۶ و خارج شدن آثارش از قید سانسور، صدها هزار جلد از کتابهای او به فروش رفت.
علاوه بر شریعتی گروههای دیگری از جمله نهضت خداپرستان سوسیالیست و جنبش آزادیبخش مردم ایران (جاما) نظیر محمد نخشب، کاظم سامی و حبیبالله پیمان نزدیک به این گفتمان به فعالیت سیاسی میپرداختند.
روحانیون مخالف
نقش وجوهات در قدرت روحانیت شیعه
رهبری مذهبی شیعه به علت وجود درآمد همیشگی و جاری خمس توانستهاست مستقل از سلطه حاکم به بقای خود ادامه دهد. این پیشوایان مذهبی بهعلت وجود چنین بودجه ای عظیم که حصول آن هیچ نیازی به مأموران مالیات ندارد، و با رضایت کامل پرداخت کنندگان به سوی آنان روان میگردد، توانسته از رهبری شیعه نیروی سیاسی بزرگی بسازد که شیعه را به هر سویی که بخواهد میکشاند و به همین خاطر است که میبینیم این رهبریها همواره شیعه را جهت رسیدن به اهداف سیاسی و اجتماعیشان در طول تاریخ به کار گرفتند. خمس بیست درصد از درآمد خالص شیعیان است که روحانیون شیعه به عنوان سهم زمان در دوره غیبت از آنها میگیرند. این مبلغ خیلی کلان است. به گفته ابوالحسن بنی صدر فقط عبدالرحمن برومند مبلغ ۴میلیون فرانک فرانسه در اوایل دهه هفتاد میلادی به خمینی پرداخت کرده بود. و خمینی به جمعکنندگان وجوهات از مردم ده درصد پورسانت میدادهاست و بنی صدر از این راه ۴۰۰ هزار فرانک درآمد کسب میکند که صرف ترجمه و انتشار کتاب مغضوبین زمین میکند.
گروههای روحانیون
در سالهای پس از تظاهرات ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، سه گروه متغیر، متداخل و در عین حال قابلتشخیص، در بین روحانیون شکل گرفت.
گروه نخست علمای غیرسیاسی: با وجود نارضایتی از برخی مشکلات اجتماعی مثل فساد، فحشا و الکلیسم، معتقد بودند که روحانیت باید از کار پلید سیاست دوری جسته و به مسائل معنوی و آموزش در حوزهها بپردازد. با این حال این گروه، در سالهای ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶، به دلیل اجرای سیاستهای نامطلوب حکومت در خصوص بازار و نهادهای مذهبی به عرصه سیاست کشیده شدند.
گروه دوم روحانیون مخالف میانهرو: گرچه در مسائل مربوط به حق رأی زنان و اصلاحات ارضی مخالف بودند، ترجیح میدادند که همچنان با شاه در ارتباط باشند تا سیاستهای وی را تعدیل کنند. کاظم شریعتمداری از مراجع تقلید قم، مجتهدی آذربایجانی و سخنگوی غیررسمی روحانیون آذربایجان، از چهرههای شاخص این گروه بود که تنها خواستار اجرای کامل قانون مشروطه بودند.
گروه سوم، روحانیون مخالف نافرمان یا تندرو: توسط خمینی از عراق رهبری میشدند و شبکهای مخفی و غیررسمی در کشور داشتند. چهرههای شاخص این گروه عبارت بودند از: حسینعلی منتظری، مدرس برجسته فقه اسلامی در قم، که سه بار به زندان افتاد؛ محمد بهشتی عضو سیاسی گروه؛ مرتضی مطهری نظریهپرداز گروه؛ و اکبر هاشمی رفسنجانی و علی خامنهای. خمینی که از سال ۱۳۴۲، در نجف میزیست، بهتدریج تعبیر خود از اسلام شیعه را گسترش داد. او چارچوب نظریه سیاسی خود را در سخنرانیهایش، در اواخر دهه ۱۳۴۰، تدوین و تنظیم کرد و سپس آن را با عنوان «ولایت فقیه: حکومت اسلامی» بدون ذکر نام مؤلف، منتشر نمود. طبق نظریه جدید او، اقتدار سیاسی و مسئولیت حفظ امت اسلامی، از طرف دوازدهم شیعیان به مجتهدان متخصص در فقه اسلامی (فقها) واگذار شدهاست. استدلال وی این بود که خداوند، پیامبران وسپس ائمه را به منظور اجرای قوانین شرع فرستادهاست و دردوره غیبت فقها نگاهبانان شریعت میباشند و حکومت باید به آنان سپرده شود. از دید روحانیون سنتی، ولایت فقیه، تنها بر نهادها و مدارس مذهبی و همچنین افراد «محجور» یا ناتوان محسوب میشد، ولی خمینی این اصطلاح را به تمام جامعه بسط داد. او سپس برخلاف عقیده گذشته خود که همچون دیگر روحانیون از نظام مشروطه سلطنتی حمایت میکرد، اظهار داشت که نظام سلطنتی، سنتی «طاغوتی» است که از دوران «شرک» به ارث رسیده و با اسلام ضدیت دارد، چرا که پیامبر اسلام، پادشاهی موروثی را شیطانی و کفرآمیز خواندهاست و حسین پرچم قیام را برای نجات مردم از یوغ خلیفه موروثی برافراشتهاست. او در تشریح دیدگاه سیاسی خود، حتی روحانیون غیرسیاسی و میانهرو را مورد بازخواست قرار میداد و گروه نخست را به ترک تکالیف شرعی خود، پناه بردن به حوزههای علمیه و پذیرفتن نظریه جدایی دین از سیاست که از دید او توطئه «امپریالیستها» بود، متهم میکرد.
خمینی در سخنرانیهای خود برای طلاب، از حکومت روحانیون حمایت میکرد، اما در اعلامیههای عمومی بحث روشنی از اینگونه حکومت به میان نمیآورد و از کاربرد ولایت فقیه خودداری مینمود. حتی اطرافیان او بعدها مدعی شدند که کتاب ولایت فقیه از جعلیات ساواک یا یادداشتهای اصلاحنشده یکی از طلاب بودهاست. در عوض، او استراتژی سال ۱۳۴۲، یعنی حمله به نقطهضعفهای اصلی رژیم را ادامه میداد. شاه را به خاطر فروش کشور به امپریالیستها و کمک به اسرائیل؛ نقض مشروطیت و زیر پا نهادن قانون اساسی مشروطه؛ حمایت از ثروتمندان و استثمار فقرا؛ نابودی فرهنگ ملی؛ تشویق و اشاعه فساد و هدر دادن منابع باارزش کشور در قصرها؛ خرید تسلیحات؛ نابودی کشاورزی و در نتیجه وابسته ساختن هرچه بیشتر ایران به غرب، مورد انتقاد قرار میداد. او ضمن مقایسه شاه با یزید، مؤمنان را به سرنگونی رژیم پهلوی و بیرون راندن امپریالیستها، فرامیخواند. خمینی میکوشید گروههای مخالف را با خود همراه کند، برای مثال هنگام اعتراض مطهری به سخنرانیهای «ضدِروحانی» شریعتی سکوت میکرد و حتی به استفاده از شعارها و عباراتی که سخنرانان حسینیه ارشاد رواج داده بودند مثل «مستضعفین، وارثان زمین خواهند بود»، «مردم، استثمارگران را به زبالهدان تاریخ خواهند انداخت» و «دین افیون تودهها نیست» ادامه میداد. بسیاری از جوانان متفکر، با شنیدن این عبارات غافل از سخنرانیهای او در نجف، نتیجه گرفتند که خمینی با تفسیر شریعتی از اسلام انقلابی موافق است. در اواخر سال ۵۷ محبوبیت خمینی در بین طرفداران شریعتی آنچنان بود که به خمینی لقب «» که فقط مختص دوازده شیعه بود، دادند. خمینی با تبلیغ پیام مبهم اما دلخواه تودهها، طیف گستردهای از نیروهای اجتماعی و همچنین سازمانهای سیاسی مذهبی و سکولار را با خود همراه کرد.
فدائیان اسلام و هیئتهای مؤتلفه
گروههای مذهبی که پیرو مشی نواب صفوی و پس از سال ۱۳۴۲ از پیروان روحالله خمینی بودند. این گروهها از طرف جمعی از بازاریان مورد حمایت مالی قرار میگرفتهاند.
حزب توده ایران
حزب توده پس از کودتا، هدف سرکوب و ضربههای سخت نیروهای امنیتی، جنگ روانی شدید و شایعهسازی رژیم علیه آن قرار گرفت. دگرگونیهای اجتماعی حاصل از نوسازی، موجب شد تا هواداران حزب توده به خانوادههایی با پیشینه چپگرایانه محدود شوند. رهبری حزب نیز در نتیجه مرگ رهبران تضعیف شد. مناقشات چین و شوروی، پیدایش گرایشهای «مائوئیستی» و انتقاد از سیاستهای گذشته حزب از جمله، پیروی «کورکورانه» آن از شوروی، موجب وقوع انشعاباتی در ان شد. با اینحال، حزب توده در سالهای نخست دهه پنجاه فعالیتهای موفقی را آغاز کرد. از جمله اداره ایستگاه رادیویی پیک ایران، انتشار منظم دو مجله «مردم» و «دنیا» و بعدها نشریه نوید و همچنین ایجاد هستههای زیرزمینی کوچکی در دانشگاه تهران و مناطق نفتی. با آمدن تودهها به خیابان و سقوط حکومت پهلوی رهبران حزب از آلمان شرقی به ایران بازگشتند و برخلاف جنبش ملی شدن نفت این بار تمام و کمال در کنار حکومت تازه تأسیس پس از انقلاب ایستادند و نقطه اشتراک خود را دشمنی با ایالات متحده آمریکا خواندند
حزب توده از رهبری روحالله خمینی پشتیبانی نمود و صادق خلخالی را به عنوان نامزد خود در انتخابات مجلس معرفی کرد. کیانوری گفت: «خلخالی خدمات پرارزشی در زمینه قلع و قمع ضدانقلاب، جنایتکاران و سرسپردگان رژیم گذشته دارد. او با شجاعتی بینظیر، چند صد نفر از مهمترین مهرههای امپریالیسم را به جوخه اعدام سپرد.» حزب توده زنان را تشویق به سر کردن «چادر ضدامپریالیستی» کرد. تشکیلات دمکراتیک زنان حزب توده در اطلاعیه خود برای مقابله با «تجاوز امپریالیسم آمریکا» اعلام آمادگی کرد. حزب توده مخالف آزادی گروگانهای آمریکایی بود. حزب دانشجویان پیرو خط را «جوانان مبارزی» خواند که «بیانگر صبر به پایان رسیده مردم در نبرد با امپریالیسم» بودند. حزب توده در دستگیری صادق قطبزاده و فاش شدن کودتای نوژهنقش داشت.
سازمانهای چریکی
در سالهای بعد از ۱۳۴۴ شماری از دانشجویان دانشگاهها که روشهای پیشین و مسالمتآمیز جبهه ملی و نهضت آزادی را در آغاز دهه چهل برای مبارزه با حکومت موفقیتآمیز نمیدانستند، گروههای مباحثه مخفی و کوچکی را برای بررسی تجربیات آنزمان چین، ویتنام، کوبا و الجزایر و ترجمه آثار مائو، جیاپ، چهگوارا و فانون تشکیل دادند. دستاورد این مباحثات و بررسیها، شکلگیری شماری گروههای کوچک مارکسیست و اسلامی بود که «تنها رَه رهایی» را «جنگ مسلحانه» و نبرد چریکی میدانستند. اصلیترین این گروهها، سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و سازمان مجاهدین خلق ایران بودند. پایهگذار فکری و شخصیت برجسته سازمان مارکسیستی چریکهای فدایی که به «فداییان خلق» نیز شهرت داشتند، بیژن جَزَنی بود. جزنی که در اواسط دهه ۳۰ چندبار به زندان افتاده بود، پیش از تشکیل گروه مخفی خود، در شاخه جوانان حزب توده فعالیت میکرد. او که تسلط بسیاری بر تاریخ ایران معاصر داشت، سالها بعد هنگام گذراندن محکومیت پانزدهسالهاش در زندان، جزوههایی برای سازمان فدایی نوشت. اعتقاد جزنی به مبارزه انقلابی شیفتهوار بود و سخنان شورانگیز او دربارهٔ حزب پیشاهنگ طبقه کارگر، شاید به بهترین وجهی، بیانگر احساسات انقلابیون جوان به هنگام آغاز جنبش چریکی در سال ۴۹ باشد.
چهار سال پس از تشکیل گروه، ساواک در آن نفوذ کرد و موفق شد تعدادی از اعضا از جمله جزنی را دستگیر کند. اما اعضای باقیمانده به منظور آغاز نبرد چریکی و زدن جرقه قیام سراسری علیه حکومت، تیمی را به کوهستانهای پوشیده-از-جنگلِ گیلان (که منطقه مناسبی برای جنگ چریکی و جذب نیرو از روستاییان) بود فرستادند. برنامه گروه با دستگیر شدن دو تن از یارانشان به هم خورد و فداییان تصمیم گرفتند تا برای آزاد ساختن آنها، به محل حبس، یعنی پاسگاه ژاندارمری روستای سیاهکل حمله کنند. شاه پس از شنیدن خبر، نیروی عظیمی را برای مقابله به منطقه فرستاد و مهاجمان همگی کشته شدند. گرچه این رویداد یک شکست نظامی بود، فداییان و سایر گروههای چریکی، آن را «قیام سیاهکل» نامیده و پیروزی تبلیغاتی بزرگی قلمداد کردند که توانسته بود کل رژیم را به هراس افکند.
پیشینه دیگر گروه چریکی اصلی «سازمان مجاهدین خلق» نیز همچون فداییان خلق به اوایل دهه ۱۳۴۰ بازمیگشت، با این تفاوت که افراد سازمان فدایی اغلب از اعضای سابق حزب توده یا جناح مارکسیست جبهه ملی بودند، اما سازمان اسلامگرای مجاهدین را اعضای سابق جناح مذهبی جبهه ملی بهویژه نهضت آزادی تشکیل میدادند. نظریات «مجاهدین» شباهت بسیاری به اندیشههای شریعتی داشت، از این رو بسیاری، شریعتی را الهامبخش مجاهدین میدانستند، هر چند که مجاهدین پیش از آغاز سخنرانیهای شریعتی در سال ۴۶، چارچوب و مبانی نظری خود را فراهم ساخته بودند. با اینحال در سالهای بعدی، دیدگاهها و تعبیرهای شریعتی دربارهٔ جنبههای انقلابی تشیع، تأثیری غیرمستقیم و چشمگیر بر سازمان مجاهدین گذاشت.
در نیمه نخست دهه ۱۳۵۰، فداییان، مجاهدین و سایر گروههای چریکی، به یک رشته عملیات مسلحانه جسورانه چون بمبگذاری در سفارتخانههای انگلیس و ایالات متحده و همچنین دفاتر آژانس هواپیمایی اسرائیل و مراکز پلیس؛ دستبرد زدن به بانکها؛ ترور برخی مقامات نظامی و انتظامی ایرانی و آمریکایی؛ و نیز تلاش برای ربودن اعضای خانواده سلطنتی، دست زدند. به نظر میرسد که افزایش شمار زندانیان سیاسی، شکنجه، سرکوب و سانسور توسط ساواک در نیمه نخست دهه ۱۳۵۰، حاصل اینگونه عملیات چریکی بوده باشد. در اواخر سال ۱۳۵۵، هر دو سازمان چریکی مجاهدین و فداییان خلق که بسیاری از اعضایشان دستگیر یا اعدام شده و متحمل تلفات سنگینی شده بودند، به تجدیدنظر در تاکتیکهای خود پرداختند. گرچه جنبش چریکی نتوانست رژیم را سرنگون کند، در اواخر سال ۱۳۵۶، با به حرکت درآمدن موج انقلاب و آزادی زندانیان سیاسی، چریکها بهویژه فداییان، در موقعیت بهتری قرار گرفته و به جذب نیروهای جدید و انبارکردن سلاح پرداختند و در ۲۰–۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ (تقریبا در هشتمین سالگرد واقعه سیاهکل)، هنگام پایان کار رژیم پهلوی، آخرین تیرهای خلاص خود را به جسد نیمهجان رژیم شلیک کردند.
سید موسی صدر و قطب زاده
موسی صدر با پولهایی که از قذافی (حداقل ۱۲میلیون دلار از قذافی گرفته بود!) و سعودیها و دیگران میگرفت یک عمارت چهارطبقه در خیابان کندی پاریس خرید و آن را به مرکز تبلیغات تبدیل کرد. قطب زاده در طبقه چهارم این ساختمان زندگی و فعالیت میکرد. قطب زاده با کنفدراسیون دانشجویان در تماس بود و به لبنان برای ملاقات با صدر میرفت از طرف دیگر به عراق برای دیدار با خمینی میرفت. صدر پول زیادی در اختیار قطب زاده قرارداده بود. قطبزاده بود که در بهار سال ۱۳۵۷ لوسین ژرژ نماینده روزنامه لوموند در بیروت را به نجف فرستاد تا با انجام نخستین مصاحبه بینالمللی با سید روحالله خمینی، و افکار عمومی جهانیان را با انقلاب اسلامی ایران آشنا ساخت. صدر در ۱۳۵۷ در دیدار با رهبران سوریه، عربستان سعودی اهمیت انقلاب اسلامی ایران، پیروزی قریبالوقوع آن و ضرورت همپیمانی آنان با این انقلاب را به آنها گوشزد نمود. وی در شهریور ۱۳۵۷ و یک هفته پیش از ربوده شدنش، با انتشار مقاله «ندای پیامبران» در روزنامه لوموند، خمینی را به عنوان تنها رهبر انقلاب اسلامی ایران معرفی کرد.
کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور
ببینید: کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور
از سال ۱۳۳۱–۱۹۵۲ انجمن دوستان خاورمیانه ای آمریکا دفتری در تهران تأسیس کرده بود که جوانان ایرانی را برای تحصیل در آمریکا جذب میکرد و هر سال هم در سفارت ایران در آمریکا مهمانیهایی ترتیب میداد و دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا در آنها شرکت میکردند.
در شهریور ۱۳۴۸ مجید زربخش و محمود رفیع از اعضای کنفدراسیون به عراق رفته و در نجف با آیت الله خمینی دیدار کردند. آنان مصاحبهٔ مطبوعاتی با روزنامهٔ «الثوره» ارگان حزب بعث عراق نیز انجام دادند. پس از آن خمینی هر سال برای کنفدراسیون یک پیام میفرستاد و آنها نیز در نشریات خود از او یاد میکردند. زمانی که او به نوفل لوشاتو رفت اعضای کنفدراسیون نیز به آنجا رفتند از جمله نادر اسکویی که دبیرکل کنفدراسیون بود سه مرتبه به دیدار خمینی رفت و مذاکره کرد. کنفدراسیون دانشجویی یک ارگان چپ بود ابتدا با انگیزه صنفی تشکیل شده بود ولی بهسرعت به یک مرکز معانده با حکومت شاه تبدیل شد. با اعضای کنگره آمریکا و سناتورها دیدارهایی (مثل چندین دیدار با رابرت کندی) ترتیب میداد. خبرنامههایی منتشر میکرد مقالاتی را در مطبوعات خارجی منتشر میکرد که همگی به ضد حکومت شاه بودند.
شکست طرح مشارکت سیاسی محمدرضا پهلوی
دولت تکحزبی، حزب رستاخیز
در اسفند سال ۱۳۵۳، شاه با وجود مخالفت پیشینش با ایجاد نظام تکحزبی، ضمن انحلال دو حزب «ایران نوین» و «حزب مردم»، «حزب رستاخیز» را تشکیل داد. وی اعلام کرد که در آینده، یک دولت تکحزبی خواهد داشت و هرکس که به آن نپیوندد باید «کمونیست» و «خائن» باشد. حزب رستاخیز ترکیبی ناهمگون و شگفتآور داشت و توسط دو گروه بسیار متفاوت طراحی شده بود. گروه نخست از کارشناسان جوان علوم سیاسی و دارندگان درجه دکترا از دانشگاههای آمریکایی تشکیل میشد که طبق نظریه ساموئل هانتینگتون، استاد برجسته علوم سیاسی، اعتقاد داشتند که تنها راه رسیدن به ثبات سیاسی در کشورهای در حال توسعه، ایجاد حزب دولتی منضبط است. گروه دوم را کمونیستهای سابق تشکیل میدادند که در اوایل دهه ۳۰، به دلیل همکاری با رژیم، از حزب توده اخراج شده بودند و معتقد بودند تنها سازمانی با ساختار لنینیستی میتواند تودهها را بسیج کند. حزب رستاخیز، با جذب دو حزب پیشین و همه نمایندگان مجلس، تشکیل کمیته مرکزی و برگزیدن امیرعباس هویدا به دبیر کلی، در سراسر سال ۱۳۵۴، به ایجاد سازمانی گسترده پرداخت و حدود ۵میلیون نفر را در شعبههای محلی خود پذیرفت. حزب، شاه را با القابی چون «شاهنشاه آریامهر» و «آموزگار خیرخواه و رهبر سیاسی و معنوی ایران» مورد خطاب قرار داد و اعلام کرد که او را برای تکمیل انقلاب سفید و بردن ایران به سوی «تمدن بزرگ جدید»، یاری خواهد کرد. همچنین ضمن انتشار پنج روزنامه و سازماندهی راهپیماییهای روز کارگر، تهدید کرد که کسانیکه در حزب ثبت نام نمیکنند، مسئلهدار هستند، بدینسان موفق شد حدود ۷میلیون رأیدهنده را برای نامنویسی در انتخابات مجلس آینده، به صندوقهای رأی بکشاند و چندین نویسنده، هنرمند یا استاد دانشگاه را بهدلیل انتقاد یا صرفاً عدم همکاری، بازداشت کرده یا مورد ضربوشتم قرار دهد.
تشدید نارضایتیها در اثر اقدامات حزب
به نقل از یرواند آبراهامیان، اهداف حزب رستاخیز با دستاوردهای آن بهشدت تعارض پیدا کرد و هرچند هدف آن نهادینه کردن بیشتر حکومت سلطنتی و فراهم ساختن پایگاه اجتماعی گستردهتری برای آن بود، رژیم را تضعیف و نارضایتی قشرهای مختلف جامعه را شدیدتر کرد. اعلان جنگ حکومت علیه بازاریان و نهادهای دینی، مخالفان میانهرو و حتی روحانیون غیرسیاسی را نیز به آغوش مخالف نافرمان و سازشناپذیر رژیم، خمینی (که به زبان آنان سخن میگفت) انداخت و آنان امکانات مالی بسیار و یک شبکه سازمانی گسترده را در اختیار خمینی قرار دادند. بازاریان همچنین، پشتیبانی مالی بسیاری از اعتصابهای دانشجویی و بعد از آن اعتصابهای گسترده کارگری و همچنین حمایت مالی خانوادههای کشتهشدگانِ درگیریهای سال ۵۷ را برعهده گرفتند.
کنترل قیمتها
اما مهمترین اقدام حزب رستاخیز، نفوذ به درون طبقه متوسط مرفه (سنتی) — مهمتر از همه بازار و روحانیت — بود. چنانکه، مسئولیت تورم شدید بین سالهای ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۵ را به گردن جامعه تجاری انداخت و به سراغ مغازهداران و تجار خردهپا رفت. حزب با گشودن شعبههایی در بازار، بر قیمت بیشتر کالاها نظارت دقیقی اعمال کرد و برای کوتاه ساختن دست واسطهها و دلالان داخلی، میزان زیادی گندم، قند و شکر و گوشت وارد کرد. بدینسان رژیم با اعلان جنگ به بازار، به حوزهای حملهور شده بود که دولتهای پیشین، جرئت گام گذاشتن در آن را نداشتند. حزب رستاخیز ۱۰٬۰۰۰ دانشآموز را در دستههای منظمی با نام «تیمهای بازرسی»، برای جهاد بیرحمانهای علیه سودجویان، متقلبان، محتکران و سرمایهداران بیملاحظه، روانه بازار کرد. همچنین شوراهای صنفی تعداد بسیاری از تاجران را جریمه، تبعید یا محکوم به زندان نمودند و روزنامههای در نظارت دولت نیز از ضرورت ریشهکن کردن بازار و حجرههای پوسیده و جایگزین کردن سوپرمارکتهای کارآمد با قصابیها، بقالیها و نانواییهای بیثمر سخن به میان آوردند. این حملات فاحش موجب شد تا بازاریان، در جستجوی پشتیبان، بار دیگر به متحد سنتی خود، علما روی آورند.
اقدامات فرهنگی
حکومت حمله گسترده و همزمانی را نیز علیه مذهب آغاز کرد. حزب رستاخیز، علما را «مرتجعین سیاه قرون وسطایی» نامید و تقویم جدیدی را به نام گاهشماری شاهنشاهی به جای تقویم اسلامی به کار برد. نیروی تازهتأسیسِ «سپاه دین» را برای آموزش آنچه «اسلام راستین» نامیده شد، به روستاها فرستاد و با افزایش سن ازدواج دختران، از قضات خواست تا در اجرای قانون حمایت از خانواده سال ۱۳۴۶ کوشاتر باشند. به گفته یک روزنامه نزدیک به روحانیون در خارج از کشور، حزب رستاخیز درصدد «ملی کردن» مذهب بود. بسیاری از مجتهدان برجسته، علیه حزب رستاخیز فتوا صادر کرده و آن را برخلاف قوانین مشروطه، مصلحت کشور و اصول اسلام دانستند. خمینی نیز با انتشار اعلامیهای، همکاری با حزب را «حرام» خواند و آن را نابودکننده نه تنها بازاریان و کشاورزان، بلکه ایران و اسلام دانست. چند روزی پس از انتشار این اعلامیه، بیشتر روحانیون نزدیک به وی مانند مطهری، بهشتی، منتظری و خامنهای دستگیر شدند.
بازتر شدن فضای سیاسی، آغاز اعتراضات
فشارهای خارجی
در اواسط دهه ۱۳۵۰، همزمان با شدت گرفتن تورم و اقدامات مخرب حزب رستاخیز در مقابله با آن، فشارهای خارجی بر رژیم شاه، به منظور وادار ساختن آن به تعدیل کنترلهای پلیسی و رعایت حقوق بشر در ایران، به وقوع پیوست:
فشار ارگانهای حقوق بشری
در اواخر سال ۱۳۵۴، سازمان عفو بینالملل، کمیسیون بینالمللی قضات در ژنو و همچنین کمیسیون بینالمللی حقوق بشر وابسته به سازمان ملل، هر یک رژیم شاه را به نقض شدید حقوق بشر محکوم کردند.
فشار حکومت آمریکا
همزمان با انتقاد سازمانهای هوادار حقوق بشر، دانشجویان ایرانی و گروههای مخالف خارج از کشور به منظور افشای جنایتهای ساواک، اقدام به تشکیل کمیتههای ویژه و برگزاری راهپیمایی کردند. در پی آن، روزنامههای بانفوذ غربی مانند «ساندی تایمز» لندن، مطالب افشاگرانهای را دربارهٔ نحوه شکنجههای ساواک به انتشار رساندند. جیمی کارتر در کمپین انتخاباتی خود برای انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در سال ۱۹۷۶ میلادی (۱۳۵۵)، بر اهمیت مسئله حقوق بشر در ایران تأکید کرد. شاه که نمیخواست تصویر اصلاحگری پیشرو و مشتاق به آوردن مزایای تمدن غربی را به ایران از دست دهد، نسبت به فشارهای خارجی واکنش مثبت نشان داد. در نتیجه در اواخر سال ۱۳۵۵، ۳۵۷ زندانی را بخشید، به صلیب سرخ جهانی اجازه داد تا از زندانها بازدید کند و به کمیسیون بینالمللی حقوقدانان قول داد که در آینده بیشترِ محاکمهها در دادگاههای مدنی صورت گیرد.
حسن شریعتمداری میگوید: ناصرمیناچی که از مؤسسان حسینیه ارشاد و جزو هیئت مدیره دارالتبلیغ اسلامی بود، در اواخر سال ۵۵ به آمریکا مسافرت کرده بود به قم آمد و گفت: همراه آقای یزدی، ملاقاتی با مسئول جدید میز ایران، در وزارت خارجه آمریکا، هنری پرکت داشتهاست… پرکت درپاسخ به شکایات، دایر بر حمایت آمریکا از شاه و وضعیت حقوق بشر در ایران، گفت که سیاست کارتر و وزارت خارجه، نسبت به شاه ایران نیز بهطور اساسی تغییر کردهاست. او گفت که ما از این پس نسبت به موضوع حقوق بشر و زندانیان سیاسی و آزادیهای مدنی در ایران خود را متعهد میدانیم و حساس هستیم و آن را در اولویت برنامههای خود قرار دادهایم. پرسیدیم چه حمایتی از ما میتوانید بکنید؟ پرکت گفت: ما از جمعیتهایی که برای پیشبرد حقوق بشر فعالیت کنند، حمایت خواهیم کرد و پیشنهاد داد در ایران چنین جمعیتی را تأسیس کنید و با مجامع بینالمللی حقوق بشر در ارتباط باشید.
تلاش روشنفکران
به گفته حسن شریعتمداری: در اوایل سال ۵۶ آقای مهندس بازرگان و میناچی ایده هنری پرکت را در مهمانی منزل یکی از اعضاء نهضت آزادی در میان نهادند و پس از آن بود که «جمعیت ایرانی حمایت از آزادی و حقوق بشر» در ساختمانی در جنب حسینیه ارشاد، که میناچی در اختیار جمیعت گذاشته بود شروع به کارکرد و همراه با جمعیت حقوقدانان و وکلا نیز که آن هم در همان روزها تأسیس شده بود، منشأ کارهای مؤثری در دفاع از حقوق فعالان و زندانیان سیاسی شدند.
فروکش کردن نظارتها و سختگیریها، مخالفان را تشویق کرد تا با صدای بلندتری به اعتراض بپردازند. در اردیبهشت ۱۳۵۶، ۵۳ حقوقدان — بیشتر از هواداران مصدق — با فرستادن نامهای سرگشاده به کاخ شاه، از دخالت او در کار دادگاهها و قوه قضائیه انتقاد به عمل آوردند. در تیرماه نیز چهل تن از شخصیتهای ادبی و روشنفکران در نامهای به هویدا، از سرکوبی و سانسور فعالیتهای فرهنگی و ادبی توسط ساواک، انتقاد کردند و کانون نویسندگان ایران را که از سال ۴۳ سرکوب شده بود، احیا نمودند. در تابستان و پاییز همان سال، حقوقدانان، روشنفکران و نویسندگان و همچنین بازاریان تهران و طلاب قم با نوشتن نامههای انتقادی سرگشاده، صراحت بیشتری به خرج دادند.
جرقه اعتراضات
اولین سند حاکی از نابسامانیهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی متن نامه اعضای جبهه ملی به شاه در ۲۲ خرداد ۱۳۵۷ است.
در جستجوی سرآغاز انقلاب ایران، برخی چاپ مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» در ۱۷ دیماه ۱۳۵۶ در روزنامه اطلاعات و پیامدهای آن بهشکل بستن بازار و تظاهرات روز ۱۹ دیماه در قم و حمله به دفتر روزنامه اطلاعات را عنوان کردهاند و برخی چون حامد الگار و هنری مانسون مرگ مصطفی خمینی را شروع زنجیره اتفاقاتی میدانند که منجر به انقلاب ایران شد
آبراهامیان، بر این باور است که نخستین جرقه را میتوان به شبهای شعر گوته و ناآرامیهای دانشگاه آریامهر نسبت داد. این دو حادثه، تجلی دو نیروی حاضر در جنبش انقلابی محسوب میشد که یکی طبقه متوسط حقوق بگیر و جایگاه اعتراض سیاسی آن یعنی دانشگاههای مدرن و دیگری طبقه متوسط متمول و سنتی و مراکز سازمانهای اجتماعی-سیاسی آن یعنی مدارس علوم دینی سنتی (حوزههای علمیه) و بازار بود.
نامه چهل امضایی کانون نویسندگان به هویدا
کانون در خرداد سال ۵۶ با انتشار نامه سرگشادهای خطاب به امیر عباس هویدا، نخستوزیر به لزوم رعایت مواد قانون اساسی در رابطه با آزادی اندیشه و بیان و قلم، و لزوم ترقی سیاسی همگام با ترقی اقتصادی اشاره شده بود. تهیهکنندگان نامه علی اصغر صدر حاج سید جوادی و باقر پرهام بودند و توسط ۴۰ نفر از اهالی قلم امضا شده بود. هویدا به این نامه جوابی نداد و به نظر نویسندگان کشور توجهی نشد.
نامه سه امضایی جبهه ملی به شاه
در ۲۲ خرداد ۵۶ کریم سنجابی داریوش فروهر و شاپور بختیار نامه ای به شاه نوشتند. و موارد ذیل را متذکر شدند:
نابسامانیهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور
تمام امور مملکت از طریق صدور فرمانها انجام میشود و انتخاب نمایندگان ملت و انشاء قوانین و تأسیس حزب در دست شخص شاه است که موجب این مشکلات شدهاست.
۳-تنها راه رشد ایمان و شخصیت فردی و همکاری ملی و ترک حکومت استبدادی، تمکین به اصول مشروطیت، احیاء حقوق ملت، احترام به قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر، انصراف از حزب واحد، آزادی مطبوعات، آزادی زندانیان و تبعید شدگان سیاسی و استقرار حکومتی است که متکی بر اکثریت نمایندگان ملت باشد و خود را بر طبق قانون اساسی مسئول اداره مملکت بداند.
مشکلات مدیریتی و برکناری هویدا
به دلیل عدم توانایی سیستم حمل و نقل میلیاردها دلار اجناس وارداتی در بندرها از بین رفته بود فقط یک میلیارد دلار جریمه به کشتیهایی که تا شش ماه در بندر معطل بودند داده شده بود. تهران برق نداشت و در تابستان گرم مردم ناراضی بودند. ترافیک تهران طاقت فرسا بود. وضع آب در شهرستانها خراب بود. از سال ۱۳۵۴ مشکل کمبود و گرانی مسکن پیش آمده بود و تورم از ۲۵ درصد عبور کرده بود. طرح مبارزه با گرانفروشی موضعی و غیر موفق بود. شایعات زیادی در مورد روش انتخاب وزرا و بیلیاقتی آنها وجود داشت تا جایی که تصمیم گرفته شد شش وزیر تغییر کنند. در نهایت شاه تصمیم به برکناری هویدا گرفت تا سرزنشها به او منتقل شوند.
سر انجام در ۱۵ مرداد ۱۳۵۶ روزنامهها متن استعفای هویدا را منتشر کردند که در آن میگفت چون اراده ملوکانه بر این قرار گرفته که چاکر در سمت دیگری خدمت کنم استعفای خود را تقدیم میکنم و در واقع یک برکناری بود.
نامه نود امضایی کانون نویسندگان به جمشید آموزگار
کانون در مرداد سال ۵۶ با انتشار نامه سرگشادهای خطاب به جمشید آموزگار، نخستوزیر وقت به لزوم رعایت مواد قانون اساسی در رابطه با آزادی اندیشه و بیان و قلم، و لزوم ترقی سیاسی همگام با ترقی اقتصادی اشاره شده بود. تهیهکنندگان نامه علی اصغر صدر حاج سید جوادی و باقر پرهام بودند و توسط نود نفر از اهالی قلم امضا شده بود. آموزگار به نامه جوابی نداد ولی در روزنامهها شروع به نوشتن مقالاتی توهین آمیز به نویسندگان شد.
مرگ مصطفی خمینی
در اول آبان سال ۱۳۵۶ مصطفی خمینی به شکل مشکوکی درگذشت که منجر به برگزاری جلسات سوگواری اعتراضآمیز در قم، تهران، یزد، مشهد، شیراز و تبریز شد و مرگ او بهطور گستردهای به ساواک نسبت داده شد. تا اواخر آبان ۱۳۵۶ مخالفان حکومت، به فعالیتهای محصور به پشت درهای بسته، نوشتن بیانیه، تشکیل گروهای جدید، احیای گروههای قدیم، صدور نامه و انتشار نشریات اقدام میکردند، اما پس از آن تاریخ، مرحله جدیدی در روند انقلاب رخ داد و فعالیت مخالفان بهصورت تظاهرات خیابانی خود را نشان داد.
سفر شاه و فرح به آمریکا و دیدار با کارتر
در ۲۵ آبان ۱۳۵۶ همزمان با سخنرانی مشترک شاه و کارتر در محوطه کاخ سفید درحالیکه فاصله میان جمعیت طرفداران و مخالفان شاه بیرون کاخ سفید کم بود و تعداد پلیسها هم کم بود. بهنگام نواختن دسته موزیک، مخالفان پس از درگیری با پلیس به طرفداران شاه حمله بردند و پلیس برای متفرق کردن آنان، از گاز اشکآور استفاده کرد که سرایت آن به محوطه کاخ موجب جاریشدن اشک از چشمان حاضران در مراسم از جمله شاه و کارتر شد. تعداد مخالفان شاه در این روز نزدیک به ۴۰۰۰نفر و تعداد طرفداران او به ۱۵۰۰نفر میرسید. در این حادثه ۱۲۴نفر از تظاهرکنندگان و افراد پلیس مجروح شدند.
شبهای شعر گوته
در ۲۵ آبان ۱۳۵۶ پس از ۹ شب جلسات شبهای شعر گوته با مضمون سیاسی که توسط کانون نویسندگان در انجمن فرهنگی ایران و آلمان و در دانشگاه آریامهر پلیس اقدام به برهم زدن جلسه شب شعر دهم و متفرق کردن حدود دههزار نفر از افراد حاضر کرد که تظاهرات خشمگینانه دانشجویان و سرازیر شدن آنان در خیابان و سردادن شعارهای ضد حکومتی را به دنبال داشت. در این درگیری یک دانشجو کشته، هفتاد تن مجروح و یکصد تن بازداشت شدند. در ده روز پس از آن، تظاهراتهای دانشجویی افزایش یافت و دانشگاههای اصلی تهران در اعتراض تعطیل شدند. سپس دانشگاههای بزرگ کشور به یادبود ۱۶ آذر (روز غیررسمی دانشجو) دست به اعتصاب زدند. معترضان دستگیرشده در ناآرامیهای پیشین، پس از محاکمههای کوتاهی در دادگاههای مدنی تبرئه شدند و اینگونه محاکمات بهروشنی به جامعه نشان داد که ساواک، دیگر توان استفاده از دادگاههای نظامی برای سرکوب مخالفان را ندارد.
سفر قطب زاده به آمریکا و دیدار با مقامات وزارت خارجه
در دی ماه ۵۶ قطبزاده به آمریکا رفت و با جورج گریفین، از مسئولان میز خاورمیانه و جنوب آسیای دفتر اطلاعات و تحقیقات وزارت خارجه دیدار کرد. او خود را «رئیس یک نهضت مقاومت ایرانی در پاریس که با همه سطوح جامعه ایران از جمله نظامیان در تماس است» معرفی و هدفش از این سفر را تماس با آمریکاییهایی که با اوضاع ایران آشنا هستند بیان کرد. قطبزاده به گریفین میگوید که او و گروهش تحسین کننده آمریکا و ایدههایی هستند که آمریکا بر آنها بنا شده مخصوصاً ایده حقوق بشر را که کارتر مطرح کردهاست می ستایند و میخواهند از این موقعیت استفاده کنند و بر روی سیاستهای جدید آمریکا اثر بگذارند. شاه در ایران مورد تنفر است و مردم ایران پشتیبانی آمریکا از شاه را دلیل اصلی سرکوبها میدانند. او تقاضا میکند از فروش سلاحههایی که پول مردم ایران را تلف میکنند به شاه خودداری شود. سپس نامهای برای «رابرت مَنتِل» به گریفین میدهد که در آن اسناد مربوط به شکنجهها و نامههای خانوادههای زندانیان و چند اعلامیه درج کردهاست. او توضیح میدهد که قبل از سفر شاه به آمریکا باید این مطالب مورد نظر قرار بگیرد تا شاه نتواند کارتر را متقاعد کند که راه دیگری ندارد. مردم ما، پشتیبانی آمریکاییها از شاه را به عنوان مسبب اصلی سرکوبگری در ایران میبینند. شاه در ایران دچار درد سر واقعی شدهاست چه از لحاظ اقتصادی و چه سیاسی و چه اجتماعی، من امیدوارم که شما از همه این مطالب آگاه باشید و اینکه هنگامی که دربارهٔ شاه قضاوت میکنید، شما دربارهٔ او با توجه به همه سوابق سلطنت او یا در نظر گرفتن همه این واقعیات قضاوت خواهید کرد. منتل مسئول «دفتر کمکهای امنیتی»، یکی از زیرمجموعههای «دفتر امور سیاسینظامی» وزارت خارجه بود. دفتر امور سیاسی نظامی رابط وزارت خارجه با وزارت دفاع است و وظیفهاش ارائهٔ طرح در مورد امنیت بینالمللی، کمکهای امنیتی و عملیات نظامی است. رابطهٔ قطبزاده و گریفین تا تابستان ۱۳۵۷ و ارسال یک نامهٔ دیگر ادامه مییابد. یک سال بعد در دیماه ۱۳۵۷ و روزهایی که نام قطبزاده به عنوان یکی از اطرافیان امامخمینی در فرانسه مطرح است، گزارش این دیدار و متن نامه او، از طرف منتل برای پرکت ارسال شد و احتمالاً در موضع آمریکا در مورد رفتن شاه اثر داشتهاست.
مقاله ایران و استعمار سرخ و سیاه
روزنامه اطلاعات در مقالهای در تاریخ ۱۷ دی ۱۳۵۶، مقاله ای بنام «ایران و استعمار سرخ و سیاه» بقلم احمد رشیدی مطلق درج کرد. روحانیون را «ارتجاع سیاه» نامید و به همکاری پنهان با کمونیسم بینالملل برای محو دستاوردهای انقلاب سفید متهم ساخت. همچنین خمینی را به بیگانه بودن و جاسوسی برای بریتانیا در دوران جوانی متهم کرد و او را بیبندوبار و نویسنده اشعار شهوتانگیز صوفیانه نامید. این مقاله شهر قم را به خشم آورد. حوزههای علمیه و بازار تعطیل و خواستار عذرخواهی علنی حکومت شدند. حدود ۴۰۰۰ نفر از طلاب و هواداران آنان در روز ۱۹ ماه دی در تظاهرات به سردادن شعار پرداخته و با پلیس درگیر شدند. در این درگیریها بنا به اعلام حکومت دو تن و به گفته مخالفان هفتاد تن کشته و بیش از پانصد نفر زخمی شدند. روز بعد خمینی خواستار تظاهرات بیشتر شد و به شهر قم و آنان که «روحانیت مترقی» نامید، به خاطر ایستادگی در برابر حکومت تبریک گفت و شاه را به همکاری با آمریکا برای نابودی ایران متهم کرد. شریعتمداری نیز در مصاحبهای نادر با خبرنگاران خارجی، از حکومت گلایه کرد و رفتار پلیس و حکومت با روحانیون را توهینآمیز خواند. شریعتمداری همچنین به همراه ۸۸ تن از روحانیون، بازاریان و دیگر مخالفان از ملت خواست که چهلم کشتار قم را با دست کشیدن از کار و حضور آرام در مساجد برگزار کنند.
اعتراضات سیاسی و سنتهای شیعی
از این به بعد یک دوره از مراسم چهلم (یادبود کشتهشدگان مراسم قبلی) برگزار شد که استفاده سیاسی از یک سنت شیعی محسوب میشد و فرصتی را برای معترضان فراهم میساخت تا به گردِهمایی، اطلاعرسانی شفاهی و برانگیختن بیشتر احساسات مذهبی مخالفان حکومت بپردازند. آمار رسمی حکومت و مخالفان از تعداد کشتهشدگان و مجروحان سه دوره روزهای چهلم پرآشوب، (مثل همه وقایع بعدی) تفاوت بسیاری داشت. برپایه اعلامیههای حکومتی، ۲۲ نفر کشته و تقریباً ۲۰۰ تن زخمی شدند و اما مخالفان، شمار کشتهها را ۲۵۰ و شمار زخمیها را بیش از ۶۰۰ نفر دانستند.
تظاهرات ۲۹ بهمن تبریز
در روز ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ به عنوان چهلم کشتار قم، مراسم یادبود در شهرهای بزرگ ایران بهآرامی برگزار شد، اما در تبریز معترضان به کلانتریها، دفاتر حزب رستاخیز، بانکها، هتلهای لوکس، سینماها و مشروبفروشیها (که نماد وابستگی به غرب بهشمار میرفتند) حمله کردند و برای نخستین بار فریاد «مرگ بر شاه» شنیده شد. شورش تبریز دو روز طول کشید و با توسل حکومت به نیروهای کمکی ارتش از جمله تانک و هلیکوپترهای جنگی، فروکش کرد.
تظاهرات دهم فروردین
دهم فروردین ۱۳۵۷، مراسم چهلم کشتهشدگان تبریز بود که در ۵۵ شهر برپاشد و در این مدت، اکثر بازارها و دانشگاهها تعطیل بودند. این مراسم در برخی شهرها بهویژه در یزد به خشونت کشیده شد و عدهای توسط نیروهای پلیس کشته شدند که مراسم چهلم آن در روز نوزدهم اردیبهشت ماه برگزار گشت. در این روز، بازار و مؤسسات آموزشی مهم اعتصاب کردند و مراسم در برخی شهرها به خشونت گرایید. در قم، نیروهای امنیتی برای سرکوب تظاهرات به تیراندازی و قطع برق شهر روی آوردند و با تعقیب گروهی از تظاهرکنندگان و زیرپا گذاشتن حق و حرمت قدیمی تحصن در خانه علمای دینی، دو تن از طلاب را که در خانه شریعتمداری پناه گرفته بودند، کشتند.
عکس العمل حکومت
رژیم برای رویارویی با این بحران، نخست با ایجاد کمیته مخفی انتقام توسط ساواک، به فرستادن نامههای تهدیدآمیز و حتی بمبگذاری در دفاتر برخی روشنفکران و حقوقدانانی که نامههای اعتراضی نگاشته بودند — از جمله سنجابی، فروهر، بازرگان و عبدالکریم لاهیجی — اقدام کرد. حزب رستاخیز هم گروهی متشکل از افراد پلیس با لباس غیرنظامی به نام «نیروی پایداری» تشکیل داد تا به گردهماییهای سازمانیافته گروههای دانشجویی، کانون نویسندگان و جبهه ملی حمله کند. در همین حال، رژیم برخی سیاستهای ضدتورمی را که موجب خشم بازاریان و علما شده بود کنار گذاشت و ضمن پوزش خواستن از شریعتمداری از بابت حمله به خانه او و برکناری ارتشبد نعمتالله نصیری رئیس بدآوازه ساواک، نمایش فیلمهای شهوتانگیز غربی را ممنوع ساخت. شاه نیز برای زیارت به مشهد رفت و جمشید آموزگار نخستوزیر وقت با معوق گذاشتن بسیاری از طرحهای توسعه اقتصادی، برای مهار کردن تورم تلاشهایی به عمل آورد. چهلم کشتهشدگان اردیبهشت ماه، با توصیه شریعتمداری و دیگر روحانیون میانهرو بهآرامی برگزار شد و برای دو ماه، تا پیش از پایان تیرماه، ناآرامی عمدهای روی نداد. به نظر میرسید که استراتژی جدید دولت، کارساز واقع شدهاست یا شاید مخالفان خود را برای ماه رمضان، که بسیج جمعیت برای تظاهرات آسانتر بود، آماده میکردند. در طی این دوره از آرامش، بسیاری از جمله نخستوزیر به این نتیجه رسیدند که بحران پایان یافتهاست.
مصاحبه لوموند با خمینی در نجف
در ۴ اردیبهشت ۱۳۵۷ قطب زاده لوسین ژرژ خبرنگار لوموند را به نجف برد تا مصاحبه ای با خمینی انجام دهد. این اولین مصاحبه بینالمللی خمینی بود که مواضع او را به اروپائیان اعلام میکرد. لحن ژرژ طرفدارانه از انقلاب بود مثلاً حکومت شاه را رژیم خطاب میکرد و از خمینی میخواست تا راجع به قیامهایی که در ایران در جریان هست نظر بدهد. خمینی موارد زیر را بیان کرد:
سلطنت و مخصوصاً سلطنت سلسله پهلوی کاملاً غیرقابل قبول است و باید ملغی شود
هدف او یک حکومت اسلامی بر مبنای حکومت پیامبر و امام علی است
او با کمونیستها بهیچوجه اتحاد نخواهد کرد
خواستار همبستگی همه مسلمانان در مبارزه با اسرائیل شد
گفت که آمریکا در منطقه ایادی خود را میگمارد منابع منطقه را میبرد و کودتای ۲۸ مرداد کار آمریکاست
موضع او در مقابل شوروی با موضعش در برابر آمریکا فرق ندارد
گسترش اعتراضات و اعتصابهای گسترده کارگری
تظاهرات ماه رمضان ۵۷
پس از دو ماه آرامش، و وقوع دو ناآرامی در ۳۱ تیر و ۶ مرداد، در چند روز نخست ماه رمضان که از ۱۴ مرداد آغاز میشد، تظاهرات خشونتباری در تهران، تبریز، قم، اصفهان و شیراز برپا شد و در اصفهان تظاهرکنندگان خشمگین، برخی مجهز به سلاح کمری، بیشتر مناطق شهر را تصرف کردند. دولت، تنها پس از اعلام حکومت نظامی و با کشتن برخی مهاجمان توسط نیروهای ارتش، توانست کنترل شهر را دوباره در دست گیرد.
آتشسوزی سینما رکس
ببینید: آتشسوزی سینما رکس آبادان
در ۲۸ مرداد ماه ۱۳۵۷ سینما رکس آبادان آتش گرفت و بیش از چهارصد مرد، زن و کودک جان باختند. حکومت شاه با یادآوری حملات مشابه مخالفان به سینماها، مسئولیت این رویداد را به گردن آنان انداخت و با نسبت دادن این رویداد به «مارکسیستهای اسلامی» آنها را متهم کردند که «به جای تمدن بزرگ، وحشت بزرگ» به مردم میدهند.
مخالفان، ساواک را به تدارک این «آتشسوزی رایشتاگ»، قفل کردن درهای سینما و کارشکنی در کار آتشنشانی متهم کردند. فردای آنروز ۱۰٬۰۰۰ تن از بستگان قربانیان که در مراسم تشییع گرد هم آمده بودند، ساواک را مسئول این حادثه دانسته و شعارهای تندی علیه حکومت سر دادند. بعدها در دادگاهی که پس از انقلاب برگزار شد، گروهی شامل افراد متعصب مذهبی مسئول این حادثه شناخته شدند و به همراه چند افسر پلیس به جرم کوتاهی در جلوگیری از وقوع حادثه، محاکمه شدند. طبق گفته برخی، این گروه با روحانیون عالیرتبه ارتباطاتی داشتهاند.
در محاکمه نهایی ثابت شد که نظر حکومت شاه درست بوده و عامل اصلی بنام حسین تکبعلیزاده فردی معتاد و بیکار بوده و این حرکت را در جهت پیشبرد مقاصد انقلاب انجام دادهاست.
دولت شریف امامی
شاه کوشید تا با دادن امتیازات بیشتر به مخالفان چون عفو ۲۶۱ زندانی دیگر، بیرون بردن نیروهای نظامی از دانشگاهها و وعده انتخابات آزاد، از شدت بحران بکاهد. او برای جلبنظر روحانیون در ۵ شهریور ۱۳۵۷ جعفر شریفامامی را به نخستوزیری تعیین کرد (که تا ۱۴ آبانماه همان سال طول کشید). در دوران تصدی دولت شریف امامی «دولت آشتی ملی» آزادی مطبوعات بیشتر شد و احزاب و تشکلهای سیاسی قدیمی به صحنه بازگشتند. همچنین تقویم شاهنشاهی لغو گردید، بیشتر روحانیون عالیرتبه از زندان آزاد شدند و ۵۷ قمارخانه تعطیل گشتند.
راهپیمایی میلیونی عید فطر
شریف امامی پس از توافق با رهبران میانهرو مخالفان، مانند سنجابی، بازرگان و فروهر، اجازه راهپیمایی عید فطر را صادر کرد و از آنان قول گرفت که از شعار دادن علیه شخص شاه و دعوت به تظاهرات بیشتر، خودداری کنند. در مراسم عید فطر در ۱۳ شهریور ۱۳۵۷ تقریباً در همه شهرها حدود ۳میلیون نفر شرکت کردند. این راهپیمایی بهدلیل تعداد زیاد شرکت کننده باعث متزلزل شدن وضع شد.
تظاهرات ۱۶ شهریور ۵۷
پس از تظاهرات میلیونی عید فطر بحران شدت گرفت. خمینی در اعلامیه شب عید فطر خود، به عنوان وظیفهای برای همه مسلمانان، خواستار عدم سازش با شاه و ایستادگی در مقابل او تا زمان اخراجش از کشور شده بود. علیرغم فراخوان مخالفان میانهرو در خودداری از تظاهرات، شمار جمعیت تظاهرکننده زیاد شد و در ۱۶ شهریور در تهران، بیش از نیممیلیون نفر به تظاهرات پرداختند و ضمن سر دادن شعار «حسین سرور ماست، خمینی رهبر ماست» و «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» برای نخستین بار خواستار برقراری حکومت جمهوری اسلامی شدند و خواسته مخالفان میانهرو مبنی بر اجرای قانون مشروطه، تحتالشعاع قرار گرفت. شاه برای حفظ تسلط خود بر اوضاع، کوشید تا قاطعانه عمل کند از اینرو با ممنوعیت تظاهرات خیابانی برای نخستین بار پس از سال ۱۳۴۲، در تهران و یازده شهر دیگر حکومت نظامی اعلام کرد.
تظاهرات ۱۷ شهریور ۵۷
ببینید: تظاهرات ۱۷ شهریور
تصمیم حکومت نظامی توسط کابینه شریف امامی در غروب ۱۶ شهریور گرفته شده بود و رادیو ایران آن را از شش صبح اعلام کرد ولی تظاهرکنندگان از روز قبل تصمیم به گردهمایی در میدان ژاله را گرفته بودند که باعث شد به حکومت نظامی توجه نشود. صبح جمعه ۱۷ شهریور، درگیریهای شدیدی در جنوب تهران رخ داد، کارگران ضمن سنگربندی در خیابان، به سوی کامیونهای ارتش کوکتل مولوتف پرتاب میکردند و در میدان ژاله، حدود پنج هزار نفر — اغلب دانشجو — که بسیاری از آنان از اعلام حکومت نظامی در سحرگاه آن روز خبر نداشتند، به صورت نشسته به تظاهرات پرداختند. حضور فقرای شهری، نسبت به دیگر طبقات در تظاهرات این روز بسیار چشمگیر بود و برای پراکنده کردن مردم در محلههای پرجمعیت جنوب شهر از بالگردهای جنگی استفاده شد. در میدان ژاله نیز کماندوها و تانکها به سوی جمعیت شلیک کردند. در شب همان روز، مقامات نظامی، شمار کشتهشدگان را ۸۷ و شمار زخمیها را ۲۰۵ نفر اعلام کردند. اما مخالفان شمار کشتهها را بیش از ۴۰۰۰ نفر دانستند. پس از انقلاب، در تحقیقات به عمل آمده، اما رسماً منتشر نشده توسط بنیاد شهید، تعداد کشتهشدگان شناساییشده، ۸۸ نفر اعلام شد.
آثار روانی ۱۷ شهریور
حادثه ۱۷ شهریور که به جمعه سیاه معروف شد تأثیری بسیار نهاد و دریایی از خون بین شاه و مردم پدیدآورد. با تحریک احساسات عمومی و تشدید نفرت، تنها یک راهحل روشن یعنی یک انقلاب بنیادی باقی ماند. شاه به این موضوع پی برد که مخالفان میانهرو و غیرمذهبی، پیروان شخصی و سازمانهای سیاسی لازم را برای جلوگیری از شور و احساسات مردمی ندارند. دیگر آنکه، تظاهرات پیدرپی، صحنه سیاست را از برنامهریزی و میزهای مذاکره به خیابانها و محلههای فقیرنشین پرجمعیت کشانده بود و با هر کشتار، فرصت دستیابی به سازش از راه گفتگو کاهش مییافت. برای ساکنان محلات فقیرنشین و حلبیآبادهای تهران که همگی دهقانان مهاجری بودند که بهتازگی زمین خویش را از دست داده بودند، مذهب، احساس همبستگی گروهی و اجتماعی را فراهم میکرد. آنان مذهب را جانشین جامعه روستایی ازدسترفتهشان قلمداد میکردند و با اشتیاق در مساجد شهری، به سخنان روحانیون گوش میسپردند. با افزایش شدید محبوبیت خمینی در سالهای ۵۶ و ۵۷ و شدت گرفتن شور و تحرکات انقلابی، سخنان او در خصوص سازشناپذیری با رژیم و حل مشکلات با بازگشت به اجرای کامل احکام اسلامی، با استقبال بسیاری از سوی تودههای مسلمان و فقرای شهری روبهرو شد و موجب از دست رفتن تأثیر سخنان دیگر روحانیون محبوب مثل شریعتمداری و طالقانی که خواستار اجرای کامل قانون مشروطه بودند، گشت.
خمینی در پاریس
رفتن به پاریس
زمانی که قرارداد ۱۹۷۵ بسته شد حکومت عراق به خمینی پیام داد که به دلیل تعهدات خود به حکومت ایران اجازه فعالیت سیاسی به مخالفان شاه را نمیدهد. پس از آنکه در تیرماه ۱۳۵۷ صدام حسین حکومت عراق را در دست گرفت این سختگیری بیشتر شد. خمینی سرانجام در ۱۲ مهرماه ۱۳۵۷ تصمیم به خروج از عراق گرفت. در نیمه شب بر سر مرز عراق-کویت مأموران کویتی پس از شناسایی به او اجازه ورود ندادند؛ بنابراین به بغداد رفتند و در آنجا با پیشنهاد ابراهیم یزدی تصمیم گرفتند به فرانسه بروند. در ۱۴ مهرماه ۱۳۵۷ وارد فرانسه شدند. این اقامت ۱۱۸ روز طول کشید.
شرایط در نوفل لوشاتو
ابراهیم یزدی میگوید: بررسی محتوای مصاحبهها ی خمینی از هماهنگی و انسجام حکایت میکند. برای یک شخصیت روحانی حوزوی که عادت به یادداشت کردن مطالب قبل از صحبت کردن ندارد، این انسجام در خور توجه است… این انسجام نتیجه شیوه عملی است که ما در آن جا اتخاذ کرده بودیم. در نوفل لوشاتو گروهی، برای دو کار ایجادشد: اول مطالعه مطبوعات و تحلیلها دربارهٔ ایران و تهیه گزارش. دوم فیشبرداری از مواضع آقای خمینی در سخنرانیها و مصاحبهها. این گروه عبارت بودند از: محسن سازگارا، حسن عابدی جعفری، هومن، جواد یارجانی، امیر میرخانی، مسعود مانیان، فرهادی، باقر ولی بیگ، کیارشی، عبدالکریم سنائی، کریم خداپناهی....... گروه هر شب یک گزارش میداد که من صبح روز بعد با آقای خمینی مطرح میکردم. یزدی اضافه میکند: «در همان ماه اول بعد از استقرار ما در نوفل لوشاتو ترجمه انگلیسی کتاب ولایت فقیه منتشر شد. طبیعی بود که خبرنگاران دربارهٔ آن از آقای خمینی سؤال کنند. اما ایشان به این سوالات پاسخ نمیدادند… به همین علت در هیچیک از مصاحبههای ایشان که بالغ بر بیش از ۲۰۰ مورد است، کوچکترین اشارهای به نظریه سیاسی ولایت فقیه نشدهاست.»
بنی صدرمیگوید: در نوفل لوشاتو من بیست اصل به آقای خمینی ارائه دادم. ایشان ۱۹ اصل آن را خطاب به جهانیان اعلام کرد منهای یک اصل که عفو عمومی بود که در مورد آن گفت برویم ایران و آنجا ببینیم چه پیش میآید. من به ایشان گفتم اینجا اگر بخواهی صحبت از ولایت فقیه بکنی، همینجا ماندگار میشوی. چون اروپاییها میدانند ولایت فقیه چه طور است و استبداد توتالیتر کلیسا و تفتیش عقاید را دیدهاند و زود شما را میکنند در آن قالب و بیاعتبار میشوید. اینجا بود که گفت ولایت با جمهور مردم است و در دموکراسی پیشرفته ایران، مردم در اداره کشور خویش شرکت میکنند که از دموکراسیهای غرب جلوتر و اصل بر مشارکت مردم است… تا جایی که مجله چپگرای لو نوول اوبزرواتور، او را آزادیهای مطلق لقب داد.
برخی از بیانات آیتالله خمینی در نوفللوشاتو
در ویکیگفتار ببینید: سخنان آیتالله خمینی در نوفللوشاتو
آیتالله خمینی در ۱۲۸ مصاحبه و ۷۲ سخنرانی خود مطالب زیادی عنوان کرد که عمدتاً از طریق رادیوی بیبیسی به گوش مردم ایران میرسیدند و در جراید غربی نیز چاپ میشدند. مطالب مهم سخنان او شامل موارد ذیل است:
ولایت با جمهور مردم است. اولویت با آزادی بیان است باید آزادی مطبوعات باشد جامعه باید آزاد و بدون نهادهای اختناق و استثمار باشد. زن و مرد آزاد خواهند بود. زنان باید در انتخاب، فعالیت و پوشش با رعایت موازین اسلامی آزاد باشند. باید حقوق زن و مرد مساوی باشد. اسلام زن را هم ردیف مرد قرار دادهاست. اسلام حقوق بشر را تضمین کردهاست. آزادی و دموکراسی در حکومت اسلامی هست. شخص اول مملکت با آخرین فرد مساوی خواهد بود. اقلیتهای مذهبی خواهند توانست به فرائض مذهبی خود آزادانه عمل نمایند. برای اینکه یک دسته میگویند مرگ بر فلانی نباید حکومت آنها را بکشد. اگر کسی از شخص اول مملکت شکایتی داشته باشد، پیش قاضی میرود و قاضی او را احضار میکند. حکومت اسلامی بر مبنای بحث و بدون سانسور خواهد بود. سرنوشت انسان باید به دست خودش باشد. باید اختیارات بهدست مردم باشد. اسلام حقوق بشر را محترم میشمارد. حق و آزادی را از هیچکس نمیگیرد. همهٔ مظاهر تمدن را قبول داریم یک دولت استبدادی نمیتواند اسلامی باشد. در جمهوری اسلامی حتی کمونیستها آزادی بیان خواهند داشت. او (خمینی) اختیارات شاه را نخواهد داشت. امور کشور به عهده دولت و نمایندگان ملت خواهد بود و او (خمینی) فقط ارشاد خواهد کرد. ایران به یک دموکراسی تبدیل خواهد شد که موجب ثبات منطقه میگردد. اسلام دموکراسی به معنای واقعی است. روحانیون متکفل حکومت نخواهند شد. در حکومت اسلامی همه افراد دارای آزادی بیان هستند.
مذاکرات با نمایندگان آمریکا
ببینید: تماسهای میان ایالات متحده آمریکا و سید روحالله خمینی
در روز پنجم ژانویه ۱۹۷۹ (۱۵ دی ۱۳۵۷) خمینی به یک آمریکایی به نام لئونارد فریمن که (بهطور شخصی) در نوفل لوشاتو به ملاقاتش رفته بود میگوید که اگر قدرت را در دست بگیرد فروش نفت را به آمریکا ادامه خواهد داد. او به فریمن توصیه میکند این پیام را به دولت آمریکا برساند. ترجمه انگلیسی پیام را یزدی بر روی یک نوار کاست به فریمن میدهد تا به دولت آمریکا منتقل کند او هم آن را به سفارت آمریکا در پاریس میدهد و پیام همان روز به واشینگتن میرسد. سفیر آمریکا در پاریس نتیجه میگیرد که این تلاشی از طرف خمینی برای گفتوگو با دولت آمریکا است.
در ۱۵ ژانویه (۲۵ دی) که برنامه خروج شاه از ایران قطعی شده بود. کارتر فرمان گشایش یک کانال محرمانه بین سفارت آمریکا در پاریس و همراهان را صادر کرد که در اسناد آمریکا به نام کانال یزدی-زیمرمن معروف شد. (البته یزدی قبلاً هم در ۲۱ آذر ۱۳۵۷ با هنری پِرِکت مسئول میز ایران در وزارت خارجه آمریکا دیدار کرده بود ولی این تصمیم شخصی او بود) یزدی ابراز نگرانی کرد که کودتایی شبیه ۲۸ مرداد در دستور کار آمریکا باشد و گفت کودتا فقط اوضاع را وخیمتر خواهد کرد. وی میخواست بداند شاه چه وقت ایران را ترک خواهد کرد.
خبر گشایش کانال محرمانه بین واشینگتن و به سولیوان رسید و او استقبال کرد و گفت: باید بیپرده به فرستاده گفت که ارتش ایران گزینه کودتا پس از خروج شاه را بررسی کرده اما ژنرال هایزر ژنرالها را از این اقدام منصرف کرده و آنها در این مدت آرام خواهند ماند به شرطی که تحریک نشوند. سران ارتش و روحانیت نقاط اشتراک زیادی دارند که نباید به دلیل توطئههای حزب توده تحت الشعاع قرار بگیرد. وی چهار روز بعد به واشینگتن مینویسد: راه حل بحران ایران تأسیس یک دولت «نظامی-آخوندی» است.
در نوفل لوشاتو خمینی مصلحت را در ابراز دوستی با آمریکا دید. یزدی و زیمرمن چهار بار دیگر هم در همان مهمانخانه ملاقات کردند. در آن دیدارها آمریکا «انعطاف» خود را نسبت به قانون اساسی و نوع حکومت آینده ایران به اطلاع رساند. اوج ارتباط روز هفت بهمن (۲۷ ژانویه) بود که در آن خمینی در اقدامی تاریخی برای کنار زدن بختیار و تسلیم شدن ارتش در نامهای به کارتر نوشت: «شما خواهید دید که ما با آمریکاییها هیچ دشمنی خاصی نداریم و شما خواهید دید که جمهوری اسلامی که مبتنی بر فلسفه و قوانین اسلامی است و چیزی به غیر از (حکومتی) بشردوست نخواهد بود و به آرمان صلح و آرامش تمام بشریت کمک خواهد کرد.»
اعتصابهای سراسری، محرم و تضعیف شاه
اعتصابات
اما فردای پس از جمعه سیاه، موج گسترده اعتصابات کارگری آغاز شد. در واقع با پدیدار شدن اثرات دوره رکود اقتصادی، تعیین سقف برای افزایش دستمزدها و همچنین کاهش حقوق و دستمزد کارگران در نیمههای تابستان ۱۳۵۷، کارگران کارخانهها، علاوه بر برپایی اعتصاب به تظاهراتها نیز پیوستند. مشارکت کارگران کارخانهها و همچنین کارگران ساختمانی و فقرای شهری، راهپیماییهای چند ده هزار نفری را به چندصد هزار نفری و حتی میلیونی تبدیل کرد و پیروزی نهایی انقلاب را ممکن ساخت. تقاضاهای اعتصابکنندگان در ابتدا عمدتاً اقتصادی بود اما بهتدریج بهصورت تقاضاهای سیاسی درآمد، چنانکه در مهرماه، حدود ۴۵ درصد تقاضاهای اعتصابکنندگان سیاسی شده بود که در آبان به ۸۰ درصد و در ماه بهمن به ۱۰۰ درصد رسید.
در ۱۸ و ۲۰ شهریور ماه، کارگران پالایشگاههای تهران و سایر شهرها اعتصاب کردند. شمار و گستره اعتصابات در مهرماه بیشتر شد و در ۱۴ و ۲۴ مهر (چهلمین روز جمعه سیاه) درگیریهای خونینی در شهرهای اصلی روی داد. در اواخر مهر، به دنبال اعتصابات پیدرپی، تقریباً همه مراکز بازار، دانشگاهها، دبیرستانها، تأسیسات نفتی، بانکها، وزارتخانهها، روزنامهها، بیمارستانهای دولتی و کارخانههای بزرگ کشور تعطیل شد و اعتصابگران، علاوه برخاستهای صنفی، انحلال ساواک، لغو حکومت نظامی، آزادی زندانیان سیاسی و بازگشت خمینی را خواستار شدند.
تصمیمات متناقض شاه
شاه در رویارویی با بحران از یک سو به برقراری حکومت نظامی در دیگر شهرها، دستگیری رهبران جبهه ملی و تحت فشار قرار دادن عراق برای اخراج خمینی پرداخت و از سوی دیگر به آزادی ۱۱۲۶ تن از زندانیان سیاسی، (از جمله منتظری و طالقانی و همچنین هشت تودهای که از سال ۱۳۳۴ همچنان در زندان بودند)، بازداشت ۱۳۲ تن از دولتمردان پیشین از جمله هویدا و نصیری، انحلال حزب رستاخیز و پذیرفتن درخواستهای اقتصادی کارمندان و کارگران صنعتی دست زد.
آخرین پیام تلویزیونی شاه
ساعت ۱۰ صبح پانزدهم آبان ۱۳۵۷ شاه در یک سخنرانی رادیویی تلویزیونی اعلام کرد: پیام انقلاب شما را شنیدم متعهد میشوم خطاهای گذشته از هر جهت جبران شود. این سخنرانی که بسیاری آن را دیرهنگام دانستند، گویا حاصل بحث و مشاوره در حلقه مشاوران و نزدیکان فرح پهلوی متشکل از رضا قطبی، سیدحسین نصر و هوشنگ نهاوندی بوده. نصر، نهاوندی و قطبی، شاه را توجیه کردند که «حرفهای اعلیحضرت باید شبیه حرفهای مردم باشد». در نهایت شاه را راضی کردند متن سخنرانی را در برابر دوربین تلویزیون قرائت کند.
پیام خمینی از پاریس
خمینی که از عراق به پاریس رفته بود، گفت: اگر شاه واقعاً صدای انقلاب مردم را شنیدهاست، باید بیدرنگ استعفا داده و در دادگاه اسلامی حاضر شود. او هرگونه سازش با «سلطنت منفور» را خیانت به اسلام دانست و از مردم خواست تا آن را به «زبالهدان تاریخ» نیفکندهاند، از پای ننشینند. هنگامی که روزنامهنگاران اروپایی از او پرسیدند که چه چیز جایگزین رژیم سلطنتی خواهد شد، خمینی برای نخستین بار به جای پاسخ همیشگی خود «حکومت اسلامی»، واژه «جمهوری اسلامی» را به کار برد. روشن بود که او میکوشید طبق توصیه اعضای نهضت آزادی، جبهه ملی و سازمانهای دانشجویی مخالف (مانند قطبزاده، بنیصدر و یزدی) که به محض ورود او به فرانسه به وی پیوسته بودند، به زبان آنان سخن گوید.
ائتلاف جبهه ملی با خمینی
در ۱۴ آبان ۱۳۵۷، سنجابی (دبیرکل جبهه ملی) در نوفل لوشاتو با خمینی دیدار کرد و ضمن اعلام پشتیبانی به وی برگه ای داد که بیانیه سه ماده ای نام گرفت و طرفین بر روی آن توافق کردند:
سلطنت کنونی ایران با نقض مداوم قوانین اساسی و اعمال ظلم و ستم و ترویج فساد و تسلیم در برابر سیاست بیگانه فاقد پایگاه قانونی و شرعی است.
جنبش ملی اسلامی ایران با وجود بقای نظام سلطنتی غیرقانونی، با هیچ ترکیب حکومتی موافقت نخواهد کرد.
نظام حکومت ملی ایران باید بر اساس موازین اسلام و دموکراسی و استقلال به وسیله مراجعه به آراء عمومی تعیین گردد.
به این ترتیب پیوند نیروهای سکولار و مذهبی احیا شد و امکان مطرح کردن هر گزینه دیگری بین «جمهوری اسلامی» و «سلطنت» از بین رفت. با ائتلاف رهبران مخالفان، راهپیماییها و اعتصابات شدت یافته و در ماه محرم به خشونت کشیده شد. در تهران در سه روز نخست ماه محرم در آذرماه، صدها هزار نفر به فراخوان رهبران مخالف به پشتبامها رفته و فریاد «اللهاکبر» سر دادند و هزاران کفنپوش نیز با زیرپا گذاشتن مقررات منع رفتوآمد در شب، به خیابانها ریختند. در قزوین نیز عدهای با منع مقررات، زیر تانکها مانده و کشته شدند. رژیم از بیم وخیمتر شدن اوضاع، امتیازهای دیگری داد و با آزاد ساختن ۴۷۰ زندانی سیاسی دیگر، اجازه برگزاری مراسم سوگواری را به شرط حفظ نظم و عدم حمله مستقیم به شاه، صادر کرد.
تاسوعا و عاشورای ۱۳۵۷
ببینید: راهپیمایی تاسوعا و عاشورای ۱۳۵۷
در ۱۶ آذر ۱۳۵۷ شورای امنیت ملی در نخستوزیری تشکیل شد. ارتشبد ازهاری نخستوزیر، دکتر عاملی وزیر آموزش و پرورش، سپهبد مقدم معاون نخستوزیر و رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور، سپهبد حاتم جانشین ستاد بزرگ ارتشتاران، سپهبد محققی فرمانده ژاندارمری، سپهبد صمدیانپور رئیس شهربانی، ظلی معاون وزارت خارجه و ارتشبد قرهباغی شرکت داشتند. قرهباغی آزادی راهپیمایی را را خلاف هدف تشکیل حکومت نظامی دانست. برخی گفتند اگر مخالفت شود مردم همچنان طبق روال در عاشورا و تاسوعا بیرون خواهند آمد فقط مخالفت با آن را به ضدیت با مذهب تعبیر خواهند کرد. سپهبد حاتم موافق استدلال کرد غیبت و فرار سربازان زیاد شده و آمادگی رودررو شدن با مردم را ندارند، ممکن است از فرمان تیراندازی به سوی مردم پرهیز کنند و به آنها بپیوندند. ازهاری نتوانست تصمیمی بگیرد و قرار شد با شاه مطرح کند. پس از تماس با شاه و آیت الله شریعتمداری، اجازه راهپیمایی داده شد.
در ۱۹ و ۲۰ آذرماه ۱۳۵۷ راهپیمایی تاسوعا و عاشورا برگزار شد. جمعیت در روز تاسوعا بیش از نیممیلیون نفر و در روز عاشورا به حدود ۲میلیون نفر رسید. روزنامهها و نشریات معروف غربی این راهپیماییها را نشانی از خواست و توانایی توده عظیم مردم برای بیرون راندن شاه و برقراری حکومت جدید دانستند. اینکار موقعیت شاه را ضعیفتر کرد.
موقعیت شاه در دو هفته پس از عاشورا وخیمتر شد. بیشتر سربازان و افسران در شهرهای مختلف، از هدف قراردادن مردم اجتناب ورزیده و به مخالفان میپیوستند. اعتصابات گسترده و درگیریهای روزمره مخالفان با ارتش، موجب فلج شدن اقتصاد کشور و توقف صدور نفت شد. سازمانهای چریکی با آزاد شدن اعضایشان از زندان و بازگشت برخی مخالفان تبعیدشده به کشور، جانی تازه گرفته و با جذب نیرو از مردم (بهویژه جوانان) به نیروهای قابلتوجهی تبدیل شدند. این سازمانها به چند عملیات مسلحانه مانند بمبگذاری و ترور افسران ارتش و پلیس دست زدند. همزمان گروههای حامی خمینی نیز در کشور بسیار افزایش یافتند و مثل دیگر گروهها، برای گسترش تفکر انقلابی، به انتشار روزنامه، پوستر و نشریاتی با تیراژ بالا پرداختند.
پیشنهاد شاه به جبهه ملی و نخستوزیری بختیار
در آذرماه ۱۳۵۷ شاه پیشنهاد نخستوزیری به بعضی اعضای جبهه ملی از جمله صدیقی و سنجابی داد تا یک دولت آشتی ملی تأسیس کنند. سنجابی به دلیل به علت عدم قبول رهاسازی نیروهای مسلح و تصمیم شاه برای ترک کشور به توافق نرسید. صدیقی با شاه به توافق رسید تا شاه به کیش برود ولی از کشور خارج نشود با اینحال صدیقی که ۲۵ سال از صحنه سیاست دور بود نتوانست بموقع کابینه ای جمعآوری کند و در نهایت شاپور بختیار یکی از رهبران جوانتر جبهه ملی که خطر روحانیون را بیشتر از ارتش میدانست، پیشنهاد داد که اگر شاه کشور را ترک کند، ۱۴ نظامی سرسخت را تبعید نماید و قول دهد تنها سلطنت کند و نه حکومت، ریاست یک دولت غیرنظامی را به عهده خواهد گرفت. شاه پذیرفت و در ۹ دی ماه، بختیار نخستوزیر شد.
نقش خارجیها
نقش رادیو بیبیسی
ببینید: بیبیسی فارسی
بخش فارسی بیبیسی در سال ۱۹۴۰ (۱۳۱۹ ش) یک سال قبل از اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰، تاسیس شد و برای آمادهسازی افکار عمومی ایرانیان قبل از اشغال عمل میکرد. این رادیو در دوره نهضت ملی نفت ایران و در جریان کودتای ۲۸ مرداد از شاه در مقابل مصدق حمایت کرد.
شبکه بیبیسی در جریان انقلاب ۱۳۵۷ ایران حمایت گستردهای از آیتالله خمینی انجام داد و انتقادات زیادی بر رژیم پهلوی وارد کرد، به همین دلیل نیز استفاده از نام مستعار آیتالله بیبیسی برای این شبکه در بین مردم ایران رواج پیدا کرد.
ارتشبد عباس قرهباغی به ویلیام سولیوان سفیر آمریکا و آنتونی پارسونز سفیر انگلیس در مورد اجرای عملیات براندازی به وسیله بیبیسی هشدار داده بود. و تقاضا کرده بود متوقف شود ولی آنها گفته بودند بیبیسی یک رادیوی آزاد است اگر چه بودجه اش را دولت انگلستان میپردازد، ولی در کیفیت برنامههای آن، دولت نمیتواند دخالت داشته باشد.
سولیوان در کتاب خود با عنوان «مأموریت در ایران» مینگارد: «شاه زبان به شکایت از رادیو بیبیسی و اخبار و گزارشهای این رادیو دربارهٔ اوضاع ایران گشود»
ژنرال هایزر در کتاب «مأموریت در تهران» مینویسد: «ارتشبد حسن طوفانیان پرسید آیا آمریکا نمیتواند صدای بخش فارسی بیبیسی را خفه کند؟ به اعتقاد وی اخبار بیبیسی از کمونیسم و خمینی حمایت میکرد و کاملاً علیه شاه و دولتش حرکت میکرد.»
مارک داد، رئیس بخش شرقی بیبیسی در ۱۱ مهر ۱۳۵۷ در پاسخ به اعتراضهای پرویز راجی سفیر ایران در انگلستان، گفت: «شما چطور از بیبیسی انتظار دارید در مورد واقعیتی به نام خمینی که اینک به صورت یک عامل عمده در موازنه سیاسی ایران خودنمایی میکند، بیتفاوت بماند؟ نامههای متعدد ایرانیان بیبیسی را به عدم توجه نسبت به حرکت عظیم مردم در ایران متهم کردهاند»
سپهبد امیرحسین ربیعی به هایزر یک نمونه ارائه داده بود: شب قبل بیبیسی به دروغ گزارش دادهاست که ربیعی قصد استعفا دارد. این دروغ در سراسر کشور شنیده شده و در میان غیرنظامیان و نظامیان ایجاد نگرانی کردهاست.
دولت شریفامامی در هفتم آبان ۱۳۵۷ اعلام کرد تفسیرهای پخش شده از طرف بیبیسی باعث خرابکاری، ویرانی و چند مورد آتشسوزی عمدی شدهاست. محمدرضا عاملی تهرانی وزیر اطلاعات و جهانگردی در کنفرانس مطبوعاتی گفت «پخش خبرهای ایران هیچ ایرادی ندارد، اما تفسیرهایی که از این رادیو پخش میکنند، باعث خرابکاری، نابودی و چند مورد آتشسوزی عمدی شدهاست.»
به موجب تحقیقی که سفارت ایران در لندن در خرداد ۱۳۵۷ به عمل آورد، در بخش فارسی بیبیسی، ۲۴ نفر ایرانی کار میکنند که بیشترشان تمایلات ضد شاه دارند و چون در کارشان از آزادی عمل نسبی برخوردارند، از تهیه و انتشار اخبار هیجانانگیز علیه رژیم فروگذا نمیکنند.
شاه مینویسد: «از آغاز سال ۱۹۷۸ میلادی، برنامههای فارسی این بنگاه صریحاً و علناً در مخالفت و ضدیت با من تنظیم میشد.»
شریفامامی و وزیر خارجه او امیرخسرو افشار در ملاقات با آنتونی پارسونز از تأثیر سوء برنامههای بیبیسی در روحیه مردم ایران نگران بودند.
رونان برگمن در صفحه ۱۲ کتابش «جنگ پنهان با ایران» اذعان دارد که شبکه بیبیسی فارسی به خمینی جایگاه داد. بیبیسی با پخش مرتب برنامه دربارهٔ خمینی، او را رهبر بیچون و چرای نهضت انقلابی مردم ایران کرد.
پیام سولیوان به کارتر برای خروج شاه
در ۱۳ دی ۱۳۵۷ پیامی با فوریت بالا از ویلیام سالیوان، سفیر آمریکا در تهران به کارتر میرسد که: سران ارتش از دو دلی شاه خسته شدهاند و ممکن است کودتا کنند مگر اینکه او از کشور خارج شود. کارتر مشاوران ارشد را فرا میخواند. میپرسد آیا آمریکا باید از شاه بخواهد از قدرت کناره بگیرد یا نه. برژینسکی مخالفت میکند ولی سایروس ونس و استانسفیلد ترنر، رئیس سیا موافقند. قرار میشود کارتر مستقیماً خواهان کنارهگیری شاه نشود ولی از او بخواهد از ایران خارج شود. والتر ماندیل، معاون رئیسجمهور، میگوید باید طوری شاه را به کنار رفتن تشویق کرد که به نظر نرسد آمریکا دارد چنین حرفی را به او میزند.
پیام کارتر به شاه برای خروج از کشور و فرستادن هایزر به ایران
در ۳ ژانویه ۱۹۷۹ (۱۳ دی ۱۳۵۷) کارتر در جلسه غیررسمی شورای امنیت ملی آمریکا در واشینگتن، به این نتیجه رسیده بود که شاه به آخر خط رسیدهاست. وی نگران از دست رفتن یک متحد استراتژیک نبود و به مشاورانش گفت که بعد از رفتن شاه مجلس ایران میتواند منشأ ثبات باشد و یک ایران غیرمتعهد نباید برای آمریکا مشکلی تلقی شود. در ۱۵ دی ۱۳۵۷ کارتر به شاه پیام میدهد تردید را کنار بگذارد امور را به بختیار و شورای سلطنت بسپارد و برای «استراحت» به کاخ والتر اننبرگ در پالماسپرینگ کالیفرنیا سفر کند.
کنفرانس گوادلوپ و اطمینان نهایی کشورهای غربی از سقوط شاه
همببینید: کنفرانس گوادلوپ
از ۴ تا ۷ ژانویه ۱۹۷۹/ ۱۴ تا ۱۷ دی ۱۳۵۷ کنفرانس گوادلوپ میان رؤسای دولت ۴ قدرت اصلی بلوک غرب (آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان غربی) در جزیره گوادلوپ برگزار شد. در این کنفرانس که به ابتکار ژیسکاردستن برگزار شد پیرامون مهمترین مسائل جهانی (جنگ در کامبوج، خشونت در آفریقای جنوبی، حضور شوروی در خلیج فارس، کودتای افغانستان، وضعیت یمن جنوبی و انقلاب ایران) بحث کردند.
نظرات سران کشورها مبنی بر اطلاعات رسیده توسط سولیوان سفیر آمریکا و سفیر انگلیس بود. بر مبنای ملاقاتهایشان با شاه (و اینکه شاه خود را باخته بود و از سفیران آمریکا و انگلیس میخواست به او بگویند چه کار کند)
یک هفته قبل وزارت خارجه فرانسه با قطب زاده تماس گرفت تا برای آنها روشن کند در صورت پیروزی خمینی چه سیاستی از جانب او اتخاذ خواهد شد. قطب زاده تحلیلی برای آنها فرستاد. نماینده وزارت خارجه فرانسه گفته بود این تحلیل بقدری ژیسکاردستن را تحت تأثیر قرار داد که او به کارتر توصیه خواهد کرد با دولت احتمالی جدید تهران به ریاست معنوی خمینی وارد مذاکره شود.
ژیسکاردستن در مصاحبه با روزنامه توس در سال ۱۳۷۷ گفت تنها کشوری که در این جلسه زنگ خاتمه حکومت شاه را به صدا درآورد کارتر بود. او معتقد بود وقت تغییر حکومت ایران است بهطوری که همه ما متحیر و متعجب شدیم. چون تا آنجا که ما مطلع بودیم آمریکا پشتیبان حکومت وقت ایران بود…کارتر در این جلسه اصرار داشت که هیچ امیدی به بقای حکومت شاه نیست و او از این حکومت حمایت نخواهد کرد و احتمال برقراری یک حکومت نظامی را میداد و نخستوزیر انگلیس نیز با کارتر در مورد لزوم خروج شاه از ایران هم عقیده بود ولی او و هلموت اشمیت به یک تحول صلحآمیز امید داشته و از نظریه آمریکاییها غافلگیر شده بودند.
کارتر در جلسه گفت: جریانات ایران در جهت ثبات پیش میروند. یک ایران مستقل مترقی و دوست غرب که جریان نفت به غرب را تضمین میکند بهوجود خواهد آمد. دیگر باقی ماندن شاه در ایران به صلاح نیست.
مأموریت ژنرال هایزر
ژنرال رابرت هایزر در ۱۴ دی ۵۷ وارد ایران شد و تا ۱۴ بهمن ماند. هایزر فقط یک بار در ظهر پنجشنبه ۲۱ دی به همراه ویلیام سالیوان با شاه دیدار کرد تا پیام کارتر مبنی بر درخواست خروج شاه از ایران را به او بگوید. سالیوان و هایزر، بهطور مستمر مقامات نظامی و امنیتی حکومت را به خویشتنداری و مذاکره با انقلابیون تشویق میکردند. ارتشبد قرهباغی تا روز ۷ بهمن ۱۳۵۷ در برابر این فشارها و رایزنیهای سپهد مقدم مقاومت کرد. در این روز بههمراه مقدم با بازرگان و عزتالله سحابی ملاقات کرد. قرهباغی در دومین دیدار به بازرگان گفت هر تغییراتی قابل قبول خواهد بود به شرط آنکه بر اساس قانون اساسی باشد؛ زیرا ارتش سوگند یاد کرده از استقلال کشور دفاع کند به قانون اساسی احترام بگذارد و در مسائل سیاسی دخالت نکند. چهار روز پیش از رفتن شاه (۲۲ دی) هایزر به واشینگتن خبر میدهد که سپهبد امیرحسین ربیعی (فرمانده نیروی هوایی) و ارتشبد حسن طوفانیان معتقدند ارتش باید به محض رفتن شاه کودتا کند و بازگشت خمینی را به کشور یک فاجعه میدانند فکر میکنند بختیار موفق نخواهد شد و معتقدند که با گذشت زمان نیز ارتش توان کودتا را از دست خواهد داد… وی در ادامه میگوید: «من هر دوی آنها را آرام کردم.»
تغییر طرح در روابط محرمانه فرانسه و آمریکا
۸ آذر ۱۳۹۵ وبگاه افشاگر ویکیلیکس، از بین نیممیلیون کابل سیاسی منتشر شده جدید مرتبط با سال ۱۹۷۹ که رویدادهای مهم سیاسی متفاوتی در آن سال رخ دادند ۱۷۵ کابل جدید مرتبط با ایران و انقلاب ایران را با برچسب «demonstration» منتشر کرد. در بین این پیامهای سیاسی یک پیام از ویلیام سالیوان، آخرین سفیر آمریکا در ایران دربارهٔ جلسه او، محمدرضاشاه و ژنرال رابرت هایزر موجود است که طی آن شاه از کنسل شدن تماس با خمینی برای لغو حملات برآشفته شده و حملات ضربتی خمینی را خطری برای سقوط دولت بختیار میداند. از تماس رئیسجمهور ایالات متحده با والری ژیسکار دستن برای تغییر اهداف اصلی از سوی هر دو دولت فرانسه و ایالات متحده صحبت میشود و اینکه بهطور غیرمنتظرهای شدت عصبانیت شاه با برخورد گذرای او در مواجهه با اطلاعات اولیهای که به او دربارهٔ طرح پیشنهادشده برای تغییر داده شد کاملاً متفاوت بودهاست و درخواست فوری برای تغییر تصمیمات و اینکه تصمیم فعلی دربارهٔ خمینی اشتباه است. موضوع این پیامهای دیپلماتیک افشا شده در کنار اسناد دیگری که هنوز از حالت طبقهبندی محرمانه خارج نشدهاند و اسنادی که در ۹ آذر ۱۳۹۵ دربارهٔ تماسهای خمینی و دولتمردان ایالات متحده از بیبیسی فارسی منتشر شده بود و برخی چون سیدعلی خامنهای صحت این سند را رد کردند و آن را ساختگی خواندند.
به گفته میلانی، دولت آمریکا برای یافتن جایگزین حکومت محمدرضا پهلوی، هم از طرف فرانسه و هم از طرف تهران با خمینی و اطرافیانش وارد مذاکره شد. به علاوه، کارتر، ژنرال هایزر را به ایران فرستاد که امرای ارتش را از انجام کودتای نظامی بر حذر دارد. در تهران، هایزر به همراهی و همکاری ژنرال گست، با سران ارتش در تماس بودند و در صدد بودند تا اسباب تماس امرای ارتش و نیروهای طرفدار خمینی را فراهم کنند. دولت آمریکا در آغاز بحران، تمایلی به تماس با خمینی را نداشت؛ ولی وقتی سرنوشت شاه، قطعی به نظر میرسید، آمریکا بر آن شد که مستقیم با خمینی تماس برقرار کند و از چندوچون نظراتش اطلاعاتی کسب کند. هم او در پاریس و هم طرفدارانش در تهران، به سوالاتی که آمریکاییها طرح کرده بودند پاسخ دادند. در پاریس، خمینی، شماری از طرفداران خود را که اغلب در غرب تحصیل کرده بودند و در گروههای مذهبی طرفدار دموکراسی فعالیت داشتند، بسان نمایندگان و سخنگویان غیررسمی خود برگزید. از این دسته میتوان ابوالحسن بنیصدر، ابراهیم یزدی و صادق قطبزاده نام برد. اما در تهران، خمینی، شورایی به نام شورای انقلاب را که هدایتش در دست روحانیون بود را مسئول اداره امور روزمره حرکت دموکراتیک مردم کرد. برخی از اعضای این شورا بهویژه آنها که در نهضت آزادی عضویت داشتند، با سفارت آمریکا در ایران در تماس بودند و در همسو کردن دولت آمریکا با اهداف خمینی، نقش کلیدی بازی کردند. در نتیجه این تماسها، سالیوان (سفیر آمریکا در ایران) بالاخره به این نتیجه رسد که جنبش اسلامیای که تحت سیطره طرفداران خمینی است، به مراتب بیشتر از آنچه گمان میرفت، متشکل و روشناندیش و توانا در مقابله با کمونیسم هستند. سالیوان حتی متقاعد شده بود که این نیروها چه بسا بتوانند بهرغم ظاهرشان، چیزی شبیه به دموکراسی غربی ایجاد کنند.
یازده روز بعد از خروج شاه از ایران، خمینی پیام شخصی برای آمریکا ارسال کرد. در متن پیام ترکیبی از تهدید و تطمیع میتوان مشاهده کرد. خمینی میگفت برای احتراز از فاجعه، آمریکا باید به ارتش ایران و بختیار بگوید که دست از دخالت در امور ایران بردارند؛ و ترجیحش این است که راهحلی مسالمتآمیز برای حل معضل ایران سراغ کند. البته از چند هفته قبل از این پیام، هم او و هم همراهانش در پاریس و نیز متحدانش در ایران با مقامات آمریکایی وارد مذاکراتی مفصل شده بودند.
سرنگونی رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب
نخستوزیری بختیار
بختیار در ۱۶ دیماه بر کرسی نخستوزیری نشست. او علاوه بر وعده لغو حکومت نظامی، خروج شاه، انحلال ساواک و اجازه به خمینی برای بازگشت به کشور، داراییهای بنیاد پهلوی را ضبط، شماری از وزرای پیشین را دستگیر و زندانیان سیاسی بیشتری را آزاد کرد. در همین حال به مخالفان هشدار داد که در صورت ایجاد مانع برای برقراری حکومت مشروطه، با توسل به ارتش، دیکتاتوری نظامی و خشنی به وجود خواهد آورد. هر چند شریعتمداری و دیگر روحانیون میانهرو از بختیار حمایت کردند، سنجابی و فروهر دو همقطار وی، با اخراج بختیار از جبهه ملی، خواستار برکناری شاه شدند و خمینی نیز با دعوت دوباره مردم به اعتصاب و راهپیمایی، پیروی از دولت بختیار را پیروی از ارباب او «شیطان» خواند.
راهپیماییهای مهم
در ۲۳ دی، حدود ۲میلیون نفر در سی شهر دست به راهپیمایی زده و خواستار بازگشت خمینی، برکناری شاه و استعفای بختیار شدند.
در ۲۶ دی ماه، هنگام خروج شاه از کشور به مقصد قاهره (که به گفته دولت، برای «استراحت» صورت گرفت)، صدها هزار نفر به خیابانها ریختند تا این رویداد را جشن بگیرند.
در ۲۹ دی، پس از فراخوان خمینی به برگزاری «همهپرسی خیابانی» برای تعیین تکلیف سلطنت و دولت بختیار، تنها در تهران بیش از ۱میلیون نفر به خیابانها آمدند.
نامه مصطفی رحیمی به خمینی
ببینید: دین و انقلاب ۱۳۵۷ ایران
در ۲۵ دیماه ۱۳۵۷ مصطفی رحیمی، حقوقدان و نویسنده ایرانی در نامه ای با عنوان «چرا با جمهوری اسلامی مخالفم"به خمینی نکاتی را بیان کرد که نشان میدهد عده ای در ایران به احتمال لغزش انقلاب بسمت استبداد واقف بودهاند. نامه حاوی نکات:زیر است:
درک او از مفهوم جمهوری اسلامی اینست که حاکمیت را در دست روحانیون قرار خواهد داد.
اصل حاکمیت ملی در قانون اساسی مشروطه را «برگشتناپذیر» میداند و معتقد است این اصل به «ولایت شاه» و «ولایت فقیه» پایان دادهاست.
شما (خمینی) میخواهید به مسائل روز پاسخ دهید اما تضمینی نیست که جانشینان شما این راه را ادامه دهند.
خمینی را تشویق میکند که مثل گاندی از قدرت کنار بماند.
دموکراسی نیاز به مکانیزمهای نظارتی دارد و مقید کردن آن با هر صفت دیگری این مکانیزمها را از آن میزداید و آن را به یک حکومت استبدادی تبدیل میکند.
خروج شاه از کشور
در روز ۲۶ دیماه ۱۳۵۷ شاه بههمراه فرح و چند تن از اعضای خانواده از ایران خارج شد. دلایل زیر برای خروج سریع شاه از کشور گفته شدهاند:
تأثیر عامل بیماری
پرهیز شاه از خونریزی و قرار گرفتن در برابر مردم.
شاه انتظار چنین فاصله ای میان خود و مردم را نداشت، و این امر در شکست روحی او مؤثر بود.
شاه پس از خروج از کشور مدتی اخبار ایران را پیگیری میکرد، اما از زمان اقامت در مراکش دچار ناامیدی شد و دیگر به تماسهایی که از ایران گرفته میشدند پاسخ نداد. شاه ۱۸ ماه پس از ترک تهران پس از آنکه دولت آمریکا به او اجازه اقامت نداد در پنجم مرداد ۱۳۵۹ در مصر درگذشت.
ورود خمینی و سخنرانی بهشت زهرا
در ۳ بهمن فرودگاهها برای جلوگیری از ورود خمینی بسته شدند. در ۷ و ۸ بهمن، در اعتراض به بسته شدن فرودگاه چند نفر کشته شدند. سرانجام در ۱۲ بهمن، بیش از ۳میلیون نفر برای استقبال از بازگشت خمینی به خیابانها ریختند. رژیم پهلوی سرنگون شده بود و سه ستون نگهدارنده آن، ارتش مدرن، نظام حمایتی و مالی دربار، دیوانسالاری حجیم و حزب رستاخیز، بر اثر شانزده ماه درگیریهای خیابانی، شش ماه راهپیمایی مردمی و پنج ماه اعتصاب، ویران گشته بودند. در این روز خمینی در بهشت زهرا سخنانی عنوان کرد که شامل نکات زیر است:
تشکر و تسلیت به خانواده قربانیان
رژیم سلطنتی مغایر عقل و قانون است
سرنوشت هر (نسل از) ملت دست خودش است
رژیم پهلوی، تحمیلی و غیرقانونی است
مجلس و نمایندگان آن غیرقانونی هستند و نمایندگان بخاطر حقوقی که گرفتهاند به مردم بدهکار هستند.
شاه مملکت را خراب کرد، قبرستانها را آباد کرد اقتصاد را خراب کرد.
اصلاحات ارضی دهقان و زراعت را نابود کرد.
شاه اصلاحات ارضی کرد تا برای محصولات آمریکایی بازار درست کند.
شاه فساد و ویرانی به نام اصلاح و ترقی ایجاد کرد
بیش از پنجاه سال دانشگاه داریم ولی جوانهای ما تحصیلاتشان در اینجا تمام نیست و باید بروند در خارج هم تحصیل بکنند.
تلویزیون و رادیو و سینما مرکز فحشاست. در تهران تعداد مشروب فروشی بیشتر از تعداد کتابفروشی است.
با سینما و رادیو مخالف نیستیم با مرکز فحشا مخالفیم.
نفت ما را دادند، اسلحه گرفتند و برای آمریکا پایگاه درست کردند.
پنجاه سال در اختناق بسر بردیم، نه مطبوعات داشتیم، نه رادیو-تلویزیون صحیح داشتیم، نه خطیب توانست حرف بزند.
تعیین دولت با پشتیبانی ملت
اهمیت جلوگیری از برگشت رژیم شاه
تشکیل کمیتهها
به محض فروپاشی دولت، قدرت به دست «کُمیتهها» افتاد. بیشتر کمیتهها را روحانیون محلی هوادار خمینی اداره میکردند. کمیتههای شهرها، با پخش مواد غذایی، تعیین قیمتها، اجرای قوانین راهنمایی رانندگی و احیای دادگاههای شرع، میکوشیدند نظم و قانون را برقرار کنند. روحانیون دیگری نزدیک به یکهزار جوان، اغلب از محلات پایینشهر را گرد آورده و یک نیروی شبهنظامی تشکیل دادند که بعدها به «پاسداران انقلاب» معروف شد.
تشکیل دولت موقت
در ۱۵ بهمن ماه خمینی ضمن دعوت به ادامه تظاهراتها تا کنارهگیری بختیار، بازرگان را مأمور تشکیل دولت موقت نمود و یک شورای انقلاب مخفی را، برای مذاکره مستقیم با رؤسای ارتش تعیین کرد.
درگیریهای دوشانتپه و مسلسلسازی
در عصر جمعه بیست و یکم بهمن ماه، گارد جاویدان شاهنشاهی کوشید تا شورش تکنیسینها و همافران نیروی هوایی، در پایگاه نظامی نزدیک به میدان ژاله را سرکوب کند که سازمانهای چریکی به کمک همافرانِ محاصرهشده شتافته و پس از شش ساعت درگیری، گارد شاهنشاهی را پس راندند. آنان با توزیع سلاح در بین مردم — از پیر تا جوان — مناطق اطراف میدان ژاله را چنانکه لوموند نوشت، به «کمون پاریس» دیگری تبدیل کردند. صبح روز بعد چریکها و شورشیان، به نه مرکز پلیس و بزرگترین کارخانه اسلحهسازی شهر حمله کردند. سرانجام روز یکشنبه ۲۲ بهمن ماه، که درگیریها به اوج خود رسید، سازمانهای چریکی، حزب توده و ارتشیان فراری به یاری هزاران داوطلب مسلح، اکثر انبارهای مهمات، پادگانها و همچنین زندان اوین و دانشکده افسری را به تصرف درآوردند.
تمایل بختیار به پایان شاهنشاهی و تأسیس حکومت جمهوری
پس از معرفی مهندس بازرگان به عنوان نخستوزیر در ۱۵ بهمن بختیار بهفاصله اندکی از حضور در مجلس و سخنرانی و سپس مصاحبه اعلام کرد حاضر است یک حکومت جمهوری تأسیس کند.
ناتوانی نیروهای مسلح
همکاری فرمانده نیروی هوایی با انقلابیون
سپهبد ربیعی در دفاعیات خود گفت: در روز ۱۹ بهمن با انقلابیون اعلام همبستگی کردم. در ۲۱ بهمن دستور بختیار و قره باغی را اجرا نکردم… اسلحه را (به ۸۰۰۰ نفر دانشجویان همافری برای شلیک به مأموران گارد) در پادگان دوشان تپه پخش کردم. و بدین وسیله برخلاف دستور فرماندهی ستاد نه تنها برای جمع کردن درگیری کاری نکرد بلکه آن را تقویت کرد.
اعزام تعدادی ارابه جنگی برای کمک به نیروهای گارد در مرکز آموزش نیروی هوایی دوشان تپه که از نیمه شب ۲۰ بهمن با همافران درگیر شده بودند از صبح ۲۱ بهمن تا غرب به تأخیر افتاد. وقتی قره باغی از تیمسار بدره ای دلیل آن را پرسید او گفت: ارابهها مهمات ندارند چون بعداز ۱۷ شهریور دستور داده شده آنها خالی از مهمات باشند. (با اینکه ارتش درحال آماده باش از درجه ۳ بود!) عاقبت در غروب ۲۱ بهمن تعداد ۳۰ دستگاه ارابه به فرماندهی سرلشکر کاظم ریاحی در مسیر حرکت به دوشان تپه در تهرانپارس توسط انقلابیون مورد حمله قرار میگیرند و سرلشکر کاظم ریاحی تیر خورده و کشته میشود.
همکاری فرمانده گارد جاویدان با انقلابیون
سرلشکر نشاط فرمانده گارد جاویدان (که قبلاً با انقلابیون اتحاد کرده بود) در ۲۱ بهمن پاسخ به اعلام نیاز بدره ای برای استفاده از نیروهای گارد جاویدان موافقت نمیکند و میگوید آنها مأموریت ویژه دارند و برخلاف اوامر اعلیحضرت است. درصورتیکه بعداً معلوم شد مسئله برخلاف اوامر اعلیحضرت نبوده بلکه اعلام همبستگی او با انقلابیون بودهاست.
غیبت فرمانده هوانیروز از محل خدمت و هرج و مرج در هوانیروز
در ۲۱ بهمن تیمسار قره باغی تصمیم میگیرد عدهای را در هلیکوپتر برای کمک به نیروهای مستقر در مسلسل سازی (میدان ژاله) بفرستد. سرتیپ اتابکی معاون هوانیروز گفت: معذرت میخواهم تیمسار وضع یگان هرج و مرج است به هرکس دستور میدهم اطاعت نمیکند. سرلشکر خسروداد (فرمانده هوانیروز) را هم نتوانستم پیدا کنم.
غیبت فرمانده شهربانی کل کشور و فرماندار نظامی تهران از محل خدمت
تیمسار مهدی رحیمی، رئیس شهربانی کشور و فرماندار نظامی تهران در صبح روز ۲۲ بهمن با لباس مبدل در کنار خیابان سپه، حمله مردم به پادگان باغشاه را تماشا میکرد که توسط یکی از افسران زیردست خود، که با لباس عادی با انقلابیون همکاری میکرد مورد شناسایی قرار گرفت وی ضرب و شتم شد و به مدرسه رفاه برده شد.
جلسه بازرگان و بختیار
در ۴ بهمن ۱۳۵۷ بازرگان و بختیار در منزل کاظم جفرودی ملاقات کردند. بختیار تلاش کرد بازرگان را وارد کابینه خود کند و بازرگان بختیار را به استعفا و ورود به دولت خود تشویق میکرد و در نهایت نتیجه ای حاصل نشد.
اعلام بیطرفی ارتش
۲۷ نفر از سران ارتش در ساعت ۱۰:۳۰ صبح ۲۲ بهمن در ستاد بزرگ ارتشتاران جلسه ای تشکیل دادند. در این جلسه که مهمترین سخنگوی سپهبد حاتم بود در دو موضوع تأکید شد:
ناتوانی نیروهای مسلح در برقراری نظم
اعلام بختیار در مصاحبه خود و در سخنان خود در مجلس شورای ملی و مجلس سنا در مورد تلاش وی برای تغییر قانون اساسی (تأسیس حکومت جمهوری) که باعث میشود ارتش شاهنشاهی ایران دیگر به او تعهدی نداشته باشد.
بدین ترتیب اعلامیه بیطرفی ارتش در ساعت ۲ بعد از ظهر همان روز از رادیو پخش شد.
جلسه منزل جفرودی
بعداز ظهر ۲۲ بهمن ژنرال قره باغی -ناصر مقدم- بازرگان-بهشتی-امیرانتظام و عده ای دیگر در منزل کاظم جفرودی ملاقات کردند. بختیار که قرار بود حضور یابد با استفاده از هلیکوپتر و خودرو به اقدسیه در منزل یکی از دوستان خود مخفی شده بود و با تلفن در این جلسه شرکت کرد. محتویات جلسه را امیرانتظام مینوشت.
اعلام پیروزی انقلاب
ساعت ۶ بعد از ظهر رادیو اعلام کرد: «اینجا تهران است، صدای راستین ملت ایران، صدای انقلاب». بدینسان پس از دو روز درگیری شدید، انقلاب تکمیل و سلطنت ۲۵۰۰ ساله نابود شد.
تعداد قربانیان انقلاب
حکومت جدید تعداد جانباختگان انقلاب را ۶۰٬۰۰۰ نفر اعلام کرد، اما در تحقیقات رسماً منتشرنشده بنیاد شهید که سالها بعد توسط یکی از اعضای آن (عمادالدین باقی) به اطلاع همگان رسید، مشخص شد که در فاصله آبان ۱۳۵۶ تا پیروزی انقلاب در بهمن ۱۳۵۷، ۲۷۸۱ تن جان خود را از دست دادهاند. بیشتر قربانیان از مردم محلات کارگرنشین جنوب شهر تهران بودند.
پس از انقلاب
تأسیس نهادهای انقلابی
در سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب نهادهایی برای پیشبرد اهداف و حراست از آن تأسیس شد.
شورای انقلاب اسلامی نهادی بود که روحالله خمینی برای مدیریت انقلاب در ایران در ۲۲ دیماه ۱۳۵۷ تشکیل داد وجود این شورا پیش از پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ و در ماههای آغازین پس از پیروزی به جهت مسائل امنیتی فاش نشده و این شورا در ابتدا بهصورت محرمانه و غیرعلنی فعالیت میکرد. این شورا از انحلال مجلس شورای ملی تا پیش از تأسیس مجلس نهاد قانونگذار در ایران بهشمار میآمد. شورای انقلاب در ۲۶ تیرماه ۱۳۵۹ منحل شد. به گفته هاشمی رفسنجانی، مرتضی مطهری، در مراجعت از سفر پاریس به دستور روحالله خمینی مبنی بر تشکیل شورای انقلاب اسلامی را ابلاغ کردند. خمینی آقایان مطهری، بهشتی، باهنر، هاشمی رفسنجانی و موسوی اردبیلی را به عنوان هسته اولیه شورای انقلاب اسلامی تعیین و اجازه داده بود که افراد دیگر، با اتفاقنظر آنان اضافه شوند. ترتیب انتخاب اعضای دیگر و تکمیل آن شورا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی عبارت از آقایان سید محمود طالقانی، سید علی خامنهای، محمد رضا مهدوی کنی، احمد صدر حاج سید جوادی، مهدی بازرگان، یدالله سحابی، مصطفی کتیرایی، محمدولی قرنی و علی اصغر مسعودی بودند. پس از انقلاب با انتقال بعضی افراد به کارهای اجرایی یا کشته شدن و فوت آنان اشخاص ذیل جایگزین شدند: حسن حبیبی، عزتالله سحابی، عباس شیبانی، ابوالحسن بنی صدر، صادق قطب زاده، میر حسین موسوی، احمد جلالی و حبیبالله پیمان.
کمیتههای انقلاب اسلامی جزو اولین سازمانهایی بود که پس از انقلاب در ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ پس از پیام خمینی تأسیس شد. پایگاههای اولیه تأسیس کمیتهها در مساجد محلات بود و در هر کمیته یک روحانی نقش سرپرستی داشت. محمدرضا مهدوی کنی اولین سرپرست کمیتهها بود. این سازمان در آغاز تأسیس، بدون هماهنگی با دولت مهدی بازرگان به خلع سلاح و تأمین امنیت برخی مراکز، مصادره اموال، تعیین مسئول برای برخی نهادها، دستگیری برخی مقامات سابق و سایر فعالیتهای مشابه میپرداخت. به دلیل تشکیل سریع سازمان و ضعف مدیریت و نظارت، موارد متعددی از نقض قوانین و حقوق بشر در ساختار کمیتهها روی داد. سرانجام، این سازمان پس از تصویب قانون تشکیل نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۷۰، با شهربانی و ژاندارمری ادغام و سازمان نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران تأسیس شد.
دادگاه انقلاب اسلامی دادگاهی است که در تاریخ ۵ اسفند ۱۳۵۷ و به دستور سید روحالله خمینی توسط صادق خلخالی تشکیل شد. این دادگاه، پس از تصویب قانون اساسی در سال ۱۳۵۸، به عنوان یکی از دادگاههای بدنه دادگستری جمهوری اسلامی درآمد که دارای صلاحیت ذاتی نسبت به دیگر دادگاههای دادگستری است.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: یک نیروی نظامی برای صیانت از انقلاب اسلامی در برابر شورشها و توطئهها بودهاست که در یک روند نامنسجم از بهمن ۱۳۵۷ تا فروردین ۱۳۵۸ بتدریج در قالب چهار گروه مجزا شکل گرفت و نهایتاً با حکم روحالله خمینی به صورت یک نیروی نظامی واحد درآمد. این چهار نیرو عبارت بودند از سپاه پاسداران با مسئولیت حسن لاهوتی زیر نظر دولت موقت، گارد انقلاب به سرپرستی عباس آقازمانی و مورد حمایت موسوی اردبیلی، گارد دانشگاهها یا پاسا به سرپرستی محمد منتظری و مورد حمایت سید محمد بهشتی، نیروهای مسلح سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به سرپرستی محمد بروجردی و مورد حمایت مرتضی مطهری. هر یک از این چهار گروه ۳ نفر را معرفی میکنند و یک جمع مؤسس ۱۲ نفره تشکیل میشود. با درخواست برخی از اعضای مؤسس سپاه از روحالله خمینی، سپاه از دولت موقت جدا و زیر نظر شورای انقلاب اداره میشود. در روز ۲ اردیبهشت ۱۳۵۸ حکم تأسیس سپاه پاسداران با ادغام این نیروهای جداگانه رسماً ابلاغ میشود و جواد منصوری به عنوان اولین فرمانده آن تعیین میشود.
استقرار نظام جدید
همهپرسی تعیین نوع حکومت
در ۱۰ فروردین مردم ایران در یک همهپرسی به دعوت خمینی شرکت کردند و با اکثریت (بیش از ۹۸ درصد) به جمهوری اسلامی (به عنوان تنها گزینه موجود برای نظام حکومتی آینده) رأی دادند.
اعدام مسئولان نظام سابق
در ۱۸ فروردین امیرعباس هویدا، نخستوزیر سابق ایران با حکم صادق خلخالی قاضی دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شد. همچنین بیش از ۲۰۰ تن از مقامات بلندپایه رژیم سابق در خلال دو ماه بعد از انقلاب طی حکمهای دادگاههای انقلاب اعدام گشتند. به گفته ابراهیم یزدی، خمینی گرچه اعدام چند نفر از سران ارتش را تأیید کرد، اما نه شکل اعدام و نه برخی دیگر از رفتارهای خلخالی را قبول نداشت. خلخالی پس از انتصاب سید محمد بهشتی به ریاست دیوان عالی کشور از ریاست بر دادگاههای انقلاب برکنار شد. خلخالی پس از اسفند ۱۳۵۹ هیچ سمتی در دادگاه قضایی نداشت.
درگیریهای جدایی طلبان
از سوی دیگر بعد از حوادث انقلاب، چریکهای مارکسیست و احزاب فدرال در برخی از مناطق شامل خوزستان، کردستان و گنبد کاووس شورش کردند، که منجر به جنگ بین آنها و نیروهای انقلابی شد. این شورشها در ماه آوریل سال ۱۹۷۹ آغاز شد و بسته به منطقه، بین چند ماه تا بیش از یک سال به طول انجامید.
تدوین قانون اساسی
پیش نویس قانون اساسی
پس از همهپرسیِ تأسیس جمهوری اسلامی، بحثها دربارهٔ قانون اساسی نظام گسترش یافت. پیشنویس قانون اساسی که پیشتر به فرمان سید روحالله خمینی، توسط گروهی از حقوقدانان به سرپرستی حسن حبیبی به نگارش درآمده بود، توسط شورای انقلاب و دولت موقت بحث و بررسی شد، و در تاریخ ۲۴ خرداد ۱۳۵۸ در روزنامههای پرشمار منتشر گشت.
تأسیس مجلس خبرگان قانون اساسی
رجوع کنید به: مجلس خبرگان قانون اساسی
مجلس خبرگان قانون اساسی برای بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی طی انتخاباتی که در ۱۲ مرداد ۱۳۵۸ برگزار شد، تشکیل شد و ۷۵ نفر به نمایندگی آن برگزیده شدند. در روز ۲۸ مرداد ۱۳۵۸، مجلس خبرگان قانون اساسی، با پیام سید روحالله خمینی گشایش یافت.
قانون اساسی شامل ولایت فقیه
رجوع کنید به: قانون اساسی جمهوری اسلامی
مجلس خبرگان اکثراً از هواداران خمینی تشکیل میشد و با تلاشهای حسینعلی منتظری (رئیس) و سید محمد بهشتی (نائب رئیس) پس از سه ماه، کار تدوین آن در ۲۴ آبان ۱۳۵۸ به پایان رسید. این قانون اساسی شامل ۱۲ فصل و ۱۷۵ اصل و یک مقدمه و مؤخره بود که در تاریخ ۱۲ آذر ۱۳۵۸ به تصویب نهایی ملت ایران رسید. در این قانون، اختیارات وسیعی به خمینی به عنوان ولی فقیه از جمله فرماندهی نیروهای مسلح و تعیین نیمی از اعضای شورای نگهبان داده شده بود. ملیگرایان، چپگرایان و مجاهدین خلق با این قانون به مخالفت برخاستند. به گفته میلانی در این زمان، هرچند هواداران روحالله خمینی یا «مکتبیها» هنوز کاملاً قدرت را دست نگرفته بودند و از اینرو به چالش طلبیدن آنان امری ممکن بود، اما مخالفان ولایت فقیه، در متحد شدن با یکدیگر ناتوان بوده و از یکدیگر حمایتی به عمل نیاوردند.
تسخیر سفارت آمریکا
رجوع کنید به: گروگانگیری در سفارت ایالات متحده آمریکا
در تاریخ ۱۳ آبان ماه دانشجویان پیرو خط اقدام به تسخیر سفارت آمریکا در تهران کردند و افراد حاضر در سفارت را به گروگان گرفتند و این واقعه استعفای دولت موقت و لیبرال مهدی بازرگان را در پی داشت.
آرایش نیروهای سیاسی
مجموعه نیروهایی که با وحدت کلمه در برابر محمدرضا شاه انقلاب کرده بودند بهتدریج از جهات مختلف دچار اختلاف شدند و آرایش سیاسی جدیدی شکل گرفت. یک جناح اسلامگرا موسوم به خط پیروان خمینی بودند که عبارت بودند از حزب جمهوری اسلامی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، دانشجویان پیرو خط، جامعه روحانیت مبارز، حزب مؤتلفه اسلامی و چند دسته دیگر بود که البته در درون خود دو جناح طرفدار سوسیالیسم و طرفدار بازار داشتند. جناح ملیگرا و دموکرات متشکل از نهضت آزادی، جبهه ملی ایران، جبهه دموکراتیک ملی ایران، حزب ملت ایران، جنبش آزادیبخش ملی ایران (جاما) و حزب جمهوری خلق مسلمان و برخی گروههای کوچک دیگر بودند که اینها نیز به دو دسته طرفدار لیبرالیسم و سوسیالیسم تقسیم میشدند. جناح اسلامگرای رادیکال شامل سازمان مجاهدین خلق، سازمان آرمان مستضعفین، جنبش مسلمانان مبارز، جنبش انقلابی مردم مسلمان و برخی گروههای دیگر میشد. جناح مارکسیست شامل سازمان پیکار، حزب کار ایران (طوفان)، سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، سازمان فدائیان (اقلیت)، سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)، حزب توده، اتحادیه کمونیستهای ایران و چند گروه و دسته کوچک دیگر بود و بر اساس گرایش به مائویسم، استالینیسم و دیگر اشکال مارکسیسم تقسیم میشدند.
درگیری میان انقلابیون و تمرکز قدرت با محوریت حزب جمهوری اسلامی
برخی ناظران بر این باورند که «آنچه به عنوان یک انقلاب مردمی اصیل و ضد دیکتاتوری مبتنی بر ائتلاف گستردهای از همه نیروهای ضد شاه آغاز شد، به زودی به قدرتگیری یک بنیادگرایی اسلامی تبدیل شد»<ref>{{Cite book|author=Zabih, Sepehr|title=Iran Since the Revolution|url=https://archive.org/details/iransincerevolut0000zabi|publisher=Johns Hopkins Press|year=1982|isbn=0-8018-2888-0|page=2}}</ref> در ابتدا اعضای ائتلاف فکر میکردند خمینی بیشتر از آنکه یک حاکم باشد، میخواهد یک راهنمای معنوی باشد. خمینی در اواسط دهه ۷۰ زندگی خود بود، هرگز منصب دولتی نداشت، بیش از یک دهه از ایران خارج بود و به پرسشگران گفته بود: «مقامات مذهبی نمیخواهند حکومت کنند». با اینحال هیچکس نمیتوانست منکر نقش مرکزی خمینی باشد و سایر جناحها آنقدر کوچک بودند که نمیتوانستند تأثیر واقعی داشته باشند.
نظر دیگر این است که خمینی «تسلط مطلق عقیدتی، سیاسی و تشکیلاتی» داشت و گروههای غیردینی هرگز از نظر حمایت مردمی رقیبی برای جنبش خمینی نبودند. حامیان حکومت جدید مدعی شدهاند که ایرانیانی که با خمینی مخالفت میکردند «ستون پنجم» هایی بودند که توسط کشورهای خارجی برای سرنگونی حکومت ایران رهبری میشدند.
خمینی و وفادارانش در سازمانهای انقلابی، طرح ولایت فقیه را برای جمهوری اسلامی به رهبری خودش به عنوان ولی فقیهبا بهرهبرداری از متحدان موقتی مانند دولت موقت مهدی بازرگان که بعداً یکی یکی از صحنه سیاسی ایران حذف شدند اجرا کردند.
برخلاف نظری که معتقد است شرایط، آیت اله خمینی را واداشت تا خود وارد قدرت شود و اطرافیانش را به قدرت برساند، یرواند آبراهامیان میگوید:
«خمینی بهشدت به قدرت تمایل داشت و به همین دلیل هم بود که بلافاصله بعد از سقوط شاه، بهصورت برنامهریزی شده (در روز ۲۳ بهمن ۱۳۵۷) کمیتهها را به راه انداخت… تأسیس حزب جمهوری اسلامی در ۲۹ بهمن ۱۳۵۷، را میتوان در راستای ساختن نیروهای خودی طلقی کرد. نیروهایی که به مرور در مراکز مهم تصمیمگیری، قانون گذاری و اجرایی مستقر شدند… وقتی شما چنین روشی را پیش میگیرید، به سایر نیروهایی که نظر و اعتقادات خودشان و نیروهای نظامی و فکری مستقل خودشان را دارند، اجازه وارد شدن به سازو کار قدرت را نخواهید داد.»
جبهه ملی
پس از انقلاب، جبهه ملی در جهت برپایی یک نظام لیبرال دموکراسی گام برمیدارد، اما رویدادهایی که در سالهای پس از انقلاب رخ داد کاملاً در تضاد با مشی و آرمان جبهه ملی قرار داشت. بسیاری از یاران سابق جبهه ملی نیز در برابر آرمانهای آن یعنی برقراری حکومت سکولار قرار گرفتند که از آن جمله میتوان به داریوش فروهر، اعضای گروه متین دفتری، نهضت آزادی و افرادی ماند مهندس سحابی و افرادی که اکنون به گروه ملی مذهبی معروفند نام برد. این رویارویی هنگام تقدیم لایحه قصاص برگرفته از احکام شرع به مجلس به اوج خود رسید. در آن هنگام جبهه ملی در اعلامیهای چنین عنوان کرد:
... هموطنان شرافتمند مردم غیور و آزادیخواه ایران. در شرایطی که همه آزادیهای فردی و اجتماعی توسط هیئت حاکمه مستبد و انحصارگر زیر پا نهاده شده و استقلال مملکت در معرض خطرات جدی قرار دارد… و بالاخره در شرایطی که انقلاب بزرگ ملت را از کلیه هدفهای بنیادی خود منحرف کردهاند از شما دعوت میکنیم که ساعت ۴ بعد از ظهر روز دوشنبه بیست و پنجم خردادماه در گردهمایی و راهپیمایی جبهه ملی بانگ اعتراض خود را به گوش جهانیان برسانیم. و مردم را به راهپیمایی ضد سیاستهای حاکمیت دعوت نمود. تظاهرات ۲۵ خرداد ۱۳۶۰ انجام شد که با درگیریهایی همراه بود. از صبح روز راهپیمایی خمینی در برابر آن موضع گرفت و سران جبهه ملی را با فتوایی بیسابقه به ارتداد متهم ساخت.
نهضت آزادی
در انتخابات مجلس دوم در فروردین ۱۳۶۳ اغلب چهرههای منتسب به نهضت آزادی رد صلاحیت شدند اما با این وجود نهضت به فعالیت سیاسی خود ادامه داد و این موضوع باعث ایجاد تناقض شده بود.
وزیر کشور سید علی اکبر محتشمی پور در بهمن ۱۳۶۶ (چند ماه قبل از انتخابات مجلس سوم، فروردین ۱۳۶۷) در نامهای به سید روحالله خمینی نوشت:
نهضت آزادی پس از استعفا و برکناری دولت موقت پیوسته در جهت اعلام مخالفت با دولت جمهوری اسلامی، مجلس شورای اسلامی، و حتی قوه قضاییه و مغشوش کردن اذهان بودهاست. مسئولان نهضت با سمپاشیهای خود نسبت به سیاستهای دولت، دفاع مقدس و جنگ، مسئله برائت از مشرکان و فاجعه خونین مکه مکرمه، جهاد مالی و تصمیمات شورای عالی پشتیبانی جنگ و بالاخره فرمایشات اخیر -روحی فداه- راجع به حکومت و ولایت مطلقه، در جهت مبارزه و تضعیف نظام جمهوری اسلامی گام برداشتهاند…
و در پایان نظر وی را دربارهٔ نهضت جویا شد. خمینی در جواب نوشت: «نهضت به اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانونگذاری یا قضایی را ندارند؛ و ضرر آنها، به اعتبار آنکه متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد و نیز با دخالت بیمورد در تفسیر قرآن کریم و احادیث شریفه و تاویلهای جاهلانه موجب فساد عظیم ممکن است بشوند، از ضرر گروهکهای دیگر، حتی منافقین این فرزندان عزیز مهندس بازرگان، بیشتر و بالاتر است.»
مجاهدین خلق
پیش از برگزاری اولین انتخابات ریاست جمهوری در ایران خمینی مجاهدین خلق را به سبب عدم اعتقاد به قانون اساسی از شرکت در انتخابات ریاست جمهوری ایران منع کردند که موجب انتقاد شدید این سازمان از نیروهای مکتبی حاکم در جمهوری اسلامی گردید.
آبراهامیان میگوید: «رجوی گمان میکرد میتواند به عنوان مخالف قانونی حکومت فعالیت کند. و هیچ تصوری از اینکه حکومت چنین اجازهای را به او نخواهد داد، نداشت.»
در ۷ اردیبهشت ۶۰، مجاهدین خلق بدون اطلاع قبلی و با کمک نیرو و تجربه تشکیلاتی، «راهپیمایی مادران» را سازماندهی میکنند. راهپیمایی از منزل رضاییها شروع و به منزل طالقانی ختم شد. در این تظاهرات نیروی عاطفی ـ اجتماعی مجاهدین خلق (مادران) که امکان مانور بیشتری داشتند وارد صحنه شد. به ادعای سازمان مجاهدین خلق، ۱۵۰ هزار نفر در این تظاهرات شرکت کردند… مادر رضاییها سخنران این مراسم بود.
در ۸ اردیبهشت ۶۰ رجوی طی پیامی از یک سو قدرت نمایی و از سوی دیگر به آرامش دعوت کرد از «موضع انقلاب ایران» و اینکه نماینده «نسل انقلاب» است سخن گفت و افزود: «اگر جلوی گروههای سرکوب و فشار را نگیرید این را دیگر انقلاب ایران تحمل نخواهد کرد"...."بر فرزندان راستین انقلاب است که با همان اتفاق نظر ـ مقصود اتفاق نظری که علیه حکومت شاه به وجود آمد ـ علیه سرکوب گریها مقاومت کنند".
در ۱۰ اردیبهشت ۶۰ خمینی طی سخنانی نسبت به این تظاهرات واکنش نشان داد و گفت: «اگر اینها به ملت برگردند برای خودشان هم صلاح است و اگر ادامه دهند یک روز است که به ملت تکلیف شود، تکلیف شرعی، پس صلاح این است که اسلحه را به زمین بگذارید و به آغوش ملت بازگردید".
در۱۲ اردیبهشت ۶۰، سازمان مجاهدین خلق نامه سرگشادهای به خمینی نوشت: «ما گلولهای علیه هیچکس الا تجاوزگران عراقی شلیک نکردهایم"... «بی گمان حضرتعالی هرگاه صلاح و مقتضی بدانید تکلیف نهایی را مقرر خواهید فرمود، لیکن به عرض میرسانیم تا آنجا که به ما مربوط است از جنگ و دعوا و اختلافات داخلی استقبال نکرده و نمیکنیم و تا آنجا که انضباط آهنین تشکیلاتی ما کشش داشته باشد، تلاش خواهیم نمود که همچون گذشته به بهای جان خواهران و برادرانمان تا وقتی راههای مسالمت آمیز مطلقا مسدود نشده و به اصطلاح حجت تمام نگردیدهاست، از عکس العملهای خشونت بار و قهرآمیز بپرهیزیم… از این حیث در برابر «تکلیفی» که گوشزد فرمودید چه چارهای جز نوشتن و تقدیم وصیت نامهها باقی میماند؟» گرچه نامه بسیار محترمانه است، ولی در عین حال میگوید، ما را از اعلام تعیین تکلیف نترسانید. این یک نوع تنظیم رابطه جدید با خمینی است…. در پایان میگوید: «شما که پیوسته به رغم نقاهت جسمی با گروهها و جماعت و افراد مختلف به طور روزمره دیدار و ملاقات دارید، اکنون اگر سوء تعبیر نشود ما و کلیه هوادارانمان در تهران نیز که قشری از اقشار ملت هستیم بدین وسیله تقاضا میکنیم تا برای بیان مواضع و تشریح اوضاع و عرض شکایت و اثبات مطالب یادشده بدون هیچ گونه تظاهر و در نهایت آرامش به حضورتان برسیم…".
در همان روز ۱۲ اردیبهشت مهندس بازرگان در روزنامه «میزان» طی سرمقالهای به نام «فرزندان عزیز مجاهد و مکتبی ام» نوشت: «میخواهید مملکت، ملت و دولت را وجه المصالحه خواستهها و ستیزههای خود نمایید» او سپس دعوت به مصالحه کرد. اما ندای خیرخواهانه اش در هیاهوی تمامیتخواهی و افراطی گری به گوشها نرسید. شاید هم دیگر دیر شده بود.
در ۲۱ اردیبهشت، خمینی، در اجتماع روحانیون آذربایجان در پاسخ به نامه مجاهدین خلق میگوید: «مادامی که شما تفنگها را در مقابل ملت کشیدهاید یعنی در مقابل اسلام با اسلحه قیام کردهاید نمیتوانیم صحبت کنیم و نمیتوانیم مجلسی با هم داشته باشیم. … فقط گفتن به اینکه ما حاضریم و در آن نوشته … ناشی گری کردید و ما را تهدید به قیام مسلحانه کردید… شما این مطلب و این رویه را ترک کنید و اسلحهها را تسلیم کنید … من هم که یک طلبه هستم با شما حاضرم که در یک جلسه، نه در یک جلسه در دهها جلسه با شما بنشینم و صحبت کنم…» پاسخ خمینی گرچه نکاتی دارد که غیر واقعی است، اما یک فرصت تاریخی است که اگر درایت و تجربه سیاسی در مجاهدین خلق وجود داشت، میتوانست از آن حداکثر استفاده را بکند.
در ۲۵ اردیبهشت مجاهدین (نه به خمینی) به بنی صدر نوشتند: «آقای رئیسجمهور و فرمانده کل قوا! اگر نظر رهبری کشور بر خلع سلاح ماست و آغاز به درمان نمودن همه نابسامانیها را از این نقطه صلاح میدانند، سازمان مجاهدین خلق ایران با حفظ نقطه نظرهای عقیدتی و سیاسی خود و تذکار مجدد مسئولیتهای تاریخی خمینی نظر ایشان را گردن میگذارد، مشروط بر اینکه شما به عنوان عالیترین مقام رسمی، اجرای تمام عیار و همهجانبه قانون را که برعهده شماست، عملاً تضمین و اعلام نمایید… ولی بنی صدر نیز خود در حال حذف بود.
در ۲۸ خرداد ۶۰ اعلامیه مجاهدین خلق نسبت به پیامد عزل رئیسجمهور منتشر و اخطار شد که ملت تحمل نخواهد کرد. دادستانی انقلاب در دست اسدالله لاجوردی است. نیروهای او در جستجوی محل سکونت رهبران مجاهدین خلق بهویژه مسعود رجوی و موسی خیابانی هستند. آنها به خانه پدری مهدی ابریشمچی حمله میکنند … مجاهدین خلق اقدام به صدور اطلاعیه شماره ۲۵، میکنند: «به دنبال یورش وحشیانه به خانه پدری برادر مجاهد مهدی ابریشمچی از این پس مجاهدین خلق ایران با تمام قوا در قبال این گونه تهاجمات مقاومت خواهند کرد… سازمان مجاهدین خلق ایران بدین وسیله از خلق قهرمان ایران کسب اجازه میکند تا از این پس به یاری خدا در قبال حفظ جان اعضای خودT بهویژه اعضای کادر مرکزی که بخشی از مرکزیت تمامی خلق و انقلاب محسوب میشوند، قاطعترین مقاومت انقلابی را از هر طریق معمول دارد… «.
در ۳۰ خرداد ۶۰، مجاهدین تظاهرات بزرگی را شکل دادند. بدون اطلاع قبلی و بدون گرفتن مجوز تظاهرات ابعادی بزرگ پیدا کرد و عدهای از مردم هم به آن پیوستند. خمینی از طریق رادیو، سپاه و بسیج را به مقابله با تظاهرات فراخواند. درگیری بزرگی در میدان فردوسی رخ داد. گفته شد در این تظاهرات، مجاهدین خلق اسپریهای فلفل و تیغ موکت بری داشتند. دستگیرشدگان به زندان اوین برده شدند. از نیمه شب سی خرداد اولین موج اعدامها توسط دادستانی انقلاب اعلام شد.
۳۱ خرداد ۶۰ روزنامهها از اعدام شماری از دستگیرشدگان روز قبل خبر دادند.
اول تیرماه ۱۵ نفر اعدام شدند و روزهای دیگر دهها نفر و دهها نفر دیگر… فصلی خونین در مناسبات حاکمیت جمهوری اسلامی با مجاهدین خلق آغاز شد.
در شامگاه ۷ تیر، اولین و بزرگترین عمل مسلحانه سازمان مجاهدین خلق علیه جمهوری اسلامی انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی انجام شد.
بنی صدر
در پنجم بهمن ماه ابوالحسن بنیصدر با حمایت خمینی با پیروزی در انتخابات به عنوان اولین رئیسجمهور ایران انتخاب شد.
بهشتی - موسوی اردبیلی-خامنهای - باهنر و هاشمی رفسنجانی در نامه مورخ ۲۸ بهمن ۱۳۵۸ به روحالله خمینی نوشتند:
در بخش ۷: حذف حزب جمهوری اسلامی از انتخابات ریاست جمهوری با مقدمات حساب شدهای صورت گرفت و مخالفان را جری و امیدوار کرد
در بخش۱۱: دستور جنابعالی در مورد حمایت از رئیسجمهور منتخب مورد سوءاستفاده در جهت اهداف خاصی (اهداف بنی صدر) قرار گرفت…
در بخش ۱۴: از اینکه انقلاب اسلامی به این آسانی و سادگی برخی از وسایل تضمین محتوای خود را از دست بدهد نمیتوانیم نگران و ناراحت نشویم.
در بخش ۱۶: علایم تکرار تاریخ مشروطه بچشم میخورد... متجددین علیرغم اختلافاتشان در بیرون راندن اسلام همدست شدهاند…
این سرآغاز درگیری اعضای حزب جمهوری اسلامی و بنی صدر شد.
بنی صدر و مجاهدین خلق
به دنبال کشمکشها و اختلاف نظرهای بنیصدر با حزب جمهوری اسلامی و تلاش ناموفقش در جهت سلب اختیارات آنان و در نتیجه از دست دادن حمایت خمینی، از آنجا که او بهتنهایی توان مقابله با مخالفانش را نداشت و پیشتر هیچگاه به ایجاد یک حزب یا ائتلاف اقدام نکرده بود، با مجاهدین خلق که در آن زمان تشکیلاتی سازمان یافته داشت و منتقد حکومت وقت بود، متحد شد و در اواخر خردادماه او که برای حفظ جان خویش در خفا به سر میبرد مردم را به قیام فراخواند. روز ۲۹ خرداد ۱۳۶۰، مسعود رجوی و بنی صدر که در خفا به سر میبرد، مردم را به قیام فراخواندند و از هوادارانشان خواستند تا علیه حکومت در خیابانها حضور یابند. تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ در تهران و شهرهای دیگر برگزار شد که حکومت با شدت آن را سرکوب کرد. در تهران تعداد معترضان به حدود نیممیلیون نفر رسید و در پی عکسالعمل خمینی و دیگر روحانیون و درگیری معترضان با نیروهای حزباللهی و سپاه پاسداران تنها در اطراف دانشگاه تهران حدود ۵۰ نفر کشته، ۲۰۰ نفر مجروح و ۱۰۰۰ نفر دستگیر شدند. روز بعد، بنی صدر برکنار و دستور بازداشت او توسط روحالله خمینی به اتهام خیانت و توطئه علیه نظام صادر شد و به این ترتیب رقابتهای سیاسی وارد عرصه خشونتآمیزی گشت.
حزب توده
در خرداد ۱۳۶۱ ولادیمیر کوزیچکین افسر جزء کا.گ. ب در تهران به ترکیه گریخت و از آنجا به انگلیس پناهنده شد. سازمان سیا از طریق او به جزئیات عملیات شوروی و حزب توده در ایران دست یافت. سیا فهرست این اطلاعات را از طریق یک پاکستانی به حکومت ایران رساند. در ۱۷ بهمن ماه ۱۳۶۱، نورالدین کیانوری و ۴۰ تن از اعضای برجسته این حزب دستگیر شدند. در ۷ اردیبهشت ۱۳۶۲ حدود ۷۰۰ تن دیگر از اعضای باقیمانده رهبری و اعضای سازمان مخفی حزب به بهانه مقابله با طرح کودتای نظامی دستگیر شدند و این دستگیریها تا ماههای بعد هم ادامه داشت. در ۱۰اردیبهشت ۱۳۶۲ «اعترافات» تلویزیونی نورالدین کیانوری و بهآذین از تلویزیون ملی پخش شد. که به جاسوسی برای شوروی، برخوردهای منافقانه با نظام جمهوری اسلامی و طرح کودتا «اعتراف» کردند. در پائیز و زمستان ۱۳۶۲ بیش از یک صد نفر از اعضای شبکه مخفی و نظامی حزب توده در دادگاه نظامی محاکمه شده و ۱۰ نفر به اعدام، ۶ تن به حبس ابد، ۱۲ نفر به حبسهای پانزده تا سی سال، ۱۹ نفر به زندانهای هشت تا چهارده سال، ۸ تن تا هفت سال، ۳۰ تن تا پنج سال و ۱۳ تن به کمتر از پنج سال محکوم شدند. گروهی از محکومان از جمله شاخه نظامی حزب در بهمن ۱۳۶۳ اعدام شدند. چند تن از اعضای حزب زیر شکنجه کشته شده و بیش از یکصد نفر از زندانیان تودهای نیز در اعدامهای تابستان ۱۳۶۷ اعدام شدند.
دانشگاهیان
در اواخر فروردین ماه سال ۱۳۵۹ شورای انقلاب با حکم خمینی و با هدف تصفیه دانشگاهها از استادان و دانشجویان دگراندیش، به اپوزیسیون یا گروههای سیاسی منتقد و مخالف نیروهای مذهبی حاکم در جمهوری اسلامی که عمدتاً خاستگاه دانشجویی داشته و دانشگاه را فضای امن سیاسی و کانون فعالیتهای خود بهشمار میآوردند، برای تخلیه دفاتر خود در دانشگاهها مهلتی سهروزه داد. در طی این روزها درگیری و خشونت در دانشگاههای ایران بهویژه در دانشگاه تهران به اوج خود رسیده و چند تن کشته و صدها نفر مجروح شده و این سرآغاز رویدادی شد که ازآن به عنوان «انقلاب فرهنگی» یاد میشود.تولد از بطن خشونت: به بهانه سالروز تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی وبگاه بیبیسی فارسی، ۱۳ ژوئن ۲۰۰۶ روز دوم اردیبهشت حکم شورای انقلاب در دانشگاه تهران توسط بنیصدر ابلاغ شد که تعطیلی دانشگاهها بهمدت بیشتر از دو سال و اخراج صدها تن از استادان و دانشجویان دگراندیش را در پی داشت.Keddie, p250
مطبوعات و آزادی بیان
در اوت سال ۱۹۷۹ (مرداد ۱۳۵۸)، روزنامه آیندگان تعطیل شد و در ۲۰ اگوست همان سال نیز چهل و یک نشریه ممنوعالانتشار شدند. با وجود آنکه آزادی بیان یکی از محورهای اعتراضات زمان انقلاب بود، بهزودی معلوم شد که این آزادی بیان شامل انتقاد از نظام نمیشود. هرکسی که به مخالفت برمیخواست یا علیه اعمال کمیتههای انقلاب اسلامی سخنی میگفت قربانی همان کمیتههای انقلاب میشد. در ۱۷ خرداد ۱۳۶۰ رضا صدر مدیر روزنامه میزان بهدلیل درج دو مقاله «میثاق» و «از تا خط» به جرم نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی بازداشت شد و روزنامه میزان نیز توقیف شد.
عکس العملهای عمومی
بهطور آشکاری شیفتگی مردم نسبت به نظام روزبهروز کاهش مییافت بهطوریکه ۲۰۴۰۰۰۰۰ شرکتکننده در رفراندم ۱۲ فروردین به ۱۴میلیون در اولین انتخابات ریاست جمهوری اسلامی در ژانویه ۱۹۸۰ کاهش یافت و این تعداد شرکتکننده در اولین انتخابات مجلس شورای ملی در مارس ۱۹۸۰ به ۶میلیون و صدهزار نفر رسید. اما، مجدداً در انتخابات ریاستجمهوری که در مرداد ۱۳۶۰ و مهر ۱۳۶۰، در شرایط جنگ ایران و عراق و حذف احزاب سیاسی مخالف رخ داد، مشارکت بهترتیب به ۱۴٫۵میلیون نفر(۶۴٫۲٪) و ۱۶٫۸میلیون نفر (۷۴٫۲٪) رسید.نگاهی به انتخابات ریاست جمهوری ایران ،مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
برپایی قوانین اسلامی
پس از انقلاب، مشروبات الکلی ممنوع شد. همچنین جداسازی زنان از مردان در مدارس، استخرها، مناطق ساحلی به مرحله اجرا درآمد. همچنین محدودیتهایی برای پخش موسیقی در رادیو و تلویزیون مقرر شد.
پس از فرمان خمینی مبنی بر پوشش کامل برای زنان، در روز جهانی زنان هشتم مارس یا ۱۷ اسفند ۱۳۵۷ تظاهرات زنان بدون حجاب در اعتراض به حجاب اجباری در تهران برگزار شد.
بینشها و گرایشها
انقلاب ۱۳۵۷ ایران نخستین انقلابی است که اسلامگرایی و بنیادگرایی اسلامی را در منطقه به پیروزی رساند. در این انقلاب ایدئولوژیهای مختلفی نظیر سوسیالیسم، و ناسیونالیسم نیز مشارکت داشتند.
انقلاب ایران بهاندازه انقلاب فرانسه آرمانهای آزادیخواهانه و لیبرال نداشت. مشکل عمده انقلابیون با محمدرضا شاه کمبود آزادیها نبود. برعکس، مشکل اصلی اغلب آنها، همان مقدار آزادیهای اجتماعی، مدنی و مذهبیای بود که در دوران شاه وجود داشت. بههرحال رگههایی از آرمانهای لیبرال در میان برخی گروهها و شاخههایی که در انقلاب سال ۵۷ شرکت کرده بودند دیده میشد، ولی این آرمانها در حاشیه قرار داشتند و بخش غالب گفتمان انقلاب ۵۷ نبودند.
جزوهها و نشریات بهجامانده از گروههای انقلابی نشان میدهد که اغلب آرمانهای انقلاب اغلب الهامگرفته از اندیشههای چپ و اسلامگرایانه بود.
ماهیت انقلاب ۱۳۵۷ ایران
به گفته ایلین شولینو خمینی در انقلاب ایران مظاهر متفاوتی برای انقلابگران داشت او برای روشنفکران و لیبرالهای ملی نماد یک دموکرات، برای روحانیون یک رهبر باتقوا، برای بازاریان و تجار یک فرد معتقد به اقتصاد بازار آزاد (و غیروابسته به دولت)، برای طیف چپ و کارگران نماد عدالت اجتماعی، برای خانوادهها نماد ارزشهای اصیل، و برای کل کشور نماد وحدت و استقلال را داشت. در ایران حتی بخش مهمی از روشنفکران لائیک و چپ نیز خود را با خمینی همسو میدیدند.
فریدون هویدا، برادر امیرعباس هویدا معتقد است، آمیزهای که از مذهب و نیروی جوانان در ایران بهوجود آمد، سر سقوط شاه بود. ویلیام شوکراس، وقایعنگاری که روزهای پایان عمر محمدرضا پهلوی را در کتابی تحت عنوان «آخرین سفر شاه» به رشته تحریر درآوردهاست، انقلاب ایران را یک قیام گسترده مردمی و اسلامی میدانست. ویلیام سالیوان، سفیر آمریکا در ایران، انقلاب ایران را انقلابی عمیقاً مذهبی ارزیابی میکرد. آنتونی پارسونز سفیر انگلستان نیز، در جایجای خاطراتش مخالفان عمده را جوانان مذهبی و ماهیت انقلاب را اسلامی میدانست او معتقد بود که هیچیک از گروههای دیگر مخالف را یارای مقابله با قدرت رهبری خمینی نبود. جیمی کارتر یک سال قبل از پیروزی انقلاب (آذر ۱۳۵۶) و در جریان سفر شاه به آمریکا، در ملاقاتی خصوصی به شاه گوشزد نمود که منشأ خطر، رهبران مذهبی هستند. سایروس ونس وزیر امورخارجه وقت آمریکا معتقد بود مغناطیسی که گروههای مختلف ناراضی را به دور خود جمع کرد، اپوزیسیون مذهبی بود. ولادیمیر کوزیچکین، مسئول ارشد کاگب در ایران نیز فصلی از کتاب خود را «خمینی رهبر» نام نهاده و ماهیت انقلاب ایران را اساساً اسلامی و مذهبی میداند.
با اینحال، معدودی از تحلیلگران و کارشناسان مانند مارک داونز، اگرچه اپوزیسیون علیه شاه را در جریان انقلاب اسلامی، دارای رنگ و بوی مشخصا اسلامی میدانند، اما اسلام را تنها ایدئولوژی حاضر در انقلاب نمیدانند. اینان گروههایی مانند مارکسیستها، کمونیستها، لیبرالها، و گروههای دیگر غیر اسلامی نیز از نیروهای مؤثر در انقلاب میدانند. نویسندگان دیگری نیز همچون هاله افشار تشکیل یک «ائتلاف» و «اتحاد موقت ناسازگار» در جریان انقلاب را (میان نیروهای مذهبی و سایر نیروها) صرفاً برای مقاومت و براندازی شاه قلمداد کرده، و نه به عنوان صرفاً تأییدی بر یک دولت اسلامی پس از انقلاب.
علاوه بر افراد فوق، معدودی از کارشناسان مسائل ایران نیز معتقدند که انقلاب اسلامی، حداقل در آغاز انقلابی اسلامی نبودهاست. گری سیک به عنوان یکی از آگاهترین کارشناسان سیاسی آمریکا در مسائل ایران در کتاب معروف خود «همه سقوط میکنند» (All Fall Down) مینویسد:
تأثیرات انقلاب ۱۳۵۷
تأثیر بر طبقات اجتماعی ایران
در جریان انقلاب ۱۳۵۷ و دهه اول پس از آن، بهدلیل مخالفت آن با نظم سرمایهداریِ پیش از انقلاب، اقتصاد ایران دچار درونتابی ساختاری شد. وجوه مشخصه این دوره اختلال گسترده در فرایند تولید و انباشت سرمایه و برهمخوردن مناسبات تولید سرمایهدارانه بود که این، به نوبه خود موجب «پرولتاریازدایی» اقتصاد شهری، دهقانی شدن کشاورزی و افزایش شدید فعالیتهای خدماتی کوچک شد. میانگین نرخ رشد سالانه که طی سالهای ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۵ برابر با ۱۳٫۲٪ بود در دوره دهساله بعدی (۱۳۵۵ تا ۱۳۶۵) به ۰٫۷٪ کاهش یافت. در طی همین دوره نسبت خرده بورژوازی به کل نیروی کار شاغل ایران، از ۳۱٫۹٪ به ۳۹٫۹٪ بسط یافت و نسبت طبقه کارگر به کل نیروی کار شاغل کشور، از ۴۰٫۲٪ به ۲۴٫۶٪ کاهش پیدا کرد. طبقه کارگر ایران در این دوره به صورت مطلق نیز کوچک شده و جمعیت آن از ۳٬۵۳۵٬۰۰۰ نفر به ۲٬۷۰۲٬۰۰۰ نفر کاهش یافت.
تعداد سرمایهداران از ۱۸۲ هزار نفر (۲٫۱٪ نیروی کار شاغل) در سال ۱۳۵۵، به ۳۴۱ هزار نفر (۳٫۱٪ نیروی کار شاغل) در سال ۱۳۶۵ افزایش یافت. این بسط دو ویژگی عمده داشت: نخست اینکه تنها شامل سرمایهداران سنتی میشد و تعداد سرمایهداران مدرن حتی کاهش یافته بود. دوم اینکه این روند با کاهشی قابلتوجه در میانگین اندازه بنگاههای تولیدی همراه بود. بهطوریکه میانگین تعداد کارگران به ازای هر سرمایهدار از ۱۶٫۳ در سال ۱۳۵۵، به ۵٫۳ در سال ۱۳۶۵ کاهش پیدا کرد.
بهنوشته فرد هالیدی یکی از پیامدهای این انقلاب، به وجود آمدن یک طبقه حاکم بود که از نظر اقتصادی، تحصیلی و حتی خانوادگی با هم پیوندهای نزدیکی داشتند.
یک موقعیت از دست رفته
انقلاب و جنگ ـ با وجود همه دشواریها و هزینهها ـ میتوانست اخلاقیات اجتماعی را متحول کند، روحیه همبستگی جمعی و تعاون را گسترش دهد، زیست اجتماعی مبتنی بر دادگری و مهرورزی و رهایی را اعتلاء دهد و ارزشهای معنایی و رفتاری ایجاد کند. اما عواملی مانند تحجر، انحصارگرایی، خودمحوری و خلط قلمروها، مانع از این شد. ضمن اینکه، تمامیتخواهی نهادمندشده بزرگترین عامل مسئلهساز بود.
اثر انقلاب بر اقتصاد ایران
مصادرهها
ببینید: مصادره اموال پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران
به ویژه با تصویب «قانون حفاظت و توسعه صنایع ایران»، بخش مهمی از اقتصاد خصوصی ایران شامل اموال، کارخانجات و صنایع بزرگ مربوط به ۵۳ صاحب سرمایه و صنعت مصادره شد و اقتصاد ایران وارد مرحله جدیدی به نام «دولتیسازی» شد. پیآمد این مصادرهها، از یکسو، فرار بسیاری از کارآفرینان، سرمایهداران و تجار ایرانی به خارج کشور بود، و از سوی دیگر، شکلگیری نهادِ بنیاد مستضعفان بر پایه املاک مصادرهای به عنوان یکی از مهمترین و پردرآمدترین نهادهای اقتصادی ایران بود. در سال ۱۳۹۸ درآمد این بنیاد ۳۶ هزار میلیارد تومان بودهاست. در سالهای بعد، بخشهایی از اموال مصادره شده نیز به بنیاد شهید و ستاد اجرایی فرمان رسیدهاست. مصادرهها اگر چه به دست دادگاه انقلاب انجام میشد، اما در جامعه نیز مورد حمایت و دارای نظریهپردازانی در میان گروهها و روشنفکران بهویژه مارکسیستی و سوسیالیستی تحت عنوانهای «عدالتخواه» بود که نگاه منفی به سرمایهداران و کارآفرینان داشتند و به دنبال سلب مدیریت خصوصی بودند.
این مصادرهها بخش بزرگی از اقتصاد ایران را تحت مالکیت بنیادها قرار داد که گزارش عملکرد مدیریتی و سود و زیان یا حتی میزان حقوق پرسنل خود را به دولتها نمیدهند و تنها در برابر رهبر پاسخگو هستند. این امر اقتصاد ایران را غیرقابل کنترل توسط دولتها کرد و عملاً باعث شد دولتها نتوانند برنامههای اقتصادی خود را اجرا کنند.
عباس میلانی در مصاحبه ای گفت: این عمل باعث خروج گسترده سرمایه از کشور و در دراز مدت به تبع آن خروج سرمایه فکری از کشور شد و ایران شروع کرد به از دست دادن تواناییهای اقتصادی خود. وی مصادرهها را حماقت تاریخی خواند. محسن سازگارا میگوید: من در سازمان گسترش صنایع بودم و بهفاصله شش ماه در عمل و عینی دیدم که اینها حرف مفت است که دولت را بکنیم سهامدار و از دست مردم بگیریم. صنعت نیاز به بخش خصوصی و رقابت آزاد داره.. قبلاً در چین و هند و شوروی این شده بود.. اقتصاد دولتی و خودکفایی ملی.. همه شکست خورد. از نتایج آن ایجاد بنیاد مستضعفان و ستاد اجرایی فرمان که کنترل این اموال را در دست دارند به سازمانهایی عریض و طویل تبدیل شدهاند که فقط به شخص رهبر پاسخگو هستند. رویترز ۲۰۱۳ در گزارشی بنام امپراتوری رهبر ایران فقط داراییهای ستاد اجرایی فرمان را ۹۵میلیارد دلار تخمین زد.
مقایسه با کشورهای مشابه
اقتصاد ایران پس از انقلاب بسمت مالکیت دولتی و نیمه دولتی رفت. از جمله مالکیتهای متعلق به سپاه پاسداران و بنیادها در آن قابل توجه هستند.
تولید ناخالص ملی ایران از ۹۰٫۳۹ بیلیون دلار در سال ۱۹۷۹ به ۲۳۱٫۵ بیلیون دلار در ۲۰۲۱ میلادی رسیدهاست. در مدت مشابه تولید ناخالص ملی ترکیه از ۸۹٫۳۳ بیلیون دلار به ۸۱۵ بیلیون دلار رسیدهاست. درآمد سرانه یک ایرانی از ۲۴۲۷ دلار در سال ۱۹۷۹ به ۲۷۵۶ دلار در ۲۰۲۱ رسیدهاست درحالیکه درآمد سرانه یک ترکیه ای از ۲۰۷۷ دلار در سال ۱۹۷۹ به ۹۰۷۶ دلار در ۲۰۲۱ رسیدهاست. درآمد سرانه یک مصری از ۴۲۶ دلار در سال ۱۹۷۹ به ۳۸۷۶ دلار در ۲۰۲۱ رسیدهاست. برای فرد عربستانی این رقم از ۱۲۲۴۱ دلار در ۱۹۷۹ به ۲۳۵۸۵ دلار در ۲۰۲۱ میباشد.
ارزش پول ایران پس از انقلاب بهشدت کاهش یافت. در حالی که در ۱۵ مارس ۱۹۷۸، ۷۱٫۴۶ ریال برابر با یک دلار آمریکا بود، در ۲۸ دسامبر ۲۰۲۲ یک دلار به ۴۴۰۰۰۰ ریال رسید.
سازمان شفافیت بینالملل در سال ۲۰۱۴ ایران را در بین ۱۷۵ کشور در رتبه ۱۳۶ از نظر شفافیت (یعنی عدم فساد) قرار داد. و جمهوری اسلامی ایران در رتبه ۱۳۰ از ۱۸۹ کشور مورد بررسی در گزارش انجام تجارت ۲۰۱۵ بانک جهانی قرار گرفت.
تأسیس بنیادها
ببینید: اقتصاد ایران در دوره جمهوری اسلامی
ببینید: نهادهای عمومی غیردولتی در ایران
پس از انقلاب بنیادهایی تأسیس شدند که املاک، کارخانهها، کشت و صنعتها، هتلهای مصادره شده از سرمایه داران بخش خصوصی و مسئولان حکومت شاه را در دست گرفتند. این بنیادها بیشتر اقتصاد ایران را در دست دارند و این اقتصاد را به یک اقتصاد خاص یا اقتصاد شبه دولتی تبدیل کردهاند که نمیتوان آن را دولتی خواند چون در اقتصادهای دولتی کشورهای کمونیستی، دولت توانایی اخذ اطلاعات و کنترل مراکز اقتصادی را دارا میباشد درصورتیکه در اقتصاد ایران دولتها توانایی نظارت بر فعالیتهای بنیادها و اخذ اطلاعات و گرفتن مالیات را ندارند و این باعث میشود عملاً دولتها از برنامهریزی اقتصادی برای کشور عاجز باشند زیرا بخش عمده ای از اقتصاد عملاً به اختیار خود عمل میکند.
بخشهای اقتصادی در ایران، شامل بخش دولتی، خصوصی و تعاون هستند. علاوه بر اینها نهادهایی هم وجود دارند که خارج از این چارچوب فعالیت میکنند و قانون نام «نهاد عمومی غیردولتی» را به آنها دادهاست. بر اساس قانون محاسبات عمومی، مؤسسه و نهاد عمومی غیردولتی، سازمانی است که با اجازه قانون و برای انجام وظایف و خدماتی که جنبه عمومی دارند، تشکیل میشود.
نهادهای زیر نظر رهبر جمهوری اسلامی از معافیت مالیاتی برخوردارند از جمله آستان قدس رضوی که با دستور خمینی، از پرداخت مالیات معاف شده و خامنهای نیز تأکید کرده که این نهاد نباید مالیات پرداخت کند.. در انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۶ که ابراهیم رئیسی، تولیت آستان قدس، یکی از نامزدهای انتخابات بود، موضوع پرداخت نکردن مالیات آستان قدس رضوی انتقاد حسن روحانی و مقامات دولت او را به دنبال داشت.
در سال ۱۳۹۸ تخمین زده شده بود که حدود شصت درصد از ثروت ملی ایران فقط در اختیار چهار نهاد «ستاد اجرایی فرمان»، «قرارگاه خاتم النبیاء»، «آستان قدس رضوی» و «بنیاد مستضعفان» بودهاست که هیچیک از آنها ارتباطی با دولت و مجلس شورای اسلامی ندارند.
بنیاد مستضعفان
بنا به فرمان سید روحالله موسوی خمینی خطاب به شورای انقلاب، در تاریخ ۹ اسفند ۱۳۵۷ با اموال مصادره شده خانواده محمدرضا پهلوی، خانواده، وابستگان آنها و کارخانهداران و بازرگانان ایران، با اعلام هدف «کمک به فقرا و نیازمندان»، بنیانگذاری و در ۳ مرداد ۱۳۵۸ با شماره ۱۹۸۳ در اداره کل ثبت شرکتها، به صورت یک مؤسسه غیرانتفاعی و دارای تابعیت ایرانی، ثبت گردید. در سال ۱۳۶۷ به بنیاد مستضعفان و جانبازان تغییر نام داد و در سال ۱۳۸۸ در پی تفکیک بخش جانبازان و شکلگیری بنیاد شهید و امور ایثارگران، با تغییر نام به فرم کنونی، به فعالیتهای خود ادامه داد. بنیاد مستضعفان هماکنون (۱۳۹۷) مالکیت ۱۸۹ شرکت و مؤسسه همچون: بانک سینا، بنیاد علوی، بیمه سینا و شرکت نفت بهران را در اختیار دارد. در سال۱۳۹۵، درآمد بنیاد مستضعفان بیش از ۲۸ هزار میلیارد تومان و سود خالص آن بالغ بر ۳ هزار میلیارد تومان بودهاست (با دلار ۳۰۰۰ تومانی میشود حدود ۹ میلیارد دلار درآمد). بنیاد با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ارتباط بوده و حتی اعضای اصلی و مرکزی آن را پاسداران تشکیل میدهند. بنیاد در ۱۸ نوامبر ۲۰۲۰ توسط وزارت خزانهداری آمریکا تحریم شد.بنیاد مستضعفان از لحاظ حقوقی، نه شرکتی دولتی محسوب میشود و نه خصوصی؛ بلکه موسسهای ناسودبر است، که دولت اجازه دخالت در امور آن را ندارد و در قبال عملکردش، تنها میبایست به رهبر جمهوری اسلامی پاسخگو باشد.
ستاد اجرایی فرمان
در ششم اردیبهشت سال ۱۳۶۸، خمینی با حکمی به حبیبالله عسگراولادی، مهدی کروبی و حسن صانعی برای در اختیار گرفتن همه وجوه و اموال مجهولالمالک بلاصاحب، ارث بلاوارث و اموالی که بابت تخمیس و خروج از ذمه و اجرای اصل ۴۹ قانون اساسی و دیگر قوانین، در اختیار ولی فقیه قرار گرفتهاست، ستاد اجرایی فرمان آغاز به کار کرد. نامبردگان از طرف نخستین رهبر جمهوری اسلامی، اختیار داشتند تا هرگونه صلاح میدانند در تمامی ابعاد فروش، نگهداری و اداره آنها اقدام کرده یا قسمتی از این اختیارات را به وزارت امور اقتصادی و دارایی واگذارند. این ستاد طی این حکم موظف شد همه درآمدهای حاصل را در موارد مقرره شرعیه، بنیاد شهید، بنیاد پانزده خرداد، بنیاد مسکن، کمیته امداد، سازمان بهزیستی، طرح شهید رجایی و بنیاد جانبازان انقلاب اسلامی و مواردی از این دست مصرفکند. همچنین اموال اعضای اقلیتهای مذهبی، بازرگانان و ایرانیان مقیم خارج از کشور را نیز توقیف کردهاست.Treasury Targets Assets of Iranian Leadership treasury.gov این نهاد امروزه همچنان به مصادره داراییهای زندانیان سیاسی و عقیدتی و اختلاسگران میپردازد و در زمینه مدیریت این داراییها نیز فعالیت میکند. رویترز در سال ۲۰۱۳ داراییهای ستاد اجرایی را بالغ بر ۹۵ میلیارد دلار اعلام کرد. این سازمان به مرکز اصلی قدرت اقتصادی در ایران تبدیل شدهاست. داراییهای آن شامل مقادیر زیادی املاک و ۳۷ شرکت هستند که تقریباً همه بخشهای صنعت ایران، از جمله امور مالی، نفت و مخابرات را پوشش میدهند. در حالی که حسابهای (مربوط به پولشویی) آن حتی برای مجلس شورای اسلامی ایران نیز محرمانه است. در ۴ ژوین ۲۰۱۳، وزارت خزانهداری ایالات متحده آمریکا این سازمان و برخی از داراییهای شرکتهای وابسته را تحریم کرد و از این ستاد به عنوان «شبکه عظیمی از شرکتهای اصلی که به نمایندگی از علی خامنهای رهبری ایران داراییها را مخفی و پولشویی میکند» یاد کرد. شرکتهایی که به ستاد اجرایی فرمان وابستهاند در زمینههایی چون ارائه خدمات مالی و بانکداری، املاک و مستغلات، صنعت نفت، مخابرات و دامپروری فعال میباشند. این ستاد بخشی از هزینههای دفتر رهبری را میپردازد. تحریم این ستاد از سوی وزارت خزانهداری آمریکا به دلیل سرکوب مخالفان در ۱۳ ژانویه ۲۰۲۱ تمدید شد.
بنیاد پانزده خرداد
بنیاد پانزده خرداد یکی از نهادهای خدماتی است که در سال ۱۳۶۰ در پیِ فرمان روحالله خمینی برای رفع محرومیت و برطرف کردن مشکلات اقتصادی خانوادههای شهدا، جانبازان و ایثارگران انقلاب اسلامی تشکیل شد. بخشی از صنایع و کارخانههای مصادره شده کارآفرینان در انقلاب ۱۳۵۷ به این بنیاد واگذار شدهاست. در سال ۱۳۶۴ بنیاد پانزده خرداد همچنین مجوز استفاده یا فروش بخشی از اراضی شهری مصادره شده را به دست آورد. این بنیاد نیز یکی از سازمانهای زیر نظر رهبر میباشد.بنیاد پانزده خرداد، دانشنامهٔ جهان اسلام، ج 4، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران، بنیاد دائرةالمعارف اسلامی، 1375صحیفهٔ خمینی، ج ۱۷ و ۱۸ و ۱۹و ۲۰ و ۲۱، مؤسسهٔ تنظیم و نشر آثار خمینی، تهران، مؤسسهٔ چاپ و نشر مروج، ۱۳۷۸گروه صنعتی سپنتا (و ۷ شرکت زیرمجموعهاش) تولیدکننده لوله و پروفیل فولادی، شرکت صنایع فلزی ایران در صنایع فولادی، شرکت پاکینهشوی (تولیدکننده مواد شوینده و بهداشتی) و شرکت تولیپرس، شرکت تولید دارو و شرکت غذایی کیوان بسیاری از شرکتهای بزرگ و متوسط دیگر، زیر نظر این بنیاد به فعالیت خود ادامه میدهند. از جمله آنها عبارتند از: معدنی سجاد، نوآور، توسعه باغات سبز و صنایع جانبی، صنعتی و سرمایهگذاری سپنتا (صنعتی سپنتا)، صنعتی و تولیدی آلومرول، گروه صنعتی نقش ایران، دفتر خدمات مسافرتی ایرانتور (ایران تور)، شیمی دارویی ریحانه اصفهان، تولیدات پتروشیمی قائد بصیر، مؤسسه صندوق قرض الحسنه ایسار بنیاد، بازرگانی تعاهد وحدت، سرمایهگذاری البرز، کارخانجات پارس ماشین، کشت و صنعت پیاذر، لالههای خرداد (کشت و صنعت لالههای ۱۵ خرداد)، تجارتی پایور ایران، افشره، کی.بی. سی، کامپیوتر البرز، تکنو صنایع، پخش البرز، البرز دارو، ایران دارو، مهنام، ویتانا، تولید فرآوردههای شیمیائی ایران، تولیدی سولفاتیک، تولیدی سولفات شاهد اراک، داروسازی سبحان، فرآوردههای شیمی درمانی سبحان، صنایع بستهبندی البرز از شرکتهای این بنیاد هستند. در ۸ تیرماه ۱۴۰۰ از سامانه جامع خدمات بنیاد رونمایی شد. فعالیت در حوزه فرزندآوری و افزایش جمعیت، کمک به درمان ناباروری ۱۰ هزار زوج جوان، کمک به درمان کودکان دارای مشکل شنوایی و حمایت از تولد فرزند چهارم (باشگاه +۳) از فعالیتهای دوره جدید میباشد. به گفته مصطفی سید هاشمی، رئیس هیئت مدیره بنیاد ۱۵ خرداد، تا تاریخ ۸ تیر ۱۴۰۰ از ۶ هزار و ۵۰۰ زوج نابارور حمایت و ۸۰۰ نوزاد به دنیا آمدهاند. از دیگر اقدامات بنیاد ۱۵ خرداد، حمایت از خانوادههای صاحب فرزندان سه قلو و چهارقلو و بالاتر میباشد. ارائه خدمات معیشتی و اقتصادی به جامعه با تأسیس بیش از ۲۰۰ شعبه بنیاد در سراسر کشور و تأمین مایحتاج آنان به خصوص در زمینه کالاهای اساسی با نازلترین قیمت و در بسیاری از موارد به صورت بلاعوض و کمک به ویژه در طول جنگ ایران و عراق؛ تأسیس سد عظیم پانزده خرداد (بزرگترین سد خاکی ایران) به امر خمینی برای تأمین آب شرب و کشاورزی شهر قم و روستاهای اطراف، احداث تعداد ۳۰۰۰ باب مدرسه در مناطق محروم و روستایی کشور، احداث صدها باب خانه بهداشت در مناطق محروم و ایجاد ساختمان دانشگاه و کتابخانه و جاده و خوابگاه دانشجویی واحدهای بزرگ و متوسط صنعتی در حوزههای پتروشیمی و دارویی و همچنین ایجاد و احداث باغها و احداث مجتمعهای کشاورزی اشاره کرد. در زمستان ۱۳۹۴ با توجه به مشکلات زندگی و تحصیلی دانشجویان دختر و آسیبهای متعددی که متوجه آنان بود، طرحی شامل ساخت و بهرهبرداری از مجموعه خوابگاههای دانشجویی دخترانه توسط این بنیاد کلید خورد. این طرح، شامل حدود ۱۵ خوابگاه دانشجویی دخترانه با ظرفیت بیش از ۴۰۰۰ تخت خوابگاهی در مناطق کمتر برخوردار کشور با تأمین اعتبار به میزان بیش از ۲۰۰ میلیارد تومان در حال احداث میباشد. از دیگر اقدامات این بنیاد، فعالیت در حوزه سلامت همانند «حمایت از بیماران صعبالعلاج و مبتلا به سرطان»؛ و همچنین گردآوری و انتشار کتاب «پانزده خرداد، شصت سال بعد» (با مشارکت سازمان اسناد و کتابخانه ملی)، انتشار دهها آثار، از حمله تألیفی بنام «طلایه» و دیگر فعالیتها است. اعلام جایزه چندمیلیون دلاری برای قتل سلمان رشدی در پی انتشار بیانیهای برای محکوم کردن دستاندرکاران فیلمی که به پیامبر اسلام اهانت داشت، از جمله اقدامات این بنیاد در دوران مدیریت صانعی است. وزارت خزانهداری ایالات متحده آمریکا در ۶ آبان ۱۴۰۱ بنیاد ۱۵ خرداد را بهدلیل تشویق به ترور سلمان رشدی، نویسنده هندیتبار بریتانیایی-آمریکایی، از طریقِ تعیین جایزه، تحت تحریم قرار داد.
کمیته امداد خمینی
کمیته امداد
کمیته امداد
کمیته امداد به دستور خمینی، در ۱۴ اسفند ۱۳۵۷، بنیانگذاری شد. هدف رسمی از بنیانگذاری این نهاد، پشتیبانی از محرومان و مستضعفان و توانمندسازی آنها اعلام شدهاست. در تاریخ ۲۰ خرداد ۱۳۶۶ و پس از گذشت حدود ۱۰ سال از فعالیت این نهاد انقلابی اولین اساسنامه کمیته امداد به منظور ایجاد تشکیلات مناسب و برنامهریزی تهیه و توسط خمینی تأیید گردید. از سال ۱۳۶۸، کمیته امداد با اجازهگیری از رهبر جمهوری اسلامی و فتواهایی از سوی چند مرجع تقلید، کار گردآوری و هزینهکردن زکات را شروع کرد. ستاد احیای زکات در سال ۱۳۷۵، در سازمان برنامه و بودجه ایجاد شد و در سال ۱۳۸۳ نیز کارش به کمیته امداد واگذار گردید. در آبان ۱۳۹۰، مجلس ایران «طرح زکات» را به شکل رسمی به یک قانون تبدیل کرد تا قدرت بیشتری به کمیته واگذار شود.
بنیاد شهید
بنیاد شهید انقلاب اسلامی در ۲۲ اسفند ۱۳۵۸ بر اساس فرمان سید روحالله خمینی که شامل ۱۰ بند بود و به ریاست مهدی کروبی، برای رسیدگی به وضعیت خانوادههای جانباختگان و نیز رسیدگی به امور معلولان و آسیبدیدگان در خلال درگیریهای پراکنده در سال ۱۳۵۷ تا زمان وقوع انقلاب، تشکیل شد.
سازمان تبلیغات اسلامی
سازمان تبلیغات اسلامی در اول تیرماه سال ۱۳۶۰ به عنوان نهادی مستقل، منسجم و وابسته به ولایت فقیه، تحت نام «نهاد شورای عالی تبلیغات اسلامی» با هدف پرداختن به امور تبلیغات ایجاد گردید. در سال ۱۳۶۲ همه داراییهای عبدالرحیم جعفری شامل انتشارات امیرکبیر با امضای یک صلحنامه در دادگاهی به ریاست محمدی گیلانی، به سازمان تبلیغات اسلامی واگذار شد. در سال ۱۳۶۴، سید روحالله خمینی پاسخ مثبت به نامه جنتی برای اختصاص بخشی از اموال مصادرهای اوایل انقلاب اسلامی به سازمان تبلیغات داد. این نهاد در ۱۴ فروردین ۱۳۶۸ به دستور سید روحالله خمینی، نام خود را به «سازمان تبلیغات اسلامی» تغییر داد.در سال ۱۳۹۴ نیز، در پی حکم دادگاه، انتشارات خوارزمی نیز به سازمان تبلیغات اسلامی رسید. عبدالرحیم جعفری در این مورد میگوید: «سازمان تبلیغات هیچ سندی در اختیار ندارد و بیخودی خوارزمی را گرفتهاست، اگرچه من از چهل سال پیش خرده خرده سهام خوارزمی را خریده بودم و همه خوارزمی مال من بود، سازمان تبلیغاتیها با اطلاع از این موضوع همیشه نسبت به مالکیت انتشارات خوارزمی ادعا داشتند ولی هیچ سند محکمه پسندی برای این ادعا در اختیار نداشتند.» او در نهایت میگوید که «من دیگر ول کردم، چون دیگر شرایطم اجازه نمیٰدهد و توانش را ندارم. من بیش از ۳۰ سال تلاش کردم ولی آقایان زورشان از من بیشتر است.»
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم
ببینید: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم
بنیاد مسکن انقلاب اسلامی
ببینید: بنیاد مسکن انقلاب اسلامی
مرکز خدمات حوزههای علمیه
ببینید: مرکز خدمات حوزههای علمیه
مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی
جامعه المصطفی (ص) العالمیه
ببینید: جامعه المصطفی (ص) العالمیه
قرارگاه خاتم الانبیاء
ببینید: قرارگاه خاتم الانبیاء
بنیاد پانزده خرداد
بنیاد پانزده خرداد برای خدمت رسانی به خانواده کشتگان تظاهرات ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تأسیس شد. این بنیاد بودجه دولتی نداشته و سرمایه اولیه آن از وجوهات شرعی مانند اموال مصادرهای که خمینی به آن اختصاص داده بود، تأمین میشد. بنیاد با در اختیار داشتن شماری از واحدهای تولیدی و تعاونیهای مصادره ای بودجه تأمین میکند. در واقع این بنیاد، مکمل بنیاد شهید انقلاب اسلامی بود و وظایفی چون تولید و توزیع کالا بین قشرها ایثارگر جامعه را برعهده داشت و در کنار آن به فعالیتهایی چون: ایجاد انجمن فرهنگی ـ ادبی پانزده خرداد، جمعآوری اسناد و مدارک قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲، برگزاری بزرگداشت پانزده خرداد را مدیریت میکرد.
اثر انقلاب ایران بر جهان اسلام
در جهان اسلام، بهویژه در سالهای اولیه آن، انقلاب شور و شوق عظیمی را برانگیخت و مخالفت مضاعف با امپریالیسم، مداخله و نفوذ غربی را برانگیخت. شورشیان اسلامگرا در عربستان سعودی (۱۹۷۹)، مصر (۱۹۸۱)، سوریه (۱۹۸۲) و لبنان (۱۹۸۳) به پا خاستند.
در پاکستان، «مطبوعات تا حد زیادی نسبت به دولت جدید موافق بودند». احزاب اسلامگرا حتی مشتاق تر بودند. ولی ژنرال ضیاءالحق، که خود از سال ۱۹۷۷ در یک حرکت اسلامی سازی بود، از «پیروزی همزمان ایدئولوژی اسلامی در هر دو کشور ما» و اینکه «خمینی نماد شورش اسلامی است» صحبت میکرد. برخی از تحلیلگران آمریکایی خاطرنشان کردند که در این مرحله، نفوذ و اعتبار خمینی در پاکستان از خود ضیاءالحق بیشتر شده بود. پس از اینکه خمینی ادعا کرد آمریکاییها پشت حادثه تصرف مسجدالحرام در سال ۱۹۷۹ هستند، دانشجویان معترض از دانشگاه قائد اعظم اسلامآباد به سفارت آمریکا حمله کردند و آن را به آتش کشیدند و گروگانهایی گرفتند. این بحران به سرعت توسط ارتش پاکستان خنثی شد، فردای آن روز، در برابر ۱۲۰ افسر ارتش پاکستان که در ایران بودند، خمینی گفت: «مایه خوشحالی است که… همه پاکستان علیه ایالات متحده قیام کردهاست». و مبارزه آمریکا و ایران نیست بلکه «کل عالم کفر و جهان اسلام» است. به گفته یاروسلاو تروفیموف، روزنامهنگار، «افسران پاکستانی، که بسیاری از آنها از دانشکدههای نظامی غرب فارغالتحصیل شده بودند، به نظر میرسید که تحت تأثیر سخنان مست کننده قرار گرفته بودند.»
در نهایت حکومت جمهوری اسلامی به تأسیس حزبالله در لبنان و مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق کمک کرد.
در طرف دیگر دفتر، حداقل یکی از ناظران استدلال میکند که علیرغم تلاشها و هزینههای زیاد، تنها کشورهایی که انقلاب در آنها نفوذ پایدار داشته، لبنان و عراق هستند. برخی دیگر ادعا میکنند که جنگ ویرانگر ایران و عراق ایده صدور انقلاب را بهشدت صدمه زد. برخی میگویند: تمرکز بر گسترش ایدئولوژی انقلاب اسلامی بهجای داشتن سیاستی مبنی بر ملیگرایی، عملگرایی، ایران را تضعیف کرد.
تأثیرات بر وضعیت خاورمیانه
رهبران انقلاب پس از پیروزی سیاست صدور انقلاب اسلامی ایران را اتخاذ کردند تا نمونههای مشابه آن را در ممالک اسلامی و حتی غیراسلامی محقق گردانند. این سیاست، صراحتاً و در زمانهای مختلف توسط خمینی اعلام شدهاست.صحیفه نور، ج 11، ص 266. (نقل از سجادی، سید عبدالقیوم. 1386. «خمینی (ره) و جنبشهای اسلامی معاصر» فصلنامه علوم سیاسی، شماره 5)
ابتدا واحد نهضتهای آزادیبخش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به فرماندهی محمد منتظری و سپس مهدی هاشمی این مأموریت را دنبال میکرد و پس از انحلال آن، سپاه قدس یکی از متولیان صدور انقلاب بودهاست، چنانکه گاردین مینویسد: «وظیفه سپاه قدس حفاظت از انقلاب و صدور آن به کشورهای اسلامی است. جوامع شیعه نشان دادهاند که بسیار مستعد انقلاب هستند و با سپاه قدس همراهی خواهند داشت. البته سپاه قدس متحدان سنی نیز دارد، مانند حماس و غزه».
جنگ ایران و عراق
رجوع کنید به: جنگ ایران و عراق
عوامل زیر که مرتبط با انقلاب بودند باعث انگیزه عراق برای حمله به ایران شد:
حامیان انقلاب در داخل و خارج از ایران شروع به شعار دادن برای سرنگونی نظامهای سلطنتی در منطقه و جایگزینی آنها با جمهوریهای اسلامی کردند. این امر بسیاری از همسایگان ایران، به ویژه کویت، عراق و عربستان سعودی و همچنین کشورهای غربی که برای نیازهای انرژی خود به نفت خاورمیانه وابسته یودند را نگران کرد.
ارتش ایران پاکسازی شد و بسیاری از ردههای بالا یا فرار کردند یا اعدام شدند یا بازنشسته شدند
نظم عمومی کشور مختل شده بود
درگیری ایران با غرب مخصوصاً بعداز بحران گروگانگیری باعث شده بود عراق تخمین بزند که ایران برای گرفتن لوازم یدکی تجهیزات جنگی مشکل خواهد داشت
نگرانی دیگری وجود داشت که یک انقلاب شیعه محور در ایران ممکن است خیزش مشابهی را در عراق تحریک کند، کشوری که اقلیت سنی در آن بر اکثریت شیعه حکومت میکردند.
در شهریور ۱۳۵۹، عراق از این موقعیت استفاده کرد و به ایران حمله کرد. در مرکز اهداف عراق، الحاق کرانه شرقی آبراه اروند رود بود که مرز بین دو کشور و محل درگیریهای مرزی متعدد بین دو کشور بود. صدام حسین، همچنین میخواست استان خوزستان ایران را که عمدتاً از عربهای ایرانی تشکیل شده بود، ضمیمه کند.
صدام حسین اطمینان داشت که موفقیت بهراحتی حاصل میشود چرا که با مجهز شدن نیروهای مسلح عراق به فناوری جدید و روحیه بالا، از مزیت استراتژیک قاطعی در برابر ارتش ایران برخوردار خواهد شد.
با این حال، ایران در اثر تهاجم «مقاوم» شد و مردم ایران در تلاش برای عقب راندن مهاجمان، پشت سر حکومت جدید خود گرد آمدند. پس از چند موفقیت اولیه، تهاجم عراق متوقف شد و دفع شد و تا سال ۱۹۸۲، ایران تقریباً تمام مناطق خود را بازپس گرفت. در ژوئن ۱۹۸۲، با اخراج نیروهای عراقی از خاک ایران، دولت عراق پیشنهاد آتشبس داد. این امر توسط خمینی رد شد و برای وی تنها شرط صلح این بود که «رژیم بغداد باید سقوط کند و جمهوری اسلامی جایگزین آن شود».
جنگ تا ۶ سال دیگر ادامه داشت و طی آن کشورهایی مانند عربستان سعودی، کویت و سایر کشورهای حاشیه خلیج فارس در تلاش برای جلوگیری از پیروزی ایران به عراق کمک مالی کردند، حتی کشورهایی که روابط آنها با عراق اغلب خصمانه بود مثل کویت خود بعداً مورد تهاجم قرار گرفت به عراق یاری رساندند.
مانند بحران گروگانگیری، جنگ تا حدی به عنوان فرصتی برای تقویت شور و شوق انقلابی و گروههای انقلابی بود. با اینکه جنگ بسیار پرهزینه و مخرب بود، انگیزه وحدت ملی و انقلابیگری را نو کرد و از مناقشات در ایران جلوگیری میکرد.
نتایج جنگ
۲۶۲ هزار کشته
حدود ۵۷۴ هزار معلول جنگی شامل ۶۷ هزار مجروح شیمیایی
۶۲۷ میلیارد دلار هزینه جنگ و ۶۴۴ میلیارد دلار خسارت وارده.
کاهش قیمت نفت از ۳۵ دلار به ۱۰ دلار برای هر بشکهOak Ridge National Lab data
نشت مواد شیمیایی ناشی از تسلیحات شیمیایی به محیط زیست
بمبهای عمل نکرده در تالابهای هورالعظیم، هورالهویزه و دریاچه زریوار مریوان
خشک شدن تالابها و ایجاد ریزگردها
نشت حدود ۸۰میلیون بشکه نفت خام به دریا در اثر حمله به سکوهای نفتی
بر جای ماندن ۱۶میلیون مین خنثی نشده که سالانه جان دهها نفر را میگیرد
از بین رفتن ۷۳۵ تانک ۳۹۷ هواپیمای جنگنده و ۳۵۴ هلیکوپتر
سیاست و حکومت
نوشتار اصلی: سیاست در ایران
تعهد و رواج ریاکاری دینی و مسئله خودی/غیرخودی
یکی از دودستگیهای کلیدی که از اوایل انقلاب مطرح شد، تمایز بین متعهد بودن (تعهد (به انقلاب و ولایت فقیه)) و واجد شرایط بودن (تخصص) بود که اولی بهطور مشخصی نسبت به دومی اولویت و ارزش داشت. در اصل، این امر برای تمایز انقلابیون (که اغلب کمظرفیت و بیتجربه بودند)از مدیران اجرایی قدیمی و مأموران دولتی رژیم گذشته (که با ایدئولوژی و اصول انقلاب همسو نبودند) مورد استفاده قرار گرفت. با گذشت چهل سال، این مرزبندی همچنان پابرجاست تا بیرونیها را از خودیها فیلتر کند. در واقع، این تقسیمبندی همواره در دهههای گذشته برای خدمت به فیلترینگ ایدئولوژیک (مثلا انقلاب فرهنگی) به کار گرفته شدهاست و در سالهای اخیر عملاً به تکنیک ابزاری برای محافظت از حلقه بسته خودیها تبدیل شدهاست. این امر بُعد جدیدی از پارتیبازی و ارتباط خونی را به انتصابات ویژهپرورانه و ارتقا افزودهاست که از نظر تاریخی در دیوانسالاری ایران رایج بود.
کنترل انتخابات
ایران نهادهای دولتی را در سطوح ملی، استانی و محلی انتخابی کردهاست. اگرچه این نهادها تابع مرکز حکومت دینی هستند که دارای حق وتو در مورد اینکه چه کسی میتواند نامزد انتخابات باشد و اینکه آیا لوایح مجلس میتواند به قانون تبدیل شود یا خیر و در عمل از قدرت بیشتری نسبت به ارگانهای مشابه در حکومت شاه برخوردارند.
اهمیت دادن به تفاوتهای مذهبی
اقلیت سنی ایران (حدود ۸ درصد) شاهد ناآرامیهایی بودهاند. پنج کرسی از ۲۹۰ کرسی پارلمان به آنها اختصاص داده شدهاست.
برخورد با بهائیت
اعضای دیانت بهائی بدعت گذار و برانداز اعلام شدهاند. در حالیکه آزار و شکنجه قبل از انقلاب از آن زمان تاکنون رخ دادهاست، بیش از ۲۰۰ بهائی اعدام یا کشته شدهاند، و بسیاری دیگر زندانی شدهاند، از مشاغل، حقوق بازنشستگی، مشاغل و فرصتهای آموزشی محروم شدهاند. اماکن مقدس بهائیان مصادره، تخریب یا تخریب شدهاست. اخیراً، بهائیان در ایران از تحصیل و کار محروم شدهاند. چندین هزار جوان بهائی بین ۱۷ تا ۲۴ سال از دانشگاه اخراج شدهاند.
برخورد با سیاسیون
اینکه جمهوری اسلامی سرکوب سیاسی کمتر یا بیشتری نسبت به شاه دارد مورد بحث است. شکایتهایی که زمانی در مورد ظلم و فساد شاه و درباریانش انجام میشد، اکنون علیه «آخوندها» وجود دارد. ترس از ساواک جای خود را به ترس از سپاه پاسداران و سایر مجریان انقلابی مذهبی دادهاست.
میزان نقض حقوق بشر
گفته میشود که نقض حقوق بشر توسط حکومت دینی بدتر و در هر صورت بسیار شدیدتر از دوران سلطنت است.Taheri, Amir (25 July 2005) "Ganji: Iran's Boris YELTSIN ," Arab News گزارشهایی از شکنجه، زندانی کردن مخالفان و قتل منتقدان برجسته توسط گروههای حقوق بشری ارائه شدهاست.
سانسور
سانسور توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی انجام میشود که بدون مجوز رسمی آن، «هیچ کتاب یا مجله ای منتشر نمیشود، نوار صوتی پخش نمیشود، هیچ فیلمی پخش نمیشود و هیچ سازمان فرهنگی تأسیس نمیشود. مردان و زنان مجاز به رقصیدن یا شنا کردن با یکدیگر نیستند."
وضع زنان
همچنین نگاه کنید به: حقوق زنان در ایران; جنبش حقوق زنان در ایران; و تظاهرات روز جهانی زن در تهران و کشف حجاب
در طول آغاز قرن بیستم و قبل از انقلاب، بسیاری از رهبران زن ظهور کردند و خواستار حقوق اولیه اجتماعی برای زنان شدند. در زمان رضاشاه، دولت کشف حجاب را اجباری کرد و تحصیل دختران جوان را ترویج کرد. با این حال، واپسگرایی روحانیون شیعه پیشرفت را دشوار کرد و دولت مجبور بود برای تطبیق با روحانیون، ترویج حقوق اساسی زنان را به هنجارهای سلسله مراتب اجتماعی مردسالار محدود کند. پس از کنارهگیری رضاشاه در سال ۱۹۴۱، انضباط حکومت کاهش یافت و زنان میتوانستند از حقوق خود، از جمله داشتن پوشش در صورت تمایل استفاده کنند. سازماندهی بیشتر گروههای زنان در دهههای ۱۹۶۰ و ۷۰ رخ داد و آنها از مدرنیزاسیون دولت برای تعریف و دفاع از مسائل زنان استفاده کردند. در طی این دههها، زنان در حوزههای سابقاً مردانه مانند مجلس، کابینه، نیروهای مسلح، مشاغل حقوقی و حوزههای علم و فناوری فعال شدند. علاوه بر این، زنان در سال ۱۹۶۳ به حق رای دست یافتند. بسیاری از این دستاوردها و حقوقی که زنان ایرانی در دهههای منتهی به انقلاب به دست آورده بودند، با انقلاب اسلامی معکوس شد.
دولت انقلابی در تلاش برای وادار کردن زنان به ترک کار با ترویج بازنشستگی پیش از موعد کارکنان دولت، تعطیلی مراکز نگهداری از کودکان، اجرای پوشش کامل اسلامی در ادارات و اماکن عمومی و همچنین از تحصیل زنان در ۱۴۰ گرایش جلوگیری بهعمل آورد. زنان با این تغییرات مبارزه کردند و آنطور که مهناز افخمی، فعال و نویسنده مینویسد، «رژیم موفق شد زنان را در اماکن عمومی به حجاب بازگرداند، اما نتوانست آنها را در هنجارهای اجتماعی کنترل کند». پس از انقلاب، زنان اغلب مجبور بودند برای تأمین معاش خانواده خود سخت کار کنند، زیرا اقتصاد پس از انقلاب آسیب دیده بود. زنان همچنین خود را در هنر، ادبیات، آموزش و سیاست نشان دادند.
زنان - بهویژه آنهایی که از پیشینههای سنتی بودند - در تظاهراتهای انقلاب در مقیاس وسیع شرکت کردند. آنها توسط خمینی تشویق شدند تا در سرنگونی پهلوی به او بپیوندند. زنان انتظار داشتند که انقلاب منجر به افزایش حقوق و فرصتهای آنها شود تا محدودیتهایی که رخ داد. سیاست اعمال شده توسط دولت انقلابی و تلاش آن برای محدود کردن حقوق زنان با بسیج و سیاسی کردن زنان در دوران انقلاب و پس از آن به چالش کشیده شد. مقاومت زنان شامل ماندن در نیروی کار به تعداد زیاد و به چالش کشیدن پوشش اسلامی با نشان دادن موهای زیر روسری بود. دولت ایران بهدلیل مقاومت آنها در برابر قوانینی که حقوق آنها را محدود میکند، مجبور به بازنگری و تغییر جنبههایی از سیاستهای خود در قبال زنان شدهاست.
از زمان انقلاب، ثبتنام در دانشگاهها و تعداد زنان در خدمات ملکی و آموزش عالی افزایش یافتهاست. و چندین زن به نمایندگی مجلس ایران انتخاب شدهاند.
انقلاب و ادبیات فارسی
انقلابِ ۱۳۵۷ هم مانند مسائل دیگر اجتماعی ملازم نوشتههایی بود که گاه از ادبیات ماندگار فارسی شدند. سه نمونه معروف که به زبانهای دیگر ترجمه شده نمایشنامههای خاطرات هنرپیشه نقش دوم کارِ بهرام بیضایی و آهسته با گل سرخِ اکبر رادی و رمان رازهای سرزمین من از رضا براهنی است که به وجوهی از انقلاب ۱۳۵۷ میپردازند.خاطرات بازیگر در یک نقش حامی openlibrary.orgسرهنگ worldcat.org از این هر سه نامدارتر شعر «به نام شما» از هوشنگ ابتهاج است که با آواز محمدرضا شجریان در قطعه بشارت از آلبوم سپیده (چاووش ۶) ماندگار شد.
واژگان انقلابی
پس از این انقلاب واژههای فراوانی رایج شد که برخی را نیز خمینی مرسوم نمود. واژگانی چون «طاغوت»، «مفسد فیالارض»، «مستضعف»، «کوخنشینان» و «مستکبر» از جمله لغاتی بود که تداول یافت و مقامات جمهوری اسلامی ایران بهکرّات استفاده میکنند. این واژگان بهسرعت جای خود را در گفتار سیاسی و مسائل حقوقی، اجتماعی، اقتصادی و… باز کردند.
وضعیت محمدرضا پهلوی در قبال انقلاب
شاه در دو سال آخر سلطنتش، اشتباهترین تصمیمات دوره حکومت خود را گرفت. زمانی که باید خود را قدرتمند نشان میداد از خود ضعف نشان داد و زمانی تظاهر به قدرت میکرد که نشانهای از قدرت در او وجود نداشت. دلیل این اشتباهات تصمیمگیری مجموعهای از عوامل شخصی و سیاسی بود. عواملی که ریشه در شخصیت متزلزل شاه در آن زمان خاص داشت. او هر روز کمتر و کمتر خود را درگیر امور روزانه کشور میکرد. به گفته ماروین زونیس، زمانی که انقلاب آغاز شد شاه همه عوامل خارجی که برای سالها سرچشمههای حمایت روانی از شخصیت او را تشکیل میدادند، از دست داده بود.
از میان نزدیکان عاطفی شاه، ارنست پرون سالها پیش درگذشته بود. اشرف، خواهر دوقلوی او که در نیویورک زندگی میکرد، از نظر انقلابیون چهرهای مخدوشتر از آن داشت که بتواند به ایران بازگردد و به تقویت روحیه شاه کمک کند؛ و از همه بدتر اسدالله علم تنها چند ماه قبل با بیماری سرطانی مشابه خود شاه، درگذشته بود؛ بنابراین سرچشمههای حمایتکننده روانی، یکی یکی او را ترک گفته بودند. شاه در ماههای آخر دچار تزلزل شخصیت، بلاتکلیفی و عدم توانایی تصمیمگیری بهموقع شده بود. تمام ارکان دولت، حول شخص او شکل گرفته بود و با تزلزل شاه تمام این ارکان به هم ریخت. امیرارجمند به دستور شاه به ارتش (بهخصوص بعد از واقعه هفده شهریور) در مورد عدم سرکوب مردم اشاره میکند. دستور منع تیراندازی مستقیم ارتش به مردم (که منجر به پیروزی انقلاب با تلفاتی ناچیز شد) و همچنین وسواس شاه در چیدن و انتخاب فرماندهان ارتش بهگونهای که همیشه فرمانبردار او باشند، در نهایت منجر به این شد که در نبود یک شاهِ تصمیمگیرنده، فرماندهان ارتش فاقد قدرت تصمیمگیری باشند.
جستارهای وابسته
انقلاب مشروطه
کنفرانس گوادلوپ
نظام جمهوری اسلامی ایران
تاریخ جمهوری اسلامی ایران
گاهشمار تاریخ جمهوری اسلامی ایران
نامگذاری انقلاب ۱۳۵۷ ایران
شعارهای انقلاب ۱۳۵۷
جنبش آزادیخواهی مردم ایران
نگارخانه
یادداشتها
پانویس
منابع
پیوند به بیرون
داستان انقلاب به روایت آرشیو رادیو بیبیسی
انقلاب ایران
انقلاب ایران ۲۵ سال بعد (صفحه ویژه بیبیسی فارسی به مناسبت بیست و پنجمین سال انقلاب اسلامی ایران)
بیبیسی فارسی-۱۲ فروردین گام اول برای جمهوری اسلامی
ابنا: ریشهها و دستاوردهای انقلاب ایران
پرونده
عکسهای کاوه کاظمی از انقلاب ۱۳۵۷
iranrevolution.com عکسهای انقلاب از اکبر ناظمی
عکسهای کاوه گلستان
مجموعه منتخبی از عکسها
روایت تصویری منحصربهفرد از انقلاب اسلامی،فردا''
اعتراضات ۱۹۷۸ (میلادی)
اعتراضات ۱۹۷۹ (میلادی)
اعتراضات در ایران
اعتراضات
انقلاب ۱۳۵۷
انقلابهای سده ۲۰ (میلادی)
ایران در ۱۹۷۹ (میلادی)
تاریخ اسلام
تاریخ جمهوری اسلامی ایران
تاریخ حقوق مدنی و آزادیها در ایران
تاریخ نوین ایران
جنبشهای دموکراسی ایران
جنگهای داخلی ایران
جنگهای محمدرضا پهلوی
سیاست در ۱۹۷۹ (میلادی)
سیاست در ایران
سید روحالله خمینی
شورشها در ایران
عملیاتهای نظامی سازمان مجاهدین خلق ایران
محمدرضا پهلوی
مقالههای دارای ویدئو
ویکیسازی رباتیک |
3101 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8%20%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C%20%28%D8%A7%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%85%E2%80%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C%29 | انقلاب اسلامی (ابهامزدایی) | انقلاب اسلامی به انقلابی که در بهمن ماه سال ۱۳۵۷ در ایران رخ داد گفته میشود.
انقلاب اسلامی همچنین ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
انقلاب اسلامی (روزنامه)
انقلاب اسلامی (خیابان)
انقلاب اسلامی (تمبر ۱۳۵۸) |
3103 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA%20%D9%85%D8%AA%D8%AD%D8%AF%D9%87%20%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7 | ایالات متحده آمریکا | ایالات متحدهٔ آمریکا که به صورت خلاصه ایالات متحده یا آمریکا خوانده میشود، یک کشور مستقل در آمریکای شمالی میان کشور کانادا و مکزیک و اقیانوس اطلس و آرام است. آمریکا بهجز سرزمین اصلی؛ با شیوهٔ حکومت جمهوری فدرال متشکل از ۵۰ ایالت، یک حوزهٔ فدرال، پنج سرزمین خودمختار و مجموعهای از جزایر پراکنده که مجموعاً دارای مساحتی معادل ؛ سومین کشور پهناور جهان محسوب میشود و با جمعیتی بیش از ۳۴۰ میلیون نفر (آمار سال ۲۰۲۳) سومین کشور پرجمعیت جهان است. پایتخت آمریکا واشینگتن، دی.سی. و پرجمعیتترین شهر آن نیویورک سیتی در ایالت نیویورک است.
چهل و هشت ایالت آمریکا و منطقهٔ فدرال پایتخت در سرزمین اصلی ایالات متحدهٔ آمریکا واقع در آمریکای شمالی میان کانادا از شمال و مکزیک از جنوب، میان اقیانوس اطلس از شرق و اقیانوس آرام از غرب قرار دارند. ایالت آلاسکا یک برونبوم در گوشهٔ شمال غربی آمریکای شمالی میان کانادا از شرق و تنگهٔ برینگ و روسیه از غرب جای گرفتهاست. ایالت هاوایی نیز یک برونبوم که به صورت مجمعالجزایری میباشد، در میانه اقیانوس آرام واقع شدهاست. قلمروهای ایالات متحدهٔ آمریکا که در دریای کارائیب و اقیانوس آرام پراکنده هستند، نُه منطقهٔ زمانی را شامل میشوند. جغرافیا، آب و هوا و حیات وحش فوقالعاده متنوع و گوناگون آمریکا، این کشور را در زمرهٔ ۱۷ کشور دارای تنوع زیستی فراوان قرار دادهاست. سرخپوستان دیرین و رنگین پوستان، ۱۵٬۰۰۰ سال پیش از سیبری از تنگه برینگ به قاره آمریکا مهاجرت کردند. استعمار قاره آمریکا توسط اروپاییها از سده شانزدهم میلادی آغاز شد. در آغاز ایالات متحدهٔ آمریکا با ورود امپراتوری بریتانیا در ویرجینیا و برمودا، امپراتوری هلند در نیو هلند، امپراتوری فرانسه در شمال و غرب و امپراتوری اسپانیا در تصرف رود میسیسیپی و جنوب غربی همراه بود. ۱۳ مستعمره بریتانیایی توسط امپراتوری بریتانیا در ساحل شرقی پدیدار گردید. درگیریهای متعدد بر سر قانون مالیات و نبود نماینده از میان مردم، پیرو جنگ انقلاب آمریکا (سال ۱۷۷۵–۱۷۸۳)، منجر به تشکیل نخستین کشور مستقل از یک امپراتوری خصوصاً بزرگترین امپراتوری جهان، آغاز انقلاب آمریکا (سال ۱۷۷۵) و نهایتاً اعلامیه استقلال ایالات متحده آمریکا گردید.
قانون اساسی آمریکا در سال ۱۷۸۸ با اصلاحات دهگانه که مجموعاً با نام منشور حقوق ایالات متحده آمریکا میباشد، پیریزی گردید. در سال ۱۷۹۱ قانون اساسی که تضمینکننده حقوق طبیعی و قانونی بود، تصویب گردید. در خلال سده نوزدهم میلادی ایالات متحدهٔ آمریکا به شکلی قاطعانه، به توسعه ارضی آمریکای شمالی مشغول شد.
همچنین در خلال این سده پس از جنگهای سرخپوستان؛ نهایتاً منجر به توافق شد و ایالات جدید به شکلی تدریجی تأسیس گردیدند. در سال ۱۸۴۴ توسعهٔ سرزمینهای آمریکا در سراسر قارهٔ آمریکای شمالی به پایان رسید. در نیمه دوم سده نوزدهم میلادی، جنگ داخلی آمریکا منجر به منسوخ شدن بردهداری در این کشور شد. در سالهای پایانی سده نوزدهم، آمریکا به جزایر و آبهای اقیانوس آرام مسلط شد و اقتصاد این کشور نیز در نتیجه انقلاب صنعتی فراگیر در دنیا، رشد بیسابقهای کرد. جنگ آمریکا و اسپانیا و جنگ جهانی اول، موقعیت آمریکا را به شکل یک ابرقدرت نظامی جهانی تثبیت کرد. ایالات متحده در جنگ جهانی دوم به شکل یک ابرقدرت، نخستین کشور تولیدکننده و تنها کشور استفادهکنندهٔ بمبهای اتمی در جنگ و بهعنوان اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد ظاهر گردید. در خلال جنگ سرد ایالت متحده و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی رقابت فضایی قابل توجهی داشتند که این رقابت در پروژهٔ آپولو ۱۱ به اوج خود رسید. بعد از پایان جنگ سرد در سال ۱۹۹۱ و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحده تبدیل به بزرگترین ابرقدرت جهان شد.
ایالات متحده از اعضاء بنیانگذار سازمان ملل متحد، صندوق میانجهانی پول، بانک جهانی، سازمان کشورهای آمریکایی (OAS) و تعدادی دیگر از سازمانهای میانجهانی است. ایالات متحده کشوری فوق پیشرفته بر پایهٔ تولید ناخالص داخلی و دومین کشور دنیا بر پایه تولید ناخالص داخلی (برابری قدرت خرید) تقریباً یکچهارم تولید ناخالص داخلی کل کشورهای جهان میباشد. اقتصاد ایالات متحده یک اقتصاد فرا صنعتی و عظیم است که در فعالیتهای خدماتی به شکلی عالی عمل کرده و در زمینهٔ اقتصاد دانشبنیان جزء سرآمدهای دنیا محسوب میشود. از لحاظ تولید ایالات متحده دارندهٔ رتبهٔ دوم در جهان است. ایالات متحده اولین کشور واردکننده و دومین کشور صادرکننده جهان است. با وجود اینکه جمعیت آمریکا فقط ۴٫۳٪ جمعیت جهان است، این کشور مالک ۲۹٫۴٪ ثروت جهان است. ایالات متحده دارای بیشترین سهم ثروت جهانی در میان کشورهای دنیاست. آمریکا از لحاظ چندین شاخص اجتماعی ـ اقتصادی مثل دستمزد متوسط، شاخص توسعهٔ انسانی سرانهٔ تولید ناخالص داخلی و سوددهی سرانه جزء رتبههای بالا در میان کشورهای جهان بهشمار میرود. ایالات متحده دارندهٔ قدرتمندترین نیروی مسلح جهان است. بودجه و هزینهکرد نظامی آمریکا، بیش از یک سوم کل بودجهٔ نظامی دنیا است. ایالات متحده یک قدرت پیشرو و راهبر در زمینه سیاست، فرهنگ و دانش در جهان بهشمار میرود.
نام
نام آمریکا نخستین بار در یک نقشه جهان مربوط به سال ۱۵۰۷ میلادی که توسط مارتین والدسیمولر نقشهنگار و کشیش اهل فرایبورگ آلمان تهیه شده بود، دیده شدهاست. در این نقشه، آمریکای جنوب به افتخار جهانگرد ایتالیایی آمریگو وسپوچی، «آمریکا» خوانده شدهاست. وسپوچی پس از بازگشت از سفر خود، متذکر شد که هند غربی در واقع، برخلاف گفته کلمب، شرق آسیا نیست؛ بلکه یک خشکی جداگانهاست که تا آن زمان برای اروپاییها ناشناخته مانده بود. در ۱۵۳۸، گراردوس مرکاتور نام «آمریکا» را در نقشه جهان خود به تمام نیمکره غربی اطلاق کرد.
«ایالات متحده آمریکا» نخستین بار در دوم ژانویه ۱۷۷۶ در نامهای از استیون مویلان به جوزف رید، از نزدیکان جورج واشینگتن، به چشم میخورد. مویلان امیدوار بود که با «قدرت تمام از ایالات متحده آمریکا به اسپانیا برود» تا برای جنگهای انقلابی، حامی پیدا کند. اولین مرتبهای که این اسم در یک نوشته چاپی مورد استفاده قرار گرفت، مربوط است به مقالهای ناشناس که در ۶ آوریل ۱۷۷۶ در روزنامه «گازت ویرجینیا»، نشریهای در ویلیامزبرگِ ویرجینیا، منتشر شد.
در دومین پیشنویس اصول کنفدراسیون که در ۱۷ ژوئن ۱۷۷۶ توسط جان دیکنسون نوشته شد، آمده که «نام این کنفدراسیون «ایالات متحده آمریکا» خواهد بود.» در نسخه نهایی که در اواخر ۱۷۷۷ برای تأیید به ایالات فرستاده شد، آمده بود که «عنوان این فدراسیون ایالات متحده آمریکا خواهد بود.» توماس جفرسون در ژوئن ۱۷۷۶ در پیشنویس اعلامیه استقلال، آن را با حروف تمام بزرگ به شکل UNITED STATES OF AMERICA نوشت. مشخص نیست که جفرسون این پیشنویس را قبل از استفاده از این عنوان توسط دیکنسون نوشت، یا پس از آن.
مخفف رایج نام این کشور، «ایالات متحده» است؛ اما آن را U.S یا USA یا آمریکا هم میگویند. در حالت محاورهای U.S. of A. یا به صورت بینالمللی، «ایالات» میگویند. عبارت «ایالات متحده» در ابتدا به صورت جمع کار میرفت؛ یعنی عنوانی برای مجموعهای از دولتهای مستقل بود — «ایالات متحده اعلام میدارند…» حالت مفرد آن پس از جنگ داخلی آمریکا باب شد — «ایالات متحده اعلام میدارد…» حالت مفرد امروزه حالت استاندارد نام کشور مذکور است و زمانی که بخواهند آن را به صورت جمع استفاده کنند، به صورت «این ایالات متحده…» به کار میبرند. تفاوت موجود، بیش از یک موضوع گرامری است، چرا که فرق میان یک واحد و مجموعهای از دولتها را میرساند. یک شهروند ایالات متحده آمریکا، «آمریکایی» خطاب میشود.
سابقاً در فارسی به این کشور در گفتگوی عامیانه ینگه دنیا و در نوشتهها، اتازونی (برگرفته از États-Unis، نام فرانسوی ایالات متحده) میگفتند. «ینگی دنیا» برگرفته از ترکی عثمانی و بهمعنی «دنیای جدید» است.
در زبان فارسی آمریکا و اِمریکا هر دو به یک منظور بیان میشوند.
تاریخ
بومیها و آمریکای پیش از کلمب
نظر پذیرفته شده این است که نخستین ساکنان آمریکای شمالی از راه برینجیا حدود ۱۲٬۰۰۰ سال پیش از سیبری به این ناحیه نقل مکان کردهاند؛ اما شواهد جدید نشان میدهد که سابقه حضور انسان در این منطقه بیش از این است. پس از عبور از راه زمینی، نخستین آمریکاییها در کنار سواحل اقیانوس آرام مسیر جنوب در پیش گرفتند. در ابتدا تصور میشد تمدن کلویس که ۱۱٬۰۰۰ قبل از مسیح به وجود آمد، نشانگر نخستین موج سکونت انسانی در قاره آمریکاست. اما جدیداً شواهدی از تمدنهای «پیشا-کلویسی» هم پیدا شده که در یکی از آنها ابزارهایی متعلق به ۱۵٬۵۵۰ سال پیش یافت شدهاست. این محتمل است که این یافتهها مربوط به نخستین موج از سه موج بزرگ مهاجرت انسانی به آمریکای شمالی است.
با گذر زمان، تمدنهای بومی آمریکای شمالی رشد پیدا کردند و برخی، مانند تمدن میسیسیپی، در کشاورزی پیشرفت کردند، بناهای بزرگ به جا گذاشتند و برای خود دولت تشکیل دادند. تمدن میسیسیپی که از مرز مکزیک تا فلوریدا گسترده بود، در سالهای ۸۰۰ تا ۱۶۰۰ میلادی به اوج خود رسید. دولت-شهر کاهوکیا که در این تمدن واقع بود، مهمترین سایت باستانشناسی پیشاکلمبی در مرزهای امروز ایالات متحده است. در منطقه چهار گوشه، تمدن پوئبلو قرار داشت که در نتیجه قرنها آزمایش در کشاورزی به وجود آمده بود.
۳ مورد از میراثهای جهانی یونسکو در ایالات متحده متعلق به تمدن پوئبلو است: پارک ملی میزا ورده، پارک ملی تاریخی فرهنگ چاکو و تائوس پوئبلو. همچنین کندهکاریهای زمینی متعلق به بومیان آمریکا در پوتری پوینت هم توسط یونسکو به عنوان میراث جهانی به رسمیت شناخته شدهاست. در منطقه دریاچههای بزرگ، اتحادیه ایروکوا وجود داشت که مابین قرون دوازدهم تا پانزدهم میلادی به وجود آمده بود. قبایل الگونکیان که به شکار، تلهگذاری و تا حدی زراعت میپرداختند هم مهمترین قبایل سواحل اقیانوس اطلس بودند.
تأثیر بر بومیان
با پیشروی استعمارگران اروپایی در قلمروی امروز ایالات متحده، زمینهای بومیان معمولاً فتح میشد یا آنان از سرزمینهایشان رانده میشدند. جمعیت سرخپوستان پس از ورود اروپاییها به قاره آمریکا به شدت کاهش پیدا کرد که دلایل مختلفی داشت؛ از جمله آن شایع شدن بیماریهایی چون آبله و سرخک در میانشان بود.
برآورد جمعیت بومیان آمریکای شمالی در زمان ورود اروپاییان دشوار است. داگلاس اچ. اوبلیکر از مؤسسه اسمیتسونین معتقد است که ۹۲٬۹۱۶ نفر در ایالتهای جنوبی مجاور اقیانوس اطلس زندگی میکردند و ۴۷۳٬۶۱۶ نفر در ایالاتهای خلیجی، اما بیشتر محققان دانشگاهی این تخمین را خیلی کم میدانند. هنری اف. دوبینز، انسانشناس، معتقد است که جمعیت سرخپوستان بسیار بیشتر بودهاست؛ او میگوید در سواحل خلیج مکزیک ۱٬۱۰۰٬۰۰۰ نفر زندگی میکردند، ۲٬۲۱۱٬۰۰۰ نفر بین فلوریدا و ماساچوست، ۵٬۲۵۰٬۰۰۰ نفر در دره میسیسیپی و ۶۹۷٬۰۰۰ نفر در شبهجزیره فلوریدا.
در نخستین روزهای استعمار، بسیاری از اروپاییان با کمبود غذا، بیماری و حملات سرخپوستان روبرو شدند. همچنین سرخپوستان معمولاً با دیگر قبایل بومی در جنگ بودند و با اروپاییها در جنگهای استعماریشان متحد میشدند. در بسیاری از موارد، مهاجران و بومیان به یکدیگر نیاز داشتند. اروپاییها غذا و پوست حیوان خریداری میکردند و سرخپوستان اسلحه، مهمات و دیگر محصولات اروپایی را. بومیان به بسیاری از مهاجران یاد دادند که ذرت، لوبیا و کدو را پرورش دهند و میسیونرهای اروپایی «متمدن» کردن سرخپوستها را مهم میدانستند و سبک زندگی و شیوههای کشاورزی اروپایی را در میانشان تبلیغ میکردند.
مهاجرت اروپاییها
اولین گروهی که به صورت پیوسته به ایالات متحده امروزی رسیدند، کنکیستادورهای اسپانیایی مانند خوان پونسه د لئون که در ۱۵۱۳ از فلوریدا بازدید کرد، بودند. پیش از او، کریستف کلمب به سفری در سال ۱۴۹۳ در پورتوریکو پیاده شده بود. اسپانیاییها نخستین سکونتگاهها را در فلوریدا و نیومکزیکو در مناطقی چون سنت آگوستین و سانتافه به پا کردند. فرانسویها در کرانه رود میسیسیپی ساکن شدند. حضور انگلیسیها در آمریکای شمالی با سکونت در ویرجینا در ساحل شرقی ایالات متحده در جیمزتاون در ۱۶۰۷ و حضور زائران در پلیموت در ۱۶۲۰ آغاز شد. بسیاری از مهاجران مسیحیهایی بودند که به برای فرار از آزارهای مذهبی به دنیای جدید مهاجرت کرده بودند. نخستین مجمع منتخب قانونگذار قاره آمریکا، مجلس بورگسها بود که در ۱۶۱۹ تأسیس شد. زائران پیش از پیاده شدن پیمان میفلاور را امضا کردند و دستورهای بنیادین کنتیکت برقرار گردید که به الگویی برای خودمختاری و حاکمیت قانون در سراسر مستعمرات آمریکایی تبدیل شد.
بیشتر کسانی که در همه مستعمرات ساکن شدند، کشاورزان خرده زمیندار بودند، هرچند برخی صنایع نیز در آنجا شکل گرفتند. کشاورزی نقدی شامل تنباکو، برنج و گندم میشد و صنایعی چون ماهیگیری، خز و الوار رشد کردند. تولیدکنندگان به ساخت نیشکر و کشتی هم پرداختند و تا اواخر دوران استعماری، آمریکاییها یک هفتم صادرات آهن دنیا را در دست داشتند. شهرها در کنار سواحل ساخته شدند تا اقتصادهای محلی را حمایت کنند و نقش مرکز تجارت را داشته باشند. مدتی بعد مهاجران اسکاتلندی-ایرلندی و دیگران هم به مهاجران انگلیسی پیوستند و چون زمینهای کنار ساحل گران شد، آنانی که از بیگاری آزاد شده بودند، زمینهای مناطق غربیتر را تصاحب کردند.
موج بزرگی از خرید برده توسط تجار خصوصی انگلیسی آغاز شد. از آنجا که بیماریهای کمتری بود و غدا و رفتار صاحبان هم بهتر بود، امید به زندگی بردگان در آمریکای شمالی بسیار بالاتر از مناطق جنوبیتر بود که منجر به افزایش شدید شمار بردگان شد. دیدگاه جامعه مستعمراتی در ربط با پیامدهای دینی و اخلاقی بردهداری متفاوت بود و مستعمرات قوانینی له یا علیه این عمل صادر کردند. اما در آغاز سده هجدهم میلادی، استفاده از بردههای آفریقایی جایگزین بیگاری شده بود، به خصوص در جنوب.
با ایجاد استان جرجیا در ۱۷۳۲، مستعمرات سیزدهگانه که در آینده به ایالات متحده آمریکا تبدیل شدند، کامل شده و توسط بریتانیا به عنوان متعلقات فرادریایی اداره میشدند. همه مستعمرات دولتهای محلی خودشان را داشتند، با انتخاباتی که بیشتر مردان آزاد میتوانستند در آن شرکت کنند. با نرخ باروری شدیداً بالا، نرخ مرگ پایین و مهاجرت گسترده، جمعیت مستعمرات به شدت افزایش پیدا میکرد و سرخپوستان تقریباً کم جمعیت در اقلیت قرار گرفتند. جنبشی برای احیای ارزشهای مسیحی موسوم به بیداری بزرگ در دهههای ۱۷۳۰ و ۱۷۴۰ به راه افتاد که علاقه به دین و البته آزادی دینی را افزایش داد.
در جریان جنگ هفتساله (معروف به جنگ فرانسویان و سرخپوستان در ایالات متحده) بریتانیا موفق شد کانادا را از فرانسه فتح کند اما جمعیت فرانسوی زبان آن به لحاظ سیاسی نسبت به مستعمرات جنوبیتر در انزوا باقی ماندند. در ۱۷۷۰، مستعمرات سیزدهگانه ۲٫۱ میلیون جمعیت داشتند (صرف نظر از سرخپوستان) که حدود یک سوم جمعیت بریتانیا بود. با وجود اینکه مهاجرت ادامهدار بود، اما در دهه ۱۷۷۰ تنها بخش اندکی از آمریکاییها خارج از خود آمریکا متولد شده بودند. فاصله زیاد میان مستعمرات و بریتانیا منجر به خودمختاری آنان شد اما به دلیل موفقیتهای زیادشان، پادشاهان بریتانیا به دفعات تلاش کردند قدرت خود را در آنجا برقرار سازند.
در ۱۷۷۴، یک کشتی نیروی دریایی اسپانیا به نام سانتیاگو تحت هدایت خوان پرز در یکی از ورودیهای ونکوور لنگر گرفت. با وجود اینکه اسپانیاییها از کشتی خود پیاده نشدند، سرخپوستان در ازای آبالون کالیفرنیایی، به تجارت خز با آنان پرداختند. در آن زمان، اسپانیا انحصار تجارت آمریکای شمالی و آسیا را در دست داشت و امتیازات محدودی به پرتغال میداد. زمانی که روسیه تلاش کرد در آلاسکا تجارت خز راه اندازد، اسپانیاییها آنها را به چالش کشیدند و سفر پرز از سفرهای پرشمار آنان به مناطق شمال غربی اقیانوس آرام بود.
کاپیتان جیمز کوک در سومین و آخرین سفر خود، به نخستین اروپایی که با هاوایی ارتباط برقرار کرد، تبدیل شد. سفر آخر کاپیتان کوک همچنین شامل سفر در کرانههای آمریکای شمالی و آلاسکا در پی یافتن گذرگاهی در شمال غربی هم بود که حدود ۹ ماه به طول انجامید.
استقلال و گسترش ارضی
جنگ انقلاب آمریکا نخستین جنگی استعماری بود که به صورت موفقیتآمیز منجر به استقلال یک مستعمره از یک قدرت اروپایی شد. جمهوریخواهی در میان آمریکاییها رشد پیدا کرده بود و بر آن بودند که دولت باید بر پایه خواسته مردم که از طریق مراجع قانونگذار محلی بیان میشد، برپا شود. آنها «حقوق مردان انگلیسی» را میخواستند و شعار «بدون نمایندگی، مالیاتی در کار نیست» سر میدادند. اما بریتانیاییها اصرار داشتند که امپراتوری را از طریق پارلمان اداره کنند و مناقشه در نهایت منجر به جنگ شد.
اعلامیه استقلال آمریکا که فحوای آن «عدم محافظت از حقوق اساسی آمریکاییها توسط بریتانیای کبیر» بود توسط دومین کنگره قارهای به اتفاق آرا تصویب شد. از آن زمان تاکنون، چهارم ژوئیه بهصورت سالانه به عنوان روز استقلال ایالات متحده جشن گرفته میشود. در ۱۷۷۷، دولتی غیرمتمرکز بر پایه اصول کنفدراسیون تشکیل شد که تا ۱۷۸۹ بر سر کار بود.
پس از پیروزی قطعی آمریکایی-فرانسوی در نبرد یورکتاون در ۱۷۸۱، بریتانیا پیمان صلح ۱۷۸۳ را اعلام کرد؛ استقلال آمریکا توسط جامعه بینالملل به رسمیت شناخته شد و تمام سرزمینهای شرق رود میسیسیپی به این کشور واگذار شد. قانون اساسی ایالات متحده آمریکا در سال ۱۷۸۷ تدوین شد و تا ۱۷۸۸ توسط ایالاتها مورد پذیرش قرار گرفت. دولت فدرال به سال ۱۷۸۹ در ۳ شاخه مجزا به وجود آمد تا از طریق چک و بالانس، از تمرکز قدرت جلوگیری شود. جرج واشینگتن که ارتش قارهای را در جنگهای استقلال رهبری کرده بود، تحت قانون اساسی جدید به عنوان اولین رئیسجمهور ایالات متحده انتخاب شد. حقوق طبیعی و قانونی که مانع از محدودیتهای شخصی توسط دولت فدرال میشد و برخی محافظتهای قانونی را ضمانت میکرد، در ۱۷۹۱ به جریان افتاد.
با وجود اینکه تجارت جهانی برده از ۱۸۰۸ توسط دولت فدرال ممنوع اعلام شده بود، زراعت پرسود پنبه در جنوب عمیق پس از ۱۸۲۰ رشد شدیدی داشت و در پی آن جمعیت بردگان هم افزایش پیدا کرد. در جریان بیداری بزرگ دوم طی سالهای ۱۸۰۰–۱۸۴۰، میلیونها نفر در آمریکا به مسیحیت پروتستان انجیلی درآمدند. در شمال، این موضوع منجر به جنبشهای اصلاحات اجتماعی شامل لغو بردهداری شد. در جنوب، متدیستها و باپتیستها میان بردهها به تبلیغ مسیحیت پرداختند.
تمایل ایالات متحده برای فتح مناطق غربی قاره منجر به شروع جنگهایی طولانی به نام جنگهای سرخپوستان شد. خرید لوئیزیانا از فرانسه در ۱۸۰۳ مساحت کشور را تقریباً دو برابر کرد. جنگ ۱۸۱۲ که در پی برخی مسائل روی داد و با پیروزی هیچکدام از طرفین به پایان نرسید، باعث تقویت ملیگرایی آمریکایی شد. برخی برخوردهای نظامی در ۱۸۱۹ اسپانیا را مجبور به امضای پیمان فلوریدا کرد که این منطقه و سایر قلمروهای خلیجی خود را به ایالات متحده ضمیمه کرد. نیروی بخار نیز به گسترش قلمروی ایالات متحده یاری رساند، زمانی که کشتیهای بخاری شروع به کشتیرانی در راههای آبی بزرگ آمریکا کردند. مدتی بعد راههای ریلی در سراسر کشور ایجاد شد.
در میان سالهای ۱۸۲۰ تا ۱۸۵۰، اصلاحاتی موسوم به دموکراسی جکسونی انجام پذیرفت که باعث شد تا حق رای به بیشتر مردان سفیدپوست بالای ۲۱ سال داده شود؛ این موضوع باعث به وجود آمدن «نظام حزب دوم» شد که در طی آن دموکراتها و ویگها میان سالهای ۱۸۲۸ تا ۱۸۵۴ احزاب حاکم بر سیاست این کشور شوند. «گذر اشکها» در دهه ۱۸۳۰ نمونهای از پیامدهای قانون جابهجایی سرخپوستان و جابهجایی اجباری سرخپوستان و اسکان داده شدن آنها در منطقه اختصاصی سرخپوستی بود. ایالات متحده در ۱۸۴۵ جمهوری تگزاس را ضمیمه کرد؛ این اتفاق در دوره گسترشطلبی تحت تأثیر عقیده «مانیفست سرنوشت» روی داد. پیمان ارژون با بریتانیا در ۱۸۴۶ باعث شد که ایالات متحده سرزمینهای شمال غربی کنونیاش را تحت کنترل گیرد. پیروزی در جنگ آمریکا و مکزیک منجر شد که مکزیک مجبور شود کالیفرنیا و ایالتهای کنونی جنوب غربی آمریکا را به این کشور واگذار کند. تب طلا در کالیفرنیا در ۱۸۴۸–۴۹ منجر به موجی از مهاجرتها به سواحل اقیانوس آرام شد که نتیجه آن نسلکشی سرخپوستان در کالیفرنیا و ایجاد ایالاتهای غربی بود. پس از جنگ داخلی، راههای ریلی سراسرقارهای نقلمکان را برای مهاجران سادهتر کرد، تجارت داخلی را رونق بخشید و درگیری با سرخپوستها را افزایش داد. در ۱۸۶۹، «سیاست صلح» به سرخپوستها وعده داد که به آزار آنها پایان داده شود، از جنگ جدید اجتناب، و به آنها شهروندی ایالات متحده داده شود. با این حال درگیریهای گسترده با سرخپوستها تا آغاز سده بیستم میلادی در غرب این کشور ادامه داشت.
جنگ داخلی و دوره بازسازی
اختلافات حل نشدنی بر سر بردهداری سرانجام منجر به جنگی داخلی آمریکا شد. در ابتدا، ایالاتها به دو گروه ایالات بردهدار و ایالات آزاد تقسیم میشدند و هر دو گروه در سنا قدرت متوازنی داشتند اما به دلیل جمعیت بیشترشان، ایالات آزاد در کنگره از نمایندگان بیشتری برخوردار بودند. اما با اضافه شدن قلمروهای جدیدی در غرب که ایالات آزاد بیشتری را به این کشور اضافه کرد، تنش میان ایالات بردهدار و ایالات آزاد بر سر فدرالیسم و مواردی مانند گسترش دادن یا محدود کردن بردهداری بالا گرفت.
با انتخابات ۱۸۶۰ ریاستجمهوری ایالات متحده آمریکا و انتخاب شدن نامزد جمهوریخواه، آبراهام لینکلن، ایالات بردهداری بالاخره اعلام جدایی کردند و ایالات مؤتلفه آمریکا («جنوب») را تشکیل دادند، درحالی که دولت فدرال این جدایی را غیرقانونی میدانست. برای به انجام رساندن جدایی، ایالات جدا شده دست به اقدام نظامی زدند و پاسخ مشابهی از سوی دولت فدرال روبرو گردیدند. جنگی درگرفت که نتیجه آن خونینترین درگیری تاریخ ایالات متحده آمریکا بود؛ با ۶۱۸٬۰۰۰ سرباز کشته شده و تعداد زیادی قربانی غیرنظامی. هدف اولیه دولت فدرال تنها این بود که ایالات متحده را یکپارچه نگه دارد. اما پس از اینکه تلفات پس از ۱۸۶۳ بالا گرفت، اعلامیه آزادی بردگان توسط آبراهام لینکلن صادر شد و از آن پس، الغای بردهداری به هدف دولت از این جنگ تبدیل گردید. این جنگ با پیروزی دولت فدرال در آوریل ۱۸۶۳ به پایان رسید و تکتک ایالات شکست خورده جنوب مجبور شدند متمم سیزدهم قانون اساسی ایالات متحده آمریکا را بپذیرند.
۳ متمم دیگر به قانون اساسی ایالات متحده پس از جنگ اضافه شد: متمم سیزدهم که در بالا ذکر شده، متمم چهاردهم که به حدود ۴ میلیون آمریکایی آفریقایی حق شهروندای ایالات متحده اعطا کرد و متمم پانزدهم که بر روی کاغذ به آنها حق رای داد. جنگ داخلی و قوانین وضع شده پس از آن باعث افزایش قدرت دولت فدرال گردید؛ زیرا نیاز بود که برای بازسازی جنوب اعطای حقوق به سیاهپوستان در جنوب دخالت کند.
دوره بازسازی پس از جنگ آغاز شد. رئیسجمهور لینکلن که در پی ایجاد آشتی میان دولت فدرال و بازماندگان دولت موتلفه بود، در ۱۴ آوریل ۱۸۶۵ ترور شد که مجدداً سبب ایجاد فاصله میان شمال و جنوب گردید. جمهوریخواهان دولت فدرال بازسازی جنوب و تضمین حقوق آمریکاییهای آفریقایی با را به هدف خود تبدیل کردند؛ تا اینکه مطابق مصالحه ۱۸۷۷ پذیرفتند که در ازای پذیرفته شدن انتخابات ۱۸۷۶ از سوی دموکراتها، از این موضوع دست بردارند.
برخی از دموکراتهای سفیدپوست که خودشان را «نجاتدهندگان» مینامیدند، پس از پایان دوره بازسازی کنترل ایالات جنوبی را به دست گرفتند. از ۱۸۹۰ تا ۱۹۱۰، قوانین موسوم به جیم کرو بیشتر سیاهپوستان و گروهی از سفیدپوستان فقیر را از حقوق خودشان محروم کردند. سیاهپوستان با جدایی نژادی روبرو شدند، به خصوص در جنوب. آنها به دفعات با خشونتهای پارتیزانی نظیر لینچکردن روبرو شدند.
مهاجرتهای بیشتر، گسترش ارضی و صنعتیسازی
در شمال، شهرنشینی و ورود بیسابقه مهاجران از جنوب و شرق اروپا نیروی کار بسیار زیادی برای صنعت این کشور فراهم کرد و باعث تغییر در فرهنگ آن شد. زیرساختهای ملی مانند تلگراف و راههای ریلی سراسری باعث رشد اقتصادی و افزایش مهاجرت به «غرب وحشی» وحشی شد. بعدها اختراع لامپ رشتهای و تلفن بر ارتباطات و زندگی شهری تأثیر گذاشت.
ایالات متحده از ۱۸۱۰ تا ۱۸۹۰ در جنگهای سرخپوستان در غرب میسیسیپی جنگید. نتیجه بیشتر این درگیریها، این بود که بومیها قلمروهای خود را از دست دادند و به منطقه اختصاصی سرخپوستی محدود شدند. مناطق تازه فتح شده به صورت ماشینی تحت کشت قرار گرفتند و باعث شد تا صادرات محصول کشاورزی به بازارهای جهانی گسترش پیدا کند. گسترش سرزمین اصلی ایالات متحده همچنین شامل خرید آلاسکا از روسیه در ۱۸۶۷ هم میشد. در ۱۸۹۳، نیروهای طرفدار آمریکا در هاوایی پادشاهی آن کشور را سرنگون کردند و جمهوری هاوایی را تأسیس کردند؛ ایالات متحده این قلمرو را در ۱۸۹۸ ضمیمه کرد. پورتوریکو، گوآم و فیلیپین هم در همان سال از اسپانیاییها، پس از جنگ آمریکا و اسپانیا، گرفته شد. پس از پایان دومین جنگ داخلی ساموآ در ۱۹۰۰، ایالات متحده ساموآی آمریکا را نیز به دست آورد. جزایر ویرجین ایالات متحده آمریکا هم در ۱۹۱۷ از دانمارک خریداری شدند.
توسعه اقتصادی سریع در اواخر سده نوزدهم و اوایل سده بیستم باعث ظهور تعداد زیادی از صنعتگران برجسته شد. افرادی نظیر کرنلیوس وندربیلت، جان دیویس راکفلر و اندرو کارنگی صنایع ریلی، نفت و فلز کشور را را رهبری کردند. بانکداری به یکی از بخشهای مهم اقتصاد تبدیل شد که جیپی مورگان در آن نقش بزرگی بازی کرد. اقتصاد آمریکا شکوفا شد، به بزرگترین اقتصاد جهان تبدیل شد و ایالات متحده در نتیجه آن به یک قدرت بزرگ مبدل شد. این تغییرات دراماتیک با ظهور جنبشهای پوپولیستی، سوسیالیستی و آنارشیستی همراه بود. این دوره در نهایت با آغاز عصر ترقیخواهی در آمریکا به پایان رسید؛ این دوره شاهد اصلاحات مهمی مانند اعطای حق رای به زنان، ممنوعیت الکل، نظارت بر کالاهای مصرفی، تصویب قانون رقابت و توجه به وضعیت نیروی کار بود.
جنگ جهانی اول، رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم
ایالات متحده در آغاز جنگ جهانی اول در ۱۹۱۴ بیطرف ماند؛ تا ۱۹۱۷، زمانی که با «قدرت پیوسته» به متفقین پیوست و در تغییر روند جنگ علیه قدرتهای مرکز مؤثر بود. در ۱۹۱۹، رئیسجمهور آمریکا وودرو ویلسون نقش مهمی در کنفرانس صلح پاریس بازی کرد و سیاست پیوستن ایالات متحده به جامعه ملل را دنبال کرد اما سنا پیمان ورسای که جامعه ملل مطابق آن تأسیس شده بود را نپذیرفت.
در ۱۹۲۰، جنبشهای حقوق زنان موفق شدند متممی به قانون اساسی اضافه کنند که مطابق آن، به زنان حق رای داده شد. دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ شاهد ظهور رادیو به عنوان وسیلهای جهت ارتباط جمعی و اختراع نخستین تلویزیونها بودند. رشد اقتصادی دهه ۱۹۲۰ سرانجام با سقوط والاستریت در سال ۱۹۲۹ و رکود بزرگ به پایان رسید. فرانکلین دلانو روزولت پس از اینکه به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شد با طرح «نیو دیل» به این بحران اقتصادی پاسخ داد. در جریان مهاجرت بزرگ میلیونها آمریکایی سیاهپوست از جنوب آمریکا به مناطق دیگرش مهاجرت کردند. این روند قبل از جنگ جهانی اول آغاز شده بود و تا دهه ۱۹۶۰ ادامه داشت. داست بول در میانههای دهه ۱۹۳۰ باعث شد گسترش فقر میان کشاورزان و مهاجرتهای بزرگ درون کشوری دیگری در پی آن اتفاق افتاد.
آمریکا در آغاز جنگ جهانی دوم بیطرف بود اما از مارس ۱۹۴۱ از طریق قانون وام و اجاره شروع به حمایت تجهیزاتی از متفقین کرد. در هفتم دسامبر ۱۹۴۱، امپراتوری ژاپن حملهای غافلگیر کننده به پرل هاربر انجام داد که باعث شد ایالات متحده به نیروهای متفق پیوندد و علیه نیروهای محور وارد جنگ شود. با وجود اینکه ابتدا ژاپن به ایالات متحده حمله کرد، آمریکاییها سیاست دفاعی «اول اروپا» را در پیش گرفتند. نتیجتاً ایالات متحده مستعمره وسیع آسیایی خود، فیلیپین، را که تحت اشغال ژاپن بود را رها کرد زیرا منابع نظامیاش به جنگ در اروپا معطوف بود. در طول جنگ آمریکا را یکی از «چهار پاسبان» متفقین خطاب میکردند زیرا در کنار بریتانیا، شوروی و چین برنامه جهان پس از جنگ را طرحریزی کردند. با وجود اینکه آمریکا تلفاتی چون ۴۰۰٬۰۰۰ نیروی نظامی متحمل شد، از ویرانیهای جنگ در امان ماند و حتی پس از آن نفوذ اقتصادی و نظامیاش افزایش پیدا کرد.
ایالات متحده در کنار شوروی، بریتانیا و دیگر متفقین در کنفرانسهای برتون وودز و یالتا حضور داشت و نقش مهمی در آنها بازی کرد. در آنجا قراردادهایی برای ارگانهای مالی جدید بینالمللی و سازماندهی اروپای پس از جنگ به امضا رسید. همزمان با پایان جنگ و پیروزی متفقین در اروپا، کنفرانس سانفرانسیسکو در ۱۹۴۵ در سانفرانسیسکو به وقوع پیوست که در آنجا منشور ملل متحد تهیه شد و پس از جنگ به جریان افتاد. آمریکا و ژاپن در نبرد خلیج لیته، بزرگترین نبرد دریایی تاریخ، با یکدیگر جنگیدند که نتیجهاش پیروزی آمریکا بود. سرانجام آمریکا موفق به توسعه بمب هستهای شد و هیروشیما و ناکازاکی را بمباران هستهای کرد. ژاپن در دوم سپتامبر ۱۹۴۵ تسلیم شد و جنگ جهانی دوم به پایان رسید.
جنگ سرد و جنبشهای حقوق مدنی
پس از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده و اتحاد شوروی شروع به رقابتی بر سر قدرت، نفوذ و پرستیژ کردند که این رقابتها در جریان دورهای موسوم به «جنگ سرد» اتفاق افتاد و تفاوتهای عقیدتی مانند کمونیسم و کاپیتالیسم در آن اثرگذار بودند. این دو قدرت، اتفاقات نظامی اروپا را تحت کنترل خود گرفتند: در غرب اروپا ایالات متحده و کشورهای عضو ناتو و در شرق اروپا اتحاد شوروی و کشورهای عضو پیمان ورشو. ایالات متحده سیاستی مبنی بر جلوگیری از افزایش نفوذ کمونیسم را اختیار کرد و دو کشور در جنگهای نیابتی برابر یکدیگر قرار گرفتند و زرادخانههای هستهای قدرتمندی ساختند؛ هرچند از درگیری مستقیم اجتناب شد.
ایالات متحده با جنبشهای جهان سوم مقابله میکرد زیرا آنها را تحت حمایت شوروی میدید و به دفعات دست به اقدام عملی جهت ساقط کردن دولتهای چپگرا در کشورهای مختلف زد و حتی از رژیمهای اقتدارگرای راستگرا نیز حمایت میکرد. سربازان آمریکایی با کشورهای کمونیستی چین و شوروی در جنگ کره بین سالهای ۱۹۵۰–۵۳ جنگیدند. در ۱۹۵۷ شوروی اولین ماهواره خود را تولید کرد و در ۱۹۶۱ اولین سفینه دارای سرنشین خود را به فضا پرتاب کرد. رقابی موسوم به «رقابت فضایی» بین دو کشور درگرفت و سرانجام ایالات متحده در ۱۹۶۹ به اولین کشوری تبدیل شد که موفق به ارسال انسان به ماه میشود. یک جنگ نیابتی در جنوبشرقی آسیا، جنگ ویتنام، منجر به حضور تمام عیار آمریکا در آن جنگ و حمله این کشور به ویتنام گردید.
در داخل آمریکا، این کشور شاهد توسعه اقتصادی پایدار و رشد سریع جمعیت و طبقه متوسط خود بود. ساخت سامانه بزرگراههای میان ایالتی منجر به تغییر زیرساختهای آمریکا در دهههای آتی شد و میلیونها نفر از مزارع و شهرهای داخلی به حومه شهرها مهاجرت کردند. در ۱۹۵۹، هاوایی به پنجاهمین و تا به امروز آخرین ایالت آمریکا تبدیل شد. جنبشهای رو به رشد حقوق مدنی با استفاده از متدهای بدون خشونت به مقابله با جداسازی و تبعیض نژادی پرداختند و مارتین لوتر کینگ جونیور به رهبر آنان تبدیل شد. ترکیبی از احکام دادگاه و قوانین جدید منجر به لایحه ۱۹۶۸ حقوق شهروندی شد و به تبعیض نژادی پایان داد. در همان زمان، پادفرهنگ دهه ۱۹۶۰، تحت تأثیر مخالفتها با جنگ ویتنام، ملیگرایی سیاهپوستی و انقلاب جنسی سر برآورد.
آغاز «جنگ علیه فقر» باعث شد که هزینهها برای رفاه شهروندان و پرداختی آنان افزایش پیدا کند. جنگ علیه فقر همچنین شامل دو برنامه مدیکر و مدیکید، دو برنامه جهت ارائه خدمات درمانی به سالمندان و فقرا در کنار برنامه کمکی تغذیه الحاقی و کمک به خانوادههای دارای فرزندان تحت تکفل هم میشد.
دههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ شاهد رکود تورمی در ایالات متحده بود. رونالد ریگان پس از اینکه در سال ۱۹۸۰ به ریاست جمهوری انتخاب شد، با انجام اصلاحاتی اقتصادی موسوم به ریگانومیکس به این مسئله پاسخ داد. پس از عدم موفقیت دتانت، ریگان سیاست «سد نفوذ» در برابر اتحاد شوروی را رها کرده و به استراتژی هجومیتر رولبک رو آورد. پس از افزایش حضور زنان در مشاغل در طی دهه گذشته، در سال ۱۹۸۵ اکثریت زنان ۱۶ ساله یا بیشتر شاغل بودند.
اواخر دهه ۱۹۸۰ شاهد بهبود روابط ایالات متحده با اتحاد شوروی بود و با سقوط شوروی در ۱۹۹۱، جنگ سرد به پایان رسید. نتیجه این اتفاق یک جهان تک قطبی با ایالات متحده به عنوان تنها ابرقدرت آن بود. عبارت پکس امریکانا که پس از جنگ جهانی دوم شایع شده بود، با پایان جنگ سرد به عبارت رایجی برای توصیف نظم نوین جهانی تبدیل شد.
تاریخ معاصر
پس از جنگ سرد، منازعات خاورمیانه باعث ایجاد بحرانی در ۱۹۹۰ شد، زمانی که عراق تحت فرمان صدام حسین به کویت، یک متحد آمریکا، حمله کرد و خواست آن کشور را ضمیمه کند. از بیم گسترش بیثباتی به سایر مناطق، جرج اچ. دابلیو بوش عملیات سپر صحرا را برای دفاع از عربستان سعودی و عملیات طوفان صحرا را برای حمله به عراق آغاز کرد. نتیجتاً، ائتلافی از نیروهای ۳۴ کشور به رهبری ایالات متحده با عراق جنگیدند و نیروهای آن کشور را از کویت بیرون رانده و پادشاهی کویت را از نو برقرار ساختند.
اینترنت که برخاسته از شبکههای دفاع نظامی ایالات متحده بود، در سطح پلتفرمهای دانشگاه و سپس در سطح عمومی در دهه ۱۹۹۰ گسترش پیدا کرد و بر اقتصاد، جامعه و فرهنگ جهان تأثیر گذاشت. در نتیجه حباب دات-کام، سیاست پولی با ثبات در زمان آلن گرینسپن و کاهش هزینههای رفاه اجتماعی، دهه ۹۰ شاهد بزرگترین رشد اقتصادی تاریخ معاصر ایالات متحده بود و در ۲۰۰۱ به پایان رسید. در ۱۹۹۴، آمریکا وارد قرارداد تجارت آزاد آمریکای شمالی (NAFTA) که ۴۵۰ میلیون نفر با اقتصادی معادل ۱۷ تریلیون دلار را بهم پیوند میداد، شد. هدف قرارداد این بود که موانع تجارت و سرمایهگذاری میان آمریکا، کانادا و مکزیک تا اول ژانویه ۲۰۰۸ از بین برود. تجارت میان ۳ کشور با اجرای NAFTA اوج گرفت.
در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، گروه تروریستی القاعده به برج مرکز تجارت جهانی در نیویورک و ساختمان پنتاگون حمله کرد که منجر به کشته شدن نزدیک به ۳٬۰۰۰ نفر شد. در پاسخ، ایالات متحده جنگ تروریسم را آغاز کرد که شامل جنگ در افغانستان و جنگ در عراق بین سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۱ میشود.
سیاستهای دولت جهت فراهم کردن مسکن ارزان قیمت، عدم موفقیت گسترده در راهبری شرکتی و نظارتی و نرخ بهره پایین تعیین شده توسط فدرال رزرو، باعث شد در میانههای دهه ۲۰۰۰ قیمت مسکن افزایش پیدا کند که این موضوع با بحران مالی ۲۰۰۸، بزرگترین بحران مالی آمریکا از زمان رکورد بزرگ، به اوج رسید. باراک اوباما، اولین رئیسجمهور سیاهپوست ایالات متحده در سال ۲۰۰۸ در جریان بحران مالی انتخاب شد که پس از ورود به کاخ سفید، قانون بهبود و سرمایهگذاری مجدد و قانون داد–فرانک را در تلاش برای کاهش اثرات منفی بحران ۲۰۰۸ و اطمینان از عدم وقوع مجدد آن به جریان انداخت. نتیجه بهبود در زیرساختها و کاهش نسبی در نرخ بیکاری بود. قانون داد–فرانک ثبات مالی و حمایت از مصرفکننده را بهبود داد، هرچند دربارهٔ تأثیر آن بر روی اقتصاد هنوز بحثهایی وجود دارد.
در ۲۰۱۰، دولت اوباما لایحه حفاظت از بیمار و مراقبت مقرونبهصرفه را به تصویب رساند که با ایجاد سازوکارهایی نظیر الزامات، یارانهها و تبادلات بیمه، گستردهترین اصلاحات بر را بر نظام سلامت ایالات متحده آمریکا در پنج دهه گذشته اعمال کرد. این قانون که تا سال ۲۰۱۶ حدود ۲۴ میلیون نفر را تحت پوشش خود قرار داد، باعث کاهش قابل توجه افراد بدون بیمه گردید؛ هرچند به دلیل تاثیراتش بر هزینههای درمان، حق بیمه و عملکرد اقتصادی مناقشه برانگیز بودهاست. هرچند رکود اقتصادی در ژوئن ۲۰۰۹ به پایان خودش رسید، رایدهندگان از سرعت پایین احیای اقتصاد عصبانی بودند. جمهوریخواهان که با سیاستهای اوباما مخالف بودند، در مجلس نمایندگان را با یک نتیجه قاطع در ۲۰۱۰ و سنا را در ۲۰۱۴ تحت اختیار خود گرفتند.
نیروهای آمریکایی در عراق طی سالهای ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ در دستههای بزرگی از آن کشور خارج شدند و جنگ به صورت رسمی در دسامبر ۲۰۱۱ پایان یافته اعلام شد. چند ماه پیش از آن، عملیات نیزه نپتون منجر به مرگ رهبر القاعده اسامه بن لادن در پاکستان شد. خروج نیروهای آمریکایی منجر به درگیریهای فرقهای در عراق شد که نتیجه آن ظهور دولت اسلامی عراق و شام در منطقه به عنوان جانشین القاعده بود. در ۲۰۱۴، اوباما برقراری مجدد روابط کامل دیپلماتیک بین آمریکا و کوبا را برای اولین بار از سال ۱۹۶۱ اعلام کرد، هرچند در ژوئن ۲۰۱۹ دولت ترامپ بر سفر آمریکاییها به آن کشور محدودیتهایی اعمال کرد. در ۲۰۱۵، آمریکا به عنوان یکی از کشورهای گروه پنج به علاوه یک برنامه جامع اقدام مشترک را با هدف کاهش سرعت توسعه برنامه هستهای جمهوری اسلامی به امضا رساند؛ هرچند این کشور در مه ۲۰۱۸ از آن عهدنامه خارج شد. در ۲۰۱۶، نامزد جمهوریخواه دونالد ترامپ به عنوان ۴۵امین رئیسجمهور ایالات متحده انتخاب شد که او را به پیرترین و ثروتمندترین رئیسجمهور تاریخ این کشور مبدل ساخت.
جغرافیای طبیعی
ایالات متحدهٔ آمریکا در نیمکرهٔ غربی زمین، و در شمال قارهٔ آمریکا واقع است. این کشور از ۴۸ ایالت همجوار، و دو ایالت جدا از دیگران (شبه جزیره آلاسکا در شمال شرق قارهٔ آمریکا و مجمعالجزایر هاوایی در اقیانوس آرام) تشکیل شدهاست. همچنین، در دو منطقهٔ حوزهٔ دریای کارائیب، و نیز بخشهایی از اقیانوس آرام، جزایر کوچک و پراکندهای وجود دارند که قلمرو آمریکا محسوب میشوند، ولی به گونهای خودگردان اداره میشوند (مانند پورتو ریکو).آلاسکا بزرگترین و رودآیلند کوچکترین ایالت در آمریکا میباشند.
قسمتی از رشته کوههای راکی در غرب آمریکا قرار گرفتهاست که بزرگترین قله آن در ایالت کلرادو قرار دارد. مرتفعترین نقطه در آمریکا قله کوه مک کینلی (۶۱۹۴ متر) در آلاسکا میباشد. در ۴۸ ایالت پایین نیز مرتفعترین قله بر فراز کوه ویتنی (۴۴۲۱ متر) در کالیفرنیا قرار دارد. رود میسیسیپی بزرگترین و مهمترین رودخانه آمریکای شمالی و چهارمین رودخانه طولانی جهان در آمریکا قرار دارد. این رودخانه که به رود میزوری میپیوندد، نقش تجاری و اقتصادی مهمی برای آمریکا دارد. قسمتی از آبشارهای نیاگارا در مرز بین آمریکا و کانادا قرار دارد و از جاذبههای طبیعی توریستی در آمریکا بهشمار میرود.
وسعت آمریکا
از نظر کل وسعت آب و خاک، آمریکا بعد از روسیه و کانادا، سومین کشور پهناور جهان است.
مختصات و موقعیت جغرافیایی آمریکا
ایالات متحدهٔ آمریکا از شمال با کشور کانادا، و در جنوب با کشور مکزیک مرز خاکی دارد. این کشور در شمال غرب قارهٔ آمریکا و سواحل آلاسکا نیز با روسیه مرزهای مشترک آبی دارد. ۴۸ ایالت بههم پیوسته که خاک اصلی آمریکا را تشکیل میدهند، از شرق و جنوب شرقی به اقیانوس اطلس و خلیج مکزیک، و از غرب به اقیانوس آرام منتهی میشوند. ایالت آلاسکا نیز از شمال به اقیانوس منجمد شمالی، از غرب به تنگهٔ برینگ، و از جنوب غربی به اقیانوس آرام ختم میشود. مجمعالجزایر هاوایی هم در جنوب غرب خاک اصلی آمریکا و در اقیانوس آرام واقع شدهاند.
مناطق جغرافیایی و فرهنگی ایالات متحدهٔ آمریکا عبارتاند از: نیو انگلند، ایالتهای ساحلی اقیانوس اطلس، ایالتهای جنوب، ایالتهای غرب میانه (میدوست)، ایالتهای جنوب غربی آمریکا و ایالتهای غرب.
کشور ایالات متحدهٔ آمریکا در مجموع ۹٬۸۲۶٬۶۷۵ کیلومتر مربع وسعت دارد که البته ۴۷۰ هزار کیلومتر آن را جزایر پراکنده و تحت قلمرو آمریکا در اقیانوس آرام و دریای کارائیب تشکیل میدهند.
جغرافیای انسانی
جمعیت ایالات متحده آمریکا بر پایه برآورد سال ۲۰۲۲ در حدود ۳۳۵ میلیون نفر تخمین زده شدهاست.
نرخ کلی باروری در ایالات متحده آمریکا بر پایه برآورد سال ۲۰۱۷ در حدود ۱٫۸۷ (۱۴۳ام) فرزند برای هر زن است.
بر اساس آمار منتشرهٔ سال ۲۰۰۳، ترکیب نژادی مردم ایالات متحده آمریکا، بدین شرح است:
سفیدپوست: ۸۱٪
سیاهپوست (آمریکاییهای آفریقاییتبار): ۱۲٫۹٪
زردپوست: ۴٫۲٪
سرخپوستان آمریکایی: ۱٪
بومیان هاوایی و جزایر پاسفیک: ۰٫۲٪
در این آمار، نژاد اسپانیاییتبار (موسوم به هیسپانیک، یا لاتینو) همراه با نژاد سفید محاسبه شدهاست. بر اساس بررسی سال ۲۰۰۰ مهاجران کشورهای دیگر به ترتیب جمعیت برابر بودند: مکزیک(۱۷۳٬۹۱۹ مهاجر)، چین(۴۵٬۶۵۲)، فیلیپین(۴۲٬۴۷۴)، هند(۴۲٬۰۴۶)، ویتنام(۲۶٬۷۴۷)، السالوادور(۲۲٬۵۷۸)هائیتی(۲۲٬۳۶۴)، کوبا(۲۰٬۸۳۱)، جمهوری دومینکن(۱۷٬۵۳۶)، روسیه(۱۷٬۱۱۰)، جامائیکا(۱۶٬۰۰۰)کانادا(۱۶٬۲۱۰)، کره(۱۵٬۸۳۰)، اوکراین(۱۵٬۸۱۰)، پاکستان(۱۴٬۵۳۵)، کلمبیا(۱۴٬۴۹۸)، بریتانیا(۱۳٬۳۸۵)، بوسنی و هرزگوین(۱۱٬۸۲۸)، گواتمالا(۹٬۹۷۰)، ایران(۸٬۹۱۵ بنگرید به ایرانیان مقیم آمریکا)
زبان
انگلیسی (مخصوصا انگلیسی آمریکایی) به صورت دوفاکتو زبان ملی ایالات متحده است. با اینکه در سطح فدرال هیچ زبان رسمی وجود ندارد، برخی قوانین — مانند شرایط اعطای تابعیت آمریکا — انگلیسی را به صورت پیشفرض در نظر میگیرند. در سال ۲۰۱۰، حدود ۲۳۰ میلیون، یا ۸۰٪ جمعیت پنج ساله یا بیشتر، در خانه تنها انگلیسی صحبت میکردند. اسپانیایی، که توسط ۱۲٪ جمعیت در خانه تکلم میشود، دومین زبان رایج و رایجترین زبانی که به عنوان زبان دوم آموزش داده میشود، است. انگلیسی در بیش از ۳۰ ایالت زبان رسمی است.
در هاوایی، هم انگلیسی و هم زبان هاوایی جایگاهی رسمی دارند. آلاسکا، در کنار انگلیسی، ۲۰ زبان بومی را به رسمیت میشناسد و داکوتای جنوبی زبان سو را. نیومکزیکو و لوئیزیانا، با وجود نداشتن زبان رسمی، قوانینی برای استفاده از، به ترتیب، اسپانیایی و انگلیسی، و فرانسوی و انگلیسی دارند. برخی دیگر از ایالات، چون کالیفرنیا، انتشار برخی از اسناد دولتی شامل فرمهای دادگاه به اسپانیایی را اجباری کردهاند.
برخی از قلمروهای ایالات متحده در کنار انگلیسی زبانهای رسمی دیگری هم دارند: زبان ساموآیی در ساموآی آمریکا و زبان چامورو در گوآم. کارولینی و چامورو در جزایر ماریانای شمالی به رسمیت شناخته شدهاند و اسپانیایی که در پورتوریکو از انگلیسی زبان رایجتری است، در آن قلمرو یک زبان رسمی بهشمار میرود.
زبانهای خارجی که در ایالات متحده بیش از دیگر زبانها، از مهدکودک تا دانشگاه (تا قبل از تحصیلات تکمیلی)، تدریس میشوند شامل اسپانیایی (۷٫۲ میلیون نفر)، فرانسوی (۱٫۵ میلیون نفر) و آلمانی (۰٫۵ میلیون نفر) میشود. دیگر زبانهایی که آموزششان در مدارس رایج است لاتین، ژاپنی، زبان اشاره آمریکایی، ایتالیایی و چینی هستند. ۱۸٪ از آمریکاییها مدعی هستند میتوانند در کنار انگلیسی به یک زبان دیگر هم تکلم کنند.
سیاست
نظام سیاسی ایالات متحده آمریکا در چارچوب یک قانون اساسی و به صورت یک نظام فدرالی است که از ویژگیهای حکومتی این کشور بهشمار میرود. سیستم تفکیک قوا در این کشور به شکل کاملاً بارزی به مرحله اجرا درآمدهاست. بنیانگذاران و نویسندگان اعلامیه استقلال ایالات متحدهٔ آمریکا و قانون اساسی ایالات متحده به دلیل نگرانی از ظهور نظام سلطنتی اروپایی که در آن پادشاه قدرت مطلق را در دست داشت، نظام سیاسی جدید خود را به گونهای طراحی کردند که در آن فرد یا نهادی نتواند قدرت مطلق بهدستآورد. این قوانین همچنین طوری در نظر گرفته شدهاند که از قدرت گرفتن بیش از حد اکثریت بر اقلیتها، و نیز هر یک از شاخههای ۳گانهٔ قدرت ممانعت به عمل آورد.
بر اساس قانون اساسی ایالات متحده آمریکا، قوهٔ مقننه یا کنگره ایالات متحدهٔ آمریکا از دو مجلس تشکیل شدهاست که مسؤولیت قانونگذاری را بهطور کامل بر عهده دارند: مجلس نمایندگان و مجلس سنا. بر اساس نظام انتخاباتی آمریکا، نمایندگان با رأی مستقیم و برابر مردم انتخاب میشوند.
رئیسجمهور ایالات متحدهٔ آمریکا نیز بهعنوان رئیس قوهٔ مجریه و فرمانده کل قوا با رأی مستقیم مردم و از طریق آرای هیئت گزینندگان انتخاب میشود و در برگزیدن مشاورانش بهعنوان وزرا اختیارات تام دارد. در حقیقت رئیسجمهور، نیازی به کسب رأی اعتماد از کنگره ندارد و کنگره نیز متقابلاً نمیتواند با رأی عدم اعتماد، هیئت دولت یا وزرا را برکنار کند.
بر اساس قانون اساسی، معاون رئیسجمهور رئیس رسمی مجلس سنای ایالات متحده آمریکا است. این سمت تقریباً تشریفاتی است که در مراسم رسمی از جمله تشکیل جلسه کنگره بر دوش معاون رئیسجمهور گذاشته میشود. وی عمدتاً در جریان رأیگیری در سنا حاضر نمیشود و تنها زمانی رأی میدهد که آرای سناتورها به صورت مساوی تقسیم شده باشد. هر گاه در مجلس سنا، مصوبهای ۵۰ رأی مثبت و ۵۰ رأی منفی داشته باشد، معاون رئیسجمهور به عنوان رئیس سنا، رأی خود را به صندوق میاندازد و به این شکل سرنوشت آن مصوبه تعیین میشود. در غیاب معاون رئیسجمهور که اغلب در هنگام مذاکرات در مجلس سنا حاضر نیست، عضو ارشد حزب اکثریت، جلسات را اداره میکند؛ که به زبانزد او را رئیس موقت مجلس سنا مینامند.
سومین شاخه از نظام سیاسی آمریکا، سیستم حقوقی ایالات متحدهٔ آمریکا است که کاملاً مستقل عمل میکند و نه قوهٔ مجریه و نه قوهٔ مقننه نمیتوانند بر روند تصمیمگیریهای آن تأثیر بگذارند. به عبارت دیگر، رئیسجمهور یا کنگره نمیتوانند مصوبات قانونی دیوان عالی فدرال ایالات متحدهٔ آمریکا را باطل اعلام کنند یا از اجرای آنان سر باز زنند. نظام حزبی در ایالات متحدهٔ آمریکا نیز در شکلدهی به سیاست و حکومت این کشور، نقش مهمی دارد.
سیاست خارجی
ایالات متحده آمریکا به کمک تواناییهای اقتصادی و نظامی قابل توجه خود، نقش مهمی را درسیاست جهانی ایفا میکند. این کشور عضو ثابت شورای امنیت سازمان ملل است و دفتر مرکزی سازمان ملل در شهر نیویورک قرار دارد. به استثنای کشورهای ایران، کره شمالی و سودان، کوبا، ونزوئلا و بولیوی، سایر کشورها دارای روابط دیپلماتیک رسمی با آمریکا هستند.
آمریکا به وسیلهٔ قرارداد تجارت آزاد آمریکای شمالی و سازمان کشورهای آمریکایی با همسایگان خود (کانادا و مکزیک) روابط نزدیکی دارد. دولت این کشور هرساله میلیاردها دلار کمک مالی برای توسعه کشورهای دیگر اختصاص میدهد، اما درصد این کمکها از تولید ناخالص ملی نسبت به دیگر کشورهای کمککننده، پائین است.
رئیسجمهور آمریکا یکی از عوامل اصلی تعیینکنندهٔ جهتهای کلی سیاست خارجی آمریکا است. بسیاری از مدارک و اسناد دوران هر رئیسجمهور امروزه در کتابخانههای ویژه هر رئیسجمهور موجود است. کنگره آمریکا بودجههای کمکهای خارجی را تعیین میکند، تحریمهای خارجی وضع میکند، و به کمک کمیتههای ویژه ای در مسائل سیاست خارجه اختیارات بررسی و بازبینی امور ویژه (همانند بررسی عملکرد افراد در ماجرای مکفارلین) را دارد.
بسته به نوع حزب یا گروه در قدرت در هر برهه از زمان (همانند حزب دموکرات یا حزب جمهوریخواه)، سیاست خارجهٔ آمریکا تحت تأثیر تحولات و گرایشهای خاص آن حزب یا گروه قرار میگیرد. گروههای لابی نیز دارای قدرت نفوذ زیادی در تصمیمگیریهای سیاست خارجه هستند.
ایالتها
کشور آمریکا ۵۰ ایالت دارد که هرکدام از آنها بنا بر سامانهٔ فدرالیِ حاکم، دارای سطح بالایی از خودگردانی هستند. تا سال ۲۰۲۱ ایالت (۵۱مین) میتواند مجمعالجزایر پورتوریکو باشد که با موافقت کنگره در ۲۸ ژوئن ۲۰۱۸ مقدمات آن آغاز شدهاست.
البته ناحیهٔ واشینگتن، دی.سی. جزو هیچیک از ایالات آمریکا نیست و در منطقهٔ خودمختار کلمبیا قرار دارد. ناحیهٔ کلمبیا، در اصل بخشی از ایالات مریلند و ویرجینیا بود که در سال ۱۷۹۰ برای تأسیس مرکز آمریکا، یعنی شهر واشینگتن، دی.سی. در نظر گرفته شد.
شهرهای آمریکا
اگر لس آنجلس بزرگ را متشکل از ریورساید، سن برناردینو، انتاریو، لانگ بیچ، سنتا آنا و خود شهر لس آنجلس حساب کنیم، این منطقه شهری بیش از ۱۷٬۸۰۰٬۰۰۰ سکنه خواهد داشت که پس از کلانشهر نیویورک بزرگترین منطقه شهری ایالات متحده خواهد بود.
آموزش و پژوهش
در اواخر سده نوزدهم میلادی در ایالات متحده آمریکا نزدیک به ۱۶۰٬۰۰۰ دانشجو در ۱٬۰۰۰ دانشگاه در سرتاسر کشور مشغول به تحصیل بودند. برخی از موسسات دانشگاهی آمریکا (همانند دانشگاه تنسی بهطور نمونه) قبل از تأسیس ایالتی که در آن واقع بودند تأسیس شدند.
در این میان، و در بین موسسات آموزش عالی در آمریکا، موسسات زیر دارای کهنترین سابقه هستند:
امروزه هزینهٔ آموزش و تحصیلات در سطوح مدرسهای و متوسطه در ایالات متحده را اکثراً دولت پرداخت میکند.
ایالات متحده با داشتن قریب به ۵٬۸۰۰ دانشگاه یا مؤسسه آموزش عالی تقریباً امکان تحصیلات در سطوح آموزش عالی را برای تمامی افراد جامعه فراهم کردهاست. وامهای کمبهره، کمک هزینههای بلاعوض، و انواع بورسهای تحصیلی، از اقسام راههاییاند که دانشجویان اقدام به پرداخت شهریههای خود میکنند. در این میان دانشگاه ایالتی اوهایو با داشتن بیش از ۵۳٬۷۱۵ دانشجو در یک پردیس، پرجمعیتترین دانشگاه آمریکا محسوب میشود.
در میان آمریکاییان بالای ۲۵ سال، ۸۴٫۶ درصد از دبیرستان فارغالتحصیل شدهاند، ۵۲٫۶ درصد وارد کالج، دانشگاه یا مؤسسات دیگر آموزش عالی شدهاند، ۲۷٫۲ درصد مدرک کارشناسی دریافت کردهاند، و ۹٫۶ درصد دارای مدارک کارشناسی ارشد و بالاتر هستند.
تقریباً ۹۹ درصد آمریکاییان دارای حداقل سواد پایه هستند. در طبقهبندی سازمان ملل متحد، شاخص آموزشی در کشور ایالات متحده ۰٫۹۷ است که در رتبه دوازدهم جهانی جای دارد. در سال ۲۰۱۲ ایالات متحده آمریکا در میان کشورهای دنیا از نظر تعداد تحصیل کردگان آموزش عالی به نسبت جمعیت در رتبه چهارم جهان قرار داشت.
پژوهش و توسعه در آمریکا در دو جبهه دولتی و خصوصی با هم رقابت میکنند. سیلیکونولی نمونه بارزی از فعالیتهای بخش خصوصی در توسعه صنعت و فناوری آمریکاست. از سوی دیگر مراکز ملی همانند آزمایشگاههای فدرال، ناسا، و مؤسسات ملی بهداشت ایالات متحده آمریکا در پیشبرد صنعت و فناوری کشور نقش کلیدی بر عهده دارند. این مراکز و سیستم وسیع دانشگاهی کشور آمریکا تولیدکننده رتبه نخست جهان در تعداد جوایز نوبل (با ۳۷۵ جایزه نوبل تا سال ۲۰۱۸) بودهاند که این تعداد از جمع تعداد جوایز نوبل کشورهای رتبه دوم (انگلیس با ۱۲۹) و سوم (آلمان با ۱۰۸) نیز بیشتر است. از این تعداد، ۲۱۹ تای آنها به تنهایی متعلق به جوایز نوبل پزشکیست. و جالب اینجاست که برخی از این افراد همانند جان باردین دو بار برنده این جایزه شدهاند. آمریکا همچنین در رتبه نخست جهان در تعداد مدالهای فیلدز (۱۳ مدال تا سال ۲۰۱۸) و همچنان از نظر کل بودجه سالیانه پژوهشی در صدر جهان است.
آمریکا یکی از تنها سه کشور دنیا است که هنوز رسماً از دستگاه بینالمللی یکاها استفاده نمیکند و بلکه پایبند به واحدهای اندازهگیری بریتانیایی است. با اینحال سیستم متریک رفته رفته در صنعت و سطوح دانشگاهی به تدریج رواج مییابد.
اقتصاد
ایالات متحدهٔ آمریکا اقتصاد کاپتالیستی از نوع سرمایهداری انحصاری دارد. ویژگی بارز اقتصاد ایالات متحدهٔ آمریکا عبارت است از تسلط انحصارها در رشتههای مختلف، که بر مبنای منابع طبیعی فراوان، زیربنای توسعهیافته، تولید انبوه، و مصرف زیاد استوار است. تولید ناخالص داخلی ایالات متحدهٔ آمریکا با بیش از ۱۹ تریلیون (۱۹٫۰۰۰ میلیارد) دلار، یعنی حدود ۲۰٪ تولید ناخالص جهان، نخستین اقتصاد بزرگ جهان است.
از لحاظ حجم مبادلات، ایالات متحده بزرگترین واردکننده، و - پس از آلمان و چین - سومین صادرکنندهٔ بزرگ جهان است. کانادا، چین، مکزیک، ژاپن و آلمان، به ترتیب بزرگترین شرکای تجاری آمریکا هستند. آمریکا در دههٔ اخیر بزرگترین بدهی جهان را نیز بر شانه داشتهاست.
بزرگترین اقلام صادراتی آمریکا به ترتیب تجهیزات صنعتی (۲۹٫۸٪)، ماشینآلات (۲۹٫۵٪)، کالاهای مصرفی غیر اتومبیل (۱۲٫۴٪)، خودرو و تولیدات وابسته (۹٫۳٪)، تولیدات صنایع غذایی (۸٫۳٪)، و تولیدات صنایع هوایی (۶٫۶٪) هستند، در حالی که بزرگترین اقلام وارداتی به آمریکا کالاهای مصرفی غیر اتومبیل (۲۳٪)، سوخت (۲۲٫۱٪)، ماشینآلات (۱۹٫۹٪)، تجهیزات صنعتی (۱۴٫۸٪)، تولیدات خودرو (۱۱٫۱٪)، صنایع غذایی (۴٫۲٪)، و صنایع هوایی (۱٫۷٪) هستند.
اما بزرگترین محصولات تولیدی آمریکا مواد شیمیایی، تولیدات نفتی، فولاد، خودرو، تولیدات صنایع هوایی، ارتباطات، الکترونیک، تولیدات غذایی و مصرفی، و صنایع معدن و چوب هستند. آمریکا همچنین در تولید برق، ظرفیت پالایش نفت، ذخیرههای زغال سنگ، تولید انرژی بادی، و انرژی هستهای در جهان، رتبه نخست را دارا است.
بیشتر چرخهای اقتصادی آمریکا متعلق به بخش خصوصی است، تا جاییکه بخش دولتی فقط ۱۲٫۴٪ تولید ناخالص داخلی را سالیانه باعث میشود. با اینحال ۷۵٪ تولید ناخالص ملی محصول بخش خدماتی بودهاست. با اینکه تولیدات کشاورزی آمریکا حدود ۱٪ تولید ناخالص ملی این کشور است، همین سطح تولید در رتبه نخست صادرات کل تولیدات مواد غذایی جهان قرار دارد.
بخش بهداشت و خدمات اجتماعی با داشتن ۱۶ میلیون نفر شاغل، بزرگترین بخش اشتغال آمریکا را تشکیل میدهد. از لحاظ مجموع ساعات کاری در طول سال، آمریکاییها بیشترین تعداد روز در سال را کار میکنند. با این حال در مقایسه با کشورهای صنعتی دیگر، از نظر تولید بر حسب ساعات کاری آمریکاییها از برخی کشورهای اروپایی عقب ترند.
در میان ۵۰ ایالت آمریکا، از لحاظ درآمد سرانه، ایالت نیوجرسی در رتبه اول، و ایالت میسیسیپی در رتبه آخر در مقایسه با ایالات دیگر قرار دارند. نزدیک به ۱۳٪ آمریکاییان در زیر خط فقر تعیین شده توسط دولت فدرال قرار دارند و فاصله طبقاتی بین بالاترین و پایینترین قشرها جامعه آمریکا همچنان در حال افزایش است.
حمل و نقل
در سال ۲۰۱۰ به ازای هر ۱٬۰۰۰ آمریکایی ۷۹۷ اتومبیل در این کشور وجود داشت و برابر آمار بهطور متوسط هر آمریکایی بالغ روزانه ۵۵ دقیقه (یا ۲۹ مایل) از اتومبیل استفاده میکند. اما در مقایسه با گسترهٔ اتومبیل، پایانهٔ ریلی آن به نسبت کمتر است. از نظر حمل و نقل عمومی، تنها ۹٪ از سفرها از این طریق انجام میشود در صورتی که این مقدار برای اروپا ۳۸٪است. استفاده از دوچرخه نیز نسبت به اروپا کمتر است. پنج شرکت بزرگ هواپیمایی دنیا -بر اساس تعداد مسافران- آمریکایی هستند. شرکت امریکن ایرلاینز اولین رتبه را در این میان داراست. همچنین از سی فرودگاه پرترافیک دنیا شانزده فرودگاه متعلق به آمریکاست.
دین و مذهب
متمم اول قانون اساسی ایالات متحده آمریکا حق آزادی ادیان را برای مردم این کشور ضمانت کردهاست و کنگره را از تصویب قانونی جهت برپایی دین رسمی در آمریکا منع میکند.
بنا به یک نظرسنجی که سال ۲۰۱۳ انجام شد، ۵۶٪ آمریکاییها گفتند که دین «نقش خیلی پررنگی در زندگیشان بازی میکند» که این عدد با اختلاف از همه کشورهای غربی بیشتر است. در نظرسنجی ۲۰۰۹ گالوپ، ۴۲٪ آمریکاییها گفتند هر هفته یا تقریباً هر هفته به کلیسا میروند. بسته به هر ایالت در این نظرسنجی نتیجه متفاوتی به دست آمد، چنانکه در ورمانت ۲۳٪ بود و در میسیسیپی ۶۳٪.
در سال ۲۰۱۴، بیش از ۷۰٪ آمریکاییهای بزرگسال در یک نظرسنجی خودشان را مسیحی اعلام کردند. پروتستانها با ۴۶٫۵٪ و کاتولیکها با ۲۰٫۸٪ بیشترین سهم را در میان فرقهها داشتند. ۵٫۹٪ آمریکاییهای بزرگسال در سال ۲۰۱۴ اعلام کردند که به دینی غیر از مسیحیت باور دارند. این ادیان شامل یهودیت (۱٫۹٪)، اسلام (۰٫۹٪)، هندوئیسم (۰٫۷٪) و بودیسم (۰٫۷٪) میشود. همچنین ۲۲٫۸٪ آمریکاییها ندانمگرا، بیخدا یا بیدین بودند — عددی که نسبت به سال ۱۹۹۰ (۸٫۲٪) افزایش زیادی داشته. جوامع جهانگرای توحیدگرا، ساینتولوژیست، بهائی، سیک، جین، شینتویی، زرتشتی، کنفسیوسگرا، شیطانپرست، تائوئیست، دروئید، گنوسی، اومانیست، ویکا، دادارباور و پیرو ادیان بومی آمریکا، آفریقایی آمریکایی و ادیان سنتی آفریقایی هم در ایالات متحده وجود دارند
پروتستانها بزرگترین گروه مسیحی ایالات متحده را تشکیل میدهند، نزدیکی به نیمی از آمریکاییها پیرو این دین هستند. ۱۵٫۴٪ آنها باپتیست هستند، بزرگترین شاخه پروتستانتیسم؛ کنوانسیون باپتیست جنوبی هم بزرگترین فرقه پروتستان است. به جز باپتیستها، دیگر پروتستانهای آمریکا شامل غیرفرقهایها، متدیستها، پنطیکاستیستها، لوتریانیستها، پرسبیترینیستها، کنگرهگرایان، کالوینیستها، انگلیکانها، کوئیکرها، ادونتیستها، پیروان جنبش مقدس، بنیادگرایان مسیحی، آناباپتیستها، زهدباوران، پروتستانهایی که شاخه مذهب خود را مشخص نکردهاند و غیره میشود.
مانند سایر کشورهای غربی، آمریکا به سوی غیرمذهبی شدن پیش میرود. بیدینی میان آمریکاییهای زیر ۳۰ سال به سرعت در حال رشد است. نظرسنجیها نشان میدهد که اعتماد آمریکاییها به دین سازماندهی شده از دهه ۱۹۸۰ درحال کاهش است و آمریکاییهای جوانتر با سرعت زیادی بیدین میشوند. مطابق یک مطالعه مربوط به سال ۲۰۱۲، درصد پروتستانها از جمعیت آمریکا به ۴۸٪ سقوط کردهاست؛ نتیجتاً جایگاه خود به عنوان دین اکثریت را برای اولین بار از دست دادهاست. بیدینهای آمریکایی بهطور میانگین ۱٫۷ بچه دارند، حال آنکه مسیحیهای آمریکایی ۲٫۲ فرزند دارند. عدم ازدواج میان بیدینها نسبت به مسیحیها بیشتر است، چنانکه ۳۷٪ بیدینها در طول زندگی خود ازدواج میکنند، نسبت به ۵۲٪ مسیحیها.
کمربند انجیلی عبارتی غیررسمی برای مناطقی در ایالتهای جنوبی آمریکا آمریکاست، جایی که پروتستانتیسم انجیلی که از نظر اجتماعی محافظهکار است، بخش مهمی از فرهنگ را تشکیل میدهد و افرادی که به کلیساها میروند در همه فرقهها نسبت به سایر مناطق ایالات متحده بیشترند. نیو انگلند در غرب ایالات متحده آمریکا جایی است که دین کمترین تأثیر خود در ایالات متحده را دارد.
ساختار خانواده
مطابق آمار سال ۲۰۱۸، در میان آمریکاییها با سن ۱۵ سال یا بیشتر، ۵۲٪ متأهل هستند یا بودند، ۶٪ بیوه هستند، ۱۰٪ طلاق گرفتهاند و ۳۲٪ هرگز ازدواج نکردهاند. امروزه زنان بیشتر در خارج از خانه کار میکنند و بیشتر مدارک کارشناسی در آمریکا هم توسط زنان آن کشور کسب میشود.
آمار بارداری نوجوان در آمریکا ۲۶٫۵ به ازای هر ۱٬۰۰۰ بودهاست. این آمار نسبت به سال ۱۹۹۱ با کاهشی ۵۷٪ روبرو شدهاست. سقط جنین در سراسر این کشور قانونی است. در حال حاضر نرخ سقط جنین ۲۴۱ به ازای هر ۱٬۰۰۰ تولد بچه است. از هر ۱٬۰۰۰ زن بین ۱۵ تا ۴۴ سال یک نفر سقط جنین داشتهاست. این اعداد درحال کاهش هستند اما هنوز از بیشتر کشورهای غربی بالاترند. در سال ۲۰۱۳، میانگین سن در زمان تولد اولیه بچه ۲۶ سال بودهاست و ۴۱٪ زایمانها توسط زنان مجرد انجام شدهاست.
نرخ باروری در ایالات متحده در سال ۲۰۱۶، به ازای هر ۱٬۰۰۰ زن، ۱۸۲۰٫۵ کودک بودهاست. به فرزندخواندگی گرفتن کودکان در این کشور رایج است و در مقایسه با دیگر کشورهای غربی پروسه قانونی آن نسبتاً سادهاست. ازدواج همجنسها در سطح آمریکا قانونی است و قانون به زوجهای همجنس اجازه میدهد که کودکان را به فرزندی بپذیرند. چندهمسری در ایالات متحده غیرقانونی است. آمریکا در سطح جهان بیشترین نرخ کودکانی که تنها با یکی از والدینشان زندگی میکنند را داراست.
فرهنگ
در عرصه هنر و معماری هنرمندان آمریکایی از فرانک لوید رایت گرفته تا اندی وارهال آثار بسیار قابل توجهی در سطح جهانی خلق کردهاند. هرم لوور، کاخ مجلس ملی بنگلادش، برج خلیفه دوبی، و دروازهٔ اروپا در مادرید اسپانیا، نمونههایی از خلاقیت معماران آمریکایی در سراسر جهان است.
ادوارد مایبریج در سال ۱۸۷۸ برای نخستین بار تصاویر متحرکی را خلق کرد که اسب و بوفالوی وحشی آمریکایی را در حال دویدن نشان میداد. نخستین فیلم تجارتی آمریکا فیلمی بود که توسط دستگاه کینتسکوپ ساخت توماس ادیسون در ۱۸۹۴ در نیویورک به نمایش درآمد. از آن زمان تاکنون آمریکا دارای صنعت فیلمسازی و سینمایی بسیار بزرگی شدهاست که مرکز آن امروزه هالیوود در شهر لس آنجلس است. هالیوود امروزه با ۶۳ میلیارد دلار درآمد، ۳۵ درصد کل تولیدات صنعت فیلمسازی جهان را به خود اختصاص دادهاست. این صنعت با هنر تئاتر در آمریکا رابطهٔ تنگاتنگی دارد، اما برخلاف سینما، مرکز هنر تئاتر همچنان در شهر نیویورک است، جاییکه عمدهترین مراکز هنرهای نمایشی در جهان در آن قرار دارند. برادوی از این لحاظ دارای شهرت و سابقهٔ بیهمتاییست.
ادبیات آمریکا در مدت نسبتاً کوتاه عمر این کشور، از مشهورترین چهرههای شناخته شده ادبیات بشری را به دنیا ارزانی داشته. از مارک توین و ادگار آلن پو و رالف والدو امرسون گرفته تا ارنست همینگوی و جک لندن و امیلی دیکینسون، ادبیات آمریکا را قطعاً از نقاط درخشان فرهنگ این کشور میتوان به حساب آورد که بر هنرهای کشورهای دیگر تأثیرات فراوانی داشتهاست. از دیگر نویسندگان برتر تاریخ آمریکا میتوان تی. اس. الیوت، ویلیام فاکنر، تنسی ویلیامز، جی دی سالینجر، آیزاک آسیموف، مایکل کرایتون، و ریموند کارور را نام برد که آشنای نزدیک صاحبان قلم ادبیات جهاناند.
موسیقی
یکی از اولین آهنگسازان آمریکایی فردی به نام ویلیام بیلینگز بود که در بوستون زاده شد و در دههٔ ۱۷۷۰ اشعار میهن پرستانه سرود. موسیقی امروزه به شکل تولید و اجرای زنده در آمریکا دارای فعالیت بسیار زیادیست بهطوریکه در سال ۲۰۰۸ میلادی بیش از ۱۰ میلیارد دلار درآمد تنها حاصل از صنعت ضبط و فروش موسیقی در آمریکا کسب گردید. از ژانر اصیل موسیقی آمریکایی میتوان به سبکهای جاز، بلوز، هیپ هاپ و کانتری اشاره کرد. از ژانر تازه پدید آمده در آمریکا میتوان به موسیقی هیپ هاپ، سالسا، تکنو و هاوس اشاره کرد.
الویس پریسلی و چاک بری از پیشگامان راک اند رول در اواسط دههٔ ۱۹۵۰ بودند. بندهای راک مانند متالیکا، ایگلز و اروسمیث نامشان در میان پرفروشترین هنرمندان جهان قرار گرفتهاست. باب دیلن در دههٔ ۱۹۶۰ در حین احیای فولک ظهور کرد و به یکی از مشهورترین ترانهسرایان آمریکا بدل شد و جیمز براون توسعهٔ فانک را هدایت کرد.
ستارههای پاپ آمریکایی در اواسط سده بیستم مانند بینگ کرازبی، فرانک سیناترا و الویس پریسلی به شهرت جهانی رسیدند. همانطور که هنرمندان اواخر سده بیستم مانند مایکل جکسون، پرینس، مدونا و ویتنی هیوستون نیز به شهرت رسیدند. هنرمندان مشهور اواسط دههٔ ۱۹۹۰ تا اواخر دههٔ ۲۰۰۰ شامل ماریا کری، بریتنی اسپیرز، جاستین تیمبرلیک، کریستینا آگیلرا و بیانسه هستند. از خوانندگان مشهور آمریکایی در دههٔ ۲۰۱۰ میتوان به کیتی پری، برونو مارس، لیدی گاگا، تیلور سوئیفت و آریانا گرانده اشاره کرد.
بهداشت
شاخص امید به زندگی در آمریکا حدود ۷۹/۱ سال است که در ایالت هاوایی از همه بالاتر گزارش شده.
آمریکا از قطبهای بزرگ فناوری و علوم پزشکی در جهان است. بهطور نمونه از سال ۱۹۶۶ تاکنون تعداد برندگان جایزه نوبل پزشکی در آمریکا از مجموع کل دیگر کشورهای جهان بیشتر بودهاست و آمریکا به مراتب از سایر کشورها بیشتر بودجه صرف پژوهش و دارو و درمان میکند. با این وجود این امکانات لزوماً برای تمام شهروندان آمریکا بهطور مساوی قابل دسترس نیست: در سال ۲۰۱۷ بیش از ۱۲ درصد جمعیت کل کشور آمریکا فاقد بیمه درمانی بودند.
غذا و آشپزی
آشپزی آمریکایی همچون سرزمین آمریکا دارای تنوع و گوناگونی فراوانیست و از آشپزی آمریکایی چینی تا آشپزی مستعمرات سیزدهگانه، غذای آمریکاییان دارای طعم و خواص منحصربهفردیست که برخی از این غذاها همانند استیک و باربیکیو و چیزبرگر در دنیا محبوبیت عام دارند و برخی دیگر همانند خوراک مار زنگی، پاستای گولاش آمریکایی، پیتزای نیویورکی و گامبو کمتر در خارج از مرزهای آمریکا شهرت یافتهاند.
ورزش
از لحاظ تاریخی در سده نوزدهم بیسبال بهعنوان ورزش ملی آمریکا شناخته میشد؛ و در وهله بعد فوتبال آمریکایی، بسکتبال و هاکی روی یخ ورزشهای ملی آمریکا قرار گرفتند. اما امروزه این سلیقهها توزیع متفاوت جغرافیایی دارند، میتوان امروزه از فوتبال آمریکایی به عنوان پرطرفدارترین ورزش در آمریکا نام برد.
این ورزشها در سطوح مختلف نیز برگزار میشوند. بهطور نمونه فوتبال کالجی و بسکتبال کالجی در سطوح ملی و سراسری بسیار پرطرفدارند. بوکس و اسبدوانی نیز بسیار پرطرفدارند این ورزشها و دو ورزش گلف و اتومبیلرانی (به خصوص مسابقات نسکار) نیز از جمله ورزشهای پرطرفدار در ایالات متحده هستند.
ایالات متحده آمریکا در بازیهای المپیک سابقه درخشانی دارد. این کشور تاکنون هشت مرتبه به ترتیب در بازیهای سالهای ۱۹۰۴، ۱۹۳۲، ۱۹۳۲، ۱۹۶۰، ۱۹۸۰، ۱۹۸۴، ۱۹۹۶، و ۲۰۰۲ میزبان بازیهای المپیک بودهاست.
در مجموع آمریکا با داشتن ۲٬۵۲۰ مدال که تاکنون در بازیهای المپیک تابستانی کسب کرده موفقترین کشور دنیا در المپیک محسوب میشود، و با داشتن ۳۰۵ مدال در بازیهای المپیک زمستانی در ردهٔ دوم جای گرفتهاست.
نیروهای مسلح
رئیسجمهور آمریکا فرمانده کل قوای نیروهای مسلح این کشور است و رهبران نظامی، وزیر دفاع و اعضای ستاد مشترک ارتش را منصوب میکند. وزارت دفاع ایالات متحده آمریکا مسئول مدیریت نیروهای مسلح، شامل نیروی زمینی، سپاه تفنگداران دریایی، نیروی دریایی، نیروی هوایی و نیروی فضایی است. گارد ساحلی ایالات متحده آمریکا در زمان صلح تحت نظر وزارت امنیت داخلی و در زمان جنگ تحت نظر وزارت نیروی دریایی اداره میشود. در سال ۲۰۰۸، نیروهای مسلح این کشور ۱٫۴ میلیون عضو درحال انجام وظیفه داشت که با اضافه کردن نیروهای ذخیره و گارد ملی عدد کلی به ۲٫۳ میلیون نفر میرسد. ضمناً وزارت دفاع ۷۰۰ هزار نیروی غیرنظامی هم در استخدام خود دارد که این رقم شامل پیمانکاران نمیشود.
خدمت نظامی در ایالات متحده آمریکا اختیاری است اما در زمان جنگ ممکن است خدمت وظیفه اجباری اعلام شود و افراد مذکر بین ۱۸ تا ۲۶ سال به خدمت گرفته شوند. نیروهای مسلح آمریکایی میتوانند به سرعت با استفاده از هواپیماهای نیروی هوایی، ۱۱ ناو هواپیمابر نیروی دریایی و واحدهای اعزامی تفنگداران دریایی در دریا با ناوگانهای اقیانوس آرام و اطلس به منطقه مورد نظر اعزام شوند. ایالات متحده ۸۶۵ پایگاه در خارج از کشور دارد و در ۲۵ کشور خارجی حداقل ۱۰۰ نیروی نظامی درحال خدمت دارد.
بودجه نظامی آمریکا در سال ۲۰۱۱ بیشتر از ۷۰۰ میلیارد دلار بود که ۴۱٪ از هزینههای نظامی جهان را شامل میشود. این کشور ۴٫۷٪ از تولید ناخالص داخلی خود را به هزینههای نظامی اختصاص داده که در میان ۱۵ کشوری که بیشترین بودجه نظامی را دارند، بعد از عربستان سعودی دوم است. هزینههای دفاعی آمریکا نقش مهمی در سرمایهگذاری در علم و تکنولوژی بازی میکند، چنانکه حداقل نیمی از هزینههای دولتی در این زمینه توسط وزارت دفاع پرداخت میشود. سهم مخارج نظامی از کل اقتصاد آمریکا در دهههای اخیر افت پیدا کردهاست؛ چنانکه از ۱۴٫۲٪ از تولید ناخالص داخلی در ۱۹۵۳ و ۶۹٫۵٪ از هزینههای دولت فدرال به سال ۱۹۵۴ در زمان جنگ سرد به ۴٫۷٪ تولید ناخالص داخلی و ۱۸٫۸٪ هزینههای دولت فدرال در ۲۰۱۱ کاهش داشتهاست.
آمریکا یکی از پنج دارنده به رسمیت شناخته شده سلاح هستهای جهان است و دومین زرادخانه هستهای بزرگ جهان را مالک است. در کل بالغ بر ۹۰٪ از ۱۴٬۰۰۰ سلاح هستهای موجود در جهان به یکی از دو کشور ایالات متحده و روسیه تعلق دارد.
امنیت و قوای نظمیه
نظم و امنیت در سطح شهر و ایالت را کلانتر و پلیسهای محلی و ایالتی بر عهده دارند. در برخی موارد و در مواقع مشخص و معینی، ارگانهای فدرال همانند افبیآی و مارشالها وارد عمل میشوند. سیستم قضایی نیز به همین گونه (و از سطوح محلی به سمت سطوح فدرال) بنا نهاده شدهاست. آمریکا در میان کشورهای پیشرفته دارای آمار جرم و جنایت بالاتری بودهاست، بهخصوص در موارد مربوط به سلاحهای گرم. در سال ۲۰۰۹ به ازای هر یکصد هزار نفر تعداد ۵ قتل در آمریکا رخ داد. نقش متمم دوم قانون اساسی ایالات متحده آمریکا (در اعطای آزادی حمل سلاح گرم به شهروندان) همواره مورد توجه بحثهای فراوانی بودهاست. آمریکا همچنین دارای تعداد نسبی بیشتری جمعیت زندانی میباشد. و این کشور از معدود کشورهای پیشرفتهاست که هنوز مجرمان را (در ۳۴ ایالت و برخی موارد فدرال) اعدام میکند. از سال ۱۹۷۶ تاکنون، تعداد یکهزار اعدام صورت گرفته. در سال ۲۰۱۰ پس از کشورهای چین، ایران، کره شمالی، و یمن، آمریکا از این لحاظ در جهان در رتبه پنجم بود. با اینحال این قانون از ایالت به ایالت فرق میکند. بهطور مثال حکم اعدام در ایالات نیوجرسی، نیومکزیکو و ایلینوی ممنوع است.
رسانهها
به غیر از ارگانهایی همانند گروه فرارسی شمارهای، صدای آمریکا، یا هیئت رئیسه سخنپراکنی|هیئت کارفرمایان پخش که توسط ارگانهای دولتی برای مخاطبان خارج از آمریکا تنظیم میشوند، اکثر رسانههای درون آمریکا یا همانند شبکههایی نظیر فاکس، اچبیاو، امتیوی، و سیانان بهطور کاملاً خصوصی و با درآمد حاصل از تبلیغات و آگهیهای تجارتی اداره میگردند، یا همانند انپیآر و پیبیاس توسط موسسات و بنیادهای خیریه تأمین مالی میگردند.
از ۱۲۰۰ شبکهٔ تلویریونی آمریکا، از بزرگترین و نامدارترین آنان در تاریخ رسانههای آمریکا میتوان به ۳ شبکهٔ ایبیسی، انبیسی، و سیبیاس اشاره نمود.
قدیمیترین روزنامهٔ آمریکا با تیراژ ثابت و برنامهٔ چاپ روزانه در ۳۰ مهٔ سال ۱۷۸۳ شروع به کار کرد، و فیلادلفیا ایونینگ پست نام داشت. در سال ۲۰۰۸، ۶۲۵۳ هفتهنامه و ۱۴۲۲ روزنامه در آمریکا در حال فعالیت بود.
جستارهای وابسته
حمله به کاخ کنگره ایالات متحده (۲۰۲۱)
اعتراضات حزب چای
جنبش اشغال وال استریت
یادداشتها
منابع
منابع آنلاین
پیوند به بیرون
ایالات متحده. کتاب حقایق جهان. آژانس اطلاعات مرکزی.
ایالات متحده در بیبیسی نیوز
بخش فارسی usinfo.state.gov
وبگاه فارسی America.gov
ابرقدرتها
ایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در ۱۷۷۶ (میلادی)
بنیانگذاریهای ۱۷۷۶ (میلادی) در ایالات متحده آمریکا
جمهوریهای فدرال مشروطه
کشورهای فراقارهای
کشورها و سرزمینهای انگلیسیزبان
کشورها در آمریکای شمالی
کشورهای جی۷
کشورهای عضو جی ۸
کشورهای عضو سازمان ملل متحد
کشورهای عضو ناتو
کشورهای گروه ۲۰
کنفدراسیونهای سابق
مستعمرههای پیشین بریتانیا |
3111 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%BA%D8%B2%D9%84 | غزل | غَزَل در ادبیات فارسی به قالبی از شعر سنتی گفته میشود. در قالب غزل که معمولاً بین پنج تا دوازده بیت متحدالوزن دارد، مصراع اول با مصراعهای زوج همقافیه است. بسیار رایج است که شاعر در آخرین بیت غزل، نام شاعرانه یا تخلص خود را بیاورد. غزل، بیشتر محتوای عاشقانه دارد. تا قبل از قرن ششم هجری، به جای غزل، تغزل رواج داشت که هویتی مستقل نداشت و غزلی بود که در ابتدای قصیده میآمد. در ادبیات عربی نیز به تشبیب، نسیب و تغزل، که معمولاً در ابتدای قصیدهها میآمد، غزل اطلاق میشد (و هنوز هم میشود). غزل در زبانهای ترکی، هندی، اردو و انگلیسی نیز به منظور بیان مضمون عاشقانه به کار میرود و گاهی همراه با موسیقی خوانده میشود. علاوه بر این، مضمونهای عارفانه برای بیان عشق به معبود نیز در غزل فارسی متداول بودهاست. اما ممکن است از غزل برای بیان مضمونهای اخلاقی، معرفتی، میهنپرستانه یا هر نوع تجربه شاعرانه دیگری هم استفاده شود. همچنین در یک غزل، ممکن است تنوع مطلب وجود داشته باشد.
غزلهای اولیه در شعر فارسی، زبانی ساده دارند و به سبک خراسانی سروده شدهاند. در قرن ششم، در ابتدا شاعرانی مانند خاقانی، انوری و ظهیر، که در اصل قصیدهسرا بودند، تعداد قابل توجهی شعر در قالب غزل نیز سرودند. اما بعد، شاعرانی مانند سنایی و عطار ظهور کردند که توجه اصلیشان به غزل بود. در این قرن، سبک خراسانی افول کرد و شاعران به سبک عراقی روی آوردند. در این دوره، عطار از غزل برای بیان مفاهیم عرفانی استفاده کرد. غزل با ظهور سعدی به اوج زبانی خود رسید که بیانی روان و سهل و ممتنع داشت و واژگان پرکاربرد و همهفهم را به کار میبرد. مولوی نیز، شرح سفر روحانی خود را در غزلیاتش منعکس کرد. او بسیاری از غزلیات خود را نه در کنج عزلت و در جدال با الفاظ، بلکه به صورت زنده و فیالبداهه و در مجالس رقص و سماع و در حالت وجد سرود. در قرن هشتم، خواجوی کرمانی عشق و تصوف را در غزل خود در هم آمیخت که اوج روش او، در غزلیات حافظ دیده میشود. حافظ، که مشخصهٔ شعرش ایهام است، ممدوح و معشوق را با هم یکی کرد و مدحهای او که به فرم غزل است، در ظاهر، ماهیت خود را آشکار نمیکند.
از اوایل قرن نهم، تا قرن یازدهم، شاعران برای سرودن غزل به سبک عراقی همچنان در تلاش بودند، اما توفیقی حاصل نمیشد. این بنبست زمینهساز ظهور سبک هندی بود. اساس غزل سبک هندی این بود که شاعر در مصراع اول مطلبی معقول بگوید و در مصراع بعدی با شاهد یا مثالی، معنای مصراع اول را اثبات یا تبیین کند. از اواخر دورهٔ افشاریه جریانی تحت عنوان «جریان بازگشت» آغاز شد که طی آن، شاعران با پیروی از سبکهای خراسانی و عراقی شعرهای جدیدی میسرودند. این جریان در دوره قاجار به اوج رسید. با شروع جنبش مشروطه، گنجاندن مضمونهای میهنپرستانه در غزل متداول شد که به «غزل وطنی» شهرت یافت. با پدیدار شدن شعر نو، سبکی جدید در سرایش غزل به وجود آمد که به غزل نو یا غزل تصویری مشهور است. این نوع غزل، چه در لفظ و چه در مضمون، از امکانات شعر نو استفاده میکند. یکی از ویژگیهای غزل نو، استفاده از وزنهای جدید است. غزلسرایان نوگرا، توصیف در غزل را به معشوق زمینی و آسمانی محدود نکردند و تجربیات ذهنی خود را در جستجوی افقهای تازهتر گسترش دادند. در اثر این تلاش، صور خیال در غزل نو به تازگی گرایید. غزل نو همچنین در محور عمودی خود پیوستگی بیشتری پیدا کرد.
در شعر فارسی، قالبهای دیگری مانند مستزاد، تضمین، غزلمثنوی و ترجیع بند از فرم غزل منشعب شده و بهعنوان قالبهای مستقلی مطرح شدهاند.
معرفی
در معنی
غزل واژهای است با ریشهٔ عربی و معنی اصلی آن «ریسندگی» است. این واژه اسم و مصدر ثلاثی مجرد است، که معناهای متفاوت اما شبیه به هم دارد. «سخن گفتن با زنان»، «عشقبازی»، «حکایت کردن از جوانی»، «محبت ورزیدن» و «وصف زنان» از معناهای این واژه در زبان عربی است. در معجم مصطلحات اللغه العربی القدیم، واژهٔ غزل، «گفتگوی پسران و دختران جوان» و «سرگرم شدن با زنان» معنا شدهاست. همچنین مغازله به معنی «سخن گفتن با زنان» و تغزل نیز به همین معنا، منتها همراه با تکلف، آمدهاست. سیروس شمیسا، واژهٔ سرود را معادل تقریبی فارسی برای غزل عنوان کردهاست؛ چنانکه سرود هم دارای مضمونی عاشقانه بوده و با موسیقی یا دست کم آواز خوانده میشدهاست. غزل در شعر حافظ به معنای مترادف آواز هم به کار رفتهاست.
در اصطلاح
در شعر فارسی، استفاده از اصطلاح غزل، سابقهٔ دیرینهای دارد. به گفتهٔ شمیسا، قدما، غالباً غزل را در معنای شعری عاشقانه و ملحون (توأم با موسیقی) به کار میبردهاند. ممکن است قالب چنین اشعاری، قطعه، رباعی یا چند بیت از یک قصیده (همان که امروزه تغزل گفته میشود) بوده باشد. علاوه بر این، شمس قیس، ادیب قرن هفتم هجری، علاوه بر عاشقانه و ملحون بودن، قید دیگری را هم لحاظ میکند که رعایت وزن رباعی در این قسم از شعر است. با این حال، به نظر شمیسا، این قید تقریباً از همان ابتدا کنار گذشته شدهاست. جلالالدین همایی، اطلاق غزل به این دست از شعرها را تا سدهٔ پنجم هجری غالب میداند و معتقد است که غزل از اوایل قرن ششم، آرامآرام تغییر معنا داده و به معنای امروزی خود نزدیک شدهاست.
امروزه غزل در اصطلاح شعری به قالبی مشخص از شعر، متشکل از چند بیت (معمولاً هفت بیت) متحدالوزن اطلاق میشود که مصراع اول بیت نخست آن با مصراعهای زوج همقافیه است. بسیار رایج است که شاعر در آخرین بیت غزل، نام شاعرانه یا تخلص خود را بیاورد. همایی، تعداد بیتهای یک غزل را پنج تا دوازده بیت میداند که گاهی تا پانزده بیت و حتی نوزده بیت هم میرسد. وی اطلاق نام غزل بر شعری با کمتر از سه بیت را شایسته نمیداند و غزلی با سه تا چهار بیت را «غزل ناتمام» مینامد. تعداد ابیات غزل در دانشنامهٔ ایرانیکا، پنج تا پانزده بیت عنوان شدهاست. عبدالرحمن جامی، غزلی با هفت بیت را کاملترین حالت آن دانستهاست.
ویژگیها
یکی از ویژگیهای غزل، استفاده از ردیف است. ردیف، یک کلمهٔ مستقل، یک عبارت یا یک پسوند است که عیناً پس از قافیه تکرار میشود. بهکارگیری ردیف، اختیاری است، اما کاربرد آن در غزل بسیار رایج است؛ چون بیتهای غزل معمولاً ارتباط معنایی مستحکمی با هم ندارند و ردیف، به نحوی انسجام بیشتری در غزل ایجاد میکند.
در بسیاری از غزلها، شاعر از نام هنری یا تخلص خود در بیت انتهایی شعر استفاده میکند که به آن بیت مقطع یا مَخْلَص هم گفته میشود. شاعر در بیت تخلص یا خودش را مورد خطاب قرار میدهد یا به صورت سوم شخص، در مورد خود صحبت میکند. به نخستین بیت از غزل که دو مصراع همقافیه دارد، مطلع گفته میشود.
غزل، بیشتر محتوای عاشقانه دارد. اما ممکن است از غزل برای بیان مضمونهای اخلاقی و معرفتی هم استفاده شود. در یک غزل، ممکن است تنوع مطلب وجود داشته باشد. به گفتهٔ همایی، غزل، شعری توأم با لطافت و ظرافت است و به همین خاطر، وارد کردن عبارتهای خشن و ناهموار، به آن صدمه وارد میکند.
از آنجا که یک غزل فضای کمی را در اختیار شاعر قرار میدهد، ایجاز و اختصار یکی از ویژگیهای آن است و به همین دلیل استفاده از استعاره در غزل رواج زیادی دارد.
اهمیت
غزل در دورههای مختلف شعر فارسی محبوبیت داشتهاست؛ این قالب هم در دورهٔ آغازین شعر فارسی در سبک خراسانی که قالبهای سنتی قصیده و مثنوی غلبه داشتند مورد توجه شاعران بود و هم در دورهٔ معاصر که انقلاب شعر نو، قالبهای سنتی را به حاشیه راندهاست. این قالب میتواند حالات شخصی شاعر را در خود بگنجاند. به تعبیر قدرتالله طاهری، استاد ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی، شاعر در قصیده برای ممدوح و در مثنوی برای تودهٔ مردم یا مریدان شعر میگوید اما غزل را برای خویشتنِ خویش میسراید و لذا میتواند خصوصیترین احساسات خود را بیان کند. به همین دلیل، به جز فردوسی، کمتر شاعر برجستهای هست که در دیوان خود غزل نداشته باشد.
به گزارش دانشنامهٔ ایرانیکا، غزل مهمترین فرم شعر عاشقانهٔ فارسی است که در شعر فرهنگهای متأثر از فارسی مانند ترکی و اردو هم از آن استفاده شدهاست.
پیشزمینه
در ایران باستان، شعر و موسیقی همراه با هم بودند و اصولاً به تعبیر سیروس شمیسا، «شاعری با خنیاگری و رامشگری در هم آمیخته بودهاست.» شاعران اغلب، نوازندگی هم میدانستند و اشعار خود یا دیگران را با نوای موسیقی میخواندند. این سنت در سدههای نخست اسلامی نیز ادامه داشت. در شعر این شاعران به واژهٔ غزل اشاره شدهاست که به اعتقاد شمیسا اشاره به شعر آمیخته با موسیقی است و نه فرمی از شعر که امروزه به عنوان غزل شناخته میشود. به همین جهت در بعضی از فرهنگها، غزلسرا به معنی یا کنایه از مطرب به کار رفتهاست. اگرچه شواهد و مدارک به جا مانده از ایران باستان بسیار اندک است اما بنا به نظر دانشنامهٔ ایرانیکا، شواهد غیرمستقیم احتمال وجود سنت نقالی و نوازندگی با محتوای عشق زمینی را در آن دوران قوت میدهد؛ چنانکه در قرن دوم هجری، خوانندگان زن ایرانی در شهرهای حجاز شعرهای عاشقانه اجرا میکردند و با توجه به فارسیسازی فرهنگ اسلامی در دورهٔ عباسیان، این امر در نوزایی شعر عربی در آن دوره اثرگذار بودهاست. هرچند که شواهد اندکی در این زمینه در دست است و دانشنامهٔ ایرانیکا اظهار نظر قطعی در این زمینه را دشوار میداند.
پژوهشگران بر سرِ منشأ ابداع غزل نظرات مختلفی دارند. یک نظریهٔ متداول در پیدایش غزل، که شمیسا آن را استوارترین نظریه دربارهٔ پیدایش غزل میشمارد، این است که سرمنشأ غزل، تغزل است. به اعتقاد وی، در قرن ششم، بازار مدح کساد شد و مدح در دربار شاهان خریداری نداشت. از این رو، قسمت مدح قصیده عملاً سروده نمیشد و شاعران به سرودن قسمت عاشقانه، اکتفا میکردند. به اعتقاد شمیسا، مهمترین گواه اعتبار این نظریه، وجود بیت تخلص در غزل است. در قصیده، بیت یا بیتهای تخلص در میانهٔ قصیده قرار میگرفت، ولی وقتی شاعران از سرودن قسمت مدح صرفنظر کردند، این بیت در انتهای غزل قرار گرفت. به اعتقاد شمیسا، احتمالاً غزلهای اولیهای که در دیوان شاعران قبل از قرن ششم وجود دارد نیز، بخش تغزل یک قصیده بوده باشند که بخش مدح آن در اثر گذشت زمان از بین رفته یا شاعر بعد از آماده کردن آن، فرصتی برای تکمیل بخش مدح نیافته باشد.
نظریهٔ دیگری که در این زمینه مطرح شدهاست به ایرانشناسان شوروی سابق، از جمله یوسف براگینسکی و عبدالغنی میرزایف منسوب است که بر اساس آن پیدایش غزل، در یک محیط اشرافی و درباری پدید نیامده و از یک سنت عامیانه و شفاهی کهن در آسیای مرکزی سرچشمه گرفتهاست که طبعاً به دلیل شفاهی بودنش، امروزه نشانهای از آن در دست نیست.
علاوه بر دو نظریهٔ فوق، نظریهٔ دیگری نیز هست که سرمنشأ غزل را به تغزلهای ادبیات عرب نسبت میدهد. به گفتهٔ شمیسا، غزل در عربی هم به مضمون عاشقانهٔ شعرها اطلاق میشود و قالب شعریِ مشخصی نیست؛ مثلاً به قصیدههای عاشقانه، غزل میگویند. تغزل به معنای قصیدههای عاشقانه در دوران پیش از ظهور اسلام و همچنین در دوران اموی در بین اعراب رواج داشت. از این رو به اعتقاد شفیعی کدکنی، غزل ابتکار شاعرانهٔ ایرانیان است. با این حال، بر اساس آنچه در دانشنامهٔ ایرانیکا آمدهاست، «خاستگاه غزل فارسی را باید در ادبیات عرب جستجو کرد.» به بیان این دانشنامه، شعر عاشقانهٔ عربی سرمشق مهمی برای شاعران فارسیزبان بود و تأثیر آن در گسترش شعر عاشقانهٔ فارسی کاملاً مشهود است.
پیدایش
تا قبل از قرن ششم هجری، شکل شعری غزل بسیار نادر است و انگشتشمار غزلهایی که یافت میشود، در صورت و معنی با غزل به عنوان یک فرم شاعری تفاوتهایی دارند. آنها زبانی ساده دارند و به سبک خراسانی سروده شدهاند. مضمون آنها اگرچه عاشقانه، اما بسیار ساده و ابتدایی است و صرفاً به عشق زمینی و مادی پرداختهاند. در این دوره، به جای غزل، تغزل رواج داشت که هویتی مستقل نداشت و غزلی بود که در ابتدای قصیده میآمد. شاعر در تغزل، به وصف معشوق یا طبیعت و ابراز عشق میپرداخت و سپس با استفاده از یکی دو بیت، موضوع را عوض میکرد و به موضوع اصلی؛ یعنی مدح گریز میزد. به یکی دو بیتی که شاعر برای رهایی از موضوع تغزل و وارد شدن به مدح استفاده میکرد، تخلص گفته میشد و این معنای ضمنی را دربرداشت که شاعر با استفاده از آن، از موضوع حاشیهای خلاصی مییابد. تغزل به ابتدای قصیده اضافه میشد تا شعر را لطیفتر کند و ممدوح به شعر توجه بیشتری نشان دهد.
تغزلهای اولیه، رنگ و بوی واقعگرایانه داشتند. چون یکی از مضمونهای رایج، سرودن در مورد برده (غلام و کنیز) بود، شاعر خود را در مقام بالاتری از معشوق قرار میداد و جایگاه والا و دستنیافتنی معشوق، که در شعرهای متأخرتر دیده میشود و یکی از تفاوتهای بزرگ غزل و تغزل است، به مرور زمان به دست آمدهاست. همچنین بیتهای تغزل معمولاً اتحاد معنا داشتهاند و ممدوح یا مخاطب میتوانسته سیر واقعهای را که شاعر نقل کرده، به وضوح دنبال کند. تغزل معمولاً بیانگر وصال و شادکامی بود و لحن شادی داشت که به تدریج در غزل، به لحن غمگینانه و بیان هجران گرایید.
به اعتقاد شمیسا، در تغزلهایی با توصیف معشوق، فرخی و در تغزل در وصف طبیعت، منوچهری سرآمد بودهاند.
شمیسا غزلی با مطلع «مرا به جان تو سوگند و صعب سوگندی/که هرگز از تو نگردم نه بشنوم پندی» از شهید بلخی را نخستین غزل فارسی میداند. وی همچنین غزلی با مطلع «زهی فزوده جمال تو زیب و آرا را/شکسته سنبل زلف تو مشک سارا را» از رودکی را نخستین غزل فارسی واجد بیت تخلص تلقی میکند. در دورهٔ سامانی همچنین از ابواسحاق جویباری، ابوطاهر خسروانی، ابوشعیب هروی، معروفی، کسایی مروزی، دقیقی، قمری جرجانی، منجیک ترمذی، رابعه بنت کعب و منطقی رازی غزلهای معدودی بر جای ماندهاست. در دورهٔ غزنوی نیز غزلهایی از عیوقی، فرخی، عنصری، منوچهری، قطران و مسعود سعد موجود است.
رواج
در قرن ششم هجری، سلجوقیان به حکومت رسیدند. بر خلاف سامانیان و غزنویان که اعتبار زیادی برای شاعران قائل بودند و در مقابل مدح، پاداش هنگفت میدادند، بعضی امیران سلجوقی حتی سواد هم نداشتند و پاداش کمی برای شعر و مدح در نظر میگرفتند. در این دوره اگرچه بازار قصیده هنوز داغ بود، اما از بخشش سخاوتمندانهٔ ممدوحان خبری نبود. در این دوره، شاعران اندکاندک در شعرهای خود به مذمت شعر و شاعری پرداختند و از اقبال خود گلایه کردند. شاعران در مدح خود از امیر یا پادشاه، هدیههای کمارزش مانند اسب و جو و لباس میخواستند و گاه بیباکانه، او را به هجو تهدید میکردند. البته همهٔ این ترفندها از تلاش شاعران برای امرار معاش سرچشمه میگرفت. علاوه بر این، رواج صوفیگری و همچنین رواج زبان و معارف عربی باعث شد به سرایش غزل روی آورند چون در نبود ممدوحی برای مدح، مضمونهای عرفانی مورد توجه قرار گرفته بود و قصیده، بنا به نظر شمیسا، قالب مناسبی برای پرداختن به چنین مضمونهایی نبود. به نظر او، از آنجا که مضمونهای عرفانی، تعبیر و تفسیری عاشقانه داشتند، غزل برای این نوع شعر، فرم مناسبتری بهشمار میآمد. در این دوره، غزل از تغزل مستقل شد، اما هنوز با اوج خود فاصله داشت. زبان شعر هنوز نرم نشده و معشوق هنوز به مقام شامخ و دستنیافتنی خود نرسیده بود.
در قرن ششم، در ابتدا شاعرانی مانند خاقانی، انوری و ظهیر، که در اصل قصیدهسرا بودند، تعداد قابل توجهی شعر در قالب غزل نیز سرودند. اما بعد، شاعرانی مانند سنایی و عطار ظهور کردند که توجه اصلیشان به غزل بود. در این قرن، سبک خراسانی افول کرد و شاعران به سبک عراقی روی آوردند. شمیسا، سنایی را نخستین شاعری میداند که با جدیت به غزل پرداخت. وی همچنین سنایی را نخستین شخصی میداند که برای اولین بار معانی صوفیانه را به قالبهای مختلف شعری، از جمله غزل وارد کرد. با این حال، شمیسا معتقد است که شعر سنایی گاهی تصنعی به نظر میرسد و کلامش در شعر به صورت عادی و طبیعی روان نشدهاست. وی معتقد است که لفظ غزلهای سنایی، همچنان شبیه به تغزلهای قدیمی است. همایی نیز سنایی را نخستین شاعری قلمداد میکند که «به سبک معمول فعلی غزل ساخته» و در غزلیاتش تخلص هم داشتهاست. شمیسا غزل سنایی را «قصیده-غزل» مینامد که واسطی است بین قصیده و غزل. معشوق در غزل سنایی آرامآرام جایگاه والای خود را پیدا میکند و کفهٔ ترازو در این قصیده-غزلها به نفع غزل سنگین میشود. شاعران زیادی بعد از سنایی، از سبک او تقلید کردند، اما با این حال شعرهای او منحصربفرد باقی ماند. از سنایی به بعد، غزل در دو مسیر مختلف تکامل پیدا کرد؛ یکی غزل عاشقانه و دیگر، غزل عارفانه. شمیسا این دو مسیر را به ترتیب، مسیر لفظ و مسیر معنا مینامد و معتقد است که دو مسیر کاملاً مستقل نیستند؛ بلکه بر یکدیگر تأثیر متقابل داشتهاند.
انوری با آن که شهرتش در سرایش قصیده است، اما به تحول غزل هم کمک کردهاست. او زبان غزل را به زبان محاوره نزدیک کرد و برای نخستین بار، در آثار اوست که لطافت غزلی مشاهده میشود؛ چنانکه تمایز غزلهای او از تغزل در قصیدههایش آشکارتر از سنایی است. علاوه بر این او از شگردهایی مانند پرسش و پاسخ در غزل استفاده کرد که مورد توجه شاعران بعد از خودش قرار گرفت. او در غزلهایش به عشق زمینی میپردازد و از پیمانشکنی و جفاکاری گلایه میکند. به عقیدهٔ فروزانفر، همین سبک انوری است که حدود صد سال بعد به صورت متکاملتری در زبان سعدی متجلی میشود.
خاقانی، دیگر قصیدهسرای این دوره است که به سرایش غزل پرداخت. او هم در مضمون غزل نوآوریهایی داشت و هم از نظر به کار گرفتن زبان، ترکیبات و استعارهها پیشگام بود. شاعران زیادی از جمله مولوی، سعدی و حافظ از او تأثیر پذیرفتهاند.
در شاخهٔ غزلهای عرفانی، عطار تحول ایجاد کرد. او که در بیان مفاهیم عرفانی از سنایی و در روانی کلام از انوری الهام گرفته بود، شیوهای را شروع کرد که بعداً در غزل خواجو و حافظ به اوج رسید؛ سبکی که در آن عرفان و عشق با هم آمیخته میشوند. با این حال، عطار به معنا توجه بیشتری داشت تا لفظ و به اعتقاد شمیسا، وسواسی که در کاربرد عبارتها و آرایهها از غزلسرایان بزرگ دیده میشود، در شعرهای او به چشم نمیخورد. فروزانفر غزلیات عطار را به سه دسته تقسیم میکند: غزلهای عادی در وصف زلف و خط و خال معشوق، غزلهای عرفانی در وصف و بیان مراحل سلوک عرفانی و قلندریات در تخریب نفس و پذیرش بدنامی.
اوج
غزل در قرن هفتم، که با حمله و حکومت مغولان مقارن است، به اوج رسید. چون با حملهٔ مغول، نظام اداری و اجتماعی ایران از هم گسیخت و ادبیات هم از این تغییرات متأثر شد. میتوان آثار این نابسامانیها را در شعرهای شاعران سدههای هفتم و هشتم هجری مشاهده کرد. بازار کساد مدح، یکسره تعطیل شد و با رواج هرچه بیشتر صوفیگری، استفاده از فرم غزل رایجتر شد. شاعران توجه زیادی به لفظ و آرایههای ادبی و وزنها و قافیههای دشوار پیدا کردند و توجه به معنا کمتر شد. از آنجا که نظام درباری فروریخت، به جای امیران و درباریان، مردم مخاطب شعر قرار گرفتند. حدیث نفس و گلایه از جور زمان، مضمون متداولی برای غزلهای این دوره بود. در قرن هفتم، عطار، مولوی و عراقی، مضمون عاشقانه و عارفانه را در غزل در هم آمیختند و طرز نوینی در غزل ابداع کردند.
به گفتهٔ سیروس شمیسا، غزل با ظهور سعدی به اوج زبانی خود رسید. بیان سعدی زیبا و روان و سهل و ممتنع بود. واژگان پرکاربرد و همهفهم به کار میبرد و به معنا هم توجه کافی داشت. او هم فراق و هم وصال را دستمایهٔ غزل قرار داد، حال آن که شاعران بعد از او، چندان در مورد وصال نسرودند. سخن او از عرفان خالی نبود و اگرچه به خامی معنای صوفیانهٔ غزلهای سنایی نبود، اما به عرفان پختهٔ مولوی و عطار هم نمیرسید. به گفتهٔ شمیسا، غزل سعدی متضمن معانی عشقی لطیف است، اما چاشنی اندرز و عبرت و تصوف را هم دربردارد. زبان سادهٔ سعدی باعث شد که غزلیات او در بین مردم عادی رواج زیادی پیدا کند. سعدی الهامبخش شاعران بعد از خود نیز بود؛ شاعرانی چون امامی هروی، مجد همگر، همام تبریزی، امیرخسرو دهلوی، حسن دهلوی، خواجوی کرمانی و حافظ.
در این دوره، مولوی، که خود مراحل سلوک عرفانی را پشت سر گذاشته بود، شرح سفر روحانی خود را در غزلیاتش منعکس کرد. بنا به گزارش شمیسا، مدارکی در دست است که او بسیاری از غزلیات خود را نه در کنج عزلت و در جدال با الفاظ، بلکه به صورت زنده و فیالبداهه و در مجالس رقص و سماع و در حالت وجد سرودهاست. از این رو زبان رسمی ادبی در شعرهای او دچار نوسان و نقصان است که به عنوان یکی از ویژگیهای غزل مولوی شناخته میشود و باعث شدهاست که آثار او، به تعبیر شمیسا، سرشار از عناصر موسیقایی و مضمونهای نو و باروح باشد. شعر مولوی به گفتهٔ شمیسا مملو از وزنها، قافیهها و ترکیبات بدیع است. به گفتهٔ همایی، او در بیشتر غزلهایش از بحرها و وزنهایی مانند هزج و رزج استفاده کرد که برای مجالس سماع و دستافشانی مناسب بود.
در قرن هشتم، خواجوی کرمانی عشق و تصوف را در غزل خود در هم آمیخت و شیوهای پدیدآورد که بعداً مورد توجه حافظ قرار گرفت. او زبانی ساده و روان داشت و در سرایش غزل گاهی از قافیههای دشوار، ردیفهای طولانی و وزنهای نادر استفاده میکرد. اوج روش خواجو، در غزلیات حافظ، که همعصر و همنشین او بود، دیده میشود. به گفتهٔ شمیسا، غزل حافظ آشناترین غزل برای مخاطب خاص و عام است. او توجه زیادی به شاعران پیشین و همعصر خود داشت و بسیاری از مضمونها را از آنها اقتباس میکرد، اما آن را با طبع شاعرانهٔ خود پرورش میداد و شعرهایی که به این ترتیب سروده میشد، اغلب از نمونهٔ اصلی برجستهتر بود. به گفتهٔ شمیسا، غزل هم در معنا و هم در لفظ، در آثار حافظ به اوج رسید. به نظر خانلری، مشخصهٔ شعر او ایهام است. ایهام در غزلیات او باعث شدهاست که استفاده از دیوان اشعارش برای فال گرفتن رایج شود و بحثهای زیادی در مورد عاشقانه یا عارفانه بودن غزلهایش در بگیرد که هنوز هم ادامه دارد. حافظ در شعر خود، ممدوح و معشوق را با هم یکی کرد و از این رو، مدحهای او که به فرم غزل است، در ظاهر، ماهیت خود را آشکار نمیکند.
پس از حافظ، یعنی از اوایل قرن نهم، تا قرن یازدهم، شاعران برای سرودن غزل به سبک عراقی همچنان در تلاش بودند، اما توفیقی حاصل نمیشد؛ چون غزل عاشقانه در شعر سعدی، غزل عارفانه در شعر مولوی و غزل تلفیقی در شعر حافظ به اوج رسیده بود. این بنبست زمینهساز ظهور سبک هندی بود. در این دوره، استفاده از مضمونها و وزنهای تکراری متداول بود. مقام معشوق بسیار ترقی کرد و مقام عاشق بسیار پست شد. به گفتهٔ شمیسا در این دوره غزل دچار انحطاط و ابتذال شد و از هیچ معنای اصیل اجتماعی، عاشقانه یا عارفانه برخوردار نبود.
سادهسازی زبان
غزل، پس از حافظ هم ادامه پیدا کرد؛ چنانکه به گفتهٔ شمیسا، در زمان سلطنت شاهرخ، رایجترین فرم شعر بود. در این دوره، شاعرانی مانند کمال خجندی ظهور کردند که با پیروی از امیرخسرو دهلوی، به دنبال بیان مضمونهای باریک بودند؛ به طوری که نکات، دور از ذهن و اعجابانگیز بنماید. جامی و بابا فغانی در زمرهٔ شاعرانی بودند که در حد فاصل بین سبک عراقی و هندی قرار گرفتهاند و هرچند در زمرهٔ شاعران سبک عراقی به حساب میآیند، اما در شعرهایشان نشانههایی از سبک جدید مشاهده میشود. فرق شعر بابا فغانی با شاعران قبل از خود، در سوزناکی و رقت معناست. کلام او بسیار حزنانگیز و اثرگذار است. سبک او در هند و ایران پیروانی هم داشت.
در قرن دهم هجری، مکتبی در غزل به وجود آمد که به مکتب وقوع مشهور شد و در آن شاعر حالت خود را چنان باز مینماید که با واقعیت سازگار باشد و از اغراق اجتناب میکند. لسانی شیرازی و شهیدی قمی از جمله شاعران نخستین در اتخاذ این رویکرد محسوب میشوند. وحشی بافقی هم شاعر غزلسرای این جریان ادبی در قرن دهم بود که سبک خاص خود را ابداع کرد که به واسوخت معروف شد. شاعر در غزلهای واسوخت، از معشوق اعراض میکند و روگردان میشود. گلچین معانی معتقد است که واسوخت، یک سبک خاص نیست؛ چون از یک سو در شعر شاعران دیگر هم به صورت پراکنده چنین معنایی را میتوان یافت و از سوی دیگر، شاعران بعد از وحشی از او پیروی نکردند و او اولین و آخرین شاعر این سبک بود.
با آغاز دورهٔ صفویه، پادشاهان جز به اشعار مذهبی، توجهی نشان نمیدادند و توسعهٔ صنعت و تجارت در اصفهان باعث به وجود آمدن قشری از کسبه و صنعتگران شد که در قهوهخانهها جمع میشدند و به شعرهای باب طبع خود گوش میدادند. در این دوره، بسیاری از افراد عادی، بدون تحصیلات ادبی شروع به سرودن شعر کردند. شعر سرودن به سبک عراقی با حجمی از تقلید از شاعران پیشین، به ویژه سعدی و حافظ، بسیار مبتذل شده بود. پس شاعران جدید، به دنبال مضمون تازه رفتند و توجه به لفظ را کاهش دادند. سبک جدیدی که به وجود آمد، اگرچه در اصفهان متولد شد، اما از آنجا که بسیاری از شاعران نامدارش به هند مهاجرت کردند و از شعرهای امیرخسرو دهلوی، شاعر فارسیگوی هندی الهام میگرفتند، به سبک هندی مشهور شد. در غزلهای سبک هندی تکرار قافیه و واژگان عامیانه بسیار به چشم میخورد و به گفته شمیسا، غزلها، عملاً، تکبیتهایی بودند که به واسطهٔ قافیه و ردیف به هم میپیوستند و شکل غزل به خود میگرفتند. اساس غزل سبک هندی، که حدود یکصد و پنجاه سال دوام آورد، این بود که شاعر در مصراع اول مطلبی معقول بگوید و در مصراع بعدی شاهد یا مثالی محسوس بیاورد و معنای مصراع اول را اثبات یا تبیین کند؛ به طوری که مصراع دوم دلیلی برای مصراع اول باشد. مصراع اول معمولاً یک شعار است و شاعرانگی ندارد، اما مصراع دوم باید با استفاده از تشبیه، تصویری هنرمندانه و شاعرانه برای تبیین آن ارائه دهد.
مضمون در سبک هندی هیچگاه به ابتذال گرایش پیدا نکرد؛ چون شاعر سبک هندی حق نداشت مضمونی تکراری را دستمایه قرار دهد، مگر این که دستکم بیان و نگاهی جدید داشته باشد. اما این تمرکز بر مضمون باعث شد که آرامآرام، مضامین عجیب و غریب وارد شعر شود و فهم را دشوار نماید. به عقیدهٔ شمیسا در این سبک، گاهی شعر و معما در هم آمیخته میشد. در غزلها کنایه و تشبیه و استعاره زیاد به کار میرفت و تعداد ابیات به ۳۵ بیت هم میرسید.
به گفتهٔ سیروس شمیسا، صائب تبریزی، محتشم کاشانی و چند شاعر دیگر توانستند نمونههایی متعالی از این سبک شعری پدیدآورند، اما این سبک بعد از آنها به افول گرایید؛ به طوری که امروز ادیبان ایرانی، نظر بدبینانهای نسبت به آن دارند.
بازگشت
با پایان حکومت صفویان از یک سو و شروع استعمار هند از سوی دیگر، بازار شعر از سکه افتاد. مضمونهای پیچیدهٔ سبک هندی مخاطب چندانی نمییافت و شاهان ایران مانند نادرشاه، کریمخان و آغامحمدخان قاجار میانهٔ زیادی با شعر و شاعری نداشتند. این دوره را دورهٔ فترت نامگذاری کردهاند. این دوره از اوایل قرن دوازدهم تا اوایل قرن سیزدهم هجری به طول انجامید.
شاهان قاجار، به خصوص فتحعلیشاه و ناصرالدینشاه، بسیار شعردوست بودند و خود نیز شعر میسرودند؛ بنابراین جریانی که از اواخر دورهٔ افشاریه شروع شده و در دورهٔ زندیه تا حدودی هوادار پیدا کرده بود، به اوج رسید. شاعران با پیروی از سبکهای خراسانی و عراقی شعرهای جدیدی میسرودند و پاداش دریافت میکردند. به باور شمیسا، غزلهای این دوره، بر خلاف قصیدهها، تقلیدی نبودند. غزلهای این دوره، از آثار غزلسرایان قبلی به صورت تلفیفی الهام میپذیرفتند و عمدتاً غزلهای عاشقانه بودند. فروغی بسطامی از غزلسرایان شاخص این دوره است.
با شروع جنبش مشروطه، گنجاندن مضمونهای میهنپرستانه در غزل متداول شد. این سبک از غزل که به «غزل وطنی» شهرت یافت، در آثار عارف قزوینی، فرخی یزدی و ابوالقاسم لاهوتی مشاهده میشود. به بیان روزبه، شعر مشروطه در خدمت عوام و بسیار عوامانه بود و در پشت مضمونهای آزادیخواهانه و تجددطلبانهٔ آن، یک «روح عمیق شاعرانه» مستتر نبود؛ بلکه عمدتاً خام و احساسی و شکلنیافته بود. به گفتهٔ براهنی، شعر مشروطه، شعر مضمون بود و نه شعر فرم و محتوا؛ به این معنا که اندیشه یا احساسی را دنبال میکند، اما این اندیشه یا احساس با اشیا و تصویرها آغشته نمیشود و با عواطف عمقی و درونی ناخودآگاه انسان درنمیآمیزد. براهنی شعر بهار، عارف قزوینی، ایرج میرزا و پروین اعتصامی را در زمرهٔ شعر مضمون قلمداد میکند. روزبه حتی غزلهای صوفیانه و عاشقانهٔ دورهٔ مشروطه را «میراثدار ارتجاع ادبی عهد بازگشت» دانستهاست.
نوگرایی
تحت تأثیر پدیدار شدن شعر نو، سبکی جدید در سرایش غزل به وجود آمد که به غزل نو یا غزل تصویری مشهور است. این نوع غزل، چه در لفظ و چه در مضمون، از امکانات شعر نو استفاده میکند. شاعران نوگرایی مانند فریدون توللی، نادر نادرپور و هوشنگ ابتهاج، زمانی که تمایل به سرودن غزل در فرم سنتی آن میکردند، عناصری از شعر نو را وام میگرفتند که به تکوین این سبک انجامید. روزبه، بیشترین درهمآمیختگی غزل نو با جریان شعر امروز را مربوط به دههٔ ۱۳۶۰ میداند و میگوید که ویژگی غزل نو تا قبل از آن، «نوآوری در سطح» بود و معیارهای زیباییشناسی در آن دچار دگرگونی نشده بود. یکی از ویژگیهای غزل نو، استفاده از وزنهای جدید است که در این زمینه، هوشنگ ابتهاج، سیمین بهبهانی و حسین منزوی آثار شاخصی دارند. غزلسرایان نوگرا، توصیف در غزل را به معشوق زمینی و آسمانی محدود نکردند و تجربیات ذهنی خود را در جستجوی افقهای تازهتر گسترش دادند. در اثر این تلاش، صور خیال در غزل نو به تازگی گرایید. بر خلاف غزل قدیم که تجربیات عاطفی متعددی از شاعر در ابیات مختلف منعکس میشد و در نتیجه به عدم پیوستگی عمودی غزل میانجامید، در غزل جدید شاعران به بیان یک تجربهٔ عاطفی بسنده کردند. به این ترتیب، تصویرهای شعری در یک غزل در هم تنیده شد و هر بیت قسمتی از تصویر قبل یا بعد از خود را منعکس میکرد؛ درنتیجه غزل در محور عمودی خود پیوستگی بیشتری پیدا کرد.
موج پستمدرنیسم که ابتدا توسط رضا براهنی و از طریق شعر سپید وارد ادبیات فارسی شده بود، توسط سید مهدی موسوی و چند شاعر دیگر در فرم غزل هم راه پیدا کرد که به غزل پستمدرن معروف شد. غزلسرایان پستمدرن در دههٔ ۱۳۸۰ اغلب از وبلاگ برای انتشار آثار خود استفاده میکردند و به گفتهٔ محمدرضا شالبافان، یکی از شاعران این جریان، تلاش میکردند به خردهروایتهایی از جنس دغدغههای اصلی انسان و تناقضهای زندگی بشری بپردازند.
مضمون کلاسیک
عشق زمینی
مفهوم محوری در غزل، معشوق است. احسان یارشاطر در دانشنامهٔ ایرانیکا میگوید که در غزل کلاسیک، معشوق معمولاً یک مرد جوان، گاهی یک سرباز یا گاهی یک پیالهدار (ساقی) است که شاعر از او با واژگانی چون بت، دوست یا معشوق نام میبرد. به نوشتهٔ دانشنامهٔ ایرانیکا، در زمان شکلگیری غزل به عنوان یک فرم، سربازان ترک جوانی که در جنگهای آسیای میانه به اسارت درمیآمدند، به عنوان سرباز امپراتوریهای حاکم بر ایران یا به عنوان برده در دربار یا منزل افراد ثروتمند به کار گرفته میشدند و به دلیل قامت خوش و چهرهٔ زیبا مورد تمجید و ستایش بودند؛ چنانکه در قرن نهم و دهم میلادی (سوم تا پنجم هجری) واژهٔ ترک به معنای معشوق و جوان زیبارو معنا میشد. یارشاطر، عدم استفاده از معشوق زن را به این دلیل میداند که باورهای اسلامی سخن گفتن از معشوق زن را در محفلهای شعرخوانی جایز نمیدانست. البته یارشاطر به شرابخواری هم اشاره میکند که علیرغم مجاز نبودن در اسلام، از همان ابتدا در غزلها دستمایهٔ سرایش شعر قرار میگرفت. به نظر یارشاطر، معشوق غزل کلاسیک، نه نامی دارد و نه توصیف دقیقی که بتوان او را بازشناخت. او زیباییهای اغراقآمیز و ایدهآلی دارد و از انبوهی از عاشقان دل ربودهاست که برای جان باختن در راه عشق او آمادهاند. اما در مقابل، خودش نسبت به خیل عاشقان بیتفاوت یا حتی آزاررسان است. صفات معشوق آنقدر کلی و انتزاعی است که نمیتوان معشوق یک شاعر را از شاعر دیگر تشخیص داد و این ویژگی، کاربردی عام به غزل میبخشد؛ چنانکه هر کس میتواند با خواندن آن شرح معشوق خود را از آن دریابد. نقش عاشق را شاعر معمولاً خودش بازی میکند. در غزلیات قدیمیتر (دورهٔ سامانیان و غزنویان) عاشق چندان حقیر نمینماید؛ او مغرور است و از همنشینی با معشوق لذت میبرد. اما در دورههای بعدی، عاشق لحظات خوش را با حال و هوایی — به تعبیر یارشاطر — مالیخولیایی عوض میکند و بردهوار هر نوع تحقیر و آزاری را تحمل میکند. این عشق که شور و اشتیاق حاکم بر غزل را میسازد، اغلب در مقابل عقل قرار میگیرد و عاشق را رسوا میکند. عاشق نیز این رسوایی را مشتاقانه میپذیرد و برای زدودن غمهای خود، به شراب پناه میبرد که در نظرش شفابخش و تسلیبخش است. افراد مختلفی با آیین بادهگساری شاعر در ارتباط بودند؛ از جمله ساقی، بادهفروش، مغبچه و پیر مغان.
عرفان و عشق الهی
به گفتهٔ یارشاطر، صوفیان که میخواستند شور و حال خود را در راه عشق به خدا توصیف کنند، زبان و واژگان عادی را وسیلهای کافی برای بیان حالات سرخوشانهٔ خود نمیدانستند. آنها با بیان «عشق ناپسند»، به کنایه و با واسطه، عشق به معشوق اصلی خود؛ یعنی خدا را بیان مینمودند. آنها آرزوی رسیدن به خدا داشتند؛ همانطور که عاشق آرزوی وصال معشوق دارد. پس از همان زبان اروتیک و عاشقانه بهره گرفتند. در بسیاری مواقع، نمیتوان عاشقانه یا عارفانه بودن این غزلها را به صراحت تشخیص داد، مگر آن که اشارهٔ عرفانی صریحی در شعر وجود داشته باشد.
رند و قلندر شخصیتهای بادهگسار و رسوایی بودند که در غزلهای اولیه، شخصیتهایی منفی بودند، اما در شعرهای حافظ و شاعران بعدیاش، به صورت افرادی فاضل و صادق ترسیم شدند که از نفاق گریزانند. تکوین این شخصیتها و اصولاً رواج گونهای از غزل با عنوان «قلندریات» به رواج پیدا کردن فرقههای صوفیه و به خصوص شاخهٔ قلندریه بازمیگردد که در آیین سلوک خود برای از بین بردن غرور و روحیهٔ نفاق درونی خود، در ملأ عام کارهایی شرمآور (مانند بادهگساری) انجام میدادند تا نسبت به نظر و قضاوت مردم بیتفاوت شوند و — به عقیدهٔ خودشان — بتوانند خالصانه طریقت خود را پی بگیرند. این که غزلهای عاشقانه در فارسی را (مانند ادبیات عاشقانه در بعضی زبانهای دیگر) میتوان در دو سطح زمینی و معنوی تأویل نمود، بعضی از پیروان آیینهای تصوف را بر آن داشت که واژگان عاشقانه را به صورت یک به یک بر روی مفاهیم معنوی نگاشت کنند؛ مثلاً به گفتهٔ جواد نوربخش شراب را «نماد طعم شهودی یاد خدا در دل صوفی» و پیچ زلف را به معنی «تجلیات الهی» در نظر میگیرند. باورمندان مطلق به این رویکرد، تمام شعرهای شاعرانی چون سنایی، عطار، عراقی، مولوی و حتی حافظ را عارفانه میپندارند و حتی معتقدند شعرهایی که ظاهراً عاشقانهاند باید با دقت رمزگشایی شوند تا مفهوم عارفانهٔ خود را بنمایانند. این تعبیر حتی مورد توجه فارسیپژوهان غربی نظیر هنری ویلبرفورس کلارک نیز قرار گرفته و در ترجمههای آنها از آثار فارسی به زبانهای غربی انعکاس یافتهاست. یارشاطر این رویکرد را قابل پذیرش نمیداند و معتقد است که با پذیرش این رویکرد، شعرهای صریح و شفافی که به زبان مردم نوشته شدهاند و هر شخصی با هر سطحی از تحصیلات قادر به خواندن و ادراک آنهاست، باید در معرض تأویلهای «اسرارآمیز و مبهم» قرار گیرد.
قالبهای برگرفتهشده از غزل
تضمین: تضمین نوعی مسمط است که در سدههای اخیر متداول شدهاست و شاعر برای سرایش آن، به همهٔ ابیات یک شعر (اغلب غزل)، ابیاتی اضافه میکند تا به شکل مسمط درآید. یکی از تضمینهای مشهور در ادبیات فارسی، شعری است با مطلع «تا کی به تمنای وصال تو یگانه/اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه» که شیخ بهایی بر اساس غزلی با مطلع «ای تیر غمت را دل عشاق نشانه/جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه» از خیالی بخارایی سرودهاست.
ترجیعبند و ترکیببند: ترجیعبند را میتوان مجموعهای از چند غزل دانست که بهوسیلهٔ یک بیت ثابتِ دارای قافیهٔ مستقل، به هم متصل شدهاند. به همین ترتیب، اگر غزلها به وسیلهٔ بیتهای مختلفی که قافیهٔ مستقلی دارند به هم وصل شوند، قالب ترکیببند پدید میآید.
مستزاد: مستزاد، یک رباعی، قطعه یا غزل است که مصراع دوم آن به لحاظ وزنی کوتاه شده باشد. پیدایش مستزاد، به منظور انطباق شعر با ضربآهنگ موسیقی بودهاست. به نظر پروین شکیبا، غزل (یا رباعی) را برای این که بتوانند با موسیقی یا به حالت قوالی بخوانند، به حالت مستزاد درمیآوردند تا خواننده قسمت اصلی را بخواند و دیگران در مصراعهای کوتاه شده، خواننده را همراهی کنند و اصطلاحاً «دَم بگیرند». سرودن مستزاد در دوران مشروطه رواج زیادی پیدا کرد.
غزل-مثنوی: غزل-مثنوی قالبی است که در آن، شاعر در اثنای سرودن یک مثنوی، تغییر لحن میدهد و چند بیت با فرم غزل میسراید. وحشی بافقی در منظومهٔ شیرین و فرهاد از این فرم استفاده کردهاست ولی رواج آن بیشتر به دوران پس از انقلاب ۱۳۵۷ بازمیگردد.
غزلواره: گونهای از غزل است که به شدت تحت تأثیر شعر نیمایی قرار گرفته و جز صورت، بقیهٔ خصوصیتهای قالب غزل سنتی را از دست دادهاست؛ چنانکه حتی ممکن است یک مصراع در چند خط بیاید یا طول مصراعها کوتاه و بلند باشد. با این حال، تعریف ثابت و روشنی از غزلواره وجود ندارد.
در زبانهای دیگر
در عربی
غزل در ادبیات عرب با مفهومی متفاوت از ادبیات فارسی و به عنوان یکی از فنون و اغراض شعر به کار رفتهاست. در ادبیات عربی به تشبیب، نسیب و تغزل، که معمولاً در ابتدای قصیدهها میآمد، غزل اطلاق میشود. در این مفهوم، سابقهٔ سرایش غزل در زبان عربی به عهد جاهلیت میرسد که مضمونهایی مانند کوچ کردن یار، توصیف زیباییهای اندام معشوق و دیدگاه شاعر نسبت به عشق و زن را در بر میگرفت. از قدیمیترین شاعران غزلسرای عرب میتوان به عمر بن ابیربیعه اشاره کرد که شعرهایش هماکنون نیز خوانده میشود. در ادبیات عربی، دو نوع غزل را میتوان بازشناخت؛ یکی بومی حجاز و دیگری بومی عراق.
غزل همچنین در زبان عربی به هر نوع شعر عاشقانه نیز اطلاق میشود.
در ترکی
ورود غزل (به ترکی: gazel) به ادبیات ترکی، به سدههای پانزدهم و شانزدهم میلادی بازمیگردد. در اواسط قرن پانزدهم، علیشیر نوایی غزل را وارد زبان جغتایی کرد و در اوایل قرن شانزدهم نیز فضولی با زبان ترکی آذربایجانی غزل سرود. در قرن هفدهم، عاشق عمر قوشما را که شعر فولکوریک بود، در کنار غزل که شعر درباری بود، جمعآوری کرد و پلی شد بین این دو گونهٔ ادبی. تأثیر متقابل شعر رسمی و شعر کوچهبازاری تا قرن نوزدهم ادامه داشت و یکی از شاعران برجسته در این زمینه، ابراهیم درتلی بود.
در هندی و اردو
غزل در قرن دوازدهم میلادی، با نفوذ عارفان اسلامی وارد شبهقارهٔ هند شد. در قرن سیزدهم، امیرخسرو دهلوی، غزلسرای هندی بود که آثارش باعث محبوب شدن غزل در سراسر هندوستان شد. ورود غزل به ادبیات اردو را نیز میتوان به محمدقلی قطبشاه در نیمهٔ دوم قرن شانزدهم میلادی و ولی محمد ولی در قرن هفدهم نسبت داد. غزل در قرن هجدهم و نوزدهم میلادی در شبهقارهٔ هند بسیار رایج بود. غالب دهلوی، شاعر هندی قرن نوزدهم میلادی، دامنهٔ مضمون غزل هندی را گسترش داد، هرچند که مضمون اصلی؛ یعنی عشق، همچنان پابرجا ماند. فیض احمد فیض، جاوید اختر، ادا جعفری و فراق گورکپوری از دیگر شاعران غزلسرای هندی و پاکستانی هستند. خواندن غزل به همراه اجرای موسیقی نیز که در هندی غزل گائیکی گفته میشود، جزو سنتهای قدیمی در شبهقارهٔ هند است که امروزه نیز طرفدار زیادی دارد.
در زبانهای اروپایی
در زبانهای اروپایی، از سونِت به عنوان فرمی برای بیان حالات عاشقانه یاد میشود و از این رو آن را غزل فرنگی یا غزلواره یا حتی غزل ترجمه کردهاند. سونت چهارده مصراع دارد که در زبانهای مختلف اروپایی از وزنهای مختلفی در آن استفاده میشود و بهطور مثال در انگلیسی، هر مصراع، پنج جزء دو هجایی دارد. سرودن این شعر دست کم به قرن سیزدهم میلادی میرسد. فرانچسکو پترارک، شاعر ایتالیایی و فیلیپ سیدنی و ویلیام شکسپیر، شاعران انگلیسی از جمله کسانی هستند که شعرهایی در این قالب سرودهاند.
علاوه بر این، بعضی شاعران آمریکایی از جمله آدرین ریچ، جان هالندر و آغا شاهد علی شعرهایی با فرم غزل به شکلی که در فارسی رایج است (و در زبان انگلیسی تحت عنوان Ghazal شناخته میشود)، سرودهاند. در سال ۱۹۹۶، آغا شاهد علی اولین گلچین غزلهای انگلیسیزبان جهان را با عنوان غزلهای واقعی به زبان انگلیسی گردآوری و ویرایش کرد. از سال ۲۰۰۶، دیوی پانتی، شاعر نپالی شروع به سرودن غزل کرد و مدعی شد که پیشگام غزل انگلیسی است.
جستارهای وابسته
تصنیف
یادداشت
پانویس
منابع
ادبیات کهن فارسی
گونه شعری
گونههای ادبی |
3118 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%A7%D8%A8%D9%88%DA%A9%DB%8C | کابوکی | کابوکی نام گونهای از تئاتر سنتی ژاپنی است که شهرتش به دلیل سبک درام آن و نوع لباس زینتی بازیگرانش میباشد.این واژه از ترکیب سه نویسهٔ کانجی تشکیل شدهاست، که از چپ به راست، به معنی آواز (歌)، رقص (舞) و مهارت (伎) میباشند و بههمین دلیل است که کابوکی گاهی «هنر آواز و رقص» ترجمه میشود. حروف این کلمه، به دلیل آنکه از زبان چینی وارد شدهاند، مفهوم واقعی لغت را نشان نمیدهند. در کانجی، مهارت بهطور کلی به بازیگر تئاتر کابوکی اشاره میکند و خود لغت کابوکی از kabuku مشتق شده که به معنی تکیه دادن یا غیرمعمول بودن است. پس کابوکی میتواند به مفهوم «تئاتر پیشرو» یا «تئاتر عجیب» نیز باشد. اصطلاح kabukimono بهطور کلی به کسانی اشاره میکند که لباسهای عجیب میپوشند و با غرور در خیابان راه میروند.
حضور زنان در تئاتر کابوکی۱۶۰۳–۱۶۲۹
پیدایش کابوکی به سال ۱۶۰۳ برمیگردد، زمانیکه یک مایکو (زنی که به معبد شینتویی خدمت میکند) به نام اوکونی (Okuni)، سبک جدیدی از رقص و نمایش را در شهر کیوتو اجرا کرد. در این نمایشها، زنان نقش زن و مرد را در نمایشنامههای کوتاهی دربارهٔ زندگی روزمره اجرا میکردند. این سبک به سرعت محبوب شد و حتی از اوکونی خواسته شد که در دربار امپراتور آن زمان، نمایش اجرا کند. به دنبال این موفقیت، گروههای بازیگری مشابه به رقابت با اوکونی پرداختند و به این صورت، کابوکی تبدیل به نمایش و رقص دسته جمعی شد که توسط زنان به اجرا درمیآمد. بعد از مدتی، به دلیل اینکه نمایش با امور غیراخلاقی همراه شد و باعث شد حتی بعضی کابوکی را با مفاهیم نادرست بشناسند، در سال ۱۶۲۹ زنان از اجرای کابوکی منع شدند. از آنجا که کابوکی نمایش محبوبی بود، از پسران جوان برای به عهده گرفتن نقش زنان استفاده شد. دلیل انتخاب آنها این بود که دارای عضلات و صدای ظریفتری نسبت به مردان بودند و جایگزین بهتری برای نقش زنان به حساب میآمدند. به همراه تغییر جنسیت بازیگران، تغییر دیگری نیز در نوع نمایش و رقصها پیش آمد و آن اضافه شدن هیجان و حتی خشونت به اجراها بود. اما این تغییر نیز به انحراف کشیده شد و به دلیل فساد اخلاقی که بین بازیگران و بعضی از مشتریان پیش آمد، در سال ۱۶۵۲ از حضور پسران جوان به عنوان بازیگر جلوگیری به عمل آمد. در دوره Genroku در سالهای (۱۶۸۸–۱۷۰۴) کابوکی به صورت یک نمایش رسمی درآمد. در این دوره کابوکی و نوع دیگری از تئاترهای خیمهشببازی به نام ningyō jōruri که بعدها به نام bunraku شناخته میشد، به هم نزدیک شدند و در اجراها با یکدیگر همکاری کردند و از هم تأثیر گرفتند. نمایشنامهنویس معروف به نام Chikamatsu Monzaemon یکی از حرفه ایترین نمایشنامه نویسان کابوکی، نمایشنامههای زیادی نوشته که مهمترین آنها نمایشنامه Sonezaki Shinju (خودکشی بخاطر عشق)، که در اصل برای bunraku نوشته شده بود، برای کابوکی دوبارهنویسی شد. در نیمه قرن ۱۸ به صورت مقطعی، از محبوبیت کابوکی کاسته شد و جای خود را به بونراکو که در طبقات پایینتر اجتماع پرطرفدار بود داد.
کابوکی بعد از انقلاب میجی
تغییرات فرهنگی زیادی که در سال ۱۸۶۸ بعد از سقوط شوگان تاکوگاوا رخ داد و نیز حذف فرهنگ سامورایی و آغاز ارتباط ژاپن با دنیای غرب، به روی کارآمدن مجدد کابوکی کمک بسیاری کرد. در این حال، بخاطر انزوای این تئاتر در دوران جدید، بازیگران تلاش کردند تا شهرت این تئاتر را در میان طبقات بالای اجتماع افزایش دهند و سبکهای سنتی را به مدرن تبدیل کنند. در طول بمباران جنگ جهانی دوم، تعداد زیادی از تماشاخانههای کابوکی تخریب شدند و اشغالگران بعد از جنگ اجرای کابوکی را ممنوع کردند. با اینهمه بعد از بین رفتن ممنوعیت، در سال ۱۹۴۷، نمایش کابوکی مجدداً به روی صحنه رفت.
تئاتر کابوکی امروز
تأثیرات جنگ جهانی دوم، دوران سختی را برای تئاتر کابوکی رقم زد. گذشته از خرابی و صدماتی که به بزرگترین شهرهای ژاپن وارد آمد، تمایل مردم برای پذیرش تفکرات و سبکهای متعلق به دوران گذشته، کم شده بود و کابوکی نیز از این موج جدید درامان نماند. کارگردانی به نام تتسوجی تاکچی، بخاطر ابداعاتی که در ساخت کابوکی کلاسیک ایجاد کرد و مسبب تولد دوباره کابوکی و جلب توجه مردم در ایالت «کانسای» شد. در میان تمام ستارگان جوانی که در کابوکیهای او ایفای نقش نمودند، معروفترینشان ناکامورا گانجیرو بود که این دوره از اجراهای کابوکی را به افتخار او، نامگذاری کرده بودند. کابوکی، هنوز محبوب باقیماندهاست و مشهورترین سبک تئاتر سنتی ژاپن محسوب میشود و بازیگران آن در تلویزیون و سینما نیز حضور دارند. در انیمیشنهای سنتی ژاپن نیز از مفاهیم کابوکی استفاده میشود. علاقه به کابوکی به غرب نیز راه یافتهاست. بازیگران کابوکی تورهایی را در آمریکا و اروپا برگزار نمودهاند و بعضی نمایشنامه نویسان غربی از مضامین کابوکی در آثارشان استفاده نمودهاند. در ۲۴ نوامبر سال ۲۰۰۵، یونسکو از کابوکی، به عنوان یکی از شاهکارهای معنوی میراث بشریت نام برد.
برخی ارکان تئاتر کابوکی
طراحی صحنه
بخشی از صحنه نمایش در کابوکی، «هاناماچی» نامیده میشود، که در آن قسمتی از صحنه به شکل راهرویی به سمت تماشاگران باز میشود. این سکو در کابوکی نقش مهمی دارد و فقط راهرویی برای ورود و خروجها یا راهی به سمت سکوی اصلی نیست، بلکه صحنههای مهمی روی آن اجرا میشود. صحنه کابوکی در طول قرن ۱۸ تغییرات زیادی کرد و مدرن تر شد. برای نمونه، اضافه شدن تعدادی حقههای نمایشی به صحنه مثل امکان غیب و ظاهر شدن بود. کابوکی میتواند به مفهوم تئاتر پیشرو یا تئاتر عجیب باشد.
سکوی چرخان (Mawari-butai)
سکویی که گرد و چرخدار است و حول سکوی اصلی و ثابت میچرخد و برای انتقال و تغییر صحنه ای به صحنه ای دیگر بسیار مناسب است.
Seri
سکوهایی که قابلیت افزایش یا کاهش ارتفاع دارند و برای بالا بردن یا پایین آوردن بازیگر در صحنهها استفاده میشود.
Chūnori
تکنیکی است که در آن سیمیبه لباس بازیگر متصل است و از آن برای به پرواز درآوردن بازیگر بالای سکو یا قسمت مشخصی از تالار نمایش استفاده میشود. امروزه این تکنیکها کمتر مورد استفاده قرار میگیرد. در کابوکی نیز مانند بقیه هنرهای نمایشی ژاپن، جابجایی یا تغییرات در صحنه، گاهی وقتی بازیگر در حال بازی و پردهها نیز باز هست، انجام میشود و اینکار با Hiki Dōgu یا واگن کوچک مخصوص اینکار انجام میگیرد.
Kuroko
به دستیاران صحنه گفته میشود که لباس یکدست مشکی میپوشند و تشخیص آنها مشکل است و باید با سرعت وسایل صحنه را جابجا کنند و تغییرات را برای صحنه بعد نمایش در حال اجرا آماده کنند یا به بازیگر کمک کنند تا لباسش را به سرعت تعویض کند طوری که تماشاگران متوجه نشوند.
اصول اجرا
نمایشهای کابوکی در سه دسته جای میگیرند. تاریخی/خانوادگی/رقص.
اجراهای تاریخی اغلب دربارهٔ حوادث تاریخی بسیار مهم ژاپن بود. در دوره حاکمیت شوگانها، سانسور شدیدی برای ممنوعیت انتقاد از دولت وقت انجام میشد و در نتیجه مضمون نمایشنامهها راجع به وقایع دیگر مانند جنگهای سال ۱۱۸۰ یا ۱۳۳۰ ژاپن بود.
بر خلاف اجراهای تاریخی که بیشتر دربارهٔ طبقه ساموراییها بود، اجراهای خانوادگی (داخلی)، دربارهٔ محدودیتها و مشکلات اجتماعی، و بخصوص راجع به زوجهایی بود که بخاطر مشکلات و موانع نمیتوانستند در این دنیا کنار هم زندگی کنند و تصمیم میگرفتند تا بعد از مرگ با هم باشند و خودکشی میکردند. در کابوکی از گریم و ماسکهای مخصوصی (برای حیوانات یا موجودات غیرطبیعی) نیز استفاده میشود و رنگهای مورد استفاده نشانگر شخصیت نقشی است که بازیگر برعهده دارد.
منابع
پیوند بیرون
منصور سرتیپی”کابوکی” را به بازار کتاب فرستاد
کابوکی / نویسنده چیاکی یوشیدا
کابوکی در تئاتر توکیو (یوتیوب)
کابوکی
تاریخ تئاتر
تئاتر
تئاتر در ژاپن
شاهکارهای شفاهی و ناملموس میراث بشری
فرهنگ در ژاپن
میراث فرهنگی و معنوی بشر
واژهها و عبارتهای ژاپنی
ویکیسازی رباتیک |
3119 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%B3%D9%87 | فرانسه | فرانسه با عنوان رسمی جمهوری فرانسه یک کشور فراقارهای در اروپای غربی است که دارای منطقهها و قلمروهای بسیاری در آنسوی دریاها است. فرانسه یکی از سه کشوری است که سواحلی هم در دریای مدیترانه و هم در اقیانوس اطلس دارد (دو کشور دیگر عبارتند از اسپانیا و مراکش) به دلیل شکل نقشه این کشور، در زبان فرانسوی به آن لقب l’Hexagone (معنی: ششضلعی) دادهاند. فرانسه از جنوب با آندورا و اسپانیا، از شرق با ایتالیا و سوئیس و آلمان و لوکزامبورگ و بلژیک، از جنوب با موناکو مرز زمینی دارد. همچنین از طریق کانال مانش با بریتانیا هممرز است.
بر پایه مساحت، فرانسه بزرگترین کشور اروپای غربی و اتحادیه اروپا و همچنین سومین کشور بزرگ در کل قاره اروپا بهشمار میآید. جمعیت فرانسه فراتر از ۶۷/۲ میلیون تَن است که با این شمار، فرانسه در رتبه دومین کشور پرجمعیت پس از آلمان در اتحادیه اروپا قرار میگیرد. پایتخت فرانسه، شهر پاریس است. این شهر بزرگترین شهر این کشور و مرکز اصلی تجارت و فرهنگ فرانسه است. قانون اساسی فرانسه برپایه یک همهپرسی در ۴ اکتبر ۱۹۵۸ به رسمیت رسیدهاست. این قانون تأکید بر ایجاد کشوری سکولار و دموکرات دارد که مردم در آن، حق حاکمیت را ایجاد میکنند. اعلامیهٔ حقوق انسان و شهروند که در انقلاب فرانسه تدوین شد و در گونه خود یکی از نخستین سندهای تاریخی در این زمینه بهشمار میآید، به گونهای بیانگر باورهای این کشور است.
پس از پایان قرون وسطا، فرانسه تبدیل به یکی از سه ابرقدرت در قاره اروپا شد به گونهای که در سدههای ۱۹ و ۲۰ دارای مناطق تحت استعمار بسیاری بود. همچنین در طول تاریخ طولانی این کشور، فرانسه تبدیل به مهمترین کانون پرورش بسیاری از هنرمندان، اندیشمندان و دانشمندان در زمینههای گوناگون گردید تا جایی که این کشور را مرکز پیدایش و شکوفایی فرهنگ مدرن جهان میپندارند. در طی سدههای هفدهم و هجدهم، جامعهٔ علمی، فرهنگی و هنری فرانسه و اندیشمندانی که از سراسر اروپا به آن میپیوستند دورانی را رقم زدند که از آن «دوره روشنگری» نامبرده میشود و از لحاظ دستاوردهای فکری و اجتماعی یکی از درخشانترین دورههای تاریخ بشر است. فرانسه چهارمین کشور دارندهٔ بیشترین میراث جهانی یونسکو در جهان است. هر ساله بیش از ۸۳ میلیون گردشگر به این کشور سفر میکنند. این کشور دارنده مقام اول از نظر شمار گردشگر است.
در زمینههایی چون فرهنگ، علوم بنیادی، صنعت و فناوری، هنر، نظام، اقتصاد و سیاست، فرانسه یکی از کشورهای مهم و اثرگذار جهان است. این کشور دارای رتبهٔ پنجم در میان دیگر کشورها از نظر بودجه و هزینههای نظامی است. همچنین از نظر ذخایر هستهای، رتبهٔ سوم را داراست. فرانسه یکی از کشورهای توسعه یافته است که قدرت اقتصادی بسیاری دارد. از دید اقتصادی، هفتمین اقتصاد بزرگ جهان و از نظر برابری قدرت خرید رتبهٔ نهم جهان است.
در زمینهٔ استانداردهای بینالمللی، فرانسه را میتوان از کشورهای پیشرو دانست. استانداردهای بالای زندگی، تحصیلات، سلامت، امید به زندگی، آزادی و شاخص بالای توسعه انسانی فرانسه را از جمله کشورهای ایدئال برای زندگی معرفی میکند. فرانسه همچنین از کشورهای مؤسس سازمان ملل متحد بوده و یکی از پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد است. فرانسه همچنین در چندین گروه و نهاد بینالمللی دیگر چون فرانسهزبانی، گروه هشت، گروه بیست، ناتو، سازمان همکاری اقتصادی و توسعه، سازمان تجارت جهانی و اتحادیهٔ لاتین عضویت دارد. این کشور همچنین از کشورهای پیشرو در تأسیس اتحادیه اروپا بودهاست. فرانسه همچنین از تاریخ ۲۴ اکتبر ۱۹۴۵ در سازمان ملل متحد نیز عضو است.
ریشهٔ نام
واژه فرانسه (France) برگرفته شده از واژه لاتین Francia به معنای کشور فرانکها است. البته دربارهٔ ریشهٔ واژه فرانک نیز دیدگاههای گوناگونی وجود دارد. یکی از این نگرشها اشاره به این دارد که واژهٔ فرانک از کلمهٔ frankon برگرفته شدهاست. نگرهٔ دیگری نیز به این موضوع اشاره میکند که فرانک در زبان باستانی ژرمنی به معنای آزاد است. واژهای مخالف برده و بردهداری.
بر پایه گفتههای یک تاریخشناس اهل جمهوری چک، نام فرانسه برگرفته شده از Franci (یا Francio) یکی از پادشاهان کهن ژرمن است که قلمرو اش تا استراسبورگ و بلژیک گسترش یافته بود. ژولیوس سزار نیز از نام Francio برای نام بردن از این سرزمین در یادداشتهای خود استفاده میکردهاست.
تاریخ
پیش از تاریخ
برپایه کهنترین مدارک بهدست آمده، انسانهایی در منطقهای که امروزه با عنوان کشور فرانسه شناخته میشود در حدود ۱٬۸ میلیون سال گذشته میزیستهاند. این انسانها در رویارویی با عوامل مختلف آبوهوایی آغاز به زندگی عشایری و شکارچی-گردآورنده کردهاند. فرانسه دارای غارهای بسیاری چون لاسکو است که پیشینه آثار شکل گرفتهٔ روی آن به دوران پارینهسنگی میرسد.
پس از پایان واپسین دوره یخبندان (نزدیک ۱۰٫۰۰۰ سال پیش از میلاد)، هوای این منطقه رو به عادی شدن گذاشت و حدود ۷٫۰۰۰ سال پیش از میلاد، این منطقه از اروپای غربی وارد دوران نوسنگی شد. سپس شاهد رشد و شکوفایی در زمینههای جمعیتی و کشاورزی هستیم که این رخداد در میانهٔ هزاره چهارم و سوم اتفاق افتاد.
گُلها
نیاکان بخشی از فرانسویها گُلها (Gaulois) بودند و تبار سلتی داشتند. اینان تا زمان ژولیوس سزار فرمانروای نیرومند جمهوری روم فرمانروایی بومی خود را داشتند تا سرانجام به دست سزار سرنگون شدند و کشورشان بخشی از امپراتوری روم شد.
جغرافیا
فرانسه از شمال شرقی، شرق و جنوب غربی دارای مرزهای مشترک با بلژیک، لوکزامبورگ، آلمان، سوئیس، ایتالیا، موناکو، اسپانیا و آندورا است. خاک کشور فرانسه در اروپا شامل مساحتی ۵۴۷٫۰۳۰ کیلومترمربعی میشود که با این شمار، فرانسه بزرگترین کشور در میان اعضای اتحادیه اروپا، از دید مساحت است. فرانسه همچنین دارای جاذبههای طبیعی بسیاری همچون جاذبههای ساحلی در مناطق شمالی و غربی و مناظر کوهستانی بیشتر مربوط به رشتهکوههای آلپ در بخش شرقی است.
آب و هوا
بخشهای شمالی و شمال شرقی فرانسه دارای آبوهوای معتدل است. بخشهای جنوبی نیز آبوهوای مدیترانهای دارند. بخشهای غربی فرانسه دارای اقلیم اقیانوسی است؛ یعنی این مناطق دارای میزان بارش بالایی بوده و زمستانهایی معتدل و تابستانهایی گرم را تجربه میکنند. شرق این کشور داری آب و هوای کوهستانی است. دیگر مناطق نیز معمولاً از تابستانهایی گرم و گاهی طوفانی و زمستانهایی سرد برخوردارند.
محیط زیست
فرانسه یکی از نخستین کشورهای جهان است که در سال ۱۹۷۱ برای خود یک وزارتخانه در رابطه با محیط زیست ایجاد کرد. همچنین با اینکه فرانسه یکی از کشورهای صنعتی جهان شمرده میشود، اما دارنده رتبه هفدهم تولیدکننده دیاکسید کربن در جهان است و در کنار کشورهای کم جمعیت جهان چون کانادا و استرالیا جای گرفتهاست. البته این اهمیت به محیط زیست از زمانی آغاز شد که فرانسه با بحران نفتی سال ۱۹۷۳ دستبهگریبان بود و تصمیم به این گرفت که روی به انرژی هستهای بیاورد. اهمیت انرژی هستهای برای فرانسه به اندازهای شد که امروزه بیش از ۷۵٪ از برق این کشور نیز از همین روش تأمین میشود که در نتیجه برابر شد با آلودگی کمتر محیط زیست. ۲۸درصد از خاک فرانسه شامل جنگل میشود. این کشور همچنین دارنده ۹ پارک ملی و ۴۶ پارک طبیعی است. دولت فرانسه بنابر برنامههایش قرار است تا سال ۲۰۲۰ بیش از ۲۰ درصد از مناطق انحصاری اقتصادی خویش را تبدیل به مناطق حفاظتشده کند.
برپایهٔ گزارشی که توسط دو دانشگاه ییل و دانشگاه کلمبیا در سال ۲۰۱۲ تهیه شد؛ نشان میدهد فرانسه ششمین کشور آگاه و هشیار در زمینهٔ محیط زیست است. در گزارش پیشین این دو نهاد آموزشی که در سال ۲۰۱۱ منتشر شده بود، رتبهٔ فرانسه هفتم بود که یک رتبه بالاروی را بیان میکند.
سیاست
حکومت
فرانسه دارای یک حکومت متمرکز بر اساس نظام نیمهریاستی است. قانون اساسی کنونی این کشور برپایه همهپرسی در ۲۸ سپتامبر ۱۹۵۸ تأیید و اجرایی شد که تأکید بسیاری بر توانبخشی رابطه شاخه اجرایی (دولت) با شاخه قانونگذاری (مجلس) دارد. شاخه اجرایی خود شامل دو بخش میشود، بخش نخست ریاست جمهوری است که هر پنج سال با رای مستقیم مردم انتخاب میشود و ریاست شاخه اجرایی را بر عهده میگیرد. اکنون امانوئل مکرون عهدهدار این جایگاه است که در سال ۲۰۱۷ و در انتخابات دور دوم به ریاست جمهوری برگزیده شد. بخش دوم مقام نخستوزیری است که اکنون ژان کاستکس عهدهدار آن است.
مجلس فرانسه نیز از دو بخش تشکیل شده، یکی مجمع ملی و دیگری سنا. مجمع ملی شامل نمایندگان محلی است که با رای مستقیم مردم برای دورههای پنج ساله انتخاب میشوند. این مجلس قدرت انحلال کابینه دولت را دارند؛ اما بخش دوم، سناست که شامل سناتورها میشود. سناتورها برای دورههای شش ساله (پیشتر ۹ ساله) و توسط هیئت انتخابات برگزیده میشوند. قدرت قانونگذاری سنا کوچک است. در صورت ایجاد شدن مشکل در میان شورای ملی و سنا، سخن مورد تأیید نهایی را مجمع ملی خواهد زد.
قانون
کشور فرانسه از نظام حقوقی رومی-ژرمنی استفاده میکند. به عنوان مثال، قاضی امکان ساخت و ایجاد احکام جدید را ندارد و باید بر اساس تفسیرش حکم را صادر کند. (تفسیر مذکور باید همخوان با تفاسیر دیگر قضات در شرایط مشابه باشد)
حقوق در فرانسه شامل دو شاخه حقوق عمومی و حقوق خصوصی میشود. حقوق خصوصی شامل حقوق مدنی و احکام جزایی بوده، در حالی که حقوق عمومی دربارهٔ احکام اداری و قانون اساسی است. بهطور کلی، قانون فرانسه شامل سه جزء اصلی میشود که عبارتند از حقوق مدنی، حقوق جزا (مجرمین) و اداری. احکام جزایی متمرکز بر آینده است. حقوق اداری هم که در بسیاری از کشورها جزئی از حقوق مدنی شمرده میشود، در فرانسه شاخهای کاملاً جداگانه است.
فرانسه از کشورهای سکولار بوده و از احکام وابسته به دین استفاده نمیکند.
سیاست خارجی
فرانسه یکی از کشورهای عضو سازمان ملل متحد و یکی از پنج عضو دائم شورای امنیت این سازمان است که حق وتو دارد. فرانسه همچنین از اعضای دیگر گروههای بینالمللی همچون گروه هشت، گروه بیست، ناتو، سازمان همکاری اقتصادی و توسعه و سازمان تجارت جهانی است. بسیاری از نهادهای بینالمللی همچون سازمان همکاری اقتصادی و توسعه، یونسکو، پلیس بینالملل، ادارهٔ بینالمللی اوزان و مقیاسها و فرانسهزبانی مقر اصلی خود را در خاک فرانسه ایجاد کردهاند.
نیروی اصلی این کشور پس از دوران جنگ جهانی و پس از پیوستنش به اتحادیهٔ اروپا - که خود یکی از کشورهای بنیانگذار این اتحادیه بود - روی داد. فرانسه پس از جنگ در دهه ۱۹۶۰ میلادی آغاز به ایجاد روابط نزدیکی با آلمان، که پس از جنگ تبدیل به ویرانهای شده بود، کرد و توانست نیروی خود را افزایش دهد.
کشور فرانسه از اعضای پیمان آتلانتیک شمالی - ناتو است اما پس از ماجرای ارتباط نزدیک آمریکا و انگلیس با یکدیگر و در راستای نگهداری از استقلال سیاست خارجی و سیاستهای امنیتی خود، به نشانه خردهگیری، از عضویت در شورای فرماندهی ناتو چشم پوشی کرد و خارج شد. فرانسه همچنین گرایش بسیاری به شرکت در جنگ عراق نداشت. در سال ۲۰۰۹ و به دلیل پشتیبانی نیکولا سارکوزی، رئیسجمهور وقت فرانسه که گرایش بسیاری به آمریکا داشت، فرانسه دوباره به شورای فرماندهی ناتو ملحق شد.
فرانسه از دیدگاه اقتصادی و نظامی کشورهایی که سالها پیش، تحت استعمارش بودند، مانند چاد و ساحل عاج را پشتیبانی کرده و حتی برای برقراری صلح در این کشورها، نیروهای نظامی خویش را روانه این کشورها میکند. در واپسین کمک نظامی، فرانسه برای کمک به ارتش مالی، نیروهای نظامی خود را برای کمک به این کشور فرستادهاست.
نظامی
نیروهای مسلح فرانسه (یا به فرانسوی: Armées françaises) نیروهای نظامی این کشور هستند که زیر فرماندهی رئیسجمهور قرار دارند. این نیروها شامل سه دسته اصلی نیروی زمینی، نیروی دریایی و نیروی هوایی میشوند. همچنین ژاندارمری فرانسه نیز از نهادهای نظامی این کشور است. همه یگانهای نظامی این کشور زیر دید وزارت دفاع هستند، درحالی که ژاندارمری زیر دید وزارت کشور فرانسه کار میکند.
ژاندارمری با کمک پلیس ملی وظیفه تأمین امنیت درون کشور (روستایی و شهری) را برعهده دارند.
فرانسه از اعضای شورای امنیت سازمان ملل و از دارندگان رسمی سلاحهای هستهای است. فرانسه پیمان انپیتی را پذیرفتهاست.
بخشهای کشوری
مساحت کشور فرانسه برابر با ۶۴۳ هزار کیلومتر مربع بوده و گستردهترین کشور اروپای غربی است (یک سوم گستره ایران) و منطقه دریایی گستردهای را در اختیار دارد.
سطح فرانسه شبیه به یک ششضلعی است، که سه ضلع آن به آب منتهی میشوند. (دریای مدیترانه و اقیانوس اطلس)
بر اساس واپسین تقسیمات کشوری فرانسه به ۲۲ ناحیه بخش و از ۹۶ شهرستان (یا دپارتمان) تشکیل شده که زیر دید دولت مرکزی اداره میشوند و زیر نظارت شورای انتخابی محلی کار میکنند.
همچنین هر ناحیه به کانتونها و بخشهایی بخش شده و هر بخش از شورای شهر و شهردار خاص خود برخوردار است.
علاوه بر خاک اصلی این کشور در اروپا به شرح فوق، سرزمینهای دیگری بیشتر به صورت جزیره نیز تحت حاکمیت و سلطهٔ حکومت فرانسه قرار دارند.
از این جمله میتوان به کالِدونیای جدید و والیس و فوتونا در شرق استرالیا، جزایر سنت مارتین در محدوده میان دو آمریکای شمالی و جنوبی، و همچنین جزایری مانند مایوت در جنوب آفریقا اشاره کرد.
از بزرگترینِ این مناطق میتوان به گویانِ فرانسه یا گویان (Guiana) با مساحت حدودی ۸۳ هزار کیلومتر مربع اشاره کرد که در همسایگی برزیل در آمریکای جنوبی قرار دارد.
شهرهای اصلی
پاریس: ۲٬۱۳۹٬۰۰۰ نفر
بوردو: ۲۳۲٬۰۰۰
مارسی: ۷۹۵٬۰۰۰
لیل: ۲۲۸٬۰۰۰
لیون: ۴۷۲٬۰۰۰
مونپلیه: ۲۴۸٬۰۰۰
استراسبورگ: ۲۷۵٬۰۰۰
نانت: ۲۷۷٬۰۰۰
نانسی: ۱۰۵٬۰۰۰
نیس: ۳۳۹٬۰۰۰
تولوز: ۴۳۳٬۰۰۰
گرونوبل: ۱۵۹٬۰۰۰
اقتصاد
در فرانسه تاکستانها و توتستانها، باغهای مرکبات و زیتون و گلزارها نزدیک مارسی قرار دارند. عطرهای معروف فرانسه از همین گلزارها فراهم میآید. در جنوب غربی فرانسه رود گارون از سرزمینی میگذرد که به آن سرزمین ذرت و شراب میگویند. در شمال این سرزمین منطقهای است که گندم فراوان در آن به عمل میآید و آن را انبار غله فرانسه مینامند. در فلات جنوب فرانسه کشاورزان گوسفند و بز پرورش میدهند و پنیر معروف فرانسه در همین فلات تهیه میشود. بسیاری از کشاورزان فرانسه چهارپایان اهلی دارند. شهرهای فرانسه نیز مانند مناطق کشاورزی آن فعالیتهای اقتصادی گوناگون دارند. شهر لیون مرکز تهیه پارچههای ابریشمی است. بوردو بندر شراب و نیس گردشگاهی بسیار معروف است. معادن آهن فرانسه در شمال شرق آن کشور است و نزدیک آن محل کارخانههای فولادسازی بسیاری تأسیس شدهاست. میلیونها نفر از مردم فرانسه در کارخانه کار میکنند و به کسب و تجارت اشتغال دارند. در فرانسه چند هزار کیلومتر شاهراه آبی وجود دارد و قایقها در سراسر این راهها رفتوآمد میکنند.
امروزه دولت سوسیالیست، بسیاری از شرکتهای بزرگ، بانکها و بیمهها را خصوصی اعلام نمودهاست؛ اما چندین شرکت بزرگ همچون ایرفرانس، فرانس تلهکوم، رنو و تالس در اختیار دولت است و در برخی از امور به ویژه نیرو، ترابری همگانی و صنایع دفاعی دولت حاکمیتی دارد.
بخش ارتباطات راه دور برای بخش خصوصی کمکم آزاد شدهاست.
صنایع
از جمله مهمترین صنایع کشور میتوان به صنایع فلزکاری، ماشینآلات، شیمیایی، وسائط نقلیه، مواد خوراکی و مشروبات، منسوجات و البسه، هواپیماسازی، کشتیسازی، پتروشیمی، الکتریکی، اتمی و نظامی اشاره نمود. گندم، جو، سیبزمینی، چغندرقند، سیب، ذرت، برنج، انگور، پنیر، ماهی، گاو و خوک نیز مهمترین محصولات کشاورزی و دامپروری کشور را تشکیل میدهند.
معادن
مهمترین معادن کشور آهن، بوکسیت، پتاس، زغال سنگ، نیکل، نمک، نفت، گازطبیعی، سولفور، ماده اولیه ساختمانی، سرب و روی، فسفات، پیریت و اورانیوم میباشد. ذخایر زیرزمینی نفت فرانسه نیز به ۵۰ میلیون بشکه میرسد.
ترابری همگانی
در کشور فرانسه بالغ بر ۸۴۰ هزار کیلومتر راه آسفالته و بزرگراه وجود دارد. طول راهآهن مورد استفاده نیز بیش از ۵۵۵، ۴۲ کیلومتر بوده و ارتباطات هوایی بینالمللی این کشور توسط شرکتهای هواپیمایی ایرفرانس، (UTA) و پروازهای داخلی توسط ایر- اینتر صورت میپذیرد.
گردشگری
فرانسه در سال ۲۰۱۳ با ۸۴٫۷ میلیون گردشگر خارجی محبوبترین مقصد گردشگری جهان و سومین کشور پر درآمد گردشگری نام گرفت.
در سال ۲۰۰۶، ۷۹٫۱ میلیون تَن گردشگر به فرانسه سفر کردهاند که این شمار بیشترین در میان کشورهای جهان بودهاست. درآمد فرانسه از این شمار گردشگر برابر ۴۶٫۳ میلیارد دلار بودهاست.
با ۷۰ میلیون گردشگر در سال ۱۹۹۸ نیز، فرانسه نخستین کشور توریستی جهان، بالاتر از اسپانیا، آمریکا، ایتالیا، انگلستان، چین و مکزیک قرار گرفتهبود.
زیباترین روستاهای فرانسه
زیباترین روستاهای فرانسه یک انجمن جداگانه ایجاد شده در سال ۱۹۸۲ است که با هدف تشویق روستاهای کوچک و زیبا برای بهبود جاذبههای گردشگری تشکیل شدهاست. تا سال ۲۰۱۵ شمار ۱۵۵ روستا این برچسب را داشته و جزء این طرح شدهاند.
جمعیتشناسی
با برآورد کل جمعیتی نزدیک ۶۵٫۲ میلیون تَن در ۲۰۲۰؛ فرانسه ۲۲ امین کشور پرجمعیت در جهان و سومین کشور پرجمعیت در اروپا است.
روز ملی فرانسه چهاردهم ژوئیه است. حاکمیت و بیشترین با مسیحیت کاتولیک است، اما پروتستانها، یهودیها و مسلمانان نیز در این کشور زندگی میکنند.
میانگین سنی مردم فرانسه ۴۲٫۳ سال است. امید به زندگی برای مردان ۸۰٫۳ و برای زنان ۸۵٫۸ سال میباشد.
۸۱٫۵ درصد مردم فرانسه در مناطق شهری سکونت دارند.
فرهنگ
برخی آثار مهم فرهنگی و تاریخی این کشور عبارتاند از:
برج ایفل «با حدود ۵٫۶ میلیون تَن بازدیدکننده در سال»
دیزنی لند پاریس «با حدود ۵٫۱۲ میلیون تَن بازدیدکننده در سال»
بلوارشانزهلیزه
موزه لوور «با حدود ۵٫۶ میلیون تَن بازدیدکننده در سال»
موزه اورسی «با حدود ۶ میلیون تَن بازدیدکننده در سال»
کلیسای نوترودام «با حدود ۱۲ میلیون تَن بازدیدکننده در سال»
کاخ ورسای
پانتئون (پاریس)
قصر سلطنتی
کلیسای سکره کر
کاخ تویلری
کاخ پلنتس
کاخ لوکزامبورگ
مرکز ژرژ پمپیدو
قبرستان پرلاشز
طاق نصرت تریومفه
عمارت دیفنس
عمارت اینولید
میدان کونکورد
بیبلیوتک ناسیونال یا کتابخانه ملی فرانسه
خیابان ریولی
دانشگاه سوربن
کاخ انستیتو یا عمارت فرهنگستان فرانسه
اپرا گارنیر
مادلین
قلعه وینسنز
کاخ کونسنژری
قطار تندرو TGV
کاخ ووژن
کاخ شایلوت
عمارت گرند پله یا گراند پالاس
برج مونپارناس
میدان وندوم
ایکل میلیتیر یا عمارت مدرسه عالی علوم نظامی
تئاتر لاویل
پل الکساندر سوم
پاریس پلج
خیابان کاردینال دو بویس
ورزشگاه استاد دو فرانس
مجلس ملی یا کاخ بوربون
هتل دویل یا سالن شهر
هتل ریتز
رستوران آلزاس
رستوران ماکزیم
هتل اینولید
جستارهای وابسته
جنبش جلیقهزردها
اعتراضات علیه امانوئل مکرون
ایستاده در شب
فهرست شهرهای فرانسه
جام جهانی فوتبال ۱۹۳۸
جام جهانی فوتبال ۱۹۹۸
پیوند به بیرون
وبگاه سفارت فرانسه در ایران
منابع
۷. کتاب اطلس جغرافیای من.
۸. کتاب اطلس پرچم من.
اروپای غربی
انگلیسی بریتانیایی
ایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در ۱۷۹۲ (میلادی)
بنیانگذاریهای ۱۷۹۲ (میلادی) در اروپا
بنیانگذاریهای ۱۷۹۲ (میلادی) در فرانسه
جمهوریها
فرانسه
کشورها در اروپا
کشورها در اقیانوسیه
کشورها و سرزمینهای فرانسویزبان
کشورهای آلپ
کشورهای اقیانوس هند
کشورهای جزایر کارائیب
کشورهای جی۷
کشورهای ساحلی مدیترانه
کشورهای عضو اتحادیه اروپا
کشورهای عضو جی ۸
کشورهای عضو سازمان ملل متحد
کشورهای عضو فرانسهزبانی
کشورهای عضو ناتو
کشورهای فراقارهای
کشورهای گروه ۲۰
کشورهای هممرز با اقیانوس اطلس
لیبرال دموکراسی |
3120 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%AA%D8%AD%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D9%87%20%D8%A7%D8%B1%D9%88%D9%BE%D8%A7 | اتحادیه اروپا | اتحادیه اروپا یا اتحادیه اروپایی یک اتحادیه اقتصادی-سیاسی است که از ۲۷ کشور اروپایی تشکیل شدهاست. منشأ اتحادیه اروپا به جامعه اقتصادی اروپا که در سال ۱۹۵۷ با توافقنامه رم میان ۶ کشور اروپایی شکل گرفت و صرفاً یک اتحادیه اقتصادی بود بازمیگردد. از آن تاریخ با اضافهشدن اعضای نو، اتحادیه اروپا بزرگتر شد. اتحادیه اروپا در بعضی اوقات به عنوان یک نهاد سیاسی خاص (بدون سابقه یا مقایسه) توصیف شدهاست که ویژگیهای یک فدراسیون و کنفدراسیون را ترکیب میکند.
در سال ۱۹۹۳، توافق ماستریخت چارچوب قانونی کنونی اتحادیه را پایهگذاری کرد.
اتحادیه اروپا در سال ۱۹۹۹ واحد پول مشترکی به نام یورو را معرفی کرد که تاکنون در ۱۹ کشور جایگزین پولهای ملی شدهاست.
اتحادیه اروپا با ۴۵۱ میلیون شهروند در سال ۲۰۱۷ میلادی به تولید ناخالص داخلی ۱۹٫۶۷۰ تریلیون دلار دست یافت.
۲۲ کشور از اعضای اتحادیه اروپا عضو ناتو هستند.
اتحادیه در حال حاضر بازار واحد مشترکی دارد که موارد زیر را در بر میگیرد: اتحادیه گمرکی، واحد پول –یورو- که تحت اداره بانک مرکزی اروپا است (تا کنون ۱۸ کشور آن را پذیرفتهاند)، سیاست مشترک کشاورزی، سیاست مشترک تجارت و سیاست مشترک شیلات.
سیاست مشترک خارجه و امنیت نیز بهعنوان دومین ستون از سه ستون اتحادیه اروپا شکل گرفت. پیمان شنگن کنترل روادید را لغو کرد، ایستهای گمرکی نیز در بسیاری از مرزهای داخلی برداشته شد و امکان رفتوآمد شهروندان اتحادیه اروپا برای زندگی، مسافرت، کار و سرمایهگذاری بیشتر شد.
مهمترین نهادهای اتحادیه اروپا عبارتند از: شورای اروپایی، شورای اتحادیه اروپایی، کمیسیون اروپا، دادگاه اروپا، پارلمان اروپا، بانک مرکزی اروپا و دیوان محاسبات. اصل و ابتدای پارلمان اروپا بر میگردد به دهه ۱۹۵۰ و معاهدههای پایهگذاری، از سال ۱۹۷۹ اعضای این اتحادیه توسط نمایندگان کشورهای عضو انتخاب میشوند. هر ۵ سال یکبار انتخابات برگزار میشود که شهروندان کشورهای عضو اتحادیه اروپا میتوانند در آن شرکت کرده، رای دهند.
فعالیتهای اتحادیه اروپا اکثر سیاستهای عمومی را تحت پوشش قرار میدهد، از سیاست اقتصادی گرفته تا امور خارجه، دفاع، کشاورزی و تجارت. با این حال، گستره قدرت آن در حوزههای مختلف بسیار متفاوت است. در برخی حوزهها اتحادیه مانند فدراسیون عمل میکند (برای مثال در مسائل پولی، کشاورزی، تجاری، محیط زیست و سیاستهای اقتصادی و اجتماعی) و در دیگر حوزهها مانند یک سازمان بینالمللی (برای مثال در امور خارجه).
بریتانیا در یک همهپرسی در ۲۳ ژوئن ۲۰۱۶ از اتحادیه اروپا خارج شد. ارزش پوند به کمترین مقدار در سی سال گذشته رسید و دیوید کامرون نخستوزیر بریتانیا استعفا داد.بریتانیا در تاریخ ۳۱ ژانویه ۲۰۲۰ مطابق با ۱۱ بهمن ۱۳۹۸ رسماً از اتحادیه اروپا پس از ۴۷سال خارج شد.
موقعیت
اعضای اتحادیه اروپا این اتحادیه را کاملاً مقتدر و مستقل ساختهاند (بیش از تمامی دیگر سازمانهای بینالمللی غیر مستقل). در برخی حوزهها اتحادیه اروپا همچون فدراسیون یا کنفدراسیون عمل میکند، با این حال، از لحاظ حقوقی، کشورهای عضو «رئیس معاهدهها» هستند بدین معنی که اتحادیه این قدرت را ندارد که بدون توافق اعضا و از طریق معاهدههای بینالمللی، از کشورها قدرت بگیرد و به قدرت خود اضافه کند. به علاوه، در بسیاری از حوزهها، به خصوص حوزههای مهم و کلیدی مانند امور خارجه و دفاع، کشورهای عضو تنها از مقدار کمی از استقلال و اقتدار ملی خود صرف نظر کردهاند، به دلیل این ساختار منحصربهفرد اکثراً اتحادیه اروپا را پدیدهای بینظیر تلقی میکنند.
در ۲۹ اکتبر ۲۰۰۴، سران دولتهای کشورهای عضو اتحادیه اروپا معاهدهای که قانون اساسی اروپا را وضع میکند به امضاء رساندند که بعداً ۱۳ کشور عضو آن را تصویب کردند. اما در اغلب موارد، تصویب بیشتر بر اساس عملکرد پارلمانی است تا رأی عمومی، که این فرایند در ۲۹ می۲۰۰۵، زمانیکه رأی دهندگان فرانسه قانون اساسی را با ۵۵٪ به ۴۵٪ رد کردند نامشخص و متزلزل باقیماند. سه روز پس از رفراندوم فرانسه در مورد قانون اساسی اروپا، هلند نیز طی رفراندومی با ۶۱٪، قانون اساسی اروپا را رد کرد.
بنابراین وضعیت فعلی و آتی اتحادیه اروپا همچنان موضوع بحثهای جنجالبرانگیز سیاسی خواهد بود و کشورهای عضو هرکدام دیدگاه متفاوتی نسبت به آن دارند: برای مثال، در انگلستان یک همهپرسی نشان داد که ۵۰٪ از مردم نسبت به اتحادیه اروپا بیتفاوت اند و ۲۰٪ به حزبهایی رأی دادهاند که میخواستند در انتخابات ۲۰۰۴ اتحادیه اروپا از این اتحادیه کناره بگیرند. نظر عموم مردم در دانمارک و اتریش نیز تردیدآمیز است. با این حال سایر کشورها بیشتر طرفدار یکپارچهسازی اتحادیه اروپا هستند. بلافاصله پس از اینکه فرانسه و هلند به قانون اساسی رأی منفی دادند. کرند داچی از لوکزامبورگ رای مثبت داد. معنای واقعی عبارت «یکپارچهسازی اتحادیه اروپا» نیز خود موضوع بحث و مناظرهاست.
نخستوزیر وقت انگلستان، تونی بلر، علیرغم قولی که به پارلمان داده بود پذیرفت تا تخفیف انگلستان را که مارگارت تاچر در سال ۱۹۸۴ مورد مذاکره قرار داده بود دوباره مورد بررسی و تجدید نظر قرار دهد. رئیسجمهور وقت فرانسه، ژاک شیراک، اظهار داشت که افزایش بودجه به اروپا این امکان را میدهد تا سیاستهای مشترک را مانند سیاست مشترک کشاورزی، سیاست برنامه ششم توسعه تحقیقات و فناوری را تأمین اعتبار نماید، با این حال تقاضای فرانسه برای کاهش مالیات بر ارزش افزوده رد شد.
مسائل جنجالبرانگیز در طی منازعات مربوط به بودجه عبارتند از تخفیف به انگلستان، منافع فرانسه از سیاست مشترک کشاورزی، کمکهای گسترده آلمان و هلند به بودجه اتحادیه اروپا و اصلاح صندوق اعتبارات توسعه منطقهای اروپا. بسیاری از مفسران بر این باورند که این منازعات نشان دهنده این است که میان دولتهایی چون فرانسه و آلمان که خواهان بودجه بیشتر و اتحادیهای فدرالتر هستند و دولتهایی همچون انگلستان که بودجه کمی میخواهند اما متقاضی اعتبارات گسترده برای تحقیقات و فناوری اند (و شعارشان هم مدرنیزه شدن است) شکاف عمیقی وجود دارد.
معاهدهای که قانون اساسی اروپا را وضع میکند و عموماً «قانون اساسی اروپا» نامیده میشود، معاهده ایست بینالمللی با هدف تدوین قانون اساسی برای اتحادیه اروپا. ناکامی این قانون (اساسی) برای جلب حمایت عمومی در برخی کشورهای عضو (فرانسه و هلند) سبب شد که سایر کشورها نیز تصویب قانون اساسی را متوقف سازند یا به بعد موکول کنند و بدین ترتیب آینده این قانون نامشخص ماندهاست.
اگر که این قانون تصویب شده بود، معاهده از یک نوامبر ۲۰۰۶ قابل اجرا میشد با این حال، در ماه مه۲۰۰۶، اتریش، بلژیک، قبرس، استونی، آلمان، یونان، اتریش، ایتالیا، لتونی، لیتوانی، لوکزامبورگ، مالت، اسلواکی، اسلوونی و اسپانیا به قانون اساسی رای مثبت دادند و آن را به تصویب رساندند.
کشورهای بلغارستان و رومانی نیز که از ۲۰۰۷ عضو اتحادیه شدند، پیشاپیش معاهده قانون اساسی را پذیرفته و معاهده پذیرش را نیز تصویب کردهاند.
پیدایش و تاریخچه
تلاشهایی صورت گرفته تا تاریخ گذشته اروپا را که مؤکد اعتبار هویت ملی اروپاست بازسازی کنند.
امپراتوری روم را که در مدیترانه متمرکز بود بنا به دلایلی چند نمیتوان تمثیل مناسبی برای اتحادیه اروپا دانست. این دو نهاد سیاسی موقعیت جغرافیایی یکسانی نداشتهاند، امپراتوری روم بخشهایی از آفریقا و آسیا را شامل میشد، اما بخش وسیعی از آلمان، اسکاندیناوی، اسکاتلند و شرق اروپا را در بر نمیگرفت، امپراتوری روم با توسل به زور گسترش پیدا کرد، به وسیله ایالتی مرکزی کنترل میشد و از تعداد معدودی از ایدهآلها و ساختارهای اتحادیه اروپا برخوردار بود.
امپراتوری فرانک در پارلمان و امپراتوری روم مناطق وسیعی را تحت دولتی نه چندان مستحکم صدها سال یکپارچه و متحد نگه داشتند. شاید اتحادیه گمرکی در سده ۱۸۰۰ و در دوره تصدی ناپلئون فرانسه برای مقایسه مناسبتر باشد، اما آنهایی که طرفدار گسترش اتحادیه اروپا هستند احتمالاً بر این عقیدهاند که هرچه کمتر در مورد کشورگشاییهای نازیهای آلمان در دهه ۱۹۴۰ صحبت کنیم بهتراست.
با در نظر گرفتن زبانهای اروپا، فرهنگها و گروههای قومی آن، این تلاشها اغلب متضمن اشغال نظامی کشورهای مخالف که سبب بیثباتی میشدند بود. بقیه صدها سال پابرجا ماندند و دروههایی از پیشرفت فناوری و اقتصادی و صلح را رواج دادند. یکی از نخستین پیشنهادها برای برقراری اتحاد صلح آمیز از طریق همکاری و برابری اعضا را ویکتورهوگوی صلح گرا در سال ۱۸۵۱ بیان نمود. پس از فاجعه جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم، انگیزه برای تشکیل اتحادیه اروپا بیشتر شد و این انگیزه ناشی از تصمیم به بازسازی اروپا و از بین بردن احتمال جنگی دیگر بود. این احساس در نهایت منتهی شد به شکلگیری جامعه زغالسنگ و فولاد اروپا توسط کشورهای آلمان، فرانسه، ایتالیا و بنلوکس (هلند، بلژیک، لوکزامبورگ). این امر از طریق معاهده پاریس (۱۹۵۱)، که در آوریل ۱۹۵۱ به امضاء رسید و از ژولای ۱۹۵۲ به اجرا درآمد میسر گردید.
نخستین اتحادیه گمرکی در ابتدا «جامعه اقتصادی اروپا» (که بهطور غیررسمی در انگلستان «بازار مشترک» نامیده میشود) نام داشت و با معاهده روم در سال ۱۹۵۷ شکل گرفت و از یکم ژانویه ۱۹۵۸ به اجرا درآمد. این اتحادیه بعدها به «جامعه اروپا» تغییر نام دارد که طبق معاهده ماستریخت نخستین ستون اتحادیه اروپا محسوب میشود. اتحادیه اروپا متحول شد و از یک سازمان تجاری به مشارکتی سیاسی و اقتصادی مبدل گشت. رئیسجمهور سابق فرانسه والری ژیسکاردستن و استانیک در مقام رئیس کنوانسیون آینده اتحادیه اروپا پیشنهاد داد که نام اتحادیه اروپا را به اروپای متحد تغییر دهند که البته تصویب نشد. بخشی از فرایند ایجاد هویتی ملی برای اتحادیه اروپا میتواند تاریخی از اروپا به دست دهد که وجود اتحادیه اروپا را توجیه میسازد. بعضاً به دلیل فقدان این بخش از تاریخ است که در میان برخی از شهروندان کشورهای عضو اتحادیه احساسات ضد اروپایی وجود دارد. در هر حال، ارزش واقعی اتحادیه اروپا در گرو این است که چگونه اتحادیه اروپا بتواند آینده اتحادیه را ارتقاء ببخشد نه اینکه چگونه گذشته آن را توجیه نماید.
کشورهای عضو
اتحادیه اروپا هماکنون شامل ۲۷ کشور مستقل است که مجموعاً ایالتهای عضو خوانده میشوند و عبارتاند از:
آلمان، فرانسه، ایتالیا، اسپانیا، اتریش، هلند، بلژیک، سوئد، دانمارک، فنلاند، پرتغال، ایرلند، چک، کرواسی، مجارستان، لهستان، بلغارستان، یونان، رومانی، اسلواکی، اسلوونی، استونی، لیتوانی، لتونی، لوکزامبورگ، قبرس و مالت
هماکنون ۷ نامزد رسمی برای عضویت در اتحادیه درخواست کردهاند. ترکیه، آلبانی، مونتهنگرو، صربستان، مقدونیه شمالی، مولداوی، اوکراین
اوکراین هم در تاریخ ۲۶ فوریه ۲۰۲۲ پس از حمله روسیه درخواست عضویت فوری در این اتحادیه را ارائه کرد.
خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا
بریتانیا در تاریخ ۳۱ ژانویه ۲۰۲۰ (۱۱ بهمن ماه ۱۳۹۸) رسماً از اتحادیه اروپا خارج شد.
.
بریتانیا طبق معاهده اتحادیه اروپا باید مبلغ ۱۰۰ میلیارد دلار برای خروج بدهد.
کشورهای اروپایی که عضو اتحادیه اروپا نیستند
(از سال ۱۹۷۳ تا ۲۰۲۰ عضو بود)
(کشوری در دو قاره)
(کشوری در دو قاره)
(کشوری در دو قاره)
(کشوری در دو قاره)
(کشوری در دو قاره)
(کشوری در دو قاره)
توسعههای آتی و روابط نزدیک
ترکیه رسماً نامزد پیوستن به اتحادیه اروپاست. آرمانهای اروپا – ترکیه از قرارداد آنکارا در سال ۱۹۶۳ آغاز شد. ترکیه مذاکرات مقدماتی را در ۳ اکتبر ۲۰۰۵ آغاز کرد.
بخشی از مشکل پذیرش ترکیه این است که ۹۷٪ از زمینهای ترکیه در شبه جزیره آناتولیان در غرب آسیا واقع شده و تنها ۳٪ آن در قاره اروپاست. مقامات ترکیه در رویارویی با این مشکل چنین بیان داشتهاند که کشورهایی نظیر اوکراین و بلاروس نیز در شرق دور واقع شدهاند و گرجستان که از لحاظ جغرافیایی بعضاً در اروپاست، حتی نسبت به ترکیه نیز بیشتر به سمت شرق پیشرفتهاست و دور بخشی از ناحیه شمال شرقی با ترکیه هممرز است؛ بنابراین، میتوان ادعا نمود که ترکیه هم از طرف شرق و هم از طرف غرب با کشورهای اروپایی هممرز است.
به مقدونیه شمالی نیز نامزدی رسمی برای عضویت داده شده بود (دسامبر ۲۰۰۵)
اعضای اتحادیه تجارت آزاد اروپا – کشورهای نروژ، ایسلند و لیختن اشتاین- اعضای منطقه اقتصادی اروپا نیز هستند که این امکان را به آنها میدهد تا از جهات بسیاری در بازار واحد کشور اتحادیه تجارت آزاد اروپا، پس از رفراندومی عضویت در منطقه اقتصادی اروپا را رد کرد و اما از طریق معاهدات دوجانبه متعدد روابط نزدیکی با اتحادیه اروپا برقرا کردهاست.
توسعه اتحادیه اروپا
حامیان اتحادیه اروپا چنین استدلال میکنند که رشد اتحادیه اروپا میتواند قدرتی برای برقراری صلح و دموکراسی باشد. آنها معتقدند که جنگهایی که در تاریخ اروپا به صورت دورهای تکرار میشد و مشخصه اروپا محسوب میگردید با تشکیل "جامعه اقتصادی اروپا (که بعداً اتحادیه اروپا نام گرفت) در دهه ۱۹۵۰ متوقف گردید. آنها همچنین بر این باورند که در اوایل دهه ۱۹۷۰، کشورهای یونان، اسپانیا و پرتغال کشورهای دیکتاتوری بودند، اما علاقه جوامع تجاری این سه کشور به عضویت در اتحادیه اروپا انگیزهای قوی برای برقراری دموکراسی در این کشورها شد. دیگران معتقدند که برقراری صلح در اروپا پس از جنگ جهانی دوم بیشتر بنا به دلایل دیگری میباشد مانند تعدیل اثرگذاری آمریکا و ناتو، نیاز به نشان دادن عکس العملی یکپارچه به تهدیدات شوروی، نیاز به بازسازی پس از جنگ جهانی دوم، خستگی عموم از جنگ و اینکه کشورهای دیکتاتوری ذکر شده بنا به دلایلی کاملاً متفاوت منحط شدند.
تقریباً در سالهای اخیر، اتحادیه اروپا نفوذ خود را در شرق گسترش دادهاست. کشورهای چندی را که قبلاً در پس «میلههای آهنین» بودند به عضویت پذیرفته و در نظر دارد عضویت تعداد دیگری از کشورها را نیز قبول نماید. امید آن میرود که عضویت این کشورها، همانطورکه در مورد ورود اسپانیا، پرتغال و یونان در دهه ۱۹۸۰ رخ داد، سبب افزایش و تحکیم ثبات سیاسی و اقتصادی شود.
با استمرار توسعه اتحادیه اروپا در شرق، پذیرش کشورهای متقاضی عضویت جنجال برانگیزتر خواهد شد. همانطور که قبلاً توضیح داده شد، اتحادیه اروپا مذاکراتش را با رومانی و بلغارستان در خصوص پذیرش تقاضای عضویت به انجام رساند و این دو کشور در سال ۲۰۰۷ به اتحادیه پیوستند. با این حال، رد اساسنامه اتحادیه اروپا از جانب فرانسه و هلند و همچنین رشد اقتصادی ضعیف اتحادیه اروپا، توانایی اتحادیه را برای پذیرش کشورهای جدید و فقیرتر، پس از رومانی و بلغارستان به کشورهای مهم اقتصادی اتحادیه اروپا نظیر انگلستان، آلمان، ایتالیا و فرانسه نیز به این تردید دامن زدهاست. به تازگی این کشورها توانستهاند جریان عمده ورود از کشورهای عضو مانند لهستان و جمهوری چک (به خصوص در انگلستان و آلمان) را کنترل کنند، هرچند که در اکثر موارد ورود به این کشورها اغلب مورد استقبال قرار گرفتهاست زیرا این مهاجران در بازار کار قدیم به انجام کارهایی با دستمزد کم میپردازند یا در زمینههایی مانند خدمات ساختمانی یا لولهکشی که در سطح ملی با کمبود افراد ماهر مواجه هستند مشغول به کار میشوند. با این حال این کشورهای بزرگ اقتصادی از این میترسند که ممکن است نتوانند بیش از این مهاجران اقتصادی را که پیشبینی میشود تعداد آنها از ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۰ به صدها هزار نفر برسد کنترل و اداره نمایند. رومانی و بلغارستان نیز از این میترسند که متضرر "کاهش مغزهای نیروی کار ماهر و متخصص شوند، مشابه آنچه که هماکنون افرادی که از کشورهای عضو در سال ۲۰۰۴ وارد شدهاند با آن مواجه هستند.
محل استقرار نهادهای اتحادیه اروپا
به محض اینکه جامعه اقتصادی اروپا (EEC) شکل گرفت درگیریهای سیاسی و حقوقی بر سر اینکه نهادهای این سازمان در کجا مستقر شوند آغاز شد. کشورهای عضو به ویژه از زمانی که مفهوم "حوزه اروپا که از جانب جین منت مطرح شد مورد توجه و حمایت کمی قرار گرفت. در مورد محل استقرار دائم نهادها به توافق نمیرسیدند. از سال ۱۹۵۸، کمیسیونهای EEC و آژانس انرژی اتمی اروپا (EAEC) در بروکسل مستقر شدند.
تا زمانی که بالأخره کشورهای عضو در مورد مکانی واحد برای استقرار دائم نهادهای EEC به توافق رسیدند، مقامات اروپایی در بروکسل، لوگزامبورگ و استراسبورگ پراکنده بودند که این امر سبب افزایش هزینهها شده بود. بروکسل به عنوان محل استقرار «کمیسیون واحد» و «شورای وزیران» انتخاب شد. این امر در عمل بدین معنا بود که اکثر مقامات اروپا در این دو مرکز مشغول به کار بودند. لوکزامبورگ درصد جبران خسارات ناشی از از دست دادن قدرت مرکزی و جابهجایی "شورای ویژه وزیران جامعه زغالسنگ و فولاد اروپا به بروکسل برآمد. با این حال، لوکزامبورگ به محل دائم استقرار بانک سرمایهگذاری اروپا (EIB) تبدیل شد و به لوکزامبورگ اطمینان داده شد که برخی از نشستهای شورای وزیران در آوریل، ژوئن و سپتامبر در این شهر برگزار خواهد شد.
دادگاه، اداره مرکزی آمار، اداره انتشارات رسمی اجتماعات اروپا، کمیته مشاوره و خدمات مالی جامعه زغالسنگ و فولاد اروپا و دبیرخانه مجمع کنگره در لوکزامبورگ باقی ماندند. در این ضمن فرانسه از دست برداشتن از ادعای خود مبنی بر اینکه استراسبورگ جایگاه مناسبی برای مجمع کنگرهاست اجتناب میکرد. در این زمینه مصالحهای نامناسب و با صرف هزینه بسیار انجام گرفته که به موجب آن قرار شد اعضای کنگره در جلسهای عمومی در استراسبورگ با یکدیگر دیدار داشته باشند اما جلسات و نشستهای کمیتههای کنگره در بروکسل برگزار شود. قرار شد که جلسات عمومی ای در لوکزامبورگ، که محل استقرار دبیرخانه کنگره اروپا است، نیز برگزار گردد.
اتحادیه اروپا هچ مرکز (پایتخت) رسمی ندارد و نهادها و ارگانهای آن در شهرهای مختلف پراکندهاست:
بروکسل: پایتخت عملی (دو فاکتو) اتحادیه اروپا محسوب میشود و محل استقرار «کمیسیون اروپا و شورای وزیران است. همچنین محل برگزاری نشستها و جلسات کوچک کمیتههای کنگره اروپاست؛ و (از سال ۲۰۰۴) شهر میزبان تمامی جلسات» شورای اروپا بودهاست.
استراسبورگ: محل استقرار پارلمان اروپا و نیز محل برگزاری نشستهای عمومی سالانهاست که ۱۲ هفته به طول میانجامد. این شهر همچنین محل استقرار شورای اروپا و دادگاه حقوق بشر اروپاست، این دو نهاد از اتحادیه اروپا جدا شدهاند.
لوکزامبورگ: محل استقرار دادگاه اروپا، دبیرخانه پارلمان اروپا و بانک سرمایهگذاری اروپاست.
چارچوب حقوقی
قانون اتحادیه اروپا متشکل از تعداد زیادی ساختارهای حقوقی و نهادی است که بر یکدیگر همپوشانی دارند. این امر نتیجه این است که معاهدههای بینالمللی یکی از دیگری به تعریف این قانون میپردازند و هرکدام قوانین قبلی را اصلاح و تکمیل میکنند. در سالهای اخیر، تلاشهای قابل توجه برای ساده کردن و تحکیم کردن معاهدهها انجام گرفته که این تلاشها با نسخه نهایی معاهدهای که قانون اساسی اروپا را تدوین میکند به اوج خود رسید. در صورتیکه این معاهده پشتیبانی تصویب شود، جایگزین معاهدههای قبلی که همپوشانی بسیار دارند و اساسنامه فعلی اتحادیه اروپا را تشکیل میدهند خواهد شد.
نخستین معاهده اتحادیه اروپا، معاهده پاریس (۱۹۴۹) بود (که از ۱۹۵۲ قابل اجرا شد) که جامعه زغالسنگ و فولاد اروپا میان گروه متشکل از ۶ کشور اروپایی راهاندازی کرد. از زمان انقضای این معاهده، فعالیتهای آن توسط دیگر معاهدهها دنبال میشود. از سوی دیگر، معاهده دوم در سال ۱۹۵۷ همچنان به قوه خود باقی و قابل اجراست. هرچند که از آن زمان تاکنون توسط معاهدههایی چند به ویژه معاهده ماستریخت در سال ۱۹۹۲ - که نخستین بار نام اتحادیه اروپا را برای این سازمان برگزیده – اصلاح شدهاست. جدیدترین اصلاحاتی که در مورد معاهده دوم صورت گرفته به عنوان بخشی از معاهده پذیرش ۲۰۰۳، معاهده پذیرش ۱۰ کشور جدید به عنوان عضو که از یک می۲۰۰۴ قابل اجرا شد، پذیرفته گشت.
کشورهای عضو اتحادیه اروپا اخیراً در مورد متن معاهده جدیدی که قانون اساسی اروپا را تدوین میکند | معاهده قانون اساسی، به توافق رسیدهاند که اگر کشورهای عضو این معاهده را تصویب کنند، نخستین قانون اساسی رسمی اتحادیه اروپا خواهد بود و جایگزین تمامی معاهدههای قبلی خواهد شد. هرچند که اکثر کشورها این معاهده را نپذیرفتهاند، اما فرانسه در یک همهپرسی در ۲۹ می۲۰۰۵، با اکثریت ۵۵٪ و نیز هلند در همهپرسی یک ژوئن ۲۰۰۵ با اکثریت ۶۲٪ این معاهده را رد کردند.
اگر همه کشورهای عضو به قانون اساسی رأی مثبت ندهند و این قانون تصویب نشود، لازم خواهد بود که مجدداً در مورد آن مذاکراتی صورت گیرد. بسیاری از سیاستمداران و مقامات بر این عقیدهاند که ساختارهای پیش قانون اساسی فعلی در سطح متوسط برای اتحادیهای متشکل از ۲۷ کشور عضو (که این تعداد رو به افزایش است) کارآمد نخواهد بود. سیاستمداران ارشد در برخی از کشورهای عضو (علیالخصوص فرانسه) پیشنهاد کردهاند که اگر تنها تعداد معدودی از کشورها این قانون را تأیید نکنند، سایر کشورها باید بدون آنها (کشورهای مخالف) به کار خود ادامه دهند و احتمالاً «تجمعی نوین و پیشتاز» یا «اتحادیه داخلی از کشورهای عضو متعهدتر» تشکیل دهند.
نقش جامعه اروپا در داخل اتحادیه
مجامع اروپا: جامعه اروپا به علاوه جامعه انرژی اتمی اروپا
عبارت مجامع اروپا جمعاً به دو سازمان اشاره دارد: جامعه اقتصادی اروپا (که هماکنون جامعه اروپا خوانده میشود) و جامعه انرژی اتمی اروپا (که یوراتم نیز نامیده میشود) و هرکدام متعاقب معاهده جداگانهای در دهه ۱۹۵۰ تشکیل شدند. سازمان سومی با عنوان جامعه زغالسنگ و فولاد اروپا نیز قبلاً جزئی از مجامع اروپا به حساب میآمد اما از سال ۲۰۰۲ با اتمام (انقضای) معاهده آن، این سازمان نیز از بین رفت. از سال ۱۹۶۷، مجامع اروپا از نهادهای مشترکی به ویژه شورای اروپا، کنگره اروپا، کمیسیون و دادگاه اروپا، برخوردارند. در سال ۱۹۹۲، جامعه اقتصادی اروپا، که در آن زمان هر سه سازمان یادشده بیشترین میزان فعالیت خود را داشتند، به موجب معاهده ماستریخت به "جامعه اروپا تغییر نام داد.
اتحادیه اروپا: مجامع اروپا به همراه PJCC, CFSP
مجامع اروپا یکی از سه ستون اتحادیه اروپا محسوب میشدند، مهمترین ستون و تنها ستونی که در وهله اول از طریق نهادهای فراملی فعالیت میکند. دو ستون دیگر- سیاست مشترک خارجه و امنیت (CFSP) و همکاری مشترک پلیس و قوه قضاییه در امور کیفری (PJCC) – تقسیمبندیهای ضعیفتر میان دولتی هستند. جای تعجب دارد که این دو ستون بسیار مورد توجه جامعه اروپا بودهاست.
تأثیرهای معاهده قانون اساسی
در صورتیکه معاهده پیشنهادی جدید که قانون اساسی اروپا را وضع میکند تصویب شود، این معاهده به ساختار سه ستونی خاتمه خواهد داد و در نتیجه تمایز میان اتحادیه اروپا و جامعه اروپا از بین میرود و تمامی فعالیتهای جامعه اروپا تحت توجهات اتحادیه اروپا قرار میگیرد و شخصیت حقوقی جامعه اروپا به اتحادیه تبدیل میشود. با این حال، یک محدودیت وجود دارد: به نظر میرسد که یوراتم (جامعه انرژی اتمی اروپا) همچنان به عنوان سازمانی مجزا که به وسیله معاهدهای مجزا داده میشود باقی خواهد ماند. (و این امر بدین دلیل است که بحث و جدال شدیدی که مسئله انرژی هستهای به راه انداخته و نیز بیاهمیتی نسبی یوراتم، سبب شده که مجزا نگه داشتن یوراتم در جریان اصلاح قانون اساسی اتحادیه اروپا به مصلحت تلقی شود).
چندملیتیگرایی و میاندولتیگرایی
در اتحادیه اروپا میان چندملیتگرایی و میان دولتی گرایی کشمکشی بنیادی وجود دارد. میان دولتی گرای روشی است برای تصمیمگیری در سازمانهای بینالمللی که در آن قدرت در اختیار کشورهای عضو است و تصمیمات با اتفاق آراء اتخاذ میشود. منصوب شدگان مستقل دولتها یا نمایندگان منتخب تنها فعالیتهای اجرایی و مشاورهای انجام میدهند. امروزه بسیاری از سازمانهای بینالمللی از روش میان دولتی گرایی استفاده میکنند.
چندملیتیگرایی یکی از روشهای تصمیمگیری در سازمانهای بینالمللی است. در این روش قدرت در اختیار مقامات مستقل منصوب شده یا نمایندگان منتخب پارلمان یا افرادی از کشورهای عضو است. دول کشورهای عضو نیز همچنان قدرت دارند، اما باید قدرت خود را با دیگرانی که نقش ایفا میکنند تقسیم نمایند. به علاوه، تصمیمگیریها با اکثریت آرا، انجام میشود و در نتیجه این امکان وجود دارد که یکی از کشورهای عضو مجبور شود تصمیم اتخاذ شده برخلاف میل خود بپذیرد و اجرا سازد.
برخی در اتحادیه اروپا طرفدار رویکرد میان دولتی گرایی هستند و برخی دیگر طرفدار چندملیتیگرایی، حامیان روش چندملیتیگرایی چنین استدلال میکنند که این روش موجب یکپارچگی میشود و این امکان را فراهم میآورد تا با سرعتی بالا که در غیر این صورت امکانپذیر نبود به پیش رویم. هنگامی که قرار است تصمیمگیری توسط دولتها و با اتفاق آراء انجام شود، این کار سالها طول میکشد البته اگر در نهایت تصمیمی گرفته شود! طرفداران میان دولتی گرایی بر این عقیدهاند که چندملیتی تهدیدی است برای حاکمیت ملی و دموکراسی. این افراد مدعی هستند که تنها دول ملی باید از قانونیت دموکراتیک لازم برخوردار باشند. میان دولتی گرایی بیشتر مورد علاقه و توجه ملتهایی نظیر انگلستان، دانمارک و سوئد است. درحالیکه کشورهایی مانند بنلوکس (هلند، بلژیک و لوکزامبورگ)، فرانسه، آلمان و ایتالیا رویکرد چندملیتیگرایی را ترجیح میدهند.
اتحادیه اروپا تلاش میکند بین این دو روش توازن برقرار سازد. با این حال، چنین توازنی پیچیده خواهد بود و ممکن است سبب پیچیده شدن فرایند تصمیمگیری شود.
همکاری، کشورهای عضو که در شورای اتحادیه اروپا با یکدیگر دیدار میکنند، توافق نمودند تا سیاستهای داخلی خود را با یکدیگر هماهنگ سازند و با یکدیگر همکاری داشته باشند.
کشمکش میان صلاحیت اتحادیه اروپا و صلاحیت ملی در جریان رشد و توسعه اتحادیه اروپا همواره باقی خواهد ماند. تمامی اعضای آتی اتحادیه اروپا قوانینی وضع نمایند تا آنها را در راستای چارچوب قانونی اتحادیه قرار دهد.
بازار واحد
بسیاری از سیاستهای اتحادیه اروپا به ایجاد و حفظ بازاری واحد و کارآمد مرتبط است. تلاشهای قابل توجه برای وضع استانداردهای هماهنگ صورت گرفته تا سودهای اقتصادی از طریق ایجاد بازارهای بزرگتر و کارآمد حاصل شود. بازار واحد ابعاد داخلی و خارجی دارد:
سیاستهای داخلی
تجارت آزاد کالاها و خدمات در میان کشورهای عضو.
قانون رقابت اتحادیه اروپا که فعالیتهای ضد رقابتی شرکتها را از طریق قانون ضد اعتماد و کنترل ادغام و فعالیتهای ضد رقابتی کشورهای عضو را از طریق نظام کمکهای ایالتی کنترل میکند.
معاهده شنگن حذف نظارت بر مرزهای داخلی و نیز هماهنگسازی نظارت بر مرزهای خارجی را میان کشورهای عضو میسر ساختهاست. این معاهده انگلستان و ایرلند را که تنزل داشتهاند حذف میکند اما کشورهای غیر عضو در اتحادیه اروپا مانند ایسلند و نروژ را در بر میگیرد. سوئیس نیز در سال ۲۰۰۵ به قرار گرفتن در منطقه شنگن رأی مثبت داد.
آزادی شهروندان کشورهای عضو برای زندگی و کار همراه با اعضاء خانواده در هر جایی از اتحادیه اروپا، مشروط بر اینکه شاغل یا محصل باشند یا منابع مالی کافی در اختیار داشته باشند. البته در عمل حتی اگر هیچکدام از این موارد صادق نباشد باز هم میتوانند به زندگی در کشور میزبان ادامه دهند تا زمانیکه هزینههای غیرموجه به کشور میزبان تحمیل نکنند. (این مسئله در مورد کشورهای منطقه اقتصادی اروپا و سوئیس نیز صادق است). این امر نابسامانی شدیدی را به دنبال داشته، زیرا مزایای رفاه اجتماعی مربوط به خانواده را کشور عضو میتواند در محل استخدام شهروند اتحادیه اروپا پرداخت نماید، حتی زمانی که خانواده کارمند مورد نظر در جای دیگری از اتحادیه ساکن باشند.
جابهجایی آزادانه سرمایه میان کشورهای عضو (و دیگر کشورهای منطقه اقتصادی اروپا).
هماهنگسازی مقررات دولتی، قانون شرکتها و ثبت مارکهای تجاری.
منطقه یورو، منطقهای که در آن تنها واحد پولی رایج یورو است (که انگلستان و دانمارک از جمله کشورهایی هستند که به نرخ برابری ارز نپیوسته و بدین ترتیب داوطلبانه خود را از اتحادیه پولی خارج ساختهاند)
هماهنگی وسیع سیاستهای محیط زیست در سرتاسر اتحادیه.
سیستم عمومی مالیات غیر مستقیم، مالیات بر ارزش افزوده و نیز عوارض گمرکی و مالیات غیر مستقیم مشترک بر محصولات.
تأمین اعتبار برای رشد و توسعه مناطق محروم. اعتبارات ساختاری و انسجامی و نیز کمکهای مالی اضطراری، اعتبار برای و حسرت و انسجام.
سیاستهای خارجی و ارتش
تعرفه گمرکی خارجی مشترک و موقعیتی مشترک در مذاکرات بینالمللی تجارت.
تأمین اعتبار برای برنامههای کشورهای داوطلب و سایر کشورهای اروپایی و نیز کمک به بسیاری از کشورهای در حال توسعه از طریق برنامههایی مانند ISPA,TACIS,Phare.
ایجاد جامعه انرژی تک بازاری از طریق معاهده جامعه انرژی جنوب – شرق اروپا.
ایجاد منطقه مشترک هواپیمایی اروپا / منطقه هواپیمایی با بازار واحد.
تأسیس مؤسسه دفاع اروپا.
ایجاد نیروی ضربت اروپا.
همکاری و هماهنگی در سایر مناطق
آزادی شهروندان اتحادیه اروپا در رأی دادن در انتخابات دولتهای محلی و پارلمان اروپا در کشور محل زندگی (حتی اگر تبعه آن کشور نباشند).
همکاری در مسائل کیفری (شامل در اختیار قرار دادن اطلاعات جاسوسی از طریق EURUPOL و سیستم اطلاعاتی شنگن، توافق در مورد تخلفات کیفری و آیین دادرسی سریع.
سیاست خارجی و امنیتی مشترک به عنوان هدف آتی، البته تحقق این امر زمان
میبرد. اختلافات میان کشورهای عضو و کشورهایی که در آن زمان هنوز عضو نبودند در مرحله آمادهسازی برای حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ آشکار ساخت که تحقق این امر به زمان زیادی نیاز دارد.
سیاست دفاع و امنیت اروپا ابلیس امنیتی مشترک، شامل راهاندازی نیروی ضربتی اروپا متشکل از ۶۰ هزار نیرو برای حفظ صلح، استخدام کارکنان نظامی / ارتشی و نیز مرکز اتحادی (ماهوارهای) اتحادیه اروپا (برای اهداف جاسوسی).
سیاست مشترک در مورد پناهندگی و مهاجرت.
تأمین اعتبار هزینههای تحقیقات و رشد و توسعه فناوری، از طریق برنامه ۴ ساله توسعه تحقیقات و فناوری.
پیمان شنگن (شینگن)
پیمان شنگن موافقت نامهای است که به برداشته شدن مرز بین چندین کشور اروپایی انجامید و امکان مسافرت بدون روادید بین این کشورها را فراهم کرد. این پیمان در سال ۱۹۸۵ بین پنج کشور اروپای غربی به امضاء رسید، و کشورهای دیگر به تدریج به این پیمان ملحق شدند. در حال حاضر پیمان شنگن شامل ۲۶ کشور اروپایی است.
اقتصاد
اگر اتحادیه اروپا را سازمانی واحد تصور کنیم، این اتحادیه با فهرستی از کشورهایی که در سال ۲۰۰۵، ۱۲۴۲۷۴۱۳ میلیون دلار آمریکا تولید ناخالص داخلی داشتهاند و از تعادل «موازنه قدرت خرید» استفاده میکنند، بزرگترین اقتصاد جهان را داراست. از آنجا که تعداد کشورهایی که به اتحادیه سیاسی میپیوندند رو به افزایش است و نیز با توجه به اینکه کشورهای جدید معمولاً از حد متوسط اتحادیه اروپا پایینتر هستند (فقیرترند) و این ظرفیت را دارند که با سرعت بیشتری رشد کنند، انتظار میرود که اقتصاد اتحادیه اروپا ظرف دهه آینده افزایش چشمگیر داشته باشد. شورای اروپا برآوردهای انجام شده در ۱۷ دسامبر ۲۰۰۵ را منتشر ساخت که نشان داد اقتصاد اتحادیه اروپا تقریباً ۵٪/۱ در سال ۲۰۰۵ و ۳٪/۲ در سال ۲۰۰۶ افزایش داشته که از رشد پیشبینی شده بیشتر بودهاست. گزارش کامل کمیسیون اروپا در ۸ می۲۰۰۶.
اتحادیه اروپا، بزرگترین شریک تجاری ترکیه، چین، انگلستان، ایالات متحده و … است.
سیاست مشترک کشاورزی
سیاست مشترک کشاورزی (CAP) سیستم یارانهای است که به کشاورزان اتحادیه اروپا پرداخت میشود. هدف اصلی از این سیاست این است که تولید حداقل میزان محصول تضمین شود تا مردم اروپا همواره غذای کافی برای خوردن داشته باشند و همچنین برای تضمین استاندارد زندگی عادلانه برای کسانی که زندگیشان به کشاورزی وابستهاست. این سیاست را به اتهام اینکه دهها سال است تجارت محصولات کشاورزی را مختل کرده مورد انتقاد قرار میدهند. درحالیکه اتحادیه اروپا به کشاورزانش تضمین میدهد که محصولات شان به قیمتی چندین برابر قیمت بازار جهانی فروش رود، تولیدکنندگان جهان سوم بیثمرانه تلاش میکنند تا با این بازار ناعادلانه به رقابت بپردازند. این یارانهها که از مالیات دهندگان اتحادیه اروپا به دست میآید، از طرفی استاندارد زندگی کشاورزان را در کشورهای اتحادیه اروپا تضمین میکند و از سوی دیگر تهدیدی است برای کار در جهان سوم که احتمالاً به افزایش فقر و سوء تغذیه نیز منجر میشود.
این سیاست حدود ۳۰ میلیارد پوند در سال (معادل نیمی از ۶۰ میلیارد پوند بودجه سالانه اتحادیه اروپا) هزینه خواهد داشت. مثالهایی از تلاشهای مشترک برای متناسب ساختن مسائل مالی عبارت است از افزودن ۹ پوند به هزینه غذای هفتگی خانوار ۴ نفره و نیز اینکه درآمد سالانه لبنیاتسازی اتحادیه اروپا از نیمی از جمعیت انسانی جهان پیشی گرفتهاست. مشکل دیگر این است که یارانه سبب تولید بیش از نیاز میشود. سیاست مشترک کشاورزی (CAP) را همچنین به دلیل ترغیب به زراعت گسترده که مخرب محیط زیست خواهد بود مورد انتقاد قرار دادهاند. منتقدان میگویند CAP بسیار نامتوازن شدهاست بهطوریکه ۷۰٪ از اعتبارات آن صرف ۲۰٪ از زمینهای کشاورزی اروپا میشود (عمدتاً بزرگترین زمینها) و حدود سه چهارم کشاورزان اتحادیه اروپا با کمتر از ۵۰۰۰ پوند در سال سر میکنند. زمینهای کوچکتر حدود ۴۰٪ از زمینهای اتحادیه اروپا را تشکیل میدهند، اما تنها ۸٪ یارانه از بروکسل دریافت میکنند. برای مثال، بر طبق ارقام دولت انگلستان، ۵ عدد از زمینهای انگلستان سالانه بیش از یک میلیون پوند یارانه میگیرند.
از سال ۲۰۰۳، در بخشهای مختلف، یکی پس از دیگری اصلاحات بنیادین صورت گرفتهاست. به جای اینکه به کشاورزان برای تولید پول بدهند (و بدین ترتیب به آنها انگیزه دهند تا محصول مازاد برنیاز تولید کنند و در بازار جهانی به فروش برسانند)، به آنها برای خود خدماتی مانند حفظ و توسعه روستایی اعتبار میدهند. هرچند که میزان کل حمایت مالی کاهش پیدا نکرده، اما تغییر در نوع یارانه تأثیر منفی بر روی تولیدکنندگان محصولات کشاورزی در کشورهای غیر عضو در اتحادیه اروپا را به میزان قابل توجه کاهش دادهاست.
فرانسه گروه ضد اصلاحی متشکل از اسپانیا، جمهوری ایرلند و احتمالاً آلمان تشکیل دادهاست، درحالیکه سوئد و هلند خواهان تغییر هستند. یورو واحد پول اتحادیه اروپا است.
گوناگونی زیستی
اتحادیه اروپا مأموریت ایجاد طرح عملیاتی گوناگونی زیستی را (با توجه به دیگر کشورهای پیشرفته) و به موجب قرار ریو در سال ۱۹۹۲ به شیوههای مختلف تفسیر کردهاست. اتحادیه به جای اینکه فهرستی مشروح از بیوتا، و تحلیل تهدید ناشی از آن و طرحهای عملیاتی برای گونههای زیستی، در متن سیاستهای رشد اقتصادی مربوط به ماهیگیری، کشاورزی و غیره، به حفاظت از منابع زیستی اشاره کردهاست.
هرچند که تعدادی از کشورهای در حال توسعه نیز از همین استراتژی استفاده کردهاند، اما اتحادیه اروپا به استانداردهایی که دیگر کشورهای پیشرفته مانند انگلستان، کانادا و استرالیا در خصوص شناسایی گونهها، تحلیل راههای انقراض گونهها و توسعه طرحهای بازیابی بسیار ویژه وضع نمودهاند توجه نکردهاست. با این حال تعدادی از کشورهای عضو اتحادیه اروپا (مانند سوئد) اسنادی را مطابق با متن قرار داد ریو و با شرح جزئیات تنظیم کردهاند به گونهای که با استانداردهای دیگر کشورهای پیشرفته مطابقت داشته باشد.
موانع زبانی
یکی از انتقادات عمدهای که به اتحادیه اروپا وارد است این است که در این اتحادیه برای ۲۷ کشور عضو، ۲۴ زبان رسمی وجود دارد. (هرچند که در کمیسیون اروپا تنها سه زبان کاربرد دارد) این امر باعث شده که بهطور بالقوه به ۳۸۰ مترجم برای ترجمه تمامی بیانات به تمامی زبانهای اتحادیه اروپا نیاز باشد.
پارلمان اروپا بیش از ۴۰۰۰ مترجم در استخدام دارد که این امر سالانه تقریباً یک میلیارد یورو هزینه دربردارد و معمولاً یک هفته طول میکشد تا ترجمهها به زبان تمامی کشورهای عضو انجام شود. یکی از مشکلات این است که گاه اوقات (به دلیل اینکه برای برخی از زبانها مترجمی وجود ندارد) لازم است ترجمه از طریق یک زبان میانجی صورت گیرد، که معمولاً سبب از بین رفتن برخی اطلاعات، از بین رفتن وضوح و حتی بدتر از آن، اشتباه و ترجمه میشود.
پیشنهاد شدهاست که به ویژه از سوی مأمور سابق انگلستان در اتحادیه اروپا با قرار دادن زبان انگلیسی به عنوان زبان رسمی اتحادیه اروپا میتوان این هزینهها را حذف کرد.
برخی نیز پیشنهاد کردهاند که از اسپرانتو به عنوان زبان دوم در اتحادیه اروپا استفاده شود.
از سوی دیگر، بحث دموکراتیکی وجود دارد مبنی بر اینکه تمامی قوانین و در حقیقت تمامی قوانین پیشنهادی باید به زبان ملی اعضای اتحادیه اروپا در اختیار آنها قرار گیرد. اتحادیه اروپا قوانین بسیاری را تصویب میکند که در مورد همه کشورهای عضو قابل اجرا است: اگر افراد عادی نتوانند به این اسناد به زبان خودشان دسترسی داشته باشند مناظره و پاسخگویی به شدت مختل خواهد شد و حتی بدتر از آن اینکه با این کار به برخی از کشورها بهای بیشتری داده خواهد شد.
منابع
پیوند به بیرون
EUROPA – وبگاه رسمی
Historical Archives of the European Union
Eurostat – European Union Statistics Explained
CIA World Factbook: European Union. کتاب حقایق جهانی. آژانس اطلاعات مرکزی.
The European Union: Questions and Answers دفتر خدمات پژوهشی کنگره
اتحادیه اروپا
اتحادیههای فراملی
ایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در ۱۹۹۳ (میلادی)
برندگان جایزه صلح نوبل
بلوکهای تجاری
بنیانگذاریهای ۱۹۹۳ (میلادی) در اروپا
بنیانگذاریهای ۱۹۹۳ (میلادی) در هلند
بنیانگذاریهای ۱۹۹۳ (میلادی)
سازمانهای برنده جایزه نوبل
سازمانهای بنیانگذاریشده در ۱۹۹۳ (میلادی)
سازمانهای بینالمللی اروپا
سازمانهای بینالمللی
سامانههای سیاسی
فدرالیسم
کشورهای جی۷
کشورهای عضو جی ۸
کشورهای گروه ۲۰
مجمع عمومی سازمان ملل متحد ویژه ناظران
ناظران مجمع عمومی سازمان ملل متحد
ویکیسازی رباتیک |
3121 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%DB%8C%D8%B4%20%28%D8%A7%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%85%E2%80%8C%D8%B2%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C%29 | کیش (ابهامزدایی) | جزیرهٔ کیش، جزیرهای در خلیج فارس.
کیش (شهر)، مرکز بخش کیش از شهرستان بندر لنگه در استان هرمزگان ایران.
دهستان کیش نام دهستانی در بخش کیش شهرستان بندر لنگه، استان هرمزگان در ایران
کیش اصطلاحی در بازی شطرنج
کیش نام شهری باستانی بود در سومر (در جنوب عراق امروز)
دین
صفحههای ابهامزدایی مکانها
صفحههای ابهامزدایی نام خانوادگی |
3129 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%B1%D9%88%D8%AF%20%D9%85%D9%84%DB%8C%20%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%B3%D9%87 | سرود ملی فرانسه | سرود مارسییز نام سرود ملی کشور فرانسه است. این نام از نام شهر مارسی در فرانسه گرفته شدهاست. نام این سرود را در فارسی «مارسیز» و «مارسهیز» نیز نوشتهاند.
روژه دو لیل (Rouget de Lisle) افسر ارتش فرانسه و یکی از انقلابیون آن کشور در سدهٔ ۱۹ سرود تاریخی و مهیج مارسییز را سروده که پس از آن سرود رسمی انقلاب فرانسه و سپس سرود ملی کشور فرانسه شد.
متن سرود
جستارهای وابسته
انقلاب کبیر فرانسه
فهرست سرودهای ملی کشورها
پیوند به بیرون
- از سایت یوتیوب
) - از سایت یوتیوب
- از سایت یوتیوب
آثار موسیقایی ۱۷۹۲ (میلادی)
آهنگسازی سرود ملی در سل ماژور
آهنگسازی سرود ملی در سی بمل ماژور
ترانههای انقلاب فرانسه
ترانههای میهنپرستانه فرانسوی
سرودهای آمریکای جنوبی
سرودهای آمریکای شمالی
سرودهای اروپا
سرودهای اقیانوسیه
سرودهای فرانسه
سرودهای ملی
فرانسه
کتابخانه یونسکو
مارشهای نظامی فرانسه
مقالههای دارای ویدئو
نمادهای ملی فرانسه |
3130 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D9%88%DA%98%D9%87%20%D8%AF%D9%88%20%D9%84%DB%8C%D9%84 | روژه دو لیل | کلود ژوزف روژه دو لیل (Claude Joseph Rouget de Lisle) (۱۷۶۰ - ۱۸۳۶) آهنگساز فرانسوی بود.
او در سال ۱۷۹۲ سرود ملی فرانسه یعنی سرود مارسییز را ساخت.
وی یک افسر ارتش فرانسه و یکی از انقلابیون آن کشور بود. او در ۶۶ سالگی درگذشت.
منابع
ویکیپدیای انگلیسی، نسخهٔ ۲۶ ژوئن ۲۰۰۷.
آهنگسازان اهل فرانسه
آهنگسازان دوره کلاسیک
آهنگسازان رمانتیک اهل فرانسه
آهنگسازان سده ۱۸ (میلادی) اهل فرانسه
آهنگسازان سده ۱۹ (میلادی) اهل فرانسه
آهنگسازان کلاسیک اهل فرانسه
آهنگسازان کلاسیک سده ۱۸ (میلادی)
آهنگسازان کلاسیک سده ۱۹ (میلادی)
آهنگسازان کلاسیک مرد
آهنگسازان کلاسیک مرد اهل فرانسه
آهنگسازان رمانتیک
افراد انقلاب فرانسه
اهالی بخش ژورا
درگذشتگان ۱۸۳۶ (میلادی)
زادگان ۱۷۶۰ (میلادی)
زندانیان فرانسه
زندانیان و بازداشتشدگان اهل فرانسه
شاعران سده ۱۸ (میلادی) اهل فرانسه
شاعران سده ۱۹ (میلادی) اهل فرانسه
شوالیههای لژیون دونور
فراماسونهای اهل فرانسه
موسیقیدانان سده ۱۹ (میلادی) اهل فرانسه
موسیقیدانان مرد سده ۱۹ (میلادی)
نمایشنامهنویسان سده ۱۹ (میلادی) اهل فرانسه
نویسندگان سرود ملی |
3141 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%88%D8%B2%DB%8C%D9%84%D8%A7 | موزیلا | موزیلا نامیست که دارای انواع گوناگون در ارتباط با mozilla میباشد. کاربرد این نام (موزیلا) میتواند اشاره داشته باشد به:
نام بنیاد موزیلا که به توسعهٔ پروژههای گوناگونی چون فایرفاکس و تاندربرد میپردازد.
مجموعه نرمافزار اینترنتی موزیلا ارائهشده توسط بنیاد موزیلا که این روزها با تغییر نام به سیمانکی در ذیل بنیاد موزیلا توسط انجمن سیمانکی عرضه میشود.
اسمرمز نرمافزار هدایتگر نتاسکیپ.
پیوند به بیرون
موزیلا
بنیانگذاریهای ۱۹۹۸ (میلادی) در ایالات متحده آمریکا
پروژههای بنیانگذاریشده در ۱۹۹۸ (میلادی)
مرورگرهای رایگان وب
مرورگرهای وب
مرورگرهای وب آزاد
مرورگرهای وب لینوکس
مرورگرهای وب ویندوز
نتاسکیپ
نرمافزارهای ۲۰۰۲ (میلادی) |
3157 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%AF%D8%AF%20%D8%B7%D8%A8%DB%8C%D8%B9%DB%8C | عدد طبیعی | اعداد طبیعی یا اعداد صحیح مثبت اعدادی هستند که از یک شروع میشود و تا بینهایت (عدد n) ادامه دارند. و شامل صفر نمیشود و برای شمارش (بهطور مثال در «شش سکه روی میز است») و برای ترتیب (بهطور مثال در «این سومین شهر بزرگ در کشور است») به کار میروند. در اصطلاحشناسی ریاضیات، لغت مورد استفاده برای شمارش اشیاء واقعی «اعداد ترتیبی» است. مجموعهٔ اعداد طبیعی همان مجموعهٔ اعداد صحیح مثبت یعنی {... ،۱٬۲٬۳} است. این اعداد شامل اعداد مرکب، اعداد اول و عدد ۱ است.
به بیان ساده، عدد طبیعی، عددی است که در طبیعت وجود دارد و برای شمردن عناصر طبیعی استفاده میشوند، برای مثال عدد صفر یا اعداد منفی در طبیعت وجود ندارند و در مجموعه اعداد طبیعی نیستند.
برای بودن یا نبودن عدد صفر در مجموعه اعداد طبیعی سه تعریف موجود میباشد. در تعریف اول طبق استاندارد ISO 80000-2 عدد صفر با عنوان اعداد صحیح غیر منفی پذیرفته شدهاست. اما در تعریف دیگر صفر به عنوان یک عضو شناخته نمیشود و با اضافه کردن آن، مجموعه اعداد حسابی به وجود میآید. این مجموعه یک مجموعه نامتناهی است. پس تنها تفاوت بین اعداد طبیعی و اعداد حسابی وجود صفر در اعداد حسابی است.
در ریاضیات، مجموعه شمار نهادی (اعداد طبیعی) را با نماد N نمایش میدهند و اعداد صحیح و حسابی به ترتیب با حروف Z و W نمایش داده میشوند. این حرف از آغاز واژه انگلیسی Natural، به معنای نهادی (طبیعی)، گرفته شدهاست. مجموعهٔ اعداد طبیعی دارای بیشمار عضو میباشد. اما باور فعلی علم بر آن است که ۰ یک عدد بی علامتی است که جزء اعداد صحیح و حسابی میباشد.
اصل استقرای ریاضی
بنیادیترین ویژگی اعداد طبیعی اصل استقرای ریاضی است.
استقرار ریاضی بیان میکند که اگر به معنای صدق ویژگی P برای عدد x باشد، برای اینکه برای همهٔ اعداد طبیعی صدق کند باید:
صدق کند، و
با فرض اینکه صدق میکند بتوان ثابت کرد نیز صادق است.
بهاینترتیب با ترکیب شرط ۱ و ۲ (در حالت خاص ) میتوان گفت که هم صادق است، در نتیجه بنابر شرط ۲ (در حالت خاص )، هم صادق است. واضح است که با تکرار چندبارهٔ این عملیات میتوان ویژگی P را برای هر عددی ثابت کرد، ازینرو برای همهٔ اعداد k صادق است.
فرمول ساده و کاربردیای که برای محاسبهٔ n عدد اول وجود دارد را میتوان با استقرای ریاضی ثابت کرد؛ بنابراین فرمول:
برای اثبات این فرمول، نخست باید توجه کرد که فرمول برای ۱ صادق است (). سپس فرض میشود که فرمول برای k عدد طبیعی اول صادق باشد:
آنگاه:
(تجزیهٔ دوجملهای صورت)
بنابراین فرمول برای صدق میکند. بنابر استقرای ریاضی این امر نشاندهندهٔ این است که فرمول فوق برای هر کدام از اعداد طبیعی صادق است.
روش صوریتر برای بیان استقرای ریاضی (بدون استفاده از «ویژگی» های عدد) این است که A یک مجموعهٔ ناتُهی در نظر گرفته شود و شرط گذاشته شود که
عدد ۱ عضوی از مجموعهٔ A باشد، و
با فرض اینکه k عضوی از مجموعهٔ A باشد بتوان ثابت کرد که عضوی از مجموعهٔ A است.
بهاینترتیب ثابت میشود که A مجموعهٔ همهٔ اعداد طبیعی است.
شرط ناتهی بودن مجموعهٔ A به این دلیل است که مجموعه تهی «کوچکترین عضو» ندارد و هر مجموعهٔ ناتهی «کوچکترین عضو» دارد. این اصل را، که به اصل خوشترتیبی موسوم است، میتوان با استقرای ریاضی ثابت کرد. فرض شود A «کوچکترین عضو» نداشته باشد و B مجموعهٔ همهٔ اعداد طبیعیای باشد که عضو A نیستند. مشخص است که عدد ۱ عضو A نیست (چرا که اگر ۱ عضو A بود A «کوچکترین عضو» داشت)، و علاوهبراین اگر ۱ تا k عضو A نباشند، k+1 هم عضو A نیست (درغیراینصورت k+1 کوچکترین عضو A میبود)، پس ۱ تا k+1 در A نیستند. ازین امر نتیجه میشود که ۱ تا n برای هر عدد طبیعی n عضو A نیستند و ثابت میشود که .
همچنین میتوان اصل استقرای ریاضی را با استفاده از اصل خوشترتیبی ثابت کرد.
«اصل استقرای ریاضی کامل» را هم میتوان به عنوان نتیجهٔ اصل استقرای ریاضی به دست آورد. این اصل زمانی به کار میآید که برای اثبات علاوه بر باید نیز برای همهٔ اعداد طبیعی مفروض باشد. در این حالت بر اساس «اصل استقرای ریاضی کامل»، اگر A مجموعهای از اعداد طبیعی باشد،
عدد ۱ عضوی از مجموعهٔ A باشد، و
با فرض اینکه اعضای مجموعهٔ A باشند بتوان ثابت کرد که عضوی از مجموعهٔ A است،
آنگاه A مجموعهٔ همهٔ اعداد طبیعی است.
تعریف بازگشتی
تعریف بازگشتی مفهومی نزدیک به اصل استقرای ریاضی است. برای مثال، عدد (که «اِن فاکتوریل» خوانده میشود) به عنوان حاصلضرب همهٔ اعداد طبیعی کوچکتر از یا برابر با n تعریف میشود:
مفهوم فاکتوریل را میتوان به شکل دقیقتر زیر بیان کرد:
حاصلجمع همهٔ اعداد طبیعی کوچکتر از یا برابر با n نیز (که با نماد نشان داده میشود) نیز تعریفی بازگشتی است و میتوان آن را به شکل زیر بیان کرد:
تعریف صوری
اصول موضوعهٔ پئانو
اصول پئانو خواص حسابی اعداد طبیعی که با یک مجموعه N یا نمادهای غیر منطقی برای اصول، شامل یک نماد ثابت ۰ و یک نماد تابعی تک متغیره S میشود.
اصل نخست میگوید که ثابت ۰ یک عدد طبیعی است:
۰ یک عدد طبیعی است.چهار اصل بعدی، رابطه تساوی را توصیف میکنند. از آن جایی که آنها در منطق مرتبه اول دارای تساوی از نظر منطقی معتبرند، در ملاحظات مدرن، آنها به عنوان بخشی از «اصول پئانو» در نظر گرفته نمیشود.
برای هر عدد طبیعی x، داریم x = x. یعنی تساوی بازتابی است.
برای اعداد طبیعی x و y، اگر x = y، آنگاه y = x. یعنی تساوی، تقارتی است.
برای اعداد طبیعی y ,x و z، اگر x = y و y = z، آنگاه x = z. یعنی تساوی، متعدی است.
برای هر a و b، اگر b یک عدد طبیعی بوده و a = b، در آن صورت a نیز یک عدد طبیعی است؛ یعنی اعداد طبیعی تحت تساوی بستهاند.
باقی اصول موضوعه، خواص حسابی اعداد طبیعی را تعریف میکنند. اعداد طبیعی، مفروض اند بر اینکه تحت یک تابع «تالی» تک متغیره S بستهاند.
برای هر عدد طبیعی S(n) ,n یک عدد طبیعی است.
برای اعداد طبیعی m و n، داریم m = n اگر و تنها اگر S(m) = S(n). یعنی، S تابعی یکبهیک است.
برای هر عدد طبیعی n، گزاره S(n) = ۰ نادرست است؛ یعنی هیچ عدد طبیعی وجود ندارد که تالیش صفر باشد.
ساخت بر اساس نظریهٔ مجموعهها
تاریخچه
ریشههای باستانی
ابتداییترین روش برای نمایش یک عدد طبیعی قرار دادن علامت برای هر شی است. بعداً، یک مجموعه از اشیا را میتوان برای برابری، کمبود یا کمبود آزمایش کرد - با زدن یک علامت و برداشتن یک شی از مجموعه.
نخستین پیشرفت عمده در انتزاع، استفاده از اعداد برای نشان دادن تعداد بود. که اجازه میدهد تا سیستمهایی برای ثبت تعداد زیاد ساخته شوند. مصریان باستان سیستم قدرتمندی از اعداد را با هیروگلیف مشخص برای ۱، ۱۰ و قدرت ۱۰ تا بیش از ۱ میلیون ایجاد کردند. یک سنگ تراشیده شده در کارناک، که از حدود ۱۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح قدمت دارد و اکنون در موزه لوور پاریس نگه داری میشود، ۲۷۶ را ۲ صدها، ۷ ده و ۶ مورد نشان میدهد. و به همین ترتیب برای عدد ۴۶۲۲. بابلیها دارای یک سیستم ارزش مکانی بودند که اساساً بر اساس اعداد ۱ و ۱۰ استفاده میشود، با استفاده از پایه شصت، به طوری که نماد برای شصت همان نماد برای یک بود - مقدار آن از زمینه تعیین میشد.
پیشرفت بعدی توسعه این ایده بود که ۰ را میتوان به عنوان یک عدد در نظر گرفت. استفاده از یک رقم ۰ در ارزش گذاری مکان (در سایر اعداد) از ۷۰۰ قبل از میلاد توسط بابلیها آغاز شد، آنها وقتی این رقم آخرین نماد این عدد بود، چنین رقمی را حذف کردند.
تمدن اولمک و مایا از اوایل قرن اول قبل از میلاد صفر را به عنوان یک عدد جداگانه به کار بردند، اما این کاربرد فراتر از Mesoamerica گسترش نیافت. استفاده از عدد صفر در دوران معاصر با ریاضیدان هندی Brahmagupta در سال ۶۲۸ میلادی آغاز شد. با این حال، صفر به عنوان یک عدد در محاسبه قرون وسطایی (محاسبه تاریخ عید پاک) استفاده شدهاست، که با Dionysius Exiguus در ۵۲۵ میلادی شروع میشود، بدون اینکه با یک عدد مشخص شود (اعداد استاندارد رومی برای ۰ نمادی ندارند). در عوض، nulla (یا فرم جنایی nullae) از nullus، کلمه لاتین «هیچ»، برای نشان دادن مقدار ۰ استفاده شد.
اولین مطالعه سیستماتیک اعداد به عنوان انتزاع معمولاً به فیلسوفان یونانی فیثاغورس و ارشمیدس نسبت داده میشود. برخی از ریاضی دانان یونانی با عدد ۱ متفاوت از اعداد بزرگتر برخورد میکنند، حتی گاهی اوقات اصلاً به عنوان یک عدد نیستند. به عنوان مثال، اقلیدس ابتدا یک واحد و سپس یک عدد را به عنوان کثرت واحدها تعریف کرد، بنابراین طبق تعریف وی، یک واحد یک عدد نیست و هیچ عدد منحصر به فردی وجود ندارد (به عنوان مثال، هر دو واحد از نامحدود بسیاری از واحدها است a 2)
مطالعات مستقل در مورد اعداد نیز تقریباً در همان زمان در هند، چین و Mesoamerica رخ دادهاست.
تعاریف مدرن
در قرن نوزدهم اروپا بحث ریاضی و فلسفی دربارهٔ ماهیت دقیق اعداد طبیعی وجود داشت. مکتبی از ناتورالیسم اظهار داشت که اعداد طبیعی نتیجه مستقیم روان انسان است. هنری پوانکره یکی از طرفداران آن بود، و همچنین لئوپولد کرونکر، که عقیده خود را چنین خلاصه کرد: «خداوند اعداد صحیح را ایجاد کرد، چیزهای دیگر کار انسان است».
در مخالفت با طبیعت گرایان، سازه گرایان نیاز به بهبود دقت منطقی در مبانی ریاضیات داشتند. در دهه ۱۸۶۰، هرمان گراسمن تعریف بازگشتی را برای اعداد طبیعی پیشنهاد کرد، بنابراین اظهار داشت که آنها واقعاً طبیعی نیستند - اما یک نتیجه تعاریف. بعداً، دو کلاس از این تعاریف رسمی ساخته شد. بعداً هنوز نشان داده شد که در اکثر کاربردهای کاربردی برابر هستند.
تعاریف نظری مجموعه ای از اعداد طبیعی توسط فرگه آغاز شد. وی در ابتدا یک عدد طبیعی را به عنوان کلاس تمام مجموعههایی تعریف میکند که با یک مجموعه خاص مطابقت یک به یک دارند. با این حال، این تعریف منجر به ایجاد پارادوکسهایی از جمله پارادوکس راسل شد. برای اجتناب از چنین تناقضاتی، فرم گرایی به گونه ای اصلاح شد که یک عدد طبیعی به عنوان یک مجموعه خاص تعریف شود و گفته میشود که هر مجموعه ای که میتواند با آن مجموعه مکاتبه یک به یک کند، آن تعداد عنصر را دارد.
دسته دوم تعاریف توسط چارلز سندرز پیرس معرفی شد، توسط ریچارد ددکیند پالایش شد و توسط جوزپه پینو بیشتر مورد کاوش قرار گرفت. این رویکرد اکنون حساب Peano نامیده میشود. این بر اساس بدیهی سازی خصوصیات اعداد ترتیبی است: هر عدد طبیعی یک جانشین دارد و هر عدد طبیعی غیر صفر یک سلف منحصر به فرد دارد. حساب Peano با چندین سیستم ضعیف نظریه مجموعه مطابقت دارد. یکی از این سیستمها ZFC است که بدیهی بودن آن با نفی جایگزین شدهاست. قضایایی که میتوانند در ZFC اثبات شوند اما با استفاده از Peano Axioms قابل اثبات نیستند، شامل قضیه گودشتاین است.
با تمام این تعاریف، مناسب است که ۰ (مربوط به مجموعه خالی) به عنوان یک عدد طبیعی باشد. درج ۰ اکنون در بین نظریه پردازان مجموعه و منطق دانان رایج است. زبانهای رایانه ای هنگام برشمردن مواردی مانند شمارندههای حلقه و عناصر رشتهای یا آرایه ای، اغلب از صفر شروع میشوند.از طرف دیگر، بسیاری از ریاضیدانان سنت قدیمی را برای گرفتن عدد ۱ به عنوان اولین عدد طبیعی حفظ کردهاند.
جستارهای وابسته
منابع
دکتر ابراهیم اسرافیلیان، دکتر عبدالله شیدفر. ریاضی عمومی ۱. دالفک، ۱۳۸۲
فهرست منابع
اعداد صحیح
اعداد کاردینال
اعداد گویا
اعداد
ریاضیات مقدماتی
نظریه اعداد |
3179 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B7%D9%88%D9%84%20%D9%85%D9%88%D8%AC | طول موج | طولِ موج به فاصلهٔ بین دو قلهٔ متوالی موج (یا بین هر دو نقطهٔ تکراری موج که شکل یکسان دارند) گفته میشود و آن را با (لاندا) نشان میدهند. برای دو موجی که دارای سرعت یکسان باشند، موجی که دارای بسامد (فرکانس) بالاتری است طول موج کوتاهتر دارد و موجی که بسامد پایینتری دارد، طول موج بلندتری دارد.
حاصل ضرب طول موج در بسامد (فرکانس) موج برابر با سرعت موج است.
همهٔ شکلهای انرژی متحرک، از جمله صدا و نور به صورت موج حرکت میکنند. همهٔ آنها، طول موجی دارند. برای مثال، وقتی موجهای صدا در هوا حرکت میکنند، در فشار هوا تغییر اندکی بهوجود میآورند. قلههای موجهای صدا نقطههایی هستند که فشار هوا به بیشترین حد خود میرسد. گوش انسان، تغییر فشار هوا را دریافت میکند و پیامی به مغز میفرستد.
طول موج نیز مانند بسامد، روی ویژگیهای موج تأثیر میگذارد؛ زیرا این دو باهم ارتباط نزدیک دارند. برای مثال، موجهای صدای کم بسامد نسبت به موجهای صدای پر بسامد، طول موج بزرگتری دارند. همچنین طول موج نور سرخ از طول موج نور آبی بزرگتر است. نور بخشی از گسترهٔ موجهای انرژی است که شامل موجهای رادیویی، ریزموج (مایکروویو)، پرتوهای فروسرخ، پرتوهای فرابنفش، پرتوهای ایکس و پرتوهای گاما میشود که همهٔ آنها با سرعت ۳۰۰ هزار کیلومتر بر ثانیه حرکت میکنند. همهٔ اینها باهم طیف الکترومغناطیس را تشکیل میدهند.
طول موج در تابش الکترومغناطیسی
در قسمتی از تابش الکترومغناطیسی که به نور معروف است، طول موج، مشخصکنندهٔ رنگ تابش است. با تعیین رنگ، انرژی و طول موج، میتوان یک موج را نسبت به دیگر موجها سنجید. به عنوان مثال طول موجهای کوتاه در طیف مرئی (۳۸۰ تا ۷۵۰ نانومتر) در ناحیهٔ بین آبی و فرابنفش قرار میگیرند درحالیکه رنگ قرمز دارای طول موجهای بلندتری است. فاصله بین این قلههای موج آنچنان کوچک است که واحد آن را نانومتر (ده به توان منفی نه) یا میکرون (ده به توان منفی شش) قرار دادهاند. تابش الکترومغناطیسی طیف طولانی از طول موجهای بلند رادیویی تا طول موجهای کوتاه پرتو ایکس را شامل میشود.
چون شکل موج با سرعت ثابت c پیش میرود، فاصلهٔ یک طول موج را در زمان یک دورهُ تناوب طی میکند. موج علاوه بر طول موج دارای یک بسامد است که با واحد اصلی هرتز (Hz) و واحدهایی مانند (MHz, GHz, KHz, THz) اندازهگیری میشود.سرعت امواج الکترومغناطیسی در خلأ، تابع طول موج نیست و برابر با مقدار ثابتی است که سرعت نور نامیده میشود.
جستارهای وابسته
تابش الکترومغناطیسی
ثابت پلانک
منابع
امواج
درازا |
3197 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%AE%D8%AA%20%D8%AC%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%AF | تخت جمشید | تخت جمشید (در دوره هخامنشیان: پارسه) (در زبانهای غربی: پرسپولیس، پرسهپلیس) (در دوره اسلامی میانه:صدستون یا چهل منار) (در عصر ساسانی: صدستون) مجموعهای از چند کاخ تو در تو در کنار دشت مرودشت و در کوهپایهٔ کوه رحمت در استان فارس واقع در شهر مرودشت ایران است. در دورههای تاریخی پس از هخامنشیان، به دلیل فراموشی خط و زبان پارسی باستان و نامانوس بودن کتیبهها، نام پارسه فراموش شده و مردم نام تخت جمشید (پادشاه پیشدادی) را بر روی کاخ مینهند.
تخت جمشید در شهر باستانی پارسه یکی از شهرهای باستانی ایران قرار داشتهاست که طی سالیان، پیوسته پایتخت تشریفاتی امپراتوری هخامنشیان بودهاست. تخت جمشید در دوران زمامداری داریوش بزرگ، خشایارشا و اردشیر اول بنا شدهاست و به مدت حدود ۲۰۰ سال آباد بودهاست. در نخستین روز سال نو گروههای زیادی از کشورهای گوناگون به نمایندگی از ساتراپیها یا استانداریها با پیشکشهایی متنوع در تخت جمشید جمع میشدند و هدایای خود را به شاه پیشکش میکردند.
در سال ۵۱۸ پیش از میلاد بنای تخت جمشید به عنوان پایتخت جدید هخامنشیان در پارسه آغاز گردید. بنیانگذار تخت جمشید داریوش بزرگ بود، البته پس از او پسرش خشایارشا و نوهاش اردشیر یکم با افزودن بناهای دیگر، این مجموعه را گسترش دادند. بسیاری از آگاهیهای موجود که در مورد پیشینهٔ هخامنشیان و فرهنگ آنها در دسترس است به خاطر سنگنوشتهها و گِل نوشتههایی است که در این کاخها و بر روی دیوارهها و لوحههای آن حکاکی شدهاست. سامنر برآورد کردهاست که دشت تخت جمشید که شامل ۳۹ قرارگاه مسکونی بوده، در دورهٔ هخامنشیان ۴۳٬۶۰۰ نفر جمعیت داشتهاست.
اسکندر مقدونی سردار مقدونی در ۳۳۰ پیش از میلاد، به ایران حمله کرد و تخت جمشید را به آتش کشید. بااینحال ویرانههای این مکان هنوز هم برپا است و باستانشناسان از ویرانههای آن نشانههای آتش و هجوم را بر آن تأیید میکنند.
این مکان تاریخی از سال ۱۹۷۹ یکی از آثار ثبت شدهٔ ایران در میراث جهانی یونسکو است.
پادشاهان ساسانی نیز کتیبههایی در تخت جمشید در کاخ تچر بر جای گذاشتهاند. پس از ورود اسلام به ایران نیز این مکان را محترم میشمردند و آن را هزارستون یا چهل ستون یا چهل منار میگفتند و با شخصیتهایی همچون سلیمان نبی و جمشید ارتباطش میدادند. عضدالدوله دیلمی در تخت جمشید دو کتیبه به خط کوفی بر جای گذاشتهاست. همچنین کتیبههای دیگری هم به عربی و هم به فارسی در تخت جمشید وجود دارد که جدیدترین آن مربوط به دوره قاجار است این کتیبه به فرمان مظفرالدین شاه قاجار نوشته شدهاست که در دیوار شمالی کاخ تچر قرار دارد.
تخت جمشید در شمال شهرستان مرودشت، شمال استان فارس (شمال شرقی شیراز) جای دارد.
در فاصلهٔ شش و نیم کیلومتری از تخت جمشید نقش رستم قرار دارد. در نقش رستم، آرامگاههای شاهنشاهانی مانند داریوش بزرگ/ خشایارشا/ اردشیر یکم و داریوش دوم واقع است. علاوه بر نقش رستم دو آرامگاه به صورت کاملاً تمام شده و یک آرامگاه به صورت نیمهتمام در تخت جمشید موجود است. آرامگاههایی که در دامنهٔ کوه رحمت و مشرف به تخت جمشید واقع شدهاست متعلق به اردشیر دوم و اردشیر سوم میباشد. در جنوب تخت جمشید یک آرامگاه به صورت نیمهتمام رها شدهاست که بر اساس نظر بعضی از باستان شناسان، متعلق به داریوش سوم است.
جدا از سازندگان تخت جمشید که داریوش، خشایارشا و اردشیر یکم بودند، اردشیر سوم نیز تعمیراتی در تخت جمشید انجام داد. آرامگاههای اردشیر دوم و سوم در کوهپایهٔ شرقی تخت جمشید کنده شدهاست.
ریشه نام
نام تخت جمشید در زمان ساخت، «پارسَه» به معنای «شهر پارسیان» است زیرا به ایالت پارس منسوب بود.
یونانیان آن را «پِرسپولیس» (به یونانی یعنی «پارسهشهر» ؛(Pérsēs) :پارسی و(pólis) :شهر) خواندهاند. واژه یونانی یادشده امروزه در بیشتر زبانهای اروپایی بازتاب یافتهاست.
در زمان ساسانیان به تخت جمشید سَدْستون (صد ستون) میگفتند. چنانچه در سنگنبشته شاهپور سکانشاه این نام بدیسه «سَدستون» در بند پنجم نوشتار هویداست .در فارسی معاصر این بنا را «تخت جمشید» یا قصر شاهی جمشید پادشاه اسطورهای ایران مینامند. تاورنیه جهانگرد فرانسوی که در عصر صفوی چندین بار به ایران سفر کرد، از تختجمشید با نام «چهل منار» یاد میکند.
در شاهنامه فردوسی آمدهاست:
صدها سال پس از حمله اسکندر و اعراب و در زمانی که یاد و خاطره پادشاهان هخامنشی فراموش شده بود، مردمی که از نزدیکی خرابههای پارسه عبور میکردند، تصاویر حکاکی شدهٔ تخت شاهی را میدیدند که روی دست مردم بلند شدهاست و از آنجا که نمیتوانستند خط میخی کتیبههای حک شده روی سنگها را بخوانند، میپنداشتند که این همان اورنگ جمشید است که فردوسی در شاهنامه خود از آن یاد کردهاست. به همین خاطر نام این مکان را تخت جمشید نهادند. بعدها که باستانشناسان توانستند خط میخی کتیبه را ترجمه کنند، متوجه شدند که نام اصلی آن پارسه بودهاست.
در دوره اسلامی این مکان را محترم شمرده و آن را هزار ستون و چهل منار مینامیدند و با شخصیتهایی چون سلیمان نبی و جمشید ربطش میدادند.
نام مشهور غربی این محل یعنی پِرسِه پلیس ریشه غریبی دارد. در زبان یونانی، پِرسِه پلیس یا به صورت شاعرانه آن پِرسِپ تولیس (Perseptolis) لقبی است برای آتنه الهه خرد، صنعت و جنگ که ویرانکنندهٔ شهرها معنی میدهد. این لقب را آشیل، شاعر یونانی سده پنجم پیش از میلاد مسیح، به حالت تجنیس و بازی با لغات، در مورد شهر پارسیان به کار بردهاست.
تاریخچه
ساخت و ساز
تخت جمشید در مرکز استان فارس، ۱۰ کیلومتری شمال شهر مرودشت و در ۵۷ کیلومتری شیراز قرار دارد. ارتفاع از سطح دریا تخت جمشید ۱۷۷۰ متر میباشد. طرف شرقی این مجموعه کاخها بر روی کوه رحمت و سه طرف دیگر در درون جلگه مرودشت پیش رفتهاست. تخت جمشید بر روی صفّه یا سکوی سنگی که ارتفاع آن بین ۸ تا ۱۸ متر بالاتر از سطح جلگهٔ مرودشت است، واقع شدهاست. ابعاد تخت جمشید ۴۵۵ متر (جبهه غربی)، ۳۰۰ متر (جبهه شمالی)، ۴۳۰ متر (جبهه شرقی)، ۳۹۰ متر (جبهه جنوبی) میباشد. همچنین طول تخت جمشید برابر با طول آکروپولیس در آتن است، اما عرض آن چهار تا پنج برابر آکروپولیس است.
کتیبه بزرگ داریوش بزرگ بر دیوار جبهه جنوبی تخت جمشید، آشکارا گواهی میدهد که در این مکان هیچ بنایی از قبل وجود نداشتهاست. وسعت کامل کاخهای تخت جمشید ۱۲۵ هزار متر مربع است
قدیمیترین بخش تخت جمشید بر پایهٔ یافتههای باستانشناسی مربوط به سال ۵۱۸ پیش از میلاد است.
آنگونه که در منابع متعدد و گوناگون تاریخی آمدهاست ساخت تخت جمشید در حدود ۲۵ سده پیش در دامنه غربی کوه رحمت یا میترا یا مهر و در زمان داریوش بزرگ آغاز شد و سپس توسط جانشینان وی با تغییراتی در بنای اولیه آن ادامه یافت. بر اساس خشتنوشتههای کشف شده در تخت جمشید در ساخت این بنای با شکوه معماران، هنرمندان، استادکاران، کارگران، زنان و مردان بیشماری شرکت داشتند که علاوه بر دریافت حقوق از مزایای بیمهٔ کارگری نیز استفاده میکردند. ساخت این مجموعهٔ بزرگ و زیبا بنا به روایتی ۱۲۰ سال به طول انجامید.
یکی از هنرهای معماری در تخت جمشید این است که نسبت ارتفاع سر درها به عرض آنها و همینطور نسبت ارتفاع ستونها به فاصلهٔ بین دو ستون نسبت طلایی است.
نسبت طلایی نسبت مهمی در هندسه است که در طبیعت وجود دارد. این نشانگر هنر ایرانیان باستان در معماری است.
تخریب
مجموعه کاخهای تخت جمشید، در سال (۳۳۰ پیش از میلاد) به دست اسکندر مقدونی به آتش کشیده شد و تمام بناهای آن به صورت ویرانه درآمد. از بناهای بر جای مانده و نیمه ویرانه، بنای مدخل اصلی تخت جمشید است که به کاخ آپادانا معروف است و مشتمل بر یک تالار مرکزی با ۳۶ ستون و سه ایوان ۱۲ ستونی درقسمتهای شمالی، جنوبی و شرقی است که ایوانهای شمالی و شرقی آن بهوسیله پلکانهایی به حیاطهای مقابل متصل و مربوط میشوند. بلندی صفه در محل کاخ آپادانا ۱۶ متر و بلندی ستونهای آن ۱۸ متر است. این مجموعه در فهرست آثار تاریخی ایران و نیز در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیدهاست.
بازدیدهای اولیه از خرابهها
سفرنامه یا کتاب فیثاغورس (Pythagore) زایش ۶۰۸ پیش از میلاد، درگذشت ۵۰۹ ق. م) یکی از قدیمیترین منابع دربارهٔ تخت جمشید است. او (در فصل ۱۰۲ تا ۱۱۰ ترجمه فارسی) آن را شرح داده و آن را بنایی عظیم دانسته و گفتهاست صدها نفر در حال تکمیل آن هستند وقتی این بنا تکمیل شود بزرگترین بنای جهان خواهد بود.
پولیپیوس مورخ یونانی سده سوم پیش از میلاد متذکر شدهاست که در زمان هخامنشیان آن کس که کاریزی حفر یا زمینی را آباد میکرد یا کاریز خشکی را بازسازی مینمود مالیات ۵ نسل بر او بخشوده میشد. در سیاحتنامه فیثاغورس به باغهای مصفا که با دولاب آبیاری میشده اشاره شده که داریوش و کوروش خود ساعتی را در آن به کشاورزی میپرداختهاست. او از اسبهای تربیت شده که آنها را پارس میخواندند یاد کردهاست.
در کتابهای مورخان دوران اسلامی از سده چهارم به بعد از بنای تخت جمشید به عنوان بنایی عظیم یاد شده و شگفتی حاصل از بزرگی بنا، سبب شد که تا مدتهای طولانی آن را به جمشید یا سلیمان نبی، که هر دو را یکی میپنداشتند، و بنّایان آن را دیو و اجنه منسوب نمایند، و حتی نوشتهاند که دیوها مجسمه و تصویر شاهان خود را بر دیوارها کندهاند! در زمان مسعودی (سده چهارم هجری قمری) آن را مسجد سلیمان بن داوود مینامیدند، ولی مسعودی فکر میکرد که آنجا بنایی کهن بوده که بعدها همای، دختر بهمن پسر اسفندیار، آن را آتشکده کردهاست. دیلمیان تخت جمشید را ساختهٔ اجداد خود میدانستند و عضدالدوله دیلمی در کاخی که به اسم فرزندش ابونصر در شیراز ساخت، تعدادی از در و درگاههای کاخ تچر (کاخ داریوش بزرگ) را به آنجا منتقل کرد و در آنجا نصب کرد. محمد بن محمود طوسی در سده ششم هجری قمری از استخر (اصطخر) به عنوان دارالملک سلیمان یاد کرده و از مسجد سلیمان و نقوش و حجاریهای آن سخن به میان آورده و مانند اصطخری احداث این بنای سترگ را به دیوها و پریان نسبت دادهاست. در همان زمان، ابن بلخی این مکان را کاخ جمشید دانسته و ضمن توصیف آن، برخی ویژگیهای طبیِ موجود در مصالح بهکاررفته در آن را، که در بین مردم آن دوره شناختهشده بوده، برشمردهاست. آنچه حمداللّه مستوفی در سده هشتم هجری قمری دربارهٔ تخت جمشید از نویسندگان پیش از خود نقل کرده، گویای استمرار عقیدههای پیشین در این باره است.
پژوهشهای باستانشناسی
اولین کاوشهای علمی در تخت جمشید توسط ارنست امیل هرتزفلد آلمانی در ۱۹۳۱ تحت نظر رضاشاه صورت گرفت. وی توسط مؤسسه خاورشناسی دانشگاه شیکاگو فرستاده شده بود. یافتههای وی هنوز در این مؤسسه نگهداری میشوند. هرتزفلد معتقد بود دلیل ساخت تخت جمشید نیاز به جوی شاهانه و باشکوه، نمادی برای امپراتوری پارس و مکانی برای جشن گرفتن وقایع خاص به خصوص نوروز بودهاست. به دلایل تاریخی تخت جمشید در جایی که امپراتوری پارس پایه گذاشته شده بود ساخته شدهاست؛ هر چند در آن زمان مرکز امپراتوری نبودهاست.
معماری تخت جمشید به دلیل استفاده از ستونهای چوبی مورد توجه قرار گرفتهاست. معماران تخت جمشید فقط زمانی از سنگ استفاده کردهاند که بزرگترین سروهای لبنان یا ساجهای هند اندازههای لازم برای تحمل سقف را نداشتهاند. در حالی که ته ستونها و سر ستونها از سنگ بودهاند.
یک هیئت کاوش ایرانی - ایتالیایی در این محل کاوش میکرد. علیرضا عسکری چاوردی، سرپرست ایرانی از دانشگاه شیراز و سرپرست ایتالیایی برنامه پیر فرانچسکو کالیری از دانشگاه بولونیا بودند.
وضعیت کنونی
در دورهٔ نو و با بازگشت و پیدایش حس میهنپرستی در میان ایرانیان و ارجگذاری به گذشتگان این سرزمین، تخت جمشید اعتبار بسیاری یافت. در زمان حکمرانی دودمان پهلوی به این بنا توجه فراوانی شد و محمدرضاشاه پهلوی جشنهای دوهزار و پانصد سال شاهنشاهی ایران را در این سازهٔ کهن برگزار کرد. با آغاز رویداد انقلاب اسلامی این سازه را یادگار شاهان خواندند و بسیار مورد بیمهری قرار دادند. از جمله صادق خلخالی اولین حاکم شرع دادگاههای انقلاب برای تخریب آن عازم شد، اما با مقاومت مردم و پرسنل تخت جمشید ناکام ماند. ولی امروزه میتوان تخت جمشید را نامآورترین و دوستداشتنیترین سازه در ایران و در میان ایرانیان و همچنین نماد شکوه گذشتگان دانست.
پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران برخی از افراطیون تلاش کردند تا با حمله به تخت جمشید، این بنای تاریخی را تخریب کنند که با مخالفت و ایستادگی مسئولان و مردم محلی در این کار ناکام ماندند.
گزارشهایی موجود است که صادق خلخالی پس از تخریب آرامگاه رضا شاه قصد تخریب آرامگاه فردوسی و پارسه (تخت جمشید) را هم داشته اما این مسئله با مخالفت دولت موقت (از جمله وزیر فرهنگ پرویز ورجاوند)، استاندار فارس نصرتالله امینی و آیتالله سید محمود طالقانی و مقاومت مردم مرودشت و کارکنان پارسه، در این امر ناکام ماند.
سد سیوند در ۹۵ کیلومتری شمال شیراز، ۵۰ کیلومتری شهر باستانی تخت جمشید و حدود ۱۰ کیلومتری پاسارگاد بر روی رودخانهٔ سیوند ساخته شدهاست. رودخانهٔ پلوار بین این دو محوطهٔ باستانی ثبت شده در فهرست میراث جهانی یونسکو (تخت جمشید و پاسارگاد) در کنار آرامگاه کورش و در دل تنگه بلاغی جریان داد. با آبگیری این سد مخالفتهای بسیاری صورت گرفتهاست. معترضان به آبگیری سد سیوند معتقدند آبگیری این سد پیامدهای ناگواری را برای میراث فرهنگی و طبیعی منطقهٔ دشت پاسارگاد و تنگه بلاغی به همراه خواهد داشت. شوربختانه سر انجام این سد در فروردین ۱۳۸۶ هـ.ش. آبگیری شد. شایان ذکر است که عمر مفید سد ۳۰ سال تخمین زده شدهاست اما کارشناسان تأثیر تخریبی این سد را بسیار زیاد دانسته و اعلام میداشتند یک پروژه سی ساله عمر مفید باعث تخریبی در آثار ملی و ضربه به آنها خواهد شد.
به خاطر خشکسالیهای متعدد و همینطور استفاده غلط از منابع آب زیرزمینی، در اطراف مجموعهٔ تخت جمشید و نقش رستم فرونشست بحرانی زمین رخ داد که در آینده میتواند برای این مجموعه خطرساز باشد.
هنر
معماری
معماران، هنرمندان و متخصصان در ساخت تخت جمشید از ملل مختلف زیر نفوذ شاهان هخامنشیان مانند آشوریان، مصریان، اوراتوئیان، بابلیان، لودیان، ایونیان، هندوان، سکائیان و غیره تشکیل میشدند.
در گذر زمان تعدادی از ستونهای دروازه کاخ صد ستون در تخت جمشید حوادثی مثل زلزله را پشت سر گذاشته و سر پا ماندهاند. آنها در نگاه اول یکپارچه به نظر میرسند اما در حقیقت تکهتکه هستند و روی هم سوار شدهاند. راز پایداری آنها مقابل زمین لرزه در محل اتصال این تکههاست، جایی که دو تکه ستون به وسیله سرب مذاب به هم متصل شدهاند. این سرب علاوه بر محکم کردن اتصال دو تکه ستون، نقش مهمی برای مقاومت سازه در مقابل زمین لرزه داشتهاست. سرب فلز چکش خوار و نرمی است که هنگام بروز زمین لرزه از خودش واکنش نشان داده و خرد نمیشود، این همان نقشی است که در ساختمانهای امروزی و مدرن بر عهده فنر لای ستونها گذاشته میشود.
سنجش درازا و شمارگان
پژوهشهای کرفتر، نیلندر، ا. هسه، خانم و آقای تیلیا و مایکل رف، مقیاسهای طولی در تخت جمشید را روشن کردهاست. کوچکترین واحد اندازهگیری یک انگشت بودهاست که با مقیاس امروزی ۲۲ میلیمتر میشود. واحدهای دیگر عبارت بودند از:
کف یا قبضه برابر ۴ انگشت یا ۸۷ میلیمتر
گام تخت جمشیدی برابر ۱۶ انگشت یا ۳۴۷ تا ۳۴۸ میلیمتر
آرش (گز) برابر ۲۴ انگشت یا ۵۲۱ تا ۵۲۲ میلیمتر
بهترین مورد برای بررسی از مقیاس گام تخت جمشیدی، پلکان شرقی آپادانا است که در یک نظر رابطه منطقی طول و عرض قسمتهای آن بدین صورت مشخص میشود:
جبههٔ پلکان را بهطور کلی به قسمت شمالی (سان سربازان و بزرگان)، مرکزی (مهتابی جلو) و جنوبی (سان هدیهآوران) میتوان تقسیم کرد. هر یک از آنها ۷۸ گام طول و ۹ گام بلندی دارد. قسمت میانی مهتابی جلو، ۹ گام بلندی و دو برابر آن طول دارد و دو شیب پلکانهای متقارن آن هر یک قاعدهای به طول ۳۰ گام دارند. از لبهٔ مهتابی جلویی تا آغاز شیب هر یک از پلکانهای متقارن مهتابی عقبی، درست ۷۸ گام میشود و در همه این اعداد ضریبی از عدد ۳ را که در ایران باستان مقدس بودهاست، مییابیم.
اعداد ۳، ۷ و ۹ اعدادی مقدس دانسته میشدهاند و بررسی این نگاره موارد زیر را در تخت جمشید ثابت کردهاست:
آپادانا در مجموع ۷۲ ستون دارد که برابر ۷۲ فصل یسنای اوستا ۷۲ رشته کشتی (کستی) است که ایرانیان باستان به کمر میبستهاند. بر نقوش بارعام کاخ صد ستون و نقشنمای آرامگاهها، پادشاه و شش تن از یارانش را نشان دادهاند که درست مانند قرار گرفتن اهورامزدا در میان شش فرشته بزرگ در باور ایرانیان باستان است و تأییدکننده زرتشتی بودن هخامنشیها است.
پلکان بزرگ شمالغربی ۱۱۱ پله (یعنی سه بار عدد یک) دارد که حاصل ضرب ۳۷ در عدد ۳ است و شمار منزلهای راهشاهی از شوش تا سارد هم درست ۱۱۱ بودهاست.
بست فلزی به جای ملات
برای روی هم گذاشتن سنگها ملاتی به کار برده نمیشده، بلکه دو سطح برهم چسبیده را چنان میتراشیدهاند که صاف میشده و به خوبی روی یک دیگر سوار میگشتهاند، فقط قسمت میانی دو سطح را زبرهتراش باقی میگذاردهاند تا هر دو سطح خوب به هم بچسبند. برای پیوستن سنگها، علائم زیادی به کار میبردهاند؛ مثلاً روی ستونی که میخواستند به پا کنند، چند علامت یکسان بر لبه قطعات مجاور هم، پیش از آن که بالا برده شوند، حک میکردند و این نقاط در سوار کردن قطعات بر روی هم میافتادند و خط دلخواه و طرح مورد نظر درست میشد. عمل پیوستن به چند راه انجام میگرفت، یکی قفل و جفت بود، که قسمتی از یک تخته سنگ را برجسته ساخته و به همان نسبت یک گودی در تخته سنگ دیگر میکندند و دو سنگ را به هم میچسباندند، اما راهی که بیشتر مورد استفاده قرار میگرفت این بود که در دو سنگ مجاور دو گودی همانند و مرتبط میکندند و آنها را با میله آهنی به هم بسته و روی آن سرب مذاب ریخته و صیقل میدادند، این بستها به صورت دم چلچلهای، استوانه، قلمی و سرتبری ساخته میشدند.
مجسمهسازی
رنگآمیزی
معماران و هنرمندانی که در ساخت تخت جمشید نقش داشتند، نقشها را از سه طریق میآراستند. یکی چسباندن فلزهای گرانبها به صورت رویهٔ تاج، گوشوار، طوق، یاره و نظایر آن به اصل نقش و توسط سوراخهایی که در دو طرف شی مورد نظر برای گوهرنشانی میکندند. دوم نگاریدن و نقر کردن تزئینات اصلی لباس، تاج و کلاه با سوزن، به نحوی بسیار ظریف که نمونهٔ آن بر درگاههای کاخ داریوش (تچر) و حرمسرا وجود دارد. سوم رنگآمیزی، که نمونههایی از آن در کاخ سه دری و صد ستون موجود است.
سنگنگارهها
در سنگنگارههای تختجمشید هیچکس را نمیتوان در حالت خضوع یا سرافکنده دید و نمایندگان ملل نه به عنوان شکست خوردگان یا برده بلکه همه بهطور یکسان عضو جامعه بزرگ جهانی هستند و همه ملل از مادها تا هندیها، تونسیها، آفریقاییها و یونانیان همه به صورت شخصیت مستقل و متکی به خود نقش شدهاند.
در سنگ نگارهای تختجمشید فاصله هر ملت به وسیلهٔ یک درخت سرو، که درخت مقدس میباشد، جدا شدهاست. درجهبندی نمایندگان ملل بر پایه فرهنگ و سابقه یا دوری و نزدیکی آنهاست مانند مادها، ایلامیها، خوزیها، بابلیها، آشوریان.
راهنمای ملل، پارسی و مادی یا ایلامی است که دست در دست ملل دیگر جهت راهنمایی مهمانان مشخص شدهاست و مردم همه ملل آزاد بودند تا از لباس، فرهنگ و زبان خود استفاده نمایند در صف نمایندگان و در کل تخت جمشید هیچکس سوار بر اسب نیست، هیچگونه سعی در برتر نشان دادن یا تفاخر پارسیها نسبت به ملل دیگر را نمیتوان دید.
نمایندگان ملل دستهایشان را به نشانه دوستی به طرف همدیگر دراز کردهاند. داشتن عصا نشان از مقام و درجه عالیاست، کلاه شیاردار بلند نشانهٔ مقام ارتشی و کلاه بلند ساده نشانه از بزرگی و کلاه استوانه کوتاه نشانه از کارمند درباری و گارد سلطنتی و خدمتگزاران میباشد.
سنگنگاره پیشکشآوران تخت جمشید طرح سنگ نگارهای است که در قسمتهای مختلف کاخهای هخامنشیان در تخت جمشید دیده میشود. این طرح، پیشکشآورانی را نمایش میدهد که هر کدام با حمل یک تحفه از پلکانی بالا میروند. از این طرح در کاخ هدیش (کاخ اختصاصی خشایارشا شاه) و کاخ تچر (کاخ اختصاصی داریوش بزرگ) استفاده شدهاست. یکی از ویژگیهای منحصربهفرد سنگتراشی و معماری هخامنشیان، تخته سنگهای تراشیده و حکاکی شدهای است که در دیواره پله-گذرهایی که به سمت تالارها و کاخهای جشن و مراسم منتهی میشوند، قرار دارند.
بخش اصلی
تراس
پلکان اصلی
دروازه ملل
ورود سکو، دو پلکان است که روبروی یکدیگر و در بخش شمال غربی مجموعه قرار دارند که همچون دستانی است که آرنج خویش را خم کرده و بر آن است تا مشتاقان خود را از زمین بلند بکند و در سینهٔ خود جای دهد. این پلکانها از هر طرف ۱۱۱ پلهٔ پهن و کوتاه (به ارتفاع ۱۰ سانتیمتر) دارند. برخلاف عقیدهٔ بسیاری از مورخان که مدعی بودند ارتفاع کم پلهها به خاطر این بوده که اسبها نیز بتوانند از پلهها بالا بروند، پلهها را کوتاهتر از معمول ساختهاند تا راحتی و ابهت میهمانان (که تصاویرشان با لباسهای فاخر و بلند بر دیوارهای تخت جمشید نقش بسته) هنگام بالا رفتن حفظ شود. بالای پلکانها، بنای ورودی تخت جمشید، دروازه بزرگ یا دروازهٔ خشایارشا یا دروازه ملل، قرار گرفتهاست. ارتفاع این بنا ۱۰ متر است. این بنا یک ورودی اصلی و دو خروجی داشتهاست که امروزه بقایای دروازههای آن برجاست. بر دروازهٔ غربی و شرقی طرح مردان بالدار و بر و طرح دو گاو سنگی با سر انسانی حجاری شدهاست. این دروازهها در قسمت فوقانی با شش کتیبهٔ میخی تزیین یافتهاند. این کتیبهها پس از ذکر نام اهورامزدا به اختصار بیان میکند که: «هر چه بدیده زیباست، به خواست اورمزد انجام پذیرفتهاست.»
دو دروازه خروجی یکی رو به جنوب و دیگری رو به شرق قرار دارند و دروازه جنوبی رو به کاخ آپادانا، یا کاخ بزرگ بار، دارد.
راهرو و در ناتمام
کاخ آپادانا
کاخ آپادانا یا کاخ بار از قدیمیترین کاخهای تخت جمشید است. این کاخ که به فرمان داریوش بزرگ بنا شدهاست، برای برگزاری جشنهای نوروزی و پذیرش نمایندگان کشورهای وابسته به حضور پادشاه استفاده میشدهاست.
این کاخ توسط پلکانی در قسمت جنوب غربی آن به «کاخ تچرا» یا «کاخ آینه» ارتباط مییابد.
این کاخ مربع شکل (۵/۶۰ متر * ۵/۶۰) است و ۶ ردیف ستون ۶ تایی سقف آن را با ارتفاعی بیش از ۲۰ متر نگهداری میکردهاست. پس مجموع ستونهای سه ایوان آپادانا (۳۶) به اضافه ستونهای (تالار) ۷۲ عدد بوده و همین وضع در آپادانای داریوش در شوش هم یافته شدهاست که در حال حاضر از ۷۲ ستون آن، تنها ۱۴ ستون آن پابرجاست ته ستونهای ایوان کاخ گرد ولی ته ستونهای داخل کاخ مربع شکل است. اریک اشمیت، حفار تختجمشید این کاخ را «عالیترین، باشکوهترین و وسیعترین ساختمانهای تختجمشید» خوانده، مشتمل است.
کاخ
پله شرقی
کاخ آپادانا در شمال و شرق دارای دو مجموعه پلکان است. پلکانهای شرقی این کاخ که از دو پلکان - یکی رو به شمال و یکی رو به جنوب - تشکیل شدهاند، نقوش حجاریشدهای را در دیوار کنارهٔ خود دارند. پلکان رو به شمال نقشهایی از فرماندهان عالیرتبهٔ نظامی مادی و پارسی دارد در حالی که گلهای نیلوفر آبی را در دست دارند، حجاری شدهاست. در جلوی فرماندهان نظامی افراد گارد جاویدان در حال ادای احترام دیده میشوند. در ردیف فوقانی همین دیواره، نقش افرادی در حالی که هدایایی به همراه دارند و به کاخ نزدیک میشوند، دیده میشود.
بر دیوارهٔ پلکان رو به جنوب تصاویری از نمایندگان کشورهای مختلف به همراه هدایایی که در دست دارند دیده میشود. هر بخش از این حجاری اختصاص به یکی از ملل دارد که در شکل زیر مشخص شدهاند:
پله شمالی
کاخ تچر
تچر یا تچرا به معنای خانه زمستانی است. این کاخ نیز به فرمان داریوش کبیر بنا شده و کاخ اختصاصی وی بودهاست. روی کتیبهای آمده: «من داریوش این تچر را ساختم.»
همچنین از این کاخ به عنوان موزه خط نیز یاد میشود. به علت آنکه از زمان هخامنشی تا دوران قاجار میتوان کتیبههای گوناگونی از زبان پارسی را در این کاخ دید.
قسمت اصلی کاخ توسط داریوش بزرگ و ایوان و پلکان سنگی جنوبی توسط خشایارشا و پلکان سنگی غربی توسط اردشیر دوم بنا شدهاست.
کاخ روی صفهای به بلندی ۲٬۴ متر ساخته شدهاست. مساحت کاخ ۲۹ در ۴۰ متر و اتاق مرکزی آن مربعی به ضلع پانزده متر است. دوازده ستون در آن به کار رفته بودهاست. چارچوب درها با نقش برجستههایی تزیین شدهاست که پادشاه و دو ملازمش را به تصویر میکشد که یکی سایه بان و دیگری شال حمل میکند. نقش برجستههای راه پلهای دیگر، خدمتکاران را در حال بردن حیوانات و ظرفهای سرپوشیده برای برپایی ضیافت نشان میدهند. قرنیزهای گچبری شده از روی نمونهٔ مصری و سنگهایی که مانند آیینه صیقل یافتهاند، از جملهٔ بخشهای استثنایی این بنا هستند. بنا بر نظر کرفتر، احتمالاً در جنوب کاخ داریوش باغی وجود داشتهاست.
کاخ شورا
به این مکان کاخ شورا یا تالار مرکزی میگویند. احتمالاً شاه در اینجا با بزرگان به بحث و مشورت میپرداختهاست. با توجه به نقوش حجاری شده، از یکی از دروازهها شاه وارد میشده و از دو دروازه دیگر خارج میشدهاست. به این دلیل به اینجا کاخ شورا میگویند که در اینجا دو سرستون انسان وجود داشته که جاهای دیگری نیست و سر انسان سمبل تفکر است.
کاخ هدیش
این کاخ که کاخ خصوصی خشایارشا بودهاست در مرتفعترین قسمت صفهٔ تخت جمشید قرار دارد. این کاخ از طریق دو مجموعه پلکان به کاخ ملکه ارتباط دارد.
احتمال میرود آتشسوزی از این مکان شروع شده باشد به خاطر نفرتی که آتنیها از خشایارشا داشتند به خاطر به آتش کشیده شدن آتن به دست وی. رنگ زرد سنگها نشان دهنده تمام شدن آب درون سنگها به خاطر حرارت است.
اینجا مکان کوچکی بوده ۶*۶ ستون قرار داشتهاست. به خاطر ویرانی شدید اطلاعات زیادی در مورد این کاخ در دسترس نیست خیلیها از اینجا به عنوان کاخ مرموز نام بردهاند.
هدیش به معنای جای بلند است و چون خشایارشا نام زن دوم او هدیش بودهاست نام کاخ خود را هدیش میگذارد این کاخ در جنوبیترین قسمت صفه قرار دارد و قسمتهای زیادی از کف از خود کوهاست.
کاخ صدستون
وسعت این کاخ در حدود ۴۶۰۰۰ فوت مربع (حدود ۴۳۰۰ متر مربع) است و سقف آن بهوسیلهٔ صد ستون که هر کدام ۱۴ متر ارتفاع داشتهاند، بالا نگه داشته میشدهاست.
خزانه
این مجموعه مشتمل بر یک تالار ۹۹ ستونی، یک تالار صد ستونی، تعدادی سالن، اتاق و دو حیاط خلوت است. مجموعه ساختمانهای خزانه توسط حصاری ضخیم و خیابانی پهن از مابقی قسمتها جدا میشدهاست. بر اساس روایت مورخان یونان باستان پس از سقوط تخت جمشید اسکندر طلا، نقره و اشیای قیمتی خزانه تخت جمشید را که بزرگترین خزانه هخامنشیان بودهاست با سه هزار شتر و تعداد زیادی اسب و قاطر به محل دیگری انتقال دادهاست. خزانه به فرمان داریوش بزرگ بنا شد و خشایارشا در آن اصلاحاتی به عمل آوردهاست. اکثر ظروف، مجسمهها و به خصوص هشت لوح سنگی معروف خشایارشا از این محل به دست آمدهاست. در حفاریهای علمی گذشته در این محل نیز تعداد زیادی الواح گلی به خط میخی و زبان عیلامی مربوط به دستمزد کارگران به دست آمدهاست.
مجلس بارعام شاهی که در همین محل کشف شده، خشایارشا (نه داریوش بزرگ که پیشتر میپنداشتند) را نشان میدهد که با لباس تمام رسمی بر تخت نشستهاست. عصای شاهی را در دست راست و گل نیلوفر آبی را که نشانهٔ شاهان هخامنشی است به دست چپ گرفتهاست. پشت سر شاه ولیعهد با گل نیلوفر آبی در دست چپ ایستاده و دست راست خود را باحالت احترام بالا نگاه داشتهاست. سپس یکی از مقامات دربار و بعد از او اسلحهدار شاه ایستادهاند. در مقابل شاه دو عودسوز قرار دارند و رئیس تشریفات به حالت احترام گزارش میدهد. مراسم زیر یک شادروان (چادر سلطنتی) انجام میگرفته که در اطراف آن چهار نگهبان حضور دارند. بر اساس تحقیقات به عمل آمده جایگاه اصلی این نقش، بخش مرکزی پلکان آپادانا بودهاست.
پادگان و سالن ۳۲ ستون
کاخ ه
کاخ ه یا کاخ اچ یکی از کاخهای تخت جمشید است که در جنوبغربی تختگاه و در غرب کاخ هدیش قرار گرفتهاست. پلکان منقوشی که از دو جانب به این کاخ راهبر است، اکنون حالتی نیمه ویران دارد. پلکان اصلی به گواهی قطعه مکتوبی که از آن به جای مانده، به بنایی تعلق دارد که خشایارشا آغاز و اردشیر یکم آن را تمام کردهاست.
کاخ سهدر
کاخ سهدر، تالار شورا، دروازه شاهان، سهدروازه، سه دری یا کاخ مرکزی، در مرکز کوشک شاهی تختجمشید قرار دارد. این کاخ توسط سه درگاه و چند راهرو به کاخهای دیگر راه مییابد و از این جهت آن را کاخ مرکزی یا سه دری نیز میخوانند. چون بر پلکانهای این کاخ، نجیبزادگان پارسی را نقش کردهاند که به حالتی دوستانه و غیررسمی، برای ملاقات فرمانروا میروند و نیز به سبب نوع کاربری و موقعیت کاخ، گاهی آن را تالار شورا نیز نامیدهاند. پیشتر بنای این کاخ را به داریوش بزرگ نسبت میدادند، اما دلایلی در درست است که ساخت کامل آن به وسیله اردشیر یکم صورت گرفته بودهاست.
کاخ ملکه و موزه
این کاخ توسط خشایارشا ساخته شدهاست و به نسبت سایر بناها در ارتفاع پایینتری قرار گرفتهاست. بخشی از این کاخ در سال ۱۹۳۱ توسط شرقشناس مشهور، ارنست امیل هرتزفلد، خاکبرداری و از نو تجدیدبنا شد و امروزه به عنوان موزه و ادارهٔ مرکزی تأسیسات تخت جمشید مورد استفاده قرار گرفتهاست.
بنای موزه هخامنشی در تخت جمشید کهنترین بنای ایران است که مرمت شد و به موزه اختصاص یافتهاست. این ساختمان یکی از مجموعه کاخهای تخت جمشید است. بخشهایی از این بنا که در حال حاضر به عنوان موزه مورد استفادهاست، شامل یک ایوان، دو نگارخانه و یک تالار است. در ایوان موزه که در سمت شمال ساختمان قرار دارد و ورودی موزه در آن واقع شدهاست، دو جرز (دیوار اتاق و ایوان، پایهٔ ساختمان که از سنگ و آجر سازند) سنگی عظیم یکپارچه به ارتفاع تقریبی ۸ متر و عرض ۲۰٫۱ متر به وزن حدود ۸۰ تن در جلو و طرفین قرار دارد. هر یک از این دو جرز سترگترین سنگ یک پارچهای است که در تخت جمشید مورد استفاده قرار گرفتهاست. سقف ایوان را هشت ستون چوبی با سر ستونهای گاو دو سرنگه میدارد. موزه تخت جمشید در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۱ خ و مصادف با ۱۸ ماه مه ۲۰۰۲ (میلادی)، روز جهانی موزه افتتاح شد.
دیگر سازها
در جنوب غربی سایت ویرانههای کاخی وجود دارد که به نظر میرسد متعلق به اردشیر یکم باشد.
عناصر پیوست شده
آرامگاهها
کتیبهها
کتیبههای غیرهخامنشی
یکی از نقاط قابل توجه که در مجموعه کاخهای تخت جمشید وجود دارد، موجودیت کتیبههایی است که مربوط به دوران شاهنشاهی هخامنشیان نمیشود. عضدالدوله دیلمی در آنجا دو کتیبه به خط کوفی به یادگار گذاشته و کتیبههای دیگری هم به عربی و فارسی از سدههای بعد و اشخاص تاریخی دیگر در آنجا باقیمانده که آخرین آنها مربوط به اواخر دوره قاجار است.
کتیبههای گلی
در حفاریهای انجام شده در محل تخت جمشید تعداد بسیار کتیبههای گلی که در انبارهای زیر تخت جمشید انباشته شده که بر اثر سوختن تخت جمشید پخته شدند یافت شد و همگی به آمریکا ارسال شد که شوربختانه در بین راه تعداد بسیاری از آنها از بین رفتند و مقدار مانده نیز به علت جنگ جهانی دوم در انبارهای دانشگاه آمریکا ماند و ترجمه نشد. سر انجام ترجمه صورت گرفت که مشخص شد حاوی دفاتر حسابداری امپراتوری هخامنشی است و فراتر از آن مشخص شد ایرانیان در آن زمان چگونه میزیستهاند به عنوان مثال مشخص شد کلیه کارگران و مهندسان در ساخت تخت جمشید حقوق در یافت داشته (شراب - گندم و…) و زنان دارای حقوق کامل بوده و حتی مرخصی بارداری داشته و کسانی هم حقوق دریافت میداشتهاند تا از کودکان مراقبت کنند شوربختانه در تاریخ ۱۳۸۷ هـ.ش. مشکلات زیادی بر سر این کتیبهها رخ داد به این شکل که تعدادی یهودی با ادعای دست داشتن حکومت جمهوری اسلامی در بمبگذاریها علیه یهودیان تقاضای غرامت کرده و به عنوان مال ایران این کتیبهها را معرفی کردند و تقاضای دریافت این کتیبهها را به عنوان غرامت نمودند.
بر اساس استادان شرکتکننده در مستند شبکه دیسکاوری، از میان کتیبههای گلی که تاکنون خوانده شدهاست سه موضوع مهم مشخص شدهاست:
- نظام پرداخت حقوق
مصالح و انواع فلزات بکار رفته در تخت جمشید. بر اساس لوحهها خوانده شد دهها کیلو طلا برای زیباسازی تالارهای پذیرایی و تالار آیینها بهکار رفتهاست.
اینکه پرسهپولیس در یک اقدام انتقامجویانه به آتش کشیده شدهاست.
در پایان سال ۱۳۱۲ خ. بر اثر خاکبرداری در گوشهٔ شمال غربی صفه تخت جمشید، حدود چهل هزار لوحهٔ گلی بهدست آمد. بر روی این الواح واژگانی به خط میخی عیلامی نوشته شده بود. پس از خواندن آشکار شد که این الواح عیلامی اسناد ساخت قصرهای تخت جمشید است. در میان الواح بعضی به زبان پارسی و خط عیلامی است. از کشف این الواح، نظریاتی که اظهار میداشتند قصرهای تخت جمشید مانند اهرام مصر با به بیگاری گرفتن رعایا ساخته شده باطل شد؛ زیرا این اسناد عیلامی ثابت میکند که به تمام کارگران این قصرها، از جمله کارگران ساختمانی و نجار و سنگتراش و معمار و مهندس مزد میدادند و هر کدام از این الواح سند هزینهٔ یک یا چند نفر کارگر است.
کارگرانی که در بنای تخت جمشید نقش داشتند، از ملتهای مختلف چون ایرانی، مصری، بابلی، یونانی، عیلامی و آشوری تشکیل میشدند که همهٔ آنان رعیت دولت شاهنشاهی هخامنشی ایران بهشمار میرفتند. بر اساس خشتنوشتههای کشف شده در تخت جمشید در ساخت این بنای با شکوه معماران، هنرمندان، استادکاران، کارگران، زنان و مردان بیشماری شرکت داشتند که علاوه بر دریافت حقوق از مزایای بیمه کارگری نیز استفاده میکردند. ساخت این مجموعه بزرگ و زیبا بنا به روایتی ۱۲۰ سال به طول انجامید.
سنگنبشتهها
سنگنبشتههای داریوش بزرگ
شش رَج به سه زبان چندین بار روی چهارچوبهای اندرونی کاخ داریوش، بالای نگارههای داریوش و همراهانش آمدهاست. «داریوش شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، پسر ویشتاسپ هخامنشی. کسی که این کاخ را ساخت»
یک رَج به سه زبان روی پوشاک داریوش؛ هماکنون در بخش نشانهای نسکخانهٔ میهنی پاریس نهادهاست. «داریوش شاه بزرگ، پسر ویشتاسب هخامنشی»
رَج به سه زبان، هجده بار روی رخبام پنجرهٔ همان اندرونی کاخ داریوش بسامد شدهاست. «رخبام پنجره سنگی ساخته شده در کاخ داریوش شاه»
بیست و چهار رَج تنها به زبان پارسی باستان، روی دیوار جنوبی کاخ داریوش. ۰۱ اهورامزدای بزرگ، بزرگترینِ بغان، او داریوش شاه را آفرید، او شهریاری را به او ارزانی داشت؛ بخواست اهورامزدا داریوش شاه است. ۰۲ داریوش شاه گوید: این کشور پارس که اهورامزدا به من ارزانی داشت، زیبا، دارنده اسبان خوب، دارندهٔ مردان خوب، به خواست اهورامزدا و نیز من داریوش شاه، از دیگری نمیترسد. ۰۳ داریوش شاه گوید: اهورامزدا مرا یاری کند، با بغان خاندان شاهی و این کشور را اهورامزدا از دشمن، از خشکسالی، از دروغ بپاید! به این کشور نه دشمن، نه خشکسالی، نه دروغ بیاید؛ این را من چون بخشایشی از اهورامزدا با بغان خاندان شاهی درخواست میکنم. باشد که این نیکی را اهورامزدا با بغان خاندان شاهی به من بدهد.
به زبانهای ایلامی و اکدی هر کدام بیست و چهار رَج. نوشتهٔ پارسی باستان ندارد. ۰۱ من داریوش شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهای بسیار، پسر ویشتاسپ هخامنشی هستم. ۰۲ داریوش شاه گوید: به خواست اهورامزدا اینها هستند کشورهایی که من افزون بر مردم پارسی، از آنِ خود کردم، که از من ترسیدند و به من باژ دادند: ایلام، ماد، بابل، ارابایه، آشور، مسر، ارمنیه، کبدوکیه، سارد، ایونیهایی خشکی و (آنها) که کنار دریا هستند، و کشورهایی که آن سوی دریا هستند، اسَگرتیا، پارت، زرنگ، هرات، بلخ، سغد، خوارزم، ثتگوش، رخج، سند، گندار، سَکَ، مَکَ. ۰۳ داریوش شاه گوید: اگر اینگونه بیندیشی «از دیگری نترسم» این مردم پارس را بپای؛ اگر مردم پارس پاییده شوند، از این پس شادی پیوسته به دست اهورا بر این خاندان فرو خواهد رسید.
سه زبانه، پارسی باستان ده رَج، ایلامی هفت رَج و اکدی هشت رَج، روی دو لوح طلایی و دو لوح سیمین که هماکنون در تهران نگهداری میشوند. ۰۱ داریوش شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، پسر ویشتاسپ هخامنشی. ۰۲ داریوش شاه گوید: این است شهریاری که من دارم، از سکاهای آن سوی سغد، از آن جا تا کوش (اتیوپی)، از هند، از آن جا تا سارد، که آن را اهورامزدا، بزرگترینِ بغان بر من ارزانی داشت. اهورامزدا مرا و خاندان مرا بپاید.
سه زبانه هر زبان یک رَج، روی دستگیرهٔ دری از سنگ لاجورد ساختگی. «دستگیرهٔ در از سنگ گرانبهایی ساخته شده در کاخ داریوش شاه»
سنگنبشتههای خشایارشا
خدای بزرگ اهورامزدا است، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که آدم را آفرید، که شادی را برای آدم آفرید، که خشایارشا را شاه کرد، یک شاه از بسیاری٬یک فرماندار از بسیاری.
من خشایارشا، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمینهای دارندهٔ همه گونه مردم، شاه در این زمینِ بزرگِ دور و دراز. پسر داریوش شاه هخامنشی.
شاه خشایارشا گوید: به خواست اهورامزدا این دالانِ همه کشورها را من ساختم. بسیار (ساختمان) خوب دیگر در این (شهر) پارس ساخته شد، که من ساختم و پدر من ساخت. هر بنایی که زیبا دیده میشود ٬آن همه را بخواست اهورامزدا ساختیم.
شاه خشایارشا گوید: اهورامزدا مرا و شهریاری مرا بپاید و آنچه را که به دست من ساخته شده و آنچه را که به دست پدر من ساخته شده، آن را اهورامزدا بپاید.
شاه خشایارشا گوید: داریوش را پسران دیگری بودند، ولی چنانکه اهورامزدا را کام بود، داریوش، پدر من، پس از خود، مرا بزرگترین کرد. هنگامی که پدر من داریوش از تخت کنار رفت، به خواست اهورامزدا من بر جایگاه پدر شاه شدم. هنگامی که من شاه شدم، بسیار ساختمانهای والا ساختم. آنچه را که به دست پدرم ساخته شده بود، من آن را پاییدم و ساختمان دیگری افزودم. آنچه را که من ساختم و آنچه که پدرم ساخت آن همه را به خواست اهورامزدا ساختیم.
شاه خشایارشا گوید: پدر من داریوش بود؛ پدر داریوش ویشتاسب نامی بود. پدر ویشتاسب آرشام نامی بود. هم ویشتاسب و هم آرشام هر دو در آن هنگام زنده بودند، اهورامزدا را چنین کام بود، داریوش، پدر من، او را در این زمین شاه کرد. زمانی که داریوش شاه شد، او بسیار ساختمانهای والا ساخت.
سنگنبشته اردشیر یکم در تخت جمشید
سنگنبشتههای اردشیر یکم در کاخ ه، H یا کاخ اردشیر یکم بر روی یک دیواره واقع است.
اشتباه نگارشی در سنگنوشتهها
ادریانو روسی استاد تمام مطالعات ایرانشناسی دانشگاه ناپل ایتالیا پس از بررسی سنگنوشتههای تختجمشید و مقایسه متن آنها بیان کرد غلط املایی و اشتباه نوشتاری اندکی در بعضی از آنها وجود دارد که به نظر میرسد این اشتباهها از سوی کارگران ساده و حکاکان کمسواد صورت گرفته باشد
تل آجری
تُل آجری بنایی است که در ۳ کیلومتری تختجمشید واقع شده و بخشهایی از یک دروازه دوره هخامنشیان است که پیش از تختجمشید ساخته شده و در ساخت آن از هنر و فرهنگ بابلی هم استفاده شدهاست. ابعاد این بنا حداقل ۳۳ در ۳۳ متر است و هزاران آجر لعابدار در ساخت آن بکار گرفته شدهاست. باستانشناسان دریافتهاند که تُل آجری دروازهای است که پیش از تختجمشید و برای کاخی به نام «فیروزی» که امروز بهطور کامل تخریب شده ساخته شدهاست. میان دروازه و کاخ هم پردیسی بوده که مطالعات ژئوفیزیک آن را اثبات میکند. اما آنچه بیش از همه مهم است، این یافتهها نشان میدهد تُل آجری و رابطهاش با «کاخ فیروزی»، شباهت زیادی به ساختارهای معماری در پاسارگاد دارد. از سوی دیگر، در ساخت تُل آجری از هنر و فرهنگ و معماری بابلیان استفاده شده که نشان از گرایش هخامنشیان به هنر بابلی دارد. آجرهای لعابدار بکار رفته در این بنا مزین به ترکیبی از نقوش اسطورههای ایران و میانرودان باستان است. تا آن حدود که حتی قالبهای بکار رفته در تزئین نقش حیوانات با قالب نقش اسطورههای دروازه ایشتار در بابل میانرودان یکسان است. آجرهای لعابدار کشف شده از تُل آجری با نقوشی از گاو و موشخوشو، یکی از مهمترین یافتههای باستانشناسی هیئت ایران و ایتالیا هستند. این آثار نفیس اکنون در محلی امن نگهداری میشوند تا به صورت پازلی، به هم متصل شده و شکلی از تزئینات دروازه هخامنشی را نشان دهند.
تأثیر
معماری باستان
تخت جمشید نه فقط یکی از پایتختهای دوره هخامنشیان و مرکزی تشریفاتی، اداری و اقتصادی بهشمار میرفته، بلکه الگویی برای هنر ملتهای بعدی هم گشتهاست. بعدها در اصطخر و نقش رستم به تقلید از پارسه آثاری به وجود آوردند. پادشاهان فارس از تخت جمشید برای آزادی از سلطه مقدونیان الهام میجستند. ساسانیان به پارسه احترام مینهادند و به دستور بابک و دو پسرش، اردشیر و شاپور، نقش آنان را به روش سوزنی در دیوار شمالی، تالار حرمسرا کندند و شاپور سگانشاه دو کتیبه از خود در کاخ تچر که کاخ داریوش بزرگ بود، باقی گذاشت. معماران و هنرمندان دوره ساسانی از تزیینات و ویژگیهای هنری و معماری تخت جمشید الگوبرداری کردهاند، به عنوان مثال در درگاههای فیروزآباد، پلکان کنگاور، نقش هدیه پردازان و نجبا در سنگتراشی شاپور یکم در بیشاپور، سرستونهای سنگی کاخی در بیشاپور و شیار ستونهای گچی شیز (تخت سلیمان آذربایجان). اینگونه تقلید به خارج از کشور ایران هم رسوخ کرده و حتی در تزیینات و طرحهای آکروپل آتن هم مشخص است. تأثیر مستقیم ستونها و تزیینات تخت جمشید بر هنر هند و بلخ در دوره یونانگرایی (هِلِنیسم) روشن است، چنانکه حتی مظهر مردم و دولت هند، یعنی ستون سَرْنات، نیز تقلیدی از ستونهای تخت جمشید است.
معماری مدرن
با روی کار آمدن رضاشاه و نیاز به راهاندازی نهادهای مدرن مانند بانکها، دادگستری، ادارههای دولتی و مانند آنها گونهای نوین از معماری پدیدار شد. بر پایه اینگونه از معماری ساختار و سازه ساختمان بر پایه معماری مدرن طراحی شده اما در تزئینات و نماسازیهایش از معماری ایران باستان و به ویژه تخت جمشید بهره گرفته شدهاست. کاخ شهربانی، ساختمان صندوق بانک ملی ایران و ساختمان دبیرستان انوشیروان دادگر نمونههای برجستهای برای اینگونه معماری هستند. نما، سرستونهای با نماد جانوران اساطیری، سنگتراشیها و نقش سربازان هخامنشی و سنگ نبشتهها این ساختمانها کاملاً از روی معماری دوران هخامنشی از «تخت جمشید» الگوبرداری شدهاست و پلکانهای دو طرفه سنگی آنها یادآور معماری کاخ آپادانا است.
معماران در آن دوره میکوشیدند «شکوه ازدسترفته» ایران را با الگو گرفتن از معماری باستان بازسازی کنند. ساختمان کاخ شهربانی را کاملترین نمونهبرداری از کاخهای پارسه و تخت جمشید دانستهاند.
نمادهای امروزی
تخت جمشید در نزد ایرانیان دارای جایگاه والایی است بهگونهای که ایرانیان این نگارهها را در کاربردهای گوناگون به کار میگیرند. برای نمونه نشان هواپیمایی ملی ایران (هما - ایران ایر) سر یک پرنده هما است، همچنین نشان بانک پارسیان از نگارههای تخت جمشید الهام گرفته شدهاست. باشگاه پرهوادار پرسپولیس تهران افزون بر نام غربی - یونانی تخت جمشید، دارای نشان پرنده همای پارسه است.
دیگر
جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران در شهر شیراز و در کنار تخت جمشید با حضور سران کشورهای گوناگون جهان برگزار میشد. از میهمانان در ۵۰ چادر وافر و اشرافی پذیرایی میشد. آغاز مراسم در پاسارگاد و در جوار آرامگاه کوروش بزرگ بود که طی آن محمدرضاشاه پهلوی نطق معروف خود را بیان داشت و سپس سران و پادشاهان ۶۹ کشور جهان، به کوروش بزرگ ادای احترام کردند.
جشن هنر در شیراز تخت جمشید به درازای ده سال از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۶ برگزار شد. این سازمان برای گسترش هنر و بزرگداشت هنرهای اصیل ملی و به منظور بالا بردن سطح هنر در ایران و بزرگداشت هنر هنرمندان ایران و شناساندن هنر و هنرمندان خارجی در ایران بنیان شد.
فیلم تخت جمشید
فیلم شکوه تخت جمشید که روایتگر جلوههای تخت جمشید است و به وسیله تجهیزات رایانهای بازسازی شدهاست، در تورنتو کانادا به نمایش عموم درآمد. فرزین رضائیان، تهیهکننده و کارگردان ایرانی مقیم آمریکا، برای تهیه این فیلم از یاری بسیاری از کارشناسان آمریکایی، بریتانیایی و فرانسوی بهره بردهاست و به مهمترین موزههای جهان مانند لوور، آرمیتاژ، متروپولیتن نیویورک و مانند آنها برای تهیه عکس و فیلم مراجعه کردهاست. در بازسازی این فیلم جمعی از استادان ایرانشناسی دانشگاههای معتبر جهان هم چون عباس علیزاده از دانشگاه شیکاگو، ریچارد فری، از دانشگاه هاروارد، شاپور شهبازی از دانشگاه اورگن شرقی و رمی بوشارلا محقق مرکز ملی علمی فرانسه نیز همکاری داشتند. این فیلم قبل از این هم در بخش چشم واقعیت یا سینمای مستند بیست و سومین جشنواره فیلم فجر شرکت کرده بود که نتوانست نظر هیئت داوران را به خود جلب کند.
نمادها
گاو
نقش برجستهٔ شیری را که به خوردن گاو مشغول است دارای ارزش فصلی و شیر را نماد تابستان گرم و گاو را نماد بارش زمستانی دانستهاند.
شاهین
ابوریحان بیرونی درکتاب «التفهیم» میگوید:
''عقاب زرین نشان پرچم ایران باستان بودهاست نقش شاهین بر درفش هخامنشی نشانهای از پیروزی و نمادی از اهورامزدا در پرندگان میباشد.
شیر
نماد تابستان گرم بودهاست.
لوتوس
سرو
دیوارهای کنگرهدار
آرتور پوپ دیوارهای کنگرهدار را نماد کوهستانها و ستونهای پرشمار را نماد جنگل مقدس تفسیر کردهاست.
جستارهای وابسته
استان فارس
پاسارگاد
تنگه بلاغی
تپه رحمت آباد
راه شاهی
شهر استخر
نقش رستم
فهرست شهرهای باستانی و تاریخی ایران
جدول مکانی میراث جهانی بر اساس منطقه
سیوند
تمب بت
هایدماری کخ
از زبان داریوش (کتاب)
راهنمای مستند تخت جمشید (کتاب)
پانویس
منابع
F. Krefter, Persepolis-Rekonstruktion, Berlin: Gebruder Mann, 1971
پیوند به بیرون
قدیمیترین و اولین مستند صدا و تصویری از تخت جمشید و نقش رستم
مرد بدون ریش در سنگنگارهای در تخت جمشید!
کتیبهای از خشایارشا
نگارههایی قدیمی از کاخ آپادانا
سنگنبشتههای اردشیر سوم
سنگنگاره شیر بالدار با سر انسان
سنگنگاره به خط میخی بابلی
سنگنگاره به خط پارسی باستان
سنگنگاره نقش گلدار در تخت جمشید
حاشیه زینتی از لوتوس و گل
کتیبهای در تخت جمشید (تالار اصلی)
تماشای مستند کوتاه «پرسپولیس» ساخته «فریدون رهنما» (سیاه و سفید - ۱۹ دقیقه) - سال ساخت :۱۳۴۱
پارسه؛ پایتخت هخامنشیان نویسنده: محمدحسن جمشیدپور-روزنامه مردمسالاری مورخ ۱۳۹۱/۰۱/۲۷
پایگاه میراث فرهنگی پارسه پاسارگاد
فیلم جشن ۲۵۰۰ ساله از تلویزیون فرانسه با توضیحات
اقامتگاههای سلطنتی در ایران
باستانشناسی ایران
بناهای تاریخی استان فارس
بناهای تاریخی شهرستان مرودشت
بنیانگذاریهای شاهنشاهی هخامنشی
تاریخ ایران باستان
تخت جمشید
جاذبههای گردشگری استان فارس
ساختمانها و سازهها در استان فارس
ساختمانها و سازههای کاملشده در سده ۶ (پیش از میلاد)
شهرهای استان فارس
شهرهای باستانی ایران
شهرهای باستانی متروک استان فارس
شهرهای باستانی متروک ایران
شهرهای هخامنشی
فرهنگ در ایران
کاخهای تخت جمشید
تخت جمشید
معماری ایرانی
معماری در سده ۶ (پیش از میلاد)
مناطق مسکونی پیشین در استان فارس
مناطق مسکونی پیشین در ایران
میراث جهانی یونسکو در ایران
نقاط دیدنی تخریبشده
نمادهای ملی ایران
ویرانهها در ایران
ویکیسازی رباتیک
هنر در ایران باستان |
3199 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%B2 | نوروز | نوروز نخستین روز سال خورشیدی ایرانی برابر با یکم فروردین ماه، جشن آغاز سال نوی ایرانی و یکی از کهنترین جشنهای به جا مانده از دوران ایران باستان است. خاستگاه نوروز در ایران باستان است و در مناطق وسیعی در آسیا و دیگر نقاط جهان جشن گرفته میشود. زمان برگزاری نوروز، اعتدال بهاری و در آغاز فصل بهار است.
نوروز در ایران و افغانستان آغاز سال نو محسوب میشود و در برخی دیگر از کشورها یعنی تاجیکستان، روسیه، قرقیزستان، قزاقستان، سوریه، عراق، گرجستان، جمهوری آذربایجان، آلبانی، چین، ترکمنستان، هند، پاکستان و ازبکستان تعطیل رسمی است و مردمان آن جشن را برپا میکنند.
نوروز به عنوان یک جشن قدیمی و کهن از اقوام متعددی در منطقه به ارث رسیدهاست و با رنگ و انگ ویژه، شناسنامه ایرانی به خود گرفته و از آن به عنوان نماد پیوند دهنده افراد و اقوام ایرانی و ملت ایران یاد میشود. ایرانیان نوروز را آغازگر رستاخیز طبیعت، گاه رویش و زایش باغ و بوستان میدانند و بر این باور هستند که در نوروز، همزمان با طبیعت، باید روزگار نو و جدیدی را با روان و نگرش نو، در تنپوش تازهای آغاز کنند.
نوروز، با عنوان رسمی «روز بینالمللی نوروز»، توسط یونسکو به عنوان میراث فرهنگی و معنوی بشر به ثبت جهانی رسیدهاست. این روز همچنین یکی از روزهای مقدس و اعیاد مذهبی زرتشتیان و بهاییان نیز بهشمار میرود.
زمان نوروز
جشن نوروز با تحویل سال یا لحظهٔ برابری اعتدال بهاری آغاز میشود؛ لحظهای که خورشید در سیر ظاهری خود در ابتدای برج حمل، از استوای زمین گذشته و برابری روز و شب رخ میدهد. در گاهشماری هجری خورشیدی، لحظهٔ تحویل سال، تعیینکنندهٔ نخستین روز (هرمز روز یا اورمزد روز) از ماه فروردین است. چنانچه آغاز سال، قبل از ظهر و در نیمهٔ اول شبانهروز تحویل شود، همانروز نوروز است و اگر تحویل سال بعد از ظهر باشد، فردای آن روز، نوروز است. نوروز در تقویم میلادی در بیشتر سالها با ۲۱ و گاه ۲۰ و بهندرت ۲۲ مارس مطابقت دارد.
در کشورهایی مانند ایران و افغانستان که گاهشماری هجری خورشیدی به کار برده میشود، نوروز، روز آغاز سال نو است. اما در کشورهای آسیای میانه و قفقاز، تقویم میلادی متداول است و نوروز به عنوان آغاز فصل بهار جشن گرفته میشود و روز آغاز سال بهشمار نمیرود.
واژهٔ نوروز
واژه نوروز، از فارسی میانه nwklwc (آوانویسی: nōgrōz) و برگرفته از زبان اوستایی است. مورخان، معادل اوستایی آن را navaka raocah حدس میزنند.
امروزه این واژه بهطور عام به اعتدال بهاری و آغاز سال نو اطلاق میشود اما در معنای خاص، برای ششمین روز فروردین (با نام «روز خرداد») بهکار میرود.
ایرانیان باستان از نوروز با عنوان «ناوا سرِدا» به معنی سال نو یاد میکردند. مردمان ایرانی آسیای میانه مانند سغدیان و خوارزمیان، نوروز را نوسارد و نوسارجی، به معنای سال نو مینامیدند.
در متنهای گوناگون لاتین، بخش نخست واژه نوروز با املای No, Now, Nov وNew Naw و بخش دوم آن با املای Ruz, Rooz و Rouz نوشته شدهاست. در برخی از موارد، این دو بخش پشت سر هم و در برخی نیز با فاصله نوشته میشوند.
در کشورهای مختلف تلفظ نوروز متفاوت است. در شهر لکنو هند که هر ساله نوروز برگزار میشود و هفتهنامهای هم با نام نوروز دارد آن را به صورت Nauroz تلفظ میکنند که به تلفظ لهجه دری نزدیک است.
به باور احسان یارشاطر، بنیانگذار دانشنامه ایرانیکا، نگارش این واژه در الفبای لاتین با توجه به قواعد آواشناسی، به شکل Nowruz توصیه میشود. (که البته وی تلفظ فارسی ایران را مبنا قرار دادهاست) این شکل از املای واژه نوروز، هماکنون در نوشتههای یونسکو و بسیاری از متون سیاسی به کار میرود.
نوروز در فارسی میانه بودهاست. در فارسی ایران این واژه به صورت (در گفتار عامیانه، )، در فارسی افغانستان به صورت و در فارسی تاجیکی به صورت یا تلفظ میشود (تلفظها به آیپیای هستند).
پیشینه
منشأ و زمان پیدایش نوروز، به درستی معلوم نیست. برخی از روایتهای تاریخی، آغاز نوروز را به بابلیان نسبت میدهد. بر طبق این روایتها، رواج نوروز در ایران به سال ۵۳۸ (قبل از میلاد) یعنی زمان حمله کوروش بزرگ به بابل بازمیگردد.
مردم بابل روز اول سال (عموماً در اعتدال بهاری برابر با ۲۱ مارس) را جشن میگرفتند. این زمان برابر با بیداری طبیعت است. از لوحهها چنین بر میآید که این جشن تقریباً از ۲۳۴۰ سال، پیش از میلاد، شناخته شده بود.
مری بویس معتقد است که ایرانیان از دیرباز، بر اساس آیین میتراییسم، جشنهای بزرگی چون جشنهای بهاره و پاییز(مهرگان) را برگزار میکردهاند ولی شکوه جشن بهاره بابلیان، ممکن است موجب رهنمود ایرانیان به برگزاری جشن سال نو در این ایام شده باشد.
عید آغاز سال در بینالنهرین (بابل و آشور) و همچنین در عیلام در اصل بازگشت ایزدِ شهیدشونده، دُموزی بود که معتقدان نظر داشتند او هر ساله میمیرد و بار دیگر به حیات برمیگردد. مرگ او مرگ جهان گیاهان و حیات دوبارهٔ او حیات دوبارهٔ جهان گیاهی بود. سپس در پی عزاداریهایی که برای ایزدِ شهیدشونده به عنوان مظهر برکت و زندگی و مرگ جهان گیاهی انجام میشد، اشکهای بسیاری ریختهمیشد که این اشکهای ریختهشده نماد باران و نوعی جادوی بارانآوری و آب بودند. در پی این عزاداری و اشک ریختنها بود که ایزدِ به شهادت رفته بار دیگر در روز نوروز زنده میشد و زندگی از سر میگرفت.
فینیقیها در آغاز بهار مراسمی داشتند به نام مراسمِ آدونیس بود. آدونیس یک روح گیاهی است که مرگ و بازگشت او به زندگی، معرف خواب طبیعت در زمستان و احیای آن در بهار است. آدونیس از درختی به دنیا آمد و مردم روغن آن درخت را در جشن مربوط به روز سال که اول اعتدال ربیعی بوده به کار میبردند. از مشخصات جشن کاشت بذرهای سبز در ظرفهای گلدان بود. این رسم هنوز در بین مسیحیان قبرسی معمول است. مردم، این ظرفهای سبز را باغهای آدونیس مینامیدند. سپس بعد از چند روز سوگواری، این سبزهها را به دریاها یا آبهای روان میانداختند. غرض اصلی از این تشریفات تحریک باروری زمین و رشد نباتات بودهاست و مقصود از به آب انداختن سبزیها تأمین باران بودهاست. همچنین در برخی از روایتها، از زرتشت بهعنوان بنیانگذار نوروز نام برده شدهاست.
در اسطورهها
در برخی از متنهای کهن ایران از جمله شاهنامه فردوسی و تاریخ طبری، جمشید و در برخی دیگر از متنها، کیومرث به عنوان پایهگذار نوروز معرفی شدهاست.
پدیدآوری نوروز در شاهنامه، بدین گونه روایت شدهاست که: جم(یما) در حال گذشتن از آذربایجان، بر روی تخت جمشید ارگ جمشید در آنجا فرود آمد و با تاجی زرین بر روی تخت نشست با رسیدن نور خورشید به تاج زرین او، جهان نورانی شد و مردم شادمانی کردند و آن روز را روز نو و جم را جمشید نامیدند.
مهمترین چهرههای اسطورهای مانند جمشید، سیاوش و کیخسرو پیوندی نزدیک با نوروز دارند. نوروز روز پیروزی بزرگ جمشید بر دیوان است که نماد پلیدیهایی چون سرما، تاریکی، جهالت و خشونت بودند. عروج جمشید و عروج کیخسرو در این روز اتفاق افتاد که تفاسیر گوناگونی را به همراه دارد. در این روز جمشید جهان غیب را در جام جهاننما مشاهده کرد. همان جامی که در آن کیخسرو جای بیژن را مشاهده کرد و رستم را به دنبال او فرستاد. اما حکایت دگردیسی و بازآفرینی سیاوش، حکایتی ویژه است که با روایتهایی مانند آدونیس، پرسفون، ازیریس یا تمرز قابل مقایسه است.
در زمان سلسله هخامنشیان
در سنگنوشتههای بهجا مانده از دوران هخامنشیان، بهطور مستقیم اشارهای به برگزاری نوروز نشدهاست. اما بررسیها بر روی این سنگنوشتهها نشان میدهد که هخامنشیان با جشنهای نوروز آشنا بودند.
برخی گمان دارند که کوروش بزرگ، نوروز را در سال ۵۳۸ (پیش از میلاد)، جشن ملی اعلام کرد و در این روز برنامههایی برای ترفیع سربازان، پاکسازی مکانهای همگانی و خانههای شخصی و بخشش محکومان اجرا مینمود. با این گمان، این آیینها در زمان دیگر پادشاهان هخامنشی نیز در بازهٔ زمانی میان ۲۱ اسفند تا ۱۹ اردیبهشت برگزار میشده. گفته میشود که در زمان داریوش یکم، مراسم نوروز باشکوهانه در تخت جمشید برگزار میشده. داریوش اول هخامنشی سکهای از جنس طلا ضرب نمود که در یک سوی آن سربازی در حال تیراندازی نشان داده شدهاست و گمان میرود که به مناسبت نوروز سال ۴۱۶ (قبل از میلاد) بوده باشد.
برخی از پژوهشگران (هرتسفلد، کرفتر، اردمن، گیرشمن و پرادا) مدعی هستند که تخت جمشید برای انجام مراسم نوروز ساخته شدهاست؛ در حالی دیگر پژوهشگران (نیلاندر، کامایر، موسوی) هرگونه مدرکی برای جشن گرفتن نوروز در دوره هخامنشی را انکار میکنند.
در زمان اشکانیان و ساسانیان
در زمان اشکانیان و ساسانیان نیز نوروز گرامی داشته میشد. در این دوران، جشنهای متعددی در طول یک سال برگزار میشد که مهمترین آنها نوروز و مهرگان بود. برگزاری جشن نوروز در دوران ساسانیان، چند روز (دست کم شش روز) طول میکشید و به دو دوره نوروز کوچک و نوروز بزرگ تقسیم میشد. نوروز کوچک یا نوروز عامه به مدت پنج روز، از یکم تا پنجم فروردین گرامی داشته میشد و روز ششم فروردین (خرداد روز)، جشن نوروز بزرگ یا نوروز خاصه برپا میشد.
ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه تمایز نوروز کوچک و نوروز بزرگ را در عدم احتساب کبیسه میداند. شواهدی وجود دارد که در دوران ساسانی سالهای کبیسه رعایت نمیشدهاست. روز برگزاری مراسم نوروز در هر دوره ۴ ساله، یک روز از موعد اصلی خود (آغاز برج حمل) عقب میماند و در نتیجه زمان نوروز در این دوران همواره ثابت نبود و در فصلهای گوناگون سال جاری بود.
در هر یک از روزهای نوروز عامه، طبقهای از طبقات مردم (دهقانان، روحانیان، سپاهیان، پیشهوران و اشراف) به دیدار شاه میآمدند و شاه به سخنان آنها گوش میداد و برای حل مشکلات آنها دستور صادر میکرد. در روز ششم، شاه حق طبقات گوناگون مردم را ادا کرده بود و در این روز، تنها نزدیکان شاه به حضور وی میآمدند.
اردشیر بابکان، بنیانگذار سلسله ساسانیان، در سال ۲۳۰ میلادی از دولت روم که از وی شکست خورده بود، خواست که نوروز را در این کشور به رسمیت بشناسند. این درخواست مورد پذیرش سنای روم قرار گرفت و نوروز در قلمرو روم به Lupercal معروف شد.
در دوران ساسانیان، ۲۵ روز پیش از آغاز بهار، در دوازده ستون که از خشت خام برپا میکردند، انواع حبوبات و غلات (برنج، گندم، جو، نخود، ارزن، و لوبیا) را میکاشتند و تا روز شانزدهم فروردین آنها را پابرجا نگه میداشتند. هر کدام از این گیاهان که بارورتر شود، در آن سال محصول بهتری خواهد داد. در این دوران، همچنین متداول بود که در بامداد نوروز، مردم به یکدیگر آب بپاشند. از زمان هرمز اول مرسوم شد که مردم در شب نوروز آتش روشن نمایند. همچنین از زمان هرمز دوم، رسم دادن سکه در نوروز بهعنوان عیدی متداول شد.
پس از اسلام
در میان همهٔ جشنهایی که پس از اسلام در ایران به دلیل بیتوجهی فرمانروایان و مخالفت اسلامگرایان به فراموشی سپرده شدند، نوروز توانست جایگاه خود را به عنوان جشنی ملی در ایران حفظ کند. دلیل پایدار ماندن نوروز در فرهنگ ایرانی را میتوان پیوند عمیق آن با آیینهای ایرانی، تاریخ این کشور، و حافظه فرهنگی ایرانیان دانست.
ابونواس، شاعر قرن دوم هجری، در یکی از فارسیاتِ (شعر عربیای که دارای واژگان و عبارتهای فارسی است) خود سرودهاست:
واژهٔ نُکرون، مصحفِ نُگروز است که در فارسی نو به تلفظ نوروز رسیدهاست. همچنین در بیتی دیگر سروده:
مهرجان معرب مهرگان است و نُکروز همان نُگروز است که در فارسی نو به تلفظ نوروز رسیدهاست.
گفته میشود که عربهای فاتح ایران، پایتخت شاهنشاهی ساسانی را در روز نوروز تسخیر کردند. پس از آن، آنها مالیات سنگینی بر برگزاری دو جشن نوروز و مهرگان وضع کردند. خلفای دو پادشاهی امویه و عباسی نیز این رویه را ادامه دادند، اگرچه بعدها خود آنها، در جشن نوروز شرکت کردند و آن را گرامی داشتند. از برگزاری آیینهای نوروز در زمان امویان نشانهای در دست نیست. در دوره عباسیان، به گفتهٔ تاریخ طبری، معتضد، مردم بغداد را از برافروختن آتش در روز نوروز و پاشیدن آب بر روی عابران بر حذر داشت ولی پس از نگرانی از احتمال آشوب مردم، فرمان خود را پس گرفت. خلیفههای فاطمی نیز چندینبار برافروختن آتش و آبپاشی در نوروز را ممنوع اعلام کردند. از نوشتههای باقیمانده از سدهٔ چهارم هجری در بغداد، میتوان پی برد که مردم در روزهای نوروز، لباس نو بر تن میکردهاند، به هم سیب هدیه میدادند، غذاهای ویژه میپختند و زنان نیز عطرهای ویژهٔ نوروزی خریداری میکردند. مسلمانان در این هنگام در کنار نامسلمانان شیره مینوشیدند و بر یکدیگر آب میپاشیدند.
عباسیان گاهی برای پذیرش هدایای مردمی، از نوروز استقبال میکردهاند. با روی کار آمدن سلسلههای طاهریان، سامانیان و آل بویه، جشن نوروز با گستردگی بیشتری برگزار شد. در این دورهها، با فرارسیدن نوروز، شاعران دربار در ستایش آن شعر میسرودند و به شاه، فرارسیدن نوروز را شادباش میگفتند. بیهقی از شکوه مراسم نوروز در دربار غزنویان نوشتهاست و تعدادی از زیباترین آثار شعری از شاعران درباریای چون فرخی، منوچهری، و سعد سلمان در ستایش نوروز سروده شدهاند.
نگاهی به تاریخ هند نشان میدهد که نوروز ریشه طولانی در فرهنگ این منطقه دارد، اما تنها از آغاز سلطنت حاکمان اسلامی در هند (زمان حکومت مغولها) بر این سرزمین، نوروز شکوه جشنی ملی را داشتهاست. ابوالفتح جلال الدین محمد اکبر(۱۶۰۵–۱۵۴۲م) نقش مهمی در اشاعه فرهنگ ایرانی در سرزمین هند داشت. او در سال ۹۹۲ هجری (۱۵۸۴م)، تقویم اسلامی را منسوخ و تقویم خورشیدی ایرانیان را به جای آن رواج داد. اکبر بزرگ که زندگینامه رسمی خود را به فارسی نوشتهاست، چنین توصیف میکند که با زنده کردن جشنهای کهن که به مدت هزار سال از شیوع افتاده بود، شادی به خاطرههای مکدر و غمگین بازگردانده شد. او در یادداشتهای خود، دلیل این اقدام را ابتقای مرضیات الهی خواندهاست. جشنهای نوروز در سلطنت ۱۸ ساله جهانگیر، پسر اکبر شاه (۱۶۲۷–۱۶۰۵م) که بر هند و پاکستان حکومت میکرد، هر سال از ابتدای فروردین تا هجدهم جشن نوروز برپا میشد و روز نوزدهم با برگزاری «جشن شرف» پایان مییافت. بر اساس اسناد تاریخی موجود، نورجهان، ملکه ایرانی این دربار از منجمین میخواسته که رنگ مربوط به سال را به او بگویند تا دیوارها، پردهها، فرشها، لباس کنیزها و … را به همان رنگ تغییر دهد. در دربار پسر جهانگیر، یعنی شاه جهان، (۱۶۵۸–۱۶۲۸) که سازنده تاج محل است هم برگزاری نوروز ادامه یافت، اما نوروز در زمان محی الدین اورنگ زیب (جانشین شاه جهان)، که مسلمانی متعصب و مقتصد بود، متوقف شد.
در دوران سلجوقیان، به دستور جلالالدین ملکشاه سلجوقی، تعدادی از ستاره شناسان ایرانی از جمله خیام برای بهسازی گاهشمار ایرانی گرد هم آمدند. این گروه، نوروز را در یکم بهار (ورود آفتاب به برج حمل) قرار دادند و جایگاه آن را ثابت نمودند. بر اساس این گاهشماری که به تقویم جلالی معروف شد، برای ثابت ماندن نوروز در آغاز بهار، مقرر شد که حدوداً هر چهار سال یکبار (گاهی هر پنج سال یک بار)، تعداد روزهای سال را بهجای ۳۶۵ روز، ۳۶۶ روز در نظر بگیرند. این گاهشمار از سال ۳۹۲ هجری آغاز شد.
نوروز در دوران صفویان نیز برگزار میشد. در سال ۱۵۹۷ میلادی، شاه عباس صفوی، مراسم نوروز را در عمارت نقش جهان اصفهان برگزار نمود و این شهر را پایتخت همیشگی ایران اعلام نمود.
در اسلام و به ویژهٔ آیین تشیع، به نوروز به عنوان روزی خجسته نگاه شدهاست و بر گرامی داشتن آن تأکید شدهاست. از دیدگاه شیعه، نوروز روز ظهور امام زمان است.
نوروز در دوره صفویه
نوروز بهطور مستمر در همه دوران تاریخی ایران کم و بیش برگزار میشدهاست اما در دوره بعد از اسلام در دوران صفویه بهخصوص در دوران میانی صفویه این جشن نماد و سمبل ملی تر و درباری تری یافت. بعدها با نفوذ فقهای شیعی به دربار از اهمیت نمادهای ملی کاسته شد و فقاهت بر سمبلها و نمادها چیره شد.
در دوران قاجار
دربار قاجار در آستانه عید نوروز تدارک ویژه ای برای برگزاری هرچه باشکوه تر مراسم عید نوروز میدید. مراسم اصلی «سلام نوروزی» بود که در سه بخش برگزار میشد. سلام عام تحویل، سلام عام تخت مرمر و سلام خاص سر در. یک روز پیش از عید از طرف رئیس تشریفات دربار علیخان ظهیرالدوله داماد شاه برای طبقات مختلف دعوتنامه فرستاده میشد و مدعوین بایستی یک ساعت قبل از تحویل حضور به هم رسانند. سلام عام نوروز در تخت مرمر واقع در کاخ گلستان اجرا میشد.
در کتاب سفرنامه پولاک در ایران دربارهٔ مراسم نوروز در دربار آمدهاست که نوروز در زیر آسمان شاد و زیبای ایران جشنی است برای شادی و شادکامی. نویسنده این کتاب در تشریح آئینهای نوروزی به جشن «سلام نوروزی» در دربار میپردازد و مینویسد: بیست دقیقه پیش از تحویل سال شاه وارد میشود هنگام ورود به تالار یک خواجه و چند پیشخدمت به دنبال شاه هستند. او به طرف شاه نشینی که مخصوص او تهیه شده میرود. چهارزانو روی فرش ابریشمین مینشیند و راحت و آسوده به پشتی تکیه میدهد در هنگامی که تنها چند دقیقه به حلول سال نو باقی است، نظام العلما با محلول طلا بر کاسهای چینی رقم سال نو و زیر آن آرزوی برکت را مینویسد، اکنون دیگر منجمین علامت میدهند و توپ شلیک میشود و منجمباشی رسماً به اطلاع شاه میرساند که سال نو آغاز شدهاست، بلافاصله روحانیون حاضر و صاحبمنصبان بانگ مبارک باد برمیدارند. از طرف مستوفیالممالک کیسههای متعدد از سکههای جدید الضرب طلا و نقره تقدیم شاه میشود. شاه محتوی آنها را روی یک سینی بزرگ نقره میریزد آنها را با هم مخلوط میکند و به هر یک از حاضران چندتایی از آنها میدهد زیرا گرفتن سکه نو به هنگام تحویل سال میمنت دارد.
در دوران معاصر
پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران، گروهی از روحانیان شیعه به بدگویی از نوروز و مخالفت با آیینهای آن پرداختند، اما هنگامی که دلبستگی شدید مردم به این جشن را به چشم دیدند، دم فروبستند.
تا قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تنها کشور جهان که نوروز را به عنوان جشن ملی در تقویم خود داشتهاست کشور ایران بود و البته افغانستان نیز به صورت متناوب این جشن را داشتهاست. اما با استقلال کشورهای آسیای میانه، ابتدا جمهوری قرقیزستان و آذربایجان و سپس سایر کشورها نوروز را جشن ملی خود اعلام کردند. نوروز به عنوان یک میراث فرهنگی و جشن ملی در دوران معاصر همواره مورد توجه مردم ایران قرار داشته و هر ساله برگزار میشود. البته برگزاری جشن نوروز به صورت آشکار در برخی از کشورها توسط برخی حکومتها برای مدت زمانی ممنوع بودهاست. حکومت شوروی برگزاری جشن نوروز را در برخی از کشورهای آسیای میانه مانند ترکمنستان، قرقیزستان و تاجیکستان ممنوع کرده بود و این ممنوعیت تا زمان میخائیل گورباچف ادامه داشت. با این وجود، مردم این مناطق نوروز را بهگونهٔ پنهانی یا در روستاها جشن میگرفتهاند. همچنین برخی از مردم این مناطق برای جلب موافقت مقامات محلی، نام دیگری بر روی نوروز میگذاشتند؛ بهطور مثال در تاجیکستان، مردم با اطلاق «جشن لاله» یا جشن ۸ مارس سعی میکردند که آیینهای نوروز را بدون مخالفت مقامات دولتی به جای آورند. همچنین در افغانستان، در دوران حکومت طالبان، برگزاری جشن نوروز ممنوع بود و این حکومت تنها تقویم هجری قمری را به رسمیت میشناخت. تا پیش از سال ۲۰۰۰ میلادی، نوروز در ترکیه (که توسط کردها برگزار میشود) ممنوع و غیرقانونی بود؛ در اغلب مواقع نوروز با بازداشت کردها توسط نیروهای امنیتی ترکیهای همراه بود. در سال ۱۹۹۲ (میلادی)، دست کم ۷۰ کرد در درگیری با نیروهای امنیتی ترکیه کشته شدند. اگرچه امروزه دولت ترکیه نوروز را به عنوان جشن بهار ترکی جشن میگیرد، اما همچنان نوروز به مثابهٔ نمادی نیرومند از هویت کردهای ترکیه است. در سالهای اخیر نوروز، به معنای واقعی کلمه، جهانگیر شدهاست. مجمع عمومی سازمان ملل در سال ۲۰۱۰ با تصویب قطعنامهای ۲۱ مارس برابر با اول فروردین را روز جهانی نوروز اعلام کرد.
جهانی شدن نوروز
بنا به پیشنهاد جمهوری آذربایجان، مجمع عمومی سازمان ملل روز نوروز، با ریشهٔ ایرانی را در تقویم خود جای داد.
در متن به تصویب رسیده ۴ اسفند ۱۳۸۸ (۲۳ فوریه ۲۰۱۰) توسط مجمع عمومی سازمان ملل، نوروز، ۲۱ ماه مارس جشنی با ریشه ایرانی که قدمتی بیش از ۳ هزار سال دارد و امروزه بیش از ۳۰۰میلیون نفر آن را جشن میگیرند توصیف شدهاست.
پیش از آن در تاریخ ۸ مهر ۱۳۸۸ خورشیدی، نوروز به پیشنهاد ازبکستان توسط سازمان علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد، به عنوان میراث معنوی، به ثبت جهانی رسیدهبود. در ۷ فروردین ۱۳۸۹ نخستین دورهٔ جشن جهانی نوروز در تهران برگزار شد و این شهر به عنوان «دبیرخانهٔ نوروز» شناخته شد.
مجمع عمومی سازمان ملل متحد با تصویب قطعنامهای روز ۲۱ مارس برابر با ۱ فروردین را در چارچوب ماده ۴۹ و تحت عنوان فرهنگ صلح به عنوان «روز جهانی نوروز» به تصویب رسانده و در تقویم خود جای داد، طی این اقدام که برای نخستینبار در تاریخ این سازمان صورت گرفت، نوروز ایرانی بهعنوان یک مناسبت بینالمللی به رسمیت شناخته شد.
نخستین بار، نوروز ۱۳۹۱ را در صحن عمومی سازمان ملل و یونسکو به میزبانی ایران جشن گرفتند. بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل نیز پیامی بدین مناسبت صادر کرد.
جغرافیای نوروز
منطقهای که در آن جشن نوروز برگزار میشد، امروزه شامل چند کشور میشود و همچنان در این کشورها جشن گرفته میشود. برخی آیینهای نوروز در این کشورها با هم متفاوتند. برای نمونه در افغانستان سفره هفتمیوه میچینند؛ اما در ایران سفره هفت سین میاندازند. شباهت و نزدیکی آیینهای نوروز در جمهوری آذربایجان به آیینهای نورز ایران بیش از دیگر کشورهاست.
جغرافیای نوروز با نام نوروز یا مشابه آن، سراسر خاورمیانه، بالکان، قزاقستان، تاتارستان، در آسیای میانه چین غربی (ترکستان چین)، سودان، زنگبار، در آسیای کوچک سراسر قفقاز تا آستراخان و نیز آمریکای شمالی، هندوستان، پاکستان، بنگلادش، بوتان، نپال و تبت را شامل میشود.
کردها نیز این جشن را در فاصلهٔ میان ۱۸ تا ۲۱ مارس جشن میگیرند. بنظر کردها قیام کاوه آهنگر و پیروزی او بر ضحاک را جشن نوروز نامیدهاند. در هنگام نوروز، کردها با گردهمایی در بیرونِ شهرها، به استقبال بهار میروند. در این گردهماییهای نوروزی، زنان کرد لباسهای رنگین پوشیده و شالهای پرزرق و برق بر سر مینهند؛ مردان جوان کرد نیز پرچمهای سبز و زرد و سرخ را برافراشته و با رقص و پایکوبی گرد آتش، نوروز را پاس داشته و زنده نگاه میدارند. همچنین نوروز در میان اعراب جنوب عراق رایج است و در روز نوروز آنها به سبزه زارها و مناطق سر سبز میروند. بهخصوص دیدار از ایوان مداین در این روز از جمله برنامههای اعراب جنوب و شرق عراق است. در تاریخ ۳۰ مارس ۲۰۰۹ (۱۰ فروردین ۱۳۸۸)، پارلمان فدرال کانادا، اولین روز بهار هر سال را به عنوان نوروز (Nowruz Day)، عید ملی ایرانیان و بسیاری اقوام دیگر نامگذاری کرد.
در تاریخ ۲۴ فوریه ۲۰۱۰، سازمان ملل متحد با تصویب یک قطعنامه در مقر سازمان ملل متحد، عید نوروز را به عنوان روز بینالمللی نوروز و فرهنگ صلح در جهان به رسمیت شناخت.
نوروز در خارج از جغرافیای نوروز
ایرانیان بیرون از ایران به ویژه در اروپا و آمریکا و کانادا چند دهه است که جشنهای نوروزی از جمله چهارشنبهسوری را به صورت گروهی برگزار میکنند.
از دوره بوش رؤسای جمهور آمریکا هر سال پیام نوروزی برای ایرانیان میفرستند. در روز چهارشنبه سوری ۱۳۹۳ برای اولین بار میشل اوباما در مراسم سفره نوروزی کاخ سفید سخنرانی کرد. و باراک اوباما در پیام خود گفت:
«با درود، نوروزتان مبارک و پیروز.
هفته پیش همسر من میشل کمک کرد تا در اینجا نوروز را جشن بگیریم.
این جشن بزرگداشتی بود برای فرهنگهای گوناگون، غذا، موسیقی و دوستی جوامع مهاجری که هر روزه خدمات فوقالعادهای در ایالات متحده ارائه میکنند در حالی که دور سفره هفت سین جمع میشوید، از تهران تا شیراز تا تبریز، از سواحل دریای کاسپین تا کرانههای خلیج فارس، برای برکتهایی که دارید شکرگزارید و به آینده مینگرید..»
جشن جهانی نوروز
در ۷ فروردین ۱۳۸۹ نخستین دورهٔ جشن جهانی نوروز در تهران برگزار شد و این شهر به عنوان «دبیرخانهٔ نوروز» شناخته شد. در این جشن، سران کشورهایی که نوروز را جشن میگیرند گردهم میآیند و این آیین باستانی را گرامی میدارند. هر ساله یکی از این کشورها، میزبان جشن جهانی نوروز است.
تعطیلی
در ایران ۴ روز نخست فروردین که مصادف با شروع نوروز است، تعطیل رسمی میباشد. این تعطیلات برای مدارس تا سیزده نوروز ادامه دارد.
بخشنامه ۱۳۴۷ خورشیدی
در بخشنامه ۱۰۱۶ مورخ اول آبان ۱۳۴۷ به کلیه وزارتخانهها و موسسات و بنگاهها و شرکتهای دولتی و وابسته به دولت و بر طبق تصمیم جلسه مورخ ۱۶ اسفند ۱۳۴۶ هیئت وزیران، در فهرست تعطیلات رسمی در ایران؛ روز اول و دوم فروردین تعطیلات رسمی اعلام شده بود.
تعطیلات نوروز اصلیترین و طولانیترین تعطیلات در جمهوری آذربایجان است در این کشور تعطیلات نوروز ۷ روز است و از ۲۰ مارس (۲۹ اسفند) تا ۲۶ مارس (۶ فروردین) ادامه دارد.
آداب نوروز در سفرنامه شرق شناسان
انگلبرت کمپفر که در دوره شاه سلیمان صفوی به ایران سفر کرده، در بخشی از سفرنامه خود دربارهٔ نوروز مینویسد: «نوروز از آداب و رسوم ایرانیان قدیم به جا ماندهاست و هنوز هم بزرگترین و درخشانترین جشن ایرانیان بهشمار میرود. همه در این روز لباس نو میپوشند. دوستان و آشنایان به دیدن یکدیگر میروند، مهمانیها برپا میشود و به تفریح میپردازند.
خانم کارلا سرنا، علت برگزار نشدن عید و سلام نوروزی را چنین بیان کرده :"
شاه در این مورد نیز خواسته یا ناخواسته نظر «منجم باشی» را خواسته بود و او به علت نزدیکی ستارهها (قران کواکب) یا قمر در عقرب بودن روز دوم نوروز را برای برگزاری مراسم سلام مناسب تشخیص داده بود.
جملی کرری مینویسد:"در نوروز بزرگان برای عرض تبریک به حضور شاه میرسند و نسبت به وسع و امکان خود سکههای زرین و هدایایی تقدیم میکنند. خانهایی که به علت دوری راه نتوانند به حضور شاه برسند، به وسیله چند تن از غلامان و کنیزان خود، که لباس فاخر بر تن میکنند، هدیه نوروزی خود را به پیشگاه شاه میفرستند. ایرانیان در این روز لباس نو میپوشند؛ زیرا معتقدند کسی که سال نو را با لباس کهنه آغاز کند، از خوشیهای تازه سال جدید بیبهره خواهد ماند. از دیگر مراسم عید نوروز، یکی هم آماده کردن انواع غذاهای لذیذ در خانهها و پذیرایی گرم از دوستان و آشنایان است.»
.
آئینها
نوروز مجموعهای از جشنها و مناسبتها است. جشنهای سال نو یا جشنهای نوروزی در ایران برنامههای متعددی دارد که ابتدا با چهارشنبهسوری شروع میشود. بعد از جشن چهارشنبه سوری آخرین پنجشنبه رفتن به مزار و آرامگاه تازه درگذشتگان است. سومین برنامه که بیشتر در خراسان جنوبی رایج است مراسم الفه است. این مراسم نیز در آرامگاهها و قبرستانها یا مساجد برگزار میشود و بیشتر برای تکریم و احترام به مردگان است در این مراسم شیرینی و کیکهای محلی (قطاب- نان شیری - گعک) به همراه سبزه در سفره گذاشته میشود.
خانهتکانی
خانهتکانی یکی از آیینهای نوروزی است که مردم برخی مناطقی که نوروز را جشن میگیرند به آن پایبندند. در این آیین، تمام خانه و وسایل آن در آستانه نوروز گردگیری، شستشو و تمیز میشوند. این آیین در کشورهای مختلف از جمله ایران، تاجیکستان و افغانستان برگزار میشود.
افروختن آتش
رسم افروختن آتش، از زمانهای کهن در برخی مناطق علاقهمند به نوروز متداول شدهاست. در ایران، جمهوری آذربایجان و بخشهایی از افغانستان، این رسم بهصورت روشن کردن آتش در شب آخرین چهارشنبه سال متداول است. این مراسم چهارشنبهسوری نام دارد. در کردستان در روز نوروز مراسم آتش نوروزی (به کردی ئاگر نهوروزی Agir Newrozî) انجام میشود. پریدن از روی آتش در ایام نوروز در ترکمنستان نیز رایج است.
همچنین رسم افروختن آتش در بامداد نوروز بر پشت بامها در میان برخی از زرتشتیان (از جمله در برخی از روستاهای یزد در ایران) مرسوم است.
سفرههای نوروزی
سفرههای نوروزی یکی از آیینهای مشترک در مراسم نوروز در بین مردمی است که نوروز را جشن میگیرند.
سفره نوروزی که امروزه در ایران به آن سفره هفت سین هم میگویند دارای دو نوع مواد هستند
الف: اجناسی که جنبه نمادین و سمبولیک دارد. مانند سیر و سکه
ب: مواد و اشیایی که جنبه خوراکی و پذیرایی دارند. مانند انواع آجیلها و شیرینیهای سنتی یا جدید
در بسیاری از نقاط ایران، جمهوری آذربایجان و برخی از نقاط افغانستان، سفره هفتسین پهن میشود. در این سفره، هفت چیز قرار میگیرد که با حرف س آغاز شده باشد؛ مثل سیر، سنجد، سمنو، سیب و… به هفتسینی که چیده میشود معانی خاصی نسبت دادهاند؛ مثلاً سیب را نماد زیبایی و تندرستی، سنجد را نماد عشق و محبت، و سکه را رزق و روزی گفتهاند. سفره نوروز از زمانهای کهن بوده اما به این صورت بودهاست که سفرهای را پهن میکردند و در بشقابهای سفالی یا فلزی، انواع آجیلهای خشکشده مانند توت خشک، برگه خشک شده زردآلو و هلو و پختیک (پخته شده و خشک شده لبو) و عسل و سرشیر خشک شده، کلوچه، قطاب و نان سرموکی و… میگذاشتند؛ تخم مرغ رنگشده از اجزای اصلی این سفرهها بود. در این سفره، بعضی چیزها فقط جنبه زیبایی و نمادین داشت مانند تخم مرغ و آیینه؛ ولی سایر چیزها برای خوردن و پذیرایی میهمانان بودهاست و هر زمان که تمام میشد بلافاصله صاحبخانه ظروف را دوباره برای میهمانان جدید پر میکرد.
اما اینکه هفت چیز با نام سین باشد، پدیده جدیدی است و مستندات تاریخی ندارد. البته سفره نوروزی همواره دارای سمبل و نمادها بودهاست اما به نظر میرسد گذاشتن هفت جزء آغاز شونده با حرف سین در سفرهٔ نوروزی پدیدهای است که روایتهای آن بیشتر از اواخر دوره قاجار رایج شده و پیشینهٔ تاریخی ندارد و توسط رسانهها فراگیر شدهاست. یکی از ضروریات عید نوروز لباس نو و حمام رفتن بودهاست، مردان و زنان قبل از فرارسیدن نوروز به حمامهای زنانه یا مردانه میرفتند و شلوغترین روزهای گرمابهها، همان چند روز سال نو بود. در گرمابههای قدیمی که معمولاً با چوب و هیزم در (گرخانه)Gor Khaneh یا (آتش خانه) آب داخل خزانه را که بر روی دیگهای بزرگ قرار داشتند گرم میکرد، حمامیها لازم بوده که یک ذخیرهٔ ویژه چوب و هیزم را برای روزهای نوروز ذخیره کنند.
در قرون گذشته بسیاری از خانوادهها سالی فقط یکبار میتوانستند پلو بخورند و آن هم شب نوروز بود. شب نوروز، همه مردم یا اکثراً پلو یا چلو خورشت میخوردند. از این پلو نوروزی برای فقرا، سلمانی (آرایشگر) و حمامی (مسئول آتش حمام) و برای کدخدای و روحانی (معلم سنتی) محل پیشکش میبردند؛ و آنها با حجم زیادی از پلو روبرو بودند و ناچار بودند آنها را خشک کرده و در آینده استفاده کنند.
پهن کردن سفرهٔ نوروزی در ایران آداب و رسوم خاصی دارد و روی سفره اجزای دیگری بهویژه آینه، شمع، و آب نیز حضور دارند. از دیگر اجزای سفرهٔ امروزی میشود از ماهی و تخم مرغ رنگشده یاد کرد.
در کابل و شهرهای شمالی افغانستان، سفره هفت میوه متداول است. در این سفره، هفت میوه قرار میگیرد، از جمله؛ کشمش سبز و سرخ، چارمغز، بادام، پسته، زردآلو و سنجد. چیدن سفرهای مشابه با استفاده از میوه خشک شده، در بین شیعیان پاکستان هم مرسوم است.
علاوه بر این، سفره هفت شین در میان زرتشتیان، و سفره هفت میم در برخی نقاط واقع در استان فارس در ایران متداول است. در جمهوری آذربایجان، عدد هفت اهمیتی ندارد و بر روی سفرههای نوروزی خود، آجیل قرار میدهند.
غذاهای نوروزی
یکی از متداولترین غذاهایی که به مناسبت نوروز پخته میشود، سمنو (سمنک، سومنک، سوملک، سمنی، سمنه) است. این غذا با استفاده از جوانه گندم تهیه میشود. در بیشتر کشورهایی که نوروز را جشن میگیرند، این غذا طبخ میشود. در برخی از کشورها، پختن این غذا با آیینهای خاصی همراهاست. زنان و دختران در مناطق مختلف ایران، افغانستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان سمنو را بهصورت دستهجمعی و گاه در طول شب میپزند و درهنگام پختن آن، سرودهای مخصوصی میخوانند. برای نمونه در افغانستان، در یکی از مشهورترین ترانهها، این بیت به تکرار خوانده میشود:
پختن غذاهای دیگر نیز در نوروز مرسوم است. برای مثال، سبزیپلو با ماهی را در شب عید و شیرینیهایی مانند نان نخودچی تناول میشود؛ در افغانستان سبزی چلو با ماهی، در تاجیکستان باج، در ترکمنستان نوروزبامه، در قزاقستان اویقی آشار، و در بخارا نیز انواع سمبوسه پخته میشود. بهطور کلی پختن غذاهای نوروزی در هر منطقهای که نوروز جشن گرفته میشود، مرسوم است و هر منطقه غذاها و شیرینیهای مخصوص به خود را دارد.
دید و بازدید
دید و بازدید عید یا عید دیدنی یکی از سنتهای نوروزی است که در بیشتر کشورهایی که آن را جشن میگیرند، متداول است. در برخی از مناطق، یاد کردن از گذشتگان و حاضر شدن بر مزار آنان در نوروز نیز رایج است.
روز نوروز با بازدید و دیدار اقوام و خویشان شروع میشود. این سالها معمولاً در شهرهای کوچک رفتن به آرامگاه شهدا و بازدید از خانواده شهدا نیز رسم شدهاست.
لباس نو و پاک نوروزی
حمام رفتن و پوشیدن پوشاک نو بخشی از ضروریات روز نوروز است که افراد حتماً بایستی با لباس نو و پاک به دیدار اقوام و دوستان میرفتند. جملی کارری در سفرنامهاش مینویسد:
"ایرانیان در این روز لباس نو میپوشند. حتی اگر کسی پول هم نداشته باشد، مبلغی از دیگران قرض میکند و برای خود و بستگان و خانوادهاش لباس و کفش نو تهیه میکند؛ زیرا معتقدند کسی که سال نو را با لباس کهنه آغاز کند، از خوشیهای تازه سال جدید بیبهره خواهد ماند. از دیگر مراسم عید نوروز، یکی هم آماده کردن انواع غذاهای لذیذ در خانهها و پذیرایی گرم از دوستان و آشنایان است.»
در قدیم معمولاً لباس قومی و ملی هر منطقهای در ایران متفاوت بود. بهخصوص هر قبیله و ایل ممکن بود نوع کلاهی که بر سر میگذاشتند متفاوت باشد و در نوروز لباس قومی معمول بودهاست در بیشتر مناطق ایران یک شنل به شکل عبا مردها بر دوش میانداختهاند امروزه رئیسجمهور افغانستان از این شنل برای اعیاد رسمی استفاده میکند. از دوره رضا شاه پوششهای متفاوت قومی که بعضاً نشانههایی از تفاخر همراه داشت برچیده شد و لباس سراسری ایران استاندارد کت و شلوار و کلاه فرنگی رسمیت یافت.
گردشگری
در ایران تعطیلات نوروزی معمولاً با حجم بالایی از سفرهای گردشگری همراه است. آمار این سفرها در طول سالهای اخیر رو به رشد بودهاست.
مسابقات ورزشی
برگزاری مسابقات ورزشی عمومی در معابر شهری و روستایی، یکی دیگر از آیینهایی است که در برخی از کشورها به مناسبت نوروز برگزار میشود. در ترکمنستان، مردان و زنان ترکمن، بازیها و سرگرمیهای ویژهای از جمله سوارکاری، کشتی، پرش برای گرفتن دستمال از بلندی و شطرنج برگزار میکنند. برپایی جنگ خروس و شاخزنی قوچها از دیگر مراسمی است که در ترکمنستان برگزار میشود.
در استانهای شمالی افغانستان نیز مسابقات بزکشی به مناسبتهای مختلف از جمله نوروز برگزار میشود.
طبیعتگردی
مردم ایران در روز ۱۳ فروردین، به مکانهای طبیعی مانند پارکها، باغها، جنگلها و مناطق خارج از شهر میروند. این مراسم سیزدهبهدر نام دارد. از کارهای رایج در این جشن، گره زدن سبزه است. مراسم سیزدهبهدر در مناطق غربی افغانستان، ازجمله شهر هرات نیز برگزار میشود. با وجود این که روز سیزدهم فروردین در کشور افغانستان جزو تعطیلات رسمی نیست، اما مردم این مناطق برای گردش در طبیعت، عملاً کسب و کار خود را تعطیل میکنند. مردم این منطقه، همچنین اولین چهارشنبه سال را نیز با گردش در طبیعت سپری میکنند.
علاوه بر این، ساکنان کابل، در طول دو هفته اول سال جدید، برای گردش به همراه خانواده به مناطقی که در آنها گل ارغوان میروید، میروند.
یکی دیگر از آیینهای نوروز که در آسیای میانه و کشور تاجیکستان مرسوم است، مراسم گلگردانی و بلبلخوانی است. گل گردانها از دره و تپه و دامنهٔ کوهها، گل چیده و اهل دهستان خود را از پایان یافتن زمستان و فرارسیدن عروس سال و آغاز کشت و کار بهاری و آمدن نوروز مژده میدهند.
نوروزخوانی
نوروز خوانی یا بهار خوانی یا نوروزی، گونهای از آواز خوانی است که در گذشته در ایران رواج داشتهاست. در حال حاضر رواج این گونه آواز خوانی بیشتر در استانهای مازندران و گیلان است.
در نوروز خوانی، افرادی که به آنها نوروز خوان گفته میشود، پیش از آغاز فصل بهار، به صورت دورهگردی به شهرها و روستاهای مختلف میروند و اشعاری در مدح بهار یا با ذکر مفاهیم مذهبی به صورت بداهه یا از روی حافظه میخوانند. این اشعار بیشتر به زبانهای طبری و زبان گیلکی میباشد. این اشعار بیشتر به صورت ترجیعبند بوده و توسط یک یا چند شخص، به صورت همزمان خوانده میشود.
نوروز در آثار هنرمندان
بسیاری از هنرمندان حوزه نوروز با دستمایه قراردادن موضوع نوروز اقدام به خلق آثاری در این زمینه نمودهاند.
نوروز در اشعار فارسی
حکیم ابوالقاسم فردوسی:
در جایی دیگر:
در جایی دیگر
خاقانی میگوید:
سعدی:
عطار:
خیام:
در جایی دیگر
حافظ در غزلی گفته:
حافظ در غزلی دیگر:
مولوی:
همچنین:
نظامی:
در جایی دیگر:
در بزم اسکندر با نوشابه:
خواجوی کرمانی:
منوچهری:
سنایی:
پروین اعتصامی:
شهریار:
منتقدان و مخالفان نوروز
نویسندگان و نظریه پردازانی نیز بودهاند که نوروز را آیینی ناپسند و مذموم میدانستند. برخی روحانیون، پس از انقلاب ۱۳۵۷، سعی در زدودن نوروز از تقویم ایران کردند. ابوالقاسم خزعلی نیز گفت: «امیدوارم عیدغدیر جای نوروز را بگیرد». پیشتر از این نیز ابوحامد محمد غزالی در کیمیای سعادت نوشته بود: «... اظهار شعار گبران حرام است بلکه نوروز و سده باید مندرس شود و کسی نام آن نبرد…».
در دوران معاصر نیز، برخی از مسئولان جمهوری اسلامی ایران، تلاش در مذهبی کردن نوروز کردهاند. بهطور نمونه محمود احمدینژاد، رئیسجمهور پیشین ایران میگوید: «نوروز روز آماده شدن برای تحقق حاکمیت الهی بر جهان است. همه ما باید نوروز را با همه خوبیهایش و پیامهایش که خلاصه در یک پیام است و آن پیام انتظار و استقبال از بهار بشریت و خرمی دوران، یعنی حاکمیت آخرین ولی خدا، منجی موعود است را گرامی بداریم.»
حسن روحانی رئیسجمهور ایران، در پیامک تبریک سال ۱۳۹۸ نوروز را نوروز علوی خواند،
متن پیام به این صورت بود:
«نوروز علوی بر شما مبارک باد. امیدوارم سال جدید، سال عبور از شرایط سخت فعلی در سایه امید و تلاش بیشتر باشد.
حسن روحانی رئیسجمهور»
تلاشها برای زدودن نوروز در افغانستان
حضور طالبان، میراث فرهنگی مشترک ایران و افغانستان از جمله زبان و ادبیات فارسی، آیینهایی چون نوروز، آثار باستانی و… را بهشدت تهدید میکند.
در دوره اول حکومت طالبان در دهه هفتاد شمسی، این گروه برگزاری هر نوع جشن نوروزی را تقلید از ایرانیان و بدعت و حرام اعلام کردند.
طالبان با برگزار کنندگان آن به شدت برخورد کرده و حتی تقویم شمسی را به تقویم قمری تغییر داد هر چند که در همان ایام نیز شماری از مردم، جشن نوروز را علیرغم مخالفت طالبان در مناطق مختلف (عمدتا در مناطق غیر پشتون)، از جمله مزار شریف و کابل برگزار کردند. حتی در مناطق مرکزی (عمدتا شیعه نشین) برگزاری جشن نوروز با براه افتادن کاروان جشن نوروز بنام «کمپیرک» به نحوی مخالفت علنی با حکومت سختگیرانه طالبان شمرده میشد.
ستیز با نوروز در سالهای متمادی با افزایش افراط گرایی و تفسیرهای سختگیرانه از اسلام همگام بودهاست. نوروز ستیزی ارتباط مستقیم با "اوجگیری جریانهای سلفیت و وهابیت در حوزه تجلیل از این روز دارد. جریان نوروز ستیزی افراطی در فرهنگ مردم افغانستان ریشه نداشته، بلکه از خاستگاه سلفیت یعنی سرزمین حجاز به افغانستان سرایت کردهاست.
جستارهای وابسته
نوروز در ایران باستان
جشنهای ایران باستان
چهارشنبهسوری
نوروز در میان کردها
بهاریه
سیزدهبهدر
گاهشماری جلالی
سال اعتدالی
هولی جشن بهاری یا نوروزی هندوستان
نگارخانه
پانویس
منابع
پیوند به بیرون
نوروز در دانشنامه ایرانیکا
جشن نوروز در افغانستان در سیاِناِن
ویژه نامه نوروز
نوروز جشن طبیعت نه پادشاهان
از وبگاه یوتیوب
نوروز در فرهنگ شیعه؛ پژوهشی از رسول جعفریان
مقاله نوروز و نوروز داری در یزد به قلم دکتر جلال گلشن یزدی: بخش ۱-بخش ۲
نوروز پژوهی-قطب الدین صادقی
عکسهایی از چند ساعت پیش از تحویل سال در تجریش شهرفرنگ
تمبرهای پستی نوروزی ایران از ۱۳۴۵ تا ۱۳۹۱ شمسی. شهرفرنگ
(آثار استادان باستان عجم) (در ستایش جشن نوروز جم)شاعر: اسماعیل اصفهانی، کمال الدین
آیین کهن ایرانی
تعطیلات بهار
تعطیلات سکولار
تعطیلات عمومی در آلبانی
تعطیلات عمومی در افغانستان
تعطیلات عمومی در ایران
تعطیلات عمومی در تاجیکستان
تعطیلات عمومی در جمهوری آذربایجان
جشنوارهها در آلبانی
جشنوارهها در ازبکستان
جشنوارهها در ترکیه
جشنوارهها در جمهوری آذربایجان
جشنوارهها در روسیه
جشنوارهها در سوریه
جشنوارهها در عراق
جشنوارهها در قرقیزستان
جشنوارهها در قزاقستان
جشنوارهها در کوزوو
جشنوارهها در گرجستان
جشنوارههای ایران
جشنها و اعیاد
جشنهای زرتشتی
جشنهای سال نو
جشنهای کردی
سال نو در پاکستان
سال نو در هند
شاهکارهای شفاهی و ناملموس میراث بشری
فرهنگ در ایران
فرهنگ فارسی
مناسبتهای جابجاشدنی ماه مارس
مناسبتهای مارس
میراث فرهنگی ناملموس در ایران
نمادهای ملی ایران
نوروز
واژهها و عبارتهای فارسی |
3205 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF | استاندارد | از دید اجتماعی آنچه بر پایه قرارداد، سنت، یا قانون، نمونهای برای سرمشق به کار میرود و اجرای آن مورد پذیرش همه میشود استاندارد گفته میشود.
از دید فنی، وضع قوانین و مقرارت برای تعیین کیفیت و مشخصات مطلوب یک کالا یا خدمات را استاندارد میگویند. استانداردها دارای چهار محور کاملاً مجزا، یعنی «ماهیت محصولات»، «امور مدیریتی»، «ارزیابی و انطباقها» و «مسئولیتهای اجتماعی» هستند.
همچنین داشتن نظم و معیار و تعیین اندازه و مهمتر از آن رعایت حدود و اندازهها برای حفظ کیفیت زندگی اجتماعی و حتی زندگی شخصی بسیار ضروری و مفید است. در امور اجتماعی و اقتصادی و بهویژه امور صنعتی به این اندازه استاندارد میگویند.
پایه مان برابر واژه استاندارد به معنای آنچه باید در کارها و امور به عنوان پایه و اساس قرار بگیرد و بماند. این واژه به فرهنگستان زبان ایران پیشنهاد شدهاست.
سطوح استاندارد
استانداردها بر پایه گستردگی دامنه تحت پوشش، دارای پنج سطح کارخانهای، شرکتی (جامعهای)، ملی، منطقهای و بینالمللی هستند.
استاندارد کارخانهای توسط یک کارخانه برای استفاده در همان واحد تدوین میشود. البته گاهی کارخانهها، شرکتها یا تشکیلاتی که در یک زمینه خاص فعالیت میکنند از طریق ایجاد یک جامعه یا انجمن، استانداردهای خاص خود را تدوین میکنند. مانند انجمن جوشکاری آمریکا (AWS)
استاندارد ملی توسط مؤسسه استاندارد در یک کشور، با توجه به تمام شرایط خاص همان کشور، مانند: اقتصادی، اجتماعی، علمی و فنی تهیه میشود.
استانداردهای منطقهای توسط کشورهای عضو یک پیمان منطقهای خاص تهیه میشود مانند: کمیته استاندارد اروپایی.
استاندارد بینالمللی توسط سازمانهای مربوط به منظور قابلیت استفاده بینالمللی تهیه میشوند. مانند:ُ استانداردهای تهیه شده توسط سازمان بینالمللی استانداردسازی (ایزو)، کمیسیون الکتروتکنیک بینالمللی (IEC) یا اتحادیه بینالمللی مخابرات (ITU)
مواردی که شامل استاندارد میشوند به گروههای زیر تقسیم میشوند.
مواد غذایی، بهداشتی و دارویی
شیمیایی و سلولزی
فلز و ریختهگری
ماشین آلات و تجهیزات
مواد معدنی غیرفلزی، مثل نمک
ارتباطات، الکترونیکی و الکتریکی
وسایل نقلیه موتوری
بافندگی و چرم و پوشاک
جستارهای وابسته
استاندارد باز
پروژه استانداردهای وب
سازمان ملی استاندارد ایران
پانویس
منابع
ارتباطات فنی
استانداردها
اسناد
مشخصات فنی |
3217 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%A8%DA%A9%D8%B1 | ابوبکر | ابوبکر عبدالله بن عثمان ابی قحافه (عربی: أَبُو بَکْرٍ عَبْدُ ٱللهِ بْنِ عُثْمَانَ أَبی قُحَافَة؛ ۵۷۳ – ۲۳ اوت ۶۳۴) از یاران پیامبر اسلام و همچنین اولین خلیفه خلفای راشدین بود. او نزد مسلمانان سنی با لقب صدیق شناخته میشود.
ابوبکر یکی از اولین کسانی بود که به اسلام گرویدند و ثروت خود را بهطور گسترده در حمایت از اهداف محمد بخشید. او از نزدیکترین یاران محمد بود. در هجرت محمد به مدینه او را همراهی کرد و در تعدادی از درگیریهای نظامی او مانند جنگهای بدر و احد حضور داشت.
پس از مرگ محمد در سال ۶۳۲، ابوبکر به عنوان اولین خلیفه راشدین جانشین رهبری جامعه مسلمانان شد. در طول خلافت خود، او بر تعدادی از قیامها، که مجموعاً به عنوان جنگهای ردا شناخته میشود، غلبه کرد، در نتیجه او توانست حکومت دولت مسلمان را بر سراسر شبه جزیره عربستان تحکیم و گسترش دهد. او همچنین فرماندهی تهاجمات اولیه به امپراتوریهای همسایه ساسانی و بیزانس را برعهده داشت که در سالهای پس از مرگ او سرانجام به فتوحات مسلمانان در ایران و شام منجر شد. ابوبکر پس از ۲ سال و ۲ ماه و ۱۴ روز خلافت بر اثر بیماری درگذشت و تنها خلیفه راشدین بود که به مرگ طبیعی درگذشت.
پیش از اسلام
اطلاعات زیادی در مورد ابوبکر پیش از گرویدنش به اسلام در دسترس نیست. جز اینکه وی تاجری بود با سرمایه ۴۰۰۰۰ درهم که نشان میدهد تجارت چندان بزرگی نداشتهاست و در منابع چیزی در مورد رفتنش به شام یا جای دیگر برای داد و ستد نیامده است. اما وی در نسبشناسی اعراب متبحر بود.
دوران محمد
ابوبکر احتمالاً پیش از پیامبری محمد و گرویدن به اسلام از دوستان محمد بودهاست. برخی منابع مانند طبری و ابن سعد وی را اولین مرد مسلمان پس از محمد مینامند. ویلیام مونتگومری وات در دانشنامه اسلام بر این باور است که این که ابوبکر اولین مسلمان بوده، ظاهراً تأثیر گرفته از جایگاه برترش در بین مسلمانان بوده، چون همین ادعا برای علی و زید بن حارثه نیز وجود دارد. مونتومگری وات همچنین معتقد است که این که ابوبکر باعث مسلمان شدن عثمان بن عفان، زبیر، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی وقاص و طلحه بن عبیدالله بوده مورد تردید است به این علت که این پنج تن و علی همگی جزو شورایی بودند که عمر برای تعیین خلیفه بعدی معین کرد. اما آنچه که مشخص است این است که ابوبکر از سالیان پیش از هجرت، برترین جایگاه را پس از محمد در بین مسلمانان آن دوران داشتهاست.
علی در خانه محمد بود و به همراه خدیجه همسر محمد نخستین کسانی هستند که ایمان آوردند و شیعه تأکید دارد که او نخستین مرد مسلمان بود. اما به دلیل سن کم علی در هنگام ظهور اسلام برخی منابع از ابوبکر به عنوان اولین مرد بالغی که دعوت محمد را پذیرفت و مسلمان شد نام میبرند.
ابوبکر وقتی که گروهی از مسلمانان به حبشه مهاجرت کردند، در مکه ماند. با وجود اینکه علت معروف مهاجرت به حبشه، شکنجه بت پرستان مکه بودهاست، اما گفته میشود که گروهی که به حبشه مهاجرت کردند، به سیاستهای گروهی از مسلمانان به سرکردگی ابوبکر اعتراض کرده بودند. چون احتمالاً طایفه ابوبکر (تیم) که جزو ائتلاف حلف الفضول قریش بوده، اقدام به تنبیه کسانی از قبیلهشان که مسلمان شده بودند نمیکردهاست. با این وجود این قبیله جرئت دفاع از افرادی از قبیله خود مانند ابوبکر که مسلمان شده بودند را نیز نداشتهاست. به خاطر اینکه وقتی ابوبکر به همراه طلحه که هم طایفه وی بود، توسط یکی از افراد قبیله اسد مکه، دستگیر شدند، قبیله تیم اقدامی انجام نداد. ابوبکر نیز حتی به فکر آن افتاد که به حبشه مهاجرت کند، اما ابن دغنه (بزرگ یکی از قبایل چادرنشین که هم پیمان قریش بودند) ضمانت وی را نزد بت پرستان مکه نمود و در مکه ماند. ابوبکر اقدام به خریدن و آزاد کردن بردگانی مانند عامر بن فهیره و بلال مینمود که اسلام خود را آشکار میکردند و تحت شکنجههای سختی از بت پرستان قرار میگرفتند. این اقدام را میتوان نشانهٔ خدمت ابوبکر به نهضت اسلام به حساب آورد. این خرید و فروشها به همراه فشارهای اقتصادی از سوی تاجران مکه، باعث شد که دارایی ابوبکر در هنگام هجرت، به ۵۰۰۰ درهم تنزل پیدا کند.
در واقعه توطئه قتل محمد در مکه که به هجرت محمد مشهور شد، به همراه محمد از شهر مکه به یثرب مهاجرت کرد، که در سال ۶۲۲ میلادی/۱ قمری صورت گرفت. این هجرت مبدأ تاریخ مسلمانان شد.
محمد، ابوبکر را به عنوان همراهش در مهاجرت به مدینه برگزید که در آیه ۴۰ سوره توبه به این موضوع اشاره شدهاست. خانواده ابوبکر که احتمالاً شامل ام رومان، عایشه، اسماء و شاید عبدالله بعد از ابوبکر به مدینه آمدند. ابی قحافه پدر ابوبکر در مکه ماند و پسر ابوبکر عبدالرحمن حتی در جنگهای بدر و احد در لشکر بت پرستان با مسلمانان جنگید. اما مدتی پیش از فتح مکه مسلمان شد. ابوبکر در مدینه، در محله سنح برای خود خانهای یافت. با ازدواج عایشه با محمد، جایگاه ابوبکر در میان مسلمانان بالاتر رفت. ابوبکر در تمامی غزوات محمد حضور داشت. او سمت فرماندهی نداشت اما آماده بود تا به محمد مشاوره و اطلاعات بدهد. در روایات به حضور قاطع وی و شهامت وی در موقعیتهای سخت اشاره شدهاست. به نظر میرسد که هماهنگی زیادی بین محمد و وی وجود داشتهاست. وقتی عمر که هیچگاه از ابوبکر جدا نمیشد و دیگر صحابه از محمد در مورد تصمیمش در مورد پذیرش معاهدهٔ صلح نامه حدیبیه و پایان دادن محاصره طائف سؤال کردند، ابوبکر حمایت شدید خود را از این موضوع نشان داد. ابوبکر به نظر میرسد که او از کسانی باشد که هدف از لشکرکشی برای فتح مکه در ۸ هجری/۶۳۰ میلادی را درک میکردهاست. با این وجود، ابوبکر منصب فرمانده جنگی مهمی نداشتهاست. جز اینکه فرمانده گروهی مشتق شده از لشکری بزرگ در سال ۶ هجری/۶۲۷ میلادی و فرماندهی لشکری کوچک که به جنگ قبیله حوازین در ۷ هجری/۶۲۸ میلادی رفته بودند انتخاب شد و در سال ۸ هجری/۶۲۹ میلادی نیز به همراه عمر تحت امر ابوعبیده بن جراح به منظور هموار کردن موانع سیاسی و دیپلماتیکی انتخاب شد. دلایلی چون سالاری حج وی در ۹ هجری و امام جماعت شدن وی در هنگام بیماری محمد، در انتخابش به عنوان خلیفه نقش داشتهاست.
خلافت و اختلافات سقیفه
دوران خلافت ابوبکر بین ۱۳–۱۱ هجری/۴–۶۳۲ میلادی بود. روزی که محمد درگذشت (۱۳ ربیعالاول ۱۱ هجری/۸ ژوئن ۶۳۲ میلادی) روز حساسی برای امت نوپای اسلام بود. انصار میخواستند که خلیفه از میان آنان باشد، اما عمر و بعضی دیگر از مهاجرین، انصار را وادار به پذیرش ابوبکر نمودند. ابوبکر عنوان خلیفة رسولالله گرفت و برایش عمارت خلافتی در مرکز مدینه تأسیس شد.
بعد از درگذشت محمد در تاریخ دوشنبه ۲۸ صفر، یازدهم هجری قمری تعدادی از مهاجرین در سقیفه بنی ساعده جمع شده بودند. زبیر، علی بن ابیطالب و یاران او در خانه فاطمه جمع بودند. علی در آن هنگام مشغول انجام مراسم کفن و دفن محمد بود. عدهای از مهاجرین از جمله ابابکر و عمر که از این اجتماع در سقیفه مطلع گشتند، خود را به آنجا رساندند. در اجتماع سقیفه مهاجرین، سعد بن عباده از صحابه بزرگ پیامبر و رئیس عشیره بنی ساعده و خزرجیان در حالتی مریض در وسط جمعیت بود و تمام خزرجیان نیز جمع بودند.
بحث در سقیفه بالا گرفت و ابتدا هر گروه فضیلتی از خویش بیان میکرد و خود را از گروه دیگر به امر خلافت محقتر میدانست. یکی از انصار از فضایل انصار گفت و ابوبکر در سخنرانی خود با قبول فضایل مهاجرین عنوان نمود که اعراب پس از فوت محمد تنها از فردی از قبیله خود پیامبر اطاعت خواهند نمود و انصار نمیتوانند جامعهای که محمد به وجود آوردهاند را حفظ نماید. بعد از آن که این کار نتیجه نداد ابوبکر از هر دو گروه خواست تا از اختلاف دوری کنند و به عمر و ابوعبیده ابن الجراح اشاره کرد و از جمع خواست تا با یکی از آن دو بیعت کنند. در این لحظه عمر گفت که با وجود شخصی چون تو بر ما سزاوار نیست که خلیفهٔ مسلمین شویم.
سپس این هنگام حباب ابن منذر از انصار و از مجاهدین بدر پیشنهاد داد که دو امیر یکی از انصار و دیگری از مهاجرین انتخاب شوند. بعد از آنکه سر و صدا و هیجان گروه خوابید عمر از ابوبکر خواست که دستش را جلو بیاورد و با او بیعت نمود. بدنبال او سایر مهاجرین و انصار نیز با ابوبکر بیعت نمودند. سقیفه هنگامی کاملاً به نفع ابوبکر شد که بنی اسلمیان که شاخهای از خزرجیان بودند در تعدادی زیاد به مدینه آمدند و با ابوبکر بیعت کردند. بنی اسلمیان عشیرهای بودند که عشق و وفاداری آنها به محمد زبانزد بود و به خاطر همین توسط پیامبر به آنها نیز عنوان مهاجرین اطلاق شد. بنی اسلم دشمنی دیرین با انصار داشتند. آنها حتی با اشاره عمر به سعد بن عباده که با ابوبکر بیعت نکرده بود درگیر شدند.
در این حال اینکه اجتماع سقیفه در هنگامی تشکیل شد که علی مشغول کفن و دفن محمد بود و در این اجتماع حضور نداشت، همواره به عنوان یک پرسش در برابر چگونگی انتخاب ابوبکر بودهاست. مسئلهٔ حق علی در خلافت پس از محمد منجر به شکاف اصلی میان مسلمانان و تقسیم آنان به دو گروه شیعه و سنی شد. محمد در بازگشت از حجةالوداع در غدیر خم جملهٔ «هر که من ولی او هستم، این علی ولی او است» را به زبان آورد؛ اما مقصود این عبارت مورد اختلاف شیعه و سنی قرار گرفت. شیعیان بر این اساس معتقد به نصب امامت و خلافت در خصوص علی شدند و اهل سنت آن را به معنای دوستی و محبت علی تفسیر میکنند.
فاطمه دختر محمد به همراه گروهی از اصحاب خاص محمد، همچون سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، ابن مسعود، سهل بن حنیف و … از معتقدان به نصب و خلافت علی بودند. علی بن ابیطالب در ابتدا از بیعت با ابوبکر سرباز زد؛ ولی سرانجام پس از شش ماه با اکراه با ابوبکر بیعت کرد. علی در دوران خلافت سه خلیفهٔ اول در جنگها شرکت نکرد و جز در مورد انتخاب خلیفهٔ سوم فعالیت سیاسی نداشت. البته هر گاه خلفای سهگانه میخواستند، در امور دینی، قضایی، و سیاسی به آنها مشورت میداد.
سالهای کوتاه خلافت ابوبکر عمدتاً به جنگهای رده (جنگهایی که با افرادی که از دین اسلام برگشته بودند) گذشت. ماهیت و انگیزه این ترک دین از سوی منابع و تاریخنگاران عرب، تنها جنبه دینی اعلام داشتهاست. اما محققان اروپایی اخیر مانند ولهاوزن و کائتانی انگیزه این جنبشها و مخالفتها را بیشتر دلایل سیاسی میدانند. شهر مدینه مرکز اجتماعی و سیاسی اسلام بود که دین جزو اجتناب ناپذیر این سیستم محسوب میشد؛ بنابراین هرگونه مخالفت با این سیستم، وجههٔ دینی به خود میگرفت. این شورشها به ۶ بخش تقسیم میشد. ۴ تای آنها حول اشخاصی بود که خود را پیامبر معرفی مینمودند. اسود انسی در یمن، مسیلمه در میان قبیله حنیفه در یمامه، طلیحه در میان قبایل اسد و قطفان و سجاح در میان قبیله تمیم. به وجود آمدن هر یک از این چهار جنبش به گونهای منحصربهفرد بود. دلایل این شورشها را میتوان از سر باززدن از پرداخت مالیات تا اطاعت نکردن از عاملانی که از مدینه برای آنان فرستاده میشد، نام برد. در یمن، برگشتن از اسلام از قبل از مرگ محمد شروع شده بود. وقتی ابوبکر به خلافت رسید، اسود که امیر یمن بود، جای خود را به قیس بن (حبیره بن عبد یغوث) مکشوه داد. در مناطق دیگر، در زمان محمد شورشهایی خفیف بر ضد دولت مرکزی مدینه وجود داشت، اما بعد از مرگ محمد، شورشها جدی تر شدند. در زمانی که لشکر اصلی اسلام به فرماندهی اسامه بن زید به شام رفته بودند، قبایل مجاور مدینه سعی کردند حملهای غافلگیرانه به مدینه کنند، اما به زودی در ذوالقصه شکست خوردند. پس از بازگشت لشکر اسامه، لشکری بزرگ به فرماندهی خالد بن ولید به مقابله قبایلی که شورش کرده بودند رفت. ابتدا سپاهیان طلیحه را در منطقه بزاخه شکست دادند و دوباره این منطقه تحت فرمان اسلام قرار گرفت. مدتی کوتاه پس از آن، قبیله تمیم دست از حمایت سجاح برداشتند و تسلیم ابوبکر شدند. مهمترین جنگ رده، جنگ یمامه در منطقه عقربا بود که در ربیعالاول ۱۲ هجری/مه ۶۳۳ رخ داد. به خاطر تلفات بسیار زیادی که از هر دو سپاه رخ داد، این جنگ به بوستان کشتگان معروف گردید و مسیلمه که بزرگترین دشمن مسلمانان در آن برهه بهشمار میرفت کشته شد و دوباره شبه جزیره عربستان تحت کنترل دولت مرکزی قرار گرفت. افراد مطیع و قابل اطمینان به حکومت یمن و عمان (به همراه استان مهره) گماشته شدند و خالد پس از خوابانیدن شورشهای یمن عازم عراق گردید. جنگهای رده در یمن و حضرموت نیز توسط مهاجر بن ابی امیه خوابانیده شد. ابوبکر، سران شورشهای رده که اسیر شده بودند را بخشید و بسیاری از آنان جزو حامیان فعال نهضت اسلام گردیدند. منابع اولیه حاکی از آنند که جنگهای رده تا پایان سال ۱۱ هجری/ مارس ۶۳۳ میلادی فرونشانده شد. اما کائتانی معتقد است که این جنگها باید زمان برتر از این حرفها بوده باشد و تا سال ۱۳ هجری/۶۳۴ میلادی ادامه داشتهاست.
ویلیام مونتومگری وات مینویسد حجم لشکرکشیهای محمد به شام نشان میدهد که وی بر این فکر بود که پس از برقرار کردن صلح بین قبایل عرب، به ضرورت گسترش قلمرو اسلام میاندیشیدهاست. ابوبکر که به خوبی این دیدگاه استراتژیکی را درک میکرد، پس از خلافت با وجود اینکه تهدیدهای متعددی از سوی اعراب، حکومت اسلامی را تهدید میکرد، ایده محمد مبنی بر لشکر کشی به شام را ادامه داد و سپاهی به فرماندهی اسامه به آنجا روانه کرد. پس از آنکه شورش مسیلمه که ادعای پیامبری کرده بود را خوابانید، بلافاصله سپاهی به فرماندهی خالد بن ولید به عراق فرستاد. ابوبکر زمینهساز فتوحات بعدی اسلام گردید. ترتیب تاریخی روایات در منابع اولیه، توسط محققان اروپایی مورد نقد قرار گرفتهاست. در هنگام مرگ ابوبکر نیز، روند فتوحات ادامه داشت. سپاه خالد بن ولید به سپاه قبیله بکر بن وائل به فرماندهی مثنی بن حارثه پیوستند و فتح عراق را ادامه دادند و حتی تا منطقه حیره نیز پیش روی کردند که قرار به پرداخت جزیهای از سوی مردم آنجا به مبلغ ۶۰۰۰۰ درهم شد. مثنی در حیره ماند اما خالد بن ولید سپاهی زبده را به سمت شام برد و به سه لشکر به فرماندهی یزید بن ابوسفیان، شرحبیل بن حسنه و عمرو عاص پیوست و توانستند فلسطین را فتح کنند اما وقتی که با سپاه قوی بیزانتین مواجه شدند، مجبور به عقبنشینی گردیدند. اما سرانجام موفق شدند که بیزانتین را در اجنادین بین اورشلیم و غزه (احتمالاً از کلمه الجنابتین آمدهاست) در پایان ماه جمادیالاول (ژوئیه ۶۳۴ میلادی) شکست دهند؛ بنابراین زمینهسازی فتح ایران در زمان ابوبکر شکل گرفت، اما ابوبکر بیشتر روی فتح سوریه تأکید داشت. البته مشخص نیست دقیقاً چه زمانی ابوبکر تصمیم گرفت که این سرزمینها را فتح کند.
درگذشت
ابوبکر روز ۲۲ جمادیالثانی ۱۳ هجری/۲۳ اوت ۶۳۴ میلادی در سن ۶۳ سالگی درگذشت و در پهلوی راست محمد در منزل عایشه به خاک سپرده شد. او بین نماز مغرب و عشاء درگذشت و عمر بر وی نماز خواند. ابوبکر گفت: «خدایا، مرا مسلمان بمیران» و پس از آن جان سپرد.
همسران و فرزندان
ابوبکر در طول زندگی اش ۴ زن اختیار کرد. فتیله بنت عبد العزی از قبیلهای در مکه به نام عامر که عبدالله و اسماء (همسر زیبر) را به دنیا آورد. ام رومان بنت عامر از قبیله کنانه که دو فرزند عبدالرحمن (پیشتر عبدالکعبه یا عبدالعزی) و عایشه (همسر پیامبر) را به دنیا آورد. یکی دیگر از زنان ابوبکر، اسما بنت عمیس از قبیله خثعم بود که محمد را به دنیا آورد. حبیبه بنت خارجه از قبیلهای در مدینه به نام حارث بن خزرج کهام کلثوم را پس از مرگ ابوبکر به دنیا آورد. دو ازدواج آخر ابوبکر در واپسین سالهای عمر ابوبکر صورت گرفته و بدون شک جنبه سیاسی داشتهاست. اسما بنت عمیس بیوه جعفر بن ابیطالب بود که در سال ۸ هجری/۶۲۹ میلادی کشته شده بود. دو ازدواج اول ابوبکر احتمالاً همزمان بودهاند؛ چرا که با اینکه عبدالرحمن پسر بزرگ ابوبکر بود، تنها ام رومان با ابوبکر به مدینه آمد.
جستارهای وابسته
سقیفه
ابوبکر در نهجالبلاغه
محمد بن ابوبکر
یادداشتها
پانویس
منابع
اهالی مکه
خانواده ابوبکر
خلفای راشدین
خلفای سده ۷ (میلادی)
درگذشتگان ۱۳ (قمری)
درگذشتگان ۶۳۴ (میلادی)
زادگان ۵۷۳ (میلادی)
صحابه راویان حدیث
صحابه شرکتداشته در غزوه احد
صحابه شرکتداشته در غزوه بدر
صحابه محبوب اهل سنت
صحابه
عربها
مدفونان در آرامگاه
مهاجرین
نوکیشان مسلمان
همه مقالههای بدون منابع معتبر |
3219 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%AF%D8%A7%D9%87%E2%80%8C%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%B1%DB%8C%20%D8%AF%D8%B1%20%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%20%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86 | گاهشماری در ایران باستان | گاهشماری در ایران باستان به انواع گاه شماریهایی که در ایران پیش از اسلام رایج بوده، گفته میشود. گاهشماری ایرانی و سیر تحولی آن بیگمان یکی از پیچیدهترین و بحثانگیزترین مباحث ایرانشناسی در سدهٔ گذشته بودهاست.
گاهشماری قبل از هخامنشیان
ظاهراً از دیر باز در ایران باستان، زمان تاجگذاری پادشاه، به عنوان آغاز تقویم به حساب میآمد، و سالها، بعد از پادشاهان نامگذاری میشدند. با آغاز پادشاهی هر پادشاه سال را شماره میکردند و ظاهراً برای اشاره به سالی خاصی میگفتند سال چندم از پادشاهی فلان پادشاه. برای مثال، میگفتند: “پنجمین ماه از هفتمین سال حکومت اردشیر”. این شیوهٔ گاهشماری تا پایان دورهٔ ساسانیان ادامه داشتهاست. در مورد روزها هم به شمارهٔ آن روز اشاره میکردند. مثلاً در کتیبه بیستون از داریوش بزرگ چنین آمدهاست «از ماه اَنامَکَه (بی نام) سیزده روز گذشته..»
گاهشماری میترایی
در تاریخ ایران باستان یافتههایی از گاهشماری میترایی در دسترس است که مربوط به قبل از هخامنشیان است.
گاهشماری مغان
گمان میرود در ایران باستان در قسمتهای مرکزی و شمال غربی ایران نوعی ترتیب حساب سال ماه به نام گاهشماری مغان رایج بودهاست. این نوع گاهشماری را شاید بتوان سال و ماه مغان نیز نامید. مشخصهٔ این گاهشماری نوروز و مهرگان است که بعدها این دو با گاهشماری اوستایی نو آمیخته و ترکیب شدهاند. گمان میرود که آغاز این گاهشماری از اول فروردین کنونی بودهاست. بعضی از محققان نظر دادهاند که اسامی ماههای تیر، آبان، و شاید آذر هم از این گاهشماری به گاهشماری اوستایی نو و در موقع ترکیب و اختلاط این دو گاهشماری وارد شدهاست. اسم اولین ماه این گاهشماری گمان میرود که مانند گاهشماری ارمنی، گاهشماری سغدی و گاهشماری خوارزمی که اشکال دیگر گاهشماریهای ایرانی بودهاند، ماه نوسرد بودهاست.
گاهشماری اوستایی کهن
آثار گاهشماری اوستایی کهن در اوستا دیده میشود و مبنی بر سالی است که به شش فصل غیرمتساوی یعنی ۴۵ روزه و ۶۰ روزه و ۷۵ روزه و ۳۰ روزه و ۸۰ روزه و باز ۷۵ روزه که جمعاً ۳۶۵ روز میشود، تقسیم میشدهاست و آن فصول را به اصطلاح متداول گاه میخواندند و پنج روز آخر هر یک از این فصول را عیدی به اسم گاهنبار میگرفتند. به سبب اهمیت این اعیاد دینی، مواقع آنها در سال به دقت تمام در مواضع نجومی آنها نگاهداشته میشد. گمان میرود که سال و ماه اوستایی قدیم در همان ناحیهای که اوستا و مخصوصاً قسمت قدیم آن گات ها سروده شده و محل ظهور زرتشت بودهاست، در زمان خود زرتشت یا حتی قبل از آن مستعمل بودهاست. پس از این تقویم سال گاهشماری اوستایی نو در بین ایرانیان اتخاذ و رایج شد.
هخامنشیان
گاهشماری پارسی قدیم
گاهشماری پارسی قدیم به گاهشماریای گفته میشود که در زمان هخامنشیان در قسمتهای جنوب غربی ایران رایج بودهاست. آثار این گاه شماری در کتیبه بیستون باقی ماندهاست و اسامی فارسی هفت ماه و اسم عیلامی یک ماه (جمعاً هشت ماه) در آن کتیبه ذکر شده و بعدها اسامی باقی ماهها نیز به تلفظ عیلامی آنها از الواح گلی تخت جمشید مربوط به اوایل هخامنشیان از داریوش بزرگ تا اردشیر یکم پیدا شدهاست. ظاهراً شکی نیست که این گاهشماری مطابق با گاهشماری بابلی بوده و شاید هم مستقیماً یا به توسط گاهشماری عیلامی از همان گاهشماری بابلی اقتباس شدهاست. این سال قمری شمسی بوده و ماه اول آن که اسم آن ادوکنش است مطابق نیسان ماه بابلی است و ماه دوازدهم ویخن (ظاهراً به معنی بی یخ) معادل ماه ادارو بابلی (اذار) بودهاست. این گاهشماری محتمل است که تا اواخر پادشاهی هخامنشیان در دوائر درباری و محافل رسمی جاری بوده و مداومت داشتهاست. اگر چه دلایل قطعی برای اثبات این مطلب موجود نمیباشد. چون آریاهای هندوایرانی مدتهای درازی باهم بودند، همسانی و همانندی در گاهشماری آنها نیز به چشم میخورد و بین گاهشماری اوستایی قدیم و گاهشماری هندی موارد مشابه بسیاری دیدهمیشود.
گاهشماری اوستایی نو
گاهشماری اوستایی نو خورشیدی است و از ۳۶۵ روز تشکیل میشود. هر سال دوازده ماه دارد و هر ماه درست سی روز. این سی روز دارای سی نام مشخص و ویژه میباشد که هر روز به نامی خوانده میشود. نامها از آنِ امشاسپندان و ایزدان است اما پنج روز باقی میماند. این پنج روز پس از آخرین روز از ماه اسفند یعنی روز سیصد و شصتم قرار دارد که پنجه، پنجهٔ دزدیده، خمسهٔ مسترقه یا اندرگاه، اندرگاهان خوانده میشود و هر روزی را نامی ویژه است. این پنج نام از پنج بخش گاتها یا سرودهای زرتشت برگزیده شدهاست. همچنین دوازده ماه اوستایی نیز دارای دوازده نام است منتخب از نامهای امشاسپندان و ایزدان که با دوازده نام از سی اسم روزها مشترک است. در این گاهشماری هفته که از مهمترین قسمتهای گاهشماری بابلی بود، وجود نداشت.
زمان رواج گاهشماری اوستایی نو
گاهشماری ایرانی و سیر تحولی آن بیگمان یکی از پیچیدهترین و بحثانگیزترین مباحث ایرانشناسی در سدهٔ گذشته بودهاست. تاریخ رواج گاهشماری اوستایی نو مشخص نیست. به اعتقاد برخی از دانشمندان این تقویم به ابتکار پارسیان و در اواخر دورهٔ هخامنشی به وجود آمدهاست.
در مورد زمان رواج این نوع تقویم بین محققان اختلاف نظر وجود دارد و نظریهٔ رواج این تقویم در دوران هخامنشی مورد توافق برخی دیگر از دانشمندان قرار نگرفتهاست و آنها چنین استدلال میکنند که اگر این تقویم در این دوره تنظیم شدهباشد، باید نامها صورت فارسی باستان ترجمه شوند، در حالیکه نامهای شهریور و مهر صورت فارسی باستان ندارند و برخی از نامها مانند فروردین و اردیبهشت و خرداد صرفاً زرتشتی هستند. این گروه از دانشمندان معتقدند که این تقویم ابتدا در ایران شرقی مورد قبول قرار گرفته و اجرا میشده و سپس در دورهٔ اشکانیان و بهطور تقریبی در قرن اول میلادی در ایران غربی نفوذ کردهاست.
زرین کوب دربارهٔ این گاهشماری نوشتهاست، احتمال دارد هخامنشیها بعد از آشنائی با گاهشماری مصری چون درصدد اصلاح و هماهنگ کردن تقویم امپراتوری بودهاند، تقویم معمول خود را که بیشتر رنگ بابلی داشتهاست، کنار نهادهاند و در عین آنکه اصول محاسبهٔ خود را از مصر اخذ کردهاند، نام ماهها را از ولایات شرقی که تقویمشان زرتشتی بودهاست، گرفتهاند. این کار با روح تسامح اداری و با سیاستمدارا و سازش هخامنشیان توافق دارد البته این وامگیری بهیچوجه مستلزم گرایش به آیین رایچ در ولایات شرقی ایران که زرتشتی بودهاند، را نشان نمیدهد، منتهی گاهشماری آن ولایات چون رنگ دینی داشت، بیشتر میتوانست با سلیقه و روح ایرانیان شرقی و غربی که به هر حال خدایان واحدی را میپرستیدند، سازگار باشد.
نام روزهای ماه
در گاهشماری اوستایی نو هفته به صورتی که متداول با تقویم امروز ماست وجود ندارد ولی ماه به چهار گروه تقسیم میگردید.
گروه نخستین: هفت روز است. نام اول هر ماه، به نام خداوند و لقب او دی منتسب میشود. از روز دوم تا هفتم به ترتیب نام شش امشاسپند یا مهین ایزدان زرتشتی است که به ترتیب عبارتند از: بهمن، اردیبهشت، شهریور، سپندارمذ، خرداد و امرداد.
گروه دوم:هفت روز است و مجموعهای از عنصرهای ایرانی بسیار کهن و پدیدههای طبیعت را در بردارد که بنا به گفتهٔ هرودوت موضوع پرستش مردم پارس بودهاند. این مجموعه در دین مزدیسنا هم یافت میشوند.
گروه سوم هشت روز است و مجموعهٔ ایزدان پرستشگاه مهر را باز میدهد که دین زرتشتی آنها را پذیرفتهبود.
گروه چهارم هشت روز دارد و با انجمن دینی زرتشت آغاز میشود و دارای پارهای از مفاهیم این انجمن است.
به عقیده برخی دیگر از محققان این گروه بیشتر بر ایزد بانوان اختصاص یافتهاست. دین ایزد بانوی موکل بر انتخاب درست دین، ارد ایزد بانوی دارایی و برکت، اشتاد ایزد بانوی راستی و عدالت و زامیاد ایزد بانوی زمین است.
تمامی چهار گروه با نام آفریدگار پایان مییابد. در پایان گروه چهارم بهجای نام آفریدگار روشنایی بیپایان آمده که در واقع باز اشاره به آفریدگار در یک معنای گستردهتر دارد.
سلوکیان
ظاهراً پس از تصرف ایران به دست اسکندر مقدونی و پایان کار هخامنشیان گاهشماری مقدونیایی در ایران به کار رفت ولی چنان که از شواهد بر میآید گاهشماریهای قدیم ایران هم منسوخ نشدهبود. سلوکیان که جانشینان اسکندر بودند نخست گاهشماری بابلی را البته با نامهای مقدونی به کار بردند و پس از آنان اشکانیان هم از این شیوه پیروی کردند. با این حال از برخی اسناد به جا مانده از آن دوره میتوان دریافت که گاهشماری اوستایی نو هم به کار میرفتهاست.
ساسانیان
در زمان ساسانیان دو نوع سال معمول بود.
سال عرفی یا شمسی ناقصه یا سال سیار یا همان گاهشماری اوستایی نو که بر پایهٔ آن هر سال درست ۳۶۵ روز حساب میشد بدون حساب کردن یک چهارم روز در سال و هر چهار سال یک روز که در آن کبیسه نمیگرفتند و بنابراین نوروز در این نوع گاهشماری هر ۱۲۰ سال یک ماه جلو میرفت.
دیگری سال ثابت یا گاهشماری بهیزکی بود که در آن کبیسه، هر ۱۲۰ سال گرفته و حساب میشد و نوروز و سال شمسی در هر دور ۱۲۰ سال در جای خود قرار گرفته و ثابت میماند و هیچ گاه آغاز سال بیش از یک ماه جلو نمیافتاد یا چند روزی عقب نمیماند و اغلب حتی الامکان میکوشیدند که آغاز سال را در محل نجومی خود نگاه دارند.
گاهشماری بهیزکی
گاهشماری بهیزکی یا گاهشماری ویهیژکیک یکی از انواع گاهشماریهای ایران باستان بود. درگاهشماری اوستایی نو سال سیار ایرانی درست ۳۶۵ روز حساب میشد و هر سال یک چهارم روز یعنی شش ساعت اضافه را محسوب نمیکردند. بدین ترتیب ایرانیان پس از ۱۲۰ سال (در برخی منابع هر ۱۱۶ یا ۱۲۸ سال ذکر شده) یک ماه سیزدهم را به سال میافزودند که در واقع تکرار یکی از ماههای سال بود. این یک ماه کبیسه در نوشتههای قدیم بهیزک بزرگ و چنین سالی را که یک ماه اضافه داشت وهگیک مینامیدند و این نوع گاه شماری گاهشماری بهیزکی یا گاهشماری ویهیژکیک نامیده میشد. این سالی است که منجمان اسلامی سال ناقصه نامیدند. در مثل در ۱۲۰ سال نخست، دو ماه فروردین و در ۱۲۰ دوم، دو ماه اردیبهشت تا آخر برقرار میکردند. روزهای این ماه هم همان نام روزهای عادی را داشتند. موقع اخذ مالیاتها و کاشت کشتزارها و درو و محصولبرداری بر اساس این سال ثابت بود.
دلایل ایجاد گاهشماری بهیزکی
این که چرا به جای کبیسهٔ چهار ساله و افزودن یک روز، پس از ۱۲۰ سال با افزودن یک ماه کبیسه میگرفتند نزد ایرانیان توجیه دینی داشت. به موجب کتاب دینکرد کبیسه گرفتن کمتر از یک ماه جایز نیست هم چنین زیاده از ۵ ماه نیز روا نمیباشد. ابوریحان بیرونی میگوید که ایرانیان میگفتند کبیسه بر ماه واقع میشود نه بر روز زیرا زیاد شدن شمار روزها را نیک نمیدانستند. بیرونی علت دیگری هم برای این کار میآورد وی نوشتهاست که ایرانیان برای هر روز آیینهای خاصی داشتند از جمله ذکر نام ایزدی که روز به نام اوست و پادشاهان ساسانی نیز برای هر روز یک نوع گل و شراب و نغمه داشتند و از این رو افزوده شدن بر تعداد روزها ترتیب را برهم میزد. برخی نویسندگان دلایل دیگری هم آوردهاند از جمله اینکه چون ایرانیان برای روزها سعد و نحس قایل بودند نمیخواستند با جابهجا شدن، روزهای سعد به روزهای نحس منتقل شوند و نوروز در اولین روز ماه نباشد.
گاهشماری یزدگردی
گاهشماری یزدگردی یا سال یزدگردی یا تاریخ یزدگردی زرتشتیان مبدأ تاریخ خود را سال جلوس یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی، در سال ۶۳۲ میلادی یا وفات او در سال ۶۵۲ میلادی، قرار داده و آن را تاریخ یزدگردی می خوانند.
یزدگرد سوم پسر شاهزاده شهریار نوهٔ خسرو پرویز در سال ۶۳۲ میلادی به پادشاهی برگزیده شد. ایرانیان را عادت بر این بود که تاریخ را از سال جلوس هر پادشاهی به حساب میآوردند چون بعد از یزدگرد، ایران پادشاهی نیافت، زرتشتیان همان سال ۶۳۲ را، مبدأ تاریخ خود قرار دادند و هنوز هم بهطور مداوم نزد زرتشتیان ایران و هند جریان دارد.
تاریخی که مبنی بر وفات یزدگرد سوم بوده، چندی رواج داشته و بتدریج متروک شدهاست. در قرون اولیه هجری در بعضی نواحی ایران هر دو نوع تاریخ یزدگردی یعنی هم آنکه مبنی بر تاریخ جلوس بوده و هم آنکه مبنی بر تاریخ وفات یزدگرد بوده، معمول بودهاست. گاهی حتی در یک زمان و یک ناحیه به موازات همدیگر، در سکههای یافت شده، این دو تاریخ دیده میشود. در سکههای امرای طبرستان (اسپهبدان) و همچنین حکام اسلامی طبرستان، تا حدود سال ۱۶۳ هجری، ضرب سکه، با تاریخ وفات یزدگرد، مستعمل بودهاست.
پانویس
جستارهای وابسته
تاریخ گاهشماری ایرانی
گاهشماری در ایران
گاهشماری در افغانستان
گاهشماری اوستایی نو
گاهشماری اوستایی کهن
گاهشماری میترایی
منابع |
3220 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%87 | خاورمیانه | خاوَرِمیانه (به انگلیسی Middle East) یک منطقه جغرافیایی در غرب آسیا و ناحیهٔ آفرو–اوراسیا است که از تنگه بابالمندب در جنوبغربی تا تنگه داردانل در شمالغربی و از شرق تا رشته کوههای هیمالیا و بندر کراچی امتداد دارد. واژهٔ خاورمیانه تا حدود زیادی دارای ابهام است و تعاریف دیگری نیز از منطقه ارائه شدهاست برای مثال واژهٔ خاورمیانه بزرگ علاوه بر تعریف معمول از خاورمیانه، کشورهای منطقهٔ افغانستان، آذربایجان، ارمنستان ،مغرب عربی یعنی مراکش، تونس، الجزایر، موریتانی و لیبی و همچنین کشورهای دیگری مثل جیبوتی، سومالی، اتحاد قمر، پاکستان و کشورهایی در آسیای مرکزی را نیز در بر میگیرد.
برای نخستین بار در سپتامبر ۱۹۰۲، آلفرد ماهان اصطلاح «خاورمیانه» را که در مقاله «خلیج فارس و روابط بینالملل» در نشریه نشنال ریویو منتشر شد، رایج کرد.
خاور میانه منطقهای استراتژیک از نظر جغرافیایی و انرژی است و ۵۶٫۶ درصد از منابع نفت زمین در این منطقه قرار دارد.
این منطقه گروههای فرهنگی و قومی گوناگونی مانند فارسها، عربها، کوردها، آشوریها، آذربایجانیها، ترکهای آناتولی، لرها قشقاییها، افغانها، بلوچها، یهودیان، قبطیها، ترکمانهای عراق و بربرها را در خود جای دادهاست. زبانهای اصلی این منطقه عبارتاند از فارسی، ترکی آذربایجانی، عربی، کردی، لری، بلوچی، پشتو، آشوری، ترکی استانبولی، یونانی و عبری و در تعریف خاورمیانهٔ بزرگ زبانهای ارمنی و اردو را نیز شامل میشود.
اکثر مناطق خاورمیانه دارای اقلیمی گرم و خشک و مناطق بایر است. اما وجود چند رود بزرگ و مهم از جمله رودهای نیل، دجله، فرات و کارون به کشاورزی و آبادانی و تمدن در این منطقه کمک کردهاست. خاورمیانه دارای تاریخی کهن و غنی است و این منطقه از نخستین سکونتگاههای بشر است. تاریخ خاورمیانه دارای ارزش و اهمیت ژئوپولیتیکی بالاست و آغاز آن به دوران باستان بازمیگردد.
جغرافیا
منطقهای از آسیا را که به نام خاور میانه یا آسیای جنوب غربی شناخته شده میتوان به دو بخش تقسیم نمود یکی بخش شمالی شامل ترکیه و ایران و دیگری بخش جنوبی شامل شبهجزیره عربستان. بخش شمالی را به یک گره زینتی تشبیه میکنند که مرکز آن در محاذات جنوب قفقاز واقع شده و طرف غربی یا چپ آن را آسیای صغیر دربر گرفتهاست. طرف خاوری یا راست گره مورد بحث را ایران فراگرفته که خود سرزمینی است فلاتی با شیب عمومی به طرف خاور که همه اطراف آن را رشته کوههای بلندی به وجود آوردهاست. شبه جزیره عربستان یا بخش جنوبی آسیای جنوب غربی دارای ترکیبی خیلی ساده است بدین معنی که تمام آن از یک تختال (Block) عظیمی تشکیل شده که قسمتهای برآمده آن در مجاورت دریای مدیترانه و سرخ به چشم میخورد. دومین منطقه آسیا را شبه قاره عظیم هند و پاکستان به وجود آوردهاست که رشته کوههای بزرگی مانند سلیمان در شمال باختری و قرهقروم، هیمالیا در شمال و اراکان (Arakan) و یوما (Yoma) در خاور آن را از نواحی جدا میسازد.
جسی ویلر دربارهٔ خاور میانه در کتاب جغرافیای عمومی جهان (مناطق مهم جغرافیایی) مینویسد:
«خاور میانه منطقهای است که قسمت اعظم آن از بیابان و علفزار تشکیل میشود، در مورد وسعت این منطقه بین علما اختلاف فاحشی وجود دارد بهطوریکه برخی از آنان حتی اصطلاح «خاور میانه» را اصولاً قبول ندارند چون آن را خیلی مبهم و اشتباه میدانند، این اصطلاح از طرف اروپاییان به این منطقه داده شدهاست زیرا اروپاییان سرزمینهایی که در شرق اروپا بودند رو به ترتیب به سه قسمت خاوردور (آسیای شرقی)، خاور میانه (جنوب غرب آسیا) و خاور نزدیک تقسیمبندی کردهاند. معهذا این اصطلاح به عنوان نام یک منطقه طوری تثبیت شد که برانداختن آن آسان نیست.»
تاریخ
خاورمیانه از نخستین خاستگاههای تمدن جهان است. بسیاری از باورها و آیینهای جهان از این منطقه برخاستهاند. نخستین یافتههای آدمی در اینجا بوده، و همچنین نخستین برخورد انسانهای هوشمند آفریقایی (نسل امروز انسانها) و انسانهای نئاندرتال میباشد. نخستین قانونهای جهان (قانون حمورابی) در این منطقه نوشته شدهاست.
خاورمیانه از میانه قرن بیستم، مرکز توجه جهانی و شاید حساسترین منطقه جهان از نظر استراتژیکی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بودهاست و مکان کشمکشهای دراز مدت اعراب و اسرائیل است. خاورمیانه زادگاه ادیان مهمی چون یهودیت، مسیحیت، اسلام و ادیان غیر ابراهیمی مثل دین زرتشتی، آیین مهر و مانوی است.
نمیتوان گفت تمامی خاورمیانه تاریخی مشترک دارد، گو اینکه در پارهای از خصوصیات فرهنگی یکدست است. حبیب برجیان خاور میانه را «قاره فرهنگی» نامیدهاست و به باور او سهم ایران در تاریخ و فرهنگ این منطقه به خصوص در دورههای هخامنشی و قبل از صفوی پررنگ بودهاست.
مرزها
۱۳ کشور از مجموع ۱۸ کشور خاورمیانه از کشورهای عربی هستند. پرجمعیتترین کشورها در خاورمیانه کشورهای مصر، ایران و ترکیه هستند و پهناورترین کشور این منطقه عربستان سعودی است.
کشورها با پرچم و زبانهای رسمی
کشورهای غربی این منطقه (الجزایر، تونس، لیبی و مراکش) به دلیل وابستگی شدید تاریخی و فرهنگی زیاد، گاه بخشی از خاورمیانه شمرده میشوند. سودان نیز یکی از این کشورها بهشمار میآید. کشورهای آفریقایی موریتانی و سومالی نیز پیوندهایی با خاورمیانه دارند.
واژهشناسی
انگلیسیها برای اولین بار در دههٔ ۱۸۵۰ از واژهٔ خاورمیانه استفاده کردند اما پس از استفادهٔ آلفرد ماهان استراتژیست نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا در سال ۱۹۰۲ استفاده از واژهٔ خاورمیانه رواج پیدا کرد. در آن دوران عموماً از واژهٔ خاورمیانه برای اشاره به مناطق مابین جهان عرب و هند یا مناطق اطراف خلیج فارس استفاده میشد.
برخی افراد از واژهٔ خاورمیانه به دلیل اروپامحوری بودن آن انتقاد میکنند. این منطقه تنها از دید اروپای غربی، در مشرق واقع شده در حالیکه همین منطقه برای یک هندی منطقهای غربی و برای یک روسی در جنوب واقع شدهاست.
واژهٔ «میانه» نیز به دلیل برداشتهای مختلف باعث سردرگمیهایی شدهاست. قبل از جنگ جهانی اول اصطلاح خاور نزدیک در انگلیسی به مناطق بالکان و امپراتوری عثمانی گفته میشد در حالی که اصطلاح خاورمیانه شامل سرزمینهای ایران، افغانستان، آسیای مرکزی، ترکستان و قفقاز بود. همچنین اصطلاح خاور دور به کشورهای شرق آسیا نظیر چین، ژاپن، دو کره، هنگکنگ، تایوان و غیره گفته میشد.
با نابودی امپراتوری عثمانی در سال ۱۲۹۷ خورشیدی، دیگر اصطلاح خاور نزدیک کاربرد زیادی نداشت و این در حالی بود که اصطلاح خاورمیانه به کشورهای تازه بنیاد جهان اسلام داده شد. با این حال استفاده از اصطلاح خاور نزدیک توسط برخی رشتههای دانشگاهی نظیر باستانشناسی و تاریخ کهن زنده شد. (مراجعه کنید به خاور نزدیک باستان).
اصطلاح خاورمیانه زمانی رواج یافت که بخشهای انگلیسی و فرانسویزبان از آن استفاده کردند. در زبان فارسی نیز در دهههای گذشته همین اصطلاح «اروپا محور» را بیچونوچرا و بدون در نظر گرفتن دیدگاه خود در اینباره که اصطلاح «جنوب غربی آسیا» که بامعنا و از نظر جغرافیایی درست است برای این منطقه مناسب است.
سید علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی ایران نامگذاری منطقه غرب آسیا به نام خاور میانه از سوی غربیها را تعبیری غلط و دلیل بر تکبر و حس برتری طلبی اروپاییها میداند که اروپا را مرکز جهان دانسته و خاور یا شرق را نسبت به اروپا میسنجند و به سه منطقه خاور دور، خاور میانه و خاور نزدیک تقسیمبندی و تعبیر میکنند. به اعتقاد او عبارت «غرب آسیا» جایگزینی درست برای خاور میانه و تعابیر خاور دور، نزدیک و میانه نادرست هستند. خامنه ای در این باره در دیدار با استادان دانشگاه در ۲۲ مرداد ۱۳۹۱ گفت:
ابراهیم متقی استاد علوم سیاسی و روابط بینالملل دانشگاه تهران، اروپامحوری را تلاشی در جهت مرکز قرار دادن غرب در الگوی عام نظام جهانی میداند و معتقد است ارزیابی انتقادی دربارهٔ مفاهیمی همانند خاور دور، خاور نزدیک و خاور میانه را باید بهعنوان یکی از نشانههای نقد اروپا مداری در نظام جهانی دانست.
کمیته تخصصی نامنگاری و یکسانسازی نامهای جغرافیایی ایران نیز در نشست مورخ ۲۹ آبان ۱۳۹۱ مسئله نامگذاری منطقه خاور میانه را بررسی کرده و آن را «برآمده از اندیشههای استعماری غرب» و «دارای ابهام و ایراد اساسی از جنبههای مختلف جغرافیایی و سیاسی» دانست و استفاده از واژه «غرب آسیا» برای بخش آسیایی، و «شمال آفریقا» برای بخش آفریقایی منطقه خاور میانه را پیشنهاد کرد. همچنین نتیجه این نشست به سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران و برخی از دانشگاهها و نیز انجمنهای علمی ذیربط نیز منعکس شد.
نواحی و قلمروها در خاورمیانه
فلات ایران
آناتولی
بینالنهرین
شام
شبه جزیره عربستان و کشورهای پیرامون خلیج فارس شامل عربستان سعودی، قطر، امارات متحده عربی، عمان، عراق، بحرین، یمن و کویت
مصر
اقتصاد
خاور میانه از مناطقی است که به دلیل برخورداری از ذخایر عظیم نفت، یک منبع انرژی برای جهان بهشمار میرود. عربستان، ایران، عراق، کویت، امارات متحده عربی از کشورهایی هستند که دارای بزرگترین منابع نفت در جهان هستند. خاور میانه همچنین دارای ذخایر عظیم گاز طبیعی است. ایران و قطر به ترتیب دومین و سومین ذخایر گاز طبیعی در جهان را دارند. اقتصاد کشورهای نفت خیز خاور میانه بیشتر تک محصولی و به صادرات نفت وابسته است و کمتر از منابع نفت در بخش صنعتی این کشورها استفاده میشود. یمن یکی از کشورهای فقیر این منطقه بهشمار میرود.
تمامی کشورهای تولیدکننده نفت خاور میانه در گروه کشورهای منا دستهبندی میشوند.
بیشترین و کمترین نرخ تورم سالیانه در این منطقه به ترتیب به سوریه با ۱۲۱٫۲۹ درصد تورم سالانه به عنوان بیشترین تورم و عربستان سعودی با ۰٫۸۵ تورم کمترین میزان نرخ تورم را به خود اختصاص دادهاست.
نقشهٔ خاور میانه از ۱۹۱۰ تا ۲۰۱۰
نگارخانه
جستارهای وابسته
خاورمیانه بزرگ
جبهه خاورمیانه در جنگ جهانی اول
الشرق الاوسط
پانویس
پیوند به بیرون
بحران خاورمیانه بیبیسی فارسی
زندگی روزمره در خاورمیانه دویچه وله
سرزمینهای اسلام و نظریهٔ بحران هویت آنها دویچه وله
Symbolic Truth Middle East Graphics site
آسیا
آفریقای شمالی
اروپامحوری
جغرافیای غرب آسیا
خاورمیانه
غرب آسیا
منطقههای آسیا |
3229 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D9%81%D8%A7%DA%A9%D8%B3 | فایرفاکس | موزیلا فایرفاکس یا بهسادگی فایرفاکس، یک مرورگر وب آزاد و متن-باز برگرفته از مجموعه نرمافزار اینترنت موزیلا (en) است که توسط بنیاد موزیلا و شرکت موزیلا توسعه و پشتیبانی میشود. فایرفاکس از موتور چیدمان گکو برای ارائه صفحات وب استفاده میکند، که استانداردهای وب را پیادهسازی میکند. فایرفاکس بهطور رسمی برای ویندوز ۷ یا جدیدتر، مکاواس و لینوکس و همچنین برای اندروید و آیاواس نیز در دسترس است. با این حال، نسخه آیاواس به دلیل محدودیتهای سکو مانند سایر مرورگرها، از موتور وبکیت به جای گکو استفاده میکند. فایرفاکس مرتباً در حال بروزرسانی است و در هر بروزرسانی، توسعه دهندگان آن سعی بر آن داشته تا مشکلات گزارش شده را برطرف نمایند.
این مرورگر در ابتدا بیشتر بین کاربران لینوکس محبوبیت داشت، ولی رفتهرفته با پدیدار شدن مشکلات امنیتی در اینترنت اکسپلورر پراستفادهترین مرورگر وب، کاربران دیگر سیستمعاملها از قبیل ویندوز و مکینتاش نیز استفاده از این مرورگر وب را آغاز کردند تا جایی که بدون نصب پیشفرض روی ویندوز یا مکینتاش، طی چند سال پراستفادهترین مرورگر وب جهان بود.
فایرفاکس محبوبیت خود را مدیون داشتن سطح بالایی از قابلیتهای سفارشیسازی و افزونههایش است.
نام
نام این مرورگر وب برخلاف واژه «فاکس» (روباه) و لوگوی آن که شبیه روباه سرخ است، بنا به گفته مقامات موزیلا در حقیقت یک پاندای سرخ است.همچنین در ابتدا،لگوی این مرورگر شبیه یک ققنوس بود.
ویژگیها
ویژگی اسکرین شاتگیری از صفحه وب و اشتراکگذاری آن در نسخه (Quantum 57.0) به بالا
سرعت دو برابر نسبت به نسخههای پیشین
۳۰٪ مصرف کمتر رم نسبت به مرورگر گوگل کروم
امکان کشیدن و رها کردن متن به جعبه جستجو
ویژگی وبگردی به صورت ناشناس و از بین بردن تمامی اطلاعات مرورگر بعد از بسته شدن پنجره مرورگر
با گسترش وب و اهمیت تبلیغات، طراحان وبسایتها به فکر ایجاد صفحاتی افتادند که بدون خواست کاربر گشوده شوند، با استفاده از امکان pop-up blocker، این صفحات امکان ایجاد مزاحمت را ندارند.
امکان گشودن چند صفحه در یک پنجره (tabbed browsing) و کشیدن و رها کردن (drag-and-drop) آنها.
پشتیبانی از RSS و اتم
امکان مدیریت و پاک کردن آسان اطلاعات شخصی.
امکان کشیدن و رها کردن متن به جعبه جستجو.
پشتیبانی از SVG و CSS2 و CSS3 و JavaScript
پشتیبانی از صفحات طراحیشده با فناوری ایجکس (AJAX)
پشتیبانی از ویژگیهای ویژهٔ CMSهای رایج
دهها ویژگی مختلف دیگر
توانایی سفارشیسازی
یکی از ویژگیهای فایرفاکس امکان تغییر آن به سلیقه هر فرد است. برای این کار فایرفاکس دو مورد را در نظر گرفتهاست. اول تواناییهای مرورگر وب، دوم ظاهر آن.
سفارشیسازی تواناییهای فایرفاکس با کمک فایلهایی با حجم کم به نام افزونه ممکن میشود. این افزونهها در واقع تکههای کوچک برنامهاند که قابلیتهای مختلفی را به این مرورگر وب میافزایند. تمهای مختلف این مرورگر وب هم شخصیسازی ظاهر آن را راحت میکند.
مشکلات فایرفاکس
بعضی کاربران خواستار اضافه شدن افزونههای پرتقاضا به فایرفاکس هستند ولی توسعه دهندگان فایرفاکس این کار را مغایر با هدف آنها یعنی یک مرورگر وب سبک میدانند؛ البته بیشتر این افزونهها و قابلیتهای بسیار دیگر مستقیماً قابل بارگیری و نصب روی فایرفاکس هستند.
یکی از مشکلات دیگری هم که به فایرفاکس نسبت داده میشود مشکلاتی است که توسط پلاگین ادوبی فلش (Macromedia Flash) ایجاد میشود که برای لینوکس ارائه شده که این مشکل ارتباطی به خود فایرفاکس ندارد.
انتشارهای فایرفاکس
قبل از آوریل ۲۰۱۱ موزیلا در مدتهای طولانی نسخه فینال فایرفاکس را توزیع میکرد اما با تغییر سیاستها و برای رقابت، نسخههای پایدار هر شش هفته عرضه و شمارهٔ اصلی نسخه یکی بالا میرود. از همین تاریخ فرایند توسعهٔ فایرفاکس به چند کانال مختلف تقسیم شد:
"Nightly Builds" که انتشار پیش آلفا (Pre-Alpha) است و حاوی آخرین ویژگیها و بهروز رسانیهای آزمایش نشده است.
"Aurora" که انتشار آلفا (Alpha) مبتنی بر "Nightly Builds" است و ویژگیها و بهروز رسانیهایی که تحت آزمایشهای پایه هستند را ارائه میدهد؛ از نسخهٔ ۳۵ نام این کانال به "Developer Edition" تغییر کرد.
"Beta" که انتشار بتا مبتنی بر کانال قبل است و پایداری بیشتری نسبت به دو کانال اولیه دارد.
معمولاً موزیلا قبل از انتشار نسخهٔ پایدار نهایی، نسخههای نامزد انتشار (Release candidate) را عرضه میکند و سپس انتشار پایدار عرضه میشود که از تاریخ مذکور موزیلا آن را انتشار سریع (Rapid release) گذاشتهاست. این چرخهٔ انتشار شتاب داده شده با انتقاداتی از کاربران مواجه شد که معتقدند این انتشارهای بسیار سریع اغلب باعث شکسته شدن سازگاری افزونهها با نسخههای فینال میشود و نیاز به توسعهٔ مستمر و مداوم برای سازگار نگه داشتن افزونهها است. همچنین عدهای معتقدند فایرفاکس تلاش میکند تا شمارهٔ نسخهها را به تقلید از گوگل کروم بالا ببرد تا با آن مقایسه شود.
فایرفاکس با پشتیبانی بلند مدت
فایرفاکس با پشتیبانی بلند مدت که تحت نام "Extended Support Release" به معنای "انتشار با پشتیبانی تمدید شده" (مخفف:ESR) توسط بنیاد موزیلا عرضه و پشتیبانی میشود نسخهای از فایرفاکس است که همزمان با هر هفت انتشار معمولی میشود ولی برخلاف نسخههای معمولی که هر شش هفته عرضه و به محض عرضهٔ نسخه جدید، پشتیبانی از نسخهٔ قبل متوقف میشود، نسخههای با پشتیبانی بلند مدت تا حدود یک سال پشتیبانی میشوند، این پشتیبانی فقط محدود به اصلاحات امنیتی با ریسک بالا هست و هیچ قابلیت جدید و اصلاحات مرتبط با پایداری برنامه ارائه نمیشود، لذا این نسخهها برای سازمانها، ادارات و مراکز آموزش که در به-روز-رسانی سیستمها دارای محدودیت هستند ارائه میشود.
انتشارهای با پشتیبانی بلند مدت با هر هفت انتشار معمولی، منتشر میشوند:
۱۰, ۱۷, ۲۴, ۳۱, ۳۷, ۴۵, ۵۲
فایرفاکس قابل حمل
وبسایت portableapps.com, فایرفاکس قابل حمل را عرضه میکند. این نسخه قابلیت اجراشدن روی درایوهای USB Flash و CD-ROM و همچنین درایوهای سخت خارجی و بعضی از پخشکنندههای دیجیتالی موسیقی را دارد.
جستارهای وابسته
موزیلا تاندربرد
فهرست نرمافزارهای آزاد و متنباز
منابع و مراجع
پیوند به بیرون
فایرفاکس در فروشگاه مایکروسافت
تاریخ اینترنت
مرورگرهای وب آزاد
مرورگرهای وب اواس ده
مرورگرهای وب برای لینوکس
مرورگرهای وب پازیکس
مرورگرهای وب چندسکویی
مرورگرهای وب ویندوز
مرورگرهای وب
مقالههای دارای ویدئو
موزیلا
نرمافزارهای ۲۰۰۲ (میلادی)
نرمافزارهای آزاد چندزبانه
نرمافزارهای آزاد چندسکویی
نرمافزارهای آزاد نوشتهشده با سی++
نرمافزارهای اینترنتی یونیکس
نرمافزارهای مبتنی بر گکو
نرمافزارهایی که از پروانه موزیلا استفاده میکنند
نرمافزارهایی که از زول استفاده میکنند |
3233 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%D8%A2%DA%A9%D8%AA%D9%88%D8%B1%20%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C | رآکتور هستهای | رآکتور هستهای یا واکنشگاه هستهای دستگاهی برای انجام واکنشهای هستهای به صورت تنظیمشده و تحت کنترل است. این دستگاه در اندازههای آزمایشگاهی، برای تولید ایزوتوپهای ویژه مواد پرتوزا (رادیواکتیو) و همینطور پرتوداروها برای مصارف پزشکی و آزمایشگاهی، و در اندازههای صنعتی برای تولید برق ساخته میشوند.
تاریخچه
اولین انرژی کنترلشده ناشی از شکافت هستهای در دسامبر ۱۹۴۲ بهدست آمد. با رهبری فرمی ساخت و راهاندازی یک پیل از آجرهای گرافیتی، اورانیوم و سوخت اکسید اورانیوم با موفقیت بهنتیجه رسید. این پیل هستهای، در زیر میدان فوتبال دانشگاه شیکاگو ساخته شد و اولین رآکتور هستهای فعال بود.
سوخت هستهای
سوخت رآکتورهای هستهای باید به گونهای باشد که متحمل شکافت حاصله از نوترون بشود. پنج نوکلئید شکافت پذیر وجود دارند که در حال حاضر در رآکتورها به کار میروند: ^{239}_Pu,^{238}_U,^{235}_U,^{233}_U,^{232}_Th. برخی از این نوکلئیدها برای شکافت حاصله از نوترونهای حرارتی و برخی نیز برای شکافت حاصل از نوترونهای سریع میباشند. تفاوت بین سوخت یک خاصیت در دستهبندی رآکتورها است.
در کنار قابلیت شکافت، سوخت به کار رفته در رآکتور هستهای باید بتواند نیازهای دیگری را نیز تأمین کند. سوخت باید از نظر مکانیکی قوی، از نظر شیمیایی پایدار و در مقابل تخریب تشعشعی مقاوم باشد، تا تحت تغییرات فیزیکی و شیمیایی محیط رآکتور قرار نگیرد. هدایت حرارتی ماده باید بالا باشد بهطوری که بتواند حرارت را خیلی راحت جابجا کند. همچنین امکان به دست آوردن، ساخت راحت، هزینه نسبتاً پایین و خطرناک نبودن از نظر شیمیایی از دیگر ویژگیهای ضروری سوخت هستند.
پوشش سوخت رآکتور
سوختهای هستهای مستقیماً در داخل رآکتور قرار داده نمیشوند، بلکه همواره به صورت پوشیده شده مورد استفاده قرار میگیرند. پوشش یا غلاف سوخت، کندکننده یا خنککننده را از آن جدا میسازد. این امر از خوردگی سوخت محافظتکرده و از گسترش محصولات شکافت حاصل از سوخت پرتو دیده به محیط اطراف جلوگیری میکند. همچنین این غلاف میتواند پشتیبان ساختاری سوختبوده و در انتقال حرارت به آن کمک کند. ماده غلاف همانند خود سوخت باید دارای خواص خوب حرارتی و مکانیکی بوده و از نظر شیمیایی نسبت به برهمکنش با سوخت و مواد محیط پایدار باشد. همچنین لازم است غلاف دارای سطح مقطع پایینی نسبت به بر همکنشهای هستهای حاصل از نوترون بوده و در مقابل تشعشع مقاوم باشد.
مواد کندکننده نوترون
یک کندکننده مادهای است که برای کند یا حرارتی کردن نوترونهای سریع بکار میرود. هستههایی که دارای جرمی نزدیک به جرم نوترون هستند بهترین کندکننده میباشند. کندکننده برای آن که بتواند در رآکتور مورد استفاده قرار گیرد بایستی سطح مقطع جذبی پایینی نسبت به نوترون داشته باشد. با توجه به خواص اشاره شده برای کند کننده، چند ماده هستند که میتوان از آنها استفاده کرد. هیدروژن، دوتریم، بریلیوم و کربن چند نمونه از کند کنندهها میباشند. از آن جا که بریلیوم سمی است، این ماده خیلی کم به عنوان کندکننده در رآکتور مورد استفاده قرار میگیرد. همچنین ایزوتوپهای هیدروژن، به شکل آب و آب سنگین و کربن، به شکل گرافیت به عنوان مواد کندکننده استفاده میشوند.
آب سنگین در بعضی از انواع رآکتورهای هستهای نیز به عنوان کندکننده نوترون به کار میرود. نوترونهای کند میتوانند با اورانیوم واکنش بدهند. از آب سبک یا آب معمولی هم میتوان به عنوان کندکننده استفاده کرد، اما از آن جایی که آب سبک، نوترونهای حرارتی را هم جذب میکند، رآکتورهای آب سبک باید اورانیوم غنی شده یا اورانیوم با خلوص زیاد استفاده کنند، اما رآکتور آبسنگین میتواند از اورانیوم معمولی یا غنی نشده هم استفاده کند، به همین دلیل تولید آب سنگین به بحثهای مربوط به جلوگیری از توسعه سلاحهای هستهای مربوط است. رآکتورهای تولید آب سنگین را میتوان به گونهای ساخت که بدون نیاز به تجهیزات غنی سازی، اورانیوم را به پلوتونیوم قابل استفاده در بمب اتمی تبدیل کند. البته برای استفاده از اورانیوم معمولی در بمب اتمی میتوان از روشهای دیگری هم استفاده کرد.
کشورهای هند، پاکستان، کره شمالی، روسیه، آمریکا و اسرائیل از رآکتورهای تولید آب سنگین برای تولید بمب اتمی استفاده کردهاند. با توجه به امکان استفاده از آب سنگین در ساخت سلاح هستهای، در بسیاری از کشورها دولت تولید یا خرید و فروش مقدار زیاد این ماده را کنترل میکند. اما در کشورهایی مثل آمریکا و کانادا میتوان مقدار غیر صنعتی یعنی در حد گرم و کیلوگرم را بدون هیچ گونه مجوز خاصی از تولیدکنندگان یا عرضهکنندگان مواد شیمیایی تهیه کرد. هماکنون قیمت هر کیلوگرم آب سنگین با خلوص ۹۸ الی ۹۹ درصد حدود ۶۰۰ تا ۷۰۰ دلار است. گفتنی است بدون استفاده از اورانیوم غنی شده و آب سنگین هم میتوان رآکتور تولید پلوتونیوم ساخت. کافی است که از کربن فوقالعاده خالص به عنوان کندکننده استفاده شود از آنجایی که نازیها از کربن ناخالص استفاده میکردند، متوجه این نکته نشدند در حقیقت از اولین رآکتور اتمی آزمایشی آمریکا سال ۱۹۴۲ و پروژه منهتن که پلوتونیوم آزمایش ترینیتی و بمب مشهور فت من را ساخت، از اورانیوم غنی شده یا آب سنگین استفاده نمیشد.
خنککنندهها
گرمای حاصله از شکافت هستهای در محیط رآکتور یا باید از سوخت زدوده شود یا در نهایت این گرما به قدری زیاد میشود که میلههای سوخت را ذوب میکند. حرارتی که از سوخت گرفته میشود ممکن است در رآکتور قدرت برای تولید برق بکار رود. از ویژگیهایی که ماده خنککننده باید داشته باشد، هدایت حرارتی آن است تا این که بتواند در انتقال حرارت مؤثر باشد. همچنین پایداری شیمیایی و سطح مقطع جذب پایینتر از نوترون دو خاصیت عمده ماده خنککنندهاست. نکته دیگری که باید به آن اشاره شود این است که این ماده نباید در اثر واکنشهای گاما دهنده رادیواکتیو شود.
از مایعات و گازها به عنوان خنککننده استفاده میکنند، مانند گازهای دیاکسید کربن و هلیوم. هلیوم یک گاز ایدئال بوده ولی استفاده از آن پر هزینه میباشد و تهیهٔ آن در اندازههای زیاد مشکل است. خنککنندههای مایع شامل آب، آب سنگین و فلزات مایع هستند. از آنجا که برای جلوگیری از جوشیدن آب فشار زیادی لازم است، آب خنککننده ایدهآلی نیست.
مواد کنترلکننده شکافت
برای دستیابی به فرایند شکافت کنترل شده یا متوقف کردن یک سیستم شکافت پس از شروع، لازم است که موادی در دسترس باشند که بتوانند نوترونهای اضافی را جذب کنند. مواد جاذب نوترون برخلاف مواد دیگر مورد استفاده در محیط رآکتور باید سطح مقطع جذب بالایی نسبت به نوترون داشته باشند. مواد زیادی وجود دارند که سطح مقطع جذب آنها نسبت به نوترون بالاست، ولی ماده مورد استفاده باید دارای چند خاصیت مکانیکی و شیمیایی باشد که برای این کار مفید واقع شود.
انواع رآکتورها
دوگروه اصلی رآکتورهای هستهای بر اساس تقسیمبندی کاربرد آنها. رآکتورهای قدرت و رآکتورهای تحقیقاتی هستند. رآکتورهای قدرت مولد برق بوده و رآکتورهای تحقیقاتی برای تحقیقات هستهای پایه، مطالعات کاربردی تجزیهای و تولید ایزوتوپها مورد استفاده قرار میگیرند.
بر حسب نوع فرایند شکافت، رآکتورها به اقسام حرارتی، ریع و میانی (واسطه)، و بر حسب مصرف سوخت به رآکتورهای سوزاننده، مبدل و زاینده، و بر حسب نوع سوخت به رآکتورهای اورانیوم طبیعی، رآکتورهای اورانیوم غنی شده با ۲۳۵U (راکتور مخلوطی Be)، و نیز بر حسب خنککننده به رآکتورهای گاز (CO۲مایع (آب، فلز)، و بر حسب فاز سوخت کند کنندهها به رآکتورهای همگن، ناهمگن و بالاخره بر حسب کاربرد به رآکتورهای قدرت، تولید نوکلید و تحقیقاتی تقسیم میشوند.
رآکتور زاینده
این رآکتورها غالباً به منظور پاسخ به کمبود اورانیوم-۲۳۵ طراحی شدهاند، و سوختشان بهجای اورانیوم-۲۳۵، ایزوتوپ اورانیوم-۲۳۸ یا توریوم است. سیستمهای بریدری از نظر تئوری قابلیت تأمین انرژی دنیا را تا هزاران سال دارند.
این رآکتورها بیشتر در روسیه و ژاپن یافت میشوند و روسیه اولین تجاری ساز این رآکتورها بودهاست.
رآکتورهای آب سنگین و آب سبک
راکتورهای آب سبک با آب معمولی (آب سبک) کار میکنند هیدروژن آب معمولی از یک پروتون تشکیل شدهاست اما در هیدروژن آب سنگین یک پروتون و یک نوترون وجود دارد برای رآکتورهای آب سبک به اورانیوم غنیشده نیاز داریم اما در رآکتور آبسنگین از اورانیوم معمولی میشود استفاده کرد به این ترتیب در عمل استفاده از رآکتور آب سنگین نتیجهای شبیه به غنیسازی اورانیوم خواهد داشت.
کاربردهای رآکتورهای هستهای
راکتورها انواع مختلف دارند برخی از آنها در تحقیقات، بعضی از آنها برای تولید رادیو ایزوتوپهای پر انرژی برخی برای راندن کشتیها و برخی برای تولید برق بکار میروند.
جستارهای وابسته
مهندسی هستهای
پانویس
منابع
رآکتور هستهای در وبگاه دانشنامه رشد
انرژی هستهای
انواع رآکتورهای انرژی هستهای
تبدیل انرژی
راکتورهای پژوهشی هستهای
راکتورهای هستهای
فناوری هستهای
فناوریهای نیروگاه
مخزنهای تحت فشار
منبعهای نوترون
ویکیسازی رباتیک |
3248 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%DB%8C%DA%AF%D9%88%D8%AF%D8%B1%D8%B2 | الیگودرز | اَلیگودَرز مرکز شهرستان الیگودرز و در شرق استان لرستان و با جمعیت ۹۰٬۷۹۹ در سال ۱۳۹۵ بعد از خرمآباد، بروجرد و دورود و کوهدشت پنجمین شهر پرجمعیت لرستان است. شهر الیگودرز در دامنه کوهستانی و با آب و هوایی سرد در زمستان و مطلوب و معتدل در بهار و تابستان شرق استان لرستان است؛ همچنین، از شهرهای مرتفع و مناطق سردسیر ایران است. دیرینگی آن به بیش از ۷۰۰ سال میرسد. الیگودرز در گذشته از چهار محلهٔ ورزندان، مجیان، ده تیرانی و ده محمدرضا تشکیل شده بود هرچند که توسعه اخیر شهر این مرز بندی را نامحسوس کردهاست. این شهر از سال ۱۳۳۹ در مجلس شورای ملی نماینده دارد.
بر اساس مستندات سازمان شهرداریها و دهیاریهای کشور، شهرداری الیگودرز از سال ۱۳۱۴ خورشیدی تأسیس شده و در سال ۱۴۰۱، درجه شهرداری این شهر ۸ بودهاست. الیگودرز از مهمترین مراکز جمعیتی ایل بختیاری ( ایل چهارلنگ ) میباشد .
تاریخ
ریشهٔ نام
در نامگذاری الیگودرز روایتهای گوناگونی وجود دارد. از آن جمله، روایت ساکنان بومی شهر است. بر مبنای این روایت، واژه الیگودرز، ترکیبی از واژه آل به معنی خاندان و گودرز است. بر این اساس مردم الیگودرز خود را به گودرز پهلوان یکی از شخصیتهای معروف شاهنامه نسبت میدهند که با گذشت زمان، ترکیب آل گودرز کمکم به الیگودرز تبدیل شد. وجود طایفه گودرزی در این شهر، این باور را تشدید کردهاست و نیز در کتاب زبدة التواریخ جمال الدین عبدالله کاشانی اشاره ای به این منطقه شدهاست که در دوران اتابکان لرستان شاه رستم فرزندی به نام گودرز داشتهاست و گودرز صاحب دو فرزند بوده به نام مسلم و دیگری به نام علی که حکومت منطقه اشترینان را به مسلم داده و حکومت منطقه الیگودرز را به علی این احتمال نیز وجود دارد که نام این شهر از علی فرزند گودرز گرفته شده باشد. نشانههای تاریخی نشان میدهد که در محدوده شهر الیگودرز در حدود هفده قرن پیش از میلاد، تمدنهایی وجود داشتهاست. البته در تپههای شمال غربی آثاری کشف شدهاست که به دوران پیش از اشکانیان و هخامنشیان تعلق دارد.
برخی دیگر نیز وجه تسمیه آن را از واژه آلیورز یا آل ورز دانستهاند. در گذشته این منطقه بخش عمدهای از گندم غرب ایران را تولید میکرد و به خاطر پربار بودن محصول گندمها به رنگ قرمز درمیآمدند به همین خاطر عدهای معتقدند این نام ترکیبی از کلمهٔ آل به معنای قرمز و ورز به معنای کشت است. همچنین این نام را آمیزهای از دو واژه اَل به معنای عقاب و گودرز دانستهاند.
بهترین وجه تسمیهای که با توجه به آواشناسی و تاریخ و همچنین مستندات کشف شده از مکانهایی مانند روستای گورچین بر نام این شهر مرتب است، واژهٔ (آل گودرز) است، یعنی مکانی که آل و خاندان گودرز که احتمالاً منظور همان گودرز کشواد است، در این مکان ساکن بودهاند.
دیرینگی
از تاریخ الیگودرز اطلاع دقیق و کاملی در دست نیست اما از شواهد و ساختمانهای ساخته شده در این شهر اینگونه به نظر میرسد که تاریخ این شهر بیش از ۷۰۰ سال نیست. شهری که هفتصد سال قدمت تاریخی دارد و به روایتی شهر گیو گودرز و قلعههای باستانی است. اگر چه آثار قلاع معروف آن از بین رفته، لیکن هنوز کهنسالانش از قلعههایی همچون قلاع تیرانی، قلاع موسی، قلاع کاظمآباد در آن یاد میکنند. گفته میشود که الیگودرز در قدیم بافت شهری منظم داشتهاست که بقایایی از آن از قبیل آجرهای مکعب مستطیل و ظروف سفالی و فلزی (در قرن هفتم هجری) در کوهها و و تپههای الیگودرز به دست آمدهاست، که در زمینلرزه سال ۱۲۸۲ در دشت سیلاخور که طبق آمار مرکز ژئوفیزیک دانشگاه تهران بزرگترین زلزله ثبت شده و به قدرت تقریبی ۸ ریشتر بوده به ویرانهای تبدیل گردیدهاست که به مرور زمان و با مهاجرت گسترده عشایر و روستاییان اطراف سبب توسعه نامنظم این شهر شد.
بر اساس مدارک به دست آمده از حفاریهای قلعه مندیش و تپههای اطراف شهر قدمت شهر فعلی الیگودرز به بیش از هفتصد سال پیش میرسد. مردم الیگودرز، مذهب شیعه قدیم (علوی) داشتهاند و خانقاه آن، مرکز تعلیمات دینی قزلباشان و درویشان بودهاست، همچنین شاه اسماعیل صفوی در یکی از سفرهای خود از این خانقاه دیدن کردهاست.
عامل اصلی تشکیل هسته اولیه شهر الیگودرز، وجود رودخانهها، قناتها و چشمهها بودهاست. عامل دیگر برای ایجاد و گسترش این شهر، موقعیت ارتباطی آن بودهاست؛ به گونهای که یکی از راههای مهم اصفهان به غرب کشور از فریدن، الیگودرز، گاپله و بروجرد میگذشت. در نهایت متصل شدن نواحی بختیاری به فلات مرکزی ایران (اراک، خمین، گلپایگان و خوانسار) نیز، توسط این منطقه بر اهمیت شهر الیگودرز افزودهاست. شهر الیگودرز قبلاً زیر نظر گلپایگان و سپس بروجرد بودهاست ولی در سال ۱۳۲۷ با تأسیس فرمانداری الیگودرز شهر الیگودرز به عنوان مرکز شهرستان الیگودرز انتخاب شد.
همچنین تپه تاریخی (تپه روباه) این شهرستان به دههٔ ۵ قبل از میلاد بر میگردد. این تپه با شماره ثبت ملی: ۱۱۷۶۵ در تاریخ: ۱۳۸۴/۰۳/۰۴ در فهرست آثار ملی ایران ثبت شدهاست.
موقعیت جغرافیایی
الیگودرز بین ۴۹ درجه و ۴۲ دقیقه طول شرقی و ۳۳ درجه و ۲۴ دقیقه عرض شمالی واقع شدهاست. از دیدگاه موقعیت نسبی، الیگودرز در نیمه شمالی شهرستان قرار گرفتهاست. این شهر از طریق محور شمالی با شهرهای خمین، محلات، اراک و از طریق محور جنوبی با شهرهای دزفول و فریدونشهر و کوهرنگ، از طریق محور شرقی با شهرهای داران، گلپایگان و خوانسار و از طریق محور غرب و شمال غربی نیز با شهرهای ازنا، دورود، شازند، بروجرد و خرمآباد ارتباط دارد.
راههای ارتباطی
شهر الیگودرز از خرمآباد ۱۳۵ کیلومتر از اراک ۱۲۷ کیلومتر، از اصفهان ۲۱۰ کیلومتر و از تهران ۳۸۰ کیلومتر فاصله دارد. این شهر از نظر موقعیت ارتباطی نسبت به محورهای استانی، از اهمیت ویژهای برخوردار است.
جاذبههای گردشگری و جهانگردی
گردشگری
الیگودرز مکانهای تفریحی بسیاری دارد؛ پیست اسکی تمندر الیگودرز در حال ساخت، دهکده گردشگری سد حوضیان، آبشار آبسفید، هفت چشمه روستای گشان، باغات و مناظر بکر گیلان، چشمه عسلی، مزراع بید، دشت لالههای واژگون زرد گشان، شکارگاه دره جری، دریاچه شط تمی، دریاچه سد خان آباد، چشمه آسار و سراب شاهمکان در منطقه شولآباد، رود و دریاچه سده حوضیان، رودخانه ماهیچال، طبیعت قالی کوه، رودخانه مور زری در بخش ذلقی، غار تمندر، جنگلهای بلوط و گردو و سرچشمه دورک، گایکان، دره دورک، دشت لالههای واژگون در روستای دالانی، دره دایی، دره حیدر، کیگوران از آن جمله هستند و همچنین روستای چقاگرگ که از قدیمیترین روستاهای بربرود است و تپه خلیل خان آسترکی در آن قرار دارد. در شمال این شهر بقایای قلعه مندیش و در جنوب غربی و شرقی این شهر تپههای تاریخی وجود دارند، همچنین در ضلع جنوبی شهر پارک جنگلی بنفشه روی تپه یال احداث شدهاست. شهرستان الیگودرز معروف است به شهر آبشارها و لالههای واژگون، که یکی از بهترین شهرهای ایران ازلحاظ گردشگری و توریسم است. بزرگترین دشت لالههای واژگون جهان در شهرستان الیگودرز قرار دارند.
موقعیت طبیعی
الیگودرز در ناحیه کوهستانی زاگرس مرکزی قرار گرفتهاست و نزدیک به ۲٬۱۰۰ متر از سطح دریا ارتفاع دارد و در امتداد شرق به غرب کشیده شدهاست. در ضلع شمالی و جنوبی شهر اراضی ناهموار با ارتفاعات و قلههای متعدد پراکندهاند به همین دلیل نیز از آب وهوای بسیار سرد کوهپایهای برخوردار است.
صنایع دستی و رهآورد
صنایع دستی الیگودرز شامل هنرهای سرامیکی، قالی بافی، منبت کاری، سیم بافی، معرقکاری، گلیم بافی و جاجیم بافی میشود. این شهر منابع غنی معادن سنگ مرمر کبالت منیزیم گرانیت چینی کریستال سرامیک و روی دارد. عسل و کشکِ محلی از محصولات عمده این شهرستان است که از این فراوردهها به عنوان سوغات الیگودرز نیز یاد میشود.
آبشارهای الیگودرز
آبشار آبسفید
آبشار چکان
آبشار کیگوران
آبشار وارگ
آبشار برنجه
آبشار تیندر
آبشار لوچ
آبشارهای دورک
آبشار چونگ شنه
آبشار دره ماهی
آبشار مبارکآباد
رودخانههای الیگودرز
رودخانه بختیاری
رودخانه حوضیان
رودخانه سزار
مهمترین ارتفاعات
کوه سیاه، کوه سفید، کوه ریواس، کوه میال، مندیش، سیاتیر، امیر کوه، ارتفاعات باجگیران و به علاوه در اطراف شهر کوههای دیگری نیز پراکندهاند که مهمترین آنها عبارتند از: چهل گز در شمال شرقی، علی بلاغی در شمال و کمربسته در شمال شرقی و همچنین از کوههای دورتر از شهر میتوان به قالی کوه و تمندر اشاره کرد.
منابع نفتی
الیگودرز دارای منبع مفتی به اندازه ۲میلیارد بشکه شیل نفتی اثبات شدهاست.
مردم
مردم الیگودرز از قوم لر هستند. و به گویش بختیاری که یکی از گویشهای زبان لری است تکلم میکنند.
اقتصاد
در گذشته اقتصاد مردم الیگودرز بر پایه کشاورزی بود ولی امروزه صنعت، تجارت و مشاغل اداری و دولتی از پایههای اصلی اقتصاد مردم الیگودرز است اگر چه هنوز عدهای از شهرنشینان در مزارع اطراف شهر به کشاورزی مشغول هستند.
تولیدات
بخشی از تولیدات الیگودرز عبارتند از غلات، حبوبات، برنج لبنیات دامی، عسل، گل محمدی، گردو، سیب، گیلاس، بادام، ماهی قزلآلا و سیب زمینی. عسل الیگودرز از بهترین و طبیعیترین عسلهای ایران بهشمار میرود چنانکه سوغات ناب این شهر محسوب میشود. صنایع دستی آن شامل هنرهای سرامیکی، قالیبافی، منبت کاری، سیم بافی، معرقکاری، گلیم بافی و جاجیم بافی میشود. از جمله تولیدات صنعتی الیگودرز به فولاد، سنگهای تزیینی، محصولات شیشه، صنایع لبنی و … نیز میتوان اشاره کرد.
انتقال آب
پس از اجرای طرح انتقال آب از الیگودرز در شرق استان لرستان به قم که رسانههای ایران از آن با عنوان کلی و مبهم «طرح انتقال آب از سرشاخههای دز به قم» نام میبرند، شهرستان الیگودرز اکنون تأمینکننده اصلی آب مصرفی (شرب، صنعتی، کشاورزی) شهرهای خوانسار، گلپایگان، خمین، محلات، نیم ور، سلفچگان و قم است.
به گفته فتاح وزیر وقت نیرو این آب یکی از بهترین آبهای دنیا است.
در مجموع ظرفیت انتقال و جمعآوری آب در این طرح ۲۳ متر مکعب بر ثانیه است در حالی که بیشترین میزان آبی که از سد کرج به تهران میآید ۱۱ متر مکعب بر ثانیه بوده و ظرفیت سامانه یادشده بیش از دو برابر آب انتقالی از سد کرج به تهران است. این سامانه سالیانه ۱۸۳ میلیون متر مکعب آب به پشت سد کوچری منتقل میکند. ظرفیت نهایی انتقال آب در این پروژه ۵۰۰۰ لیتر در ثانیه است. مقدار انتقال آب برای افق سال ۱۴۱۰ به ۲۴۰ میلیون مترمکعب میرسد که مطالعات آن در حال انجام است.
اعتراضها و خسارتها
انتقال آب از شرق استان لرستان و شهرستان الیگودرز به شهرهای خوانسار، گلپایگان، خمین، محلات، نیم ور، سلفچگان و قم باعث پایین رفتن شدید سطح سفرههای آب زیرزمینی و در نهایت خشک شدن چاههای آب این منطقه شدهاست. بیش از ۶۰ حلقه چاه خشک شده و ۱۷۱ حلقه از چاههای منطقه نیز در آستانه خشکیدن قرار دارند، اما تاکنون حقابه یی برای این روستاها در نظر گرفته نشدهاست. این طرح درحالی برای استانهای دیگر هدفگذاری شدهاست که ۸۹۲ روستای لرستان مشکل آب آشامیدنی دارند و ۶۸ هزار جمعیت روستایی این استان به وسیله تانکر آبرسانی میشوند.
از سوی دیگر نامگذاری این طرح به عنوان مبهم «طرح انتقال آب از سرشاخههای دز به قم» و همچنین نامگذاری پروژه ساخت و اجرای این طرح با نام پروژه قمرود باعث واکنشهایی در میان مردم استان لرستان شد تا جایی که حتی رحمانی نماینده شهرستان الیگودرز هم نسبت به نامگذاری این طرح اعتراض کرد و آن را مجعول خواند.
خشک شدن چاهها و چشمههای شهرستان الیگودرز علاوه بر خسارات بسیاری که به بخش کشاورزی وارد کردهاست باعث از بین رفتن مجتمعهای پرورش ماهی در این شهرستان شدهاست. پرویز فتاح، وزیر نیروی پیشین دولت نهم مدعی شد که وی مدافع حقوق مردم الیگودرز است.این پروژه تنها پروژه ایران است که کلنگ آن برای آنکه باعث مطالبهای از سوی مردم لرستان نشود به جای مبدأ در مقصد طرح به زمین زده شدهاست.
مراکز آموزش عالی
دانشگاه آزاد الیگودرز
دانشگاه پیام نور الیگودرز
مرکز آموزش علمی کاربردی الیگودرز
مرکز آموزش علمی کاربردی جهاد کشاورزی الیگودرز (برناباد)
دانشگاه فرهنگیان شهید میرشاکی
دانشکده پرستاری الیگودرز
مرکز آموزش علمی کاربردی شیشه لرستان - الیگودرز
جستارهای وابسته
استان لرستان
سرزمین بختیاری
انتقال آب الیگودرز به قم
شهرستان الیگودرز
یادداشتها
پانویس
پیوند به بیرون
وبگاهِ شورای شهر
وبگاه سازمان حمل و نقل شهرستان الیگودرز
استان لرستان
شهرهای استان لرستان
شهرهای شهرستان الیگودرز
مناطق مسکونی در شهرستان الیگودرز |
3251 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%B1%D9%81%DB%8C%D8%B2%DB%8C%DA%A9 | اخترفیزیک | اخترفیزیک یا آستروفیزیک علمی است که روشها و اصلهای فیزیک را در مطالعه اشیا و پدیدههای اخترشناختی به کار میگیرد. از میان موضوعهای مورد مطالعه در این زمینه، خورشید، دیگر ستارگان، کهکشانها، سیارههای فراخورشیدی، محیط میان ستارهای و پسزمینه ریزموج کیهانی هستند. اخترفیزیک شاخهای از ستارهشناسی است که اصول فیزیک و شیمی را «برای تعیین ماهیت بدن آسمانی، به جای موقعیت و حرکت آنها در فضا» به کار میبرد. اشیاء مورد مطالعه در این رشته، خورشید، ستارههای دیگر، کهکشانها، سیارات فراخورشیدی، میانستارهای و پسزمینهٔ مایکروویو کیهانیست. انتشار آنها در تمام قسمتهای طیف الکترومغناطیسی مورد بررسی قرار گرفته و خواص بررسیشده شامل نوردهی، تراکم، درجه حرارت و ترکیب شیمیائیست. از آنجائی که اخترفیزیک موضوعی بسیار وسیع است، اخترفیزیکدانها معمولاً از بسیاری از رشتههای فیزیک، از جمله مکانیک، الکترومغناطیس، مکانیک آماری، ترمودینامیک، مکانیک کوانتومی، نسبیت، فیزیک هستهای و ذرات و فیزیک اتمی و مولکولی استفاده میکنند.
در عمل، تحقیقات نجومی مدرن اغلب شامل مقدار قابل توجهی از کار در عرصهٔ فیزیک نظری و مشاهدات است. برخی از حوزههای مطالعاتی که برای اخترفیزیکها انجام میشود عبارتند از تلاشهای آنها برای تعیین: خواص مادهٔ تاریک، انرژی تاریک و سیاهچالهها؛ آیا زمان سفر امکانپذیر است؟ کرمچالهها میتوانند شکل بگیرند؟ یا چند نوع وجود داشته باشند؟ و سرنوشت نهائی جهان چیست؟ مباحثی که توسط فیزیکدانان ستارهای نظری مورد مطالعه قرار گرفت عبارتند از: تشکیل و تکامل سیستم خورشیدی؛ دینامیک و تکامل ستارگان؛ شکلگیری و تکامل کهکشان؛ ساختار بزرگ مقیاس ماده در جهان؛ منشأ پرتو کیهانی؛ نسبیّت عام و کیهانشناسی فیزیکی، از جمله کیهانشناسی رشتهای و فیزیک ذرّات.
تاریخچه
اگر چه اخترشناسی به همان اندازه تاریخی است که تاریخ خود را ثبت کردهاست، اما از مطالعه فیزیک زمین جدا شدهاست. در جهان بینی ارسطویی، بدنهای آسمان به نظر میرسید که حوزههای تغییرناپذیری بودند که تنها حرکت یک حرکت یکنواخت در یک دایره بود، در حالی که جهان دنیایی، قلمروی است که تحت رشد و انقراض قرار داشت و در آن حرکت طبیعی در خط مستقیم بود و زمانی که جابجایی به مقصد رسید در نتیجه، تصور میشد که منطقه آسمانی از یک ماده اساساً متفاوت از آنچه در کره زمین پیدا شده بود ساخته شدهاست؛ یا آتش به عنوان توسط افلاطون، یا اتر نگهداری شده توسط ارسطو حفظ شدهاست. در طول قرن ۱۷ میلادی، فیلسوفان طبیعی مانند گالیله، دکارت و نیوتون شروع به تثبیت نمودند که مناطق آسمانی و زمینی از مواد مشابهی ساخته شده و تحت قوانین طبیعی قرار گرفتهاند. چالش آنها این بود که ابزار هنوز اختراع نشده بود که بتواند این اظهارات را اثبات کند.
برای بسیاری از قرن نوزدهم، تحقیقات نجومی بر روی کار روزمره اندازهگیری موقعیتها و محاسبه حرکات اجسام نجومی متمرکز بود. نجوم جدیدی که به زودی به عنوان آستروفیزیک نامیده میشود، هنگامی که ویلیام هاید والستن و یوزف فون فراونهوفر بهطور مستقل کشف کردند، هنگامی که تجزیه نور از خورشید آغاز شد، بسیاری از خطوط تاریک (مناطقی که نور کم یا کم نور وجود دارد) مشاهده شد در طیف تا سال ۱۸۶۰ فیزیکدان گوستاو کیرشهف و شیمیدان روبرت بونزن نشان دادند که خطوط تاریک در طیف خورشید با خطوط روشن در طیفهای گازهای شناخته شده، خطوط خاص مربوط به عناصر شیمیایی منحصر به فرد هستند. کیرشهف دریافت که خطوط تاریک در طیف خورشید توسط جذب عناصر شیمیایی در جو زمین ایجاد شدهاست. به این ترتیب اثبات شد که عناصر شیمیایی موجود در خورشید و ستارگان نیز بر روی زمین یافت شدهاست.
در میان کسانی که مطالعه طیف خورشیدی و ستارگانی را گسترش داد، نورمن لاکیر، که در سال ۱۸۶۸ خطوط روشن و تاریک در طیف خورشیدی را تشخیص داد، گسترش یافت. ادوارد فرانکلند، شیمیدان، برای بررسی طیف عناصر در دمای و فشارهای مختلف، او نمیتوانست یک خط زرد در طیف خورشیدی با هیچ عنصر شناخته شده مرتبط کند؛ بنابراین او ادعا کرد که خط نشان دهنده یک عنصر جدید است، که پس از Helios یونانی، خورشید شخصیت هلیوم نامیده میشود.
در سال ۱۸۸۵، ادوارد چارلز پیکرینگ یک برنامه بلند پروازانه از طبقهبندی طیفی ستارهای در رصدخانه کالج هاروارد، که در آن یک کامپیوترهای هاروارد، به ویژه ویلیامینا فلمینگ، آنتونیا مووری و آنی جامپ کانن، طیفهای ضبط شده بر روی صفحات عکاسی را طبقهبندی کردند. تا سال ۱۸۹۰، یک کاتالوگ از بیش از ۱۰٬۰۰۰ ستاره تهیه شده بود که آنها را به سیزده نوع طیفی تقسیم کرد. به دنبال چشمانداز پیکرینگ، تا سال ۱۹۲۴ کانن این فهرست را به ۹ جلد و بیش از یک چهارم یک میلیون ستاره گسترش داد و توسعه مجموعه ردهبندی ستارگان هاروارد را که برای استفادههای جهانی در سال ۱۹۲۲ پذیرفته شد.
در سال ۱۸۹۵، جرج الری هیل و جیمز ادوارد کیلر همراه با یک گروه از ۱۰ سردبیر مجله از اروپا و ایالات متحده، مجله Astrophysical منتشر شد: بررسی بینالمللی طیفی و فیزیک نجومی. در نظر گرفته شده بود که مجله شکاف میان مجلات علمی در نجوم و فیزیک را پر میکند و محل برگزاری نشریات مقالاتی را دربارهٔ کاربردهای نجومی اسپکتروسکوپ ارائه میدهد؛ در تحقیقات آزمایشگاهی، نزدیک به فیزیک نجومی، از جمله تعیین طول موج طیفهای فلزی و گاز و آزمایشها بر روی تابش و جذب؛ در نظریههای خورشید، ماه، سیارات، ستارههای دنباله دار، شهاب سنگها و سحابی ها؛ و در ابزار دقیق برای تلسکوپ و آزمایشگاهها.
در حدود ۱۹۲۰، پس از کشف نمودار هرتسپرونگ راسل که هنوز هم به عنوان پایهای برای طبقهبندی ستارهها و تکامل آنها استفاده میشود، آرتور استنلی ادینگتون پیشبینی کردهاست که کشف و مکانیزم فرایندهای همجوشی هستهای در ستارگان، در مقاله خود، «قانون اساسی ستارهها». در آن زمان منبع انرژی ستارهای یک رمز کامل بود؛ ادینگتون به درستی حدس زد که منبع همجوشی هیدروژن در هلیوم است و انرژی عظیم را براساس معادله انیشتین E = mc2 آزاد میکند. این پیشرفت بسیار قابل توجهی بود که از زمان همجوشی و انرژی هستهای ترموکوپل و حتی ستارگان بهطور عمده از هیدروژن تشکیل شده بود (هنوز متلاشی شدهاست) هنوز کشف نشدهاست.
در سال ۱۹۲۵، سیسیلیا پین گیپچکن یک مقاله دکتری نفوذی در کالج رادکلیف نوشت، که در آن او تئوری یونیزاسیون را به اتمسفرهای ستارهای اعمال کرد تا کلاسهای طیفی را به دمای ستارهها مرتبط کند. مهمتر از همه، او کشف کرد که هیدروژن و هلیوم جزء اصلی ستاره هستند. با وجود پیشنهاد ادینگتون، این کشف خیلی غیرمنتظره بود که خوانندگان پایاننامه او را متقاعد ساخت تا نتیجه را قبل از انتشار منتشر کند. با این حال، تحقیقات بعدی او را کشف کرد.
در اواخر قرن بیستم مطالعات طیف نجومی برای پوشش دادن طول موجهایی که از امواج رادیویی از طریق طول موجهای نوری، اشعه ایکس و گام گسترش مییافت گسترش مییافت. در قرن بیست و یکم، آن را بیشتر گسترش داد تا شامل مشاهدات بر اساس امواج گرانشی باشد.
ستارهشناسی مشاهداتی
ستارهشناسی مشاهداتی، تقسیم علم نجومی است که مربوط به ضبط دادهها است، در مقایسه با استروئی فیزیک نظری که عمدتاً مربوط به یافتن معیارهای قابل اندازهگیری از مدلهای فیزیکی است. این عمل مشاهده اشیاء آسمانی با استفاده از تلسکوپ و دیگر دستگاههای نجومی است.
اکثریت مشاهدات فیزیک ستارگان با استفاده از طیف الکترومغناطیسی ساخته میشوند.
اخترشناسی رادیویی با طول موج بیشتر از چند میلیمتر است. مناطق نمونه مطالعه امواج رادیویی هستند که معمولاً توسط اجسام سرد مانند محیط میانستارهای و ابرهای گرد و غبار منتشر میشوند. تابش پس زمینه مایکروویو کیهانی که انتقال به سرخ از انفجار بزرگ است؛ تپندهها، که برای اولین بار در فرکانسهای مایکروویو تشخیص داده شد. مطالعه این امواج به تلسکوپهای رادیویی بسیار بزرگ نیاز دارد.
اشعه مادون قرمز مطالعه تابش با طول موج است که بیش از حد طولانی است که برای چشم غیر مسلح قابل مشاهده است، اما کوتاهتر از امواج رادیویی است. مشاهدات مادون قرمز معمولاً با تلسکوپهای مشابه تلسکوپهای نوری آشنا ساخته میشود. اشیاء سردتر از ستارگان (مانند سیارات) معمولاً در فرکانسهای مادون قرمز مورد مطالعه قرار میگیرند.
نجوم نوری قدیمیترین نوع نجوم است. تلسکوپهای با دستگاه شارژ همراه یا اسپکتروسکوپ زوج رایجترین ابزار مورد استفاده هستند. جو زمین، تا حدودی با مشاهدات نوری تأثیر میگذارد، به همین دلیل استفاده از تلسکوپ فضایی و تلسکوپ فضایی برای به دست آوردن بالاترین کیفیت تصویر امکانپذیر است. در این محدوده طول موج، ستارگان بسیار قابل مشاهده هستند و بسیاری از طیفهای شیمیایی را میتوان برای مطالعه ترکیب شیمیایی ستارهها، کهکشانها و سحابیها مشاهده کرد.
اشعه ماوراء بنفش، اشعه ایکس و اشعه گاما مطالعه فرایندهای بسیار پر انرژی مثل تلسارهای دوتایی، سیاه چالهها، مغناطیسها و بسیاری دیگر است. این نوع تابش به خوبی به جو زمین نفوذ نمیکند. دو روش برای استفاده از این قسمت از تلسکوپهای مبتنی بر طیف الکترومغناطیسی فضایی و چشمههای تلسکوپ فضایی Cherenkov (IACT) وجود دارد. نمونههایی از مشاهدات از نوع اول RXTE، رصدخانه اشعه X Chandra و رصدخانه گامای کپتون گاما است. نمونههایی از IACTها عبارتند از: سیستم استریوسکوپ با انرژی بالا (H.E.S.S.) و تلسکوپ MAGIC.
به غیر از تابش الکترومغناطیسی، ممکن است چند چیز از زمین مشاهده شود که از فاصلههای بزرگ حاصل میشود. چند رصدخانه موج گرانشی ساخته شدهاند، اما امواج گرانشی برای شناسایی بسیار دشوار است. مشاهدات نوری نظری نیز در درجه اول برای مطالعه خورشید ما ساخته شدهاست. اشعه کیهانی که از ذرات انرژی بسیار بالایی برخوردار است میتواند به جو زمین برسد.
مشاهدات نیز میتوانند در مقیاس زمانی خود متفاوت باشند. مشاهدات نوری بیشتر دقیقه به ساعت میانجامد، بنابراین پدیدههایی که سریعتر از این تغییر میکنند، قابل مشاهده نیستند. با این حال، اطلاعات تاریخی در مورد برخی از اشیاء در دسترس است، قرنها یا هزاران سال است. از سوی دیگر، مشاهدات رادیویی ممکن است به وقایع در یک دوره زمانی (پولسار میلی ثانیه) نگاهی بیندازد یا سالها داده را ترکیب کند (مطالعات تضعیف پولسار). اطلاعات به دست آمده از این زمانبندیهای مختلف بسیار متفاوت است.
مطالعه خورشید بسیار خاص ما در رشته فیزیک مشاهدهی جایگاه ویژهای دارد. با توجه به فاصله فوقالعادهای از تمام ستارههای دیگر، خورشید را میتوان در یک نوع جزئیات مشاهده کرد که هیچیک از ستارگان بینظیر دیده نمیشود. درک ما از خورشید ما به عنوان راهنما برای درک ما از ستارههای دیگر عمل میکند.
موضوع این که چگونه ستارگان تغییر میکنند یا تکامل ستارگان اغلب با قرار دادن انواع انواع ستارهها در موقعیتهای مربوط در نمودار هرتزپروانگ-راسل، که میتواند به عنوان نمایندگی از یک حالت ستاره ای، از زمان تولد تا نابودی مشاهده شود، مدلسازی میشود.
اخترفیزیک نظری
استروفی فیزیکدانان نظری از طیف وسیعی از ابزارها استفاده میکنند که شامل مدلهای تحلیلی (به عنوان مثال، پلیوتوپها برای تقریب رفتار یک ستاره) و شبیهسازیهای عددی محاسباتی است. هر کدام دارای مزایایی هستند مدلهای تحلیلی یک فرایند بهطور کلی برای ارائه بینش به قلب آنچه اتفاق میافتد بهتر است. مدلهای عددی میتوانند وجود پدیدهها و اثراتی را که در غیر اینصورت دیده نشوند نشان دهند.
نظریه پردازان در اخترفیزیک تلاش میکنند تا مدلهای نظری را ایجاد کنند و پیامدهای مشاهداتی این مدلها را تشخیص دهند. این به ناظران اجازه میدهد اطلاعاتی را جستجو کنند که بتوانند یک مدل را رد کنند یا در انتخاب بین چندین مدل متناوب یا متضاد کمک کنند.
نظریه پردازان نیز سعی میکنند مدلهای تولید شده یا اصلاحاتی را که دادههای جدید را در نظر گرفتهاند، تغییر دهند. در مورد ناسازگاری، تمایل عمومی این است که سعی کنید تغییرات جزئی را در مدل به تناسب دادهها انجام دهید. در برخی موارد، مقدار زیادی دادههای متناقض در طول زمان ممکن است منجر به رها شدن کامل یک مدل شود.
موضوعات مورد مطالعه توسط استروفی فیزیکدانان نظری عبارتند از: دینامیک ستارهای و تکامل؛ شکلگیری و تکامل کهکشان؛ ساختار بزرگ مقیاس ماده در جهان؛ منشأ اشعه کیهانی؛ نسبیت عام و کیهانشناسی فیزیکی، از جمله کیهانشناسی رشتهای و فیزیک ذرات. نسبیت فیزیک ستارگان به عنوان یک ابزار برای سنجش خواص ساختارهای مقیاس بزرگ عمل میکند که گرانش نقش مهمی در پدیدههای فیزیکی مورد بررسی قرار میدهد و به عنوان پایه فیزیک سیاه چاله و مطالعه امواج گرانشی شناخته میشود.
برخی از نظریهها و مدلهای مورد مطالعه در اخترفیزیک که در مدل لامبدا CDM نیز موجود است، عبارتند از: انفجار بزرگ، تورم کیهانی، ماده تاریک، انرژی تاریک و نظریههای اساسی فیزیک. کرمها نمونههایی از فرضیههایی هستند که تاکنون اثبات نشده (یا نادرست است).
محبوب شدن
ریشههای آستروفیزیک را میتوان در ظهور قرن هفدهم یک فیزیک متحد یافت، که در آن قوانین مشابه به عرصههای آسمانی و زمین اعمال میشود. دانشمندان بودند که در فیزیک و نجوم بودند که پایهٔ پایهای برای علم جاری آستروفیزیک گذاشته بودند. در زمانهای مدرن، دانش آموزان همچنان به اخترفیزیک به دلیل محبوبیت آن توسط انجمن نجوم سلطنتی و مربیان برجسته مانند استادان برجسته، لاورنس کراوس، سوبرامانیان چاندراسخار، استیون هاوکینگ، هیوبرت ریوس، کارل ساگان و نیل دگراس تایسون، به کار گرفته شدهاند. تلاشهای دانشمندان زود، دیر و حال، جوانان را جذب میکند تا تاریخ و علوم اختر فیزیک را مطالعه کنند.
گرایشها
کیهانشناسی
فیزیک خورشیدی
اخترشناسی
نجوم رصدی
جستارهای وابسته
اخترشیمی
طیفسنجی نجومی
تابش ترمزی
سنتز هستهای
شتابدهنده ذرهای
جایزه کاولی
فهرست ستارهشناسان
کارل سیگن
نیکلای کارداشف
منابع
بیشتر خواندن
Astrophysics Scholarpedia Expert articles
پیوند به بیرون
International Journal of Modern Physics D from World Scientific
Cosmic Journey: A History of Scientific Cosmology from the American Institute of Physics
Prof. Sir Harry Kroto, NL, Astrophysical Chemistry Lecture Series. 8 Freeview Lectures provided by the Vega Science Trust.
Stanford Linear Accelerator Center, Stanford, California
Institute for Space Astrophysics and Cosmic Physics
Astrophysical Journal
Astronomy and Astrophysics, a European Journal
List and directory of peer-reviewed Astronomy / Astrophysics Journals
Ned Wright's Cosmology Tutorial, UCLA
UNLV Astronomy & Astrophysics department
Hot and Active Stars Research, astrophysicist Philippe Stee's homepage
Astronomy and Geophysics, The Royal Astronomical Society 'house journal' presenting scientific articles on major developing themes in astronomy and geophysics in succinct, readable and accessible form
فیزیک کاربردی |
3252 | https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%88%D8%B3%DB%8C%D9%82%DB%8C%20%D8%B3%D9%86%D8%AA%DB%8C%20%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C | موسیقی سنتی ایرانی | موسیقی سنتی ایرانی که با نام موسیقی اصیل ایرانی، موسیقی کلاسیک ایرانی و موسیقی دستگاهی نیز شناخته میشود، شامل دستگاهها، نغمهها و آوازها، از سالها پیش از میلاد مسیح تا به امروز سینه به سینه در میان مردم ایران گشته است و آنچه دلنشینتر، سادهتر و قابل فهمتر بودهاست، امروز در دسترس است. بخش بزرگی از آسیای میانه، افغانستان، پاکستان، جمهوری آذربایجان، ارمنستان، ترکیه و یونان متأثر از این موسیقی است و هرکدام به سهم خود تأثیراتی در شکلگیری این موسیقی داشتهاند. از میان موسیقیدانها یا به عبارتی نوازندگان موسیقی در ایران باستان میتوان به «باربد»، «نکیسا» و «رامتین» اشاره کرد. موسیقی اصیل ایرانی، جزو کهنترین سبکهای موسیقایی از دوران باستان تا به امروز است. همچون گذشتههای دور، مشاهیر صاحب سبک بسیاری در تاریخ ایران معاصر سر برآورده و هر یک، گامی مؤثّر در اعتلا و پویندگی این موسیقی اصیل برداشتهاند.
همچنین «ردیفهای موسیقی اصیل» بهعنوان نخستین پروندهٔ مستقل ایران در فهرست میراث ناملموس جهانی در مهرماه ۱۳۸۸ ثبت شد.
تاریخچه موسیقی ایرانی
از مهمترین مُهرنگارههای خُنیا (:موسیقی) در جهان؛ باید از آنچه که در «تپه چغامیش» شوش برجای مانده، یاد کرد که در سالهای ۱۹۶۱–۱۹۶۶ میلادی، یافت شدهاست. این مهرنگاره ۳۴۰۰ ساله؛ سیمایی از بزم رامشگران را نشان میدهد. در این بزم باستانی، دستهای خُنیاگر(:نوازنده) دیده میشوند که هر کدام، به نواختنسازی سرگرم هستند. چگونگی نواختن و نشستن این رامشگران، نشان میدهد که آنها، نخستین دسته خُنیاگران(:ارکستر) جهان هستند. در این گروه رامشگران، میبینیم که نوازندهای «چنگ» و دیگری «شیپور» و آن دیگر «تنبک» مینوازد. چهارمین رامشگر در این میان، خوانندهای است که «آواز» میخواند. همچنین در این بزم کهن، آزادهای را میبینیم که بر فرشی نشسته و از او پذیرایی میشود. ما همانند این خنیاگران را در ایلام و در سده ۲۷ پیش از میلاد و از زمان پادشاهی «پوزوز این شوشیناک» در شوش میشناسیم. از همین گاه، مُهر و نشانههایی در دست است که نشان میدهند، خنیاگران بسیاری در ایران میزیستند. در این هنگام، نواختن چنگ بسیار گسترش داشتهاست و این ساز از ساختههای ایرانیان است. ما، نگارهای را در دست داریم و میدانیم که در پادشاهی «شوکال ماه هو» و از سده ۱۷ پیش از میلاد در ایران، تار نواخته میشد. با یافتن یک کنده کاری در ایلام بازهم آگاهی داریم که خنیاگران ایرانی؛ دَف را همراه چنگ مینواختند. در این کنده کاری همچنین دیده میشود که از میان ۱۱ تن خنیاگر؛ ۸ تن چنگ، ۲ تن نی و یک تن دهل مینوازند. ۱۵ زن خواننده، در میان رامشگران دیده میشوند که در حال کف زدن هستند. باید افزود که از این نمونهها در سراسر ایران بسیار دیده شدهاست. ما به یاری باستانشناسی از لرستان مانند ایلام آگاهی داریم که در این بخش از ایران هم از سده ۹ پیش از میلاد، تار نواخته میشدهاست. در بخشهای دیگری از ایران و از سال ۵۵۹ پیش از میلاد، سفالهایی در تپه سیلک کاشان و مرودشت پیدا شده که سیمایی از پایکوبی و دست افشانی بر آنها نگارگری شدهاست.
پس از ورود آریاییان، از آنجا که در برپا داشتن آیینهای کیشی آریاییان رقص و موسیقی به کار بسته نمیشد و چندان ارجی نداشت، این دو هنر چنانکه بایست در میان آنان پیشرفت نکرده و در آثار و نوشتههای آن روزگاران جای پایی از خود باز نگذاشتهاست.
اصطلاح «خنیای باستانی ایرانی» حروفنویسی خالص کلمات ایرانی است که ترجمه آن عبارت از «موسیقی ایران باستان» یا به عبارت دیگر «موسیقی سنتی ایران» است. این اصطلاح ایرانی امروزه به خوبی قابل درک است ولی در مقایسه با اصطلاح پر مصرف «موسیقی اصیل» که معنای آن نیز همان است، به ندرت استفاده میشود. با استفاده از شواهد کاویده شده، مانند تندیس کشف شده در ساسا، سوابق موسیقی به خوبی به دوران امپراتوری ایلامی (۶۴۴–۲۵۰۰ قبل از میلاد) برمی گردد. بهطور مشهود، اطلاعات کمی در خصوص موسیقی این دوره در دسترس است. تنها استثناء ابزار باقیمانده موسیقی مانند گیتارها، عودها و فلوتهایی که ابداع و نواخته شده، هستند. گفته میشود ابزار موسیقی مانند «باربت» ریشه در این دوران یعنی حدود سال ۸۰۰ قبل از میلاد داشتهاست.
از هردوت نقل است که در دوران امپراتوری هخامنشی که به «امپراتوری پارسی» نیز معروف است، موسیقی نقش مهمی بهخصوص در دربارها داشتهاست. او میگوید که وجود موسیقی برای مراسم مذهبی پرستش خداوند، بسیار ضروری بودهاست. بعدها یعنی پس از ابلاغ دین پیامبر زرتشت، میترا، شخصی که به عنوان "داواً یک خدای دروغین یا شیطان و همچنین بتان دیگر بیشتر و بیشتر مقبول واقع شدند.
اصطلاح «خنیای باستانی ایرانی» اصطلاحی مربوط به عصر پس از هخامنشیان است. فارسی (فارسی) زبان مورد استفاده در دربارها به همراه زبان پهلوی، زبان رسمی دوران امپراتوری ساسانی (۶۴۲–۲۲۴ میلادی) بوده و در برگیرنده اکثریت همان کلمات و همان گرامر زبان پهلوی بودهاست؛ بنابراین کلمه مورد استفاده برای موسیقی در دوران ساسانی و در دوران ناب فارسی معاصر در واقع کلمه 'خنیا است. اگر چه اصلیت مدل موسیقی ایرانی هنوز نامشخص است، تحقیقات باعث آشکار شدن جوانب جدیدی از آن شدهاست. باربد که یکی از موسیقی دانان دربار امپراتوری ساسانی بود نخستین سیستم موزیکال خاورمیانه که با نام سلطنتی خسروانی شناخته میشود را ابداع نموده و آن را به شاه خسرو (خسروان) تقدیم نمود. همچنین بسیاری از نامهای فعلی مدهای موسیقی، در موسیقی سنتی ایران نیز وجود داشتهاند» دستگاهها از زمانهای باستان زبان به زبان به امروز رسیدهاند اگرچه بسیاری از مدها و ملودیها احتمالاً به دلیل تهاجم اعراب که موسیقی را مسئلهای غیراخلاقی میدانستند از بین رفتهاند.
موسیقی سنتی ایرانی نوعی بدیهه گویی بوده و اساس آن یک سری از مدلها قیاسی است که باید حفظ شوند. هنر آموزان و استادان دارای ارتباطی سنتی بودهاند که این ارتباط در قرن بیستم و به موازات حرکت تعلیم موسیقی به دانشگاهها و هنرستانها رو به زوال نهادهاست.
یک نمایش مرسوم این موسیقی از «پیشدرآمد» (مقدمه اولیه)، «درآمد» (مقدمه)، «تصنیف» (آهنگ، وزن دار به همراه آواز خواننده)، «چهار مضراب» (وزن دار) و تعداد انتخابی «گوشه» (حرکات) تشکیل میشود. به صورت غیر مرسوم، این قسمتها را میتوان تغییر داده یا حذف نمود. با نزدیک شدن به پایان دوره صفویه (۱۷۳۶–۱۵۰۲)، نواختن گوشههای پیچیده ۱۰، ۱۴ و ۱۶ ضرب متوقف شدند. امروزه قطعات در حالت ۶ یا حداکثر ۷ ضرب نواخته میشوند که مایه تاسف است. بسیاری از ملودیها و مدهای این موسیقی در مقامها ترکی و موسیقی عربی میشوند. تفصیل اینکه باید به صورت مشخص اظهار کنیم که اعراب پس از تهاجم به امپراتوری ایران، سرزمینهای تسخیر کرده را با نام «جهان اسلام» معرفی نمودند. اگر چه اکثر حاکمان عرب فعالیتهای مرتبط با موسیقی را ممنوع اعلام کردند، دیگران به موسیقیدانان ایران دستور دادند که قطعاتی را به صورت کتاب تصنیف کنند که به عربی آن را «کتاب موسیقی کبیر» بمعنای کتاب فراگیر موسیقی میخواندند. بیش از تأثیرات امپراتوری ساسانی، این دلیل دیگری بر این واقعیت است که ملودیهای موسیقی سنتی ترکیه، سوریه، عراق و مصر شامل اسامی مقیاسها و مدهای ایرانی هستند.
در طول تاریخ؛ موسیقی سنتی بیشتر با صوت در ارتباط بودهاست؛ و حتی سرایندگان نقشی اساسی را در خلق و اجرای آن داشتهاند: او تصمیم میگیرد چه حالتی جهت ابراز مناسب بوده و اینکه چه دستگاهی مرتبط به آن است. در خیلی از موارد، سراینده مسئولیت انتخاب شعری که باید با آواز خوانده شود را نیز بر عهده دارد. چنانچه برنامه نیاز به یک خواننده داشته باشد، خواننده باید با حداقل یک آلت بادی یا سیمی و حداقل یک نوع آلت ضربی همراهی گردد. البته میتوان یک مجموعه از آلات موسیقی را یکجا داشت ولی سراینده اصلی نقش خود را ابقاء نماید. زمانی لازم بود که نوازندگان خواننده را با نواختن چندین قطعه به صورت تکی همراهی کنند. به صورت سنتی، موسیقی در حال نشسته و در محلهای مزین شده به پشتی و گلیم نواخته میشد. گاهی در این محلها شمع روشن میکردند. گروه نوازندگان و سراینده نوع دستگاه و اینکه کدام گوشهها اجرا شوند را با توجه به شرایط زمانی و مکانی و… مشخص مینمودند.
قبل از حمله مغولها و اعراب، ملودیهائی که در آن نغمه هائی از "اوستا کتاب دینی پیامبر زرتشت مذهب مزدیسنا، زمزمه با نواخته میشد که با آن حال و هوا همخوانی داشت. واژه «گاه» دو معنی دارد: در زبان پهلوی هم به معنای «گاث» (عبادتکننده اوستائی) و همچنین «زمان». حالات «یک گاه، دو گاه، سه گاه چهار گاه، پنج گاه، شش گاه و هفت گاه» را جهت بیان داستان هائی کاثها از یک تا هفت زمزمه مینمودند. اخیراً کشف شده که حالت «راست» (ادبی. حقیقت) جهت بیان داستان هائی در خصوص افراد یا کارهای درستکار و «شکسته» (ادبی. شکسته) برای بیان داستانها دربارهٔ خطا کاران استفاده میشدهاند. حالت «همایون» در هنگام نماز صبح اجرا میگشت. اکثر این حالتها، بجز احتمالاً «شش گاه» و «هفت گاه» هنوز در سیستم امروزی مورد مصرف دارد. علیرغم وجود این شواهد، نوازندگان هنوز تمایل به نسبت دادن مستقیم معنی «گاه» به «زمان» یا «مکان» حرکت یک آلت موسیقی دارند.
حکومت چند صد ساله مغولها در ایران و قتل و غارت و تجاوز مستمر آنها باعث شد که به نوعی شادی هم از جامعه رخت بربندد. از آنجا که موسیقی به سبک سینه به سینه آموزش داده میشد و دستگاهها و تجهیزات امروزی برای ضبط موسیقی وجود نداشت، باعث شد تا طی چند صد سال ملودیهای شاد فراموش شوند.
شایان ذکر است که چند تحرک احتمالاً باستانی محسوب نشده و فقط خیلی قدیمی هستند. همانگونه که در طول تاریخ سابقه داشت، موسیقی سنتی ایرانی به عملکرد خود به عنوان ابزاری روحانی ادامه داده و کمتر به عنوان وسیله تفریح به آن نگاه میشد. آثار موسیقی امکان تغییر گسترده از آغاز تا پایان و معمولاً به صورت تغییر بین قطعات پایین، تفکری، نمایش پهلوانی نوازندگی با نام تحریر را داشتند. تعامل متون مذهبی به عنوان غزل جایگزین غزلهای بزرگی شد که شاعران صوفی قرون وسطی خصوصاً حافظ و جلال الدین رومی سروده بودند. علاوه بر این موسیقی ایرانی دریافتی از دردها رنجها خوشیها یک تمدن چندین تکهٔ یک پارچهاست که امروزه بسیاری از یادبودهای آن مانند گوشهها (حسینی جامه دران شبدیز…)گواه این مدعاست.
در دورهٔ صفوی و قاجار موسیقی به عنوان هنر اجرایی تحت حمایت دربار و اشراف قرار گرفت؛ به طوری که سیستم کنونی موسیقی بر پایه دستگاهها در دورهٔ قاجار صورت گرفت. در اواخر قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم که ارتباط با اروپا شکل گرفت موسیقی به مردم نزدیکتر شد و تحصیل و پژوهش موسیقی شکل جدیدی پیدا کرد.
مفاهیم و عبارتشناسی
ردیف
موسیقی ردیف دستگاهی امروز ایران از دورهٔ آقا علیاکبر فراهانی (نوازندهٔ تار دورهٔ ناصرالدین شاه) باقی ماندهاست. آقا علی اکبر فراهانی بهواسطهٔ میرزا تقی خان فراهانی (امیر کبیر) برای نشر موسیقی ایرانی به دربار دعوت شد. سپس آقا غلامحسین (برادر زاده آقا علیاکبر) این موسیقی را به دو پسر علیاکبرخان به نامهای میرزا حسینقلی و میرزا عبدالله، آموخت و آنچه از موسیقی باستانی ایران امروزه مورد استفادهتر و معروفتر است، دستهبندی موسیقی توسط این دو استاد در قالب مجموعه نواختهها و آموزشهایشان است که به نام «ردیف موسیقی» نامیده میشود.
ردیف در واقع مجموعهای از مثالهای ملودیک در موسیقی ایرانی است که تقریباً با واژهٔ رپرتوار در موسیقی غربی هممعنی است. یک مجموعهٔ ردیف، مجموعه مثالهایی موسیقایی از هر کدام از گوشههای یک دستگاهاست که بیانگر نسبت نتهای مورد استفاده در آن گوشه و حال و هوای احساسی آن است.
گردآوری و تدوین ردیف به شکل امروزی از اواخر سلسلهٔ زند و اوایل سلسلهٔ قاجار آغاز شدهاست؛ یعنی در اوایل دورهٔ قاجار سیستم مقامی موسیقی ایرانی تبدیل به سیستم ردیف دستگاهی شد و جای مقامهای چندگانه را هفت دستگاه و پنج آواز گرفت.
از نخستین راویان ردیف میتوان به خاندان فراهانی یعنی آقا علی اکبر فراهانی - میرزا عبدالله - آقا حسینقلی و… اشاره کرد. ردیفهایی که اکنون موجودند شامل ردیف میرزا عبدالله، ردیف آقا حسینقلی، ردیف ابوالحسن صبا، ردیف عالی علی اکبر شهنازی، ردیف موسی معروفی، ردیف دوامی، ردیف طاهرزاده (که شیوه او را نورعلی خان برومند به صورت ردیف گردآوری کرد)، ردیف محمود کریمی، ردیف سعید هرمزی، ردیف مرتضی نیداوود و… هستند.
امروزه، ردیف میرزا عبدالله، ردیف صبا، ردیف شهنازی و دوامی کاربری بیشتری دارند و بیشتر در مکاتب درس موسیقی آموزش داده میشوند.
دستگاه
هر دستگاه موسیقی ایرانی، توالیای از پردههای مختلف موسیقی ایرانی است که انتخاب آن توالی حس و شور خاصی را به شنونده انتقال میدهد. هر دستگاه از تعداد بسیاری گوشه موسیقی تشکیل شدهاست و معمولاً بدین شیوه ارائه میشود که از درآمد دستگاه آغاز میکنند، به گوشهٔ اوج یا مخالف دستگاه در میانهٔ ارائه کار میرسند، سپس با فرود به گوشههای پایانی و ارائهٔ تصنیف و سپس رِنگی اجرای خود را به پایان میرسانند. موسیقی سنتی ایران شامل هفت دستگاه و شش آواز است. هفت دستگاه ردیف موسیقی سنتی ایرانی عبارتاند از:
دستگاه شور
دستگاه سهگاه
دستگاه چهارگاه
دستگاه همایون
دستگاه ماهور
دستگاه نوا
دستگاه راستپنجگاه
آواز
آواز معمولاً قسمتی از دستگاه مورد نظر است که میتوان آن را دستگاه فرعی نامید. آواز از نظر فواصل با دستگاه مورد نظر یکسان یا شبیه بوده و میتواند شاهد یا ایست متفاوتی داشته باشد. بهطور مثال آواز دشتی از متعلقات دستگاه شور و از درجه پنجم آن بوده و به عنوان مثال اگر شور سل را در نظر بگیریم، دارای نت شاهد و ایست «ر» است. بدین ترتیب در آواز شور ملودی با حفظ فواصل دستگاه شور روی نت «ر» گردش میکند و در نهایت روی همان نت میایستد. بهطور کلی هر آواز پس از ایست موقت روی ایست خودش، بروی ایست دستگاه اصلی (در اینجا شور) بازمیگردد. آوازهای متعلق به دستگاه موسیقی ایرانی ۵تا هستند و عبارتاند از:
آواز ابوعطا، متعلق به دستگاه شور (درجه دوم)
آواز بیات ترک (بیات زند)، متعلق به دستگاه شور، (درجه سوم)
آواز افشاری، متعلق به دستگاه شور، (درجه چهارم)
آواز دشتی، متعلق به دستگاه شور، (درجه پنجم)
آواز بیات کرد، متعلق به دستگاه شور (درجه پنجم)
آواز بیات اصفهان، متعلق به دستگاه همایون، (درجه چهارم)
ارتفاع هرکدام از آوازهای سابقالذکر و اصولاً آواز ایرانی در حدود معینی سیر میکند، و مانند وسعت آواز اروپایی گسترده نیست، بهعبارت دیگر، بخشهای سوپرانو و باس در آواز ایرانی بسیار کم و نادر میباشد و در عوض تحریرها و غلتهای متنوع و مختلف جزو مبانی هنر آواز ایرانی شده، و هنر و مطبوعیت صدای یک خواننده متبحر در چگونگی اجرای همین تحریرها میباشد.
احساس
برخی از ایرانیان موسیقی ایرانی را (که در آن استفاده از ریزپرده متداول است) در مقایسه با موسیقی غربی، غمانگیز توصیف میکنند. مصطفی کمال پورتراب معتقد است که از آنجا که موسیقیدانهای غربی معاصر به واسطهٔ معتدل کردن نیمپردهها گوششان چیزی جز دوازده نیمپردهٔ معمول در موسیقی کلاسیک را نشنیده، صدای ریزپردهها را وحشی یا غمانگیز مییابند؛ اما کمال پورتراب این تصور که ریزپردهها موسیقی را غمانگیز میکنند اشتباه میداند چرا که در موسیقی اروپایی (نظیر اپراها) هم موسیقی غمانگیز وجود دارد. با این حال موسیقیدانان نیز بر غمانگیز بودن بخشی عمده از موسیقی سنتی ایرانی تأیید میکنند و سه دلیل مهم برای آن ذکر میکنند: این که موسیقی ایرانی انعکاسی از تاریخ تراژیک ایران است، این که «غم» یکی از برترین احساسها دانسته میشود و برخی موسیقیدانهای غربی هم بسیاری از آثارشان غمانگیز است (مثلاً هیچیک از سمفونیهایی که یوهانس برامس نوشته در گام ماژور نیستند)، و این که موسیقی ایرانی مبتنی بر اشعار ایرانی است و بسیار از اشعار ایرانی هم غمانگیز هستند. الا زونیس، موسیقیپژوه آمریکایی نیز بر این عقیده است که غمانگیز بودن موسیقی ایران ریشهٔ فرهنگی دارد؛ او مذهب شیعه را که در ایران رایج است نیز مذهبی آمیخته با غم توصیف میکند که در آن سوگواری برای شهدا نقش مهمی دارد.
سازها
موسیقی دستگاهی ایرانی به دو شکل آوازی و سازی اجرا میشود و از جمله رایجترین سازها در این موسیقی، ساز زهی-زخمهای تار،ساز زهی-کششی کمانچه، ساز بادی نی، زهی-چکشی سنتور همراه با ساز ضربی تنبک هستند. علاوه بر آنها سازهای دیگری نیز در ایران وجود دارند که ممکن است استفاده شوند؛ از آن جمله:
سازهای زهی مانند:
زخمهای:دیوان، دوتار، عود (بربط)، تنبور، چگور، رباب، قانون، چنگ
کششی: قیچک، سرود
سازهای بادی: نرمهنای، نی انبان، کرنا، بالابان، دوزله، سرنا، نفیر، دونیه، شمشال
سازهای ضربی: دایره، دهل، تنبک، نقاره، سنج، طاس، دف
همچنین از اواخر دورهٔ قاجار تحت تأثیر موسیقی اروپایی سازهای غربی مانند فلوت، پیانو و کلارینت (قرهنی) نیز برای نواختن موسیقی دستگاهی ایرانی استفاده میشدند.(که البته توانایی اجرای تمام پتانسیل موسیقی ایرانی را ندارند مگر در شرایط خاص) در این میان ویلن جایگاه خاصی در موسیقی ایرانی پیدا کرد؛ به طوری که سالها کمانچه را از صحنه خارج کرده بود.
سنّتهای مرتبط
موسیقی دستگاهی ایرانی با سنتهای موسیقی دیگر منطقه در ارتباط است امّا بیشتر از همه از حیث مایهها، گوشهها و شعبات با موسیقی مقامی عراقی ارتباط دارد ولی به عقیدهٔ ژان دورینگ نزدیکترین سنت به موسیقی دستگاهی ایرانی، موسیقی مقامی آذربایجانی است؛ مثلاً دستگاه شور در هر دو سنت مقامی مهم است و در هر دو به شکل مشابه گسترش مییابد.
علاوه بر آن دو سنّتهای محلّی دیگری در کشور ایران وجود دارد که هر کدام کم یا بیش با موسیقی دستگاهی در ارتباط هستند؛ از آن جمله:
موسیقی کردی
موسیقی بلوچی
موسیقی شوشتری
موسیقی ترکمنی
موسیقی بختیاری
موسیقی جنوب ایران
موسیقی محلی کرمان
موسیقی خراسانی
موسیقی گیلکی
موسیقی قزوین
موسیقی لرستان
موسیقی مازندران
موسیقی نمکدرهای
موسیقی همدان
موسیقی تالش
موسیقی بندری
موسیقی ایلامی
موسیقی دزفولی
موسیقی قشقایی
موسیقی محلی فارس
نگارخانه
جستارهای وابسته
ربع پرده
موسیقی مروگی
شش مقام
موسیقی افغانستانی
ادبیات فارسی
دستگاه
یادداشت
پانویس
منابع
چشمانداز موسیقی ایران- ساسان سپنتا- انتشارات ماهور
گامهای گمشده- مرتضی حنانه- انتشارات سروش
دستور تار و سهتار، دوره متوسطه- حسین علیزاده- انتشارات ماهور
ویکیپدیای انگلیسی
پیوند به بیرون
رادیو گلها - جمعآوری و بخش مجدد برنامههای گلها بر روی اینترنت
نقشه چندرسانهای سازها و نغمههای موسیقی نواحی ایران
سبکهای موسیقی ایرانی
سنت موسیقی بر پایه مقام
سنتهای موسیقی هنری و کلاسیک
موسیقی ایرانی
موسیقی خاورمیانه
موسیقی سنتی ایرانی
موسیقی فارسی
هنر ایران |
Subsets and Splits